امروز شنبه ۳۰ اوت برابر با ۸ شهریور ماه روز جهانی قربانیان ناپدید شدن های اجباری (International Day of the Victims of Enforced Disappearances)، توسط مجمع عمومی سازمان ملل نامگذاری شده است. مبارزه با ناپدید شدن های اجباری توسط خانواده های قربانیان و نهادهای غیر دولتی در برخی از کشورهای آمریکای لاتین از جمله کلمبیا، بولیوی، آرژانتین و شیلی در سال ۱۳۵۹ آغاز شد. اعلامیه جهانی حمایت از اشخاص ناپدید شده اجباری طی قطعنامه شماره ١٣٣/۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ١٨ دسامبر ١۹۹٢ به تصویب رسید، که در آن شیوه سیستماتیک ناپدید شدن های اجباری توسط دیکتاتورهای نظامی جرم علیه بشریت تلقی شده است. در طی ۲۲ سال گذشته قطعنامه های متعددی در این مورد توسط سازمان ملل تصویب شده است. از جمله قطعنامه شماره ۲۰۹/۶۵ که در دسامبر سال ۲۰۱۰ تصویب شد که ۳۰ اوت را بعنوان روز جهانی قربانیان ناپدید شدن های اجباری نامگذاری نمود.
بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
زندگینامه سیمین بهبهانی در روزنامه تایمز لندن / ترجمه از لطفعلی خنجی
دوباره می سازمت وطن…
اشاره:
خبر کوچ ابدی سیمین بهبهانی به جهان دیگر؛ با گستره ی وسیعی در مطبوعات غربی بازتاب پیدا کرد؛
در همین باب؛ بیشینه ی روزنامه های تراز اول بریتانیا علاوه بر ذکر خبر، گزارشی از زندگی و آثار و احوال غزل بانوی ایران را هم برای خوانندگانشان مهیا کردند.
یادداشت پیش رو، ترجمه ی مقاله ای از روزنامه ی تایمز لندن است که در شماره ی روز بیست و پنجم اوت این نشریه به چاپ رسیده است. لطفعلی خنجی، مترجم کهنه کار ساکن لندن، زحمت این ترجمه ی شیوا را عهده دار شده و با دقت و وسواس همیشگی اش این مطلب را برای استفاده ی مخاطبین فارسی زبان؛ آماده کرده و به دست ما سپرده. ” خلیج فارس ” ضمن سپاس از لطف او؛ این مطلب را در ضمیمه ی فرهنگی اش به چاپ می رساند…
ترانه ای از پتسی کلاین با ترجمه ی فارسی / بوسه های فراموش نشدنی… محمد سفریان
دوران زندگی حرفه ای اش کوتاه بود. بسیار کوتاه. اما او در همین مجال اندک، تاثیری شگرف بر موسیقی محلی و مردمی کشورش گذاشت و بسیاری از ترانه های همیشه سبز تاریخ را برای صندوق خانه ی فرهنگ آدمیزاد باقی گذاشت.
حرف از پتسی کلاین، بانوی موسیقی محلی و مردمی آمریکاست که در میانه های سومین دهه ی زندگی اش، و با حادثه ی سقوط هواپیما دنیای زنده ها را بدرود گفت و رفت.
ترانه ی اخیر از جمله ی شیرین ترین و دلنشین ترین عاشقانه های اوست که علاوه بر صدای زنانه و مهربان، از نعمت ترانه ی ناب و موسیقی تاثیر گذار هم بهره گرفته تا این طور یکی از برترین و فاخر ترین عاشقانه های دنیا را بسازد.
متن ترانه، ترجمه ی فارسی و ویدئوی اجرای او، همه در زیر آورده شده اند. بخوانید و ببینید و گوش کنید و با ساده ترین و ممکن ترین حیلت به جنگ ناملایمات زندگی روید، که به قول شاعر ما نی خوش نغمه و مرغ خوش آهنگ؛ اندوه می برند از خاطر تنگ.
دیگر اینکه، مجله ی موسیقیایی چمتا در برنامه ای این هفته اش به سراغ زندگی و آثار و احوال این خواننده ی بزرگ رفته و ترانه های ماندگار او را معرفی کرده. وقت اگر یارتان بود؛ لذت شنیدن موسیقی او را از روح و جانتان دریغ نکنید.
این برنامه، عصر شنبه به وقت بریتانیا به روی آنتن تلویزیون جهانی ایران فردا می رود. شما همچنین می توانید ویدئوی این برنامه و بایگانی تمام برنامه های پیشین را در صفحه ی مربوط به چمتا در سایت ایران فردا و همین طور صفحه ی رسمی این برنامه در شبکه ی ارتباط اجتماعی فیس بوک پیدا کنید.
I fall to pieces
من خرد می شم
Each time I see you again
هر دفعه که تو رو دوباره می بینم
I fall to pieces
من خرد می شم
How can I be just your friend?
آخه چطور من می تونم فقط یه دوست معمولی تو باشم
You want me to act like we’ve never kissed
تو می خوای که من یه جوری رفتار کنم انگار که ما هیچ وقت همدیگه رو نبوسیدیم
You want me to forget (to forget)
تو می خوای که همه چی رو فراموش کنم
Pretend we’ve never met (never met)
وانمود کنم که هیچ وقت تو رو ندیدم
And I’ve tried and I’ve tried, but I haven’t yet
و من هی سعی کردم و سعی کردم اما هنو نتونستم
You walk by and I fall to pieces
تو که از کنارم رد می شی من خرد می شم
I fall to pieces
من خرد می شم
Each time someone speaks your name (speaks your name)
هر بار که یکی اسم تو رو می آره
I fall to pieces
من خرد می شم
Time only adds to the flame
و زمان فقط کارم رو زارتر می کنه
You tell me to find someone else to love
تو بهم گفتی که یه یار تازه پیدا کنم
Someone who’ll love me too (love me too)
یکی که من رو دوست داشته باشه
The way you used to do (used to do)
همون جوری که تو داشتی
But each time I go out with someone new
اما هر بار که با یه آدم تازه می رم بیرون
You walk by and I fall to pieces
تو از کنارم رد می شی و من تیکه نیکه می شم
You walk by and I fall to pieces
تو رد می شی و من داغون می شم
نگاهی به زندگی و آثار خورخه لوئیس بورخس/ نه شفا می طلبم و نه بیماری؛ من شاعرم
لیلا سامانی
روزهای پایانی آگوست مصادف است با زادروز “خورخه لوییس بورخس” نویسنده و شاعر برجسته ی آرژانتینی. کسی که خود درباره ی زادگاه اسرار آمیزش چنین می گوید:
“در بوینوسآیرس زاده شدم؛ درست در دل آن شهر؛ به سال ۱۸۹۹؛ در خیابان توکومان؛ میان خیابانهای سوییپاچا و اسمرالدا؛ در خانهای کوچک و نامشخص که به والدین مادرم تعلق داشت. حتماً خیلی زود به محله پالرمو نقل مکان کرده بودیم؛ چون خاطرات نخستینٍ من از آنجا، از خانه دیگری است با دو حیاط خلوت؛ باغی با تلمبهای بادی و تکهزمینی بایر، در طرف دیگر باغ. پالرمو در آن زمان -پالرمویی که ما در آن زندگی میکردیم – در حاشیه بیبرگ و بار شمالی قرار داشت و بسیاری از مردم، شرمندهتر از آن که بگویند در آنجا سکونت دارند، بهطور گنگ میگفتند که در شمال شهر زندگی میکنند. در پالرمو، مردمی بیچیز و معمولی زندگی میکردند؛ اما عناصر نامطلوبتری هم بودند. پالرموی اراذل هم بود که کومپادریتوس خوانده میشدند و به سبب چاقوکشیهایشان مشهور بودند؛ اما فقط بعدها پالرموی آنان تخیل مرا به خود مشغول داشت؛ چون منتهای سعی خودمان را میکردیم – سعی بلیغمان را- تا آن را نادیده بگیریم. برخلافِ همسایه مان اواریستوکاریهگو، که نخستین شاعر آرژانتینی بود که امکانات ادبی موجود در آنجا را کشف کرد.”
پدر و مادر بورخس با آن که هر دو از افراد تحصیل کرده و اهل کتاب آن روزگار به شمار می رفتند، اما نمادی از تقابل ایدئولوژی ها، فرهنگ ها و عقاید متضاد بودند. تضادهایی که منجر به شکل گیری شخصیت خاص بورخس گشت و “افسانه ی زندگی” او را رقم زد. او از سویی تاریخچه ی خانواده ی مادری کاتولیک و متعصبش را ورق می زد و خاطرات حماسه گونه ی آنان درباره ی شرکت در فتوحات نظامی، جنگهای داخلی و مبارزات استقلالطلبانه ی آرژانتین را مرور می کرد و از سوی دیگر با خاندان انگلیسی تبار و پروتستان پدری اش رو به رو بود که از سوی کاتولیک های قشری به ارتداد و بی خدایی متهم می شدند.
پرورش در این دنیای سراسر ماجرا و همهمه ، رویارویی با این ایدئولوژی های دوگانه و آموزش همزمان دو زبان انگلیسی و اسپانیایی، زمینه ی اصلی رشد فکر و شکل گیری تخیلات قوی بورخس را فراهم ساخت و او را از همان کودکی به دنیای پر رمز و راز و پیچیده ی ادبیات علاقه مند نمود.
او تفکرات ذهن متلاطم و عاری از تعصبش را با تجربه های زندگی خویش ترکیب کرده و با زبان شاعرانه اش آراسته است، به گونه ای که خود او بعدها در مصاحبه هایش این دوگانگی فرهنگی و ذهنی را دستمایه ی خلق آثار خود عنوان کرد.
بورخس، در سال ۱۹۰۸ زمانی که نه سال بیشتر نداشت، ترجمه ی اثری از “اسکار وایلد” با نام ” شاهزاده ی خوشبخت” را در روزنامه ای محلی به چاپ رساند . او سپس در سن پانزده سالگی به همراه خانواده اش عازم اروپا شد و در سویس به ادامه ی تحصیل مشغول شد. این سفر که موجب آشنایی او با زبان فرانسه و فراگیری زبان آلمانی بود، او را به مطالعه ی آثار فیلسوفانی چون نیچه و شوپنهاور علاقه مند ساخت. بورخس پس از آن در سال ۱۹۱۹ و درطی اقامتی یک ساله در اسپانیا موفق به چاپ شعر “سرودی برای دریا” در مجله ی گارسیا شد و دو کتاب دیگرش که یکی شامل مقالاتی سیاسی و دیگری مجموعه شعری با نام “سرودهای سرخ” بود را پیش از به چاپ رساندن نابود کرد.
آغاز کار بورخس به عنوان داستان نویس به حدود سن چهل سالگی او باز می گردد، داستان های کوتاهی چون تلون، اوکبار، اوربیس ترتیوس، کتابخانه بابل، بختآزمایی بابل، ویرانههای مدور و…که انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کردند و او را به نویسنده ی پست مدرن را ملقب ساختند. خود او در باره ی علاقه اش به داستان کوتاه و گریزش از رمان نویسی چنین می گوید:
“در طول یک دوره زندگی که وقف کتاب شده است، من فقط معدودی رمان خواندهام و بیشتر موارد هم تنها از سر وظیفه خودم را به صفحات آخر رمان رساندهام. در عین حال، همیشه خواننده و بازخواننده داستانهای کوتاه بودهام… با اینحال در مقام نویسنده، سالها فکر میکردم که نوشتن داستان کوتاه از من ساخته نیست و تنها پس از یک سلسله تجربههای خجولانه، طولانی و بسته، در زمینه هنر روایت بود که نشستم تا داستان واقعی بنویسم. شش سال از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ طول کشید تا از طرح بسیار خودآگاهانه مردان جنگیده به نخستین داستان کوتاه سرراستم، مردی از گوشه خیابان برسم… روی هر صفحه حسابی عرق میریختم؛ هر جمله را با صدای بلند میخواندم…”
خورخه لوییس بورخس از جمله مخالفان سرسخت فاشیسم و از منتقدین جدی پرون – دیکتاتور آرژانتین- بود، مخالفتی که در سال ۱۹۴۶ منجر به برکنار شدن وی از سمتش در کتابخانه ی شهرداری و انتقال او به شغل سطح پایین بازرس ماکیان و خرگوشها دربازارهای عمومی شد.
بورخس از همان آغاز شکل گیری گروه های فاشیستی و ضد یهود در آرژانتین به نهضت هایی پیوست که در جهت تقبیح جنگ با یهود و مخالفت با نازیسم مبارزه می کردند. از جمله ی این فعالیت هامی توان به رایزنی او در کمیته ی مخالفان جنگ علیه یهود و قبول عضویت در تشکیلات “نخستین کنگره مبارزه با نژادپرستی” اشاره کرد. اما بورخس به همان اندازه که از این نژاد پرستی رنج می برد، از هرج و مرج و آشوبی که گریبان گیر آرژانتین شده بود نیز آزرده خاطر و بیزار بود، تاجایی که به علت مخالفت جدی اش با مبارزات مسلحانه در آمریکای لاتین – به رهبری چه گوارا – از سوی سوسیالیستها “نویسنده ی راست گرا” لقب گرفت و ازطرف منتقدان نویسنده ای نام گرفت که گرچه ناسیونالیست نبود اما به دموکراسی هم اعتقاد نداشت. بورخس در این دوران علاوه بر انتشار مقالات سیاسی و جدلی، آثار متعدد خود اعم از شعر و داستان را نیز منتشر ساخت. آثاری که در آنها مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود را به نمایش کشید و زشتی و پلشتی توتالیتاریسم، نازیسم و نژاد پرستی را عیان کرد:
وقتی به صلیبم میکشند، من باید صلیب و میخ ها باشم
وقتی جام را به دستم میدهند، من باید دروغ باشم
وقتی در آتشم میافکنند، من باید دوزخ باشم.
من باید هر لحظهی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم
من از همهی اشیاء تغذیه میکنم.
وزن دقیق کائنات، تحقیر، هیاهو
من باید مدافع زخم های خود باشم.
نه شفا میطلبم و نه بیماری
من شاعرم.
بورخس در سال ۱۹۵۰ به ریاست کانون نویسندگان آرژانتین انتخاب شد؛ اما این کانون نیز از آنجا که به یکی از معدود سنگرهای ضد دیکتاتوری بدل شده بود، بسته شد.
پس از وقوع انقلاب در سپتامبر سال ۱۹۵۵ و به قدرت رسیدن ژنرال ادواردولوناردی بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین منصوب شد و درست یک سال بعد، نامزد احراز کرسی استادی ادبیات انگلیسی و امریکایی در دانشگاه بوینوسآیرس شد و در آن دانشگاه استخدام گشت.
از دیگر آثار این نویسنده آرژانتینی میتوان به کتابهای “الف و چند داستان دیگر”، “هزار توهای بورخس”، “کتابخانه بابل”، اطلس “، “ویرانههای مدور” و “اولریکا وهشت داستان دیگر” اشاره کرد. آثاری که به علت غنای فرهنگ و اندیشه ی نویسنده اش در زمینه های فلسفی، اساطیری و ادبیات کهن عبری، مسیحیت و اسپانیایی آنها را مبدل به آثاری اسطوره ای ساخته است:
اعمال ما، راه خود را دنبال میکنند
راهی که بی پایان است.
من شاه خود را کشتم
تا شکسپیر بتواند تراژدی آن را بسراید.
* کتاب اول موسی. باب چهارم. آیه ی هشتم
در نخستین صحرا بود
دو بازو، سنگی بزرگ را پرتاب کرد.
فریادی نبود، خون بود.
آنجا نخستین مرگ بود.
من نمیدانم، هابیل بوده ام یا قابیل.
بورخس به علت یک بیماری ارثی خانوادگی ، حدود نیمی از عمر خود را در نابینایی به سر برد، او تا شصت سالگی نزد مادرش زندگی کرد و در کسوت “هومر” زمانه بخش بزرگی از آثار خود را در تاریکی خلق کرد. او که سی سال پایانی عمرش را با چشمانی بی نور گذراند، در همین سالها به اوج شهرت و محبوبیت رسید، جوایز مختلف گرفت (جایزه ادبی ناشران اروپایی- ۱۹۶۱) و برای ایراد سخنرانی مدام به اروپا و امریکا دعوت میشد، اما اغلب آه میکشید و از این که دیگر نمیتوانست کتاب بخواند، رنگها را تشخیص دهد و هرم ، ساعت شنی و نقشههای جغرافیایی را ببیند اندوهگین بود، خودش می گفت:
“شهرت نیز همچون کوری بهتدریج به سراغم آمد. هرگز آن را انتظار نداشتم. هرگز آن را نجسته بودم. نستورایباررا و روژهکایوا که در نخستین سالهای دهه ۱۹۵۰ جرئت کردند و آثار مرا به زبان فرانسه ترجمه کردند، نخستین حامیان من بودند. به گمان من، اقدام پیشاهنگانه آنان راه را برایم هموار ساخت تا در سال ۱۹۶۱ با ساموئل بکت در جایزه فورمانتور شریک شوم”
این نویسنده کمی پیش از مرگش با “ماریاکوداما” همبازی و دوست دوران کودکی اش ازدواج کرد و سرانجام در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ در ژنو در گذشت:
حتی یک ستاره در شب نمی ماند
شب نخواهد ماند
من می میرم، و با من، وزن ،
جهان بی تحمل نیز.
من پاک می کنم ، اهرام را ،
مدالهای عظیم را،
جهان و چهره ها را.
من باید گذشته ی انبار شده را پاک کنم.
باید از تاریخ غبار بسازم، غبار از غبار.
هم اکنون به آخرین غروب می نگرم.
آخرین پرنده را می شنوم.
پوچی را به کسی نمی دهم.
امیره بانوی غزل، سیمین / دکتر علیرضا نوریزاده
مراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و … رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد.
هرروز یکیشان میرود. مرگ معصوم پانزدهم، مادر بزرگم را میگویم، یکسال از من پنهان داشتند و بعد یکی پس از دیگری. خانم رفت، میرزا عبدالله خان چیتگر نیای مادری، مریم خانم عزیمی مهاجر باکو که بزرگمان کرده بود، محمد برادرم و بعد همه آنها که دوستشان داشتم. اخوان ،سعیدی سیرجانی، جعفر رائد ، شاملو، آتشی ، مشیری ، نگهبان، فروغی، گلشیری، فروهرها، حسنعلی خان صارم کلالی ،احمد اللهیاری که سرافکنده رفت، احمد کسیلا و… و در غربت تبعید، قاسملو، بختیار، بنی احمد، مدنی، نزیه، شرفکندی، مظلومان ، فرخزاد، برومند، پورداد و …حالا سیمین بانو رفته است. نخستین بار من با این لقب خطابش کردم و چقدر به دلش نشست. همه جا میگفت به آشنا و غیر که علیرضا مرا سیمین بانو خواند، مادرایران را که افزودم سرور گرفت، زیباتر شد. در هتل هیلتون اولمپیای لندن اقامت داشت، با جمال بزرگزداه رفتیم و همراه علی پسرش که مهربانترین و فداکارترین پسر بود برش داشتیم و به سفره خانه ای رفتیم. آنشب آنقدر خواند و سرود که سپیده سر زد و ما در هوای شب بودیم.
بلاتکلیفی حکومت اسلامی در دریای مازندران / دکتر منوچهر فرح بخش
درزمانهای گذشته وقتی به کنار دریای خزر میرفتیم در خود نوعی احساس آرامش و مالکیت داشتیم که این دریای ماست . ولی اکنون ساحل آن که حق مسلم سربازان گمنام امام زمان شده که نه تنها حق شنا کردن را ازتو گرفته اند، بلکه پاسدارهای گردن کلفت چهارچشمی مواظبند تا از نظر آنها خطایی بکنی تا حسابت را برسند. ولی قسمت بسیار تراژدی قضیه در آنجاست که تو بعنوان ایرانی که زمانی نیمی از این کوچکترین دریا و یا بزرگترین دریاچه جهان را در مالکیت خود داشتی و جولان میدادی الان حق خروج از محدوده باریکی که برایت تعیین کرده اند را نداری.
اگربخواهیم مزایای اقتصادی خزر را برشمریم باید از ماهی اوزون برون که خاویارساز است شروع کنیم که نه تنها مرغوبترین خاویار جهان بلکه بیش از ۹۰% ذخیره آنرا هم داراست . تا قبل از فروپاشی شوروی صید ماهی از دریای خزروصدور خاویار و حدود ۲۵ نوع ماهی دیگرشغل سنتی قرنها مردم ساکن کناره دریای مازندران بود . این امتیاز دیگر در اختیار صیاد ایرانی نیست . پیش از فروپاشی ایران سالانه بیش از ۳۰۰ تن خاویار صادر میکرد که در زمان خود رکردی بود. اکنون رقم صادراتی خاویار ایران از یک تن تجاوز نمیکند و جالبتر اینکه برای سازماندهی آن حدود ۱۳ هزار نفر شاغلند.
در رتیههای بعدی ترکمنستان با ۴۶ هزار بشکه، روسیه با ۶ هزار بشکه و قزاقستان با ۳ هزاربشکه نفت، به خود اختصاص داده اند. این در حالی است که کشور ایران، در این منطقه هیچگونه برنامه عملی در خصوص برداشت نفت و گاز تدوین نکرده است و تنها به مطالعه و نقشهبرداری اکتفا کرده است. درواقع درحال حاضر سهم ایران از منابع نفت . گاز دریای خزر صفر مطلق است. این درحالی است که ایران از سال ۱۳۴۶ در رژیم شاهنشاهی فعالیت خود را برای اکتشاف نفت در دریای خزر آغاز کرده بود. بعد از انقلاب سهچاه اکتشافی در سالهای ۱۳۶۸تا ۱۳۷۶در این دریا حفر شد اما بهدلیل آنچه اقتصادینبودن پروژه نامیده شد، این عملیات رها گردید. ولی پس از مدتی فعالیتهای نفتی دوباره شروع شد . عملیات ساخت دستگاه های حفاری ۹ سال طول کشید و پس از آن شرکت حفاری شمال توانست در میدان سردارجنگل چاههایی با عمق ۷۲۰متر حفر کند و در نهایت در سال۹۱ بعد از ۱۰۴سال از قدمت حفاری در ایران نخستین چاه در دریای خزر به نفت رسید و شعله آن در سطح دریا روشن شد ولی اینکه قابل استخراج شود هنوز کارهای زیادی در پیش است که نیاز به زمان دارد.
ازقرار طی قراردادی زباله های شهر محمود آباد طی قراردادی در زبالهدانی شهر آمل دفن میشد اخیرا گویا بین شهردارهای دو شهر اختلاف بروز کرده و شهرداری آمل زباله های محمود آیاد را نمیپذیرد. درنتیجه شهر محمود آباد انباشت زباله گردیده. دراین میان شهرداری محمود آباد هم راه آسانی پیدا کرده و آنهم چه محلی بهتر از ساحل دریا. درنتیجه بخشی از ساحل تبدیل به زباله دانی و مرکز انواع بیماریها و آلودگی محیط زیست شدت است.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 21 سال 93
آستانه با یادآوری اینکه عملیات سوآپ نفت خام یک تجارت نفتی بلند مدت بوده و شرکتهای داخلی و خارجی برای سوآپ نفت یک برنامهریزی چند ساله میکنند، تبیین کرد: از این رو انجام سوآپ نفت در کوتاه مدت برای هیچ شرکت خارجی و بخش خصوصی داخلی توجیه اقتادی ندارد . مشاور وزیر نفت با تاکید بر اینکه امضای هر گونه قراردادهای سوآپ نفت با شرکتهای داخلی و خارجی بر اساس منافع ملی کشور انجام می شود، خاطرنشان کرد: در قراردادهای قبلی سوآپ دستگاه های نظارتی همچون دیوان محاسبات و سازمان بازرسی بر شفافیت قراردادها صحه گذاشته بودند. جمهوری اسلامی ایران در طول ۱۳سال انجام سوآپ نفت کشورهای حاشیه دریای خزر بیش از ۲۵۴ میلیون بشکه نفت از مسیر ایران، نفت سوآپ شد که حدود ۸۸۰ میلیون دلار درآمد ارزی برای کشور به همراه داشت.
ترانه ای از لوئی آرمسترانگ با ترجمه ی فارسی / چه دنیای اعجاب انگیزی… محمد سفریان
براستی کدام صفت برازنده ی صدای اوست؟ زیبا؟ یگانه؟ قدرتمند؟ مخملین؟ و یا بسیاردیگرانی از همین دست که در این سالها باب صدای او شنیده ایم و خوانده ایم؟
پاسخ، هر کدام اینها که باشد؛ او همچنان پدر معنوی موسیقی جاز و از جمله ی پیشگامان بسط این موسیقی در گوشه گوشه ی دنیاست. حرف از لوئیس ( لویی ) آرمسترانگ مرد بلند آوازه ی موسیقی سیاهان است که با تلاش بی آخرش، در اندازه و مختصات موسیقی جز تغییرات فراوانی به وجود آورد.
ترانه ای از او با ترجمه ی فارسی و لینک ویدئوی ترانه در سایت یوتیوب در ادامه ی این صفحه از پی آورده شده؛ ترانه ای که از جمله ی محبوب ترین و شهره ترین آثار اوست و نمونه ای کاملا مدرن از موسیقی جز با تجربه ی تغییرات و شکست های فراوان در ملودی و صدای خواننده. این ترانه در سالیان به نسبت دراز زندگی اش؛ همواره وسیله ای بوده برای صمیمیت بیشتر میان مردم روی زمین و یادآور زیبایی های طبیعت برای آدم های ساکن این کره ی خاکی.
متن و اجرای ” دنیای اعجاب انگیز ” را در ادامه از پی بگیرید؛ با ذکر این توضیح که مجله ی موسیقیایی چمتا در برنامه ی آتی اش؛ آثار و احوال این مرد بزرگ را سوژه کرده و از زندگی و هنر او گفته. وقت اگر یارتان بود، تماشای این شماره ی چمتا در شنبه ی پیش رو را در برنامه ی هفتگی تان بگنجانید که صدای این مرد براستی که هم زیباست، هم یگانه و هم قدرتمند و انگار که نشسته بر بستری از مخمل…
what a wonderful world…
I see trees of green,
من درختهای میون بیشه رو دیدم
red roses too.
و همینطور گل های سرخ رو
I see them bloom,
دیدم که اونها شکوفه کردن
for me and you.
( انگاری که فقط ) واسه من و تو
And I think to myself,
و من با خودم فکر می کنم
what a wonderful world.
که چه دنیای اعجاب انگیزی ئه
I see skies of blue,
من آسمون های آبی رو دیدم
And clouds of white.
و ابرهای سفید رو
The bright blessed day,
روزهای آفتابی و آروم
The dark sacred night.
و شب های سیاه و روحانی رو
And I think to myself,
و من با خودم فکر می کنم
what a wonderful world.
که چه دنیای اعجاب انگیزی ئه
The colors of the rainbow so pretty in the sky
رنگ های رنگین کمون توی آسمون خیلی قشنگ ان
Are also on the faces of people going by
همین طور صورت آدم هایی که از تو خیابون رد می شم
I see friends shaking hands saying how do you do
من دوستهایی رو می بینم که به هم دست می دن و چاق سلامتی می کنن
They’re really saying I love you.
و از ته دل شون همدیگه رو دوست دارن
I hear babies crying, I watch them grow
من دیدم، بچه هایی که یه روزی گریه می کردن چه جور بزرگ شدن
They’ll learn much more than I’ll never know
اونها یه روزی خیلی بیشتر از من می بینن و یاد می گیرن
And I think to myself what a wonderful world
و من با خودم فکر می کنم؛ چه دنیای هیجان انگیزی ئه
Yes I think to myself what a wonderful world.
آره؛ من با خودم فکر می کنم، راستی که چه دنیای جالبی ئه
بوسه های مرد و گذشته ی زن… بهارک عرفان
نیمه دوم ماه آگوست مصادف است با سالروز تولد ” تد هیوز” ، همان مرد خوش زبانی که در آغاز به واسطه ی عشق ش به سیلویا پلات و رابطه ی زناشویی ش با او در میان مردم به شهرت رسید و کمی آن سو تر هم با اتکا به اشعارخودش؛ ملک الشعرای بریتانیا شد.
هیوز در سال ۱۹۸۴ موفق به دریافت نشان ملی ملک الشعرایی شد. آن هم درست در زمانی که تمام گذشته اش مثال یک کابوس سیاه پیش رویش بود. مصائبی چون زندگی در فقر روزهای دانشجویی و زندگی پر حاشیه ای که با سیلویا پلات داشت به واقع که از زندگی او آشفته بازاری ساخته بودند، آرام ناشدنی.
به تمام این حواشی می توانیم خودکشی پلات رو هم علاوه کنیم که درست بعد از جدایی از هیوز اتفاق افتاد. همون حادثه ای که از سوی مردم و روزنامه ها به بی مهری هیوز مربوط شد و روزگار این جوان رو سخت تر از سخت کرد.
اما تد هیوز با پشت کاری مثال زدنی و قدرتی جالب توجه به دشواری های زندگی اش چیره شد و علاوه بر دریافت نشان ملک الشعرایی به یکی از بزرگ ترین شاعران انگلیسی قرن بیستم هم تبدیل شد.
شعر “هیوز” سرشار از نبوغ و کشف هاى تازه است. نگاه او به جهان نگاه شاعریست که هرچه در اطرافش وجود دارد را دوباره روایت مى کند. تخیل او مى تواند اشیا و اتفاقات، زندگى و لحظه ها، کلمات و نشانه ها را پیوند بزند.
او این توانایى را داشت که نه تنها اتفاقات زندگى بلکه تمام آنچه در اطرافش در جریان بود را به زبان شعر بیان کند. او با پشت سر گذاشتن معضلات جدى شعر در سال هاى پس از جنگ جهانى دوم در نهایت شعر خودش را خلق کرد. شعرى که مفاهیم جدیدى داشت و هر سطر و هر کلمه اش را خود شاعر آفریده بود.
تکه ای از اشعار او با صدای شاعر ؛ به همت اعضای تحریریه ی مجله ی فرهنگی چهارسو به فارسی ترجمه و زیرنویس شده. این ویدئو را ببینید با قید این توضیح که این برنامه هر شنبه غروب به روی آنتن تلویزیون جهانی ایران فردا می رود.
بیانیه شهبانو فرح پهلوی به مناسبت درگذشت سیمین بهبهانی
با درگذشت سیمین بهبهانی فرهنگ و ادب ایران شاعر پرآوازهای را از دست داد اما مردم ایران ندای آزادیخواهی و دادخواهی او را همیشه به یاد خواهند داشت.
رابطه با آمریکا؛ دروغی برای تمام فصول / یادداشت روز هفتم
در هفتهی گذشته علی خامنهای، دیکتاتور ایران برای چندمین بار گفت: «رابطه با آمریکا نهتنها برای کشور نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد و عاقل دنبال ضرر نمیرود.»
خامنهای در دیدار با «مسوولان وزارت امور خارجه، سفرا و رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور» بر تعامل با دنیا تاکید کرد، اما گفت در این تعامل دو استثنا وجود دارد: آمریکا و اسراییل. خامنهای دربارهی نفی تعامل با ایالات متحده گفت: «رابطه با آمریکا و مذاکره با این کشور به جز در موارد خاصی برای جمهوری اسلامی نهتنها هیچ نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد و کدام عاقلی است که دنبال کار بیمنفعت برود؟!»
زندگی، آثار و احوال فریدون فرخزاد وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق… محمد سفریان
اشاره:
نیمه ی مرداد، هر ساله یادآور یکی از تلخ ترین مرگ های تاریخ معاصر ایران است. مرگی با نهایت خشونت و در انتهای سنگ دلی؛ مرگ مردی که با سلاح کلمه و آواز به جنگ باورها و سنت های غلط رفته بود؛ هم او که در سالهای نه چندان دراز زندگی اش؛ با جادوی شادی و سرخوشی به نزاع با دیو غم و پریشانی رفته بود و سرآخر هم جان شیرینش را در راه این هدف فدا کرد؛ در این مجال یاد و خاطره ی فریدون فرخزاد را زنده کردیم؛ تنها چند روزی پس از سالروز کوچ ش به دیار آرامش… شرح این مطلب را در ادامه از پی بگیرید…
از جمله ی تاثیرگذارترین چهره های موسیقی مردمی ایران بود و آیینه ی تمام نمای شادی و سرمستی. جلوه ای از هنر معترض بود و نمونه ای درست و تمام از معنای راستین وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق…
فریدون فرخزاد در مهرماه ۱۳۱۷ شمسی و در خانواده ای از اهل ادب ایران؛ و در محله های جنوبی تهران متولد شد و از همان روزگار نوجوانی انس و الفت بی پایانش به علوم انسانی را عیان کرد. او پس از تحصیل در مدرسه ی دارالفنون و آشنایی اولیه با شعر و زبان فارسی؛ رخت عزیمت به اروپا بست و در آلمان به تحصیل علم سیاست پرداخت.
زندگی فرخزاد در اروپا؛ با موفقیت های چشمگیری همراه بود؛ او علاوه بر سرودن شعر به زبان آلمانی توانست تا پای خودش را به رادیوی آلمان هم باز کند… با این همه اما علاقه ی وافر او به سرزمین آبا و اجدادی اش باعث شد تا او تمامی زحمات و موفقیت هایش در دیار ژرمن ها را نادیده بگیرد و به منظور ارتقای فرهنگ مردمی به ایران بازگرد.
فرخزاد خیلی زود با شرایط فرهنگی ایران هم سازگاری پیدا کرد. شعر و ترانه و موسیقی و برنامه تلویزیونی موفق ” میخک نقره ای ” از جمله فعالیت های او در این دوران به حساب می آیند. او با شناخت درست از موسیقی و شعر؛ توانست تا ملودی های جا افتاده ی موسیقی غربی را با ترانه های زبان فارسی پیوند دهد و طرحی نو در موسیقی ایران در اندازد. طرح و نقشی تازه که با رخوت و کاهلی جنگی عیان داشت و با وجد و شادی صلحی تمام.
علاوه بر میخک نقره ای؛ پرده ی نقره ای سینما هم دیگر از مجال های فعالیت هنری او به حساب می آید. او در سال۱۳۵۰ در فیلم دلهای بی آرام، به کارگردانی اسماعیل ریاحی ظاهر شد و در کنار ایرج قادری و شهلا ریاحی دو چهره ی بنام سینمای وقت به ایفای نقش پرداخت، تا استعداد بی مثالش را در این زمینه هم سنجیده باشد.
فرخزاد با درک درست از موقعیت تاریخی اش؛ مردمان میانی جامعه را با اوضاع و احوال دنیا آسنا می کرد و به زندگی نیک اندرزشان می داد. با این همه اما، شیوه ای که او برای بیان نصایح به حق و انصاف اش انتخاب کرده بود آنقدر شیرین و شاد بود که آنچه مورد نظر او بود، بی هیچ ابرام و اصراری به جان مخاطب می رفت و در زندگی روزمره اش نمود پیدا می کرد.
وقوع انقلاب اسلامی برای او و بسیاری از اهالی موسیقی ایران؛ دلیلی برای کوچ اجباری از وطن شد. فرخزاد اما بر خلاف بسیاری از همکارانش؛ هرگز چهره ی منفعل و در کنار ایستاده ای از خود نشان نداد. اگر پیش تر از این، مبارزه ی سیاسی را در کنار کار موسیقی اش انجام می داد؛ پس از انقلاب پنجاه و هفت؛ رسما بدل به بلندگویی برای اعتراض شده بود و بیشتر از یک شو من و خواننده، از یک معترض نترس نشان داشت، هم او که به قول شاعر ما اسرار هویدا می کرد و از چوبه ی دار هراسی نداشت.
زندگی خصوصی او هم نشانه ی تمامی ست از ” انسان ” بودن. او در روزگاری که تابوهای فراوان ذهنی، زندگی مردمان میانی و حتی طبقه ی اهل فکر جامعه را در بر گرفته بود؛ فاش و اشکار از عشق بی حد و مرز گفت و هرگز به اندیشه ی گه گدار احمقانه ی بدنامی شهری اعتنا نکرد. فعالیت های نوع دوستانه ی او هم گواه دیگری بر ادعای انسانیت تام و تمام اوست. فرخزاد در سالهای جنگ ایران و عراق؛ چند بار به مناطق جنگی سفر کرد و سبب ساز زندگی دوباره برای بسیاری از کودکان زخمی جنگ شد. کمک های شایان او به افراد بی بضاعت در روزگاری که دولتمندی نصفه و نیمه ی اقتصادی را تجربه می کرد هم دیگر از نشانه های قلب پر سخاوت او به حساب می آید.
پانویس: نوشته ی حاضر صورت خلاصه شده ای از متن برنامه ی ” چمتا ” ست که پیشتر از تلویزیون ایران فردا پخش شده است. شما می توانید ویدئوی این برنامه را در صفحه ی آرشیو چمتا پیدا کنید.
آرشیو چمتابزرگترین کلاهبرداریهای زیرسایه ولی فقیه / دکتر منوچهر فرح بخش
هردم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری میرسد
ازقرار کلاهبرداری بابک زنجانی و همدستان سپاهی او درمقابل سایر کلاه برداریها که بتازگی یکی دیگر از آنها برملا شده درحد پول تو جیبی بوده است . جدیدترین کلاه برداری روشده مربوط به شرکت نفتی نیکو ثبت شده در سوئیس میباشد که بعلت دور از دسترس بودن آن خبرها قطره چکانی اعلام میگردد. ولی در همین حد هم گفته شده که بدهی نفتی این شرکت به خزانه ۵ برابر رقمی است که بابک زنجانی اختلاس کرداه است. به عبارت دیگر گفته میشود که شرکد تیکو در حال حاضر رقمی حدود ۳۲ هزار میلیارد تومان از بابت معاملات نفتی را به حساب شرکت نفت واریز نکرده است که تنها مربوط به سالهای ۲۰۱۰ و۲۰۱۱ میشود.
شرکت نیکو پس از آن تبدیل به یکی ازشرکتهای مافیایی حکومت اسلامی شد که مستقیما زیر نظر شخص اقای خامنه ای قراردارد. این شرکت ، در سال ۱۹۹۱ در بندر جرسی، انگلستان بمنظور تجارت نفت خام و محصولات آن، همچنین بعنوان یک شرکت سرمایه گذار در پروژههای نفت و گاز و یک نماینده خارج از کشور و تابعه شرکت ملی نفت تاسیس شد و ثبت گردید. در ماه ژوئن سال ۲۰۰۳ شعبهای از نفتایران، در شهر لوزان سوئیس، بنام شرکت نفتایران سارل تاسیس گردید، که ، تصمیم گرفته شد، که دفتر مرکزی نفتایران به سوئیس منتقل شود. نیکو شعبهها و شرکتهای زیادی در کشورهای مختلف دارد.
شرکت پترو سوئیس، هنگ کنگ اینترترید، نور انرژی مالزی، پترو انرژی دبی و… که در سال ۲۰۱۲ تمامی آنها توسط ایالات متحده آمریکا در فهرست تحریم قرار گرفتند. وزارت خزانه داری ایالات متحده آمریکا در آخرین گزارش خود در سال ۲۰۱۳ بار دیگر شرکت نیکو و مدیرعامل آن؛ را در فهرست تحریمهای خود قرار داد و از شرکت و مدیرعامل آن، بهعنوان سکانداران اصلی دور زدن تحریمها، یاد کرد. از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ میزان درآمد شرکت نفتایران، درحدود ۵۰% درصد افزایش یافت و از مبلغ ۱۴٫۷ میلیارد دلار، به ۲۱٫۹ میلیارد دلار رسید. که درآمد خالص این شرکت از ۱۲۹ میلیون دلار به ۱۳۴ میلیون دلار افزایش پیدا کرد.
در حالی که اجاره مخزن ذخیرهسازی نفتخام در بندر روتردام و بندر اسکندریه موجب تأمین نفت اسپات مطمئن ابتدا برای دلالان و سپس پالایشگاههای نفت اتحادیه اروپا شده است، آیا مدیران نیکو مجوز یا مصوبهای برای ذخیرهسازی نفت خام در مخازن خارج از کشور دارند؟ آیا هیچ نوع گزارش تخصصی از عملیات نفتی “سیدی کریر” ،”عین السخنا” و “روتردام” در حسابرسی نفت که به اصطلاح واحد نظارتی داخلی و تخصصی است، وجود دارد؟ و دیگر این که اگر ذخیرهسازی نفتخام در خارج از کشور منطقی است، چرا شرکت نفتی شل، خود اقدام به ذخیره سازی نفتخام نکرده و مخازن نفتی خود را اجاره داده است؟
علاوه بر این که نهادهای مسؤل ( وزارت نفت، مجلس شورای اسلامی،دیوان محاسبات کشور و سازمان بازرسی کل کشور ) باید در این زمینه هرچه سریعتر شفافسازی کنند، بهتر است که مدیران کنونی وزارت نفت و شرکت ملی نفت نیز ، آمار مربوط به ذخیرهسازی نفت خام در خارج از کشور در سالهای قبل از ۲۰۱۰ و سالهای ۲۰۱۲، ۲۰۱۳ و شش ماه نخست سال ۲۰۱۴ را برای روشن شدن افکار عمومی، به طور شفاف اعلام کنند.
یکی از وظائف نیکو در این سالها ذخیرهسازی مواد و محصول با هدف کاهش هزینه ها با ارسال مستقیم سفارشها از تولید به مصرف بوده است ؛ درحالیکه در ۲۰ سال گذشته طی قراردادی که نیکو با شرکت خطوط لوله نفت چند ملیتی عربی(SUMED) بسته است ایران در مخازن روتردام هلند – متعلق به شرکت نفتی شِل- از طریق خط لوله و مخازن نفتی شرکت سومِد و با عبور از مناطقی به نام “عین السخنا” (Ain Sukhna) و “سیدی کریر” (Sidi واقع در ابتدا و انتهای کانال سوئز- نفتخام خود را ذخیره میکند.
سهامداران عمده شرکت “سومد” یا Arab Petroleum Pipelines Companyایران علاوه بر هزینه نفتکش برای انتقال نفت خام از جزیره خارک به عین السخنا در دریای سیاه، باید طبق قرارداد بین نیکو و سومد، برای انتقال هر تن نفتخام از خاک مصر تا ترمینال دریایی سیدی کریر حدود پنج دلار پرداخت کند . همچنین ، ظرفیت ثابت تعیین شده برای ذخیرهسازی نفت خام در بنادر غربی و عربی حدود ۴۰ میلیون تن منظور شده است که هزینه آن بر هر تن سه دلار در ماه است؛ از سوی دیگر در صورتی که شرکت نیکو کمتر از این حجم موفق به ذخیره نفت خام شود باز هم طبق قرارداد باید هزینه کامل اجاره ذخیره سازی را بپردازد. اگرچه عملیات حمل، انتقال و ذخیرهسازی نفتخام در خارج کشور توسط شرکت نیکو با هزینههای بالا صورت میگیرد اما آنچه که هدف این گزارش است اسنادی است که نشان میدهد میلیونها بشکه نفت خام ایران بدون دلیل مشخصی کسر شده است!
در واقع شرکت عربی سومد علاوه بر کسر دو دهم درصدی از نفت انتقال داده شده از خطوط لوله مورد نظر که مورد پذیرش دو طرف قرارداد است، طبق ستون تنظیمات (ADJUSTMENT)، مقدار قابل توجهی از نفت ذخیره شده ایران را بر اساس تنظیماتی خلاف قوانین بین المللی به نفع خود کسر کرده است. بر اساس سند ذیل، در سال ۲۰۱۰ میلادی حدود ۴۴ میلیون بشکه (۶.۲ میلیون تن) نفت ایران کسر شده است؛ یعنی با محاسبه هر بشکه نفت خام ۱۰۰ دلار، مبلغی حدود چهار میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار از درآمدهای نفت ایران نادیده گرفته شده است. در سال ۲۰۱۱ مقدار کسری نفت خام ایران، به ۵۷.۵ میلیون بشکه (حدود ۸.۲ میلیون تن) رسیده است یعنی مبلغی حدود پنج میلیارد و ۷۵۰ میلیون دلار؛ البته این موضوع به تأیید نماینده طرف ایرانی یا همان شرکت نیکو هم رسیده است.
اینها تازه بخشهای برملا شده فعالیتهای شرکت نیکو است. درحالیکه چنانچه اعمال زیرزمینی آن در کمک به سازمانها و گروه هایی مختلف جهادی و غیرجهادی در جهان ، همچنین بسیاری از پرداختهای ریز ودرشت پنهان و آشکاردیگر که برای اهداف مختلف هزینه میشده است علنی شود، درآنصورت معلوم نیست به عنوان یک شرکت سوئیسی دچار چه عواقب مالیاتی ، قضایی وسیاسی خواهد شد.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره بیستم سال 93
توافق اتمی آینده و هزینه های نجومی برائت از بمب/ دکتر رضا تقی زاده
توافق اتمی حکومت اسلامی ایران و آمریکا تنها به شرطی نهایی خواهد شد که تمام درهای ورود ایران به مسیر ساخت بمب اتمی به نحوی اطمینان بخش مسدود گردد. این فراز، شاه بیت اظهارات بسیار با اهمیت وندی شرمن معاون وزیر خارجه آمریکا طی رویارویی هفته گذشته سناتور های آمریکایی با نمایندگان دولت در محل کنگره آن کشور بود.
بدون تردید نمایندگان قوه قانونگذاری آمریکا در هر دو مجلس نمایندگان و سنا، به هیچ توافقی کمتر از خواسته های فوق تن در نخواهند داد. دولت آمریکا منتخب مردم و در چارچوب قانون، مطیع رای نمایندگان مردم است. به این ترتیب عقل سلیم حکم میکند که بر اساس اظهارات رسمی وزیر خارجه آمریکا توافق اتمی محتمل ایران و گروه ۱+۵ را “توافق برای برائت از بمب اتمی” تلقی کنیم.
فرهنگ معین برائت را : دوری، رهایی، خلاص شدن از تهمت و تبرئه تعریف کرده است که یکایک این تعریفها در مورد وضعیت کنونی برنامه های اتمی و محتوای توافق آینده جمهوری اسلامی با آمریکا صادق است. این توافق قرار است تا پیش از ۲۴ ماه نوامبر ( انتهای شهریور سال جاری) نهایی شود.
جمهوری اسلامی همواره مدعی بوده که نیت ساختن بمب اتمی را نداشته و آنچه در این زمینه علیه آن مطرح شده تهمت است! جامعه جهانی ( به گونه ای که خانم شرمن هم سه شنبه هفته رفته آنرا با زبان صریح و ساده بار دیگر نزد سناتور های آمریکایی تکرار کرد، مدعی است که جمهوری اسلامی طی بیست سال گذشته با تلاش پنهان برای براه انداختن یک راکتور ۴۰ مگاواتی آب سنگین و همچنین ساخت کارخانه تولید آب سنگین ( برای در اختیار داشتن عامل خنک کننده کوره آن )، ساخت مرکز غنی سازی زیر کوههای فوردو، تلاش برای بهره برداری پنهان از معدن اورانیوم گچین، مبادرت به آزمایش ماشه بمب اتمی در پارچین و اقدامات بی شمار و اعلام نشده دیگر، و در نتیجه زیر پا نهادن تعهدات خود به عنوان عضو پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی ( ایران از سال ۱۹۶۸ میلادی به پیمان یاد شده ملحق شده است)، قصد حرکت به سمت ساختن بمب اتمی را داشته است.