بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
ورود دوربین ها ممنوع شد، کمتر تماشاگری هم شکست پرسپولیس را دید! فریدون شیبانی
دوازدهمین هفته لیگ برتر ایران با یک رویداد بی نظیر در سالهای پس از ممنوعیت پخش تلویزیونی مسابقه های فوتبال تیمهای پرسپولیس و استقلال آغاز شد و سرانجام فدراسیون فوتبال با پشتیبانی وزارت ورزش از ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاه آزادی (و دو ورزشگاه دیگر) جلوگیری کرد. اما شکست یک بر صفر تیم بحران زده پرسپولیس از سایپا تماشاگرانی کمتر از همیشه داشت! سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرده بود که این مسابقه از شبکه سه به صورت زنده پخش خواهد شد.
خبرگزاری فارس پیش از آغاز این مسابقه در حاشیه نگاری اش گزارش داد: با این که بازی پخش مستقیم نیست و انتظار می رفت تماشاگران زیادی به ورزشگاه بیایند، اما فقط شش تماشاگر در ورزشگاه حضور دارند. تعداد ماموران انتظامی حاضر در ورزشگاه چند برابر تماشاگران است.
درگیری فدراسیون فوتبال با سیمای جمهوری اسلامی بر سر افزایش حق پخش مسابقه ها از آغاز این فصل، بحث داغ لیگ برتر سرد امسال بود. پافشاری سیما بر سر مبلغ پیشنهادی اش چند بار تهدیدهای فدراسیون فوتبال در مورد راه ندادن دوربین بدستان سیمای جمهوری اسلامی را بی اثر ساخت – به ویژه که شورای امنیت از سوی وزارت کشور هربار مانع عملی شدن تهدیدها شد. اما پیش از آغاز هفته دوازدهم علی کفاشیان (رییس فدراسیون فوتبال) با تهدیدی جدی تر نشان داد که این بار چراغ سبز از سوی شورای امنیت هم روشن شده است. روز دوشنبه بهرام افشارزاده (مدیرعامل استقلال) در خبرگزاری فارس اعلام کرد که پخش زنده مسابقه های فوتبال یک «فرمان حکومتی» است.
اما همین مدیر همیشه شماره دو در ورزش ۳۷ سال اخیر، پس از پخش نشدن سه مسابقه روز سه شنبه در خبرگزاری دانشجویان ایران گفت: “برای ورزش کشور متاسفم.” در صورتی که مساله پخش زنده تلویزیونی مسابقه ها چهارشنبه حل نشود، تیم استقلال هم در مشهد مسابقه ای با پدیده مشهد خواهد داشت، که اثرش تنها تصویرهای عکاسان خواهد بود و برنامه ۹۰ نمی تواند بحث کارشناسی داوری داشته باشد.
شمار تماشاگران بازی پرسپولیس با سایپا به حدی کم بود که فارس در حاشیه نگاری مسابقه از شوخی یکی از مسوولان هیات فوتبال تهران نوشـت که: دوربینها را راه نمی دهیم اما مردم فکر کردند تماشاگران را هم راه نمی دهند و کسی به ورزشگاه نیامده است.
لیگ برتر در حالی بیش از یک سوم این فصل را پیش رفته است که باشگاه های ورشکسته، با ادعای درآمد سرشار سیما از آگهی های زمان پخش مسابقه ها خواهان دریافت بخشی از آن هستند. افشارزاده به عنوان مدیرعامل استقلال در گفت و گو با ایسنا گفت:”نمیدانم صداوسیما چه فکری میکند که حق مسلم تماشای رقابتهای فوتبال را از مردم گرفته است. متاسفم برای افرادی که در این رابطه تصمیم گیری کردند و موجب ضربه زدن به فوتبال و مردم علاقمند آن شدند.”
ضرغامی مقصر است
افشارزاده در پایان این گفت و گو تاکید کرد: “مسئول مستقیم این مساله آقای ضرغامی (مدیرعامل صدا و سیما) است.”
پیش از عملی شدن ممنوعیت ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاهها و حتی به تالارهای گفت و گوهای سرمربیان تیمها در یک روز پیش از مسابقه ها، مدیران عامل باشگاه لیگ برتری از کفاشیان حمایت کرده بودند.
روز سه شنبه رییس فدراسیون فوتبال در فارس گفت: “پادرمیانی شورای امنیت هم در حل حقپخش تلویزیونی فایده نداشت و مردم برای تماشای فوتبال به ورزشگاه بروند.” هرچند در هفته های سرد استقبال تماشاگران از مسابقه ها در ورزشگاهها، این بار سردتر از همیشه بود. در گذشته های دور ورزشگاه آزادی برای مسابقه های پرسپولیس و استقلال لبریز از تماشاگر بود و حتی آزادشدن پخش زنده تلویزیونی و تلاش برای کاهش دادن به شمار تماشاگران بی اثر می نمود.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 31 سال 93
به بهانه ی سالروز درگذشت فرانسوا تروفو / بی پدر …
لیلا سامانی
فرانسوا تروفو
سی سال از مرگ “فرانسوا تروفو” کارگردان شهیر فرانسوی می گذرد، کارگردانی که بدنه ی سینمای سنتی فرانسه را پوسیده می دانست و خود را سردمدار موج نوی سینما لقب می داد.
” فرانسوا تروفو ” در روز ششم فوریه سال ۱۹۳۲ به دنیا آمد. او بچهای “نامشروع” با پدری مجهول الهویه بود و سرپرستی اش را مادربزرگش بر عهده داشت. دوران کودکی و نوجوانی فرانسوا با شیطنت و شرارت در خیابان ها سپری شد، برهه ای که گرچه او را پسرکی ولگرد و یاغی معرفی می کرد اما تاثیر بی پناهی و تنهایی این سالها آن چنان عمیق و ماندگار بود که آثار هنری او را نیز تحت الشعاع قرار داد. تا جایی که بررسی فیلم های تروفو به گونه ای پرداختن به زندگی و احوال شخصی اوست. از این نمونه می توان به نخستین فیلم بلند او با نام ” چهارصد ضربه ” نام برد، فیلمی که در حقیقت مبدا رسمی موج نو در سینمای فرانسه به شمار می رفت و نمایشی بود از کودکی پر مشقت و سراسر اضطراب کارگردان آن.
زندگی تروفو با سینما و عشق دیوانه وار او به این هنر عجین شده بود، او که ازهمان کودکی پناه بردن به سالن سینما را مسکن دردهای روح ش یافته بود، می کوشید تا تصاویری از تاریکی ها و فراز و نشیب های زندگی خود را بر روی پرده ی عریان سینما ارائه دهد، تصاویری که با مسائل فلسفی، فرهنگی و اجتماعی گره می خوردند و مواردی چون تاثیر خانواده بر زندگی فرد، تنش میان فرد و جامعه، بحران شخصیتی و جستجوی دیوانه وار برای یافتن عشق را به نمایش می گذاشتند.
چهارصد ضربه
تروفو طی مدت بیست و چهار سال بیست و یک فیلم بلند کارگردانی کرد که به جرات نیمی از آنها درخشان اند و بعضی شان شاهکارهایی بی همتا. او با شور و شیدایی مثال زدنی اش نسبت به سینما، در عین پایبندی به سنن ادبی وسینمایی نویسندگان و کارگردانانی چون “بالزاک” و “هیچکاک” کلیشه ها و قراردادها را در هم می شکست و در حقیقت سینما را می زیست شاید از همین رو بود که خودش می گفت: ” من بازتاب زندگی را به خود زندگی ترجیح می دهم”
او در بیست و شش سالگی با اکران نخستین فیلمش، ” چهار صد ضربه” در جشنواره ی کن جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. فیلمی که رها از سنتهای سینمای داستان گوی فرانسه و بدون استفاده از جمله های ثقیل ادبی، یک داستان ساده را به شیوه ای روان و طبیعی روایت می کرد و تنها به صراحت و القای زنده و موثر داستان به بیننده می اندیشید و در این راه تکنیکها و ترفند های سینمایی را نیز به کار می گرفت.
چهارصد ضربه، زندگی پسری با نام ” آنتوان دوانل” در آستانه ی بلوغ را روایت می کند که زیر فشارهای مدرسه، خانواده و جامعه به ستوه آمده و در صدد است تا این فقدان محبت را با عشق بی حدش به سینما و ادبیات جبران کند. این فیلم کاوشی بدیع در احوال نوجوانی به تنگ آمده از قید و بند خشک جامعه ی فرانسه ی بعد از جنگ است، این نوجوان که “ژان پیر لئو” ایفا گر نقش آن است طی مدت بیست و پنج سال در پنج اثر دیگر تروفو نیز رخ می نماید و با او می بالد. از جوانک خجول و بی دست و پای ” عشق در بیست سالگی” و جوان خام و بلند پرواز ” بوسه های ربوده شده” گرفته تا مرد متاهل ” کانون زناشویی” و سرانجام جوان بی قرار و سراسیمه ی ” عشق فراری”، عشق فراری که با صحنه ای مشابه صحنه ی دویدن در “چهار صد ضربه” به انتها می رسد، از تلاش ناکام آدمی برای رسیدن به قرار و آرامش حکایت دارد.
ژول و ژیم
اما در میان آثاری از تروفو که به شخصیت دوانل نمی پردازند، آثاری وجود دارند که از نظر ساخت و نوع نگرش تروفو به داستانی که روایت می کند شاخص و برجسته اند، از این جمله می توان به فیلم ” به پیانیست شلیک کنید” اشاره کرد، که در آن تلاش اولین، بر خلق شخصیتی خیالی استوار است؛ مشابه این مورد را می توان در مورد “کاترین” در فیلم ” ژول و ژیم ” هم مشاهده کرد، این فیلم یکی از غریب ترین عاشقانه های سینما به شمار می رود، فیلمی که تضادها، نیرنگها، سرخوردگی ها، توافق ها و تبانی های زندگی را به نمایش می گذارد و به آن ظرافتی حزن انگیز و دوست داشتنی می بخشد. دراین فیلم در هم تنیده شدن عناصر متضادی چون کمدی و غم در یکدیگر ژانرها را درهم محو می کند و هنرها را به پژواک می افکند.
اما فیلم دیگر تروفو “عروس سیاه پوش” در واقع ادای دینی آشکار و هشیارانه است به هیچکاک و سینمای دلهره ی او و هم چنین شاهدی ست بر تسلط بی چون و چرای تروفو بر زبان و ساختار این ژانر از سینما.
تروفو هم چنین فیلم “فارنهایت ۴۵۱″ را با اقتباس از کتاب “ری بردبری” کارگردانی کرد، این فیلم جامعه ای عاری از آزادی اندیشه را نشان می دهد که در آن کتابها سوزانده می شوند و تروفو این مساله را در ابعاد فاجعه ای چون هولوکاست به تصویر کشیده است.
لیلا سامانی – نویسنده مقاله
“شب آمریکایی” دیگر فیلم تروفو ست که در حقیقت یکی از عاشقانه ترین و بی پرده ترین فیلم هایی است که درباره سینما ساخته شده است ، تصویری ناب از عالم سینما با همه ی شور ها و شکست هایش، سینما و زندگی در “شب آمریکایی” چنان به هم آمیخته شدهاند که تفکیکشان از هم غیرممکن است و اندوهی که در فیلم موج میزند هنوز هم تأثیرگذار به نظر میرسد.
از دیگر فیلم های تروفو می توان به ” مردی که زن ها را دوست داشت”، ” پول تو جیبی”، “اتاق سبز” و “آخرین مترو” اشاره کرد.
فرانسوا تروفو در ۲۱ اکتبر ۱۹۸۴ در ۵۲ سالگی در بیمارستان نویی پاریس به بیماری سرطان مغزی درگذشت.
نگاهی به کتاب مجاهدان مشروطه اثر سهراب یزدانی…رضا اغنمی
مجاهدان مشروطه
مجاهدان مشروطه
سهراب یزدانی
ناشر: نشر نی – تهران ۱۳۸۸
چاپ دوم ۱۳۸۹– ۳۴۱ صفحه
بازنگری به حوادث گذشته، و بازآفرینی تاریخیِ ملی از رفتارهای تحسین آمیزی ست که عده ای از فرهنگ دوستان درسال های اخیر پی گیری می کنند. آن هم درزمانه ای بس بحرانی که از برگزیده های حاضر درحاکمیت سیاسی، در نفی و انکار تاریخ گذشتۀ این سرزمین باستانی کمرهمت بسته تا هر آنچه رنگ و بوی ایران و ایرانیت داشته و دارد را نابود کنند، رفتار وکردار خائنانه ای که یادآور ظلم و ستم دولت های اشغالگر با مفلوک ترین قوم و قبیلۀ تحت سلطه می باشد.
درچنین دورانِ گذار در زمانه ای که توسری خوری ملی ازسوی حاکمان بامناسک مذهبی گره خورده است، بازنگری به هراثرفرهنگی – اجتماعی که از بیداری و رهائی مردم ازسلطۀ فکری اصحابِ طاعت و بندگی و جهلِ سنتی سخن می گویند؛ گزینه ها را باید ستود و ازگسترش هرگونه اثری که در راه روشنگری فرهنگِ ملی گام برمی دارند پشتیبانی کرد.
نویسنده با گشودن فصلی از «تبریز پیش از مشروطیت»، فضای عمومی شهر را با توجه به زمان، از دیدگاه های گوناگون روایت می کند: این که « آذربایچان به هنگام سلطنت قاجار مهمترین ایالت ایران . . . . . . وحکومت منطقه ازدوران سلطنت فتحعلی شاه به ولیعهد واگذار شده بود . . . . . . و مرکز فرمانفرمائی ولیعهد شهرتبریز بود که، به همین مناسبت، لقب «دارالسلطنه» داشت، ولی نمای شهر نشانگر آن مقام وعنوان نبود» به روایت ازمخبر السلطنه نقل می کند که در ۱۲۵۸ شمسی وقتی به آن شهرپا نهاد وگویی غبار غم بردلش نشست. او نوشت: « ورود به تبریز ابدا بدان نمی ماند که شخص به شهربزرگی ورود کرده است. کوچه ها تنگ، پیچاپیچ؛ مدتی باید بین دو دیوار گلی عبور کرد تا شخصی به مرکز برسد» با این روایت از بافت بدقواره و سیمای کسالت بار شهر «تبریز در ابتدای سده بیستم میلادی، پس ازتهران پرجمعیت ترین شهر کشوربود» جمعیت آن زمان شهرتبریز را بین ۲۰۰ هزار تا ۲۴۰ هزارروایت کرده اند. وسپس با ذکر نام های شانزده کوی تبریز، ازتنیدگی و درآمیختگی ساکنان هرکوی که مخلوطی از تاجر و پیشه ور و صنعتگر وپیله ور وکارگر بوده است و « دوچی [دَوَچی] (شتربان) بزرگ ترین کوی تبریز شمرده می شد» ساکنانش ازلایه های پائین شهری بودند و درعین حال عده ای از تجار توانگر هم دراین محل می زیستند. بیشترین محلات تبریز تا سال های اخیر همین وضع را داشت. و سپس اشاره ای دارد به رونق اقتصادی که به علت موقعیتِ جغرافیائی تبریز« از شمال با روسیه و ازغرب با عثمانی که دراین شهر بهم می پیوستند.» از سقوط اوضاع اقتصادی ایران با دخالت «روسیه راه عبور کالا ازقفقاز را به روی اروپائیان وایرانیان بست» اطلاعات درست ومستندی به اکنونیان می دهد. واین که تبریز یکی از راه های اصلی تجارت کشور بود، اضافه می کند که در۱۲۸۲ ش، درآستانه مشروطیت، ۲۵ درصد واردات کشور به تبریز می آمد و ۱۵ درصد صادرات ازاین شهر راهی خارج می شد.» درهمین دوران است که سراهای تازه ساز تجاری دربازار ساخته شده. با سنگفرش خیابان ها و احداث مغازه های نوساز سیمای شهرعوض می شود. با اتصال سیم تلگراف و تلفن و تأسیس کارخانه برق گام تازه ای درراه تحولات برداشته می شود.
یزدانی، آماری از ورود بازرگانان خارجی به تبریز و رونق کارقالیبافی وسایر رشته های تولیدی و اقتصادی ارائه کرده با اطلاعات تازه که حاکی از دقت و امانتداری او دربررسی اسناد اس. همو که از سلطۀ و رقابت دو دولت روس وانگلیس هرگزغافل نیست، مسائل ومشکلاتِ زمانه را می شکافد. در بازنگری تاریخ و روایت آن: «می توان گفت که اقتصاد شمال ایران – ازجمله آذربایجان – تحت تأثیر خواسته های سیاسی دولت روسیه شکل می گرفت. از ابتدای سدۀ بیستم روسیه کوشید تا امپراتوری خود را درخاور زمین بگسترد. . . . اتباع روسیه براقتصاد تبریز دست ائداختند و دامنۀ فعالیت شان به روستاهای آذربایجان کشید» اشاره ای دارد به رشد فکری وفرهنگی بازرگانان و تماس آن ها با قفقاز واسلامبول، که آبشخور اصلیِ رشد فکری وفرهنگی آن جماعت بود. نشریات عثمانی و «روزنامۀ شورای اُمت، نشریۀ “ترکان جوان” ونوشته های میرزاملکم خان درخانه حاج میرزا آقا فرشی» خوانده می شد. ازلوطیان تبریز و نقشِ آن ها در جنگ ها ی دوران استبداد صغیر روایت های شنیدنی دارد. «تبریز شهری لوطی خیز بود» این لوطیان، با همه خصلت های لمپن وار، درکنار مردم بودند. لوطیان با باورهای بنیادی به اجرای عدالت برای درماندگان و حمایت ازطبقات ضعیف جامعه بین مردم مشهوربودند «دربین لوطیان اعتقاد به عدالت ریشه داشت» هم ستارخان هم باقرخان پس از عبور ازتجربه های لوطی بازی ولوطیگری بر سر زبان ها افتادند و با دردهای اجتماعی آشنا شدند.
تشکیل گروه اجتماعیون وعامیون ایرانیان درباکو و شروع همکاری مبارزان قفقاز و ایران، آمدن حیدر تاری وردیف به ایران که بعدها به حیدرعمواوغلی معروف شد، و درتهران گروه زیرزمینی «اجتماعیون وعامیون را بنیاد نهاد». که پس ازمدتی «مرکزغیبی» نامیده شد : «تبریزی ها به جای اسم بردن از اجتماعیون عامیون، آن را مرکزغیبی یا مرکز می گفتند». گذشته از تهران با توسعۀ شعبه های این گروه در«شهرهای مشهد، رشت، اصفهان وخوی» به کارافتادند و به فعالیت پرداختند. همچنین اشاره شده به فعالیت های علی مسیو درمراکز غیبی. این ها بخشی ازمسائل مورد بحث فصلی ست که یزدانی دربازنگریِ تاریخ با مخاطبین درمیان نهاده است.
یزدانی، درتحلیل نهائی جهت تمیزتفکرسیاسی اجتماعیون تبریزوباکو آن دوگروه را مقابل هم می نشاند وتفاوت ها را می شکافد : «بیشتر اعضای آن مسلمانانی معتقد بودند، گروهی به لیبرالیسم سیاسی دلبستگی داشتند، وچند تنی شیفتۀ سوسیالیسم بودند ولی اعتقاد سوسیالیستی این گروه حتی کم رنگ تر از اجتماعیون باکوبود». و سپس اضافه می کند که اجتماعیون تبریز بیش ازهرچیز به نابودی استبداد، استواری حکومت مشروطه و پیشرفت اقتصادی کشور می اندیشیدند. میهن دوستی براندیشۀ آنان چیرگی داشت گاه نیز پشتیبانی ازفرودستان در رفتار آن ها نمود می یافت» .
این تحلیل آگاهانۀ پژوهشگر نشان می دهد آن برگزیده ها که ازلایه های گوناگون و بیشتر از طبقۀ زیرین متوسط جامعه بودند، به هشیاری ازبافت فکری مردم، ابزارها و رمز وراز برخورداری از دستاورد های ترقی و پیشرفت های اجتماعی بی خبر نبودند. اندک تأملی درآن محموله های فکری که بر شمرده نشان می دهد که آبشخور بنیادی هریک ازآنها ؛ ازبارفرهنگی – اجتماعی و نیازهای اصلی مردم زمانه مایه گرفته است .
درپیدایش مجاهدان
یزدانی، این فصل را از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار و پیوستن آذربایجانیان به پیکار مشروطیت آغاز می کند. زمانه ای که محمدعلی میرزا حکمران آذربایجان درتبریز با اقتدار استبدادی «نمی گذاشت اخبار پایتخت آرامش منطقه را برهم بزند». با شروع انتخابات مجلس اول در تهران ودیگر شهرها، بالاخره «مظفرالدین شاه به برگذاری انتخاب درآذربایجان تن داد.» و انتخابات درسراسرآذربایجان بانظارت نهادی به نام «مجلس ملی» که به همت و ابتکاراعضای فرقه اجتماعیون وعامیون شکل گرفته بود انجام گرفت. مجلس ملی که بعدا به «انجمن ایالتی آذربایجان» تغییرنام داد آن چنان گسترش پیدا کرد که : «درهمۀ امور دولتی ومملکتی» دخالت می کرد. با رفتن محمد علیشاه به تهران برای جانشینی مظفرالدین شاه، دسته های مسلح مجاهدین درتبریز به وجود آمد. با تشکیل این گروه که از لایه های گوناگون اجتماعی شکل گرفته بود، آموزش های نظامی و سوارکاری زیرنظر معتمدان هرمحل در سراسر محلات شهر شروع شد. چند نفری که ازباکو آمده بودند و«تهاجم دولت تزاری و انقلاب روسیه را به چشم دیده بودند وقوع ضدانقلاب را درایران ممکن می دانستند.» و به گردانندگان مراکز غیبی هشدار دادند که درآشنائی با خوی استبدادی محمدعلی شاه «برپائی سازمان مُسلح ملی ضروری ست. بقای مشروطیت نیازمند به چنین سازمان ملی است.
مجاهدین در جلوگیری از احتکارمواد غذائی و سایر مایحتاچ ضروری مردم وتأمین امنیت، البته با پشتیانی لایه های پائین دست اجتماع چنان قدرتی نشان داد وبه درستی عمل کرد که اداره امور شهرها را به دست گرفت. «حتی تأمین آذوقه شهر به یاری مجاهدان صورت می گرفت. . . . درروزنامه انجمن می خوانیم که مجاهدان درباب . . . اجبار محتکرین به فروش غله [ازانجمن] تکلیف می خواستند» .
اشاره به کشتار روستائیان درملک حاج میرزاحسن مجتهد اعلم تبریز درحوالی قره چمن، که به غارت خانه مجتهد ونفی بلد اوگردید، ازموارد دردناکیست که آزمندی روحانیت، این سخن بنیادیِ شادروان «حاج میرزا فتاح شهیدی» یک عمامه هم از روحایت دزدیده و به سرگذاشته اند»، را برای چندمین بار یادآور می شود. از زندگی ننگین و ظلم و ستم این روحانی وخانواده اش درتبریز که چندین روستا را درمنطقه به زور و تزویر تصاحب کرده بود، داستان های شرم آوری برسرزبان ها بود. محمدسعید اردوبادی که دردوران استبداد صغیر درتبریزحوادث را به دقت دنبال می کرد درکتاب «تبریزمه الود، روایتی دیگراز مشروطیت» غارت خانه حاج میرزاکریم آقا امام جمعه تبریز را شرح می دهد: «دراین موقع، ناگهان دم درغلغله ای برپا شد؛ صندوقچه ای را یک نفرکول کرده بود و باخود می برد، زدند؛ صندوقچه افتاد و شکست؛ داخل آن شیشه های کنیاک درآمد؛ غارتگران شیشه ها را بر می داشتند ودر جیب هایشان می چپاندند.» همان – ترجمه سعید منیری – جلد اول ص ۲۲۴– چاپ دوم – انتشارات دنیا بهار۱۳۶۴ تهران.
با ورود مخبرالسلطنه هدایت به عنوان والی آذربایجان به تبریز که « بی میل نبود مشروطه خواهان را به تسلیم بکشاند»، توطئه ها، با تفرقه اندازی در بین مجاهدین شروع شد. «مخبرالسلطنه مدعی بود که ستارخان او وانجمن ایالتی را عاجز کرده است. “هرچه وجود او دربلوا مفید بود، فعلا مضراست”» دنبالۀ آن شکایت را نماینده روس ها پی گرفت : «حضورآن دو سردار در تبریز موجب نا امنی شهرو اخلال کارها می شود.» و این درحالیست که نمایندگان سیاسی آن دولت های سه گانه : روس و انگلیس و عثمانی : «جبهۀ خارجی ستارخان و باقرخان را تشکیل می دادند.» به روایت مستندِ نویسنده، « رئیس الوزرای دولت تزاری روس و ایزولسکی وزیرخارجه آن کشور– از رفتار جسورانۀ مجاهدان نسبت به سربازان روسی خشمگین بودند»
یزدانی ازرنگ عوض کردن های قاتلان مشروطه خواهان و یک شبه مشروطه خواه شدن جنایتکارانی ماندد صمد خان شجاع الدوله، عین الدوله وصدرالاشراف، قاضی مزدور و آدمکش دادگاه باغشاه، که دوفرد اخیر درمشروطیت به نخست وزیری رسیدند حوادث دوران را به درستی توضیح می دهد.
با هجوم سربازان مجهز روسیۀ تزاری به اردبیل به بهانۀ خاموش کردن بلوای رحیم خان سرکرده ایلات، ستارخان باعده ای ازمجاهدان به اردبیل اعزام می شود. پس ازمدتی نه چندان موفق به تبریز برمی گردد. درمراجعت «مخبرالسلطنه را متهم کرد که برای مجاهدان دراردبیل دام گسترده و در فرستادن کمک به آن ها کوتاهی کرده است» اوبه درستی دریافته بود که حوادث رنگ دیگری به خود می گیرد و درحال شکل گیریست؛ تا دورکردن آن دو سردار از تبریزحتمی شد. ستارخان که با سرنگونی محمدعلیشاه کارخود را تمام شده می دانست و ازسادگی می پنداشت که استبداد، تنها در محمدعلی شاه متمرکز است و بس! : «اوهنگام اقامت در شهبندری عثمانی به رسول زاده چنین گفته بود: دیگر وظیفۀ ما به پایان رسید. کارما سربازی بود. وظیفۀ ما برانداختن وداغون کردن کهنه بود. . . . . . . اکنون زمان ساختن فرارسیده است. برای این کار به نیروهای دیگری یعنی به علما و متفکران احتیاج است باید سازندگان و بنا کنندگان را هرکجا باشند باید پیدا کرد و پشت شان ایستاد و گفت کار کنید . . . [اما] ستارخان به دو دلبل، درگیر مبارزۀ سیاسی شد. یکم – ترکیب و ماهیت حکومتگران جدید – دوم وضع مجاهدان».
پژوهشگر، این نکتۀ مهم را به درستی می شکافد و سرنوشت بد خیم وسازمان یافتۀ ضدِ مشروطیت را توضیح میدهد: «حکومتگران جدید تفاوتی با پیشینیان نداشتند. درواقع دگرگونی چشمگیری درترکیب گروه های حکومت کننده رخ نداده بود. ستارخان دربارۀ آن وضع به زبان ساده خود چنین می گفت: ما زحمت کشیدیم وخود را به کشتن دادیم نتیجه را دیگران بردند».
دراثرتهدید ایزولسکی وضرب الاجلی که او قائل شد: « اگردولت ایران تا بیست و هفتم اسفند ۱۲۸۸ خواسته های روسیه را درمورد ستارخان وباقرخان و سایرمجاهدان برنیاورد سپاهیان روس واردخاک ایران خواهند شد. سرادوارد گری ازاین خواست روسیه پشتیبانی کرد.» به زبان ساده، آن دو سردار تبریزی به زورفشار دولت های مداخله گر روس و انگلیس اززادگاه خود تبعید شدند. به تهران رفتند. «مخبرالسلطنه و ژنرال زنارسکی آن پیروزی رابهم تبریک گفتند» ص۲۱۸ استقبال مردم تهران ازآن دوسردار کم نظیربود. ستارخان بامجاهدین وارد پارک اتابک می شوند. چند روزبعد قوای نظامی روسیه وارد تبریز می شود. دولت با رأی مجلس به بهانۀ خلع سلاح مجاهدین درتهران، یپرم خان رئیس شهربانی را مآمور خلع سلاح و جنگ به پارک اتابک مآمورمی کند. درگیری چندساعتی طول می کشد وآن دوسردار تسلیم می شوند. «باقرخان بی حرمتی دید و کتک خورد. ستارخان را با زانوی تیرخورده دریکی ازراهروهای ساختمان یافتند. ۵ تن ازدولتی ها و ۱۵ مجاهد برخاک افتادند» گفتنی ست که قوام السلطنه که درنوجوانی درمقام معاون عین الدوله درتبریزخدمت کرده بود و درآن روزها نیز درمقام وزیرجنگ درتمام مدت توی کالسکه به تماشا نشسته پس ازختم ماجرا به نزد عین الدوله و فرمانفرما رفته «خبرشکست مجاهدان و زخمی شدن ستارخان را به آنها داد». هردوسردارتا نیمه های مهرآن سال درزندان نظمیه محبوس میشوند. «درحدود۲۷۰ مجاهد وغیرنظامی دستگیر وروانه زندان شدند». به نشانۀ نفرت مردم ازچنین رفتارناجوانمردانه دولت مستوفی الممالک، بازار تهران ۵ روز تعطیل می شود.
پایان کتاب، فصل دهم با عنوان «مجاهدان شورشی» بازگوئی فجایع غیرانسانی و وحشیانۀ نظامیان روس درتبریز، دستگیری مجاهدان و مشروطه خواهان وآزادیخواهان و تشکیل دادگاه های فرمایشی با محکومیت های ازپیش آماده شدۀ اعدام پیشگامان وبیداران، حمله شجاع الدوله به شهر ورفتارنوکرمأب اوباروسیان متجاوز؛ قتل یفرم درجنگ باطرفداران سالارالدوله دردهی به نام شورجه درحوالی همدان، درگیری های مجاهدان بختیاری با فرمانفرما وکشته شدن یارمحمدخان فرمانده نیروی شورشی، فرار سالارالدوله و پناهنده شدن او به کنسولگری روسیه درکردستان وسرانجام این که با برکناری صمصام السلطنه و برآمدن علاءالسلطنه «پایتخت شاهد زد وخوردهای بختیاری ها با افراد ژاندارمری شد . . . و واپسین نیروی نظامی ملی این گونه ازمیان رفت.»
کتاب را می بندم. غرقه درسیاهی های گذشته، ازبازنگری هشیارانۀ پژوهشگر به گذشته های تاریک وطن، در نخستین دهۀ مشروطیتِ نوپای ایران. فریاد وجدان تاریخ درگوشم می پیچد که سوگوارانه از تباهی آرزوها؛ عواملِ شکست مشروطیت را از زبانِ پاکِ یزدانی توضیح می دهد.
آیا فقط خامنه ای بار عملکرد رژیم را بر شانه میکشد ؟دکتر علیرضا نوری زاده
دکتر علیرضا نوریزاده
اگر در جاده شمال ، چرخ ماشینمان پنچر میشد ،لعنت و نفرینی به مسبب و باعثش ( شاه ) میکردیم تو گوئی او مسئول میخی بود که به چرخمان فرو رفته است . و اگردر محل کارمان به علت بی توجهی یا بی لیاقتی توبیخ میشدیم و یا ارتقاء درجه مان به تأخیر میافتاد باز این کاستی را از چشم شاه میدیدیم و در خیالپردازی هایمان تا آنجا میرفتیم که رئیس مملکت را مسئول همه ی مشکلات و مصائبی میدانستیم که گرفتارش بودیم . آبادانی را نمیدیدیم اما اگر زاغه ای را مشاهده میکردیم لعنتی نثار شخص اول میکردیم تا دلمان خنک شود . یادم هست شبی با تنی از دوستان شاعر و نویسنده به شبکده دکتر رفته بودیم که کنار زایشگاه تهران در خیابان سنائی قرار داشت . صاحب میکده دندانپژشکی ارمنی بود به همین دلیل دکتر صدایش میزدیم . او ظاهرا ترسای پیرهن چرکین و سنگ صبور ما بودن را بر دندان پرکردن و کشیدن ترجیح داده بود .
ناکام ماندن سودای سفر سران استقلال به آمریکا – فریدون شیبانی
تلاش سران باشگاه استقلال برای سفر به آمریکا به بهانه برای برپایی اردوی تیم پرهوادار تهرانی در تعطیلات نوروزی، به بن بست خورد و در حالی که رسانه های داخلی سفر تیم نیم بند آبی پوش به ایروان ارمنستان برای اخذ روادید را حرکتی مضر در جریان رقابتهای لیگ برتر و جام حذفی داستند، مدیران استقلال دلیل منتفی شدن سفر به آمریکا را غیرمنطقی اعلام کردند. پس از انقلاب سال ۵۷ سران نظام اسلامی در حالی آمریکا را همواره «شیطان بزرگ» و سرزمین کفر نامیدند، که برای سفر به آن سر و دست شکسته اند!
استقلال در شرایطی که شش بازیکن در اردوی تیم ملی در پرتغال داشت، و بازیکنان کلیدی چون حنیف عمران زاده و جاسم کرار هم همراه تیم نبودند، به گفته میرشاد ماجدی (سرپرست تیم) با ۱۲ بازیکن به اردوی چهار روزه ارمنستان و به دیدار شیراک رفت. این تیم در تعطیل کوتاه مدت لیگ برتر بازی تدارکاتی با تیم آرارات تهران را منتفی و به جای آن به یکباره به ایروان و دیدار یک تیم دیگر ارمنی اما در آن سوی مرزها رفت: تیم شیراک ارمنستان.
دیری نپایید که خبرگزاری مهر سودای سفر سران باشگاه استقلال به آمریکا به همراه تیم فوتبال این باشگاه را فاش کرد. سفر به آمریکا به منظور شرکت در یک تورنمنت چهارجانبه اعلام شده بود که تیمهای شرکت کننده در آن مشخص نبودند. شورای برون مرزی وزارت ورزش هم هنوز موفقتش را برای صدور مجوز سفر به آمریکا اعلام نکرده بود. مسوولان باشگاه آبی پوش اعلام کردند که ملی پوشان این تیم در بازگشت از پرتغال در سفری یک روزه برای گرفتن روادید آمریکا به ارمنستان اعزام خواهد شد. در سفر به ارمنستان گرچه بسیاری از بازیکنان، به ویژه یاران اصلی نبودند، اما مدیرعامل، هیات مدیره باشگاه و بعضی مسافران ویژه غیر فوتبالی برای گرفتن ویزای آمریکا مسافر ایروان بودند!
پس از بازی در ارمنستان و شکست از شیراک، استقلال به سفر کوتاه مدتش پایان داد و روز چهارشنبه اعلام کرد که سفر به آمریکا منتفی شد.
بهرام افشارزاده،مدیرعامل استقلال در خبرگزاری دانشجویان ایران دلیل لغو سفر را همزمانی آن با لیگ برتر اعلام کرد و پندار توفیقی، عضو هیات مدیره استقلال به عنوان مسوول سازماندهی این سفر به خبرگزاری فارس گفت که برنامه های فرهنگی ویژه ای در آمریکا مورد نظر بوده است و “ما قویا روی موضع و خواستههای باشگاه استقلال هستیم ولی تا این لحظه با توجه به درخواستهای آنها و مذاکرات ما حضور تیم در کشور آمریکا منتفی شده است.”
پندار توفیقی در این گفت و گو چند بار از شرکت طرف قرار داد استقلال یاد کرد که نامی از آن نبرد و همچنین توضیحی نداد که خواسته های طرف آمریکایی چه بوده است.
به دلیل حضور تعداد پرشمار ایرانی در آمریکا، و به ویژه در کالیفرنیا، برنامه های این چنینی معمولا توسط ایرانیانی سازمان داده می شود که از نظر اخذ ویزا و پاره ای اقدامهای دولتی دارای نفوذ سازمانهای رسمی مانند فدراسیون فوتبال آمریکا نیستند. در پایان سفر به ارمنستان نیز اعلام نشد که استقلالیها موفق به اخذ روادید آمریکا شدند و یا نه.
به بهانه روز بزرگداشت حضرت حافظ
حافظ؛ آینه آمال ما
غلامرضا امامی
اشاره: شمس الدین محمد شیرازی که در اشعارش ” حافظ ” تخلص اختیار کرده و با همین نام هم به شهرت رسیده، بی هیچ تردیدی شهره ترین شاعر ادب کلاسیک ایران در میان مردم کوچه و بازار است و دیوان اشعارش قداستی در میان خلق دارد چونان چون کتاب مقدس.
اشعار او در درازای تاریخ ایران، همواره وسیله ای بوده اند برای عبور از بزنگاه های زندگی و مرهمی بر دردهای لاجرم گردش چرخ؛ گاه وسیله ای برای گمان نیک نسبت به آینده شده اند، گاه دلخوشی حالا و دیگر گاه هم شیرینی خوب به یاد آوردن روزگار شده.
بیستم مهرماه، در تقویم ایران با عنوان روز حافظ نام گذاری شده، روزی گه به گمان قوی سالروز تولد محمد شمس الدین هم بوده؛ بخش فرهنگی خبرنامه ی خلیج فارس به همین بهانه، یادداشتی جذاب و خواندنی از ” غلام رضا امامی ” نویسنده و مترجم ساکن رم را تجدید چاپ کرده تا هم یاد حافظ را زنده کرده باشد و هم قلم این یار بی ادعای ادب امروز را؛ با هم بخوانیم…
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب…
«در غزلهای سبکخیز و تند آهنگ تو
خنکای سیال دریاست
و فوران کوهوار آتش نیز». نیچه
امروز، روز حافظ است. رند عالمسوزی که چونان سرو سرسبز ستبر شیراز، استوار و پایدار رو به آسمان آبی آگاهی و آزادی با جام جهانبینی در دست ره میسپرد. حجاب ابرهای سیاه تعصب و تحجر را میدرد با سرود خوشش بر سر زلف سخن شانه میزند، زهره و فلک را به رقص میآورد و بانگ میزند:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
عطر کلامش همچون بوی بهارنارنج کوچهباغهای قصرالدشت شیراز به بهاران جان را به پرواز میآورد. حافظ، حافظه تاریخی ماست از پس صدها سال، سد زمان و مکان را میشکند و آینهای از احوال و آمال ما را روبهرویمان به نمایش میگذارد و حتی خود به زایران مزارش ندا میدهد:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
حافظ نمونه و نمودار و تجسم پررازورمز ماست؛ پایی در زمین و دستی در آسمان، نگاهی به گذشته و چشمی به آینده. سر در جیب اندیشه فرو برده و دل به زیبایی از کف داده و در این نبرد میان دل و دماغ، میان عشق و عقل، مهر را برگزیده:
فدای پیرهن چاک مهرویان باد
هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
شعر حافظ به کاشیهای اصفهان میماند و به قالی کرمان؛ ساده در اوج پیچیدگی، زیبا در نهایت و عمق، هماهنگی در کمال استقلال و… . بیهوده نیست که عارف عالم میرزا جواد ملکی تبریزی در قنوت نماز شبش به فارسی به ترنم میخواند:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
سرودههای او سالها و قرنهاست که در هر مسجد و مدرسه و مسندی خوانده میشود و هرکس از آن باغ گلی میچیند، از دیوانش فالی میگیرد و در آن رویاگونه و آرزویی چشم میدوزد:
حافظم در مجلسی دُردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
حافظ راز دوام پیوستگی فرهنگی ماست، در شبهای سرد، در روزهای گرم، در فراق و وصال، در امید و نومیدی، در شادی و غم، در عزا و عروسی، همهجا در کنار ماست؛ چونان رنگینکمانی زمین را به آسمان پیوند میدهد، جسم را به جان، گذشته را به حال و حال را بهآینده، قال را به حال، ایهام و ابهام را به روشنی و خود میداند که بر چه قلهای ایستاده است که چنین خوش میخواند:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینهداری
شگفتا که او چون همشهریاش، سعدی، سیر آفاق نکرد. حافظ در مدت عمر خود، سفری کوتاه به یزد کرد و گفت دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت، گذری به هرمز کرد، دریا را دید و به شیراز بازگشت و گفت:
شیراز و آب رکنی و این باغ خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
اما شاعر شیدای شوریده شیرازی ما سیر انفس کرد، دل آدمی را دید، به سرای ابدی و اسم اعظم هستی دست یافت و ماندگار شد و جاودان ماند. گوته برای آنکه به گلشن شعر او سر زند و معنی «رند» را دریابد، فارسی فراگرفت. من نمونه خط فارسی او را در سندی دیدهام. تاگور که نزدیک مزارش رسید، به زانو به دیدارش رفت و سلامش گفت؛ همان حافظیه زیبا که روزها و شبها عاشقان گردش میآیند و سخنش را میشنوند که:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد
گویی هنوز شاعر ما در کار آفریدن نقشهاست. درحال خواندن نغمههاست و همه عاشقان و دلدادگان جهان را به میهمانی خویش میخواند و مائدهای آسمانی بر سفره گسترده عشق مینهد. همان میهمانی که گوته خطاب به حافظ ما گفت:
میخانهای که تو برای خویش پی افکندهای
فراختر از هر خانهای است
پرندهای که روزگاری ققنوس بود در ضیافت توست…
در خود فرو میروی ابدی
از خود پرواز میکنی ابدی
رخشندگی همه عمقها
و مستی همه مستانی.
نگاهی به بهترین کتاب های کودک تاریخ
گنجهای ناب در افسانه های پریان…
لیلا سامانی
تصور دوران کودکی بدون در نظر گرفتن دنیای خیال و رویا تقریبا محال است، کودکانی که می کوشند با کند و کاو در محیط اطراف و آدمهای پیرامونشان هستی را بشناسند؛ برای آنها دنیای فریبنده و سراسر رمز و راز داستانهای سرزمین پریان و افسانه های کهن دریچه ای می گشاید به سوی تفکر، خلاقیت و اندیشیدن. قصه های پادشاهان نادان و رعایای زیرک، دخترکهای یتیم و شاهزاده خانمهای زیبا، پری های مهربان و جادوگران دسیسه گر… همین عناصرند که کودک را به سرزمین خیالات مهیج می سرانند و به او اندیشیدن ورای چارچوبهای معمول را می آموزند. این داستانهای خیال انگیز و پر حکمت که عموما با عباراتی چون “روزی روزگاری در سرزمینهای دور” آغاز می شوند، درعین حال که از مسائلی خارق العاده سخن می گویند اما در همان حال با ظرافتهایی نغز مرز میان داستان و واقعیت را تفکیک می کنند.
لیلا سامانی – نویسنده مقاله
تعیین تاریخ دقیق ادبیات کودکان به شکل کلی را شاید بتوان به تلاشهای « شارل پرو» نویسنده و شاعر فرانسوی مربوط دانست، او به عنوان یکی از نخستین گردآورندگان و بازنویسان قصه های پریان، اندیشه های مدرنیستی اش را با مضامین این قصه ها در آمیخت. قصه هایی که امروزه همگی از جملهی آثار کلاسیک و محبوب کودکان به شمار می روند. اگرچه پرو این قصه ها را برای بزرگسالان نوشت اما همین داستانها پس از بنا شدن ادبیات کودک در قرن هجدهم به این حیطه ی ادبیات راه یافتند. «شنل قرمزی» ، «زیبای خفته»، «سیندرلا»، «گربه ی چکمه پوش»، «ریش آبی» و «بند انگشتی» از بهترین آثار پرو محسوب می شوند.
اما نقطه ی آغاز تاریخ ادبیات کودک به شکل مدون را شاید بتوان به آغاز قرن نوزدهم و تلاشهای برادران « گریم» مرتبط دانست. آنها داستانهای فولکلوریک ژرمن را از روی روایت شفاهی قصه پردازان بومی گرد آوردی و ویرایش کردند و برای عرضه به کودکان انتشار دادند.
با این حال، ادبیات کودکان به مفهومی که امروز به آن معتقدیم را « هانس کریست اندرسن » پایه گذاری کرد، مردی که نامش امروز زینت بخش بزرگ ترین جایزه ی ادبیات کودکان جهان است.
داستان های اندرسن در بسیاری از موارد از افسانه های عامیانه الهام گرفته شده است و آن چه آثار او را جاودانه ساخته است، تخیل بسیار قوی ، هنر در پرداختن مطالب و از همه مهم تر احترام عمیق او نسبت به اصالت نیکی و محبت در ذات انسان ها است. کارهای اندرسن چه از لحاظ قالب و چه از لحاظ شخصیت متنوع است از جمله آثار وی « جوجه اردک زشت» ، « لباس جدید پادشاه» و «دخترک کبریت فروش » و « سرباز حلبی » اشاره کرد.
اما مارینا وارنر نویسنده و منتقد آمریکایی طی یادداشتی که در روزنامه ی گاردین به چاپ رسیده است، ده داستان قدرتمند و تاثیر گذار از گذشته تا امروز را در حیطه ی داستانهای کودکانه معرفی کرده است، با هم این فهرست را مرور می کنیم:
۱- درخت سرو اثر برادران گریم ( آلمان)
این داستان، به طبیعت ماهیت داستانهای برادران گریم، قهرمان داستان در معرض خطراتی سخت قرار می گیرد اما به مدد نیروهای خیر و پاکی نجات می یابد.
۲- ملکه ی برفی اثر هانس کریستین اندرسن ( دانمارک)
این داستان یکی از تحسین بر انگیز ترین داستان های اندرسن است، این داستان به مقوله ی نبرد جاویدان میان خیر و شر می پردازد و داستان دو کودک به نامهای « کای» و «گردا» را روایت می کند. کای در چنگ ملکه ی برفی اسیر شده ، قلبش یخ زده و احساسات در او مرده است؛ اما گردا در صدد است با نیروی عشق و شجاعت و وفاداریش یخ ها را آب کند و کای را نجات دهد.
۳ – کرّه الاغ طلایی یا تناسخهای آپولیوس اثر لوسیوس آپولیوس (رم باستان)
سردر کتابخانه بوهن از یکی از آثار آپولیوس: پرترهای اثر پامفیل که لوسیوس پاتراسی را در حال تبدیل به جغد و الاغ طلایی نشان میدهد
الاغ طلایی داستان جوانی است که در جامعه رم وارد اجتماع میشود و میخواهد که از جایی شروع کند اما از آنجایی که جامعه خود فاسد شده است و از درون دارد میپوسد و همه فکر و ذکرها متوجه غرایز حیوانی شده است جوان هم به آن سمت میرود و جز ماده و مادینگی چیزی نمیبیند و تا آنجا پیش میرود که کالبد انسانی را از دست میدهد و به الاغ تبدیل میشود.
اما شعور و قوه ادراکش محفوظ میماند و دراین مسخ و تبدیل کالبد به قعر حضیض میرسد و ژرفای تباهی و فساد خود و جامعه روم و اشرافیت آن را میبیند و با تمامی ذرات وجود حس میکند و آنگاه که به منتهای فساد و تباهی میرسد به خود آمده از این خویشتن خود زده میشود و با تمامی وجود میخواهد که کالبدی انسانی و رفتاری انسانی داشته باشد. سرانجام آرزوی او برآورده میشود و او به کالبد انسانی برمیگردد و از پس این زایش دوباره از مادیت (مادینگی و نرینگی) میبرد و به روحانیت رو میآورد. داستان الاغ طلایی داستان سیر و سلوک سالکی است که به حضیض میرسد و پس از آن بلند میشود و بالا و بالا و بالاتر میرود تا به اوج برسد.
شکسپیر از این داستان برای خلق شاهکارش « رویای نیمه شب تابستان» الهام گرفته است.
۴- عروس ببر اثر آنجلا کارتر
آنجلا کارتر، نویسندهی انگلیسی با نگرشی فمینیستی و با استفاده از سبک رئالیسم جادویی متلها و افسانه های شیرین کهن را استحاله می کند، داستان عروس ببر در حقیقت شکل دگرگون شده ی داستان عامیانه ی دیو و دلبر است.
آثار کارتربازگوییهای بازیگوشانه و ویرانگرانه ی او از افسانههای پریان «شارل پرال»، زنان کاردان، تبهکاران سیاهدل، حیوانات مکار و دگرگونیهایی باورنکردنی را شامل میشود. داستانهای او مملوند از طنازیهای بیپرده و زمینی و خیالپردازیهای گوتیک .
۵- قمرالزمان و ملکه بدور
«قمر الزمان و ملکه بدور» یکی از داستانهای هزار و یک شب است. در این داستان به موضوع سندرم زنهراسی یک شاهزاده و مردهراسی شاهدختی جوان پرداخته شده است. قمرالزمان و بدور هریک در مکان جغرافیایی جداگانه و دور از یکدیگر به سر میبرند و حتی نام سرزمین یکدیگر را نمیدانند، اما هر دو به یک بیماری دچارند و سرانجام با تجربهای رویاگونه از آن رها میشوند. بخشی از داستان به چگونگی بیدار شدن شاهزاده و شاهدخت به وسیلهی دیوان اختصاص یافته است. در حقیقت این دیوها باعث رهایی آن دو از بیماری غیر همجنس هراس میشوند.
سیندرلا
۶- سیندرلا
این افسانه ی محبوب بازگوکننده قصه ی قدیمی رسیدن به پاداش پیروزمندانه پس از دیدن ظلم و بیعدالتیست. هزاران گونه متفاوت از این افسانه در همهجای دنیا وجود دارد که محبوبترین آن به قلم نویسنده فرانسوی شارل پرو در سال ۱۶۹۷ میلادی به رشته تحریر درآمده است.
امروز «سیندرلا» به معنی کسی است که پس از دورانی از گمنامی و بیخبری ناعادلانه، به کامیابی و سرشناسی میرسد.
۷- مالکیت اثر ای اس بیات
این رمان که مهم ترین اثر این نویسنده ی انگلیسی به شمار می رود در سال ۱۹۹۰ منتشر شد و برای او جایزه ی بوکر را به ارمغان آورد. این رمان زندگی دو عضو آکادمی معاصر را دنبال میکند، که هرکدام مشابه چهرهی ادبی داستانی خیالی ( و نه واقعی) قرن نوزدهمی هستند، که بر رویشان تحقیق میکنند.
۸- عزیز مثل نمک اثر ایتالو کالوینو
این داستان، تنها یکی از صدها افسانه از گنجینهی غنی داستانهای فولکلوریک ایتالیاست. کالوینو، این داستان را در مجموعه داستان مشهورش با نام « قصه های ایتالیایی» گنجانده است، کالوینو گرچه تحت تاثیر ادبیات فولکلوریک و عامیانه است، جنبه های ادبیات آوانگارد نیز در آثارش مشاهده می شوند. او ضمن گردآوری عناصر قصه گویی و افسانه سرایی، در آثارش به ترکیب انگیزه های ادبیات ماجراجویی کلاسیک با عناصر قصه گویی فرهنگ عامیانه می پردازد.
۹- آقای فاکس اثر ژوزف ژاکوب
قهرمان این داستان فولکلور انگلیسی یکی از خشن ترین، خودستاترین و شیادترین مردان ستمگر و زن کش افسانه های فولکلور است.
۱۰- هارون و دریای قصه ها اثر سلمان رشدی
سلمان رشدی
نادین گوردیمر، برنده جایزه ادبی نوبل درباره ی این کتاب گفته است:
“هارون و دریای قصه ها داستانی جذاب و زیبا است که در آن خوبی و زشتی در قالب درامی طنزآمیز با هم در نبردند. ماجراهای پر حادثه و شخصیت های خوب و بد داستان چنان هنرمندانه و زیبا ساخته و پرداخته شده اند که جذابیت آن را هم طراز افسانه های هزار و یک شب ساخته اند.”
این داستان مشابه دیگرآثار رشدی به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است، واقعیتی که رشدی در پوشش افسانه هارون و دریای قصه ها توصیف می کند همان مشاجره ای است که میان هنر و ادبیات از یک طرف و مذهب و ایدئولوژی سیاسی از طرف دیگر در جریان است.
سی دی آموزشی چگونگی بستن عمامه منتشر شد!!!
نظر شما چیست؟ به پایین همین صفحه بیایید و دیدگاه خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.
اتهام سران پرسپولیس به ارتباط با عامل موساد! – فریدون شیبانی
تعطیلی مسابقه های فوتبال لیگ برتر ایران، حاشیه های همیشگی تیم پرسپولیس را از سرمربی و بازیکنان به سطح مدیران این تیم محدود کرد – آن هم با اتهامی که در ایران مفهوم خط قرمز نظام اسلامی را دارد. ماجرای یک بازی دوستانه ولی چند میلیون یورویی با تیم نامدار رئال مادرید اسپانیا، در زمان مدیرعاملی سردار محمد رویانیان کلید خورد و پس از برکناری علیرضا رحیمی (جانشین سردار) و علی دایی (سرمربی) با سفر ناگهانی و سریع امیرحسین سیاسی (رییس هیات مدیره و مرد اول کنونی مدیریت باشگاه) و بهروز منتقمی (قائم مقام زمان رویانیان و جانشین کنونی رحیمی) به اسپانیا و جلسه با فلورنتینو پرز، رییس باشگاه رئال این موضوع وارد «فاز» تازه ای کرد تا این بار سران پرسپولیس را با مساله ای فراورزشی برای تندروهای بیگانه با ورزش دست به گریبان کند.
امیرحسین جهانشاهی، تاجر ایرانی مقیم اروپا و از دوستان نزدیک رییس باشگاه رئال، در هنگام مدیرعاملی سردار رویانیان عامل ارتباطی برگزاری این بازی شد و در همان موقع هم رسانه های داخلی به این اشاره کردند که او از فعالان ضد جمهوری اسلامی است. این ماجرا در گیرودار برکناری سردار رویانیان به فراموشی سپرده شد.
اما با سفر روز چهارشنبه سران پرسپولیس به مادرید، این ماجرا به گونه ای گسترده تر بازتاب یافت. خبرگزاری دانشجویان ایران روز شنبه با اشاره به خبری در خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی در بهار سال ۱۳۹۰ باعنوان «دلسوزی فریب خوردگان “الماس” برای پرسپولیس؟» نقل قول کرد: خبرنگار از امیرحسین جهانشاهی پرسید که آیا آن طور که قبلا عنوان کرده، او صراحتا در ایران به دنبال “ترور، بمبگذاری و تخریب علیه مردم” است؟ و او پاسخ میدهد: برای سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی از هر شیوه ممکن استفاده خواهم کرد.
در این گزارش به تلاش گروهی به سرکردگی جهانشاهی برای سرنگونی رژیم اسلامی اشاره شده است و با وصل کردن او به سازمان موساد (سازمان ضد جاسوسی و امنیت اسراییل)، در سفر کنونی سران پرسپولیس و به ویژه امیر حسین سیاسی آشکارا متهم به ارتباط با عامل موساد شدند – اتهامی که در دوره سردار رویانیان چنین شدتی نداشت!
امیرحسین سیاسی در بازگشت به تهران بی درنگ نشستی مطبوعاتی تشکیل داد که به نوشته خیرگزاری فارس با کیک و ساندیس از نمایندگان رسانه ها پذیرایی شد. در این نشست سیاسی در موضع ضعف تا حد لغو کردن مسابقه حاشیه دار و گران قیمت پیش رفت.
دفاعیات سیاسی در ۴۵ دقیقه و تجمع اعتراضی بسیج دانشجویی
خبرگزاری فارس در گزارشی از این نشست ۴۵ دقیقه ای به پذیرایی نمایندگان رسانه ها با کیک و ساندیس اشاره کرد و از زبان سیاسی به بازتاب جلسه با ردئال پرداخت که نکته های زیر قابل اشاره بود:
– در خصوص جهان شاهی باید بگویم ما مذاکرهای با او نداشتیم و فقط در دفتر تریل با او آشنا شدیم که او هم آنجا بود و از منافع ما حمایت کرد اما من سوابق قبلی او را نمی دانستم و هنوز هم نمی دانم و فقط حدود ۲۰ دقیقه در دفتر پرس با او آشنا شدیم و حدود ۲۰ دقیقه هم در فرودگاه او را دیدیم.
– در مورد اینکه بسیج دانشجویی اعلام کرده قرار است فردا تجمع اعتراض آمیز مقابل باشگاه پرسپولیس برگزار کند، موضع من شفاف سازی است برای این که آنها متوجه شوند موضوع خاصی نبوده است شفافسازی می کنم. این که افراد نزدیک به نظام حساسیت های خاص دارند، چیز قابل اعتنایی است. من فقط می توانم شفاف سازی کنم و برای افرادی که در این خصوص برایشان شبهاتی پیش آمده را توضیح دهم وظیفه من شفافسازی است.
– مورد مهم در مذاکرات ما استفاده از علم صنعت فوتبال در بخشهای اسپانسرینگ و مارکتینگ بود. در این بخش آنها پیشرفتهای زیادی کردهاند و در فوتبال از آب هم کره می گیرند ما در راستای این مسائل در ابتدایی ترین مسائل آن گیر هستیم.
– در مورد اینکه رئیس کمیسیون شورای امنیت ملی گفته که باید دیدار پرسپولیس و رئال لغو شود، اگر شورای امنیت و مقامات حکومتی به لغو این بازی دستور بدهند ما تابع قانون هستیم و مقامات کشوری آنچه را صلاح بدانند ما انجام می دهیم و تابع خواهیم بود.
– در پاسخ به این که پرسپولیس بالغ بر ۱۰۰میلیارد بدهی دارد و این بازی نمایشی سه میلیون یورویی چقدر میتواند برایش مفید باشد، باید گفت: بدهی یک مسئله دیگر است و این بازی نمایشی چیز دیگری است. بازیهای نمایشی واسطه دوستی در سطوح مختلف هستند ما تا کنون با پرسپولیس در سطح رئال بازی نداشتهایم و بازی در این سطح میتواند خیلی مهم باشد. (گفتنی است که کشتی گیران طرف قرارداد با پرسپولیس و همچنان طلبکار از زمان رویانیان اعلام کردند که دوشنبه بار دیگر دست به اقدامهای قانونی خواهند زد.)
– جهانشاهی با رئال مادرید هیچ ارتباطی ندارد و من اگر باز هم به جلسه بروم و جهانشاهی آنجا باشد، هیچ صحبتی با او درباره پرسپولیس نمی کنم. (این ادعا در حالی بود که در زمان رویانیان نیز واسط بودن امیرحسین جهانشاهی برای بازی پرسپولیس با رئال مادرید از سوی رسانه ها انتشار یافت.)
– در مورد این که ظاهراً رویانیان هم با واسطه جهانشاهی با رئال مذاکره کرده، خبر ندارم. قبلاً هم گفته بودم اگر این مسئله با واسطه باشد ما این کار را نمیکنیم و قرار نبود که با واسطه این کار انجام شود.
– من با اسم جهانشاهی آشنا نبودم و اصلاً ایشان را ندیده بودم و هیچ وقت اسمش را هم نشنیده بودم و گر آن پشت چیزی بود نتوانستم تشخیص بدهم.
– در مورد این که گفته میشود او (امیرحسین جهانشاهی) عامل موساد است، من نمی توانم عامل موساد را شناسایی کنم. آیا شما او را قبلاً می شناختید؟ من که با موساد و عواملش در ارتباط نیستم. عامل موساد بودن او را قبول ندارم. جهانشاهی بسیار فرد موفقی از نظر سرمایه و ثروت بود. انگ جاسوسی به او نمی چسبد. می تواند ضد انقلاب یا ضد جمهوری اسلامی باشد.
در پایان این جلسه بهروز منتقمی سرپرست باشگاه پرسپولیس در مورد این که گفته می شود او در زمان مدیرعاملی علیرضا رحیمی در پرسپولیس سفری حدود ۱۰ روزه به اسپانیا داشته تا این ملاقات شکل بگیرد، گفت: “ما هیچ مذاکره ای چه با واسطه و چه بی واسطه نداشته ایم و تنها جلسه ای که برگزار شد با سیاسی بودیم که مستقیماً با پرز وارد جلسه شدیم و مکاتباتی هم که انجام شد به همین نحو بود و هیچ مذاکرهای حتی تلفنی هم در این رابطه نداشتیم.”
حصر رهبران جنبش سبز و دیگر اقدامات خامنهای قانونی است / اکبر گنجی
اکبر گنجی
سبزها و اصلاح طلبان، حصر رهبران جنبش سبز را- با استناد به قانون اساسی و قوانین عادی جمهوری اسلامی- “غیر قانونی” به شمار میآورند. آیا این مدعا صادق است؟
غلامعلی حداد عادل گفته بود که حصر رهبران جنبش سبز به دستور رهبری صورت گرفته و این نشانه لطف ایشان است، چرا که اگر آنان محاکمه میشدند، مجازاتی بسیار شدیدتر به آنان تعلق میگرفت. آیتالله خامنهای در دیدار آیتالله موسوی اردبیلی با او در همین زمینه، گفته بود: شما رئیس قوه قضائیه و من رئیس جمهور دوران امام بودیم. شما به خاطر دارید که امام چگونه با مخالفان برخورد میکرد. نحوه برخورد دوران زمامداری من با مخالفان بسیار نرمتر از دوران امام و برخوردهای ایشان است.
متن پیاده شده گفت و گوی دکتر علیرضا نوری زاده و محمد نوریزاد
روز جمعه هجدهم مهرماه ۱۳۹۳ ، محمد نوریزاد روزنامه نگار ، کارگردان و فعال مدنی منتقد حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی میهمان برنامه پنجره ای رو به خانه پدری دکتر علی رضا نوریزاده بود. در این برنامه پس از صحبت در باب هجرت و غم غربت نشینی چندین میلیون ایرانی به خارج از مرزهای سرزمین مادری بحث به دزدی های کلان سران حکومتی و از جمله مجتبی خامنه ای و رابطه وی با شهرام جزایری به میان آمد. افشاگریهای شجاعانه محمد نوریزاد علیه عوامل فساد که تا بیت رهبر جمهوری اسلامی نیز رخنه دوانده ، سربازان گم نام آقا را خوش نیامد و آنچنان عنان از کف ایشان بدر برد که در حرکتی رذل و وحشیانه اقدام به ضرب و شتم وی نمودند.
محمد نوریزاد پس از انتشار عکس هایی از حادثه در فیس بوک شخصی خود پیشنهاد داده که مصاحبه وی با تلویزیون ایران فردا را ببینید تا “رازهای روز شنبه برای شما روشن شود”
پرزیدنت برنده جایزه بهترین فیلم تماشاگران از جشنواره بیروت
فیلم پرزیدنت آخرین ساخته محسن مخملباف که در چهاردمین دوره جشنواره بین المللى بیروت به نمایش درآمد موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران این جشنواره شد. جشنواره بیروت که هرساله از تاریخ ١ تا ٩ اکتبر در کشور لبنان برگزار مى شود یکى از اثرگذارترین جشنواره هاى خاورمیانه است.
محسن مخملباف
سال ها پیش به مناسبت حضور محمود احمدى نژاد در لبنان، با فشار سفارت ایران به وزارت فرهنگ لبنان این جشنواره از نمایش فیلم روزهاى سبز ساخته حنا مخملباف منع شد. اما جشنواره در سال بعد فیلم روزهاى سبز را نمایش داد و این فیلم موفق به دریافت جایزه اول این جشنواره شد.
فیلم “ پرزیدنت “ که تا به حال در افتتاحیه جشنواره ونیز و بخش بزرگان سینمای جهان جشنواره بوسان به نمایش درآمده است، داستان فروپاشی یک دیکتاتوری و تراژدی های قبل و بعد از انقلاب را روایت می کند.
لینک منبع مطلب : وبسایت رسمی محسن مخملباف
آیا دولت روحانی قادر به نجات اقتصاد کشور خواهد بود؟ دکتر منوچهر فرح بخش
حسن روحانی – روز ثبت نام برای کاندیتاتوری ریاست جمهوری
اینکه روحانی یک تیم اقتصادی نسبتا قوی در اشل حکومت اسلامی را مامور اصلاح اقتصاد کشور کرده است که مورد قبول است یک مطلب است ، ولی اینکه آیا این تیم قادر خواهد بود که کشتی برگل نشسته اقتصاد کشور را به حرکت در آورد مطلب دیگری است. مشگل اقتصادی ایران ربطی به امروز و دیروز ندارد، بلکه حرکت در مسیر کژراهه اقتصادی از همان اولین روز انقلاب که حکومت اسلامی شکل گرفت و بخش تولید کشور توسط چپگرایان با کشتار و حبس و فرار دادن صاحبان صنایع و کار آفرینان کشورمنهدم شد آغاز گردید . هرچند که با اضمحلال گروه های چپگرا و خوابیدن صدای مارگسیست ها دولتی شدن اقتصاد نیمه کاره رها شد، ولی سرنوشت اقتصاد کشور بدست بازاریان ، دلالان، عمامه بسران و لومپن ها افتاد که صد درجه بدتر از چپیها عمل کردند. در واقع از همان اولین روز پیروزی انقلاب اسلامی نگاه حکومتگران تازه به دوران رسیده به اقتصاد کشورمانند تصاحب یک غنیمت جنگی بوده که دستخوش تاراج شده است ، بطوریکه از همان ابندا چهار پاره گردیده به بخشهای فرا دولتی که دستگاه ولی فقیه باشد، دولتی ، عمومی ( نه دولتی – نه خصوصی) و بخش خصوصی تقسیم گردید و بدین ترتیب اقتصاد کشور بدون متولی گردید. درچنین شرائطی، یعنی وقتیکه منبع ثروت کشوری بدون صاحب شود خیلی سریع طعمه شارلاتانهای اقتصادی میگردد . در طول ۳۵ سال گذشته شارلاتانهای اقتصادی تبدیل به مافیاهای قدرتمند حکومتی – نظامی شده اند که اقتصاد کشور را در دستان خود دارند و به هر طرف که بخواهند میکشانند. مشگل دیگری که وجود دارد سیستم اقتصادی تک محصولی نفت است که سبب گردیده تا مافیای قدرت و ثروت برای کنترل درآمد عظیم نفت دولت را دراختیار داشته باشد.
اکنون چند جوان اقتصاددان جویای نام در درون دولت روحانی پای به میدان گذارده اند تا این نظام مافیایی را اصلاح کنند. طیبنیا، وزیر امور اقتصادی و دارایی به درستی از مثلث ساختار ناسالم اقتصادی، سیاستهای نادرست و تحریمهای بینالمللی که اقتصاد ایران را به وضعیت کنونی مبتلا کرده سخن میگوید. منتها سیاستهای ناسالم و تحریمهای اقتصادی خود معلول ساختار ناسالم اقتصادی هستند.
مشگل بزرگ دیگری که گریبانگیر اقتصاد کشور است سیاست زدگی آن میباشد . به عبارت دیگر اقتصاد مافیایی حاکم برکشور چون برآمده از درون ایده ئولوژی اسلامی است، میبایستی همواره درمسیر سیاسی تعیین شده حرکت کند و نه مصلحت اندیشی اقتصادی . ده ها میلیارد دلار پرداختی به گروه های اسلامی خارج از کشور، میلیاردها دلار هزینه برنامه اتمی ، زیانهای بیحساب ناشی از جنگ با عراق ، زیانهای قطع رابطه با امریکا و یا ایجاد فضای ضد توریستی درجامعه که کشور را از یک درآمد چند میلیارد دلاری در سال محروم کرده است هیچگونه توجیه اقتصادی هم ندارد و برآمده از نظام ناسالم اقتصادی است.
چنین نظام اقتصادی فرا دولتی ، دولتی ، نظامی – امنیتی وحوزوی و به زبان ساده شتر گاو پلنگی اگر دچار تورم ، رکود ، گسترش فقر و فرسایش جامعه نباشد تعجب آورخواهد بود. دریک سیستم اقتصاد آزاد که برپایه مکانیسم عرضه و تقاضا حرکت مینماید وحکومت اسلامی هم از آن پیروی میکند اصل بر ” تعدیل اقتصادی” است . این اصل که براساس تجربیات کشورهای توسعه یافته شکل گرفته میگوید که کنترل منابع اصلی اقتصاد بایستی از دولت به بخش خصوصی منتقل شود و دولت تنها سیاست کلان اقتصادی ، ایجاد زیر ساختها ، نظارت و کنترل برتولید و توزیع و بطور کلی نقش کنترلی و هدایت شونده را ایفا کند. آیا این اصل در حکومت اسلامی قابل اجراست؟ سه دولت رفسنجانی ، خاتمی و احمدی نژاد ظاهرا تلاش کردند تا با واگذاری شرکتهای دولتی به بخش خصوصی اصل تعدیل اقتصادی را بتدریج پیاده کنند. حاصل کارآنها این شد که شرکتهای سودآور شکار مافیای قدرت و ثروت شدند وشرکتهای کم بازده و ورشکسته نصیب بخش خصوصی و در نتیجه آنچه که تاکنون ملموس مبباشد اینستکه خصوصیسازی بیشتر به گسترش فساد مالی کشیده شده تا تعدیل اقتصادی . بنا برآمارهای دولتی خصوصیسازی واقعی فقط بین ۵ تا ۱۲.۵ درصد انجام گرفته است .
مشگل دیگر اقتصاد کشور حالت تجارت محوری آن است . اتحاد سنتی بازار و روحانیت سبب گردید تا بعد از انقلاب بازار سنتی با استفاده از این اتحاد و قدرت گرفتن روحانیون دست بالا را در اقتصاد پیدا کند وازامتیازات بیحساب دولتی بهره گیرد. برخورداری تجارسنتی وابسته به حکومت ازامتیازات ارزی وتسهیلات تجاری فرصتهایی انحصاری نصیب این گروه کرده است که به آسانی راضی به از دست دادن آن نیستند. این ساختار فساد آلود صدمات سختی بر بخش تولید وارد آورده است. بخش تجاری بشدت طرفدار واردات است، لذا سرمایه ها بجای اینکه جذب تولید داخلی شوند سراز خارج در آورده ، تبدیل به رقیبی قدرتمند برای بخش تولید گشته اند.
دراینجا به همین دو مورد اکتفا کرده و به سایر مشگلات اشاره نمیشود. آیا دولت روحانی توان دگرگونیهای ساختاری در این دو مورد را دارد؟ اینکه با به نتیجه رسیدن مذاکرات ایران وغرب حول مسأله اتمی، درآمدهای نفتی ایران آزاد میشود و تورم و رکود میتواند کاهش پیدا کند قابل پیش بینی است. اینکه نفت ایران دوباره روال عادی صادراتی خود را بدست آورد و دولت به درآمد چند ده میلیاردی نفت دسترسی پیدا کند نیز دور از ذهن نیست. ولی آیا تیم اقتصادی دولت میتواند حریف مافیاهای نظامی و غیر نظامی نهادینه شده در ساختار حکومت گردد و با توجه به این ضرب المثل که چاقو دسته خود را نمیبرد آیا دولت برآمده از بیت رهبری قادر است دست به اصلاحاتی بزند که قدرت اقتصادی نهادهای قدرت و ثروت وابسته به حکومت را کاهش دهد؟ انجام اصلاحات بنیادین برای کاهش بیکاری، توسعه سالم اقتصادی و گسترش عدالت و رفاه عمومی مستلزم داشتن قدرت و اراده لازم و کافی است که در وجنات دولت روحانی مشاهده نمیشود. کما اینکه در اقدامات ۱۵ ماهه این دولت هیچ اثر و نشانه ای از یک برنامه ریزی در جهت تغییر ساختاری وجود ندارد . دولت تنها با یک سری تدابیر پیش پا افتاده اقتصادی مانند افزایش واردات برای کاهش تورم را به اجرا گذارده است ، آنهم بیشتر به این خاطر که حکومت احساس کرده خطر شورش عمومی حکومت را تهدید میکند.
اگردولت روحانی بخواهد به تغییرات ساختاری در اقتصاد کشور بپردازد میبایستی از بخش تولید شروع کند و با ایجاد انواع تسهیلات این بخش ضربه دیده در حال اضمحلال را زنده کند. دراین رابطه طبیعتا مقابله با بخش تجاری وارد کننده اجتناب ناپذیر خواهد بود. متاسفانه در ۱۵ ماهی که از دوره دولت روحانی میگذرد چنین اراده ای مشاهده نشده است و تصور نمیرود که در این دو سال و چند ماه باقیمانده هم کاری اساسی صورت گیرد. بنا براین این دولت هم درکنار سه دولت قبلی شکست را تحمل کرده منافع مافیای قدرت را بر منافع ملی که حافظ آن اشت ترجیح میدهد.