خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ (برگ 20)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

زن و تابوهای اجتماعی / لیلا سامانی

دفترچه ممنوع

دفترچه ممنوع

نگاهی به رمان ” دفترچه ممنوع ” اثر آلبا دسس پدس
به مناسبت سالروز تولد آلبا دسس پدس

“آلبا دسس پدس”، نویسنده‌ای ست که با وجود گرایشهای فمینیستی‌اش، سعی کرده است تا کمتر از مسیر تعادل و انصاف خارج شود. او در رمانهایش به بررسی کشمکش درونی و بیرونی زنانی می‌پردازد که از قوانین مردسالارانه‌ی حاکم بر زندگیشان به تنگ آمده‌اند. همانهایی که در تقابل میان خواسته‌های باطنی و آنچه از سوی اجتماع و خانواده به آنان تحمیل می شود، معلق شده اند. این چالش عظیم که از دیرباز معضل بسیاری از زنان در همه جای جهان بوده است، سبب شده که داستانهای این نویسنده‌ی ایتالیایی- کوبایی برای زنان بسیاری ملموس و آشنا باشد. مساله ای که شاید با حرفه‌ی روزنامه نگاری دسس پدس نیز، چندان بی ارتباط نباشد.

dfs45itu574323

شخصیتهای مخلوق پدس، معمولا زنان مشوشی هستند که در حیطه‌ی زندگی خانوادگی، دچار اضطراب و تلخ اندیشی شده اند، آنها یا زنان جوانی هستند که خود را تنها می دانند و یا زنانی میانسالند که از فراموش شدن و ندیده شدن در رنجند. از همین روست که برای فرار از این پوچی ونابسامانی، به مسکن عشق پناه می برند، عشق هایی که هیچ راهی به سوی امنیت و آرامش گمشده‌ی آنان باز نمی کند و نتیجه‌ی پناه بردن، به این گریزگاه موقت، چیزی جزآشفتگی بیش از پیش روان پیچیده ی این زنان نیست، چرا که از این پس با ورود معضلی جدید به نام “تردید”، فصلی دیگر از استیصال آنان آغاز می شود.

 آلبا دسس پدس

آلبا دسس پدس

ورود همین تردید است که به واکنشهای متفاوتی منجر می شود، برای مثال، این کشمکش، در رمان ”از طرف او”، “الساندرا” را به افسردگی و ناامیدی مبتلا می کند و در نهایت در پی جنون آنی او، قتل شوهرش رقم می خورد و یا در ”عذاب وجدان” قهرمان زن داستان در تردید میان ماندن در کنار همسر و رفتن به نزد معشوقش دست و پا می زند، اما در” دفترچه‌ی ممنوع ” شکل این تعلیق و دودلی و همچنین واکنش قهرمان به آن متفاوت است.
رمان “ دفترچه ی ممنوع” وصف حال زن چهل و سه ساله ای به نام “والریا” ست، زنی که در میان حلقه ی وظایف خانه داری، کار بیرون از منزل و رسیدگی به مشکلات دو فرزند جوانش”میرلا” و “ریکاردو”، محاصره شده و مزه‌ی اندیشیدن به خود و زنانگی اش را به فراموشی سپرده است. او از این که وقتی را تنها به خود اختصاص دهد، احساس گناه می کند وحتی ثبت وقایع روزمره در “دفترچه” ای که به تازگی آن را خریده است، را عملی “ممنوع” قلمداد می کند. او در حالیکه وجود چنین دفترچه ای را پنهان می کند، در جست و جوی کنج خلوتی ست تا بتواند در آن بیندیشد، بنویسد و خود را بیابد. زاویه ای که او هر چه در خانه اش می جوید، آن را نمی یابد، والریا، در خانه ای که او باید آن را برای شوهر و فرزندانش تبدیل به مامنی امن سازد، جایی برای بودن ندارد، از همین روست که به سکوت و خلوت بعد از ظهرهای شنبه در محل کارش پناه می برد، اما این خلوت هم با حضور رییس شرکت و ابراز عشقش نسبت به او برهم می ریزد و از آن پس “تردید” هم به دایره ی معضلات زندگی والریا افزوده می شود.
داستان درسالهای پس از جنگ جهانی دوم رخ می دهد، زمانی که ایتالیا، بحران اقتصادی شدیدی را از سر می گذراند و این امر سبب شده است تا خانواده ی چهار نفره ی والریا در وضعیتی پایین تر از سطح متوسط به سر ببرند و همین مشکلات اقتصادی بر معضلاتی نظیر شکاف میان والدین و فرزندان، افسردگی والریا و نگرانی همسرش دامن زده است.
والریا، زنی ست، طالب دیده شدن. او شخصیت خود را فراموش شده و تصاحب شده می داند، او از این که همسرش، “میشل” مانند فرزندانش، او را “ماما” می نامد و یا مادرش با نام مصغر “ب. ب” او را خطاب می کند، رنج می برد.
چون باز هم مرا به این نام خواند، گریه‌ام شدت پیدا کرد، سال‌هاست که دیگر من برای او فقط «ماما» هستم ….
او در جست و جوی “والریا” ست. در واقع او با خریدن دفترچه برای ثبت افکار مختص خودش، دست به عصیان می زند، دفترچه ای که خواننده از همان آغاز داستان، با این جملات کنایه آمیز به ممنوعیت خریدش پی می برد:
دکان سیگار فروشی خیلی شلوغ بود… منتظر نوبتم بودم که در ویترین مغاره متوجه یک کتابچه شدم… همان طور که توی کیفم پی پول خرد بیشتری می‌گشتم گفتم: «یک دفترچه هم بدهید». اما وقتی سرم را بلند کردم دیدم که صاحب مغازه قیافه‌ای جدی به خود گرفته: « نمی‌شود، ممنوع است!» و بعد آهسته به من حالی کرد که روزهای یکشنبه یک پلیس دم در مغازه می‌ایستد که جز سیگار چیز دیگری به فروش نرود….

 آلبا دسس پدس

آلبا دسس پدس

اما والریا با شروع نوشتن وقایع روزانه اش، بیش از پیش به خلا های زندگیش پی می برد.او در مسیر این عصیان هرچه پیش می رود، مایوس تر می شود، چرا که در می یابد، چگونه روزهای زندگیش را صرف خدمت به دیگرانی کرده است که هرگز ایثار او را قدر ننهاده اند و او را همواره از خود حقیقی اش دور نگاه داشته اند، با این همه، والریا زنی بی شهامت و فرصت سوز است برای نمونه حتی واکنش او در دست رد زدن به سینه ی رییسش عملی ست که بیش از آنکه بر آمده از حس وفاداری باشد، ادامه ای ست بر همان هراس ها، خودسانسوری ها و خود فراموشی های همیشگی، او نهایتا در مقابل همه ی تحمیلها، ستمها و استثمارها تسلیم می شود و با سوزاندن دفترچه اش، خود را به فراموشی کامل می سپرد تا بتواند با آسودگی ناشی از ” جهل مرکب”، به روزهای سرد و یکنواخت گذشته برگردد و دیگر نگران هویت گمشده اش نباشد، چرا که او در واقع با سوزاندن دفترچه دست به خودکشی شخصیتی زده است.
این آخرین صفحه است. دیگر چیزی در آن نخواهم نوشت، و روزهای آینده همچون این صفحه های سفید آرام و سرد خواهند بود….

والریا، زنی ست که در مورد همه ی بعد های شخصیتش دچار سوء تفاهم است، او نه درک درستی از سن و وجهه اش دارد و نه حتی با زنانگی خود آشناست، او با آن که تنها چهل و سه سال دارد و با دوستش “کلارا” که نماد زنانگی و شادابی ست، همسن است، خود را پیر و شکسته می داند،
… نمی‌فهمم چطور کلارا می‌تواند این کار را بکند، چون او دیگر جوان نیست و هم سن من است. میشل با آنکه خوب می‌دانست کلارا همسال من است مثل اینکه تعجب کرده باشد گفت: ظاهرا کلارا خیلی جوان و بشاش است …
او با آنکه در مقابل آینه اندام خود را همچنان سالم و برقرار می یابد، اما از همین کار هم احساس گناه می کند، او گمان می کند، زندگی او صرفا باید در جهت حمایت از شوهر و فرزندان و تر و خشک کردن آنان سپری شود. والریا گاهی عدم وجود روابط زناشویی با میشل را با سن بالا و حضور بچه ها، توجیه می کند و می نویسد:
شاید دلیلش وجود بچه در پشت دیوار اتاق خواب است که از سالها پیش نمی‌گذارد ما با هم مثل زمان عروسی یا موقعی که بچه ها کوچک بودند باشیم. باید منتظر بود آنها از خانه بیرون بروند، باید مطمئن بود و نگرانی داشت که هر لحظه ممکن است وارد شوند ، … شب در تاریکی باید سکوت اختیار کرد و روز باید آنچه را که روی داده از ترس این که مبادا آن را از چشمان‌مان بخوانند فراموش کرد … اگر بچه‌ها ما را غافلگیر می‌کردند، اخم کرده و با حالت دل به هم خوردگی سکوت می‌کردند من از تصور حالت آنها بر خود می‌لرزم….

fg5520;li

اما با بررسی دیگر اعترافات او مشخص می شود که سابقه ی فرار او از زنانگی، به سالهای جوانی او بر می گردد:
وقتی با میشل نامزد بودیم، من هم با او عشقبازی می‌کردم، ولی تظاهر می‌کردم که این عمل را بر خلاف میل خود انجام داده و فقط به خواسته دل او، بدون رضای خودم، جواب می‌دهم و همین طور هم شب عروسی و هر شب دیگری که با میشل عشقبازی می‌کردم….
… دیگر اکنون به یکدیگر نامه‌ای نمی‌نویسیم، ما هر دو از احساسات عاشقانه خود، همچون گناه خجالت می‌کشیم و به این شرم عادت کرده‌ایم و در نتیجه رفته رفته این احساس واقعا برایمان تبدیل به گناه شده است…
البته وجود چنین مسائلی در هویت زنی چون والریا، آنچنان هم امری شخصی و ذاتی نیست و گاه بر می گردد به تابوهایی که جامعه به او تحمیل کرده است و والریا با آنها تربیت شده و خو گرفته است:

فیلمی که به دیدنش رفته بودیم … داستان زن و مردی بود که عاشق یکدیگر شدند … در یک صحنه آرتیست‌ها یکدیگر را بغل کرده و می‌بوسیدند، بعد از یکدیگر جدا شده و به چشمان هم مدتی نگاه می‌کردند و باز همدیگر را در آغوش گرفته و می‌بوسیدند. دلم می‌خواست آن صحنه را تماشا نکنم؛ حس می‌کردم هرگز این قدر ناراحت نشده بودم. با وجود اینکه حالا دیدن چنین صحنه‌هایی در یک فیلم خیلی عادی است به نظرم می‌رسد خیلی بی پرده است و می‌بایستی آنها را سانسور کنند، مخصوصا دیدن چنین صحنه‌هایی برای جوانها اصلا مناسب نیست … وقتی چراغ‌های سالن روشن شدند آن قدر ناراحت بودم که خیال می‌کردم لخت مادرزاد آنجا ایستاده‌ام ….
همین تناقضات درونی و اعتقادی ست که والریا را به دوگانگی شخصیتی کشانده است، او از سویی در جست و جوی یافتن خود است و از سویی از جسارت و شجاعت لازم برای این کاربرخوردار نیست، والریا در حالی که از شنیدن متلک های مردان خیابان شوقی در دلش بیدار می شود، اما بلافاصله خود را سرکوب می کند و می نویسد:
مرد جوانی بود در حدود ۳۵ سال داشت. وقتی از کنارش گذشتم چیزی زمزمه کرد که اول ملتفت نشدم ولی بعدا یک مرتبه فهمیدم چه گفته است، یک کلمه احمقانه، تکرارش در اینجا واقعا مسخره است، شاید او نمی‌توانست حدس بزند که من صاحب دو فرزند بزرگ هستم، وقتی به گفته او فکر می‌کنم دلم می‌خواهد بخندم، او گفته بود: چه خانم زیبایی!
… به هر حال حالا می‌توانم به خودم اعتراف کنم که این حادثه مرا در خوشی و شعفی فروبرده که از زمان دختری تا کنون دیگر حس نکرده بودم.

 آلبا دسس پدس

آلبا دسس پدس

والریا، با وجود این که هر هفته شنبه بعد از ظهر را در کنار رییسش، “گوییدو” می گذراند، با او به گردش می رود و بازوی او را در زیر بازوی خود حس می کند ولی نمی تواند، درخواست عشق او را به تمامی بپذیرد و درخواست او را برای سفر رد می کند، در حالی که او این تصمیم را نه از سر عشق و وفاداری به میشل، بلکه از روی ترس و ریاکاری همیشگیش گرفته است:
… وقتی از هم جدا شدیم دلم می‌خواست به دنبالش دویده و او را صدا کنم. می‌دانستم که این آخرین امکان جوانی من است که دارد دور می‌شود … باید از روز اول که او از من تقاضا کرد با او به مسافرت بروم قبول می‌کردم چون در حقیقت جز این آرزویی نداشته‌ام. صرف نظر کردن من یک بار دیگر نشانه‌ای است از ترسو بودن که میرلا اسم آن را دورویی و تظاهر می‌گذارد …
و یا در جایی دیگر اعتراف می کند:
آرزو می‌کردم حتی اگر شده برای یک روز، فقط یک روز یک شب مثل آنها زندگی کنم. مردی را ملاقات کنم که نه بدانم اهل کجاست و نه او اسمم را بداند. کم کم با این رویا حس می‌کردم واقعا دلم می‌خواهد چنین چیزی پیش بیاید. دلم می‌خواست متمول بودم … و علاوه بر همه اینها مرد دیگری جز میشل مرا دوست می‌داشت. نوع دیگری غیر از آن که میشل مرا دوست داشته است، آن‌طور که من خود عشق را قبول دارم مرا دوست بدارد….
والریا همچون دیگر قهرمانان داستانهای “پدس” با اینکه از مردان زخم خورده است ولی در مقابل زنان به جنگ بر می خیزد، او اذعان می کند که همواره نسبت به دخترش، “میرلا” سنگدل تر بوده است و با پسرش “ریکاردو” با نرمی رفتار کرده است، او بر رابطه ی میرلا و “کانتونی” برچسب بی اخلاقی می زند و با تجسس در روابط این دو، درصدد است تا ارتباط عاطفی آنان را با یکدیگر مختل کند. او حتی وقتی از بارداری “مارینا”، دوست دختر پسرش، مطلع می شود، همه ی تقصیرها را متوجه مارینا می داند و او را آماج شماتت های خود قرار می دهد.
مردان داستان “دفترچه ی ممنوع” مردانی خودخواه و سلطه جو هستند، برای نمونه، ریکاردو که شرافت خواهرش را برای ارتباط با کانتونی زیر سوال می برد، به دنبال بارداری مارینا، خود را برای ازدواجی زود هنگام محق می داند و یا میشل، درحالی که کلارا را برای شادابی و خوشگذرانی اش می ستاید، رابطه ی عاشقانه را برای سن خود و والریا مناسب نمی داند. این مردان که از ظرافتهای دنیای زنانه، هیچ اطلاعی ندارند، گاه به نظر می رسد عامدانه دست به خرد کردن هویت زنان پیرامونشان می زنند. البته پدس با معرفی شخصیتی چون “کانتونی” مثال نقض همین مردان را هم به تصویر کشیده است.
با این اوصاف، به نظر می رسد، تنها زن جسور و واقع بین این داستان، میرلا ست، اویی که در تقابل بارز با مادرش قرار دارد، نیازهای خود را به خوبی شناخته است و برای رسیدن به آنها حاضر است، سد خانواده را هم پشت سر بگذارد. میرلا نمایانگر نسلی از زنان است که عصیان خود را به انجام می رسانند و در این راه هیچ تعصب و تابویی را بر نمی تابند، او درجایی خطاب به مادرش می گوید:

نویسنده مقاله: لیلا سامانی

نویسنده مقاله: لیلا سامانی

… به نظر تو در زندگی تان عشق هم وجود دارد؟ این فقر و بدبختی، این زحمت بی پایان، این از همه چیز گذشتن، این دویدن از اداره تا بازار! غافلی که با این سن و سال چطور خرد شده‌ای؟! ماما خواهش می‌کنم، تو نمی‌خواهی چیزی از زندگی بفهمی، ولی من همیشه تو را زن فهمیده‌ای شناخته‌ام. فکرش را بکن، این چه زندگی است که تو و پاپا دارید؟ چرا نمی‌خواهی بفهمی که پاپا دارد از بین می‌رود و تو را هم به دنبال خودش می‌کشد….
به هر روی، آنچه آلبا دسس پدس از میان اوراق سوخته ی دفترچه ی ممنوع به خواننده نمایانده است – و “بهمن فرزانه” استادانه آن را برای خوانندگان فارسی زبان ترجمه کرده است – حکایت از زندگی سوخته ی زنانی دارد، که نسبت به خود و هم جنسشان بی رحم و ظالمند، آنها یا با منویات درونی خویش بیگانه اند و یا اگر نیستند، ازجلوه کردن حقیقت شخصیت و یا حتی شناخت راستین خود در هراسند، همان زنانی که با سوزاندن هویتشان و زدن نقاب تظاهر، تحت الفاظی چون وفاداری، ایثار و از خود گذشتگی، راه را برای تسلط بیش از پیش قوانین مردسالارانه باز می گذارند.

آیا حضور رژیم در بغداد و دمشق و صنعا یک پیروزی ملی است ؟ دکتر علیرضا نوری زاده

دکتر علیرضا نوریزاده

دکتر علیرضا نوریزاده

*دوست جوانی از رهروان مکتب پان ایرانیسم ، در پیامی تلفنی روی پیامگیر تلویزیون “ایران فردا ” به گلایه گفته بود ، شما که خود را رهرو راه بختیار و مصدق میدانید و با زنده یاد عاملی تهرانی و فروهر و پزشکپور دوستی و همدلی داشته اید چرا از گسترش نفوذ ایران در منطقه و حضور پررنگ سپاه در عراق و سوریه و لبنان و یمن شادمان نیستید؟ مگر بحرین مال ما نیست پس چرا به تلاشهای دولت ایران برای سرنگونی آل خلیفه و بازگرداندن بحرین به دامان وطن ، با تردید مینگرید و آن را خلاف مصالح ملی میدانید ؟

dsasssd4ret5

به گمانم موضوع آنقدر اهمیت دارد که نه تنها در یک نوشته بلکه در یک بحث و فحص عمیق باید به آن پرداخت . این سخنان که بعضا از دلهای پاک سرشار از عشق به وطن سرچشمه میگیرد ، حرفهای خطرناکی است . از آن دست که جوانان ألمانی را در دهه ۳۰ قرن بیستم میلادی به زیر پرچم هیتلر و بستر نازیسم کشاند . ما همه سرفرازی ، اقتدار و پیشرفت سرزمینمان را در پرتو برپائی مردمسالاری در یک حکومت ملی و سکولار که حقوق آحاد ملت ایران را بی توجه به جنس و نژاد و مذهب به رسمیت بشناسد و تنوع فرهنگی ایرانیان را ارج نهد ،در صلح و آرامش با همسایگان و عالمیان باشد ، آرزو میکنیم و شماری از ما ۳۶ سال است هریک بقدر کفایت و قابلیتهای خویش در راه تحقق این آرزو کوشیده ایم . اما هیچگاه راضی نمیشویم فراشدن پرچم اسلام ناب انقلابی محمدی از ئوع ولائیش را در قتلگاه های سوریه و عراق و مزار دوطفلان مسلم در کوفه و پارک امام در جنوب لبنان و حالا در خیابانهای صعده و صنعا ، به عنوان پیروزیهای “ایران ” و گسترش نفوذ “تهران ” در منطقه ( آنگونه که کارشناسان بی بصیرت و نادان غربی به خورد جهان میدهند ) ، به ما قالب کنند. اگر تجاوزات داعش را محکوم میکنیم و با مردم عراق و سوریه همدردیم که در برابر آدمخوارانی از نوع داعش قرار گرفته اند باید این حقیقت را نیز برزبان آوریم که در نگاه سنی های عراق و سوریه و یمن ، وابستگان رژیم ولایت فقیع اعم از سپاه بدری و جیش المجاهدین عراقی و حزب الله لبنانی و انصار الله یمنی و اهل بیت ولایت سپاه ، داعشیان دیگری هستند که همان کارهای داعش را منتها با رندی و تزویر بیشتر میکنند .

بیشتر بخوانید »

بررسی کتاب “روشنگر تاریکی ها” / رضا اغنمی

 روشنگر تاریکی ها: خاطرات جبار باغچه بان و همسرش

روشنگر تاریکی ها: خاطرات جبار باغچه بان و همسرش

روشنگر تاریکی ها
جبار باغچه بان و همسرش

چاپ نخست ۱۳۸۹ – تهران
مرکزپخش نشر چیستا
انتشارات موسسه فرهنگی هنری و پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

فهرست کتاب با: یاد نوشته های صفیه میربابایی (باغچه بان) شروع می شود. سپس: یادنوشته های جبارباغچه بان و سرانجام تسخیر قله آرزوها (ثمینه باغچه بان) است وبا آلبوم عکس ها به پایان می رسد.
یاد نوشته های صفیه میربابایی (باغچه بان) خاطرات ایشان ازدوران بچگی شروع می شود. ازسه چهارسالگی شان. زمانی که پدرش اسماعیل ازاسکی شهر[شهر کهنه] ترکیه به ایروان کوچیده در آنجا با «علویه خانم که دختر جوان وزیبائی بوده ازدواج می کند» حاصل این زناشوئی زلیخا و صفیه و پسری به نام فرید است. پس ازمدتی پدر به ناگهان دارائی خود را به حراج گذاشته، با فروش خانه و زندگی زن وبچه را به امید مادربزرگ رها می کند و به اسکی شهر برمی گردد. و این مصادف زمانی ست که جنگ بالکان شروع شده و هفت سالگی صفیه خانم که بعدها باهمسری جبار عسگرزاده، به خانم باغچه بان شهرت می رسد.

خاطرات دوران کودکی وجوانی ایشان ازغم انگیزترین خاطره هاست. اوکه ازسال های ۱۹۰۸ برابر با ۱۲۸۷ شمسی ، ویرانی جنگ اول جهانی و حوادث مناطق جنگی را روایت می کند، از پیامدها و بی خانمانی ها دربدری ها و آوارگی را به چشم دیده و ازسرگذرانده است خواننده را چنان عرق غم واندوه می کند که ناخواسته در درد بزرگ قهرمان داستان که خاطرات نویسنده است شریک می شود ونمی تواند کتاب را زمین بگذارد.

baghchebbannde

نویسنده از استانبول می گوید. از زمانه ای که با خانواده در آن شهر زندگی می کنند: «حالا هفت سال داشتم و من را درمدرسه دانش مکتب فرستاده بودند. نمی دانم این جنگ چه مدت به درازا کشید. پیوسته خبرهایی از شکست ارتش ترکیه می رسید و کشته شدن غیرنظامی های تُرک به گوش می رسید» پدر به مرض سل دچار شده می داند که زیاد عمر نخواهد کرد. به شدت نگران است. برای حفظ زندگی خانواه اش به ایروان برمی گردند. پس از فروش خانه و اثاثیۀ زندگی عازم منطقۀ قفقاز وایروان می شوند :
« ازاستانبول تا شهر باطوم را با کشتی سفر کردیم. هفت شبانه روز روی دریا بودیم دریا طوفانی بود وهرلحظه بیم آن می رفت که کشتی غرق شود وبالاخره به باطوم رسیدیم پس ازاقامتی کوتاه با قطار به سوی ایروان راهی شدیم. . . . . . . پدر بعداز شش ماه فوت می کند. جنگ هنوز ادامه داشت و رفته رفته صورت زشت خود را بیشتر به مردم نشان می داد. . .» توسط دایی اش که ساکن تبریز بوده عازم آن شهرمی شوند ولی انجا نیزبه خاطربد خلقی های مادربزر گ نمی توانند دوام بیاورند وناچار به ایروان بر می گردند. روایت عبور از رود ارس را شرح می دهد تاریکی شبانه است و ازدحام وهیاهو؛ زیرغرش باران تند و شدید:
«چشم چشم را نمی دید تنها صدای صوت و حرکت قطارها ازیک سو وغرش رود ارس وهمهمه مردم ازسوی دیگرشنیده می شد . . . یک مرد شوهرعمه ام که ما به او عمو می گفتیم دو زن – مادرم وعمه ام وما پنج بچه که یکی شان حیدر کوچولو، پسرعمه ام بود درحال عبور ازپل بودیم.» عمو گم می شود وآنها بدون مرد وارد قطار می شوند. سالدات های روس در تدارک حمله به این خانوادۀ بدون مرد هستند. دوران جنگ است وناامنی و تجاوزها. مسئول قطار که یک مرد ارمنی است ازاین خانواده مسلمان حمایت می کند وامنیت ان ها را درمقابل تجاوز سالدات های روس حفظ می کند. عمو پیدا می شود و ماجرا را می شنود با سپاس ازآن مرد ارمنی، می خواهد پولی هم به او بدهد که می شنود: «قونشو [همسایه] برای انجام این کار ازشما پولی نخواهم گرفت من هم زن و بچه دارم و مدت هاست که از وضع شان بی خبرم . . . »
باشروع جنگ جهانی اول اوضاع بدتر و پریشانی ها اوج می گیرد. « ما درکنار راه جسدهای مرده ولاشه های گندیدۀ جانوران را می دیدیم و ازبوی تعفن آنها نفس های مان تنگ شده بود. بیماری وبا و تیفوس نیز همه جا را فرا گرفته بود».
جنگ ارامنه با مسلمان ها درمنطقه شروع شده بود. کلیساها ومساجد ویران شده، تمام آبادی های سر راه خالی وساکت، و ازسکنه خبری نبود. «پس از سه یا چهارشبانه روز درحالی که همه مان با مرگ دست پنجه نرم می کردیم به قصبه ایگدیرکه خالی ازسکنه بود رسیدیم . . . . . . چه بسیار انسان هائی که مردند یا ناپدید شدند. یکی ارناپدید شده ها خواهرمن زلیخا بود که هیچگاه نتوانستیم پی به سرنوشت او ببریم»
دراین روزها که شانزده ساله است با جبارعسگرزاده – باغچه بان بعدی – که همشهری همدیگربودند و مهاجر، ازدواج می کند . پس ازگدراندن روزهای بسیارسخت ودربدری ها بالاخره وارد ایران شده سر از مرند و تبریز درمیآورند وبعد ها، شیراز و تهران مسکن اصلی آنها می شود.

جبارباغچه بان
آنگونه که باغچه بان خود را معرفی می کند ایشان « در۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ برابر با ۸ مه ۱۸۸۵ در شهرایروان زاده شدم. پدربزرگم رضا از اهالی تبریز بود پدرم عسگر نام داشت که درشهرایروان با معماری وقنادی زندگی می گذراند. به رسم آن روزگار سواد اندک پایه را درمکتب خانه ای دریک مسجد آموختم» وسپس ازخُلقیات ورفتارهای پدرش که «مردی درستکار اما خشن و مستبد بود» یاد می کند. نوجوانی و جوانی را با ایمان مذهبی می گذراند. روزه خواری های پنهانش را بامادر درمیان می گذارد: «خدا دیده و فهمیده و روزقیامت مرا خواهد انداخت توی جهنم». مادر او را دلداری داده می گوید: « بیخودی می ترسی خدا به تو کاری نخواهد داشت. خدا هیج بچه ای را آتش نمی زند» درپند و اندرز مادرانه ازعدم تحمل و تسلیم او به گرسنگی چند ساعته، یادآورمی شود: «مردی که زورش به خودش نرسد به هیچ چیز دیگری زورش نخواهد رسید».
درپانزده سالگی با ترک تحصیل به کار می پردازد. به طور پنهانی درخانه به برخی دختران آموزش می دهد. «درهمان روزگارجوانی خبرنگار روزنامه های قفقاز ومجله فکاهی «ملانصرالدین» شدم» دربیست سالگی ۱۲۸۴ برابر ۱۹۰۵ میلادی درجنگ های ارامنه ومسلمان به زندان می افتد. درزندان نشریه ای فکاهی به نام “ملا نهیب” منتشر می کند: « ومن درمدت یک هفته پنجاه نسخۀ هشت صفحه ای با دست می نوشتم». با وارطان نامی آشنا می شود که زندانی سیاسی و مرد پخته و با دانشی ست. در زندان پیرمردی ارمنی که همیشه انجیل می خواند روزی در درگیری با وارطان، وحمایتِ نویسنده از پیرمرد با وارطان اول درگیر و بعد آشنا و دوست می شود: «اونخستین درس زندگی را به من آموخت. درس صلح و آرامش، درس استدلال و منطق ، به جای جدل ومناقشه، دوستی ما به این ترتیب آغاز شد» درسه ماهی که باهم بودند هرروزبا هم به صحبت می نشینند. «درواقع آموزش مرا به عهده گرفته بود. ازتاریخ وجغرافیا و علوم طبیعی و پیدایش دنیا ومنشاء حیوان و انسان برایم درس گفت» نویسنده با قدردانی از وارطان و شمردن صفات انسانی او می افزاید «دربارۀ وارطان همین بس که بگویم اویک فرشته بود که به شکل انسان با اندیشۀ برابری انسان ها برمن ظاهرشد او زندان را برای من به کلاس درس بدل کرد. وارطان با درس های خود برای همیشه مرا از زندان افکار پوسیده ام رهانید».
ازفلاکت های مردم ونا به سامانی های اجتماعی که پیامدهای جنگ اول و جنگ های ارامنه و مسلمان ها بود دربرگ های زیادی روایت های تلخی دارد که به نظر می رسد درست ترین و صحیح ترین اطلاعات باید بوده باشد. به روایت همین خاطره : «سیاست های دولت های بزرگ براین بود که مردم وقوم های گوناگون را به جان هم بیاندازند» به همان میزان که ارامنه مسلمان ها را می کشتند، مسلمان ها نیزارامنی ها را می کشتند. ویرانی و تلفات از هردو طرف بود.
از دکترصفی زاده نامی اسم برده که درارتش روسیه خدمت می کرد. از انسانیت و نیکنامی وخوش سیرتی او می گوید. درآن روزهای سخت جنگ ارمنی – مسلمان «اسباب جراحی و داروهای لازم را به زین اسب می بست و برای درمان زخمی ها داوطلبانه راهی جبهۀ جنگ می شد. گاهی سه چهار روز به خانه بر نمی گشت و بیشتربا لباس و چکمه درصحرا می خوابید و اززخمی ها پرستاری می کرد . . . . . دکتر صفی زاده درسال ۱۲۹۷ هجری شمسی، مانند دیگر مهاجران ازراه ماکو وارد ایران شد . . . . . . و در۱۳۰۳ با درجۀ سرگردی وارد ارتش ایران شد ومدت سیزده سال در شاهپور سلماس اقامت و زندگی کرد» . . . کوچکترین فرزند او دکتر اکبر صفی زاده درتبریز به درمان مردم و تدریس دردانشگاه مشغول است».
جبارباغچه بان در۳۴ سالگی در۱۲۹۸ « با خانوادۀ پریشان خود وارد خاک ایران شدند» در شهر مرند مسئولین اجازه نمی دهند به سمت تبریزحرکت کند به ناچار درآن شهرماندگار می شود. با کمک حزب تجدد با سمت آموزگار با حقوق ماهی ۹ تومان درمدرسۀ احمدیه مرند به کار مشغول می شود. ازنخستین روزشروع کارش به نفرت یاد می کند. ازهوای نامطبوع وتهوع آورکلاس ولباس های پاره ومندرس وتن های کثیف شاگردان به ویژه سرهای کچل آنها : «چون ازخودم پولی نداشتم ازآشنایان کمک مالی می گرفتم به مصرف دوا ودرمان و تمیزکردن سرو گردن شاگردانم می رساندم . . . خودم سر بچه ها را با دست خود می شستم ودوا می زدم و می بستم . . . » ترتیب لباس یک شکل برای شاگردان واجرای بازی نمایشنامه ای به نام “خورخور” نوآوری های اورا برسر زبان ها می اندازد. همو با گرفتن امتیازبرای تأسیس یک دبستان دخترانه که «فرهنگیان لوازم مدرسۀ احمدیه را برای این دبستان نوبنیاد دراختیارم گذاشتند . . . درافتتاح دبستان عده ای از اهل بازار، با فریب و نقشۀ یک روحانی تیره فکربه سرم ریختند وبا اجیرکردن چند شرخر مرند قصد جانم را کردند که به خانه شجاع نظام که حاکم مرند بود پناهنده شدم»
نوآوری های این معلم دلسوز، به مزاج مدیردبستان که پدرزنش وکیل بانفوذی بوده خوش نیامده با توطئۀ و پشتیبانیِ او، درتدارک طرد این معلم تلاش می کند که موفق نمی شود. در این میان بلوری شهردار تبریز نیاز به آموزگاری دارد برای یک دبستان تازه تأسیس درتبریز که نویسنده درخور مقام و منصب این کار، به تبریز منتقل می شود.
درتبریزبا کمک وهم اندیشی با فیوضات رئیس فرهنگ آدربایجان، که ازفرهنگیان محلی بود با تأسیس (باغچه اطفال) موفق می شود. با یاد آوری از توانائی ها و ابتکارات شخص خودش به قروتنی اشاره می کند: « . . . کارهای من مانند یک شعبده باز چینی تحسین همه را بر [می] انگیزد. البته خودم نیز مانند شعبده بازان از معرکه هائی که برپا می کردم لذت می بردم».
با تغییر رئیس فرهنگ وآمدن دکتر محسنی نام ازمرکز، اوضاغ زیرورو می شود. این شخص مغرض که نسبت به مردم آذربایجان و زبان آذری بدبین و دشمنیِ خاصی داشت وسینه به سینه بد دهنی ها و توهین هایش ورد زبان مردم بومی تبریز بود، همیشه به ننگینی از او یاد می شود. «دکتر محسنی به جای این که سوابق وعلائق فرهنگیان را تقدیر وتشویق کند، دستور اکید داد که درادارۀ فرهنگ، کارمندان با مراجعان مدرسه ها دربیان با یکدیگر باید به زبان فارسی گفت وگو کنند. ادامه این روش به آنجا منجرشد که «روزی عده ای خانه اورا محاصره کرده باسنگ به جانش سوء قصد کردند تا بالاخره والی مجبورشد برای حفظ حان او یک دسته سربازبفرستند» این کارشکنی ها بالاخره اثرمنفی خودرا بروز می دهد درسال ۱۳۰۶ با قطع کمک های مالی ازطرف فرهنگ “باغچۀ اطفال” تبریز منحل شد.
با انتقال فیوضات به شیراز، فرصت مناسبی پیش آمده که نویسنده به شیرازبرود. درآن سالها مسافرت ازاین شهربه آن شهر درایران، احتیاج به جوازعبور و ورود داشت. اوبرای گرفتن جواز به شهربانی می رود و پس ازده روز سرگردانی موفق نمی شود. با سرهنگی که معاون درگاهی است دربگومگوی تندی سرهنگ فریاد می کشد « من چه می دانم، به هرجهنم دره ای که می خواهی برو» با چند ناسزا. و نویسنده هم فریاد می کشد وسرتیب درگاهی ازاتاقش بیرون آمده لگدی به اومی زند و زمین میافتد ویک راست میبرندش زندان. پس ازدوسه روزاز زندان بیرون می آید. داستان کسی که ضمانت او را برعهده گرفته و از زندان نجات داده است، از شنیدنی ترین داستان های عحیب است که درآیینۀ زمان، اوضاع دوران را به درستی درمعرض تماشای تاریخ گذارده است. نویسنده، دربارۀ ضامن خود که یک همشهری یعنی اهل ایروان است توضیح می دهد:
«دراواخر جنگ بین المللی اول که سلطنت “رومانوفها” با انقلاب خونین بالشویکها واژگون و زندانها شکسته شد سرتاسر روسیه درنا امنی واغتشاش می سوخت» فرار و مهاجرت خانواده ها و مردم شهر ها به نقاط دیگر جهان را نقل می کند. همو با دوبخش کردن این مهاجران، یعنی دکتر و مهندس و بازرگان و زندانی های ازسیبری برگشته که همراه و با هم به ایران رفتند و سکونت کرده و به کار مشغول شدند؛ دربستر این روایت با تمیز ومعرفی افراد شیادان را نیز معرفی می کند. عده ای نیز همان کارهای گذشتۀ خود را، البته با تغییر لباس و وضع ظاهری ازسرگرفتند. ضامن ایشان که عبای تاکرده زیربغل با تسبیح بلند دردست داشت، یکی ازآن شیادهای سابقه دار بوده «این شخص به جرم تجاوز به عنف در زندان های سیبری زندانی بود». دولت وقت ایران باشناسائی این افراد به طوری استفاده می کرد. نویسنده این موضوع را با کنایۀ تلخی روایت می کند:
«دراین پناهگاه یعنی ایران، گروه اول، گروه برجسته، نه فقط خوشکامی ندیدند، بلکه با ناکامی های زیادی هم مواجه شدند. ولی برعکس گروه دیگر که دستشان را به خون “عشقی ها” و “مدرس ها” سرخگون کردند و بسیار موفق بودند. بعضی شان صاحب ملک و ثروت های کلان و مقام های رفیع شدند. . . »
نویسنده پس ازرهائی ازآن زندان با رانندۀ جوانمردی به شیراز می رود «فقط چهارریالی را که به مأمورین درگاهی درسر جاده بود فوق العاده گرفت».
خاطرۀ خوش از شیرازوصفای مردم آن سرزمین را به زیبائی شرح می دهد. بافعایت های فرهنگی خود که مورد استقبال بوده، و ازاحترام محلی ها به نیکی یاد می کند. وسپس به تهران بر می گردد و با تشکیلات تازه ای که راه انداخته سرگرم می شود.
پس از شیراز به تهران آمده وسال ها درتهران با راه انداختن مراکز آموزشی خدمت می کند از علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به نیکی یاد کرده است. این مرد خودساختۀ متواضع و بی ادعا، «با وجود این که اطلاعات تکنیکی و تحصیلات فنی نداشتم و اطلاعاتم درمورد کارهای مکانیکی از حد ساختن یک زنگ اخبار تجاوز نمی کرد، تصمیم با ساختن تلفن گنگ گرفتم اسبابی که کر و لال ها با گرفتن میلۀ آن به دندان می توانند ازطریق استخوان فک ارتعاشات صوتی را دریابند» این دستگاه را به ثبت می رساند. و سپس تجربه پانزده سالگی خود در این مورد را شرح می دهد.
ازتوضیح بیشتردرباره این کتاب می گذرم که به درازا می کشد. اما گفتن دارد که نویسنده، برگ هایی مستند از تاریخ اجتماعی زمان را بی کمترین بیراهه رفتن ها بیان کرده است. شاید انتشار خاطرات در پس ۴۴ سال پس ازفوت نویسنده، درتبیین خاطره های پنهانی بی رابطه و بی اثر نبوده است.
دربارۀ تشکیل دبستانی برای “کر ولال” ها که ازمدت ها پیش فعالیت را شروع کرده بود می نویسد: « سال های بین ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ برای دبستان کر ولال ها حیات جدیدی محسوب می شود» وسپس از کمک های وزیر فرهنگ وقت دکترمهران با سپاس یاد می کند. وفعالیت های چندسالۀ آن را با جرئیات شرح می دهد. ازناکارآمدی جمعیت هیئت مؤسسان و بی انظباطی اعضای جمعیت، دل خونی دارد وبه بدی ازآن ها یاد می کند. «به جای اولویت دادن به برنامه تربیت معلم، اصرار ورزیدند بنای جدید دبستان وایجاد شبانه روزی درصدر برنامه قرار گیرد».
سرانجام با اتمام ساختمان «آموزشگاه کر و لال های باغچه بان» دریوسف آباد مرکزیتی در تهران تأسیس می شود وآموزش این عده ازمحرومان جامعه را به طور رسمی برعهده می گیرد.
جبارباغچه بان وهمسرش صفیه خانم میربابائی، با تلاش های پُردوام خود میراثِ بزرگی به یادگار گذاشتند و با این کار فرهنگی درخدمت بشریت، نام خود را جاودانه ساختند.

کشف تاریخی ولی فقیه / دکتر منوچهر فرح بخش

در هفته گذشته در “یادداشت اقتصادی هفته” در سایت خلیج فارس موضوع اقتصاد مقاومتی ولی فقیه تحت عنوان ” شو اقتصاد مقاومتی ولی فقیه ” مطرح گردید . این هفته نیز درادامه به نقشی که آقای خامنه ای میخواهد در اقتصاد کشور بازی کند میپردازیم . رهبر حکومت اسلامی از سال گذشته که ” دکترین اقتصادی ” خود را معرفی کرد دچار نوعی تب اقتصادی شده و درجه این تب گاه چنان بالا میرود که وی دچار پریشان گویی میشود. سال گذشته اقتصاد مقاومتی را در ۲۴ ماده به دولت و مجلس ابلاغ کرد . به دنبال ان یک موج تبلیغاتی گسترده درباره این تدبیر داهیانه رهبری با این هدف به راه افتاد که یک امیدواری کاذب در مقابله با بحران اقتصادی فراگیر موجود درجامعه ایجاد شود و چنین الغاء گردد که با اجرای این حکم حکومتی مشگلات اقتصادی کشور برطرف خواهد شد ، اکنون با گذشت یکسال مشاهده میشود که با وجود همه جنجالهای تبلیغاتی و برگزاری انواع همایشها در این زمینه بیلان کار منفی تر از آن است که انتظار میرفت وجادوی اقتصاد مقاومتی نه تنها تاثیری نداشته و امیدی در جامعه ایجاد نکرده، بلکه دستمایه انواع جوکها و وسیله تمسخر گردیده است . البته آقای خامنه ای هنوز امیدوار است که ” مانیفست اقتصادی ” خود را به ثمر رساند، کما اینکه چند روز پیش در دیدار با جمعی از مردم آذربایجان بار دیگر درباره بحران اقتصادی کشور داد سخن کرد و تز خود برای برون رفت از بحران را مجددا مطرح ساخت که اگر ازپیرایه ها و تکرار گوئی های منبری وی بگذریم خلاصه کلامش چنین است :

ali-khamaneieniesz

۱ – قطع اتّکاء بودجه‌ کشور به نفت
۲ – تکیه‌ بودجه دولت به تولید داخلی و مالیات ها و اداره‌ کشور با درآمدهای حاصل از مالیات تولید و کسب و کار
۳ – استفاده‌ حدّاکثری از ظرفیّت های داخلی و جغرافیایی. کشور ما روی نقشه که نگاه کنید، یک چهارراه بسیار حسّاس و مهمّ زمینی و هوایی است؛ دسترسی به آبهای آزاد هم دارد.
۴ – مصرف محصولات داخلی توسط مردم و مسئولین. آن چیزهایی که مشابه داخلی دارد، ملت ، محصول خارجیِ آن را مصرف نکند.
۵ – مبارزه جدی با قاچاق
۶ – مبارزه‌ جدی با بد حساب‌های بانکی
اینکه ولی فقیه پس از بیست و چند سال ناگهان به این کشف تاریخی رسیده است که عوامل مخرب اقتصاد کشور موارد فوق هستند و از وخامت اوضاع ابراز نگرانی میکند نه از روی دلسوزی به حال مردم است که اگر چنین بود دلار یکصد تومانی هنگام تکیه زدن وی بر تخت رهبری به ۳۵۰۰ تومان کنونی نمیرسید، تعطیلی بیش از ۵۰% واحدهای تولیدی پیش نمیامد، ده ها میلیارد دلار خسارت ناشی از تحریمها بر اقتصاد کشور تحمیل نمیشد و بسیاری هزینه های دیکر که لیستی طولانی است. نگرانی و دلواپسی شدید ولی فقیه آشکار شدن تنها نوک کوه فساد در دوره احمدی نژاد است که عبای آقا را نیز به شدت آلوده کرده است . تاراج میلیاردها دلار درآمد نفتی کشور در دولت احمدی نژاد که بدون تردید نمیتوانسته بدون اطلاع بیت رهبری صورت گرفته باشد او را بسیار پریشان احوال کرده است و از اینرو به دنبال تدابیری است تا با انحراف فکری درجامعه خود را از این مخمصه نجات دهد. اقتصاد مقاومتی در واقع تدبیری است دراین زمینه تا با ایجاد خط انحرافی وضعیت بی اعتبار خود را ترمیم بخشد.
آقای خامنه ای به خوبی میداند که مردم ایران هنوز سخنان صریح و واضح وی در نماز جمعه بعد از انتخابات سال ۱۳۸۸ را که ملت را تهدید کرد و آشکارا از احمدی نژاد حمایت نمود و گفت که نظراتش به وی بیشتر نزدیک است فراموش نکرده اند . احمدی نژاد مردی که بایستی جایش در بیمارستان روانی باشد، با حمایت رهبری با دست زدن به بزرگترین تقلب درتاریخ انتخاباتی کشور خود را پیروزمندانه از صندوق رای بیرون آورد و دست محبت آمیز رهبر هم بر سر او کشیده شد. حاصل این تقلب بزرگ فاجعه اقتصادی موجود است که درآمد نفت دود شد و به هوا رفت. در این بزرگترین تاراج ملی که در تاریخ کشور بی سابقه بوده است بیت رهبری اگر نه فقط نظارت که دخالت مستقیم داشته .
با رو شدن بخشی از حقایق در مورد این سرقت ملی شرافت انسانی و وظیفه ملی و اسلامی حکم میکرد که آقای خامنه ای بعنوان ولی فقیه و رهبر کشور و کسیکه میبایستی حافظ منافع ملی باشد وارد عمل شده با عذرخواهی از ملت و با یک حکم حکومتی احمدی نژاد را به دست قانون می سپرد تا حداقل وجدانش آسوده گردد . ولی وی نه تنها چنین نکرد و دفاع از احمدی نژاد را برحفظ منافع ملی ترجیح داد، بلکه برای نجات وی و درواقع خودش شوی اقتصاد مقاومتی را به راه انداخته است تا اذهان عمومی را به جهت دیگری معطوف سازد و باز با توسل به بهانه نخ نمای استکبار جهانی و تحریمها علل ضایعات اقتصادی را به آنها حواله دهد. در حالیکه مطلقا چنین نیست و اگر درآمد عظیم نفت این چنین به تاراج نمیرفت تحربمها نمیتوانستند اینگونه اثرگذار باشند. تقضیر و گناه آقای خامنه ای به مراتب بزرگتر از احمدی نژاد است زیرا که وی در نهایت میگوید المعمور و معذور .
متاسفانه آقای خامنه ای ازجمله دولتمردانی است که تفکری به شدت سیاست محور دارد . از نگاه وی سیاست اصل است و اقتصاد وسیله ای در جهت دستیابی به اهداف سیاسی . درچنین تصوری منافع ملی جایکاه واقعی خود را از دست میدهد و تدابیر اقتصادی نه بر پایه مکانیسم اقتصادی بلکه در جهت خواسته های سیاسی شکل میگیرد. این چنین برداشت ابزاری از اقتصاد که دقت عمل و رعایت ضوابط وقانونمندی های آن شرط اصلی است حاصلی جز افزایش ضایعات بر منافع ملی و ترویج فساد مالی ندارد . هزینه های میلیارد دلاری برون مرزی حکومت اسلامی مانند کمکهای مالی و نظامی به سوریه ، تامین مخارج حزب الله لبنان، کمکهای مالی و نظامی به حماس، وسایر هزینه ها در یمن و بحرین و غیره از جیب ملتی که بیش از یک پنجم جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند نه تنها توجیه اقتصادی ندارد بلکه خیانت مسلم به منافع ملی است. متاسفانه در جامعه استبداد دینی زده ایران که میهن پرستی یک جرم محسوب میشود و منافع ملی محلی از اعراب ندارد تعجب آور نخواهد بود که رهبر آن نیز که خود را نماینده خدا و یافته ای جدا بافته از جامعه میداند این حق را برای خود قائل شود که با درآمد کشور هرگونه که خود خواهد عمل کند خواه بصورت دزدیها و حیف میل های میلیاردی درون کشورباشد، یا هزینه های سرسام آور برون مرزی.

گزارش سخنرانی دکتر کریمی حکاک در لندن / شاملو از شعر تا شاعر… محمد سفریان

حرف شعر بود و احوالات شاعرانه؛ حرف حضور سیاست و اوضاع جامعه در ادبیات و حرف خیالهای دور و نزدیک؛ اینها همه، در شبی که به حالات و احوال «احمد شاملو» اختصاص پیدا کرده و «شاملو در یک نگاه» عنوان گرفته بود.
دکتر احمد کریمی حکاک که از جمله چهره‌های آکادمیک و علمی ادبیات شرق در محافل دانشگاهی به حساب می‌آید؛ این روزها طی حضوری یک ساله، در لندن به سر می برد تا دانشکده‌ی تازه تاسیس مطالعات ایرانی دانشگاه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن را رنگ و رونق بیشتری دهد. همین است که بسیاری از محافل ادبی و فرهنگی لندن، فرصت حضور ایشان را غنیمت دانسته و با برپایی برنامه‌هایی ادبیات ایران را دیگر بار به بحث و گفت‌و‌گو نشسته اند.

hakakkryew

عکس از عماد صدر

این بار نوبت به دو نهاد فرهنگی “بنیاد ژاله اصفهانی” و “انجمن سخن” رسیده بود تا با تجربه‌ی یک همکاری مشترک؛ علاقه مندان به شعر معاصر ایران را پای صحبت‌های دلنشین دکتر حکاک بنشانند. هم او که از جانب مجری برنامه، “ادیب سخنور” نامیده شده بود.
این برنامه که عصر روز جمعه بیست و هفتم فوریه و در سالن اجتماعات برونئی دانشگاه سواز برگزار می شد، هم آن طور که از نامش هم پیدا بود بنا داشت تا از جلوه‌های متفاوت شعر و زندگی شاملو بگوید و دیگر بار آثار و احوال شاعر آزادی ایران را مورد واکاوی قرار دهد.

احمدشاملو

احمدشاملو

عنایت فانی؛ مجری با سابقه ی تلویزیون بی بی سی فارسی که وظیفه‌ی گرداندن این برنامه را به عهده گرفته بود از پس ارائه‌ی یک معرفی کوتاه از دکتر حکاک، گفت که این برنامه در دو بخش مجزا تدارک دیده شده و بنای کار بر این است که در بخش اول سخنران برنامه از جلوه‌های کاری و شخصی شاملو بگوید و در دیگر بخش هم سروده‌هایی از او خوانده و به بحث گذارده شوند.
پس از صحبت‌های آقای فانی؛ دکتر حکاک نوبت کلام را در اختیار گرفت و با ارائه‌ی سر فصل هایی به صورت بسیار خلاصه و اجمالی شعر شاعر را در هر فصل مورد واکاوی قرار داد. موسیقی، عشق؛ آزادی، آرمان خواهی؛ وطن پرستی؛ استفاده از طبقات مختلف زبانی؛ نظم و آهنگ در شعر؛ سیاست و احوال جامعه و آثار پژوهشی شاملو از جمله‌ی سرفصل‌هایی بودند که مورد توجه دکتر حکاک قرار گرفته بودند.
آقای حکاک در قسمت‌های ابتدایی کلامش از موسیقی شعر شاملو گفت و عنوان کرد که بنا به اقرار خود شاعر، “حسرت اندوخته شده‌ی ناشی از دسترسی نداشتن به موسیقی” شاملو را به سمت شعر کشانیده. او همچنین از موسیقی رایج در شعر او هم گفت که در مقاطعی مثال شعر پریا سطحی بوده و در دیگر زمانی هم به عمق رفته و با جان شعر در آمیخته.
فقر؛ فقر و نداری عیان شاملو در کودکی دیگر موضوع مورد اشاره‌ی آقای حکاک بود. او گفت که شاملو به خاطر همان فقر به احوال طبقه ی مستمند توجه پیدا کرده و در ادامه هم به همان خاطر به احزب سیاسی خاص کشیده شده و (و روزی هم به خاطر دفاع از شعر و اندیشه اش از همان حزب جدا شده)…
حرف از تحصیلات مدرسی شاملو هم به میان آمد. سخنران اشاره کرد که همه می دانند که شاملو سواد مدرسی شایانی نداشت و همین موضوع هم باعث دو موضع متفاوت او در این مورد شده بود. یکی جنگ و ستیز او با علم مدرسی و دیگری ترس او از این حوزه که این هر دو در آثار و گفته‌های او مشهود است. آقای حکاک از همین مدخل به حافظ تصحیح شده به سعی شاملو رسید و گفت که آن حافظ به خاطر آنکه از جانب یک شاعر تصحیح شده، زیباست ولی از نگاه او فاقد اعتبار است چرا که با روش‌های تصحیح دانشگاهی تنظیم نشده؛ همین طور که کتاب کوچه‌ی او خوب است ولی به کل با امثال و حکم دهخدا متفاوت است.
آقای حکاک همین طور از اظهار نظرهای غیر تخصصی شاملو باب ادب کلاسیک ایران گفت و عنوان کرد که حرف‌های او باب فردوسی به کل یاوه است و به دور از درک درست ادبی. وی همچنین بلافاصله بعد از این کلام نکته‌ی جالب دیگری را یادآور شد و گفت:

احمد شاملو

احمد شاملو

” اینها البته هیچ ربطی به شعر او ندارد و شعر او خیلی هم خوب است. برخی مثلا می گویند که کسی که چنین نظر خارج از مدار عقلی عنوان کرده معلوم است که شعر خودش هم بی اعتبار است؛ اما هر گز چنین نیست. خیر. شعر او از نظرهایش جداست و ما بهتر است که خود شعر را قضاوت کنیم و از حواشی دوری کنیم.”
مباحث ناسیونالیستی و باورهای وطن‌پرستانه هم دیگر از حرف‌های دکتر حکاک بودند. او گفت که شاملو مثال ما در عصر ناسیونالیستی زندگی می کرده و طبیعی است که این احساسات را هم داشته باشد و در شعرش هم بیاورد. آقای حکاک همچنین عنوان کرد که اخوان به نسبت شاملو بسیار بیشتر از این اعتقادهای وطن پرستانه‌ی افراطی داشته اما شاملو وطنش را بسیار دوست داشته در حالی که وطن او همه‌ی دنیا بوده و می توان او را شاعری جهان وطن دانست.
عشق؛ قرار و بی قراری و عصیان‌گری هم دیگر از موارد اشاره شده بودند. آقای حکاک گفت عصیانگری شاملو بسیار شبیه عصیانگری فروغ بوده؛ منتها از نوع مردانه‌اش.
این بحث در ادامه به “آزادی” رسید؛ همان کیفیت آرمانی که جوری با نام شاملو سنجاق شده. آقای حکاک گفت که شاملو بیشتر از همه‌ی مفاهیم فکری، از آزادی گفته و او براستی که شاعر آزادی است. جالب اما نکته‌ی دیگر سخنران در این باب بود، آقای حکاک گفت شاملو از فقدان آزادی گفته و در ستایش‌اش هم شعر سروده؛ اما تعریف مشخص و واضحی از این معنا ندارد و سر آخر معلوم نمی شود که آزادی از نگاه او چگونه کیفیتی است.
قسمت‌های پایانی بخش اول هم به جنگ‌های همیشگی میان شاعران سبک کلاسیک فارسی و شاعران شعر نو اختصاص داشت؛ همانجا بود که دکتر حکاک به بزرگ‌تر شدن کار نیما توسط اخوان و شاملو اشاره کرد و با ارائه‌ی یک تاریخ اجمالی از این جدال بدین جا رسید که این نزاع ها و حرف ها اکنون به آخر رسیده و حالا وقت لذت بردن از این هر دو گونه‌ی شعر است و چه خوب که هر دوی این موارد در شعر امروز ساری و جاری‌اند و وجود دارند.
پس از سخنان ابتدایی، بخش دوم در قالبی بسیار صمیمی و دوستانه شروع شد؛ روال کار این طور بود که شعرهایی از شاملو که پیشتر در هیات دفترچه‌ای در اختیار حاضرین هم قرار گرفته بودند، توسط افراد داوطلب قرائت می‌شد و در پس آن افراد برداشت‌هایشان را از آن اشعار عنوان می‌کردند و دکتر حکاک هم پاسخگوی سوال های ایشان می‌شد.

sd44shamloos

عکس از عماد صدر

شعر اول که توسط عنایت فانی؛ مجری برنامه خوانده شد؛ “هجرانی” بود که به قول دکتر حکاک ریشه در نوستالژی دوری از وطن و علاقه‌ی زیاد شاعر به خانه اش داشت و در روزگار دوری او از ایران سروده شده بود.
این بحث حب وطن در ادامه به خاطره‌ای شنیدنی از یکی حاضرین انجامید؛ خانمی گفت که روزگاری ساکن سوئد بوده و اخوان هم برای شعرخوانی به آنجا آمده بوده. او گفت که مردم از شاعر خواستند که شعر زمستانش را بخواند و او گفت که آن شعر را دیگر دوست ندارد، چرا که شعر به عربی ترجمه شده. این خانم عنوان کرد که از این گفته‌ی اخوان افسرده شده و خواست تا نظر آقای حکاک را هم در این مورد بداند. آقای حکاک در اظهار نظری جالب؛ پس از موافقت با نظر فرد سوال کننده گفت که البته بهتر است که ما آنقدرها هم کمال گرا نباشیم و از شعرا هم انتظار اشتباه داشته باشیم. او در مثالی واضح تر عنوان کرد که وقتی به دیدن یک رقص می‌رویم، از حرکات زیبای رقصنده دلخوش می شویم و کاری به عقاید سیاسی او نداریم و همین موضوع هم در مورد شاعر صادق است و بهتر است که ما کاری به عقاید ایشان نداشته باشیم و تنها از شعرشان لذت ببریم.
در اشعار بعدی هم مباحثی باب وزن و قافیه در شعر شاملو و همین طور استفاده از طبقات مختلف زبانی در آثار او مطرح شد تا جلوه‌های فنی کار هم از بحث و کلام دور نماده باشند. آقای حکاک همچنین در تذکری بسیار هوشمندانه از نسخ فراوان اینترنتی گفت که معمولا با سلیقه و سواد کم تایپ شده اند و هر گز جان شعر را توان انتقال دادن ندارند. او ادامه داد که دانشجویان و کنجکاوان به ادبیات بهتر است که از نسخه‌های چاپی استفاده کنند که احتمال خطا در آنها کمتر است.
اگر که بیهوده زیباست شب؛ برای چه زیباست شب… ؟ شعر شب شاملو هم با سوال یکی از حاضرین به این محفل دوستانه آمد و از جمله باب معنای دوازده گلوله سوال شد که به روایت برخی از حاضرین به کشته شدگان سیاهکل و آن واقعه‌ی تاریخی مربوط می شد.
دیگری از حکومت شاملو بر ذهن جامعه‌ی روشنفکری ایران پرسید و اینکه چه چیز شاملو را شاملو کرده‌است. آقای حکاک هم حکومت شاملو بر اندیشه ی روشنفکران ایران را رد کرد و گفت که این موضوع برداشت شخصی شماست و امثال اخوان همیشه حاضر و ناظر بوده اند و شاملو هیچگاه یکه‌تاز میدان نبوده. او همچنین از فروغ یاد کرد که تا زنده بود ستاره بود و بعدها هم ستاره ماند. پاسخ دکتر حکاک به بخش دوم سوال هم جالب بود، : “شعرش. البته که شاملو با شعرش شاملو شده”
حرف از دوری شاملو و دیگر شعرا از شهر و مصادیق شهری هم به میان آمد. آقای حکاک اشاره کرد که شاملو از شهر به دامان معشوق پناه می برد و سپهری هم شهر را با سقف بی کفتر صدها اتوبوس‌اش می شناسد؛ در صورتی که به نگاه من این یک اشتباه است. او گفت که نکوتر می بود که شعرای امروز همراه زمانه‌ی خودشان می شدند و این طور با شهر به مشکل بر نمی خوردند؛ صورت دیگری از هم این بحث هم پیش تر از این گفته شده بود، آنگاه که عنوان شد که در شعر ما واژه های روز پیدا نمی شوند و واژه ها هنوز از همان قاموس قبلی می آیند. آقای حکاک گفت که من آرزو داشتم که شاعری از کالباس و اتوبوس و … بگوید؛ اما چنین چیزی هنوز در شعر ما نیامده است.
بحث تکثر تفسیر هم به میان آمد و این طور عنوان شد که از جمله زیبایی‌های شعر یکی همین تکثر تفسیر است و خوب است که می توان از شعر برداشت‌های متفاوت داشت.
این برنامه ی دوستانه و صمیمی عاقبت با اعلان خبر دو شب شعر دیگر در هیاتی مشابه آخر گرفت. این طور که گفته شد، شب های فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث هم با همکاری این دو بنیاد و با سخنرانی دکتر حکاک برگزار خواهند شد که اولی در ۲۴ ام ماه آوریل آتی خواهد بود و دومی هم در فرصتی دیگر در بهار در راه.

نویسنده مطلب : محمد سفریان
عکس ها از عماد صدر

شوی “اقتصاد مقاومتی” ولی فقیه یکساله شد / دکتر منوچهر فرح بخش

eghtesad-moghavematttyy

سال گذشته آقای خامنه ای با صدور یک حکم حکومتی جدید بنام ” اقتصاد مقاومتی” موج تازه ای از تبلیغات به نفع خود را به راه انداخت که هنوز زنده نگهداشته شده و خدمتگذاران نظام برای سبقت گرفتن در مجیز گویی به رهبر که این چنین داهیانه رهنمود نموده و مشگل اقتصادی کشوررا کشف و درمسیراصلاح قرارداده سراز پا نمیشناسند. ولی فقیه درسخنرانی اخیر خود به تفصیل به این کشف تاریخی – اقتصادی خود اشاره کرده وآنرا درحد فریضه دینی مطرح میسازد . او ابتدا مانند همیشه به استکبار جهانی پرداخت و گفت: یکی از مهمترین این دلایل، برنامه ریزی قدرتهای استکباری بعد از پایان جنگ تحمیلی، برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قطب اقتصادی تأثیرگذار در منطقه و جهان است. غربی ها و عمدتاً آمریکاییها، با برنامه ریزی و با استفاده از شیوه های مختلف اقدام به کارشکنی در طرحها و فعالیت های بزرگ اقتصادی ایران با کشورهای منطقه و دور زدن ایران در خطوط انتقال نفت و گاز، خطوط زمینی و هوایی و خطوط شبکه های ارتباطاتی کردند و عملاً سال ها پیش از قضایای هسته ای، تحریم بی سر و صدایی را آغاز کردند که این مقابله اقتصادی تا به امروز ادامه داشته است. وی با تأکید بر اینکه باید در مقابل برنامه ریزی بدخواهان به گونه ای تلاش شود که ضربه دشمن، تأثیرگذار نشود و یا کم اثر شود، افزودند: علاوه بر برنامه ریزی مستمر و گسترده جبهه استکبار، اقتصاد کشور از دو اشکال بزرگ «نفتی بودن» و «دولتی بودن» نیز به شدت رنج می برد. او خام فروشی نفت وصرف آن درامور جاری کشور و استفاده نکردن از فرآورده های گسترده ناشی از ارزش افزوده نفت را، میراث شوم رژیم طاغوت و خسارتی جبران ناپذیر خواندند و گفت: این روش، آسان ترین راه پول درآوردن است که برخی از مسئولان در طول زمانهای مختلف، ترجیح دادند از این پول آسان، استفاده کنند. وی ۲۹ بهمن را مصادف با اولین سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی دانست و تأکید کرد: اقتصاد مقاومتی که برای کشور، در هر شرایطی اعم از تحریم یا غیرتحریم ضروری است، به معنای آن است که بنیان اقتصادی کشور بگونه ای ساماندهی شود که تکانه های جهانی در آن اثرگذار نباشد. اگر پایه اقتصاد کشور براساس استفاده از ظرفیت های مردمی و تولید داخلی برنامه ریزی و مستحکم شود، دیگر برای تحریم ها و کاهش قیمت نفت عزا نمی گیریم و دچار نگرانی نمی شویم. یکی از لوازم اصلی و مهم خروج از اقتصاد نفتی قطع وابستگی بودجه کشور به درآمد نفت است و باید به این نقطه برسیم و معتقدم این کار سخت را می توان با همت و با اعتماد به مردم و جوان ها و سرمایه های داخلی انجام داد. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی دیگر از نکات اساسی برای حل مشکلات اقتصادی، ارتقاء بهره وری است، خاطرنشان کردند: ارتقاء بهره وری عبارت است از کاهش هزینه تولید و بالا بردن کیفیت. استفاده از تولیدات داخلی اولین نکته ای بود که آقای خامنه ای به آن اشاره کرد و گفت: مردم و همه کسانی که علاقمند به ایران و آینده آن هستند و همچنین دستگاههای دولتی باید کالاهای خارجی را که مشابه داخلی آن وجود دارد، استفاده نکنند.
درهمین رابطه نخستین «کنگره ملی اقتصاد مقاومتی» با حضور جمعی از مسئولین حکومت اسلامی ازجمله لاریجانی رییس‌مجلس‌ شورای‌اسلامی، نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور، آقا محمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، رهبر رییس سابق دانشگاه تهران، رییس دانشگاه عالی دفاع ملی و دیگر مسوولان ارشد کشوری و لشکری از جمله “سخنران ویژه ” سردار نقدی برگزار شد. سخنرانان در همایش برای پیشتازی در مجیز گویی از ولی فقیه چنان به تکاپو افتاده و سخنانی ایراد میکردند که بعضا بیشتر به هذیان گویی شباهت داشت تا یک بحث سنگین اقتصادی . در زیربه چند مورد این سخنرانیها اشاره شده و گفته های بعضی از گردانندگان رژیم بازگو گردیده تا عمق نوکرصفتی در حکومت اسلامی که وعده ” جامعه بی طبقه توحیدی” را بشارت میداد بهتر شناخته شود.
علی لاریجانی، رییس مجلس، با بیان اینکه محور اصلی اقتصاد مقاومتی توجه به تولید داخلی است، گفت: باید توجه کنیم محور اصلی در لابه‌لای اسناد و قوانین زیاد گم نشود. امروز بخشی از مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریم‌ها است، حالا باید به‌دنبال این باشیم که چگونه فشارها را کاهش دهیم. پاسخگویی به این سوال در گرو چگونگی رفع نقایص اقتصادی کشور و حل مشکلات اقتصادی است. اکثر بندهای سیاست‌های ابلاغی اقتصاد مقاومتی رهبر معظم انقلاب قابل اجرا است و با کمی تحلیل و اراده می‌توان تمام سیاست‌ها را اجرا کرد چراکه روح واحدی بر این سیاست‌ها حاکم است و باید باتوجه به منابع انسانی و معدنی کشور رشد اقتصادی را برمبنای تولید قرار دهیم. بدترین راه برای حضور کارآمد بخش‌خصوصی در اقتصاد کشور، استخدام در بخش‌دولتی است. باید با بهره‌گیری از صحبت‌های اندیشمندان، تحقق عدالت اجتماعی، اثبات کارآمدی نظام‌اسلامی و تقویت تولید داخلی را مدنظر قرار دهیم. امسال بودجه جاری و عمرانی کشور ١٨٠هزارمیلیاردتومان بود که ١۵٠هزارمیلیاردتومان آن به بودجه جاری و ٣٠هزارمیلیاردتومان آن به بودجه عمرانی اختصاص یافته است. این‌گونه نمی‌شود کشور را اداره کرد. دولت فربه و سنگین شده است، و باید کوچک و چابک شود.
محمد خوش چهره که مثلا استاد اقتصاد دانشگاه تهران است با بیان اینکه اقتصاد مقاومتی مکتبی است که باید به بینش سیاسی تبدیل شود، گفت: دانشگاهیان به‌دلیل عدم‌ درک درست از واژه اقتصاد مقاومتی کم‌کاری تئوری دارند. در حال حاضر باید بگوییم این لغت درکتب اقتصادی و تخصصی کمتر دیده شده است. اقتصاد دفاعی وجود دارد اما اقتصاد مقاومتی لغت هضم‌ نشده‌ای است. اقتصاد مقاومتی یک نگرش و بینش اقتصادی است که باید با دنبال کردن نشست‌های تخصصی و جستجوی نظرات اندیشمندان به یک مکتب تبدیل شود. وی میگوید: متأسفانه اقتصاد جمهوری اسلامی التقاطی است، به‌زبان ساده اقتصاد مقاومتی مقاوم سازی اقتصادی است . اقتصاد کنونی ما به فروش نفت خام وابسته است. رهبری در سال ۷۴ به کاهش وابستگی به نفت اشاره مستقیم دارد ولی دولت‌ها موفق به کاهش وابستگی بودجه به نفت نشدند. با این وجود می‌توان گفت اقتصاد مقاومتی پاسخی به نظام‌های سیاسی و وابستگی آنان به جریان نفتی است. برخی اقتصاد مقاومتی را اقتصاد ریاضتی تعریف کرده‌اند. در اروپا این موضوع یک تاکتیک است نه یک بینش. اقتصاد مقاومتی با جوهره نظام جمهوری اسلامی عجین است. وی اولین چالش را عدم‌درک صحیح از معنی اقتصاد مقاومتی دانست و گفت: دومین چالش این است که برخی جهاد اقتصادی را در عمل و اجرا باور ندارند.
دراین همایش سخنان سردار نقدی رئیس سازمان بسیج که نمیداند اقتصاد را با الف مینویسند یا عین از دیگران فکاهی تر و مجیزگویانه تربود که گفت : “موضوع این کنگره موضوع روز کشور است این واژه ای که ولی امر زمان ابداع کردند را خودشان باید تبیین نمایند. باید ببینیم آیا چنین چیزی در شرایط کنونی ممکن است اگر چنین چیزی ممکن نبود قطعا از طرف ایشان مطرح و تبیین نمی شد. باید اقتصادی داشته باشیم که یا صددرصد آنچه نیاز داریم تولید کنیم و یا توانایی بالقوه داشته باشیم که در صورت ضرورت تولید نماییم یا یک بازار تضمین شده برای ما وجود داشته باشد یا اینکه قدرت انعطاف در تغییر نیازها را داشته باشیم.” نقدی پس از این غیبگویی داهیانه ادامه میدهد: “ستون فقرات اقتصاد مقاومتی تولید است اگر تولید ملی شکل بگیرد در پرتو آن تمام مشکلات اقتصادی حل می شود برای تولید پایدار اولین نیاز ما نیاز به مواد اولیه است تمام مواد جدول مندلیوف در ایران موجود است اغلب مواد اولیه پرمصرف به صورت خام از کشور ما صادر می گردد. ” بیچاره این سردار بیسواد نمیداند که جدول مندلیف یعنی چه و آن کسی هم که این انشای ابتدایی را برای او نوشته درست برایش توضیح نداده و شاید هم بقول معروف خواسته وی را سر کار گذارد. وی سپس به انرژی اشاره کرد و گفت که ما رتبه اول دنیا را داریم . ولی جالبتر اظهار فضل وی درباره نقدینگی بود که گفت: دررابطه با نقدینگی هم اظهار فضل کرد و گفت: نقدینگی مسئله بعدی یک اقتصاد کامل است ۶۷۰ هزار میلیارد تومان با توجه به رشد ۳۰ درصد نسبت به سال قبل داریم که نیاز کشور را از لحاظ نقدینگی تأمین می کند اینها به غیر از طلا و ذخیره ارزهای خارجی کشور است که به وفور موجود است. او در ادامه اشاره نامفهومی هم به علم و دانش کرد که گفت: نیاز دیگر اقتصاد دانش و علم است که ایران رتبه ۱۷ علمی را دارد و ما ۱۱ برابر متوسط دنیا پیشرفت علمی داریم وجود چهار هزار و ۸۰۰ دانشجو ( حتما منظورش ۴.۸ میلیون دانشجو بوده است) مهر تأییدی بر این قضیه است . مسئله دیگر وجود نیروی کار است که کشور ما نیروی کار جوان به تعداد زیاد دارد درهر خانه ای که نگاه کنیم نیروی جوان تحصیل کرده متقاضی کار وجود دارد. در اطراف ایران یک بازار بالقوه وجود دارد گفت: اگر بخواهیم یک تولید خوب داشته باشیم نیاز به بازار آرام و باثبات داریم یک بازار با ۴۰۰ میلیون مشتری در اطراف مرزهای ایران وجود دارد کمی آن طرف تر از مرزها یک بازار دو میلیارد نفری در اطراف ایران وجود دارد که دسترسی به این بازارها برای ما ممکن است. نقدی همچنین اظهار داشت: مسئله دیگر بحث امنیت غذایی است که در کشور ما نزدیک به ۵۸ میلیون هکتار زمین قابل زراعت وجود دارد که امروزه حدود ۱۶ میلیون هکتار تنها در دست زراعت است دو هزار و ۷۰۰ کیلومتر مرز آبی داریم که همین می تواند کل غذای کشور را تأمین کند اینکه رهبری می فرمایند برای ۲۰۰ میلیون نفر می توانیم غذا تولید کنیم کاملا صحیح و حرفی علمی است . وی درخاتمه کشف تاریخی خود را رو میکند که میگوید: مشکلات اقتصاد کشور در دو نکته است ، گره اول گره مدیریت همه منابع موجود است ولی برای این منابع نیاز به یک مدیریت جهادی داریم مدیریتی که باور داشته باشد می تواند ایران جزو پنج کشور منحصر به فرد دنیا باشد. پیاده کردن یک اقتصاد کامل در ایران راحت تر از ۹۰ درصد بقیه دنیاست در کمتر کشوری این همه امکانات با هم جمع است مشکل اصلی کشور ما گره مدیریت است. ولی وی به مشگل دوم اشاره ای نمیکند که یا خودش و یا نویسنده آنرا فراموش کرد
وی به تعطیلی برخی از کارخانجات تولیدی اشاره کرد و ادامه داد: شش هزار واحد تولیدی بزرگ و متوسط در شهرهای صنعتی کشور تعطیل هستند اینها یا در حین تولید تعطیل شده اند و یا پروانه تولیدگرفته اند ولی شروع به کار نکرده اند خیلی از این کارگاه های تولیدی که فعال هستند زیر ۵۰ درصد تولید می کنند. در برخی از کشورهای دنیا تولید بدون کارخانه در دستور است چرا ما در کشور به این مشکلات گرفتار شدیم. مدیریتی در دوره ای صددرصد انقباضی عمل کرده و مدیریت جدید اقتصاد را رها کرده و می گوید بازار خود به تعادل می رسد و این اتفاقات به ما ربطی ندارد خب به چه کسی مربوط است ما اگر متولی تولید هستیم باید در صحنه حاضر شویم و مشکلات را حل کنیم باید دخالت کنیم و زمینه ها را برای بهره وری فراهم کنیم.
سردار نقدی گفت: رها کردن بازار باعث نیامدن سرمایه است آن قدر مسیرهای ثروت های بادآورده باز شده که کسی ریسک حضور در صنعت را نمی پذیرد اینها همگی دلیل پیام ها و تأکیدات مقام معظم رهبری در مورد فساد اقتصادی است، فساد اقتصادی مهم ترین مانع تولید و رسیدن سرمایه به تولید است مبارزه با فساد شدنی است با یک دستور اداری می توان جلوی قاچاق حتی یک تلفن همراه را هم گرفت بخش اعظم تلفن همراه و رایانه های قابل حمل کشور قاچاق است در همه زمینه ها این امکان وجود دارد ولی مدیریت مناسب نیاز است. قاچاق سوخت قابل مهار است در زمانی که در آن مسئولیت بودم توانستیم جلوی قاچاق یک میلیارد دلار از سوخت را بگیریم.
وی به شعارزدگی در زمینه بحث اقتصاد مقاومتی اشاره کرد و گفت: از زمانی که مقام معظم رهبری سیاست ها را پیشنهاد و ابلاغ کردند نشست ها و کنگره های زیادی برگزار شده ولی باید وارد عمل شد بسیج سازندگی در این زمینه ورود کرده است و در دو سال اخیر با راه اندازی واحدهای کوچک تولید توانسته صد هزار شغل ایجاد کند در عرصه نفت یک میلیون بشکه نفت خام صادر می کنیم که اگر این نفت خام به محصول تبدیل شود در کشور هیچ بیکاری باقی نمی ماند چرا آنها ما را تحریم کنند و ما آنها را تحریم نکنیم اگر قطعات و ابزار صنعت نفت در داخل تولید شود بیش از سه و نیم میلیارد دلار ذخیره ارزی خواهیم داشت.
درپایان سمینار برای خالی نبودن عریضه یک بیانیه بی سرو ته تحت عنوان ” ضرورت تدوین نقشه راه اقتصاد مقاومتی” نیز صادر شد
۱ – توسعه گفتمان و تصویرسازی درست از اقتصاد مقاومتی و تبدیل آن به مطالبه از دستگاه های مخاطبِ این سیاست¬ها با بسیج همه ظرفیت¬ها بویژه سرمایه انسانی، اقتصادی، علمی و فرهنگی کشور، با عزم و اراده ملی و کوشش برنامه ریزی شده ی جمعی برای برنامه¬های بلندمدت و نتایج زودبازده، به عنوان الزام اساسی پیاده سازی سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی.
۲ – تبدیل مزیت های طبیعی کشور (ثروت های خدادادی) به سرمایه های فزاینده اقتصادی و تشویقِ فرهنگِ کار و تلاش مضاعف، اصلاح الگوی مصرفِ منابع و توانمندسازی جوانان و ظرفیت سازی ملی با بهره گیری از مدیریت جهادی در خلق و دانش بنیان کردن تولیدِ ثروت ملّی برای مقابله با جنگ تمام عیار اقتصادی خارجی دشمن.

۳ – سازماندهی و حمایت از بنگاه های پیشروِ اقتصادی کشور، برخوردار از توان رقابتی، نوآوری و تنوع در ارائه خدمات و محصولات، بمنظور پیوند ظرفیت¬های اقتصاد ملّی با اقتصادهای مکملِ کشورهای همسایه و منطقه¬ و انتخاب شرکای راهبردی باتوجه به تحولات اقتصاد جهانی در سطح بین الملل.
۴ – یکپارچه سازی سرمایه های علمی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در اولویت های جغرافیایی کشور با استفاده از مزیت های مناسب، مانندِ توسعه دریامحور درجنوب و شمال کشور در طی برنامه های پنجساله.
۵ – تهیه نقشه راهِ اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، توسط قوای سهگانه و تدوین قوانین و مقررات و تخصیص منابع برای تحقق اهداف و برنامه ها و پاسخگویی مسئولان در بخش¬های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور.
۶ – اختصاص درآمدهای حاصل از فروش سرمایه های معدنی به صندوق¬های توسعه و ثبات اقتصادی به منظور شکل
حکومت اسلامی متاسفانه اقتصاد کشور را آگاهانه به بازی گرفته است. دربیت رهبری که از سیر تا پیاز مملکت در آنجا حل و فصل میشود کمترین زمان به اقتصاد مملکت تخصیص داده شده. سران مافیا های تجاری در بیت رهبری جا خوش کرده اند و آقای خامنه ای دلخوش و راضی از اینکه این مافیاها بخشی از هزینه های برون مرزی بیت رهبری را تامین میکنند دست آنها را برای هرگونه فساد مالی باز گذارده است. ” ولی امر مسلمین جهان ” با نظام مالیاتی کشور بازی موش و گربه راه انداخته است که چه کسی بپردازد و چه کسی نپردازد و اعتنایی هم به قوانین ساخته و پرداخته خود هم ندارد. وی با در دست گرفتن چماق ” حکم حکومتی” هر مانعی را از سر راه خود بر میدارد. همین بازی مسخره اقتصاد مقاومتی را که به راه انداخته ، هدفش درواقع نه نجات اقتصاد کشور که بیشتردر جهت تثبیت اقتدار خود در حوزه اقتصاد است که دولت روحانی میخواهد آنرا زیرکانه مصادره و به عنوان وظیفه اصلی دولت از زیر یوق دستگاه رهبری بیرون آورد. بهرحال دستگاه ولی فقیه بلایی است که بر سر این ملت نازل شده و متاسفانه جامعه هنوز پس از گذشت ۳۷ سال به عمق فاجعه ایکه خود به بار آورده نیست.

۷ – اصلاح الگوی تخصیص منابع ملی در حوزه های انرژی، آب، غذا، دارو و نیروی انسانی، همراه با رشد مستمر، بهینه کردن مصرف، حذف رانت ها و بهبود ساختار اقتصاد ملی، رشد ارزش افزوده و تکمیل زنجیره¬های عرضه با متنوع سازی و نوآوری خدمات و محصولات.
۸ – اصلاح اجرای سیاست ها و برنامه های هدفمندسازی یارانه¬ها درجهت استقرار کامل نظام عدالت اجتماعی فراگیر و جامع، برای همه اقشار جامعه و کاهش آسیب پذیری زندگی همه اقشار به ویژه محرومان و نیازمندان.
۹ – عزم ملی مسئولان و مدیران و فعالان مردمی و همچنین تقویت رویکرد کارآفرینی با تأکید بر نوآوری اجتماعی و سازمانی، شبکه¬سازی، ثروت آفرینی فناورانه و پیوند شرکت-های کوچک، متوسط و بزرگِ کارآفرین، در بخش¬های مختلف اقتصادی با بهبود فضای کسب و کار و بازآرائی اختیارات و وظایف دولت در راستای کاهش هزینه¬های اداره جامعه و افزایش دارائی¬های سرمایه¬ای در فرآیند پیشرفت ملّی.
۱۰ – تعبیه مفاهیم اساسی و راهبردی اقتصاد مقاومتی در متون آموزشی و تربیتی در همه سطوح با توسعه فرهنگ عمومی و ترویج سبک زندگیِ متناسب با الزامات اقتصاد مقاومتی به منظور ورود همگان در میدان عمل صالح محمدباقر نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دراین اجلاس گفت: سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، مخاطب عام دارد، اما مخاطبان خاص آن نمی‌توانند نسبت به مسوولیتی که در قبال این سیاست‌های بهنگام دارند، شانه خالی کنند. نوبخت افزود: سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی از اهم برنامه‌های سازمان مدیریت است. در مقدمه ابلاغی این سیاست‌های ۲۴ بندی از سوی مقام‌ معظم‌رهبری ابلاغ و تصریح شد این سیاست‌ها برای تحقق اهداف سند ٢٠ساله کشور است. وی افزود: با عنایت به برنامه‌های چهارم و پنجم و رشد متوسط هشت‌درصدی‌ای که مورد نیاز بود تا بتوانیم در افق١۴٠۴ به این اهداف دست پیدا کنیم، اما رشد اقتصادی در برنامه چهارم در حد ۵/۴درصد بود و در برنامه پنجم به‌خاطر شرایط ویژه اقتصادی، جز سال اول آن که رشد سه‌درصدی داشتیم، در سال‌های بعد رشد منفی اقتصادی داشتیم. رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور همچنین ادامه داد: سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی مسوولیت مشخص و معین‌تری نسبت به این سیاست‌ها دارد، به‌ویژه آنکه در شرف تهیه و تنظیم برنامه ششم توسعه هستیم، این سازمان مسوول شد در جایگاه حقوقی خود نسبت به اجرایی‌کردن این سیاست‌های کلی اقدام کند. باوجود رشد منفی سال‌های قبل، هدف ما برای سال‌های آینده، دستیابی به رشد اقتصادی حداقل ۵/٢درصدی است. برای تحقق رشد چهار‌درصدی سرمایه‌گذاری در سال٩۴، ۴٨‌هزارمیلیاردتومان از منابع عمومی در نظر گرفته شده است. هشت‌هزارمیلیاردتومان دیگر هم از صندوق توسعه ملی برای مهار آب‌های مرزی استفاده خواهیم کرد. وی ادامه داد: در مجموع برای تحقق رشد چهار‌درصدی سرمایه‌گذاری در سال٩۴، مبلغ ١۵٨هزارمیلیاردتومان در نظر گرفته شده که ۵۵‌هزارمیلیاردتومان آن سرمایه‌گذاری دولتی و بقیه را شرکت‌های دولتی سرمایه‌گذاری خواهند کرد. رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، افزایش بهره‌وری را از دیگر شاخص‌های مهم برای تحقق سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی بیان کرد و افزود: حمایت از صندوق شکوفایی و نوآوری برای حرکت به سمت اقتصاد دانش‌بنیان مورد توجه قرار گرفته است و ٣٠٠میلیون‌دلار در سال٩۴ به این صندوق کمک خواهد شد. عمده ٢٣میلیارددلار منابع صندوق توسعه ملی نیز به توسعه سرمایه‌گذاری معطوف است. نوبخت در خصوص اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها گفت: تبصره٢١ قانون بودجه امسال در خصوص چگونگی اجرای مرحله دوم قانون هدفمندی یارانه‌ها وظایف گوناگونی را برای دستگاه‌های اجرایی و دولت تعیین کرده و در این تبصره مشخص شده متفاوت از آنچه در سال‌های قبل انجام می‌شد، اقداماتی را برای درآمدزایی انجام دهیم و همچنین در گذشته علاوه‌بر همه منابعی که در هدفمندی یارانه‌ها به دست می‌آمد، چیزی هم از بودجه عمومی اضافه و بین مردم تقسیم می‌شد. رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور افزود: همچنین افراد پردرآمدی که مبلغ پرداختی یارانه در زندگی آنها تاثیری ندارد را با یک برنامه مشخص و بدون اینکه برای جامعه موجب استرس شود، با آرامش حذف می‌کنیم و منابعی را که حاصل می‌شود را صرف بهداشت، درمان و تولید خواهیم کرد. نوبخت بیان کرد: چنانچه سال قبل هزارو۵٠٠میلیارد‌تومان سبد کالا توزیع کردیم در حالی که هیچ الزام قانونی در این رابطه نداشتیم، اما عده‌ای ناراضی بودند و علت ناراضی‌بودن آنها این بود که چرا برخی سبد کالا می‌گیرند و برخی نمی‌گیرند. رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور با بیان اینکه الان در خصوص حذف افراد پردرآمد از دریافت یارانه باید دقت کنیم، افزود: حذف پردرآمدها به‌تدریج ادامه پیدا می‌کند و برای بودجه سال٩۴، این سیاست‌ها به‌طور گسترده‌تری انجام می‌شود. وی در ارتباط با تصمیم اخیر مجلس برای افزایش قیمت فرآورده‌های نفتی و بنزین هم گفت: آنچه در مجلس تصویب شد، ارتباطی به قانون هدفمندکردن یارانه‌ها ندارد، چراکه مجلس تصمیم گرفت برای تامین منابع لازم برای سرمایه‌گذاری شرکت نفت در طرح‌های نفتی اجازه پنج‌‌درصد افزایش قیمت حامل‌های انرژی را دهد، این هیچ ارتباطی به بحث قانون هدفمندکردن یارانه‌ها و نزدیک‌کردن قیمت آن به فوب خلیج‌فارس ندارد.

علی آقامحمدی، عضو مجمع‌تشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه نرخ رشد اقتصاد در کشور پایین است، گفت: رسیدن به رشد ۱۲درصدی در اقتصاد برای رسیدن به اهداف سند چشم‌انداز ضروری است. اگر مطابق اهداف چشم‌انداز پیش نرویم، در ٢٠٣٠ ناامن‌ترین منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا خواهیم بود. وی با اشاره به اینکه درحال‌حاضر نرخ رشد اقتصادی در کشور بسیار پایین است، افزود: نرخ رشد اقتصادی در کشور حدود ٨/۴درصد است که برای رسیدن به جایگاه مطلوب باید به رشد هشت‌درصدی دست یابیم. عضو مجمع‌تشخیص مصلحت نظام اظهار کرد. رقیب اصلی ما ترکیه و عربستان است که با کاهش وابستگی به نفت و توجه به ثبات و رشد تولید و افزایش صادرات کالاهای غیرنفتی و افزایش نرخ بهره‌وری می‌توانیم در سطح منطقه به رتبه اول در اقتصاد دست یابیم. وی به ترکیب نامناسب ثروت در اقتصاد اشاره کرد و گفت: سرمایه‌های کشور شامل سرمایه طبیعی، سرمایه‌های تولیدشده و سرمایه‌های ناملموس است که منظور از سرمایه‌های ناملموس سرمایه‌های اجتماعی و کیفیت نهادهای موجود است. درحال‌حاضر حدود ۵/١٢درصد سرمایه‌های موجود در کشور متعلق به سرمایه‌های ناملموس است که این عدد در چین حدود ۴٨‌درصد و متوسط آن در جهان ٧٧‌درصد است، اما متاسفانه این رقم در ایران ١٢درصد است.
خامنه ای در سخنرانی اخیر خود به مشگلات اقتصادی پرداخت و ابتدا مانند همیشه آنرا به استکبار جهانی مرتبط کرده گفت: یکی از مهمترین این دلایل، برنامه ریزی قدرتهای استکباری بعد از پایان جنگ تحمیلی، برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قطب اقتصادی تأثیرگذار در منطقه و جهان است. غربی ها و عمدتاً آمریکاییها، با برنامه ریزی و با استفاده از شیوه های مختلف اقدام به کارشکنی در طرحها و فعالیت های بزرگ اقتصادی ایران با کشورهای منطقه و دور زدن ایران در خطوط انتقال نفت و گاز، خطوط زمینی و هوایی و خطوط شبکه های ارتباطاتی کردند و عملاً سال ها پیش از قضایای هسته ای، تحریم بی سر و صدایی را آغاز کردند که این مقابله اقتصادی تا به امروز ادامه داشته است. وی با تأکید بر اینکه باید در مقابل برنامه ریزی بدخواهان به گونه ای تلاش شود که ضربه دشمن، تأثیرگذار نشود و یا کم اثر شود، افزودند: علاوه بر برنامه ریزی مستمر و گسترده جبهه استکبار، اقتصاد کشور از دو اشکال بزرگ «نفتی بودن» و «دولتی بودن» نیز به شدت رنج می برد. او خام فروشی نفت وصرف آن درامور جاری کشور و استفاده نکردن از فرآورده های گسترده ناشی از ارزش افزوده نفت را، میراث شوم رژیم طاغوت و خسارتی جبران ناپذیر خواندند و گفت: این روش، آسان ترین راه پول درآوردن است که برخی از مسئولان در طول زمانهای مختلف، ترجیح دادند از این پول آسان، استفاده کنند. وی ۲۹ بهمن را مصادف با اولین سالگرد ابلاغ سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی دانست و تأکید کرد: اقتصاد مقاومتی که برای کشور، در هر شرایطی اعم از تحریم یا غیرتحریم ضروری است، به معنای آن است که بنیان اقتصادی کشور بگونه ای ساماندهی شود که تکانه های جهانی در آن اثرگذار نباشد. اگر پایه اقتصاد کشور براساس استفاده از ظرفیت های مردمی و تولید داخلی برنامه ریزی و مستحکم شود، دیگر برای تحریم ها و کاهش قیمت نفت عزا نمی گیریم و دچار نگرانی نمی شویم. یکی از لوازم اصلی و مهم خروج از اقتصاد نفتی قطع وابستگی بودجه کشور به درآمد نفت است و باید به این نقطه برسیم و معتقدم این کار سخت را می توان با همت و با اعتماد به مردم و جوان ها و سرمایه های داخلی انجام داد. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی از راههای قطع وابستگی بودجه به درآمد نفت، تکیه بردرآمد حاصل از مالیاتِ تولید و تجارت است، گفت: برخی سرمایه داران کلانی که از دادن مالیات خودداری و فرار می کنند مرتکب جرم می شوند زیرا کشور را به پول نفت بیش از پیش وابسته می کنند و زمینه ساز بروز مشکلات بیشتر می شوند. خامنه ای با تأکید بر اینکه یکی دیگر از نکات اساسی برای حل مشکلات اقتصادی، ارتقاء بهره وری است، خاطرنشان کردند: ارتقاء بهره وری عبارت است از کاهش هزینه تولید و بالا بردن کیفیت. استفاده از تولیدات داخلی اولین نکته ای بود که آقای خامنه ای به آن اشاره کرد و گفت: مردم و همه کسانی که علاقمند به ایران و آینده آن هستند و همچنین دستگاههای دولتی باید کالاهای خارجی را که مشابه داخلی آن وجود دارد، استفاده نکنند.

قصه ی دختر افغان در رقابت اسکار… مینا استرابادی

امسال در میان نامزدهای کسب جایزه‌ی بهترین فیلم کوتاه، فیلمی ساخته‌ی یک کارگردان ایرانی تبار به چشم می‌خورد. «تلخون حمزوی» خالق فیلم کوتاه «پروانه» یکی از پنج فیلمی ست که در این بخش برای دریافت جایزه وارد گود رقابت شده بود.

parvaneh-oscar

تلخون حمزوی این فیلم کوتاه را به زبان آلمانی تهیه کرده و آن را از طرف کشور محل سکونتش سوئیس، راهی اسکار ۲۰۱۵ کرده است.
تلخون حمزوی در سال ۱۹۷۹ در تهران متولد شده و در ۷ سالگی به سوئیس مهاجرت کرده است. او از دانشگاه هنر زوریخ و در رشته‌ی فیلم‌سازی مدرک فوق لیسانس گرفته و فیلم کوتاه «پروانه» را پیش از این در چند جشنواره خارجی دیگر هم شرکت داده است.
او در سال ۲۰۱۲ با این درام کوتاه تحصیلش را با بهترین نمره به پایان رساند. این فیلم کوتاه پس از آن در جشنواره سولوتوم به نمایش درآمد، اما جشنواره‌های لوکارنو و وینترتور آن را نپذیرفتند.
اما حمزوی این فیلم سی دقیقه‌ای را در جشنواره‌های دیگری نیز به نمایش درآورد و کمی بعد موفق شد نخست جایزه جشنواره فیلم دانشگاه‌های آلمان را در شهر مونیخ از آن خود کند. در سال ۲۰۱۳ موفقیت بعدی او با دریافت جایزه بعدی در برلین رقم خورد و کمی بعد جایزه نقره اسکار دانشجویی را گرفت.
فیلم کوتاه ۲۵ دقیقه‌ای «پروانه» درباره دختری افغان است که به اردوگاه پناهندگان سوئیس وارد شده، اما زمانی که از وضع بد سلامت پدرش آگاه می‌شود تصمیم می‌گیرد تمام پولش را که به شکل غیرقانونی به دست آورده، برای خانواده‌اش ارسال کند؛ او برای این کار مجبور است به شهر زوریخ برود و از آنجا که گذرنامه معتبر ندارد، قادر نیست پول را ارسال کند و در همین زمان با دختری به نام «امیلی» آشنا می‌شود و ماجراهایی برای این دو در ادامه فیلم رخ می‌دهد.
حمزوی فیلم دوره‌ دانشجویی‌اش را به شیوه‌ای شبیه روزنامه‌نگاری تهیه کرده است. او با پناهجویان مصاحبه کرده، کتاب‌های موضوعی مرتبط را خوانده و تلاش کرده خودش را در کسوت آن‌ها تصور کند که تازه وارد سوئیس شده‌اند. به نظر می‌رسد تجربه شخصی او به عنوان مهاجر به سوئیس تنها بخش دیگری از معمای این فیلم باشد.
«آیا» به کارگردانی «اودد بینن» و «میهال برزیس»، «بوگالو و گراهام» به کارگردانی «مایکل لناکس»، «لامپ کره ای» ساخته هو وی و ژولین فره و«تماس تلفنی» ساخته مت کرکبای و جیمز لوکاس، دیگر فیلم‌های کوتاهی هستند که از میان ۱۴۱ فیلم شرکت‌کننده در این بخش، برای حضور در مراسم اسکار ۲۰۱۵ انتخاب شده‌اند.
هشتاد و هفتمین مراسم اسکار، شامگاه ۲۲ فوریه ۲۰۱۵ در سالن دالبی هالیوود برگزار شد.

بررسی کتاب “کاساندرا مقصر است” / رضا اغنمی

 کتاب کاساندرا مقصر است

کتاب کاساندرا مقصر است

مجموعۀ داستان
فهیمه فرسائی
چاپ اول سوئد ۲۰۱۴
چاپ ونشر ازکتاب فروشی ارزان

کاساندرا کیست؟
کاساندرا در اسطوره های یونان، دختربریاموس وهکابه است. زیبا ترین دختر پریاموس بود و بسیاری به امید ازدواج با او درجنگ تروا همراه با بریاموس شدند. آپولون عاشقش شد و به او پیشگویی آموخت. اما چون کاساندرا به عشق او پاسخی نداد، آپولون اورامحکوم کرد که همیشه صحیح پیشگوئی کند و اما کسی او را باور نکند. کاساندرا سقوط تروارا پیشگوئی کرد اما همه اورا دیوانه پنداشتند. پس ارشکست تروا، آباس درمقابل بالادیوم (تصویرآتنه) به او تجاوز کرد. آتنه برای تنبیه، یونانی های بسیاری را درراه بازگشت به وطن نابود کرد. سرانجام کاساندرا را به آگاممنون هدیه کردند. و از او صاحب دو پسرشد، میلائوس، بلوبوس. سرنوشت آگاممنون وکلوتایمنسترا وفرزندان شان را پیشگوئی کرد و به دست کلوتایمنستر کشته شد. از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

fahimeh-farsaee

توضیح بالا ازآن جهت ضروریست، که درسنجۀ آرای گوناگون خوانندگان، ارزش والای کارنویسنده ودقت در تنظیم روائی و هرآنچه درذهن «شهلا» بازیگر اصلی داستان میگذرد، همخوانیِ آن ها با اسطورۀ یونانی، که روایتگرحماسۀ تقریبا سی قرن گذشته است را نشان داده باشد.
دفترشامل سه داستان است. نخستین داستان کاساندرا مقصر است. دومی وسومی دروغ های مقدس و زندگی آب رفته. اضافه برآن ها درباره ی داستان زندگی آب رفته و برگردان بریده ای ازمصاحبه با فهیمۀ فرسائی درباره ی داستان کاساندرا مقصر است اززبان آلمانی؛ که بلندترین داستان این دفتر می باشد.
داستان از زمانی شروع می شود که شهلا خانم درشب “جشن خیابانی” شهرکه هنوز«بساط رقص و آوازوآبجوخوری از وسط خیابان برچیده نشده» پس ازگذراندن شب خوش و خوردن چندآبجو وشراب با «ک»، سوار دوچرخه عازم خانه می شود. اما درمسیر خانه بدون توجه به میله ها و نوار دورنگ راهبندان – که دراروپا در مواردی که کارگران درتعمیرات آبرسانی و گاز وتلفن نیازباشد با بستن موقت راه کارشان را انجام میدهند – تصادف کرده زیر ریزش نم نم باران به زمین میافتد. با کمک رهگذران وخبرکردن و آمدن آمبولانس سر از بیمارستان درمیآورد. پس ازمعاینه های اولیه و عکسبرداری معلوم می شود که: «شکستگی در سه جا. سمت چپ. سرتیزدومی می توانست جدار سطحی ریه بیمار را پاره کند! همین، نه . . . عالیه . . . خوبه مشکلی نیست!» و او را در اتاقی بستری می کنند که درکنارش «پیرزن خُروخُرو خوابیده ست که انگارمرده است ولی تمام مدت در رُل یک ببر زخمی نقش بازی می کند». دوزن اکرائینی درمیان نظافتچی های بیمارستان با نام های نادیا و کاتیا حضور دارند که کاتیا طرح دوستی با شهلا می ریزد. شهلا که تمام ملافه ها را با ادرار خود به کثافت کشیده و ازاین بابت خجالت زده و به شدت ناراحت است ازآن دو می خواهد ملافه ها را طوری نابود کنند که اثری ازآنها برجا نماند وآن دو با گرفتن ۵۰ یورو این کاررا انجام می دهند. نادیا پس از عملیات ملافه زدائی ها ناپدید می شود. وکاتیا رابطۀ خود را با اخذ پول هرازگاهی به شهلا کمک می کند و وعدۀ بیرون بردن یا فرار شهلا ازبیماستان را می دهد، البته در مقابل گرفتن پول، کم کم توقعش زیاد می شود تا به جا دادن و سکونت درخانۀ شهلا خانم که به سرانجام نمی رسد.
شهلا پسری دارد به نام پیروز که طبیب است و در یکی اربیمارستان های برلن کارمی کند ولی مدتی است که روابط آن دو به سردی گرائیده وازهمدیگربیخبرند. علت دوریِ پیروز از آنجاست که شهلا «دماغش را درسفر به ایران عمل کرده دلخوراست. برای همین هم درفرودگاه وانمود کرد که او را نشناخته است. به نظر پیروز مادرش باعمل دماغ وچربی های شکم آبروی اورا به عنوان یک ایرانی جلوی اولریکه [ دوست دختر پیروز] برده بود».
شهلا که درگذشته معلم علوم طبیعی بوده و با گرفتن چند کتاب ازکتابخانۀ دانشگاه با اساطیر یونان آشنائی مختصری پیدا کرده؛ ولی درکل به این بخش ازتاریخ بی علاقه بوده. اما خواننده با مطالعۀ روایت درمییابد که شهلا روی تخت بیمارستان به روایت کاساندرا که از روی سی دی‌ به IPOD او توسط پسرش پیروز منتقل شده، گوش می‌کند. کاساندرا با گفتن جملاتی که در داستان آمده، شهلا را تکان می دهد. با دقت به مفهوم گفتارها گوش می خواباند. شگفت زده از پیشگوئی ها و هماهنگی با سرنوشت مشترک زن، در حماسه های اسطوره ای که روایتگر سرنوشت و وضعیت خود شهلاست. و از این طریق بر شخصیت او تاثیر می‌گذارد. دگرگون می شود. از این رو شهلا در سفری همراه با کاساندرآ به تجربیات تازه‌ تری دست می‌یابد. ازنظر شخصیتی تغییر می‌کند. همو درهرگرفتاری با سخنان پخته وسنجیده و هماهنگ با رخدادها از کاساندرا ودیگرقهرمانان حماسه ای یاد کرده و نقل قول هایشان را به دقت یادآور می شود. روزی که دکترها و چند زن ومرد سفیدپوش برای معاینه و دیدن بیماران وارد اتاق می شوند وقتی به او می رسند شهلا غرقه درتریت ادرار خود و ازخجالت زیر پتو رفته است «دست پاچه کلماتی درهم برهم به آلمانی گفت نه … نه … پتوهم نه … نیست نبود… نمی خواهد.» ازکاساندرا یاد می کند که : «با صدای محزون ومحکم کورینا هارفوخ گفت آشکار بود که تروا سقوط می کند. همه ی ما ازبین رفته بودیم». باز درهمان دیداردکترها از بیماران است که وقتی مطمئن می شود ازاطاق بیرون رفتند و ازاین مخمصه رهیده نفس راحتی می کشد و از قول کاساندرا می گوید : «مرا از آن رو که بی اختیار قهقهه می زدم به حال خود گذاشتند آن گونه که دیوانه ها را به حال خود رها می کنند».
اصولا شهلا، آفریدۀ فرسائی، زن امروزیست با تربیت و تحصیل کرده. نه به سنت های پوسیده پایبند است ونه باورمند رسم و رسوم عامیانه. آزادۀ زنیست با درک وشعورانسانی متمدن با شرم وحیای فوق العاده ستودنی که تک و تنها زندگی می کند. نویسنده دربسترداستان جابجا درمعرفی آفریدۀ خود خُلقیات او را یادآورمی شود زمانی که شهلا دربیمارستان متوجه می شود: «مثل تریت توشاش دارم خیس می خورم . . . وای!» چنین صحنه ای را به نمایش میگذارد:«ناگهان احساس کرد که ران پای راستش می لرزد. از سر وحشت چنان یکه خورد که اشک ریختن را ازیاد برد. با دست پاچگی به زیر و روی ران دست کشید. وقتی به علت لرزش بی وقفه ی پا که خیال کرد در اثر زنگ تلفن دستی اش بوده، پی برد، مدتی باخود کلنجار رفت. تابتواند دست درجیب خیس ازادرار شلوار فروکند خود را لعنت کرد که چرا دستگاه تلفن را بعد ازقطع زنگ آن، درجیب شلوار گذاشته بود. ک، نسبت به صدای چهچهه ی بلبلی که پیروزبرای زنگ تلفن او انتخاب کرده بود، حساسیت داشت. هنوزاولین بوسه را درخلوت رستوران ازهم نگرفته بودند که صدای چهچهه ی بلبل بلند شد وآن دورا ازخُلسه ی لذت لمس لب های هم، پس از سه ماه جدائی تحلیل برنده بیرون کشیده بود. ک، پرسیده بود”نمیشه این بلبل را خفه کنی؟”
آنچه دراین باره باید گفته شود مهارت وآگاهی نویسنده است که دربیشترین حرکت های شهلا، و مهم، درمواقع ویژه و گرفتاری های غیرمنتظره، درخیال او شکل می گیرد، ذهن فعال نویسنده با چیرگی تام حلقۀ اتصال به اسطوره را اززبان بازیگران روایت می کند. پنداری، اسطورۀ حماسه ها ملکۀ ذهن اوست .
گم شدن پروندۀ شهلا دربیمارستان نیز مسائل تازه ای را پیش می کشد و دروغگوئی کاتیا را. و در رهگذر حوادث شهلا از پدر بزرگ ومادربزرگش حاج نصرالله ومعصومه خانم ومسافرت آنها برای زیارت امام رضا به مشهد دردوران جوانی خاطره ای را روایت می کند که شنیدن دارد. مادربزرگ پس ازاین که حاج نصرالله را قانع می کند که شهلا را باخود به سفر ببرند« یک چادرسفید پرازگل های ریزصورتی برای او دوخت وسفارش کرد که درحرم حضرت رضا خوب رویش را بگیرد و مواظب باشد که چادر ازسرش لیزنخورد. اگرموهات پیداشه به جای این که ثواب کنی، می ری به جهنم»
حاجی نصرالله همراه عیال وشهلا با قطارعازم مشهد می شوند. بین راه دربازدید مأموران قطار، ازآنجا که حاجی برای شهلا بلیط نگرفته اورا زیر صندلی پنهان می کند. داستان پنهان کردن شهلا زیر صندلی وبرخوردش با زباله وکثافت ولاشه موش چندش آور، صحنه پردردیست از خست وتقلب متظاهرین به دین و ایمان که درفرهنگ جاری ریشه دوانده است. شهلا وقتی می بیند که «دم موش مرده درگوشش فرو رفته و با صدایی خفه معصومه خانم را صدا کرد: خانم بزرگ، خانم بزرگ» ومأموربا شنیدن صدا و مشاهدۀ شهلا ازحاجی می پرسد پس صبیه خانم کی باشه؟ حاجی قسم وآیه « به سر جدم این ارقه تو قطار گم شده بود وما داشتیم دنبالش می گشتیم که شما وارد شدید» وحاجی در مقابل اصرارمأموران برای خرید بلیط پس ازچانه زدن های زیاد می گوید «چه بلیتی؟ یه بار خریدم. بسه این ارقه که آدم نیست، پول دوتا بلیت حرومش شه» وحمایت جانانۀ معصوم خانم ازشهلا درآن گیرودار خفتبار: “کسی با این بچه کار داشته باشه با من طرفه” باز هم کاساندرا درذهن شهلا جان می گیرد. همراه با کریستا وولف وکورینا هارفوخ همصدا باهم: «حالا تاریکی به سویم می آید. دیگر نمی خواهم چیزی را ثابت کنم. وای برما که زندگی را درک نمی کنیم».
شهلا وفتی ازکاتیا می شنود که «بهت دروغ گفتم ازاول پرونده کسی که باید عمل می شد را پیدا کرده بودم» کاساندرا درگوشش زمزمه می کند :«زنده بودن ازنظر من به چه معناست؟ نهراسیدن ازدشوارترین ها برای تغییر تصویری که ازخود داری»
وشهلا تصمیم می گیرد به فرزندش پیروزبگوید «به خاطر اینکه بگم زنده ام تغییر تصویر دادم شاید دلخوریش برطرف شد»
داستان به پایان میرسد.
کاساندرا مقصر است، ازماندنی ترین داستان های تبعیدیان است که خانم فرسائی به بارادبیات تبعید افزوده است. نثرپخته و روانی زبان خواننده را تا پایان روایت ها می کشاند ومجال نمی دهد کتاب را ازخود دور کند.
این نیزبگویم دریغ ازاینکه برگردان مصاحبه را به صورت “بریده ای” آورده اند و ازنقل کل مصاحبه خودداری کرده اند. با این حال همان بریده ای، درمعرفی داستان بهترین بررسی و دریچه ایست به نگاهِ نقادانه؛ که شخص نویسنده با سعۀ صدر گشوده است.
اما کلام آخردربارۀ نویسنده همانگونه که درپشت جلد آمده است: خانم فرسائی فارغ التحصیل رشتۀ حقوق قضائی از دانشگاه ملی است. با سابقۀ فعالیت های فرهنگی و داستان نویسی درمطبوعات که مدتی نیز دستگیر ومحکومیت پیدا کرده اند و پس ازانقلاب ۵۷ ایران را به قصد آلمان ترک کرده و در همکاری با روزنامه های آلمانی و فارسی ازجمله “رادیو آلمان” موفق شده دورۀ فوق لیسانس رشتۀ حقوق قضائی دانشگاه کلن را نیز به پایان برساند. ازایشان تا به حال پنج رمان و داستان به زبان آلمانی منتشرشده است. برخی ازاین کتاب ها به انگلیسی – فارسی و اسپانیائی ترجمه شده اند. یک نمایشنامه و دوفیلمنامه نیز درکارنامه هنری ایشان ثبت شده است.آخرین نمایشنامه ایشان با عنوان “سبزی مسموم قلب” درسال ۲۰۱۲ به زبان آلمانی به روی صحنه رفت. خانم فرسائی موفق به دریافت چندین جایزه و بورس های ادبی نیز شده اند. ازجمله جایزه ی “داستان تبعید” سوئد، بورس ادبی هاینریش بل و فیلم نامه نویسی ایالت نوردراین وستفالن .

پرسه‌های اعجوبه‌ی سینما / برگزیده‌ای از عکسهای تازه منتشرشده از استنلی کوبریک… بهارک عرفان

asd220koobrik

استنلی کوبریک، در برهه‌ی زمانی مابین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ به عنوان یک عکاس تمام وقت در مجله‌ی آمریکایی «لوک» کار می‌کرد. او در این زمان هنوز کوبریک افسانه‌ای و بنام سینما نشده بود، بلکه تنها پسر نوجوانی بود از خیابان برانکس نیویورک با استعدادی خارق‌العاده در عکاسی.

es1کوبریک اغلب اوقات با یک دوربین عکاسی‌ در زادگاهش پرسه می‌زد و زندگی روزمره‌ی شخصیتهای گوناگون پیرامونش را سوژه‌ی عکسهایش می‌کرد. عکسهایی از کلوبهای شبانه، خیابانها، مردمان رهگذر، زنان در حال خرید، اعتصابهای کارگری، رویدادهای ورزشی و هنری و … همین تجارب بودند که نگرش فلسفی کوبریک نسبت به زندگی را به سویی دیگر سوق دادند و سالها بعد سبب ساز رقم خوردن مسلک یگانه‌اش در فیلمسازی شدند.
به تازگی موزه‌ی شهر نیویورک، از میان ۱۵۰۰۰ عکسی که کوبریک در فاصله‌ی هفده تا بیست و دوسالگی تهیه کرده، تعدادی را برگزیده و به نمایش گذاشته است، عکسهایی که شمار زیادی از آنها برای نخستین بار منتشر می‌شوند.

es2

es3

es16

es4

es5

es6

es7

es8

es9

es10

es11

دولت روحانی در رویای خروج از رکود اقتصادی / دکتر منوچهر فرح بخش

حجت الاسلام حسن روحانی پس از نشستن برمسند ریاست چمهوری هرچند که حل مسئله هسته ای را در اولویت اول دولت خود قرار داد و بلافاصله هم مذاکرتی جدی و طولانی با کشورهای ۱ +۵ برای حل معضل هسته ای کشور و رفع تحریمهای اقتصادی را شروع نمود، ولی وی درعین حال از توجه به مشگلات اقتصادی کشورهم غافل نمانده و کاهش نرخ تورم و همچنین مقابله با رکود فزاینده ، به ویژه در بخش تولید را نیز دراولویت برنامه های خود قرار داده است. او دراین رابطه با انتخاب یک تیم نسبتا ورزیده اقتصادی بعنوان وزیر و مشاور،عزم دولت خود برای حل مشگلات اقتصادی مبتلابه کشور را به نمایش گذارده و با چنین تحرکاتی میخواهد به جامعه بقبولاند که بهبود اقتصادی را جدی گرفته و مصمم به تغییر وضعیت موجود است . دراین میان یک حکم حکومتی هم بنام “اقتصاد مقاومتی” توسط آقای خامنه ای صادر و به دولت ابلاغ شده که هرچند اثر اجرایی با لایی ندارد و بیشترجنبه تبلیغاتی آن مورد نظر است، معهذا موضع دولت دراتخاذ تصمیمات سخت به بهانه اجرای اقتصاد مقاومتی را تقویت کرده است.

zamimeeghtesaddddie

ولی اکنون که دوره ریاست جمهوری روحانی تقریبا به نیمه راه نزدیک میگردد، مشاهده میشود که در حوزه آن ژستهای اولیه بتدریج در حال فروکش کردن است و دراقتصاد کشورهیچ حرکت ملموس و امیدوارکننده ای که دال بر خوشیبنی نسبت به حال و حتا آینده باشد مشاهده نمیگردد. تنها اتفاقی که رخ داده و دولت هم مرتب روی آن مانور میدهد و در صد آنرا روزانه پایین میاورد کاهش نرخ تورم است که آنهم با توجه به آماربازیها و راست و دروغ گفتن های مقامات دولت رقم دقیق آن مشخص نیست .

تیم اقتصادی دولت به خوبی واقف است که تا زمانیکه بخش تولید کشور از برزخ خارج نشود و سرمایه گذاریهای گسترده در این بخش صورت نگیرد هرگونه امیدواری به سر وسامان یافتن و بهتر شدن اقتصاد کشور بی معنی و بقول معروف وعده سرخرمن خواهد بود. دولت برای ایجاد تحرک در بخش تولید کشور تا آنجا که بتواند صحبت از یک تحول اقتصادی کند ، یعنی امکان ایجاد اشتغال برای پنج ، شش میلیون بیکاران کشوررا فراهم سازد و خود کفایی در تولید و گسترش صادرات را ممکن سازد نیاز به آن دارد تا دو مشگل اساسی را از سر راه خود بردارد. مشگل اول داخلی است و به قوه مقننه یعنی مجلس شورای اسلامی مربوط میشود. مجلس که اگثر نمایندگان آن گوش به فرمان سپاه هستند به دولت روحانی نظر خوشی ندارند و با زیرکی خاصی چوب لای چرخ دولت میگذارند این مجلس دست پخت سپاه پاسداران است که از حدود ۳۰۰ نماینده آن بیش از صد و هفتاد نفرشان مستقیم و غیر مستقیم برگزیدگان سپاه هستند. از طرف دیگر نمایندگان موظف هستند که همواره کوش به فرمان رهبری باشتد. بنا براین دولت روحانی عملا دارای پایگاه مقتدری در مجلس نیست .

یکی از دستورات آقای خامنه ای در بسته اقتصاد مقاومتی خود خروج بخش تولید از رکود است. با توجه به این دستور انتظار میرفت مجلس گوش به فرمان رهبری حرکتی از خود نشان داده و لوایحی در جهت فعال کردن بخش تولید به تصویب رساند که تا کنون چنین اتفاقی نیافتاده است علت هم روشن است و نبایستی اقداماتی در جهت تقویت دولت صورت گیرد که امتیاز آن نصیب دولت شود. شاید اگر تصمیم گیریهای کلیدی در رابطه با تولید تنها در اختیار دولت قرار داشت، مانند تورم که دولت با یک سری تدابیر و سیاستهای پولی که نیازی به مصوبه مجلس نداشت موفق به کاهش آن گردید در مورد کاستن از رکود هم موفقیت نسبی بدست میاورد. ولی دولت ناچارا برای اجرایی کردن پیشنهاد‌ات خود باید از مجلس مجوزداشته باشد . از اینرو روحانی در رابطه با رکود بسته پیشنهادی دولت را به مجلس ارائه داده است که فعلا در پیچ و خمهای مجلس پاسکاری میشود و خبری از تصویب آن نیست.

البته هیچ معلوم نیست که تصویب این لایحه ویا لوایحی مشابه آن راه را برای فعال شدن بخش تولید هموار سازد. زیرا که بخش تولید کشور دچار آنچنان بحرانی است که عبور از آن به این ساده گیها و اینگونه لنگان لنگان میسر نخواهد بود. اگر واقعا اراده ای در جهت بهبود وضعیت تولید وجود داشته باشد که متاسفانه وجود ندارد، باید قبل از هرکاری به رفع دو معضل اساسی در این بخش پرداخته شود ، اول رفع مشگل نقدینگی و سرمایه در گردش این بخش ، دوم اجرای برنامه های تشویقی برای جلب سرمایه و سرمایه گذاریهای جدید بمنظور بهسازی و نوسازی صنایع و همچنین ورود تکنولوژی جدید به بخشهای مختلف صنعت. در مورد مشگل اول سیستم بانکی کشور مورد خطاب است که به علت سوء مدیریتها، حیف و میلها و فعالیت در بخشهای غیر بانکی و دور شدن از وظیفه اصلی خود سبب گردیده تا سهم بخش تولید از امکانات مالی بانکها به شدت کاهش یابد. در مورد دوم به سرمایه گذاریهای جدید مربوط میشود که آنهم مکانیسم و سازو کارهای مخصوص به خود را دارد و اینطور نیست که هروقت تولید کنندگان اراده کنند سرمایه گذاران به صف شوند و برای سرمایه گذاری به بخش تولید هجوم آورند. به ویژه در رابطه با ایران که سرمایه گذاران با یک مانع اساسی مضاعف یعنی تحریمهای اقتصادی غرب نیز مواجه هستند که مانند دیواری بتونی راه ورود سرمایه گذاران را به بخش تولید کشور مسدود کرده است و سبب گردیده تا نرخ سرمایه گذاری در کشور با کمترین رشد ممکن مواجه باشد . شرائط تحریمی موجود چنان سختگیرانه است که هیچ سرمایه گذاری حتا با داشتن سودآوری یسیار بالا حاضر به قبول چنین ریسکی نیست.

نکته حائز اهمیت دیگر طبیعت اینگونه تحریمهای بین المللی است که رفع آنها زمان میبرد. در مورد ایران هم همینطور است . یعنی حتا اگرمذاکرات هسته ای که در حال حاضر در حال انجام است به نتیجه مثبت هم برسد و تصمیم شش کشور بر رفع تحریمها قرار گیرد و بر روی کاغذ آوردهشده و سند آن بین طرفین امضا گردد، باز هم از آنجاییکه تحریمها به صورت مرحله ای و زمانبندی شده برداشته خواهند شد ، لذا مشگل سرمایه گذاری به کلی مرتفع نخواهد گردید. البته تیم مذاکره کننده ایران به شدت پافشاری میکند که تحریمها تماما دریک مرحله برداشته شوند که تصویب آن توسط غرب بسیار بعید به نظر میرسد ، به ویژه آن تحریمهایی که توسط شورای امنیت و مجالس امریکا برفرار شده دارای مکانیسم پیچیده ای است که به راحتی قابل رفع نمیباشد.

نکته دیگر اینکه بخش تولید کشور به وِیژه در حوزه انرژی به آنچنان حجم بالایی از سرمایه گذاری نیاز دارد که سرمایه گذاران داخلی بعلاوه درآمد حاثل از فروش نفت قادر به تامین حتا یک سوم آنهم نخواهند بود . طبق برآورد کارشناسان اقتصاد کشور در پنج سال آینده نیاز به حدود ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری برای اجرای پروژه های نیمه تمام و ضروری دارد، برطبق همین برآوردها میبایستی دربخش انرژی کشور در پنج سال آینده حداقل ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری شود. بنا براین نیاز به جذب سرمایه های خارجی اجتناب ناپذیر و در واقع تنها راه حل خواهد بود که آنهم محظورات خود را دارد. ورود چنین سرمایه ای به کشور زمانی میتواند تحقق یابد ، یا نسبت به تحقق آن امیدوار بود که تحریمها آنگونه که خواسته تیم مذاکره کننده ایران است یکجا برداشته شود. خواسته ای که از طرف غرب به ویژه امریکا پذیرفته نخواهد شد. تجربه سایر کشور ها که در گذشته دچار تحریم شده بودند مانند لیبی، عراق نشان میدهد که هرچند بعد از توافقات اولیه، تحریم‌ها کاهش پیدا کرد ولی به کلی رفع نشد. حتا در مورد استفاده ازصنایع و تکنولوژی روز نیززمان زیادی وقت صرف شد تا اعتماد متقابل برقرار گردید.

بهر حال اقتصاد کشورحتا پس از رفع همه اختلافات و سوء تفاهمات با غرب باز هم دردست آنها خواهد بود. سرمایه گذاران بایستی از غرب آیند، تکنولوژی و صنعت از غرب میاید، خریدار نفت و گاز و پتروشیمی غربیها هستند . بانکهای طرف قراداد و معامله غربی هستند و یا با سرمایه غرب در حال فعالیت میباشتد. صنایع ئیدرو کربور کشور بدون حضور فعال شرکتهای غربی قادر به رقابت در جهان نخواهند بود. بنا براین همکاری با غرب یک ضرورت است و نه فقط رفع یک نیاز. نکته حائز اهمیت دیگر اینکه گسترش و توسعه صنعت نفت و گاز کشورعامل بسیار مهمی است در جهت حرکت چرخ تولید کشور. بنابراین سرمایه گذاران خارجی مستقیم و غیر مستقیم در صنایع تولیدی کشورحضور خواهند یافت و نقش آفرینی خواهند کرد. در حال حاضر دولت برای آنکه بتواند چرخه تولید کشور را در یک حد مینیمم به جلو حرکت دهد فقط توانسته ۱۲۰۰ میلیارد تومان وارد صنعت کند که در واقع مانند کف روی آب گم شد ، بدون آنکه تاثیر ملموسی بر روی بخش تولید داشته باشد. بخش تولید برای اینکه بتواند حداقل در بازار منطقه مطرح شود نیاز به یک سرمایه گذاری چنصد میلیارد دلاری دارد، رقمی که تهیه آن توسط حکومت اسلامی با چنین وجهه و جبهه گیری در داخل و خارج کشور تقریبا امری نزدیک به محال است.

نکته بسیار حائز اهمیت دیگر افزایش صادرات کشور است. تولید زمانی سازندگی و اثربخشی خود در جامعه را نشان میدهد که با یک رشد مداوم صادرات از انواع کالاهای تولیدی و نه تک محصولی مواجه باشد. ایجاد چنین فضایی در بخش تولید کشور با توجه به رقبای قدرتمند منطقه ای و جهانی یک جنگ اقتصادی واقعی است و پیروزی با کشوری است که به لحاظ قیمت ، کیفقیت و خدمات پس از فروش عملکرد بهتری داشته باشد. متاسفانه بخش تولید کشور در این رابطه نمره مردودی دارد و بسیار بعید به نظر میرسد که بتواند با کشورهایی مانند چین، کره جنوبی ، تایوان و حتا ترکیه به رقابت پردازد و پیروز گردد. بهر حال بخش تولید کشور راهی بس دراز و بسیار پر دست اندازی را در پیش خود دارد که رفع آنها در قد و قامت دولت روحانی و اصولا حکومت اسلامی ایران نمیگنجد.

بازارچه کتاب با بهارک عرفان

سفرنامه سدید‌السلطنه
صفحه‌ی بازارچه‌ی کتاب ما؛ بیشتر از هر مطلب دیگری بوی ایران و امروز و کتاب می دهد. باز هم به همراه خبرنگارمان بهارک عرفان در تهران؛ سری به پیشخوان کتاب فروشی‌های شهر زده ایم و عناوین تازه را برگزیده ایم. با هم بخوانیم…

صد و یک فیلسوف بزرگ

صد و یک فیلسوف بزرگ

صد و یک فیلسوف بزرگ
نویسنده: نوشته مدسن پیری
مترجم: کامبیز خندابی
ناشر: شورآفرین
قیمت: ۱۵۰۰۰ تومان
مدسن پیری در این کتاب به ثبت شرح‌حال بزرگانی چون افلاطون، ارسطو، جان لاک، راجر بیکن، تامس هابز، برنارد مندویل، آیزاک نیوتن، فلوطین، گالیله، رنه دکارت، جیامباتیستا ویکو، مونتسکیو، برنارد مندویل و…پرداخته است.
نکته جالب در تدوین این کتاب، روند تکوین علم فلسفه در روند تاریخ و بر اساس تأثیر پذیری یک فیلسوف از فیلسوفان ماقبل خود است. به این معنا که خواننده علاوه بر آشنایی ضمنی با فیلسوفی خاص، با جایگاه و هدف او از دنبال کردن این علم بر اساس پایه ذهنی اسلاف خود آشنا می‌شود.
مدسن پیری با دقت زیاد، تأخر و تقدم هرکدام از فیلسوفان را مثلاً در ارائه نظر‌ها مورد ارزیابی قرار داده و استقبال فیلسوفان دیگر از این نظر را، در قرن‌های بعد نادیده نگرفته است. به عنوان مثال زمانی که با فیلسوفی مانند « سنت آگوستین» آشنا می‌شویم، شاهد نوعی نگاه در نظریات هستیم که قرن‌ها بعد به گونه‌ای دیگر از سوی فیلسوفی چون «دکارت» باز تولید می‌شود. این شیوه ساخت و ساز کتاب با تکیه بر ثبت دقیق وقایع نشان می‌دهد که نویسنده فقط به دنبال ارائه کاری آرشیوی نبوده بلکه در صدد نوشتن اثری بوده که بتوان به عنوان یک منبع علمی به آن اعتماد کرد.
آنچه نویسنده در این کتاب به عنوان هدف اصلی انتخاب کرده، ایجاد نوعی کنجکاوی برای دنبال کردن بیشتر افکار فیلسوفان درکتاب‌های دیگر است. ساز و کار تدوین این اثر به گونه‌ای است که مخاطب را به خواندن بیشتر تشویق می‌کند و همین موضوع، کتاب را به کتابی ارزشمند تبدیل کرده است. به تعبیری دیگر،کتاب «صدو یک فیلسوف بزرگ» نوعی سکوی پرش برای سرک کشیدن به جهان گسترده‌تری از معنای فلسفی است.
به نظر می‌رسد که کتاب «صدو یک فیلسوف بزرگ» کتابی برای عموم مردم باشد اما با کمی دقت می‌توان از لابه لای آن، نکاتی فنی و تخصصی استخراج کرد. نکاتی که بی شک به درد هر علاقه‌مند جدی علم فلسفه خواهد خورد. البته نمی‌توان انتظار داشت در کتابی با این فشردگی مطالب، شرح حال کاملی از خدمات این متفکران ارائه داد اما نویسنده کوشیده است که مهم‌ترین عملکرد هرکدام از فیلسوفان و فرازهای مهم از سیر زندگی‌شان را برای مخاطب شرح دهد.

اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای

اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای

اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای
نویسنده: بهمن نامورمطلق
ناشر: موغام تبریز
قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۸۸
نویسنده در این کتاب ضمن شرح و بررسی نظریه‌های فرای در اسطوره‌شناسی، با استفاده از آنها به بازخوانی اسطوره پرسئوس و فیلم نبرد تایتان‌ها، نمایشنامه و فیلم هملت و اسطوره لویاتان پرداخته است.
کتاب «اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای» با عنوان فرعی «از کالبدشناسی نقد تا رمز کل» نام تازه‌ترین کتاب بهمن نامورمطلق، عضو هیات علمی گروه زبان فرانسه دانشگاه شهید بهشتی است. ندا سیفی و مریم پیردهقان نویسنده را در نگارش این کتاب یاری کرده‌اند. وی در این کتاب به بازخوانی و شرح و بررسی نظریه‌های نروتروپ فرای، فیلسوف و اسطوره‌شناس معاصر کانادایی پرداخته است.
کتاب در دو بخش کلی «زندگی و نظریه‌ها» و «نمونه‌های کاربردی» به مرحله نگارش درآمده است. بخش نخست کتاب به شرح و بررسی نظریات نورتروپ فرای در قالب سه فصل «شخصیت، آثار و آرا فرای»، «نقد کالبدشناسانه» و «رمز کل و نقد اسطوره‌ای» اختصاص دارد.
در بخش دوم کتاب نیز در سه فصل به خوانش و تحلیل چند اثر با استفاده از نظریات فرای می‌پردازد. در فصل نخست مطالعه میتوسی روایت حماسی پرسئوس، با تاکید بر فیلم «نبرد تایتان‌ها» انجام شده است. فصل دوم نیز به «مطالعه میتوسی تراژدی هملت با تاکید بر دو متن نمایشنامه و فیلم» اختصاص دارد و در نهایت در فصل سوم از بخش دوم نیز «اسطوره لویاتان» مورد تحلیل قرار گرفته است.
«اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای» همچنین یک پسگفتار هم دارد. این بخش نیز مقاله مختصری از نویسنده است که در آن دو موضوع «نقد اسطوره‌ای در هنر و ادبیات تطبیقی» و «نقد نظریه و نقد فرای» مطرح شده‌اند.
این کتاب دومین کتاب تالیفی نامورمطلق در حوزه اسطوره‌شناسی است. نخستین کتاب او در این حوزه «در آمدی بر اسطوره شناسی: نظریه‌ها و کاربردها» نام داشت که در سال گذشته (۱۳۹۲) از سوی نشر سخن در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

سینما به روایت هیچکاک

سینما به روایت هیچکاک

سینما به روایت هیچکاک
نویسنده: فرانسوا تروفو
مترجم: پرویز دوایی
ناشر: سروش
قیمت: ۱۴۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۷۷
این اثر ترجمه مصاحبه‌ای است که فرانسوا تروفو، منتقد و سینماگر فرانسوی قبل از مرگش با آلفرد هیچکاک فیلمساز و کارگردان برجسته و صاحب سبک سینما انجام داده است. گفتگوی این دو هنرمند هنرشناس پیرامون چهار مبحث اصلی بوده است که عبارتند از : شرایط مربوط به پیدایش و ساخت هر فیلم به ویژه فیلم های هیچکاک، تدارک و نگارش سناریوی هر فیلم، مسائل خاص مربوط به کارگردانی و برآورد نتایج تجاری و هنری فیلم از نظر هیچکاک، با توجه به انتظاراتی که وی در اصل نسبت به آن فیلم خاص داشته است.
کتاب «سینما به روایت هیچکاک» اثری است خواندنی و به یاد ماندنی که نه فقط از سینمای هیچکاک بلکه از هنر هفتم به طور کلی، دانستنی ها و شگفتی هایی برای علاقمندان به سینما به دست می دهد و به خواننده می آموزد چگونه می توان با بهره گیری از اجتماع عناصر مادی یا عینی، آثار عمیق و پیچیده ذهنی، عاطفی و … آفرید.
با مطالعه این کتاب سینماگران متعهد حرفه‌ای و آماتور با سبک، قالب و ذهن هیچکاک آشنا می شوند و با جامعیت بیشتر و تجربه ذهنی افزون تر به کار فیلمسازی در مسیر صحیح و مورد نیاز جامعه می پردازند و محققان و منتقدان با آگاهی از گفتگوهای نقادانه و مستدل تروفو و هیچکاک می توانند دانسته ها، دقت و تیزبینی خود را افزایش دهند.

سفرنامه سدید‌السلطنه

سفرنامه سدید‌السلطنه

سفرنامه سدید‌السلطنه
نویسنده: محمدعلی‌خان سدید ‌السلطنه مینابی بندرعباسی
مصحح: احمد اقتداری
ناشر: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی
قیمت: ۴۴۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۸۶۲
«سفرنامه سدید السلطنه (التدقیق فی سیر‌الطریق)» مجموعه خاطرات و سفرنامه محمدعلی‌خان سدید ‌السلطنه مینابی بندرعباسی با پیشگفتار مرحوم استاد ایرج افشار و تصحیح و تحشیه احمد اقتداری منتشر شد.
احمد اقتداری در سرآغاز این کتاب نوشته است:« از مرحوم محمدعلی‌خان سدس السلطنه کبابی مینابی بندرعباسی، یادداشت‌ها و تالیفات بسیاری در خصوص جنوب ایران و مناطق خلیج فارس باقی مانده است. برخی از آنها به زیور طبع و نشر آراسته شده و بیشترین آنها، هنوز به حلیه طبع و نشر درنیامده است. شرح احوال و رسالات و یادداشت‌ها و کتب چاپ شده و نشده سدید را در یادنامه سپهبد فرج‌الله آق‌اولی رئیس مغفور انجمن آثار ملی و در «مجله راهنمای کتاب» و در مقدمه کتاب بندرعباس و خلیج‌فارس و در مجله «مجله فرهنگ ایران‌زمین» نگاشته‌ام.»
سفرنامه‌ای از بوشهر تا کربلا
مصحح این کتاب در ادامه آورده است:« کتاب حاضر، سفرنامه مرحوم سدید‌السلطنه است که یکبار به سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ هجری قمری و به روزگار مظفر‌الدین شاه قاجار، از بوشهر به تهران و مشهد رفته و از مشهد از راه تهران به کربلا سفر نموده است و از راه بصره و خلیج فارس به بوشهر و بندرعباس بازگشته است، و بار دیگر به سال ۱۳۰۸ خورشیدی از بندرعباس به تهران آمده و تا اواسط سال ۱۳۰۹ خورشیدی در تهران توقف داشته است. این کتاب با نام «التدقیق فی‌سیر‌الطریق» در دو تحریر کلی و مقادیری یادداشت‌های پراکنده و در پنج مجموعه باقی مانده و به سال ۱۳۵۴ خورشیدی با سعی بلیغ استاد ایرج افشار رئیس وقت کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران و خواهش من، از طریق ورثه مرحوم سدید به وسیله مهندس هوشنگ ستایش نوه دختری آن مرحوم، در جزء بقیه یادداشت‌ها و رسالات مرحوم سدید، به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده است.»
کتاب «التدقیق فی سیر‌الطریق» که اکنون با نام سفرنامه سدیدالسلطنه چاپ می‌شود، مجموعه‌ای از تحقیق در احوال شهرها و راه‌ها و ارزاق عمومی و نرخ‌ها و خصوصیات اجتماعی رجال دوره قاجاری و وقایع تاریخی و شرح ملاقات‌های رجال دوره قاجاری و اوایل دوره پهلوی، کیفیت اداره شهرهای شیراز و اصفهان، قم و تهران و نیز مشهد و کربلا و امثال آن، زیارتگاه‌ها،‌مقابر، سنگ قبرها، الواح و ثبت کتیبه‌ها و لوحه‌ها و امثال آنها است.
خوانندگان در ادامه مطالعه این کتاب و در بخش پنجم پیوستی را از نظر می‌گذرانند که از روی چند مجموعه دیگر، یادداشت‌های راه‌های کاروانی جنوب ایران و یادداشت‌های سفرهای مؤلف درباره موقعیت طبیعی، تجاری و حوادث سیاسی منطقه نقل شده است.
سدید‌السلطنه؛ نویسنده‌ای متفرس
بنا به نوشته اقتداری، مؤلف بسیار متفرس و کنجکاو و مطلع و بصیر و کتابخوان بوده، در بسیاری از مسائل و موارد به بحث عالمانه تاریخی و ثبت نوشته‌ها و ملاقات شعرا و شرح احوال رجال علم و ادب که آنها را می‌دیده است، کتاب‌هایی را که می‌خوانده، پرداخته است.
مینابی بندرعباسی، توجهی شگفت‌انگیز به ثبت و ضبط کتیبه‌ها و دیدن آثار تاریخی بقاع و قلعه‌ها و کاروانسراها داشته و همه‌جا به مؤلفان قبلی یا نوشته‌های دیگری که خوانده بود استناد یا انتقاد کرده است.
اقتداری در توضیح این روحیه مینابی نوشته است:« در تخت جمشید بر ویرانی «آثار صناددی عجم» گریسته و شعر بلند خاقانی را به یاد آورده است. همان‌گونه که ویرانی‌ها و ظلم‌ها و نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها را به خوبی و با دقت و بی‌طرفی می‌دیده، رونق‌هاو شکوه‌ها و دادگری‌ها و رسم و آیین‌های معوقل و مشروع را ستوده است. رجال علمی را به خوبی شناخته و وصفی که از آنها می کند درست به مانند قضاوتی است که هم‌اکنون به دوران ما درباره آن رجال علمی درگذشته می شود. به‌طور مثال از مرحومان ادیب پیشاوری و عباس اقبال آشتیانی با کلمه «حضرت» نام می‌برد.
رجال سیاست را به خوبی در ترازوی قضاوت می‌گذارد. رفیق شفیق و انیس جلیس شاعران، دانشمندان، معلمان مشهور، مدیران کتابخانه‌ها، مدیران و امثال آنها بوده است.»
مرحوم استاد ایرج افشار، در این کتاب که تصحیح مطبعی از آن را محمدرضا رضایی‌پور بر عهده داشته نوشته است:« محمدعلی خان سدید‌السلطنه کبابی از فضلایی است که هر چه نوشته فایده‌بخش و خواندنی و بسیاری از آنها پژوهشی و ماندنی است. نخستین کسی که معرف این مرد دانشمند بود و قدر او را شناخت سید‌حسن تقی‌زاده است و آن به مناسبت یادداشتی بود که سدید‌السلطنه از بوشهر به برلین برای مجله کاوه نوشت و تقی‌زاده متوجه شد این مرد مینابی از کسانی است که شایستگی پیشرفت علمی دارد و می‌تواند آثار بیشتر و بهتری عرضه کند.»
افشار در ادامه نوشته است:« سدید‌ السلطنه چون مردی کتاب خوانده و ژرف‌بین بوده سفرنامه های خود را به اطلاعات جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی آکنده. او مسافری نیست که فقط ساعت حرکت و موقع ورود به منزل و جای خواب و نوع خوراک و احیانا قیمت اجناس را ضبط کند،‌ مسافری است دقیقه‌یاب و نکته‌سنج و نگرنده‌ای صاحبنظر. هرچه را در راه کاروانسرا، درامامزاده، درآب‌انبار، دیدنی و ثبت کردنی یافته با حوصله . دقت وصف کرده و به ضبط درآورده است.

سهم ایران از جشنواره برلین / غیبت مجیدی، ظهور پناهی … مینا استرآبادی

sdf5berlin

شصت و پنجمین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین، که از پنجم فوریه و با نمایش «هیچ کس شب را نمی‌خواهد» ساخته ایزایل کوشِت افتتاح شده بود، به نیمه‌ی راه خود رسیده است.

در مراسم افتتاحیه این جشنواره، مونیکا گروتز، وزیر فرهنگ آلمان در برابر بیش از ۱۶۰۰ مهمان خارجی و داخلی از دیتر کوسلیک مدیر این جشنواره بابت دعوتهای هرساله و‌ تلاشهای مستمر او برای حضور جعفر پناهی در برلیناله حمایت و سپاسگزاری کرد.

گروتز با اشاره به عدم حضور این کارگردان ایرانی برای نمایش فیلم تازه اش «تاکسی» – به دلیل ممنوعیت خروجش از ایران، بر ضرورت فعالیت آزادانه هنرمندان تاکید کرد.

جعفر پناهی در سال ۲۰۱۰ و پس از رویدادهای برآمده از انتخابات ۱۳۸۸، به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» به شش سال حبس تعزیری و بیست سال سال محرومیت از فیلم‌سازی و فیلمنامه‌نویسی محکوم شد، او اجازه خروج از ایران را ندارد و صندلی او در برلیناله همچنان خالی ست.

تاکسی ، فیلمی از جعفر پناهی

تاکسی ، فیلمی از جعفر پناهی

تاکسی که سومین فیلم جعفر پناهی پس از محکومیتش به بیست سال محرومیت از فیلسمازی‌ست، با بودجه ای بسیار ناچیز ساخته شده و علاوه بر مولفه‌های سیاسی، انتقادی، به جنبه‌های قصه‌گویی و طنازی هم پرداخته است.
جعفر پناهی در این فیلم در کسوت یک راننده تاکسی در تهران ظاهر شده است و داستان فیلم او از خلال گفت‌و‌گوهای او با مسافرین تاکسی‌اش روایت می‌شود. در بین مسافران «تاکسی» جعفر پناهی، نسرین ستوده، حقوق‌دان سرشناس و منتقد حکومت ایران و یکی از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر هم حضور دارد. بودجه‌ی تهیه‌ی این فیلم در مقیاس فیلمهای معمول امروز بسیار ناچیز برآورد شده‌است. این در حالی ست که فیلم «محمد» ساخته مجید مجیدی با بودجه‌ای که حدود ۱۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده، از شرکت در این جشنواره باز مانده است.
گفتنی‌ست رسانه‌های نزدیک به حکومت ایران، این تصمیم جشنواره‌ی برلین را «بایکوت» این فیلم خوانده اند، از همین جمله سایت تابناک در مطلبی چنین نوشته است:
« [این فیلم] ترکیبی از بهترین‌های سینمای جهان را در مراحل تولید‌ دارد و اثری کاملاً بین‌المللی است؛ اما فشار‌ها به همراه موج اسلام هراسی به راه افتاده، «دیتر کاسلیک» مدیر برلیناله را به سمت و سویی برد که در ‌‌نهایت این فیلم را ‌کامل از جشنواره بیرون بگذارد!»
در همین حال، برخی رسانه‌های محافظه کار داخلی فیلم جعفر پناهی را فیلمی ضد ایرانی نامیده وآن را وسیله‌ای برای هموار کردن راه فیلمسازی پناهی تعبیر کرده‌اند.
از همین جمله، خبرگزاری فارس ضمن «سیاه» خواندن فیلم پناهی، فهرستی از نظرات مثبت منتقدین غربی را ارائه کرده که طی آنها مبارزه، خلاقیت و وجهه‌ی انتقادی فیلمهای او مورد تحسین قرار گرفته است.
خبرگزاری فارس همچنین فیلمسازی پناهی را مغایر با قوانین ایران خوانده و مقامات سینمایی را به خاطر عدم برخورد با این کارگردان مورد نقد قرار داده است.

علاوه بر فیلم «تاکسی»، دو فیلم دیگر نیز از ایران به نام های «پریدن از ارتفاع کم» و «مادر قلب اتمی» در بخش های مختلف جشنواره فیلم برلین شرکت کرده اند.

«پریدن از ارتفاع کم» به تهیه‌کنندگی مجید برزگر محصول مشترک ایران و فرانسه است، که در بخش «پانوراما» شرکت کرده است. این فیلم نخستین فیلم بلند سینمایی حامد رجبی است و رامبد جوان و نگار جواهریان نقش‌های اول آن را به عهده دارند. داستان این فیلم درباره زن جوانی است که در چهارمین ماه بارداری‌اش دچار مرگ «داخل‌رحمی جنین» می‌شود و تصمیم می‌گیرد به کسی چیزی نگوید.

بخش «پانوراما» که به استعدادهای نوظهور سینمایی اختصاص دارد، با فیلم «خون آبی» ساخته لیریو فریرا، فیلمساز برزیلی افتتاح شد.

سکان اقتصاد کشور در دست کیست؟ / دکتر منوچهر فرح بخش

d5as444s1a

یکی از خدمات ارزنده رضاشاه ایجاد دولت مدرن بود. دولت مدرن بدین معنا که وظائف دولت بطور مدون تعریف و برآن اساس پیاده شد. با ایجاد پست نخست وزیری مسئولیت اداره کشور به نخست وزیر واگذار شد، در ابتدا ۱۰ وزارتخانه تاسیس گردید. نظام مالیاتی، سیستم بانکداری، نظام بودجه نویسی ، نظام تولیدی و مقررات بازرگانی تدوین شد و براین اساس سیستم اقتصاد آزاد بر کشور حاکم گردیده، کشور دارای پایه و ریشه گردد و برنامه ریزی برای اصلاحات و پیشرفت میسر گردد و از حالت ملوک الطوائفی گذشته بیرون آید.
در دولت مدرن هرچند که بخش خصوصی گرداننده اقتصاد به شمار میرود ولی بزرگترین و مهمترین وظیفه و مسئولیت دولت نظارت و کنترل نظم اقتصادی کشور است، دولت مسئول توسعه و پیشرفت و همچنین گسترش رفاه عمومی است . دولت است که با اهرم مالیات زندگی روزمره مردم را سازمان میدهد و کیفیت زندگی را بالا میبرد. از اینرو در تیم دولت کسیکه بار مسئولیت اقتصاد کشور را بر دوش میکشد بیش از سایر مسئولین طرف توجه جامعه بوده ودرواقع هدف اصلی به شمار میرود. در شرائطی که اقتصاد کشور بر روال عادی جریان دارد معمولا چند وزیریکه مستقیما در اقتصاد کشور ذی مدخل هستند مانند وزیر دارایی ، وزیر صنعت، وزیر نفت، رئیس بانک مرکزی بار مسئولیت را بردوش میکشند. ولی گاه شرائط استثنایی پیش میاید که رئیس دولت مستقیما مسئولیتهای اقتصادی کشور را بر عهده میگیرد. دردوره رضاشاه به علت تعصبی که وی برای توسعه و پیشرفت کشور داشت اقتصاد کشور را به شدت زیر نظر داشت . یا در دوره ملی شدن صنعت نفت دکتر مصدق نخست وزیر به علت شرائط سخت و استثنایی که کشور با آن مواجه بود و در آن قرار داشت خود مسئولیت اقتصاد کشور را در دست گرفت. با در اجرای برنامه های اقتصادی و اجرای برنامه انقلاب سفید محمد رضا شاه مستقیما بر روند اقتصادی کشور نظارت داشت.
تشکیل حکومت اسلامی وجود دولت مدرن را به شدت زیر سوال برد. از یکطرف سردمداران رژیم به ویژه شخص آیت الله خمینی اعتقادی به دولت مدرن نداشتند و خواهان برچیدن آن بودند. از طرف دیگر برای اداره امور چاره ای جز حفظ دولت به گونه ای که بود نمیدیدند. از اینرو مجبور شدند ساختار دولت را به گونه ای که بود نگهدارند، منتهی به دستکاری در ساختار دولت پرداخته و به قول خودشان آنرا اسلامیزه کنند. اسلامیزه کردن دولت بیش از همه اقتصاد کشور را متلاشی کرد. دولتی کردن بانکها و حذف بهره نظام بانکی کشور را برهم ریخت، مصادره بسیاری از واحدهای اقتصادی حجم کار و مسئولیت دولت را به شدت بالابرد و چون دولت آمادگی یک چنین افزایش کاری همراه با مسئولیت را نداشت لذا ارگانهای دیگر وارد عمل شدند و اقتصاد کشور شقه شقه شده متولیان مختلفی پیدا کرد که در برداشت از منافع مالی ذینفع بودند ولی مسئولیت پذیر نبودند. آیت الله خمینی هر چند که نظام اقتصادی کشور را برهم ریخت ولی بر خلاف دولتمردان رژیم پادشاهی مسئولیت ساماندهی آنرا بر عهده نگرفت .
از اینرو نظام اقتصادی کشوراز همان ابتدا دچار بی نظمی شد و اکنون که سی و چند سال از انقلاب میگذرد نظام اقتصادی هنوز بین اقتصاد دولتی ، اقتصاد مختلط و اقتصاد آزاد دست و پامیزند. فرماندهی اقتصادی کشور جای خود را عوض کرده و وظایفش میان سایر نهادها تقسیم شده و تمرکز تصمیم گیری‌ها از بین رفته است. اینکه سیاست‌گذاران توسعه اقتصادی کشور چه کسانی هستند؟ کدام‌یک از نهادهای برنامه‌ریزی و اقتصادی کشور از نظر قانونی می‌توانند حرف آخر را بزنند و برای زندگی و معیشت ۷۹ میلیون ایرانی و کشور یک میلیون و ۶۰۰ هزار کیلومتر مربعی تصمیم‌ گیری اقتصادی کنند مشخص نیست. یک مورد شاخص این بلاتکلیفی و هردم بیلی اقتصادی اجرای برنامه های توسعه است. ظاهرا برنامه ریزان اقتصادی در دولت اسلامی برنامه های پنج ساله توسعه را تهیه میکنند. مجلس هم آنرا تصویب میکند، رهبری هم تایید مینماید ولی به آن عمل نمیشود که یک مورد آن برنامه چهارم توسعه بود که احمدی نژاد عملا نادیده گرفت و در واقع به دور انداخت و هیچکس هم نمیپرسد که رئیس دولت که بنا بر مصوبه مجلس موظف به اجرای برنامه بوده چرا از انجام آن سر باززده و از این طریق کلی زیان متوجه کشور نموده است. خوشبختانه وجود تحریمهای اقتصادی و کاهش بهای نفت که همه را نگران کرده عاملی شده تا حکومت اسلامی را متوجه وخامت اوضاع کند ومسئولین را ازبی خیالی و بی هدفی اقتصادی بیرون آورد. بهرحال کشور با تعدد و تکثر برنامه‌ریزی‌ها، استراتژی‌ها، دیدگاه های فکری، نسخه‌های پیچیده برای درمان دردهای اقتصاد مواجه است. ایئ در حالی است که در مقابل سیستم واحدی برای جمع‌بندی این برنامه‌ریزی‌ها و اظهارنظرهای مختلف دردل دولت وجود ندارد، یا اگر هم دارد بسیار ضعیف عمل میکند، از اینرو کارشناسان را به این فکر واداشته تا بالاخره چاره ای اندیشند که نظام واحد تصمیم‌‌گیری اقتصادی در کشور به وجود آید و شخص یا نهادی فرماندهی اقتصاد کشور را بر عهده گیرد.
در دوره ریاست جمهوری خاتمی کارشناسان اقتصادی مانند زنده یاد حسین عظیمی ، ستاری پور ، نوربخش ، بانکی ، نیلی ، نجفی طبیبیان ….. تلاش کردند تا نظم اقتصادی برقرار سازند و متولی یا متولیانی برای اقتصاد کشور پیداکنند که تا در برنامه پنجم منظور شد که تا حدودی هم موفق شدند . ولی ناگهان بلایی به نام احمدی نژاد نازل شد و اقتصاد نیم بند کشور را به کلی در هم ریخت.
اکنون بار دیگر شرائطی پیش آمده تا اقتصاد کشور وارد فاز ساماندهی و سازماندهی گردد. در ستاد هماهنگی امور اقتصادی که در دولت روحانی ایجاد شده کارشناسانی جمع شده اند که میتوان روی سلامت و تخصص آنها حساب کرد ودرهمین مدت کوتاه دولت روحانی توانسته تاحدودی خلأ تصمیم گیری دردولت را پرکند و تدابیر نسبتا قابل قبولی ارائه دهد. البته اینکه تا چه اندازه تصمیم‌های اتخاذ شده در ستاد قابلیت اجرایی داشته باشند و دستگاه‌ها از آن تبعیت کنند موضوع دیگری است و بستگی به نوع تصمیمات دارد. یک سری تصمیمات هستند که بایستی در دولت تایید شود مانند روشهای مبارزه با تورم که بایستی هیات دولت نظر دهد ، یا تغییر نرخ سود بانکی که باید دید شورای پول و اعتبار آنرا قبول میکند . همچنین است در مورد کاهش رکود و ایجاد اشتغال که به تصمیمات درون دولتی مربوط میشود
ولی دراین میان تصمیماتی باید اتخاذ شود که اجرای آن خارج ازقدرت دولت میباشد ونظرآیت الله خامنه ای شرط است . نظر آقای خامنه ای دراین باره میتواند به افزایش یا کاهش اقتدار رئیس‌جمهوربیانجامد ودرنتیجه تصمیمات ستاد هماهنگی که مورد تایید روحانی است اعتبارو ارزش پیدا کند و به آن عمل گردد با اینکه با بی مهری رهبر مواجه شده که درآنصورت ادامه وضع موجود است . در حال حاضرخواسته این ستاد برای ساماندهی اقتصادی بر روی دو اصل متمرکز شده اول اصلاح ساختار مالیاتی ، دوم محدود کردن فعالیتهای اقتصادی سپاه. تردیدی نیست که این دو خواسته ستاد هماهنگی امور اقتصادی آقای خامنه ای را در وضعیت سختی قرار داده از یکطرف دولت زیرکانه مسئولیت بهبود یا عدم بهبوو اقتصادی را منوط به اصلاح این دو اصل کرده که تصمیم گیری درباره آن بر عهده رهبری است . از طرف دیگر دستگاه اقتصادی ولی فقیه و سپاه پاسداران نه میتوانند و نه میخواهند که دولت در کار آنها دخالت یا حتا نظارت داشته باشد.
با توجه به عمریکساله این ستاد باید بررسی شود که نظرات کارشناسی آنان تا چه اندازه مورد استقبال نظام یا در واقع شخص رهبراست. آیا در چارچوب حکومت اسلامی ایران میشود تصور کرد بخش اقتصاد که از ابتدای تشکیل نظام اسلامی به تصرف گروه های خاص درآمده و شاهد حضورو دخالت قدرتهای گوناگون درون حکومت درتصمیم گیریهای اقتصادی بوده حال دراختیار یک ستاد دولتی قرار گیرد و تنها یک صدا از آن شنیده شود ، آنهم صدای مسئولین اقتصادی دولت باشد. به عبارت واضح تر میشود انتظار داشت که اقتصاد کشوردرمسیر طبیعی خود قرار گیرد؟
اینکه تاکنون چنین نشده و اقتصاد کشور متولی واقعی خود را پیدا نکرده قطعا بایستی به دلیل وجود موانع بر سر راه آن باشد . حال باید دید آن موانع که هنوز وجود دارند وپا برجاهستند ، آنچنان ضعیف شده اند که حاظرند تسلیم دولت شوند، یا قدرت بیشتری پیدا کرده و تلاش دولت مذبوحانه است. در این رابطه وقتی بررسی میشود همچنان چهار مانع خود نمایی میکند : دستگاه ولی فقیه ، سپاه پاسداران ، مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه. این چهار ارگان که به هم پیوسته هستند یا حداقل تاکنون چنین بوده نه تنها ضعیف نشده اند بلکه چون درحال حاضر در نقش اپوزیسیون دولت ظاهر شده اند حتا قویتر ابراز وجود میکنند .
حکومت اسلامی ایران دچار یک تضاد درونی لاینحل است و آن رقابت بین دستگاه ولی فقیه در مجموع که حکومت اسلامی و ولایت فقیه را نمایندگی میکند و دولت است که مطابق قانون اساسی مجبور به حفظ صیانت جمهوریت نظام و به طبع آن موجودیت خود میباشد. هرچند که رئیس جمهوردر مقابل قدرت مطلقه ولی فقیه بی دفاع است ولی چون با رای مردم انتخاب میشود و در مقابل جامعه متعهد است، بهرحال احساس مسئولیت میکند و آنگونه که خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود در اعتراض به اعمال نفوذهای ولی فقیه ابراز داشت میتواند تدارکچی نباشد، که البته مشروط برآن است که به نظر و رای مردم تکیه کند و در مصاف با ولی فقیه یا مجلس به آرای مردم رجوع کند که در آنصورت مخالفین دولت حتا ولی فقیه قطعا عقب نشینی خواهد کرد. متاسفانه تاکنون روسای جمهور با وجود آنکه آگاهند که منافع اقتصادی حکومت اسلامی در تضاد با منافع ملی است ، بیشتر به دنبال جلب نظر موافق ولی فقیه بوده اند تا دفاع از منافع ملی.

ناشی به دنیا آمده ایم و خام خواهیم رفت / محمد سفریان

نگاهی به آثار و احوال شیمبورسکا

آغاز فوریه‌ی هر سال، یادآور خاطره‌ی در گذشت زنی‌ شاعر است که حتی نگاهش به مرگ نیز طنازانه و نوازشگر بود، شاعری که ۱۶ سال پیش و به هنگام دریافت جایزه ی نوبل ادبی درباره ی خود چنین گفته بود:
“علی رغم میل‌ باطنی ‌ام خودم را شاعر معرفی می‌کنم، طوری که انگارکمی از شاعربودنم شرمنده ام. در این روزگار وانفسا اقرار به خطا و لغزش اندکی آسان‌تر شده است، البته اگر لغزش‌ها بزرگ باشند. اما مشکل باورکردنِ شایستگی و لیاقت‌هائی است که در عمق نشسته‌اند واز چشم پنهان‌اند…”

شیمبورسکا

شیمبورسکا

“ویسواوا شیمبورسکا” در دوم جولای سال ۱۹۲۳ در روستایی موسوم به بنین واقع در غرب لهستان زاده شد. وی از هشت سالگی ساکن شهر کراکوف شد و در حالی که بیش از ۱۶ سال نداشت، شاهد وقوع جنگ جهانی دوم و متعاقب آن تصرف کشورش توسط آلمان ها بود. شیمبورسکا دوره ی اشغال را درهمین شهر زندگی کرد. شهری که از سوی فرماندار نازی اش به عنوان مرکز حکومت برگزیده شده بود و درسال ۱۹۴۰ اردوگاهی موسوم به “آشویتس ” در حومه ی آن بنا شد، اردوگاهی که در ابتدا بازداشت گاه روشنفکران و اندیشمندان لهستانی بود و بعد از آن به مقری برای حل مشکل یهودیان تبدیل شد.

در این دوران بود که شیمبورسکا پس از اخذ دیپلم و به دلیل شرایط سخت زندگی آن روزگار، به عنوان کارمند ساده ی اداره ی راه آهن استخدام شد، اما پس از جنگ و در فاصله ی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ به طور همزمان به تحصیل در دو رشته ی ادبیات لهستانی و جامعه شناسی پرداخت. او نخستین مجموعه شعرش با عنوان “در پی واژه می گردم” را در بدو ورود به دانشگاه منتشر کرد. این مجموعه با آن که بلافاصله پس از اتمام جنگ به چاپ می رسید ولی در آن هیچ گونه تلخی و سیاه بینی به چشم نمی خورد. وی در سال ۱۹۵۳ به عضویت هیئت تحریریه ی فصل نامه ی ادبی – فرهنگی “زندگی ادبی” درآمد، که این همکاری تا سال ۱۹۸۱ ادامه یافت. او از سال ۱۹۶۸ در همین نشریه در ستون خواندنی های اصافی مقالاتی را می نوشت، مقالاتی که سال ها بعد گردآوردی شدند و به صورت کتابی دوجلدی منتشر شدند؛ و در حقیقت تنها اثر منثور شیمبورسکا به شمار می رود. او هم چنین از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳ سر دبیر مجله ی ” مجله ” بود. اشعار او به ۳۶ زبان در ۱۸ کشور ترجمه شده است. مجموعه شعری از این شاعر با عنوان “آدم‏ها روی پل” توسط دکتر مارک اسموژینسکی ( مترجم لهستانی و استاد زبان فارسی ) و با همکاری زنده یاد شهرام شیدایی و چوکا چکاد،( شاعران فارسی زبان) به فارسی برگردانده شده است. هم چنین مجموعه ی دیگری با برگردان فارسی از این شاعر به چاپ رسیده است، مجموعه ای با نام ” عکسی از یازده سپتامبر” به ترجمه ایوانا نویتسکا و علیرضا دولتشاهی .

شعر “ویسواوا شیمبورسکا”، واقع بین و هوشمند است، شعری توصیف گر که به دور از پیچیدگی های ظاهری و با زبانی ساده نگاه فلسفی و پرسشگرانه اش را به سوی مسائلی چون احوال آدمی، ارتباط بشر با طبیعت و وقایع پیرامونش، تاریخ و جبر روزگار معطوف می کند، او درعین بیان اندیشه و تفکر خود، به تصویر سازی بی قضاوت و به دور از نصیحت دست می زند و با کند و کاو در لایه های ذهن آدمی او را به تفکر و ژرف اندیشی می خواند. شیمبورسکا با شاعرانه ساختن زندگی روزمره ی بشر امروز در صدد است تا آدمی را با همه ی جوانب زندگی آشتی دهد، او آنقدر دربه کار گیری زبان ساده و قابل فهم برای مردم مصر است که حتی در اشعارش از واژه های مصطلح در اخبار هواشناسی، ورزشی و مطبوعات نیز استفاده می کند. در حقیقت او در عین عامیانه سخن گفتن دقیق و ریز بین است، زبان شعر او در توصیف لحظات گاه چنان ظریف و نکته سنج است که به داستان شبیه می شود:

شیمبورسکا

شیمبورسکا

قطار به سکوی سه وارد شد
آدم‌‌های زیادی پیاده شدند
فقدان شخص من با انبوه مردم
به سوی خروجی می گریخت
در این شتاب‌زدگی چند زن، جایگزین من شدند… ( از مجموعه ‌ی ” آدم‌‌ها روی پل ” )

استفاده ی شیمبورسکا از آرایه ی ادبی تشخیص یا حس آمیزی از دیگر ویژگی های بارز و پرجلوه ی اشعار اوست. او به طبیعت و اشیا نه تنها جان که شخصیت می بخشد و این امر برای خواننده ی فارسی زبان تداعی گر سبک هندی در شعر فارسی ست.

اسمش را دانه شن می گذاریم.
اما او خود را نه دانه می داند و نه شن
بدون اسم زنده است
چه اسم عام چه اسم خاص
چه گذرا چه ثابت
چه به اشتباه چه درست. ( از مجموعه ‌ی ” آدم‌‌ها روی پل ” )

شیمبورسکا، به دلیل نگاه فلسفی اش، شکاک و ندانم گراست، او جست و جو می کند، می پرسد و یک روند در اما و اگر غوطه می خورد:

هردو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.
چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیبا تر است . (از مجموعه ‌ی ” آدم‌‌ها روی پل “)
پس، آیا جهانی هست
که سرنوشتِ خودمختارش در اختیارِ من باشد؟
که من اسیر کنم یک لحظه را با غل و زنجیرِ علامت‌های نوشتاری؟
حضوری به فرمان من به کمال؟ (برگردان: رباب محب)
این شاعر لهستانی به دور از شعار زدگی های فمینیستی و افتادن به ورطه ی افراط و ابتذال شعر را از تسلط مردانه و انتزاعی مستولی بر ادبیات غرب می رهاند و دست به تصویر سازی های زنانه می زند:
«زن، اسمت چیست؟» «نمی‌دانم.»
«چند سال داری؟ اهل کجایی؟» «نمی‌دانم.»
«چرا این گودال را کنده‌ای؟» «نمی‌دانم.»
«چند وقت است که پنهان شده‌ای؟» «نمی‌دانم.»
«چرا انگشتم را گاز گرفتی؟» «نمی‌دانم.»
«نمی‌دانی که ما آزارت نخواهیم داد؟» «نمی‌دانم.»
«کدام طرفی هستی؟» «نمی‌دانم.»
«زمان جنگ است، باید انتخاب کنی.» «نمی‌دانم.»
«هنوز دهکده‌ات پابرجاست؟» «نمی‌دانم»
«این‌ها بچه‌های تو اَند؟» «آری.»

شیمبورسکا

شیمبورسکا

شیمبورسکا که به گفته ی خودش تلاش کرده بود تا در شعرهایش ترس و نگرانی اش را از جنگ، خشونت، ترور و تنفر بیان کند، در این امر نیز شیوه ی منحصر به فردی را پیموده است. او با به تمسخر گرفتن هر آنچه زاییده ی خشونت است، طنزی تلخ را لا به لای کلامش می گنجاند تا ازسیاهی واژگانی چون جنایت و جنگ بکاهد.

بعد از هر جنگی
کسی باید ریخت و پاش ها را جمع کند.
نظم و نظام
خود به خود بر قرار نمی شود.
کسی باید آوارها را از جاده ها کنار بکشد
تا ماشین های پر از جسد
عبور کنند.

این نگاه طنز آمیز که جنگ و جنگ افروزان را به ریشخند گرفته است بدان سبب است که شیمبورسکا، همواره از بیان شیون گونه ی مصایب و سختی ها اجتناب می کرد، چنان که در گفت و گویی با “گاردین” چنین گفته بود:

“شعر گفتن یک مبارزه است. چون در اعماق وجود هر شاعری احساسات وجود دارد. اما شاعر باید با این احساس‌اش مبارزه کند. اگر قرار باشد که از احساساتمان استفاده کنیم که آن وقت تنها کافی است بگوییم: “دوستت دارم! تو را خدا نرو! مرا ترک نکن! بدون تو چه کار می‌توانم بکنم؟ اه، چه کشور بدی دارم! اه چه آدم بدبختی هستم!””

شیمبورسکا در اواسط ماه سپتامبر سال ۱۹۹۶، برای فرار از همهمه گوشه ی انزوا را برگزید و به استراحت گاهی در نواحی کوهستانی لهستان نقل مکان کرد، او می گفت: ” بدون انزوا نمی توانم بنویسم. نمی توانم تصور کنم که نویسنده ای برای دست یابی به سکوت و آرامش نجنگد. متاسفانه شعر در همهمه و شلوغی متولد نمی شود. حبس شدن در چهاردیواری، بی آن که تلفن زنگ بزند. این چیزی است که برای نوشتن نیاز است.”

شیمبورسکا

شیمبورسکا

تا اینکه در سوم اکتبر ۱۹۹۶به گفته ی خودش ” جهان با او برخورد کرد. ” و آکادمی سوئد، ویسلاوا شیمبورسکا، شاعر ناشناخته ی لهستانی را برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات اعلام کرد. شاعری که تا آن زمان تنها نزدیک به دویست قطعه شعر سروده بود و اشعارش بر خلاف دیگر شاعران اروپای شرقی سیاست زده و ضد کمونیستی نبودند. آکادمی سوئد، هنگام اعلام نام شیمبورسکا به عنوان برندهی جایزهی نوبل از او به عنوان “موتسارت شعر معاصر جهان” یاد کرد که زبان شعری اش در کمال شیوایی”خشم بتهوون‌واری” را بیان شعری می‌بخشد و شعر او را اینچنین توصیف کرد : ” … به خاطرِ شعری که با طنزی ظریف تاریخ و بیولوژی را به صورت ذراتی از واقعیت‌هایِ بشری به نمایش می‌آورد.”

از آثار ویسواوا شیمبورسکا می توان به این موارد اشاره کرد:
برای این است که زنده ایم (۱۹۵۲)، پرسشگری از خود (۱۹۵۴)، فراخواندن یتی )۱۹۵۷)، نمک) ۱۹۶۲) ، یکصد و یک شعر( ۱۹۶۶) کُلی حال (۱۹۶۷)، اشعار منتخب (۱۹۶۷)، می شُد (۱۹۷۲)، به هر حال (۱۹۷۲)، یک عدد بزرگ (۱۹۷۶)، مردمِ روی پل (آدم‌های روی پل) (۱۹۸۶)، خواندنِ بیخودی (۱۹۹۲)، پایان و آغاز (۱۹۹۳)، از نگاه یک دانه شن (۱۹۹۶)، صد شعر، صد شادی (۱۹۹۷)، لحظه (۲۰۰۲)، نغمه‌هایی برای بچه‌های گنده (۲۰۰۳)، دونقطه (۲۰۰۵)، اینجا (۲۰۰۹)

شیمبورسکا در طول زندگی اش از حضور در مجامع عمومی و خواندن شعرهایش اجتناب می کرد، تعداد مصاحبه هایی که با او انجام شده نیز بسیار کم شمار و محدود است، او دراین باره در یکی از این معدود مصاحبه ها درسال ۲۰۰۰ در گفت و گو با روزنامه ی ” گاردین” چنین گفته بود:

“واقعیت این است که من اصلا نمی‌فهمم مردم چه علاقه‌ای دارند که با من مصاحبه کنند. در این چند سال اخیر بیشترین عبارتی که من گفته‌ام این بوده که «نمی‌دانم.» به سنی رسیده‌ام که باید از نظر آگاهی آدم جا افتاده‌ای باشم اما واقعیت این است که هیچ چیز نمی‌دانم. به نظر من بیشتر خرابکاری‌ها و افتضاحات بشری را آدم‌هایی به بار آورده‌اند که فکر می‌کرده‌اند می‌دانند”

و در نهایت “موتسارت شعر معاصر جهان” ، در اول فوریه ی سال ۲۰۱۲ بر اثر ابتلا به سرطان ریه در منزل خود در کراکف ، در حالی که درخواب بود چشم از جهان فرو بست.

هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.


پانویس:
ویدئوی شعر خوانی شاعر، به همت اعضای تحریریه ی مجله ی فرهنگی چهارسو آماده و زیرنویس شده است.
اگر از جمله اهالی کنجکاو تر ادبیات و فرهنگ هستید، تماشای مجله ی فرهنگی چهارسو که شنبه ها عصر به روی آنتن تلویزیون جهانی ایران فردا می رود، فرصت مغتنمی ست برای مرور شعر و داستان و هنر در چهارسوی این کره ی خاکی.

آرشیو چهار سو

نگاهی به وضعیت صنعت فولاد در کشور / دکتر منوچهر فرح بخش

sanaate-foolad

یکی از آرزوهای رضاشاه ایجاد صنعت فولاد در کشور بود و در این راه تلاش زیادی کرد تا سرانجام شرکت کروپ آلمان حاضر به احداث یک کارخانه ذوب آهن ۵۰۰ هزارتنی شد که در اثر کارشکنیهای انگلستان به ثمر نرسید. محمد رضاشاه بدنبال تحقق آرزوی پدر تولید فولاد را به عنوان صنعت پایه و مادر در راس برنامه صنعتی کردن کشور قرار داد که بازبا کارشکنیهای انگلستان مواجه شد و مذاکرات طولانی اش با آلمان که آماده همکاری با ایران بود بی نتیجه ماند. تا اینکه سرانجام سراغ روسها رفت و در چهارچوب پروتکل همکاری های فنی و اقتصادی بین دولتین ایران و شوروی سابق، احداث کارخانه ذوب آهن مورد توافق قرار گرفت و موافقت نامه ای به امضاء طرفین رسید که متعاقب آن شرکت ملی ذوب آهن ایران تاسیس و قراردادی با موسسه تیاژپروم اکسپورت شوروی برای تهیه طرح و تجهیزات لازم کارخانه ذوب آهن اصفهان و تجهیز معادن سنگ آهن و زغال سنگ و سنگ آهک منعقد شد که با توجه به محدودیت منابع مالی و مواد اولیه خصوصاً ذخایر شناخته شده زغال سنگ، ظرفیت کارخانه در فاز اول ۵۵۰ هزارتن فولاد در سال تعیین گردید.

فولاد مبارکه دومین مجتمع فولاد کشور است که کار احداث آن از سال ۱۳۴۶ در اصفهان آغاز و با ایجاد کارگاه های کک سازی، اگلومراسیون و کوره بلند شماره ۱ در نیمه اول دی ماه ۱۳۵۰ ، بهره برداری از مجتمع با تولید چدن آغاز شد و تولید محصولات فولادی نیز با راه اندازی بخش فولاد سازی و مهندسی نورد گرم و سرد در دی ماه ۱۳۵۱ با ظرفیت ۵۵۰ هزار تن در سال شروع شد. متعاقب آن در سال ۱۳۵۱ کارهای ساختمانی و اجرایی طرح توسعه برای رسیدن به ظرفیت ۰۰۰/۹۰۰ /۱ تن فولاد در سال با احداث کوره بلند شماره ۲ و توسعه بخش های مختلف آگلومراسیون، کک سازی، فولاد سازی، نورد و …. شروع گردید و ایران عملا دارای صنعت فولاد گردید.

این مجتمع در ۷۵ کیلومتری جنوب‌غربی شهر اصفهان، در زمینی به وسعت ۳۵ کیلومترمربع (۱۷ کیلومتر مربع سالن تولید) استقرار یافته است و دارای ظرفیت تولید سالانه ۵٫۳۳ میلیون تن، انواع محصولات فولادی تخت، گرم و سرد نوردیده، قلع‌اندود، گالوانیزه و رنگی از ضخامت ۱۸.۰ تا ۱۶ میلیمتر محصولات این شرکت شامل کلاف و ورق‌های گرم و سرد، کلاف‌های اسیدشویی، کلاف نوار باریک و تختال می‌باشد، که مطابق با استانداردهای بین‌المللی فولاد تولید می‌گردد که نیاز صنایع مختلف از جمله: صنعت خودروسازی، لوازم خانگی، لوله سازی، مخزن‌های تحت فشار، تجهیزات فلزی سبک و سنگین و غیره را تأمین می‌کند. محصولات این شرکت به بسیاری از کشورهای جهان در اروپا، آمریکای شمالی، خاوردور، آفریقا و کشورهای حوزه خلیج فارس صادر می‌شود.

مجنمع فولاد اهواز سومین مجتمع فولاد بود که سنگ بنای آن در قبل از انقلاب توسط علی رضایی گذارده شد و به تولید رسید که پس از انقلاب مجبور به فرار از کشور شد .همزمان با گسترش صنعت فولاد کارخانجات جنبی مختلفی مانند کارخانجات لوله و پروفیل نیز احداث گردیدند ، تا آنجا که کشور در زمانی کوتاه از نظر مصرف لوله و پروفیل و نبشی و غیره به مرز خودکفایی رسید.

این آهنگ رشد سریع و موزون صنعت فولاد کشور به عنوان صنعت مادر با وقوع انقلاب و فرار بسیاری از سهامداران و مدیران و مهندسین و همچنین خسارات ناشی ازجنگ با عراق با یک افت بسیار شدید و گسترده مواجه شد و سالها طول کشید تا با تحمل خسارات عظیم انسانی و مالی شرائط تا حدودی به صورت عادی در آمد و با سرمایه گذاریهای جدید که البته دلالیها و حق وحسابهای ده ها میلیون دلاری نیز در آن رد و بدل میشد بازسازی، نوسازی و تکمیل پروژه های در دست اقدام تا حدی به انجام رسید و آنگونه که وزارت صنایع میگوید ظرفیت تولید به ۲۵ میلیون تن رسیده که معلوم نیست درست باشد، ضمن آنکه در حال حاضر تولید سالانه فقط ۱۵ میلیون تن، یعنی ۱۰ میلیون تن زیر ظرفیت تولید اعلام شده لست.

با توجه به وضعیت تحریمها و اینکه درحال حاضر بازار فولاد در جهان به دلیل کاهش بهای انرژی و کاهش رشد اقتصدی چین بعنوان بزرگترین تولید کننده فولاد درجهان عرضه فولاد در منطقه رشد بیسابقه ای پیدا کرده است، سبب گردیده تا تولید داخلی کاهش یابد و در مقابل واردات افزایش پسدا کند. در حال حاضر با وجود مشکلات ارزی حداقل ۳ میلیون تن فولاد طی ۱۰ ماه گذشته به کشور وارد گردیده است. این در حالی است که حدود حداقل یک میلیون تن موجودی کالای ساخته شده فولادی در کارخانه‌های کشور انباشته شده است.

وضع موجود باعث افزایش میزان بدهی واحدهای فولاد شده و حجم کالای رسوب شده نیز بسیار بالا رفته است. این در حالی است که در گذشته گاه تولیدات از دوماه قبل پیش‌فروش می‌شد. در حقیقت مجموعه فولاد کشور از نظر نقدینگی ۴ ماه نسبت به دو سال قبل تاخیر دارد که در صورت تداوم آن این صنعت را به بحران جدی میکشاند. مکانیزم تعرفه تنظیم بازار در قانون برای روزهای بحرانی مانند امروز پیش بینی شده است. ولی از این سازوکار استفاده نمیشود . این صنعت که نقشی بزرگ در اشتغال کشور دارد ، با وجود همه بی‌تدبیری‌ها و حیف و میلها در حکومت اسلامی ،معهذا به علت پایه های قوی آن که در رژیم گذشته کار گذارده شده هنوز توانسته است خود را حفظ کند.

نکته بسیار حائز اهمیت دیگر در این صنعت وضعیت معادن سنگ آهن است . بیش از ۳۰% از پروژه های معدنی به تعطیلی کشیده شده است. افت قیمت سنگ‌آهن موجب کاهش سرمایه‌گذاری در بخش اکتشافات، بحران در معادن کوچک و تعطیلی ۲۰ تا ۳۰ درصد از پروژه‌های معدنی و واحدهای فعال سنگ‌آهن و افت شاخص سهام شرکت‌های معدنی شده است. درحال حاضر ۱۴% معادن سنگ آهن در اختیار بخش خصوصی و بقیه در دست دولت است. رئیس انجمن تولیدکنندگان و صادرکنندگان سنگ‌آهن میگوید : مجلس و دولت باید از سنگ‌آهن حمایت کنند تا رونق بگیرد ولی اکنون به جای حمایت مقرراتی را ایجاد می‌کنند که باعث می‌شود معادن کوچک‌ و متوسط‌ تعطیل شوند، اکنون مدتی است که قیمت‌های معادن سنگ‌آهن به‌خصوص در نیمه شمالی کشور افزایش یافته است و اگر این روند ادامه پیدا کند بخش عمده‌ای از سنگ‌آهنی‌ها نمی‌توانند ادامه حیات دهند.

موذن زاده مشاور معاون اول رئیس‌جمهور در پنجمین همایش ” چشم انداز صنعت فولاد و معدن” محتاطانه انتقاد کرد و نسبت به هرج و مرج در این صنعت هشدار داد و گفت نهادی باید مسوولیت این آشفتگی را بپذیرد. وی عنوان کرد: هرج و مرجی که در صنعت فولاد وجود دارد ممکن است باعث شود برنامه‌های توسعه این صنعت طبق روال معمول پیش نرود. این موضوع هم به دلیل نبود مدیریت صحیح در سال‌های اخیر است.

او تصریح کرد: مشکل دیگر صنعت فولاد تامین سنگ‌آهن است که برای فولاد مبارکه و فولاد خوزستان و معدن گل گوهر تلاش‌هایی صورت گرفت، اما از دهه ۷۰ به بعد که وضعیت ارزی متلاطم شد تمام فشارها برای جهت‌گیری فولاد بیشتر در توسعه منابع داخلی شکل گرفت. مثلاً بدهی‌ها بازپرداخت شد و وابستگی‌ها ارزی کاهش یافت و مکانیسم واردات عوض شد، در حالی که صادرات فولاد رشدی را تجربه نکرد و متاسفانه در این زمینه افت کردیم. سرمایه‌گذاری که در کویت کردیم موفقیت‌آمیز بوده است اما در بخش‌های دیگر این موفقیت حاصل نشد. در این سالها قطب‌های جدید فولادی مانند هرمزگان و قطب‌های معدنی راه افتاد اما از سال ۸۴ با تغییر سیاستها صنعت از روال خود خارج شد که تنها دلیل آن نبود مدیریت صحیح و منابع نامتوازن است . تولیدکنندگان سنگ‌آهن میزان استخراج سنگ‌آهن را به شفافیت اعلام نمی‌کنند و این ترس روانی باعث شده برنامه‌ریزی برای ذخایر معدنی به درستی صورت نگیرد. موذن‌زاده افزود: با وجود اینکه برنامه‌ریزی‌هایی برای توسعه صنعت کشور در این سال‌ها صورت گرفته است اما این توسعه امکان‌پذیر نشده و ضعف بزرگ آن این است که این برنامه‌ریزی توسط دولت انجام می‌شد و متکی به درآمدهای نفتی بوده است .

اینکه وضعیت صنایع فولاد به چنین حال و روزی افتاده جای تعجب نیست. درکدام بخش اقتصادی در حکومت اسلامی موفق عمل شده که در این صنعت بشود . ولی تفاوتی که در اینجا وجود دارد نقش کلیدی فولاد به عنوان صنعت مادر در اقتصاد کشور است. با توجه به امکانات گسترده ایکه برای توسعه این صنعت وجود دارد، چنانچه سیاستها و برنامه های پیش بینی شده برای این صنعت در رژیم گذشته ادامه مییافت امروز تصویر از این صنعت بسیار متفاوت بود. ایران در رابطه با صنعت فولاد دارای شرائط استثنایی است . مهمترین فاکتورهای تعیین کننده در این صنعت، سنگ آهن ، انرژی و نیروی انسانی است . ایران از نظرسنگ آهن با میزان ذخایر قطعی ۲.۵ میلیارد تن یکی از غنی ترین کشورها در این زمینه است. بهای نفت وگاز و برق و همچنین نیروی انسانی در مقایسه با سایر کشورهای تولید کننده فولاد بسیار پایین تر است، ضمن آنکه به لحاظ جغرافیایی هم در شرائط مناسبی قرار دارد. با استفاده از این امکانات ایران میبایستی جایگاه بالایی در بازار فولاد در جهان را به خود اختصاص میداد که متاسفانه چنین نیست. چین کشوری که باید سنگ آهن و انرژی برای سوخت را وارد کند و در واقع صنعت فولادش وابسته به نوسانات بازار نفت و سنگ آهن است موفق گردیده در ظرف ۲۰ سال تولید خود را هشت برابر کند که این پیشرفت خارق العاده ایست .

هرچند که ایران به لحاظ ذخیره سنگ آهن دارای موقعیت مناسبی است ، ولی این ماده معدنی تمام شدنی است. از اینرو بایستی از آن استفاده بهینه شود و برای افزایش صنعت فولاد کشور از آن بهره برداری نمود، نه اینکه به عنوان مواد خام به چین صادر کرد تا صنعت فولاد این کشور بیشتر تقویت شود. درحال حاضر که در سنگ‌آهن نیز افت جدی قیمت رخ داده و پیش‌بینی این است که ادامه یابد ف موقعیتی است که در سیاست صادراتی آن تجدید نظر شود و به ثمن بخس صادر نگردد. پیش بینی میشود که تا سال ۱۴۰۴ بحران جدی سنگ‌آهن پیش آید. برای جلوگیری از بحران بایستی در برنامه‌های اکتشاف تجدید نظر شود وهدف افزایش استخراج در جهت تامین مصرف داخل باشد ودر مقابل حجم تولید فولاد را بالا برد. درحال حاضر بهره‌وری بسیار پایین است ، در دنیا میانگین تولید فولاد به ازای هر نفر ۶۰۰ تن است، درحالیکه این میزان در ایران کمتر از ۳۵۰ تن برآورد میشود که بیشتر به خاطر سیاسی شدن اقتصاد است و حکومت نمی‌گذارند اقتصاد در روال عادی قرار گیرد. ظاهرا وزارت صنعت و معدن امیدوار است که ظرفیت تولید فولاد کشور تا سال ۱۴۰۴ ، یعنی ظرف ده سال آینده به ۵۵ میلیون تن بالغ گردد که بیشتر یک رویا است تا واقعیت.

جمشید ملارحمان معاون اکتشاف معادن ایمیدرومیگوید: اکتشاف، گلوگاه توسعه ی معادن در کشور است و ایران به عنوان یکی از ۱۰ کشور برتر معدنی جهان، همواره اکتشاف را در اولویت اصلی قرار داده است. ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع از پهنه اکتشافی کشور برای اکتشاف هدف گذاری شده که در دو سال آینده به نتیجه می رسد. با برنامه ریزی های انجام شده توسط ایمیدرو، عملیات اکتشاف معادن در آینده تا چند برابر وضع موجود افزایش می یابد بطوریکه در بخش فلزات پایه و پلی متال ها به مرحله پیشتازدرتوسعه صنایع سنگین مبرسیم. ایمیدرو برای تقویت بخش معدن تلاش های زیادی کرده و برنامه های مهمی در دست اجرا دارد که از جمله آن امضای تفاهم نامه با بانک هاست تا از این طریق تسهیلاتی به معدنکاران برای خرید ماشین آلات نو و دست دوم معدنی پرداخت شود. از آنجاییکه چنین وعده و عیدها و امیدواریهای کاذب از شگردهای پیش پا افتاده حکومت اسلامی است که کمتر واقعیت پیدا کرده در این مورد هم سال ۱۴۰۴ فرت خواهد رسید و باز مشاهده میگردد که اوضاع بهتر از امروز نخواهد بود.

آنچه که هم اکنون در بازار فولاد مشاهده میشود اینست که دولت صادرات فولاد و محصولات فولادی را آزاد کرده تا ظاهرا از محل صادرات، کمبود فروش و رکود بازار داخلی جبران شود. اما چنین نشده ، زیرا که همزمان واردات فولاد هم آزاد است و با واردات فولاد ارزان با کیفیت پایین تولیدات داخل عملا دچار چالش جدی شده است که یک کلاه برداری و تهدید جدی برای فعالان این صنعت محسوب می‌شود. این در شرایطی است که علاوه بر افزایش حجم واردات ارزان فولاد چین که موجب نگرانی تولیدکنندگان داخلی شده پیشنهاد هند در خصوص فولاد در برابر پول نفت نگرانی تولیدکنندگان فولاد داخلی را بیشتر کرده است. این نگرانی تولیدکنندگان فولاد را وزارت صنعت و معدن میتواند با استفاده از مکانیسم تعرفه برطرف کند و با افزایش نرخ تعرفه های واردات فولاد را کاهش دهد که تا کنون چنین نکرده است تا از ما بهتران حکومت اسلامیبتوانند به اندازه کافی فولاد وارد نمایند . پس از آن امکان استفاده از مکانیسم عغرفه وجود خواهد داشت که در واقع نوشدارو پس از مرگ است.

به گفته فعالان بازار فولاد و آهن در حالی که وزیر صنعت اخیرا از آزادسازی ارز برای واردات فولاد خبر داده است و این اتفاق با وجود اینکه سه ماه از درخواست فولادسازان بخش خصوصی می‌گذرد در دو هفته اخیر عملیاتی شده است اما هنوز از افزایش تعرفه برای کاهش حجم واردات فولادهای وارداتی خبری شنیده نمی‌شود و نعمت‌زاده به نوعی در صحبت‌های اخیر خود از پیشنهادی صحبت به میان آورده که با وجود پیگیری‌های انجمن فولادسازان قرار است به تازگی به دولت پیشنهاد شود و بنا بر اظهارات این فعالان بازار گویا محمدرضا نعمت‌زاده در تصمیم‌گیری برای بالا بردن تعرفه به نوعی این دست و آن دست می‌کند.

حال که بازار آهن تحت محاصره دو دامپینگ خارجی و داخلی قرار گرفته است، بقای کارخانه‌های فولادسازی بخش خصوصی چه خواهد شد؟ آیا می‌توان ارزان‌فروشی غول‌های فولادی ایران که شناسنامه دولتی دارند را یک دوره گذرا دانست و بازار را به نحوی که کارخانه‌های بخش خصوصی توان رقابت خود را در این بازار آشفته از دست ندهند، مدیریت کرد؟ یا اینکه قرار است فولادسازان دولتی نورچشمی صنعت فولاد باشند و خصوصی‌های این عرصه متضرر شوند؟