یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

چرا حشدالشعبی به وجود آمد و چرا هنوز دوام دارد؟ / علیرضا نوری زاده

ولی فقیه، به جای دریافت غرامت، سرمایه ملت ایران را در عراق به حراج گذاشته است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۶ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۶ سِپتامبر ۲۰۲۴ ۸:۱۵

رژه نیروهای حشدالشعبی در عراق-وب‌سایت تحولات جهان اسلام

مشاهده صف‌های اربعینی‌ها در کربلا و حشدالشعبی‌ها در کنارشان آزارم می‌دهد، به‌خصوص وقتی خیل پرستاران افسرده میهنم را می‌بینم که در تعرض حملات سرکوبگران و پیام‌های تهدید ولایت جهل و جور و فسادند. نازنین دختران و پسرانی که جان و جهانشان آرام کردن بیماران و نشاندن لبخندی بر لب‌های آنان است.

خامنه‌ای به جای آنکه پدری کند، فرزندان ایران را دشمن می‌دارد و حشدالشعبی را چون حزب‌الله و انصارالله و حوثی و… را فرزندان خود و رژیمش می‌داند.

حشدالشعبی طرحی بود که قاسم سلیمانی به جان ملت عراق انداخت و آیت‌الله سیستانی را با فریب و دغل‌کاری به امضای آن فتوای معروف واداشت. داعش بهانه بود و حریفش آمریکا و متحدانش و ارتش عراق بودند نه قاسم سلیمانی… نوری المالکی و دیگر دزدان بغداد حلقه‌به‌گوش خامنه‌ای تصویری نادرست از آن‌ها به آقای سیستانی نشان دادند که داعش در دوقدمی نجف است و هدف البغدادی نابودی کامل شیعیان و ویرانی اعتاب مقدسه.

نیروهای حشدالشعبی اواسط سال ۲۰۱۴، پس از تسلط داعش بر بخش‌هایی از شمال و شمال غرب عراق، و در پاسخ به فتوای مرجع عالی شیعه، آیت‌الله سیستانی، از گروه‌های مسلح شیعه تشکیل شد. نماینده سیستانی در خطبه‌های نماز جمعه ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ در شهر نجف خواستار پیوستن داوطلبان به نیروهای امنیتی با هدف دفاع از عراق در برابر حمله داعش شد.

این فتوا حدود سه ماه پس از آن صادر شد که نوری المالکی، نخست‌وزیر وقت عراق، از تشکیل ارتش ذخیره خبر داد و این امر را «مقابله با خطراتی که عراق را تهدید می‌کند» توصیف کرد.

در ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴، کمیته وزارتی که المالکی تشکیل داده بود، برای مدیریت بحران حمله داعش، در بیانیه‌ای مطبوعاتی تشکیل هنگ‌هایی از داوطلبان را با عنوان «نیروهای بسیج مردمی» برای حمایت از سرویس‌های امنیتی اعلام کرد. ریاست بسیج مردمی عملا در چنگ قاسم سلیمانی با همدستی ابومهدی المهندس و هادی عامری بود. چندین میلیارد پول از خزانه ملت عراق به دست مالکی افتاد تا حشدالشعبی درست کند. آن موقع، به جز جمعی جوان شیعه متعصب، بقیه مزدورانی با دستمزدهای ماهیانه بین ۵۰۰ و ۱۵۰۰ دلار بودند. سنی‌ها و مسیحیان نیز فوج‌هایی بر پا داشتند که خیلی زود ناپدید شدند. مبارزان کرد نیز در بخش‌های بزرگی از شمال عراق با داعش مقابله کردند و خیلی بیش از حشدالشعبی در موصل و سرزمین ایزدی‌ها، که بیشترین آزار را متحمل شدند، توفیق داشتند.

تعداد نیروهای حشدالشعبی ده‌ها هزار نفر از جناح‌های مختلف ازجمله سازمان بدر، گردان‌های حزب‌الله (عراق)، عصائب اهل الحق و جنبش نجبا بودند.

در نوامبر ۲۰۱۶، شورای نمایندگان عراق قانون شماره ۴۰ نیروهای حشدالشعبی را تصویب کرد تا شکلی قانونی به وضعیت این نیروها بدهد، نیروهایی همیار ارتش با حفظ هویت و حریم خصوصی خود.

براساس این قانون، «گروه‌ها و تشکل‌های حشدالشعبی اشخاص حقوقی تلقی شدند که به‌منزله نیروی کمکی و پشتیبان نیروهای امنیتی عراق از حقوق مساوی برخوردار بودند و ملزم به انجام وظایفی مشابه، ولی زمانی که دستور از حاج قاسم و حاشیه‌اش گرفتند تهدیدی مستقیم برای وحدت و امنیت ملی عراق به حساب آمدند. شخصیت‌های ملی و آزاده عراق، شیعه یا سنی، ایزدی یا مسیحی، دربرابر این مجموعه موضع گرفتند. ایاد علاوی، نخست‌وزیر پیشین و برنده دومین انتخابات پارلمانی عراق که ـ با سازش سفیر آمریکا و سفیر رژیم حسن کاظمی قمی ـ نوری المالکی به جای او بر کرسی نشست، حشدالشعبی را بلایی آسمانی دانست که در نوکری رژیم ولایت فقیه حاضر است استقلال عراق را قربانی کند، و کرد.

به این ترتیب، نیروهای حشدالشعبی از داوطلبان پرشور به گروه‌های منظم تحت حمایت و آموزش سپاه قدس درآمدند. شورای وزیران عراق با صدور فرمانی به «شهدای بسیج» امتیازات و امکاناتی داد که شهدای ارتش ملی از آن برخوردار بودند.

نیروهای حشدالشعبی به‌مرور بخشی از یک سیستم اعتقادی شدند که برای مقابله با مخالفان رژیم ولایت فقیه آماده هر اقدامی بودند.

امروز اعضای حشدالشعبی حدود ۶۰ هزار تن تخمین زده می‌شوند. همه آن‌ها شیعه و از جناح‌های مختلف، سازمان بدر، گردان‌های حزب‌الله عراق، عصائب اهل حق، حرکت النجبا، سپاه ابوالفضل عباس، و لشکر فداییان ولایت تشکیل شده‌اند. بودجه اداره حشد را دولت عراق پرداخت می‌کند اما آن‌ها تربیت ‌شده دستگاه ولایت و حقوق مضاعف بگیر از کیسه سید علی خامنه‌ای‌اند. تیپ‌های صلح وابسته به رهبر جنبش صدر، مقتدی صدر، در جنگ‌های چریکی و جنگ‌های خیابانی حاضر بودند، بنابراین ارتش عراق برای مقابله با داعش بر آن‌ها نیز تکیه کرد. اما به‌مرور صدری‌ها کنار رفتند و شماری‌شان جذب قیس خزعلی و گروه عصائب اهل حق شدند.

هادی العامری، دبیرکل سازمان سابق بدر، رهبر عملی حشدالشعبی، و فالح الفیاض رئیس (گماشته‌شده دولت عراق) این گروه است. غیاب فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، معاون حشدالشعبی عراق که در اوایل سال ۲۰۲۰ در حمله آمریکایی‌ها در نزدیکی فرودگاه بین‌المللی بغداد کشته شدند، باعث شد برای مدتی تاثیر و نفوذ سپاه قدس در حشدالشعبی کاهش یابد اما پول و اسلحه و ایجاد رعب و وحشت بار دیگر حشدالشعبی را دنبالچه سپاه قدس کرد و در دهمین سالگرد تاسیس، بحث و جدل درمورد ماهیت کار نیروهای الحشدالشعبی و وظایف آن در نیروهای مسلح عراق و موضوع دخالت آنان در امور سیاسی همچنان در عراق و ایران محل بحث و اختلاف است.

زمانی که مقتدی صدر، رهبر بلوک صدر، از طریق یکی از سخنگویان نزدیک به خود، صالح محمد عراقی، خواستار دخالت نکردن در سیاست و تجارت شد، بار دیگر اختلاف‌ها و درگیری‌های سیاسی در حشدالشعبی بالا گرفت. مقتدا کنار کشید و قیس الخزعلی معاونش خدمت به سپاه قدس را تمام‌عیار پذیرا شد و صدر به نجف رفت و حوزه و درس را برگزید، سپس مشق مرجعیت را آغاز کرد و دیگر راه به ایران و قم نکشید.

آن داوطلبانی که به ندای فتوای مرجعیت شیعه پاسخ دادند نیاز به سازماندهی داشتند، از این رو تحت لوای احزاب سیاسی، که از این فرصت استفاده کردند و شاخه‌های نظامی تشکیل داده بودند، قرار گرفتند.

بر پایه قانون احزاب سیاسی تشکلات سیاسی نمی‌توانند شاخه نظامی داشته باشد، اما به برکت سپاه قدس و دارودسته سیاسی وابسته به رژیم همه آن‌ها واحدهای نظامی دارند و این واحدها استخوان‌بندی حشدالشعبی را تشکیل می‌دهند.

به این ترتیب، نیروهای حشدالشعبی از داوطلبانی پرشور به گروه‌های منظم تحت حمایت و آموزش دولت عراق برای تقویت ارتش عراق تبدیل شدند، ولی خیلی زود به مزدورانی تبدیل شدند که تار سبیل ولی فقیه برایشان مقدس‌تر از وطن و هموطنانشان بود. رژیم تعدادی از این‌ها را در نابود کردن مخالفانش در شهرهای خوزستان و کردستان و بوشهر و بندرعباس در سال ۹۸ و بعد از جنبش مهسا به کار گرفت.

رژیم عملا با تشکیلاتی که در عراق به راه انداخته، و با ایجاد حشدالشعبی و مزدورانی که در قالب حشد یا جز آن در خدمت ولی فقیه‌اند، علاوه بر هزینه‌های سنگینی که در طول سال‌ها بر شانه‌های ملت ایران نهاده است، به خاطر طاق ابروی حکیم و عامری و المهندس و قیس خزعلی و فالح فیاض و نوری العامری و ابراهیم جعفری و… از میلیاردها غرامت از عراق آغازگر جنگ «چشم پوشیده است».

طبیعی است جنگ ایران و عراق، از نظر میزان تلفات، طولانی بودن آن، خساراتی که بر دو طرف وارد آورد و بی‌دلیل بودن ادامه‏ آن، دست‏‌کم بعد از آزادی خرمشهر وآزادسازی زمین‌های ایران به‌دست ارتش و سپاه و بسیج، جنگی بسیار تلخ و خونین بود. در آن زمان دولت عراق آماده شده بود که جنگ را پایان دهد و حتی صدام حسین پیغام داده بود که حاضر است قرارداد الجزیره را بند به بند اجرا کند. همسایگان ما در خلیج فارس نیز، مطابق نوشته شخص هاشمی رفسنجانی، آمادگی‌شان را برای پرداخت ۶۰ میلیارد دلار برای بازسازی مناطق جنگ‌زده به ایران اعلام کردند.
خمینی اما در اندیشه‏ آن بود که خلافتش را در جهان اسلام برقرار کند و عراق را بعد از ایران اولین هدفش در این زمینه می‌‏دانست. تمام اسناد و مدارکی که در این‏‌باره منتشر شده است حکایت از آن دارد که قبل از شروع جنگ، کسانی تلاش کردند آقای خمینی را متوجه مخاطرات این سیاست کنند، از جمله محمود دعائی، اولین سفیر ایران در عراق بعد از انقلاب.
به این ترتیب، جنگ فرسایشی و ویرانگر به جنگ خمینی و صدام حسین تبدیل شد و جانشین خمینی پس از اعدام صدام حسین از یاد برد که او چه بلاهایی برسر ایران و ایرانی آورده است. بنابراین به جای مراجعه به سازمان ملل و ترتیب دریافت خسارت، تشکیلات بازسازی عتبات را به راه انداخت، جاده سه خطه به کربلا کشید و تربیت نوکران در هیئت حشد و حزب‌الله و نجبا را هدف عالیه‌اش در عراق قرار داد… سرمایه ملت ایران را در دامن ملاهای عراقی و تروریست‌های شیعه ریخت و همچنان می‌ریزد.

کویت تا دو سه سال پیش از طریق سازمان ملل از عراق غرامت دریافت می‌کرد. پنج درصد از درآمد نفتی عراق به کویت داده می‌‏شد و بند هفتم سازمان ملل ناظر بر شئونات عراق بود. چند سال پیش کویتی‏‌ها هواپیمای عراقی را در فرودگاه لندن توقیف کردند. آن‌ها به‌‏طور جدی به دنبال بازپس‏‌گیری خسارا‏تشان رفتند.
تنها در زمانی که ایاد علاوی نخست‏‌وزیر عراق بود و همین‌‏طور بعد از انتخابات دوره دوم پارلمان عراق، علاوی و فراکسیونش بالاترین کرسی‏‌ها را از آن خود کردند و براساس قانون باید دولت تشکیل می‏‌دادند‌، زمزمه‏‌هایی درمورد غرامت اینجا و آنجا شنیده شد. اما امروز برای ولی فقیه و مزدورانش میلیاردها خسارتی که به‌سبب تجاوز عراق به ملت ما تعلق می‌گیرد گردن حشدی‌ها را کلفت می‌کند و هادی العامری‌ها و نوری المالکی‌ها و عادل عبد المهدی‌ها را برمی‌کشد. ملت ما با عراقی‌ها دشمنی ندارد اما مزدوران عراقی رژیم، مثل خود رژیم دشمنان همیشگی ما هستند.

چکیده ای از ریشه یابی و کالبدشکافی جنگ بین بلوچ و پاکستان

عبدالستار دوشوکی ـ مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

حدود ۲۳ سال پیش در مقاله ای به زبان انگلیسی خطاب به ژنرال پرویز مشرف در سایت بلوچ۲۰۰۰ با اشاره به عکس ضمیمه نوشتم که چگونه می توان توجیه کرد در حالی که گاز استخراجی بلوچستان از طریق لوله کشی به ایالت های دیگر مثل پنجاب و سند می رود و آنها در کارخانه ها و آشپزخانه های خود از نعمت گاز بلوچستان برخوردار می باشند, ولی مردم بلوچ در کنار همان لوله های گاز ناچارند برای آشپزخانه محقر و کپری خودشان چوب و هیمه و هیزم جمع کنند. خوشبختانه من در لندن زندگی می کنم و به خاطر طرح این سوال مشروع قربانی “ناپدید شدن قهری (اجباری)” نشدم. اما در داخل ایالت بلوچستان پاکستان هزاران نفر بلوچ که این سوال را پرسیده بودند توسط سازمان مخوف آی اِس آی (سازمان اطلاعاتی و امنیتی ارتش پاکستان) دستگیر و ناپدید شده اند. اجساد مثله شده حدود نیمی از آنها در کوه و دشت و بیابان پیدا شده است و از نیم دیگری هیچ خبری نیست.

در آن زمان ماهل بلوچ؛ دختر دانشجوی دانشکده حقوق که چند روز پیش بعنوان سومین زن انتحاری بلوچ با خودروی بمب‌گذاری شده به پایگاه ارتش پاکستان حمله انتحاری کرد، احتمالا مثل بسیاری از جوانان و نوجوانان بلوچ که به گروه های مسلح پیوسته اند به دنیا نیامده بودند. اما از همان عنفوان نوجوانی طعم تلخ تبعیض و نابرابری و سرکوب و محرومیت را چشیده اند.

خلاصه تاریخچه مشکلات بلوچستان

در سال ۱۶۶۶ میلادی یعنی بیش از ۳۵۰ پیش حکومت بلوچستان تحت عنوان خان کلات توسط میر احمد برقرار بود. بعد از سلطه بریتانیا بر شبه قاره هند, انگلیس ها بر آن منطقه مسلط شدند و علاوه بر هند بزرگ بلوچستان جزو چند حکومت شاهزاده ای (Princely state) تحت قیومیت بریتانیا در آمد . در سال ۱۹۳۱ میلادی “انجمن اتحاد بلوچستان” برای استقلال بلوچستان تشکیل شد. در دوران گفتگوهای خروج بریتانیا حکومت های شاهزاده ای تحت قیومیت بریتانیا خواهان استقلال شدند. اما لُرد منباتین (. Lord Mountbatten) و هند با آن مخالفت کردند. پاکستان در آگوست سال ۱۹۴۷ به استقلال دست یافت. همزمان خان کلات (حکومت بلوچستان) اعلام استقلال کرد. ولی دولت های پاکستان و بریتانیا آن را نپذیرفتند و ناچارا به مذاکره روی آوردند. در ۲۸ مارس سال ۱۹۴۸, ارتش پاکستان بلوچستان را ضمیمه خود کرد و عملا جنگ بلوچها با پاکستان آغاز شد که حدود دو سال طول کشید. با شکست سیستم قانونی فدرال در سال ۱۹۵۸ نواب نوروزخان جنگ گسترده دوم را با پاکستان آغاز کرد .

جنگ سوم از سال ۱۹۶۳ تا ۱۳۶۹ طول کشید و تعداد زیادی از هر دو طرف کشته شدند. جنگ چهارم در دوران ذوالفقار بوتو از سال ۱۹۷۳ آغاز شد. بوتو توانست با کمک نیروی هوای سلطنتی ایران بلوچها را شکست دهد. جنگ پنجم در سال ۲۰۰۴ آغاز شد و با کشته شدن سردار اکبر خان بگتی توسط ژنرال مشرف در سال ۲۰۰۶ به اوج خود رسید و تا به امروز ادامه دارد. در سال ۲۰۱۸ آی اّس آی از گروه های مسلح مذهبی علیه بلوچ های سکولار و ناسیونالیست استفاده کرد که منجر به کشته شدن و ناپدید شدن تعداد زیادی فعال و تحصیل کرد بلوچ شد. لذا تاریخچه جنگ بین بلوچ و پاکستان ۷۶ ساله است حتی چند ماه قدیمی تر از جنگ اعراب و اسرائیل.

شرایط فعلی بلوچستان

نکته مهم درباره گروه های مسلح بلوچ این است که آنها سکولار هستند و حتی از زگری های بلوچ (غیر مسلمان) نیز در میان آن فراوان است که در مبارزه ناسیونالیستی و نه مذهبی اشتراک نظر دارند زیرا حکومت و ارتش پاکستان نیز مثل اکثریت بلوچها سُنی هستند. در نتیجه برخلاف ایران مذهب فاکتور تعیین کننده نیست.

بلوچستان بیش از ۴۴ درصد خاک پاکستان را تشکیل می دهد و سرشار از منابع معدنی, طبیعی و گاز و فلزات متعدد است. بعنوان مثال معدن رکو دیک (Reko Diq) دومین معدن طلا و مس جهان است که بسیاری از کشورها (از جمله کانادا ـ صاحب اصلی و عربستان) در آن سهامدار هستند. چینی ها علاوه بر پروژه بزرگ بندر گوادر و کریدور اقتصادی بیش از ۶۰ میلیاردی چین, مشغول استخراج برخی از معادن مثل (China Metallurgical Group Corp (MCC)) در بلوچستان هستند.

در چنین شرایطی که بلوچستان مثل استرالیا و یا عربستان وسیع و نسبتا کم جمعیت است, اما از نظر منابع کشف شده معدن, و سنگ های قیمتی مثل مرمر(Onyx/Marble) و معادن طلا, نقره, مس, آهن, آنتیمونی, فلوراید, کرومایت و لیتیوم و زغال سنگ گاز و حتی نفت و غیره در بیش از ۱۶۰۰ معدن دارد. بسیاری از معادن هنوز کشف نشده هستند.

متاسفانه انتخابات در پاکستان (از جمله در بلوچستان) بیشتر به مزایده (حراج مهندسی شده) می مانند که فقط طرفداران حکومت می توانند کرسی های مجلس را تصاحب کنند. وانگهی مردم بلوچ سالهاست که انتخابات را تحریم کرده اند. در چنین شرایطی گروه های مسلح استقلال طلب بلوچ رشد تصاعدی داشته و توانسته اند هزاران بلوچ و بخصوص نسل تحصیل کرده و جوان و زنان را به خود جذب کنند و حتی عملیات انتحاری (فدایی) مانند عملیات هیروف (طوفان ابر سیاه) این هفته را در مناطق مختلف بلوچستان انجام بدهند.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

تبدیلِ «گذشته» به «تاریخ» و ضرورت همبستگی ملّی، علی میرفطروس

* در کشور ما تاریخ ابزاری است برای تسویه حساب های سیاسی و «زیستن در گذشته»!

* با الهام از شجاعت اخلاقی روشنفکران و رهبران سیاسی شیلی، ما نیز می توانیم گذشتۀ ناشادِ سیاسیِ مان را پُشت سر بگذاریم و با همبستگی و آینده نگری برای ساختن ایرانی آزاد و آباد بکوشیم.

***

بگذارید این وطن دوباره وطن شود!

بگذارید دوباره همان رؤیایی شود که بود

بگذارید پیشاهنگ دشت شود

و در آنجا که آزاد است منزلگاهی جوید[۱]

ضرورتِ عبور از گذشته و تبدیل آن به تاریخ موضوعی است که امروزه مورد توجۀ رهبران سیاسی و روشنفکران جوامع مختلف است:از رهبران سیاسی آفریقای جنوبی تا روشنقکران و رهبران سیاسی اسپانیا،شیلی و…در کشور ما-امّا-گوئی تاریخ ابزاری است برای تسویه حساب های سیاسی و زیستن در گذشته.شاید یکی از علل عدم رشد جامعۀ مدنی در ایران،فقدانِ یک تاریخ ملّی و مشترک است؛هم از این رو است که به اندازۀ سازمان ها و احزاب سیاسی ، ما «تاریخ» و«تحلیل های تاریخی» داریم.

سالگرد ۲۸ مردادِ امسال با بی تفاوتی و بی اعتنائی عمومی همراه بود.

این امر نشانۀ عبور جامعه از این رویداد است،اقبال و عنایت خوانندگان ارجمند به مقالۀ نگارنده نیز نشانۀ دیگری از این «عبور» می تواند باشد.با اینهمه،رژیم جمهوری اسلامی در یک کارزارِ تبلیغاتی کوشید تا ضمن برگزاری «دادگاه ۲۸ مرداد»! از این آبِ گِل آلود ماهی بگیرد و بر نفاق و پراکندگی ایرانیان بیافزاید چندان که برخی مدّعی شده: « وضعیت اسف بار کنونی ایران از جمله ریشه در ۲۸ مرداد و استبداد مطلقۀ حاکم پس از آن دارد»[و لذا] «عذر خواهی رضا پهلوی از آن کودتا پیش شرط عبور از آن گذشته و فراهم کردن زمینه تفاهم ملّی است.»!!

با توجه به تفاوت های اساسی بین رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ و کودتای پینوشه در شیلی(۱۱سپتامبر ۱۹۷۳) تجربۀ روشنفکران شیلیائی(که در جریان کودتای پینوشه و سرنگونی حکومت آلنده،سال ها در زندان یا در تبعید بسربرده بودند) برای ما می تواند بسیار آموزنده باشد:

روشنفکران و رهبران سیاسی شیلی با فروتنی و شجاعت اخلاقی، وجود نوعی«جنون انقلابی»در بینِ نیروهای چپِ شیلی را از عوامل اساسی کودتای پینوشه می دانند. اِرنِستو اوتونه و سِرجیو مونیوز ،دو چهرۀ برجستۀ سازمان جوانان حزب کمونیست شیلی در زمان آلنده ،در کتابِ « بعد از انقلاب، رؤیاپروَری با پاهائی برزمین استوار » رؤیاها، ناکامی ها و بحرانِ اعتقادات در دوران پس از کودتای شیلی را مورد بحث قرار داده و «مسیرِ تعامل»،«به سوی آزادی» و «آزاد اندیشی»در آن کشور را بازگو کرده اند.به عقیدۀ آنان:

-«انقلاب سوسیالیستی،افسانهٔ خطرناکی ست که اگر پیروز شود،دیوِ استبداد را حاکم می کند،و در صورت شکست،راهگشای تروریسم خواهد بود».

این دو چهرۀ سرشناس حزب کمونیست شیلی،ضمن اشاره به اشتباهات نیروهای هوادارِ آلنده،می نویسند:

-«ما از اعتراف به اشتباهات خود هراسی نداریم…ما می خواهیم از خطاهای خود که منجر به کودتای پینوشه گردید،پندبگیریم».

ریکاردو لاگوس (از رهبران سوسیالیست که بعدها رئیس جمهور شیلی شد) کودتا را بهای سنگینی می داند که آلنده و حامیانش بخاطر«شجاعت شان در رؤیاپروری»پرداختند.به نظر لاگوس:«اشتباه اصلی آلنده این بود که با توسّل به زور و اجبار،می خواست تغییراتی ایجاد کند سریع تر از آنچه که بسیاری از مردم شیلی می توانستند آنرا هضم کنند…حکومت نظامیان در شیلی و نیز ،تغییر و تحوّلات جهانی،به حزب سوسیالیست شیلی آموخته است تا در ارزیابیِ وقایع گذشته، متواضع و فروتن باشد».

اریک اشناک،از رهبران حزب سوسیالیست آلنده،پس از بازگشت از تبعید به شیلی تاکید می کند:

– «در بحرانی که ما از آن آسیب فراوان دیدیم،حزب ما نیز از بازیگران اصلی بوده و از این بابت، پوزشی به میهن خود بدهکاریم».

بدین ترتیب:روشنفکران و رهبران سیاسی شیلی با تواضع و شجاعت اخلاقی، ضمن ارزیابی تازه از گذشتۀ ناشادِ خود،آن را پُلی برای رسیدن به آینده ای بهتر ساخته اند.آن ها با تبدیل کردن گذشته به تاریخ به ما می آموزند که داشتنِ انصاف و فروتنی در ارزیابی رویدادهای سیاسی، زمینه ای است برای رشد آزادی،دموکراسی و جامعۀ مدنی.

با الهام از شجاعت اخلاقی روشنفکران و رهبران سیاسی شیلی ما نیز می توانیم گذشتۀ ناشادِ سیاسیِ مان را پُشت سر بگذاریم و با همبستگی و آینده نگری برای ساختنِ ایرانی آزاد و آباد بکوشیم .

به اعتقاد نگارنده هم رضا شاه، هم قوام السطنه، هم مصدّق و هم محمد رضا شاه ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند هر چند که هریک در بلند پروازی های مغرورانۀ خود – به سان عقابی بلند پرواز- پَرسوختند و پَرپَر زدند.

چنانکه گفته ایم: آیندگان به تکرارِ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که ما – اکنونیان – گذشته و حال را از چنگ تفسیر هاى انحصارى یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. براى داشتن فردائى روشن و مشترک ، امروز باید تاریخى ملّى و مشترک داشته باشیم.

ali@mirfetros.com

[۱] – بخشی از شعرِ لنگستون هیوز (Langston Hughes) ،ترجمۀ احمد شاملو

نسل من بازنده حماقتی بود که دامن‌گیر نسل‌های بعدی هم شد / علیرضا نوری زاده

آیا می‌خواهیم زاویه‌ای از رفاعی‌ها نصیب ما شود یا چشم‌انداز دماوند؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ اوت ۲۰۲۴ ۹:۰۰

تصویری از روزهای انقلاب ۵۷ در تهران – فرارو

چند ویدیو از روزهای پایانی شاه فقید را می‌بینم؛ پادشاهی روشن‌اندیش و آگاه که در زیر ضربات قدرناشناسی‌های مستمر از پا درآمد. ملتی را که عاشقانه دوست داشت و راضی نشد برای بقای خودش آنان را به کشتن بدهد، بدرود گفت و رفت، بی خط خونی. مرحوم تیمسار معین‌زاده، که دستیار سپهبد اویسی در فرمانداری نظامی بود می‌گوید، فهرستی که از آشوبگران داشتیم ۶۸۰ نفر بودند که می‌شد آن‌ها را از گروه خمینی دور نگاه داشت، بعضی میل به آرامش و احیای قانون اساسی مشروطه داشتند و جمعی چریک و خرابکار بودند. اویسی با این فهرست خدمت شاه رفت و پیشنهاد داد که با دو پرواز آن دسته را که در ایران هستند به قشم یا خارک می‌بریم و حکایت پایان می‌گیرد. شاید اگر پادشاه بیمار نبود نه‌تنها حرف اویسی را با گوش دل می‌شنید که چند هفته بعد او را به جای ازهاری بر تخت صدارت می‌نشاند.

در روزهای اخیر همه‌گاه با مهندس رضا قطبی بودم، بزرگ‌مردی که جان و جهانش ایران بود و ما همه فرزندانش. او را نگاه می‌کنم و جبلی را که امروز تلویزیون موفق قطبی، به دست او و دو سه مدیر پیش از او به ویرانه‌ای تبدیل شده است با ۲۰ هزار کارمند که حتی بلد نیستند سرگرمی‌های ساده درست کنند. وقتی در سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۶) از انگلیس به ایران رفتم همه درها به رویم باز بود. قطبی و نیکخواه و جعفریان با چهره‌هایی پرمهر و گشاده در گشودند، حتی سوابق مختصر پیشینم در رادیو را حساب کردند، بعد شبکه ۲ به ریاست زنده‌یاد ایرج گرگین برپا شد، صبح بخیر ایران و عصرانه با رادیو ۲ و…

در آن دوسه سال تا فوران نفرت سید روح‌الله کشمیری، زیباترین سال‌های زندگی‌ام را سر کردم. رادیو، تلویزیون، روزنامه اطلاعات و در ۲۶ سالگی به دبیری سیاسی روزنامه رسیدن. شب‌های شعر گوته را که بامدادان پخش می‌کردم، مهندس قطبی، دکتر جعفریان و پرویز جان نیکخواه با حمایتشان مانع از آن شدند که دوست‌نمایان لطمه‌ای به ما و صبح بخیر ایران وارد کنند. اسماعیل جان میرفخرایی، سعید قائم‌قامی، که نامش اشک به چشمم می‌آورد، محمد پورداد، نادر صدیقی، بهروز نیکزاد، انوش کنگرلو، دلارام کشمیری، آزاده وزیری، فریدون فرح‌اندوز … خدای من عزیزانم کجا شدند؟ کاردان و اسداللهی رفتند، پرویز صیاد با تلخی غربت آن‌همه قابلیت‌هایش را در جان و دلش انباشته کرده است. نوذر آزادی، نقشینه، نصرت کریمی، یاران دایی‌جان رفته‌اند و جایشان را بازجوـ هنرپیشه و گوینده و بازجوـ مدیر گرفته‌ است.

وطنم نور و آب و عطر و عسل بود، حالا اما کور و بی‌برق و تلخکام. نایب امام زمان، در برابر پادشاهی که هنوز ۶۰ سالگی‌اش پا نگرفته رفت، ۸۵ سالگی را پشت سر می‌گذارد. نگاهش می‌کنم، پر از مکر و توطئه. شاه دلبسته کوروش بود و آسوده‌اش بر بالین می‌خواست اما سید علی برجسد حاج قاسم و اسماعیل هنیه و حوثی‌ها نماز وحشت می‌خواند. نخستین بار که برمزار شاه فقید واژگانی ازسر تاثر بر زبان راندم، واحه پتروسیان، روزنامه‌نگار نشریه میدل ایست اکونومیک دایجست (Middle East Economic Digest)، و یارش لیز ترگود آنجا بودند، به حیرت نگاهم کردند، علیرضا گریه می‌کنی؟ گفتم برای حماقت نسلم و نسل پیش و بعد از من می‌گریم، شاه را رها کردیم و عبای خمینی را چسبیدیم.

سایه‌ای از اندوه بر سر و جان خانه پدری نشسته است. دل‌ها و چشم‌های خسته، آفتابی که دیگر دل‌انگیز نیست. صف دو میلیونی اربعین با تظاهر. حتی فرزند حسین برای پدرش اربعین نگرفت اما حالا اربعین دستاویزی برای سید علی است. تا پیش از ظهور فریب‌کاران ولایت فقیه، اربعین نامی بود و یادی و عاشورا جای خود را داشت.

دلم گرفته است. نسل من بازنده حماقتی بود که دامن‌گیر نسل‌های بعدی هم شد. فکرش را بکنید اگر آن پادشاه مانده بود امروز از نور و عطر و عسل هم فراتر رفته بودیم. ۴۵ سال است بر سر و روی هم می‌کوبیم و یگانه امیدی را که داریم آزار می‌دهیم.

به زندگی شهبانوی ایران بنگرید او مادرِ خانه پدری است. با آن‌همه مصائب لحظه‌ای باز نایستاده است. از این خاندان عاشق ایران چه می‌خواهیم؟ اگر به خود نیاییم آن وقت نه فقط بر پهلوی‌ها که بر از دست شدن خانه پدری افسوس خواهیم خورد. در گوشه‌ای از مسجد رفاعی، پادشاهی که اعتبار ایران بود در غربت خفته است، آیا می‌خواهیم ما هم زاویه‌نشین رفاعی‌ها شویم؟

جان و جهان ما بی‌رویت خانه پدری می‌پوسد و خاک می‌شود، حال آنکه قادریم وطن اشغالی را آزاد کنیم، بار دیگر از پنجره‌مان دماوند و بینالود و هزار مسجد و خلیج همیشه فارس را بنگریم.

پانزده سال پیش شاهزاده رضا پهلوی نیز به مرکز نیکسون آمده بود. او سخنران نخست بود و از روابط ایران و آمریکا گفت و اینکه گفت‌وگو اگر با چشم‌اندازی روشن و شناخت حریف انجام نگیرد همان می‌شود که تا کنون شاهدش بوده‌ایم. او تاکید کرد که ارسال پیام‌های غلط به تهران نتایج خطرناکی به همراه دارد. خطر اینکه اهل ولایت فقیه فکر کنند غرب دچار ذلت و گرفتاری است پس آماده امتیاز دادن است. من هم در این جلسه درباره حضور رو به گسترش نظام در آمریکای لاتین سخن گفتم، از نقش مخرب دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی رژیم در لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان و حاشیه خلیج فارس گفتم و با ارائه شواهدی یادآور شدم که ایران لیبی نیست و آمریکا و متحدانش نباید فکر کنند که با متوقف شدن برنامه غنی‌سازی در ایران آن‌ها به‌سادگی می‌توانند وحشی‌گری رژیم در برابر مردم ایران را با تسامح و تساهل و مصلحت‌جویی اقتصادی و سیاسی نادیده انگارند.

جلسه با سوالاتی همراه بود، ازجمله یکی از بزرگان دیپلماسی آمریکا از پهلوی سوم پرسید آیا شما در اندیشه بازگرداندن سلطنت به ایران و به تخت نشستن هستید؟ البته در کلامش طنین گزند و طعنه هم به گوش می‌رسید. شاهزاده رضا پهلوی گفت: بحث سلطنت و جمهوری نیست، شما چرا دائم قالب را می‌چسبید و از محتوا سخن نمی‌گویید؟ اگر ما مومن به محتوای قالب باشیم یعنی مردم‌سالاری و سکولاریسم و حاکمیت ملی را بپذیریم، در آن صورت پوسته به هر رنگی باشد اثری در جایگاه یک نظام دموکراتیک نخواهد داشت. من هم به‌منزله یک ایرانی از حق خود که دفاع از حقوق هم‌وطنانم ‌باشد استفاده می‌کنم. چه کسی می‌تواند این حق را از من بگیرد؟ بنابراین در این مرحله سخن از سلطنت و جمهوری به میان آوردن نقض غرض است…

شاهزاده رضا پهلوی حداقل ۴۰ سال است که همین کلام را در کوی و برزن و بازار تکرار می‌کند. او به ششمین دهه از عمرش رسیده است. پخته‌تر از دیروز است و بادرایت و بامطالعه. هر جا هست نماد سرافرازی است. حالا منِ روزنامه‌نگار که دل در هوای وطن دارم و آرزو می‌‌کنم بار دیگر تیتر بزرگی در صفحه اول روزنامه اطلاعات بزنم «شهبانو و شاهزاده رضا بازگشتند» به او و شهبانو با دلی پر از امید می‌گویم: این تیتر یک رویا نیست اگر دل با وطن و جان با هم‌وطن داشته باشیم.