خانه » مقاله (برگ 2)

مقاله

رویای خامنه‌ای، کابوس عراقی‌ها است / علیرضا نوری زاده

از فتح بابل به دست کوروش تا پیروزی پادشاه فقید در الجزایر
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۳۱ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۸:۴۵

پایگاه خبری جماران و سایت خامنه‌ای

«ایران» به عنوان یک جغرافیا، تاریخ، فرهنگ، هویت و قومیت‌ها، همواره در میان‌رودان (بین‌النهرین) نفوذی چشمگیر داشته است. از زمانی که کوروش، امپراتور هخامنشی، بابل را فتح و یهودیان اسیر را آزاد کرد و به اورشلیم، خاستگاهشان، بازگرداند، نام او چنان پیامبری در تلمود ذکر شد تا عالمیان بدانند که یهوه او را فرستاده بود تا جلو نابودی یهودیان به دست بابلی‌ها را بگیرد.

ایران در زمان ساسانیان نیز در عراق حضور داشت. فاصله تیسفون تا دجله به گامی طی می‌شد و طاق کسری سایه‌انداز میان‌رودان بود.

پس از اسلام، ایرانیان قدرت را از دست دادند اما به‌زودی با نویسندگان و حکیمان خود و با سیبویه که صرف‌ونحو زبان عربی را سامان داد، با حسین منصور حلاج، که سربه‌دار شد، با یحیی و جعفر برمکی که به صدارت رسیدند و پایانی خونین یافتند، با افشین، مازیار، بابک و طاهر ذوالیمینین که له و علیه خلفا در دمشق و بغداد به پا خاستند و ابومسلم خراسانی که حکومت امویان را ساقط کرد تا ابوعبدالله عباسی را بر تخت سلطنت بنشاند و با یعقوب لیث صفاری که در راه بغداد برای براندازی خلیفه درگذشت (مسموم شد).

جالب اینجا است اکثر ایرانیانی که در عراق به اوج قدرت رسیدند، عاقبتی غم‌انگیز داشتند و اجسادشان سوزانده شد. مانند منصور حلاج و کسانی که یک‌شبه از «برمکیان بزرگ» تغییر وضع دادند و «مجوسان خائن» شدند تا سرشان را ببرند و مثله‌‌شان کنند.

علاقه ایران به سرزمین بین دو رود با کشته شدن حسین در کربلا آغاز نشد. همین طور که با زیارت شاهان صفوی یا قاجار در حرم امام علی یا حرم حسین و عباس در کربلا و حسن عسگری در سامرا و… جای پایی در بین‌النهرین پیدا نکرد. ایران پیش از آن در میان کردها‌ــ و در میان شماری از عرب‌ها‌ــ در جشن‌های نوروز و چهارشنبه‌سوری و بین صابئیان با سنت‌های نزدیک به سنت‌های زرتشتی‌ها و پیروی از آموزه‌های دینی آنان حضور داشت.

میترا یا مهر در تندیس‌های به‌جامانده در خاک ایران و کوه‌وکمرهای موصل و شهرک‌های ایزدی‌نشین عراق از قرن‌ها پیش از ظهور اسلام وجود داشت. هرچند حضور معنوی ایران پس از گسترش مذهب شیعه و تاسیس حوزه علمیه در نجف و کربلا و رفتن صدها یا حتی هزاران طلبه و زائر ایرانی به عراق برای فراگیری فقه و اصول و زیارت مرقد امامان شیعه، بسیار بیشتر شد.

اگرچه صدام حسین، رئیس‌جمهوری سابق عراق، تلاش زیادی کرد تا آثار و نشانه‌های فرهنگ، هویت و هنر ایرانی را در بقاع متبرکه و هنر معماری ایرانی، مینیاتورها و انگشترهای خراسانی و شیرازی، مناره‌ها و ضریح‌های طلا و نقره ساخت ایرانیان را پاکسازی کند، شماری از آثار هنرمندان و صنعتگران اصفهان و شیراز از دوران صفویان تا دوران محمدرضا شاه پهلوی باقی ماندند.

نکته قابل‌توجه این است که بسیاری از خانواده‌های ایرانی که بیش از دو قرن پیش برای مجاورت در کنار حرم امامان شیعه به عراق رفتند، از عراقی‌ها هم عراقی‌تر شدند. هم ابونواس ایرانی بود و هم محمد مهدی الجواهری، بزرگ‌ترین شاعر معاصر عراق.

روابط ایران با عراق از زمان تاسیس دولت مدرن عراق، زمانی که یک عراقی ایرانی‌الاصل (ناجی طالب) در قدرت بود، راکدتر و متشنج‌تر از دوران صدارت نوری سعید پاشای عراقی بود. با وجود این، مردم عادی ایران همواره قربانی تنش‌های سیاسی و امنیتی بین بغداد و تهران بودند. هرگاه تنش ایجاد می‌شد، صدها و گاه هزاران خانواده ایرانی یا ایرانی‌تبار به بهانه اینکه هر ایرانی جاسوس و ستون‌پنجم رژیم‌های حاکم بر ایران است، از عراق اخراج می‌شدند و داروندارشان به غارت می‌رفت.

قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بین شاه فقید ایران و صدام حسین به سال‌ها تنش و درگیری بین دو کشور پایان داد و ایرانی‌ها به مدت چند سال توانستند بدون مشکل جدی به زیارت عتبات عالیات مشرف شوند اما وقوع انقلاب اسلامی شرایط را تغییر داد و اوضاع را به قبل از توافق الجزایر بازگرداند.

بغداد از انقلاب استقبال کرد

صدام حسین که قرارداد الجزایر را با نوعی اجبار امضا کرده بود، از انقلاب ایران به‌گرمی استقبال کرد. هنوز کاردار عراق، آقای السامرایی، را به یاد دارم که در ۱۴ فوریه ۱۹۷۹، پنج روز پس از پیروزی انقلاب، در روزنامه اطلاعات، جایی که من دبیری بخش سیاسی را به عهده داشتم، به دیدارم آمد تا رونوشتی از نامه‌ای را که صدام حسین برای مهدی بازرگان، اولین نخست‌وزیر پس از انقلاب، ارسال کرده بود، به من تحویل دهد. صدام در نامه‌اش از مرحوم بازرگان دعوت کرده بود به عراق سفر کند و در آنجا با استقبال دولت و ملت عراق که از پیروزی انقلاب شاد و امیدوارند، روبرو شود.

روابط صدام حسین با برخی اطرافیان خمینی بسیار نزدیک بود، اگرچه خود خمینی قبلا اصرار برزان ابراهیم التکریتی، برادر ناتنی صدام و مدیر استخبارات عراق، را برای ارسال پیام علیه شاه از طریق برنامه‌های فارسی رادیو بغداد رد کرده بود، مصطفی، فرزند ارشد خمینی، از طریق دیوان حسن البکر، رئیس‌جمهوری عراق، به سرویس اطلاعات عراق متصل بود. در حالی که دوستش، محمود دعایی (مدیر موسسه اطلاعات بعد از انقلاب)، در رادیو بغداد برنامه روزانه‌ای را علیه رژیم شاه اجرا می‌کرد. نام این برنامه که بعد از قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر قطع شد، «نهضت روحانیت در ایران» و مجری آن خود محمود دعایی با نام مستعار علی اراکی بود.

زمانی که مهندس بازرگان با مشورت خمینی، محمود دعایی را به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در عراق منصوب کرد، شادی بغداد از پیروزی انقلاب با آمدن یکی از دوستان قدیمی که نان‌ونمک عراق را خورده و شکی نبود نمکدان را نخواهد شکست، به اوج رسید. چندی بعد، دعایی به‌شکوه نزد خمینی رفت که اگر نظر شما جنگ با صدام است، مرا چرا به بغداد فرستادید؟ خمینی گفته بود: به تو تکلیف می‌کنم برگردی و دعایی بازگشته بود.

حضور ده‌ها روحانی وابسته به حزب الدعوه در میان اطرافیان خمینی که هر روز از ستاد خمینی با مرحوم آیت‌الله محمدباقر صدر تماس می‌گرفتند و از او می‌خواستند علیه بعثی‌ها قیام کند، باعث شد ماه‌عسل کوتاه‌مدت انقلاب اسلامی با رژیم عراق که تنها سه ماه طول کشید، پایان یابد و به‌سرعت فضایی سرشار از تنش بین دو کشور حاکم شود.

هنگامی که آیت‌الله محمدباقر صدر از بغداد تلگرافی به خمینی فرستاد و اعلام کرد که فرزندان شما در عراق منتظر دستور برای قیام علیه رژیم کافر بعث‌اند، این کار صدام حسین را چنان غضبناک کرد که دستور دستگیری آیت‌الله صدر، خواهرش بنت‌الهدی و ۹۰ تن از اقوام و پیروان او را صادر کرد. چند شب بعد، خود صدام به بازداشتگاه ابوغریب رفت و صدر و خواهرش و دیگر بستگان و شاگردانش را به‌خط کرد و مطابق نوشته بارزان تکریتی، برادرش، که رئیس سازمان امنیت بود، با مسلسلی همه آن‌ها را به قتل رساند.

آنچه بعد از آن اتفاق افتاد، نیاز به تکرار ندارد. هشت سال جنگ و ویرانی، یک میلیون کشته، نیم میلیون جانباز و هزار میلیارد دلار ثروت‌سوخته با شهرها و روستاهای ویران و نابودی امکانات اقتصادی در دو کشور حاصل جنگی بود که سرانجام خمینی با نوشیدن جام زهر قطعنامه ۵۹۸، مجبور شد تمامش کند.

با توقف جنگ و از سرگیری ارتباطات دو کشور، در دوران تجاوز عراق به کویت، صدام حسین سعدون حمادی شیعه را برای وسوسه کردن رفسنجانی، رئیس‌جمهوری وقت جمهوری اسلامی به ایران فرستاد تا خلیج فارس را بین خود تقسیم کنند، اما رفسنجانی در طول جنگ کویت هوشمندانه بازی کرد؛ نه آری گفت و نه پاسخ منفی داد اما آن‌قدر اعتماد صدام را جلب کرد که بیش از ۱۴۰ هواپیمای جنگی و مسافربری‌اش را به ایران بفرستد.

با خروج صدام حسین شکست‌خورده و متلاشی‌شده از کویت، جمهوری اسلامی بار دیگر تلاش کرد تا از اوضاع وخیم شیعیان ساکن جنوب عراق برای تحقق جاه‌طلبی‌های خمینی خفته‌درخاک سوءاستفاده کند. در جریان قیام جنوب، ایران مرزها را باز کرد و پنج هزار تن از سپاه بدر با هدایت تکاوران سپاه، به بصره و عماره سرازیر شدند. همان کاری صدام بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ انجام داد و دو هزار و ۵۰۰ تن از مجاهدین خلق را با توپ و تانک و هلی‌کوپتر به داخل خاک ایران فرستاد. آن هم در عملیاتی که نامش «فروغ جاویدان» بود و دوسه روزه «مرصاد» شد و صدها کشته و اسیر و بعد اعدامی از لشکر مجاهدین به جاماند و خمینی وحشی‌گری خود را با کشتار سال ۱۳۶۷ بار دیگر به نمایش گذاشت.

کاررژیم اسلامی و وابستگان عراقی او بعد از آزادی کویت، لطمه بزرگی به جنبش آزادی عراق وارد کرد و فرصت طلایی مردم عراق را برای خلاص شدن از شر صدام به هدر داد.

در آن زمان، پس از خروج عراق از کویت، با حضور نیروهای آمریکایی و انگلیسی در جنوب عراق و همدردی جهان با مردم این کشور، هرنوع حرکتی‌ــ بدون دخالت ایران‌ــ مطمئنا به پیروزی مردم عراق منجر می‌شد اما حضور پررنگ رژیم و وابستگانش در انتفاضه جنوب و ترس آمریکا و متحدانش از افتادن عراق به دست یک رژیم ایدئولوژیک شیعی وابسته به ایران (کاری که بعد از سال ۲۰۰۲ پل برمر، فرماندار آمریکایی عراق، صورت داد) به تغییر فضا علیه ایران و به مصلحت صدام حسین بال‌شکسته منجر شد؛ به طوری که به او اجازه داده شد به بصره و سپس نجف و ناصریه و کوفه و کربلا نیرو اعزام و مخالفانش را پاکسازی کند.

ده‌ها تن از علمای ارشد شیعه از جمله حجت‌الاسلام محمدتقی الخویی (فرزند آیت‌الله خویی)، آیت‌الله غروی، آیت‌الله بروجردی (عموی علاءالدین بروجردی) و سرانجام آیت‌الله محمدصادق صدر کشته شدند. در فاصله انتفاضه و حمله دوباره آمریکا، رژیم با دولت عراق روابط اقتصادی گسترده‌ای داشت.

پس از سقوط صدام حسین

طی ۲۲ سال گذشته (منهای دوران کوتاه نخست‌وزیری دکتر ایاد علاوی) ایران به دلایل متعدد بازیگر اصلی عراق باقی ماند. با اشاره به اینکه اکثریت عراقی‌ها از دخالت جمهوری اسلامی در امور کشورشان ناراضی‌اند، اما بودن حکومت در دست حزب الدعوه و تقلیل نفوذ و جایگاه سنی‌ها و همراهی کردها با رژیم‌ــ به‌ویژه پس از درگذشت جلال طالبانی که با وجود دوستی با ایران، در لحظات حساس جلو رژیم می‌ایستاد‌ــ باعث گسترش حوزه عمل عوامل اطلاعاتی و اعضای سپاه پاسداران در شهرهای شیعه‌نشین عراق شد. ظهور حشدالشعبی بعد از سلطه داعش بر موصل و غرب عراق و مماشات آمریکا با رژیم ایران و پیدایش قاسم سلیمانی هم هر روز بیشتر از پیش، عراق را در چنگ اهل ولایت فقیه گرفتار کرد.

الف‌ــ طبق برخی اسناد، بعد از حکومت دوم نوری المالکی در پی انتخاباتی که برنده آن علاوی بود و با توافق ایران و آمریکا، بهره‌اش را نوری المالکی برد، ایران بین سه تا چهار هزار تن از نیروهای قدس سپاه و وزارت اطلاعات را به این کشور فرستاد. از زمان سقوط صدام حسین، حدود ۱۴ هزار نفر از مردان سپاه بدر، داوطلبان عراقی در بسیج و فرزندان خانواده‌های ایرانی تبعید‌شده از عراق نه‌تنها در زمینه‌های نظامی، بلکه در زمینه‌های مختلف زندگی آموزش‌های مذهبی دیده بودند، ارائه برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، انتشار روزنامه، مدیریت حسینیه‌ها، کتابخانه‌ها، رستوران‌ها و شبکه‌های توزیع روغن، گوشت و دارو و مواد مخدر وارد عمل شدند و عملا زندگی روزانه مردم را در چنگ گرفتند.

ب‌ــ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیش از پنج هزار خانه، آپارتمان، هتل، مغازه، انبار، کتابخانه، مسجد، رستوران، پمپ بنزین و موسسات بزرگی مثل موسسه «بازسازی عتبات عالیات» و… را در بصره، دیوانیه، عماره، کوفه، نجف، کربلا، کاظمین و بغداد خریداری، اجاره یا تاسیس کرد و برای زندگی و کار در این شبکه گسترده از عوامل اطلاعاتی و کارگزاران عراقی خود، به‌ویژه سازمان بدر و حزب الدعوه، بهره جست و می‌جوید.

ج‌ــ با تشویق و حمایت دفتر رهبر جمهوری اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی و مدیریت حوزه، بیش از دو هزار نفر از طلاب و روحانیون ایرانی، افغانستانی و پاکستانی با کمک‌هزینه‌های دفتر خامنه‌ای، راهی نجف و کربلا شدند.

دــ نمایندگی خامنه‌ای در شهرهای مقدس شیعه وظیفه پرداخت حقوق ماهانه بیش از هفت هزار طلبه و معلم را بر عهده دارند. خامنه‌ای نمایندگان و کارگزارانی را منصوب کرده است که می‌توانند برایش به‌عنوان «رهبر امت شیعه»، بیعت بگیرند و او را «نایب امام زمان» بخوانند. در حالی که علمای ارشد نجف، منهای آیت‌الله سیستانی، نمی‌توانند در پرداخت شهریه با خامنه‌ای رقابت کنند و در برابر ۵۰۰ دلار شهریه او، بیشتر از ۱۰۰ تا ۲۰۰ دلار بپردازند. لذا کفه روزبه‌روز بیشتر به نفع خامنه‌ای سنگین می‌شود و تا امروز تنها وجود آقای سیستانی مانع سلطه مطلقه رهبر رژیم بر حوزه‌های عراق شده است. ولی فردا با خاموشی سیستانی، معلوم نیست سرنوشت حوزه‌ها به کدام سو متمایل خواهد شد.

ماهانه بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون دلار به حساب نمایندگان و کارگزاران خامنه‌ای در عراق واریز می‌شود. بخشی از این مبلغ به حقوق غیرطلبه‌ها و معلمان از جمله روحانیون شیعه درگیر در امر حکومت اختصاص می‌یابد. البته تامین‌کننده بخشی از این هزینه قاچاق مواد مخدر، نفت، مواد غذایی، طلا و پولشویی است.

ه‌ــ حضور ایرانیان در کردستان از طریق هزاران کرد ایرانی و غیرکرد از جمله رهبران و کادرهای حزب دموکرات کردستان ایران و حزب کومله و دانشجویان، روشنفکران و کارگران ساکن کردستان عراق بسیار پررنگ است. رژیم گاه عواملش را در هیئت‌های فرهنگی و مردمی در کردستان می‌کارد.

رژیم از طریق دفاتر رسمی اطلاعات سپاه در سلیمانیه و اربیل کردستان حضور دارد و نوعی تفاهم بین سپاه و مقام‌های کرد در سلیمانیه و اربیل برقرار است.

اسرائیل سرمایه‌گذاری‌های نظامی و سیاسی و امنیتی ۱۰۰ میلیاردی رژیم را در لبنان و غزه و اندک‌اندک یمن دود کرد و می‌کند. کاررژیم به جایی رسیده است که روضه‌خوانی چون نعیم قاسم را جای حسن نصرالله می‌گذارد.

شکست رژیم و حصر باقی‌مانده وابستگانش، نیروهای ملی عراق از شیعه و سنی و کرد و ایزدی و مسیحی را با امید بیشتری به آزادی وطنشان از چنگال ولی فقیه، آرام‌آرام به صحنه آورده است.

بیروت ویران می‌شود اما زمزمه ققنوس را می‌شنوم / علیرضا نوری زاده

شبکه مالی مافیای حزب‌الله نابود می‌شود
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۳ آبان ۱۴۰۳ برابر با ۲۴ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۷:۴۵

فروریختن یک ساختمان در بیروت-خبرگزاری فرانسه

تصویری از جبالیا، از فراز ساختماهایی که ویرانی را از درون و بیرون فریاد می‌زنند، تمام روزم را به درد و رنج پیوند می‌دهد. صف آوارگان را می‌بینم. زن و مرد پیر و جوان و کودک می‌روند و خانه را به بمب‌های اسرائیلی می‌سپارند. آن‌سو در بیروت، در ضاحیه، ساختمانی ۱۰ طبقه فرو می‌ریزد و آوارگان جنوب پیاپی به سوی سرنوشتی نامبارک روان‌اند.

روزی در عیتانی، همه جوانی‌ام در بیروت آواز و زیبایی، از دیده‌ام پنهان می‌شد. حقیقت جنگ سیلی سنگینی بود که اگر ذره‌ای دلت با بیروت بود، پیاپی بر چهره‌ات می‌خورد. اگر بیروت را پیش از رسیدن نکبت ولایت جهل و جور و فساد می‌شناختی، گریه امانت را می‌برید.

راستی چرا رژیمی توهم‌زده و بیمار باید بتواند لبنان را به گروگان گیرد و جان و جهانش را به آتش کشد؟ موسی (صدر) با کمک پادشاه فقید و مرحوم اسدالله علم جنوب را رنگ زندگی بخشیده بود و ضاحیه بیغوله تروریست‌ها نبود. رباب خانم، خواهرآقا موسی، دختران شیعه را آموزش می‌داد و مصطفی چمران آموزشگاه فنی صور را اداره می‌کرد. شیعه با امام موسی صدر جان گرفته بود. ده‌ها دانشجوی شیعه با بورس تحصیلی بنیاد پهلوی در لبنان و مصر و ایران و اروپا درس می‌خواندند. نماینده دستگاه اطلاعات در سفارت ایران نویسنده‌ای فرزانه بود که سال‌ها بعد «خیام و آن دروغ دل‌آویزش‌» دل و دین از بسیاری از ما ربود.

آن‌ روزها از سپاه و امنیت‌خانه سید علی آقا خبری نبود. دکتر محمدی، رئیس دانشکده الهیات، در سال‌های اعتبار ایران در لبنان، رایزن فرهنگی بود و در دانشگاه بیروت زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کرد. حزب رزگاری کُرد با حضور رهبرش جمیل محو، نوروز را در سینما کلمانسو بیروت جشن می‌گرفت و جشن‌های سفارت با حضور سرشناس‌ترین هنرمندان از جمله گوگوش که تصویرش روی جلد مجله الحوادث را پوشانده بود، محور داغ‌ترین تجلیل‌ها از ایران و هنرمندانش بود. فیروزه همه ساله در فستیوال بعلبک آواز عشق را بر فراز شرق تا بیروت و صیدا و طرابلس پرواز می‌داد.

بعد از ظهور فتنه خمینی در سرزمین ما، جنگ‌های داخلی در دومین مرحله لبنان را به آتش کشید اما سعودی‌ها به داد رسیدند. مردان جنگی را در طائف جمع کردند و هرکدام را خلعتی و کیسه‌ای دادند تا با بیعت با حسابدار جنوبی لبنان، رفیق حریری، که سالیان دراز در سعودی کار می‌کرد و شرکت ساختمانی عظیمی برپا کرده بود، دوباره وطن را با شانه‌هایش ستون زنند.

بیروت دوباره ساخته شد. «سولیدر» نیویورک را در ابعادی کوچک‌تر به نمایش گذاشته بود. لبنانی‌ها به آشتی ملی رسیدند اما امام موسی صدری دیگر در کار نبود که شیعیان را رهبری کند. در پایان سال ۱۹۷۸ قذافی به اشاره راویان نکبت مثل جلال فارسی، دوست عزیز امام موسی حسین الحسینی رئیس جنبش امل و پارلمان لبنان را ربود. سفارت خمینی و حزب‌ او را کنار زدند و نبیه بری آمد تا دست در دست حسن نصرالله بگذارد. لبنان را ربودند و پشت قباله عقد نکاح با نایب امام زمان انداختند. شرح این قصه جانسوز را بارها گفته‌ام و نیازی به تکرارش نیست. حریری هم از میان برداشته شد تا لبنانی دیگر بانگ ققنوس وطن را که از خاکسترش برمی‌خاست، نشنود.

حزب‌الله با میلیون‌های اهدایی ولی‌فقیه لبنان را ربود اما در ویرانه‌های بیروت و جنوب این بار بانگ شکستن زنجیرهای اسارت را می‌شنویم. روزگار خون و ویرانی و آوارگی در لبنان دیگر می‌شود. حالا جبران باسیل، داماد میشل عون و متحد حسن نصرالله در جبهه مسیحیان، که به امید جلوس بر کرسی ریاست بعد از کنار رفتن میشل عون در اوج بدنامی و نوکری دمشق، دست در دست‌های خونی نصرالله و بشار اسد گذاشت، زبان به انتقاد از حزب‌الله و رهبرانش گشوده است و آشکار می‌کند که سکه قلب ولایت فقیه و حزب‌الله آن دیگر بین مردم و حتی سرسپردگان حزب‌الله خریداری ندارد و باسیل هم به امید بخشش، ارباب سابق را می‌کوبد.

باید دوباره به واقعیت‌هایی که نتانیاهو به فلسطین و لبنان تحمیل کرده است، نظری بیندازم.

خامنه‌ای یک هفته پیش از فاجعه ۷ اکتبر ۲۰۲۳ شماری از سران حماس و جهاد اسلامی را به حضور پذیرفت. هدف به هم ریختن طرح بزرگ آشتی فرزندان ابراهیم و جلوگیری از برقراری رابطه بین عربستان سعودی و اسرائیل بود (بعد از امارات و بحرین و مغرب به صورت علنی و قطر و سلطان‌نشین عمان به شکل نیمه‌علنی)؛ البته شروط سعودی در برپایی فلسطین آزاد با پایتختی بیت‌المقدس شرقی و عقد پیمان دفاعی امنیتی ریاض و واشینگتن در سال ۲۰۲۴ به‌عنوان مهم‌ترین شرط ریاض برای به رسمیت شناختن دولت ستاره داوود به قوت خود باقی بود.

کلید تنفیذ طرحی که حماس و حزب‌الله و این آخری‌ها لنگ‌به‌کمر‌بسته‌های حوثی و نوکران عراقی سید علی، زیر نظر سپاه و حزب‌الله، سه سال روی آن کار کرده بودند، به دست ولی فقیه زده شد. به قول عرب‌ها، «قامت القیامه» (قیامت به پا شد).

از آن پس سرعت حوادث شمارش زمان را غیرممکن کرد. غزه‌ای که با میلیاردها دلار قطری‌ها، غرب و ثروتمندان فلسطینی ساخته شده بود، ویران شد. دیگر غروب غزه زیرآواز ماهیگیرانی که با صیدشان از دریا بازمی‌گشتند، پرواز امید را تجربه نکرد. شعرخوانی فادی و نوال و فدوی و کمال و سعید در هنرستان فرهنگ و هنر خان یونس برای همیشه تعطیل شد و سینماهای غزه به درمانگاه‌های موقت تبدیل شدند.

در این ماه‌ها و هفته‌ها، هربار با رهبر فلسطینی‌ها، محمود عباس (ابومازن)، گفت‌وگو کردم، اشک‌هایش را مجال بازایستادن نبود. به گفته مشاور ارشدش، نبیل ابوردینه، رئیس دولت خود مختار چشم‌انتظار به اهتزاز درآوردن پرچم فلسطین مستقل بر فراز اقصی بود، حالا اما جنازه‌ها را می‌شمرد و برای از دست شدن غزه اشک می‌ریزد.

اسرائیل در جست‌وجوی سر مار غزه را خاکستر کرد. ۴۴ هزار نفر به قتل رسیدند که بسیاری نه عضو حماس بودند و نه بر جنایت سنوارها مهر تایید می‌زدند. سیل آوارگان با بادیه و بقچه‌ای در دست، کودکانی که برادر و خواهر کوچک‌تر خود را در دست‌های ظریف و نازنینشان به ناکجاآباد می‌بردند، بی‌احساس‌ترین آدم‌ها را به گریه می‌اندازد، اما سید علی وحشت‌زده به حزب جهنمی‌اش در لبنان فرمان آتش می‌داد.

برای اسرائیل فرصت طلایی پیش آمده بود که بکوبد و بروبد و سر افعی را در ضاحیه جنوبی بیروت به سنگ زند. اما زمانی که خرد شدن حزب‌الله را مشاهده کرد، راهبرد تضعیف حزب‌الله را به امحاء حزب‌الله تغییر داد. چپ و راست، مرجعیون و صور و صیدا و اقلیم تفاح و ضاحیه بیروت و بعلبک کوبیده شدند. ده‌ها رهبر حزب‌الله از فواد شکر تا قصیر و از حسن نصرالله تا هاشم صفی‌الدین خاک شدند و دست در گردن فرماندهان سپاه قدس به لقاءالله شتافتند.

سیدعلی هنوز از مرگ سردارش زاهدی در کنسولگری‌اش در دمشق خونین‌جگر بود که پرپرشدن نیلفروشانش را آواز دادند. آن همه توهم به یک‌باره دود شد و به هوا رفت و بانگ فنی‌زاده نازنین در گوشمان چکید که حالا باید در برابر دایی جان ناپلئون دستاربه‌سر، انگشت بچرخاند و رو به آسمان بگوید: «انگاری دود شدند و به هوا رفتند.»

سرداران لشکر اسلام با شکم‌های برآمده، حساب‌های درشت در ماکائو و هنگ‌کنگ و صندوق قرض الحسن با شعبه‌های فراوان در لبنان و یمن و تجارت پرسود قرص‌های روانگردان کپتاگون و افیون و کوکایین از آمریکای لاتین تا خاورمیانه عربی، وحشت‌زده برای نابودی اسرائیل نقشه می‌کشیدند و درشت‌ترهایشان یکان‌یکان زیر آتش اسرائیل خاکستر می‌شدند.

شبکه الجزیره که برای فلسطینی‌های غزه و حزب‌الله خیلی سینه چاک می‌دهد، خود در گزارشی بیش از یک سال پیش از نبرد غزه و ادامه آن تا لبنان و یمن، فاش کرد: «شبکه‌های مالی غیرقانونی حزب‌الله در آمریکای جنوبی (مثلث برزیل، پاراگوئه، آرژانتین) با تجارت مواد مخدر، میلیون‌ها دلار به خزانه حزب سرازیر می‌کنند. اوایل دهه ۱۹۸۰ که اکثر مهاجران لبنانی به منطقه مثلث لاتین آمدند، با استفاده از موقعیت تجاری برجسته شهرهای مرزی سه کشور با خانواده‌هایشان در این منطقه ساکن شدند. یکی از این مهاجران اسعد برکات است که در دهه ۱۹۹۰ به این منطقه آمد و فروشگاهش را برای فروش عمده لوازم الکترونیکی افتتاح کرد. در سال ۲۰۰۲ او به اتهام فرار مالیاتی دستگیر شد اما شوک واقعی زمانی رخ داد که وزارت خزانه‌داری آمریکا او را در فهرست تحریم‌ها قرار داد و از او به‌عنوان بازوی راست حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، در آمریکای جنوبی یاد کرد. برکات فقط نخستین حلقه در مافیای حزب الله بود. در سال ۲۰۰۸، نمر زعیتر به اتهام تلاش برای قاچاق کوکایین به ایالات متحده دستگیر شد و بعدا در سال ۲۰۱۳، برادر اسعد برکات، حمزه علی برکات، به اتهام ایجاد یک شبکه کلاهبرداری دستگیر شد.» این مطلب در بخش میدان سایت الجزیره در ژوئن ۲۰۲۲ به طور مفصل منتشر شد.

این ماجراها و حوادث مشابه باعث بحث و جدل در مورد ماهیت رابطه در حال ظهور حزب‌الله و شبکه‌های جنایت سازمان‌یافته در آمریکای جنوبی در دوران پس از ۱۱ سپتامبر شد؛ رابطه‌ای که هدف اصلی آن کسب درآمد از همه‌چیز بود؛ از کالاهای تقلبی مانند ساعت و عینک آفتابی و لوازم الکترونیکی تقلبی و دی‌وی‌دی‌های دزدی دریایی گرفته تا تجارت سیگار و قاچاق انسان و پولشویی و تجارت مواد مخدر، با هدف یافتن منابع درآمدی اضافی برای مقابله با بحران‌های مالی پی‌درپی حزب‌الله به سبب مجازات‌هایی که وزارت خزانه‌داری آمریکا علیه شخصیت‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی برقرار کرد.

برجسته‌ترین بازیگر غیردولتی مسلح در خاورمیانه با ورود به جنگ سوریه و جنایاتش علیه مردم این کشور دیگر آن شبکه مقاومت پاک‌نهاد نبود، بلکه دست در دست مافیای سپاه و ماهر اسد، برادر بشار اسد، به بزرگ‌ترین شبکه فساد و تجارت مخدرات و فحشا (خاصه در ماکائو، ونکوور کانادا و بخش ترکی قبرس) و ترور تبدیل شد.

قتل رفیق حریری و البته ده‌ها تن دیگر از شخصیت‌های لبنانی مخالف حزب‌الله و رژیم‌های سوریه و ولایت فقیه حزب‌الله را در صدر فهرست بزرگ‌ترین گروه‌های تروریستی جهان قرار داد.

در واقع خطای خامنه‌ای در به میدان فرستادن حزب‌الله و اشتباه حسن ئصرالله در اطاعت از اوامر رهبرش سید علی، مهم‌ترین فرصت را برای نتانیاهو فراهم کرد تا حزب را ویران کند. اسرائیل همین چند روزه با درهم شکستن شعبه اصلی و چند شعبه فرعی صندوق‌های قرض الحسن، کمر نظام مالی حزب‌الله و سپاه را در لبنان خردوخمیر کرد.

حالا نتانیاهو درصدد پرداختن به سر اژدها در تهران است. ایرانی هرگز خواستار پنجه زدن بیگانه بر چهره ایران بانو نیست. اما می‌توان درک کرد که بر خاکستر شدن ولی فقیه و اهل و طایفه‌اش اشکی نخواهد ریخت.

یحیی سنوار که بود و مرگش چه پیامدهایی خواهد داشت / علیرضا نوری زاده

هنیه ، فواد شکر، حسن نصرالله ، نیلفروشان، هاشم صفی‌الدین و حالا سنوار، ولی فقیه‌شان را تنها گذاشتند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۷ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰

یحیی سنوار در سال ۱۳۹۰ به همراه اسماعیل هنیه سفری به ایران داشت-انصاف‌نیوز

خشمگین، لبخندی قسطی گاهی برلبش، شال فلسطینی بر گردنش؛ با درنگ سخن می‌گفت و می‌نوشت. نه جذبه عرفات را داشت نه غرور و طمانینه محمود عباس را. از قدیمی‌ها کوچک‌ترین اثری در او نبود. جورج حبش، نایف حواتمه، ابوجهاد، خالد حسن و برادرش هانی حسن، که با عرفات به ایران آمد و بعد سفیر فلسطین در ایران شد، هریک در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در بیروت، عمان، قاهره و بغداد و تونس پاتوقی داشتند و یکی از روزهای هفته با دوستان گرد هم می‌آمدند. انقلاب فلسطین ریشو نبود و تسبیح در دست نداشت. پس از ظهور خمینی، از یک سو رژیم‌های نظامی سکولار عرب در تحقق حداقل خواست‌های مردم شکست خوردند، و از سوی دیگر کار اخوان المسلمین در مصر و اردن و سودان و سوریه بالا گرفت و بزرگان عرصه مقاومت از حبش و حواتمه گرفته تا ابوحسن سلامه و ابوالهول و ابوداود یا به دست واحدهای مخفی موساد یا به تیر غیب رژیم‌های انقلابی از نوع صدام و اسد خاموش شدند. آن‌ها که ماندند نیز به‌مرور دعوت مرگ را لبیک گفتند. عرفات ماند و جمعی از یاران سال‌های کویت. آن سالی که هفت مبارز فتح را پایه گذاشتند سروکله اسلامی‌ها پیدا شد و ریش و الله اکبر نماد یک فلسطینی مبارز، و رنگ و طعم حماسه‌های مقاومت دیگرگون شد. یاران جورج حبش هواپیمای لوفت‌هانزا را می‌ربودند و به فرودگاه زرقان اردن می‌بردند، اما مسافرانش را با احترام به سالن ترانزیت می‌بردند و بعد هواپیما را آتش می‌زدند. ریش که بر چهره انقلاب نشست هواپیما و مسافرانش با هم آتش می‌گرفتند.

خالد مشعل، اسماعیل هنیه، محمود زهار و مرشدشان شیخ یاسین همه از تیره‌ای بودند که به «هدف وسیله را توجیه می‌کند» ایمان داشتند. در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ عملا تطبیق این شعار را در عملکرد حماس و جهاد مشاهده کردیم.

در برابر بن گوریون و گلدامایر و موشه دایان و اسحاق رابین در صف مبارزان فلسطینی فتح و جبهه خلق و دموکراتیک خلق را داشتیم. طبیعی است امروز در برابر نتانیاهو و گالانت و نفتالی بنت سنوار و عالول و زهار را در صف مقابل داشته باشیم. جهان دهه ۶۰ و شاعران مقاومت و لیلا خالد و ابوعمار با جهان امروز فاصله زیادی دارد.

حالا بر جنازه اسماعیل هنیه ،سید علی خامنه‌ای نماز می‌گزارد، و فرمانده سپاهی که از جنبش سبز تا امروز ده‌ها تن از فرزندان ایران‌زمین را کشته زیر تابوتش را می‌گیرد. فریاد عزا عزاست امروز بلند است اما نه برای فرزندان خانه پدری که قربانی کینه ولی فقیه شدند بلکه برای یحیی سنوار.

یحیی سنوار که بود؟

سنوار کشته شد. آشکار بود وقتی اسماعیل هنیه در تهران، حسن نصرالله در بیروت و فواد شکر در جنوب کشته می‌شوند نوبت سنوار هم می‌رسد. فردای هفتم اکتبر من دو موضوع را همین‌جا نوشتم؛ اولی مبنی بر اینکه عملیات حماس با هدایت و اشاره و هزینه مالی و تسلیحاتی رژیم ولایت فقیه و برای به زمین زدن طرح صلح ابراهیم انجام گرفته است. ماه پیش نیز بعد از انفجار پیجرها، با استناد به منبعی صادق، نوشتم این پیجرها خرید جمهوری اسلامی بوده است.

یحیی سنوار (السنوار) در اردوگاه آوارگان فلسطینی خان یونس در جنوب نوار غزه متولد شد و قبل از اولین انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷ به جنبش حماس، که شیخ احمد یاسین آن را تاسیس کرد، پیوست.

در سال ۱۹۸۸، سنوار یک دستگاه امنیتی برای جنبش تاسیس کرد که مسئول تعقیب متهمان جاسوسی برای اسرائیل، مجازات آن‌ها و گاهی اوقات اعدام آن‌ها بود.

یحیی سنوار از دانشگاه اسلامی در نوار غزه فارغ‌التحصیل شد و زبان عبری را آموخت. او در طول ۲۳ سال زندان در اسرائیل به زبان عبری صحبت می‌کرد و درک عمیقی از فرهنگ و جامعه اسرائیل داشت.

سنوار به اتهام کشتن سربازان اسرائیلی به چهار سال حبس ابد محکوم شد. در سال ۲۰۱۱ او درمیان یک هزار و ۲۷ فلسطینی بود که در برابرآزادی گیلاد شالیت، سرباز فرانسوی-اسرائیلی، آزاد شدند.

بعدها، سنوار قبل از اینکه رهبر جنبش در نوار غزه شود، یک رهبر برجسته در گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی جنبش حماس، بود.

سنوار در رویای برپایی یک کشور فلسطینی واحد بین نوار غزه و کرانه باختری رود اردن، که از سال ۱۹۶۷ اسرائیل آن را اشغال کرده است، با بیت‌المقدس شرقی بود.

در سال ۲۰۰۶، با یک شبه‌کودتای همراه با خون‌ریزی به سلطه دولت خودمختار فلسطین در غزه پایان داد و از آن پس همراه با ابوهای حماس حکومت غزه را در دست گرفت. از آن پس تلاش‌های آشتی بین فتح و حماس همگی با شکست مواجه شدند. سنوار اصول‌گرایی در برنامه‌ریزی نظامی و عمل‌گرایی در سیاست را اتخاذ کرد. دائم می‌گفت من به خاطر قدرت مبارزه نمی‌کنم بلکه به خاطر مذاکره با اسرائیل ازسر قدرت می‌جنگم.

در سال ۲۰۱۵، نام سنوار به همراه محمد الضیف، فرمانده پایگاه عزالدین قسام، به فهرست «تحت تعقیب‌ترین تروریست‌های بین‌المللی آمریکا» اضافه شد.

به گفته نزدیکان محمد دحلان، رهبری از فتح که غزه را به ابوهای حماس و جهاد اسلامی واگذار کرد، سنوار و الضیف شبکه تونل‌های حماس در غزه را پایه‌ریزی کردند. در اوایل ماه مه، گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، متعهد شد که سنوار را پیدا و محاکمه کند. گالانت گفته بود: اگر زودتر به او می‌رسیدم، به او کمک می‌کردم تا در طول مدت جنگ تقصیر را به گردن گیرد.

سنوار یک بار به ایران سفرکرد و شانه‌های ولی فقیه را بوسید. وقتی اسماعیل هنیه در تهران به قتل رسید، همه سران حماس آماده بیعت با خالد مشعل بودند اما مشعل حاضر به نوکری ولی فقیه نبود. او روابط گسترده‌ای با کشورهای منطقه داشت. بنابراین به فرمان خامنه‌ای حماس با سنوار بیعت کرد.

چهره درهم‌کوفته، استخوان‌های درهم‌شکسته در کنجی ویرانه، پایان کسی بود که غزه را به آتش کشید و به اندازه نتانیاهو در قتل ۴۰ هزار فلسطینی مسئولیت داشت. ولی فقیه پرچم جمهوری اسلامی را در سوگ یکی از فرزندان ولایت پایین می‌آورد ولی در غزه جوانی نفرینش می‌کند که هم خانه‌اش را از دست داده و هم پدر و نایله خواهر سه ساله‌اش را. در بیروت علامه علی الامین روحانیِ شیعه، نه در سوگ حسن نصرالله اشکی می‌ریزد و نه برای سنوار فاتحه می‌خواند. علی الامین در تلویزیون الحدث، یحیی و حسن را از تیره‌ای می‌داند که به‌جز مرگ به چیزی اعتقاد ندارند و سرانجام نیز با مرگشان شاید مصائب ایران و لبنان و عراق و یمن، بلکه مصائب عالم پایان گیرد.

در کمتر از یک ماه، مهم‌ترین سرسپردگان نایب امام زمان خاکستر شدند. میلیاردها دلار از بیت‌المال خانه پدری غارت شد تا نوکرانی در چهار سوی خاورمیانه اجیر شوند. حالا سردستگانشان به هفت هزارسالگان پیوسته‌اند. چشمان ولی فقیه وحشت‌زده به آسمان خیره مانده است که پس کی می‌آیند؟

آن روز بعد از ۷ اکتبر نوشتم که از نگاه نتانیاهو سر مار در غزه، سر افعی در لبنان و سر اژدها در چهارراه آذربایجان است. سر مار و افعی در غزه و بیروت خرد شد و حالا نوبت اژدهاست. در این میان انتشار بیانیه‌های ضد جنگ شماری از اهل قلم و اندیشه و هنر قابل تامل است.

آن روستایی که سپاه اسکندر را از بیراهه به پشت سپاه آریوبرزن برد، آن دهقانی که سر یزدگرد را برید به طمع انگشتری و شالی، و آن‌هایی که درهای خانه پدری را به روی روس‌ها گشودند و یا برای تکریتی خون‌ریز و موشک‌هایش هدف تعیین کردند، همه را که جمع بزنی به اندازه یک‌صدم دلاورانی نیستند که از جان مایه گذاشتند، روزی در کنار کوروش به بابل رفتند و روز دگر برای رهایی وطن از چنگ والی خون‌خوار بغداد به ماه نخشب رسیدند. زمانی وابستگان روس را با جیش انقلابی رفیق استالین از آذربایجان بیرون ریختند و همین دیروز بود که جبار خون‌ریز تکریتی را از خرمین شهر جاودانه به مزبله تاریخ پرتاب کردند. آنکه در جوار وطن خواب ولایت در راه را می‌دید امروز کجاست؟

روشن‌فکر ایرانی بعد از تجربه درخشان مشروطه، از روزی که حزب توده زبان باز کرد، یا به ذات خود و یا مطابق مد روز در خدمت منافع غیر بود. با حضرت فردوسی بیگانه شد، اما شماره عینک مارکس و اندازه سبیل استالین را دقیقا می‌دانست. آن از تجربه ۵۷ که ملتی به جمهوری اسلامی سپرده شد و این از تجربه تلخ ۴۵ سال اشغال ایران.

روزی که هاشمی رفسنجانی در گپ و گفت با فرستادگان و مشاوران جورج بوش پسر بود و آسمان ایران را برایش باز گذاشته بود و بعد از جنگ عراق و طالبان گلایه از بدقولی دولت آمریکا می‌کرد که امتیازهای کلان گرفته و چیزی در مقابل به کاسه رژیم نینداخته است، بیش از ۵۰۰ تن از روشن‌فکران ایرانی در آمریکا و اروپا با هزینه‌ای سنگین آگهی در روزنامه‌های آمریکا و انگلیس و فرانسه منتشر کردند و با محکوم کردن جنگ علیه ایران خواستار متوقف شدن هر نوع حمله‌ای به خانه پدری شدند.

نه جنگی علیه ایران در دستور کار بوش بود نه فکر ضربه‌ای. آمریکا دو دشمن خونی رژیم را از میان برداشت. و این بزرگ‌ترین پاداش برای همکاری سپاه با آمریکا بود.

حالا دوباره در زمانی که با آتش‌افروزی رژیم، و فروافتادن سریع پرچم اسلام انقلابی ناب محمدی در فلسطین و لبنان و یمن، ملت ایران بیش از هر زمان برای برپایی جنبشی بزرگ لحظه‌شماری می‌کنند، دوستانی از ایرانیانی گله‌مندند که آرزوی رهایی خانه پدری را از چنگال گرگ‌های حاکم دارند. اسرائیل نه می‌تواند و نه از نظر لجستیکی توان اعزام نیروی زمینی برای اشغال دارد. نتانیاهو سر اژدها را می‌خواهد.

هنیه، فواد شکر، حسن نصرالله، نیلفروشان، هاشم صفی‌الدین، و حالا سنوار ولی فقیه‌شان را تنها گذاشته‌اند و به مدد نقطه‌زن‌های نتانیاهو به هفت هزارسالگان پیوسته‌اند. فراق جانکاهی که مجال نخواهد داد سید شب را سحر کند.

سخنی با ۳۶۳ دلواپس “حمله به جمهوری اسلامی”

بیانیه +۳۶۰ نفر از دانشگاهیان، هنرمندان، نویسندگان و کنشگران سیاسی و مدنی، برای صلح، آزادی و دموکراسی در مورد جنگ در خاورمیانه را خواندم و به خود گفتم این نیز بگذرد. اگرچه حداقل برای نگارنده اکثریت اسامی ناشناس بودند و حقیقتا نمی دانم چه تعداد از آنها واقعی و چه تعداد احتمالا فئیک هستند, اما اسامی تعدادی فعال شناخته شده نیز در میان لیست وجود داشت که بدین گونه “دلواپسی” خود را ابراز کرده بودند. این بیانیه مرا به یاد “بیانیه هنرمندان دلواپس حکومتی علیه تحریم ها” انداخت که ۶ سال پیش صادر شد. در آن زمان در مقاله ای تحت عنوان “سخنی صادقانه با هنرمندان دلواپس بر علیه تحریم ها” نوشتم و از علل دل نگرانی آنها پرسیدم. سال گذشته در نوشتار مفصلی بنام “چرا رژیم همه عوامل خود را در دفاع از حماس بسیج کرده؟” به شگرد صادراتی های رژیم و اپوزیسیون فیک (قلابی) پرداختم و تاکید کردم “بحث هرگز طرفداری از اسرائیل و نادیده گرفتن هزاران کشته در غزه و رنج بیشمار مردم بیگناه غزه نیست. زیرا همان گونه که تاکید کردم کشتن انسان های بی گناه محکوم است. اما فاجعه در مورد بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون (کاذب) است که در عمل طرفدار یک گروه تروریستی بنام حماس هستند که توسط قاتلین آرمیتاها, مهساها, نیکاها و خدانورها تغذیه و تجهیز می شوند و در جبهه حزب الله, جهاد اسلامی, حشد الشعبی, حوثی ها و زینبیون و فاطمیون و یگان ویژه و سپاه قرار دارند”.

بعد از مقاله سال پیش نگارنده, یک جمع ۸۰ دلواپس (The usual suspects) که اکثریت آنها در لیست بیانیه +۳۶۰ نفری اخیر هم هستند بیانیه مشابهی برای آتش بس فوری و بدون قید و شرط در غزه بیرون دادند. بلافاصله ناچار شدم در مقاله ای به نام “یک سوال مهم از ۸۰ تن دلواپس” ضمن مخالفت خود با جنگ و خونریزی این سوال مهم را از هموطنان پرسیدم: ” با توجه به اینکه دو گروه تروریستی حماس و جهاد اسلامی مخالف موجودیت اسرائیل هستند و عملا آن را ثابت کرده‌اند و جزو موانع اصلی بر سر راه تشکیل دولت فلسطین می‌باشند، پیشنهاد عملی این جمع “برادران و خواهران و رفقا” برای از میان برداشتن این موانع چیست؟ زیرا بدون ارائه چنین راه حلی، شوربختانه اسرائیل با آتش بس و یا تشکیل کشور فلسطینی موافقت نخواهد کرد”. صد البته جوابی نداشتند که بدهند.

حال همان جماعت با انتشار نسخه دوم بیانیه و امضاهای بیشتر (دقیقا مثل سال گذشته) به نوعی از حماس و جهاد اسلامی و حزب الله و جمهوری اسلامی دفاع غیر مستقیم کرده اند. بخاطر ندارم که عِرق ملی و انسانی این هموطنان در مقابل کشتار قریب به ۶۰۰ دختر و پسر ایرانی در جنبش مهسا توسط جمهوری اسلامی در بیانیه ای مشترک تبلور پیدا کند. زیرکانه سکوت اختیار کردند. شاید لازم باشد اینگونه بیانیه ها را باید از انتها به ابتدا خواند. وانگهی واکنش منفی اکثریت هموطنان به بیانیه این جماعت که اسب را گم کرده و پی نعلش می گردند نشان می دهد که اینان هم از گندم ری افتاده اند و هم از خرمای بغداد.

سازماندهی و بسیج این جماعت (که نمی دانم چطور همدیگر را پیدا می کنند) در اکتبر سال گذشته دقیقا مثل بسیج آنها در اکتبر امسال بود. در اکتبر سال گذشته نیز مقاله ای با تیتر “چرا رژیم همه عوامل خود را در دفاع از حماس بسیج کرده؟” نوشتم و تلاش نمودم برای این سوال پاسخی پیدا کنم. بیانیه شاخه نظامی حماس بعد از کشته شدن پاسدار زاهدی در کنسولگری ایران در دمشق به نقش برجسته ایران و زاهدای (دوره البارز فی معرکه طوفان الأقصى) در عملیات “سیل الاقصی”تاکید کرده بود. در نتیجه این جنگ را جمهوری اسلامی در ۷ اکتبر سال پیش آغاز کرد. ولی در بیانیه های دلواپسان اعم از صادق و صادراتی اشاره ای به ماهیت و نقش رژیم در جنگ افروزی نشده است. چرا؟ امیدوارم بجای حمله و تکفیر منتقدان و حتی پرسشگران, به سوالات اساسی پاسخ بدهند. نکته مهم دیگر اینکه همانگونه که در گذشته بارها تاکید کرده ام بنده هرگز جنگ طلب نبوده و نیستم. لذا طرح پرسش مشروع نباید تعبیر به حمایت از خشونت و جنگ طلبی شود. زیرا خشونت و جنگ طلبی بخشی از سرشت و ژنتیک (DNA) جمهوری اسلامی است.

کلام آخر: بنده برخی از این دلواپسان و امضا کنندگان را سالهاست بعنوان “اپوزیسیون” از نزدیک میشناسم و برخی دیگر را بیش از دو دهه. دلیل همگرایی و همسویی آنها با جمهوری اسلامی را در این برهه از زمان فقط می توان گمانه زنی کرد. متاسفانه در دنیای عجیب و غریبی زندگی می کنیم که چگونه و چرا برخی از مخالفین دوآتشه و دیرینه نظام به ناگاه عملا در کنار جمهوری اسلامی قرار می گیرند. و یا محبوب ترین خواننده از دوران نوجوانی من یعنی داریوش اقبالی که در همین لندن وی را از نزدیک دیده و صحبت داشته ایم در کنسرت خویش با پذیرش و تبلیغ شعار “نه شیخ و نه شاه” عملا با به اصطلاح “رئیس جمهور مقاومت ـ مریم رجوی” بیعت می کند. و یا فرانسه گلوله های ساچمه ای به رژیم می فروشد که صدها جوان ایرانی را کور و زخمی کرده اند و سپس رئیس جمهور فرانسه با همان قربانیان دیدار و ابراز همدردی می کند. در چنین لجنزاری اتفاقات عجیب و غریبی رخ می دهد که غیر قابل توجیه هستند. متاسفانه این وضعیت اسفبار در اپوزیسیون در طی سالهای اخیر وجود داشته. به همین دلیل در اکتبر پنج سال پیش (چند روز قبل از قیام و کشتار آبان ۹۸) در مقاله ای بنام “چرا بعد از ۴٢ سال از هر نوع فعالیت سیاسی کناره‌گیری می‌کنم” به تفصیل در مورد وضعیت اسفبار و بعضا “لجنزار” اپوزیسیون پرداختم. ای کاش کشتار آبان ۹۸ اتفاق نمی افتاد و من به این “لجنزار” تاسف برانگیز بر نمی گشتم. لذا هرگونه نکوهش و انتقاد را به جان خریدارم.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳

جنگ افروزی خامنه ای و فروپاشی نظام اسلامی

جلال ایجادی

پس از ترور اسماعیل هنیه و ترور حسن نصرالله و متلاشی شد سازمان حماس و ساختار سازمانی حزب الله زیر ضربه های نیروی جنگی و بمباران های اسرائیل، رژیم مستبد شیعه خامنه ای در ترس و گیجی فرو رفت. خامنه ای به وحشت افتاد و متوجه شد که حاصل چندین دهه از سرمایه گذاری برای تولید و رشد حزب الله و استراتژی هلال شیعه، همه چیز در حال فروریختن است. هیات حاکمه به رهبری آخوند تبهکار خامنه ای، ثروت ملت را چاپید و در حلقوم حزب الله ریخت تا به عنوان عامل بازدارنده به دفاع از جمهوری اسلامی دست زند و در شرایط قیام مردمی چنانچه لازم باشد مبارزان را سرکوب کرده و بکشد.

بدنبال قتل تروریست های اسلامگرا، در ابتدا خامنه ای خاموش باقی ماند ولی سه عامل اساسی او را مجبور نمود تا به حمله دوم تروریستی خود علیه اسرائیل در تاریخ اکتبر ۲۰۲۴ دست بزند:

عامل اول، پایگاه اجتماعی رژیم که اصولگرایان و خانواده های آخوندها و بسیجی ها و تبلیغات چی های رسانه ای و خانواده های سپاهیان را دربرمی گیرد، و آنها خواهان انتقام و جهاد هستند. نظام اعتقادی این افراد خرافاتی و امامزمانی هستند و خود را سربازان جانثار مهدی می دانند. رویای نابودی اسرائیل، رفتار این افراد را برای کشتن و خشونت و انتقام آماده کرده است.

عامل دوم، سران سپاه و نظامیان ایدئولوژیک پیوسته جنگ طلب بوده و آنها فقط راه نظامی را راه حل امور کشور می دانند. با توجه به روحیه ضدیهودی و روحیه تروریستی و وفاداری چاکرمنشانه آنها نسبت به خامنه ای، این افراد بطرز متعصبانه موافق جنگ هستند. آنها فقط قدرت جنگی و خرابکارانه خود را می بینند و از تناسب قوا و زور حریف درک هوشمندانه ندارند. اینان مرتب در حال رجزخوانی در رسانه ها هستند و طرفدار واکنش نظامی برای انتقام هستند.

عامل سوم، نیروهای نیابتی تروریستی مانند حماس و حزب الله ضربات مهلکی خوردند و انتظار داشتند که سرپرست آنها، جمهوری اسلامی، وارد میدان شده و قدرقدرتی خود را نشان دهد. حماس نابود شد و جمهوری اسلامی واکنش نظامی نشان نداد و سپس اسماعیل هانیه و حسن نصرالله و فرماندهان آنها به هلاکت رسیدند و باز در دفاع از آنها، رژیم خامنه ای اقدام نظامی ننمود. بخش های زیربنایی نظامی حزب الله توسط اسرائیل بیش از پیش نابود شد و رژیم اقدام نظامی نکرد. این وضع تردیدها و خصومت های علیه خامنه ای را بشدت افزایش داد. این نیروها از خامنه ای خواستند تا به کمک آنها بشتابد.

در چنین شرایطی بیت خامنه ای و شخص او به این نتیجه رسیدند که علیرغم خطرهایی که حمله موشکی دوم دارد، باید عمل نظامی کرد. یک سیاستمدار توتالیتر بر پایه میل شخصی خود عمل می کند ولی فشارها را نمی تواند نادیده بگیرد. برای خامنه ای حیثیت و آبروی نظام و نجات هلال شیعه یا بازوی مسلح جمهوری اسلام در منطقه مطرح بوده و تصمیم می گیرد تا موج دوم موشکی انجام پذیرد. با سرعت خامنه ای به مخفی گاه انتقال داده می شود و ۲۰۰ موشک بالیستیک بسوی اسرائیل پرتاب می شود. ویژگی این موشک ها در سرعت و دقت هدف زنی آنهاست. اکثر این موشک ها توسط گنبد دفاعی اسرائیل و شبکه هوایی متحدین مانند آمریکا و فرانسه و انگلستان و اردن خنثی گردید. قدرت بازدارنده تکنولوژیکی نظامی اسرائیل و قدرت ائتلاف سیاسی کشورها علیه جمهوری اسلامی در زمان حمله نظامی، یک امتیاز بزرگ برای اسرائیل بشمار می آید. حال آنکه جمهوری خامنه ای فقط از حمایت عملی گروه های نیابتی اسلامگرا برخوردار است. حمله موشکی دوم جمهوری اسلامی یک دختر فلسطینی را کشت و برخی خسارت های مادی برای اسرائیل بوجود آورد.

این حمله موشکی برای دولت نتانیاهو یک فرصت مناسب فراهم ساخت. نخست وزیر اسرائیل که ادامه جنگ محدود را برای خود نعمتی میداند، حمله نظامی علیه منافع حکومت در ایران را توجیه شده نشان می دهد و می گوید رژیم با دویست موشک هستی اسرائیل را نشانه گرفته و باید به رژیم تهران ضربه جانانه وارد ساخت. روشن است که جنگ کنونی را رژیم جنایتکار خامنه ای بوجود آورده و ملت ایران مخالف جنگ خامنه ای و رژیم توتالیتر موجود است.

حمله دوم جمهوری اسلامی اسرائیل را در برابر هدف های پنجگانه قرار می دهد. حکومت خامنه ای گام به گام کشور ما را به ورطه جنگ کشانده و این وضع ادامه دارد. رژیم مستبد خامنه ای به دنبال قتل دو تروریست اسلامی مانند اسماعیل هنیه و حسن نصرالله و ترور برخی سران پاسدار، امروز و آینده ایران را به خطر می اندازد و جاه طلبی های شوم خود را موتور تصمیم گیری خود می سازد. خامنه ای فاسد علیه ایران جنگ به پا کرده است. کشور ما با کشور اسرائیل هیچ اختلافی ندارد ولی باند تبهکار خامنه ای با ایدئولوژی منحط قرآنی و شیعه گری و برای حفظ نظام مافیایی خود ایران را در معرض فاجعه قرارداده است.

دولت اسرائیل خود را برای انتخاب های نظامی زیرین آماده کرده است:
یکم، حمله علیه مرکزهای اتمی در ایران: فردو، اراک، نطنز، ساقند، اردکان، اصفهان، قشم، بوشهر، دارخوین، کرج، بناب، یزد، لشکرآباد، پارچین، و غیره.
دوم، حمله علیه مرکزهای انبار و ذخیره نفتی و یا بندرهای صادرات نفتی مانند: بندر خارگ، بندر ماهشهر، بندر عباس و غیره.
سوم، حمله علیه مراکز نظامی و موشکی ایران مانند مرکز اصفهان و خرم آباد. ایجاد انفجارهای نظامی متعدد در ایران در مکانهایی مانند پایانه بندری رجایی، سازمان برق شیراز، مخازن گاز در تهران، مرکز اتمی نطنز.
چهارم، حمله سایبری علیه مراکز اتمی و اقتصادی و نظامی. در گذشته نیز خرابکاری سایبری اتمی صورت گرفته است. اسرائیل برای مقابله با حملات اطلاعاتی سعی کرده تا یک گنبد سایبری بسازد همچون گنبد آهنینی که برای مقابله با موشک ها در اختیار دارد. در ژوئن ۲۰۱۰ تاسیسات هسته ای ایران در نطنز توسط یک بدافزار به نام «استاکس نت» مورد حمله سایبری قرار گرفت و نزدیک ۱۰۰۰ گریزانه تاسیسات اتمی ایران را نابود کرد. این حمله توسط آمریکا و اسرائیل تهیه شده بود. در چهارم آبان ۱۴۰۰ یک حمله سایبری منجر به قطع توزیع بنزین در سراسر ایران شد.
پنجم، ترور شخصیت های نظامی و سیاسی و هسته ای مانند ترور اردشیر حسین پور، مجیدشهریاری، مصطفی احمدی روشن، مسعود علیمحمدی، داریوش رضایی نژاد و محسن فخری زاده.

نتایج حمله نظامی در ایران بویژه در حالتی که درگیری نظامی ادامه دار باشد کدامند:
خسارت های اقتصادی کلان برای کشور ایران
خطر آلودگی اتمی و نفتی برای شهروندان ایران و همسایگان و طبیعت
فروپاشی نظام حکومتی و احتمال کودتا و بلبشوئی
خیزش اعتراضی مردم علیه حکومت تبهکار خامنه ای و تشدید سرکوب
تشدید هیاهو و پروپاگاند جنگی و تخریب بیشتر روان مردم و میلیتاریزه کردن کل کشور

مسئولیت اپوزیسیون مترقی و دمکرات و لائیک ایران چه خواهد بود؟ این اپوزیسیون چه تدارکی برای شرایط بالا در نظر گرفته است؟ سیاست ائتلاقی مورد نظر کدام است؟ دمکراسی، حکومت لائیک، تمامیت ارضی، برابری زن و مرد، برابری همه شهروندان ایرانی، آشتی با طبیعت، منشور حقوق بشر، آزادی انسان و اندیشه، محورهای مطلوب و پسندیده ملت ایران می باشند. دمکرات های لائیک و درستکار و آزادیخواه می توانند بر این پایه سیاسی همکاری داشته باشند و در سقوط نظام ستمگرانه شیعه نقش فعال بازی نمایند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.

سرانجام بازی خونین اسرائیل و رژیم ولایت فقیه چه خواهد شد؟ / علیرضا نوری زاده

در واشینگتن، هنوز سیاستی واضح و هماهنگ در قبال ایران وجود ندارد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۸:۴۵

علی خامنه‌ای و بنیامین نتانیاهو‌- ایندیپندنت فارسی

در این یک سال فقط خاورمیانه دگرگون نشد؛ بلکه جهان نیز در پی ۷ اکتبر، جهان دیگری است.

با نرم‌تر شدن اسرائیل در پذیرش طرح صلح عربستان سعودی در سپتامبر ۲۰۲۳، امید به اینکه در مدت زمانی نه‌چندان دور برافراشته شدن پرچم فلسطین را بر فراز اقصای شریف شاهد خواهیم بود، چنان در تصورات ما و مردم فلسطین جان گرفته بود که در گفت‌وگو با دوستان فلسطینی‌ام از دیدار بیت‌المقدس می‌گفتیم و اینکه با هم می‌رویم و شهرهای سرشار از تاریخ را می‌بینیم.

ابومازن، رئیس دولت خودمختار فلسطین، هم در سال‌های پیری انگار جوان شده بود. عربستان سعودی با جدیت طرح پیمان دفاعی با ایالات متحده را دنبال می‌کرد و اسرائیل با آگاهی از اینکه با برقراری روابط با بزرگ‌ترین و ثروتمندترین دولت عربی و اسلامی دیگر در وحشت جنگ و ترور روزگار سر نخواهد کرد، آماده می‌شد نه به‌عنوان دشمن دیروز که به‌عنوان دوست وارد میدان شود، اراضی اشغالی از ژوئن ۱۹۶۷ را تخلیه کند و با پذیرش طرح دو دولت، آغاز روزگاری نوین را رقم زند.

همان زمان در مقاله‌ای نوشتم که اگر طرح صلح سعودی به نتیجه برسد، تنها ورشکسته منطقه رژیم جهل و جور و فساد در تهران و وابستگانش خواهند بود. کوتاه زمانی پیش از ۷ اکتبر، ولی فقیه به اسماعیل هنیه مژده داد که پیمان ابراهیم به سامان نمی‌رسد و صهیونیست‌ها شکست سختی را متحمل خواهند شد و در هفتم اکتبر کابوسی سنگین بر جان و جهان ما فروریخت که جایی برای امیدواری باقی نگذاشت.

غزه در ۷ اکتبر هفت بیمارستان بسیار مدرن و مجهز، ده‌ها کلینیک، صدها مدرسه، کودکستان، دانشگاه، هنرستان، مراکز هنری و فرهنگی، سینما و تئاتر و ورزشگاه داشت اما امروز جز ویرانه منظری از غزه پیش چشمان ما نیست.

آن‌سوتر بیروت، پایتخت فرهنگ و موسیقی و هنر و آموزش عالی با دانشگاه‌هایی که افتخار لبنان و منطقه بودند، نیمه‌جان و پریشان با محله‌هایی ویران و هزاران کشته در انتظار تیر خلاص است.

در اکتبر ۲۰۲۳، هزاران تن از سران و فرماندهان ردیف اول و دوم و سوم و چهارم حماس و حزب‌الله زنده بودند و فعالانه برای تنفیذ اوامر «ارباب نایب امام زمان» تلاش می‌کردند. حوثی‌ها از بندر حدیده هزاران تن مواد غذایی، نفت، اسلحه و دارو دریافت می‌کردند و صادرات محدودشان فقط از این گذرگاه آبی انجام می‌گرفت. امروز اما به سبب اطاعت از اوامر «ولی فقیه»، نه حدیده‌ای به جا مانده، نه آسایشی و چنان قحط‌سالی بر یمن سایه گسترده که یاران عشق را فراموش کرده‌اند.

در عراق هم هادی العامری توی سر می‌زند و در نجف دنبال پناهگاه است و قیس خزعلی هم همین وضع را دارد.

ایران، منطقه، اسرائیل و جهان در انتظار پاسخ نتانیاهو به موشک‌های ولی فقیه‌اند. یکی از سخنگویان رژیم در الحدث می‌گفت فتوای منع استفاده از سلاح هسته‌ای می‌تواند با تغییر وضع، ملغی شود. به زبان بی‌زبانی، رژیم ابایی ندارد که اسرار نهان فاش کند و کلاهک‌های اتمی را بیرون ریزد و دست به خودکشی بزند. نتانیاهو به حمایت و همراهی آمریکا نیاز دارد اما عاجز نیست. آ‌ن‌قدر امکانات ضربتی دارد که زیربنای اقتصاد و صنعت ما را نابود کند.

حال باید سناریوهای مطرح و سرنوشت غزه، لبنان، یمن، عراق و رژیم ولایت فقیه را در پرتو تحولات جاری بررسی کرد.

اسرائیل به ایران حمله خواهد کرد. این حمله دو وجه دارد: سناریو سامسونی یا شمشونی «علیی و علی اعدائی» یعنی بر من و بر دشمنم؛ ویران می‌کنم و ویران می‌شوم. ممکن است سید علی این گزینه را انتخاب کند اما نتانیاهو می‌گوید همه جهان فدای جهان کوچک من. سناریو بدیل ضرباتی است که رژیم ولایتی را چنان بترساند که دست از پهلوان‌پنبگی بردارد.

سناریو بعدی توفیق واشینگتن در آرام کردن اسرائیل برای تحقق اهدافی بزرگ‌تر است. در چنین حالتی، حزب‌الله به آتش‌بس و قطعنامه ۱۷۰۱ تن می‌دهد، لبنان به آشتی متوسل می‌شود و با انتخاب رئیس‌جمهوری و دولت جدید، بار دیگر ققنوس‌وار از خاکستر خود برمی‌خیزد.

در بستر همین سناریو، حماس خردوخمیر سلطه دولت خودمختار را می‌پذیرد و اسرائیل مروان برغوثی، مبارز زندانی، را آزاد می‌کند و ابومازن، رئیس دولت خود مختار، بلافاصله نخست‌وزیری را به برغوثی تفویض می‌کند. طرح دو دولت با حمایت عربستان سعودی به‌سرعت به جریان می‌افتد و… .

در یمن، دولت وحدت ملی با حضور انصارالله یعنی حوثی‌ها و ائتلاف احزاب میانه و سوسیالیست تشکیل می‌شود و عناصر سپاه و حزب‌الله مجبور به ترک یمن می‌شوند.

در عراق، مصطفی الکاظمی بار دیگر دولت تشکیل می‌دهد و مانع از دخالت‌های جمهوری ولایت فقیه می‌شود.

اما در ایران، رژیم ورشکسته و منفعل که دیگر ذره‌ای اعتبار در وطن و در منطقه ندارد، با موج گسترده ناآرامی‌ها و تظاهرات همه‌سویه مجبور می‌شود امتیازاتی به مخالفان بدهد.

همه این طرح‌ها و پیش‌بینی‌ها را در این چند روزه پیش رو دارم. نقطه مخالف این طرح‌ها و سناریوها، بسیار سیاه و سنگین و خونین خواهد بود. ادامه کشتار در فلسطین و لبنان، ورود نیروی زمینی اسرائیل به جنوب لبنان و عبور آن از رودخانه لیتانی به سوی منطقه جبل و فرا صیدا. عربستان سعودی، مصر و اردن هم با حمایت از فلسطین و لبنان به مراجع بین‌المللی متوسل می‌شوند تا از وقوع یک فاجعه در حد جنگ جهانی دوم جلوگیری کنند.

البته جامعه جهانی هم عاجز و بی‌توان، جلسه پشت جلسه در سازمان ملل ترتیب می‌دهد. منتها این جلسات بدون نتیجه تکرار می‌شوند و نسل‌کشی در فلسطین و لبنان ادامه می‌یابد… در چنین وضعی، آیا ایران به سوی از هم پاشیده شدن نخواهد رفت؟

سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷) ما دانشجو بودیم. جنگ شش‌روزه که آغاز شد، تقریبا همه ما دل با فلسطین و مصر و سوریه و اردن داشتیم و شکست عبدالناصر را باور نمی‌کردیم. همان حسی که در مسابقه فوتبال، ملت ما را علیه اسرائیل بسیج کرد و قلیچ‌خانی سردار شکست‌ناپذیرمان شد؛ همان حس نیز ما را به جبهه مقابل اسرائیل کشانده بود؛ اما حالا که نگاه می‌کنم، فقط پیروان اسلام ناب انقلابی ولایی و هواداران سیدعلی و خیال‌بازان خیال‌پرداز در برابر اسرائیل صف کشیده‌اند. واژه فلسطین در جان ما به علت اینکه خمینی و خامنه‌ای و فریبکاران مصادره‌اش کرده‌اند، معنا و اعتبارش را از دست داده است.

روزی با غرور شعر محمود درویش را می‌خواندم و ترجمه می‌کردم: «چشمانت خاری به دل است» و می‌خواندم: «چشمان و خال تو فلسطینی است، دهان تو فلسطینی است، به نام تو در صحرا فریاد می‌زنم، بترس از برقی که فریادم بر صخره اقصی می‌آفریند.»

حالا محمود درویش استخوانی در خاک است، ابوحسن سلامه پوسیده است و همسرش جورجینا رزق، ملکه زیبایی لبنان، در ایوان روبروی دریا در «روشه بیروت» پیانو نمی‌زند. جهان ما را خمینی و پس او خامنه‌ای آتش زد.

بیروت شبانه‌های شور و زندگی و مقاومت اصیل داشت. امروز اما روضه و نوحه نماینده مقام معظم رهبری گوش بیروتیان را می‌آزارد. آن روز ایران در اوج اقتدار بود و اعتبارش از شرق تا به غرب گسترده بود. حالا در واشینگتن سر این چانه‌زنی می‌کند که اسرائیل به لاهوتمان بزند یا به ناسوت.

در واشینگتن، هنوز سیاستی واضح و هماهنگ در قبال ایران وجود ندارد. در وزارت خارجه البته همه گوش‌اند و مشتاق شنیدن نظرهایی که گاه طنین خوشی در گوش شنوندگان ندارد. بعضی دل‌مشغول پرونده اتمی ایران و دخالت‌های اهل ولایت فقیه در عراق و لبنان و فلسطین‌اند.

به هر سو می‌روم، بحث و سخن ایران است و سرانجام، جدال دایر بین واشینگتن و تهران. یک کارشناس سابق از جعبه مارگیری‌اش، قصه‌ای بیرون آورده که بله، لحظه فروریختن موشک‌های کروز بر سر اهالی ایران‌زمین به‌سرعت نزدیک می‌شود. همین حرف برای آنکه یک هفته بازار بحث و فحص را در رسانه‌های پایتخت آمریکا داغ کند، کافی است. سه چهار تن از سناتورها، آن‌طور که از هشدارها و در عین حال نصایحشان پیدا است، بر این باورند که جنگ حتمی است.

سخن بر سر سفر وزیر دفاع اسرائیل گالانت و تاخیرهای مکرر او است. بنیامین راضی به سفرش نیست. سردرگمی همه سو به چشم می‌خورد. در خانه پدری، مردمانی با دلشوره و اینکه آیا سرانجام وطن آزاد می‌شود، با سختی‌ها، گرانی، آزار و رنج سر می‌کنند و دل‌هایشان در این ۴۵ سال هرگز از امید خالی نشده است.

سه نسل از چپ‌های ما به ویروس ضد پهلوی مبتلا بودند. به‌گونه‌ای که در طول بیش از نیم قرن، هرجا پای مصالح دایی یوسف (استالین) و جانشینانش پیش آمد، مصالح ملی را گاه جلو سفارت شوروی در تهران، زمانی در ساختمان کا‌گ‌ب و در وقتی دیگر در اتاق‌های پنهان به زمین زدند و سر بریدند.

با ظهور پوتین، ویروس مربوطه بار دیگر از خواب چندساله بیدار شد و این بار رفیق ولادیمیر پوتین، سرهنگ سابق و لاحق کا‌گ‌ب که جای دایی یوسف را گرفته، کار نشر و پخش ویروس مورداشاره را عهده‌دار شده است. علاوه بر آن‌ها که از روزگار نوجوانی دچار این ویروس شده‌اند و حالا اغلب در روزگار پیری چه در خانه پدری و چه در تبعیدگاه‌های امپریالیستی و استکباری، روزی پنج بار رو به قبله مسکو نماز می‌گزارند.

مشکل اساسی در این است که علی خامنه‌ای و اصحاب و حواشی نیز گرفتار این ویروس شده‌اند.

در چنین فضایی، اسرائیل تدارک نبرد می‌بیند، چپ‌های ما به پوتین توسل می‌جویند و راست‌ها به آمریکا امید بسته‌اند.

ما اما، دل با ایران داریم و مردمی که با اراده‌ای آهنین به رهایی ایران خانم از چنگ نایب امام زمان می‌اندیشند.

شکست حماس، شکست حزب الله، شکست خامنه ای

جلال ایجادی

پرآشوب ترین نقطه جهان خاورمیانه است. از زمان شکست هیتلریسم اروپا آرام شد ولی خاورمیانه محور تشنج و ناآرامی گردید. بحران، جنگ، تروریسم، اسلامگرایی، استبداد، کشتار افراد غیر نظامی، انقلاب ها، مداخله های نظامی، از ویژگی های برجسته منطقه است. در این بستر پیدایش اسرائیل و جنگ عرب ها علیه آن از یکسو و از سوی دیگر انقلاب اسلامی شیعه و انقلاب زن زندگی آزادی، از رویدادهای پررنگ با قدرت تاثیرگذاری استراتژیک بسیار بالایی بشمار می آیند. جنگ اسرائیل و اعراب، جنگ های متعددی را در منطقه منجر شده است. انقلاب های ایران در رشد اسلامگرایی جهانی از یکسو و از سوی دیگر در دوره اخیر در شکست هیولای اسلام سیاسی در ایران نقش تعیین کننده داشت. جمهوری اسلامی در داخل و منطقه شکست خورده است. جنگ لبنان حکومت خامنه ای را به آستانه سقوط قطعی کشانده است. خامنه ای در پایان خود است.
شتاب رویدادهای منطقه همه چیز را دگرگون می سازد. از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ زمان حمله تروریستی اسلامی حماس علیه غیر نظامیان اسرائیلی، منطقه در روند تغییرهای بنیادی جدیدی قرار گرفت. محورهای زیر را در نظر داشته باشیم:

بیداری هویتی
یکم، اسرائیل و یهودیان حس کردند که نقشه هیتلر برای نابودی یهودیان می تواند دوباره فعال شود. اضطراب از نابودی موجویت، یهودیان و اسرائیل را به واکنش هویتی بزرگ کشاند. آنها به این نتیجه رسیدند که با عوامل نابودی اشان مانند حماس و حزب الله و رژیم خامنه ای باید بشدت عمل کنند. در منشور حماس از نابودی اسرائیل صحبت می شود. خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد از اسرائیل بعنوان سرطان نام برده اند. قرآن می گوید یهودیان را بکش. و حماس مجری این سیاست جنایتکارانه شد.

مرگ حماس
دوم، حماس در حمله فاشیستی ۷ اکتبر معتقد شد که می تواند اسرائیل را طبق منشور خود نابود کند و افراد یهودی را هر کجا دید میتوان به هلاکت رساند. رهبری حماس در مذاکرات پنهانی با حزب الله و رژیم خامنه ای این اطمینان را داشت که در حمله به اسرائیل تنها نخواهد ماند. از سوی دیگر حماس در ذهنی گری کوته بینانه خود نتوانست از واکنش نظامی بعدی اسرائیل تحلیل درستی داشته باشد. حماس که یک جریان توتالیتاریستی است فقط در نابودی یهودیان احساس آرامش دارد. حماس با حمله ۷ اکتبر حکم به مرگ خود داد.

جنگ غزه
سوم، ارتش اسرائیل برای تخریب قطعی حماس به نوار غزه وارد شد. این جنگ با فرماندهی دولت نتانیاهو منجر به تخریب بخش عمده تونلهای نظامی و زیرساخت های حماس در غزه و تصرف نوار فیلادلفی شد. در این حمله گسترده ارتش اسرائیل علیه غزه بیش از ۴۰۰۰۰ نفر فلسطینی غیرنظامی کشته شدند. حماس با پنهان کردن گروگانهای اسرائیلی و عدم تمایل به تسلیم، خواهان ادامه جنگ شد ولی در شرایط برتری تکنولوژیکی و نظامی اسرائیل، ضربات مهلکی متحمل شد و بیش از ۱۵۰۰۰ افراد نظامی خود را از دست داد.

حمله پهپادهای خامنه ای به اسرائیل
چهارم، حمله هوائی اسرائیل به مقر سپاه قدس پاسداران در دمشق سوریه، به کشته شدن محمدرضا زاهدی و تعدادی دیگر از رهبران سپاه قدس منجر شد. اولین بار نبود که مسئولان سپاه قدس در سوریه نابود شدند ولی این بار انفجار در ساختمان دیپلوماتیک در دمشق، خشم خامنه ای را به اوج رساند. به تلافی این ترورها، رژیم خامنه ای تصمیم به حمله پهپادی و موشکی «وعده صادق» در نیمه‌شب ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ برابر۱۳ آوریل ۲۰۲۴، علیه اسرائیل صورت گرفت. این حمله پهپادی و موشکی یک شکست کامل بود. ارتش اسرائیل اعلام نمود ۹۹ درصد پرتابه های ایران رهگیری و منهدم شدند. شش روز پس از این حمله در ۱۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۵:۲۳ بامداد ایران، نیروی هوایی اسرائیل تأسیسات دفاع هوایی درون ایران در نزدیکی اصفهان، محل ساخت پهپاد و پایگاه هوایی را مورد حمله قرار داد.

مرگ اسماعیل هنیه
پنجم، اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی سازمان حماس در ساعت ۱:۳۷ بامداد ۱۰ مرداد ۱۴۰۳، برابر ۳۱ژوئیه ۲۰۲۴، به همراه محافظ شخصی در تهران در اقامتگاه امنیتی سپاه، توسط اسرائیل ترور شد. یحیی سنوار جایگزین اسماعیل هنیه به عنوان رهبر حماس شد. علی خامنه ای اعلام کرد که انتقام اسماعیل هنیه که در قلمرو ایران ترور شد را میگیرد. سپاه پاسداران در اطلاعیه شماره ۲ اعلام کرد: «بی‌تردید جنایت رژیم صهیونیستی با پاسخ سخت و دردناک جبهه مقتدر و عظیم مقاومت به‌ویژه ایران اسلامی مواجه و برکات مجاهدت‌های «شهید القدس» دکتر اسماعیل هنیه در دفاع از آرمان و حقوق ملت فلسطین یاری‌بخش آنان خواهد بود.». این ترورتردیدهای فراوان تولید کرد و پوشش امنیتی سپاه و شخص خامنه ای زیرسئوال رفت. اگر ترور فخری زاده و این بار ترور اسماعیل هنیه میسر است پس ترور رهبران اسلامی ایران و شخص خامنه ای نیز ممکن است. افزون برآن، نفوذ موساد تا مغز استخوان رژیم پیش رفته است. پس از ترور هنیه، جناح تندرو رژیم گفت حمله کنیم. ولی با توجه به احتمال واکنش سنگین نظامی اسرائیل و خطر برای مراکز اتمی و نظامی و نفتی و همچنین با توجه به وجود ناوگان های آمریکا در مدیترانه و خلیج فارس، علیرغم رجزخوانی های متعدد، جمهوری اسلامی میخکوب شد.

همبستگی اسلامی گسیخته
ششم، حزب الله لبنان در همبستگی با حماس در ۸ اکتبر ۲۰۲۳ اعلام کرد حزب الله به حماس دارای احساس «مسئولیت» است. پیرو این موضع، حزب الله مواضع اسرائیل را با موشک و گلوله های توپخانه ای هدف قرارداد و البته اسرائیل نیز با حمله پهپادی پاسخ داد. در این شرایط چالش های متعددی برای خامنه ای مطرح شد. در واقع بحران رهبری، مذاکره با غرب، شکاف های درونی، عدم اطمینان به همه سران سپاه، رخنه موساد، قدرت نظامی اسرائیل برای ضربه های مهلک، نگرانی از خیزش مردم ایران و غیره، تصمیم خامنه ای را دشوار نمود. خامنه ای حس کرد که در یک درگیری گسترده در منطقه نمی تواند باشد زیرا این امر برای بقایش مرگبار است.

آغاز جنگ لبنان
هفتم، حزب الله در شرایط فلج بودن جمهوری اسلامی به راکت پراکنی علیه اسرائیل ادامه داد. در سپتامبر ۲۰۲۴ یک مرحله جدید از جنگ اسرائیل آغاز شد. بدنبال یک برنامه دراز مدت موساد، آتشفشان انفجار پیجرها و بی سیم های اعضای حزب الله برپاشد. حمله انفجاری وسائل ارتباطی آغازگر مرحله ای از جنگ اسرائیل علیه حزب الله بود. این حمله حزب الله را فلج نمود. دلایل حمله جدید چه بود؟ از زمان ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بیش از ۷۰۰۰۰ اسرائیلی از مناطقی نزدیک مرز لبنان خانه و کاشانه خود را رها کرده زیرا مرتب زیر فشار راکت های حزب الله بودند. این خانواده ها می خواهند به خانه خود برگردند. در همین زمان، حزب الله با حمایت حکومت شیعه خامنه ای علیه اسرائیل موشک پرانی کرده و مانع آرامش اسرائیلی ها می گردد. حزب الله برای نشان دادن وحدت اسلامی با حماس به یکسری نمایش های نظامی دست زد ولی آنطور که حماس می خواست به شکل گسترده وارد جنگ نشد. برای اسرائیل روشن گشت که بدنبال یک جنگ طولانی، حماس بشدت ضربه خورده و ضعیف گشته و قدرت تعرض نظامی را از دست داده است. از این ببعد ارتش اسرائیل می توانست یک جبهه بزرگ جدیدی در شمال علیه حزب الله آغاز کند. جنگ بزرگ اسرائیل علیه حزب الله آغاز شد.

حسن نصرالله کشته می شود
هشتم، خامنه ای در بن بست قرار گرفت. باتوجه به فشارها و تحریم های جهانی، خامنه ای با ورق پزشکیان، خواهان گشایش محدود با غرب شده و حفظ نظام را به اولویت مطلق تبدیل می کند. چنین سیاستی درگیری ایران در یک جنگ سنگین در لبنان را ناممکن می ساخت. حزب الله از رژیم ایران می خواهد مداخله کند ولی رژیم خامنه ای پاسخ مثبت نمی دهد. حزب الله خود را در یک جنگ سخت با اسرائیل قرار داد و انتظار ورود مستقیم ایران در جنگ را داشت ولی بیت خامنه ای جواب می دهد که فعلن زمان جنگ نیست. اسرائیل بدنبال آتشفشان انفجار پیجرها و بی سیم های و نابودی اعضای رهبری و مسئولان حزب الله، بمباران مراکز مهمات در لبنان را در دستور قرار می دهد. حزب الله زیر ضربه های حاد قرار گرفت، طبق گزارش روزنامه لوموند ۲۰ درصد از نیروی نظامی و فرمانده های نظامی این نیروی نیابتی در طی دو روز یا کشته شدند یا زخمی شدند. البته حزب الله در همین زمان بیش از ۴۵۰ موشک و راکت به روی اسرائیل پرتاب کرد و ستاد موساد در تل آویو را هدف قرار داد که خنثی شد. ولی ارتش اسرائیل بیش از ۱۱۰۰ انبار مهمات و موشکی حزب الله در لبنان را بشدت مورد حمله قرارداد و نابود کرد. اسرائیل در این دوره تعداد زیادی از فرماندهان ارشد حزب الله مانند فواد شکر و ابراهیم قبیسی را به قتل رساند. بدنبال ضربه های نظامی و سازمانی، حسن نصرالله رهبر حزب الله در۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ به همراه تعداد زیادی از رهبران سیاسی و نظامی حزب الله و سه تن از فرماندهان سپاه پاسداران مانند عباس نیلفروشان، در بیروت و در عمق ۳۰ متری در زیر زمین مخفیگاه سری خود کشته می شود. حسن نصرالله چپاولگر ایران و سرکوبگر مردم ایران ترور شد. کشتن حسن نصرالله یک حادثه بزرگ در لبنان و یک چرخش بزرگ در خاورمیانه بشمار می آید.

احتمال ترور خامنه ای
نهم، با شتاب تحولات، در این دوره اخیر خامنه ای تصمیم گرفت استراتژی تازه ای بکار برد. او دید اسماعیل هنیه در قلب تهران ترور شد و پیجرها و بی سیم های حزب الله توسط موساد منفجر شد و حسن نصرالله با ۲۰ نفر از مسئولان نظامی اش نابود شد، بنابراین کشتن او و افراد خانواده او مانند مجتبی پدیده دشواری نیست. افزون برآن، نوشیدن یک جام زهر جدید اجباری است. پس او باید عقب نشینی کند. روشن است قانع کردن تندروهای حکومتی و حوزوی کار ساده ای نیست. بسیج متحدین او مانند احمدعلم الهدی برای خفه کردن اعتراض ها لازم است. او بدورغ می گوید:«مقاومت» درهم نشکسته و «تمام لبنان علیه اسرائیل شوریده» است. امام جمعه اردبیل استدعا می کند تا جوانان اردبیل و تبریز و ارومیه و زنجان و باکو به لبنان بروند و می افزاید:«هیهات که ما اهل فرار باشیم» و بالاخره می گوید «لشگر عظیمی از کربلائی های ایران و عاشقان سیدالشهدا به لبنان سرازیر خواهند شد.». رژیم تکان نمی خورد و پس از قتل سرسپرده اش، حسن نصرالله، علیه اسرائیل تهدید نظامی هم نمی کند. خبر می آید که خامنه ای را به مکان مطمئن انتقال داده اند. رژیم شیعه حس می کند پس از ترور هنیه، پس از ترور نصرالله و پس از ترور فرماندهان شیعه لبنانی و ایرانی، ترور خامنه ای می تواند نزدیک باشد. ترور به دنبال حمله موشکی یا یک کودتا، یکی از احتمال های قوی است.

رژیم در بن بست فلج کننده
دهم، رژیم شیعه خامنه ای در شرایط کنونی در درماندگی است و به دلایل زیر نمی تواند و نمی خواهد به اسرائیل حمله کند:
رژیم پهپادهای متنوعی ساخته و موشک های بالیستیک فراوانی را آماده کرده است. ولی ناوگاهای جنگی موجود متعلق به دوران پهلوی است و فاقد تکنولوژی مدرن هستند و قدرت رقابت جنگی با ناوگان اسرائیل را ندارند. تخریب بسیاری از پایگاه های حزب الله در لبنان توسط جنگنده های اسرائیلی و استفاده از بمب های بسیار قدرتمند سنگرشکن که در اعماق زمین نفوذ می کند، گوشه ای از برتری نظامی اسرائیل را نشان می دهد.

همه مرکزها و جایگاه های اتمی و نظامی ایران مورد شناسایی اسرائیل قرار دارد و بنابراین اسرائیل می تواند آنها را مورد هدف نظامی و بمباران خود قرار دهد. بسیاری از مراکز حساس و مخفی رژیم مانند تونل گسترده امام علی که در دل کوه های خرم آباد قراردارد و پایگاه و انباری بزرگی برای موشکهای بالیستیک می باشد، توسط اسرائیل شناسایی شده است.

درگیری نظامی و جنگی حکومت شیعه با اسرائیل می تواند فرصتی برای جنبش داخلی باشد. ادامه انقلاب زن زندگی آزادی خواست جامعه است. ستم ها ادامه دارد و بخش مهمی از زنها و جوانان و طبقه متوسط و زحمتکش خواهان خواهان سقوط رژیم خامنه ای هستند. اکثر ایرانیان از رژیم آخوندی بیزار هستند. آنها میهن خود را دوست دارند و به خاطر رژیم خامنه ای را اشغالگر می دانند.

شخص خامنه ای در ترس و تنهایی زندگی می کند و جانشینی او بطور حاد مطرح است. حمله به اسرائیل تمام معادله ها را پیچیده تر و اوضاع را پرخطرتر می کند. خامنه ای از نفوذ عناصر اسرائیلی و جاسوسان ایرانی در سپاه و حکومت، بشدت نگران است و اعتماد خود را به اطرافیان خود از دست داده است. فروپاشی درونی حکومت توتالیتر شیعه به اوج رسیده است.

نتیجه این تغییر بزرگ چیست؟

در خاورمیانه «هلال شیعه» به بحران عمیق فرو رفته است. اکنون می توان پرسش کرد که پس از ۴۵ سال، آیا پیشروی استعماری رژیم دینی شیعه در منطقه متوقف شده است؟ تمام کشورهای عربی سنی از شکست حزب الله خرسند هستند زیرا این شکست در ضمن شکست اسلام سیاسی، شکست حکومت شیعه خامنه ای و شکست کل سیاست منطقه ای رژیم است.

آرایش قوا در خاورمیانه چگونه تغییر می کند؟ حزب الله حسن نصرالله مرد. این حزب پایه «هلال شیعه» بود و امروز در وضع تلاشی کامل قرار گرفته است. آیا حزب الله در لبنان از بین خواهد رفت؟ آینده لبنان چه خواهد شد؟ اگر منابع مالی و نظامی ایران به حزب الله قطع شود دورنمای سیاسی لبنان چه خواهد شد؟ استراتژی هلال شیعه وسیله ای برای دفاع از جمهوری اسلامی بود. مجموعه این شبکه شیعه در آستانه نابودی قراردارد. چه رژیم باقی بماند و چه سرنگون شود، سیاست نیابتی رژیم با شبکه تروریستهای اسلامی به پایان رسیده است.

آینده رژیم اسلامی و مسئله جانشینی خامنه ای چگونه قابل بررسی است؟ رژیم برای ماندگاری چه سیاستی را در پیش گرفته است؟ تغییر وضع موجود در منطقه شکل گیری سیاسی جدید را ممکن می سازد و در این رابطه سیاست غرب و سیاست روسیه چگونه شکل خواهد گرفت. خامنه ای برای بقای خود می کوشد با غرب نزدیک شود ولی اتکای اصلی او به روسیه خواهد بود. شکست جمهوری اسلامی در منطقه بمعنای شکست کل سیاست خامنه ای و کل حکومت خامنه ای است. آیا اسرائیل همسو با جناح هایی از رژیم، خامنه ای را خواهد کشت؟ چه ترکیبی از هیات حاکمه کنونی در قدرت بعدی قرار خواهند گرفت؟ جنبش مردمی چگونه واکنش نشان خواهد داد؟ شکست سیاست متجاوزانه و استعماری رژیم خامنه ای و فروپاشی درونی حکومت فاسد ولایت فقیه و احتمال فروریزی رژیم شیعه، فرصت مناسبی برای پیشبرد پروژه دمکراسی لائیک در ایران است. نیروهای سیاسی دمکرات و لائیک و آزادی خواه باید خود را آماده کنند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.

قتل حسن نصرالله، انتقام ولی فقیه و پاسخ نتانیاهو / علیرضا نوری زاده

قتل نصرالله در جمع پیروانش به‌مراتب فراتر از قتل رئیسی و قاسم سلیمانی بر مردم ایران و منطقه و حتی جهان تاثیر داشت و خواهد داشت
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۴ اُکتُبر ۲۰۲۴ ۷:۴۵

حسن نصرالله و علی خامنه‌ای-تسنیم

خروج حسن نصرالله از صحنه نمایش مقاومت البته ضربه جبران‌ناپذیری است و های‌وهوی سرداران صحنه تراژدی‌کمدی «جنگ، جنگ تا ظهور» هم ذره‌ای از ابعاد کشته شدن سید حسن کم نمی‌کند.

مردی که یک گروه کوچک تروریستی را به بزرگ‌ترین لشکر «پیش به سوی القدس» تبدیل کرد و طی ۳۰ سال با دریافت مبالغی نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار، کابوسی رعب‌آور را بر جان و جهان منطقه و به مرور فراتر از منطقه سایه‌گستر کرد، نزد رهبر رژیم و دیگر جان‌باختگان صحنه مقاومت (در تعبیر مزورانه آن) جایگاه ویژه‌ای داشت.

می‌گویند تدابیر امنیتی برای خامنه‌ای بعد از ساعتی حضور در جلسه شورای عالی امنیت ملی تشدید شده است. حضور او در نماز جمعه ویژه هم زیر سایه ترس از حمله اسرائیل، همچنان ابهام‌آمیز است. برای خامنه‌ای، حسن نصرالله آنچنان جایگاهی یافته بود که شانه‌به‌شانه مجتبی در طرح‌های پیش رویش حضور داشت و شاید هیچ‌گاه باورش نمی‌شد که روزی جسد او را از زیر آوار بیرون آورند.

نصرالله در حکایت «علی و مهدی» هم نقش خاصی داشت. به عبارت دیگر، سید حسن نصرالله یکی از مبشران اربعه در اتصال سید علی به مهدی منتظر بود (در پاراگراف پایانی مطلب به این امر می‌پردازم).

دولت اسرائیل علی‌رغم داشتن امکانات حذف نصرالله، سال‌ها از حذف او پرهیز داشت، چرا که از سوی عواملش در رهبری حزب، به این نتیجه رسیده بود که گرگ آشنا به‌مراتب بهتر از گرازهای ناآشنا است؛ اما از اکتبر گذشته، سید حسن در فهرست دشمنان خطرناک قرار گرفت.

بگذارید خارج از تحلیل‌ها و تفسیرهای رایج این روزها، نخست به گزارش‌های مربوط به حادثه مهم قتل نصرالله نگاهی بیندازم و بعد از آن به گذشته‌های نزدیک و روابط ظهور و حضور اجنه در نبرد بین «ولایت حقه و باطل ابدی» نقبی بزنم.

نحوه طراحی و اجرای قتل حسن نصرالله

اسرائیل سال‌ها بود که آماده می‌شد تا ضربه‌ای ویرانگر به حزب‌الله وارد کند اما این فرصت در هفته‌های اخیر و مهم‌تر از همه در روزهای اخیر، به دست آمد و این بار علاوه بر کادر عملیاتی، کادر سیاسی و شخص سید حسن هم در صدر «حذفی‌ها» قرار گرفتند.

پس از حملات «پیجر» و تجهیزات ارتباطی و ترور درجه یک‌های یگان رضوان (یگان نخبه حزب‌الله)، اسرائیل حس کرد که زمان وارد کردن بزرگ‌ترین ضربه یعنی کشتن حسن نصرالله فرا رسیده است.

پس از آنکه ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل طرح‌ها را تهیه کردند، این طرح‌ها عصر چهارشنبه روی میز شورای وزیران امنیت و «هیئت وزیران» اسرائیل قرار گرفت که آن را تصویب کرد و کابینه به بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، ماموریت داد تا این عملیات را انجام دهند.

نتانیاهو برای گمراه کردن بیشتر حزب‌الله، شامگاه چهارشنبه (بعد از تدارک پیامی دقیق و حساب‌شده برای مردم ایران و رژیم) اعلام کرد که به ایالات متحده می‌رود، با اینکه قرار بود برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز پنجشنبه به آمریکا پرواز کند.

اندکی قبل از ورود نتانیاهو به سالن سازمان ملل برای سخنرانی، اطلاعات طلایی رسید که نصرالله به همراه تعدادی از رهبران حزب وارد مقر اصلی حزب در حومه پایتخت، بیروت، شده است. نتانیاهو مستقیما اجرای عملیات را تایید کرد.

مطابق یک گزارش نسبتا دقیق، نصرالله به همراه سردار نیلفروشان، سرمحافظ او و محافظ نصرالله، با یک خودرو به محل اجتماع از پیش مقرر شده رسیدند و محافظ نیلفروشان از جمع جدا شد. این را از یکی از فرماندهان حزب‌الله در سال‌های دبیرکلی صبحی الطفیلی شنیدم. (ایندیپندنت فارسی نمی‌تواند به‌طور مستقل صحت این ادعا را تایید کند)

در همان زمان، یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، هرزی هالوی، رئیس ستاد ارتش، و تومر بار، رئیس نیروی هوایی، در مقر فرماندهی نیروی هوایی در «کریا» در تل‌آویو، جلسه را ردیابی می‌کردند و به هواپیماهایی که در آسمان بیروت آماده و مجهز به موشک‌های موردنیاز بودند، فرمان شلیک دادند.

روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت نوشت: برای این عملیات، دقایقی پس از کسب اطلاعات دقیق در مورد موقعیت نصرالله در محله ضاحیه در جنوب بیروت مجوز داده شد، اما نیروی هوایی از قبل برای چنین عملیاتی آماده شده بود.

با رسیدن اطلاعات موقعیت مکانی نصرالله، جنگنده‌های اسرائیلی که در آسمان لبنان در حالت آماده‌باش بودند، روی مجتمعی در عمق ۲۰ متری زیرزمین چندین بمب سنگرشکن انداختند.

در واقع، نیروی هوایی اسرائیل هفته قبل از آن با در دسترس فوری قرار دادن هواپیماهای جنگی مسلح در هوا و ایجاد یک ستاد متحرک فضایی به‌صورت شبانه‌روزی در سراسر لبنان، آماده شده بود تا مقام‌های ارشد حزب‌الله را در هر پنجره‌ای که باز می‌شود، از بین ببرد.

نصرالله پس از آسیب حذف زنجیره فرماندهان مجربش در روزهای اخیر، در مدیریت نظامی حزب‌الله حضور عملیاتی بیشتری نشان داد و به این ترتیب در تیررس اسرائیل قرار داشت.

مخفی‌گاه نصرالله در اعماق زمین بود. بنابراین مهمات ویژه‌ای انتخاب شد که می‌توانست به عمق زمین نفوذ کند و در آنجا به نقطه خاصی که انتخاب شده بود برسد. همان گزینه‌ای که جورج بوش پسر در تورا بورای افغانستان و اسرائیل علیه تونل‌های غزه به کار برد. این را می‌توان با مشاهده ستون‌های آتش ایجادشده در اثر برخورد بمب‌ها با زمین‌ همراه با این نکته که ساختمان‌های مجاور به‌سختی آسیب دیدند، ارزیابی کرد.

در واقع طرح سرویس اطلاعاتی طبق برنامه و طی عملیاتی دقیق به‌خوبی اجرا شد. کارشناسان ستاد جنگ اسرائیل عمق نفوذ بمب‌ها و نقاطی را که نیروی هوایی می‌خواست به آن برسد، محاسبه کرده بود تا اگر نصرالله آنجا باشد، جان سالم به در نبرد.

از روز شنبه، بحث اجنه و جادوی یهود هم به بحث‌ها اضافه شد و با افزایش انتقادهای طرفداران نصرالله از بی‌عملی جمهوری اسلامی، خامنه‌ای سرانجام دستور حمله موشکی محدود به اسرائیل را صادر کرد.

۲۱۰ موشک از پایگاه‌های خرم‌آباد، ایلام و کرمانشاه و اغلب از پایگاهای زیرزمینی پرتاب شد. چهار موشک در ایران سقوط کرد و جز ۹۱ موشک، بقیه به آسمان اردن و اسرائیل نرسیدند. ۷۸ موشک شکار گنبد آهنین شدند، پنج موشک در چنگ فلاخن نابود شد، پاره‌های یک موشک در رام‌الله، مقر دولت خودمختار، یک فلسطینی را کشت و بقیه به خاک اسرائیل اصابت کرد.

سلامی از خوشحالی به هوا می‌جست و می‌پرید. همه منتظر پاسخ اسرائیل بودند. پزشکیان به قطر اعزام شد تا روضه‌ای بخواند و بگوید: «حالا ما گفتیم زدیم، شما هم بگید زده، خوبیت نداره.» و اذن توقف طلب کرد. اما نتانیاهو جواب را به بعد عید ملی یهود موکول کرد و خامنه‌ای و هاشم صفی‌الدین، والد عروس حاج قاسم و جانشین بالقوه نصرالله، را در وحشت باقی گذاشت.

ولی فقیه آقازاده‌هایش را برای اعلام تبریک به هاشم صفی‌الدین به دفتر برادرش، سید عبدالله، نماینده حزب‌الله در دارالخلافه تهران، اعزام کرد. بایدن اسرائیل را از حمله به تاسیسات اتمی ایران منع کرد اما «بی‌بی» شانه بالا انداخت.

مردم ایران از یک‌سو در آرزوی برافتادن جمهوری اسلامی‌اند و از سویی نگران تعیین علی‌اکبر پورجمشیدیان، به معاونت سیاسی‌امنیتی وزارت کشور و دبیری شورای امنیت داخلی؛ و جهان همچنان حیران در اطوار نایب امام زمان و مقام نیابت که مشغول شکار اجنه و لقاء حضرت‌اند و اینجا است که ذکر حاشیه‌ای ضرورت دارد.

محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر رهبر رژیم و پدرسیدجواد، همسر سیده بشری خامنه‌ای، در یکی از «گعده‌های» جمعه (نشست‌های آخوندی برای بحث و فحص و شعرخوانی و نقل مغالطات) حدود ۲۰ سال پیش‌ــ نقل به مضمون‌ــ چنین گفته بود: «روزی در خدمت آقا به جمکران رفته بودیم. آقا تعلق خاطر عجیبی به مسجد مبارک جمکران دارند. فرمودند آقای محمدی تا شما نماز بخوانید، من به یکی از حجره‌ها سری می‌زنم. دعای مخصوصی است که باید آ‌نجا بخوانم. بنده متوجه شدم لابد آقا قصد دارند کسی را ببینند و مرحمتی به او بکنند و برای حفظ آبروی این شخص دوست ندارند ما هم حاضر باشیم. نماز خواندن و زیارت‌نامه خواندن ما تقریبا نیم ساعتی طول کشید. بعد من به اتفاق یکی از دوستان، به طرف جهتی رفتیم که حضرت آقا در یکی از زوایای آن مشغول دعا بودند. به محض آنکه به کنار حجره رسیدیم، به شنیدن صدای فصیح و بلیغی که به عربی کاملا سنگین و قرآنی مشغول سخن گفتن بود، خشکمان زد. این صدا آقا را پسرعم بزرگوار خطاب می‌کرد و آقا نیز با خضوع می‌فرمودند جان و تنم فدایت ای نواده عزیز پیامبر! همراه من طاقت نیاورد و گفت: به خدا آقا مشغول صحبت با سید و مولایمان حجت ‌بن الحسن است و بعد در حجره را گشود. هیچ‌کس غیر از آقا در حجره نبود. اما چه بگویم. آقا حال عادی نداشت. عرق سنگینی بر پیشانی‌شان نشسته بود و حالتی قریب به تب و التهاب داشتند. لحظاتی طول کشید تا ایشان متوجه حضور ما شدند و بعد با لحنی گله‌مند فرمودند: چرا باعث شدید ایشان‌ــ البته منظورشان آقا امام زمان بود‌ــ ما را ترک کنند. اینجا بود که فهمیدیم چه رازی در حجره‌‌نشینی‌های آقا در جمکران وجود دارد. بنده بسیار افسوس خوردم و دوستم را ملامت کردم که چرا باعث شد گفت‌وگوی بین آقا و ولی عصر و زمان این‌طور نیمه‌کاره بماند…»

محمدی گلپایگانی یگانه راوی خلوت‌های خامنه‌ای با امام زمان نیست. بسیاری دیگر نیز از این نوع داستان‌ها به هم بافته‌اند و می‌بافند. از جمله حسن نصرالله که ضمن نقل کرامات «آقا» به‌عنوان سید متصل، سال ۲۰۰۷ بعد از نبرد ۳۳ روزه با اسرائیل، در نشست ارکان حزب گفته بود: «به شما بشارت می‌دهم که به‌زودی به فرمان صاحب‌الامر و الزمان، نبرد حق علیه باطل به سوی رهایی بیت‌المقدس الهی به قیادت مولایمان سید قریشی‌تبار (خامنه‌ای) آغاز خواهد شد.»

این‌ها در خصوص فلسفه ظهور و قائم آل محمد هم دیگر چیزی از معنای عاطفی و ایمانی غیبت و ظهور باقی نگذاشته‌اند.

اگر خامنه‌ای نایب امام زمان باشد و سیدحسن نصرالله از مبشران اربعه ظهور و نتانیاهو شاگرد دجال و رهبر اجنه، حالا با قتل نصرالله و پیش از او قاسم سلیمانی و ابراهیم رئیسی، از مبشران فقط محمدی گلپایگانی باقی مانده است.

من این را بین پرانتز روایت می‌کنم تا ابعاد خروج نصرالله از صحنه را علاوه بر زوایای سیاسی و نظامی و امنیتی، از منظر مذهب دست‌ساز خمینی و خامنه‌ای هم بررسی کرده باشم.

به معنای دیگر، قتل نصرالله در جمع پیروانش به‌مراتب فراتر از قتل رئیسی و قاسم سلیمانی بر مردم ایران و منطقه و حتی جهان تاثیر داشت و خواهد داشت. فعلا باید منتظر بازی بعدی باشیم که اسرائیل مشغول فصل‌بندی و دکوپاژ آن‌ است؛ وگرنه مثل سناریو قتل سید حسن، همه جزئیات از قبل روی کاغذ نشسته است اما فقط «اجنه» همدست بی‌بی از آن آگاه‌اند.

!آقایان ما هم از اجنه هستیم، ول مان کنید

پس از گفته های چند حجت الاسلام از یک سو و مطالبی در سایت سپاه پاسداران «تسنیم» از سویی دیگر(۱) به نظر می آید متفکرین حکومت اسلامی و سران امور نظامی و جنگی شان بالاخره به این نتیجه رسیده اند که اگر تا کنون زور لشگریانی که در کشورهای مختلف با پول مردم ایران صاحب توپ و تانگ و موشک شده اند به اسرائیل نرسیده، به دلیل قدرت نظامی اسرائیل نیست بلکه قدرت برگرفته از «اجنه» است.

ماجرای «این کار جن ها است!» این روزها در ایران بدبخت خرافات زده به جایی رسیده که از «رمان نویس» فکل کراواتی و «روشنفکر» فرنگ رفته تا آخوند و حجت الاسلام شان در حال ترساندن مردم ساده و نادان از جن اند. مردمی که حتی نمی دانند با تعاریفی که همین افراد دارند و «براساس تفسیرهای قران آیت های خودشان) جن موجودی بسیار عاقل و بالغ و منطقی ست.( ۲)

در عین حال از آنجایی که این جماعت نیاکان ما را آتش پرست می دانسته اند. و در سال های گذشته هم ایرانیانی را به دلیل آتش پرستی یا شیطان پرستی به زندان انداخته اند به نظر می آید که خوشبختانه بیشتر ما ایرانی ها هم از ایل و تبار آتش پرست و جن و موجوداتی نازنین و عاقل و بالغ هستیم. فقط مشکل مان این است که گرفتار این جماعتی شده ایم که ۴۵ سال است ما را به جرم عقل و شعور به زنجیر ستم کشیده اند(۳)

شکوه میرزادگی

سی ام سپتامبر

—————————-

۱- «جنگ رژیم اشغالگر رژیم صیهونیستی علیه مردم بی‌دفاع غزه، ابعاد گوناگونی دارد و وجدان‌های بسیاری را به درد آورده است اما شاید چیزی که خیلی‌ها ندانند این است که استفاده از قدرت شیاطین جنی یکی از راه‌هایی است که رژیم صهیونیستی همانند اسلاف خود که روی به جادوگری و استفاده از قدرت شیاطین آورده بودند، از آن بهره می ‌برد. »
۲ ـ دارای عقل، علم، درک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آیات مختلف سوره جن).
۳ ـ جن موجودی است که از شعله‌های آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است. (آیت الله مکارم شیرازی)

Shokooh Mirzadegi

Writer, Journalist and Cultural Heritage Activist
Email: sh.mirzadegi@gmail.com
http://worldculturalheritagevoices.org

خانه

جامعه شناسی دین و طاعون مهلک اسلام

جلال ایجادی

دین در روان و ذهن و در جامعه بسیار سرسخت است. دین گرایی و روند گیتی مداری در جهان واقعیتی پیچیده است. جایگاه پایدار «امر مقدس» و دین در زندگی اجتماعی معاصر کجاست؟ سه چهارم بشریت به دین باور دارد ولی یک چهارم بشریت خداناباور است و یا از دین پرستی دور است. در قرن نوزدهم اندیشه ورزانی مانند فوئرباخ، مارکس و نیچه وجود خدا را انکار می کردند و انکارگرایان و آگنوستیک ها و بی تفاوتها، همیشه یک قدرت فکری و اجتماعی بزرگ را تشکیل داده اند. ولی دینداری و تنوع در دینداران یک واقعیت سرسخت جامعه شناختی و روانشناختی و آنترپولوژیک نیز بوده است. در بستر رویدادهای اجتماعی و فرهنگی و علمی، در میان دین باوران نوسان و تغییر همیشگی است. به دو دیدگاه توجه کنیم. دیدگاه خطی گیتی مداری یا سکولاریزاسیون، روند تغییر دین را به شکل فروکش تدریجی و جهانی دین، دیده و همه پیچیدگی ها و افت و خیزها را نمی بیند. درک عرفانی از دین، از «بازگشت» همیشگی دین و فطری بودن دین صحبت می کند و از فهم این پدیده پیچیده در تاریخ و جامعه ناتوان است. پارادایم های عمده ای از قرن هجدهم توسط فلسفه و جامعه شناسی برای اندیشیدن در مورد دین و زندگی دینی تعریف شده اند و شایسته است به آنها اشاره ای بکنیم.
جایگاه اسلام و مذهب شیعه در ایران چگونه قابل بررسی است؟ قرنهاست که شیعه گری در ایران غلبه دارد. شیعه گری بمثابه ایدئولوژی طبقه حاکم و قدرت سیاسی و نیز شیعه گری بمثابه باور و رفتار و رسوم روزانه بخشی از اجتماع ایران، یک امر واقعی و ساختاری است. امروز باید در باره اسلام شیعه تحلیل نمود و آسیب های ژرف و ساختاری آنرا مورد بررسی قرارداد. پیش از آنکه فصل های کتاب گشوده شود، پرسش اینجاست که از نظرجامعه شناسی دین چگونه قابل تعریف است؟

اوگوست کنت بنیانگذار جامعه شناسی جدید و فلسفه پوزیتیویسم، عبور از سه مرحله، دوره الهی، دوره مابعد الطبیعی و دوره اثباتی یا مرحله نهایی، را روند تحول ذهن و یا‌ اندیشه علمی می داند. در دیدگاه او دین پایدار نمی ماند. امیل دورکهیم جامعه شناس فرانسوی می گوید دین نظام یکپارچه‌ای از باورداشتها و عملکردهای مرتبط با چیزهای مقدس است، یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و از عناصر حریم و حوزه خاص به شمار می‌آیند؛ این باورداشتها و رفتارها و عملکردها، همه کسانی که آنها را در کردار اجرا می‌کنند را در یک اجتماع اخلاقی یگانه و واحد همبسته می‌کند. در تفکر او ویژگی اصلی اعتقادات دینی مساله مابعدالطبیعه نیست، ‌بلکه در دین تقسیم امور جهان به دو حوزه مقدس و نامقدس است. در اندیشه دورکهیم «توتم پرستی کلان» ساده‌ترین و قدیمی‌ترین شکل دین است و همه ادیان دیگر، از ادیان ابتدایی تا ادیان بزرگ، از آن سرچشمه گرفته‌اند. مقصود از‌ اندیشه‌دینی باور به وجود امری مقدس است که بر افراد برتری و سلطه دارد. (دورکهیم، امیل، صورت بنیادین حیات دینی).

ردولف اوتو پژوهشگر و متکلم مسیحی آلمانی در تحلیل مفهوم «امر قدسی» دو جنبه را در آن تشخیص می‌دهد: عنصر غیرعقلانی و عنصر عقلانی. عنصر غیر عقلانی کانون اصلی است که فرد را برپایه تجربه اش، به شوق و حرکت در می آورد یا او را به انقیاد می کشاند. این عنصر که دارای رازآلودگی و افسونگری است انسان را هم می ترساند و هم شوریده و مجذوب می کند. (مفهوم امر قدسى، The Idea of the Holy نوشته «رودلف اتو»). او امر مقدس را همچون مطلق اخلاقی تعریف نمی کند، بلکه مقوله ای خاص است که خود را فراتر از حوزه اخلاق و عقلانیت نشان می دهد. او مفهوم «نومینوس» را مطرح می کند که جنبه ای دوگانه دارد: هم رمز و راز است و هم چیز دیگری که می ترساند. انسان در اعماق خود، با دو پدیده مواجه است mysterium fascinosum، یعنی رازگرایی که انسان را با نوعی شیفتگی جذب می کند. این دو جنبه جدایی ناپذیر هستند. همیشه در برابر امر مقدس انسان به شکلی شگفت هم جذب می شود و هم دفع می شود، هم شیفته می شود و هم می ترسد. در «درونی خاص»، همین جوهر است که ایمان را تعیین می کند: تجربه ای از محو شدن، غرق شدن در نیستی خود در مواجهه با دیگری، که ناگهان بر مخلوق مسلط می شود.

فوئر باخ متفکر ماده اندیش بود و به خدا باور نداشت و ‌اندیشه خدا و دین را زاییده طبیعت انسانی می‌دانست و برآن بود که لحظه حساس تاریخ هنگامی خواهد بود که انسان آگاه شود که تنها خدای انسان، خود انسان است. او می گفت انسان است که خدای خود را متناسب با خود می آفریند. انسان دیندار نیز مستقیما از خویش آگاه است و آگاهی او بر خداوند همان آگاهی اش بر ذات خود اوست. خدا همان ضمیر آشکار شده، همان خود به سخن درآمده انسان است. دین، پرده برداری شکوهمندی از روی گنجهای پنهان آدمی است، تصدیق باطنی ترین اندیشه های اوست؛ گواه آشکار بر اسرار عشق اوست. دین، بودن کودکانه بشریت است. کودک، بودن خودش یعنی بودن انسان را بیرون از خودش می بیند به همین سبب، روند تاریخی در ادیان چنین است که آنچه برای ادیان اولیه امری عینی و بیرونی بود، اینک به امری ذهنی و درونی مبدل می شود، یعنی آنچه به عنوان خدا تصور و پرستیده می شد اینک به عنوان امری انسانی تلقی می شود. نگرش ادیان اولیه برای دینی که پس از آنها می آید، بت پرستی محسوب می شود؛ انسان ذات خویش را می پرستیده است.(فوئر باخ، لودویک، جوهر مسیحیت).

کارل مارکس فیلسوف منتقد دین بود. در ‌اندیشه مارکس، از خود بیگانگی دینی انسان، ‌هم چون سایر جنبه‌های از خود بیگانگی، ریشه در مناسبات اقتصادی، در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد که آن نیز به نوبه خود وابسته به روابط تولیدی و زیربنای اقتصادی جامعه است. در نگاه او در هر جامعه دو جنبه ساختاری مانند زیربنا و روبنا را می‌توان تشخیص داد. مقصود از زیربنا ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه است و مقصود از روبنا، نهادهای حقوقی و سیاسی و دینی و هم چنین طرز فکرها، ‌ایدئولوژی ها، هنرها و فلسفه‌هاست. مارکس دین را نمونه کاملی از ایدئولوژی می داند که در تعریف او عبارت است از یک نظام اعتقادی که هدف عمده آن توجیه وضع موجود به نفع طبقه مسلط و ستمگران است. دولت که ابزار روبنایی طبفه حاکم است ایدئولوژی و دین را اعمال می کند.
در دیدگاه مارکس، دین، آرامش و تسلی بخش است اما تسلی دین، راه حل واقعی به دست نمی‌دهد، بلکه با تحمل‌پذیر نمودن رنج و توجیه آن، از هرگونه راه‌حل واقعی جلوگیری نموده و بدین‌سان به شرایط ایجاد کننده رنج و ستم یاری می‌رساند و به جای دگرگونی جهان، تسلیم را تقویت می‌کند. دین هم چون افیون، تحمل رنج را ساده می‌سازد. دین خلسه می آورد. انسان با ایجاد اوهام مربوط به جهان دیگر، موجبِ شادمانی موهوم مردم می‌شود. انسان دین می‌سازد، دین انسان نمی‌سازد. دین، خود آگاهی آدمی است که یا هنوز به خود دست نیافته است و یا باز خود را گم کرده است. دین عامل ازخودبیگانگی است.(مارکس، کارل، خانواده مقدس)

زیگموند فروید مبتکر مکتب روانکاوی، برآنست که اندیشه‌های دینی اموری غیرواقعی و باطلند و ارتباطی با خدا یا خدایان ندارند. دین عاملی اصیل در رفتار و تفکر آدمی نیست، بلکه محصول غیرمستقیم گرفتاریهای روانشناختی انسان است. دین «عوامل ممنوع» می سازد زیرا ذهن انسان این ممنوعیت را می پذیرد. بنابراین، دین نه واقعیتی فی نفسه و در خود، بلکه ظهور و بیان چیزی دیگر است. دین در دیدگاه فروید محصول روان نژندی و بیماری عصبی انسان است که به نوبه خود در نتیجه فشارهای داخلی مانند غرایز و حالات درونی، به ویژه تمایلات جنسی و نیز اجبار خارجی مانند تمدن و آزار و اذیت دیگران و حوادث طبیعی، وارد روان انسان می گردد. دین نوعی روان رنجوری است که در گذشته کودکی انسان ریشه داشته و از «عقده اُدیپ» ناشی می‌شود و به عبارت دیگر، هم چون علم و هنر، محصول سرکوب غریزه جنسی به ویژه در دوران کودکی است. (فروید، زیگموند، آینده یک پندار).

بر اساس نظر میرچاد الیاده، متخصص تاریخ دین، دین از تقسیم امور به مقدس و نامقدس (= دنیوی) آغاز می‌گردد. امور مقدس به ساحت فوق طبیعت تعلق دارند و امر فوق العاده، خطیر، ابدی، پرتوان، مسلط و سرشار از نیرو پنداشته می‌شوند و انسان در مواجهه با آنها احساس می‌کند که با چیزی متعلق به جهانِ دیگر تماس گرفته است که با واقعیات عادی زندگی تفاوت دارد. در صورتی که امور غیرمقدس این خاصیت را نداشته و به همین امور روزانه و نیازها و دل‌ مشغولی‌های آن تعلق دارند. او می گوید: «بنابراین شهود امر مقدس، هر چند پنهان، منکوب و یا مبهم، همواره یک وجه ماندگارِ‌ اندیشه و عمل انسانی است.». الیاده برآنست که نقش دین این است که شرایط روبرو شدن با «قدسی» را ایجاد نموده و «ارتقا» بخشد. در نگاه او، دین آدمی را از شرایط هستی دنیوی و تاریخی‌اش بیرون آورده و وجود او را به جهانی با کیفیتی دیگرگون و عالمی ذاتاً متفاوت، متعالی و مقدس فرا می افکند. (الیاده، میرچا، مقدس و نامقدس).

ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری» نگرش کالون را الهام بخش اقتصاد می داند و اهمیت کار و ثروت را نتیجه این اخلاق دینی می داند. او روایت «افسون زدایی از جهان» را می سازد و معتقد است که درک آینده دین را نمی توان از تعبیر تنش های بین سیاست و مذهب، دولت و کلیساها جدا کرد، زیرا آنها به طور متناقضی، بینابینی هایی را ایجاد کرده اند که در آن افراد توانسته اند با وجود دین، آزادی خود را بسازند و زندگی خود را دوباره تعریف کنند. ماکس وبر اسلام را فاقد اخلاق الهام دانسته و اسلام را دینی معطوف به جهان آخرت می داند که نمی تواند به سازماندهی زندگی این جهانی پیروان بپردازد.

هانس ژوآس با مطرح کردن دوباره مسئله دین و امر مقدس در جوامع معاصر، نظریه استاندارد سکولاریزاسیون مبنی براینکه وزنه پدیده دین کاهش می یابد و محو می شود را مورد تردید و انتقاد قرار می دهد. جهت انتقاد به افکار ساده لوحانه، ابتدا لازم بود که باستان‌شناسی تاریخ ادیان و یا شاخه‌هایی دیگر مانند جامعه‌شناسی ادیان، انسان‌شناسی، و غیره، صورت گیرد. به گفته هانس ژوآس در کتاب «قدرت های امر مقدس»، این باستان شناسی نظریه های دینی و پراتیک های آئینی اجازه می دهد تا پس از بازخوانی ماکس وبر و «افسون‌زدایی» معروف او، به «جایگزین» فکری دیگری برسیم و متوجه بشویم که تاریخ و تاریخ ادیان به دور از هرگونه تحول خطی، آشکار می‌شود. به بیان دیگر پدیده دین براحتی خاموش نمی شود بلکه رفت و برگشت ها همیشه روی می دهد. دین عقب رانده شده دوباره می تواند حالت تهاجمی بگیرد.

اسلام یک مجموعه بسته از احکام مقدس است که ادعا می شود اجرای آنها بنده را به الله و بهشت نزدیک می کند. این دین طوماری از ممنوعیت ها و امور کفر دارد که بنده را می ترساند و او را به اطاعت و بندگی وادار می کند. اسلام در قرآن مرتب ایجاد ترس و وحشت می کند و در انسان «وحشت زده»، لذت سکس با حوری و غلمان و بهشت جاویدان را تحریک می کند. انسان «اسلامی شده» خود را مغرور می داند زیرا بخاطر فلاکت و بی فرهنگی، غرور خود را از دست داده و غرور الله او را خشنود می کند. غرور او کاذب و خودفریبی است.

شیعه گری که بر اساس اختلاف خانوادگی و قبیله ای عرب بوجود می آید، در طول تاریخ توسط مردمان گوناگون از جمله ایرانیان ساخته می شود و قدرت های سیاسی با ثروت کلان و ماشین ایدئولوژیک ملاباشی ها و حوزوی ها، آنرا توسعه داده و تبدیل به ابزار قدرت خود می کنند. خرافه پرستی، جعلیات، دروغپردازی، گزافه گوئی، مهدویت گرایی، خدعه، تقیه، عرفان گرایی، ایدئولوژی شهادت، نفرت علیه زندگی، سکس گرایی افراطی، سیاست زدگی، عناصر ساختاری مذهب دوازده امامی را تشکیل می دهند. این مذهب افراد را از دنیا بریده، مرگ پرستی و اندوه پرستی را در ذهن و روان انسان مستولی نموده و استقلال شخصیتی و خردگرایی را در فرد ویران می سازد. امام پرستی و نذر در نزد امامزاده ها و انتظار معجزه آنها، افراد را به پست ترین نقطه سوق می دهد. انسان به انگلی بی خاصیت تبدیل می شود و با شیفتگی برای نجات در انتظار مهدی می ماند. به سبب شیعه گری و استبدادزدگی، انسان ایرانی مسخ شده و از تاریخ و زبان و فرهنگ خود دور شده و در دوران مدرنیته و اومانیسم، به سمبول ارتجاع و عقب ماندگی تبدیل می گردد. اسلام با توتالیتاریسم سیاسی درهم آمیخته و کارخانه برده سازی برپاست. در کنار بردگان انسانهایی هستند که نمی خواهند غرق شوند. انسان ایرانی باعتبار فرهنگ و تاریخ پیشا اسلامی، فرهنگ شعری اش و تلاشش در دنیای مدرن، روزنه های امیدبخشی را همیشه بوجود آورده است. درد کلان جامعه طاعون اسلام است. اسلام بیماری مهلک ماست. هم اکنون بیماری مهلک ساختاری را باید دفع کرد. ما می خواهیم زندگی کنیم.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.

اهمیت دومین سالگرد جمعه خونین زاهدان

یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ مطابق با ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴ دومین سالگرد قتل عام جمعه خونین زاهدان است که در روانکاوی ذهنی بلوچ برای همیشه ثبت شده است. در این روز سیاه بیش از صد بلوچ بیگناه کشته و بین سیصد تا چهارصد نفر زخمی شدند که بسیاری از آنها برای همیشه فلج شده اند. سال پیش در اولین سالگرد این جنایت هولناک نوشتم که در تاریخ زخم های عمیق و خونینی هستند که برای آنها نه نینوای مرهمی است و نه در گذر زمان التیام می یابند. زخم هایی که تازه می مانند و با عذاب و عزای ابدی داغ پژواک حُزن و خشم نهفته در آنها هرگز گُم و کم نمی شود و یا بقول صائب تبریزی “آنچنان کز زخمهای تازه جوشد خون گرم”. این پژواک داغ جانسوز را در صدای محزون و اندوهبار مادر ء زنده یاد “خدانور لجه ای” یافتم هنگامی که هفته ها بعد از جمعه خونین با او تلفنی صحبت کردم.

بلافاصله بعد از کشتار, در زاهدان حکومت نظامی بل الفعل برقرار گردید و با قطع اینترنت و کنترل بیمارستان ها و سردخانه های شهر توسط سپاه, بسیار از خانواده ها از ترس دژخیمان کشته های خود را مخفیانه دفن کردند و حتی تا به امروز تعداد دقیق قربانیان مشخص نیست. در طی دو سال اخیر خشونت عریان در بلوچستان سیر صعودی داشته است و روزی نیست که اخبار کشته شدن افراد توسط مامورین انتظامی و امنیتی و یا افراد مسلح ناشناس منتشر نشود. رژیم جمهوری اسلامی بستر خشونت در بلوچستان را با اعدام و قتل های روزانه فراهم نموده است که در تاریخ بلوچستان (به استثنای جنایات شنیع, هولناک, نفرت انگیز و غیرقابل توصیف نیروهای قاجار توسط ابوالفتح خان و حبیب الله شاهسون) بی سابقه است.

متاسفانه تاریخ خونبار قاجار در جمعه خونین تکرار شد. همانگونه که بارها نوشته ام در کتاب “بلوچستان در سالهای ١۳٠۷ تا ١۳١۷ قمری” (مقارن حدود ١٢۴ تا ١۳۳ سال پیش) به تالیف عبدالرضا سالار بهزادی ـ تهران ١۳۷٢ انتشار از بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی شماره ۴۵, صفحه ٩۴, آمده است که آقای باستانی پاریزی به نقل از رسانه ابوالحسن خان کوهبنانی می گوید: “با عموم رعایای بلوچیه بجز قتل و قهر رفتاری نکردند و چندین هزار کس از آن طوایف اسیر و قتیل کرد و به سفک دما و هتک اما تطاولی سخت رفت که فی الحقیقه پادشاه عدالت پناه تا بدان حد رضا نداده بود. قساوت و شقاوت حیوانی امیر حبیب الله (شاهسون) در بلوچستان رفتاری بود غیرانسانی و با هر توجیهی غیرقابل دفاع. فرهاد میرزا معتمدالدوله برادر شاه و حاکم فارس در مدح امیر حبیب الله خان شاهسون و آنچه در بلوچستان انجام داد قصیده ای سرود و گفت: در بلوچستان هنرها کردی, احسنت ای امیر / جلوه ها اندر نظرها کردی احسنت ای امیر (صفحه ٩۴ همان کتاب)”.

شوربختانه تا به امروز آمران و عاملان جنایت خونین زاهدان دستگیر و محاکمه نشده اند و به احتمال زیاد همانند دوران قاجار مورد ستایش و ترفیع درجه قرار گرفته اند. البته در زمان قاجار محمدشاه قاجار جهت استمالت دستور داد اسرای برده بلوچ را که به طهران آورده بودند و اکثرا هم در اکناف پراکنده شده بودند هر کدام را به قیمت یک تومان بازخرید کرده و به بلوچستان بازگردانند. بر اساس روایت کتاب مذکور با آنکه بسیاری از اسرا مُرده بودند, سه هزار و هفتصد اسیر به بلوچستان بازگردانده شدند . جنایت قاجار بیش از یک قرن پیش رخ داده. اما خاطره تلخ آن جنایت بصورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است و در ورای گزاره ها واژه “گجر” را در روح و روان بلوچ ابدی کرده است. زیرا برخی از جنایت ها آنقدر شنیع و هولناک هستند که هرگز مشمول فراموشی در گذر زمان نمی شوند و نباید بشوند.

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

زمان انتقال حزب‌الله از زورخانه به قهوه‌خانه فرا رسیده است / علیرضا نوری زاده

آیا برای ۳۰۰ فرمانده بزرگ حزب‌الله جایگزینی یافت می‌شود؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۵ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۲۶ سِپتامبر ۲۰۲۴ ۷:۳۰

حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله، و علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی‌ــ khamenei.ir

خبرگزاری تسنیم وابسته به اطلاعات سپاه روز ۴ مهر در گزارشی تفسیری ادعا کرد: «سانسور نظامی یک سیاست قدیمی رژیم صهیونیستی است که به‌ویژه در زمان جنگ‌ها به‌شکل قابل‌توجهی فعال می‌شود. در همین زمینه، صهیونیست‌ها از زمان آغاز جنگ غزه که نزدیک به یک سال گذشته است، به‌شکل شدیدی از این سیاست استفاده کرده‌اند. با وجود اینکه مجبورند به بخشی از تلفات جانی و مادی که در جریان این جنگ متحمل می‌شوند، اعتراف کنند، سانسور نظامی صهیونیست‌ها در جبهه شمالی فلسطین اشغالی از همان ابتدا بسیار شدیدتر از جبهه غزه بود و این رژیم به‌همراه بازوهای رسانه‌ای خود از انتشار اخبار مربوط به تلفات و خساراتش در جبهه شمالی، خودداری می‌کند. تحلیلگران و کارشناسان صهیونیست معتقدند که در مقابل سانسور نظامی اسرائیل، تحولات جبهه شمالی نشان می‌دهد که حزب‌الله در عرصه اطلاعاتی بسیار توانمندتر از آن چیزی است که به‌نظر می‌رسد و حتی چیزی از اسرائیل کم ندارد.»

برای ارزیابی تحلیل تسنیم، با ذکر چند گزارش ثابت‌شده و گشتی در گذشته، ابعاد ضرباتی را که حزب‌الله در دو ماه اخیر متحمل شد و موفقیت‌هایش را در رویارویی با اسرائیل، بررسی می‌کنم؛ باشد که کارگزاران سپاه در بنگاه معاملات ملکی تسنیم به خود آیند و متوجه شوند دوران گوبلز و اینکه دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد قبولاندن آن آسان‌تر است، به سر آمده و روزگار ما با اینترنت و رویارویی لحظه‌ای در سایت‌های الکترونیک، روزگار اصحاب کهف نیست.

روزهای پس از فتنه

کوتاه زمانی پس از انقلاب با مرحوم پدربزرگ مادری‌ام، میرزا عبدالله چیتگر، سفری به سوریه داشتیم. من چند روزی غیب شدم و به لبنان رفتم. در آن تاریخ به دنبال احضار دیپلمات سرشناس، ابراهیم قلعه‌بیگی، کاردار موقت مانده از روزهای سرفرازی و اقتدار، مرحوم حسن روحانی، قاضی سرشناس دیوان‌عالی کشور (دوست نزدیک پدرم) و یار آشنای مهندس بازرگان از طرف او به سفارت در دمشق رفته بود. در بیروت، هم پرویز اتابکی، نواده مرحوم اتابک اعظم، به تهران احضار شده و جایش را یک آخوند بی‌سواد از یاران محمد منتظری گرفته بود.

هر دو سفارت در بهترین نقاط دمشق و بیروت اعتبار و منزلت خاصی داشتند. در دمشق، مرحوم روحانی شکوه بسیار داشت، تا اینکه مشتی بچه‌آخوند و تفنگ‌به‌دست عملا سفارت را اشغال کردند و میز و مبل و کمد و ظرف‌های نشان‌دار را در انبار کردند و روی پتو می‌نشستند و روی بخاری علاءالدین آبگوشت درست می‌کردند و دنبال شورش و آوردن همپالکی‌هایشان به زینبیه بودند.

همین شکایات را مرحوم دکتر حائری یزدی، فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری، بنیان‌گذار حوزه و روحانی محبوب رضاشاه کبیر، از داماد دکتر یزدی در واشینگتن داشت و همین‌طور دکتر افروز در لندن از بچه حزب‌اللهی‌ها (طبری، از کارمندان سفارت، در حال ساختن بمب برای منفجر کردن آن در تظاهرات یکشنبه ضدرژیم در هایدپارک به علت انفجار بمب کور شد و به ایران فرستاده شد. دکتر افروز هم بعد از گروگان‌گیری چند عرب ایرانی به تهران احضار و بعد… رئیس دانشگاه تهران شد و امروز؟)

چند روز در خدمت دکتر حسن روحانی بودیم که من به لبنان رفتم. آنجا فریاد حسین الحسینی، دبیرکل امل، و خاندان امام موسی صدر عزیز از رفتار و حرف‌های بی‌پایه ملای انقلابی، فخر روحانی، به آسمان بود. سرانجام روزی که او در مصاحبه‌ای، حسین الحسینی و نبیه بری و جنبش امل را وابسته به آمریکا خواند، رژیم به علت واکنش تند جنبش امل او را احضار کرد و احمد متوسلیان را فرستاد که سرنوشت شومی داشت؛ به‌گونه‌ای که جنازه او و همراهانش هنوز پیدا نشده است.

این مقدمه را آوردم تا به اصل برسم و جایگاه شهیدان حزب‌الله، ابراهیم عقیل و احمد وهبی و فواد شکر و … را روشن کنم و اینکه حزب با از دست دادنشان تا چه حد ضربه خورده است.

با ورود محتشمی‌پور به دمشق، ابعاد شلنگ‌تخته‌اندازی‌های رژیم فراتر از انتظار شد. او نخست از شکم امل، امل اسلامی را بیرون آورد. اما دبیرکل جنبش جدید، عباس الموسوی، هنوز نیمه دل در گرو مهر امام موسی صدر داشت. محتشمی‌پور از دل سازمان او سه تن را بیرون کشید: عماد مغنیه، مصطفی بدرالدین و ابراهیم قصیر!

این سه در منطقه حاره حریک در بیروت جوانان تازه‌بالغ شیعه حسینیه ابوعبدالله الحسین را با وعده بهشت زمینی و آسمانی گرد آوردند (حدود ۳۰ تن). بلافاصله عماد و دو یارش همراه با این جوانان به تهران رفتند و در پادگان کرج (جایی که تحت ریاست سرتیپ وطن‌پرست، هلاکو وحدت، سپاه کشاورزی و ترویج تربیت می‌شدند و بعد از فتنه، سپاه روی آن دست گذاشت ) فنون فتنه‌گری، انفجار، ترور و آدم‌ربایی را آموختند.

در بازگشت، چند ماموریت به آن‌ها واگذار شد. انفجار سفارت آمریکا را بر عهده مصطفی بدرالدین و ابراهیم عقیل و عبدالنور شعلان گذاشتند. این عملیات در ۱۸ آوریل ۱۹۸۳ با ۶۳ کشته و ۱۲۰ زخمی‌ــ که از کشتگان ۱۷ تن آمریکایی و باقی کارمندان محلی و مراجعان بودند‌ــ انجام شد. طرح عملیات در صالح‌آباد قم سه بار تمرین شده بود.

در این بین، آمریکا و فرانسه با وارد کردن چند گردان از تفنگداران دریایی و انگلستان با تعدادی کارشناس به‌عنوان نیروهای حافظ صلح، بر آن بودند تا مانع گسترش درگیری‌ها در لبنان شوند و جلو دست‌اندازی این گروه به رهبری مغنیه و مرشدی صبحی الطفیلی را‌ــ که نام جهاد اسلامی بر خود گذاشته بودند و چندین شخصیت لبنانی طعمه ترور آن‌ها شدند‌ــ بگیرند.

چند ماه بعد در ۲۳ اکتبر طی عملیاتی خونین به رهبری عماد مغنیه به مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی حمله شد و ۲۴۱ نظامی آمریکایی و ۵۸ فرانسوی به قتل رسیدند. رژیم در سال ۲۰۰۴ ستون یادبود شهدای عملیات مارینز (تروریست انتحاری خلیل و شش تن از همدستانش که مجال فرار نیافتند) را در بهشت زهرا بر پا کرد تا افتخار جنایت بیروت برای همیشه در کارنامه رژیم ثبت شود. محتشمی‌پور در زمان انفجار از جانب «امام امت» به خانواده هریک از تروریست‌های مقتول ۵۰ هزار دلار هدیه داد.

آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها به پایگاه جهاد در پادگان قدیمی شیخ عبیدالله در بقاع حمله کردند اما کار چندانی از پیش نبردند.

علیرضا عسکری، معاون بعدی وزارت دفاع که امروز در پناه آمریکا در گوشه‌ای امن کنار همسر دوم و فرزندانش زندگی می‌کند، آن روز فرمانده سپاه در لبنان بود و عملیات را نظارت می‌کرد. او بعدها همه حکایت را به آمریکایی‌ها بازگفت و چنین بود که برای سر مثلث مرگ جایزه گذاشته شد اما دیر و دور. حالا دیگر حزب‌الله اسمی در کرده بود و تمبری چاپ کرد که بر آن نوشته شده بود «الجمهوریه الإسلامیه اللبنانیه».

عماد مغنیه و مصطفی بدرالدین کوشیدند امیر کویت را به قتل رسانند. مصطفی هفت سال به زندان افتاد که به سفارت آمریکا هم بمب انداخته بود. او بعدها در یک هواپیماربایی به دست مغنیه با گروگان‌ها مبادله شد.

ابراهیم عقیل، مصطفی بدرالدین و عماد مغنیه و فواد شکر ده‌ها چهره بزرگ را در لبنان به قتل رساندند. مغنیه در ربودن ویلیام باکلی، رئیس سیا در بیروت، بردن او به تهران و قتلش نقش اساسی داشت. اما زمانی به فرماندهی نیروهای نخبه حزب‌الله معین شد که در پی قتل دبیرکل حزب، عباس الموسوی، به دست اسرائیل، حسن نصرالله به فرمان خامنه‌ای بعد از اتمام طلبگی در مدرسه شهیدین (حقانی) در قم، دبیرکل حزب‌الله شد.

خامنه‌ای شیخ نعیم قاسم، مسن‌تر از نصرالله، را شیخ المشایخ حزب و نماینده ولی فقیه، عماد مغنیه را فرمانده نظامی، مصطفی بدرالدین را فرمانده واحدهای سری، نبیل قاووق، پسرخاله نصرالله، را مسئول اطلاعات و ابراهیم عقیل را به فرماندهی عملیات ماوراء اللیطانی (رودخانه مرزی با اسرائیل ) گمارد.

حالا آن‌ها فرماندهان سپاه حزب‌الله و احمد وهبی فرمانده یگان پهپادها بودند. از جوان‌ترها، علی احمدحسین در سر بریدن ید طولایی داشت و اکبر خوش‌کوشک لبنان بود که در فروردین ۱۴۰۳ به دست اسرائیل به قتل رسید. احمد وهبی عهده‌دار عملیات ضربتی و فواد شکر معاون مغنیه در امور آموزش و تعلیم شد.

چه نازنینانی را کشتند. عماد مغنیه دکتر حسین المروه، فیلسوف آزاده و چپ لبنانی را به قتل رساند. او که در جوانی تمایلات دینی داشت و به نجف رفت و مجتهد شد، بعدها به حزب کمونیست روی آورد و در مقام سردبیر مجله الطریق، کمی پیش از قتلش، مقاله‌ای جانانه علیه خمینی نوشت و او را وجه مشخص «دجال» دانست.

مغنیه در تهران فتوای قتل مروه را از خمینی گرفت و در بازگشت، سحرگاهی به منزل او رفت و مروه را که نواده‌اش را در بغل داشت و برایش شعر زمزمه می‌کرد، با چاقو و کلت کالیبر ۴۵ به قتل رساند. نواده دکتر حسین مروه فریاد می‌زد و می‌گریست. مغنیه مادر او را تهدید کرد که اگر خفه‌اش نکند، همه را می‌کشد. مادر گریان به فکر فرزندش بود و پیکر خونین پدر را پیش رو داشت و مغنیه و جنایتکار دیگری به نام محمود عاصی گریختند. هویت آن‌ها را بعدها داماد دکتر مروه فاش کرد.

مثلث مرگ با هدایت قاسم سلیمانی و فرمانده نظامی سوریه در لبنان ژنرال غازی کنعان‌ــ وزیر کشور بعدی سوریه‌ــ و همراهی جمیل السید، فرمانده سازمان اطلاعات لبنان، طرح کشتن حریری را به عماد مغنیه سپردند. مواد منفجره را احمد جبریل، از نوکران قدیمی اسد و فرمانده جبهه خلق برای آزادی فلسطین، «فرماندهی عمومی» و پسران و همکارانش از سوریه به لبنان بردند.

قتل حریری زلزله‌ای بود که پس‌لرزه‌هایش هنوز باقی است. با همکار عزیزم جمال بزرگ‌زاده در گفت‌وگویی با عبدالحلیم خدام، معاون حافظ اسد، و سپس دستیار فرزندش بشار اسد، در کاخی در پاریس رسما از او پرسیدم قتل حریری چگونه اجرا شد. خدام که از نزدیک‌ترین دوستان حریری بود، با چشمانی پراشک گفت هنوز شک دارید؟ من چرا حکومت را گذاشتم و اینجایم؟ توطئه‌ای گران بود با دو ضلع حکومتی (ایران و سوریه) و یک ضلع اجرایی (مغنیه و بدرالدین و تیم آن‌ها).

مصطفی جحا، روزنامه‌نگار و نویسنده شیعه روزنامه العمل و ضدخمینی، گابریل ماریان هولسن، روزنامه‌نگار آلمانی، سمیرقصیر، فیلسوف و تحلیلگر آزاده نویسنده النهار، جبران توینی، سردبیر النهار و فرزند غسان توینی، موسس النهار و سیاستمدار لبنانی ضدسوری، لقمان سلیم، آزادمرد شیعه و روزنامه‌نگار برجسته، استاد عامل، فقیه بزرگ شیعه و سکولار لبنان، جورج حاوی، دبیرکل حزب کمونیست لبنان، پی‌یر فرزند امین جمیل، رئیس‌جمهوری سابق لبنان که وکیل و وزیر صنایع لبنان بود، حسن صبرا، مدیر الشراع که ایران‌گیت را فاش کرد و حزب‌الله او را تا لب گور برد اما معجزه‌آسا با سر و روی خونین و دست و پای شکسته نجات یافت و حالا بیش از سه دهه است که همچون ما دور از خانه پدری در مصر روزگار سر می‌کند.

صدها بزرگ در لبنان به فرمان خمینی و خامنه‌ای و شریک سوری‌شان به قتل رسیدند. رفیق حریری، امید لبنان به فردا، را حاج قاسم و رئیس اطلاعات سوریه و مربع مرگ به قتل رساندند (احمد وهبی هم در این جنایت سهیم بود). وقتی اسم‌ها بیرون افتاد، بشاراسد از وحشت پرده‌دری مغنیه در صورت به دام افتادن، با یک انفجار حساب‌شده زیر صندلی خودرویی که مغنیه می‌راند، در پارکینگ ساختمانی که تنی چند از فرماندهان سپاه و حزب‌الله همراه با مغنیه جلسه ویژه‌ای داشتند، او را به قتل رساند (۱۲ فوریه ۲۰۰۸).

سرنوشت مصطفی بدرالدین (ذوالفقار) هم بهتر از مغنیه نبود. او که پسرعمو و برادر همسر مغنیه بود، دوری از عماد را تاب نیاورد. عماد در اتومبیلش در دمشق و مصطفی در میدان نزدیک فرودگاه دمشق «پرپر» شدند؛ چنانکه با حریری و جمیل و قصیر و… کرده بودند. حزب‌الله اما انگشت به سمت داعش گرفت. خانواده‌اش سوریه را مسئول دانستند و حاج قاسم سلیمانی، داماد سرخانه بدرالدین، علیرضا عسکری را که دوست قدیمی بدرالدین بود، متهم کرد که بدرالدین را به آمریکایی‌ها فروخته و ضمن تماس با او از راه دور، مدت‌ها بعد از اختفایش، ردیاب اسرائیل و آمریکا را به محل زندگی پنهان عباس در سوریه رهنمود شده است.

جنایتکاران یکان‌یکان رفتند و در این چند ماه به‌ویژه دو ماه اخیر، مربعات و مثلثات مرگ و فتنه را هم اسرائیل دود کرد و به هوا فرستاد.

در کنار فواد شکر و ابراهیم عقیل، فرمانده و مسئول عملیات واحد رضوان (کنیه عماد مغنیه)، از فرماندهان ارشد کشته‌شده این واحد باید به حسین حدرج، رئیس ستاد کل حزب‌الله، سامر حلاوی، فرمانده ناحیه ساحلی، عباس مسلمانی، فرمانده منطقه قانا، محمد رضا، فرمانده منطقه خیام، حسن مدی، فرمانده ناحیه جبل‌دوف، حسن عبدالستار، فرمانده عملیات، عبدالله حجازی، فرمانده ناحیه رمیم ریج و همچنین احمد وهبی که در طراحی و برنامه‌ریزی (التخطیط و التنفیذ) و اجرای حملات راکتی به اسرائیل دخیل بود، اشاره کنم. بیش از ۱۰ تن از فرماندهان پاره‌پاره‌شده حزب‌الله در فهرست وزارت خزانه‌داری آمریکا رمز و کد و جایزه برای سرشان داشتند.

عقیل تحت تحریم‌های ایالات متحده بود و در سال ۲۰۲۳ وزارت خزانه‌داری آمریکا برای اطلاعاتی که به شناسایی او منجر شود، تا هفت میلیون دلار جایزه تعیین کرد. این وزارتخانه پیش از این ابراهیم عقیل را «رهبر کلیدی» حزب‌الله توصیف کرده بود. او یکی از سه عضو حزب‌الله بود که همراه با حسن نصرالله و مصطفی بدرالدین در طول دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ برای آموزش چند ماه به کره شمالی سفر کرد.

فقط فکرش را بکنید. در کمتر از یک سال و به اعتراف «مقام ولایت» و همه نوچه‌هایش، در «نبردی نابرابر»، حزب‌الله لنگ انداخت و با بلا ساخت. رژیم در لبنان هزاران جنگجو و جنگخو ردیف کرد تا خود را از بلا مصون دارد و در عین حال از اسلام ناب انقلابی محمدی صیانت کند. حالا اما هم خود گرفتار است و هم اهل بیتش در لبنان و یمن و عراق در لرزش‌اند: «شد غلامی که آب جوی آرد/ آب جوی آمد و غلام بِبُرد»

حالا تسنیم قصه ببافد و به قول عرب‌ها «پهلوانیات» سر دهد. واقعیت این است که کمر حزب‌الله شکسته است و این پهلوان دیگر باید لنگ وا کند و از زورخانه به قهوه‌خانه نقل مکان کند.

پیامگیر انفجاری، چشم‌های تاریک؛ دستاورد نبرد با اسرائیل / علیرضا نوری زاده

بهای دیدار سیدعلی و قائم آل علی
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ سِپتامبر ۲۰۲۴ ۷:۳۰

جمعیت مقابل بیمارستان در لبنان-AFP

ضربه سنگینی که حزب‌الله در روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه این هفته متحمل شد، به هر قانون و عرف و عادتی، جنایت بود اما بلافاصله این سوال مطرح می‌شود که اگر حسن نصرالله چنین امکانی را داشت و فناوری اسرائیل در اختیارش بود، آیا دست‌به‌کار نمی‌شد و چشم صدها اسرائیلی را کور نمی‌کرد؟

دیروز «مقام ولایت» با تفنگ‌های ساچمه‌ای پاسدارانش چشم‌های زیبای نسل جوان ایران را (دختر و پسر) هدف قرار داد، امروز دولت اسرائیل دشمنانش را هدف قرار می‌دهد. آن یکی رعایای سرزمینش را کور کرد، این یکی دشمنانش را که به حذف و نابودی‌اش کمر بسته‌اند.

سوالی که در ذهن بسیاری از مردم منطقه و جهان دور می‌زند، در پرتو یک «چرا» شکل می‌گیرد. چرا خامنه‌ای به این فاجعه مرگبار دامن زد؟ نصیب او از به خاک و خون کشیده شدن هزار و اندی اسرائیلی و ۳۰ هزار فلسطینی چیست؟

در این زمینه نخست باید در شخصیت خامنه‌ای کندوکاوی کرد.

سودای خلافت

در حکایت سید خراسانی و تلاش برای کشاندن سید علی خامنه‌ای به وادی جنون زعامت امت واحده بارها نوشته‌ام و دیگرانی در این زمینه تاملات بسیار داشته‌اند. اولین بار، محمدتقی مصباح یزدی، آخوند فاسد حوزه، دو سال قبل از مرگش سوگند جلاله ‌خورد که خامنه‌ای همان سید خراسانی مذکور در بعضی روایات شیعه (ملاباقر مجلسی) است.

احمد جنتی هم سید علی آقا را «سپهسالار لشکر امام زمان» ‌خواند و مسلمانان را مژده داد با معرفتی که به ارتباطات ویژه «مقام معظم رهبری» با قائم آل محمد در دست دارد، به‌زودی شاهد ظهور مهدی موعود خواهیم بود.

دیرگاهی است در قم و مشهد و کربلا و نجف و ضاحیه بیروت و حسینیه‌های صور و مرجعیون لبنان، در منابر از خامنه‌ای با عنوان «امام خامنه‌ای» و «سید خراسانی» یاد می‌کنند.

با تمام این‌ها و در چنین احوالی، آیا انتظار دارید ولی فقیه به کمتر از نابودی اسرائیل و بنی‌صهیون رضایت دهد؟

فرزندان لبنان و سوریه و ایران که به سبب توهم‌های خطرناک ولی فقیه و گوش‌ به‌فرمان‌هایش برای امحای اسرائیل، سه‌شنبه و چهارشنبه این هفته هدف غیرانسانی‌ترین حملات اسرائیل قرار گرفتند و بینایی‌شان را از دست دادند، آیا تنها نتانیاهو را مقصر خاموشی چراغ دیده خود می‌دانند؟

سردار حسن دانایی‌فر، سفیر سابق رژیم در بغداد که از سران سپاه قدس و دستگاه اطلاعاتی قاسم سلیمانی بود و حالا در خدمت اسماعیل قاآنی است و قبلا رئیس مرکز بازسازی عتبات عالیات در عراق بود، در یک سخنرانی در نجف ادعا کرده بود جورج بوش دستور تشکیل کمیته‌ای را داده که کارش جست‌وجو برای یافتن رد پای حضرت حجت است و در این کمیته سفیر آمریکا، فرمانده نیروهای آمریکایی و عناصر اطلاعاتی همراه با ایاد جمال‌الدین (از روحانیون شیعه مخالف رژیم ایران و عضو پارلمان عراق در دوره پیش) عضویت دارند.

یک بار هم محمدی گلپایگانی، محرم اسرار و رئیس دفتر «مقام معظم»، از دیدار «آقا» با ولی عصر در جمکران گفت: «چهارشنبه شبی آقا در خلوت جمکران بودند. شنیدم مردی به عربی فصیح با ایشان گفت‌وگو می‌کرد. وحشت‌زده در را گشودم، اما کسی جز ایشان را ندیدم. آقا دلگیر شدند و من چیزی نگفتم.»

تمام این حرف‌های بی‌اساس در درجه نخست توهین به امام زمان تلقی می‌شود که آقایان ادعای پیروی از او را دارند و ظهورش را آرزو می‌کنند. این‌ها مدعی‌اند که مهدی موعود بیش از ۱۳ قرن است که در غیبت به سر می‌برد. یعنی اینکه به اراده الهی کسی قادر به رویت ایشان نیست. با این حساب چگونه «آمریکایی‌ها درصدد دستگیری و ربودن او هستند» و سید علی آقا هرازگاه به دیدارش مشرف می‌شود؟

اینکه کسانی از تیره مصباح یزدی و محمدی گلپایگانی و احمد جنتی و احمد خاتمی و سعیدی و… ولی فقیه را بر کرسی امامت بنشانند و برایش ولایت خاصه قائل شوند، البته مایه شگفتی نیست اما وقتی حزب‌الله و عصائب اهل حق و حوثی‌های زیدی سر در رکاب می‌گذارند، آن‌وقت جان و چشم هزاران جوان قربانی این جنون می‌شود.

خمینی اما باهوش‌تر بود. وقتی اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرد و ما خود درگیرودار جنون تکریتی خون‌ریز بودیم، محسن رضایی و رفیق دوست و مرتضی رضایی و رحیم صفوی پیشنهاد دادند که یک لشکر به لبنان بفرستیم و جلو اسرائیل را بگیریم و این فرصتی است که امام را قائد عالم اسلامی خواهد کرد. خمینی ابتدا پذیرفت اما به محض رسیدن نزدیک دوهزار سپاهی به سوریه و مخالفت حافظ اسد با ورود سپاهی‌ها به لبنان، خمینی دستور بازگشت داد؛ چرا که صدام حسین هم به خمینی پیغام داد جنگ را تمام کنیم و با هم به جنگ اسرائیل برویم. خمینی گفت: بازی خورده‌اید، این‌ها می‌خواهند صدام را نجات دهند.

خامنه‌ای اما تا گردن در گرداب لبنان فرو رفت. فقط جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزب‌الله یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار برای ملت ما هزینه داشت.

سیدحسن نصرالله هم بارها زیر تصویر خامنه‌ای اقرار کرده که در طول دو سه سال اخیر، رژیم ولایت فقیه بیش از یک میلیارد دلار برای بازسازی لبنان (بخوانید بخشی از مناطق شیعه‌نشین تحت‌سلطه حزب‌الله) پرداخت کرده؛ همچنین بارها یادآور شده است که عضو حزب‌الله ولایت‌مدار و غلام‌حلقه‌به‌گوش حضرت آقا است.

نعیم قاسم، معاون حسن نصرالله، نیز در کتابش می‌گوید: «فرمان جنگ در دستان حضرت ولایت عظما است و هم ایشان‌اند که تکلیف ما را با دشمنان روشن می‌کنند.»

حالا در قرن بیست‌ویکم پول و موشک و توپ و بمب باعث حلقه‌به‌گوشی سالکان طریقت ترور به پیر و مراد همه آدمکشان منطقه می‌شود. بیت‌المال ملت ایران جمع کردن مرید و مقلد و نوکر برای سید علی آقا صرف می‌شود.

باید ترسید؛ وقتی خامنه‌ای که حتی ظرفیت مرجع شدن نداشت، حالا به لطف مشتی ازخدا‌بی‌خبر، آخرین پله‌های عرش را تا مرحله خدایی بالا می‌رود. ما دیگر با سیدعلی بن جواد الحسینی الخامنه‌ای، صاحب الامر و قائد المسلمین، روبرو نیستیم. با رهبری مواجهیم که نمونه‌اش را در تاریخ هیئت ناپلئون و هیتلر دیده‌ایم که صدها هزار انسان را در دروازه‌های مسکو و سن پترزبورگ به نابودی کشاند.

رهبر رژیم دچار همان اوهامی است که عبدالناصر را از پرداختن به مصر بازداشت؛ حال آنکه او انسانی صالح بود و سعادت ملتش را در نظر داشت، اما رویای امت واحده عرب و درگیر کردن کشورش در جنگ با اسرائیل و وحدت با سوریه و سپس جنگ یمن که پیش از ضربه ۶ ژوئن ۱۹۶۷ کمر ارتش مصر را خرد کرد و یک سلسله اقدام‌های عوام‌پسندانه، از طبع دماگوگ ناصر مایه می‌گرفت. بازهم می‌گویم دماگوژی گرفتاری است که بسیاری از رهبران آزاده و صالح و حتی دموکرات به آن مبتلا شده‌اند. دیدن هزاران انسان که تصویرت را بالا برده‌اند و نامت را فریاد می‌زنند و شعار می‌دهند که بالدم بالروح نقدیک یا جمال (با خون و روح فدای توجمال) یا فدای ابوعمار و صدام و خمینی و خامنه‌ای و… می‌تواند حتی پاکدل‌ترین انسان‌ها را به بیراهه کشاند.

تازه یادمان باشد در مورد ناصر یا مصدق و حتی عرفات و صدام حسین و تا حدودی خمینی، توده‌ها از صمیم دل فریاد می‌زدند و به ساندویچ و ساندیس و سکه و دلار برای به خیابان کشاندن آن‌ها نیازی نبود. حال آنکه در مورد سیدعلی آقا، همین حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامی و حماس و حشدالشعبی و انصارالله حوثی اگر دو روز مواجبشان قطع شود، به دنبال ارباب تازه‌ای خواهند رفت.

نگاهی به رابطه مجلس اعلای عراق و عمار حکیم و سپاه بدر و سردار سابق، هادی العامری، با جمهوری ولایت فقیه در سال‌های اخیر نیز آشکار می‌کند که پول و مصلحت‌هایی که می‌تواند هر آن تغییر کند، عامل اصلی پیوند گروه‌ها و سازمان‌هایی است که سیدعلی آقا قصر اوهامش را بر زمین شن و ماسه‌ای آن بنا کرده است.

خامنه‌ای تا دیروز عمار حکیم را همچون سید مجتبی عزیز می‌داشت و هنگام سخن گفتن با ترکیب «عمارُنا» (عمار ما) از او یاد می‌کرد. حالا عمار به سبب تمرد و مخالفت با نوکران ولی فقیه در عراق از نوع هادی العامری که غلام سرسپرده عمو و پدرش بود، سر از کاخ قبه ریاست‌جمهوری مصر و ویلای خصوصی پادشاه اردن در می‌آورد.

جمهوری اسلامی در عهد خمینی برای تعویض نعلین آخوندی ایشان با گیوه خلافت اسلامی هزینه داد اما نه به اندازه تعویض کفش هاکوپیان سیدعلی با نعلین زرد حاج محبعلی در بست بالای مشهد. جنگ ایران و عراق با انبوه کشته‌ها، زخمی‌ها، شیمیایی‌ها و معلول‌ها و ویرانی صدها شهر و روستا و تاسیسات صنعتی و فرهنگی و تاریخی، سرانجام بعد از هشت سال، با جام زهر نوشیدن سید روح‌الله خاتمه یافت اما آلودگی تا خرخره در لبنان خامنه‌ای با هزینه میلیاردی همچنان ادامه دارد.

حضور در عراق و افغانستان به صورت نظامی و امنیتی و البته با هزینه‌ای که سر به فلک می‌زند، اداره تشکیلاتی که رشته‌اش از بوگوتا و کاراکاس تا سیرالئون و سودان و پاکستان و مالزی و استرالیا، آسیای میانه از یک‌سو و کانادا و آمریکای شمالی گسترده است، ده‌ها حزب و بنیاد و شورا و جمعیت اسلامی و فرهنگی و ده‌ها مدرسه و حوزه و مرکز پژوهشی در پنج قاره جهان با پول‌های مرحمتی ولی فقیه و حکومتش برای تبدیل کردن جایگاه ولی امر چهارراه آذربایجان به خلیفه‌الله فی‌الارض، واقعیت پیش دیده ما است. دست داشتن در ده‌ها عمل تروریستی در کویت و عربستان سعودی و لبنان و اروپا و آفریقا و داشتن پرصفحه‌ترین پرونده سیاه از اعمال غیرقانونی و مخالف عرف و اخلاق و مقررات بین‌المللی همه و همه هزینه‌هایی‌اند که طی ۴۵ سال گذشته برای دوختن گیوه ولایت امر جهانی برای ولی فقیه اول و ثانی پرداخت شده است.

با در نظر گرفتن تفاوت‌های بین امروز و دهه ۱۹۶۰ در قرن گذشته، باز هم آنچه عبدالناصر برای پوشیدن کفش زعامت عرب و بعد آفریقا و جهان سوم هزینه کرد، بسیار کمتر از هزینه‌ای بود که رژیم تا امروز برای گسترش مبانی اسلام ناب انقلابی محمدی پرداخته است.

اگر امروز صدا و سیمای رژیم به ۱۲ــ۱۰ زبان برنامه دارد و شبکه اسپانیایی‌زبانش کنار انگلیسی و فرانسه و سواحیلی و اردو و بوسنیایی و بنگالی از صبح تا نیمه شب با تصویر و صدا، در وصف نایب امام زمان عاشقان ولایت را محظوظ می‌کنند، در دهه ۱۹۶۰، صوت العرب به ۴۰ زبان دنیا برنامه داشت. در جهان عرب صدها حزب و روزنامه و اتحادیه و جمعیت فدایی ناصر بودند و شعار «وحدت، آزادی و سوسیالیسم» در چهار سوی جهان عرب شعار نخستین توده‌ها بود. حتی بعد از شکست سهمگین ژوئن ۱۹۶۷، وقتی ناصر استعفا کرد، میلیون‌ها عرب (حتی عرب‌های مسیحی) از رباط تا بغداد خیابان‌ها را پر کردند و فریادهای «بدون تو هرگز» آنان، چند ساعت بعد ناصر را مجبور کرد استعفایش را پس بگیرد.

در مرگ او، میلیون‌ها عرب و غیرعرب که در وجود ناصر، قهرمانان فرضی خود را یافته بودند، گریستند. برای جمعی، عرفات و برای گروهی، صدام حسین و برای بسیاری، هوشی‌مین و چه‌گوارا و حتی مائو و استالین چنین منزلتی داشتند.

حالا از همه آن مردان رویایی که اعتبار و جایگاهشان صدها بار فراتر و مستحکم‌تر از سیدعلی بود، امروز چه مانده است؟ امروز حتی در رابطه با یکی از آزاداندیش‌ترین رهبران توده‌ها یعنی دکتر مصدق که پرونده‌ای از مبارزه با استعمار و استحمار از خود به یادگار گذاشته، سوالات بسیاری مطرح است و انتقادهایی که هیچ‌گاه در زمان حیات او مجال مطرح شدن نداشت.

درباره ناصر و صدام و عرفات و استالین و هیتلر و مائو و لنین و گاندی و البته خمینی نیز همین سوالات و نظایر آن مطرح است.

این شخصیت‌ها که جایگاه و اعتبارشان صدها بلکه هزاران بار فراتر و بیش از ولی فقیه فعلی بود، مسحور توده‌ها و در نهایت قربانی «دماگوژی» شدند که امروز گریبان رژیم حاکم بر وطن ما را گرفته است. اگر در لبنان، اسرائیل می‌تواند جوانان مسحور خمینی و خامنه‌ای و حاج قاسم سلیمانی را به دام اندازد و بسیاری‌شان را به جاسوسی از حزب‌الله وادارد، این فقط به دلیل قدرت و آگاهی‌های اسرائیل نیست؛ بلکه بی‌اعتقادی جوانان حزب به شعارها و آرمان‌های صادره از ام‌القرای تهران سبب آن است.

یکی از مشکلات اداره آمار و ثبت احوال در لبنان رسیدگی به درخواست‌های خانواده‌هایی است که پس از پیروزی انقلاب ایران نام فرزندانشان را خمینی گذاشته‌ بودند و حالا که این فرزندان به میانسالی رسیده‌اند، خواستار تغییر نامشان‌اند. توده‌ها را با شعبده‌بازی و شعار می‌توان برای مدتی فریب داد و با پول و کمک چندی جذب کرد اما بادکنک محبوبیت در نهایت به سوزنی خواهد ترکید و گیوه‌ای که حضرت آقا خواب پوشیدنش را می‌بیند، گشاد از آب در خواهد آمد.

سه‌شنبه و چهارشنبه گذشته اوهام در برابر واقعیات رنگ باخت. صدها تن کور شدند، شماری بسیار فزون‌تر مجروح و چند ده نیز کشته شدند. اسرائیل آشکار کرد نه امام زمانی به یاری ولایتمداران خواهد آمد و نه خامنه‌ای و حسن نصرالله به زیارت بیت‌المقدس نائل خواهند شد. عرفات با واقعیت آشتی کرد، اسرائیل را به رسمیت شناخت و سال‌های پایانی عمرش را در فلسطین سر کرد و همان‌جا به خاک سپرده شد.

رئیس بخش چشم بیمارستان آمریکایی بیروت گفته بود در این چند ساعت آنقدر چشم از حدقه در آوردم که بیش از همه دوران طبابتم بود؛ تصویری هولناک که مسئول اولش سید علی خامنه‌ای است.

سال ۵۷ ما و عربستان سعودی در سال ۱۴۰۳ / علیرضا نوری زاده

پادشاه با چراغی روشن فردا را نشان داد؛ ولی‌فقیه وصف تاریکی می‌کند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ سِپتامبر ۲۰۲۴ ۸:۴۵

معترضان به فضای دانشگاه‌ها قبل از انقلاب-ایمنا

ولیعهد سعودی امیر محمد بن سلمان به نسل جوانی که اکثریت جمعیت سعودی را تشکیل می‌دهند مژده می‌دهد که عربستان سعودی در اندیشه فرداست. دین‌مداری افراطی در سعودی جایی نخواهد داشت. حرف‌هایش به دل می‌نشیند که اثرش را به چشم دیده‌ام. محمد بن سلمان می‌گوید: «ما جزو کشورهای گروه ۲۰ هستیم. یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان‌ایم. ما در محل تقاطع سه قاره‌ایم. بهبود اوضاع عربستان سعودی به معنای کمک به منطقه و تغییر جهان خواهد بود. هدف ما عملی کردن چنین چیزی است و امیدواریم از حمایت همه برخوردار شویم.»

دهه ۵۰ شمسی پادشاه فقید نیز در چنین اندیشه‌ای بود. سال‌های خوب ما.

محمدعلی بهمنی از آن سال‌ها بود که هفته‌ای پیش خاموش شد. آن‌که سروده بود:

به شب‌نشینی خرچنگ‌های مردابی

چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست؟

با اینکه چندی سر از پنجره رژیم بیرون آورد اما من آن بهمنی را می‌شناختم که از «زمانه پست قیل‌وقال پرست» به شکوه بود.

در آن سال‌های به قول اسفندیار منفردزاده «روزگار خوش استبداد» برای ما اهالی قلم و شعر و سینما و موسیقی از همه سو امکاناتی بود که در پربار کردن چشمه احساس و ذوق و اندیشه ما کارساز بود.

مجله فردوسی و عباس پهلوان و ما که در دلش جا داشتیم. و «نگین» عنایت و «خوشه» دکتر عسکری و شاملو را داشتیم و ماهنامه «سخن» بزرگ‌مرد پرویز ناتل خانلری و وحید و «اندیشه هنر» را. هم‌نسلان ما هر ماه تقریبا جُنگی منتشر می‌کردند. اگر علی میرفطروس به تبریز ره زده بود سهندش از آنجا می‌آمد و صالحی با بازار ادبیاتش هوای شمال را در دل‌های ما می‌ریخت و البته جُنگ حقوقی و یارانش از اصفهان و جُنگ‌های خراسانی با نعمت آزرم و سرشک و اخوان ساکن تهران و اسماعیل جان خوئی از مشهد به تهران می‌آمد و روزهای تشنه ما را پر می‌کرد.

شاملو و اخوان و ایران درودی و سیحون و خوشنام و بقایی و دکتر صدرالدین الهی و احرار و آموزگار و ایرج پزشکزاد رفتند. ابراهیم جان گلستان خاموش شد. سیمین بانویمان نماند تا در موج رقص و آوای دخترانش به وجد آید. صحنه ناگهان خالی شد. از جوان‌ترها داریوش کارگر و کوشان و عباس معروفی و….

امروز که به دهه ۴۰ـ که ما از نیمه‌اش در حاشیه و سپس وسط معرکه افتادیم ـ و دهه۵۰ می‌نگرم، درمی‌یابم که محیط روشنفکری ما در آن سال‌ها تا چه حد در چنگ ایده‌آلیسم توده‌ای و ایده‌آلیسم اسلامی گرفتار بود، تا جایی که رفیق هم‌سفر آن روزهای ما خسرو گلسرخی، که اعدامش بی‌دلیل‌ترین اعدام‌ها پیش از ظهور خمینی بود، از یک‌سو دلبسته مارکس و اندیشه جهان‌شمول دیکتاتوری پرولتاریا شده بود و از سویی دیگر در دادگاهش توسل به کلام حسین بن علی می‌جست. در زندان اسلامی‌ها، رختشان را روی بندی که لباس چپ‌ها روی آن خشک شده بود نمی‌انداختند و در لیوان آن‌ها آب نمی‌خوردند. همان بساط زندان هنوز هم به روایت فائزه هاشمی در زندان رژیم برقرار است. همین نگاه بود که ما جوانان را چنان اسیر آل‌احمد و غربزدگی‌اش کرد که مهدی، رفیقمان با دو تا و نصفی شعر بال‌شکسته، گریبان داریوش آشوری را می‌گرفت که به چه حقی به امامزاده ما حضرت جلال درباب غربزدگی خرده گرفته‌ای؟ و من هر بار که یاد آن منظره می‌افتم به جای مهدی و یک دوجین جوان مثل خودم ایده‌آل‌زده، آن هم ایده‌آل‌هایی مرکب از نوع ترکیبی سید قطب به اضافه چه‌گوارا و خمینی به اضافه هوشی‌مین و لیلی خالد و…، احساس خجالت می‌کنم.

روشنفکر عصر پدر، حتی اگر ارانی‌وار دلبسته مکتب اشتراکی بود، در درجه نخست سرفرازی و پیشرفت وطن و اعتلای نام ایران و رفاه ملتش را در نظر داشت، اما روشنفکر به‌رسمیت شناخته‌شده عصر پسر، در درجه اول در اندیشه تخریب نظم موجود بود، بی‌آنکه جانشینی برای آن یافته باشد. مثلا اگر شما در سال ۴۷ از تک‌تک مشتریان دوشنبه ظهرهای کافه فیروز، چه بزرگشان از نوع آل‌احمد و ساعدی و اسلام کاظمیه و هزارخانی و چه میان‌سالشان و چه از ما نوجوانان، می‌پرسیدید حضرات، گیرم فردا محمدرضا شاه پهلوی رفت و دولت به کام شما شد، چه نوع حکومت و چگونه آدمی را برای به دست گرفتن قدرت در نظر دارید، هرگز پاسخ درست و روشنی دریافت نمی‌کردید.

بستر روشنفکری ما با فقر ـ و گاه ادای فقرا را درآوردن ـ کم‌سوادی، حرف‌های بی‌سروته اما نیشدار به شاه و حکومت، آرزوی حداقل یک بازداشت هرچند کوتاه و اقامت در کمیته و یا اوین داشتن، «صد سال تنهایی» و افادات «امه سزر» و «فرانتس فانون» و سروده‌های لورکا و نرودا را زیر بغل زدن، تقی‌زاده را دشمن داشتن و قول آل‌احمد را در شهید بودن شیخ فضل‌الله نوری مرتجع حق و حقیقت پنداشتن و… عجین بود. بستری بود که زائو در آن البته به جز نوزاد کریه و خون‌ریز و بدخوی انقلاب ۵۷ را نمی‌زایید.
«استبداد رضاشاهی» را اگر به‌درستی نفی می‌کردیم حداقل انصاف داشتیم که تحولات مثبت و اساسی ۱۶ سال سلطنت و دو سه سال سردارسپهی و ریاست وزرایی او را هم منکر نشویم. اما چون نگاه همه نفرت بود و انکار، همه پوچی بود و ایده‌آل‌های بی‌مایه و پایه، نه کار سترگ داور را در ادامه کار مشیرالدوله در برپاساختن عدلیه نوین می‌ستودیم (اما با همه توان مرگ داور را در جمع جرایم رضاشاهی منظور می‌کردیم) نه یکپارچه کردن ایران، نظام نوین حمل و نقل، برپایی مدرسه و دانشگاه، اعزام محصل به خارج، نظام مالیاتی و بودجه‌نویسی، انتقال زن از آشپزخانه و پستو به جامعه، جدا کردن حریم دین از حکومت، شناسنامه‌دار کردن ایرانی (که مورد طعن ملاها بود چون کسی نباید خبردار می‌شد نام عیالشان چیست.) در نگاه ما اصلا ارزشی نداشت، چون ارانی در زندان پهلوی به قتل رسیده بود، آن هم به دروغ.

اگر رضاشاه کبیر قصد کشتن ارانی و یارانش را داشت برخلاف توصیه صدرالاشراف سرنوشت آنها را به دادگاه مدنی نمی‌سپرد و همین نگاه را در باب عصر شاه فقید نیز داشتیم. یعنی به روی معجزه دهه ۴۰ در عرصه اقتصادی و صنعتی و کار سترگ مردانی چون دکتر عالیخانی، مهدی سمیعی چشم می‌بستیم، اسم علی امینی که می‌آمد حکایت کنسرسیوم بلافاصله مطرح می‌شد و یادمان می‌رفت که در همان ۱۴ ماه زمامداری اگر با او همدل شده بود و جبهه ملی پیشنهادات او را به دیده ایجاب نگریسته بود کار ما به خمینی نمی‌رسید و خمینی در هیئت منجی قافله‌دار انقلاب ظاهر نمی‌شد. نسل‌هایی بودیم که مفهوم روشنفکر را به‌درستی درک نکرده بودند، به همین دلیل روشنفکران واقعی را نفی می‌کردند و زیر علم هر روضه‌خوانی از نوع چپ و اسلامی آن سینه می‌زدند.

شخصیت‌هایی مثل دکتر صدیقی و دکتر صناعی و ده‌ها تن از آن‌ها که برای اصلاح نظام و پیشرفت و سربلندی کشور با همه بایدها و نبایدها از دل و جان مایه می‌گذاشتند روشنفکر به حساب نمی‌آمدند، اما کافی بود شما یک شعر چاپ کنید که در آن واژگانی از قبیل جنگل و شب و خون و خلق آمده باشد، یا مقاله و قصه‌ای که طعم مرگ و ویرانی و نفی تاجدار در آن باشد تا به جمع روشنفکران اضافه شوید.

قحطی که ما گرفتارش بودیم با ظهور امام خمینی آشکار شد. اما دریغ از یک پاپاسی که این فضای قحطی‌زده را اندک تغییری ‌دهد. چپ‌هامان قصیده غرا در وصف امام عصر و زمان سرودند و تئوریسین سرشناس توده‌ای در ۷۰ سالگی زیر تیغ ختنه لاجوردی رفت. لیبرال‌هامان کراوات گشودند و ریش نهادند و تسبیح در دست گرفتند و ملی‌هامان بعد از آنکه بختیار را با خنجری از پشت ناک‌اوت کردند، پشت سر «مردی که خورشید وجودش از غرب طلوع کرد» نماز جمعی به جا آوردند. اما ۴۵ سال استبداد و ارتجاع و نفرت و مرگ، اگرچه در عرصه ادبیات و فرهنگ میوه خوش‌عطر و طعمی به بار نیاورد (حسن عرب مرحوم می‌گفت درختی را که با خاک‌انداز آب دهند ثمره‌ای به جز گند نخواهد داشت. البته او واژه دیگری به کار می‌برد.) اما در عرصه روشنفکری در این دوران شاهد بی‌رنگ شدن تابوها و گشوده شدن زبان‌ها، بی‌اعتبار شدن ارزش‌های بی‌پایه هستیم. آشکار شدن واقعیت حکومت دینی، فروپاشی اتحاد شوروی و ورشکستگی اندیشه دیکتاتوری پرولتاریا، از قدسیت افتادن امامزاده‌های چپ و راست دوران ما که این آخری‌ها آن‌قدر بی‌ریشه شده‌ بودند که مثلا قذافی آدمی نیز به جمعشان اضافه شده بود، ظهور انسان‌گرایی در قالب سوسیال دموکراسی نوین، حقوق بشر، و مرگ آپارتاید نژادی، همه و همه در این تحول اساسی نقش داشته‌اند. با این آرزو که اوضاع و احوال امروز راهگشای آنهایی نیز باشد که در تعمیم مفهوم روشنفکر در قالب رایج دهه ۴۰ و ۵۰ نقش اساسی داشتند و خوش‌بختانه هنوز در قید حیات‌اند. اما شماری از آنها در خارج از کشور همچنان گرفتار مفاهیمی‌اند که دیرگاهی است مهر باطل شد را یدک می‌کشند.

سخنان امیر محمد بن سلمان را بار دیگر مرور می‌کنم، مصاحبه‌های دو سال اخیرش را می‌خوانم و یاد سال‌های خوب می‌افتم. نسل‌هایی، دیروز و فردای روشن خود را به سیاهی مرگ و ارتجاع و جنگ و نفرت پیوند زدند. شاه غمگین و ملکه نازنینش با چشمان اشک‌بار خانه پدری را ترک گفتند و ما هنوز از حسرت و افسوس و اشک فارغ نشده‌ایم. این روزها سالگرد پرواز مهساست. رژیم در چهار ماه و نیم بیش از ۴۰۰ تن را اعدام کرد. تا کی باید نشست و حسرت خورد؟ جوان سعودی به فردا با امید می‌خندد، جوان ایرانی در چشم‌انداز فردایش به جز ویرانی و بی‌امیدی و درد نمی‌بیند. به من ایراد گرفتند که چرا دو هفته پیش از حماقت نسلت گفتی، اگر نمی‌گفتم، حماقت ۵۷ از دفتر و دیوان ما پاک می‌شد؟

شیعه گری فاشیستی، سفارت، حوزه و ترور در جهان

جلال ایجادی

پدیده دین در طول تاریخ خود تغییر می کند، انبوه و فربه تر می شود و یا سقوط قطعی می کند و فراموش می شود. دین سیال است و در بستر اجتماعی با وابستگی به گروه های اجتماعی یا قدرت سیاسی و شبکه های نفوذ مورد تمرین و پراتیک قرار می گیرد. مردمان مذهبی فناتیک ستون اجتماعی رشد دین هستند ولی این بازتولید ایدئولوژیکی دین در روان و رفتار انسانها توسط قدرت های حاکم و شبکه ها و جریانهای معطوف به قدرت، هدایت می گردد و پراتیک اجتماعی بصورت آگاهانه و روزمره آنرا تکرار می کند.
چگونگی رشد شیعه و حامیان آن
از زمان صفویه پیوسته حکومت برای استحکام قدرت خود با بودجه کلان دین و مراسم دینی را تقویت کرده است. در دوران قاجاریه آخوندیسم نفوذ گسترده ای بدست آورد و فتوای آخوندها جنگ ایران و روس و در نهایت شکست ایران را فراهم ساخت. در زمان پهلوی دوم میدان عمل اسلامگرایان گسترده و متنوع شد. شاه خود را طرفدار دین اسلام معرفی کرده، به بخشی از آیت الله ها اتکا نموده، سانسور و ساواک را مستولی ساخته و توان و شجاعت در انتقاد از دین را سلب کرده بود. برعکس در جامعه تعرض بیسابقه حوزه و مبلغان شیعه علیه رفرم ارضی شاه و علیه رای دادن و حقوق زن ها اوج می گیرد. دین اسلام بشکل «مدرن تر» وارد جدال علیه سکولاریزاسیون و گیتی مداری جامعه می شود. ایجاد انجمن و مدرسه دینی، نفوذ در میان دانشجویان و جوانان، تریبون شریعتی در حسینه ارشاد، چاپ و پخش کتاب و جزوه و اعلامیه و گفتارهای ضبط شده، چهره سازی از برخی روحانیون در زندان، شیفتگی بخش مهمی از سیاسیون مخالف شاه و هنرمندان و شاعران و نویسندگان نسبت به اسلامگرایانی مانند آیت الله طالقانی مهندس بازرگان و آیت الله خمینی و آیت الله منتظری، همه و همه، از هیولای اسلامی اهرم مبارزاتی و بت سازی مقدس ساخته و جامعه را به گرداب فاشیسم اسلامی کشاندند. شیعه گری در پایان سده بیستم و آغاز سده بیست یکم میلادی اوج می گیرد و اوج گیری ایدئولوژیکی فاشیستی نخبگان بسیاری را بیهوش می کند. ذهنیت روشنفکری این دوران در ایران و نیز در فرانسه مانند ذهنیت میشل فوکو مغلوب هیجانهای فاشیستی و پروپاگاند شیعه می گردد. از زمان پیروزی فاشیسم شیعه در ۱۳۵۷ خورشیدی در ایران ساختار حکومتی، ایدئولوژی حکومتی، مقررات و قوه قضائیه با اسلام شیعه درهم آمیخته است. مصرف دین توسط نهادها و سیاسیون حاکم و مسئولان اداری بیسابقه بالاست. مصرف شبانه روزی دین و شیعه گری، بشکل پروپاگاند تهیجی و دستورهای دینی و حکم های اسلامی و پندها و اندرزهای دینی و اخلاقیات دینی و نوحه ها و روضه خوانی ها، یک واقعیت ناهنجار و زمخت و ساختاری است.
قدرت سیاسی و نظامی شیعه در ایران و تمام دستگاههای ایدئولوژیکی و پروپاگاند و دینی آن، یک حکومت گسترده و کشوری را تشکیل می دهد. شیعه گری ایدئولوژی حکومتی و طبقه حاکم است و در ضمن ابزاری برای اسارت اعضای جامعه و بازتولید وابستگی روانی آنهاست. شیعه فقط مراسم دینی و عزاداری و روایات موهوم امامان شیعه نیست، دربردارنده رسانه های حکومتی دینی، یک سلسله مراتب بزرگ حوزوی و یک شبکه آموزش در داخل کشور است. افزون برآن، رژیم دارای یک سیاست امپریالیستی منطقه ای و جهانی است. ایجاد جنگ و تروریسم و گرگانگیری و حملات سایبری و توطئه های سیاسی و سکسی ویژگی این سیاست است. در این چارچوب، شبکه عظیم تبلیغاتی و تشکیلاتی و جاسوسی، شبکه تروریستی با استخدام افراد غیر ایرانی در خارج از کشور بویژه در خاورمیانه اجزای این سیاست است.
ساختن بیش از ۱۲ هزار امامزاده در ایران، گسترش ایدئولوژی امام زمانی، اربعین سازی، کنکورهای قرآن خوانی، عاشورای حسینی، درس و تکلیف مذهبی برای دختر و پسر در مدرسه، تلفیق دین با درسهای دانشگاه، لشگر عظیم آخوند در حوزه و اداره و مدرسه و رسانه، شمار زیادی معلم و خبرنگار مذهبی، فعالیت مبلغان دینی ریز و درشت بسیار، رسانه های دولتی دینی و روزنامه های حامل ایدئولوژی اسلامی، همه این عناصر ایدئولوژیکی فعالانه تربیت روان های کم فرهنگ و خرافی را بدست گرفته اند. این تربیت با سه روند مرتبط است. این تربیت، از نظر احساس با هیجانهای دینی پرداخته میشود و شور زندگی جای خود را به شور مرگ پرستی می دهد، از نظر معیارهای ارزشی با امور «مقدس دینی» ساختار پیدا می کند و درستکاری و پرهیز از دروغ و خشونت جای خود را به تزویر و ریا و پرستش جنایتکاران دینی مانند محمد رسول الله و علی ابن ابی طالب می سپارد، از نظر شناخت با شبه دانش اندوزی، سامان می یابد و قصه آدم و حوا جای تئوری داروین و زیست شناسی می نشیند و علم تاریخ و بررسی استعمار اسلام و عرب، جای خود را به هجویات اسلام و دین «صلح» می دهد.
اوج گیری استراتژیکی شیعه فقط در ایران نیست. در استراتژی منطقه ای و جهانی، یا دین اسلام باید رشد کند یا باید به حاشیه برود و بمیرد. همه دین ها در تعرض استراتژیک و پروپاگاند و سازماندهی فرقه ای و خانوادگی و قومی رشد کرده اند. در شرایط مدرن ما، پول کلان و تکنولوژی و بازاریابی تهاجمی به روش سنتی افزوده شده اند. در جهان، پروتستانها و اسلامگرایان دو جریان در حال توسعه هستند. شیعه گری با انقلاب خمینیستی در ایران و وجود حکومت مسلط بر ایران و تمام شبکه های تبلیغی جهانی که پول کلان مصرف می کنند در حال رشد است. رژیم دینی در ایران با حجم عظیمی از پول نفت و پولشوئی و مواد مخدر و گروه های نیابتی در حال فربه کردن شیعه در جهان است. شیعه گری تا به امروز هرگز چنین توسعه ای در جهان نداشته است. استراتژی رژیم شیعه ایران در رقابت دینی منطقه ای و جهانی، در توسعه طلبی دینی هرگز کوتاه نیامده است. شیعه گری که یک مذهب ریا و دروغ و توطئه و تقیه و ترور است با موضع خصمانه علیه دمکراسی و آزادی، از میان عقب مانده ترین افراد روی کره زمین عضوگری کرده و شارلاتان ترین ایدئولوگ ها را به دستگاه تبلیغاتی خود متصل می کند. البته فراموش نکنیم که شیعه گری از حمایت نواندیشان دینی مانند عبدالکریم سروش و مدافعان او و روزنامه نگاران مذهبی و بی مایه و فرصت طلب و ولنگار برخوردار است. جوانان اصلاح طلب دیروز به روزنامه نگار تبدیل شده و در رسانه های پرآوازه مقام گرفته و برای نواندیش و «اسلام رحمانی» با زیرکی و نیرنگ چهره سازی مثبت می کنند.
اسلام شیعه با طبقه آخوند به قدرت می رسد و ماشین نظامی و سیاسی و بوروکراتیک و دیپلوماتیک و مالی را تصرف می کند. اسلام شیعه با آخوند و نواندیش و ملی مذهبی، ایران را به محاصره اهریمنی درمی آورد و مغزها را تهی از خردگرایی می کند. این خرابکاری روانی با کمک چپ گرایان «شوروی تبار» و روشنفکران اسلاموفیل و خیل افراد ساکت فرصت طلب بی مایه صورت می گیرد. در عرصه خارجی، رژیم باتوجه به مناسبات جهانی قوای خود را ساماندهی می کند. تمام سفارتخانه های رژیم و مرکزهای رسمی دیپلوماتیک و فرهنگی در خدمت توسعه شیعه گری قرار می گیرد. در تاریخ شیعه، چنین امکانات مالی و سازمانی و سیاسی و دیپلوماتیک گسترده هرگز وجود نداشته است. هر سفارت خانه شیعه محل تبلیغ و توطئه و جاسوسی و همچنین اقدام تروریستی می باشد.

سفارت ایران در پاریس و ماجرای گرجی
سیاست خارجه رژیم شیعه ایران از آغاز بر اساس بحران سازی و در موازات، برقراری روابط پنهانی با غرب بوده است. نمونه ای از این بحران سازی و جاانداختن پایگاه های شیعه، نقش رژیم ایران در بمب گذاریهای تروریستی در پاریس در دهه ۶۰، به گروکان گرفتن شهروندان فرانسوی در لبنان توسط حزب الله و معاملات پنهانی با غرب از جمله فرانسه است. این بحران سازی منجر به محاصره درآمدن سفارت ایران در پاریس برای دستگیری وحید گرجی، نفر شماره دوم سفارت ایران در فرانسه، در ژوئیه ۱۹۸۷ (تیر ۱۳۶۶خورشیدی) گشت. وحید گرجی بطور رسمی، تنها مترجم سفارت ایران در پاریس بود، اما بطور غیر رسمی او نفر شماره دوم سفارت و مسئول اتصال شبکه های اسلامی در فرانسه بشمار می آمد و افزون برآن برای عادی سازی روابط بین دو کشور با مقامات فرانسوی مذاکره می کرد. او از مصونیت دیپلماتیک برخوردار نبود. دادگاه فرانسه با تحقیقاتی که در باره حملات در ۱۹۸۵-۱۹۸۶ (از جمله بمب گذاری در خیابان رن در پاریس) کسب کرده بود، قاضی ژیل بولوک را مسئول پرونده می کند. قاضی پاریسی وحید گرجی که با محمد مهاجر و فواد علی صالح رابطه داشت، را متهم می نماید. از نظر پلیس عامل اصلی عملیات تروریستی پاریس وحید گرجی است. قاضی در تاریخ ۲ ژوئن ۱۹۸۷ درخواست دستگیری او را می نماید. روز بعد پلیس او را در خانه پیدا نمی کند. در واقع با توافق افرادی از پلیس، وحید گرجی در سفارت ایران پناه برد. ولی یادآوری باید کرد سفارت تحت نظارت پلیس بود. در روز ۲ ژوئیه، ماجرای گرجی توسط برخی ایرانیان در یک کنفرانس مطبوعاتی عمومی می شود و گفته می شود یک دیپلمات فرانسوی، دیدیه دسترومو، او را در دقایق آخر با اجازه نخست وزیر شیراک با خبر کرده است. سازش پشت پرده، سناریوی دیگری را رقم زده بود.
برای درک سازش، به روابط ایران و فرانسه و تسلیحات در زمان جنگ با صدام توجه کنیم. زمانی که قوای ایران بندر عراقی فاو را تصرف کردند، مقدار زیادی از موشکهای زمین به دریای «ماترا» ساخت فرانسه بدست قوای ایران افتاد، اما این موشکها دستگاه هدایت کننده نداشتند. وحید گرجی که برای عادی کردن روابط ایران و فرانسه تلاش می کرد و با بعضی از ماموران اداره ضد جاسوسی «مناسبات دوستی» پیدا کرده بود، برای خرید دستگاههای هدایت کننده تلاش کرد و پس از چند ماه تلاش موفق شد این دستگاهها و قطعات مورد لزوم دیگر را خریداری و با دو هواپیمای باری ایرفرانس به ایران بفرستد. افشای احتمالی این معامله پنهانی که به نوعی واترگیت تبدیل می شد، برای دولت فرانسه نگران کننده بود. ژاک شیراک نقش دوگانه بازی می کند. سازش پنهانی، آزادی گرجی و عدم افشای معامله نظامی را دربرمی گرفت. این پرده اول سازش بود.
در تاریخ ۱۳ ژوئیه ۱۹۸۷، ژاک شیراک، نخست وزیر، هشدار می دهد که وحید گرجی نمی تواند به ایران بازگردد مگر اینکه توسط دستگاه فضائی مورد بازخواست قرار گیرد. در ۱۴ ژوئیه، دیپلماتهای فرانسوی در تهران به گروگان گرفته می شوند، و این اقدام باعث قطع روابط دیپلماتیک بین دو کشور در ۱۷ ژوئیه می گردد. شارل پاسکوا، وزیر کشور فرانسه، که پنهانی با عناصر رژیم در باره سرنوشت گروگانهای فرانسوی در لبنان توسط حزب الله مذاکره می کرد، وحید گرجی را بعنوان وجه المصالحه پیشنهاد می دهد. در ۲۸ نوامبر، دو گروگان، «راجه اوک» و «ژان لویی نورماندن»، توسط حزب الله لبنان آزاد می شوند. روز بعد، وحید گرجی پس از اینکه از طرف قاضی ژیل بولوک احضار و مورد بازخواست قرار می گیرد، بدون هرگونه اتهامی علیه او، آزاد می گردد و سپس بلافاصله به ایران می رود. به این ترتیب می بینیم که تروریسم و گروگان گیری و مناسبات پنهانی و بحران سازی پایه سیاست خارجی جمهوری شیعه است و قدرت های غربی با سازشکاری به جمهوری اسلامی فرصت طلایی می دهند تا به بحران سازی ادامه دهد.

دیپلمات تروریست در اتریش و بلژیک
سفارت جمهوری اسلامی علاوه بر توطئه گری و جاسوسی، در زمینه تروریسم هم نقش فعال داشته است. پس از ماجرای گرجی، ماجرای اسدالله اسدی جنبه دیگری از سیاست رژیم است. بنا بر گزارش پلیس فرانسه، در ژوئن سال ۲۰۱۸ امیر سعدونی و همسرش نسیمه نعامی در روز برگزاری همایش سالانه شورای ملی مقاومت، بمبی را در لوکزامبورگ از دیپلومات ایرانی اسدالله اسدی مقیم اتریش، تحویل گرفتند. برپایه اطلاعات اسرائیل، این دو نفر تعقیب شده و همان روز بازداشت شدند. این زوج ایرانی-بلژیکی ساکن آنتورپ بودند و دستگاه قضایی این شهر بنا بر قاعده رسیدگی در شهر محل اقامت متهمان، پیگیری این پرونده را برعهده گرفت. براساس حکم داگاه مهرداد عارفانی، شهروند ایرانی-بلژیکی، مامور دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در اروپا معرفی شده است. دادستانی بلژیک اسدالله اسدی را با عنوان مجرمانه «تلاش برای قتل با ماهیت تروریستی» و «مشارکت در فعالیت‌های یک گروه تروریستی» متهم کرده و برای وی درخواست مجازات سخت کرده بود. رژیم ایران و وکلای اسدالله اسدی با اشاره به مصونیت دیپلماتیک وی، صلاحیت دادگاه برای رسیدگی به اتهامات این کارمند سفارت ایران در اتریش را رد کرده بودند. اما دادگاه بلژیکی با وارد ندانستین این استدلال اعلام کرد اسدالله اسدی تنها در وین، کشور محل ماموریت صلاحیت داشته است.
به این ترتیب دادگاه کیفری آنتورپ (انور) در بلژیک اسدالله اسدی، دیپلمات ایرانی را به جرم تلاش برای بمب‌گذاری در گردهمایی سیاسی مجاهدین در شهر ویلپنت (حومه پاریس) در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۰ به بیست سال زندان محکوم کرد. چندی بعد، بدنبال سیاست فشار و گروگانگیری و باج خواهی، حکومت دینی برای آزادی دیپلومات تروریست خود طرح جدید می ریزد. در ازای اولیویه واندکاستیل بلژیکی در تاریخ ۲۶ می ۲۰۲۳ طی توافق مبادله زندانیان میان ایران و بلژیک، اسدالله اسدی آزاد می شود. به این ترتیب برخلاف خواست قوه قضایی بلژیک، دولت این کشور بدنبال شگردهای سیاسی و گروگانگیری دولت ایران، تروریست دیپلومات جمهوری اسلامی را آزاد می کند.
غرب در قبال جمهوری اسلامی همیشه دستخوش انحراف بوده است. عقب نشینی در برابر شانتاژ حکومت خامنه ای، ساده لوحی در برابر نیرنگ و تقیه جمهوری اسلامی، سکوت در برابر جنایت های رژیم اسلامی، عدم اجرای تحریم های نفتی در برابر شگردها و دروغگوئی های حکومت شیعه، کوتاه آمدن در برابر فشارهای تبلیغاتی آخوندها، همه و همه بیانگر شکست های ریز و درشت غرب می باشد. آزادکردن اسدالله اسدی و حمید نوری نمونه ای از این شکست است. در مقابله با رژیم خامنه ای در سطح جهانی، فقط تناسب قوا و ایستادگی و افشاگری و محکومیت در مجامع بین المللی و همسوئی با اپوزیسیون دمکراتیک و زنان و جوانان و مردم مخالف رژیم می تواند کارساز باشد. دیپلوماسی غرب با آرزوی کسب منافع مالی و توهم رام کردن رژیم توتالیتر شیعه، از هیولای رژیم شیعه شکست خورده است.

تروریسم خامنه ای و مسجد آبی هامبورگ
جنبه دیگر سیاست شیعه مربوط به مرکز اسلامی در آلمان است. جامعه آلمان در چند دهه اخیر زیرا فشار گروه های تروریستی اسلامی قراردارد و در دوره سال ۲۰۰۰ تا ابتدای ۲۰۲۴ تعداد ۲۵ اقدام تروریستی را خنثی نموده است. اسلامگرایان همیشه با پوشش اسلام و بردباری و نسبیت فرهنگی جلو آمده تا جامعه را خلع سلاح کند و افراد مسلمان را علیه دمکراسی و دولت موجود بسیج کرده و نظام را دمکراتیک را متزلزل نماید. اغلب گروههای مذهبی مخرب سنی می باشند و جدا از دولت ها عمل کرده اند. شیعیان بنیادگرا که با سازماندهی بیت خامنه ای عمل می کنند بطرز دیگر رفتار کرده و این مرکز اسلامی را به نهاد رسمی توطئه گری شیعه تبدیل نموده اند.
مسجد آبی هامبورگ و ۵۳ نهاد وابسته به آن، سالیان دراز به تبلیغ شیعه گری و حمایت از تروریسم اسلامی و ایدئولوژی خمینی و خامنه ای و حسن نصرالله و اسماعیل هنیه پرداخته بود. بدنبال افشاگری مبارزان ایرانی و تحقیقات دولت آلمان این مرکز دینی جاسوسی در ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۴ توسط پلیس تصرف شده و بسته شد. طبق گزارش اشپیگل و اسناد منتشر شده توسط دولت آلمان در ۲۲۰ صفحه، این مرکز اسلامگرا در ارتباط مستقیم با خامنه ای بوده و همچنین روابط فعالی با حزب الله لبنان داشته است. این اسناد نشان می دهد محمدهادی مفتح همه مرکزها را هدایت میکرده و در ارتباط مستقیم با خامنه ای بوده و حکم های ولی فقیه را اجرا می کرده است. در مورد حمله تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس علیه اسرائیلی های غیرنظامی، خامنه ای رهنمود تبلیغاتی به این مرکز می دهد و میگوید: تبلیغ کنید که حماس هیچ راه دیگری در برابر اسرائیلی ها نداشته و تنها راه «مقاومت» همینگونه حمله است و ما باید با یک جنگ نهایی علیه دشمن پیش برویم.
ایدئولوژی خامنه ای جهاد علیه جهان است. این مرکز شیعه هامبورگ بلندگوی پروپاگاند خامنه ای بود. این مرکز توسط حجت الاسلام محمد هادی مفتح، نماینده خامنه ای، هدایت میشد که پس از بسته شدن مرکز، این آخوند اخراج می گردد. این مرکز با ایدئولوژی فاشیسم شیعی بوده و بعنوان یک وسیله بزرگ برای گسترش پروپاگاند و تروریسم شیعه در اروپا بوده است. نقش سازماندهی مخفی، نقش مالی در پولشوئی، نقش جذب نیروهای فناتیک، نقش لوژیستیکی و تدارکات، نقش پرورش عناصر آماده برای جهاد و بمب گذاری، نقش شناسائی ایرانیان مخالف رژیم، نقش تبلیغ علیه اسرائیل، و غیره در فعالیت این نهاد هامبورگ بوده است. بعنوان نمونه این نهاد مخوف واسطه ای برای انتقال کمک مالی به حوثی های یمن بوده است و بعلاوه این مرکز کمک های مالی کلانی به حزب الله می کرده است. مسئولان این مرکز پیوسته تبلیغ می کردند که طرفدار صلح هستند و فقط فعالیت مذهبی دارند ولی تحقیقات ضدجاسوسی آلمان نشان داد این مرکز دارای فعالیت های خرابکارانه و متضاد با قوانین آلمان است. این مرکز شیعه در اوت ۲۰۲۴ با تصمیم دولت آلمان بسته و مصادره شد. بدنبال بسته شدن مسجد آبی، جمهوری اسلامی به اعتراض پرداخته و بالاخره چند روز بعد، فعالیت انستیو گوته در تهران را متوقف می کند. مسجد آبی، یک مرکز پروپاگاند اسلامی و مبلغ تروریسم از یکسو و از سوی دیگر انستیو گوته، یک مرکز آموزشی زبان و فرهنگ، موجب بحران سیاسی دیپلوماتیک بین آلمان و ایران می گردد.
در آلمان همه جریان های اسلامیستی یک خطر بزرگ برای بقا و ارزشهاسی این کشور است. محافل جهادی سنی عربی و شبکه وابسته به جمهوری اسلامی خواهان متزلزل نمودن دمکراسی آلمان و تضعیف آلمان در اتحادیه اروپا می باشند. این هدف با هدف پوتینیسم در اروپا و پیشبرد جنگ علیه اوکرائین انطباق دارد. اسلامگرایی خامنه ای در استراتژی جهانی با پوتین متحد هستند. پخش گندآب اسلامی و قرآنی و ایجاد ترور و گسترش ترس در میان مردم هدف اسلامگرایان بوده است. رشد راست افراطی و گرایش های نازیستی در چنین شرایطی آسان است.

مرکز الزهرا در فرانسه و فاشیسم شیعه
در دوره اخیر استراتژی نفوذی و جاسوسی و تبلیغی رژیم شیعه در فرانسه بشدت تقویت شده است. مرکز الزهرا فرانسه در سال ۲۰۰۵ در شهر «گراندسنت» بوجود آمد. این مرکز با ایدئولوژی شیعه به فعالیت پرداخت و ایدئولوژی خود را شیعیگری «ضد صهیونیستی» اعلام نمود. طبق گزارش رسانه بزرگ فرانسه «ال سی ای – تی اف ان» بتاریخ ۱۷ اکتبر ۲۰۱۸، یحیی قواسمی، طاهری جمال، خالد عبدالکریم از موسسان انجمن الزهرا بوده اند. در ضمن خالد عبدالکریم، موسس «حزب ضد صهیونستی» بوده که از مدافعان شخصیت های افراطی ضدیهودی مانند «دیودونه» و «الن سورال» بشمار می آید. این انجمن در زمان فعالیت جریان تروریستی سنی داعش، مقاله ای علیه «گروه تروریستی ابوبکر البغدادی» منتشر کرده و داعش را با «پروژه نازیستی سوسیالیست و صهیونیست» معرفی می کند. در حقیقت این موضعگیری ها ناشی از جنگ دینی سنی ها و شیعه ها می باشد. در واقع شبکه الزهرا در فرانسه که زیر نظر مسئولان مراکشی بود توسط جمهوری اسلامی بوجود آمده و از بودجه مهمی برخوردار بود. این مرکز دارای ساختمان ویلائی بزرگی بود. این مرکز بصورت مخفی در ارتباط با شخصیت ضد یهود بوده و اقدام به یارگیری و سربازگیری برای رژیم شیعه بود.
برپایه تصمیم دادگاه در سال ۲۰۱۸ پلیس فرانسه با دویست نیروی انتظامی این مرکز را محاصره کرده و آنرا به حکم دادگاه بعنوان یک مرکز تبلیغات اسلامیسم ضدیهود و مدافع حزب الله لبنان تعطیل می کند. فاشیسم شیعه یک سنگر را از دست داد ولی بشکل مخفی به کار خود ادامه می دهد.
دیگر اقدام های حکومت اسلامی در فرانسه ایجاد شبکه های دینی سیاسی برای گردشگری امام رضا در مشهد، ایجاد ارتباط های نفوذی در روزنامه هایی مانند لوموند برای شرکت در سمینارها و تبلیغ «فلسفه» امام خمینی، تلاش برای برگزاری نمایش فیلم تبلیغاتی در باره قاسم سلیمانی، پذیرایی مهمانان فرانسوی با چلوکباب در سفارت یا نوفل لوشاتو، برقراری عزاداری ماه رمضان و عاشورا، برگزاری تظاهرات خیابانی در حمایت از فلسطین و حماس در پاریس، تماس با تروریست های عرب، توزیع پول به افراد و محافل واسطه، وغیره می باشد. افزون بر آنچه گفته شد، رژیم شبکه های موازی می سازد که به صورت انجمن های مستقل عمل می کنند و کارشان در زمینه هنری با شعر حافظ، در زمینه کمک به پناهندگان سیاسی، در زمینه مدکاری و جاسوسی، در زمینه ایجاد تفرقه بین گروه های سیاسی با نقش سلطنت طلب افراطی و جمهوری خواه افراطی و ناسیونالیست افراطی و اصلاح طلب و با روش های خشونت کلامی و فحاشی و جعلسازی، در زمینه گرداندن اتاق های کلوپ هاووس، در زمینه روزنامه نگاری می باشد.
رژیم شیعه همزمان با دیپلوماسی اداری و سیاسی با دولت فرانسه، دارای سیاست مخفی برای جاسوسی و تروریسم و گروگانگیری و خرید قطعات الکترونیکی و نظامی و پیشبرد فعالیت اتمی می باشد.

گسترش شبکه حوزه های دینی و تروریسم شیعه در جهان

رژیم خامنه ای یک حکومت ایدئولوژیکی مذهبی است و با تمام قدرت در پی پخش پروپاگاند شیعه گری در جهان است. رژیم خامنه ای دارای ایدئولوژی مهدی گری و امامزمانی برای کل جهان است و خود را دارای این رسالت می داند تا ورود مهدی را تدارک ببیند و آخر زمان را مهیا و اعلام کند. این ایدئولوژی انعکاس یک تبهکاری خشونت بار و جنایت پیشه است.
حوزه دینی شیعی دارای کدام هدف در ایران و جهان می باشد؟

یکم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی متکی بر جهادیسم و ایدئولوژی اسلامی است. چنین سیاستی در آنتاگونیسم با لیبرالیسم دمکراسی خواه و دمکراسی شهروندان قرار دارد.
دوم، این سیاست خارجی متکی بر فشار علیه مناسبات مسالمت آمیز و متکی بر توطئه گری و گروگانگیری و تروریسم برای امتیازگیری و ضربه به صلح جهانی است.
سوم، ایجاد هلال شیعه که دربرگیرنده لبنان شیعه، سوریه علوی شیعه، عراق شیعه، یمن زیدی شیعه، بحرین شیعه، بوده و بمثابه یک سنگر و چتر شیعه به رهبری رژیم خامنه ای در برابر اسرائیل و آمریکا و رژیم های عربی سنی عمل می کند.
چهارم، دیپلوماسی اداری و جاسوسی و پروپاگاند شیعه در سفارت ها و مراکز فرهنگی و انجمن های وابسته به رژیم در کشورهای مختلف، که پیوسته به توطئه گری می پردازند.
پنجم، تاسیس حوزه های دینی در جهان با هدف ایجاد یک لشگر از آخوندهای شیعه که برای سلطه مذهبی بر دنیا اقدام می کنند.

حوزه ها ابزار ایدئولوژیکی برای بازتولید مذهب است. این حوزه ها با بودجه های کلان دولتی و خمس و ذکات مردم خرافاتی شیعه و بودجه های مخفی باندها و فرقه ها و مراکز جاسوسی تغذیه می شوند. هر حوزه یک ماشین مغزشوئی برای منحل کردن تفکر و ویرانی روان معقول انسان است.

بیش از دو هزار واحد حوزه علمیه شیعه در کشور وجود دارد و در حال ارائه آموزش دینی شیعه به طلاب است. وظیفه حوزه حذف افکار غیر دینی و حذف باورهای دینی دیگر بوده تا اعتقاد دگماتیک اسلام و قرآن و شیعیگری قطعی گردد. تولید آخوند برای مبارزه علیه خردگرایی است. طبقه آخوند حافظ نظام و ایدئولوژی خرافاتی آنست. طبقه شیعه متشکل از آخوند و نواندیش دینی و مداح و ایدئولوگ و سیاستمدار دینی و روزنامه نگار مذهبی و ملی مذهبی و اصلاح طلب، همه و همه، مبلغان و توزیع کننده پروپاگاند فاشیستی شیعه گری هستند. این طبقه ایدئولوژیک نه تنها در ایران بلکه در همه جهان پراکنده اند و بر ذهن ایرانیان و محافل غیر ایرانی دارای تاثیر مخرب هستند. ایدئولوژی منحط شیعه با پول به یک نظام جاسوس پروری تبدیل شده است.
همه آخوندها و همه اسلامگرایان شیعه تبلیغ مذهب را یک امر مقدس دانسته و علیرغم اختلاف هایشان از رشد شیعه گری خشنودند. ایجاد حوزه یک سرمایه گذاری بزرگ برای بقا و ماندگاری رژیم تلقی می شود.

جمهوری اسلامی در کل جهان یک شبکه بزرگ از حوزه های دینی شیعه بوجود آورده که یک نظام ایدئولوژیکی جاسوسی برای رژیم ساخته است. این ساختار همه فعالان شیعه را آموزش داده و متحد ساخته و محتوای پروپاگاند مذهبی را همسو و همسان ساخته و روان و باور شیعیان را یکسان سازی می کند. همانگونه ایدئولوژی پوتین و دوگین برتری و هژمونی شوینیسم اسلاو علیه لیبرالیسم دمکراسی خواه را تبلیغ می کند، اسلامگرایی قرآنی و مذهب شیعه گری استعمار مذهبی اسلامی را برای بردگی روان انسان ها رواج می دهد. شیعه در عصر کنونی در شعاع جهانی تعریف شده و قدرت مخرب آن در محدوده یک کشور نیست.

کتاب «حوزه‌هاى علمیه شیعه در گستره جهان»، تألیف سیدعلیرضا سیدکباری، یک نکته مطرح می سازد. در این کتاب «وضعیت آموزشى حوزه‌هاى علمیه مورد بررسى قرار گرفته است. فلسفه تعلیم و تعلّم در اسلام، علوم اسلامى و بنیان‌گذاران آن، ادبیات اسلامى، علوم قرآنى، علم الحدیث، اصول فقه و فقه و علوم دیگر اسلامى به‌تفکیک مورد مطالعه قرار گرفته است؛ به‌عنوان مثال در علم فقه اسلامى نام ۲۲۱ فقیه شیعى با ذکر کتب فقهى آنها آورده شده است. این بخش با نام شیخ صدوق و شیخ مفید و روح الله خمینی.» در فصل چهارم این کتاب: «چگونگى شکل‌گیرى و رشد و بالندگى حوزه‌هاى شیعى مورد بررسى قرار گرفته است. مطالعه این بخش از کتاب بر اساس کشور بوده و به ترتیب حجاز، عراق، لبنان، سوریه، ایران مطالعه و به ازبکستان ختم شده است. به‌طور خلاصه درباره ۱۳ کشور به‌تفکیکِ مهم‌ترین مراکز علمى، اطلاعات ارزشمندى از حوزه‌هاى علمیه، علما و آثار منتشره آنها ارائه شده است».
سایت خبرگزاری رسمی حوزه بتاریخ بیست اسفند ۱۳۹۷ از جانب «حجت الاسلام والمسلمین حسینی کوهساری بیان کرد: امروز در عرصه بین الملل حدود ۱۰۰۰ حوزه علمیه وجود داشته و قریب به ۵۰۰ هزار نفر در حوزه های جهان مشغول فعالیت هستند که ۱۰۰ هزار نفر از طلاب خارجی در ایران تحصیل کرده اند و زبان فارسی را می‌دانند».

رژیم دینی فقط به جامعه ایران ضربه نمی زند بلکه دارای یک عملکرد جهانی است و شیعه گری را با هدف جهادگرایی به همه جا انتقال می دهد. پروپاگاند فاشیستی شیعه در جهان سربازگیری کرده و مبلغان مذهبی را پرورش می دهد تا در جنگ دینی ذهن را تحت تاثیر قرار داده و مغلوبه کند. روند آخوندسازی و تدارک جاسوس و تروریست و همکاری با باندهای قاچاق بین المللی درهم تنیده هستند.
در هند در شهر «لکنهو» که از بزرگترین شهرهای علمی هند است حوزه علمیه شیعه وجود دارد. در پاکستان در شهر های «بلتستان» و «گلگت» حوزه های علمیه شیعه دایر است. در افغانستان حوزه های دینی شیعی بیشتر در شهر های کابل، غور و پنجاب غربی قرار دارند. در ازبکستان در سمرقند مدرسه های دینی شیعیان از مدارس مهم علمیه شهر سمرقند محسوب می شوند. از دیگر کشورهایی که مراکز فقهی و حوزه های شیعی در آنها تأسیس شده است می توان به آذربایجان، لبنان، مصر، بحرین، چین، گرجستان، سریلانکا، غنا، سیرالئون، نیجریه، تانزانیا، آلبانی، انگلستان، اندونزی، آفریقای جنوبی، عربستان و بوسنی اشاره کرد.

حوزه های شیعه در جهان در ارتباط تشکیلاتی با سپاه قدس و سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی قراردارند. حوزه ها بخشی از نظام ایدئولوژیک پروپاگاندی و جاسوسی و تروریستی رژیم در خارج از کشور است. این حوزه های شیعه، همراه با انجمن ها و مراکز فرهنگی وابسته به حکومت، همراه با شبکه مخفی آدم ربایی و پولشوئی، همراه با باندهای قاچاق برای کشتن مخالفان رژیم و شهروندان یهودی، همراه با دیپلوماتهای اسلامی تروریست، همراه با فرقه های لابیگری، همراه با مزدوران غیر ایرانی که توسط رژیم خریده شده اند تا به قتل و بمب اندازی دست بزنند، یک ماشین جنایتکار سازمانیافته بزرگ سراسری در جهان را تشکیل می دهند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.