یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

بیروت ویران می‌شود اما زمزمه ققنوس را می‌شنوم / علیرضا نوری زاده

شبکه مالی مافیای حزب‌الله نابود می‌شود
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۳ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۲۴ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۷:۴۵

فروریختن یک ساختمان در بیروت-خبرگزاری فرانسه

تصویری از جبالیا، از فراز ساختماهایی که ویرانی را از درون و بیرون فریاد می‌زنند، تمام روزم را به درد و رنج پیوند می‌دهد. صف آوارگان را می‌بینم. زن و مرد پیر و جوان و کودک می‌روند و خانه را به بمب‌های اسرائیلی می‌سپارند. آن‌سو در بیروت، در ضاحیه، ساختمانی ۱۰ طبقه فرو می‌ریزد و آوارگان جنوب پیاپی به سوی سرنوشتی نامبارک روان‌اند.

روزی در عیتانی، همه جوانی‌ام در بیروت آواز و زیبایی، از دیده‌ام پنهان می‌شد. حقیقت جنگ سیلی سنگینی بود که اگر ذره‌ای دلت با بیروت بود، پیاپی بر چهره‌ات می‌خورد. اگر بیروت را پیش از رسیدن نکبت ولایت جهل و جور و فساد می‌شناختی، گریه امانت را می‌برید.

راستی چرا رژیمی توهم‌زده و بیمار باید بتواند لبنان را به گروگان گیرد و جان و جهانش را به آتش کشد؟ موسی (صدر) با کمک پادشاه فقید و مرحوم اسدالله علم جنوب را رنگ زندگی بخشیده بود و ضاحیه بیغوله تروریست‌ها نبود. رباب خانم، خواهرآقا موسی، دختران شیعه را آموزش می‌داد و مصطفی چمران آموزشگاه فنی صور را اداره می‌کرد. شیعه با امام موسی صدر جان گرفته بود. ده‌ها دانشجوی شیعه با بورس تحصیلی بنیاد پهلوی در لبنان و مصر و ایران و اروپا درس می‌خواندند. نماینده دستگاه اطلاعات در سفارت ایران نویسنده‌ای فرزانه بود که سال‌ها بعد «خیام و آن دروغ دل‌آویزش‌» دل و دین از بسیاری از ما ربود.

آن‌ روزها از سپاه و امنیت‌خانه سید علی آقا خبری نبود. دکتر محمدی، رئیس دانشکده الهیات، در سال‌های اعتبار ایران در لبنان، رایزن فرهنگی بود و در دانشگاه بیروت زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کرد. حزب رزگاری کُرد با حضور رهبرش جمیل محو، نوروز را در سینما کلمانسو بیروت جشن می‌گرفت و جشن‌های سفارت با حضور سرشناس‌ترین هنرمندان از جمله گوگوش که تصویرش روی جلد مجله الحوادث را پوشانده بود، محور داغ‌ترین تجلیل‌ها از ایران و هنرمندانش بود. فیروزه همه ساله در فستیوال بعلبک آواز عشق را بر فراز شرق تا بیروت و صیدا و طرابلس پرواز می‌داد.

بعد از ظهور فتنه خمینی در سرزمین ما، جنگ‌های داخلی در دومین مرحله لبنان را به آتش کشید اما سعودی‌ها به داد رسیدند. مردان جنگی را در طائف جمع کردند و هرکدام را خلعتی و کیسه‌ای دادند تا با بیعت با حسابدار جنوبی لبنان، رفیق حریری، که سالیان دراز در سعودی کار می‌کرد و شرکت ساختمانی عظیمی برپا کرده بود، دوباره وطن را با شانه‌هایش ستون زنند.

بیروت دوباره ساخته شد. «سولیدر» نیویورک را در ابعادی کوچک‌تر به نمایش گذاشته بود. لبنانی‌ها به آشتی ملی رسیدند اما امام موسی صدری دیگر در کار نبود که شیعیان را رهبری کند. در پایان سال ۱۹۷۸ قذافی به اشاره راویان نکبت مثل جلال فارسی، دوست عزیز امام موسی حسین الحسینی رئیس جنبش امل و پارلمان لبنان را ربود. سفارت خمینی و حزب‌ او را کنار زدند و نبیه بری آمد تا دست در دست حسن نصرالله بگذارد. لبنان را ربودند و پشت قباله عقد نکاح با نایب امام زمان انداختند. شرح این قصه جانسوز را بارها گفته‌ام و نیازی به تکرارش نیست. حریری هم از میان برداشته شد تا لبنانی دیگر بانگ ققنوس وطن را که از خاکسترش برمی‌خاست، نشنود.

حزب‌الله با میلیون‌های اهدایی ولی‌فقیه لبنان را ربود اما در ویرانه‌های بیروت و جنوب این بار بانگ شکستن زنجیرهای اسارت را می‌شنویم. روزگار خون و ویرانی و آوارگی در لبنان دیگر می‌شود. حالا جبران باسیل، داماد میشل عون و متحد حسن نصرالله در جبهه مسیحیان، که به امید جلوس بر کرسی ریاست بعد از کنار رفتن میشل عون در اوج بدنامی و نوکری دمشق، دست در دست‌های خونی نصرالله و بشار اسد گذاشت، زبان به انتقاد از حزب‌الله و رهبرانش گشوده است و آشکار می‌کند که سکه قلب ولایت فقیه و حزب‌الله آن دیگر بین مردم و حتی سرسپردگان حزب‌الله خریداری ندارد و باسیل هم به امید بخشش، ارباب سابق را می‌کوبد.

باید دوباره به واقعیت‌هایی که نتانیاهو به فلسطین و لبنان تحمیل کرده است، نظری بیندازم.

خامنه‌ای یک هفته پیش از فاجعه ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شماری از سران حماس و جهاد اسلامی را به حضور پذیرفت. هدف به هم ریختن طرح بزرگ آشتی فرزندان ابراهیم و جلوگیری از برقراری رابطه بین عربستان سعودی و اسرائیل بود (بعد از امارات و بحرین و مغرب به صورت علنی و قطر و سلطان‌نشین عمان به شکل نیمه‌علنی)؛ البته شروط سعودی در برپایی فلسطین آزاد با پایتختی بیت‌المقدس شرقی و عقد پیمان دفاعی امنیتی ریاض و واشینگتن در سال ۲۰۲۴ به‌عنوان مهم‌ترین شرط ریاض برای به رسمیت شناختن دولت ستاره داوود به قوت خود باقی بود.

کلید تنفیذ طرحی که حماس و حزب‌الله و این آخری‌ها لنگ‌به‌کمر‌بسته‌های حوثی و نوکران عراقی سید علی، زیر نظر سپاه و حزب‌الله، سه سال روی آن کار کرده بودند، به دست ولی فقیه زده شد. به قول عرب‌ها، «قامت القیامه» (قیامت به پا شد).

از آن پس سرعت حوادث شمارش زمان را غیرممکن کرد. غزه‌ای که با میلیاردها دلار قطری‌ها، غرب و ثروتمندان فلسطینی ساخته شده بود، ویران شد. دیگر غروب غزه زیرآواز ماهیگیرانی که با صیدشان از دریا بازمی‌گشتند، پرواز امید را تجربه نکرد. شعرخوانی فادی و نوال و فدوی و کمال و سعید در هنرستان فرهنگ و هنر خان یونس برای همیشه تعطیل شد و سینماهای غزه به درمانگاه‌های موقت تبدیل شدند.

در این ماه‌ها و هفته‌ها، هربار با رهبر فلسطینی‌ها، محمود عباس (ابومازن)، گفت‌وگو کردم، اشک‌هایش را مجال بازایستادن نبود. به گفته مشاور ارشدش، نبیل ابوردینه، رئیس دولت خود مختار چشم‌انتظار به اهتزاز درآوردن پرچم فلسطین مستقل بر فراز اقصی بود، حالا اما جنازه‌ها را می‌شمرد و برای از دست شدن غزه اشک می‌ریزد.

اسرائیل در جست‌وجوی سر مار غزه را خاکستر کرد. ۴۴ هزار نفر به قتل رسیدند که بسیاری نه عضو حماس بودند و نه بر جنایت سنوارها مهر تایید می‌زدند. سیل آوارگان با بادیه و بقچه‌ای در دست، کودکانی که برادر و خواهر کوچک‌تر خود را در دست‌های ظریف و نازنینشان به ناکجاآباد می‌بردند، بی‌احساس‌ترین آدم‌ها را به گریه می‌اندازد، اما سید علی وحشت‌زده به حزب جهنمی‌اش در لبنان فرمان آتش می‌داد.

برای اسرائیل فرصت طلایی پیش آمده بود که بکوبد و بروبد و سر افعی را در ضاحیه جنوبی بیروت به سنگ زند. اما زمانی که خرد شدن حزب‌الله را مشاهده کرد، راهبرد تضعیف حزب‌الله را به امحاء حزب‌الله تغییر داد. چپ و راست، مرجعیون و صور و صیدا و اقلیم تفاح و ضاحیه بیروت و بعلبک کوبیده شدند. ده‌ها رهبر حزب‌الله از فواد شکر تا قصیر و از حسن نصرالله تا هاشم صفی‌الدین خاک شدند و دست در گردن فرماندهان سپاه قدس به لقاءالله شتافتند.

سیدعلی هنوز از مرگ سردارش زاهدی در کنسولگری‌اش در دمشق خونین‌جگر بود که پرپرشدن نیلفروشانش را آواز دادند. آن همه توهم به یک‌باره دود شد و به هوا رفت و بانگ فنی‌زاده نازنین در گوشمان چکید که حالا باید در برابر دایی جان ناپلئون دستاربه‌سر، انگشت بچرخاند و رو به آسمان بگوید: «انگاری دود شدند و به هوا رفتند.»

سرداران لشکر اسلام با شکم‌های برآمده، حساب‌های درشت در ماکائو و هنگ‌کنگ و صندوق قرض الحسن با شعبه‌های فراوان در لبنان و یمن و تجارت پرسود قرص‌های روانگردان کپتاگون و افیون و کوکایین از آمریکای لاتین تا خاورمیانه عربی، وحشت‌زده برای نابودی اسرائیل نقشه می‌کشیدند و درشت‌ترهایشان یکان‌یکان زیر آتش اسرائیل خاکستر می‌شدند.

شبکه الجزیره که برای فلسطینی‌های غزه و حزب‌الله خیلی سینه چاک می‌دهد، خود در گزارشی بیش از یک سال پیش از نبرد غزه و ادامه آن تا لبنان و یمن، فاش کرد: «شبکه‌های مالی غیرقانونی حزب‌الله در آمریکای جنوبی (مثلث برزیل، پاراگوئه، آرژانتین) با تجارت مواد مخدر، میلیون‌ها دلار به خزانه حزب سرازیر می‌کنند. اوایل دهه ۱۹۸۰ که اکثر مهاجران لبنانی به منطقه مثلث لاتین آمدند، با استفاده از موقعیت تجاری برجسته شهرهای مرزی سه کشور با خانواده‌هایشان در این منطقه ساکن شدند. یکی از این مهاجران اسعد برکات است که در دهه ۱۹۹۰ به این منطقه آمد و فروشگاهش را برای فروش عمده لوازم الکترونیکی افتتاح کرد. در سال ۲۰۰۲ او به اتهام فرار مالیاتی دستگیر شد اما شوک واقعی زمانی رخ داد که وزارت خزانه‌داری آمریکا او را در فهرست تحریم‌ها قرار داد و از او به‌عنوان بازوی راست حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، در آمریکای جنوبی یاد کرد. برکات فقط نخستین حلقه در مافیای حزب الله بود. در سال ۲۰۰۸، نمر زعیتر به اتهام تلاش برای قاچاق کوکایین به ایالات متحده دستگیر شد و بعدا در سال ۲۰۱۳، برادر اسعد برکات، حمزه علی برکات، به اتهام ایجاد یک شبکه کلاهبرداری دستگیر شد.» این مطلب در بخش میدان سایت الجزیره در ژوئن ۲۰۲۲ به طور مفصل منتشر شد.

این ماجراها و حوادث مشابه باعث بحث و جدل در مورد ماهیت رابطه در حال ظهور حزب‌الله و شبکه‌های جنایت سازمان‌یافته در آمریکای جنوبی در دوران پس از ۱۱ سپتامبر شد؛ رابطه‌ای که هدف اصلی آن کسب درآمد از همه‌چیز بود؛ از کالاهای تقلبی مانند ساعت و عینک آفتابی و لوازم الکترونیکی تقلبی و دی‌وی‌دی‌های دزدی دریایی گرفته تا تجارت سیگار و قاچاق انسان و پولشویی و تجارت مواد مخدر، با هدف یافتن منابع درآمدی اضافی برای مقابله با بحران‌های مالی پی‌درپی حزب‌الله به سبب مجازات‌هایی که وزارت خزانه‌داری آمریکا علیه شخصیت‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی برقرار کرد.

برجسته‌ترین بازیگر غیردولتی مسلح در خاورمیانه با ورود به جنگ سوریه و جنایاتش علیه مردم این کشور دیگر آن شبکه مقاومت پاک‌نهاد نبود، بلکه دست در دست مافیای سپاه و ماهر اسد، برادر بشار اسد، به بزرگ‌ترین شبکه فساد و تجارت مخدرات و فحشا (خاصه در ماکائو، ونکوور کانادا و بخش ترکی قبرس) و ترور تبدیل شد.

قتل رفیق حریری و البته ده‌ها تن دیگر از شخصیت‌های لبنانی مخالف حزب‌الله و رژیم‌های سوریه و ولایت فقیه حزب‌الله را در صدر فهرست بزرگ‌ترین گروه‌های تروریستی جهان قرار داد.

در واقع خطای خامنه‌ای در به میدان فرستادن حزب‌الله و اشتباه حسن ئصرالله در اطاعت از اوامر رهبرش سید علی، مهم‌ترین فرصت را برای نتانیاهو فراهم کرد تا حزب را ویران کند. اسرائیل همین چند روزه با درهم شکستن شعبه اصلی و چند شعبه فرعی صندوق‌های قرض الحسن، کمر نظام مالی حزب‌الله و سپاه را در لبنان خردوخمیر کرد.

حالا نتانیاهو درصدد پرداختن به سر اژدها در تهران است. ایرانی هرگز خواستار پنجه زدن بیگانه بر چهره ایران بانو نیست. اما می‌توان درک کرد که بر خاکستر شدن ولی فقیه و اهل و طایفه‌اش اشکی نخواهد ریخت.

یحیی سنوار که بود و مرگش چه پیامدهایی خواهد داشت / علیرضا نوری زاده

هنیه ، فواد شکر، حسن نصرالله ، نیلفروشان، هاشم صفی‌الدین و حالا سنوار، ولی فقیه‌شان را تنها گذاشتند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰

یحیی سنوار در سال ۱۳۹۰ به همراه اسماعیل هنیه سفری به ایران داشت-انصاف‌نیوز

خشمگین، لبخندی قسطی گاهی برلبش، شال فلسطینی بر گردنش؛ با درنگ سخن می‌گفت و می‌نوشت. نه جذبه عرفات را داشت نه غرور و طمانینه محمود عباس را. از قدیمی‌ها کوچک‌ترین اثری در او نبود. جورج حبش، نایف حواتمه، ابوجهاد، خالد حسن و برادرش هانی حسن، که با عرفات به ایران آمد و بعد سفیر فلسطین در ایران شد، هریک در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در بیروت، عمان، قاهره و بغداد و تونس پاتوقی داشتند و یکی از روزهای هفته با دوستان گرد هم می‌آمدند. انقلاب فلسطین ریشو نبود و تسبیح در دست نداشت. پس از ظهور خمینی، از یک سو رژیم‌های نظامی سکولار عرب در تحقق حداقل خواست‌های مردم شکست خوردند، و از سوی دیگر کار اخوان المسلمین در مصر و اردن و سودان و سوریه بالا گرفت و بزرگان عرصه مقاومت از حبش و حواتمه گرفته تا ابوحسن سلامه و ابوالهول و ابوداود یا به دست واحدهای مخفی موساد یا به تیر غیب رژیم‌های انقلابی از نوع صدام و اسد خاموش شدند. آن‌ها که ماندند نیز به‌مرور دعوت مرگ را لبیک گفتند. عرفات ماند و جمعی از یاران سال‌های کویت. آن سالی که هفت مبارز فتح را پایه گذاشتند سروکله اسلامی‌ها پیدا شد و ریش و الله اکبر نماد یک فلسطینی مبارز، و رنگ و طعم حماسه‌های مقاومت دیگرگون شد. یاران جورج حبش هواپیمای لوفت‌هانزا را می‌ربودند و به فرودگاه زرقان اردن می‌بردند، اما مسافرانش را با احترام به سالن ترانزیت می‌بردند و بعد هواپیما را آتش می‌زدند. ریش که بر چهره انقلاب نشست هواپیما و مسافرانش با هم آتش می‌گرفتند.

خالد مشعل، اسماعیل هنیه، محمود زهار و مرشدشان شیخ یاسین همه از تیره‌ای بودند که به «هدف وسیله را توجیه می‌کند» ایمان داشتند. در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ عملا تطبیق این شعار را در عملکرد حماس و جهاد مشاهده کردیم.

در برابر بن گوریون و گلدامایر و موشه دایان و اسحاق رابین در صف مبارزان فلسطینی فتح و جبهه خلق و دموکراتیک خلق را داشتیم. طبیعی است امروز در برابر نتانیاهو و گالانت و نفتالی بنت سنوار و عالول و زهار را در صف مقابل داشته باشیم. جهان دهه ۶۰ و شاعران مقاومت و لیلا خالد و ابوعمار با جهان امروز فاصله زیادی دارد.

حالا بر جنازه اسماعیل هنیه ،سید علی خامنه‌ای نماز می‌گزارد، و فرمانده سپاهی که از جنبش سبز تا امروز ده‌ها تن از فرزندان ایران‌زمین را کشته زیر تابوتش را می‌گیرد. فریاد عزا عزاست امروز بلند است اما نه برای فرزندان خانه پدری که قربانی کینه ولی فقیه شدند بلکه برای یحیی سنوار.

یحیی سنوار که بود؟

سنوار کشته شد. آشکار بود وقتی اسماعیل هنیه در تهران، حسن نصرالله در بیروت و فواد شکر در جنوب کشته می‌شوند نوبت سنوار هم می‌رسد. فردای هفتم اکتبر من دو موضوع را همین‌جا نوشتم؛ اولی مبنی بر اینکه عملیات حماس با هدایت و اشاره و هزینه مالی و تسلیحاتی رژیم ولایت فقیه و برای به زمین زدن طرح صلح ابراهیم انجام گرفته است. ماه پیش نیز بعد از انفجار پیجرها، با استناد به منبعی صادق، نوشتم این پیجرها خرید جمهوری اسلامی بوده است.

یحیی سنوار (السنوار) در اردوگاه آوارگان فلسطینی خان یونس در جنوب نوار غزه متولد شد و قبل از اولین انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷ به جنبش حماس، که شیخ احمد یاسین آن را تاسیس کرد، پیوست.

در سال ۱۹۸۸، سنوار یک دستگاه امنیتی برای جنبش تاسیس کرد که مسئول تعقیب متهمان جاسوسی برای اسرائیل، مجازات آن‌ها و گاهی اوقات اعدام آن‌ها بود.

یحیی سنوار از دانشگاه اسلامی در نوار غزه فارغ‌التحصیل شد و زبان عبری را آموخت. او در طول ۲۳ سال زندان در اسرائیل به زبان عبری صحبت می‌کرد و درک عمیقی از فرهنگ و جامعه اسرائیل داشت.

سنوار به اتهام کشتن سربازان اسرائیلی به چهار سال حبس ابد محکوم شد. در سال ۲۰۱۱ او درمیان یک هزار و ۲۷ فلسطینی بود که در برابرآزادی گیلاد شالیت، سرباز فرانسوی-اسرائیلی، آزاد شدند.

بعدها، سنوار قبل از اینکه رهبر جنبش در نوار غزه شود، یک رهبر برجسته در گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی جنبش حماس، بود.

سنوار در رویای برپایی یک کشور فلسطینی واحد بین نوار غزه و کرانه باختری رود اردن، که از سال ۱۹۶۷ اسرائیل آن را اشغال کرده است، با بیت‌المقدس شرقی بود.

در سال ۲۰۰۶، با یک شبه‌کودتای همراه با خون‌ریزی به سلطه دولت خودمختار فلسطین در غزه پایان داد و از آن پس همراه با ابوهای حماس حکومت غزه را در دست گرفت. از آن پس تلاش‌های آشتی بین فتح و حماس همگی با شکست مواجه شدند. سنوار اصول‌گرایی در برنامه‌ریزی نظامی و عمل‌گرایی در سیاست را اتخاذ کرد. دائم می‌گفت من به خاطر قدرت مبارزه نمی‌کنم بلکه به خاطر مذاکره با اسرائیل ازسر قدرت می‌جنگم.

در سال ۲۰۱۵، نام سنوار به همراه محمد الضیف، فرمانده پایگاه عزالدین قسام، به فهرست «تحت تعقیب‌ترین تروریست‌های بین‌المللی آمریکا» اضافه شد.

به گفته نزدیکان محمد دحلان، رهبری از فتح که غزه را به ابوهای حماس و جهاد اسلامی واگذار کرد، سنوار و الضیف شبکه تونل‌های حماس در غزه را پایه‌ریزی کردند. در اوایل ماه مه، گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، متعهد شد که سنوار را پیدا و محاکمه کند. گالانت گفته بود: اگر زودتر به او می‌رسیدم، به او کمک می‌کردم تا در طول مدت جنگ تقصیر را به گردن گیرد.

سنوار یک بار به ایران سفرکرد و شانه‌های ولی فقیه را بوسید. وقتی اسماعیل هنیه در تهران به قتل رسید، همه سران حماس آماده بیعت با خالد مشعل بودند اما مشعل حاضر به نوکری ولی فقیه نبود. او روابط گسترده‌ای با کشورهای منطقه داشت. بنابراین به فرمان خامنه‌ای حماس با سنوار بیعت کرد.

چهره درهم‌کوفته، استخوان‌های درهم‌شکسته در کنجی ویرانه، پایان کسی بود که غزه را به آتش کشید و به اندازه نتانیاهو در قتل ۴۰ هزار فلسطینی مسئولیت داشت. ولی فقیه پرچم جمهوری اسلامی را در سوگ یکی از فرزندان ولایت پایین می‌آورد ولی در غزه جوانی نفرینش می‌کند که هم خانه‌اش را از دست داده و هم پدر و نایله خواهر سه ساله‌اش را. در بیروت علامه علی الامین روحانیِ شیعه، نه در سوگ حسن نصرالله اشکی می‌ریزد و نه برای سنوار فاتحه می‌خواند. علی الامین در تلویزیون الحدث، یحیی و حسن را از تیره‌ای می‌داند که به‌جز مرگ به چیزی اعتقاد ندارند و سرانجام نیز با مرگشان شاید مصائب ایران و لبنان و عراق و یمن، بلکه مصائب عالم پایان گیرد.

در کمتر از یک ماه، مهم‌ترین سرسپردگان نایب امام زمان خاکستر شدند. میلیاردها دلار از بیت‌المال خانه پدری غارت شد تا نوکرانی در چهار سوی خاورمیانه اجیر شوند. حالا سردستگانشان به هفت هزارسالگان پیوسته‌اند. چشمان ولی فقیه وحشت‌زده به آسمان خیره مانده است که پس کی می‌آیند؟

آن روز بعد از ۷ اکتبر نوشتم که از نگاه نتانیاهو سر مار در غزه، سر افعی در لبنان و سر اژدها در چهارراه آذربایجان است. سر مار و افعی در غزه و بیروت خرد شد و حالا نوبت اژدهاست. در این میان انتشار بیانیه‌های ضد جنگ شماری از اهل قلم و اندیشه و هنر قابل تامل است.

آن روستایی که سپاه اسکندر را از بیراهه به پشت سپاه آریوبرزن برد، آن دهقانی که سر یزدگرد را برید به طمع انگشتری و شالی، و آن‌هایی که درهای خانه پدری را به روی روس‌ها گشودند و یا برای تکریتی خون‌ریز و موشک‌هایش هدف تعیین کردند، همه را که جمع بزنی به اندازه یک‌صدم دلاورانی نیستند که از جان مایه گذاشتند، روزی در کنار کوروش به بابل رفتند و روز دگر برای رهایی وطن از چنگ والی خون‌خوار بغداد به ماه نخشب رسیدند. زمانی وابستگان روس را با جیش انقلابی رفیق استالین از آذربایجان بیرون ریختند و همین دیروز بود که جبار خون‌ریز تکریتی را از خرمین شهر جاودانه به مزبله تاریخ پرتاب کردند. آنکه در جوار وطن خواب ولایت در راه را می‌دید امروز کجاست؟

روشن‌فکر ایرانی بعد از تجربه درخشان مشروطه، از روزی که حزب توده زبان باز کرد، یا به ذات خود و یا مطابق مد روز در خدمت منافع غیر بود. با حضرت فردوسی بیگانه شد، اما شماره عینک مارکس و اندازه سبیل استالین را دقیقا می‌دانست. آن از تجربه ۵۷ که ملتی به جمهوری اسلامی سپرده شد و این از تجربه تلخ ۴۵ سال اشغال ایران.

روزی که هاشمی رفسنجانی در گپ و گفت با فرستادگان و مشاوران جورج بوش پسر بود و آسمان ایران را برایش باز گذاشته بود و بعد از جنگ عراق و طالبان گلایه از بدقولی دولت آمریکا می‌کرد که امتیازهای کلان گرفته و چیزی در مقابل به کاسه رژیم نینداخته است، بیش از ۵۰۰ تن از روشن‌فکران ایرانی در آمریکا و اروپا با هزینه‌ای سنگین آگهی در روزنامه‌های آمریکا و انگلیس و فرانسه منتشر کردند و با محکوم کردن جنگ علیه ایران خواستار متوقف شدن هر نوع حمله‌ای به خانه پدری شدند.

نه جنگی علیه ایران در دستور کار بوش بود نه فکر ضربه‌ای. آمریکا دو دشمن خونی رژیم را از میان برداشت. و این بزرگ‌ترین پاداش برای همکاری سپاه با آمریکا بود.

حالا دوباره در زمانی که با آتش‌افروزی رژیم، و فروافتادن سریع پرچم اسلام انقلابی ناب محمدی در فلسطین و لبنان و یمن، ملت ایران بیش از هر زمان برای برپایی جنبشی بزرگ لحظه‌شماری می‌کنند، دوستانی از ایرانیانی گله‌مندند که آرزوی رهایی خانه پدری را از چنگال گرگ‌های حاکم دارند. اسرائیل نه می‌تواند و نه از نظر لجستیکی توان اعزام نیروی زمینی برای اشغال دارد. نتانیاهو سر اژدها را می‌خواهد.

هنیه، فواد شکر، حسن نصرالله، نیلفروشان، هاشم صفی‌الدین، و حالا سنوار ولی فقیه‌شان را تنها گذاشته‌اند و به مدد نقطه‌زن‌های نتانیاهو به هفت هزارسالگان پیوسته‌اند. فراق جانکاهی که مجال نخواهد داد سید شب را سحر کند.

سخنی با ۳۶۳ دلواپس “حمله به جمهوری اسلامی”

بیانیه +۳۶۰ نفر از دانشگاهیان، هنرمندان، نویسندگان و کنشگران سیاسی و مدنی، برای صلح، آزادی و دموکراسی در مورد جنگ در خاورمیانه را خواندم و به خود گفتم این نیز بگذرد. اگرچه حداقل برای نگارنده اکثریت اسامی ناشناس بودند و حقیقتا نمی دانم چه تعداد از آنها واقعی و چه تعداد احتمالا فئیک هستند, اما اسامی تعدادی فعال شناخته شده نیز در میان لیست وجود داشت که بدین گونه “دلواپسی” خود را ابراز کرده بودند. این بیانیه مرا به یاد “بیانیه هنرمندان دلواپس حکومتی علیه تحریم ها” انداخت که ۶ سال پیش صادر شد. در آن زمان در مقاله ای تحت عنوان “سخنی صادقانه با هنرمندان دلواپس بر علیه تحریم ها” نوشتم و از علل دل نگرانی آنها پرسیدم. سال گذشته در نوشتار مفصلی بنام “چرا رژیم همه عوامل خود را در دفاع از حماس بسیج کرده؟” به شگرد صادراتی های رژیم و اپوزیسیون فیک (قلابی) پرداختم و تاکید کردم “بحث هرگز طرفداری از اسرائیل و نادیده گرفتن هزاران کشته در غزه و رنج بیشمار مردم بیگناه غزه نیست. زیرا همان گونه که تاکید کردم کشتن انسان های بی گناه محکوم است. اما فاجعه در مورد بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون (کاذب) است که در عمل طرفدار یک گروه تروریستی بنام حماس هستند که توسط قاتلین آرمیتاها, مهساها, نیکاها و خدانورها تغذیه و تجهیز می شوند و در جبهه حزب الله, جهاد اسلامی, حشد الشعبی, حوثی ها و زینبیون و فاطمیون و یگان ویژه و سپاه قرار دارند”.

بعد از مقاله سال پیش نگارنده, یک جمع ۸۰ دلواپس (The usual suspects) که اکثریت آنها در لیست بیانیه +۳۶۰ نفری اخیر هم هستند بیانیه مشابهی برای آتش بس فوری و بدون قید و شرط در غزه بیرون دادند. بلافاصله ناچار شدم در مقاله ای به نام “یک سوال مهم از ۸۰ تن دلواپس” ضمن مخالفت خود با جنگ و خونریزی این سوال مهم را از هموطنان پرسیدم: ” با توجه به اینکه دو گروه تروریستی حماس و جهاد اسلامی مخالف موجودیت اسرائیل هستند و عملا آن را ثابت کرده‌اند و جزو موانع اصلی بر سر راه تشکیل دولت فلسطین می‌باشند، پیشنهاد عملی این جمع “برادران و خواهران و رفقا” برای از میان برداشتن این موانع چیست؟ زیرا بدون ارائه چنین راه حلی، شوربختانه اسرائیل با آتش بس و یا تشکیل کشور فلسطینی موافقت نخواهد کرد”. صد البته جوابی نداشتند که بدهند.

حال همان جماعت با انتشار نسخه دوم بیانیه و امضاهای بیشتر (دقیقا مثل سال گذشته) به نوعی از حماس و جهاد اسلامی و حزب الله و جمهوری اسلامی دفاع غیر مستقیم کرده اند. بخاطر ندارم که عِرق ملی و انسانی این هموطنان در مقابل کشتار قریب به ۶۰۰ دختر و پسر ایرانی در جنبش مهسا توسط جمهوری اسلامی در بیانیه ای مشترک تبلور پیدا کند. زیرکانه سکوت اختیار کردند. شاید لازم باشد اینگونه بیانیه ها را باید از انتها به ابتدا خواند. وانگهی واکنش منفی اکثریت هموطنان به بیانیه این جماعت که اسب را گم کرده و پی نعلش می گردند نشان می دهد که اینان هم از گندم ری افتاده اند و هم از خرمای بغداد.

سازماندهی و بسیج این جماعت (که نمی دانم چطور همدیگر را پیدا می کنند) در اکتبر سال گذشته دقیقا مثل بسیج آنها در اکتبر امسال بود. در اکتبر سال گذشته نیز مقاله ای با تیتر “چرا رژیم همه عوامل خود را در دفاع از حماس بسیج کرده؟” نوشتم و تلاش نمودم برای این سوال پاسخی پیدا کنم. بیانیه شاخه نظامی حماس بعد از کشته شدن پاسدار زاهدی در کنسولگری ایران در دمشق به نقش برجسته ایران و زاهدای (دوره البارز فی معرکه طوفان الأقصى) در عملیات “سیل الاقصی”تاکید کرده بود. در نتیجه این جنگ را جمهوری اسلامی در ۷ اکتبر سال پیش آغاز کرد. ولی در بیانیه های دلواپسان اعم از صادق و صادراتی اشاره ای به ماهیت و نقش رژیم در جنگ افروزی نشده است. چرا؟ امیدوارم بجای حمله و تکفیر منتقدان و حتی پرسشگران, به سوالات اساسی پاسخ بدهند. نکته مهم دیگر اینکه همانگونه که در گذشته بارها تاکید کرده ام بنده هرگز جنگ طلب نبوده و نیستم. لذا طرح پرسش مشروع نباید تعبیر به حمایت از خشونت و جنگ طلبی شود. زیرا خشونت و جنگ طلبی بخشی از سرشت و ژنتیک (DNA) جمهوری اسلامی است.

کلام آخر: بنده برخی از این دلواپسان و امضا کنندگان را سالهاست بعنوان “اپوزیسیون” از نزدیک میشناسم و برخی دیگر را بیش از دو دهه. دلیل همگرایی و همسویی آنها با جمهوری اسلامی را در این برهه از زمان فقط می توان گمانه زنی کرد. متاسفانه در دنیای عجیب و غریبی زندگی می کنیم که چگونه و چرا برخی از مخالفین دوآتشه و دیرینه نظام به ناگاه عملا در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرند. و یا محبوب ترین خواننده از دوران نوجوانی من یعنی داریوش اقبالی که در همین لندن وی را از نزدیک دیده و صحبت داشته ایم در کنسرت خویش با پذیرش و تبلیغ شعار “نه شیخ و نه شاه” عملا با به اصطلاح “رئیس جمهور مقاومت ـ مریم رجوی” بیعت می کند. و یا فرانسه گلوله های ساچمه ای به رژیم می فروشد که صدها جوان ایرانی را کور و زخمی کرده اند و سپس رئیس جمهور فرانسه با همان قربانیان دیدار و ابراز همدردی می کند. در چنین لجنزاری اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد که غیر قابل توجیه هستند. متاسفانه این وضعیت اسفبار در اپوزیسیون در طی سالهای اخیر وجود داشته. به همین دلیل در اکتبر پنج سال پیش (چند روز قبل از قیام و کشتار آبان ۹۸) در مقاله ای بنام “چرا بعد از ۴٢ سال از هر نوع فعالیت سیاسی کناره‌گیری می‌کنم” به تفصیل در مورد وضعیت اسفبار و بعضا “لجنزار” اپوزیسیون پرداختم. ای کاش کشتار آبان ۹۸ اتفاق نمی افتاد و من به این “لجنزار” تاسف برانگیز بر نمی گشتم. لذا هرگونه نکوهش و انتقاد را به جان خریدارم.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳

جنگ افروزی خامنه ای و فروپاشی نظام اسلامی

جلال ایجادی

پس از ترور اسماعیل هنیه و ترور حسن نصرالله و متلاشی شد سازمان حماس و ساختار سازمانی حزب الله زیر ضربه های نیروی جنگی و بمباران های اسرائیل، رژیم مستبد شیعه خامنه ای در ترس و گیجی فرو رفت. خامنه ای به وحشت افتاد و متوجه شد که حاصل چندین دهه از سرمایه گذاری برای تولید و رشد حزب الله و استراتژی هلال شیعه، همه چیز در حال فروریختن است. هیات حاکمه به رهبری آخوند تبهکار خامنه ای، ثروت ملت را چاپید و در حلقوم حزب الله ریخت تا به عنوان عامل بازدارنده به دفاع از جمهوری اسلامی دست زند و در شرایط قیام مردمی چنانچه لازم باشد مبارزان را سرکوب کرده و بکشد.

بدنبال قتل تروریست های اسلامگرا، در ابتدا خامنه ای خاموش باقی ماند ولی سه عامل اساسی او را مجبور نمود تا به حمله دوم تروریستی خود علیه اسرائیل در تاریخ اکتبر ۲۰۲۴ دست بزند:

عامل اول، پایگاه اجتماعی رژیم که اصولگرایان و خانواده های آخوندها و بسیجی ها و تبلیغات چی های رسانه ای و خانواده های سپاهیان را دربرمی گیرد، و آنها خواهان انتقام و جهاد هستند. نظام اعتقادی این افراد خرافاتی و امامزمانی هستند و خود را سربازان جانثار مهدی می دانند. رویای نابودی اسرائیل، رفتار این افراد را برای کشتن و خشونت و انتقام آماده کرده است.

عامل دوم، سران سپاه و نظامیان ایدئولوژیک پیوسته جنگ طلب بوده و آنها فقط راه نظامی را راه حل امور کشور می دانند. با توجه به روحیه ضدیهودی و روحیه تروریستی و وفاداری چاکرمنشانه آنها نسبت به خامنه ای، این افراد بطرز متعصبانه موافق جنگ هستند. آنها فقط قدرت جنگی و خرابکارانه خود را می بینند و از تناسب قوا و زور حریف درک هوشمندانه ندارند. اینان مرتب در حال رجزخوانی در رسانه ها هستند و طرفدار واکنش نظامی برای انتقام هستند.

عامل سوم، نیروهای نیابتی تروریستی مانند حماس و حزب الله ضربات مهلکی خوردند و انتظار داشتند که سرپرست آنها، جمهوری اسلامی، وارد میدان شده و قدرقدرتی خود را نشان دهد. حماس نابود شد و جمهوری اسلامی واکنش نظامی نشان نداد و سپس اسماعیل هانیه و حسن نصرالله و فرماندهان آنها به هلاکت رسیدند و باز در دفاع از آنها، رژیم خامنه ای اقدام نظامی ننمود. بخش های زیربنایی نظامی حزب الله توسط اسرائیل بیش از پیش نابود شد و رژیم اقدام نظامی نکرد. این وضع تردیدها و خصومت های علیه خامنه ای را بشدت افزایش داد. این نیروها از خامنه ای خواستند تا به کمک آنها بشتابد.

در چنین شرایطی بیت خامنه ای و شخص او به این نتیجه رسیدند که علیرغم خطرهایی که حمله موشکی دوم دارد، باید عمل نظامی کرد. یک سیاستمدار توتالیتر بر پایه میل شخصی خود عمل می کند ولی فشارها را نمی تواند نادیده بگیرد. برای خامنه ای حیثیت و آبروی نظام و نجات هلال شیعه یا بازوی مسلح جمهوری اسلام در منطقه مطرح بوده و تصمیم می گیرد تا موج دوم موشکی انجام پذیرد. با سرعت خامنه ای به مخفی گاه انتقال داده می شود و ۲۰۰ موشک بالیستیک بسوی اسرائیل پرتاب می شود. ویژگی این موشک ها در سرعت و دقت هدف زنی آنهاست. اکثر این موشک ها توسط گنبد دفاعی اسرائیل و شبکه هوایی متحدین مانند آمریکا و فرانسه و انگلستان و اردن خنثی گردید. قدرت بازدارنده تکنولوژیکی نظامی اسرائیل و قدرت ائتلاف سیاسی کشورها علیه جمهوری اسلامی در زمان حمله نظامی، یک امتیاز بزرگ برای اسرائیل بشمار می آید. حال آنکه جمهوری خامنه ای فقط از حمایت عملی گروه های نیابتی اسلامگرا برخوردار است. حمله موشکی دوم جمهوری اسلامی یک دختر فلسطینی را کشت و برخی خسارت های مادی برای اسرائیل بوجود آورد.

این حمله موشکی برای دولت نتانیاهو یک فرصت مناسب فراهم ساخت. نخست وزیر اسرائیل که ادامه جنگ محدود را برای خود نعمتی میداند، حمله نظامی علیه منافع حکومت در ایران را توجیه شده نشان می دهد و می گوید رژیم با دویست موشک هستی اسرائیل را نشانه گرفته و باید به رژیم تهران ضربه جانانه وارد ساخت. روشن است که جنگ کنونی را رژیم جنایتکار خامنه ای بوجود آورده و ملت ایران مخالف جنگ خامنه ای و رژیم توتالیتر موجود است.

حمله دوم جمهوری اسلامی اسرائیل را در برابر هدف های پنجگانه قرار می دهد. حکومت خامنه ای گام به گام کشور ما را به ورطه جنگ کشانده و این وضع ادامه دارد. رژیم مستبد خامنه ای به دنبال قتل دو تروریست اسلامی مانند اسماعیل هنیه و حسن نصرالله و ترور برخی سران پاسدار، امروز و آینده ایران را به خطر می اندازد و جاه طلبی های شوم خود را موتور تصمیم گیری خود می سازد. خامنه ای فاسد علیه ایران جنگ به پا کرده است. کشور ما با کشور اسرائیل هیچ اختلافی ندارد ولی باند تبهکار خامنه ای با ایدئولوژی منحط قرآنی و شیعه گری و برای حفظ نظام مافیایی خود ایران را در معرض فاجعه قرارداده است.

دولت اسرائیل خود را برای انتخاب های نظامی زیرین آماده کرده است:
یکم، حمله علیه مرکزهای اتمی در ایران: فردو، اراک، نطنز، ساقند، اردکان، اصفهان، قشم، بوشهر، دارخوین، کرج، بناب، یزد، لشکرآباد، پارچین، و غیره.
دوم، حمله علیه مرکزهای انبار و ذخیره نفتی و یا بندرهای صادرات نفتی مانند: بندر خارگ، بندر ماهشهر، بندر عباس و غیره.
سوم، حمله علیه مراکز نظامی و موشکی ایران مانند مرکز اصفهان و خرم آباد. ایجاد انفجارهای نظامی متعدد در ایران در مکانهایی مانند پایانه بندری رجایی، سازمان برق شیراز، مخازن گاز در تهران، مرکز اتمی نطنز.
چهارم، حمله سایبری علیه مراکز اتمی و اقتصادی و نظامی. در گذشته نیز خرابکاری سایبری اتمی صورت گرفته است. اسرائیل برای مقابله با حملات اطلاعاتی سعی کرده تا یک گنبد سایبری بسازد همچون گنبد آهنینی که برای مقابله با موشک ها در اختیار دارد. در ژوئن ۲۰۱۰ تاسیسات هسته ای ایران در نطنز توسط یک بدافزار به نام «استاکس نت» مورد حمله سایبری قرار گرفت و نزدیک ۱۰۰۰ گریزانه تاسیسات اتمی ایران را نابود کرد. این حمله توسط آمریکا و اسرائیل تهیه شده بود. در چهارم آبان ۱۴۰۰ یک حمله سایبری منجر به قطع توزیع بنزین در سراسر ایران شد.
پنجم، ترور شخصیت های نظامی و سیاسی و هسته ای مانند ترور اردشیر حسین پور، مجیدشهریاری، مصطفی احمدی روشن، مسعود علیمحمدی، داریوش رضایی نژاد و محسن فخری زاده.

نتایج حمله نظامی در ایران بویژه در حالتی که درگیری نظامی ادامه دار باشد کدامند:
خسارت های اقتصادی کلان برای کشور ایران
خطر آلودگی اتمی و نفتی برای شهروندان ایران و همسایگان و طبیعت
فروپاشی نظام حکومتی و احتمال کودتا و بلبشوئی
خیزش اعتراضی مردم علیه حکومت تبهکار خامنه ای و تشدید سرکوب
تشدید هیاهو و پروپاگاند جنگی و تخریب بیشتر روان مردم و میلیتاریزه کردن کل کشور

مسئولیت اپوزیسیون مترقی و دمکرات و لائیک ایران چه خواهد بود؟ این اپوزیسیون چه تدارکی برای شرایط بالا در نظر گرفته است؟ سیاست ائتلاقی مورد نظر کدام است؟ دمکراسی، حکومت لائیک، تمامیت ارضی، برابری زن و مرد، برابری همه شهروندان ایرانی، آشتی با طبیعت، منشور حقوق بشر، آزادی انسان و اندیشه، محورهای مطلوب و پسندیده ملت ایران می باشند. دمکرات های لائیک و درستکار و آزادیخواه می توانند بر این پایه سیاسی همکاری داشته باشند و در سقوط نظام ستمگرانه شیعه نقش فعال بازی نمایند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.