جمهوری اسلامی با موارد مشابه از منظر سیاسی، امنیتی و رسانهای برخورد میکند، در حالی که عربستان سعودی با حادثه قاسمیان به شیوهای قانونی و نهادی برخورد کرد.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۹ مه ۲۰۲۵ ۹:۴۵
غلامرضا قاسمیان و تصویری از حمله به سفارت و کنسولگری عربستان سعودی در ایران- تسنیم
دستگیری حجت الاسلام غلامرضا قاسمیان در مدینه به دلیل انتشار ویدیویی از او که در آن به اماکن مذهبی عربستان سعودی توهین کرده بود، جنجال گستردهای را در ایران و جهان اسلام برانگیخت. برخی مقامهای ایرانی دستگیری او را نقض آزادی بیان دانستند، در حالی که عربستان سعودی اظهارات او را توهین مستقیم به حرمین شریفین و تحریک در ایام حج دانست.
اما اگر اوضاع برعکس بود چه؟
به گمانم برای روشنتر شدن ابعاد عمل شیخ غلامرضا قاسمیان در برابر مزار پیامبر اسلام بر پایه تجربههای ۴۵ سالهمان از رژیم ولایت فقیه، بد نیست یک شهروند سعودی را در خیال به مشهد ببریم و از او مقابل حرم اما رضا ویدیویی مشابه ضبط کنیم. این ویدیو قطعا موجی از خشم رژیم، مذهبیون و اهالی ولایت فقیه را در ایران برمیانگیخت.
واکنشهای رژیم ایران میتوانست از این قرار باشد:
۱ــ واکنش امنیتی سریع و خشن: نهادهای امنیتی مانند سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات بلافاصله فرد مذکور را به اتهاماتی مانند توهین به اماکن مقدس، اقدام علیه امنیت ملی و تحریک افکار عمومی دستگیر میکردند.
۲ــ حمله شدید رسانههای دولتی: روزنامههایی مانند کیهان و خبرگزاریهای تسنیم و فارس، به همراه کانالهای تلویزیونی، او را بهعنوان عامل وهابی آلسعود توصیف میکردند و خواستار اشد مجازات برای او میشدند.
۳ــ اعتراضها و فتواهای مذهبی و برپایی تظاهرات مقابل کنسولگری عربستان سعودی در مشهد یا سفارت این کشور در تهران: روحانیون میتوانستند فتواهایی مبنی بر محاکمه یا حتی اعدام او صادر کنند.
۴ــ یک بحران دیپلماتیک به وجود میآمد: همانطور که در پی حمله سال ۲۰۱۶ به سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری آن در مشهد، شاهد بودیم، روابط دیپلماتیک رو به وخامت میگذاشت و دیپلماتهای سعودی اخراج میشدند.
۵ــ رژیم ایران میتوانست از این حادثه برای ایجاد احساسات ضدسعودی و بسیج مردم علیه یک دشمن خارجی استفاده کند.
در مقابل، عربستان سعودی با قاسمیان چگونه برخورد کرد؟ او بیسروصدا و بدون هیاهوی رسانهای دستگیر شد، اما وجهه روحانیون ایرانی در رسانههای رسمی آن کشور مخدوش نشد، موسم حج بدون تحریک زائران به طور عادی برگزار میشود و هماهنگیهای دیپلماتیک نیز ادامه دارد.
این مقایسه نشان میدهد که چگونه رژیم اسلامی حاکم بر خانه پدری با چنین مواردی اغلب با برخورد سیاسی، امنیتی و رسانهای تند برخورد میکند، در حالی که عربستان سعودی با حادثه قاسمیان به شیوهای قانونی و نهادی برخورد کرد.
این تفاوت، فرق اساسی بین دو رژیم را در درک آنها از مقدسات، آزادی بیان و امنیت مذهبی آشکار میکند.
همین رفتار را ما در گذشته هم از جمهوری اسلامی دیدهایم. انتقال ۵۰ کیلو ماده منفجره سی۴ به عربستان سعودی از طریق جاسازی در ساک کشاورزان بیگناه روستاهای اصفهان، سال بعد از آن، تلاش برای تسخیر حرم مکی و آویختن تصاویر چندمتری خمینی و شعارهای ناسزاگونه به پادشاه و دولت سعودی، کشتن الغامدی، دیپلمات سعودی، در تهران و تخریب سفارت و سالها پس از آن، انفجار برجهای خبر، آموزش تروریستها در ایران و اعزام آنها به سعودی و سرانجام به آتش کشیدن سفارت سعودی در تهران و کنسولگری آن در مشهد به امر شخص خامنهای و قطع هفت ساله روابط دو کشور.
موضع رسمی دولت البته محکوم کردن قاسمیان و اعلام برائت از او بود. البته توییت عباس عراقچی، وزیر امور خارجه خامنهای، از همه تندتر بود و در رسانههای نزدیک به سعودی هم منعکس شد. نواب، نماینده خامنهای در حج و همدل و همراه قاسمیان، هم ضمن اعلام برائت، خواستار آزادی فوری او برای اجرای مناسک حج و بازگشتش به ایران شد.
قاسمیان از جمله همانهایی بود که حمله و آتش زدن سفارت عربستان سعودی را تبریک گفتند. او در آن زمان مشاور قالیباف بود و امروز نیز با حکم او، رئیس کتابخانه مجلس و پژوهشکده آن است. گو اینکه حالا زانوی سعید جلیلی را میبوسد.
عامل اصلی حمله به سفارت سعودی یعنی حسین کردمیهن هم از چهرههای نزدیک به قالیباف و از اعضا هیئتالرضای کرج بود. او که زمانی دانشجوی مهندسی در دانشگاه رشت بود، پس از چندی اخراج شد و راه حوزه را پیش گرفت، اما نزدیک شدن او به رضا رمضانی گیلانی، راه ورود این دانشجوی اخراجی به سیاست با رویکردی تندرو را تسهیل کرد.
نقش او در حمله به سفارت عربستان سعودی، حضور در باشگاههای فرهنگیــورزشی و نزدیکی سیاسی به قالیباف و برخی اقدامها در جنگ سوریه از کردمیهن یک چهره غیرمحبوب نزد طبقه متوسط از جمله طبقه متوسط نزدیک به اصلاحطلبان ساخت. شگفتا که حجتالاسلام قاسمیان نیز همین مسیر را از دانشگاه تا حوزه طی کرده است.
به نظرها زیر اخبار بازداشت قاسمیان نگاهی انداختم. دست بالا را ارتش سایبری سپاه داشت، اما هموطنان باذوق نیز هرازگاه تحلیلهای بانمکی زیر خبرها داشتند. از جمله شخصی که زیر خبر مربوط به این رویداد نوشته بود: «این عنصر… مصداق همان شعر مشهور شیخ اجل، سعدی، است که گفت: خر عیسی گرش به مکه برند/چون بیاید، هنوز خر باشد».
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
از دوران نوسنگی، و شاید حتی پیش از آن، نیاکان ما باورهایی را پروراندند و آیینهایی را بهجا میآوردند. احساس دینی و نیاز به باور داشتن، بهطور عمیق در ذهن انسان نهفته است. در جامعه، دیندار شدن فطری نیست، بلکه نتیجه عملکرد انواع و اقسام عوامل ذهنی و روانی و تربیتی و روانشناسانه و جامعه شناسانه و جغرافیایی و نتیجه یک تاریخ اجتماعی است.
چگونه مذهبی شدیم؟
در جامعه یک فرزند وقتی در خانواده ای دینی متولد شد، دارای احوال و عواطف مذهبی می شود و سپس احساس دینی او توسط عوامل ذهنی و عینی و اجتماعی پرداخته می شود و این امر در مرحله بعدی، در مدرسه و محیط اجتماعی و حرفه ای تدارک بیشتر می بیند. این سوژه اجتماعی در ابعاد اجتماعی و فضای عمومی به فرد مذهبی تبدیل می گردد و خود می تواند فعالانه عمل کرده و اعتقاد دینی اش را مستحکم نموده و پایه ایدئولوژیکی اش را تنظیم نماید. بطور عموم فرزند در خانواده یهودی، یهودی می شود و در خانواده مسلمان، مسلمان می شود و در خانواده بودایی، پیرو بودا می گردد. ادیان، با میراث خانوادگی از یک امتیاز بزرگ برخوردار هستند زیرا از آنجا که «دین پدری» امر «مقدس» تلقی می گردد با تمام قوای روانی و عاطفی به فرزندان انتقال پیدا می کند. بقول «کارل گوستاو یونگ»، روانکاو سوئیسی، شعور انسان از ناخودآگاه انسان رشد می کند و در این ناخودآگاه تمامی حالات و احساسات شکل می گیرند(خاطرات، رویاها، تفکرات). افزون برآن بگفته «رنه ژیرار»، جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی، میل ما همواره و از اساس از آن دیگران است، همچنانکه میل های دیگران را تقلید می کنیم و خود ما نیز مورد تبلیغ قرار می گیریم و به گفته او فرد در یک روند «میمیک» یا تکرار ناخودآگاه و مکانیکی عادت رفتاری قرار می گیرد. فرد هنجار اجتماعی و فرهنگی و دینی را تکرار می کند. (خشونت و امر قدسی، ۱۹۷۲). البته جامعه، دوری و نزدیکی هنجار را کنترل می کند یا مورد تنبیه و انظباط قرار می دهد ولی جامعه دینی معیارهای مذهبی اش را عادی و طبیعی وانمود ساخته و افراد را در دستگاه خود می سازد و شکل می دهد. فرد پاسیو و غیرفعال است و از خودمختاری فکری برخوردار نیست ولی مدام جذب می کند. ناخودآگاه او تمام پیام های پیرامون را می گیرد و پدیده «مقدس» را در جایگاه ویژه قرار می دهد.
درواقع یهودیان براین باورند که موسی، ده فرمان و تورات را از کوه سینا با خود پایین آورد و بنابراین فرزندی که در درون خانواده یهود متولد شود و کردار او مطابق ده فرمان است، یهودی می باشد. غسل تعمید، تائیدیه (تثبیت ایمان) و عشای ربانی سه آیینی هستند که از طریق آنها فرد به یک مسیحی تبدیل میشود. این سه آیین یک مجموعه کامل را تشکیل میدهند و هویت مسیحی را بنیان مینهند. این آیینها در ایمان به خدای عیسی مسیح تجربه میشوند و در کلیسا و خانواده و مدرسه آموزش داده می شود و تربیت کودکان شکل می گیرد. در فضای دینی و خانوادگی فرد مسلمان می شود. رفتارهای دینی و اجتماعی مانند اذان در گوش نوزاد، دعاخوانی، احترام به قرآن، صلوات فرستادن، نمازخواندن، روزه گرفتن، اشک ریختن برای حسین، آداب «مقدسانه» در حرم و امامزاده، اعتقاد به عمل گناه، سفر حج، و غیره از همان لحظه اول وارد زندگی و ذهنیت می شود. در این روند، ذهنیت نقاد عمل نمی کند بلکه جذب بشکل «میمیک» و غیرآگاهانه و با شیفتگی روانی انجام می شود.
برپایه این گفته فرد مسلمان شیعه از همان ابتدا با ناخودآگاه خود در این فضا مانیپولاسیون می شود، شکل می گیرد و انسان به انسان دینی تبدیل می شود. فرد در یک فضای فرهنگی و سمبولیک، با کدها و قواعد خاصی، با امام پرستی و موهوم گرایی، متولد شده و از همان ابتدا مورد پرداخت شخصیتی قرار می گیرد. در فقدان افکار و باورهای گوناگون، ذهنیت بطرز یکجانبه رشد کرده و در زیر سلطه دگماتیسم، هر گونه قدرت انتقادی را از دست داده و خمیرمایه خود را با دین همآغوش می کند. در خانواده مسلمان هنگامیکه فرزند متولد می شود اولین اقدام در گوش نوزاد دعا و آیه قرآنی می خوانند و اذان می گویند و اینگونه آداب و رسوم و تربیت و عادات و اشتیاق به پدیده موهوم و خرافه، تا پایان عمر ادامه دارد. هنگامیکه کسی می میرد و در لحظه ای که پیکر به زیر خاک می رود و برایش دعا می خوانند و در درون گور برایش اشهد می گویند، افراد زنده پیرامون این سمبول ها و نشانه ها را جذب می کنند. جسم و روان فرد در سراسر عمر، توسط دین و عوامل دینی، پرداخته و ساخته می شوند و شکل می گیرند و هویت دار می گردند. این توتالیتاریسم تربیتی ایدئولوژیکی دینی، انسان را از هر نوع مقاومت فکری و روانی تهی کرده و تمام عنصر دین را به امری کاملن طبیعی و همیشگی و عادی و ابدی تبدیل می کند.
ماکس وبر جامعه شناس آلمانی، می گوید انسان دین را می پذیرد زیرا دین برای او معنابخش است. حال پیش از آنکه این «انتخاب وبری» صورت گیرد و روند پذیریش آگاهانه در ذهن انسان عمل کند، ناخودآگاه انسان با تمام قدرت در حال جذب کردن سمبولها و پیام های اجتماعی و روانی و تاریخی است. در جامعه روند روانشناسانه و روانکاوانه و قدسی گرایی و احساسی و هیجانی در تاثیرپذیری دینی با قدرت بی مانندی عمل می کند و روند و انتخاب آگاهانه نقشی ندارد و یا بسیار فرعی دارد. انسان محصول روند ایدئولوژیکی و خانوادگی و دینی و فرهنگی و احساسی ویژه ایی است که پیش از تولدش در جامعه جاری است. توده مردم دین را انتخاب نمی کنند بلکه تسلط دینی و فضای دینی، انسانها را در خود فرومی برد و قدرت فکری و روانی آنها را ویران نموده و روان تسلیم می گردد. در چنین شرایطی فرد دینی و توده معتقد، به یک واقعیت اجتماعی تبدیل می گردد. کلودلوی استروس، انسان شناس فرانسوی، می گوید دین خود یک «توهم» نیست و واقعیت مادی دارد(توتم گرایی مدرن، پاریس ۱۹۶۲). بزبان دیگر از نظر این جامعه شناس دین یک توهم آبستره نیست، بلکه دین خود از موهومات سرشار است ولی خود دارای یک واقعیت اجتماعی و مادی می باشد. انسان معتقد ساده و یا انسان متعصب و تروریست، با پوست و خون خود موجود است. در طول تاریخ، انسان دین را می آفریند ولی در این مسیر دین به آدم سازی می پردازد.
ماشین ایدئولوژی دینی شیعه گری
با توجه به آچه گفته شد ایرانیان که با فرهنگ و تمدن دیرین خود بودند به دنبال تجاوز ویرانگری اسلام و بدنبال شیعه سازی بدست سلطانهای صفوی، به انسانها مسخ شده تبدیل شدند و یک دین مهاجم و ضد فرهنگ ایرانی را به مذهب خود تبدیل کردند.(به «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان»، جلال ایجادی، نشر فروغ، نگاه کنید)
بنابراین دین اسلام با جبر روانی و فرهنگی خود، با بار عظیم موهومات و خرافات و افسانه ها و احکام خود بر ذهن تحمیل می شود. قرآن دین اسلام هیچگونه پرورش خودمختارانه و چندگرایی را نمی پذیرد و تنها ملاک، قبول تعبدی دین و روح عبادت و اظهار بندگی است. در بسیاری از سوره ها و نیز سوره بقره می آید که در موضوع الله جای بحث و جدال نیست (آیه ۱۳۹). در سوره آل عمران می آید: «هرگز دینی جز اسلام پذیرفته نمی شود». قرآن تجلی خشونت کلامی و تشویق کننده خشونت جنایتکارانه عملی است. در آن، بارها تاکید می شود که انسان مطیع و تسلیم الله است. شک کردن جایز نیست و به آتش جهنم منجر می شود. تعبد و تهدید و خشونت قرآنی تعیین کننده ساختار ذهنی مسلمان است. قدسی گرایی و خرافه گرایی و دگماتیسم مسلمانان بصورت قطعی و محکم عمل کرده و فرد را از هرگونه نرمش و انعطاف فکری دور می کند. ابعاد عظیم جمود فکری در جهان اسلام و تروریسم و سلفی گری شیعه و سنی و عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی و علمی، نتیجه همین روند روانی و تعبدی است. اسلام به رشد فردیت مدرن و رشد آزادانه فکر نمی انجامد بلکه برعکس به خاطر تعبدگرایی و جزمگرایی، فراهم کننده سقوط روانی و فکری انسان است. از فدانیان اسلام نواب صفوی تا خمینی و خامنه ای، تا داعش و القاعده، تا جهاد اسلامی فلسطین و حماس، تا «اخوان مسلمین» و تروریست های جهادگرای اسلامی در غرب، تا جهادگرایان سلافیست فرانسه و بلژیک، تا بوکوحرام و الشباب، تا آخوندهای شیعه و نواندیشان دینی، همه، به پاتولوژی انجماد دینی روانی دچار هستند که آنها را به وابستگی به اسلام و مقدس دانستن قرآن محکوم نموده است. در میان این گروه ها، کسانی هم که تروریست نیستند و با تکنیک و فعالیت اجتماعی غیر دینی در ارتباط هستند، نمی توانند پیوند روانی و عاطفی خود را با اسلام قطع کنند زیرا ذهن و ناخودآگاه این افراد توسط ایدئولوژی قرآنی مسخ شده است.
در تاریخ ایران عنصر دین ساختار پرور بوده است. تهاجم عرب و تسلط دین استعماری اسلام هویت ایرانی را مسخ نمود. دستگاه های صفوی و قاجار و دوران دوم پهلوی و جمهوری اسلامی، با همکاری تنگاتنگ دستگاه روحانیت ، جامعه را دینی نمودند. این دستگاه های دولتی و رسانه ای و آموزشی، تمامی نخبگان ریز و درشت، تمام آموزگاران و روزنامه نگاران و مسئولان دولتی و توده ایرانیان را مسلمان و شیعه نمودند. سموم خرافی دستگاه دینی و دستگاه ایدئولوژیک دولتی و پروپاگاند روحانیت در تمامی اجزای ذهن و جامعه رخنه کرده و ذهنیت خردسال و بزرگسال را مدام مورد تهاجم تبلیغاتی دینی قرار می دهند. تبلیغ ایدئولوژی قداست یعنی مسدود کردن اندیشه و تبلیغ مرجع تقلید و بندگی، خط اصلی برای شکل دادن ذهن و مهار انسان در جامعه است. ذهنی که تنبل است و حس کنجکاوی را از دست داده، روانی که تقدیرگرا گشته و توانایی واکنش به بدی و تجاوز را از دست داده، نمی تواند مقاومت کند و مستقل باشد و انتقاد گر باشد. بعلاوه استبداد و آدمکشی و هجوم های متعدد تاریخی و اجتماعی، اراده فردی را درهم شکسته و امکان زمانی و قدرت فکرکردن نمی دهد. تجاوز عرب و مغول و دیگر مهاجمان و سرکوبگری حاکمان خلفای عرب بسیاری از ساختارها را ویران نمود و ماشین دین سازی صفویه و آخوندهای داخلی و بیگانه، آسیب دیدگی روان ایرانی را عمیق ساختند و شیعه گری را غلبه دادند. پیروزی شیعه گری در ذهن، به نابودی یا به حاشیه راندن فرهنگ ایرانی و سمبولهای آن مانند پیام مهر و آئین زرتشت و سیاست کورش و شاهنامه فردوسی و شعر خیام و فلسفه رازی، منجر گشت.
دین اسلام فطری نیست بلکه محصول تجاوز و خشونت ایدئولوژیک، محصول تکرار و تکرار و عادت و محصول فلج نمودن تفکر است. از جمله عوامل خشونت، حوزه های روحانیت و مدارس دینی و دستگاه شبکه ای آخوندها هستند. از دیر باز حوزه های قم و تهران و مشهد، مدارس دینی و آموزشی و تبلیغی، نهادهای برگزاری مراسم عاشورا و ماه رمضان، سازمان خطبه های دینی و رساله های آخوندها و مجلس روضه خوانی آخوند، تولیدگران دین شده و میلیونها مغز را به گیرنده های رسم و عادت و پیام دینی خود تبدیل نمودند. چهره و شخصیت جامعه ایران بمرور تغییر یافت زیرا رژیم ها و دستگاه های دینی و تکرار فرهنگ عامیانه دین خو، آشکار و پنهان، کدها و هنجارها و رفتارهای دین خو را در بطن جامعه وارد ساختند و تربیت انسان ها را شکل دادند. دستگاه آخوندها که مظهر فساد و دروغ هستند، دین خود را بطور گسترده پخش نموده تا انسان آزاد نباشد و در اسارت الله و طبقه روحانیت باقی بماند.
البته قرآن و نهج البلاغه، تنها مرجع دین پروری و دین گستری نیست. بخصوص برای شیعه و تمایل آن برای جدا کردن خود از اسلام سنی، انبوهی آثار بوجود آمد که جریان شیعه را بعنوان یک جریان دینی و سیاسی مجزا سامان می بخشد و مشخص تر می سازد. ویژگی این آثار نه در کیفیت فکر و ارزش تاریخی، بلکه در اسطوره سازی های دروغین و موهومات و روایاتی است که به خاندان بنی هاشم و دستگاه ایدئولوژیک شیعه گری متصل شده اند و نقش آنها بازتولید وابستگی روانی و احساسی و شهید پرستی و مرگ ستایی است. جعل های شگفت انگیز دین سازی و امام سازی و کورذهنی در فقه شیعه به اوج می رسد. این کتاب ها کدامند؟
«کتب اربعه» چهار کتاب حدیثی شیعه است که توسط «عالمان متاخر» جمع آوری شده است: «الکافی» از یعقوب کلینی، «تهذیب الاحکام» و «الاستبصارفیما اختلف من الاخبار» از شیخ طوسی، «من لایحضره الفقیه» از شیخ صدوق. این کتابها در زمان آل بویه در قرن چهارم هجری قمری بوجود آمدند. این مجموعه بزرگ با ۴۱۲۶۳ روایت و احادیث غیر تاریخی و غیرعلمی، انبوه روایاتی را تشکیل داده که طی سالیان متمادی توسط کاتبان در اسلام بوجود آمده است. باید افزود که این «کتب اربعه» با مجموعه «جوامع ثانویه»، قرن دهم و یازدهم کامل میشود. این مجموعه، دربرگیرنده «الوافی» از محمد حسین فیض کاشانی، «وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریعه» از شیخ حرعاملی، «بحارالانوار» و «حلیه المتقین» از محمد باقر ابن محمد تقی مجلسی، می باشد. بر این لیست باید «نهج البلاغه»، خطبه های منسوب به علی ابن ابی طالب که در قرن چهارم هجری توسط سیدرضی تهیه شده، «صحیفه سجادیه» حاوی دعاهای زین العابدین علی بن الحسین، «مفاتیح الجنان» شامل دعاها و مناجات و زیارت های پیامبر و امامان از شیخ عباس قمی و «صحیفه مهدیه» حاوی دعاهای منسوب به حجت بن الحسن امام دوازدهم، و غیره را اضافه نمود. البته لیست کتاب های شیعه ادامه دارد. در لیست کتابهای مرجع شیعه باید کتابهای زیر را نیز گنجاند: کتاب فقه کاشف الغطاء از شـیـخ جـعـفر کاشف الغطا، کتاب مصادر الجتهاد از سید محمود هادی غضنفری خوانساری، کتاب های متعدد سید هاشم بحرانی و از جمله «البرهان فی تفسیر القران»، کتاب «التبیان فی تفسیر القران» از شیخ طوسی، کتاب «المیزان فی تفسیر القران» از سید محمد حسین طباطبائی. حال به همه این کتاب ها، مجموعه آثار و رسالات عملیه فقهای شیعه مانند: آیت الله بروجردى، خوئی، میرزای نائینی، محقق اصفهانی، حکیم، شیخ کاظم شیرازی، شیخ عبد الکریم حائری، سید محمد صادق روحانی، گلپایگانی، خامنه ای، روح الله خمینی، سیستانی، فاضل لنکرانی، لطف الله صافی، محمد تقی بهجت، وحید خراسانی، منتظری، و دیگران را بیافزائید. شیعه گری یعنی تمام کتاب ها و رساله هایی مه توسط فقیهان و آخوندها و ملاباشی های مرتجع و ضدخرد و ضد مدرنیته بوجود آمده و خاصیت اصلی آنها ویرانگری اندیشه و منطق و دانش است.
نقش این کتاب ها چیست و کدام ارزش فکری از آنها استخراج می شود؟ این کتابها مروج فلسفه و راسیونالیسم فکری نیستند، این کتابها پایه هنر و معماری و دانش نیستند، این کتابهای فاقد جنبه علمی و تاریخی هستند. این کتابها گاه جنبه عرفانی و «تئوزوفی» دارند ولی یک مجموعه موهومات و جعلیات و احکام زیان آور را تشکیل می دهند. این کتاب ها هستند که امامان و امام دوازدهم را بوجود آورده اند. نقش این کتاب ها ایجاد مردم مقلد و تولید کورذهنی، ایجاد رفتار اطاعت، بردگی و مسخ ذهنی است. نقش این کتابها ایجاد تسلیم در برابر الله و نفی خرد و اندیشه انتقادی و آزادی انسان است. نقش این کتابها تشویق به جنایت است زیرا بازتولید مکرر و پردامنه تبعیض، حس برتری ایدئولوژیک دینی، سلطه تعبد دینی بر روان، انسان را به بدی و شرارت نزدیک می کند و کشتار کافر و مشرک و مرتد و منافق و محارب با خدا و تجاوز به زنان را، عادی و مقدس و الهی می سازد. میراث شیعه گری جز خرافه پرستی و جعل و دین سازی چیز دیگری نیست.
ماشین دینی کردن انسان با مکانیسم های پیچیده ایدئولوژیک عمل کرده و شخصیت فرد را به زیر سلطه درمی آورد. فضای دینی و رازآمیز خانواده و جامعه و مجموعه نهادهای ایدئولوژیک و دولتی در جامعه از فرد موجودی مطیع دین میسازد. روشن است که در جامعه بسته و مستبد و در فقدان اندیشه گری و انتقاد، تاثیر این فضای ایدئولوژیکی منکوب کننده تر است. در تمام جوامع دین و رفتار دینی وجود دارد ولی میزان وابستگی به دین و جایگاه دین در جامعه متفاوت است. در جامعه فرانسه و سوئد و آلمان هم دین موجود است، ولی وزنه و تاثیر آن هرگز مانند نفوذ دین در جامعه مصر و عربستان و ایران نیست. روحانیت شیعه یک طبقه سیاسی بوده و برای تحکیم و قدرت گیری خود، ایدئولوژی شیعه را بطور گسترده بکار گرفته است. بقای این طبقه رانت دار به حجم کتاب های احکام و تفسیرهای قرآنی، و نیز نفوذ در اعماق جامعه بستگی داشته است. این آثار بمرور انباشت شده و بمثابه آثار «محترم و مقدس» معرفی شده است و کسی جرات آن را نیافته است که بر آنها نقد بنویسد. البته در دورن روحانیت جدال تفسیری و تناقض شخصیتی بسیار است ولی اجتماع از آن چیزی نمی داند. افزون بر آن هیچیک از نواندیشان دینی اعلام جنگ علیه این آثار نمی کند زیرا چنین اقدامی به تشدید تناقضات درونی منجر می شود. همین نکته نشان دهنده آنست که نواندیشان دینی خواهان اصلاح و رفرم واقعی در دین نیستند زیرا محافظه کاری آنها و محاسبه برد و باخت، آنها را به رفتاری سازشکارانه و بسیار محتاط می کشاند. بنابراین اتحادی صورت گرفته تا دین اسلام و فقه شیعه ادامه یابد. امتیازداران حکومتی و حوزوی و نواندیش دینی، از سلطه اسلام سود می برند. روشنفکران اسلاموفیل و چپ های طرفدار استالینیسم و کاسترویسم و مائوئیسم و پوتینیسم در گذشته و امروز از «اسلام مبارز و ضد امپریالیست» و «روحانیت مترقی» و «دین توده ها»سخن گفتند و باورهای خرافی و ضدعلمی را محکمتر ساختند. به این ترتیب بیماری و ازخوبیگانگی ما نسبت به اسلام و شیعه گری ساخته شد.
گسست همه جانبه از اسلام
به تمام کشورهایی که اسلام بر قانون و سیاست و مغز انسان غلبه دارد نگاه کنید. این کشورها در خاورمیانه اغلب استبدادزده و متعصب و عقب مانده و امتی هستند. در چنین جامعه هایی افرادی که طرفدار خشونت و اجرای فتوای دینی برای کشتن هستند فراوانند. در چنین کشورهایی تمدن به جهت صفر گرایش دارد. ریشه این انحطاط کجاست؟ در اینجا دانش رشد نمی کند، آفرینش ادبی غایب است، نخبگان در مذهب غوطه ورند، الله در زبان و روان آنها غالب است، قانونمداری رایج نیست، از همه پیشرفت های جهان بدور است. برجسته ترین دلیل این فقر اندیشه و فکری و زوال تمدن، همانا قرآن و اسلام و استبداد و سنت کهنه و نیز محافظه کاری و تنبلی و ازخودبیگانگی روشنفکران است. کشورهایی مانند کشورهای جنوب خلیج فارس تلاش نمودند تا در اتحاد با غرب، با مدرنیزاسیون اقتصاد و ساختمان سازی و گسترش گردشگری جهت تازه ای به جامعه دهند. ولی فلسفه و آفرینندگی فکری خاموش است، طاعون اسلام همه جا در گشت و گذار است و ذهن ها را به مستعمره خود تبدیل کرده است.
تسلط اسلام شیعه بر کشور ما خانمانسوز بود و بخش بزرگی از نیروهای انسانی و فرهنگی را از دست دادیم. استقرار حکومت اسلامی بیشترین توانایی علمی و آموزشی و فرهنگی و فلسفی و قانونگرایی و شادی ما را ویران نمود. ملاباشی و آخوند و حاکم اسلامی و مسئولان سیاسی و اداری و اجتماعی مبلغان اسلام شیعه شدند. اسلام عامل انحطاط است زیرا این دین در برابر خرد و فلسفه و درک انتقادی همیشه ایستاده است. قرآن فاقد عنصر علمی و نوآوری و خلاقیت فرهنگی و تمدنی است. نتیجه مهم اسلام رشد تعبد و دگماتیسم و فکرنکردن بوده است و آنجا که بزرگانی در قلمرو اسلامی به فکرکردن پرداختند، مورد تکفیر و بی اعتنایی قرار گرفتند. شکاکیت خیام و ناباوری رازی، آنها را در برابر اسلام مقاوم ساخت. تمام بزرگانی مانند ابوعلی سینا و فارابی و ابن رشد اندلسی و نیز حافظ و مولوی باعتبار خلاقیت شخصی و شناخت و تلاش خود و محیط خانوادگی یا اجتماعی خود، درخشیدند. این بزرگان در فضا و دنیای اسلامی بزرگ شدند و به مکتب رفتند، ولی کسب دانش و روحیه شخصی اشان، آنها را بر پرسش کشاند، آنها را به نفی جزمیت اسلامی کشاند و آنها را وادار ساخت تا عنصر فکر و منطق و تخیل و فلسفه را وارد بینش خود نموده و تا حدودی زایش جدیدی را فراهم سازند. ذهن و اندیشه آنها با تناقض های حاد درگیر بود زیرا استبداد دینی در حکومت و در جامعه آنها را محدود و فلج می کرد. روشن است که فکر آنان گسست از اسلام نیست ولی دارای عنصر تفکر و تخیل و شهامت است. دیوان حافظ و مثنوی مولانا از قرآن نمی آیند، ازشیعه گری الهام نیافته است، بلکه نتیجه نبوغ ادبی و نوآوری انسانی و تاریخ است. ابن رشد و ابوعلی سینا و فارابی از فلسفه یونانی وام گرفته اند و در دنیای بسته اسلام، جزمیات حاکم را سست می کنند و به این خاطر است که آنها در پی پیوند زدن ایمان و عقل هستند. این شخصیت ها محصول تاریخ معین و توتالیتاریسم اسلامی هستند ولی ویژگی آنها با وجود تناقض های خود، هنر و اندیشه می آفرینند. امروز دیگر ما نمی توانیم تکرار گذشته باشیم، هویت واقعی ما در گسست از ایدئولوژی استعماری اسلام شیعی معنا می یابد.
دین مسلط و فرهنگ دینی پیوسته در برابر اندیشه سد آفریده و تخیل را مرعوب میکند. اگر معتزله روی عقل تاکید داشتند اشاعره بر حدیث و سنت پافشاری می کردند. در طول تاریخ اسلام این دو جریان همیشه دارای دوری و نزدیکی بوده اند ولی خط پررنگ همانا دکترین اشاعره و فکر نکردن و دگماتیسم، بوده است. در این فضای دینی ایدئولوژیک تنگ و خفقانی، تمام نفرت دستگاه روحانیت و تازیانه تکفیر آنها علیه اندیشمندان و اندیشه گران آزاد بی سبب نیست. ایدئولوژی قرآنی و اسلامی در پی حاکمیت مطلق ایمان است حال آنکه بینش اندیشمندان بدون نفی دین، در پی هموار نمودن رشد عنصر عقل است. کار متفکران نامبرده تلاش در انطباق دادن فلسفه به دین است و این تلاش نمی توانست راه گشا باشد زیرا دین، عنصر فکری را منهدم می کند و این دو پدیده به یک حقیقت نمی رسند. فشار دین و روحانیت و سنت مذهبی و استبداد سیاسی یک مجموعه سنگین سرکوب را ایجاد نموده و در چارچوب این خفقان، کار فکری مستقل دشوار یا ناممکن است. جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه نتیجه خفقان قرآنی و نتیجه جاه طلبی مستبدانه حاکمانی است که خود را بجای الله می نشانند. خمینی یک مرتجع، متوهم، عارف مسلک، مستبد است که سیاست تصرف قدرت را با عوامفریبی دینی و سرنیزه و اعتقاد به ولایت علی و ولایت مطلقه خود پیاده می کند.
دوران ما، دوران خردگرایی، دوران نقد مدرنیته بر پایه اومانیسم، دوران نقد سلفی گری و تاریک اندیشی، دوران اکولوژِی و جهان دیجیتالی و هوش مصنوعی و فروریزی ارزشهای آرکائیک اجتماعی است. دوران ما، دوران جامعه سیالیت های روانی و اجتماعی و فرهنگی است. دوران ما، دوران آزادی از هر قیدوبند دینی پدرسالارانه و اعتلای روحیه شادی و موسیقی و مناسبات خانوادگی و جنسی غیر دینی است. دوران ما، دوران آزادی زن و حقوق بشر و نقد خدا و مذهب است. این دوران در تناقض آشکار با قواعد جامعه قبیله ای و خشونت بار و تبعیض گرای اسلامی و در تناقض با قصاص و احکام دینی و شریعت اسلامی و ولایت الهی است. البته درضمن بگوئیم مدرنیته پایان مذهب نیست و باورهای دینی در جامعه مدرن ادامه دارند و در همین دوران ایدئولوژها و حاکمان آدمکش و اعتقادهای فاسد فراوانند. از دوران مدرنیته خردگرایی و دانش، قطب نمای بشریت است ولی واقعیت خشن و شرم آور جهان را فراگرفته است. از دوران مدرنیته پارادایم ها و چالش ها و گرایش های نوین مطرح شده است. در بستر گرایش مدرن جهان مطلب بر سر جایگاه دین در جامعه و ذهن انسان است. در این جامعه دین از قدرت مطلق فرومی افتد و عقل بشری و رفتار خردمندانه و زمینی، بر رفتار دینی غلبه می کند. پس ما نیازمندیم تا در رفتار شهروند عقل گرایی برجسته باشد و وزنه اعتقاد دینی در زندگی اجتماعی کاهش یابد، ما نیازمندیم که روحیه انتقادگری غلبه داشته باشد و انسانها خود تصمیم بگیرند. الگوی دینی در تضاد با الگوی مدرنیته و خردمندی است.
دوران ما می طلبد که تفکر کانت و خردگرایی و نظریه داروین و فیزیک نیوتن و انیشتن و علم ژنتیک و دانش نورولوژی و پزشکی و تجربه های علمی انسان شناسی و تئوری های جامعه شناسانه و تاریخ شناسی و تکنولوژی انترنتی و پارادایمهای اکولوژیکی، راهنمای کار ما باشد و از خرافه گرایی دینی بپرهیزیم. ما باید از فرهنگ فلج کننده نواندیش دینی برش کنیم، ما باید از ایدئولوژی تسلیم طلب چپ های وفادار به تقدس اسلامی برش کنیم، ما باید در پی گسست از دین اسلام باشیم. تمام سامان درسی و آموزشی ایران آلوده به اسلام بوده و نیازمند یک تحول عظیم است. فرهنگ مذهبی جاری مبلغ مرگ و اسارت روانی است. اسلام یک انحطاط در اندیشه و فرهنگ و شخصیت انسانی است. در تمامی عرصه ها اسلام و قرآن در برابر ترقی و نوآوری قرار گرفته اند. این دین در برابر خرد است، مخالف هنر و موسیقی است، مخالف آزادی اندیشه و آزادی انسان و برابری زن و مرد است، سدی در برابر دانش فیزیک و زیست شناسی و نظریه داروین و اخلاق لائیک است، و دینی است که طرفدار تبعیض است. این دین سدی برای فکر کردن است زیرا جزمیت و تعبد اساس آنست. این دین و مذهب شیعه گری، ما ایرانیان را از خود بیگانه نموده است. این پاتولوژی را باید بررسی نمود و درمان کرد. گاه کسانی مانند خرده روشنفکران و سیاسیون مصلحب طلب می گویند اسلام خطر بزرگی نیست. اینگونه افراد چوب لای چرخ انتقاد از دین می گذارند و متحدان صاحبان دین هستند و فاقد درک پیشرو و انتقادی در جامعه می باشند. آنها به فضای مسموم دینی عادت کرده اند. آنها خود، مسئله هستند. گسست از اسلام، شناخت و دانش و شجاعت و صداقت می طلبد.
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
———————————————————
توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در ۴۲۰ برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در ۳۵۰ برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.
ملتی سربلند در اوج اقتدار و پیشرفت به دست «آیتالله گاندی خاورمیانه» به فلاکت رسید
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۲ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
چارلز ناس، کاردار آمریکا در تهران، شلنبرگر، وابسته فرهنگی، و بری روزن، وابسته مطبوعاتی، از جمله دیپلماتهای آمریکایی بودند که بعد از انقلاب با نهایت حسن نیت، میکوشیدند با رژیم جدید کنار بیایند.
در آن روزهای پرشوروشر، آمریکا نه مجازات اقتصادی علیه خمینی و اعوان و انصارش قائل شده بود و نه حتی اسم خلخالی در فهرست سیاهش جای گرفته بود. در واقع آمریکا نهتنها انقلابی را که با هدایت تودهایها و انقلابیون فدایی و مجاهد، مهمترین متحد و دوستش را برانداخت، به رسمیت شناخت (سومین کشوری که رژیم موقت را به رسمیت شناخت)، بلکه با کمک ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر، و چمران و مهدی حائری و دهها آشنای دور و نزدیک، هر روز میکوشید دفتری تازه در روابط با ایران بگشاید. هیئتها میآمدند و میرفتند و بازرگان که به توطئهها و ترفندهای شوروی آگاه بود، به حفظ روابط دوستانه با غرب بهویژه آمریکا سخت دلبسته بود.
حتی زمانی که چریکهای فدایی خلق اوایل انقلاب به سفارت آمریکا حمله کردند و سفیر سولیوان را به اسارت گرفتند، با دستور خمینی و مدیریت یزدی و با کمک دارودسته ماشاءالله قصاب، چریکها ظرف چند ساعت اخراج شدند و سفارت کار طبیعیاش را از سرگرفت. اما پنج ماه بعد در ۱۳ آبان فاجعهای باورنکردنی رخ داد و درست زمانی که واشینگتن برای سفیر جدیدش درخواست داده بود، دانشجویان خط امام با هدایت محمد خویینیها، سفارت آمریکا را به اشغال در آوردند و ۵۲ دیپلمات را که به جز اجرای مسئولیتهایشان هیچ گناهی نداشتند، ۴۴۴ روز به گروگان گرفتند.
آنها مصیبتی را رقم زدند (البته با توافق خمینی و بعد جانشینش) که نهتنها ۴۶ سال عملا ملت ما را به اسارت شعار «مرگ برآمریکا» درآورد، بلکه علاوه بر میلیاردها دلار خسارت مالی، به زندگی ما، اعتبار ما و جایگاه جهانی ما خسارات بسیار شدیدتری وارد کرد.
خمینی چهار روز بعد از به تخت نشستن، عنان زندگی و مرگ هزاران انسان را به دست جلادی به نام شیخ صادق گیوی، ملقب به خلخالی، و لاجوردی و رئیسی و نیری و اشراقی و موسوی تبریزی و خویینیها و… داد. جانشینش هم این مسئولیت را به مرتضویها و مقیسهها و صلواتیها واگذار کرد تا دادگاه انقلاب و اعدام و احکام جائرانه و خیانت و فریب و ترور ۴۶ سال ادامه یابد.
به هیچ روی قصد شرح مصیبت ندارم. چون هر آنچه بگویم، هموطنانم دردناکتر از آن را دیده و شنیدهاند و بعضی به تلخی و درد، تجربهاش هم کردهاند. قصد من تنها مقایسه دو رویداد در میهنم و کمی آن سوتر، در بلاد شام است.
احمد الشرع نه اشتهار خمینی را داشت و نه کسی او را «گاندی زمانه» فرض کرده بود. کسی هم او راــ مانند خامنهایــ با القاب قائد امت و ولی امر مسلمانان جهان و نایب امام زمان و قطب عالم امکان نخوانده بود. او مسلمان سلفیای بود که مندیل بر سر میانداخت و غیر از سلفیهای سنی، الباقی امت محمد را از شیعه اثنیعشری و علوی گرفته تا دروزی و زیدی و اسماعیلی رافضی و مرتد میدانست. پیروان عیسی و بودا و موسی را هم. البته بیخدایان را نیز.
به دمشق که نزدیک میشد تا طومار آل اسد را بعد از نیم قرن، ظرف ۱۱ روز درهم بپیچد، میلیونها سوری و عراقی و اردنی و لبنانی دست به آسمان داشتند که خدایا ما را از شر این فرد نجات بده. دکتر جلالی، آخرین نخستوزیر بشار اسد، در دو مصاحبه، یکی قبل از ورود الشرع به دمشق و یکی سه روز بعد از فتح شام، حرفهایی زد که تامل بر آنها آشکار میکند که چرا فتح این سلفی با استقبال بسیاری از مردم و مخالفان سکولار اسد مواجه شد.
دکتر محمد جلالی در گفتگو با خبرنگار آژانس کرد، ضمن تشریح اوضاع سوریه قبل از فرار بشار اسد، با اشاره به شرایط اقتصادی وخیم و فساد ساختاری، فاش کرد حقوق ماهانه او تنها ۱۴۰ دلار بود و بر این باور است که سقوط رژیم اسد نتیجه جنگ ۱۳ ساله نبود، بلکه فساد و فقر دو عامل اصلی این سقوط بودند.
مردم سوریه در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۴، در حالی با خبر فرار بشار اسد به روسیه مواجه شدند که بر خلاف اسد و دیگر مقامهایی که از ترس مردم و هیئت التحریر الشام از کشور گریختند، جلالی، آخرین نخستوزیر حکومت بشار اسد، در دمشق باقی ماند.
او دراینباره گفت: «من احساس ترسی نداشتم که بخواهم کشور را ترک کنم. در ساعت ۵ صبح، قبل از ورود نیروهای هیئت تحریر الشام به دمشق، من ۲۰ محافظ نظامی داشتم که تمامی آنها مرا ترک کردند، اما من و خانوادهام تصمیم گرفتیم بمانیم. در ساعت ۸ صبح همان روز، تماسی از احمد الشرع ملقب به ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام و قدرتمندترین مرد کنونی سوریه دریافت کردم که به من اطمینان داد در امان خواهم بود.»
جلالی افزود: «احمد الشرع به من گفت با آنها در ارتباط باشم و در امان خواهم بود. من نیز پاسخ دادم که مانند دیگران کشور را ترک نخواهم کرد و در محل زندگی خود باقی خواهم ماند.»
دو روز بعد، جلالی به درخواست الشرع، قدرت را به محمد بشیر واگذار کرد و دولتی انتقالی تشکیل شد.
فساد گسترده در ساختار سابق سوریه
جلالی با اشاره به فساد گسترده در ساختار سابق سوریه خاطر نشان کرد زمانی پیشنهادی دریافت کرده بود تا در ازای ۱۰۰ لیره طلا، فردی را بهعنوان وزیر منصوب کند، اما او این پیشنهاد را رد کرد.
او که به همراه فرزندانش در یک آپارتمان ۱۵۰ متری در طبقه دوم زندگی میکند، در طول آن مصاحبه پنج نخ سیگار مارلبرو آبی کشید که قیمت آن معادل ۵۰ هزار لیره سوری یا حدود چهار دلار است، در حالی که اتاقش غرق دود بود، به مصاحبه پایان داد.
جلالی با ناگوار توصیف کردن وضعیت اقتصادی سوریه تاکید کرد حقوق او با منصب نخستوزیری حدود دو میلیون لیره سوری معادل ۱۴۰ دلار و حقوق وزرا حدود یک میلیون لیره معادل ۷۰ دلار و حقوق کارمندان ۲۰ دلار و سربازان نیز حدود ۱۷.۵ دلار بود.
آخرین نخستوزیر بشار اسد تاکید کرد: «چطور میتوان انتظار داشت یک سرباز با حقوق ۱۷.۵ دلار جانش را فدای حکومت کند؟»
او با اشاره به بدهیهای عظیم و اقتصاد ویران سوریه گفت: «در زمان سقوط اسد، تنها چیزی معادل ۱۰۰ میلیون دلار در بانک مرکزی باقی مانده بود که همه آن هم لیره سوریه بود. ضمن آنکه تولید برق از هشت هزار مگاوات قبل از جنگ به هزار مگاوات کاهش یافته بود، در حالی که سوریه به هفت هزار مگاوات برق نیاز داشت.
بدهی سوریه به ایران
جلالی درباره حمایت جمهوری اسلامی از نظام بشار اسد گفت: «این کشور ماهانه دو میلیون بشکه نفت به سوریه میداد و یک میلیون بشکه نفت نیز میخریدیم. ضمن آنکه عراق به دلیل تحریمهای آمریکا نمیتوانست نفت در اختیار ما قرار دهد. ایران از ابتدای انقلاب سوریه، سالانه سه میلیارد دلار به این کشور کمک کرد و بدهی سوریه به ایران اکنون بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار است.»
جلالی در مصاحبه دیگری با خبرگزاری اسپوتنیک، یادآورشد که اکثر وزرا هنوز در مقام خود مشغول به کارند. او گفت: «اظهارات مخالفانی که در سوریه قدرت را به دست گرفتند، تا حد زیادی با آنچه دولت کنونی برای آن تلاش میکند، همخوانی دارد.»
جلالی ادامه داد: «ارتش سوریه با از دست دادن هرگونه انگیزه برای جنگ، خود را در حال فروپاشی میدید. مسئله بازسازی ارتش سوریه موضوعی مهم برای دولت بعدی خواهد بود.»
نخستوزیر سوریه تاکید کرد: «این امید وجود دارد که تحریمها از سوریه و مردم آن برداشته شود و زندگی به سوریه بازگردد.»
خمینی اما با ورود به ایران، فتوای قتل بختیار و شاه فقید و شهبانو و فرزندانشان را صادر کرد. در حالی که احمد الشرع دست یاری به سوی فاروق الشرع، وزیر خارجه و معاون رئیسجمهوری، و جمال خدام، فرزند عبدالحلیم خدام، و دهها دولتمرد روزگار اسد دراز کرد.
برخلاف «گاندی انقلاب ایران»، نهتنها دولتمردان را به دار نکشید یا تیرباران نکرد، بلکه خیلی زود دست شماری از همراهان سابقش را هم که برای نابودی علویها و دروزیها و مسیحیان به راه افتاده بودند، از قدرت کوتاه کرد و با یک بسیج سریع، قاتلان علویها و دروزیها را به مجازات رساند.
«امام روحالله، گاندی ایران» در شش ماه، با کشتن صدها تن از شایستهترین دولتمردان، نظامیان و اهل اندیشه و قلم و حمایت از تروریستهای منطقه و حتی فتانیهای تایلند و موروهای فیلیپین، ایران سرفراز و معتبر را که ۱۳۰ پادشاه و رئیسجمهوری و دولتمرد بینالمللی در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهیاش شرکت داشتند، به دولتی متمرد و حامی تروریسم تبدیل کرد و شهروند ایرانی که گذرنامهاش در بیش از ۱۳۰ کشور جهان از جمله در قاره اروپا، بدون روادید پذیرفته میشد، در کمتر از شش ماه، مسافر نامرغوب شد و جز به سوریه و چند کشور آفریقایی، بدون روادید اجازه ورود نداشت. پول ملی ما هم که جزو هفت ارز معتبر جهان بود، از بانکها به صرافیهای مجاز و غیرمجاز منتقل شد.
۴۶ سال بعد در کشوری که متحد رژیم ولایت فقیه بود، با سرنگونی رژیمش، اهالی ولایت فقیه با فراری حقیرانه با هواپیماهای روسی و کامیونها و اتوبوسهای عراقی از خاکش گریختند اما نه داری برافراشته شد و نه دولتمردان و نظامیان رژیم اسد اعدام شدند و نه زندانها را از نخستوزیران و نظامیان و وزیران و استادان دانشگاهها و روزنامه نگاران انباشتند. نه بخش خصوصی مصادره شد و نه کارآفرینان مجبور به فرار شدند. آنها نه چون خرم و القانیان مجازات اسلامی در انتظارشان بود و نه چون خیامی و خسروشاهی و رضایی و… علیرغم برپایی صنایع درخشان در کشورشان، اموالشان مصادره شد و مجبور به پذیرش تبعید شدند. انسانهایی که تجربه نشان داد با وجود سختیهای تبعید، چگونه در غربت نیز کارهایشان با تقدیر و ستایش روبرو شد.
در سوریه برعکس، کسانی مثل جمال خدام با آغوش باز پذیرفته شدند تا اموالشان را به وطن بازگردانند و با سرمایهگذاری، در راه بازسازی کشور فعالیت کنند و مهم نبود که در طول حکومت اسدها هم در کشور فعالیت میکردند.
شش ماه بعد از ظهور «گاندی معمم» در ایران، کارآفرینان یکانیکان رفتند و بنیاد مستضعفان روی اموال آنها دست گذاشت و همزمان خانه و زندگی دهها هزار ایرانی به حکم بیدادگاههای انقلاب مصادره شد. در حالی که در سوریه، بعد از شش ماه، هزاران سوری آواره به کشورشان باز گشتند و اموال توقیفی خود را پس گرفتند.
۴۴۴ روز بعد از گروگانگیری، بهزاد نبوی و احمد عزیزی حقیرانه در برابر هامیلتون جردن نشستند و از میلیونها دلار سرمایههای وطن گذشتند تا با آزادی گروگانها، سایه جنگ را از سرشان دور کنند.
هفته پیش، احمد الشرع در کاخ الیمامه در ریاض با رئیسجمهوری آمریکا دست داد و در کمتر از چند ساعت، کلیه مجازاتها علیه کشورش لغو شد.
در ایران، سفارت آمریکا بسته شد، در سوریه هیئتی سرگرم بازدید از سفارت آمریکا در دمشق است تا زمینه بازگشایی آن را فراهم کند.
در پاریس، مکرون پای پلههای الیزه از احمد الشرع استقبال کرد و همزمان، پرونده گروگانهای فرانسوی در ایران را به دادگاه لاهه فرستاد.
سفارت رژیم در لبنان بهعنوان لانه جاسوسی عملا تحت مراقبت غیرعادی قرار گرفت. در حالی که دولتمردان سوری و لبنانی سرگرم پایهریزی روابط تازه دو کشورند.
گمانم همین اندازه برای مقایسه «گاندی» ایرانی و جولانی سوری کافی باشد.
ملتی سربلند در اوج اقتدار و پیشرفت به دست «آیتالله گاندی خاورمیانه» به فلاکت رسید و سوریه درهم شکسته و جنگزده در کمتر از شش ماه، به آینده خود لبخند میزند.
عراقچی به گدایی لطف ترامپ و ویتکاف، به مسقط میرود و احمد الشرع در کنار امیر محمد بن سلمان، با ترامپ، با شادمانی به فردای روابط کشورش با آمریکا مینگرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در وضعیت بحرانی عمیقی فرو رفته است؛ بحرانی که نه ناشی از حمله نظامی خارجی، بلکه حاصل فرسایش درونی، ناکارآمدی ساختاری و بیاعتمادی عمومی است. حاکمیت موجود، در آستانه فروپاشی مشروعیت سیاسی، تمام توان خود را صرف حفظ موجودیت خود کرده و دیگر هیچ چشمانداز روشنی برای اداره کشور ارائه نمیدهد و منافع مردم برای او کوچکترین اهمیتی ندارد. حکومت اسلامی، نیروهای نیابتی خود را از دست داده و به علت ایجاد آشوب و ناآرامی در منطقه و در جامعه بینالمللی، اجماعی برای ایزوله کردن آن شکل گرفته است. امروز، حکومت در موقعیتی قرار گرفته که نه قادر به اصلاح است و نه آماده برای واگذاری قدرت؛ یعنی بهطور خلاصه، جسدی است که مردهشوری پیدا نمیشود او را بشوید. بهخصوص بعد از سفر تاریخی دونالد ترامپ به کشورهای عربی و سخنرانی تحقیرآمیز او نسبت به حاکمیت، حتی اگر آنها حاضر به گرفتن داروی مسکن از طرف ترامپ هم باشند، دیگر بعید به نظر میرسد جان تازهای در منطقه بگیرند.
وضعیت کنونی مردم ایران، آنها را در وضعیت فلاکتباری قرار داده است که نه حامی در ساختار حاکم دارند و نه از جانب بدیلهای بیرونی صدای منسجم و امیدبخشی میشنوند. آنها در عین بیپناهی، اما همچنان مقاوم و مصمم برای ایجاد تغییر باقی ماندهاند؛ همراه با مشکلات اقتصادی، استرس و ناامیدی، مثل آتش زیر خاکستر منتظر فرصت مناسبی برای زدن ضربه آخر هستند.
اپوزیسیون در مجموع وضعیت نگرانکنندهای دارد؛ پراکندگی، نبود انسجام راهبردی، اولویتیافتن منافع گروهی و فردی بر مصالح جمعی، و در بسیاری موارد، تکرار ساختارهای اقتدارگرایانهای که خود منتقد آنها هستند. این شرایط، موجب بیاعتمادی مردم داخل کشور نسبت به بدیلهای احتمالی شده است. بزرگترین آسیب جدی از طرف نیروهای چپ و راست افراطی به همبستگی وارد میآید.
جریانهای جمهوریخواه نیز با چالشهایی چون تفرقه، منیت رهبری، حاکمیت فرهنگ مردسالارانه و بیتوجهی به ظرفیتهای واقعی زنان مواجهاند؛ عواملی که اتحاد و اثربخشی این جریانها را بهشدت کاهش داده است .در اولین گردهمایی جمهوریخواهان در برلین بیش از ۷۰۰ نفر شرکت داشتند، ولی دیری نگذشت که گروهگروه جدا شدند، در حالیکه هر کدام یک کلمه پس و پیش به نام خود اضافه کردند .ضعف دیگر، بهجای پرداختن به دشمن اصلی، حمله به سمت پادشاهیخواهان را روش روزانه خود قرار دادهاند؛ همان کاری که پادشاهیخواهان نیز میکنند، یعنی شیرینی در سینی حکومت گذاشتن!
فکر میکنم در مقدمه به وضعیت کنونی حاکمیت، مردم و اپوزیسیون پرداختم؛ حالا به پیشنهادات خودم در مورد ضرورت اتحاد وهمبستگی خواهم پرداخت. تا زمانی که نیروهای سیاسی وضعیت واقعی خود را ارزیابی نکنند و شرایط واقعی جامعه ما را تشخیص ندهند، رسیدن به یک راهحل عملی غیرممکن به نظر میرسد؛ بهخصوص شیوه مبارزه مردم به شکل جنبشی است؛ سالهاست به این شیوه عمل کردهاند و ارزیابی من از آینده نیز همین است که یک فرصت دیگر با شعاری جدید و حرکتی رادیکالتر به وقوع خواهد پیوست. این کار مردم در داخل است، اما نقش اپوزیسیون در خارج کشور چیست؟
پیشنهاد مشخص این است که بهجای تلاش برای توافق بر سر همه مسائل، باید بر یک محور بنیادین، روشن و فراگیر تمرکز کرد و آن هم “نه به جمهوری اسلامی” میتواند باشد که همه مبارزین راه آزادی با آن موافق هستند.
این شعار میتواند بهعنوان نقطه اشتراک حداقلی اما راهبردی، نیروهای سیاسی مختلف را حول یک مطالبه عمومی گرد آورد و مسیر گذار را هموار سازد. نظام آینده، باید در فضایی آزاد، دموکراتیک و از طریق رفراندوم، پارلمان و رقابتهای حزبی تعیین شود.
و اما چگونه میتوانیم متحد شویم؟ در این رابطه، باید به نقش تاریخی و پیشرو زنان توجه ویژهای داشت. در طول ۴۶ سال گذشته، زنان ایران بیش از هر گروه اجتماعی دیگر تحت ظلم، تبعیض و ستم سیستماتیک بودهاند. جالب است بدانید که رژیم بیشتر از همه ما به اهمیت این موضوع پی برده است، بهطوریکه عضو شورای شهر تهران اخیراً گفته است که زنان ایران با بیش از ۱۲۰ نوع آسیب اجتماعی از جمله فقر، بیکاری، خشونت خانگی و تبعیض جنسیتی مواجه هستند و من میگویم با تبعیضات چندگانه مواجه بودهاند؛ با قانون تبعیضآمیز مواجه بوده و با فرهنگ مردسالارانه دست و پنجه نرم کردهاند؛ شهروند دست دوم بودهاند؛ مورد تعرضات لفظی، جسمی، جنسی و روحی قرار گرفتهاند؛ مردان خانواده بدون هیچ مجازات اصلی آنها را به قتل رساندهاند؛ حق انتخاب در ازدواج و طلاق نداشتهاند؛ در ارث، سهم ناچیزی بردهاند و دهها مشکل قانونی و فرهنگی دیگر که ناشی از وجود دین و فرهنگ مردسالارانه در کشور ما بوده است. بنابراین، زنان نیروی محکم و مبارزی برای دینزدایی از قانون و فرهنگ در جامعه هستند. ایران و افغانستان تنها کشورهایی در جهان می باشند که زنان دارای پوشش اجباری هستند و ایران دارای مقام اول اعدام زنان در دنیا است. زنان حق ندارند از داشتن فرزند سرباز زنند؛ ما با جمعیت کاملاً غیرضروری در ایران مواجه هستیم که هیچگونه برنامهریزی برای تأمین آموزش، بهداشت، مسکن و امنیت آنها وجود ندارد. مشکلات و مسائلی که زنان بر پایه جنسیت خود در ایران با آن مواجه هستند به حدی زیاد است که تبدیل به تهدیدی بزرگ برای حکومت ضد زن شده و اطلاع از این موضوع باعث میشود که عوامل حکومتی به حکومت هشدار دهند. سؤال اینجاست: وقتی آخوندها متوجه اهمیت این قضیه هستند و در جنبش انقلابی ژینا این زنان بودند که رهبری را بهدست داشتند و برای اولین بار مردان در کنار آنها ایستاده و حمایت کردند و هزینه زیادی هم دادند، چرا اپوزیسیون خارج از کشور که چندین دهه در کشورهای دموکراتیک زیستهاند، متوجه اهمیت این موضوع نیستند؟
با اینحال، زنان مقاومترین و پرتداومترین نیروی ایستادگی در برابر حکومت بوده و هستند. پس از جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، دو موضوع مهم در جامعه ما تقریباً به اجماع رسیده است: نخست، رد حاکمیت دینی و دوم، مطالبه جدی آزادی خواهی؛ زنان در ایجاد سکولاریسم و جوانان در پروسه آزادی خواهی نقش جدی در جامعه ما ایفا خواهند کرد. بنابراین، در این فضا، پذیرش رهبری زنانه در فرآیند گذار به همراهی جوانان با تکیه بر شعار “نه به جمهوری اسلامی” میتواند بسیاری از اختلافات را حل و مسیر همبستگی ملی را هموار کند. به همین دلیل، اکنون زمان آن فرا رسیده است که نیروهای خواهان تغییر، از خود بگذرند، بر خواستههای مشترک تمرکز کنند و با احترام به نقش تاریخی زنان، گام در مسیر اتحاد و اقدام مؤثر بگذارند.
شبکه استقلال و برابری پایدار زنان(وایز) با داشتن شعار و برنامه مشخص برای رفع تبعیضات متفاوت و در رأس آنها رفع تبعیض جنسیتی که ۵۰ درصد از جمعیت کشور را در بر میگیرد، با هر گروهی که در جهت رفع این تبعیض اساسی برای استقرار یک جامعه انسانی و برابر حقوقی فعالیت میکند، آماده همکاری است. همانطوریکه در دو کنفرانس حضوری در دو سال گذشته در ایتالیا و اسپانیا موفق شده است صداهای مختلف را در کنار هم قرار بدهد، قرار بر این دارد در سپتامبر ۲۰۲۵ بار دیگر میزبان افراد با نظرات مختلف سیاسی و عقیدتی باشد، ما معتقدیم که هیچ نیرویی به تنهایی قادر به مبارزه علیه رژیم نیست، تنها راه حل، همبستگی و اتحاد عمل نیروهای مختلف برای رسیدن به هدف است.
ناهید حسینی
۱۸ مه ۲۰۲۵
شاه در کنار آیزنهاور و نیکسون؛ امیرمحمد دستدردست ترامپ
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۱۶ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
تصاویری از دیدارهای شاه با روسای جمهوری آمریکا و دیدار شاهزاده محمد بن سلمان با ترامپ-
AFP/ Canva/AP
هنوز تصویر را به یاد دارم. شاه جوان در کادیلاک باشکوه دربار، کنار فاتح جنگ جهانی دوم، پرزیدنت آیزنهاور، در میان هلهله مردم از برابر چشمانم به سوی کاخ پادشاه عبور کردند. در بالکن کوچک محضر پدرم، غروری کودکانه داشتم که شاه ما در کنار قدرتمندترین رهبر جهان نشسته است.
بعدها روسایجمهوری دیگر آمریکا را نیز دیدیم که هم میزبان شاه بودند و هم مهمانش. ریچارد نیکسون رفیق رفیقانش بود که تا لب مزار با او بود و کارتر ناجوانمردترینشان که سال نو در تهران بهترین ژانویهاش را جشن گرفت، اما به قول داریوش «خنجر از پشت میزنه/ اون که همراه منه». یعنی حضرتش لعنت ملتی را خرید و خمینی را برکشید.
خاطرات مرحوم علم را بنگرید تا آشکار شود شاه هرگز نه آدم آمریکا بود و نه مطیع و منقاد رهبرانش. نامه او به جرالد فورد درباره بهای نفت و قرارداد ذوبآهن با شوروی بهترین گواه استقلال و ایرانپرستی پادشاه بود. مردی که قطره بارانی بر تن سوخته میهن، شادمانش میکرد.
حالا از پنجره دل، دونالد ترامپ و محمد بن سلمان را مینگرم. روزگاری وطنم قطب والای منطقه بود و حالا در روزگار جمهوری ولایت فقیه، نفرینی زمان و زمین است. در جشنهای دو هزار و ۵۰۰ ساله که بیقدرش دانستیم، دهها پادشاه و رئیسجمهوری و بزرگان شرق و غرب به پرسپولیس آمدند و ستایشگر ایران و رهبرش شدند. حالا رژیم افتخار میکند که میزبان ملا متقی طالبانی و نوری مالکی و رابرت موگابه و چائوشسکو سه روز قبل از سقوطش، بوده و سیدعلی در جمع افتخاراتش، تصویرش را با کیم ایلسونگ و بشار اسد و موگابه قاب کرده است.
بار دیگر بن سلمان و ترامپ را مینگرم و دهها تصویر دیروز پیش چشمم میگذرد. پیدا است که ترامپ سخت تحت تاثیر امیر محمد قرار گرفته است. او بارها از ولیعهد سعودی تجلیل میکند و همزمان، از گزینههای ولیعهد سعودی و سیدعلی خامنهای میگوید: «میخواهم به ایران مسیری تازه و بهتر برای آیندهای امیدوارکنندهتر ارائه دهم. … امیدوارم دولت جدید سوریه در تثبیت ثبات در این کشور موفق عمل کند.»
او همچنین از محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، بهعنوان یک «دوست» و «مردی فوقالعاده» تمجید کرد و افزود: «هرگز سخاوت و میزبانی پادشاه سلمان را فراموش نمیکنم. او مرد فوقالعادهای است. از میزبانی گرم امروز نیز قدردانی میکنم.»
ترامپ در ادامه تصریح کرد: «همکاری ما با عربستان سعودی قوی باقی خواهد ماند. اقدامهای تازهای برای تعمیق این رابطه انجام خواهیم داد. در حال جشن گرفتن ۸۰ سالگی (۹۲ سالگی) همکاری آمریکا با عربستان سعودی هستیم… عربستان بیش از یک تریلیون دلار در آمریکا سرمایهگذاری خواهد کرد… امیدوارم شاهد پیشرفت و رونق کشورهای خاورمیانه باشیم و این کشورها بهعنوان رهبران مدرنیته خاورمیانه در جهان صعود کنند.»
او همچنین با اشاره به تحولات صورتگرفته در عربستان سعودی، افزود: «تغییراتی که تحت رهبری شاه سلمان و شاهزاده محمد بن سلمان صورت گرفته، سخنان همه منتقدان را نقض کرده است.»
ترامپ تصریح کرد: «در هشت سال گذشته تغییرات بسیاری در عربستان سعودی صورت گرفت. عربستان سعودی جام جهانی فوتبال را میزبانی خواهد کرد. ما شاهد حضور رهبران تازهای در خاورمیانهایم که در حال ایجاد پیمان و اتحاد از طریق تجارتاند. آنها یکدیگر را بمباران نمیکنند و ما آن را نمیخواهیم. این تغییر بزرگ از طریق دخالت غرب صورت نگرفته است. این تحولات را نئوکانها، جنگطلبان و لیبرالها هم صورت ندادهاند. تولد خاورمیانه مدرن به دست مردم همین منطقه صورت گرفته است. شما خودتان اختیار سرنوشت خود را به دست میگیرید. نئوکانها و آن افراد با دخالت خود هیچ کشوری را نساختند، بلکه فقط ویران کردند. شما در حال عشق ورزیدن به میراث خود هستید و فقط شمایید که میتوانید به این معجزه مدرن دست پیدا کنید.»
ترامپ ادامه داد: «ما میخواهیم خاورمیانه به تجارت و نه هرجومرج و به صادرات فناوری، نه تروریسم، معروف شود.»
او در دفاع از سیاستهایش علیه رژیم ولایت فقیه، گفت: «تحریمهای بیسابقهای علیه ایران اعمال کردیم و مانع تامین منابع گروههای تروریستی از ایران شدیم. ایران به سرمایه تازه دست یافت و شاهد بودیم که این سرمایه بهدرستی خرج نشد.»
ترامپ با دفاع از پیمان ابراهیم گفت: «هدف از پیمان ابراهیم صلح است. آرزوی من است که عربستان سعودی به این پیمان بپیوندد. این به عربستان سعودی کمک بسیاری خواهد کرد. پیوستن عربستان سعودی به پیمان ابراهیم سرنوشت خاورمیانه را تعیین خواهد کرد. (البته امیر محمد بارها تاکید کرده است که بدون برپایی دولت مستقل فلسطین هرگز به پیمان ابراهیم نخواهد پیوست)
ترامپ گفت: «دولت پیشین آمریکا در ازای هیچ، تحریمهایش علیه ایران را برداشت. ایران با رسیدن به میلیاردها دلار سرمایه، باعث هرجومرج در جهان شد. آنها هفتم اکتبر را تامین مالی کردند. بزرگترین نیروی مخرب در خاورمیانه ایران (جمهوری اسلامی) است. ایران باعث خرابی و ویرانی در یمن، عراق، سوریه و لبنان و دیگر کشورها است.»
سپس بار دیگر در اظهاراتی علیه رژیم ایران، خطاب به سعودیها گفت: «درحالی که شما دارید آسمانخراش میسازید، ساختمانهای تهران دارند ویران میشوند. مدیریت اشتباه چندین ساله دولت ایران باعث شده است تا این کشور با قطعیهای چندساعته و روزانه برق روبرو شود… در زمانی که تواناییهای شما صحرا را به زمین کشاورزی تبدیل کرده، دولت ایران با فساد خود، زمینهای کشاورزی را به صحرا تبدیل کرده است. آنها حتی مافیای آب دارند که با خشک کردن رودخانهها ثروتمند میشوند و اجازه نمیدهند مردم ایران آب داشته باشند.»
ترامپ همچنین یادآور شد: «زمانی که کشورهای عربی در حال تبدیل به ستون ثبات و تجارت در جهاناند، دولت ایران در حال دزدیدن ثروت مردم ایران است و با تامین مالی تروریستها، جهان را به آشوب میکشد. دولت ایران یک منطقه را هم به آشوب کشیده است. دولت ایران در تلاش برای حفظ دولت درحال سقوط در سوریه دست به کشتار مردم سوریه زد. اکنون سوریه را نگاه کنید. دولت ایران با تامین نیروی نیابتی در لبنان، یعنی حزبالله، لبنان را که پایتخت آن زمانی پاریس خاورمیانه نام داشت، نابود کرد. همه این بدبختیها اجتنابپذیر بودند. محمد بن سلمان و مردم باهوش آن را میدانستند. اگر دولت ایران به جای ایجاد هرجومرج، روی ساخت و توسعه این کشور تمرکز میکرد، میتوانست پیشرفت کند.»
دونالد ترامپ همچنین افزود: «من امروز برای یادآوری هرجومرج گذشته به خاورمیانه نیامدهام. من میخواهم مسیر تازه و بسیار بهتری به ایران ارائه دهم تا به سوی آینده امیدوارتر حرکت کند. من آماده ایجاد همکاریهای تازهام. حتی با وجود اختلافهای گسترده با ایران، نشان دادهام که آماده همکاریهای تازهام.»
رئیسجمهوری آمریکا تاکید کرد: «من به دشمنی ابدی اعتقادی ندارم. بزرگترین دوستان کنونی آمریکا زمانی دشمن آن بودند. به دنبال توافق با ایرانم. اگر دولت ایران با این توافق مخالفت کند و به حملات علیه دیگر کشورهای منطقه ادامه دهد، جز اعمال کارزار فشار حداکثری بر ایران راهی نخواهم داشت.»
او تاکید کرد: «جز قطع صادرات نفت ایران راهی نخواهم داشت. ایران فقیر هرگز سلاح هستهای نخواهد داشت. ما برای جلوگیری از آن از هیچ اقدامی دریغ نخواهیم کرد. اما ایران میتواند آینده بهتری داشته باشد. انتخاب برعهده آنها است. آنها میتوانند کشور موفقی باشند، اما نباید سلاح هستهای داشته باشند. ایرانیان اکنون باید انتخاب کنند. اوضاع بهسرعت در حال تغییر است. بزرگترین هدف من این است که یک برپاکننده صلح باشم. ایران باید تصمیم بگیرد و اقدام کند.»
ترامپ به یاد حاضران آورد که اگر او رئیسجمهوری بود، هفتم اکتبر رخ نمیداد، چون ایران پولی نداشت. سپس در ادامه سخنرانی خود، با اشاره به ادامه جنگ اوکراین، تاکید کرد که خواستار توقف این جنگ است و از عربستان سعودی برای میانجیگری و تسهیل گفتگوها با اوکراین قدردانی کرد.
ترامپ درباره یمن هم تصریح کرد: «حوثیها موافقت کردند کشتیهای آمریکایی را هدف قرار ندهند.»
او افزود: «اسرای بیشتری را از غزه بازخواهیم گرداند. مردم غزه سزاوار آیندهای بهترند.»
ترامپ همچنین گفت: «لبنان در حال عذاب کشیدن است. من میخواهم به لبنان کمک کنم. این کشور به خاطر حزبالله و ایران در حال عذاب کشیدن است.»
او در ادامه، با اشاره به تحولات سوریه گفت: «امیدوارم دولت تازه سوریه صلح را حفظ کند. این کشور به قدر کافی زجر و کشتار را تجربه کرده است. دولت من اقدامهای اولیه را برای عادیسازی روابط سوریه و آمریکا آغاز کرده است.»
ساعاتی پس از این سخنان، ترامپ با وساطت امیر محمد بن سلمان، تحریمها علیه سورریه را لغو کرد و در قصر الیمامه، احمد الشرع را پذیرا شد. خبر این دیدار شادی را به سوریه بازگرداند و صدها هزار سوری در دمشق و لاذقیه و درعا به رقص و پایکوبی پرداختند. منظرهای که اگر فردا روابط بین تهران و واشینگتن برقرار شود، آن را در میهنمان هم شاهد خواهیم بود.
در سال ۱۹۷۲، یعنی ۵۲ سال پیش، ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری وقت آمریکا، در بازگشت از سفر تاریخی خود به شوروی، به تهران آمد. بخش کوتاهی از سخنان او خطاب به شاه فقید را میآورم:
«وقتی فکر میکنم ایران کجا است، جایگاهش در تاریخ، به دو هزار و ۵۰۰ سال قبل، مکانش از نظر جغرافیایی، جایی که پل بین اروپا و آسیا و در دهانه اقیانوس هند و آسیای جنوبی است و همچنین به خاورمیانه نگاه میکنم. وقتی به جایگاه بسیار راهبردی که ایران در آن منطقه بحرانی جهان که به عقیده بسیاری بهطور بالقوه انفجاریترین بخش جهان است، فکر میکنم، فقط میتوانم بگویم آنهایی که صلح میخواهند، آنطور که شما میخواهید و ما آن را میخواهیم و همه ما در این اتاق میخواهیم، ما که به صلح معتقدیم، خوشبختیم که امروز شما اعلیحضرت، مقام فرماندهی را [در ایران] دارید.»
ایران تنها به دلیل شوروی برای آمریکا اهمیت نداشت. در آن زمان نیز خاورمیانه منطقهای پرمناقشه برای آمریکاییها بود. آمریکا در خاورمیانه آن روز دوستان زیادی نداشت. اعراب در دهه ۱۹۶۰ درگیر جنگ با اسرائیل بودند و حمایت بیچونوچرای آمریکا از اسرائیل رابطه اعراب و آمریکا را نیز تیره کرده بود.
نیکسون با حمایت تسلیحاتی از اسرائیل در طول جنگ یوم کیپور، امکان پیروزی اسرائیل و در عین حال خشم کشورهای نفتخیز عرب را فراهم کرد که به بحران نفتی در داخل آمریکا منجر شد، اما شاه ایران، دوست قدیمی او، در تحریم نفتی با اعراب همراهی نکرد و کنار آمریکا ایستاد.
نیکسون در سفرش به تهران در ماه مه ۱۹۷۲، قول داد که هرگونه سلاح آمریکایی را که شاه بخواهد، به او بفروشد. در همان جلسه، رئیسجمهوری این نکته شاه را پذیرفت که عراق اکنون متحد نزدیک شوروی و خطری امنیتی برای منطقه خلیج فارس است. شاه برای کمک به حفظ تعادل منطقه، موافقت نیکسون را برای حمایت از شورش کردهای عراق تحت رهبری ملامصطفی بارزانی جلب کرد. در واقع با خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱، ایران مسئولیت تامین امنیت منطقه را برعهده گرفت.
شاهزاده بن سلمان با لبخند و اقتدار با ترامپ سخن میگوید و مثل امیر قطر هواپیمای ۴۰۰ میلیون دلاری هم به ترامپ هدیه نمیدهد.
تردیدی ندارم سعودیها و بهویژه قطریها و اماراتیها حالا سر به عرشی میسایند که ۴۶ سال پیش بستر سرهای ما بود. راستی را، با خود چه کردیم که امروز صاحب حکومتی هستیم که حسین بازجو و رهبر مافیا شمخانی به رهبر آمریکا پیام قهر و مهر با هم میدهند و رئیسجمهوری ولی فقیه در کرمانشاه قسم حضرت عباس میخورد که حرفهای ترامپ را نشنیده است. طرح خاورمیانه جدید در ریاض پایهگذاری میشود و میهن من در ترسیم و تنفیذ این طرح نقشی ندارد. خدای را، ایران من کجا است؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
مردان پهلویها و رجال نایب امام زمان
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۹ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
حداد عادل و علی خامنهای-خبرآنلاین
رضا شاه کبیر در اطرافش شخصیتهای بزرگی گرد آورده بود. در اطراف رضاشاه، قزوینی و ملکالشعرای بهار و… بودند که هر یک در فرصتهایی که مییافتند، از نصیحت و تلقین خیر به شاه کوتاهی نمیکردند. مخبرالسلطنه هدایت که به شش پادشاه خدمت کرده، در زندگینامه خود «خاطرات و خطرات» اشاره میکند که روز کنارهگیریاش از شاه خواست هرازچندگاه شرفیاب شود و شاه با گشادهرویی تقاضایش را پذیرفت و گاهگاه او را میدید و درباره بعضی از موضوعها با او مشورت میکرد.
محمدرضاشاه نیز تا سالیان درازی مشورت با مردان بزرگ عصر پدرش و روزگار خود را دنبال کرد و مخالفانش را از زندگی شرافتمندانه محروم نکرد. بازرگان در زندان حقوق استادیاش را میگرفت و سنجابی بهعنوان مشاور وزیر علوم، دفتری در شان وزیر داشت، با منشی و دستیار. پیش از انقلاب، دو بار در این دفتر به دیدنش رفتم. دکتر صدیقی، وزیر کشور مصدق، رئیس بزرگترین مرکز راهبردی علوم اجتماعی، بود.
دکتر امینی مدتی مغضوب شد، ولی رفتوآمدش به خارج آزاد بود و علاقهمندانش به دیدارش میرفتند. مصاحبه جنجالی من با او در اطلاعات، در همین دوران انجام گرفت و او در روزهای بحران ۱۳۵۷ نزدیکترین مشاور پادشاه بود.
حال بگذارید مقایسه مختصری کنم بین رجال عصر پهلوی اول و دوم و ارتباطشان با پهلویها و یاران و مشاوران واعظی که به تخت نشست و در حاشیهاش مشتی دزد و آدمکش بیفرهنگ خوشنشستهاند.
سرآمد آنها جناب دکتر غلامعلی خان حداد عادل، پدر عروس نایب امام زمان، استاد، فیلسوف، ریاضیدان سابق و ادیب لاحق، کیفکش سابق دکتر سیدحسین نصر، مدرس شیک و کراواتی عصر پهلوی دوم و ژولیدهمو و خوی امروز است. مشیر و مشار دیگر او میرزا علیاکبر خان ولایتی طبیبحضور، فرزند حاجی شیروانساز رستمآبادی، طبیب اطفال، که ۱۵ سال وزیر امور خارجه هاشمی و «مقام معظم» بود، اما هاشمی را رها کرد و مجنونوار، لیلایش را در خیابان آذربایجان پیدا کرد و هنوز هم با وجود بیماری، از حلقهبهگوشی دست برنمیدارد.
روزگاری که سیدعلی در مقام ریاستجمهوری بود، هنوز به یاد سرسپردگی به امیری فیروزکوهی، مشاورانش از تیره علی موسوی گرمارودی و عبادی و بهاری و سرلشکر شهبازی بودند، اما در مقام خلیفهالمسلمین، نخست افسار حکم را به دو امنیتی سپرد (محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی که پسر اولی دامادش هم شد) و سپس خیل مداحان از نوع سعید طوسی و کردان واحمدینژاد و یحیی رحیم صفوی و حاج قاسم سلیمانی دورش جمع شدند.
البته تا امروز خیل مشاوران و مستشاران با سقوط آزاد به ایروانی و تختروانچی و علی شمخانی رسیدهاند. شما انتظار دارید غلامعلی خان حدادعادل و خانم دکتر همسرش با آن نان تنوری مدرسه غیرانتفاعی فرهنگ برای ایشان، بر کرسی موتمنالملک پیرنیا تکیه زند یا نقش خواجه نظامالملک را بازی کند و «نصیحهالملوک» بنویسد؟
به مردی مینگرم که برای حسن نصرالله و هنیه و سنوار، عزای عمومی میگیرد، اما فاجعه شهبندر را با بیش از ۲۰۰ کشته (با احتساب ۸۰ کارگر بلوچ بیشناسنامه و دهها افغان آواره، شاید از این رقم نیز فراتر رود)، با ۳۰ کلمه ماستمالی میکند و به انبار جنایتهایش میسپارد.
حدادعادلها آنقدر شهامت و انسانیت ندارند که به ارباب بگویند ایران را نابود کردی. مردم سرفراز را به ذلت کشاندی. ۴۰ سال «مرگ بر آمریکا» گفتی، حالا سفارت اشغالی را آبوجارو میکنی؟
طی ۳۵ سال آیا دیدهاید ارکان نظام در حاشیه خامنهای حتی یک بار زبان به انتقاد بگشایند و جانب رعیت را بگیرند؟
تصویر نظامیان عصر دو پهلوی را با تصویر کسانی که لباس نظامی به تنشان زار میزند و دوزانو روی زمین نشستهاند و هنگام بیان فرمایشهای امامانه چرت میزنند، برابر کنید.
صادق گوهرین، که از دوستان پدرم بود، روزی در احوالات یکی از مریدان حاج شیخ (حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی ملقب به نخودکی) می گفت که مرید مذکور ساعتی با اسدی، نایبالتولیه وقت، خدمت آقا رفته بود. اسدی در اوج قدرت و موردمرحمت رضاشاه بود. همراهش نیز در آن تاریخ مقام رفیعی داشت. به اصرار او، اسدی هم به سمرقند (قریهای در نزدیکی مشهد) آمده بود تا ببیند این شیخی که این همه در باب کراماتش سخن میگویند، کیست؟
مرحوم حاج شیخ به اسدی گفته بود به مصلحت شما است که به تهران بروید و تمارض کنید و در خدمت آقای ذکاءالملک (پدرهمسرش) چندی به تلمذ و تتبع بپردازید. خطاب به همراه او نیز گفته بود بهزودی شما در برابر گزینش بسیار مهمی در زندگیتان قرار میگیرید. من مصلحت شما را نیز در حاشیهنشینی میدانم. اسدی البته به حرفهای شیخی که همه زندگیاش بهایی کمتر از یک قالیچه اتاق آقای اسدی داشت، اعتنایی نکرد و چندی بعد در غائله بهلول در مسجد گوهرشاد، محاکمه واعدام شد.
همراه او، مرحوم نظاممافی، اما حرف حاج شیخ را به گوش جان شنید و گویا پیشنهاد وزارت در کابینه منصورالملک را به بهانه بیماری پذیرا نشد. شاید به همین دلیل نیز تا سالها پس از دیدارش با حاج شیخ، با سلامت و آبرو و اعتبار زندگی کرد.
غرض از ذکر این حکایت اشاره به لحظه انتخاب است. اخوی غلامعلیخان نیز در بزنگاه زندگی انتخاب خود را کرده بود. او هم میتوانست زیر سایه قدرت، بر کرسی مقامهای عالیه کشور تکیه زند، اما به جبهه رفت و همانجا در دفاع از میهن و هموطنانش جان باخت، اما خود غلامعلیخان راه دیگری برگزید.
طی ۴۶ سال گذشته خیلیها از طایفه اهل فضل و معرفت راه غلامعلی خان را در پیش گرفته و دست بالا شدهاند. جمعی نیز حتی اگر سالهایی در دایره حکم و حکومت، جایی داشتند و میتوانستند خیلی فراتر از غلامعلی خان از پلهکان قلعه قدرتخانم بالا بروند و به حجلهگاه نزدیک شوند، بر استبداد خروشیدهاند.
در میان این جمع، بودهاند کسانی که همچون غلامعلی خان با نایب امام زمان از طریق صبیه محترمه و خواهر مکرمه قوموخویش شدهاند، اما درست از زمان پیوند سببی، رشته پیوند عاطفی را بریدهاند.
انسان وقتی مثل دکتر فاوست، روحش را به شیطان میفروشد، ناچار است برای اظهار لحیه و ابراز مراتب نوکری، هر روز بیشتر در گنداب قدرت فرو رود. امروز در نگاه مردم، بهویژه فرزانگان خانه پدری، حدادعادلها در شمار آرایشگران سیدعلی، حتی از سلمانی دورهگرد چهارراه مولوی کمتر اعتبار دارند.
یکی بختیاروار با گلوی بریده، سرافراز میشود و یکی دکتر ولایتیوار، دنیا و آخرت را به نیمنگاهی میفروشد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
طوفان ترامپ
پس از عقب نشینی خامنه ای و پذیریش روند مذاکرات و پس از سه دور مذاکره میان عراقچی و نمایندگان آمریکا، یک بحران سیاسی مذاکره را متوقف کرد. در لحظه بحران، دو انفجار مهیب در ایران انجام گرفت و ترامپ اعلام کرد هیچ کشوری نباید از ایران نفت و مواد پتروشیمی بخرد وگرنه با تحریم آمریکا روبرو خواهد شد. رژیم شیعه استبدادی که در درماندگی و وحشت از فروریزی خود، به جای درگیری با جنگ آمریکا و اسرائیل، مذاکره با «شیطان بزرگ» را پذیرفت، دربن بست است. رژیم خامنه ای اعلام کرد حاضر به مذاکره و دادن امتیاز است، ولی نفی کامل جنگ طلبی و نفی برنامه خانمانسوز اتمی و موشکی و نفی گروه های تروریستی منطقه، برای رژیم اسلامی ممکن نیست. قرآن و شیعه گری به اسلامگرا آموخته که همیشه باید خدعه کند. این خدعه گری گاه عمل می کند و گاه به شکست می انجامد. البته اسلامگرایان همیشه خدعه را برابر با «سیاست» تعریف می کنند. حال آنکه سیاست یعنی سازماندهی و اجرای قدرت برای مدیریت پسندیده جامعه است. البته در دنیای واقعی در سیاست، پنهانکاری و نیرنگ نیز همیشه وجود دارد ولی رژیم توتالیتر اسلامی فقط برپایه خدعه و فساد و پنهانکاری و منافع بیگانه عمل می کند. برای رژیم اسلامی، دیپلوماسی جهانی فقط عرصه خدعه و تروریسم و باجگیری و ناسزاگوئی ایدئولوژیکی است.
از آغاز انقلاب اسلامی جدال دینی و سیاسی جمهوری اسلامی علیه آمریکا و اسرائیل شروع شد و اعلام جهاد در استراتژی خمینی و خامنه ای قرار گرفت. در دوره اخیر و پس از حمله حماس جنایتکار، تنشهای و تند و پیچیدهای میان ایران و اسرائیل در ابعاد هستهای، موشکی، امنیتی و اطلاعاتی شکل گرفت. از مذاکرات هستهای با آمریکا و اروپا و روسیه و چین، تا خرابکاریها و انفجارهای مشکوک در داخل خاک ایران، بازداشت «جاسوسان» و اعدام آنها و احتمال حمله نظامی به تأسیسات هستهای، همه بخشی از این معادله پیچیده هستند. بازگشت دونالد ترامپ شتاب بیسابقه ای برای محاصره رژیم خامنه ای بوجود آورد. این بازگشت طوفانی حکومت خامنه ای را به لرزه انداخت.
مذاکرات هستهای میان ایران و ایالات متحده که از سالها پیش متوقف شده بود، در ماههای اخیر با میانجیگری عمان وارد فاز جدیدی شده است. در سه نشست گفتوگو، نمایندگان دو کشور برای نخستین بار یک متن پیشنهادی را مبادله کردند و وارد گفتوگوهای فنی شدند. این سه نشست از هر دو سو «جدی و سازنده» توصیف میشود. البته مخفی کاری متقابل اجازه نمی داد تا اختلاف ها برملا شود. ولی بناگهان بدنبال درگیری های پشت پرده، دور چهارم مذاکره متوقف می شود.
می توان گمانه زنی کرد که اختلاف عمده بر سر میزان لغو تحریمها و آزادسازی پولهای ایران از یک سو و توقف غنیسازی با خلوص بالا و سیاست موشکی از سوی دیگر، همچنان به قوت خود باقی است. رژیم ایران خواستار لغو کامل تحریمها است، در حالی که آمریکا تأکید دارد که برنامه هستهای باید تحت نظارت شدید آمریکایی و بینالمللی محدود و یا متوقف شود. ترامپ می گوید رژیم تهران نباید بمب اتمی داشته باشد. خامنه ای که می گوید بمب حرام است هرگز ساختن آنرا از ذهن خود دورنکرده است.
همسوئی اسرائیل برای محاصره
بحران در روند مذاکره و خیره سری خامنه ای، ریسک حمله نظامی اسرائیل علیه مراکز اتمی و نظامی را افزایش داده است. البته ترامپ خواهان جنگ نیست و خواستار جایزه نوبل است. ولی او کسی است که دستور قتل قاسم سلیمانی را داد. ابزارهای فشار آمریکا فراوانند. در هفتههای اخیر دو انفجار مهم در ایران رخ داده است: یکی در بندر شهید رجایی و دیگری در اصفهان. گرچه تاکنون هیچ مدرک رسمی در باره نقش مستقیم اسرائیل منتشر نشده، اما سابقه عملیاتهای خرابکارانه منتسب به موساد مانند حملات سایبری استاکسنت و ترور برخی دانشمندان هستهای، گمانهزنی درباره دخالت این کشور را تقویت میکند. تا روشن شدن حقایق، نمیتوان با قطعیت اتهامی را مطرح کرد. موضوع جاسوسی همواره در فضای امنیتی ایران مطرح بوده است. ایران در سالهای اخیر چندین بازداشت جاسوسی منتسب به موساد را اعلام کرده است که از جمله آنها، بازداشت چند نفر در فروردین ۱۴۰۱ به اتهام جمعآوری اطلاعات برای اسرائیل بوده است.
آیا اسرائیل میتواند به تأسیسات هستهای ایران حمله کند؟ از نظر فنی و اطلاعاتی، اسرائیل به هواپیماهای پیشرفته مانند اف ۳۵ و بمبهای نفوذگر قوی (مانند ژب یو ۵۷) دسترسی دارد و توانایی هدفگیری برخی سایتهای زیرزمینی را دارد. با این حال پخش و تقویت تدافعی تأسیسات ایران (مانند تونلهای عمیق نطنز) و پراکندگی مراکز هستهای، انجام حملهای مؤثر را دشوار میسازد. از سوی دیگر، یک حمله نظامی به واکنش موشکی یا نیابتی و تروریستی توسط گروههایی تروریستی منجر خواهد شد و میتواند جهان را وارد دامنه بحران گسترده کند. همچنین ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک، بهویژه مخالفتها یا سکوت مشروط ایالات متحده و ریسک افکار عمومی جهانی، حمله یکجانبه را در کوتاهمدت بعید میسازد. ولی از سوی دیگر برای اسرائیل لحظه کنونی بهترین زمان است زیرا رژیم خامنه ای و نیروهای وابسته آن ضربه خورده و در ضعف هستند. اسرائیل نمی خواهد در برابر آمریکا موضعگیری کند ولی با حمایت پنهانی آمریکا بخاطر تاثیرگذاری روی مذاکرات و تسلیم خامنه ای، تدارک و آماده سازی در جریان است.
تسلیم یا سقوط
احتمال شکست مذاکرات جدی است. آمریکا تعهد رژیم در مورد توقف غنی سازی و محدودسازی سیاست موشکی و پایان نیروهای نیابتی تروریستی را می طلبد ولی خامنه ای که عقب نشینی کرده بخاطر جاه طلبی ایدئولوژیکی خود نمی خواهد تسلیم کامل بشود و در پی فریب ترامپ و وقت کشی است. برای کاهش فشار آمریکا و اسرائیل، حکومت اسلامی میانجیگری روسیه و چین را به میان می کشد. ولی از آنجا که پوتین در تجاوز خود به اوکرائین عقب نشینی نمی کند، آمریکا در مورد ایران نمی خواهد کوتاه بیاید. در این یارگیری خامنه ای حمایت عربستان سعودی را می طلبد و بن سلمان هم برای جلوگیری از جنگ و دوری از خرابکاری های آتی خامنه ای دیپلوماسی آشتی را با جمهوری اسلامی در پیش می گیرد. ولی اغلب کشورهای عرب در نهایت حتا اگر فعالانه در کنار آمریکا نباشند از جمهوری اسلامی بیزارند. از یک دشواری دیگر هم برای رژیم خامنه ای باید صحبت کرد و آنهم عدم مشارکت اروپا در مذاکره است. بدون توافق اروپا تحریم ها برداشته نمی شود. وزیر امور خارجه فرانسه این نکته را چند بار اعلام نموده است. افزون برآن گزارش نگران کننده آژانس بین المللی اتمی در مورد میزان غنی سازی ۶۰ درصدی ایران و امکان ساختن چند بمب، اروپا را بشدت نگران کرده است. منافع اروپا در موضع و منافع آمریکا جمع شدنی نیست. اروپا نقش حاشیه ای که ترامپ برایش تعریف می کند را قبول ندارد و ایران باید امتیازات وسیعی به اروپا بدهد. اروپا یک قدرت بزرگ است.
علیرغم فشارها و تعرض های سیاسی علیه رژیم اسلامی آمریکا در پی حمله به ایران نیست ولی میتواند بطور غیر مستقیم حامی خرابکاری های اسرائیل باشد. تاکتیک ترامپ چند وجهی و بظاهر متضاد است. سیاست ترامپ در مورد زلانسکی فشار و نرمش و ناسزاگوئی و تهدید عدم ارسال ابزارجنگی بود. قرارداد بین آمریکا و اوکرائین در مورد سنگهای معدنی و فلزات نادر و امتیاز بیش از صد میلیارد دلار برای آمریکا، یک پیروزی برجسته برای ترامپ بشمار می آید. در منطق ترامپ امتیازدهی خامنه ای اقتصادی و اتمی و موشکی و نظامی است. تخریب پایگاه های حوثی یمن توسط بمب افکن های آمریکائی مستقر در «دیه گو گارسیا» و تخریب بخش مهمی از بندر رجایی که مهمات به یمن ارسال می کرد، هشدار بزرگی به خامنه ای است. خامنه ای هم زمان با مذاکره ابزار جنگی به یمن می فرستد، آمریکا وارد مذاکره می شود و در ضمن حوثی ها را بمباران می کند و در مورد انفجار بندر رجایی سکوت می کند. در این جدال تناسب قوا به نفع آمریکاست و تمام امکانات برای محاصره رژیم فراهم است.
در تمام این دیپلوماسی ها و درگیری های جهانی، مردم ایران غایب هستند. مردم آرامش ندارند و با فقر و خفقان درگیر هستند. گروهی از مردم به اثرهای مساعد توافق احتمالی در زندگی اقتصادی خود فکر می کنند ولی اکثریت مردم فکر می کنند با صلح بین دو کشور ماهیت رژیم تغییر نمی کند و همان رژیم تبهکار باقی می ماند. مبارزه مردم در «زن ندگی آزادی» یک تجربه درخشان بود، و نارضایتی عمومی و عدم اعتماد مردم نسبت به حاکمان فاسد و توتالیتر بسیار گسترده است. رژیم نگران شورش و انفجارهای مردمی است و به سرکوب گروه های اجتماعی مانند معلمان و کارگران و بازنشستگان و کنشگران محیط زیست و جوانان و زنان و هنرمندان، ادامه می دهد. آرزوی ژرف مردم سقوط کل نظام توتالیتر فاسد شیعه است. تنش های درون رژیمی و فروپاشی درونی همزمان با فشارهای بین المللی می تواند فرصت مناسبی برای جنبش مردمی باشد. هم اکنون که ریسک حمله نظامی و جنگ وجود دارد، مسبب اصلی، حکومت جمهوری اسلامی است. برخلاف پروپاگاند توده ایها و نواندیشان دینی و اسلاموفیل ها، اگر جنگی رخ دهد ناشی از سیاست اتمی و تروریسم و جاه طلبی های قدرت خامنه ای است. بنابراین جامعه باید به فکر راه حل اصلی باشد و آنهم یعنی پایان دادن به حکومت سیاسی آخوندهاست. این نظام و ایدئولوژی اسلامی شیعه آن ننگ بشریت است. ماندگاری رژیم یعنی فقر بیشتر و اسارت ملت ایران. مذاکره در دست رژیم است و بحران دیپلوماتیک و احتمال حمله و ایجاد جنگ، در دست رژیم است زیرا نتیجه اراده اوست. ملت ایران نه در قدرت سیاسی است و نه در دیپلوماسی رژیم است. بنابراین آمادگی بیشتر برای سازماندهی و فرهنگ دمکراسی خواهی و استقرار یک حاکمیت لائیک خواست کلان ملت ایران است.
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
———————————————————
توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در ۴۲۰ برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در ۳۵۰ برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.
مذاکرات اتمی میان آمریکای ترامپ و رژیم خامنه ای یک رویداد مهم جهانی است زیرا همه دنیا به آن توجه دارد. همه از خود می پرسند چه خواهد شد؟ حمله نظامی آمریکا و اسرائیل علیه مراکز اتمی رژیم ایران یا توافق تاریخی بین دو دولت که ۴۶ سال در جنگ ایدئولوژیک و سیاسی با یکدیگر قرار دارند؟
چهره خاورمیانه تغییر می کند. با حمله جنایتکاران حماس علیه اسرائیلی ها، بحران خاورمیانه تشدید شد و روند تخریب نیروهای نیابتی اسلامگرای وابسته به جمهوری اسلامی آغاز شد. ضربه های مهلک اسرائیل به حماس و حزب الله و سقوط رژیم اسد و تزلزل در صفوف حشدشعبی عراق و بمب های آمریکائی علیه حوثی های یمن، برای حکومت اسلامی عرصه را تنگ نمود. تغییر آرایش قوا رژیم خامنه ای را از امتیازهای بزرگ محروم ساخت.
جنایت ها و توطئه ها و تروریسم رژیم اسلامی در خاورمیانه و توتالیتاریسم اسلامی در ایران علیه ملت ما، عامل اصلی بحران در منطقه بشمار می آید. حمایت رژیم از حزب الله و حماس علیه اسرائیل و تبدیل سوریه به پایگاه سپاه پاسداران و بهم ریختن وضع کشورهای منطقه توسط آخوندهای شیعه، عامل اصلی آشوب مداوم بوده است. حمله تروریستی حماس با پشتیبانی نظامی و مالی خامنه ای، سرآغاز تغییر های بزرگ شد. سلسله تغییر های منطقه به این پرسش منجر شد که آیا رژیم فاسد خامنه ای ساقط خواهد یا نه؟ ریاست جمهوری دونالد ترامپ تغییرات را تشدید نمود و رژیم خامنه ای برای اولین بار خطر حیاتی را حس کرد. آمریکا اعلام کرد که ما جنگ نمی خواهیم ولی جمهوری اسلامی نباید بمب داشته باشد و غنی سازی اورانیوم باید متوقف شود. در بستر این فشارها بود که خامنه ای جنگ طلب مجبور به پذیرش مذاکره شد.
حال اگر در فرضیه خوش بینانه، آمریکا و رژیم اسلامی در پرونده هستهای ایران به توافق برسند و بحران خاورمیانه برای غرب تقلیل یابد و برای اسرائیل خطر بمب اسلامی رفع شود، آیا توتالیتاریسم اسلامی و حکومت فاسد خامنهای و رانتخواران شیعه از سر راه پیشرفت ایران برداشته خواهند شد؟
نکته دوم
حکومت اسلامی و خامنه ای از زمان تصرف قدرت خواهان جنگ و جهاد اسلامی است. چرا؟ جنگ را بمعنای اهداف و سیاست جنگ طلبانه، بودجه جنگی، تدارک وسائل جنگی، پروپاگاند جنگی، تبلیغ خشونت، سازماندهی جنگی مخفی، کشتن انسان ها، تصرف سرزمین، تخریب شهری و زیربناهای صنعتی، جنگ سایبری، پخش دروغ، چپاول ثروت، سرکوب داخلی، اجرای تروریسم، تصرف و یا حفظ قدرت سیاسی، و غیره باید تعریف کرد. جنگ های امروزی ترکیبی و تکنولوژیکی و مستقیم و غیرمستقیم هستند. جنگ یک مفهوم گسترده و متنوع است.
در چنین حالتی، ارزیابی از سیاست خامنه ای و بررسی سیاست و کردار جمهوری اسلامی نشان می دهد که رفتارآنها منطبق بر ماهیت جنگ طلبانه شیعه است. در سیاست جمهوری اسلامی نمونه های جنگ طلبانه فراوانند: جهاد برای قدس، صدور انقلاب اسلامی، ادامه جنگ با صدام، ایجاد حزب الله در لبنان، جنگ برای نجات رژیم اسد، حمایت مالی نظامی از حماس، ترورهای خارج از کشور، استفاده از ابزار سنگین جنگی در سرکوب کردستان و بلوچستان، کمک نظامی به حوثی ها، فرستادن سلاح به سودان، ایجاد انفجار در محل نهادهای یهودی در آرژانتین، حمله های جنگی موشکی به اسرائیل، غنی کردن اورانیوم نظامی، ساخت موشکهای تهاجمی با هدف قراردادن اسرائیل، همه و همه بیان ماهیت جنگ طلبی است. آنهایی که به طور یکجانبه از خطر جنگ می نالند تمام ماهیت جنگ طلبانه رژیم اسلامی را پنهان می کنند. جمهوری اسلامی منشا جنگ است. افزایش خطر جنگ علیه ایران و علیه ملت ایران، نتیجه سیاست تسلیحاتی و گسترش نیروهای نیابتی وابسته به رژیم و رشد سپاه قدس و توطئه گری رژیم در کشورهای منطقه است. رژیم خامنه ای با تحریک و بحران سازی، کشورهای دیگر را تهدید می کند و ریسک جنگ علیه ایران را افزایش می دهد. ایدئولوژی توده ایسم و اسلامگرایی همسو بوده و دیگران را مسئول جنگ افروزی نشان می دهند. آنها در جهت توجیه حکومت اسلامی کار می کنند.
نکته سوم
خامنه ای همیشه علیه جامعه جنگ کرده است زیرا همیشه جامعه ایران را در مقابل خود دیده است. افزون برآن، شعارهای ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی و ضد غرب در نطق های خامنه ای فراوانند. پروپاگاند ضدآمریکائی و خشونت علیه جامعه جهانی، عنصر ساختاری ایدئولوژی اسلامی خامنه ای بوده است. بدنبال اعلام سیاست ترامپ که در خطاب به خامنه ای گفت یا مذاکره می کنی یا مراکز اتمی بمباران می گردد، خامنه ای گفت ایران مذاکره نمی کند. خامنه ای گفت: مذاکره نمیکنیم، دلیل هم تجربه ماست. او گفت مذاکره نه عاقلانه است نه شرافتمندانه. او گفت مذاکره مشکل تحریم را حل نمیکند بلکه گرهها را کور و پیچیدهتر میکند.
خامنه ای که خود را پیرو محمد و علی شمشیرکش میداند، خامنه ای که خود را پیرو مهدی موهوم میداند تا با ظهورش زانوی اسب اش در خون شنا کند، خامنه ای که هزاران ایرانی را به قتل رسانده است و خامنه ای که در پی کشتار کفار است، بدنبال تهدید ترامپ چرخش می کند. چند روز پس از سخنان ترامپ و مشاهده تجهیرات بزرگ جنگی و نمایشی در دیه گو گارسیا در اقیانوس هند توسط آمریکا، خامنه ای به هراس می افتد. سران سپاه و مسئولان سه قوه به او گفتند در برابر زرادخانه آمریکا امکان مقاومت نیست و احتمال خیزش مردمی و فروپاشی رژیم واقعی است. خامنه ای با درماندگی تمام بسرعت سیاست جدیدی اتخاذ کرد.
نکته چهارم
شخصیت خامنه ای پرکینه و نفرت است و قتل قاسم سلیمانی به دستور ترامپ بر کینه او می افزاید. بعلاوه شخصیت ایدئولوژیکی سرداران سپاه و رجزخوانی و پروپاگاندهای نظامی و اقدام های نمایشی نظامی سپاه، پیوسته آخوند خامنه ای را به جنگ جوئی سوق داده است. خامنه ای دلش میخواهد اسرائیلی ها را بکشد، انتقام اسماعیل هنیه تروریست را بگیرد، دو بار بسوی اسرائیل صدها موشک می فرستد، ولی متوجه می شود که بسرعت تناسب قوا تغییر می کند. هلال شیعه و بازوی مسلح خامنه ای در منطقه فرو می ریزد و همه امتیازهای نظامی او نابود میگردد. در داخل کشور فقر و تورم، مبارزه زنان، بی اعتمادی اکثریت ملت ایران نسبت به حکومت، تزلزل های درون سپاه پس از فروپاشی حکومت اسد، کاهش بی سابقه صادرات نفت بدنبال تحریم ها و فشارهای بین المللی، همه این عوامل رژیم خامنه ای را به درماندگی کامل کشاند. خامنه ای تسلیم شد و به مجریان سیاست اش گفت تا درهای مذاکره را باز کنند و به مرتجعان اصولگرا گفت بازار را گرم نگهدارند و با مخالفت خوانی مذاکره کنندگان را در چانه زنی با آمریکا تقویت نمایند.
خامنه ای همزمان با تهدید متقابل با «دشمن»، راه مذاکره غیرمستقیم را باز گذاشت، فکر کرد به این ترتیب مشروعیت اقدام نظامی اسرائیل و آمریکا را از بین میبرد، دست اسرائیل را باز نمیگذارد، جلوی هر نوع فشار داخلی چه اقتصادی و چه اجتماعی را میگیرد، وقتکشی هم میکند و همهچیز را به تأخیر میاندازد و آمریکا و اسرائیل را در منطقه بازی می دهد. امروز برخی صحبت از پوست اندازی رژیم می کنند. هیولا، هیولا باقی می ماند. روشن است که خامنه ای آشکارا تکنیک و روش را تغییر می دهد. خامنه ای فکر می کند که حتا اگر امتیازدهی زیاد باشد، اما قدرت و ثروت در دستان او باقی می ماند. او فعلن امام زمان را رها می کند به قمار با ترامپ می پردازد.
نکته پنجم
سیاست اسرائیل در باره رژیم خامنه ای چگونه قابل فهم است؟ اسرائیل در ابتدا با تبلیغ سیاست «مدل لیبی» در نظر داشت تا با بمباران، فعالیت اتمی رژیم به صفر برسد. ترامپ در ابتدا خود را با این سیاست نظامی همسو می دید. ولی بدنبال مذاکرات پنهانی با روسیه، ترامپ فشار حداکثری در مذاکره را ترجیح داد. با وجود عصبانیت دولت اسرائیل، مذاکرات دور اول و دوم به پیش رفت و بظاهر برای آمریکا دشواری عظیمی در پیشرفت مذاکره تا اینجا موجود نیست. ولی ما در ابتدای روند مذاکره هستیم، ما هنوز به دشواری های اصلی و عملی نرسیده ایم، مشکلاتی که می تواند بحران ساز باشد و شکست مذاکره را باعث شود. افزون بر آن، اروپا شرایط و خواسته هایی دارد و با عدم حضور آنها در مذاکره، رفع تحریم ها و بازگرداندن میلیاردها دلار به رژیم دینی ممکن نیست. سیاست ناسیونالیستی و ضد اروپایی ترامپ جبهه غرب را در برابر جمهوری اسلامی کمی ناتوان می کند.
ترامپ با قربانی نشان دادن پوتین جنایتکار فکر کرد می تواند سریع به صلح برسد. او نتوانست پوتین را رام کند. او نتوانست امتیاز کسب کند و تا حدودی از صلح در اوکرائین دلسرد شده است. ترامپ در جدال اساسی خود با چین هنوز نیازمند تدارک بزرگ است. ولی ترامپ فکر می کند موفقیت او در مذاکره با خامنه ای حتمی است و این دستاورد در کوتاه مدت میسر می باشد. البته همین هدف کوتاه مدت، با مخالفت اسرائیل روبرو است.
پیروزی ترامپ در مذاکره حتمی نیست ولی مذاکره در جریان است و دو طرف با اهداف متفاوت در انتظار امتیازهای خود هستند. رژیم خامنه ای با حیله گری و وقت کشی، موافق ادامه مذاکره است و در پی آنست که در مورد غنی سازی و سیاست موشکی و سیاست منطقه ای، کم ترین امتیاز را به آمریکا بدهد. ترامپ علیرغم ساده لوحی استیو ویتکاف، زیر فشار بازها مانند مارکو روبیو، قرار دارد و مراقب مذاکره است و مرتب فشار می آورد. چند پرسش اساسی باقی است. سرنوشت اورانیوم غنی شده انباشت گشته چه خواهد شد؟ غنی سازی زیر ۵ درصد یا قطع هرگونه غنی سازی؟ سیاست موشکی چه خواهد شد؟ سیاست رژیم در مورد نیروهای نیابتی چگونه تعریف می شود؟ ایا تحریم های سازمان ملل و آمریکا و اروپا برداشته خواهند شد؟
نکته ششم
آیا مذاکره به نتیجه می رسد؟ ما نمیدانیم. عوامل شکست و عوامل موفقیت هم وزن هستند. اما به فرض شکست مذاکره، ملت ایران مانند گذشته بخاطر بیعدالتی و استبداد به مبارزه خود برای تغییر رژیم مستبد دینی ادامه می دهد. حال به فرض توافق و رفع حمله علیه مراکز اتمی ایران، واکنش مردم چیست؟ بخشی از جامعه به مذاکره خوشبین است و توافق را عاملی برای مهار تورم و گشایش اقتصادی با غرب می داند. اما بخش اکثریت ایرانیان فکر می کنند در صورت توافق احتمالی، با وجود این نظام سیاسی، آنها از احترام به حقوق بشر و نیز از آزادی و دمکراسی دور هستند. آنها فکر می کنند توافق دو دولت، بمعنای پایان توتالیتاریسم اسلامی و ولایت فقیهی نمی باشد. روشن است که رژیم نکبت آخوندی در پی استمرار خود است. استمرار رژیم یعنی ادامه غارت و فساد و استبداد و اسلام شیعه استعماری. ملت ایران منطق مذاکره با حاکمان را در دیپلوماسی جهانی می فهمد. ولی ملت ایران با تجربه و شناخت میداند تا زمانی که طبقه آخوندها و زالوها و دزدان و خرافه پرستان بر سرکار هستند آسایش و آزادی را نخواهند دید.
همه اصلاح طلبان رانتخوار و نواندیشان دینی دروغپرداز و صلح طلبان ساده لوح و اسلاموفیلها، در کنار رژیم خامنه ای و برای مذاکره او قرار گرفته اند و آنها نمی خواهند ببینند که حکومت اسلامی ۴۶ سال است که ایران ما را ویران می کند و جنگ و خشونت را ترویج می کند. وظیفه میهن پرستان نابودی حکومت ظالم و فاسد خامنه ای است. ما دیپلوماسی جهانی را بررسی می کنیم و هیچگونه مشروعیتی برای رژیم قائل نیستیم. ولی از یاد نمی بریم که هدف ملت ایران دمکراسی و حاکمیت لائیک و تمامیت ارضی و زیستبوم و آزادی است.
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
———————————————————
توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در ۴۲۰ برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در ۳۵۰ برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.
به نقطه عطفی در تاریخ معاصر میهنمان رسیدهایم که اگر به هر نوع آن را به تجاهل برگزار کنیم، سالهای دیگری در اسارت خواهیم بود
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۱ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
خمینی و اطرافیانش آتشسوزی سینما رکس آبادان را در آن شب شوم ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ به حساب حکومت گذاشتند. حال آنکه عاشور، متهم اصلی، در اعترافاتش گفته بود دو تا آخوند در خانه خمینی در نجف (علیاکبر محتشمیپور و محمد موسویخوئینیها) و سید محمد علویتبار (کیاوش بعدیــ نماینده مجلس رژیم) از طریق کلبعلیزاده دوستش فرمان حمله به سینماهای رکس و سهیلا در آبادان را صادر کرده بودند.
البته در تنظیم و تدارک جاسازی مواد منفجره در داخل سینما گروه موحدین و گروه تروریستی منصورون و مرشدشان راستی کاشانی هریک به شکلی دست داشتند.
امروز بار دیگر ملت ما با فاجعهای بهمراتب دهشتناکتر از فاجعه سینما رکس روبرو است. با این تفاوت که سینما رکس را دولت آتش نزد، اما بیصداقتی و دروغزنی خمینی و اعوانش گناه ناکرده را به گردن حکومت وقت انداخت و سالها باید میگذشت تا هنرمند مبارز و برجسته پرویز صیاد حکایت این جنایت را در نمایشنامه بهیادماندنی «محاکمه سینما رکس» بازگوید.
شباهت حادثه شهبندر با انفجار بیروت را همه بازگفتیم. در آن جنایت حزبالله، ۳۳۰ تن کشته، ۷۰۰ تن مجروح و ۳۵۰ هزار تن بیخانمان شدند. در شهبندر (رجایی) مجروحان از ۱۲۰۰ تن افزوناند و کشتهشدگان تا امروز از مرز ۸۰ گذشتهاند، اما دهها تن مفقود و دهها تن خاکسترشده و تعیینهویتنشده نیز در راهاند.
من از روز نخست، ضمن اشاره به این شباهت بین سینما رکس و حادثه بندر، ذکر کردم که در سینما رکس دولت بیگناه بود و اعوان خمینی دست اندرکار، اما امروز جنایتکار، سپاه و متهم ردیف اول، ولی فقیه است. مجرمان سینما رکس به نیابت و وزارت و سرداری رسیدند؛ همانها امروز دولتمدارند و با همه توان میکوشند دامان آلوده خود را پاک کنند.
اینجا است که ملت ما باید بهای جنایت ۱۳۵۷ را از رژیم جهل و جور و فساد بازگیرد و این بها چیزی جز سرنگونی این رژیم نیست. در این ۴۶ سال، رژیم کم جنایت عام در سطح کشور انجام داده که هنوز هم بعضی در به پا خاستن تردید میکنند؟ البته همدلان با رژیم با به میان کشیدن پای اسرائیل میکوشند توجه عمومی را از جنایتپیشه واقعی بردارند و متوجه اسرائیل کنند.
نتانیاهو چهره منزه و پاکی ندارد؛ چنانچه کودکان بیخانواده و پدران و مادران با کودکان پارهپاره بر دست گواه من است، اما او حداقل برای حفظ ظاهر، با ملت ما دشمنی ندارد. فخریزاده را میکشد، اما همسرش که کنار او در خودرو نشسته است، به سلامت جان به در میبرد.
یادمان نرود که بیلیاقتی، فریبکاری، ناجوانمردی و دروغپردازی حکومت ولایت فقیه به جنایت شهبندر و هواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۷۶ کشته بیگناه محدود نمیشود. من به اختصار به چند مورد اشاره میکنم.
یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۶۶، در همان سالها و ماههایی که رژیم میکشت و میبست و میدرید، دریاچه مصنوعی نیروی دریایی سپاه در نزدیکی گلابدره به سبب سستی درهم شکست و با بارانی که آغاز شد، خیلی زود سیلی به راه افتاد که در تاریخ تجریش و تهران، سابقه نداشت. در مدتی کوتاه سیلاب عظیمی از رودخانه گلابدره به حرکت درآمد و صدها تن گلولای و سنگ را در مسیر رودخانه گلابدره و رودخانه دربند به سمت میدان تجریش به حرکت درآورد. سیلاب پس از ورود به گلابدره از طریق خیابان جعفرآباد و خیابان دربند و خیابان ثبت یا شهرداری و کوچه ناودانک و تابش به سمت تجریش حرکت کرد و در طول مسیر به خانهها و خودروها خسارت فراوان وارد کرد تا به میدان تجریش رسید. از میدان تجریش به خیابان کوروش کبیر وارد شد و تا حوالی میرداماد پیش رفت.
در میدان تجریش بخشی از سیلاب به درون زیرگذر در حال ساخت وارد شد و بخشی دیگر داخل تکیه بزرگ تجریش و راهرو بازارچه تجریش شد که به مغازههای داخل تکیه و بازارچه آسیب رساند. سپس به مسجد همت تجریش و داخل حرم امامزاده صالح وارد شد و پس از آن، با ورود به کوچههای اطراف حرم و مسجد همت، به منازل آن محدوده نیز آسیبهای فراوانی زد.
نمازگزاران مسجد همت در حال اقامه نماز با ورود سیل به مسجد مواجه شدند. شاهدان عینی میگویند تمام محوطه داخل مسجد از سیلاب و گلولای انباشته شد، به نحوی که مردم برای حفظ جان خود از کتابخانه و ستونها و منبر بالا رفتند. با شکسته شدن دیوار جنوبی مسجد، سیلاب از آن سمت خارج شد و فروکش کرد و از سمت دیگر میدان، گلولای بهطرف بیمارستان شهدا از سمت شرق و ورودی خیابان مقصودبیگ و پهلوی در سمت جنوب و غرب پیشروی کرد.
تعداد تلفات در گلولای پیچیدگان و مفقودان از ۳۰۰ افزون شد، اما نه سپاه گناه را به گردن گرفت و نه تعداد قربانیان و خسارات اعلام شد. شهردار تجریش به طور خصوصی خسارات را بالغ بر ۷۵ میلیارد تومن (آن زمان) اعلام کرد.
بیستونهم بهمن ۱۳۸۲ انفجار قطار نیشابور که در سه واگن آن مواد منفجره سنگین سپاه حمل میشد، به کشته شدن ۳۵۰ نفر و مصدومیت ۴۶۰ نفر منجر شد. این رخداد بهقدری فجیع بود که بقایای پیکر جانباختگان تا ۲۰ کیلومتری محل انفجار هم یافت میشد. سپاه هیچ مسئولیتی را برعهده نگرفت و این فاجعهبارترین حادثهای بود که از زمان افتتاح راه آهن سراسری به دست رضاشاه کبیر در راهآهن سراسری خانه پدری رخ داده بود.
آتش گرفتن سقف مسجد ارگ تهران هم که روی آن را با پارافین پوشانده بودند، ۱۸۰ کشته به جا گذاشت، اما هیچ کس از جمله شرکت مهندسی شهرداری و سازمان اوقاف بابت این حادثه هزینهای پرداخت نکرد.
در دیماه ۱۳۹۵ آتشسوزی ساختمان پلاسکو ۲۴۰ آسیبدیده از جمله ۳۰ کشته داشت که در میانشان مامورین فداکار آتشنشانی هم بودند.
آتشسوزی وحشتناک نفتکش سانچی در آبهای چین ۳۲ کشته و میلیونها دلار خسارت به جا گذاشت.
در انفجار معدن یورت استان گلستان در اردیبهشت ۱۳۹۶، بیش از ۴۴ تن از معدنچیان فداکار به قتل رسیدند. پس از آن ریزش معادن طبس ۵۲ کشته به جا گذاشت.
دوم خرداد ۱۴۰۱ ساختمان متروپل آبادان فرو ریخت و حداقل ۴۳ تن کشته شدند.
در سوانح هواپیمایی غیرنظامی هم نزدیک به هزار تن به قتل رسیدهاند. البته دریغ از یک شرح وافی درباره این حوادث و معرفی مسئولان آن. بعد از جنایت سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی، سه روز دروغ بافتند و به صحبتهای سردار حاجیزاده که هواپیما بهفرمان او با دو موشک سرنگون شد، گوش سپردند. عاقبت با فاش شدن ماجرا از سوی رسانههای بینالمللی و حتی روسها، حاجیزاده مجبور به اعتراف شد و «نایب مهدی غایب» به او مدال و پاداش نقدی داد.
البته شمار حوادثی که سپاه و دستگاههای امنیتی به عمد یا سهو مرتکب شدهاند، بسیار بیش از این است. ۳۰ هزار اعدامشده، ۲۵۰ هزار کشته در جنگ هشت ساله و همین رقم زخمی و معلول را هم که به رقم کشتهشدگان در ۴۶ سال گذشته اضافه کنید، آشکار خواهد شد که دیگر برای تکرار فاجعهای تازه مجالی باقی نیست. اینجا است که ملت عزیز ما باید عاملان این جنایات را از سریر قدرت پایین کشد و سران رژیم را وادار کند به کوتاهدستی، خیانت و جنایتهایشان اعتراف کنند.
خامنهای در سوگ عزیزانش از حاج قاسم و سنوار و هنیه گرفته تا حسن نصرالله و نبیل قاووق و هاشم صفیالدین و… عزای حسینی بر پا کرد و در سوگشان گریست و هیئتهای ویژه به تسلای بازماندگانشان گسیل داشت. آن وقت برای دهها قربانی و صدها هستیباخته، هفت سطر بیانیه داد؛ انگارنهانگار که جامی ریخته و سبویی بشکسته است.
به نقطه عطفی در تاریخ معاصر میهنمان رسیدهایم که اگر به هر نوع آن را به تجاهل برگزار کنیم، سالهای دیگری در اسارت خواهیم بود و نفرین و لعنت نسلهای آینده را به بیهمتی خود، در طول تاریخ به نام و یاد خود، تضمین خواهیم کرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
غیبت رجوی را چنین توصیف میکنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ ۷:۰۰
گو اینکه مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق، از سال ۱۳۸۹ به غیبت صغری رفته بود، اما رفتن او به غیبت کبری بعد از اجلاس سالیانه پرخرج مجاهدین در تیرماه سال ۱۳۹۵ در پاریس اعلام شد. آن هم نه از زبان همسرش بلکه از سوی یکی از مهمانان که به اجلاس دعوت شده بود. مهمانی که یک آدم عادی نبود، بلکه ترکی فیصل، یکی از پسران ملک فیصل، پادشاه در یادمانده سعودی، بود.
او سخنان خود را با ذکر مبارزات ملت ایران و فتنهافروزیهای رژیم و با درود به مریم رجوی و «همسر مرحومش» آغاز و با آرزوی پیروزی ملت بر رژیم سرکوبگر خاتمه داد. جالب اینکه وقتی امیر گفت «و انت السیده مریم و زوجک المرحوم مسعود رجوی …» لحظهای همه حالت شوکزده داشتند و مترجم با لرزش، حرف امیر را سانسور کرد، اما امیر ترکی دوباره جملهاش را تکرار کرد و بعد، با استفاده از ترکیب «خداحافظ» مکان سخنرانی را ترک گفت.
من بلافاصله سخنان امیر را ترجمه و تحلیل کردم و گفتم امیر ترکی مرگ رجوی را تایید کرد. البته صداوسیمای رجوی و سایت و نشریه سازمان از فردای نوشته و سخنان من، از نثار مهر همیشه به من و آنها که عشق ایران خانم را به سینه دارند، دریغ نکردند.
از فردای آن روز، مجاهدین که سخت شوکه شده بودند و درعین حال جرات نداشتند امیر ترکی را به دروغزنی متهم کند، به آسمان و زمین پیچیدند که بگویند رجوی زنده است. راستی اگر زنده بود، چرا همان روز کلامی زنده از او پخش نکردند که خلایق ما زندهایم، اما به غیبت صغری رفتهایم تا روز فتح چهاراه آذربایجان ظهور کنیم.
روز بعد، شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین خلق، به رادیو فردا گفت از گفتههای روز شنبه فیصل در تجمع پاریس در مورد مسعود رجوی، سوءتعبیر و نتیجهگری نادرست شده است. او توضیح بیشتری به رادیو فردا نداد و تنها دو منبع عربی را به این رسانه معرفی کرد و گفت در هیچکدام از این منابع که سخنان ترکی فیصل را پوشش دادند، چنین تعبیری از سخنان او وجود ندارد!
«غیبت» از کی آغاز شد؟
نخستین بار در فردای روزی که هواپیماهای آمریکایی اردوگاه مجاهدین را بمباران کردند، خبر مجروح شدن مسعود رجوی منتشر شد. به اتفاق همکارم یک سال بعد به اردن رفتیم. آنجا در دیدارهایی با یک پزشک فلسطینی که پزشک مخصوص رجوی بود، خبر شدیم که رجوی دوسال قبل به علت دیابت بالا و کورچشمی به یک کلینیک نظامی منتقل شده و به احتمال زیاد از آنجا زنده بیرون نیامده است.
سازمان هیچگاه پاسخ نداد غیبت رجوی برای چیست. اگر در اروپا نزد برادرش است، چرا رژیم جمهوری اسلامی تاکنون دولتهای اروپایی را بازخواست نکرده است؟ اصولا چرا رژیم به سرنوشت رجوی این همه بیاعتنا است؟ آیا رژیم دیگر مسعود رجوی را در معادلاتش به حساب نمیآورد؟
این سولات بر ابهام غیبت رجوی بیشتر میافزاید. رجوی پس از اشغال عراق یک دوره دعای رمضانی اجرا کرد که میتوانست تلفیقی از سخنان گذشته او باشد، اما سه سال بعد از آنکه دوران غیبت صغری بود. یک پیام دیگر هم بعد از سه سال، در آغاز غیبت کبری، فرستاده شد.
راستی بین غیبت صغری و کبری چه تفاوتی وجود دارد؟ در دوره غیبت صغری، خواص شیعه با امام مرتبط بودند، اما در دوره غیبت کبری، مرتبطان امام به سردستگی حضرت خضر همواره ۳۰ نفر از کارگزاران و خواص حضرتاند. اینها از نظر زندگی انسانهای عادیاند و از بین مردم انتخاب میشوند و طول عمر آنها محدود است. در مورد چگونگی غیبت امام، یک دیدگاه این است که امام در بین مردم نیست و جای دیگری زندگی میکند که شبیه آن در مورد حضرت عیسی رخ داده است. البته هیچ روایتی نداریم که در مورد امام عصر این معنا را تایید کند. نظر دیگر این است که امام بین مردم زندگی میکند، ولی ظهور ندارد. یک نظریه هم این است که کسی ایشان را نمیبیند (ناپیدایی). نظریه دیگر این است که کسی ایشان را نمیشناسد (ناشناسی).
آنچه را درباره امام زمان میگویند، برای مسعود رجوی به هم بافتهاند. فکرش را بکنید. غیبت رجوی را چنین توصیف میکنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد (البته عین صدام حسین که تا قبل از اشغال عراق موهای سر و سبیلش را مثل پر کلاغ رنگ میکرد).
نظر دیگری هم وجود دارد و آن این است که امام به تناسب و فراخور اوضاع، گاهی ناپیدا و گاهی ناشناس است. آیتالله صافی گلپایگانی در کتاب «۱۰ پرسش» میگوید: «گرچه فلسفه و صحت و فایده غیبت به هریک از دو نحو (غایب شدن جسم و ناشناس بودن) حاصل میشود و این جهات که امر امام مخفی باشد و کسی او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان شود و سایر هدفها و مقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال، حاصل است، اما از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضی از آنها از برخی دیگر، دانسته میشود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیدا شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد.
حالا با استناد به این روایات میکوشند غیبت مسعود را توجیه کنند. به عبارت دیگر، زیارت حضرت مسعودی فقط خاص خواص است و مریم و ۲۹ فرد دیگر به حریم غیبت راه دارند و الباقی از طریق این ۳۰ نفر به مسعود وصل میشوند.
اخیرا هوش مصنوعی هم وارد بازی شده است. هرازگاه اسرای آلبانی را جمع میکنند و پیام ازغیبرسیده مسعود را پخش میکنند و از پاسخ دادن به منطقیترین سوال فرار میکنند: مسعود کجاست؟
شما دو هزار انسان جوانیباخته و بادردساخته را که حالا به پیری رسیدهاند و جنازههایشان یک به یک از اردوگاه تیرانا به گورستان میرود و نه طعم زندگی را چشیدهاند، نه از روزگار چیزی میدانند وتنها دلخوشیشان کلیپهایی است که یک هنرمند سوخته و زندگیباخته از خامنهای و رژیمش تهیه میکند، با فریب در حصار نگه داشتهاید و آنقدر آزادگی ندارید که پاسخ آنها را بدهید که مسعود کجاست. آن وقت میخواهید ۹۰ میلیون ایرانی به شما اعتماد کنند و دروغهای شما را باورکنند که «حضرت مسعودی» در جوار امام زمان برای رستاخیز آماده میشود؟
بقایای لشکر مسعودی که اغلب ۷۰ را پشت سر گذاشتهاند، چرا به یاد شیخ اجل نمیافتند که «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت/ مگر خفته بودی که بر باد رفت؟»
در حیرتم که عاقبت شما به کجا خواهد رسید. میدانم حواریون ۲۹ نفره و «مریم خانم» آنقدر از هدایای نقدی صدام حسین و شماری از کشورها در خزانه معموره دارند که تا پنج پشتشان کفایت میکند. برای صدها حسین و مرجان و آرش و سمیه و بهمن و علی و رقیه و… چه گذاشتهاید به جز درد و نفرت و مصادره جوانی و اندیشه و زندگیشان؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
روزگاری که حاج قاسم و کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق، نخستوزیر و فرماندهان نظامی عراق را تعیین میکردند، به پایان میرسد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰
کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق و نیروهای حشدالشعبی-با استفاده از ایسنا، خبرگزاری صداوسیما و رویترز
بعد از سرنگونی صدام حسین، رژیم جمهوری اسلامی در مرحله نخست چندصد تن از عواملش از جمله شماری از وابستگان سپاه بدر و قدس را به عراق اعزام کرد. در جریان سفر محمدباقر حکیم به عراق، هم بیش از شش هزار تن از اعضای سپاه بدر و مجلس اعلا به همراه شماری از کماندوهای حزب الدعوه که بیشترین آموزشها را در کادرهای تروریستی دیده بودند، به عراق بازگشتند.
با حضور رهبران الدعوه و مجلس اعلا در شورای حکومتی و وزارتخانهها، تعداد کثیری از این افراد جذب ارگانهای نظامی، امنیتی و اقتصادی شدند. تیپ گرگها (الذئاب) در نیروهای امنیتی عراقــ که به دستور آمریکاییها منحل شدــ هم تماما از وابستگان سپاه بدر تشکیل شده بود. افراد این تیپ صدها تن از سنیها و نیز روشنفکران و نویسندگان، وکلا و زنان آزادیخواه عراق را به قتل رساندند.
در طول سه سال، علاوه بر ورود عوامل رژیم به ارگانهای نظامی و امنیتی، سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه قدس و اطلاعات سپاه گاه به صورت مشترک و زمانی به طور جداگانه، اداره ستادهایی را در حداقل ۱۱ شهر عراق عهدهدار بودند.
حسن کاظمی قمی، سفیر وقت رژیم، که خود از اطلاعاتیهای سرشناس و دارای سابقه کار اطلاعاتی در لبنان و خلیج فارس بود، به همراه صفری، مسئول اطلاعات سپاه، که با عنوان وابسته بازرگانی فعالیت میکند، با بعضی از شبکههای سه ارگان مذکور در ارتباط بود. نجف، کربلا، کوفه، کاظمین، مدینه الصدر، العماره، الناصریه، بصره، الدیوانیه و شهرهای سلیمانیه و اربیل در شمال عراق در منطقه کردستان حوزه فعالیت عوامل رژیم و دستپروردگانشان بودند.
در نجف، علاوه بر این مراکز، رهبر جمهوری اسلامی با اعزام محمدمهدی آصفی، رهبر معنوی الدعوه، به این شهر بهعنوان نماینده اصلی خود، وکلایی همچون نورالدین اشکوری را نیز مامور کرد تا با دلار، سلطه او را بر این شهر برقرار کنند. در این میان، آقای سیستانی که علاوه بر مخالفت با ولایت فقیه، به طور کلی آبش با سید علی آقا به یک جوی نمیرفت، از چند سو محاصره شد.
نخست آنکه آقازاده ایشان، سیدمحمدرضا، با عمار حکیم، پسر عبدالعزیز، رئیس وقت مجلس اعلا، یک جان در دو قالب شد. تکلیف شهرستانی، داماد سیستانی که دستش زیر ساطور دادگاه ویژه قم است، نیز کاملا روشن است. از سوی دیگر اطلاعات سپاه تمام خانههای نیمهویران اطراف خانه آقای سیستانی را خرید یا اجاره کرد و آخوندهای سرسپرده رژیم را آنجا اسکان داد. کلیه وسایل استراق سمع نیز بر در و دیوار خانه سیستانی نصب شد.
شاهد آنکه روزی موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی نخستوزیر عراق، به دیدن آقای سیستانی رفته و مسائلی را از جمله ابعاد دخالتهای رژیم ولایت فقیه در امور عراق را با او در میان گذاشته بود. چند هفته بعد او به تهران سفر کرد و در اولین دیدارش با محسنی اژهای، وزیروقتاطلاعات، اژهای به او گفت که نزد سیستانی شکایت از ما نبرید، حرفی دارید مستقیم به ما بگویید.
قدرت جمهوری اسلامی در عراق به جایی رسید که زمانی که ایادعلاوی و حزبش برنده انتخابات شدند، با نظر حاج قاسم سلیمانی و سفیر آمریکا، نوری المالکی نخستوزیر شد.
رژیم بهسرعت مردم را از دست میدهد
علیرغم هشت سال جنگ بین ایران و عراق و یک میلیون کشته و زخمی، نه مردم عراق دشمن ایران بودند و نه ایرانیها کینهای از مردم عراق در دل داشتند. اصولا عراقیها به علت نزدیکی با ایران و تماسهای مستمر با ایرانیان سخت به ایران دلبسته بودند و بعد از سرنگونی صدام حسین، ایران نزد اکثریت عراقیها، فارغ از دین و نژادشان، پایگاه معنوی والایی داشت. امروز اما از برکت جنایات و فساد و دزدی عوامل و وابستگان رژیم، نفرت جای احترام و لطف گذشته را گرفته است.
در بسیاری از شهرهای عراق از جمله کربلا، مردم عادی که اتفاقا شیعیانی متعصباند، رژیم را لعن و نفرین میکنند. با کمی تامل میبینیم که همین وضع در لبنان نیز به وجود آمد. در پی آتشافروزیهای حزبالله و گروههای وابسته به سوریه و رژیم در لبنان، اعتبار ایران نزد لبنانی که ایران را به علت شباهتهای دو ملت و جامعه مدنی پیشرفته هر دو، نزدیکترین و بهترین متحد و دوست طی قرن گذشته به حساب میآورد، به علت حمایت عجیب و غریبش از حزبالله زیر سوال رفت و در یک همهپرسی که سایت لبنان آزاد به چاپ رساند، ۸۴ درصد مردم از جمله گروه کثیری از شیعیان از رژیم ایران و سوریه بهعنوان مسبب اصلی مصائب خود یاد کردند و حزبالله که بعد از جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل از محبوبیت زیادی برخوردار شده بود، بهعنوان تشکیلاتی در اختیار تهران و دمشق و زائده ولایت فقیه و حزب بعث سوریه هدف انتقاد و بعضا نفرت مردم قرار گرفت.
در فردای سرنگونی بشار اسد و یتیم شدن حزبالله با از دست دادن مادر ایرانی و پدر سوری، تصاویر قاسم سلیمانی در جاده فرودگاه رفیق حریری تا بیروت به آتش کشیده شد و هتلهای لبنان بار دیگر با بازگشت مسافران پیش از نکبت حزبالله از چهارسوی جهان عرب و حتی اروپا همه اتاقهایشان برای تابستان رزرو شد.
این همه پول به جیب حماس و جهاد اسلامی ریختند و حتی در جهاد اسلامی یک گروه شیعه هم درست کردند، اما فلسطینیها پس از اعدام صدام در سوگ «سردار قادسیه دوم» اشک ریختند و تصاویر او را بالا بردند، دریغ از یک تصویر از خمینی و خامنهای.
در سالهای بعد، فقط چمدانهای دلاری که فرستادگان حماس از تهران بردند و آموزش نظامی و سلاحهای اهدایی ولی فقیه بیعت موقت حماس و سیدعلی را برقرار کرده بود. بعد از ۷ اکتبر، آنچه حماس با دلار ساخته و با پهپاد پرداخته بود، در یک سال دود شد و به هوا رفت.
در اوایل ریاستجمهوری احمدینژاد، او که با هوا کردن فیل نفی هولوکاست و تهدیدهای توخالی علیه آمریکا و متحدانش و البته اسرائیل، یکچند نزد شاگردشوفرهای شام و حمالهای قاهره و جاشوهای طنجه محبوبیتی کسب کرده بود، در پایان ریاستش، به همان سرنوشتی دچار شد که اربابش خمینی و خامنهای دچار شدند.
به عراق بازگردم. با دریافت گزارشهایی که از وحشتزدگی ارکان دولت عراق از تهدیدها و سیاستهای دولت ترامپ حکایت میکند، تردیدی ندارم که نیابتیهای دستدوم در عراق بیش از آنکه نگران عمامه کجکلاهخان باشند، نگران سرنوشت خودشاناند که مبادا پایانی چون حسن نصرالله و هاشم صفیالدین داشته باشند. از سوی دیگر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس دیگر نیست که برایشان آموزگاری کند، پای اسماعیل قاآنی هم در هوا است و معاونانش کارهای مهمتری از رسیدگی به موقعیت قیس الخزعلی و هادی العامری و الکعبی دارند.
مهمترین گروههای شیعه عراقی که علاوه بر حضور سنگین در حشدالشعبی، در درون دولت عراق، نیروهای پلیس ، مرزبانی و گمرک هم حضور موثر دارند، در زیر آمدهاند.
سازمان بدر
سازمان بدر در سال ۱۹۸۲ بهعنوان شاخه نظامی شورای عالی انقلاب اسلامی عراق تاسیس شد. اعضای کادر اصلی بدر مخالفان فراری دولت عراق از دستههای شیعه و بهویژه هواداران حزب الدعوه بودند. گروه اندکی از اسرای جنگی عراقی که در ایران نگهداری میشدند، نیز بعدا به بدر پیوستند. سپاه بدر ساخته دست سپاه بود و رابطهاش با سپاه بعدها هم حفظ شد
این سازمان یکی از مهمترین و قدیمیترین جناحهای حامی ایران است که ۲۰ سال علیه رژیم عراق، در کنار ایران فعالیت داشت و در سالهای پس از سرنگونی صدام، مهمترین ابزار نظامی سیاسیمذهبی رژیم ولایت فقیه به شمار میرفت. در طول جنگ فرقهای که سال ۲۰۰۶ آغاز شد، در حذف سنیها، شیعیان مخالف رژیم ایران و نیروهای دانشگاهی در عراق نقش برجستهای داشت. شماری از اعضایش نیز در سوریه کنار رژیم حاکم جنگیدند.
سازمان بدر در سال ۲۰۱۲ از مجلس اعلای اسلامی عراق جدا شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و در سال ۲۰۱۴ به نیروهای حشد الشعبی پیوست و به یکی از قدرتمندترین جناحهای آن تبدیل شد. این سازمان بیش از ۱۰ تیپ در داخل حشد را فرماندهی میکند و اعضای آن تجربه نظامی گستردهای دارند.
بدر یک مجلس شورا و یک دبیرکل به نام هادی العامری دارد. این حزب با موفقیت در پارلمان شرکت میکند و بازوی سیاسی متشکل از دهها تن از اعضای مجلس نمایندگان در بلوک فتح را حفظ میکند. مناصب مهم دولتی را بر عهده دارد و شبکه ماهوارهای به نام الغدیر در دست آنها است. در کابینههای عراق بعد از سرنگونی صدام حسین همهگاهــ به جز دوران دکتر ایاد علاویــ حضوری بارز داشت.عامری در سالهای نیاز جمهوری اسلامی به راههای زمینی و هوایی عراق برای رساندن سلاح به سوریه و حزبالله، در دو وزارتخانه مهم از جمله حملونقل مرد اول بود.
هنگهای حزبالله
هنگهای حزبالله سال ۲۰۰۷ در شهر عماره در جنوب عراق شکل گرفت. این گروه از ادغام گروهی از شبهنظامیان شیعه تشکیل شد: تیپ ابوالفضل العباس، گردان کربلا، گردان زید بن علی، تیپ علی الاکبر و تیپ سجاد که برخی از آنها از سال ۲۰۰۳ وجود داشتند. این تیپها ساختار سازمانی و سازماندهی درستی ندارند و اغلب به شکل نیروهای عشیرهایاند. بعد از کشته شدن رهبرشان، ابومهدی المهندس، یک چند محمداوی رهبری آن را عهدهدار شد.
این گردانها به اندیشه ولایت فقیه معتقدند و از این رو با رژیم و اهداف توسعه طلبانهاش همسو هستند و از سپاه و بیت حمایت مالی و نظامی دریافت میکنند. همچنین بخشی از نیروهای بسیج مردمیاند که ستاد کل، امنیت، اطلاعات، موشکها و سلاحهای ضدتانک را کنترل میکنند.
این گروه زرادخانهای از پهپادها، موشکها و موشکهای بالیستیک کوتاهبرد دارد. در عملیات مسلحانه در سوریه شرکت کرده و تعدادی عملیات نظامی علیه اهداف آمریکایی در عراق انجام داده است. ایالات متحده با بمباران سایتها، پایگاههای آموزشی و مراکز لجستیکی این گروه پاسخ داد و در سال ۲۰۰۹، حزبالله عراق نیز مثل همتای لبنانیاش بهعنوان «سازمان تروریستی» معرفی شد.
این گردانها از طریق شبکه ماهوارهای الاتجاه در رسانهها فعالاند، موسسات خدمات اجتماعی و فرهنگی را اداره می کنند و از طریق «انجمن پیشاهنگان امام حسین» فعالیتهای پیشاهنگی را سازماندهی میکنند.
عصائب اهل الحق
عصائب اهل الحق را قیس خزعلی، برادرش لیث و اکرم الکعبی که از جیش المهدی جنبش صدر جدا شده بودند، در سال ۲۰۰۶، با هدف اجرای عملیات مسلحانه علیه ایالات متحده در داخل عراق تاسیس کردند.
عصائب اهل الحق شورای اجرایی، سخنگوی رسمی، شورای فرهنگی و شورای رسانههای جنگ دارد و از طریق بلوک صدیقین در پارلمان هم صاحب نماینده است. این جنبش چهار تیپ نظامی دارد: گردانهای امام علی، گردانهای امام الکاظم، تیپهای امام الهادی و تیپهای امام العسکری.
این جنبش از سپاه پاسداران ایران حمایت مالی و آموزش دریافت میکند و یک جناح از نیروهای حشد الشعبی و یکی از اعضای مقاومت اسلامی در عراق است. یکی از یگانهای آن در نبردهای سوریه شرکت کرد.
ایالات متحده از سال ۲۰۲۰ آن را بهعنوان «سازمان تروریستی» معرفی کرد.
این گروه با شرکت در انتخابات پارلمانی از طریق شاخه سیاسی خود، در نظام سیاسی (شیعه) ادغام شد. در انتخابات سال ۲۰۱۸، تعداد ۱۵ کرسی در پارلمان به دست آورد و برخی از اعضای آن نیز مناصب ارشد دولتی داشتند و در سازمان اطلاعات عراق کار میکردند، اما در سال ۲۰۲۲ حضور پارلمانی و سیاسی آن کمرنگتر شد.
هنگهایهای پیشتاز خراسانی
سرایا طلیعه الخراسانی یا سرایا الخراسانی را یاسین الموسوی در سال ۱۹۸۶ تاسیس کرد. این گروه مستقیما ساخته سپاه قدس و پرورشیافته قاسم سلیمانی است و نشانی مشابه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دارد (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عراق ). تعداد اعضای آن بیش از شش هزار تن تخمین زده میشود.
زمانی که تاسیس شد، تیپ کوچکی به نام «تیپ کرار» وابسته به شورای عالی اسلامی بود. در سال ۱۹۹۵ با نام «سرایا الطلیعه» از شورا جدا شد و باتلاقهای جنوب عراق را مرکز عملیات مسلحانه خود قرار داد. سپس به حزبی سیاسی به نام «حزب پیشتاز اسلامی» تبدیل شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و با نام «جنبش احباب نصرالله» فعالیت نظامی خود را آغاز کرد.
حمید تقوی در سال ۲۰۱۳ آن را بازسازی کرد و سپس به نیروهای بسیج مردمی پیوست و در جنگ علیه داعش شرکت کرد. در سوریه هم کنار رژیم حاکم جنگید.
جنبش النجبا
جنبش النجبا در سال ۲۰۱۳ به رهبری اکرم الکعبی و پس از جدایی او از عصائب اهل الحق تاسیس شد. برای مبارزه با داعش به نیروهای بسیج مردمی (PMF) پیوست و اعضای آن در نبردها برای حمایت از رژیم بشار اسد تحت نظارت سپاه پاسداران ایران شرکت کردند.
این گروه به یکی از مهمترین گروههای عراقی در حال جنگ در سوریه تبدیل شده است، زیرا شامل گروهی از تیپهای مستقر در سوریه میشود: تیپ آزادسازی جولان، تیپ عمار بن یاسر، تیپ امام حسن مجتبی و تیپ الحمد.
جنبش نجبا وفاداری خود را به رژیم ولایت فقیه بارها اعلام کرده و از نظر مالی و نظامی تحت حمایت سپاه قدس است. این گروه روابط بسیار محکمی با حزبالله لبنان و گردانهای حزبالله عراق داشت و با روسها نیز روابطی برقرار کرد. رهبر آن دو سه بار مخفیانه به چچن سفر کرد.
آمریکا در سال ۲۰۱۹ این گروه را در فهرست گروههای تروریستی قرار داد.
تیپهای سیدالشهدا
گردانهای سیدالشهدا در سال ۲۰۱۳ به رهبری ابومصطفی الشیبانی و پس از فرار او از گردانهای حزبالله عراق تاسیس شد. از سال ۲۰۱۴ رهبری به ابوعلا الولایی منتقل شد و جنبش از طریق«تیپ ۱۴» به نیروهای حشد الشعبی پیوست.
در کنار این گروهها تجمعهای کوچکتری نیز در بصره و ناصریه ماموریتهای جاسوسی و به راهاندازی تظاهرات را عهده دارند.
همه این گروهها در شش ماه اخیر چه به صورت مستقیم از سوی دولت عراق و چه آمریکا تحت فشار و تهدید قرار گرفتهاند و آیتالله سیستانی، فرماندهنده تشکیل حشدالشعبی برای مبارزه با داعش، رسما به دولت عراق توصیه کرد که دستههای پیوسته به حشدالشعبی از جمله گروههای ذکرشده یا باید در نیروهای مسلح عراق ادغام شوند و تحت فرمان دولت باشند یا منحل شوند.
به این ترتیب بعد از نیابتیهای مستقیم که اسرائیل و آمریکا به نابودیشان برخاستند، اینک نیابتیهای نیمهمستقیم در عراق نیز ناچارند به ارباب پشت کنند. بدینترتیب امپراتوری ولی فقیه از بصره تا دمشق و از بیروت تا صنعا عملا به پایان خط میرسد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگهای برندهاش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل میرود.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۰ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۱۵
ششم اکتبر ۲۰۲۳ را به یاد میآورید؟ آن که گمان میبرد صلاحالدین ایوبی است و در چهار پایتخت منطقه، خطبه به نامش میخوانند و سفرایش در بیروت و صنعا و بغداد، هدایت دولت را عهدهدار بودند و در غزه، نیمدولت حماس و جهاد اسلامی به برکت دلارهایش حرف اول و آخر را میزنند، شامگاهان سر به بالین گذاشت و فرشته اوهام را در آغوش کشید که فردا قرار بود عصای موسایش دریا شکافد و حبل متینش گردن آلموسی بشکند. او خواب میدید که فردا، جهان اسلام از جاکارتا تا تیمبوکتو و از کراچی تا چچنستان، مدح و ثنایش میگویند و به دعایش، نهر لیتانی بشکافد و جنود صهیونیست را ببلعد. موشکها و پهپادهایش آسمانها را درنوردد و در خانه نتانیاهو به زمین نشیند.
روز بعد هم تا شامگاهان، جشن و سرورش در دل و کبوتر غرورش در اوج فلک، پر میزد، اما به پسفردا نرسیده، کبوتر به پلخمون [تیرکمان در زبان مشهدی] آلصهیون بر خاک افتاد و نیابتیهایش در جستجوی پناه، به مغارهها و دهلیزهای پنهان در زمین پناه بردند و «صلاحالدین» چشم به آسمان دوخته، آرام و قرار نداشت که دشمن از کجا خواهد آمد.
در روزهای تلخ و خونین پس از ۷ اکتبر، سیدعلی خامنهای اندکاندک خویش را گم میکرد. چهار پایتخت از دستش بیرون میرفت و آوردگاهش در مدیترانه و دجله و فرات و دریای سرخ و لیتانی تا دریاچه نمک قم عقب مینشست.
صاحب چهار پایتخت به امید تسخیر پنجمی، دین و دل به سنوار و حسن نصرالله و عبدالملک زیدی و هادی العامری کربلایی باخت و به نقطهای رسید که امروز بیمناک از جانش است.
دیروز فصل اقتدار بود و فتح بیروت و غزه و صنعا و کربلا، امروز فصل وحشت است و فردا، زمانه شکست و فلاکت و مرگ. بگذارید به نیابتیها نگاهی بیندازیم. آنها که ۶ اکتبر در اوج اعتبار و قدرت بودند و ۱۸ ماه بعد، پایبسته و بالوپر شکسته به فردای خود میاندیشیدند.
حزبالله
در سال ۲۰۰۸، دولت لبنان تحت حمایت غرب تلاش کرد شبکه ارتباطی حزبالله را ببندد و رئیس امنیت فرودگاه بیروت را به دلیل روابطش با این حزب برکنار کند. حزبالله در واکنش به آن، کنترل بخشهای وسیعی از بیروت را پس از درگیری با گروههای سنی رقیب، به دست گرفت.
این درگیریهای فرقهای به کشته شدن ۸۱ نفر منجر شد و لبنان را در آستانه یک جنگ داخلی جدید قرار داد. دولت برای تقسیم قدرت با حزبالله و متحدانش مجبور به عقب نشینی و دستیابی به توافقی شد و یکسوم پارلمان را به آنها واگذار کرد که میتوانست به منزله حق وتو باشد تا هر تصمیم دولت را لغو کند.
نفوذ این حزب در زندگی سیاسی لبنان پس از توافق طائف برای حل بحران سیاسی لبنان آغاز شد و دبیرکل حزب ضمن ابراز تردید در مورد برخی مفاد پیمان طائف، از آن حمایت کرد. حزب برای اولین بار در انتخابات ۱۹۹۲ لبنان شرکت کرد و با به دست آوردن ۱۲ کرسی پارلمان، به پیروزی بزرگی دست یافت.
در انتخابات سال ۲۰۰۹، حزبالله ۱۰ کرسی پارلمان را به دست آورد و در دولت وحدت ملی لبنان باقی ماند.
در اواخر همان سال، حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، منشور سیاسی جدیدی برای این حزب صادر کرد که هدف آن تعریف «دیدگاه سیاسی» این سازمان بود. در این منشور به تاسیس «جمهوری اسلامی» که یکی از نکات مندرج در منشور ۱۹۸۵ بود، هیچ اشارهای نشده بود. با این حال، همان موضع ضداسرائیلی و ضدآمریکایی را حفظ کرد و بر حق حزبالله برای حفظ سلاحهایش تاکید میکرد.
در سال ۲۰۱۱، حزبالله و متحدانش دولت وحدت ملی به رهبری سعد حریری، نخستوزیر سنی تحت حمایت عربستان سعودی را سرنگون کردند. حزبالله هشدار داد که در برابر اتهامات چهار تن از اعضایش مبنی بر دست داشتن در ترور رفیق حریری (نخستوزیر سابق و پدر سعد حریری) در سال ۲۰۰۵ سکوت نخواهد کرد.
از نبرد ۳۳ روزه حزبالله و اسرائیلــ که حسن نصرالله علیرغم همه جنجالها در باب «فتح مبین» و به باد رفتن میلیاردها دلار از سرمایه ملت ایران، اعلام کرد اگر از ابعاد واکنش اسرائیل تصور درستی داشت، هرگز سربازان اسرائیلی را اسیر نمیکردــ تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳، زمامدار واقعی لبنان حزبالله بود. با داشتن نبیه بری، رهبر جنبش امل در ریاست پارلمان که نام و یاد و راه امام موسی صدر را به حزبالله واگذاشت، دو سه وزیر قدرتمند، متحدان مارونی و سنیاش مثل امیل لحود، میشل عون و دامادش جبران باسیل، عمر کرامی و نجیب میقاتی و… رئیسجمهوری انتخاب میکرد، نخستوزیر مستقل را حریریوار تکهتکه میکرد و نمایدگان مجلس را میکشت و نیز روزنامهنگارانی را همچون جبران توینی و سمیر قصیر، روشنفکرانی چون جورج حاوی کمونیست. می غصوب، نویسنده و تحلیلگر و چهره تلویزیونی هم بود که حزبالله خودرو او را منفجر کرد و با قطع پاهایش، او را بر صندلی چرخدار نشاند.
۷ اکتبر ۲۰۲۳ حزبالله در اوج قدرت موفق شده بود بیش از دو سال از انتخاب رئیسجمهوری جدید لبنان جلوگیری کند، زیرا با وجود تمایل مسیحیان و سنیهای لبنان به انتخاب ژوف عون، فرمانده ارتش، به ریاستجمهوری، نظر حزب جبران باسیل، داماد میشل عون، بود.
در کمتر از یک سال، هم حسن نصرالله اعتراف کرد که باز هم در ارزیابی واکنش اسرائیل خطا کرده است و هم در قماری سرشار از ضرر، جانش را از دست داد.
در ششم اکتبر، یک روز قبل از حمله حماس به اسرائیل، قدرت حزبالله بیشوکم از این قرار بود: ۱۲ هزار جنگجوی نخبه، سه هزار کماندو ورزیده که بعضا در ایران آموزش دیده بودند، ۵۰۰ نیروی دریایی، پنج هزار رزمنده در سوریه، ۵۰۰ تن در یمن، ۳۰۰ تن در عراق و دهها تن در آفریقا و آمریکای لاتین، شبکه مالی قرضالحسن با میلیاردها دلار آمدوشد سرمایه و شبکه گسترده قاچاق مواد مخدر، کادر رهبری متشکل از شورای قیادت، فرماندهی رزمی، سازمان اطلاعات و امنیت و بازوی اقتصادی شامل دهها شرکت و موسسه محلی و بینالمللی.
بودجه حزب هم شامل یک میلیارد دلار کمک از جمهوری اسلامی، سه میلیارد عایدات قاچاق مواد مخدر، واردات و صادرات به/از لبنان، کادر اداری و مالی و تخصصی در حاشیه خلیج فارس، مالی، غنا، سیرالئون، تانزانیا، آفریقای جنوبی، ماداگاسکار، ونزوئلا، اکوادور، شیلی، آرژانتین، کانادا، مکزیک و پاناما و در آسیا، پاکستان، هند، تایلند، مالزی و اروپا بود.
امروز از این نیمدولت غولپیکر، با فقدان صدها کادر رزمنده و اطلاعاتی، ۹۰۰ تن از کادر رهبری، نابودی اغلب شبکههای بیرون لبنان، متلاشی شدن شبکههای حزب در اغلب نقاط خارج لبنان، نیمورشکستگی مالی در غیاب کادرهای برجسته و نادر سیاسی نظامی امنیتی و تکنیکی، حزب ناچار شد شیخ نعیم قاسم روضهخوان، نماینده خامنهای، بهعنوان رهبر مجبور شد.
از مخالفت آمریکا با حضور وزرای حزب در کابینه و حضور اورتگاس، معاون امور خاورمیانه دولت ترامپ در لبنان در جریان انتخاب رئیسجمهوری، نخستوزیر و وزرا آشکار کرد که حزبالله دیگر قادر مطلق نیست و روزهای سروری به سر آمده است. با سرنگونی رژیم سوریه، راه رساندن پول و سلاح به حزب هم بسته شد و حالا نعیم قاسم، دبیرکل حزب، نیز خوشنشین قصر فیروزه سپاس است
حشدالشعبی
این مجموعه شیعه به اشاره آیتالله سیستانی برای نبرد با داعش از داوطلبان و گروههای شیعه وابسته به رژیم برپا شد و قاسم سلیمانی عملا فرماندهی حشدالشعبی را عهدهدار بود، با دو بازوی اجرایی: هادی العامری و ابومهدی المهندس.
العامری که به وزارت هم رسید، حالا در ویلایش در کاظمین گوشهنشین سیاست شده است. حال الباقی نیز بهتر از او نیست. ابومهدی المهندس که همسفر قاسم سلیمانی شد، قیس الخزعلی هم در نجف به حوزه برگشت و مقتدی صدر مشق مرجعیت میکند.
از آن شکوه و عظمت و قدرتی که دکتر ایاد علاوی و مصطفی کاظمی، دو نخستوزیر ملی و مستقل عراق بعد از صدام حسین، را به زیر کشید، خبری نیست و اخیرا آیتالله سیستانی در پاسخ به شیاع السودانی، نخستوزیر، که با حشد چه کنیم، گفت که در ارتش و پلیس ادغام شوند.
حماس و جهاد
حماس علیرغم دریافت کمکهای میلیونی از «مقام معظم»، چون شیعه نبود هرگز محور نیابتیها نبودند. هنیه و زهار و سنوار ابومرزوق و خالد مشعل دست به سینه نماز میخواندند و مداحیشان از خامنهای بسیار کمرنگتر از مدح شیخ تمیم قطری و رجب طیب ترک بود. مزدوری میکردند و وجه نقد میگرفتند. رژیم البته جهاد اسلامی را داشت که شماری از رهبران سابق و لاحقش (عبدالعزیز عوده، فتحی الشقاقی، رمضان شلح و زیاد نخاله) شیعه شدند، ولی توانشان هرگز از بسیج چند گردان فراتر نرفت.
امروز حماس و جهاد اسلامی شکستهیالوکوپال و قدرت از کفداده، با هشت تا ۱۲ هزار کشته و زخمی و اسرایی که روی دستشان مانده و ۴۵ هزار کشته فلسطینی، آنچنان به نفرت در دل اهل غزه دامن زدهاند که در چندین رویارویی آشکار، مردم خسته بینان و سقف، فریاد «بره بره» (بزن به چاک و غیرمودبانه آن، برو گمشو) سردادند.
حوثیها
از آن روزی که جوانان زیدی یمن و مریدان شیخ بدرالدین حوثی با خمینی و بعد خامنهای بیعت کردند، یمن سعید (بخت بلند) تا امروز روی خوش ندیده است. شباب مومن صعده که بعدها به رهبری حسین حوثی، انصارالله شدند، در پرتو روابط با رژیم ولایت فقیه و دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی، اگرچه توانستند در پی جنگهای داخلی بعد از سقوط علی عبدالله صالح، با رهبری عبدالملک الحوثی صنعا را تسخیر کنند، با حمایت جمهوری ولایت فقیه و حضور نزدیک به هزار تن از پاسداران ایرانی و حزبالله لبنانی و عراقی در مناطق تحت اشغالشان و حمایت عربستان سعودی، همسایه قدرتمند شمالی، از دولت قانونی مستقر در عدن، در عمل هرگز نتوانست به استقلال و به رسمیت شناخته شدن دست پیدا کند.
با ورود به جنگ حماس و اسرائیل به فرمان ولی فقیه، حوثیها با توان نظامی/ اقتصادی /فرهنگی و تخصصی بهمراتب فرودستتر از حزبالله و حماس، در کوتاهزمانی در رویارویی با آمریکا، انگلستان و اسرائیل بخش بزرگی از توانشان را از دست دادند. لطمه آنها به اقتصاد مصر و کشورهای حاشیه دریای سرخ باعث شد همدردی در خاورمیانه و آفریقا پیدا نکنند. امروز سیدعلی خامنهای ضلع چهارم امپراتوریاش را بهسرعت از دست میدهد.
ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگهای برندهاش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل میرود. اصرارش برای گفتگوی غیرمستقیم نه از سر کینهورزی و اعتماد نداشتن به آمریکا است. او دیگر آسی در دست ندارد، حتی ژوکرهایش نیز رنگورو باختهاند و از سور زدن هم محروم است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
قریب به یک سال پیش یک سفر تفریحی ـ تعطیلاتی مجانی تحت عنوان کنفرانس کادیز توسط عده ای از هموطنان اتفاق افتاد که هم فال بود و هم تماشا. چون برخی از هموطنان علاقه فراوانی به “هم زیارت هم تجارت” دارند, مخصوصا اگر آن را با سیاست ادغام کنند می شود “هم زیارت هم تجارت هم سیاست” که وقتی “قاطی” شوند باید پرسید در چارچوب فعالیت های اپوزیسیون ارتباط آن با معامله قریب الوقوع احتمالی جمهوری اسلامی با آمریکا طی هفته ها و ماه های آینده چیست؟ بخصوص اینکه ترامپ چند روز پیش گفت: “نامه را فراموش کنید؛ جمهوری اسلامی گفتگوی مستقیم میخواهد”. این در حالی است که دو ماه پیش خامنه ای صراحتا و فتوا گونه تاکید کرد “مذاکره کردن با آمریکا عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه نیست” و ما هم باور کردیم و تحلیلگران بر همین مبنا تحلیل ارائه دادند. غافل از اینکه از شخصی پرسیدند روباه تخم گذار است یا بچه زا؟ گفت نمیدانم, اما از این موجود هرچه بگویند برآید.
بعد از کنفرانس کادیز که به ناگاه در سپهر سیاست اپوزیسیون (مثل بسیاری از پدیده ها و نشست ها و کنفرانس های ناگهانی و غیرمترقبه مانند قارچ روئیدند و رفتند), برگزارکنندگان آن کنفرانس وعده تشکیل کنفرانس کادیز۲ را با شرکت تعداد بیشتری از مدعوین در ماه ژوئن سال گذشته دادند و حتی در یک برنامه نقد تلویزیونی کانال یک که با حضور سه مجری شناخته شده آن کانال در مقابل بنده صورت گرفت, مسئول برگزاری کنفرانس کادیز۲ به بنده نیز وعده داد که بزودی دعوت نامه برای نگارنده ارسال خواهد شد و اکنون بعد از قریب به یک سال نه از نامه خبری است و نه از نامه رسان. و در مورد خود کنفرانس کادیز۲ باید گفت نه از “تاک” نشان است و نه از “تاک نشان”. همان زمان در مقاله ها و حتی در آن مناظره جنجالی در تلویزیون کانال یک گفتم که کنفرانس کادیز۲ ای در کار نخواهد بود.
دلیل انتخاب کنفرانس کادیز بعنوان مشت نمونه خروار در میان دهها کنفرانس و نشست اپوزیسیون بعنوان یک مثال ناکام در ایجاد همبستگی در این مرحله مهم بخاطر این است که بلافاصله بعد از آن با تجزیه و تحلیل علمی و دقیق آن به این نتیجه رسیده بودم که “این نیز بگذرد” و گذشت و دیگر برنگشت, درست مثل دهها کنفرانس به اصطلاح همبستگی اپوزیسیون برای رهایی میهن (از شهر شهر اروپا گرفته تا کانادا و آمریکا) که تقریبا همه آنها نه تنها اتلاف هزینه های گزاف و انرژی و وقت و امید بودند بلکه با تکرار مکررات “فرصت ها” را نیز بی معنا کردند. یکی از مفاهیم مهم علمی “هزینه فرصت” (Opportunity Cost) است که وقتی تصمیمی گرفته میشود و گزینههای واقعگرایانه دیگر کنار گذاشته میشوند، هزینه فرصت به وجود میآید. آخرین و غم انگیزترین و شوربختانه مخرب ترین نمونه آن کنفرانس دانشگاه جورج تاون بود که نه تنها باعث همبستگی جمع اضداد نشد, بلکه بلکه بیشترین گزند و آسیب ها را باعث شد که عواقب و تاثیرات مخرب آن را در جنگ شدید حیدری نعمتی در فضای مجازی و واقعی بین فرقه های غوغاسالار “خود محق ـ پندار” می بینیم.
صرفنظر از اینکه چه کسانی و با چه هزینه های (که منابع مالی آنها هرگز مشخص نشد) نه تنها با گرد هم آوردن تعمدی و هدفمندانه “جمع اضداد” این فرصت ها را سوزاندند, بلکه به امید و اعتماد مردم نیز خدشه جدی وارد کردند, که بزرگترین منتفع و سود یابنده آن جمهوری اسلامی می باشد. نگارنده بارها در این مورد نوشته و سخن گفته ام و مورد انتقاد هم قرار گرفته ام. لذا این بار برای ریشه یابی و تجزیه و تحلیل ناکامی های اپوزیسیون از هوش مصنوعی (Grok3) کمک گرفتم و پرسیدم: “چرا کنفرانس کادیز شکست خورد”. جواب گروک۳ جالب بود. اما اولین و مهم ترین عامل را جمع اضداد و عدم انسجام و اختلافات درونی نامید. نرم افزار معروف دیگر بنام چت جی پی تی (ChatGPT) نیز همین علت را دلیل اصلی نامید. حتی وقتی از نرم افزار هوش مصنوعی کلود (Claude.ai) پرسیدم “علت ناکامی اپوزیسیون ایرانی چیست؟” ۹ علت را برشمرد و در صدر آنها تشتت و پراکندگی جمع اضداد بود تا نتوانند صدای واحدی داشته باشند. هوش مصنوعی گوگل بنام جمَنای (Gemini) نیز پاسخ مشابه داد و جمله آخرش این بود: “آینده جنبش اپوزیسیون همچنان نامشخص است”. بنابراین این ادعای نگارنده نبوده و نیست که به شیوه انتقادی در طی سالیان متمادی آن را دلسوزانه, مشفقانه و ناصحانه مطرح کرده ام. بلکه معروف ترین و کارآمدترین نرم افزارهای هوش مصنوعی دنیا همین را می گویند. در مقاله بعدی از این نرم افزارها در مورد مقوله نفوذ گسترده و عمیق عوامل جمهوری اسلامی در رسانه ها و به درون همه طیف های اپوزیسیون خواهم پرسید.
کلام آخر اینکه برای جمهوری اسلامی “حفظ نظام از اوجب واجبات است” و با توجه به تهدیدات و ضرب الاجل آمریکا و هماهنگی آن با اسرائیل و پایان مهلت برجام و مکانیسم ماشه تا مهر ماه سال جاری, پر واضح است که علیرغم ادعای ظاهری خامنه ای مبنی بر غیرعاقلانه و بی شرافتمندانه بودن مذاکره با آمریکا, جمهوری اسلامی احساس خطر جدی کرده است و با آمریکا مذاکره خواهد نمود و جام زهر مذاکره و مماشات را خواهد نوشید و تسلیم خواهد شد تا بسیاری از تحریم ها برطرف شوند و رژیم به سرنوشت صدام و طالبان(۱) و قذافی و حماس و حزب الله دچار نشود؛ که در نهایت اپوزیسیون و ملت ایران را نسبت به امکان سرنگونی رژیم در آینده ای نزدیک نومیدتر خواهد کرد. و اینجاست که هوش مصنوعی به کمک ما می آید تا بدانیم چه کسانی و چرا هوشمندانه بر مبنای “هزینه فرصت” مجال اتحاد را از ما گرفتند و با اصرار برای تجمیع جمع اضداد “فرصت ها” را هدر دادند؟
جلال ایجادی
قرآن یک کتاب تاریخی و محصول کاتبان و حکمرانان است. اسلام و قرآن «کلام الله»، جادوگرانه بر ذهن ها نشستند و گرایش به خردگرایی را مورد ضربه مهلک قرار دادند. خاموشی در برابر این هجوم فقط بیان مسخ زدگی است. کار پژوهشی در راستای نقد رازگرایی از قرآن و دسترسی به حقیقت تاریخی قرآن است. پژوهش های علمی در این زمینه در جهان بسیارند و برای افزایش خردگرایی و هموارسازی رشد دانش و آزادی سازی ذهن مسخ شده ایرانیان، ماهم باید اینگونه پژوهش ها را به پیش ببریم. قرآن که یک کتاب ایدئولوژیک و بیان یک فرهنگ استعماری و ضد خرد است، باید بطرز همه جانبه رازگشائی شده و به انتقاد علمی گسترده ما کشیده شده، تا آگاهی جامعه افزایش یابد. قرآن فاقد تقدس است و یک منشور حکومتی برای سلطه گری است. در جامعه ایرانی، رشد تقدس زدایی آغاز شده و تقویت فرهنگ ایرانی و فرهنگ مدرن، با نقد اسلام و قرآن پیوند محکم دارد.
بررسی قرآن با روش هرمنوتیک
بررسی ما از قرآن متکی بر دیدگاه هرمنوتیکی و تاریخی و جامعه شناسانه می باشد. واژه «هرمنوتیک» از ریشه یونانی است و به معنای گفتار، تفسیر نوشته، ریشه یابی متن و تئوری خوانش می باشد. هرمنوتیک کلاسیک بشکل منطق ارسطوئی یا تفسیر کتاب دینی بود و هرمنوتیک مدرن تئوری خوانش و تبارشناسی شناخت در زمینه فلسفی و ادبی و تاریخی و روانکاوی و حقوقی و جامعه شناسی و دینی می باشد. تئوریسین هایی مانند مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر، پل ریکور، میشل فوکو، یورگن هابرماس، فردریش شلایرماخر، ویلهلم دیلتای، هانس روبر ژوس، فردریش نیچه، ژاک لاکان، ژاک دریدا، از برجسته ترین اندیشمندانی هستند که این روش را بکارگرفته یا تدوین نموده اند.
هانس گئورگ گادامر در سال ۱۹۶۰ کتاب خود «حقیقت و روش» را در باره هرمنوتیک فلسفی منتشر کرد. از دیدگاه گادامر هر عمل فهم را می توان به دو ویژگی نسبت داد. از یکسو، کل فهم پدیده ای است که در ذات خود تاریخی است و از سوی دیگر هر فهمی با پیشداوری آغاز می شود. برپایه این دیدگاه، هیچ تفسیری وجود ندارد که متاثر از سنتهای تاریخی و فرهنگی مخصوص آن نباشد. با وجود این، اگر چه هر تفسیری با جهت گیری یک زاویه خاص آغاز می شود، ولی این بدان معنا نیست که تفسیر در چارچوب پیش فرض هایی که آن را ممکن می سازند اسیر و محصور می ماند.
گادامر استدلال می کند که ما باید تفسیر را به منزله فعالیتی خودنگرانه تلقی کنیم که جهت گیری های موجود در آن می توانند از طریق مشارکت و گفت و شنود فعال با متن، مورد نقد قرار گیرند. به دیگر سخن، متن بنا به دیدگاه گادامر، دریافت کننده منفعل معنایی نیست که خواننده فعالانه به آن تحمیل می کند، بلکه خود متن دارای شخصیت است و مقاومت می کند. در مورد هرمنوتیک، گادامر از معضل ذهن و هنر فهمیدن سخن می گوید و می نویسد:«وظیفه هرمنوتیک عبارتست از فهم معنای گفتار بر مبنای زبان». این روش به معنای قرار دادن موضوع در بطن و در لحظه تولد و زندگی پدیده یا رویداد خاصی با توجه به عوامل پیرامونی آن می باشد. پدیده ای که از تاریخ خود کنده شده باشد قابل فهم نیست. نه تنها تاریخ جلو آمده و زمان ها تغییر یافته اند بلکه بعلاوه عوامل شرکت کننده در لحظه و پیدایش، متعدد و پیچیده و پنهان و آشکار بوده و توضیح ساده انگارانه و یک جانبه و مکانیکی، قادر به تحلیل علمی نیست.
بنابر تعریف فیلسوف فرانسوی «پل ریکور»: هرمنوتیک «به معنای رمزگشایی از نمادهایی است که معنای دوپهلو دارند»، تفسیر از این نگاه در حکم «کاری است فکری که باید معنای باطنی را در معنای ظاهری رمزگشایی کند و سطوح معنایی منضم در معنای تحت اللفظی را وابگشاید.»(«نزاع در تفسیر ها»، چاپ سوی ۱۹۶۹). برای «پل ریکور» هرمنوتیک روش بدگمانی نسبت به حوادث بوده و پرسشگر است. آنچه که خود را حقیقت می نمایاند چه بسا ظنین است و از میزان آگاهی ما سوء استفاده می کند. به گفته او ثمره این ویرانگری نجات آگاهی است، زیرا سبب می شود که آگاهی خودش را بهتر بشناسد و از بند توهمات برهد.(همانجا). هرمنوتیک فقط رازگشایی نمی کند بلکه کارش قابل فهم کردن معانی یک متن است و معنای یک متن کار ساده ای نیست زیرا باید به ساختار زبانی و فرهنگی و به جهان آن متن وارد شد. جهان آن متن یعنی فرهنگ و رفتار و روان و تاریخ و ایدئولوژی و آنتروپولوژی و منافع و ارزش های نهفته در آن و این امر کار بسیار پیچیده ای است. البته ما فقط وارث و کشف کننده «میراث» پیشین نیستیم بلکه خود نیز دارای نیروی تحلیلی بوده، توانایی داشته و تاثیر گذاریم. بنابراین بقول پل ریکور «هویت روایت ها» بسته به افراد و جامعه نیز دارد زیرا ذهن کنونی ما در جستجوی تاریخ گذشته است. ذهن های گوناگون تحلیل های گوناگون تولید می کنند. پس همیشه باید محتاط باشیم زیرا ما به پدیده تاریخی نزدیک می شویم ولی بر آن تصاحب و تسلط نداریم و بقول ژاک دریدا هرمنوتیک کاملن واقف است که تمام وجود هستی هرگز به فهم در نمی آید. (رجوع شود به «هرمنوتیک»، ژان گروندن، نشر ماهی تهران ۱۳۹۳). حال با توجه به دشواری دسترسی به شناخت، آیا ما ناتوانیم و از پدیده خارج می مانیم؟ آیا در گرداب نیهیلیسم نادانی ماندگار می شویم؟
همانگونه که شلایرماخر وظیفه هرمنوتیک را فهم معنای گفتار بر مبنای زبان می داند، بنابراین ما از طریق زبان و تعقل به حقیقت نزدیک می شویم. زبان هم بر اساس قواعد دستوری و هم روان شناختی است که ناخودآگاه فرد را می نمایاند، زبان فعال است و وسیله رسیدن به شناخت است. «یورگن هابرماس» با آشنایی از افکار «گادامر» در کتاب «منطق علوم اجتماعی» صحبت از دلبستگی به شناختی «رهایی بخش» که قوه محرکه علوم اجتماعی است، می کند. برای او زبان در خود نیست بلکه نافذ بوده و می تواند به درون برود. از نظر او عقل بر زبان متکی است و «عقل گرایی بالقوه ی مستتر در ذات زبان» است، که راهنمای ما برای شناخت حقیقت می باشد. بنابراین با توجه به آنچه که گفتیم از نظر هرمنوتیک شناخت تبارشناسانه امکانپذیر است و ما می توانیم با دقت علمی و با روحیه کنکاش به جستجوی دین و نسخه های متون دینی برویم، این پدیده تاریخی و اجتماعی و جغرافیایی را تحلیل کنیم و رازهای آن را بازگو نمائیم. باستانشناسی و سکه شناسی و قوم شناسی و زبانشناسی، روش هایی هستند که پژوهش ما را شفافتر و استوارتر می گردانند. هرمنوتیک دین گرا نیست، ایدئولوژی گرا نمی باشد، دارای روش از پیش ساخته شده نیست، بلکه جریان سیال و همه نگر و بدور از ارزش گذاری، در پی حقیقت می باشد. در همین جا یادآوری کنیم که نواندیشان دینی مانند محمد مجتهد شبستری، در «هرمنوتیک، کتاب و سنت» و یا برخی دیگر، دست به تحریف زده و هرمنوتیک را «موافق» دین اسلام وانمود می کنند. من اینگونه تحریف ها و دستبردها را در کتاب های خودم مانند «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» و «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن»، مورد انتقاد قرارداده ام. هیچ اسلامگرایی نمی تواند نگاه علمی داشته باشد. بیطرفی علمی، خارج از دین و ایدئولوژی ممکن است. برای شناخت قرآن پژوهشگران غربی در فرانسه و آلمان و انگلیس و آمریکا، با روش هرمنوتیک و نیز روشهای دیگر اقدام کرده اند. نوشته های گوناگون من و از جمله «بررسی تاریخی، هرمنوتیک، جامعه شناختی قرآن» در راستای همین پژوهش علمی قرار میگیرد. این کتاب در ادبیات فارسی در باره اسلام و قرآن، نادر است زیرا بدون ملاحظات سیاسی و دینی و بدون خجالت و تردید و با دقت علمی، اعلام میدارد که قرآن یک کتاب التقاطی تاریخی، یک کتاب ضد خرد و سراسر طرفدار تبعیض و خشونت است.
«قرآن» در فقدان زبان عربی
زبان عرب از خانواده زبانهای آفریقایی آسیایی و از شاخه زبانهای سامی می باشد و با زبان عبری یهودیان هم ریشه می باشد. بنابر گواهی برخی متخصصان اولین نشانه کتبی ابتدایی این زبان به سده چهارم بعد از میلاد میرسد. قبایل عرب پیش از اسلام دارای سنت شفاهی و شعر شفاهی بودند. این زبان شفاهی فاقد هماهنگی بوده و بنابراین با گویش های مختلف قبایل بوده است. اسلامگرایان می گویند قرآن از جانب الله به جبرائیل فرستاده شده و او به محمد نازل کرده است و تمام قرآن کلام الله است. این گفتار دینی و خرافی است. زمانی که آیات قرآن به محمد «الهام» می شود، زبان کتبی عربی وجود نداشته، «آیات» شفاهی بوده و در دوره بعد، قرآن بر اساس کلام شفاهی و حافظه کاتبان و یا نوشته مستقیم آنها «تنظیم» می گردد. شکل نوشتاری و کتبی و دستوری قرآن در سده هشتم میلادی تحقق می یابد.(رجوع شود به آثار «سمیر ابوعبسی، استاد زبان در دانشگاه «تولدو» در اوهایو، مقاله بزبان فرانسه «تاریخ و تحول زبان عرب» در «دفترهای اسلام» تاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۲). پس زبان کتبی عربی در زمان پیامبر اسلام، محمد ابن عبدالله (۵۷۰ تا ۶۳۲ میلادی) وجود نداشت. زبان عرب، زاده اراده سیاسی عثمان خلیفه سوم و دوران بنی امیه (۶۶۱ تا ۷۵۰ پس از میلاد) و دوران بنی عباس (۷۵۰ تا ۱۲۵۸ پس از میلاد) می باشد. زبان عربی زمان محمد، فاقد نگارش، فاقد قواعد دستوری روشن، فاقد واژه های متنوع، فاقد مبانی فونولوژیک و گرافیک بوده است (رجوع کنید به «مدیترانه»، لویی ژان کالوه، ۲۰۱۶ پاریس). باید دانست که خرده نوشته ها بر پوست و چوب پراکنده و نامفهوم بوده و مجموعه ای یکتا و همگون و کتبی ناممکن بود. بنابراین قرآن امروز، هرگز نمی توانسته زاده الله یا هوش محمد و یا حتا نبوغ کاتبان دوران عثمان باشند. قرآن را بمرور، طی چهار قرن، تنظیم کرده اند.
بعلاوه قرآن از نظر فیلولوژیک و فونولوژیک و گرافیک و نگارشی در حالت های متنوع وجود داشته و این امر ناشی از شفاهی بودن آن و متنوع بودن راویان و کاتبان در دوران گوناگون می باشد. گفته می شود در زمان زندگی پیامبر ۳۷ نفر حافظ کل قرآن بودند و تعداد «کاتبان وحی» که برای خود نسخهای برمیگرفتند به بیش از پنجاه نفر میرسیدهاست.(تاریخ قرآن، کامیار، برگ ۲۵۵). ناگفته نماند که بنابر کارشناسی پژوهشگران قرآن محصول زمانهای مختلف و طولانی، یعنی دوره پیش از پیامبر تا سده ها پس از مرگ او میباشد. بعنوان نمونه در نسخه خطی قرآن دمشق و نیز نسخه خطی قرآن صنعا که در شرایط حاضر توسط پژوهشگران «کالج دو فرانس» و زیر نظر «فرانسوا دورش»، مورد بررسی قرار گرفته ما مشاهده میکنیم که واژه ها فاقد واکهها (مُصَـوِّتها) می باشند. در این زبان واکههای کوتاه زِبَـر (فتحه)، زیر (کسره)، و پیش (ضمه) نامیده میشوند که در موارد ابهامزدایی بهصورت سه نشانه (ـَــِــُ) به حروف افزوده میشوند. واکه ها در حروف الفبا نماینده ندارند و در مقابل حرف (شکل)، به آنها «حرکت» (نشانه) میگویند. در زبان عربی این واکه ها تغییرات مهم معنایی بوجود می آورند. دستنوشته های کهن قرآن و از جمله نسخه های صنعا نشان می دهد که آیات فاقد واکه ها می باشد و کلمات پاک شده بسیار اند و در زمانهای طولانی، کاتبان با سلیقه خود نگارش می کرده اند. کلام قرآن کلام الله نیست، بلکه واژه ها و جملات ساخته شده توسط بشر است. کلام قرآن کلام غیبی نمی باشد زیرا زبان عربی بشکل کتبی و ساختارمند وجود نداشت و آن تکه پاره هایی که در حیات محمد در حجاز موجود بود، هیچ ربطی به قرآن امروزی مسلمان ندارد.
التقاط در نوشته قرانی و ابهام ها
آیا قرآن یک اعجاز است؟ آیا نوشته قرآنی شگفت آور است؟ اینگونه توصیف ها فقط از جانب مسلمانان ناآگاه و مبلغان دین صورت می گیرد. تحقیقات متعددی که در غرب در باره تورات و انجیل صورت گرفته است تجربه بزرگی برای بررسی اسلام است. در غرب آثار دینی کهن بند به بند مورد تحلیل قرار گرفته و جنبه جادوئی خود را از دست داده اند. تحقیقات در باره قرآن در محافل آکادمیک غرب امروز به امر عادی تبدیل شده و این تحلیل تنها به تاریخ متن محدود نمی شود بلکه به ارزیابی زبانشناسانه نیز توجه دارد. بخش های بسیاری از قرآن بسیار گنگ و نارسا و بی معناست. مسلمانان می گویند ابهام های موجود در قرآن، بیانگر رازهای الهی می باشد. حال آنکه این ابهام ها ناشی از گنگی و فقدان کیفیت زبانی قرآن می باشد و ناشی از التقاطی است که در دوره های متفاوت کاتبان گوناگون به متن افزوده اند.
متن قرآن از زمان عثمان شروع شد و تا سالیان متمادی ادامه داشت و در طی این مسیر قرآن رنگ های مختلف به خود گرفت. برخی از مورخان مانند «ویلیام مونتگمری وات» و «ریچارد بل»، برخورد خوشبینانه ای ارائه نموده و می گویند قرآن کم و بیش ثابت مانده است و اگر هرگونه تغییری از راه افزودن، حذف کردن، و یا تغییر در متن قرآن اتفاق افتاده بود، کم وبیش با قطعیت کشمکش در میگرفت، ولی ما رد و نشان کمی از کشمکش مشاهده میکنیم. این نظر بطور گسترده توسط تحقیقات جدید و پژوهشگران معتبر رد شده است. البته این دو مورخ می افزایند سبک قرآن تغییر یافته است و کار عثمان مبتنی بر آتش زدن قرآن های دیگر یک خطای بزرگ بوده است. این مورخان ابراز می کنند کسان زیادی رفتار عثمان را توهین آمیز یافتند و عثمان خلیفه سوم، سرانجام بسیار غیرمحبوب شد. بعلاوه این متخصصان میگویند که ما در قرآن شاهد دگرگونیهای تند ریتم، تکرار واژهها یا عبارات در آیات کنار هم، حضور ناگهانی آیهای که موضوعی متفاوت با آیات اطرافش دارد، برخورد متفاوت با یک موضوع در آیات کنار هم، شکافها در ساختار گرامری، دگرگونیهای ناگهانی در درازای آیات، تغییر ناگهانی سوم شخص به نخست شخص، یا مفرد به جمع، و کنار هم آمدن آیاتی که در ظاهر معنی متفاوتی دارند هستیم. (رجوع شود به «مقدمه بر قرآن» دانشگاه ادنبورگ ۱۹۷۷). این آشفتگی در سبک و بافت قرآنی، نتیجه جبری سرهم کردن پاره گفته ها توسط افراد متعدد، در فضای فرهنگی و روانی و جغرافیایی دوره های گوناگون و سلیقه های فردی کاتبان و حکم حاکمان می باشد. متن قرآن یک سبک درهم و آشفته و پراز تناقض و ابهام است و از نظر زبانی به گفته برخی متخصصان بسیار ابتدایی و نامنزه و بدون کیفیت است.
بسیارند از دانشمندانی که از تغییرات فراوان در قرآن می گویند زیرا نیازهای هر دوره متفاوت بوده و تلاش برای تغییر و دستکاری در زبان همیشه ادامه پیداکرده است. قرآن از زمان پیش از تولداش، از زمان زندگی محمد و چهار خلیفه و از زمان دوران بنی امیه و بنی عباس، مایه گرفته و تاثیر پذیرفته است. ساختار التقاطی قرآن را تاریخ بوجود آورده است. التقاط قرآن در طول تاریخ اش، ناشی از سنتهای متفاوت، کپی برداری های گوناگون، کتابت های رنگارنگ، سلیقه های مختلف، عاریت گرفتن از ادیان دیگر و خواست های حاکمان گوناگون می باشد. میراث دین یهود و مسیحیت در قرآن فراوان است. نکته اساسی اینستکه در قرآن ما شاهد جا پای اشکار تورات و انجیل هستیم زیرا قرآن در رقابت با دین های پیش نمی توانست خود را از نوشته های پیش بی نیاز کند. سوره علق چه از نظر روش بیانی، نیایشی و نیز در مضون از تورات و انجیل وام گرفته است. سوره اخلاص بطور گسترده ملهم از تورات و انجیل است.(قرآن روشهای جدید، ، آنژلیک نوویرس، چاپ پاریس، برگی ۱۲۷تا ۱۴۴). محققانی هستند که دیدگاههایی تازه مطرح ساخته و جنبه های ترکیبی و التقاطی نوشته قرانی را با کتاب های دینی تورات توضیح می دهند. برای نمونه «جان وانسبرو» بر این باور است که قرآن کنار هم گذاشته شده متون مقدس دیگر، از آن میان متون مقدس مسیحی-یهودی است.(قرآن چیست؟ ۱۹۹۹). «گرد پوین» میگوید که قرآن ملغمهای از متونی است که برخی از آنها چه بسا صد سال پیش از محمد هم وجود داشتهاند(همانجا).
قرآن برای قدرت سیاسی عرب
بعلاوه ما اگر به رقابت خلفای چهارگانه توجه کنیم متوجه می شویم که این رقابت برای کسب قدرت و اتوریته بوده و این جدال خود را در مسابقه برای جمع آوری قرآن، نشان می دهد. خلفا خواهان قرآن خود بودند. پس از مرگ محمد در سال ۶۳۲ میلادی جنگ قدرت میان خانواده ها بالا می گیرد. یکی از جلوه های برجسته این درگیری، نزاع سران بر سر نوع قرآن است. هر یک از خلفا و بزرگان می خواهد خود را وارث محمد نشان دهد و قدرت را تصاحب کند. قرآن بعنوان سند حاکمیت زیر کنترل چه کسی تنظیم می شود؟ کنترل قرآن و تعیین محتوای درونی آن بیان مشروعیت قدرت سیاسی است. قرآن مورد دعوای سران عرب است، زیرا مسئله اینجاست که چه کسی بینش خود را تحمیل کرده و امتیازات خود را با متن قرآن تضمین می کند. جمع آوری و تهیه قرآن از این جدال بیگانه نیست. بعنوان نمونه درگیری حاد و نزاع عثمان و علی ابن ابیطالب و سوزاندن نسخه قرآن علی توسط عثمان، حادثه جالبی در تحلیل قدرت است.
علی ابن ابیطالب نسخه خود را تهیه می کند تا سلیقه خود را غلبه دهد ولی عثمان در برابر او ایستاده است. «سلیم بن قیس هلالى »، که او را بعنوان «تاریخ نگار شیعه» معرفی می کنند و مرگ اش را در سال ۷۶ هجری قمری می دانند، در کتاب خود از سلمان روایت می کند که علی ابن ابیطالب پس از درگذشت پیامبر خانه نشین شده و به جمع آوری قرآن روی آورد؛ سلیم بن قیس می گوید بالاخره پس از تلاش زیاد علی نسخه قرآنی خود را با بهره گیری از پارشومن و چوب ها و پوست و پارچه در یک مجموعه تنظیم نمود و برآن مهر زد. علیرغم این روایت، تاریخ ثبت کرده است که عثمان خلیفه سوم جهت تحکیم قدرت خود، علی را خانه نشین ساخته، از قدرت کنار زده و تنها انتخاب معقول برای منافع خود را نابودی قرآن علی می داند. برخلاف ادعا در باره قرآن علی، از این نسخه اثری برجا نیست تا بتوان جنبه های دیگری از قرآن را دریابیم. همین اندازه بدانیم که بنابر گمان برخی محققان نسخه علی میزان سه برابر بیشتر برگ داشته است. این ادعا ثابت نشده است. ولی بهرحال نسخه علی قابل اثبات نیست ولی در نزد شیعیان این باور وجود دارد. حال این پرسش مطرح است که بنابراین آیا قرآن کنونی می تواند مورد اعتقاد شیعه باشد؟
قرآن ابن مسعود نیز جنبه دیگری از رقابت طلبی سران عرب است. در کتاب «صحیح بخاری»، عبدالله بن مسعود از اولین حافظین قرآن در زمان پیامبر شمرده شده است. او دارای نفوذ بسیار بود و مردم کوفه اصحاب و طرفداران او بحساب می آمدند. ابن مسعود نیز نسخه قرآن خویش را تنظیم کرده بود و آنرا از دیگر متون معتبرتر می دانست. در نسخه او ترتیب سورهها و بخشهای قرآنی تفاوتهایی داشت. بعنوان نمونه در نسخه او سوره حمد، سوره ناس، سوره فلق نیامده است. از ابن مسعود روایت شده است که سوره مائده در زمان پیامبر چنین بوده است: «یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک، ان علیا مولی المومنین…» یعنی: «ای پیامبر آن چه به تو نازل شدهاست را ابلاغ کن که علی مولای مومنان است.» (دانشنامه رشد). میان او که فرد شناخته شده و معتبری بود و عثمان اختلافات بسیار فراوانی وجود داشت. در این شرایط عثمان، ابن مسعود را امر کرده «مصحف» خود را تحویل نماید تا به همراه دیگر «مصاحف» از بین برده شود. بنابه برخی روایات، ابن مسعود به این امر تن در نداد و به همین سبب به امر عثمان مضروب شد.(ابن ابی داوود، برگ ۱۳ تا ۱۸). بهرحال گویند نسخه ابن مسعود نیز سوزانده می شود.
عثمان با توجه به وجود نسخه های گوناگون و احتمال سردرگمی ها و اختلافات و دودستگی ها و جنگ میان جناح های مختلف در قلمرو اسلامی، تصمیم می گیرد تا برای نسخه رسمی قرآن شورایی تشکیل شود. این جمع تصمیم می گیرد برخی نسخه ها را نابود کرده و برخی دیگر را بعنوان انتخاب رسمی مورد تائید قرار دهد. براساس اراده حاکمان عرب، نسخه عثمانی بعنوان متن رسمی و پایه جهت حکمرانی، نه تنها باید متن رسمی برای شبه جزیره حجاز و عراق بلکه برای ایران و سوریه و مصر نیز باشد. برای تحقق این امر، عثمان فرمان جمع آوری همه نوشته ها و روایت ها و نسخه ها و گفتارها را می دهد تا یک متن واحد تولید شود. براساس این تصمیم تعداد زیادی از اسناد و دستنوشته ها و نسخه ها از جمله نسخه علی ابن ابیطالب و ابن مسعود سوزانده می شود. عثمان نسخه آماده شده در مدینه را تکثیر نموده و به مراکز مختلف مانند مکه، بصره، کوفه، دمشق و قاهره ارسال می کند. قرآن عثمانی و درگیری های سیاسی پیرامون آن، مرحله ابتدایی تاریخ قرآن است. قرآن نویسی و قرآن سازی طی چند قرن ادامه می یابد. قرآن کنونی بیشتر محصول دوران خلفای عباسی است. خلیفه المقتدر که در اکتبر ۹۳۲ میلادی میمیرد فرمان می دهد که شورایی زیر نظر ابن مجاهد بوجود آید تا هرج و مرج پایان یابد و قرآن نهایی تنظیم شود. ابوبکر احمد بن موسی بن مجاهد التمیمی معروف به ابن مجاهد که در سال ۹۳۵ میلادی در بغداد می میرد با ایجاد یک شورا، این کار را بسرانجام می رساند.
جلال ایجادی
جامعه شناس – دانشگاه پاریس
———————————————————
منابع :
محمد مجتهد شبستری، «هرمنوتیک، کتاب و سنت»، انتشارات طرح نو، تهران، چاپ هفتم ۱۳۸۹،
ژان گروندن، «هرمنوتیک»، نشر ماهی، تهران، چاپ اول ۱۳۹۳،
فرانسوا دروش ، «قرآن، روشهای جدید»، ۲۰۱۳ پاریس،
تئودور نولدکه، «تاریخ قرآن»
برونو اولمرقرآن، منشا کتاب»، مستند، تلویزیون «آرته» فرانسه
لویی ژان کالوه، «مدیترانه، مادر زبانهای ما»، ۲۰۱۶ پاریس
گئورگ گادامر، «حقیقت و روش»، ۱۹۶۰
پل ریکور، «نزاع در تفسیر ها»، چاپ سوی ۱۹۶۹پاریس
ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، «مقدمه بر قرآن» دانشگاه ادنبورگ ۱۹۷۷
جلال ایجادی، «بررسی تاریخی هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن» ، انتشاران مهری لندن ۲۰۱۹
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران». چاپ دوم، انتشارات مهری لندن.
——————————————————————–
توضیح در باره نویسنده: جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب ایجادی «شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان» انتشارات فروغ در آلمان در ۴۲۰ برگ. کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. ایجادی اثر دیگر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. کتاب به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ در ۳۵۰ برگ انتشار یافته است. از این نویسنده در گذشته کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته چند برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. افزون برآن، ایجادی در تلویزیون های پربیننده فرانسه بعنوان متخصص در باره خاورمیانه و اسلام و لائیسیته شرکت می کند.
ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۳ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰
تصویر خمینی در انقلاب- عکس راسخون
رهبر جمهوری اسلامی نوروز را به کام ملت ما تلخ خواست، اما خانه پدری از شور و سرود و شعار و رقص پر شد و از حافظیه تا مزار حضرت فردوسی و خیام و از پرسپولیس تا مشهد مرغاب از زمزمه سرشار شد و «پهلوی» نماد عشقی شد که رژیم ۴۶ سال کوشید آتشش زند.
علی خامنهای در عید فطر هم مهربان نبود. جهان اسلام همهسو از داکا تا دارالسلام و از ریاض تا دارالبیضا با لباسهای نو، کودکان شادمان و آبنبات چوبی، زنان با لبان سرخ و پیراهن پولکدوزیشده به حلول عید رمضان سلام کردند، اما سیدعلی خبر از مرگ داد و قهر و ملت را کوفتن و مدعی شد که به دست ملت، ملیخواهی را سرکوب خواهد کرد.
برکات اسلام ناب
بسیار بار در بحثهایی که بین خودمان در میگیرد، برای آنکه بفهمم بین ما آیا هستند کسانی که در بین دستاوردهای جمهوری ولایت فقیه، نکته مثبتی را یافته باشند، میپرسم آیا شماها در این ۴۶ سال حتی یک دستاورد مثبت در حساب نظام نوشتهاید؟
اگر کارنامه رژیم را بدون تعصب و کمی فراتر از مصالح شخصی و گروهی، بررسی کنیم، حقا به چه نکات غرور برانگیز و مثبتی میرسیم که در آینده در تاریخ این دوره از حیات ملت ایران ثبت خواهد شد؟
من فقط به ترتیب زمانی و بدون اولویت بخشیدن به هر یک از عملکردهای نظام، آنچه را ملت ما طی ۴۶ سال شنید و دید و آنچه را تجربه کرد، میآورم. قضاوت در باب مثبت و منفی بودن آن را بر عهده شما خوانندگان عزیزم میگذارم.
ــ یک خروار وعدههای پاریسی، از آزادی احزاب و مطبوعات و اندیشه گرفته تا برقراری عدالت و رفع ظلم و مساوات بین زن و مرد و مردم ایران فارغ از نژاد و مذهب و زبان و تفکر سیاسی
ــ آغاز اعدام نظامیان و دولتمردان و پایوران حکومت شاه بر بام مدرسه رفاه سه روز پس از به قدرت رسیدن
ـــ مصادره مطبوعات، منع فعالیت احزاب و گروههای سیاسی، نقض وعده به قم رفتن و از دور بر کار حکومت نظارت کردن بعد از زمانی کوتاه و مداخله در ریزودرشت کارها
ــ اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری
ــ آغاز کشتار مخالفان همزمان با شروع جنگ ایران و عراق (کشتارهای گروهی سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷)
ــ جنگ میهنی برای دو سال تا آزادی خرمشهر و سپس جنگ خمینی و صدام با نیم میلیون کشته و زخمی و شیمیایی و مفقود، ویرانی هزار شهر و شهرک و روستا، آوارگی سه میلیون ایرانی
ــ حجاب اجباری یک سال بعد از انقلاب و طنینانداز شدن شعار «یا روسری یا توسری»
ــ انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها و مراکز علمی از بهترین استادان و دانشجویان کشور
ــ حضور رژیم در صحنه تروریسم بینالمللی و پدرخواندگی خمینی و جانشینش خامنهای برای همه تروریستهای بین المللی
ــ گریز میلیونها ایرانی که اکثریت آنها از زبدگان و نخبگان بودند، در موج اول و دوم و سوم و…گریز از وطن
ــ کاهش ارزش پول ملی با معدل ۲۰ درصد در سال و سرانجام رسیدن به دلار ۱۰۵ هزار تومانی در عهد ولیفقیه ثانی
ــ حضور هشت باند مافیایی در راس قدرت در گستره سیاست، اقتصاد، هنر، روابط اجتماعی و…
ــ کشتار چهرههای برجسته اپوزیسیون در خارج و قتلهای زنجیرهای برجستهترین چهرههای سیاسی، ملی و فرهنگی و مطبوعاتی و ادبی و علمی به دست ارگانهای اطلاعاتی رژیم و باندهای اوباش و ذوبشدگان در ولایت فقیه در داخل و اعدام و ذبح اسلامی شایسته ترین جوانان نسل انقلاب در دهههای ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ و نابینا کردن صدها دختر و پسر جوان با تفنگ ساچمهای
ــ نابودی دادگستری و جانشین کردن محاکم شرع زیر نظر فاسدترین آخوندها به جای دادگستری نوین با قضات پاکدامن و آزاده
ــ تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی بر ایران و حاکمیت «شعار» و شکست «شعور»
ــ سلطه نفاق و دروغ و تزویر و فریب بر فرهنگ عمومی جامعه
ــ تهی کردن جامعه از مفاهیم فرهنگ سنتی و جایگزین کردن آن با ضدفرهنگ تظاهر و تقیه و فریب
ــ سلطه مادیات بر عقل و دل و اندیشه افراد جامعه
ــ دو و سه شخصیتی شدن نسل انقلاب و نسل دوم و سوم انقلاب و نابودی نخبگان جامعه (مرگ یا گریز)، از بین رفتن خاندانهای اشرافی سنتی و به قدرت رسیدن نمایندگان طوافان و دستفروشان و شاگردبقالان و بچهآخوندها و شاگرد سوهانفروشها و چاقوکشان پایین شهرها در مهمترین مراکز قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی، فرهنگی، هنری و ورزشی
ــ رویارویی با ملت در وحشیانهترین شکل، کشتار خیابانی، شکنجههای قرونوسطایی و تجاوز به زندانیان سیاسی و فرهنگی، صدور احکام جائرانه در حق شماری از برجستهترین روزنامهنگاران، نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان و استادان و دانشجویان
ــ محو بنیان مذهب تشییع و ایجاد مذهبی تازه که از همان الفبای مذهب سنتی شیعهــ مذهب اکثریت مردم ایرانــ استفاده میکند
در مذهب جدید، اخلاق و سنت رنگ باخته و مرشد و مقتدای این مذهب، جامعهای پرداخته که دروغ و تزویر و فریب حلیتی است که اگر به آن آراسته نباشی، کلاهت پس معرکه است.
اینها دستاوردهای نکبتی است که در سال ۱۳۵۷ نصیب ما شد.
از استقلال بگویم که خمینی شیپورش را میزد و خامنهای بر طبلش میکوبد؛ آقای خامنهای بدون واهمه از آمریکا و انگلستان و روس، آدم میکشد، سرمایه ملت ایران را خرج تروریستها میکند، وحشتی از عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر و حتی سازمان ملل ندارد. از برکت استقلال به دست آمده، ناوگان آمریکا و انگلستان و فرانسه و اسرائیل و… در خلیج فارس مانور میدهند. همان خلیج فارسی که تا پیش از انقلاب زیر سلطه مطلق ایران قرار داشت.
این درست که کارشناسان و مربیان نظامی آمریکا و اروپا از ایران رفتهاند، اما به جای آنها مشتی از چین و کره شمالی و پاکستان و اوکراین و روسیه سفید و روسی همه شئون نظامی و امنیتی و اقتصادی ما را زیر نظر دارند. آقایان مدعی بودند و هستند که قبل از انقلاب سرسپرده و وابسته به آمریکا و انگلستان بودیم و از تصدق سر ولی فقیه اول و دوم، حالا به استقلال کامل رسیدهایم و باز از برکات این استقلال، سهم حداقل ۳۰ درصدی ما از دریای مازندران به ۱۱ درصد رسید، دلار هفت تومانیمان حالا معادل بیش از ۱۰۰ هزار تومان است و سنگک ۱۰ ریالی، ۱۰ هزارتومانی شده است.
چون وابسته بودیم، برای ورود به ۱۲۸ کشور جهان ویزا نمیخواستیم. حالا که مستقل شدهایم، تنها چهار کشور راهمان میدهند و برای ورود به بورکینافاسو هم باید چند هفته در صف روادید انتظار بکشیم. من دانشجوی آن زمان با ۱۲۰۰ تومان بلیت رفتوبرگشت پرواز انگلستان میخریدم و هنگام ورود به لندن، با احترام فقط گذرنامهام را نگاه میکردند و خوشامد میگفتند. حالا باید برای روادیدی که شاید بدهند، شاید ندهند، میلیونها تومان بپردازی و اگر صاحب ویزا نشوی، پولت را پس نمیدهند. بعد هم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان پول بلیت هواپیما بدهی و با پوند ۱۱۰ هزار تومانی، فقط ویترین مغازهها را تماشا کنی.
با آنچه برشمردم، هر ملتی به جز ملت ایران امروز به مردمانی از نوع مردم لیبی تبدیل شده بودند. اما ملتی که در برابر حملات سهمگین اسکندر و مهاجمان مسلمان و چنگیز و تیمور و… سرفراز بیرون میآید و شکست نظامی را به پیروزی فرهنگی تبدیل میکند، این بار نیز در مبارزهای جانانه، به بازشناسی خود میپردازد. تاریخش را میخواند، فرهنگ و ادب و هنرش را قدر مینهد. فرزندانش را به آموزش موسیقی تشویق میکند، حمیت و غیرت خود را در برابر دشمن خارجی و داخلی آشکار میکند و در هر گسترهای که مجالی پیدا کند (ورزش، سینما، ادبیات، علوم، فلسفه، فرهنگ و هنر و…) در والاترین سطح، ظاهر میشود.
به کودکان و نوجوانان امروز ایران نگاه کنید. بسیاریشان در عرصه هنر موسیقی، کامپیوتر، ریاضیات، ورزش و… سرآمد اقران خودند. در عین حال مردم به سرنوشت خود و کشورشان سخت دلبستهاند، بحث و گفتگوی سیاسی در داغترین شکل در همه سطوح، در روستا و شهر، در جریان است. اینها دستاوردهای مثبت مردم از سالهای فتنه و مصیبت ولایت فقیهی است؛ دستاوردهایی که ربطی به رژیم ندارد.
مگر خامنهای نبود که از توجه دانشجویان و دانش آموزان به موسیقی بهشدت انتقاد میکرد؟ باز او بود که گسترش علوم انسانی را بین جوانان مذموم خواند و هم به دستور او شماری از رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای ایران مشمول «مراحم فقیهانه» سید علی آقا و از دانشگاهها حذف شدند.
اگر در عرصه صنعت و مدیریت صنعتی، بخش خصوصی ما دستاوردهای بعضا چشمگیری داشته است، باز هم این ربطی به رژیم و برنامههایش ندارد. چرا که از برکات استقلال و نبوغ مردان سیاست و اقتصاد جمهوری ولایت فقیه، بیش از یک هزار واحد صنعتی کوچک و متوسط در چهار سال اخیر ورشکست شدند یا در حال ورشکستگیاند. صنایع کفش و پارچهبافی، تریکو، پلاستیک و نایلون و… به علت ورود بیرویه بنجلهای مشابه از چین (رشوه کلان رژیم به چین) عملا در آستانه نابودی است.
با آنچه برشمردم، گمان نمیکنم به جز سه چهار میلیون شهروند برخوردار از مزایای ولایت سیدعلی خامنهای یا در جهل مرکب مانده تا ابدالدهر و باورمند مذهب جدید ولی فقیه، دیگر هموطنان ما در ضرورت پایان دادن به فصل ننگین حکومت حافظان بیضه مذهب جدید، اختلاف نظری داشته باشند.
پیش از این نوشتهام و باز خواهم نوشت. هیچ یک از ملل استبدادزده در حال مبارزه با استبداد صاحب چهرههایی مثل رضا پهلوی نیستند و در عین حال از غنای فرهنگیرسانهای گویا و مکتوب و تصویری که ما برخوردار از آنیم، برخوردار نیستند .این همه تنوع سیاسی و چهرههای نخبه در عرصه فرهنگ و سیاست و اندیشه را در کدام گستره مخالفان دیکتاتورها و مستبدان سراغ دارید؟
حال با این منزلت فرهنگی و سیاسی و هنری، با جوانانی که دیده به تماشایشان و گوش به شنیدن آوایشان سرشار از غرور و سربلندی میشود، ما هنوز از برکندن رژیمی جائر و جاهل عاجزیم؟ چرا از زائران مزار حضرت فردوسی نمیآموزیم؟
ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.