خانه » هنر و ادبیات (برگ 32)

هنر و ادبیات

بازارچه کتاب نه فردا، نه دیروز/ بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

968

عاتش

نویسنده: اِنجی سیج
مترجم: مهرداد مهدویان
ناشر: افق
قیمت: ۲۳۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۵۳۶ صفحه

این کتاب، هفتمین عنوان از مجموعه «سیپتیموس هیپ» است که هر یک از کتاب‌های این مجموعه هفتگانه در عین پیوستگی‌شان، اثری مستقل به شمار می‌روند. انجی سیج نویسنده این مجموعه، در شهر لندن به دنیا آمده و در خانه‌ای تاریخی که ۵۰۰ سال قدمت دارد، در غرب لندن ساکن است. در زیرزمین این خانه، تونل‌های مخفی زیادی وجود دارد؛ جادویی و پر از افسانه. این نویسنده با قایق کوچک سبزرنگی با بادبان‌های قرمز سفر می‌کند و برای نوشتن داستان‌هایش از قایق‌های شکار الهام می‌گیرد.
پیش از این، ۶ عنوان چاپ شده این مجموعه توسط مهرداد مهدویان و نشر افق منتشر شده و حالا ترجمه آخرین جلد آن به چاپ رسیده است. در هفتمین کتاب این مجموعه، شخصیت سیپتیموس هنوز درگیر جنگ در سرزمین تاریکی است و فقط با دوباره روشن کردن آتش قدیمی می‌تواند دشمنان پلیدش را نابود کند. سیپتیموس در این مقطع باید بر ترسش غلبه کند و یک بار برای همیشه با دروغ و سیاهی از نزدیک روبرو شود…
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
عصر سر رسید و قصر در سکوت فرو رفت. ذهن جینا کم‌کم از خیالات خالی شد، چون داشت برای مهمانی خوشامدگویی سیپتیموس آماده می‌شد. مهمانی با وجود اعتراض‌های سارا، در اتاق او برگزار می‌شد. سِر هیروارد هم دستور اکید داشت که تحت هیچ شرایطی، اجازه ندهد پدرها و مادرها وارد اتاق شوند.
سر ساعت هشت شب بود که سر هیروارد حیران به قول ارواح، یک سری جوانک را دید که از کنارش رد شدند. اول، انواع و اقسام هیپ‌ها آمدند. آن‌ها چهار برادر هیپ یعنی نکو، سایمون و لوسی و بعد سیپتیموس با رز بودند. بعد هم سر و کله روپرت با نامزدش مَگی پیدا شد. بعد از آن ها، نماینده‌های مکان نسخ خطی نویس‌ها آمدند که عبارت بودند از بیتل، فاکسی، مویرامویل، رومیلی باجر، و پارتریج.
پشت سرشان مارکوس و مت از گوتیک گروتو سر رسیدند. جینا و مارسیا چند دقیقه بعد آمدند، در حالی که چرخ دستی قدیمی قصر را هل می دادند (زمانی از این چرخ دستی برای انتقال اسناد سرسراهای بلند استفاده می شد.) روی چرخ دستی، تُنگی بود که جینا به آن می گفت «تنگ شربت». یک جعبه پر از لیون های مسی هم روی آن بود که از یکی از آشپرخانه های قصر برداشته بودند. وقتی چرخ دستی را به داخل اتاق هل دادند، صدای تشویق بلند حاضران به گوش رسید…

 

 

969

نه فردا، نه دیروز

نویسنده: اووه تیم

مترجم: حسین تهرانی
ناشر: ققنوس
قیمت: ۸۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۴۲صفحه

عمده دست مایه آثار تیم، تاثیر جنبش دانشجویی ۶۸ بر جامعه آلمان (تابستان داغ، فرار کربل، سرخ) آلمان متاثر از دوران نازی‌ها، آلمان سال‌های بعد از جنگ، سقوط ارزش‌های اخلاقی، فروپاشی بنیان خانواده، انسان گرفتار روزمرگی و… است. کتاب‌های این نویسنده به دلیل ارزش ادبی‌شان در مدارس آلمان تدریس می‌شوند. تعدادی از آثارش نیز چون «فرار کربل»، «کشف سوسیس کاری» و «مورنگا» تبدیل به فیلم سینمایی شده اند.
اووه تیم نویسنده شهیر آلمانی در سال ۱۹۴۰ در هامبورگ به دنیا آمد. تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات آلمانی و فلسفه در دانشگاه های مونیخ و پاریس با کسب مدرک دکتری به پایان رساند. نویسندگی را از سال ۱۹۷۱ شروع کرد.
از نکات برجسته و قابل توجه جنبش دانشجویی آلمان که اووه تیم درباره‌اش می‌نویسد، کشته شدن دانشجویی آلمانی به نام بنو اونه زورگ در تاریخ دوم ژوئن ۱۹۶۷ در تظاهرات علیه شاه مخلوع ایران در برلین بود. قتل این دانشجوی آلمانی که از دوستان و همکلاس‌های تیم بود، و تبرئه شدن قاتل او در دادگاه، موجب رادیکالیزه شدن شدید این جنبش شد. گروه افراطی دوم ژوئن و گروه تروریستی بادر-ماینهوف محصول این جنبش بودند.
داستان‌های کتاب «نه فردا، نه دیروز» به این ترتیب هستند: «مهمانی شام»، «نه فردا، نه دیروز»، «صفحه نمایش»، «پالتو»، «صندوق امانات» و «قاچاق اسلحه»

 

 

970

شناخت کورش جهانگشای ایرانی

 

مولف: رضا ضرغامی
مترجم: عباس مخبر
ناشر: مرکز
قیمت: ۵۹۸۰۰ تومان

چاپ سوم کتاب «شناخت کورش جهانگشای ایرانی» با ترجمه عباس مخبر همزمان با نمایشگاه عکس این اسطوره شناس، مترجم و پژوهشگر با عنوان «درحافظه درخت» به بازار نشر آمد. این کتاب، روایتی از زندگی بنیان گذار سلسله هخامنشی است و بنای نویسنده بر این بوده است تا حد امکان همه منابع موجود درباره کورش را از نظر بگذراند، اما کتاب را به شیوه رایج نوشته های دانشگاهی ننوشته و مقایسه و سبک و سنگین کردن شواهد را در مرکز کار خود قرار نداده است، بلکه کوشیده تا ماجرایی داستان گونه از زندگی کورش بازگو کند که هم بر منابع تاریخی متکی باشد و هم گروه گسترده تری از خوانندگان را با خود همراه کند. در این مسیر نویسنده برای سامان بخشیدن به روایت خود بسیاری از جریان های تاریخی موازی را هم بازگو کرده است تا کورش را در قاب زمینه و زمانه خود بهتر تصویر کند.
عباس مخبر(متولد ۱۹ تیرماه ۱۳۳۲ در سیوند)، مترجم و اسطوره‌شناس ایرانی‌ است. تحصیلاتش را در دبستان منوچهری سیوند آغاز و مدتی در دانشکده نفت تحصیل کرد. پس از آن به دنبال فیزیک رفت و بالاخره دوره کارشناسی جامعه‌شناسی را در دانشگاه گذراند. سپس فوق لیسانس همین رشته را گرفت. پس از آن مدرک کارشناسی ارشد زبان‌شناسی را در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه تهران دریافت کرد.
کارنامه عباس مخبر پر است از کتاب هایی که طیف مخاطبان آثار او را متنوع می کند، از عاشقانه های ژاپنی و شعرهای پر از لطافت تا «تاریخ خط» و روزگار «هانا آرنت و مارتین هایدگر» و «مغول ها» و از دیگر ترجمه های او در این حوزه می توان به کتاب «راهنمای نظریه ادبی معاصر» نوشته پیتر ویدوسون و رامان سلدن و «عمل نقد» نوشته کاترین بلزی اشاره کرد.
مخبر با اشاره به دلیل ترجمه «شناخت کورش جهانگشای ایرانی» آورده است: «ترجمه این کتاب برای من جالب است اول آشنایی بیشتر با تاریخ ایران باستان و نحوه شکل‌گیری و تحول دولت در این سرزمین؛ دوم، دست‌اندازهای متقابل اسطوره و تاریخ به یکدیگر در قالب داستان‌ها و افسانه‌های مربوط به پیدایش و شکل‌گیری اقوام، دولت‌ها، ملت‌ها، شهرها و نظایر آن.»
این مترجم در توضیح روایت جذاب کتاب ضرغامی می‌گوید: «کتابی که در دست دارید با نگاه نقاد یک پژوهشگر تاریخ، پس از بررسی مهم‌ترین اسناد و شواهد موجود، در قالب زندگی کورش، روایتی جذاب و داستان‌وار از شکل‌گیری نخستین امپراتوری در ایران و تاثیرهای متقابل آن بر فرهنگ‌ها و تمدن‌های پیش از خود ارائه داده است.»

 

971

جزیره آبل

نویسنده: ویلیام استیک
مترجم: مسعود ملک یاری
ناشر: پیدایش
تعداد صفحات: ۱۸۹صفحه
قیمت: ۱۳۰۰۰ تومان

این کتاب برنده مدال نیوبری ماجرای موش ثروتمندی است که همزمان سالگرد ازدواجش با همسرش برای پیک‌نیک از شهر بیرون می‌روند ولی باد و طوفان آنها را از هم جدا می‌کند و جریان رودخانه، آبل را به جزیره‌ای دورافتاده می‌برد.
حالا آبل باید تلاش کردن و امیدوار بودن را یاد بگیرد. این‌که چطور در آن طبیعت وحشی، جان سالم به در ببرد. در جزیره سرپناه و غذا پیدا می‌شود ولی فرار از آنجا و بازگشت به خانه نشدنی به نظر می‌رسد. اینجاست که آبل گنج بزرگی می‌یابد: خودش را.
ویلیام استیگ، جوایز گوناگونی برای آثارش دریافت کرده است؛ از جمله مدال کالدکات در سال ۱۹۷۰ برای سیلوستر و سنگ جادویی و جایزه‌ نیوبری برای دکتر دستوتو. دو اثر دیگر او، دامنیک و دزد واقعی هم هر دو در فهرست منتخب ای. ال. ای قرار گرفته‌اند.

اسیدپاشی بر صورت «لانتوری»/ رهیار شریف

اکران فیلم «لانتوری» تازه‌ترین ساخته‌ی رضا درمیشیان، در حالی در گروه سینمایی آفریقا آغاز شده است که هیچ کدام از سینماهای زیرمجموعه حوزه هنری و حتی سینما آزادی که به صورت شراکتی میان حوزه هنری-شهرداری اداره می شود، این فیلم را روی پرده نفرستاده اند.
این اقدام در حالی صورت می‌گیرد که طی روزهای اخیر گمانه‌های ضد و نقیضی منتشر شده‌بود مبنی بر اینکه این فیلم از اکران در سالن‌های تحت مالکیت حوزه هنری محروم شده‌است، و در نتیجه تنها در سینماهای خصوصی به نمایش در خواهد آمد. اما با تمام این احوال لانتوری، توانسته رکوردهای مربوط به گیشه را جابه جا کند. تا آنجا که با ۱۴۱ میلیون تومان فروش و ۲۰ سانس فوق‌العاده در اولین شب اکران خود، رکورد فروش سینمای ایران در شب اول اکران را جابجا کرد.

967

این تحریم هدفمند حوزه‌ی هنری اما با واکنش گروهی از تهیه‌کنندگان سینما مواجه شد، چنانکه ۳۰۰ تن از آنها در بیانیه‌ای بسیار تند به عدم اکران این فیلم توسط حوزه هنری اعتراض کردند. در این بیانیه آمده‌است: « مردم دلیر و فهیم ایران بدانند، بخشی از اموالشان که در ابتدای انقلاب در اختیار نهادی به نام حوزه‌ هنری سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت، تا در خدمت آرمان‌های اسلامی و انقلابی باشد، امروز در جهت سلایق عده‌ای محدود به کار گرفته می‌شود. از مصادیق این مصادره‌ سلیقه‌ای و گروهی، تحریم فیلم‌های اجتماعی سینمای شریف ایران است که اغلب تحسین جهانی را برانگیخته است».
بعد از ماجرای تحریم گسترده فیلمهای مجوزدار در ابتدای دهه نود و در زمان ریاست جواد شمقدری بر سازمان سینمایی که بسیاری آن را برآمده از تقابلات سیاسی بعد از انحلال خانه سینما می دانستند تحریم «لانتوری» را می‌توان جدی‌ترین تحریم حوزه هنری در سه سال اخیر قلمداد کرد. بر این اساس «لانتوری» شانس نمایش در پانزده شهر – که در آنها تنها سینماهای «حوزه هنری» فعالیت دارند – را از دست خواهد داد. ارومیه، زنجان، کاشان، ساری، آمل، بروجرد، خرم‌آباد، سبزوار، شهرکرد، گنبد و ملایر از جمله شهرهایی هستند که هیچ سینمایی در آن‌ها «لانتوری» را نمایش نخواهند داد.
«لانتوری» یکی از معدود آثار آسیب شناسانه سینمای ایران درباره اسیدپاشی است که پروانه نمایش آن با لحاظ درجه بندی سنی بالای شانزده سال صادر شد با این حال حوزه هنری حتی به مجوزی که با لحاظ درجه بندی از سوی اداره نظارت سازمان سینمایی تحت نظارت حجت الله ایوبی برای این فیلم صادر شده وقعی ننهاد و فیلم را روی پرده نفرستاد.
«لانتوری» از فیلم‌های جنجالی و حاشیه‌ساز جشنواره فیلم فجر بود و در بخش پانورامای شصت‌وششمین جشنواره فیلم برلین در سال جاری میلادی هم به نمایش گذاشته شد. این فیلم روایتگر یک داستان عاشقانه است و در آن به موضوع اسید‌پاشی و ناهنجاری‌های اجتماعی همچون فقر، فحشا، کلاهبرداری، اخاذی، آقازاده‌ها، رشوه‌خواری و رانت‌خواری در دستگاه‌های دولتی پرداخته ‌شده‌است.
«حوزه هنری» همزمان با انقلاب سال ۱۳۵۷ و با نام «کانون نهضت فرهنگی اسلامی» تأسیس شد و پس از چند ماه نامش به «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» تغییر کرد. این بنیاد در ابتدای دهه ۱۳۶۰ به «سازمان تبلیغات اسلامی» پیوست. افزون بر ده‌ها سالن سینمایی؛ دانشگاه سوره، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، انتشارات سوره مهر، هفته‌نامه مهر، و ماهنامه سوره وابسته به حوزه هنری هستند.
حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی از عمده‌ترین متولیان فرهنگی- هنری ایران است که تبلیغ به سود «ارزش‌های اسلامی» و «حکومت اسلامی» در مرکز توجه آن قرار دارد و از آثاری با این مضامین پشتیبانی می‌کند.
در سال ۱۳۹۳ به دستور آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی با در اختیار قرار دادن ۲۷ سالن سینما «حوزه هنری»، تعداد سالن‌های سینمای حوزه به بیش از ۱۰۰ سالن افزایش پیدا کرد.

«یکی کودک بودن، در این روزِ دبستانِ بسته…» /لیلا سامانی

شروع واپسین‌ماه تابستانی و نجوای نسیم پاییز در گوش طبیعت، هنگامه‌ای‌ست برای یادآوری پایان تعطیلات تابستانه‌ی مدارس. موسمی برای از سرگیری نظم آموختن و انضباط بالیدن. نشستن پشت نیمکت‌ کلاس درس، قدم زدن در راهرو مدرسه، دویدن در حیاط‌ و مسیر راه و ماجراهای بی‌آخر این مجلس کودکانه، آبستن حوادث اغواگری‌ست که از دید نویسندگان ادبیات داستانی هم دور نمانده است. هر کودک مدرسه‌ای مخزن اسرار فراوانی‌ست که شاید پدر و مادرش هم تا ابد از آنها بی‌خبر بمانند. با هم نگاهی می‌کنیم به برخی از شخصیتهای داستانی اهل مدرسه:

962

۱- جیمز استیرفورس در «دیوید کاپر فیلد» اثر چارلز دیکنز

استیرفورس، دانش‌آموز محبوب مدرسه‌ی «سالم هاوس» است، او جوانی زیبا و با کاریزماست که نه تنها ستایش دانش‌آموزان دیگر، که توجه مدیر خشن مدرسه، آقای کراکل را هم برانگیخته‌است. او به بیماری بیخوابی مبتلاست و فکر و اندیشه‌اش با وجهه‌ی یک شاگرد درخشان سازگار نیست. او محرم راز و معبود دیوید کاپرفیلد، این نوجوان تنهای محزون می‌شود اما با بی اخلاقی و فاش کردن این سر، موجب سرخوردگی و تنهایی بیش از پیش دیوید را رقم می‌زند….

963

۲- جین ایر در «جین ایر» نوشته شارلوت برونته

زندگی شارلوت همچون دیگر خواهرانش مشحون از رنج و اندوه بود، اما او از بطن این سرخوردگی ها و دلشکستگی های تراژدی وار شاهکاری آفرید که تا هم امروز یکی از متون درخشان زنانه به حساب می آید. بنا به گفته ی صاحب نظران رمان «جین ایر» آیینه دار زندگی خود شارلوت است، سپری کردن کودکی در یک شبانه روزی خشن و خشک، اشتغال به حرفه ی آموزگاری و دل سپردن به یک کارفرمای مستبد و مالیخولیایی همه و همه داستان دردهایی ست که شارلوت آنها را به تمامی زیسته بود. فضای داستان جین ایر در این داستان اگرچه به یک افسانه جن و پری پهلو می‌زند، اما این دخترک خودساخته، کودکی‌ست زنده و مستقل که مصائب و تبعیضهای اجتماعی را با پوست و گوشتش لمس می‌کند. وجود او در تمام مدت کودکی و نوجوانی خراش می‌خورد، اما این خراشها نه تنها او را در هم نمی‌شکند که قوی تر و آبدیده تر هم می‌کند.

964

۳- پیگی در «سالار مگسها» نوشته ویلیام گلدینگ

این کتاب برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی، یک قصه‌ی تمثیلی‌ست برای تصویر کردن لزوم حاکمیت قانون در جوامع انسانی. این داستان ماجرای زندگی گروهی پسربچه‌های مدرسه‌ای از بریتانیاست که در طی جنگ هسته‌ای و خانمان سوز عازم منطقه ای امن می‌شوند ولی سقوط ناگهانی هواپیما آنها را ناچاربه اقامت در جزیر‌ه‌ای استوایی می‌کند. در آغاز همه چیز به خوبی پیش میرود و آنان بی دغدغه و سبک بال جزیره خوش آب و رنگ و سرسبز را در مینوردند .اما اندک زمانی پس از آن روحیه شرارت بار تندخوی بعضی از پسرها بهشت زمینی را به دوزخی از آتش و خون مبدل میکند و تمامی مظاهر خرد و پاک اندیشی از وجودشان رخت بر میبندد. کشمکش درونی نیروهای متضاد خیر و شر درون مایه داستان را شکل می‌د‌هد . پیگی در این کتاب تمثیلی‌ست از فلسفه و فرهنگ یک پسر چاق مبتلا به آسم با یک عینک شکسته. پسربچه‌ای که به گاه گسترش هرج و مرج اوضاع رقت‌بار و منفعلش سویه‌ی طنز هم پیدا می‌کند: «شما از من قوی تر هستید و آسم ندارید. شما می‌توانید ببینید…. ولی من از شما تقاضا نمی‌کنم عینکم را لطف کرده پس بدهید. از شما نمی‌خواهم که بازی نکنید… نه به خاطر این که قوی هستید، بلکه به خاطر آن چه درست است درست است. عینک مرا پس بدهید…. شما باید [پس بدهید].» پیگی در حقیقت روشنفکری‌ست که از واقعیتی جدا افتاده و مانند جغد آن را از پس شیشه‌های عینکش می‌جوید. پسربچه‌ای که فهم و دانش‌اش نمی‌‌تواند رویاروی سرنوشت تراژیک‌اش بایستد.

965

۴- ترلس در «آشفتگی‌های ترلس جوان» اثر رابرت موزیل

ترلس نوجوانی‌ست که در یک مدرسه شبانه‌روزی نظامی تحصیل می‌کند. انضباط سختگیرانه‌ای بر مدرسه حاکم است اما ترلس و همکلاسی‌هایش پنهانی رفتارهای خشونت‌آمیز و غیر متعارف جنسی راتجربه می‌کنند. این رمان در سرآغاز قرن سراسر حادثه بیستم نوشته شده و شرح تجارب نوجوانی نویسنده است.
در شب در اطاق زیر شیروانی این مدرسه نظامی، پسربچه‌ای تحت شکنجه‌ی مکرر و سازمان‌یافته‌ی دو همکلاسی قلدرش قرار می‌گیرد و ترلس سومین کسی‌ست که به دو شکنجه‌گر می‌پیوندد و آنها را در انجام اعمال سادیستیکشان یاری می‌رساند. ترلس اما در نهایت دلزده و پریشان از این بازی زمخت و حیوانی پاپس می‌کشد و به دل‌آشوبه‌ای مدام دچار می‌شود.

966

۵- سندی استرینجر در «بهار زندگی دوشیزه جین برودی» اثر میوریل اسپارک

این رمان از سرگذشت تراژیک، طنازانه و جذاب شش شاگرد مدرسه‌ای در ادینبورو، تحت سرپرستی دوشیزه جین برودی قصه می‌کند. جایی که سندی دخترک معصوم با آن چشمان ریز منقبض‌اش، بر خلاف پنج همکلاسی دیگرش، مفتون آموزگار جذاب، خودشیفته و فریبنده‌‌شان، دوشیزه ژان برودی نمی‌شود و به خاطر مطالعات غیر درسی‌اش قادر است درباره‌ی پوچی ایده‌های پر طمطراق او و غرور و بی‌مسولیتی‌اش افشاگری کند.

بازارچه کتاب «مامورهای اعدام» بر پیشخان کتاب‌فروشی‌ها /بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

2487

هیتلر را من کشتم

 

نویسنده: هادی معیری‌نژاد
ناشر: هیلا
قیمت: ۷۰۰۰ تومان

 

این رمان با این جملات آغاز می‌شود: اگر شما هم مثل بقیه ساده دل‌ها فکر می‌کنید هیتلر در زیرزمین مخوفش در برلین از ترس حمله روس‌ها خودکشی کرده و معشوقه‌ش هم قبلش خودش رو کشته، نصف عمرتون بر فناست چون همه این داستان‌ها ساخته دست روس‌های دروغگوئه. «حقیقتش اینه که هیتلر رو من کشتم». شاید باورتون نشه اما این جمله آخرین جمله‌ای بود که پدربزرگم قبل از مرگش به من گفت.
هادی معیری نژاد نویسنده و روزنامه‌نگار است و در این کتاب به‌عنوان اولین اثر چاپی‌اش، سراغ پیرمردی به نام صادق نورچیان رفته که در آخرین روزهای عمر خود به سر می‌برد و به نوه روزنامه‌نگارش راز بزرگی را می‌گوید. نوه پیرمرد که حمید نام دارد بعد از شنیدن راز در پی کشف زوایای ناپیدای آن می‌رود و اتفاقات جالبی برایش رخ می‌دهد.
کتاب «هیتلر را من کشتم» یک رمان معمایی است و در آن این احتمال بررسی می‌شود که روس‌ها هیتلر را از پناهگاه زیرزمینی‌اش به ایران منتقل کرده‌اند و رهبر آلمان نازی در زمان جنگ جهانی دوم، پس از این جنگ، سال‌هایی را به طور مخفیانه در شمال ایران زندگی کرده است. داستان براساس نقب در خاطرات گذشته افراد حاضر در رمان پیش می‌رود. این کتاب اولین رمان هادی معیری‌نژاد است که از اواسط دهه هفتاد شمسی به نوشتن شعر، داستان، نقد هنری و مقالات اجتماعی مشغول است.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
القصه هاشم ما رو برد توی زیرزمین. پیرمرد هنوز داد و فریاد می‌کرد. دخترش هم کنار میله‌های بالای در ما رو نگاه می‌کرد. کمی ایستادم و نگاشون کردم. تو نگاهشون حس عجیبی بود، انگار فهمیده بودن ما از جنس هاشم و نوچه‌هاش نیستیم و کمک می‌خواستن. اون موقع کسی سواد درست و حسابی انگلیسی نداشت ولی فکر کنم به هر زبونی بلد بودن ازمون کمک می‌خواستن. هاشم اعتنا نکرد. مونده بودم که چرا اینا رو خودش به ما نشون می‌ده. ما رو برد دم درگاه مخفی که به استخر کوچیک زیر عمارت ختم می‌شد و توی قایق کوچیکی سوارمون کرد. پارو می‌زد و توی راه ترانه‌های رشتی می‌خوند. صادق هم جور خنده‌داری ترجیع‌بندهای ترانه رو تکرار می‌کرد: «تو مره خواهی چی غم دارم/ از همه چی، چی کم دارم.»

2488

زندگی جعلی من

 

نویسنده: پیتر کری
مترجم: شهرزاد لولاچی
ناشر: روزنه
قیمت: ۱۷۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۳۳۶صفحه

 

پیتر کری نویسنده «زندگی جعلی من» متولد سال ۱۹۴۳ در استرالیا و یکی از ۳ نویسنده‌ای است که دو بار جایزه بوکر را از آن خود کرده‌اند. این رمان در سال ۲۰۰۳ براساس زندگی ارنست مالی شاعر دورغین میانه قرن بیستم استرالیا نوشته شد.
در رمان «زندگی جعلی من» شاعری جوان و سنتی به نام کریستوفر چاب، از مبلورن به خیابان های کثیف و مرطوب کوالالامپور فرار کرده است. اما مثل فرنکشتین توسط موجودی که خودش خلق کرده تعقیب می‌شود… این رمان در ۵۰ فصل نوشته شده که فصل اول آن، در سال ۱۹۸۵ در کلیسای قدیمی ثورنتون، برکشایر آغاز می شود.
پیتر کری در بخشی از یادداشتی که برای این کتاب نوشته، خطاب به خوانندگان کتاب می گوید: این مطلب برای شما یک سرگرمی جالب است و معنی خاصی ندارد. اما من اِرن مالی را باور داشتم. در کمال سادگی باور داشتم که چنین فردی وجود داشته و قبل از اینکه در سرتیتر روزنامه ها به من حمله شود، ماه ها به این موضوع معتقد بودم. ارن مالی نماینده غم و تاثر زمانه ماست. کسی حس کرده بود که جایی در یکی از خیابان های هر شهری یک ارن مالی… یک فرد تنها، به دور از محافل ادبی، با آثار چاپ نشده، رو به موت، جدا از انسان ها اما بخشی از آن‌ها… وجود دارد.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
هیچ چیز در زندگی چاب او را برای این وضعیت آماده نکرده بود. او بدون برادر و خواهر و حتی عموزاده و… بزرگ شده بود و حتی بچه قورباغه ای نداشت که از آن مواظبت کند، حالا با یک نوزاد کله شق تنها مانده بود که شیونش تمامی نداشت و می توانست سرش را با شدت طوری به عقب بیاندازد که تقریبا ممکن بود روی زمین بیفتد. او وحشی بود، خودش به من گفت. آنچه باید تحمل می کردند وحشتناک بود.
انتخاب کلمه «وحشت» عجیب بود. شکی نیست که وقتی سعی کرد ناراحتی مشهود در آن صورت کوچک را توصیف کند خیلی احساساتی شد و در عین حال اراده و انرژی نوزاد چاب را تحت تاثیر قرار داد. وقتی نوزاد را در آغوش گرفت مثل این بود که مسئولیت زندگی به او محول شده بود، در شب های پرکوران انگلیسی بیدار می ماند و به صدای نفس های نوزاد گوش می سپرد. این نفس، آن نفس، نفس بعدی، بعد از آن. از وقت خوابش می گذشت تا از او مراقبت کند.
ای این کار چیزی نمی دانست، اما کدام پدری می داند؟ از ترس سرماخوردگی آن قدر دورش پتو می پیچید و بخاری برقی روش می کرد که انگار می خواست او را بپزد. بچه از گرما و پوشک عرق سوز شد و قولنج روده ای داشت که از ساعت چهار بعد از ظهر شروع می شد و تا ساعت نه صبح روز بعد قطع نمی شد.

2489

مامورهای اعدام

 

نویسنده: مارتین مک‌دونا
مترجم: بهرنگ رجبی
ناشر: بیدگل
تعداد صفحات: ۱۷۲صفحه
قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان

 

«مامورهای اعدام» تازه‌ترین نمایشنامه «مارتین مک‌دونا» که نخستین‌بار در پاییز سال ۲۰۱۵ در شهر لندن روی صحنه رفت، داستان زندگی مردی به نام هری است که در تمام عمر، آرزوی رسیدن به مقام بهترین مامور اعدام را در سر داشته است، اما همه به غیر از خودش فکر می‌کنند که این عنوان شایسته رقیب اوست.
مارتین مک‌دونا نویسنده این اثر، در سال ۱۹۷۰ در لندن متولد شد. وی در چهارده سالگی و تحت‌تاثیر نمایشی با نام «بوفالوی آمریکایی» اثر دیوید مَمِت تصمیم گرفت، نویسنده شود. مک‌دونا درس را رها کرد و در هشت سال پیش‌رو، بیش از ۱۰۰ قصه و طرح فیلم‌نامه نوشت و برای هرجا که به ذهنش می‌رسید، فرستاد اما همه کارهای او را رد کردند.
این نمایشنامه در دو پرده و هفت صحنه به انضمام پی‌گفتاری مترجم در پایان با نام «بکُش ولی گازم هم بگیر» با موضوع تحولِ مفهومِ خشونت در نمایشنامه‌های مارتین مک‌دونا در اختیار علاقه‌مندان به نمایشنامه‌های اروپایی معاصر قرار گرفته است.
در صفحه ۵۰ این نمایشنامه می‌خوانیم:
«کِلگ: می‌گن داشت اصرار می‌کرد به بی‌گناهیش که مُرد.
هَری: فقط ترسیده بود پسر. همه‌شون فقط ترسید بودن. بعضی نشون می‌دن، بعضی نمی‌دن. بیشترین چیزی که از هنسی یادمه اینه که خیلی ضدِ شمالی‌های مملکت بود و من از این قضیه خوشم نمی‌آد. تعصبه.
کِلگ: پارسال یه زنِ دیگه‌ای بود که تو نُرفک حمله شد بهش، تو مسیرِ لاوستافت، پلیس می‌گه کلی از نشونه‌های قتل‌های هِنِسی رو این هم داشت…»

2490

سایه باد

 

نویسنده: کارلوس روئیس سافون
مترجم: سهیل سُمّی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۶۰۰ صفحه
قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان

 

نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۵ چاپ شده است و در داستان آن، گورستانی از کتاب‌های فراموش شده وجود دارد که قصه رمان هم از همانجا شروع می‌شود. گورستان کتاب‌های فراموش شده در دل شهر قدیمی بارسلونا پنهان شده است؛ کتابخانه‌ای با دالان‌های هزارتو و عناوینی فراموش شده و مرموز.
در داستان «سایه باد» مردی، پسر ده ساله خود را در صبحی سرد، به گورستان کتاب‌های فراموش شده می‌آورد. پسر اجازه دارد یک کتاب انتخاب کند و او از میان قفسه‌های غبار گرفته، کتاب «سایه باد» اثر خولیان کاراکس را انتخاب می‌کند. این پسر بزرگ می‌شود و چند نفر به دلایلی مرموز و رعب انگیز به کتاب او به شدت علاقه نشان می‌دهند. به این ترتیب است که رمانی سراسر تعلیق و تامل به وجود می آید.
این کتاب ترکیبی از رمان‌های «صد سال تنهایی»، «جن زدگی»، «داستان های کوتاه بورخس»، «آنک نام گل»، «سه گانه نیویورک» و «گوژپشت نتردام» است.
در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:
معلم که داشت زیرلبی زمزمه می‌کرد، گفت: «می‌دونی، به جزر و مد می‌مونه! منظورم خشونته. وقتی پس می‌شینه، احساس امنیت می‌کنی، اما همیشه برمی‌گرده، همیشه بر می‌گرده… و خفه‌مون می‌کنه. هر روز توی مدرسه می‌بینمش. خدای من… میمون‌ها، موجوداتی که ما توی کلاسامون داریم، میمون هستی. داروین هپروتی بود، بهتون اطمینان می‌دم. نه تکاملی در کار بوده، نه چیزی از این قبیل. در برابر هر بچه‌ای که بشه باهاش با منطق حرف زد، نُه تا شاگرد اورانگوتان دارم.»
فقط می‌توانستیم با نرمی و ملایمت سر تکان دهیم. دون آناکلتو دست بلند کرد تا خداحافظی کند و رفت، با سر فروافتاده و خموده. از زمان ورودش به کتاب فروشی، به نظر پنج سال پیرتر شده بود. پدرم آه کشید. خیلی کوتاه و سریع برای همدیگر سر تکان دادیم و نمی‌دانستیم چه بگوییم. نمی دانستم باید ماجرای آمدن بازرس فومرو را به کتاب فروشی به او بگویم یا نه. با خودم گفتم، این یک هشدار بوده. هشداری برای احتیاط. فومرو از دون فدریکو برای ارسال پیامی تلگراف وار استفاده کرده بود.
«چیزی شده، دنیل؟ رنگت پریده.»
آه کشیدم و سر به زیر انداختم. شروع کردم به تعریف کردن ماجرای آمدن بازرس فومرو و تهدیدهایش. پدرم گوش داد. سعی می‌کرد خشمی را که آتشش از چشمانش زبانه می کشید فرو بخورد.
گفتم: «تقصیر منه. باید یه چیزی می گفتم…»

نقاشی‌های قرن شانزدهم مسافران متروی لندن/لیلا سامانی

قطارهای زیرزمینی شهری، محل تلاقی آدمهای مختلف از طبقات گوناگون است. مردمانی که زیست‌شان در دنیای مدرن است و قرن‌ها با اعصار آرام رها از هیاهوی ماشین فاصله دارند. در این میان اما «مت کرابتری» عکاس جوان بریتانیایی، آدمهایی مربوط به سده شانزدهم میلادی را در قطار شهری لندن مشاهده کرده و عکسهایی مخفیانه از آنها برداشته‌است. آدمهایی که انگار از میان قابهای نقاشی بیرون جسته‌اند و مسافر زمان و مکان شده‌اند، عکسهای کرابتری نمودار لحظاتی ساکن‌اند در نهایت آرامش و زیبایی کلاسیک.

2486

2480

2481

2482

2483

2484

2485

کنسرت «جیپسی کینگز جعلی» در تهران/ مینا استرآبادی

2478

در حالی که از ماه‌ها پیش دو شرکت دو شرکت اکسیرنوین و پرشیا فیلم با مدیریت اجرایی شاهرخ بحرالعلومی، از اجرای کنسرت سه‌شبه‌ی گروه «جیپسی کینگز» در تهران، خبر داده بودند. حالا پس از فروش بلیتهای این کنسرت و با فرارسیدن موعد اجرا، به نظر می‌رسد برگزار کنندگان این برنامه با سواستفاده‌ از عنوان یک گروه حقیقتی را جعل کرده‌اند.
بنا بر گزارش‌ها دو شرکت اکسیرنوین و پرشیا فیلم در حالی اقدام به برگزاری اجرای «پاول ریه‌س» یکی از نوازندگان و اعضای سابق گروه «جیپسی‌کینگز» در ایران کرده‌اند، که پیشتر این نوازنده و هم‌خوان سابق «جیپسی کینگز» را به عنوان خواننده معرفی کرده و بلیت‌های این اجرا را به فروش رسانده‌بودند.
نکته‌ی جالب در این بین آنجاست که مسولین معاونت هنری وزارت ارشاد طی اقدامی بی سابقه به کنسرت کولی های اسپانیا که مردم به گمان کنسرت خواننده «جیپسی کینگز» بلیت های آن را خریداری کردند، هفت سانس را اختصاص داده‌اند. حال آنکه طی سالیان گذشته هیچ گروه موسیقی-چه ایرانی و چه خارجی- نتوانسته سه سانس کنسرت را در یک روز در تالار وحدت تهران برگزار کند!
به دنبال این اتفاقات، رسانه‌های داخلی با بازتاب دادن این ماجرا نسبت به همکاری معاونت هنری ارشاد با سواستفاده‌کنندگان اعتراض کردند از همین جمله خبرگزاری فارس در یادداشتی با عنوان «همکاری معاونت هنری ارشاد با جیپسی‌کینگ تقلبی سهوی بود؟….» نوشت:
«جالب این جاست که همزمان با اجرای فردی که خواننده اصلی جیپسی‌ها معرفی شد، گروه واقعی در «نیواورلئان» آمریکا کنسرت داشت! آیا معاونت هنری ارشاد که همکاری بی‌دریغی با دوشرکت انجام داد، از این موضوع هم بی‌اطلاع بود؟ آیا مسئولانی که تالار وحدت را تمام و کمال در اختیار این شرکت‌ها قرار داده، از این اقدام بی‌اطلاع بوده‌اند؟ حال با محرز شدن استفاده تبلیغاتی از عنوان گروه و خواننده «جیپسی‌کینگز»، باید منتظر ماند و دید که آیا هزینه بلیت‌های ۱۹۰ هزار تومانی این اجرا به مردم باز خواهد گشت یا خیر. آیا معاونت هنری ارشاد برای اعتماد سازی و بازگشت اعتبار از دست رفته خود، اقدام به بازگشت پول‌های مردم خواهد کرد یا خیر؟ »
در پاسخ به اعتراضات اما معاونت هنری ارشاد از عدم صدور مجوزی به اسم «جیپسی کینگز» خبر داد و در جوابیه‌ای چنین چنین نوشت:
«نظر به درج خبری از کنسرت گروه موسیقی محلی اسپانیایی در تاریخ های ۲۳، ۲۴ و ۲۵ مرداد ماه در تالار وحدت تحت عنوان «همکاری معاونت هنری ارشاد با جیپسی‌کینگ تقلبی سهوی بود؟….» بدین وسیله اعلام می دارد، مجوز صادر شده برای گروه مزبور تحت عنوان «گروه موسیقی محلی اسپانیا» می باشد. بدیهی است در صورت دریافت هرگونه شکایت در مورد موضوع مزبور، مراتب حسب ضوابط و مقررات جاری، مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.»
این در حالی‌ست که مجریان این برنامه بلیت‌های هر هفت سانس این کنسرت سه روزه را با عنوان « کنسرت خواننده جیپسی کینگز» فروخته‌اند.
جیپسی کینگز (Gipsy Kings) به معنای پادشاهان کولی، یک گروه موسیقی است که با سبک منحصربفرد خود در سراسر جهان شناخته شده‌است. واپسین آلبوم این گروه، Savor Flamenco نام‌ دارد که با فاصله بیشتر از هفت سال در سپتامبر ۲۰۱۳ مصادف با جشن سالگرد ۲۵ سالگی گروه روانه بازار شد. موسیقی این گروه با آواز «نیکلاس ریه‌س» به عنوان خواننده اصلی و نوازندگی «تونینو بالیاردو» با ترکیبی از سازهای مختلف آمیخته شده، با این حال همواره دارای برداشتی آزاد از فضای موسیقی فلامنکو است.
اعضای این گروه شامل برادران Reyes و Baliardo است که با یکدیگر نسبت فامیلی دارند و به گفته خودشان از دانش موسیقی آکادمیک بی‌اطلاع هستند. بسیاری از ملودی‌های ساخته شده توسط این گروه دارای شهرت جهانی است و گروه‌های بسیاری در سراسر جهان از آنها الگوبرداری می‌کنند.
خواننده اصلی این گروه «نیکولاس ریه‌س» پسر خواننده مشهورفلامنکو «خوزه ریه‌س» است که همراه خواننده دیگر این گروه «مانتیاس دپلاتاس» در دهه های شصت و هفتاد به قله های بلند موفقیت دست یافته و میلیون ها نسخه از کار هایشان را به فروش رساندند.

مومیایی زمان / لیلا سامانی

«عکاسی بر خلاف هنر، جاودانگی نمی‌آفریند؛ بلکه زمان را مومیایی می‌کند و صرفا آن را از زوال مقدر نجات می‌دهد …» – آندره بازن

همزمان با روز جهانی عکاسی، و در یادبود صد و هفتادمین سال تولد این هنر درخشان، مروری کرده‌ایم بر برخی کتابهای عکس برجسته. کتابهایی که برخی‌شان راوی تاریخ‌اند و برخی دیگر یا مترجمان قدرتمند درونیات انسانی و یا ساحر جان‌بخش طبیعت بیجان.

۱- رابرت کاپای رنگین

2466

رابرت کاپا، فتوژورنالیست مجارستانی، بیش از همه به سب عکسهای ضد جنگ‌ و مستندش در بحبوحه‌ی جنگ داخلی اسپانیا، جنگ دوم چین و ژاپن، جنگ جهانی دوم، جنگ اعراب و اسرائیل و جنگ اول هندوچین مشهور است. بیشتر عکسهای کاپا، سیاه و سفیدند، با این همه او از نخستین هواداران عکسهای رنگی‌ بود. کتاب عکسهای رنگی کاپا آثار کمتر منتشر شده‌ی او را گرد هم آورده است. عکسهایی کمیاب از بوگارت، همینگوی، پیکاسو و ….

2467

۲- دیان آربس: یک روزنه‌ی تک نگاه

دیان آربس، نقاش آوانگارد آمریکایی شهرتش را مرهون عکس‌برداری از سوژه‌های حاشیه‌ای جامعه است. کوتوله‌ها، فراجنسیتی‌ها، بازیگران سیرک و …این کتاب، مجموعه‌ای از ۸۰ عکس سیاه و سفید اوست که نخستین بار در سال ۱۹۷۲ منتشر شدند.

2470

۳- پل استرند در مکزیک

پل استرند ؛ عکاس آمریکایی یکی از نخستین بانیان عکاسی به مثابه‌ی هنر است. عکسهای او از مردمان معمولی کوچه بازار، شارح تلاطمهای درونی و اسراسر مگوی آنها بود. و نام او را به نوان پیشگام شیوه واقعگرایی روانی در عکاسی به ثبت رساند. این کتاب مشتمل بر ۲۳۴ عکس است که آستراند آنها ر در مدت اقامتش در مکزیک به ثبت رسانده‌است. یک بار در اوایل سالهای دهه ۱۹۳۰ و بعد از آن در سفر دومینش در سال ۱۹۶۶.

۴- کشف دوباره‌ی مدرنیسم

2471

جولیوس شولمن یکی از مشهورترین عکاسان حوزه‌ی معماری‌ست و شهرت جهان‌گیرش را مرهون عکسی‌ست که در تاریخ ۱۹۶۰ از خانه مطالعه موردی شماره ۲۲ یا خانه استال واقع در لس آنجلس از خانه‌ای به معماری پیر کونیگ گرفته است . این مجموعه عکس قطور نه تنها ادای دینی‌ست به هنر عکاسی شولمن، که روایتی تاریخی از هنر معماری مدرن را هم ارائه می‌دهد.

2472

۵- ۱۲۵ عکس

ادوارد وستون را هنر عکاسی مدرن خوانده‌اند. عکسهای او تمامی ژانرهای عکاسی را پوشش می‌دهد، از شاهکارهایی در حوزه‌ی طبیعت بیجان گرفته تا عکاسی سوژه‌های برهنه و مناظر طبیعی.

۶- مد اَوِدان

 

2473

ریچارد اَوِدان عکاس مد و پرتره‌ی آمریکایی دنیای هنر و عکسبرداری تبلیغاتی را به تلاقی رساند. آثار او هم بر صفحات مجله ووگ و هم بر دیوارهای موزه‌ی هنر متروپولیتن نمایان است. او در روز نخست اکتبر سال ۲۰۰۴ در سن ۸۴ سالگی از دنیا رفت، نیویورک تایمز در اطلاعیه فوت او چنین نوشت: ««عکس‌های مد و پرتره به تعریف تصویر آمریکا از سبک، زیبایی و فرهنگ، برای نیم قرن گذشته کمک کرده است».

 

۷- براسایی – پاریس

2474

براسایی، هنرمند مجاری‌تبار ساکن فرانسه را «چشم پاریس» خوانده‌اند. عکسهای او از این شهر پیر و سراسر رمزو راز همانند نقاشی‌های بی مثالش به قول یپکاسو به گنجینه‌ی طلا مانندند.

۸- لری باروز – ویتنام.

2475

سوزان سانتاگ در مقاله‌ای در روزنامه نیویورکر در مورد باروز نوشته است که وی از نخستین عکاسانی بوده که کلیت جنگ را به صورت رنگی به تصویر کشیده است. باروز در حین جنگ ویتنام و در سانحه سقوط هلیکوپترش در لائوس کشته شد اما عکسهای او هنوز زنده‌اند و سخنگوی پرخروش جنگ آمریکا در ویتنام. عکسهای او رها از دیدگاه‌های سیاسی پشتیبان سربازهای تنها و قربانیان‌ جنگ‌اند.

 

۹- همه چیز درباره‌ی ایو

2476

ایو آرنولد از برجسته‌ترین عکاسان خبری و از منتقدان سرسخت مک کارتیسم، آپارتاید و فقر بود. او نخستین زنی بود که با آژانس عکاسی مگنوم همکاری کرد در سال ۱۹۵۱ به عضویت آن در آمد.
او مشهورترین عکاس زن زمانه‌اش بود و در یک خانواده‌‌ی مهاجر روس- یهودی تبار زاده شده بود، ایو آرنولد شهرتش را مرهون عکسهایش از شخصیت‌های مشهوری چون مالکوم ایکس، مرلین مونرو، الیزابت دوم و جوآن کراوفورد است.

۱۰- مروری بر هالسمن

2477

توانایی فیلیپ هالسمن عکاس برجسته‌ی لِتونی تبار در یافتن حقیقت پنهان شده در زیر نقاب چهره بود، همین امر هم او را به یکی از بهترین عکاسان پرتره در سراسر دنیا بدل کرد و مهارتش در تلفیق شادی، شور جنسی و انرژی سالم در قالب یک پرتره نام او را به عنوان عکاس مورد علاقه اهالی هنر بر سر زبانها انداخت. خود او می گفت:
«هدف من از عکاسی این است که تا حد امکان تمامی شخصیت و انسانیت یک فرد را در عکس او خلاصه و جمع کنم. گرفتن عکس پرتره برای من مثل تهیه یک سند صادقانه روانپزشکی از شخصیت سوژه عکاسی ست. »
یکی از روش های خاص هالسمن در عکاسی پرتره ،عکاسی از چهره های مشهور در حال پریدن به هوا بود. فلسفه عکاسی به هنگام پرش، از آن جا سرچشمه می گرفت که وی اعتقاد داشت چهره واقعی افراد در هنگام پرش مشخص می شود.

نگاهی به : خاطراتِ لجنی/رضا اغنمی

2465

موضوع: داستان بلند فارسی

طرح جلد: پارسوا باشی

ناشر: نوگام – لندن

چاپ: انتشارات مهری – لندن

تاریخ نشر: فروردین ۱۳۹۵ (آوریل ۲۰۱۶)

نمایشگاه کتاب دو روزۀ لندن، بسیاری را با محافل ادبی آشنا کرد و به ویژه برخی چهره های نوشکفتۀ پربارهموطنان تبعیدی را معرفی نمود . درهمان روزها بود که چند اثرخواندنی و جالب نصیبم شد ازآن هاست «خاطرات لجنی».

راوی داستان از بازی های فوتبال با همسالانش درکوچه پسکوچه های شهر شروع کرده، از شهر زیستگاهِ خانوادگی خود. نمی گوید کجاست. فرق چندانی ندارد. آبشخور فرهنگی این سرزمین درهمه شهرها یکسان است و برخورداراز یک سنت دیرینۀ مشترک قومی. نویسنده این را به درستی دریافته درمقدمۀ بی عنوان، درخلوت خود به بهانه ای با «منِ من اش» به درد دل نشسته: « . . . . . . چه فرقی می کند برای ما که انگار مثل عروسک های خیمه شب بازی دست و پا تکان می دادیم و حوادث از آسمان برسرمان نزول می شد. چه فرقی می کند برای ما که زندگی مان یا در خاک های کوچه گذشت یا در گوشه اتاقی نیمه تاریک، ترسیده از سایه های بزرگی که از پشت درعبور می کردند تصویری را با انگشت درهوا نقش می کردیم و مسحور زیبایی اش می شدیم . . . . . . عطش زیستن در ما چنان بود که از هر بلائی جان سالم به در می بردیم . باز کشان کشان جلو می رفتیم ». یادآور بنیادهای ایمانی به قضا وقدر، اثرات تحمیلِ طاعت و بندگی!

نخستین عنوان باشماره یک شروع می شود. روایتی از بچه های محل است درکوچه ای سرگرم فوتبال بازی و سرو صدای بازیکنان وتأمین پول برای خرید یا تعمیرات توپ های ترکیده. و رفتار بازیکنان که بیشترینها می خواستند درنقش مهاجم توپ را دراختیار داشته باشند وگل بزنند. ازآرایش تیم و ضرورت انتخاب دروازه بان و مهاجم و جای گیری بازیکنان. و اینکه: «همه مان آدم های جدیدی شده بودیم. بعضی از چیزهای خودمان را ازدست داده بودیم و به جایش چیزهایی جدیدی به دست آورده بودیم. که مال بچه دیگری بود. آن یکی لنگه جوراب دیگری را پوشیده است». درهمین بخش است که روایتِ شیرینی دارد ازنوجوانی. درهمسایگی شان گاهی ازپشت پرده یکی را دید می زند و از ترس همیشگی ش که اگر مادر ببیند: «زمانی که من به پنحرۀ اتاق تو خیره شده ام مادرم با کفگیرش مرا غافلگیرکند». و بکوید تو ملاجش. روزی که او با سبد خرید می رفته سبد را ازدستش می گیرد به بهانه کمک کردنش. می پرسد:

چرا دنبال من راه افتادی

خب . . . چون . . . چون که …

خب چون زهر مار! چون که و مرض! کوفت! یا به فرار گذاشتم. نمی دانی چقدر سخت بود که مانند سگ وسط کوچه وخیابان بدوم و نفس نفس بزنم . . . . . . با آن که می دانم تو دیگر نیستی و خیال رسیدن به تو تنها آتـشی است که بیشتر جان مرا خواهد سوخت» .

کفگیر مادر، کنایۀ نیشداریست ازبذرهای سانسوروخفقان که ازطفولیت دردل ها کاشته می شود وآثار وآسیب های آن تاپاپان عمر با ماست.

بخش دوم مهترین حادثه ازبین رفتن ساعی یکی اربازیکنان تیم است که توپ فوتبال با شوت شدید یکی از بچه ها، جای حساس تنش خورده بود که نمی توانست به بچه ها نشان بدهد. «چشمانش باز مانده بود . مردمک ها میان کاسه چشمش دودو می زدند. انگار چیزی درگلویش گیر کرده بود شبیه آلوچه. بریده بریده نفس می کشید. سعی می کرد آن قطعۀ مزاحم را که درگلوییش گیرکرده بود را بالا بیاورد اما نمی توانست آنقدر محکم زده بودند که داشت ازدهانش بیرون می زد. رنگ ساعی آلوچه سفید شده بود. . . . از حال رفت. و وسط جوب دراز کشید. تو داشتی ازخنده می مردی. بچه ها داشتند از خنده می مردند. من آنقدر خندیدم که داشتم می مردم. اما ساعی مرد. تا آمبولانس بیاید او تمام کرده بود» .

همان روزها بچه دو سه ساله ای دیگری ازهمسایه در داخل جوب می نشیند واز آب جوب می خورد و چند روز بعد درمیان شعار مرگ برجوب می میرد.

دربخش سوم، اهل محل تصمیم می گیرند که هیجگونه آب و آت آشغال در جوب ها نریزند. این مسئله به شدت رعایت می شود. تا این که: «دخمۀ تیره رنگی بود با یک ستون بلند که به برج های دیدبانی می مانست حیاط کوچکی جلوی خانه قرار داشت و همیشه هاله سیاه رنگی دورخانه را فرا گرفته بود که ازمیلیاردها حشره تشکیل می شد یک لوله از خانه اش بیرون آمده بود به اندازه گردن فیل . . . از لولۀ خانه او آب می آمد ونصف اب جوب را تأمین می کرد معلوم نبود این کیسۀ استخوان درآن خانه چه کار می کرد که آن قدر فاضلاب داشت». اسم صاحب خانه تاج الملوک است! و سرچشمۀ آب آلوده! درفکر ازبین بردن تاج الملوک بودند که خبر می رسد پیرزن زمین خورده وازهستی رهیده است. با این یاداوری که دربخش هفتم راوی داستان، با اندکی تردید خودش را قاتل تاج الملوک معرفی کرده :«من تاج الملوک را کشتم به احتمال زیاد کار من بوده است» . همان جا به شخصیت غیرعادی او اشارتی دارد، : «او به زبان آدمیزاد حرف نمی زد . . . پیرزن هنگام جاروجنجال ها و بال و بال زدن های هر روزه اش مدام پشت دستش راگاز می گیرد و خودش را میخاراند . . . و بالا پائین می پرید…».

تشکیل ارتش و سرباز فوتبال و شعارنویسی روی دیوارها و شعار ماندگار:« مرگ برجوب» توسط قلم موی نوید بر دیوار کوچه نقش می بندد. همچنین زمینه های رواج خشونت دربازی، و دخالت بزرگترخانواده ها از مسائلی ست که در بخش چهارم ازآن سخن رفته: « به محض اینکه بزرگترها چشم شان به کبودی ها و زخم های بدن بچه های شان افتاد الم شنگه به راه انداختند». این بخش را با خاطرات جنگی که بین بازیکنان درمحل رخ داده به پایان می رساند.

بخش بعدی، بعد ازجنگ دوتیم، زمانی که «برای دو هفته کوچه خالی ماند»، نویسنده به سراغ عشق دلخواه می رود. همان که از پشت پنجره مواظب دید زدن های او بود و با دلهره مواظب مادر، که مبادا با کفگیر برسرش بکوبد! «می دانستم که تو زیبا بودی وآن بالا می نشستی بر هرمی از آدم های خشک شده درهاله ای ازآتش که دور تورا گرفته بود با عصایی از آذرخش و وقتی لبخند می زدی

انگار تمام فاصله ها حل می شدند . . . تو زیبا بودی و وقتی لبخند می زدی انگار رودها جاری می شدند . . . تو مال کسی نمی شدی. جایت همان بالا بود پشت پنجره ی اتاقت» .

ادامۀ حسرت های عاشقانه و آرزوهای به گِل نشستۀ راوی، درپایان بخش هفتم عریان می شود آنجا که برادر زیبا رو با تهدید اعلام می کند: که «اگر یک باردیگر درکوچه دیده شوم قلم پایم را ازدست خواهم داد».

در این بخش ازصفا دودی روایت های تلخی دارد. پیداست که پدرش را کشته اند. نویسنده، که از زندگی محقرانه ومرگ نا بهنگام او سخن می گوید، تأسف واندوه درد اجتماعی را با خواننده درمیان می گذارد: « چرا پدرش حق نداشت زنده بماند. و وقت پرسیدن این سئوالات را هم نداشت».

اشارتی دارد به «جنبش ها»، بیعملی و بی حاصلی آن ها. البته، ظاهرا در محدودۀ بچه های فوتبال کوچه و روابط بین آن ها. اما، درواقع کنایه از شکست جنبش های نارس تاریخی درکشور؛ به خاطر نوشتن روی دیوار:«جنبش ادامه دارد ازکمیته مرکزی اخراج شدم»، یا به کارگیری کوچه «فلسفه»، ظرافت های ویژه ای ازاهالی قلم که دردوران سانسور وخفقان در ادبیات معترضین رواج پیدا می کند.

صفا دودی با آتش زدن خانه، خودش را نیزاز بین می برد.

بخش ششم که کوتاهترین بخش این دفتر است را باید به دقت خواند. نویسنده رواج اندیشه های سیاسی گوناگونِ زمانه را که مورد بحث و جدل است، یادآور شده با زبان انتقادی، به بهانۀ همسالان، ازعدم درک درست اجتماع، در تمیز خیال با واقعیت می گوید؛ همچنین ازاختلاط ودرهمجوشی شعاروباور، جامعه را زیرذره بین نقد برده با یأس واندوه می نویسد: « انگار جهان صحنۀ شعبده بازی کس دیگری است . ما تنها دراین میان دست و پا می زنیم. حواس مان نیست. انگار نمی دانیم زنده هستیم و زندگی می کنیم. وآنچه رخ می دهد در دست ماست». هموکه قبلا روی دیوار نوشته بود : «جنبش ادامه دارد» و به این جرم ازکمیته مرکزی اخراج شده، رقیبان ش نیزسرانجام، در دام همان تله با درماندگی همین شعار را روی دیوارها می نویسند.

راوی داستان به بهانه بازی فوتبال بچه های کوچه، غرور قدرت وخودخواهی «فرد» را وارسیده و درقالب داستانی، با گفتمان های کوچه ای بچه ها، به طورجالب با آرایش لشگروسرباز وتوپ، پنداری که با مخاطبین به درد دل نمایش نشسته. کاری ماهرانه که گوشه هایی ازمحرومیتِ فرد، انفعال و بی حاصلی درجامعه را توضیح داده : «چیزهای قشنگی بود که می دیدیم و نمی توانستیم داشته باشیم. مسئلۀ دیوارهای کثیف وجوب؛ جوب پرازلجن. مسئله ما بودیم درمیانۀ ناکجا آباد و چشمان خیرۀ ما که درجست و جوی چیزی بود که نمی دانستیم چیست».

بخش های آخری دفتر، در حالی که مقام و منزلتِ فوتبال بازیکن های کوچه، با القاب نظامی مانند سرباز و فرمانده و معاون چایگزین شده، جنگ دو تیم بازیکن ها به فرماندهی شهاب وآن دیگری با وحید، با سربازان مسلح به مشت و لگد … با حملات ناگهانی قوای وحید شروع می شود. «خیلی زود معلوم شد که مادراین جنگ شکست خواهیم خورد. سربازانی که می توانستند خودشان را از وسط معرکه بیرون بکشند یا به فرار گذاشتند وآنهایی که گیرکرده بودند یکی یکی روی زمین افتادند». چند روز بعد وحید نیزمی میرد. با شکست ارتش خواهرساعی توپ را که به روایت نویسنده: «این تنها چیزی بود که از جنبش برایت ماند». برداشته به خانه اش می برد. پایان بخش دهم ویرانی و تباهی آدم هاست. با فروکش کردن زمین کوچه و درختان، خانه خیابان ها از بین می رود:«خانه ها درهم پیچیده شده و فرو ریخت».

بخش پایانی، انگارکه زمانه تغییر کرده. با ترمیم خرابی ها خانه ها وکوچه ها ودرختان نیز شکل تازه پیدا کرده و زندگی نوپایی در محل راه افتاده است.

نویسنده، جهان زندگی ومرگ را با ظرافت خاصی درهم آمیخته روایتی نو وخواندنی از زندگی بعد از مرگ درفضای زنده ها شرح داده؛صحنه هایی بس جالب ازقدرت تخیل خود را به نمایش گذاشته است. یاد خانم شهرنوش پارسی پورافتادم واثرکم نظیرش «شیوا» که با آفرینش صحنه های خیالی زیبا خواننده را دردنیای تخیل باخود می گرداند با گسترۀ اندیشۀ انسان ها ونقش آفرینان که درآرزوی دنیای بهتراند آشنا می کند.

شکست و برباد رفتن آمال و تلاش ها تا یازدهمین بخش که پایان این دفتر است. ادامه دارد. نویسنده با تکیه به امید درآرزوی دنیای بهتراست و با ازسرگذراندن همۀ پوچی ها، دراین آرزوست که آیندگان : «جهان مان را به همان شکلی دربیاورند که ما می خواستیم. داستان آدم هائی که زمانی بودند و حالا نیستند».

کتاب بسته می شود.

گفتن از عشقهای سودایی/ لیلا سامانی

2634
نیمه‌ی آگوست امسال مصادف است با هشتادمین سالگرد خاموشی گراتزیا کوزیما دلددا. زنی که ۱۴۵ سال پیش در خانواده ای روستایی در جزیره ی ساردنی واقع در جنوب ایتالیا به دنیا آمد و با وجود پرورش در جامعه‌ای که هنوز حق تحصیل و تفکر را برای زنان را به رسمیت نمی شناخت، دست به قلم برد و از عشقهای مگوی مردم زادبومش قصه کرد. او سرانجام نام خودش را در تاریخ جوایز نوبل، به عنوان دومین زن نویسنده پس از سلما لاگرلوف سوئدی و همین‌طور دومین نویسنده ایتالیایی پس از جوسوئه کاردوچی ثبت کرد.

گراتزیا که تنها توانسته بود تا مقطع سوم ابتدایی تحصیل کند، راه پرورش اندیشه اش را در کتابخانه ی بزرگ عمه اش یافت. جایی که او ضمن مطالعه ی آثار نویسندگان ایتالیایی، روس و فرانسوی، دانسته های خود را ارتقا داد و بی توجه به مشکلات و تنگناهای عدیده ی خانوادگی اش به نوشتن روی آورد. دلدا اولین داستان کوتاه خود با عنوان ” خون کسی از اهالی ساردنی” را در هفده سالگی نوشت و آن را با نام مستعار در یکی از مجلات رم به چاپ رساند.
او پس از آن به مطالعه در حیطه ی داستان کوتاه و رمان روی آورد و در کنار آن به واکاوی در افسانه ها واسطوره های دیگر کشورهای اروپایی نیز پرداخت. دلدا نتیجه ی این مطالعات و پژوهش ها را در کتاب “ارواح شرافتمند”( ۱۸۹۵) به رشته ی تحریر در آورد. کتابی که ضمن نمایش تصویری حقیقی از مردم و جامعه ی آن روز ایتالیا از افسانه های کهن نیز تاثیر گرفته بود.
“راه خطا”( ۱۸۹۶) نخستین رمان دلدا بود که موجب به شهرت رسیدن وی شد. کتاب درباره ی عشق نوکری ست به دختر اربابش و روایتگر خیانتی که منجربه طی راهی به ظاهر خطا می شود. شخصیت پردازی بی نقص، فضا سازی منحصر به فرد و پایان غیر قابل انتظار این اثر از جمله مواردی هستند که نگاه ها را به سوی این زن نویسنده جلب کردند:
“به راه ادامه می داد. راه می رفت ، آری در زندگی نیز باید چنین راه پیمود. بدون اینکه با خبر باشی در جاده عمر به چه کسی برخورد خواهی کرد”
دلدا در سال ۱۹۰۰ در سن ۲۹ سالگی با کارمندی به نام “پالمیرو مادزانی” ازدواج کرد و عازم رم شد. شهری که موجب آشنایی او با جهان عینی و ذهنی مدرن و بارورشدن اندیشه ی ادبی اش شد، تا جایی که موفق شد برجسته ترین آثار خود را در همین دوره خلق کند.
گراتزیا دلدا درست مشابه “ویرجینیا وولف” از جمله زنان پیشرو در زمینه ی زنانه نویسی ست. تیغ نگاه زنانه ی او که شخصیتهای زنان داستانش را کالبد شکافی می کند، چنان برنده و ظریف است که داستانهای او را به آثار روانکاوانه ی حیرت انگیزی بدل کرده است. آثاری که عموما به شرح آشوبها، دوگانگی ها و سرگشتگی های سرشت بشر می پرداختند و در همان حال قوانین دست و پاگیر جوامع و سنتهای زنجیر شده برپای انسانهای امروز را مورد نقد قرار می دهند.
دلدا در رمان “پس از طلاق” ( ۱۹۰۲) به شرح احوال هجرانی ” کنستانتینو” و “جووانا” مرد و زن جوانی می پردازد، هجرانی که به سبب زندانی شدن مرد عاشق به اتهام قتل رخ می دهد.
رمان با آن که شرحی ست افسانه وار از داستانی عاشقانه ، اما در حقیقت انتقادی گزنده و تلخ است به قوانین “طلاق غیابی” و نگاه های مرتجعانه ی مردم سنت زده. قوانین بی پایه ای که سرانجام عاشق مهجور مانده و خشمگین را به انتقام وا می دارد واین بار او را حقیقتا به سوی جنایت می کشاند.
در میان آثار دلدا، “الیاس پورتولو” ( ۱۹۰۳) به دلیل واکاوی شخصیتی قهرمانهای داستان منزلت ویژه ای دارد. تحلیل ریز بینانه و موشکافی روحی شخصیتها در این اثر از جایگاه ادبی بالایی برخوردار است و تصویر نبرد میان اراده و وسوسه آنقدر ظریف و هنرمندانه صورت گرفته که خواننده وسوسه را به شکل نیرویی فوق طبیعی تصویر می کند.
“وسوسه” ( ۱۹۲۰) رمان دیگری ست که دلدا در آن به درون نگری خارق العاده ای دست زده است. کتاب تصویر گر احساسات غریزی و سرکوب شده ی کشیش جوانی به نام “پائولو” و نگرانی های جنون آمیز مادر اوست. پائولو کشیش دهکده ای ست که زندگی مردمش با خرافات و سنتهای سفت و سخت گره خورده است و کلیسای دهکده را مسخر روح کشیش ” منحرف” پیشین می دانند.
دلدا در “وسوسه” با شرح زیبایی عشق و ازدواج، تعارض قوانین کلیسا با قوانین انسانی و الهی را به نمایش می کشد و درامی را خلق می کند که در آن پائولو خداوند را سدی برای رسیدن به معشوقه اش ” آنیزه” می بیند. اما آنچه بر عمق این داستان می افزاید، علقه ی عاطفی پائولو به مادرش است. مادری که ریشه ی اضطرابهای بی پایانش ملغمه ای ست از عاطفه ی مادری و پایبندی به سنن مذهبی. همان چیزی که درنهایت خود را قربانی آن می سازد.
ازدیگر آثار شاخص این نویسنده می توان به ” در سرزمین باد”، ” چشمهای سیمونه”، “رقص گردنبند”، “راز مرد گوشه گیر”، ” حریق در باغ زیتون”، “آنالنا بیلیسنی” و ” خاکستر” اشاره کرد. گفتنی ست رمانهای دلدا با ترجمه های روان و قوی “بهمن فرزانه” در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفته اند.
آخرین کتابی که در زمان حیات دلدا منتشر شد “مریم منزوی” نام داشت که داستان زندگی زن جوانی ست که مبتلا به سرطان است. بیماری ای که نهایتا خود گراتزیا دلدا را نیز در اگوست ۱۹۳۴ از پای در آورد، کسی که خود درباره ی مر گ می گفت :
“ما هرگز نخواهیم مرد. تا وقتی جرقه‌ای از عشق وجود دارد، نخواهیم مرد.”

بازارچه کتاب از سینمای کیارستمی تا جهان فلسفی کوبریک /بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

2630

دختران ایران

 

نویسنده: سیروس رومی
ناشر: دانشنامه فارس
قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان
تعداد صفحات : ۱۱۴ صفحه

 

در بخشی از مقدمه این کتاب، نویسنده عنوان می کند: «هرچند روزنامه “دختران ایران” در نیمه های زمامداری و سلطنت رضاشاه منتشر شد، اما با توجه به کُند بودن حرکت های اجتماعی و حتی با وجود دگرگونی های متعدد، هنوز جامعه در فرهنگی نشأت گرفته از دوره قاجار نفس می کشید. به ویژه که “زنددخت” زاده اواخر دوره قاجار بود.»
همچنین رومی با اشاره به اینکه «میرزاملکم خان، در روزنامه قانون که در لندن منتشر می شد با دفاع از حقوق دموکراتیک، در مورد آموزش زنان نیز مقالاتی منتشر می کرد، فتحعلی آخوندزاده، آزادی زنان را حق زنان می دانست.» اشاره می کند: «۷۵ سال از انتشار نخستین روزنامه در ایران(کاغذ اخبار-۱۲۵۳ ه.ق) می گذشت که در ماه رمضان ۱۳۲۸ هجری قمری مطابق با ۱۲۸۹ خورشیدی به همت “خانم دکتر کحال” اولین شماره “دانش” نخستین روزنامه زنان در تهران چاپ و منتشر شد.»
نویسنده کتاب «دختران ایران» در این اثر پژوهشی ارزشمند ۱۷ بخش از آغاز روزنامه نگاری زنان در ایران تا اثری از زنددخت شیرازی را مورد کنکاش قرار داده و سرفصل های کتاب را بر اساس تاریخی پر فراز و نشیب چیده است.
در این کتاب، افزون بر جستجوی آغاز روزنامه نگاری زنان در ایران در بخش های بعدی پیشروان روزنامه نگاری زنان در شیراز معرفی می شوند.
همچنین نویسنده با معرفی «دختران ایران» مندرجات شماره های این نشریه را به تفکیک آورده و در بخش های دیگر فراوانی موضوع ، نقش تصویر در مجله، معرفی زنان نامی، شعر، اخطاریه ها، آگهی های مجله «دختران ایران» را گنجانده است.
رومی با نمونه آوردن از آثار درج شده در مجله «دختران ایران» شرح حال زنددخت، شعر او، دیدگاه های دیران در مورد زنددخت، نامه های ابولاقاسم عارف به این شخصیت و اثری از زنددخت شیرازی را هم در این کتاب گرد آورده است.
در بخش تصویر در مجله «دختران ایران» عنوان شده: «طی انتشار مجله ۱۲ تصویر در موضوع های مختلف به چاپ رسیده است.»
نویسنده در باب شرح حال زنددخت شیرازی می نویسد: «در سال ۱۲۸۸ هجری قمری در خانواده ای روشنفکر، اندیشمند و دارای سابقه درخشان اجتماعی در شیراز دختری پا به عرصه هستی گذاشت که نام “فخرالملوک” را بر او نهادند.»
2631

سینمای عباس کیارستمی

 

 

نویسنده: روبرت صافاریان
ناشر: روزنه
قیمت: ۱۸۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۵۶صفحه

 

روبرت صافاریان در کتاب «سینمای عباس کیارستمی» سه دوره پیش از انقلاب، از انقلاب تا اوایل دهه هشتاد و دهه هشتاد تا امروز، از سینمای کیارستمی را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.
دوره نخست شامل پنج فصلِ «پیش از مسافر (دوره بدون کلام)»، «مسافر»، «فیلم‌های آموزشی»، «گزارش» و «جمع‌بندی دوره پیش از انقلاب» است. در دوره دوم «بعد از انقلاب، پیش از جشنواره‌ها»، «خانه دوست کجاست و مشق شب: افراط‌ و تفریط»، «کلوزآپ نمای نزدیک»، «دهه هفتاد: چهارگانه «زندگی ادامه دارد»» عنوان فصل‌های ششم تا نهم کتاب را تشکیل می‌دهند و «دَه: بازگشت به زن و به شهر»، «فیلم‌های تجربی: شیرین، پنج و راه‌ها» و «فیلم‌های خارجی» عنوان فصل‌های دهم تا دوازدهم این کتاب هستند.
نگارنده در پیشگفتار از کیارستمی با عنوان مهم‌ترین فیلم‌ساز ایرانی در سطح بین‌المللی نام برده و با اشاره به این‌که فیلم‌شناسان بسیار معتبری می‌گویند، کیارستمی سبک و زبان سینمایی خاص خود را به‌وجود آورده، این عوامل را دلایل نگارش این کتاب معرفی کرده است.
در آغاز فصل نهم کتاب و در صفحه ۱۵۳ می‌خوانیم: «کیارستمی بعد از کلوزآپ: نمای نزدیک، در طول دهه ۱۳۷۰ شمسی با چهار فیلم به فیلم‌سازی بین‌المللی تبدیل می‌شود. معمولاً دو فیلم نخست از این چهار فیلم، یعنی زندگی و دیگر هیچ (۱۳۷۰) و زیر درختان زیتون (۱۳۷۳) را در کنار فیلم خانه دوست کجاست، به‌عنوان سه‌گانه کوکر می‌شناسند، چراکه محل وقوع رویدادهای هر سه در شمال کشور و در روستای کوکر است…»
2632

جهان فلسفی استنلی کوبریک

 

نویسنده: جرالد جِی. آبرامز
مترجم: محمدرضا اسمخانی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۴۱۶صفحه
قیمت: ۲۸۰۰۰ تومان

 

این کتاب باهدف بررسی نسبت‌های موجود بین فلسفه و سینما و ارائه دلایل مختلف در برتری این دو در قیاس باهم نگاشته شده است.در «جهان فلسفی استنلی کوبریک» پس از پیشگفتار مترجم، ذکر منابع پیشگفتار، فیلم‌شناسی و مقدمه، سوژه و جنگ، سوژه و عشق، سوژه و معنای زندگی، سوژه و تاریخ و سوژه و آینده در پنج بخش جداگانه آورده شده است.
در پایان کتاب، فصلی با نام تصاویر آمده که عکس‌های مختلفی از استنلی کوبریک در حین فیلم‌برداری و لوکیشن‌هایی از فیلم‌های او را در خود جای داده است.
در صفحه ۱۵۷ این کتاب زیر عنوان «راند سوم: در کنج دور، مرلوپونتی در مقام نقاد کوبنده»، آمده است:
«مرلوپونتی، گرچه پراگماتیست نیست، در مقام پدیدارشناسی وجودی، برداشت مشابهی از جایگاه گشتاری فلسفه دارد. به‌محض اینکه تصمیم به جدی گرفتن بدن بگیریم، پدیدارشناسی می‌شود، قلمروی از فلسفه که نمونه‌ها و ظهورها را جدی می‌گیرد (مسئله تمایز پیش‌گفته میان نماد و واقعیت را به یاد بیاورید). پدیدارشناس از این سنخ سؤالات نمی‌پرسد: «من این سیب را این‌گونه تجربه می‌کنم، اما خودِ سیب واقعی چیست؟» برعکس، پدیدارشناس تجربه سیب را به‌خودی‌خود مهم لحاظ می‌کند و بررسی تجربه پدیدار شناختی نمودِ سیب را کلیدی برای درک فهم تأملی، فلسفی، یا نظری بعدی‌مان از آن قلمداد می‌کند.»
2633

اتاق جیکب

 

 

نویسنده: ویرجینیا وولف
مترجم: سهیل سُمّی
ناشر: چترنگ
تعداد صفحات: ۲۰۸ صفحه
قیمت: ۱۶۵۰۰ تومان

 

 

«اتاق جیکب» سومین رمان ویرجینیا وولف است. وولف در این رمان از شیوه‌های سنتی روایت در رمان انگلیسی گسست و تجربه موسوم به جریان سیال آگاهی را آغاز کرد.
«اتاق جیکب» روایتگر گسترده زمانه‌ای است که از دوره آرامش و ثبات پیش از جنگ اول تا دوره سربرآوردن حقایق فلاکت‌بار پس از جنگ را دربرمی‌گیرد. روایت از دیدگاه سنتی بسیار گسسته است، اما به قول «ربکا وست» در نشریه «آبزرور»، زبان این رمان، «شعر ناب است».
«اتاق جیکب» را منتقدان ادای دینی دانسته‌اند به کشته‌شدگانی که با رفتنشان بخشی قابل توجه از جمعیت زمین برای همیشه محو شد. این رمان از آغاز تا به پایان، آبستن احساس دلتنگی و حسرت برای چیزی است که دیگر وجود ندارد.

ثبت است بر جریده عالم دوام ما / مینا استرآبادی

روزگار عوض می‌شود، مرزها جابجا می‌شوند و اهل سیاست و اصحاب زر و زور می‌آیند و می‌روند، اما از پس گذر زمان، چیزی هست که تا ابد لایزال و لا تغیر است: «عشق». برای نمایش شکوه این معجزه‌ی انسانی شاید برترین شیوه رویارو کردنش با «جنگ» به مثابه‌ی حریف دیرین و آشتی ناپذیراو باشد. آثار هنری با محوریت «عشق و جنگ» تابلویی از رزم تن به تن این دو هماورد ابدی را به تصویر می‌کشند و از عشق به منزله‌ی تنها فریاد رس آدمی در هنگامه‌های خون و بلوا قصه می‌کنند.

تصاویر دلگرم‌کننده‌ی برگزیده‌ی ما لحظات وداع دلدادگانی را نمایش می‌دهد که در جریان جنگ جهانی دوم می‌زیسته‌اند. آدمهای این عکسهای تاریخی در حالی به محبوبشان بدرود می‌گویند که هیچ نمی‌دانند آیا هرگز وصال و دیدار دوباره‌ای در کار خواهد بود یا خیر…

۱- یک سرباز انگلیسی هنگام اعزام به خط مقدم در گوش معشوقش نجوا می‌کند (۱۹۳۹)

2618

۲- وداع در ایستگاه «پن» نیویورک (آوریل ۱۹۴۳)

2619

۳- سربازان انگلیسی آماده‌ی اعزام به مصر در حال وداع با همسرانشان (۱۹۳۷)

2620

۴- سربازان راهی مصر برای بوسه‌ی خداحافظی سر از پنجره‌ی قطار بیرون آورده‌اند (۱۹۳۵)

2621

۵- وداع در ایستگاه «پن» نیویورک (آوریل ۱۹۴۳)

2622

۶- «جین مور» برای بوسیدن نامزدش، رالف نپل، مجروح جنگی زانو زده‌است. (۱۹۴۵)

2623

۷- لندن – ۱۹۴۰

2628

۸- وداع در ایستگاه «پن» نیویورک (آوریل ۱۹۴۳)

2624

۹- بوسه خداحافظی سربازان آمریکایی پیش از اعزام به مصر (۱۹۶۳)

2625

۱۰-۱۰- آمریکا – ۱۹۲۲

2626

«اعدام» موسیقی /مینا استرآبادی

در پی لغو کنسرت سالار عقیلی در سبزوار، به دستور دادستانی این شهر، غلام‌علی صادقی، دادستان عمومی و انقلاب استان خراسان رضوی اعلام کرد که برگزاری کنسرت موسیقی در استان خراسان رضوی برای پیشگیری از «اتفاقات ناگوار اخلاقی» ممنوع است.او اجرای کنسرت‌های موسیقی را تا زمان مشخص شدن چارچوب از سوی شورای فرهنگ عمومی استان منتفی دانست.

2617

او همچنین «محتوا»، «نحوه اجرا» و «نحوه حضور شرکت‌کنندگان» را دلیل لغو کنسرت موسیقی سالار عقیلی عنوان کرد .
به گفته‌ی این مقام مسوول، بناست شورای فرهنگ عمومی استان خراسان چارچوب‌های برگزاری کنسرت‌های موسیقی را تعیین و اعلام کند و پس از آن است که منع برگزاری کنسرت موسیقی در استان خراسان «پایتخت معنوی» ایران برداشته خواهد شد.
از دیگر سو سالار عقیلی در گفت و گو با رسانه‌های داخلی گفت: «ما تکلیف‌مان را نمی‌دانیم باید از ارشاد مجوز بگیریم یا از دادستانی؟ اگر نیاز به مجوز دادستانی است، دیگر چرا از ارشاد باید مجوز بگیریم؟ آنچه که مسلم است، این مهم است که مردم گناهی نکرده‌اند که پول بلیط داده‌اند و از راه‌های دور می‌خواستند خودشان را به محل برگزاری کنسرت برسانند.»
اما غلام‌علی صادقی، دادستان عمومی و انقلاب استان خراسان رضوی که پیشتر از استان خراسان به عنوان «پایتخت معنوی ایران» یاد کرده‌بود، در پاسخ به این انتقادات به خبرگزاری میزان گفت: «عدم برگزاری کنسرت به دستگاه‌های مربوطه از جمله اداره کل ارشاد و ادارات ارشاد شهرستان‌ها اعلام و اطلاع‌رسانی شده است تا از صدور مجوز و یا فروش بلیت و یا اعلام این مراسم خودداری کنند، اما متأسفانه برخی به هر دلیلی که خودشان می‌دانند ممنوعیت در اجرای کنسرت‌ها را رعایت نمی‌کنند و با فروش بلیت و اخذ پول از مردم توقعی را برای آن‌ها ایجاد می‌کنند و خود آن‌ها هم باید به گلایه‌های مردم پاسخ دهند.»
اما نحوه‌ی اعلام این خبر از تلویزیون جمهوری اسلامی هم موضوع جنجال و حاشیه شد، در گزارش پخش شده در خبر شبانگاهی شبکه‌ی سوم سیما، به متن این خبر تصاویری آرشیوی از غلامعلی صادقی الصاق شده‌بود که در پس‌زمینه‌اش سه نفر از چوبه‌ی دار آویزان‌ بودند.
فاصله پس از انتشار این خبر روی آن تصاویر عجیب اعدام، واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی و برخی رسانه‌ها آغاز شد. بسیاری از ترس و حیرتشان نوشتند و برخی به‌شدت از آن انتقاد کردند.
یکی از بینندگانی که این صحنه را دیده بود، درباره‌اش نوشت: «این اتفاق در ساعت پربیننده شبکه سه، افتاد، بعد از بازی استقلال، قبل از ویژه‌برنامه المپیک و حداقل ٢٠ ثانیه این صحنه روی آنتن بود». کاربری دیگر هم دراین‌باره در توییترش چنین نظری نوشت: «صداوسیما لحظه جان‌دادن جانوران در فیلم‌های راز بقا را حذف می‌کند، ولی در پربیننده‌ترین ساعت پخش، روی خبر لغو کنسرت، تصویر اجساد آویزان اعدامی‌ها را نشان می‌دهد».
گفتنی‌ست پیش از این در خرداد سال جاری، لغو کنسرت‌های کیهان کلهر و شهرام ناظری در نیشابور، به دستور دادستان خبرساز شده بود. دادستان نیشابور هم در اردیبهشت ماه، شهرام ناظری را تهدید کرده بود که اگر کنسرتش را برگزار کند، او را به زندان می‌اندازد.
علی جنتی، وزیر ارشاد اسلامی در همان زمان به خبرگزاری‌های داخلی گفته بود که درباره لغو کنسرت‌های مجوزدار با صادق لاریجانی، رییس قوه قضائیه گفت‌و گو کرده. قرار بود دادستان‌ها همکاری کنند، که گویا این اتفاق نیفتاده است.

بافت کهن محله‌ی خانقاه زیر پتک بولدوزرها/ مینا استرآبادی

2729

بنا به گزارشهای خبرگزاریهای داخلی ایران، بافت کهن و هسته‌ی اولیه محله خانقاه در شهر تاریخی میبد بابت آنچه «توسعه و بازسازی مسجد» عنوان شده بدون دریافت مجوز از شهرداری و میراث فرهنگی تخریب شده‌است.
بنا به گزراش سایت معماری نیوز در زمان تخریب نیروهای یگان حفاظت میراث فرهنگی در محل حضور داشته‌اند اما آنها برای توقف کار نیازمند حضور نیروی انتظامی و تهیه صورت‌جلسه به امضای قاضی بوده‌اند اما به دلیل رخ دادن این اتفاق در روز تعطیل، امکان شکایت رسمی از سوی اداره میراث فرهنگی وجود نداشته‌است. از سوی دیگر قاضی کشیک هم از صدور حکم توقف امتناع کرده‌ و فقط از نیروی انتظامی خواسته‌است به تهیه صورتجلسه و تذکر اکتفا کند . به این ترتیب فرآیند خریب تا دو روز ادامه داشته است که با پیگیری‌های حقوقی اداره میراث فرهنگی در حال حاضر کار متوقف شده است.

وسعت بافت تاریخی میبد نزیک به ۸۰۰ هکتار است که با تخریب مرکز محله‌ی قرن هشتمی محله خانقاه، اصالت و یکپارچگی این بافت ثبت ملی از بین رفته‌است. هر چند هنوز مشخص نیست چه مقدار از این بنای کهن نابود شده‌است. بنا به گزارش خبرگزاری مهر هسته‌ ی اصلی و کهن محله از جمله بخشی از بقعه سید محمد خانقاه و مجموعه پیرامونی آن از بین رفته است.

2730

در طرح توسعه بخشی از مجموعه خانقاه سید محمد خانقاه تخریب شده و فضاهای همجوار مجموعه که شامل بخشی از چله نشینی، قسمت‌هایی از مسجد جامع و شبستان، تکیه، چند خانه که یکی از آنها جزو خانه‌های ارزشمند بود؛ تخریب شده است. بقعه شیخ محمد خانقاه مربوط به سده‌‌ هشت هجری قمری (مربوط به دوران آل مظفر) در ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ با شماره‌ی ثبت ۳۳۵۹ به‌‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و همجوار مسجد جامع خانقاه قرار دارد.
در همین زمینه ساشا ریاحی مقدم، مدیر پایگاه پژوهشی شهر تاریخی میبد در گفت و گو با خبرگزاری ایسنا گفته‌است: «پایگاه پژوهشی شهر تاریخی میبد در سال ۱۳۹۰ بنا بر در خواست هیات امنای مجموعه طرح توسعه و ساماندهی مجموعه شیخ محمد خانقاه، طرحی را تدوین کرد که از طریق اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان یزد به اداره اوقاف شهرستان میبد و هیات امنای مسجد ابلاغ شد اما امروز با رویکردی متفاوت از سوی اهالی و دست‌اندرکاران این مجموعه روبرو هستیم و این اقدام به هیچ عنوان در محدوده بافت ارزشمند و ثبتی محله خانقاه مورد قبول نیست.»
گفتنی‌ست سه سال پیش هم بخشی از مجموعه تاریخی «بابُک» میبد که قدمت آن به دوره آل مظفر می‌رسید برای ساخت دارالقرآن تخریب شد.

ما را چو تابستان ببر دل‌گرم تا بُستان ما/لیلا سامانی

نقاشی‌های تابستانه، هم‌آوا با این فصل گرم و بی خیال، بسیار پر تپش و پر طراوات‌اند و نیازمند جزیی‌نگری و ریزه‌کاری. نقاشی‌هایی که موسم تابستان را سوژه‌ی تصویرگری می‌کنند، همانند این فصل بازتاب‌دهنده‌ی بلوغ طبیعت و به بار نشستن امیدند. طیف وسیعی از سایه‌روشن‌های زرد و سبز و سرخ وجه مشترک رنگ‌آمیزی این آثار نقشین‌اند. با هم نگاهی می‌کنیم به برخی از آثار مشهور این چنینی:

۱- مزرعه خشخاش – کلود مونه (۱۸۷۳)

2719

زنی زیبا به همراه دختربچه‌ای – که گمان می‌رود همسر و فرزند نقاش‌اند- با چتری آفتابی در یک مزرعه‌ی خشخاش قدم می‌زند، خشخاش‌های عظیم در مسیر آنها به رنگ قرمز آتشین‌اند.

۲- دروگران – پیتر بروگل (۱۵۶۵)

2720

این نقاشی‌ یکی از سری‌نقاشی‌های پیتر بروگل، درباره‌ی ماه‌های مختلف سال است. این مجموعه که هم‌اکنون پنج تابلو از آن موجود است، مطابق گاه‌شمار‌های فلاندری، تصویرگر زندگی اجتماعی و آب و هوا و مناظر مربوط به هر ماه است. تابلوی «دروگران» زندگی روستاییان آنتورپ را در ماه آگوست نشان می‌دهد، برخی از روستاییان در حال دروی گندم‌اند و برخی دیگر به استراحت و خوردن غذا مشغول‌اند. گلابی‌های رسیده‌، پرندگان در حال پرواز و راهبانی که در دوردست برهنه تن به آب سپرده‌اند، رخوت و کرختی گرمای چگال این وقت سال را به خوبی هویدا می‌کنند.

۳- روزنی نور از طبقه دوم – ادوارد هاپر (۱۹۶۰)

2721

این نقاشی، روایت‌گر سوی تاریک تابستانی‌ست که هرم و گرمایش بیش از آنکه شوق و شور بزاید، رخوت و عزلت را سبب شده‌است. یک خانه‌ی تماما «هاپری» با نمای سفید و سقف قیرگون زیر آسمان لاجوردی ساکن. آفتاب بر روی پیرزنی سیاه‌پوش پرتو افکنده و دختری جوان گویا در انتظار کسی یا چیزی نشسته‌است و بین این دو تنها سکوت و خلا موج می زند.

۴- نوک سقف کاخ فردریکسبرگ – کریستن کوبکه (۱۸۳۴)

2722

کریستین کوبکه، نقاش برجسته‌ی دانمارکی که آثار متعددی از کاخ مشهور فردریکسبرگ در کپنهاگ خلق کرده، او از ورای پشت بام این کاخ منظره‌ای را به تصویر کشیده‌ که در حقیقت مدحیه‌ای‌ست برای نور تابستانی . یک پانورامای وسیع که سه چهارم آن را آسمانی بی‌حرکت تشکیل داده‌است. نوک سیاه سقف کاخ، رود آبی جاری در پایین تصویر و منظره‌ای که به شکلی نواری مه‌آلود حد فاصل این دو آبی کمرنگ و سرد شده‌است.

۵- غروب تابستانی – ایزاک لویتان (۱۸۹۹)

2723

آیزاک لویتان، رفیق گرمابه و گلستان آنتوان چخوف، را بنیانگذار سبک نقاشی « مناظر خـــُلقی» نامیده اند. او به فرم و حالت چشم‌اندازهایش روحی می دمد که شارح حالاتی از احساسات آدمی‌ست. او شهرتش را مرهون همین مناظر است که بر مبنای تصورات ملموس بشری خلق شده اند. لویتان شیفته‌ی چشم اندازهای شاعرانه در جنگل ها و نواحی دور افتاده ی روستایی بود و سکوت و اوهام مالیخولیایی مشخصه‌ی ویژه‌ی فضای آثار اوست. او در این نقاشی، یک جاده‌ی تفتیده از آفتاب تابستانی را تصویر کرده‌است که آغوشش را به سوی غروب و سایه‌های خنک پیش رویش گشوده‌است.

۶- شنهای ریل – دیوید کاکس (۱۸۵۷)

2724

ساحل ریل در ولز، سوژه‌ی نقاشی دیوید کاکس بریتانیایی‌ست.

۷- شتکی بزرگ‌تر – دیوید هاکنی (۱۹۶۷)

2725

این تابلو در زمره‌ی آثار برجسته‌ »پاپ‌آرت» به شمار می‌رود و تصویرگر استخر پرآبی‌ست که در کنار خانه‌ای مدرن بنا شده و گویی لحظه‌ای پیش از ثبت این اثر کسی که داخل آن شیرجه رفته‌است. شناگر نقاشی هاکنی اگرچه نامرئی‌ست، اما با شکافتن و پراکندن آب، حظ آب‌تنی میان یک استخر خنک در دل یک تابستان داغ را تداعی می‌کند.

 

۸- برای یک روز تابستانی – بریجیت رایلی (۱۹۸۰)

2726

آبی آسمانی، صورتی، بنفش و زرد: نوارهای رنگین تابستان‌اند که در خطوطی مارپیچ و روبان‌گونه به صورت افقی بر صفحه‌ی نقاشی الصاق شده‌اند. هنر دیدگانی رایلی در حرکت روبان‌ها – که ناشی از خطای دید است- به شکل امواجی مرتعش دیده می‌شوند. به شکلی که هر نوسان نماینده‌ی دمای متفاوتی هستند. نقاشی رایلی تناظری ست از نشاط تابستانه و عنوانش برگرفته از غزلی‌ست اثر ویلیام شکسپیر.

۹- منظره تاهیتیایی – پل گوگن (۱۸۹۳)

2727

پل گوگن، نقاش شوریده‌سر فرانسوی، از سال ۱۸۹۵ و در پی یک زندگی بدوی و بی دغدغه، اروپا را ترک کرد و به تاهیتی رفت، چرا که معتقد بود اروپا نقاشی را به ورطه ی سقوط در عوام فریبی سوق می دهد و مظاهر تمدنش نبوغ هنرمند را عقیم می کند، در عوض تاهیتی برای او “بهشتی افسانه ای از زنان زیبا و رمزآلود” بود، بهشتی که سبک و سیاق هنر گوگن را دیگرگون کرد و او را به عنوان هنرمندی آوانگارد به مردمان دنیا معرفی کرد. او از مدرنیته ی رعب آور به آغوش بومیان تاهیتی پناه برد و با قلم و رنگ به ستایش ژرفای زندگی بکر آنان پرداخت.
در این تصویر، جاده زیر نور و گرما به رنگ مس درآمده و درختان زبرجدی از ورای کوه‌های صخره‌ای تفتیده قد کشیده‌اند.

۱۰ – سبدی از توت‌های وحشی – ژان باتیست سیمون شاردن (۱۷۶۱)

2728

این نقاشی فقط تلی از میوه‌های تابستانی نیست که قله‌ی رخشان عیش و لذت است. شاهکار اعجاب‌انگیز شاردن، در نمایش توت‌فرنگی‌های وحشی سرشار از گرمای مکتومی‌ست که گرما را به شکلی معجزه‌آسا بازنمایی می‌کند. تقابل گرمای تابان از این توت‌ها با لیوان آب خنک و همینطور هلوی هوس‌انگیز و گیلاسهای براق اغواگر نمایه‌ای کامل از فصل تابستان را ارائه می‌دهد. دنی دیدرو، شاردن را «جادوگر بزرگ» لقب داده بود و پروست او را برای قدرتش در جان‌بخشی به سو‌ژه‌های بیجان بی حرکت ستوده‌بود.