جنبشهای اجتماعی در جوامع مختلف، در ایجاد تغییرات اجتماعی نقش به سزایی داشته¬اند؛ انسانها در فرایند پیچیده تغییرات اجتماعی ، نقشهای جدید و کنشهای جدید اجتماعی را تجربه می کنند. تغییراتی که به واسطه رشد تکنولوژیکی و صنعتی در جوامع امروز رخ داده¬اند، موجب بروز مفاهیم، ارزشها و تعاریف نوینی شده¬اند که کارآیی و تأثیر گذاری مفاهیم سنتی را به چالش می¬کشند و انسانها را مجبور به پذیرش سبک جدیدی از زندگی و باز تعریف هویت فردی و جمعی خود می¬کنند. این تغییرات منجر به شکل گیری کارگزاران و سوژه های جدید اجتماعی شده است که از آنها تحت عنوان جنبشهای نوین اجتماعی یاد می¬شود. این جنبشها به لحاظ ذهنی و عینی در تقابل با ساختارهای مسلط قرار میگیرند و آنها را وادار به دگردیسی میکنند. جنبشهای نوین اجتماعی با نشانه گرفتن ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، تولید گفتمان و سامانه های هویتی نوین در پی ایجاد تغییرات در جامعه هستند. این نوشتار تلاش دارد تا به صورت اجمالی به نقش هویت و گفتمان در کنشهای اجتماعی و به صورت خاص در «جنبش ژینا» و اهمیت آن دردست پیدا کردن جنبش به اهدافش توجه کند. در انتهای مقاله، ضرورت تدوین یک گفتمان مشترک برای جنبش مورد بررسی قرار می گیرد.
چه چیزی در جنبشهای امروزی نوین است؟
با خلاصه کردن تعاریف موجود در مورد جنبشهای اجتماعی می توان به ویژگیهای مشترکی در تعریف جنبشهای اجتماعی دست یافت: جنبشهای اجتماعی فعالیت جمعی آگاهانه، مبتنی بر خرد جمعی و کم و بیش سازمان یافته ای هستند که گروهی از کنشگران از طریق آن، از فرصتها و محدودیتها علیه نظم موجود استفاده کرده، در پی تحقق هدف یا اهداف خاص خود هستند.
همه تغییرات اجتماعی در بستر مناسبات و ساختار جامعه شکل می گیرند. جنبشهای نوین اجتماعی هم در بستر تغییرات سریع و نوین جوامع امروزی شکل گرفته اند. جهانی شدن با خلق زمینههای جدید اجتماعی و بسترهای نوین سیاسی، باعث شکل گیری نیروهای جدید اجتماعی بر اساس الگوها و مبانی رفتاری متفاوتی شده است. بر خلاف دوره کلاسیک تحولات اجتماعی، که منفعت اقتصادی و ایدئولوژی احزاب و دستیابی به قدرت سیاسی نیروی محرک رفتار جمعی بودند، شرایط جدید در قرن اخیر تحول پارادایمیکی را پدید آوردند و مؤلفه جدیدی به نام هویت منبع اصلی تحرکات و کنشهای جمعی گردیده است.
به قول مایکل کنی(Micheal Kenny) تحولات جاری در برخی جوامع غربی از دهه ۱۹۶۰ به بعد، تکوین نوع جدیدی از سیاست با عنوان سیاست هویتی یا سیاست هویت منجر شده که به نوبه خود به برآمدن نیروهای اجتماعی نوین دلالت مینماید. سیاست هویت به توصیف و تحلیل آن دسته از نیروهای اجتماعی میپردازد که در صدد سیاسی کردن شکافهایی هستند که پیش از این شکافهایی طبیعی و غیرسیاسی تلقی میشدند (Kenny, 2004:3) به دیگر سخن، سیاست جدید، تقسیم کلاسیک سیاست به چپ و راست و احزاب سیاسی را به تغییر داده و تعریف سیاست را آن قدر گسترش می دهد تا موضوعاتی که قبلا سیاسی قلمداد نمی شدند را نیز در بر بگیرد. وقتی سخن از جنبشهای نوین اجتماعی به میان می¬آید به ظهور بازیگران جدید اجتماعی دلالت می¬کند که خواسته های جدیدی از جامعه را نمایندگی می-کنند؛ خواسته هایی که در بستر صورت بندیهای جدید اجتماعی شکل می¬گیرند و نمادی از مناسبات نوین جوامع امروز هستند. به همین دلیل نیز دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از جنبشهای پیشین مجزا می¬سازد ازجمله: دارا بودن سازمانهای شبکه¬ای، افقی و غیر هرمی و منعطف، رسانه محوری، داشتن اهداف جهان شمول و فعالیت در افق جهانی، قدرت گریزی، هویت محوری، تمرکز برجامعه مدنی وسبک زندگی روزمره، دوری از مناسبات طبقاتی وتقسیمات حزبی و… این جنبشها در حقیقت در صدد ارائه معنای جدیدی از زندگی هستند که در عین گرایش به سوی همگرایی به حوزه های مستقل فردی هم احترام می گذارند. آنها به دنبال تحقق دموکراسی معانی می¬باشند. جنبشهای فمینیستی، جنبش جوانان، جنبشهای قومی ، جنبشهای دانشجویی، جنبش حمایت از حقوق دگر توانان، جنبش طرفداران صلح، جنبش دفاع از محیط زیست و حقوق حیوانات و…. از نمونه های جنبشهای نوین اجتماعی می¬باشند. کیت نش (Kate Nash) یکی از صاحبنظران برجسته جنبشهای نوین اجتماعی، ویژگیهای این جنبشها را اینگونه بیان می کند:
۱- غیرابزاری هستند یعنی بیان کننده علایق و نگرانیهای جهانشمول می باشند و نماینده منافع مستقیم گروههای مدنی هستند
۲- بیشتر به سوی جامعه مدنی جهت گیری شده اند و نه دولت یعنی این جنبشها نسبت به ساختارهای بوروکراتیک متمرکز بد گمان هستند و به سوی تغییر عقاید و باورهای عمومی جهت گیری شده اند و نه صرفاً تغییر نهادهای حاکم، به علاوه این جنبشها بیشتر به جنبه هایی نظیر فرهنگ، شیوه زندگی و مشارکت در سیاست اعتراض سمبلیک توجه دارند تا به ادعای حقوق سیاسی – اقتصادی
۳- این جنبشها به شیوهای غیررسمی باز و انعطاف پذیر سازماندهی شده اند.
۴- این جنبشها به شدت به رسانه های جمعی متکی اند و از طریق آنها درخواستهایشان مطرح میشود، اعتراضاتشان نمایش داده میشود و اندیشه هایشان برای تسخیر اندیشه و احساس عمومی به گونه ای مؤثر بیان میگردد
(, ۱۳۸۲:۱۷۷-۱۸۱کیت نش)
مانند هر پدیده اجتماعی، این جنبشها نیز نیازمند وجود شرایط و بسترهای خاص خود می¬باشند. نظریات موجود در مورد تبیین بسترهای شکل گیری جنبشهای نوین اجتماعی را می توان به دو دسته تبیین ارزشی و ساختاری تقسیم کرد که نکته مشترک در این دو دسته این است که مهمترین لازمه تحقق جنبشهای نوین در یک جامعه، گذر ازجامعه صنعتی و ورود به جوامع فراصنعتی است. جامعه فرا صنعتی جامعه ای است که در آن تولید اطلاعات و ارایه خدمات رفاهی بیشتر از تولیدات مادی و صنعتی اهمیت پیدا می کند. کارگران یقه سفید یعنی کسانی که در تولید اطلاعات و دانش تخصص دارند جایگاه بالاتری نسبت به کارگران یقه آبی یا کارگران یدی و بخش تولید صنعتی پیدا می کنند. در جامعه فرا صنعتی نیازهای اقتصادی و نیازهای اساسی زندگی از قبیل مسکن، غذا، بهداشت، حقوق اساسی سیاسی و اجتماعی محور مطالبات نیست و ارزشها و مطالبات فرا مادی برای کارگزاران و کنشگران اجتماعی مطرح می گردد، یعنی افزایش رفاه و رضایت عمومی از طریق ارایه خدمات بیشتر موضوع اصلی سیاست می شود.
با عنایت به این موضوع کاملاً روشن است که ظهور بسترها و شرایط لازم برای تکوین جنبشهای نوین اجتماعی در کشورهای در حال توسعه مانند ایران، یا از اساس مفقود است و یا با موانع بیشتری رو به رو می¬باشد. اما باید این نکته را در نظر گرفت که جنبشهای نوین اجتماعی به طور کامل از جنبشهای کلاسیک مجزا نیستند و با توجه به ساختار و شرایط جامعه ای که در آن ظهور می کنند می توانند ترکیبی از ویژگیهای جنبشهای کلاسیک و نوین را همزمان دارا باشند.
در مورد جامعه ایران، می دانیم که روند تحولات ساختاری در ایران حداقل از ۱۰۰ سال پیش، روندی درونزاد نداشته و این امر همواره تحولات ساختاری و ارزشی درایران را در تقابل دوگانه سنت و مدرنیته قرار داده است. پس از انقلاب ۵۷ و قدرت گرفتن طبقه روحانیت در ساختار سیاسی، ما همواره طی ۴۴ سال گذشته شاهد تقویت گفتمان سنتی و دین محور مبتنی بر ایدیولوژی ولایت فقیه و حاکمیت امام زمان در ایران بوده ایم در عین اینکه در این ایدیولوژی ما رد پایی از عناصر اندیشه سیاسی مدرن مانند جمهوریت و اصل تفکیک قوا را می بینیم. اما در سالهای اخیر با رشد جمعیت جوان تحصیلکرده و با توجه به ظهور تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات، رشد فرایند جهانی شدن (به خصوص جهانی شدن فرهنگی)، افزایش ارتباطات فرا مرزی، نقش رسانه ها در تکوین هویتهای فردی و اجتماعی و شکل گیری مطالبات اجتماعی، تعریف حقوق انسان و سبک زندگی در بستری جهانی مبتنی بر اصول و اندیشه های مدرن سیاسی، شاهد تشدید تقابل سنت و مدرنیته و تضادهای ساختاری، اجتماعی و بحران ارزشها و هویت در جامعه ایران هستیم.سالهاست که تحلیل گران معتقدند ساختار اجتماعی و مطالبات مردمی در ایران در جهتی کاملا متضاد با ساختار سیاسی حرکت می کند و شکاف عظیمی بین این دو وجود دارد. حکومت و ملت ایران مسیری کاملا متضاد از یکدیگر طی می کنند.
مردم ایران خصوصا نسل جوان طبقه متوسط، علی رغم درگیر بودن در تامین نیازهای معیشتی و اساسی خود مانند مسکن و خوراک و شغل و … همسو با دیگر مردم جهان که در جوامع رشد یافته زندگی می کنند از حقوق فرامادی خود آگاهی دارند و مطالبه این دو سطح از حقوق به خوبی درتحولات اخیر ایران و شعار محوری جنبش ژینا (زن، زندگی، آزادی) نمایان است. آنها خواهان یک زندگی معمولی، یک سبک زندگی و رفاه نسبی منطبق بر اصول جهانی حقوق بشر مانند همه مردم جهان هستند. آنها سامانه هویتیشان، یعنی تعریف از (خود) و نوع تعاملات خود با دنیای بیرون را ، نه بر اساس تعلیمات و گفتمان مسلط حکومت که همسو با مولفه ها و موازین جهانی حقوق بشر شکل می دهند. برای اولین بار در تاریخ کهن ایران حتی از زمان هخامنشیان به بعد، نهاد دین و روحانیت و گفتمان دینی قدرت خود را در تکوین هیوت فردی و اجتماعی و شکل دهی به کنشهای اجتماعی و سیاسی از دست داده است و به آرامی موازین و گفتمان جهانی حقوق بشر جایگزین آن می شود. نزاع موجود درجامعه ایران امروز، نزاع طبقاتی و ایدیولوژیک و سوار بر بال احزاب نیست بلکه نزاعی اجتماعی، سیاسی بین سازه های هویتی و گفتمانی است . هویت و سبک زندگی در جامعه امروز ایران به یک امر سیاسی تبدیل شده است. البته این اصلا به معنای آن نیست که طبقات مختلف به خصوص طبقات کارگری در تغییرات اجتماعی نقشی ندارند بلکه به این معناست که تغییرات اجتماعی در ایران امروز ماهیتی فرا طبقاتی پیدا کرده است. طبقات اجتماعی “تنها” بر اساس مناسبات آنها با ابزار تولید و روند تولید تعریف نمی شوند بلکه آنچنان که تورن (Alain Touraine ) معتقد است روابط افراد و طبقات مختلف اجتماعی در یک بستر فرهنگی تعریف می شود. از نظر او، کنشگران جدید امروزی با استفاده از ابزار عصر مدرن یعنی رسانه ها و مطبوعات، مراکز تولید فکر و اطلاعات هستند که با زیر سئوال بردن ساختار فرهنگی و هویتی مسلط در جامعه، راه را برای ایجاد تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی باز میکنند. بنابراین به نظر من طبقات کارگری و دیگر شکافهای جامعه در ایران، علاوه بر مطالبات معیشتی سیاسی و اقتصادی، همسو با دیگر گروههای جامعه خود را زیر چتری فراتر و وسیعتر که سبک زندگی و هویت جدیدی را مطالبه می کند، سازماندهی می کنند.
جنبش ژینا به عنوان یک کارگزار قدرتمند و موثر برای ایجاد تغییر، در میان این تضادها و دوگانگیها ظهور کرد. حال سئوال اصلی اینجاست که چگونه این جنبش می تواند در تحقق خواسته های خود موفق باشد؟
قبلا گفته شد که جنبشهای اجتماعی فعالیت جمعی آگاهانه هستند مبتنی بر خرد جمعی. هیچ جنبش اجتماعی بدون شکل گیری یک” ما” ی مشترک شکل نمی گیرد. این ” ما” ی مشترک در قالب یک نظام هویتی تعریف می شود. کاستلز (Manuel Castells ) هویت را ” فرایند ساخته شدن معنا بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا یک دسته ویژگیهای فرهنگی که بر دیگر منابع برتری دارند می داند” او از قول کالهون Craig Calhoun )) می گوید: ما هیج مردم بی نامی نمی شناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی را سراغ نداریم که بین خود و دیگری، ما و آنها تمایز برقرار نساخته باشد. شناسایی خویشتن که همواره نوعی برساختن محسوب می شود، هرگز به تمامه از داعیه های شناخته شدن به طرق خاص به وسیله دیگران جدایی پذیر نیست. (کاستلز ۲۲:۱۳۸۰). بنابراین تعریف، هویت یک برساخته اجتماعی، محصولی مبتنی بر مراودات زبانی، فرهنگی و تعامل معانی و ارزشها است. از این زاویه ما به موضوع گفتمان وارد می شویم.
از نظر فوکو ((Michel Foucault از نظریه پردازان سرشناس در حوزه قدرت و گفتمان، کلید فهم وقایع سیاسی و اجتماعی فهم گفتمان مسلط در جامعه است . از نظر او گفتمان محل تلاقی دانش و قدرت است. در هر دوره ای، قدرت مسلط در جامعه دانش مطلوب خود را نیز ساماندهی می کند و با استفاده از صورت بندیهای زبانی و ارتباطی باورها و ذهن مردم را کنترل می کند و برای آنها تعیین می کند که چه باید بگویند، چگونه فکر کنند و درباره چه چیز صحبت کنند یا نکنند. اما پاول گی (Paul Gee) از این هم فراتر می رود و می گوید: «گفتمان متضمن چیزی بیش از زبان است. گفتمانها همواره متضمن هماهنگ کردن زبان با شیوه عمل، تعامل، ارزشگذاری، باور داشتن، احساس، بدنها، لباسها، وی همچنین نمادهای غیرزبانی، اشیا، ابزارها، تکنولوژی ها، زمان و مکان است» (Paul Gee، ۲۵:۱۹۹۹). از نظرلاکلاو و موفه Laclau and Mouffe)) دو تن از نظریه پردازان مهم نظریه گفتمان، مفصل بندیهای سیاسی و گفتمانی است که تعیین می کنند ما چگونه عمل کنیم وحتی فکر کنیم. از نظر این دو، گفتمان فراتر از زبان و معانی و ارزشها، حتی نهادهای اقتصادی، سیاسی و مذهبی یک جامعه را می سازد. گفتمانها همه جهان ما را میسازند.
با عنایت به تعاریف گفته شده از هویت و گفتمان مشخص میشود که گفتمان و هویت مولفه های مشترکی با یکدیگر دارند و در حقیقت این دو، رابطه مستقیمی با یکدیگر دارند. هر چارچوب گفتمانی هویت منحصر به فرد خود را دارد. هنگامی که گفتمانی در یک جامعه مسلط میشود هویت برآمده از دل آن گفتمان با منابع قدرت پیوند برقرار میکند و گفتمانهای دیگر را به حاشیه می راند. پس هر جنبشی برای اینکه بتواند به قدرت مسلط در جامعه تبدیل شود و به فرایندهای سیاسی و ساختار قدرت دست پیدا کند نیاز به ایجاد یک «ما»ی مشترک ، یک هویت و نظام معنایی مشترک بین طرفداران خود دارد و این هویت در دل یک گفتمان شکل میگیرد. هر جنبشی که بتواند نظام معنایی خود را در ذهن جمعی جامعه تثبیت کند و حمایت عمومی را جلب کند به گفتمان هژمونیک در جامعه تبدیل می شود و می تواند بر ساختار قدرت در جامعه تأثیر گذار باشد. مفصل بندی یک گفتمان حول اهداف و شعارهای اساسی یک جنبش نیاز ضروری هر جنبشی محسوب می شود و این ضرورت برای جنبش ژینا هم وجود دارد. تجربه تاریخی در دیگر کشورها نشان می دهد که ایجاد یک هویت مشترک، خرد جمعی و شور مشترک بین رهبران و حامیان جنبش می تواند موج عظیمی از سرمایه های مادی ومعنوی جامعه را به سمت جنبش بسیج نماید تا حدی که افراد جان خود را نیز در راه اهداف جنبش فدا کنند.
یکی از مهمترین مولفه ها در تحلیل و مفصل بندی گفتمان، مولفه دال مرکزی است. به شخص، نماد یا مفهومی که سایر مفاهیم و یا دالها حول محور آن جمع و مفصل بندی می شوند، دال مرکزی (کانون یا گره گاه مرکزی) می گویند. کل نظام معنایی یک گفتمان بر دال مرکزی استوار است و بقیه دالها، مفاهیم ونشانه ها بر اساس یک رابطه و کنشی که رابطه ذهنی و قراردای که مدلول نامیده می شود با این دال مرکزی پیوند می خورند و مفصل بندی می شوند. گفتمانها خصلت غیریت سازی دارند یعنی با تعیین حدود خود و مشخص ساختن مرز بین خودی و ناخودی، گفتمانهای رقیب را به حاشیه می رانند و سعی در کسب موقعیت برتر و هژمونیک در جامعه دارند. علاوه بر خصلت غیریت سازی، گفتمانها رابطه بین گفتمانی هم دارند، یعنی از دالها، مدلولها و مفاهیم و نشانه های گفتمانهای موجود در جامعه استفاده می کنند و حول یک دال مرکزی آنها را با هم می آمیزند.
برای ارایه یک مثال برای این ویژگیهای گفتمان، به گفتمان مسلط در بین انقلابیون۱۳۵۷ رجوع می کنم. همه ما می دانیم که گروههای چپ و احزاب کمونیستی از سالهای دراز قبل از انقلاب ۵۷ فعالیتهای خود را به صورت کاملا سازماندهی شده و حتی مسلحانه علیه شاه آغاز کرده بودند. اما هیچ گاه نتوانستند پایگاه اجتماعی برتر را در جامعه پیدا کنند و گفتمان و مطالبات خود را به گفتمان برتر علیه شاه تبدیل کنند. ادبیات آنها، اهداف و مطالباتشان و دال مرکزی گفتمان چپ که مبتنی بر تفکرات کمونیستی بود هیچ گاه نتوانست در بسیج افکار عمومی به سمت جنبش چپ در ایران موفق باشد. اما در این بین کسانی مانند دکتر شریعتی ظهور کردند که از قدرت و نفوذ دین و روحانیت در بسیج و هدایت افکار عمومی و منابع مادی و معنوی در جامعه ایران آگاه بود. او روایتی انقلابی از اسلام ارائه داد و گفتمان اسلام انقلابی را حول دال مرکزی مذهب شیعه و شخصیتهای مهم تاریخ شیعه مفصل بندی کرد در عین حال از یک رابطه بین گفتمانی استفاده کرد و از پتانسیل قدرتمند تفکرات انقلابی چپ هم استفاده کرد. او دو گفتمان ایدئولوژیک اسلام سیاسی – انقلابی و تفکرات چپ را با هم در آمیخت و ملغمه متضادی تحت گفتمان «کمونیست اسلامی» به وجود آورد که همه ما می دانیم تاثیر به سزایی در همگرایی روحانیت و گروههای چپ داشت و از طرفی در بسیج افکار عمومی و مانبع مادی و معنوی جامعه به سمت انقلاب بسیار موثر بود. زبان و ادبیات، و سرمایه فرهنگی در جامعه ایران که شریعتی دراین فرایند از آن استفاده کرد زبانی عامیانه و اصطلاحا کوچه بازاری بود او ازمنبر و ادبیات منبری و زبان تهییج که در جامعه ایران بسیار پذیرفته شده و همه گیر بود استفاده کرد و تمامی دالها مدلولها، نشانه ها و مفاهیم دو گفتمان چپ و اسلام انقلابی را مبتنی بر مقاصد خود والبته با زبانی ساده و قابل فهم – که حتی برای کم سواد ترین فرد جامعه هم قابل فهم بود- دوباره مفصل بندی کرد. گفتمان نوظهور کمونیست اسلامی بعدها به گفتمان مردم سالاری دینی و ولابت فقیه در گفتمان خمینی و طرفدارانش تبدیل شد. در شکل زیر می توانید تصویری از دال مرکزی و نشانه های گفتمان خمینی را ببینید. مدلولهای (مفاهیم و تعاریف) مورد توجه در این گفتمان تعاریف و مفاهیمی قراردادی وذهنی هستند که از طریق رسانه ها، مطبوعات، دستگاه آموزشی و کنترل فرایند اجتماعی شدن طی سالهای بعد از انقلاب برای مردم تعریف و نهادینه شدند.
شکل ۱- مفصل بندی گفتمان خمینی،دال مرکزی و نشانه های آن
(استاک و دیگران ۱۵۴:۱۳۹۶)
تلاش شریعتی و امثال او و نقش ساده سازی مفاهیم در بسیج منابع به سمت جنبش در نظریه آزاد سازی مفهمومی داگ مک آدام تشریح می شود. او معتقد است درست همانند فرایند ایجاد آگاهی مشترک اگر قرار است افراد به سـمت جنبش بسیج شوند می بایست تفسیر مشترکی نسبت به دنیای اطراف خود و نقش خود به عنوان کارگزار داشته باشند… تنها زمانی که افراد درک درستی از فرصت پیش آمده داشته باشند بسیج آنها به سـمت اهداف جنبش محقق خواهد شـد. سـازمانها ]ی جنبش[ در این میان نقش حاملان این درک مشـترک را بازی می کنند.مک آدام فرایند ایجاد این درک مشـترک بین سـران جنبش و افراد جامعه را آزاد سازی مفهومی مینامد (McAdam, 1982:52) به زبان ساده موفقیت یک جنبش در آن است که سازمانهای هدایت کننده و اتاقهای فکر جنبش تمامی اهداف آرمانها و مولفه های هویتی خود را به زبانی قابل فهم و ساده برای حامیان خود تعریف کنند به گونه ای که مثلا در جنبش ژینا، درک اقشار عادی جامعه از جمله کارگران و کشاورزان – باسطح دانش سیاسی و اجتماعی کم- و تمامی گروهها با زمینه های طبقاتی و قومیتی و هویتی و گرایشهای سیاسی متفاوت، باید دقیقا مطابق با همان درکی باشد که رهبران و فعالان در حلقه مرکزی جنبش از شعار «زن زندگی آزادی» دارند. وقتی ما شعار «آزادی» را به عنوان یکی از شعارهای محوری این جنبش قرار می دهیم تمامی اقشار متفاوت جامعه با هر سطح از سواد و نیازهای متفاوت، از جمله نیازهای معیشتی، باید به این درک برسند که چگون تحقق آزادی در کشور می تواند به تامین مطالبات آنها نیز کمک کند و چگونه می تواند در افزایش سطح رفاه کلی جامعه و تامین معیشت آنها تاثیر گذار باشد. این تلاش باید برای همه شعارها و اهداف جنبش در نظر گرفته شود. همه اقشار جامعه باید به این احساس مشترک برسند که نیازهای متفاوت آنها در شعارها و اهداف و برنامه های مختلف جنبش دیده می شود و مورد توجه قرار گرفته است حتی نیروهای دلسرد شده از حکومت که قصد پیوستن به مردم را دارند نیز باید در برنامه، اهداف و کنشهای فعالان جنبش نشانه هایی از امنیت و امان گرفتن را، در صورت پیوستن به جنبش درک کنند. از این زاویه است که نقش تشکیل سازمانهای منسجم هدایت کننده و یا نمایندگان جنبش در مفصل بندی گفتمان جنبش و آزاد سازی مفهومی اهمیت پیدا می کند. موضوعی که مدتی است به نام ائتلاف یا اتحاد شخصیتهای مهم جنبش در جامعه ایران مطرح می شود.
با عنایت به ویژگیهای ذکر شده برای جنبشهای نوین اجتماعی به نظر من می توانیم جنبش ژینا را در چارچوب نظریه جنبشهای نوین اجتماعی تعریف کنیم. آنچنان که گفته شد فرایند بسیج منابع ، شیوه کنش و رهبری و سازماندهی جنبشهای نوین اجتماعی برخلاف جنبشهای کلاسیک روندی از پائین به بالاست و متکی بر احزاب و گروههای سیاسی نیست. این جنبشها به صورت مستقیم ساخت قدرت را هدف قرار نمی دهند بله با گسترش و تقویت جامعه مدنی ساخت سیاسی را تحت تآثیر قرار می دهند. از طرف دیگر این جنبهشا هویت محورند و هر هویتی در یک چارچوب گفتمانی تعریف می شود. یعنی اگر ما به دنبال ائتلاف یا اتحاد و تشکیل سازمان هماهنگی و اتاق فکر برای جنبش ژینا هستیم تا بتوانیم خرد و اراده جمعی را بسیج کنیم و روند مفصل بندی گفتمان و تکوین هویت جمعی جنبش را هدایت کنیم نباید بر ائتلاف سازمانها و احزاب سیاسی تاکید کنیم بلکه بر عکس باید بر اتحاد و ائتلاف گروههای مدنی در ایران تاکید کنیم. چهره های شاخص و مورد تائید در جامعه از فعالان محیط زیست، فعالان قومهای محتلف، فمینستها، هنرمندان، ورزشکاران، فعالان حقوق بشر، فعالان کارگری، کشاورزان، فعالان LGBTQ، دانشجویان، معلمان و اساتید دانشگاه و حتی روحانیت مخالف با گفتمان خمینی و ولایت فقیه و دیگر اقشار و گروههای مدنی باید در راستای ایجاد این ائتلاف و سازماندهی با یکدیگر متحد و هم صدا شوند. به قول ژان پل سارتر: وقت آن رسیده است که وضعیت را از چشم کسانی ببینیم که بیش از همه آسیب دیده اند. این اتحاد گروههای مدنی، می تواند فشار موثری را بر گروههای سیاسی و احزاب وارد کند و آنها را مجبور به انعطاف پذیری و تغییر در چارچوبها و ایدئولوژی شان می کند. احزاب و گروههای سیاسی برای ادامه حیات در جامعه مجبورند که همواره خود را همسو با مطالبات عمومی سازماندهی کنند.
پایان بندی
به نظر من، تمامی فعالان خرده جنبشهای پراکنده در جامعه ایران و تشکلهای مدنی مختلف، باید تلاشها و مطالبات خود را تحت دال محوری «حقوق بشر» متحد و منسجم کنند. حقوق بشر مانند اقیانوسی است که مفاهیم و موازین بسیار متعدد و گسترده ای را در خود پوشش می دهد و می تواند چتر وسیعی را برای برای پوشش دادن مطالبات متنوع مردم پدید آورد. گفتمان جنبش ژینا باید بر اساس دال محوری «حقوق بشر» و نشانه هایی که در اهداف ۱۷ گانه توسعه پایدار وشاخصهای آن که در سند ۲۰۳۰ سازمان ملل تعریف شده اند بنا شود. (شکل ۲)
دال مرکزی
نشانه ها
شکل ۲- مفصل بندی گفتمان حقوق بشر، دال محوری و نشانه ها
اما مهمترین عامل در پیوند این دالها و نشانه ها در مفصل بندی گفتمان، تعریف مفاهیم و مدلولهای گفتمان است. امری که نیازمند ارسال اطلاعات و مفاهیم به ذهن مخاطبان و هواداران جنبش می باشد. در جامعه ای که اطلاعات و رسانه ها نقش اساسی را در تعیین مناسبات جامعه بازی می کنند پیروز میدان رقابتهای اجتماعی، آن گروه یا سازمانی خواهد بود که بتواند در روند تولید اطلاعات و آن چه که با ذهن و باورهای مردم سر و کار دارد مسلط شود. همانگونه که قبلا ذکرشد برای اجرای این مهم نیاز به دسترسی وسیع به سیستم آموزشی و کنترل فرایند اجتماعی شدن داریم که مسلما جنبش فاقد این امکان است. اما به نظر من، جنبش می تواند از پتانسیل رسانه ها و شبکه های اجتماعی استفاده کند و در فقدان یک شبکه آموزشی ملی فراگیر، مبتنی بر آموزه های جهانی حقوق بشر، نوعی آموزشکده یا باشگاه اندیشه آنلاین ایجاد کند. گرچه این امر می تواند موانع و مشکلاتی را سر راه داشته باشد اما به نظرم حداقل ثمره این تلاش این است که یک منبع قابل اعتماد، با پشتوانه اندیشمندان و متخصصان مختلف در حوزه های مختلف حقوق بشر، مبتنی بر اصول و آموزه های جهانشمول در اختیار مردم قرار می گیرد که راه را بر خیلی از کج فهمیها و انحرافات اهداف جنبش می بندد و می تواند در ایجاد اگاهی مشترک بین مردم نقش مهمی بازی کند. تکوین و تعریف گفتمان مشترک برای جنبش نه تنها می تواند در بسیج منابع فکری، اجتماعی و سیاسی نقش موثری بازی کند بلکه می تواند تصویری روشن از آینده جنبش و مطالبات آن، هم برای هواداران جنبش و هم برای ناظران بین المللی تهیه کند.
اجرای این مهم نیازمند همت جمعی و هماهنگ و سازماندهی شده تمامی اندیشمندان و صاحبنظران در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی، حقوق بشر، توسعه پایدار، رسانه و آموزش و کلیه تخصصهای مربوطه است. برای تحقق اهداف جنبش ژینا، بیش از آنکه ما نیازمند اتحاد و ائتلاف گروههای سیاسی باشیم نیازمند تشکیل یک اتاق فکر متشکل از کلیه اندیشمندان و فعالان مدنی شاخص و مورد اعتماد مردم، در حوزهای مختلف مربوط به حقوق بشر، توسعه پایدار، آموزش و رسانه هستیم .
صفورا مشایخی
فعال حقوق بشر و حقوق معلولان
S.mashayekhi.1982@gmail.com
منابع:
-استاک، روح الله و دیگران، “چگونگی مفصل بندی دلالتهای فرهنگی- سیاسی در گفتمان امام خمینی”، فصلنامه مجلس و راهبرد، سال بیست و پنجم، شماره ۹۶، زمستان ۱۳۹۷
-کاستلز، مانوئل، “عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ”، ترجمه احمد علیقلیان و افشین خاکباز، علی پایا (ویراستار)، جلد اول، تهران: انتشارات طرح نو، ۱۳۸۰
-نش، کیت، “جامعه شناسی سیاسی معاصر، جهانی شدن، سیاست، قدرت”، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۲
-Doug McAdam, “Political Process and the Development of the Black Insurgency, 1930–۱۹۷۰”, ۱۹۸۲, USA, University of Chicago Press
-James Paul Gee, “An Introduction to discourse analysis: Theory and method”. Routledge. 1999.
-Kenny, Micheal, “The Politics of Identity: Liberal Political Theory and the Dilemmas of ‘Difference”, Cambridge, Polity Press, 2004