خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ (برگ 31)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

به بهانه‌ی سالروز خاموشی شاپور قریب/ وداع با تفنگهای چوبی… مینا استرآبادی

شانزدهم خرداد با خاطره ی خاموشی “شاپور قریب” گره خورده است، کارگردان پیش کسوتی که نامش با فیلم هایی خاطره انگیز و به یاد ماندنی روزهای خوب سینمای ایران عجین شده است.

شاپور قریب

شاپور قریب

”شاپور قریب” در سال ۱۳۱۱ در سمنان متولد شد؛ به گفته ی خودش فعالیت هنری اش را با قصه نویسی آغاز کرد، دو کتاب منتشر شده ی او به نام های ” عصر پاییزی” ( ۱۳۳۹) و “گنبد حلبی”(۱۳۴۱) از جمله آثاری بودند که تا سالها در زمره ی کتابهای پر خواننده قرار داشتند. “گنبد حلبی” مجموعه داستانی مشتمل بر پنج قصه به نام های گنبد حلبی، تله طلایی، گراز، قهوه‏خانه ی کنار جاده و عذر الندو بود که نظر منتقدان ادبی را به خود جلب کرد.
ورود قریب به عرصه ی تئاتر از پانزده سالگی آغاز شد ، او خود در گفت و گویی که در سال ۱۳۸۸ با خبرگزاری دانشجویان ایران “ایسنا” انجام داده بود، درباره‌ی شروع فعالیت‌های هنری اش چنین گفته بود: ” کلاس نهم بودم که از طریق اکبر گلپایگانی به تئاتر “جامعه باربد” معرفی شدم و حدود ۱۲ سال در این گروه تئاتری بازی کردم. در همان دوران در کلاس عطا وکیلی کارگردانی یاد گرفتم و با نصرت کریمی که گریم یاد می‌داد، آشنا شدم و دوست شدیم.”

وی پس از آن که دیالوگ نویسی در فیلم “موطلایی شهر ” را بر عهده گرفت، در فیلم “چرخ بازیگر” به کارگردانی “مهدی امیر قاسم خانی” علاوه بر وظیفه ی دستیاری، نویسندگی و بازیگردانی را هم بر عهده داشت، او بعدها دستیار “جلال مقدم” شد و در فیلم “سه دیوانه” با اوهمکاری کرد و سرانجام در سال ۱۳۴۷ پس از دو دهه و اندی حضور در عرصه ی هنر و سینما ، نخستین فیلم خود با نام “دختر شاه پریون ” را کارگردانی کرد.

قریب که پیش و بیش از هرچیز خود را قصه نویس می خواند، نگاهی عمیق و خاص به سینمای کودک و نوجوان داشت، همین نگرش بود که موجب شد تا وی یکی از برجسته ترین آثار سینمای ایران با عنوان “هفت تیرهای چوبی” را در این زمینه خلق کند. این فیلم که نمونه ی دگرگونه ای از سینمای کودک بود، مورد تحسین منتقدان ب داخلی و خارجی گرفت و جایزه ی جشنواره ی مصر ، سوئد و جایزه ی طلایی شیکاگو را نصیب خود ساخت. در هفت تیر های چوبی “عبدالله یاقوتی” و ” حسن حاجیان” نقش آفرینی می کردند و موسیقی متن این فیلم اثر ” اسفندیار منفردزاده” است.
از دیگر آثار مطرح این کارگردان می توان به فیلم “ممل آمریکایی” اشاره کرد، این فیلم که دومین همکاری مشترک “گوگوش” و “بهروز وثوقی” بود، در نوروز ۱۳۵۳ اکران شد وعنوان پر فروش ترین فیلم سال را از آن خود ساخت. در این فیلم، آمریکا و رویای مهاجرت به آن را مورد نقد قرار می گیرد و از “ممل آمریکایی” ها یی سخن به میان می آد که فریب دروغ های ” حسن پپه” ها را خورده اند. ترانه‌های معروف “شب شیشه ای” و “دریایی” نیز اولین بار در این هم این فیلم اجرا شدند . شاپور قریب پس از آن فیلم “مرد شرقی‌، زن فرنگی‌” را با همین مضمون ساخت که از اقبال فیلم نخست برخوردار نشد.
shapoor-gharib2

“عروس بیانکا” ( ۱۳۴۹)، “رقاصه شهر”( ۱۳۴۹)، “کاکو” (۱۳۵۰)، “بدنام “(۱۳۵۰)، غریبه “( ۱۳۵۱)، “خروس” (۱۳۵۲)، “بت شکن” ( ۱۳۵۵) و “سه ماه تعطیلی” ( ۱۳۵۶) عنوان آثار دیگر شاپور قریب هستند که پیش از انقلاب آنها را کارگردانی کرده است.
وی پس از انقلاب مدتی در کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان با سمت مشاور رئیس مشغول به کار بود و در هیات تصویب فیلمنامه‌ها فعالیت داشت.اما پس از چندسال اشتغال در این جایگاه به دلیل اختلافات از سمت خود استعفا کرد .
او سپس در سال ۱۳۶۵ فیلم “بگذار زندگی کنم” با بازی “مهدی هاشمی” و “افسانه بایگان”، را کارگردانی کرد، فیلم که از دغدغه های پس از طلاق می گفت از بخت خوبی در گیشه برخوردار شد و بنا به گفته ی کارگردان سرمایه گذار را با سود قابل ملاحظه ای مواجه کرد، حال آنکه خود وی پس از فیلم”سایه های غم ” ( ۱۳۶۶) – که یکی دیگر از فیلم های پرفروش بعد از انقلاب به شمار می رود – ناچار به ساختن فیلم هایی برای گذران زندگی و پرداخت کرایه ی خانه اش شد.
از جمله ی این فیلم ها که هرگز موفقیت فیلم های سابقش را نیافتند می توان به “روزهای بلند انتظار”(۱۳۶۹)، “بازگشت قهرمان”( ۱۳۶۹)، “خانواده کوچک ما”(۱۳۷۰)، ” اشک و لبخند”(۱۳۷۳)، “کفش‌های جیرجیرک دار” (۱۳۸۱ ) و “سوگند” (۱۳۸۴) اشاره کرد.
فیلم “ملاقات” آخرین ساخته ی این سینماگر ایرانی ست که در سه اپیزود و به تهیه کنندگی “عباس رافعی” ساخته شده است و شاپور قریب در این فیلم کارگردانی اپیزود ” ایستگاه آخر” را برعهده داشت، اپیزودی که هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.
شاپور قریب هم چنین یکی از محبوب ترین مجموعه های تلویزیونی دهه ی هفتاد با نام “روزگار جوانی” را کارگردانی کرده است. داستان این سریال روایت زندگی چند دانشجوی شهرستانی بود که در خانه ای اجاره ای زندگی می کردند، صداقت بارز داستانهای این مجموعه، شخصیتهای ملموس و صمیمی آن و روابط باور پذیر شخصیت ها با یکدیگر که با چاشنی مسائل روز اجتماعی و مشکلات شخصی جوانان آمیخته شده بود، این سریال را تبدیل به یکی از خاطره انگیزترین مجموعه های تلویزیون ایران ساخت. نویسندگی این مجموعه را “اصغر فرهادی” کارگردان شهیر ایرانی برعهده داشت، فرهادی در زمستان ۹۰ و در بازگشت از مراسم دریافت جایزه ی اسکار به همراه عزت الله انتظامی به دیدن شاپور قریب رفت تا ازاین هنرمند پیشکسوت که مبتلا به آلزایمر شده بود، عیادت کند، او پس از این دیدار از مسولان سینمایی خواست تا به جای برگزاری مراسم تقدیر و تشکر از او، به وضعیت پیش‌کسوتانی چون قریب توجه کرده و هزینه‌های درمان آن‌ها را تامین کنند و در مصاحبه ای گفت:

“آنچه من و دیگر سینماگران امروز را به سینما علاقه‌مند کرد دیدن فیلم‌های فیلمسازانی بود که در کودکی و نوجوانی فیلم‌هایشان را دیده‌ایم. خیلی از آن‌ها دیگر در میان ما نیستند و برخی خانه‌نشین‌اند و تعداد کمی از آن‌ها هنوز با همه مشکلات عاشقانه در حال کارند. خاطره فیلم‌هایشان که آن سال‌ها دیده‌ایم امروز با ما همراه است من هنوز لذت تماشای “هفت تیرهای چوبی” آقای قریب را فراموش نکرده‌ام ما با دیدن این فیلم‌ها به سینما علاقه‌مند شدیم”

موهبت نیک اندیشی / هوشنگ کردستانی

«ملتی که آغاز به تفکر کند دیگر نمی‌توان او را متوقف ساخت»
(ولتر فیلسوف بزرگ فرانسوی)

fgd5dfgfg5d555dgdff

بزرگترین موهبتی که انسان از آن برخوردار می‌باشد قدرت تفکر و اندیشیدن است. یک ضرب‌المثل پارسی می‌گوید: «آفریدگارا آن را که عقل دادی چه ندادی؟». یعنی قدرت فکر کردن و اندیشیدن دادی.
در درازای تاریخ بشر، دانشمندان و اندیشه ورانی بوده‌اند که پیرامون قدرت اندیشه و فکر کردن سخن گفته‌اند.
کسانی که پیرامون رویدادهای اجتماعی، طبیعی و سیاسی می‌اندیشند و با سودبری از تجربه‌هایشان به بررسی و تجزیه و تحلیل می‌پردازند قادر خواهند بود که درست را از نادرست و سره را از ناسره تشخیص دهند و آنان که قادر به سودبری از نیک اندیشی نیستند با گذشت زمان این موهبت را از دست داده و در نتیجه این امکان را به دیگران می‌دهند که افکار و عقیده‌هایشان را به آنان بباورانند. در حقیقت این دیگرانند که برای آن‌ها تصمیم می‌گیرند.

بیشتر بخوانید »

دکان بی رونق خصوصی سازی / دکتر منوچهر فرح بخش

حکومت اسلامی ایران از بدو تشکیل تاکنون عمدا ، یا سهوا با دستکاریهای مخرب در بنیانهای اقتصاد کشور چنان گره های کوری به آن زده است که وقتی شرائطی پیش میاید که مجبور به بهر دلیلی یکی از گره ها را بگشاید درمقابل آن چنان درمانده و بلاتکلیف قرارمیگیرد که گاه مجبور میشود همان شیوه غلط را ادامه دهد. تا خرابکاریها در همان وضعی که هست باقی بماندو بدتر از آنکه هست نشود.

ضمیمه اقتصادی خلیج فارس

ضمیمه اقتصادی خلیج فارس

یکی از شاه گره های اقتصاد کشور موضوع واگذاری سهام شرکتهای دولتی به مردم است. این موضوع سالهاست که بعنوان یک مسئله لاینحل دردولتهای حکومت اسلامی دست بدست گشته تا به امروز رسیده است. حدود پنج سال پیش آقای خامنه ای با صدور یک فرمان حکومتی دستور واگذاری بیش از ۸۰ درصد از سهام شرکتهای دولتی به بخش خصوصی را صادر کرد. این حکم حکومتی که علی الاصول اقدامی مثبت بشمار میاید و در صورت اجرای درست میتواند موجب تقویت بخش خصوصی گردد درطول این پنج سال چنان مورد سوء استفاده رانتخواران و مافیاهای قدرت قرارگرفته که بقول معروف گوشت لخم این طعمه لذیذ نصیب مافیاهای گرگ صفت نظام اسلامی شده واستخوانهای آن به بخش خصوصی رسیده است .

اینکه چرا این برنامه که در صورت اجرای درست میتوانست و هنوز هم میتواند برای اقتصاد ، بویژه یخش تولید کشورمفید و راه گشا باشد اینگونه به بیراهه کشانده شده سوال کلیدی این روند است. بسیاربعید است که کشاندن چنین برنامه سنگین و پرمخاطره به بیراهه کار شخص یا اشخاصی خاص یا حتا گروه های مافیایی باشد، سوء استفاده هاییکه آنها کرده و میکنند استفاده های رانتی است که زمینه آن از قبل فراهم شده است . اشکال اصلی درعدم اجرای این برنامه و برنامه هایی نظیر آن به اراده حکومت مربوط میشود که اولا آمادگی قبول بخش خصوصی قدرتمند و مستقل از حکومت را ندارد، دوم اینکه اعتقادی هم به تولید ندارد.
درحکومت اسلامی از بدو انقلاب یک نظام اقتصادی برآمده از تجارت (نه تولید) آنهم برپایه واردات شکل گرفته که متکی بر درآمد نفت بوده و بتدریج هم قدرتمند و هم نهادینه شده است . حکومت اسلامی ایران هم مانند همه حکومتهای خودکامه درجهان از تمرکز قدرت که خارج از کنترل حکومتی باشد بشدت بیم دارد. بنابراین نمبتواند از برنامه هاییکه در جهت تقویت بخش خصوصی خارج از کنترل حکومتی باشد حمایت کند. این اراده حکومت در جریان واگذاری سهام شرکتهای دولتی به بخش خصوصی بخوبی مشهود است . در پنج سال گذشته برنامه واگذاری سهام واحدهای تولیدی دولتی که میتوانست با اقتباس از الگوهای انجام شده در سایر کشورها که چنین برنامه هایی را با موفقیت به اجرا گذارده اند وتعدادشان هم کم نیست عملی شود. درحالیکه آنچه که شد برنامه ای ناقص، غیر هدفمند وموردی است که بیشتربرای واگذاری سهام شرکتهای سودآور و آینده داربه افراد مراکز وشرکتهای مشخص ومورد تایید حکومت به اجرا گذارده شد تا در جهت گسترش بخش خصوصی مستقل. نکته جالب توجه اینک وقتی از مسئولین حکومت سوال میشود که چرا این برنامه با حکم حکومتی و آب و تاب مطرح شد ولی در عمل هیچ حرکت قابل توجهی صورت نگرفته استدلال میکنند که این موضوع فضای کسب‌ وکار را با مشگل مواجه میکند و بر تعدادبیکاران میافزاید.

علی اشرف پوری حسینی

علی اشرف پوری حسینی

در این رابطه نظر علی اشرف پوری حسینی رییس سازمان خصوصی‌سازی بسیار قابل تعمق است که میگوید: در حالیکه بخش خصوصی از نظر نقدینگی و توان مالی مشکلی ندارد اما اگر رغبتی برای جذب واگذاری‌ها نشان نمیدهد، نگران این است که در آینده چوب لای چرخ او بگذارند و با بیان اینکه متاسفانه در چهار، پنج سال گذشته خصوصی‌ سازی گرفتار مصوبات رد دیون شده است، متذکر میشود: خصوصی‌سازی بدلیل اینکه تاکنون درگیر رد دیون بود، قیمت گذاریها را اصلاح نمیکرد و دنبال توانمندسازی بخش خصوصی و بازاریابی‌های واقعی نمیرفت و روشهای قیمتگذاری را نیز اصلاح نمیکرد.
وزیر اقتصاد در سال گذشته گزارشی از واگذاری‌ها ارائه کرد که قابل تامل بود. براساس این گزارش، میزان واگذاری‌های واقعی به بخش خصوصی ۱۳ درصد بوده است و البته عنوان شده بدون توجه به آمارسازی‌ها، دولت گذشته تنها به اندازه سه درصد واگذاری واقعی شرکت‌ها به بخش خصوصی را انجام داده است. پوری حسینی در ادامه میگوید: ما با توجه به آماری که در پایان دولت دهم ارائه شد، مروری در سازمان خصوصی‌سازی داشتیم و احساس کردیم که آمارها در بخش‌هایی از شفافیت و دقت لازم برخوردار نیست. بر این اساس، این آمارها را در انتهای سال گذشته اصلاح کردیم.

آماری که قبلا ارائه شده بود، گویای این بود که ۱۵۱ هزار میلیارد تومان سهم فروخته شده که حدود ۴۵ هزار میلیارد تومان مربوط به سهام عدالت، حدود ۵۲ هزار میلیارد تومان مربوط به رد دیون و ۶۰ هزار میلیارد تومان نیز غیر از رد دیون و سهام عدالت بود.
در بررسی‌ها مشخص شد که این آمار در بعضی بخش‌ها شفاف نیست از جمله اینکه برای سهام عدالت تا ابتدای مهرماه سال گذشته حدود ۲۴ هزار میلیارد تومان سهم به صورت قطعی و برای رد دیون نیز حدود ۲۸ هزار میلیارد تومان به صورت قطعی واگذار شده بود. یعنی آنچه به صورت قطعی واگذار شده بود، با احتساب ۲۸ هزار میلیارد تومان رد دیون و ۲۴ هزار میلیارد تومان سهام عدالت، در مجموع ۹۶ هزار میلیارد تومان بود. یعنی حدود ۵۵ هزار میلیارد تومان از آمار واگذاری‌های سازمان خصوصی‌سازی، واگذاری‌های غیرقطعی بود که گزارش شده بود.

ما این آمار را اصلاح کردیم. بر این اساس، گزارشی که من الان می‌توانم از آن دفاع کنم، این است که سازمان خصوصی‌سازی تا ابتدای دولت یازدهم و در طول ۵/۱۲ سال گذشته -از سال ۸۰ تا شهریور ۹۲- حدود ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم را به صورت قطعی واگذار کرده است؛ چه بابت سهام عدالت، چه بابت رد دیون دولت و چه برای عموم مردم. با این آمار، آن درصدهایی که قبلا گفته شده بود اصلاح شد چون قبلا مخرج کسر ۱۵۱ هزار میلیارد تومان بود و الان مخرج کسر ۹۶ هزار میلیارد تومان شده و تقریبا بیش از ۳۵ درصد از این آمار بابت واگذاری به بخشی غیر از سهام عدالت و غیر از ردیون دولت بوده است..

اما از این طرف، باید بگویم که واقعا یک شاخص دقیقی وجود ندارد که بگوییم کدام واگذاری‌ها به بخش خصوصی واقعی و کدام واگذاری‌ها به بخش خصوصی غیرواقعی بوده است. اصلا در جایی تعریف نشده که بدانیم خصولتی یعنی چه؟ مثلا نمی‌دانیم بانک‌هایی که گروه سرمایه‌گذاری دارند، خصولتی هستند یا خیر؟ خب مثلا وقتی خریدار بانک ملی باشد، دولتی می‌شود اما موضوع در اینجاست که گروه سرمایه‌گذاری این بانک چه می‌شود؟ آن هم دولتی است یا خصوصی؟ یا اینکه مشخص نیست صندوق‌های بازنشستگی، صندوق کارکنان، تامین اجتماعی، صندوق بازنشستگی نیروهای مسلح و بازنشستگی کشوری در کدام بخش‌ها جا می‌گیرند؟ آیا این بخش‌ها خصولتی هستند؟ قاعدتا باید این بخش‌ها خصوصی باشند ولی دولت آنها را اداره می‌کند. به عبارتی، هیچ تعریف صریحی وجود ندارد که این بخش‌ها خصوصی هستند یا دولتی. اما در جاهایی این مرزبندی‌ها مشخص شده است. برای مثال، بخش‌هایی همچون بنیاد تعاون ارتش، بنیاد تعاون ناجا و قرارگاه خاتم، خصولتی هستند. به واقع، حد و مرز برای مشخص کردن دولتی‌ها و خصوصی‌ها وجود ندارد. این سخنان صریح و روشن از زبان شخصی شنیده میشود که مسئولیت اجرای برنامه خصوصی یازی را بر عهده دارد. حتا او هم نمیداند که منظور از بخش خصوصی چیست و کیست. ولی این بدان معنا نیست که گردانندگان اصلی حکومت اسلامی دچار چنین غفلتی باشند و ندانند که بخش خصوصی درایران چگونه معنی میشود. آنچه که روشن و واضح است اینستکه برنامه خصوصی سازی بایستی کورسویی بزند و همینطور لک لک کنان براه خود ادامه دهد تا زمینه واگذاریهای بزرگ به از ما بهتران حکومت همواره باز باقی بماند، بجز این هیچ انتظاردیگری از خصوصی سازی در کشور نباید داشت.

یعنی قانون این خلأ را دارد؟
ببینید این مسائل در هیچ‌کجا تعریف نشده است. وقتی ما از عبارت خصولتی استفاده می‌کنیم، تعریف خاصی برای آن وجود نداریم. برای همین در نیمه دوم سال گذشته تمهیدی اندیشیدیم و یک تعریف درست کردیم و این تعریف را در هیات واگذاری به تصویب رساندیم. بر این اساس، مشخص شد که از این به بعد کدام بخش‌ها در تعریف خصوصی و کدام بخش‌ها در تعریف خصولتی‌ها گنجانده شوند. در جاهایی هم دولت که حضور دارد، می‌دانیم که نباید به این بخش سهم بدهیم چون طبق اصل ۴۴ قانون اساسی واگذاری به دولت ممنوع است. منتها هیات دولت در جاهایی مصوبه داده که به صورت رد دیون به دولت سهم بدهیم که این امر، از یک طرف مصوبه هیات وزیران وقت بوده و از طرف دیگر، هیات تطبیق آن را رد نکرده است. سازمان خصوصی‌سازی نیز مجری است و باید مصوبات را اجرایی کند. از نظر سازمان خصوصی‌سازی این کار خلاف قانون است و نباید سهم را به دولت بدهیم در حالی که این اتفاق می‌افتد و این واگذاری در آمار خصوصی‌سازی نیز می‌آید. از یک طرف سهام دولت را به صورت قطعی واگذاری کرده‌ایم و از طرف دیگر، ‌گیرنده سهم صددرصد دولت و حتی یک وزارتخانه است. ما در اینجا قطعا می‌گوییم که خصوصی‌سازی اتفاق نیفتاده است ولو اینکه در آمارها بیاید. همین الان هم که من با شما صحبت می‌کنم، مصوبه‌یی در حد چند هزار میلیارد تومان می‌توانم ارائه کنم که مصوبه هیات دولت است و تاکید کرده که سهم را بابت رد دیون به یک وزارتخانه بدهید.
یک یا چند مورد مصوبه هم برای رد دیون داریم که سهم به دولت یا دولتی‌ها بدهیم، تعدادی هم خصولتی هستند.
در این رابطه چه کردید؟
کاری که ما در نیمه دوم سال گذشته انجام دادیم، این بود که از هیات واگذاری اجازه بگیریم که از این به بعد اگر سهمی عرضه می‌شود، در واگذاری سهم به دولت ممنوع باشیم اما برای واگذاری سهم به خصولتی‌ها ممنوع نباشیم. در کنار آن، برای بخش‌های خصوصی تشویق در نظر گرفته شود به‌طوری که اجازه دهند در آگهی‌ها عنوان کنیم که اگر خصوصی‌ها سهام را بخرند، آنها را در قیمت، سود دوران مشارکت و مدت اقساط تشویق کنیم. به این شکل واگذاری‌ها را برای خصوصی‌ها و خصولتی‌ها تفکیک کردیم. البته این مصوبه اواخر سال گذشته در هیات واگذاری تصویب شد و امیدواریم در سال جاری بتوانیم واگذاری‌ها را شفاف‌سازی و جداسازی کنیم.

با این حال سوال شما برمی‌گردد به این موضوع که چرا در واگذاری‌ها در سال‌های گذشته به انحراف رفتیم؟ ببینید متاسفانه در چهار، پنج سال گذشته خصوصی‌سازی گرفتار مصوبات رد دیون شد. مجموع رقم مربوط به مصوبات رد دیون دولت نزدیک به ۱۷۰ هزار میلیارد تومان است. حالا من تکراری‌ها را کنار می‌گذارم. برای یک واگذاری شاید هیات دولت وقت سه، چهار مصوبه داشته باشد. اینها چون در یک موضوع بوده، من یک‌بار حساب می‌کنم.
یعنی چند بار واگذاری صورت گرفته بود؟
خیر، مثلا هیات دولت یک‌بار تصمیم گرفته بود که مثلا برای صندوق بازنشستگی ۱۰۰۰ میلیارد تومان سهم داده شود اما بعد از آن، یک‌بار دیگر مصوبه را اصلاح کردند و یک حکم دیگر دادند. ما اینها را یک مصوبه قلمداد کردیم. اگر بخواهیم همین‌طوری جمع جبری بزنیم، شاید ۳۰۰، ۴۰۰ هزار میلیارد تومان مصوبه باشد اما ما مصوباتی را که از یک جنس بودند، کنار هم گذاشتیم و حدود ۱۷۰ هزار میلیارد تومان شدند. شما تصور کنید که یک چنین عددی دارید و ۱۷۰ هزار میلیارد تومان هم وظیفه دارید که در باب رد دیون سهم واگذار کنید. از طرف دیگر، در طول ۵/۱۲ سال گذشته در کل ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم واگذار شده است. اگر بنا بود این ۱۷۰ هزار میلیارد تومان عملیاتی شود، اصلا شما یک چیزی هم کم می‌آوردید. یعنی همه سهام را که باید بابت رد دیون می‌دادید که هیچ، یک چیزی هم جا خالی می‌آوردید. یعنی اگر قرار بود خصوصی‌سازی فقط بابت رد دیون انجام شود، اصلا باید بقیه کارها را تعطیل می‌کردیم و خصوصی‌سازی‌ای وجود نداشت.
متاسفانه رد دیون یک ویژگی و سهل‌گیری برای سازمان خصوصی‌سازی در قیمت‌گذاری دارد. سازمان که با هر قیمتی که می‌خواست، سهم را عرضه می‌کرد و وقتی سهم فروش نمی‌رفت، می‌دانست که یک مشتری پای آن خوابیده و چه بخواهد و چه نخواهد، این سهم برای او است. بنابراین در باب قیمت‌گذاری دخالت نمی‌کرد و دوست داشت همیشه قیمت‌ها را بالا بگذارد و می‌گفت با این قیمت‌ها عرضه می‌کنم. سهم فروش نرفت که نرفت، آن وقت سهام را به یک طلبکار دولت می‌دهم که هم بدهی دولت از بین رفته و هم آمار خصوصی‌سازی بالا می‌رود. ما واقعا در سال‌های گذشته با این مشکل روبه‌رو بودیم که خصوصی‌سازی به‌دلیل اینکه عملا درگیر رد دیون بود، قیمت‌گذاری‌ها را اصلاح نمی‌کرد و دنبال توانمندسازی بخش خصوصی و بازاریابی‌های واقعی نمی‌رفت و روش‌های قیمت‌گذاری را نیز اصلاح نمی‌کرد. بر این اساس، خصوصی‌سازی رشد پیدا نمی‌کرد، چون اشتباه‌ها رفع نمی‌شد.
به نظر شما چه تفکری پشت این سیستم بود؟
اجازه دهید من وارد این بحث‌ها نشوم؛ منتها می‌خواهم بگویم نگاه به خصوصی‌سازی صرفا یک نگاه درآمدی شده بود.
این سوال را برای این مطرح کردم که به این نتیجه برسیم که این تفکر و شیوه واگذاری‌ها چه خسارتی به اقتصاد و بخش خصوصی کشور زد؟
خسارتی که ما خوردیم، این بود که عملا در طول چند سال گذشته مجال پیدا نکردیم با بخش خصوصی صحبت کنیم و ببینیم دردل بخش خصوصی چیست. نخواستیم ببینیم چرا بخش خصوصی سهام را نمی‌خرد؟ قیمت سهام بالا است یا فضای اقتصادی کشور خراب است؟ آیا دولت بعد از اینکه سهام را می‌فروشد، کاری می‌کند که بخش خصوصی از کرده خود پشیمان شود؟ بالاخره همه اینها وجود داشت. حالا وقتی که همه واگذاری‌ها بابت رد دیون صورت گیرد، آن زمان این مشکلات اصلا مطرح نمی‌شود و وقتی هم که مشکلات مطرح نشود، سازمان خصوصی‌سازی متوجه نمی‌شود که کجای کار اشکال دارد و به همین خاطر خصوصی‌سازی در کشور تعطیل می‌شود. به این ترتیب، نه بخش خصوصی رشد می‌کند، نه بخش خصوصی جای دولت می‌نشیند، نه شرکت‌هایی که واگذار می‌شوند، به بهره‌وری بالا دست پیدا می‌کنند، نه در اقتصاد کشور وزن بخش خصوصی سنگین‌تر می‌شود و نه اقتصاد کشور کاراتر می‌شود. یعنی همه فلسفه‌یی که از خصوصی‌سازی تعریف کرده بوده‌اند، کنار می‌رود. چرا؟ چون می‌خواهیم خصوصی‌سازی وسیله‌یی برای درآمدزایی و رد دیون دولت باشد. زمانی که دولت پول نداشت به پیمانکاران بدهد، به همین دلیل سهم دولت را واگذار می‌کرد. این، بدترین نوع خصوصی‌سازی است که سرمایه کشور را جای هزینه‌های جاری کشور بدهیم. برای مثال، وقتی نمی‌توانیم به بازنشستگان حقوق بدهیم، سهم دولت را بفروشیم و هزینه جاری کشور کنیم.
می‌گویند یک روزی روس‌ها به سراغ فریدمن می‌روند و می‌گویند ما تا به امروز دچار کمونیست بودیم. بنابراین یک فرمولی به ما بدهید که اقتصاد کشور را از این وضعیت نجات دهیم. فریدمن می‌گوید من سه نکته به شما می‌گویم: ۱- خصوصی‌سازی ۲- خصوصی‌سازی ۳- خصوصی‌سازی. به همین دلیل روس‌ها شروع به خصوصی‌سازی می‌کنند اما بعد از ۴، ۵ سال دوباره به سراغ فریدمن می‌روند و می‌گویند ما کاری را که گفتی، انجام دادیم اما همه اقتصاد مافیایی شد. فریدمن می‌گوید شما قبل از اینکه خصوصی‌سازی کنید، لازم بود موسسات غیرانتفاعی و فعالیت‌های اجتماعی را آزاد کنید تا اقتصادتان دچار مافیا نشود. اقتصاد ما هم به‌نوعی گرفتار چنین موضوعی شده است. آیا شما حضور مافیا در اقتصاد ایران را قبول دارید؟
من نمی‌خواهم در این زمینه اظهارنظر کنم اما اجازه دهید به جای کلمه مافیا، این عبارت را به کار ببرم که اقتصاد ما همچنان دولتی و در اختیار دولت است. در حال حاضر اگر یک بخش خصوصی غیرمرتبط با مراکز قدرت بخواهد عرض‌اندام کند، قاعدتا فضایی برای خود نمی‌بیند و بهتر می‌داند به یکی از این مراکز قدرت وصل باشد تا بتواند عرض‌اندام کند. البته این موضوع در سطوح پایین دیده نمی‌شود اما در سطوح متوسط یا متوسط به بالا اگر بخش خصوصی بخواهد عرض‌اندام کند، ترجیح می‌دهد در قالب یکی از مراکز قدرت حضور پیدا کند و می‌داند که اگر چنین نباشد، راه به جایی نخواهد برد.
خب این یک اشکال بزرگ برای اقتصاد هر کشوری است که بخش خصوصی حتما در یک پوشش حضور پیدا کند و به عنوان یک بخش خصوصی اجازه نداشته باشد که قد علم کنم. در این‌جا سازمان خصوصی‌سازی به‌تنهایی نمی‌تواند این قاعده بازی را به‌هم بزند، ولی در هر حال می‌تواند این تذکر را به تصمیم‌گیرندگان کشور در عملکرد، گفته‌ها، نوشته‌ها و اظهارات خود بدهد که هدف خصوصی‌سازی همچنان مغفول مانده است. این نگرانی‌ای است که هم‌اکنون نیز در اظهارات مقامات دیده می‌شود و در فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری نیز این نگرانی به شکل عمیق پیدا بود که ایشان هم خصوصی‌سازی را دور از اهداف اصلی‌اش ارزیابی می‌کنند. ایشان در رابطه با سهام عدالت تذکرات مستقیمی داشتند و در باب عموم هم از فرمایشات ایشان این طور برداشت می‌شود که از خصوصی‌سازی کشور راضی نیستند و احساس می‌کنند که اصل ۴۴ ما را به اهداف مورد نظر نرسانده است. چون در سال‌های گذشته سهام شرکت‌های اصل ۴۴ را بیشتر در قالب رد دیون واگذار کردیم.
در رابطه با واگذاری‌ها به نهادها چه تحلیلی دارید؟
من ارزیابی خاصی از این کار ندارم و نمی‌دانم چقدر از خریداران ما بنیادهای تعاون یا شرکت‌های زیرمجموعه بنیادهای تعاون و نیروهای مسلح بوده‌اند. من الان چنین آماری ندارم اما این مجموعه تهی نیست، یعنی داخل این مجموعه شرکت‌هایی هستند که به زیرمجموعه بنیادهای تعاون واگذار شده‌اند. البته بنیادهای تعاون، بنگاه‌هایی اقتصادی هستند. در واقع دولتی نیستند، خصوصی هم نیستند. مصداق بارز خصولتی‌ها، همین بنیادهای تعاون هستند. اینها حق دارند فعالیت اقتصادی داشته باشند و کسی هم نمی‌تواند مانع فعالیت‌های اقتصادی آنها شود. اما اینکه ما ترغیب و تحریک کنیم یا به‌گونه‌یی برنامه‌ریزی کنیم که سهام دولت در اختیار چنین بنگاه‌هایی قرار گیرد، لااقل اسم آن را خصوصی‌سازی نمی‌توانیم بگذاریم. ما از این کار پرهیز می‌کنیم و می‌خواهیم سهام دولت را کسانی خریداری کنند که چنین وابستگی‌هایی را به مراکز قدرت نداشته باشند.
با توجه به آماری که شما دادید، آیا امکان بازپس‌گیری شرکت‌های واگذار شده از شبه‌دولتی‌ها وجود دارد که دوباره در سیستمی جدید، واگذاری به بخش خصوصی واقعی صورت گیرد؟
از نظر سازمان خصوصی‌سازی، هر سهمی که در هر قالب و عنوانی به صورت قطعی واگذار شده باشد، امکان بازپس‌گیری آن وجود ندارد. نه ما چنین اختیاری را داریم و نه به‌دنبال چنین اختیاری هستیم که سهام را پس بگیریم. بالاخره واگذاری صورت گرفته است؛ حالا می‌خواهد در هر دولتی که باشد. منتها دنبال اصلاح روش برای از این به بعد هستیم و سعی می‌کنیم با تشویق و تقویت بخش خصوصی، عقب‌ماندگی‌های سازمان خصوصی‌سازی را برای نیل به اهداف اصلی و اولیه خودش جبران کنیم.
به نظر شما اگر شرایط برای حضور بخش خصوصی واقعی در اقتصاد و جایگزینی آن با دولت فراهم شده باشد، آیا بخش خصوصی کشور توانایی و قدرت جایگزینی با دولت را دارد؟ چون در گذشته استدلالی که مسوولان مطرح می‌کردند، این بود که بخش خصوصی توانایی مالی برای خرید شرکت‌ها ندارد و به همین دلیل، واگذاری‌ها به نهادهای شبه‌دولتی اتفاق افتاده است.
به نظر من عدم توانایی بخش خصوصی در قدرت مالی و نقدینگی نیست. بخش خصوصی کشور اینقدر توانمند است که امسال که ما برنامه بسیار سنگینی برای واگذاری داریم، همه واگذاری‌ها را جذب کند. فرض کنید همه واگذاری‌های امسال حداکثر ۱۰۰ هزار میلیارد تومان شود. خب میزان حصه نقدی که از بخش خصوصی می‌خواهیم بگیریم و واگذاری صورت گیرد، ۲۰ هزار میلیارد تومان بیشتر نیست. این ۲۰ هزار میلیارد تومان در مقابل نقدینگی کل جامعه، عدد بسیار ناچیزی است، بنابراین ما از نظر نقدینگی و توان مالی بخش خصوصی هیچ نگرانی‌ای نداریم. می‌دانیم بخش خصوصی می‌تواند چنین کاری را انجام دهد. حالا اگر ورود نمی‌کند، از عدم توانایی مالی این بخش نیست، بلکه به‌خاطر نگرانی‌هایی است که از حضور در چنین فضاهایی دارد. آنها فکر می‌کنند اگر بیش از حد در سطوح بالا حضور پیدا کنند و چرخه اقتصادی کشور را بچرخانند، شاید اذیت شوند. اما اینکه نگرانی‌هایشان واقعی است یا خیر، من اظهارنظر نمی‌کنم. منتها می‌دانم اگر بخش خصوصی رغبتی برای جذب واگذاری‌ها ندارد، به خاطر این قبیل نگرانی‌هاست؛ حالا بحق یا ناحق نمی‌دانم. اما از نظر توان نقدی و مالی احساس نمی‌کنم مشکلی داشته باشند.
سازمان خصوصی‌سازی در این زمینه چه اقدامی می‌تواند انجام دهد تا نگاه فعالان اقتصادی را تغییر دهد؟
سازمان خصوصی‌سازی تنها دستگاه دولتی تقویت‌کننده بخش خصوصی نباید باشد و نیست. ما نباید همه کارها را به گردن سازمان‌خصوصی‌سازی بیندازیم و در خانه خود بنشینیم و بگوییم سازمان خصوصی‌سازی بخش خصوصی را توانمند کند تا اینکه در اقتصاد وزن و سهم خود را پیدا کند. همه باید دست به دست هم بدهند و نگاه‌ها باید تغییر کند. هم در قوه‌قضاییه، هم در قوه‌مقننه و هم در قوه‌مجریه باید چنین رویکردی را شاهد و ناظر باشیم. بالاخره قوای سه‌گانه در اقتصاد کشور سهم بسیار بزرگی دارند؛ این‌طور نیست که فقط قوه‌مجریه نقش داشته باشد. البته در قوه‌قضاییه و قوه‌مقننه اظهارات مسوولانش نشان می‌دهد که نگاه بسیار خوبی به بخش خصوصی دارند اما اینکه همه اتفاقات موید این موضوع هست یا خیر، روی مصداق‌ها باید بحث کنیم؛ و الا ریاست قوه‌قضاییه و ریاست قوه‌مقننه و نمایندگان مجلس اظهارات‌شان گویای این است که می‌خواهند بخش خصوصی رشد کند. منتها شاید بعضی از اتفاق‌ها بیفتد که برخلاف این اظهارنظرها باشد.
مثال می‌زنید؟
من اگر وارد مصداق‌ها شوم، ممکن است از هدف اصلی دور بمانم. اما می‌خواهم همین‌قدر بگویم که تحمل بخش خصوصی در عمل باید دیده شود و نه در گفتار. آیا ما می‌توانیم بخش خصوصی‌ای را تحمل کنیم که در یک بازار از ۳۰، ۴۰ درصد سهام برخوردار باشد. احساس من این است که در بخش‌های مختلف کشور برای اینکه بخش توانمندی را در یک حرفه و صنعت تحمل کنند، وجود ندارد. بعضا از بخش خصوصی می‌ترسند و فکر می‌کنند اگر بخش خصوصی ۲۰ درصد یک صنعت را داشته باشد، به نوعی انحصار ایجاد می‌شود و آن انحصار مانع حضور دولت است.
متاسفانه یک دید بدتری که وجود دارد، این است که تصور دستگاه‌های دولتی بر این است که همیشه اعمال حاکمیت برابر با دارا بودن مالکیت است. یعنی فکر می‌کنند اگر مالک چیزی نباشند، نمی‌توانند حاکمیت را اعمال کنند. در واقع ما بلد نیستیم از طریق تنظیم مقررات، اعمال حاکمیت کنیم. همیشه می‌خواهیم با حفظ مالکیت، اعمال حاکمیت کنیم و این کار ما را سخت‌تر می‌کند. یعنی آقایان به‌دنبال این هستند که مالک بخش اعظمی از بازار باشند تا اینکه نظارت‌کننده. ما دولتی‌ها بلد نیستیم، بگوییم که کنار می‌نشینیم و مقرراتی را تنظیم می‌کنیم که بخش خصوصی نتواند اجحاف، رانت‌خواری و ظلم کند. ما اصلا تنظیم مقررات را بلد نیستیم و همیشه دوست داریم دولت را مالک ببینیم تا ناظر. هم‌اکنون طرز نگرش‌ها ما را اذیت می‌کند. بر این اساس، امیدوارم از یک‌طرف هم بخش خصوصی رشد کند و هم نهادهایی که تنظیم مقررات می‌کنند، رشد کنند و دولت بلد باشد به جای مالکیت، با اعمال مقررات اعمال حاکمیت کند و خصوصی‌سازی بتواند در چنین فضایی بهتر اقتصاد کشور را رشد بدهد.
گزارش یا برآوردی دارید که درآمدی که در رابطه با خصوصی‌سازی کسب شده، به انحراف رفته باشد؟
ببینید گزارشی که من دادم، ۹۶ هزار میلیارد تومان درآمد تا پایان شهریورماه سال گذشته بود. تا پایان سال ۹۲ نیز حدود ۱۲۴ هزار میلیارد تومان فروش قطعی داریم. یعنی در نیمه دوم سال گذشته ۲۸ هزار میلیارد تومان سهم را به صورت قطعی واگذار کردیم که معادل ۳۰ درصد ۵/۱۲ سال گذشته بود. در واقع سازمان خصوصی‌سازی تلاش کرد از روند خصوصی‌سازی عقب نیفتد و اگر احکام و مصوباتی هست، تعیین‌تکلیف شود و به وظایف بودجه‌یی عمل کنیم. از این ۱۲۴ هزار میلیارد تومان، حدود ۴۰ هزار میلیارد تومان برای رد دیون دولت و حدود ۲۸ هزار میلیارد تومان بابت سهام عدالت به صورت قطعی واگذار شده و بقیه آن نیز برای عموم مردم بوده است.
حالا اینکه منابع کجا رفته، غیر از رد دیون، یعنی ۴۰ هزار میلیارد تومان از ۱۲۴ هزار میلیارد تومان که ۸۴ هزار میلیارد تومان می‌شود، همه برای خزانه و درآمدهای عمومی کشور بوده است. ما نفت را می‌فروشیم و در درآمدهای عمومی می‌ریزیم. مالیات می‌گیریم و در درآمدهای عمومی می‌ریزیم. بنگاه‌های دولتی و اموال دولتی را نیز می‌فروشیم و در درآمدها می‌ریزیم. این جزیی از درآمد عمومی کل کشور می‌شود. سال گذشته با توجه به اینکه درآمد عمومی کل کشور کم بود، عددی که سازمان به خزانه دولت واریز کرد، حدود ۱۴ هزار میلیارد تومان بود. این ۱۴ هزار میلیارد تومان در مقابل ۱۴۰ هزار میلیارد تومان درآمد عمومی کل کشور محقق شد که نشان می‌دهد حدود ۱۰ درصد کل درآمدهای کشور را سازمان خصوصی‌سازی تامین کرده است.
شما در صحبت‌های خود به این موضوع اشاره کردید که امسال برنامه سنگینی برای واگذاری‌ها دارید. کمی در این باره توضیح دهید.
سال ۹۳، سال پایان خصوصی‌سازی است. البته نه فرآیند خصوصی‌سازی به مفهوم عمومی کلمه، بلکه به مفهوم خصوصی کلمه که واگذاری سهام متعلق به دولت در شرکت‌های گروه یک و دو اتفاق بیفتد.
مجلس چند سال قبل تصویب کرده بود که دولت تا پایان سال ۹۳ باید سهام خود را در گروه‌های یک و دو واگذار کند. متاسفانه به جهت مشکلات و تنگناهایی که در اقتصاد کشور بود و به تاسی از آن، مشکلاتی در سازمان خصوصی‌سازی و فعالیت‌های سازمان وجود داشت، این دستور و حکم قانونی متناسبا در سال‌های گذشته اجرا نشده است و ما هم‌اکنون شاهد حجم انبوهی از شرکت‌ها هستیم که واگذاری‌شان به سال ۹۳ افتاده است. بر این اساس، ما می‌خواهیم تمام وظایف‌مان را در سال ۹۳ انجام دهیم و درصدد نیستیم به سمتی برویم که از دولت و مجلس اجازه بگیریم که یکی، دو سال مهلت زمانی را تمدید کنند. ما به خودمان فشار می‌آوریم که امسال حکم قانون را اجرا کنیم.
فکر می‌کنید بتوانید؟
تا آن حدی که دست خود ما است، تلاش می‌کنیم. آنچه دست ما است، اینکه قیمت‌گذاری و عرضه کنیم. حالا اینکه فضای اقتصادی کشور با ما همراهی کند، نمی‌دانم. به خصوص اینکه تلاش خواهیم کرد شرکت‌ها را به بخش خصوصی واقعی واگذار کنیم و همه رد دیون‌ها ملغی‌الاثر شود. به همین دلیل ممکن است در جذب سهام علامت سوال داشته باشیم. اما در عرضه سهام که کار ما است، نمی‌خواهیم ابهام داشته باشیم و همه تلاش‌مان را خواهیم کرد که امسال بیش از ۱۸۰ شرکت را قیمت‌گذاری و واگذار کنیم. در این رابطه از همه توان خود برای بازاریابی و پیدا کردن مشتری استفاده خواهیم کرد. حالا اگر عملا چیزی در انتهای سال باقی ماند، آن زمان نمایندگان مجلس بررسی می‌کنند که این فعالیت تا سال ۹۴ نیز ادامه پیدا کند. منتها ما فرض‌مان بر این است که چنین اجازه‌یی را نخواهیم خواست و مجلس نیز نیازی به چنین تجویزی پیدا نخواهد کرد و این ۱۸۶ شرکت را تا پایان سال واگذار خواهیم کرد. در فهرست ۱۸۶ شرکت قابل واگذاری در سال ۹۳، تعداد ۲۷ شرکت بسیار بزرگ، ۷۶ شرکت بزرگ، ۳۱ شرکت متوسط و ۳۱ شرکت دیگر به همراه سهام خرد دولت در ۹ شرکت بورسی و ۱۲ شرکت (بورسی و غیربورسی) قرار دارند.
من یک درددلی هم که دارم، این است که در نیمه دوم سال گذشته که فعالیت‌های خصوصی‌سازی شتاب گرفت، شاهد این بودیم که بعضی‌ها از اهرم‌های غیرمتعارف برای توقف چرخ خصوصی‌سازی استفاده کردند.
مثال می‌زنید؟
یکی از آنها، اهرم شورای رقابت بود که آبان‌ماه سال گذشته و دقیقا زمانی که آماده بودیم ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیج فارس را عرضه کنیم، شورای رقابت بنا به موضوعاتی که وجود داشت، حکم به ابطال واگذاری ۱۷ درصد اول داد و همین امر باعث شد که چهار ماه عرضه ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیج‌فارس به تاخیر بیفتد. البته هیات تجدیدنظر شورای رقابت بسیار همکاری علمی، قانونی و دقیقی با ما داشت و در نهایت بعد از چهار ماه رسیدگی این حکم را نقض کرد و سازمان خصوصی‌سازی مجاز شد ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیج‌فارس را عرضه کند.
در روزهای پایانی سال گذشته نیز هیات داوری یکی از واگذاری‌های ۵/۱ سال قبل را لغو و ابطال کرد که شاید در تاریخ سازمان این اقدام بی‌نظیر بوده است. معامله‌یی که یک‌سال و اندی قبل از آن قطعی شده بود، سهام مبادله و پول رد و بدل شده بود و سهام در اختیار خریدار جدید قرار گرفته بود، آقایان بعد ۱۶ ماه معامله را ابطال کردند که واقعا یک اتفاق عجیب و ناشناخته برای من بود.
تصور من بر این است که ما امسال با این شتاب بسیار تندی که برای تعیین‌تکلیف شرکت‌های باقیمانده داریم، باید منتظر باشیم که هر دم از این باغ بری برسد و به مسائلی که قبلا فکر نمی‌کردیم، باید فکر کنیم. من نمی‌خواهم از عبارت سنگ‌اندازی استفاده کنم، ولی از لحاظ ایجاد دردسر برای سازمان خصوصی‌سازی، در نیمه دوم سال گذشته دو مورد را تجربه کردیم. امسال نیز که هنوز سال شروع نشده و واگذاری‌های ما آن شتاب لازم را در عمل پیدا نکرده، شاهد بعضی از جوسازی‌ها در مورد بعضی از واگذاری‌ها بودیم. در مورد مهندسی آب و خاک شاهد یک جوسازی بودیم، در مورد سنگ‌آهن مرکزی شاهد جوسازی بودیم و در مورد فولاد میانه شاهد بعضی از اظهارنظرها بودیم.
این جوسازی‌ها در چه راستایی است؟
متفاوت است. هر کدام در یک وادی جداگانه است. مثلا در رابطه با مهندسی آب و خاک کشور باید بگویم که این واگذاری اتفاقا از جمله واگذاری‌های سازمان خصوصی‌سازی بود که خریدار خصوصی و شخص حقیقی بود. البته یکی از شخصیت‌های حقوقی قرار بود در مزایده شرکت کند اما به‌هر دلیلی شرکت نکردند. بعضی‌ها می‌گویند که این مجموعه تصور نمی‌کرد که در این مزایده غیر از آنها شرکت‌کننده دیگری هم باشد. فکر می‌کردند که در مزایده شرکت نکنند، مزایده بعدی را سازمان خصوصی‌سازی با کاهش ۱۰ درصدی قیمت پایه انجام می‌دهد. شاید عمدا شرکت نکردند؛ شاید هم سهوا. این به من مربوط نیست اما اینجا به من مربوط می‌شود که آن عزیزان در مزایده شرکت نکردند و لذا هیچ حقی ندارند. متاسفانه بعد از اینکه مزایده برگزار شد و برنده آن هم مشخص شد، جوسازی کردند که این مزایده باطل است. حتی در یکی از سایت‌ها یک حرف بسیار ناراحت‌کننده‌یی دیدم که یک نفر اظهار کرده بود که خریدار سهام مهندسی آب و خاک کشور چهار هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی مقروض است. من نمی‌دانم واقعا دیانت، انصاف و مروت کجا رفته است. من اتفاقا آن زمان پرسیدم و گفتم از بانک مرکزی استعلام کنید که آیا این خریدار به سیستم بانکی بدهکار است؟ رفتند استعلام کردند و گفتند این فرد حتی یک ریال بدهی هم ندارد. چطور می‌شود کسی که به سیستم بانکی بدهکار نیست، بگوییم چهار هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی بدهکار است؟

این یکی از آن مواردی است که وقتی خصوصی‌سازی شتاب بگیرد، توقع داریم موج این تهمت‌های ناروا و به دور از انصاف به ما بخورد. البته نباید چنین اتفاقی بیفتد. یعنی همه باید دست به دست هم بدهیم تا این کنده را بالا بکشیم. ما اگر امسال نخواهیم گروه یک و دو را واگذار کنیم، چه زمانی می‌خواهیم واگذاری داشته باشیم؟ بالاخره دولت چقدر باید هر سال زیان بدهد بابت اینکه سهامدار این شرکت‌ها است؟ چقدر باید اقتصاد کشور برای حضور در این شرکت‌ها تاوان پس بدهد. منتها امسال سالی است که بیشتر نیاز داریم افکار عمومی در کنار خصوصی‌سازی بحث‌ها را مرور کنند. اگر در جاهایی سازمان خصوصی‌سازی اشکال و ایرادی دارد، به این سازمان تذکر دهند؛ وگرنه اگر سنگ‌اندازی، دردسرسازی و حاشیه‌سازی است، انتظار داریم که از اصل ۴۴ حمایت شود.
شما چه برنامه‌یی هم برای سهام عدالت دارید؟
ببینید ۴۴ هزار میلیارد سهم به مشمولان سهام عدالت اختصاص پیدا کرده است. از این تعداد سهام تا به ابتدای دولت یازدهم ۲۴ هزار میلیارد تومان و تا الان نیز ۲۸ هزار میلیارد تومان واگذاری قطعی به سهام عدالت شده است. بقیه، واگذاری قطعی نیست، یعنی الان برای حدود ۴۷ میلیون نفر ۲۸ هزار میلیارد تومان سهم به صورت قطعی واگذار کرده‌ایم و اگر این ۲۸ هزار میلیارد تومان را بین ۴۷ میلیون نفر تقسیم کنیم، به هر نفر چیزی حدود ۶۰۰ هزار تومان سهم می‌رسد. الباقی سهام هنوز تخصیص پیدا نکرده و واگذاری قطعی نشده است. ما تلاش می‌کنیم سهامی که واگذار شدنی است، امسال قیمت‌گذاری و به صورت قطعی واگذار کنیم تا این سهام به ارزش یک میلیون تومان برای هر فرد نزدیک شود. از طرف دیگر، از این ۴۴ هزار میلیارد تومانی که قرار بوده واگذار شود و تا به امروز ۲۸ هزار میلیارد تومان واگذار شده است، حدود ۱۱ هزار میلیارد تومان را از بابت سود سهم وصول کرده‌ایم یعنی از این ۲۸ هزار میلیارد تومان، حدود ۱۷ هزار میلیارد تومان را هنوز از سهامدار نگرفته‌ایم البته هنوز صورت‌های مالی سال ۹۲ در نیامده و سود آن تقسیم نشده است. برآورد ما این است که حدود ۴، ۵ هزار میلیارد تومان سود سهم برای سال گذشته برای این گروه شرکت‌ها خواهیم داشت که در مجموع ۱۵، ۱۶ هزار میلیارد تومان می‌شود. دهک‌های اول و دوم نیز تخفیف ۵۰ درصدی دارند که آن را هم اعمال کنیم، ۱۸ هزار میلیارد تومان می‌شود. باز هم ۱۰ هزار میلیارد تومان از واگذاری قطعی‌مان و ۱۰ هزار میلیارد تومان به اضافه ۱۶ هزار میلیارد تومان که هنوز سهم اختصاص ندادیم یعنی ۲۶ هزار میلیارد تومان همچنان از این مشمولان طلبکار است.
قانون می‌گوید سهام عدالت تا ۱۰ سال از محل سود باید تادیه شود. اگر نشد، خود مشمول باید پول بدهد و اگر پول ندهد، به اندازه‌یی که پول گرفتیم، سهام را آزاد کنیم و بقیه برای دولت است و می‌تواند بفروشد. منتها ما می‌خواهیم کاری انجام دهیم که شیرینی سهام عدالت به کام مشمولان آن برود. بر این اساس، تلاش می‌کنیم که مجوز برای فروش بخشی از سهام مشمولان بگیریم که قیمت بسیار خوبی دارد و جای طلب دولت از مشمولان وارد خزانه کنیم تا از این رهاورد بتوانیم همه سهام مشمولان را آزاد کنیم یعنی فرض می‌کنیم مشمولان سهام‌شان را فروختند و بدهی‌هایشان را به دولت داده‌اند اما تا زمانی که بدهی خود را ندهند، نمی‌توانیم سهام را دست آنها قرار دهیم. ما در اینجا قانون می‌خواهیم یعنی آزادسازی سهام عدالت مصوبه می‌خواهد و یک مرجع باید این اجازه را به ما بدهد تا به نیابت از طرف مشمولان، بخشی از سهام‌شان را بفروشیم و بدهی‌هایشان را پاس کنیم تا سهام آزاد شود وگرنه اگر چنین اجازه‌یی به ما داده نشود، باید تا سه سال دیگر همین‌جوری بمانیم و به این شکل، نصفی از سهام هم آزاد نمی‌شود. البته دهک‌های اول و دوم همه سهام خود را می‌گیرند اما بقیه دهک‌ها نصف سهام خود را می‌گیرند و نصف دیگر سهام از دست‌شان می‌رود که ما نمی‌خواهیم چنین اتفاقی بیفتد.
بحث دیگری که وجود دارد، این است که هدف از سهام عدالت چه بود؟ این نبود که ما به یک نفر پول دهیم. خب اگر می‌خواستیم، خودمان سهم می‌فروختیم و مثل یارانه‌های نقدی به حساب مردم واریز می‌کردیم. ایده‌یی پشت این کار بود؛ اینکه فرهنگ سهامداری را یاد مردم بدهیم و عموم مردم در صحنه اقتصاد کشور سهامداری کنند ولی از طرف دیگر، متاسفانه این واقعیت تلخ وجود دارد که اکثر مشمولان سهام عدالت درآمد کمی دارند و به محض اینکه این ورقه سهام در اختیارشان قرار گیرد، ترجیح می‌دهند از این پول در بازه زمانی بسیار کوتاهی استفاده کنند و به یک زخم زندگی خود بزنند. ما از یک طرف می‌خواهیم این فرهنگ را رواج بدهیم و از طرف دیگر، با آزادسازی سهام امکان دارد تعداد زیادی از مشمولان، سهام خود را بفروشند. به همین دلیل، دنبال این هستیم که بتوانیم راه‌حلی پیدا کنیم که هر دو طرف ماجرا را داشته باشیم؛ به‌طوری که هم برای سهامداری فرهنگ‌سازی کنیم و هم اینکه اگر فردی نیاز فوری به پول داشت، بتواند بخشی از سهام خود را بفروشد. حالا این سوال مطرح است که می‌شود ما آزادسازی سهام عدالت را انجام دهیم و سه سال زودتر سهم را در اختیار مشمول قرار دهیم اما به مشمول بگوییم که اجازه فروش سهم را نداری و با سودی که کسب می‌کنی، نیازهای خود را تامین کن؟ فکر می‌کنم یکی از گزینه‌های خوب همین باشد که آزادسازی سهام را امسال انجام دهیم؛ منتها اجازه فروش را یکی، دو سال دیرتر به افراد بدهیم تا اینکه لذت دریافت سود سهام را هر سال بچشند و شاید آن زمان عده‌یی قانع شوند که این آب باریکه را در زندگی‌شان داشته باشند. چون سهام را که بفروشند، فقط یک‌بار از آن استفاده می‌کنند ولی اگر سهم را داشته باشند، هر ساله می‌توانند از سود آن بهره‌مند شوند. شاید آن زمان عده زیادی بنا به دلخواه خودشان دیگر سهم نفروشند.
این مجموعه‌یی از کارهاست که امسال در زمینه سهام عدالت باید انجام شود که کار بسیار سنگینی است. شما ارزش سهام عدالت را که الان حدود ۹۰ هزار میلیارد تومان است، با کل واگذاری‌های ۵/۱۲ سال گذشته سازمان خصوصی‌سازی مقایسه کنید، آن زمان می‌بینید در ۱۲ سال ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم فروختیم و ارزش سهام عدالت هم ۹۰ هزار میلیارد تومان است. این کار بسیار سنگین و حجیمی است و امیدوارم مجلس و هیات دولت کمک کنند که طرح آزادسازی سهام عدالت هر چه بیشتر پخته شود.
موضوع دیگری که می‌خواهم صحبت کنیم، سقوط شاخص بورس است. چندی پیش از یکی از منابع شنیده شد که در سال گذشته سازمان بورس به سازمان خصوصی‌سازی برای عرضه سهام فشار می‌آورد اما عرضه سهام همزمان با افت شاخص بورس شد. در آن برخی مسوولان ارشد سازمان بورس در مصاحبه‌های خود عنوان می‌کردند که دلیل افت بورس، عرضه‌های سازمان خصوصی‌سازی است. تا آنجایی که می‌دانم، شما گلایه‌های زیادی نسبت به این موضوع داشتید.
من گلایه‌یی از شخص ندارم. خواهش من از دوستان این است که اگر در زمانی در جایی مشکلی وجود دارد، این مشکل را آنالیز و ریشه‌یابی کنند و ریشه‌های مشکل را اگر اعلام کردنی است، اعلام کنند و اگر اعلام کردنی نیست، بروند روی آن مدیریت داشته باشند تا ریشه‌ها بخشکد وگرنه اگر یک دیوار کوتاهی به نام سازمان خصوصی‌سازی پیدا کنند و هر زمان سازمان بورس یا بازار بورس دچار مشکل شود، بگویند کی بود کی بود، سازمان خصوصی‌سازی است، خیلی غیراخلاقی است که مظلومی به نام خصوصی‌سازی گیر آوریم و همه مشکلات را گردن آن بیندازیم
به صراحت می‌گویم که سازمان خصوصی‌سازی لااقل در طول هشت ماهی که من در این سازمان حضور دارم، هیچ اثر و نقشی در شاخص‌های بورس به صورت عمده‌یی که افزایش یا کاهش پیدا کند، نداشته است. زمانی که شاخص بورس به سرعت بالا می‌رفت، می‌گفتند خصوصی‌سازی سهم عرضه نمی‌کند و در زمانی که شاخص سقوط کرد، گفتند سازمان خصوصی‌سازی سهم عرضه می‌کند؛ در حالی که هیچ‌کدام از اینها درست نبود.
اصل ماجرا چه بود؟
بازار بورس نبض اقتصاد کشور است. اقتصاد در ایران بیشتر از آنکه از ریشه‌های صرفا اقتصادی متاثر باشد، از ریشه‌های سیاسی متاثر است. مذاکرات ژنو اگر خوب پیش رود، شاخص به‌شدت و سرعت بالا می‌رود. اگر در جایی در مذاکرات با ابهام مواجه شویم، بازار عکس‌العمل نشان می‌دهد یا اینکه اگر یک اتفاقی در اتحادیه اروپا و در جایی از امریکا اتفاق بیفتد، بازار بورس عکس‌العمل نشان می‌دهد. ما چرا اینها را آنالیز نمی‌کنیم و همه‌چیز را مربوط به خصوصی‌سازی می‌دانیم. برای مثال، دولت در ایام بودجه برای خوراک پتروشیمی تصمیمی می‌گیرد و در مجلس تصمیم دولت تغییر می‌کند و به جای Aسنت، A+Bسنت را برای هر واحد در نظر می‌گیرد. خب بازار بالطبع عکس‌العمل نشان می‌دهد. چرا ما نمی‌آییم اینها را مطرح کنیم؟ ما باید بگوییم وقتی دولت و مجلس می‌خواهد نوعی مالیات بر فعالیت یک حرفه و صنعتی ببندد، معلوم است که دست در جیب آن صنعت می‌کند و سودش را بیرون می‌کشد. به همین بازار عکس‌العمل نشان می‌دهد و عده‌یی پول‌شان را از آن صنعت بیرون می‌کشند و فروشنده می‌شود. به این ترتیب شاخص بورس افت می‌کند.
حالا اینکه کدام مقدم و کدام موخر است، من نمی‌خواهم وارد تقدم و تاخر ذاتی یا زمانی شوم، ولی خب یک زمانی بانک‌ها می‌خواهند منابعی را اختصاص دهند و می‌آیند ۲۸، ۲۹ و ۳۰ درصد برای سپرده سود می‌دهند. در اینجا عده‌یی تصور می‌کنند که بهتر است پول خود را از بورس بیرون بکشند، چون بخش خصوصی به‌دنبال سود مطمئن است؛ ولو سود کم. ما به جای اینکه بگوییم یک چنین تصمیمی باعث می‌شود شاخص بورس کاهش یابد، سازمان خصوصی‌سازی را نشانه می‌گیریم. مگر چه اتفاقی در سازمان خصوصی‌سازی افتاده است؟!
هم‌زمانی که شاخص رو به صعود بود، ما متهم ردیف اول بودیم و هم وقتی که شاخص سقوط کرد، متهم بودیم. این اتهامی که به ما می‌زنند، به خاطر نجابتی است که سازمان خصوصی‌سازی دارد و نمی‌خواهیم مسائل را رسانه‌یی و پررنگ کنیم. ما می‌خواهیم مباحث را در محافل خودمان مطرح کنیم ولی خب به اندازه‌یی که مسائل رسانه‌یی شده، من هم باید رسانه‌یی جواب دهم. منتها توصیه‌ام به فعالان بازار بورس این است که مسائل را به درستی ریشه‌یابی کنند و دیوار کوتاه سازمان خصوصی‌سازی را همیشه کنار دست خودشان نبینند.
من هم به عنوان یک فرد ایرانی تحلیل‌هایی از بازار دارم اما تحلیل خودم را به عنوان رییس سازمان خصوصی‌سازی اعلام نمی‌کنم. فقط در همین حد می‌گویم که دلیل سقوط‌ها و صعودهای شاخص بورس قطعا رفتار سازمان خصوصی‌سازی نبوده است

جوانان تهرانی از شهرت تا زندان، شادی حق ما نیست…. رهیار شریف

طی هفته های پیش و همزمان با روز جهانی رقص و در پی فراخوانی که “فارل ویلیامز” خواننده ی برجسته ی آمریکایی برای راه انداختن موج “شادی” در سراسر دنیا بر پا کرده بود، شبکه های اجتماعی شاهد نماهنگهایی ویدئویی از ایران بودند، کلیپهایی چند دقیقه ای که در آن جوانانی ایرانی تصاویر رقص و شادیشان را با ترانه ی “شاد” ویلیامز تدوین کرده و با این حرکت به این کمپین جهانی پیوسته بودند.

Happy_Iranians2
یکی از این ویدئوها با این پیام منتشر شده بود: ” مردم تهران شادند. شادی ما را ببینید و باهم قسمت کنید. اجازه بدهید که جهان صدای ما را بشنود؛ ما شاد هستیم و این حق ماست”
در این میان یکی از این کلیپها که شش دختر و پسر ایرانی زیر سی سال را در حال پایکوبی و شادی در کوچه های تهران، روی پشت بام و کنار کولرهای آبسال نشان می داد در مدت کوتاهی بیش از ۱۷۰ هزار بیننده داشت.
اما حالا و پس از گذشت یک ماه از انتشار این ویدئوها، پلیس ایران اعلام کرده که همه کسانی که در نسخه ایرانی موزیک ویدئوی آهنگ خوشحال (Happy) ساخته فرل ویلیامز در ایران نقش آفرینی کردند، را شناسایی و بازداشت کرده است.
حسین ساجدی نیا، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، در گزارشی تلویزیونی که در اخبار ساعت بیست و سی پخش شد،مقابل دوربین صدا و سیما ضمن “مبتذل” خواندن این ویدئو، که منجر به ” جریحه دار شدن عفت عمومی” شده است، تایید کرد که تمامی افراد مرتبط با این کمپین در دو ساعت شناسایی و ظرف شش ساعت همه دستگیر شده‌اند. این گزارش که با جمله ی ” آبرویی که در سراب تست بازیگری ریخته شد” آغاز می شود، با اعتراف بازداشت شدگان پشت به دوربین مبنی بر “اغفال” توسط گروهی ادامه می یابد.

آنها می گویند که به آنها گفته شده قرار است برای فیلم سینمایی مجازی از آنها تست بازیگری گرفته شود و قرار نیست این ویدئو در جایی پخش شود.
ساعاتی پس از اعلام خبر بازداشت این عده، فرل ویلیامز خبر دستگیری جوانان ایرانی را روی صفحه طرفداران خود در فیس‌بوک منتشر کرد، او ضمن ابراز تاسف نسبت به این مساله نوشته است: ” اینکه این بچه‌ها به خاطر تلاششان برای گسترش شادی‌ بازداشت شدند، چیزی فرا‌تر از غم‌انگیز است.”
در حال حاضر در شبکه‌های اجتماعی اینترنت هشتگی برای خواست آزادی این افراد در حال گردش است.
همزمان بسیاری از ویدئو‌های «شاد در تهران» که در تارنمای یوتیوب منتشر شده بودند، حذف شده‌اند.

پیشتر ندا، یکی از دست اندرکاران این ویدیو در گفت‌وگو با ” ایران‌وایر” گفته بود: “ما می‌خواهیم کارمان را در ایران ادامه دهیم. در خارج از ایران هرکسی می‌تواند این کارها را بکند. ما قصد داریم صدای جوانان ایرانی را به دنیا برسانیم. ما می‌خواهیم فقط حرف بزنیم و به دنیا بگوییم ایران جای بهتری است، جوانان ایرانی با همه‌ فشارها خوشحالند و با روحیه برای بهتر شدن وضعیت‌ خود تلاش می‌کنند. آن‌ها بلدند شادی کنند؛ مثل همه‌ مردم دنیا.”

گفتنی ست چندی پیش ریحانه طراوتی یکی از بازداشت شدگان مذکور، در صفحه ی فیس بوکش برخی افراد چون “مانا نیستانی” و ” کامبیز حسینی ” را به سبب مرتبط کردن این ویدئو با مسائلی از قبیل نقد اجتماعی و کارتون انتقادی به سیاه نمایی از اوضاع ایران متهم کرده بود.

غیبت صغری کی به پایان میرسد / دکتر علیرضا نوریزاده

یکی از علایم ظهور حضرت مهدی (عج)، خروج سید حسنی است. امام صادق می فرماید: «سید حسنی آن جوان زیبا، از طرف سرزمین دیلم و یا خراسان خروج کرده و با صدای رسا صدا می زند: ای آل محمد! دعوت آنکس را که از غیبتش متأسف بودید اجابت کنید، این صدا از ناحیه ضریح پیغمبر (ص) بلند می شود پس گنجهای خدا از طالقان، او را پذیرا می شوند.

نویسنده مقاله: دکتر علیرضا نوریزاده

نویسنده مقاله: دکتر علیرضا نوریزاده

آنها گنجهایی هستند، اما چه گنجی که نه طلا و نه نقره است بلکه مردانی می باشند که ایمانی فولادین دارند و بر اسبهای چابک سوار و اسلحه به دست گرفته و پی در پی ستمگران را می کشتد، تا آنکه وارد کوفه می شوند. در آن موقع، بیشتر روی زمین را از لوث وجود بی دینان صاف کرده اند؛ آنها کوفه را محل اقامت خود قرار می دهند. در روایت دیگری آمده است : رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) می فرماید:
پرچمهای سیاهی از آنِ بنی عبّاس از مشرق خارج می شوند و آن مقدار که خدا بخواهد، دوام می آورند. سپس پرچمهای سیاه کوچکی از مشرق بیرون می آیند که با مردی از فرزندان ابوسفیان و یارانش کارزار می کنند و به اطاعت مهدی در می آیند. اَصبَغ بن نباتَه می گوید: از امیر مؤمنان(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از مشرق زمین پرچمهایی بی نقش و نگار روی می آورند که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیستند. بر بالای نیزه مهر سرور بزرگ زده شده است. مردی از آل محمّد این پرچمها را به پیش می رانَد پرچمهایی که در مشرق ظاهر می شوند، بوی آنها، چون بوی مشک پُربو در مغرب به مشام و ترس یک ماه پیشاپیش آنها فرا می رسد تا اینکه آن سپاه وارد کوفه شوند در حالی که انتقام خون پدرانشان را می خواهند.
این روایات در اغلب مصادر مربوط به ظهور آمده است از جمله در بحار مجلسی ، الفتن ،مشارق الأنوار و ….

از زمان روی کارآمدن جمهوری ولایت فقیه و تبدیل شدن قصه ی غیبت و ظهور مهدی موعود به دکان پرسودی برای دکانداران مذهب تشییع و اهمیت یافتن مسجد جمکران تا آنجا که زیارت آن را از میزان ثوابی که به زائر میرسد برابر با زیارت کعبه دانسته اند ( از فرمایشات حجت الاسلام تکیه ای معاون فرهنگی مسجد جمکران ) ، در حالیکه بنیان گزار رژیم ، آیت الله خمینی حداقل در این مورد حاضر به قبول یک داستان جعلی نشد و اصلا به جمکران ولو برای یکبار هم نرفت ، موضوع سید خراسانی دستمایه ای برای اهالی ولایت فقیه از یکسو و رقبای در تبعید آنها از سوی دیگر شده است تا به دنبال جا انداختن این نظر بی پایه بیفتند که سید خراسانی ، امام سید علی بن جواد حسینی خامنه ای است . از نظر رقبا ی تبعیدی ولی فقیه ،سید حسنی کسی نیست بجز برادر مسعود رجوی الطبسی الخراسانی .

نگاهی به ادبیات مجاهدین ، در سالهای قدرت و مکنت در پناه مافوق ارتشبد ( المهیب ) صدام حسین التکریتی الحسینی ( در شجره نامه ای که بعد از جنگ ایران و عراق برای صدام حسین ساختند او نیز هم چون صدها بل هزاران مدعی سیادت در سرزمین خودمان ، وصل به اهل بیت شد و نسبش را به امام حسین رساندند ) آشکار میکند که برادر مسعود فقط یک رهبر فرهمند سیاسی و یک چریک سابقه دار نیست بلکه ، انوار قداست از سرو رویش میبارد . یکبار هنگام خواندن زیارت عاشورا در حرم امام حسین در کربلا تجلی نور حسینی چنان بود که شماری از بچه مجاهدها ، اشکریزان دست اورا میبوسیدند و استغاثه میکردند سلامشان را به آقا امام زمان برساند .
برادر مسعود اگرچه رسما ادعای سیادت نکرده است ولی ذوب شدگان در انوار مهرش ، اورا فراتر از هرسید صحیح النسبی نشاندند و در باب مکارم و ارتباطش با بالا قصه ها پرداختند .
در روایات متعدد شیعه از جمله در بحار مجلسی در باب ویژگیهای حضرت و مبشرانش سید خراسانی و سید یمانی مکرر تاکید شده که ایشان جوانند و با موهای مثل شبق و سبلت سیاه و روی خوش ، دل از عارف و عامی میبرند . برادر مسعود نیز ماشاءالله با کمک رنگ مو و رسیدگی دائم به بر و روی خود ، باوجود پشت سرگذاشتن ۶۶ سال از عمر شریفش ، تا روزی که دیده میشد و پس از آن در تصاویر چهاررنگ ، انگار کیلومتر شمار عمر را بسته اند .
MRAJAVI

و حالا در جریان غیبت صغری یا کبری ؟ این سئوال بر زبان خیلی ها جاری است که مسعود کی ظاهر میشود ؟
علائم ظهور بعضا مشهود است ، ایشان هم خراسانی است هم مدتها در قتال با سفیانی ( در ادبیات مجاهدین بارها رژیم ، اموی و رهبرش یزید زمانه نام گرفته است ) درگیر بوده است . در جوار وطن بارها از کوفه دیدار کرده است که به روایتی محل کارزارنیمه نهائی است . در نگاه پیروان ایشان هاله قدسی دارد و ارتباطش با عالم بالا قطعی است .

غمض عین بر خطاها

هیچ سازمان سیاسی و حزب و تجمعی ، حتی حزب بزرگی مثل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمارش ، از انتقاد از خویش پرهیز نکرده است . روزگار پس از استالین و سالها بعد دوران گورباچف را میتوان دوران بازنگری به خطاهای حزب دانست . در کشورهای غربی معمولاکارنامه احزاب در پی هر شکست انتخاباتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و خیلی وقتها دبیرکل حزب و دستیارانش هزینه شکست را با کناره گیری می پردازند .
در ایران خودمان شاهد انتقادهای درون گروهی و جابجائی رهبران در احزاب چپ و انقلابی در سالهای پس از انقلاب بوده ایم که نمونه بارز آن سازمان چریکهای فدائی خلق و انشعابات متعدد و تغییر کادر رهبری سازمان و فروعش ، می باشد . حتی حزب توده نیز انتقاد از خود را پذیراشد تا آنجا که سرانجام ، یکی از پاکترین و وطنپرست ترین کادرهایش که دیر سالی قبل از انقلاب در زندان بود یعنی علی خاوری ، به دبیر کلی انتخاب شد .

maryam-rajavi-iran-mujahideen
تنها گروهها و سازمانهائی که ریشه در اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه غالب ( حاکمیت جمهوری اسلامی ) و مغلوب دارند (مجاهدین خلق ) از انتقاد مصونند . ۳۵ سال بعد از انقلاب هنوز کسی جرأت ندارد عملکرد پر از خطا و گاه ضدملی و مغایر با مصالح ایران و در تعارض با بدیهی ترین مبانی حاکمیت ملی و حقوق بشر و بعضا اسلام بنیان گذار جمهوری اسلامی را زیر سؤال برد . از این بدتر تبدیل شدن آیت الله خمینی به قدیس پاکنهادی است که همه اعمالش ، عین صواب و ملهم از قرآن و اسلام است . هیچکس جنایت ادامه دادن جنگ بعد از فتح خرمشهر که به آزاد سازی ۹۰ درصد از اراضی کشوربا مقاومت و ابتکارات حماسه آفرین ارتش و نیروهای مردمی از جمله سپاه ،منجرشد و عدم پذیرش پرداخت ۶۰ ملیارد دلار از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای بازسازی مناطق جنگ زده را به عنوان حداقل خطاهای امام و دستیارانش ، مطرح نکرد چه برسد به آنکه آن را مورد تحلیل قرار دهد و خواستار برکناری عاملان زنده و پاسخگوئی آنها شود .

ادامه جنگ و به قول ناخدا احمدی ، تغییر وجه جنگ از دفاع به ، هجوم به داخل خاک عراق ، فاجعه ای بود که نیم میلیون کشته و مجروح و معلول از جمله معلول شیمیائی ، ویرانی دهها شهر و روستا ، و مهمترین تاسیسات صنعتی و زیربنائی کشور ، محکومیت بین المللی ، انزوای جهانی ، محرومیتها و عقب ماندگی برای مردم ایران ، و هزار ملیارد دلار خسارت و… دستاورد آن بود . خمینی و دستیارانش پیروزی بزرگ ملت مارا در یک نبرد میهنی به شکست تبدیل کردند و اگرچه سرانجام با خوراندن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ به نایب امام زمان ، او را که خود میدانست چه کرده است ، سالی بعد به لقاء الله فرستادند ، اما هیچیک شهامت اقرار به خطا را نداشتند و اگر در این میان صدائی مثل صدای عمادالدین باقی و یا اکبر گنجی به سؤالی برخاست ، چنانشان کوفتند که یکی خسته و شکسته در حصار وطن ماند و آن دگری ناچار به تبعید آمد . در دوران ولایت هزار بار بدتر جانشین آیت الله خمینی ، که سلطه مقام ولایت زمین و زمان و آسمان را هم در بر گرفت ، خطا که چه گویم صدها تصمیم ایران برانداز توسط رهبر گرفته شد بی هیچ پوزشی ، و البته دودش به چشم ملت رفت . کشتارها ، تصفیه های خارج کشور ، هزینه کردن ملیاردها دلار برای پروژه نظامی اتمی و درنهایت به اجبار دست شستن از آن ، میلیاردها دلار صرف ماجراجوئیهای خانمانسوز در لبنان و عراق وسوریه ، غزه و یمن و بحرین و افغانستان و جابلقا و جابلسا کردن ، بهترین مدیران و پایوران را خانه نشین کردن یا به گریز از وطن واداشتن و در مقابل مشتی دزد فاسد جاهل را در مقامات عالیه نشاندن ، مرجعیت شیعه را به مزدوری کشاندن و فاتحه آن را خواندن ، نظام آموزشی کشور را به نظام عقب مانده حوزه وصل کردن ، خرافات را در همه ی ابعاد زندگی مردمی که با انقلاب مشروطه ، قصد برپائی یک جامعه مدرن و مردمسالار و عدالت پرور داشتند ، جاری کردن و…از جمله اموری است که در دوران رهبری ولی فقیه ثانی به اجرا در آمد و جالب اینکه وقتی محمد خاتمی کوشید بدون اعتراف به سیاهکاریهای رژیم ، با رنگ اصلاحات ، گذشته را به ناسیه عام بسپارد ، مقام ولایت با توطئه های هر نه روز یکبار ، چنان کرد که گذشته به حال وصل شود و تدارکچی بعدی محمود احمدی نژاد ، نیز طی ۸ سال چنان پرونده جرائم و نابکاریها را سنگین کرد که حسن روحانی حتی از برداشتن زیر ابرو عاجز است . آیا تا امروز – که احمدی نژاد بار همه خرابیها را مطابق روایات دولتی ،بر دوش دارد – کسی نیست که بپرسد اگر احمدی نژاد مجرم است ، سهم آنکس که یک مداح اهل بیت متخصص فاضلاب را در کرسی ریاست نشاند و در دوره دوم ، با سرکوبی ملت و کشتار و شکنجه و زندان و… و تقلبی آشکار ابقایش کرد ، چقدر است ؟ از آغاز انقلاب تا احمدی نژاد چه ؟

ولایت مغلوب بعد از غالب

filemanager25lj
همین وضع را در وجه تبعیدی اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی یعنی سازمان مجاهدین خلق ، مشاهده میکنیم . در ولایت غالب هرکه در برابر سید خراسانی خرده انتقادی کرد ، حتی اگر در جایگاه مردی چون مرحوم آیت الله منتظری بود در معرض ناجوانمردانه ترین ، رفتار و کردار و گفتار قرار گرفت . ملکی وار به زندان افتاد و در سالهای پیری متحمل زجر و شکنجه شد . به انواع خیانتها و توطئه گری و ارتباط با بیگانگان متهم شد و حتی اگر ۸ سال در بدترین شرایط نخست وزیر کشور و یا رئیس بنیاد شهید و پارلمانش بود ، به حصر شد و آزار بسیار دید و نارواترین سخنان را از اوباش قلمدار و منبردار و شمشیردار شنید. در سازمان مجاهدین خلق – ولایت مغلوب – نیز هربانگی که به انتقاد از عملکرد رهبر فرهمند برخاست ، نتیجه اش اعزام به فروغ جاویدان با آگاهی به نابودی حتمی آنها ( همچون زرکش و ورداسبی و …) تحویل دادن به استخبارات صدام حسین به عنوان مأمور اطلاعت ، قتل در تصادف ساختگی ( جزایری ) ، متهم شدن به کثیف ترین اتهامات از معتاد خمینی گرفته تا جلاد رژیم و نوکر واواک و مزدور خامنه ای ، نفوذی اطلاعات و فاسد و فاجر و فاسق و … بود

(ابوالحسن بنی صدر ، دکتر قاسملو ، دکتر متین دفتری ، دکتر مسعود بنی صدر ، حسن صدر حاج سیدجوادی ، شاهسوندی ، کریم حقی ، شمس حائری ، مهدی خانبابا تهرانی ، دکتر کریم قصیم ، مهدی سامع ،ایرج مصداقی – که صادقانه دیرسالی از دل و جان در مسیر مبارزات ، همراه با مجاهدین بود – فریبا هشترودی و دهها بل صدها تن دیگر که یا از تشکیلات رجوی و شورای مقاومتش خارج شدند و یا اندک انتقادی به عملکرد رجوی و تصمیمات سراپا خطایش ابراز کردند، از جمله محکوم شدگان رهبری فرهمندند )

تصمیم آقای رجوی در امضای پیمان صلح با طارق عزیز ، که مورد اعتراض شدید دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس شورای ملی مقاومت قرار گرفت و بنی صدر شرافتمندانه از همه چیز بر سر این مخالفت گذشت و حتی دختر فرزانه اش فیروزه نیز ناچار به پرداخت هزینه ای شد که البته در نهایت به نفع اوشد – جدائی از رجوی و مدتی بعد پیوند با آقای دکتر علیرضا نوبری – ، نابخردانه و موجب ریزش شمار کثیری از هم پیمانان و طرفداران مجاهدین شد . رفتن به عراق و پیوند با صدام حسین در زمانی که جنگ با ایران ادامه داشت ، تصمیم سراپا غلط دیگری بود که آقای رجوی اتخاذ کرد و کسی را یارای پرسش از ایشان نبود که برادر مسعود چرا ؟

39546_469
من به ازدواج ایدئولوژیک ایشان کاری ندارم که میتوانست یک امر خصوصی تلقی شود اما خود ایشان و مجذوبانشان با دادن بعد الهی اسلامی دادن به آن و حکایت دلبستگی پیامبر اسلام به همسر زید پسرخوانده اش را به میان کشیدن و مهدی ابریشمچی را جای زید نشاندن و خانم مریم عضدانلو را جای زینب بنت جحش قرار دادن و بالمآل برادر مسعود را در جایگاه حضرت محمد گذاشتن ، بعد مذهبی سیاسی به ازدواج فرخنده داد . آیا جدا کردن یک مادر از همسر و فرزندش ، به خاطر عواطف فردی و یا الزامات ایدئولوژیک ، حداقل از نظر انسانی قابل انتقاد نبود؟ با آنکه رهبری مجاهدین شماره مخصوص نشریه شان را اختصاص به چاپ مداحی ها و تبریکات اعضا و هواداران سرشناس خود بمناسبت وصلت فرخنده دادند ولی در میان پیام دهندگان بودند کسانی چون زنده یاد ابوذر ورداسبی و همسرش که ماهها تحت شدیدترین فشارهای روحی بودند و برایشان دلایل سازمان برای این جدائی و پیوند قابل درک نبود .

پیش از رفتن به عراق من با ابوذر که از سالهای پیش از انقلاب در دانشکده حقوق و مجله فردوسی ، اورا می شناختم ساعتی گفتگو کردم که بخشی از آن را به خواست خودش ضبط کردم .
مسئله دار شدن ابوذر و همسرش سرانجام به عملیات فروغ جاویدان – مرصاد از نظر رژیم – منتهی شد و این هردو نازنین در مقام راننده کامیون به قتل رسیدند ابوذر که از کاندیداهای مجاهدین در نخستین انتخابات مجلس بود ، یک تازه رسیده به سازمان نبود که به میدان قتال اعزام شود آنهم به عنوان راننده کامیون مهمات !
آقای رجوی با این گمان که بر اثر پیروزیهای ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ ، خمینی سرنگون خواهد شد ،و ارتش بی تجربه و آموزش ندیده او هفتاد و دوساعته به تهران میرسد دست به کاری زد که در اشل بزرگتر رژیم در عملیات بعد از آزادی خرمشهر ( خیبر ، بدر و …) مرتکب شد . بعد از قلع و قمع مهاجمان که اغلب هیچ تجربه نظامی نداشتند و خیلی هاشان از پشت میز دانشگاه در اروپا و آمریکا با دوهفته آموزش به جبهه اعزام شده بودند ، در تنگه چزابه و مهران و قصرشیرین و جاده های بین راه ، رژیم سبعانه به جان زندانیان افتاد و حداقل چهار هزارتن را اعدام کرد . در واقع هفت هزار کشته ماجراجوئی آقای رجوی ، جان باختند تا رهبر فرهمند کتابچه شهدای سازمان را قطورتر کند . در میان این شهدای معصوم چه بسیار انسانهای با استعداد و دانش آموخته ای که میتوانستند امروز چراغ خانواده و میهنشان را با خدمت در جایگاههای معلم و استاد و پزشک و وکیل و متخصص و مهندس و هنرمند و نویسنده و محقق و … پر فروغ کنند و نه آنکه در فروغ کاذب بیابانها یا در زندانهای رژیم نایب امام زمان ، جان عزیز را برخی خود خواهیها و خطاهای فردی کنند که همیشه در بزنگاهها گریخته است .
بعد از فروغ جاویدان ، خطای بزرگ دیگر آقای رجوی ، شرکت در عملیات قلع و قمع کردها و انتفاضه جنوب عراق در کنار ارتش صدام بود . ( مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق ، بعد از سرنگونی صدام حسین با جوانمردی و انسانیتی که همه گاه در او سراغ گرفته ام مانع از آن شد که کردها به انتقام عملیات انفال رژیم عراق و همیاری مجاهدین ، به اردوگاه اشرف حمله کنند و شهرک اشرف را با خاک یکسان سازند ) . خطاها ادامه پیدا کرد و زمانی که برای ساده ترین افراد نیز آشکار بود آمریکا و متحدانش به عراق حمله خواهند کرد ، آقای رجوی به همشهریانش در اشرف میگفت ، خیالتان راحت باشد آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد و کار از نشان دادن عضلات تجاوز نمیکند . حمله اما آغاز شد و رژیم صدام به بادی سرنگون شد و صدام سوراخ موشی جست و چند ماهی پنهان بود . در خطای رجوی در ارزیابیهایش همین بس که هنگام حمله آمریکا معلوم شد شماری از شخصیتهای عضو شورا که در خارج اقامت دارند از جمله خانم رجوی و زنده یاد مرضیه ، بعد از حمله ، با کمک دوستان محلی مجاهدین به مرز اردن برده شده اند که مدتی پشت مرز در انتظار اجازه ورود ماندند .
از ذکر بقیه این داستان ملال آور و خونین میگذرم چون همگان از آن باخبرند . خلع سلاح مجاهدین، همزمان با غیبت صغرای آقای رجوی ، حملات مزدوران عراقی رژیم به اشرف ، فرار بعضی از کادرها به نزد آمریکائیها و فاش شدن بسیاری از اسرار دردناک قلعه الموت رجوی توسط آنها ، تخلیه خونین اشرف و انتقال اعضا به اردوگاه لیبرتی ، باقیماندن یکصدتن از کادرهای بالای سازمان در اشرف به امید بازگشت دوباره پس از سقوش نوری المالکی در انتخابات – ارزیابی پر از خطای آقای رجوی از نتایج انتخابات پیشین عراق را نیز باید به خطاهای ایشان افزود- با توجیه اینکه باقیماندگان در اشرف مشغول تسویه امور و فروش تجهیزات و وسائلی هستند که اقای جعفرزاده در مصاحبه با سیامک دهاقانپور در برنامه افق صدای آمریکا ، حجم آن را بالای چهارصد و پنجاه میلیون دولار برآورد کردند ، تلاش برای بهره برداری از اختلافات گروههای عراقی با دولت و برگزارکردن جلسات همبستگی با گروههای سنی و عشایر وابسته به حکومت صدام حسین ،کمکهای مالی حیرت آور به بعضی از شخصیتها و گروههای عراقی به امید ایجاد پوشش حمایتی محلی برای اشرف و جلوگیری از تصمیم دولت عراق به تخلیه آن و … رهاکردن دوهزار انسان یا بیشتر که جان و جوانی و آرزوهای خود را بر سر ماجراجوئیها و خطاهای آقای رجوی از دست داده اند ، به امان خدا در لیبرتی و بی مسئولیتی در برابر حملات مزدوران رژیم از نوع جیش المختاربه بقایای مجاهدین در لیبرتی را باید در صدر اعمال سیاه آقای رجوی قرار داد .

در طول سالهای بعد از سرنگونی صدام حسین ، به نوشته دانشنامه ویکی پدیا: “اطلاع دقیقی از وضعیت مسعود رجوی در دسترس نیست از آن زمان تاکنون هیچ عکس و فیلمی از مسعود رجوی منتشر نشده و وی در مکان‌های عمومی ظاهر نشده و تنها مستندی که برای اثبات زنده بودن وی ارائه شده پیام‌های صوتی مربوط به عاشورای سال ۱۳۸۸ بوده که متشکل از ده پیام در هر شب از شب‌های ماه محرم است. برخی از کارشناسان در صحت و اصالت این پیام‌ها تردیدهایی کرده‌اند”

رجوی کجاست ؟

سازمانی که مدعی است تنها سازمان واقعی مبارز علیه رژیم است ، تا امروز از انتشار هرنوع اطلاعی درباب رهبر به غیبت رفته اش خوداداری کرده و وقتی سیامک دهقانپور چند بار در همان برنامه افق از آقای جعفرزاده عضو سرشناس رهبری و مسئول سازمان در آمریکا می پرسد آقای رجوی کجاست ایشان انشا ء میخواند که البته واضح و مبرهن است که خانم مریم رجوی در فرمایشات خود گفته اند ماست سفید است و باز هم مبرهن است که در تظاهرات پاریس صدهزار تن شرکت داشتند ( نقل به مضمون )
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی الطبسی الخراسانی ، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن ، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود . مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق ، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه ، خروج از مقر ، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد . استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است .
دوسال پیش که برای دیدار با رهبر فلسطین پرزیدنت محمود عباس به اردن رفتم ، فرصتی پیش آمد که یکی از مسئولان وزارت خارجه اردن دیدار کنم ایشان نیز تاکید کرد رجوی بیصدا در اردن است .
چندی قبل نیز خبر بودنش در اردن تأیید شد اما سه چهار ماه پیش خبری به دستم رسید که هنوز تأیید دومی برایش بدست نیاورده ام . این خبر میگفت آقای رجوی ، به سوئیس منتقل شده اند البته با همان شرایط اردن .
سئوال بزرگ اما همچنان بیجواب است ، غیبت صغری کی به پایان میرسد و سردار خراسانی کی ظهور میکند ؟ آیا این غیبت نیز مثل غیبت حضرت ، کبری خواهد شد ؟
از خانم رجوی که انتظار نمیرود اما در این سازمان عریض و طویل با صدها میلیون دلار دارائی و کادرهای قدیم و جدید و دستگاه تبلیغاتی قدرتمند ، هیچ انسان آزاد اندیش و خردمند و میهن دوستی نیست که بیاید و به ملت ایران و خانواده های هزاران عزیزی که قربانی خطاهای رجوی و جنایات رژیم شدند و هزاران انسانی که جوانی و زندگیشان در آتش خطاهای رجوی سوخت فقط بگویند مارا ببخشید خطا کردیم ؟ به آنهمه انسان مبارز و آزاده ای که بدترین اتهامها را وارد کردند بگویند پوزش میخواهیم مارا ببخشید ؟ آیا امثال آقای جعفرزاده ها که در دمکراسیهای غربی زندگی میکنند و میدانند رهبران خطاکار حتی اگر نیکسون و کلینتون باشند از ملتهایشان طلب بخشش میکنند و کنار میروند ، هنوز حاضر نیستند خطاهای آقای رجوی و تأیید کورکورانه این خطاها از سوی خود و کادرهای رهبری و مسئول سازمان را ، به زبان آورند . ؟
آیا وقت آن نرسیده آقای رجوی ، با انتشار بیانیه ای ، ضمن پذیرش خطاهایش ، از رهبری سازمانی که دوازده سال است از رهبر خود بیخبر است کنار رود؟ من البته تردید دارم که چنین بزرگواری را از آقای رجوی مشاهده کنیم .
مسعود رجوی الطبسی الخراسانی که استعفا نمیدهد بلکه در زمان مناسب با سبلت و موی مثل شبق ، کت و شلوار کریستین دیور و شاید چهره ای جوان از جراحی پلاستیک همچون دوریان گری ، ظاهر خواهد شد تا لشگر اسلام را به سوی نبرد با سفیانی رهبری کند و مژده ظهور حضرت را به جمع مشتاقان برساند .

لندن ۱۸ مه ۲۰۱۴

ادامه ی واکنش ها به یک احوال پرسی ساده لیلا حاتمی، یک سلام و هزار دردسر … مینا استرابادی

leila-hatami89

لیلا حاتمی، بازیگر شهیر ایرانی، که در آخرین نوبت، در کسوت داور، در شصت و هفتمین دوره ی جشنواره ی کن حضور یافته است، این روزها آماج حملات تندروهای داخلی و مدیران سینمایی ست.
ماجرا از حضور لیلا حاتمی بر روی فرش قرمز افتتاحیه ی این جشنواره در کنار دیگر اعضای هیات داوران و روبوسی او با رئیس جشنواره کن، ژیل ژاکوب آغاز شد.
متعاقب این حرکت رسانه های محافظه کار با “غیر متعارف ” خواندن رفتار این بازیگر، خواستار برخورد با این قبیل رفتارها شدند.
در ادامه حسین نوش‌آبادی، معاون پارلمانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، ضمن انتقاد از حضور لیلا حاتمی در جشنواره ی کن گفت : ” حضور نامناسب زنان ایرانی در خارج از کشور، به‌ویژه هنرمندان، از طرف ایرانیان وطن‌پرست و علاقه‌مند به ایران مورد قبول نیست.”

بیشتر بخوانید »

به بهانه ی سالروز خاموشی کارلوس فوئنتس / پوست انداختنی – تازه لیلا سامانی

روز پانزدهم می ۲۰۱۲ “فیلیپه کالدرون” رئیس جمهور مکزیک، از فقدان تاسف بار نویسنده ای سرشناس خبر داد که “جهان شمولی” بارزترین خصیصه ی او بود.
“کارلوس فوئنتس” در حالی در هشتاد و سه سالگی جهان را ترک گفت که به رغم خلق آثاری جهانی و شاهکارهایی جاودان، از دریافت جایزه ی نوبل بی نصیب مانده بود.

کارلوس فوئنتس

کارلوس فوئنتس

کارلوس فوئنتس، در یازدهم نوامبر ۱۹۲۸ در پاناما سیتی به دنیا آمد، اما به سبب تبار مکزیکی اش بعدها به تابعیت مکزیک در آمد، کودکی وی به واسطه ی حرفه ی سفارت پدرش، در کشورهایی مختلف و شهرهایی چون کوئیتو، مونتویدئو، ریودوژانیرو، واشنگتن، سانتیاگو، و بوینس آیرس گذشت. فوئنتس در سن شانزده سالگی برای گذراندن دوره ی کالج به مکزیک رفت و پس از آن، وارد دانشکده ی حقوق دانشگاه ملی مکزیک شد ، او در سال ۱۹۴۸ با کسب درجه ی کارشناسی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد و سپس به ژنو رفت تا تحصیلاتش را در رشته ی اقتصاد تکمیل کند. فوئنتس، فعالیت ادبی خود را در سال ۱۹۵۴ و با انتشار یک مجموعه داستان کوتاه آغاز کرد و چهارسال بعد در سن سی سالگی با چاپ نخستین رمانش با نام ” یک جای روشن و تمیز” صاحب شهرت و اعتبار شد.

راوی این داستان فردی هندی با شخصیتی دو وجهی بود، شخصیتی که گاه به اسطوره ها می پیوست و گاه صورتی زمینی و فریب کار به خود می گرفت. همین کتاب بود که سبک نوشتاری فوئنتس را با شیوه ی رئالیسم جادویی تثبیت وعناصر اسطوره ای را به عنوان شالوده ی آثار او معرفی کرد.

بیشتر بخوانید »

اعتراف ، آنگاه بخشیدن و فراموش نکردن / دکترعلیرضا نوری زاده

دکتر علی رضا نوریزاده

دکتر علی رضا نوریزاده

مقاله ارزنده و ژرف نگر مهناز متین و ناصر مهاجر در آخرین شماره -۱۱۰- نشریه آرش به سردبیری پرویز قلیچخانی با عنوان “نگاههای گوناگون به سی و پنج سال کشتار ” مرا به نوشتن مقاله پیش رو واداشت . من از دیر باز نوشته های مهاجر را که بازتاب نگاه یک چپ انسانمدار و آزاد اندیش است با تأمل و علاقه بسیار دنبال کرده ام . اینبار همراهی مهناز متین با او ، به نوشته رنگ عاطفی نیز زده است که خواننده را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد . حکایت جور و جنایتی که با حضور جمهوری جهل و جور و فساد ولایت فقیه بر ملت ما رفته است ، اعدامها ، شکنجه ها ، زندانها ، فرار و آوارگیها ، و حسرت سوختن نسلهائی که میتوانستند در سازندگی ایران و بهروزی مردمش نقش مهمی داشته باشند ، محور مقاله است . در عین حال در این نوشته علاوه بر اهالی بیرونی ولایت فقیه ، و البته اندرونی ها ، آنهائیکه روزگاری اندرونی و بیرونی بوده اند و چندی به قهر ارباب گرفتار آمدند و به بیرون ، پرتاب و یا اخراج موقت و بعضا دائم ، شده اند از ملامت مصون نمانده اند . به عباراتی مجمع الجزایر جمهوری ولایت فقیه که بر اثر توفانها و جزر و مدهای سیاسی ، بینشان فاصله های عمیق افتاده است زیر ذره بین ژرف نگر قلم مهاجر و متین ،در رابطه با کشتارهای دهه ۶۰ خورشیدی مورد سوال و ملامت قرار گرفته اند . در دوسه جای مقاله به ۳۵ سال جنایت و اعدامهای نخستین سالهای انقلاب به اشاره ، نگاهی افتاده است . و نیز چند جا ، و اغلب از زبان اصلاح طلبان ، به جو خشونت در جامعه بعد از انقلاب

و گناه طرفین نزاع در گسترش بخشیدن به این جو وفضا، اشاراتی رفته است . در نهایت آنچه را ما از زبان “دزموند توتو” اسقف اعظم کلیسای انگلیکان و مبارز مسالمت جو در افریقای جنوبی در پایان دوران آپارتاید شنیدیم و در عمل در رفتار نلسون ماندلا تجربه کردیم یعنی ، ” می بخشم ولی فراموش نمیکنم ” گاه از زبان اصلاح طلبان و زمانی به صورت پرسش ودر مخالفت با آنان ، از زبان آسیب دیدگان میخوانیم . من اما بر این باورم که مسئولیتها فقط گرد اعدامهای دهه ۶۰ متوقف نمیشود و اینکه ما در آن سالها که بودیم و کجا و چه گفتیم و چه کردیم و امروز در رابطه با فجایع آن سالها ، چه موضعی داریم ؟ از توابانیم یا مفتخران – به مشارکت در جنایات آن سالها – ، کل رژیم را محکوم میکنیم یا غیر خودمان را،قائل به بخشش بزهکاران و عدم فراموشی بزه هستیم ؟ آواز را محکوم میکنیم یا آوازخوان را؟ همه صورت مسأله نیست. بلکه باید کمی به عقب باز گردیم . آن روزی را به یاد بیاوریم که مردی مردستان از صدا و سیمائی که هرگز کسانی چون او به آن راه نداشتند گفت :من مرغ توفانم نیندیشم ز توفان / موجم نه آن موجی که از دریا گریزد .
به یاد مردی باشیم که در دیدار با شاه برای قبول نخست وزیری شرطهائی گذاشت که تحققش دیر سالی ، آرزوی همه آزادیخواهان چپ وراست و لیبرال وحتی مذهبی بود .
( آزادی مطبوعات، انحلال ساواک، آزاد کردن زندانیان سیاسی، انتقال بنیاد پهلوی به دولت، حذف کمیسیون شاهنشاهی، خروج شاه از ایران و عدم دخالت وی در انتخاب وزیران ، برگزاری انتخاباتی آزاد بعد از شش ماه ، از جمله این شروط بود که شاه همه را پذیرفت . در مجلس شورای ملی ، بختیارضمن برنامه هایش قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل را نیز اعلام کرد همچنانکه رسیدگی به پرونده های فساد دولتمردان در صدر کارهای او و قاضی آزاده و پاکدامن یحیی صادق وزیری وزیر دادگستری اش ، قرار داشت . )

این خاطره را نیز نقل کنم ، روزیکه دکتر بختیار در تونس ، با یاسر عرفات دیدار کرد من صفحه نخست روزنامه اطلاعات را در روز طرح برنامه های دولت بختیار در مجلس شورای ملی که قطع رابطه تجاری و نفتی با اسرائیل و تعطیل سفارت غیر رسمی اش در تهران از جمله برنامه های دولتش ، اعلام شده بود ، با ترجمه عربی اش به عرفات دادم . باشگفتی به دکتر گفت ایکاش شمارا می شناختم و آنطور مشتاقانه به دیدن خمینی نمیرفتم . یکی از دلائل احیاء دوباره پروژه قتل دکتر بختیار توسط فلاحیان ، وحشت رژیم از پیوند عرفات و بختیار و دکتر قاسملو بود که هم با بختیار گفتگوهای جدی برای همکاری داشت و هم با عرفات توسط ابوخالد اللحام نماینده ویژه اش در تماس بود و قرار سفرش به تونس گذاشته شده بود که قتلش همه برنامه ها را بر هم زد . عرفات هم در سوگ قاسملو و هم بعد از ذبح اسلامی دکتر بختیار ، پیامهائی رای خانواده شان ارسال کرد )
dr-bakhtyar001

۱- من نیز مانند بسیاری از همنسلان و همکاران رسانه ای و دوستانم در کانون نویسندگان و شخصیتهائی که به آنان دلبسته بودم ، برپائی انقلاب را مبارک دانستم و به سهم خود کوشیدم در رساندن اخبار و رویدادهای مربوط به انقلاب و انعکاس نقطه نظرهای شخصیتهائی که با آنها در آمد و شد بودم ( آیت الله شریعتمداری، آیت الله سید رضا زنجانی ، علامه رضا صدر ، آیت الله سید هادی خسروشاهی ، علی حجتی کرمانی ، امام موسی صدر تا پیش از ربایشش در لیبی ، و این آخریها هاشمی رفسنجانی ، سید علی خامنه ای ، حجت الاسلام مفتح و حجت الاسلام احمد مولائی – هردو از دوستان پدرم – از ارباب عمائم ، و دکتر علی امینی ، شاپور بختیار ، عبدالکریم سنجابی ، اسدالله مبشری ، داریوش فروهر ، دکتر غلامحسین صدیقی ، مهندس زیرک زاده – که از اقوام پدریم بود – حسین بنی احمد ، محسن پزشکپور ، صادق قطب زاده ، حسن نزیه و دریادار احمد مدنی از سیاستمداران مجاز و غیر مجاز وقت ) با مصاحبه و گزارشهای اختصاصی و تیترهائی که بعضا بسیار جنجال برانگیز شد ، در مقام دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات با تیراژی که به یک ملیون نسخه در روز رسید ، انقلاب را همراهی کنم . سالها پیش با آنکه با روی کار آمدن دکتر بختیار با جان و دل با او بودم اما به علت آنکه کوتاه زمانی انقلاب را باور داشتم و با نگاهی مثبت به روحانیت مبارز می نگریستم از هموطنانم پوزش خواستم و از فردای اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه ، در حد توان در رسوائی اهالی ولایت فقیه و مبارزه با رژیم جهل و جور و فساد کوشیده ام و لقب افتخار آفرین ” یکی از رئوس فتنه ” را دیرگاهی است از ولی فقیه و نوکرانش دریافت کرده ام .

khomeini7
زمانیکه آقای خمینی به پاریس رفت ، خبر گیری از او و انتشار مصاحبه ها و بیانیه هایش نیز در حوزه مسئولیت من بود و زنده یاد غلامحسین صالحیار سردبیر و علی باستانی معاون او که از او بسیار آموخته ام ،بعد از روی کار آمدن دکتر بختیار و پایان اعتصاب مطبوعات ، همه روزه تاکید داشتند فقط آنچه را من از پاریس منتقل میکنم چاپ شود چون از آشنائیم با صادق قطب زاده با خبر بودند و میدانستند آقای اسماعیل فردوسی پور ( که بعد از انقلاب نماینده مجلس اسلامی شد ولی نامزدیش برای اولین وزارت اطلاعات رژیم پذیرفته نشد ) هر بار که به پاریس زنگ میزنم آخرین خبرها از جمله ملاقاتهای خمینی را به من میدهد . به همین منوال بود که داستان باریابی مرحوم سنجابی و چگونگی انتشار بیانیه سه ماده ای به دستم رسید . و بلافاصله آن را به دکتر بختیار و مرحوم آیت الله شریعتمداری و دکتر علی امینی منتقل کردم . بعد از انتشار روزنامه ها ، روزی در بازنگری به رویدادهای پاریس از قول قطب زاده نوشتم آقای سنجابی دربست تسلیم بود حتی چانه نزد و آنچه را آقا خواستند انجام داد . روزبازگشت خمینی وقتی قطب زاده را دیدم بعد از دیدار از مادرش ، گله کرد که چرا سنجابی و جبهه ملی را به جانم انداختی من این حرفها را خصوصی گفته بودم . در پاسخش گفتم زمانی حرفی خصوصی است که بگوئی برای انتشار نیست و تو اینرابه من نگفتی .

باری روی کار آمدن دکتر بختیار ، رویائی که تحقق آن ، دیرسالی آرزوی نسل قبلی و نسل ما بود ( یک دولت ملی تحت ریاست یکی از یاران مصدق با وزرائی که در نهضت ملی شدن نفت و مبارزات پس از آن شرکت داشتند . و من چون دکتر بختیار را هم چون داریوش فروهراز طریق پدرم و حسنعلی خان صارم کلالی رفیق همه سالهای زندگیش شناخته بودم به او و دکتر صدیقی و فروهر دلبستگی خاصی داشتم ) خالصا مخلصا من با دکتر بختیار بودم . شاهد گفته هایم خانم پری کلانتری منشی نخست وزیر است که چه بسیار شبها و روزهازنگ میزد بیا علیرضا دکتر کارت دارد و یا تنهاست دلگرفته است ، سری به نخست وزیری بزن ! همچنانکه صفحات اطلاعات در آن ۳۷ روز شگفتی آور ، شاهد دیگری است بر اینکه تقریبا همه روزه از دکتر بختیار حرف و سخنی اختصاصی داشته ام و در کنار تیترهای امام زده ، همه گاه تیتری ازاو و حرفها و برنامه هایش ، برجسته کرده ام .

93488_823
2- بختیار ، فرصتی بود در تب انقلابی که ، اکثریت حاضران در خیابان و علمداران انقلاب دچار آن شده بودند ، که آسان از کف ما رفت ( عجیب است که افغانها بختیارشان ، دکتر نجیب الله را به طالبان دادند و عراقی ها بختیارشان دکتر ایاد علاوی را به قاسم سلیمانی و نوکرش نوری المالکی فروختند ) چه شبهای بسیار که دکتر بعد از روز پرحادثه و دیدارهایش ، ساعتی از روزهای مصدق میگفت و دهه چهل و خطای جبهه ملی در نپذیرفتن پیشنهاد علم و امینی برای آمدن به صحنه – علم نزد صالح رفت که آقا بیا تربیت ولیعهد را بعهده بگیر ، آقای اللهیار خان گفته بود سرپیری بیام لله آقارضا بشم!- بختیار میگفت اگر شده بود، اگر ما تسلیم پوپولیسم بازی بعضی رفقا نشده بودیم به اینجا نمی رسیدیم که یک آخوند برای ما تعیین تکلیف کند .

و بعد از شرافت و آزادگی بازرگان میگفت که در دهه چهل موافق با شرکت در دولت و انتخابات بود و در حصر هم همان آزاده ای بود که در بیرون زندان . از نارفیقی ها میگفت و از آرزوهایش ، اگر فقط شش ماه فرصت داشته باشم ، همه آرزوهای دیر و دورمان را عملی میکنم . نگاه کن دیگر زندانی سیاسی نداریم ، روزنامه ها آزادند . اجتماعات ، تظاهرات ، احزاب و گروهها آزادند . رادیو تلویزیون آزاد است . یک انتخابات جانانه برگزار میکنیم و در باره آینده رژیم نیز فضا که آرامتر شد ازطریق همه پرسی ویا در صورت امکان تشکیل مجلس موسسان ، تصمیم میگیریم . شاه دیگر میل حکومت ندارد مریض است من در نگاهش نور زندگی ندیدم . پسرش هم با تربیت مادرش و زندگی در خارج ، نمیتواند دیکتاتور باشد حداکثر میشود یک احمدشاه با این توضیح که گندم احتکار نمیکند و حقوقش را از سفارت انگلیس نمیگیرد و هیکلش هم اسباب خجالت نیست . تازه اگر مردم جمهوری خواستند آنهم عملی است اما وای به حال ما اگر کار به دست خمینی و آخوندها و توده ای ها بیفتد . اینها ایران را نابود میکنند و فرهنگ ” آداب خلا ” – عین عبارت دکتر بختیار- جانشین فرهنگ فردوسی و حافظ و مولانا میشود . شبی دکتر – گمانم دوروز بعد از حادثه ژاندارمری بود – با حضوریکی از دوستان قدیمی اش که پژشک بود و آنشب ساقی شد . با ره آوردی از شهرش شیراز که خلار بود و رنگ محتسب ندیده ، که ازحادثه ژاندارمری و حرفهای بعضی رفقای دیرینش ، سخت افسرده بود با صدائی پر از اندوه و تحسر گفت : آقا اینها چه میگویند مگر میشود حتی در آمریکا و انگلیس به ژاندارمری حمله برد و انتظار داشت مدافعان دستها را بالا ببرند و سلاحشان را تسلیم کنند ؟ سخت از دست دکتر سنجابی و ابوالفضل قاسمی آزرده بود و در مورد دومی دلشکسته به نظر میرسید که ، مرا اخراج کرده اند ؟ من آبروی اینها بودم . در اعتصاب دانشجویان در حالیکه من اعتقاد به ادامه اعتصاب داشتم آقایان بعد از گفتگو با دولت ، تصمیم به ختم اعتصاب گرفتند و چون من ، مسئول ارتباط با دانشجویان بودم برخلاف میل و رغبتم رفتم و پایان اعتصاب را اعلام کردم . هزار ناروا به من گفتند به خیانتم متهم کردند اما تا امروز دم نزده ام .

بیش از پانزده سال سکوت کردم چون تصمیم شورای جبهه برایم به عنوان یک مسئول جبهه ، لازم و واجب الاجرا بود .آقای سنجابی بدون مشورت و موافقت من و رضا شایان و فروهر رفت پاریس و شد آلت دست آقای سلامتیان ، بعد هم آن اعلامیه افتضاح را داد و جبهه ملی را در سینی طلا تقدیم خمینی کرد . حزب ایران حزب تکنوکراتها و سکولارها بود ، سنجابی حالا عمامه سرش گذاشته ، من با این دوستان جاهل چه کنم ؟ دوست پزشک دکتر بختیار که از شیراز آمده بود و پس از اعلام نخست وزیری وی ، یکروز تمام تلاش کرد مانع از پذیرش نخست وزیری اش شود ، چرا که بسیار دوستش میداشت و به درایت و وطنپرستی و آزاد اندیش اش ایمان داشت و نمیخواست شکستش را ببیند ، یکباره گفت تو دل به دریا زده ای ، مرغ توفان شده ای ، پس از کلاغها و کرکسها گلایه مکن .
دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

ما مردم از عامی و عارف ، چپ و راست ، سکولار و دینمدار ، ملی و ملی مذهبی ، چریک و مجاهد ، در ترازوی عقلمان، حتی حاضر نشدیم کفه دکتر بختیار سکولار ملی آزاده تحصیل کرده فرانسه را که دیوان حافظ را در سینه داشت ، با کفه یک ملای مرتجع که بدعت نامبارک ولایت فقیه را علم کرده بود و میخواست حکومت دینی برپا کند و اسلام ناب را در یک جامعه نیمه مدرن با میلیونها تحصیلکرده زن و مرد ، جا بیندازد ، مساوی بینگاریم و شانس شش ماهه ای به او بدهیم ؟ کدامیک از ما در حالی که از پیش شرطهای او برای نخست وزیری آگاه بودیم ، پیشینه اش را میدانستیم و پایمردی او را بر سر اصول در همان زمان کوتاه مشاهده کرده بودیم در تقبیح شعار
” نوکر بی اختیار ” سخنی بر زبان راندیم ؟ او را که حتی سیگار نمیکشید تریاکی کردیم تا از منزلتش بکاهیم در حالیکه شیره کشها و خورهای بسیاری در حلقه ی یاران و مریدان سید روح الله مصطفوی دیده میشدند که یکیشان در روزهای نخست انقلاب که مجبور به ماندن در مدرسه علوی شده بود ، پوره تریاک را با توتون پیپش مخلوط میکرد و به عشق انقلاب دودش را در حیاط مدرسه به آسمان میفرستاد . حسین مکی مردیکه بعد از سی تیر بزرگترین ضربات را به دکتر مصدق زده بود اسناد خیانت از کیسه ی خانه سدان برایش ، در میآورد. رفیقش شمس الدین امیر علائی که هستی اش را مدیون دکتر بود این اسناد را به دست میگرفت و در کوی و برزن و بازار فریاد میکرد . و زمانیکه بعد از انقلاب به سفارت رژیم در پاریس منصوب شد ، ویوین دختر دکتر بختیار را که به او عمو میگفت و برای تمدید گذرنامه اش به دفتر او رفته بود از سفارت بیرون میکرد و میگفت بده آقاجانت نخست وزیر شاه
تمدیدش کنه !

عکس از  آلفرد یعقوب‌زاده

عکس از آلفرد یعقوب‌زاده

نخست بپذیریم که پیش از برافراشته شدن علم اسلام ناب محمدی انقلابی ، به آنکه پرچم سه رنگ شیرو خورشید نشان ، تصویر زنده یاد دکتر مصدق ، قانون اساسی مشروطه ، اندیشه سکولار معاصر ، پاکدامنی سیاسی وکارنامه ای روشن از مبارزه و زندان و محرومیت و دست و پای شکسته در کاروانسرا سنگی ، بهمراه داشت نه تنها پشت کردیم بلکه برای فروکشیدنش از هیچ ناروائی دریغ نکردیم . بپذیریم که فرصت تاریخی مان را با وهم حکومت خلقی –اسلامی- ضد امپریالیستی ، مستقل دمکرات ، در هم شکستیم تا سی و پنج سال بعد مرثیه خوان جوانانی شویم که میتوانستند امروز در یک ایران آزاد و آباد دمکراتیک سکولار ، مدیران و معلمان و پایوران صالح جامعه ما باشند . ( مقوله مضحک استقلال را با مشاهده ۵ هزاریا بیشتر کارشناس روسی و چینی و کره شمالی که در همه ی دستگاههای نظامی و امنیتی پراکنده اند و رنگ پیژامای حضرات را هم میدانند ، چنان مفاهیم دمکراسی اسلامی و آزادی اندیشه و مطبوعات و قلم و بیان و … دیرگاهی است با پوست و گوشتمان ، درک کرده ایم .)

۳-از پنجشبه بعد از پیروزی انقلاب – منهای روزهائی که یاسر عرفات در ایران بود و از خمینی خواهش کرده بود اعدامها را متوقف کند – تا اردیبهشت ۶۰ رژیم نزدیک به سه هزارتن از دولتمردان ، نظامیان ، روزنامه نگاران ، تجار ، افراد پلیس ، کارمندان ، کشاورزان و ماموران ساواک را اعدام کرد . موج اول اعدامها که شادی و شور بسیار در میان انقلابیهای چپ ، توده ای ها ، مجاهدین ، بخشی از اسلامی ها و البته توده خیابانی ، ایجاد کرد نشان داد که جامعه متسامح ما نیز در یک جنون فصلی ، خشونت را برگزیده است تاعقده های سیاسی خود را بترکاند . روشنفکر سوسیالیست از امام میخواست رحم نکند ، شاعر توده ای شادمانه به جهنم واصل شدن مردان شاه را حماسه وار تبریک میگفت . رجوی و خیابانی دست مهندس میثمی نابینا شده ( به دست خویش و در حال بمب سازی برای قتل عده ای ، اغلب بیگناه چنانکه در موارد دیگر دیده شده بود ) را گرفتند و نزد خمینی بردند که به خاطر میثمی هم شده بیشتر بکشد . ( میثمی آن روز اما امرز پرچم ضدخشونت را بالا برده است )

تصاویر جنازه های سوراخ شده ژنرالها تیراژ روزنامه های عصر را از ملیون عبور داد ( روز بعد ازاعدام نصیری و خسروداد و ناجی و رحیمی ، من که شاهد این سبعیت بودم فوق العاده ۴ صفحه ای در روزنامه اطلاعات با شرح ماجرا با بیان ممکن آن روز ، آنهم جمعه که روزنامه منتشر نمیشد با کمک عکاس روزنامه که شب پیش همراه من بود و مرحوم مژده بخش و دو حروفچین منتشر کردیم که یک و نیم میلیون نسخه چاپ شد . کیهان هم بعد از ما با چند ساعت تأخیر فوق العاده ای بیرون داد با تیراژی کم و بیش مثل ما . این فوق العاده ها با تصاویر تکان دهنده اجساد ژنرالها بروی بام مدرسه رفاه و در پزشکی قانونی پرشده بود )
edame-afsaran
edameafsaran22
چه بیگناهانی که به شکلی وحشیانه توسط رژیم و در مواردی با مباشرت حزب توده و بعضی واحدهای چپ خلیده در رگ و ریشه نظام به قتل رسیدند ( در اینکه زنده یاد پرویز نیکخواه ، دکتر محمود جعفریان ، دکتر محمد رضا عاملی تهرانی و کمی بعد صادق قطب زاده و البته شمار زیادی از افسران میهن پرست کاردان ، با توطئه و طراحی و پرونده سازی حزب توده و عواملش که در دادستانی نظامی به عنوان دستیاران ریشهری مشغول به کار بودند به قتل رسیده اند ، تردیدی وجود ندارد )
به عبارت دیگر حزب فقط نوژه را و گروه نیما و قطب زاده را لو نداد بلکه تا زمان گرفتاری اش ، بر راه بسیاری دام نهاد و به چاهشان کشید . کدام صدائی (نمیگویم در محکومیت) حداقل در همدردی با خانواده های اعدام شدگان سه سال نخست ، و انتقاد از سبعیت رژیم در رویاروئی با مردانی که بعضا از افتخار آفرین ترین ئظامیان و پاکترین دولتمردان خدمتگزار ایران بودند ، شنیده شد و حتی امروز شنیده میشود ؟. آیا میتوان امروز از اعدام نیکخواه ها ، عاملی تهرانی ها ، فرخ رو پارساها ، نادر جهانبانی ها ، جواد سعید ها ، مهندس ریاضی ها ، عباسعلی خلعتبری ها ، امیر عباس هویداها ، سیمون فرزامی و امیرانی ها ،امینی افشارها ، تیمسار پاکروان ها ، منصور روحانی ها و … صدها بلکه هزاران انسان خدمتگزار و پاکدامن ، به راحتی عبور کرد و بعد از جنایات رژیم در دهه ۶۰ گلایه کرد؟ اگر آن مقاله جانانه ای که دکتر محمودی بختیاری استاد دانشکده علوم ارتباطات در رثای دکتر عاملی تهرانی نوشت و من آن را در مجله امید ایران منتشر کردم و خود نیز یادداشتی در این باب داشتم ، همصدائی در دیگر نشریات پیدا میکرد ، آیا رژیم میتوانست به راحتی سلاخی خود را ادامه دهد ؟
اگر روشنفکران و اهالی قلم و هنرمندان و فعالان سیاسی ، در اجتماع زنان ایران در برابر نخست وزیری در اعتراض به حجاب اجباری ، حاضر میشدند آیا رژیم قادر بود گونی بر سر زنان ما بیندازد؟

اگر زمانی که شماری از ما روزنامه نگاران با توطئه توده ایهای سابق و ساواکی های بعدی ( و بعضا ساوامائی های بعد تر ) در روزنامه های اطلاعات و کیهان تصفیه شدیم ، روزنامه ها و نشریات چپی ، با ما همصدا میشدند و روزنامه سپید ، مثل آیندگان ( و زمانی بعد خود کیهان ) برای یکروز هم شده در میآوردند آیا خمینی میتوانست در مرداد ۵۸ ریشه همه ما را بکند و امید ایران و تهرانمصور و فردوسی و سپید و سیاه و خواندنیها و … دهها نشریه پر تیراژ را تعطیل کند ؟

فریدون فرخزاد

فریدون فرخزاد

4-اگر قرار است اعدامهای دهه ۶۰ را ریشه یابی کنیم فقط نمیتوان گریبان جناحهای نظام از جمله اصلاح طلبان را گرفت ( شیخی در خواب دید شیطان ریشش را گرفته و رها نمیکند . چون از خواب پرید ریش خویش را در چنگ خود دید ). این نکته را یاد آور شوم که بارها در بحثها و گفتگوهای رادیو تلویزیونی و ایضا جلسات خصوصی ( چنانکه ناصر مهاجر در زمینه اعدامهای ۶۰ و اصلاح طلبان بدرستی یادآور شده ) به محض آنکه من سخنی از روزهائی گفته ام که طرف یا طرفهای گفتگویم در آن تاریخ هنوز از مدیران و پایوران نظام بوده و یا همچنان رشته ای ولو باریک با نظام داشته اند، رندانه از پاسخگوئی اعراض کرده اند. حتی زمانی که بحث در باره قتل فجیع زنده یادان دکتر عبدالرحمن برومند ، دکتر شاپور بختیار ، دکتر عبدالرحمن قاسملو ، دکتر صادق شرفکندی و یارانش ، فریدون فرخزاد و … دور میزده است ، آنها طوری سکوت میکنند که انگار این عزیزان مستحق دشنه و گلوله ممد عفریت ها و علی سگ ننه و کاظم دیلاق و اکبر گاوکش ها ( القاب محمد آزادی ، علی وکیلی راد و کاظم دارابی و اکبر خوشکوش قاتلان بختیار و شرفکندی و فریدون فرخزاد در دستگاه اطلاعات) بوده اند .

فقط اصلاح طلبان به ویژه آنهایشان که مثل خواهرزاده آقای محمد خاتمی ، محمدرضا تابش ،از دوره ششم مجلس زیر علم اصلاح طلب به مجلس رفته و سه دوره است در مجلس خوابش برده است و زبانش را موش ولایت خورده است ، مستوجب سرزنش و ملامت نیستند . اعتراف به گناه باید همه آنها را دربر بگیرد که سکوت کردند و یا توده ای وار برای اعدامهای نخستین کف زدند و رجوی وار خواستار توسعه اش شدند تا اعدامها همه رجال پهلوی از سرهنگ به بالا در نظامی ها و معاون مدیر کل به بالا در شخصی ها را شامل شود . باید پوزش خواهی و محکوم کردن رفتار گذشته تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هنری که دست اندکار انقلاب بودند و اعدامهای سه سال نخستین انقلاب را یا تأیید کردند و یا هنوز هم با لکنت زبان اگر خیلی مجبور شوند از آن یاد میکنند ، را شامل شود .
تنها در این صورت است که بخشش معنا پیدا میکند ، چون با روایت اینها و پوزش خواهی شان ، فاجعه اعدامها و جنایات عاملانش هرگز از خاطره ملت ما پاک نخواهد شد . و در آینده اگر بخششی ضرورت پیدا کند که گرفتار اوضاع سوریه در صورت به پا خاستن مردم نشویم ، شماری از جوانترهایشان را نبینیم که طلبکارانه خواستار سهمند و معتقدند با حافظه ی تاریخی کمرنگ ملت ما ، کسی یادش نیست آنها تیر خلاص زده اند یا اعدامها را تأیید کرده اند و یا دست کم ، با دیدن تصاویر سوراخ سوراخ و گردن شکسته رجال عصر پهلوی ها ، قند در دل آب کرده اند . ( ایرج مطبوعی و علامه وحیدی و علی دشتی – با مرگ مرموزش – از رجال عصر دو پهلوی بودند که عمرشان بالای نود سال بود )

لندن ۱۱ مه ۲۰۱۴

زنگنه پهلوان پنبه یا حلال مشگلات نفتی کشور؟

zangane34

نوزدهمین نمایشگاه بین‌المللی نفت، گاز، پالایش، پتروشیمی تهران با حضور بی‍ژن نامدارزنگنه و مدیرانش و نمایندگانی از بیش از ۳۳ شرکت نفتی و سرمایه گذاری از اقصی نقاط جهان افتتاح شد . دراین همایش وی حدود ۳۵ دقیقه سخنرانی کرد ودر طول این مدت سعی کرد تا به اتهاماتیکه منتقدانش طی هشت ماه مدیریتش بر مسند نفت بر وی وارد کرده اند پاسخ دهد. وی از تحریمها بعنوان شر بزرگ داد سخن کرد و از پایداری مدیرانش و بخش خصوصی در مقابل این تحریمها گفت. درعین حال در پاسخ به منتقدانش مبنی بر تلاش دولت بر ایجاد جاده‌ای صاف و راحت با برداشتن تحریمها پاسخ داد. «در صورتیکه میتوان تحریمها را برداشت و از جاده سنگلاخی بیرون رفت چرا باید مردم را آزار داد در حالیکه میتوان در راه صاف قدم برداشت.» زنگنه در حالی از قدرت ایران و ایرانی سخن گفت که گویی نفت ایران به خارجیها نیازی ندارد. این درحالیست که وی در آخرین سخنرانی خود در نشست اوپک، در جمع خبرنگاران خارجی رسما از شرکتهای بزرگ نفتی جهان با ذکر نام، ازآنها دعوت کرد تا همکاری کنند. زنگنه در حالی بر باور خود مبنی بر حضور خارجیها در نفت ایران طی چند ماه گذشته اصرار داشت که روز گذشته در جمع نمایندگان و خبرنگاران کشورهای خارجی از نبود مشکل مالی در بدنه نفت گفت و بدون هیچگونه اشاره‌ای به نیاز کشور به سرمایه خارجی‌ها خطاب خود را ایرانیهای فعال در بخش خصوصی نفت قرار داد و به نوعی از ایرانیها خواست تا با ایجاد اتحاد و شکلگیری شرکتهای بزرگ با حمایت مستقیم وزارت نفت به دنبال رفع مشکلات نفت باشند. براساس اظهارات وی، نقص مدیریتی در نفت ایران را میتوان قبول کرد اما نبود منابع مالی چیزی است که به هیچوجه قابل پذیرش نیست. وی با ارایه پرو‍ژه‌های سرمایه‌گذاری صنعت نفت کشور از تمام فعالان بخش خصوصی دعوت کرد تا با جمع‌شدن در کنار هم مشکلات این صنعت را برطرف کنند. این وزیر بظاهر مقتدر در دولت روحانی برای اولین بار در طول تاریخ صنعت نفت کشور از کمبودهای این صنعت در بخش تجهیزات گفت و خواستار فعالیت صنعتگران در این بخشها شد. وزیر نفت لوله‌های تیوبینگ و کیسینگ، لوله‌های جریانی، لوازم درون‌چاهی، تجهیزات سر چاهی، شیرآلات، پمپ‌ها، مواد شیمیایی و ماشین‌های دوار را از جمله این تجهیزات برشمرد و اعلام آمادگی کرد تا برای تک‌تک این تجهیزات مستقیما با خصوصی‌ها وارد امضای قرارداد شود.

بیشتر بخوانید »

به بهانه ی سالروز خاموشی مرد غزل معاصر / موازیان به ناچاری… بهارک عرفان

حسین منزوی

حسین منزوی

اردیبهشت امسال دهمین سال جدایی “حسین منزوی” از زمین و اهالی آن است. شاعری که گرچه برخی وی را پدر غزل معاصر ایران خوانده اند، اما اشعارآمیخته به موسیقی و عشق او هرگز آنگونه که باید قدر ندید و روحیه ی تغزلی او که در آن قداست و صفای روح و جان موج می زد، نزد مخاطب عام شناخته نشد و “منزوی” ماند؛ تا آنجا که پر فروش ترین کتاب وی، تنها چهار بار تجدید چاپ شده است.
حسین منزوی شاعری ست که در وانفسای انفعال و سکون شعر کهن و تحول تک بعدی شعر نو، غزل معاصر را جلوه ای دگرگونه بخشید و در عین پایبندی به ساختار سنتی غزل، در کاربرد واژگان و ترکیبات شیوه ای نوین را ابداع کرد، چنانکه “م.آزاد” گفته است : “حسین منزوی غزل را به شیوه ای شبیه به شعرنو می سرود و نظم فاخری را دنبال می کرد.”
وی در بحبوحه ی سالهای پر تنش دهه ی ۴۰ و ۵۰ – که شعر شاعران نوپردازی چون شاملو به سلاحی برای مبارزه ی سیاسی و ابراز انتقادهای تند و تیز سیاسی بدل شده بود – عاشقانه سرودن و رهایی از تعلقات این چنینی را سرلوحه ی قلم شاعرانه اش ساخت،هرچند که این غزل های عاشقانه از مضامین اجتماعی هم بی بهره نمانده اند.
”منوچهر آتشی” در توصیف حسین منزوی گفته است که او “شاعر عشق همیشه” است. با این حال، خودش می گفت: “هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانسته اند، ولی به گمان من، تغزل می تواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد”.

درادامه ، سه غزل عاشقانه ازاین شاعر شیرین سخن، را زمزمه می کنیم:

شمیم شمالی

شهر – منهای وقتی که هستی – حاصلش برزخ خشک وخالی
جمع آیینه ها ضربدر تو، بی عدد صفر، بعد از زلالی
می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار
می شود آهویی در چمنزار، پای تو ضربدر باغ قالی
چند برگی است دیوان ماهت؟ دفتر شعرهای سیاهت؟
ای که هر ناگهان از نگاهت یک غزل می شود ارتجالی
هر چه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت
می کند بر سبیل کنایت مشق آن چشم های مثالی
ای طلسم عدد ها به نامت! حاصل جزر و مد ها به کامت!
وی ورق خورده ی احتشامت هر چه تقویم فرخنده فالی!
چشم وا کن که دنیا بشورد! موج در موج دریا بشورد!
گیسوان باز کن تا بشورد شعرم از آن شمیم شمالی
حاصل جمع آب و تن تو، ضربدر وقت تن شستن تو
هر سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی
monzavi2

خیال خام پلنگم

gozareshgozareshg005
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

راز بزرگ تنهایی

بسر افکنده مرا سایه ای از تنهائی
چتر نیلوفر این باغچه بودائی
بین تنهائی و من راز بزرگی ست بزرگ .
هم از آنگونه که دربین تو زیبائی
بارَش از غیرو خودی هر چه سبکتر؛ خوشتر
تا به ساحل برسد رهسپُر در یائی
آفتابا تو و آن کهنه درنگت در روز
من شهابم من و این شیوه ی شب پیمائی
بوسه ای داد ی و تا بوسه ی دیگر مستم
کس شرابی نچشیداست بدین گیرائی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می گذارم که قلم پر شود از شیدائی
monzavi45

کلاف سردرگم برنامه هدفمندی یارانه ها

احمدی نژاد در برنامه ریزی و اجرای برنامه هدفمندی یارانه ها چنان گندکاری ببار آورده که پاک کردن آن به آسانی نه تنها ممکن نیست بلکه به معضلی تبدیل شده که خواب را از چشمان دولت روحانی گرفته است.

Untitled-215847885

تیم اقتصادی دولت روحانی در هشت ماه گذشته تمام تلاش خود را بکار برده تا راه حلی قابل قبول که موجب افزایش تورم و فشارمالی بر جامعه نباشد پیدا کرده و بعنوان فاز دوم هدفمندی به اجرا گذارد. ولی شواهد و قراین نشان میدهد که در کارخود موفق نبوده و نتوانسته به راه حلی معقول و منطقی دست یابد، دلیل آنهم پاس دادن موضوع به مردم است که درخواست شده تا دارندگان درآمد های بالا خود از دریافت یارانه انصراف دهند.

بیشتر بخوانید »

اگر آقا ، کناره میگرفت ! دکتر علی رضا نوری زاده

dr-nourizadeh-4-11

روز اول آوریل ، به سبک و سیاق ولایت غربت ( و یکروز پیش از ۱۳ نوروز در ولایت خانه پدری ) به سراغ دروغ آوریل و سیزده رفتم . آنجه را دیرگاهی در دل داشتم برزبان آوردم آنهم به نقل از مردی که پیش از انقلاب می شناختمش و حرمت بسیار برایش قائل بودم . مردی که با مرحوم پدرم بارها به خانه کوچک و فقیرانه اما پر از عشق و مهر پدریش ، رفته بودم . و آن سال که از مشهد به تهران میأمدیم تا پدر به جای دفتر اسناد رسمی ۳ مشهد که میراث جدم بود ، دفتر اسنادرسمی ۱۳۶ تهران را بخرد و از آن پس سید نورالدین نوری زاده بشود سردفتر ۱۳۶ تهران ،به گاراژ ت ث ث مشهد آمده بود تا قاب چوبینی با عبارت منمشتعلعشقعلیمچکنم ( من مشتعل عشق علیم چه کنم ) را به عنوان هدیه ای از پدرش ( مرحوم میرزای تبریزی ) به پدرم بدهد . و من میدانستم که هدیه برای من است که مدرسه نرفته با الفبائی که در کودکستان مستوفی آموخته بودم ، بعد از چند روز تلاش ، خوانده بودمش .

بیشتر بخوانید »

اعدام؛ مهر اسلامی تا باور انسانی…بهارک عرفان

شام آخر…
چند صباحی پیش تر از نوروز بود که ویدئویی در فضای مجازی دست به دست می شد و آخرین لحظات زندگی یک محکوم به اعدام در ملا عام در شهر کرج به در صفحات خبری روزنامه ها و کامپیوترهای شخصی به نمایش در می آمد. آن طور که در توضیح ویدئو آمده بود، جوان محکوم به اعدام، در واپسین لحظات زندگی اش خواستار دیدار با مادرش شده، که به خاطر سرباز زدن مامورین و تقلاهای او برای رسیدن به خواسته اش به ضرب و شتم او در لحظات پایان هستی اش انجامیده. مطلب این صفحه هم در ارتباط با آن اتقاق تلخ و آخرین خواسته ی انسان سوار بر قطار مرگ است.

بیشتر بخوانید »

رضا شاه و تصمیم ساخت بانک ملی

رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالکی بسیار ثروتمند و خواهر مظفّرالدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد. یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آنوقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:

“در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است …

 

اوپوزیسیون در دوره ی عمامه و لبخند

dr5625

اخم همیشگی و چشمانی که در آن هرگز شعله ی مهر ، پیدا نبود و لبانی که جز آن هیچی بزرگ ، هنگام ورود به وطن پس از ۱۵ سال دوری ، هیچگاه به حقگوئی باز نشد ، تکلیف مارا روشن کرده بود . در عصر امامی که از عرش ماه به فرش جماران نزول کرد ، مردم ایران یا مجذوب بودند و بعضا ماندند ، یا مقهور که بعضا جان دادند و بیشترشان خان و مان گذاردند و به تبعید رفتند ، آنها که ماندند نیز یا به سکوت ، بازی تقدیر را پذیرفتند و جمعی نیز که از اهل بیت بودند اما از دایره قدرت رانده شده بودند در کمین نشستند که روزی دوباره قدرت خانم نظری از سر لطف به آنها اندازد .

بیشتر بخوانید »