خانه » هنر و ادبیات (برگ 16)

هنر و ادبیات

ری‌استارت: آنارشیسم عملگرا و انفعال احزاب اپوزیسیون ایرانی/کامران تیموری

اخیرا در باب جنبش ری‌استارت و اقدامات آنها مبنی بر حمله به اماکنی همچون مساجد، پایگاه‌های بسیج، حسینیه‌ها، دستگاه‌های عابربانک و غیره، مواردی شنیده و خوانده‌ایم. در شرایطی که در چند سال اخیر فضای امنیتی و اجتماعی ایران با نوعی از خفقان سیاسی، امنیتی و اجتماعی همراه بوده است، موفقیت اقدامات عملی و تخریبی گروهی همچون ری‌استارت جالب توجه می‌نماید. زمانی که اغلب احزاب اپوزیسیون ایرانی از سر یاس و یا از بیم سوریه‌ای شدن ایران، از هر گونه تلاش عملی در جهت تغییر رژیم دست کشیده بودند و عطای آن را به لقایش بخشیده بودند، گروهی به نام ری‌استارت در قالب اپوزیسیون جدید رژیم ظهور می کند و در همان بدو تاسیس به شیوه‌ای عملی دست به کار می‌شود و بسیاری از اماکن دولتی و نهادهای مذهبی را به آتش می‌کشد.

ری‌استارت چیست؟

ری‌استارت را باید بیشتر به لحاظ عملی توصیف کرد تا تئوریک. چون جالب است بدانید که کل مطالب تئوریک نوشته شده در باب این گروه از چند صفحه تجاوز نمی‌کند.
این گروه توسط سید محمد حسینی، مجری و شومن پیشین رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی – اکنون مقیم آمریکا – پایه‌گذاری شده است. به گفته ی وی، مبانی فکری و فلسفی این گروه برگرفته از آرای افلاطون و ارسطو، به ویژه نظریه اریستوکراسی افلاطون و نیز اندیشه های مولوی، سعدی و حافظ است! و آرمان نهایی آنها تاسیس امپراتوری تصوف و امپراتوری کوروش است! همچینین اصولی را بر مبنای این اندیشه تحت عنوان اصول قانون اساسی تدوین کرده اند که ترکیبی از فلسفه یونانی، عرفان اسلامی و تصوف، دموکراسی غربی، اندیشه های ملی‌گرایانه بر محوریت کوروش کبیر است. یعنی شلم شوربایی از اندیشه ها و البته همراه با پارادوکسی عجیب بین آنها.
البته همانطور که اشاره کردم، این در واقع کلیتی از اندیشه‌هایی است که به ذهن آقای حسینی خطور کرده است و هیچ گونه تئوری پردازی برای آن نشده است. تاکید ایشان بر اقدام عملی جهت سرنگونی رژیم اسلامی است تا تئوری پردازی. شاید بر عکس همه اندیشه های پیشین، ترتیب نظر و عمل را جابه جا کرده اند، بدین گونه که اول دست به عمل می‌زنند و شاید بعدها آن را تئوریزه می‌کنند!
همانطور که از توصیف این گروه بر آید، هیچ گونه اندیشه و فلسفه خاص و هیچ گونه نشانه‌هایی مبنی بر وجود جنبش یا ایدئولوژی سیاسی در این گروه دیده نمی‌شود. البته ادعایی هم در این مورد ندارند. اندیشه آنها نه مبانی سیاسی و تئوریک دارد، نه در قالب یک جنبش سیاسی می گنجد و نه از پیشینه و تجربه‌ای برخوردارند.
اما چرا این گروه به این سرعت پا می‌گیرد و عملا هم موفق به جذب نیرو و انجام اقداماتی عملی علیه رژیم می‌شود؟
جواب تقریبا واضح است، از یک سو وخیم شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی مردم، فساد سیستماتیک و گسترده حکومتی، خفقان و به بن بست رسیدن حاکمیت، و از طرف دیگر انفعال اپوزیسیون ایرانی داخل و خارج از کشور. توده‌ها، به ویژه توده‌های ستمدیده و تحقیر شده تا ابد منتظر جریانات و احزاب نمی‌مانند. آنها شاید مدتی در برابر ناملایمات سکوت کنند، اما اگر به تعبیر این روزها کارد به استخوانشان برسد، بدون توجه به هر گونه عواقبی دست به اقدامی ویرانگر می‌زنند. در چنین شرایطی آنها بیشتر از آنکه فکر کنند دست به عمل می‌زنند. طبیعی است آدمها عموما وقتی کاسه صبرشان لبریز می شود بیشتر احساسی عمل می کنند تا عقلانی. آنهآ منتظر دستی از غیب نمی مانند. انقلاب خلقهای ایران در سال ۵٧ نیز تا حدی از همین دست بود. انقلاب ایران در واقع تیری بود که از یک کمان غیر عقلانی رها شد.
ری‌استارتها از جمله همین طیف از مردم هستند که جان به لب شده اند و مقاومت در برابر رژیم برای آنها زندگی است. آنها دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند، می توانند برای هر نوع رژیمی کابوس بیافرینند.
اکنون موجی جدید از اعتراضات بر علیه رژیم آغاز شده است که در نوع خود تفاوت قابل توجهی با موارد پیشین دارد. این موج دیگر اصلاح طلب و اصولگرا نمی شناسد، دیگر دنبال پس گرفتن رای خود نیست بلکه قبل از هر کس علیه کسی شعار می دهد که بهش رای داده است. روش آنها بر نفی است تا اثبات. نفی هر نوع گروه وابسته به حکومت. نفی هر نوع سیاست داخلی و خارجی حکومت. و در کل نفی کلیت انقلاب و رژیم برآمده از آن. علاوه بر این، حرکت اعتراضی مردم این بار همسو با ملزومات منطقه‌ای و بین‌المللی است که همگی در راستای تغییر رژیم ایران و یا حد‌اقل وادار کردن آن به عقب‌نشینی و پاسخگویی صورت می‌گیرد.
سخن پایانی
هر چند ری‌‌استارت‌ها فاقد هر گونه برنامه منسجم و آلترناتیوی عینی برای آینده ایران هستند و حتی نمی‌توان نام جنبش بر آن گذاشت، اما می‌توان آن را نوعی آنارشیسم عملی تلقی کرد. آنها بدون پشتوانه تئوریک دست به اقدام زدند و به سرعت از طرف جوانان به ستوه آمده نسل جدید مورد استقال قرار گرفنتد. اقدامات آنها را در جرات بخشیدن به توده مردم برای اقدام به تظاهرات کنونی علیه رژیم نباید نادیده گرفت. در واقع موفقیت نسبی این گروه ناشی از انفعال احزاب اپوزیسون ایرانی خارج از کشور است. احزابی که در همان دامی گرفتار شده بودند که رژیم برای آنها پهن کرده بود، یعنی رضایت دادن به رژیم فعلی برای جلوگیری کردن از سوریه‌ای شدن ایران! اما تحولات کنونی نشان از آن است که مردم هر گاه از احزاب و جریانها ناامید شوند، خود دست به اقدام خواهند زد. شاید این سرآغاز حرکت آنها برای تغییر رژیم باشد، اما اگر تصمیم بگیرند که یک بار و برای همیشه با استبداد دینی خامنه‌ای خداحافظی کنند، نه تنها منتظر آلترناتیو نخواهند ماند بلکه شاید دست به آلترناتیوسازی هم بزنند.

* کارشناسی ارشد روابط بین الملل

انصاف نا تمام، کودتای دروغین /مهرداد زمانی


کتاب های خاطرات دیگر به بخشی از ادبیات معاصر ایران تبدیل شده اند، بویژه در خارج از کشور که امکان انتشار بدون سانسور کتاب فراهم است و دست را برای فعالین و شاهدان حوادث ۴۰ سال حکومت جمهوری اسلامی باز می گذارد؛ حوادثی که تقریبا به تمامی از معبر استبداد می گذرد.
برای مورخان آینده حتما کتا ب های خاطرات منابع بسیار معتبرتری از “تاریخ و تقویم ها” جعلی هستند که توسط ارگانهای امنیتی ساخته و پرداخته می شوند.
در میان کتاب های خاطرات منتشره که بیشترهم به فعالین “چپ” ایران تعلق دارند، برخی جنبه روایی که خاص این قبیل کتاب هاست را با وجه ادبی آمیخته اند و باین ترتیب به کتاب ارزش بیشتری بخشیده اند.
“قطره در عسل”- نامی که از یک ضرب المثل روسی گرفته شده- و توسط شیوا فرهمند راد- بقول خودش”کادر نورچشمی” حزب توده- نوشته شده و اخیرا توسط انتشارات اچ اند اس روانه بازار کتاب شده؛ از نمونه های نادر این قبیل کتاب هاست که “انصاف” را تقریبا تا اواخر کتاب حفظ کرده است. شخصیت پردازی کتاب سیاه و سفید نیست. نویسنده به روال غالب نویسندگان خودشان را در هیئت” قهرمان” ندیده و در باره دیگران هم اظهار نظر قطعی اعم از مثبت ویا منفی نکرده است. کتاب، انسان ها را در متن حوادث هولناک تاریخی می بیند و درمتن جامعه معنایشان می کند. امری که شاید از تاثیر همنشینی طولانی با احسان طبری ناشی شده باشد و خلق و خوی فیلسوف نرمی را منعکس کند که گرفتار روزگاری دژخیمی شد.
کتاب – انگار مانند چرخش قطران در عسل- در سه زمان متفاوت روایت می شود: زندگی نویسنده از ایام کودکی- دوران فعالیت سیاسی در ایران- روزگار مهاجرت در شوروی سابق و سوئد. خواننده بین گذشته و حال و آینده می گردد و سرنوشت جوانی آرمانی را ورق می زند که از اوج امید به قعر فاجعه فرو افتاده۰ مهندس جوانی، هنرمند و شیفته سینما و شعر و موسیقی که از خطر دستگیری و شکنجه گریخته، به هزار بدبختی خود را به سرزمین آرزوها” رسانده و بدستور”رهبری حزب” مجبور به کاردر کارخانه های کهنه ” سوسیالیسم واقعا موجود” شده است.
روایتی چنین با ساختاری رمان مانند، سه منظر بر خواننده می گشاید: دیروزی که به انقلاب منجر شد- چند چون زندگی واقعی در اتحاد شوروی- و فرارو فرود در کشور پیشرفته سرمایه داری چون سوئد.
کتاب خشک و یکدست هم نیست و شعر و سینما و عشق فضای تیره مبارزه سیاسی در فضای جمهوری اسلامی و زندگی در کشور رویاها- شوروی- را کمی قابل تامل می کند. مقایسه زندگی وکار که در سطور کتاب موج می زند، بی توضیح اضافی نشان می دهد که چرا آن نظام فرو پاشید و این سیستم باقی ماند.
نو آوری دیگر کتاب یاد آوری سرنوشت کسانی است که د رهر بخش از انها نام برده شده است و از کنا رهم قرار دادن آنها سیاهه بلندی از جانباختگان، اعدامیان، زندانیان و تبعیدیان بدست می آید.
“قطران در عسل” ۵۷۵ صفحه است و “انصاف” تا صفحه ۵۱۰ یعنی فصل ۹۱ کتاب ادامه دارد. حالا نویسنده از جهنم شوروی جان بدر برده و د ربهشت سوئد زندگی از سر گرفته است.زاویه نگاه ناگهان عوض می شود و از مشاهدات نویسنده به شنیده ها و خوانده های او در باره سرکوب حزب توده و “کودتای دروغین ” و سازنده این دروغ می رسد.در صفحه ۵۱۱ ” بازجوی به آذین هویت این شخص را برای به آذین فاش” می کند. نویسنده نمی داند و یا نمی نویسد که ” بازجوی به آذین” جلاد بیرحمی است بنام “برادر مجتبی” که نام کاملش “مجتبی سواد کوهی” است. همان سر بازجوی پرونده حزب توده که نورالدین کیانوری چند بار از او در نامه های بعد از زندانش نام برده است. و هیچ توضیحی نمی دهد که چرااین سربازجو هویت شخصی را برای به آذین زندانی فاش می کند که:” او بود که داستان توطئه کودتا را سرهم کرد…”
برای اطلاع بیشتر خواننده ذکر این نکته ضروری است که بر اساس اسناد متعدد موجود، بعد از دستگیری گروه اول رهبران حزب توده در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ و اعمال شکنجه در نوروز همان سال یعنی یک ماه ونیم بعد به کودتائی در زیر شکنجه اعتراف گرفته شد که قرار بود در ۱۴ فروردین بااشتراک شوروی و آمریکا به انجام برسد که البته سراپا دروغ بود.
نویسنده منصف “قطران در عسل” که همه اموربا کنجکاوی می کاود از خود نمی پرسد:
-چگونه ممکن است کودتایی بعد از دوماه عملی شود، درحالکیه تقریبا همه رهبران اصلی حزب در زندان هستند؟
-شخصی که سر بازجو نام او را برای به آذین” فاش ” کرده و تنها سمتش خبرنگار روزنامه مردم بوده چگونه می توانسته از این کودتای حیرت آور با همه جزئیاتش اطلاع داشته باشد؛ د رحالیکه دبیر اول حزب و اعضای هیئت سیاسی هم بی خبربوده اند؟
-….دهها سوال مشابه.
نویسنده ی تا اینجا منصف نه تنها به این پرسش ها نمی پردازد، بلکه برای رعایت انصاف به منابع دیگری که د رباره”کودتای دروغین” منتشر شده اند، کمترین اشاره ای هم نمی کند. علاوه بر مطالب متعددی که در پیک نت و منابع دیگر در باره “کودتای دروغین” منتشر شده، منبع دست اولی از چند سال پیش د ردستر س عموم است. در کتاب” نامه هایی به شکنجه گرم” نوشته هوشنگ اسدی شرح مفصلی در باره این ماجرا داده شده است. نویسنده کتاب” قطران در عسل” هم دو بار ازاین کتاب بعنوان منبع استفاده کرده است. اما در مورد کودتا تنها منبعش سخنان سر بازجوی جنایتکاری است که معلوم نیست چرا چنین رازی را در سلول برای”به آذین” فاش کرده است؟ آیا با توجه به مواضع به آذین که بعد ازآزادی در کتاب” از هر دری” برای همگان روشن می شود، قصد دستگاه امنیتی این نبوده است که دروغی را از زبان” به آذین” منتشر کنند تا بر راز اصلی کودتا پوشش بگذارند؟
وآخرین پرسش شاید این باشد که نویسنده منصف “قطران در عسل” چگونه از سخنان سر بازجوی مخوف بعنوان منبع استفاده می کند و از شرح مفصل قربانی همان بازجو تن می زند.
و با همه اینها” قطران در عسل” کتابی متفاوت و خواندنی از سرگذشت نسل بزرگ آرمانی است که قربانی سیاست غلط حزب توده و اتحاد شوروی شد. ایکاش صفحه بندی کتاب هم مانند جلد آن حرفه ای بود و به ماندگاری کتاب کمک بیشتری می کرد.

قاصدک های بی خبر مجموعۀ اشعار/رضا اغنمی

نام کتاب: قاصدک های بی خبر
نام شاعر: بهرام غیاثی
ناشر: نشر مهری. لندن
چاپ اول: ۱۳۹۶– ۲۰۱۷. لندن

 

درعنوان “درباره نویسنده” بیوگرافی کوتاهی از سراینده دفتر آمده است که:« دکتربهرام غیاثی متولد تهران و دانش آموخته رشتۀ مهندسی ازدانشگاه واشنگتن (سیاتل) و امپریال کالج لندن و همچنین رشتۀ حقوق بین الملل ازدانشگاه لندن می باشد. اودر رشتۀ حقوق بین الملل تدریس وپژوهش می نماید. این مجموعه گزیده ایست از اشعار او که در سه دهه گذشته نوشته شده است».

 

دفتر شامل ۳۴ عنوان با سروده های پرمحتوا درنود برگ منتشرشده است.

قطعاتی از سروده های این دفتر و فشرده ای از برخی ها را جهت معرفی برگزیده ام.
نخستین برگ ازسروده های این دفتر عنوان: «و زندگی پرپر می شود»:

شکوفه های صورتی گیلاس/ همه پرپر می شوند/ و قاصدک های پُر خبر، / ازهمه جا، بی خبر می شوند./ سینه های پُر حرارت یار/ سرد همچو سنگ مرمر می شوند/ و شعله های سرکش عشق، / تلی ز خاکستر می شوند / دیرینه آشنای من / همچون غریبه ای رهگذر می شود./ و سپیده دم فردای من / نیامده، روانه راه دگر می شود. / سایۀ همیشه در کنار من، / همچو گمشده ای، در به در می شود، / و زندگی، همچو پروانه ای سپید، / ناگهان، بی اثر می شود».

دومین سروده، همه پرسش است در سه برگ و عنوان «بود ونبود» برپیشانی دارد :

«آغاز قصۀ من،/ آخر بگو کجا بود، / بودن یا نبودن؟ / سرمنشاء وجودم، / آری بگو کجا بود، / بودن یا نبودن؟ /
مولود هستی من،/ قاصدک کجا بود،/ بودن یا نبودن؟/ تندیس خاک من، / خاکِ ره کجا بود، / بودن یا نبودن؟/ همتای سایۀ من،/ خاموش در کجا بود،/ بودن یا نبودن؟/ . . . . . . . . . . . . . . . . . … اهریمن وما ومن،/ رمیده از کجا بود / بودن یا نبودن؟/ آخربگو کدامین،/ در خانۀ خدا بود / بودن یا نبودن؟ ».

وجود، پنداری ادامۀ بود ونبود است و یادآور سروده پرآوازۀ شکسپیر. و تداوم ابهام در استورۀ آفرنیش!
«وجود،
قصۀ مُبهم بود و نبود:
قصۀ پرواز در بی نهایت، و حدود؛
قصۀ کورانۀ پرستش و سجود؛
قصۀ کنکاش بی نتیجه و سود؛
قصۀ پاره افکار بی تار و پود؛
قصۀ لحظه های پُر ز نور و انتهایی کبود؛
قصۀ آمدنی و رفتنی دیر و زود».

در عنوان «قصه ی وجود» باز بودن و نبودن و انگیزه های وجود، بود ونبودِ دنبال می کند. می داند نه پاسخ دهنده ای هست و نه پاسخی که پرسشگر سمجی مثل سراینده را قانع کند! رهرو راه جستجوگران گذشتۀ تاریخی ست. جز پرسیدن و دور هستی گشتن و چرخیدن باز پرسیدن و پرسیدن از کی و از که؟
آغاز قصه ی وجود:
« باردیگر غرق دراین قصۀ بود و نبود،
بار دیگر عاجز از این قصۀ رمز وجود،
بار دیگر بی جواب این قصۀ آخر چه بود؟

باز می پرسم که این آمدنم،/ امر که بود؟/ باز می پرسم که این خسته تنم / نقش که بود؟/ . . . . . . . . . . . . . . . . / باز می پرسم که آیا او دراینجا، هست ونیست؟».

در عنوان|: «سلام بر تاریکی»، شاعر با سیری درتاریخ گذشتۀ کشور، هجوم چپاولگران و میراث های شوم آن هارا یادآور می شود. پنداری مرثیه ایست بربامسرای وطن خواب رفته درتاریخ و، غوطه وردر فرهنگ جاهلیت طاعت و بندگی. لطفا این سروده را به دقت بخوانید :

«سرگذشت ما، سلام برتاریکی و/ بدرقۀ جهان پُر از نور[جور] بود./ سرگذشت ما انفجار عربده ها و/ پیروزی حامیان زور بود/ سرگذشت ما، مرگ اندیشه ها و/ تولد دیدگان کور بود. / سرگذشت ما، فاتجه ای برآدمیت و / ظهور دودمان تیموربود./ سرگذشت ما، رهایی دد صفتان و/ اسارت مردمان غیور بود./ سرگذشت ما، سلطۀ عامیان و/ عُزلت مردان فکور بود./ سرگذشت ما، پوزخندی تلخ به تاریخ و/ رُجعت به مآمون ومنصور بود/ سرگذشت ما، غروب عدل وعدالت و/ سپیده دم آمران دستوربود/ سرگذشت ما، قصۀ شیون و زاری و/ هجرت جاودان سرور بود./ سرگذشت ما، پیروزی یآس برامید و/ بُهت مادران دیده به گور بود./ سرگذشت ما، ورشکستگی فضیلت و/ آغاز قُصور بود./ سرگذشت ما، حراج جسم وجان و/ رونق نا جوانمردان شرور بود./ سرگذشت ما، خوش آمد به مکتب شُعار و/ آتش به بوستان شعور بود./ سرگذشت ما، تبعید علم ودانش و/ تحسین جاهلان مُزدور بود/ سرگذشت ما، سنگسار حق و حقوق و/ حاکمیت آذمیان مهجور بود./ آری / سرگذشت ما، پرواز کبوتران پر سپید و/ یورش هلاکو و تیموربود».

نیلوفر، شعر عاشقانه و دلنشین است که خواندنش، لحظاتی خواننده ی پا به سن را دردنیای رؤیائی و شیفتگی های عاشقانه، در کوچه پسکوچه های خلوت و گرد وغبارگرفته جوانی زیرسایۀ مهتاب می چرخاند!

نیلوفر:

«تو ببداری/، توی خواب، / همه جارا رو رنگ نیلی می بینم،/ سرظهر، وقت نماز،/ سایه ها رو رنگ نیلی می بینم./ تو کوچه،/ توی حیاط، / غنچه ها رو رنگ نیلی می بینم. / تو غبار،/ تو خاک و باد،/ هاله ها رو رنگ نیلی می بینم./ تو زمستون،/ تو بهار،/ ابرهارو رنگ نیلی می بینم./ تو بیابون،/ توی دشت،/ لاله ها رو رنگ نیلی می بینم./ نمی دونم، نمی دونم که چرا،/ هرکجا سر می زارم،/ باردیگه نیلی رو خواب می بینم».

باز پرسیدم

هزاره بارپرسیدم،/ که چیست درتاروبود بود ونبود؟/ هزاره بارپرسیدم،/ که چیست، درضمیر کُفر و عُصیان و سُجود؟/ هزاره بارپرسیدم،/ که چیست، مقصود از بازی سپیده دم و غروب کبود؟/ هزاره بارپرسیدم،/ که چیست، در کمانۀ ماه و بستر رود؟ / هزاره بارپرسیدم،/ که چیست این خنده ها و گریه ها وسکوت؟/ هزاره بارپرسیدم،/ که چه رازی است پنهان، درنهان وجود».

سروده های این دفتر با عنوان «زندگی» و با ان پیام به پایان می رسد :
«آری
زندگی، همچو قاصدکی بی خبر،
گذر کرد ورفت» .

حس ودرک هستی شناسی درگستره ی عقل و احساس، و تکاپوی اندیشمندان جهان درحل این معضل، دربیشتر سروده های دفتر، خواننده را با افکار شاعری متفکر آشنا می کند.

جستجویی درمبانی تاریخی ولایت فقیه/رضا اغنمی

نویسنده: محمدحسین صدیق یزدچی
پاریس: ۱۳۹۶ – ۲۰۱۷
چاپ: باقرمرتضوی ( آلمان)

کتاب شامل : بجای پیشگفتارو بخش اول و دوم است.

نویسنده درسرآغاز گفتارش با نگاهی انتقادی باعنوان« بجای پیشگفتار» برآمدن «ولایت فقیه» با ضابطه های اسلامی برمحوریت نقش ربوبی «امام» و نایب امام را مطرح می کند. خواننده ازگشودن فصلی تازه از بازخوانی فلاکت های ملتی درمانده و «درانتظار ناجی»، پژوهش های نویسنده را با علاقه دنبال می کند.
از یادآوری و خواندن برخی رفتارهای همگانی که نویسنده به درستی آورده، خواننده اندکی حیرت زده وگیج می شود. وقتی به فکرش می رسد که خود درمیان همان انبوه جماعتی بوده که شعارسرنگونی می دادند. یا بین آن عده که به تماشای عکس “نادیدنی” امام درماه، ایستاده ولی جرآت نداشت بگوید من چیزی نمی بینم! شرمگین درخود فرو می رود و می خواند:
«این سقوط تاریخی که درحاکمیت «ولایت فقیه» تحقق یافت،عقب گردی بود که عناصر تباه و پنهان تاریخی چهارده قرنی این سرزمین را آشکار گرداند».
نویسنده اهداف استبدادی ومادی حکومت ولایت فقیه را درنهایت صداقت و تیزبینی می شکافد. با استناد به دیدگاه های متفاوت وچه بسا متضاد فقها دربستر تاریخی، ازچند دستگی مجتهدان شیعه واختلاف نظر آنان سخن می گوید.
براین باور است که ولایت فقیه خمینی، به استناد آیات قرانی ست:
«توجه من دراین پژوهش برمبنای آموزه های قرآنی ست که آن سند نخسین دین اسلام است و آنگاه براصول اعتقادات تشیع مکث می کنم که برامر سیاست و حکومتگری تکیه می کند و به دنبال پیدایش حکومت فقیهان شیعی یا همان
ولایت فقیه را بازتاب بی چون وچرای راه و روش محمد پیامبر و آموزه های قرآن ونظام دینی قدسی مآب شیعی می بینیم».
ازپیدایش مکتب های گوناگون اسلام :
«که دوقرنی بعد از صدر اسلام و حیات محمد پیدا می شوند» سخن می گوید.
وسپس با اشاره به خیزش ها و مبارزات گذشته:«تلفات و ویرانی دوانقلاب» [انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن ۵۷] در نهایت صداقت براین باوراست که در جامعه هرگونه دین وایمان:
«واعتقادات را در حوزه خصوصی یعنی فقط و فقط در وجدان فردی و پنهان انسان ها منحصر داریم».
خواننده را می کشاند در وادی این اندیشه:
برما چه رفته که هنور هم در پس چهار دهه ای که از فاجعِۀ سقوط گذشته است، معلوم نشده چگونه ملتی با تجربۀ انقلاب بزرگ مشروطیت، در آستانه آشنائی با مدرنیته، در سیاه چال زندگی گذشته ها غلتید و چه مشتاقانه درمرداب فرهنگ جاهلیت فرو رفت!

بخش اول: جستجویی درمبانی تاریخی ولایت فقیه

پژوهشگر، با اشاره به جهان نگری شیعه که “قدوسیت و ربوبیت” عنصر ذاتی آن است و دروجود حضرات پیامبر و علی و فاطمه و اولادشان نهادینه شده، درمذهب شیعه تجلی پیدا کرده است را مهمترین عامل:
« زوال های پی درپی تاریخی جامعه ایران» معرفی می کند.
دراین که تقدس شیعه گری وستایش امامان بخشی از بنیادهای فکری وایمانی مردم شده و هرگونه راهِ های تفکر و اندیشه گری و حرکت های نوپای ترقی داخلی وخارجی را روی مردم بسته جای تردید نیست. ویران کردن مدارس نوپا در دوران دگرگونی های قرن گذشته درکشور، توسط طلاب مذهبی به فرمان ملایان درتبریز و فرار شاد روان رشدیه از دست اوباشان عمامه دار از شهر به جرم دایرکردن مدرسه وتعلیم و تربیت اطفال، نمایش ننگینی ازقدرت تخریبی و ویرانگر ملایان درتاریخ مستند و ثبت شده است.
پژوهشگز با درایت کامل، سیاسی بودن دین اسلام، به ویژه مذهب شیعه را با تکیه به رخدادهای مستند تاریخی به درستی توضیح می دهد:
«مذهب شیعه درتمام گرایش های آن: زیدی، اسماعیلی، اثنی عشری و غیره ذاتا سیاسی ست. تاریخ روحانیت شیعی نشان می دهد که ملایان ایران درهمیشۀ تاریخ نشان ازدین ورزی و قدسی جوئی به عنوان ابزار دسترسی به قدرت سیاسی یا مشارکت درقدرت حکومتی بهره گرفته اند».
درتأیید این بازخوانی مستند وتکرارش پس از قرن ها، به سال یکهزار وسیصد و پنجاه وهفت، غفلت وخوابرفتگی های ملی دیگری رقم خورد که تازگی نداشت. پس از سلطنت پنجاه و هفت سالۀ پهلوی ها درکشور، با درنظر گرفتن همۀ مشکلات وناهنجاری ها، پیشرفت های بیسابقۀ تاریخی هماهنگ با تمدن جهانی دنبال می شد که برآمدن حکومت اسلامی آزمون سیاه و فاجعه باری شد از انجماد فکری سنتگرایان مذهبی و از طرف دیگر، اهداف نهایی ملایان را عریان کرد. گسترش بیسابقۀ فساد و فحشا، تاراج اموال عمومی، خفقان و زندان وچوبه دارهای سیار، فصل تازه ای از استبداد مذهبی قرون وسطای کلیسا را درخاطره ها زنده نمود!
نوبسنده با تمیز این دگرگونی هاست که به صراحت اعلام می کند:
«روحانیان وفقیهان یا مجتهدان واذناب ایشان مثل پیشنمازان مساجد یا واعظان یا مسئله گویان یا دعاخوانان یا متولیان امام زاده ها و غیره، نیرومندترین ومؤثرترین عامل بقای موهومات و خرافه پرستی دینی و مانع رشد عقلائی ایرانی بوده و هست».
ذهن آشفتۀ مردم انباشته با موهومات بود که خمینی را درماه دیدند. با اطمینان به خرافه پرستی جامعه بود که همو، با دست پُر وارد میدان شد. ازاندوخته های مذهب در اذهان موریانه ای و پایگاه قدرتمند عوام آگاهی درستی داشت. لغزش های قدرت حاکم را به درستی ارزیابی کرده بود. دریافته بود که آزادترین قشرجامعه پیروان مسجد و منبر و سینه زنان همیشه گریانند. در زمانه ای که ساواک، درتعقیب و بازداشت کتابخوان ها به ویژه دانشجویان بود، در مساجد و نشست های مذهبی هرگونه اظهار نظرهای ناروا و بدگویی های مغرضانه از حکومت ومقامات دولتی با آزادی کامل درجریان بود. عجبا که از نظرگاه سنتگرایان سیاه اندیش سرانجامِ هرگونه اصلاحات بنیادی کشور، به ترویج فحشای جامعۀ مسلمان تعبیر و تفسیرمی شد! خمینی بااعتماد به این نهادها و تفکرات جاهلیت بود که در فردای ظهور تصویرش درماه! برگ برنده را زمین زد و از شاهکار کهن آخوندی پرده برداشت و بی کمترین پروایی گفت :
«اقتصاد مال خراست!».
طلم وستم بیسابقه حکومت اسلامی، نا چیز شمردن قوانین مدنی، تجاوز به مال و ناموس مردم، کشتار انبوه بی پناهان به ویژه قتل عام زندانیان به بند کشیده شده وراه افتادن سبعیت فرهنگ سیاه باستانی، تلنگری بود برای بیداری جامعه، حتی عوام، پاک ترین باورمندان عدل خداوندی را تکان داد.

پژوهشگر، با آگاهی و شناخت ذات پیشوایان مذهب که درکسوت ملایان، ازقرون گذشته، با داشتن هرگونه امکانات مادی و معنوی پیشگام وهادی جان و روان اکثریت هستند؛ با توضیح نقش «ولی» درجهان نگری شیعه با توجه به آیۀ قران « . . . والله ولی المؤمنبن . . .» ۳/۶۸» معانی تفسیری کلمه ولی را یادآور شده می نویسد آن ولی که :
«معادل «وصّی» یا وارث «بالاستحقاق پیامبر» هم ریاست و حکومتگری او وهم وجه قدسی وی و هم نقش مفسر شریعت و ادامه دهندۀ نقش پیامبری محمد را القا می کند. اما «اولیا» که از ولایت ناشی می شود، با گسترش تصوف به مؤمنان راستینی اطلاق می شود که سر درسودای ایمان به الله دارند».

در مبانی اعتقادی شیعه کدامند؟

مسئلۀ بنیادی و ریشۀ ایمانی شیعه را دراسلام شرح می دهد:
«شیعۀ امامیه الهیات خودرا درباب جایگاه ومقام علی و دوفرزند پسراو، حسن وحسین و پسرو نوادگان حسین تا امام غایب مهدی موعود که فرزند فرضی و ناپیدای حسن عسگری تلقی می شود وجمعا دوازده تن امامان شیعی اند»، نهاده شده است. سپس با نگاهی ژرف مفهوم عترت را برای خوانندگان توضیح داده می دهد.

درعنوان «پدیدۀ غیبت امام» سنگ چرخشیِ بقاء تشیع».

بااشاره به نخستین:
«کشمکش های خونین قرن اول و دوم هجری میان بازماندگان خاندان های قریش [بنی هاشم و بنی امیه] درجهت تصرف قدرت سیاسی اسلام»، گفتمان بسیار مهم جالبی ست که پژوهشگر با صبرو حوصله، تاریخ پرتلاطم زمانه و جنگ وجدال های مرسوم اقوام جامعۀ عشیرتی را برای امروزیان روایت می کند تا، در پس چهارده قرن پایه های جنگ قدرت در اسلام را بکاوند و بشناسند. ریشه های ایمان به نبوده ها و نشدنی ها را دریابند. و تمیز رابطه های گذشته و حال، و تغییرات زیستگاه هارا. دربستر همین روایت های مستند راوی ست که مفهوم غایی : « بقاء تشیع» درآینۀ ذهن جان می گیرد و گستردگی مکاتب اوهام و فلاکت های تاریخی، درشک وتردید همیشگی با بیم وهراس، در گیجی “افسانه”ی نهایی جنگ های هفتاد و دو ملت، تا فرو رفتن درسیاهچالۀ جهل و تباهی و سیاهی ها!
درزمانه ای که تمدن جهانی در راه کشف کهکشانهاست، منادیان خیالاتی وهمیشه معتاد به اوهام بهشت وجهنم، علت وقوع زلزله و خشکسالی را، در تارموی دختران و مانیکور زنان و چشم نا محرمان دانسته، جهل و سیاهفکری خود را با بوق وکرنا اعلام می کنند! شگفتا که دردوران رواج چنین فریبکاریهای منبری، رهبر مسلمین جهان! بی اعتنا به دادخواهی چند خانوادۀ شاکی، قاری قرآن بچه باز را مقابل دوربین خبرنگاران بغل می کند و می بوسد!

پژوهشگر، با بررسی زوایای ساختاری تشیع از:

«تعریف حدیث. خاندان نوبختی .«غیبت امام». چگونه شیعۀ امامیه را بقای تاریخی می بخشد. مسلۀ غیبت چگونه می آغازد؟. نیابت امام غائب یا اجتهاد عامل بقاء وتداوم تشیع . تعریف حدیث. اصولیان و اخباریون. نیابت عامه ونیابت خاصه. در بخش دوم: تشیع آئینی. «اسطوره ای» وفراتاریخی و مبانی نظری تئوریک تشیع. مفهوم «زمان» در بینش شیعی. مفهوم زمان در بینش مدرن» را به دقت مورد بحث قرارداده با یادآوری حوادث تاریخی، این پیام را صادقانه با مخاطبان درمیان گذاشته که:
هدف بنیادی حکومت ولایت فقیه، نبرد با مدرنیته وپناه بردن به آغوش دوران جاهلیت است و بس!
کتاب به پایان می رسد.
پژوهش این کتاب پرمایۀ دینی — تاریخی، امانتداری و شایستگی نویسنده را توضیح می دهد. با احترام از زحمات ایشان، مطالعۀ این کتاب با ارزش را به دوستان و علاقمندان توصیه می کنم.

«زنده باد میهن» /مینا استرآبادی

باز هم صفحه چهره‌‌نما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نوزدهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…

 

زنده باد میهن

آلفونس دوده در سال ۱۸۴۰ در خانواده ای مرفه در جنوب فرانسه زاده شد و از هفده سالگی کار نوشتن را به طور جدی آغاز کرد. دیوان “زنان دلداده ” ی او که در هژده سالگی اش منتشر شد، با چنان اقبالی مواجه شد که ستون ادبی روزنامه ها را در اختیارش گذاشت.
اما دوده شهرت جهانی اش را مدیون مجموعه داستان ” نامه هایی از آسیاب من” است، او در این داستانها با نثری روان و دلنشین و با چاشنی طنز زندگی مردم زادبومش را به تصویر کشیده است.
نخستین رمان دوده، در سال ۱۸۶۸ و با عنوان لوپتی شوز Le Petit Choose منتشر شد، او در این کتاب بیش از پیش توده ی مردم را به خوانندگانش شناساند و پس از آن بود که در روزنامه های معروفی چون فیگارو Figaro مشغول به کار شد. رمان لوپتی شوز در کنار روایت داستانی و تخیلی اش زندگی نامه ی دوده را هم روایت می کند، این کتاب شرحی ست از خاطرات کودکی او ، از کوچ و تغییر محیط خانوادگی تا خاطرات دوران مدرسه و کار مشقت بارش در کارخانه ذوب فلزات.
آلفونس دوده تصویرگر زبردست مصائب مردمان تنگدست جامعه بود، نگاه حامیانه ‌ی او به این قشر محروم و به نقد کشیدن اقویا و ثروتمندان بسیار مشابه نگرش چارلز دیکنز است. روح حساس او در برابر بی عدالتی ها می شورید و نمایشی ادیبانه و جاودان از آنها ارائه می داد.
داستانهای کوتاه دوده در زمره ی آثار ادبی برجسته ی جهان به شمار می روند، داستانهایی که با زبانی روان و بی تکلف، و با پرداختن به امور هر روزه خواننده را به مسائل انسانی و روحیات میهن پرستانه متوجه می کند و بر لزوم پرورش بینش و فکر پافشاری می کند.
داستان کوتاه آخرین درس از مجموعه داستان” قصه های دوشنبه” یکی از مشهورترین آثار اوست ، این داستان از زبان کودکی روایت می شود که طی سالها به اهمیت زبان مادری و ارزشهای فرهنگی و اخلاقی سرزمین خود پی نبرده است، ولی اشغال میهنش توسط نیروهای دشمن و سخنان تکان دهنده ی معلم او را به شدت متاثر می کند. این داستان از سادگی و زیبایی خاصی برخوردار است و روش ویژه ی آلفونس دوده را در داستان نویسی نشان می دهد.


 

زنان زیبارو در قفسهای زرین

گوستاو کلیمت در زمستان سال ۱۸۶۲ در حومه شهر وین و در خانواده ای فقیر و پرجمعیت زاده شد، او دومین فرزند یک زرگر فقیر بود که از زادگاه اصلی شان ، بوهم، کوچ کرده و در اتریش مقیم شده بود. گوستاو از نوجوانی مدرسه هنرهای کاربردی وین رفت و در همان سالها بود که به همراه دیگر هنرمندان به نقاشی دیواری روی آورد و سقف و دیوار بسیاری از ساختمان‌های عمومی‌وین را نقاشی کرد. او بعدها از تلفیق شیوه ی نوین نقاشی و کهن گرایی سبک و سیاقی را سامان داد که طرفداران بیشمارانی مجذوبش شدند.
گوستاو به دلیل شغل آبا و اجدادی اش در قلمزنی روی فلزات گرانبها شیفته ی نقش آفرینی بر این عناصر طبیعی بود و ترکیب‌بندی موزون رنگ‌ها و اشیاء، خطوط ظریف در عین استحکام، پی‌ریزی یگانگی کارهای اوست.
کلیمت در سال ۱۹۰۰ تابلوی «فلسفه» را در نمایشگاهی ارائه داد ، اثری که به عقیده ی دانشگاهیان اروتیک و مهمل خوانده شد و از جانب بسیاری مطرود و منفور به حساب آمد. اما او در برابر این انتقادها و بلواها کوتاه نیامد و تابلوهای بعدی اش را با جسارت بیشتر و برهنگی گستاخانه تر به معرض دید گذاشت. او در تمام این نقاشی ها هم به نقاشی‌های مذهبی گرایش داشت و هم به هنر یونان و اسطوره‌شناسی.
کلیمت پس از یک دوره ی طولانی کشمکش با دانشگاهیان، به دوره ی طلایی نقاشی اش وارد شد. او در این برهه پرتره ی زنان ثروتمند وسرشناس وین را با زبان نماد و تمثیل ترسیم می کرد. زنانی که چون پرندگانی اسیر قفسهای طلایی و مدفون زیر آبشار ثروت و جواهر تصویر می شدند.


 

الهه اغوا

در سالگرد در گذشت آوا گاردنر، هنرمندی که او را ” ملیح ترین موجود روی زمین ” لقب داده بودند، مروری گذرا می کنیم بر او و آثارش.
او در زمستان سال ۱۹۲۲ به دنیا آمد، در میان خانواده ای شلوغ و پر جمعیت از گارگران کشاورز و در ایالت کارولینای شمالی؛ او در محیطی آکنده از نداشتن ها و مصائب لاجرم زندگی فقرا، و به دور از هیجان و سودای هنر با پدیده های زندگی آشنا شد . با این همه اما زیبایی به واقع ناب او ، به همراه جادوی دوربین و ثبت تصویر، به مددش آمدند تا او مسیر زندگی اش را به کل در راهی دیگر ببیند . او که، برای دیدار خواهرش به نیویورک سفر کرده بود در برابر دوربین شوهر خواهر عکاسش نشست؛ عکس او هم در آتلیه ی عکاسی مورد توجه استعداد یاب های هالیوود قرار گرفت تا او در همان سال با یکی از معتبرترین کمپانی های تهییه کننده ی فیلم قرار داد ببندد و از سال ۱۹۴۱ در استخدام شرکت معروف مترو گولدون مایر قرار بگیرد.
اوا، از پس چند تجربه ی معمول و نه چندان آشنا در فیلم های کوتاه و بلند، سرانجام در سال ۱۹۴۶ و با فیلم قاتل ها، سری در میان سرها در آورد و به جرگه ی سینماگران صاحب نام وارد شد. جالب تر از این دیده شدن اما تثبیت جایگاه او به عنوان زنی اغواگر بود که با زیبایی غریب و شخصیت واقعی او هم سازگار بود.بازی خوب اوا در این نقش، باعث شد تا او جایگاهش را به عنوان یک بازیگر حرفه ای مستحکم کند و بدل به هنر پیشه ای پرکار در سالهای پیش رو شود.
او در دومین گام، به بازی در نسخه ی سینمایی ” برف های کلیمانجارو ” رسید که بر روی داستانی معروف به قلم ارنست همینگوی ساخته و پرداخته شده بود. بازی روان گاردنر در این فیلم در جلد زنی که بیشتر از همه سعی بر زندگی شاد دارد و جز از شادی در ی چیز دیگری نیست، باعث شد تا اهالی مطبوعات اندکی با او مهربان تر شوند و پس از سالها، سوای از زیبایی، هنر او را هم در نظر آورند.
بازی ها و حضورمستدام چهل ساله او در عرصه سینما باعث شد تا او از جمله ی نام آشناترین زنان تاریخ هنر هفتم نام بگیرد و در فهرست برترین های انستیتوی فیلم آمریکا هم در نظر آورده شود. اوا در این فهرست، بیست و پنجمین زن تمام تاریخ سینما لقب گرفت و برای همیشه ماندگار شد.

بازارچه کتاب… مرد ناشناس در مهتاب/ بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

 

مهتاب

نویسنده: اسماعیل کاداره
مترجم: محمود گودرزی
ناشر: چترنگ
تعداد صفحات: ۸۶ صفحه
قیمت: ۱۰ هزار تومان

 

این داستان در آلبانی و در دوران حکومت کمونیستی «انور خوجه» می‌گذرد؛ دختری جوان به نام ماریان در شبی مهتابی از مردی جوان سؤالی می‌پرسد. چندی بعد که مرد نامزد می‌کند، همین سؤال ساده منجر به برانگیخته شدن سوءظن‌ها و حتی برپایی دادگاه‌هایی می‌شود که به وفور در جوامع استبدادزده دیده می‌شود؛ ماریان زیر بار تهمت و افترا به دفاع از خودش برمی‌خیزد…
اسماعیل کاداره نویسنده‌ای است برخاسته از دل استبداد. کاداره با تمام محدودیت‌های دوران حکومت انور خوجه با چنان ظرافت و زیبایی منحصربه‌فردی قلم زده است که نظیرش در طی تاریخ ادبیات به ندرت یافت می‌شود.
بزرگ‌ترین ویژگی آثار این نویسنده آلبانیایی، استفاده از تلمیح و استعاره به عنوان ابزار اصلی کارش است و همین ویژگی نوشته‌های او را در طی تاریخ همواره زنده نگاه می‌دارد. شخصیت‌های داستان‌های کاداره با مشکلات اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و تبدیل به اسطوره‌هایی فراموش‌نشدنی در دل تاریخ کتابخوانی مخاطبان خود می‌شوند.

تماس سرد و یازده داستان کوتاه دیگر

نویسنده: چاک پالانیک
مترجم: محمد مومنی
ناشر: نشر چترنگ
تعداد صفحات: ۱۵۶ صفحه
قیمت: ۱۴هزار تومان

 

این کتاب مجموعه‌ای است توام با رنج وو لذت که ذهن مخاطبان را درگیر روایت‌های خود می‌کند. چاک پالانیک نویسنده آمریکایی کتاب پرفروش «باشگاه مشت‌زنی»، در مجموعه داستان «تماس سرد و یازده داستان کوتاه دیگر» هم با روایت‌هایی که پوچی مرگ و زندگی را ترسیم می‌کنند، مخاطبان خود را وارد دنیایی می‌کند که فراز و نشیب‌هایش هم مایه عذاب آنها را فراهم می‌کند و هم خشنودی‌شان.
پشت جلد این کتاب می‌خوانیم: «هر فردی قدم پیش می‌گذارد تا دست کسی را بگیرد که دست کسی را گرفته که آن فرد هم دست کس دیگری را گرفته که آن کس دست دایی‌ام را گرفته و دایی‌ام دست من را گرفته است. این حادثه واقعاً اتفاق می‌افتد. شاید کلیشه‌ای به نظر برسد، اما دلیلش این است که کلمات باعث می‌شوند هر چیزی که حقیقت دارد، کهنه و پیش پا افتاده به نظر برسد. چون کلمات همیشه چیزی را که سعی داری بگویی، خراب می‌کنند.»

 

ادبیات فرانسه

نویسنده: جای دی. لاینز
مترجم: میثم پارسا
ناشر: نشر شَوَند
تعداد صفحات: ۱۶۸ صفحه
قیمت: ۱۲ هزارتومان

 

«ادبیات فرانسه» مجموعه‌ای است غنی، متنوع و گسترده که در آن نویسندگان پرآوازه‌ای چون رابله، مولیر، ولتر، هوگو، فلوبر، پروست و بکت با ذوق و قریحه‌ مثال‌زدنی خود آثار بی‌بدیلی را در عرصه‌ ادبیات جهان به نگارش درآورده‌اند.
نویسندگانی که با نبوغ خود و با خلق شاهکارهای بزرگ ادبی بر شکوه و عظمت ادبیات فرانسه افزودند و جایگاه ممتازی به آن بخشیدند. مواجهه با ادبیات فرانسه بی‌شک شناخت یکی از برترین حوزه‌های ادبی جهان است. چراکه خاستگاه مکتب‌ها و جریان‌های ادبی پرشماری است که بعدها در کشورهای دیگر نیز رواج یافتند و گستره‌ و سیطره خود را در افقی جهانی به نمایش گذاشتند.
اما غنای این مجموعه به‌ویژه از آن رو است که گرچه بخش مهمی از آن در درون مرزهای فرانسه به نگارش درآمده است، نویسندگان بزرگی را دربر می‌گیرد که در چهارگوشه‌ جهان قلم زده‌اند. از این منظر، این کتاب تلاشی است برای معرفی و نقد این سیر ممتاز ادبی که می‌کوشد مهم‌ترین آثار نویسندگان فرانسه‌زبان را بررسی کند و گستره و سیطره‌شان را در افقی جهانی به تصویر بکشد.
جامعیت و وسعت پرداخت «ادبیات فرانسه» تجربه‌ جدید و متفاوتی از مواجهه‌ مخاطبان فارسی‌زبان با ادبیات غنی و کهن فرانسه عرضه می‌کند و ما را با وقایع تاریخی و ادبی این حوزه‌ ادبی بیشتر آشنا می‌سازد. این کتاب که با نگاهی تاریخی-تحلیلی می‌کوشد به نیازهای پژوهشی و دانشگاهی پاسخ دهد، با استفاده از نمونه های ادبی مختلف و روایت هایی که در آثار منتسب به ادبیات فرانسه ذکر می‌کند، تجربه‌ای غنی را برای مخاطب به ارمغان می آورد.

مرد ناشناس

نویسنده: المور لئونارد
مترجم : سیامک دل‌آرا
ناشر: نشر پارسه
قیمت: ۲۸ هزار تومان
تعداد صفحات: ۳۰۲ صفحه

 

المور لئونارد در دوران نویسندگی خود بیش از ۴۰ کتاب نوشته است. بیشتر کتاب‌های لئونارد جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های آمریکا هستند. برخی فیلم‌های هالیوود مانند «کوتوله را بگیر»، «دور از دید» و «رامپانچ»، اقتباسی از رمان‌های او هستند. انجمن نویسندگان معمایی‌نویس آمریکا به وی لقب استاد بزرگ داده است.
نیویورک تایمز این رومان را «روایتی خلاقانه از داستانی که خواننده را در جای خود میخکوب می‌کند؛ داستانی به قلم بزرگ‌ترین نویسنده رمان‌های جنایی در زمان حال، شاید هم در طول تاریخ…» توصیف کرده و نیویورکر درباره این اثر نوشته است: المور لئونارد استاد روایت تصویری دقیق، جالب، وسوسه‌انگیز و درعین‌حال هولناک از دنیای تبهکاران آمریکا ترسیم می‌کند. واشنگتن‌پست هم این تعبیر را درباره او دارد: المور لئونارد، نویسنده‌ای اصیل که با رمان پرکشش خود، مرزهای ژانر جنایی را درنوردیده است. مرد ناشناس تصویری واقعی از جهانی کوچک است.

ساز و صحنه قدغن برای زن /مینا استرآبادی

همزمان با برگزاری جشنواره موسیقی فجر، یک بار دیگر بحث حضور زنان نوازنده بر روی صحنه بالا گرفته است، اساس یک‌قانون نانوشته، زنان نوازنده در برخی از شهرستانها، اجازه حضور روی سن را ندارند و بر این اساس تنها باید تماشاگر کنسرت باشند و اجازه نوازندگی یا همخوانی در کنسرت‌های عمومی شهرستان‌ها را ندارند.

در همی زمینه روزنامه شرق در گزارشی که در این باره منتشر کرده نوشته است:« زنان نوازنده پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند؛ معلوم نیست چه زمانی قرار است چراغ سبز برای آنها روشن شود. حلقه حضور بانوان نوازنده در شهرستان‌ها هر روز تنگ‌تر می‌شود و بر اساس یک‌قانون نانوشته آنها اجازه حضور روی سن را ندارند. بر اساس این قانون زن‌ها تنها باید تماشاگر کنسرت باشند و اجازه‌ای برای نوازندگی یا همخوانی در کنسرت‌های عمومی شهرستان‌ها به آنها داده نمی‌شود.
پیشتر علیرضا قربانی، خواننده ارکستر ملی قبل از اجرای کنسرت خیریه که در بهار سال جاری برگزار کرد، در اعتراض به حذف شش نوازنده زن گروهش گفته بود: «همه آنها خواهران خودمان هستند. این خانم‌ها در عرصه‌های زندگی کار می‌کنند و در اداره، کارخانه و در صحنه‌های اجتماعی مشارکت صددرصد جدی دارند. اینکه چطور می‌توانیم آنها را از موسیقی حذف کنیم، به نظر من یک‌مقدار برخورنده است و جای تفکر و اعتماد بیشتری دارد.»
سال گذشته هم سالار عقیلی، سرپرست گروه «قمر» در اولین اجرایش در اصفهان اظهار کرد: «اولین‌بار است که ما در اصفهان کنسرت برگزار می‌کنیم چراکه تلاش‌های گذشته ما به هدف نرسید، اما یک‌اتفاق نادر هنوز من را در شوک نگه داشته است چون من نتوانستم گروهم را کامل در اختیار داشته باشم. به من گفته شد که بانوان در اصفهان نمی‌توانند روی سن، بنوازند.»
محمد قطبی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد استان اصفهان در واکنش به ممنوعیت حضور زنان عنوان کرده بود: «وقتی از یک خواننده برای برگزاری کنسرت در اصفهان دعوت می‌شود، باید خودش را با شرایط اصفهان هماهنگ کند. تاکنون نیز این موضوع سبب بروز مشکلی نشده است، چراکه طبق آمار سال گذشته ۲۱۲ کنسرت در اصفهان مجوز اجرا دریافت کردند که از این تعداد، تنها بین ۱۰ الی ۱۲ کنسرت مربوط به گروه‌های خارج از استان و بقیه مجوزها متعلق به گروه‌های استانی بوده است.»
اما بعد از انتشار این مطلب گزارش‌های دیگری از جلوگیری از حضور نوازندگان زن در شهرستان‌ها انتشار یافت. هرچند جرقه اولیه آن از اصفهان زده شد اما ایسکانیوز به نقل از حسین علیزاده – نوازنده تار و آهنگساز – از شیوع این مسأله در بسیاری از شهرستان‌ها خبر داد: «در گذشته تنها در چند شهر، خانم‌ها اجازه حضور روی صحنه نداشتند اما در حال حاضر تقریباً در بسیاری از شهرها گفته شده در گروه، نوازنده خانم نباشد. اخیراً در کنسرتی که با گروه هم‌آوایان در گرگان اجرا کردیم نیز این مسأله مطرح شد و این رویکرد در طول زمان، منجر به حذف بانوان از عرصه موسیقی می‌شود. همه اعضای گروه، با موسیقی زندگی می‌کنند و از این راه امرار معاش می‌کنند. در این شرایط، هم مسأله اقتصادی مطرح است و هم مسأله معنوی.»
این خبرگزاری همچنین از ادامه این روند در ۱۳استان کشور خبر داده است: «برخی از تهیه‌کنندگان موسیقی و موسیقیدانان گفتند که چندوقتی است بر‌ اساس یک قانون نانوشته حضور زنان نوازنده در اجرای زنده موسیقی در بعضی شهرها از قبیل اصفهان، تبریز، ارومیه، زنجان، گرگان، تمامی شهرهای استان خراسان، برخی از شهرهای خوزستان و … ممنوع است و گروه‌های موسیقی اجازه استفاده از هیچ نوازنده زن یا همخوان زنی را در گروه ندارند.»
با این‌حال حذف زنان از گروه‌های موسیقی موضوعی نیست که مورد قبول دفتر موسیقی وزارت ارشاد باشد. پیروز ارجمند، مدیر دفتر موسیقی وزارت ارشاد در نخستین نشست مطبوعاتی خود به پیگیری این موضوع اشاره کرده و گفته بود اقداماتی در حال انجام است.
او با بیان اینکه “اینها زنان، مادران و دختران سرزمینمان هستند”، افزود: «این نوع تفکیک جنسیتی و مستثنا‌کردن زنان، با سیاست‌های وزارت ارشاد منافات دارد و اگر در شهرستان‌ها زنان برای حضور روی سن مشکل دارند، مربوط به دیدگاه وزارت ارشاد نیست بلکه در ارتباط با نهادهای دیگر است. به همین دلیل ما به‌دنبال شنیدن سخنان آنها هستیم و می‌خواهیم بدانیم بر اساس کدام مستندات جلوی شرکت زنان در گروه‌های موسیقی گرفته می‌شود. مثلا اصفهان از جمله استان‌هایی است که به‌صورت مستقیم و علنی بیان کرده که از حضور زنان روی سن جلوگیری می‌کند. »
او در ادامه، جنبه دوم حضور زنان در موسیقی را فعالیت در گروه‌ها و در کنسرت‌های عمومی دانست: «اگر جلوی حضور زنان نوازنده را بگیریم، بخشی از عنصر خلاقه بانوان را نادیده گرفته‌ایم. شک نداریم اقوام ایرانی در مورد مباحث مذهبی و دینی حساس هستند اما همین اقوام در فعالیت‌های آیینی خود حضور زنان و مردان را در کنار هم دارند. این آیین‌ها از سالیان دراز در فرهنگ ما ریشه دارند و حالا می‌توانند در شهرها هم با رعایت ضوابط و عرف جامعه اجرا شوند. ما نیز در مورد محتوا و شکل اجرایی این فعالیت‌ها نظارت کافی را داریم.»
در همین حال صالحی، وزیر ارشاد در حاشیه جشنواره موسیقی فجر و در پاسخ به این سوال که «چرا وحدت رویه‌ای در ارشاد استان‌ها وجود ندارد و محدودیت‌های غیرقانونی در برخی استان‌ها برای ممانعت از حضور بانوان موزیسین روی صحنه وجود دارد؟» گفته است: تدوین دستورالعملی که طی آن اجراهای موردنظر حوزه موسیقی در شهرهای مختلف کشور از یک قانون تبعیت کنند؛ نیازمند بررسی و اجرایی کردن آن در مرکز است. به هر ترتیب در این نوع موارد حتما باید رویه عمومی به عنوان معیار مورد نظر قرار گیرد و به طور طبیعی اگر اتفاقاتی خارج از این رویه انجام بگیرد نیز نباید بار دیگر اتفاق بیفتد.
وزیر فرهنگ در حالی که خبرنگاران به مسئله ممانعت از اجرای بانوان عضو ارکستر ملی اصفهان طی روزهای ۲۲ و ۲۳ دی ماه جاری اشاره کردند، عنوان کرد: حتما اگر مساله‌ای خلاف دستورالعمل و رویه عمومی باشد؛ مورد نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیست و همکاران من در وزارتخانه حتما پیگیر قضیه خواهند بود. به هر حال اجرای صحنه‌ای بانوان برای بانوان‌‌‌ همان مسیری است که در همه استان‌ها باید با یک رویه عمل شود. قطعا از نظر ما حضور نوازندگان خانم روی صحنه کنسرت‌های ارکسترال اشکالی ندارد و همه جا هم باید با همین رویه نسبت به حضور هنرمندان خانم روی صحنه اقدام کنند. در حوزه تکنوازی هم ما دستورالعمل‌هایی داریم که در همه جای کشور به صورت یکسان وجود دارد.
گفتنی ست امسال و مصادف با میلاد عیسی مسیح، کنسرت «پری‌زاد» بنیامین بهادری، در حالی در سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی روی صحنه رفت که «ملانی آوانسیان» (نوازنده ویلن سل) اجازه حضور و ساز زدن در هیچ کدام از دو سانس این کنسرت را علیرغم طی‌شدن مراحل معمول اداری پیدا نکرد تا صندلی این نوازنده تا انتهای این کنسرت خالی بماند.
سلیم احمدی (مدیر برنامه‌های بنیامین بهادری) درباره این اتفاق گفت: تمام مراحل معمول اداری برای حضور ملانی آوانسیان در شب میلاد حضرت عیسی طی شده بود و امیدوار بودیم که در این شب عزیز که برای هموطنان مسیحی شب ویژه‌ای است، بتوانیم در کنار این هنرمند مسیحی و محترم اجرای خوبی را برای حاضرین در سالن داشته باشیم. ولی تنها دقایقی پیش از این کنسرت متاسفانه از حضور ایشان روی استیج ممانعت به عمل آمد و ما هم به احترام این هنرمند و مردمی که در سالن منتظر اجرای ایشان بودند و تبعیت از قانون، صندلی خالی و ساز ایشان را به صورت نمادین روی صحنه قرار دادیم.
بنیامین بهادری نیز در سخنانی کوتاه دقایقی پس از این کنسرت درباره حواشی این اجرا گفت: اعتقاد دارم اکثر مدیرانى که در جریان حضور ملانى آوانسیان به عنوان نوازنده بودند با حضور ایشان مخالفتى نداشتند چون شخصاً با چند نفر حرف زدم و دیدم هر کدام تا جایى کمک کردند و ما امیدوار بودیم. ولى متأسفانه یک نفر کار را خراب کرد که البته به زودى دستش رو خواهد شد. خوشحالم از اینکه انرژی سالن آنقدر خوب بود که حال همه عوض شد. «استیو و ملانی آوانسیان» قطعا دو ستاره مهم کنسرت پریزاد بودند. استیو با ساز زدن و ملانی آوانسیان با صندلی خالی‌اش در روز میلاد مسیح در ذهن‌ها ماندگار شدند.

جهل و جور / منوچهر برومند م.ب.سها

به گیتى که نامهربانى کند
تباهى جهان کامرانى کند

زمانه چو ناسازگار آمدى
جفا در جهان کامکار آمدى

زمانه ز ناسازگارى خویش
کند زهر در جام مخلوق بیش

پلشتى و پستى در آن گشته چیر
بر ابناء نوع بشر سخت گیر

به هر سو ابر قدرتى بیخرد
پى ِکسبِ زر جسته جنگ و نبرد

ره آورد هر روزه اش ظلم و جور
به چرخ تباهى گرفتست دور

ننوشد دمى آب خوش آدمى
به اندوه خوگر شد از همدمى

نبینى بجز درد و زجر و قتال
تحجّر دگر باره گشته وبال

گهى داعش و بارِشِ مرگ و میر
تبه خوى خَلْقى سیه رو چو قیر

به تارى شبى، یورشى سهمگین
به شهرى بَرَدْ تا بَرَدْ عزّ ِ دین

به بَرْدِه سرایش به کُند و کَمَنْد
پرى روى مه پیکران بند بند

کُنَدْ جوى خون جارى از گردنى
که جُسْت است پیکار با ره زنى

به بمبى جِتى گیرد آتش به جان
زخبثِ خبیثى در آن جِتْ نهان

بگیرد بزیر و بریزد چو برگ
پلیدى که رانَدْ بر ارّابه مرگ

مسلمان و ترسا چو قوم یهود
به جهل اندر از جور جویند سود

کمربسته در طیفِ جهال دین
ز بودائیان جمع جویاى کین

خرد رخت بربسته زآن مردمان
به آزار رو کرده چون کژدمان

نهاده به ضرب و به تاراج روى
به پیکارِ بى وقفه کشتار جوى

کجا شد؟ تساهل تبرى زخشم؟!
بر آیین بودا فروبسته چشم!

چو گبران سوزنده ى مانیان
به کشتار اسلامیان بانیان

فزون بر ستیزى که آسیون (١) است
ز آفات ارض و سما شیون است

زسیلى شود شهر در کامِ آب
بناهاى سر بر سپهرش خراب

وزد باد و توفانِ زور آورى
ز گردون رسد رنج ناباورى

زمین رو به زلزال سخت آورد
بلنداى کوهى به تخت آورد

شود خانه مهر بى بام ودر
زبى مهرى چرخِ بیداد گر

چه گویم چه ناساز شد داورى
بیندیش و جو از خرد یاورى

اگر خانه ى مهر ویران شدى
در آن طفلکان خفته بى جان شدى

نه از چرخ و بیدادِ داداربود
که وجدانِ سازنده بردار بود

خرد گر به کار جهان آمدى
زمین و زمان شادمان آمدى

نبودش دگر جور و جهلى به کار
نشد دیگ درواى حرصى ببار

شد از خواب بیدار وجدان خلق
نبودش فریبى به ترفند و دلق

فریبا شدى ساحت زندگى
زمهر فروزان و فرخندگى

چو چرخاب چرخنده چرخد به خون
ز ابناء و ارباب جهل و جنون

سترون شود مام فرّ و بهى
نهال امل مانَدْ از فرّهى

بَرى زین همه جهل و زین بربرى
سها رو به قحط خِرَدْ خون گرى

(١): آسیمه سرى- سر گشتگى

پاریس ١٨ / ١١/ ٢٠١٧

دى ماه خونین/ منوچهر برومند م ب سها


دیدى چگونه باد ز هر آشیان ربود
هر پوپکى که خواست به پرواز پر گشود؟!

دیماه سرد آمد و سوزش به جان نشست
مامِ وطن ز سوزِ دىِ سرد رخ شَخود(١) ؟!

افتاد سرو و کاج و صنوبر فرو شکست
وز صَرصَرى که آمد و توفید و غم فزود ؟!

نقّاشِ شومْ دستِ قلمْ سرخ ِروزگار
دیماه ِخون کشید و به دنیاىِ دون نمود ؟!

طومار مرگ و نامهء عمر تباه خلق
در گوش ظالمان زمان هیچ و پوچ بود ؟!

لیکن سها چو خون ز چکه کُنَدْ، دشت لاله خیز
سیلى شود سترگ و بَرَدْ هرچه را زدود !!!

(١) شخودن: به معنى خراشیدن و چنگ زدن است.

م ب سها پاریس ٢٢ دیماه ١٣٩۶

نوبل و نویسندگان فارسی زبان/ مینا استرآبادی

 بعد از گذشت بیش از ۵۰ سال از برگزاری نوبل ادبی ۱۹۶۵ آکادمی نوبل به عادت هر سال اسناد برگزاری اش را منتشر کرده است و در این بین نام محمدعلی جمالزاده، پدر داستان نویسی معاصر کشورمان هم میان اسامی نامزدهای آن دیده می شود.
یکی از قوانین اساسنامه این آکادمی، لزوم گذشت ۵۰ سال برای انتشار نام نامزدهای هر دوره اش به شمار می آید و تا پیش از اتمام این زمان امکان انتشار هیچ سند و فهرستی از نامزدهای سالانه نوبل وجود ندارد.

با انتشار اسناد مذکور مشخص شده که افزون بر جمالزاده اسامی دو نویسنده ایرانی دیگر هم در این فهرست قرار دارد. جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است که منتقدان ادبی او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک نوگرایی در ادبیات فارسی می دانند. او نخستین مجموعه داستان های کوتاه ایرانی را با عنوان «یکی بود و یکی نبود» در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در برلین منتشر کرد. داستان های جمالزاده اغلب انتقادی از وضع زمانه اش هستند و اغلب بیانی ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه دارند.
دو نویسنده فارسی زبان دیگری که نام های آنان دراین فهرست دیده می شود زین العابدین رهنما و بسیج خلخالی هستند. رهنما نویسنده، مترجم، پژوهشگر و از روزنامه نگاران مطرح دوران خود بوده. او در سال ۱۲۷۳ در کربلا متولد شده و سال ۱۳۶۸ در تهران چشم بر دنیا می بندند. رهنما چندین دوره نماینده مجلس شورای ملی، وزیرمختار ایران در فرانسه و سفیر ایران در کشورهای عربی بوده و به زبان های عربی و فرانسوی نیز تسلط داشت.
محمد قلی نوروزی مشهور به بسیج خلخالی هم سال ۱۲۹۷ در خلخال متولد شده و ۱۳۷۴ هم در تهران از دنیا می رود. او هم برای چند دوره به عنوان نماینده مجلس فعالیت کرده و با وجود تحمل سال ها سختی های متعدد در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی هیچگاه از ادامه فعالیت های ادبی غافل نمی شود.«حماسه هیزم شکن» عنوان باارزش ترین اثری است که از خلخالی منتشر شده. سال ۱۳۴۵ این کتاب به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی شده ولی گفته شده به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت.
در حالی که سال ۱۹۶۷ میگل آنخل آستوریاس اسپانیایی زبان از گواتمالا به «به پاس دستاوردهای ارزنده ادبی، که ریشه در صفات ملی و سنت های مردم بومی امریکای لاتین دارد» به عنوان برنده انتخاب شد، در فهرست اولیه که متشکل از نام ۷۰ نفر است، اسامی چهره های مطرح ادبیات جهان همچون لوییس آراگون، ساموئل بکت، خورخه لوییس بورخس، هانس مارگوس انسزبرگر، ژان ژنه، گراهام گرین، اوژن یونسکو، آلبرتو مارویا، پابلو نوردا، ازرا پاوند، ژرژ سیمنون و جی آرآر تالکین هم دیده می شود.

بازارچه کتاب… جستن فرار از خشونت در کتابفروشیهای/ ایران بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

 

یک انسان، یک حیوان

نویسنده: ژروم فِراری
مترجم: بهمن یغمایی و محمدهادی خلیل نژادی
ناشر: نشر چشمه
تعداد صفحات: ۸۷ صفحه
قیمت: ۸ هزار و ۵۰۰ تومان

نسخه اصلی این رمان در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و جایزه لاندرنو را برای وی به ارمغان آورد.
نویسنده این کتاب در رشته فلسفه در شهر پاریس تحصیل کرده و علاوه بر نویسندگی، تدریس فلسفه در شمال آفریقا، الجزایر و ابوظبی را نیز در کارنامه دارد. او عموما در جزیره کرت در دریای مدیترانه زندگی می‌کند. در حوزه نویسندگی، فراری جایزه گنکور را در سال ۲۰۱۲ به خاطر آخرین کتابش با نام «مرثیه ای برای سقوط روم» دریافت کرد. کتاب «آن جا که ایمانم را رها کردم» از این نویسنده به زبان انگلیسی ترجمه شده و چندین جایزه معتبر ادبی در فرانسه را نیز به خود اختصاص داده است.
کتاب «یک انسان، یک حیوان» بیانگر عشق انسان متعالی مقابل درنده خویی حیوانی است که به ویژه در صحنه خرد شدن پاهای پسرکی خردسال توسط پدرش، به جرم گرفتن یک بسته آدامس از یک بیگانه و سپس در آغوش گرفتن و نوازش او توسط همان پدر به تصویر کشیده شده است.
محافل ادبی عموما اعتقاد دارند ژروم فراری از نویسندگان بی پیرایه ای است که از نظر فلسفی عمدتا در حال اکتشاف شخصیت‌هاست و چون ضرورتی نمی‌بیند هرگز چیزی را تحمیل نمی‌کند. او در نوشته‌هایش، در پی کشف احساسات بشری است و آن چه را باعث خشونت و گسترش آن در جهان می‌شود، بیان می‌کند. او متولد سال ۱۹۶۸ است.
داستان رمان «یک انسان، یک حیوان» درباره مردی است که پس از سقوط برج‌های دوقلوی نیویورک در ۱۱ سپتامبر، به یک گروه نظامی‌می‌پیوندد و در خاورمیانه علیه گروه‌های مختلف می‌جنگد. او سرشار از تلخی‌ها و صحنه‌های ریز و درشت از خاورمیانه است. این مرد در نهایت تصمیم می‌گیرد به روستای کودکی‌اش برگردد و دختری را که دوست داشته، پیدا کند. اما اتفاقات، آن گونه که او می‌خواهد، پیش نمی‌روند.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
ماگالی در دوره فوق لیسانس روان شناسی کار ثبت نام کرد. او این دوره را با جدیت دنبال می‌کرد و نمرات عالی می‌گرفت. خیلی زود متوجه شد که تا آن زمان، اصلا درک مطلقی از آگاهی و معرفت نداشته است. آموخت که چگونه بر تست‌ها و گونه شناسی‌ها احاطه و تسلط پیدا کند، به آن‌ها بپردازد و جدول‌های آماری تهیه کند. برای نیل سریع تر و موثرتر به اهداف، چگونه آن‌ها را پیش بینی، تصحیح و کنترل کند، اهداف مشخصی که در چارچوب یک پروژه وسیع و غیرقابل تصور تعیین می‌شود، اهدافی که هیچ کس نمی‌تواند کلیت و تعداد آن‌ها را درک کند یا نام ببرد.
این دامنه با چنان قدرتی در قلمرو گسترده شده است که روح انسان قادر به درک و شناسایی آن نیست. این مسئله به هیچ وجه در زندگی مبهم و تاریک، درک و شناخته نشده است. و فقط مطابق با منطق مستقل، کور و سرسخت شکل می‌گیرد. در این پروژه هیچ کس، نه اربابان، نه بردگان، نه حاکمان، و نه آن‌ها که تحت حاکمیت هستند وجود ندارد. در این پروژه، نه موانع، نه شورش، نه اقدام، نه ابتکار، نه افکار، و نه درمان نیز وجود ندارد، این فقط جریانی از نیروی غیرقابل مقاومتی است که همه چیز را براساس یک جاذبه متعارف جهانی با خود می‌برد.
ماگالی خود را با اشتیاق و هیجان برای امتحان آماده و احساس می‌کرد که هدفی شورانگیز و عمیقا مفیدی را دنبال می‌کند. عادلانه بود که به او اجازه دهند تا مانند امروز زندگی اش را به نحو درستی اداره کند. اندکی بعد از پیدا کردن شغل و مستقر شدن در آپارتمان، پدر به دیدارش آمد. آن‌ها با هم در رستورانی غذا خوردند و پدرش اجازه داد که ماگالی پول غذا را حساب کند. با هم برای دیدن قسمت‌هایی از شهر رفتند که برایش ناشناس تر بود. پدر سوالات زیادی درباره کار، مسئولیت و حقوقش می‌کرد.

«قرن بیستم» (ایدئولوژی های خشونت)

نویسنده: ارنست نولته
مترجم: مهدی تدینی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۲۰۷ صفحه
قیمت: ۱۵ هزار تومان

نویسنده کتاب می گوید در این کتاب هرگز قصد ندارم به تاریخ جهان در قرن بیستم با این هدف بپردازم که هم «خطوط کلان» تاریخ را شناسایی و هم تا حد امکان به بیشترین رخدادها و واقعیت های آن اشاره کنم و در صورت نیاز با توجه به میزان اهمیت به تحلیلشان هم بپردازم؛ زیرا در این صورت نیاز است با دقت فراوان به سراغ منابع علمی رفت و به خصوص باید مباحث مهم رایج میان تاریخ نگاران را به طور مفصل شرح داد. چنین چیزی صدها صفحه به درازا می کشد و متخصصان پرشماری به سادگی درخواهند یافت که نویسنده در هر یک از حوزه های مورد بحث آن گونه که باید از به روزترین سطح پژوهشی برخوردار نیست.
کتاب «قرن بیستم: ایدئولوژی های خشونت» کم حجم ترین کتاب بین آثار ارنست نولته تاریخ نگار و متفکر آلمانی است. اساس نوشته های این کتاب، درس گفتارهایی است که او در دهه ۱۹۹۰ برای مخاطبان دانشگاهی و غیردانشگاهی در شهر رم ارائه کرده است. بسیاری از اندیشه ها و تزهای نولته به صورت بسیار مختصر و مفید در این کتاب آمده اند. مهدی تدینی مترجم این کتاب، پیش تر، «جنبش های فاشیستی، بحران نظام لیبرال» را از این نویسنده ترجمه کرده و دو کتاب «آشوویتس یکتا؟ ارنست نولته، یورگن هابرماس و ۲۵ سال دعوای تاریخ نگاران» و «ارنست نولته: سیمای یک تاریخ اندیش» را درباره او به چاپ رسانده است. این مترجم پس از «قرن بیستم»، ترجمه دیگر کتاب ارنست نولته را با نام «فاشیسم در دوران» را ترجمه و چاپ خواهد کرد.
کتاب «قرن بیستم؛ ایدئولوژی های خشونت» به غیر از پیشگفتار و مطالب مقدماتی، ۵ بخش اصلی دارد که عبارت اند از: «نظام لیبرال اروپا»، «مراحل آغازین جنگ داخلی اروپا ۱۹۱۷ _ ۱۹۴۵»، «نخستین نظریه ها درباره بلشویسم، فاشیسم و توتالیتاریسم»، «استالینیسم و هیتلریسم به مثابه رژیم و در جنگ جهانی دوم» و «چشم انداز دوران پس از ۱۹۴۵ و لحظه پایانی».
کتاب پیش رو تاریخ قرن بیستم را بیش از همه نظریات و ایدئولوژی ها، براساس چارچوب نظری بلشویسم و ناسیونال سوسیالیسم کند و کاو می کند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
در اتحاد شوروی در زمانی که جذابیت واژه های «سوسیالیسم» و «صلح» همچنان بی خدشه مانده بود از مدت ها پیش با «یکسان سازی» مقابله می شد و نیرومندترین قدرت نظامی جهان در حال شکل گیری بود. به بهانه های عوام فریبانه محض تفسیرهای نادرستی از این مفاهیم کانونی ایدئولوژیک ارائه می شد. این مفاهیم جایگاه مستقل خود را دارند و گواهی وجود ندارد که نشان دهد استالین به سوسیالیسم باور نداشته است. به همین دلیل نباید در صداقت هیتلر در اعتقادش به ضرورت «معکوس سازی» دچار تردید شد. او ایدئولوگی باورپذیر بود، و نمی توان گفت او تنها پی شوراندن مردم بوده است. در مورد نظریه ای که ادعا می کرد یهودیان عاملان انقلاب اکتبر بوده اند نیز باید یادآوری کرد این تصور در سال های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ تنها در جنبش قومی آلمان _ که حزب ناسیونال سوسیالیست مهم ترین نماینده اش شده بود _ رواج نداشت. موسولینی و چندی بعد حتی چرچیل بلشویسم را دسیسه همه یا بخش اعظم یهودیان معرفی می کردند. درست است که به سادگی می توان توضیح داد چرا یهودیان با درصدی بسیار فراتر از نسبت جمعیتی شان در انقلاب روسیه نقش داشتند، اما به همین سادگی هم شمار بالای نام های یهودی در حلقه رهبران بلشویک در نظر مردم آن عصر می توانست مشکوک به نظر رسد.
همچنین متن اعلامیه ای متعلق به دومای شهری پتروگراد در ژوئیه ۱۹۱۷ نیز در بردارنده نکات قابل تاملی است که رابینوویچ از آن نقل قول کرده است: «تهییج گران بی مسئولیت گناه همه فلاکت کشور را یا به یهودیان نسبت می دهند یا به بورژوازی یا به کارگران.» آیا به راستی با اطمینان می توان گفت تهییج بلشویکی علیه کاپیتالیست ها از تحلیل اجتماعی تیزبینانه ای سرچشمه گرفته بود و تهییج ناسیونال سوسیالیستی علیه یهودیان یکسره ایده های دیوانه وار بود؟ آیا واقعا مقایسه پذیری و وارونگی مشابه وجود نداشت؟

 

 

 

کِی صفر

نویسنده: دان دُلیلو ک
مترجم: سهیل سُمّی
ناشر: چترنگ
تعداد صفحات: ۲۵۶ صفحه
قیمت: ۲۲ هزار تومان

داستان هنگامی آغاز می‌شود که همسر جوان راس لاکهارت، میلیاردر شصت‌ساله،  بیمار شده است و خانواده لاکهارت دچار بحرانی جدی می‌شود. راس از مدت‌ها پیش در مجموعه‌ای مخفی که به نحوی به مقابله با مرگ می‌پردازد، سرمایه‌گذاری کرده است. آن‌ها بدن فرد بیمار را تا زمانی که علم به درجه‌ای برسد که بتواند او را به زندگی برگرداند، منجمد می‌کنند. بیماری آرتیس بهانه‌ای می‌شود تا این خانواده قدم در این راه بگذارد و در مقابل جبر مرگ بایستد.
جدیدترین اثر دان دُلیلو، نویسنده مطرح برفک، تاریکی‌های جهان – تروریسم، سیل‌ها، آتش‌سوزی‌ها، قحطی و طاعون – را در مقابل زیبایی و انسانیت در زندگی روزمره، عشق و نوازش صمیمی زمین و خورشید قرار می‌دهد.

 

تعطیلات مگره

نویسنده: ژرژ سیمنون
مترجم : عباس آگاهی
ناشر: انتشارات جهان کتاب
قیمت: ۱۲ هزار تومان
تعداد صفحات: ۱۸۰ صفحه

طرح داستانی این رمان از این قرار است که: چند روز از رفتن سربازرس و همسرش به تعطیلات نگذشته که کار مادام مگره به عمل جراحی می‌کشد. سربازرس هر روز در ساعتی معین به بیمارستان می‌رود و از خواهران روحانی برای مقالات اجازه می‌گیرد.
در این میان روزها به طور یکنواخت و بی هیچ اتفاق خاصی می‌گذرند و مگره کلافه می‌شود. تا آن که شبی پس از بازگشت از بیمارستان در جیب لباس خود، یک یادداشت بی امضا پیدا می‌کند. روی این کاغذ شطرنجی با خطی به ظاهر زنانه نوشته شده است: «از روی دلسوزی به دیدن بیمار اتاق ۱۵ بیایید»
رمان «تعطیلات مگره» ۹ فصل دارد و در سال ۱۹۷۴ نوشته شده است.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
و مگره دوباره پیپش را که موقع وارد شدن به آپارتمان دختر جوان، با یک حرکت شست خاموش کرده بود، روشن کرد. موقع خداحافظی با مهمانش، بلامی کمی ناراحت به نظر رسید. آیا از این ملاقات مایوس شده بود؟ آیا سکوت مگره کمی موجب نگرانی او نبود؟
دکتر حتی یک بار هم از همسرش چیزی نگفت و حرف معرفی کردنش به سربازرس هم مطرح نشد.
«امیدوارم آقا سعادت ملاقات دوباره با شما را داشته باشم.»
او هم ضمن دور شدن، زیر لب گفت: «من هم همین طور.»
مگره تقریبا از خودش راضی بود. پُک‌های کوچکی به پیپش می زد و به طرف مرکز شهر می رفت. نگاهی به ساعتش انداخت و برگشت و خودش را به مسیری که معمولا باید در این ساعت در پیش می گرفت، رساند و مناظر آشنای خودش را بازیافت: بندر، بادبان‌های گشوده، بوی قطران و نفت گاز، کشتی‌هایی که در ورودی بندر، جلوی بازار سرپوشیده ماهی، لنگر می انداختند.
اما او بر می گشت و به همه دختران جوانی که می گذشتند، نگاه می کرد. به داخل همه درهای باز خانه‌ها نظر می انداخت. به‌این امید که دخترک پلکان را بازیابد.
آن دختر لباس محلی مردم سابل را، مثل بیشتر دختران ماهیگیر یا مثل کارگرهای کارخانه ساردین، نپوشیده بود. ولی معلوم بود که از طبقه‌ای پایین است. لباسش رنگ و رو رفته، جوراب‌های پشمی سیاهش وصله‌دار بود و انگار کیف کوچکش را که با دانه‌هایی شبیه مروارید رنگی تزیین شده بود از سمساری یا دست فروشی‌های اطراف خریده بود.
در پشت بندر شبکه‌ای از کوچه‌های تنگ و باریک وجود داشت که هر روز سربازرس وارد آن‌ها می شد. خانه‌ها همکف بودند و گاهی هم طبقه‌ای داشتند. بیشتر زیرزمین کار آشپزخانه را می کرد و با پلکانی سنگی به سطح پیاده رو می رسید و مگره چنین چیزی را فقط در بندر سابل دیده بود.
به احتمال زیاد، آن دختر ساکن این محله بود.

هنرمندان و اعتراضات مردمی

تظاهرات اعتراضی مردم ایران در شهرهای مختلف بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی داشت و با واکنش های گروهی از هنرمندان ایرانی داخل و خارج از کشور نیز همراه شد. این چهره های مشهور با انتشار پیام های نوشتاری، تصویری یا بازنشر عکس، تصویر یا موزیک ویدئو از جنبش آزادی خواهی و درخواست های مردمی حمایت کردند.

مروری داریم بر تعدادی از این پیام ها در شبکه های اجتماعی :

تهمینه میلانی نویسنده و کارگردان:

با تخریب و خشونت مخالفم اما باور دارم بی شک این صحنه حاصل دخالت و نقشه دشمن نیست.
این صحنه یعنی مردم از هر گروه سنی و طبقاتی خشمگین هستند
(زن و مرد بازنشسته، جوان بیکار، زن بی پناه، مرد خم شده زیر بار گرانی کمر شکن، زن سرپرست خانوار و …)
یعنی نابرابری زن و مرد را بر نمی تابند.
یعنی خواهان احترام به حقوق شهروندی و حقوق فردی خود هستند.
یعنی تریبون آزاد برای خواسته های بر حق خد (گرانی، بیکاری و …) ندارند.

پریناز ایزدیار بازیگر:

اوضاع اقتصادی این روزها برای هیچ کس قابل تحمل نیست کاش به جای خاموش کردن صدای اعتراضات زودتر فکری به حال دل پر درد این مردم کنید.

حمید فرخ نژاد بازیگر:

مطالبه گری و اعتراض حق ماست، جلوی کسانی که اعتراضات به حق شما را به خشونت می کشانند و از آن سوء استفاده می کنند را بگیرید، آسیب به اموال عمومی یعنی انحراف کشیدن اعتراضات به حق شما.

مهناز افشار بازیگر:

این صدای مردم معترض است و جواب صدای اعتراضشان باتوم و گاز اشک آور نیست

گوگوش خواننده:

نسلی که نخواهد سوخت

داریوش خواننده:

بخوان با ما سرود فتح فردا که فردا می رسد با پرچم ما

ابی خواننده:

سربلندی ملت ایران آرزوی همه ایرانیان است به امید رهایی از چنگال فقر ، بیکاری، گرانی و زندان. به امید روزی که کودک کاری وجود نداشته باشه و روزی که نان آور خانه سرشکسته و دست خالی نباشه و جوان ایرانی در همه کشورها جا داشته باشه. به امید روزی که زن ایرانی شجاع نماد ایران آزاد باشه.

شهره خواننده:

امیدوارم فریاد اعتراضاتی که این روزها از وطنم «ایران» به گوش می رسی نویدی برای فردایی روشن باشد و هر آنچه هموطنان عزیزم بخصوص جوانان خواستار آن هستند همان بشود. این روزها اخبار را دنبال می کنم و قلبم همراه شماست.

نازنین بنیادی بازیگر:همزبان با مردم برخاسته ایران چشم به راه ِ آفتابخیزان باشید

مردان بزرگ صلح/ لیلا سامانی

باز هم صفحه چهره‌‌نما و باز هم گشت و گذاری به چهارسوی دنیای فرهنگ و هنر. در نوزدهمین شماره این صفحه، از بزرگانی یاد کرده ایم که به قول شاعر ما نغمه ای ماندگار در صحنه ی زندگی سرودند و رفتند. همراه گزیده نویسی های این هفته ی ما به چهارگوشه ی دنیا سفر کنید و از حال فرهنگ سازان بزرگ این کره ی خاکی، خبر شوید…

آن جان شیفته

ژانویه مصادف است با تولد رومن رولان، نویسنده ی برجسته ی فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۱۵. رولان در سال ۱۸۶۶ خانواده ای متوسط زاده شد و از همان کودکی شوقی سیری ناپذیر برای خواندن، اندیشیدن وآموختن داشت.
رومن رولان دانش آموخته ی رشته ی تاریخ بود و داستانهایش را با روحی تاریخی در می آمیخت. او خالق آثار گرانقدری چون ژان کریستف و جان ِ شیفته است که از جمله قصص ماندگار تاریخ ادبیات به حساب می آیند.
او از جمله نادر نویسندگانی ست که به موسیقی و راز و رموزش تسلط داشت. رولان علاوه بر مشق موسیقی زندگی و آثار موسیقی دانان بزرگ را هم، ریزبینانه بررسی می کرد. زندگی بتهوون یکی از آثار او در این زمینه است که در سال ۱۹۰۳ منتشر شد.

رومن رولان همچنین زندگی نامه ی های مفصلی در وصف حال مشاهیر جهان از جمله: بتهوون، تولستوی، گاندی، گوته و میکل آنژ و نمایشنامه هایی با عنوان های: شکسپیر، روبسپیر و دانتون نوشت.
خود او می گفت که می خواهد با معرفی هنرمندان و مشاهیر انسان دوست جهانی، مانع سرکوب آزادی اندیشه ی آدمی درجوامع خفقان زده شود و راه زوال فکری، فرهنگی و اخلاقی اش را مسدود کند. آثاری برای ترویج امید و آزادیخواهی نه آرمانگرایی و خیال پروری.
رومن رولان از مخالفان سرسخت جنگ و خشونت بود و صاحبان جنگ طلبی را صاحبان صنایع بزرگ و سرمایه داران انحصار طلب را بانیان اصلی جنگ ستیزی می دانست.
او ستایشگر آزادی و شیفته ی بشر دوستی بود، تا جایی که از زمان جنگ جهانی اول به بعد همه ی کوششهایش را در راه صلح مشترک مردمان دنیا به کار برد، نامه نگاری های او با دانشکندان و اندیشمندان همعصرش چون تاگور و گاندی از جمله تلاشهای این اندیشمند صلح جو به شمار می روند.
رولان که سالهای پایانی عمرش را زیر نظر وفشارهای فاشیستها گذارنید، عاقبت در سال ۱۹۴۴ چشم از جهان فروبست

شکار در عصر یخبندان کوچک

در این روزهای سرد زمستان قصد گفتن داریم از یکی از تصویرگران نامدار این فصل و یکی از راویان تصویری عصر یخبندان کوچک. پیتر بروگل(Pieter Bruegel) نقاش هلندی دوران رنسانس را زاده‌ی یک خانواده ی روستایی در هلند و به سال ۱۵۲۵ دانسته اند. اوپس از آن که در اوان زندگی توانایی و استعداد اعجاب آمیزش را در نقاشی نشان داد به شاگردی پیتر کوئکه در آمد و بعد از آن با دختر او مایکن ازدواج کرد، حاصل این ازدواج فرزندانی بودند که بعدها نقاشان بزرگ زمانه شان شدند. بروگل مدتی را در فرانسه و ایتالیا گذراند و سپس به انتورپ رفت و در آنجا به سال ۱۵۵۱ به عنوان استاد به عضویت انجمن نقاشان در آمد. بروگل خیلی زود بار سفر بست و راهی ایتالیا شد سپس به انتورپ بازگشت اما ده سال پایانی زندگی را به طور مداوم در بروکسل به سر برد.
بروگل با وجود آموزش نزد اساتید ایتالیایی، برخلاف آنها به جای موضوعات اساطیری، بدن های عریان و صحنه های شاعرانه، صحنه هایی از طبیعت و زندگی روستایی را به تصویر می کشید . شیوه ای از واقع گرایی که با ساختار رئالیسم روزگار او فاصله ای زیاد داشت.

نقش زدن شعر و اسطوره در سرزمین فلسفه

ژانویه امسال مصادف است با شش ساله شدن خاموشی “تئو آنجلوپولوس” شاعر، نقاش و فیلسوف سینما. هنرمندی زاییده سرزمین اساطیری یونان که از زمانی که خود را شناخت سرزمینش را یا در اشغال نازی ها دید و یا درگیرجنگهای داخلی. مسائلی که بعد ها زمینه ی اصلی بسیاری از فیلم های او را شامل شدند. او پس از کودتای نظامی در یونان و در فاصله ی سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴ که مصادف با اوج حاکمیت دیکتاتوری در یونان بود به فیلمسازی روی آورد. او با ساخت فیلم “بازیگران دوره گرد” در سال ۱۹۷۵ موفق به کسب جایزه ی فیپرشی از جشنواره کن شد، اما از آنجایی که ماجرای فیلم نقدی جسورانه بر خفقان عظیم فرهنگی یونان بود، به مذاق حکومت نظامی آن کشور خوش نیامد و منجر به محرومیت آنجلو پولوس از حرفه ی روزنامه نگاری شد. او که حالا دیگر حربه ای جز فیلم سازی نداشت، قلموی شاعرانه اش را بر جوهر اندیشه اش زد و آثاری آفرید که به رغم سیاسی بودن، هرگز به زمختی و نیرنگ سیاست آلوده نشدند. فیلم های او چونان اشعاری هستند که استعاره های تصویری را جایگزین استعاره های ادبی محصور بر کاغذ می کنند و تلفیقی از نقاشی و شعر و موسیقی را بر پرده ی نقره ای به رقص می آورند.
او با روش منحصر به فرد و آرامش ذاتی خود و با بهره گیری از مایه های نوستالژیک و وطن دوستانه، زیرکانه سیاستمداران قدرت طلب و سلطه جو را به چالش کشید و در عین حال با استفاده از سکانس های آرام وطولانی نگاه شاعرانه ی خود را به پیرامونش حفظ کرد، این گونه است که سازش ناپذیری مداوم او در عرصه ی سیاست هرگز رنگ شعار زدگی و کلیشه را بر خود نگرفت.
آثار آنجلو پولوس همگی با جوهره ی تراژدی و حماسه و اسطوره ی یونان باستان گرهی ناگشودنی خورده اند. او در تلاش بود که وقایع هستی را در بستر تاریخ و رخدادهای اجتماعی و سیاسی بیان کند و در این میان از هیچ کوششی برای کشاندن بیننده به اعماق تاریخ یونان دریغ نمی کرد. خود او می گفت:
“من از تو انتظار ندارم که بفهمی چه چیزی را می‌خواهم با فیلم‌هایم بگویم؛ من از تو انتظار دارم آن‌چه که روح‌ات از فیلم‌هایم می‌گیرد دریابی. درست مثل یک شعر”
هم چنین نمی توان از نقش موسیقی ، به عنوان یکی از ارکان اصلی فیلم های او غافل شد، موسیقی ای که گاه تصویر را هم به مدد می طلبد و خود را در رقصهای جادویی دو نفره به نمایش می گذارد.

ترانه‌‌هایی با تندیس طلایی محمد سفریان

در سال ۱۹۳۴، آکادمی فیلم آمریکا که بخشی از اعضای آن را آهنگسازان و ترانه‌سرایان تشکیل می‌دهند، برای نخستین بار تصمیم گرفتند که برای بهترین ترانه‌‌ی فیلم هم جایزه اسکار ویژه‌‌ای در نظر بگیرند. حالا و بعد از گذشت بیش از ۸ دهه از آن روز، هر سال یک تندیس زرین از این جایزه معتبر به بهترین ترانه‌‌ای که برای یک فیلم ساخته شده، اهدا می‌‌شود. افتخار این جایزه اما نصیب آهنگساز آن ترانه می‌‌شود و نه خواننده‌‌اش. این جایزه همچنین تنها به ترانه‌‌های اورجینال تعلق می‌‌گیرد، با این حساب ترانه‌‌هایی که پیشتر ساخته شده و یا در فیلمهای دیگری از آنها استفاده شده‌‌اند، شرایط دریافت این جایزه را ندارند.
حالا و به بهانه نزدیکی برگزاری نودمین مراسم اهدای جوایز سینمایی اسکار، نگاهی گذرا کرده‌‌ایم به تعدادی از خاطره‌‌انگیزترین‌‌های این لیست عریض و طویل:

«آن گونه که امشب به چشم می آیی» -«زمانِ تاب خوردن» (۱۹۳۶)

این ترانه رمانتیک و عاشقانه‌ را جان لاکی گارنت با لب‌خوانی فرد آستراجرا کرده است . آهنگساز آن جروم کرن است و شعرش را دوروتی فیلدز سروده است

«بر فراز رنگین کمان» – «جادوگر شهر اُز» (۱۹۳۹)

 این ترانه با موسیقی «هرولد آرلن» و شعری از «ای.وای.هاربورگ» برای فیلم موزیکال «جادوگر شهر اُز» ساخته شد. جودی گارلند، بازیگر و خواننده جوان آمریکایی که در این فیلم در نقش «دوروتی» ظاهر شده بود، زمان اجرای این ترانه هفده سال داشت. «بر فراز رنگین کمان» علاوه بر آنکه اسکار بهترین ترانه سال را گرفت، بدل به شناسه‌‌ای برای جودی گارلند هم شد و حالا سالهاست که به عنوان لالایی برای کودکان خوانده می‌‌شود. این ترانه همچنین در ردیف اول «صد ترانه برتر فیلم» از سوی انستیتوی فیلم آمریکا برگزیده شده است.

« تاب خوردن بر روی یک ستاره» – راه خودم را می روم (۱۹۴۴)

 اجرای این ترانه بر عهده بینگ کرازبی بود و جیمی ون هیوسن و جانی برک آهنگساز و ترانه سرایش بودند.
فیلم «راه خودم را می‌روم» علاوه بر کسب جایزه بهترین آهنگ فیلم، برنده جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه نیز شده است. درامی پرنشاط در باره یک کشیش جوان و عاشق که نقش اش را بینگ کرازبی بازی می‌کند. داستان ساخت ترانه هم ماجرای جالبی دارد. یک روز جیمی ون هیوسن آهنگساز آن منزل بینگ کرازبی مهمان بود. موقع خوردن شام، یکی از بچه‌ها شروع می کند به بهانه گرفتن و پدرش به او می‌گوید اگر مدرسه نروی تبدیل به قاطر می‌شوی. این مکالمه، الهام بخش هیوسن برای ساختن این ترانه شد.

«آه عزیزم ترکم نکن» – ماجرای نیمروز (۱۹۵۲)

 «ماجرای نیمروز» عنوان یکی از معروف‌ترین وسترن‌های تاریخ سینما است. گری کوپر کلانتر شریف و بی باکی است که مجبور می‌شود به تنهایی در مقابل دسته‌ای آدمکش که تازه از زندان آزاد شده‌اند و برای انتقام گرفتن از او وارد شهر شدند، بایستد.
ترانه «آه عزیزم ترکم نکن» را دیمتری تیومکین آهنگساز برجسته سینما ساخته که در عین حال سازنده موسیقی فیلم ماجرای نیمروز هم هست. شعر این ترانه از ند واشنگتن و خواننده آن تکس ریتر است.

«سه سکه در فواره» – «سه سکه در فواره» (۱۹۵۴)

 روزانه درحدود سه هزار یورو به سکه از شانه‌های خدای دریا، نپتون پرتاب می‌شود، چراکه براساس افسانه‌ای قدیمی، اگر سکه‌ای در چشمه‌ای تروی انداخته شود و بعد آن شخص به رم بازگردد، آرزویش برآورده می‌شود. در فیلم ژان نگلاسکو، سه زن‌امریکایی که تشنه‌ی عشق هستند، سه سکه را در حالی که آرزوهایی در سر دارند پرتاب می‌کنند. فرانک سیناترا، یکی از ترانه‌های ماندگارش را برای این فیلم اجرا کرده است، ترانه‌ای که بارها بازخوانی شده است: “سه قلب در یک چشمه/ هر کدام در اشتیاق خانه/ آنجا در چشمه دراز می‌کشند/جایی در قلب رم.”
این آهنگ که به عنوان بهترین ترانه فیلم سال ۱۹۵۴ اسکار انتخاب شده، ساخته آهنگسازی به نام ژول استاین است و شعر آن را سمی کان سروده است.

هر چه قراره بشه میشه – مردی که زیاد می دانست ( ۱۹۵۶)

 دوریس دِی برای اولین بار، این ترانه را در فیلم «مردی که زیاد می‌دانست» اثر آلفرد هیچکاک خواند. هیچکاک این فیلم را مانند بسیاری از فیلم‌هایش، دوبار ساخت، در سال ۱۹۳۴ و در سال ۱۹۵۶. این ترانه در فیلم دوم با بازی جیمز استوارت و دوریس دی با صدای دوریس دی اجرا شد و به یکی از ماندگارترین آهنگهای موسیقی پاپ تبدیل شد و به عنوان یکی از ده ترانه‌‌ی محبوب کلاسیک بیش از نیم قرن است که همچنان زمزمه می شود.
«کی سرا، سرا» معنی خاصی به هیچ زبانی ندارد و اصطلاحی است با این تعبیر که«هر چه قرار است بشود ، می شود»

رودخانه ماه – صبحانه در تیفانی (۱۹۶۱)

 نام این ترانه برگرفته از نام رودخانه‌ای در ساوانا، جورجیاست؛ که آن را جانی مرسر سروده و هنری مانچینی، آهنگساز شهیر ایتالیایی، موسیقی آن را ساخته است، این ترانه را نخستین‌بار آدری هپبورن، در فیلم صبحانه در تیفانی خواند. مون ریور به خاطر همین اجرا جایزه اسکار بهترین ترانه را در سال ۱۹۶۱ از آنِ خود کرد. همچنین جایزه گرمی بهترین ترانه سال و جایزه گرمی بهترین ضبط سال را نیز در سال ۱۹۶۲ برای مانچینی و مرسر به ارمغان آورد. موفقیت ترانه چنان بود که به یک «استاندارد پاپ» بدل شد و جانی مرسر را که ترانه‌سرایی تقریباً فراموش‌شده بود، بار دیگر مطرح کرد و ادامه فعالیتش را ممکن ساخت.
«مون ریور» تاکنون بارها بازخوانی شده که از مشهورترین نسخه‌ها می‌توان به اجرای اندی ویلیامز اشاره کرد.

چیم چیم چری – «مری پاپینز» (۱۹۶۴)

 «مری پاپینز» با بازی جولی اندروز و دیک وان دایک درباره یک دایه است که در انگلستان پیش از جنگ جهانی اول برای کار پیش خانواده غمگین یک بانکدار می‌رود. «مری پاپینز» یک فیلم بسیار موفق از کار درآمد و در دنیا ۱۰۰ میلیون دلار فروخت. فیلم برنده پنج جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین بازیگر زن برای اندروز شد و جوایز اسکار بهترین موسیقی، ترانه، تدوین و جلوه‌های تصویری ویژه را هم دریافت کرد.

آسیاب‌بادی‌های ذهنت – حماسه توماس کراون (۱۹۶۸)

 موسیقی این ترانه اثر آهنگساز فرانسوی میشل لوگران و متن انگلیسی آن از آلن و مرلین برگمن آمریکایی است. ملودی آن الهام‌گرفته از تم موومان دوم سینفونیا کنسرتانته اثر موتزارت است. متن فرانسوی آن با عنوان Les Moulins de mon cœur توسط ادی مارنی نوشته شد. نسخه انگلیسی این ترانه، نخستین بار در فیلم حماسه توماس شناسانده شد و در همان سال جایزه اسکار بهترین ترانه را برد.

قطرات باران بر سرم فرو می‌‌ریزند – بوچ کسیدی و ساندنس کید (۱۹۶۹)

 دیوید و باکاراک اولین بار یکدیگر را حدود پنجاه سال پیش در ساختمانی در نیویورک دیده بودند و همکاری مستمر آنها برای سالیانی متمادی ادامه داشت. باکاراک موسیقی را تصنیف می کرد و دیوید شعرش را می سرود. از جمله کارهای موفق و ماندگار این زوج ، می توان به ترانه ی «قطرات باران که بر سرم فرو می ریزند…» اشاره کرد. این ترانه که در بخش اول فیلم و با صدای بی جی توماس به گوش می خورد، به یکی از ترانه های عمده رادیو در پایان سال ۱۹۶۹ و اویل ۱۹۷۰ تبدیل شد.

همیشه سبز – ستاره‌ای متولد می‌‌شود (۱۹۷۷)

 استرایسند دو بار برنده جایزه اسکار شده است: بهترین بازیگر زن در فیلم “دختر مسخره” در سال ۱۹۶۸ و اسکار بهترین اجرای ترانه اریژینال فیلم «ستاره‌ای متولد می‌شود» در سال ۱۹۷۷. هر دو فیلم نقاط عطف مهمی در تاریخ سینمای موزیکال آمریکا به شمار می‌روند.
آخرین اجرای باربارا استرایسند در این مراسم به دریافت دومین جایزه اسکارش باز می‌گردد که او به روی صحنه رفت و ترانه «همیشه سبز» متعلق به فیلم «ستاره‌ای متولد می‌شود» را خواند.

باران/رضا اغنمی

 

 

اسم کتاب: باران
نویسنده: رُز آتشگاهی
ناشر: مهری. لندن
چاپ اول: پائیز ۱۳۹۶

 

داستان از روستایی شروع شده عقب مانده و گرفتار درتعصب وسیاه اندیشی های موروثی. ناخوان با زمانه. درخانواده ای سختگیرو پُراولاد با پدری کوراندیش وغیرتی ومتکبر ومادری مهربان بارفتاری بنده وار. وجه تمایز و تفاوت وارزش گذاری میان بچه ها. نرینه ها عزیز و گرامی و ماده ها ذلیل و منفور! تأسف آوراینکه برحسب روال وعادت دیرینه، والدین برخی خانواده حفظ و رعایت چنین رفتار ناهنجاررا درسیمای تقدس، از واجبات مذهب می شمارند!

زهرا «باران» بازیگر و روایتگر اصلی داستان است که درنقش اول شخص فاعل تا پایان حضوردارد
از کودکی ش می گوید:

«من دخترکی باریک اندام و کم توانم. انجام کارهای سخت خانه و کشتزاررا ندارم. کم می خورم .کم می خوایم. آنگاه که لگدی ازاین مرد که می گویند پدر نام دارد نوش می کنم».
رنجور و دل شکسته از تحقیرهای پدر می گوید:
«توله سگ ولگرد! همین جا چالت می کنم! گیس های بریده ات را بپوشان نکبت! چندباربگویم که یک دختر نجیب تنها جایی نمی رود. چندبار بگویم ازخانه بیرون نیا چندباربگویم هان؟ چندبارحیوان… ؟ و لگد دیگری پیشکشم می کند».
دراین فضای آلوده وسیاه خانواده، برادرانی چند ازمحمد وحسن و حسین و ابوالفضل . . . و دو خواهر با نام فاطمه وزهرا، که همه گفتگوها و جنگ ودعواها، درهرزمیه ای که بوده به بهانه ای از رفتار دخترها ختم می شود. نکتۀ جالب این که پسرها درنهایت بی اخلاقی و وحشیگری با برخورداری از پشتیبانی والدین، درهرخلاف کاری غیرانسانی آزادند و هرگونه توهین وناسزا ازسوی پسرهای کوچکتر به دخترها واجب و ضروری !
فاطمه، توسط مردی به نام کرمعلی که صاحب دوزن وهفت بچه است، موردتجاوزقرار گرفته وحامله شده. فاطمه درمانده ازروی ناچاری، با گریه و زاری به پای مرد افتاده التماس می کند که با وصلت، جلو آبروریزی و خطرنابودی او به دست پدر و برادرانش را بگیرد ولی مرد زیربار نمی رود وبعد ازبگومگو با لگد می کوبد توشکم فاطمه. فاطمه ناامید ومأیوس ازهمه جا با بریدن رگ مچ دستش خود کشی می کند. جنازه قاطمه را شبانه بی سر وصدا دفن کرده بین مردم شایع می کنند که با لگد اسب کشته شده است. روایت دل سنگی پدر ومادر شنیدنی ست:
«پدروبرادرانم به خانه بازگشتند. بی هیچ گفتگویی به رختخوابشان می روند وآسوده بال وسبک اندیشه می خوابند. . . هرگز اشگی برای فاطمه نریختند وحتی اندک اندوهی درچهره شان دیده نمی شود. هیچ کس از فاطمه سخنی نمی گوید . . . گاهی برادرانم پنهانی ازاوسخن می گویند و اورا گناهکارو هرزه و یا “جهنمی و ملعون” می خوانند».

درآن خانواده تحقیر وناسزا گویی تا تجاوزجنسی درطویله ورختخواب به خواهرها، ازحقوق رایج نرینگی ست که نویسنده، باعریان کردن صحنه های شرم آور، بارها درنهایت دلیری و شهامت از تجاوزهای ننگین برادران به نفرت یاد کرده وفرهنگ اجتماعی زمانه را مستند می کند؛ تا میراث آثار مهلک بیم و هراس پنهانی و آسیب های ویرانگر آن را با مخاطبین درمیان بگذارد!

پس ازمرگ فاطمه، زهرا که به شدت غمگین ازدست رفتن خواهراست، جرآت پیدا کرده و درمقابل تجاوزهای برادرها مقاومت کند. دریک درگیری با برادرش حسین که طبق عادت همیشگی قصد تجاوز به او را دارد :
« . . . با خشونت بی اندازه ای تلاش می کند تا جامه هم را بدراند! هنوزدستش بردهانم است! با همه توانم دستش را گاز می گیرم. هرچه با مشت سرم می کوبد رهایش نمی کنم دیگر خودم هم باور کردم که دندان هایم قفل شده اند وبه فرمانم نیستند. حسین که ازدورکردن وآزاد کردن خودش ازفشاردرد دندان هایم ناتوان مانده فریاد آغاز می کند و یاری می خواهد. مادرسراسیمه وارد می شود . . . . . . خونسردی مادر دیگر برایم شگفت انگیزنیست! خوگرفته ام به این گونه بودنش!»
مادرازهمه چیزآگاه است. می داند بین خواهر و پسرها چه می گذرد.اما دل وجرأت «به زبان آوردن ندارد».
عروسی آمنه با محمد، برادربزرگ و شروع جنگ ودعوا وکتک خوردن عروس توسط شوهر به بهانه بیرون رفتن ازخانه برای خرید، علاقه شدید بین باران وآمنه به همدلی می انجامد. آوردن پسربچه ای کوچک به ستورگاه، گریه و زاری معصومانه، طناب پیچ کردن وتجاوز به اوتوسط حسین، دل خواننده را به درد می آورد.
درخلوت خانه، روزی که خانواده به جنگل رفته اند برای زدن درخت ها وتهیه هیزم، تنها زهرا برای نگهداری بچه شیرخوار درخانه مانده حسین با کمک ابوالفضل، زهرا را به ستون ستورخانه می بندد و با تهدید : «که تو برده ی منی!» تجاوزش می کند. همان روز که حسین سرگرم تمیز کردن ستورخانه شده است، زهرا موقعیتی گیرآورده نفت می پاشد و ستورخانه را آتش می زند. با قفلی محکم درب را می بندد. حسین نیز درآتش سوخته و خاکستر می شود:
«فاطمه را می بینم که برمن لبخند می زند»

دراین روزها زن ومردی باستان شناس درمنطقه پیدا می شوند برای اکتشافات زیرخاکی های باستانی. پدر و پسرها برای کار به سراغ آن ها رفته، همگی سرگرم کار کند وکاو مشغول می شوند.
«دستمزد خوبی هم دریافت می کنند».
اتاق محمد را حصیر انداخته با تخت و ملافه تمیز آماده می کنند برای خانم باستان شناس خارجی که با اتومبیل جیب وارد می شوند. مرد، خودرا سهراب وهمسرش را خانم مکی معرفی می کند. آن دو به آمنه و باران بیشتر توجه می کنند وبا آن ها گرم می گیرند. روزی مکی و باران درحال گشت و گذار، درتپه ماهورهای اطراف ده، سهراب وآمنه را می بینند درحال هماغوشی. مکی وباران حیرت زده :
« من آنقدر غافلگیر وگیج شده ام که ازمکی پرت می شوم. او دستم می گیرد و نگاهی نا امیدانه به سهراب و آمنه می ادازد و پشت به انها دورمی شویم».
مکی اسباب واثاث خودرا جمع کرده خانه وده را ترک می کند.
آمنه درخلوت با گریه وزاری از وحشیگری شوهرش محمد می گوید:
«اوبا من مثل حیوان رفتارمی کند. اومرا به شدت تحقیر می کند. کتکم می زند. . . . ولی او[سهراب] فرق داشت بامن مثل شاهزاده رفتار می کرد».
آمنه ازسهراب باردار شده. پسری می زاید و سرزا از هستی می رهد. بااین پیام که اسم نوزاد سهراب است.
محمد ازخبرمرگ آمنه: «به زاری می نشیند. پدر دستی برشانه اش می گذارد. خواست خدا این بود. پسرم، غصه نخور چهلش که بگذرد نمی گذارم نوه ام بی مادر بزرگ شود. مرد که گریه نمی کند محکم باش!».
همه خانواده برای دفن آمنه به گورستان می روند. باران درخانه می ماند برای نگهداری نوزاد وپخت و پز شام شبانه. باران مرگ موش می ریزد توی دیگ آبگوشت، همه برادرها وپدر و مادرش می میرند!
درنگاه به نعش هریک، تنها به مادر دل می سوزاند. نوزاد را برداشته عازم خانۀ بلقیس که مادر قبلا سفارش کرده می شود:
«نیم نگاهی هم به پدر وبرادرانم نمی اندازم. آنها برایم تهی ازهرارزشی هستند وهیچ حسی به مرگشان ندارم ولی همچنان ازمرگ مادر درد می کشم وانگارخنجری تا ژرفای سینه ام نشسته وهمه ی جانم پُر شده از رشته های درد و اندوه».
خبردرده می پیچد. جنازه ها را دفن می کنند. علی برادر دیگر پس از خاتمه خدمت سربازی به روستا برمی گردد. درده همسایه به خانه بلقیس می رود. به سراغ تنها خواهرش باران. همدیگررا می بینند. زهرا فکرازمیان برداشتن علی درذهنش می گذرد. اما به تدریج علی را خلاف دیگربرادران درمییابد:
«گاهی اوقات به دیدارم می آید و برایم کمی پول و خوراکی می آورد و برسرم دست نوازش می کشد بسیار مهربان است».
خیلی زود متوجه رفتاروکردارعلی می شود و تفاوت های فاحش اورا با برادران وحتا والدین ش. در جستجوی انگیزه، نظرش به دوران سربازی و خدمت اودرشهر، آموزش خواندن و نوشتن در پادگان نظامی جلب می شود.

درهمین روزها «فراز» معلم روستا به سراغش رفته باران چهارده ساله را مجبور می کند که در دبستان روستا درکناربچه ها بنشیند ومشغول یادگیری خواندن ونوشتن بشود. باران، ذوق زده وخوشحال. علی برادرش نیز او را تشویق می کند. نا باورانه از موافقت برادر، مهر و محبت علی مجذوبش می کند. پناهگاه محکمی برای باران می شود.
تلاش بی سابقۀ فراز معلم دلسوز روستا وعشق وعلاقه ی اودرآموزش بچه های روستاتیان، من را یاد خدمات بی نظیرشادروان “محمد بهمن بیگی شیرازی” انداخت که در رژِیم سابق به زمان سلطنت پهلوی دوم آموزش بچه های ایلات وعشایر کوچندۀ جنوب را سامان داد تا جایی که گفته شد، مرکز آموزشی عشایرشیراز بیش ازده هزاراستاد ومتخصص ومدرس دانشگاهی به جمع اساتید دانشگاهی وآموزشی کشور افزودند.

باران، دوران دبیرستان را درشهر می گذراند. تعطیلات تابستان یرای دیدارعلی به روستا می رود. خوشحال از دیدار سهراب یازده ساله که محصل دبستان روستاست. او و مهسا ازدوستان دبیرستانی دردانشگاه تهران قبول می شوند. توسط مهسا به گروه سیاسی کشیده می شود. به حزب توده. در فعالیت های سیاسی هردو گرفتار ساواک شده به زندان می افتند.
درکنارخشونت های اولیه ازقبیل بستن چشم و شکنجه ولخت کردن سلول وتوهین و تحقیرها، شرح رفتار بازجوی باران در زندان، برخلاف دیگرساواکی هاست! مثلا دراتاق بازجویی زندان کار به هماغوشی می کشد و معاشقه، که قابل تأمل است! بازجوی ساواک در زندان، شاهرخ نامی ست که از باران می خواهد درپیدا کردن برادرش شهرام که ازدوستان یکی ازاعضای رده بالای حزب توده بوده، ومدت زمانی ست مفقود شده است به اوکمک کند تا بلکه از سرنوشت برادرش خبری بگیرد. باران با قول مساعدت همراه مهسا از زندان آزاد می شود!

شاهرخ توسط عده ای ازمخالفین گرفتار و دست وپایش را طناب پیج کرده آماده کشتن او هستند که باران نجاتش می دهد. شاهرخ پس ازرهایی ازچنگ مخالفین، درحضور باران روبه همکار ساواکی خود می گوید:
«تا به حال من فریب هیچ زنی را نخوردم! فکر کن از یک دختر دهاتی بی پدر ومادر! باورت می شود جلیلی؟ نزدیک بود سرهیچ و پوچ بمیرم!».
ساده دلی باران درشرح تمایلات شدید عشقبازی با هرمرد ناشناس، بی تردید ازعقده های تلنبارشدۀ اوست که از سال های اولیۀ شکوفایی با خشونت وتحقیر درروانش لانه بسته است.

درون اتومبیل درحال حرکت، باران کلتی که قبلا از جیب کت یکی ازمأموران بیرون آورده وپنهان کرده را بیرون می کشد و شاهرخ را می کشد. وسپس راننده را.
در سرراه پیرمردآخوندی را می بیند به اوکمک کرده به خانه اش می برد. لباس تمیز برایش آورده غذا می دهد. آخوند دارای دوزن است با چند دختر. در رفتار مردخانه با زن و فرزندانش، برگردانی از زندگی گذشته خود را درآِئینۀ خیال می بیند. به دخترها درس و مشق و نوشتن وخواندن یاد می دهد. بعد ازیک ماه آخوند با اهدای پیشکش پیام ازدواج با باران را می دهد!

باران تصمیم گرفته آن خانه راترک کند. آخوند روزنامه ای را به او نشان می دهد:
«چهره ی چاپ شده ای ازخودم را برروی آن می بینم با تیتر درشت. “خرابکار، قاتل خطرناک، تحت تعقیب” خشمگین نگاهی به او می اندازم».
ملای ده را با ضربات چاقو می کشد.
زن و بچه برسراو می ریزند و کتکش می زنند و آخرسر، باران چاقو به دست خود را نجات داده راه فرارپیش می گیرد. شگفت اوراین که، کبری، دختر آخوند، همان که باران به او نوشتن و خواندن یاد داده، می دود وجلو او را گرفته می گوید:
«باران بگیراین چادرراسرکن! با این سرو صورت و لباس های خونی جایی نمی تونی بروی! این بالا پوش را هم بگیر وبپوش هوا خیلی سرداست. یخ میزنی! این پول راهم بگیر زیاد نیست آن قدری هست که خودترا به خانواده ات برسانی».

باران در روستای (کاله) آمل به خانه پدری می رسد. با دیدن برادرش علی و سهراب آن ها را در آغوش می کشد.
یاد فاطمه وعلی کرم می افتد و ظلم وتجاوزی که ازسوی آن مرد پست فطرت برخواهرش رفت و موجب خود کشی فاطمه گردید. با تدارکی در مرغدانی او را نیز به قتل می رساند:
«با هرچه که درتوان دارم چاقورا روی شاهرگ گردنش می کشم و به شتاب برمی خیزم و ازاو دور می شوم».
پس ازمشاوره با برادرش علی، همگی به تهران نقل مکان می کنند. مقارن زمانی که سروصدای انقلاب و فریاد الله اکبر پشت بام های تهران آسمان شهرها را فرا گرفته است.
با دگرگونی اوضاع و برآمدن حکومت دستاربندان، خفقان واعدام و کشتار دگراندیشان فضای سیاه مذهبی، درسراسر کشور سایه می اندازد. باران درتدارک خروج ازکشور است که به ناگهان گرفتار و زندانی می شود.
پس از مدتی شکنجه و زندان :
«بالگدی دردناک به پهلویم به شتاب برمی خیزم . . . پدر . . .»
یاد پدر می افتد. توهین ونفرت ها، وشگفتا که از مادینگی فرزندش!:
«که مرا روی زمین می کشاند! دیگرخود را توله سگ نمی پندارم. این بار می دانم که چرا لگد می خورم . . . مرگ من آغاز دوباره ی باران هاست».
«لگدی دیگر و این بار دردناکتر … فریاد می زند و مرا سپیده دم به سوی جوخه ی آتش می کشاند».
روایتی دردناک از نابخردی های ویرانگر، در طوفانی ازمتغیرها و پیشرفت های علم و اندیشه های جهانی، درپیکار با این قبیل درماندگی های اجتماعی چه باید کرد؟
کتاب خواندنی و بسی تأمل برانگیز ۲۳۳ برگی به پایان می رسد.

این که رفتارکوردلانه پدرومادر، دردل معصوم “باران” لانه بسته تردیدی نیست. و دل بستن به هر مرد ناشناس وهمخوابگی عاشقانه، بهرۀ شوم ترس وسکوت وعقده های تحقیرو توهین است، که به گاه بار نشستن بذرهای خشونت ونفرت، راه جنایت های باورنکردنی را هموار می سازد.
نویسنده، درگشودن عقده های تربیتی:
توسری خوردن ها، خفه شوشنیدن ها وحقارت های اولیۀ ازدوران کودکی، صحنه های جالبی را به نمایش گذاشته که فارغ از منظراحساس وعاطفه، قابل تأمل و تقدیر است.

بعدالتحریر: شتابزدگی نویسنده دربرخی صحنه ها، به اثرش لطمه زده. ای کاش با این نگارش پخته و روان و صراحت کلام تأمل بیشتری درهماهنگی برخی رفتارهای احساسی «بازیگراصلی» با حوادث متن، بطور دقیق رعایت می شد!
دریغ!