خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

از تصویر گوگوش بر جلد «الحوادث» تا چهره دختر حاج قاسم بر «العهد» / علیرضا نوری زاده

دوسال پیش از نکبت در کجای جهان ایستاده بودیم؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۵ ژوئیه ۲۰۲۴ ۱۰:۰۰

محمدرضا شاه پهلوی در یک بازدید عمومی به همراه ارتشیان، ایران‌ــ AFP

«الحوادث»، چاپ بیروت، تصویر گوگوش را روی جلد گذاشته بود و تمام راه بیروت تا جونیه و کازینو لبنان، تصاویر دختر ایران بر فراز و نشیب نصب شده بود. در شب کنسرت، دوستان امام موسی صدر با من به سالن آمدند و من تصویری چندی از گوگوش را به دوربین فیلمبرداری سپردم. امام موسی چقدر آرزو داشت که می‌توانست فارغ از جایگاه سیاسی و مذهبی‌اش، در سالن کنسرت باشد؛ به‌خصوص وقتی فیلم‌ها را پاره پاره دید و با «دو ماهی» اشک‌های گوشه چشم را پنهان کرد.

لبنان به لطف طبیعت و فرهنگش حتی در دوران جنگ‌های داخلی هم فستیوال بعلبک را تا آنجا که می‌شد، برگزار کرد و آوای فیروز در باقی‌مانده‌ها از تمدن رومی، طنین‌انداز شد: «نحن و القمر، جیران» [ما و ماه همسایه‌ایم].

مردان استقلال از کامیل شمعون و پی‌یر جمیل و مفتی خالد حسن و صبری الحماده گرفته تا کمال جنبلاط و امیرمجید ارسلان و فرزندانشان اگرچه در جنگ شدند، آن هم بر سر فلسطینی‌هایی که می‌خواستند چون اردن بر لبنان مسلط شوند، همه‌گاه حرمت همدیگر را داشتند. آقا موسی صدر ارمنی‌ها را به نبعه راه داد و تحت حمایت گرفت. شماری از شیعیان که در صیدا بودند، در سایه حمایت مصطفی، فرزند معروف سعد، شخصیت بزرگ سنی جنوب، سرپناه یافتند. فالانژ و ملی‌های آزاده، سوسیالیست‌های ترقی‌خواه، جنبش امل، مکتب حسینی و کمونیست‌های جورج حاوی با شازده شیعه جنوبی، کامل الاسعد، رئیس وقت پارلمان، سر ستیز داشتند، اما وقتی فرزند او ربوده شد، جورج حاوی تا رهایی‌اش از پای ننشست.

دانشگاه آمریکایی بیروت قبله فرزندزادگان بزرگان منطقه بود. دکتر محمدی وابسته فرهنگی ما بود و در دانشگاه بیروت کرسی زبان و ادبیات فارسی داشت. آقای لواسانی در جنوب، کلاس زبان فارسی دایر کرده بود و با کمک شاه فقید و وساطت مرحوم اسدالله علم، دوست آقا موسی، پادشاه شیعه محبوب در لبنان هزینه ساختن بیمارستان و یک آموزشگاه فنی عالی در لبنان را عهده‌دار شده بود.

دو سال پیش از انقلاب، سرهنگ حمدی، رئیس‌جمهوری یمن، به استقبال مرحوم دکتر محمود جعفریان به فرودگاه صنعا آمد. ما همراه معاون رادیوتلویزیون و رئیس خبرگزاری پارس به صنعا آمده بودیم برای افتتاح تلویزیون رنگی یمن که تمام کادر فنی و سیاسی و اقتصادی و هنری و ورزشی‌اش را در مدرسه عالی رادیو‌تلویزیون آموزش داده بودند. یکی از آن‌ها با دختر دانشجویی ایرانی در همان مدرسه ازدواج کرد و سال‌ها مناصب مدیریتی مهمی در رادیوتلویزیون یمن داشت.

ایران پادشاهی یک بار هم در عهد انوشیروان، سپاهیانی به فرماندهی سردار وهرز به یاری شاهزاده سیف بن ذی یزن فرستاده بود. آن‌ها ابرهه، امپراتور حبشه، را شکست دادند و تاج و تخت را به شاهزاده یمنی بازگرداندند. ۱۴ قرن بعد، پادشاه فقید ایران هزینه ساخت بیمارستان، رادیوتلویزیون، تربیت کادر فنی و اجرایی و تحریریه رادیوتلویزیون ملی یمن را، به همراه کمک‌های اقتصادی و صنعتی، تقبل کرد و بلندآوازگان عرصه صنعت ما مثل لاجوردیها، خیامی، رضایی و اخوان نمایندگانی به یمن فرستادند و باب صادرات گشودند. دوست نویسنده و تاریخ‌پرداز عزیزم، ناصر شاهین‌پر، که از مدیران گروه صنعتی بهشهر بود، شرح تعاملش را با یمن در کتاب خاطراتش به زیبایی شرح داده است.

دو سه سال پیش از انقلاب خمینی، پادشاه ایران سلطان قابوس را از شر مارکسیست‌های شورشی ظفار که دست‌آموز مسکو و پکن و یمن جنوبی مارکسیست بودند، نجات داد. ارتش دلاور ایران استقلال عمان را تضمین کرد.

آن شبی که با پیروزی ارتش ایران در تسخیر تپه‌های راهبردی صلاله، کمر شورشیان شکست، هنرمندان فرهنگ و هنر در خیمه و خرگاه فرماندهی نیروهای ایرانی، برنامه‌ای ویژه برگزار کردند. جالب اینکه من روزنامه‌نگار جوان به لطف مرحوم جعفریان، با توجه به عربی‌ دانستن‌، هم در بیروت عظمت و اعتلای ایران و جایگاه امام موسی صدر، دکتر محمدی و مصطفی چمران را از نزدیک درک کردم، هم در صنعا مهمان دولت یمن بودم و هم در عمان در شب باشکوه صلاله، به داشتن ارتشی سربلند و غیور افتخار کردم.

در آن سال‌های خوب، کنگره ملی فلسطین را در قاهره پوشش می‌دادم. یاسر عرفات مشغول سخنرانی بود که کسی آمد و در گوشش چیزی گفت. ناگهان لب برچید و ضجه زد. اعلام شد که پیر جبل، کمال جنبلاط، به قتل رسیده است. بار برداشتیم و ره به بیروت بردیم و بعد به عالیه، قصر کمال بیک، رفتیم. جنازه خونینش با دو همراه که به دستور حافظ الاسد، دشمن دشمنانش، به قتل رسیده بودند، بر شانه‌های جبل لبنان آرام گرفته بود. ولید و یاران پدرش، شیخ ابوشقرا، شیخ‌العقل دروزی‌ها، شمشیربه‌دست، سوگند خوردند اسد را رها نکنند؛ اما دو سه ماه بعد، ولید به دمشق سر زد و دم برنیاورد که به او گفته بودند: «اسد تو و خانواده‌ات را نابود می‌کند. زبان در کام گیر و به هورا کشانت دل مبند.»

همین پیغام را دو دهه بعد بشار، پسر حافظ، هم به ولید داد که اگر تیمور، پسرت، را دوست می‌داری، ساکت شو! تو از حریری بزرگ‌تر نیستی. دیدی چه بر سرش آمد؟

خاورمیانه پس از روزهای تلخ و تیره‌ای که سرنوشت میلیون‌ها انسان را از کابل تا بیروت زیر علامت سوال بزرگی قرار داد‌ــ اینکه اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه سلفی سنی و ولایتی شیعی نه فقط امروز بلکه فردای این منطقه مهم از جهان را هم به بیغوله ارتجاع و عقب‌ماندگی و تعصب پرتاب خواهد کرد یا آنکه برای رهایی از چنگ این غول بی‌شاخ‌ودم هنوز راهی وجود دارد؟‌ــ اینک در یک نقطه حساس تاریخی از دو سو کشیده می‌شود. یک‌سو ره به استبداد سیاه دینی دارد و یک‌سو رو به رهایی و آزادی. در این میان، دو محور حقیقی شر به گونه‌ای غریب و گاه توجیه‌ناپذیر، به سوی یک تفاهم خطرناک و رعب‌آور پیش می‌روند، در حالی که نیروهای آزاداندیش و سکولار به جای پیوستن با یکدیگر (منهای لبنان) برای رویارویی با خطر اسلام ناب سلفی و ولایتی، به ذم و حذف یکدیگر مشغول‌اند.

تهران، محور نخست

بسیاری از دگراندیشان و اصلاح‌طلبان واقعی در سال‌های اخیر آرزو می‌کردند بهای نفت افزایش نیابد، چون هرگونه افزایشی تنها به نفع حاکمیت سرکوبگر جمهوری ولایت فقیه تمام خواهد شد و مردم ایران از این افزایش سودی نخواهند برد. امروز آشکار شده است که بهای ۶۰ و ۷۰ دلاری هر بشکه نفت نه‌تنها تحولی به سود مردم ایران ایجاد نکرد، بلکه بر سبعیت و استبداد رژیم در داخل و دامنه مداخلاتش در خارج افزود.

حالا قلب نئونازی‌ها و فاشیست‌های جهان نیز همانند قلب حمال‌های راه‌آهن قاهره و جاشوهای طنجه، سرشار از عشق خان‌ها و بیک‌های ترور در منطقه است. شیاطین یکدیگر را یافته‌اند و از برکت افزایش بهای نفت، پول هم دارند و برای تسخیر خاورمیانه خیز برداشته‌اند. دو محور شر به‌سرعت به یک محور اصلی تبدیل می‌شوند. به عراق نگاه کنید. هادی العامری و سپاه بدر هنوز و حشدالشعبی حداقل دو وعده از نمازشان را رو به قبله چهارراه آذربایجان و با سلام و صلوات برای «سیدعلی آقای قائد معظم» می‌خوانند، اما امتیازها و منافع مادی و معنوی که در همکاری با آمریکا نصیبشان می‌شود، آنقدر زیاد است که می‌توان احتمال داد به مرور رشته بندگی با تهران سست و سست‌تر و پیوندشان با شیطان بزرگ مستحکم‌تر شود.

در این میان، جیش‌المهدی که بنیان اصلی آن را مجرمان شیعه و جوانان متعصب تشکیل داده‌اند‌ــ مجرمانی که صدام حسین یک ماه پیش از سرنگونی رژیمش آن‌ها را از زندان ابوغریب آزاد کرد تا خواب راحت از چشم شهروندان عراقی بربایند‌ــ اینک به یک نیروی ۱۰ هزار نفری تبدیل شده که حداقل دوسوم افرادش را سپاه پاسداران، حزب‌الله لبنان و سپاه قدس در داخل عراق و ایران و لبنان آموزش داده‌اند.

بودجه‌ای که صرف آموزش و اداره حشدالشعبی می‌شود، از پنج میلیون دلار کمک نخستین ولی فقیه به مقتدی صدر آغاز شد و اینک به حق‌السکوت از یک‌سو و تقبل هزینه‌های مقتدی و عواملش از سوی دیگر رسیده است. البته سپاه بدر و مجلس اعلا هنوز از کمک‌های مالی و تسلیحاتی گسترده برخوردار می‌شوند اما همان‌طور که یادآور شدم، پیوندهای حکیم با رژیم بعد از سفر او به واشینگتن و لندن و قرارومداری که با آمریکایی‌ها و در ملاقات‌هایش با مسئولان سیا و وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا و سپس بریتانیا داشت، متزلزل شد.

از سوی دیگر، سپاه قدس با اعزام نمایندگانی به مناطق تحت نفوذ تروریست‌های سنی عراق، به‌ویژه آن‌ها که از القاعده و اسلام سلفی سنی تغذیه می‌کنند، روابطش را با این گروه‌ها گسترش داده است. انصارالاسلام از کمک مستمر رژیم برخوردار است. جیش‌المجاهدین و سازمان القاعده در بلاد رافدین (که کشتن شیعیان در صدر اولویت‌هایش قرار دارد) دو سازمان دیگری‌اند که طی سال‌های اخیر، با دلالی پسر بن لادن و سیف‌العدل، از دلارهای نفتی ایران و بعضی کمک‌های تسلیحاتی برخوردار شده‌اند.

برای بعضی شاید هنوز قابل‌قبول نباشد که ولی امر مربوطه که خود را امام‌المسلمین و نایب امام زمان می‌داند، اجازه دهد به نیروهایی که شیعیان را رافضی می‌دانند و قتلشان را از نماز شب واجب‌تر تلقی می‌کنند، کمک‌های مالی و نظامی بشود، اما فقط کافی است افغانستان را در نظر آورید که رژیم حتی پیش از سرنگونی اول طالبان، گلبدین حکمتیار ضدشیعه و دشمن هزاره‌ها و تاجیک‌ها، را هزار بار عزیزتر از هم‌زبانان تاجیک و هم‌مذهبان هزاره موردمرحمت قرار می‌داد.

در لبنان، با توجه به ۲۰ هزار موشک و خمپاره‌انداز و تیربار و البته سلاح‌های گوناگون سبک و نیمه‌سنگین و سیستم‌های دفاع هوایی که برای حزب‌الله فرستاده است، در کنار هزینه ۸۴ موسسه و بنیاد و بیمارستان و آموزشگاه و پادگان و مسجد و حسینیه و روزنامه و رادیو تلویزیون، با رقمی بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلیون دلار مواجهیم که از جیب ملت ایران و به فرمان «سیدعلی آقا رهبر» به کیسه حزب‌الله ریخته می‌شود.

در فلسطین، بعد از آنکه میلیون‌ها دلار هزینه‌ای که رژیم برای برپایی جهاد اسلامی صرف کرد، به چاه ویل ریخته شد و جهاد اسلامی هیچ‌گاه از یک تشکیلات ۳۰۰‌ــ۲۰۰ نفره فراتر نرفت، نظر عنایت «سیدعلی آقا» متوجه حماس شد. در طول سه سال اخیر، حماس حداقل سالانه ۱۰۰ میلیون دلار کمک از رژیم گرفته و از زمان تشکیل دولت حماس، این کمک‌ها تصاعدی افزایش یافته و به مرز ۲۵۰ میلیون دلار رسیده است. اسماعیل هنیه، رئیس بالفعل حماس، در سفرهایش به تهران، از مراحم ویژه «نایب امام زمان» برخوردار شده است و به امر مبارک امام‌المسلمین، دولت جمهوری ولایت فقیه بازسازی غزه ویران را چونان جنوب لبنان برای فلسطین ؛ به اجرا در می‌آورد.

باری، امروز تیم‌های آموزش سپاه، طالبان سومالی‌، را آموزش می‌دهند. تعدادی از این افراد نیز با عبور از دمشق، در پایگاه‌های حزب‌الله لبنان آموزش دیده‌اند. در ونزوئلا، طی یک سال گذشته، شیعیان لبنانی مهاجر که اغلب در کاراکاس و جزیره‌ای کوچک مستقر شده‌اند، از کمک‌های گسترده رژیم برخوردار شده‌اند و سپاه و وزارت اطلاعات نیز برای تبادل اطلاعات و توطئه‌گری، دفاتر ویژه‌ای را در سفارت رژیم گشوده‌اند.

در یمن، حالا تلویزیون صنعا و کانال «المسیره» از بامدادان «الله واحد، خمینی قائد» و «عبدالملک ابن الولی» و «یا منجلی، یا منجلی» پخش می‌کند. ایران، آن برادر بزرگ که در محنت، یار بود و در سرور و شادی، همدل و همراه، حالا در چهره دژم و نازیبای طمعکاری ظاهر شده که دشمن استقلال و اخلاق و عادات است.

حالا به جای تصویر گوگوش بر جلد «الحوادث» که مدیرش، سلیم اللوزی، را متحد سوری رژیم مثله کرد و دیگر قامت رعنایش را بر پیشخوان روزنامه‌فروشی‌ها نمی‌بینیم، مجلد «العهد» حزب‌الله تصاویر دختر حاج قاسم را روی جلد چاپ می‌کند. ولید جنبلاط و فرزندان بزرگان استقلال لبنان خانه‌نشین‌اند و مردم دیگر برای نجات کشورشان به معجزه هم امید ندارند.

ایران زیبای دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (البته تا ۱۹۷۹) دیگر در دل و یاد اهل لبنان و یمن و مسقط و بغداد و قاهره و طنجه فقط یک رویا است. همان رویایی که نسل من و قبل و بعد مرا آواز می‌دهد که وقت برخاستن است، ورنه از خانه عشق اثری به جا نمی‌ماند.

بعد از تعزیه ریاست، نوبت تعزیه ولایت است / علیرضا نوری زاده

جلیلی نماد طالبان شد تا پزشکیان به ریاست برسد؛ میرباقری آمده است تا در رسیدن مجتبی به کرسی ولایت، اشکالی پیش نیاید
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۴ ۷:۳۰

میرباقری، مجتبی خامنه‌ای و رهبر جمهوری اسلامی-با استفاده از خبرگزاری‌های داخلی

نمایش تعزیه انتخابات پایان گرفت. این بار سر شمر را بریدند تا حسین از پس پرده ولایت پیروزمند بیرون آید. آن نیزه‌ای هم که گلوی علی‌اصغر را شکافت، این بار یکسره استخوان گردن حرمله جلیلی و ابن‌زیاد قالیباف و زاکانی زیادبن ابیه و ابن‌سعد پورمحمدی را یکجا درید و نگار مکتب‌نرفته و خط‌‌ننوشته یک‌شبه به‌غمزه، مسئله‌آموز صد مدرس شد و کلاه لمن‌الملکی بر سرگذاشت.

زنگ پایان را سیدعلی به صدا درآورد و با دف مجتبی، نغمه خوشخوان فتح را به عشوه خواند. توطئه آمریکای مشغول زمین خوردن جو بایدن و زلنسکی را پوتین خواندن، نقش بر آب شد و به نفرین مقام ولایت، صدراعظم هندی‌تبار انگلیس به خانه رفت و رهبر حزب کارگر به قدرت رسید. از همه بدتر سرنوشت مکرون بود.

حال که دنیا به‌کام شد و با دعای برادر پوتین، ایام مستدام، وقت نمایشی دیگر پیش آمده است تا به ملت «همیشه‌درصحنه» تحمیل شود که اگر «مُجتبی» نباشد، آخر و عاقبتشان با آسد محمدمهدی میرباقری افراطی خواهد بود.

راستی مقام معظم این‌همه «باقر» را از کجا می‌آورد؟ باقری‌کنی، باقر قالیباف، دکتر مصباح‌الهدی باقری‌کنی، داماد عزیز و نورچشمی، اما آسدمهدی میرباقری چیز دیگری است.

نشان به آن نشان که فعلا چند ماهی صرف برشمردن خطرات این آسد محمدمهدی میرباقری خواهد شد تا این سناریو جا بیفتد: اگر به مجتبی تن ندهید، کارتان با کرام‌الکاتبین خواهد بود.

مدت‌ها می‌اندیشیدم، راستی این بازی دیگر چیست؟ مصباح یزدی را شناختیم. به‌ویژه آن روز که به پای مقام معظم افتاد و اعلام کرد ۱۰۰ میلیون رای فدای تاب ابروی «آقا». «آقای خرازی» رهبر حزب‌الله را هم شناختیم که صبیه‌اش عروس «آقا» است. دیگران را هم دیدیم که یکی حاج آقا تهرانی بود و یکی احمد خاتمی؛ حالا این آسد محمدمهدی دیگر چه صیغه‌ای است؟

با ظهور ناگهانی نامش در یک برنامه تصویر و صوتی، راویان اخبار و گزارشگران آگاه به پس و پیش احداث، به فغان آمدند که ملت چه نشسته‌اید که این شاگرد مصباح صد بار خطرناک‌تر از او است؛ هم با اجنه در ارتباط است و هم با مومنان دلبسته به درگاه ولایت. ضدموسیقی است و دشمن بدحجابان. مردی است عالم به فقه و اصول، درس‌ خارج‌خوانده و علوم معقول و منقول آموخته. چشمانش چشم کبرایی است که به نگاهی میخت می‌کند و زهر هلاهل را در جانت جاری می‌کند.

حالا بگذارید برای آن‌ها که او را نمی شناسند، کمی از سرنوشت این لعبت تازه تعزیه گویم.

سید محمدمهدی میرباقری سال ۱۳۴۰ در «دارالعلم» قم به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی وارد حوزه شد و حاشیه‌نشین مجلس جواد تبریزی، وحید خراسانی، موسی شبیری زنجانی، محمدتقی بهجت، حسن حسن‌زاده آملی، عبدالله جوادی آملی و محمدتقی مصباح یزدی که این آخری شقاوت را در پیشانی‌اش خواند و به تربیت و تدبیرش همت گماشت.

اما خارج از این جمع فقیهان، او سرسپرده سیدمنیرالدین حسینی هاشمی شد و سر به کوی قونیه شمس‌الحقش زد؛ آن روز که سیدمنیر با انفاس قدسی‌اش طرح قانون اساسی ویژه‌ای را به خبرگان اول سپرد و سپس برای پیگیری امر در انتخابات شورای خبرگان قانون اساسی شرکت کرد. او در این مجلس نظرهای عجیبی بیان کرد؛ از جمله احتمال توطئه رئیس‌جمهوری علیه «ولی فقیه» به دلیل ارتباطش با کشورهای دیگر. حسینی معتقد بود که علوم دینی باید پاسخگوی نیازهای معاصر جامعه باشد و در این راستا سعی کرد مفاهیم و مبانی دینی را به مقتضیات زمان پیوند دهد. در این راستا فرهنگستان علوم اسلامی را در سال ۱۳۵۹ در شهر قم تاسیس کرد. ایده اصلی این فرهنگستان اسلامی کردن تقریبا همه علوم بود. نقطه شروع آن‌ها سخنان رهبر اول، خمینی، بود که گفت: «ما تصمیم گرفته‌ایم نظام‌هایی را که بر ستون‌های سرمایه‌داری، کمونیسم و ​​صهیونیسم استوار شده‌اند، نابود کنیم و جهان اسلام را ارتقا دهیم.»

سیدمنیرالدین با اعتقاد به طب اسلامی، لبنات اسلامی و پیتزای آبگوشت بزباش راه‌های غریبی برای تسریع ظهور حضرت ارائه کرد.

مصباح یزدی و حسینی با رویکردهای متفاوتشان تاثیر مهمی بر اندیشه میرباقری داشتند. می‌توان گفت که میرباقری در رابطه دین و دولت به تدوین همان چیزی پرداخت که در کیسه مارگیری مصباح یافته بود. آنچه مصباح یزدی می‌اندیشید، او اجرا می‌کند؛ اما در حالی که مصباح یزدی بر نقش محوری و اساسی مرجعیت دینی در هدایت جامعه تاکید داشت، میرباقری بیشتر به آمادگی جامعه برای ظهور انتظارات و تاثیر همه‌جانبه آن در زندگی اجتماعی و سیاسی توجه نشان می‌داد. در واقع مصباح نه شمس یزدش بلکه مولانای قونوی‌اش بود و خود او شمس‌الحق حضرتش.

مصباح با همه تعصبات و حماقتش، گاه مقابل فلسفه لنگ می‌انداخت. در حالی که میرباقری رای بر نجاست مثنوی مولانا داشت و دارد و ناله‌های نی را که از جدایی‌ها شکایت می‌کند، زوزه گرگش می‌دانست و مثنوی را با انبر برمی‌داشت.

میرباقری در سخنانی گفته بود مثنوی مولانا نجس است و با تماس با این کتاب، وضو باطل می‌شود، چرا که ملای قونوی مداح بوبکر و عمر است و مخالف ولایت امیرمومنان. از اقاویل جنابش: «جهان به سمت ظهور امام زمان می‌رود و اکنون در دوره پایانی جهانیم. حالا زمانی است که برای مومنان وسوسه‌ها و آزمایش‌های سخت در پیش است. مبارزه با استبداد و پرچمداران مادی‌گرا در شکل باستانی و امروزی‌اش، مبنای ظهور است.»

در نگاه او، روسای‌جمهوری آمریکا از نسل ابوسفیان‌اند و ولی فقیه از نوادگان حضرت مهدی است. «فتنه خمینی» یا «انقلاب اسلامی» هم بزرگ‌ترین و مشروع‌ترین رویداد اجتماعی در عصر غیبت امام زمان است که در محور فقهی شکل گرفت و به سمت ظهور حجت حق پیش می‌رود.

فکرش را بکنید بزرگ کردن او و رنگ‌ولعاب دادن به اقاریرش، می‌تواند چه اثر نگران‌کننده‌ای در جامعه داشته باشد.

مردی که چاقچور را مناسب‌ترین پوشش برای زنان می‌داند، مخالف علم‌آموزی است و از نظرش روضه‌خوانی شریف‌ترین حرفه در جهان است، حقا که می‌تواند مردم را به ترس بیاندازد.

میرباقری، ولایت فقیه را نه فقط در حوزه جغرافیایی ایران و تشییع بلکه در گستره جهانی مشروعیت بخشیده است و آن را حکم ولی لم‌یزلی و امتداد ولایت قائم آل محمد می‌داند. در نگاه او، جمهوریت نظام به معنی عبودیت ملت در برابر ولی فقیه است! گل بود، به سبزه نیز آراسته شد. «ولی فقیه امروز قطب عالم امکان است و صاحب مفتاح الجنان. اطاعت از او اطاعت از مهدی موعود است و دعای خیر او رهایی‌بخش مومن از آتش دوزخ.»

قول می‌دهم در هفته‌ها و ماه‌های آینده میرباقری را چنان بزرگ کنند که مردم به وحشت بیفتند. جلیلی ملا متوکل طالبان شد برای ترساندن پیر و جوان که کمک کرد ولی فقیه به هدفش برسد و شمار بیشتری را نسبت به دور اول انتخابات، به پای صندوق‌های رای بکشاند و در نهایت مدعی «مشارکت عظیم»! ملت شود.

حالا میرباقری میدا‌ن‌دار می‌شود تا مبادا پس از غیبت سیدعلی، کبوتر ولایت بر سر مجتبی ننشیند.

یک آخوند افراطی را از پرده بیرون آوردن، آرا و افکار تندش را عنوان کردن و خطرات وجود او در جایگاه ولایت را برشمردن، پیش‌پرده نمایش مجتبی و اشقیا است. جلیلی نماد طالبان شد تا پزشکیان به ریاست برسد. میرباقری آمده است تا در رسیدن مجتبی به کرسی ولایت، اشکالی پیش نیاید و ملت با او بیعت کند. پرده بعدی تعزیه به‌زودی به صحنه خواهد آمد. منتظر باشید.

جلیلی طالبان شد تا پزشکیان اصلاحاتچی شود / علیرضا نوری زاده

امروز در ایران آنچه به‌عنوان حزب و گروه سیاسی مجال فعالیت می‌یابد، مجموعه‌ای از گروه‌های نامتجانس و بعضا فامیلی و صنفی است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۴ ۲۱:۱۵

روزنامه انتخاب- مسعود پزشکیان

ولی فقیه سناریو انتخابات را هم از نوکرانش و هم از بازیگران درصحنه بهتر و سنجیده‌تر تنظیم کرد و ما تماشاگران از دور را هم به صحنه آورد. از پخته‌ترین نوکران مقبول و مطرودش بهره گرفت، انتخابات را دومرحله‌ای کرد و در نهایت «دیو» جلیلی را مقابل «بره سر‌به‌زیر» حاج آقا دکتر پزشکیان قرار داد و تا توانست، دستگاه‌های تبلیغش را برای مهربان و مردمی بودن پزشکیان و طالبانی بودن جلیلی بسیج کرد.

پیش از این و از فردای مشخص شدن شش نامزد مقبول «نایب قائم آل محمد»، با کسانی که عتبه‌بوس او بودند و سرسپرده مجتبی جانش، همین بازی را کرد. او لاریجانی را به معنی واقعی خردوخمیر کرد، قالیباف را آنقدر بازی داد که خشمگین و غمین به کنجی نشست و زارزنان همی گفت که «مگر در نوکری چه کرده بودم که آبرویم بردی و جان و جهانم به لجن کشیدی، مگر خودت صدایم نزدی و اصرار نکردی که باقرم! بیا که پاستور خانه تست که عدل علی بر تارک دارد، نه آنجا که در حریم عدل مظفری است».

حتی فاسدان معروف‌تری مثل زاکانی و قاتلان مشهورتری چون پورمحمدی هم از گزندش مصون نماندند که مولانا قصد ویران کردن خانه‌هایی را داشت که بعضی کارگزارانش با تار عنکبوت تنیده بودند، بدین گمان که این تارهای مقاوم‌تر از تارهای غار حرا آن‌ها را از صدمه اهل مکه و منافقان مصون خواهد داشت.

با غور در احوالات سیدعلی و ابعاد بازی پلشتی که در آن، هم داور بود و هم مشوق، هم سرخ بود و هم آبی که استقلالیان را عزیز داشت و سرخپوشان را رفیق جلیل دانست، می‌بینیم که سید تمام اطوارهای نیم‌قرنه‌اش را اجرا کرد. هر شب از بیت، توجیهات امامانه صادر می‌شد تا اهالی سایت و روزنامه و جعبه‌های صداوسیمایی زمینی و ماهواره‌ای فضایی به بحث و جدل داغ‌داغ مشغول باشند.

اعتراف کنیم که با وجود خالی بودن حوزه‌های رای‌گیری، سید موفق شد نقشه‌اش را اجرا کند و برخلاف پیشگویانی که چندی قالیباف را منتخب آقا مجتبی و بابا می‌دانستند و بعد نظرشان بر برنده شدن حتمی دن‌کیشوت زاکان شد، اما نه او شد و نه قاضی‌زاده هاشمی که به‌فرمان آمد و به‌فرمان رفت. کم‌کم گفتند که جلیلی پیروز از رینگ بیرون می‌آید و این همان طرحی بود که سیدعلی در نظر داشت.

جلیلی لولویی بود مثل ملا مقتدر یا دست بالا اسماعیل خانی که مثل او پایی را در نبرد حق و باطل فدا کرده است. تصویر جلاله جلیلی هر روز زشت‌تر شد و چهره معصوم پزشکیان نورانی‌تر. اگر می‌گفتی: ای بابا! اینکه قبل از خمینی حجاب را در حوزه کاری‌اش اجباری کرد، بلافاصله پاسخ می‌شنیدی که آن‌وقت جوان بود و مثل همه جوانان انقلابی و متعصب. نمی‌بینی چه مرد آزاده‌ای است که بعد از مرگ همسر و یک پسرش از مردی دل برید و مردانگی گزید که فرزندانش گرفتار زن‌بابا نشوند.

نمایش سرانجام به پایان رسید تا ثابت شود خامنه‌ای تحمل دارودسته را ندارد. فرقی هم نمی‌کند که دارو‌دسته‌ها ملی باشند یا مذهبی، حجتیه باشند یا جبهه پایداری و… جلیلی طالبان شد تا پزشکیان اصلاحاتچی شود.

بگذارید روش سید و اربابش، روح‌الله مصطفوی کشمیری، را در برابر گروه‌های سیاسی و مذهبی به‌سرعت مرور کنم.

از آغاز انقلاب تا امروز، احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران چهار مرحله را پشت سر گذاشته‌اند.

مرحله نخست پس از انقلاب تا خرداد ۱۳۶۰ بود که در آن، همه احزاب منهای مشروطه‌خواهان، کم‌وبیش آزادانه فعالیت داشتند. سپس مرحله دوم از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲، مرحله تسویه‌حساب با احزاب چپ طرفدار انقلاب بود و ممنوعیت فعالیت‌ احزاب ملی و ملی‌مذهبی همچون مجاهدین خلق، جاما، نهضت آزادی، جبهه ملی، حزب توده و فداییان اکثریت و… .

در مرحله سوم که حزب جمهوری اسلامی طی آن به انحلال خود رای داد، نهضت آزادی در ماه‌های پایانی جنگ دوباره به عنوان یک حرکت ریشه‌دار اما محدود در صحنه حاضر شد. اما سخن من از آغاز مرحله چهارم است که تنها دو مجموعه جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز از یک‌سو و نهضت آزادی و مجموعه‌های کوچک همراهش در سوی دیگر در صحنه حضور داشتند و نهضت آزادی اگرچه با زجر و زندان و محرومیت، همچنان در حاشیه تحمل می شد.

دوم خرداد یکباره چون انفجاری مهیب پنجره‌های بسته را باز کرد و از آنجا که احزاب به معنای واقعی آن در جمهوری اسلامی ایران مجال رشد و ظهور نداشتند، گروه‌های سیاسی در قالب اتحادیه‌های دانشجویی و تجمع‌های صنفی و فرهنگی وارد عرصه مبارزه سیاسی شدند. خاتمی از ابتدا خواستار آن بود که مطالبات عمومی جامعه در بستر جامعه مدنی و با تشکیل احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، از طریق این نهادها، دنبال شود.

او بر این گمان بود که وقتی در سطح جامعه برای نمونه ۱۰۰ حزب و اتحادیه و گروه بار مطالبات عمومی را بر دوش داشته باشند و این مجموعه جامعه را در حال پویایی و پیگیری خواسته‌هایش نگه دارد، آن‌گاه کار او و دولتش در مقابله با نهادهای ایستا و تحول‌ناپذیر حاکمیت آسان‌تر خواهد شد و در عین حال حاکمیت قادر نخواهد بود ضد جبهه اصلاحات شمشیر بکشد.

و دیدیم که در غیاب احزاب واقعی و نهادهای مدنی، حاکمیت خیلی زود توانست با بستن روزنامه‌ها که عملا به احزاب و گروه‌های سیاسی تبدیل شده بودند، جنبش آزادی‌خواهی در ایران را فلج کند.

درباره مهره‌چینی نظام باید گفت امروز در ایران آنچه به‌عنوان حزب و گروه سیاسی مجال فعالیت می‌یابد، مجموعه‌ای از گروه‌های نامتجانس و بعضا فامیلی و صنفی است که شماری از مصالح مشترک آن‌ها را گرد هم می‌آورد. به معنای دیگر، احزاب و گروه‌ها بنگاه‌های کاریابی‌اند.

روزی مجلس دست موتلفه بود و بازاری‌ها و حاج‌آقاهای عضو مافیای اقتصادی و هیئت امنای مساجد میدان‌دار بودند و روز دیگر، به اصطلاح چپ اسلامی که روزی پرچم ضد امپریالیستی در دست داشت و امروز بر آن است تا به هر طریق شده، در دل دوست آمریکایی راهی پیدا کند و در پرتو اعتبارــ دوران خوش خرداد خاتمی پس از انتخابش در خرداد ۱۳۷۶‌‌ــ به قدرت می‌رسد و بار دیگر کرسی‌ها بین دوستان این گروه تقسیم می‌شود.

اسحاق جهانگیری یا سعید جلیلی یک روز مدیرند و روز دیگر وزیر می‌شوند، بعد به ریاست یک شرکتی نفتی می‌رسند و سپس در مقام معاونت یک وزارتخانه می‌نشینند و وقتی جایی برایشان پیدا نشد، به جمع مشاوران ولی فقیه یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یا رئیس قوه قضاییه می‌پیوندد. مهم این است که در دایره قدرت حضور داشته باشد؛ در حالی که امکان ندارد مثلا یک وزیر در استرالیا یا بریتانیا بعد از وزارت، سمتی پایین‌تر از شان وزیر قبول کند و در عین حال، یک وزیر حزب کارگر نمی‌تواند در دولت محافظه‌کار وزیر یا معاون وزیر بشود. اما در ایران، مهم میز است و مقام و خودرو دولتی و امتیازها.

حاکمیت حضور فرد را حتی اگر دزد و فاسد باشد، نه‌تنها تحمل می‌کند بلکه بر فساد و آلودگی‌هایش پرده می‌کشد اما دولتمردی را که محور یک گروه باشد،حتی اگر فاسد نباشد، خیلی سریع کنار می‌زند. به همین دلیل اصلاح‌طلبان سراغ فردی رفتند که خودش به اضافه خودش بود. روابطش در جمع دوستانش سیاسی نبود و هم ذوب در ولایت «آقا» بود و هم سرسپرده آرمان‌های انسانی. نظر «آقا» نیز اخذ شد که فرمودند عیبی ندارد، آدم صالحی است.

یادمان باشد هرچند می‌توان پزشکیان را از نظر آلودگی مالی، سالم و منزه دانست، در زمان وزارت او در فضای وزارتخانه و دانشگاه از نظر حجاب و لباس پزشکان که کم‌کم کراوات زدن را ضرورت حرفه‌شان کرده بودند، یک عقب‌گرد ملموس را شاهد بودیم که حتی صدای محمدرضا خاتمی، معاونش، را هم درآورد.

بعد از خاتمی و در دوران «تحفه آرادان»، چنان خفقانی بر جامعه ایران تحمیل شد که آدمخواران در وجوه اصول‌گرا و ذوب‌شده، دمار از جامعه مدنی و زنان و جوانان در آوردند و الان در شرایط فعلی، اصلاح‌طلبانی مانده‌اند که از خاتمی و معین و میرحسین، به پزشکیان رسیده‌اند.

در نبود آزادی و بسته بودن دایره قدرت، فرد تازه‌ای به جز آقازاده‌ها به داخل این قلعه قدرتمداران راه نمی‌یابد. بنابراین وقتی صحبت از رادیکال‌های چپ است، بهزاد نبوی میدان را دست دارد و زمانی که اصلاح‌طلبی محور می‌شود، اصغرزاده خط‌امامی و حجاریان، موسس وزارت اطلاعات، میداندار می‌شوند. این وسط اما سردستگی به محمد صدر می‌افتد که هم سرسپرده ولی فقیه است و هم دلبسته عموی گمشده‌اش، امام موسی صدر.

در نگاه اهالی ولایت فقیه، رفسنجانی زمانی عین خردمندی و پراگماتیسم بود و روز دیگر دست در دست افراطی‌های راست به شکار اصلاح‌طلبان می‌رفت. خامنه‌ای هم در ریاست‌جمهوری‌اش لیبرال‌مسلک و معتدل‌مزاج بود اما در رهبری تندخو و رادیکال. پس تامل کنید و پزشکیان را شش ماه دیگر زیر ذره‌بین بگذارید.

پاسدار افسد الفاسدین با یک میلیون یارانه و ویلای سوئیس / علیرضا نوری زاده

با یک دست تیغ و دار و اسلحه و زندان را علیه مردم گرفته‌اید، با دستی دیگر صندوق رأی را پیش روی همان مردم میگذارید
پورمحمدی :یک اصلاح طلب ضد ظلم حامی عدالت ، دشمن استبداد ، دلبند جوانان ، منبع امید زندانیان ، منتقد صریح عملکرد نظام به ویژه در برابر جنبش سبز.

پاسدار افسد الفاسدین با یک میلیون یارانه و ویلای سویس

روز جمعه شما مردم ؛ تاریخ را دوباره خواهید نوشت

علیرضا نوری زاده

چهارم ژوئیه (جولای ) در سرزمینی که بعد از ۴۵ سال با ۴ سال قبل از انقلاب در زمان دانشجونی در اینجا زیسته ام (یعنی بیشتر سالهای عمرم ) نامزدهای احزاب حاضر در انتخابات پارلمان برای من هم چون بقیه شهروندان نامه ای فرستاده اند که مضمون نامه های دو حزب اصلی محافظه کار و کارگر تقریبا یکی است .”علی رضای عزیز ، فقط رأی شما در روز پنجشنبه ۴ جولای میتواند (ما حزب کارگر را به قدرت برساند ) و محافظه کاران را بیرون راند (ویا ما محافظه کاران را در ادامه خدمت تثبیت کند ) .
جنگی نرم که تنها در وقت طرح شعارها؛ گاه به برخوردهای لفظی در رسانه ها منجر میشود.نامزدها همگی از فعالان سیاسی و اجتماعی و گاه فرهنگی هستند. مبانی اصول برگزیده شدنشان از سوی حزب و گروهشان به صورتی کاملا دمکراتیک انجام گرفته و حالت برشماست أنکه را “آنی”دارد برگزینید. به پای صندوق میرویدوصندوق رأی محل ما در یک کلیسای قدیمی و زیباست .آرام و بی سروصدا میروی و رأیت را به صندوق میاندازی . نه جلوی در طرفداران فلان نامزد یقه ات را میگیرند نه جشن و سرور بر پا میکنند و … برخلاف میهن ما ؛ نامزدها انواع و اقسام تهمتها را نثار رقبایشان نمیکنند.
جمعه در خانه پدری انتخابات ریاست جمهوری است تا جانشین سید به لقاء الله اعزام شده یعنی شهید خدمت رئیسی ؛ انتخاب شود.
با وجود سردرد آوردن و گاه نفرت ؛ از دروغها ی نامزدها ؛ من همه مناظرها رادیدم. به اضافه گفتگوهای در حاشیه نامزدها مثل گفتگوی ویژه مصطفی پور محمدی با “جیوه ” که در نوع خود استثنائی بود.و مرا یاد عبارت مشهور مرحوم جعفر شریف امامی دولتمرد سرشناس انداخت که بعد از انتخابش به نخست وزیری برای دومین بار از سوی پادشاه در سال ۵۷ اعلام کرد “من شریف امامی دیروز نیستم” پورمحمدی آلوده به خون و فساد از آغاز انقلاب در هیأت مصلحی در برابر خبرنگار جیوه مدعی بود ، یک اصلاح طلب ضد ظلم حامی عدالت ، دشمن استبداد ، دلبند جوانان ، منبع امید زندانیان ، منتقد صریح عملکرد نظام به ویژه در برابر جنبش سبز ، حصر و بند و بست و کشتار ۹۶ و ۹۸ر و ۱۴۰۱ و خواهان تشکیل دولتی پاک و پاکیزه از جوانان صاحب فکر است . راستی را که وقاحت در این میان واژه کوچکی است اما عیبش مدار “کو سخن از یار میکند”
به دیگر نامزدها مینگرم ، سعید جلیلی کوتوله ترین نوکران سیدعلی آقا؛ با یارانی مثل ثقتی (باجناقی) پیمان جبلی مدیر صدا و سیما و یک دوجین کوتوله همکارش از اقوان و اعوان و انصار جلیلی ، به میدان آمده است و با صندوقهای رأی دست بگریبان است که ؛ کین منم طاووس علیّین شده . کارنامه ای با صفرهای درشت و تجدیدی های مکرر. طرف دیگرش اصولگرای دستک و دفترداری به نام قاضی زاده هاشمی ، از وزراء و معاونان ذوب شده در ولایت که میخواهد سه روزه اوضاع اقتصادی کشور را به سامان برساند.یاد بابک زهرائی میافتم که اول انقلاب در مناظره تلویزیونی میخواست اوضاع کشاورزی و اقتصادی کشور را را با سه بشکن حل کند .اوضاعی که در اوج بود و بشکن و بالا بیندازهای نادانانی مثل او بروز سیاهش نشاند.
علیرضا زاکانی پاسدار افسد الفاسدینی که در دزدی و غارت و لطمه زدن به مصالح ملی سه قدم از بقیه جلوتر است و میخواهد یک ملیون یارانه بدهد و بیست گرم طلا . لاله بکارید ؛ خنچه بیارید که شاه داماد قصد رفتن به حجله سوم را دارد.
سردار مربوطه چنان خیزی برداشته بود که دستیارانش به او جناب رئیس جمهوری میگفتند .سوزنهائی که نوش جان کرد بادش را خواباند.حالا جناب سردار دکتر قالیباف بر در رقبای بی مروتش نشسته و مینالد ؛ اگر کنار روی منصب وزارت از تست. و همه البته گوش به فرمان سید و نگران از لعبتی که به میدانش آورده اند تا قاتق نان ولایت شود و حالا تبدیل به قاتل باقی ذوب شدگان شده است.
راستی را مسعود خان پزشکیان به چه میاندیشد. خاتمی میگفت آمدیم که چند میلیون رأی بگیریم و سری توی سرها درآوریم ناگهان سرمان از همه بالاتر شد. حالا لابد آقای محمد صدر (که پدرش علامه رضا صدر در زندان بود و او درمقام معاون وزارت خارجه در میهمانی رهبر و پدر در رنجنامه اش اورا عاق کرد) آشکارا و محمد حاتمی در نهان اورا قانع کرده اند که میل یار به تست غنیمت دان فرصت را که باردیگر زنگ ولایت بر بام ما به صدا در میآید. و شنیدم جناب دکتر وزرایش را هم با مشورت دو سید (خاتمی و صدر و یک عمامه سفید یعنی روحانی ) و البته توصیه های رؤسای ستاد “سید جعفر پیشه وری پرستش” ؛ و آنکه در سلماس تندیس حضرت فردوسی را خلخالی وار پائین کشید ، انتخاب کرده است. فعلا جناب برادر خوانده جان کری جناب جواد ظریف ؛ ردای وزارتخارجه را در مزون هاکوپ “پروو” میکند .
اینک به پرده آخر نمایش – تعزیه نزدیک میشویم . این فقط مجرم ترین “مصطفی پورمحمدی” است که زبان به عتاب گشوده که هم اطلاعاتی است هم در مقام قاضی شریح نشسته (همان قاضی که حکم بغی و نفاق و ارتداد یاران حسین و به روایتی خودش را صادر کرد ) رئیس بازرسان ولایت بوده و عامل قتل صدها جوان و پیر ؛ هم مدعی است مثل آدام إسمیت اقتصاد دان است و هم سهروردی وار اهل شمع و چراغ و عرفان و فلسفه، چنین تحفه ای بلا نظیر در جهان است و صاحب جادوی ضمیر که به اشارتی مشکلات کشور را حل میکند.
نامزدهای محله ما در انتخابات ۴ ژوئن ؛ پزشک و قاضی سابق و وکیل لاحق ،کارمند شهرداری ، مدیر آبرسانی ،خواننده سابق و… هستند.هیچیک صاحب کرامتی نیستند و معجزه نمیکنند بلکه با مطالعه و برنامه به میدان آمده اند.
نامزدهای ریاست جمهوری در وطن ما همگی ، ذوب شده در ولایت رهبرند و بجز جز یکی ألباقی دارای پرونده های فساد و جنایت بسیار
وجالب اینکه آن به قولی نیالوده ، بیشتر از بقیه کتاب دعا بدست و جذب در ولایت و جمع با رهبری است .
در چنین فضائی بیائید لحظاتی خود را در جایگاه هموطنانی بگذاریم که روز جمعه نخست باید تصمیم بگیرند آیا در شعبده بازی دیوید کاپرفیلد سیدعلی شرکت کنند وفقط هورا بکشند یا از صحنه بالا بروند و تبدیل شدن کبوتر به موش را توسط آقا به عینه وبه شکل ملموس تجربه کنند.؟
گزینه های سختی است از ما چند میلیون اینسوی خانه پدری البته جناب دکتر عطاءالله مهاجرانی بعد از نماز صبح جلوی کنسولگری برای رأی دادن همراه با قهوه و توئیت و احتمالا بعضی از چپان اسبق و صادراتیهای پس از جنبش مهسا حاضر خواهند بود اما هشتاد نود درصد از تبعیدیان بالقوه و بالفعل نه تنها در رأی گیری شرکت نمیکنند بلکه در صف مخالفان ؛ روبروی صف ذوب شدگان به تظاهرات خواهند پرداخت .
معمولا وقتی ما اینسوی جهان رأی میدهیم ؛ نگاه به شخصیت نامزد ، برنامه های حزبش ، راست آزمائی او با نگاه به گذشته و حالش و سرانجام برخوردهای رسانه ای او ، معیار إنتخاب یا عدم گزینشش ما است . در خانه پدری اما با نگاه به کدام شخصیت وحزب ، راست آزمائی کسانی که با دروغ پیوندی بنیادین دارند چگونه میسّر است ؟
آیا برخوردهای رسانه ای نامزدهائی که حتی در جمع ۴اصولگرایشان
بک واژه همدلی نمی یابی ، برای قانع کردن رأی دهندگان به یکی از أنها و یا (یک و یک بعدی) مسعود خان و آقامصطفی کافی است ؟
من شش گزینه از نمایش رسانه ای آقایان برگزیده ام شما خود را به جای رأی دهندگان بگذارید تا روشن شود به که رأی میدهبد .

مصطفی پورمحمدی: حفظ موضع‌ انقلابی و عدالت‌خواهی، سابقه‌ای پاک و عاری از فساد می‌خواهد. هرچه حواشی‌ فرد بیش‌تر باشد، دولت و ملت بیش‌تر گرفتار سنگلاخ‌های این مسیر دشوار خواهند شد

حسین قاضی زاده هاشمی : افزایش حقوق متناسب با نرخ تورم، وام یک میلیارد تومانی برای ازدواج، مسکن و اشتغال، حل مشکل سربازی، ساخت مسکن و همچنین واردات خودرو أولویتهای ماست . ما اجازه نخواهیم داد ماجرای آبان ۹۸ دوباره اتفاق بیفتد. اعضای
ستاد آقای پزشکیان همان افراد دولت آقای روحانی هستند که با خون بنزین را به ۳هزار تومان رساندند.

سردار دکتر محمد باقر قالیباف : مبارزه با فساد که منافع ملی کشور است نیازمند انسجام سیاسی، فرهنگ کار و تلاش و فرهنگ تولید هستیم و فردی می‌تواند چنین شرایطی را مدیریت کند که رئیس جمهور قوی با قابلیت اجرا باشد و بداند که تصمیم‌سازی را باید به نخبگان جامعه بدهد. ( یعنی من )

مسعود پزشکیان: نماینده مجلس و نامزد به اصطلاح اصلاح‌طلب
تصمیم قطع اینترنت توسط شورای عالی امنیت ملی گرفته شده که سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف دو نامزد أصول‌گرای دیگر در آن حضور داشتند. .. عامل اصلی تورم در کشور دولت است، اصلاح رابطه با دنیا برای رسیدن به رشد اقتصادی ۸ درصدی الزامی است.
او تنها نامزدی است که فردی مثل محمد خاتمی رسما به حمایتش پرداخته و در باره اش گفته است :
راستگویی، پاکدستی، پاکدامنی و پای بندی جناب دکتر پزشکیان به آرمانهای انقلاب ( ونه آرزوها و آرمانهای دو نسل زندگی باخته و یک نسل دلگرفته بیزار از جمهوری ولایت فقیه ) قابل تردید نیست. ویژگی های مسعود خان از نظر سید محمد :
۱- مردم‌خواهی، مردم‌داری و مردمی بودن با پرهیز از مردم فریبی
۲- عدالت خواهی که دامنه‌ای فراختر از عرصه اقتصاد است
۳- فساد ستیزی
۴- باور به شایسته سالاری و عزم باز کردن میدان برای فرزندان آگاه و شایسته ملت
خاتمی هیچ اشاره ای به همراهان پزشکیان نمیکند که یکی تندیس حضرت فردوسی را در روزهای فرمانداریش در سلماس پائین کشید و آن دگری که در برابر تمثال سید جعفر پیشه وری و سیدین کشمیری و خامنه ای نماز سه وعده ای میخواند.

سعید جلیلی : دولت شهید رئیسی طوری کار را پیش برد که آمریکایی‌ها به شکست تحریم حداکثری اعتراف کردند.
امروز شعار زن زندگی آزادی نقطه قوت ما است که دشمن باآگاهی به این مسئله حمله می کند؛ بنابراین عرصه‌ای که امروز دشمن بر آن کار می‌کند به طور حتم نقطه قوت و اتکای ما است.
طی ۲۰ سال اخیر کشور به پیشرفت های چشمگیر و موفقیت های بزرگی دست یافته است که در حوزه نانو، هسته‌ای، پتروشیمی و نظامی نمونه آن را می‌بینیم و دشمن نیز به آن اعتراف کرده است.

علیرضا زاکانی : مشکل اساسی اقتصاد ایران در کنار تجویزهای اقتصادی آمریکا این است که مردم ریالی درآمد کسب می‌کنند اما با مسیری که ما تنظیم کرده‌ایم دلاری خرج می‌کنند.
عده‌ای با فساد اقتصادی دارند سفره مردم را روز به روز تنگ‌تر می کنند. ما در دو سال گذشته بیش از ۱۳۰ هزار میلیارد تومان امکانات خود را در شهرداری تهران برگرداندیم.( این آقا بعد از زایمان خانم زاده اش در سویس با گله نورچشمی روبرو شد که نواده شما شهردار بزرگ اتاق کوچکی دارد . به غیرت بابا بزرگ برخورد و فوری ۱.۳۵۰.۰۰۰ هزار فرانک سویس قاچاق کرد که داماد و دختر عزیزش روبروی دریاچه لمان عشق کنند و نواده خوشبخت اتاق رو به جنگل داشته باشد )
دلم به وسعت همه ابرهای جهان گرفته است . برادران و خواهران و فرزندانم برای یک کیلو گوشت حسرت ماهیانه میکشند و آقایان نامزدهای ریاست جمهوری ، می چاپند و شعار میدهند و ماهی یکبار نماز ضهر را درقفای خامنه ای و عصرانه را در خدمت آقا مجتبی صرف میکنند.بزرگوار هموطنانم ! در آدینه فردا ؛داغی به دل سید علی بگذارید که خواب وصلت سید مجتبی با قدرت خانم از سرش بپرد .
کوتاه سخنی از دو بانوی مبارز در زندان ولی فقیه را چاشنی ادعاهای نامزدها میکنم. نرگس بانو محمدی برنده جایزه صلح نوبل :
“چطور می‌توانید در حالی که با یک دست تیغ و دار و اسلحه و زندان را علیه مردم گرفته‌اید، با دستی دیگر صندوق رأی را پیش روی همان مردم بگذارید و با زبانی فریبکار و دروغ پرداز آنها را به پای صندوق رأی فرا خوانید؟”

صدیقه بانو وسمقی ، زندانی آزاد با کفالت : من رأی مردم را یک سرمایه اجتماعی و ملی میدانم که نباید برای هرچیزی هزینه شود. و نباید به جیب کسانی برود که مسبب وضع موجود هستند. شرکت در انتخابات یعنی ریختن این سرمایه به جیب حکومت و آب به آسیاب حکومت ریختن است.

شباهتهای پزشکیان و بازرگان و رجائی / علیرضا نوری زاده

شباهتهای پزشکیان و بازرگان و رجائی
تنور سردی که اصلاح طلبان هیزم بیارش شده اند
چرا پزشکیان تأیید صلاحیت شد و آمد؟

علیرضا نوری زاده

نگاهش که میکنمم بلافاصله دو چهره در برابرم زنده میشود مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر پس از انلاب و مرحوم محمد علی رجائی دومین رئیس جمهوری بعد از انقلاب در پی عزل مرحوم ابوالحسن بنی صدر (حالا دیگر همه اش از مرحومین یاد میکنم ) بازرگان از دانشجویان فرنگ رفته عهد پهلوی اوّل بود که بگفته زنده یاد دکتر شاپور بختیار تنها دانشجوئی بود که آفتابه اش را به فرنگ برده بود. مرحوم بازرگان فردی تحصیلکرده و ملی بود اما تا پایان عمر گرفتار سر پل صراط و رویاروئی نگاه علمی و نگاه دینی بود و سرانجام باغلبه نگاه دینی ( دنیارا به نگاهی به سید روالله مصطفوی ملقب بخمینی فروخت و آخرتش را هم مغشوش کرد تا آن روز که در نخست وزیری در حضور برادزاده اش ابوالفضل گفت پیش از انقلاب هم دنیارا داشتم ولو در زندان و هم آخرت را خالا نه دنیا را دارم نه آخرت را ) من این گفته را منتشر کردم او نه تنها گللایه ای نکرد بلکه به شوخی گفت شماا سیدها همگی کمی خل تشریف دارید ) رجائی دانش بازرگان را نداشتت ناظم مدرسه کمال نارمک بود که بازرگان و سحابی و دیگر یارنشان تأسیس کرده بودند.وبسیار آدم ساده و درست و به معنای آزار دهنده اش متعصب در مذهب بود.
او از آبدارچی باشی خمینی در مدرسه رفاه شروع کرد(چون طرف اعتماد بود و در مقام ریاست کشور با بمب مجاهدین به قتل رسید) بازرگان بعد از نخست وزیری در مجلس از اوباشی مثل خلخالی و هادی غفاری ناسزا شنید و بی حرمتی دید. آخرین تماسم با او نامه ای بود که توسط یکی از شاگردانش بدستم رساند تا به یاسر عرفات بدهم در این نامه او قتل ابوجهاد (خلیل الوزیر ) معاون عرفات را در تونس بدست کوماندوهای اسرائیلی تسلیت گفته بود.چندی بعد برایی معالجه برای روزی نه بل ساعاتی به اروپا آمد اما دو روز بعداز درگذشتش توسط … باخبرشدم وبرای بازماندگانش تسلیتی فرستادم و در کیهان لندن مطلبی .نوشتم .رجائی را نیز مثل دکتر مسعود پزشکیان نمیشناختم فقط دوسه چای بدستم داده بود . حالا جمع او و بازرگان را در پزشکیان میبینم. آندو جان و جهان به خمینی باختند و اعتبار و منزلت یکی و زندگی دومی به باد رفت .هردو فریب خمینی و انقلابش را خوردند وحالا پزشکیان آبرو و اعتبارش را برخی بازی زشت و آلوده خامنه ای کرده است. او هیچ تغییری با دو دوره ای که رد صلاحیت شد نکرده است و شگفتا که از خود نپرسیده است راستی را چرا اینبار حضرت نایب امام زمان با همه ارادت و ذوب شدگیش در او؛ تغییر رأی داده و تأیید صلاحیت جناب دکتر را پذیرا شده بلکه دستورش را به جنتی داده است. بگذارید کوتاه سخنی را از فردی مطلع نقل کنم ( شورای نگهبان ده تن را تأیید کرده بود جهانگیری و محمد شریعتمداری و لاریجانی هم بودند .سید بر بعضی نامها خط کشید.محمد صدر فرزند علامه رضا صدر برادر آقا موسی صدر و معاون سابق وزارت خارجه نزد خاتمی رفته بود که مادر همسرش عمه محمد است .از او خواسته بود که سیدنا این آقای دکتر مسعود هنوز جوهر تأییدش خشک نشده قصد جازدن دارد. ساعتی بعد اذرخانم منصوری رئیس جبهه اصلاحات و الباقی حضرات که دلشان برای میز و مقام لک زده بر سر پزشکیان ریخته بودند که حضرت فرصتی تاریخی باردگر فراهم آمده آقا –خامنئی –در فکر نجات خود و نظام است به رأی مردم محتاج است مثل قصه دوم خرداد. شما فداکاری کن ما هم همه جور درخدمتیم .جالب اینکه حضور ظریف در میزگرد با او با کسب اجازه از بیت انجام گرفت پیمان جبلی مدیر صدا و سیما و کمیته نظارت بشدت مخالف بودند پزشکیان تهدید کرده بود بدون ظریف در میزگرد حاضر نمیشود از بیت آقا سوأل شده بود فرموده بودند باشد. بعد داستان رفتن ظریف و پزشکیان به دانشگاه اصفهان مطرح شد رئیس دانشگاه مخالفت کرده بودو در نهایت ۵۰۰ ملیون تومان برای کمک به دانشگاه پول خواسته بود نه پزشکیان این پول را داشت و نه رفقایش ؛ اما دستی از غیب درآمد و پول پرداخت شد. این موضوعات را اقطاب جبهه اصلاحات میدانند بنابراین من رازی را فاش نمیکنم اما هدف من باز کردن سناریو زشت و فریبکارانه خامنه ای و مجتبی است که با بی آبروکردن ، بلکه قربانی کردن پزشکیان امیدوارند نتایج مطلوب را از سناریو زشت و آلوده خود بگیرند.
مسعود پزشکیان نیم کرد نیم آذری متولد مهاباد در سال ۱۳۳۳ است . مدرسه در مهاباد و ارومیه ؛ دیپلم کشاورزی دررشته غذا و سپس دوران سربازی در زابل بخش نخست زندگی اوست . در بازگشت به آذربایجان او به دانشکده پزشکی تبریز میرودودر رشته پزشکی در دانشگاه تبریز فارغ التحصیل میشود و سپس تخصص در جراحی قلب میگیرد(سال ۱۳۶۹ ) همزمان همسرش نیز در رشته جراحی زنان تخصص میگیرد. زندگی سیاسی او بعد از این مرحله با معاونت و سپس وزارت بهداشت در کابینه دوم خاتمی ؛ آغاز میشود. مرگ همسر و یکی از پسرانش در اثر تصادف مدتها اورا در حالت دردناکی قرارمیدهد..
یوسف و مهدی پزشکیان، فرزندان مسعود پزشکیان درباره حادثه‌ای که برای مادرشان رخ داد و دلیل ازدواج نکردن دوباره پدرشان گفته‌اند (نقل به مضمون )
ما در آن زمان کوچک بودیم تا جایی که یادمان می‌آید قصد داشتیم از شهری که به آن سفر کرده بودیم به سمت شهر تبریز بازگردیم، همه اعضای خانواده در یک ماشین بودیم که ناگهان تصادف اتفاق افتاد.
پدرمان هیچ خاطره‌ای از لحظه تصادف ندارد ما تا جایی که یادمان می‌آید ماشین چپ کرد و ناگهان به سنگی برخورد نمود، اصابت ناگهانی ماشین با سنگ باعث شد تا مادر و برادر کوچکمان جانشان را در این حادثه از دست بدهند.
پدرم به خاطر ما و مسئولیتی که در قبال ما داشت تصمیم گرفت تا ازدواج نکند، ایشان می‌ترسیدند که ازدواج دوباره شان به ما آسیب بزند… تا اینجا میتوان تصور کرد پزشکیان مردی اخلاقمند و دلبسته همسر و فرزندانش بوده است او سپس از سال ۱۳۸۷ تا کنون نماینده تبریز و آذر شهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی بوده است. البته حرفه پزشکی اش را از زمان جنگ در جبهه و بیرون جبهه دنبال کرده است . یادمان باشد که این جناب پزشکیان ذوب شده در ولایت سید علی است .

با این مقدمه میرسیم به اصل مطلب، اینکه یکبار دیگر سید علی با فریبکاری و آوردن یک گربه مصاحب بابا به صحنه که نام بدی هم در شهر و دیار خود به ویژه بسبب عملکردش در دانشگاه تبریز در زمان ریاستش در دانشگاه ندارد ، بر آن است که از او بعنوان هیزم برای گرم کردن تنورر انتخابات استفاده کند. پزشکیان میتوانست بله نگوید و فریب محمدین (صدر و خاتمی )را نخورد. میتوانست یکباره هول نشود که نائب امام زمان لابد برآن است دوم خرداد دیگری را با او رقم زند.
پزشکیان در درجه اول بخود و بعد به ملت ایران بد کردو طبق سناریوی خامنه ای آشکار است هدف او کشاندن درصد بیشتری از رأی دهندگان به پای صندوقهای رأی است. معجزه ای در کار نیست و تکرار دوم خرداد غیرممکن ، آنچه میماند معرکه ای است که تنورش را پزشکیان گرم میکند و خاتمی و آذر خانم و محمد صدر و ألباقی منتظرالوزارها هیزم کش آنند.بگذارید بعنوان یک روزنامه نگار قدیمی فرض محال راهم در نظر آوریم. نتیجه اش سرکوبی سنگینتر زنان ؛ آزاد اندیشان ؛ بستن سایتها و حتی همین روزنامه های سرتا پا یکی که روز به روز شبیه تر به کیهان حسین بازجو (شریعتمداری ) میشوند.
در غیاب پزشکیان نتایج انتخابات ۱۴۰۰ تکرار میشود . ۷ تا ۱۰ درصد در تهران و ۱۲ تا ۱۵ درصد رأی دهندگان در باقی نقاط کشور .هرکه میآمد بی اعتبارتر از رئیسی بودو آقا نمیتوانست به بایدن یا ترامپ و اهالی قدرت در اروپا و کانادا پز بدهد “دیدید مردم مارو میخوان ، مهسا بی مهسا ، حجاب اجباری ، و توسری سکه رایج امام الزمان ، حزب الله و حماس را تقویت میکنیم به روسیه پهباد میدهیم ؛ سایه سنگین خود را بر لبنان و یمن دائمی میکنیم.حال مرد میدانید بفرمائید و اگر اهل مدارائید باز هم بفرمائید” ولی اگر با نمایش پزشکیان و اهالی ولایت اصلاحات ذوب شده در وجود مقام معظم رهبری ، حتی اگر هیچ اتفاقی نیفتد بازی انتخابات تماشاچی بیشتری پیدا میکند. افراد باشرفی چون ابوالفضل قدیانی و علیرضا بهشتی تکلیف خود را روشن کرده اند. بهشتی در نامه اش به خامنه ای به صراحت میگوید :
نتیجه آمار شرکت کننده ها دقیقا مشخص می کند که چند درصد احمق هنوز در مملکت داریم که با وجود اختلاس های چندهزار میلیاردی، نوکیسه گان خوردن زمین و کوه و بیابان جنگل و دریا و معدن توسط سردمداران سیری ناپذیر و تورم و سرکوب اعتراضات و کشتار بی محابای چند هزار نفر در طی همین امسال و هزاران کثافتکاری و خیانت و تحمیل و تزریق فقر و فلاکت و فساد به جامعه و ظلم و بیعدالتی باز هم مهر تاییدی در شناسنامه خود بزنند و تایید کنند که ما احمق هستیم !
رفراندوم فقط این نیست که برای رای آری یا نه برویم.
رای ندادن خودش بهترین رفراندوم است و اینکه به مسئولان بی مسئولیت اعلام کنیم که دیگر احمق نمی شویم و حماقت نخواهیم کرد.
بله هموطن عزیز نگذار فردا ما را افراد بیشعور و نفهم بپندارند و به ریش و ریشه ما بخندند.
نگذاریم فردا فرزندانمان ما را لعنت کنند.
جواب به فرزندانمان در مقابل این سوال که چرا باوجود اینهمه فساد و تحمیل زور و سرکوب باز هم پای صندوق رفتید چیست؟؟؟

قدیانی هم خواستارتحریم است و ضمن هشدار به قافله درمانده اصللاح طلبان میگوید : انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باید با تمام قدرت از سوی همۀ نیروهای دموکراسی‌خواه تحریم بشود. قدیانی ابراز اطمینان کرده که تحریم انتخابات ریاست جمهوری تیرماه “عدم مشروعیت و فقدان پایگاه اجتماعی نظام را بیشتر عیان خواهد کرد.” و نتیجۀ این تحریم “تقویت جبهۀ مقاومت مدنی و فراگیرتر شدن کنش اعتراضی” برای به عقب راندن “استبداد دینی به سرکردگی علی خامنه‌ای است.”
أن چهره های اپوزیسیونی که خاله وار از آلمان و دائی جان وار از آمریکا در تلویززیونهای ماهواره ای ندای لبیک به پزشکیان سر داده اند اگر از همه ملت ایران شرم نمیکنند از بهشتی و قدیانی شرم کنند که در داخل کشور مهر ابطال بر انتخابات سیدعلی+ سیدمجتبی زده اند.
یکبار دیگر در نظر آورید فردای انتخابات آیا ما باسربلندی به جهانیان خواهیم گفت ملت بزرگ ما باردیگر ثابت کرد فریب ولی فقیه و نوکرانش را نمیخورد و هرچه عروس را بزک کنند و در وصفش به منبر بروند ؛ این عروس ترشیده و ذوب شده در ولایت ؛ خواه پزشکیان نیالوده به فساد باشد یا علیرضا زاکانی غرق فساد و خیانت ، چه جلیلی جوجه تیغی سید علی باشد چه سردار همه فن فریب تبه کارش ، از ۱۴۰۰ تا امروز سه بار با پشت کردن به صندوقهای رأی ؛ حکم نهائی خود را در باره حکومت ملایان و جمهوری جهل و جور و فساد ولائی ؛ صادر کرده اند. این نظام فاسد باید برود.آنوقت سیدعلی دیگر نمیتواند باقری برادر دامادش را به مسقط بفرستد تا از دولت آمریکا دلبری کند.
اما اگر به خلاف إنتظار ما سید علی بتواند با پزشکیانش جمعی را بفریبدو جوبایدن هم در کاخ سفید دوباره مستقر شود ؛ آیندگان هرگز مارا نخواهند بخشید که با نفاق و کیش شخصیت نگذاشتیم در جبهه ای منسجم و متحد ، به مقابله با رژیمی رویم که بالقوه به قول سید حسن مدرّس منعزل است و فقط با همبستگی ما و اراده ملت بزرگمان فعلیت میپذیرد . من همچنان امید بسیار دارم.

نمایش سه‌پرده‌ای خامنه‌ای / علیرضا نوری زاده

پزشکیان با نهج‌البلاغه و دعای جوشن‌کبیر می‌آید؛ چرا لاریجانی از قطار انتخابات به بیرون پرتاب شد؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۴ ژوئن ۲۰۲۴ ۸:۴۵

تصاویری از علی لاریجانی، علی خامنه‌ای و پزشکیان

محمود احمدی‌نژاد از حمایت سیدعلی خامنه‌ای برخوردار بود و رهبر جمهوری اسلامی علنا گفت او از هاشمی هم به افکارش نزدیک‌تر است، اما در نهایت احمدی‌نژاد هم به روسای قبل از خود پیوست. روحانی با شال ارغوانی و حمایت هنرمندان مشهور و اشارات مثبت خارجی‌ها به پاستور رفت و سه سال غرغر «آقا» را تحمل کرد تا با برجام ادای امیرکبیری درآورد و وزیرخارجه‌اش صلای مصدقی سر دهد . اما از فردای برجام زیرآبش زده شد و ترامپ هم ضربه آخر را زد و برجام هم به آرشیو فریب‌کاری‌های رژیم پیوست. راستی اگر ریگی به کفشتان نیست چرا محتاج برجام شدید؟

رئیسی را مقام معظم با زمینه‌چینی‌هایی آورد و مجتبی را با فریب دادن قالیباف، سردار محبوب مجتبی، فریب داد. اول برایش بامداد دیگری را تصویر کرد و آخر صدایش زد که باقر جان مجلس را به تو می‌دهم کوتاه بیا، به هرحال رئیسی از خودمان است و بچه مشهد. قالیباف که پلخمون (تیروکمان دست‌ساز بچه‌های مشهد و قاتل سار و گنجشک) بدی به پیشانیش خورده بود انصراف داد و راهی بهارستان شد. درمورد شمخانی، که دبیر شورای امنیت ملی بود و مصالحه‌ ایران و سعودی بیش از هرکس مرهون تلاش‌های او و به دل سعودی‌ها نشستنش بود، در حالی که چمدان می‌بست که راهی قاهره شود و مصالحه‌ای دیگر را به انجام برساند روابطش با جوزپ بورل کمیسر روابط خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا و قرار کوه‌نوردیشان در دماوند و آلپ مبشر روزهای خوب در روابط با اروپا بود و ناگهان آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. آقا احضار فرمودند که علی خان برای شما کار بزرگ‌تری در نظر دارم، سکان دبیری به دست دریادار رفیقتان احمدیان می‌دهم، شما دستش را بگیرید تا زمان آزمودن عرصه‌ای دیگر فرا برسد. امید شمخانی این بود که نیت آقا آماده کردن او برای فرماندهی سپاه و بعد هم ریاست جمهوری است. اما نصیب دریادار مشاورت آقا و مجمع و وعده‌های توخالی بود.

پرونده شمخانی هم پس از ریاض بسته شد. نگاهی به نامزدهای تاییدصلاحیت‌شده ریاست جمهوری بیندازید. هیچ یک اعتبار داخلی و بین‌المللی ندارند. ماشین تبلیغات اصلاح‌طلبان عهدشکن البته حضور پزشکیان را به تجدید نظر کردن آقا تعبیر کرده‌اند که حضور یک اصلاح‌طلب آرام، که به گفته خودش قرار نیست راه دیگری غیر از راه رئیسی را انتخاب کند و همه‌گاه در خدمت مقام معظم و مجری اوامر حضرتش خواهد بود، به سود نظام و بازگرداندن اعتبار و آبرو به سیدعلی آقاست.

در میان ردصلاحیت‌شدگان گمان می‌کنم نه عباس آخوندی، نه عبدالناصر همتی و نه اسحاق جهانگیری منتظر تایید شدن بودند. وحید حقانیان که به فرمان آمده بود تا رد صلاحیتش روی جنتی و همکارانش را سپید کند که ما آقا وحید را رد کردیم و پزشکیان اطلاح‌طلب رای قبولی گرفت. احمدی نژاد دنبال دیده شدن بود، اما لاریجانی پرامید چنان تلخ و سنگین رانده شد که به قولی ره اعتزال گرفته است و ناله و نفرین می‌کند. او حتی نقشه از وزارت کشور تا پاستور را ترسیم کرده بود.

از آن‌ها که در رینگ هستند قالیباف به شتاب آمد و عهدشکنی با مجلسیان کرد و امروز بعضی از متنعم‌شدگان از نعماتش از حالا او را مستر پرزیدنت می‌دانند. آیا خامنه‌ای به یک رییس‌جمهوری نظامی تن درخواهد داد؟ وجود افسد الفاسدینی مثل علیرضا زاکانی چه معنایی دارد؟ آیا خامنه‌ای قصد تکرار به صحنه آوردن تحفه آرادان دیگری را دارد؟

راستی آیا جلیلی و قاضی‌زاده گمان می‌کنند حریف قالیباف می‌شوند؟ آیا تایید پورمحمدی چرکین روی و خوی، قاتل هزاران تن از فرزندان میهنمان، دهن‌کجی ولی فقیه به ملت نیست؟

خامنه‌ای در برابر خاتمی سفت و سخت پشت ناطق نوری ایستاده بود اما در برابر انتقادهای عباس آخوندی، باجناق ناطق و هر دو از دامادهای رسولی محلاتی، مجال مشارکت به او نداد.

با اعلام اسامی نامزدهای تاییدشده شورای نگهبان برای چهاردهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ایران، نامزدها وارد مرحله تبلیغات شدند.

مصطفی پورمحمدی، علیرضا زاکانی، سعید جلیلی، مسعود پزشکیان، محمدباقر قالیباف و امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی شش نامزدی هستند که صلاحیتشان را شورای نگهبان تایید کرده است. اعلام اسامی این نامزدها و همچنین کنار گذاشته شدن تعدادی از چهره‌های مطرح واکنش‌های گسترده‌ای در پی داشت.

احزاب به‌اصطلاح اصلاح‌طلب رسما حمایتشان از مسعود پزشکیان را اعلام کردند و او را «نامزدی مطلوب، چهره‌ای دانشگاهی، وزیری توانمند و مدیری برجسته» توصیف کردند که «صفا و سلامت روان» دارد و می‌تواند «مشعل اصلاحات» باشد.

او با نهج‌البلاغه و دعای جوشن‌کبیر و اطاعت محض از نایب امام زمان می‌آید که امید‌آفرینی کند، البته به روز حشر.

روزنامه جوان سپاه پاسداران در سرمقاله روز دوشنبه ۱۹ خرداد، با اشاره به تایید نامزد اصلاح‌طلبان، مسعود پزشکیان، نوشت: «اگر اصلاح‌طلبان شکست بخورند، نباید دولت را متهم به تقلب و فساد کنند و اگر پیروز شوند، این پیروزی را ناشی از اقبال مردم به نامزدشان بدانند.»

من براین گمانم که این همه تبلیغ برای پزشکیان و قالیباف و ترساندن مردم از دیوهای درکمین ‌نشسته ذوب‌شدگان در ولایت سید علی مثل زاکانی، همه برای کشاندن مردم به پای صندوق‌هاست. ملت بزرگ ما همیشه با رفتارش شگفتی‌آفرین بوده است. چقدر سرفراز می‌شویم که در روز رای‌گیری، ملت با سرافرازی شکست حکومت را جشن بگیرند.

از آزادی بحرین توسط صادق روحانی و هادی مدرسی یا فتح دارالإسلام با پهباد / علیرضا نوری زاده

گلادیاتورها صف کشیده اند؛ انگشت آقا روبه پائین یا بالا خواهد رفت.
از آزادی بحرین توسط صادق روحانی و هادی مدرسی یا فتح دارالإسلام با پهباد

رئیس را کشت و حالا دنبال رئیسی دیگری است
مشتی که ابومازن به گرده ولی فقیه زد

علیرضا نوری زاده

عشق به خانه پدری بدون تردید مفهومی است که اهل ولایت فقیه با آن بیگانه‌اند. از همان روز نخست بالا رفتن پرچم تزویر و ریا و اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی، کینه و نفرت پیروان سید روح‌الله نسبت به ایران و ایرانی آشکار شد. صادق خلخالی قاضی شرع منتخب خمینی، و شفاف ‌ترین مظهر ایدئولوژی فاشیستی ارتجاعی که متأسفانه با تحسین و اعجاب حزب طراز نوین و اقمارش از یکسو و بعضی از حاملان کارت عضویت جبهه ملی که بعد از نشاندن خنجر ناجوانمردی و حسادت بر شانه‌های زنده یاد دکتر شاپور بختیار دستمالهای ابریشمی را در برابر سید روح‌الله به دست گرفته بودند، و خورشیدشان ازمغرب (فرنسه ) طلوع کرده بود روبرو شده بود ، در نخستین یورش خود برای نابودی مظاهر فرهنگ و تاریخ و ملیت ما به سراغ تخت جمشید رفت.. .(البته بعد از تیرباران کردن شماری از بهترین مردان سیاسی و نظامی کشور و آزادبانو فرخ روپارسا ).
زنده یادنصرت‌الله امینی استاندار آزاده فارس و هزاران تن از مرودشتی‌ها چنان توی دهانش زدند که ناچار راه خود را کج کرد و به تهران بازگشت تا چند هفته بعد کوروش کبیر را “آنکاره” بخواند و فردوسی را به علت سرودن شاهنامه مهدورالدم خطاب کند.(بی آنکه خبر داشته باشد داستان آنکاره های ولایت جهل و جور و فساد از سعید توسی تا تقتی و باجناق و … آبروئی برای اسلام و امامین روح الله و سید علی باقی نخواهند گذاشت
خمینی با طرح واژه «امت» به جای «ملت» به دفعات تاکید کرد برای ما اسلام ملاک است ونه ملیت،( این وطن مصر و عراق و شام نیست ) بنابراین شیعه لبنانی یا عراقی که پای ما را می‌بوسد و در ولایت ما ذوب شده، هزار بار ارزش و اعتبارش نزد ما، از مردم ایران که چشم دیدن ما را ندارند و فقط از سر ترس مجبور به تقیه شده‌اند بیشتر است. یادم هست اوائل انقلاب آیت‌الله سید صادق روحانی که می‌کوشید سری توی سرها درآورد و درعین حال گمان می‌کرد حرفهای ناسیونالیستی از زبان او، اعتبار و مقبولیتش را نزد ایرانی‌ها بالا خواهد برد، در مصاحبه‌ای مدعی شد بحرین مال ما است و باید هرچه زودتر برای بازپس گرفتنش نیرو به این جزیره اعزام کنیم. مهندس بازرگان به آقا پیغام داد لطفاً به جای بحرین تلاش کنید بیت مبارک را تحت سلطه درآورید. در همان زمان کلاشها و هوچی‌هائی که تحت نام انقلابی‌های جهان در هتل سینای تهران جمع شده بودند و زیر نظر مهدی هاشمی (برادر داماد مرحوم منتظری که به خاطر فاش کردن سفر مکفارلن به تهران اعدام شد )می‌خواستند برای سرنگونی رژیمهای یک دو جین کشور اسلامی و عربی با پولهای ملت ایران و اسلحه سپاه، دست به جهاد بزنند، هر یک سازمانی را برپا داشتند که یکی از آنها به نام «جبهه اسلامی برای آزادی بحرین» توسط هادی مدرسی و با کمک مرحوم محمد منتظری دکانی دو نبش در میدان ونک اشغال کرده بود.
هادی مدرسی خواهرزاده مرحوم آیت‌الله سید محمد شیرازی بود که خود از ملاهای انقلابی و در میان شیعیان کویت نفوذی داشت. برادر سید محمد، مرحوم سید حسن در سوریه و لبنان علیه امام موسی صدر فعالیت می‌کرد و خیلی‌ها از جمله منصور قدر سفیر ایران در بیروت و سرتیپ ساواک در این امر او را به طور مستقیم و غیرمستقیم کمک می‌کردند. سید حسن به طرز مشکوکی بعد از اختفای امام موسی صدر، و در حالی که جامه ریاست شیعه را دوخته و در بیعت با خمینی، مال و منال بسیار اندوخته بود در لبنان به قتل رسید. البته گفتند قاتلان از مأموران استخبارات صدام بودند اما همین حرف بی‌اساس را در مورد سید صالح حسینی نیز عنوان کردند که هیچ مشکلی با عراقی‌ها نداشت بلکه یک هفته بعد از آنکه از نقش خود و جلال‌الدین فارسی در توطئه برای قتل امام موسی صدر توسط قذافی برای هموار کردن جاده جهت امامت آقای خمینی، نزد یکی از مسئولان جنبش امل پرده برداشت به اشاره فخر روحانی کاردار رژیم اسلامی در بیروت به لقاءالله فرستاده شد. (برادر او محمد صادق الحسینی مشاور عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد سابق بود بعد هم به مؤسسه گفتگوی تمدنها رفت و امروز نیز گهگاه مقالاتی نیز اینجا و آنجا به زبان عربی می‌نویسد.باری، محمدتقی مدرسی اخوی بزرگ هادی دکانی به نام حزب عمل اسلامی عراق را برپا کرده بود. امروز ایشان در کربلا اقامت دارد و ریشه ایرانی خود را به کلی انکار می‌کند اما از عراقی بودن نیز برخلاف آل حکیم نصیب زیادی نبرده است. فعلاً یک تلویزیون برای روضه‌خوانی و سینه‌زنی در عراق به راه انداخته است. آقا هادی نیز که خواب برقراری ولایت فقیه در بحرین را می‌دید بین هند و پاکستان و عراق در آمد و شد است و گاهی نیز سری به ایران می‌زند.
گروه هادی المدرسی با پولهای سپاه جمعی از بچه شیعه‌های بحرینی از جمله طلبه‌هائی مثل علی سلمان را که در قم درس می‌خواندند، جمع کرد و به آنها آموزش نظامی داد. چند بار نیز آقا هادی کوشید با کمک اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات آشوبهائی را در بحرین به راه اندازد اما حاصل این تلاش‌ها به جز رسوائی چیزی نبود. علی سلمان و شیخ شعله و منصور الجمری و دیگر فریب‌خوردگان ولایت فقیه پس از آنکه شیخ حمد در پی مرگ پدرش حکومت امیری را به مشروطه سلطنتی تبدیل کرد و مبانی دمکراسی را در کشور برقرار ساخت به وطن بازگشتند. امروز علی سلمان یک چهره سیاسی دینی وفادار به کشورش و منصور الجمری صاحب یک مؤسسه انتشاراتی بزرگ است، دکتر مجید علوی یکی دیگر از مخالفان نیز در کشورخود به وزارت رسید. عضو کابینه بحرین است.رژیم ازهمان إبتدا نشان داد فتنه ای است که مثل اختاپوس جند دست و پا دارد که هرروز در گروههای تروریستی با عنایت سید روح الله کشمیری و بعد از او سیدعلی پائین خیابانی بزرگتر شد .خامنه ای در نطق اخیرش حرفهائی زد که حقا اگر ملت ما سر اختاپوس ولایت فقیهی را نکوبد آینده سیاهی را ؛ صدبرابر تاریکتر از امروز تجربه خواهد کرد حضور وحید حقانیان به هر دلیل و سببی و باهر تفسیری در جمع نامزدهای انتصابات ریاست جمهوری ؛ موضوع خطرناکی است که نشان میدهد آقازاده چه خوابهائی برای فردای به لقاء الله پیوستن ابوی برای ما دیده است. همین مجتبی بود که وقتی من داستان برادرش در کلوبهای شبانه همجنس گرایان را فاش کردم و تصویرهائی تکاندهنده از اورا درساحل …ترکیه و شبهای پاریس و لندن منتشر کردم همین سید مجتبی بود که وحید را زیر عبا گرفت و کاری کرد موچولی براحتی به تهران رود و در ختم پدرش در تهران حاضر شود و شانه به شانه آقا وحید و حاج قاسم سلیمانی جلوی ورودی مجلس ترحیم أبوی بایستد و شب هم به پارتی عزا به منزل مغز گردو محبوب قدیمی اش برود.رفتار جنسی او ربطی به ما ندارد البته در صورتیکه همه فرزندان میهن با تمایلاتی مانند تمایلات موچولی به یک شکل مورد عنایت قرار گیرند ولی … سید علی خامنه ای در سالروز مرگ خدایگانش سید روح الله مصطفوی کشمیری ملقب به خمینی با تجلیل از ویژگی‌ها و خدمات رئیسی و قدردانی از حضور ملت در تشییع شهیدان خدمت، گفت: حماسه انتخاباتِ بسیار مهم پیشِ‌رو، مکمل حماسه ملت در بدرقه شهیدان خدمت است و ان‌شاءالله در سایه مشارکت پرشور، آرای بالای ملت و حاکمیت اخلاق در رقابت‌های انتخاباتی، رئیس جمهوری «پُرکار»، «فعال»، «آگاه» و «معتقد به مبانی انقلاب» برگزیده ‌می‌شود و ضمن پرشدن حفره‌های اقتصادی و فرهنگی، منافع ملت در منطقه و جهان حفظ و تأمین خواهد شد…..در جای دیگری با اشاره به جنایت حماس به عنوان حماسه مقاومت به آنکه می آید یادآور شد باید در نوکری مثل رئیسی باشد و امتثال أوامر حضرتش نصب العین او باشد
” دل‌نبستن به مذاکرات سازش، حضور ملت فلسطین در میدان عمل و احقاق حق و حمایت همه ملت‌ها بخصوص ملت‌های مسلمان از مردم فلسطین چکیده دیدگاه‌های امام برای پیروزی ملت فلسطین است و این رخدادهای بزرگ هم‌اکنون در حال تحقق است.”
او درجای دیگری ذهن بیمار خود را آشکارا به نمایش گذاشت .
” جنایات بی‌سابقه و قساوت بی‌حدومرز رژیم ددمنش و حمایت دولت آمریکا از این وحشی‌گری‌ها ؛ واکنش‌های عصبی به باطل شدن توطئه بزرگ بین‌المللی برای مسلط کردن رژیم صهیونیستی بر منطقه آست”
ولی فقیه ؛ ورشکسته و خاسر دنیا و أخرت با توهین به کشورهای منطقه که میخواهند ملت رنج کشیده فلسطین صاجب دولتی مستقل شوند دون کیشوت وار به همه تاخت و مرزبندی صریح با دشمنان و مخالفان انقلاب و پرهیز از دوپهلوگویی و اعتماد نکردن به لبخند دشمن را خصوصیات درس‌آموز دیگر رئیسی خواند و افزود؛
“هر یک از این خصوصیات برای سیاستمداران ما و رؤسای جمهور آینده و منتخبان ملت در همه بخش‌ها سرمشق است.”
یعنی بابام جان هنوز فتح قدس از راه کربلا و کویت و ریاض و قاهره میگذرد و جمهوری ولایت فقیه ؛ گاو شیردهی است که می‌توان با ثروتش سفره حسن‌ نصرالله و اسماعیل هنیه و زیاد النخاله و البته ارتشبد تروریستها حسن نصرالله را رنگین کرد.پرزیدنت محمود عباس أبومازن شیر پیر صحنه مقاومت و خردمندی ، با آرزوی استقلال ملتش بارها در دیدارهایمان از ضرباتی که رژیم حاکم بر خانه پدری بر ملت و انقلاب فلسطین وارد کرده اینبار طاقت از کف داد و فریاد زد :

شیادان دست از تزویر و ریا بردارید .اوکه در انقلاب مهسا با ملت ایران بود خطاب به سیدعلی گفت : اظهارات خامنه‌ای در راستای قربانی کردن خون فلسطینی‌ها است و به تشکیل کشور مستقل فلسطین منجر نمی‌شود.
دفتر رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین روز دوشنبە ۱۴ خرداد در بیانیه‌ای تاکید کرد کە “فلسطینی‌ها به جنگ‌هایی که در خدمت خواسته‌های آنها برای آزادی و استقلال نیست نیاز ندارند.”
محمود الهباش، مشاور رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در گفتگویی با خبرگزاری العربیه افزود که جمهوری اسلامی ایران تمام عملیات‌های حماس را از سال ۲۰۰۷ حمایت کرده و خواسته‌های خود را به این گروه دیکته می‌کند، و تاکید کرد: “ایران حق ندارد آنچه در ۷ اکتبر اتفاق افتاد را ارزیابی کند.”
مشاور رئیس ‌تشکیلات خودگردان فلسطین گفت حماس عامل چند‌دستگی مردم فلسطین است.
مشاور محمود عباس، با بیان اینکه «ایران می‌خواهد در جغرافیای فلسطین جای پایی داشته باشد»، گفت: «تهران خون مردم فلسطین را فدای منافع خود می‌کند.”
وی همچنین گفت که ایران و اخوان المسلمین خواهان آنند که فلسطینی‌ها به هیزم آتش تامین منافع آنها تبدیل شوند.
شباهنگامی بود که به دوست هزارساله ام نبیل أبوردینه مشاور و سخنگوی ابومازن تلفن کردم گفتم سلامم را به ابومازن برسان .او مشت خالی خامنه ای را به اشارتی واکردو نبیل گفت رئیس و همه ما حقه بازان بسیاری را درطول عمر مقاومت دیده ایم این یکی ها حقا بی شرم ترینند.

خامنه ای اگر ذره‌ای رشادت داشت وقتی خبرش می‌کردند حسین بازجو شریعتمداری وقتی در دماوند کنار آتش خوب کیفور می‌شود ادایش را در می‌آورد و با ریتم «من رهبرم، تاج به سرم، صبحها خونه، شب دَدَرم و…» به خود حرکتی می‌داد. آقای خامنه‌ای می‌داند قالیباف و لاریجانی و جلیلی و آخوندی وحتی حداد عادل در خلوتشان از او چگونه یاد میکنند .
همه حالا دستبوس سید مجتبی شده اند.بازی انتخابات در سه پرده آغاز شده است و گلادیاتورهای ریز و درش گرد میآند تا آنکه رئیسی تر ( شبیه به رئیسی تر )است در پاره آخرین نمایش تعزیه وقتی حریفان را بزمین کوبید ، به لژ رهبری نگاه کند ودر انتظار انگشت شست حضرتش بماند که که به زمین اشاره میکند یا به بالا؛ که حریفان بمانند و ردای منصبی دیگر بپوشند شمخانی وار با آبنبات چوبی مسئولیت مذاکرات اتمی آرام شوند و یا موسوی وار به حصر حقیقی یا حقوقی دچار شود .

ببخشید آقا هستند نه آقازاده / علیرضا نوری زاده

رضا پهلوی در بیمارستان جنوب شهر تهران بدنیا آمد، فرزند مجتبی در کرامول لندن

سرنوشت رهبری با مرگ رئیسی چه خواهد شد.
علیرضا نوری زاده

مصطفی ، درمیان پسران نایب امام زمان هم فروافتادگی میرزا پدربزرگش را داشت (وهنوزهم) هم روحیه درویش مسلکی پدر را در زمانی که هنوز قدرت خانم را به حجله نبرده بود. از ده دوازده سالگی هم لباده و عبا پوشید وهنوز پشت لب ؛ کامل سبز نکرده بود که عمامه گذاشت . ۵ روز درچهارمردان بدرویشی میزیست و حقانی و مدرسه گلپایگانی میرفت ؛ سه روز در تهران کنار خانواده بود و در محضر مرحوم آقا رضی شیرازی کسب فیض میکرد. زن هم که گرفت راهی قم شد و بعد بدسنور پدرش مقام عظمای ولایت صاحب خانه ای شد که سندش در دست ستاد اجرای فرمان سید روح الله کشمیری بود.
از پسران خامنه ای ؛ سیدمصطفی خامنه‌ای فرزند بزرگ با دختر آیت‌الله خوشوقت (صادر کننده فتاوی قتل فروهرها و اهالی قلم در جریان قتلهای زنجیره ای بود ) ازدواج کرده ‌است. سید مجتبی خامنه‌ای داماد غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود خامنه‌ای با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده ‌است. سیدمیثم خامنه‌ای کوچکترین فرزند آقا به ازدواج دختر آقای لولاچیان ( از سران مافیای بازار )در آمده است.
مجتبی خامنه ای متولد ۱۷ شهریور ۱۳۴۸ در شهر مشهد، دومین پسر رهبر معظم انقلاب علی خامنه ای است. او به عنوان مرموزترین و البته تاثیرگذارترین چهره در حلقه ولی فقیه، سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی شناخته می شود. مجتبی نیز چون دیگر فرزندان رهبر به مدرسه علوی رفت و با گرفتن دیپلم ، کوتاه زمانی به قم ره کشید و در آنجا از میان پیغمبران با جرجیس بیعت کرد و شاکرد أتقی مصباح یزدی شد و هم سفره با أهنگر خرم آبادی (حائری بعدی از سرسپردگان مصباح یزدی ) یکچند نیز درخدمت صافی بود و کوتاه زمانی شاگرد ناصر أبوالمکارم شکر فروش شیرازی .
اشاراتی از حضور مجتبی در جبهه های جنگ ایران و عراق در کنار محسن هاشمی پسر بزرگ هاشمی رفسنجانی ، اینجا و آنجا روایت شده است . بر اساس این گزارش ها مجتبی در ۱۷ سالگی عازم جبهه شد و به عضویت گردانی به نام «گردان حبیب بن مظاهر» از لشکر «محمد رسول الله» در آمد . آقازادگان برای پیوستن به آن اشتیاق داشتند درواقع با حضور در این گردان اگر زنده میماندند آیندشان ، تضمین شده بود . تعدادی از اعضای این گردان بعدها از مهم ترین شخصیت های اطلاعاتی و امنیتی رژیم حاکم شدند و امروز به عنوان عاملان او در مقامات لشگری و کشوری بر کرسی های رفیع تکیه زده اند. از آن جمله می توان به علی رضا پناهیان، مهدی طائب، علی فضلی ،حسن محقق ؛ و وحید حقانیان و … اشاره کرد.

مجتبی در چند عملیات از جمله بیت المقدس ۲، ۳ و ۴ و مرصاد و الفجر ۱۰ شرکت داشته است. او از همه خواسته بود که او را «الحسینی» صدا کنند.
فرماندهان دیروز جبهه ها از جمله نورعلی شوشتری سعی می کنند مجتبی را رزمنده ای شجاع و بی باک جلوه دهند: «عملیات قدس ۳ بود… و زمانی که مشغول صحبت از رادیو و انجام کارهای دیگر بودم، به سمت خط رفتند. هر چه کردم نتوانستم جلوی آنها را بگیرم و آنها رفتند ؛به فرمانده لشکرشان زنگ زدم و گفتم: مواظب باشید در حمله به خط مقدم دشمن شرکت نکنند.
در آن زمان علی خامنه ای به رهبری نرسیده بود و هیچکس تصور نمی کرد که مجتبی روزی یکی از گزینه های رهبری نظام نامیده شود. از این رو فرماندهان سپاه مانند علی فضلی در حال بررسی احتمالات کشته شدن او ومحسن هاشمی بودند .سرانجام مجتبی را به امر پدرش به تهران فرستادند
مجتبی از ۲۰ سالگی (به قول پدرش در پاسخ به مهدی کروبی که به شکوه ازمداخلات “آقازاده” در انتخابات یاد کرده بود ) “آقا” بود نه آقازاده.
بچه های علما عادتا زشت خو ، پررو و فاسدند مجتبی اما بارندی قاب طلبه های همردیفش را برده بود و پدر در آغاز دهه سوم زندگی پسر ش ؛ به او مهام مشیر و مشار خود را عرضه کرد.در روزهائی که حداد عادل مراد دیگر کرده بود و به جای سید حسین نصر ، ردای ؛ سرسپردگی ولی فقیه برتن داشت ، آقا سفارش کرد حضرت حداد از خزینه دانش خود جرعه ای به آقازاده مجتبی بنوشاند.جرعه کوزه شد و مجتبی به مصاهرت دست زهرا خانم حداد را فشرد. در باب وصلت او داستانهای جالبی از حداد عادل و همسرش مدیر مدرسه فرهنگ نقل شده است .
در سال ۱۳۷۷ زهرا حدادعادل سال چهارم دبیرستان بود که منصوره خانم خجسته باقرزاده همسر ولی فقیه با پیشنهاد ازدواج به خانه عروس زنگ زد.حداد میگوید خانم دکتر ما از خانم خواست که خودشان را معرفی کنند، ایشان هم گفتند: من بانوی مقام معظم رهبری هستم.
به گفته غلامعلی حداد عادل، صحبت در مورد عروسی به پایان دبیرستان زهرا موکول می شود. “آن موقع دخترمان دیپلم گرفت و بعد از مقدمات، یک روز پسر و مادرش با یک تکه پارچه برای عروس خانم آمدند و بعد از آقا مجتبی صحبت کردیم بعد از این دیدار نظر زهرا خانم را جویا شدم.گفتند حاضرم ! ” (زهرا خانم در خانه پدری رشد کرده بود که در بوسیدن دست پادشاه و خلیفه تردیدی به خود راه نداده بوده پس بدیهی بود که با دیدن آقازاده نایب مناب امام زمان ، بله پرقیمتش را نثار مجتبی کند )

حداد عادل و مجتبی برای خرید هدایای عروسی از جمله ساعت و کفش به تقاطع خیابان کریمخان و آبان می روند. به گزارش حداد، مجتبی ارزان ترین ساعت را انتخاب کرد; هزینه حلقه ازدواج حدود ۶۰۰ هزار تومان شد
عروسی مجتبی و زهرا در خانه پدر عروس برگزار شد. عروسی در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بود. بیشتر مهمانان ازخانواده عروس بودند که داماد در تهران غیر از سه عمو وخانواده هایشان ، کسی را نداشت .
حاصل این ازدواج سه فرزند است. دو پسر و یک دختر. شایعات زیادی در مورد تولد اولین فرزند این زوج منتشر شده است; به عنوان مثال مجتبی و زهرا به دلیل مشکل ناباروری به همراه یک تیم کامل از نگهبانان و نیروهای امنیتی از جمله سعید امامی یکی از متهمان اصلی پرونده قتل زنجیره ای به بیمارستان کرامول در لندن آمدند و پس از سه بار ؛ لقاح ؛ نوزاد دختر ی با هزینه یک میلیون پوندی به جهان چشم گشود .(ملکه فرح ولیعهد ایران را در بیمارستان مادران و نوزادان در خیبان مولوی جننوب کشور به دنیا آورد ولی عروس ولی فقیه باید به لندن میآمد )
بررسی خاطرات و گزارش‌های مقامات امنیتی و سپاه پاسداران نشان می‌دهد که مجتبی تقریباً در همین سال‌ها (۱۳۷۷/۱۳۷۸ ) به یکی از دستیاران غیررسمی و چند استعداد ه بیت بیت تبدیل شده است. این روندی است که تاکنون ادامه داشته است.
مجتبی خامنه ای سرنوشت احمد خمینی را دید، هرچند نقش مجتبی در رابطه با علی خامنه ای بیشتر از احمد در رابطه با روح الله خمینی است.
از دهه ۱۹۹۰، کادرهای بیت رهبری و بسیاری از مقامات رژیم به خوبی از جایگاه و نفوذ روزافزون مجتبی خامنه ای در عرصه سیاسی و امنیتی رژیم آگاه بودند. بیشتر سربازان و فرماندهانی که از جنگ برگشته اند در کنارش نشسته اند.او تیپ «حبیب بن مظاهر» خود را از گزردانهای تیپ «محمد رسول الله» تشکیل می دهد که هم اکنون بیشتر در زمینه های امنیتی و مهندسی انتخابات فعالیت می کنند. گروهی که در اولین پروژه خود، انتخابات سال ۱۳۸۴ را در امتثال به امر ارباب و البته پسر بزرگش مجتبی مهندسی کرد تا چهره ای تقریبا ناشناخته به نام محمود احمدی نژاد به قدرت برسد.
انتخاباتی که در آن هاشمی رفسنجانی مجروح سیاسی شد اما سکوت کرد. مهدی کروبی طاقت نیاورد و پس از چرت زدن معروف خود که منجر به تغییر چشمگیر نتایج انتخابات شد، در نامه ای سرگشاده برای اولین بار دخالت مجتبی خامنه ای در انتخابات و به قدرت رسیدن احمدی نژاد را فاش کرد. پاسخ خامنه ای روشن بود: «مجتبی مرد است». پاسخی که شاید «الان» معنای دیگری به خود گرفته باشد: علی خامنه‌ای سال‌ها پیش روی این پسر حساب دیگری باز کرد. شاید در ابعاد رهبر بعدی رژیم.
چهار سال پس از پیام کروبی، تظاهرکنندگان علیه مجتبی خامنه ای شعار دادند: در آن ماه‌های پر حادثه، گزارش‌های متعددی درباره نقش فزاینده مجتبی در سرکوب جنبش سبز منتشر شد، از جمله گزارش‌هایی از دیدارهای خصوصی مجتبی با رهبران جنبش سبز.
با نگاهی به خاطرات تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی، مشخص می‌شود که مجتبی سال‌ها پیش وارد عرصه سیاست و امنیت شده است. درخواست گزارش از مراجع و نهادها و مداخله مستقیم در تصمیم گیری ها. به عنوان مثال، در بهمن ماه سال ۹۸، اکبر نبوی، یکی از اعضای هیئت تحریریه روزنامه رسالت، در جلسه ای خصوصی به هاشمی رفسنجانی گفت: «آقای مجتبی از ما خواسته است که تحلیلی در مورد وضعیت دانشگاه ها ارائه کنیم».
مجتبی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نفوذ زیادی دارد. مدیران این سازمان که توسط خامنه‌ای منصوب شده‌اند، به خوبی می‌دانند که در بسیاری از موارد، صاحب حساب آن‌ها فرزند صادرکننده حکم آنهاست.

به عنوان مثال، محمد سرافراز، رئیس سابق صدا و سیما، در کتاب خود نوشته است که مجتبی از سال ۱۹۹۸ گروهی از مدیران اطلاعاتی و امنیتی را در بیت جمع کرده است. گروهی که عملاً «دولت در دولت» به حساب می آیند و اولین تمرین آن بحران ۹ روزدر میان دولت محمد خاتمی بود.
عبدالعلی عسکری نیز بارها از تماس تلفنی مستقیم و فوری مجتبی خبر داده است. قبل از سحر با من تماس گرفتند و گفتند که مجتبی است و وقتی تلفن را برداشتم، خیلی آرام و ساده گفت که حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد به شهادت رسیده است.

مقامات ارشد سپاه پاسداران نیز چندین بار از حمایت های ویژه مجتبی در امور نظامی و امنیتی صحبت کردند. به عنوان مثال، امیرعلی حاجی زاده، فرمانده هوافضای سپاه، در سندی که از دیدار برخی از فرماندهان سپاه با علی خامنه ای به بیرون درز کرده است، از کمک های ویژه مجتبی خامنه ای در تامین مالی برنامه های پهپادی و موشکی سپاه قدردانی کرده است.

البته به قدرت رسیدن مجتبی تنها نیازمند یک سیستم امنیتی نیست. او از سال ۱۳۸۷ مدت زیادی را در حوزه های علمیه قم برای جلب رضایت روحانیون قم گذرانده ورسانه‌های دولتی ایران بتازگی عنوان آیت‌الله را برای مجتبی برگزیده اند و لینک ثبت نام را برای حضور در دروس تکمیلی فقه وی منتشر می‌کنند. با همه این تلاش ها هنوز گزارشی از تعداد شاگردان دروس خارج ایشان منتشر نشده است.
گاه زمزمه هایی مبنی بر مشورت علی خامنه ای با علمای قم در خصوص همت و اقتدار فرزندش به گوش می رسد. به عنوان مثال، در مهر ۱۳۸۸ تعدادی از معلمان و طلاب قم و نجف طی نامه‌ای سرگشاده دلیل سفر خامنه‌ای به قم را کسب اجازه اجتهاد از مراجع برای مجتبی اعلام کردند.
در میان بخش بزرگی از روحانیت و نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی این عقیده وجود دارد که باید با پرهیز از هرگونه تغییر، رژیم را در وضع موجود حفظ کرد. از این منظر، تأکید بر شباهت شدید مجتبی و پدرش در دستور کار است. در سال‌های اخیر خاطرات و رمان‌های متعددی از مقامات رژیم منتشر شده است که کلید آن یک کلمه است: “مجتبی ؛ عین خود آقاست”.
فریدالدین حداد عادل، داماد مجتبیچندی پیش گفته بود “بصیرت و بینش ایشان کاملاً منطبق با صفات رهبری است و ما از این بابت احساس راحتی و اطمینان داریم”.
به همه اینها، البته باید نظارت مستقیم مجتبی بر امپراتوری مالی علی خامنه ای را نیز اضافه کرد. در حالی که به گفته خودی‌ها؛ حداقل ۶۰ درصد اقتصاد ایران در املاک تحت کنترل علی خامنه‌ای قرار دارد. از بنیاد مستضعفان تا کمیته امداد و از قرارگاه خاتم الانبیاء تا مهدکودک رضوی. برای درک حجم اعداد، به عنوان مثال در گزارش مالی بنیاد مستضعفان در سال ۱۳۹۴، مجموع دارایی های این موسسه ۵۶ هزار میلیارد تومان اعلام شده است.
همه احتمالات در مورد آینده سیاسی مجتبی مشروط به بقای امروز رژیم حاکم است در حالی که رژیم در خون شهروندانش غرق شده است. با کمترین میزان مشروعیت؛ تحریم های عمیق و مشکلات فزاینده اقتصادی؛ معلوم نیست حکومتی با ابزار سرکوب و دستگیری بر طوفان اعتراضات مردمی فائق آید یا نه.
مجتبی در قماری بزرگ بروی خود شرط بندی کرده است . با این اشاره که پیش شرط ادامه حیاط پدر و رژیمش ، یگانه عامل پیروزی در این قمار است .مردم یکبار فریاد زده اند ؛ مجتبی بمیری ، رهبری رو نبینی .آقا مجتبی اما در گوش پسرش زمزمه میکند بعد از من نوبت تست میگویند فیصل دوم در راق به پرنسس فضیلت –نامزد ترکش ؛ گفته بود :پسری میآوریم که ریشه سلطنت زمینی و آسمانی ما را بیشتر در ارض مقدس عراق بسط خواهد داد. چیزی نگذشت که پیکرش را سربازان عبدالکریم قاسم در خیابانهای بغداد ؛ به تانک بستند و … تو گوئی که بهرام هرگز نبود .رئیسی رفت و آرزوئی که گور نشین شد .آرزوهای مجتبی به کجا خواهد رسید؟

رئیس‌جمهوری بعدی کیست؟ / علیرضا نوری زاده

چشم انداز فردای پس از خامنه‌ای تا ۵۰ روز دیگر
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵

تا پیش از این دو تصویر ساعت‌ها مرا به تامل و اندیشیدن واداشته بود؛ یکی تصویر زنده‌نام امیرعباس هویدا با گلوله‌هایی در سر و سینه و زانو و چهره‌ای که حتی سلول‌هایش بر بیگناهی او شهادت می‌داد و دومی تصویر پیکر درهم شکسته سیدمحمد بهشتی بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی که اولی در وطن و دومی در غربت به دستم رسید.

هویدا را هادی غفاری و اوباشان خلخالی گلوله‌باران کردند و بهشتی در انفجاری که ابعادش هنوز هم بعد از این همه سال آشکار نشده است، به هفت هزار سالگان پیوست. هویدا دولتمرد سرشناس عصر پهلوی و وابسته به خانواده‌ای با پیوندهای سنگین دیپلماتیک بود و دومی سیدی از اهل منبر که به لطف آیت‌الله شریعتمداری و توصیه اسدالله علم و مهندس شریف‌امامی، از رجال صاحب اعتبار عصر پهلوی، چند سالی به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ رفت، زبان یاد گرفت و با اهل قدرت همچون امام موسی صدر در ارتباط شد؛ هرچند هرگز جایگاهی همسنگ صدر نیافت که با پادشاه پیوند داشت و هر بار به وطن می‌آمد، با یگانه پادشاه شیعه جهان دیدار می‌کرد.

بهشتی در بازگشت از آلمان مشاور زنده‌یاد فرخ‌رو پارسا شد و در هیئتی که ریاستش را داشت، همراه با محمدجواد باهنر و مفتح و مطهری مسئولیت تدوین کتاب‌های دینی دوران ابتدایی و دبیرستان و هنرستان‌های فنی‌حرفه‌ای را عهده‌دار شد. با این‌ همه برای نجات آن بانوی آزاده که صدها هزار دانش‌آموز از برکات معلمی و وزارتش بهره بردند، حتی یک قدم هم برنداشت و او را در چنگ خلخالی و گونی و طناب اعدام رها کرد.

هویدا نمادی از سازندگی بود. آن همه پروژه، آن همه دانشگاه، جاده و سد و سازندگی و خودکار بیکی که وقتی آمد پنج ریال بود و گاه رفتنش هم پنج ریال. بهشتی اما نماد تزویر و فریب و ریا بود. از همان آغاز، وقتی در دادگستری قدم گذاشت، تو گویی فرعون بر خاک ذلیل گام می‌زند که ای خاک! سربلند باش که قدم بر تو می‌گذارم. آن وقت به یک لحظه، آن که «شبانگه به سر فکر تاراج داشت/ سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت».

حالا پیکر زغال‌شده مردی را می‌بینم و صحنه خالی و بلندپروازی‌های او را که قرار بود محللی برای سید مجتبی باشد. پیش خود می‌اندیشم آن لحظه‌ای که بر بلندای سد گام می‌زد و با الهام علی‌اف نرد سخن می‌باخت و عرش را سیر می‌کرد که فرش قدرت زیر پایش بود و عرش خدایی در جوارش، حتی یک لمحه در ذهنش این جملات جاری نشد که شاید امروز به فردا نرسد و از فردا عنوان سید به «شهادت‌گونه» پر کشیدن ملقب شود؟

امیرعبداللهیان هم پاسداری بود که با قاسم سلیمانی عهد برادری بست و پستچی حاج قاسم در تحویل بسته‌های دلاردر چهار سوی جهان شد. معاونت و بعد «وزارت» ارمغان کمر بستن در خدمت سردار کل بود. هرچند حاج قاسم پیش از او در فرودگاه بغداد خاکستر شد و نماند تا بر خاکستر شدن دست‌آموز خود اشک بریزد.

استاندار آذربایجان شرقی و آل‌هاشم، نماینده ولی فقیه و عضو خبرگان سه نظامی، کادر پرواز و یک پاسدار هم در کنار رئیسی و امیرعبداللهیان در انفجار هلی‌کوپتر به قتل رسیدند. شرق و غرب و شمال و جنوب انگار همصدا روایت‌های ضدونقیض بلندگوهای خبری مکتوب و تصویری و شفاهی رژیم جهل و جور و فساد را باور نمی‌کنند. در روزهای اخیر ده‌ها داستان و شایعه و شایعات نزدیک به گزارش‌های سیاسی پخش شده‌اند. یکی خامنه ای را متهم می‌کند که جاده را برای رهبری فرزندش، مجتبی، هموار کرده است. دیگری مطمئن است رئیسی را اسرائیل به عزرائیل سپرد. سومی پای آمریکا را به میان می‌آورد و چهارمی چپ‌چپ به قالیباف می‌نگرد که کار خودش بود.

کار هر که بود، امروز مردی با پرونده‌ای سیاه با وزیرخارجه‌اش و چند کارگزار و نظامی و یک ملا زیر خاک شده‌اند و دیگر آن‌ها را نخواهیم دید؛ چنانکه هویدا و شاه فقید و خسروداد و رحیمی و عاملی تهرانی و نیکخواه و بختیار و قاسملو و شرفکندی و… را و نیز خمینی و احمد و بازرگان و یزدی و منتظری و هاشمی رفسنجانی را نمی‌بینیم.

مرگ سرنوشت محتوم همه ما است اما چرا بعضی از ما فراموشش می‌کنیم. من ایمان دارم رئیسی و امیرعبداللهیان بامداد یکشنبه که عازم تبریز شدند، احتمال مرگ حتی یک لمحه به مغزشان راه نیافته بود. خامنه‌ای هم چنین است. گو اینکه جاده را برای آقازاده‌اش هموار می‌کند، باور نمی‌کند که نخست مرگ باید بر در پدر بنوازد تا پسر از پنجره سر درآورد.

در چنین فضایی، برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری گام نخستین در پردازش فصول بعدی است. مشتاقان جلوس بر کرسی ریاست‌جمهوری خشک شدن کفن رئیسی را منتظر نشدند. به صفشان بنگریم و بختشان را در آینه اندیشه‌مان تماشا کنیم.

نخستین نامزد طبیعی محمد مخبر است؛ معاون اول رئیسی و سرپرست قوه مجریه برای ۵۰ روز تا برگزاری انتخابات. در کنار او محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی، سعید جلیلی، پرویز فتاح، عبدالناصر همتی، علی‌اکبر صالحی، علی شمخانی و علیرضا زاکانی هم قصد بخت‌آزمایی دارند. حال باید دید ارباب آقایان میلش به کیست و پیکان رغبتش به کدام سو است.

مخبر، حسابدار خاص مقام ولایت، متولد ۱۳۳۴ در خوزستان است. مردی که مثل صدام حسین و مسعود رجوی موهایش را رنگ می‌کند. در آغاز انقلاب همراه با محسن رضایی، علی شمخانی محمد جهان‌آرا، محمد فروزنده و محمدباقر ذوالقدر عضو گروه منصورون بود. در زمان جنگ عضو بهداری دزفول بود. پدرش، حاج عباس، می‌خواست او حوزوی شود اما دانشگاهی شد.

محمد مخبر بعد از پایان جنگ، مدیرعامل شرکت مخابرات دزفول، معاون اجرایی شرکت مخابرات استان خوزستان و سپس مدیرعامل این شرکت شد. در دوره‌ای هم معاون استانداری خوزستان بود. بعد از آن به تهران رفت و در دوره ریاست محمد فروزنده (اهل خوزستان) بر بنیاد مستضعفان،‌ مناصب مهمی مانند معاونت حمل‌ونقل و بازرگانی این بنیاد را برعهده گرفت. در همین دوره بود که گفته شد او در خارج کردن شرکت مخابراتی ترک‌سل از مناقصه پروژه اپراتور دوم تلفن همراه ایران و جایگزین کردن شرکت ام‌تی‌ان آفریقای جنوبی در کنسرسیوم ایرانسل نقش مهمی داشته است. او بعدا نایب رئیس هیئت مدیره ایرانسل شد.

دانشگاه آزاد و جندی شاپور و چندی امام صادق و آشنایی با مجتبی خامنه‌ای او را به دفتر «آقا»، بانک‌ها و ستاد اجرایی فرمان امام کشاند. از دیگر مناصبی که محمد مخبر بر عهده داشت، ریاست هیئت مدیره بانک سینا بود که زیر نظر بنیاد مستضعفان فعالیت می‌کرد.

اشکال مخبر ناپاکی مالی او، بی‌شخصیتی و بی‌اعتباری‌اش نزد مردم است؛ مرغ مقلدی است که اطوارش را فقط ولی فقیه خریدار است.

اگر خامنه‌ای بخواهد سیاست‌های دو سه سال اخیرش را ادامه دهد، مخبر و به اعتباری زاکانی برای او بهترین گزینه‌ها خواهند بود. در حالی که شمخانی و قالیباف به عنوان عامل اجرایی «دزد» اما مقتدر برای خامنه‌ای کمی نگران‌کننده‌اند. علی لاریجانی هنوز اندک آبرویی نزد آخوندها و تکنوکرات‌های آقازاده دارد و می‌تواند (چون نظر به مقام ولایت ندارد) زمینه‌ساز انتقال باشد اما جلیلی و باقری هنوز قدرت را مزمزه می‌کنند و ریاست‌جمهوری برایشان زود است، در حالی که معاون اولی بر قامتشان می‌نشیند.

عبدالناصر همتی، رئیس سابق بانک مرکزی، هم نامزد صاحب برنامه اقتصادی پنج ساله است.

علیرضا زاکانی از سلاله فکری احمدی‌نژاد است. زاکانی به درد خامنه‌ای می‌خورد، اما رسوایی‌ها و بدنامی‌اش به ضرر او تمام خواهد شد.

دیگرانی نیز در حسرت ریاست پرپر می‌زنند اما به همین راحتی نمی‌توان ره به بالا کشید. به ریاست‌جمهوری اندیشیدن یک مسئله است و بر کرسی‌اش نشستن، مسئله‌ای دیگر.

آرزومندان صف کشیده‌اند اما تا «یار که را خواهد و میلش به که باشد»، ۵۰ روز فاصله داریم. باید این فاصله طی شود، آن‌گاه شاید بتوانیم چشم‌انداز فردای پس از ولی فقیه را شفاف‌تر ببینیم.

ای بسا آرزو که خاک شد / علیرضا نوری زاده

پروژه نظامی و اقتصادی چابهار، مهم‌ترین پروژه اقتصادی منطقه
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ مه ۲۰۲۴ ۱۲:۴۵

اسکله صیادی بریس چابهار- ایرنا

قرار بود چابهار، در دهانه دریای عمان از یک‌ سو و اقیانوس هند از سوی دیگر، هم پایگاه دریایی و هوایی ارتش شود و هم بندرگاه بزرگ تجاری دولت شاهنشاهی. زنده‌یاد خداداد فرمانفرماییان که همه، بی‌هیچ تحفظی، «شازده» صدایش می‌کردند، ما را به ناهار در سازمان برنامه و بودجه دعوت کرده بود. هشت تن بودیم از مطبوعات و قرار بود شازده از طرحی بزرگ پرده بردارد.

تمام لحظات آن روز به یادم مانده است. سال‌ها بعد در لندن که هر دو به تبعید بودیم، بر مزار ابوالحسن ابتهاج یکدیگر را دیدیم. این بار رئیس سازمان برنامه و شورای عالی پول و بانک مرکزی و… نبود. از ستاره خانم پرسیدم که چندی در خدمتش مدرس بودم و بعد، از حافظ و ماه‌منیر و شازده بزرگ عبدالحسن میرزا که ۵۰ فرزند یا بیشتر را بر تخم چشم پرورید و هر یک از پسران و دخترانش در وطن و بعد از فتنه خمینی در بیرون وطن، نام و اعتبار پدر و خانه پدری را به سرفرازی و منزلتی والا حفظ کردند.

شازده در گورستان از ابتهاج گفت و اشاره کرد که بعد از دانشگاه آمریکایی بیروت و پرینستون و استنفورد و هاروارد، به دعوت ابتهاج به ایران بازگشت و در نخستین دیدارش با شاه فقید چقدر مورد مهر و مکرمت او قرار گرفت. در دیدار بعدی‌مان اشاره کردم که طرح چابهار چه شد؟ بغضی و چشمانی نم‌زده پاسخ سوالم بود و من با خاطرات روزی دست‌وپنجه نرم می‌کردم که شازده از تبدیل‌شدن چابهار به عظیم‌ترین آوردگاه شرق و غرب در برنامه پنج‌ساله سخن می‌گفت. از هتل‌ها، قطار شرق، میدان دریایی و ورزش‌های آبی و هوایی.

در آن دیدار نخستین به‌عنوان یک روزنامه‌نگاری جوان و دانشجوی حقوق، حرف‌های خداداد حس غرور به من می‌داد. رویاهای نسل ما یک‌به‌یک تحقق پیدا می‌کرد و گمان داشتیم به سرعت برق…. هیچ‌کس باور نداشت یک دهه بعد، از اوج پیشرفت و اقتدار به حضیض تعصب و ارتجاج فرو می‌غلتیم و به جای پروژه چابهار و کیش و قشم و نوشهر، سه‌هزار و ۸۰۰ امامزاده خواهیم داشت از تیره «امامزاده ع غ» و «امامزاده پطرس» و حسینیه حزب‌الله و دهکده امام در جنوب لبنان و سوپر شهادت در کربلا و مراکز تربیت تروریست شرق و غرب جهان و پهپادهای ابابیل و سجیل و فطرس و مهاجر و…. شازده چه آرزوهایی برای چابهار داشت، «ای بسا آرزو که خاک شد».

حالا سردار سلامی به همراه سردار حاجی‌زاده، از اجله علمای هوافضا، و دریادار احمدیان، دبیر شورای عالی امنیت ملی، بعد از ۲۰ سال تاخیر، طرح راهبردی بازرگانی، پایگاه‌های نظامی راهبردی و جانشینی چابهار در جایگاه کراچی را تصویب می‌کنند و اهمیتش را برای رئیس‌جمهوری شش‌کلاسه روی مینی‌ماکت چابهار در تهران شرح می‌دهند.

به نظر می‌رسد قرارداد ایران و هند برای تجهیز و بهره‌برداری از تاسیسات بندری چابهار، بیش از مردم منطقه در جنوب استان سیستان‌وبلوچستان، طالبان را به وجد بیاورد. سید مسعود، استاد اقتصاد دانشگاه کابل، ۱۰ سال پیش، زمانی که زمزمه‌هایی درباره کار برروی پروژه عمرانی چابهار برخاسته بود، به روزنامه هشت صبح گفت: «یکی از راه‌های ساده هندوستان برای رسیدن به آسیای میانه، بندر چابهار در ایران است. به این دلیل که پاکستان راه زمینی میان افغانستان، پاکستان و هندوستان را مسدود کرده که برای رسیدن کالاهای هندی به بندر کراچی مشکل ایجاد شده است و هند می‌خواهد که این مشکل را جبران کند.»

او در آن زمان اشاره کرده بود که «یک سرمایه‌گذاری و قرارداد جدید میان افغانستان، هندوستان و ایران منعقد شد که بر اساس آن یک سرمایه‌گذاری۲۶۰ میلیون دلاری در چابهار و نیمروز صورت می‌گیرد که ۶۰ میلیون دلار آن را افغانستان می‌پردازد». به گفته سید مسعود، این سرمایه‌گذاری، مسیر نیمروز تا هرات را نیز تقویت می‌کند «که خط آهن آن از ایران می‌آید و به ترکمنستان می‌رسد و در عین حال پروژه کلانی که میان ترکمنستان، افغانستان و تاجیکستان امضا شد، به این معنا است که می‌تواند از این مسیر کالاهای بسیار خوب هندی به آسیای میانه برسند». این استاد اقتصاد درنهایت این پروژه‌ها را به این معنا دانست که میزان وابستگی افغانستان به بندر کراچی کمتر و چابهار جایگزین کراچی می‌‌شود.

همین جناب استاد میداند یکی از چالش‌های موجود در راه‌اندازی بندر چابهار، مشکلاتی است که در روابط ایران و آمریکا وجود دارد. استاد اقتصاد دانشگاه کابل در این مورد می‌گوید: «اگر چنین مشکلاتی هم وجود نداشته باشد، آسیای میانه که خشکه در خشکه هستند، می‌توانند از طریق افغانستان و همین خط ایجاد شده و مسیر ترانزیتی خوبی که افغانستان دارد، به چابهار و خلیج فارس و سپس به شرق میانه و دریای آزاد دسترسی پیدا کند.»

او در مورد اهمیت بندر چابهار برای طرف‌های مختلف این مسیر نیز گفت: «بندر چابهار برای ایران نیز مهم است، به این دلیل که یک بندر دیگر آن کشور فعال می‌شود، برای هندوستان بسیار خوب است، چون می‌تواند به سادگی به آسیای میانه برسد و یک رقابت قوی را با چین انجام دهد، برای آسیای میانه بسیار خوب است که از یک خشکه مطلق خارج می‌شود و از نزدیک‌ترین راه به خلیج فارس، کشورهای عربی و دریای آزاد راه پیدا می‌کند و برای افغانستان بسیار خوب است، به این دلیل که همان گره‌گاهی که در چهار نقطه آسیا وجود دارد و افغانستان که نقطه اتصال آسیا محسوب می‌شود، یک بار دیگر موقعیت خود را در عرصه ترانزیت بین‌المللی پیدا می‌کند.»

گفتنی است پروژه نظامی چابهار در زمان شاه فقید کلید خورد، با روی کارآمدن رژیم اسلامی متوقف و بعد از جنگ ایران و عراق، اندک‌اندک پروژه از سرگرفته شد. بخش اقتصادی پروژه ابتدا در سال ۲۰۱۶ با هند به امضا رسید. هند که از قدرت‌های نوظهور اقتصادی در جنوب آسیا محسوب می‌شود، در یک طرح راهبردی درازمدت درجهت گسترش بازار داخلی خود، دسترسی به بازارهای افغانستان و آسیای میانه و رقابت با چین و پاکستان، قصد دارد با سرمایه گذاری در بندر چابهار، نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه افزایش دهد و برای بندر گوادر (مسیر ترانزیتی چین و پاکستان)، جایگزینی ایجاد کند. چابهار برای هند از لحاظ راهبردی، اهمیتی فوق‌العاده و حیاتی دارد. تلاش چین و پاکستان برای کنار گذاشتن هند از مسیرهای ترانزیتی منطقه، با اجرایی‌شدن چابهار تقریبا بی‌اثر می‌شود.

حالا در قرارداد جدید، هند اداره طولانی‌مدت بندر چابهار را در نظر دارد و سپاه نظر به سهولت قاچاق اسلحه و نفت و آدم می‌کند. طبیعی است که طالبان هم دپی تجارت متقابل از طریق چابهار و آسیای میانه نیز به‌دنبال منافع اقتصادی و استراتژیک خود باشد.

«شازده» در آن روزهای خوب برآن بود که چابهار در یک روند ۲۵ ساله به هنگ کنگ غرب آسیا بدل شود. او در دیدارمان در قهوه‌خانه لندنی با اندوه می‌گفت: «خمینی کمر ایران را شکست؛ آنچه شاه سلطان حسین خائنانه و با خریت مذهبی مرتکب شد، آسد روح‌الله مصطفوی بی هیچ خوفی از فردای ایران و فرزندانش مرتکب می‌شود.» طرح آن روز وزارت راه، وزارت صنایع و بنگاه راه‌آهن، پروژه‌ای جهانی بود؛ آن زمان هنوز اتحاد جماهیر برپا بود، با این‌همه، این پروژه به‌طورعمده با طرح پیوند قفقاز و ترکیه با آسیای میانه و افغانستان تا چابهار به تصویب رسیده بود؛ حالا اما این هند است که به همراه روسیه و طالبان برای ایران و چابهار نقشه کشیده‌اند.

ایران حتی در دو دهه گذشته نتوانسته است خطوط ریلی چابهار-زاهدان و رشت-آستارا را تکمیل کند تا امیدی به ترانزیت کالا در مسیر شمال-جنوب با روسیه داشته باشد.

گزارش‌های صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که ۵ کشور آسیای میانه در سال گذشته ۱۴۳ میلیارد دلار صادرات و ۹۵ میلیارد دلار واردات داشته‌اند و سهم هند در این میان به‌مراتب بیش از ایران بوده است. چندین سال چینی‌ها به لطایف‌الحیلی مانع اتمام پروژه اقتصادی چابهار شدند، حالا اما موتور به حرکت درآمده است، با راننده هندی و قطار روسی .

رهبر رژیم ولایت فقیه و تجدید حج خونین / علیرضا نوری زاده

بی‌اعتباری در وطن و ماورای وطن ولی فقیه را به ماجراجویی خطرناکی می‌کشاند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۹ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵

دیدار علی خامنه‌ای با کارگزاران حج- اردیبهشت ۱۴۰۳- وبسایت خامنه‌ای

رهبر رژیم ولایت فقیه در سخنان اخیرش به مسئولان سازمان حج و زیارت و نمایندگی ولی فقیه و تنی از چهره‌های نزدیک به حکومت بار دیگر شیپور را از سر گشادش نواخت. شکست پروژه غزه خون‌آلود و ویران در کسب اعتبار و جایگاه برای او در غیاب رهبران عرب و فلسطینی، که دیگر به جنگ نمی‌اندیشند و فردای سرزمین و ملت‌های خود را در پرتو صلح پایدار و توسعه و پیشرفت و تحکیم مبانی جامعه مدنی می‌دانند، خامنه‌ای را بار دیگر به این فکر واداشته است که حال که بنیامین نتانیاهو ۳۵ هزار فلسطینی را کشته است و حماس هم به اراده مقام معظم ما حاضر به پذیرش شرط‌های اسرائیل نیست، صحنه حج و حرمین شریفین بهترین فرصت است تا با آشوبی دیگر حج را به غزه وصل کنیم و به‌عنوان امپراتور فقیه اسلام ناب خاطره حج خونین ۱۹۸۷ را تجدید کنیم.

وزارت خارجه رژیم نتایج سیاست خامنه‌ای را می‌داند. حتی برادر عروسش، صادق خرازی چندی پیش برای او به‌تفصیل شرح داده بود مصالحه با عربستان سعودی دستاورد بزرگی است که راه را برای بازگشت ایران به جایگاه تاریخی‌اش به‌عنوان قدرت اصلی منطقه در کنار عربستان سعودی هموار می‌کند.

ولی فقیه اما در جهان دیگری است. او از همان آغاز رهبری‌اش، نخست کوشید از خمینی در انقلابی‌گری جلو بیفتد. در زمان خمینی برادر داماد آیت‌الله منتظری، مهدی هاشمی، ۱۵۰ کیلو “سی ۴ ” به‌واسطه حجاج اصفهانی به مکه فرستاد تا حج به خون کشیده شود، اما مواد منفجره در فرودگاه جده کشف شد.

سال بعد ۳۰۰ ایرانی بیگناه قربانی نمایش تروریستی سپاه شدند. تمام اطراف حرم را سیم‌کشی کردند و بلندگو نصب کردند. از ده صبح زن‌ها، کودکان و معلولان را روی صندلی چرخ‌دار جلو انداختند و خود فریاد مرگ سر دادند و به‌سوی فتح کعبه خیز برداشتند. چه روز تلخ غم‌انگیزی بود. حداقل تا خمینی زنده بود حج را برای ایرانیان ممنوع کرد. بعد از او رفسنجانی به‌شتاب روابط را تجدید کرد و تا زنده بود مانع از آشوب در حج شد. سعودی‌ها نیز پذیرفتند برائت از مشرکین در داخل چادر بعثه حج خامنه‌ای در صحرای منا برگزار شود. با این‌همه هربار سعودی‌ها با حوصله و صبر و گذشت با مراسم برخورد کردند، ستاد حج سپاه کوشید تظاهرات را به بیرون چادر بعثه حج بکشانند.

حالا در دوران ریاست جمهوری رئیسی، و با توجه به آبروریزی موشک‌ها و پهپادهای قاره‌پیما و نقطه‌زن خامنه‌ای بر آن است که حج امسال را با ماجراجویی خطرناکی به صحنه نمایش قدرت بدل کند.

در طول تاریخ شاید فقط شاه سلطان حسین را بتوان با خامنه‌ای مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان مشتی دجال شیاد، بعضی با عمامه و جمعی با کلاه‌خود و عده‌ای نیز با کلاه دوازده‌پر قزلباش جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و هم‌نشین کردنش با اولیا و انبیا چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون، نصف جهان را به آن صورت مفتضح تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند.

آقای خامنه‌ای خیال می‌کند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زنده‌خواران دربار معدلت‌گستر می‌توانند بایدن و نتانیاهو و آل حسین و حسن را با اشاره‌ای فرواندازند. اتاق فکر خیال آقا را راحت کرده است، که با بودن مشاوران وفادار فدایی و نظارت مجتبی بر همه چیز حضرتش از حرکت پشه‌ها نیز دربیت مبارک نیز باخبر است. روز شرف‌یابی رییس و کارکنان سازمان حج و زیارت، آشکارا طعم و بوی جنگ داشت. حضرتش فراموش کرد که بعد از ۷ سال التماس و واسطه‌تراشی عربستان اصل مصالحه را پذیرا شد. آقای خامنه‌ای بی‌آنکه متوجه آثار مخرب حرف‌های خود و بازتاب آن نزد دولت میزبان حج باشد چنین گفت: «امسال، حج ما حج برائت است، بنابر تعالیمی که جناب ابراهیم به ما داده است. البته از اول انقلاب برائت در حج وجود داشته است، باید هم بماند و باشد، لکن حج امسال بالخصوص حج برائت است.»

«این حوادثی که در غزه پیش می‌آید و این حادثه‌ عجیب، عظیم، این آشکار شدن چهره‌ خون‌آشام یک مجموعه‌ برخاسته‌ از تمدن غربی، این‌ها چیزهایی است که توجه به آن مخصوص امروز و این‌ روزها نیست، این در تاریخ خواهد ماند…نمی‌شود با این دشمن با روی خوش برخورد کرد. نمی‌شود با آن‌ها با ملایمت رفتار کرد، چه آنی که مباشر قتل است، چه آنی که معاون قتل است، پشتیبان قتل است، چه آنی که خانه را ویران می‌کند، چه آنی که از ویران‌کننده‌ خانه پشتیبانی می‌کند. «وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» آیه‌ قرآن است. اگر کسی با این‌ها دست دوستی داد، این ستمگر است، ظالم است. «أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» این است. نص قرآن، آیات قرآن این‌هاست. پس برائت امسال از همیشه بارزتر است. حج امسال حج برائت است.»

این سخنان از یک ذهن متوهم بیرون آمده، ذهنی که می‌پندارد هم‌اکنون میلیون‌ها مسلمان در جهان سراز پا نشناخته به صحنه نبرد رو می‌کنند و به فرمان خلیفه المسلمین، ابراهیم‌وار، بت می‌شکنند و از مشرکین محمدوار اظهار برائت می‌کنند. در میان این‌همه ملا و حجت و آیت آیا کسی نیست به رهبر رژیم حاکم بر وطنمان حالی کند که آن روز که در مکه بانگ برائت برخاست صدها تن از ساکنانش کافر بودند، ولی امروز اهل مکه و زائران مکه همگی از اهل ایمان‌اند و شهادتین بر لبشان جاری است. چه کسی به تو حق داده که باز هم به‌دنبال معرکه‌گیری در مراسم حج باشی؟

تردیدی ندارم دولت میزبان حج با حکمت و درایتی که دارد اجازه نخواهد داد خامنه‌ای بتواند آبرو و حیثیت ازدست‌رفته‌اش دربرابر نتانیاهو را در مکه احیا کند!

آرزو می‌کنم حج با آرامش برگزار شود و یک بار دیگر رژیم جمهوری اسلامی نتواند صفای روحانی حج را به اغراض سیاسی رهبرش بیالاید.

پیش‌شرط ریاض و قبول ضمنی واشینگتن / علیرضا نوری زاده

«سعودی‌ها پیش‌شرطی گذاشته‌اند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود»
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵

آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده، در دیدار با شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، ریاض، ۲۹ آوریل ۲۰۲۴- Reuters

آیا توافق واشینگتن و ریاض بر یک پیمان است، یا آن‌گونه که در رسانه‌های عربی می‌گویند، قراردادی زمان‌دار برای ملتزم شدن آمریکا در صیانت از زمین و آسمان عربستان سعودی است؟ هر اسمی بر آن بگذاریم در این واقعیت تغییری ایجاد نمی‌شود که آمریکا این قرارداد را در ابعاد کوچک‌تری از قرارداد دفاعی ابدالدهر خود با اسرائیل، و پیمان عجیب‌وغریبش با قطر، بررسی می‌کند. قطر، امارتی که اگر طول و عرضش را بکشید در جیب شهریار خودمان جا می‌گیرد، با میزبانی بیش از ۲۴۰ جنگنده بمب‌افکن آمریکایی عملا کارت سفیدی در دست دارد که نصیب دیگر متحدان آمریکا نشده است. ایران عصر شاه فقید و در زمانی که دوست ایران و باورکننده نقش و جایگاه ایران در منطقه و آسیا و افریقا، یعنی ریچارد نیکسون، در کاخ سفید بود توانست حضور پررنگش را در خلیج‌فارس و اقیانوس هند چنان جا بیندازد که رویدادها را به نفع مصلحت ملی خود هدایت کند. چه آن روز که به بحرین مجال داد سرنوشتش را خودش مقرر کند، چه زمانی که سه جزیره تا ابد ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را به زیر پرچم ملی خود باز آورد، و چه آن‌گاه که به تقاضای سلطان قابوس به یاری‌اش شتافت تا لقمه چپ کمونیست‌های ظفار و اربابان عدنی آن‌ها نشود. معمولا کودکانی که می‌کوشند نقش بزرگ‌ترها را بازی کنند با بینی زخمی و گردن شکسته از بازی خارج شده‌اند، حالا یا به‌زور یا با حماقت‌های خود. روزگاری کویت دست به بازی‌هایی بزرگ‌تر از جایگاه خود زد. پس از اینکه صدام حسین آنجا را اشغال کرد تنها آرزو داشت دوباره بر پای خویش بایستد. دیگر نه میانجی رفع اختلاف‌های روسیه و چین شد و نه وسیله آشتی سوریه و غرب؛ به خود پرداخت و امروز از ثبات و اعتبار بسیار برخوردار است. اما قطر پا را در گالشی کرده است که سه چهار نمره از پایش بزرگ‌تر است. بامدادان، سر بر حریم آقای آمریکایی‌اش دارد، ظهر نماز وحشت به‌سوی قبله تهرانی‌اش می‌خواند، عصر با هنیه و زهار و موسی ابومرزوق عصرانه می‌خورد، غروب احوال ابومازن را می‌پرسد و سری به‌سوی برادر بزرگ در ریاض خم می‌کند و شامگاه با ساقی اسرائیلی نرد محبت می‌بازد، و همه اینها برای این است که قد بکشد و اندازه برادر بزرگ‌ترش سعودی شود. گویی نمی‌داند که «سرو و آلوچه ز یک خاک برون می‌آیند/ سرو بر عرش نظر دارد و آلو بر فرش». اگر رژیم ولایت فقیه ره به رقابت با سعودی زد و تا نقطه یک درگیری پیش رفت با آنکه حداقل عرض و طولی وسیع داشت و پول و نوکر و موشک بسیار، اما درنهایت دست توسل به‌سوی چین دراز کرد و با واسطه به ریاض گفت، «چون دایره ما ز پوست‌پوشان توایم/در دایره حلقه‌به‌گوشان توایم!»

بازی ۷ اکتبر در غزه خطایی استراتژیک بود که ولی فقیه، خلاف عهد و پیمانش، مرتکب آن شد و این کلاه بزرگ‌تر از دستارش سرانجام سرش را خواهد بلعید. همان‌طور که کفش گشاد قطر پایش را آسیب خواهد زد.

جمال عبدالناصر هزینه بلندپروازی‌های خود و اتحاد نامبارک با سوریه و لشکرکشی به یمن را با خفت جنگ ژوئن و صدام حسین پاسخ واقعی تجاوز به کویت را در گور پس داد. همان‌‌طور که معمر القذافی مجازات طرح کشتن ملک عبدالله، پادشاه فقید سعودی، و دخالت‌هایش در آفریقا و خاورمیانه را با گلوله‌ یک تپانچه طلا پرداخت کرد که امیر قبلی قطر به یک سروان لیبیایی هدیه داده بود.

دولت‌ها و شخصیت‌های بین‌المللی جایگاه و اعتبار خود را با تعارف و هدایا تحویل نمی‌گیرند، بلکه در پرتو عملکرد خود و نه در زمانی کوتاه اعتبار کسب می‌کنند. بعد از جنگ شش‌روزه عرب‌ها و اسرائیل ملک فیصل فقید به یاری مصر و سوریه و اردن رفت که سرزمینشان را از دست داده بودند. گفت آرزویش نماز در مسجدالاقصی در بیت‌المقدس است. با آنکه جان بر این آرزو گذاشت اما برادرانش خالد و فهد و عبدالله و سلمان، پی‌گیر تحقق آرزوی برادر بزرگ‌تر شدند، اما نه با تیر و تفنگ، بلکه با طرح صلحی که تحققش نیازمند رهبر شجاعی مانند اسحاق رابین بود که در واشینگتن و وای‌ریور دست دشمنش عرفات را فشرد و با گلوله‌های یک دست راستی افراطی یهودی به قتل رسید. طرح صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیل (درواقع عرب‌ها و اسرائیل ) نخستین‌بار در کنفرانس سران عرب در مغرب مطرح شد و فلسطینی‌های زیر پرچم عرفات تلویحا پذیرایش شدند، اما وابستگان عراق و سوریه و قذافی با آن مخالفت کردند. بار دوم نیز در کنفرانس سران عرب در ۲۰۰۲ در بیروت مطرح شد. عمرو موسی، دبیرکل وقت اتحادیه عرب، در کتابش با عنوان «سال‌های اتحادیه عرب» می‌نویسد: «جنگ به بن‌بست رسیده است. سادات و ملک حسین به صلح رسیده بودند. درواقع، ملت‌های عرب ما را مکلف کرده بودند راهی پیدا کنیم. حادثه ۱۱ سپتامبر به ما یادآور می‌شد با چهره آشفته‌ای که تروریست‌ها از عرب و مسلمان به دنیا ارائه داده‌اند ما باید ردای صلح بر تن می‌کردیم، زیرا حمله به ما با عنوان تروریست یا، حداقل مسئول تربیت آن‌ها، در پی حوادث ۱۱ سپتامبر، ما را در موقعیت دشواری قرار داده بود. این سعودی بود که با اعتبار و جایگاه و نفوذ خود در جهان عرب و اسلام می‌توانست مبشر صلح باشد. به راه انداختن یک جنگ دیپلماتیک که ما را از رویارویی دور کند بدون دادن امتیازات دردناک و متقابل ممکن نبود. تفکر ولیعهد سعودی در آن زمان تفکر درستی بود برخاسته از منطق (بده و بستان) و شاهزاده عبدالله (ملک عبدالله بعدی) تنها کسی بود که می‌توانست صلح را عملی کند. او اعتبار فوق‌العاده‌ای در افکار عمومی عرب، دولت‌های اسلامی و جامعه بین‌المللی داشت، بنابراین پیشنهاد یا ابتکار او گامی تاریخی بود که ارزش حمایت همه‌جانبه را داشت.»

برپایی دو کشور با خروج اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی در ژوئن ۱۹۶۷، تشکیل دولت فلسطین با پایتختی بیت‌المقدس شرقی در مقابل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی ۲۲ کشور عربی و ۵۴ کشور اسلامی ( در بیانیه ای که در مورد طرح صلح ولیعهد وقت سعودی در نشریات معتبر جهان ازجمله تایمز لندن و واشینگتن پست و … به چاپ رسید ، نام جمهوری اسلامی ایران نیز در کنار نام دیگر کشورهای اسلامی ذکر شده بود)، خلاصه طرح صلح ملک عبدالله بود. توافق‌های پیشین مانند «کمپ دیوید» و «وادی عربه» بین طرف‌های عربی و اسرائیل با میانجی‌گری بین‌المللی منجر به صلح عمدتا دوجانبه میان مصر و اسرائیل و اسرائیل و اردن شده بود. اسلو پای فلسطینی‌ها را به‌سرعت به دایره صلح کشاند اما رابین نماند تا به توافق‌ها بُعد عملی بدهد. در این مرحله رژیم ولایت فقیه مشغول بازی با فلسطینی‌ها شد، همان بازی که سال‌ها عبدالناصر و صدام حسین و حافظ الاسد دست در کار آن بودند؛ اختلاف‌اندازی میان فلسطینی‌ها و نبردهایی که طی بیش از ۴ دهه خسارت‌های مالی و انسانی زیادی برای فلسطینی‌ها به بار آورده است. در عین حال لبنان نیز به اسارت حزب‌اللهی درآمده است که شیر از سینه ولایت فقیه نوشیده و پول از خزانه ملتی ربوده است که از سال ۱۳۸۸ فریاد می‌زند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». هفتم اکتبر هم به اسرائیل و هم به کشورهای عرب نشان داد که تنها همان طرح ملک عبدالله می‌تواند با یک روند آرام و با مردانی از نوع رابین، مانند اسحاق هرتزوگ از حزب کارگر، ایهود اولمرت (ایهود اولمرت و خانم تسیپی لیونی از احزاب لیبرال میانه) و در سوی فلسطینی‌ها محمود عباس، نبیل ابو ردینه مسیحی، مروان برغوثی، زندانی سرفراز و مورد حمایت غرب، و حنان عشراوی می‌توانند زمینه‌ساز صلحی پایدار بر پایه طرح ملک عبدالله شوند.

علاوه بر این، این واقعیت که عربستان سعودی در هر یک از مراحلی که «ابتکار صلح عربی» را با اعتبار بی‌سابقه‌ای در سطح بین‌المللی و عربی ارائه کرد، از تایید بین‌المللی برخوردار شد، امروز نیز بهترین ضامن خروج خاورمیانه از میدان جنگ و ره کشیدن به مزرع سبز صلح همان طرح صلح عبدالله است، صلحی که با نیروی جوان در رهبری سعودی بخت توفیقش بسیار است. بدیهی است که بازگویی بندهای طرح صلح درک این حقیقت را که این طرح یگانه بخت صلح در شرایط فعلی است آسان‌تر می‌کند.

در پاییز ۲۰۰۲، بعد از ۲ انتفاضه خونین در ساحل غربی رود اردن و نوار غزه، جورج دبلیو بوش تلاش کرد در آتش رویارویی آتش‌بسی برقرار کند تا راه را برای نشست سران عرب در بیروت باز کند، اما تلاش‌های او ناکام ماند. دولت بوش امیدوار بود که توجه جهان عرب را از بحران خلع سلاح عراق، که بعدا به حمله به این کشور منتهی شد، منحرف کند.

بسیاری درمورد دستور اجلاس تردید داشتند. رابرت فیسک، نویسنده و کارشناس انگلیسی خاورمیانه، درباره غیبت حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر، و ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، گفت: غیاب آن‌ها بوی شکست را از راه دور به مشام می‌رساند. با این حال، توماس فریدمن این بار از آمریکا در نشستی لبریز از صراحت در فوریه ۲۰۰۲ با ملک عبدالله ملاقات کرد، سپس در یک مقاله‌ خلاصه‌ای از مصاحبه‌اش در ریاض را منتشر کرد و از طرح صلح شاهزاده عبدالله پرده برداشت. در این طرح ولیعهد سعودی به اسرائیل پیشنهاد داد در ازای عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغالی فلسطین در سال ۱۹۶۷ و تاسیس کشور فلسطین با پایتختی بیت‌المقدس شرقی صلح کامل بین عرب‌ها و اسرائیل برقرار شود. با توجه به ملاحظات سوریه و عراق درمورد عادی‌سازی، فرمول اصلاح شد و چندی بعد عنوان «ابتکار ملک عبدالله» را گرفت و از اصطلاح عادی‌سازی پرهیز شد.

این ابتکار در حالی صورت گرفت که عربستان سعودی با یک کمپین رسانه‌ای غربی مواجه شد که این کشور را به مسئولیت حوادث ۱۱ سپتامبر متهم می‌کرد و این کارزار تا زمانی که آمریکایی‌ها و جهان با حمله به عراق و پیامدهای فاجعه‌بار آن در منطقه سرگرم شدند، فروکش نکرد.

در طرح یا ابتکار صلح سعودی آمده بود:

– اتحادیه عرب از اسرائیل می‌خواهد که در سیاست‌هایش تجدیدنظر کند و به سوی صلح مایل شود و صلح را به‌منزله گزینه‌ای راهبردی بپذیرد.

همچنین باید موارد زیر را پذیرا شود:

– عقب‌نشینی کامل از اراضی اشغالی عربی، ازجمله جولان سوریه تا خط ۵ ژوئن ۱۹۶۷، و مناطق تحت اشغال در جنوب لبنان (روستای شبعا و تپه‌های اطرافش).

– دست‌یابی به یک راه حل عادلانه درمورد مشکل پناهندگان فلسطینی که براساس قطعنامه شماره ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشاپیش مورد توافق سازمان ملل قرار گرفته است.

– پذیرش تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی فلسطین (که در چهارم ژوئن در کرانه باختری و نوار غزه به تصرف اسرائیل درآمد) و به رسمیت شناختن بیت‌المقدس شرقی پایتخت فلسطین آزاد. در مقابل کشورهای عضو اتحادیه عرب ملتزم خواهند بود، با توجه به پایان یافتن مناقشه اعراب و اسرائیل و انعقاد توافقنامه صلح میان آن‌ها و در عین حال تامین امنیت برای همه کشورهای منطقه، روابط کامل دیپلماتیک میان طرفین قرارداد صلح برقرار شود.

– تضمین رد همه اشکال اسکان مجدد فلسطینیان در خارج فلسطین که با وضعیت ویژه در کشورهای عربی میزبان مغایرت داشته باشد.

– اتحادیه عرب از دولت اسرائیل و همه اسرائیلی‌ها می‌خواهد که این ابتکار را بپذیرند تا از فرصت‌های صلح و حق خون ما محافظت کنند و کشورهای عربی و اسرائیل را قادر به زندگی در صلح در کنار یکدیگر کنند و برای نسل‌های آینده شرایط مناسبی فراهم آورند؛ آینده‌ای امن، با ثبات و با رفاه برای ملت‌های عرب و اسرائیل.

– کنفرانس سران عرب از جامعه بین المللی با همه کشورها و سازمان‌هایش می‌خواهد که از این ابتکار حمایت کنند.

– کنفرانس از ریاست خود درخواست می‌کند که کمیته ویژه‌ای از تعدادی از کشورهای عضو ذی‌ربط و دبیرکل تشکیل دهد تا درمورد این طرح تماس‌های لازم را برقرار کند و برای تایید حمایت آن در همه سطوح، به‌ویژه سازمان ملل متحد و شورای امنیت، ایالات متحده، فدراسیون روسیه، کشورهای اسلامی و اتحادیه اروپا، تلاش کند.

اما تنها ۱۰ نفر از ۲۲ رهبری که دعوت‌نامه‌ اجلاس بیروت را دریافت کردند در بررسی طرح صلح در کنفرانس سران در بیروت شرکت کردند. یاسر عرفات، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر و عبدالله دوم بن الحسین، پادشاه اردن، در این مراسم شرکت نکردند. دولت آریل شارون به یاسر عرفات گفته بود که با وجود فشارهای آمریکا و اروپا، اگر در این اجلاس شرکت کند به او اجازه بازگشت نمی‌دهند.

بنابراین نرفتن عرفات به‌دلیل مخالفت او با طرح نبود. او بعدها به ریاض رفت و مقرری‌اش را گرفت و دست پادشاه سعودی و بندهای طرحش را بوسید. این مناخیم بگین بود که همراه با ژنرال اریل شارون و شاگرد دست‌‌آموزش بنیامین نتانیاهو، اعتقادی به صلح نداشت و بارها از او نقل می‌کرده‌اند که «صلح برای چه، فعلا که سواریم تا ربع قرن آینده، بعدش هم بچه‌های ما تصمیم خواهند گرفت.»

حالا اما سعودی‌ها پیش‌شرطی گذاشته‌اند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود.

معجزه‌ای در کار نیست؛ اسرائیل ما را آزاد نمی‌کند / علیرضا نوری زاده

ایران با همه دردهای تاریخی‌اش آماده احیای دیروز در بستر فردا است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ ۸:۰۰

تصاویری از پس از حمله در دمشق و خامنه‌ای

۳۰۰ یا ۴۰۰ موشک و پهپاد از ۱۱ نقطه ایران و چند نقطه در یمن و عراق و سوریه به سوی اسرائیل پرتاب می‌شود. «فرمانده کل قوا» از پناهگاه بتنی لتیان فرمان می‌دهد. سرداران باقری، سلامی، حاجی‌زاده، احمدیان، آقا مجتبی، یحیی رحیم صفوی، شیرازی، وحید و تیمسارها موسوی، آشتیانی و حیدری دریادار ایرانی، صباحی‌فرد و… دست به سینه در خدمت‌اند. قرار است امشب نتانیاهو به لرزه افتد و کشور کوچک اسرائیل زلزله‌ای فراتر از تحملش را تجربه کند. تمام شب بیدارم، از این تلویزیون به آن یکی، اما کم‌کم آشکار می‌شود که بلوف ولی فقیه و سردارانش به دیوار خورده است.

روز بعد آشکار می‌شود که پاتریوت‌ها نه فقط در اردن که از بر و بحر منطقه موشک‌های «فرمانده کل قوا» را هدف قرار داده‌اند. از دریای سرخ تا مدیترانه و آسمان سامرا و از کربلا تا نجف و بام بیت‌ المقدس. ستاره‌های مقام ولایت چشمک‌زنان در پی نابود کردن صهیونیست‌ها در پی هم روان‌اند اما خود شکار می‌شوند. سه چهار موشک و پهپادی هم که به آسمان اسرائیل وارد می‌شوند، دخترک عرب چادرنشین را مجروح می‌کنند و در پایگاه نقب خراشی بر دیوار می‌کشند و نتانیاهو را که حالا دیگر به توضیح و توجیه عملکردش برای بایدن و بلینکن و اروپا نیازی ندارد، راضی‌تر می‌کنند.

فرض کنیم عربستان سعودی در پی بن لادن و مصر به دنبال ایمن الظواهری موشک‌هایی را به سمت افغانستان پرتاب می‌کردند که از فراز آسمان ایران می‌گذشت. آیا ولی فقیه فرماندهی کل قوا را فعلا به حال تعلیق در می‌آورد و مشغول روضه‌خوانی می‌شد؟ یا نه، حاجی‌زاده را صدا می‌زد و می‌گفت همان‌طور که هواپیمای مسافربری اوکراینی را سرنگون کردی، موشک‌ها و پهپادهایی را که حریم فضایی ما را شکسته‌اند، سرنگون کن! نظامی که ۴۵ سال است شعار «جنگ جنگ» از دهانش نیفتاده، چه انتظاری از همسایگانش دارد؟

فقط ما نیستیم که ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را با تصاویر پشت‌بام مدرسه رفاه از یاد نبرده‌ایم؛ خاورمیانه و در ابعادی جهان، از ایران بعد از ظهور خمینی تصویری جز مرگ و خون و ویرانی و جنگ به یاد ندارند.

این را بسیار بار نوشته و گفته‌ام؛ غرب از روح‌الله خمینی، گاندی ساخته بود اما او شب چهارم به تخت نشستنش سر برید و سینه درید.

در بحرین، رژیم تا ۱۰ سال پیش پیاپی امنیت این پادشاهی کوچک، پیشرفته و دارای زندگی اجتماعی شبیه به ایران قبل از فتنه خمینی را به خطر می‌انداخت. همین دلیل بحرین حتی بعد از مصالحه ایران و عربستان سعودی حاضر نشد «وکر التجسس» یا لانه جاسوسی رژیم ایران را در منامه باز کند.

از لبنان چه گویم که بیش از ۱۰۰ خانوار شیعه و مسیحی و درزی داغدار عزیزانشان‌اند که به فرمان مقام ولایت ۱ و ۲ در خون غلطیدند و همه از بزرگان سیاست و رسانه و مذهب و پارلمان و نیروهای نظامی و پلیس بودند. سلسله‌ای که سلسله‌دارشان رفیق حریری بود و سایر آزادگان لبنان از جمله سمیر قصیر، جبران توینی، مصطفی جحا و دوست روزنامه‌نگارم لقمان سلیم و هر دو شیعه، پیرجمیل، نماینده پارلمان و پسر رئیس‌جمهوری سابق امین جمیل و ده‌ها تن دیگر از جمله علمای بزرگ شیعه همچون مهدی عامل که ردیه‌ای بر نظریه ولایت فقیه نوشت و قاتلانشان همگی سرسپرده رژیم ولایت فقیه، بعثی‌های سوریه و حزب‌الله بودند.

۳۵ سال بعد هشام الهاشمی، متفکر و روزنامه‌نگار شیعه عراقی، به گناه نفی ولایت خامنه‌ای در عراق به قتل رسید. از زمان سقوط صدام تا امروز مطابق آمارهای شبه‌رسمی سه هزار نویسنده و دولتمرد و نظامی و حقوقدان عراقی به دست سپاه یا عواملش به قتل رسیده‌اند.

آگاهی و سیستم امنیتی قدرتمند سعودی تاکنون به دفعات توانسته است با خنثی کردن ده‌ها توطئه و پیشگیری از عملکرد ماشین ترور رژیم مانع از وقوع فاجعه‌های تکان‌دهنده شود. از بردن ۱۵۰ کیلو ماده سی۴ به حج در سال ۱۹۸۶ و حج خونین ۱۹۸۷ که شاهدش بودم تا انفجار برج‌های خبر و دهران، توطئه در یمن و تلاش برای اخلال در امنیت این کشور، نمونه‌هایی از تلاش‌های رژیم برای ضربه زدن به عربستان سعودی بوده است. آموزش ده‌ها شیعه سعودی در قم با خطرناکترین تجهیزات ترور و تحریک شیعیان و میلیون‌ها دلار هزینه کردن علیه جزیره العرب، همه و همه دوستی با رژیم ولایت فقیه را عملا زیر سوال برده است. اگر رژیم در مصالحه با سعودی صادق بود، چرا از هدایت حوثی‌ها در ضربه زدن به امنیت دریای سرخ و هل دادن یمن هم‌مرز سعودی به ادامه آشوب، دست برنمی‌دارد؟

یکی از امنیتی‌های رژیم در صداوسیمای جبلی به امارات اخطار می‌کند که «یادت باشد فقط یک ضربه، یک ضربه …همه ابهتت را دود می‌کند و به هوا می‌فرستد.» شنیدن این عبارات از صداوسیمای ولی فقیه برایم تکان‌دهنده بود.

خامنه‌ای می‌خواست تل‌آویو و حیفا (مهم‌ترین شهر عرب و مسلمان‌نشین در داخل خاک اسرائیل) را ظرف دو دقیقه با خاک یکسان کند به جایش، اسرائیل سامانه پدافندی اس ۳۰۰ پایگاه بابایی (هشتم شکاری اصفهان ) را نابود کرد.

جوانان سعودی و امارات و کویت و بحرین و عمان و لبنان و مصر به فردایی می‌نگرند که زندگی به رویشان لبخند می‌زند اما جوان میهن من تصاویر دیروز ندیده را در دفتر خاطرات پدر و مادر جست‌وجو می‌کند و آرزوی او بازآفرینی دیروز است.

هنوز هم دیر نیست. ایران با همه دردهای تاریخی‌اش آماده احیای دیروز در بستر فردا است. سه روز به همه تفسیرها و ادعاهای بلندگوهای رژیم گوش می‌دادم و دنیای خیالی سید علی و محتسبان و سلحشوران کاغذی‌اش را می‌دیدم. همه سو دشمن بود و ذلت او و توطئه‌های چپ و راست و تنها مقام ولایت و بندگانش اعتبار زیستن و برخورداری از مواهب آسمانی و زمینی داشتند.

نیروهای نظامی ولی فقیه، بی‌آبرویی در برابر اسرائیل را با کوبیدن بر سر و روی دختران و زنان ایران تلافی می‌کنند. آیا ما هنوز هم منتظریم اسرائیل نجاتمان دهد؟

آیا ولی فقیه گزینه سامسون را اختیار می‌کند؟ / علیرضا نوری زاده

وقتی یک فرد برای ۸۵میلیون انسان صاحب خرد تصمیم می‌گیرد، حکایت بخت‌النصر و نرون و چنگیز وسلطان حسین صفوی، بابا خان قاجار، و روح‌الله خمینی تکرار می‌شود
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ ۱۵:۱۵

علی خامنه‌ای در بازدید از نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه پاسداران، آبان ۱۴۰۲- khamenei.ir

سرانجام اسرائیل بی‌سروصدا و بدون اعلان ساعت حمله و نمایش پهپادهایش بر آسمان منطقه از نقب تا اصفهان و به گواه بعضی ایضا تا تبریز، سیلی محکمی به گوش مقام ولایت زد که او همچنان در سرگیجه هضمش دست و پا می‌زند.

***

در جمع خانواده‌های روحانی – بی‌توجه به سید (از نوادگان اهل بیت) بودن و یا عام بودنشان (عمامه سفیدها) – سلسله‌مراتبی هست که از روزگار شیخ صدوق و علامه و غزالی و حجت الحق، بی هیچ تغییری برجا مانده است. در انقلاب مشروطه، به‌دلیل پیوستن علمایی چون طباطبائی و بهبهانی به این جنبش، خاندان‌های صدر و نائینی و شیرازی در بیرون از دایره حوزه اعتبار بسیار یافتند و بعضیشان تا امروز حکم و حکومت را در دست دارند. در دوران پهلوی اول، خاندان حائری یزدی و صدر و در عصر شاه فقید بروجردی و ارباب و صدر و کاشانی و سپس میلانی و شریعتمداری، مرعش نجفی و حاج آقا احمد خوانساری سلسله‌مداران مرجعیت شدند. به قول مرحوم سیدهادی خسروشاهی که این اواخر پیاپی می‌گفت روزگاری علامه حجت مدرس ما بود، حالا حجت کوه‌کمره‌ای مقتدای نسل ما است.

در دوران قاجار در جنبش‌های فکری علما و حوزویان جوان پیش‌قدم بودند، اما امروز با غیبت بزرگان حوزه‌ها، مقتدی‌ صدر و علم‌الهدی و رئیسی و احمد خاتمی پیشگامان مرجعیت شده‌اند. بیت شیرازی نسل بعد از نسل عالم دینی به حوزه‌ها فرستاد، بیت ناصر ابوالمکارم شیرازی حالا افتخار می‌کند که دزدان قهار و مافیای جبار تحویل حوزه و جامعه می‌دهد.

حتی در دوران مراجعی که عنوان مطلقه ومرجع اعلا را داشتند (مانند بروجردی، حاج آقاحسین قمی، حکیم، شیرازی، شاهرودی و…) هیچ‌گاه صاحب عنوان مرجع اعلا، صاحب اختیار سرنوشت مردم در تاریخ مذهب شیعه نبوده است. پایان تلخ سلاله صفوی و فساد عام ملایان عملا راه را بر”دولت ملایی ” بست. خمینی اما با فریب این راه را دوباره گشود و خامنه‌ای توسعه‌اش داد. در ضدفرهنگ حاکم بر اندیشه ولی فقیه، تنها کسانی لیاقت لقب هموطن را دارند که از پای تا سر ذوب‌شده در ولایت اویند. خامنه‌ای در سخنرانی نوروزی‌اش هیچ عبارتی بر زبان نراند که از آن عطر و طعم امید و همدلی و توسعه برخیزد. مرگ و خون و ویرانی از واژگانش همچون بخاری چرکین بر برگ نازک اندیشه می‌نشست و ما محو شدن رویاها را می‌دیدیم. راستی ولی فقیه مطلق‌الاراده با چه بی‌رحمی قضیه را به بنیامین ناتنیاهو سپرد تا غزه‌ای راکه رو به آبادانی داشت به تلی از خاک و خاکستر بدل کند؟ در جهان کوتوله‌ها او چنان احساس قدرتی می‌کرد که به یک اشاره خطبه پیوند مرگ با اسرائیل را قرائت کرد. دنیا شوکه شد اما بازنده بازی مرگ سلطان فقیه بود نه اسرائیل.

سه روز و سه شب رقص و پایکوبی برای ویرانی بلاد صهیون تدارک دیده شد اما جشن پیروزی رنگ ختنه‌سوران گرفت. جانشین عرفاتی، که نخستین میهمان سید روح‌الله بعد از پیروزی‌اش بود، فردای آتش‌افروزی در غزه لعنتی به طول تاریخ دردهای ملتش نثار سید علی کرد. ابومازن در اشک و درد بار دیگر گفت: تا امروز هرگز جمهوری ولایت فقیه حتی یک گام مثبت برای کمک به مردم فلسطین برنداشته است … دل ابومازن پر بود، همان گونه که دیگر رهبران فلسطینی نیز بیزار از فریب‌کاری‌های اهل ولایت فقیه بارها تاکید کرده‌اند رژیم حاکم بر ایران دشمن واقعی ملت فلسطین و متحد حقیقی دست‌راستی‌های اسرائیل است … هر بار که آمریکا اسرائیل را برای ملتزم ماندن به تعهداتش زیر فشار قرار داده است، به‌اشاره ولی فقیه یک عمل انتحاری که با مرگ چند شهروند غیرنظامی و ویرانگری روبه‌رو بود به‌ یاری اسرائیل آمد تا زبان آمریکا کند شود و امید به صلح و آشتی و برپایی دولت مستقل فلسطین رنگ ببازد و ولی فقیه شعبده‌اش را از نو ساز کند.

از سوی دیگر، درست هنگامی که شان و جایگاه ولی فقیه به بدترین شکل آسیب دیده است، او فرمان حمله به زنان را به دست آبروباختگان سپاهش می‌دهد و این دختران با شکوه ایران زمین‌اند که دلاورانه دربرابر عمله‌ی ظلم او می‌ایستند.

آنچه به‌شدت مرا نگران می‌کند تهور و دلباختگی خامنه‌ای به “خیار شمشون یا گزینه سامسون است “. او در روزهای دور نیز یک بار گفته بود اگر به آنجا رسیدم که پایانی جز ویرانی نیست من و دشمنانم با هم می‌رویم (معبد بیت مقدس را در فیلم سامسون و دلیله به یاد آورید، آنگاه که معبد را برسرخود و دشمنانش ویران می‌کند).

بسیاری می‌گویند (من نیز بر همین عقیده‌ام) که ولی‌فقیه ترسو است، اهل مواجهه نیست، از معرکه فرار می‌کند، اما بی‌آبرویی اخیر و طرحی که ناتنیاهو برای تنبیهش به اجرا درآورد – اگرچه درحد معقول و بدون تندروی بود – ممکن است درصورت پاسخ‌گویی نظام، برای مردم ما و منطقه جهنمی برپا کند. نزدیک به ۴۰۰ موشک کروز و بالستیک و پهپادهای انتحاری و نقطه‌زن که خامنه‌ای به‌سمت اسرائیل فرستاد، اسباب مزاح دوست و دشمن شد. صدای نیابتی‌ها را هم بلند کرد. حالا حوثی‌ها از احتمال ورود به فهرست سیاه تروریست‌های وزارت خزانه‌داری آمریکا نگران‌اند. حزب‌الله نیز می‌داند از این مهلکه به سلامت نخواهد جست. مقام معظم حالا چه گزینه‌هایی دارد؟

نخست، ضربه انتقامی اسرائیل را تحمل کند و به‌قولی پشت سبیلی در کند و رویش را برگرداند. اما مگر می‌شود این بی‌آبرویی را تحمل کرد؟ در این صورت نوه جان عزیزش هم به او خواهد خندید.

راه دوم، زدن یک سیلی به دشمن دربرابر مشت اوست. اسرائیل به هیچ روی آماده نیست که ضربه پایانی را ولی فقیه نثارش کند.

در این میان باید به گزینه‌های روی میز کابینه جنگ اسرائیل هم نگاهی انداخت: از آن جمله هدف قراردادن فرماندهان سپاه و تلاش برای جلوگیری از حمله‌های مشابه در آینده، با ترور فرماندهان و تصمیم‌گیرندگان سپاه پاسداران در داخل و خارج از کشور است. واضح است کسانی که در حملات ایران به اسرائیل مشارکت داشتند بیش از دیگران با خطر چنین ترورهایی مواجه‌اند. فعلا ناتنیاهو به خراشی مختصر بر چهره مقام ولایت بسنده کرده است .هدف قراردادن پایگاه هوایی در اصفهان (به احتمال زیاد در خیار دستگرد ) آن ضربه‌ای نیست که کابینه جنگی اسرائیل ترسیم کرده است.

گسترش جنگ سایبری و افزایش خراب‌کاری در زیرساخت‌های ایران گزینه دیگر اسرائیل است که برای آن بسیار مقرون به صرفه است، اما برای ایران اثرات مخربی دارد. احتمال وقوع این سناریو بسیار زیاد است و شاید هم‌اکنون نیز ارتش اسرائیل با تمام قوا تلاش می‌کند از این طریق به ایران ضربه بزند.

اسرائیل گزینه‌های دیگری نیز دارد که از آنها سود خواهد برد. از آن جمله گزینه‌های دیپلماتیک است. مسلم است که این کشور به تلاش خود برای تشکیل ائتلاف سیاسی علیه ایران ادامه خواهد داد. تلاش‌ها در این زمینه، در سال‌های اخیر به نتایج مهمی منجر شده، برای مثال روابط این کشور با امارات و بحرین عادی شده است.

این کشور تلاش خواهد کرد تا این روابط را تقویت کند. علاوه بر این، پس از حمله به ایران، ارزش عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی برای این کشور به میزان قابل توجهی افزایش یافته است.

افزایش حملات مخفی و خراب‌کاری مخفیانه تاسیسات نظامی و فنی ایران، چه در کوتاه‌مدت و چه در درازمدت، راهکار کم‌هزینه دیگری برای حمله به ایران است. احتمالا چنین عملیاتی افزایش یابد.

درنهایت، اسرائیل این گزینه را خواهد داشت که با تقویت نیروهای نظامی و تعمیق اتحادش با قدرت‌های بزرگی مانند ایالات متحده، انگلیس و فرانسه، از قرار گرفتن در معرض حملات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بکاهد.

در سال ۱۹۹۱، در پی حملات موشکی عراق، ایالات متحده تجهیزات دفاع موشکی مدرن و قدرتمند پاتریوت را به اسرائیل عرضه کرد. پس از دو دهه همکاری نظامی آمریکا و اسرائیل، که پس از حملات صدام آغاز شد، سپر دفاع موشکی گنبد آهنین به طور خاص برای اسرائیل و نیازهای آن ساخته شد.

جای تعجب نیست که اسرائیل در تلاش است تا به‌سرعت سپر دفاع موشکی ایجاد کند. گنبد آهنین برای مقابله با موشک‌های کوتاه‌برد طراحی شده است و دربرابر تسلیحات دوربرد، به‌ویژه موشک‌های بالستیک، ناکارآمد است.

علاوه بر این، تجربه فشار غرب و حمایت مشروط کشورهایی مانند بریتانیا و فرانسه بار دیگر این باور را در اسرائیل تقویت کرده است که این کشور درنهایت باید برای تامین امنیت خود تنها به خود متکی باشد. این ذهنیتی راهبردی و کلیدی است که بخشی از جامعه نظامی و دفاعی اسرائیل را در ۷۰ سال گذشته هدایت کرده است تا همیشه گوش به زنگ جدیدترین و بهترین تجهیزات نظامی باشند. برخلاف اسرائیل که ماشین جنگی پروپیمان و هماهنگی دارد، در جمهوری ولایت فقیه در روز ارتش ماشین آب‌پاش سپاه جایگاه سرلشکر موسوی، فرمانده کل ارتش، معاونانش و سایر فرماندهان را با وضع موهنی هدف قرار می‌دهد. در هر کشور منظمی چنین حادثه‌ای ممکن است به برکناری و تنبیه مسئولان بلندپایه منجر شود، اما در جمهوری ولایت فقیه تصمیم‌گیرنده مهدی موعود است و نایبش.

ملتی که امروز زنانش بیشترین احترام را در جهان کسب کرده‌اند، با پیوستن زنان به مردان در صحنه نبرد، قادر است بر کابوس خامنه‌ای و افکار جنون‌زده‌اش نقطه ختام گذارد. فضای بین‌المللی این آمادگی را پیدا کرده است که با ایران منهای نظام ولایت فقیه تعامل داشته باشد. آیا ما برای این تعامل آماده‌ایم ؟

شیعه های 5 هزار دلاری سودان / علیرضا نوری زاده

احیای دوباره یک جنون
رژیمی سرگشته و سرشکسته در جستجوی نوکر
علیرضا نوری زاده

*روزیکه سردار محمد باقر ذوالقدر(دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و نفر دوم سپاه درآن روزگار؛ با ۸۰۰ سپاهی به سودان رفت و همسایه مزرعه تربیت تروریست بن لادن شد ، هرماه در گزارشهایش از حضورملموس مهدی موعود ؛ درقلب پابرهنه های سودانی ؛ یاد میکرد . دوسال بعد سال بعد ۴ هزار سودانی با دریافت نفری۵هزار دلار شیعه شدند .امروز از ان جمع ۱۱ نفر در ام درومان باقی مانده اند که روزبازدید چند نماینده رژیم که از کنیا به خرطوم آمده بودند تا سفارت دیرین را ببینند و ابعاد خسارتهایش را ارزیابی کنند ؛ جلوی سفارت خالی رژیم جمع شدند و فریاد یا رهبر سردادند. اینها نمادهائی از پیروزیهای ذوالقدر و شیخ المشاغل رژیم علی محمد تسخیری در خرج کردن صدها میلیون دلار برای تسخیرسودان بودند.
**************************************
در ۱۶ مارس، دولت نظامی نیجر قرارداد نظامی با ایالات متحده را که به این کشور اجازه می داد پرسنل نظامی و غیرنظامی در نیجر مستقر کند، لغو کرد.
این تصمیم پس از ابراز نگرانی واشنگتن از گسترش روابط نیجر با ایران و روسیه و برنامه های این کشور برای امضای توافقنامه با تهران با هدف دسترسی ایران به ذخایر اورانیوم در نیجر اعلام شد
دولت نظامی نیجر “اتهامات نادرست” ایالات متحده را رد و از “رویکرد خودخواهانه” واشنگتن انتقاد کرد
آمریکایی ها پس از یک سری تحولات مثبت در روابط تهران و نیامی (پایتخت نیجر) پس از کودتای ژوئیه ۲۰۲۳ در نیجر ابراز نگرانی کردند. این کودتا یکی از جدیدترین کودتاهای نظامی است که کشورهای آفریقایی در سال‌های اخیر شاهد آن بوده‌اند و منجر به تشکیل «کمربند کودتا در منطقه ساحل» شده است.

تعدادی از این کشورها، از جمله بورکینافاسو، مالی و نیجر، با مستعمرات سابق فرانسه درگیر شده اند و شروع به جستجوی شرکای جدید در میان سایر کشورها از جمله روسیه و ایران کرده اند
تهران از ابتدا از دولت‌های نظامی این سه کشور حمایت کرده و انگیزه‌های «ضد امپریالیستی» آنها را دلیل حمایت خود عنوان کرده است
درحالیکه به نظر می رسد حمایت ایران از این دولت ها تنها به
جاه طلبی های سیاسی یا افزایش روابط اقتصادی محدود نمی شود و گزارش ها حاکی از آن است که قراردادهای نظامی جدیدی بین تهران و کشورهای آفریقایی شکل می گیرد
تهران بارها تایید کرده است که پس از پایان تحریم تسلیحاتی بین المللی علیه ایران در اکتبر ۲۰۲۳، برنامه فروش تسلیحات خود را گسترش خواهد داد
در نوامبر ۲۰۲۳، سفیر ایران در بورکینافاسو با وزیر امور خارجه این کشور درباره افزایش همکاری‌های دفاعی که شامل صادرات تجهیزات نظامی، تعمیر بالگردهای نظامی و آموزش نیروهای امنیتی بورکینافاسو بود، گفتگو کرد
در ماه مه ۲۰۲۳، محمدرضا آشتیانی، وزیر دفاع و نیروهای مسلح ایران، میزبان سادیو کامارا، وزیر دفاع مالی بود و درباره تجهیز و آموزش نیروهای نظامی مالی برای مبارزه با تروریسم گفتگو کرد
در ژانویه ۲۰۲۴، علی لمینه زین، نخست وزیر نیجر برای امضای چند قرارداد همکاری با ایران به تهران سفر کرد. در تصاویری که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، محمدرضا آشتیانی از جمله مقاماتی بود که این اسناد را امضا کرد، اما نه ایران و نه نیجر در مورد امضای قرارداد دفاعی و نظامی صحبت نکردند

ایران هنوز جزئیاتی در مورد همکاری نظامی خود با کشورهای ساحل یا سایر کشورهای آفریقایی ارائه نکرده است
پهپادهای ساخت ایران توجه کشورهای مختلف جهان به ویژه روسیه را به خود جلب کرده است که از این پهپادها در جنگ اوکراین استفاده می کند
پهپادهای نظامی به بخش مهم و حیاتی جنگ مدرن تبدیل شده‌اند و در درگیری‌های قاره آفریقا از آنها به عنوان “کارت برنده” نیز یاد می‌شود
اخیرا گزارش هایی مبنی بر استفاده از پهپادهای ایرانی در سودان منتشر شده است. در ماه ژانویه، نیروهای پشتیبانی سریع، یک شبه نظامی در سودان، اعلام کرد که یک پهپاد ساخت ایران را که تحت کنترل ارتش سودان بود، منهدم کرده است

به گزارش رسانه های سودانی، پهپادهای ایرانی از جمله مهاجر ۶، مهاجر ۴ و ابابیل “نقش تعیین کننده” در پیشروی نیروهای مسلح سودان در ماه مارس داشتند. با وجود این، خارطوم دریافت کمک های نظامی از تهران را رد می کند و می گوید از سلاح های نظامی ساخت سودان استفاده می کند
ایران و سودان پس از هفت سال جدائی در اکتبر ۲۰۲۳ روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. علی الصادق علی، وزیر امور خارجه سودان، فوریه گذشته برای اولین بار به تهران سفر کرد و برخی رسانه ها گزارش دادند که عبدالفتاح البرهان، رهبر نظامی سودان که عملا قدرت را در این کشور در دست دارد، ممکن است به زودی به ایران سفر کند

گزارش هایی نیز در مورد استفاده از پهپادهای ایرانی در سایر مناطق آفریقا منتشر شده است. ایران متهم شده است که طی دو سال جنگ داخلی در شمال منطقه تیگری اتیوپی، پهپادهای نظامی خود را در اختیار ارتش این کشور قرار داده است. گروه روزنامه نگاری تحقیقی نیز در تحلیل سال ۲۰۲۱ خود به این موضوع اشاره کرد، اتیوپی نیز مانند سودان با خرید هواپیماهای بدون سرنشین از ایران یا استفاده از آنها در جنگ موافقت نکرده است.

فعالیت‌های اخیر ایران در آفریقا را می‌توان در راستای چندین منافع کلیدی ایران ارزیابی کرد. نخست اینکه تهران همواره خواهان حل مسائل منطقه ای بین کشورهای منطقه و خروج نیروهای غربی از خاورمیانه و آفریقا بوده است.
نکته دوم این است که تهران سعی دارد انزوای خود در غرب را با افزایش روابط خود با کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین جبران کند
ابراهیم رئیسی در سال ۲۰۲۲ از کنیا، اوگاندا و زیمبابوه بازدید کرد که اولین سفر یک رئیس جمهور ایران به کشورهای جنوب صحرای آفریقا در حدود یک دهه گذشته بود.

تحولات جدید و بازآرایی‌های ژئوپلیتیکی در منطقه ساحل آفریقا، ایران را به دنبال دستیابی به هدفی بزرگ‌تر از برآوردن جاه‌طلبی‌های سیاسی خود در آفریقا کرده است.

اگر ایران واقعاً به دنبال استفاده از ذخایر اورانیوم نیجر است، امضای توافقنامه با نیامی به تهران کمک می کند تا برنامه هسته ای خود را تقویت کند که یکی از محورهای اصلی اختلافات ایران با غرب است
تهران ذخایر اورانیوم غنی شده خود را در سال های اخیر به طور چشمگیری افزایش داده است و مذاکرات برای احیای توافق هسته ای ۲۰۱۵ بیش از یک سال است که متوقف شده است

منابع سودانی گزارش دادند که تهران بر خارطوم برای ایجاد یک پایگاه دریایی دائمی در دریای سرخ در ازای ارسال پهپادهای مدرن به سودان فشار میآورد، اگرچه این تلاش‌ها هنوز به نرسیده ولی با ادامه جنگها وعدم توانائی یکی از طرفها برای از میدان خارج کردن طرف دیگر بخت ژنرال برهان روز به روز برای برقراری حکومتی فارغ ازلباس دین و درعین حتا بیشتر میشود.
زژیم همچنین از خارطوم خواسته است خود را از تعهدات دولت عمرالبشیر به «مشارکت در جنگ» علیه حوثی‌ها پایان دهد و گروه‌های افراطی اسلامی را برای مبارزه با خلیفه حفتر، فرمانده ارتش ملی لیبی مستقر در لیبی، مجهز و مسلح کند
با این حال، هدف رژیم «تثبیت حضور خود در آفریقا و دسترسی به منابع استراتژیک آن» است.
علاوه بر برقراری روابط راهبردی و نظامی و ایجاد شبکه ای از قدرت های شیعه متحد و وفادار در نیجریه،تانزانیا ، نیجر ، ماداگاسکار ؛ مالی ، گینه ، أوگاندا و کنیا و غنا ، بسرعت بر حضور منحوس خود در آفریقا افزوده است و با گسترش روابط اقتصادی و سرمایه گذاری، راه های تازه ای ر برای دور زدن تحریم ها و جلب مشارکت های تجاری از شمال آفریقا تا جنوب صحرای آفریقا و جنوب آفریقا؛ تجربه میکند . به دماغه امید نیک رسیدن نیزاز هدفهای مهم رژیم جهل و جور و فساد کاکم بر خانه پدری است . سفر ابراهیم رئیسی به سه کشور زیمبابوه، اوگاندا و کنیا در تیرماه سال گذشته در این زمینه انجام گرفت . با گروهبانهای یکشبه ژنرال شده آفریقا که فاسدتر و هوشمندتر از نسل قبلی خود ، آیدی امین دادا و جعفر نمیری و موبوتو و…هستند کار رژیم ولایت فقیه برای به خدمت درآوردن مزدورهای مثل خودش ، خونریز و وحشی ، آسانتر شده است .
در عین حال سودان با توجه به حضور پررنگ جنبش‌های اسلامی در گذشته وسرمایه گزاری های ریشه دار در عهد عمرالبشیر توسط رژیم ؛ مورد توجه ویژه بنیاد ولایت فقیه است تا این کشور را به محلی برای اعمال فشار بر اسرائیل وعربستان سعودی ، مصر و مهمتر از همه إیالات متجده در آورد . نتیجه سیاستهای دولت نیم بند نظامی سودان در آغاز تداوم روابط سیاسی و اقتصادی با اسرائیل و همچنین روابط خوب با غرب بود که موانع جدی در برابر اهداف ایران به شمار میرود . برقراری روابط نظامی بین سودان و اسرائیل نیز می تواند برنامه های ایران را مختل کند
اما اگر ارتش سودان در سیاست فعلی خود تجدید نظر کند و به سمت روسیه و چین روی آورد، راه را برای حضور نظامی ایران در سودان در چارچوب همکاری و به شرط کمک مالی و تجاری باز خواهد کرد. اما به دلیل قدرت مالی بسیار بالاتر آمریکا و اروپا، برای جمهوری اسلامی ایران سخت است که نظر سودان را در ازای دریافت بودجه اندکی جلب کند

به نظر می رسد پس از شکست انقلاب و جنگ داخلی، سودان به نقطه فراموش شده جهان تبدیل شد و همین موضوع ایران را به فکر بهره برداری سیاسی و استراتژیک انداخت
اما نگرانی در مورد گسترش پشتیبانی تسلیحاتی ایران می تواند معادلات را تغییر دهد. به خصوص اگر دلیل اصلی دریافت پهپاد از ایران باشد.

در هر صورت آنچه مشخص است دور جدیدی از تلاش های ایران است که برای بازیابی موقعیت سابق خود در سودان و آزمایش احتمال پیوستن سودان به «محور مقاومت» روند روبه افزایشی گرفته است. که به نوبه خود باعث افزایش تنش با غرب و اسرائیل می شود. نتیجه این تلاش ایران نامشخص است و قضاوت در مورد آن مستلزم زمان است . اما در دوتجربه اریتره و اتیوپی که فقرشان رژیم را به طمع انداخت تا از آنجا سرپلی به یمن برقرارکند ، با حضور سریع امارات و عربستان سعودی با سرمایه گزاریها و دلارهای بیشتر، سر جمهوری ولایت فقیه در نهایت به سنگ خورد. عربستان نیز حالا بسادگی سودان را به رژیم ولایت فقیه پس نخواهد داد.