یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

نماز عشق در واشینگتن، نماز میت در تهران / علیرضا نوری زاده

هزینه‌ای که نیابتی‌ها بر دوش ملت ما گذاشتند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵ ۹:۱۵

علی خامنه‌ای بر تابوت دو بازوی ولایتش که به ضرب گلوله آبدارچی اتاق اعضای دیوان‌عالی کشور در ۱۱ ثانیه کشته شدند، با بغض نماز می‌خواند و خدا را سپاس می‌گوید که آقایان مقیسه و رازینی را «عاقبت‌بخیر» کرد و به فیض شهادت نائل شدند، پس خوشا به سعادتشان.

چند هزار کیلومتر دورتر با فاصله کوتاه‌تر از چند ساعت، در ساختمان کنگره آمریکا مراسم تحلیف دونالد ترامپ برگزار شد. اسقف‌های کاتولیک و لوتری و پروتستان، خاخام بنی‌موسی و روحانی شیعه ضد رژیم نیم‌عراقی و نیم‌ایرانی، موذن رنگین‌پوست آمریکایی و… هریک به زبانی سخن از مهرش گفتند.

تصویری که رژیم ۴۶ سال است از آمریکا ترسیم می‌کند، این است: جامعه‌ای فاسد و شیطانی، مروج کفر و زندقه و دشمن بشریت و آزادگی و مساوات. اما آنچه من می‌دیدم، جز منظری دلنشین از ایمان نبود.

هربار که زمزمه‌ای به نیایش برمی‌خاست، چشم‌های بسته انسان‌هایی را می‌دیدم که آوای صلح و دعای خیر بر لب داشتند. هیچ‌کس از نام خدا نمی‌پرسید که خدا است یا اورمزد، لُرد است یا یهوه، بوداست با برهما، الله است یا آفریدگار؛ خدای آن‌ها مشترک بود، زیبا، بخشنده، پاسدار صلح و پاینده. حسرت می‌خوردم که در وطنم مشتی فریبکار خدا را مصادره کرده‌‌اند و هر روز دروغی تازه به پایش می‌نویسند.

رئیس‌جمهوری آمریکا علی‌رغم سوءقصد به جانش، آرام و خونسرد، به احتمال زیاد بدون جلیقه ضدگلوله، چندین ساعت در مراسم تحلیف در کنگره و بعد ورزشگاه نزدیک به کاخ سفید گفت و خواند و با همسرش به رقص آمد و از آرمان‌هایش گفت. عشقش به وطن، پرچم کشورش و فردای سرفراز آن در بند بند کلماتش حس می‌شد.

رهبر جمهوری اسلامی اما روضه خواند و بغض کرد و مرگ را ستود.

خلوص حاضران در واشینگتن و نمایش فریب در حسینیه رهبر جمهوری اسلامی، چند نوبت به تاملم کشاند. پیش خود می‌گفتم آن سو از زندگی می‌گویند و این‌ سو از مرگ و به ۴۶ سال فریب می‌اندیشم. خمینی را به یاد می‌آورم؛ همان روز ورودش با آن «هیچی» مرگبار و بعد سخنان مزورانه‌اش در بهشت زهرا، شب خونین ژنرال‌ها بر بام مدرسه رفاه، هزاران کشته و بنیان نهادن امپراتوری ترور و هشت سال جنگ.

روزی که رفت، کسانی بر رفتنش گریستند، اما بسیاران شادمانه به امید روزگاری بهتر نشستند. ۳۶ سال بعد، جانشین او برای ۹۰ میلیون هموطنش امیدی به فردای بهتر باقی نگذاشت. ایران سربلند را به عجز و فقر کشاند تا مالیخولیای جنون‌آلودش را به ایران و منطقه تحمیل کند.

آتش‌بس در غزه آخرین ضربه‌ای بود که برجان و جهانش فروآمد.

همه آمار و ارقام را دارید. من هم نوشته‌ام که از فردای به تخت نشستن خمینی، رویای تسخیر منطقه را با ثروت ملت ایران پیوند دادند. بیش از ده‌ها میلیار دلار به کیسه دلشدگانی رفت که اوج نمایششان را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با گلوله و مرگ و آتش و ویرانی مشاهده کردیم. جدولی نه‌چندان بزرگ را از آنچه ولی فقیه برای نیابتی‌هایش تاکنون هزینه کرده، برابرتان بگذارید؛ همان نیابتی‌هایی که امروز اسرائیل چشمان «مقام معظم رهبری» را در عزای آن‌ها، به اشک و خون آلوده است. گروه‌هایی که از فردای انقلاب، به طور منظم از رژیم جمهوری اسلامی کمک‌های مالی دریافت کردند و بعضی بودجه سالیانه مشخص داشتند.

در حزب‌الله لبنان، علاوه بر میلیشیای داوطلب که حقوقی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار دریافت می‌کردند، در آستانه ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حدود ۱۶ هزار کادر و جنگجوی ثابت و کارمند و کارشناس صاحب کارت حقوقی بودند. این افراد حقوقی معادل ۵۰۰ تا پنج هزار یورو در ماه دریافت می‌کردند. دبیرکل حزب، معاونانش، روسای دوائر و فرماندهان منطقه‌ای همراه با کارکنان بخش رسانه‌ای (تلویزیون المنار و روزنامه‌ها و مجلات و سایت‌های حزب و یک تلویزیون لبنانی با رنگ‌وبوی غیراسلامی و مدیری غیرلبنانی) هم مستمری‌های کلان داشتند. نصرالله و نعیم قاسم هم که علاوه بر معاونت دبیرکل، نماینده خامنه‌ای در لبنان بود، بودجه مخصوص داشتند.

بودجه سالیانه حزب‌الله در اکتبر ۲۰۲۳ بیش از ۹۰۰ میلیون دلار بود. یادتان باشد که از فردای جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزب‌الله، بیش از ۶۰۰ میلیون دلار برای بازسازی مناطق تحت نفوذ حزب‌الله در جنوب لبنان و بخش جنوبی بیروت به حزب‌الله پرداخت شد که یک فقره آن همان چک ۳۵۰ میلیون دلاری سیدعلی آقا به سید حسن نصرالله بود.

خامنه‌ای این پول را از محل فروش خانه ۵۰ متری ابوی در مشهد تامین نکرد، بلکه این پول کلان‌ــ که می‌شد از محل آن اعتبار لازم را برای افزایش حقوق کارگران شرکت واحد فراهم کرد و به فریاد بیماران تهیدست رسیدــ به فرمانش به سه شماره اعطا شد.

یک بار گفتم و نوشتم که خامنه‌ای به شنیدن خبر بیوه شدن زن حزب‌اللهی یا یتیم شدن کودک شیعه اهل جنوب لبنان احتمالا غصه‌دار شده و امکان دارد خواب به چشم مبارکشان راه نیابد. در حالی زجر و درد و فقر میلیون‌ها کارگر ایرانی احساسات مبارک را بر نمی‌انگیزاند و اصلا اعتنایی ندارد که اعتیاد در بین جوانان چه می‌کند و وضع فحشا از سر فقر و ناچاری در قم به کجا رسیده است. او دل در گرو مهر حماس و جهاد و حزب‌الله و جیش المهدی و حوثی‌ها داشت و دارد، بنابراین در قلبش جایی نمانده است که از آن اهالی خانه پدری شود.

نیابتی‌های عراق هم با آنکه با غارت ثروت ملتشان وضع مالی خوبی دارند، همچنان از سپاه قدس مزد می‌گیرند. میزان این کمک‌ها در سال گذشته به گفته مقام‌ها و رسانه‌های عراقی، بیش از ۵۰۰ میلیون دلار بوده است. بخشی از این پول از طریق بنیاد بازسازی عتبات عالیات تامین می‌شود.

حرکت نجبا، عصائب اهل حق ، جیش ابوالفضل العباس از جمله برخوردان از خزانه ایران‌اند. البته به شماری از روحانیون نجف و کربلانشین به‌منظور ترویج اندیشه‌های ولایت فقیه و جمع‌آوری هوادار برای سیدعلی خامنه‌ای هم کمک‌های ویژه‌ای پرداخت شده است. گروه‌های زیرزمینی شیعه و سنی در عراق نیز کمک‌های مالی و نظامی نامحدودی دریافت کردند و می‌کنند. همین‌طور شماری از شخصیت‌های عراقی کرد و عرب و شیعه و سنی که کد حقوقی و مستمری منظم ماهیانه از جمهوری اسلامی دارند.

بودجه تیم حماس در قطر و ترکیه و لبنان سه برابر شده و جهاد اسلامی هم به‌عنوان وفاداران به اندیشه ولایت و ۴۰‌ــ۳۰ شیعه‌شده در جمع رهبران و کادر اصلی‌اش، علی‌رغم محدودیت عملکردش، از مراحم ویژه‌ای برخوردار بوده است. تنها اسماعیل هنیه، رئیس شورای سیاسی حماس، در دو سفر به تهران بیش از ۲۰۰ میلیون دلار، محمود زهار وزیر خارجه پیشین کابینه ائتلافی فلسطین و از رهبران قدیمی حماس (پیش از ۷ اکتبر) ۶۲ میلیون دلار کمک دریافت کردند.

جهاد اسلامی، این نوزاد کج‌ومعوج رژیم که از شکم حماس بیرون آمد، با داشتن نزدیک به ۷۰۰ جنگجو و کادر رهبری داخل و خارج، بیش از ۹۰ میلیون دلار در سال برای ملت ایران، هزینه داشته است.

گروه فتح انتفاضه و جبهه خلق برای آزادی فلسطین‌ــ فرماندهی عمومی‌ــ به رهبری احمد جبریل (تا قبل از مرگش) و بقایای دارودسته جورج حبش نیز از کیسه پرفتوت ولی فقیه هرازگاه مبلغی برخوردار می‌شدند.

گروه‌های افغان چه قبل از طالبان و چه بعد از سلطه طالبان همه‌گاه از مواهب مالی برخوردار بودند تا برای رژیم در سوریه «گوشت دم توپ» و برای سرکوبی مردم وطنمان، نیرو تامین کنند.

حرکت تنفیذ فقه جعفری در پاکستان که میلیشیای بعضا آموزش‌دیده در ایران دارد، سالیانه میلیون‌ها دلار کمک از ایران دریافت می‌کرد و می‌کند تا در برابر جیش صحابه سنی افراطی چیزی کم نیاورد.

حداقل هشت واحد نیمه‌علنی حزب‌الله در حاشیه خلیج فارس، آفریقای شمالی و جمهوری آذربایجان هم از کمک‌های مالی سپاه و دکان‌هایی مثل سازمان تبلیغات و سازمان ارتباطات و فرهنگ و مجمع جهانی اهل بیت والبته جامعه المصطفی العالمیه برخوردار می‌شوند.

علاوه بر این گروه‌ها، دارودسته‌هایی مثل گروه شیخ زکزکی در نیجریه و مالی و ماداگاسکار نیز همه ساله میلیون‌ها دلار از کیسه ملت ایران نصیب می‌برند.

این کمک‌ها را که روی هم بگذارید و میزان کمک‌ها در سال‌های رفته را به طور تقریبی حساب کنید؛ آن وقت درمی‌یابید رژیمی که از دادن ۵ درصد اضافه حقوق به بازنشستگان، معلمان و کارگران ابا دارد و تظاهرات کارگران و معلمان و طبقات محروم را به شدیدترین وجهی سرکوب می‌کند، ثروت ملت ایران را چه آسان خرج ستون‌های مقاومت کرده و با کشته شدن صدها تن از آن‌ها به دست اسرائیل، چه سرمایه هنگفتی از ثروت ملت ما به آتش کشیده شده است.

دونالد ترامپ در سخنانش از بازگشت عظمت آمریکا گفت؛ از نشاندن پرچم کشورش در مریخ. از رویایی گفت که به دیده هر شهروند آمریکایی موجد غرور و سربلندی می‌شود. سیدعلی اما با جلیقه ضدگلوله از مقاومت گفت و ذلیل کردن آمریکا و اسرائیل.

برایش در جوار خانه‌اش نمایشگاه برپا کردند تا بگوید: «آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده است. آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است.» و در جایی دیگر آتش‌بس در غزه را «نشانه‌ای آشکار از تحقق پیش‌بینی [خودش] در زنده بودن و زنده ماندن مقاومت» دانست.

رهبر رژیم در برابر تهدید ترامب مبنی بر برقرار کردن تعرفه ۱۰۰ درصدی برای کشورهای عضو بریکس در صورت استفاده از ارزی به جز دلار، از کرامات بریکس گفت: «امروز یکی از مشکلات ما آویزان شدن به دلار است» و البته به سران مافیای اقتصادی‌اش در سپاه توصیه کرد هرچه زودتر در اندیشه جایگزین کردن بریکس در معاملات بین‌المللی باشد.

ممکن است بعضی از شما در بخش‌هایی از سخنان ترامپ نیز وهمی خارج از واقعیت‌های جهانی ببینید اما آثار وهم مهم‌ترین ابرقدرت جهان با خیالات و اوهام خامنه‌ای که ثروت و اعتبار و منزلت مردمانش را قربانی توهماتش کرد، تفاوت بسیار دارد.

در کمتر از یک هفته از آغاز ریاست‌جمهوری ترامپ در آمریکا و در ایران، چند روز پس از قطع دو بازوی قضایی رهبر، بنگرید و لبخند فتح بر لبان آمریکا و رنج و اندوه را در چشم‌های بی‌فروغ ملت بزرگمان رصد کنید. اما تردید نداشته باشید که ایران با دست‌ها و اراده پولادین مردم برای تغییر وضع، بار دیگر جایگاه شایسته خود را باز خواهد یافت.

«کودتای انقلابی علیه شاه» در قالب انقلاب اسلامی (بخش ۲)، علی میرفطروس

بخش نخست

* دو سال قبل از انقلاب ۵۷،کتاب«سقوط ۷۹»سرنگونی رژیم شاه را اعلام کرده بود!

*شاه خطاب به رئیس جمهور آمریکا:«هیچ کس نمی‌تواند چیزی را به ما تحمیل کند، هیچ کس نمی‌تواند به نشانۀ تهدید انگشت‌اش را به سوی ما بگرداند چون ما نیز انگشت خود را به سوی او خواهیم گرداند.»

* در سال ۱۹۷۸«دیوید وایزمن -افسر بلند پایۀ سازمان سیا در تهران- مأمور کشتنِ شاه شده بود».

***

باز اندیشیِ تاریخ می تواند پرتو تازه ای بر زوایای تاریکِ رویدادهای مهم و سرنوشت ساز باشد.سرنگونی رژیم شاه از زاویۀ «مسئلۀ نفت» پرتو تازه ای در این باره است بی آنکه کمبودها و ضعف های آن دوره را نادیده بگیریم . کسانی که از «انسداد سیاسی و فقدان دموکراسی در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه» سخن می گویند و آنرا علّت اصلی وقوع انقلاب می دانند این حقیقت را پنهان می کنند که دموکراسی پدیده ای مدرن است که در جوامع توسعه یافته رشد و قوام می یابد و لذا،توقّع آزادی و دموکراسی در یک جامعۀ عقب مانده یا شبه فئودالی،نوعی افسانه سازی یا عوامفریبی است. تراژدی رهبران سیاسی و روشنفکران ایران(از انقلاب مشروطیّت تاکنون) نادیده گرفتن این موضوع ساده و اساسی است.از این گذشته،آزادی و دموکراسی در باورهای سیاسیِ عموم روشنفکرانِ ایران نیز جائی نداشت و یا «مقوله ای بورژوائی و متعفّن» تلقّی می شد.اینگونه تلقّی های ایدئولوژیک حتّی در عقاید برخی مدافعان معروف حقوق بشر نیز انعکاس داشت.

در واقع ، پس از ۲۸ مرداد ۳۲ سُلطۀ شاعران و روشنفکران حزب توده در فضای فرهنگی ایران باعث نوعی «امتناع تفکر» شد،امتناعی که اسماعیل خوئی در شعر درخشانش به آن اشاره کرده است.بر این اساس، بسیاری از شاعران و روشنفکران ایران در نیهیلیسمی ویرانساز ضمن نادیده گرفتنِ توسعۀ ملّی و اصلاحات گستردۀ رضا شاه و خصوصاً محمد رضاشاه زمزمه می کردند:

نادری پیدا نخواهد شد «امید»

کاشکی اسکندری پیدا شود!

آیندگان به تکرارِ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز ما ـ اکنونیان ـ رو در رو با تاریخ ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهاى انحصارى یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. ع.م

سرنگونی شاه!

۱۰-مواضع تند شاه در بارۀ «افزایش بازهم بیشترِ قیمت نفت»، دشمنان شاه در کاخ سفید را مصمّم ساخت تا برای راحت شدن از دستِ این «یاغی» و «شرِّ مطلق»، سرنگونی شاه را در دستورِ کارِ خود قرار دهند . سَردمدارِ این طرحِ شیطانی «ویلیام سایمون» (وزیر دارائی و سلطان انرژی آمریکا) بود که با کمپانی‌های بزرگ نفتی و سلطان عربستان سعودی پیوند داشت.

هنری کیسینجر ( وزیر امور خارجه و سپس مشاور امنیّت ملّی آمریکا) موافق این نقشه ها نبود و تغییر رژیم شاه را باعث پیدایش بنیاد گرائی اسلامی در منطقه می دانست.او شاه را به عنوان«یکی از نادرترین رهبران دنیا، یک متحد بی‌چون ‌و چرا، و کسی که شناخت‌اش از جهان شناخت ما را نیز وسعت بخشیده است» ستایش می کرد. در یکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کیسینجر به نظرِ برخی دولتمردان آمریکا در ضرورت سرنگون کردن شاه اشاره کرد:

-«اگرشاه بخواهد خط مشی کنونیِ خود[در بارۀ افزایش قیمت نفت] را ادامه دهد در اینجا [آمریکا]برخی بر این عقیده اند که یا باید شاه دست از سیاست های خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم».

۱۱- بطوری که اسکات کوپر نشان داده پس از ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون، پایگاه سیاسی-اجتماعی جرالد فورد (معاون و جانشین نیکسون) به شدّت آسیب دیده بود و لذا، وی افزایش دوبارۀ قیمت نفت توسط شاه و نارضایتی عمومی را به نفع مبارزات آیندۀ ریاست جمهوری خود نمی‌دانست و از این رو، زیر فشار مشاوران ارشدش،در نامۀ تندی(به تاریخ ۷ آبان۱۳۵۵=۲۹ اکتبر۱۹۷۶) به شاه هشدار داد که «افزایش دو بارۀ قیمت نفت برای اقتصاد جهانی فاجعه بار خواهد بود.این افزایش می‌تواند فشار عمده‌ای بر نظام مالی بین المللی وارد کند و اقتصاد جهانی را دو باره وارد رکود کند». فورد اخطار کرد:

– «صبرش در برابر رفتار پرخاشگرانۀ شاه تمام شده است…».

شاه به تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۶ =۱۰آبان ۱۳۵۵در پاسخ تندی به نامۀ رئیس جمهور آمریکا تأکید کرد:

-«هیچ کس نمی‌تواند چیزی را به ما تحمیل کند، هیچ کس نمی‌تواند به نشانۀ تهدید انگشت‌اش را به سوی ما بگرداند چون ما نیز انگشت خود را به سوی او خواهیم گرداند».

در ادامه، شاه خطاب به رئیس جمهور امریکا از«اعتیاد ناسالم کشور او به نفت ارزان» سخن راند. او از پذیرش این که مشکلات اقتصادی در غرب ناشی از قیمت‌های بالای نفت است، سر باز زد.شاه سپس سخنان چشمگیری اظهار می‌دارد و تهدید نیشداری را خطاب به رئیس جمهور ایالات متحده مطرح می‌کند:

-«در صورت وجود مخالفت‌ با ایرانِ شکوفا و به لحاظ نظامی قدرتمند در کنگره یا کانون‌های دیگر،باز هم منابع بسیاری برای تأمین احتیاجات ما وجود دارد، و زندگی ما در دستان آنها نیست. اگر این کانون‌ها مسؤولیت خود را نشناسند، مایۀ تأسف است،اما اگر مسؤلیّت‌شناس باشند، از نگرش خود نسبت به کشور من متأسف خواهند شد.لحن تهدیدآمیز و نگرشِ پدرمآبانۀ این کانون‌ها بیش از هر چیزِ دیگر واکنش ما را برمی‌‌انگیزد.»

شاه -با لحنی تهدید آمیز- در پایانِ نامه‌اش به رئیس جمهور آمریکا نوشت:

– «اگر وجود ایرانی خوشبخت و به لحاظ نظامی مقتدر مخالفانی در کنگره و دیگر کانون‌های قدرت[در آمریکا] دارد، منابع فراوان دیگری برای تأمین نیازهای ما وجود دارد و زندگی ما در دست آن‌ها نیست. اگر این کانون‌ها مسئولیت پذیر نیستند جای تأسف است اما باید مسئولیت پذیر شوند…».

۱۲- ملک «فَهَد» (سلطان عربستان) با وجود تظاهر به دوستی و ارادت عمیق به شاه، از اقتدار سیاسی و قدرت روز افزون نظامی‌ایران در منطقه نگران بود.در سال ۱۹۷۵شایعه‌ای مبنی بر احتمال اشغال مناطق نفتی عربستان توسط ارتش ایران، بر نگرانی‌های «ملک فهد» افزود، شایعه‌ای که چه بسا از سوی ویلیام سایمون و تیم او در کاخ سفید به گوش رهبران سعودی رسیده بود.

در چنان شرایطی، با تلاش‌های شاه در ۱۷دسامبر ۱۹۷۶=۲۶ آذر ۱۳۵۵ کنفرانس «دوحه» برای افزایش دو بارۀ قیمت نفت تشکیل شد.در این کنفرانس، عربستان سعودی در یک توافق محرمانه با آمریکا غافلگیرانه در مقابل چشمان بُهت زدۀ شاه اعلام کرد که تولید نفت خود را از ۸ میلیون و ششصد هزار بشکه در روز به ۱۱میلیون و ششصد هزار بشکه افزایش می‌دهد. درحالیکه شاه معتقد بود: «اگر ما زیرِ نرخِ تعیین شده ،نفت بفروشیم، به اوپک خیانت کرده ایم و من از فکر چنین اقدامی إکراه دارم».

با اقدام غافلگیرانۀ عربستان سعودی، شاه دچار یک شوک عظیم مالی شد بطوری که در گفتگو با اسدالله عَلم گفت:«ما ورشکست شده‌ایم! ما با یک حرکت عربستان کیش و مات شده‌ایم».

این سخنِ شاه به معنای ورشکستی مالی و اقتصادی ایران نبود زیرا -چنانکه گفته ایم- رژیم شاه به کشورهای مختلفی وام داده بود و درصنایع بزرگی (مانند شرکت صنعتی عظیم کروپِ آلمان) سرمایه گذاری کرده و سهام ۱۳۵ کمپانی و کارخانۀ عظیم درِ دنیا را خریده بود و لذا می‌توانست با فروش این شرکت ها ‌و یا با وام گرفتن از «صندوق بین المللی پول» بحران مالی موجود را از سر بگذراند. به نظر می رسد که شاه، در پُشت «توطئۀ نفتی عربستان و آمریکا» نقشۀ پنهانی را می دید که سرنگونی رژیم اش را هدف قرار می‌داد.

۱۳- دو سال پیش از حوادث ۱۳۵۷(در اوایل سال ۱۹۷۷)کتاب سقوط ۷۹ اثر «پُل-آردمَن» منتشر شد که مورد استقبال بسیاری از رسانه ها قرار گرفت.«پُل-آردمَن» متخصّص امور مالیِ و دلّال کمپانی‌های نفتی بود. شباهت‌های حیرت انگیز حوادث و قهرمانان اصلی کتاب (یعنی محمد رضاشاه و پادشاه عربستان سعودی) این نظر را تقویت می‌کند که این کتاب،به سفارش کمپانی‌های بزرگ نفتی و به منظور تضعیف روحیۀ شاه منتشر شده بود.نکتۀ بسیار مهم در این کتاب،تعیین سال سقوطِ شاه بود:۱۹۷۹ =۱۳۵۷.

۱۴- شاه از حامیان حزب جمهوریخواه و از دوستان نزدیک ریچارد نیکسون بود و گویا به ستاد انتخاباتی نیکسون کمک مالی کرده بود. با این «سوء سابقه»، انتخاب کارترِ دموکرات از همان آغاز برای شاه می‌توانست «مسئله ساز» باشد.

۱۵- تبلیغات گستردۀ «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های هیجان انگیز مخالفان مشهوری مانند دکتر رضا براهنی و خصوصاً شهادتِ پُرشور و اغراق آمیز او در «کمیسیون حقوق بشر سنای آمریکا» باعث شد تا دولت کارتر موضوع «حقوق بشر در ایران» را در مرکز سیاست‌های خود قرار دهد. دکتر براهنی در سال ۱۳۵۳ پس از آزادی از زندان به آمریکا رفت و تمام وقت خود را وقفِ مبارزه علیه شاه نمود. از این هنگام، نثرِ فاخر و فارسی درخشانِ براهنی در کتاب‌های «طلا در مس» و «تاریخ مذکّر» به بیانیّه‌های حقیر و فقیر سیاسی سقوط کرد و همین امر، باعث شد تا استعدادهای متراکم و شگفت انگیزِ وی در عرصه‌های مختلف ادبی دچار ضعف و زوال گردد. براهنی در نیویورک «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران» (Caifi) را ایجاد کرد که در واقع، بخشی از حزب تروتسکیستِ «کارگران سوسیالیست» بود و روشنفکرانی مانند دکتر یرواند آبراهامیان را در کنار خود داشت. این کمیته با جلب شخصیّت‌های برجسته توانست کازارِ گسترده‌ای علیه شاه -به عنوانِ «خود کامه‌ترین فرد روی زمین» – آغاز کند. در شامگاه ۲۶ فوریۀ ۱۹۷۶=۷ اسفند ۱۳۵۴ براهنی در سخنرانیِ دانشگاه کلمبیا (نیویورک) به دروغ ادعا کرد که «رژیم شاه ۲۷۰ هزار زندانی سیاسی دارد که زیر شکنجه‌های هولناکِ مأموران ساواک، ناخن‌های‌شان را بیرون می‌کشند. جلوی شوهرها یا پدرها به زنان تجاوز می‌کنند و به کودکان سیلی می‌زنند.»

این سخنرانی ها و مصاحبه ها در محافل مطبوعاتی و سیاسی آمریکا تأثیرات گسترده ای داشت و نفرت عمومی را علیه شاه برانگیخت چندانکه بهنگام بستری شدن شاه در بیمارستان برای درمان سرطانش، اندرو یانگ (نمایندۀ کارتر در سازمان ملل) گفت:«انگار به آدولف آیشمن پناه داده‌ایم!».

در سخنرانی دکتر براهنی، رمزی کلارک(دادستان کُلِّ آمریکا) نیز حضور داشت که ضمن تأئید سخنان براهنی به ضرورت اعتراض علیه «نقض حقوق بشر در ایران» تأکید کرد.رمزی کلارک هوادار دو آتشۀ اسلامگرایی در خاورمیانه بود و لذا خیلی زود «یوسف گمگشته»اش را در سیمای آیت الله خمینی دید و به مهمترین هوادارِ خمینی در عرصۀ سیاسی آمریکا بدل شد.او در ۲۳ ژانویۀ ۱۹۷۹ از طرف دولت کارتر با خمینی در پاریس ملاقات کرد تا حمایت کامل دولت آمریکا را به آیت الله خمینی، دکتر ابراهیم یزدی و دیگران ابراز کند .

۱۶- خصلت مذهبی کارتر شاید باعث شده بود تا او نیز خمینی را یک«قدّیس» ببیند ولی با توجه به دیکتاتوری های خونینی مانند آرژانتین،شیلی، کُرۀ جنوبی و عربستان سعودی،بنظر می رسد که موضوع «حقوق بشر» برای دولت کارتر ابزاری برای خاموش کردن مخالفان شاه در مطبوعات و دیگر رسانه های آمریکا و اروپا بود.در چنان شرایطی، سفر شاه به آمریکا (در ۲۳ آبان ۱۳۵۶) با مخاطرات و حوادث عجیبی همراه شد. به روایتِ دکتر امیر اصلان افشار(از همراهان شاه و شاهد و ناظر ماجرای محوطۀ کاخ سفید) :

-در این روز اعضای سازمان کمونیستی احیاء(به رهبری فردی به نام محمّد امینی) با چوب و چماق و چاقو به صفوف هواداران شاه حمله کردند و آنان را مورد ضرب و جرح قرار دادند.شلیک گازِ اشک آور توسط پلیسِ ضد شورش فضای کاخ سفید را دود آلود کرده بود.

این رویدادِ بی سابقه، نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به سقوط شاه بود و سیاست های دولت کارتر علیه شاه را نشان می داد به طوری که سنای آمریکا ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونت بار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.

۱۷- انتصاب ویلیام سالیوان به عنوان سفیر آمریکا در ایران(۱۹۷۷تا ۱۹۷۹) بر پیچیدگی شرایط افزود.سالیوان فردی کم تجربه بود که شناختی از ایران نداشت و گویا تحت تأثیر تبلیغات مخالفان شاه گزارشات نادرست و اغراق آمیزی علیه شاه به وزارت خارجۀ آمریکا مخابره می کرد. یکی از توصیه های اصلی سالیوان به کارتر خروج شاه از ایران و تماس با هواداران آیت الله خمینی بود. این«توصیه» ها در شرایطی بود که حتّی در اواسط سال ۵۷ برخی سرویس ‌های اطلاعاتی آمریکا در ارزیابى از موقعیّت سیاسی شاه اظهار مى کردند:

-«ایران در وضعیّت انقلابی یا ما قبل انقلابی قرار ندارد.»

سازمان سیا نیز در ارزیابی اطلاعاتی مورخ ۲۸ دسامبر ۱۹۷۸ (۶ مهر ۱۳۵۷) اعلام کرده بود:

-« انتظار مى رود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان به صورت فعّال در قدرت بماند.»

ترورِ شاه!

۱۸- شاه که در گذشته از سوء قصدهای متعدّدی جان سالم بدر برده بود،در سال های ۱۳۵۵-۱۳۵۷از کشته شدنش نگران بود.امیر اصلان افشار (آخرین رئیس کُل تشریفات دربار که هر روز با شاه دیدار می کرد) در گفتگو با نگارنده از «چای زهر آلود!» و نگرانی های شاه برای مسموم کردنش یاد کرده است. بر این اساس، روایت فیلیپ کاپلان ( دیپلمات برجسته در ستاد سیاست ‌گذاری و برنامه‌ریزی دولت آمریکا در سال ۱۹۷۸) می تواند درست باشد:

-«دیوید وایزمن -افسر بلند پایۀ سازمان سیا در تهران- مأمور کشتنِ شاه شده بود».

خمینی در عُزلت و انزوا

۱۹- موقعیّت خمینی پس از شورش ۱۵خرداد ۴۲ بسیار محدود بود چندانکه بقول دکتر ابراهیم یزدی:

-«بعد از قیام ۱۵خرداد و تبعید آقای خمینی به ترکیه، نجف حرکت شایسته ای متناسب با مسائل آن روز از خود نشان نداده بود…اعتراضات علمای عراق می توانست در این رابطه مؤثر باشد،اما نجف متأسفانه ساکت و آرام بود».

در سال‌های ۱۳۵۴-۱۳۵۵ خمینی نه تنها سودای رهبری و رسیدن به قدرت سیاسی نداشت بلکه بخاطر پیری و کهولتِ سن خواهان بازگشت به ایران بود.سـیروس آموزگار -روزنامه نگار معروف- در گفت و گو با نگارنده می گوید: در سـال ۵۵ یکی از مقامات عالی رتبۀ ایرانی به نام ایرج گلسـرخی( مسـئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سـفری به عراق داشـت و با اسـتفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شـد و گفت:

-«لطفاً فردا -بهنگام نماز صبح -در حرم باشـید، شـخص مهمی خواهان ملاقات با شما است»…

مقام عالی رتبۀ ایرانی، سـحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجّب دید که آن شـخص مهم، «آیت الله روح الله خمینی» اسـت که آمده بود و از مقام ایرانی می‌خواسـت که واسـطه شـود تا او (خمینی) در آن سـن و سـال پیری، از تبعید به ایران برگردد.

هوشنگ معین زاده (نویسنده و مسئول امور امنیّتی سفارت ایران در بیروت) نیز تأئید می‌کند که درخواسـت بازگشـت خمینی به ایران قبلاً توسـط « امام موسی صدر» از طریق سـفارت ایران در بیروت، به سـاواک گزارش شـده بود.

دکترحسین شهید زاده، سفیر ایران در عراق که بخاطر پیوندهای خانوادگی، روابط نزدیکی با روحانیون داشت، تأکید می‌کند: چندماه قبل از انقلاب، آیت الله خمینی خواهان بازگشت به ایران بود.

دکتر امیر اصلان افشار ضمن تأکید بر «منشاء خارجی شلوغی‌های ایران در سال ۵۷»، یادآور می‌شود:

– «از خمینی در آن زمان، اصلاً خبری نبود و حتّی در سال ۱۳۵۵ او خواستار بازگشت محترمانه به ایران و رفتن بی سر و صدا به قم شده بود.»

کودتای کمونیستی در افغانستان

۲۰- کودتای کمونیست های وابسته به شوروی در افغانستان( اردیبهشت ۵۷ ) و ضرورت مقابله با نفوذ کمونیسم در منطقه و در نتیجه، لزوم ایجاد «کمر بند سبز» حضور آیت الله خمینی را برای دولت های آمریکا و اروپا برجسته ساخت.فعالّیت های ضد شاهیِ«انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا» به سرپرستی دکتر ابراهیم یزدی و حضور مستمر وی در رسانه های آمریکائی و همکاری او با دکتر رضا براهنی به شخصیّت آیت الله خمینی در محافل سیاسی آمریکا و اروپا اعتبار بخشید. دکترابراهیم یزدی در بارۀ تشدید اقداماتش بعد از واقعۀ خونین میدان ژاله می نویسد:

-«کمیته های مختلف مرکّب از ایرانیان و دانشجویان تشکیل شد.یک هفته بعد از«جمعۀ خونین» تظاهرات اعتراضی وسیعی از طرف «سازمان جوانان مسلمان»در برابر کاخ سفید برگزار شد…چند روز بعد آقای مهندس شهرستانی و یکی دیگر از برادران مسلمان از تهران با مقادیر زیادی عکس و فیلم به هوستون آمدند.عکس ها،همان طور که گفته شد بسیار خوب تهیه شده بودند و به موقع هم رسیدند.عکس ها دقیقاً جای گلوله ها را در سر و صورت و سینۀ مقتولین نشان می داد. جای گلوله ها به وضوح نشان میداد که تیراندازی به قصد کشتار بوده است.تکثیر این عکس ها و انتشار آنها در محافل بین المللی سر و صدای بسیاری علیه رژیم شاه به وجود آورد.تظاهرات واشنگتن، مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعات نیز بسیار موثر واقع شد».

پس از واقعۀ میدان ژاله، دکتر یزدی عازم نجف شد تا آیت الله خمینی را از عراق خارج و در پاریس مستقر کند.

۲۱- فاجعۀ سینما رکس آبادان و واقعۀ خونین میدان ژاله به شاه نشان داد که دشمنان وی برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد می‌ توانند دست به جنون و جنایت بزنند. این حوادث هولناک -که شاه آنها را«مهندسی شده» می نامید – ثبات روحیِ شاه را در هم ریخت و تصمیم گیری‌های مناسب برای عبورِ از بحران را دشوار ساخت و به قول سِر ریدر بولارد(سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در زمان رضا شاه):«روال عادیِ حکومتِ شاه را مختل کردند».

۲۲- کارتر که بعدها گزارش ها و توصیه های سفیر خود (سالیوان) را «مزوّرانه» نامید،در تلفن ها و پیام های حمایت آمیزِ خود،شاه را به ادامۀ «فضای بازِ سیاسی» و «رعایت حقوق بشر» ترغیب می کرد. توصیه های کارتر باعث تشویق و تحرّک مخالفان در داخل شد چندانکه «ده شبِ شعر شاعران و نویسندگان ایران»در انستیتو گوته (مهر ۱۳۵۶)و کشانده شدن تظاهرات هزاران شرکت کنندۀ جوان و پُرشور این برنامه در آخرین شب نمونه ای از آن بود.

با اینهمه،در برابرِ پیشنهادهای مختلف، شاه با «طرح کودتای فرماندهان ارتش» مخالفت نمود و در سخنانی تأکید کرد:

-«فکر نمی کردم که رسیدن به آزادی اینقدر گران تمام می شود.وقایع اخیر در نیّتِ من به دادن آزادی ها تغییری بوجود نیاورده است.»

با توجه به بیماری شاه و پیام های دوستانۀ کارتر بنظر می رسد که از این زمان شاه تصمیم گرفت بار دیگر به آمریکا سفر کند تا به گمان خود «گزارش های مزوّرانۀ سالیوان»و دیگر مخالفانش در کاخ سفید را خُنثی نماید.دکتر امیر اصلان افشار ضمن اینکه سفر شاه به آمریکا را «مأموریت برای وطنم» می‌داند، در گفتگو با نگارنده به نکتۀ بسیار مهمّی اشاره می‌کند:

-« در حالیکه تمام مقدّمات سفر شاه (حتّی تهیّۀ هدایا برای برخی از دوستان شاه) و برنامۀ ملاقات‌های وی در آمریکا پیش بینی شده بود، کارتر دریک تماس تلفنی از شاه خواست تا «در مسیرِ آمدن به آمریکا، ابتداء به مصر رفته و ضمن دیدار با انور سادات، گزارشی از مذاکرات صلحِ مصر و اسرائیل-که شاه در تدارک آن نقش فراوان داشت- تهیّه کند تا در سفر به آمریکا آنرا به وی (کارتر) ارائه دهد»…به این ترتیب:در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ شاه را از ایران به مصر کشاندند ولی پس از مذاکرات شاه با انور سادات، سفیر آمریکا در قاهره خبر داد که «دولت آمریکا،فعلاً ورود شاه به آمریکا را صلاح نمی‌داند»؛ خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهانش شد.»

۲۳- این «دام یا فریب بزرگ» زمانی روی داد که دو هفتۀ پیش از آن (در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ =۱۴ دی ۱۳۵۷) ژنرال «هایزر» فرستادۀ مخصوص دولت آمریکا در سفری غیر منتظره به تهران، ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایۀ ارتش، آنان را به تسلیم یا انفعال در برابر حوادث جاری دعوت می‌کرد،توصیه ‌ای که در نبودِ ستونِ فقَرات ارتش(شاه)، بازگشت آیت الله خمینی به ایران(۱۲بهمن ۱۳۵۷) و رَوَند فروپاشی رژیم شاه را تسریع کرد(۲۲بهمن۱۳۵۷).

۲۴- شاه در کتاب پاسخ به تاریخ، تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را «تاریخ غیر انسانی» می‌نامد و می‌نویسد:

-« به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروت‌های زمینی خود را بدست آورد، بعضی از وسایل ارتباط جمعیِ دنیا (خصوصاً بی بی سی) مبارزۀ ‌ وسیعی علیه کشور ما آغاز کردند و مرا پادشاهی مُستبد خواندند.»

با توجه به سوء قصدهای مختلف علیه شاه و بیماری مرگبارِ وی و احساس کمبود وقت یا «مبارزه با زمان»، اینک می‌توان به سخنان دریغ انگیزِ شاه تأمّل بیشتری کرد:

– « مبارزۀ من با زمان بود که شاید اکنون همه متوجۀ مفهوم و هدف آن بشوند و دریابند که چرا انقلاب در سال ۵۷ وقوع یافت و همه چیز را متوقّف کرد… بیش از پیش، معتقدم که آمریکا، حقیقتاً، نقش بسیار بزرگی در سقوط من ایفاء کرده است…بهمین جهت بود که برای نمونه و برای عبرتِ دیگران ، ایران را به عنوان قربانی انتخاب کردند و به ویرانی آن برخاستند…»

***

اگر این پازل‌ها را در کنار سخنان رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا قرار دهیم، آنگاه فرضیّۀ «کودتای انقلابی علیه شاه در قالب انقلاب اسلامی» مقبولیّتِ بیشتری خواهد یافت.

https://mirfetros.com
ali@mirfetros.com

ژوزف عون، مردی که لبخند و امید را به لبنان بازگرداند / علیرضا نوری زاده

ققنوس لبنان از خاکسترش برخاست، ققنوس ایران کی برمی‌خیزد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۱ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ ژانویه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

ژوزف عون-رویترز

ققنوس لبنان تا ساعت ۲ بعدازظهر پنجشنبه هنوز خاکستری بود که بالکی می‌زد، اما «مثلث شوم» بال‌هایش را می‌کشید و به زمینش می‌زد. ژنرال با همه ابهتش حیرت‌زده بود. حرف‌های شب پیش نبیه بری، پیر میلیاردری که با آقازاده‌هایش با قالیباف و آقازاده‌ها مسابقه ثروت‌اندوزی گذاشته چه بود و اطوار امروزش چیست؟

حزب‌الله ورشکسته و زخمی، جبران باسیل، داماد میشل عون، که بعد از پدرزنش چشم به قصر بعبدا داشت و نبیه بری عصر یکشنبه با اعلام حمایتشان از ریاست‌جمهوری سلیمان فرنجیه، رئیس جنبش مرده (مریدان) در شمال لبنان، قصد برهم زدن توافقی را داشتند که مسیحیان مارونی منهای باسیل و دارودسته بی‌رمقش، سنی‌ها، دروزی‌ها و شیعیان مستقل برای انتخاب ژوزف عون به آن دست یافته بودند.

دکتر سمیر جعجع، رهبر «نیروهای لبنانی»، که قوی‌ترین رهبر سیاسی مارونی‌ها است و بعد از ژنرال ژوزف عون، نامزد دوم مسیحیان و سنی‌ها به شمار می‌رفت، برای سلیمان تونی فرنجیه که خونخواه پدر بود (که به دست ایلی حبیقه، متحد سابق جعجع، به قتل رسید) رندانه پیامی فرستاد که «سلیمان! اعلام کن انصراف می‌دهی، من هم چنین می‌کنم. مصلحت لبنان فوق مصالح ما است، بیا ژنرال ژوزف عون را حمایت کنیم.»

دوشنبه صبح، فرنجیه بدون مراجعه به مثلت شیعه‌مارونی (حزب‌الله، نبیه بری و جبران باسیل) در اطلاعیه‌ای انصرافش را اعلام کرد. تقریبا چهارشنبه آشکار بود که فرمانده کل ارتش لبنان رئیس‌جمهوری بعدی است، اما وقتی نبیه بری پنجشنبه زنگ رسمیت یافتن جلسه را به صدا درآورد و رای‌گیری آغاز شد، خیلی زود روشن شد که مثلث بری، حزب‌الله و باسیل به دنبال باج‌گیری‌اند.

هدف آن‌ها گرفتن سه وزارتخانه بود. باسیل وزارت راه و مسکن را می‌خواست. لبنان ویران نیاز به بازسازی دارد و میلیاردها دلار کمک از کشورهای حاشیه خلیج فارس راهی لبنان خواهد شد. نه حسن نصراللهی در کار است که پول‌های «حلال» ولی فقیه را تقسیم کند و نه ولی فقیه آس‌وپاس و بی‌آبرو می‌تواند جیبش را پر کند. وزارت برای او گنج بی‌پایان بود.

نبیه بری هم دادگستری را می‌خواست که امکان پرونده‌سازی و پرونده‌بازی داشته باشد و حزب‌الله به دنبال وزارت بهداشت بود. صدها هزار لبنانی از نظر جسمی و روانی آسیب دیده‌اند و واردات دارو ممر درآمدی است که می‌شود رنگ مشروعیت به آن داد.

در فاصله دو رای‌گیری اول و دوم، نبیه بری پیام‌هایی از سوی نمایندگان فرانسه، ایالات متحده، بریتانیا و شورای همکاری‌های خلیج فارس و همچنین نماینده ویژه عربستان سعودی دریافت کرد که اشاره داشتند اگر رئیس‌جمهوری امروز انتخاب نشود، لبنان در عزلت و تنهایی خواهد ماند.

بری بلافاصله با هم‌پیمانانش جلسه گذاشت و فراکسیون حزب‌الله با رایزن سیاسی امنیتی رژیم ولایت فقیه در بیروت تلفنی گفت‌وگو کرد. چنین بود که در بار دوم، عماد (سپهبد) ژوزف عون به‌سهولت و با ۹۹ رای، به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. حزب‌الله و بعضی نمایندگان امل و باسیل و چند تن از اعضای فراکسیون او رای سپید دادند (در فرهنگ سیاسی ایران، رای کبود).

ژنرال به‌عنوان چهاردهمین رئیس‌جمهوری لبنان از زمان استقلال سوگند یاد کرد و لبنان یکپارچه شادی شد.

ژنرال ژوزف عون بعد از ادای سوگند، طی سخنانی با واژگانی به‌دقت گزیده‌شده خطاب به نمایندگان و ملتش گفت: «عملکرد سیاسی در لبنان باید تغییر کند. عهد من به لبنانی‌ها در هر کجا که هستند و نیز جهانیان این است که امروز مرحله جدیدی در تاریخ لبنان آغاز شده است و من اولین خدمتگزار این عهد خواهم بود. حفظ قانون اساسی و میثاق ملی و اعمال تمام اختیارات رئیس‌جمهوری به‌عنوان داور عادل بین نهادها عمده‌ترین وظیفه من خواهد بود.»

او با تاکید بر اینکه اگر می‌خواهیم کشورمان را بسازیم، همه باید تحت حاکمیت قانون و قوه قضاییه باشیم، افزود: «دخالت در قوه قضاییه ممنوع است. در لبنان جدید، برای مجرم و مفسد، مصونیت وجود ندارد و برای مافیا، قاچاق مواد مخدر یا پولشویی جایی نیست.»

عون خاطرنشان کرد: «من تعهد می‌کنم برای تصویب لایحه استقلال قوه قضاییه با دولت جدید همکاری کنم و هر قانونی را که ناقض قانون اساسی باشد، به چالش بکشم. نخست‌وزیری خواهیم داشت که متحد ما است و نه مخالف.»

او حق دولت را در انحصار حمل سلاح تایید کرد. (خیلی ساده یعنی سید علی آقا بساطت را جمع کن و حزب‌الله فردا مثل دیروز نخواهد بود) و تاکید کرد: «برای کنترل و امنیت مرزها در جنوب (با اسرائیل) و تعیین مرزها در شرق و شمال (با سوریه) و مبارزه با تروریسم و ​​اجرای قطعنامه‌های بین‌المللی و جلوگیری از حملات اسرائیل به لبنان، در ارتش سرمایه‌گذاری خواهیم کرد.»

عون با تضمین «فعال شدن نیروهای امنیتی به‌عنوان ابزاری اساسی برای حفظ امنیت و اجرای قوانین»، اضافه کرد: «من عهد می‌بندم آنچه را اسرائیل در جنوب، حومه بیروت، بقاع و دیگر نقاط لبنان ویران کرد، بازسازی کنم. شهدای ما جوهر و روح عزم و اراده ما هستند و اسیران ما امانتی بر گردنمان. زمان آن رسیده است که روی سرمایه‌گذاری لبنان و روابط خارجی خود شرط‌بندی کنیم، نه اینکه برای قلدری کردن روی سرمایه‌گذاری خارجی شرط‌بندی کنیم.» (بازهم نیشی به حزب‌الله و پول‌های حلال سید علی آقا)

رئیس‌جمهوری منتخب لبنان ۱۰ ژانویه ۱۹۶۴ در منطقه سن الفیل بیروت متولد شد. او به‌عنوان دانشجوی افسری داوطلبانه وارد ارتش شد و پس از طی دوره در دانشکده افسری تا رسیدن به درجه ژنرالی، ترفیع‌های زیادی گرفت و در سال ۲۰۱۷ به فرماندهی ارتش منصوب شد.

از زمان به دست گرفتن فرماندهی ارتش، عون این نهاد را در گذار از شدیدترین بحران‌ مالی ملی رهبری کرد. دورانی که سقوط ارزش لیره لبنان و افت شدید حقوق سربازانش را شاهد بود. نهادی که در سال‌های جنگ داخلی ‌۱۹۹۰ــ۱۹۷۵ موفق شده بود ثبات داخلی را حفظ کند، با شروع بحران مالی و جذب جوانان به سمت حزب‌الله، وضعی متزلزل پیدا کرده بود.

ژنرال عون سه بار مدال جنگ، دو بار مدال جراحت در جنگ و نیز مدال وحدت ملی، مدال طلوع جنوب، مدال قدردانی نظامی نقره، نشان لیاقت درجه سوم لبنان و مدال ملی شوالیه را دریافت کرده است و مدال لیاقت لبنان و نشان افسر ملی، مدال ضدتروریسم، مدال افتخار نظامی، درجه نقره و نشان لیاقت درجه یک هم دارد.

ژنرال عون در سال‌های ۱۹۸۸، ۱۹۹۵ و ۲۰۰۸ در چندین دوره نظامی در ایالات متحده آمریکا و در سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۳ در دوره‌های نظامی در سوریه شرکت کرد.

او موفق شد ارتش را از جنگ بیش از یک ساله بین اسرائیل و حزب‌الله، دور نگه دارد. به همین دلیل حزب‌الله عاشقانه به ژنرال نگاه نمی‌کرد. در این مدت بیش از ۴۰ سرباز لبنانی در حملات اسرائیل کشته شدند اما ارتش مستقیم با اسرائیل درگیر نشد. حزب‌الله از درگیری‌ها به‌شدت آسیب‌دیده بیرون آمد و حملات اسرائیل باعث کشته شدن بیشتر رهبران ارشد آن و ویرانی پایگاه‌های این گروه شد.

حضور عون در رسانه‌ها تاکنون بسیار نادر بوده است ولی از عصر پنجشنبه در لبنان و جهان عرب، به هرسو چشم می‌دوختی، ژنرال در لباس شخصی یا یونیفرم نظامی، در چشمت می‌نشست.

عون در حمایت از آتش‌بس ۶۰ روزه‌ای که با میانجی‌گری واشینگتن و پاریس در ماه نوامبر آغاز شد، نقش کلیدی داشت. مفاد توافقنامه مستلزم استقرار ارتش لبنان در جنوب لبنان با عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی و حزب‌الله است.

ایالات متحده که از سال ۲۰۰۶ بیش از ۲.۵ میلیارد دلار برای حمایت از ارتش لبنان کمک کرده است، برای ارائه کمک‌های اضافی از جمله کمک به حقوق سربازان سریعا از طریق فرستاده ویژه‌اش وارد عمل شد.

عون در بخشی از سخنانش اشاره کرد: «لبنان به طرح عربی دودولت برای برپایی فلسطین ملتزم است. ما اسکان فلسطینی‌ها در لبنان را نمی‌پذیریم و بر عزم خود برای به عهده گرفتن امنیت اردوگاه‌ها پای می‌فشریم. ما سیاست بی‌طرفی مثبت را اعمال خواهیم کرد و تنها بهترین تولیدات کشاورزی و صنعتی خود را به کشورهای دیگر صادر می‌کنیم و چون گذشته‌ای نه چندان دور، گردشگر جذب خواهیم کرد.» (اینجا نیز او تلویحا به حزب‌الله، رژیم اسد و خامنه‌ای که لبنان را به مهم‌ترین صادرکننده قرص‌های روانگردان کپتاگون و حشیش و افیون بدل کرده بودند، نیش زد)

او خواستار آغاز گفت‌وگوی جدی و برابر با دولت سوریه شد تا همه روابط و پرونده‌های در دست بررسی به‌ویژه پرونده سوری‌های مفقود و آواره و تعیین دقیق مرزها موردبحث و بررسی قرار گیرد.

اسرائیل بارها اعلام کرده که حاضر است پاره‌خاک اشغالی لبنان یعنی مزارع شبعا را به این کشور پس دهد، منتها چون در زمان جنگ با اعراب این پاره‌خاک در تصرف سوریه بود، دمشق باید حاکمیت لبنان بر شبعا را در سازمان ملل اعلام کند و رژیم بعثی پدر و پسر در دمشق هرگز حاکمیت لبنان را به رسمیت نشناختند.

ژوزف عون در نهایت یادآور شد: «ما به اقتصاد آزاد متعهدیم و به بانک‌هایی نیاز داریم که تنها قانون بر آن‌ها حاکم باشد. در حمایت از پول سپرده‌گذاران کوتاهی نخواهم کرد و قول می‌دهم برای تدوین قوانین انتخاباتی به دولت آینده فشار بیاورم. کار برای تصویب پیش‌نویس قانون رفع تمرکز اداری گسترده بلافاصله آغاز خواهد شد.»

ققنوس ایران نیز برمی‌خیزد

به لبنان دردکشیده که دوستش دارم، لحظه‌ای حسادت می‌کنم. به یاد سروقدانی مثل نادر جهانبانی، مهدی رحیمی، خسروداد، بدره‌ای، آیت محققی، مهدیون و… می‌افتم و روزی را پیش چشم می‌آورم که اعلامیه شماره ۱ ایران آزاد از رادیو تلویزیون ملی میهنم پخش می‌شود و طنین آوای دلارام کشمیری و فریدون فرح‌اندوز در گوش جانمان می‌پیچد: «هموطنان اینجا صداوسیمای ایران آزاد است.»

نمی‌دانم چرا، ولی ایمان دارم که آن روز را خواهم دید.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

پروژه فریب سفر بی ثمر پزشکیان به چابهار

پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳ (هفته جاری) مسعود پزشکیان بعنوان نهمین رئیس جمهور ایران به زادگاه نگارنده (چابهار) سفر می کند تا طبق روال همیشگی روسای جمهور سابق به “وعده درمانی” بپردازد. این دومین سفر وی به بلوچستان است که این بار به چابهار و سپس به زابل خواهد رفت تا در آنجا نیز در مورد حقابه هامون در سیستان همانند احمدی نژاد و روحانی و رئیسی فریبکارانه “وعده فروشی” کند. حدود دو ماه پیش در مقاله ای تحت عنوان “سفر به بلوچستان: از بنی صدر تا پزشکیان” به تاریخچه مَکر مَکاران در سرزمین مَـکّـُران (Makkoran) و کل بلوچستان پرداختم. زیرا در اوایل انقلاب از نزدیک شخصا با رئیس جمهور بنی صدر در چابهار, و خامنه ای (در دانشگاه زاهدان در نیمه دوم ۵۹ زمانی که نماینده خمینی در شورای عالی دفاع ملی در امور جنگ بود) صحبت کردم و وعده دریافت کردم که بلوچستان آباد و مرفه خواهد شد. بقیه روسای جمهور نیز وعده های مشابه دادند, ولی بلوچستان همچنان در قعر جدول شاخص های مختلف توسعه قرار دارد؛ الا در جدول اعدام و فقر و فرق که دارای رتبه اول است. نگارنده در طی یک ربع قرن اخیر بارها در باره ظلم و ستم و تبعیض علیه بلوچها نه تنها توسط جمهوری اسلامی, بلکه توسط رسانه های فارسی زبان برونمرزی وابسته به کشورهای استعماری و غربی و عربی و غیره نوشته ام که اکثر روزنامه نگاران آنها دست پرورده جمهوری اسلامی (حتی معاون وزیر) و “محصولات صادراتی” رژیم هستند, نوشته ام و سخن گفته ام و به شدت انتقاد کرده ام. اما چه سود که جمهوری اسلامی نفوذ بسیار عمیق و گسترده ای در همه این رسانه ها دارد.

تقریبا به صورت هدفمندانه همزمان با این سفر, روز دوشنبه هفته جاری محمدرضا عارف معاون اول رییس جمهور از احتمال انتقال پایتخت به سواحل مَـکّـُران (با محوریت چابهار) خبر داد و از آن بعنوان “گزینه جدی” صحبت کرد. روز بعد (سه شنبه) فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت ایران در کنفرانس خبری هفتگی آن را تکرار کرد و از گزینه مَـکّـُران بعنوان پایتخت آینده ایران سخن گفت و خبر داد که شورایی برای بررسی این کار نیز تشکیل شده است و از همه کارشناسان و دانشگاهیان دعوت کرد تا دولت را در این زمینه کمک کنند. البته از مردم بلوچ نخواهند پرسید. زیرا در جواب خواهند شنید که: بعد از ۴۶ سال ستم بی حد” از طلا گشتن پشیمان گشته ایم, مرحمت فرموده ما را مس کنید”

و اما سواحل مَـکّـُران (Makkoran) کجاست و چه ویژگی هایی دارد؟

منطقه طولانی بلوچ نشین سواحل دریای تاریخی مَـکّـُران (بعضی ها آن را دریای عمان می خوانند) و اقیانوس هند را مَـکّـُران (Makkoran) می نامند که نامی بسیار قدیمی است و در متون تاریخی و کُتب قدیمی و کتیبه های متعدد ذکر شده است. تلفظ درست و دقیق آن مَـکّـُران (Makkoran) می باشد. سواحل مکران به‌ جز ذخایر نفت و گاز, قابلیت‌های کشاورزی, دامپروری و بخصوص شیلات دارد. بطور تاریخی تا قبل از قریب به نیم قرن پیش سواحل مَـکّـُران سرشار از تنوع زیستی انواع و اقسام ماهیان و آبزیان بود. اما متاسفانه بخصوص در طی دو دهه گذشته به دلیل صید بی رویه و حضور کشتی های بزرگ ماهیگیری چینی (صید ترال یا کف تراشی به سبک چینی) در سواحل مکران (و همچنین سواحل خلیج فارس) صنعت ماهیگیری رو به افول است. اگرچه کشتی های چینی مجاز به ماهیگیری در سواحل مکران بودند و آزادانه کف دریا را لایروبی کردند و رفتند, اما جمهوری اسلامی با ندادن مجوز صید و یا سوخت برای لنج ها عملا صیادان بلوچ را با خانه نشینی اجباری به روز سیاه نشاند.

البته همه می دانند انتقال پایتخت به مَـکّـُران نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و سرمایه‌گذاری کلان و بومی محور است, که در شرایط فعلی فاقد زیرساخت‌های لازم از جمله جاده‌ها، فرودگاه‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها و مراکز صنعتی و غیره می باشد. لذا سنگ بزرگ علامت نزدن است. حال بگذریم از خطر زلزله و سونامی. تا به اکنون خود جمهوری اسلامی چندین همایش “مانور بین المللی سونامی در سواحل مکران” برگزار کرده است و با رجوع به منابع سازمان ملل و یونسکو و به خصوص زلزله و سونامی دهشتناک سال ۱۹۴۵ میلادی در سواحل مکران (لینک ۱) که ارتفاع امواج تخریبی سونامی در برخی از شهرها و روستاهای مکران به ده متر نیز رسیده بود و در آن زمان با جمعیت بسیار کم تلفات جانی و مالی فراوانی به بار آورد . گسل زلزله خیز مکران به طول حداقل یک هزار کیلومتر از کراچی تا نزدیکی تنگه هرمز با ساحل مَـکّـُران فقط صد کیلومتر فاصله دارد و به گفته رئیس مرکز ملی اقیانوس شناسی دریای عمان و اقیانوس هند این پوسته اقیانوسی در حال فرو رانش در زیر خشکی ایران به میزان سالانه چهار تا پنج سانتیمتر است.

وانگهی مردم بلوچ شدیدا مخالف طرح آمایش سرزمینی و تغییر بافت جمعیتی و به حاشیه راندن هر چه بیشتر بلوچها در زادگاه خویش تحت عنوان “پروژه ضد بلوچ” یا به اصطلاح “طرح توسعه سواحل مَـکّـُران” هستند. هدف اصلی دولت از تبلیغ و مطرح کردن انتقال پایتخت به مَـکّـُران, فروش زمین های تصاحب شده مردم بومی در شهرستان های ساحلی چابهار, دشتیاری, کُنارک و زرآباد به شرکت ها و افراد غیر بومی و تطمیع آنها است؛ آن هم با قیمت بسیار بالا با این ادعا که مثلا چابهار پایتخت بعدی ایران خواهد شد. تا به امروز بسیاری از زمین های تصاحب شده به “نورچشمی ها” و آقازاده ها و مسئولین حکومتی غیر بلوچ داده شده اند. اما زمین های فراوانی بر روی دست دولت مانده است. این درحالی است که حتی فقرای کپرنشین بلوچ را نیز با تخریب کپرهای محقر آنها بی خانمان می کنند. هدف اصلی تشویق غیربومی ها از استان های دیگر برای مهاجرت به سواحل مَـکّـُران و سرمایه گذاری از طریق خرید زمین هیچ چیزی نیست جز کسب درآمد موقت برای دولت ورشکسته پزشکیان!

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

لینک ۱ ـ https://unesdoc.unesco.org/ark:/48223/pf0000232549