بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
رویاهایی از جنس طرح و کلمه / لیلا سامانی
نگاهی به آمیختگی نقاشی و داستان در دنیای هنر
آثار هنری و ادبی نمایهای از جهان اندیشهی هنرمندان و نویسندگاناند، بازتابی هستند از برداشت آدمی از جهان و رخدادهای پیرامونش. دستاوردهایی که از بطن ذهن خالقشان زاییده میشوند و با شیرهی خلاقیت و جوهر جهان بینیشان می بالند تا به اندیشه نمودی بیرونی ببخشند. از همین رو بین همهی اقسام هنر پیوندی ماهوی برقرار است، در این میان اما نقاشی و ادبیات از ظریفترین و مرغوبترین آفریدههای ذهنی بشرند که همواره با هم در تعامل بودهاند. توصیف مناظر، شرح صحنهی رویدادهای داستانی و تجسم چهرهی شخصیتهای ادبی همانقدر وامدار نقاشیست که روح بخشیدن به یک نقاشی و تنیدن روایتی داستانی در پس یک تابلو، متاثر از ادبیات.
با پرسهای کوتاه در دنیای ادبیات میتوان نمونههای بسیاری از این در همتنیدگی کهن سراغ کرد. داستانهایی که از تاثیر و تاثر ژرف این دو حیطه بر یکدیگر قصه میکنند
۱- دختری با گوشواره مروارید اثر تریسی شوالیه (۱۹۹۹)
این رمان بر اساس تابلوی مشهوری با همین نام اثر یوهانس ورمر نقاش برجستهی هلندی نوشته شده است. تابلویی که رمز و راز نهفته در آن هنوز و پس از گذشت چهار قرن مستور باقی مانده است.
تریسی شوالیه در این کتاب، دختر سوژهی این تابلو را به عنوان قهرمان اصلی داستانش بر گزیده و کوشیدهاست روایتی از زندگی شخصی و اجتماعی ورمر به دست دهد. او بر اساس یکی از گمانههای موجود دخترک را خدمتکار خانهی ورمر پنداشته و به جهان نقاش چیرهدست هلندی رخنه کردهاست. به این ترتیب دخترک از دل تابلو بیرون میآید، لبهای نیمه باز اسرار آمیزش را می گشاید و راوی قصهای میشود سرشار از رنگ و نقش و آمیخته با عشق و رویا:
«حالا که فرصتی یافته بودم اتاق را از زیر نظر گذراندم. اتاقی مربع و بزرگ بود، اما نه به بزرگی سالن طبقه ی پایین،با پنجره های باز، روشن و با روح می نمود . دیوارهای دوغاب زده و زمینی که با سنگ مرمر سفید و خاکستری و کاشیهای تیره تر به طرح صلیبهای چهار گوش فرش شده بود. ردیفی از کاشی های دلفت با طرح کوپید، رب النوع عشق، در قسمت زیرین دیوار نصب شده بود تا دیوارهای سفید را از لکه های جارو و زمین شویی محافظت کند ….» ( مترجم: طاهره صدیقیان)
۲- ماه و شش پشیز اثر ویلیام سامرست موام (۱۹۱۹)
سامرست موام در این کتاب با اقتباس از زندگی پر فراز و نشیب «پل گوگن» نقاش شهیر و تمدنگریز فرانسوی، روایتی داستانی و خیالانگیز از زندگی یک نقاش تنگدست و شیفتهی نقاشی ارائه میدهد . هنرمندی که تاب تحمل شهر و دغدغههای بی آخرش را ندارد و به خانواده، پول، موقعیت اجتماعی و سلامت تن خودش هم بی توجه است، از همین رو دل از جامعهی متمدن اروپا میبرد و رهسپار تاهیتی میشود تا در بکارت و بدویت این جزیره غرق شود.
«برخی اوقات یک فرد به محلی می رسد که به نحوی اسرار آمیز احساس می کند بدان تعلق دارد . احساس می کند که وطن او همانجا است و میان صحنه هایی که هرگز ندیده و مردمی که هرگز نشناخته است اقامت می کند چنانکه گویی از هنگام تولد با آنها آشنا بوده است. در آن محل است که عاقبت می آساید .» ( مترجم: پرویز داریوش)
۳- تصویر دوریان گری اثر اسکار وایلد ( ۱۸۹۱)
این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی و یکی از دلایل شهرت جهانی اسکار وایلد است. این رمان ترسناک تخیلی روایتگر داستان مرد جوان و خوشسیمایی به نام «دوریان گری» است که سوژهی تابلوی دوست نقاشش «باسیل هاوارد» قرار میگیرد . روح گری اما با این پرتره پیوند می خورد؛ به شکلی که اثر گذر عمر و ردپای بدسگالیها تنها در تصویر او در تابلوی نقاشی نمود پیدا میکند و در عوض چهرهی حقیقیاش زیبا و شاداب باقی می ماند. دوریان گری تحت تاثیر جهان بینی «لرد هنری» بر این باور است که زیبایی،جوانی و لذت تنها ارزشهای زندگی اند و باید آنها را به هر قیمتی حفظ کرد. بر این اساس او رفته رفته بدل به صورتکی زیبا و آراسته با جوانی ابدی میشود، حالآنکه سیمای او در بوم نقاشی به خاطر گذر زمان و پلیدکاریهایش روز به روز کریهتر و پیرتر میشود. داستان سر آخر با تصویری تکاندهنده پایان میگیرد و ذهن خواننده را با عمیق ترین مفاهیم زیباییشناسی و فلسفی درگیر میکند.
۴- نام من، سرخ اثر اورهان پاموک ( ۱۹۹۸)
اورهان پاموک، نویسندهی ترک تبار و برندهی جایزهی نوبل ادبی که در آغاز سودای نامآوری در نقاشی را در سر داشت، در این اثر نقش و نگار را همراه قلمش کرده و تمامی کاراکترهای اصلی داستانش را از میان نقاشان برگزیدهاست. داستان با روایتی معمایی و برای گشودن راز قتل پیچیدهی یک نقاش در قرن شانزدهم پیش میرود و در خلال آن تاریخ نقاشی را در سرزمینهای اسلامی مرور میکند. نام من، سرخ همانند مینیاتورهای داستان، ظریف، پیچیده و پر از رمز و راز است. اثری داستانی که گاه به تابلویی عظیم پهلو میزند و نویسندهای که در مقام نگارگر قلم را نقش میزند.
او در این اثر از کتاب کلاسیک ادبیات شرق هم یاد میکند و با تلمیحهای گوناگون به داستانهای نظامی و اشعار شاهنامهی فردوسی، دینش به این آثار را ادا میکند.
۵- دختر زمان اثر ژوزفین تی (۱۹۵۱)
« من هیچ قاتلی را به یاد نمیآورم که شبیه او باشد» اینها جملاتیست که «آلن گرنت» کارآگاه پلیس و قهرمان داستان دختر زمان به زبان میآورد، آن هم زمانی که به خاطر عمل جراحی ناشی از تصادف در بیمارستان بستریست و با دیدن یک پرتره تمامی ذهنش مشغول میشود. او که در زمینهی تشخیص چهره مهارتش زبانزد است به جست وجوی صاحب نقاشی بر می آید و در می یابد که صاحب این پرتره «ریچارد سوم» است، گرنت که به زندگی او علاقهمند شده درصدد بر می آید تا دربارهی زندگی این شاه تحقیق کند و پرده از اسرار زندگی او بردارد. ژوزفین تی این کتاب را با الهام از نمایشنامهی «ریچارد سوم» اثر ویلیام شکسپیر نوشتهاست، با این تفاوت که تصویر شکسپیر از این پادشاه بریتانیایی قرن پانزدهم را غلط میانگارد و بچهکشی او را منکر میشود.
۶- به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف ( ۱۹۲۷)
در یک تابستان گرم، خانوادهی رمزی پذیرای مهمانان مختلفیست. در میان این مهمانها «لی لی بریسکو» ی نقاش، کشیدن پرترهی خانم رمزی را آغاز میکند، زنی که توجه و ستایش همهی مهمانها را بر انگیختهاست. ده سال بعد، پس از مرگ خانم رمزی و زمانی که خانوادهی رمزی از هم پاشیده شده، مهمانها دوباره به خانهی قدیمی بر می گردند لی لی بریسکو که اکنون به کشف و «شهود» کامل رسیده نقاشیاش از چهرهی خانم رمزی را تکمیل میکند و یادآوری برای سفر خانواده به فانوس دریایی میشود.
به سوی فانوس دریایی اثریست دربارهی ماهیت جاودانهی هنر. رمان در یکی از بدیع ترین شیوههای روایی سکان روایت را به دست یکایک شخصیتها میدهد تا از «پنجره» ی نگاهشان خود را ترسیم کنند. توصیفاتی که با نقاشی شانه میساید و ترکیبی از قصه و تصویر به دست میدهد.
«لی لی انگار که چیزی در آنجا به یادش آورده باشد، به سرعت رو به بوم نمود. آنک – نقاشیاش. آری، با تمام سبزها و آبیهایش و خطهایی که به قصد راه بردن به چیزی بالا و کنارش کشیده شدهبود. اندیشید: به دیوار اتاقهای زیر شیروانی آویزانش می کنند، از بین می رود. قلم مویش را از نو به دست گرفت و از خود پرسید: مگر چه اهمیتی دارد؟ به پلهها نگاه کرد، خالی بود. به بوم نگاه کرد؛ تار بود. با شوری ناگهانی گویی که لحظهای آن را به روشنی میدید، خطی در وسط کشید، به انجام رسید؛ تمام شد. و در همان حال که در نهایت خستگی قلممویش را بر زمین میگذاشت، اندیشید: آره، به شهود دست یافتم.» ( مترجم: صالح حسینی)
۷- سهره اثر دونا تارت (۲۰۱۳)
کتاب سهره سومین رمان دونا تارت است و توانسته جایزهی پولیتزر را برای این نویسنده به ارمغان آورد، این کتاب داستان زندگی تئو دکر پسربچهی سیزده سالهی آمریکاییست. مادر او در موزهی متروپولیتن نیویورک نقاشی مورد علاقهاش را نشان پسرک میدهد و تنها چند دقیقه بعد انفجاری رخ می دهد ، مادر جان میسپارد و پسرک به طرز معجزه آسایی جان به در میبرد. این انفجار دنیای تئو را بر هم می ریزد و او را منزوی و سرخورده میکند. او تنها یک راه برای رفع پریشان حالی و کاستن دلتنگی برای مادرش دارد، پیدا کردن آن نقاشی فریبندهی اسرار آمیز: سهره اثر کارل فابریتیوس.
کارل فابریتیوس در این نقاشی گرم و زنده، پرهای سهره را با تاشهای زیبا و آزاد مثل یک امپرسیونیست نقاشی کرده، با این حال حس غمگینی در مورد این نقاشی وجود دارد. پرنده نقاشی او در عین زیبایی تنها و آسیب پذیر است.
نگاهی به کتاب اتاقی از آن خود، اثر ویرجینیا وولف به مناسبت سالروز در گذشت نویسنده / لیلا سامانی
شصت و چهار سال از انتحار “ویرجینیا وولف”، نویسندهی صاحبنام بریتانیایی میگذرد، زنی که همان قدر که از زبده ترین نویسندگان زن در قرن گذشته است، به همین میزان هم از برجسته ترین فمینیستهای این عصر به شمار می رود. داستان های او در بنیان گذاری نوشته های زنانه نقشی اساسی را عهده دار بودند. سبک نگارش وولف مخصوص به خود اوست؛ به قول شاهرخ مسکوب:
” وولف نویسنده ای است که هیچ چیز و همه چیز را می گوید. چیزی برای گفتن ندارد . اگر چه خیلی چیزهای گفتنی دارد و می گوید . هرچه هست پنهان است انگار با خودش حرف می زند . نقال عجیبی است . قصه پرداز توانایی است که قصه ندارد…” زندگی پر پیچ و خم وولف که منتج شده از آسیبهای روحی شخصی و اجتماعی بود، در نهایت او را به مرز جنون کشاند، روان پریشی تاسف باری که منجر به خودکشی او در رودخانه ی “اوز” با جیبهای پر از سنگ شد. او در زندگی شخصی اش سالها مورد تعرض جنسی برادر نا تنی اش قرار می گرفت، که این امر روحیه ی حساس و شکننده ی او را در هم خرد کرده بود، ویرجینیا تجربه ی مادر شدن نداشت و خود می گفت: “جالب است ،بسیاری از نویسندگان بزرگ فرزند نداشته اند !”
وولف معتقد بود مرد و زن به دلیل وجود شرایط جسمی و طبیعی متفاوت، آثاری متمایز از یکدیگر خلق می کنند، میل او به تجمع و گردهمایی های اجتماعی زنانه بسیار زیاد بود، تا جایی که همواره در این تجمعات به عنوان سخنران حضور می یافت و این حرکت را به موازات خلق آثار ادبی اش ادامه می داد.
یکی از مشهورترین آثار این نویسنده، کتابی ست مشتمل بر سخنرانی های ویرجینیا در کالج “نیوهام” و”گرتن”. این سخنرانی ها که در سال ۱۹۲۸ تحت عنوان ” زن و ادبیات” ایراد شده بودند، در سال ۱۹۲۹ در کتابی تحت عنوان ” اتاقی از آن خود” چاپ و منتشر شدند. در این کتاب است که وولف آن جمله ی معروفش را بر زبان می آورد:
” زنی که می خواهد داستان بنویسد، باید پول و اتاقی از آن خود داشته باشد و این کار همان طور که خواهید دید، معضل بزرگ ماهیت واقعی زن و ماهیت واقعی داستان را حل نشده باقی خواهد گذاشت”
نویسنده در این کتاب، با بررسی تاریخ ادبیات زنان، تاثیر سبک و ارزشهای مردسالارانه در آثار زنان، در حقیقت دست به نوعی ” نقد فمینیستی” می زند. او در صدد است با کند و کاو در لایه های شخصیتی زن و عیان نمودن تبعیض های جنسیتی روا شده به او، به انزوا رفتن زن را در دانش بشری – و به طور خاص، در ادبیات -هویدا کند و پس از آن آینده ی زن را در حیطه ی داستان نویسی و ادبیات پیش بینی کند.
وولف در این کتاب طی شش فصل، به صورت مداوم از لزوم استقلال مالی و تامین مادی زنان سخن می گوید، و این موضوع را شرط لازم برای آزادی معنوی آنان تلقی می کند، او در فصل سوم، دلیل نبودن یک “شکسپیر” در میان زنان را بر آمده از نظام مردسالارانه ی سرکوب گری می داند که مجال گشودن بال و پر را به زنان نمی دهد، او برای روشن ساختن مقصودش، دست به دامان مثالهایی گوناگون می شود تا آنجا که در خیال خواهری به نام “جودیت” برای شکسپیر می آفریند که به اندازۀ برادرش با استعداد است، وی سعی می کند او را در موقعیتی مثل شکسپیر قرار دهد و در نهایت به این نتیجه می رسد که جودیت نه تنها مانند برادرش موفقیتی کسب نمی کرد بلکه حتی نظام سنتگرایانه ی زمانه اش او را به کشتن میداد. در پایان فصل او می گوید :
“آنچه امروز جالب و سرگرم کننده است، حتماً روزی تند و جدی تلقی می شده …. برای شما که خود را به دانشگاه رسانده اید و اتاق نشیمن – یا شاید فقط اتاق خوابی ؟- از آن خود دارید، آسان است که بگویید نبوغ نباید به اظهارنظرها اعتنا کند ، که نبوغ باید فراتر از آن باشد که به حرفهایی که درباره اش می گویند اهمیت بدهد.بدبختانه این دقیقاً مردان و زنان نابغه اند که بیش از همه به آنچه دربارۀ آنها گفته می شود اهمیت می دهند… باردیگر به پرسش اصلی خود بازگشتم که کدام ذهنیت برای خلاقیت مناسب تر است ، و فکر کردم این حساسیت آنها بدبختی مضاعف است. زیرا ذهن هنرمند برای انجام این کار عظیم ، یعنی آزاد کرد کامل و تمام عیار اثری که در وجود اوست ، باید ملتهب و پرآشوب باشد.”
او علت نبود تمایل زنان برای هنرمند شدن در قرن نوزدهم را تحقیر و تهدید آمیخته با هویت زن و تسلط نظام سلطه جوی مردانه می داند، زنی که ” ذهنش به دلیل لزوم اعتراض به این و مخالفت با آن فرسوده می شد و نشاط و سرزندگی اش کاهش می یافت” او با ارجاع به کتاب تاریخ انگلستان ( نوشته ی پروفسور ترلیان) می گوید:
“کتک زدن زن حق مسلم مرد بود و بدون شرمندگی درمیان طبقات بالا و پایین جامعه رواج داشت… همچنین اگر دختری از ازدواج با همسری که والدین او انتخاب کرده بودند، امتناع می کرد، زندانی می شد، کتک می خورد، و زیر مشت و لگد خرد و له می شد، بی آنکه ضربه ای به افکار عمومی وارد شود. “
“چرا زنان در عصر الیزابت شعر نمی سرودند ، در حالی که نمی دانم چه تحصیلاتی داشتند؛ آیا نوشتن می دانستند؛ … چه تعداد از زنان قبل از بیست و یک سالگی بچه دار می شدند، در یک کلام از هشت صبح تا هشت شب چه می کردند”
نویسنده بر این باور است که آثاری که تا کنون در باره ی اخلاق، زبان ، تاریخ و … نقل شده، کاملا مردانه اند، چرا که از زبان مردان نقل شده اند و در نتیجه بر این نکته تاکید می کند که زنان نیز می باید روایات خود را از همه ی این پدیده ها ابراز کنند، او طالب رشد زن در همه ی عرصه ها و بالیدنش به عنوان یک انسان است.
وولف با نقل و بررسی گفته های مردان به ظاهر اندیشمند، به این نتیجه می رسد که مردان روشنفکر نیز هیچ گونه اتفاق نظری درباره ی زن ندارند و هریک به نوعی با تحقیر کردن زن، قصد برتری جویی و به رخ کشیدن قدرت مردانه شان را دارند.
او همچنین به تحلیل شخصیت زنان نویسنده در قرون گذشته چون “جین آستین و “دوشیزه برونته” و فمنیستهایی چون “ربکا وبست” می پردازد و تاثیر شرایط زندگی اجتماعی آنها را برروی اشعار و آثارشان مورد بررسی قرار می دهد، او با تورق دفتر شعر “لیدی وینچسلی”- شاعری که در قرن هفدهم می زیسته است- فریاد اعتراض خشم آلود او را از شرایط حاکم بر هویت زنان انعکاس می دهد:
“افسوس زنی که قلم به دست می گیرد،
به نظر دیگران موجودی بس گستاخ است…”
برای چند دوست و برای غمهایت بخوان
تو هرگز برای باغهای شهرت و افتخار ساخته نشده بودی..”
“نوشتن، خواندن، فکر کردن، سوال کردن،
چون ابر بر زیبایی ما سایه می افکند و وقتمان را تلف می کند…
در حالی که مدیریت ملال آور خانه ی بندگی
به عقیده ی برخی مهم ترین هنر و فایده ی ماست”
وولف در این کتاب در حقیقت با گذر از گذشته، زن امروز را مورد خطاب قرار می دهد، تا حقوق حقه اش را پیش چشمانش روشن سازد، حقوقی چون حق حضور همه جانبه، حق نوشتن، حق تملک، حق استقلال مالی، حق زندگی و حق بودن…
به بهانه ی مرگ توماس ترانسترومر / اشعاری از جنس زندگی و طبیعت … محمد سفریان
اشاره:
از جمله ی اخبار ناگوار حوزه ی ادب و فرهنگ در نوروز امسال، یکی خبر مرگ ” توماس ترانسترومر ” شاعر سوئدی برنده ی جایزه ی نوبل بود که در بیست و ششم ماه مارچ، بدورد حیات گفت و با زندگی ای وداع کرد که بسیار خوب می شناختش، چه از جمله ی بارزترین نشانه های شعری او ملموس بودن جلوه های حیات در تمامی سطور آثارش بود که خود مهر تاییدی ست بر این ادعا.
همکارمان ” محمد سفریان ” در تحریریه ی بخش فرهنگی خلیج فارسی، به بهانه ی مرگ این شاعر بزرگ؛ نگاهی به چند و چون اشعار او انداخته و دیگر بار آثار و احوال او را در نظر آورده. با هم این یادداشت نقد واره را می خوانیم…
قندیل های یخین: گوتیک وارونه…
توماس گوستا ترانسترومر، شاعری ست که به گفته ی خودش همه ی چهره های گذشته اش را با خود حمل می کند، او استادانه آمیزه هایی از رنگهای متفاوت هستی را بر بوم بی روح زندگی ماشینی بشر امروز می پاشد و انسان گیج و سردرگم امروز را به آرامش و امید فرا می خواند. از همین روست که اشعار او در همه ی فرهنگ ها و سرزمین ها معنا یافته و او را با دریافت جایزه ی نوبل، در تاریخ ادبیات جهان ماندگار کرده است.
نفوذ اشعاراین شاعر سوئدی تنها به اروپا و کشورهای اسکاندیناوی محدود نمی شود بلکه گستره ی آن از آمریکای شمالی گرفته چین و ویتنام وسعت یافته است . آن چنان که او نیزخود را متعلق به هیچ جای زمین نمی داند:
من در بستر خود خوابیدم
و بیدار شدم در ته یک کشتی
… این آفریقا نیست.
این اروپا نیست.
این هیچ جا نیست مگر ” این جا”[۱]
ترانسترومر منشاء همه چیز را در خود انسان می بیند، و در صدد است که با استفاده از تکنیک های روانشناسی در اشعارش، همگان را به پذیرش حقیقت زندگی دعوت نماید. او در جست و جوی گره زدن تاملات درونی و نمودهای بیرونی حیات و هستی ست:
دو حقیقت به هم نزدیک می شوند. یکی از درون می آید، یکی از بیرون و آنجا که به هم می رسند فرصتی داریم تا خود را ببینیم.[۲]
ترانسترومر، به دور از انتقادهای کلیشه ای و سطحی که همواره مدرنیته را نشانه گرفته اند، تار تجدد را در پود سنت می تند و شاعرانه های فلسفی ش را پر می کند از لحظه هایی که همه ی ما آنها را زندگی می کنیم، از ” ریش تراشیدن دم صبح” و ” پیش خزیدن اتوبوس در شب زمستانی ” گرفته تا اسارت در ” ترافیک پرهیاهوی بزرگ راه ها” او بی آنکه ازاین روزمرگی و تکرار ِعجین شده با مدرنیته به ستوه آید و لب به شکوه گشاید، حتی ماشین ریش تراشی اش را به هلی کوپتری بدل می کند که او را به پرواز در می آورد و با غرشش فرمان اغتنام لحظه های حیات را می دهد:
از دل غرش فریاد زد:
چشم هایت را خوب باز کن
آخرین بار است که این را می بینی
بلند شدیم به هوا
به پرواز درآمدیم در ارتفاع پایین بر فراز تابستان
چفدر خوشم آمد، اهمیتی دارد؟[۳]
استعاره های ویژه و هنر جان بخشی به همه ی اجزاء طبیعت و اشیاء زندگی مدرن امروز و تلفیق این دو باهم، در همه ی اشعار او موج می زند:
“سیرسیرک ها دیوانه وار می دوزند بر چرخ های خیاطی”[۴]
“این شیر تنهای آب قد علم کرده است در لا به لای رزهای خودرو “[۵]
“ماشین بخار، قبراق چون قلب آدمی”[۶]
“خورشید رسوخ می کند از شیشه ی پنجره ها
وگرم می کند سطح میزها را
که آنقدر محکم اند که تاب می آورند سنگینی تقدیرهای بشری را”[۷]
“درخت گیلاس پر شکوفه می نوازد کامیون هایی را که به خانه آمده اند.”[۸]
“کاج همچون عقربه ی ساعت ایستاده است”[۹]
“مگس ها نامه های میکروسکوپی می خواندند”[۱۰]
“یخ از گوشه ی بام آویخته است
قندیل های یخین: گوتیک وارونه
چارپایان آبستره، پستان های شیشه ای”[۱۱]
توماس ترانسترومرهم چنین شاعری ست که همواره از آرمانگرایی و وابستگی به ایدئولوژی پرهیز کرده است، او از سویی جنبش های توده ای که در تلاش برای جلب اطاعت کوکورانه ی هوادارن خود هستند را، بی هدف و پوچ می پندارد:
“در گفت و گوی معاصران دیدم شنیدم من پشت چهره هاشان جریانی را
که می رفت و می رفت و می کشاند موافق و نا موافق را
و آن موجود با چشم های چسب زده
که می خواهد در جهت تند آب برود در دل آن
پرتاب می کند خود را به جلو بی آن که بلرزد
با ولعی زیاد در پی سادگی “[۱۲]
و ایدئولوژی های بشری را از فرط پوچی به “انبانه های هوا”ی “جلبکهای کیسه دار” مانند می کند، که گرچه در ظاهر جلبک را بالا نگه می دارند، اما در حقیقت از هرگونه اندیشه ای تهی هستند.
اما ترانسترومر، از سوی دیگر، با گزیدن راه اعتدال، به دور از شعار زدگی و افراط و با شجاعت و واقع بینی، انگشت نقدش را به سمت سیاست، محدودیت ، سانسور و حتی مذهب نشانه رفته است:
“حالا نامه پیش سانسورچی ست. چراغ را روشن می کند.
کلماتم در نور به هوا می جهند مثل میمون ها بر میله ها
می جنبند، آرام می گیرند و دندان نشان می دهند.
لابه لای سطور را بخوانید. ما دویست سال دیگر با هم ملاقات می کنیم
روزی که میکروفون های دیوارهای هتل از یاد رفته اند
و بالاخره می توانند بخوابند، فسیل شوند.”[۱۳]
“بیدار که می شدم صدایی گفت:
« ما میادین جنگ که مغروریم
از مردگان بسیارمان…»”[۱۴]
” خیزاب های منجمد علف هرز، معابد علف هرز، متنی فوران کننده، اوپانیشادهای علف هرز، ناوگان وایکینگی علف هرز، سرهای اژدها، نیزه ها، امپراتوری علف هرز”[۱۵]
“درون کلیسا، این کاسه ی گدایی ست
که خود به خود بر می خیزد از زمین
و طی می کند ردیف نیمکت ها را.”[۱۶]
“کلیسای جامع سیاه شده، سنگین چو ماه، جذر می کند و مد.”[۱۷]
با این اوصاف ترانسترومر، شاعری ست که محدوده ی زمان را در نوردیده وبا نگاهی که شاید از ذهن و دستان هنرمندش برآمده است، زندگی در جهان امروز را شاعرانه ای مرکب از موسیقی، معماری و نقاشی می داند، او حتی “مرگ ” را هم “از وزش افتاده” می بیند و نقش جنبش و تحرک را بر آن حک می کند:
“در اعماق خاک
می لغزد روح من
خاموش چون یک شهاب”[۱۸]
او که ” در میان چلچله ها به خواب ” رفته و ” در میان عقاب ها بیدار” شده، اکنون از بر زبان آوردن واژه های رام نشدنی عاجز است، اما قلبش هنوز ” چون قورباغه ای در لا به لای علف های خیس شبانگاه” به “جهش هایش” ادامه می دهد و “چنگالک کوک پیانو” یش “نوای خود را منتشر می کند.”
پانوشت : کلیه ی اشعار از کتاب ” مجمع الجزایر رویا”، ترجمه ی” مرتضی ثقفیان”
[۱] وردهای زمستانی[۲] پرلودها
[۳] پنچره ی باز
[۴] بالتیک ها
[۵] بالتیک ها
[۶] بالتیک ها
[۷] موسیقی آرام
[۸] لامنتو
[۹] زمان تحویل شبانه روز
[۱۰] لیسبون
[۱۱] شش زمستان
[۱۲] کنار رودخانه
[۱۳] به دوستان پشت یک مرز
[۱۴] اکلاهما
[۱۵] خانه ی آبی
[۱۶] مجمع پراکنده
[۱۷] در اعماق اروپا
[۱۸] معمای بزرگ
نامه دکتر محمد ملکی در مورد رفراندوم جمهوری اسلامی: ۹۹.۵ درصد دروغ بود
آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (۱۳۵۷) بهره نگرفتیم، آیا می دانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟
من به عنوان فردی که نقشی در انقلاب داشتم پس از ۳۳ سال اعتراف می کنم، نه! راستی چرا من که شاهد صحنه های تکان دهنده ای چه در کمیته استقبال و چه در روز ورود آقای خمینی در فرودگاه مهرآباد بودم از خودم نپرسیدم، مگر تو شاهد یکه تازی ها و انحصار طلبی ها و وتو کردن های تصمیمات کمیته ها بویژه کمیته برنامه ریزی استقبال در مدرسه رفاه از سوی چند روحانی (مانند آقای مطهری) نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه ورود آقای خمینی به سالن فرودگاه و محاصره کردن او از سوی روحانیون حاضر در آنجا که منجر به جدایی آقای طالقانی از دیگر روحانیون و پناه بردن او به گوشه ای شد نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه هایی این چنین که همه نشاندهنده ی انحصارطلبی و خرافه گرایی روحانیون و اطرافیان آقای خمینی بود، نبودی؟ پس چه شد که چشم بر همه ی وقایع پیش از رفراندوم تغییر نظام بستی و یک بار فکر نکردی جمهوری اسلامی یعنی چه و از شکم آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟ چرا وقتی بزرگانی از نویسندگان، شخصیت ها، اپوزیسیون، زنان، اقوام ایرانی، اقلیت های مذهبی و…..این سئوال را مطرح کردند که مقصود از جمهوری اسلامی چه نوع نظام حکومتی است، کسی به آنها جواب صریح و قانع کننده نداد تا بالاخره آقای خمینی مجبور شد به قول خودشان “خدعه” کند و بگوید: در جمهوری اسلامی ظلم نیست، فقیر و غنی وجود ندارد… همه ی ما از حقوق برابر برخورداریم…در اسلام اختناق نیست، برای همه ی طبقات آزادی وجود دارد…من وعده می دهم که اسلام برای همه کار درست می کند و زندگی شما را مرفه می کند.(اطلاعات ۱۲فروردین ۱۳۵۸ ص ۸)
گزیده خبرهای اقتصادی هفته اول سال 94
کارشناسان صنعت نفت با کاهش دادن نگرانی ها از تاثیر منفی توافق هسته ای احتمالی بر بازار نفت میگویند، بعید است که در صورت برداشته شدن تحریم ها ایران مقادیر زیادی از نفت خود را روانه بازار کند. ایران قبل از این هم دارای مقادیر زیادی نفت ذخیره بوده است. هرچند مقدار دقیق نفتی که ایران ذخیره کرده، جزو اسرار دولتی محسوب می شود، اما تحلیلگران حدس می زنند که مقدار نفت ذخیره شده ایران ۳۷ میلیون بشکه باشد. گزارش هایی وجود دارد مبنی بر این که تزریق روزانه صدها هزار بشکه از نفت ایران به بازاری که خود با فزونی عرضه مواجه است، می تواند موجب تضعیف بیشتر قیمت ها شود.
آژانس بین المللی انرژی هشدار داده که اگر توافقی حاصل شود، ایران «ممکن است در موقعیتی قرار گیرد که تولید و صادرات خود را به سرعت افزایش دهد.» این سازمان بین دولتی همچنین اعلام کرده: «بیشتر سال گذشته صرف اطمینان یافتن از این مسئله شد که چاه ها و واحد های فرآوری آماده هستند و سیستم های خط لوله نیز تست شدند.
تحریم های غرب میزان تولید نفت ایران را از ۳.۶ میلیون بشکه در روز در پایان سال ۲۰۱۱، به حدود ۲.۸ میلیون بشکه کاهش داده است. در حالی که ایران حدود ۱۰ درصد ذخایر اثبات شده جهان را در اختیار دارد، تحریم های مالی موجب شده است که ایران نتواند به راحتی سرمایه گذاری خارجی لازم برای افزایش تولید نفت خود را جذب نماید. بر اساس برآورد مالینسون، با نزدیک شدن به پایان امسال و در اوایل سال ۲۰۱۶، ایران تنها خواهد توانست تولید خود را به ۳.۱ میلیون بشکه برساند. «حتی اگر ایران ۳۰ میلیون بشکه ذخیره شده خود را در طی ماه های آوریل، می و ژوئن آزاد کند، این موضوع تنها موجب افزایش روزانه ۳۰۰ هزار بشکه ای صادرات ایران خواهد شد… این رقمی قابل توجه است، اما نمی توان از آن به سرازیر شدن مقادیر زیادی نفت به بازار تعبیر کرد.
بانک ملت میگوید که «یک فعالیت مالی بین المللی پررونق و سودده» داشته و دارای ۳۳میلیون حساب و ۱۹میلیون مشتری در ۲هزار شعبه خود در کشورهای ایران، ترکیه و کره جنوبی بوده است که به دستور خزانه داری انگلیس کسب و کار بانک در انگلیس نابود شده و موجب وارد آمدن خسارتهای جدی و غیرقابل جبران به کسب و کار بین المللی آن شده است. بانک ملت همچنین میگوید که بزرگترین زیان وارده بر آن ۱.۳ میلیارد دلار و در زمینه اعتبارات اسنادی ارزش گذاری شده به ارزهای خارجی بوده است.
سالی که نکوست از بهارش پیداست / دکتر منوچهر فرح بخش
سال ۱۳۹۳ با همه خوبیها و بدیها ، موفقیتها و عدم موفقیتهایش به پایان رسید. حال با شروع سال جدید آیا باید منتظر روز از نو، روزی از نو بود وامیدوار که کشتی بانیان را سیاستی دگر آمده است یا اینکه درب خانه امید جامعه باز هم بر همان پاشنه سال به پایان رسیده و سالهای قبل از آن خواهد چرخید.
در یک نگاه اجمالی به صحنه سیاست روز کشور و بازیهای حکومت اسلامی به رهبری آقای خامنه ای چنین به نظر میرسد که حجت الاسلام حسن روحانی سرنوشت دولت امید و تدبیرخود و حتا حکومت اسلامی را بسیار زیرکانه به نتیجه مذاکرات هسته ای گره زده است و با عدم تحرک سازنده درامور جاری کشور، به نوعی عمل میکند که هر حرکت و تحول مورد لزوم در جامعه به نتیجه مذاکرات هسته ای مربوط شود . با توجه به شرائط ر به وجود آ باید انتظار آنرا داشت تا یکی از سه حالت زیر اتفاق افتد :
حالت اول اینکه مذاکرات با شکست مواجه شود و یا به سرانجام نرسد و طرفین راضی نگردند که در آنصورت تند روها در هر دو کشور دست بالا را خواهند داشت و حکومت اسلامی بایستی خود را برای تحریمهای بیشتر و سخت تر از سوی کشورهای ۱+۵ به ویژه امریکا آماده سازد. درداخل کشور نیز فضای امیدوارکننده ولی شکننده ایکه در بک سال گذشته بر جامعه حاکم گشته و سبب ایجاد آرامش نسبی دربازارشده است از میان برود. در صورت وقوع چنین حالتی جامعه بایستی منتظر افزایش غیرمترقبه نرخ ارز، سقوط بازار سهام که در یک سال گذشته قوس نزولی داشته و شاخص آن در طول سال گذشته از ۸۵۰۰۰ به ۶۱۰۰۰ رسیده باشد. همچنین تاثیر منفی آن بر بودجه دولت اجتناب ناپذیر خواهد بود. بخش تولید نیز بسیار متاثر از آن خواهد شد ، به ویژه در رابطه با تراز بازرگانی باید انتظار قوس نزولی آنرا داشت . طبیعتا حاصل این ضایعات اقتصادی نمیتواند چیزی جزسرعت بخشیدن به سقوط اقتصادی تا مرز فروپاشی باشد.
حالت دوم رسیدن مذاکرات به یک توافق نسبی بین نا بین است، یعنی حکومت اسلامی به تعهدات خود عمل میکند و درمقابل تحریمها هم به تدریج برداشته میشود. در این حالت چون مناسبات بانکی به حالت طبیعی خود باز میگردد، لذا هزینه های بانکی و سایر هزینه های جنبی مربوط به تحریمها که رقمی نسبتا قابل ملاحظه است کاهش پیدا خواهد کرد ، به احتمال زیاد صدور نفت و گاز افزایش مییابد که در صورت پیدا کردن خریدار میتواند فرجی در اقتصاد کشور به ویژه در بخش نفت و گاز حاصل کند. از جمله اینکه ارز بیشتری نصیب دولت گردیده کسری بودجه کاهش یافته و بعضی از طرحهای عمرانی نیز به اجرا گذارده میشود. احتمالا مبلغی هم به بخش تولید تزریق میگردد که کمک در کاهش نرخ بیکاری خواهد شد. در مرحله بعدی امکان جلب سرمایه های خارجی وجود دارد که هرچند در وحله اول نمیتواند قابل ملاحظه باشد ولی به عنوان شروع یک حرکت سازنده قابل اهمیت است. ایران بهرحال کشوری است با امکانات نسبتا گسترده و مناسب اقتصادی که در صورت فراهم بودن شرائط سرمایه پذیری میتواند پایگاه مناسبی برای سرمایه گذاران خارجی باشد.
حالت سوم رسیدن به یک توافق کامل است بدین معنا که حکومت اسلامی با عقب نشینیهای خود به نقطه ای خواهد رسید که کشورهای ۱+۵ خط اتمی شدن ایران را بکلی منتفی شده تشخیص داده و در یک برنامه ریزی زمانبندی شده شروع به حذف تحریمها مینمایند. دراینصورت رواط تجاری حکومت اسلامی با کشورهای خارج به صورت عادی بازخواهد گشت، اجرای برنامه های عمرانی برزمین مانده کلید خواهد خورد. به ویژه ساخت ، تکمیل ، بازسازی و تعمیرات بر زمین مانده در صنعت نفت و گاز و پتروشیمی کشور که سر به ده ها و بلکه صدها میلیارد دلارمیزند تدریج به عملی گردد. حرکت در بخش تولید خصوصی نیز شروع شده از حالت خمودگی رو به تعطیل فعلی بیرون آمده و فعال گردد. سیستم بانکی کشور به کمک بانک مرکزی تحول جدیدی را در ایجاد تسهیلات در وام دهی به متقاضیان ایجاد خواهد کرد و چه بسا که آثار رشد اقتصادی با یک درصد قابل توجه تا پایان سال نمایان گردد.
دولت روحانی به دنبال دستیابی به حالت سوم است و در این رابطه ابایی ندارد که بهای آنرا هم بپردازد و خواسته های غرب در رابطه با توقف کامل بخش مربوط به ایجاد سلاح هسته ای در سیستم انرژی هسته ای خود را عملی سازد تا بتواند با دست نسبتا باز به اصلاحات اقتصادی و گسترش رفاه عمومی بپردازد. منتها در مقابل این ارزوی خود با نیروی مخالفین بسیار جدی در جناح تند رو که سپاه پاسداران رهبری آنرا بر عهده دارد مواجه است . روحانی به عنوان یک رئیس دولت با قدرت اجرایی محدود در حدی نیست که بتواند در مقابل مخالفین نزدیکی به آمریکا قد علم کند . از اینرو مشگل وی با مخالفین داخلی یک مشگل حاد، پیچیده و جدی است که دو دوزه بازی کردن آقای خامنه ای آنرا پیچیده تر هم کرده است.
نکته حائز اهمیت دیگر اینکه غرب پس از مسئله هسته ای بطور قطع موضوع تروریسم جهانی ، به ویژه نقش حکومت اسلامی در کشورهای اسلامی منطقه را دنبال خواهد کرد، موضوع حقوق بشر در ایران هم فراموش شده تلقی نمیشود. بنا براین زمینه برای ایجاد تنش همواره وجود دارد.
در واقع اگر مسائل مورد مناقشه بین حکومت اسلامی و غرب بصورت یک مجموعه که بخشی از آن مسئله هسته ای است بر روی میز قرار نگیرد و برای آنها راه حلهای جهان پسند پیدا نشود این خطر همواره وجود دارد که اختلافات حکومت اسلامی و غرب همواره زنده نگهداشته شده ختا عمیق تر گردد. از نگاه حکومت اسلامی طرح همکاری با تروریست جهانی و عدم رعایت حقوق بشر یک اتهام ساخته و پرداخته دشمنان درغرب برای تضعیف حکومت اسلامی است . بنا براین نباید دچار توهم شد و چنین تصور کرد که حکومت اسلامی خوابنما شده و یا آب توبه بر سر خود ریخته که از خر شیطان پایین آید و روش خود را تغییر داده مانند یک دولت مدرن رفتار کند، از اینرو باید انتظار داشت که تنش و اختلافات حداقل تا زمانیکه خامنه ای رهبری حکومت اسلامی را در دست دارد ادامه داشته باشد و چندان امیدوار نبود که از فردای امضای توافقنامه هسته ای اقتصاد کشور بارور خواهد شد.
آیا نوروز ، ریشه پیوند ما ، درخطر است؟ دکتر علیرضا نوری زاده
*رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در آدیس آبابا پایتخت اتیوپی ، به مناسبت شب چهارشنبه سوری مراسم باشکوهی ( در چهارچوب امکانات و جایگاه و وسعت نمایندگی فرهنگی و سفارت ) برپاکرده بود که علاوه بر خانواده کارکنان ایرانی سفارت و کارکنان محلی ، شماری از دوستان خارجی سفیر (آقای بحرینی ) و رایزن فرهنگی (سید کاظم مهرنیا ) در آن شرکت داشتند . مراسم با پریدن از روی آتش ، آتشبازی ، در کنار سفره گسترده سفیر با آش رشته و انواع و اقسام اطعنه و اشربه ایرانی ، تا پاسی از شب گذشته ادامه یافت . این همان رایزنی است که سه سال پیش به نوشته سایت تابناک سردار دکتر محسن رضائی ، تدریس زبان فارسی را متوقف و به جای أن تدریس زبان عربی را آغاز کرده بود . و با آنکه کارشناس آگاه رایزنی آقای محمد رضا تارتار نسبت به این کار سخت به رایزن پیشین اعتراض کرده بود اما وی با این توجیه که وزیر اطلاعات حیدر مصلحی در این مورد بخشنامه مستقیم صادر کرده اند به اعتراض او پاسخ داده بود . همینجا بگویم که در میان وابستگان فرهنگی رژیم که اغلب نماد بی فرهنگی و تظاهر و تزویر هستند این کاظم خان مهرنیا و محمد رضا تارتار حقا از جنس دیگری هستند و از زمین تا آسمان با اراذل بیت علی محمد تسخیری معاود و آصفی الدعوه و الهاشمی ها و الموسوی ها … که رایزنی های بی فرهنگی را سی و شش سال است در تیول دارند خیلی فرق میکنند .محمد رضا تارتار در زمانی کوتاه دهها تحقیق در باره ایران و اتیوپی تهیه کرده که میتواند منبع بسیار مهمی برای پژوهشگران باشد . من چند نوشته اورا به دقت خواندم . و برایم تردیدی نماند که این یکی از ذوب شدگان نیست و دل فقط با دارا دارد و در دلش جائی برای سکندر نیست .
باری این یک نمونه را آوردم تا آشکارکنم در سرزمین عجایب ولایت فقیه ، “ألیس ” های مذکر و مؤنث بسیاری داریم که دلشان با دارای ایران است اما گاه مجبورند مدح سکندر فقیه کنند و به عتبه بوسی حضرتش ، سری به چها راه آذربایجان ولو شفاهی ، بزنند .
نوروز نماد شکوهمند ملیت ایرانی / هوشنگ کردستانی
نوروز نماد شکوهمند همبستگی فرهنگی ایرانیان، نوید دهنده نو شدن سال و آغازگر فصل گرما و پایان سرما است.
نوروز هم سرآغاز فصل بهار، هم جشن اهورامزدا و هم روز آفرینش نور است. آئین ها و سُنّت های اسطوره ای همچون نوروز، مهرگان، سده، شب یلدا و … هنوز در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردمان ساکن فلات ایران پابرجا و استوار مانده و در پیوستگی و همبستگی آنان کارساز و تأثیرگذار می باشند.
روایت های اسطوره ای- افسانه ای، زمان پیدایش نوروز را در دوران سلسله پیشدادیان و جمشید پیشدادی را بنیانگذار نوروز و آئین های آن بشمار آورده اند.
ابوریحان بیرونی پیدایش نوروز و جشن گرفتن در آن روز را به فرمان جمشید می داند و می نویسد: «جمشید دین را نو کرد و این روز را بزرگ نامید و نوروز عید گردید اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ بود.»
در دوران امپراتوری هخامنشیان هر سال در نوروز شاهنشاه در تخت جمشید به تخت می نشست و بزرگان و نمایندگان قوم های ایرانی و خارجیان برای شادباش فرا رسیدن سال نو به حضور شاه بار می یافتند و سال نو را شادباش گفته و هدایا و ارمغان های خود را پیشکش می کردند.
خامنهای: یا توافق هستهای سریع مورد نظر یا منتفی شدن آن
سخنرانی آیت الله خامنهای در روز نخست سال جدید در مشهد هفتاد دقیقه به طول انجامید. او در این سخنرانی کوشید تا نیروهای افراطی اش را کنترل کرده و به حمایت از دولت در موضع هسته ای- در چارچوبی که خود تعیین میکند – وا دارد.
محورهای سخنرانی او به شرح زیر بود:
تحریم یعنی براندازی
خامنهای تأکید کرد که هدف دشمنان از تحریمهای اقتصادی فشار بر مردم و تحریک آنان برای مقابله با جمهوری اسلامی بوده و هست. تحریمها اگر چه صدماتی بر اقتصاد کشور وارد آورده، اما میتوان آن را به فرصتی برای رشد اقتصادی تبدیل کرد.
او گفت که تحریمهای اقتصادی “تنها” ابزار دشمن برای مقابله با جمهوری اسلامی است. اما از طریق اقتصاد مقاومتی میتوان ابتدا پیامدهای آن را کاهش داد و در مرحله بعد، “بی اثر” کرد.
بدین ترتیب، گویی تهدید نظامی را به کلی منتفی به شمار آورده و گمان میکند که میتوان در برابر تحریمهای اقتصادی ایستاد و پیشرفت کرد. شاید هم منطق مذاکره ایجاب میکند که این گونه قلمداد کند؟
بررسی کتاب “محمد” / رضا اغنمی
نویسنده : ماکسیم رودنسون
برگردان به انگلیسی . ان کارتر
چاپ دوم به زبان انگلیسی ۱۹۹۶
ترجمه به فارسی: فرهاد مهدوی
چاپ اول تابستان ۱۳۹۱
ناشر: ؟
بخش پایانی
تولد یک دولت
نویسنده، این بخش را با روایتِ هرآنچه ازطفولیت محمد و سیرمبارزاتی تا رسیدن به مرحلۀ رسالتِ پیامبری براو رفته شروع کرده است: «پنج سال پس ازهجرت، این حزب، خود را درابعاد یک دولت، ارتقاء داد. به طوری که مورد احترام همسایگان بود. وخداوند نیز به عنوان فرمانروای عالی ازدهان پیامبر خود محمد بن عبداله سخن می گفت». اوکه محمد را «واعظ حقیقت های جاودانه» خطاب کرده از صفات برجستۀ پیامبر یاد می کند. هشیاری وصبروتحمل وتوانمندی درسیاستمداری، و مهمتر، خودداری در بروز احساسات ایشان را می ستاید: «تاآنجاکه اجازه نمی داد این احساسات تا لحظه ی مناسب، بروز پیدا کند. به صبر و تحمل طولانی و زدن ضربۀ سریع، درلحظه ی حیاتی توانائی داشت». با کاویدن روح واندیشه های پیامبر، و داوری درشیوه های دینی وسیاسی او، سیمای مردی پخته و ورزیده در سیاست های دوران را نشان می دهد؛ که در رسالتِ دینی نو، به مقام پیامبری رسیده و بخش عظیمی از مردم جهان را پیروِ آئین خود کرده است.
این پژوهشگرتاریخ، که باورهای سیاسی ودینی محمد را در اختیار مخاطبین قرار داده، با آرای قابل تأمل خود با تأکید ازشیوه های سیاسی و ایمان دینی محمد می گوید:« محمد مردی عمیقا مذهبی ماند. باورداشت که او در ارتباط و گفتگوی مستقیم با خداست». با اشاره به آیه های پراکندۀ قرآن درمدینه، با رفع مسئولیت ازشخصِ خود وتنها ازنظرگاه مردم مسلمان، می نویسد: « این نیازمند ایمان مسلمان هاست که همچنان به قرآن به عنوان کاری جهانی و بی نظیرنگاه می کنند وکمال آن را درحدی بدانند که منشاء خدائی برایش قائل باشند». گفتنی ست که به روایت ازعایشه : «عایشه مشخصا با طعنه در یک مورد گفته بود که خدا آمادگی داشت تا به خواسته های همسرش پاسخ دهد». شک و تردید خود را ابراز می دارد.
نویسنده استعدادهای پیامبر را یادآور می شود :« همچنان که درفهم استراتژی سیاسی مستعد بود در زمینه ی امور نظامی نیز استعداد داشت . او مرتبا تاکتیک های غافلگیرانه ی جنگی ابداع می کرد»
با این حال همیشه آداب ورسوم و سنت های ریشه دارعرب را درنظرداشت. درحمله به کاروان ها وبروزجنگ ها هرآنچه ازتقسیم غنائم به دست می آمد : «هیچ تمایزی بین خزانۀ دولتی (بیت المال ) ودارائی شخصی محمد نبود. . . . گذشته ازمالیات و پیشکش ها، یک پنحم غنائم دشمن به پیامبر اختصاص داشت . . . روسای عرب یک چهارم غنائم را می گرفتند».
اشاره ای دارد به نظام زن سالاری درگذشته های دور و دراز درتاریخ عرب، و نقش اساسی و مسئولیت زنان درادارۀ اجتماع و رواج چند شوهری : « . . . درمناطق و محل های مشخصی مانند مدینه، انواعی از رسم وسنت چند شوهری، نقش اساسی زنان، باهم وجود داشته است (منابع متعدد نشان می دهد که در دوره های بسیار کهن، زنان پادشاه بوده اند)، حتی دربرخی موارد، مناطق زیر سلطه ی زنان وجود داشت وارث از طریق زن ها منتقل می گردید». نویسنده با چنین برداشتی از تاریخ عرب درادامه بررسی خود، اضافه می کند:«ضوابط قرآن این هدف را پی می گرفت که سنت هایی را ریشه کن کند که برخلاف فرد گرائی بوده ودرمورد زن به خصوص بعنوان یک فرد مستقل شناخته نمی شد».
نویسنده به زمانِ جنبش پیامبرسفری به عربستان می کند. سفری طول ودراز، به چهارده قرن گذشته. دراین سفر طولانی دل تاریکیها را می شکافد. تا رخدادها را درآیینۀ زمان درمعرض دیدِ امروزیان قرار دهد. سعی دارد مخاطبین را با حوادث زمان آشنا کند؛ زمان وقوعش. به امید اینکه داوری ها همخوان با آن زمان باشد. با این حال، در انتقاد ازکاستی ها هرگز کوتاه نمی آید. درشرح روایت ها نگاهش به جنبش بزرگ و رسالت پیامبراسلام مثبت است. ازناهنجاریها نمی گذرد. درتمیز راست از ناراست شامۀ تیزی دارد به صراحت یادآور می شود. کمبودها را می گوید. و از شکل گیری پدیده نوپای قانون های تازه سخن میراند «بدین ترتیب یک سیستم قانونی شکل گرفت که باهمه ی کاستی ها، ابهامات و وابستگی هایش یه شرایط، ازجنبه های مختلف به گذشته پیشرفته تر بود». اشاره اش به تأمین نیازها وامنیت شهروندان مدینه وجامعه های مشابه و رو به توسعه هوشیارانه است: «درمجموع روند حرکت به سمت فردگرائی تشویق می گردید بدون اینکه سیستم قبیله ای را رها کرده باشند». یگانگی خدائی که “نه زاده شده و نه می زاید” را تایید می کند. ایراد محمد برمسیحیان را درست می داند. «این تصور آنها که خداوند ازسه اقنوم باعیسی ومریم ساخته شده نادرست است» دربارۀ اُمّی بودن رسول خدا، به مطلبی اشاره کرده است که حائزاهمیت است: «محمد پیامبری یهودی نبود، اُمّی بود. دریهودیت و مسیحیت کلمه ی اُمّی به فرستادن پیامبری برای کفار و مشرکین معنا می شد، یعنی کسانی که ازقوم اسرائیل نبودند. (این کلمه درواقع درست فهمیده نشد وبعدها به این صورت شد که پیامبر خواندن و نوشتن نمی دانست.) آمدن محمد توسط عیسی پیش بینی شد. اکنون میبایست به او پیوست».
ازتوسعۀ دینی وارزش جهانی ایده ئولوژی اسلام با وابستگی شدید به پیامبری که «درست و نادرست را داوری می کرد و پیام تکذیب ناپذیر خدارا منتقل می نمود و می رساند» سخن می گوید. از خطرِ آسیب های آتی و ازچگونگی ثبت وضبط درست و مستند بودن احکام درغیاب پیامبر نیزغافل نیست. که «مومنان می بایستی می توانستند کلام او را به یاد بیاورند، به آن رجوع کرده وآن را نقل کنند» و جا به جا ازقول “ریچارد بل” روایت می کند که پیامبر خدا با «بازنگری درمورد این نوشته ها را به عهده گرفت. . . . بدین سان پیامی که قرآن نامیده شد، به یک کتاب، مانند کتاب یهودی ها و مسیحی ها تبدیل گردید». درباور نویسنده، گذشته ازاحکام و فرامین دینی که دراین کتاب معتبر قرآن آمده: «داستان پیامبران سلف و نیز خلاصه یی ازتاریخ مقدس دراین کتاب آمده است، تاریخی که به قانونی جدید کشیده شد واصل تبار معنوی آن را تشکیل می داد».
ورود پیامبر اسلام پس از هفت سال دوری ازشهر زادگاهش با دوهزار تن جنگجو و مهمات کافی به مکه را روایت می کند : «او با گردنی افراشته بر می گشت و مردم اش اورا درمیان گرفته بودند. پیامبر بدون اینکه از شترش پیاده شود آئین طواف به گرد خانه ی کعبه را به جای آورد . . . . . . هفت بار فاصله ی دو تپه ی کوتاه میان صفا ومروه را پیمود. این تپه ها نزدیک محل مقدس وبا فاصله ی چهارصد متر نسبت به یکدیگر قرار دارند.قریشی ها ازفراز تپه های نزدیک می توانستند تبعیتِ انبوه مسلمانان ازپیامبر را تماشا کنند. بلال بربام کعبه بالا رفت و مسلمانان به نماز فرا خواند. . . .»
درگیری ها و انتقام کشی های پراکنده، ازهر دوطرف ادامه داشت اما، مکه ای ها به روایت نویسنده گیج شده بودند وازتصمیم گیری نهائی درمانده بودند. گرویدن ابوسفیان به اسلام، مکه ای ها را بیشتر نا امید کرده بود. «ابوسفیان مدت زیادی بود که اعتقاد داشت بایستی با پیامبر به تفاهمی دست یافت». سرانجام با وساطت او وتحت حفاظت عباس عموی پیامبر قرارگرفتنش، شروط ورود پیامبربا مسلمانان به مکه اعلام شد: «شهر درخطر نخواهد بود. اگربدون درگیری ازفاتح استقبال کنند. درمقابل قدرت پیامبر هرگونه مقاومتی بیهوده است. جان ومال همۀ کسانی که مقاومتی نشان ندهد محفوظ خواهد ماند. تنها کاری که مردم باید بکنند این است که به خانه های خود بروند ودرهارا ببندند ویا درخانه ابوسفیان پناه بگیرند.» مخالفت هند زن ابوسفیان نیز شنیدن دارد که «سبیل های او راگرفت وفریاد زد بیائید این خیک چاق پراز روغن را بکشید این برای مردم رهبرمسخره یی است» و ابوسفیان ازخطرهای آینده و پایان خونینِ ایستادگی در مقابل محمد را یادآورمی شود.
درپنجشبه ۲۰ رمضان سال هشتم هجرت (۱۱ژانویه ۶۳۰ میلادی) مسلمانان درچهار ستون از چهار سوی شهر وارد مکه می شوند. مقاومت جدی دربین نبود. پیامبر «درمیان شادی لشگریان، وانبوه مردم و اسب وشتر بر شتری سوار شد و چوبدست بلندی دردست گرفت . . . سنگ سیاه را لمس کرد وباصدای بلند این شعار اسلام را فریاد زد: “الله اکبر!” ده هزارمرد نیز این شعاررا تکرار کردند پس از آن هفت بارآئین طواف به گرد خانه کعبه را انجام داد . . . بت های داخل معبد را درهم شکست و فرو ریخت . . .». با اعلام عفو عمومی از طرف پیامبر، آرامش نسبی برقرار بود. «البته ۱۰ زن و مرد که اهانت وآزارشان فراتر از تحمل بود» به روایت نویسنده عده ای در زمان های مناسب به دست فرستاده های پیامبر ازبین رفتند. عده ای هم بخشیده شدند. درمیان آنها :«هند، زن ابوسفیان نیز که درجنگ بدر با جست و خیز وشادی و با رفتاری وحشیانه جگر حمزه عموی پیامبر را خورده بود بخشیده شد. . . . طولی نکشید که پسر و نوه ی این زن، شاه همان اسلامی شدند که او و شوهرش به سختی با آن جنگیده بودند».
بخشیده شدن هندو، من را یاد سروده ای انداخت ازشاعرتبعیدی «علیرضا بزرگ قلاتی» که درکتاب حلاج الاسرار ص۱۴۱ آورده:
«ای عجب شرع مبین بین که به ما ازسر کین/ خود درآن طایفه باهند جگر خوار نکرد».
وخواننده شگفت زده ازشیوه و رفتارهای سیاسی پیامبرازگذشت ها و تغییراتِ مصلحت آمیز حیرت آور با چنین روایتی روبرو می شود: «ابوسفیان دشمن سابق وموذی وشوهرهند متعصب اکنون یکی ازمعتمدترین مشاوران محمد شده بود. اوخاندان خود بنی امیه را به موقعیتی برترازممتازسوق می داد. نوه اش یزید فرماندار تیماء و پسرش معاویه که بعدا رهبر همه مسلمان ها شد، منشی پیامبر گردید».
پیامبر اسلام بعد ازدوهفته مکه راترک می کند وبه مدینه برمی گردد. ودرجنگی دیکر طائف را که ازشهرهای آباد و منطقه کوهستانی خوش آب وهوای عربستان است تصرف می کند.
نخستین حمله یا تجاوز به مرزهمسایه ها درسال هشتم هجرت سپتامبر ۶۲۹ صورت گرفت. این حمله از شمال مرز امپراتوری بیزانس، به «فرماندهی پسر خوانده ی پیامبر زید بن حارثه بود»
«در ذی الحجه سال دهم هجرت (مارس ۶۳۲) پیامبراعلام نمود که شخصا مناسک حج را سرپرستی خواهد کرد». این بار حضرت با همه همسران و اصحاب برجسته ش با همان تشریفات وارد مکه می شود و مراسم حج را بجا می آورد. بین انبوه جمعیت حاضر به وعظ و خطابه می پردازد و با تآیید حاضران رسالت خود را به کمال می رساند :
«امروز چه روزی است؟ – روز قربانی کردن!/ این مکان چه مکانی است؟ – مکان حرم!/ این ماه چه ماهی است؟– ماه حرام! / امروز روز حج بزرگ است. خون، دارائی وشرافت شما مقدس است، مانند همین مکان، دراین روز، ازهمین ماه، آیا پیامم را رسانده م؟/ – آری/ خدایا گواه باش!»
بیماری پیامبر و عارضۀ ضعف وسردرد شدید : «بعضی ها گفته اند که او به گوشت مسمومی اشاره می کرد که چهارسال پیش درخیبر برای لحظه ای به دهان گذاشته بود». سرانجام به رحلت ایشان می انجامد. سران قبائل و تشنه کامان قدرت به شور و مشورت می نشینند. و فراموشی خانه عایشه اما:« شب که فرو افتاد پیکر محمد را درخانه کوچک عایشه قرار داشت ازیاد برده بودند» جنازه را در همان خانه کوچک عایشه دفن می کنند.
پیروزی بر ازمرگ
فصلی خواندنی به مانند دیگر فصل های این کتاب با ارزش و مستند. با این جملات شروع می شود
«زندگی محمد به پایان رسید اما عظمتش به طور نادری آغاز شده بود».
وموخره: از محمد تا اسلام شناسی امروز آخرین فصل کتاب است.
درپایان: نیاکان محمد. نقشه ها. اسیای غربی و عربستان ۶۳۰ میلادی. اطراف مکه ومدینه. فهرست توضیحی ازواژگان عربی و اسامی شخصیت ها و گروه های قومی. یادداشت ها و مراجع. و کتاب پربار ۴۱۶ برگی بسته می شود.
خواندن این کتاب مستند با ترجمۀ روان، هرعلاقمند را تا پایان آخرین برگ ها با خود به خلوت های شکل گیری برآمدن اسلام می برد. باگذشته های قوم عرب وبا تاریخ ظهورپیامبراسلام آشنا می کند. و در رهگذر مطالعۀ روایت های این کتاب خیلی از مسائل تازه برای خواننده به ویژه جستجوگران وکنجکاوان اهل اندیشه ومذهب روشن می شود. این کتاب، نه یک کتاب بیش از یک کتاب وچندین کتاب است. باید خواند و به دقت خواند ؛ و فارغ از تعصب های ویرانگر داوری کرد .
سخن آخر اینکه، اگر «خود شناسی» علم می بود، وبه صورت عام درفرهنگ ملل راه می یافت، بجا بود که پیامبر اسلام یکی از نخستین بنیانگزاران و پیشگام منادیان آن معرفی گردد. به کمال رسیدن طفلی یتیم در آن شرایط بدوی، تقویت روح اعتماد به نفس منِ خود، طغیان علیه نظام موجود، انکار پرستش خدایان کهنسال وسنتی، زیرپا گذاشتن خیلی ازمراسم آئینی، ترویج یکتاپرستی درکانون بت پرستی، مقبولیت وپذیرفتن وحی ومدعای سخن گفتن باخدا. تحمل اذیت وآزارهای دایمی، توهین و تحقیرها ازخودی ودیگران؛ و رقتارها و شیوۀ زندگی و تصمیم گیری های درست و به موقع، جملگی دراثبات هوشمندی، و توانائیِ، سزاواری رسولِ خدا را توضیح داده است.
محمد ( بخش دوم – برای دیدن بخش اول این مقاله به انتهای همین صفحه مراجعه کنید)
نویسنده : ماکسیم رودنسون
برگردان به انگلیسی . ان کارتر
چاپ دوم به زبان انگلیسی ۱۹۹۶
ترجمه به فارسی: فرهاد مهدوی
چاپ اول تابستان ۱۳۹۱
ناشر: ؟
حضرت پس ازشنیدن صدا و دریافت پیام وحی، با ازسرگذراندن التهاب ها ودلهره های نخستین صدا ی بیسابقه، نگرانی شدیدی دردلش رخنه می کند که نکند این صدای ابلیس یا فکر و خیال بوده که در گوشش پیچیده است : «نگرانی ازاین که مبادا توسط روحی شیطانی اغفال ویا قربانی تصورات خود شده باشد» آزار می دهد. آشنائی با “ورقه بن نوفل” ونشستن پای صحبت او که ازبستگان همسرش خدیجه بوده و از دانشمندان عصر، او را تسکین می دهد وامیدوار می کند که شک وتردید ها را از دل شان باید بزداید.
خبر وحی بین مردم پراکنده می شود. آن عده که ازمدتها پیش، حضرت را به گمراه کردن مردم متهم کرده و پیوسته درصحنه حضور داشتند، این بار با تجهیزات تازه ای وارد میدان مبارزه می شوند. وحی ها پس ازمدتی توقف، درفاصله های کوتاهی پشت سرهم نازل می شود وخبرش بین مردم پخش می شود. جالب این که پس از ابلاغ هر وحی بعنوان فرمان خدا، وپخش آن رفتاراعتراض آمیز نیز شروع و بلافاصله ازطریق وحی پاسخ داده می شود. پاسخ ها به زبان عربی و با نثری پخته ومحکم ابلاغ می شود. و همین پاسخگونی ها آرام آرام عده ای را به سکوت و عده ای را به سمت و سوی تفکرسوق می دهد. اما بیشتر تردید و دودلی وسکوت است که فضای ملتهب و بحرانیِ زمانه را می می چرخاند. با این حال تسلط شخص محمد، درسخنوری وجلب جامعه درتمیزدردها ونیازهای بنیادی اجتماع، وجوه افتراق او و برجستگی اش را تأیید می کند.
« محمد رسما هیچ بدعتی نیاورد. اما محتوای آنچه می گفت، کاملا نو بود. از این بابت او از کاهن های فقیر آنچه را ازمردم عادی انتظار می رفت انجام می دادند، بسیار فراتر می رفت. ناخودآگاهِ آشکارشده ی او غنی تربود».
نویسنده، که به درستی ازشناخت تربیتی محمد و روابط قریش سخن گفته است، بارها به همدلی و همدردی آن حضرت با طبقات زیرین اشاره کرده است. «سختی هایی که خود محمد تحمل کرد او را به رفتارهای منتقدانه علیه ثروتمندان وتوانگران کشاند. اوبه طورطبیعی نسبت به افراد سازشکار نیز همین انتقادات را روا می داشت» وتا آنجا پیش رفته است که درقیاس با گویش های متداول امروزی « رفتارمحمد، مفهومی انقلابی داشت».. روش زندگی وشیوه هایی که آن حضرت پیش گرفته بود در داوری عموم به عنوان پشتیبان فقرا و یتیمان، و واقعا چنین عواطف انسانی را هم صمیانه دنبال می کرد، اکثریت طبقات زیرین را جلبِ آرمان ها و پیام هایش کرده بود. مداراگری با روسای قبایل و صاحبان نفوذ و زمین داران بزرگ، و ارجاع هرگونه امر و نهی بنیادی که باورهای دینی آن ها را ریشه کن می کرد به “وحی” و “الله” نشان می داد که آیندۀ درخشانی درانتظار اوست. مخالفت مکی ها و آزار واذیت دائمی به او وشکنجۀ نودینان وتهمت های بیشرمانه، بذر عقده و کینه را دردل محمد به بار می نشاند. که پیامدهای آن درآیندۀ نه چندان دور ضرورت پیدا می کند.
نویسنده، با آوردن آیاتی چند ازقرآن، باستایش ازنثرمحکم و زیبای آیه ها، « ناگهان فُرم ادبی (یا حتی مجموعه هایی ازشکل ادبی) ظاهرشد نوعی که از قبل توسط اجداد و پیشینیان آنها آماده سازی نشده بود و جز با معجزه یی، قابل توضیح نیست. . . . محمد هیچگونه استعداد خاص ادیبانه نداشته است». اشاره ای دارد به آسیب پذیری قرآن و بررسی “تئودورنولدک” محقق بزرگ زبان سامی از آلمان « به تفصیل درباره ی نواقص سبک نگارش قرآن نوشته است» با این همه «چون وحی به زبان عربی فخیم بیان می شد این موضوع که محمد اطلاعات خودرا از خارجی ها – اعم از یهودی ها یا مسیحی ها – گرفته رد می شد ».
به نقل از زُهری که چهل سال بعداز پس از رحلت پیامبر به دنیا آمده و اهل مکه است: «پیامبر خدا، پیام دعوت به اسلام را بطورآشکار ونهان ابلاغ می کرد. پیامی که به خواست خداوند درمیان جوانان و ضعفاء مشتاقانه شنیده می شد و درنتیجه شماربسیاری به او ایمان آوردند. کافران قریش خطائی در آنچه محمد می گفت نمی دیدند. هنگامی که محمد ازکنار آنها می گذشت، درمیان خودشان اورا نشان می دادند ومی گفتند که این مردجوان فرزند عبدالمطلب است که دربارۀ بهشت صحبت می کند».
با پیوستن عمربن خطاب به یاران پیامبر تکانی تازه درجنبش شروع می شود: «هواداران را تشویق کرد که با جرأت وجسارت نمازشان را درکنار کعبه برگزار کنند». با این حال انکارقریش، ایستادگی و سرسختی درمقابل فعالیت های پیامبر وپیشرفت قوای جنگی ایرانیان با روم، فکر مهاجرت پیامبر با ابوبکر، آن هم به پنهانی و بالاخره به خروج آن دو ازمکه می انجامد و ازطریق بیراهه وارد مدینه می شوند. خواننده قبلا ازحادثۀ اختلاف که درمدینه بین روسای قبایل پیش آمده و برخی ازآنها توسط نمایندگانی تماس هایی با پیامبر داشته اند و از ایشان برای دعوت به آن شهر نمایندگانی فرستاده اند، آگاه شده است. آن دو یعنی محمد وابوبکر پس ازآنکه وارد مدینه می شوند. حضرت با حکمیت درحل اختلاف قبیله ها می کوشد.
فقر و نیاز شدید حامیان بی بضاعت به مواد اولیۀ زندگی، وشرایط جهت تأمین منابع مالی به سبب تحکیم اهرم های قدرت و نیازهای طرفداران جنبش، پیامبر را به سمت وسوئی می کشاند که دستور حمله وغارت به کاروان های حامل مال التجاره ها را بدهد. درچند حمله و گرفتن غنائم وتقسیم اموال غارتی بین مهاجمان، باتوجه به زنده نگهداشتن سنت های ریشه دارعرب موجب رضایت و دلبستگی می شود.
مکه ای ها که ازرفتن پیامبروابوبکر به مدینه با خبرمی شوند، ظاهرا نفس راحتی می کشند. اما آینده خلاف این را نشان می دهد. نویسنده از اهمیت تاریخ این سفر می نویسد: « دوران جدیدی از همین سال شروع می شد، به عبارت دیگر، ۱۶ ژوئیه سال ۶۲۲ میلادی آغاز دوره ی هجرت شروع شد».
پیامبرباسلاح
پیامبر سوارشتری وارد مدینه شده، افسارش را رها می کند، تا شتر «درقطعه زمینی متروک متعلق به دوبرادر یتیم» زانو زده و برزمین می نشیند. حضرت همان جارامحل اقامت خود قرار می دهد. با دیوارکشی وساختمان سازی آن زمین متروکه؛ مرکز اجتماع پیروان و بنای نخستین مسجد درآئین نوپای اسلام شکل می گیرد. چند ماه بعد با انتقال خانواده پیامبر وابوبکر به مدینه و ازدواج عایشه با پیامبر صورت می گیرد : «مراسم ازدواج در ۹ سالگی برگزار گردید».توافق نامه هایی بین روسای قبایل، یهودی ومسیحی ومحمد رد وبدل می شود. هریک با تضمین هایی سست ولرزان. و سرانجام، قدرت مسلط که درید قدرت نوکیشان است ومهارامور زیرنظرمدبرانۀ محمد، با اغاز جنگ قدرت؛ تفرقه و نفاق توسعه پیدا می کند وشگفت اینکه محمد، به مانند مردی سیاستمدار پخته وکار آزموده، موفق می شود مشکلاتِ سرراه را پیروزمند وسرفراز پشت سر گذاشته و نابودی بت پرستی و تحکیم پایه های یکتا پرستی را دنبال کند. باوروایمانِ حیرت آورحضرت به پیروزی را نمی توان جزاعجاز پیامبری هشیار ولو با ده ها ترفند فکری و سیاسی، به چیزدیگری نسبت داد. پنداری نبض تپندۀ مردم و زمانه را به دست داشت.
نویسنده، با روایتِ موقعیت پیامبر، اوضاع شهرمدینه ومیزان اعتبار و اعتماد روسای قبایل به جنبش را برای مخاطبین باز می کند:« دردرجه نخست او رهبرتبعیدیان قریش بود. او همچنین با دیدگاهی کاملا مذهبی درموقعیتی قرار داشت که توسط تمام مومنین به رسمیت شناخته می شد، مومنینی که درعمل به معنی اکثریت جمعیت غیریهودی مدینه بودند. . . . درمجموع، مردم مدینه نقش محمد را به عنوان یک داور وحکم پذیرفتند. . . . چیرگی اعتقاد به الله، به عنوان خدای یکتا، با پیوستن روسای برجسته ی قبائل قطعی شد».
نویسنده، دوروی سکه را درمنظردید مخاطبین قرارداده است. ازسیاست های نوکیشان تبعیدی هرگز غافل نیست. «مدینه مرکزعقلانیت وروشنفکری محسوب میشد. تردیدی وجود ندارد که روشنفکران یهودی مطلقا مشتاق نبودند که بردرستی وحی یی که محمد دریافت می کرد، صحه بگذارند» آرای انتقادی نویسنده دراین فصل قابل تأمل است. رخداد جنگ های بدر و احد وخندق و … ازدیگر مسائل عمده ایست که دراین بخش به تفصیل از انگیزۀ وپیشامد وپیامدهای آن ها سخن رفته ست. وحاصل این که در مدینه، ابزار مادی جنبش رسالت پیامبر تأمین و تقویت قدرت را مطرح می کند. پیداست که دربستر این گونه بحران و حادثه ها درجوامع چند آئینی، میل به کین خواهی و انتقام جوئی افراد نیز وارد کارزار می شود.
«سمک یهودی شاعران [که نقش خبرنگاران زمان بودند] را علیه پیامبر تحریک می کرد» این سروده با زبان شاعرانۀ رجزخوانی درتبیین وضع آن روزگاران، عناصرتحریک آمیز رویاروئی و عوامل کشتار و گسترش خشونت وخونریزی را توضیح می دهد :
« شما به خود می بالید – واین برای شما مباهاتی است – / که کعب بن اشرف را کشتید، / سپیده دم به کشتن اش آمدید،/ اونه خیانتی کرده بود ونه عقیده ی ناپسندی داشت، / ممکن است که شب وتغییر سرنوشت / انتقام شان رابراساس “عدالت” و”انصاف” بیاورند/ برای حمله و بیرون راندن بنی نضیر/ وقطع کردن نخل ها پیش از چیدن و جمع کردن محصول شان./ تا وقتی من هستم، ما با شما روبرو خواهیم شد با نیزه های آماده و شمشیرهای آخته، در دست های افرادی که آنها را برای محافظت از خود به کار خواهند گرفت،/ هنگامی که آنها با دشمن روبرو شوند، قطعا اورا خواهند کشت،/ ابوسفیان وهمراهانش با مردم خواهند ایستاد،/ او درمقابل دشمن ضعف نشان نخواهد داد،/ مانند شیری درکوه تارج دردفاع از کنام اش،/ وماند فرزند سلسله یی نیرومند با قامتی بلند، شکارش را خواهد درید».
جنگ ها ودرگیری های پراکنده بین طرفدران پیامبر و مخالفین ازمسائلی ست که نویسنده به دقت شرح آن ها را روایت کرده است: داستان عایشه و صفوان بن معطل درشبی که آن دو درصحرا مانده بودند، البته عایشه می گوید که گردنبندش درصحرا گم شده ودنبالش می گشته و کاروان بدون او راه افتاده ورفته است. عایشه درمظان تهمت قرار می گیرد که الله با وحی ای به رسول الله رفع اتهام از عایشه می کند، وپیامبر پس از اطمینان ازپاکی عایشه، ایشان را به خانه بر می گرداند. اما، ایستادگی عایشه درقبال آن همه اتهامات علنی وشرم آوربا دفاع ازخود با سخنان محکم و منطقی، دلیری و آزادگیِ او را درتاریخ ثبت و ضبط کرده است. گفتنی ست که شک و شبهه سینه به سینه گشته و مانده، وماندگار شده تا به امروزو هنوز هم برسر زبان هاست! همچنین از ازدواج پیامبربا زینب همسر زیدبن حارثه که پسرخوانده خودش بود: «محمد درخانه عایشه بود که حالت دریافت وحی در وی مستولی گشت پس ازپایان آن حالت، لبخندی زد و گفت “چه کسی به خانه زینب می رود تا این خبر خوش را به او بدهد که خدا او را به همسری من درآورده است؟».
جنگ خندق با همۀ تدارکات وتجهیزات قوی که دشمنان ییامبرتدارک دیده بودند، به شکست منجر می شود. «درماه مارس۶۲۷ میلادی . . . سه لشگر، و درمجموع بالغ بر ده هزار نفر۴۰۰ اسب و تعدادی شتر، تحت فرماندهی عالی ابوسفیان به سمت مدینه حرکت کردند». اما دربرخورد بر خندقی که درشمال مدینه کنده بودند. – مدینه ازشرق و غرب و جنوب با کوه های سنگی “حرا” محافظت میشد – نتوانستند وارد شهرشوند. «این کار ابداعی که عرب هارا به شگفتی واداشت واین متد دفاع از مدینه را فردی ایرانی به نام سلمان پیشنهاد داد». مهاجمان که با کمبود غذا مواجه شده بودند، نتوانستند دوام بیاورند: «(۱۰هزار نفر ازقریش و ۳ هزار ازساکنان مدینه) دردوطرف خندق گرد آمدند. به مدت دو یا سه هفته رجز خواندند، ناسزا گفتند وتیرانداختند درمجموع سه نفر ازمهاجمین و ۵ نفر از اهالی مدینه کشته شدند». سرانجام مهاجمین دست ازمحاصره برداشته و به مکه باز گشتند. جنگ خندق به تحکیم موقعیت وقدرتِ پیامبرانجامید. توانائی وکاردانی هایشان اهمیت پیدا کرد.
اندک زمانی پس ازآن موفقیت بزرگ بود که حمله به قبیله ی بنی قریظه وکشتارهولناک رخ می دهد. به روایت نویسنده : «روز بعد گودالی بزرگی دربازار مکه حفرکردند . یهودی ها را دست دسته آوردند. وکنار گود گردن زدند و جسدشان را درون گودال انداختند.از۶۰۰ نفر تا ۹۰۰ نفر گزارش شده است. . . . زن ها وبچه هارا فروختند. پول و اموال منقول آن ها را تقسیم کردند. . . . ریحانه بیوۀ یکی ازاعدام شدگان به پیامبر اختصاص یافت . به اسلام گروید . . . . کشتار بنی قریظه به ارعاب و انفعال دشمن کمک کرد».
این بخش با نگاهِ تند و انتقادی نویسنده به پایان می رسد .
تولد یک دولت
ادامه دارد…
محمد (بخش اول)
نویسنده : ماکسیم رودنسون
برگردان به انگلیسی . ان کارتر
چاپ دوم به زبان انگلیسی ۱۹۹۶
ترجمه به فارسی: فرهاد مهدوی
چاپ اول تابستان ۱۳۹۱
ناشر: ؟
کتاب، با اشاره – یادداشت مترجم شروع می شود. نوسنده را معرفی می کند: « ماکسیم رودنسون متفکر و شرقشناس نام آشنای فرانسوی». وبعد توجیهات نویسنده و مترجم را باتوجه به پیشامدهای گستردۀ چند ساله که درگوشه وکنار جهان، دین اسلام و پیروان آن را با حوادث خونین ویرانگر و چالش های تازه، و زیادی مواجه کرده، توضیح داده است. تآکید برشخصیت نویسنده و مقام علمی، با بنیادهای فکریِ او قابل تآمل است :
«کتاب ماکسیم رودنسون درباره ی پیامبر از ویژه گی های خاصی نیز برخوردار است. نویسنده، یک تاریخ نگار و متفکر فرانسوی است، یک یهودی زاده، یک مارکسیست، یک عضو سابق حزب کمونیست. یک حامی صریح جنبش فلسطین. یک تئوریسین، یک نیروی چپ مستقل ونیزبه گفته ی خودش یک«اته ایست» و ملحد است. کسی است که به ماورالطبیعه ومتافیزیک به خدا و فرشته و وحی و نبوت اعتقادی ندارد! با این حال باز به گفته ی خودش چون محمد شخصیتی است که وجود داشته و اسلام نیزقطعا وجود دارد . . .» با ایمان به چنین باوریست که «خود را برادر پیامبرخدا «محمدبن عبدالله» می داند، ودرنهایت همین علاقمندی او را برآن می دارد تا به تالیف کتاب محمد و نقل تاریخچه ی دوران اولیه اسلام بپردازد».
با معرفی بالا، گذشته ازآشنائی خواننده با نویسنده، هرگونه احتمال فریب واعمال نفوذ دوست و دشمن درمتن اثرمنتفی شده و مخاطبین روایت ها، با اطمینان خاطرمطالعه را ادامه می دهند. جا دارد بگویم که این شیوۀ ستودنیِ مترجم را باید ارج نهاد. ازمدح وقدح خبری نیست. روایتهای کتاب از ظرفیت بی طرف بودن پژوهشگری پخته و منصف حکایت ها دارد.
دراین بررسی از مقدمه و دیباچه و پیشگفتار ویادداشت مقدمه برچاپ فرانسه وانگلیسی می گذرم و ازنخستین فصل کتاب که باعنوان «معرفی یک جهان» است بررسی را آغاز می کنم.
نویسنده دست مخاطبین را گرفته با خود به ژرفای تاریخ می برد به یکهزار وسیصد سال پیش که : « از زمان بنای احتمالی روم سپری شده، کمی بیش از پانصدسال از تولد عیسی مسیح و نیز کمی بیش از دویست سال از زمانی می گذشت که کنستانتین امپراتور روم بیزانس را به قسطنطتنیه تغییر داده بود» .
پیروزی مسیحیت، درسایۀ عظمت امپراتوری روم با گسترش جهانی رو به رو می شود. و شگفت این که توسعۀ دین عیسای مسیح: «همچنان درغربی ها، هون ها، ایرانی ها، هندی ها، مادها، ایلامی ها، وتمام سرزمین پرشیا هیچ محدودیتی برای کلیساها و کشیش ها وجوامع بزرگ مسیحی وجود نداشت»
از مسافرت راهبه ای به نام آتیریای مقدس یاد می کند که در حوالی سال۴۰۰ میلادی درسفری به دور دنیا برای دیدن اماکن متبرکه «محل به دنیا آمدن عیسی مسیح، محل عروج او به آسمان»، و این زمانیست: « رومی که اکنون به تباهی افتاده از جمعیت خالی ست». نویسنده اما باشگردی استادانه، مسافرت را ادامه می دهد و به سال ۵۳۷ میلادی می رسد که از«پایتخت قسطنطنیه، روم دوم، دیدن کنیم. شهری که درآن زمان، باداشتن انبوهی ازکلیساهای هعروف، شناخته می شد، که بهترین و معروف ترین آن سانتا صوفیه [ایا صوفیه (حکمت مقدس)– م] بود. این کلیسای باشکوه دردسامبر ۵۳۷ میلادی افتتاح می شود و امپراتور بیزانس اعلام می کند «من ازسلیمان پیشی گرفته ام» وسپس جاه وجلال باعظمت صومعه ها و خیابان های عریض، زیبا و دلگشای قسطنطنیه را روایت می کند.
اشاره ای دارد به وضع یهودیان درایران : «درمقابل آزار واذیت مسیحی ها محافظت می شدند . . . نسطوریان و یهودیان درایران درشرایط تقریبا مرفه ای بسر می بردند. آنها دردیگر نقاط جهان، به ایران به عنوان پناهگاهی امن نگاه می کردند».
در معرفی یک سرزمین نویسنده نگاهی دارد به گذشته های دور ودراز اعراب وسرزمین باستانی وشیوۀ زندگی آنها. «درهزارۀ دوم پیش ازمیلاد مسیح، ساکنان این مناطق شتررا اهلی کردند.». با این خدمت بزرگ، مشکل تأمین معاش خود وسفرهای دور ونزدیک حل می شود. مسافرت و حمل ونقل تجارتی بین شهرها، دربیان های سوزان و بی آب وعلف مناطق شوره زار آسانتر شد. «شتر، امکان رفت و آمد به مقصد های دور و دست را فراهم می ساخت. شتر می تواند تا۱۸۰ کیلو باررا حمل کند. روزانه بیش از ۶۰ کیلومتر مسافت را بپیماید. و همچنین قادراست درمدت ۲۰ روز بدون آب درگرمای تا درجه ۱۲۰ فارنهایت دوام بیاورد».
نویسنده تاریخِ عرب را ازنخستین برگ ها گشوده وبا دقت کم نظیری مورد مطالعه قرار داده، زیر ذره بین نقد، نطر خود را ارائه کرده است. همو دربیشتر روایت ها درکنارنظرات انتقادی، عظمت و حرمت انسانی عرب را در شرایط بسیار سخت و دشوار یادآور می شود. اوضاع زمانه و محیط زیست قوم عرب، وشیوۀ زندگی آنان را به خوانندگان می شناساند. در زمانه ای که نه دولتی وجود داشت ونه مقررات مکتوبی درجهان :« تنها حفظ زندگی افراد اطمینانی بود که عرف، عادت وسنت ارائه می داد وقیمت گرانی هم داشت. خون دربرابر خون، و زندگی در برابر زندگی. شرم ابدی دامنگیر مردی می شد که برخلاف سنت کین خواهی و انتقام گیری، به قاتل اجازه می داد زنده بماند. ثارکه درعربی به معنی انتقام کشی است یکی از ستون های جامعه ی بدوی بشمار می رفت » از مساوات اجتماعی می گوید و برابری «هرگروه رهبر یا سید خود را انتخاب می کرد».
دراین فصل ازمراسم ازدواج ها و ستایش ها و مراسم کفن ودفن از دنیا رفته ها وسایرشیوه های زیستی اعراب به ویژه درباره تجارت عربستان و حضورعرب ها در روم و ایران، روابط با مردمان منطقه ودیگرسرزمین ها به تفصیل سخن رفته است.تا جائی که در تمدن عربسنان جنوبی : «اکثرمدارک شفاف ما دراین زمینه احتمالا به زبان عربی است که حتی پیش از اسلام کلمات یونانی و لاتین وسایرکلمات خارجی، عمدتا آرامی وارد این زبان شده اند واین چنین انطباق یافتند که ازریشه های اصلی زبان عرب قابل تشخیص نبوده اند».
از اختلاط اقوام ومردمان دیگرسخن رفته: «زرتشتی ها درسواحل خلیج فارس بودند. و ازهمین جا نفوذ و حتی سلطۀ ایرانی ها گسترش یافت. یهودیت درآبادی های حجاز شایع بود. دراینجا یهودی ها زمین ها را وسیعا زیر کشت برده بودند وبه پرورش خرما اشتغال داشتند. ومهمتر ازهمه ی اینها در عربستان جنوبی خانواده های مهمی بودند که به یهودیت گرویدند. یک شاعر یهودی، یا شاید یک عرب یهودی شده بود.» اینها نشانه هایی از تسهیلات فکری آن مردمان ساده دل دردوسه هزارسال گذشته بود، که به ذاتِ هستی و زنده ماندن بیشتر حُرمت قائل بودد تا رواجِ خشونت و قتل نفس و خونریزی های وحشیانۀ امروزی!
نویسنده، اززمینه های پذیرش وگرایش عمومی به آئینِ جدید حضرت محمد ص هرگزغافل نیست. نقبی می زند به درون اقشارگوناگون تا آمال و نیازهای جامعه را دریابد. می بیند که مردم درمانده و اکثرا چادرنشین های عرب بُت پرست «چون اعراب مانند افراد مزدور وکمکی، به امپراتورهای بزرگ اتکا داشند»، درمقابل پیشرفت و رفاهِ دیگرادیان توحیدی مانند یهودیت و مسیحیت، مشروعیت بت ها را مورد تردید قرار داده اند. «بعضی ها به صورت مبهم درجستجوی چیز تازه ای بودند، و با الهام از ایده های خارجی ها، توانائی بت های بی شمار قبیله را مورد تردید قرار می دادند. البه از الله می ترسیدند. . .»
با این زمینه های اجتماعی بود که ضرورت شکلگیری یک آئین عربی ازبطن عربستان با نیروی چادرنشین ها وبا هدایت «یک مرد نابغه گشوده می شد».
نوآوریهائی این بخش با اطلاعات تازه و مفیدی که دارد مطالعه اش ضروری است.
تولد یک پیامبر
نویسنده این بخش را این گونه آغاز کرده است:
«هیج کس به طوردقیق نمی داند زمان تولد محمد – که قرار بود پیامبرخدا بشود چه زمانی بوده است» وسرانجام به ظن قوی پذبرفته که درسال ۵۷۱ میلادی آن حضرت درمکه پا به هستی گذاشته است. از فوت والدین و بزرگ شدن آن درنزد عموی خود ابوطالب وهمراه بردنش با کاروان تجاری به سوریه، آشنائی این نوجوان با خارج از فضای شهر و دیاری که درآنجا پرورش یافته؛ ازدواج با حضرت خدیجه و بچه دارشدن آن دو، ودرگیری ها با عمویش ابولهب، درحالیکه به روایت های زیاد و مستند : « رقیه و شاید ام کلثوم نیز با پسر عموهای خود، پسران ابولهب ازدواج کردند». این نیز شنیدن دارد: « ونیز گفته شده که اگر تمام مجوز جنسی (زنا) را درجهان به ۱۰ قسمت تقسیم کنند ۹ قسمت آن به عرب ها می رسد».
تحقیر وتوهین اعراب، توسط یهودیان و مسیحیان نیز، شاید از انگیزه های آزار دهنده ای بوده که آن حضرت را از درون مجهز می کرد، تا به مقابله با این رجزخوانی های تبعیض آمیز و مغرضانه برخیزد. وحشی خواندن اعراب برسرزبانها بود. «هم یهودی ها وهم مسیحی ها، عرب را تحقیر می کردند، وآنها را وحشی می دانستند». پیامبر اسلام با رسالت بزرگ خود باآوردن دین عربی هویت تازه ای برای قوم خود به ارمغان آورد. یکتاپرستی را گسترش داد. درکنار این ها، روابط عشیرتی، فاصلۀ طبقاتی و جهل مسلط در اقشارزیردستان عرب ، درزمانه ای که تحولات گوناگون ونوآوری های دو دین یهود ومسیح درحال توسعه بود؛ در کمال بخشیدن به اندیشه های یکتاپرستیِ رسالت پیامبراسلام، ازعمده ترین مسائلی است که نویسنده به دقت دنبال می کند.
دنبالۀ سلوک نفس با خلوت کردن محمد ص درغار حرا، جمع شدن عده ای از مردم بومی، به ویژه جوانان ازهرطیف و طایفه های گوناکون که مجذوب سخنان ورفتارهای کریمانۀ ایشان شده بودند، از مسائلی است که دراین فصل به هشیاری سخن رفته است. درمنشاء ومبداء احادیث نیزیادآورشده است که :
«قدیمی ترین مجموعه ی تاریخی احادیث که در دسترس ماست به ۱۲۵ سال پس از دوران زندگی پیامبرتعلق دارد». واینکه : «محمد درآستانه تحولی بود که به زندگی اومعنا می بخشید وانتقام گیری اش از قدرت و ثروت را تضمین می نمود. اوبا مبانی ایده های تازه ی یهودی ها ومسیحی هاآشنا بود . . . سرفرازی محمد و نیزادراکی واقعی که او ازارزش خود داشت ترکیبی از او فراهم می ساخت که به محمد می گفت شاید او نیزدرهنگامه ی روز قیامت نقشی داشته باشد. کشش باطنی وتمایل طبیعی اش نیز اورا برای تحولی بزرگ مهیا می کرد».
تولد یک مکتب
این فصل طولانی ترین بخش این کتاب است که نویسنده درنهایت سعی کوشیده است حاصل کوشش های رسول خدا و زحمات او درموفقیت رسالت بزرگش را به خوانندگان روایت کند. زمانی که خواننده احساس می کند، دوران کمال آن حضرت با همۀ سختی ها و درگیریهای قبیله ای با دوست و دشمن فرا رسیده وقتش است که رسالتش را علنی کند.
ازنیایش ها و خلوت کردن آن حضرت باخدای خود، درغار حرا شروع می کند. ریاضب کشی در تاریکی دل کوهی زمخت «درچند کیلومتری شمال شرق مکه – ازمناطق لخت و بی آب علف»، بدون کمترین نقش ونگاری اززیبائی های طبیعی، بلکه هراسناک درمنظر دیدِ هر تماشاگرعادی ست. «هیچکونه زیبائی نداشت. ورنگ یکنواخت و خسته کننده ی آن از زرد چرکین، به قهوه ای کمرنگ چرک وخاکستری تیره درتغییر بود» نویسنده، انگیزۀ گزینش این مکان دل آزار و چرکین را که آن حضرت انتخاب کرده است، در «الهام از تمرین و ممارست از زاهدان یهودی ومسیحی» قلمداد کرده است. خواننده قبلا خوانده است که حضرت محمد با آئین قبیله ای بزرگ شده، با مراسم بت پرستی آشنا بوده است: «نشانه های روشنی دراین زمینه وجود دارد. او نیز مانند سایر افراد به آئین پدران خود عمل می کرد».
قبلا اشاره شد که بدگوئی های توهین آمیز دربارۀ اعراب، شاید دردل پیامبر اسلام اثرکرده وبرای هویت بخشیدن به قوم خود رسالت بزرگ ش را به جدّ دنبال کرده است. توانائی های فکری و درک درست ایشان ازقدرت جاذبۀ مردم وایمان به وحدانیت خدای یکتا، ازطریق نیایش وتمرکز تمام نیروی فکری در ذهن، جهت تجلی خدا، وظهور خدا در ذهنیت؛ و نقش بستن آن درخیال، همین است وحی و ارتباط با خدا. نویسنده روایت می کند :
«روزی بدون هیچ مقدمه یی صدایی با او سخن گفت. این اولین باری بود که او به این روشنی چنین احساس عجیبی پیدا می کرد. هیچ توضیح دیگری درباره ی تأثیر آن برزاهد مکه وجود ندارد. صدا، سه کلمه را به زبان عربی گفت که دنیا را تکان داد:
«تو پیغمبر خدا هستی»
محمد گفت: من ایستاده بودم. اما به زانو درافتادم. وخود را کشیدم درحالی که قسمت بالای سینه ام می لرزید. به نزد خدیجه رفتم . گفتم “مرا بپوشان، مرا بپوشان،” تا اینکه ترس ازمن دور شد.»
سورۀ «قرآنی یاایهالمدّثر» یادآور این رخداد حیرت انگیز جهانی ست.
ادامه دارد
پرستش شادی و سرور در آیین چهارشنبه سوری / رهیار شریف
نگاهی به پیشینه ی جشن چهارشنبه سوری
باب تاریخچه و پیشینه ی تاریخی جشن ” چهارشنبه سوری ” حرف ها و سخن های فراوانی به میان آمده. بیشینه ی تاریخ نگاران و باستان شناسان دنیا، سابقه ی این جشن را به ایران پیش از اسلام نسبت می دهند، زمانی که ” آتش ” به دیده ی ایرانیان( و البته دیگر تمدن های دنیای باستان) مقدس انگاشته و پرستش می شده است.
متون ادب باستانی ایران و بخش تاریخنگارانه ی شاهنامه، پیدایش آتش را به ” هوشنگ ” نسبت می دهند. حکیم طوس اینگونه از اساطیر به جای مانده از دنیای باستان روایت می کند که؛ هوشنگ روزی به شکار رفته بوده و در راه ماری دیده بوده. می گویند که او سنگی را به قصد جان مار به سویش پرتاب می کند، اما سنگ به او نمی رسد و در عوض به تخته سنگ دیگری می خورد، شراره ای می جهد و آتشی گرم می شود. گرمای مطلوبی که تا بدان روز برای مردمان ناشناخته بوده.
می گویند که جشن ” سده ” ( که امروز در آداب و رسوم و زندگی روزمره ی مردم از میان رفته است) از هم آنجا آمده. جشنی برای تقدیس و ستایش و پرستش آتش.
از دیگر سو اما، همراهی این جشن با روز ” چهارشنبه ” باعث شده تا غالب مورخان بر این نظریه اجماع داشته باشند که این جشن با شکل و شمایل امروزی، به روزگار پس از حمله ی اعراب و آغاز ایران اسلامی بر می گردد. چه در تقویم ایرانیان پیش از اسلام اثری از تقسیم بندی هفته ای و روزانه وجود نداشته. هم این استدلال است که باعث شده تا این جشن نشانه ای از فرهنگ ( یا لااقل تقسیم بندی های) اسلامی را هم با خود به همراه داشته باشد.
باب چهارشنبه نیز حرف و حدیث در ادبیات و علوم انسانی دنیای باستان زیاد است. چهارشنبه، از قرار تقویم های امروزه ی مردم دنیا، پنجمین روز هفته است. در تقسیمات نجومی این روز را به سیاره ی ” مشتری ” نسبت می دهند. نظامی در هفت پیکر بی مانندش، در روز چهارشنبه قصه ی دختر اقلیم پنجم را روایت می کند. شاهزاده ی مغربی که در گنبد آبی کبود نشسته و در گوش شاه خوش مشرب( بهرام گور) قصه های مردم سرزمینش را روایت می کند.
علاوه بر آنچه ذکرش رفت؛ ” چهارشنبه ” در دنیای قدیم، روز حساب و کتاب نیز به حساب می آمده. همین است که هنوز در بسیاری از شهرستان ها و آبادی های ایران، بازار های روزانه ی خیابانی در روز چهارشنبه برگزار می شود؛ ” چهارشنبه بازار ” .
می گویند که برپایی این جشن آتش در روز چهارشنبه، نشانه ای از اتمام چهارفصل سال دارد و هنگامه ای است برای وداع با زمستان.
علاوه بر آنچه ذکرش رفت، برخی دیگر از تاریخنگاران، بر این باورند که عدد چهار و به تبع آن روز چهارشنبه در نظام فکری ایرانیان شوم و نحس به حساب می آمده. منوچهری دامغانی در این باب می گوید:
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتکین می خور تا به عافیت گذرد
رسوب های به جای مانده از همین باور است که جشن آتش آخر سال را به روز چهارشنبه پیوند می دهد. هم آن برافروختن آتش و مدد گرفتن از شعله ی پویا و پر حرارت و خاموشی ناپذیر آتش، برای رفع نحسی چهارشنبه.
با تمام این تناقض ها و حرف و حدیث های گونه گون، آنچه در این میان مسلم جلوه می کند، سابقه ی چندین صد ساله ی این جشن ( تقریباً با همین شکل و شمایل امروزین) در میان ایرانیان است.
کهنترین سندی که از جشن چهارشنبه سوری یاد کرده، تاریخ بخارا ، نوشته ی بوبکر محمد بن جعفرنرشخی در سده چهارم هجری شمسی ست. دراین کتاب درباره آتش افروزی در جشن چهارشنبه سوری گزارش هایی ارائه شده است. تاریخنگار، در قسمتی از این گزارش می نویسد:
” چون امیرمنصور بن نوح سامانی به سرای بنشست اندرماه شوال سال سیصد وپنجاه (خورشیدی) به جوی مولیان (که نام محلی است) مقرر فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت وهرچه (ازآتش) هلاک وضایع شده بود بهتر ازآن بحاصل کردند آنگاه امیرسدید بسرای بنشست هنوز سال تمام نشده بود که چون شب (چهارشنبه) سوری چنانکه عادت قدیم است آتش عظیم افروختند پارهای آتش بجست وبه سقف درگرفت ودیگر باره جمله سرای بسوخت وامیر سدید هم شب به جوی مولیان رفت “
اما این جشن در روزگار امروز نیز همچنان پا برجاست. در دوران معاصر و پس از استقرار نظام ” جمهوری اسلامی ” بیشینه ی متفکرین و تئوریسین های نظام، سالها کوشیدند تا این جشن را از حافظه ی تاریخی ایرانیان پاک کنند. اما در راه به منزل رساندن این خواسته، هیچ توفیقی کسب نکردند.
جشن چهارشنبه سوری اما، در این سالها به طبیعت دیگر اموری که در خفا صورت می گیرد، تغییر شکل های فراوانی داده و از فرهنگ های آتش بازی غربی تاثیرهای فراوانی گرفته است. برخی از از آیین ها و قسمت های فرعی این جشن نیز تقریبا از میان رفته است. از جمله، مراسم قاشق زنی و فال گوش ایستادن دختران دم بخت.
در این سالها و از پس ندانم کاری های پیاپی سیستم فرهنگی جمهوری اسلامی، آتش های ساده و رقص های بی غش، جایشان را به صدای نارنجک های خیابانی و فشفشه های غربی داده اند و موسیقی غربی جایش را با صدای ساز ایرانی عوض کرده. با این همه اما بنیان آتش افروزی و شالوده ی اصلی این جشن از پس این همه مقاومت رژیم مذهبی همچنان پابرجا باقی مانده.
جمهوری اسلامی ایران، پس از سالها تلاش برای از میان بردن شادی و سرور و جشن های خیابانی، سرانجام تسلیم خواست عمومی شد؛ تا آنجا که رئیس جمهور جنجالی جمهوری اسلامی، پس از سی و سه سال از استقرار این نظام، سرآخر در صحن عمومی مجلس شورای اسلامی، از این جشن با اسم چهارشنبه سوری یاد می کند و اقرار می آورد که مردم ایران این روز را جشن می گیرند و به شادی و سرور می پردازند، چه با همراهی حکومتیان و چه در برابرشان.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 52 سال 93
هشدار معاون وزیر اقتصاد
محمد پاریزی معاون بانک و بیمه وزیر اقتصاد از فروپاشی اقتصاد کشور با ادامه روند فعلی نرخ سود فعلی به فروپاشی اقتصاد نزدیک میشویم . وی گفت: بانک خوب، بانکی است که از دو وجه اقتصادی کارآیی داشته باشد. یعنی هم بتواند بهعنوان یک بنگاه اقتصادی بهخوبی فعالیت کند هم به نیازهای اقتصادی جامعه پاسخ دهد. او گفت: بسیاری از دوستان بنده در مجلس میگویند ما بسیار علاقهمند هستیم به نظام بانکی کمک کنیم و بههمینخاطر از دولت خواستهاند که طرحی با عنوان کمک به نظام بانکی به آنها ارایه دهیم. پاریزی با بیان اینکه در اقتصادی که رشد هشتدرصدی هدفگذاری شده است، نمیتوان مصارف را نادیده گرفت، گفت: هیچ فرقی بین بانک دولتی و خصوصی در تعهدات و پاسخگویی به نیازهای متقاضیان نیست. او با تاکید بر اینکه دولت یازدهم بنا ندارد پول جدیدی را وارد اقتصاد کشور کند، ادامه داد: بانکها باید با همین منابع فعلی کارآیی خود را افزایش دهند. معاون بانک و بیمه وزیر امور اقتصاد و دارایی به وضعیت نرخ سود اشاره کرد و گفت: بازار غیرمتشکل و شرایط فعلی نرخ سود آفت بزرگی برای اقتصاد کشور است؛ تردید نداشته باشید با این نرخ سود و شیوه تامین مالی، به فروپاشی اقتصاد نزدیک خواهیم شد. پاریزی با طرح این پرسش که چهکسی میتواند با تسهیلات ٢۵، ٢۶درصدی کسبوکار راه بیندازد، گفت: اگر تورم کم شود ولی نرخ سود بالا باشد هزینه تامین مالی افزایش خواهد یافت. علی رستگار بعد از محمدرضا ساروخانی، مدیریت بانک ملت را برعهده گرفته است..
نگاهی به زندگی، آثار و احوال سیمین دانشور… تاریخ نویس دل آدمی / لیلا سامانی
روز جهانی زن مصادف است با سالروز خاموشی بانوی داستان نویسی ایران، زنی که با قلم روان و پر رمز و رازش فاتح قلل رفیعی در داستان نویسی ایران معاصر بود. چه رمان بی مانند “سووشون” او، به عنوان پر خواننده ترین رمان ایرانی، مشت نمونه ی خروار این فتوحات است. او هم چنین نام خود را به عنوان نخستین نویسنده ی حرفه ای زن در ایران تثبیت کرده و نثر مخصوص به خودش را با تکنیکی خاص به کار گرفته است تا دریچه های نوینی را برای افزودن درونمایه های نمادین در ادبیات داستانی بگشاید.
نفوذ “سیمین دانشور” در عرصه ی ادبیات داستانی آنقدر عمیق و گسترده است، که پرداختن به رمان نویسی معاصر ایران را ناگزیر از یادآوری نام او کرده است.
سیمین دانشور در سال ۱۳۰۰ در شیراز دیده به جهان گشود. او که فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود، تحصیلات مقدماتی اش را در شیراز به پایان رساند و پس از کسب رتبه ی اول در امتحانات نهایی دیپلم، برای ادامه ی تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی راهی دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران شد. او کار خود در زمینه ی مقاله نویسی را با نام مستعار ” شیرازی بی نام” در روزنامه ی ایران و رادیو تهران آغاز کرد و پس از آن در سال ۱۳۲۷، نخستین کتاب خود را به چاپ رساند. کتابی با عنوان ” آتش خاموش” که در حقیقت اولین کتاب داستانی منتشر شده ی یک زن ایرانی محسوب می شد. او در همین سال با ” جلال آل احمد” نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد و دو سال بعد از آن در سال ۱۳۲۹ این آشنایی منجر به ازدواج گشت. اما عمر این زندگی مشترک با مرگ نابهنگام آل احمد، به دو دهه هم نرسید.
دانشور کتاب دوم خود، مجموعه داستان “شهری چون بهشت” را در سال ۱۳۴۰ منتشرکرد، کتابی که داستان “بی بی شهربانو” ی آن، خبر از توانایی خاص این نویسنده در زمینه ی پرداختن به دغدغه های ذهنی زنان می داد. نثر دانشور در این کتاب به نحو محسوسی تحت تاثیر” اُ هنری” ، نویسنده ی امریکایی ست؛ مساله ای که می توان آن را از گره خوردن مفاهیم متضاد در یکدیگر دریافت.
سیمین دانشور، اثر جاودانه ی خود، “سووشون” را تنها کمی پیش از بدرود همسرش با حیات منتشر کرد. انتشار این کتاب نشان داد، که تحصیل دوساله ی او ( ۱۳۳۱- ۱۳۳۳) در رشته ی زیبایی شناسی دانشگاه استنفورد، تا چه میزان بر گیرایی و شیوایی نثر او تاثیر گذارده است. گویی تسلط او بر تکنیکهای داستان نویسی با دانسته هایش در زمینه ی علم زیبایی شناسی و فن زیبا نوشتن آمیخته شده و رمانی با سبکی خاص را پیش روی خواننده قرار داده بود. اما جذبه ی این رمان تنها به دلیل نثر روان و دلنشین و داستان گیرایش نیست، دانشور با نگارش این رمان در حقیقت داستان نویسی معاصر فارسی را به لحاظ درگیری با معنا یاری رسانده است و این همان رمز ماندگاری این اثر است. اثری که هنوز و از پی گذشت چندین دهه از چاپ نخست آن تازه است و غبار زمان رنگ کهنگی بر اوراقش ننشانده است. دانشور که هرگز قلم خود را درگیر محدودیت مکتبی خاص نساخته، در این رمان استادانه و با خلاقیتی جسورانه، دست به ترکیب عناصر متناقض مکتب سمبولیسم و رئالیسم زده است، شالوده ی این ملغمه آنقدر استوار و محکم است که می توان دانشور را از این نظر صاحب سبک برشمرد.
رمان “سووشون” که در حقیقت به معنی “سیاوشان” است، به داستان سیاوش، قهرمان اسطوره ای ایران، اشاره دارد، اسطوره ای مظهر طهارت، معصومیت، بی آزاری و هم چنین منادی صلح و آرامش. دانشور با این نامگذاری نمادین، این عنصر اسطوره ای را به جهان امروز کشانده و با مهارت تمام هریک از شخصیت های داستانی خود را در جایگاهی استوار قرار داده است و با نثر شاعرانه و ظریفش، داستانی پر ماجرا، پر جنب و جوش و سراسر تحرک را با درونمایه ای نوید دهنده آفریده است، داستانی که با وجود وجه تراژدی گونه اش، امید بخش و پر شور است.
داستان از تحولات منطقه ی فارس در سالهای جنگ جهانی دوم حکایت می کند و آکنده است از شخصیتهایی که هریک نماینده ی یک گروه اجتماعی یا سیاسی مشخص است. تم اصلی داستان بر مدار انسانهای مبارز و آزاده می چرخد که “یوسف” نماد آن است و از همین رو اوست که قهرمان اصلی داستان به شمار می رود، اما آنچه با لطافت در این رمان گنجانده شده، نقش برجسته و پررنگ زنی به نام “زری” ست، داستان با آن که از زاویه ی سوم شخص روایت می شود، اما حضور سراسری و همیشگی زری و روایت داستان از زاویه ی دید او، این شخصیت را در لفافه تبدیل به شخصیت اول داستان می سازد. او قهرمان ملموس و بی ادعایی ست که خانواده و اجتماع از او موجودی بی حاشیه و سازش کارساخته است او با آن که تحصیل کرده و تا حدودی مدرن است، اما از برهم خوردن آرامشش هراس دارد. او در صدد است، در بحبوحه ی جنگ و آشوب و بیماری و قحطی که بر سراسر ایران گسترده شده است، خانواده ی کوچک خود را از همه ی این بلایا محافظت کند، اما سرانجام این مصائب راه خود را به کاشانه ی او می گشایند، در طی همین ستیزها که با چاشنی ماجراهای عاطفی بر بستر زندگی اجتماعی مردم روایت می شود، زری به شیوه ای حماسی و پرشور مبدل به قهرمانی سازش ناپذیر و مقاوم می گردد، هرچند یوسف در راه آرمان گرایی خود به شهادت می رسد، اما موج بیداری و تکاپو را نه تنها در دل زری، که در دریای مردم به خروش می آورد و در نهایت خواننده را با پیام تسلیتی آکنده از امید و نوید که از سوی “مک ماهون” خطاب به “زری ” نوشته شده، بر جای خود میخکوب می کند:
“گریه نکن خواهرم، در خانه ات درختی خواهد رویید ودرخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟”
شاید لقب “تاریخ نویس دل آدمی” که ” حسن عابدینی”، دانشور را شایسته ی آن دانسته است از همین نگاه فلسفی، اجتماعی و تاریخی او در این رمان نشات گرفته باشد.
دیگر اثر سیمین دانشور، ” جزیره ی سرگردانی” ست که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد، ادامه ی این رمان در دو جلد دیگر با نام های ” ساربان سرگردان” (۱۳۸۰) و ” کوه سرگردان” نگاشته شدند، اما موضوع چاپ رمان ” کوه سرگردان” که مدتها در محاق توقیف و انتظار برای گرفتن مجوز بود، به بحثهایی حاشیه ای کشانده شد و انتشار این کتاب تا به امروز میسرنگشته است. دانشور در این رمان، داستان سرگردانی انسانها را روایت می کند، کتاب این بار هم چون “سووشون” از زبان راوی سوم شخص روایت می شود و شخصیتهای گوناگونی در آن پرداخته شده اند، اما این بار قهرمان اصلی داستان، به وضوح یک زن است. زنی به نام ” هستی” که یکی از سرگشتگان این رمان است. دختری که تحت تاثیر شرایط زندگی اجتماعی، خانوادگی و فردی خود و هم چنین در کشمکش با زنانگی اش، با رویکردی فلسفی و پرسشگرانه، راه آزادی را عشق می داند، اوکه در گیر و دار تضادهای پیرامون خود، آشفته و هراسناک می شود؛ گاه از ناپایداری سیاست شکوه می کند و گاه با استواری هنر دلشاد می شود، گاه از رابطه ی عاشقانه، پر ماجرا و مجهولش با “مراد”ِ چریک به هیجان می افتد و گاه آرامش یک زن عادی را می طلبد:
“شعر تحویلم نده! پا گذاشته ام به بیست و هفت سالگی و منهم مثل همه ی زنها به یک کانون گرم و چند تا بچه که پدرشان تو باشی احتیاج دارم”
در این میان ” سلیم” با حضور اتفاقی اش در زندگی هستی، او را به وادی عشقی دیگر رهنمون می کند، ” سلیم” جوانی ست با تفکراتی مرکب از دیدگاه های مذهبی عرفانی و علمی . او پیرو اندیشه های دکتر شریعتی ست و افکارش از ” جلال آل احمد” نیز تاثیر گرفته است.
در این میان هستی به تردیدی دیگر نیز دچار می شود و سرانجام آرامش را بر هیجان عشق ترجیح می دهد و تسلیم عشق سلیم می گردد.
آنچه این رمان را جذاب و بحث برانگیز ساخته است، تصویری ست که دانشور از سه شخصیت زن این داستان ارائه می دهد، زنانی که هریک نماینده ی نسلی متفاوتند، در یک سوی ماجرا هستی ست، دختری نقاش با تحصیلات عالیه و تحت تاثیر افکاری والا و همنشین استادانی چون، “سیمین دانشور”، ” حمید عنایت” و ” خلیل ملکی”. او نماینده ی نسلی ست که بین دو شیوه ی فرهنگی متفاوت و دو طبقه ی اجتماعی متضاد معلق شده است.هر آنچه پیرامونش می گذرد تضاد و تعارض است، تضادهایی که این نسل را به آشفتگی و سرگردانی کشانده است.
“عشرت” مادر هستی، نمادی از نسلی ست که در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ، هویت و زندگیشان ویران و خدشه دار گشته است. و قشر تازه به دوران رسیده ای را به میدان کشانده است که بیزاری از سنت و توسل پوشالی به تمدن و دنیای غرب را به این شیوه توجیه می کنند:
“عقده ی حقارت و غربزدگی و ارضای آن به وسیلهء شرقزدگی”
پدر هستی، مبارزی بوده است که در راه دفاع از دکترمصدق جان داده است. عشرت بعد از مرگ او با مردی متمول ازدواج کرده تا به این ترتیب آرامش زندگی را بر لغزندگی سیاست برتری دهد، درست مانند همان کاری که هستی هنرمند و روشنفکر انجام می دهد.
اما زاویه ی دیگری در این مثلث زنانه وجود دارد و آن مادربزرگ – ” خانم نوریان” است، زنی که سابقا معلم بوده است و هنوز به اصالتهای سنتی، فکری و عاطفی دوره ی مصدق پایبند است. او که عمری ست با یاد جان باختن تنها پسرش روزگار می گذراند، به یاد او و پیراحمد آباد اشک می ریزد و نوه هایش، “شاهین” و ” هستی” را سرپرستی می کند. او یکی از زیباترین مونولگهای رمان را در خلوت تنهایی خود، از ذهن می گذراند:
“….و وقتی تمام بدن در حال آرامش است،مغز غلط میکند مضطرب شود. سر دلم هم غلط میکند به شور و جوش بیفتد. بیخود به بچهاکم نق زدم.اما چه کنم دست خودم نیست. آدمیزاد هزار جور حالت دارد. دلم نمیخواست عیدم اینجور سوت و کور باشد. هرچند هستی از قول گوته گفته باشد که تنهایی راز دانایی است…”
نویسنده، تضادهای درونی هر سه ی این زنان را با تبحر تحلیل کرده و ستیز آنان را در خلوتشان با خود به نمایش گذارده است، جدالی که برای یافتن خود حقیقیشان روی می دهد و مختص ذات پیچیده ی زن است، چرا که مردهای داستان چنین کشمکشی را تجربه نمی کنند.
زنان در این رمان نسبت به “سووشون” جسور ترند، آنها دنیای مردانه را با حدت بیشتری به نقد می کشند و به قوانین عرفی جامعه با دیده ی تردید می نگرند. نظام مردسالارانه را بر نمی تابند و از ابراز تفکرات سیاسی خود ابایی ندارند.
جلد دوم این رمان، با عنوان ” ساربان سرگردان” نمایشی ست از استحاله ی کاراکترهای سرگردان جلد اول. از سویی سلیم بنا به اعترافات کذب هستی که به علت ارتباط قبلی اش با مراد، دربند ساواک اسیر شده، تصور خیانت او را در ذهن می پروراند، به همین سبب او را ترک کرده و با نیکو ازدواج می کند او در نهایت چنان دگرگون می شود که گویی باورش به خدا را نیز از کف داده است. از سوی دیگر مراد و هستی با کمک “ساربان سرگردان” و با نقشه ی “احمد گنجور” – شوهر مادر هستی- از زندان می رهند و با یکدیگر ازدواج می کنند و در حقیقت مدیون دستگاه سلطنت می شوند که روزی با آن در ستیز بوده اند. پس از آن، مراد سیاست را فراموش می کند و در فکر گذران مادی زندگی مشترکش، به کسب و کار مشغول می شود. اما در طرف دیگر ماجرا استحاله ی شاهین از دیگران بارزتر است، او که انفعال و بی تحرکیش در سراسر داستان هویداست پس از سقوط سلطنت، صاحب مقام و مکنتی جالب توجه می شود. این رمان با تیراژ ۸۸۰۰۰ نسخه ای بی سابقه ترین شمارگان چاپ را از آن خود کرد ، تا فتح دیگری برای این نویسنده رقم بخورد.
با این همه اما، مهارت سیمین دانشور تنها به داستان نویسی ختم نمی شود، ترجمه هایی چون “سرباز شکلاتی” (برنارد شاو، ۱۳۲۸) و”باغ آلبالو”( آنتوان چخوف) و یا آثاری غیر داستانی چون “غروب جلال” (۱۳۶۰) و “ذن بودیسم” نیز از دیگر آثار او به شمار می روند.
دانشور با آنکه در داستانهایش همواره به چالش های اجتماعی و فرهنگی می پرداخت، اما از غم طلبی و یاس گرایی که برخی از نویسندگان در صدد رواج آن بودند و هستند، گریز داشت. او از زنان و حقوق برباد رفته شان می گوید بی آنکه زبانش به تلخی آلوده شود، فرهنگ را نقد می کند بی آنکه لحنش عتاب آلود گردد، ازکشمکش های مابین سنت و تجدد سخن می گوید بی آنکه حکمی براند، خرافات را هدف قرار می دهد، بی آنکه تمسخری چاشنی سخنش کند و عصیان زن را به تصویر می کشد بی آنکه افراط و شعارزدگی را پیشه کند. همین کلام مطمئن است که چون دست نوازش مادرانه از لابه لای سطور کتابهای فناناپذیر او بر سر خوانندگانش کشیده می شود و آرامش و امید را میهمان دلهای آنان می سازد. کلامی که حتی با سردی جسم سیمین دانشور، هم چنان گرم و پر طنین باقی خواهد ماند.