خانه » مقاله (برگ 2)

مقاله

«وفاق ملی» به فرمان خامنه‌ای / علیرضا نوری زاده

هرگز دولتی تا این حد خادم رهبر رژیم نبوده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۲۲ اوت ۲۰۲۴ ۸:۱۵

مسعود پزشکیان و قالیباف در مجلس-خبرآنلاین

سرانجام بعد از ۴۵ سال، دولت «وفاق ملی» از مجلس رای اعتماد گرفت و علی خامنه‌ای به آرزویش رسید و دست‌نشانده‌اش، به اشاره امامانه‌اش، پیروانی را به صحنه آورد که چون خود او ذوب در «مقام مبارک ولایت عظما» هستند.

علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی در دولت نخست مشکلات عمده‌ای نداشت اما در دولت دوم، هر روز در گپ‌وگفت با سیدعلی بود که خود به تختش نشانده بود. محمد خاتمی منهای مهاجرانی و قربانعلی دری نجف‌آبادی که مستقیما به دستور «آقا» وارد کابینه شدند، سر وزرا با رهبر جمهوری اسلامی مشکل داشت. محمود احمدی‌نژاد هم در باب چند تن از وزرا و معاونانش، به‌ویژه رحیم‌مشایی، با سید درگیر بود. روحانی هم علی‌رغم پذیرش اوامر «آقا»، چند نوبت گرفتار مخالفتش شد و رئیسی مطیع و منقاد هم نیش و نوش مجلس بفرموده را بر پوست و گوشتش حس کرد. حالا اما ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا «مقام ولایت» شب‌ها با آرامش سر بر زمین گذارد و هر روز دستور ندهد که اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات و سیداصغر حجازی، مسئول اطلاعات دربار، و سردار محمد کاظمی، رئیس اطلاعات سپاه، برای وزرا پرونده‌سازی کنند.

با این‌ همه، من بر این باورم که در صف بندگان «مولا» به‌زودی شکاف خواهد افتاد. چون ذوب‌شدگانی داریم که شخصیتی حتی ۱۰ درصد مستقل هم ندارند. خود پزشکیان در باب این جمع می‌گوید: «برای انتخاب آقایان عراقچی، خطیب، مومنی، کاظمی، سرتیپ نصیرزاده و سیمایی صراف بدون هماهنگی این کار را نکرده‌ایم؛ چه با کمیته‌ها و چه با بالا و کسانی که باید، هماهنگ کردیم.»

البته در باب بقیه نیز بین حضرتش و «آقا»، در مقام «سرور معظم»، توافق کامل وجود داشته است. به گفته پزشکیان درباره صالحی، «وزیر ارشاد که نمی‌آمد. آقا به او دستور داد و آمد. من نمی‌خواهم این حرف‌ها را بزنم. چرا مرا وادار می‌کنید این حرف‌ها را بگویم. ایشان را صدا کردم، آمد، صحبت کردیم، چند بار گفت نه و رفت. رفتم خدمت آقا، گفتم این لیست است و این افراد در لیست‌اند و گفتم او نیامد، همان‌جا تلفن را گرفت و گفت به ایشان بگویید که بیاید.»

در باب یگانه وزیر زن، هم پزشکیان گفت: «من نمی‌خواهم جزئیات را بگویم، من می‌خواهم بگویم هماهنگ شده‌ایم و به اینجا آمده‌ایم، شما از ما بپذیرید، خانم صادق را خود آقا گفتند که باشد، چرا مرا وادار می‌کنید چیزهایی را که نباید، بگویم.»

عبدالناصر همتی که از معدود انتقاد‌کنندگان رئیسی بود و در مناظره‌های تلویزیونی‌ لحن تندی داشت، دکتر ظفرقندی، وزیر بهداشت، و احمد میدری وزیر کار، که سال ۱۳۸۸ در ستاد میرحسین موسوی فعالیت می‌کردند، سه نامی‌اند که با انتقادهای حسین شریعتمداری، مدیر موسسه کیهان که از همین حالا بانگ «لا یغفر» (بخشیده نمی‌شود) سر داده است، مواجه می‌شوند.

فردا اگر مثلا همتی بخواهد در نظام مالیاتی کشور تجدیدنظری بکند و هنگام طرح بودجه، به سازمان برنامه توصیه کند که بودجه حوزه و دستگاه ولایت را کاهش دهد، حسین شریعتمداری با او چه خواهد کرد؟

فردا اگر ظفرقندی با برنامه علاج در فرنگ علما مخالفت کرد و به پزشکیان گفت همین‌جا در خانه پدری درمانشان می‌کنیم، چه خواهد شد؟

این جناب وزیر کار، اگر برای تامین خواسته‌های کارگران و صندوق بازنشستگی غارت‌شده‌شان قدمی بردارد، کارش با کرام‌الکاتبین نخواهد بود؟

احد آزادی‌خواه، سخنگوی فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس شورای اسلامی، گفته بود که در جلسه این فراکسیون، چهار وزیر پیشنهادی رای نیاوردند و اسامی این چهار وزیر را به این شرح اعلام کرد: محمدرضا ظفرقندی، وزیر پیشنهادی بهداشت، عبدالناصر همتی، وزیر پیشنهادی اقتصاد، رضا صالحی امیری، وزیر پیشنهادی میراث فرهنگی و گردشگری و احمد میدری، وزیر پیشنهادی کار.

با این حال مسعود پزشکیان بعدازظهر چهارشنبه شادمان از رای اعتماد بفرموده در مجلس فرمایشی، نخستین جلسه هیئت دولتش را در پاستور تشکیل داد. این مرد اعتبار باخته در نخستین روز دولتش، ضمن تبریک به وزرای مقبول «آقا»، برایشان آرزوی موفقیت کرد. آرزوی توفیق در کسب رضایت همیشگی رهبر، بی‌ هیچ اشاره‌ای به ملت؛ ملتی که یک بار دیگر درصدی از آن‌ها را در تعزیه خامنه‌ای به بازی واداشت.

البته پزشکیان از سردار قالیباف هم سپاسگزاری کرد و لابد در دل از اینکه دو تن از برگزیدگان او را بر کرسی وزارت نشاند، به خود تبریک گفت. از نمایندگان مجلس هم قدردانی کرد که با همراهی و همدلی و رای قاطعشان به کابینه، زمینه را برای آغاز جدی کار دولت با ترکیب کامل فراهم کردند.

پزشکیان با اشاره به اقدام‌هایی که در خصوص «تعریف مسئولیت‌های هر دستگاه از جمله وزارتخانه‌ها برای اجرای سند چشم‌انداز، سیاست‌های کلی و قانون برنامه» انجام گرفت، از «تدوین و ارائه وظایف و مسئولیت‌های بخش مربوط به هر وزیر تا جلسه آتی هیئت دولت» خبر داد و از وزرا خواست تا «در اسرع وقت» به معاونت‌های زیرمجموعه‌شان ماموریت دهند «با همکاری سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، مراکز علمی و دانشگاهی و دیگر بخش‌های کارشناسی برای تهیه برنامه عملیاتی اجرای وظایف مربوط به بخششان اقدام کنند».

از خود می‌پرسم آیا بین آن ۸۰ و اندی میلیون ساکنان خانه پدری به جز اهالی قدرت و دولت، چند درصد باور دارند که اتفاقی در کشور رخ داده است؟ واقعا چند درصد باور دارند که قرار است در هفته‌ها و ماه‌های آینده تحولاتی ملموس در دولت و اوضاع ملت رخ دهد؟ تصویری که پزشکیان در نخستین روز تشکیل کابینه‌ بر صفحه اوهامش ترسیم می‌کند، تا چه میزان با تصویری که در جان و جهان ما است، منطبق است؟

جواد ظریف، معلم عراقچی بود که در نشست‌های برجام عرق پیشانی ظریف را پاک می‌کرد؛ او قرار است چه معجزه‌ای بکند؟ از همین حالا مامور شده است تحیر انتقام نگرفتن از اسرائیل را توجیه کند. البته او نشان از دو جا دارد: هم سپاهی و اطلاعاتی بوده و هم خبرچین «مقام معظم» در مذاکرات برجام؛ اما آیا قادر است گره از کار فروبسته رابطه با آمریکا بگشاید؟ آیا به ادامه قائم‌مقامی علی باقری که وزارت را مال خود می‌دانست، تن می‌دهد؟ باقری در دو ماه، شرق و غرب عالم را پیمود و با بزرگ و کوچک گپ زد، به این امید که زمینه‌ساز آینده شود. حالا پزشکیان با دو آماده به فرمان رهبر جمهوری اسلامی روبرو است: یکی برادر داماد «آقا» و یکی دیپلمات پاسدار ذوب‌ ولایت.

خامنه‌ای کابینه‌اش را به پزشکیان خورانده است. با این توضیح که این جمع اضداد هر یک دستی در بیعت با «آقا» دارند و منهای دو سه تن، دستی هم در بیعت با سپاه و اطلاعات.

پزشکیان بر لزوم برخورد صادقانه با مردم تاکید می‌کند: «باید به شکلی با مردم تعامل کنیم که اگر جایی هم نتوانستیم مشکلی را حل کنیم، وقتی دلیل آن را برای مردم توضیح دادیم، باور کنند که ما صادقانه به دنبال کار کردن برای آن‌ها و حل مشکلاتیم و در این مورد بنا به دلایل مطرح‌شده کار به پیش نرفته است. توجه به محرومان و تلاش برای گره‌گشایی از زندگی افراد گرفتار نیز از دیگر محورهای فعالیت دولت چهاردهم خواهد بود.»

اما آیا با برنامه پنجم، اثر یک جمع متوهم و نظرهای رئیس‌المتوهمین، می‌توان رشد اقتصادی زیر صفر را به هشت درصد رساند؟ آنکه می‌توانست، محمدرضا شاه بود و هویدا و علینقی عالیخانی و مهدی سمیعی و کارآفرینانی چون خیامی و لاجوردی و ارجمند و رضایی و… که رشد اقتصادی ایران را در دهه ۱۳۵۰ به ۱۴ درصد رساندند.

به‌دروغ می‌توان از رشد دم زد اما حقیقت را باید در مغرب و مصر و اردن فقیر دید که امروز نیمی از برقشان را انرژی خورشیدی و نیمی را توربین‌های بادی تامین می‌کنند. از همسایگانمان در خلیج فارس نمی‌گویم که روزگار دیگری را با شتاب به سوی پیشرفت طی می‌کنند. انسانی که معاون اولش در درایت و کاردانی زنان شک می‌کند و خود قادر نیست یک وزیر سنی به کابینه‌اش دعوت کند، حالا یقه معاونت‌ها را گرفته و مدعی است که «معاونت‌ها و مدیران بخش‌های مختلف دستگاه‌های اجرایی فارغ از قومیت، جنسیت و مذهب و صرفا بر اساس توانمندی، شایستگی و تعهد به اجرای اسناد کلان انتخاب و منصوب می‌شوند و انتخاب مدیران به هیچ وجه بر اساس رفاقت و انتساب افراد به گروه‌ها یا جناح‌ها انجام نخواهد شد».

پزشکیان با بیان اینکه «ما بر سر اجرای سند چشم‌انداز، سیاست‌های کلی و قانون برنامه با مردم پیمان بسته و تا آخر به این پیمان خود پایبندیم» راه رسیدن به اهداف اسناد کلان را «دشوار» توصیف و تصریح کرد: «باید پایمردی کنیم تا ایران را به جایگاهی که لایق و برازنده مردم آن است، برسانیم. باید این اعتماد و باور را در جوانان ایجاد کنیم که می‌توانند اینجا بمانند و برای آبادانی کشورشان تلاش کنند، نه اینکه احساس کنند اینجا جایی برای آن‌ها وجود ندارد.»

آیا کسی در جمع مشاوران و دوستان مسعود خان هست که به او بگوید عزیزم با مرگ بر آمریکا و نابودی اسرائیل و با جامعه‌المصطفی و حزب‌الله و حماس و حشدالشعبی و حوثی‌ها نمی‌شود جایگاهی شایسته در جهان داشت و رشد اقتصادی درخور، جامعه‌ای عدالت‌گستر، هنر و فرهنگی در سطح قابلیت‌ها به دست آورد. بدون تفکیک قوا، بساط ۴۵ سال گذشته با فرسودگی بیشتر ادامه خواهد داشت.

در چنین شرایطی، هر نوع سستی و درنگ از انسان ایرانی در داخل و خارج کشور معنایی جز آینده‌ای تلخ و دردناک برای فرزندان و نوادگانمان نخواهد داشت. رضاشاه در ۲۰ سال ایرانی نوین ساخت. حالا قدیری ابیانه از روستاهایی که او تصرف کرد، با الفاظی زشت یاد می‌کند و یادش رفته است که رضا شاه به بهبودی گفت: تو دو متر کفن می‌بری، من سه متر. زمین و ده و کارخانه برای قبرم انبار نکردم. برای این است که آباد شوند.

چنانکه پیش از این نوشته‌ام، من برانداز جزو تحریم‌کنندگان انتخابات بودم و کسی را به گمراهی نکشیدم. آن‌ها که برای پزشکیان سینه می‌زدند، با دیدن او در مجلس و شنیدن سخنانش، چه دارند بگویند؟

عقب‌نشینی در قاموس ولی فقیه / علیرضا نوری زاده

پزشکیان از حجله بیرون انداخته شد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ اوت ۲۰۲۴ ۸:۱۵

تصویر علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی و اسماعیل هنیه-با استفاده از خبرگزاری‌های داخلی و هوش مصنوعی

رهبر جمهوری اسلامی بعد از دو هفته و نیم لشکرکشی در خیال علیه بنی موسی، سرانجام به عقب‌نشینی تاکتیکی و عقب‌نشینی غیرتاکتیکی رسید و گفت: «به تعبیر قرآن کریم، عقب‌نشینی غیرتاکتیکی در هر میدانی چه عرصه نظامی و چه میدان‌های سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی، غضب الهی را به دنبال دارد. عقب‌نشینی گاهی تاکتیکی است، گاهی عقب‌نشینی مانند پیشروی یک تاکتیک است؛ آن عیبی ندارد.» در چند جلسه با خادمان ولایت فرموده بودند، همین که شماها چند روز است خواب راحت از چشم صهیونیست‌ها ربوده‌اید یک پیروزی بزرگ به‌ دست آورده‌اید. دشمن روانی شده، نه روز دارد نه شب، اربابش آمریکا هم در وحشت است. نگاه کنید آمریکا پیش از آنکه بمب اتمی به ژاپن بزند جنگ را برده بود. مسئله دیگر این نبود که بمب اتمی کی می‌رسد، مسئله این بود که حتما می‌رسد و دشمن امروز در چنین احوالی است. می‌داند که معاقبه و تنبیه خواهد شد. سوال این است که کی ضربه فرومی‌آید. اعصابشان را خرد کرده‌ایم، همین نشانه پیروزی ما است (نقل از فردی موثق در جلسه رهبر جمهوری اسلامی با سران نظامی).

آشنایی من و پدرم با آقای خامنه‌ای و میرزا جواد پدر پیرو مکتب الفقر فخری، به روزگاری برمی‌گردد که سید هنوز به نیم‌روضه‌خوانی هم نرسیده بود؛ جوانی با عینک ته‌قابلمه‌ای، کرکی بر چهره و قبایی بر تن. خیلی زود وقتی در منزل مرحوم آیت‌الله حسن طباطبایی قمی به منبر رفت، لباده و عبا نو کرد، کفش هاکوپیان پوشید، قاب عینک شیکی از بیت امیرالشعرا امیری فیروزکوهی به چشم زد و کتاب سید قطب و فلسطین احمد الشقیری (نخستین رییس سازمان آزادی‌بخش فلسطین) را به دست گرفت. با هاشمی‌نژاد، دایی محمد علی ابطحی و واعظ طبسی خیلی رفیق بود. به مرحوم علی آقا مقدادی اصفهانی عارف نامی و فرزند مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اظهار ارادت می‌کرد، و شگفتا که بعد از رحلت حضرت مقدادی اجازه صادر نشد پیکرش در نیمه بالایی مزار پدر در صحن رضوی به خاک سپرده شود.

پیش خود می‌گویم خامنه‌ای حالا به میلیاردرها پوزخند می‌زند، ولی همچنان با فقر روحی، بی‌اعتمادی و وحشتی که لحظه‌ای رهایش نمی‌کند دست‌وپنجه نرم می‌کند. نگاهش در تشییع جنازه هنیه به آسمان است که موشک و پهپاد «نتان» کی فرومی‌آید و هنیه‌وار خاکسترش می‌کند.

این جناب رهبر، تهران که می‌آمد خواب راحتش در خانه پدر میرحسین موسوی بود و عصر دولتش گرد آتش همیشه‌روشن امیرالشعرا فیروزکوهی. امروز مجالستش با افرادی است که البته مرتکب شعر هم می‌شوند و از قزل‌ارسلان خراسانی می‌گویند و رکاب اسبش را می‌بوسند. البته بسیاری از ما شاهد دگردیسی آدم‌ها بوده‌ایم. ستوان دوم قذافی را دیدیم که امپراتور شد؛ ایدی امین آشپز گردان سوم تیپ چارلز انگلیسی که شیر آفریقا و تمساح اوگاندا شد، اما دگردیسی هیچ‌کدام به اندازه صیروره سیدعلی شگفتی‌آور نبود. دقیقا معنای از جمادی مردن و آدم شدن را باژگون کرد که از آدمی مرد و سنگ شد و از عزت مرد و ننگ شد.

ششصد یا کمی بیشتر کشته، شیخه حسینه، دختر مجیب الرحمان را از عرش ۱۴ ساله پایین کشید و فراریش داد. فقیران عالم در گداز فقر و استبداد پیروز شدند و جای شیخه حسینه پروفسور محمد یونس، برنده جایزه نوبل، به ریاست دولت موقت برگزیده شد.

نه ما ملت کمتری هستیم و نه کمبود انسان‌های شایسته و خردمند داریم. فاطمه سپهری را در زندان مشهد داریم و شماری از برجسته‌ترین فرزندان ایران زمین را در اوین و گوهردشت. شاهزاده رضا پهلوی را داریم که در هر شرایطی در مقام پادشاه مشروطه والاترین است. ظریف ۴۰۰ نفر را جمع کرده بود تا ۲۷ وزیر برای پزشکیان دستچین کنند. آیا ما قادر نیستیم با برپایی یک کنگره ملی از فرزانه‌ای در جمع فرزانگانمان دعوت کنیم جمعی از عاشقان ایران‌بانو و دلسوختگان وطن را جمع کند تا ریشه بدعهدان و ناجوانمردان را برکنند؟

من یک هفته حقا افسرده‌ترین بودم. ما ماندیم و بازهم مشغول دوره کردن دیروز و هنوز. در چنین شرایطی رئیسی، که درسش را در نوکری بد پس داده بود، به لقاءالله اعزام شد آن هم با پیکر سوخته دست در گردن امیرعبداللهیان جان‌و‌جهان‌باخته‌. رهبر بازی تازه‌اش را به مهارت و همه کلک‌هایی که طی سال‌های رهبری آموخته است آغاز کرد. اصلاح‌طلبی را به میدان آورد و با ترساندن مردم از جلیلی، مسعود خان را به پاستور فرستاد که چه بشود؟ مشتی وعده و وعید و بعد شورای راهبردی ظریف و تیمی از امنیتی‌ها با دو سه وزیری که مثلا گزینه ظریف و پزشکیان‌اند. ظریف نتوانست بی‌آبرویی‌اش را با استعفا «ماله‌کشی» کند اما مشت سیدعلی را بیشتر و بیشتر وا کرد.

در کابینه پزشکیان دو تن از کابینه دولت رئیسی حضور یافتند: وزیر اطلاعات و رییس سازمان انرژی هسته‌ای. مشخص است به دستور مستقیم خامنه‌ای به این سمت گماشته شده‌اند. این دو نفر در دولت رئیسی هم به دستور خامنه‌ای به این سمت گماشته شده بودند. رئیسی هم تمایلی به حضور خطیب نداشت و قبلا او را از ریاست حراست قوه قضاییه کنار گذاشته بود و فرد مورد نظرش را به این سمت گماشته بود، ولی در مقام ریاست جمهوری مجبور شد خطیب را وزیر معرفی کند و اسلامی را که وزیر راه روحانی هم بود رییس سازمان انرژی اتمی. او تخصصی در زمینه هسته‌ای نداشت ولی قبلا در پروژه آماد، که مقدمه‌چینی آزمایش سلاح هسته‌ای در سال ۱۳۸۱ بود، حضور داشت، او از مدیران فنی مورد اعتمادی بود که محسن فخری‌زاده به کار گرفت.

پزشکیان چندان امکان انتخابی نداشت. او پورمحمدی و یونسی را برای سمت وزارت اطلاعات معرفی کرده بود ولی آقا هر دو را رد کرد. رئیسی عملا امکان انتخاب دیگری نداشت در زمینه هسته‌ای نیز علی‌اکبر صالحی رییس پیشین سازمان حاضر نشد مسئولیتی به عهده بگیرد. علی‌آبادی وزیر صمت دولت رئیسی که اکنون برای وزارت نیرو معرفی شده نیز قبلا برای ستاد اجرایی فرمان امام کار می‌کرد ولی در میان نیروهای سپاه هم هوادارانی داشت چون قبلا رییس شرکت مپنا بود و در کار تولید توربین‌های برقی. شغلی نان و آبدار با بذل و بخشش‌های کلان … اما مهم‌ترین انتقادات به انتخاب وزیرکشور و آموزش و پرورش برمی‌گردد. برای وزارت کشور پزشکیان به توصیه ظریف سه تن را معرفی کرده بود که هر سه را آقا رد کرد.

مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، سردار علایی، فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه و مدیر هواپیمایی آسمان، و پورمحمدی، وزیر سابق کشور و دادگستری، کاندیداهای مطرح بودند، اما سردار مومنی از نزدیکان به قالیباف به وزارت کشور رفت. خود مومنی گفته است که از دانشگاه تبریز پزشکیان را می‌شناسد و شخصا با او آشناست. به هر حال، حضور یک نظامی و امنیتی در راس وزارت کشور می‌تواند بساط پزشکیان را به‌کلی به هم ریزد. اگر پزشکیان از این انتخاب می‌توانست امتیازی در مورد محدودسازی خشونت علیه زنان بگیرد می‌توانست از وزیرش بهره ببرد، اما آقا دست‌نشانده‌ای مفید آورده که به پزشکیان لگام نمی‌دهد، بنابراین آقای دکتر مسعود، راهبردی و عملکردی بازی را باخته است.

وزیر آموزش و پرورش نیز برادر رییس اطلاعات سپاه است و بیشتر در قسمت‌های مالی و پرورشی آموزش و پرورش فعال بوده و مدتی نیز عضو ستاد مبارزه با مواد مخدر که در این سمت میلیاردها اندوخته است. حضور او در این سمت با موج مخالفت تعدادی از نیروهای اصلاح‌طلب آموزش و پرورش روبه‌رو شد که نقش مهمی در پیروزی پزشکیان داشتند. آنها در انتظار بانویی فرزانه بودند اما مذکری آمد با برقع امنیتی. در فهرست پزشکیان هرچند برخی دیگر نیز به حمایت از او برخاستند و گفتند وی دیدگاه‌های متفاوتی از اصولگرایان دارد، این تحفه وزیر مورد حمایت کانون‌های صنفی معلمان قرار نخواهد گرفت. در حوزه اقتصاد نیز پزشکیان با چالش جدی روبه‌رو است. سابقه وزیر نفت او پاکنژاد به وزارت اطلاعات بازمی‌گردد. او گزینه زنگنه و عارف است. او در سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ ریاست حراست وزارت نفت را به عهده داشت. اکنون در بیوگرافی‌اش سعی کرده سابقه حراستش را مخفی کند. او مدیری ستادی است و بعید است بتواند در حوزه تولید نفت‌وگاز و پر کردن ناترازی انرژی کار مهمی انجام دهد. گزینه‌های دیگری که در کارگروه معرفی شده بودند، از جمله امین‌نژاد و عماد حسینی، که معاونت وزارت نفت را داشت، می‌توانستند قوی‌تر از پاکنژاد عمل کنند.

دو وزیر معرفی‌شده برای حوزه اقتصاد هم یعنی همتی برای وزارت اقتصاد و میدری برای وزارت رفاه و تامین اجتماعی از دو سنت متفاوت اقتصادی می‌آیند و هر دو این‌ها با پورمحمدی در برنامه و بودجه اختلاف نظر دارند. این در حالی است که بسیاری معتقدند ممکن است مجلس هم همتی و هم میدری را رد صلاحیت کند. این ناهماهنگی در اقتصاد می‌تواند موقعیت پزشکیان را با توجه به مشکل معیشتی مردم دچار چالش جدی کند و تیم هوادار رییسی را تشجیع کند که انتقادات تندی را علیه وی مطرح کند.

در میان وزرا ظفرقندی وزیر بهداشت نیز بحث‌انگیز است. ظفرقندی از هوارداران پروپاقرص موسوی در سال ۸۸ بود، همچنین پزشک معالج حجاریان بعد از ترورش. ریاست سازمان نظام پزشکی نیز در کارنامه‌اش ثبت است اما در دو دوره قبل برای شرکت در انتخابات نظام پزشکی رد صلاحیت شده بود.

در مجموع کابینه پزشکیان وضعیت مبهمی دارد و مشخص نیست در وضعیت بحرانی کنونی او قادر باشد اوضاع کشور را حتی به حداقل سامانی برساند. در این میان استعفای ظریف و انتقادات اصلاح‌طلبان و نیز مخالفت‌های جامعه و پشیمانی بسیاری از آنهایی که به او رای دادند، موقعیت پزشکیان را به خطر انداخته است و ماه‌عسل او هنوز آغاز نشده به‌سرعت به پایان رسیده است. می‌توان گفت پزشکیان در وصلت با قدرت‌ همان شب اول از حجله بیرون انداخته شد.

نادانی بر مسند قدرت ما را به کجا می‌برد؟ / علیرضا نوری زاده

اگر ولایت فقیه دوام یابد، سرنوشت خانه پدری ما و خانه پدری میلیون‌ها شهروند این‌سوی عالم چگونه رقم خواهد خورد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۷ اوت ۲۰۲۴ ۱۰:۳۰

گروهی از سرداران سپاه در حال سلام نظامی دادن به خامنه‌ای- وبسایت علی خامنه‌ای

همه خبرها نگران‌کننده است. دن‌کیشوت‌های سپاه در حضور «مقام معظم» در مرگ هنیه بیش از قتل رئیسی مویه می‌کنند. شمشیرهای چوبی بالای سر، پهپادها و موشک‌ها در آسمان و خودشان زیر زمین. خامنه‌ای ۱۴ پناهگاه فقط در تهران و حومه دارد و خدا می‌داند چند تا در رامسر و سوادکوه و مشهد و طرقبه و شاندیز. می‌خواهند اسرائیل را تنبیه کنند. خیز برداشته‌اند، بی‌آنکه نتیجه این «هل من مبارز»طلبی را پیش‌بینی کنند و من دلم شور می‌زند.

حالا با کشتن هنیه، ضیف و فواد شکر، نتانیاهوی متزلزل مستحکم شده است. من به‌شخصه از او و روش‌هایش همانقدر منزجرم که از اعمال حزب‌الله و حماس و جهاد و انصار و حشد و… . با این همه او حق دارد وقتی دولتی صد برابرش با ۹۰ میلیون جمعیت، کمر به نابودی او بسته است، مراقب باشد و شدت عمل به خرج دهد و بکوبد و بکشد و به نصایح دوست و تهدید دشمن اعتنایی نکند.

«تقصیر» با مضمون کتاب‌ها و مقالاتی است که موشه دایان و تنی از نظامیان و دولتمردان اسرائیل مثل رابین و شامیر و گلدامایر بعد از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ نوشتند. مضمون همه این نوشته‌ها حکایت از آن دارد که در دو سه روز اول جنگ، اسرائیل روحیه‌اش را باخته و گرفتار وحشت شکست شده بود. مصر در نهایت با سربلندی ولی بدون پیروزی جنگ را خاتمه داد اما حافظ اسد با سرافکندگی و شکست، آتش‌بس را امضا کرد. با این همه وحشت شکست و تحقق آرزوهای امثال احمد الشقیری، نخستین رهبر سازمان آزادی‌بخش فلسطین که در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ به عبدالناصر پیام داد: «سیدالرئیس صبحانه را در تل‌آویو میل می‌کنید یا بر جنازه گلدامایر و رابین!» برای بنیان‌گذاران اسرائیل که اغلب خود یا والدینشان داخائو و آشوویتس را تجربه کرده بودند، وحشت‌آور بود.

چنین بود که آریل شارون با یک نیروی زبده در جنوب جبهه به دفرسوار رفت و ارتش سوم مصر را محاصره کرد و وحشت تا حدودی برطرف شد اما شبح شکست همچنان بر جان و جهان اسرائیلی‌ها سایه انداخته بود. در سه نبرد از پس حزب‌الله و حماس و جهاد برآمدند اما ۷ اکتبر چالشی بود که اسرائیل را سخت غافلگیر و آشکار کرد که اگر سیدعلی خامنه‌ای و نیابتی‌هایش دست بالا پیدا کنند، داستان یهودیان بنی قریظه را در ابعادی چند صدبرابر تکرار خواهند کرد.

در هفته‌های نخست پس از ۷ اکتبر، هربار به کلیپ‌هایی که اسرائیل، جمهوری ولایت فقیه و حماس و شبکه‌های عربی و بین‌المللی پخش می‌کردند نگاه کردم، پشتم لرزید. شکم دریدن، جنینی را در زهدان زنی تکه‌تکه کردن، تجاوز به بانویی و… پس ادعای اسلام رحمانی چه شد؟ می‌دیدم و می‌گریستم. آیا اسارت ملت فلسطین و ظلمی که بر آن‌ها روا شده است، می‌تواند توجیه‌گر این وحشی‌گری باشد؟

ابومازن، این رهبر شریف فلسطین، بر قتل فرزندانش به دست اسرائیل می‌گریست اما هم‌زمان لعنت عالم را نثار آتش‌افروزان غزاوی می‌کرد که به ماهی، خانه و زندگی ده‌ها هزار تن را ویران کردند و بیش از همه جنگ‌های عرب‌ها و یهودیان کشته به جا گذاشتند. دوستم نبیل ابوردینه، همدم و مشاور ابومازن، از روزهای سخت پس از جنگ می‌گوید. فلسطینی‌ها شیعه نیستند تا حکام زور مثل جنوب لبنان یک‌شبه آن‌ها را صاحب خانه و مدرسه و بیمارستان کنند؛ برای هر یک درهم باید سینه بزنند و کربلایی شوند.

راستی را اگر حکایت ظلم و جهل و تعصب و حماقت اهل ولایت فقیه دوام یابد، سرنوشت خانه پدری ما و خانه پدری میلیون‌ها شهروند این‌سوی عالم چگونه رقم خواهد خورد؟ فرض کنیم پهپاد شاهدی انتحاری از میان پهپادهای ولی فقیه به برجی مسکونی در تل آویو یا حیفا اصابت کند. برج فرو بریزد و صدها اسرائیلی کشته شوند؛ آیا گمان می‌کنید نتانیاهو این فرصت طلایی را برای زدن سر افعی از دست خواهد داد؟

این یک روایت ذهنی است اما در این سال‌های طاعونی، چه بسیار روایات ذهنی به تلخی به حقیقت نشسته است. یکشنبه ایمن الصفدی، وزیر خارجه اردن، به تهران رفت. دو پیام داشت؛ یکی از پادشاهش که شادمان از به دنیا آمدن نوه‌اش بود و نگران از اینکه اهالی ولایت فقیه فتنه‌ای برپا کنند و شادمانی‌اش را به اندوه بدل کنند و پیامی نیز از بایدن در جیب الصفدی بود؛ پیامی که به قول فقهای بینه، جناب پرزیدنت که طی چهار سال ذره‌ای از حاتم‌بخشی و کرم به اهالی ولایت فقیه کوتاهی نکرد، این بار آشکارا به خامنه‌ای هشدار می‌داد که در صورت سر زدن خطایی از شما، ضبط‌‌ و‌ ربط نتانیاهو از دست من بر نمی‌آید.

این‌ها خیالات نیست؛ بایدن هم مثل خامنه‌ای خرافات‌زده و گرفتار است و دست توسل به عهد عتیق دراز می‌کند و از انجیل متی مدد می‌گیرد. من به همین دلیل نگرانم که با دو ذهن پرورده و دنیانگر مدرن روبرو نیستیم. یکی شفیعش دعانویس پایین‌خیابان سیدهاشم است و آن دیگری از امامزاده دیوید کاپرفیلد امید معجزه دارد. نتانیاهو هم لابد به امامزاده کاخ سفید و پنتاگون دل بسته که البته موساد خودش هم جرارتر است و هم سریع‌الجواب‌تر و در این میان، وطن ما وجه‌المصالحه است.

چهار دهه پیش، ژیسکاردستن در روایتش از گوادلوپ، به‌صراحت نوشت که کارتر گور شاه را کنده بود. شاه فقید آدمکش نبود، دنیا به او حسادت می‌کرد و درشت‌گویی‌های او را تحمل نمی‌کرد؛ خامنه‌ای اما آدم می‌کشد، علنا درشت می‌گوید و در خفا التماس دعا دارد.

صحابه خمسه‌اش، حداد عادل و علی‌اکبر ولایتی، سیداصغر حجازی، محمدی گلپایگانی و آقا وحید با مجتبی بیعت کرده‌اند اما این بیعت کافی نیست. فقط بیعت مسجدیان کوفه نبود که علی را به خلافت برکشید. جیش‌ [سپاه] قهاری هم در میان بود، با بقایای مهاجران و انصار و سلمان و ابوذر و عمار و مالک اشتر. با این‌ همه در معرکه خلافت، مغلوب معاویه و مقتول خوارج شد که همه از مومنان و کُتاب وحی و اصحاب خاصه بودند. آیا خامنه‌ای فکر می‌کند سرلشکر باقری و غلامعلی رشید و دریادار سیاری دست بیعت به مجتبی می‌دهند؟ آیا خاتمی و روحانی سر تعظیم فرود می‌آورند؟

«مقام ولایت» در آشفتگی‌های جان و جهانش هر لحظه می‌تواند اقدامی جنون‌آمیز انجام دهد که خانه پدری را به رحمت نتانیاهو مبتلا کند. من می‌ترسم؛ برای فرزندان و نوادگانم، برای شیرزنان وطنم و مردان سرفراز میهنم.

سپس به بنگلادش نگاه می‌کنم چگونه ملتی فقیر و گرسنه با جنبشی مدنی، شیخه حسینه را بعد از یک سال ولایت به فرار وامی‌دارد. آیا ملت ما قادر نیست حماسه‌ای چنین بیافریند؟ فردای قتل اسماعیل هنیه هم گفتم و هم نوشتم که ۲۹ سپاهی ارشد سپاه انصار دستگیر شده‌اند. چند روز بعد منبع مستقل ایندیپندنت از ۴۰ پاسدار زندانی سخن گفت. با این حساب اطمینان داشته باشید سپاه بعد از چهار دهه نوکر سرسپرده ولی فقیه و آقازاده‌اش نیست و فقط در انتظار فرصت است.

و این تتمه را می‌نویسم که تصویری از خویش و از خانه پدری است که «سویدای دل من تا قیامت/ مباد از شوق سودای تو خالی» .

دلم برای «ایران خانم» تنگ است. نایب کذاب به اسارتش برده است و حالا بیم سربریدنش می‌رود و من می‌ترسم.

هنیه چون رییس دولت به تهران آمد و خاکسترش راهی قطر شد / علیرضا نوری زاده

سفرهای هنیه به تهران در ماه‌های اخیر را می‌توان به بی‌تدبیری امنیتی تعبیر کرد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲ اوت ۲۰۲۴ ۱۱:۱۵

سه سال پس از هشدار علی یونسی، وزیر سابق اطلاعات، مبنی بر اینکه مقام‌های ایران باید نگران جانشان باشند، اکنون بزرگ‌ترین رسوایی امنیتی رخ می‌دهد و اسماعیل هنیه در تهران کشته می‌شود.

میهمانی که مورد مهر خامنه‌ای بود و بیش از هر میهمان دیگری بوسه‌های نایب امام زمان را بر ریش سپیدش حمل می‌کرد، در سال‌های اخیر و بعد از آنکه با ناجوانمردی خالد مشعل را کنار زد، هر چند ماه به زیارت دارالخلافه تهران می‌آمد تا بر دست سیدعلی بوسه زند. خالد مشعل قربانی معارضه با بشاراسد و حمایت از مخالفان او و استقلال‌طلبی در رابطه با قاسم سلیمانی شد؛ جلو پای سید علی آقا زانو نزد و دست تکدی به سویش دراز نکرد؛ به ابومازن احترام می‌گذاشت و همیشه عقلانیتش بر انقلابی‌گری‌اش می‌چربید. یک بار از محمود عباس (ابومازن) شنیدم که مصالحه با خالد مشعل را با همه تلخی‌هایش ممکن و با هنیه را با تمام شیرین‌گفتاری‌اش ناممکن می‌داند.

اسماعیل هنیه در معنای انقلابی آدم مقاومی بود، از سه سوء‌قصد جان به در برد و سه بار به زندان نسبتا طویل و دو بار به حبس‌های کوتاه‌مدت گرفتار شد. به تهران که می‌آمد مثل رییس دولت از او استقبال می‌شد و بار آخر در ردیف میهمانان بلندپایه عرب جای گرفت. هیچ‌یک از رهبران حماس و حتی رمضان شلح، نخستین رهبر جهاد اسلامی که با قابلگی سپاه پاسداران از شکم حماس بیرون آمد و ولی فقیه در قتلش در مالت به‌واسطه موساد اشکی نریخت، به اندازه اسماعیل هنیه مورد مهر و لطف خامنه‌ای نبود.

ترور هنیه مانند ترور محسن فخری‌زاده و قاسم سلیمانی یک رسوایی امنیتی گسترده بود. اما چون سلیمانی در خارج از ایران ترور شد و هنیه در داخل ایران، ابعاد رسوایی و بی‌آبرویی ولی فقیه و ابعاد سیاسی ترور هنیه بسیار گسترده‌تر از ترور قاسم سلیمانی بود. از سوی دیگر، او یکی از مقام‌های خارجی «محور مقاومت» بود و ترور او در ایران در جایگاه میهمان رسوایی بسیار بزرگ‌تری برای رژیم به ارمغان آورد.

به گمان من اسرائیل با این کار نخست دشمنی سرسخت را از بین برد، دشمنی که آن‌قدر خردگرا بود که می‌دانست اگر امتیازکی از اسرائیل بگیرد و بماند به حیات سیاسی‌اش ادامه خواهد داد و بدون داشتن غزه و نیم‌دولت انقلابی قادر خواهد بود در راه‌حل نهایی دو دولت در کنار دولت خودمختار حاضرباشد. نتانیاهو با آدمی مثل سنوار مشکلی ندارد، اما با کسی که خواهان صلح و دادن و گرفتن امتیاز است همیشه مشکل داشته است. نکته دوم اینکه اسرائیل به خامنه‌ای یادآور شد هرلحظه‌ای که اراده کند می‌تواند او و مجتبی و ایل و تبارش را به آتش بکشد. در مراسم تشییع پیکر هنیه حتما متوجه چشم‌های وحشت‌زده روبه‌آسمان خامنه‌ای شدید؛ دائم آسمان را می‌نگریست.

نکته سوم، انعکاس اقدام نتانیاهو در نگاه مردم ایران بود، همان‌ها که از ۱۵ سال پیش شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» شعار محوری‌شان در بسیاری از تظاهرات بوده است. سرانجام کشتن اسماعیل هنیه در تهران، محمد ضیف در غزه و فواد شکر در ضاحیه بیروت همراه با سرهنگ میلاد بیدی در کنار فرمانده تشکیلات نظامی لبنان ضربه سنگینی به رژیم و خامنه‌ای وارد ساخت. حالا حماسی‌ها هم به ملامت می‌گویند سیستم دفاعی خاتم‌الانبیا کجا بود و چرا نتوانست رهبر مقاومت را حفظ کند؟

شاید مقام‌های رژیم فکر نمی‌کردند که اسرائیل این کار را بکند و به همین دلیل طبق معمول در کنار سایر میهمانان خارجی از او مراقبت می‌کردند و او را در اقامتگاه ویژه قرار دادند.

ترور هنیه در تهران رسوایی گسترده‌ای برای رژیم ایران در جهان عرب خواهد بود، چراکه مقام‌های ایرانی همواره سعی کرده‌اند خود را تنها حامی نیروهای فلسطینی در جهان عرب معرفی کنند، اما مخالفان ایران در کشورهای عربی در تبلیغات رسانه‌ای اعلام می‌کنند که خود ایران محل اختفای اسماعیل هنیه را فاش و با اسرائیل معامله کرده است.

نقص گسترده امنیتی در نهادهای امنیتی

ازجمله حوزه‌های نفوذ در ایران می‌توان به نیروهای حفاظت از شخصیت‌های سیاسی موسوم به «نیروهای سپاه انصار» و همچنین «سپاه ولی امر» اشاره کرد که در سال‌های اخیر مسئولیت حفاظت از علی خامنه‌ای و سایر مقام‌های ایران را برعهده دارند. گفته می‌شود تعدادی از اعضای این نیروها و گاردهای شخصی مقام‌ها به کشورهای غربی گریخته‌اند و اطلاعات زیادی درمورد نحوه کار نیروهای حفاظتی به بیرون درز کرده است.

پس از برکناری ابراهیم جباری، فرمانده نیروی حفاظت سپاه پاسداران، در سال ۱۴۰۱، بار دیگر موضوع هشدار وزیر سابق اطلاعات درمورد ترور مقام‌ها در ایران مطرح شد و این برکناری ترس از ترور علی خامنه‌ای تعبیر شد.

علی یونسی، وزیر سابق اطلاعات، ۸ تیر ۱۴۰۰، نفوذ سرویس اطلاعاتی اسرائیل در ایران را چنان عمیق توصیف کرد که همه مقام‌های ایران باید نگران جان خود باشند.

در ترور محسن فخری‌زاده، سپاه حفاظت انصار نیز متهم به کوتاهی در انجام وظایفش شد. یوسی کوهن، رییس سابق موساد، گفت که موساد سال‌ها از نظر فیزیکی با فخری‌زاده نزدیک بوده است.

در ابتدای سال ۲۰۱۸ شایعه‌ای در فضای مجازی مبنی بر فرار علی ناصری، فرمانده سابق سپاه انصارالمهدی، از کشور و پناهندگی به کشوری در حاشیه خلیج در فضای مجازی منتشر شد که بعدها تکذیب شد، اما هنوز هم از ناصری خبری در میان نیست.

روابط هنیه و رژیم آخوندی

در سال ۲۰۱۹، اسماعیل هنیه، نخست‌وزیر دولت حماس در نوار غزه، در میانه رقابت داخلی‌اش با خالد مشعل، رییس دفتر سیاسی حماس، به ایران رفت.

روز سه‌شنبه نیز مسعود پزشکیان، رییس جمهوری اسلامی ایران، در دیدار با هنیه به جنبش حماس درباره لزوم پرهیز از هرگونه «تسویه حساب» در نبرد با اسرائیل هشدار داد و «هشیاری در برابر نفوذ عناصر سازشکار به بدنه مقاومت» را خواستار شد.

حمایت حماس از مخالفان سوری و سفر خالد مشعل، رییس دفتر سیاسی حماس، به عربستان سعودی، چندین سال در روابط این جنبش با ایران تنش ایجاد کرد تا اینکه در سال ۲۰۱۷ بار دیگر نامه‌هایی ردوبدل شد و خامنه‌ای در نامه‌ای خطاب به اسماعیل هنیه اعلام کرد که ایران خود را موظف به «هر گونه حمایت از حماس» می‌داند.

در سال ۲۰۱۹، پس از سال‌ها روابط سرد، هیئتی از رهبران حماس به ریاست صالح العاروری، معاون اسماعیل هنیه، ۸ تیر ۱۳۹۸ به تهران سفر کرد. پس از آن برخی رسانه‌ها به نقل از مقام‌های اسرائیلی گزارش دادند که با سفر این هیئت به تهران کمک‌های ایران به حماس از ۱۰۰ میلیون دلار به ۳۶۰ میلیون دلار در سال افزایش یافت.

خامنه‌ای در سال ۲۰۱۹ در دیدار با هیئت حماس گفت، یکی از دلایل خصومت غرب با ایران مسئله فلسطین است، اما این دشمنی‌ها و فشارها باعث نمی‌شود ایران از مواضعش در این موضوع عقب‌نشینی کند، زیرا حمایت از فلسطین امری اعتقادی و مذهبی است. در ابتدای این دیدار صالح العاروری پیام اسماعیل هنیه را خطاب به خامنه‌ای ارائه کرد. خامنه‌ای نیز در ادامه چند بار به درگیری‌های داخلی حماس اشاره‌ کرد.

خامنه‌ای خردادماه ۱۴۰۳ در دیدار با اسماعیل هنیه گفت، در آخرین نبرد غزه شاهد بودیم که تلاش دشمن بر ایجاد نزاع و تفرقه میان جناح‌های مقاومت متمرکز بود. در این فضا به لطف خدا دشمن موفق نشد، بنابراین باید بیشتر به موضوع وحدت و وفاق بپردازیم و این راه درست را با تمام قوا ادامه دهیم.

برخی مکاتبات خامنه‌ای و حماس که جنبه تبلیغاتی داشت در مقاطع مختلفی منتشر شد، اما همواره رابط‌های مطمئن، ازجمله امیرعبداللهیان مرحوم و علی باقری، رسولانی بودند که پیام‌های سری را به دوحه یا بیروت می‌بردند و پیام‌هایی نیز برای اربابشان خامنه‌ای به تهران می‌آوردند.

در سال ۲۰۱۸، پس از جنگ غزه و اسرائیل، رهبر رژیم ایران نامه‌ای به اسماعیل هنیه فرستاد. او در سال ۲۰۱۸ نیز خطاب به هنیه نوشته بود: «حرکت به سمت مذاکره با رژیم فریبکار، دروغگو و غاصب اسرائیل، اشتباهی بزرگ و نابخشودنی است که پیروزی مردم فلسطین را به تاخیر می‌اندازد و تنها ضرر و زیان برای ملت مظلوم به همراه خواهد داشت.»

یک سال بعد، اسماعیل هنیه، در نامه‌ای به خامنه‌ای، ازآمادگی ایران برای تجهیز حماس قدردانی کرد.

هنیه در سال ۲۰۲۱ در نامه‌ای به خامنه‌ای خواستار بسیج فوری گروه‌های اسلامی، عربی و بین‌المللی به منظور اتخاذ مواضع قاطع علیه اسرائیل و واداشتنش به توقف اقدامات غیرقانونی علیه مردم تحت محاصره غزه شد.

سفرهای هنیه به تهران در ماه‌های اخیر را می‌توان به بی‌تدبیری امنیتی تعبیر کرد. رسانه‌های رژیم و شبکه‌های اجتماعی با منتشر کردن تصاویر مسعود پزشکیان در آغوش اسماعیل هنیه از «آغوش امن و گرم» و «محور مقاومت» نوشتند، حال آنکه با قتل هنیه آشکار شد که این آغوش دیگر جای امنی نیست.

خامنه‌ای پزشکیان را آورد تا بار دیگر نظیر پرفسور شاندو، شعبده‌باز معروف ایران در دهه‌های چهل و پنجاه، او را به‌منزله کبوتر صلح و آشتی از جعبه شعبده‌اش بیرون آورد و در عرصه جهانی پروازش دهد. اما جعبه را که گشود کبوتر صلحش پر به پر کرکس فلسطینی داده بود. قسم حضرت عباسش را دیگر کسی باور نکرد و جهان به پرواز کبوتر حرم از همان آغاز اعتنایی نکرد.

حالا سیدعلی مانده است و ترس، بی‌اعتباری در داخل و خارج و هزینه‌‌های سنگین هر نوع ماجراجویی. دوستی می‌گفت آدم گرگ بیابون بشود بهتر از آن است که علی خامنه‌ای بشود. حالا دست به دامن خبرنگار نیویورک تایمز شده‌اند تا با منابع جعلی خبر جعلی حمله قریب‌الوقوع صلاح‌الدین خراسانی را به یهودستان در بوق نیویورک‌تایمز کند. اما نه، سیدعلی جرئت جنگ ندارد، هل‌من‌مبارز طلبی‌اش از سر عجز است و یادآور حکایت عبید که فلانی به سوی دشمن می‌رفت عربده می‌کشید و صدایی خارج می‌کرد، پرسیدند چرا عربده می‌کشی، گفت تا دشمن وحشت کند، پرسیدند پس آن صدای کذایی برای چیست، گفت به سبب ترس خودم.

https://www.independentpersian.com/node/408536/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87/%D9%87%D9%86%DB%8C%D9%87-%DA%86%D9%88%D9%86-%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%82%D8%B7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF

از تصویر گوگوش بر جلد «الحوادث» تا چهره دختر حاج قاسم بر «العهد» / علیرضا نوری زاده

دوسال پیش از نکبت در کجای جهان ایستاده بودیم؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۵ ژوئیه ۲۰۲۴ ۱۰:۰۰

محمدرضا شاه پهلوی در یک بازدید عمومی به همراه ارتشیان، ایران‌ــ AFP

«الحوادث»، چاپ بیروت، تصویر گوگوش را روی جلد گذاشته بود و تمام راه بیروت تا جونیه و کازینو لبنان، تصاویر دختر ایران بر فراز و نشیب نصب شده بود. در شب کنسرت، دوستان امام موسی صدر با من به سالن آمدند و من تصویری چندی از گوگوش را به دوربین فیلمبرداری سپردم. امام موسی چقدر آرزو داشت که می‌توانست فارغ از جایگاه سیاسی و مذهبی‌اش، در سالن کنسرت باشد؛ به‌خصوص وقتی فیلم‌ها را پاره پاره دید و با «دو ماهی» اشک‌های گوشه چشم را پنهان کرد.

لبنان به لطف طبیعت و فرهنگش حتی در دوران جنگ‌های داخلی هم فستیوال بعلبک را تا آنجا که می‌شد، برگزار کرد و آوای فیروز در باقی‌مانده‌ها از تمدن رومی، طنین‌انداز شد: «نحن و القمر، جیران» [ما و ماه همسایه‌ایم].

مردان استقلال از کامیل شمعون و پی‌یر جمیل و مفتی خالد حسن و صبری الحماده گرفته تا کمال جنبلاط و امیرمجید ارسلان و فرزندانشان اگرچه در جنگ شدند، آن هم بر سر فلسطینی‌هایی که می‌خواستند چون اردن بر لبنان مسلط شوند، همه‌گاه حرمت همدیگر را داشتند. آقا موسی صدر ارمنی‌ها را به نبعه راه داد و تحت حمایت گرفت. شماری از شیعیان که در صیدا بودند، در سایه حمایت مصطفی، فرزند معروف سعد، شخصیت بزرگ سنی جنوب، سرپناه یافتند. فالانژ و ملی‌های آزاده، سوسیالیست‌های ترقی‌خواه، جنبش امل، مکتب حسینی و کمونیست‌های جورج حاوی با شازده شیعه جنوبی، کامل الاسعد، رئیس وقت پارلمان، سر ستیز داشتند، اما وقتی فرزند او ربوده شد، جورج حاوی تا رهایی‌اش از پای ننشست.

دانشگاه آمریکایی بیروت قبله فرزندزادگان بزرگان منطقه بود. دکتر محمدی وابسته فرهنگی ما بود و در دانشگاه بیروت کرسی زبان و ادبیات فارسی داشت. آقای لواسانی در جنوب، کلاس زبان فارسی دایر کرده بود و با کمک شاه فقید و وساطت مرحوم اسدالله علم، دوست آقا موسی، پادشاه شیعه محبوب در لبنان هزینه ساختن بیمارستان و یک آموزشگاه فنی عالی در لبنان را عهده‌دار شده بود.

دو سال پیش از انقلاب، سرهنگ حمدی، رئیس‌جمهوری یمن، به استقبال مرحوم دکتر محمود جعفریان به فرودگاه صنعا آمد. ما همراه معاون رادیوتلویزیون و رئیس خبرگزاری پارس به صنعا آمده بودیم برای افتتاح تلویزیون رنگی یمن که تمام کادر فنی و سیاسی و اقتصادی و هنری و ورزشی‌اش را در مدرسه عالی رادیو‌تلویزیون آموزش داده بودند. یکی از آن‌ها با دختر دانشجویی ایرانی در همان مدرسه ازدواج کرد و سال‌ها مناصب مدیریتی مهمی در رادیوتلویزیون یمن داشت.

ایران پادشاهی یک بار هم در عهد انوشیروان، سپاهیانی به فرماندهی سردار وهرز به یاری شاهزاده سیف بن ذی یزن فرستاده بود. آن‌ها ابرهه، امپراتور حبشه، را شکست دادند و تاج و تخت را به شاهزاده یمنی بازگرداندند. ۱۴ قرن بعد، پادشاه فقید ایران هزینه ساخت بیمارستان، رادیوتلویزیون، تربیت کادر فنی و اجرایی و تحریریه رادیوتلویزیون ملی یمن را، به همراه کمک‌های اقتصادی و صنعتی، تقبل کرد و بلندآوازگان عرصه صنعت ما مثل لاجوردیها، خیامی، رضایی و اخوان نمایندگانی به یمن فرستادند و باب صادرات گشودند. دوست نویسنده و تاریخ‌پرداز عزیزم، ناصر شاهین‌پر، که از مدیران گروه صنعتی بهشهر بود، شرح تعاملش را با یمن در کتاب خاطراتش به زیبایی شرح داده است.

دو سه سال پیش از انقلاب خمینی، پادشاه ایران سلطان قابوس را از شر مارکسیست‌های شورشی ظفار که دست‌آموز مسکو و پکن و یمن جنوبی مارکسیست بودند، نجات داد. ارتش دلاور ایران استقلال عمان را تضمین کرد.

آن شبی که با پیروزی ارتش ایران در تسخیر تپه‌های راهبردی صلاله، کمر شورشیان شکست، هنرمندان فرهنگ و هنر در خیمه و خرگاه فرماندهی نیروهای ایرانی، برنامه‌ای ویژه برگزار کردند. جالب اینکه من روزنامه‌نگار جوان به لطف مرحوم جعفریان، با توجه به عربی‌ دانستن‌، هم در بیروت عظمت و اعتلای ایران و جایگاه امام موسی صدر، دکتر محمدی و مصطفی چمران را از نزدیک درک کردم، هم در صنعا مهمان دولت یمن بودم و هم در عمان در شب باشکوه صلاله، به داشتن ارتشی سربلند و غیور افتخار کردم.

در آن سال‌های خوب، کنگره ملی فلسطین را در قاهره پوشش می‌دادم. یاسر عرفات مشغول سخنرانی بود که کسی آمد و در گوشش چیزی گفت. ناگهان لب برچید و ضجه زد. اعلام شد که پیر جبل، کمال جنبلاط، به قتل رسیده است. بار برداشتیم و ره به بیروت بردیم و بعد به عالیه، قصر کمال بیک، رفتیم. جنازه خونینش با دو همراه که به دستور حافظ الاسد، دشمن دشمنانش، به قتل رسیده بودند، بر شانه‌های جبل لبنان آرام گرفته بود. ولید و یاران پدرش، شیخ ابوشقرا، شیخ‌العقل دروزی‌ها، شمشیربه‌دست، سوگند خوردند اسد را رها نکنند؛ اما دو سه ماه بعد، ولید به دمشق سر زد و دم برنیاورد که به او گفته بودند: «اسد تو و خانواده‌ات را نابود می‌کند. زبان در کام گیر و به هورا کشانت دل مبند.»

همین پیغام را دو دهه بعد بشار، پسر حافظ، هم به ولید داد که اگر تیمور، پسرت، را دوست می‌داری، ساکت شو! تو از حریری بزرگ‌تر نیستی. دیدی چه بر سرش آمد؟

خاورمیانه پس از روزهای تلخ و تیره‌ای که سرنوشت میلیون‌ها انسان را از کابل تا بیروت زیر علامت سوال بزرگی قرار داد‌ــ اینکه اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه سلفی سنی و ولایتی شیعی نه فقط امروز بلکه فردای این منطقه مهم از جهان را هم به بیغوله ارتجاع و عقب‌ماندگی و تعصب پرتاب خواهد کرد یا آنکه برای رهایی از چنگ این غول بی‌شاخ‌ودم هنوز راهی وجود دارد؟‌ــ اینک در یک نقطه حساس تاریخی از دو سو کشیده می‌شود. یک‌سو ره به استبداد سیاه دینی دارد و یک‌سو رو به رهایی و آزادی. در این میان، دو محور حقیقی شر به گونه‌ای غریب و گاه توجیه‌ناپذیر، به سوی یک تفاهم خطرناک و رعب‌آور پیش می‌روند، در حالی که نیروهای آزاداندیش و سکولار به جای پیوستن با یکدیگر (منهای لبنان) برای رویارویی با خطر اسلام ناب سلفی و ولایتی، به ذم و حذف یکدیگر مشغول‌اند.

تهران، محور نخست

بسیاری از دگراندیشان و اصلاح‌طلبان واقعی در سال‌های اخیر آرزو می‌کردند بهای نفت افزایش نیابد، چون هرگونه افزایشی تنها به نفع حاکمیت سرکوبگر جمهوری ولایت فقیه تمام خواهد شد و مردم ایران از این افزایش سودی نخواهند برد. امروز آشکار شده است که بهای ۶۰ و ۷۰ دلاری هر بشکه نفت نه‌تنها تحولی به سود مردم ایران ایجاد نکرد، بلکه بر سبعیت و استبداد رژیم در داخل و دامنه مداخلاتش در خارج افزود.

حالا قلب نئونازی‌ها و فاشیست‌های جهان نیز همانند قلب حمال‌های راه‌آهن قاهره و جاشوهای طنجه، سرشار از عشق خان‌ها و بیک‌های ترور در منطقه است. شیاطین یکدیگر را یافته‌اند و از برکت افزایش بهای نفت، پول هم دارند و برای تسخیر خاورمیانه خیز برداشته‌اند. دو محور شر به‌سرعت به یک محور اصلی تبدیل می‌شوند. به عراق نگاه کنید. هادی العامری و سپاه بدر هنوز و حشدالشعبی حداقل دو وعده از نمازشان را رو به قبله چهارراه آذربایجان و با سلام و صلوات برای «سیدعلی آقای قائد معظم» می‌خوانند، اما امتیازها و منافع مادی و معنوی که در همکاری با آمریکا نصیبشان می‌شود، آنقدر زیاد است که می‌توان احتمال داد به مرور رشته بندگی با تهران سست و سست‌تر و پیوندشان با شیطان بزرگ مستحکم‌تر شود.

در این میان، جیش‌المهدی که بنیان اصلی آن را مجرمان شیعه و جوانان متعصب تشکیل داده‌اند‌ــ مجرمانی که صدام حسین یک ماه پیش از سرنگونی رژیمش آن‌ها را از زندان ابوغریب آزاد کرد تا خواب راحت از چشم شهروندان عراقی بربایند‌ــ اینک به یک نیروی ۱۰ هزار نفری تبدیل شده که حداقل دوسوم افرادش را سپاه پاسداران، حزب‌الله لبنان و سپاه قدس در داخل عراق و ایران و لبنان آموزش داده‌اند.

بودجه‌ای که صرف آموزش و اداره حشدالشعبی می‌شود، از پنج میلیون دلار کمک نخستین ولی فقیه به مقتدی صدر آغاز شد و اینک به حق‌السکوت از یک‌سو و تقبل هزینه‌های مقتدی و عواملش از سوی دیگر رسیده است. البته سپاه بدر و مجلس اعلا هنوز از کمک‌های مالی و تسلیحاتی گسترده برخوردار می‌شوند اما همان‌طور که یادآور شدم، پیوندهای حکیم با رژیم بعد از سفر او به واشینگتن و لندن و قرارومداری که با آمریکایی‌ها و در ملاقات‌هایش با مسئولان سیا و وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا و سپس بریتانیا داشت، متزلزل شد.

از سوی دیگر، سپاه قدس با اعزام نمایندگانی به مناطق تحت نفوذ تروریست‌های سنی عراق، به‌ویژه آن‌ها که از القاعده و اسلام سلفی سنی تغذیه می‌کنند، روابطش را با این گروه‌ها گسترش داده است. انصارالاسلام از کمک مستمر رژیم برخوردار است. جیش‌المجاهدین و سازمان القاعده در بلاد رافدین (که کشتن شیعیان در صدر اولویت‌هایش قرار دارد) دو سازمان دیگری‌اند که طی سال‌های اخیر، با دلالی پسر بن لادن و سیف‌العدل، از دلارهای نفتی ایران و بعضی کمک‌های تسلیحاتی برخوردار شده‌اند.

برای بعضی شاید هنوز قابل‌قبول نباشد که ولی امر مربوطه که خود را امام‌المسلمین و نایب امام زمان می‌داند، اجازه دهد به نیروهایی که شیعیان را رافضی می‌دانند و قتلشان را از نماز شب واجب‌تر تلقی می‌کنند، کمک‌های مالی و نظامی بشود، اما فقط کافی است افغانستان را در نظر آورید که رژیم حتی پیش از سرنگونی اول طالبان، گلبدین حکمتیار ضدشیعه و دشمن هزاره‌ها و تاجیک‌ها، را هزار بار عزیزتر از هم‌زبانان تاجیک و هم‌مذهبان هزاره موردمرحمت قرار می‌داد.

در لبنان، با توجه به ۲۰ هزار موشک و خمپاره‌انداز و تیربار و البته سلاح‌های گوناگون سبک و نیمه‌سنگین و سیستم‌های دفاع هوایی که برای حزب‌الله فرستاده است، در کنار هزینه ۸۴ موسسه و بنیاد و بیمارستان و آموزشگاه و پادگان و مسجد و حسینیه و روزنامه و رادیو تلویزیون، با رقمی بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلیون دلار مواجهیم که از جیب ملت ایران و به فرمان «سیدعلی آقا رهبر» به کیسه حزب‌الله ریخته می‌شود.

در فلسطین، بعد از آنکه میلیون‌ها دلار هزینه‌ای که رژیم برای برپایی جهاد اسلامی صرف کرد، به چاه ویل ریخته شد و جهاد اسلامی هیچ‌گاه از یک تشکیلات ۳۰۰‌ــ۲۰۰ نفره فراتر نرفت، نظر عنایت «سیدعلی آقا» متوجه حماس شد. در طول سه سال اخیر، حماس حداقل سالانه ۱۰۰ میلیون دلار کمک از رژیم گرفته و از زمان تشکیل دولت حماس، این کمک‌ها تصاعدی افزایش یافته و به مرز ۲۵۰ میلیون دلار رسیده است. اسماعیل هنیه، رئیس بالفعل حماس، در سفرهایش به تهران، از مراحم ویژه «نایب امام زمان» برخوردار شده است و به امر مبارک امام‌المسلمین، دولت جمهوری ولایت فقیه بازسازی غزه ویران را چونان جنوب لبنان برای فلسطین ؛ به اجرا در می‌آورد.

باری، امروز تیم‌های آموزش سپاه، طالبان سومالی‌، را آموزش می‌دهند. تعدادی از این افراد نیز با عبور از دمشق، در پایگاه‌های حزب‌الله لبنان آموزش دیده‌اند. در ونزوئلا، طی یک سال گذشته، شیعیان لبنانی مهاجر که اغلب در کاراکاس و جزیره‌ای کوچک مستقر شده‌اند، از کمک‌های گسترده رژیم برخوردار شده‌اند و سپاه و وزارت اطلاعات نیز برای تبادل اطلاعات و توطئه‌گری، دفاتر ویژه‌ای را در سفارت رژیم گشوده‌اند.

در یمن، حالا تلویزیون صنعا و کانال «المسیره» از بامدادان «الله واحد، خمینی قائد» و «عبدالملک ابن الولی» و «یا منجلی، یا منجلی» پخش می‌کند. ایران، آن برادر بزرگ که در محنت، یار بود و در سرور و شادی، همدل و همراه، حالا در چهره دژم و نازیبای طمعکاری ظاهر شده که دشمن استقلال و اخلاق و عادات است.

حالا به جای تصویر گوگوش بر جلد «الحوادث» که مدیرش، سلیم اللوزی، را متحد سوری رژیم مثله کرد و دیگر قامت رعنایش را بر پیشخوان روزنامه‌فروشی‌ها نمی‌بینیم، مجلد «العهد» حزب‌الله تصاویر دختر حاج قاسم را روی جلد چاپ می‌کند. ولید جنبلاط و فرزندان بزرگان استقلال لبنان خانه‌نشین‌اند و مردم دیگر برای نجات کشورشان به معجزه هم امید ندارند.

ایران زیبای دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (البته تا ۱۹۷۹) دیگر در دل و یاد اهل لبنان و یمن و مسقط و بغداد و قاهره و طنجه فقط یک رویا است. همان رویایی که نسل من و قبل و بعد مرا آواز می‌دهد که وقت برخاستن است، ورنه از خانه عشق اثری به جا نمی‌ماند.

دمکراسی آمریکا و خشونت تاریخی

جلال ایجادی
جامعه آمریکا همیشه با دو خط متضاد، دمکراسی و خشونت، بوده است. قانون اساسی آمریکا در سال ۱۷۸۹ تصویب شد. سند «منشور حقوق» نیز که در دفاع از اصل جلوگیری از خودکامگی حکومت بود آنرا کامل کرد. در این سند، حقوق شهروندان تصریح شد و مؤسسان ایالات متحده این اختیار را به مردم دادند تا با ایجاد گروه‌های شبه نظامی برای مقابله با خودکامگی احتمالی زمامداران و جلوگیری از ایجاد استبداد در این کشور بتوانند عکس‌العمل نشان دهند. ریشه حمل اسلحه از این قانون مایه گرفته است.
پس از دوران جنگ استقلال آمریکا و پیروزی بر بریتانیا، خشونت علیه سرخ پوستان و سیاهان و برده ها ادامه یافت. الکسی دو توکویل در سالهای ۱۸۳۵ تا ۱۸۴۰ در باره دمکراسی در آمریکا نوشت. او در این کتاب نظام سیاسی و قدرت و قانون و نهادها را تحلیل می کند و هم از انحرافات ضد آزادی نزد انسان ها می نویسد. الکسی دو توکویل در همین کتاب از انحرافاتی مانند «استبداد اکثریت» و «استبداد نرم» صحبت می کند. ستایش دمکراسی و نقد شفاف انحراف ها در دمکراسی، مکمل یکدیگرند.

ابراهام لینکن در ۱۸۶۵ ترور شد و این ترور ضربه هولناکی به روان جمعی آمریکایی ها وارد ساخت. در ژانویه ۱۹۶۱ جان اف کندی ترور شد و لحظه دردناکی برای آمریکائیان بود. در ژوئیه ۱۹۸۱ رونالد ریگان مورد سوقصد قرار گرفت. تاثیر روانی این ترورها ایجاد همبستگی ملی بود و بعد انسانی ریاست جمهوری را نشان داد. حال با سوء قصد به ترامپ بحث امنیت رئیس جمهور یک کشور بزرگ از یکسو و از سوی دیگر بحث اجتناب ناپذیر در مورد پروانه حمل و نقل و استفاده از اسلحه دوباره مطرح میگردد. بحثی که جامعه را دو قطبی می سازد و سیاست تندرستی و بهداشت در جامعه آمریکا را پررنگ می سازد. همیشه یکی از موضوع های انتخابات جایگاه اسلحه و مسئله امنیت و محافل سیاسی و مالی بوده است. ترامپ هر گونه محدود سازی اسلحه را پیوسته مورد اعتراض قرار داده است. این سوء قصد در کوتاه مدت جنبه ای از کارزار تبلیغاتی و انتخاباتی است و مورد بهره برداری ترامپ و سوداگری سیاسی واقع می شود. این سوء قصد منجر به تصویرسازی «مقدسی» می شود تا قربانی به پیروزی «معجزه آسایی» دست یابد.
با این سوء قصد در بسیاری از شبکه های اجتماعی تئوری توطئه سرازیر شده است. مدافعان این نظریه از «حکومت پنهانی»، «اف بی آی»، «سیا»، «چپ افراطی»، سخن به میان آورده و می گویند همه آنها متحد شده اند تا از قدرت گیری و پیروزی دونالد ترامپ جلوگیری کنند. الگوریتم شبکه «ایکس» بشکل نیرومندی در حال شکل دادن به افکار عمومی است و در هر ساعت میلیونها پیام در آمریکا و جهان پخش می شود. در سالهای ۸۰ میلادی دستکاری نمودن افکار در ابعاد کنونی وجود نداشت. امروز نه تنها گستردگی و سرعت پیام بیسابقه است بلکه افزون برآن، پخش خشونت کلامی و ایجاد هیجانهای روانی و تحریک به جنایت، بسیار عادی و ساده شده است.
اگر به انتخابات آمریکا توجه کنیم «رقیب انتخاباتی» بسرعت به «دشمن» تبدیل می گردد و تعداد افراد شهروندی که خشونت سیاسی را عادی تلقی می کنند افزایش یافته است. خشونت علیه کاندیدای ریاست جمهوری و نیز علیه کاندیداهای کنگره، علیه قاضی ها، هجوم علیه کاپیتول (کاخ کنگره) در آمریکا، حمله علیه نیروهای انتظامی و حمله به ساختمانهای دولتی، نمونه های خشونت کور و افسارگسیخته هستند. همه این هیجانهای سیاسی و روانی در شبکه ها به موج ویران کننده تبدیل می گردد. در چنین فضای آلوده و ایدئولوژی زده، داده های واقعی و ساختگی، روایت های واقعی و روایت های دروغ، همه چیز درهم آمیخته شده و امکان قضاوت درست دشوار گشته و حتا ناممکن شده است.
البته از یاد نبریم تهیج کنندگان فقط عناصر خودسر و عامی نیستند بلکه سازماندهندگان در اکسیون های میدانی و در درون شبکه های اجتماعی و یا مسئولان حزبی و لیدرها هم هستند. دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴ هدف یک تروریست قرار گرفت، ولی او در گذشته در تحریک شهروندان و اوباش نقش فعال داشته است. او در سال ۲۰۱۶ مهاجران مکزیکی را بعنوان «مجرم و متجاوز به زنان» معرفی می کرد. در سال ۲۰۲۰ از گروههای مسلح مدافع محله های سفیدپوست نشین حمایت می کرد. حمله هزاران طرفدار دونالد ترامپ به کاخ کنگره در ۲۱ ژانویه ۲۰۲۱ با تحریک مستقیم کاندیدای شکست خورده، همانند یک کودتای ضد حکومتی تلقی شد. برخی کارشناسان آمریکایی اینگونه شورش‌ها و تلاطم‌های انسانی را به عنوان شورش، فتنه و تروریسم داخلی توصیف کرده اند. جلوه دیگری از تمایل به خشونت در سیاست های جنگ طلبی و استعماری دیده می شود.

بحث اساسی در باره دمکراسی آمریکا است و اینکه آیا خشونت می تواند در سیاست داخلی جائی داشته باشد؟ دمکراسی یعنی خردورزی و حل تناقض ها با گفتگو و رای دادن بمثابه روش حل معضلات در جامعه است. البته خشونت در تمام جامعه های انسان وجود دارد ولی آنجا که دمکراسی عمل میکند و گردش قدرت وجود دارد و آنجا که مسئولیت فردی و قانونگرایی قاعده اصلی جامعه است، دیگر خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی شیوه عقلانی و مطلوبی نیست. از نظر جامعه شناسی از آنجا که جامعه متناقض است و گرایش های ضد جامعه و ضد جمع در آن عمل می کنند، پس قاعده اصلی رعایت نمی شود. کسانی نیز می توانند به قدرت برسند و دشمنانه رفتار کنند. دمکراسی بخش مهمی از تناقض ها را حل می کند یا تنش ها را آرام می کند ولی در ضمن دمکراسی دارای شکنندگی های فراوانی است و این امر بسیج و آمادگی نخبگان برجسته و انسان های دمکرات و خردمند و عمل سازنده آنها و نیز قوه قضایی مستقل را می طلبد. دمکراسی مدل مطلوب است ولی در آن کمبود نیز وجود دارد. وجود خشونت در جامعه آمریکا، آگاهی نازل، مانیپولاسیون روانی، کاهش مشارکت در رای، رشد «ووکیسم»، تولید ذهن های ساده لوح مصرفگرا، از جمله کمبودهای مهم در دمکراسی است.
نازیسم، استالینیسم، اسلامیسم، خمینیسم، نابوده کننده جامعه، فرد و روندهای جمعی آرامش بخش برای جامعه هستند. پوپولیسم افراطی راست مانند ترامپیسم و پوپولیسم چپ افراطی مانند ملانشونیسم، مخرب قانونگرایی و ویرانگر کسب آگاهی و مانع بلوغ فکری انسان خودمختار هستند. دمکراسی و آزادی فردی، باوجود شکنندگی و کمبودها، مطلوب ترین رژیم سیاسی در جهان ماست.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه

بعد از تعزیه ریاست، نوبت تعزیه ولایت است / علیرضا نوری زاده

جلیلی نماد طالبان شد تا پزشکیان به ریاست برسد؛ میرباقری آمده است تا در رسیدن مجتبی به کرسی ولایت، اشکالی پیش نیاید
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۴ ۷:۳۰

میرباقری، مجتبی خامنه‌ای و رهبر جمهوری اسلامی-با استفاده از خبرگزاری‌های داخلی

نمایش تعزیه انتخابات پایان گرفت. این بار سر شمر را بریدند تا حسین از پس پرده ولایت پیروزمند بیرون آید. آن نیزه‌ای هم که گلوی علی‌اصغر را شکافت، این بار یکسره استخوان گردن حرمله جلیلی و ابن‌زیاد قالیباف و زاکانی زیادبن ابیه و ابن‌سعد پورمحمدی را یکجا درید و نگار مکتب‌نرفته و خط‌‌ننوشته یک‌شبه به‌غمزه، مسئله‌آموز صد مدرس شد و کلاه لمن‌الملکی بر سرگذاشت.

زنگ پایان را سیدعلی به صدا درآورد و با دف مجتبی، نغمه خوشخوان فتح را به عشوه خواند. توطئه آمریکای مشغول زمین خوردن جو بایدن و زلنسکی را پوتین خواندن، نقش بر آب شد و به نفرین مقام ولایت، صدراعظم هندی‌تبار انگلیس به خانه رفت و رهبر حزب کارگر به قدرت رسید. از همه بدتر سرنوشت مکرون بود.

حال که دنیا به‌کام شد و با دعای برادر پوتین، ایام مستدام، وقت نمایشی دیگر پیش آمده است تا به ملت «همیشه‌درصحنه» تحمیل شود که اگر «مُجتبی» نباشد، آخر و عاقبتشان با آسد محمدمهدی میرباقری افراطی خواهد بود.

راستی مقام معظم این‌همه «باقر» را از کجا می‌آورد؟ باقری‌کنی، باقر قالیباف، دکتر مصباح‌الهدی باقری‌کنی، داماد عزیز و نورچشمی، اما آسدمهدی میرباقری چیز دیگری است.

نشان به آن نشان که فعلا چند ماهی صرف برشمردن خطرات این آسد محمدمهدی میرباقری خواهد شد تا این سناریو جا بیفتد: اگر به مجتبی تن ندهید، کارتان با کرام‌الکاتبین خواهد بود.

مدت‌ها می‌اندیشیدم، راستی این بازی دیگر چیست؟ مصباح یزدی را شناختیم. به‌ویژه آن روز که به پای مقام معظم افتاد و اعلام کرد ۱۰۰ میلیون رای فدای تاب ابروی «آقا». «آقای خرازی» رهبر حزب‌الله را هم شناختیم که صبیه‌اش عروس «آقا» است. دیگران را هم دیدیم که یکی حاج آقا تهرانی بود و یکی احمد خاتمی؛ حالا این آسد محمدمهدی دیگر چه صیغه‌ای است؟

با ظهور ناگهانی نامش در یک برنامه تصویر و صوتی، راویان اخبار و گزارشگران آگاه به پس و پیش احداث، به فغان آمدند که ملت چه نشسته‌اید که این شاگرد مصباح صد بار خطرناک‌تر از او است؛ هم با اجنه در ارتباط است و هم با مومنان دلبسته به درگاه ولایت. ضدموسیقی است و دشمن بدحجابان. مردی است عالم به فقه و اصول، درس‌ خارج‌خوانده و علوم معقول و منقول آموخته. چشمانش چشم کبرایی است که به نگاهی میخت می‌کند و زهر هلاهل را در جانت جاری می‌کند.

حالا بگذارید برای آن‌ها که او را نمی شناسند، کمی از سرنوشت این لعبت تازه تعزیه گویم.

سید محمدمهدی میرباقری سال ۱۳۴۰ در «دارالعلم» قم به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی وارد حوزه شد و حاشیه‌نشین مجلس جواد تبریزی، وحید خراسانی، موسی شبیری زنجانی، محمدتقی بهجت، حسن حسن‌زاده آملی، عبدالله جوادی آملی و محمدتقی مصباح یزدی که این آخری شقاوت را در پیشانی‌اش خواند و به تربیت و تدبیرش همت گماشت.

اما خارج از این جمع فقیهان، او سرسپرده سیدمنیرالدین حسینی هاشمی شد و سر به کوی قونیه شمس‌الحقش زد؛ آن روز که سیدمنیر با انفاس قدسی‌اش طرح قانون اساسی ویژه‌ای را به خبرگان اول سپرد و سپس برای پیگیری امر در انتخابات شورای خبرگان قانون اساسی شرکت کرد. او در این مجلس نظرهای عجیبی بیان کرد؛ از جمله احتمال توطئه رئیس‌جمهوری علیه «ولی فقیه» به دلیل ارتباطش با کشورهای دیگر. حسینی معتقد بود که علوم دینی باید پاسخگوی نیازهای معاصر جامعه باشد و در این راستا سعی کرد مفاهیم و مبانی دینی را به مقتضیات زمان پیوند دهد. در این راستا فرهنگستان علوم اسلامی را در سال ۱۳۵۹ در شهر قم تاسیس کرد. ایده اصلی این فرهنگستان اسلامی کردن تقریبا همه علوم بود. نقطه شروع آن‌ها سخنان رهبر اول، خمینی، بود که گفت: «ما تصمیم گرفته‌ایم نظام‌هایی را که بر ستون‌های سرمایه‌داری، کمونیسم و ​​صهیونیسم استوار شده‌اند، نابود کنیم و جهان اسلام را ارتقا دهیم.»

سیدمنیرالدین با اعتقاد به طب اسلامی، لبنات اسلامی و پیتزای آبگوشت بزباش راه‌های غریبی برای تسریع ظهور حضرت ارائه کرد.

مصباح یزدی و حسینی با رویکردهای متفاوتشان تاثیر مهمی بر اندیشه میرباقری داشتند. می‌توان گفت که میرباقری در رابطه دین و دولت به تدوین همان چیزی پرداخت که در کیسه مارگیری مصباح یافته بود. آنچه مصباح یزدی می‌اندیشید، او اجرا می‌کند؛ اما در حالی که مصباح یزدی بر نقش محوری و اساسی مرجعیت دینی در هدایت جامعه تاکید داشت، میرباقری بیشتر به آمادگی جامعه برای ظهور انتظارات و تاثیر همه‌جانبه آن در زندگی اجتماعی و سیاسی توجه نشان می‌داد. در واقع مصباح نه شمس یزدش بلکه مولانای قونوی‌اش بود و خود او شمس‌الحق حضرتش.

مصباح با همه تعصبات و حماقتش، گاه مقابل فلسفه لنگ می‌انداخت. در حالی که میرباقری رای بر نجاست مثنوی مولانا داشت و دارد و ناله‌های نی را که از جدایی‌ها شکایت می‌کند، زوزه گرگش می‌دانست و مثنوی را با انبر برمی‌داشت.

میرباقری در سخنانی گفته بود مثنوی مولانا نجس است و با تماس با این کتاب، وضو باطل می‌شود، چرا که ملای قونوی مداح بوبکر و عمر است و مخالف ولایت امیرمومنان. از اقاویل جنابش: «جهان به سمت ظهور امام زمان می‌رود و اکنون در دوره پایانی جهانیم. حالا زمانی است که برای مومنان وسوسه‌ها و آزمایش‌های سخت در پیش است. مبارزه با استبداد و پرچمداران مادی‌گرا در شکل باستانی و امروزی‌اش، مبنای ظهور است.»

در نگاه او، روسای‌جمهوری آمریکا از نسل ابوسفیان‌اند و ولی فقیه از نوادگان حضرت مهدی است. «فتنه خمینی» یا «انقلاب اسلامی» هم بزرگ‌ترین و مشروع‌ترین رویداد اجتماعی در عصر غیبت امام زمان است که در محور فقهی شکل گرفت و به سمت ظهور حجت حق پیش می‌رود.

فکرش را بکنید بزرگ کردن او و رنگ‌ولعاب دادن به اقاریرش، می‌تواند چه اثر نگران‌کننده‌ای در جامعه داشته باشد.

مردی که چاقچور را مناسب‌ترین پوشش برای زنان می‌داند، مخالف علم‌آموزی است و از نظرش روضه‌خوانی شریف‌ترین حرفه در جهان است، حقا که می‌تواند مردم را به ترس بیاندازد.

میرباقری، ولایت فقیه را نه فقط در حوزه جغرافیایی ایران و تشییع بلکه در گستره جهانی مشروعیت بخشیده است و آن را حکم ولی لم‌یزلی و امتداد ولایت قائم آل محمد می‌داند. در نگاه او، جمهوریت نظام به معنی عبودیت ملت در برابر ولی فقیه است! گل بود، به سبزه نیز آراسته شد. «ولی فقیه امروز قطب عالم امکان است و صاحب مفتاح الجنان. اطاعت از او اطاعت از مهدی موعود است و دعای خیر او رهایی‌بخش مومن از آتش دوزخ.»

قول می‌دهم در هفته‌ها و ماه‌های آینده میرباقری را چنان بزرگ کنند که مردم به وحشت بیفتند. جلیلی ملا متوکل طالبان شد برای ترساندن پیر و جوان که کمک کرد ولی فقیه به هدفش برسد و شمار بیشتری را نسبت به دور اول انتخابات، به پای صندوق‌های رای بکشاند و در نهایت مدعی «مشارکت عظیم»! ملت شود.

حالا میرباقری میدا‌ن‌دار می‌شود تا مبادا پس از غیبت سیدعلی، کبوتر ولایت بر سر مجتبی ننشیند.

یک آخوند افراطی را از پرده بیرون آوردن، آرا و افکار تندش را عنوان کردن و خطرات وجود او در جایگاه ولایت را برشمردن، پیش‌پرده نمایش مجتبی و اشقیا است. جلیلی نماد طالبان شد تا پزشکیان به ریاست برسد. میرباقری آمده است تا در رسیدن مجتبی به کرسی ولایت، اشکالی پیش نیاید و ملت با او بیعت کند. پرده بعدی تعزیه به‌زودی به صحنه خواهد آمد. منتظر باشید.

جلیلی طالبان شد تا پزشکیان اصلاحاتچی شود / علیرضا نوری زاده

امروز در ایران آنچه به‌عنوان حزب و گروه سیاسی مجال فعالیت می‌یابد، مجموعه‌ای از گروه‌های نامتجانس و بعضا فامیلی و صنفی است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۴ ۲۱:۱۵

روزنامه انتخاب- مسعود پزشکیان

ولی فقیه سناریو انتخابات را هم از نوکرانش و هم از بازیگران درصحنه بهتر و سنجیده‌تر تنظیم کرد و ما تماشاگران از دور را هم به صحنه آورد. از پخته‌ترین نوکران مقبول و مطرودش بهره گرفت، انتخابات را دومرحله‌ای کرد و در نهایت «دیو» جلیلی را مقابل «بره سر‌به‌زیر» حاج آقا دکتر پزشکیان قرار داد و تا توانست، دستگاه‌های تبلیغش را برای مهربان و مردمی بودن پزشکیان و طالبانی بودن جلیلی بسیج کرد.

پیش از این و از فردای مشخص شدن شش نامزد مقبول «نایب قائم آل محمد»، با کسانی که عتبه‌بوس او بودند و سرسپرده مجتبی جانش، همین بازی را کرد. او لاریجانی را به معنی واقعی خردوخمیر کرد، قالیباف را آنقدر بازی داد که خشمگین و غمین به کنجی نشست و زارزنان همی گفت که «مگر در نوکری چه کرده بودم که آبرویم بردی و جان و جهانم به لجن کشیدی، مگر خودت صدایم نزدی و اصرار نکردی که باقرم! بیا که پاستور خانه تست که عدل علی بر تارک دارد، نه آنجا که در حریم عدل مظفری است».

حتی فاسدان معروف‌تری مثل زاکانی و قاتلان مشهورتری چون پورمحمدی هم از گزندش مصون نماندند که مولانا قصد ویران کردن خانه‌هایی را داشت که بعضی کارگزارانش با تار عنکبوت تنیده بودند، بدین گمان که این تارهای مقاوم‌تر از تارهای غار حرا آن‌ها را از صدمه اهل مکه و منافقان مصون خواهد داشت.

با غور در احوالات سیدعلی و ابعاد بازی پلشتی که در آن، هم داور بود و هم مشوق، هم سرخ بود و هم آبی که استقلالیان را عزیز داشت و سرخپوشان را رفیق جلیل دانست، می‌بینیم که سید تمام اطوارهای نیم‌قرنه‌اش را اجرا کرد. هر شب از بیت، توجیهات امامانه صادر می‌شد تا اهالی سایت و روزنامه و جعبه‌های صداوسیمایی زمینی و ماهواره‌ای فضایی به بحث و جدل داغ‌داغ مشغول باشند.

اعتراف کنیم که با وجود خالی بودن حوزه‌های رای‌گیری، سید موفق شد نقشه‌اش را اجرا کند و برخلاف پیشگویانی که چندی قالیباف را منتخب آقا مجتبی و بابا می‌دانستند و بعد نظرشان بر برنده شدن حتمی دن‌کیشوت زاکان شد، اما نه او شد و نه قاضی‌زاده هاشمی که به‌فرمان آمد و به‌فرمان رفت. کم‌کم گفتند که جلیلی پیروز از رینگ بیرون می‌آید و این همان طرحی بود که سیدعلی در نظر داشت.

جلیلی لولویی بود مثل ملا مقتدر یا دست بالا اسماعیل خانی که مثل او پایی را در نبرد حق و باطل فدا کرده است. تصویر جلاله جلیلی هر روز زشت‌تر شد و چهره معصوم پزشکیان نورانی‌تر. اگر می‌گفتی: ای بابا! اینکه قبل از خمینی حجاب را در حوزه کاری‌اش اجباری کرد، بلافاصله پاسخ می‌شنیدی که آن‌وقت جوان بود و مثل همه جوانان انقلابی و متعصب. نمی‌بینی چه مرد آزاده‌ای است که بعد از مرگ همسر و یک پسرش از مردی دل برید و مردانگی گزید که فرزندانش گرفتار زن‌بابا نشوند.

نمایش سرانجام به پایان رسید تا ثابت شود خامنه‌ای تحمل دارودسته را ندارد. فرقی هم نمی‌کند که دارو‌دسته‌ها ملی باشند یا مذهبی، حجتیه باشند یا جبهه پایداری و… جلیلی طالبان شد تا پزشکیان اصلاحاتچی شود.

بگذارید روش سید و اربابش، روح‌الله مصطفوی کشمیری، را در برابر گروه‌های سیاسی و مذهبی به‌سرعت مرور کنم.

از آغاز انقلاب تا امروز، احزاب و گروه‌های سیاسی در ایران چهار مرحله را پشت سر گذاشته‌اند.

مرحله نخست پس از انقلاب تا خرداد ۱۳۶۰ بود که در آن، همه احزاب منهای مشروطه‌خواهان، کم‌وبیش آزادانه فعالیت داشتند. سپس مرحله دوم از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲، مرحله تسویه‌حساب با احزاب چپ طرفدار انقلاب بود و ممنوعیت فعالیت‌ احزاب ملی و ملی‌مذهبی همچون مجاهدین خلق، جاما، نهضت آزادی، جبهه ملی، حزب توده و فداییان اکثریت و… .

در مرحله سوم که حزب جمهوری اسلامی طی آن به انحلال خود رای داد، نهضت آزادی در ماه‌های پایانی جنگ دوباره به عنوان یک حرکت ریشه‌دار اما محدود در صحنه حاضر شد. اما سخن من از آغاز مرحله چهارم است که تنها دو مجموعه جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز از یک‌سو و نهضت آزادی و مجموعه‌های کوچک همراهش در سوی دیگر در صحنه حضور داشتند و نهضت آزادی اگرچه با زجر و زندان و محرومیت، همچنان در حاشیه تحمل می شد.

دوم خرداد یکباره چون انفجاری مهیب پنجره‌های بسته را باز کرد و از آنجا که احزاب به معنای واقعی آن در جمهوری اسلامی ایران مجال رشد و ظهور نداشتند، گروه‌های سیاسی در قالب اتحادیه‌های دانشجویی و تجمع‌های صنفی و فرهنگی وارد عرصه مبارزه سیاسی شدند. خاتمی از ابتدا خواستار آن بود که مطالبات عمومی جامعه در بستر جامعه مدنی و با تشکیل احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، از طریق این نهادها، دنبال شود.

او بر این گمان بود که وقتی در سطح جامعه برای نمونه ۱۰۰ حزب و اتحادیه و گروه بار مطالبات عمومی را بر دوش داشته باشند و این مجموعه جامعه را در حال پویایی و پیگیری خواسته‌هایش نگه دارد، آن‌گاه کار او و دولتش در مقابله با نهادهای ایستا و تحول‌ناپذیر حاکمیت آسان‌تر خواهد شد و در عین حال حاکمیت قادر نخواهد بود ضد جبهه اصلاحات شمشیر بکشد.

و دیدیم که در غیاب احزاب واقعی و نهادهای مدنی، حاکمیت خیلی زود توانست با بستن روزنامه‌ها که عملا به احزاب و گروه‌های سیاسی تبدیل شده بودند، جنبش آزادی‌خواهی در ایران را فلج کند.

درباره مهره‌چینی نظام باید گفت امروز در ایران آنچه به‌عنوان حزب و گروه سیاسی مجال فعالیت می‌یابد، مجموعه‌ای از گروه‌های نامتجانس و بعضا فامیلی و صنفی است که شماری از مصالح مشترک آن‌ها را گرد هم می‌آورد. به معنای دیگر، احزاب و گروه‌ها بنگاه‌های کاریابی‌اند.

روزی مجلس دست موتلفه بود و بازاری‌ها و حاج‌آقاهای عضو مافیای اقتصادی و هیئت امنای مساجد میدان‌دار بودند و روز دیگر، به اصطلاح چپ اسلامی که روزی پرچم ضد امپریالیستی در دست داشت و امروز بر آن است تا به هر طریق شده، در دل دوست آمریکایی راهی پیدا کند و در پرتو اعتبارــ دوران خوش خرداد خاتمی پس از انتخابش در خرداد ۱۳۷۶‌‌ــ به قدرت می‌رسد و بار دیگر کرسی‌ها بین دوستان این گروه تقسیم می‌شود.

اسحاق جهانگیری یا سعید جلیلی یک روز مدیرند و روز دیگر وزیر می‌شوند، بعد به ریاست یک شرکتی نفتی می‌رسند و سپس در مقام معاونت یک وزارتخانه می‌نشینند و وقتی جایی برایشان پیدا نشد، به جمع مشاوران ولی فقیه یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام یا رئیس قوه قضاییه می‌پیوندد. مهم این است که در دایره قدرت حضور داشته باشد؛ در حالی که امکان ندارد مثلا یک وزیر در استرالیا یا بریتانیا بعد از وزارت، سمتی پایین‌تر از شان وزیر قبول کند و در عین حال، یک وزیر حزب کارگر نمی‌تواند در دولت محافظه‌کار وزیر یا معاون وزیر بشود. اما در ایران، مهم میز است و مقام و خودرو دولتی و امتیازها.

حاکمیت حضور فرد را حتی اگر دزد و فاسد باشد، نه‌تنها تحمل می‌کند بلکه بر فساد و آلودگی‌هایش پرده می‌کشد اما دولتمردی را که محور یک گروه باشد،حتی اگر فاسد نباشد، خیلی سریع کنار می‌زند. به همین دلیل اصلاح‌طلبان سراغ فردی رفتند که خودش به اضافه خودش بود. روابطش در جمع دوستانش سیاسی نبود و هم ذوب در ولایت «آقا» بود و هم سرسپرده آرمان‌های انسانی. نظر «آقا» نیز اخذ شد که فرمودند عیبی ندارد، آدم صالحی است.

یادمان باشد هرچند می‌توان پزشکیان را از نظر آلودگی مالی، سالم و منزه دانست، در زمان وزارت او در فضای وزارتخانه و دانشگاه از نظر حجاب و لباس پزشکان که کم‌کم کراوات زدن را ضرورت حرفه‌شان کرده بودند، یک عقب‌گرد ملموس را شاهد بودیم که حتی صدای محمدرضا خاتمی، معاونش، را هم درآورد.

بعد از خاتمی و در دوران «تحفه آرادان»، چنان خفقانی بر جامعه ایران تحمیل شد که آدمخواران در وجوه اصول‌گرا و ذوب‌شده، دمار از جامعه مدنی و زنان و جوانان در آوردند و الان در شرایط فعلی، اصلاح‌طلبانی مانده‌اند که از خاتمی و معین و میرحسین، به پزشکیان رسیده‌اند.

در نبود آزادی و بسته بودن دایره قدرت، فرد تازه‌ای به جز آقازاده‌ها به داخل این قلعه قدرتمداران راه نمی‌یابد. بنابراین وقتی صحبت از رادیکال‌های چپ است، بهزاد نبوی میدان را دست دارد و زمانی که اصلاح‌طلبی محور می‌شود، اصغرزاده خط‌امامی و حجاریان، موسس وزارت اطلاعات، میداندار می‌شوند. این وسط اما سردستگی به محمد صدر می‌افتد که هم سرسپرده ولی فقیه است و هم دلبسته عموی گمشده‌اش، امام موسی صدر.

در نگاه اهالی ولایت فقیه، رفسنجانی زمانی عین خردمندی و پراگماتیسم بود و روز دیگر دست در دست افراطی‌های راست به شکار اصلاح‌طلبان می‌رفت. خامنه‌ای هم در ریاست‌جمهوری‌اش لیبرال‌مسلک و معتدل‌مزاج بود اما در رهبری تندخو و رادیکال. پس تامل کنید و پزشکیان را شش ماه دیگر زیر ذره‌بین بگذارید.

بحران سیاسی و دمکراسی فرانسه

جلال ایجادی
بدنبال انتخابات پارلمان اروپا و رشد بیسابقه جناج پوپولیسم راست افراطی در اروپا و در فرانسه، رئیس جمهور فرانسه امانوئل مکرون در ۹ ژوئن ۲۰۲۴ تصمیم به انحلال مجلس فرانسه گرفت. هدف اعلام شده آن بود تا مجلس بازتاب واقعیت اجتماعی و سیاسی جدید باشد. ولی استراتژی مکرون چه بسا نشان دادن بی اعتباری و نبود شایستگی پوپولیسم افراطی راست برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۷ فرانسه جهت مدیریت سیاسی کشور بود.
دور یکم انتخابات مجلس در اول ژوئیه ۲۰۲۴ برگزار شد. بدنبال آن زلزله ای در فرانسه اتفاق افتاده و بخش وسیع جامعه به نگرانی درغلتید. نتاج دور اول چنین بود:
جریان راست افراطی خانم لوپن و آقای باردلا، «تجمع گرایی ملی»، بیش از ۳۳ درصد آرا را بدست آورد. این جریان در ابتدا به نام «جبهه ملی» در سال ۱۹۷۲ توسط ژان ماری لوپن با تمایلات نئونازی بوجود آمد و سپس از ۲۰۱۱ میلادی دوران «عادی سازی» آغاز نمود و توسط مارین لوپن رهبری می شود. محورهای تبلیغاتی این جریان در انتخابات عبارت بودند از: مهاجران مشکل اساسی، عدم امنیت در کشور، ضعف قدرت خرید، نفی اهمیت پیمان ناتو و اتحادیه اروپا، محکوم کردن اسلامیسم، مخالفت با قانون بازنشستگی.
جریان «جبهه جدید چپ» تقریبا ۲۸ درصد آرای شهروندان را کسب نمود. این جبهه ائتلافی در برگیرنده چهار نیروی سیاسی می باشد: «فرانسه تسلیم ناپذیر» به رهبری ملانشون، سوسیال دمکرات ها، اکولوژیست ها، حزب کمونیست. این جبهه از نظر فکری برای عدالت اجتماعی تلاش مشترک دارد ولی در موارد بسیاری نظرهای مخالفی در دورن آن وجود دارد. جناح ملانشون گرایش اقتدارگرا و اسلاموفیل است. این جریان مخالفان درونی را تصفیه می کند و هرگز در حمایت انقلاب زن زندگی آزادی عمل نکرده است. ملانشونی ها تاحدودی متمایل به حماس و پوتین بوده و ضد آمریکا است. اکولوژیست ها طرفدار اتحادیه اروپا و علیه تجاوز پوتین و طرفدار پروژه زیست محیطی و موافق برچیدن نیروگاههای اتمی می باشند.
جریان سانتریست های مکرون نزدیک ۲۱ درصد آرای صندوق ها را بدست آورد. این جریان از سه جریان سیاسی تشکیل شده است و دولت فرانسه و اقتصاد و سیاست خارجی را مدیریت دست داشته است. این جریان به مدت ۷ سال دولت و مجلس در اختیار داشت و رفرم های گوناگونی پیاده نمود تا جامعه از مدل سنتی خارج شود. رئیس جمهور امانوئل مکرون از این جریان است و پیوسته مدافع اتحادیه اروپا و مخالف تجاوز به اوکرائین بوده است.
جریان محافظه کار راست جمهوری خواه بیش از ۱۰ درصد آرا را بدست آورد. این جریان ادامه دوگل و شیراک و سارکوزی بوده ولی قدرت پیشین خود را از دست داده است. این حزب دارای سردرگمی و پریشانی و نوسان بوده و قدرت نفوذ مردمی اش کاهش یافته است. شمار بسیاری از رای دهندگان این جریان، به سوی جناح راست افراطی چرخیده اند.

با توجه به نتایج دور اول نهادهای سنجش افکار اعلام کردند که جناح راست افراطی اکثریت کرسی ها و حتا اکثریت مطلق در مجلس بعدی را خواهد داشت و بنابراین دولت فرانسه به رهبری آقای باردلا با رئیس جمهور امانوئل مکرون، دوران مشترک هم پیمانی را آغاز می کنند.
پس از دور اول انتخابات، فعالیت بیسابقه از جانب احزاب آغاز شد:
دو جریان، جبهه جدید چپ و جریان سانتریست ها تصمیم گرفتند تا بشکل عملی سیاست ائتلافی «جمهوری خواهان» را علیه جناح راست افراطی اجرا کنند. در هر منطقه ای که سه لیست وجود داشت، در برابر راست افراطی و قطعی ساختن شکست آن، لیست چپ و لیست سانتریست خود را بنفع دیگری کنار بکشد تا در برابر لیست باردلا، بیشترین رای جمع گردد. این ابتکار بیسابقه بود و دو جریان کاملن مخالف را به همکاری عملی کشاند.
مبارزه سیاسی علیه برنامه جناح راست افراطی تشدید شد. در این دوره تناقض های برنامه ای و سستی های سیاسی آن برجسته تر و علنی تر گشت. یکی از مواد برنامه ای راست افراطی در مورد دوملیتی ها بود و این جناح خواستار محدود کردن شغل های اداری و مسئولیت های دولتی برای این بخش از شهروندان بود. این بند برنامه ای نگرانی های بسیاری را دامن و سه میلیون رای دهنده دو ملیتی را علیه راست افراطی بسیج کرد.
افشاگری های رسانه در مورد برخی کاندیداهای جریان مارین لوپن با سابقه های قضایی و یا مواضع «نازیستی»، لایه هایی از جامعه را به پرسشگری کشانده و رای آنها را بنفع سانتریست ها و جبهه چپ تغییر داد. باید توجه داشت که در دور دوم انتخابات میزان ۱۰ میلیون از رای دهندگان فرانسوی به جریان راست افراطی رای دادند. ولی نتیجه مجموعه اقدام های سیاسی علیه جناح راست افراطی به کاهش موافقان این جناح شد و این نیرو در سومین جایگاه قرار گرفت.

به این ترتیب در فرانسه هیچ جریانی اکثریت کرسی های مجلس را در دست ندارد، هیچ حزب مسلط و غالبی نیست و احزاب باید به ائتلاف دست بزنند. این ائتلاف می تواند تا یکسال طول بکشد و یا بر پایه این یا آن پروژه ائتلاف های مقطعی بوجود آید. این وضع در فرانسه فرهنگ سیاسی جدیدی می طلبد. قدرت واقعی تفاهم احزاب برپایه این یا آن پروژه می باشد. سیالیت سیاسی، روحیه انعطاف پذیری تازه ای را در دمکراسی فرانسه ضروری می کند. از الگوی جمهوری پنجم پس از جنگ خارج می شویم و احزاب با وزنه واقعی خود و با اهداف برنامه ای خود تصمیم می گیرند.
دمکراسی مذاکره مداوم می طلبد. نزدیکی و دوری سیاسی احزاب، به اهداف برنامه ای آنها وابسته است. مذاکره و همکاری حزبی ثبات حکومتی را تضمین می کند. بزودی پیشنهاد برای تعیین نخست وزیر و ترکیب اعضای دولت نشانه دیگری از دمکراسی مشورتی و سازش میان گروهبندی ها و طبقه های اجتماعی است. تجربه سیاسی کنونی فرانسه نشان می دهد که دمکراسی بهترین الگو برای ایران است. افزون برآن، نیروهای اپوزیسیون ایران متناسب با مصالح ملی می توانند با انعطاف به تفاهم برنامه ای دسترسی پیدا کنند. تفاهم سیاسی بمعنای سازشکاری غیر اصولی نیست. تفاهم به معنای توافق روی حداقل برای تغییر و پیشروی بسوی دمکراسی است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه

انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری: تحلیل و بررسی

انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری به پایان رسید و همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، کاندیدای خامنه‌ای یعنی دکتر پزشکیان از صندوق بیرون آورده شد. این نوشته کوتاه به بررسی و تحلیل ویژگی‌های این حرکت سیاسی و پیامدهای آن می‌پردازد.

۱. نرمش قهرمانانه رهبر
اوضاع بحرانی کشور و عدم توانایی حکومت در حل مشکلات، رهبر را وادار به نشان دادن نرمش قهرمانانه کرد؛ یعنی همسان‌سازی مطلق را کنار گذاشت و پزشکیان را به عنوان اصلاح‌طلب به میدان بازی کشاند. اما هدف خامنه‌ای دادن شانس به اصلاح‌طلبان برای حکومت نبود، بلکه ایجاد فضایی رقابتی برای مشارکت بیشتر مردم بود.

۲. انتخاب استراتژیک پزشکیان
خامنه‌ای و اتاق فکر او زودتر از اپوزیسیون پراکنده به این نتیجه رسیدند که کاندیدای مورد نظر باید حاوی مطالبات فروخفته مردم باشد. این ویژگی‌ها شامل عدم حزبی بودن، تحصیل‌کرده بودن، نمایندگی اقوام، عدم سخت‌گیری در حجاب، پوپولیست بودن و توانایی صحبت به زبان مردم بود. پزشکیان با داشتن تمامی این ویژگی‌ها، علیرغم رد صلاحیت‌های قبلی، این بار تأیید صلاحیت شد. وی جراح قلب، ترک و متولد مهاباد است، مسلط به زبان ترکی و کردی و سابقه وزارت در زمان آقای خاتمی را نیز دارد. به‌ویژه اعتراض او به قتل حکومتی مهسا امینی و محکومیت قتل مهرشاد، نوجوان کشته شده جنبش ژینا توسط یکی از مبلغان او، از دلایل اصلی انتخاب او بود. خامنه‌ای با انتخاب پزشکیان می‌خواست مردم خشمگین و ناراضی را به مشارکت در انتخابات دعوت کند. در این میان روشنفکران منسوب به اصلاح طلب و بخشی از نیروهای چپ در حمایت از این شگرد سیاسی خامنه‌ای سنگ تمام گذاشتند.

۳. اختلافات بیت رهبری
به نظر می‌رسد اختلافات بیت رهبری با جریانات دیگر، به‌ویژه حکومت علم‌الهدی در مشهد و حذف ابراهیم رئیسی، زمینه‌سازی برای پذیرش مجتبی به عنوان جانشین خامنه‌ای است. پزشکیان قبلاً اعلام کرده بود که ذوب در ولایت است و این مورد نیز در انتخاب او مؤثر بود. پزشکیان بر خلاف ابراهیم رئیسی خطری برای مجتبی نخواهد بود.

۴. سازش با آمریکا
خامنه‌ای به این نتیجه رسیده که باید از در سازش با آمریکا درآید؛ بنابراین وجود فردی مثل پزشکیان، گزینه مناسب‌تری برای این کار است. به همین دلیل جواد ظریف مأمور تبلیغات وسیع برای جمع کردن رأی برای پزشکیان شد و جلیلی را به عنوان هیولای طالبانیزه کردن دولت مطرح کرد.

۵. مدیریت سیاسی رژیم
با توجه به نکات بالا، رژیم علیرغم عدم شرکت وسیع مردم در انتخابات، توانست این دوره از حرکت سیاسی را نیز مدیریت کند و دوران بیشتری را برای ماندن در قدرت برای خود بخرد. به نظر من اگر جلیلی رئیس‌جمهور می‌شد، ادامه کار او باعث سقوط زودتر رژیم می‌شد ولی با این ترفند، خامنه‌ای موفق شد نظام را از سقوط نجات دهد.

۶. پیشی گرفتن از اپوزیسیون
خامنه‌ای بار دیگر با دست گذاشتن بر ویژگی‌های جنبش در قالب فردی به اسم مسعود پزشکیان، از اپوزیسیون عقب‌مانده و وامانده موجود پیشی گرفت تا شرایطی دیگر و فرصتی دیگر برای مردم، یعنی همان اکثریت شرکت نکرده در انتخابات، بوجود بیاید تا آنها راه خود را برای ادامه مبارزه‌شان پیاده کنند.

نتیجه‌گیری
انتخابات اخیر نشان داد که حکومت هنوز توانایی مدیریت بحران‌های سیاسی و اجتماعی را دارد، حتی اگر این مدیریت به قیمت برگزاری انتخابات فرمایشی باشد. استراتژی انتخاب پزشکیان و ایجاد فضای رقابتی، به رژیم امکان داد تا همچنان در قدرت باقی بماند. اما باید دید که آیا این اقدامات می‌تواند در درازمدت ثبات لازم را برای حکومت در مقابل اکثریت ناراضی مردم فراهم کند یا خیر؟

ناهید حسینی
لندن- ۶ ژوئیه ۲۰۲۴

پاسدار افسد الفاسدین با یک میلیون یارانه و ویلای سوئیس / علیرضا نوری زاده

با یک دست تیغ و دار و اسلحه و زندان را علیه مردم گرفته‌اید، با دستی دیگر صندوق رأی را پیش روی همان مردم میگذارید
پورمحمدی :یک اصلاح طلب ضد ظلم حامی عدالت ، دشمن استبداد ، دلبند جوانان ، منبع امید زندانیان ، منتقد صریح عملکرد نظام به ویژه در برابر جنبش سبز.

پاسدار افسد الفاسدین با یک میلیون یارانه و ویلای سویس

روز جمعه شما مردم ؛ تاریخ را دوباره خواهید نوشت

علیرضا نوری زاده

چهارم ژوئیه (جولای ) در سرزمینی که بعد از ۴۵ سال با ۴ سال قبل از انقلاب در زمان دانشجونی در اینجا زیسته ام (یعنی بیشتر سالهای عمرم ) نامزدهای احزاب حاضر در انتخابات پارلمان برای من هم چون بقیه شهروندان نامه ای فرستاده اند که مضمون نامه های دو حزب اصلی محافظه کار و کارگر تقریبا یکی است .”علی رضای عزیز ، فقط رأی شما در روز پنجشنبه ۴ جولای میتواند (ما حزب کارگر را به قدرت برساند ) و محافظه کاران را بیرون راند (ویا ما محافظه کاران را در ادامه خدمت تثبیت کند ) .
جنگی نرم که تنها در وقت طرح شعارها؛ گاه به برخوردهای لفظی در رسانه ها منجر میشود.نامزدها همگی از فعالان سیاسی و اجتماعی و گاه فرهنگی هستند. مبانی اصول برگزیده شدنشان از سوی حزب و گروهشان به صورتی کاملا دمکراتیک انجام گرفته و حالت برشماست أنکه را “آنی”دارد برگزینید. به پای صندوق میرویدوصندوق رأی محل ما در یک کلیسای قدیمی و زیباست .آرام و بی سروصدا میروی و رأیت را به صندوق میاندازی . نه جلوی در طرفداران فلان نامزد یقه ات را میگیرند نه جشن و سرور بر پا میکنند و … برخلاف میهن ما ؛ نامزدها انواع و اقسام تهمتها را نثار رقبایشان نمیکنند.
جمعه در خانه پدری انتخابات ریاست جمهوری است تا جانشین سید به لقاء الله اعزام شده یعنی شهید خدمت رئیسی ؛ انتخاب شود.
با وجود سردرد آوردن و گاه نفرت ؛ از دروغها ی نامزدها ؛ من همه مناظرها رادیدم. به اضافه گفتگوهای در حاشیه نامزدها مثل گفتگوی ویژه مصطفی پور محمدی با “جیوه ” که در نوع خود استثنائی بود.و مرا یاد عبارت مشهور مرحوم جعفر شریف امامی دولتمرد سرشناس انداخت که بعد از انتخابش به نخست وزیری برای دومین بار از سوی پادشاه در سال ۵۷ اعلام کرد “من شریف امامی دیروز نیستم” پورمحمدی آلوده به خون و فساد از آغاز انقلاب در هیأت مصلحی در برابر خبرنگار جیوه مدعی بود ، یک اصلاح طلب ضد ظلم حامی عدالت ، دشمن استبداد ، دلبند جوانان ، منبع امید زندانیان ، منتقد صریح عملکرد نظام به ویژه در برابر جنبش سبز ، حصر و بند و بست و کشتار ۹۶ و ۹۸ر و ۱۴۰۱ و خواهان تشکیل دولتی پاک و پاکیزه از جوانان صاحب فکر است . راستی را که وقاحت در این میان واژه کوچکی است اما عیبش مدار “کو سخن از یار میکند”
به دیگر نامزدها مینگرم ، سعید جلیلی کوتوله ترین نوکران سیدعلی آقا؛ با یارانی مثل ثقتی (باجناقی) پیمان جبلی مدیر صدا و سیما و یک دوجین کوتوله همکارش از اقوان و اعوان و انصار جلیلی ، به میدان آمده است و با صندوقهای رأی دست بگریبان است که ؛ کین منم طاووس علیّین شده . کارنامه ای با صفرهای درشت و تجدیدی های مکرر. طرف دیگرش اصولگرای دستک و دفترداری به نام قاضی زاده هاشمی ، از وزراء و معاونان ذوب شده در ولایت که میخواهد سه روزه اوضاع اقتصادی کشور را به سامان برساند.یاد بابک زهرائی میافتم که اول انقلاب در مناظره تلویزیونی میخواست اوضاع کشاورزی و اقتصادی کشور را را با سه بشکن حل کند .اوضاعی که در اوج بود و بشکن و بالا بیندازهای نادانانی مثل او بروز سیاهش نشاند.
علیرضا زاکانی پاسدار افسد الفاسدینی که در دزدی و غارت و لطمه زدن به مصالح ملی سه قدم از بقیه جلوتر است و میخواهد یک ملیون یارانه بدهد و بیست گرم طلا . لاله بکارید ؛ خنچه بیارید که شاه داماد قصد رفتن به حجله سوم را دارد.
سردار مربوطه چنان خیزی برداشته بود که دستیارانش به او جناب رئیس جمهوری میگفتند .سوزنهائی که نوش جان کرد بادش را خواباند.حالا جناب سردار دکتر قالیباف بر در رقبای بی مروتش نشسته و مینالد ؛ اگر کنار روی منصب وزارت از تست. و همه البته گوش به فرمان سید و نگران از لعبتی که به میدانش آورده اند تا قاتق نان ولایت شود و حالا تبدیل به قاتل باقی ذوب شدگان شده است.
راستی را مسعود خان پزشکیان به چه میاندیشد. خاتمی میگفت آمدیم که چند میلیون رأی بگیریم و سری توی سرها درآوریم ناگهان سرمان از همه بالاتر شد. حالا لابد آقای محمد صدر (که پدرش علامه رضا صدر در زندان بود و او درمقام معاون وزارت خارجه در میهمانی رهبر و پدر در رنجنامه اش اورا عاق کرد) آشکارا و محمد حاتمی در نهان اورا قانع کرده اند که میل یار به تست غنیمت دان فرصت را که باردیگر زنگ ولایت بر بام ما به صدا در میآید. و شنیدم جناب دکتر وزرایش را هم با مشورت دو سید (خاتمی و صدر و یک عمامه سفید یعنی روحانی ) و البته توصیه های رؤسای ستاد “سید جعفر پیشه وری پرستش” ؛ و آنکه در سلماس تندیس حضرت فردوسی را خلخالی وار پائین کشید ، انتخاب کرده است. فعلا جناب برادر خوانده جان کری جناب جواد ظریف ؛ ردای وزارتخارجه را در مزون هاکوپ “پروو” میکند .
اینک به پرده آخر نمایش – تعزیه نزدیک میشویم . این فقط مجرم ترین “مصطفی پورمحمدی” است که زبان به عتاب گشوده که هم اطلاعاتی است هم در مقام قاضی شریح نشسته (همان قاضی که حکم بغی و نفاق و ارتداد یاران حسین و به روایتی خودش را صادر کرد ) رئیس بازرسان ولایت بوده و عامل قتل صدها جوان و پیر ؛ هم مدعی است مثل آدام إسمیت اقتصاد دان است و هم سهروردی وار اهل شمع و چراغ و عرفان و فلسفه، چنین تحفه ای بلا نظیر در جهان است و صاحب جادوی ضمیر که به اشارتی مشکلات کشور را حل میکند.
نامزدهای محله ما در انتخابات ۴ ژوئن ؛ پزشک و قاضی سابق و وکیل لاحق ،کارمند شهرداری ، مدیر آبرسانی ،خواننده سابق و… هستند.هیچیک صاحب کرامتی نیستند و معجزه نمیکنند بلکه با مطالعه و برنامه به میدان آمده اند.
نامزدهای ریاست جمهوری در وطن ما همگی ، ذوب شده در ولایت رهبرند و بجز جز یکی ألباقی دارای پرونده های فساد و جنایت بسیار
وجالب اینکه آن به قولی نیالوده ، بیشتر از بقیه کتاب دعا بدست و جذب در ولایت و جمع با رهبری است .
در چنین فضائی بیائید لحظاتی خود را در جایگاه هموطنانی بگذاریم که روز جمعه نخست باید تصمیم بگیرند آیا در شعبده بازی دیوید کاپرفیلد سیدعلی شرکت کنند وفقط هورا بکشند یا از صحنه بالا بروند و تبدیل شدن کبوتر به موش را توسط آقا به عینه وبه شکل ملموس تجربه کنند.؟
گزینه های سختی است از ما چند میلیون اینسوی خانه پدری البته جناب دکتر عطاءالله مهاجرانی بعد از نماز صبح جلوی کنسولگری برای رأی دادن همراه با قهوه و توئیت و احتمالا بعضی از چپان اسبق و صادراتیهای پس از جنبش مهسا حاضر خواهند بود اما هشتاد نود درصد از تبعیدیان بالقوه و بالفعل نه تنها در رأی گیری شرکت نمیکنند بلکه در صف مخالفان ؛ روبروی صف ذوب شدگان به تظاهرات خواهند پرداخت .
معمولا وقتی ما اینسوی جهان رأی میدهیم ؛ نگاه به شخصیت نامزد ، برنامه های حزبش ، راست آزمائی او با نگاه به گذشته و حالش و سرانجام برخوردهای رسانه ای او ، معیار إنتخاب یا عدم گزینشش ما است . در خانه پدری اما با نگاه به کدام شخصیت وحزب ، راست آزمائی کسانی که با دروغ پیوندی بنیادین دارند چگونه میسّر است ؟
آیا برخوردهای رسانه ای نامزدهائی که حتی در جمع ۴اصولگرایشان
بک واژه همدلی نمی یابی ، برای قانع کردن رأی دهندگان به یکی از أنها و یا (یک و یک بعدی) مسعود خان و آقامصطفی کافی است ؟
من شش گزینه از نمایش رسانه ای آقایان برگزیده ام شما خود را به جای رأی دهندگان بگذارید تا روشن شود به که رأی میدهبد .

مصطفی پورمحمدی: حفظ موضع‌ انقلابی و عدالت‌خواهی، سابقه‌ای پاک و عاری از فساد می‌خواهد. هرچه حواشی‌ فرد بیش‌تر باشد، دولت و ملت بیش‌تر گرفتار سنگلاخ‌های این مسیر دشوار خواهند شد

حسین قاضی زاده هاشمی : افزایش حقوق متناسب با نرخ تورم، وام یک میلیارد تومانی برای ازدواج، مسکن و اشتغال، حل مشکل سربازی، ساخت مسکن و همچنین واردات خودرو أولویتهای ماست . ما اجازه نخواهیم داد ماجرای آبان ۹۸ دوباره اتفاق بیفتد. اعضای
ستاد آقای پزشکیان همان افراد دولت آقای روحانی هستند که با خون بنزین را به ۳هزار تومان رساندند.

سردار دکتر محمد باقر قالیباف : مبارزه با فساد که منافع ملی کشور است نیازمند انسجام سیاسی، فرهنگ کار و تلاش و فرهنگ تولید هستیم و فردی می‌تواند چنین شرایطی را مدیریت کند که رئیس جمهور قوی با قابلیت اجرا باشد و بداند که تصمیم‌سازی را باید به نخبگان جامعه بدهد. ( یعنی من )

مسعود پزشکیان: نماینده مجلس و نامزد به اصطلاح اصلاح‌طلب
تصمیم قطع اینترنت توسط شورای عالی امنیت ملی گرفته شده که سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف دو نامزد أصول‌گرای دیگر در آن حضور داشتند. .. عامل اصلی تورم در کشور دولت است، اصلاح رابطه با دنیا برای رسیدن به رشد اقتصادی ۸ درصدی الزامی است.
او تنها نامزدی است که فردی مثل محمد خاتمی رسما به حمایتش پرداخته و در باره اش گفته است :
راستگویی، پاکدستی، پاکدامنی و پای بندی جناب دکتر پزشکیان به آرمانهای انقلاب ( ونه آرزوها و آرمانهای دو نسل زندگی باخته و یک نسل دلگرفته بیزار از جمهوری ولایت فقیه ) قابل تردید نیست. ویژگی های مسعود خان از نظر سید محمد :
۱- مردم‌خواهی، مردم‌داری و مردمی بودن با پرهیز از مردم فریبی
۲- عدالت خواهی که دامنه‌ای فراختر از عرصه اقتصاد است
۳- فساد ستیزی
۴- باور به شایسته سالاری و عزم باز کردن میدان برای فرزندان آگاه و شایسته ملت
خاتمی هیچ اشاره ای به همراهان پزشکیان نمیکند که یکی تندیس حضرت فردوسی را در روزهای فرمانداریش در سلماس پائین کشید و آن دگری که در برابر تمثال سید جعفر پیشه وری و سیدین کشمیری و خامنه ای نماز سه وعده ای میخواند.

سعید جلیلی : دولت شهید رئیسی طوری کار را پیش برد که آمریکایی‌ها به شکست تحریم حداکثری اعتراف کردند.
امروز شعار زن زندگی آزادی نقطه قوت ما است که دشمن باآگاهی به این مسئله حمله می کند؛ بنابراین عرصه‌ای که امروز دشمن بر آن کار می‌کند به طور حتم نقطه قوت و اتکای ما است.
طی ۲۰ سال اخیر کشور به پیشرفت های چشمگیر و موفقیت های بزرگی دست یافته است که در حوزه نانو، هسته‌ای، پتروشیمی و نظامی نمونه آن را می‌بینیم و دشمن نیز به آن اعتراف کرده است.

علیرضا زاکانی : مشکل اساسی اقتصاد ایران در کنار تجویزهای اقتصادی آمریکا این است که مردم ریالی درآمد کسب می‌کنند اما با مسیری که ما تنظیم کرده‌ایم دلاری خرج می‌کنند.
عده‌ای با فساد اقتصادی دارند سفره مردم را روز به روز تنگ‌تر می کنند. ما در دو سال گذشته بیش از ۱۳۰ هزار میلیارد تومان امکانات خود را در شهرداری تهران برگرداندیم.( این آقا بعد از زایمان خانم زاده اش در سویس با گله نورچشمی روبرو شد که نواده شما شهردار بزرگ اتاق کوچکی دارد . به غیرت بابا بزرگ برخورد و فوری ۱.۳۵۰.۰۰۰ هزار فرانک سویس قاچاق کرد که داماد و دختر عزیزش روبروی دریاچه لمان عشق کنند و نواده خوشبخت اتاق رو به جنگل داشته باشد )
دلم به وسعت همه ابرهای جهان گرفته است . برادران و خواهران و فرزندانم برای یک کیلو گوشت حسرت ماهیانه میکشند و آقایان نامزدهای ریاست جمهوری ، می چاپند و شعار میدهند و ماهی یکبار نماز ضهر را درقفای خامنه ای و عصرانه را در خدمت آقا مجتبی صرف میکنند.بزرگوار هموطنانم ! در آدینه فردا ؛داغی به دل سید علی بگذارید که خواب وصلت سید مجتبی با قدرت خانم از سرش بپرد .
کوتاه سخنی از دو بانوی مبارز در زندان ولی فقیه را چاشنی ادعاهای نامزدها میکنم. نرگس بانو محمدی برنده جایزه صلح نوبل :
“چطور می‌توانید در حالی که با یک دست تیغ و دار و اسلحه و زندان را علیه مردم گرفته‌اید، با دستی دیگر صندوق رأی را پیش روی همان مردم بگذارید و با زبانی فریبکار و دروغ پرداز آنها را به پای صندوق رأی فرا خوانید؟”

صدیقه بانو وسمقی ، زندانی آزاد با کفالت : من رأی مردم را یک سرمایه اجتماعی و ملی میدانم که نباید برای هرچیزی هزینه شود. و نباید به جیب کسانی برود که مسبب وضع موجود هستند. شرکت در انتخابات یعنی ریختن این سرمایه به جیب حکومت و آب به آسیاب حکومت ریختن است.

حکایت سیرک پزشکیان و ۴۵ سال کرَی و کوری ما

پیش ‌درآمد:

آیا حیرت آور نیست که چند ماه پیش مسعود پزشکیان برای یکی از ٢٩٠ جایگاه نمایندگی مجلس رد صلاحیت شود, اما برای جایگاه مقام دوم مملکت توسط همان شورای نگهبان تایید صلاحیت شود؟ هرگز از خود پرسیده ایم چرا؟

مقدمه:

اگر ۴۵ سال پیش از من می پرسیدید آیا روباه تخم گذار است یا بچه زا؟ آن زمان قاطعانه می دانستم و می گفتم که بچه زا است و حتی نوزادان آنها بعد از تولد بین ده تا چهارده روز هم کَر هستند و هم کور. اما اگر امروز (دوشنبه ۴ تیر ١۴٠۳) از من بپرسید آیا ” روباه مکاری بنام آخوند تخم گذار است یا بچه زا؟ نمی گویم: “نمی دانم چون از این موجود هرچه بگویند برآید”. بلکه می گویم: “نمی دانم چون ۴۵ سال است که هم کر شده ایم و هم کور”. و لذا هر بار نه هیس هیس مار را می شنویم و نه سوراخ مار را می بینیم تا مبادا از همان مار و از همان سوراخ بارها گزیده شویم. این حکایت تلخ آن بخش از مردمانی است که هم کَر هستند و هم کور و هم کم حافظه !

دیباچه ای از مولانا:

مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی بیش از ۶۵٠ سال پیش در مورد حیله روباهان مکار نوشته است:

ما چو روباهان و پای ما کرام / می‌رهاندمان ز صد گون انتقام

حیله باریک ما چون دم ماست / عشقها بازیم با دم چپ و راست

دم بجنبانیم ز استدلال و مکر / تا که حیران ماند از ما زید و بکر

سرآغاز:

تعجب آور نیست که روباهان مذکور در مثنوی مولانا اکنون از سوراخ های خود بیرون خیزیده و با بوق و کرنا مردم را به پای صندوق های رای دعوت می کنند. از خاتمی و کروبی گرفته تا کیف کش های شناخته شده رژیم در خارج. از نماینده رد صلاحیت شده زادگاهم چابهار (آقای معین الدین سعیدی) گرفته تا نماینده سابق سنندج (جلال جلالی‌زاده) که هیزم بیار سیرک انتخاباتی پزشکیان شده اند. آن هم در انتخاباتی که طبق قانون اساسی رژیم سنی مذهب حق انتخاب شدن ندارد. پس چرا باید مثل سنی های اثنی عشری بسیج عشایری ولایتمدار و درمانده کاسه داغ تر از آش شد؟

پیشگفتار:

تصمیم گرفته بودم که مدتی سکوت اختیار کنم زیرا سکوت سرشار از ناگفته هاست, حال چه برسد به نگارنده که احساس می کنم آنقدر زیادی نوشته و گفته ام که “ناگفته ای” باقی نمانده است. مخصوصا برای آن دست از هموطنان باشعوری که معنی سکوت را می فهمند و از تکرار مکررات پی در پی و ملالت آور بیزار هستند. اما چه کنم که بازانجامی دیگر و سیرک انتخاباتی جدید و نمایش تکراری و بازیگران خیمه شب بازی های تکرار ۴۵ ساله همیشگی که این بار مثل دفعات قبل بدون زره ای آزرم به زمین و آسمان قسم یاد می کنند که “این بار” متفاوت خواهد بود و از مناره های رسانه های فارسی زبان داخلی و خارجی بلندگو به دست با صدای بلند اذان گونه بانگ بر می آورند : “حی علی الانتخابات”.

اصل مطلب:

مسعود پزشکیان بارها تاکید کرده است که مجری “سیاست‌های مصوب رهبری” و مطیع “منویات رهبری” خواهد بود. او تاکید کرده است که نقش اصلی او آتش بیار هیزم تبلیغاتی فریبنده برای تنور انتخابات است. زیرا خامنه ای در گذشته بارها تکرار کرده است که رای به هر کاندیدا در مرحله اول رای به “نظام” است.

در انتخابات سه سال پیش ریاست جمهوری در مقاله ای به نقش رسانه ها و حیله به اصطلاح اصلاح طلبان پرداختم که چگونه با در اختیار گذاشتن میکروفون و بلندگو به اصلاح طلب خواسته و ناخواسته در عمل بخشی از مردم مردد و مذبذب (عمدتا اصلاح طلب) را به پای صندوق های رای سوق دهند, تا جمهوری اسلامی با نمایش برخی از صف های رای دهندگان, بازنده حداقل تتمه آبروی نداشته خود نباشد و به هدف اعلام شده خود یعنی انتصاب ابراهیم رئیسی برسد, که رسید. آیا اکنون, آنگونه که اصلاح طلبان مدعی هستند, خامنه ای به این نتیجه رسیده که بازی الاکلنگ اصلاح طلب ـ اصولگرا و امیدوار و سرگرم کردن مردم برای هشت سال آینده با یک رئیس جمهور تدارکاتچی استراتژی بهتری است برای حفظ نظام, تا یکدست کردن حاکمیت؟ این سوال و فریبکاری را به عهده اصلاح طلبان و عوامل آنها واگذار می کنم, زیرا جواب روشن است.

از آنجایی که علاوه بر اصل مطلب و علیرغم بخش هایی نظیر پیش درآمد, مقدمه, دیباچه, سرآغاز, و پیشگفتار, پس گفتار و یا نتیجه گیری در کار نیست اجازه بدهید پیامی را که به هم شهری ام معین الدین سعیدی که کارنامه چهار ساله نسبتا خوبی داشت تکرار کنم و بگویم که اعتبار خودت را خرج این نظام و سیرک انتخاباتی آن نکن. زیرا به این نظام اعتباری نیست ـ آنهم به دلایل فراوان. اول اینکه خود شما را رد صلاحیت کرد که در فرهنگ بلوچی تحقیر و توهین تلقی می شود. دوم هنوز خون به زمین ریخته خدانور لجه ای و بیش از صد و بیست کشته جمعه های خونین زاهدان و خاش تازه است و تا به امروز حتی یک مامور جنایتکار هم مواخذه نشده, و بلوچستان بیشترین اعدام ها را به نسبت جمعیت در کشور دارد و همچنان محروم ترین و فقیرترین است. سوم خون صدها تن از بهترین فرزندان ایران در جنبش زن زندگی آزادی به خاک ریخته شد و تعداد زیادی زخمی و کور و زندانی و اعدام شدند. شرکت در انتخابات خیانت به خون همه “قربانیان” اخیر است. این را به خاطر داشته باشد که ” مار پوست خود بگذارد اما خوی خود هرگز”.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

(دوشنبه ۴ تیر ١۴٠۳)

شباهتهای پزشکیان و بازرگان و رجائی / علیرضا نوری زاده

شباهتهای پزشکیان و بازرگان و رجائی
تنور سردی که اصلاح طلبان هیزم بیارش شده اند
چرا پزشکیان تأیید صلاحیت شد و آمد؟

علیرضا نوری زاده

نگاهش که میکنمم بلافاصله دو چهره در برابرم زنده میشود مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر پس از انلاب و مرحوم محمد علی رجائی دومین رئیس جمهوری بعد از انقلاب در پی عزل مرحوم ابوالحسن بنی صدر (حالا دیگر همه اش از مرحومین یاد میکنم ) بازرگان از دانشجویان فرنگ رفته عهد پهلوی اوّل بود که بگفته زنده یاد دکتر شاپور بختیار تنها دانشجوئی بود که آفتابه اش را به فرنگ برده بود. مرحوم بازرگان فردی تحصیلکرده و ملی بود اما تا پایان عمر گرفتار سر پل صراط و رویاروئی نگاه علمی و نگاه دینی بود و سرانجام باغلبه نگاه دینی ( دنیارا به نگاهی به سید روالله مصطفوی ملقب بخمینی فروخت و آخرتش را هم مغشوش کرد تا آن روز که در نخست وزیری در حضور برادزاده اش ابوالفضل گفت پیش از انقلاب هم دنیارا داشتم ولو در زندان و هم آخرت را خالا نه دنیا را دارم نه آخرت را ) من این گفته را منتشر کردم او نه تنها گللایه ای نکرد بلکه به شوخی گفت شماا سیدها همگی کمی خل تشریف دارید ) رجائی دانش بازرگان را نداشتت ناظم مدرسه کمال نارمک بود که بازرگان و سحابی و دیگر یارنشان تأسیس کرده بودند.وبسیار آدم ساده و درست و به معنای آزار دهنده اش متعصب در مذهب بود.
او از آبدارچی باشی خمینی در مدرسه رفاه شروع کرد(چون طرف اعتماد بود و در مقام ریاست کشور با بمب مجاهدین به قتل رسید) بازرگان بعد از نخست وزیری در مجلس از اوباشی مثل خلخالی و هادی غفاری ناسزا شنید و بی حرمتی دید. آخرین تماسم با او نامه ای بود که توسط یکی از شاگردانش بدستم رساند تا به یاسر عرفات بدهم در این نامه او قتل ابوجهاد (خلیل الوزیر ) معاون عرفات را در تونس بدست کوماندوهای اسرائیلی تسلیت گفته بود.چندی بعد برایی معالجه برای روزی نه بل ساعاتی به اروپا آمد اما دو روز بعداز درگذشتش توسط … باخبرشدم وبرای بازماندگانش تسلیتی فرستادم و در کیهان لندن مطلبی .نوشتم .رجائی را نیز مثل دکتر مسعود پزشکیان نمیشناختم فقط دوسه چای بدستم داده بود . حالا جمع او و بازرگان را در پزشکیان میبینم. آندو جان و جهان به خمینی باختند و اعتبار و منزلت یکی و زندگی دومی به باد رفت .هردو فریب خمینی و انقلابش را خوردند وحالا پزشکیان آبرو و اعتبارش را برخی بازی زشت و آلوده خامنه ای کرده است. او هیچ تغییری با دو دوره ای که رد صلاحیت شد نکرده است و شگفتا که از خود نپرسیده است راستی را چرا اینبار حضرت نایب امام زمان با همه ارادت و ذوب شدگیش در او؛ تغییر رأی داده و تأیید صلاحیت جناب دکتر را پذیرا شده بلکه دستورش را به جنتی داده است. بگذارید کوتاه سخنی را از فردی مطلع نقل کنم ( شورای نگهبان ده تن را تأیید کرده بود جهانگیری و محمد شریعتمداری و لاریجانی هم بودند .سید بر بعضی نامها خط کشید.محمد صدر فرزند علامه رضا صدر برادر آقا موسی صدر و معاون سابق وزارت خارجه نزد خاتمی رفته بود که مادر همسرش عمه محمد است .از او خواسته بود که سیدنا این آقای دکتر مسعود هنوز جوهر تأییدش خشک نشده قصد جازدن دارد. ساعتی بعد اذرخانم منصوری رئیس جبهه اصلاحات و الباقی حضرات که دلشان برای میز و مقام لک زده بر سر پزشکیان ریخته بودند که حضرت فرصتی تاریخی باردگر فراهم آمده آقا –خامنئی –در فکر نجات خود و نظام است به رأی مردم محتاج است مثل قصه دوم خرداد. شما فداکاری کن ما هم همه جور درخدمتیم .جالب اینکه حضور ظریف در میزگرد با او با کسب اجازه از بیت انجام گرفت پیمان جبلی مدیر صدا و سیما و کمیته نظارت بشدت مخالف بودند پزشکیان تهدید کرده بود بدون ظریف در میزگرد حاضر نمیشود از بیت آقا سوأل شده بود فرموده بودند باشد. بعد داستان رفتن ظریف و پزشکیان به دانشگاه اصفهان مطرح شد رئیس دانشگاه مخالفت کرده بودو در نهایت ۵۰۰ ملیون تومان برای کمک به دانشگاه پول خواسته بود نه پزشکیان این پول را داشت و نه رفقایش ؛ اما دستی از غیب درآمد و پول پرداخت شد. این موضوعات را اقطاب جبهه اصلاحات میدانند بنابراین من رازی را فاش نمیکنم اما هدف من باز کردن سناریو زشت و فریبکارانه خامنه ای و مجتبی است که با بی آبروکردن ، بلکه قربانی کردن پزشکیان امیدوارند نتایج مطلوب را از سناریو زشت و آلوده خود بگیرند.
مسعود پزشکیان نیم کرد نیم آذری متولد مهاباد در سال ۱۳۳۳ است . مدرسه در مهاباد و ارومیه ؛ دیپلم کشاورزی دررشته غذا و سپس دوران سربازی در زابل بخش نخست زندگی اوست . در بازگشت به آذربایجان او به دانشکده پزشکی تبریز میرودودر رشته پزشکی در دانشگاه تبریز فارغ التحصیل میشود و سپس تخصص در جراحی قلب میگیرد(سال ۱۳۶۹ ) همزمان همسرش نیز در رشته جراحی زنان تخصص میگیرد. زندگی سیاسی او بعد از این مرحله با معاونت و سپس وزارت بهداشت در کابینه دوم خاتمی ؛ آغاز میشود. مرگ همسر و یکی از پسرانش در اثر تصادف مدتها اورا در حالت دردناکی قرارمیدهد..
یوسف و مهدی پزشکیان، فرزندان مسعود پزشکیان درباره حادثه‌ای که برای مادرشان رخ داد و دلیل ازدواج نکردن دوباره پدرشان گفته‌اند (نقل به مضمون )
ما در آن زمان کوچک بودیم تا جایی که یادمان می‌آید قصد داشتیم از شهری که به آن سفر کرده بودیم به سمت شهر تبریز بازگردیم، همه اعضای خانواده در یک ماشین بودیم که ناگهان تصادف اتفاق افتاد.
پدرمان هیچ خاطره‌ای از لحظه تصادف ندارد ما تا جایی که یادمان می‌آید ماشین چپ کرد و ناگهان به سنگی برخورد نمود، اصابت ناگهانی ماشین با سنگ باعث شد تا مادر و برادر کوچکمان جانشان را در این حادثه از دست بدهند.
پدرم به خاطر ما و مسئولیتی که در قبال ما داشت تصمیم گرفت تا ازدواج نکند، ایشان می‌ترسیدند که ازدواج دوباره شان به ما آسیب بزند… تا اینجا میتوان تصور کرد پزشکیان مردی اخلاقمند و دلبسته همسر و فرزندانش بوده است او سپس از سال ۱۳۸۷ تا کنون نماینده تبریز و آذر شهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی بوده است. البته حرفه پزشکی اش را از زمان جنگ در جبهه و بیرون جبهه دنبال کرده است . یادمان باشد که این جناب پزشکیان ذوب شده در ولایت سید علی است .

با این مقدمه میرسیم به اصل مطلب، اینکه یکبار دیگر سید علی با فریبکاری و آوردن یک گربه مصاحب بابا به صحنه که نام بدی هم در شهر و دیار خود به ویژه بسبب عملکردش در دانشگاه تبریز در زمان ریاستش در دانشگاه ندارد ، بر آن است که از او بعنوان هیزم برای گرم کردن تنورر انتخابات استفاده کند. پزشکیان میتوانست بله نگوید و فریب محمدین (صدر و خاتمی )را نخورد. میتوانست یکباره هول نشود که نائب امام زمان لابد برآن است دوم خرداد دیگری را با او رقم زند.
پزشکیان در درجه اول بخود و بعد به ملت ایران بد کردو طبق سناریوی خامنه ای آشکار است هدف او کشاندن درصد بیشتری از رأی دهندگان به پای صندوقهای رأی است. معجزه ای در کار نیست و تکرار دوم خرداد غیرممکن ، آنچه میماند معرکه ای است که تنورش را پزشکیان گرم میکند و خاتمی و آذر خانم و محمد صدر و ألباقی منتظرالوزارها هیزم کش آنند.بگذارید بعنوان یک روزنامه نگار قدیمی فرض محال راهم در نظر آوریم. نتیجه اش سرکوبی سنگینتر زنان ؛ آزاد اندیشان ؛ بستن سایتها و حتی همین روزنامه های سرتا پا یکی که روز به روز شبیه تر به کیهان حسین بازجو (شریعتمداری ) میشوند.
در غیاب پزشکیان نتایج انتخابات ۱۴۰۰ تکرار میشود . ۷ تا ۱۰ درصد در تهران و ۱۲ تا ۱۵ درصد رأی دهندگان در باقی نقاط کشور .هرکه میآمد بی اعتبارتر از رئیسی بودو آقا نمیتوانست به بایدن یا ترامپ و اهالی قدرت در اروپا و کانادا پز بدهد “دیدید مردم مارو میخوان ، مهسا بی مهسا ، حجاب اجباری ، و توسری سکه رایج امام الزمان ، حزب الله و حماس را تقویت میکنیم به روسیه پهباد میدهیم ؛ سایه سنگین خود را بر لبنان و یمن دائمی میکنیم.حال مرد میدانید بفرمائید و اگر اهل مدارائید باز هم بفرمائید” ولی اگر با نمایش پزشکیان و اهالی ولایت اصلاحات ذوب شده در وجود مقام معظم رهبری ، حتی اگر هیچ اتفاقی نیفتد بازی انتخابات تماشاچی بیشتری پیدا میکند. افراد باشرفی چون ابوالفضل قدیانی و علیرضا بهشتی تکلیف خود را روشن کرده اند. بهشتی در نامه اش به خامنه ای به صراحت میگوید :
نتیجه آمار شرکت کننده ها دقیقا مشخص می کند که چند درصد احمق هنوز در مملکت داریم که با وجود اختلاس های چندهزار میلیاردی، نوکیسه گان خوردن زمین و کوه و بیابان جنگل و دریا و معدن توسط سردمداران سیری ناپذیر و تورم و سرکوب اعتراضات و کشتار بی محابای چند هزار نفر در طی همین امسال و هزاران کثافتکاری و خیانت و تحمیل و تزریق فقر و فلاکت و فساد به جامعه و ظلم و بیعدالتی باز هم مهر تاییدی در شناسنامه خود بزنند و تایید کنند که ما احمق هستیم !
رفراندوم فقط این نیست که برای رای آری یا نه برویم.
رای ندادن خودش بهترین رفراندوم است و اینکه به مسئولان بی مسئولیت اعلام کنیم که دیگر احمق نمی شویم و حماقت نخواهیم کرد.
بله هموطن عزیز نگذار فردا ما را افراد بیشعور و نفهم بپندارند و به ریش و ریشه ما بخندند.
نگذاریم فردا فرزندانمان ما را لعنت کنند.
جواب به فرزندانمان در مقابل این سوال که چرا باوجود اینهمه فساد و تحمیل زور و سرکوب باز هم پای صندوق رفتید چیست؟؟؟

قدیانی هم خواستارتحریم است و ضمن هشدار به قافله درمانده اصللاح طلبان میگوید : انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باید با تمام قدرت از سوی همۀ نیروهای دموکراسی‌خواه تحریم بشود. قدیانی ابراز اطمینان کرده که تحریم انتخابات ریاست جمهوری تیرماه “عدم مشروعیت و فقدان پایگاه اجتماعی نظام را بیشتر عیان خواهد کرد.” و نتیجۀ این تحریم “تقویت جبهۀ مقاومت مدنی و فراگیرتر شدن کنش اعتراضی” برای به عقب راندن “استبداد دینی به سرکردگی علی خامنه‌ای است.”
أن چهره های اپوزیسیونی که خاله وار از آلمان و دائی جان وار از آمریکا در تلویززیونهای ماهواره ای ندای لبیک به پزشکیان سر داده اند اگر از همه ملت ایران شرم نمیکنند از بهشتی و قدیانی شرم کنند که در داخل کشور مهر ابطال بر انتخابات سیدعلی+ سیدمجتبی زده اند.
یکبار دیگر در نظر آورید فردای انتخابات آیا ما باسربلندی به جهانیان خواهیم گفت ملت بزرگ ما باردیگر ثابت کرد فریب ولی فقیه و نوکرانش را نمیخورد و هرچه عروس را بزک کنند و در وصفش به منبر بروند ؛ این عروس ترشیده و ذوب شده در ولایت ؛ خواه پزشکیان نیالوده به فساد باشد یا علیرضا زاکانی غرق فساد و خیانت ، چه جلیلی جوجه تیغی سید علی باشد چه سردار همه فن فریب تبه کارش ، از ۱۴۰۰ تا امروز سه بار با پشت کردن به صندوقهای رأی ؛ حکم نهائی خود را در باره حکومت ملایان و جمهوری جهل و جور و فساد ولائی ؛ صادر کرده اند. این نظام فاسد باید برود.آنوقت سیدعلی دیگر نمیتواند باقری برادر دامادش را به مسقط بفرستد تا از دولت آمریکا دلبری کند.
اما اگر به خلاف إنتظار ما سید علی بتواند با پزشکیانش جمعی را بفریبدو جوبایدن هم در کاخ سفید دوباره مستقر شود ؛ آیندگان هرگز مارا نخواهند بخشید که با نفاق و کیش شخصیت نگذاشتیم در جبهه ای منسجم و متحد ، به مقابله با رژیمی رویم که بالقوه به قول سید حسن مدرّس منعزل است و فقط با همبستگی ما و اراده ملت بزرگمان فعلیت میپذیرد . من همچنان امید بسیار دارم.

این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است

آخرین آمار سازمان ثبت احوال کشور مبنی بر اینکه میانگین سنی فوت ‌شدگان در بلوچستان با حدود ۵٠ سال پایین ترین در سراسر دنیا می باشد حقیقتا شوکه آور بود. بنده این خبر را برای تلویزیون های فارسی زبان و برخی از شخصیت ها مانند شاهزاده رضا پهلوی فرستادم. اما هیچکدام (به استثنای تلویزیون میهن و همچنین تعدادی از وب سایت های ارجمند و ارزشمند) برای آن ارزشی قائل نشدند. تو گویی که جان بلوچ پشیزی هم ارزش ندارد.

متاسفانه قصه پر غصه بلوچ در ایران حکایتی است پر آب چشم. در جای جای شاهنامه آمده است که چگونه شاه ایران به مکران زمین (بلوچستان) حمله می کند و دهها هزار زن و کودک و پیر و جوان را قتل عام می کند و فرماندهان لشکر خلعت و جایزه دریافت می کنند.

بزرگان ایران توانگر شدند / بسی نیز با تخت و افسر شدند

از آن پس دلیران پرخاشجوی / به تاراج مکران نهادند روی

خروش زنان خاست از دشت و شهر / چشیدند زان رنج بسیار بهر

بکشتند ز ایشان فراوان به تیر / زن و کودک خرد کردند اسیر

از ایشان فراوان و اندک نماند / زن و مرد جنگی و کودک نماند

یکی از هولناک ترین قتل عام بلوچها در دوران قاجار صورت گرفت که نگارنده چهار سال پیش در مقاله ای تحت عنوان “تاریخ مستند غارت و قتل عام بلوچستان توسط حکومت های مرکزی” به تفصیل به آن پرداختم که چگونه قشون متوحش و خونخوار قاجار هزاران بلوچ را کشتند و حدود ٣٢ هزار مرد و زن و کودک بلوچ را بعنوان غنایم جنگی به بردگی گرفتند و با خود بردند (دقیقا همان کاری که داعش با ایزدی های کرُد در شمال عراق کرد). از آن زمان تا به امروز مردم بلوچ بقیه ایرانیان را قجر یا “گَجَر” می نامند, که این واژه نکوهیده و نازدودنی در ضمیر تاریخی بلوچها حک شده است. در آن زمان نیز فرماندهان قشون قاجار خلعت و جوایز فراوان دریافت کردند.

در دوران رضاشاه نیز درگیری های فراوانی درگرفت و نهایتا دوست ‌محمدخان بارکزائی حاکم سنتی بلوچستان شکست خورد و دستگیر شد و به تهران برده شد و در٢۶ دی ماه ١۳٠٨ اعدام شد. بعد از آن نام های بلوچی برخی از شهرهای مهم بلوچستان به دلخواه حکومت تغییر یافتند؛ مثل دزاپ به زاهدان, پهره به ایرانشهر, نصیرآباد به زابل, گِه به نیکشهر و غیره (دقیقا کاری که جمهوری اسلامی بعد از فتح ایران کرد).

در طی ۴۵ سال حاکمیت جمهوری اسلامی نیز سهم بلوچها جز فقر, محرومیت مطلق, تبعیض, توهین و تحقیر و اعدام و کشتار چیز دیگری نبوده است. به نسبت جمعیت, بیشترین اعدامی ها بلوچ هستند. قتل عام سوختبران در شمسر سراوان و نمازگزاران در جمعه های خونین خاش و زاهدان آخرین نمونه های جنایت علیه بلوچها می باشند.

میانگین عمر (Average Life Expectancy) بیانگر مهم ترین برآیند همه شاخص های توسعه و زندگی است, که در کشورهای پیشرفته غربی بسیار بالا و در کشورهای محروم و فقیر آفریقایی بسیار پایین است. پایین ترین میانگین عمر در جهان در کشور فقیر آفریقایی چاد می باشد که حدود ۵۴ سال است. در صورتی که در بلوچستان ایران حدود ۵٠ سال است. میانگین عمر در ایران بیش از ٧٧ سال است . در ایالت بلوچستان پاکستان بیش از ۶۳ سال است. به همین دلیل در این برنامه تلویزیونی گفتم که برای ما بلوچها ایرانی بودن مایه افتخار نیست. چون این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است, مخصوصا زمانی که در قعر جدول دنیا قرار داریم و در صدر جدول اعدام های جهان.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

نمایش سه‌پرده‌ای خامنه‌ای / علیرضا نوری زاده

پزشکیان با نهج‌البلاغه و دعای جوشن‌کبیر می‌آید؛ چرا لاریجانی از قطار انتخابات به بیرون پرتاب شد؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۴ ژوئن ۲۰۲۴ ۸:۴۵

تصاویری از علی لاریجانی، علی خامنه‌ای و پزشکیان

محمود احمدی‌نژاد از حمایت سیدعلی خامنه‌ای برخوردار بود و رهبر جمهوری اسلامی علنا گفت او از هاشمی هم به افکارش نزدیک‌تر است، اما در نهایت احمدی‌نژاد هم به روسای قبل از خود پیوست. روحانی با شال ارغوانی و حمایت هنرمندان مشهور و اشارات مثبت خارجی‌ها به پاستور رفت و سه سال غرغر «آقا» را تحمل کرد تا با برجام ادای امیرکبیری درآورد و وزیرخارجه‌اش صلای مصدقی سر دهد . اما از فردای برجام زیرآبش زده شد و ترامپ هم ضربه آخر را زد و برجام هم به آرشیو فریب‌کاری‌های رژیم پیوست. راستی اگر ریگی به کفشتان نیست چرا محتاج برجام شدید؟

رئیسی را مقام معظم با زمینه‌چینی‌هایی آورد و مجتبی را با فریب دادن قالیباف، سردار محبوب مجتبی، فریب داد. اول برایش بامداد دیگری را تصویر کرد و آخر صدایش زد که باقر جان مجلس را به تو می‌دهم کوتاه بیا، به هرحال رئیسی از خودمان است و بچه مشهد. قالیباف که پلخمون (تیروکمان دست‌ساز بچه‌های مشهد و قاتل سار و گنجشک) بدی به پیشانیش خورده بود انصراف داد و راهی بهارستان شد. درمورد شمخانی، که دبیر شورای امنیت ملی بود و مصالحه‌ ایران و سعودی بیش از هرکس مرهون تلاش‌های او و به دل سعودی‌ها نشستنش بود، در حالی که چمدان می‌بست که راهی قاهره شود و مصالحه‌ای دیگر را به انجام برساند روابطش با جوزپ بورل کمیسر روابط خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا و قرار کوه‌نوردیشان در دماوند و آلپ مبشر روزهای خوب در روابط با اروپا بود و ناگهان آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. آقا احضار فرمودند که علی خان برای شما کار بزرگ‌تری در نظر دارم، سکان دبیری به دست دریادار رفیقتان احمدیان می‌دهم، شما دستش را بگیرید تا زمان آزمودن عرصه‌ای دیگر فرا برسد. امید شمخانی این بود که نیت آقا آماده کردن او برای فرماندهی سپاه و بعد هم ریاست جمهوری است. اما نصیب دریادار مشاورت آقا و مجمع و وعده‌های توخالی بود.

پرونده شمخانی هم پس از ریاض بسته شد. نگاهی به نامزدهای تاییدصلاحیت‌شده ریاست جمهوری بیندازید. هیچ یک اعتبار داخلی و بین‌المللی ندارند. ماشین تبلیغات اصلاح‌طلبان عهدشکن البته حضور پزشکیان را به تجدید نظر کردن آقا تعبیر کرده‌اند که حضور یک اصلاح‌طلب آرام، که به گفته خودش قرار نیست راه دیگری غیر از راه رئیسی را انتخاب کند و همه‌گاه در خدمت مقام معظم و مجری اوامر حضرتش خواهد بود، به سود نظام و بازگرداندن اعتبار و آبرو به سیدعلی آقاست.

در میان ردصلاحیت‌شدگان گمان می‌کنم نه عباس آخوندی، نه عبدالناصر همتی و نه اسحاق جهانگیری منتظر تایید شدن بودند. وحید حقانیان که به فرمان آمده بود تا رد صلاحیتش روی جنتی و همکارانش را سپید کند که ما آقا وحید را رد کردیم و پزشکیان اطلاح‌طلب رای قبولی گرفت. احمدی نژاد دنبال دیده شدن بود، اما لاریجانی پرامید چنان تلخ و سنگین رانده شد که به قولی ره اعتزال گرفته است و ناله و نفرین می‌کند. او حتی نقشه از وزارت کشور تا پاستور را ترسیم کرده بود.

از آن‌ها که در رینگ هستند قالیباف به شتاب آمد و عهدشکنی با مجلسیان کرد و امروز بعضی از متنعم‌شدگان از نعماتش از حالا او را مستر پرزیدنت می‌دانند. آیا خامنه‌ای به یک رییس‌جمهوری نظامی تن درخواهد داد؟ وجود افسد الفاسدینی مثل علیرضا زاکانی چه معنایی دارد؟ آیا خامنه‌ای قصد تکرار به صحنه آوردن تحفه آرادان دیگری را دارد؟

راستی آیا جلیلی و قاضی‌زاده گمان می‌کنند حریف قالیباف می‌شوند؟ آیا تایید پورمحمدی چرکین روی و خوی، قاتل هزاران تن از فرزندان میهنمان، دهن‌کجی ولی فقیه به ملت نیست؟

خامنه‌ای در برابر خاتمی سفت و سخت پشت ناطق نوری ایستاده بود اما در برابر انتقادهای عباس آخوندی، باجناق ناطق و هر دو از دامادهای رسولی محلاتی، مجال مشارکت به او نداد.

با اعلام اسامی نامزدهای تاییدشده شورای نگهبان برای چهاردهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری ایران، نامزدها وارد مرحله تبلیغات شدند.

مصطفی پورمحمدی، علیرضا زاکانی، سعید جلیلی، مسعود پزشکیان، محمدباقر قالیباف و امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی شش نامزدی هستند که صلاحیتشان را شورای نگهبان تایید کرده است. اعلام اسامی این نامزدها و همچنین کنار گذاشته شدن تعدادی از چهره‌های مطرح واکنش‌های گسترده‌ای در پی داشت.

احزاب به‌اصطلاح اصلاح‌طلب رسما حمایتشان از مسعود پزشکیان را اعلام کردند و او را «نامزدی مطلوب، چهره‌ای دانشگاهی، وزیری توانمند و مدیری برجسته» توصیف کردند که «صفا و سلامت روان» دارد و می‌تواند «مشعل اصلاحات» باشد.

او با نهج‌البلاغه و دعای جوشن‌کبیر و اطاعت محض از نایب امام زمان می‌آید که امید‌آفرینی کند، البته به روز حشر.

روزنامه جوان سپاه پاسداران در سرمقاله روز دوشنبه ۱۹ خرداد، با اشاره به تایید نامزد اصلاح‌طلبان، مسعود پزشکیان، نوشت: «اگر اصلاح‌طلبان شکست بخورند، نباید دولت را متهم به تقلب و فساد کنند و اگر پیروز شوند، این پیروزی را ناشی از اقبال مردم به نامزدشان بدانند.»

من براین گمانم که این همه تبلیغ برای پزشکیان و قالیباف و ترساندن مردم از دیوهای درکمین ‌نشسته ذوب‌شدگان در ولایت سید علی مثل زاکانی، همه برای کشاندن مردم به پای صندوق‌هاست. ملت بزرگ ما همیشه با رفتارش شگفتی‌آفرین بوده است. چقدر سرفراز می‌شویم که در روز رای‌گیری، ملت با سرافرازی شکست حکومت را جشن بگیرند.