ماکت یک موشک و تصویری از رهبر جمهوری اسلامی در میدان بهارستان تهران
میان آمریکا و سه کشور فرانسه، بریتانیا و آلمان پیرامون پیششرطهای دولت دونالد ترامپ برای باقی ماندن در توافق اتمی سال ۱۳۹۴ با ایران مذاکرات فشردهای صورت گرفته که دستکم تا دیدار روز ۲۴ ماه آوریل رییسجمهوری فرانسه از واشینگتن ادامه خواهد یافت. اکنون پرسش این است که آیان این گفتوگوها میتواند به تغییراتی در سازوکار سیاسی حاکم بر ایران و تحول ساختاری در جغرافیای سیاسی منطقه منجر شود؟
ترامپ در ماه ژانویه اعلام کرد چنانچه پیششرطهای آمریکا تامین نشوند، در توافق اتمی باقی نخواهد ماند.
نتیجه مستقیم خروج آمریکا از توافق اتمی توقف لغو تحریمها علیه ایران است؛ تحول با اهمیت و تاثیرگذاری که موسسات عمده مالی و تجاری اروپا، حتی علیرغم نارضایتی دولتهای متبوع خود، ناگزیر به پیروی از آن میشوند.
بر اساس مندرجات بولتن روزانه کاخ سفید، مورخ ۲۳ فوریه، رییسجمهور آمریکا طی تازهترین اظهارنظر پیرامون برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در «کنفرانس اقدام سیاسی محافظهکاران» در واشینگتن یاد آور شده: «بعد از خودداری از تائید پایبندی ایران به توافق برجام، تحولات جالبی صورت گرفته است».
طرح این اظهارات از جانب رییسجمهور آمریکا نشانه پیشرفت در مسیر اتخاذ خط مشی مشترک واشینگتن با کشور های اروپایی در رابطه با آینده توافق اتمی و نحوه برخورد با آن است.
همزمان با اظهارات ترامپ، تیلرسن وزیر آمریکا نیز تائید کرد که «با متحدان اروپایی پیرامون نگرانیهای مشترک مرتبط با توافق اتمی و همچنین رفتارهای خصمانه و تخریبی جمهوری اسلامی در منطقه در حال گفتوگو هستیم».
گفتوگوهای تازه در دو سوی آتلانتیک
هفته گذشته برایان کوک، رییس بخش سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا اجلاس یک گروه کاری مشترک اروپا و آمریکا را در پاریس هدایت کرد.
هدف گفتوگوهای پاریس که در آن علاوه بر کارشناسان سه کشور بزرگ اروپایی، کارشناسان طراحی سیاسی وزارت خارجه آمریکا، اندرو پیک، مدیرکل بخش ایران و عراق در وزارت خارجه آمریکا، کریس فورد مسئول بخش امنیت جهانی و منع گسترش سلاحهای اتمی و نیز جول ریبورن مدیر ارشد شورای امنیت ملی کاخ سفید و مسئول امور ایران، عراق، سوریه و لبنان نیز حضور داشتند، بررسی ملاحظات مطرح شده از سوی ترامپ در رابطه با ایران و رسیدن به خط مشی مشترک در این رابطه بود.
این مذاکرات قرار است هفته آینده در روم دنبال شده و تا زمان دیدار رسمی امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه از آمریکا ادامه یابد.
انتظار میرود پیش از ۱۲ ماه مه که روز انقضای مهلت تمدید فصلی لغو تحریمهای اتمی آمریکا علیه ایران است، سه کشور بزرگ اروپایی و ایالات متحده به چارچوب توافق مشترکی در رابطه با ایران دست یابند.
تغییر راهکارها، حفظ اهداف
میتوان این برآورد را مطرح کرد که توافق اتمی تیر ماه ۱۳۹۴ با ایران بر پایه چنین احتمالی صورت گرفت که تقویت عملگرایان در درون حاکمیت جمهوری اسلامی (دولت حسن روحانی) به تضعیف اصولگرایان و تعدیل رفتارهای خارجی و داخلی و «تغییر تدریجی ماهیت حکومت انقلابی ایران» منجر شود.
تجربه یک سال بعد از اجرای توافق اتمی و آزاد ساختن میلیاردها دلار داراییهای بلوکه شده ایران نشان داد که نه تنها تقویت عملگرایان و تعدیل رفتارهای حکومت صورت نگرفته، بلکه جمهوری اسلامی حضور نظامی خود را در منطقه با تجهیز دهها هزار شبهنظامی و گسترش جنگهای نیابتی افزایش داده است.
با تغییر رئیسجمهوری آمریکا، نحوه برخورد ایالات متحده با جمهوری اسلامی تغییر کرد.
دونالد ترامپ روز ۲۳ فوریه در واشینگتن ضمن «وحشتناک» و «یک جانبه» خواندن توافق اتمی، و تکرار مخالفت خود با آن، اظهار داشت: « وقتی با آنها (جمهوری اسلامی) توافق امضاء میکردیم، آنها فریاد مرگ بر آمریکا میزدند… چرا اصولا با آنها سازش کردیم؟».
طی همان جلسه ترامپ در رابطه با جمهوی اسلامی اضافه کرد: «کسانی که با ما دوستی میکنند دوستی ما را میبینند و کسانی که با ما بد رفتاری میکنند رفتار ما با آنها بهمراتب بدتر خواهد بود.»
هدفهای اعلامشده و اعلامنشده
چهار پیششرط اعلامشده آمریکا برای حفظ توافق اتمی شامل: ۱- لغو محدودیت زمانی آن و ندادن اجازه افزایش ظرفیت غنی سازی اورانیوم به جمهوری اسلامی در پایان مهلت انقضای برجام ( غروب)، ۲- محدود ساختن ظرفیت موشکهای بالیستیک، ۳- اجرای دقیق پروتکل الحاقی ( بازدید بازرسان آژانس از مراکز مشکوک) و ۴- پیشگیری همیشگی از نزدیک شدن ایران به ظرفیت تولید سلاح اتمی است.
نگرانی عمده واشینگتن که در چهار شرط اعلام شده قید نشده، قطع حضور نظامی جمهوری اسلامی در منطقه است که علاوه بر عربستان سعودی و اسرائیل، کشورهای اروپایی نیز خود را در این مورد شریک اعلام کردهاند.
دیدار هفته جاری محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان از لندن که همزمان با آغاز دور بعدی مذاکرات کارشناسی آمریکا و اروپا که در روم انجام میشود، همچنین سفر رسمی او به آمریکا پیش از مذاکرات رئیسجمهوری فرانسه در واشینگتن، بخشی از طرح اعمال فشار قدرتهای منطقهای علیه دولتهای اروپایی بهمنظور همسو ساختن آنها با سیاستهای آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی است.
با در نظر داشتن اهمیت و گستره مناسبات تجاری، سیاسی و امنیتی در دو سوی اقیانوس اطلس، پیشبینی حصول همگرایی مابین آمریکا و اروپای غربی در رابطه با جمهوری اسلامی، علیرغم اعلام حمایت زبانی کشورهای اروپایی از حفظ برجام، دشوار نیست.
واکنش محتمل جمهوری اسلامی نسبت به خواستههای مطرح شده است که بخصوص در وضعیت بحران داخلی کنونی ایران، ارزیابی پیش هنگام آنرا تا حدودی دشوار میسازد.
از یک سو بازگشت تحریمها در وضعیتی که کشور هنوز موجهای اعتراضی اخیر را پشت سر نگذاشته، میتواند به تشدید نارضایتیهای داخلی منجر شود و از سوی دیگر قبول پیششرطهای آمریکا نیز، حتی در صورت تعدیل آنها با وساطت اروپا، نشانه ضعف حکومت و تن دادن به شکست تلقی خواهد شد.
سرنوشت حکومتهای اقتدارگرا زمانی روی خط قرار میگیرد که همزمان با از دست دادن حمایت خارجی، نارضایتیهای داخلی افزایش یافته و تشدید شکاف بین عوامل قدرت و مدعیان حاکمیت، آنها را در وضعیت بحرانی قرار دهد؛ چشماندازی که بهنظر میرسد جمهوری اسلامی، پس از خروج آمریکا از توافق اتمی، ممکن است با آن روبهرو شود.
——————————-
«بیداری ها و بیقراری ها»نوشته هائی است«خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.
درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده هاو دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها میتواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.
«بیداری هاوبیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی،تاریخی و سیاسی:دغدغه هاودریغ هائی درشبانه های غربت و تبعیدکه بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه،روشن و رام و آرام؛ وگاه،آمیخته به گلایه و آزردگی و انتقاداست،شایدسخنِ«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-اینک سرشت وسرنوشت مارا رقم می زنَد.
این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است،«حسبِ حالی» درگذارِزمان که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:
حسبِ حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند
محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند
***
چهارشنبه، ۹ اسفند ماه ۱۳۹۶ برابر با ۲۸-۰۲-۲۰۱۸
…جان
شمامثل اینکه مطمئن به پیروزی خودتان نیستید!
[دراشاره به مخالفت دو تن ازامضاء کنندگان فراخوان رفراندوم]قدیانی یا کدیور کِی هستندکه اینهمه برای شما مهم اند؟،مثل اینکه بگوئیم:فرّخ نگهدار یا مرحوم کیانوری باطرح رفراندوم و حضورشاهزاده مخالف اند!.این ها -بخاطرتئوری بافی های ایران سوز و «انقلاب شکوهمند اسلامی»شان-ابتداء یک عذرخواهی بزرگ به ملّت ایران بدهکارند!
عزیزجان!
این یک تاکتیک درست و کارسازاست که در محافل بین المللی هم موجّه و مشروع است و بامسالمت،آیندهءایران را نصیب آزادی و دموکراسی خواهدکرد.
روحانی می گوید:صندوق!صندوق را بیاورید!
ما باهوشیاری و با «سوء استفاده»ازاین شعار بایدبگوئیم:
بله!صندوق !صندوق را بیاورید!،امّا زیرنظرسازمان های ملّی و بین المللی،باشعارِجمهوری اسلامی آری؟ یانه؟
ممکن است بگوئید:رژیم آراء رامهندسی می کند( مانندسایت …)امّاتجربه های جهانی پیشِ روی مااست.ازاین گذشته،شما به نیروی۹۰ درصدیِ مردم -خصوصاً به زنان و جوانان ما درشهرها و روستاها- اطمینان داشته باشید که با میلیون ها چشم و دوربین و موبایل و…مراقب صندوق ها خواهندبود.
وقتی باور های شما و دکتر… را می بینم،ناامیدمی شوم و باز شعرنیمارا زمزمه می کنم:
هفدهمین دوره داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، فیلم و فیلمنامه، اسطوره شناسی (فصل بهار)
دوستان گرامی، ظرفیت هر دوره محدود است. برای حضور در دوره بهار در اسرع وقت ثبت نام خود را تکمیل کنید
www.khanehdastan.ir www.chouk.ir
نود و یکمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(اسفندماه سال ۹۶)
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
برای ثبت نام دوره رایگان پژوهش و مقاله نویسی به آدرس زیر مراجعه کنید.
www.khanehdastan.ir
مقاله «تولد یک نویسنده»
خالق ادبیات مدرن آمریکا
یادداشتی بر رمان «مهمانی»
داستان عکس «آخرین تزار»
بررسی اسطوره «قصه نمکی»
تاریخچه ادبیات داستانی جهان
بررسی رمان «قتل در رود پشت»
بررسی فیلم «همه چیز درباره ایو»
یادداشتی بررمان «بازمانده روز»
بررسی داستان کوتاه «کوگلماس»
یادداشتی بر کتاب «پرونده هری کبر»
داستان نقاشی «یافتن صلیب راستین»
ساختار ناتورالیستی داستان «چنگال»
نقد داستان «او کمی بهتر از یک قاتل بود»
مصاحبه اختصاصی چوک با «نسرین قربانی»
معرفی برنده جایزه نوبل «بوریس پاسترناک»
نقد جامعه شناختی داستان «سه چرخه برقی»
بررسی عناصر روایی شعر «ما در صحنه بودیم»
بررسی نمایش «آن سوی آینه» و «اگه بمیری»
معرفی رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم»
معرفی برندگان جایزه ادبی پولیتزر «ویلیام ژوزف کندی»
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا (سوره نساء، آیه ۵٨)
مولا على (ع) نیز مى فرماید: ((البهتان على البری ء اعظم من السماء))
خود عدوت اوست قندش مى دهى
وز برون تهمت به هر کس مى نهى
با عرض سلام و ارادت خدمت نویسنده محترم و سیاستمدار معظم جناب دکتر مهاجرانی
وقایع اسفبار چند روز گذشته در منطقه مسکونی حضرت آقای حاج دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد و احساسات مردم را جریحه دار میکند. بنده مطلع هستم که جنابعالی شاید بنا به معذوریتهایی که دارید، نمی توانید بسیاری از مطالب را بازگو بفرمائید و این مطلب از جهاتی قابل درک است. ولی شما که اهل علم و فرهنگ بودید میدانید که اهل تحقیق، برای ماندن در طریق صلاح، تمام همّ و غم خود را با منصف بودن و تصمیم عجولانه نگرفتن میگذارد که در سنت ما هم آمده که ((الأناه من الله والعجله من الشیطان)).
جناب دکتر مهاجرانی گرامی، زمانیکه در گذشته از ما دفاع کردید، شکری بود و امروز شکایت. در آنزمان از فضایل معنوی و اخلاقی جناب آقا حاج محمد خان راستین گفتید. البته همان زمان هم، سخنانتان حاکی از عدم اطلاع کافی درباره طریقه درویشی و تصوف نعمتاللهی بود، چون از مرحوم جناب آقاى راستین با عنوان قطب دراویش گنابادی یاد کردید. در صورتیکه هرکس به حسینیه راستین و مجالس مرحوم آقای راستین میرفت، میدانست که ایشان از مشایخ سلسله نعمتاللهی گنابادی بودند و تصویری بزرگ از قطب وقت سلسله نعمتاللهی گنابادی حضرت آقاى حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه (رحمه الله علیه) در آن حسینیه بود. قاعدتاً مطلع هستید که در هر زمان فقط یک قطب معنوی وجود دارد. اما جالب توجه است که در یادداشتی که درباره مرحوم آقای راستین نوشته اید، فرموده اید: ((در دوران دانش آموزی همیشه فکر میکردم که اراک بدون حاج محمد راستین با آن سیما و هیبت دوست داشتنی چیزی کم دارد. این اندیشه و عشق در سراسر تاریخ و فرهنگ ما جاری است، مگر میتوان آن را حذف کرد. میشود فرهنگ ایران را از عرفان و تصوف زدود؟))
گویا علاقه شما به جناب راستین، چون علاقههای گذرا و پوچ و واهی این روزگار است و حتی حرمت نان و نمکی را که به قول خودتان پدرتان با جناب راستین خوردند و در امور بنّایی منزل ایشان متصدی بودند را نگاه نداشتید. خوش بینانه اش اینست که بنا به مسموعات و شواهد برای تدارک زندگی آینده خود، معذوریاتی دارید که ارزشش از حق دوستی و ارادت قدیم بیشتر است چنانکه در همان یاداشت بعد از سخن درباره جناب آقای راستین، از مقامات و حالات مرحوم شیخ ناظم حقّانی نقشبندی فرمودید.
متأسفانه بخت با بنده یار نبود که کتاب “میناگران” جنابعالی را مطالعه ولی حتما خواهم کرد که از مولا علی (ع) روایت میکنند که فرمود: ((سخن حق را از گمراهان و اهل باطل فراگیرید و سخن باطل را از اهل حق نیاموزید.)) بنده، با ارجاع به این حدیث، منظورم این نیست که خدای نکرده اهل باطل هستید، چون بنده هیچ گاه به سادگی به محض شنیدن چند خبر بر مسند قضاوت تکیه نمیزنم ولی میدانم که از جاده انصاف خارج شده اید. البته به این حدیث ارجاع دادم که عرض کنم، پذیرای حرف حق از همه هستم. طبق فرموده خودتان در کتاب میناگران از جناب شیخ ناظم نقشبندی تعریف کرده اید و در همان یادداشتی هم که مرقوم کردید، فرموده اید: ((انصاف این است که همه آنانی که در عمر خود دیدهام و از آنان نکته آموخته ام، یاد و نامشان برای همیشه (؟!؟!؟) برایم گرامی است، اما انصاف این است که شیخ ناظم چیز دیگری است… نکتههایی که میگوید، تفسیری که از آیات قرآنی میکند به وصف نمی آید…))
آیا اینهمه تعریف و تمجید عاقبتش اینست که با یک جمله عجولانه همه سوابق مهر و محبت و ارادت را نابود کنیم؟
حال این سئوال مطرح است که چطور در توئیتی که در توییتر انتشار داده اید، و هر دو طریق صوفیانه را مورد انتقاد تندی قرار دادید؟
در سوابق تاریخی هر دین و مکتبی، دورانهایی بوده است که در بین پیروان تندرویها و حرکات نادرستی رخ داده که بسیاری از آنها تاسف آور است.
جنابعالی از “جیش رجال الطریقه النقشبندیه” گفتید که عدهای رهبر این گروه جهادی نظامی را بعثی مشهور عزت ابراهیم الدوری میدانند. اول از همه باید به عرضتان برسانم که عزت ابراهیم، خود از بعثیان به نام است یا بوده (چون عدهای معتقدند که وی دار فانی را وداع گفته است) و ضمناً عزت ابراهیم، پدر همسر عدی صدام حسین هم بود. یعنی وی به هیچ وجه به عنوان یک چهره معنوی شناخته نمیشود بلکه بیشتر چهره سیاسی آلودهای داشت که با رژیم بعثی ارتباط داشت. بهتر از من میدانید که حزب بعث، یک حزب سکولار است که در کشورهای عربی، اعضایی دارد و البته به دلیل سکولار بودن این حزب، رابطه مستقیمی با جریانهای دینی و معنوی ندارد. طبق نوشته مایکل ویسمن در کتاب Isis: Inside The Army of Terror، عزت ابراهیم خود از پیروان سلسله نقشبندیه در عراق بوده و زمانیکه در عراق قدرتى داشت به آنها آزادى داد. همین رابطه نزدیک و کمک به نقشبندیان باعث شد که بعد از تشکیل “جیش رجال الطریقه النقشبندیه” وی در بین آنان حالت رهبری داشته باشد. سرکار عالی با کلی گویی در توییتر خود فرمودید که دراویش نقشبندی از طریق عزت ابراهیم پیوندشان با داعش برقرار شد که البته این سخن شما درست است. ولی بد نیست، جنابتان در دفتر تحقیقاتتان اضافه بفرمائید که یکی از قربانیان اصلی حملههای تروریستی داعش، صوفیان در همه کشورهای اسلامی هستند. شما که در اخبار و سخنوری و اظهار نظر کردن درباره هر واقعهای ید طولایی دارید، حتما میدانید که داعشیان چقدر از مقابر و اماکن صوفیه را خراب کردند.
برای نمونه میتوان کشور لیبی را خصوصا در اسفند ماه سال ۱۳۹۳ مثال زد. و یا تخریب مقبره شیخ احمد رفاعی در تل عفر در عراق که سلسله مسحور رفاعیه در تصوف به نام ایشان است. در آبان ماه سال ۱۳۹۵، داعشیان در شهر العریش مصر، دو شیخ صوفی (ابوحراز و المنصوری) را گردن زدند. شیخ سلیمان ابوحراز وقتی که داعشیان وی را ربودند و گردن زدند نزدیک به صد سال سنّ داشت. در ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، داعشیان در مقبره لعل شهباز قلندر در سیهون پاکستان بمبی منفجر کردند که یکی از بزرگترین حملات تروریستی داعش در آن کشور بود و حداقل نود نفر در این این عملیات کشته و سیصد نفر زخمی شدند. در آبان ماه سال ۱۳۹۶، داعشیان به مسجد صوفیان در بیر العبد یا بئر العبد در شمال صحرای سینا حمله کردند که منجر به کشته شدن ۳۰۵ نفر شد. در این باره بسیار نکتهها و شواهد دیگر هم هست که از حوصله این مقال خارج است.
آقای دکتر سامی مبیض که مورخ و نویسندهای شناخته شده در سوریه است و مدرک دکترای خود را از دانشگاه اکستر انگلستان گرفته است. این روزنامهنگار فارغ از عقاید سیاسی ایشان مقالهای بسیار خواندنی تحت عنوان: Damascene Sufism: The Antidote to ISIS نوشته است. بسیاری دیگر از عقلای قوم با تخصصها و گرایشهای متفاوت هم در اینباره نوشته و سخن رانده اند که تصوف، پاد زهری است برای سم گرایش به داعش. مقالهای دیگر در نشریه Sudan Vision تحت عنوان Sufism the Antidote of the Islamic Nation and its Victorious Language نوشته که درباره سلسله بُرهانیه است که یکى از مراکز اصلى آنان شهر الخرطوم، پایتخت سودان است. مطالعه این مطلب نیز خالى از فایده نیست. مقاله خانم ماریان شرف ژوزف تحت عنوان Sufism: A Powerful Antidote to Terrorism (تصوف: پادزهرى قدرتمند در مقابل تروریسم) هم مقاله مفیدى است.
بسیاری مطالب در مورد رابطه تصوف و داعش و اختلافات بنیادین آنها نوشته شده که شاید مطالعه آنها، ذهنتان را روشن کند تا با دید بازتری به مسائل بنگرید.
بزرگان صوفیه، چه آنهایی که با دنیای مجازی اشنا هستند و چه آنهایی که نیستند، بدون اطلاع کافی و عجولانه در توییتر و دیگر وسایل ارتباط جمعی به حرکتی در مقابل داعش دست نزدند. بلکه با رفتار و منش و نوشتن سنگین و متین به مقابله با داعش پرداختند و فرهنگ سازی کردند. نمونه آن کتاب مشهور Refuting ISIS: Rebuttal of Its Religious and Ideological Foundations نوشته شیخ ابوالهدى محمد الیعقوبى است که ایشان از مشایخ صوفیه است و کتابش یکى از بهترین ردیه هاى داعش است که به زبان انگلیسى طبق روایت اهل سنت نوشته شده. شیخ الیعقوبی از علمای مشهور مذهب مالکی است که در مسجد اموی در دمشق مدرس بود و از مشایخ صوفیه هم هست. وی در حال حاضر برای مبارزه با تند رویهای مذهب در کشورهای مختلف سخنرانیهای فروانی دارند که گوش دادن به سخنرانیهای ایشان و خواندن نوشتار ایشان شاید برای شما اگر به دنبال حق مطلب هستید راهگشا باشد.
اما درباره سلسله نقشبندیه که منصوب است به بهاءالدین نقشبند بخاری صوفی قرن هشت که شما به بزرگ معاصر آنها ارادت عاشقانه داشته و شاید هنوز دارید، بگویم. سلسله نقشبندی، یکی از سلاسل بزرگ صوفیه در بین اهل سنت و جماعت است. این سلسله شاید در طول تاریخ حیاتش دچار تندروئیهایی از سوی اقلیت تندرو، شده باشد ولی آیا به راحتی میتوان خدمات آنها را نادیده گرفت؟ زحماتی که شیخ ناظم (که شما پیش از این از ایشان مجذوبانه تعریف و تمجید کردید!!!) و شیخ هشام و شیخ محمد عادل کشیدند و میکشند را نادیده بگیرید.
حتما میدانید که عبد الرحمن جامی، شاعر و ادیب و موسیقی دان در طریق خواجگان نقشبندی بود و ستارهای در ادب و فرهنگ ایرانی و اسلامی است. کامل الدین حسین ابن علی سبزواری مشهور به ملا حسین واعظ کاشفی صاحب تفسیر قرآن و تالیفات دیگر من جمله “روضه الشهدا” که امروز لغات “روضه خوانی” اقتباس از این کتاب است از پیروان طریقه نقشبندیان بود و بسیاری دیگر از بزرگان تاریخ ایران. بسیاری از اشخاص به نام در دنیای اسلام، در زمرهٔ مریدان شیخ ناظم و شیخ هشام در آمدند که در این میان میتوان از سلطان برونی، جان بنت، یوسف اسلام (کت استیونس)، پرویز مشرف و مرحوم محمد علی کلی اسم برد. فیلم ورود این اشخاص به سلسله نقشبندیه و مدارک زیاد دیگری موجود است.
شیخ ناظم بیش از سی کتاب به زبان انگلیسی درباره اسلام و تصوف نگاشته اند که در غرب بسیار تاثیر گذار بوده، همینطور جناب شیخ هشام که سوسیلو بمبنگ که سابقاً رئیس جمهور اندونزی بود از جمله مریدن ایشان است. ایشان فتوایی در سال ۱۳۹۰ مبنى بر اینکه قرآن و سنت مخالف خشونت است، نوشتند. امروز هم، در غرب و آسیای مرکزی، نقشبندیه خدمات زیادی من جمله خدمات عام المنفعه و کمک به مردم و حتی برقراری گفته با دیگر ادیان انجام میدهند. نمونه آن دیدار شیخ ناظم و پاپ بندیکت در قبرس است. این سلسله صوفیه، به دور از تعصبات و خشک مغزی، در غرب و آسیای مرکزی خدماتی میکند که قاعدتا شما باید مطلع از آنها باشید.
جناب مهاجرانی، اینجا هم چون قبل، حرمت علاقه شما به شیخ ناظم به کنار! اینهمه خدمت نقشبندیه هم به کنار! ولی چه شد که ناگهان با یک حرکت عجولانه در جملاتی کوتاه، همه این مطالب را به گوشهای نهادید و چشم انصافتان را بر آنها بستید.
بعد از آن هم با کمال بی انصافی به خودتان این اجازه را دادید که دراویش گنابادی را “داعشی” بخوانید! لقبی که اکنون مبدل به لقلقه زبان معاندان تصوف شده است و مسلما استفاده از این قبیل القاب ناحق و تهمتهای نادرست، مقداری از گناهش ٔبر دوش شماست. جناب مهاجرانی، یک ضرب المثل چینی است که میگوید: ((آنکه تهمت میزند، هزار بار میکشد و قاتل، یک بار.))
شما شاید بفرمائید که آن حرکت و کشته شدن مأمورین نیروی انتظامی چه میشود؟ باید عرض کنم که جنابعالی شخص را با عقیده اش معرفی کردید و فرمودید: (درویش گنابادی)، با اینکه هنوز صحت این مطلب اثبات نشده بود و هنوز هم تردیدهایی درباره عامل آن هست. طبق بیانیه بزرگ دراویش نعمت اللهی گنابادی، این واقعه تلخ تمام دراویش را عزا دار و سینه آنها را شرحه شرحه کرد.حرکتی اسف بار که جای هیچ دفاعی ندارد و هر انسانی که بویی از انسانیت برده باشد، قلبش جریحه دار میشود.
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
این فاجعه و زخمی شدن عزیزان، غمی عظیم بر دل تمام صوفیان نهاد که زخمش تا ابد بر دل آنها خواهد ماند. هیچ یک از بزرگان دراویش نعمت اللهی گنابادی، نه تنها این عمل را تایید نکردند که تقبیح هم کردند و تسلیت گفتند. چه بسا اگر این واقعه در کشوری که عدهای به آن میگویند: سیستم دمکراتیک غربی هم اتفاق میافتد، چه بسا عواقب بدتری میداشت.
پلیس در همه جا، مسئول برقراری نظم عمومی و حفاظت از مردم و مملکت است و در هر کشوری تعرض به پلیس، امری است بس قبیح و هیچ انسان درست فکری این عمل را تأیید نمی کند. البته در کشورهای زیادی میبینید که در بسیاری از موارد متأسفانه اعتراضهای خیابانی به خشونت کشیده میشود. حمله و تعرضی که به نیروی انتظامی شد، عملی قبیح بود که مشایخ دراویش آنرا تقبیح کردند و رهبر و بزرگ دراویش نعمت اللهی گنابادی، جناب آقای دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه نه تنها، این عمل را تقبیح کردند، در بیانیهای فرمودند: ((از مسئولان محترم هم میخواهم که با عاملان خشونت بار اخیر، اعم از کسانی که به نام درویشی در وقوع آن دخالت داشتند، مطابق قانون و عدالت برخورد کنند. امیدوارم خداوند به همه ما توفیق اظهار مهر و محبت را به یکدیگر عنایت فرماید. والسلام. حاج دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه، دوم اسفند ۱۳۹۶))
جناب مهاجرانی شما که اهل فضل و علم و عقل هستید و سوابق سیاسی طولانی دارید و کاملا با ترفندهای سیاسی اشنا هستید، بد نبود اندکی فکر میکردید که ولو فاجعه ، ولو حرکت نادرست، ولی چه شد که کار به اینجا رسید؟
به هیچ وجه در صدد توجیه این حرکت نیستم و قویا آن را محکوم میکنم. ولی شما که دست به قلم هستید، میگویند برای تجزیه و تحلیل مسایل تاریخی و اجتماعی، همیشه باید بستر و وقایعی را که مطلب مورد نظر در آن اتفاق افتاده را در نظر بگیرید! چند روز قبل از وقوع این حادثه، جناب آقای دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه دربیانیهای خطاب به دراویش گفتند: ((من و منزل من امن است و خداوند حافظ آن است. سر خداوند منت نگذارید که ما داریم حفظ میکنیم. هیچ خطری متوجه آن نیست. فقط خطرات به بهانه شما محتمل و ممکن است، مزاحمت فراهم کند. ضمنا به حاضرین و مأمورین، آرامش توصیه میشود. محل را ترک و به منزل خود بروند. حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوب علیشاه))
ولی با کمال تاسف عدهای تفسیر نادرست کرده و مکان را ترک نکردند. ضمنا در آثار صوفیه خوانده اید و میدانید که مرید موقوف فرمان مراد است چون خود را تحت تربیت و تعالیم معنوی او میداند، پس وقتیکه مریدی به هر دلیلی که باشد، از روی عشق و علاقه یا از روی تعصب یا از روی نادانی و لجاجت، از فرمان مرادش روی بگرداند، باید ارادت حقیقی اش را زیر سال برد و این مطلب در تاریخ کم اتفاق نیفتاده است. ولی اگر همه مثل شما قضاوت میکردند، باید میگفتند: ((شیعه علی، عبد الله ابن سبا)) و کلا شیعیان را با عقاید عبد الله ابن سبا که میگفت: ((علی خدای است که به آسمانها عروج کرده و رعد و برق صدای اوست)) (Marshal Hodgson, Encyclopaedia of Islam)، یکى میکردند. و یا پا فراتر مینهادند و میگفتند چون روزی ابن ملجم مرادی، از شیعیان علی بوده، پس خدای نکرده تمام شیعیان، علی (ع) را کشند.
جناب مهاجرانی متأسفانه شما این اشتباه را کردید و بعد هم بر داوری نادرست و ناحق خود اصرار ورزیدید و ادامه دادید که در ادامه درباره آن صحبت خواهم کرد. من هم جزو اولین مطالبی که منتشر کردم، چون بسیار از دراویش از این جماعت اعلام برائت کردم و این خشونت نادرست را به هیچ وجه درست نمیدانم، خصوصاً اگر مخل نظم و قانون باشد. چون توصیه بزرگان گنابادی همیشه رعایت نظم اجتماعی و پیروی از قانون بوده است.
مطلب دیگری که باید به عرض شما برسانم، درباره استفاده از واژه داعشى است که بعد این قضاوت نارواى شما، در بین دوستان نادان و سست عنصر و دشمنان دانا رواج پیدا کرد و شخص شما از مسئولان اصلی این مطلب هستید. حتی اگر ذرهای از این برچسب گذاری شما نابجا و ناروا باشد، گناهش متوجه شماست که از روی علم و عمد چنین گفتید. گروه داعش موسوم به “الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام”، یک گروه تندروی جهاد گرای است که عملیاتهای تروریستی سازمان یافته و متشکلی انجام میدهند و حرکات تروریستی آنها عملیاتی سیستماتیک است که طبق برنامه ریزى برای اعمال خشونت و قتل و غارت انجام میشود.
مثلا در ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۵، محمد لحویج بوهلال با یک تریلی ۱۹ تنی در روز جشن ملی فرانسه به مردم عادی حمله کرد و ۸۶ نفر را کشت و ۱۵۰ نفر را زخمی کرد. اواخر سال ۱۳۹۵، در وست مینیستر انگلستان، ماشینی به گروهی از مردم میزند. اواخر تابستان ۱۳۹۶، ماشین ونی در بارسلونای اسپانیا مردم عابر پیاده را زیر میکند. ولی تمام این حرکتها بنا بر برنامهای منظم انجام شده و به اصطلاح سیستماک بوده است.
ولی آنچه متأسفانه در منطقه پاسداران اتفاق افتاد، عکس العمل قبیحی نسبت به اعمالی مجرمانه مسبوق بر آن بود و عدهای نادان افراطی به صورت ناخود آگاه مرتکب آن شدن که بیشتر به جنونی انی میماند و اصلا جنبه سیستماتیک نداشت. کاش جنابعالی بیشتر به این مطلب فکر میکردید. چون هر جوان و نوجوانی که با مفهوم تروریسم و انگیزههای آن آشنایی داشته باشد، مسلم تفاوت این دو را متوجه میشود.ای کاش ابتدا سوابق این قضیه را پیگیری میکردید.
شما همه دراویش را داعشی خواندید، البته مطلب عجیبی نیست، چون بسیاری قاضیان عجول در طول تاریخ این برچسبها را بر دیگران زده اند مثلا اهل سنت، شیعه را “رافضی” خواندند همانطور که اخیرا داعشیان، مردم شریف ایران را “رافضی مجوس” مینامند. یا اینکه عدهای نلسون ماندلا را یک تروریست خواندند در صورتیکه ماندلا هرگز اینگونه نبود و فقط گروهی تندرو که منسوب به وی بودند، دست به حرکات تروریستی زدند. ولی در آخر، حقیقت روشن شد و فقط فرصت طلبانی که در آن آب گل الود در پی ماهی بودند، روسیاه شدند.
ای کاش شما از کارنامه فرهنگی-اجتماعی دراویش نعمت اللهی گنابادی، خبر داشتید، یا اگر دارید -چنانچه در مورد حوادث تخریب حسینیههای این سلسله نشان دادید- آنها را در قضاوت فعلی نیز سرایت میدادید و بعد لب به سخن میگشودید یا مطلبی انتشار میدادید. طبق فرموده بزرگان نعمت اللهی گنابادی، رهبران آنها زمانیکه بر مسند ارشاد تکیه میزدند، هیچگونه دخالتی در سیاست نمی کردند. البته این مطلب را باید مدّ نظر داشته باشید که درویشان نعمت اللهی در بزنگاههای تاریخی، به عنوان فردی که پایه تفکّرش تعالیم تصوف است، وارد عمل میشدند ولی هرگز تصوف را قربانی بازیهای سیاست نمی کردند. در انقلاب مشروطه، بزرگان گنابادی، خود را رعیت میخواندند و پیرو نظام حاکم ولی مشاهیر از صوفیان هم داریم چون میرزا محمد معصوم نایب الصدر شیرازی که نامش به عنوان یکی از امضا کنندگان باغ نامه سلیمان خان میکده هست. یا تجلی سبزواری و آقا میرز ابوطالب سمنانی که هر دو مشروطه خواه بودند. این بزرگان تا به امروز هم اگر بتوانند خدمتی بکنند، میکنند. منتهی در طول تاریخ و این روزگار، شاید عدهای کوته فکر با عدهای متعصب راه را اشتباه بروند و مرز بین تصوف و سیاست را مشخصات نکنند.
جناب آقای دکتر نورعلی تابنده قبل از اینکه بر مسند ارشاد صوفیان نعمت اللهی گنابادی تکیه بزنند، از رجال بزرگ سیاسی و آزادی خواهان ایران بودند ولی بعد از اینکه به این مقام رسیدند، چندین مرتبه گفتند که به دلیل منصب معنوی که دارند در امور سیاسی دخالت نخواهند کرد.
حال کمی درباره بزرگان گنابادیه خدمتتان عرض کنم. جناب حاج ملا سلطانمحمد گنابادی متوفی ۱۲۸۸ شمسی، جناب حاج ملا علی گنابادی متوفی ۱۲۹۷ شمسی، جناب حاج محمد حسن بیچاره گنابادی متوفی ۱۳۴۵ شمسی و جناب حاج سلطانحسین تابنده گنابادی متوفی سال ۱۳۷۱ شمسی از طبقه علمأ و مجتهدین نیز بودند ولی در عین حال مشغول به کشاورزی هم بودن و از این راه امرار معاش میکردند. داشتن کار و شغل برای بزرگان گنابادی بسیار مهم بوده و هست. کما اینکه فردی به نزد جناب ملا سلطانمحمد گنابادی آمد و از علم کیمیا پرسید، جنابش دست سائل را بر رویه پینههای دستشان گذاشتند و فرمودند که این است کیمیای من. جناب حاج محمد حسن صالحعلی شاه در کتاب پند صالح که چون دستورنامهای است برای پیروان این طریقت، میفرمایند که ((دست به کار و دل با یار)) و مرحوم پدرم جناب آقای حاج علی تابنده محبوبعلی شاه که عمرى را به خدمت گذراندند و ایشان بازنشسته شرکت نفت بودند. جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه هم از قضات دادگستری و از اساتید دانشگاه بودند.
بزرگان طریقه نعمت اللهی گنابادی در شهرهای مختلف ایران من جمله تهران و گناباد و اراک و کرمان و… مدارس و کتابخانه و درمانگاههای زیادی ساخته اند. زمانیکه تأسیس مدارس بانوان در بین طبقه مذهبی اقبال چندانی نداشت و حتی با آن مخالفت میشد، جناب حاج محمد حسن صالحعلی شاه یکی از مشوّقین این امر بودند و به بسیاری از علما آنزمان در اینباره نامه نوشتند.
حال از نظر علمی عرض کنم. جناب ملا سلطانمحمد گنابادی سلطانعلی شاه، که صوفیان نعمت اللهی گنابادی را در دوران اخیر به نام ایشان میخوانند، کتابهای عرفانی زیادی دارند که بسیار مورد توجه، علما و محققین است. تفسیر بیان السعاده ایشان، یک تفسیر منحصر به فرد عارفانه شیعی است که بسیار از علمای اعلام هم این مطلب را تصدیق کرده اند و اخیرا میتوان از آیات الله حسن زاده آملی نام برد. بعد از ایشان جناب ملا علی گنابادی با لقب نور علیشاه هم تالیفاتی در موضوعهای مختلف دارند که نشان دهنده درک عمیق آنجناب از دین است. بسیاری از محققین در غرب و ایران درباره عمق کتاب “صالحیه” نوشته و گفته اند.
رسالهای هم تحت عنوان “رساله محمدیه” دارند که آرا فقهی ایشان است که نگارنده نیز توضیحی بر آن نوشته ام. آرا فقهی ایشان بسیار بکر و مطابق زمان و درخور تحقیق است کما اینکه ایشان از اولین علمای شیعه هستند که صد سال قبل “برده داری” را مصداقا ملغی علم میکنند حال آنکه نیک میدانید برده داری از رفتارهای زشت داعشیان است و هنوز مورد اعتقاد بعضی از فرقههای تندروی اسلامی مثل وهابیون است. جناب محمد حسن صالحعلیشاه و جناب سلطانحسین تابنده رضا علیشاه و مرحوم پدرم حاج علی تابنده محبوب علیشاه هم کتابهای زیادی نوشته اند. همینطور جناب آقای حاج دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه که دارای آثار فقهی و حقوقی هستند که در آن دارای آرایی هستند که نه تنها منطبق با افکار داعشیان نیست بلکه متضاد آن است.
این مکتب دانشمندانی چون مرحوم هادی حائری، مرحوم دکتر علوی نیا، جناب دکتر شهرام پازوکی، جناب دکتر ریخته گران و دیگر دانشمندان اهل علم و معرفت را تربیت کرده است.
ضمنا جناب مهاجرانی محض اطلاع شما باید بگویم تا کنون از کشته شدن یک نفر از درویشها مطلع شده ایم ولی کسی نگفت که حلاج است یا عین القضات. حلاج شدن در طریق درویشی است ولی آن جایگاهی است که هر درویشی به آن نمی رسد. هر درویشی اینقدر فانی در حق و نزدیک به حق نمی شود که حق به زبان او بگوید: (انا الحق).
همانطور که درخت گویای حق شد.
روا باشد انا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیک بختی
ما حلاج تراشی نمی کنیم چون نیک میدانیم درک جایگاه حلّاج نیز در فهم همگان نمی گنجد. حلّاج نامی است برای جایگاهی بس رفیع در عرفان که با عافیت طلبی ناسازگار است و نمی توان هم از نام حلاج سوء استفاده کرد و هم طریق او را نکوهش کرد.
در خاتمه باید عرض کنم که این مکتب عرفانی با چنین عقبهای ستبر و خدمات فرهنگی و اجتماعی زیاد به دلیل یک اتفاق ناگوار و قبیح که اقلیتی متعصب به تحریک مخالفان تصوف و عرفان انجام دادند، بدنام و نابود نمی شود. ولی خوب بود در مقام یک محقق کمی هم از محرکان اولیه این غائله میگفتید که باعث تحریک احساسات و عواطف شدند. بهر دلیل قضاوتی عجولانه کردید. از این به بعد، هرکس سلسله گنابادی را با برچسب داعشی بخواند، گناهش بر دوش شما نیز هست. جناب دکتر مهاجرانی، تا آنجا که بنده اطلاع دارم، سالهاست که شما
در لندن انگلستان جلسات مثنوی خوانی دارید. بعید است کسی که اهل مثنوی باشد و درباره سنت عرفانی از ظن خود اینطور قضاوت کند.
به امید روزیکه با مطالعه بیشتر و اطلاعات کافی تر و انس بیشتر قضاوت بکنیم. به امید روزی که بنده به جای نگاشتن این جواب با دلی شکسته که حاصل قضاوت ناحق است، دست دوستی با شما بدهم.
امیدوارم روزی برسد که همه به صرف حق بودن حرف سخن بگوییم و حق را ناحق نکنیم.
در خاتمه دوباره تاکید میکنم که من هم مثل شما تعرض به نیروی انتظامی و جان از کف دادن عده اى مامور را حرکتی قبیح و نادرست میدانم که امیدوارم اینگونه وقایع تلخ هیچ گاه تکرار نشود.
ولی کاش شما هم گوشه چشمی بر صدها طعن افراد مجروح زندانی میکردید که بنا به تصدیق مسئولین ندانسته آنجا آماده اند میکردید و برای آنها هم اظهار تأسف میکردید. اصل اینست که در این قضیه بسیارى به صرف انسان بودنشان صدمه دیدن و به قول جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه: ((برای من فرقی نمی کند درویش یا غیر درویش، اگر بی جا کشته شده باشد متاثر میشوم.))
قضاوت را میسپارم به خدا.
خدا نگهدار شما،
قضاوت را میسپارم به خدا.
خدا نگهدار شما،
رضا تابنده
دکتر رضا تابنده : فارغ التحصیل مقطع لیسانس در زمینه مطالعات دینی از دانشگاه یورک و فارغ التحصیل مقطع فوق لیسانس از دانشگاه تورنتو کانادا و مقطع دکترا در زمینه مطالعات اسلامی از موسسه مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه اکستر انگلستان و پژوهشگر دوره فوق دکتری، زمینه مطالعات ایشان در مقطع دکترا در مورد بازگشت سلسله نعمت اللهی گنابادی از هند به ایران در دوره قاجار بوده است و هم اکنون استاد دانشگاه تورنتو میباشند
شورای مرکزی جبهه ملی از مسئولان جمهوری اسلامی در خواست برگزاری یک گردهم آیی نموده است. اقدامی درست و بهنگام که گردانندگان جمهوری اسلامی را بر سر دو راهی «آری یا نه» قرارداده است.
پاسخ منفی یعنی رد تمام ادعاهایی که پیرامون وجود آزادی در جمهوری اسلامی می شود.
حسن روحانی و رئیس جمهور قبلی برگزیده رهبر بارها ادعا کرده اند که در جمهوری اسلامی همه آزادی ها ازجمله آزادی بیان اعتراض وجود دارد. با توجه به اینکه آزادی بیان در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم تضمین شده است دشوار می توان به در خواست جبهه ملی پاسخ منفی داد.
البته در شرایط کنونی امکان موافقت کردن با این در خواست بسیار کم است.
جبهه ملی با این درخواست به واقع مسئولان نظام را بر سر یک دو راهی قرارداده است. پاسخ «آری یا نه» هر دو به زیان آن ها است.
لازم به یادآوری است که شورای مرکزی جبهه ملی در سال ۱۳۶۰ نیز از وزارت کشور جمهوری اسلامی درخواست کرد که با برگزاری یک گرد هم آیی در میدان امجدیه یا محمد نصیری موافقت کنند و یادآور شده بود چنانچه ظرف مدت سه هفته پاسخ مثبت یا منفی به در خواست جبهه ملی داده نشود جبهه خود رأساً میدان فردوسی را محل برگزاری گردهم آیی اعلام خواهد نمود.
متن دعوت نامه جبهه ملی به این شرح است:
«جبهه ملی دعوت می کند،
هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادی خواه ایران، انقلاب بزرگ ملت ما که برای نابود کردن استبداد و از میان بردن وابستگی و برچیدن یک رژیم فاسد صورت گرفت از هدف های بنیادی خود منحرف شده است. ناامنی، گرانی، بیکاری و اختناق بیداد می کند.
در نتیجه سوء سیاست ها و پیش آمدن جنگ تحمیلی، میلیون ها تن از هموطنان ما آواره و سرگردان شده اند. با تعطیل دانشگاه ها و محروم شدن کشور از تربیت افراد کارآمد و متخصص، عملاً راه وابستگی به قدرت های استعماری جهان شده است. زنان مبارز و پاکدامن میهن ما مورد انواع تحقیر و توهین قرارگرفته اند. امنیت قضایی به کلی از میان رفته و دادگستری در معرض انحلال قراردارد. با مطرح کردن لوایحی چون قصاص، لایحه احزاب، لایحه بازسازی، درصدد پایمال کردن شخصیت انسانی ملت ما هستند. تمام آزادی های فردی و اجتماعی به وسیله هیأت حاکمه مستبد و انحصارگر زیر پا نهاده شده است. مدعیان حمایت از مستضعفان با انعقاد قراردادهای مفتضحانه میلیاردها دلار از جیب این ملت محروم را به یغما داده اند و بالا تر از همه، استقلال و تمامیت ارضی کشور در معرض تهدید و خطرهای جدی قراردارد.
در چنین اوضاع و شرایطی از شما هموطنان و همه نیروها و سازمان ها و طبقات مختلف دعوت میکنیم تا در روز ۲۵ خرداد ماه در گرد هم آیی و راهپیمایی اعتراضی جبهه ملی ساعت چهار بعد از ظهر روز دوشنبه شرکت نمایید و فریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید.
همچنین از مردم مراکز استان ها و شهرهای بزرگ دعوت شد که در همان روز در میدانهای اصلی شهرهای خود گرد هم آیی نمایند.
این همان گرد هم آیی است که آیت الله در یک نطق شتاب آلود که برای نخستین بار از روی نوشته خوانده شد، ملی ها و مصدقی ها را مرتد اعلام کرد و خونشان را مباح دانست!
اکنون با توجه به اینکه این بار نیز پاسخ مثبت یا منفی به درخواست جبهه ملی داده نخواهد شد تا زمان درخواست گردهم ایی به پایان برسد انتظار می رود آزادیخواهان در روز چهاردهم اسفند سالروز درگذشت مصدق بزرگ در میدان بهارستان سنگر مبارزاتی مصدق و جبهه ملی حضور یافته و صدای اعتراض خود را نسبت به شرایط اختناق آور کشور و وضعیت اسفناک زندگی مردم و خطرهای که با سیاست نابخردانه سردمداران جمهوری اسلامی آینده ایران را تهدید می کند به گوش آزادیخواهان جهان برسانند.
درمقالات و گفتگوهای مختلف،ما انقلاب اسلامی ایران و قدرت گیری آیت الله خمینی را«کودتای انقلابی علیه شاه» دانسته ایم.اینک اسنادتازه منتشرشدهء بی بی سی( ۹ فوریه ۲۰۱۸ / ۲۰ بهمن ۱۳۹۶ )طرح سرنگونی رژیم شاه ازطریق یک کودتا در زمان جان.اف. کندی(در اوایل ۱۹۶۰)را موردتوجه قرارداده است.
کودتای نظامی علیه شاه درجریان ملّی شدن صنعت نفت نیز مطرح شده بودکه طبق آن قراربود دریک کودتای مشترک علیه شاه و مصدّق، برادرناتنی شاه را به حکومت برسانند.
اینگونه اسناد،دشواری ها و پیچیدگی های سیاست ورزیِ شاه دررابطه باآمریکا رانشان می دهند و یادآور می شوندکه درکِ ایدئولوژیک ازماهیّت سیاسی شاه به عنوان«دست نشانده»و«سگِ زنجیری امپریالیسم»تا چه حد نادرست و اشتباه بوده است.این پیچیدگی ها-همچنین- نشان می دهندکه رابطهء آمریکاباشاه-خصوصاًدر دورهء دموکرات ها-همراه با دروغ و فریبکاری بوده است،مثلاً:درهمان زمان که جیمی کارتر،ایران را«جزیرهء آرامش»می نامید و از پیشرفت ها وسیاست های داخلی وخارجی شاه ستایش ها می کرد،مقامات دولت آمریکا،درسودای سرنگونی شاه بودند؛ماجرای«دام یا فریب بزرگ»نمونهء درخشانی ازاین سیاست بود.
درنظربرخی دوستان،اسنادِ اخیرِ بی بی سی شایدنوعی«پیروزی نظریِ نگارنده» بشمارآید،امّاتأمّل در زوایای پنهان سرنگونی رژیم شاه،بازاندیشی های تازه را دربارهء «انقلاب شکوهمنداسلامی» ضروری می سازد ؛تأمّلی که پژوهشگران تاریخ، روشنفکران و رهبران سیاسی ایران را به فروتنی و تواضع فرا می خوانَدتااز تحلیل های رایج فراتر رفته و پسِ پُشتِ رویدادهای سرنوشت ساز را نیز مورد عنایت قراردهند.
ع.م
محمدرضاه شاه پهلوی پس از یک سال تلاش در آوریل سال ۱۹۶۲ میلادی برای دیدار با کندی به آمریکا سفر کرد
بیبیسی فارسی در آرشیو ملی آمریکا به اسنادی دست پیدا کرده که نشان میدهد دولت جان اف. کندی – که با محمدرضا شاه پهلوی رابطه سرد و پرتنشی داشت – با گروهی در ارتش ایران در تماس مخفیانه بوده است که میخواستند کودتا کنند.
اوضاع ایران در سالهای ۱۹۶۱- ۱۹۶۳ میلادی ناآرام و شاه هم بنا بر اسناد، دچار افسردگی روحی شدیدی بوده به طوری که واشنگتن را به دوستی با شوروی، برکناری نخستوزیر و کنارهگیری از قدرت تهدید میکرده است؛ آمریکاییها هم در ظاهر آرامش میکردند و در خفا برای همه سناریوها برنامه داشتند، از جمله این که اگر روزی از یکی از خطوط قرمز آنها عبور کرد سرنگونش کنند.
بنا بر یک گزارش سری که در سال ۲۰۱۴ میلادی از حالت طبقهبندی خارج شده است، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا روی نماینده (یا رهبر) آن گروه کودتاچی اسم رمز “ایران ۹۱۸” گذاشته بودند تا هویتش را مخفی نگه دارند؛ “ایران ۹۱۸” با یکی از وابستگان نظامی سفارت به نام سرهنگ کارل پوستون به طور مستمر دیدار و درباره تدارکات کودتای احتمالی گفتگو میکرد.
وابستگان نظامی آمریکا اگر ماموران سازمان اطلاعات مرکزی (سیآیاِی) نباشند برای اداره اطلاعات وزارت دفاع (دیآیاِی) کار می کنند. گزارش تماسهای “ایران ۹۱۸” با سرهنگ پوستون به خاطر حساسیت محتوای آن ابتدا “تمیز میشد” (جزئیات منابع و شگردهای اطلاعاتیاش حذف میشد) و فقط به روئیت معدودی از مقامات ارشد مانند رئیس سیآیاِی میرسید.
هرچند تعیین هویت “ایران ۹۱۸” هنوز امکانپذیر نیست، اسناد و مدارک موجود حکایت از آن دارد که او به احتمال زیاد یکی از افسران نزدیک به سپهبد محمدولی قرنی بوده است- یکی از بلندپروازترین نظامیان تاریخ معاصر ایران که از شرکت در کودتای ۲۸ مرداد علیه محمد مصدق تا نخستین فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارد.
بنا بر صورتجلسه “تمیز شده” دیدار چهارشنبه ۲۷ دسامبر ۱۹۶۱ میلادی (۶ دی ۱۳۴۰) “ایران ۹۱۸” به مامور سفارت گفت که برنامه کودتا همگام با تحولات سیاسی کشور پیش میرود؛ او گفت تعداد طرفداران گروه در داخل و خارج ارتش رو به افزایش است و آنها در حال محاسبه میزان تلفات احتمالی خود در روز کودتا هستند؛ و زمانی وارد عمل خواهند شد که مطمئن باشند کمتر از ۱۰ درصد نیروهایشان را از دست خواهند داد. او فهرست اسامی ۴۲۴ نفر را هم به وابسته نظامی آمریکا داد که قرار بود بعد از کودتا پستهای دولتی رده پایینتر به آنها داده شود.
اسناد و مدارک موجود حکایت از آن دارد که «ایران ۹۱۸» یکی از افسران نزدیک به سپهبد محمدولی قرنی بوده است
نقشه براندازی شاه
هم زمان در واشنگتن گروهی از نزدیکان کندی برای سرنگونی شاه نقشه داشتند. رهبر آن اقلیت بانفوذ یکی از لیبرالترین قضات دیوان عالی آمریکا به نام ویلیام داگلاس بود. داگلاس – از چهرههای مهم حزب دموکرات و دوست خانواده کندی و دوستدار محمد مصدق – به عنوان رابط جبهه ملی با کاخ سفید و مشاور غیررسمی برادران کندی در امور ایران عمل میکرد. بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۵ میلادی از حالت طبقهبندی خارج شده، داگلاس قویا معتقد بوده که “مشکل ایران” یک راه حل دارد و آن سرنگون کردن شاه است.
بنا بر اسناد، ویلیام داگلاس و متحدانش – رابرت کندی (برادر رئیس جمهور و وزیر دادگستری وقت) و جان وایلی (سفیر سابق آمریکا در ایران) برای انتقال قدرت در ایران یک طرح مشخص به کاخ سفید ارائه کرده بودند تا شاه را کنار بزنند و زمام امور را به شورای سلطنت بسپارند – شورایی متشکل از سیاستمداران مورد اعتماد واشنگتن از جمله ناصرخان قشقایی و علی امینی.
اما طرح آنها در سازمان اطلاعات مرکزی، وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا خیلی طرفدار نداشت. اکثریت به اصطلاح امروزی “محافظه کار” در دولت وقت آمریکا میگفتند که پایین کشیدن شاه از تخت سلطنت کاری ندارد، ولی پر کردن آن تخت با یک گزینه قابل اعتماد سخت است چرا که از جبهه ملی فقط اسمی باقی مانده و خانهای قشقایی در تبعید حتی در ایل خود نفوذی ندارند چه برسد به آن که بخواهند پادشاهی بکنند.
با این حال، حمایت از سرناچاری مقامات وقت آمریکا از شاه – مردی که پشت سر “ساقه نازک” صدایش میکردند – به معنای آن نبود که یک گزینه نظامی احتیاطی برای روز مبادا علیه او تدارک نبینند.
از “آزمایش امینی“ تا گزینه بختیار
بنا بر یکی از اسناد آرشیو ملی آمریکا، تحت عنوان “تدابیر احتمالات سیاسی- ایران”، دولت کندی قصد داشت که اگر شاه به تهدیدش عمل کرد و به یک چرخش استراتژیک به طرف شوروی دست زد، علیه او کودتا کند؛ به این ترتیب که اول “در برابر شاه، دوستی و تفاهم نشان بدهد و همزمان با رهبران میانهرو جبهه ملی و شخصیت های نظامی ضد کمونیست قابل اعتماد تماس برقرار بکند و اگر وقتی کودتا از حمایت گسترده برخوردار شد، آنها را به کودتا علیه شاه تشویق کند.»
خط قرمز دیگر واشنگتن علی امینی، نخست وزیر وقت ایران بود- مردی که او را “بهترین و احتمالا آخرین شانس خوب برای جلوگیری از افتادن ایران در ورطه هرج و مرج” میدانست.
در واقع کارگروه ویژه “بحران ایران” کاخ سفید پیش از آنکه تصمیم بگیرد از “آزمایش امینی” محکم حمایت بکند گزینه سرنگون کردن شاه را هم بررسی کرده و به این نتیجه رسیده بود که اگر شاه فورا برود، جایش را انقلابیون ملیگرا یا نظامیان فاسد خواهند گرفت. کندی، اما، در ایران نه دولت انقلابی یا نظامی، بلکه اصلاحات میخواست تا از بروز یک انقلاب کمونیستی در جامعه اربابرعیتی ایران جلوگیری بکند؛ بعد از بحث و بررسیهای فراوان کندی و دستیارانش به این نتیجه رسیدند که کم خطرترین راه رسیدن به هدف در ایران این است که فعلا شاه را نگه دارند ولی آرام آرام او به حاشیه برانند و برای اصلاحات روی علی امینی سرمایه گذاری بکنند.
به نظر میرسد کاخ سفید (حداقل در ماههای اول نخستوزیری امینی – یعنی پیش از آن که پشت سر او را “آزمایش نافرجام امینی” بخواند) به طور جدی به دفاع از وی مصمم بوده زیرا در سناریویی که شاه یک علی امینی “محبوب” و “موفق” را از روی حسادت برکنار میکرد نقشه این بود که “آمریکا فورا با نخستوزیر و طرفدارانش در ارتش مشورت و آنها را به حمایت از کودتا تشویق بکند تا نخست وزیر را مجددا در مقامش ابقا و قدرت شاه را کاهش بدهد.”
علی امینی – سفیر پیشین ایران در واشنگتن و از چهرههای مغضوب شاه – حدود چهار ماه بعد از به قدرت رسیدن کندی و در پی اعتراضات و اعتصابات داخلی – به اکراه توسط شاه به نخستوزیری منصوب شده بود. از شاه و اکثر نظامیان ارشد گرفته تا طرفداران محمد مصدق و عوامل کودتای ۲۸ مرداد (برادران رشیدیان و محمد بهبهانی) با او مخالف بودند و علیه دولتش توطئه میکردند.
بنا بر اسناد، شاه در پشت صحنه با علی امینی (نخست وزیر) و دولت کندی به شدت اختلاف داشته است
امینی در ماه مه ۱۹۶۱ تازه کابینهاش را تشکیل داده بود که سپهبد تیمور بختیار، اولین رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) میخواست سرنگونش کند؛ کندی پشت صحنه طرح کودتا را خنثی کرد. چند ماه بعد (در اواخر اکتبر) خود شاه قصد داشت امینی را برکنار کند که بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۴ میلادی از حالت طبقه بندی خارج شده، در پی مخالفت محکم آمریکا و بریتانیا عقبنشینی کرد.
به نظر میرسد برای دفاع از علی امینی در برابر شاه یا سایر دشمنان و احتمالا برای داشتن یک بازوی نظامی قابل اعتماد برای سناریوهای دیگر بود که آمریکاییها از طریق یک وابسته نظامی خود با گروه “ایران ۹۱۸” در تماس بودند؛ آن تماسها به خصوص بعد از سقوط نظام پادشاهی عراق در کودتای سال ۱۹۵۸ مهمتر هم شده بود زیرا بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۷ میلادی از حالت طبقه بندی بیرون آمده، وابستگان نظامی ایالات متحده در ایران بعد از کودتای عراق به دقت دستهبندیهای داخلی ارتش ایران را زیر نظر داشتند و از “تماسهای رسمی” خود با امرای ارتش هم برای ایجاد رابطه ای دوستانه با آنها استفاده می کردند تا اگر شاه را سرنگون کردند، حداقل با آمریکا خصومتی نداشته باشند.
آن روزها ایران خط مقدم جنگ سرد دو ابرقدرت بود و آمریکا برای دفاع از ایران همه گزینهها را روی میز داشت از جمله بمباران اتمی گذرگاههای مرزی آذربایجان و اعزام دو لشکر به ایران. گزینه دیگر گزینه تیمور بختیار بود- به این ترتیب که اگر اوضاع کشور به هر دلیلی – مثل ترور شاه یا فرارش از کشور – بهم میریخت و هرج و مرج میشد، آمریکا میخواست به عنوان “گزینه آخر”، سپهبد بختیار را در مقام دیکتاتور ایران به قدرت برساند.
تیمور بختیار بعدها علنا به دشمن شماره یک شاه تبدیل و در عراق توسط عوامل ساواک ترور شد. اسناد جدید حکایت از آن دارد که اولین رئیس ساواک از سالهای آخر ریاستجمهوری دوایت آیزنهاور (اواسط سال ۱۹۵۸ میلادی) در فکر کودتا بوده. بختیار در فوریه سال ۱۹۶۱ هم در جریان سفرش به واشنگتن به دولت کندی پیشنهاد سرنگون کردن شاه را داد – غافل از آن که آمریکاییها خود او را مردی “شیطانی”، “جاهطلب” و “به شدت فاسد و خودخواه” و زیادی مستقل میدانستند که اگر قدرت را در دست میگرفت احتمال داشت ایران را از اردوی غرب خارج و یک کشور بی طرف اعلام بکند.
معلوم نیست آمریکاییها درباره سپهبد بختیار دقیقا به شاه چه گفتند؛ شاه حدود دو هفته بعد از بازگشت تیمور بختیار به تهران، نه فقط او که روسای اطلاعات و ستاد ارتش – که واشنگتن همه آنها را مانند بختیار فساد یا ناکارآمد میدانست – برکنار کرد.
سپهبد قرنی بعد از آزادی از زندان خیلی زود تماسهای مخفیانه با سفارت آمریکا را از سر گرفت. مقامات سفارت به همه رابطان او اعتماد نداشتند
شبکه قرنی در ارتش
شواهد و مدارک موجود حکایت از آن دارد که کودتاچی مورد علاقه دولتمردان وقت آمریکا رقیب سابق تیمور بختیار یعنی سپهبد محمدولی قرنی بوده است.
بسیاری نام قرنی را از ماجرای “کودتای قرنی” شنیده اند- این که چهار سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد در مقام فرمانده اطلاعات نیروی زمینی ارتش (رکن دو) میخواست با جلب حمایت دولت آیزنهاور در ایران دولت تعیین کند (در یک کودتا علی امینی را به قدرت برساند) که نقشهاش کشف و به خلع درجه و سه سال زندان محکوم شد.
بنا بر یک سند جدید، افسران طرفدار قرنی حدود دو هفته بعد از آن که کندی برنامه کودتای بختیار علیه امینی را خنثی کرد- در شرایطی که قرنی هنوز در زندان بسر می برد – برای دفاع از امینی نزد آمریکاییها اعلان آمادگی کردهاند؛ این خبر که “دوستان قدیمی امینی در بین افسران ناراضی” در ارتش آماده حمایت از او بودند واشنگتن را خوشحال کرد زیرا بنا بر سند، دولت کندی در یک سناریوی کودتا روی ائتلافی از علی امینی، جناح اللهیار صالح در جبهه ملی و گروه قرنی حساب می کرد.
آمریکاییها قرنی را افسری فرصتطلب و طرفدار غرب میدانستند که هرچند از بختیار “ضعیفتر” بود، برای کودتا گزینه مناسبتری به نظر میرسید زیرا برخلاف بختیار شهرت به فساد نداشت و در بین طرفداران محمد مصدق هم “نسبتا قابل قبولتر” بود و از آن مهمتر در نهادهای نظامی- امنیتی ایران دوستان زیادی داشت.
در اسناد آمریکا، از سپهبد حسن علویکیا (قائممقام ساواک)، سرلشکر منصور اردوآبادی (فرمانده ژاندارمری خراسان)، سپهبد عبدالعلی منصورپور، سپهبد یزدانپناه، حسن امامی (امام جمعه تهران) و سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان هواداران قرنی یاد شده است.
واشنگتن از این نظر گروه قرنی را جدی میگرفت که بنا بر ارزیابی یک وابسته نظامی آمریکا، بهترین شانس یک کودتای موفقیت آمیز را داشت زیرا “نسبتا منسجم است. به طور غیرقابل جبرانی به یک شخص متصل نیست و در برگیرنده طیف قابل ملاحظهای از دیدگاه های سیاسی است….و برای تصرف پادگان تهران در موقعیت خوبی قرار دارد.”
سرهنگ دوم نیکلاس رودزیاک ( که فارسی صحبت می کرد و ماموریتش در تهران تازه تمام شده بود) در عین حال یادآور شد که گروه قرنی بدون حمایت یا تشویق آمریکا یا بریتانیا یا هر دوی آنها دست به کودتا نخواهد زد.
بنا بر یکی از اسناد آرشیو ملی آمریکا، علی امینی روز چهارشنبه ۲۷ دسامبر ۱۹۶۱ (۶ دی ۱۳۴۰) با استوارت راکول، معاون سفیر آمریکا، دیدار و نارضایتی شاه از تاخیر کمکهای نظامی امریکا را ابلاغ کرده. بنا بر سند، دو طرف در مورد موضوعات دیگری هم گفتگو کردند که معلوم نیست چه بوده – زیرا گزارش آن را معاون سفیر در پیامی جداگانه به واشنگتن ارسال کرده. از قضای روزگار – یا شاید هم در اقدامی حساب شده – همان روز وابسته نظامی سفارت و “ایران ۹۱۸” درباره برنامه کودتای احتمالی گفتگو میکردند.
در یک سند جدید آمده که سرتیپ اسماعیل ریاحی (نفر اول از راست) پیش از انتصاب به وزارت کشاورزی در گفتگوهای محرمانه خود با مقامات نظامی آمریکا این برداشت را ایجاد کرد بود که بطور مشروط آمادگی آن را دارد که در سرنگون کردن شاه شرکت کند
“ایران ۹۱۸“ که بود؟
اظهارات “ایران ۹۱۸” حکایت از آن دارد که گروهش در آستانه یک اقدام نظامی خونین نبوده بلکه میخواست از دولت کندی چراغ سبز کودتا را دریافت بکند. احتمال دارد که “ایران ۹۱۸” خود قرنی بوده باشد هرچند این احتمال ضعیف به نظر میرسد. قرنی چند ماه قبلش از زندان آزاد شده بود ولی تحت نظر ماموران امنیتی حکومت قرار داشت و بنا بر اسناد جدید، از طریق رابط با سفارت آمریکا پیام رد و بدل میکرد.
مقامات سفارت از حساسیت شدید شاه به قرنی خبر داشتند. بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۷ میلادی از حالت طبقه بندی بیرون آمده، واشنگتن بعد از ماجرای “کودتای قرنی”، به شاه قول داد که کارکنان سفارتش نه فقط با افسران ارتش درباره امور سیاسی حرفی نزنند که “از هر گونه تماس با چهرههای مخالف و شخصیتهای مشکوک خودداری بکنند.”
به خاطر آن قولها بود که آمریکایی ها در تماسهای مخفیانه خود با سپبهد قرنی به شدت جوانب احتیاط را رعایت میکردند و به همه نزدیکان او هم اعتماد نداشتند. یکی از آن رابطان حسین شاملو نام داشت که سفیر آمریکا فکر میکرد با سفارت بریتانیا و ساواک هم مراوداتی دارد و قابل اطمینان نیست.
به نظر میرسد “ایران ۹۱۸” یک نظامی نسبتا ارشد بوده باشد زیرا در غیر این صورت نمی توانست به طور مستمر با وابسته نظامی آمریکا گفتگو بکند و توسط ساواک یا اطلاعات ارتش رصد نشود؛ به علاوه، حرفهای او درباره برنامه کودتا به اندازه ای جدی گرفته میشد که به بلندپایهترین مقامات در واشنگتن گزارش میشد.
“ایران ۹۱۸” به وابسته نظامی آمریکا گفت که شاه هرگز اجازه نخواهد داد علی امینی امرای متهم به فساد و برکنار شده ارتش را محاکمه و زندانی کند. او معتقد بود دادگاه جنجالی مظفر بقایی – رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران – نمایشی است چرا که بقایی و شاه پنهانی تماس داشتند و به محض تبرئه بقایی، شاه میخواست از او برای تضعیف امینی استفاده کند. سند حکایت از آن دارد که “ایران ۹۱۸” تیمور بختیار را هم یکی از چهرههای فاسد حکومت میدانست.
در بین نظامیان ارشد، ظاهرا سرتیپ امینی – (که به نظر میرسد محمود امینی عموی علی امینی بوده باشد) – هم با این گروه در ارتباط بوده زیرا در سند آمده: “منبع گفت سرتیپ امینی اخیرا به او نامه نوشته و توصیه کرده که اگر گروهش تصمیم گرفت دست به اقدام بزند خبرش کنند تا فورا به ایران بگردد.”
پاسخ مقامات آمریکایی به “ایران ۹۱۸” و دامنه تماس آنها با وی مانند هویتش هنوز از صندوقچه اسرار دولت آمریکا بیرون نیامده ولی روشن شدن بخش کوچکی از مراودات مخفیانه آمریکا با گروه سپهبد قرنی و رایزنی دو طرف درباره کودتای احتمالی نشان میدهد که حداقل در دو سال اول ریاست جمهوری کندی – یعنی پیش از آن که آمریکا از “آزمایش نافرجام” علی امینی قطع امید بکند و شاه شخصا با پرچم “انقلاب سفید” وارد میدان بشود و مخالفان اصلاحات ارضی و حقوق زنان را در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ سرکوب بکند – گزینه کنار زدنش از قدرت خیلی بیشتر از آن چه تا به حال تصور میشد در واشنگتن یا بین امرای ارتش ایران مطرح بوده است.
بنا بر یکی از اسناد آرشیو ملی آمریکا، سرتیپ اسماعیل ریاحی – رئیس رکن یک ارتش که شاه بعدها به وزارت کشاورزی منصوبش کرد تا برنامه اصلاحات ارضی را پیش ببرد – پیش از انتصاب به وزارت در گفتگوهای محرمانه خود با مقامات نظامی آمریکا این برداشت را ایجاد کرد بود که “اگر اعلیحضرت اصلاحاتی که وی فکر میکند در نیروهای مسلح و سراسر کشور ضرورت دارد را انجام ندهد- آمادگی آن را دارد که در (کودتا برای) سرنگون کردن شاه شرکت کند”.
بطورمشخص حکومت اسلامی در چنبره سه بحران بزرگ قرارگرفته است که همزمان فشارسنگینی را به آن وارد می کند. فشارها و گسست ها چنان است که با گام برداشتن به جلو یعنی حالت تعرضی گرفتن نمی تواند با آن ها مقابله کند و از همین رو ناگزیراست و ناگزیرشده است که از طریق عقب نشینی در برخی حوزه ها، فضائی برای خریدزمان و خروج از وضعیت بحران (مثلا دخیل بستن به برکنارشدن ترامپ یا شکست جمهوری خواهان در انتخابات و..) برای خود فراهم سازد.
مولفه های سه گانه بحران عبارتند از فشارهای سیستماتیک و پی درپی دولت ترامپ که به شکل همزمان برای لغو برجام و برقراری تحریم های گسترده و علیه نفود و حضورمنطقه ای ایران و موشک های بالیستیک، و زیرفشارگذاشتن اروپا برای همکاری با خود و فشاربه ایران صورت می گیرد. این که رژیم به تدریج به سست و یا متزلزل شدن حمایت اروپا از برجام و مقابله با تحریم های پیشاروی آمریکا پی می برد و نیز به سست بودن حمایت چین و روسیه، مجموعا در عرصه جهانی فضای تنفسی برای مانور بین قدرت ها برای رژیم باقی نمی گذارد. از سوی دیگر نارضایتی اقشارو لایه های مختلف جامعه، بویژه دونسل آخر از شرایط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به نقطه غلیان نردیک شده است که اعتراضات اخیر آژیرآن را کشید. اما درکناراین دو عامل اصلی، یعنی فشارنارضایتی داخلی و فشارخارجی که تظاهرات اخیر حتی انگیزه های آن را افزایش داده است، تضادهای درونی رژیم هم هم چنان تشدید می شوند و توان و انسجام قدرت مرکزی را برای مهاربحران و مقابله با فشارهای خارجی ضعیف می کند. نامه اخیر کروبی و یا احمدی نژاد که هردو خطرفروپاشی نظام و نارضایتی عمومی را به او خاطرنشان می کنند و یا افشاگری های شورای شهرعلیه قالیباف و…. بازتاب دهنده گوشه ای از این نوع جالش های درونی رژیم است.
با این همه بنظرمی رسد که در چهارچوب اجتناب ناپذیربودن عقب نشینی و ضرورت اقداماتی توسط رژیم برای بازکردن فضای تنفسی خود، بنطر می رسد که اساس این نوع مانورها و عقب نشینی های موضعی در درجه اول در حوزه بین المللی صورت گیرد، تا در داخل یعنی امتیازدادن به جامعه و یا حتی به حریفان. با این همه در داخل هم در در جه اول معطوف به آرام کردن صفوف منازعات و شکاف های داخلی خواهد بود و در حوزه جامعه هم تمرکزاصلی را روی باصطلاح مسائل معیشتی متمزکزخواهد کرد تا سایروجوه مطالباتی جامعه. بی تردید از میان سه عامل فوق خطرناک ترین آن ها که کمترین عقب نشینی ممکن هم در آن صورت خواهد گرفت همانا خواست های سیاسی و دادن فضای تنفسی به جامعه خواهد بود. چرا که بیم گسترش اعتراضات و فروپاشی مثل زمان شاه و یا تجربه کشورهای بلوک شرق وجود دارد که رژیم بسیار از آن می ترسد. البته این نوع مانورها و «عقب نشینی» ها فعلا در حدلفظ است و باید دید درعمل هم چه می کنند. هف آن است که اولا تا جائی که ممکن است از پیوستن اروپا به آمریکا جلوگیری کنند و ثانیا دستاویزهای آمریکا برای بسیج و فشار را از او بگیرند.
حوزه هائی که رژیم تا کنون در آن ها به مانورپرداخته است:
پیشتر در یادداشتی تحت عنوان اولین عقب نشینی؟* به موردسپاه در عرصه اقتصادی اشاره داشتم، اکنون در خبرها آمده که جابری انصاری که به منظورشرکت در گفتوگوهای ملی سوریه به سوچی در روسیه سفر کرده است، روز سهشنبه ۱۰ بهمن در جمع خبرنگاران اظهار داشت: «نیروهای ایرانی هر زمان که به هدفهای تعیین شده نائل بیایند با رضایت مقامات سوری از این کشور خارج خواهند شد». این نوع فرمولاسیون با در نظرگرفتن فضای کنونی بنظر می رسد تازگی داشته و بی معنا نباشد، حداقل در لفظ به نوعی زمینه سازی برای عقب نشینی می ماند. امری که مورداعتراض قیام جوانان هم بود. مورددیگر ردبودجه پیشنهادی دولت که بر پایه سیاست تعدیل ساختاری و افزایش قیمت ها و مالیات ها صورت گرفته است، در مجلس و انتقاد از مواردی چون حذف یارانه ها و افزایش قیمت سوخت و غیره نیز به نوبه خود بیانگرنوعی عقب نشینی در حوزه اقتصادی و معیشتی است… علاوه براین ها اخیرا مجلس پیوستن ایران به کنوانسیون مبارزه با جرایم سازمانیافته را تصویب کرد (به همراه برخی شروط). پیوستن به کنوانسیون بینالمللی برای مبارزه با پولشوئی و تروریسم و جرایم سازمان یافته یکی از اقداماتی است که دولت ایران به منظورگشایش راه همکاری بانکی با دیگر کشورها و جلب رضایت اروپائیان انجام می دهد. و هم چنین مواردی چون تغییررفتارتحریک آمیزقایق های سپاه در خلیج فارس هم که حتی مورداستقبال آمریکا قرارگرفت و یا دادن مرخصی به یکی از زندانیان دو تابعیتی ایران و آمریکا که آن هم مورداستقبال آمریکا قرارگرفت … و یا تصمیم به حذف تدریجی و قطره چکانی حصرموسوی و رهنورد و کروبی و…. همگی نشانه هائی ولو نه هنوز قاطع از نوعی عقب نشینی های موضعی به شمارمی روند. البته می توان بحث کرد که آیا این ها صرفا مانورهای ظاهری و زبانی هستند یا چیزی فراتر از آن ها؟ با نشانه های موجود هنوز نمی توان قضاوت قاطعی پیرامون ماهیت و کم و کیف آن ها کرد. اما در این میان دو چیز روشن است:
نخست آن که مولفه های عمومی بحران در هرسه وجه خود چنان و خیم و تاثیرگذار هستند که رژیم قادر نخواهد بود که پوزیسیون و موقعیت تا کنونی خویش را حفظ کند. دیگر آن که بحران اخیر و نقشی که اصلاح طلبان در دفاع از کلیت نظام و محکوم کردن اعتراضات بکارگرفتند به جناح حاکم (یک باردیگر) این اطمینان را داد که به حمایت آن ها چه به هنگام فصول «انتخابات» و در هم شکستن تحریم های انتخاباتی و گرم کردن تنورآن و چه به هنگام ریختن مردم و جوانان به خیابان ها برای اعتراض، نیازدارند. آن ها نشان دادند که تحت هیچ شرایطی حتی اگر موردجفا و بی لطفی هم قرارگرفته باشند و ممنوع التصویر و.. باشند، هیچ گاه جناح حاکم و رهبری و هسته اصلی قدرت و نظام را تنها نمی گذارند. آن ها عمیقا خود را بخشی از نظام احساس می کنند. حتی تندترین اشان کروبی نیز حاضر نیست گردی به دوره و سیمای خمین به نشیند و حتی وقتی می خواهد «عذرخواهی» هم از مردم بکند، کمترین اشاره ای حتی به کشتارسال ۶۷ بعنی بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی که بفرمان خمینی صورت گرفت، نمی کند. در بهترین حالت دعوای او و امثال او با شخص است تا با سیستم.
عقب نشینی مهندسی شده!
خلاصه آن که بطورکلی سوای مانور یا واقعی بودن این مواردمشخص، در چهارچوب فرایندهای عمومی حاکم بر وضعیت، و با نیم نگاهی به عملکردگذشته رژیم در بزنگاه های بحرانی، رژیم ناگزیراست پوزیسیون تاکنونی خود را تا حدی تغییربدهد. اما تمامی تلاش خود را بکارمی گیرد که آن را مهندسی شده و هدفمند و کنترل شده و به شکل تاکتیکی (موضعی) صورت بدهد که موجب هیچ خدشه ای به نظام و تغییراساسی در ساختارقدرت نگردد. برای این منظور سعی خواهدکرد برای عبور از گردنه با کاستن از شکاف های درونی، موقعیت خویش را در برابردومؤلفه دیگر بهبود بخشد. البته بطورکلی، شق در پیش گرفتن سرکوب و تعرض استراتژیک یعنی نشان ندادن هیچ انعطافی هم به عنوان یک گزینه مطرح است ( مسیرکره شمالی)، اما با توجه به فعال بودن همزمان مولفه های گوناگون بحران و رابطه ایران با جهان و شکنندگی اقتصادی رژیم متکی به نفت و تفاوت جامعه ایران با آن جا، پای نهادن به آن وادی ( و پرتگاه)، حاصلی جز افزایش خطرمتلاشی شدن و پی آمدهای غیرقابل پیشنی مترتب بر آن ندارد.
آن چه در برابرجنبش های اجتماعی و اپوزیسیون ترقی خواه مطرح است این است که در گام نخست، اولا وجه مهندسی شده و خصلت موضعی عقب نشینی ها را که معطوف به حفظ و تقویت موقعیت متزلزل نظام است، افشاء و رژیم را وادار به عقب نشینی های واقعی در حوزه های اصلی مطالبات جامعه، در حوزه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، یعنی آزادی های سیاسی و مطبوعاتی و… پذیرش سبک های زندگی و از جمله رفع حجاب اجباری و نیز مطالبات پایه ای اقتصادی و حق تشکل یابی و یا دست برداشتن از سیاست های تخریب محیط زیستی و یا میلیتاریزم و یا سیاست های مداخله گرانه در منطقه نماید و ثانیا در گام بعدی آن را در راستای تغییرات ساختاری و تغییر و براندازی کلیت نظام و در مسیرخودحکومتی و خودمدیریتی جامعه و مردم سوق دهد. تقی روزبه ۳۱.۰۱.۲۰۱۸
*- دستورخامنه ای در باره خروح نیروهای مسلح از کارهای اقتصادی غیر مرتبط
اولین عقب نشینی؟ این را باید اولین عقب نشینی مهم رژیم در برابرفشارهای خارج بویژه دولت آمریکا دانست که البته با هدف محکم کردن چاپای خود و رفع نقاط آسیب پذیر خود در مناسبات و مبادلات جهانی صورت می گیرد. با تحریم سپاه توسط دولت ترامپ و هشدار و تهدید کشورهای دیگرجهان بدلیل عواقب معاملات اقتصادی با ایران که که ممکن است مرتبط به این نهادباشد، رژیم برای رفع نگرانی کشورهای اروپائی و نیز چین و دیگرشرکاء اقتصادی اش باین اقدام دست زده است. البته درگذشته هم با روی صحنه آوردن سپاه و از جمله وزارت نفت در زمان احمدی نژاد چوب آن را خورده بود، اما آن تجربه هم مانع از گسترش حوزه نفوذاقتصادی و سیاسی سپاه نشده بود. و اکنون هم باید دید که آیا واقعا چنین تصمیمی را اجراخواهند کرد یا به تصورواهی اعفال دیگران صورت می دهند؟ از سوی دیگر اکنون سیاست دولت آمریکا آن است که اروپا را به جان رژیم ایران بیاندازد (همان سیاستی که به نحوی با چین درموردکره شمالی انحام می دهد) و این کار بویژه پس از اولتیماتوم اخیرچهارماهه برای خروج به شکل جدی تری مطرح شده است و شاهدیم که دولت های اروپائی بدنبال اعمال فشارهائی تحریمی به ایران درموردموشک و سیاست های منطقه ای اش هستند. دیدار و مذاکره اخیروزیرخارجه عربستان با اروپا و گسترش خریدهای اقتصادی آن و امارات با اروپا نیز بخشی از سیاست خالی کردن زیرپای حکومت اسلامی است. در کل رژیم ایران خود را در برابردو راهی یا عقب نشینی و خوردن جام زهرتازه و یا آماده شدن برای تحریم های سفت و سخت آنهم با توجه به شکنندگی اوضاع اقتصادی و نارضایتی عمومی می بیند. چشم اندازی تیره که گام به گام تورآن پهن می شود. بنظرمی رسد اهرم بازگشت به نقطه قبل در حوزه هسته ای و یا تهدید به تولیدموشک های با بردبیشتر و یا حتی آزمایش جدیدموشک های مشابه جر تنگ ترکردن حلقه طناب حاصلی نداشته باشد. دیگر حماسه هسته ای و یا موشکی و یا مداخله و ماجراجوئی نظامی و.. آبی را گرم نمی کند و شورکسی را برنمی انگیزد. حتی باید گفت نوشیدن جام زهر یا «نرمش قهرمانانه» دوم اگر صورت گیرد که بنظر می رسد احتمال آن لااقل در کوتاه مدت شق ضعیف تری باشد نیز خالی از ریسک نباشد. سودای دست یابی به اقتصادمقاومتی مقوله موهومی است و بدست گرفتن مدیریت شبکه ها (اینترنت باصطلاح ملی برای کنترل افکارجوانان ) نیز تلاشی مذبوحانه است. همین دشواری ها و وضعیت شکننده رژیم به نوبه خود قدرتهای بزرگ را برای تشدیدفشار و امیدبه نتیجه آن تشویق می کند. اگر قرار برخواست های مشخص آمریکا باشد، سوای تغییر سیاست های منطقه ای و بردموشک ها، خواهان دائمی کردن محدودیت توافق هسته ای است که به معنی الغاء کامل آن است. تداوم حضورنیروهای آمریکا پس از داعش در سوریه برای مقابله با نفودایران هدف تضعیف موقعیت ایران در منطقه و سوریه و شکاف بین روسیه و سوربه با ایران را دنبال می کند و از این نوع فشارها بیشترهم خواهد شد. در این میان احتمالا همانطور که برخی تحلیل گران حدس می زنند چه بسا رژیم درکنارآماده سازی خود برای شرایط و روزهای دشوار، گزینه مذاکره با اروپا و چانه زنی و سیاست دفع خطر تحریم را برای بدست آوردن فرصت و گذشت زمان تا فراهم شدن شرایط مناسب دنبال کند و چه بسا آن را بطورغیررسمی و پشت پرده شروع هم کرده باشد ( بنظرمی رسد در سطح دیگری خوداروپا هم در مقابل فشارآمریکا به نحوی دنبال تغییرشرایط و فرصت مناسبی است. چون که فشارآمریکا فراتر منافع اتحادیه اروپاست و درموردالغاء یا بی خاصیت کردن کامل برجام بخشی از سیاست کلی تریک جانبه گرائی و تحمیل هژمونی و تقویت وزن ایالات متحده در زنجیره قطب های سرمایه داری است ) اما هرچه که باشد دامنه مانور رژیم باتوجه به فعال بودن همرمان بحران های متعددی که با آن مواجه است محدود و شکننده است.
نمی توان پیش بینی کرد کی و چگونه اما پایان و فرجام ماجرای جمهوری اسلامی، آغاز شده است. با اتکا به این واقعیت که به هر حال بخشی از نخبگان سیاسی ایران در خارج از کشور بسر میبرند، در شرایط کنونی هم پیوندی و هماهنگی نیروها و شخصیتهای مورد اعتماد و شناخته شده برای بخشهای مختلف مردم، در خارج از کشور ضرورت تام دارد. این کانون یا کانونهای همبسته، میتواند در پیوند و هماهنگی با فعالین داخل کشور مدیریت دوران گذار را برعهده بگیرد. تاکنون فرصتهای زیادی از چنگ رفته است، امید که این بار مخالفین دموکراسی خواه جمهوری اسلامی از رویدادها عقب نمانند. شخصیتهای خوش نام، توانمند و کم و بیش شناختهای که مورد اعتماد نسبی بخشهایی از مردم باشند، هم در داخل کشور و هم در خارج، نه نایابند و نه پنهان.
در آغاز زمستان امسال خیزش نیرومند یک جنبش سراسری دلهای شیفتگان و پایوران تغییر و تحول در ایران و نجات کشور ازنکبت جمهوری اسلامی را شادمان کرد و امید رهایی از بختکی را جان و جوانی تازه بخشید که نزدیک به چهار دهه است با سیاهی مایه گرفته از اعماق تاریخ بر سینه ایرانیان و پهنه این سرزمین فروخفته و چنبره زده است. خیزش اعتراضی که به سرعت دهها شهر بزرگ و کوچک را در برگرفت، نشان داد که با یک جنبش مردمی از بطن جامعه مواجهیم و نه با یک بازی سیاسی درچارچوب در گیریهای جناحی.
این جنبش سرکوب شدنی نیست
گستردگی، فراگیری پرشتاب و مشابهت وتکرار شدن این حرکات اعتراضی، نشانههای جامعه شناسانهای هستند که نام جنبش را شایسته آن میکنند. شرکتِ از منظر اقتصادی محرومترین لایههای اجتماعی و نیز برآمد از جنبه سیاسی و مشارکت اجتماعی در حاشیه نگه داشته شدهترین و سرکوب شدهترین بخش جامعه به این جنبش خصلتی رادیکال و دگرگونخواه داده است. این بخش از جامعه امیدی به حل مشکلات اساسی در چارچوب نظام نمیبیند و چارهای نیز جز پیگیری اهدافش ندارد. از سوی دیگر طبقه متوسط شهری نیزکه همواره از نظر فرهنگی و سیاسی ناهمخوان با ایدئولوژی و ساختار حکومت بود، اینک به دلیل شدتیابی بحران در همه عرصههای حیات اجتماعی به تدریج تعارض آشکارتری با هنجارها و رویکردهای حکومتی را در پیش میگیرد. همپوشانی منافع اقتصادی بخشی از طبقه متوسط با حکومت و با تداوم وضعیت موجود، اینک براثرعوامل متعدد رو به تضعیف نهاده است. این وضعیت انزوای اجتماعی بی سابقهای را به رژیم تحمیل کرده و پایگاه اجتماعی آن را بیش از پیش محدود ساخته است. برخی نشانهها در رفتار اجتماعی بسیار گویا و پرمعناست. وقتی شیطنت کودکی آن دانش آموزان اهوازی و بلوچ در خیابان به شکل تندترین شعارها علیه رهبر نظام بروز مییابد، باید دریافت که داستان تا کجا پیش رفته است.
جمهوری اسلامی به مثابه یک نظام توتالیتر اینک مرحله پایانی خود را از سر میگذراند. اکنون دیگر شرایطی فراهم آمده که نظام در برابر هر حرکت و خیزشی برسردوراهی سرکوب یا عقب نشینی قرار گرفته و هر کدام از گزینهها بازی باخت−باخت را برایش رقم میزند. شواهد نشان میدهند که این جنبش فراز و فرود و افت وخیز خواهد داشت، اما به هیچ وجه خاموش شدنی و شکست خوردنی نیست. نمیتوان پیش بینی کرد کی و چگونه به فرجام خود خواهد رسید، اما اصل این است که حرکت آغاز شده و مقصد دور نیست.
پایان دوران سلطه گفتمان اصلاحطلبی
طنین افکن شدن شعارهای “اصلاحطلب، اصول گرا، دیگه، تمومه ماجرا” و “جمهوری اسلامی، نمیخوایم، نمیخوایم” و نشاندن جمهوری ایرانی در برابر جمهوری اسلامی در جنبش تیرماه، اعلام توفانی حضور نیروی اجتماعی گذر از نظام و پایان یک دوره سلطه گفتمان اصلاحطلبی بود که به مدت بیست سال فضای سیاسی ایران را در چنگال خود داشت. از خرداد سال ۷۶ اصلاحطلبان گفتمان اصلاحطلبی را با استراتژی تقویت و تسخیر نهادهای انتخابی در برابر نهادهای غیر انتخابی و پیش برد اصلاحات در چارچوب نظا م با تکیه بر روش “فشار از پایین، چانه زنی در بالا” در پیش گرفتند و توانستند چند بار قوه مجریه و یکبار اکثریت مجلس را نیز تسخیر کنند. باید اذعان داشت که اصلاحطلبی دستاوردهایی را در گسترش فرهنگ وآگاهیهای سیاسی مردم و به میدان سیاست کشاندن بخشهای بیشتری از جامعه نیز در کارنامه خود دارد. اما اصلاحطلبان و بوِیژه رهبران مؤثرشان هرآنجا که منافع مردم و کشور و پیشبرد اصلاحات در تعارض با مصالح نظام و اسلام سیاسی قرار گرفت، مصلحت نظام را برگزیدند. به تدریج در هراس از مردم و خواستههای مستقلشان فشار از پایین به کناری نهاده شد و تمکین به بالا اساس کار قرار گرفت. با راه باز کردن برای سرکوب جنبش دانشجویی در تیر ۱۳۷۸، با پذیرش حکم حکومتی در مجلس ششم، با قربانی کردن بیش از ۹۰ ملیون رأی در چهار دوره انتخابات ریاست جمهوری به پای ولی فقیه، به مردم پشت و به اعتمادشان خیانت کردند. رنگ و نام عوض کردند و بنفش واعتدالی و حکومتی شدند و نفش مجریان ظریف و خندان امیال ولی فقیه و چهره بزک شده کراهت مطلق جمهوری اسلامی را برعهده گرفتند.
اصلاحطلبان اینک در برآمد و شعارهای جنبش تیرماه، کاشتههای خویش را برداشت میکنند. با نگاهی به کارنامه بیست ساله اصلاحطلبی، و با سنجش قدرت بلوک ارگانهای وابسته به ولایت و سپاه و ارگانهای امنیتی با قدرت ارگانهای به ظاهر انتخابی دربیست سال پیش و در شرایط کنونی به روشنی میتوان شکست قطعی گفتمان اصلاحطلبی را مشاهده کرد.
ناتوانی اصلاحطلبان در ترسیم یک نقشه راه و برنامه عملی و زمینی برای برون برد جامعه از این وضعیت فاجعه بار و آلودگی عمیق این جریان به همه مفاسد دیگر جریانهای سیاسی در جمهوری اسلامی، گفتمان اصلاحطلبی را بیآینده کرده است. اینک به تجربه، برای بخش قابل توجهی از مردم ثابت شده است که جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است.
اصلاحطلبان در برابر دوراهی انتخاب
شکست گفتمان اصلاحطلبی به معنای پایان تاثیر و نقش اصلاحطلبان در فضای سیاسی ایران نیست. اصلاحطلبان به دلیل داشتن شبکه گستردهای از رسانه ها، برخورداری از فضای مانور و رانتی که خودی بودن و هم آوایی با نظام برایشان فراهم میآورد و همچنین نظر مثبت بخشی از طبقه متوسط بدانها، هنوز در سپهر سیاسی ایران توانایی نقشآفرینی دارند. قابل پیش بینی است پس از سپری شدن گیجی اولیه ناشی از خیزش تیرماه، به تلاش برای میوهچینی از آن و سوار شدن بر امواج حرکات اعتراضی بعدی دست یازند. از هم اکنون در ادبیات و گنجینه واژگانی بخشی از اصلاحطلبان میتوان رد برخی ترفندها برای تخفیف و تضعیف خیزش اخیر و به شیشه بازگرداندن غول را بازشناخت. از آن جمله است تلاش برای مسکوت گذاشتن شعارهای سیاسی حرکات اخیر و برجسته کردن انگیزهها و خواستههای اقتصادی، متهم کردن جنبش به خشونت طلبی و “اغتشاش” نامیدن آن، هراس افکنی و نه هشدار نسبت به آینده، نسبت دادن خیزش مردم به برخی گروههای خشونت طلب و نامحبوب، کور و بی رهبری و بی سمت و سو خواندن آن، و…
در راه غلبه گفتمان گذار از نظام
اصلاحطلبان به عنوان یک جریان اجتماعی در برابر یک انتخاب قرار گرفته و در آینده قطعیتر قرار خواهند گرفت: یا در کنار حکومت مستبد و فاسد و سرکوبگر، در برابرمردم و یا در کنار مردم در گذر از جمهوری اسلامی و برای برقراری دموکراسی. در روزها وهفتههای اخیر نیز دیدیم که برخی از آنها و چه فجیع و چندش آور در کنارولایت و نظام مستقر قرار گرفتند و خواهان سرکوب جنبش شدند. هنوز جامعه در شرایط دو قطبی: یا این طرف یا آن طرف، قرار نگرفته است اما با برآمد دوباره جنبش، شرایط بدان سمت پیش خواهد رفت. لازم است یاری کرد که بخش هر چه بیشتری از این نیروی سیاسی اجتماعی به سوی مردم و دگرگون خواهی سمت بگیرد. این یاری نه به شکل تقلیلگرایی و عقبنشینی در شعارها و اهداف که به شکل کار آگاه گرانه و توضیحی پیرامون وضعیت کنونی، نقشه راه و چشم انداز آینده، بایسته و میسر است. میتوان نشان داد در ساختار سیاسی معیوب جمهوری اسلامی، در چارچوب این قانون اساسی هیچ یک از مشکلات اساسی کشور امکان حل شدن ندارد و سترونی راهبرد اصلاحطلبی و اصلاح از درون نظام را توضیح داد.
دیگر آشکارا میتوان دید تداوم حاکمیت حمهوری اسلامی به معنای تشدید خطر فروپاشی و اضمحلال کشور است. در همین راستا با دوراهیهای امنیتی – سیاسی ریشه گرفته از اتاقهای فکر جمهوری اسلامی میتوان و لازم است مقابله شود. دوراهیهایی همچون:
امنیت یعنی تداوم وضعیت موجود، دگرگون خواهی یعنی پذیرش خطر سوریهای شدن ایران،
خواست تحول بنیادی یعنی خشونت طلبی، یا اصلاح یا انقلاب توام با خشونت،
یا اصلاحطلبی و میانه روی یا جنگ داخلی و حمله نظامی
و بسیاری دوگانه و سه گانههای دیگر از همین دست.
شوربختانه زهر و بدآموزی این بدیلهای ساختگی در تن و جان بخشی از جامعه و جامعه سیاسی نیز ریخته شده است.
از سوی دیگر ضروری است با تلاش برای ایجاد تفاهم و توافق تا حد گسترده در میان نیروهای سیاسی مخالف بر سر راه و شیوه گذار به دموکراسی در ایران، واهمه مشروع از ناروشنیها را برطرف نمود و زمینه هراس افکنی را محدود کرد.
ترس و تردیدهای طبقه متوسط
فقط بخش کوچکی از طبقه متوسط شهری در جنبش تیرماه شرکت داشت و بخش بزرگ آن از مشارکت در جنبش تیرماه خوداری کرد و با اعتراضات با حفظ فاصله روبرو شد. برای بخشهای مختلف آن دلایل متفاوتی را میتوان یافت که نیاز به یک تحقیق جامعه شناسانه دارد.
در نگاهی کلی میتوان دید بخشی از طبقه متوسط شهری، قشر بالای آن، دارای همپوشانی منافع اقتصادی با تداوم وضعیت موجود است و تاکنون از اقتصاد نفتی، رانتی و غیر عقلایی موجود سهم و سود برده است. این بخش از طبقه متوسط ناخرسندیها و ناهمخوانیهایی در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با وضعیت موجود و نطام حاکم دارد اما نه در حد خواست تحول بنیادین. شاید راهبرد اصلاحطلبی را بتوان ترجمان سیاسی روانشناسی وامیال این بخش ازجامعه دانست. اما دلایل این نوع رفتار بخش بزرگ دیگری از طبقه متوسط شهری را باید در عوامل دیگری جستجو کرد. در ایران طبقه متوسط شهری دانشآموخته ترین، انتگره شدهترین بخش در مناسبات مدرن اجتماعی است که حقوق شهروندی و سیاسی و مدنی از دلمشغولیها و خواستههای اصلی اوست و بدین سبب طبقه متوسط شهری را حامل دموکراسی در جامعه مینامند. این بخش از جامعه، فرهنگ، روانشناسی و رویکردهای سیاسی خاص خود را دارد. در دخالتگری سیاسی خشونتپرهیز است. از تجریه انقلاب اسلامی این درس را آموخته است که بدون داشتن چشمانداز و نقشه راه، تنها براساس نفی وضع موجود گام در راه نگذارد تا داستان افتادن از چاله به چاه بار دیگر تکرار نشود. اقشار پایین و میانی طبقه متوسط بشدت از اوضاع کنونی و حاکمیت ناراضی هستند. براثر تشدید بحران اقتصادی، فساد گسترده و کم شدن منابع قابل توزیع، بخشی از آن یا به زیر خط فقر وبه خیل تهی دستان سقوط کرده اند، یا در معرض این خطرند. این اقشار اجتماعی از پایههای اصلی هرگونه تحول دموکراتیک در ایرانند.
بدون حضور موثر طبقه متوسط و همپیوندی آن با جنبشها و خواستههای فرودستان، پیروزیای به بار نخواهد نشست و آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی دور از دسترس خواهد ماند. آنچنان که جنبش سال ۸۸ به دلیل عدم پیوند آن با خواستههای عدالت طلبانه ناکام ماند. شناخت دلایل ترس و تردیدهای طبقه متوسط در انتخاب راهبرد گذر از نظام، و برنامه ریزی و گام گذاری عملی در راه رفع نگرانیها و تردیدها، از اهمیت بالایی برخورداراست.
ضرورت مدیریت گذار
بسیار براین نکته تاکید شده است که جنبش تیرماه فاقد رهبری بود. این تنها بخشی از واقعیت است. شواهد بسیار از جمله سمت گیری سیاسی واحد شعارها در حرکتهای اخیر شهرهای مختلف، نشان از وجود رهبریهای محلی، منطقهای دارد.
تجربه در کشورهای دیگر نیز نشان داده است که در مسیر تداوم جنبش، رهبران شایستهای از درون بخشهای مختلف جنبشهای مدنی سربرخواهند آورد. اما فراروییدن رهبری خُرده جنبشها به یک رهبری سیاسی، پله بلند و گذرگاه سختی است که در شرایط سرکوب و خفقان پیمودنش اگر ناممکن نباشد، بسیار دشوار است.
در این میان وظیفه و مسئولیت مهمی بردوش کنشگران سیاسی در خارج از کشور است. با اتکا به این واقعیت که به هر حال بخشی از نخبگان سیاسی ایران در خارج از کشور بسر میبرند، در شرایط کنونی هم پیوندی و هماهنگی نیروها و شخصیتهای مورد اعتماد و شناخته شده برای بخشهای مختلف مردم، در خارج از کشور ضرورت تام دارد. چنین کانون یا کانونهای همبسته، میتواند در پیوند و هماهنگی با فعالین داخل کشور مدیریت دوران گذار را برعهده بگیرد.
مدیریت گذار با ترسیم و هدایت برنامه و نقشه راه برای گذر از جمهوری اسلامی و برقراری دموکراسی در ایران، با نشان دادن الگوی امکان توافق و گردآمدن نیروهای مخالف جمهوری اسلامی خواهان دموکراسی، میتوانند برای بخشهای مختلف مردم امید بیافرینند که خلاء قدرتی پس از جمهوری اسلامی نخواهد بود. میتوانند برای تهیدستان و اقشار مختلف طبقه متوسط این اطمینان را ایجاد کنند که فردایشان بسیار بهتر از اکنون خواهد بود.
در این میان باید توجه داشت که اگر میدان خالی بماند “شارلاتانها و فرصت طلبان” نیز فرصت وامکان مییابند در یک تند پیچ سیاسی صدمات جبران ناپذیری به روندهای دموکراتیک در کشور وارد آورند.
پیش شرطها برای یک توافق ملی در مسیر گذار
فعال بودن گسلهای اجتماعی و وجود منافع، رویکردها و اولویتهای گوناگون درمیان قشرها، طبقات و بخشهای مختلف جامعه، مدیریت گذار را از دو ویژگی ناگزیر برخوردار میکند: داشتن خصلت پلورالیستی و ضرورت برآمد و عمل در چارچوبی ملی و کلان و برفراز و ورای منافع گروها و گرایش ها.
بسیاری از مسائل مورد چالش در حوزه برنامههای حزبی میگنجند و تعیین تکلیف پیرامون برخی از کلیترین موارد چالش را باید به مجلس مؤسسان پس از جمهوری اسلامی به عنوان تجسم واقعی اراده واقعی و آزاد مردم واگذاشت. محل نزاع برسر اینکه نظام سیاسی آینده یک جمهوری پارلمانی باشد یا یک نظام پادشاهی پارلمانی با نقش تشریفاتی شاه، اینکه ساختار سیاسی کشورمتمرکز باشد یا غیر متمرکز و یا فدرالیستی و موارد دیگری از این دست، مجلس مؤسسان است که در آن نمایندگان منتخب مردم قانون اساسی جدید را تدوین میکنند و ساختار سیاسی و پایههای حقوقی قوانین ونحوه تنظیم مناسبات اجتماعی در نظام جدید را پایه میریزند.
دامن گرفتن چالش پیرامون این گونه مسائل در شرایط کنونی زود و نابهنگام است ومبارزه همبسته علیه جمهوری اسلامی را تضعیف میکند. دهه هاست عوامل نظام و همسویان با آن نیز آتش این چالشها را دامن میزنند.
مواردی که تعهد به پایبندی به آنها در مسیر و برای مدیریت گذار از هم اکنون ضرورت دارد، به نظر من عبارتند از:
توافق و تفاهم برسر نقشه راه با اتکا به مبارزات مدنی و خشونت پرهیز
پذیرش منشور جهانی حقوق بشر به عنوان مبنای قوانین قضایی و مدنی
برابرحقوقی کامل زن و مرد، برابر حقوقی همه شهروندان صرف نظر از تعلق اتنیکی، جنسیتی، موقعیت اجتماعی، باور دینی یا عدم باورمندی به ادیان
جدایی دین از نهاد حکومت، بی طرفی حکومت نسبت به اعتقادات دینی شهروندان
انتخابی بودن مقامهای اصلی نهادهای قدرت، پذیرش رأی و صندوق رأی به عنوان داور نهایی در یک انتخابات آزاد و منصفانه با معیارهای جهانی
تعهد دو یا چند جانبه به عدم توسل به اسلحه و پذیرش حل مسائل از طریق گفتوگو در چالشهایی همچون خواستههای اتنیکی
مخالفت با حمله نظامی، عدم اتکا به کشورهای خارجی، دفاع از یکپارچگی کشور، تنظیم سیاست خارجی براساس منافع ملی و برقراری روابط عادی ومتعارف با همه کشورها برمبنای برابر حقوقی
پذیرش و پی گرفت آماج مشترک آزادی، دموکراسی و عدالت.
وجود چشم انداز فروپاشی نظام، شتاب در شکل دهی یا شکل یابی مدیریت گذار را ضروری ساخته است. تاکنون فرصتهای زیادی از چنگ رفته است، امید که این بار مخالفین دموکراسیخواه جمهوری اسلامی از رویدادها عقب نمانند. شخصیتهای خوش نام، توانمند و کم و بیش شناختهای که مورد اعتماد نسبی بخشهایی از مردم باشند، هم در داخل کشور و هم در خارج، نه نایاباند نه پنهان. قرار نیست که این افراد و این مدیریت، حکومتگران آتی باشند. ممکن است بنا برفرهنگ و سنتی که همه را هم قد خود میخواهد، در آغاز نغمههایی در مخالفت نیز نواخته شود “که چرا او و نه من و یا آن دیگری؟” اما به نظر من موضوع آن چنان خطیر است که نباید از دشواری راه هراسید.
نویسنده این مقاله رانیه لوپ نام دارد. سالها در مرکز فرماندهی ناتو در اروپا کار می کرده و مدت ها پس از فروپاشی دیوار دو آلمان نیز ناشناس مانده بود تا این که بعنوان کسی که اخبار ناتو را به دولت وقت آلمان شرقی می رسانده شناخته شد. محاکمه و محکوم به ۱۲ سال زندان شد. پس از گذراندن دوران محکومیت از زندان آزاد شد به حرفه روزنامه نگاری با نوشتن تحلیل های سیاسی روی آورد.
من مقاله او را ابتداء مقداری خلاصه و سپس برای انتشار جهت آگاهی فارسی زبانان ویرایش کردم. طبیعی است که با برخی برداشت ها و اصطلاحات او موافق نباشم اما نزد خود به این نتیجه رسیدم که آگاهی از یک تحلیل متفاوت بهتر از نداشتن آگاهی از آنست، ضمن آن که پذیرش هر آنچه او نوشته الزامی نیست.
«امریکا و اسرائیل، دو متجاوز بزرگ، دو دولت تروریست، ایران را کشوری را که صد سال است به هیچ کشوری حمله نکرده متهم به تجاوز می کنند. این تجاوز کی و کجا رخ داده است؟
از قرار معلوم همین که جمهوری اسلامی ایران تسلیم سلطه جوئی جهانی امریکا و سلطه جوئی منطقه ای اسرائیل نشده، و در برابر آن مقاومت کرده، خود به معنی تجاوز است.
یک مقام ارشد امریکائی گفته است که نوع “بحث ها” در هفته ها و ماه های آینده ژرف تر خواهد شد. در واقع آنچه مورد نظر است بررسی چگونگی “استراتژی جامع پرزیدنت ترامپ برای مقابله با ایران” ، و فعالیت های ایران در سوریه است.
گزارش های دیگری که در روزهای نخست سال نو در رسانه های محلی و همچنین بزبان انگلیسی در “تایمز اف اسرائیل” منتشر شد حکایت از آن داشت که “مقابله با ایران” شامل قتل شخصیت های برجسته ایرانی نیز می گردد.
طبق این اخبار سازمان های اطلاعاتی امریکا برای به قتل رساندن ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، به اسرائیل چراغ سبز داده اند.
ژنرال سلیمانی فرمانده سپاه قدس، فعالیت های نظامی بین ایران و سوریه، عراق، حزب الله و حماس را هماهنگ می کند. او از سال ۱۹۹۸(برابر با ۱۳۷۶ شمسی) این سمت را دارد. اسرائیل در عین حال فراموش نکرده است که حمایت ایران از حزب الله بود که نگذاشت ارتش ظفرنمون اسرائیل با تجاوز به جنوب لبنان بر آن کشور مسلط شود.
در عین حال اسرائیلی ها افتخار می کنند که تا کنون چندین و چند تن از دانشمندان اتمی و طراحان موشکهای ایران را بقتل رسانده اند.
اتاق های فکری که نزدیک به دولت امریکا هستند یک سلسله تحلیل های جالب عرضه کرده اند. در اینجا دو مورد از این مطالعات برای تسلط بر ایران مورد بحث قرار می گیرد. برای پی بردن به طرز تفکر حکام واشنگتن باید تمام سند را مطالعه کرد.
طرح نخست از موسسه معروف “بروکینگز” است که آن را در سال ۲۰۰۹ منتشر کرده است با عنوان: “کدام راه به ایران”، گزینه هائی برای استراتژی جدید امریکا. طرح دوم را موسسه CATO Libertarian در اکتبر سال ۲۰۱۷ عرضه کرده است با عنوان “خطائی که تحمیلی نیست: خطرات مواجهه با ایران”. گرچه تحقیق بروکینگز امروز نیز کتاب راهنما برای سرنگونی دولت ها در کشورهای دیگر است، اما طرح CATO Libertarian در مورد ایران واقع بینانه تر است.
هر دو تحقیق نتیجه می گیرند که تجاوز بازهای آمریکا به ایران، اعمم از این که حمله ای یکباره و بسیار شدید باشد یا حمله ای گسترده برای اشغال ایران باشد مانند حمله امریکا به عراق، هر دو برای ایالات متحده گزینه های بدی هستند. در عین حال که به رغم تحولات سال ۲۰۰۹ جنگ اقتصادی و تحریم علیه ایران، همراه با بی ثبات سازی داخلی، راه حلی مناسب برای دستیابی به هدف است، اما CATO در تحقیقات خود به این نتیجه می رسد که واشنگتن گزینه ای برای تغییر رژیم در ایران ندارد.
در عوض، کاتو توصیه می کند که دولت ایالات متحده ایران را به همین صورت که هست به عنوان یک کشور بپذیرد و با تهران بعنوان یک کشور برابر حقوق، از طریق دیپلماسی نزدیک گردد. اما به نظر می رسد که واشنگتن هیچ گونه آمادگی برای پذیرفتن این پیشنهاد ندارد. در عوض، پیشنهاد می شود که پیروی از راهنمایی بروکینگز برای تغییر رژیم، که آزمون نیز شده است، ادامه داده شود. سند Brookings به چهار فصل تقسیم می شود:
فصل اول – تهران را به تغییر نظر واداشتن: گزینه های دیپلماتیک (یعنی تحریم ها)
فصل دوم – خلع سلاح تهران: گزینه های نظام. (تجاوز آشکار)
فصل سوم – تغییر رژیم (از طریق عملیات مخفی)
فصل چهارم – ترساندن تهران: مهار کردن ایران
در فصل سوم، ما با دو حالت روبرو می شویم که در حال حاضر به ویژه در مورد ایران اهمیت دارد:
بخش ۷: تحریک اقلیت های ایرانی.
بخش ۸: کودتا و ایجاد جنگ داخلی
بنظر می رسد آنچه که ما در حال حاضر در ایران می بینیم ترکیبی است از بخش های ۸ و ۷ طرح Brookings.
اگر ارگانهای امنیتی ناپختگی نشان دهند و عوامل ایجاد آشوب را با توده مردم تظاهرکننده یکی فرض کنند، آنوقت امریکا به مقصود خود رسیده است. اگر چند تن از آشوبگران به هر دو طرف تیراندازی کنند، یعنی هم به پلیس و هم به تظاهرکنندگان آرام، آنوقت وضعیت بسرعت از کنترل خارج می شود. ترکیبی مشابه این در لیبی، در آغاز حمله به سوریه و همچنین در اوکرائین رخ داد.
نیویورک تایمز در یک مقاله مفصل که در تاریخ ۲ ژوئن سال ۲۰۱۷ منتشر شد، گزارش داد که سازمان سیا یک سلول عملیاتی ویژه برای چنین اقداماتی را در ایران راه اندازی کرده است.
این اقدام منعکس کننده تصمیم دولت ترامپ است برای تبدیل جمهوری اسلامی به یکی از اولویت ها در اهداف سرویس های اطلاعاتی آمریکاست، یعنی توسل به عملیات مخفی. از قرار معلوم برای مجهز ساختن “مرکز ماموریت برای ایران” صرفه جوئی نشده است. تحلیل گران، ماموران ویژه و “کارشناسان” یعنی همه کسانی که در کل “آژانس” وجود دارند باید در این مرکز گرد هم آورده شوند تا بتوان طیف گسترده ای از توانائی های این آژانس تبهکار را به نمایش در آورده و به نتیجه رساند.
مایکل دآندره آ Michael D’Andrea رئیس این مرکز از زبده ترین افسران سیا است و در محافل اقدامات تبهکارانه به ” شاهزاده سیاه ” شهرت دارد و چون مسلمان شده است او را ” آیت الله مایک” نیز می نامند . یک همکار سابق او در سازمان سیا در ستایش او با شور و شعف به نیویورک تایمز گفته است: «او می تواند یک برنامه بسیار تهاجمی را هدایت و در عین حال بسیار هوشمندانه عمل کند.»
منظور او اشاره به کار پیشین D’Andreas در آژانس بود که نخست به عنوان رئیس گروه ضد ترور و بعدها به عنوان رئیس ماموریت هواپیماهای بدون سرنشین سیا فعالیت می کرد که فقط بر اساس حدس و گمان، هزاران به ظاهرا اسلامگرا و احتمالا غیرنظامیان را به قتل رساند. او همچنین سرپرست گروه همکاری سیا با وهابی های اسلام بود که به ویژه در لیبی، عراق و سوریه با بریدن سر افرادی که معتقد به ادیان دیگر بودند شهرت یافتند.
D’Andrea با بهره وری از سنگدلی و بی رحمی شدید خود بی شک مهارت های مناسبی برای نقش خود به عنوان رئیس “مرکز ماموریت ایران ” که عنوانی است بی ضرر، یدک می کشد.
در ماه ژوئن، ناظران، فراخواندن او برای تصدی کار جدید را سیگنالی (نشانه ای) تلقی کردند برای عملیات جاسوسی “عضلانی” و عملیات پنهانی علیه ایران .
این انتخاب با شیوه کار مایک پمپئو که ترامپ او را به ریاست جدید سیا برگزید کاملا هماهنگ است. Pompeo به عنوان یک عضو جمهوریخواه کنگره، در هر موردی موضع گیری سخت تری علیه ایران را تحمیل کرده است. بنظر می رسد که انتخاب دارندره آ D’Andrea برای این کار همان انتخاب کارآمد است.
با همین پیش زمینه روز ۳۰ دسامبر در حالیکه در ایران تظاهرات مردم در شهرهای مختلف جریان داشت در جنوب غربی ایران نزدیک مرز عراق یک لوله نفت منفجر شد که بلافاصله نظرها متوجه “داندره آ” شد.
برای این اقدام انفجاری نام یک گروه مشکوک نیز بلافاصله اعلام شد: “بریگادر شهدای اهواز” که گویا متعلق به “انصار الفرقان” است.
از زمان باستان بخشی از ساکنان منطقه اهواز از اقوام عرب بوده اند. آنها یکی از اقلیت های کوچک و فراوانی هستند که در ایران زندگی می کنند. این انفجار بخشی از همان طرح برپائی جنگ قومی در ایران نبود؟
گروه “انصار الفرقان” گروهی است بازمانده از گروه تروریستی “جندالله” که در گذشته نیز از کمک های امریکا استفاده می کرده است.
این گروه متهم به اقدامات متعدد تروریستی در ایران است. رهبر این گروه در سال ۲۰۱۰ کشته شد و پس از آن بقیه اعضاء در “انصار الفرقان” و دیگر گروههای تروریستی به هم پیوستند.
“مارک پری”( Mark Perr) روزنامه نگار حقیقت جو، در سال ۲۰۱۲ با استناد به سندی که از
CIA-Memoranda به او رسانده شده بود گزارش داد که “آژانس” و موساد سازمان اطلاعاتی اسرائیل تروریست های جندالله را با پرچمی دروغین برای اقدامات تروریستی و آسیب رساندن به تاسیسات ایران استخدام کرده است. آنها که دانشمندان اتمی ایران را ترور کردند اعضای جندالله بودند که مستقیما با موساد اسرائیل ارتباط داشتند.
جای شگفتی نیست که درست هنگامی که موساد و سیا مذاکرات خود را درباره “استراتژی مشترک علیه اقدامات ایران در خاورمیانه” گسترده تر کردند یک گروه تروریستی از بازماندگان جندالله بار دیگر در چارچوب استراتژی امریکا برای اقدامات انفجاری و تروریستی فعال شوند.
«هیچ نظام استبدادی و خودکامه ای در برابر مخالفت مردم مدت زیادی نمی تواند پایدار بماند.»
نهال آزادی خواهی که پیش از استقرار جمهوری اسلامی توسط ایران خواهان کاشته شد، اکنون پس از چهل سال به درخت تنومندی تبدیل شده و به بار نشسته و می رود تا به عمر استبداد مذهبی پایان دهد.
خیزش و قیام سراسری هفته های اخیر در شهرهای ایران، گرچه قابل پیش بینی بود، آنچنان ناگهانی اتفاق افتاد که سردمداران جمهوری اسلامی را به شدت دچار وحشت و سر درگمی و افکار عمومی کشورهای صاحب دموکراسی را دچار شگفتی نمود.
چهل سال استقرار استبداد، نابودی آزادیهای فردی و اجتماعی، سرکوب، بازداشت و شکنجه و کشتار آزادیخواهان به نام دین و الله، غارت و چپاول سرمایه های ملی که باید به کار سازندگی و ایجاد کار در کشور شود، توسط سردمداران ریز و درشت نظام و انتقال آن به بانک های استکبار جهانی!، فقر و نداری اقتصادی، گرسنگی ناشی از فقر و تورم کمر شکن و سرانجام جلای وطن کردن میلیون تن از نخبگان، طاقت مردم را به پایان رساند و آتش سوزان یک قیام و خیزش را شعلهور ساخت. آتشی که می رود جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را جارو کرده و بقای آن نقطه پایان گذارد.
چند ماه پیش در نوشتاری زیر نام «سامان استبدادی مذهبی از درون می پاشد» امکان یک خیزش و قیامی ناگهانی مردمی را یادآور شده بودم. زد و بندها و دسیسه های درون بیت خامنه ای و احتمال مرگ ناگهانی او، شرایط لازم این جنبش ملی و مردمی را فراهم آورد.
توطئه گرانی که به یاری آقا مجتبی بر تصمیم گیری های علی خامنه ای تأثیر گذارند- به همانگونه که رفسنجانی و خامنه ای توسط احمد آقا بر خمینی داشتند- بر آن شدند که پیش از چنین پیش آمدی، نهاد ریاست جمهوری اسلامی را یا از میان بردارند و یا در اختیار بگیرند.
تظاهرات از پیش برنامه ریزی شده در شهر مذهبی مشهد که روحانیان وابسته به نظام در آن نفوذ قدرتمند دارند و حسن روحانی را هدف گرفته بود کمانه کرد و این فرصت گرانبها را در اختیار مردم زندگی باخته و جوانان نا امید از آینده قرار داد که در شهرهای بزرگ و کوچک برای احقاق خواست های بر حق، انسانی و ملی خود به میدان آیند و این بار نه تنها روحانی بلکه بر ضد خامنه ای شعار دهند.
اتحاد و همبستگی سراسری و پر عظمت مردم، خواب سردمداران را آشفته کرده و ترس و وحشت آنان را فرا گرفته است. زیرا همانطور که شاهدیم شعار «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم»، خطاب به رژیم و عوامل سرکوبش تبدیل به: «بترسید، بترسید، ما همه با هم هستیم» شده است.
گستردگی و سراسری بودن تظاهرات امکان تمرکز نیروهای سرکوبگر را از سردمداران نظام سلب کرده است.
پیرامون این حرکت قدرتمند و عظیم ضد استبدادی و حق طلبانه، سردمداران نظام به ویژه شخص خامنه ای، باز هم همان نغمه همیشگی دخالت و نفوذ خارجی را ساز کرده اند.
اگر بر فرض دشمن یا دشمنانی خارجی هم بوده باشند که بخواهند از حرکت ملی گرایی و آزادی خواهی مردم سوء استفاده کنند، در جامعه ای که مردم سالاری برقرار بوده و مردم از گردانندگان دولت و زندگانی خود رضایت داشته باشند و از آزادی و رفاه اقتصادی و شرایط سیاسی و اجتماعی دلخواه برخوردار باشند، هیچ خارجی قادر نخواهد بود در آن نفوذ و دخالت نماید.
عدم رضایت همگانی، نابسامانی اقتصادی، فقر و گرسنگی، غارت و چپاول سرمایه های ملی و سرکوب آزادیخواهان می تواند امکان دخالت، نفوذ یا سوء استفاده به دست دشمنان بدهد.
بارها گفته و تکرار شده که جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی، شریک جرم همه جنایت ها و چپاول گریهای گذشته اند. همگی طرفدار بقای نظام می باشند، از همین رو برای حفظ و بقای آن در سرکوب کردن مردمی که برای رسیدن به آزادی و رهایی از استبداد و استقرار مردم سالاری تلاش و مبارزه می کنند با یکدیگر همراه و همدست می باشند.
خوشبختانه اکنون شیرزنان، جوانان دلاور و دانشجویان مبارز و کارگران و کارکنان زحمت کش به ماهیت ذاتی جناح های درون نظام پی برده و آن ها را به یکسان طرد کرده اند.
اساساً یکی از دست آوردهای گرانبها جنبش کنونی آن است که به این نتیجه مهم رسیده اند که به گفتار کسانی که سال ها در جمهوری اسلامی حضور داشته و در جنایت های صورت گرفته مستقیم دست داشته وهمراه بوده اند توجه نکنند بلکه پیشینه سیاسی آنان را مورد بررسی قرار دهند و نه به سخنان گمراه کننده ای که برای سوء استفاده از نیروی آنان و کسب قدرت بیان می دارند.
خامنه ای به عنوان تصمیم گیرنده اصلی نظام، گویا هنوز نفهمیده و یا نمی خواهد بفهمد که در رویارویی با نفوذ و حتی تهاجم و یورش بیگانه، تنها مردم هستند که از هستی ملی و تمامیت ارضی کشور دفاع می کنند و نه شعارهای توخالی و بی محتوا!
شما که مردم را تا این حد ناراضی و از هستی ساقط کرده اید و تنها هنگام رأی گیری دست به دامان آنان می شوید، چگونه و با کدام شجاعت به خود اجازه می دهید که شعارهای تحریک کننده با بیگانگان و قدرت های جهانی سر دهید می زنید. دست آورد بزرگ دیگر مردم از جمله این است که ثابت کردند که ما ملت ایران هستیم و نه امت اسلام، سرزمین ایران داریم و نه سرزمین اسلام، نیروهای نظامی میهن دوست ما، ارتش ایرانند و نه سلحشوران اسلام و… .
با توجه به آن چه این روزهای سرنوشت ساز در ایران می گذرد و به یقین تا سرنگونی استبداد مذهبی ادامه خواهد یافت، خامنه ای دو راه بیشتر پیش رو ندارد:
۱- سرکوب بیرحمانه قیام
۲- شنیدن صدای مردم و به رسمیت شناختن حق طبیعی، انسانی و ملی مردم
– سرکوب مردم به چند دلیل امکان پذیر نیست
الف- به دلیل آنکه گستردگی تظاهرات در سراسر ایران، امکان تمرکز قوای سرکوبگر در یک یا چند شهر عملی نیست، به همان گونه که در بیست و پنجم خرداد شصت در برابر گردهم آیی جبهه ملی و در بیست و پنجم خرداد سال ۸۸ در برابر جنبش سبز (۱) به ویژه آنکه بخشی از این نیروها در عراق و سوریه مستقرند.
ب- شرایط امروز جهان با سال ۶۰ و نیز ۸۸ به زیان سردمداران استبداد و به سود مردم بسیارتغیرکرده است.
۲- عقب نشینی و به رسمیت شناختن حقوق بر حق مردم، آزادی زندانیان سیاسی، محاکمه چپاولگران سرمایه های ملی و متجاوزان به آزادیخواهان و سرانجام برگزاری همه پرسی برای سرنوشت نظام و… شدنی نیست، چون تمام گردانندگان و کسانی که اطراف او را فرا گرفته اند با گفتن یک جمله «رهبر معظم انقلاب» جواز ارتکاب هر نوع جنایت و غارت سرمایه های ملی را به دست می آورند امکان ندارد بشود حقوق و خواست های مردم را به رسمیت شناخت و تأمین کرد.
بنابراین تنها راه پیش رو، ادامه تظاهرات به دور از خشونت و گسترش آن به همه شهرها و سایر نقاط کشور تا رسیدن به پیروزی نهایی است.
استبداد مذهبی در سرازیری فرود است و محکوم به شکست، در صورتی که نهضت ملی گرایی و آزادیخواهی در حال بر آمدن و اوج گیری است و هر آن به پیروزی نزدیک تر می شود. جبهه ملی به عنوان جریان پیرو مکتب سیاسی و منش اخلاقی مصدق، با تمام نیرو از خواست های بر حق مردم پشتیبانی و سرکوبگری های ضد انسانی و ضد ملی سردمداران نظام را به شدت محکوم می کند و به تمام خانواده های داغدار و عزیز از دست داده تسلیت می گوید و یادآور می شود که پیش از به قدرت رسیدن خمینی و استقرار جمهوری اسلامی توسط تنی چند از سران جبهه ملی خصوصاً دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر شاپور بختیار به مردم پیرامون فاجعه استبداد مذهبی هشدار داده شد (۲) و در قطعنامه گرد هم آیی خود در ۲۵ خرداد سال ۶۰ -که خمینی به دلیل ترس و وحشت از حضور مردم، ملی گراها و مصدقی ها را مرتد اعلام کرد و خون آنان را مباح دانست- آمده بود :«نظام جمهوری اسلامی به دلیل جنایت هایی که مرتکب شده فاقد پایگاه مردمی و مشروعیت قانونی است و باید جای به نظام مردم سالاری دهد که از سوی مردم تعین میگردد». (۳)
از رهبران فکری و تظاهر کنندگان انتظار می رود تا رسیدن به پیروزی نهایی از مبارزه به دور از خشونت پیروی کنند و از شعارهایی که بی تردید از سوی عوامل نفوذی و امنیتی نظام داده می شود تا بهانه ای برای سرکوب ها گردد جلوگیری نمایند.
توجه داشته باشیم که بدنه نیروهای انتظامی و نظامی با مردم همراهند و از خواست آنان حمایت میکنند و به خاطر شماری چپاول گر ضد ایرانی رو در روی هموطنان خود قرار نخواهند گرفت. حمایت آنان را باید مغتنم شمارد و از دادن شعارهایی که می توانند ایجاد تنش با نیروهای نظامی و انتظامی که هموطن ما و باطناً با مردم و تظاهرکنندگان همراهند جلوگیری کرد.
جبهه ملی از روحانیون محترم و خارج از حاکمیت می خواهد به خاطر مقام مذهبی و معنوی خود از خواستهای بر حق و انسانی مردم حمایت و پشتیبانی نمایند و مخالفت قاطع خود را نسبت به سرکوبگری های ضد بشری سردمداران نظام اعلام دارند.
هوشنگ کردستانی، دی ماه ۱۳۹۶
پانویس:
۱- در بیانیه سپاسگزاری از مردم که به دعوت جبهه ملی پاسخ مثبت دادند و با همه تهدیدها به خیابان ها آمدند به دلیل عدم امکان تشکیل شورای مرکزی جبهه با انشاء و مسئولیت من صادر شد و با استقبال هموطنان روبرو و در چندین هزار نسخه تکثیر شد، آمده بود: «امروز دشمن با تمام نیرو به میدان آمد، در صورتی که ملت امروز با همه نیرو و توان خود به میدان نیامده بود. آن هنگام که ملت با همه نیرو و توان خود به میدان آید دیگر از دشمن اثری باقی نخواهد ماند.»
۲- دکتر صدیقی برای جلوگیری از فاجعه ای که آینده ایران را تهدید می کرد با شرط عدم خروج شاه از منطقه جغرافیای ایران حاضر به قبول نخست وزیری بود که متأسفانه پذیرفته نشد.
دکتر بختیار پس از قبول سمت نخست وزیری خطاب به مردم گفت: «دیکتاتوری نعلین از دیکتاتوری چکمه بدتر است. اگر به دنبال آن بروید پشیمان خواهید شد.»
۳- پیرامون این موضوع که چرا برخی از سران جبهه ملی متأسفانه از خمینی و انقلاب حمایت کردند؟ بر این گمانم که مبارزه آنان تا زمانی که برای اجرای قانون اساسی، سلطنت کردن پادشاه و تأمین آزادی های فردی و اجتماعی و برقراری عدالت اجتماعی مبارزه می کردند درست و به دور از اشتباه بود. انحراف از آن جا آغاز شد که برای درمان دردهایی که تنها در یک نظام مردم سالار و قانونمدار برطرف می شد بر استقرار جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه صحه گذارده شد. به عبارت دیگر تشخیص آنان از درد درست بود ولی درمان نادرست.
«این مواضع دقیقا همان جنس و آهنگی را داشت که جواد خادم از طراحان کودتای نوژه در گفتگو با نوری زاده در ایران فردا مطرح کرد. گمان میکردند که موج اعتراضات سراسر کشور را در بر میگیرد و تا ۲۲ بهمن کار نظام ساخته است. به تعبیر جواد خادم ۲۲ بهمن نماد نظام خُرد میشود.
حال آقایان که دیدند. فروپاشی نظام به ثمر نرسید و احتمالا یک دهه دیگر بایست صبر کنند تا به سن جواد خادم برسند! تا شاید حرکت سینوسیشان عود کند و موجی برخیزد، طبیعی است که در مورد اینجانب که موضعی دیگر داشته و دارم و به صراحت اعلام کردهام که از نظام و رهبری و انقلاب از موضع انتقادی دفاع میکنم، سخن به تهمت بگشایند.»
آقاى مهاجرانى گرامى، امروز یکى از دوستانم اظهار داشت که من مورد اظهار لطف شما قرار گرفتهام، تا جایى که درباره عود حرکت سینوسى من هم قلم فرسائى کرده بودید. شاید شناخت زیادى از من نداشته باشید من هم سید هستم اما هرگز از ان استفاده تبلیغاتی نمیکنم چون براى من کسرشان است که خودم را اقاى جواد خادم بنامم، امیدوارم که من اشتباه کرده باشم. کلمه سید یک قسمت از نام شما در شناسنامه شما باشد از این جهت از شما پوزش میخواهم. سوء استفاد از سید بودن بنظرم نشانه اى از نژاد پرستى در تاریخ اشغال فرهنگى تمدن عرب بر ایرانیان است، چون قبل از هر چیز خود را انسان خدائى میدانم. شما شناخت زیادى إز من ندارید، من اجدادى چون شاه نعمت الله ولى، میرزاى شهید و ملا هادى سبزوارى و پسیان دارم و عرفان را در خدمت پدر بزرگم ابوالفضل قوام شهیدى از شیوخ بزرگ دارویش نعمت الهى اموختهام و خانواده بزرگتر من کلى ازمشاهیر خراسان را در بر دارد، پدر بزرک پدرى من بعد از کشتار مسجد گوهرشاد در زندان رضاشاه کور شد و بعد ازشهریور ۲۰ بلافاصله بعد از ازادى مرد. پدر من توسط رهبر شما اعدام شد گرچه با یک تقاضاى عفو مختصر میتوانست جان خود نجات دهد، خود من هم در دادگاه انقلاب شما محکوم به اعدام هستم.
در عرفان اولین چیزى که اموزش داده میشود خود شناسى که شامل دروغ نگفتن ومتظاهر نبودن و خشمگین نشدن در مقابل حملات نابجاى افراد است. براین پایه کوشش میکنم که از این خواص در جواب گویى شما بهره برم. گرچه در جواب گویى باید شناخت کامل از شما داشته باشم مثلا اگر شما دچار پربشانى فکرى باشد باید از جواب گویى خودارى کنم.
اطلاعات من در مورد شما انچه در ویکیلینک درج شده مورد استفاده قرار دادهام امیدوارم تمام نکات مثبت در مورد شما درست باشد و تمام نکات منفى همانطور امروزه که از ان fake news نام میبرند حقیقت نداشته باشد.
شما مورخ، نویسنده، کارشناس و سیاستمدار هستید، من با شما یک وجه مشترک دارم ان هم سیاستمدارى است، اما کاملا با دو دیدگاه متفاوت، شما سعادت انسان را در بندگى خدا که ساخته همان انسان بنده شما است میدانید، من سعادت انسان را در ازادى فکر انسان میدانم، انسانى که تمام محاسن خدا را دارا است. شاید بهمین دلیل است که در سر مقاله ولفجر، مرگ بازرگان و قطب زاده را خواهانید و از داستان میخواهید که حکم اعدام انان را صادر کند، من همان گوسفندى هستم که با بِع بِع کردن در راه کشتارگاه کوشش میکنم که قبل از همراهم قربانى شوم تا همراهم لحظه ایى بیشتر زندگى کند. امروز شما ان کسانى که مرگ بر خامنه ایى (من نمیگویم) میگویند را لعنت و نادان میدانیدو اگر در موقعیتى چون سالهاى ۶۰ بودید، خواهان مرگ انان خواهید بود.
گام هاى مثبت شما در پایه گذارى حزب کارگزاران، تدریس در علوم انسانى، در خواست رابطه دیپلماتیک با امریکا و صدور اجازه ۲۰۰ نشریه مورد تأیید هر انسان ازاده چون من میباشد گر چه بارها مورد عتاب و دلجوئى همان رهبرى که امروز از اوبه نیکى یاد میکنید وشما را وادار به عزیمت به خارج از کشور کرد، قرار گرفتهاید، او را هنوز فصل الخطاب میدانید که نمونه بارز خدا بندگى است. شما خود را مسلمانى معتقد میدانید اما در اولین لحظه که ممکن است به حیثیت سیاسى شما لطمه وارد شود از راه راستى خارج میشوید براى نمونه همسر صیغه اى شما و در خواست کمک از عربستان براى تحصیل فرزندتان که از نظر من با گفتن حقیقت، میتوانستید موقعیت سیاسى خود را مستحکم تر کنید. من انتقادات از شما را در مورد رفتار فرزند شما در جریان دکلها را بیجهت میدانم، چون رفتار فرزند شما هیچ ربطى به شما ندارد. رفتار سیاسى شما بعد از خروج از ایران مربوط بخود شما است و بر خورد با نظریات شما باید أصولى باشد نه فحاشى، شما هم باید به نظریه سیاسى دیگران احترام بگذارید چون همه ما در محیطى خارج از ایران که ازادى بیان در فرهنگ ان نهادینه شده است زندگى میکنیم
اما برخورد شما با من، انجا که از من بعنوان طراح کودتاى نوژه یاد میکنید هیچ مشکلى ندارم، اما وقتى میگویید “”این مواضع دقیقا همان جنس و آهنگی را داشت که جواد خادم از طراحان کودتای نوژه در گفتگو با نوری زاده در ایران فردا مطرح کرد. گمان میکردند که موج اعتراضات سراسر کشور را در بر میگیرد و تا ۲۲ بهمن کار نظام ساخته است. به تعبیر جواد خادم ۲۲ بهمن نماد نظام خُرد میشود”” مشکل دارم. انچه من گفتم از این قرار است، ” مردم با امتناع از شرکت در جشن ۲۲ بهمن اخرین سنگر فرهنگى رژیم را تصرف کنید”. من هرگز نگفتم کار رژیم ساخته است، من حرفهایم را به حالت تعبیر نمیزنم، ارى، شرکت نکردن مردم در ۲۲ بهمن نماد نظام را خرد میکند و ته مانده مشروعیتش زیر سئوال قرار میدهد. ارى اگر اپوزیسیون خارج ازکشور توجهى به نظریات من کرده بود هفته گذشته میتوانست رهبرى این خیزش را بعهد بگیرد و خیزش را تبدیل به یک جنبش همگانى کند.
من مشکلى با اقاى مهاجرانى سیاستمدار ندارم، چون تخطئه کردن رقباى سیاسى قسمتى از ابزار کار سیاسى است، مشکل من با اقاى مهاجرانى کارشناس تاریخ است، چون تحریف گفتهها با تاریخ نویسى ناسازگار است، من شما را تاریخ نویسى دروغ پرداز میدانم که سایه بر سایر محسنات شما میافکند و از شما کاریکاتورى که تلاش براى قربت نزدیکتر به فصل الخطاب میکند میشناسم
هاشمی شاهرودی مانند یک موش ترسو به آلمان آمده و در کلینیک پروفسور سمیعی برای معالجه بستری شده است. او ۱۰ سال تمام ریاست قوه ی قضاییه جمهوری اسلامی را بر عهده داشته و قاضی القضات این نظام بوده است. او از ترس اعتراضات ایرانیان و مردم آلمان به جنایت هایی که کرده یا حکم به انجام آن ها داده بی سر و صدا و به صورت پنهان به کشور آلمان آمده تا بعد از به دست آوردن سلامت جسمی خود، در ایران فتوا به جنایت های عجیب و عظیم بدهد.
برای آگاهی دادستان آلمان باید گفت در جمهوری اسلامی قاضی القضات می تواند هر حکمی خواست نسبت به هر کس که صلاح دید صادر کند. او می تواند حکم به قتل یا حکم به آزادی هر کس که خواست بدهد.
اگر این فرد که عراقی است با پاسپورت کشور عراق به آلمان و شهر هانوفر نیامده باشد، من به عنوان یک ایرانی از او شکایت دارم. این فرد از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ می توانسته حکم به اعدام اشخاص بدهد و از این جهت شاید به طور قانونی نتوان او را در مقابل دادگاه مسوول شناخت. اما نحوه ی کشتن و ناقص العضو کردنی که این شخص بر اساس آن حکم و فتوا می داده از منظر قانونی و در مقابل قوانین منطبق بر «حقوق بشر» محکوم است و من با استناد به کتاب نوشته شده توسط این شخص و موارد مندرج در آن از او به عنوان یک «انسان» و بر اساس حقوق «انسانی» شکایت دارم. نظر این شخص در باره ی به قتل رساندن و ناقص العضو کردنِ «قانونی» انسان ها از این قرار است و او مدت ده سال بر این مبنا حکم به قتل انسان ها یا ناقص العضو کردن شان داده است:
«صفحه ى ٣٣۶ کتاب «بایسته هاى فقه جزا» نوشته ی آیت الله هاشمی شاهرودى:
«…اما آنچه از ادلـۀ حدود و تعزیرات به دست می آید این است که دردناک بودن کیفر به مقدار متعارف آن، شـرطی لازم بوده و جزو اصـل کیفر قرار داده شـده است. در نـتیجه، بی حس کردن محکـوم هنگـام اجرای کیفر به گـونه ای که درد تازیـانه یـا قطـع عضو را احساس نکند، جایز نیست. رأی صحیح همین است و به چند بیان میتوان آن را تقریب کرد…»
صفحه ى ٣٣٧ همین کتاب در باره ى مجازات هایى مثل «به صلیب کشیدن» و «بریدن دست و پا»:
«…آیه ای که حـد محـاربه را بیان کرد، نیز دلالت بر شدیـد بودن کیفر آن دارد، کیفرهایی ماننـد کشـتن و به صـلیب کشـیدن و بریـدن دست و پا در این آیه همه به صـیغۀ تفعیل آمده است که دلالت بر تشدید فعل دارد و آنچه از آن فهمیده میشود شدید کردن کیفر است…»
صفحه ى ٣٣٨ کتاب در باره ی دلیل «فنى» ضرورت درد کشیدن مجرم در اثناى مجازات:
«منظور از تشریع حد، عذاب دادن و آزردن مرتکب است تا بدین وسیله او و بلکه دیگران را از ارتکاب جرم بازدارد. به همین جهت در بعضی از حدود، واجب است که مجازات در حضور گروهی از مؤمنان صورت گیرد و ایشان شاهد اجرای حد باشند. ممکن است ادعاشود که اجرای حـد خصوصًا درمواردی مثل قطع عضو،حتی اگرمحکوم رابی حس نیزکننـد، همواره مرتبه ای از عـذاب و آزار را به همراه دارد ولو به لحاظ آثار بعـد از اجرا باشـد. بر این اساس، مراد از درد و عـذابی که در آیات یاد شده بدان اشاره شده است، همین مقدار از عذاب است و آیات مذکور دلالتی بر شرطیت عذاب و آزار، بیش از این مقدار ندارد. این ادعـا را نمیپـذیریم، زیرا خلاـف ظهور آیات است. ظاهر آیات یاد شـده این است که نفس حـد تازیانه یا قطع عضو، عـذاب و آزار است یعنی عـذاب دادن و آزردن محکوم، با خود حـّد حاصل میشود نه با آثار و پیامـدهای بعـدی آن از قبیل ننگ و بدنامی. بلکه میتوان گفت، فهم عرفی و ارتکـاز عقلاـیی در بـاب کیفرهایی مثل زدن و قطع عضو، آن است که در این کیفرها، همان جنبۀ دردنـاک بودن و آزار جسـمانی آنهـا مورد نظر است تا از این طریق، مجرمان تأدیب شـده و دیگر مرتکب جرم نشونـد و نیز تأدیب آنان مایـۀ تن ّبه دیگران شود، چنانکه در مورد وعـده عـذاب و کیفرهای اخروی و یا آزار و شـکنجه هایی که طاغوتها و زورمداران پیوسـته اعمال میکننـد نیز همین غرض مورد نظر است. این فهم عرفی به آن معنا است که در اینجا قرینۀ عقلی ارتکازی وجود دارد که ادلـۀ کیفرهایی ماننـد تازیانه و رجم را به این نکته منصـرف میکنـد که مراد از این گونه کیفرها، آزردن و عذاب دادن محکوم است و ِصرف شکل و صورت کیفر مراد نیست. بر این اساس، حتی اگر در آیات شریفه، تعبیر عذاب و ایذاء هم نیامده بود بلکه تعبیرهایی مانند َجلد و قطع و ضرب آمده بود نیز ما به مقتضای همین قرینۀ نوعی و فهم ارتکازی، از آنها استفاده میکردیم که در مقام کیفر دهی، عذاب داشتن و دردناک بودن کیفر، شرط است. بنـابراین به مقتضـای طبیعت این گونه کیفرهـا، دردنـاک بودن و آزار داشـتن به انـدازه متعـارف، جزء مفهوم عرفی و ارتکازی آنها است و در این نکته جای هیچ تردیدی نیست…»
صفحه ى ٣۴۵ کتاب «بایسته هاى فقه جزا» در باره ی مجازات هایى مانند سوزاندن و از بلندى در افکندن، که در این مجازات ها هم از نظر این موجود، بى حس کردن محکوم «حرام» است:
«حاصـل کلام آنکه: اطلاق ادلـۀ حـدود و سـیره عملی متشـرعان و اطلاق فتواها و ارتکازهای فقهی و متشـرعی همگی دلالت بر آن دارنـد که در باب حدود و تعزیرات، اجرای کیفرهای جسـمانی بدون بیحسـی، حتی در صورتی که محکوم هم آن را در خواسـت کرده باشد، حرام نیست، چه رسد که او درخواست نکرده باشد. در این حکم هیچ فرقی میان حدود گوناگون وجود ندارد. آری در مواردی مثل حـد تازیانه یا رجم یا سوزاندن یا در افکندن از بلندی، انجام عمل بیحسـی حرام است و باید محکوم از مطالبۀ آن منع شود. چرا که در این گونه موارد،از ادلۀ آنها اسـتفاده می شود که شارع به نوع آزار و عذابی که عادتًا از این کیفرها حاصل می شود نظر داشـته و لازم میدانسـته که محکوم به هنگام اجرای حـد، آن را احساس کنـد. اما در غیر از موارد یاد شده، حرمت بیحسـی یا وجوب منع محکوم از مطالبۀ آن ثابت نیست…»»
کتاب سید محمود هاشمی شاهرودی موجود است و در اینترنت نیز قابل مطالعه است. مردم و دادستان آلمان باید بدانند که از چنین موجودی در کشور خود پذیرایی می کنند و معالجه ی او را بر عهده گرفته اند تا با بدنی سالم به ایران بازگردد و فتوا به چنین رفتارهایی با محکومان بدهد.
ز اشک و آه مردم بوی خون آید، که آهن را
دهی گر آب و آتش دشنه و فولاد میگردد
فرخی یزدی
نزدیک به چهل سال از عمر جمهوری اسلامی ایران میگذرد و در اینهمه سال، مردم ما هر روز شاهد غارت و چپاول ثروت ملی، دزدیها، اختلاسها، جنایتهای پنهان و آشکار، تبعیضها و حق کشیها و جنگ خانمان برانداز و بیمعنا بودهاند. خمینی و جمهوری اسلامی که با شعار «همه با هم» به قدرت رسیده بود، مانند هر حکومت توتالیتر و تمامخواه در تاریخ، به مرور به شعار «همه با من» رسید و در این راستا، از هیچ شقاوت و جنایتی فروگذار نکرد: قلع و قمع مخالفان، کشتار بهترین جوانان میهن، شکنجه و تعزیر آزادیخواهان و روشنفکران، قتلهای زنجیرهای، اعدامهای روزانه و تحقیر و تعزیر مردم در ملاء عام، تحمیل مذهب، مرام و مسلک منسوخ به مردم، دخالت مستمر و مداوم در امور خصوصی و شخصی شهروندان و اجباری کردن نحوه پوشش زنان، حذف و پایمال کردن حقوق اجتماعی آنها، انحلال نهادهای دمکراتیک، احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی کشور، ایجاد نهادی قیّم مآب به نام «وزارت ارشاد»، صغیر و ناقصالعقل پنداشتن مردم خردمند و با فرهنگ ایران، امر به معروف و نهی از منکر و تعیین تکلیف برای آنها، اعمال سانسور بر رسانههای گروهی، کتابها، روزنامهها، مجلات و در یک کلام، بر همه فرآورده های فرهنگی و هنری، تحریف رذیلانه تاریخ و انحراف جامعه از راه رشد طبیعی و تاریخی، ترویج خرافات، ابتذال، افکار کهنه و ارتجاعی در رادیو و تلویزیون، در مساجد، مدارس و دانشگاهها، ویرانی اقتصاد کشور و ایجاد فقر، فاقه، بیکاری، فساد، فحشاء و انحطاط و… قهقرا!
تزویر، دروغ، دغل و ریاکاری «روحانیون» و جیره خواران و ریزه خواران سفره آنها، بر هیچ کسی پوشیده نیست و در ایران و سراسر دنیا، مردم از ابعاد هولانگیز فاجعه آگاه شدهاند و اینک همگان میدانند که سردمداران بیکفایت و بیدرایت این نظام فاسد، مملکت ما را در تمام عرصهها ویران و تباه کردهاند. بیجهت نیست که در این روزها آتش خشم مردم عاصی و به جان آمده، در هر گوشهای از کشور شعله میکشد و مردم مرگ «دیکتاتور» و سقوط حکومت اسلامی را فریاد میکنند. این فریاد مردم لگد مال شده، فریاد لشکر بیشمار پابرهنهها، خیل مردم بیخانمان و انبوه گرسنگان است که زیر طاق آسمان ایران میپیچد، صدایِ زنان، کارگران، روشنفکران، معلمان، کارمندان، دانشجویان و مردم کوچه و بازار است که سالها و سالها در خفقان و اختناق، در اسارت آخوندها و زیر یوغ «حکومت اسلامی» زیستهاند و جان به لب شدهاند. آری، مردم ما به پا خاستهاند تا این حکومت جهل و جنایت را از بُن و بنیاد بَرکَنَند و این لکه ننگ و نکبت را برای همیشه از صفحه تاریخ معاصر بزدایند. دراین کارزار، دور از انتظار نبود و نیست که حاکمیـت، مثل همیشه و هر بار، این خیزش سراسری را که از اعماق جامعه برخاسته، به دخالت و دسیسه «دشمن» و به ویژه آمریکا نسبت بدهد تا بهانه و مستمسکی برای سرکوب مردم داشته باشد، با اینهمه، سردمداران حکومت اسلامی بهتر از هر کسی میدانند که اعتراض و شورش خود جوش مردم ما هیچ گونه رابطهای با آمریکا و هیچ کشور بیگانه دیگری نداشته و ندارد. نه، سرنوشت مردم به دست خود آنها رقم خواهد خورد و در این روزهای سرنوشت ساز، نویسندگان، هنرمندان و فرهنگ ورزان مترقی ایران، در کنار مردم مبارز و همراه این مردم ستمدیده ایستادهاند و از خواستههای بر حق آنان، از تلاشها، جانفشانیها و مبارزه آنان برای کار، نان، آزادی و برای دمکراسی و عدالت اجتماعی، پشتیبانی و حمایت میکنند. بیتردید این آرمان تاریخی مردم تحقق نمیپذیرد، مگر در حکومتی دمکراتیک، لائیک و مردمی…
ما نویسندگان، شاعران و هنرمندان از اهل فرهنگ، اندیشه و هنر خواستاریم که در این برهه حساس از تاریخ که سرنوشت مردم ایران رقم میخورد، حمایت همه جانبه خویش را از مردم دریغ ندارند و آنها را در نبرد برای آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی تنها نگذارند.
*
نعمت میرزا زاده «م. آزرم» ( شاعر). شبنم آذر (شاعر). رضا اغنمی (نویسنده). صاق امان( نقاش). حسین افصحی (نویسنده) پگاه احمدی (شاعر). نسرین الماسی (روزنامه گار و نویسنده). محسن اعتمادی (شاعر، مترجم، فیلمساز). ایوب امدادیان (نقاش). روشنک بیگناه (شاعر). خسرو باقرپور (شاعر). رضا بیشتاب (نویسنده). سیاگزار برلیان (شاعر). ناصر پاکدامن (نویسنده و پژوهشگر). کوشیار پارسی (نویسنده و مترجم). فریدون تنکابنی (نویسنده). محمد جلالی «م. سحر» (شاعر). علی اصغر حاج سید جوادی ( نویسنده، روزنامه نگار). نگار حاج سید جوادی (نویسنده، سناریست). ایرح جنتی عطائی ( شاعر، ترانه سرا و کارگردان) بهروز حشمت (شاعر و مجمسه ساز). حسن حسام (شاعر، نویسنده). محس حسام (نویسنده). هادی خرسندی (شاعر، طنز پرداز). نسیم خاکسار (نویسنده). اسماعیل خوئی (شاعر). رضا دقتی (عکاسِ روزنامه نگار. Photojournaliste). حسین دولتآبادی (نویسنده). منوچهر دوستی (شاعر). ابوالفضل اردوخانی (نویسنده). اسد رخساریان (مترجم، شاعر). نستور رخشانی (نقاش). فرج سرکوهی (روزنامه نگار، منتقد ادبی). مهرانگیز رساپور «م پگاه» (شاعر). حسین رحمت (نویسنده). حسن زرهی، (نویسنده، روزنامه نگار). حسین زراسوند (شاعر). اکبر سردوزامی (نویسنده). اسد سیف (پژوهشگر و منتقد ادبی). شیوا شکوری (شاعر، نویسنده). جواد طالعی، (شاعر، روزنامه نگار). رضا علامه زاده (نویسنده و سینماگر). میرزا عسکری، «مانی» (نویسنده، شاعر و مدیر رادیو مانی). جلال علوی نیا، (مترجم). بتول عزیز پور (شاعر). سپیده فارسی، (فیلمساز). علی اصغر فرداد (مترجم، شاعر). ساسان قهرمانی (نویسنده). پرویز قلیچ خانی (روزنامه نگار) . سرور کسمائی (نویسنده). زیبا کرباسی ( شاعر). امید کشتکار، (نویسنده). کیان کاتوزیان (نویسنده). گیل آوائی (مترجم و نویسنده). عیدی نعمتی، (شاعر). علیرضا نوری زاده (روزنامه نگار و شاعر). مسعود نقره کار (نویسنده). مجید نفیسی (نویسنده، شاعر). اعظم نورالله خانی(مترجم). ابراهیم مکی (کارگردان تأتر و نمایشنامه نویس). گلمراد مرادی (محقق). باقر مومنی، (پژوهشگر و مورخ). رباب محب (شاعر و مترجم). اسد مذنبی (نویسنده). کامران ملک مطیعی (کارگردان). نجمه موسوی پیمبری (شاعر، پژوهشگر). سیاوش میرزاده (شاعر). ناصر مهاجر (روزنامه نگار، محقق و مورخ). مهناز متین (مترجم، پژوهشگر) سام واثقی (شاعر و مترجم). محسن یلفانی (نویسنده و کارگردان تأتر)
رئیس فرهنگستان علوم:
اگر به “فساد” هماندازه “حجاب” حساس بودیم، اوضاعمان بهتر میشد
رضا داوری اردکانی
رئیس فرهنگستان علوم گفت: اگر آن مقدار که بعضی دست اندرکاران به مسائلی چون حجاب یا فلان طرح عادی سازمان ملل و یونسکو حساسیت نشان میدهند، به فساد بزرگ موجود و منتشر در همه جا حساس میشدند، وضع حجاب و آموزش و پرورش هم تا حدودی بهبود مییافت.
به گزارش ایسنا، رضا داوری اردکانی در دیدار با اعضای انجمن اندیشه و قلم، تاسیس این انجمن و دیدارها و نشستهای آن را امیدبخش دانست و اظهار کرد: هرچند که تکنولوژی وظیفه تفکر را نیز به عهده گرفته و مخصوصا گسترش فناوری اطلاعات دیگر مجالی برای تفکر نمیگذارد، اما این وضع حتی اگر پایان دوران مدرن باشد، آن را پایان تفکر نمیتوان دانست و باید به آینده امیدوار بود.
رئیس فرهنگستان علوم با بیان این که تفکر و امید به هم بستهاند، گفت: گرچه سیاست امر مهمی است؛ اما سیاست از عهده همه کارها و حل همه مسائل برنمیآید. تفکر نه فقط بر سیاست، بلکه بر علم هم تقدم دارد و در حقیقت تفکر است که علم و سیاست را بنیاد میکند و راه میبرد. تفکر در حکم روح در تن علم و سیاست و اقتصاد است و به اینها جان میبخشد. مگر نه اینکه قرآن روحی تازه در تاریخ دمید و مبدأ تاریخ دیگری شد. اکنون در دیار ما چنانکه باید به تفکر اعتنا نمیشود و ظاهراً در این اواخر از تفکر فاصله گرفتهایم که دچار تفرقه شدهایم. باید ببینیم چه پیش آمده است و چه میتوانیم و باید انجام دهیم.
وی افزود: ما غرب و جهان جدید را چنانکه باید، نمیشناسیم و درنمییابیم. در تاریخ فلسفه تا دوره جدید، بشر را با اراده تعریف نمیکردهاند. اصلاً در فلسفه تا دوره جدید مسئله اراده مطرح نبود و این معنی از رنسانس وارد فلسفه شد و از آن زمان تمام تاریخ تجدد با اراده پیوند خورد. اروپا و تجدد هر چه دارد اعم از بد و خوب، از تفکر است. تفکری که با اراده در تکنولوژی و سیاست و فرهنگ متحقق شده است. کاش کشورهای توسعهنیافته بکوشند به سرّ پیشرفت غرب پی ببرند؛ اینکه میگویند غرب فکر و فرهنگ ندارد و فقط صنعتگر است و ما صاحب فرهنگیم و فرهنگ خود را حفظ میکنیم و از صنایع غربی بهره میبریم، حرف بدی نیست؛ ولی کاش، شدنی بود اما چه کنیم که این مسیر رفتنی نیست.
داوری اردکانی ادامه داد: اکنون فرهنگی که کسانی آن را فرهنگ نمیدانند، پوچ و فاسدش میخوانند، سراسر روی زمین را تسخیر کرده است و ما نه فقط تکنولوژی غربی بلکه این فرهنگ را نیز مصرف میکنیم. در دهههای اخیر کشور ما از حیث توسعه کمی آموزش عالی پیشرفتهایی داشته است، ولی این پیشرفتها چون بر طبق برنامه و متناسب با شرایط و نیازهای کشور نبوده، احیاناً ناهماهنگیها را بیشتر کرده است. ما اکنون قریب به ۱۵۰ هزار دانشجوی دکتری داریم و قاعدتاً باید سالانه ۴۰ هزار رساله و مقاله داشته باشیم که به رفع مشکلاتمان کمک کند، اما این رسالهها و مقالهها ناظر به مسائل جامعه و زندگی نیست و تنها فایدهاش این است که در مجلات خارجی درج شود و آمار آثار و مقالات را بالا ببرد. ما چهلهزار فارغالتحصیل دکتری در سال برای چه میخواهیم؟ و چرا نمیکوشیم که توسعه آموزش عالی هماهنگ با شئون دیگر کشور صورت گیرد.
رئیس فرهنگستان علوم با اشاره به ضرورت توسعهیافتگی در ایران، گفت: در جهان توسعهنیافته، توسعه معمولاً از پایین شروع نمیشود، بلکه حکومت باید اراده توسعه داشته باشد و اگر این اراده باشد، مردم همکاری میکنند و چه بسا که در این همراهی و همکاری بعضی پراکندگیها به وفاق تبدیل میشود. باید توجه داشت که توسعه امری همهجانبه و به اصطلاح پایدار است و باید در همه زمینهها اعم از فرهنگ و آموزش و پژوهش و اقتصاد و مدیریت با هماهنگی صورت گیرد. پیداست که یک حکومت انقلابی نمیتواند تمام همّ خود را صرف توسعه کند، ولی وقتی اعراض از توسعه یا بیاعتنایی به آن، منشأ مفاسد و گرفتاریها میشود باید به نحوی انقلاب و توسعه را با هم جمع کرد. بخصوص که مقابله با فساد اداری و مالی و اخلاقی و روحی نه فقط با انقلاب منافات ندارد، بلکه باید از لوازم آن باشد. در مورد انقلاب و توسعه، مشکل، مشکلِ اولویت است. باید این هر دو را در عرض هم قرار داد. به نظر میرسد ما هنوز تکلیف و نسبت خود را با این امر مهم روشن نکردهایم و حداقل اولویت مسائل در نظرمان روشن نیست. بیاعتنایی به توسعه و برنامه آن منجر به بروز مشکلات بسیار برای مردم و کشور میشود. البته تدوین برنامه توسعه هم کار آسانی نیست و ما هنوز توانایی خود را در این راه نیازمودهایم.
این استاد فلسفه با بیان اینکه مشکلاتی مانند بحران آب، آلودگی هوا، فقر و فساد را جز با برنامهریزی دقیق نمیتوان تعدیل کرد، گفت: اما چه کنیم که به این مسائل حیاتی اعتنا نمیشود. ما مسائل اجتماعی و فرهنگی را هم بد مطرح میکنیم. در مورد زنان، گروهی صرفاً به حجاب توجه دارند و گروه دیگر میگویند زنان باید وزیر شوند. البته وزیر شوند اما صرف وزیرشدن کافی نیست، چنانکه حجاب هم به فرض اینکه محقق شود، کفایت نمیکند. طبیعی است اگر این اولویتها مشخص نشود، نمیتوان با مسائل مواجههای اندیشمندانه داشت. اگر آن مقدار که بعضی دستاندرکاران به مسائلی چون حجاب یا فلان طرح عادی سازمان ملل و یونسکو حساسیت نشان میدهند، به فساد بزرگ موجود و منتشر در همه جا حساس میشدند، وضع حجاب و آموزش و پرورش هم تا حدودی بهبود مییافت.
داوری با اشاره به آسیبشناسی نظام آموزش و پرورش کشور و با بیان این نکته که ۵۰ سال است به این مساله فکر میکند، افزود: نه در میزان اندیشه اسلامی و نه در میزان فکر متجددان، وضع فعلی آموزش و پرورش مطلوب و مناسب نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمان ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی موافقت کرد که بنیاد نظام آموزشی دگرگون شود و برای این امر شورایی به نام “شورای تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش” تشکیل داد. این شورا ۱۲-۱۰ سالی برای تدوین نظام جدید آموزش و پرورش کوشید، اما به نتیجه نرسید و البته نگفت که به نتیجه نرسیده است و کاش گفته بود؛ زیرا تا شکست را نپذیریم از آن درس نمیآموزیم.
وی اظهار کرد: هنوز نتوانستهایم راهحل موثری برای کارآمدی در نظام آموزشی ایجاد کنیم و نمیدانیم چه باید بکنیم که پرورش نظام آموزشی اهل فکر، کتابخوانی و مسئلهاندیشی شوند. مدرسه زمان ما باید فرزندان کشور را برای زندگی و کار در جامعه آماده کند و اگر از عهده این مهم برنیاید اتلاف وقت میکند. مسائل زندگی جدید بسیار پیچیده است و مدرسه باید کسانی را تربیت کند که بتوانند با آن مسائل و پیچیدگیها مواجه شوند. اگر کتابخوانی در کشور ما جایی ندارد، یکی از جهات آن را در نظام آموزش و پرورش باید جستوجو کرد. وقتی فرزندان کشور ۱۵-۱۰ سال همه وقتشان باید صرف خواندن کتاب درسی شود، به مطالب معمولی و عادی عادت میکنند و در بهترین صورت اطلاعاتی به دست میآورند بیآنکه رغبت به مطالعه و فکر کردن و طرح و حل مسائل داشته باشند.
داوری اردکانی با اشاره به برخی شبهات مطرح شده درخصوص ارادت وی به احمد فردید و همچنین تغییر نظراتش درباره غرب، گفت: مرحوم فردید فیلسوف بود و بر گردن من و امثال من حق استادی دارد. اما ایشان اهل سیاست نبود. البته یک استاد صاحبنظر حق دارد در سیاست هم اظهارنظر کند. اما توجه من به مسئله غرب مربوط به امسال و پارسال نیست؛ من ۲۷ سال قبل از انقلاب در فضای دانشگاهی بهعنوان دانشجو و معلم زندگی کردهام و از آغاز جوانی به قدرت غرب به عنوان قدرتی که خواسته یا ناخواسته بر زندگی ما تاثیرگذار است، میاندیشیدهام. من نقد غرب را از انقلاب آغاز نکردم، بلکه انقلاب را عکسالعملی در قبال قدرت غرب یافتم و با آن همراه شدم. از آن زمان تا کنون زیربنای نظر من درباره غرب تغییری نکرده است.
رئیس فرهنگستان علوم افزود: اخیراً از من پرسیدهاند آیا پدید آمدن غرب مکر الهی نیست؟ پاسخ من این است که غرب در ۴۰۰ سال اخیر بر اساس اندیشه و تفکر و با ظهور اراده به قدرت پدید آمده و بر جهان مسلط شده است. اسم مکار هم گمان نمیکنم در این دوران اسم غالب الهی باشد و یک تاریخ دو هزار و پانصد ساله یا پانصد ساله نمیتواند حاصل مکر خداوندی باشد. “هایدگر” هم نه معتقد به لیبرالیسم بود و نه با کمونیسم سازگاری داشت. او بر این اساس که غرب همه آنچه را که در قوه داشته به فعلیت رسانده است، به پایان تاریخ غربی فکر میکرد. اگر “هایدگر” از پایان غرب سخن میگفت، دیدگاه او ناظر به شعارها و آرمانهای اروپای قرون ۱۸ و ۱۹ یعنی آزادی، لیبرالیسم، صلح، عدالت و رفاه بود که با کشتار پنهان ۱۰۰ میلیون انسان در قرن نوزدهم که بهترین دوران تاریخ تجدد بود و کشتار آشکار ۵۰ میلیون انسان در جنگهای جهانی در قرن ۲۰ بر باد رفت و از این نظر، سخن “هایدگر” درست بود. اما این بدین معنا نیست که اراده به قدرت و تکنولوژی عظیم غربی را ناچیز بینگاریم. این قدرت و تکنولوژی ناگهان به وجود نیامد، بلکه ۲۰۰ سال طول کشید تا آنچه در فکر و هنر و فرهنگ ظاهر شده بود، در شیوه زندگی و سیاست و تکنولوژی نیز ظاهر شود. این اواخر کار ما بیشتر نفی غرب بوده است، اما چون نفی و اثبات با هم هستند، وقتی نفی میکنیم باید به فکر اثبات هم باشیم. غرب وقتی نفی میشود که چیز دیگری بیاید و جای آن را بگیرد. پستمدرنها هم هنوز در افق آینده طرحی را نیافتهاند که با آن تاریخ دیگری آغاز شود و ما هم باید به آینده فکر کنیم.
داوری اردکانی تصریح کرد: ما انقلاب کردیم چراکه وضع آن زمان را عین ظلم میدانستیم، دانشگاهها بیرونق بود و سایه سنگین اختناق بر جامعه حاکم شده بود. ما قصد داشتیم با انقلابمان جامعهای بسازیم که در آن مهر، دوستی، آزادی و در یک کلام حق و عدل حاکم شود و مردم به حقوق خود برسند. اکنون هم باید برای نظامی که در آن دوستی و وفاق و همداستانی و راستی و حقدوستی و آزادی و عدالت حاکم باشد، بکوشیم. ما که با نام امریکا دشمنی نداریم. ما با ظلم امریکا مخالفیم و به این جهت خود باید در عین مخالفت با ظلم در تحقق عدل بکوشیم.
وی افزود: ما در انقلابمان دنبال جامعهای بودیم و هنوز هم هستیم که کسی در آن گناه نکند. اما اکنون باید بترسیم که مبادا به جایی رسیده باشیم که دیگر رذائل، رذیلت شناخته نشود و قبح گناه و خلاف از میان رفته باشد.
داوری اردکانی در پایان درباره نظراتی که اخیراً از وی درباره ذکاالملک فروغی نقل میشود، گفت: فروغی فیلسوف نبود. سیاستمدار و دانشمند بود. او هشتاد سال پیش کتابی در تاریخ فلسفه نوشت که هنوز هم تنها کتاب تاریخ فلسفهای است که یک ایرانی نوشته است. به سیاستش کاری ندارم؛ اما به سلامت طبع و درک و فهم و دانشش احترام میگذارم
بیانیه ۱۶ چهره شناخته شده اصلاح طلب
بی اعتنائی به مطالبات مردم .یعنی اعتراضات پر هزینه آینده
۱۶ تن از چهره های شناخته شده اصلاح طلب که بسیاری از آنها زخم کودتای ۸۸ و دادگاه های کودتا و زندانهای پس از کودتا را بر تن دارند، درباره اعتراضات اخیر مردم ایران بیانیه در ۸ بند صادر کردند که در ادامه می خوانید:
چه در روزها و هفته های اخیر در شهرها و مناطق دور و نزدیک کشور گذشته است همه آنان را که دل در گرو ایرانی آزاد و آباد و مستقل دارند حساس و نگران کرده است.
اتفاقات و رویدادهای این ایام نشان داد که دغدغه ها، تحلیل ها و هشدارهای مستمر افراد علاقه مند به اسلام، ایران و انقلاب اگر از منظر خیرخواهی، و توجه به مصالح و منافع آنی و آتی کشور تلقی می شد به صواب نزدیکتر بود.
بویژه هنگامی که بسیاری از افراد و جریان هایی که در این سالها دچار ناملایمت هایی نیز شده اند، منافع و مصالح ملی را بر هرگونه مصلحت اندیشی و عافیت طلبی ترجیح داده و مسئولانه برای دفاع از راه دشوار دموکراسی، آزادی، امنیت و آرامش پایدار کشور وارد میدان شده اند. در این فرآیند آنان که به تاریخ و به حوادث و رویدادهای مشابه در جوامع دیگر توجه و تأمل داشتند، ضمن آگاهی از مسائل و مطالبات مردم و دفاع از حق اعتراض مسالمت آمیز شهروندان، موضع انتقادی خود را نسبت به هرگونه اقدامات خشونت آمیز و آشوب طلبانه ابراز نموده اند.
در همین چارچوب، ما امضاءکنندگان زیر، بر حسب وظیفه اخلاقی، انسانی و ملی خود اعلام می داریم که:
۱- مشکلات و نارضایتی های موجود در جامعه به نسبت عمیق و نیز گسترده و در ابعاد مختلف است. بخش مهمی از مردم از کمبودهای اقتصادی و معیشتی، بیکاری و کمبود درآمد در رنج هستند. بخشی نیز نسبت به محدودیت های اجتماعی و سیاسی معترض اند. البته ریشه بسیاری از این مسائل و مشکلات در ناکارآمدی و نظارت ناپذیری، فساد و انحصارگری است. مردم بارها صادقانه و امیدوارانه اقدام به مشارکت در انتخابات کرده و با رای خود مهر مقبولیت و مشروعیت را بر حکومت زده اند، ولی متأسفانه پاسخ سنجیده و به موقعی به رفتار مدنی مردم داده نشده و حتی مکررا واکنشهایی صورت گرفت که بخشهایی از جامعه احساس تحقیرشدگی و یأس کردند.
۲- فقدان تفاهم و توافق بر سر مسائل اساسی کشور و ضعف انسجام سیاسی و اجتماعی، موجب تشدید گسستهای سیاسی و اجتماعی و دوگانگی در مدیریت اجتماعی کشور شده است. در این شرایط جناح تندروی مخالف دولت با تکیه بر تریبون ها و رسانه های خود، به ویژه صدا و سیما، مستمراً یأس و ناامیدی نسبت به نهادهای برآمده از رأی مردم را به جامعه تزریق کرد. غافل از آنکه موج ناامیدی و بی اعتمادی تنها به نهاد دولت محدود نشده و نه تنها همه ارکان و نهادهای دیگر حکومت، بلکه حتی میراث مدنی، دینی و تمدنی ایران را هم در بر می گیرد. امیدواریم که این رویداد موجب تأمل و تغییر جدی در سیاست های جاری و رویکرد تصمیم گیران کشور شود.
۳- این اعتراضات و تداوم خشونت آمیز آن، چیزی نیست جز بازتاب فقدان و یا ضعف نهادهای حل و فصل اختلافات و تعارضهای اجتماعی و شیوه های مسالمت آمیز ابراز اعتراض و به رسمیت شناختن حق قانونی اعتراض. ما از حق اعتراض شهروندان و هر گروهی از مردم دفاع می کنیم و طرح مطالبات و حتی اعلام معترضانه نارضایتی ها را به نفع حکومت و جامعه می دانیم. آنچه جامعه، نظام و کشور را در معرض خطر قرار می دهد نارضایتی و نقد و ابراز رسمی و قانونی آنها نیست. خطر آنجاست که ناامیدی، بی اعتمادی، نفرت و خشونت به جای هرگونه اظهارنظر و ارتباط و گفتوگو بنشیند.
۴- هر چند وجه اقتصادی اعتراضات عمومی تر است، ولی ریشه حل مشکلات اقتصادی در اصلاحات سیاسی و گسترش و تقویت نظارت های مردمی و کارآمد شدن و استقلال نهادهای نظارتی رسمی و آزادی های مدنی و رسانه ای است. ما معتقدیم بدون پذیرش چنین اصلاحاتی نمی توان به تغییرات اساسی و حل مسائل اقتصادی و کاهش نا رضایتی ها دست یافت.
۵- در عین حال که اعتراض را حق عمومی مردم می دانیم، پرهیز از خشونت و افراطی گری و تبری از آن را لازمه می دانیم.
۶- دخالت بیگانه در هر سطحی بدون وجود زمینه داخلی میسر نیست؛ و تمرکز روی عوامل خارجی، علاوه بر توهین به جامعه ما، باعث غفلت و یا تغافل از ریشه های اعتراض و نارضایتی و درمان آن ها می شود.
۷- دخالتهای آمریکا و به ویژه رئیس جمهوری آن، دونالد ترامپ، را در امور ایران به شدت محکوم می کنیم.
۸- در پایان یاد آور می شویم که نا رضایتی در میان مردم همچنان ادامه دارد و اگر اقدام اساسی در جهت برطرف کردن زمینه های این اعتراضات به عمل نیاید و به اعتراض های به حق پاسخ مناسب داده نشود این گونه حوادث می تواند در آینده، و چه بسا با هزینه های بیشتر، تکرار گردد. از همه مسئولین کشور میخواهیم در جهت گشایش فضای گفت و گو، اظهار انتقاد و ابراز اعتراضات و رعایت حرمت و کرامت همه شهروندان اقدامات عملی صورت دهند و در گام اول همه دانشجویان و افرادی را که در اعتراضات مسالمت آمیز دستگیر شده اند، آزاد نمایند.
محسن آرمین، محسن امین زاده، مصطفی تاج زاده، رضا تهرانی، حمید جلایی پور، سعید حجاریان، محمد رضا خاتمی، هادی خانیکی، عبدالله رمضان زاده، محسن صفایی فراهانی، عباس عبدی، فیض الله عرب سرخی، علی رضا علوی تبار، آذر منصوری، محسن میردامادی، محمد نعیمی پور.
————————————————————–
حسین قاضیان
🔲 اقتصاد سیاسیِ اعتراضات اخیر در ایران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد اعتراضات اخیر در ایران، صاحبنظران هم به جنبههای اقتصادی اشاره کردهاند هم به جنبههای سیاسی. گاهی عدهای برای تاکید بر بُعد اقتصادی این اعتراضات، جنبهی سیاسی آن را منکر شدهاند و برخی با تاکید بر جنبههای سیاسی، کوشیدهاند ابعاد اقتصادی آن را ناچیز جلوه دهند.
به نظر من، وجه پررنگتر این اعتراضات، جنبهی «اقتصادِ سیاسی» آن است. از این رو بد نیست اقصادِ سیاسی این اعتراضات اندکی شکافته شود.
میدانیم که اقتصاد سیاسی، به شاخهای از دانش اقتصاد اطلاق میشود که به بررسی توزیع ثروت و درآمد در میان مردم از طریق شیوههای تخصیص منابع میپردازد. مثلاً این که در بودجهی کشور چه مقدار منابع صرف امور نظامی یا سازمانهای عقیدتی – سیاسی میشود و چه مقدار صرف آموزش یا بهداشت، یا این که چه مقدار صرف حمایت از کشورهای دیگر میشود و چقدر صرف عمران کشور، همه و همه از موضوعات دانش اقتصاد سیاسی است.
با این نگاه، میتوان رد پای این اقتصاد سیاسی را در اعتراضهای اخیر، خواه اعتراضات سیاسیتر ده روز گذشته، خواه در اعتراضات اقتصادی و صنفیِ این سالهای اخیر به خوبی دید.
مثلاً در تظاهرات سیاسی روزهای اخیر به این دو شعار (به عنوان نمونه) توجه کنید:
۱- آقا خدایی میکند/ملت گدایی میکند
روشن است که این شعار تنها بعد اقتصادی ندارد، یعنی فقط به گدایی ملت اشاره نمیکند، بلکه به این اشاره دارد که گدا بودن ملت، ناشی از تملک بیش از اندازهی منابع (یا همان «خدایی») نزد رهبر است. طبعاً وقتی پای شعار در میان باشد و ایجازی که باید در شعار رعایت شود، «آقا» در این شعار معنایی فراتر از شخص رهبر پیدا میکند و به همهی افراد و نهادهای مرتبط با رهبری مربوط میشود.
۲- سوریه رو رها کن / فکری به حال ما کن
بر خلاف شعار قبل که اشاره به تخصیص نامتعادل منابع کشور در داخل (به سود دستگاه رهبری و به زیان مردم) داشت، در این شعار به تخصیص نادرست منابع (از نظر مردم) در ارتباط با کشورهای دیگر اشاره میشود. به عبارت وسیعتر، سیاست خارجی حکومت مورد حمله قرار میگیرد که چرا به جای تخصیص منابع به داخل (یعنی فکری به حال ملت کردن) آن را به کشورهای دیگر (سوریه، به عنوان نمونه ایجازی در شعار) میدهد.
رد پای این نوع اقتصاد سیاسی را میتوان در تظاهرات این سالهای مالباختگان صندوقهای اعتباری، کارگاران بیکار شده، بازنشستگان و کارگران حقوق نگرفته و مانند آنها دید.
از این جهت میتوان گفت که گویی مردم معترض، به ابعاد سیاسی مشکلات اقتصادی بیش از گذشته وقوف پیدا کردهاند. پیش از این، هر تلاشی برای نشان دادن این که ریشهی قابل حلِ مشکلات اقتصادی کشور در نحوهی حکمرانی صاحبان قدرت است، ناموفق بود. در واقع این نوع از تلاشها از سوی بسیاری از همین مردم نوعی «سیاسیکاری»، «سیاستبازی» و «همه چیز را سیاسی کردن» و مانند آن قلمداد میشد. اکنون خود همان مردم به مرور دارند متوجه میشوند که مشکلات اقتصادی (صرف نظر از دلایل اقتصادی و اجتماعی آن) چه ریشههایی در ساختار حکومت و نحوهی کار و روش آن دارد.
چیزی که به رشد این باور کمک کرده است، ارقام باور نکردنی اختلاسها و حیف و میلها و سوءاستفادههایی است که مقامات گوناگون در این سالها مرتکب شدهاند، اختلاسها و سوء استفادههایی که تنها به پشتوانهی نزدیکی به مرکز حکومت امکان پذیر شده است.
🔘 علاوه بر این موضوع، در مورد جنبش بودن یا نبودن اعتراضات اخیر نیز در یک مصاحبه با تلویزیون ایران اینتنرنشنال توضیحاتی داهام. اگر مایلید میتوانید در این لینک ببینید یا گوش بدهید: https://t.me/hghazian/341
مایک پنس:
🔹دولت ترامپ واعضای کنگره در حال کار بر روی تحریم های جدید هستهای و موشکی ایران هستند که جایگزین توافق هستهای ۲۰۱۵ خواهد شد
ماکرون: نباید راههای گفتوگو با ایران مسدود شود/ رویکرد آمریکا، اسرائیل و عربستان علیه ایران خطر جنگ را تداعی میکند
رییس جمهور فرانسه با تاکید بر لزوم حفظ راههای گفتوگو با ایران نسبت به پیامدهای اظهارات خصمانهٔ آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان علیه ایران هشدار داد.
به گزارش ایسنا به نقل از رویترز امانوئل ماکرون، رییس جمهور فرانسه روز چهارشنبه گفت: باید تعادل در ارتباط با ایران حفظ شود.
وی هشدار داد که اظهارات خصمانهٔ آمریکا، اسراییل و عربستان در مورد اعتراضات اخیر در ایران میتواند باعث وقوع جنگ با ایران شود.
ماکرون باز هم با تکرار مواضع ضد ایرانی خود تاکید کرد که حفظ فشار بر ایران باید ادامه یابد اما نباید راههای گفتوگو با ایران مسدود شود.
وی ادامه داد: باید یک استراتژی منطقهای در برابر ایران برای محدود کردن این کشور انجام شود اما در صورت نبود امکان گفتوگو منطقه میتواند وارد بحران جدیدی شود.
به گزارش ایسنا، طی روزهای اخیر دونالد ترامپ و برخی مقامات این کشور در مواضعی مداخله جویانه از اعتراضات در ایران حمایت کردند که این موضوع با واکنش منفی کاربران شبکههای اجتماعی رو به رو شده است.
منبع: ایسنا
https://www.derstandard.de/story/2000071443574/iran-macron-warnt-usa-israels-und-saudi-arabiens
Iran: Macron warnt USA, Israel und Saudi-Arabien
Frankreichs Präsident befürchtet Aufbau einer neuen “Achse des Bösen” Paris – Der französische Präsident Emmanuel Macron hat den Ton der USA, Israels und Saudi-Arabiens im Umgang mit dem Iran kritisiert. Die drei Länder seien “in vielerlei Weise” Verbündete Frankreichs, sagte Macron am Mittwoch vor Journalisten. Ihre “offizielle Linie” sei jedoch “fast eine, die uns in den Krieg führt”, warnte er.
Es sei wichtig, den Dialog aufrecht zu halten. Frankreich wolle ein Gleichgewicht wahren. “Sonst bauen wir am Ende schleichend eine ‘Achse des Bösen’ wieder auf”, sagte Macron in Anspielung auf eine Äußerung des ehemaligen US-Präsidenten George W. Bush. Dieser hatte den Begriff auf den Iran, den Irak und Nordkorea angewendet. (APA. Reuters.
۳.۱.۲۰۱۸)
«نه» سازمان ملل به تلاش ضدایرانی ترامپ
درخواست امریکا برای برگزاری نشست اضطراری «شورای امنیت» بامحور حمایت از معترضان رد شد
ادعای حمایت از مطالبات مردم ایران و ایستادن در کنار معترضان در شرایطی از سوی دولتمردان امریکایی مطرح شده است که برخی مقامهای این کشور احتمال دادهاند ترامپ برای تقویت موضع حمایت جویانهاش از معترضان ایرانی، از امضای فرمان تعلیق تحریمهای هستهای ایران خودداری کند.
اقدامی که چنانچه به واقعیت بپیوندد، حیات توافق هستهای را نشانه رفته و زمینه را برای بازگشت تحریمهای گزنده اقتصادی علیه مردمی که او مدعی حمایت از آنهاست، فراهم خواهد کرد. در چنین شرایطی بود که محمد جواد ظریف بیانیههای مقامهای امریکایی درباره آشوبهای اخیر کشور را مغرضانه توصیف کرد و گفت:«امنیت و ثبات ایران به مردمی متکی است که بر خلاف مردم دوستان راستین ترامپ در منطقه، از حق رأی و اعتراض برخوردار هستند. از این حقوق که به سختی به دست آمدهاند محافظت خواهد شد و به نفوذیها اجازه داده نخواهد شد با خشونت و ویرانگری آنها را تخریب کنند.» با وجود هشدار مقامهای ایرانی به واشنگتن برای پرهیز از مداخله در امور داخلی ایران، نیکی هیلی، نماینده امریکا در سازمان ملل در یک سخنرانی ضمن تکرار ادعاهای اثبات نشده درباره ایران بار دیگر به حمایت از ناآرامیها در برخی شهرهای ایران پرداخت.
او با بیان اینکه «ما نباید ساکت بمانیم؛مردم ایران در تلاش برای رسیدن به آزادی خود هستند»، از شورای امنیت سازمان ملل و شورای حقوق بشر خواست برای بررسی تحولات اخیر ایران، تشکیل جلسه فوری دهد. درخواستی که با واکنش کنایهآمیز سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه رو به رو شد. ماریا زاخارووا با بیان اینکه «تردیدی وجود ندارد امریکا نیز چیزهای زیادی برای گفتن به جهان دارد»، افزود:«بهعنوان مثال، هیلی میتواند تجربه کشورش درباره پراکنده کردن معترضان را به اشتراک بگذارد و بگوید که چطور دستگیریها و سرکوبهای گستردهای در جریان اعتراضات جنبش وال استریت انجام داده است و اینکه چطور با اعتراضهای شهرفرگوسن برخورد شد.» این در حالی بود که رئیس دورهای شورای امنیت سازمان ملل درخواست امریکا برای برگزاری نشست اضطراری شورای امنیت در خصوص تحولات اخیر ایران را رد کرد. فرحان حق، سخنگوی سازمان ملل نیز با رد گزارشهایی که مدعی بودند در اعتراضات اخیر در ایران «زندگی مردم به خطر افتاده»، ابراز امیدواری کرد که از تشدید خشونتها در ایران جلوگیری شود.
کاخ سفید: شاید تحریمهای هستهای را بازگردانیم
درخواست نماینده امریکا برای تشکیل جلسه شورای امنیت سازمان ملل درباره ناآرامیهای اخیر ایران در حالی مطرح شد که سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید از بررسی عدم تعلیق تحریمهای هستهای ایران بهعنوان واکنشی برای حمایت از معترضان ایرانی سخن گفت. ۱۵ ژانویه (۲۵ دی) تاریخی است که ترامپ، هم باید پایبندی یا عدم پایبندی ایران را دوباره اعلام کند و هم در مورد تعلیق تحریمها تصمیم بگیرد. چنانچه او از امضای فرمان تعلیق تحریمها خودداری کند، این اقدام به منزله فروپاشی توافق هستهای خواهد بود. اینک مقامهای دولت امریکا مدعی هستند به بهانه حمایت از آشوبهای داخلی ایران احتمال دارد از تعلیق تحریمهای ایران خودداری کنند.
سندرز درباره اینکه آیا تحولات اخیر در ایران تأثیری بر محاسبات ترامپ برای تصمیمگیری درباره تعلیق تحریمها علیه ایران داشته یا خیر گفت: «تحریم و تصمیمگیری درباره تمدید تعلیق تحریمها یکی از گزینههای ما است.»
سخنگوی کاخ سفید اضافه کرد: ترامپ هنوز تصمیمش را برای تعلیق تحریمهای ایران در ماه ژانویه نگرفته است. در همین حال «کلیان کانوی» از مشاوران ترامپ هم در گفتوگو با فاکس نیوز، ایران را به تحریمهای جدید به بهانه آشوبهای اخیر در برخی شهرهای ایران تهدید کرد. کانوی با مقایسه رویکرد ترامپ با دولت قبلی امریکا در واکنش به آشوبهای ایران گفت: «ترامپ نمیخواهد آنطور که خیلیها در سال ۲۰۰۹ ساکت بودند، سکوت اختیار کند.» سخنگوی کاخ سفید در حالی از احتمال بازگشت تحریمهای هستهای ایران به بهانه اعتراضات داخلی آن سخن گفته است که شبکه خبری «سیانان» در تحلیلی در خصوص تحولات اخیر ایران نوشت که «اعتراضات اخیر در ایران، مسائل را برای ترامپ و مشاورانش که گزینههای افزایش فشار به ایران را بررسی میکنند، پیچیدهتر کرده است.»
این رسانه امریکایی در ادامه احتمال داده است: «ترامپ از اعتراضات ضددولتی در ایران بهعنوان فرصتی برای لغو برجام در آستانه ضربالاجل قانونی که این ماه فرامیرسد، استفاده کرده است.»
نمایندگی ایران در سازمان ملل: اظهارات نیکی هیلی تهوع آور است
موضعگیری نماینده امریکا در سازمان ملل با واکنش مقامهای کشورمان رو به رو شد. دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل اظهارات نیکی هیلی را «اشک تمساحی تهوع آور» و حمایت از خشونتطلبی و آتشافروزی در ایران خواند و تصریح کرد: «مردم ایران اجازه نمیدهند خشونت و ویرانگری، حقوق ذاتی و دستاوردهای تاریخی آنها را تخریب کند.» در این بیانیه آمده است: «جمهوری اسلامی ایران سخنان مداخله جویانه نماینده امریکا و سایر مقامات امریکایی در حمایت از خشونت و اغتشاش را بشدت محکوم میکند.
این سخنان برای سرپوش گذاشتن بر سیاستهای شکست خورده امریکا و متحدانش در منطقه بیان شده تا از این طریق از مردم شجاع و شریف ایران انتقام بگیرد. مداخلات امریکا در ایران از کودتای ۲۸ مرداد تاکنون کارنامهای خونین و ننگین بوده است.» این بیانیه میافزاید: «تهدیدات و یاوه گوییهای نماینده امریکا در سازمان ملل، حمایت از خشونت طلبی و آتش افروزی در ایران محسوب میشود. امنیت و ثبات ایران در چهار دهه گذشته متکی به مردم خودش بوده و مردم ایران با وجود جوسازیهای اخیر از این حقوق و دستاوردهای آن حفاظت کرده و اجازه نخواهند داد خشونت و ویرانگری، این حقوق ذاتی و دستاوردهای تاریخی را تخریب کنند؛ چرا که حافظه تاریخی ملت ایران هنوز خاطره جنایات و ذلت تحمیلی توسط رژیم دیکتاتوری تحت حمایت امریکا را فراموش نکرده است.»
موگرینی: با مقامات ایران در تماسیم
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و وزارت خارجه فرانسه هم با صدور بیانیههایی، در قبال رخدادهای اخیر ایران موضعگیری کردند. فدریکا موگرینی در بیانیهای مدعی شده است که این اتحادیه «از نزدیک تظاهرات ایران، افزایش خشونت و کشتهشدن غیرقابل قبول افراد را پیگیری میکند.» موگرینی در ادامه عنوان کرده است که حقوق بشر همواره موضوع اصلی در روابط این اتحادیه با ایران بوده است؛ وی بر حق تظاهرات مسالمتآمیز و حق آزادی بیان بهعنوان حقوق اساسی در تمامی کشورها که ایران از آن مستثنی نیست، تأکید کرده است.
طبق این بیانیه، موگرینی گفته است که «طی روزهای اخیر در تماس با مقامات ایرانی بوده است. در فضای مملو از صراحت و احترام که اساس روابط ما است همچنین براساس بیانیه دولت ایران، ما از تمامی طرفهای مرتبط انتظار داریم که از خشونت خودداری کرده و حق اظهار عقیده تضمین شود.» وزارت خارجه فرانسه نیز یک روز پیش از این در بیانیهای اعلام کرد که «وضعیت در ایران را به دقت زیر نظر دارد.»همچنین سخنگوی دولت آلمان در واکنش به آشوبهای پراکنده در برخی شهرهای کشورمان اعلام کرد: «آلمان از ایران میخواهد که واکنش مناسبی به تظاهرات داشته باشد.»
تجمعات اعتراضی ایران در شرایطی با بیانیههای مداخله جویانه کشورهای غربی بویژه امریکا رو به رو شده است که مقامات آنکارا و مسکو توصیه کردند کشورهای غربی از دخالت در امور داخلی ایران پرهیز کنند. در همین چارچوب چاووش اوغلو، وزیر خارجه ترکیه ضمن انتقاد از مواضع تند رئیس جمهوری امریکا و نخستوزیر اسرائیل در قبال ایران تأکید کرد که این یک موضوع داخلی است و آنکارا مخالف هرگونه مداخله خارجی است.
وزیر خارجه ترکیه گفت که ظریف به وی گفته است که اوضاع در ایران به بدی و گستردگی آن چیزی نیست که رسانهها به تصویر میکشند.
او تأکید کرد که «مخالف هرگونه مداخله خارجی در قضیه ایران است زیرا این یک موضوع داخلی است و ترکیه امیدوار است که ثبات و صلح بزودی در ایران برقرار شود.» پیش از این هم مسکو از کشورهای غرب خواسته بود از دخالت در امور داخلی ایران فاصله بگیرند. نوری مالکی، معاون رئیس جمهوری عراق هم ضمن محکوم کردن هرگونه دخالت خارجی در امور داخلی ایران گفت که ایرانیها از طریق انسجام ملی و رهبری حکیمانه امام خامنهای، نقشه دشمنان را نقش بر آب خواهند کرد.
abib Hosseinifard
۴ Min ·
طلاق با فرجامی خوش و با تدوام دوستیها
اول ژانویه، بیست و پنجمین سالگرد رسمیتیافتن تجزیه چکسلواکی و ایجاد دو کشور مستقل چک و اسلواکی از آن بود. تجربهای نادر در تاریخ که بدون خونریزی و با تفاهم کامل صورت گرفت و دوستیها و ارتباطات کمابیش بادوام ماندهاند.
در ۷۰ سالی که جمهوری چکسلواکی موجود بود، به رغم برخی اختلالات و اختلافات و عدم توازنها کسی دیگر به زادگاهش شناخته نمیشد، مناسبات سببی خانوادگی بسیاری شکل گرفته بود و همین حالا هم یک اقلیت صد هزار نفری اسلواک در جمهوری چک زندگی میکند، با مدرسه و رادیو و تلویزیون مخصوص به خود. هر دو کشور فیلمها و کتابهای یک دیگر را پخش و نشر میکنند، و گرچه اختلاف مختصری میان زبان دو کشور وجود دارد، برای تداوم نزدیکی و باقیماندن توانایی درک و دریافت متقابل از زیرنویس یا ترجمهکردن فیلمها و کتابها خودداری میشود. آندره بابیس، نخستوزیر پوپولیست و تازه منتخب چک زاده اسلواکی است و خانم آندره کرناچوا، شهردار پراگ نیز، و کسی هم مشکلی با این مسائل ندارد.
راست این است که جدایی در دوره تفاهم و همگرایی دو جامعه در دو بخش چکسلواکی انجام گرفت و از همین رو به رفراندوم مردم گذاشته نشد، چرا که رای نمیآورد. الیت سیاسی آن سالها در چک و چکسلواکی، چه به اعتبار تفاوتهایی که در فرهنگ و پیشینه سیاسی خود داشت، چه به اعتبار جاهطلبیها که در یک کشور واحد ارضا نمیشد و چه به اعتبار چشماندازهای مربوط به آینده راه جدایی در پپش گرفتند و چون سابقه اختلافی اساسی میان دو ملت نبود و برخلاف بالکان (بوسنی، کرواسی و …) دخالت و منافع خارجی هم تاثیر و دخالتی محسوس نداشت و نیز، به دلیل تفاهم در باره کل روند جدایی، این تجزیه به صورتی آرام و مطلوب صورت گرفت. از جمله اموال غیرمنقول به ملتی تعلق گرفت که این اموال در خاک اوست و در باره اموال منقول هم تقسیم به نسبت جمعیت انجام گرفت و …
و هنوز هم دو ملت نزدیکترین دوستان به یکدیگرند، با اقتصادهایی نسبتا کارا و بارونق که گرچه با دستمزدهای پایین و محدودنگه داشتن خدمات اجتماعی به این موفقیت رسیدهاند، ولی حالا به تدریج جامعه سهم خود را از رونق اقتصادی طلب میکند و حاضر به ادامه شرایط قبلی نیستند….
۲۵ سال پیش در همین روزها در باره زمینهها و انگیزهها و دلایل آرامی و سهولت تجزیه چکسلواکی مقالهای نوشتم که در لینک زیر قابل رویت است.
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه ای بزرگانِ وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران خانهی خویش محال است که آباد کنید
“ملک الشعرای بهار”
مسئولین محترم نظام جمهوری اسلامی ایران
سالهاست که در سرزمین عزیزمان جانهای شیفته و عدالتخواه ضمن بیزاری جستن از هرگونه تبعیض و فساد، نیروهای دولتی و حاکمیتی را به برخوردی مقتدرانه و تبریجویانه از فسادهای سازمانیافته که فقر و بیعدالتی میآورند، فرا میخوانند. مطالبهی ایشان در پیشگرفتنِ رویکردی متعهدانه و انسانمحورانه از سوی مسئولین برای کاستن از تبعیضات گسترده است. نکتهی برجسته آنستکه، این مهم اگر هم در دستورکار دولتها بوده و برخی دولتمردان، عزمی هم بر آن داشتهاند، هیچیک امّا توفیق چندانی نیافتند که جلوهای از عدالت را در کشور به تصویر بکشند تا موجبات وحدت و همگرایی ملّی را فراهم کند و همچنان بر سیاستهای ناکام پیشین در ریشهکنی فقر و تبعیض اصرار ورزیدهاند. در شرایطی که تقریبا سه دهک جامعه بطور روزانه با فقر دست و پنجه نرم میکنند و در معرض انواع آسیبهای اجتماعی به دشواری، روز خود را به شب میرسانند و سه دهک میانی نیز، در آستانهای زیست میکنند که هرگونه بحران چون بیماری و زلزله و تصادف، میتواند ایشان را به زیر خط فقر بکشاند، هنوز هم شاهد گامهایی اساسی و مشهود، در مسیر اصلاحِ ساختارهای اقتصادی کشور و مبارزه با فساد و سوءاستفادهها نیستیم. رخدادهای مختلف طبیعی و غیرطبیعی در ایران بارها و بارها طی این سالها به ما اثبات کرده است که مردم در نوعدوستی، کمک به یکدیگر، میهندوستی و تعاون همیشه پیشگامند. لذا هماره تکلیف بزرگی بر دوش مسئولینی خواهد بود که با رای و اراده این ملّت شریف بر اریکههای قدرت جای گرفتهاند و متعهد شدند که جز برای منافع و ارزشهای مردم و جز برای آبادانی و سربلندی وطن، طیِّ طریق نکنند. حال که در نخستین سال از دورهی ریاست جمهوری دوازدهم قرار داریم با توجه به شرایط و مناسباتی که در کشور بویژه در این روزها حاکم است، انتظار میرود که دولت و تمامی مسئولین نظام، همّت خویش را صرف ادای تعهدات خویش به ملّت کنند.
حزب اراده ملت ایران در آستانهی بررسیِ لایحهی بودجه ۹۷ در مجلس شورای اسلامی و با توجه به مطالبات بخشهای وسیعی از جامعه ایران که بخشی از آن در تجمعات روزهای اخیر نمایان شده است، خواستار آنست که با جلب مساعدت و همراهی مجلس و پشتیبانی رهبری، برای تحقق بودجه در مسیر تامین نیازمندیها و مطالبات اقشار متوسط و پایین جامعه، اهتمامی مضاعف از سوی تمامی مسئولین خرج شود.
لذا حزب اراده ملّت ایران در راستای این مهم، موارد زیر را پیشنهاد مینماید:
۱. از بودجهی هنگفت برخی نهادهای غیرخدماتی و تبلیغاتی به نفع دهکهای پایین جامعه و در جهت رفع مشکل بیکاری و آسیبهای اجتماعی بهطور چشمگیری کاسته شود.
۲. با وجود معضلات و نیازهای اقتصادی و اجتماعی داخل کشور، درآمدهای ملّی و سرمایههای کشور برای آبادانی و رفع چالشهای ایران صرف گردد.
۳. در برخورد با پروندهی رانتخواران، سوءاستفادهکنندگان از موقعیتها و سرمایههای ملی و عمومی و عاملین فساد اقتصادی، بطور عادلانه و مطابق قانون بدون هیچگونه چشمپوشی، برخوردی سختگیرانه صورت پذیرد.
۴. دریافتی مدیران دولتی و متولیان نهادهای حاکمیتی به شدّت محدود گردد و این ارقام بطور شفاف به عموم ملّت اعلام گردد.
۵. این چرخش بودجه میتواند در قالب ایجاد اشتغال پایدار، تقویت و گسترش بیمههای اجتماعی، افزایش حقوق و دستمزها و همچنین ارائه خدمات رایگان فراگیر در حوزههای مختلف بهداشت، آموزش و اسکان و تامین امکانات عادلانهی اجتماعی- فرهنگی جامهی عمل بپوشد.
۶. با توجه به رسمیت داشتنِ اعتراضات قانونی مردم در چارچوب قانون اساسی، فضایی واقعی برای شنیده شدن اعتراضات مردم و تحقق عملی تجمعاتِ به حقّ و مدنی مردم در نظر گرفته شود.
طبیعی است عدم واکنش مناسب از سوی نهادهای دولتی و حاکمیتی به این مطالبات رو به گسترش و به حقّ، میتواند موجبات سواستفادهی دشمنان این مرز و بوم را نیز فراهم آورد و مسیر تحقق عدالت و مردم سالاری را دشوارتر نماید. حزب اراده ملت ایران برخود لازم میداند که همچون یک دیدبانِ مردمی و بعنوان یک حزب پیشگام در مبارزه با فساد، واکنش دولت و نهادهای قدرت را در مواجهه با مطالبات گستردهی اقتصادی مردمی رصد نموده و مجدّانه پیگیرِ این مطالبات تا دستاوردی ملموس و رضایتبخش برای مردم باشد.
حزب اراده ملت ایران ابراز خشونت و بروز رفتارهای آشوبگرانه و تخریب اموال عمومی را نه تنها متناسب با شانیت و فرهنگِ مردم ایران زمین نمیداند که بروز چنین مواردی را موجب برباد رفتن سرمایههای مادّی و معنوی و ملی و انسانی کشور برمیشمارد. لذا تاکید دارد که خویشتنداری را سرلوحهی مطالبهگری خویش قرار دهیم تا امکان بروز هرگونه سوء استفاده از حرکتهای آرام و مسالمتجویانه سلب گردد.
حزب اراده ملت ایران بیانیه تحلیل خود را درباره وقایع اخیر کشور، متعاقبا منتشر خواهد نمود.