خانه » هنر و ادبیات » لب دوخته‌ها/رضا اغنمی

لب دوخته‌ها/رضا اغنمی

رضا اغنمی
دانا چو دید بازی این چرخ حقه‌باز
هنگامه باز چید و در گفتگو ببست
حافظ

لب دوخته‌ها
تشکیل مراسم باشکوه جشن سالروز انقلاب باحضور رجال درجه اول و سران نعلین پوشان و چکمه پوشان با انبوهی از صاحب‌نامان، به خاطر آن روز در تاریخ معاصر کشور بود. جمع رجال با مهمانان و نمایندگان و خبرنگاران خارجی و داخلی در جایگاه ویژه در میان محافظین در ایوان سرپوشیده با دید مسلط به میدان رژه واقعا تماشایی بود و ابهت خاصی داشت. موزیسین‌ها در لباس رسمی مارش نظامی اجرا می‌کردند. در فاصله استراحت و سکوت آن‌ها از بلندگوهای قوی آیه‌های قرآنی پخش می‌شد و روح مؤمنان را غرق شادی می‌کرد. جاه و جلال و آرایش محل برای میلیون‌ها تماشاگر، روایت بزرگی از اهمیت جشن و حادثه را یادآور می‌شد. من نیز با دوست همیشه اخمو و عبوسم در حالی‌که در آن سرما کلاه شاپوی حصیری بر سر داشت که سالی پیش در تایلند خریده بود هنوز یادم نرفته وقتی که برسرگذاشت خنده‌ی یخزده و بدمزه‌ی مرا تا دید، گفت برای تو نخریدم خریدم که سر کنم و خنده‌های زهرماری تو را ببینم و شاید لبخندی هم بزنم!
رژه با حضور دانش‌آموزان مدارس پسران آغاز شد. سپس دختران دانش‌آموز همگی با حجاب اسلامی در حالی‌که به‌سمت بالکن سرپوشیده محلی که رهبر و رجال نشسته بودند، نگاه می‌کردند با قدم‌های تند نظامی رژه رفتند و تماشاگران با کف‌زدن‌های طولانی تشویق‌شان کردند.
با شروع رژه نظامیان مسلح و تریلی‌های بلند که حامل موشک‌های قطور و طولانی بودند، فریاد کف‌زدن تماشاگران و صدای مارش نظامیان اوج گرفت.
پشت سر تریلی‌ها‌ی موشک و نظامیان رژه‌ی زنان شروع شد. آن عده در حالی‌که صورت‌هایشان کلاً پوشیده و تنها چشم‌هایشان از دو حفرۀ کوچک دیده می‌شد و با دقت به‌سوی بالکن دوخته شده بود، با نظم و ریتم موزیک قدم می‌زدند و پیش می‌رفتند. یکی از میان تماشاچیان خیلی آرام به کناردستی گفت:
«نمایش لب دوخته‌هاست!»
پچپچه در صف دهن به دهن تکرار شده در میان کف‌زدن‌ها صدای «لب دوخته‌ها» به اطرافیان و کم‌کم در طول صف‌ها گسترده‌تر شد. اما، به وقت خاموشی رفتن هیاهوها و صدای کف‌زدن‌ها، فریاد جمعی لب دوخته‌ها نظر مأموران امنیتی را جلب کرد. نگاه دقیق با چشم‌های تیز و هراسناک و گردش مأموران مسلح بین تماشاگران شروع گردید. سکوت انبوه جمعیت، و تظاهر به تماشای رژه مأموران را گیج و پریشان کرده بود. چیزی به پایان مراسم نمانده، به ناگهان بلندگوها خاموش شدند. تاریکی اطراف بالکن و محل نشست مدعوین و بزرگان و رجال از خاموشی برق خبر می‌داد که ولوله از همان‌جا و همان نکته شروع شد. با بلند شدن صدای سوت ممتد و اخطار، مأموران امنیتی به حالت دو به‌سمت درهای ورودی بالکن و محل نشست رجال تماشاگران را وحشت‌زده نمود به‌طوری‌که با شروع ازدحام انبوه جماعت به‌سوی دروازه‌های خروجی هجوم بردند.
باد تازه صدای اذان گویان را از دور و نزدیک در فضا پخش می‌کرد. که ازدخام و هیاهوی غیرمنتظره انبوه تماشاگران، که با بیم و هراس و دستپاچه به‌سوی درب‌های خروجی در حرکت بودند، آثار غیرعادی بودن اوضاع و خطرهای پیش‌بینی نشده را برای حاضران یادآور می‌شد .
صدای مؤذن‌ها رو به خاموشی می‌رفت که ناگهان فریاد دسته‌جمعی:
«لب دوخته‌ها! لب دوخته‌ها! نمایش لب دوخته‌ها لب دوخته‌ها!» بلند شد و در فضا پیچید.
صدای آژِیر ماشین‌های آتش‌نشانی آرام آرام نزدیک می‌شد و با ریتم آهنگین فریاد لب دوخته‌ها! لب دوخته‌ها! درآمیخته بود که چراغ‌های بلند پایه‌ی محوطه روشن شد. بالکن مخصوص مدعوین و رجال خالی و خالی شده بود با چراغ‌های روشن. و مهم این‌که حضور امنیتی‌های تازه‌نفس و چشم‌گیر که با نگاه‌های وحشتناک و شرارت‌بار آمادۀ هجوم به تماشاگران در حال خروج از محل بودند.
سکوت و رفتار هشیارانۀ انبوه جماعت، از دلخوری آن عده مهاجم که بی‌صبرانه در انتظار بهانه‌ای بودند برای حمله با آن تعداد بی‌شمار تازه‌وارد، به‌شدت دلخور و ناامیدکننده، ستودنی و قابل ستایش بود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*