خانه » مقاله (برگ 28)

مقاله

بیداری ها و بیقراری ها(۳۵)،علی میرفطروس

اشاره:

«بیداری ها و بیقراری ها»نوشته هائی است«خطی به دلتنگی»که میخواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از «خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.

درسال های مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده ها و دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآن نامه ها می تواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.

«بیداری ها و بیقراری ها»تأمّلات کوتاه و گذرائی است بر پاره ای ازمسائل فرهنگی،تاریخی و سیاسی: دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربتِ تبعیدکه بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه،روشن و رام و آرام؛ وگاه،آمیخته به گلایه وُ آزردگی وُ انتقاد است،شایدسخنِ«تبعیدیِ یُمگان»(ناصرخسرو قبادیانی) -بعدازهزارسال-هنوزنیز سرشت و سرنوشت مارا رقم می زنَد.

این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است.«حسبِ حالی» درگذارِزمان که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

داستان کلیدر؛صدای انقراض ایلات

۷آبان ماه ۱۳۷۷/ ۲۹ اکتبر۱۹۹۸

مهدی جان من*

مدتی است که می خواهم برایت بنویسم امّااین زندگی پُروصله و پینه،امانِ نوشتن را ازمن سلب کرده است.تو به خوبی می دانی که من و ما دیگردر سن و سالی نیستیم که بخواهیم یا بتوانیم پُرتوش و توان دراین تیغ زارِزندگی بدَوَیم و به علایق فردی خویش پاسخ دهیم.دریک کلام،به طورِ اسارت باری «مشروط به شرایط»هستیم.بااینحال،عمیقاً آرزومی کنم که«انتهای سرنوشت اینجانباشد»…

همانطورکه نوشتم،من هیچگونه تجربه و صلاحیّتی درکارِ قصّه و رُمان ندارم.علایق اساسی من-چنانکه می دانی-تاریخ و شعر است و لذا درحوزۀ داستان بایدبگویم که من ازمنظرِتاریخ به قصه نویسیِ امروز نگاه می کنم.

من که تاریخ ایران را« تاریخ ایل ها»دانسته ام،تأثیرایل ها و قبایل برفرهنگ و ادبیّات و اخلاقیّات ما را بسیاراساسی می دانم و خصوصاًمعتقدم که ادبیّات داستانی ما تااین اواخر-عموماً-تحت تأثیر فرهنگ و مناسبات ایلی-روستائی بوده و تقریباً ازمسائل شهر و شهرنشینی-که بسترِجامعۀ مدنی است-به کلی دور بوده است،نمونه اش:داستان های محموددولت آبادی،ساعدی،علی اشرف درویشیان،نسیم خاکسار،صمدبهرنگی،جلال آل احمد و…به عبارت دیگر،ادبیّات داستانیِ ما بازتابِ مناسبات شهر و شهرنشنی نبود بلکه -به طورِ آشکاری-ضدتجدّدبود…بگذارنظراتم را با بزرگ ترین و معروف ترین رمان سال های اخیرِ ایران،یعنی رمان «کلیدر» دقیق تربگویم:

من خودم دو-سه بار این رُمان ده جلدی را مطالعه کردم(البته هربار از زاویۀ خاصی).با اینکه کلیدر ازنظرغنای واژگان و تصویرسازی و شخصیّت پردازی کم نظیر-یابی نظیر-است،بااینحال،به نظرِ من،کلیدریک رُمان ضدِّ تاریخی است.به این معنا که قهرمانان داستان(گُل محمدوخان عمو)درراستای مناسبات نوین اجتماعی نیستند،بلکه ایلیاتی های راهزنی هستند که برضد مناسبات جدیداجتماعی و علیه استقرارقوانین مدنی و نهادهای شهری(ژاندارمری،شهرداری و…)برای احیا یاادامۀ مناسبات ایلی-قبیله ای مبارزه می کنند؛به یادبیاور که آغازِ داستان کلیدر باکشتنِ یک ژاندارم(یعنی،عامل استقرارقانون ونظم نوین اجتماعی) و پنهان کردن پوتین های او درخانوادۀ «گُل محمد»آغازمی شود.

درکلیدر،دولت آبادی فاصلۀ بین خود و قهرمانان اصلی داستانش را ازیاد می برَد و باآنان همدل و همراه می شودبدون آنکه ازخودبپرسدکه:گُل محمد وخان عمو برای استقرار چه جامعه و یا کدام مناسبات اجتماعی مبارزه می کنند؟

ازاین گذشته،حضور«ستّار»(که گویا ازفراریان فرقۀ دموکرات آذربایجان است) و خصوصاً«فلاش-بک»های دولت آبادی در یادآوری حملۀ ارتش ایران برای نجات آذربایجان(۲۱آذر ۱۳۲۴)بسیار جانبدارانه- و حتّی غیرواقعی و اغراق آمیز-است و جنبۀ سیاسی-ایدئولوژیکِ داستان را پُررنگ تر می کند…درواقع،کلیدر،صدای انقراض ایلات درتاریخ معاصرایران است.

___________

*به مهدی اخوان لنگرودی

یک وطن داریم مانندِ…

۱۴شهریور۱۳۹۰/۵سپتامبر۲۰۱۱

خبرهائی که ازایران می رسند بسیارغم انگیز و هولناک اند.کشوری که روزی قرار بود به «ژاپن دوم» تبدیل شود،اینک درآستانۀ فروپاشی و تبدیل شدن به «اوگاندا»یا«بنگلادش»است.

صادق هدایت روزگاری زمزمه می کرد:

یک وطن داریم مانند خلا

ما درآن همچون حسین درکربلا

حالا حکایت ما با حضراتی است که با سرکوب،فریب،فساد و اختلاس های حیرت انگیز،میهن ما را به«خلا»و«کربلا»بدَل کرده اند…به یاد روایت محمدبن ابراهیمِ خصیبی می افتم که در ذکرحال و روزِمردم کرمان پس از حمله و استیلای مهاجمانِ غُز نوشت:

-«مُشتی رعیّتِ بیچاره در تاریکی شب،مُشت می زدند و به تحمّل و احتیال به انتظارِفَرَج،روزی به شب می بردند».

شاهرخ مسکوب می گفت:«بیشترِ وقایع و شخصیّت های واقعۀ کربلا از شاهنامۀ فردوسی کُپی برداری شده است.این مسئله نشان می دهدکه بعدازاسلام چگونه بسیاری از اسطوره های تاریخیِ ما وارد اسلام و خصوصاً باورهای شیعی شده است».

سخنِ مسکوب درست است و می تواند موضوع پژوهش های تازه ای باشد.متاسفانه در این سال ها بیشترِشاهنامه شناسانِ ما چنان غرق در«نسخه بَدل ها»شده اندکه از پیام اصلیِ فردوسی دورمانده اند.

برخلاف هدایت،من به سرشت و سرنوشت این ملّت چندان بدبین یا ناامیدنیستم،بلکه معتقدم که ازمیانِ این خون و خاکستر،ایران نوینی برخواهدخاست؛رهاشده از گرد و غبارهای قرون وسطی…ملّتی که-بارها-درهجوم های ویرانگرِ تازی ها و تاتارها و تیمورها توانسته خود را حفظ کند،این بار نیزسر بلندخواهدکرد و…ولی آیا ظهورِاین«ایران نوین»به زمان وُ زمانۀ ما «وصلت»خواهد داد؟

پاسخ این است:آری! به این شرط که رهبران سیاسی و روشنفکران ما -بافروتنی و تواضع – بر گذشتۀ پُراشتباهِ خود بنگرند و ازگذشته بیاموزند،نه آنکه با مغالطه و شعبده-باز-بساطِ ترور و سرکوب اندیشه را«احیا»کنندتا در«یک کلمه» فاتحۀ تاریخ معاصرایران را بخوانند و به قول شیخ نجم الدین رازی:

-«به جَلدی و زبان آوری حق را باطل کنند و باطل را در کسوتِ حق فرانمایند».

پیل و پَشه!

(حکایت ابوسعیدابوالخیر و ابوالقاسم قُشیری)

۸آبان ۱۳۹۱/۲۹اکتبر۲۰۱۲

به دوست فرزانه ام،دکترم.ر گفته بودم :«اگرسنگر و سایه سارِعرفان و ادبیّات ما نمی بود چگونه می شد دربرابرِ رذالتِ گستردۀ دلقکان و دَغلکاران ومشاطه نویسانِ گزافه گو پایدارماند؟».

این روزها-باز-کتاب ارجمند«اسرارالتوحیدِ»ابوسعیدابوالخیر را می خوانم.به نظرمن عرفان ایرانی و تصوّف اسلامی دارای تفاوت های اساسی است که متآسفانه کمتر موردتوجۀ پژوهشگران ما بوده است.این تفاوت ها درطول تاریخ موجب مجادله های بسیاربوده اند.در ویرایشِ تازۀ کتاب حلّاج،مشخّصه های عرفان ایرانی و تفاوت یا تقابل آن باتصوّفِ اسلامی را به دست داده ام.دراین جا می خواهم به یک نکتۀ اخلاقی درشیوۀ برخوردِ یکی ازنمایندگانِ برجستۀ عرفان ایرانی با مخالفانش اشاره کنم.درکتاب«اسرارالتوحید» آمده است:

ابوالقاسم قُشیری ازفُحولِ مشایخ صوفیه بودکه درمیانِ عوام شوکتی عظیم داشت.او روزی گفته بود که درشناخت مراتبِ حق،«من پیل ام و شیخ ابوسعید،پشه»…این خبر را به نزدِابوسعیدابوالخیربردند.ابوسعید آن کس را گفت:به نزدِ قُشیری شُو و بگوی:

-«استاد قُشیری! ما هیچ ! آن پشه هم تویی!».

چگونه انگلیسها آخوند را باین شکل برایمان ساختند.

دولت انگلیس
قبل از فرستادن برادران شرلی به ایران ،
فردی بنام مقصود علی را که یک هندی الاصل در لباس دراویش بود را روانه ایران میکند .

مقصود علی با کسوت درویشی اطلاعات زیادی را در در مورد فرهنگ و آداب و
رسوم و مسائل داخلی ایران ، در اختیار دولت انگلیس قرار میدهد .

بعدها برادران شرلی بر اساس اطلاعات مقصود علی وارد ایران میشوند .
درویش علی چنان به زبان فارسی تسلط داشت که حتی شعر فارسی میسروده است .
او ، اولین ویروس شومی بود که انگلیس روانه ایران کرد .

و همین درویش علی صنعت ملاسازی و اخوند سازی را در ایران راه اندازی کرد .

ورود مقصودعلی ، سال ۹۹۸ هجری گزارش شده است .
در این زمان خانقاه های زیادی در ایران وجود داشت .
گرداننده های خانقاه را مجلس آرا میگفتند .

از آنجا که مقصود علی درویش بود و شغلش مجلس آرایی خانقاه بود ؛ به مجلسی
معروف شد .
این آقا ، پدر مجلسیهای معروف میباشد .

شاه عباس در سال ۱۰۰۲ هجری ؛؛ بنا به دلائلی با صوفیان و دراویش به
مخالفت بر میخیزد و شروع به مبارزه و کشتار آنان میکند . (در صورتیکه خود
در ابتدا از طرفداران صوفیان بود)

این مبارزه بقدری شدید و پر از تعصب بود که مقصود علی بناچار از ایران
میگریزد و دو پسرش بنامهای محمد تقی و محمد صادق را در ایران جا میگذارد
.

محمد صادق هنگام فرار پدر ؛
فردی نابالغ بوده و در بزرگسالی به صوفیان
می پیوندد و بدون ترس به خانقاه رفت و آمد داشته است .

این محمد صادق ، همان علامه مجلسی اول میباشد .

بعد از مرگ شاه عباس ؛
پسرش شاه صفی به سلطنت میرسد
و در ادامه کار پدرش ، به کشتار صوفیان ادامه میدهد .
علامه مجلسی نیز به حمایت از شاه صفی
دستور قتل صوفیان را میدهد و وقتی مردم به او اعتراض میکنند که چرا
صوفیان را میکشی در حالیکه پدر خودت نیز یک صوفی بود ؛
میگوید :
پدر من یک درویش واقعی نبود ؛
برای رسوخ و نفوذ در صوفیان و کسب اخبار ،
به لباس دراویش در آمده بود .

در واقع پدر علامه مجلسی اول ؛ جاسوس شاه عباس بوده است .
پسرش محمد صادق هم جاسوس شاه صفی بوده است در بین دراویش .
و بهمین دلیل بدون ترس از شاه به خانقاه رفت و آمد میکرده است .

چیزی نمیگذرد که محمد صادق هم مورد غصب شاه صفی قرار میگیرد و مانند پدرش
مجبور به فرار به هندوستان میشود .

علامه مجلسی اول هم دو پسر داشت به نامهای عبدالله و عزیز الله
عبدالله را با خود میبرد و عزیز الله در ایران میماند . او به ثروت بسیار
زیادی دست مییابد که مشخص نیست منبع و ریشه اینهمه ثروت از کجا پیدا
میشود .

چندی بعد،محمد تقی که عموی علامه مجلسی بوده ؛
از طرف انگلیس، با شخصی بنام مراد هندی به عراق فرستاده میشود .

مراد در آنجا خود را سید مراد معرفی میکند و لقب سید از اینجا ببعد وارد
فرهنگ ما میشود .

زیرا او خود را سید مراد هندی معرفی میکند .

محمد تقی هم پسری داشته بنام محمد باقر که در عراق تحصیل میکرده .
چندی بعد محمد تقی به اتفاق سید مراد و منشی های فراوانش و پسران سید
مراد به ایران برمیگردند .

محمد تقی با ثروت بسیار زیاد خود که هیچگاه مشخص نمیشود از کجا بدست
آورده است ، حوزه های علمیه مذهبی متعددی در ایران براه می اندازد و طلبه
های زیادی را جذب حوزه های علمیه خود میکند و به آنها آموزش میدهد و
باصطلاح آخوند تربیت میکند .

ماموریت محمد تقی مجلسی ؛
رواج خرافات تا سر حد افراط در بین مردم بوده است .
زیرا انگلیس متوجه شده بود که تنها راه سلطه بر ایرانیان ؛ رواج خرافات و
تفرقه افکنی در بین آنهاست . که البته تشخیص درستی هم بوده است.

محمد تقی در ادامه کار خود ؛ شروع میکند به نوشتن کتابهای خود.با همان
نام خودش یعنی علامه مجلسی .

محمد تقی برای تمام امور و اوقات شیعیان ؛
از بدو تولد تا لحظه مرگ؛ دعاهای مخصوص را اختراع میکند.

هر روز هفته یک دعا؛هر روز ماه یک دعا ؛ هر مراسم یک دعا و آداب وتعقیبات
نمازهای مختلف .

آنقدر دعا که هیچکس در واقع نمیتواند تمام انها را انجام دهد .

منشی های او موظف میشوند که به سراسر ایران رفته و کتب و دعاهای او را تبلیغ کنند .
محمد تقی یکی از فرزندانش را به ازدواج یکی از سادات در میاورد و از آنرو
کلمه طباطبایی را ابداع میکند و پس از آن فرزند دو سید را طباطبایی
مینامند .

پس کلمه سید و طباطبایی یادگار مجلسی هاست.
دخترش را هم به محمد اکمل میدهد .
که نوه اش میشود وحید بهبهانی معروف .
همان که اجتهاد و تقلید در شیعه را اختراع میکند.پس از او پسرش محمد باقر مجلسی؛
کار پدر را ادامه میدهد .

بعد از محمد باقر مجلسی ؛ پسرش میر محمد حسین ادامه دهنده کار میشود .از
آنروز تا کنون ؛ بیشتر امامان جمعه ؛ فرزندان میر محمد حسین بوده اند .

میر محمد حسین مجلسی ؛ همان آخوندیست که باعث شکست ایرانیان از افغانها شد.

و هم او بدستور انگلیس ؛
شاه سلطان حسین را وادار کرد که
وزیر با تدبیرش فتحعلی خان اعتماد الدوله را بقتل برساند .
به این بهانه که خواب نما شده
و به او گفته اند که وزیر در پی کودتاست .

و خود سید محمد حسین ؛؛ نخست وزیر را کور میکند و سپس به قتل میرساند .

آخوندها از بدو بوجود آمدن؛
در تمام مدت ورودشان به عرصه تاریخ؛
جزء مخالفان سرسخت روشنفکری و جریانات اصلاحی در کشور بوده اند.
از جمله از مخالفان امیر کبیر ؛
جنبشهای مردمی و مشروطه مدارس؛ واکسیناسیون و هر جنبش اصلاحی دیگر.

و ما این سوغات را مدیون علامه های مجلسی هندی تبار هستیم .

منابع تاریخ اجتماعی ایران — مرتضی راوندی — جلد سوم صفحه ۴۸۳ ببعد
تاریخ عباسی — محمد منجم یزدی ، تاریخ ایران — عباس اقبال آشتیانی
روابط خارجی ایران در عهد شاه عباس صفوی

ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ۱۹؛ ف. م. سخن

اگر جمهوری اسلامی جای عربستان بود چه می کرد؟؛ ف. م. سخن

دیروز، حوثی های یمن، به تاسیسات سعودی حمله ی پهپادی کردند و به پالایشگاه «بقیق» و میدان نفتی «حقل خریص» که متعلق به شرکت «آرامکو» ست آسیب جدی وارد آوردند.

حوثی ها اعلام کردند که مسوول این حمله هستند و این حمله را با ده پهپاد انجام داده اند.

اختلال در تولید نفت عربستان، موجب خوشحالی جمهوری اسلامی شد اما طبق روال همیشگی، دخالت در این حمله را انکار کرد.

امروز پرزیدنت ترامپ به صراحت ج.ا. را تهدید به تهاجم نظامی کرد.

روزنامه ی کیهان دیروز تیتر زد:
«ستون فقرات عربستان شکست و آمریکا و آل سعود به عزا نشستند».

پیش از این کیهان علنا و صراحتا، کشورهای عرب منطقه و عربستان را به انجام خرابکاری های نظامی تهدید کرده بود.

در همین رابطه، زدن پهپاد امریکایی در خلیج فارس را باید مدّ نظر داشت. حملات متوالی و پی در پی حوثی ها به عربستان، و تهدید کشتی های در حال تردد در خلیج فارس هیچ دورنمایی برای کاهش تشنج هایی که ج.ا. در منطقه ایجاد کرده باقی نمی گذارد.

ملاقات خامنه ای با نماینده ی حوثی ها و وعده های کمکی که خامنه ای به حوثی ها داده است به طور قاطع و مسلم، نقش مستقیم ج.ا. در خرابکاری های منطقه را نشان می دهد.

دیروز سردار حاجی زاده اظهار داشت که حتی به اندازه ی یک متر ورود بیگانگان به داخل فضای ایران را تحمل نمی کند.

در این اوضاع و احوال سوالی که مطرح می شود این است:
اگر وضعیت معکوس می شد و عربستان چنین حملاتی علیه ج.ا. انجام می داد، سپاه ی که ادعا می کند تحمل حتی یک متر ورود دشمن به خاک ایران را ندارد، با عربستان چه می کرد؟

جواب طبیعتا «واکنش متقابل» است، پس چه استبعادی دارد که عربستان به همراه متحدان غربی و عربی اش با ج.ا. مقابله به مثل نکند و حتی به ایران اعلان جنگ ندهد؟

دیدن وضعیت امروز ج.ا. ما را به یاد روزهای قبل از جنگ عراق با ایران می اندازد. روزهایی که خمینی با لفظ و قدم، به گروه های ضد صدام کمک می رساند و آرزوی فتح عراق و سرنگونی صدام را در سر می پروراند.

در دوران خمینی، اگر چه شعارها غِلاظ و شِداد بود ولی کمک هایی که خمینی به خرابکاران منطقه می رساند در مقابل کمک هایی که امروز سربازان سید علی به خرابکاران منطقه می رسانند هیچ به شمار می رفت.

تحریک خمینی باعث شد تا جنگی که هشت سال طول کشید به راه افتد و کشور ما از هر نظر آسیب ببیند.

اکنون خامنه ای دقیقا در همان مسیر گام می نهد با این تفاوت که هم ج.ا. در نزد مردم ایران و کشورهای جهان منفور و مطرود شده، و هم خامنه ای، خمینی نیست که بتواند، نیروهای از هم گسیخته اش را متحد و یک پارچه کند.

دعوای میان محمد یزدی و صادق لاریجانی، نمونه ای از غثیان حکومت بیمار بود که سعی می کرد و سعی می کند دل آشوبه ی شدید خود را در مقابل ملت پنهان کند.

این که اگر جنگی در بگیرد، این بار چه کسانی جز مشتی سر سپرده ی ولایت به این جنگ بی فرجام خواهند رفت سوالی ست که قطعا دستگاه های نظرسنجی حکومت اسلامی آن را بررسی کرده و پاسخی برای آن دارد.

جمهوری اسلامی، آدم بشو نیست. این نکته ای ست که هم باید همسایگان ما در نظر داشته باشند هم کشورهایی مانند امریکا که متحد حکومت های منطقه به شمار می آیند.

جمهوری اسلامی اگر تا اینجا مورد حمله کشورهای غربی قرار نگرفته صرفا به خاطر سودی ست که به این کشورها می رساند.

بارها گفته ایم و نوشته ایم که این سود، در نهایت به زیانی هنگفت منتهی خواهد شد؛ زیانی که آسیب اش را مردم ایران خواهند خورد.

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۸)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

پرونده محمدعلی نجفی، پدیده ای تازه مطرح شده در تاریخ قوه قضاییه جمهوری اسلامی؛ ف. م. سخن

از حدود ۴۰ سال پیش که نظام اسلامی حاکم بر ایران شروع به شکل گرفتن کرد تا امروز، شاهد دگرگونی ها و تغییرات اساسی رو به قهقرا در دستگاه حاکمه ی کشور بوده ایم.

بعد از پیروزی انقلاب، و آغاز شکل گیری «جمهوری اسلامی»، خمینی نمی توانست باور کند که در راس حکومت قرار گرفته و هنوز اعتماد به نفس برای این که خود را همه کاره ی کشور بداند و بنامد نداشت.

او در اوایل کار، هر جا نیاز به انجام تحولی بود، یادی از مردم و کوخ نشینان و کارگران و امثال این ها می کرد به نحوی که گویی بدون این ها، جمهوری اسلامی نمی تواند قدم از قدم بردارد.

به تدریج، با به دست آوردن اعتماد به نفس و گذر از پیچ و خم های مهلک، خمینی مقام امامت و رهبری بلامنازع خود را باور کرد.

نظامی که در ایران شکل گرفت، چون کلمه ی «جمهوری» را یدک می کشید، ناچار به پذیرش برخی الزامات «جمهوریت» بود مثل تفکیک قوای سه گانه.

اما واقعیت این بود که در نظام ولایت فقیه، که هیچ سنخیتی با «جمهوریت» نمی توانست داشته باشد، تفکیک قوای سه گانه کلا محلی از اعراب نداشت و حاکمیت اسلام، به شیوه ی پیشینگان، و منطبق با نحوه ی حکومت محمد و علی در صدر اسلام، نمی توانست در قالب سه قوه ی مستقل مجریه و مقننه و قضاییه جای بگیرد.

در زمان خامنه ای، دو سه بار سخن از تغییر قانون اساسی و ساختار کامل حکومت به میان آمد که بنا به مصلحت، مسکوت ماند و کسی آن را پی نگرفت.

در دستگاه قضا، که زیر نظر مستقیم خامنه ای عمل می کند، بر خلاف دو قوه ی دیگر، تاثیر اسلام و قوانین بازمانده از ۱۴۰۰ سال پیش، بسیار زیاد و به شکل مستقیم است به عبارتی، اگر در دو قوه ی مجریه و مقننه، مسوولان این دو قوه و دست اندرکاران آن بتوانند، شکل و شمایلی نو تر و امروزی تر برای خود درست کنند، در قوه ی قضاییه چنین امکانی نیست و تقریبا همه ی تصمیم ها به شیوه ی ۱۴۰۰ سال پیش اتخاذ می شود.

این که در چنین سیستمی امر رهبر و بعد از او، قاضی القضات -که رییس دستگاه قضاست- واجب الاطاعه است، هیچ ربطی با تفکیک قوا و قوانین مدرن قضایی ندارد چنان که کماکان از واحد های شتر و دست و پا و چشم و غیره برای محاسبه ی خسارت ها و تعیین مجازات ها در این دستگاه استفاده می شود.

دستگاه قضا، در طول چهل سال گذشته، پیوسته تغییر شکل یافته و همواره بر وزن اسلامیت آن افزوده شده است.

یکی از پلید ترین وجوه اسلامیت در دستگاه قضا، موضوع قصاص و خرید و فروش خون مقتول و عضو بدن مجنی علیه است.

این که مجازات قصاص نفس وجود دارد، و این که لازمه ی این مجازات، «خواست» و «رضایت» صاحب دم است و فرضا قاتل می تواند بر اساس خواست و رضایت اولیای دم، از مجازات مرگ برهد، تنها یک بخش کوچک از فاجعه ی چنین قانونی را نشان می دهد.

فاجعه ی اصلی زمانی ست که اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، اگر خانواده ی زن خواهان قصاص مرد مرتکب شوند، باید نصف دیه ی مرد را به خانواده ی او بپردازند. اگر تعداد قاتلان مرد بیش از یک نفر باشد، تفاوت دیه باید به تعداد مردان قاتل پرداخت شود!

به بیان دیگر خانواده مقتول، هم عزیزش را باید از دست بدهد، هم بهایی سنگین برای مجازات شدن قاتل بپردازد.

اما از این فاجعه انگیز تر زمانی ست که خانواده ی مقتول و صاحب حق قصاص، در مقابل مبالغ هنگفت پیشنهادی قاتل قرار می گیرند و از وسوسه ی مبالغ سنگین نمی توانند خود را دور نگه دارند. قاتل با پیشنهاد میلیاردی برای دریافت عفو و گذشت از قصاص، کاری می کند که خانواده ی مقتول از قصاصی که باید بابت آن پولی هم بپردازد کوتاه بیاید و به جای پول دادن، پولی هم دریافت کند.

این قانون زشت و غیر انسانی، کار را به جایی رسانده که پدر بچه پولداری که با اتومبیل اش باعث قتل شده، وقیحانه می گوید: آدم کشتیم دیه اش رو می دیم!

بماند که این قانون قرون وسطایی، مسائل دیگری مانند خود را جلوی ماشین انداختن به قیمت نقص عضو و گاه مرگ، برای دریافت دیه از راننده با خود به همراه آورده است که پرداختن به این سناریوها خود نیازمند مطلبی مستقل و جداگانه است.

اگر تا دیروز این قانون پلید، در کریدور های پر ازدحام دادگاه ها، چهره ی خود را پنهان کرده بود و گهگاه که دختر بچه ای به قتل می رسید، مورد توجه قرار می گرفت، امروز، بعد از جنایتی که محمد علی نجفی، وزیر سابق آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مرتکب شد، جامعه با چهره ی کریه این قانون رو در رو شده است و نکبت آن را به عیان دیده است.

قاتل، در روز روشن، به خاطر عصبانیت و نفرت از زن دوم اش، او را با هفت تیر به قتل می رساند، همه چیز از جمله سخنان خود قاتل حاکی از قتل عمد است، دادگاه وقوع قتل عمد را تایید می کند و حکم به قصاص می دهد، خانواده ی زن مقتول، از خون دخترشان می گذرند و قاتل بعد از سه ماه بازداشت که در روند قضایی ج.ا. هیچ به شمار می آید، از زندان، به دلیل داشتن کسالت بیرون می آید.

آن چه در این میان بر باد رفته، خون دخترکی ست که به خاطر اختلاف با همسرش، بر زمین ریخته شده. علت هم چیزی نیست جز قانون نکبت قصاص و خرید و فروش خون فرد به قتل رسیده.

تغییر حکومت اسلامی، تنها قدم اول برای بهبود وضع کشور است. دور ریختن قوانین و قواعدی که به زور بر ما تحمیل کرده اند، بخش بعدی ماجراست که باید قاطعانه به آن اقدام کرد و قدم نخست در این راه، شناخت این قوانین و تشخیص ضد انسانی بودن آن هاست.

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۷)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

درگذشت برایان مگی، فیلسوفی که فلسفه را از عالم انتزاع به میان مردم آورد؛ ف. م. سخن

در خبر ها آمده بود که برایان مَگی، فیلسوف، سیاستمدار، نویسنده، برنامه ساز تلویزیون، در سن ۸۹ سالگی درگذشت.

ممکن است این سوال برای خوانندگان ایرانی مطرح شود که درگذشت یک فیلسوف و فلسفه شناس انگلیسی چه ربطی به ما ایرانیان دارد؟

فلسفه ای که او از کنج دانشگاه ها و کتاب خانه ها، به میان مردم آورد، فلسفه ای ست که یکی از مهم ترین درس های بشری را به ما و مردم جهان می آموزد:
پرسشگری و به دنبال علت هر پدیده و رویدادی بودن!

ملت هایی در جهان سعادتمندند و در جهت سعادتمندی گام بر می دارند که هر چیز را -و مطلقا «هر چیز» را- مورد پرسش قرار می دهند. آن ها با پرسش های خود، به دنبال علل پدیده ها و رویدادهای خوب و بد در جهان هستند. برای آن ها اصل، پرسش است حتی اگر امروز برای بسیاری از پرسش ها پاسخ قطعی و دقیقی وجود نداشته باشد.

متاسفانه فلسفه ای که ما می شناسیم، فلسفه ای ست که ربط چندانی به زندگی مردم عادی ندارد، و بیشتر در عالم هپروت و پیچیدگی های لفظی سیر می کند.

فلسفه ای که برایان مگی به ما می شناساند، فلسفه ای ست مفید و زمینی که به کار جوامع و انسان ها می آید و اصل اول پیشرفت در همه ی زمینه ها را، به ما می شناساند:
پرسشگری و به دنبال علت هر پدیده و رویدادی بودن!

مثال روشنی که برای ما ایرانیان ملموس است این است که در زمانه ی حکومت آخوندها، و حاکمیت مکتبی که آن ها مدعی آسمانی بودن آن هستند، علت این همه عقب ماندگی و جهل و خرافات چیست و چرا جامعه ی ما، با این مکتبِ مثلا آسمانی، که نظام حاکم اصرار بر تحمیل آن به ما دارد، به جای سیر به سمت آسمان، به سمت چاه ویل بدبختی ها و فلاکت ها رانده می شود.

اغلب ما، صورت ظاهر را می بینیم و خواهان رهایی از شر نظام ی هستیم که طعم تبهکاری های او را چشیده ایم و به چشم دیده ایم.

اما بسیار کم هستند کسانی که به جای ظاهر، به باطن این پدیده توجه دارند و علت و علت العلل این پدیده را برای مبارزه ی اساسی با آن جست و جو می کنند.

اگر دقت کنیم، می بینیم که روحانیت حاکم بر کشور ما، و اصولا هر روحانیتی که خود را وصل به آسمان و ماوراءالطبیعه می داند، مخالف پرسشگری ست.

پرسشی هم که این گروه خودشان برای خودشان مطرح می کنند، در اصل برای دادن پاسخ های از پیش اندیشیده شده و فریبکارانه ای ست برای توجیه و ترضی عوام برای دنباله رُوی آن ها شدن.

اگر سوال های دیگری غیر از سوال های خودِ آخوندها مطرح شود و یا سوال ها عمق زیادی پیدا کند و به ریشه ها بپردازد، بلافاصله با خشم و خروش عمامه به سران رو به رو خواهیم شد و فرد پرسشگر، که به جواب های از پیش آماده شده ی آخوندها تن در نمی دهد با احکامی مانند کفر و ارتداد رو به رو خواهد شد و دهان اش به هر ترتیب که هست بسته خواهد شد.

این که آخوندها، ضد فلسفه ی واقعی و پرسشگر هستند از همین روست، و فلسفه ی اسلامی، که به حق فلسفه ی مسخره و به نوعی «ضد فلسفه» است، یافتن پاسخ، برای ترهات و لاطائلات دینی ست، که هم پرسش اش یاوه است، و هم پاسخ اش.

بنابراین، فلسفه، و پرسشگری فلسفی، و نگاه به عمق پدیده ها و یافتن علت آن ها، برای اهل فرهنگ کشور ما از امهات کشف و نابود کردن پلیدی هایی ست که به اسم آسمانی بودن به زور به خوردِ ما داده می شود.

در اینجا توضیحی بدهیم در باره ی دو کلمه ی مردمی کردن و عامیانه کردن فلسفه یا هر چیز دیگری.

میان مردمی کردن چیزی، با عامیانه کردن آن، تفاوت از زمین تا آسمان است. چیزی که مردمی می شود، به گونه ای بیان می شود که مردم با سطح سواد و فرهنگ متوسط، امکان درک آن چیز را پیدا می کنند. هنگام مردمی کردن چیزی، باید آن چیز را ساده کرد منتها این ساده کردن، نباید به پیکره و روح آن چیز آسیب بزند و یا چیزی از آن را تغییر دهد.

معمولا هر چیزی را -حتی پیچیده ترین چیزها را- می توان ساده بیان کرد و اگر چیزها ساده بیان نمی شوند، ایراد از آن چیزها نیست بلکه ایراد از گویندگان و نویسندگان است. ساده بیان کردنِ پیچیده ترین پدیده ها، کاری ست که هر کسی قادر به انجام آن نیست و داشتن سواد زیاد در رشته ای خاص، کمکی به ساده گویی نمی کند بلکه این کار لازمه اش، ابتدا داشتن استعداد، و بعد، رسوخ دانش آن چیز در وجود گوینده است طوری که خودِ گوینده، به طور کامل از چیزی که می گوید اطلاع داشته باشد و دانش آن چیز، با تمامیتِ وجودِ شخص در هم تنیده شده باشد.

عامیانه کردن اما، جراحی و حذف و تغییر و تعدیل و تحریف و دگرگون کردن و از ریخت و قیافه و ارزش انداختن چیزی ست که می خواهیم به عوام عرضه کنیم.

حال بعد از این توضیحات، بر می گردیم به برایان مگی و کار بزرگی که او کرد. مگی، فلسفه را، که در نزد مردم عادی، رشته ای پیچیده و نالازم برای زندگی ست، در کتاب ها و برنامه های تلویزیونی اش «مردمی» کرد، و وجوه نالازم و پرت و هپروتی آن را به کناری گذاشت و به وجوه لازم و ضروری آن پرداخت؛ وجوهی که در زندگی انسان ها کاربرد داشته باشد.

اولین و مهم ترین وجهی که مگی بر آن انگشت گذاشت، وجه پرسشگری و همه چیز را موردِ پرسش قرار دادن فلسفه بود.

من مگی را با کتاب، «سرگذشت فلسفه» اش شناختم. کتابی که توسط حسن کامشاد به فارسی معیار برگردانده شد و به چاپ های متعدد رسید.

زمانی که کتاب را دیدم، به دلیل نقش ها و تصاویر زیبای آن تصور کردم این کتاب برای نوجوانان است اما با مطالعه ی چند صفحه، متوجه شدم که خیر، این کتاب برای همگان، از جوانان گرفته تا سالخوردگان است.

اگر کتاب های «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» ویل دورانت با ترجمه ی کم نظیر و شیوای زنده یاد دکتر عباس زریاب خویی، کنجکاوان پرسشگر را گام به گام و به صورت سریال و پشت سر هم به دنیای فلسفه می برد و او را تا زمان حاضر به جلو می آورد، «سرگذشت فلسفه»ی برایان مگی، می تواند اذهان جستجوگر را بدون نیاز به سیر خطی، به شکل تکه تکه به خود جلب کند و از هر گوشه ی کتاب که خواست خوشه ای بر چیند.

«سرگذشت فلسفه» ی مگی، همان طور که گفتیم عامیانه نیست بلکه مردمی ست، و باید برای خواندن آن ذهن را به کار گرفت و همراه با نویسنده برای فهم موضوعات تلاش کرد.

ترجمه ی کامشاد اگر چه خوب است، ولی به راحتیِ فهم مطلب در مثلا ترجمه ی آلمانی این کتاب نیست. در این مورد کامشاد گناهی ندارد و اِشکال بزرگ، که می توان حتی آن را خیانتی بزرگ به مردم و اهل علم دانست، زبان آخوندی مترجمانی ست که برای دور کردن و راندن عوام از این رشته ی «خطرناک» و «مساله آفرین» درک ساده ترین موضوعات فلسفی را غیر ممکن می کنند و اسباب و لوازمی برای آن در نظر می گیرند که جز مشتی آخوند یا شبه آخوند، کس دیگری از آن برخوردار نمی تواند باشد.

کامشاد باید این کتاب را به زبانی مردم فهم و غیر آخوندی ترجمه می کرد که از عهده ی این کار به خوبی بر آمده است.

جالب اینجاست که خواندن کتاب های فلسفی، به زبان های اصلی، درک اش به مراتب راحت تر از خواندن همین کتاب ها به زبان فارسی ست، حتی اگر زبان اصلی را به طور کامل ندانیم!

بعد از «سرگذشت فلسفه» سراغ دیگر کتاب های مگی رفتم و آن ها را به زبان های غیر فارسی خواندم. کتاب هایی که باعث تفکر و اندیشیدن می شود و موضوعاتی را مطرح می کند، که انسان را از شدت تازگی و بدیع بودن به شوق و وجد می آورد.

گفت و گوهای برایان مگی با فیلسوفان معاصر، و فلسفه شناسان و متخصصان فلسفه، در باره ی فلسفه و فیلسوفان، که از تلویزیون بی بی سی انگلستان پخش می شد و اصل و ترجمه ی آن اکنون به فارسی در یوتیوب قابل مشاهده است، گام دیگری بود که او برای زمینی و مردمی کردن فلسفه برداشت و چه گام موفق و راهگشایی بود.

او فیلسوفان و متخصصان را با سوال های به جا و اظهار نظرهای عالمانه اش چنان به شور و شوق می آوَرْد که بیننده مطلقا احساس نمی کرد در حال تماشای برنامه ای در باره ی فلسفه است، که قاعدتا باید کسل کننده و خمودی آور باشد!

متن این گفت و گوها را جناب استاد عزت الله فولادوند به فارسی برگردانده اند و در کتاب گرامی «مردان اندیشه» به چاپ رسانده اند.

در پایان لینک ویدئوی اولین قسمت از برنامه ی «مردان اندیشه» را که به فارسی ست تقدیم حضور خوانندگان می کنم.

ممانعت نیروهای امنیتی از برگزاری نخستین سالروز درگذشت مهندس بهرام نمازی‬

با سلام و احترام
ممانعت نیروهای امنیتی از برگزاری نخستین سالروز درگذشت مهندس بهرام نمازی
نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی امروز طی تماس با مدیریت هتل سیمرغ تهران که قرار بود فردا جمعه مراسم اولین سالروز درگذشت بهرام نمازی از رهبران حزب ملت ایران در آنجا برگزار شود ضمن تهدید ایشان خواهان لغو این مراسم شده‌اند.
آنان همچنین ضمن تهدید خانواده نمازی خواهان این شده اند که نه تنها مراسم در هتل سیمرغ لغو شود بلکه اگر مراسمی در منزل نمازی نیز برگزار شود در سکوت و بدون سخنران انجام گیرد.
فشار بر خانواده نمازی حکایت از دور جدید فشار بر فعالان ملی دارد که بیست سال پیش داریوش فروهر یکی از برجسته‌ترین رهبرانشان به همراه همسرش پروانه اسکندری در جریان قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷ به قتل رسید.
خانواده نمازی اعلام کردند مراسم در زمان مقرر در منزل آن مرحوم واقع در شهرک اکباتان فاز یک بلوک A4 ورودی ۱۴ طبقه دوم پلاک ۵۱۷ برگزار خواهد

حقوق بشر و دمکراسی برای ایران ( بنیاد عبدالراحمن برومند‬)

بحران نقض حق حیات در ایران را نادیده نگیریم

ایران در زمینه اعدام در رده‌های نخست در جهان است. این در حالی است که بیش از هفت دهم کشورهای جهان (۱۴۱ از ۱۹۵) مجازات اعدام را کنار گذاشته اند. بنیاد عبدالرحمن برومند تعداد حد اقل ۸۲۰۰ مورد اعدام را مستند کرده که به حکم دستگاه قضایی ایران بین سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۱۷ به اجرا گذاشته شده است. چنین وضعیت بحرانی نقض حق حیات را، که بر زندگی ده‌ها هزار خانواده ایرانی سایه افکنده است،‌ نمی توان نادیده گرفت.

چرا جوامع بشری در سراسر جهان مجازات اعدام را حذف کرده اند؟ بسیاری از حقوق دانان، جامعه شناسان، روانشناسان، جرم شناسان، علما و فقهای دین اسلام و غیره، مجازات مرگ را غیر قابل توجیه می‌دانند. صفحه پیش رو، آمار و استدلال‌هایی از ایران و جهان ارائه می‌دهد که شهروندان را با چند و چون و ابعاد مسئله حق حیات آشنا کند تا آنان نیز با دامن زدن به بحث و گفتگو دراین باره،‌ مقامات کشور را وادارند تا سیاست‌هاشان را بازبینند و قوانین کشور را در جهت لغو مجازات اعدام اصلاح کنند.

پنهان‌کاری و سانسور مانع بحث عمومی موثر درباره اعدام
دولت‌های استبدادی حامی مجازات اعدام همچون ایران، احکام اعدام را امری سرّی تلقی می‌کنند و اجازه دسترسی آزادانه را به دادرسی‌های قضایی و آمارهای موثق نمی‌دهند. از این رو، بحث‌ آگاهانه در جامعه درباره مجازات اعدام درنمی‌گیرد و یا راه بحث آزاد عمومی در میان کسانی که نظام قضایی قرار است در خدمت آنان باشد و از آنان محافظت کند مسدود می‌شود. هیچ حکومتی نمی‌تواند با استناد به مفاهیمی چون خواست توده‌ها یا حمایت مردم، نحوه کارکرد و چند و چون اقدامات خود را از دید همگان پنهان کند. مقامات قضایی ایران همواره از ارائه دادن جزئیات پرونده و اسناد و مدارک مهم موجود در روند دادرسی (برای مثال، دادخواست، حکم قاضی و…) به محکومان یا وکلایشان خودداری می‌کنند. به راستی، چه چیزی را پنهان می‌کنند؟

سخنرانی پاپ در کنگره آمریکا

بهنود شجاعی، یک قربانی قانون
مجازات اعدام مانع بروز جرایم خشن نمی‌شود
استدلال: برای حفظ قانون و نظم، در جاهایی که میزان وقوع جرم بالا است باید مجازات‌های شدید به‌ کار برده شود.

این استدلال در آمریکا که ایالت‌ها قوانین متفاوتی دارند، به آزمایش گذاشته شده است. بر اساس اطلاعات موجود، بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۵ آمار قتل در ایالت‌هایی که مجازات اعدام وجود ندارد همواره پایین‌تر از موارد قتل‌ در ایالت‌هایی است که مجازات اعدام را اجرا می‌کنند. طی یک دوره ۱۵ ساله این تفاوت از ۴ تا ۴۴ درصد در نوسان بوده است. در حالی که شمار کل قتل‌ها در آمریکا کاهش یافت، این اختلاف بیشتر نیز شد.

سخنان دکتر ساشی تارور تماینده مجلس هند علیه مجازات اعدام

ریحانه جباری ملایری
بسیاری از کشورهای منطقه از ایران منطقی‌ترند
مقامات ایران مجازات اعدام را به عنوان بخش ضروری میراث فرهنگی مذهبی ایرانیان و مسلمانان معرفی می‌کنند. اما این استدلال با وجود چندین کشور همسایه، با اکثریت مسلمان، که اجرای حکم اعدام را متوقف کرده اند، متزلزل می‌شود. ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، ترکیه، ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان با امضای کنوانسیون‌های بین المللی مجازات اعدام را لغو کرده اند. تاجیکستان و قزاقستان نیز علیرغم قانون مجازات اعدام، سال‌هاست که از اجرای آن خودداری کرده اند.

سخنان سید حسن میری روحانی ایرانی علیه اعدام در ملا عام

گفتگوی شهرام احمدی از داخل زندان
فقرا و حاشیه‌نشینان قربانیان احکام اعدام
در سال ۲۰۱۳، یک گروه پژوهشی در دانشگاه ملی حقوق هند تصمیم گرفت زمینه‌های زندگی ۳۷۰ نفر از محکومان به اعدام در کشور هند را بررسی کند. اطلاعات جمع‌آوری شده نشان داد که احکام اعدام بیشتر در مورد افراد فقیر و حاشیه‌نشین‌ صادر شده است: ۷۴/۱ درصد از محکومان جزء «اقشار آسیب‌پذیر» بودند. این تحقیقات همچنین به «کمبود ارتباط کامل» بین وکلا و موکلانی از خانواده‌های فقیری که توان پرداخت دستمزد وکلا را ندارند، اشاره می‌کند. از میان ۲۵۸ زندانی که از آنها درباره وکالت حقوقی آنها سؤال شد، ۷۷ درصد گفتند که وکیلشان را هرگز بیرون از دادگاه ندیده‌اند. آنها از وکلایی سخن گفتند که موکلان خود را تهدید کرده‌اند که بدون دریافت پول در دادگاه حاضر نخواهند شد. علاوه بر این، به علت نبود تماس و ارتباط لازم [بین محکومان و وکلا]، زندانی‌ در بی‌ اطلاعی کامل نسبت به تصمیماتی به سر می‌برد که اهمیت حیاتی برای او دارد.

مصاحبه با یک مامور اعدام

یعقوب مهرنهاد یک سرگذشت
مجازات اعدام بازدارنده‌ نیست: مقایسه هنگ کنگ و سنگاپور
در یک پژوهش کاربردی که در سال ۲۰۰۹ در دانشکده حقوق دانشگاه کلمبیا ارائه شد، پرفسور فرانکلین زیمرینگ، جفری فیگان، و دیوید تی. جانسون به بررسی آمار قتل در سال‌های ۱۹۷۳ تا ۲۰۰۸ در هنگ کنگ (که مجازات مرگ لغو شده) و سنگاپور (که هنوز لغو نشده)، پرداختند. این دو شهر کم و بیش، در یک منطقه از جهان جنوب واقع شده اند که وجوه تشابه زیادی با هم دارند. آنها به این نتیجه رسیدند که بین این دو، تفاوت چشمگیری وجود ندارد. افزون بر این، هیچ گونه شواهد و مدارکی دال بر تاثیر بازدارنده مجازات اعدام در سنگاپور یافت نمی‌شود، در صورتی که این کشو که یکی از بالاترین موارد مجازات اعدام در جهان را داشت، در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی نیز فعالانه به افزایش میزان اعدام مبادرت ورزید. پژوهشگران تاکید کردند که بر اساس آمارها امنیت در برابر آدمکشی در هنگ کنگ و سنگاپور یکسان است.

مصاحبه با شریا راستوگی

مصاحبه با فولگانس ماساوه
مجازات اعدام امکان پایان دادن به تلاطم‌های روحی نمی‌دهد
بر خلاف تصور عمومی، روند صدور و اجرای حکم اعدام، نیاز نزدیکان و خانواده‌های قربانیان را به اجرای عدالت و دستیابی به آرامش درونی برآورده نمی‌سازد. پژوهشی که توسط مریلین پیترسون آرمور و مارک اِس. آمبرایت انجام شد و در سال ۲۰۱۲ در نشریه حقوقی دانشگاه مارکت منتشر گردید، تجربه افرادی را که عزیزان خود را در جنایتی از دست داده بودند، در دو ایالت مینه‌‌سوتا (که مجازات اعدام لغو شده) و تگزاس (که لغو نشده) مقایسه کرد. نتیجه‌ای که حاصل شد این بود که کیفر مرگ، «توانایی تسکین‌دهی محدودی برای بازماندگان دارد» و «سلامتی [روحی و روانی] بازماندگان، با نوعی حسِ کنترل پیوند خورده» نه چیز دیگر.

مصاحبه با رشید ویلیامز

مصاحبه با ماگدالنو روز-آویلا
دلایل مذهبی مخالفت با مجازات اعدام
با اینکه مقامات ایرانی برای توجیه سیاست‌های کیفری در خصوص مجازات اعدام به منابع دینی استناد می‌کنند، وضعیت این مجازات در اسلام معاصر به هیچ وجه قطعی و تثبیت یافته نیست. اصرار و تاکید شرع اسلام بر اطمینان کامل و خدشه ناپذیر از مجرمیت فرد، مشروعیت احکام اعدام را در نظام قضایی ایران که در آن آیین دادرسی و الزامات محاکمه عادلانه همواره نقض می‌شود، به شدت زیر سوال می‌برد. فقها همچنین در مشروعیت نظام قضایی ای که احکام اعدام را پیش از ظهور امام زمان در مورد جرایم مستوجب مجازات حد همچون زنا و لواط به اجرا در می‌آورند، تردید دارند و اصرار می ورزند کیفر این گونه جرایم باید از حد به تعزیر که شامل مجازات مرگ نمی‌شود، تقلیل یابد.

آیا اجرای حکم قطع دست، از ضروریات دین اسلام است؟

مجازات قطع ید در ایران: سرگذشت آقای محسن سبزیچی
مجازات اعدام می‌تواند باعث ناراحتی بیشتر بازماندگان شود
پژوهشی توسط روانشناسان کارلسمیت، ویلسون، و گیلبرت که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسید، حقایقی را در زمینه احساسات مؤثردر صدور احکام مرگ، منعکس می‌کند. در یک بازی آزمایشی، افراد انتظار داشتند با تنبیه همبازی‌هایی که تقلب می‌کنند، حالشان بهتر شود و احساس بهتری داشته باشند. اما وقتی متقلبان مجازات می‌شدند، همواره حالشان بدتر می‌شد، بالاخص اگر خودشان مجازات را اِعمال کرده بودند: «مجازات کردن باعث می‌شود انسان‌ها به فرد خاطی بیشتر فکر کنند، و این به نوبه خود باعث می‌شود آثار منفی آن حفظ گردد.» نظام قصاص در ایران، کیفر مرگ را در چارچوب حق قربانیان قتل، تعریف می‌کند و آنها را شخصاً مسئول می‌داند، امری که باعث تعمق و تفکر و نتیجتاً بروز احساسات منفی می‌گردد.

مجازات اعدام از سیاستگذاری موثر جلوگیری می‌کند
با اینکه هیچ گونه دلیل و مدرکی دال بر اینکه مجازات اعدام، نسبت به دیگر مجازات‌های سنگین، عامل بازدارنده موثرتری است، وجود ندارد، مقامات رسمی و برخی صاحب‌نظران، اعدام را تدبیری مؤثر و ضروری معرفی می‌کنند.این مقامات ممکن است از طریق حمایت از چنین سیاست بحث برانگیز، پرمخاطره، و نهایتاً بی تاثیر، آراء مردم را کسب کنند و یا عناوین خبرها را به خود اختصاص دهند، اما هزینه آن برای جوامعشان بسیار بالا خواهد بود. در این گونه موارد، مجازات اعدام از بی فایده بودن هم فراتر می‌رود چرا که بحث عمومی در خصوص مجازات‌های جایگزین و تدابیر اثبات شده مبارزه با جرم، همچون مبارزه با فقر، گسترش آموزش و پرورش، و تعلیم نیروهای پلیس را به حاشیه می‌راند و عملاً مجرمان را قربانی بلندپروازی‌های سیاستمدارانی می‌کند که صرفاً می‌خواهند در رای دهندگان خود حس کاذبِی از امنیت و کنترل بر اوضاع، ایجاد کنند.

بازداشت نرگس منصوری، فعال مدنی و از امضاکنندگان بیانیه استعفای خامنه‌ای

نرگس منصوری، فعال مدنی و از امضاکنندگان بیانیه استعفای خامنه‌ای
به دنبال بازداشت شماری از فعالان سیاسی و مدنی در ارتباط با موضوع درخواست استعفای رهبر جمهوری اسلامی، گزارش‌ها حاکی از بازداشت نرگس منصوری، از امضاکنندگان این بیانیه در تهران است.

راحله فرج‌زاده طارانی، خواهر حوریه فرج‌زاده طارانی یکی از افراد بازداشت شده در گفت‌وگو با رادیو فردا گفت که نرگس منصوری، یکی از امضا کنندگان این بیانیه در تهران نیز بازداشت شده است.

وی همچنین گفت که هنوز از نهاد بازداشت کننده و محل نگهداری‌ فعالان سیاسی بازداشت شده در مشهد خبری نیست.

این فعالان مدنی و سیاسی پس از آن بازداشت شدند که در اعتراض به حکم زندانِ کمال جعفری یزدی، یکی از امضاءکنندگان نامه درخواست استعفای علی خامنه‌ای، در برابر ساختمان دادگستری مشهد جمع شده بودند. شمار بازداشت‌شدگان تا ۱۵ نفر اعلام شده‌است.

۱۴ تن از فعالان مدنی و سیاسی خردادماه گذشته خواستار استعفای علی خامنه‌ای از رهبری شدند. اخیراً نیز ۱۴ فعال زن در داخل ایران تقاضای مشابهی مطرح کردند.

۲۳ مرداد ۶۷ اول محرم است دیدار هیئت مرگ در قم با منتظری و پایان مجاهدکشی در گوهردشت

جنون را نشانی از این آشکارتر؟/مهدی اصلانی

• حکمِ زدنِ نیروهای چپ در کدام صندوق‌خانه‌ی امنیتی خاک می‌خورد؟ جنایت‌کارانِ حوزه و چاه در همه ی جنایت‌هایشان با رعایت این اصلِ شرعی به حکم عمل کرده‌اند. از ترورِ مخالفان در خارج از کشور تا سر بریدن و خفه کردنِ شاعر با طناب و کشتارِ روشن فکران، همه جا، حکمِ یک حاکمِ شرع در کار بوده است. بی‌تردید جنایت‌کاران “برای چاپیدنِ ده کَدخُدا را دیده بودند.” آن ها می‌توانستند هر زمان که اراده کنند، از طریقِ احمد خمینی، دستانِ آلوده ی خمینی را پای هر نفرین‌نامه ای مُهر کنند یا حکم را شفاهی بگیرند …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سه‌شنبه ۲۲ مرداد ۱٣۹٨ – ۱٣ اوت ۲۰۱۹

«اولِ محرم شد (۲۳ مرداد ۱۳۶۷) من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم: الان محرم است حداقل در محرم از اعدام ها دست نگه‌دارید. آقای نیری گفت: ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کردیم. ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده‌ایم. کلک اینها را هم بکنیم بعد هرچه بفرمایید.» (۱)

بر مبنای مشاهدات من و تردد کامیون‌های یخچال‌دار حمل گوشت در زندان گوهردشت، ۳ روز ۱۵ تا ۱۸ مرداد اوج مجاهدکٌشی در گوهردشت بود.
یکی از بچه‌ها با میله‌ای که در اختیار داشت کمی کرکره‌ی آخرین سلول بند ۸ را بالا زده بود. موقعیت سه بند ۸ و ۷ و فرعی ۲۰ به‌گونه‌ای بود که ساکنان این سه بند بیش‌ترین حوادث آن دوران را دیده و شنیده‌اند. این سه بند مشرف به حسینیه و آمفی‌تئاترِ زندان یکی از دو مکان مجاهدکٌشی بود.
نیمه‌شب ۱۵ مرداد سایه‌‌ی افرادی را دیدیم که نزدیکِ حسینیه در رفت‌وآمد بودند؛ مانندِ سایه‌های مرگِ آثار هیچکاک. کامیون یخچال‌دارِ حملِ گوشت رفت و نزدیکی‌‌های صبح برگشت. آن‌قدر پشتِ پنجره بیدار ماندیم تا صبح شد. زردی‌ی خورشید و زردی‌ی صورتک‌هامان یکی شده بود. همه‌گی‌مان به‌مانندِ شخصیت‌های بی‌نامِ رمانِ کوری، نوشته‌ی خوزه ساراماگو، شده بودیم: «فکر نمی‌کنم که کور شدیم. ما کور هستیم. کوری که می‌بیند. کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی‌بینند» از هفته‌ی آخر مرداد (۲۳ مرداد اول محرم) تا هفته‌ی اول شهریور سکوتی مرگ‌بار گوهردشت را فرا گرفت. دیگر از تردد کامیون‌های یخچال‌دار و آمد‌و‌شدهای شبانه خبری نبود. به‌ظاهر همه‌چیز به پایان رسیده بود و این تنها ظاهر ماجرا بود.

با پایان یافتنِ مرحله‌ی اولِ پروژه‌ی کشتار در گوهردشت، خدا از خوابِ بیست روزه برخاست و در حالی که دهن‌دره می‌کرد، سوتِ پایانِ نیمه‌ی اولِ مسابقه‌ی مرگ را به صدا درآورد. مرگ‌فروشان نفس تازه می‌کردند. راننده گانِ مرگ ارابه‌هایشان را می‌شستند، ترموستاتِ سرد‌خانه‌هایشان را خاموش می کردند، خون‌های دلمه‌بسته بر کفِ کامیون هایشان را پاک می‌کردند. نیمه‌ی دومِ بازی ی‌ مرگ از بامدادِ ۵ شهریورماه آغاز می‌شد. غسالان و کفن‌پیچان، عرق‌ریزان، دست‌هایشان را به هم می‌مالیدند و عرق پیشانی‌شان را با لنگ‌های گردن شان خُشک می‌کردند. مربیانِ بازی ی مرگ تصمیم داشتند آن ها را با راننده گانِ تازه‌نفسِ لودر که در خاوران مستقر شده بودند، تعویض کنند. آخر این بار به‌نوبت‌ایستاده گانِ‌ مرگ به غسل و کفن نیاز نداشتند. گونی به‌قدرِ نیاز سفارش داده شده بود. و خدا؟ کسی به‌درستی نمی‌دانست که خدا در آن شب‌های جهنمی به چه کار مشغول بود؟ زمانی که بهترین بندگانِ درگاه اش، فرزندانِ مجاهدش، را به نام او سَر می‌بریدند، چرا هیچ نگفت؟ خدا تعطیلاتِ تابستانی اش را می‌گذراند و فرمان را به دستِ فرستاده گانِ زمینی‌اش سپرده بود. تعدادی از مجاهدینِ اعدام شده، هم‌چون فرشاد اسفندیاری، محمد‌حسن خالقی، حسن خوانساری و مصطفی مرد‌فر، نماز شب شان هم در زندان ترک نشده بود. برخی شان جای مهر بر پیشانی داشتند. حکم اما قتل محارب بود و هنوز دو دانگی تا ارتداد مانده بود.

حکمِ زدنِ نیروهای چپ در کدام صندوق‌خانه‌ی امنیتی خاک می‌خورد؟ جنایت‌کارانِ حوزه و چاه در همه ی جنایت‌هایشان با رعایت این اصلِ شرعی به حکم عمل کرده‌اند. از ترورِ مخالفان در خارج از کشور تا سر بریدن و خفه کردنِ شاعر با طناب و کشتارِ روشن فکران، همه جا، حکمِ یک حاکمِ شرع در کار بوده است. بی‌تردید جنایت‌کاران “برای چاپیدنِ ده کَدخُدا را دیده بودند.” آن ها می‌توانستند هر زمان که اراده کنند، از طریقِ احمد خمینی، دستانِ آلوده ی خمینی را پای هر نفرین‌نامه ای مُهر کنند یا حکم را شفاهی بگیرند: «اواخر ایشان بیمار بودند، سرطان داشتند، اعصابشان ناراحت بود و تقریباً از مردم منعَزِل شده بودند. یکی از افرادی که با من مربوط است و با آقای فلاحیان – قائم مقام وقت وزیر اطلاعات- هم مربوط بود، نقل می‌کرد که آقای فلاحیان گفت: این یکی دو سال آخر ما هر کاری با امام داشتیم با احمد آقا حل می‌کردیم.» (۲)

چرا بعد از مجاهد‌کشی بلافاصله چپ‌کشی را تداوم ندادند؟ منطق قتل حکم می‌کرد کار را همان‌جا یک‌سره کنند. وقفه‌ی دو هفته‌ای از چه بود؟
چرا هیئت مرگ با شروع چپ‌کشی و اعدام چپ‌ها، تنها تهران‌کشی پیشه کردند و در مورد چپ‌ها شهرستان‌کشی رخ نداد؟
و
تابستان ۶۷ پرونده‌ای است هنوز ناگشوده با پرسش‌هایی همه بی‌پاسخ.

* احمد شاملو
۱-خاطرات آیت‌الله منتظری، ص ۶۵۰-۶۲
۲- پیش‌گفته

«خط سوم» و راز وُ رمزِ ۲۸مرداد۳۲،علی میرفطروس

«خط سوم» ضمن پذیرفتن وجودِ طرح کودتا علیه دولت مصدّق (ت. پ. آژاکس)، این ماجرا را اززاویۀ دیگری بررسی کرده است.

*مهندس زیرک‌زاده: «درروز۲۸مرداد، مصدّق نقشۀ خودرا داشت ونمی خواست درآن تغییری بدهد».
*مصدّق خطاب به وکیل مورداعتمادش، سرهنگ بزرگمهر: «بهترین حالت همین بودکه پیش آمد!».
***

طرح مسئله

انتشار کتاب کوچکِ «دکترمحمّدمصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» (۲۰۰۸) باعث موج بزرگی از هیاهوها و جنجال‌های سیاسی شد؛ جنجال هائی که بیشتر، بازتابِ «خشم و هیاهوی ذهن‌های توسعه نیافته» بود بی آنکه به پرسش‌های اساسی پاسخی داده باشند. بااینحال، من ازهمۀ ناقدان و منتقدان کتابم سپاسگزارم؛ ونیز خوشحالم که برخی نویسندگان و پژوهشگران- با بحث‌ها و مقالات ارزشمند- ضمن غنابخشیدن به این بحثِ تاریخی، مفهوم «کودتای ۲۸مرداد» را به چالش کشیده ومورد نقد و تردیدهای جدّی قرار داده‌اند.
متأسفانه پس ازگذشت ۶۰سال، هنوز اسنادوزارت امورخارجۀ دولت انگلیس و سازمان‌های تابعِ آن دربارۀ رویدادهای ۲۵تا۲۸مرداد۳۲منتشرنشده. «آتش گرفتن و سوختن بسیاری ازاسنادسازمان سیا در رابطه باسقوط دولت مصدّق»!! (بقول مسئولان سازمان سیا) نیزدرک کامل، همه جانبه و چندلایۀ وقایع مربوط به سقوط آسان وحیرت انگیزِدولت مصدّق را دشوار می‌سازد. ازطرف دیگر، آغشته بودنِ بیشترِ روایت هابه «مصالح ایدئولوژیک» و آمیختگی آنهابه عواطف و مأنوسات سیاسیِ «شکست خوردگان» (خصوصاًحزب توده)، تحلیل منصفانۀ این رویدادمهم را دشوارتر می‌کند.

درحالیکه روشنفکران و رهبران سوسیالیست شیلی ضمن نقدعملکردهای چپ روانۀ خود در وقوع کودتای خونبارِ «پینوشه» علیه دولت «آلنده»، ازملّت شیلی عذرخواهی کرده و راه تفاهم و آشتی ملّی را هموارکرده‌اند، برای روشنفکران و رهبران سیاسی ایران، گوئی که تاریخ معاصرایران در۲۸ مرداد۳۲ متوقّف شده وبااین «توقف»، ازدرک تحولات عظیم جامعۀ ایران پس از ۲۸مرداد بازماندند، «انقلاب شکوهمنداسلامی» -ازجمله-محصول همین «توقّف» یا تعطیلیِ تاریخ بود. بااین باور، سال‌ها پیش نوشته بودیم:
– «آیندگان به تکرار دوبارۀ اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز ما ـ اکنونیان ـ رو در رو با تاریخ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهاى انحصارى یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. براى داشتن فردائى روشن و مشترک، امروز باید تاریخى ملى و مشترک داشته باشیم».
براین اساس کوشیدم تابه رویدادهای مبهم و پیچیدۀ ۲۵ تا ۲۸مرداد۳۲-نگاهی تازه داشته باشم. ازطرف دیگر، کتابی که درصَدَدِ «آسیب شناسی شکست ازانقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی» بود، به سان «بحردرکوزه» -ضرورتاً-دربارۀ دوران پُرآشوب حکومت دکترمصدّق با ایحاز واختصار فراوان همراه بود؛ ایجاز و اختصاری که-گاه-موجب اخلال و ابهام دربرخی مطالب ومستندات کتاب شد. خوشبختانه استقبال چشمگیرخوانندگان و تجدیدچاپ‌های متعدّد کتاب درداخل وخارج کشور ونیز انتشاراینترنتیِ چاپ پنجم کتاب، باعث تکمیل مطالب و مستندات «آسیب شناسی…» گردید؛ از جمله، افزودنِ بخش‌های زیر:
-دکترمحمدمصدّق؛ فصل ناتمام،
-دکترمحمّدمصدّق ومحمّدعلی فروغی: دو روِش ومنِش ِ سیاست ورزی درایران معاصر،
-دکترمظفربقائی؛ قربانی حمّام فین حزب توده»،
-دکتربقائی و صادق هدایت
-از «اردیبهشتِ دوزخی» تا «مرداد ماهِ خاموش»!
و…
ترجمۀ انگلیسی بخشی ازکتاب نیز برای پژوهشگران خارجی می‌تواندچشم اندازِ تازه‌ای دراین باره بشمارآید.

«خطّ سوم» و رویداد ۲۸مرداد۳۲

ماجرای سقوط آسان و حیرت انگیزدولت مصدّق، تاکنون-بیشتر- ازمنظر «کودتا» یا «قیام ملّی» بررسی گردیده وجنبه‌های روانشناسی وشخصیّتی قهرمان اصلی آن (دکترمصدّق) موردِغفلت قرارگرفته است، درحالیکه می‌دانیم بسیاری از شخصیّت‌های مهم سیاسی در لحظات حسّاس باتصمیم یاانفعال وعزم وارادۀ فردی خود، مسیرحوادث را تغییرداده‌اند. آخرین نمونۀ این مدعا، انفعال حیرت انگیزِ شاه برای سرکوب نکردنِ تظاهرات سال۵۷ (باوجودِ آماده باش واصرار فرماندهان ارتش) بود.
ازاین زاویه، «خط سوم» ضمن پذیرفتن وجودِطرح کودتای دولت‌های آمریکاوانگلیس برای سرنگونی دولت مصدّق (ت. پ. آژاکس)، این ماجرا را اززاویۀ دیگری بررسی کرده که می‌تواند موردتوافقِ «مدافعانِ نظریۀ کودتا» نیزباشد.
علاوه براین، «خط سوم» باطرح نکات مهمی، چشم اندازِتازه‌ای برای اندیشیدن وشناخت بهترِرویداد ۲۸مرداد۳۲ ترسیم می‌کند. دربخشِ «ازاردیبهشتِ دوزخی تا مرداد ماهِ خاموش» نشان داده‌ایم که مطبوعات ونشریه‌های آن دوران، بازتاب جامعه‌ای است که دکترکاتوزیان -به درستی- آنرا «جامعۀ کلنگی» نامیده است، جامعه‌ای که درآن، اندیشه واعتدال وادب سیاسی جای خودرا به قهر و خشونت و تخریب داده بود.
درواقع، اتحادملّی وانسجامی که یک سال پیش، باعث «قیام ملّی۳۰تیر» شده بود، درآستانۀ۲۸مرداد ۳۲، کاملاًفروپاشیده وبربادرفته بود زیرا بُن بست در مذاکرات مربوط به نفت، تحریم‌های نفتی و درنتیجه: بحران‌های اقتصادی ومالی دولت مصدّق، قدرت نمائی‌های روزافزون حزب توده و اعتصابات متعدّدکارگری، وسرانجام: رفراندوم مشاجره انگیزِدکترمصدّق، انحلال مجلس و حوادث شب۲۵مرداد (بهنگام ابلاغ فرمان شاه مبنی بر عزل مصدّق) سقف انتظارات، التهابات و احساسات حاکم برجامعه و رهبران سیاسی راچنان بالا برده بودکه بیشترِیاران دکترمصدّق ورهبران برجستۀ جنبش ملّی شدن صنعت نفت (خصوصاًآیت الله کاشانی، حسین مکّی، دکترمظفر بقائی، ابوالحسن حائری زاده و… (به صفِ مخالفان مصدّق پیوستند و این امر، دکترمصدّق را دچار تنهائی و انزوای شدیدی ساخته بود.
این تنهائی -باتوجه به قدرت نمائی‌های روزانۀ حزب توده-می توانست برروحیه و روانِ حسّاسِ مصدّق تأثیرداشته باشد و باعث انفعال حیرت انگیزِ وی در۲۸مرداد۳۲ گردد. ما رَوَندِشکل گیریِ این انفعال آگاهانه و حیرت انگیزِ را چنین ترسیم کرده‌ایم:
۱-خروج ناگهانی شاه ازایران-در۲۵مرداد۳۲-تأثیرات محسوسی در روحیّه وروان مردم عادی تهران داشت. عملکردهای حزب توده در سرنگونی مجسمه‌های شاه و رضاشاه و تغییرنام میدان‌ها وخیابان‌ها، مردم تهران ودیگرشهرهای مهم ایران را دچارترس و تردیدساخت واین هراس را به وجودآوردکه «آیا ایران، کمونیستی خواهدشد؟» {ملکی، نهضت ملّی و عدالت اجتماعی، ص۲۰۵. نمونه هائی ازتظاهرات حزب توده را اینجا ببینید}.
بابک امیرخسروی، عضوبرجستۀ حزب توده و ازمسئولان حزبی درروز۲۸مرداد-ضمن اعتقادبراین که: «برای روز ۲۸مرداد، نه کودتائی برنامه‌ریزی شده بود، و نه -اساساً- دشمنان نهضت ملّی پس از ۲۵ مرداد، قادر به اجرای برنامه‌ای بودند»، دربارۀ بی خبری رهبران حزب از روحیّه و روان مردم عادی، می‌نویسد:
– «واقعیـّت این است که ما غرق در دنیای خودمان بودیم. کتاب‌ها و رُمان‌هائی که می‌خواندیم، شیوۀ زندگی ما، دامنۀ معاشرت ما-حتّی با خانوادۀ خود- و محافلی که آمد و شد داشتیم، عالَم خود را داشت و ما را بتدریج از مردم جدا ساخته بود. در درون و عمق جامعه، واقعیـّت‌هائی جریان داشت که ما نمی‌دیدیم و یا نادیده می‌انگاشتیم و این‌ها ثمرات تلخ خود را در روز ۲۸ مرداد ببار آورد. از جمله: ذهنیـّت تودۀ مردم ِ آن ایـّام در قبال شاه و رژیم سلطنتی بود. این مقوله، یک بارِ فرهنگی داشت که طی سده‌ها و هزاره‌ها، در ناخودآگاهِ تودۀ مردم ریشه دوانده بود…سلطنت و شاه در جهان‌بینی و ناخودآگاهِ مردم، نوعی قُدّوسیـّت داشت، گوئی بخشی از فرهنگ ما بود!» {نگاهی ازدرون به نقش حزب تودۀ ایران، صص۵۸۱-۶۱۵. {
۲-درسراسرروزهای ۲۵تا۲۸مرداد، مصدّق در جستجوی شاه بودبه طوری که ضمن قبول عزل خویش توسط شاه، به پسرش، دکتر غلامحسین مصدّق، می‌گفت:
– «می خواهم ببینم حالا که[شاه] مرا عزل کرده، کجا گذاشته رفته؟ چکار کنم؟ مملکت را دست چه کسی بسپارم و بروم؟» { مصدّق، غلامحسین، تاریخ شفاهی هاروارد، بکوشش حبیب لاجوردی، ژوئیۀ ۱۹۸۴، ص۱۲، نوارشمارۀ۱۲}.
۳- در عصر روز ۲۷ مرداد مصدّق معتقد شده بود:
– «از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه درخواست شود تا هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند» {مصدّق، خاطرات وتألّمات، صص۲۷۲-۲۷۳}.
باچنین اعتقادی، ازشامگاه ۲۷مرداد، دستگیری تظاهرکنندگان حزب توده آغازشدبطوری که بقول نورالدین کیانوری: حدود ۶۰۰ نفر از افراد، مسئولین و کادرهای حزب توده دستگیر شدند و این امر، ضربۀ بسیار مهلکی بر ارتباطات حزب توده وارد ساخت{کیانوری، ص۲۶۸؛ کیانوری، «حزب توده و مصدّق»، نامۀ مردم، شمارۀ ۱ و۲، ۱۳۵۹، صص۵-۶}.
۴- باتوجه به خلع سلاح کامل نیرو هاى زُبدۀ «گارد شاهنشاهى» ودیگر واحدهای ارتش توسط دولت مصدّق ودستگیرى افسران عالیرتبۀ منسوب به کودتا (در۲۵مرداد۳۲) مخالفان نظامى مصدّق، فاقدنیرو و توان لازم برای انجام کودتا در۲۸مرداد بودند.
۵ -بقول عموم شاهدان و صاحب‌نظران: در۲۸ مرداد۳۲، هر پنج واحدِ ارتش، مستقر در پادگان‌های تهران، به دکتر مصدّق وفادار بودند و نیروهای هوادار کودتا، حتّی برای اجرای یک عملیّات محدود شهری نیز نیروی لازم نداشتند آنچنانکه بقول سرهنگ غلامرضا نجاتی (سرهنگ هوائی وهوادار پُرشور دکتر مصدّق):
– «در نیروی هوائی، بیش از ۸۰ در صد افسران و درجه‌داران از دولت مصدّق پشتیبانی می‌کردند… افسران جناح وابسته به دربار درنیروی هوائی- که اغلب شاغلِ پست‌های ستادی وفرماندهی بودند-با همۀ کوششی که به عمل آوردند، نتوانستند حتّی یک نفر خلبان را برای پرواز و سرکوب مردم، آماده کنند…درمرداد۱۳۳۲ در تهران، ۵ تیپ رزمی وجود داشت و صدها تن افسر و درجه‌دار در پادگان‌های تهران حضور داشتند، ولی کودتاچیان با همۀ کوششی که به عمل آوردند نتوانستند حتّی یکی از واحدها را با خود همراه کنند…» {نجاتی، جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران، چاپ هفتم، ص۳۸۶}.
۶-بابک امیرخسروى-کادربرجستۀ حزب توده که خودشاهدحوادث۲۸مرداد۳۲ درخیابان‌های تهران بود-تأکید مى کند:
– «هیچ واحدمنظم ارتشى درماجراى روز۲۸مرداد۳۲، شرکت نداشت» {نگاهی ازدرون به نقش حزب تودۀ ایران، ص۶۲۸. {
۷-پس از دستگیری «ارنست پرون» (از عوامل دست اول طرح کودتا و جاسوس انگلیس در دربار) در صبح ۲۵ مرداد ۳۲ و کشف وسایل جاسوسی در اقامتگاه وی توسّط سرهنگ اشرفی (فرماندار نظامی دولت مصدّق در ‌تهران)، مصدّق ـ قبل از ۲۸ مرداد ـ «پرون» را آزاد و در عوض، فرماندار نظامی‌ خویش (سرهنگ اشرفی) را بازداشت کرد!. سرهنگ سررشته (هوادارِ پُرشوردکترمصدّق) تأکید می‌کند که: سرهنگ اشرفی با کودتاچیان همکاری نداشت و توقیف او، کمک بزرگی به کودتا بود}سررشته، صص۱۱۰-۱۱۱و۱۲۰-۱۲۱ مقایسه کنید با: نجاتی، صص۴۱۳ و۶۰۳}.
۸-با وجود مخالفت شدید سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد ارتش دولت مصدّق) و دیگران، به دستور و اصرار مصدّق، سرتیپ محمّد دفتری-که معروف به همدستی با «کودتاچیان» بود-ضمن حفظ ریاست نیروهای مسلّح گمرک، به ریاست فرمانداری نظامی تهران ونیزهمزمان، به ریاست شهربانی کلّ کشورمنصوب شدولذا، این سه بازوی مسلّح دولت مصدّق، منفعل یا دراختیار مخالفان مصدّق قرارگرفت.
۹-باوجودخواهش یاران نزدیک مصدّق برای فراخواندن مردم به خیابان‌ها ویا استمدادکمکِ مردمی ازطریق رادیو، دکترمصدّق ازانجام این اقدام حیاتی خودداری نمود، ازاین رو، درسراسرروز۲۸ مرداد رادیوتهران به پخش برنامه‌های عادی واعلام نرخ اجناس وکالاها مشغول بود!
۱۰-باوجود اصرارِبرخی ازیاران دکترمصدّق، خصوصاًً دکترفاطمی، مبنی برتوزیع اسلحه دربین نیروهای حزب توده، دکترمصدّق ضمن امتناع حیرت انگیز درمقابله با «کودتاچیان»، از هوادارانش خواست تا درخانه‌های‌شان بمانند واز هرگونه تظاهرات ضدسلطنتی در روز۲۸مرداد خودداری کنند. مهندس زیرک‌زاده (که از ساعات اولیـّه روز ۲۸ مرداد در خانۀ مصدّق بود) می‌گوید:
– «… در آن روز، واضح بود که دکتر مصدّق مردم را در صحنه نمیخواهد… تمام آنهائی که در آن روز در خانۀ نخستوزیر (بودند) بارها و بارها، تکتک و یا دستهجمعی از او خواهش کردند اجازه دهد مردم را به کمک بطلبیم، موافقت نکرد و حتّی حاضر نشد اجازه دهد با رادیو مردم را باخبر سازیم… مصدّق با تقاضای او [دکتر فاطمی] برای خبر کردن مردم[ازطریق رادیو]مخالفت کرده بود. مصدّق نقشۀ خودراداشت ونمی خواست درآن، تغییری بدهد» {زیرک زاده، پرسشهای بی پاسخ درسالهای استثنائی، صص۱۴۰و ۳۰۴، ۳۱۱و۳۲۲-۳۲۵}.
این تغییرموضع، هم بخاطرشرایط حسّاس سیاسی، وهم، ناشی ازطبع مسالمت جو وخشونت پرهیزِ مصدّق بود. بقول دکترکاتوزیان:
– «این هم نمونه‌ای دیگر از وجود دو نیروی دیالکتیکی در سرشت مصدّق بود: جنگیدن بدون هراس و با توان بی حدّ و مرز در زمانی که هنوز امیدی می‌بیند، و بعد، تغییر جهتی به همین قدرت و عقب‌نشینی کامل در زمانی که همه چیز را از دست رفته می‌داند…».
Homa Katouzian, Musaddiq and the struggle for power in Iran ,pp. 14 and 6 .
متن فارسی، ترجمۀ فرزانۀ طاهری، ص۲۰
۱۱ـ ما-درمقالۀ مستندی-به امکانات حیرت انگیز وقدرت نظامی-تشکیلاتی حزب توده درآستانۀ ۲۸مرداد اشاره کرده‌ایم، با توجـّه به قدرت نظامی-تشکیلاتی به نظرمی رسدکه مصدّق ادامۀ نبرد را دیگر به سود خود و به صلاح ملّت ایران نمی‌دانست و بهمین جهت در بامداد ۲۸ مرداد، پیشنهاد دکتر فاطمی مبنی بر: «به ستاد ارتش دستور داده شود تا اسلحه در اختیار توده‌ای‌ها بگذارند» را رد کرد{حسین مکّی، صص۴۱۱-۴۱۲}.
مصدّق همچنین، درخواست رهبران حزب توده برای «توزیع ده هزار قبضه تفنگ و سلاح‌های سبک به منظور دفاع از دولت مصدّق» را رد نمود:
Foreign Relations of the United States, volume X, 1951-1954, Editor in Chief John P. Glennon, Washington, 1989,doc n° ۳۶۲, p.784
مقایسه کنیدباجوانشیر، ص۳۱۲؛ شایگان، سیـّد علی، خاطرات، صص۹-۱۰؛ کیانوری، ص۲۷۶، ورقا، ص۱۸۶-۱۸۷
دکترسپهرذبیح، متخصصّ تاریخ معاصرایران، استاد ممتازکالج «سنت مری» و سردبیرسابق روزنامۀ باخترامروز (حسین فاطمی) دراین باره می‌نویسد:
– «هیأتی (که) از جانب حزب توده با مصدّق تماس گرفت نتوانست موافقت او را برای پخش اسلحه میان توده‎ای‎ها و جبهۀ ملّی‎‏های تندرو جلب کند. گزارش شده است که مصدّق به نمایندگان حزب توده و تنی چند از یاران وفادار خود گفته بود که ترجیح می‌دهد طرفداران شاه او را زجر کُش کنند، اما خطرِیک جنگ داخلی را نپذیرد»:
The Mossadegh era: roots of the Iranian revolution. Lake View Press (Original from: University of Michigan)، p121
ترجمۀ فارسی، محمدرفیعی مهرآبادی، ص۱۷۹، مقایسه کنیدبا: جوانشیر، ص۳۰۷
۱۲- دکترانورخامه‌ای نیز-ضمن اشاره به قدرت نظامی وآماده باشِ سازمان افسران حزب توده و توان بسیج سازمان جوانان آن حزب- می‌گوید:
– «اگرمصدّق می‌خواست، حزب توده می‌توانست جلوی کودتارابگیرد» {روزنامۀ شهروند، بمناسبت ۲۸ مرداد، شهریورماه ۱۳۸۶}.
۱۳-مهندس زیرک زاده ضمن تأکیدبراینکه: «از اواخر سال ۱۳۲۴ تا مرداد ۱۳۳۲ حزب توده هر وقت می‌خواست می‌توانست با یک کودتا تهران را تصـّرف کند» یادآورمی شود:
– «درروزهای بین ۲۵تا۲۸مرداد۳۲ حزب توده به دکترمصدق اطلاع می‌دهدکه کودتائی درپیش است وحزب توده حاضراست برای رفع آن به دولت کمک کند.. معهذا [مصدّق]کمک حزب توده را ردکرد… بخوبی می‌بینیم که مصدّق با ردکمک حزب توده چه خدمت بزرگی به ملّت ایران کرده است» {زیرک‌زاده، صص۳۲۲-۳۲۵}.
۱۵-باتوجه به ردِ کمک حزب توده توسط مصدّق و ناکامی این حزب برای ایجاد «ایرانستانِ وابسته به شوروی»، شایعۀ خودکشی «آناتولی لاورنتیف»، سفیرفوق العادۀ دولت شوروی درشامگاه ۲۸مرداد۳۲ معنای سیاسی خاصی می‌یابد!. «لاورنتیف» سازماندۀ کودتای کمونیستی علیه «ادوارد بنِش» (Edvard Beneš) رئیس جمهورچکسلواکی بودکه به تازگی واردتهران شده بود! {نگاه کنیدبه خاطرات سیاسی عبدالحسین مفتاح (معاون وزارت خارجۀ دولت مصدّق)، انتشارات پرنگ، پاریس، ۱۳۶۳، صص۵۸-۶۹و۷۱}.
بنابراین:
-با وجودطرح کودتای آمریکاوانگلیس، معروف به «ت. پ. آژاکس» (مخفّف «پاکسازی ایران ازحزب توده»)،
-باوجودانحلال مجلس وصدورِفرمان عزل مصدّق توسط شاه،
-وباوجودآنکه عموم نیروهای نظامی وانتظامی و همۀ رادیوها دراختیارمصدّق بودند،
می‌توان گفت که نگرانی مصدّق ازاحتمالِ افتادنِ ایران به دستِ نیروهای رزمندۀ حزب توده، باعث چرخش عظیم و انفعال حیرت انگیزمصدّق در روز ۲۸ مرداد ۳۲ شد. شایبه این خاطر بود که مصدّق -بعدها- به وکیل مورداعتمادش، سرهنگ بزرگمهر، گفته بود:
– «بهترین حالت همین بودکه پیش آمد!»
{کارنامۀ حزب توده و راز شکست مصدّق، عبدالله برهان، ج۲، ص۱۹۰}.

زید آبادی،شرایط دشواراصلاحات وسیاست امریکادرقطع نفوذ ایران

احمد زید آبادى روزنامه نگار و کارشناس مسایل سیاسى که بعد از حوادث سال ۸۸ چندین سال در زندان به سرمیبرد در مصاحبه ای ضمن بررسى علل مشکلات کشور در عرصه هاى سیاست داخلى و خارجى و اشاره به تلاش سیاسیون براى یافتن راه خروج از اوضاع فعلى به ریشه یابى مشکلات اصلاح طلبان ، نارضایتى مردم از این جریان سیاسى و مسایل پیرامونى مى پردازد او معتقد است به دلیل فاصله گرفتن مردم از اصلاح طلبان و به گونه اى قهر با انتخابات خاتمى هم نمى تواند مردم را به مشارکت فرا بخواهند .زید آبادى بر این باور است که در ایران احزاب قدرت چندانى ندارند و به همین منظور اصلاحات هم نخواهد توانست چشم انداز مبرهنى در جهت حضور شور انگیز مردم در میدان رقابت سیاسى ایجاد کند و از سوى دیگر مردم هم براى جریانى که آنها را مسئول اوضاع کنونی نمى دانند نمى توانند خود را فدا کنند
زید آبادى با اشاره به انتخابات پیش رو و نارضایتى مردم به شرایط اقتصادى و اعتراض به برخى عملکرد ها معتقد است اگر چنانچه سخن از مشارکت مردم پاى صندوق هاى رأى به میان مى آید پس حتماً باید در ماه هاى باقیمانده تحولى حادث شود و معنایش این است که مردم یک چشم انداز روشن از آینده و امید به ترمیم زخم هاى موجود و بهبود فورى برخى مشکلات در مقابل چشمان مردم در راستاى نگاه دقیق مردم بوضوح دیده شود تا در اینصورت مردم احساس کنند که پارادایم نوظهور جدیدى در حال به وقوع پیوستن است. زید آبادى در همین زمینه و در موازات این مهم لازمه ى حادث شدن چنین وضعیتى را تنها در آن صورت عملى مى داند که در بعضى از سیاست هاهم راستا با رضایت ملت تحولاتى خلق شود تا مردم آن را لمس کنند که البته این موضوع سختى هاى ویژه ى خود را به همراه دارد او خاطر نشان کرد :ما مى دانیم که اگر در حوزه ى سیاست خارجى قرار بر این باشد که یک رویارویى رخ دهد محال است چنین مسأله اى را بشىود به مشارکت انتخاباتى مرتبط کرد که در نتیجه در پیش گیرى از آن مردم ایفاگر رول اصلى باشند زیرا ابتدا باید نفع دیگرى را براى مردم توضیح داد تا که قانع شوند و براى شرکت در انتخابات با شورى بى مثال حضور یابند ولى مردم فکر مى کنند خواسته هاى آنها در انتخابات گذشته احقاق نیافته و در چنین اوضاعى چگونه مى شود از مردم انتظار داشت
مشارکت کنند و در نتیجه به اشخاصى رأى بدهند که آنها را عامل اصلى بحران بوجود آمده ى حال حاضر مى دانند و بدین سبب بود که سخن رییس دولت اصلاحات با واکنش همراه شد و مردم بر وى تاختند
زید آبادى به دلیل اصلى نارضایتى مردم از اصلاح طلبان اشاره مى کند و ابتدا در بازخوانى بحران بوجود آمده و شرایط دشوار امروز جامعه و مردم معتقد است که مشکل اصلى عملکرد بد دولت بوده که باعث شده حامیان اصلى ناراضى شوند ولى در اوضاع کنونى تیم دولت یقیناً برنامه ى روشنى در جهت خروج از این شرایط ندارد و اساسًا منظور بنده از برنامه شعار صرف نیست این خود اصلاح طلبان هستند که تناقض گویى دارند و قو ل هایى مى دهند که نمى توانند از پسش بر آیند و از طرفى اصولگرایان که در حقیقت هیچ برنامه اى ندارند و چیز هایى را به عنوان برنامه مطرح مى کنند که صد در صد قابلیت اجرایى ندارد و اینجاست که باید گفت دولت هم این میان گیر افتاده و حتى از همان روزهاى آغازین هم معلوم بود که گیر مى کنند جریان اصلاحات طبق یک ارزیابى غلط از اوضاع جامعه وارد ائتلاف شدو همین موضوع دلیل اصلى ریزش سرمایه ى اجتماعى و نارضایتى مردم از این جریان شد
زید آبادى سپس درباره ى اشتباه اصلاح طلبان به این نکته پرداخت که ارزیابى اشتباه این جریان مربوط به سال ۹۶ مى شد که دوره ى ریاست روحانى براى بار نخست به اتمام رسیده بود دوره اى که تقریباً ثبات داشت و مردم با رضایت از آن یاد مى کردند چرا که تشنج گرایى جریان داشت و ارزش پول ملى حفظ شد و مشکل اساسى از سال ۹۶ شروع شد که اصلاح طلبان در حمایت از روحانى وارد دور دوم دولت روحانى شدند و در نتیجه اصلاح طلبان پیش بینى نکرده بودند که کشور در سیاست خارجى به مشکل بر مى خورد و تحریم هاى سنگین از راه مى رسد و مدیریت چند گانه اى که اکنون دیگر پاسخگوى نیاز مردم نیست زید آبادى از أینکه اصلاح طلبان در سال ۹۶ مشکلات امروز را ندیدند به این علت عنوان کرد که بیش از حد چشمشان به سمت قدرت بود.زید آبادى ریشه ى اصلى تحت فشار قرار دادن ایران توسط امریکا را به این دلیل عنوان کرد که امریکا مى خواست قدرت و نفوذ ایران در منطقه کاسته شود و به همین روى تصمیم گرفتند با تحت فشار قرار دادن اقتصاد ایران رفتار منطقه اى تهران کنترل شود
زید آبادى تفاوت اروپا و امریکا را در رفتار با ایران در نیاز حفظ برجام دانست ولى برجامى که دسترسى مالى ایران را مشروط کند .در نتیجه امریکا و اروپا هدفشان جنگ با ایران نیست و تنها به دنبال کنترل برنامه هاى هسته اى ایران هست اروپا اینستکس را به عنوان راهبردى ضعیف راه اندازى کرد تا دارو و غذا از همین مسیر به ایران وارد شود
زیدآبادى در انتها تاکید کرد دولت اگر مى خواهد با جدیت بر مواضع خود باشد هیچکس کارى نمى تواند انجام دهد نخست دولت با ارائه طرحى در سطح بین الملل باید کارى کند تا عوام قبولش کند و در نهایت مشکلات امروز با ابتکار سیاسى قابل حل خواهد بود

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۶)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

ما هیچ انتخاباتی را تحریم نخواهیم کرد!؛ف. م. سخن

سید محمد خاتمی، رییس جمهور اسبق ج.ا.، که در سال ۱۳۷۶، ۲۰ میلیون رای آورد و ۲۰ میلیون ایرانی به او اعتماد کردند، اخیرا گفته است:

«انتخابات نباید تحریم شود؛ مردم ناراضی فداکاری کنند…».

ما به عنوان کسانی که هرگز به ج.ا. و انتخابات اش اعتماد نداشته ایم و برای آن ارزشی قائل نبوده ایم، و اگر هم حضوری داشته ایم، برای انتخاب میان بد و بدتر، و نامشروع و نامشروع تر بوده و از آخر عاقبت انتخابات ها کاملا آگاه بوده ایم، این بار خدمتِ جنابِ ایشان و اصلاح طلبان نامحترم حکومتی عرض می کنیم که ما از این پس هیچ انتخاباتی را تحریم نخواهیم کرد چرا که تحریم، در یک نظام حداقل نیمچه آزاد معنا پیدا می کند و تحریم انتخاباتی که همه چیز ش از قبل مشخص و در خط رهبر است کلا معنا ندارد.

به فرض تحریم انتخابات، ما هیچ نشانه و اثری از «رای ندادگان» نخواهیم دید و سیمای ج.ا. با پخش مستقیم از چند حوزه ی انتخاباتی خاص و نشان دادن رای دهندگان اتوبوسی و مینی بوسی، مشت محکمی به دهان ما خواهد زد و بیست سی میلیون رای دهنده برای ما خواهد آفرید. 

به فرض تحریم انتخابات، اصلاح طلبان حکومتی، زبان شان برای روضه خوانی بر جنازه ی خودشان دراز خواهد شد و مرثیه خوانان اصلاح طلب، هر اتفاقی بعد از انتخابات بیفتد، به گردن تحریم کنندگان خواهند انداخت. 

اصولا تحریم انتخابات، یعنی پذیرش چیزی به نام انتخابات در ج.ا.!

انتخابات در ج.ا.، حتی یک نمایش آبرومند فریبکارانه نیست که شأن شهروند ایرانی، لااقل در این فریب حفظ شود، و او را احمق و ساده لوح جلوه ندهد. تحریم انتخابات، تاییدی خواهد بود بر وجود چیزی به نام انتخابات، که از روز اول تاسیس ج.ا. وجود نداشته و منویات خمینی و خامنه ای به عنوان انتخاب مردم به خوردِ مردم داده شده است.

سید محمد خاتمی بهتر است نگران تحریم انتخابات و مردم ناراضی نباشد چرا که این نگرانی برای کمر درد او خوب نیست. کسی که حتی اجازه ی خروج از منزل برای رفتن به تئاتر ندارد چقدر مردم را احمق فرض می کند که شعارهایی از قبیل «انتخابات نباید تحریم شود» می دهد؟

از سید محمد چه چیز در سیاست ایران باقی مانده است که خود را در حد اظهار نظر در این باب می داند و تازه اظهار نظر او در جهت فریب مردم است نه تشویق آن ها به مقاومت و ایستادگی در مقابل حکومت جور.

مردم نیازی به تحریم انتخابات ندارند. حکومتی که برای مردم ذره ای مشروعیت و وجود مثبت ندارد، حکومتی که در چشم مردم آگاه منفور و منحوس است، دیگر انتخابات اش چیست که بخواهد برای مردم اهمیت داشته باشد.

امروز صحبت از کلیت نظام اسلامی ست. مردم آگاه کلیت نظام را نفی می کنند و به هیچ ساز آن نمی رقصند. مردم آگاه به هیچ کار حکومت مشروعیت نمی بخشند. 

اصطلاح طلبان حکومتی و شخص خاتمی، از سال ۷۶ تا این لحظه یعنی قریب به ۲۲ سال هر شامورتی بازی یی که بلد بوده اند انجام داده اند و هرگونه شعبده بازی که در چنته داشته اند بر دایره ی سیاست ایران ریخته اند. 

ما، تا اینجا، پا به پای جوانانی که امید به خاتمی و خاتمی چی ها بسته بودند جلو آمدیم تا آن ها را در بازگشت محتوم شان از راه اینان همراهی کنیم. به آن ها بگوییم با شما بوده ایم حتی در طی راه غلط و منتهی به بن بست، و با شما هستیم تا پایان جمهوری نکبت اسلامی.   

بیانیه گروه

 با درود به روان مبارز نستوه عباس امیر انتظام، بمناسبت سالروز فوت آن بزرگمرد. روانش شاد 

 هم میهنان عزیز

 ما، پشتیبانان جبهه ملی ایران، سامان ششم. خارج کشور حمایت خود را از بیانیه جبهه ملی ایران ، واشنگتن در حمایت از ۱۴ هم میهن آزاده در داخل کشور اعلام میداریم. جبهه ملی واشنگتن در سطر اول بیانیه چنین مینویسند:

ما حمایت کامل و بی قید و شرط خود را از بیانیه ۱۴ تن از استبداد ستیزان شجاع داخل کشور اعلام میداریم بیانیه جبهه ملی واشنگتن را در پایین صفحه مشاهده کنید .در عین حال ورود جمعیت جزیره گیتی سبز در ایران را به جرگه جبهه ملی ششم تبریک گفته وامیدواریم این پیوستن و همچنین ائتلاف با گروه آبان و توسعه شاخه های جبهه ملی ششم در استان فارس طلیعه پیوندها، ائتلاف ها و توسعه های آینده نزدیک در سرزمینمان باشد. به این امید که جبهه ملی ششم و سایر ایراندوستان، همانند احزاب کرد  ایرانی، موفق به تشکیل یک پلاتفرم مشترک در ایران برای دستیابی به آرمانهای تغییر قانون اساسی و تغییر ساختار سیاسی جامعه ایران و نهایتا برگزاری انتخابات آزاد در کشورمان گردند. متن پیوند جمعیت جزیره گیتی سبز به جبهه ملی ششم را در همین صفحه مشاهده کنید با کمال تاسف با خبر شدیم دو هفته بعد از پیوستن این گروه حقوق بشری به جبهه ملی ششم پدر دبیر کل این سازمان در یک سانحه ساختگی از سوی جمهوری اسلامی بشدت مجروح و به بیمارستان منتقل میگردد. ما این سوء قصد و تهدیدها و حادثه های بعدی را توطئه جمهوری اسلامی برای جلوگیری از نزدیکی و پیوند گروههای داخل کشور میدانیم و جمهوری اسلامی را مسئول حوادث احتمالی بعدی میشناسیم. شرح حادثه را در همین صفحه مشاهده کنید

دکتر اردشیر لطفعلیان (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

دکتر مرتضی انواری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

هرمز چمن آرا (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

دکتر حسن بوشهری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

مراد معلم (کالیفرنیا)

شهباز خان ضرغامپور (کالیفرنیا)

داریوش مجلسی (هلند)

امید صفری (هلند)

مژگان فداکار (هلند)

محمد طاهری (هلند) به افتخار اتحاد جمهوری خواهان نسبت پیر و جوان همواره محل بحث بوده، جوانان سرشار از انرژی اند و مملو از اندیشه های نو اما پیش کسوتان نیز با انبوهی از راههای رفته، تجربه های اندوخته، خرد آزموده شده شایسته توجه می باشند. تلفیق تجربه گذشته، خرد آزموده شده و شور جوانی همواره راهگشا است.

داستان پیر و جوان همیشه منظور آدمها نیست بلکه سازمانها را نیز در بر میگیرد. جمعیت جزیره گیتی سبز دوازده سال پیش شکل گرفت و نه سال است قبای رسمیت به تن کرده است، عاشق ایران اند و شخصیت های نمادینش کوروش بزرگ، بابک خرمدین، محمد مصدق؛ و آرمانهایش پیشرفت کشور، استقلال، مردمسالاری، حقوق بشر و سربلندی و یکپارچگی ایران همواره سرلوحه کارهایمان بوده است.در شرایط کنونی کشور، سازمان مردم نهاد جزیره گیتی سبز با بیش از پنج هزار عضو (همسفر)اینک به جنبش جمهوری خواهان سکولار پیوسته که خواهان” تلاش در راستای دموکراسی و کسب افتخار برای یکایک ایرانیان در بستر عقلانیت می باشد. این مهم محقق نمی شود مگر با اتحاد با سازمانهای سیاسی که آزمایش خود را در طول دهها سال تاریخ ایران داده اند. لذا دست اتحاد بسوی جبهه ملی ایران (سامان ششم) دراز کرده و افتخار عضویت در این سازمان ملی و خوشنام را یافته ایم.لذا، بدینوسله اعلام می نماییم که سازمان مردم نهاد جزیره گیتی سبز در همبستگی با جبهه ملی ایران (سامان ششم) و ائتلاف سیاسی میباشد.عبدالمهدی جباری، دبیرکل جمعیت جزیره گیتی سبزآدینه دهم خرداد ۱۳۹۸ 

 پدر من حاج کرامت جباری جانباز جنگ تحمیلی پریشب ساعت ۱۰شب جلوی درمانگاه تامین اجتماعی و در یک خیابان تاریک وکم رفت وآمد توسط یک ماشین زیر گرفته می شود.راهنمایی رانندگی علی رغم اظهارات خود ایشان -که توسط یک پژو ۴۰۵مورد سوء قصد قرار گرفته- و وجود خط ترمز ودیگر شواهد عینی صورت جلسه کرده که ایشان خودش زمین خورده.علیهذا ایشان در بخش جراحی بیمارستان امام حسن مجتبی داراب بستری شده و پزشکان فرمایش کرده اند اگر چند لکه خون روی مغزش کنترل نشود باید جراحی شود.نکته مهم اینکه در بازداشتگاه اطلاعات تهدید شدم -در صورت عدم سکوت -توسط اتومبیل زیر گرفته خواهم شد.از آنجا که نه من ونه خانواده ام با کسی مشکل ومساله ای شخصی نداشته وازمردم جز محبت چیزی ندیده ایم لذا ظن قوی آن است که سوءقصد به پدرم کار عوامل حکومت بوده و اعلام می دارم اگر اتفاق یاحادثه ای برای من رخ دهد کار همانهاست. عبدامهدی جباری، دبیرکل جمعیت جزیره گیتی سبز. ۲۵ خرداد۱۳۹۸ 

  > جبهۀ ملّی ایران – واشنگتن حمایت کامل و بی قید وشرط خود را از بیانیۀ چهارده تن از استبداد ستیزان شجاع داخل کشور اعلام می دارد>>

چهارده هم میهن آزاده، دلیر و از خود گذشته که بارها از جانب استبداد دینی ضد ایرانی، فاسد و سرکوبگر حاکم بر کشور به خاطر مبارزات حق جویانۀ شان درمعرض حبس و شکنجه آزار قرار گرفته اند، با شجاعت و ایثار گری ستایش انگیزی امضای خود را پای بیانیه ای گذاشته اند که در آن ضمن نشان دادن ساختار ناکار آمد سیاسی کشور که در آن همۀ اختیارات در دست شخص واحدی تمرکز یافته است، با وضوح و صراحت هرچه تمام تر استععفای آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را که در کانون این وضع نابسامان قرار دارد خواستار شده اند. این واقعیتی انکار ناپذیر است که آقای خامنه ای در سه دهۀ گذشته با اختیارات بی حد و مرز و خود کامگی فرعون وار و لجام گسیخته اش همۀ آزادی های اساسی را از مردم ایران سلب کرده و  کشور را با منزوی ساختن آن از جامعۀ بین المللی، دشمن آفرینی بی منطق، ماجراجویی در کشورهای منطقه و آزاد گذاشتن دست دزدان و چپاولگران و آدم کشان تحت فرمانش در منجلاب فقر و فساد و بی عدالتی غوطه ور ساخته است.>>

در بخشی از بیانیۀ آمده است: ” تاریخ دهشتناک چهل سال گذشته نشان می دهد که نه تنها عزمی برای پاسخگوئی به مردم ایران وجود ندارد، بلکه نظام حاکم، هم بر اصلاح ناپذیری و کجروی هایش اصرار می ورزد و هم بر استبداد فردی اش!> تغییر و بسط اصل ۱۱۰، و گسترش حدود اختیارات رهبری درمواد ۱۱۲ ؛ ۱۱۳ ؛و حتی ممانعت از درخواست بازنگری آن قوانین طبق اصول۱۷۶ و ۱۷۷ قانون اساسی گواه این مدعاست… وقت آن رسیده که مردم، فعالان و اندیشمندان  دلسوز با کنار گذاردن تمایلات مصلحت جویانه که اسباب نابودی فرهنگ و تمدن وثروت کشور را فراهم آورده با صراحت تمام پای به میدان گذارده و با در خواست تغییر بنیادین قانون اساسی و استعفای رهبری که هر روز بر اختیارات به ناحق خود می افزاید پیشقراول این حرکت ملّی باشند.”>>

امضاء کنندگان بیانیه ابراز امیدواری کرده اند که با آغاز نهادن این حرکت دوران ساز و پیگیری مصرانۀ آن بتوان شالوده ای استوار برای “کشوری بی نیاز به رأی و نظر مستبدانۀ اشخاص و مجلسی فرمایشی، بی نیاز به دولت بی اختیار؛ بی نیاز به قوۀ قضائیه بی استقلال ” فراهم ساخت. > بیانیۀ چهارده فعّال سیاسی داخل کشور چنین پایان یافته است:” ما این کنش و خواست ملی را به پیشگاه مردمان ایران تقدیم می داریم ‌و امیدواریم تا همه با همه، با خیزش و مطالبه گری آگاهانه از مسلخ این استبداد سیستماتیک و غیر مسئول گذر نماییم. به امید رهایی و سرفرازی مردم ایران.”>>

جبهۀ ملّی ایران واشنگتن با تقدیم گرمترین درودهای خود به این چهارده زن و مرد دلیر و میهن دوست، خواستهای برحقی را که در بیانیۀ تاریخی آنان مطرح شده به طور کامل و بدون هیچ قید و شرطی تأیید می کند و همگان را به اجابت این دعوت دلیرانه برای نجات کشومان از چنگال خونین دستاربندان دنیا پرست که دین را دستاویز تبهکاری های بی حد و مرز خود و دست اندازی بر قدرت انحصاری و غیر پاسخگوی خود قرار داده اند فرا می خواند.>

استقلال                آزادی               حاکمیّت ملّی

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۵)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

شناخت نظام جمهوری اسلامی بر بنیان دانش سیاسی؛ ف. م. سخن

سیاست، و امر قدرت و مردم، در کنار ارتباط مستقیم و تنگاتنگ اش با جامعه، یک علم است و مانند هر علمی، از درجات ساده تا پیچیده، قابل آموختن و تکامل و تغییر است. 

رابطه ی نزدیک این علم، با جامعه و نهادهای قدرت، باعث شده، تا «عمل» و فرآیندهای عملی، بر «علم» و فرآیندهای علمی وجه چیره پیدا کند و بیش از آن که به عمق پدیده های موجود سیاسی و روابط علّی با نگاه دقیق علمی توجه شود، به آثار و عوارض این روابط و نتایج سطحی به طور عوامانه پرداخته شود.

مصیبت بزرگی که گریبان اهل سیاست ایران را چه در موضع طرفداری از قدرت و چه در موضع مخالفت با قدرت گرفته و موجب چیرگی نگاه های سطحی و بی بنیاد در این عرصه گشته، عدم توجه به علم بودن سیاست، و پیچیدگی و در هم تنیدگی عوامل تشکیل دهنده ی این علم است.

نتیجهْ آن که ورود عوامانه به این عرصه، بر پایه ی داشتن حق شهروندانه و سهم داشتن و سهم خواهی ملی در مشارکت سیاسی باعث شده تا کار اهل سیاست خاصه در موضع مخالف قدرت، تنها «انعکاس» نظرات عوام و رویدادهای برخاسته از مقابله ی مردم با قدرت و قدرت با مردم شود و علت یابی های مبتنی بر دانش سیاسی به بوته ی فراموشی سپرده شود.

جالب اینجاست که حتی در همین باره، یعنی ماندن در سطح و عدم رسوخ در عمق پدیده های سیاسی نیز بررسی های علمی چه از زاویه ی دانش سیاسی و چه از زاویه ی دانش جامعه شناسی صورت گرفته، و علل و عوامل آن شناسایی شده است.

البته باید توجه داشت که پرداختن به این مساله نمی خواهد انجام وظیفه ی عملی ما را در مقابله با قدرت تمامیت خواه و حذف کننده ی جامعه از متن سیاست بی ارزش یا نالازم جلوه دهد بلکه می خواهد انجام این وظیفه ی عملی را با دانش و علم کاربردی همراه سازد تا بر توانایی و قدرت آن بیفزاید. 

لازمه ی این کار نیز، اولا باور به اثرات مثبت علم سیاسی در عمل سیاسی، و تلاش در مجهز شدن به علم سیاسی در حین انجام عمل سیاسی ست و این در وهله ی اول، وظیفه ی انتشار دهندگان نظرها و نظریه های سیاسی در سطح جامعه و فعالان سیاسی و مدنی و نیز مدیران رسانه های سیاسی ست.

فرآیند سیاسی، مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، دارای مراحل و چرخه هایی ست که ابتدا به صورت حلقه های مجزا، و سپس به صورت حلقه های مرتبط با یکدیگر باید مورد شناسایی و استفاده قرار گیرد.

اگر چه افراد دخالت کننده در سیاست، چه از موضع موافق قدرت و چه از موضع مخالف قدرت، خواسته و ناخواسته در بخشی از این فرآیند حضور پیدا می کنند و به فراخور نگاه خود، نقشی در این فرآیند بر عهده می گیرند، اما نه حضور شان، نه جایگاه شان، و نه عملی که انجام می دهند، آگاهانه نیست و آن چه می کنند مطلقا بر اساس شناخت علمی صورت نمی گیرد.

مثلا در چرخه اتخاذ روش برای مبارزه با قدرت حاکم، ظاهرا نزد اهل سیاست ما، دلیلی برای شناخت و شناسایی مسائل و خرد و کلان کردن آن ها و یافتن راه حل برای این مسائل به طور نظام مند و بر مبنای اهم فی الاهم وجود ندارد و فرضا گفتن این که جمهوری اسلامی باید برود و قدرت از این نظام و سران اش سلب شود در این عرصه کافی می باشد. 

شناخت مسائل در ابتدا، و توضیح و تفسیر علمی آن ها، و فرموله کردن نتایج حاصل از این توضیح و تفسیرها، و انتقال خروجی حاصل از این داده ها به ساختار قدرت و جامعه، و سپس ارزش گذاری و ارزش یابی نتایج این فر آیند و تکرار این چرخه با نقد نتایج و جایگزین کردن عوامل قوی با ضعیف و درست با غلط و نتیجه بخش با بی نتیجه یا بد نتیجه، اولین گامی ست که باید در بر خورد علمی با سیاست و سیاست جاری در کشور برداشت.

تجزیه ی تاریخی و جامعه شناسانه ی پدیده های روز، و یافتن سرمنشاء مصائب و تعیین درجات مسائل از دشوار تا ساده و از غامض تا بسیط و تعیین راه های برخورد با آن ها و حل آن ها در فرآیند تغییر و تحول اجتماعی، موضوعی نیست که بدون استفاده از دانش پیشینیان که در علوم امروزی به صورت فشرده و منظم دسته بندی و ارائه می شود امکان پذیر باشد.
در این خصوص، شاید تعداد اندکی از خوانندگان علاقه مند به دنبال کردن بحث باشند ولی همین تعداد اندک، احتمالا اثر گذار بر بخش بزرگی از جامعه خواهند بود. لذا سعی می کنیم تا حد امکان، به این مبحث ادامه دهیم….