نامه به دبیر کل سازمان ملل متحد، جناب آقای آنتونیو گوترش دبیر محترم سازمان ملل متحد.. با احترام، یاد اور می شود که اصل اساسی عضویت در سازمان ملل متحد این است که حاکمیت آن قابل پذیرش اکثریت مردم آن کشور بوده باشد. چنانچه از حمایت کمتر از پنجاه در صد مردم برخودار باشد دارای حقانیت قانونی و پایگاه مردمی نخواهد بود ، آنرو عضویتش در شورای سازمان ملل متحد نمی تواند مورد قبول ملت خود و نیز سازمان ملل متحد بوده باشد آن مقام آگاه هستند که جمهوری اسلامی حاکم بر ایران بنا بر نتیجه اخرین دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری که در درستی شمارش ارای آن محل تردید است در دور نخست شمار شرکت کنندگان در رای گیری را حدود بیست و دو درصد و اجدین شرایط رای دادن و در دور دوم حدود چهل و هشت در صد اعلام کرد.ه است آماری که البته مورد تایید اپوزیسیون آزادیخواه ایران قرار نگرفت. طبیعی است که چنین حاکمیتی نمیتواند نماینده قانونی ملت ایران بوده باشد ،از این رو از دید مردم ایران که صاحبان اصلی کشور خود هستند ،هر نوع قرار داد ، عهد نامه و یا پیمانیکه توسط نمایندگان جمهوری اسلامی که غاصبان حق طبیعی و قانونیان هستند با هر دولت خارجی که منعقد شود مورد قبول ملت ایران نخواهد بود و دولت آینده ایران که بر گزیدهای ارای اکثریت ملت ایران خواهدبود این حق را برای خود محفوظ میدارد که از مجامع بین المللی ابطال آنرا در خواست .و از منا فع ملی ایران یران دفاع نماید طبیعی است که چنین حاکمیتی نمیتواند نماینده واقعی و قانونی ملت ایران بوده باشد. از این رو از دید مردم ایران که صاحبان اصلی کشور هستند،هر نوع قرار داد،عهد نامه و یا پیمانیکه توسط نمایندگان جمهوری اسلامی که غاصبان حق طبیعی و قانونی مردم ایران هستند با هر دولت خارجی منعقد شود مورد قبول ملت ایران نخواهد بود. و دولت آینده ایران که بر گزیدهای ارای اکثریت مردم ایران خواهد بود ایران حق را برای خود محفوظ میدارد که از مجامع قانونی بین المللی ذر خواست ابطال آن هایی را که مغایر منافع ملی ایران است نموده و پیگیری نماید.. هوشنگ کردستانی. جبهه ملی ایران. پاریس به تاریخ دهم فوریه سال ۲۰۲۵ بیست و دوم بهمن سال ۱۴۰۴ خورشیدی. رونوشت برای پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت آمریکا،چین،انگلیس،فرانسه و روسیه.
ریاض سرمشق الشرع، کابل و قم، خون و مرگ و شهادت / علیرضا نوری زاده
کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون پیروش نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
احمد الشرع، رئیسجمهوری موقت سوریه، اخیرا در طواف کعبه با همسرش، لطیفه، وزیرخارجه و رئیس دفترش و همسران آنها حضور داشت.
آنسوی جهان، هزاران انسان در سوگ رهبرشان اشک به دیده میآورند و دعای رحمت برایش میخوانند. او ۸۸ سال زیست. جدش، آقاخان بزرگ، پسرش علی خان را کنار گذاشت و کریم آقاخان جوان را که بسیار شباهت به جوانی خودش داشت، به امامت طایفه اسماعیلیه برگزید.
کریم آقاخان در مدرسهای درس خواند که پادشاه میهن اجدادیاش، ایران، در آنجا با ۱۰ سال فاصله درس خوانده بود؛ مدرسه لهروزه Le Rosey. بعد هم به هاروارد رفت و پس از فارغالتحصیلی، با بنیعمش، شاهزاده صدرالدین، در سازمان ملل، کمسیون پناهندگان و شورای حقوق بشر در کنار خدمت به پیروانش تا پایان عمر مشغول بود.
کارهای او در بدخشان تاجیکستان و هند و پاکستان و کنیا و تانزانیا و اوگاندا و بدخشان افغانستان درخشان بود و هست. مدرسه و بیمارستان و دانشگاه بر پا کرد. هتل و ورزشگاه ساخت. موسساتش در لندن و پاریس و قاهره و… میعادگاه بزرگان اندیشه و فرهنگ بود. دو دوستم، زندهیاد شاهرخ مسکوب و دکتر محمد جوزی اهل فلسفه در موسسه اسماعیلی لندن پس از انقلاب و دوران غربت به کار تحقیق مشغول بودند. شخصیتی مثل دکتر بدخشانی رابط بزرگان اندیشه و شعر و فرهنگ پارسی با موسسه بود.
روزی با افتخار در تیم ورزشی ایران حضور داشت و روزی مهمان پرغرور پادشاه فقید و شهبانو بود و زمانی فرزند و جانشینش رحیم آقاخان را به کاخ باکینگهام میبرد تا با ملکه الیزابت دوم آشنا شود.
در بدخشان و لبنان و یزد شباهتهای شگفتی بین اسماعیلیها و زرتشتیها و درزیها یافتم. مشایخ آنها با ریش انبوه و ردای سپید و کلاهی همرنگ خیلی بهتر از آخوندهای ما نماد نیکی و مهر و آشتی بودند و هستند.
این دو نمونه، احمد الشرع و کریم آقاخان را آوردم تا به نکتهای برسم که دیرسالی است اندیشهام را مشغول داشته است. آیا وجه دین اسلام باید فقط داعش و طالبان و ولایت فقیهی باشد؟ وقتی در سرزمین وحی، فستیوال فیلم و هنر و فرهنگ برگزار میشود و در کویت و ابوظبی، دیدنیترین نمایشنامهها به صحنه میآید. در قاهره، راسالحسین و سیده زینب بعد از نسل عمالقه (غولها) عبدالوهاب و ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و فریدالاطرش، صدها هنرمند در صحنه نمایش و آواز و سینما راه بزرگان را ادامه میدهند و چنین است مغرب عربی و اردن و عراق و سوریه.
برایم باورکردنی نبود، وقتی تجلی آزاداندیشی ولیعهد سعودی به آزادی زنان، شراکتشان در اداره کشور، حضور چشمگیرشان را در عرصه فرهنگ و هنر به چشم دیدم و ایران پیش از ۱۳۵۷ در جان و جهانم زنده شد.
رضاشاه کبیر شب ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ تب کرده بود. به بهرامی، رئیسدفترش، گفته بود فردا روز سختی است. باید همسر و دخترانم را سر برهنه به دانشسرا ببرم ولی این کار ضروری است. باید نیمی از جمعیت کشورم از یوغ بندگی رها شود. به جز تمرد چند آخوند و شورش گوهرشاد با رهبری بهلول حرکت عمدهای علیه کار بزرگ رضا شاه کبیر صورت نگرفت. بهلول به افغانستان و ژاپن و سپس عراق گریخت و بعد از بازگشت خمینی به ایران آمد، اما آبش با خمینی در یک جوی نرفت و به چاک زد.
امانالله، پادشاه متجدد افغانستان، بر سر همین کار تاجوتختش را به ملابچه سقای (پیش طالبانی) باخت تا بعد نادرشاه تاج را پس گیرد و بچه سقا را که شیخ فضلالله افغانستان بود، به دار کشد.
کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون عضو طایفه غنی نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
حالا دو حریف در صحنهاند. یکی با نیمهای جوان (اردوغان و احمد الشرع که نگاهش به ریاض دوخته شده و نخستین سفر خارجیاش به عربستان سعودی بوده است) و یکی پیر و فرتوت و توهمزده (سید علی خامنهای) با یک ملاهبتالله طالبانی.
همسر خامنهای غربتنشین در حرم ولایت است و همسر هبتالله با چادرشبی بر سر و پیکر، در اتاق عقبی قصر ریاست در حال بچهداری است، اما همسران اردوغان و احمد الشرع در کنارهمسرانشان، گیرم کلاهکی و چارقدی نیز دارند، راه میروند.
دختر تحصیلکرده و محتشم امیر بندر بن سلطان، سفیر سعودی در واشینگتن است. یعنی دختری که نشان از پدر دارد. ۴۶ سال بعد از انقلاب خمینی، اگر گوهرالشریعهای سفیر شود، روز اول باید چادر و چاقچورش را جور کند که ناگهان غیرت برادر رسایی و هیجان نماینده قم در مجلس منفجر نشود، از اینکه ناموس اسلام به باد رفت.
طالبان در افغانستان هم بهشت خویش و هم دوزخ زنان را زیر نام اسلام انقلابی کنار هم بر پا کردهاند.
امروز عربستان سعودی بهعنوان خاستگاه اسلام با نگاهی متسامح و آزاد، سرمشق بسیاری از کشورهای اسلامی است. این درست که رئیسجمهوری موقت سوریه از هاکان فیدان، رئیس سابق اطلاعات ترکیه (میت) و وزیر خارجه امروز، تربیت سیاسی گرفته، اما نگاهش به ریاض دوخته شده است؛ نگاهی به سوی فردا با نسلهایی خردمند که به شعار «مرگ بر…» الفتی ندارند.
احمد الشرع اما با زنان سوری متشخص که از غربت آمدهاند، با حضور همسرش دیدار میکند و کاری به حجابشان ندارد. پنج بانو از جمله رئیس بانک مرکزی و وزیر امور بانوان و استاندار بیحجاب السویدا، بانو محسنه المحیثاوی، مدیر کل وزارت خارجه و معاون وزارت بهداشت عضو کابینهاند.
کریم آقاخان با سرفرازی به ابدیت میپیوندد، طالبان و سیدعلی هم میروند و نفرین و بدنامی بر جای میگذارند و احمد الشرع، قلب سوریها را تسخیر میکند. باشد که عاقبت همهشان را ببینیم؛ چنانکه عاقبت سنوار و حسن نصرالله و قاسم سلیمانی و چند دوجین دیگر را دیدیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
از میرزا تا رضا پهلوی دشمنی چپ وابسته با هر چه ملی است / علیرضا نوری زاده
دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است.
میزا کوچک خان به رفیق لنین چه گفت؟
روسها با گروگانگیری خط امامی ها و…موفق به تغییر جهت انقلاب شدند
مهدی نصیری در جمع کارگزاران نظام که از شاهزاده حمایت میکنند تنها نیست
علیرضا نوری زاده
در طول تاریخ ما ، اشغالکران خانه پدری و ویران کنندگان وطن بسیار بوده اند از اسکندر مقدونی تا سعد ابی وقاص ، از غزان و مغولان و تیموریان تا محمود افغان و بریتانیای کبیر (نوع متمدنانه تجاوز) و عثمانیها ؛ همه آمدند ، کشتند و ویران کردند و خوردند و بردند. یک دشمن ایران اما با هر لباس و هیأت ۷۰۰ سال پیش یا صدسال قبل ، در عهد کاترین و نیکلا تا زمانه لنین و استالین ؛ از روزگار برژنف دیکتاتور تا گورباچف اصلاح گرا وسرانجام روزگار دولت ابد مدت تزار ولادبمیر پوتین ، دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است .ما با بیشتر همسایگان خود درگیری و گاه فصولی از دشمنی داشته ایم. شگفتا در همه تاریخ آنهائی که مزدوری روسها را کرده وهنوز هم مجانی و یا با دستمزد میکنند بزرگترین ضربه ها را به جان و جهان ما وارد کردند. روزگاری این وابستگان از نسلهای جوان ، تحصیلکردگان روشنفکر ، هنرمندان و شاعران بزرگ بودند.بعضی شیفته روزی تزار و زمانی استالین بودند و پس از پیوستن به گروههای سرخ از دارودسته میرزا کوچک خان جنگلی از انورخامه ای تا بزرگمرد خلیل ملکی به محض آنکه فهمیدند.
مسکو مزدور میطلبد و کامبخش میخواهد و آنها چون چنین نبودند عطای حزب طراز نوین را به لقایش بخشیدند و به استقلال و ملی گرائی زیستند اگر چه بعضا مثل زنده یاد ملکی مورد شدید ترین حملات رفقای سابق خود قرار گرفتند .
روسها به جز در دوران اقتدار شاه فقید ؛ همه گاه علیه منافع ملی وحاکمیت ملی ما ، عمل کردند .این شاه بود که با دادن گاز به روسها در مقابل تأسیسات ذوب آهن ؛ به آرزوی دیرسال أیرانیان به ویژه پدرش رضاشاه کبیر جامه عمل پوشاند .
با روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه روسها با استفاده از نیروی چپ اسلام و روس زده ، موفق شدند جهت انقلاب را بسوی مسکو بچرخانند با داستان گروگانگیری ، و بعد لودادن جنبش نوژه و تلاش قطب زاده و دوستانش جهت تغییر رژیم ؛ عملا یاور آسمانی و زمینی نایب امام زمان و حلقه حاکمیت شدند. با روی کارآمدن خامنه ای وبعد حضور پوتین در کرملین تاواریشها به اربابان کل ولی فقیه تبدیل شدند. ود ر جمع حاکمان اگر کسانی را مثل خاتمی و ظریف و روحانی از دشمنان خود و دلبستگان به عمو سام یافتند برای ریشه کندن آنها توطئه ها و پرونده سازیهای بسیار بدست نوکرانی مثل حسین بازجو شریعتمداری و پیمان جبلی و سعید قاسمی ؛ به صحنه تئاتر جمهوری اسلامی بردند
آیا نزدیک به یک قرن واندی ، بلایائی که چندین نسل از بهترین فرزندان ایران را قربانی گرفته است برای پیران سرسپرده مسکو ؛ کافی نبوده است تا ذره ای به مصالح ملی سرزمین خود بیندیشند و به جای آنکه پیرانه سر دنیا و آخرت را به پوتین بفروشند و رقصی نفرت آور را در صحنه اپوزیسیون برای رضایت آجان مسکو و نایب منابش امام سید علی خامنه ای هر روز به وجهی به نمایش گذارند؛
فقط خدابیامرزی برای خود در صفحات تاریخ ثبت کنند!
امروز برای جمهوری ولایت فقیه ،و بازماندگان چپ وابسته (ونه چپ ملی مثل ملکی و یارانش و دکتر شاپور بختیار سوسیال دمکرات که همه گاه ستایششان کرده ام) و سازمان ورشکسته بتقصیر مجاهدین خلق ،دشمن حقیقی خاطره پهلویها و شخص شاهزاده رضا پهلوی است. یکروز از یاداشتهای علم برای ضربه زدن به شاه فقید و فرزندش رضا پهلوی استفاده میکنند و روزی دیگر سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل را محکوم میکنند. امروز دلبستگی به بچه أجان کی جی بی ولادیمیر پوتین و دشمنی مستدام با أمریکا ؛ جای سرسپپردگی دیروز را به حزب طراز نوین کارگگر گرفته است. عنوانها عوض شده است اما مضامین همانها هستند. اتحاد جماهیر شوروی بعد از خروج از افغانستان و رها کردن بزرگمردی مثل دکتر نجیب الله به دست آدمخواران طالبان ؛ با لیبی و عراق و دیروز رژیم اسد در سوریه همین خیانت و ناجوانمردی را تکرار کرد حالا آیا عاشقان پوتین گمان میبرند که آجان کی جی بی به وقت معرکه از امام خامنه ای آنها حمایت خواهد کرد؟
اجازه بدهید در اینجا بخشی از نامه ای را که میرزا کوچک خان جنگلی روز اول اوت ۱۹۲۰ (یعنی یکصد و پنجسال پیش ) کوتاه زمانی پس از بالا رفتن پرچم سرخ بر فراز کرملین، به رفیق لنین نوشته برایتان نقل کنم. از این دست نامه ها و حتی گرمتر و مخلصانه تر از آن را بیش از صد سال کسانی که در مقام رهبران احزاب و جنبشهای مارکسیستی و استالینیستی و انورخوجه ایستی و مائوئیستی، قرار گرفته بودند به امامزاده های ریز و درشت کمونیست ارسال کرده اند اما من به بخشی از نامه میرزا که بنا به همه روایات انسان آزاده و ساده دلی بود، بسنده میکنم.
“به رفیق خودم لنین رئیس کمیسرهای سویت روسیه و غیره…
در حالی که قشون فاتح روس در پولونیا ــ لهستان ــ پیش میرود، قشون انگلیس سرمایه دار بنای جنگ با روسیه و ایران متحد نموده است. از وقتی که قشون سرخ وارد انزلی شده من و رفقای خودم از جنگل که پس از حمله قشون انگلیسیها و دولت بورژوازی ایران به آن پناهنده شده بودیم بیرون آمدیم و به اسم آزادی و با اطمینان پیش رفتیم که بیرق سرخ را برافرازیم و زنجیر سرمایه داری را بگسلیم… من اطمینان خود را به قشون سرخ روسیه ابراز نموده و خواهش نمودم در ایران بمانند و به قشون سرخ جوان ایران کمک کنند”
میرزا پس از اشاره به اینکه یکباره نمیشود مرام اشتراکی را به خورد ایرانیان داد و شکایاتی از نماینده جدید روسیه، خواستار آن میشود که رفیقش لنین حدود و ثغور جمهوری ایران را تعیین کند. و بعد یادآور میشود: به اندازه ای به ایرانیان از حکومت شاه ــ احمدشاه ــ صدمه وارد آمده است که فتح ایران آسان است ولی ایرانیان به این کار عادت کرده اند و بنابراین ما باید به تدریج کار کنیم… در همین نامه میرزا ــ بدون شک با وسوسه ها ی حیدر عمواوغلی و دیگر مأموران مسکو ــ از رفیقش لنین میخواهد: “اگر روسیه تصور میکند که مسلک اشتراکی برای ایران واجب است یک نظامنامه ای که مناسب مملکت باشد، باید نوشته شود.”
صدو پنج سال پیش مردی که امروز هم جمهوری اسلامی تصویرش را به روی تمبرهایش چاپ میکند و هم بازماندگان در خیمه دائی یوسف به عنوان بزرگ انقلابی تکریم و تقدیرش میکنند، از رهبر انقلاب روسیه میخواهد حدود و ثغور جمهوری را که او درصدد برپائی آن است تعیین کند و نظامنامه برای اشتراکی کردن ایران بنویسد. و دیدیم راهیان کعبه مسکو (و پکن و پیونگ یانگ و هاوانا و تیرانا…) نیز طی یک قرن نماز رو به قبله کمونیسم، براین باور بودند که راه رستگاری از جاده فریب بزرگ میگذرد.
بعضی نیز هم چون کامبخش ها رسماً در خدمت K.G.B درآمده بودند و یا چون سرتیپ ارتش ایران مقرّبی به جاسوسی مشغول شدند و اسرار نظامی کشور را به بیگانه سرخ فروختند.
بازماندگان سرسپردگان مسکو و پکن و شرکایشان که تن به مزدوری صدام حسین دادند و امروز سر تعظیم در برابر هرکه بیشتر دست در کیسه میکند فرو میآورند دشمنی بجز رضا پهلوی ندارند. شاید بپرسید چرا ؟ شما همین گفتگوی صمیمانه خانم انتخابی فرد سردبیر ایندیپندنت را با شاهزاده رضا پهلوی به دقت بخوانید و یا سخنان اورا در کلوپ روزنامه نگاران واشنگتن ونامه اش را به رئیس جمهوری آمریکا ؛ دانالد ترامپ مرور کنید ، آیا در این سخنان حتی اشاره ای اندک به سرسپردگی و دلبستن به بیگانه حتی اگر ترامپ باشد مشاهده میکنید؟ او حتی با زبانی که خالی از ملامت نیست به رهبر ابر قدرت جهانی هشدار میدهد مبادا در تله بازیهای جمهوری اسلامی بیفتد.
کدامیک از مدعیان رهبری اپوزیسیون صاحب اعتبار جهانی او هستند و دربین ایرانیان در داخل و خارج کشور اینومه رسا صدایش میزنند؟
دشمنان او در کنار سیدعلی نایب المهدی و اهل بیتش ؛ ورشکستگان به تقصیری هستند که شعار نه شاه نه شیخ را راه انداخته اند ؛ و برمزار بزرگی چون گوهر مراد ، إسانه ادب میکنند و لابد با آزمایش
آنچه بر مزار جاری است در آزمایشگاههایشان در تیرانا و مسکو کشف کرده اند که طرف از اهالی دستگاه رضا پهلوی است . رضا پهلوی که نه دستگاهی دارد و نه کسانی را که به اسم حمایت از او دستورات جمهوری ولایت فقیه را به اجرا در میآورند و یا مأموریت از تهران و مسکو و تیرانا ؛ دارند به عنوان حامیان مشروطه پادشاهی برسمیت میشناسد.نه حالا بلکه زمانی که بیست ساله بود ، به لندن أمد و من بدیدارش رفتم. اودر این نشست ضمن احترام به دکتر مصدق ، و دکتر بختیار که آن روزها با او در تماس و همکاری بود گفت کسانی هستند که من آنها را مگسان گرد شیرنی میدانم و یکی از کارهایم پراندن آنهاست.
امروز با حضور ترامپ درکاخ سفید و دست دراز کردن خامنه ای و رژیمش چنان گدایان شب جمعه برای جلب حمایت او و شنیدن بانگ “بده در راه خدا به من آولاد پیغمبر ثواب داره ” ؛ زمان کینه ورزی و دروغ پراکنی در مورد پهلوی ها ، و تعبیر و تفسیرهای سراپا نادرست و کینه ورزانه در رابطه با آرمانها و تلاشهای شاهزاده رضا پهلوی نیست .
در داخل کشور ؛ همه ما پیامهائی را میشنویم وبه صداهائی گوش میدهیم که شاهزاده را صدا میزنند.مهدی نصیری تنها نیست او که وجودش در خمینی و خامنه ای ذوب شده بود و به عنوان یک آخوند جوان چنان مورد اعتماد ولی فقیه بود که بر کرسی زنده یاد دکتر مصطفی مصباح زاده نشانده شد.امروز با شجاعتش سخنگوی صدها بلکه هزاران تن از اهالی حوزه ، پاسداران و مامران پشت کرده به رژیم و نایب المهدی است.آنها شهامت اورا ندارند اما او بی باک از عسس ، و بی دلهره از غضب دیکتاتور به صراحت از سرنگونی رژیم و رهبری شاهزاده رضا پهلوی میگوید .تحسینش میکنم .اعتبار او صدها بار بیش از آنهاست که ویروس دشمنی با پهلوی از جان و جهانشان پاک شدنی نیست . یادتان هست وقتی نویسنده و برنامه سازی به خطا به دنبال شباهتها بین شهبانو فرح و اسماء الأسد همسر آدمکش دمشق ، رفت ، چه کسانی برایش دست زدند .در مقابل موضع دکتر عباس میلانی مورخ و استاد و نویسنده سرشناس وطن ؛ که از استانفورد سخن میگفت چونه بازتاب گسترده ای در دیار و در تبعیدگاه داشت.میلانی پیش از انقلاب به زندان هم افتاده بود اما مثل هر فرهیخته بی کینه ، از دا گفت که دورباد شهبانوئی که آثار عملکردش همیشه باقی است با زن پولشوی بشارالأسد در یک جایگاه گذاشت. چه بخواهند و بخواهید ، حضور رضا پهلوی را نمیتوان انکار کرد. چنانکه پدر و جدش را.آنها بیشتر خواستهای انقلاب مشروطه را وحقق ساختند .نقائص و مشکلاتی اگر در عرصه آزادیهای سیاسی و رسانه ای اگر بود معلول تجربه های تلخ دوران
تلخ دست اندازیهای بیگانگان و بیش از همه اتحاد جماهیر و نوکران و پیروانش بود. برای رضا پهلوی مرور بر دستاوردها و خطاها ، آنقد با اهمیت بوده است که او امروز نه ترسی از انتقاد دارد و نه لذتی از مدح و ثنا میبرد. مثل من و شما و کاملیا انتخابی فرد، دلش برای ایران تنگ است و میدانیم که بازگشت او به ایران راه برای دیدار همه ما از خانواده پدری هموار خواهد کرد.
چرا بومی گرایی در نظام فاسد کارآمد نیست؟
در ابتدا باید اعتراف کنم در طی بیش از دو دهه گذشته, بوده اند برخی از فعالان اقتصادی بومی بلوچ, دوستان قدیمی و آشنایان در بلوچستان و بخصوص در منطقه چابهار که صراحتا و ماهرانه از ما خواسته اند بر روی مولفه بومی گرایی و مشارکت محلی اصرار بورزیم (تا آنها بتوانند رانت و امتیازات محلی بیشتری بگیرند). اکثر این نوع افراد قوم و خویش و یا دار و دسته وابسته به نمایندگان مجلس, شورای شهر, شهرداری و بقیه نهادها و تعداد انگشت شماری از مدیران به اصلاح بومی فاسد ادارات بوده و حتی برخی امامان جمعه سُنی مذهب جنوب بلوچستان می باشند. و ما در حقیقت دانسته یا نادانسته جاده صاف کن و تسهیل کننده پیشبرد منافع شخصی و خانوادگی و طایفه ای این نوع افراد وابسته بوده ایم (اگرچه بیش از ۵۰ سال سابقه دوستی و آشنایی وجود دارد ـ اما به باور نگارنده باید از روابط و منافع شخصی و حتی خدشه دار شدن دوستی ها عبور کرد و حقیقت را گفت؛ حتی به بهای “دشمن تراشی”). چون هیچ بلوچ فقیر کپرنشین به دلیل فعالیت های سیاسی و فشار رسانه ای ما خارج نشینان صاحب امتیاز نشده است و در عمل ما گره گشای مشکلات آنها نبوده ایم, بلکه بر عکس. زیرا ساختار کل سیستم دزدسالار و رانت محور جمهوری اسلامی بر این مبنا بنیانگذاری شده است و آنهایی که با این سیستم نافع رانت ـ محور سر و کار دارند صدبرابر از ما زبر و زرنگ تر هستند؛ چه برسد به آن بلوچ بینوا که دستش به جایی بند نیست.
مدیریت بومی زمانی علم علیالاطلاق است که منطبق با دانش جهانی و استانداردهای دموکراتیک و علمی و بر مبنای شایسته سالاری و نخبه گزینی در یک نظام دموکراتیک و سکولار باشد و نه بر اساس کارنامه سالها سرسپردگی و نوکر منشی یک فرد بومی بلوچ سُنی اثنی عشری و یا یک سرطایفه و یا قبیله فرصت طلب وابسته به پایگاه های بسیج عشایری سپاه برای حفظ یک حکومت منحط فاسد سرکوبگر. یا وگرنه مولفه بومی کردن دموکراسی و یا علم که مقوله های جهانی هستند سرپوشی برای گسترش فساد و تباهی محلی و ملی خواهد بود.
نمونه های بارز آن در جمهوری اسلامی و حتی در کشورهای همسایه به وفور دیده می شوند. از جمهوری موروثی آذربایجان گرفته که توسط بومی ها اداره می شود تا کشور ترکمنستان که اکنون مستقل و به اصلاح توسط خود بومی ها اداره می شود و یکی از دهشتناک ترین دیکتاتورهای جهان است که حکومت حتی رنگ خودرو شما را دیکته می کند که باید سفید و یا نقره ای باشد. زیرا داشتن خودرو مثلا با رنگ سیاه, سیاه نمایی و حکم بغی و محاربه را دارد. لذا فرماندار گماشتن مثلا یک زن ترکمن بنام مرجان نازقلیچی در شهرستان بندر ترکمن در استان گلستان و یا انتصاب زنان و یا مردان بلوچ سنی مذهب در مقام فرمانداری و مشاور کُرد و بلوچ ریاست جمهوری و حتی اکنون استاندار بلوچستان چه تاج گُلی به سر مردم بلوچ زده است و یا درد آنها را دوا کرده است؟ وانگهی در بسیاری از استانها مثل آذربایجان اکثر مدیران آذری ترک و بومی هستند. اما چه سود؟
در استان سیستان و بلوچستان در بخش سیستان اگرچه بلوچ های سیستانی از مشارکت محروم هستند, ولی با این حال بیش از ۹۸ درصد مقامات و مدیران بومی و محلی ِ سیستانی هستند. این در حالی است که رئیس جمهور در سفر ۲۰ روز پیش خود به سیستان گفت که وضعیت سیستان نسبت به قبل از انقلاب بسیار بدتر شده است. پس باید پرسید کجاست کارآیی بومی گرایی در سیستان؟ جواب ساده است: در یک سیستم دزد سالار فاسد, جایگزین کردن یک فاسد غیربومی با یک فاسد بومی مصداق بارز ضرب المثلی است که می گوید: “چو دزدی با چراغ بومی آید گزیده تر برد کالا”.
کلام آخر اینکه در پی مطرح شدن مَکُرّان (بخوان چابهار) بعنوان پایتخت آینده کشور و طرح توسعه سواحل مکران و ایجاد شهر جدید تیس در بخش شمالی شهر فعلی چابهار و تخصیص و توزیع زمین به وابستگان خودی حکومت همزمان با تخریب کپرها و آلونک های حاشیه نشینان بومی بلوچ در چابهار با کمک شهرداری و شورای شهر و برخی از مسئولین که متاسفانه همگی بلوچ هستند, یک کاستی فاحش و نقص بزرگ و نادیده انگاشته شده در فعالیت های تعصب محور ما را عیان نمود که در عمل با نزدیک بینی تنگ نظرانه مروج بومی گرایی در یک سیستم فاسد بوده ایم که نتیجه آن رشد فساد محلی و درهم آمیختگی بیشتر آن با فساد حکومت مرکزی بوده است و بس. و رانت خواران فاسد بومی به دلیل دریافت زمین و رانت های متعدد در مقابل ظلم رژیم جنایتکار علیه محروم ترین و آسیب پذیرترین قشر جامعه و تخریب منازل محقر آنها و یا سرکوب و کشتار و دستگیری و رد مرز سکوت و یا همراهی کرده اند. و اسفا که ما خامسوختگان ساده انگار و فعالان سیاسی در عمل غافلانه و ناآگاهانه جاده صاف کن منافع مافیای رانت خوار بومی (محلی) و استحکام بخش پیوند آنها با رژیم فاسد بوده ایم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
نماز عشق در واشینگتن، نماز میت در تهران / علیرضا نوری زاده
هزینهای که نیابتیها بر دوش ملت ما گذاشتند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵ ۹:۱۵
علی خامنهای بر تابوت دو بازوی ولایتش که به ضرب گلوله آبدارچی اتاق اعضای دیوانعالی کشور در ۱۱ ثانیه کشته شدند، با بغض نماز میخواند و خدا را سپاس میگوید که آقایان مقیسه و رازینی را «عاقبتبخیر» کرد و به فیض شهادت نائل شدند، پس خوشا به سعادتشان.
چند هزار کیلومتر دورتر با فاصله کوتاهتر از چند ساعت، در ساختمان کنگره آمریکا مراسم تحلیف دونالد ترامپ برگزار شد. اسقفهای کاتولیک و لوتری و پروتستان، خاخام بنیموسی و روحانی شیعه ضد رژیم نیمعراقی و نیمایرانی، موذن رنگینپوست آمریکایی و… هریک به زبانی سخن از مهرش گفتند.
تصویری که رژیم ۴۶ سال است از آمریکا ترسیم میکند، این است: جامعهای فاسد و شیطانی، مروج کفر و زندقه و دشمن بشریت و آزادگی و مساوات. اما آنچه من میدیدم، جز منظری دلنشین از ایمان نبود.
هربار که زمزمهای به نیایش برمیخاست، چشمهای بسته انسانهایی را میدیدم که آوای صلح و دعای خیر بر لب داشتند. هیچکس از نام خدا نمیپرسید که خدا است یا اورمزد، لُرد است یا یهوه، بوداست با برهما، الله است یا آفریدگار؛ خدای آنها مشترک بود، زیبا، بخشنده، پاسدار صلح و پاینده. حسرت میخوردم که در وطنم مشتی فریبکار خدا را مصادره کردهاند و هر روز دروغی تازه به پایش مینویسند.
رئیسجمهوری آمریکا علیرغم سوءقصد به جانش، آرام و خونسرد، به احتمال زیاد بدون جلیقه ضدگلوله، چندین ساعت در مراسم تحلیف در کنگره و بعد ورزشگاه نزدیک به کاخ سفید گفت و خواند و با همسرش به رقص آمد و از آرمانهایش گفت. عشقش به وطن، پرچم کشورش و فردای سرفراز آن در بند بند کلماتش حس میشد.
رهبر جمهوری اسلامی اما روضه خواند و بغض کرد و مرگ را ستود.
خلوص حاضران در واشینگتن و نمایش فریب در حسینیه رهبر جمهوری اسلامی، چند نوبت به تاملم کشاند. پیش خود میگفتم آن سو از زندگی میگویند و این سو از مرگ و به ۴۶ سال فریب میاندیشم. خمینی را به یاد میآورم؛ همان روز ورودش با آن «هیچی» مرگبار و بعد سخنان مزورانهاش در بهشت زهرا، شب خونین ژنرالها بر بام مدرسه رفاه، هزاران کشته و بنیان نهادن امپراتوری ترور و هشت سال جنگ.
روزی که رفت، کسانی بر رفتنش گریستند، اما بسیاران شادمانه به امید روزگاری بهتر نشستند. ۳۶ سال بعد، جانشین او برای ۹۰ میلیون هموطنش امیدی به فردای بهتر باقی نگذاشت. ایران سربلند را به عجز و فقر کشاند تا مالیخولیای جنونآلودش را به ایران و منطقه تحمیل کند.
آتشبس در غزه آخرین ضربهای بود که برجان و جهانش فروآمد.
همه آمار و ارقام را دارید. من هم نوشتهام که از فردای به تخت نشستن خمینی، رویای تسخیر منطقه را با ثروت ملت ایران پیوند دادند. بیش از دهها میلیار دلار به کیسه دلشدگانی رفت که اوج نمایششان را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با گلوله و مرگ و آتش و ویرانی مشاهده کردیم. جدولی نهچندان بزرگ را از آنچه ولی فقیه برای نیابتیهایش تاکنون هزینه کرده، برابرتان بگذارید؛ همان نیابتیهایی که امروز اسرائیل چشمان «مقام معظم رهبری» را در عزای آنها، به اشک و خون آلوده است. گروههایی که از فردای انقلاب، به طور منظم از رژیم جمهوری اسلامی کمکهای مالی دریافت کردند و بعضی بودجه سالیانه مشخص داشتند.
در حزبالله لبنان، علاوه بر میلیشیای داوطلب که حقوقی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار دریافت میکردند، در آستانه ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حدود ۱۶ هزار کادر و جنگجوی ثابت و کارمند و کارشناس صاحب کارت حقوقی بودند. این افراد حقوقی معادل ۵۰۰ تا پنج هزار یورو در ماه دریافت میکردند. دبیرکل حزب، معاونانش، روسای دوائر و فرماندهان منطقهای همراه با کارکنان بخش رسانهای (تلویزیون المنار و روزنامهها و مجلات و سایتهای حزب و یک تلویزیون لبنانی با رنگوبوی غیراسلامی و مدیری غیرلبنانی) هم مستمریهای کلان داشتند. نصرالله و نعیم قاسم هم که علاوه بر معاونت دبیرکل، نماینده خامنهای در لبنان بود، بودجه مخصوص داشتند.
بودجه سالیانه حزبالله در اکتبر ۲۰۲۳ بیش از ۹۰۰ میلیون دلار بود. یادتان باشد که از فردای جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزبالله، بیش از ۶۰۰ میلیون دلار برای بازسازی مناطق تحت نفوذ حزبالله در جنوب لبنان و بخش جنوبی بیروت به حزبالله پرداخت شد که یک فقره آن همان چک ۳۵۰ میلیون دلاری سیدعلی آقا به سید حسن نصرالله بود.
خامنهای این پول را از محل فروش خانه ۵۰ متری ابوی در مشهد تامین نکرد، بلکه این پول کلانــ که میشد از محل آن اعتبار لازم را برای افزایش حقوق کارگران شرکت واحد فراهم کرد و به فریاد بیماران تهیدست رسیدــ به فرمانش به سه شماره اعطا شد.
یک بار گفتم و نوشتم که خامنهای به شنیدن خبر بیوه شدن زن حزباللهی یا یتیم شدن کودک شیعه اهل جنوب لبنان احتمالا غصهدار شده و امکان دارد خواب به چشم مبارکشان راه نیابد. در حالی زجر و درد و فقر میلیونها کارگر ایرانی احساسات مبارک را بر نمیانگیزاند و اصلا اعتنایی ندارد که اعتیاد در بین جوانان چه میکند و وضع فحشا از سر فقر و ناچاری در قم به کجا رسیده است. او دل در گرو مهر حماس و جهاد و حزبالله و جیش المهدی و حوثیها داشت و دارد، بنابراین در قلبش جایی نمانده است که از آن اهالی خانه پدری شود.
نیابتیهای عراق هم با آنکه با غارت ثروت ملتشان وضع مالی خوبی دارند، همچنان از سپاه قدس مزد میگیرند. میزان این کمکها در سال گذشته به گفته مقامها و رسانههای عراقی، بیش از ۵۰۰ میلیون دلار بوده است. بخشی از این پول از طریق بنیاد بازسازی عتبات عالیات تامین میشود.
حرکت نجبا، عصائب اهل حق ، جیش ابوالفضل العباس از جمله برخوردان از خزانه ایراناند. البته به شماری از روحانیون نجف و کربلانشین بهمنظور ترویج اندیشههای ولایت فقیه و جمعآوری هوادار برای سیدعلی خامنهای هم کمکهای ویژهای پرداخت شده است. گروههای زیرزمینی شیعه و سنی در عراق نیز کمکهای مالی و نظامی نامحدودی دریافت کردند و میکنند. همینطور شماری از شخصیتهای عراقی کرد و عرب و شیعه و سنی که کد حقوقی و مستمری منظم ماهیانه از جمهوری اسلامی دارند.
بودجه تیم حماس در قطر و ترکیه و لبنان سه برابر شده و جهاد اسلامی هم بهعنوان وفاداران به اندیشه ولایت و ۴۰ــ۳۰ شیعهشده در جمع رهبران و کادر اصلیاش، علیرغم محدودیت عملکردش، از مراحم ویژهای برخوردار بوده است. تنها اسماعیل هنیه، رئیس شورای سیاسی حماس، در دو سفر به تهران بیش از ۲۰۰ میلیون دلار، محمود زهار وزیر خارجه پیشین کابینه ائتلافی فلسطین و از رهبران قدیمی حماس (پیش از ۷ اکتبر) ۶۲ میلیون دلار کمک دریافت کردند.
جهاد اسلامی، این نوزاد کجومعوج رژیم که از شکم حماس بیرون آمد، با داشتن نزدیک به ۷۰۰ جنگجو و کادر رهبری داخل و خارج، بیش از ۹۰ میلیون دلار در سال برای ملت ایران، هزینه داشته است.
گروه فتح انتفاضه و جبهه خلق برای آزادی فلسطینــ فرماندهی عمومیــ به رهبری احمد جبریل (تا قبل از مرگش) و بقایای دارودسته جورج حبش نیز از کیسه پرفتوت ولی فقیه هرازگاه مبلغی برخوردار میشدند.
گروههای افغان چه قبل از طالبان و چه بعد از سلطه طالبان همهگاه از مواهب مالی برخوردار بودند تا برای رژیم در سوریه «گوشت دم توپ» و برای سرکوبی مردم وطنمان، نیرو تامین کنند.
حرکت تنفیذ فقه جعفری در پاکستان که میلیشیای بعضا آموزشدیده در ایران دارد، سالیانه میلیونها دلار کمک از ایران دریافت میکرد و میکند تا در برابر جیش صحابه سنی افراطی چیزی کم نیاورد.
حداقل هشت واحد نیمهعلنی حزبالله در حاشیه خلیج فارس، آفریقای شمالی و جمهوری آذربایجان هم از کمکهای مالی سپاه و دکانهایی مثل سازمان تبلیغات و سازمان ارتباطات و فرهنگ و مجمع جهانی اهل بیت والبته جامعه المصطفی العالمیه برخوردار میشوند.
علاوه بر این گروهها، دارودستههایی مثل گروه شیخ زکزکی در نیجریه و مالی و ماداگاسکار نیز همه ساله میلیونها دلار از کیسه ملت ایران نصیب میبرند.
این کمکها را که روی هم بگذارید و میزان کمکها در سالهای رفته را به طور تقریبی حساب کنید؛ آن وقت درمییابید رژیمی که از دادن ۵ درصد اضافه حقوق به بازنشستگان، معلمان و کارگران ابا دارد و تظاهرات کارگران و معلمان و طبقات محروم را به شدیدترین وجهی سرکوب میکند، ثروت ملت ایران را چه آسان خرج ستونهای مقاومت کرده و با کشته شدن صدها تن از آنها به دست اسرائیل، چه سرمایه هنگفتی از ثروت ملت ما به آتش کشیده شده است.
دونالد ترامپ در سخنانش از بازگشت عظمت آمریکا گفت؛ از نشاندن پرچم کشورش در مریخ. از رویایی گفت که به دیده هر شهروند آمریکایی موجد غرور و سربلندی میشود. سیدعلی اما با جلیقه ضدگلوله از مقاومت گفت و ذلیل کردن آمریکا و اسرائیل.
برایش در جوار خانهاش نمایشگاه برپا کردند تا بگوید: «آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده است. آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است.» و در جایی دیگر آتشبس در غزه را «نشانهای آشکار از تحقق پیشبینی [خودش] در زنده بودن و زنده ماندن مقاومت» دانست.
رهبر رژیم در برابر تهدید ترامب مبنی بر برقرار کردن تعرفه ۱۰۰ درصدی برای کشورهای عضو بریکس در صورت استفاده از ارزی به جز دلار، از کرامات بریکس گفت: «امروز یکی از مشکلات ما آویزان شدن به دلار است» و البته به سران مافیای اقتصادیاش در سپاه توصیه کرد هرچه زودتر در اندیشه جایگزین کردن بریکس در معاملات بینالمللی باشد.
ممکن است بعضی از شما در بخشهایی از سخنان ترامپ نیز وهمی خارج از واقعیتهای جهانی ببینید اما آثار وهم مهمترین ابرقدرت جهان با خیالات و اوهام خامنهای که ثروت و اعتبار و منزلت مردمانش را قربانی توهماتش کرد، تفاوت بسیار دارد.
در کمتر از یک هفته از آغاز ریاستجمهوری ترامپ در آمریکا و در ایران، چند روز پس از قطع دو بازوی قضایی رهبر، بنگرید و لبخند فتح بر لبان آمریکا و رنج و اندوه را در چشمهای بیفروغ ملت بزرگمان رصد کنید. اما تردید نداشته باشید که ایران با دستها و اراده پولادین مردم برای تغییر وضع، بار دیگر جایگاه شایسته خود را باز خواهد یافت.
«کودتای انقلابی علیه شاه» در قالب انقلاب اسلامی (بخش ۲)، علی میرفطروس
بخش نخست
* دو سال قبل از انقلاب ۵۷،کتاب«سقوط ۷۹»سرنگونی رژیم شاه را اعلام کرده بود!
*شاه خطاب به رئیس جمهور آمریکا:«هیچ کس نمیتواند چیزی را به ما تحمیل کند، هیچ کس نمیتواند به نشانۀ تهدید انگشتاش را به سوی ما بگرداند چون ما نیز انگشت خود را به سوی او خواهیم گرداند.»
* در سال ۱۹۷۸«دیوید وایزمن -افسر بلند پایۀ سازمان سیا در تهران- مأمور کشتنِ شاه شده بود».
***
باز اندیشیِ تاریخ می تواند پرتو تازه ای بر زوایای تاریکِ رویدادهای مهم و سرنوشت ساز باشد.سرنگونی رژیم شاه از زاویۀ «مسئلۀ نفت» پرتو تازه ای در این باره است بی آنکه کمبودها و ضعف های آن دوره را نادیده بگیریم . کسانی که از «انسداد سیاسی و فقدان دموکراسی در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه» سخن می گویند و آنرا علّت اصلی وقوع انقلاب می دانند این حقیقت را پنهان می کنند که دموکراسی پدیده ای مدرن است که در جوامع توسعه یافته رشد و قوام می یابد و لذا،توقّع آزادی و دموکراسی در یک جامعۀ عقب مانده یا شبه فئودالی،نوعی افسانه سازی یا عوامفریبی است. تراژدی رهبران سیاسی و روشنفکران ایران(از انقلاب مشروطیّت تاکنون) نادیده گرفتن این موضوع ساده و اساسی است.از این گذشته،آزادی و دموکراسی در باورهای سیاسیِ عموم روشنفکرانِ ایران نیز جائی نداشت و یا «مقوله ای بورژوائی و متعفّن» تلقّی می شد.اینگونه تلقّی های ایدئولوژیک حتّی در عقاید برخی مدافعان معروف حقوق بشر نیز انعکاس داشت.
در واقع ، پس از ۲۸ مرداد ۳۲ سُلطۀ شاعران و روشنفکران حزب توده در فضای فرهنگی ایران باعث نوعی «امتناع تفکر» شد،امتناعی که اسماعیل خوئی در شعر درخشانش به آن اشاره کرده است.بر این اساس، بسیاری از شاعران و روشنفکران ایران در نیهیلیسمی ویرانساز ضمن نادیده گرفتنِ توسعۀ ملّی و اصلاحات گستردۀ رضا شاه و خصوصاً محمد رضاشاه زمزمه می کردند:
نادری پیدا نخواهد شد «امید»
کاشکی اسکندری پیدا شود!
آیندگان به تکرارِ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز ما ـ اکنونیان ـ رو در رو با تاریخ ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهاى انحصارى یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. ع.م
سرنگونی شاه!
۱۰-مواضع تند شاه در بارۀ «افزایش بازهم بیشترِ قیمت نفت»، دشمنان شاه در کاخ سفید را مصمّم ساخت تا برای راحت شدن از دستِ این «یاغی» و «شرِّ مطلق»، سرنگونی شاه را در دستورِ کارِ خود قرار دهند . سَردمدارِ این طرحِ شیطانی «ویلیام سایمون» (وزیر دارائی و سلطان انرژی آمریکا) بود که با کمپانیهای بزرگ نفتی و سلطان عربستان سعودی پیوند داشت.
هنری کیسینجر ( وزیر امور خارجه و سپس مشاور امنیّت ملّی آمریکا) موافق این نقشه ها نبود و تغییر رژیم شاه را باعث پیدایش بنیاد گرائی اسلامی در منطقه می دانست.او شاه را به عنوان«یکی از نادرترین رهبران دنیا، یک متحد بیچون و چرا، و کسی که شناختاش از جهان شناخت ما را نیز وسعت بخشیده است» ستایش می کرد. در یکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کیسینجر به نظرِ برخی دولتمردان آمریکا در ضرورت سرنگون کردن شاه اشاره کرد:
-«اگرشاه بخواهد خط مشی کنونیِ خود[در بارۀ افزایش قیمت نفت] را ادامه دهد در اینجا [آمریکا]برخی بر این عقیده اند که یا باید شاه دست از سیاست های خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم».
۱۱- بطوری که اسکات کوپر نشان داده پس از ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون، پایگاه سیاسی-اجتماعی جرالد فورد (معاون و جانشین نیکسون) به شدّت آسیب دیده بود و لذا، وی افزایش دوبارۀ قیمت نفت توسط شاه و نارضایتی عمومی را به نفع مبارزات آیندۀ ریاست جمهوری خود نمیدانست و از این رو، زیر فشار مشاوران ارشدش،در نامۀ تندی(به تاریخ ۷ آبان۱۳۵۵=۲۹ اکتبر۱۹۷۶) به شاه هشدار داد که «افزایش دو بارۀ قیمت نفت برای اقتصاد جهانی فاجعه بار خواهد بود.این افزایش میتواند فشار عمدهای بر نظام مالی بین المللی وارد کند و اقتصاد جهانی را دو باره وارد رکود کند». فورد اخطار کرد:
– «صبرش در برابر رفتار پرخاشگرانۀ شاه تمام شده است…».
شاه به تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۶ =۱۰آبان ۱۳۵۵در پاسخ تندی به نامۀ رئیس جمهور آمریکا تأکید کرد:
-«هیچ کس نمیتواند چیزی را به ما تحمیل کند، هیچ کس نمیتواند به نشانۀ تهدید انگشتاش را به سوی ما بگرداند چون ما نیز انگشت خود را به سوی او خواهیم گرداند».
در ادامه، شاه خطاب به رئیس جمهور امریکا از«اعتیاد ناسالم کشور او به نفت ارزان» سخن راند. او از پذیرش این که مشکلات اقتصادی در غرب ناشی از قیمتهای بالای نفت است، سر باز زد.شاه سپس سخنان چشمگیری اظهار میدارد و تهدید نیشداری را خطاب به رئیس جمهور ایالات متحده مطرح میکند:
-«در صورت وجود مخالفت با ایرانِ شکوفا و به لحاظ نظامی قدرتمند در کنگره یا کانونهای دیگر،باز هم منابع بسیاری برای تأمین احتیاجات ما وجود دارد، و زندگی ما در دستان آنها نیست. اگر این کانونها مسؤولیت خود را نشناسند، مایۀ تأسف است،اما اگر مسؤلیّتشناس باشند، از نگرش خود نسبت به کشور من متأسف خواهند شد.لحن تهدیدآمیز و نگرشِ پدرمآبانۀ این کانونها بیش از هر چیزِ دیگر واکنش ما را برمیانگیزد.»
شاه -با لحنی تهدید آمیز- در پایانِ نامهاش به رئیس جمهور آمریکا نوشت:
– «اگر وجود ایرانی خوشبخت و به لحاظ نظامی مقتدر مخالفانی در کنگره و دیگر کانونهای قدرت[در آمریکا] دارد، منابع فراوان دیگری برای تأمین نیازهای ما وجود دارد و زندگی ما در دست آنها نیست. اگر این کانونها مسئولیت پذیر نیستند جای تأسف است اما باید مسئولیت پذیر شوند…».
۱۲- ملک «فَهَد» (سلطان عربستان) با وجود تظاهر به دوستی و ارادت عمیق به شاه، از اقتدار سیاسی و قدرت روز افزون نظامیایران در منطقه نگران بود.در سال ۱۹۷۵شایعهای مبنی بر احتمال اشغال مناطق نفتی عربستان توسط ارتش ایران، بر نگرانیهای «ملک فهد» افزود، شایعهای که چه بسا از سوی ویلیام سایمون و تیم او در کاخ سفید به گوش رهبران سعودی رسیده بود.
در چنان شرایطی، با تلاشهای شاه در ۱۷دسامبر ۱۹۷۶=۲۶ آذر ۱۳۵۵ کنفرانس «دوحه» برای افزایش دو بارۀ قیمت نفت تشکیل شد.در این کنفرانس، عربستان سعودی در یک توافق محرمانه با آمریکا غافلگیرانه در مقابل چشمان بُهت زدۀ شاه اعلام کرد که تولید نفت خود را از ۸ میلیون و ششصد هزار بشکه در روز به ۱۱میلیون و ششصد هزار بشکه افزایش میدهد. درحالیکه شاه معتقد بود: «اگر ما زیرِ نرخِ تعیین شده ،نفت بفروشیم، به اوپک خیانت کرده ایم و من از فکر چنین اقدامی إکراه دارم».
با اقدام غافلگیرانۀ عربستان سعودی، شاه دچار یک شوک عظیم مالی شد بطوری که در گفتگو با اسدالله عَلم گفت:«ما ورشکست شدهایم! ما با یک حرکت عربستان کیش و مات شدهایم».
این سخنِ شاه به معنای ورشکستی مالی و اقتصادی ایران نبود زیرا -چنانکه گفته ایم- رژیم شاه به کشورهای مختلفی وام داده بود و درصنایع بزرگی (مانند شرکت صنعتی عظیم کروپِ آلمان) سرمایه گذاری کرده و سهام ۱۳۵ کمپانی و کارخانۀ عظیم درِ دنیا را خریده بود و لذا میتوانست با فروش این شرکت ها و یا با وام گرفتن از «صندوق بین المللی پول» بحران مالی موجود را از سر بگذراند. به نظر می رسد که شاه، در پُشت «توطئۀ نفتی عربستان و آمریکا» نقشۀ پنهانی را می دید که سرنگونی رژیم اش را هدف قرار میداد.
۱۳- دو سال پیش از حوادث ۱۳۵۷(در اوایل سال ۱۹۷۷)کتاب سقوط ۷۹ اثر «پُل-آردمَن» منتشر شد که مورد استقبال بسیاری از رسانه ها قرار گرفت.«پُل-آردمَن» متخصّص امور مالیِ و دلّال کمپانیهای نفتی بود. شباهتهای حیرت انگیز حوادث و قهرمانان اصلی کتاب (یعنی محمد رضاشاه و پادشاه عربستان سعودی) این نظر را تقویت میکند که این کتاب،به سفارش کمپانیهای بزرگ نفتی و به منظور تضعیف روحیۀ شاه منتشر شده بود.نکتۀ بسیار مهم در این کتاب،تعیین سال سقوطِ شاه بود:۱۹۷۹ =۱۳۵۷.
۱۴- شاه از حامیان حزب جمهوریخواه و از دوستان نزدیک ریچارد نیکسون بود و گویا به ستاد انتخاباتی نیکسون کمک مالی کرده بود. با این «سوء سابقه»، انتخاب کارترِ دموکرات از همان آغاز برای شاه میتوانست «مسئله ساز» باشد.
۱۵- تبلیغات گستردۀ «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور»، سخنرانیها و مصاحبههای هیجان انگیز مخالفان مشهوری مانند دکتر رضا براهنی و خصوصاً شهادتِ پُرشور و اغراق آمیز او در «کمیسیون حقوق بشر سنای آمریکا» باعث شد تا دولت کارتر موضوع «حقوق بشر در ایران» را در مرکز سیاستهای خود قرار دهد. دکتر براهنی در سال ۱۳۵۳ پس از آزادی از زندان به آمریکا رفت و تمام وقت خود را وقفِ مبارزه علیه شاه نمود. از این هنگام، نثرِ فاخر و فارسی درخشانِ براهنی در کتابهای «طلا در مس» و «تاریخ مذکّر» به بیانیّههای حقیر و فقیر سیاسی سقوط کرد و همین امر، باعث شد تا استعدادهای متراکم و شگفت انگیزِ وی در عرصههای مختلف ادبی دچار ضعف و زوال گردد. براهنی در نیویورک «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران» (Caifi) را ایجاد کرد که در واقع، بخشی از حزب تروتسکیستِ «کارگران سوسیالیست» بود و روشنفکرانی مانند دکتر یرواند آبراهامیان را در کنار خود داشت. این کمیته با جلب شخصیّتهای برجسته توانست کازارِ گستردهای علیه شاه -به عنوانِ «خود کامهترین فرد روی زمین» – آغاز کند. در شامگاه ۲۶ فوریۀ ۱۹۷۶=۷ اسفند ۱۳۵۴ براهنی در سخنرانیِ دانشگاه کلمبیا (نیویورک) به دروغ ادعا کرد که «رژیم شاه ۲۷۰ هزار زندانی سیاسی دارد که زیر شکنجههای هولناکِ مأموران ساواک، ناخنهایشان را بیرون میکشند. جلوی شوهرها یا پدرها به زنان تجاوز میکنند و به کودکان سیلی میزنند.»
این سخنرانی ها و مصاحبه ها در محافل مطبوعاتی و سیاسی آمریکا تأثیرات گسترده ای داشت و نفرت عمومی را علیه شاه برانگیخت چندانکه بهنگام بستری شدن شاه در بیمارستان برای درمان سرطانش، اندرو یانگ (نمایندۀ کارتر در سازمان ملل) گفت:«انگار به آدولف آیشمن پناه دادهایم!».
در سخنرانی دکتر براهنی، رمزی کلارک(دادستان کُلِّ آمریکا) نیز حضور داشت که ضمن تأئید سخنان براهنی به ضرورت اعتراض علیه «نقض حقوق بشر در ایران» تأکید کرد.رمزی کلارک هوادار دو آتشۀ اسلامگرایی در خاورمیانه بود و لذا خیلی زود «یوسف گمگشته»اش را در سیمای آیت الله خمینی دید و به مهمترین هوادارِ خمینی در عرصۀ سیاسی آمریکا بدل شد.او در ۲۳ ژانویۀ ۱۹۷۹ از طرف دولت کارتر با خمینی در پاریس ملاقات کرد تا حمایت کامل دولت آمریکا را به آیت الله خمینی، دکتر ابراهیم یزدی و دیگران ابراز کند .
۱۶- خصلت مذهبی کارتر شاید باعث شده بود تا او نیز خمینی را یک«قدّیس» ببیند ولی با توجه به دیکتاتوری های خونینی مانند آرژانتین،شیلی، کُرۀ جنوبی و عربستان سعودی،بنظر می رسد که موضوع «حقوق بشر» برای دولت کارتر ابزاری برای خاموش کردن مخالفان شاه در مطبوعات و دیگر رسانه های آمریکا و اروپا بود.در چنان شرایطی، سفر شاه به آمریکا (در ۲۳ آبان ۱۳۵۶) با مخاطرات و حوادث عجیبی همراه شد. به روایتِ دکتر امیر اصلان افشار(از همراهان شاه و شاهد و ناظر ماجرای محوطۀ کاخ سفید) :
-در این روز اعضای سازمان کمونیستی احیاء(به رهبری فردی به نام محمّد امینی) با چوب و چماق و چاقو به صفوف هواداران شاه حمله کردند و آنان را مورد ضرب و جرح قرار دادند.شلیک گازِ اشک آور توسط پلیسِ ضد شورش فضای کاخ سفید را دود آلود کرده بود.
این رویدادِ بی سابقه، نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به سقوط شاه بود و سیاست های دولت کارتر علیه شاه را نشان می داد به طوری که سنای آمریکا ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونت بار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.
۱۷- انتصاب ویلیام سالیوان به عنوان سفیر آمریکا در ایران(۱۹۷۷تا ۱۹۷۹) بر پیچیدگی شرایط افزود.سالیوان فردی کم تجربه بود که شناختی از ایران نداشت و گویا تحت تأثیر تبلیغات مخالفان شاه گزارشات نادرست و اغراق آمیزی علیه شاه به وزارت خارجۀ آمریکا مخابره می کرد. یکی از توصیه های اصلی سالیوان به کارتر خروج شاه از ایران و تماس با هواداران آیت الله خمینی بود. این«توصیه» ها در شرایطی بود که حتّی در اواسط سال ۵۷ برخی سرویس های اطلاعاتی آمریکا در ارزیابى از موقعیّت سیاسی شاه اظهار مى کردند:
-«ایران در وضعیّت انقلابی یا ما قبل انقلابی قرار ندارد.»
سازمان سیا نیز در ارزیابی اطلاعاتی مورخ ۲۸ دسامبر ۱۹۷۸ (۶ مهر ۱۳۵۷) اعلام کرده بود:
-« انتظار مى رود که شاه در ده سال آینده نیز همچنان به صورت فعّال در قدرت بماند.»
ترورِ شاه!
۱۸- شاه که در گذشته از سوء قصدهای متعدّدی جان سالم بدر برده بود،در سال های ۱۳۵۵-۱۳۵۷از کشته شدنش نگران بود.امیر اصلان افشار (آخرین رئیس کُل تشریفات دربار که هر روز با شاه دیدار می کرد) در گفتگو با نگارنده از «چای زهر آلود!» و نگرانی های شاه برای مسموم کردنش یاد کرده است. بر این اساس، روایت فیلیپ کاپلان ( دیپلمات برجسته در ستاد سیاست گذاری و برنامهریزی دولت آمریکا در سال ۱۹۷۸) می تواند درست باشد:
-«دیوید وایزمن -افسر بلند پایۀ سازمان سیا در تهران- مأمور کشتنِ شاه شده بود».
خمینی در عُزلت و انزوا
۱۹- موقعیّت خمینی پس از شورش ۱۵خرداد ۴۲ بسیار محدود بود چندانکه بقول دکتر ابراهیم یزدی:
-«بعد از قیام ۱۵خرداد و تبعید آقای خمینی به ترکیه، نجف حرکت شایسته ای متناسب با مسائل آن روز از خود نشان نداده بود…اعتراضات علمای عراق می توانست در این رابطه مؤثر باشد،اما نجف متأسفانه ساکت و آرام بود».
در سالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۵ خمینی نه تنها سودای رهبری و رسیدن به قدرت سیاسی نداشت بلکه بخاطر پیری و کهولتِ سن خواهان بازگشت به ایران بود.سـیروس آموزگار -روزنامه نگار معروف- در گفت و گو با نگارنده می گوید: در سـال ۵۵ یکی از مقامات عالی رتبۀ ایرانی به نام ایرج گلسـرخی( مسـئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سـفری به عراق داشـت و با اسـتفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شـد و گفت:
-«لطفاً فردا -بهنگام نماز صبح -در حرم باشـید، شـخص مهمی خواهان ملاقات با شما است»…
مقام عالی رتبۀ ایرانی، سـحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجّب دید که آن شـخص مهم، «آیت الله روح الله خمینی» اسـت که آمده بود و از مقام ایرانی میخواسـت که واسـطه شـود تا او (خمینی) در آن سـن و سـال پیری، از تبعید به ایران برگردد.
هوشنگ معین زاده (نویسنده و مسئول امور امنیّتی سفارت ایران در بیروت) نیز تأئید میکند که درخواسـت بازگشـت خمینی به ایران قبلاً توسـط « امام موسی صدر» از طریق سـفارت ایران در بیروت، به سـاواک گزارش شـده بود.
دکترحسین شهید زاده، سفیر ایران در عراق که بخاطر پیوندهای خانوادگی، روابط نزدیکی با روحانیون داشت، تأکید میکند: چندماه قبل از انقلاب، آیت الله خمینی خواهان بازگشت به ایران بود.
دکتر امیر اصلان افشار ضمن تأکید بر «منشاء خارجی شلوغیهای ایران در سال ۵۷»، یادآور میشود:
– «از خمینی در آن زمان، اصلاً خبری نبود و حتّی در سال ۱۳۵۵ او خواستار بازگشت محترمانه به ایران و رفتن بی سر و صدا به قم شده بود.»
کودتای کمونیستی در افغانستان
۲۰- کودتای کمونیست های وابسته به شوروی در افغانستان( اردیبهشت ۵۷ ) و ضرورت مقابله با نفوذ کمونیسم در منطقه و در نتیجه، لزوم ایجاد «کمر بند سبز» حضور آیت الله خمینی را برای دولت های آمریکا و اروپا برجسته ساخت.فعالّیت های ضد شاهیِ«انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا» به سرپرستی دکتر ابراهیم یزدی و حضور مستمر وی در رسانه های آمریکائی و همکاری او با دکتر رضا براهنی به شخصیّت آیت الله خمینی در محافل سیاسی آمریکا و اروپا اعتبار بخشید. دکترابراهیم یزدی در بارۀ تشدید اقداماتش بعد از واقعۀ خونین میدان ژاله می نویسد:
-«کمیته های مختلف مرکّب از ایرانیان و دانشجویان تشکیل شد.یک هفته بعد از«جمعۀ خونین» تظاهرات اعتراضی وسیعی از طرف «سازمان جوانان مسلمان»در برابر کاخ سفید برگزار شد…چند روز بعد آقای مهندس شهرستانی و یکی دیگر از برادران مسلمان از تهران با مقادیر زیادی عکس و فیلم به هوستون آمدند.عکس ها،همان طور که گفته شد بسیار خوب تهیه شده بودند و به موقع هم رسیدند.عکس ها دقیقاً جای گلوله ها را در سر و صورت و سینۀ مقتولین نشان می داد. جای گلوله ها به وضوح نشان میداد که تیراندازی به قصد کشتار بوده است.تکثیر این عکس ها و انتشار آنها در محافل بین المللی سر و صدای بسیاری علیه رژیم شاه به وجود آورد.تظاهرات واشنگتن، مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعات نیز بسیار موثر واقع شد».
پس از واقعۀ میدان ژاله، دکتر یزدی عازم نجف شد تا آیت الله خمینی را از عراق خارج و در پاریس مستقر کند.
۲۱- فاجعۀ سینما رکس آبادان و واقعۀ خونین میدان ژاله به شاه نشان داد که دشمنان وی برای رسیدن به اهداف خود تا چه حد می توانند دست به جنون و جنایت بزنند. این حوادث هولناک -که شاه آنها را«مهندسی شده» می نامید – ثبات روحیِ شاه را در هم ریخت و تصمیم گیریهای مناسب برای عبورِ از بحران را دشوار ساخت و به قول سِر ریدر بولارد(سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در زمان رضا شاه):«روال عادیِ حکومتِ شاه را مختل کردند».
۲۲- کارتر که بعدها گزارش ها و توصیه های سفیر خود (سالیوان) را «مزوّرانه» نامید،در تلفن ها و پیام های حمایت آمیزِ خود،شاه را به ادامۀ «فضای بازِ سیاسی» و «رعایت حقوق بشر» ترغیب می کرد. توصیه های کارتر باعث تشویق و تحرّک مخالفان در داخل شد چندانکه «ده شبِ شعر شاعران و نویسندگان ایران»در انستیتو گوته (مهر ۱۳۵۶)و کشانده شدن تظاهرات هزاران شرکت کنندۀ جوان و پُرشور این برنامه در آخرین شب نمونه ای از آن بود.
با اینهمه،در برابرِ پیشنهادهای مختلف، شاه با «طرح کودتای فرماندهان ارتش» مخالفت نمود و در سخنانی تأکید کرد:
-«فکر نمی کردم که رسیدن به آزادی اینقدر گران تمام می شود.وقایع اخیر در نیّتِ من به دادن آزادی ها تغییری بوجود نیاورده است.»
با توجه به بیماری شاه و پیام های دوستانۀ کارتر بنظر می رسد که از این زمان شاه تصمیم گرفت بار دیگر به آمریکا سفر کند تا به گمان خود «گزارش های مزوّرانۀ سالیوان»و دیگر مخالفانش در کاخ سفید را خُنثی نماید.دکتر امیر اصلان افشار ضمن اینکه سفر شاه به آمریکا را «مأموریت برای وطنم» میداند، در گفتگو با نگارنده به نکتۀ بسیار مهمّی اشاره میکند:
-« در حالیکه تمام مقدّمات سفر شاه (حتّی تهیّۀ هدایا برای برخی از دوستان شاه) و برنامۀ ملاقاتهای وی در آمریکا پیش بینی شده بود، کارتر دریک تماس تلفنی از شاه خواست تا «در مسیرِ آمدن به آمریکا، ابتداء به مصر رفته و ضمن دیدار با انور سادات، گزارشی از مذاکرات صلحِ مصر و اسرائیل-که شاه در تدارک آن نقش فراوان داشت- تهیّه کند تا در سفر به آمریکا آنرا به وی (کارتر) ارائه دهد»…به این ترتیب:در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ شاه را از ایران به مصر کشاندند ولی پس از مذاکرات شاه با انور سادات، سفیر آمریکا در قاهره خبر داد که «دولت آمریکا،فعلاً ورود شاه به آمریکا را صلاح نمیداند»؛ خبری که باعث حیرت و حیرانی شاه و همراهانش شد.»
۲۳- این «دام یا فریب بزرگ» زمانی روی داد که دو هفتۀ پیش از آن (در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ =۱۴ دی ۱۳۵۷) ژنرال «هایزر» فرستادۀ مخصوص دولت آمریکا در سفری غیر منتظره به تهران، ضمن گفتگو با فرماندهان بلندپایۀ ارتش، آنان را به تسلیم یا انفعال در برابر حوادث جاری دعوت میکرد،توصیه ای که در نبودِ ستونِ فقَرات ارتش(شاه)، بازگشت آیت الله خمینی به ایران(۱۲بهمن ۱۳۵۷) و رَوَند فروپاشی رژیم شاه را تسریع کرد(۲۲بهمن۱۳۵۷).
۲۴- شاه در کتاب پاسخ به تاریخ، تاریخ امپراطوری عظیم نفتی را «تاریخ غیر انسانی» مینامد و مینویسد:
-« به محض اینکه ایران حاکمیّت مطلق ثروتهای زمینی خود را بدست آورد، بعضی از وسایل ارتباط جمعیِ دنیا (خصوصاً بی بی سی) مبارزۀ وسیعی علیه کشور ما آغاز کردند و مرا پادشاهی مُستبد خواندند.»
با توجه به سوء قصدهای مختلف علیه شاه و بیماری مرگبارِ وی و احساس کمبود وقت یا «مبارزه با زمان»، اینک میتوان به سخنان دریغ انگیزِ شاه تأمّل بیشتری کرد:
– « مبارزۀ من با زمان بود که شاید اکنون همه متوجۀ مفهوم و هدف آن بشوند و دریابند که چرا انقلاب در سال ۵۷ وقوع یافت و همه چیز را متوقّف کرد… بیش از پیش، معتقدم که آمریکا، حقیقتاً، نقش بسیار بزرگی در سقوط من ایفاء کرده است…بهمین جهت بود که برای نمونه و برای عبرتِ دیگران ، ایران را به عنوان قربانی انتخاب کردند و به ویرانی آن برخاستند…»
***
اگر این پازلها را در کنار سخنان رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا قرار دهیم، آنگاه فرضیّۀ «کودتای انقلابی علیه شاه در قالب انقلاب اسلامی» مقبولیّتِ بیشتری خواهد یافت.
https://mirfetros.com
ali@mirfetros.com
ژوزف عون، مردی که لبخند و امید را به لبنان بازگرداند / علیرضا نوری زاده
ققنوس لبنان از خاکسترش برخاست، ققنوس ایران کی برمیخیزد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۱ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ ژانویه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
ققنوس لبنان تا ساعت ۲ بعدازظهر پنجشنبه هنوز خاکستری بود که بالکی میزد، اما «مثلث شوم» بالهایش را میکشید و به زمینش میزد. ژنرال با همه ابهتش حیرتزده بود. حرفهای شب پیش نبیه بری، پیر میلیاردری که با آقازادههایش با قالیباف و آقازادهها مسابقه ثروتاندوزی گذاشته چه بود و اطوار امروزش چیست؟
حزبالله ورشکسته و زخمی، جبران باسیل، داماد میشل عون، که بعد از پدرزنش چشم به قصر بعبدا داشت و نبیه بری عصر یکشنبه با اعلام حمایتشان از ریاستجمهوری سلیمان فرنجیه، رئیس جنبش مرده (مریدان) در شمال لبنان، قصد برهم زدن توافقی را داشتند که مسیحیان مارونی منهای باسیل و دارودسته بیرمقش، سنیها، دروزیها و شیعیان مستقل برای انتخاب ژوزف عون به آن دست یافته بودند.
دکتر سمیر جعجع، رهبر «نیروهای لبنانی»، که قویترین رهبر سیاسی مارونیها است و بعد از ژنرال ژوزف عون، نامزد دوم مسیحیان و سنیها به شمار میرفت، برای سلیمان تونی فرنجیه که خونخواه پدر بود (که به دست ایلی حبیقه، متحد سابق جعجع، به قتل رسید) رندانه پیامی فرستاد که «سلیمان! اعلام کن انصراف میدهی، من هم چنین میکنم. مصلحت لبنان فوق مصالح ما است، بیا ژنرال ژوزف عون را حمایت کنیم.»
دوشنبه صبح، فرنجیه بدون مراجعه به مثلت شیعهمارونی (حزبالله، نبیه بری و جبران باسیل) در اطلاعیهای انصرافش را اعلام کرد. تقریبا چهارشنبه آشکار بود که فرمانده کل ارتش لبنان رئیسجمهوری بعدی است، اما وقتی نبیه بری پنجشنبه زنگ رسمیت یافتن جلسه را به صدا درآورد و رایگیری آغاز شد، خیلی زود روشن شد که مثلث بری، حزبالله و باسیل به دنبال باجگیریاند.
هدف آنها گرفتن سه وزارتخانه بود. باسیل وزارت راه و مسکن را میخواست. لبنان ویران نیاز به بازسازی دارد و میلیاردها دلار کمک از کشورهای حاشیه خلیج فارس راهی لبنان خواهد شد. نه حسن نصراللهی در کار است که پولهای «حلال» ولی فقیه را تقسیم کند و نه ولی فقیه آسوپاس و بیآبرو میتواند جیبش را پر کند. وزارت برای او گنج بیپایان بود.
نبیه بری هم دادگستری را میخواست که امکان پروندهسازی و پروندهبازی داشته باشد و حزبالله به دنبال وزارت بهداشت بود. صدها هزار لبنانی از نظر جسمی و روانی آسیب دیدهاند و واردات دارو ممر درآمدی است که میشود رنگ مشروعیت به آن داد.
در فاصله دو رایگیری اول و دوم، نبیه بری پیامهایی از سوی نمایندگان فرانسه، ایالات متحده، بریتانیا و شورای همکاریهای خلیج فارس و همچنین نماینده ویژه عربستان سعودی دریافت کرد که اشاره داشتند اگر رئیسجمهوری امروز انتخاب نشود، لبنان در عزلت و تنهایی خواهد ماند.
بری بلافاصله با همپیمانانش جلسه گذاشت و فراکسیون حزبالله با رایزن سیاسی امنیتی رژیم ولایت فقیه در بیروت تلفنی گفتوگو کرد. چنین بود که در بار دوم، عماد (سپهبد) ژوزف عون بهسهولت و با ۹۹ رای، به ریاستجمهوری انتخاب شد. حزبالله و بعضی نمایندگان امل و باسیل و چند تن از اعضای فراکسیون او رای سپید دادند (در فرهنگ سیاسی ایران، رای کبود).
ژنرال بهعنوان چهاردهمین رئیسجمهوری لبنان از زمان استقلال سوگند یاد کرد و لبنان یکپارچه شادی شد.
ژنرال ژوزف عون بعد از ادای سوگند، طی سخنانی با واژگانی بهدقت گزیدهشده خطاب به نمایندگان و ملتش گفت: «عملکرد سیاسی در لبنان باید تغییر کند. عهد من به لبنانیها در هر کجا که هستند و نیز جهانیان این است که امروز مرحله جدیدی در تاریخ لبنان آغاز شده است و من اولین خدمتگزار این عهد خواهم بود. حفظ قانون اساسی و میثاق ملی و اعمال تمام اختیارات رئیسجمهوری بهعنوان داور عادل بین نهادها عمدهترین وظیفه من خواهد بود.»
او با تاکید بر اینکه اگر میخواهیم کشورمان را بسازیم، همه باید تحت حاکمیت قانون و قوه قضاییه باشیم، افزود: «دخالت در قوه قضاییه ممنوع است. در لبنان جدید، برای مجرم و مفسد، مصونیت وجود ندارد و برای مافیا، قاچاق مواد مخدر یا پولشویی جایی نیست.»
عون خاطرنشان کرد: «من تعهد میکنم برای تصویب لایحه استقلال قوه قضاییه با دولت جدید همکاری کنم و هر قانونی را که ناقض قانون اساسی باشد، به چالش بکشم. نخستوزیری خواهیم داشت که متحد ما است و نه مخالف.»
او حق دولت را در انحصار حمل سلاح تایید کرد. (خیلی ساده یعنی سید علی آقا بساطت را جمع کن و حزبالله فردا مثل دیروز نخواهد بود) و تاکید کرد: «برای کنترل و امنیت مرزها در جنوب (با اسرائیل) و تعیین مرزها در شرق و شمال (با سوریه) و مبارزه با تروریسم و اجرای قطعنامههای بینالمللی و جلوگیری از حملات اسرائیل به لبنان، در ارتش سرمایهگذاری خواهیم کرد.»
عون با تضمین «فعال شدن نیروهای امنیتی بهعنوان ابزاری اساسی برای حفظ امنیت و اجرای قوانین»، اضافه کرد: «من عهد میبندم آنچه را اسرائیل در جنوب، حومه بیروت، بقاع و دیگر نقاط لبنان ویران کرد، بازسازی کنم. شهدای ما جوهر و روح عزم و اراده ما هستند و اسیران ما امانتی بر گردنمان. زمان آن رسیده است که روی سرمایهگذاری لبنان و روابط خارجی خود شرطبندی کنیم، نه اینکه برای قلدری کردن روی سرمایهگذاری خارجی شرطبندی کنیم.» (بازهم نیشی به حزبالله و پولهای حلال سید علی آقا)
رئیسجمهوری منتخب لبنان ۱۰ ژانویه ۱۹۶۴ در منطقه سن الفیل بیروت متولد شد. او بهعنوان دانشجوی افسری داوطلبانه وارد ارتش شد و پس از طی دوره در دانشکده افسری تا رسیدن به درجه ژنرالی، ترفیعهای زیادی گرفت و در سال ۲۰۱۷ به فرماندهی ارتش منصوب شد.
از زمان به دست گرفتن فرماندهی ارتش، عون این نهاد را در گذار از شدیدترین بحران مالی ملی رهبری کرد. دورانی که سقوط ارزش لیره لبنان و افت شدید حقوق سربازانش را شاهد بود. نهادی که در سالهای جنگ داخلی ۱۹۹۰ــ۱۹۷۵ موفق شده بود ثبات داخلی را حفظ کند، با شروع بحران مالی و جذب جوانان به سمت حزبالله، وضعی متزلزل پیدا کرده بود.
ژنرال عون سه بار مدال جنگ، دو بار مدال جراحت در جنگ و نیز مدال وحدت ملی، مدال طلوع جنوب، مدال قدردانی نظامی نقره، نشان لیاقت درجه سوم لبنان و مدال ملی شوالیه را دریافت کرده است و مدال لیاقت لبنان و نشان افسر ملی، مدال ضدتروریسم، مدال افتخار نظامی، درجه نقره و نشان لیاقت درجه یک هم دارد.
ژنرال عون در سالهای ۱۹۸۸، ۱۹۹۵ و ۲۰۰۸ در چندین دوره نظامی در ایالات متحده آمریکا و در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۳ در دورههای نظامی در سوریه شرکت کرد.
او موفق شد ارتش را از جنگ بیش از یک ساله بین اسرائیل و حزبالله، دور نگه دارد. به همین دلیل حزبالله عاشقانه به ژنرال نگاه نمیکرد. در این مدت بیش از ۴۰ سرباز لبنانی در حملات اسرائیل کشته شدند اما ارتش مستقیم با اسرائیل درگیر نشد. حزبالله از درگیریها بهشدت آسیبدیده بیرون آمد و حملات اسرائیل باعث کشته شدن بیشتر رهبران ارشد آن و ویرانی پایگاههای این گروه شد.
حضور عون در رسانهها تاکنون بسیار نادر بوده است ولی از عصر پنجشنبه در لبنان و جهان عرب، به هرسو چشم میدوختی، ژنرال در لباس شخصی یا یونیفرم نظامی، در چشمت مینشست.
عون در حمایت از آتشبس ۶۰ روزهای که با میانجیگری واشینگتن و پاریس در ماه نوامبر آغاز شد، نقش کلیدی داشت. مفاد توافقنامه مستلزم استقرار ارتش لبنان در جنوب لبنان با عقبنشینی نیروهای اسرائیلی و حزبالله است.
ایالات متحده که از سال ۲۰۰۶ بیش از ۲.۵ میلیارد دلار برای حمایت از ارتش لبنان کمک کرده است، برای ارائه کمکهای اضافی از جمله کمک به حقوق سربازان سریعا از طریق فرستاده ویژهاش وارد عمل شد.
عون در بخشی از سخنانش اشاره کرد: «لبنان به طرح عربی دودولت برای برپایی فلسطین ملتزم است. ما اسکان فلسطینیها در لبنان را نمیپذیریم و بر عزم خود برای به عهده گرفتن امنیت اردوگاهها پای میفشریم. ما سیاست بیطرفی مثبت را اعمال خواهیم کرد و تنها بهترین تولیدات کشاورزی و صنعتی خود را به کشورهای دیگر صادر میکنیم و چون گذشتهای نه چندان دور، گردشگر جذب خواهیم کرد.» (اینجا نیز او تلویحا به حزبالله، رژیم اسد و خامنهای که لبنان را به مهمترین صادرکننده قرصهای روانگردان کپتاگون و حشیش و افیون بدل کرده بودند، نیش زد)
او خواستار آغاز گفتوگوی جدی و برابر با دولت سوریه شد تا همه روابط و پروندههای در دست بررسی بهویژه پرونده سوریهای مفقود و آواره و تعیین دقیق مرزها موردبحث و بررسی قرار گیرد.
اسرائیل بارها اعلام کرده که حاضر است پارهخاک اشغالی لبنان یعنی مزارع شبعا را به این کشور پس دهد، منتها چون در زمان جنگ با اعراب این پارهخاک در تصرف سوریه بود، دمشق باید حاکمیت لبنان بر شبعا را در سازمان ملل اعلام کند و رژیم بعثی پدر و پسر در دمشق هرگز حاکمیت لبنان را به رسمیت نشناختند.
ژوزف عون در نهایت یادآور شد: «ما به اقتصاد آزاد متعهدیم و به بانکهایی نیاز داریم که تنها قانون بر آنها حاکم باشد. در حمایت از پول سپردهگذاران کوتاهی نخواهم کرد و قول میدهم برای تدوین قوانین انتخاباتی به دولت آینده فشار بیاورم. کار برای تصویب پیشنویس قانون رفع تمرکز اداری گسترده بلافاصله آغاز خواهد شد.»
ققنوس ایران نیز برمیخیزد
به لبنان دردکشیده که دوستش دارم، لحظهای حسادت میکنم. به یاد سروقدانی مثل نادر جهانبانی، مهدی رحیمی، خسروداد، بدرهای، آیت محققی، مهدیون و… میافتم و روزی را پیش چشم میآورم که اعلامیه شماره ۱ ایران آزاد از رادیو تلویزیون ملی میهنم پخش میشود و طنین آوای دلارام کشمیری و فریدون فرحاندوز در گوش جانمان میپیچد: «هموطنان اینجا صداوسیمای ایران آزاد است.»
نمیدانم چرا، ولی ایمان دارم که آن روز را خواهم دید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
پروژه فریب سفر بی ثمر پزشکیان به چابهار
پنجشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۳ (هفته جاری) مسعود پزشکیان بعنوان نهمین رئیس جمهور ایران به زادگاه نگارنده (چابهار) سفر می کند تا طبق روال همیشگی روسای جمهور سابق به “وعده درمانی” بپردازد. این دومین سفر وی به بلوچستان است که این بار به چابهار و سپس به زابل خواهد رفت تا در آنجا نیز در مورد حقابه هامون در سیستان همانند احمدی نژاد و روحانی و رئیسی فریبکارانه “وعده فروشی” کند. حدود دو ماه پیش در مقاله ای تحت عنوان “سفر به بلوچستان: از بنی صدر تا پزشکیان” به تاریخچه مَکر مَکاران در سرزمین مَـکّـُران (Makkoran) و کل بلوچستان پرداختم. زیرا در اوایل انقلاب از نزدیک شخصا با رئیس جمهور بنی صدر در چابهار, و خامنه ای (در دانشگاه زاهدان در نیمه دوم ۵۹ زمانی که نماینده خمینی در شورای عالی دفاع ملی در امور جنگ بود) صحبت کردم و وعده دریافت کردم که بلوچستان آباد و مرفه خواهد شد. بقیه روسای جمهور نیز وعده های مشابه دادند, ولی بلوچستان همچنان در قعر جدول شاخص های مختلف توسعه قرار دارد؛ الا در جدول اعدام و فقر و فرق که دارای رتبه اول است. نگارنده در طی یک ربع قرن اخیر بارها در باره ظلم و ستم و تبعیض علیه بلوچها نه تنها توسط جمهوری اسلامی, بلکه توسط رسانه های فارسی زبان برونمرزی وابسته به کشورهای استعماری و غربی و عربی و غیره نوشته ام که اکثر روزنامه نگاران آنها دست پرورده جمهوری اسلامی (حتی معاون وزیر) و “محصولات صادراتی” رژیم هستند, نوشته ام و سخن گفته ام و به شدت انتقاد کرده ام. اما چه سود که جمهوری اسلامی نفوذ بسیار عمیق و گسترده ای در همه این رسانه ها دارد.
تقریبا به صورت هدفمندانه همزمان با این سفر, روز دوشنبه هفته جاری محمدرضا عارف معاون اول رییس جمهور از احتمال انتقال پایتخت به سواحل مَـکّـُران (با محوریت چابهار) خبر داد و از آن بعنوان “گزینه جدی” صحبت کرد. روز بعد (سه شنبه) فاطمه مهاجرانی سخنگوی دولت ایران در کنفرانس خبری هفتگی آن را تکرار کرد و از گزینه مَـکّـُران بعنوان پایتخت آینده ایران سخن گفت و خبر داد که شورایی برای بررسی این کار نیز تشکیل شده است و از همه کارشناسان و دانشگاهیان دعوت کرد تا دولت را در این زمینه کمک کنند. البته از مردم بلوچ نخواهند پرسید. زیرا در جواب خواهند شنید که: بعد از ۴۶ سال ستم بی حد” از طلا گشتن پشیمان گشته ایم, مرحمت فرموده ما را مس کنید”
و اما سواحل مَـکّـُران (Makkoran) کجاست و چه ویژگی هایی دارد؟
منطقه طولانی بلوچ نشین سواحل دریای تاریخی مَـکّـُران (بعضی ها آن را دریای عمان می خوانند) و اقیانوس هند را مَـکّـُران (Makkoran) می نامند که نامی بسیار قدیمی است و در متون تاریخی و کُتب قدیمی و کتیبه های متعدد ذکر شده است. تلفظ درست و دقیق آن مَـکّـُران (Makkoran) می باشد. سواحل مکران به جز ذخایر نفت و گاز, قابلیتهای کشاورزی, دامپروری و بخصوص شیلات دارد. بطور تاریخی تا قبل از قریب به نیم قرن پیش سواحل مَـکّـُران سرشار از تنوع زیستی انواع و اقسام ماهیان و آبزیان بود. اما متاسفانه بخصوص در طی دو دهه گذشته به دلیل صید بی رویه و حضور کشتی های بزرگ ماهیگیری چینی (صید ترال یا کف تراشی به سبک چینی) در سواحل مکران (و همچنین سواحل خلیج فارس) صنعت ماهیگیری رو به افول است. اگرچه کشتی های چینی مجاز به ماهیگیری در سواحل مکران بودند و آزادانه کف دریا را لایروبی کردند و رفتند, اما جمهوری اسلامی با ندادن مجوز صید و یا سوخت برای لنج ها عملا صیادان بلوچ را با خانه نشینی اجباری به روز سیاه نشاند.
البته همه می دانند انتقال پایتخت به مَـکّـُران نیازمند برنامهریزی دقیق و سرمایهگذاری کلان و بومی محور است, که در شرایط فعلی فاقد زیرساختهای لازم از جمله جادهها، فرودگاهها، مدارس، بیمارستانها و مراکز صنعتی و غیره می باشد. لذا سنگ بزرگ علامت نزدن است. حال بگذریم از خطر زلزله و سونامی. تا به اکنون خود جمهوری اسلامی چندین همایش “مانور بین المللی سونامی در سواحل مکران” برگزار کرده است و با رجوع به منابع سازمان ملل و یونسکو و به خصوص زلزله و سونامی دهشتناک سال ۱۹۴۵ میلادی در سواحل مکران (لینک ۱) که ارتفاع امواج تخریبی سونامی در برخی از شهرها و روستاهای مکران به ده متر نیز رسیده بود و در آن زمان با جمعیت بسیار کم تلفات جانی و مالی فراوانی به بار آورد . گسل زلزله خیز مکران به طول حداقل یک هزار کیلومتر از کراچی تا نزدیکی تنگه هرمز با ساحل مَـکّـُران فقط صد کیلومتر فاصله دارد و به گفته رئیس مرکز ملی اقیانوس شناسی دریای عمان و اقیانوس هند این پوسته اقیانوسی در حال فرو رانش در زیر خشکی ایران به میزان سالانه چهار تا پنج سانتیمتر است.
وانگهی مردم بلوچ شدیدا مخالف طرح آمایش سرزمینی و تغییر بافت جمعیتی و به حاشیه راندن هر چه بیشتر بلوچها در زادگاه خویش تحت عنوان “پروژه ضد بلوچ” یا به اصطلاح “طرح توسعه سواحل مَـکّـُران” هستند. هدف اصلی دولت از تبلیغ و مطرح کردن انتقال پایتخت به مَـکّـُران, فروش زمین های تصاحب شده مردم بومی در شهرستان های ساحلی چابهار, دشتیاری, کُنارک و زرآباد به شرکت ها و افراد غیر بومی و تطمیع آنها است؛ آن هم با قیمت بسیار بالا با این ادعا که مثلا چابهار پایتخت بعدی ایران خواهد شد. تا به امروز بسیاری از زمین های تصاحب شده به “نورچشمی ها” و آقازاده ها و مسئولین حکومتی غیر بلوچ داده شده اند. اما زمین های فراوانی بر روی دست دولت مانده است. این درحالی است که حتی فقرای کپرنشین بلوچ را نیز با تخریب کپرهای محقر آنها بی خانمان می کنند. هدف اصلی تشویق غیربومی ها از استان های دیگر برای مهاجرت به سواحل مَـکّـُران و سرمایه گذاری از طریق خرید زمین هیچ چیزی نیست جز کسب درآمد موقت برای دولت ورشکسته پزشکیان!
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
لینک ۱ ـ https://unesdoc.unesco.org/ark:/48223/pf0000232549
پرخاشگری در تهران، ترسیم آینده در دمشق / علیرضا نوری زاده
مردی که ۴۶ سال است بالا و پایین سیاست را زیر پا گذاشته، حتی یکدهم الشرع جوان از سیاست سررشته ندارد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲ ژانویه ۲۰۲۵ ۹:۳۰
بعد از دو هفته از سرنگونی بشار اسد، سه بانو در راس مهمترین مقام سیاسی و اقتصادی سوریه قرار گرفتند. مسیحیان شب سال نو را در دمشق و حمص و لاذقیه جشن میگیرند و در ایران «رژیم جمهوری اسلامی» به ظریف مجال میدهد همراه با بانویش در کلیسای انجیلی حضور بهم رساند و دعای ربانی سر دهد. اولی از سر هوش، دومی از سر فریبکاری و تظاهر.
از لحظه ورود احمد الشرع به دمشق، رفتار و گفتار او را زیر نظر داشتهام. احمد الشرع آرام، چونان یک دولتمرد پخته، هرروز از جعبه جادوییاش برگی بیرون میآورد و طرفداران و مخالفانش را همزمان به شگفتی میاندازد. او عایشه دبس را مسئول امور زنان در حکومت موقت میکند؛ بانویی با سابقهای طولانی در مبارزه با جنایات و فساد بشارالاسد. میسا صابرین، کارشناس اقتصادی و بانکی سوریه، هم به ریاست بانک مرکزی برگزیده میشود و در گام سوم، دولت موقت سوریه محسنه المحیثاوی، بانوی اقتصاددان متولد سال ۱۹۷۰، را به استانداری السویدا در جنوب سوریه، از مناطق درزینشین، برمیگزیند.
در ملاقاتهایش با نمایندگان و وزرای خارجه کشورهای عرب و دولتهای غربی و منطقهای از طرحهایش برای تحول سوریه میگوید و چشمانداز فردای کشورش را ترسیم میکند.
احمد الشرع در گفتوگو با طاهر برکه، دبیر ارشد شبکههای الحدث و العربیه، که با دهها دولتمرد بزرگ عرب در سالهای اخیر گفتگو کرده است، چنان سخن میگوید که پرسشگر باتجربه را به شگفتی میاندازد. بخشی از سخنانش را با هم مرور میکنیم: «من خود را آزادکننده کشور نمیدانم، زیرا همه با ازخودگذشتگی، کشور را آزاد کردند و ملت سوریه با دستان خود، خود را نجات داد.»
احمد الشرع میگوید: «گروههای مسلح در جریان عملیات آزادسازی تلاش زیادی کردند تا از کشته شدن یا آوارگی مردم جلوگیری شود. ما مجدانه تلاش کردیم که روند انتقال قدرت بهشکل آرام انجام شود. آزادسازی سوریه ضامن امنیت منطقه و حوزه خلیج فارس برای ۵۰ سال آینده است.»
در مقابل، خامنهای از تحولات سوریه چنین استقبال میکند: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاد، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است.»
موضعگیری در قبال ایران
احمد الشرع، فرمانده عملیات نظامی سوریه، ابراز امیدواری میکند که حکومت ایران در محاسبات و سیاستهایش را در مورد مداخلات منطقهای بازبینی کند. به گفته او، بخش بزرگی از مردم منطقه خواستار ایفای نقش مثبت ایران در منطقهاند.
به گفته الشرع، «اداره عملیات نظامی» به وظیفهاش در قبال مراکز دیپلماتیک جمهوری اسلامی، به رغم مشکلاتی که ایجاد شد، عمل کرد و «ما انتظار اظهاراتی مثبت از تهران داریم». او افزود: «ما وارد تهران یا جنوب لبنان نشدیم، بلکه به شهرها و روستاهایمان بازگشتیم. منتظر اظهارات مثبت از سوی تهران بودیم و ایران باید با مردم سوریه همسو میشد.»
الشرع در خصوص شکایت علیه حکومت ایران برای الزام این کشور به پرداخت غرامت به سوریه به دلیل ویرانی کشورش در اثر مداخله نظامی تهران گفت: «کمیتههای حقوقی درخواستهای غرامت از کشورها یا گروههایی را که در ویرانی سوریه نقش داشتند، بررسی خواهند کرد.»
حل بحران با قسد و روابط منطقهای
الشرع میگوید که دولت کنونی در حال مذاکره با نیروهای دموکراتیک سوریه (قسد) به منظور حل بحران شمال شرق سوریه و ضمیمه کردن این گروه به نیروهای مسلح دولتی سوریه است. فرمانده «اداره عملیات نظامی» سوریه تاکید کرد که کردها بخشی جداییناپذیر از مولفههای سوریهاند و این کشور تجزیه نخواهد شد.
احمد الشرع ۴۰ ساله ابراز امیدواری میکند که دولت جدید آمریکا به ریاست دونالد ترامپ سیاست رفع تحریم از سوریه را در پیش بگیرد.
احمد الشرع در ادامه مصاحبه با العربیه، در ارتباط با مواضع اخیر ریاض تاکید میکند که این مواضع بسیار مثبت بود و عربستان سعودی به دنبال ثبات در سوریه است. او همچنین خاطرنشان کرد که عربستان سعودی از فرصتهای سرمایهگذاری عمده در سوریه برخوردار است و نقش آن در آینده سوریه بسیار اهمیت دارد.
الشرع با اشاره به اینکه متولد ریاض است، افزود که تا هفت سالگی در ریاض زندگی کرده و مشتاق سفر مجدد به این شهر است.
از نگاه او، عربستان سعودی به دنبال ثبات در سوریه است و فرصتهای سرمایه گذاری بزرگی در سوریه دارد و در آینده سوریه نقش مهمی خواهد داشت.
خامنهای اما درصدد است با «جوانان غیورش» سوریه را دوباره به آشوب کشد.
روابط با روسیه
احمد الشرع در اولین اظهارنظر صریح و رسمی درباره روسیه و پایگاههای آن در سوریه، تاکید کرد: «دولت فعلی نمیخواهد روسیه بهگونهای خارج شود که شایسته روابط طولانیمدتش با سوریه نباشد.»
پیدا است که احمد الشرع چند سال آموخته است و معلمانی چون فیدان، وزیر خارجه ترکیه، به او یاد دادهاند که بین یک شورشی تندرو سلفی و یک دولتمرد باشعور و آگاه به روند سیاست پیشرو، تفاوتهای زیادی وجود دارد و او باید خود را برای ظهور در هیئت جدیدش آماده کند.
احمد الشرع به طاهر برکه میگوید: «اولویت دولت جدید منافع مردم سوریه است و تلاش میکند از تنش و درگیری با کشورهای دیگر دوری کند.»
او در گفتوگو با طاهر برکه، تاکید میکند که ملت سوریه بهتنهایی خود را نجات داد و با اشاره به اینکه سوریه برای کسی مشکلساز نخواهد بود، میافزاید: «ما سوریه را از هرگونه اختلاف سیاسی در امان نگه خواهیم داشت. هدف ما توسعه و سازندگی اقتصاد در کشورمان است.»
الشرع با انتقاد از اظهارات اخیر خامنهای و سردارانش درباره سرنگونی بشار اسد و پیروزی مخالفانش، گفت: «ما وارد تهران یا جنوب لبنان نشدیم، بلکه به شهرها و روستاهایمان بازگشتیم. منتظر اظهارات مثبت از سوی تهران بودیم و ایران باید با مردم سوریه همسو میشد.»
او در جایی دیگر به خبرنگار ارشد شبکههای العربیه و الحدث گفت: «درهر کشوری که رژیم ایران در آن نفوذ داشت، از جمله عراق، لبنان و سوریه و یمن تنشهای فرقهای در مقیاس بسیار گسترده رخ میدهد. به طوری که به جنگ داخلی منجر میشود، فساد اداری قابلتوجهی در سطح دولت و نهادهای عمومی آن کشور ایجاد میشود و تولید کپتاگون و دیگر انواع مواد مخدر صنعتی آنجا گسترش مییابد. امیدوار بودم ایران در مداخلاتش در منطقه تجدیدنظر کند؛ مسئلهای که دارد به ضرر مردم منطقه تمام میشود.»
او تاکید کرد که سوریه نمیتواند با کشور بزرگی مانند ایران در منطقه قطع رابطه کند، اما روابط دمشق و تهران باید مبتنی بر اصول دیپلماتیک، احترام متقابل به حاکمیت دو کشور، مداخله نکردن در امور داخلی باشد.
الشرع گفت: «معتقدم بخش وسیعی از جامعه داخل ایران آرزو دارند نقش ایران در منطقه مانند هر کشور عادی دیگری مثبت و قابلدرک باشد. بدون دخالت در امور کشورهای دیگر و حمایت از برخی گروههای شبهنظامی و بدون نفوذ به روستاها و شهرهای ما و دستکاری در آنها؛ آنطور که در ۱۴ سال گذشته شاهد بودیم.»
پیر دیر و رهرو جوان سیاست
حال این حرفها را با عباراتی از سید علی خامنهای (از لحظه سقوط اسد) که عمری بیش از دو برابر الشرع دارد، مقایسه و بازخوانی میکنیم تا دریابیم مردی که ۴۶ سال است بالا و پایین سیاست را زیر پا گذاشته، حتی یکدهم الشرع جوان از سیاست سررشته ندارد.
در همان ساعاتی که بشار الاسد به درودیوار میزد و از دمشق به لاذقیه پر میکشید و از آنجا به پایگاه حمیم میرفت تا با کمک روسها به مسکو پرواز کند، درست در همین ساعات، مشاوران چپ و راست و وزیران خامنهای از عراقچی تا لاریجانیها و سلامی گرفته تا سرلشکر باقری بهصراحت از شکست مخالفان اسد و پیروزی جبهه مقاومت میگفتند .
البته خود خامنهای هم چنین تحلیل میکرد: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاده، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله یک دولت همسایه سوریه نقش آشکاری را در این زمینه ایفا میکند، ایفا کرد، الان هم ایفا میکند. این را همه میبینند، ولی عامل اصلی توطئهگر و نقشهکش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم. این قرائن برای انسان جای تردید باقی نمیگذارد.»
«البته این مهاجمینی که گفتم هر کدام یک غرضی دارند. اهدافشان با هم متفاوت است، بعضیها از شمال سوریه یا جنوب سوریه دنبال تصرف سرزمیناند، آمریکا به دنبال این است که جای پای خودش را در منطقه محکم کند، اهدافشان اینها است و زمان نشان خواهد داد که انشاالله هیچ کدام به این هدفها نخواهند رسید. مناطق تصرفشده سوریه به وسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد. جای پای آمریکا هم قرص نخواهد شد. به توفیق الهی، به حول و قوه الهی، آمریکا هم به وسیله جبهه مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد.»
سه روز بعد، «مقام معظم» در اوج کلافگی به دلیل دیدن رقص و پایکوبی مردم سوریه در پی سرنگونی بشار، بیآنکه واژهای در محکومیت پدر و پسر بعثی بر زبان آورد، همچنان در شیپور نفاق میدمد و میگوید: «ایجاد فرصتها از دل تهدیدها در گرو هوشیاری، احساس مسئولیت و عمل به وظایف فراهم میشود. مطمئن باشید فردای منطقه از امروز آن بهتر خواهد بود. پیشبینی میکنیم مجموعهای قوی و شرافتمند در سوریه نیز سر برآورد. چرا که امروز جوانان سوری چیزی برای از دست دادن ندارند. مدرسه، دانشگاه، خانه و خیابان آنها ناامن است. بنابراین باید با قوت اراده در مقابل طراحان و مجریان ناامنی بایستند و بر آنها فائق آیند.»
خامنهای شکستخورده و با درکی نادرست سرانجام در پنجمین سالگرد کشته شدن قاسم سلیمانی، برخلاف شیوه همیشگی، دیگر طاقت مجامله و مصلحتجویی نداشت، پس به سیم آخر زد: «آمریکا و متحدانش سرانجام با ذلت از این منطقه خارج خواهند شد. آمریکا و اسرائیل و کشورهای خارجی به خاک سوریه تعرض کردهاند و نمیتوانند در این کشور بمانند و در برابر جوانهای سوری مجبور به عقبنشینی میشوند.»
خامنهای از جوانان مومنی میگوید که از جولان تا حلب و از حما تا لاذقیه و البته دمشق به رقص و پایکوبی مشغولاند و سرنگونی اسد و بعثیهای جنایتکار را جشن گرفتهاند .
خامنهای حتی نوشتههای سایت دیپلماسی برادر عروسش، صادق خرازی، را هم نمیخواند؛ جایی که بعضی از دیپلماتهای قدیمی رژیمش از چند ماه پیش سقوط بشار الاسد را حتمی میدانستند.
او از جوانان «مومن» سخن میگوید که مادران و پداران داغدار با اشک و ناله جنازه دهها هزارشان را در گورهای جمعی و زندانهای مخوف یافتهاند. میگوید: «اقتدار ملی در هر کشوری عواملی دارد که باید حفظ کرد. از اشتباههای بزرگ برخی کشورها این است که عوامل ثبات و اقتدار را از عرصه خارج میکنند، مجموعه جوانان مومنی که حاضرند جانشان را فدا کنند، عوامل ثبات و اقتدارند.»
رهبر جمهوری اسلامی انگار آدرس جوانان مومن را گم کرده است. همان جوانان مومنی که در جنبشهای سالهای اخیر خانه پدری با جانشان در برابر رژیم او ایستادند. بختیاریها، شکاریها، حمیدرضاها و مهساها و صدها تن دیگر که هنوز در زندانهای خامنهای در سختترین شرایط به سر میبرند.
چرا “آب پاشی” قبر ساعدی پروژه “جلنگر” جمهوری اسلامی است
آیا آتش سوزی سینما رکس آبادان را به یاد دارید که در آن ۶۷۷ انسان بیگناه به جرم رفتن به سینما زنده زنده در آتش سوختند تا انقلاب خمینی پیروز شود. در آن زمان اکثریت مطلق روشنفکران و فعالین سیاسی با ایجاد نفرت پراکنی عمیق بعنوان سوخت ضروری انقلاب رژیم پهلوی را مقصر دانستند و هیچ کس جرات به چالش کشیدن روایت غالب را نداشت.
جمهوری خون و جنون که با زنده زنده سوزاندن صدها انسان آغاز شده بود تا به امروز پروژه های کوچک و بزرگ فراوانی را عملی نموده است. پروژه “آب پاشی” قبر ساعدی توسط سربازان گمنام امام زمان در راستای تعمیق شکاف بین جمهوری خواهان و طرفداران سامانه پادشاهی ظاهرا موفق شده است, آن هم با شگرد تفرقه بینداز و حکومت کن. دلایل این پروژه بر هر انسان معقول و خردمندی واضح است.
اولا هیچ کسی در یک گورستان عمومی شلوارش را پایین نمی کشد تا ادرار کند و از خودش فیلم بگیرد؛ این یک جرم پرخطر است. در حالیکه ریختن آب یا قبرشویی از یک بطری آب با منفذ کوچک جرم نیست. مخصوصا گورستان پِر-لاشِز (Cimetière du Père-Lachaise) که طبق ویکی پدیا بزرگترین گورستان پاریس و یکی از مشهورترین و پربازدیدترین گورستان جهان می باشد و هر ساله بیش از ۳٫۵ میلیون بازدیدکننده دارد که روزانه قریب به ده هزار بیشترین آمار در کل جهان به شمار میآید.
ثانیه از زلالی مطلق آب ریخته شده کاملا مشخص است که به رنگ ادرار نیست مگر آنکه شخص بلافاصله قبل از آن در بازده زمانی خیلی کوتاه حداقل چند لیتر آب نوشیده باشد تا رنگ ادرارش صاف و زلال باشد. ثالثا از کجا معلوم که این فرد یک سلطنت طلب واقعی است و نه آژان پرووکاتور (Agent provocateur) مامور و معذور گمنام وزارت اطلاعات. نگارنده در طی بیش از دو دهه گذشته در مورد پروژه های بدسگال پر فریب و نیرنگ آمیز نفوذ و تفرقه برانگیز بارها نوشته است.
حیرت آور است که چگونه افراد شناخته شده صادراتی ضدپهلوی که شب و روز در رسانه های اصلاح طلب مثل بی بی سی و ایران اینترنشنال و صدای آمریکا و رادیو فردا و غیره بعنوان رهبر و کارشناس و متخصص نظیر ف س و ع ا و امثالهم برجسته می شوند, بلافاصله همانند یک ارکستر سمفونی موزون و هماهنگ شده به سامانه پادشاهی حمله می کنند. آنهم بدون زره ای تعمق و دلیل عقلانی برای این نفرت پراکنی و تشدید جنگ حیدری نعمتی.
این ارکستر تک هماهنگ شده تهاجمی توسط صادراتی های شناخته شده و به اصطلاح کارشناسان رسانه های فارسی زبان و فحاشی آنها به پهلوی مرا بیاد واقعه ای حدود ۵۵ سال پیش در دوران کودکی ام در چابهار که در آن زمان شهر خیلی کوچکی بود می اندازد. در چابهار یک مرغ فروش بددهنی بود بنام جلنگر (Jalangar) با بینایی بسیار کم (حدود شاید بیست درصد) که روزانه پیاده با چند مرغ از یکی از محله های شهر برای فروش مرغ هایش به بازار قدیمی چابهار می آمد. دو پسر تُخس حدود ده ساله با نام های گُلام(غلام) و حسن که با پسر دیگری بنام “مُراد رضا (معروف به رضوک یا رضا”) دشمنی و دعوا داشتند نقشه ای پیچیده اما ساده و موثر را جهت انتقام گیری از “رضا” طراحی و اجرا می کنند. آنها در سر راه جلنگر به بازار به اذیت و آزار او می پردازند و جلنگر هم به آنها فحش می داد. با نقشه قبلی غلام با صدای بلند به حسن می گوید: “رضا ! جلنگر را بیش از این اذیت نکنیم ممکن است به پدرت “حاجی امام بخش” شکایت تو را بکند”. در صورتی که رضا آنجا نبود و روحش هم خبر نداشت. اما جلنگر حاجی امام بخش پدر رضا را می شناخت و لذا کینه ای سخت از او به دل گرفت. در آن زمان مردها از جمله “حاجی امام بخش” در کافه ای بنام “کافه گوادری” در بازار کوچک شهر برای صرف چای جمع می شدند. جلنگر وقتی به بازار می رسد شروع می کند به فحش های بسیار رکیک به “حاجی امام بخش و خانواده اش که چرا نمی تواند پسر (بقول او حرامزاده اش) را تربیت کند. این امر سبب آبروریزی بزرگی برای “حاجی امام بخش” می شود و او با خشم و نفرت بلافاصله به منزل می رود و به قصد کشت پسرش “رضا” را کتک می زند. هر چقدر رضا با درد و شیون و گریه می گوید من نبودم, پدرش حاجی امام بخش می گوید خفه شو دروغگو! اکنون همه شهر می دانند این کار تو خبیث بوده و به تنبیه شدید بدنی او ادامه می دهد. نقشه انتقام جویی دو پسر بچه تُخس بلوچ بنام های غلام و حسن از دشمن خود یعنی “رضا” ی یازده ساله کوچکترین نقصی نداشت ! و اینگونه است که داستان تهمت و بهتان و کینه ورزی های مبتنی بر نقشه های خبیثانه “غلام” و “حسن” (بخوان سربازان گمنام امام زمان امروزی) همچنان در فضای مجازی, و حقیقی (بیانیه ۲۴۰ نفری در سایت گویا، که اتفاقا برخی از امضاء کنندگان با فحاشی و تهمت زنی آتش بیار معرکه شدند) ادامه دارد؛ و عقب مانده ترین رژیم منحوس معاصر بر ما همچنان حکومت می کند. به یزدان که گر ما خرد داشتیم؛ کجا این سرانجام بد داشتیم !
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
مردی با کراوات سبز در دمشق / علیرضا نوری زاده
پاسخ سرنگونکنندگان بشار الااسد به رهبر رژیم: ۳۰۰ میلیارد دلار طلبکاریم
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۶ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲۶ دِسامبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰
احمد الشرع-ویکیپدیا
آقای احمد الشرع، رهبر فعلی سوریه پس از اسد، عمامه داعشی، قبای طالبانی و ریش بنلادنی خود را تغییر داد یا تعدیل کرد. دو روزی کاپشنی داشت و بلوزی و با ورود وزیرخارجه ترکیه که معلم سیاسیاش به حساب میآید، او و دهها تن از احرار شام «ربطه عنق» (کراوات) بستند. خمینی اما کراواتیها را که بعضا مثل بازرگان و سحابی نیمقرن کراوات زده بودند، یا چون ولایتی و یزدی با کراوات از آمریکا آمدند، با وصف کراوات از زبان هاشمی رفسنجانی به «افسار خر» یا صلیب، خلع کراوات کرد و چندین سال در زمان جنگ به زشتنگاری مرد و زن ایرانی همت گماشت.
ارتشیهای ما زیباترین یونیفرم را داشتند و نیروهای ویژهشان چون کلاهسبزها، رنجرها، هوافضا، کماندوهای دریایی با یونیفرمهایی که چیزی کمتر از همقطاران آمریکایی و اروپایی آنان کم نداشت، در مانورها و رژههایی مثل ۲۱ آذر غرور هر ایرانی وطنپرستی را برمیانگیختند. لحظهای چشم برهم نهید و ارتشبد جم، سپهبد نادر جهانبانی، خسروداد، ربیعی، حجت، امینی افشار و… را پیش دیده آورید. آنگاه چشم بازکنید و افرادی از نوع سلامی و قاآنی و فیروزآبادی مرحوم، سبزوار محسن رضایی، احمد وحیدی و… را ببینید که سران نیروهای مسلح امروزند.
خمینی نماد مرگ و اندوه و چیدن لبخند از لبها شد و احمد الشرع هر روز که میگذرد، امید به فردا را رنگینتر میکند. نتانیاهو یک بار در حیات سیاسیاش راست گفت؛ خاورمیانه بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ خاورمیانه دیگری خواهد شد.
امروز بعد از یک سال و دو ماه و نیم، لبنان دوباره نفس میکشد و کریسمس بیروت و صیدا و جونیه و عالیه بار دیگر با نور و کاج و موسیقی انگار از خواب مرگ بیدار شده است. وقتی جمعی از تندروها کاج پرنور در حومه حما را به آتش میکشند، احمد الشرع بلافاصله محکومشان میکند و وزیر کشور سوریه از دستگیری آتشزنندگان کاج و عاملان تیراندازی به کلیسای ارتدوکسها به مردم خبر میدهد.
در دمشق، مسیحیان و روشناندیشان سوری در اعتراض به عمل تندروهای حما تظاهرات میکنند و نخستوزیر دستور میدهد صیانت از اماکن مقدسه همه ادیان در صدر اولویتهای نیروهای انتظامی قرار گیرد. روز سقوط اسد، آخوندی در مزار دختر حسین در دمشق ناله میکند که غریب ماندی و با تو چه خواهند کرد؟ دو هفته است نه زینبیه هدف حمله قرار گرفته و نه مزار رقیه و سکینه.
ولید جنبلاط، رهبر دروزیها، با تیمور، میراثدارش، و نمایندگان دروزی پارلمان همراه با رهبران مذهبی و روزنامهنگاران و شخصیتهای دروزی به کاخ ریاستجمهوری سوریه در دمشق میرود که ۱۵ سال به رویش بسته بود و آخرین بار از ساکن قصر، بشارالاسد، تهدیدی شنید که مو بر اندامش راست کرد: «اگر میخواهی در سوگ تیمور ننشینی، ساکت شو!» ولید به قصرش در مختاره رفت و دیگر حرفی نزد تا چشمزخمی به تیمور نرسد و او هم مثل جمیلها، شمعونها و حریریها داغدار پدر یا پسرش نباشد.
«حزبالله پیروز است»
وقتی سید علی خامنهای در چهار سخنرانی بعد از حذف رهبر و سران حزبالله و حماس و سپس در دو سخنرانی پس از سرنگونی بشار الاسد، از پیروزی مقاومت، نابودی اسرائیل و سپس توطئه آمریکا و صهیونیستها و یک دولت مجاور سوریه گفت و سلطه تروریستها (احرار شام و …) را بیاساس دانست که بهزودی با خیزش جوانان غیور سوریه (بخوانید دستپروردگان حاج قاسم) آزاد خواهد شد، خانه پدری به رویش خندید و جهان به حیرت آمد که این حضرت چقدر از قافله پرت است.
من به یاد فتحالمبین حزبالله بودم در نبرد ۳۵ یا ۳۷ روزه. در آن زمان، تصمیم خودسرانه حزبالله، با اشاره دمشق و تهران، در به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی بهانهای برای حمله گسترده ارتش اسرائیل به لبنان شد. حملهای که نیمی از لبنان را به ویرانی کشاند. با این همه حسن نصرالله در نشئگی پیروزی و حمایت مالی، سیاسی و نظامی رژیم اسلامی حاکم در ایران موقعیتش را مستحکم کرد و نایب امام زمان درهای نعمت و دولت را به روی او گشود.
یک هفته پس از خاتمه جنگ، اختلافهای گسترده بین گروه ۱۴ مارس که خواستار خلع سلاح حزبالله بودند و میانهبازانی چون میشل عون و دامادش جبران باسیل آشکار شد. حزبالله در پایان جنگ با ادعای پیروزی الهی، مثل قدارهکشان سر چهارراه خواستار سهم بیشتری از قدرت شد.
در عین حال امکانات مالی گستردهای که سید علی خامنهای در اختیار نصرالله گذاشت، حزبالله را تنها گروهی کرد که سخاوتمندانه بین مردم آسیبدیده جنوب لبنان و بخش شیعهنشین بیروت پول تقسیم میکرد و حداقل در کوتاهمدت آن را صاحب هواداران موقتی کرد که در کنار وابستگان و هواداران دائمیاش نیروی وسیعی را تشکیل میدادند.
حزبالله در لبنان کوچک دولتی در دولت به وجود آورد. تعداد کادرها و وابستگان حزبالله بالغ بر ۲۰ هزار تن بود که همگی حقوقبگیر این تشکیلات بودند. این افراد به همراه خانوادهها و نزدیکانشان جمعیتی نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر را تشکیل میدادند که حزبالله میتوانست همیشه آنها را به خیابان بیاورد. در تظاهرات پیاپی علاوه بر اینها، طرفداران و وابستگان امل و ژنرال عون و دیگر احزاب و افراد میانهباز نیز شرکت داشتند. یعنی جمعیتی نزدیک به نیم میلیون تا ۷۰۰ هزار نفر.
در این میان، حضور تصاویر خامنهای و حاج قاسم سلیمانی در کنار اسد و نصرالله بهعنوان قاتلان حریری و پییر جمیل و شماری از برجستهترین اهل قلم و اندیشه و سیاستمداران محترم سنی و مسیحی و دروزی، نتوانست آن جبهه قدرتمندی را که پس از قتل رفیق حریری بر پا شده بود، بار دیگر احیا کند. ولید جنبلاط با تهدید ژنرال رستم غزاله، حاکم فعلی لبنان، سرانجام مجبور شد به دمشق برود و به بشار که تیمور جنبلاط را به مرگ تهدید کرده بود، اظهار ارادت کند.
بعد از کنار زده شدن دولتهای سعد حریری و فواد سینیوره و تمام سلام، فرزند دولتمرد روزگار شکوه لبنان صائب سلام، از جبهه ۱۴ مارس و روی کار آمدن نجیب میقاتی سازشکار اما مقبول دو طرف، ولید جنبلاط سرانجام به فغان آمد و آواز داد به اینکه خامنهای خود را یک رهبر دینی میداند و ادعای ولایت امر مسلمانان را دارد و صوفیوار بر ولایت پای میفشارد، اما پیروانش با مسلسل کلاشنیکف در دست، مردم لبنان را به سرنگونی دولت قانونی لبنان دعوت میکنند. شگفتا که مردان خدا امروز مسلسل بهدست دعوت به مرگ و ویرانی میکنند.
چنین بود که لبنان یکسره به چنگ حزبالله افتاد و سفارت جمهوری ولایت فقیه و رایزنی فرهنگی و حسینیهها و زینبیههایش «اوکار التجسس» یعنی لانههای جاسوسی عنوان گرفتند. طی پنج سال، رژیم موفق شد مستقیم از راه آسمان به بیروت و غیرمستقیم از راه آسمان و زمین و دریا از طریق عراق و سوریه، انبارهای زیر و روی زمین حزبالله، حماس و جهاد اسلامی و جبهه خلق برای آزادی فلسطینــ فرماندهی عمومیــ به رهبری احمد جبریل، کمونیست سابق، را از سلاح پرکند.
حزبالله بهتنهایی بیش از ۱۰۰ هزار موشک و پهپاد، منظومههای موشک ضدهوایی و دریایی، صدها اژدر قوی و موشک زیر زمین انبار کرد. سه کارخانه تولید پهپاد و موشکهای میانبرد بالیستیک در تونلهایی به سبک تونلهای حماس و جهاد درغزه دیگر به دولتمردان و زنان لبنانی مجالی نمیداد تا زبان گشایند و از کشور اشغالشدهشان و مسببان وضع سخنی به میان آورند.
جمعهها به نام خامنهای و نصرالله در مساجد شیعیان خطبه خوانده میشد. یک میلیون گردشگر عرب از عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس از لبنان پرکشیدند و هتلها و مصایف (استراحتگاهها و ویلاهای تابستانی) که سه ماه و چهار ماه در اجاره بودند، خالی ماندند. هتلها یکی پس از دیگری ورشکست شدند.
چهارم اوت ۲۰۲۰ با انفجار انبارهای نیترات آمونیوم حزبالله در بندرگاه تجاری لبنان که رفیق حریری بازسازیاش کرده بود، دهها کشته و صدها زخمی روی دست لبنان ماند، با نیم شهرکی ویران از آن بندرگاه تجاری زیبا و مدرن. با این انفجار لبنان حقا از نفس افتاد.
از اواخر ۲۰۲۲ در دهها نشست در تهران و دمشق، سران حماس، جهاد اسلامی، حزبالله با خامنهای و سران سپاه، سپاه قدس ، معاونت سیاسی وزارت خارجه، معاونت برونمرزی اطلاعات سپاه و سپاه قدس طرح اقصی را دهها بار بررسی و ضروریات اجرای موفق آن را یکایک مشخص کردند.
از یاد نبریم قتل مغنیه، عماد بدرالدین، در فردای نصر الهی و دهها افسر سپاه و البته حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس چنان خشمی را در دل خامنهای انباشته بود که او را به ماجراجویی ۷ اکتبر کشاند. یک سال بعد، نه از تاک نشانی ماند نه از تاکنشان. حماس به فلج دائم دچار شد وغزه آباد به ویرانهای ترمیمناپذیر بدل شد.
امپراتوری حزبالله هم با تمام پهپادهای ابابیل و مهاجر و صاعقه و منظومههای موشکی قادر و نوح و سجیل دود شد و به هوا رفت و قایقهای تندرو منظومههای دفاعی باور ۳۷۳، سامانه رعد و… که صدها میلیون دلار صرف ساخت و خرید آنها شد، در آتش بمبارانهای اسرائیل نابود شدند.
طوفان الاقصی فاجعهای بود که حماس و حزبالله و در جوارشان انصارالله یمن و نانجیبهای نجبای عراق، بخشی از حشد الشعبی خاصه و عصائب اهل حق و دارودسته بدر به رهبری هادی عامری هزینهای بسسنگین بابت آن پرداختند.
فقط کافی است به «مقام معظم رهبری» نگاهی بیندازید.
خامنهای در روزهای فقر و جوانی به ظاهرش توجه داشت و برخلاف آخوندهای سرشناس که کوس مرجعیت میزنند، نعلین زرد و قهوهای نمیپوشید. کفشهایش با طرح انگلیسی باتای هاکوپیان در شاهرضا تهیه میشد. در جوانی هم ستاره مشهد کفشهایش را میدوخت. عبایش، هدیه حاج آقا در کرمان، بعد از روضه سه دهه محرم تقدیم میشد. عمامه را حاج آقا برخورداری پشت سکوی حرمین میپیچید.
از منبریها، مرحوم سید عبدالرضا حجازی، حاج آقا صادق طباطبایی قمی، فرزند آیتالله حاج آقا حسن قمی (که سردفتر شد و در تصادفی مشکوک همراه با همسر و فرزندانش کشته شد)، هاشمینژاد، دایی آقای ابطحی، رئیسدفتر خاتمی با خامنهای چهار آخوندی بودند که در لباس و حفظ ظاهر باهم رقابت داشتند؛ تا همین اواخرکه رابطهها به جز با هاشمینژاد تیره شد. حجازی اعدام شد (به فرمان خمینی) حاج آقا صادق به تیر غیب گرفتار شد و هاشمینژاد به دست پیروان مسعود رجوی با نارنجک در دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد به قتل رسید.
خامنهای را بعد از رویدادهای اخیر با کمی تامل بنگرید و بینظمی ابرو و ریش و موی گوش و شقیقههایش را نگاه کنید. بعد عمامه را حذف کنید. بلافاصله پیرمرد بوف کور پیش دیدگانتان نقش میبندد. این دیگر سیدعلی با برق کفش و توتون «کاپتن بلاک» نیست. پیری جانوجهان باخته است که در قمار غزه نه فقط برگهای برندهاش را از دست داده، بلکه حالا مانده است با یک مشت پول خرد بیبها که حاجی سیزده خانه چهارراه سیدعلی در برابرشان حتی یک جعبه ازگیل هم نمیدهد. آمریکا و اسرائیل که جای خود دارند.
به گزارش سایت خبری لبنانی «المدن»، یک منبع مرتبط با حاکمان جدید سوریه گفته که دولت جدید سوریه در حال تهیه متنی برای ارائه به دادگاههای بینالمللی و مطالبه غرامت ۳۰۰ میلیارد دلاری از جمهوری اسلامی برای ملت و دولت سوریه است. این منبع آگاه درباره دلیل این غرامت این گونه ادعا کرده است: «این مبلغ غرامت بابت ضرری است که سیاستهای جنایتکارانه جمهوری اسلامی ایران و حمایت نظامی ایران به همراه شبه نظامیانش از نظام بشار اسد، به مردم سوریه و زیرساختهای سوریه وارد کرد.»
۱۰۰ میلیارد که سید علی خامنهای از ارث ابوی به سوریه اسد داد. ۳۰۰ میلیارد هم رویش برای سوریه بعد از اسد.
دگرگونی خاورمیانه با سقوط اسد و خامنه ای
جلال ایجادی
حماس نابود شد، حزب الله تخریب شد، رژیم اسد سرنگون شد، رژیم خامنه ای در آستانه سقوط قرارگرفت. هلال شیعه ویران شد و بازوی مسلح منطقه ای جمهوری اسلامی در بخش وسیع اش متلاشی گردید. در یکسالی که گذشت منطقه خاورمیانه دگرگون شد و تناسب قوای همیشگی آن بهم ریخت. رژیم خامنه ای و رژیم پوتین ضربه شدید خورده و مجبور به اتخاذ استراتژی «حفظ بقای حداقلی» شدند. آمریکا با حمایت کشورهای عربی در موضع هژمونی طلبانه تازه قرار گرفت. اسرائیل برهم زننده جغرافیای سیاسی موجود شد. رژیم ترکیه خواهان نقشه استراتژی تازه در خاورمیانه شد و طرفداران خود را در قدرت نشاند. در این سلسله رویدادهای پرشتاب آیا رژیم خامنه ای مورد هدف قرار گرفته است؟
نابودی رژیم اسد
رژیم اسد ستون فقرات هلال شیعه بود که ایران را به لبنان وصل می کرد ولی در طی ۱۰ روز کاملن نابود شد. ماشین سرکوب و فساد اسد با سرعت فروریخت. دیکتاتورها به اعتبار پول و نیروی نظامی و مشتی چاپلوس و بیشرف، فکر میکنند ابدی هستند. آنها در خلوت خود نگران واکنش شورشی جامعه و کودتاچیان و سوء قصد احتمالی به جان خود هستند. ولی دروغ می گویند و ترس خود را پنهان می کنند. جاه طلبی و کوربینی آنها مقاومت می کند و لحظه سقوط بازگشت ناپذیر برای آنها در دقیقه های پایانی حس می شود. تا آن لحظه پایانی، دیکتاتورهای خاورمیانه ای با سرکوب وحشیانه و با ایدئولوژی اسلامی گندیده، خود را در قدرت نگه می دارند.
شورشیان سوری، به رهبری گروه جهادی هیئت تحریر الشام و مخالفان رژیم بشار اسد، دیکتاتور سوریه، در عرض ۷۲ ساعت توانستند شهر حلب، دومین شهر پرجمعیت پس از دمشق، را پس از سالها بنبست استراتژیک تصرف کنند. جریان اسلامگرا هیئت تحریر الشام سالهاست که منطقه ادلب را در کنترل داشت و ظرفیتهای نظامی خود را برای آمادهسازی چنین حملهای تقویت نموده بود. این گروه یک تشکیلات نظامی حرفهای تحت مدیریت جهادی ها و افسران جداشده از ارتش سوریه بوده، از نظر ایدئولوژیکی اسلامگرا بوده و بخشی از آنها جزو جریان تروریستی القاعده بوده اند.
شورشیان مدعی بودند شورش آنها بخاطر نقض توافق آتشبس سال ۲۰۱۹ بین روسیه، حامی رژیم اسد، و ترکیه، حامی برخی گروههای شورشی در شمال سوریه، تلقی می شود. این شورشیان اسلامی ادامه مخالفان اسد از سال ۲۰۱۱ و نیز بنیادگرایان القاعده و عناصر «میهنی اسلامی» می باشند. در سوریه گروهنبدی های نظامی فعال بودند: گروهبندی ارتش ملی سوریه با ائتلاف ارتش آزاد سوریه و گروههای جهادی تندرو مانند اهل الشام، لوا سلطان مراد، جبهه الشامیه، فلیق الشام، لواالمعتصم. این گروهبندی بیشتر در شمال و شمال شرقی سوریه مانند عفرین، اعزاز الباب هستند. گروهبندی هیئت تحریر الشام و گروه های ائتلافی که بیشتر در شمال غربی سوریه مستقر بودند. در میان آنان گروه جبهه النصره شاخه القاعده بوده که مدعی تغییر سیاست است. منطقه خاورمیانه بطور عمده جریانهایی متکی بر فاشیسم اسلامی و قرآنی می آفریند و اگرهم اسلامیسم حاد پایه بینش جریانهای سیاسی نباشد ولی اغلب در این فقر فرهنگی، با طاعون اسلام خود را تعریف می کنند.
هیئت تحریر الشام در منطقه ادلب بود و تا سال ۲۰۲۰ حدود ۹۰۰۰ کیلومتر مربع را زیر کنترل داشت. در زمانی که رژیم خامنه ای و روسها تلاش کردند تا حضور این جریان را در این منطقه از بین ببرند. این جریان به ابزاری برای نفوذ ترکیه تبدیل شد. ترکها با فرستادن ۱۰ هزار نیرو، مانع از حمله روسها و ایرانیها در منطقه ادلب شدند. بمرور مرزها تثبیت شد و دیگر به هیت تحریر تعرضی نشد. این منطقه در ادلب تحت حکومت ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام قرار داشت. این سازمان شاخهای از القاعده محسوب میشود، هرچند از سال ۲۰۱۶ هیچ بیعتی با القاعده انجام نداد و استقلال خود را اعلام نمود، ولی ایدئولوژی آن مشابه ایدئولوژی القاعده یا داعش است. با این حال، برخلاف داعش، آنها یک مدل حکومتی اسلامی سنتی را پذیرفتهاند. حکومت آنها «امارت اسلامی» نامیده شد و آنها خود را آماده نمودند تا به مناطق دیگر تعرض کرده و حکومت اسد را منقرض کنند.
عوامل شتاب در فروپاشی
رژیم اسد به زور حمایت پوتین و خامنه ای بر سرکار بود ولی از درون پوسیده و کرم خورده بود. تغییر تناسب قوا در منطقه، مذاکره پشت پرده آمریکا و ترکیه و شورش ادلب کار را تمام کرد. ابتکار شورش نتیجه اقدام گروهنبدی هیئت تحریر الشام در شمال غربی بود یعنی آنجائیکه ترک ها مستقر بودند. ولی یک سری عوامل همسو شدند تا بشار اسد فرار کند. باید پرسید عوامل همسو و تشویقی حمله سریع این شورشیان کدامند؟
یکم، موفقیت حمله شورشیان و فروپاشی نیروهای نظامی رژیم اسد، نتیجه کارآمدی عملیات نظامی اسرائیل علیه حماس و سپس علیه گروه تروریستی شیعه لبنانی حزبالله متحد رژیم اسلامی ایران از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد می باشد. نابودی رهبری حزب الله و تخریب بخش وسیعی از امکانان نظامی و سلسله مراتب درونی حزب الله منجر به ضعف حزب الله در سوریه شد. برخی از نیروهای تروریستی حزبالله و شبهنظامیان شیعه از سوریه به لبنان منتقل شدند تا با عملیات زمینی اسرائیل مقابله کنند. کاهش قدرت نظامی حزبالله در سوریه و شکست حزب الله در لبنان و تشتت نظامیان خامنه ای در منطقه پایه های رژیم اسد را لرزانید.
دوم، علاوه بر دلیل بالا، تجاوز روسیه به اکرائین نیز منجر به تضعیف قوای نظامی روسها در خاورمیانه شد. روسیه سه سال است که در جنگ تجاوزی به اوکراین متمرکز شده و نیروها و امکانات خود را در سوریه کاهش داده بود. روسیه در سوریه منافع متعددی دارد و از جمله روسها دارای دو پایگاه نظامی در غرب این کشور است. در ابتدای شورش روسیه جنگنده های خود را علیه مواضع شورشیان بکارگرفت ولی از آنجایی که توانایی گذشته را نداشت و تصمیم در مذاکرات پشت پرده را می دانست، رژیم اسد را رها کرد.
سوم، رژیم بشار اسد که از سال ۲۰۰۰ در قدرت بود پیوسته مردم سوریه را سرکوب کرده و نزدیک نیم میلیون انسان را کشت. همین رژیم در ۲۰۱۱ همزمان با بهار عربی اپوزیسیون کشور را مورد حمله وحشیانه قرار داد و برای این امر از حمایت عملی سپاه قدس و قاسم سلیمانی برخوردار بود. گورهای دسته جمعی در سوریه محصول جنایت مشترک خامنه ای و اسد است. شکنندگی و گسیختگی وضعیت دولت استبدادی اسد و پاشیدگی قوای نظامی و فقدان انگیزه سربازان اسد در مناطق شمالی و بیزاری مردم سوریه نسبت به خاندان اسد، علت دیگری در تشویق حمله شورشیان تا تصرف دمشق بود.
خامنه ای بازنده در آستانه سقوط
چهارم، خامنه ای در حلقه تنگ قرار گرفت. در زمان دولت تازه دونالد ترامپ، رژیم دینی حاکم در ایران با تحریمهای بیشتر و فشار اقتصادی شدیدتری مواجه خواهد شد و به احتمال قوی میزان فروش نفت صادراتی که در حال حاضر یک و نیم میلیون در روز است افت شدید خواهد کرد. این عامل ترمز بزرگی در هزینه های اتمی و نظامی پدید می آورد. البته رژیم خامنه ای اقدام می کند تا حشدشعبی عراقی را به سازماندهی جدیدی برساند و حزب الله سامان دهد. ولی آمریکایی ها و اسرائیلی ها تمام حرکت های رژیم اسلامی را زیر نظر دارند. با تصرف قدرت توسط شورشیان اسلامگرا در دمشق، اسرائیل مراکز نظامی اسد و وسایل جنگی بافی مانده را بمباران کرد و نابود ساخت. افزون برآن، پایگاه های جمهوری اسلامی و انبارهای مهمات سپاه قدس در اسرائیل مورد حمله اسرائیل قرار گرفت. راه ارتباطی حمل و نقل قوای نظامی سپاه قدس توسط آمریکا و اسرائیل بسته شد. سوریه دیگر پایگاه رژیم خامنه ای و حزب الله نیست. بنابراین نیروهای سپاه قدس شکست فاحش خورده و عقب نشینی نموده و نظامیان پاسدار و بسیجی بسوی عراق گریختند.
یکی از فرماندهان شورشیان اسلامگرا می گوید: «ما به ایران اجازه نخواهیم داد در مناطق ما بجنگند و نخواهیم گذاشت ایرانیها در اینجا مستقر شوند و اجازه نمی دهیم از شبهنظامیان ایرانی برای انجام اقدامات خصمانه علیه مناطقی که ما آزاد کردهایم، چه در ادلب و چه در استان حلب، حمایت کنند. ما به حزبالله اجازه نخواهیم داد در مناطق ما بجنگد.» رهبر شورشیان، جولانی گفت ایران سوریه را به مزرعه خود تبدیل نموده بود و رژیم ایران برای سوریه فسادآور بود.
آخوند خامنه ای فکر می کرد که سیاست استعماری اش در منطقه برای همیشه پیروز است. با توجه به نابودی حماس و ضربه مهلک به حزب الله و حمله هوائی اسرائیل به مراکز نظامی رژیم ولایت فقیهی در ایران و در سوریه، خامنه ای در موقعیت دفاعی عقبنشینی و درماندگی قرار گرف، زیرا اهرمهای بازدارنده مؤثر خود علیه اسرائیل، یعنی حماس و حزبالله و رژیم اسد، را از دست داد. در حمله هوایی اسرائیل در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴ رژیم ایران از سیستم پدافندی محروم گشت. از بازوی مسلح رژیم خامنه ای در منطقه یک شبح باید مانده است. عراقی ها خواهان جلوگیری از فعالیت نظامی و تعرضی حشدشعبی شده و اختلافات درونی آنها رشد یافته است. علیرغم تلاش مذبوحانه احتمالی مجدد برای بازسازی، این شرایط شکست قطعی منطقه ای جمهوری اسلامی است. سوریه ستون فقرات هلال شیعه بود و رژیم خامنه ای بیش از ۵۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرد تا استعمار هژمونیستی منطقه ای ادامه یابد. هرچند که حشدشعبی و حوثی ها فعال هستند ولی بحران های درونی آنها سرباز کرده و آنها انگیزه اولیه خود را از دست داده اند. البته این نیروها مزدور هستند و با پول های کلان رژیم ایران به حیات خود ادامه می دهند ولی آنها تنها هستند و ورشکستگی رژیم را می بینند. بازسازی هلال شیعه دیگر ممکن نیست و با توجه به ناتوانی ساختاری رژیم و روند فروپاشی آن و نیز کنترل مشترک آمریکا و اسرائیل و ترکیه، دیگر فرصتی باقی نمانده است.
بازی مشترک ترکها و آمریکایی ها
سقوط رژیم اسد به نفع منافع غربیها تمام شد زیرا روسیه و خامنه ای باختند. در واقع، ما شاهد یک بازآفرینی از زورآزمایی میان کشورهای غربی و ترکیه از یکسو و از سوی دیگر روسیه و ایران در خاک سوریه بودیم. در این شرایط باید منافع مبهم و دشوار ترکیه را نیز در نظر داشت. حتی در جریان جنگ علیه داعش، ترکیه هرگز نتوانست و یا نمی خواست موقعیت خود را به روشنی مشخص کند، زیرا سیاستهای این کشور تحت تأثیر اخوانالمسلمین و حزب عدالت و توسعه اردوغان قرار دارد. این حزب ضد اسرائیلی است، اما در عین حال نمیتواند این رویکرد را آشکارا و مستقیم پیش ببرد، زیرا ترکیه عضو پیمان ناتو است و پیش از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه، روابط خود با اسرائیل را عادی کرده بود. این تضادها، وضعیت را بسیار پیچیده کرده است. ترکیه در واقع یک گره از پارادوکسهای سیاسی است. هیئت تحریر الشام یک ابزار ماهوارهای ترکیه است و ترکیه در پی کنترل و سرکوب کردها می باشد و در ضمن در رویای امپراتوی عثمانی است.
ایالات متحده نیز با دولت منطقه ادلب روابطی داشته و احتمالاً با هیئت تحریر الشام در ارتباط است. بسیاری از کارشناسان معتقدند زمانی که ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، در ۲۷ اکتبر ۲۰۱۹ توسط یک نیروی کماندویی آمریکایی کشته شد این امر در منطقه ادلب بود. بنابراین این قتل با هماهنگی قبلی میان آمریکائی ها و افراد هیئت تحریر الشام صورت گرفته است. آمریکا در حال حاضر دارای ۹۰۰ نظامی در سوریه است. دونالد ترامپ از سیاست ترکیه برای سرنگونی اسد حمایت می کند ولی نگران حمله ارتش ترک علیه کردها می باشد. در سالهای پیش آمریکا در جستجوی بیرون رفتن از منطقه و تمرکز در دریای چین بود ولی رویدادهای منطقه و اتحاد با اسرائیل و حل کردن مسئله ایران، نظر آنها را تغییر داد. اسرائیل با تمام پیروزی های نظامی در پی حمله به مراکز هسته ایران است. این سیاست میتواند مورد توافق آمریکا باشد. فقط عقب نشینی قطعی خامنه ای با کنارنهادن سیاست نظامی هسته ای و سیاست موشکی، می تواند رضایت آمریکا را جلب کند. در ایران با توجه به وضع کنونی، تشدید سرکوب زنان برای حجاب اسلامی، قحطی گاز برای خانواده ها و کارخانه ها، نفرت مردم نسبت به حکومت خامنه ای، پروازهای ناشناس شبانه، نابودی سیستم پدافند ضد هوائی، روحیه ضدآخوند و نفرت روزافزون از اسلام و شیعه گری و غیره، جز عناصر تشدید شکنندگی و فلاکت رژیم ولایت فقیهی معنای دیگری ندارد.
ملت ما دمکراسی و حکومت لائیک می طلبد و همیشه در تاریخ خود نشان داده که شایستگی در تغییر و مبارزه علیه نظام توتالیتر اسلامی دارد. دمکراسی محصول آگاهی شهروندانه و اقدام ملتی آگاه خواهد بود که سرنوشت خود را تعیین می کند. شرایط بین المللی می تواند تسریع کننده تغییر سیاسی باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.
رویای دمشقی تعبیر شد / علیرضا نوری زاده
ولی فقیه، مردم سوریه را نمیبیند که اگرچه در زندانهای اسد برای فرزندانشان اشک میریزند، همزمان سرنگونی او را جشن گرفتهاند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ دِسامبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰
دو تصویر را در سالهای تبعیدی هرگز از یاد نخواهم برد. چنانکه نخستین جنایت خمینی بر بام مدرسه رفاه که عنوان «شب ژنرالها» بر آن گذاشتم، هرگز از خاطرم محو نخواهد شد.
تصویر اول
شب نخست بغدادی بود. در میان دود و آتش و خون و جنازههای پارهپاره، ساختمانهای ویران، انتحاریها، شبهنظامیها، حکیم، مقتدی صدر، ابوزهرمار بغدادی و ابو حقهباز تکریتی؛ اما زن و مرد و پیر و جوان در چهارسوی عراق تا صبح خواندند و پای کوفتند و رقصیدند و یگانه شدند.
جمعه شب، دخترکی جوان با صدایی جادویی در بیروت به نام وطن زخمی و پردردش، عراق، از عشق خواند و از آزادی، از آبادی و امید، از دجله خواند و از فرات، از حمورابی و نازک الملائکه. شذی حسون دختر ۲۶ ساله عراقی با آرای هفت میلیون عراقی در مسابقه «استار آکادمی» که همه ساله بین هنرمندان جوان و جویای نام برگزار میشود، برنده شد و تاج هنرمند جوان سال را بر سر گذاشت. پیش از ۱۰۰ میلیون عرب و میلیونها غیرعرب که از ماهها پیش همه هفته این برنامه را دنبال میکردند جمعه شب با اعلام پیروزی شذی اشک شوق ریختند.
شذی کاری را که دولتمردان عراقی از آن عاجز بودند، به نحو تحسینبرانگیزی انجام داد. لحظاتی پس از پیروزی او، مردم عراق، کرد و شیعه و سنی، مسیحی و صائبه و ایزدی، در اربیل کرد و تکریت و رمادی سنینشین تا بصره و نجف شیعهنشین و بغداد مجروح پردرد، به خیابانها ریختند و با سرود و آواز با درآغوش کشیدن یکدیگر، همدلی و همبستگی و وحدت ملی خود را نشان دادند.
دخترک جوان موفق شد در چهارمین سال مسابقات استار آکادمی بر رقبای مصری، لبنانی و تونسی خود پیروز شود. در نجف، که دکانداران دین و وابستگان به والیان فقیه از هر نوع و ملت، چهره شهر را سیاهپوش و وحشتزده کردهاند، صدها جوان به خیابانها ریختند و این بار به جای بالا بردن تصاویر خامنهای و خمینی و سیستانی و مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم، تصاویر شذی حسون را بالا بردند و فریاد زدند: درود بر الهه عشق و آواز! مرگ بر گلوله و استبداد دینی!
جمعه شب، عراق یک بار دیگر اعتبارش را بهعنوان سرزمین عشق و آواز و شعر، خانه فرزدق و اسحاق موصلی و بدر شاکر السیاب و جواهری، کاظم الساهر و نازک الملائکه، به دست آورده بود.
تصویر دوم
در شبکه الحدث میتوان مرور لحظه به لحظه رویدادهای سوریه را دنبال کرد. تلفنم را به بستر میبرم .الحدث برقرار است و گوش نیمهخواب در انتظار خبری که نمیشود تا بامداد به آن بیتوجهی کرد. سوریه در بیم و امید. این جولانی سوری لاغر با انبوهی از خشم و ریش چطور اینقدر مهربان است؟ همان اول کار لقب رعبآورش را با خاطره رژیم اسد در زباله میاندازد و میشود احمد الشرع.
وزیر خارجه ترکیه میگوید ما اینها را تعلیم دادهایم و با اصول زمامداری آشنایشان کردهایم. اما اگر طرف جنمش را نداشت و دردهای ملتش را درک نمیکرد، آیا همان روز اول از پوشش آزاد زنان میگفت و با وزرای پیشین مینشست و جهان را به شگفتی وامیداشت تا جایی که فقط سیدعلی خامنهای درمانده سر تا پا شکست و بشار اسد، او را تروریست بخوانند و در روضه برای بشار جنایتکار، آواز در دهد که: «در سوریه، شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری از جوانهای خود آنها را آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آمادهشان کرد و ایستادند. بعد البته خب بعدها، متاسفانه بعضی از خود مسئولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود، از آن صرفنظر کردند، متاسفانه… نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاد، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله، یک دولت همسایه سوریه [ترکیه] نقش آشکاری را در این زمینه ایفا میکند و ایفا کرد، الان هم ایفا میکند. این را همه میبینند، ولی عامل اصلی توطئهگر و نقشهکش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم.»
ولی فقیه، مردم سوریه را نمیبیند که اگرچه در زندانهای اسد برای فرزندانشان اشک میریزند، همزمان سرنگونی او را جشن گرفتهاند. این دمشق است. «قلب العروبه النابض» (قلب تپنده عرب). این حما و حمص و لاذقیه است که جای مزار شهیدان را گل میگذارند و پرستوهای بالسپید هم در آسمان به رقص آمدهاند. اینها تصاویر فردای ما است. در چهارسوی خانه پدری.
بعضی هنوز هم تردید دارند که از اسلام ناب انقلابی محمدی جز مرگ و ویرانی ندیدهاند. کاش نزار قبانی زنده بود و میخواند:
رویای دمشقیام تعبیر شد
هان بر اسب سپیدش میآید
صدایش کن شازده رهایی
نگاه کن همه پنجرههای دمشق به مقدمت
سرود میخوانند
بهعنوان کسی که در محیطی اسلامی نشوونما کرده و بهویژه با فرهنگ و فقه شیعی از نزدیک آشنا است، علاقهمندم این سوال را مطرح کنم: در همه تاریخ اسلامی، استبداد و مستبدین محکوم بوده و ملعون به شمار رفتهاند و در همه تاریخ اسلام، شیعیان در صف نخست مخالفان استبداد و ظلم بودهاند. به همین دلیل نیز بسیاریشان به قتل رسیدند، یا تحت آزار و شکنجه و حبس قرار گرفتند. حال چگونه است که قربانیان قرون وقتی به قدرت میرسند، همان میکنند که جلادان دیروز با آنها میکردند؟
آیا شیعیان در معنای ژرف، در طول تاریخ مبشران و مدافعان آزادی اندیشه نبودند؟ آیا نخستین نشان طغیان یک حکم و اعمال وحشیانهاش، با تحمیل عقیده و اندیشه و ایدئولوژی آغاز نمیشد؟ آیا شیعیان همهگاه در برابر طغیان، استبداد و ظلم ایستادگی نمیکردند؟ حال چه شده است که امروز گروهی از شیعیان آن میکنند که تا دیروز از سوی شیعیان تقبیح میشد و مذموم به شمار میرفت؟
چگونه آدمی (خامنهای) جرئت میکند خود را سخنگوی خدا بداند و نماینده او در زمین و مدافع او؟ بدترین وجهی که ارتباط انسان با خدا وجود دارد، خدا را به ملک شخصی خود تبدیل کردن است؛ چنان که در قرون وسطی کشیشان میکردند. نگرشی که به قربانی کردن انسانها و به اسارت درآوردنشان منجر شد.
آیا می دانستید ایران نژاد پرست ترین کشور جهان است؟
پیشگفتار
قبل از اینکه “خون آریایی تان” از عنوان (تیتر) بالا به جوش بیاید, بگذارید صادقانه به شما بگویم تا امروز من هم نمی دانستم که بر اساس مطالعات و آمارهای متعدد ایران نژادپرست ترین کشور دنیا است (لینک ۱)؛ علیرغم اینکه بعنوان یک اقلیت قومی ـ ملی (بلوچ), مذهبی (سُنی) و زبانی (بلوچی) نژادپرستی را در ریخت و شمایل تبعیض سه گانه و نارواگزینی تجربه کرده ام و می دانستم که برخی از ایرانیان بیسواد و متوهم بر این باورند که “هنر نزد ایرانیان است و بس” و یا اینکه فقط زبان فارسی شکر است و باید آن را پاس داشت و بقیه زبانها را زاپاس. مضاف بر اینکه حکومتی بر ایران سلطه دارد که از همه جهات نژادپرست است. اما نتایج مطالعات و بررسی ها و پیمایش های متعدد سالیانه بر اساس رفتار و رویکرد حکومت ها نیست, بلکه بر اساس سلوک و کردار شهروندان و مردم عادی است.
علت کشف این حقیقت عیان
نمی خواهم ادعای “ارشمیدُسی” بکنم و بگویم همانند وی آن در وان حمام کشف کرده و فریاد زدم یافتم ! یافتم. نه اینگونه نبود. یکشنبه این هفته جمهوری اسلامی برای انتقام گیری از هیئت تحریر الشام در سوریه حداقل ده نفر زندانی سُنی (از جمله ۹ بلوچ) را اعدام کرد و بنده خبر آن را برای رسانه های فارسی زبان فرستادم. اما تعجب کردم که هیچکدام از رسانه های بزرگ فارسی زبان (مثل بی بی سی, صدای آمریکا, رادیو فردا, ایران اینترنشنال, رادیو فرانسه و دویچه وله آلمان و غیره) حتی کوچکترین اشاره ای به آن نکردند. لذا برای تهیه یک ویدیو کوتاه در اینترنت به جستجو پرداختم و اقیانوسی از اطلاعات و داده ها از مطالعات و نظرسنجی ها و پژوهش های علمی و آمارهای رسمی متعدد از منابع معتبر مختلف یافتم که طی سالیان طولانی نتایج حاکی از آن این است که در اکثر سالها و بنا بر اکثر پژوهش ها ایران در نژادپرستی رتبه اول را دارد (لینک ۲) و در برخی موارد در کنار کشورهایی نظیر بلاروس, ژاپن, صربستان, اسرائیل, قطر, یونان, روسیه و کره جنوبی ممکن است در رده های سه یا چهار قرار گیرد. اما بیشتر از هر کشوری در مطالعات مختلف در راس جدول نژادپرستی (لینک ۳) قرار دارد؛ که باید گفت برای آنهایی که نمی دانستند شاید مایه بهت و حیرت باشد. علاوه بر لیست نژادپرست ترین کشورهای جهان, (لینک ۴) این ویدئو به زبان فارسی (لینک ۵) را نیز حتما ببینید.
چرا ایران نژاد پرست ترین کشور دنیا است؟
در ایران به دلیل فرهنگ غلط غالب و عدم آموزش و اطلاع رسانی و درک مفاهیم شناخته شده بین المللی از مولفه “نژادپرستی (Racism)” حکومت ها معمولا هدفمندانه با ترویج میهَن شیفتِگی, خودبرتربینی و یا شوونیسم افراطی ستیزه جو تلاش بر برتری طلبی و یکسان سازی از یک سو و تحقیر نژادی دیگران از سوی دیگر نموده اند. نمونه های فراوان انکار نژادپرستی در ایران توسط جمهوری اسلامی وجود دارد. مثلا زمانی که یک سیاهپوست آفریقایی تبار (که پدرش حتی آمریکایی نبود) برای ۸ سال رئیس جمهور آمریکا می شود و یا یک هندی تبار نخست وزیر بریتانیا می شود, رژیم ادعا می کند “نژادپرستی” در آمریکا و انگلیس وجود دارد و نه در ایران.
شوربختانه فرهنگ ایرانی در کلیت خویش از پذیرش تنوع هویتی و “غیرخودی” بعنوان “بیگانه” امتناع می ورزد. حتی روشنفکران مرکزگرا تبعیض و تحقیر نشئت گرفته از نژادپرستی را با کلیشه هایی نظیر “اتنوسنتریسم” حکومت های مرکزی مستبد توجیه می کنند. نه تنها نهادهای رسمی حکومت و رسانه های آن, بلکه رسانههای فارسی زبان برونمرزی نیز وارد بحثهای سنجشگرانه و چالشی در این حوزه نمیشوند و این سکوت هویتی سبب رشد باورها و انگارههایی میشود که گاها نژادپرستانه، تبعیضآمیز یا خارجیستیزانه دارد. وانگهی برخلاف بسیار از کشورها مثل ژاپن و بلاروس و بحرین و قطر و اسرائیل, در ایران خود ایرانیان به دلایل مختلف قومی, زبانی, مذهبی و جغرافیایی در عمل علاوه بر افغان ستیزی, عرب ستیزی, ترک ستیزی و امثالهم, علیه هموطن خویش نیز نژادپرستی را اعمال و توجیه می کنند.
ختم کلام
همانگونه که اشاره کردم رهنورد من در این “گستره پرسش برانگیز” از آنجا آغاز شد که با توجه به تبعیضات آشکاری که مشخصا مبنای قومی دارد آیا رسانه های فارسی زبان در انعکاس اخبار و بخصوص چینش مهمانان و به اصطلاح تحلیلگران و کارشناسان و پوشش خبری, تبعیض نژادی (نوعی نژاد پرستی) اعمال می کنند, و یا اینکه این بخشی از فرهنگ ایرانی است؟ اگرچه این افراد در رسانه های آمریکایی, انگلیسی و یا عربستانی و یا در لندن و واشنگتن و لس آنجلس کار می کنند. صد البته منظورم متهم کردن آنها به نژادپرستی نیست. بلکه با توجه به اینکه طبق پژوهش ها و مطالعات بین المللی ایران نژادپرست ترین کشور (یا بعبارتی مردم) دنیا است, پرسش این سوال و بحث درباره آن بسیار بدیهی و معقول به نظر می رسد.
لینک ۱ ـ https://www.usnews.com/news/best-countries/slideshows/worst-countries-for-racial-equity?slide=12
لینک ۲ ـ https://www.usnews.com/news/best-countries/slideshows/worst-countries-for-racial-equity?slide=11
لینک ۳ ـ https://www.theworkersrights.com/top-24-most-racist-countries-2023
لینک ۴ ـ https://people.howstuffworks.com/most-racist-countries-in-the-world.htm
لینک ۵ ـ https://www.youtube.com/watch?v=koPc3YZ4ZqI
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
جمهوری اسلامی خود را در آینه دمشق میبیند / علیرضا نوری زاده
عراقچی مثل بهتزدگان خاطره فلافلخوری در مزه دمشق را به یاد میآورد. چهار روز قبل از سقوط.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۱۲ دِسامبر ۲۰۲۴ ۹:۱۵
یک هفته است همراه با خانواده زندانیان پدر و پسر دمشقی نمیتوانم چشمه اشک را بخشکانم. آیا میتوان پیکر شکسته دوستم احمد انور، نویسنده و شاعر، را بنگرم و از اشک سرشار نشوم؟ از من جوانتر است. سال ۱۹۷۵ با همسرم در دمشق به خانهاش رفتیم. لیلا همسرش که او هم شاعر بود، با پذیرایی ویژه دمشقی شبی فراموشنشدنی در دلهایمان به یادگار گذاشت.
او سال آخر حکومت حافظ به زندان افتاد و حالا بعد از ۲۰ و اندی سال از زندان بیرون آمده است؛ پوست و استخوانی. همسر زیبایش پیرزنی خسته را میماند. پسرش باسل اما رشید و استوار است و همراه نیروهای معارض درهای زندان صیدنایای دمشق را میگشاید. باورم نیست که او همان احمد شاد و پر شور است که با شراب لاذقی سرخ از ما پذیرایی میکرد و میخواند: این دمشق مهیار و لیلا است/ این دمشق آواز و پرواز است/ اینجا خانه ممدوح (عدوان ) و نزار (قبانی) همیشه عاشق است/ سوریه میهنم/ ستارگان آزادی در کدامین شب آسمانت را فرا میگیرد/ دمشق سرودخوان شرق!
خبرنگار الحدث صدایش میزند. لرزان میگوید: «خستهام، بگذار به وقتی دیگر.»
رژیم جهل و جور و فساد در تهران در آینه دمشق خود را میبیند. عراقچی مثل بهتزدگان خاطره حمص و فلافلخوری دکان حاج راضی در مزه دمشق را به یاد میآورد. چهار روز قبل از سقوط.
محمدجواد لاریجانی، تحلیلگر ارشد نظام، استاد فیزیک، فارغالتحصیل امآیتی، در صداوسیمای مقام ولایت با قاطعیت میگوید که اسد سقوط نخواهد کرد. فرماندهان سپاه از نیروی مقاومت میگویند و پیروزی بر صهیونیستها. افسران بلندپایه سپاه در لاذقیه وحشتزده برای سوار شدن هواپیماهای روسی یکدیگر را هل میدهند. در صحرای سوریه تا مرز عراق هزاران شیعه افغان و پاکستانی و سربازان و افسران دونپایه سپاه در سرما با التماس راننده کامیونها و تانکرها را قسم میدادند (و هنوز هم) که آنها را به مرز عراق برسانند.
رهبر رژیم که دست آمریکا و اسرائیل و «یک دولت همسایه» را پشت حوادث سوریه میبیند، بعد از یک هفته سکوت، مردم را و اهل اندیشه و قلم را چنین تهدید میکند: «در داخل اگر کسی در تحلیل یا بیان خود بهگونهای سخن بگوید که معنای آن خالی کردن دل مردم باشد، جرم است و باید با آن برخورد شود. برخی رسانههای فارسیزبان در خارج از کشور نیز تحلیل مشابهی ارائه میکنند که جور دیگری باید با آنها برخورد کرد.» یعنی سرشان را ببریم.
خمینی با اسد عقد اخوت بست اما اسد که به دعوت شاه فقید به ایران آمده بود و ۶۰۰ میلیون دلار وامدار ایران شاهنشاهی بود، تا مرگ خمینی به ایران نیامد و بابت پشت کردن به صدام حسین، در طول جنگ ایران و عراق میلیاردها دلار نقدی و نفتی به جیب زد، اما هرگز مثل قذافی درهای موشکخانهاش را به روی سردار رفیقدوست باز نکرد. عذرش این بود که «من نمیتوانم بر سر برادران و خواهران عراقیام موشک بریزم».
وقتی رفت، بشار به دستبوسی مقام ولایت آمد و به نظر میرسد مهر فرزندی در همان دیدار نخست در دل خامنهای جوانه زد. از همان آغاز قرن ۲۱، خامنهای شیر مرغ و جان آدمیزاد را از بشار دریغ نکرد و وقتی رفسنجانی در سال ۲۰۱۳ با اعزام نیروهای سپاه به سوریه بهشدت مخالفت کرد، دفتر اعمالش از سیاهی پر شد و البته این سیاهی را با آب استخر نیاوران شستند و جانش را هم گرفتند. خمینی پرچم اسلام ناب انقلابی محمدی را بالا برد و سفیرش در واتیکان (سیدهادی خسروشاهی) را به دیدن عمر التلمسانی، رهبر اخوان المسلمین مصر، در بیمارستان ژنو فرستاد و برایش مقرری تعیین کرد.
جنبش اخوان المسلمین نیز نظیر دیگر گروههای رادیکال اسلامی و چپ در منطقه پیروزی انقلاب ایران و روی کار آمدن خمینی را جشن گرفت و در این توهم که با کمک خمینی بهزودی در انقلابهایی مشابه حکومتهای کودتایی و نیز محافظهکار عرب را یکی بعد از دیگری سرنگون خواهند کرد، باب مراوده و گفتوگو با رژیم اسلامی ایران را گشود. اما در آغاز دهه ۸۰ میلادی در قرن بیستم، وسوسه تسخیر دژ قدرت، اخوان المسلمین سوریه را علیه رژیم کودتایی بعثی حافظ الاسد، به رویارویی مستقیم با رژیم علوی سوریه کشاند.
علویها و نُصیریها طایفهایاند که در سوریه، بخشهایی از ترکیه و مناطقی در شمال لبنان مستقرند. این طایفه در نگاه اهل تسنن رافضی و حتی کافر خطاب میشوند و شیعیان سنتگرا نیز آنها را جزو «غلاه» به حساب میآوردند ولی با آنها با تسامح برخورد میکنند. مذهب علوی آمیزهای از مسیحیت، تشیع، مذهب مهر و آیین اهل حق خودمان است. آنها که در دوران اخیر باورهایشان را چندان آشکار نمیکنند و با توجه به اینکه خمینی آنها را شیعه خالص خوانده، خود را ضمن مذاهب شیعه جا زدهاند، بر این باورند که خداوند جبرئیل را برای ابلاغ پیامبری به علی راهی زمین کرد، اما او با توجه به اینکه علی کودک بود، به اشتباه وحی را بر محمد نازل کرد. در دوران سلطه عثمانیها بر شامات، از آنجا که خانوادههای سنی برای اعزام فرزندانشان به سپاه عثمانی علاقهای نداشتند، بیشتر عساکر غیرترک عثمانی از علویها و کردها بودند. به همین دلیل نیز بعدها علویها و کردها در ارتش سوریه و عراق جایگاه ویژهای یافتند و خیلی از کودتاها در سوریه به دست علویها انجام گرفت.
حافظ الاسد برادرش رفعت را که فرمانده سرایاالدفاع (نوعی گارد ویژه) بود، با توپ و تانک و هواپیما به شهرهای حلب و حمص و حما که خاستگاه اخوانالمسلمین بود فرستاد و کشتاری کرد که به روایتی ۳۰ هزار و به روایت اخوان المسلمین ۶۰ هزار قربانی به جا گذاشت و به ویرانی کامل شهر حما منجر شد. صدها تن از رهبران و کادر و فعالان جنبش اخوان هم دستگیر شدند.
دمشق با متهم کردن اخوانالمسلمین به همکاری با عراق و اسرائیل و مصر در محاکماتی شبیه محاکمات خلخالی، صدها تن از دستگیرشدگان را به اعدام یا حبس ابد محکوم کرد. معروف الدوالیبی، نخستوزیر سابق سوریه و یکی از رهبران بزرگ جنبش اخوان المسلمین سوریه و جهان که غیابی به مرگ محکوم شده بود، به همراه شماری از اندیشمندان جهان اسلام و رهبران جنبش اخوان به تهران رفت تا ضمن میانجیگری بین ایران و عراق، برای مقابله با حافظ الاسد از خمینی یاری بگیرد.
او در کتاب خاطراتش، دیدار با سید روحالله مصطفوی را چنین توصیف میکند: «به اتفاق هشت تن از اندیشمندان و بزرگان عرصه فکر و دین در جهان اسلام بر خمینی وارد شدیم. همه ما با خضوع کامل و در نهایت احترام و ادب به او سلام گفتیم و بر زمین نشستیم. انتظار داشتیم او بلافاصله ضمن همدردی با هزاران سوری که قربانی جنایات رژیم علوی دمشق شدند، حافظ الاسد را محکوم کند، اما او یک سلسله حرفهای بیربط و جفنگ تحویلمان داد و مدعی شد که صدام با اسرائیل همدست است و او بهزودی با کندن کلک بعثیهای کافر، عراق و قدس را آزاد خواهد کرد و سپس همه آنهایی را که صدام حسین را یاری دادهاند، تنبیه خواهد کرد.
من ضمن اشاره به اینکه جنگ بین دو کشور مسلمان ایران و عراق فقط دشمنان اسلام را شاد میکند، گفتم ما به عنوان متفکران جهان اسلام آمدهایم که خارج از هر تعلق سیاسی و حزبی، آتش جنگ را فرو نشانیم و پرسیدم: حضرت امام آیا خبر دارید که بعثی کافر دیگری در دمشق هزاران تن از فرزندان مسلمان شما را قتلعام کرده است؟ آیا میدانید سربازان علوی او به عرض و ناموس زنان و دختران مسلمان تجاوز کردهاند؟ آیا خبر دارید که در زندانهای حافظ الاسد بعثی کافر مردان مسلمان را شمعآجین می کنند و پوستشان را مثل مغولها می کنند؟
خمینی بروبر مرا نگاه میکرد. سکوت مطلق بود. علی اکبر ولایتی، وزیر خارجهاش و یک مترجم مفلوک که هنگام ترجمه حرفهای من میلرزید، رنگ به چهره نداشتند. لحظاتی بعد خمینی ناگهان مثل کوه آتشفشان به غرش آمد: این حرفهای بیربط چیست که میگویید؟ شماها بازی خوردید. استکبار شما را بازی داد. رژیم سوریه رژیمی مردمی و برادر ما است. آنها مقام والای امیرالمومنین را به رسمیت میشناسند، بروید زینبیه را ببینید که آقای اسد با چه احترامی هرازچندی از آن دیدن میکند. شماها عامل استکبار و صدام و کافر شدید. شاید ناخودآگاه، اما بروید و توبه کنید. ما به آقای ولایتی میگوییم به دمشق برود و شفاعت شما را نزد آقای اسد بکند.
من دیدم باید چیزی بگویم وگرنه از غضب میترکم. خطاب به او گفتم: آن که بازی خورده شمایید. این شمایید که به روی کشتار ۶۰ هزار مسلمان چشم بستهاید. بعث سوریه با بعث عراق فرقی ندارد.هر دو عقبه میشل عفلق نصرانیاند که بر سر قدرت با هم درگیرند، وگرنه تعالیم هر دو یکی است.
بعد هم به همراهانم گفتم برخیزید، اینجا جای ما نیست. خمینی هم برخاست و سری تکان داد و رفت. ولایتی مثل بهتزدهها ما را تا کنار ماشین همراهی کرد. ساعتی بعد به فرودگاه رفتیم و تهران را ترک گفتیم. برای ما آشکار شد که خمینی یک رهبر اسلامی واقعی نیست، بلکه سیاستمداری است که هر جا لازم باشد، از اسلام سوءاستفاده میکند.»
با این حساب پیدا بود که جانشین خمینی هم برای نجات جانشین اسد نیرو بفرستد و دهها میلیارد دلار به پایش بریزد. علاوه بر آن جاده دمشق لبنان را برای ارسال سلاح و صندوق صندوق پول در اختیار بگیرد و با اقلیت شیعه به جنگ اکثریت سنی برود. در واقع طهماسبوار پسر سلطان علوی را زیر بال گرفت تا به ولایت سنیها پایان دهد.
بعدها دیدیم که محمد مرسی، رئیسجمهوری مصر، که در سفر به تهران برای کنفرانس غیرمتعهدها به رژیم سوریه سخت حمله کرد، سراغ خامنهای نرفت و خامنهای هم بر سرنگونی او اشکی نریخت.
بشار سرنگون شد لابد چون نصایح مقام معظم رهبری را درباره ضرورت تبعیت از قواعد دموکراسی و سکولاریسم گوش نکرد. البته به گفته عباس آقا عراقچی، بشار اسد از ارتشش به او شکایت کرده بود و لابد از بیحجابی دختران سوری زبان به شکوه گشوده بود که سیدنا به دادم برسید.
فارغ از شوخی، قرار بود تهران نصب العین دمشق شود؛ از جنبش سبز و پس از آن دو جنبش بزرگ تا زن زندگی آزادی، اما حالا این سوریه است که چنگ در موج موج آزادی میزند و ما که با چشمهای باز، شادیهایش را دنبال میکنیم و اشکهایش را شریک میشویم.