خانه » هنر و ادبیات » نگاهی به کتاب در زمانه ی پروانه ها

نگاهی به کتاب در زمانه ی پروانه ها

دختران زندگی در برابر جور سیاست…
لیلا سامانی

jhdfkg

سرزمین آمریکای لاتین مهد آشتی تعارضهای رنگارنگ است. سرزمینی که از یک سو آرمان گرایی را در سر می پرورد و از سوی دیگر پیله ی انزوا و تنهایی در بر می کند. سرزمینی که به رغم گوشه گیری و جدایی، از حفظ یکپارچگی خود عاجز مانده و اکنون سالهاست که در تلاش است تکه پاره های جدا افتاده اش را بند بزند و هویت از کف رفته اش را بازیابد. شاید به همین سبب است که تنهایی، دور افتادگی، جدال و عصیان در تلفیق با اسطوره ها درونمایه ی شاخص داستانهای این سرزمین را تشکیل داده اند.

5dfg

کتاب در زمانه ی پروانه ها

داستانهایی که جولانگاه نمایش مبارزه و تلاش مردمانی ست که به رغم سرخوردگی در آرمانهایشان مدتهاست در صدند تا آرمان شهری یگانه برای خود بنا نهند. مبارزاتی راستین و داستانهایی حقیقی که به سبب تنیده شدن در دنیای پر رمز و راز این خاک کهن، از پیچیده شدن در فضای وهم و خیال های نامانوس بی نیازند.
این نبردهای لجام گسیخته و بی پروا همزمان با ظهور نویسندگانی چون “مارکز” و “یوسا” که منجر به شکل گیری جریانی با نام “شکوفایی ادبی” در ادبیات آمریکای لاتین شد، دستمایه ی خلق آثار فراوانی شدند. آثاری که یا مانند “پاییز پدرسالار”(مارکز) و” من و قادر توانا” (باستوس ) دیکتاتوری خاصی را هدف قرار می دادند و یا همچون “گفت و گو در کاتدرال” (یوسا) و “ژنرال در هزار توی خود” (مارکز) از سیاستهای کلی حاکمان آمریکای لاتین سخن می گفتند.
اما آمریکای لاتین در اواسط قرن بیستم بیش از سه دهه جایگاه حکمرانی و سلطه جویی دیکتاتوری با نام “رافائل لئونیداس تروخیو مولینا” بود، مردی که در جمهوری دومنیکن عنان قدرت را دردست گرفته بود و در طول حکومت سی و یک ساله ی خویش – که با ترور او به پایان رسید- از هیچ قساوت و جنایتی روی گردان نبود. چهره ی بیرحم و سفاک این دیکتاتور- که از سوی مخالفانش “بز نر” لقب گرفته بود- با قلم درخشان “یوسا” به وضوح در رمان “سور بُز” به تصویر کشیده شده است.
از جمله ی فجیع ترین جنایات تروخیو می توان به آدم ربایی، تجاوز و قتل خواهران “میرابال” در روز بیست و پنجم نوامبرسال ۱۹۶۰ اشاره کرد، روزی که بیست و یک سال بعد توسط فمینیست های آمریکای لاتین، به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان برگزیده شد و سالها پس از آن در سال ۱۹۹۹ مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه ای نامگذاری این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد.
قتل این سه زن که از مبارزان فعال علیه حکومت دیکتاتوری تروخیو بودند، آنان را به سمبل مقاومت و ایستادگی و هم چنین نمادی از آزار و شکنجه ی زنان در جوامع استبداد زده ی آمریکای لاتین بدل کرد، توصیفاتی پیچیده که این خواهران جوان را ملقب به نام انقلابی و دوگانه ی “پروانه ها” ساخت.
از سوی دیگر استقامت، امیدواری و زندگی پر پیچ و خم پروانه های شکسته بال دومنیکنی از همان ابتدا آنان را به منبع الهامی برای نویسندگان و شاعران آمریکای لاتین بدل کرد، از این جمله “خولیا آلوارز” – نویسنده و شاعر آمریکایی دومنیکنی تبار که خود نیز چون بسیاری دیگر از روشنفکران هم وطنش زخم خورده ی این دیکتاتور بود، داستان زندگی این سه خواهر را دستمایه ی رمان دوم خود قرار داد و با گردآوری اسناد و مدارک متعدد، کتاب “در زمانه ی پروانه ها ” را در سال ۱۹۹۴ به انگلیسی و چند سال بعد به اسپانیایی منتشر کرد.
رمان “در زمانه ی پروانه ها” در عین تاریخ نگاری سیاسی و اجتماعی، داستانی جذاب و تاثیر گذار را روایت می کند که قهرمانهای آن هیچ نشانی از تخیل و اسطوره را با خود حمل نمی کنند، آنها دخترانی معمولی و واقعی اند که زندگی ساده شان چنان دستخوش تحول و تغیر می گردد که به یکباره و بی هیچ برنامه ریزی از پیش تعیین شده ای بدل به دشمنان اصلی تروخیو می شوند.

gfdgdfg

خولیا آلوارز

داستان در سال ۱۹۹۴ و با روایت “دده (آدلا) “، تنها خواهربازمانده ی میرابال، از زندگی خواهرانش آغاز می شود. او که در گفت و گو با خبرنگاری نشسته است تا شرحی از مبارزات و مقاومتهای توام با هراس و تردید پروانه ها را ارائه دهد، رفته رفته به گذشته های دورتر می غلتد و این مصاحبه را مبدل به روایتی داستانی از زندگی خواهران خود می سازد. داستانی که صرفا به جنبه ی فعالیتهای سیاسی و مدنی میرابال ها نمی پردازد، بلکه از زندگی،عواطف، احساسات و زنانگی آنها نیز سخن می گوید.
پس از آن “خولیا آلوارز” در هر بخش با روایتی ساده و از زبان خود پروانه ها خواننده را به دل زندگی آنها پرتاب می کند و دغدغه ها ، نیازها و احساسات هریک را عیان می سازد، چنان که در پایان کتاب، خواننده نه موجوداتی افسانه ای که زنانی ملموس و آشنا را پیش چشم خود می بیند.
آلوارز در این کتاب به شیوه ی یوسا، از شیوه ی روایی تو در تو بهره برده است ، روایتهایی که در وجوه زمانی و مکانی متفاوتی در یکدیگر گره می خورند و در سایه ی همین درهم تنیدگی هاست که روال داستان خود را پیش می برد.
“مینروا” دختر سوم خانواده نخستین پروانه ای ست که زندگی اش به تصویر کشیده می شود، او فعال ترین، عاصی ترین و جسورترین خواهران است که جلوه های زنانه به خوبی در سکنات و تصمیماتش نمایان است. او زندگی خود را از کودکی تا زمانی که برای تحصیل به مدرسه ی شبانه روزی راهبه ها فرستاده می شود بازگو می کند، جایی که گره داستان رخ می دهد و روایت زندگی خواهران دیگر نیز افزوده می شود.
مینروا با “سینتیا” دختری افسرده و ضعیف الجثه دوست می شود، این دختر مغموم و سیاه پوش رازی دردناک را با مینروا در میان می گذارد و چهره ی خونریز و مستبد تروخیو را برای او عیان می سازد ، سینتیا از دیکتاتوری سخن می گوید که تمام مردان خاندان وی را به قتل رسانده و ثروت خانوادگی شان را ضبط کرده است، دیکتاتوری که سخن مخالف را بر نمی تابد و از کشتن انسانها ابایی ندارد. بدینسان مینروا دنیای جدیدی را کشف می کند، دنیایی که در آن تروخیو آن مرد مقدسی نیست که عکسش در خانه کنار تمثال مسیح قرار گرفته است، او به وجودهیولایی پی می برد که بر هستی دومینیکن چنگ انداخته و هستی و شور زندگی را از او سلب کرده است. این یافته ها که بذر نفرت از دیکتاتور پیر را در دل مینروای تازه بالغ می پاشد، با وقوع حادثه ای دیگر دو چندان می شود، او که به همراه دختران همکلاسی اش برای اجرای نمایش به دفتر تروخیو رفته است، دست رد به سینه ی وی می زند و از این که به خیل معشوقه های او بپیوندد حذر می کند. به این ترتیب جوانه های نفرت از خودکامگی با زنانگی و غرور مینروا در هم می آمیزد و او را به سوی عصیان می کشاند.
مینروا پس از آشنایی با گروه های مخفی به مبارزین ملحق می شود، نام حزبی “پروانه” را بر خود می نهد و با جوانی انقلابی به نام “مانولو” ازدواج می کند و با وجود آن که می داند تروخیو او را زیر نظر دارد، به فعالیت و زندگی پر مشقت خود ادامه می دهد.
روایت بعدی مربوط به خواهر کوچکتر “ماریا ترسا” ست دختری معصوم ، لطیف و ساده دل که در پی دلباختگی لبریز از شور و جنون به یک انقلابی به خواهرانش ملحق می شود، ماریا ترسا بر خلاف مینروا که نمادی از سرکشی و خشم زنانه است، آرام، مطیع و مهربان است و تنها معجزه ی عشق است که او را به سمت مبارزه سوق می دهد.

خولیا آلوارز

خولیا آلوارز

طرف دیگر ماجرا، “پاتریا” خواهر بزرگ خانواده است، دختری که وسواسهای مذهبی و علاقه ی وافرش به راهبه شدن در تقابل با عشق رنگ می بازد و او را به زندگی عادی با یک کشاورز ساده می کشاند. اما او و همسرش نیز پس از مدتی با گروه کلیسای منطقه هسته ای مبارزاتی شکل می دهند و به جنبش انقلابی مخفی می پیوندند. آنها که خانه ی خود را به عنوان پایگاه در اختیار انقلابیون قرار داده اند، سرانجام شناسایی شده و همراه دو خواهر دیگر و همسرانشان دستگیر می شوند.
سپس محل روایت ، به زندان منتقل می شود و بخش عمده ی داستان از زبان ماریا ترسای مهربان بیان می شود، در این بخش از کتاب تصویری عریان و تلخ از هراس ، افسردگی و پریشانی زنان دربند ارائه می شود، پرداختن به مسائلی از قبیل دغدغه ی ملاقات با فرزندان به عنوان اهرم فشار، شکنجه های متعدد، مشکلات گوناگون بند عمومی زنان، ملاقاتهای فرمایشی سازمان های بین المللی و … یکی از خواندنی ترین بخش های این کتاب را رقم زده است.
بخش دیگر کتاب از شور و شوق توام با هراس و تردید سه خواهری حکایت می کند که در خانه ی پدریشان در حصرند و شوهرانشان به عنوان گروگان هنوز در زندان به سر می برند، آنها هر پنج شنبه فرزندانشان را به خواهر مضطربشان “دده” می سپارند و راهی ملاقات با مردانشان می شوند.
در همین اثنا خواننده قدم به قدم با پروانه ها پیش می آید و با زندگی آنها همراه می شود ، زندگی روزمره ای که سیاست و خشونت در لحظه لحظه ی آن جاری ست و سایه ی سنگین بز نر آن را تاریک ساخته است. باری، این همراهی ادامه دارد تا آن که داستان به اوایل نوامبر ۱۹۶۰ می رسد ، زمانی که تروخیو اعلام می کند، کشورش با دو مشکل مواجه است نخست کلیسا و دوم خواهران میرابال. هراس و تپشی که از خواندن این جملات بر دل خواننده می افتد، پس از تورق چند صفحه جای خود را به اشک می دهد. چرا که در روز بیست و پنجم نوامبر، نگرانی و وحشت “دده”، از بازنگشتن خواهرانش از ملاقات به حقیقت می پیوندد ، آنها در راه بازگشت با گماشته های تروخیو مواجه می شوند ، جلادانی که پس از شکنجه ، تجاوز و قتل وحشیانه ی این سه خواهر، اجسادشان را به همراه اتومبیلشان به دره می اندازند.
در پایان، نویسنده از دده تنها خواهری که زنده مانده است سخن می گوید، خواهری که به رغم نفس کشیدن هرروز با خاطره ی آن مرگ دست و پنجه نرم می کند. او که تلاش کرده است فرزندان پروانه ها را در فضایی دور از نفرت وهراس بپرورد، دغدغه ی تکان دهنده ای را بازگومی کند، دده از سایه ی قهرمان گونه ی پروانه ها در هراس است، سایه ای که برسر او سنگینی می کند و به ابزاری در دست دولتمردان سودجوی حال حاضر بدل شده است. دده حتی از نگهبانی خانه ی خواهران میرابال که اکنون به موزه بدل شده است نیز خسته و درمانده است.
“در زمانه ی پروانه ها” در سال ۲۰۰۴ به عنوان کتاب برتر جشنواره ی “یک کتاب، یک شیکاگو” برگزیده شد، هم چنین “ماریانو باروسو” بر اساس این رمان، فیلم “در زمانه ی پروانه ها” را با بازی “مارک آنتونی ” و “سلما هیک” ساخته است.
خولیا آلوارز هم چنین در صفحات پایانی کتاب در بخشی پیوست گونه ، روزگار نابسامان خود و خانواده اش در زمان دیکتاتوری تروخیو و هم چنین ماجرای آشنایی اش بر خواهران میرابال را شرح داده و عکسهایی از انقلابیون دومینیکن را نیز منتشر کرده است، شاید به خاطر تجربه ی سیاسی و لمس همه جانبه ی اختناق است که آلوارز تا این حد در خلق فضای استبدادی و جنبش مقاومت در قالب روایت سه زندگی نامه ی تو در تو موفق عمل کرده است. ساختار داستان، منسجم و استوار است و درهم تنیدن وقایع سیاسی با زندگی واقعی کاراکترهای حقیقی – داستانی این رمان را به اثری جذاب و تاثیر گذار بدل کرده است.
نویسنده در این کتاب با واکاوی در خلال حرفها و اندیشه های پروانه ها، دنیای زنانه و عشق بی پایان آنها نسبت به همسرانشان را به تصویر می کشد، پروانه هایی که به ذات مبشر نوربودند و از تاریکی بی عدالتی بیزار. به همین سبب عشق به زندگی و نفرت از قساوت و خودکامگی تا عمق جانشان نفوذ کرده بود ، آن قدر که بالهایشان بر گرد شمع آزادی شکست، سوخت و خاکستر شد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*