یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

کابینه لبنان بی نفس مرگ حزب‌الله / علیرضا نوری زاده

مستاجران موقت لبنان رخت برکشیده‌اند و فصلی نو آغاز شده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۴۵

سرانجام نواف سلام، نخست‌وزیر لبنان، کابینه‌اش را معرفی کرد، بی‌آنکه حزب‌الله و جمهوری اسلامی در آن نفوذی داشته باشند. کابینه‌ای که لبنان باشکوه دیروز را به یاد می‌آورد و علی‌رغم حضور سه عضو امل و یک دوست خانواده نبیه بری که صاحب کرسی وزارت اقتصاد شد، بقیه وزرا سرشان به تنشان می‌ارزد.

معاون نخست‌وزیر: طارق متری
وزیر خارجه: یوسف رجی، دیپلماتی برجسته که به زبان‌های عربی، فرانسوی و انگلیسی مسلط است
وزیر دفاع: میشل منسی
وزیر دارایی: یاسین جابر که نماینده مستقیم نبیه بری است
وزیر فرهنگ: غسان سلامه شخصیتی برجسته که نماینده لبنان در یونسکو بود

از میان این وزرا، پنج وزیر شیعه از جنبش امل و شیعه مستقل‌اند که از این میان، یک وزیر را نیز نخست‌وزیر تعیین کرده است. این به معنای این است که حزب‌الله قدرت وتو را در کابینه از دست داده؛ چرا که تصویب تصمیم‌های کابینه مستلزم رای دو‌سوم وزرا است و حزب‌الله و جنبش امل ۹ رای لازم را برای وتو ندارند.

به این ترتیب لبنان بعد از تقریبا ۴۰ سال، در سالروز انقلاب نکبت‌بار برای ما و منطقه و جهان، نفسی به‌راحتی می‌کشد و سایه خمینی و سیدعلی بر سرش سنگینی نمی‌کند.

این در حالی است که مورگان اورتگاس، معاون فرستاده ویژه ایالات متحده در امور خاورمیانه، در سفر به لبنان، گفته بود که گروه حزب‌الله نمی‌تواند در دولت آینده این کشور نقش داشته باشد.

در میان کشورهای عربی، لبنان به دلیل ویژگی‌های فرهنگی، هنری، آموزشی و تنوع اقوام و مذاهبش، از اوایل قرن نوزدهم، جایگاه خاصی داشت که حتی در دوران دو جنگ داخلی هم حفظ شد (مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه اخیرا در گفتگوی تلفنی با همتای لبنانی‌اش ژوزف عون، گفته بود لبنان بسیار بزرگ‌تر از اندازه جغرافیایی خود است) تا اینکه حزب‌الله مثل خوره به جان لبنان افتاد و ویژگی‌هایش را یکی پس از دیگری، مصادره کرد و تنها چیزهایی که باقی ماندند، دیوان اشعار سعید عقل، آوازهای فیروز و ماجده، شبحی از روزنامه النهار و نمادهایی از سولیدر (منهتن بیروت که رفیق حریری ساخت) بودند.

سعودی‌ها در دهه‌های گذشته، به‌ویژه در طول جنگ داخلی ۱۵ ساله، نقشی پیشرو در حمایت از امنیت و ثبات لبنان ایفا کردند. آن‌ها نشست طائف لبنان را برپا کردند که در آن هریک از دولتمردان و سلحشوران جنگ‌های داخلی سهمی گرفتند و پیمان صلح را امضا کردند.

در طائف آن‌ها میزبان جلسات پارلمان لبنان هم بودند. این تلاش‌ها به امضای توافق طائف منجر شد که چارچوب جدیدی را برای همزیستی سیاسی بین جناح‌های مختلف لبنان معنا کرد و نقطه عطفی بود که پس از سال‌ها، ثبات را به لبنان بازگرداند.

از طریق این توافق، عربستان تعهد عمیقش را به حمایت از راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز و دستیابی به ثبات در کشورهای عربی نشان داد و موقعیتش را به‌عنوان یک طرف قابل‌اعتماد در درگیری‌های منطقه‌ای تقویت کرد.

سعودی‌ها علاوه بر حمایت از توافق طائف، با حمایت سیاسی و اقتصادی از لبنان، به بازسازی آنچه در جنگ ویران شده بود، کمک قابل‌توجهی کردند. حاضران در طائف علاوه بر وکلای پارلمان، دولتمران سال‌های استقلال و بعد آن بودند که تا سال‌ها با ارائه کمک‌های مالی بشردوستانه، بازسازی زیرساخت‌ها و بهبود شرایط زندگی مردم لبنان را کمک با دستان پرتوان رفیق حریری و برنامه‌ریزی‌هایش در گروه المستقبل، عهده‌دار شدند و لبنانی تازه بنا کردند.

پیمان طائف چهار بند اساسی داشت. بند نخست در پاراگراف‌های متعدد، هویت عربی لبنان را تضمین می‌کرد و نظام حکومتی لبنان به‌عنوان نظامی پارلمانی و دموکرات بازمعنا می‌شد. مثلا در این بند، نخست‌وزیر مسئول کامل قوه مجریه و شریک رئیس‌جمهوری می‌شد. توزیع کرسی‌های مجلس نمایندگان به طور مساوی بین مسلمانان و مسیحیان تبصره دیگر بند و گزینش مدیران و مسئولان سیاسی، نظامی و دانشگاهی بر مبنای یک فرمول پیچیده و نه فقط مذهبشان، تبصره بعدی بود.

در بند دوم، گسترش حاکمیت کامل دولت لبنان بر تمامی اراضی لبنان، انحلال تمامی گروه‌های شبه‌نظامی لبنانی و غیرلبنانی، تقویت نیروهای امنیتی داخلی و نیروهای مسلح، حل مشکل آوارگان و تایید حق آن‌ها برای بازگشت به خانه و کاشانه اصلی خود تصریح شده بود.

در بند سوم، بر لزوم آزادسازی بخش‌های اشغالی لبنان از چنگ اسرائیل و اجرای قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت تاکید شد.

بند چهارم، به روابط لبنان و سوریه می‌پرداخت؛ روابطی که بر پایه آن، لبنان هرگز به گذرگاهی علیه سوریه تبدیل نمی‌شد و مخالفان رژیم سوریه هم حق فعالیت ولو فرهنگی، علیه رژیم اسد را نمی‌داشتند. همین بند بود که بعدها از نگاه جنایت‌پیشه اسد و نماینده‌اش غازی کنعان و پس از او رستم غزاله، کشتار رهبران سیاسی، نظامیان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان لبنانی و فلسطینی مخالف اسد را در لبنان موجه جلوه می‌داد.

حریری با طائف به لبنان آمد. نه به‌عنوان بچه صیدایی که در سعودی پولدار شده است؛ گواینکه حقیقت هم همین بود. حریری حسابدار یک شرکت ساختمانی بود که بعد خود شرکتی زد به نام «سولیدر» و مقاطعه‌کار ساخت جاده ریاض‌ــ‌جده شد. او شش ماه زودتر از موعد کار را تمام کرد و موردتحسین ملک فهد قرار گرفت و یک میلیون دلار پاداش دریافت کرد اما او از ملک خواستار گذرنامه سعودی شد.

چنین بود که حریری با کمک عربستان سعودی توانست چند پروژه عمرانی را در وطنش لبنان به بهترین وجه به انجام رساند. در طائف او مرد اول بود و بعد از طائف، به لبنان بازگشت و در لبنان مرد اول شد.

حریری بعد از طائف، پنج بار نخست‌وزیر شد؛ از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸ و بعد از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵. طی این مدت، او لبنان جدیدی بر پا کرد. بیروت اقتصادی با بانک‌ها و موسسات مالی و هتل‌های زیبا در محله سولیدر بیروت. لبنان جان گرفت اما دمشق شادمان نبود که اداره لبنان دارد اندک‌اندک از کف خارج می‌شود. تمدید ریاست امیل لحود، متحد حزب‌الله و امل و بعضی مسیحیان که با اسد بیعت کرده بودند، به دستور بشار اسد انجام شد و حریری را در مقابل اسد قرار داد. سپس مثلث مرگ‌ــ رستم غزاله، اسد، تیم بدرالدین حزب‌الله و قاسم (سلیمانی)‌ــ به حرکت در آمد و حریری ظهر ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ در بازگشت از پارلمان لبنان در بلوار روشه بیروت، جانش به آتش کین سوخت و جهان لبنانش هم به آتش کشیده شد.

عماد مغنیه (حاج رضوان) برای دور بودن از صحنه پس از توفیق در نابود کردن رفیق الحریری، به تهران رفت. او در طول ۱۰ سال آخر زندگی‌اش فقط مسئول سازمان اطلاعات حزب‌الله و فرماندهی عملیات ویژه نبود. او صدها جنگجوی شیعه جیش‌المهدی را آموزش داد و حداقل سه دور تعلیمات نظامی فشرده برای بچه‌های شیعه بحرینی و کویتی و سعودی برگزار کرد؛ افرادی که محمدحسن اختری‌ آن‌ها را از دمشق، بدون مهر کردن گذرنامه‌هایشان و ظاهرا برای درس آخوندی، به قم می‌فرستاد، اما از اردوگاه‌های سری تعلیمات نظامی سپاه سر در می‌آوردند؛ جایی که عماد به‌عنوان مربی اول و با اسم حاج رضوان، نخست مغز و عقل آن‌ها را می‌دزدید و بعد آن‌ها را به آدم‌کوکی‌هایی بدل می‌کرد که به اشاره‌ای، به بمب‌های متحرک و مرگ‌آور تبدیل می‌شدند.

عماد بعد از قتل رفیق حریری، به ایران رفت. دو سال بعد که برای استراحتی کوتاه و دیدار با پدر و مادر و همسر نخست لبنانی و فرزندانش به لبنان رفت، فضای لبنان بعد از قتل رفیق الحریری، خروج خفت‌بار ارتش سوریه از این کشور و سپس انتخابات و تشکیل دولت تازه به ریاست فواد سینیوره، فضایی متفاوت با آن بود که عماد دیرسالی می‌شناخت.

غیبت او درست بعد از قتل حریری تردیدی باقی نگذاشت که او یا خود در این جنایت دست داشت یا از جزئیات آن باخبر بود. با خروج سوریه، متحدانش به‌ویژه حزب‌الله و وابستگان سلیمان فرنجیه از مسیحیان، عمر کرامی از سنی‌ها، ارسلان از دروزی‌ها و افرادی از تیره عاصم قانصوه و ناصر قندیل و البته نبیه بری و جنبش امل که دربست در خدمت دمشق بود، وضع بسیار بغرنج و آشفته‌ای پیدا کرده بودند.

مغنیه با طرح یک نقشه جنون‌آمیز و اجرای آن (ربودن دو سرباز اسرائیلی در جنوب لبنان) لبنان را به کام جنگی ناخواسته فرستاد که بعد از شش هفته، حاصلش ویرانی یک‌سوم خاک لبنان و نابودی دستاوردهای دوران سازندگی رفیق الحریری در سال‌های پس از جنگ‌های داخلی بود. اسرائیل به لبنان حمله کرد و عماد همراه با برادران سپاه که برای هدایت عملیات به لبنان سرازیر شده بودند، همه دانش خود را در زمینه جنگ‌های نامنظم و شلیک خمپاره‌ها و موشک‌های والفجر و نازعات و شاهین و… به کار بست و بیش از ۴۰ روز، بیش از دو هزار خمپاره و موشک به سوی اسرائیل و نظامیانش پرتاب کرد. زمانی هم که جنوب و خط ساحلی بیروت به تلی خاک بدل شد، شادمان از پیروزی راهی تهران شد تا از دست سیدعلی خامنه‌ای مدال بگیرد و تقدیر نثارش کنند.

با این حال اوضاع در بیروت روزبه‌روز بدتر می‌شد. سید حسن نصرالله که می‌پنداشت با «پیروزی الهی‌»ــ عنوانی که خودش بر ماجراجویی خود نهاده بود‌ــ لابد نه فقط لبنانی‌ها بلکه همه عرب‌ها و مسلمانان وظیفه دارند از او به عنوان سپهسالار اسلام و صلاح‌الدین ایوبی ثانی تجلیل کنند و حزب‌الله را روی سر گذارند، خود را در مقابل موج ملامتی دید که روزبه‌روز گسترده‌تر می‌شد. حالا آشکار بود که او در خدمت جمهوری ولایت فقیه و ولایت بعث همه اعتبار و جایگاهی را که از فردای خروج اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان به دست آورده بود، به‌سرعت از دست می‌دهد.

سوریه بعد از حریری، از طریق عواملش شماری از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی و مطبوعاتی لبنان را به قتل رساند و حسن نصرالله با میلیون‌ها دلار اهدایی جمهوری اسلامی، هم وابستگان به سوریه را سیراب کرد و هم کاریکاتور لبنانی ناپلئون، میشل عون، را به خدمت گرفت تا مانع انتخاب رئیس‌جمهوری و برپایی دادگاه بین‌المللی رسیدگی به جنایت قتل رفیق الحریری و حداقل شش شخصیت دیگر لبنانی شود.

اما آمریکا و متحدانش در کنار عربستان سعودی، مصر و اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس، ضمن حمایت از دولت فواد سینیوره و اکثریت مخالف سوریه و جمهوری ولایت فقیه، انتخابات رئیس‌جمهوری جدید لبنان (میشل سلیمان، فرمانده ارتش) را یک ضرورت ملی می‌دانست که سوریه و لبنان و وابستگانش در لبنان مانع تحقق آن بودند.

زمانی که عمرو موسی، دبیرکل جامعه عرب، با طرح موردحمایت عرب‌ها به لبنان آمد، اقلیت لبنان در چنان تنگنایی قرار گرفت که برای گریز از پذیرش انتخاب سلیمان، هر روز بر مطالباتش افزود و این موضوع نیز عامل دیگری شد تا موج نفرت و غضب از حزب‌الله و مهره‌های سوریه و جمهوری اسلامی در میان اکثریت لبنانی‌ها بالا گیرد. در چنین احوالی بود که عماد مغنیه از تهران راهی لبنان شد؛ سفری که در سوریه خاکسترش کردند.

تیم مغنیه به جز رفیق حریری حداقل ۳۶ تن از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و رسانه‌ای لبنان را به قتل رساند. تیمی مرکب از قاسم سلیمانی، عماد مغنیه، عباس بدرالدین، سلیم جمیل عیاش، اسد حسن صبرا، حسن حبیب مرحی و حسن اونیسی که هریک با مرگی عجیب انتقام جنایاتشان را پس دادند، اما حریری در یادها جاودانه شد و لبنان باقی است و بازهم یکی از خاندان «سلام» در سرای حکومتی جای گرفت.

مستاجران موقت لبنان رخت برکشیده‌اند و فصلی نو آغاز شده است. به پایداری مردم لبنان سلام کنیم. روز آفتابی خانه پدری نیز نزدیک می‌شود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

نامه به دبیر کل سازمان ملل متحد / هوشنگ کردستانی

نامه به دبیر کل سازمان ملل متحد، جناب آقای آنتونیو گوترش دبیر محترم سازمان ملل‌ متحد.. با احترام، یاد اور می شود که اصل اساسی عضویت در سازمان ملل متحد این است که حاکمیت آن قابل پذیرش اکثریت مردم آن کشور بوده باشد. چنانچه از حمایت کمتر از پنجاه در صد مردم برخودار باشد دارای حقانیت قانونی و پایگاه مردمی نخواهد بود ، آنرو عضویتش در شورای سازمان ملل متحد نمی تواند مورد قبول ملت خود و نیز سازمان ملل متحد بوده باشد آن مقام آگاه هستند که جمهوری اسلامی حاکم بر ایران بنا بر نتیجه اخرین دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری که در درستی شمارش ارای آن محل تردید است در دور نخست شمار شرکت کنندگان در رای گیری را حدود بیست و دو درصد و اجدین شرایط رای دادن و در دور دوم حدود چهل و هشت در صد اعلام‌ کرد.ه است آماری که البته مورد تایید اپوزیسیون آزادیخواه ایران قرار نگرفت. طبیعی است که چنین حاکمیتی نمی‌تواند نماینده قانونی ملت ایران بوده باشد ،از این رو از دید مردم ایران که صاحبان اصلی کشور خود هستند ،هر نوع قرار داد ، عهد نامه و یا پیمانی‌که توسط نمایندگان جمه‌وری اسلامی که غاصبان حق طبیعی و قانونیان هستند با هر دولت خارجی که منعقد شود مورد قبول ملت ایران نخواهد بود و دولت آینده ایران که بر گزیده‌ای ارای اکثریت ملت ایران خواهدبود این حق را برای خود محفوظ می‌دارد که از مجامع بین المللی ابطال آنرا در خواست .و از منا فع ملی ایران یران دفاع نماید ‌طبیعی است که چنین حاکمیتی نمی‌تواند نماینده واقعی و قانونی ملت ایران بوده باشد. از این رو از دید مردم ایران که صاحبان اصلی کشور هستند،هر نوع قرار داد،عهد نامه و یا پیمانی‌که توسط نمایندگان جمهوری اسلامی که غاصبان حق طبیعی و قانونی مردم ایران هستند با هر دولت خارجی منعقد شود مورد قبول ملت ایران نخواهد بود. و دولت آینده ایران که بر گزیده‌ای ارای اکثریت مردم ایران خواهد بود ایران حق را برای خود محفوظ می‌دارد که از مجامع قانونی بین المللی ذر خواست ابطال آن هایی را که مغایر منافع ملی ایران است نموده و پیگیری نماید.. هوشنگ کردستانی. جبهه ملی ایران. پاریس به تاریخ دهم فوریه سال ۲۰۲۵ بیست و دوم بهمن سال ۱۴۰۴ خورشیدی. رونوشت برای پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت آمریکا،چین،انگلیس،فرانسه و روسیه.

ریاض سرمشق الشرع، کابل و قم، خون و مرگ و شهادت / علیرضا نوری زاده

کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون پیروش نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

برادران لاریجانی، خامنه‌ای، جنتی و حسن خمینی در مراسم عزاداری-تسنیم

احمد الشرع، رئیس‌جمهوری موقت سوریه، اخیرا در طواف کعبه با همسرش، لطیفه، وزیرخارجه و رئیس دفترش و همسران آن‌ها حضور داشت.

آن‌سوی جهان، هزاران انسان در سوگ رهبرشان اشک به دیده می‌آورند و دعای رحمت برایش می‌خوانند. او ۸۸ سال زیست. جدش، آقاخان بزرگ، پسرش علی خان را کنار گذاشت و کریم آقاخان جوان را که بسیار شباهت به جوانی خودش داشت، به امامت طایفه اسماعیلیه برگزید.

کریم آقاخان در مدرسه‌ای درس خواند که پادشاه میهن اجدادی‌اش، ایران، در آنجا با ۱۰ سال فاصله درس خوانده بود؛ مدرسه له‌روزه Le Rosey. بعد هم به هاروارد رفت و پس از فارغ‌التحصیلی، با بنی‌عمش، شاهزاده صدرالدین، در سازمان ملل، کمسیون پناهندگان و شورای حقوق بشر در کنار خدمت به پیروانش تا پایان عمر مشغول بود.

کارهای او در بدخشان تاجیکستان و هند و پاکستان و کنیا و تانزانیا و اوگاندا و بدخشان افغانستان درخشان بود و هست. مدرسه و بیمارستان و دانشگاه بر پا کرد. هتل و ورزشگاه ساخت. موسساتش در لندن و پاریس و قاهره و… میعادگاه بزرگان اندیشه و فرهنگ بود. دو دوستم، زنده‌یاد شاهرخ مسکوب و دکتر محمد جوزی اهل فلسفه در موسسه اسماعیلی لندن پس از انقلاب و دوران غربت به کار تحقیق مشغول بودند. شخصیتی مثل دکتر بدخشانی رابط بزرگان اندیشه و شعر و فرهنگ پارسی با موسسه بود.

روزی با افتخار در تیم ورزشی ایران حضور داشت و روزی مهمان پرغرور پادشاه فقید و شهبانو بود و زمانی فرزند و جانشینش رحیم آقاخان را به کاخ باکینگهام می‌برد تا با ملکه الیزابت دوم آشنا شود.

در بدخشان و لبنان و یزد شباهت‌های شگفتی بین اسماعیلی‌ها و زرتشتی‌ها و درزی‌ها یافتم. مشایخ آن‌ها با ریش انبوه و ردای سپید و کلاهی همرنگ خیلی بهتر از آخوندهای ما نماد نیکی و مهر و آشتی بودند و هستند.

این دو نمونه، احمد الشرع و کریم آقاخان را آوردم تا به نکته‌ای برسم که دیرسالی است اندیشه‌ام را مشغول داشته است. آیا وجه دین اسلام باید فقط داعش و طالبان و ولایت فقیهی باشد؟ وقتی در سرزمین وحی، فستیوال فیلم و هنر و فرهنگ برگزار می‌شود و در کویت و ابوظبی، دیدنی‌ترین نمایشنامه‌ها به صحنه می‌آید. در قاهره، راس‌الحسین و سیده زینب بعد از نسل عمالقه (غول‌ها) عبدالوهاب و ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و فریدالاطرش، صدها هنرمند در صحنه نمایش و آواز و سینما راه بزرگان را ادامه می‌دهند و چنین است مغرب عربی و اردن و عراق و سوریه.

برایم باورکردنی نبود، وقتی تجلی آزاداندیشی ولیعهد سعودی به آزادی زنان، شراکتشان در اداره کشور، حضور چشمگیرشان را در عرصه فرهنگ و هنر به چشم دیدم و ایران پیش از ۱۳۵۷ در جان و جهانم زنده شد.

رضاشاه کبیر شب ۱۷ دی‌ماه ۱۳۱۴ تب کرده بود. به بهرامی، رئیس‌دفترش، گفته بود فردا روز سختی است. باید همسر و دخترانم را سر برهنه به دانشسرا ببرم ولی این‌ کار ضروری است. باید نیمی از جمعیت کشورم از یوغ بندگی رها شود. به جز تمرد چند آخوند و شورش گوهرشاد با رهبری بهلول حرکت عمده‌ای علیه کار بزرگ رضا شاه کبیر صورت نگرفت. بهلول به افغانستان و ژاپن و سپس عراق گریخت و بعد از بازگشت خمینی به ایران آمد، اما آبش با خمینی در یک جوی نرفت و به چاک زد.

امان‌الله، پادشاه متجدد افغانستان، بر سر همین کار تاج‌وتختش را به ملابچه سقای (پیش طالبانی) باخت تا بعد نادرشاه تاج را پس گیرد و بچه سقا را که شیخ فضل‌الله افغانستان بود، به دار کشد.

کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون عضو طایفه غنی نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.

حالا دو حریف در صحنه‌اند. یکی با نیمه‌ای جوان (اردوغان و احمد الشرع که نگاهش به ریاض دوخته شده و نخستین سفر خارجی‌اش به عربستان سعودی بوده است) و یکی پیر و فرتوت و توهم‌زده (سید علی خامنه‌ای) با یک ملاهبت‌الله طالبانی.

همسر خامنه‌ای غربت‌نشین در حرم ولایت است و همسر هبت‌الله با چادرشبی بر سر و پیکر، در اتاق عقبی قصر ریاست در حال بچه‌داری است، اما همسران اردوغان و احمد الشرع در کنارهمسرانشان، گیرم کلاهکی و چارقدی نیز دارند، راه می‌روند.

دختر تحصیلکرده و محتشم امیر بندر بن سلطان، سفیر سعودی در واشینگتن است. یعنی دختری که نشان از پدر دارد. ۴۶ سال بعد از انقلاب خمینی، اگر گوهرالشریعه‌ای سفیر شود، روز اول باید چادر و چاقچورش را جور کند که ناگهان غیرت برادر رسایی و هیجان نماینده قم در مجلس منفجر نشود، از اینکه ناموس اسلام به باد رفت.

طالبان در افغانستان هم بهشت خویش و هم دوزخ زنان را زیر نام اسلام انقلابی کنار هم بر پا کرده‌اند.

امروز عربستان سعودی به‌عنوان خاستگاه اسلام با نگاهی متسامح و آزاد، سرمشق بسیاری از کشورهای اسلامی است. این درست که رئیس‌جمهوری موقت سوریه از هاکان فیدان، رئیس سابق اطلاعات ترکیه (میت) و وزیر خارجه امروز، تربیت سیاسی گرفته، اما نگاهش به ریاض دوخته شده است؛ نگاهی به سوی فردا با نسل‌هایی خردمند که به شعار «مرگ بر…» الفتی ندارند.

احمد الشرع اما با زنان سوری متشخص که از غربت آمده‌اند، با حضور همسرش دیدار می‌کند و کاری به حجابشان ندارد. پنج بانو از جمله رئیس بانک مرکزی و وزیر امور بانوان و استاندار بی‌حجاب السویدا، بانو محسنه المحیثاوی، مدیر کل وزارت خارجه و معاون وزارت بهداشت عضو کابینه‌اند.

کریم آقاخان با سرفرازی به ابدیت می‌پیوندد، طالبان و سیدعلی هم می‌روند و نفرین و بدنامی بر جای می‌گذارند و احمد الشرع، قلب سوری‌ها را تسخیر می‌کند. باشد که عاقبت همه‌شان را ببینیم؛ چنانکه عاقبت سنوار و حسن نصرالله و قاسم سلیمانی و چند دوجین دیگر را دیدیم.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

از میرزا تا رضا پهلوی دشمنی چپ وابسته با هر چه ملی است / علیرضا نوری زاده

دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است.
میزا کوچک خان به رفیق لنین چه گفت؟

روسها با گروگانگیری خط امامی ها و…موفق به تغییر جهت انقلاب شدند
مهدی نصیری در جمع کارگزاران نظام که از شاهزاده حمایت میکنند تنها نیست
علیرضا نوری زاده

در طول تاریخ ما ، اشغالکران خانه پدری و ویران کنندگان وطن بسیار بوده اند از اسکندر مقدونی تا سعد ابی وقاص ، از غزان و مغولان و تیموریان تا محمود افغان و بریتانیای کبیر (نوع متمدنانه تجاوز) و عثمانیها ؛ همه آمدند ، کشتند و ویران کردند و خوردند و بردند. یک دشمن ایران اما با هر لباس و هیأت ۷۰۰ سال پیش یا صدسال قبل ، در عهد کاترین و نیکلا تا زمانه لنین و استالین ؛ از روزگار برژنف دیکتاتور تا گورباچف اصلاح گرا وسرانجام روزگار دولت ابد مدت تزار ولادبمیر پوتین ، دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است .ما با بیشتر همسایگان خود درگیری و گاه فصولی از دشمنی داشته ایم. شگفتا در همه تاریخ آنهائی که مزدوری روسها را کرده وهنوز هم مجانی و یا با دستمزد میکنند بزرگترین ضربه ها را به جان و جهان ما وارد کردند. روزگاری این وابستگان از نسلهای جوان ، تحصیلکردگان روشنفکر ، هنرمندان و شاعران بزرگ بودند.بعضی شیفته روزی تزار و زمانی استالین بودند و پس از پیوستن به گروههای سرخ از دارودسته میرزا کوچک خان جنگلی از انورخامه ای تا بزرگمرد خلیل ملکی به محض آنکه فهمیدند.
مسکو مزدور میطلبد و کامبخش میخواهد و آنها چون چنین نبودند عطای حزب طراز نوین را به لقایش بخشیدند و به استقلال و ملی گرائی زیستند اگر چه بعضا مثل زنده یاد ملکی مورد شدید ترین حملات رفقای سابق خود قرار گرفتند .
روسها به جز در دوران اقتدار شاه فقید ؛ همه گاه علیه منافع ملی وحاکمیت ملی ما ، عمل کردند .این شاه بود که با دادن گاز به روسها در مقابل تأسیسات ذوب آهن ؛ به آرزوی دیرسال أیرانیان به ویژه پدرش رضاشاه کبیر جامه عمل پوشاند .
با روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه روسها با استفاده از نیروی چپ اسلام و روس زده ، موفق شدند جهت انقلاب را بسوی مسکو بچرخانند با داستان گروگانگیری ، و بعد لودادن جنبش نوژه و تلاش قطب زاده و دوستانش جهت تغییر رژیم ؛ عملا یاور آسمانی و زمینی نایب امام زمان و حلقه حاکمیت شدند. با روی کارآمدن خامنه ای وبعد حضور پوتین در کرملین تاواریشها به اربابان کل ولی فقیه تبدیل شدند. ود ر جمع حاکمان اگر کسانی را مثل خاتمی و ظریف و روحانی از دشمنان خود و دلبستگان به عمو سام یافتند برای ریشه کندن آنها توطئه ها و پرونده سازیهای بسیار بدست نوکرانی مثل حسین بازجو شریعتمداری و پیمان جبلی و سعید قاسمی ؛ به صحنه تئاتر جمهوری اسلامی بردند
آیا نزدیک به یک قرن واندی ، بلایائی که چندین نسل از بهترین فرزندان ایران را قربانی گرفته است برای پیران سرسپرده مسکو ؛ کافی نبوده است تا ذره ای به مصالح ملی سرزمین خود بیندیشند و به جای آنکه پیرانه سر دنیا و آخرت را به پوتین بفروشند و رقصی نفرت آور را در صحنه اپوزیسیون برای رضایت آجان مسکو و نایب منابش امام سید علی خامنه ای هر روز به وجهی به نمایش گذارند؛
فقط خدابیامرزی برای خود در صفحات تاریخ ثبت کنند!
امروز برای جمهوری ولایت فقیه ،و بازماندگان چپ وابسته (ونه چپ ملی مثل ملکی و یارانش و دکتر شاپور بختیار سوسیال دمکرات که همه گاه ستایششان کرده ام) و سازمان ورشکسته بتقصیر مجاهدین خلق ،دشمن حقیقی خاطره پهلویها و شخص شاهزاده رضا پهلوی است. یکروز از یاداشتهای علم برای ضربه زدن به شاه فقید و فرزندش رضا پهلوی استفاده میکنند و روزی دیگر سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل را محکوم میکنند. امروز دلبستگی به بچه أجان کی جی بی ولادیمیر پوتین و دشمنی مستدام با أمریکا ؛ جای سرسپپردگی دیروز را به حزب طراز نوین کارگگر گرفته است. عنوانها عوض شده است اما مضامین همانها هستند. اتحاد جماهیر شوروی بعد از خروج از افغانستان و رها کردن بزرگمردی مثل دکتر نجیب الله به دست آدمخواران طالبان ؛ با لیبی و عراق و دیروز رژیم اسد در سوریه همین خیانت و ناجوانمردی را تکرار کرد حالا آیا عاشقان پوتین گمان میبرند که آجان کی جی بی به وقت معرکه از امام خامنه ای آنها حمایت خواهد کرد؟
اجازه بدهید در اینجا بخشی از نامه ای را که میرزا کوچک خان جنگلی روز اول اوت ۱۹۲۰ (یعنی یکصد و پنجسال پیش ) کوتاه زمانی پس از بالا رفتن پرچم سرخ بر فراز کرملین، به رفیق لنین نوشته برایتان نقل کنم. از این دست نامه ها و حتی گرمتر و مخلصانه تر از آن را بیش از صد سال کسانی که در مقام رهبران احزاب و جنبشهای مارکسیستی و استالینیستی و انورخوجه ایستی و مائوئیستی، قرار گرفته بودند به امامزاده های ریز و درشت کمونیست ارسال کرده اند اما من به بخشی از نامه میرزا که بنا به همه روایات انسان آزاده و ساده دلی بود، بسنده میکنم.
“به رفیق خودم لنین رئیس کمیسرهای سویت روسیه و غیره…
در حالی که قشون فاتح روس در پولونیا ــ لهستان ــ پیش میرود، قشون انگلیس سرمایه دار بنای جنگ با روسیه و ایران متحد نموده است. از وقتی که قشون سرخ وارد انزلی شده من و رفقای خودم از جنگل که پس از حمله قشون انگلیسیها و دولت بورژوازی ایران به آن پناهنده شده بودیم بیرون آمدیم و به اسم آزادی و با اطمینان پیش رفتیم که بیرق سرخ را برافرازیم و زنجیر سرمایه داری را بگسلیم… من اطمینان خود را به قشون سرخ روسیه ابراز نموده و خواهش نمودم در ایران بمانند و به قشون سرخ جوان ایران کمک کنند”
میرزا پس از اشاره به اینکه یکباره نمیشود مرام اشتراکی را به خورد ایرانیان داد و شکایاتی از نماینده جدید روسیه، خواستار آن میشود که رفیقش لنین حدود و ثغور جمهوری ایران را تعیین کند. و بعد یادآور میشود: به اندازه ای به ایرانیان از حکومت شاه ــ احمدشاه ــ صدمه وارد آمده است که فتح ایران آسان است ولی ایرانیان به این کار عادت کرده اند و بنابراین ما باید به تدریج کار کنیم… در همین نامه میرزا ــ بدون شک با وسوسه ها ی حیدر عمواوغلی و دیگر مأموران مسکو ــ از رفیقش لنین میخواهد: “اگر روسیه تصور میکند که مسلک اشتراکی برای ایران واجب است یک نظامنامه ای که مناسب مملکت باشد، باید نوشته شود.”
صدو پنج سال پیش مردی که امروز هم جمهوری اسلامی تصویرش را به روی تمبرهایش چاپ میکند و هم بازماندگان در خیمه دائی یوسف به عنوان بزرگ انقلابی تکریم و تقدیرش میکنند، از رهبر انقلاب روسیه میخواهد حدود و ثغور جمهوری را که او درصدد برپائی آن است تعیین کند و نظامنامه برای اشتراکی کردن ایران بنویسد. و دیدیم راهیان کعبه مسکو (و پکن و پیونگ یانگ و هاوانا و تیرانا…) نیز طی یک قرن نماز رو به قبله کمونیسم، براین باور بودند که راه رستگاری از جاده فریب بزرگ میگذرد.
بعضی نیز هم چون کامبخش ها رسماً در خدمت K.G.B درآمده بودند و یا چون سرتیپ ارتش ایران مقرّبی به جاسوسی مشغول شدند و اسرار نظامی کشور را به بیگانه سرخ فروختند.
بازماندگان سرسپردگان مسکو و پکن و شرکایشان که تن به مزدوری صدام حسین دادند و امروز سر تعظیم در برابر هرکه بیشتر دست در کیسه میکند فرو میآورند دشمنی بجز رضا پهلوی ندارند. شاید بپرسید چرا ؟ شما همین گفتگوی صمیمانه خانم انتخابی فرد سردبیر ایندیپندنت را با شاهزاده رضا پهلوی به دقت بخوانید و یا سخنان اورا در کلوپ روزنامه نگاران واشنگتن ونامه اش را به رئیس جمهوری آمریکا ؛ دانالد ترامپ مرور کنید ، آیا در این سخنان حتی اشاره ای اندک به سرسپردگی و دلبستن به بیگانه حتی اگر ترامپ باشد مشاهده میکنید؟ او حتی با زبانی که خالی از ملامت نیست به رهبر ابر قدرت جهانی هشدار میدهد مبادا در تله بازیهای جمهوری اسلامی بیفتد.
کدامیک از مدعیان رهبری اپوزیسیون صاحب اعتبار جهانی او هستند و دربین ایرانیان در داخل و خارج کشور اینومه رسا صدایش میزنند؟
دشمنان او در کنار سیدعلی نایب المهدی و اهل بیتش ؛ ورشکستگان به تقصیری هستند که شعار نه شاه نه شیخ را راه انداخته اند ؛ و برمزار بزرگی چون گوهر مراد ، إسانه ادب میکنند و لابد با آزمایش
آنچه بر مزار جاری است در آزمایشگاههایشان در تیرانا و مسکو کشف کرده اند که طرف از اهالی دستگاه رضا پهلوی است . رضا پهلوی که نه دستگاهی دارد و نه کسانی را که به اسم حمایت از او دستورات جمهوری ولایت فقیه را به اجرا در میآورند و یا مأموریت از تهران و مسکو و تیرانا ؛ دارند به عنوان حامیان مشروطه پادشاهی برسمیت میشناسد.نه حالا بلکه زمانی که بیست ساله بود ، به لندن أمد و من بدیدارش رفتم. اودر این نشست ضمن احترام به دکتر مصدق ، و دکتر بختیار که آن روزها با او در تماس و همکاری بود گفت کسانی هستند که من آنها را مگسان گرد شیرنی میدانم و یکی از کارهایم پراندن آنهاست.
امروز با حضور ترامپ درکاخ سفید و دست دراز کردن خامنه ای و رژیمش چنان گدایان شب جمعه برای جلب حمایت او و شنیدن بانگ “بده در راه خدا به من آولاد پیغمبر ثواب داره ” ؛ زمان کینه ورزی و دروغ پراکنی در مورد پهلوی ها ، و تعبیر و تفسیرهای سراپا نادرست و کینه ورزانه در رابطه با آرمانها و تلاشهای شاهزاده رضا پهلوی نیست .
در داخل کشور ؛ همه ما پیامهائی را میشنویم وبه صداهائی گوش میدهیم که شاهزاده را صدا میزنند.مهدی نصیری تنها نیست او که وجودش در خمینی و خامنه ای ذوب شده بود و به عنوان یک آخوند جوان چنان مورد اعتماد ولی فقیه بود که بر کرسی زنده یاد دکتر مصطفی مصباح زاده نشانده شد.امروز با شجاعتش سخنگوی صدها بلکه هزاران تن از اهالی حوزه ، پاسداران و مامران پشت کرده به رژیم و نایب المهدی است.آنها شهامت اورا ندارند اما او بی باک از عسس ، و بی دلهره از غضب دیکتاتور به صراحت از سرنگونی رژیم و رهبری شاهزاده رضا پهلوی میگوید .تحسینش میکنم .اعتبار او صدها بار بیش از آنهاست که ویروس دشمنی با پهلوی از جان و جهانشان پاک شدنی نیست . یادتان هست وقتی نویسنده و برنامه سازی به خطا به دنبال شباهتها بین شهبانو فرح و اسماء الأسد همسر آدمکش دمشق ، رفت ، چه کسانی برایش دست زدند .در مقابل موضع دکتر عباس میلانی مورخ و استاد و نویسنده سرشناس وطن ؛ که از استانفورد سخن میگفت چونه بازتاب گسترده ای در دیار و در تبعیدگاه داشت.میلانی پیش از انقلاب به زندان هم افتاده بود اما مثل هر فرهیخته بی کینه ، از دا گفت که دورباد شهبانوئی که آثار عملکردش همیشه باقی است با زن پولشوی بشارالأسد در یک جایگاه گذاشت. چه بخواهند و بخواهید ، حضور رضا پهلوی را نمیتوان انکار کرد. چنانکه پدر و جدش را.آنها بیشتر خواستهای انقلاب مشروطه را وحقق ساختند .نقائص و مشکلاتی اگر در عرصه آزادیهای سیاسی و رسانه ای اگر بود معلول تجربه های تلخ دوران
تلخ دست اندازیهای بیگانگان و بیش از همه اتحاد جماهیر و نوکران و پیروانش بود. برای رضا پهلوی مرور بر دستاوردها و خطاها ، آنقد با اهمیت بوده است که او امروز نه ترسی از انتقاد دارد و نه لذتی از مدح و ثنا میبرد. مثل من و شما و کاملیا انتخابی فرد، دلش برای ایران تنگ است و میدانیم که بازگشت او به ایران راه برای دیدار همه ما از خانواده پدری هموار خواهد کرد.