خانه » مقاله (برگ 22)

مقاله

درسی که شاهزاده به ما داد/علیرضا نوری زاده

جمعه شب، ساعاتی پیش از به پایان رسیدن قرن چهاردهم و سال ۱۳۹۹ شمسی، با شاهزاده رضا پهلوی گپی جانانه داشتم. از نخستین دیدارمان در لندن ۳۹ سال میگذرد از آن پس بسیار بار به طور خصوصی و یا در رسانه های فارسی و عربی، با او به گفتگونشستهام. در دفتر مرکز پژوهشهای ایران و عرب از شاهزاده استقبال کرده ام، باهم بر سر یک سفره نشسته ایم و هربار حس کرده ام اگر بخت یاور ملت ما باشد و ما آتش زنندگان قیصریه وطن به خاطر دستمالی که انباشته از کین و قهر و جهل بود، رضا پهلوی را در هیأت پادشاه مشروطه، یا اگر اراده ملت بر نظام جمهوری سکولار دمکرات ملی، قرار گرفت، در مقام رئیس منتخب مردم، ببینیم و از حضور این انسان ملی و به معنای واقعی دمکرات، در مظهر نماد وحدت و همبستگی ملی ایرانیان بهره ور شویم، وطن را دوباره خواهیم ساخت و آرزوی سیمین بانوی نازنین را با ستون کردن استخوانهای خویش زیر سقف میهن شکسته دل غارت شده، تحقق می بخشیم.

نخستین بار که او را در لندن دیدم، او ۲۰ ساله بود و ما فاصله سنی چندانی با هم نداشتیم با این تفاوت که من فاجعه انقلاب را با پوست و گوشت و روح دیده و لمس کرده بودم و او دردهای ولیعهدی پدر از دست داده؛ و از ولایتهدی به آوارگی رسیده را، در کنار خانواده تلخکام و دردمندش به دوش میکشید.
دکتر فضل الله صدر در کنار شاهزاده نشسته بود و ما را معرفی میکرد. مرحوم شجاعی و چهره های سلطنت طلب آن روز در سالن ملاقات حضور پررنگی داشتند
در تصور بعضی شان من بیگانه ای در جمعشان بودم که حکم محکومیتش پیشاپیش صادر شده بودم . من اما پروا نکردم و به صراحت سؤلات و مطالبی را مطرح کردم که ابعاد محکومیتم را وسیعتر میکرد. اما در کمال شگفتی دیدم که شاهزاده جوان نه تنها از طرح سوالات و مطالبم دلخور نشد بلکه با پاسخهای بجا و مناسب، شماری از به ظاهر شاه پرستان متعصب را دلگیر ساخت و این دلگیری هفته بعد بیشتر و بیشتر شد. و آن زمانی بود که من حاصل دیدارم را با شاهزاه با تصویر روی جلد او در مجله مشهور الدستور به زبان عربی، و پست ایران رفیق دیر و دورم احمد شکرنیا؛ به چاپ رساندم. عنوان سرمقاله ام در پست ایران “مگسان گرد شیرینی” بود.
به شاهزاده گفتم شما در قاهره سوگند یاد کرده اید. آیا این سوگند بدین معناست که خود را شاه ایران میدانید؟ شاهزاده خیلی صادق و ساده گفت؛ زمانی سوگند من فعلیت پیدا میکند که ملت ایران مرا تأیید کند. بعد پرسیدم پیام شما به ارتش ایران هنگام تجاوز عراق و اعلام آمادگی تان به عنوان یک خلبان برای بیرون راندن دشمن از خاک میهن، آیا یک حرکت نمادین بود یا واقعا اگر فرمانده نیروی هوائی مجال میداد و شرایط فراهم میشد علی رغم همه خطرها به جنگ عراق میرفتید؟ با صداقتی معصومانه گفت؛ البته میرفتم شما شک دارید؟ خجالت کشیدم و بعد گفتم البته شکی ندارم.
مدتی بعد سخن را به همکاریش با دکتر بختیار و دکتر امینی و دیگر چهره های متشخص اپوزیسیون کشاندم. از دکتر بختیار با احترام بسیار یاد کرد، دکتر امینی را مؤمن به مشروطه پادشاهی دانست هم چون دکتر بختیار و سپس گفت مگر دکتر مصدق ملی کننده نفت جز این بود؟ ناگهان سکوتی سنگین بر سالن مسلط شد و من با بی پروائی بیشتری گفتم: اما سلطنت طلبان افراطی مواضع شما را قبول ندارند! شاهزاده بی پرواتر از من گفت مؤمنان به پادشاهی مشروطه جز این نمی اندیشند
بعضی مرا قطعه ای شیرینی می پندارند.
گفتم مگسانند گرد شیرینی! با نیم لبخندی پاسخم را داد … بعد سخن به نقش خارجی ها رسید و قصه هویزر و اعلامیه بی طرفی ارتش. شاهزاده که عملا در مقام یک خلبان خود را نظامی میدانست با افسردگی گفت؛ چه افسران عزیزی به سبب همین کار، جان باختند و در خون نشستند.

دو سال بعد در واشنگتن به منزل شاهزاده رفتم. پخته تر از پیش در خانه ای ساده زندگی میکرد و محافظانش دو ایرانی بودند از عشایر، چهره های سوخته، بلند قامت و استوار. یکیشان از نظامیان قدیمی بود و آن یکی سلحشوری جوانتر. کمی در باغچه خانه راه رفتیم و گپ زدیم و در خانه باز هم از آرزوها گفتیم و امیدها. از آن پس هربار ایشان به لندن میآمد و هربار که من به واشنگتن میرفتم، حتما دیداری داشتیم.

گفتگوی من با شاهزاده در روزنامه لبنانی «الحیاه» سروصدای زیادی در لبنان به پا کرد، حزب الله را به غضب آورد و دبیر کل منصوب سیدعلی آقا، تهدیدهائی کرد که هنوز هم ادامه دارد. گفتگوی دیگر ما در «الشرق الدوسط» نیز انعکاس وسیعی داشت. شاهزاده روابط ما و کشورهای عربی در دوران سلطنت پدر را با روابط آن روز مقایسه کرد و پیش بینی کرد که رژیم با اوهام خطرناکش در جستجوی صلح و دوستی نیست بلکه، هدفش صدور انقلاب نکبت بار به این سرزمینهاست.
عبدالرحمن الراشد سردبیر وقت روزنامه و چهره برجسته وسائل ارتباط جمعی در جهان عرب چنان از این گفتگو راضی بود که ترتیبی داد در تلویزیون «العربیه» بازخوانی شود بعد هم «العربیه» گفتگوئی با شاهزاده داشت.

یکبار در واشنگتن با جمشید چالنگی عزیزم در غروب مریلند گپ و گفتی جانانه داشتیم و بار دیگر با حضور دکتر نوری علا و دوستانی چند بر بال نسیم با چشم انداز رودی و نغمه های سرودی از آرزوها گفتیم . همیشه اورا صادق دیدم و سرشار از آمادگی برای به سال رساندن زورق به گل نشسته میهن.
بدفعات از خودم پرسیده ام ما از رضا پهلوی چه طلبی داریم و چه از او میخواهیم که حتی به اندازه تک تک ما جوانی نکرده، در سنین جوانی طعم تلخ آوارگی و بی پدری و بی وطنی را چشیده است. این دوستان چپ که حالا بشکن و بالا انداز راه انداخته اند، آیا یک صدم او در رنج و تعب و ترس و درد بوده اند؟
پدر با تاج و تختش، لیلا با همه دلنشینی و شیرین زبانیش و علیرضا که او را به یاد تصویرهای پدر بزرگ میانداخت، تنهایش گذاشتند. یکی از اقوام نزدیکش که در بین خانواده اش زندگی کرده بود همه هستی اش را غارت کرد و بدتر از آن با رژیم جهل و جور و فساد، به معامله اش گذاشت.

هر تشکلی را که بر شانه گرفت، با ناجوانمردی همراهان بر سرش فرو افتاد. افسانه ها برایش ساختند و رژیم هر از گاه بوزینه هائی را راهی فرنگستان کرد تا علیه او افسانه بسازند و خانواده عزیزش را مورد بی حرمتی قرار دهند.
اخیرا نیز شازده های قجر را راه انداخته اند که اگر قرار است پادشاهی برگردد ما هم هستیم و یادشان رفته که دولت فخیمه بعد از شهریور ۲۰ آقازاده ممدحسن میرزا را علم کرده بود که به جای پهلوی دوم تاج برسرنهد تا لابد ۱۷ شهر دیگر را تقدیم روسها کند. در بسیاری از نشستها که با حضورش برگزار شده؛ نهایت صبر و صمیمیت و درویشی را در او دیده ام. گاه در برابر حریفائی که هنوز دل به دریا نزده، پر پرواز هم درآورده اند. نیشش زدند و هیچ نگفت غمش ندیدند و او شادشان کرد و من بسیار بار بی اختیار گفتم ماشاءالله عجب تحملی دارید.

روزی که هزاران ایرانی در برابر مسجد گوهر شاد، آنجا که جدش پوزه آخوندها و مرتجعین را در مسأله کشف حجاب، لباس متحد الشکل و نظام وظیفه اجباری به خاک مالیده بود، به شاهزاده زنگ زدم . حال غریبی داشت انگار میشد نم اشکش را حس کرد. باهمه تجربه های خوب و مثبتی که در تعامل با مردم داشت شاید هنوز باور نمیکرد هموطنانش فریاد زنند رضا شاه روحت شاد …
گمان میکنم از همان زمان رضا پهلوی با نگاه دیگری به خود نگریست. چهل سال بعد از فرش پادشاهی را از زیر پایش کشیدن و نود و اندی سال بعد از به تخت نشستن پدر بزرگش، فرزندان و نوادگان مردمی که فریاد میزدند تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود؛ در مشهد وسپس در تهران و … آواز میدهند رضاشاه روحت شاد. برای شاهزاده این یک پیام دور از انتظار بود.
من روزی را که خلخالی جلاد سید روح الله کشمیری به ویرانگری مزار جدش، بلدوزر و بیل بدستانش را بسیج کرده بود به یاد دارم. همانروز خلخالی و اختری حسینیه دراویش گنابادی را در امامزاده حمزه ویران کردند. مزار پدرم آنجا بود فریاد میزدم و ناسزا میگفتم، یکی از مشایخ گنابادی آنجا بود آرامم کرد و گفت عکس برداشته ایم و بعد از باز سازی مقبرها را از نو میسازیم.

در گیرودار تظاهرات دیماه، تیغ کلنگی تابوتی را باز میابد. خودش است رضاشاه، نواده اش بخت آن می یابد چهره نیای در خاک خفته را که سالها پیش از تولد او به خاک سپرده شده بود باز بیند. سرنوشت بازیهای غریبی دارد.
حالا شاهزاده ای که از همه تاج و تخت از دست دادگان، از کنستانتین یونانی گرفته تا لگا روگوی آلبان، فاروق مصری و فیصل عراقی از مواهب سلطنت و ولایتعهدی کمتر بهره برده است، یکباره هموطنانش را شگفتی زده میکند.
او میتوانست تا پایان عمر شاهزاده رضا ولیعهد پیشین ایران باقی بماند. زندگی آرامی داشته باشد هر از گاهی به مناسبتی پیامی بدهد. صاحب سه داماد و نوه بشود مثل اغلب ما زندگی کند بی دغدغه خیال، بی واهمه از توطئه های رژیم جهل و جور و فساد. میتوانست کتاب خاطرات بنویسد، سخنرانی های سیاسی و فرهنگی بکند و بابتش کلی درآمد به دست بیاورد و خیالش آسوده باشد که پس از او فرزندان و نوادگانش نیازمند ارباب بی مروت دنیا، نخواهند بود. با اینهمه دلش آنجا بود که برای خاک و آب و خلیج همیشه فارس و بابلسر و سرپل تجریش و کباب و بلالش لک زده است …
گپ خودمانی شاهزاده با جمعی از یاران و همدلانش در آستانه نوروز به گمان من مهمترین پیام او در ۴۲ سال گذشته بوده است. او رسما اعلام میکند هموطنانم من شاه نیستم اما میراثی سنگین بر شانه دارم. چون به گزینه مردم باورمندم پس ضمن ادامه راه مبارزه، اگر بخت یارم شد و پس از آزادی میهن، مردم مینهم مرا برای انجام خدمتی برگزیدند، کمر همت میبندم و در خدمتشان خواهم بود. واژه “ایران بان” را؛ برمیگزیند. که در دل و جان می غلطد. در فردائی نه چندان دور به علت تشخصی که اودر بین اقشار مختلف جامعه یافته است انتخابش به ایران بانی؛ از همه گزینه ها محتمل تر است. حال فرض کنیم دو دوره چهار یا پنج ساله، او ایران بان شود، و بخشی از آرزوهای دیر و دورش را تحقق بخشد. آیا این چشم انداز برای ایرانیان آزادی خواه دلپذیرتر از به قدرت رسیدن قلتش الدیوانی نیست که با عنوان رهبر جمهوری دمکراتیک خلقهای ایران و یا، رئیس شورایعالی خلقهای ایران قدرت را به دست گیرد و چون کوتوله خپل کره ای دمار از روزگار ملت درآورد؟

به شاهزاده سالها پیش گفتم اگر گزینه ملت رژیم جمهوری مردمسالار سکولار بود، دو دوره به شما رأی میدهم و اگر مشروطه پادشاهی طرفداران بیشتری داشت، همراه مردم خواهم بود. شاهزاده حالا کار من را آسان تر کرده است. با صمیمیت از فعالان (و مدعیان رهبری) اپوزیسیون میخواهم صادقانه کلاه خود را قاضی کنند و به خود پاسخ دهند آیا، اگر در جایگاه رضا پهلوی بودند جمهوری را بر سلطنت ترجیح میدادند؟
رضاشاه جمهوری خواه بود؛ آخوندها سلطانش کردند، رضا پهلوی شاهزاده بود و هست، منش دمکراتش او را به جمهوری خواهی رساند.

لندن ۲۵ مارس ۲۰۲۱

سومین عیدی کانون فرهنگی چوک تقدیم به شما

مجموعه داستان «آواز گوسفندها»
رمان «چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟»
از پیوست دانلود کنید و به دوستان نیز هدیه کنید
مهدی رضایی متولد ۳۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۲ در تهران است. به‌طور جدی از سال ۱۳۸۰ فعالیت خود در حوزه ادبیات داستانی را آغاز کرد. آثار داستانی وی انتقادی- اجتماعی است و رگه‌های طنز تلخ اجتماعی از شاخصه‌های سبک نگارشی اوست. تابه حال آثارش به زبان های انگلیسی، روسی، کردی و سوئدی و ارمنی ترجمه شده است.

www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی نوجوان
صدوبیست‌و‌هفتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک تقدیم به شما- اسفندماه سال ۹۹
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی نوجوان
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۵ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بی‌نظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
م

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، شهناز عرش‌اکمل، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، سیدعلی موسوی ویری، آنی هوسپیان، مرتضی فضلی، زهرا فرازاندام، مهدی هزاره، سوری رحیمی، رؤیا مولاخواه

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم سمیرا گیلانی، امیر بنی‌نازی، محمد عابدی، مریم نفیسی‌راد، مژگان حقیقی

تحریریه بخش سینما و تئاتر

داود احمدی بلوطکی، میلاد پرنیانی، فرنوش رضایی درجی، راضیه مقدم، صحرا کلانتری

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی

http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html

جایگاه ایران ۱۴۰۰ در صورت ادامه نظام پادشاهی/ دکتر منوچهر فرحبخش

نمیدانم ورود به سال جدید را که همزمان شده است با شروع سده ۱۴۰۰ خورشیدی٬ بایستی به فال نیک گرفت و با این امید دلخوش کننده وارد سال جدید و قرن چهاردهم شد که زمان پایان مرارتها و عذابهای جسمی روانی چهل ساله حکومت اسلامی بر ملت ایران فرا رسیده است و انسان ایرانی قدرت و همبستگی لازم را پیدا کرده و توانا شده است که بتواند خطای نابخشودنی و تاریخی خود را جبران کرده٬ پس از تحمل ۴۲ سال زجر و مصیبت ٬ با کشیدن خط بطلان بر عجیب ترین انقلاب تاریخ آن را به زباله دان تاریخ اندازد. خرابی این بختک منحوس چنان شدید بوده است که نه تنها جامعه را مانند وقوع یک زلزله ده ریشتری بهم ریخته ٬ بلکه هر بار که به گذشته مراجعه می شود سایه شوم این هیولا دوباره ظاهر می گردد و انکاری خیال ندارد حتی سایه خود را از سر این ملت بردارد.
به هرحال باز بهمن ماه دیگری فرا رسید و با همه خاطرات خوب بدش سپری شد و برای چهل و سومین بار کابوس شوم و زجرآور انقلاب۲۲ بهمن ۱۳۵۷٬ روز سرنگونی نظام با عظمت پادشاهی سه هزار ساله را در اذهان عمومی زنده کرد. نظام پادشاهی ایران با وجود همه افت و خیزها٬ شکست و پیروزیها ٬ کوچک و بزرگ شدن ها٬ و ویژگی های خوب و بد پادشاهان آن در طول این سده ها٬ معهذا یک نتیجه بزرگ و جاودانی داشته است و آن حفظ و حراست از خطه ایران زمین و جلوگیری از ذوب شدن در جهان اسلام بوده است. در فضای دین محور آن روزگاران در منطقه ٬ ذوب شدن ایران در شعله های آتش سر به فلک کشیده اسلام ناب محمدی و محو شدن ملیت ایرانی می توانست هم مانند سایر کشورها و قبیله های منطقه اتفاق افتد که خوشبختانه چنین نشد و ایرانیان اصیل با قد برافراشتن در مقابل متجاوزین عرب و دفاع از میهن خود کاری کردند کارستان و لقمه ای نشدند که به آسانی از گلوی اعراب مسلمان پایین رود و ملت ایران تبدیل به امت اسلامی گردد.

ولی متاسفانه کاری که ؛ اسلام ناب محمدی ؛ در ۱۳۰۰ سال پیش و در اوج قدرت نمایی خود نتوانسته بود به انجام رساند و فرهنگ و ملیت ایرانی را به ٬ امت اسلامی تبدیل نماید ٬ در قرن بیست و یکم میلادی در ناف شهر ۱۵ میلیونی تهران با مردمانی نه چندان دین مدار تحقق پیدا کرد. برای انجام این منظور معمم شیاد و جویای نامی بنام روح الله خمینی توسط دست اندرکاران مناسب تشخیص داده شد و با راه اندازی جماعتی به ظاهر شیعه پرست در حمایت از او و کمک چند سازمان اطلاعاتی خارجی انقلابی به دقت مهندسی شده تدارک دیده شد و در بهمن ماه ۱۳۵۷ به اجرا گذارده شد . شوربختانه در زمانی کوتاه انقلابی هدفمند و با استفاده از امکانات ٬ نفوذ کلام و قدرت تبلیغاتی روح الله خمینی و حزب الله آدم کش و اختلاس گر او به ثمر رسید و خمینی فاتح انقلاب بر کشور مسلط شده و مانند دشمنی غدار کاری را که محمد موفق به انجام آن نشده بود را تحقق بخشید.
خمینی با راه اندازی جنگ با عراق به تشکیل لشگری بی رحم متشکل از اراذل و اوباش عاشق زر و زور در قالب سپاه پاسداران ٬ بسیج مستضعفان و سربازان گمنام امام زمان ٬ تحت عنوان دفاع از انقلاب اسلامی توانست عنان و اختیار دومین کشور ثروتمند جهان را در دست گیرند و متلاشی کردن ملیت ایرانی را از دو طریق : یکی تخریب و حذف تاریخ ٬ فرهنگ و ملیت ایرانی به کمک وارد کردن پدیده جدیدی بنام ٬ ولایت مطلقه فقیه در مقابل شاهنشاهی ایران و رواج دادن فقه و زبان قرآنی و اصطلاحات مبتذل عربی در جامعه ٬ دیگری تخریب ساختارهای اقتصادی ریشه گرفته از بطن جامعه از طریق تصاحب منابع سازنده ثروت٬ اعم از زیرزمینی و روی زمینی و فضایی و انسانی و تبدیل آن به ثروت امت اسلامی و قرار دادن آن زیر نظر ولی فقیه.

مردم ایران در حالی چهار دهه انقلاب منحوس و نکبت بار اسلامی را پشت سر گذارده اند که علاوه بر تحمل وحشی گری های حکومتگران در مدیریت کشور و تاراج ثروت ملی ٬ قتل و زندان مخالفین و غیر خودیها٬ می بایستی با سه بلای خانمانسوز دیگر ٬ یعنی تحریم اقتصادی آمریکا ٬ تاراج بیت المال و گرانی روزمره نیز دست و پنجه نرم می کرد. تا آنجا که تداوم آن کار را به امروز کشانده و کشور را در آستانه انقلاب گرسنگان قرار داده است. این در حالی است که عامل خطرناک دیگری بنام ویروس کرونا نیز به جمع گزندگان ملت پیوسته و سونامی مرگ تکمیل شده است. لذا جامعه هر روز نه تنها نظاره گر اعدام و زندان و شکنجه روحی و جسمی جوانان خود بدست دژخیمان حکومتی است٬ بلکه ناچار دم فرو بسته به این امید که بتواند روزی دودمان این شجره خبیثه را بر باد دهد.

ولی در این میان آیا اندیشمندان جامعه ما که سالها است در انتقاد از وضع موجود پیشقدم بوده اند و برای رسیدن به مدینه فاضله مورد نظر خود و بسط عدالت اجتماعی در تکاپو هستند و اکثرا هم به علت حضورشان در انقلاب اسلامی و نقش داشتن در پیروزی آن دچار عذاب وجدان شده اند ٬ هرگز راه حل دیگری به نظرشان نرسید تا جنبش مردمی وارد پروسه انقلاب نشود و مسیر پیشرفت و توسعه که پس از افت و خیز های پرهزینه تازه راه خود را پیدا کرده بود تغییر جهت ندهد ٬ که در آن صورت ایران در میان جوامع چه جایگاه والایی میداشت . برای شناخت از قدرت تخریبی سونامی انقلاب اسلامی که نظیرش در انقلابات جهانی به ندرت دیده شده است ٬ کافی است به چند مورد که تخریب ساختارهای اقتصادی را هدف قرار داد اشاره شود تا ابعاد ندانم کاری و در واقع خیانت غیر قابل بخشش قشر روشنفکر که جامعه را کورکورانه هدایت می کردند و مردم هم چشم بسته از آنها تبعیت می نمودند بهتر آشکار شود.

در روز ۲۳ بهمن که کشور عملا به دولت مهندس بازرگان تحویل داده شد ایران دو برنامه سوم و چهارم توسعه خود را ( ۱۳۴۱ – ۵۱) با موفقیت پشت سر گذارده ٬ رشد اقتصادی ۱۱ درصد و رشد صنعتی ۱۴ درصد را تجربه می کرد که ناگهان دچار آفت انقلاب شد. طبعا در ایجاد این تحول نفت نقش اساسی داشت . در اوایل دهه ۱۳۵۰ بهای نفت تحت تاثیر نوسانات بین المللی ٬ به گونه ای غیر مترقبه افزایش یافت و سبب گردید تا اقتصاد ایران نیز تحت تاثیر این جهش دچار بحران و عدم تعادل گردد. ولی دوراندیشی و پیش بینی های واقع بینانه شاه همواره عاملی بود تا بحرانها به مرحله تخریب نرسند.
در این رابطه با اجرای برنامه اصلاحات ارضی و رهایی جامعه از نظام ارباب رعیتی و بدنبال آن به اجرا گذاردن اصول ۱۹ گانه انقلاب شاه و ملت زمینه برای تثبیت پایه های یک تحول اقتصادی جامع فراهم شده بود که به اجرا گذارده شد تا روند پیشرفت و توسعه در چارچوب این اصول تحقق یابد. این پایه های اقتصادی مورد نظر عبارت بودند از :

– حوزه گردشگری و توریستی و محیط زیست
– کشت و صنعت دشت قزوین
– ساخت مجتمع های پتروشیمی و توقف صدور مواد اولیه
– گسترش صنعت نفت و فرآورده های پالایشگاهی
– گسترش صنعت گاز و برنامه ریزی برای انتقال آن به اروپا
– صنعت خود رو سازی و مشتقات آن
– ایجاد مجتمع های جدید فولاد و زیر مجموعه های آن
– مجتمع کشت و صنعت دشت مغان در استان گلستان
– مجتمع نیشکر هفت تپه در خوزستان
– مجتمع کشت و صنعت جیرفت در استان کرمان

در اینجا شاید لازم می بود طرز تفکر و آرمان های محمد رضا شاه که در چندین جلد کتاب وی منعکس گردیده و در اختیار همگان قرار داشت توسط آن اکثریت خاموش تازه مخالف شده مطالعه می گردید تا در سرعت تصمیم گیری و همصدایی با نیروهای چپ دشمن پادشاه عجله به خرج نمی دادند که امروز دچار عذاب وجدان گردند. همین عدم شناخت جامعه از طرز فکر پادشاه خود بود که به مخالفین چپ گرا میدان داد تا زایش انقلاب اسلامی و رویش انسان روان پریشی مانند خمینی از درون این زایش نامیمون را به عنوان امری مبارک بپذیرند. محمد رضا شاه یک شخصیت به تمام معنا اقتصاد محور به شمار می رفت و سیاست از نگاه او تنها وسیله ای در جهت رسیدن به اهداف اقتصادی معنا پیدا می کرد. از اینرو در تماسهایش با سران کشورها و شخصیت های بین المللی ٬ مراکز تجاری و غیره پایان مذاکرات همواره به یک تفاهم نامه اقتصادی منتهی می شد.
منطق دیگر شاه بر این اصل استوار بود که گسترش فعالیت در جامعه درحال توسعه٬ از تولید در بخش صنعتی گرفته تا کشاورزی ٬ خدماتی و گردشگری و غیره به لحاظ کمی و کیفی به حوزه فعالیت بخش خصوصی مربوط می شود که به گسترش رقابت نیاز دارد. در حالی که در یک چنین جامعه ای هم و غم دولت بایستی بر اجرای پروژه های سرمایه بر و تکنولوژی محور متمرکز باشد. مضافا به اینکه این پایه های اقتصادی در اثر سالها مطالعه و بررسی توسط کارشناسان داخلی و خارجی آگاهانه انتخاب شده است.
به عنوان مثال در برنامه پنجم توسعه ٬ دو پروژه شهرسازی یکی بنام ؛ طرح نمک آبرود ؛ منطقه ای واقع در ۱۲ کیلومتری شهرستان چالوس در استان مازندران که مقدمات برای ساخت یک شهر توریستی فوق مدرن با همه گونه امکانات تفریحی و رفاهی ٬ از جمله ایجاد انواع تله کابین هوایی که بتواند فاصله بین چالوس تا تهران را در کمتر از دو ساعت طی کند. همچنین مجلل ترین هتل ها٬ مال ها٬ رستورانها و مراکز تفریحی ساخته شود. بهترین سیستم هتل داری و انواع تفریحات گردشگری در حد فوق مدرن ایجاد گردد.
دیگری تبدیل کردن جزیره کیش به یک مرکز بانکداری – تجاری – تفریحی محاسبات دولت ایران درست بود و این دو مرکز توریستی می توانست در زمانی کوتاه به خانه دوم اعراب ثروتمند منطقه تبدیل گردد.

در مورد جزیره کیش برنامه توسعه بسیار گسترده تر در نظر گرفته شده بود. گفته می شود شاه در حین عبور از آسمان کیش به اسدالله علم وزیر دربار که از همراهان شاه بود میگوید: باید فکری به حال این جزیره زیبا به شود. مدتی بعد علم محمود منصف خواهر زاده خود را به شاه معرفی می کند و میگوید که وی کلید حل معمای جزیره کیش است و برای توسعه کیش برنامه های جاه طلبانه مفصلی را تهیه دیده که در صورت اجرا چهره جزیره را عوض خواهد کرد. در ۱۳۵۰ منصف با اختیارات تام وارد کیش میشود و کار را شروع می نماید. همه کاره جزیره می شود. چهار سال بعد بخش اول توسعه کیش مورد بهره برداری قرار می گیرد و در اجرای سایر پروژه ها از جمله ایجاد هتل های فوق مدرن ٬ انواع کازینوها و مراکز تفریحی و تجاری و اداری پایه های اولیه گذارده می شود. تصور کنید اگر انقلاب اسلامی رخ نمی داد و برنامه های پیشرفت و توسعه همچنان ادامه می یافت گل سرسبد منطقه به شمار می رفت. هر یک از موارد دهگانه فوق منبع درآمد لایزالی بعضا ابدی نصیب ملت ایران می کرد و اینکه ایران به عنوان دومین کشور ثروتمند جهان پس از آمریکا معرفی می شد یک واقعیت بود. تا آنجا که درآمد نفت صرف تامین بودجه امور رفاهی و آموزشی معنا پیدا می کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی جامعه به تدریج با سیستم درآمدی و هزینه ای جدیدی آشنا شد که پای ساز مان جدیدی بنام بیت رهبری را بدرون خزانه بانک مرکزی و بودجه دولت باز می کرد. همچنین سرمایه گذاری های عجیب و غریب جدیدی از قبیل شرکتهای خصولتی ٬ شرکتهای تعاونی با نامهای مختلف ٬ صندوقهای قرض الحسنه و بانک های مختلف مواجه شد که اکثرا با استفاده از انواع رانتهای حکومتی و بسیاری امتیازات دولتی دیگر ٬ از جمله پرداخت سهم الشرکه از محل سود و یا دارایی های شرکت را میسر می ساخت. واگذاری هزاران واحد تجاری متعلق به سرمایه داران فراری به٬ موسسات حکومتی زیر نظر بیت رهبری این شرکتها را چنان فربه کرد که هرکدام پس از مدتی خود به شرکتهای مقتدر و پولساز حکومتی تبدیل می شدند و در نتیجه بساط اختلاس ٬ رشوه خواری ٬ دلال محوری و آقازاده بازی گسترده تر می شد. اگر بر این پولهای باد آورده درآمد نجومی حاصل از صدور نفت را هم که با حکم حکومتی٬ خود زیر نظر گرفته اضافه کنیم در آن صورت ابعاد این قدرت مالی بهتر شناخته می شود. یک مورد مشخص در این رابطه درآمد نفت در دوره هشت ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد می باشد که صحبت از ۸۰۰ میلیارد دلار می شود که معلوم نشد چه بر سر این رقم نجومی آمد که یک دلار آن هم نصیب استانهای گرفتار در فقر کشور نشد.
٬ داشتن سرمایه گذاری های حکومتی نه تنها این درآمدهای عظیم سوخت شد و از بین رفت ٬ بلکه به جای آن هزینه ها و خسارات چند صد میلیارد دلاری را بر جای گذاشته و به جامعه تحمیل کرده که نسل اندر نسل بایستی اسیر پرداخت این بدهیهای هنگفت باشد. در این رابطه اولین مورد آن هزاران میلیارد دلار خسارات ناشی از انقلاب اسلامی بود٬ مانند خروج سرمایه های ملی که پس از سالها زحمت و کوشش سرمایه داران داخلی و کارآفرینان در بانکهای کشور پس انداز شده بود که اکنون در بانکهای خارج جا خوش کرده اند. فرار مغزها که سرمایه ملی محسوب می شدند و سونامی فرار بیش از پنج میلیون نفر نیروی کار از خانه و کاشانه خویش است. خسارت عظیم دیگر خرابیهای مالی و جانی غیر قابل سنجش ناشی از جنگ بی حاصل با عراق بود. خمینی برای تشکیل امت اسلامی در قلمرو کشورهای مسلمان و صدام حسین به دنبال زنده کردن ناسیونالیسم عرب جنگ بی حاصلی را بین دو ملت به راه انداختند که انتهای آن جز صدها هزار نفر قربانی جنگی و صدها میلیارد دلار خسارات مالی و نسل ها دربدری و بیکاری چیز دیگری به ارمغان نیاورده است . به گفته هاشمی رفسنجانی جنگی که بیش از یک تریلیون دلار برای هر طرف دعوا آب خورده است.. یک شگرد بسیار غیر معمول اختلاس که احتمالا می تواند فقط در حکومت اسلامی ایران تجربه شده باشد ٬ اختلاس یا به عبارتی دود شدن بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار درآمد حاصل از صدور نفت در طی چهار دهه از دستگاه حکومتی است که ظاهرا خرج هزینه های برون مرزی و تبلیغات اسلامی شده است و ظاهرا اثری هم از خود برجای نگذاشته است . اگر چنین باشد که هست بخش اعظم آن سهم کردستان و بلوچستان بوده است که نوش جان اعراب دست بوس کن مانند حسن نصرالله شده است . هزینه میلیارد دلاری دیگر ریخت و پاشهای بی حساب و کتاب در جهت دسترسی به انرژی هسته ای است. پس از خاتمه جنگ با عراق خامنه ای به جای اینکه انبوه خسارات جانی و مالی برجای مانده برایش درس عبرت شده باشد و صلح و دوستی را شعار روز دولت خود قرار دهد٬ برعکس لقمه ای بسیار بزرگتر از دهان خود برداشت و با هزینه ای سرسام آور دسترسی مخفیانه به ساخت بمب اتم را پی گرفت. ارقام واقعی این اقدام دور از عقل و منطق هرگز برملا نشد و در آینده هم نخواهد شد. ولی قدر مسلم اینکه رقم آن چنان نجومی خواهد بود که بهتر است شنیده نشود.
ولی در راس تمام هزینه های نجومی هزینه میلیارد دلاری خسارات ناشی از تحریمهای اقتصادی آمریکا است و بالاخره اختلاسهای نجومی سردمداران است که نه تنها نقدینگی ٬ که زیر و روی مملکت را به تاراج برده اند.

هزینه های برباد رفته

در طول ۴۲ سال گذشته این تنها درآمدهای نجومی رژیم حاصل از اختلاسها و حیف و میل ها نبوده است که کل رژیم را به کجراهه و اختلاس کشانده ٬ بلکه پول بادآورده و بی حساب و کتاب نفت را بایستی انگیزه اصلی دانست.
هزینه جنگ ایران و عراق بنا به گفته هاشمی رفسنجانی رقمی حدود یک تریلیون دلار
هزینه سرشاخ شدن با آمریکا در چهار دهه گذشته و تحمل تحریم های اقتصادی حدود یک تریلیون دلار
هزینه دسترسی به انرژی هسته ای و ساخت بمب اتم حدود یکصد میلیارد دلار
هزینه جنگهای نیابتی٬ از جمله جنگ در سوریه حدود یکصد میلیارد دلار
هزینه های تبلیغاتی رژیم از جمله صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران حدود یکصد میلیارد دلار

فرض را بر آن می گذاریم که انقلاب اسلامی رخ نمی داد و سونامی خروج سرمایه ٬ فرار مغزها و کارآفرینان از کشور پیش نمی آمد و در نتیجه هزینه عظیم تخریب اقتصادی حاصل از انقلاب نیز وجود خارجی پیدا نمی کرد. طبیعتا در چنین حالتی جنگ با عراق هم پیش نمی آمد تا بنا بر گفته هاشمی رفسنجانی یک تریلیون دلار خرج این جنگ بی حاصل نمی شد. به عبارت دیگر سرنوشت ملک و ملت بدست یک مشت آخوند و دلال و مداح ٬ بچه دلال و پادوهای جویای نام میدانهای تره بار یک شبه سرهنگ شده مانند محسن رضایی ها و رفیق دوستها نمی افتاد.

در دهه ۱۳۵۰ دوات شاهنشاهی ایران برای اولین بار در تاریخ اتصال حلقه های زنجیر توسعه در همه زمینه ها را به یکدیگر تجربه می کرد و خوشبختانه آثار پیشرفت جمعی هم مشاهده میشد . در این رابطه کافی است به چند مورد زیر توجه شود :
تحول در بخش کشاورزی
گسترش صنعت پتروشیمی با ورود به بازار جهانی
گسترش صنعت فولاد و افزایش استخراج سنگ آهن از معادن
گسترش صنعت نفت و گاز و عبور از فضای خام فروشی
گسترش صنعت خودرو سازی

امروز ما در مقابل خود با دو ایران ۱۴۰۰ مواجه هستیم ٬ ایران ۱۴۰۰ شاهنشاهی و ایران ساخته و پرداخته حکومت اسلامی قضاوت با خواننده است.

بهارانه‌ها/احد قربانی دهناری

شادیانه‌های چکامه‌سرایان به مردم و پرچم مبارزه‌ی آنها در برابر قشریون و خودکامگان (شعرها و ترانه های سرزمین نوروز)

کشور من سرزمین شگفت‌انگیزی است. صدها مبارزه در صدها جبهه در جریان است. یکی از این جبهه‌ها، مبارزه برای بیان احساسات به ویژه احساس شادی و نشاط است. یک جریان عبوس و غم‌طلب می‌خواهد ترانه، شعر، شادی و نشاط را از لب‌ها و دل‌ها بزداید و اندوه و نوحه و مصیبت را جایگزین آنها کند. یک جریانِ در آشکارا عبوس و تارک‌دنیا ولی در پنهان دنیادوست و زرکیش، می خواهد مهرگان، سده، یلدا، چهارشنبه‌سوری و نوروز را از سالنامه‌ها پاک کند و ایام عزاداری محرم، صفر، موسویه، زینبیه، حسنیه و فاطمیه را جایگزین آنها کند.
اما، شاعران که محمد در آیه‌ی «وَالشُّعَرَاءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» [و شاعران را گمراهان پیروى مى‏کنند. سوره الشعراء، آیه ۲۲۴] و روایت «لأن یمتلئ جوف أحدکم قیحا خیر له من أن یمتلئ شعرا.» [اگر درون انسان پر از چرک باشد بهتر از آن است که از شعر پر باشد.] دشمنی آشتی‌ناپذیر خود را با آنها نشان داد، همواره به پیشواز بهار رفتند و شکست زمستان سرد و سیاه و آمدن بهار روشن و شادی‌بخش را جشن گرفتند و به مردم بهارانه و یا بهاریه پیشکش کردند.
بهار در بهارانه‌ها شاعران ما، به معنی نوزایی است و معنی نمادینی ژرف دارد که از تجدید حیات و نوسازی فردی تا اجتماعی را در بر می گیرد.
در بهارانه‌ها، سرایندگان با ستایش از خوبرویی‌های ‌بهار زیبا، رنگین‌، نوشکفته، نوساز، دگرگونساز و زندگی‌بخش، اشتیاق و چشم‌انتظاری خویش را برای رسیدن به یار و همدم و بهتر شدن انسان و جامعه را زمزمه می کنند. آرمان نابودی کهنه، رکود و سکون را و شوق زایش دوباره‌ی جنبش و حرکت را آواز می کنند.
سه عرصه زایش، دگرگونی و نوسازی در بهارانه‌ها برجسته است.
دگرگونی طبیعت
دگرگونی فردی
دگرگونی اجتماعی
دگرگونی طبیعت
در برخی ار بهارانه‌ها، شاعران چنان نقاشی‌های زیبا و دل‌انگیزی از طبیعت ترسیم کرده‌اند، و چنان شکفتن گل‌ها و آواز پرندگان تصویر کرده‌اند که جان از شنیدن و چشم و دل از دیدن آنها سیر نمی شود.
دگرگونی فردی
برخی بهارانه‌ها علاوه بر وصف نوروز و جشن فروردین و توصیف زیبائی‌های طبیعت، انسان را به نشاط، شادمانی و خودسازی تشویق می‌کند. حافظ در بهارانه زیر، ما را به خوشدلی تشویق می کند:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بختِ بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
مولوی از ما می خواهد همگام با دگرگونی بهار، ما نیز تحول درونی و روحی پیدا کنیم و روادار و مهربان شویم.
در بهاران کی شود سرسبز سنگ؟
خاک شو تا گُل برآیی رنگ رنگ
سال‌ها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
دگرگونی اجتماعی
برخی از بهارانه‌ها، تنها آثار هنری زیبا و بیان احساسات و شادی و نشاط نیستند، بلکه بیان زندگی مردم، دردها، رنجها، آرزو و آرمان‌های آنها نیز هستند.

من در در یک کتاب که آدرس آن در زیر می‌آید، قدم به این گلستان پر طراوت بیکران ‌گذاشتم و در گلزار سراسر سرزمین نوروز، ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان گشت و گذاری کردم. این کتاب رهاورد این گشت و گذار و عیدی من است برای شما.
احد قربانی دهناری
گوتنبرگ
اسفند ۱۳۹۹
آدرس کتاب بهارانه‌ها
https://t.me/AhadGhorbaniDehnari/1529

پایان ولی فقیه ، لوله آب یا طناب دار ؟/علیرضا نوری زاده


قناعت وار به قول ألف بامداد تکیده بود . با عینکی که شیشه ای ضخیم تراز ته بطری آب وکیل أباد داشت . کرکها در صورتش روئیده بود و یک شلوار کازرونی داشت و پیراهنی که روی شلوار میافتاد . اگر میهمانان پدرش از ارباب عمائم بودند مثل سید محمد برادر بزرکتر و تنومندش لباده ای برتن داشت که خانم (مادرش ) از لباده مندرس پدر درآورده بود .
با درگذشت پدربزرگم مرحوم سید تقی نوری زاده سردفتر دفتر اسناد رسمی ۳ مشهد درکوچه عدلیه ، ما به مشهد رفتیم و پدر که در تهران در پایان دانشگاه ، دفتریار مرحوم وحدت بود ، با حکم فوری سردفتری با توجه به سوابق کارش از جمله در محضر پدربزرگ (که أستاد عزیزم دکتر احمد مهدوی دامغانی نیز مدتها دفتریارش بود ) محضر پدر را زیر نگین گرفت . دفتر ۳ مشهد باتوجه به روابط پدربزرگم با سرشناسان مشهد جایگاه و اعتباری فراتر از دیگر محاضر داشت . هرروز کسانی از این بزرگان میهمانان عزیز پدربزرگ بودند و پس از درگزشت پدر بزرگ ، با وجود اختلاف سن ، یاران و همرهان پدر شدند کسانی چون دکتر شیخ حسن خان عاملی ، دکتر سالاری ، دکتر حجازی ، دکتر حشمت ، دکتر مظفری ، شازده قهرمان ، محمدتقی شریعتی (پدر علی شریعتی که البته بیشتر به علت نزدیکی سن و ارتباطش با مرحوم شیخ محمود حلبی و اینکه دفتر یارهم بود دوستی ریشه دار تری داشت ) . ، از دولتی ها استانداران و نیابت تولیت ها ، مدیران بانک رهنی که اسنادش به محضر ۳ میآمد و بعد از رحلت پدر بزرگ هم ادامه یافت ( شازده کیکاوسی و نصر که بعدها پسرش در تهران هملاسی من شد) مرحوم امیرتیمور کلالی ، مرحوم محمودخان قوام صدری ( که در کابینه مرحوم هویدا وزیرمشاوربود و رژیم جهل و جور و فساد نتوانست حتی یک خط علیه این انسان شریف و آزاده راست و ریست کند )
آقایان مجدیان و اولیازاده دفتریار و منشی اصلی دفتر بودند و من پنج ساله را سرمشق الفبا میدادند و از همان زمان به کتابت با قلم دلبسته شدم .

روزهای جمعه به شیوه پدربزرگ ، پدرم به دیدار تنی چند از بزرگان مشهد میرفت .عنوان این دیدارها صله ارحام بود . بیت قمی ، بعد از درگذشت حاج آقا حسین که با استعفای رضاشاه کبیر از نجف به مشهد بازگشت و چراغ بیت را روشن کرد و پس از او مرحوم حاج آقا حسن طباطبائی قمی ملای اول مشهد صاحب بیت و مکتب و حوزه شد . روز جمعه نخست پدر به دیدار او میرفت و در پی اش ، به منزل عمه ام اقدس بانو که همسر زنده یاد علامه حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی فرزند عارف نامدار مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی که دوران احمد شاه و رضاه شاه و سالهای أغازین محمد رضاشاه را دیده بود ، میرفتیم و سپس سری به بیت مرحوم خالصی زاده میزدیم که سردفتر بود و محضرش توی خیابان خسروی نو و نزدیک محضر پدر قرار داشت . بعد سراغ سید جلال تهرانی میرفتیم (همانکه به شاه و بختیار و ملت خیانت کرد و در مقام رئیس شورای سلطنت به پاریس رفت و با خمینی بیعت کرد) و پس از رفتن او از مشهد ، به دیدار مرحوم علی معتمدی نایب التولیه آستان قدس میرفتیم .

گاهی خدمت آیت الله مهدوی دامغانی أبوی فاضل دکتر احمد مهدوی دامغانی میرسیدیم و از آنجا در سرازیری پائین خیابان به دیدارمرحوم میرزا میرفتیم . میرزا أخوند باریک اندام و نسبتا کوتاهی بود که به علت وصلت با خاندان میردامادی نوعی علقه سببی سیصد ساله با ماداشت . میر داماد و میربهاء و میرعلاء از سادات جبل عامل بودند که در عهد شاه طهماسب و شاه عباس به ایران دعوت شدند تا اصول و مبانی تشییع را به تازه شیعیان عهد صفوی بیاموزند . میرعلا جد بزرگ مابود . هنوز هم روستای میرآباد در اصفهان پایدار است و یادگار میر بزرگ که با همه کراماتش باور نداشت روزی در حکومت جائر و فاسد سید روح الله کشمیری و جانشینش ؛ یعنی پسر میرزا جواد، یکی از نوادگان (ندیده) فاضل و آزاده اورا در خیابان به وضع فجیعی بکشند (احمد میر علائی ) و نواده (ندیده) دیگرش یعنی این بنده در غربت تلخ تبعید با مادر عزیزتر از جانشاز راه سکایپ ، خداحافظی أبدی کند .

پنج سالم بود که پس از ۲۸ امرداد و غارت کفاشی ستاره و محضر خالصی زاده پدر ناچار به اختفاء شد یار دبیرستانی اش در مدرسه شاهرضا “حسن علی خان صارم کلالی” – آزاده ایران پرست رفیق و یارغار پدر ، دکتر مهدوی دامغانی ، داریوش فروهرو دکتر عاملی تهرانی – اورا پناه داد که سخت سرگشته بود و نگران سرنوشت دوستانش در تهران ومشهد و اینکه کی سراغش میآیند . عصر یک روز جمعه با درشکه از کلبه ی طرقبه ای استیجاری به شهر آمدیم نخست منزل عمه ام رفتیم اقای حاج شیخ به پدر اعتماد به نفس عجیبی میداد ( این نیز میگذرد اما به مصلحت است چندی کمتر در محضر حاضر شوید ) بیرون آمدیم و بازبر بال درشکه دواسبه بالا خیابان را دور زدیم و بر سنگفرش آمدیم تا سر تیمچه و به سوی حسینیه و پدر به آرامی در زد. صدای جوانی أمد که کیه ؟ پدر با هما ن آوای آرام گفت سید نورالدین ! بلافاصله در باز شد و به درون رفتیم . به اتاق کوچکی که شاید مساحتش کمتر از شش متر بود . بعد ها البته فهمیدم که خانه ۵۰ متری اتاق دیگری هم دارد .

خانم و بدری خانم آنجابودند و پسرها در خدمت پدر . تمام دارائی خانه دو زیلو و چند کتاب ، یک نیمکتچه بیرنگ و رو ، منقل چای با چند استکان و یک قندان ، یک ظرف آب نبات قیچی ، و تابلوئی بردیوار که درآن یک کلمه طولانی بهم چسبیده خطاطی شده بود الفبارا میشناختم و واژها ی ساده را میخواندم . اما این یک شبیه دعاهانی بود که همه ما یکی دوتا از آنها را برگردن و بازو داشتیم به قلم مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی یا فرزندشان ؛حرز جواد ، دعای ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلی العظیم برای چشم زخم و …. اما این یکی چیز دیگری بود هرچه زورمیزدم معنا و مفهوِی برایُش پیداکنم ، کلافه تر میشدم .در عین حال با تعریف و تمجیدهای پدر از فهم و شعور پسر ، خجالت میکشیدم بگویم من در خواندن این ترکیب عاجزم . میرزا خود چای برای پدرم ریخت و سید محمد برای من شربت دانه سیاه آورد . آنها گرم گفتگو شدند و من محو تابلوی فراز سر میرزاجواد . خدایا آبروی مرا حفظ کن. بخدا دیگر خواهر نازم سوری رو دعوا نمیکنم … گرم راز و نیاز با خدایم بودم که نوجوان کرک به روی لاغر دو زانو نشست و پرسید مدرسه میری؟ گفتم کودکستان مستوفی میرم . بعد با رندی شاید گفت بلدی اون تابلورو بخونی ؟ بدون شرم حضور گفتم معلومه (عجیبه که همه اون لحظات رو به یاد میآرم ) گفت بخون ، منم شتعلی … خندید .چهره عبوس به خنده باز شد . سید محمد از اوبلندترخندید ، اما نگاه تند میرزا جواد ساکتشان کرد .

به خانه که رسیدیم به پدر گفتم دیگه خونه این روضه خونه آخری نمیام . چرا ؟ پدر با تعجب پرسید. گفتم بچه هاش منو مسخره کردن گفت کی و سرچی ؟ گفتم سراون دعای روی دیوار .من نتونستم بخونم … پدرم به آقای اولیازاده گفت آن مطلب را بنویسد و یادم بدهد . دوروز بعد به راحتی میخواندم منمشتعلعشقعلیمچکنم (من مشتعل عشق علی ام چه کنم ) اولیازاده زرنگی کرد و روی کاغذ دیگری نوشت (کشتمشپششپشکشششپارا-کشتم شپش شپش کش شش پارا ) کاغذ را برداشتم و دوجمعه دیگر که به خانه میرزا رفتیم کاغذ را بردم و تا علی أقا را دیدم گفتم حالا شما بخوان ! کمی درنگ کرد و بعد خواند. و من خجالت کشیدم که علی أقا در امتحان من ۵ ساله پیروز شده بود .

یکسال و نیم بعد اشکهای مادر به خاطر دوری از پدر و مادر و خواهران و برادرانش سرانجام پدر را به فکر بازگشت به پایتخت انداخت . روزیکه میآمدیم علی أقا با پالتوی بلند و شالی برسر به گاراژ “ت ث ث” آمد .هفته پیش خداحافظی کرده بودیم با میرزا و پسرانش و أخ الزوجه که به دیدار آمده بود . علی آقا چیزی را که لابلای روزنامه اطلاعات پیچیده بود به پدر داد با منهم خداحافظی گرمی کرد. پدرم تشکرکرد و پاکتی را که چند بار دیده بودم به سادات میدهد به اوداد . راه افتادیم و بعد از ساعتی پدرم بسته اهدائی را گشود . همان تابلو بود که منمشتعلعشقعلیمچکنم !!…
به تهران آمدیم پدرم دفتر اسناد رسمی ۱۳۶ را که متعلق به شمس قنات آبادی معروف بود خرید . در خانه مان آن شب فرشی درحیاط پهن شد آقاشمس با مرحوم مرآت پدر زنده یاد دکتر محسن بهبهانی خطیب و صاحب محضر ازدواج و طلاق و عاقد من و همه خانواده ام بر سر سفره بودند .

( خلخالی آدمکش پس از انقلاب منحوس ، قاتلی را به منزل دکتر بهبهانی فرستاد ۵ صبح ، دکتر سر نماز بود بعد از درنگ کوتاهی در راگشود ، قاتل چند گلوله در مغز اوخالی کرد و یکی از عالمان روحانیت و شخصیتهای پاکدل و آزاده ایران را به قتل رساند. جرمش این بود که حضرات را میشناخت و از پیدا و پنهان و وجوهات مرحمتی به ایشان با خبر بود . دکتر بهبهانی را درعین حال هم با دعای صحیفه سجادیه اش در ماه رمضان و سخنرانیهایش ،میشناختیم و هم با فرزندان ادیب و هنرمندش .احمد نویسنده سرشناس رادیو و سریالهای پرطرفدار تلویزیون که کوتاه زمانی پس از پدر خاموش شد ، طه که از سرشناس ترین طراحان و مجسمه سازهاست ، صدرا ی مهندس، و دختر دکتر که استاد موسیقی است .خود دکتر بهیهانی هم نقاش و طراح بزرگی بود . زنده یاد دکتر مرتضی میرآفتابی برادر همسردکتر بهبهانی و دائی فرزندانش بود) .

پاسی از شب گذشته در زدند غدیر که در دفتر مشهد آبدارچی بود و با ما به تهران آمد و مثل عمو دوستش داشتم در را باز کرد و با لهجه سبزواری گفت آقاداماد ! و منظورش آقای میردامادی بود که از مشهد میآمد ووآنشب در خانه ما ماند وتا بامدادان از مصائب میرزاگفت و اینکه شما اهل مشهد بخصوص بزرگان را میشناسید خانه ای برایش دست و پا کنید .

دوسه سال بعد خانه جورشد ما نوروز ۳۷ که به مشهد رفتیم ( من کلاس چهارم مدرسه ایران جهانبانی بودم ) سری به میرزا هم زدیم . خانه این بار منظر بهتری داشت . علی أقا علاوه بر مدرسه ساعاتی را با برادر بزرگتر سید محمد در حوزه مقدمات میخواند و آقاهادی مدرسه میرفت بدری خانم هم .
میرزا محبت بسیاری ابراز کرد ، مهمانش بودیم به دوری برنج و قیمه مشهدی که چقدر معطر و خوشمزه بود. بعد سید علی که صدای خوشی داشت غزل حاج میرزا حبیب خراسانی را به زمزمه خواند ؛ امروز امیر در میخانه توئی تو ، فریاد رس ناله مستانه توئی تو…
نمیخواهم از آشنائیها با سید ، محبتهای پدر و دوستان خراسانی اش به او ، از شازده تا دکتر اقبال ، بگویم از سفر به تبعیدگاهش ، ایرانشهر و درد استخوانش و بی خوابی و ناله های نیمه شبانش . اینها را به تفصیل در کتابم نوشته ام .
بعد از انقلاب
روزیکه حزب جمهوری اسلامی را با هاشمی رفسنجانی و بهشتی و مهندس موسوی ، و موسوی اردبیلی و …برپاکرد ، من حکایت افتتاح حزب جمهوری خلق مسلمان مرحوم آیت الله شریعتمداری را جلو انداختم و جزئیات مراسم را در اطلاعات که دبیر سیاسیش بودم نوشتم غروب بود به مدرسه علوی رفتم ؛ علی آقا روی پله ای درحیاط نشسته بود و پیپ دود میکرد باگلایه گفت ؛ اینجوری هوای دوستان قدیمی را داری ؟ اگر مرحوم پدرت زنده بود چه میگفت ؟ گفتم منمشتعلعشقعلیم ……
به ریاست جمهوری که رسید من به اجبار خانه پدری را ترک کرده بودم . بعدها حداد عادل گفته بود صدبار بچه های سپاه خواستند گوش فلانی را بکنند آقا اجازه نداد (نمیدانم طرح صادقی نیا که قصد داشت با سم روسی به لقاءالله راهی ام کند و ویکیلیکس جزئیاتش را منتشرکرد …
روزیکه به ولایت رسید نامه برایش نوشتم با مطلع غزل خواجه که ،
ازخون دل نوشتم نزدیک دوست نامه ،
إنی رأیت دهرا من هجرک القیامه …

نامه عنوان کتابی شد که در آمریکا به چاپ رسید. امروز اما دیگر از حرف و کتاب گذشته است . هیچ حاکمی اینگونه که علی حسینی خامنه ای إبن میرزا جواد، به خود بدکرد و روح و روانش را به آلودگی کشاند به خود بد نکرده است . من ایمان دارم اگر میرزاجواد از سلوک و عملکرد فرزند محبوبش سید علی أقا با خبر میشد در گور میلرزید و استغفار میکرد .
سید ریاستش را با شعر آغازکرد ،علی موسوی گرمارودی را به دفترش برد تا اگر مصاحبت شاعرخراسان اخوان ویا شفیعی میسرنیست کسی را در کنار داشته باشد که هم درصداقتش شک نیست و هم در قدرت زبانی و سبک خراسانی سرودنش جای تردیدی نباشد. صد افسوس که درزمان ولایتش ، گرمارودی که ذوالیمینین بود و دستی هم در بیعت محمد خاتمی داشت کنار گذاشته شد و مدیحه سرایان حقیر درباری از نوع سبزواری وعباس احمدی مجلس آرای او شدند . در دوران ریاستش زنده یاد عبادی و ذوالفنون و خالقی و تاجبخش و ورزنده و پایور را دارای درجه علمی در هنر، معادل دکترا دانست تا از مزایایش برخوردارشوند . اما درعهد ولایتش حاجی زاده شاعر و فرزندنوجوانش را نیمه شبا ن سرو سینه دریدند . زمانی هدایت و چوبک و احمد محمود را باعشق قبل و بعد از عمل !! خوانده بود اما در دوران ولایتش ؛ دادن جایزه بهترین رمان به محمود را منع و ملغی کرد. فیلم بیضائی “رگبار” را که قبل از فتنه خمینی ، شاهکار میدانست بعد از نشستن بر کرسی نایب المهدی با این ادعا که پدر بیضائی وابسته به مذهب مذموم و منسوخ است در کنار دیگر فیلمهایش ، شاهکارهائی چون باشو غریبه کوچک و چریکه تارا وسگ کشی را با سانسور و منع اکران به موقع ، به اندوه جاودانه بهرام بدل کردند. گفتند دستور از مقام بالاست . سید علی که میشناختم و به راحتی کشتمشپششپشکشششپارا میخواند ، دل با خدا و شعر و عشق داشت چنان در بستر قدرت خاتم یکشبه هستی باخت و جان و جهان را به ثمن بخس ولایت فروخت که در هشتاد و اندی سالگی به راحتی دروغ میگوید ، میکشد ، میبندد ، مصادره میکند و وقتی سردار نجات به او گزارش میدهد آقای هاشمی ، اینجا و آنجا آشکارا میگوید مقام ولایت حق مسلم اوست ، مثل شاه شهید که به حاجب الدوله پدر میرزا حسن خان اعتماد السلطنه گفته بود میرزا تقی را راحتش کنید ، به سردار نجات فرموده بودند شیخ بهرمانی را راحتش کنید او عاشق شنا توی استخر سعد آباد است حداقل بگذاریم شاهانه بمیرد .

و این هاشمی در سالهای فلاکت و روضه خوانی سید ، مددکارش بود و روزی رسانش ، خانه برایش در تهران خرید ، به خمینی قبولاند اورا در شورای انقلاب بگذارد . چمران را به لقاءالله فرستاد تا سید علی آقا رئیس شود، بعد آن نمایش خبرگان و قول جعلی روح الله کشمیری و ولایت سید خراسانی را در خبرگان به صحنه آورد و عهدی را که با احمد خمینی بسته بود زیرپاگذاشت و تاج ولایت عظما را بر سر رفیقش نهاد بی أنکه فکرکند دوسال دیگر سیدعلی آقا، نمک خورده نمکدان را برسرش میشکند پسر و دخترش را به زندان میاندازد ، نوکرانش به عفت مرعشی همسر هاشمی که مدتها در منزل از او و همسر و فرزندانش پذیرائی کرده بود بدترین ناسزاها را نثار میکنند و او لب به ملامتشان نمی گشاید. فراتر از همه ، رفتار او با مهندس میرحسین موسوی و همسرش دکتر زهرا رهنورد بود (رفتاری که همچنان ادامه دارد) که ملتی را به حیرت آورد. موسوی و پدرش از بستگان نزدیک خامنه ای میباشند . در اغلب سفرها به تهران ، خامنه ای در منزل حاج عمو سکنی میگزید و مهندس موسوی هم راننده او میشد هم مصاحبش و خانم دکتر رهنورد نیز همه فرمایشات خانم خجسته حرم سید را با گشاده روئی بر دیده لطف مینهاد . یازده سال این دو انسان را در حصر و حبس قرار دادن و حق مسلم موسوی را زیر پا کذاشتن و صدهاتن را کشتن و شکنجه کردن وبه زندان انداختن ، به غیر از خسرالدنیا و الأخره کردن إقا ثمری برای او داشت که نفرت و نفرین ملتی را برای خود ، جاودانه کرد ؟

صدام و قذافی و سید

در جمع شاکیان صدام حسین در دادگاه ویژه بغداد ، بانوئی بودپنجاه
و چهار ساله ، او بدادگاه گفت در جریان انتفاضه جنوب ،شوهر جوانش را کشتند پسر ۸ ساله اش علیل شد و اینک زندگی گیاهی دارد . جوانیش به باد رفت ، بی مردش مورد طعنه و هیز چشمی پیر و جوان قرار گرفت با اینهمه چون باورداشت بهشت و دوزخی در کار نیست و عقوبت وپاداش در همین جهان نصیب جانی و عادل میشود؛ ماند و اشک ریخت و ناله زد و امروز عاقبت تکریتی آدمکش را میبیند و خدای را سپاس میگوید .

در لیبی قذافی امام موسی صدررا به خواست محسن رفیق دوست در مقابل ۳۰ موشک سکاد در اسید ذوب کرد و دکتر منصور کیخیا وزیر خارجه و نماینده لیبی در سازمان ملل؛ که اعتیادش به کوکائین را فاش کرده بود از قاهره دزدید و سروزبان و گوش برید و در اسیدش اندخت . سرنوشت اما پایان قذافی را درلوله آبریزگاه و با هفت تیر طلائی امیر قطر رقم زد . امیر هفت تیر را به ستوان جوانی داده که اگر قذافی را کشتی یک ملیون دلار جائزه ات میدهم و داد بهمراه هفت تیر تمام طلایش .

پروین خانم که سهرابش را پرپر کردند مادر و پدر و خواهر ندا آقاسلطان ؛ مادر امید میرسیافی ، و …نوید افکاری ، دختر یعقوب مهر نهاد، مادر و پدر و خواهر وبرادر و همسر و دختر نیما زم ، شبی بدون لعنت و نفرین فرستادن به ولی فقیه سر به بالین نمیگذارند . حال أقای خامنه ای با ملیونها لعنت و نفرین چه خواهد کرد ؟ آن جوان خوشدل کرک به چهره ، حالا در پیری باید حسابی سخت را پس بدهد در لوله ی آب یا بربلندای طناب دار .
اسفند ۹۹ لندن

سردار نجات ؛ مسئول راحت کردن هاشمی رفسنجانی به فرمان نایب امام زمان

میرزا علی خان حاجب الدوله ، مأمور راحت کردن میرزاتقی خان ، به فرمان شاه شهید

دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی نوجوان

www.khanehdastan.ir

صدوبیست‌و‌هفتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک تقدیم به شما- اسفندماه سال ۹۹
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی نوجوان
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۵ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بی‌نظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
م

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، شهناز عرش‌اکمل، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، سیدعلی موسوی ویری، آنی هوسپیان، مرتضی فضلی، زهرا فرازاندام، مهدی هزاره، سوری رحیمی، رؤیا مولاخواه

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم سمیرا گیلانی، امیر بنی‌نازی، محمد عابدی، مریم نفیسی‌راد، مژگان حقیقی

تحریریه بخش سینما و تئاتر

داود احمدی بلوطکی، میلاد پرنیانی، فرنوش رضایی درجی، راضیه مقدم، صحرا کلانتری

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html


کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید

برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com

آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی

‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در ‏گروه Google ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/d7356dba-ca00-a45c-932a-e609025f72ef%40chouk.ir بازدید کنید.

صدوبیست‌و‌هفتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک تقدیم به شما- اسفندماه سال 99

برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید

www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، نویسندگی خلاق و تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی نوجوان
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۵ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بی‌نظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
م

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، شهناز عرش‌اکمل، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، سیدعلی موسوی ویری، آنی هوسپیان، مرتضی فضلی، زهرا فرازاندام، مهدی هزاره، سوری رحیمی، رؤیا مولاخواه

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم سمیرا گیلانی، امیر بنی‌نازی، محمد عابدی، مریم نفیسی‌راد، مژگان حقیقی

تحریریه بخش سینما و تئاتر

داود احمدی بلوطکی، میلاد پرنیانی، فرنوش رضایی درجی، راضیه مقدم، صحرا کلانتری

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html


کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید

برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com

آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی

‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در ‏گروه Google ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/af5cd8a1-127f-c2fe-3f14-882e8d9a2512%40chouk.ir بازدید کنید.

پایان ولی فقیه ، لوله آب یا طناب دار ؟/علیرضا نوری زاده

قناعت وار به قول ألف بامداد تکیده بود . با عینکی که شیشه ای ضخیم تراز ته بطری آب وکیل أباد داشت . کرکها در صورتش روئیده بود و یک شلوار کازرونی داشت و پیراهنی که روی شلوار میافتاد . اگر میهمانان پدرش از ارباب عمائم بودند مثل سید محمد برادر بزرکتر و تنومندش لباده ای برتن داشت که خانم (مادرش ) از لباده مندرس پدر درآورده بود .
با درگذشت پدربزرگم مرحوم سید تقی نوری زاده سردفتر دفتر اسناد رسمی ۳ مشهد درکوچه عدلیه ، ما به مشهد رفتیم و پدر که در تهران در پایان دانشگاه ، دفتریار مرحوم وحدت بود ، با حکم فوری سردفتری با توجه به سوابق کارش از جمله در محضر پدربزرگ (که أستاد عزیزم دکتر احمد مهدوی دامغانی نیز مدتها دفتریارش بود ) محضر پدر را زیر نگین گرفت . دفتر ۳ مشهد باتوجه به روابط پدربزرگم با سرشناسان مشهد جایگاه و اعتباری فراتر از دیگر محاضر داشت . هرروز کسانی از این بزرگان میهمانان عزیز پدربزرگ بودند و پس از درگزشت پدر بزرگ ، با وجود اختلاف سن ، یاران و همرهان پدر شدند کسانی چون دکتر شیخ حسن خان عاملی ، دکتر سالاری ، دکتر حجازی ، دکتر حشمت ، دکتر مظفری ، شازده قهرمان ، محمدتقی شریعتی (پدر علی شریعتی که البته بیشتر به علت نزدیکی سن و ارتباطش با مرحوم شیخ محمود حلبی و اینکه دفتر یارهم بود دوستی ریشه دار تری داشت ) . ، از دولتی ها استانداران و نیابت تولیت ها ، مدیران بانک رهنی که اسنادش به محضر ۳ میآمد و بعد از رحلت پدر بزرگ هم ادامه یافت ( شازده کیکاوسی و نصر که بعدها پسرش در تهران هملاسی من شد) مرحوم امیرتیمور کلالی ، مرحوم محمودخان قوام صدری ( که در کابینه مرحوم هویدا وزیرمشاوربود و رژیم جهل و جور و فساد نتوانست حتی یک خط علیه این انسان شریف و آزاده راست و ریست کند )
آقایان مجدیان و اولیازاده دفتریار و منشی اصلی دفتر بودند و من پنج ساله را سرمشق الفبا میدادند و از همان زمان به کتابت با قلم دلبسته شدم .
روزهای جمعه به شیوه پدربزرگ ، پدرم به دیدار تنی چند از بزرگان مشهد میرفت .عنوان این دیدارها صله ارحام بود . بیت قمی ، بعد از درگذشت حاج آقا حسین که با استعفای رضاشاه کبیر از نجف به مشهد بازگشت و چراغ بیت را روشن کرد و پس از او مرحوم حاج آقا حسن طباطبائی قمی ملای اول مشهد صاحب بیت و مکتب و حوزه شد . روز جمعه نخست پدر به دیدار او میرفت و در پی اش ، به منزل عمه ام اقدس بانو که همسر زنده یاد علامه حاج شیخ علی مقدادی اصفهانی فرزند عارف نامدار مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی که دوران احمد شاه و رضاه شاه و سالهای أغازین محمد رضاشاه را دیده بود ، میرفتیم و سپس سری به بیت مرحوم خالصی زاده میزدیم که سردفتر بود و محضرش توی خیابان خسروی نو و نزدیک محضر پدر قرار داشت . بعد سراغ سید جلال تهرانی میرفتیم (همانکه به شاه و بختیار و ملت خیانت کرد و در مقام رئیس شورای سلطنت به پاریس رفت و با خمینی بیعت کرد) و پس از رفتن او از مشهد ، به دیدار مرحوم علی معتمدی نایب التولیه آستان قدس میرفتیم . گاهی خدمت آیت الله مهدوی دامغانی أبوی فاضل دکتر احمد مهدوی دامغانی میرسیدیم و از آنجا در سرازیری پائین خیابان به دیدارمرحوم میرزا میرفتیم . میرزا أخوند باریک اندام و نسبتا کوتاهی بود که به علت وصلت با خاندان میردامادی نوعی علقه سببی سیصد ساله با ماداشت . میر داماد و میربهاء و میرعلاء از سادات جبل عامل بودند که در عهد شاه طهماسب و شاه عباس به ایران دعوت شدند تا اصول و مبانی تشییع را به تازه شیعیان عهد صفوی بیاموزند . میرعلا جد بزرگ مابود . هنوز هم روستای میرآباد در اصفهان پایدار است و یادگار میر بزرگ که با همه کراماتش باور نداشت روزی در حکومت جائر و فاسد سید روح الله کشمیری و جانشینش ؛ یعنی پسر میرزا جواد، یکی از نوادگان (ندیده) فاضل و آزاده اورا در خیابان به وضع فجیعی بکشند (احمد میر علائی ) و نواده (ندیده) دیگرش یعنی این بنده در غربت تلخ تبعید با مادر عزیزتر از جانش از راه سکایپ ، خداحافظی أبدی کند .
پنج سالم بود که پس از ۲۸ امرداد و غارت کفاشی ستاره و محضر خالصی زاده پدر ناچار به اختفاء شد یار دبیرستانی اش در مدرسه شاهرضا “حسن علی خان صارم کلالی” – آزاده ایران پرست رفیق و یارغار پدر ، دکتر مهدوی دامغانی ، داریوش فروهرو دکتر عاملی تهرانی – اورا پناه داد که سخت سرگشته بود و نگران سرنوشت دوستانش در تهران ومشهد و اینکه کی سراغش میآیند . عصر یک روز جمعه با درشکه از کلبه ی طرقبه ای استیجاری به شهر آمدیم نخست منزل عمه ام رفتیم اقای حاج شیخ به پدر اعتماد به نفس عجیبی میداد ( این نیز میگذرد اما به مصلحت است چندی کمتر در محضر حاضر شوید ) بیرون آمدیم و بازبر بال درشکه دواسبه بالا خیابان را دور زدیم و بر سنگفرش آمدیم تا سر تیمچه و به سوی حسینیه و پدر به آرامی در زد. صدای جوانی أمد که کیه ؟ پدر با هما ن آوای آرام گفت سید نورالدین ! بلافاصله در باز شد و به درون
رفتیم . به اتاق کوچکی که شاید مساحتش کمتر از شش متر بود . بعد ها البته فهمیدم که خانه ۵۰ متری اتاق دیگری هم دارد . خانم و بدری خانم آنجابودند و پسرها در خدمت پدر . تمام دارائی خانه دو زیلو و چند کتاب ، یک نیمکتچه بیرنگ و رو ، منقل چای با چند استکان و یک قندان ، یک ظرف آب نبات قیچی ، و تابلوئی بردیوار که درآن یک کلمه طولانی بهم چسبیده خطاطی شده بود الفبارا میشناختم و واژها ی ساده را میخواندم . اما این یک شبیه دعاهانی بود که همه ما یکی دوتا از آنها را برگردن و بازو داشتیم به قلم مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی یا فرزندشان ؛حرز جواد ، دعای ماشاء الله لا حول و لاقوه الا بالله العلی العظیم برای چشم زخم و …. اما این یکی چیز دیگری بود هرچه زورمیزدم معنا و مفهوِی برایُش پیداکنم ، کلافه تر میشدم .در عین حال با تعریف و تمجیدهای پدر از فهم و شعور پسر ، خجالت میکشیدم بگویم من در خواندن این ترکیب عاجزم . میرزا خود چای برای پدرم ریخت و سید محمد برای من شربت دانه سیاه آورد . آنها گرم گفتگو شدند و من محو تابلوی فراز سر میرزاجواد . خدایا آبروی مرا حفظ کن. بخدا دیگر خواهر نازم سوری رو دعوا نمیکنم … گرم راز و نیاز با خدایم بودم که نوجوان کرک به روی لاغر دو زانو نشست و پرسید مدرسه میری؟ گفتم کودکستان مستوفی میرم . بعد با رندی شاید گفت بلدی اون تابلورو بخونی ؟ بدون شرم حضور گفتم معلومه (عجیبه که همه اون لحظات رو به یاد میآرم ) گفت بخون ، منم شتعلی … خندید .چهره عبوس به خنده باز شد . سید محمد از اوبلندترخندید ، اما نگاه تند میرزا جواد ساکتشان کرد . به خانه که رسیدیم به پدر گفتم دیگه خونه این روضه خونه آخری نمیام . چرا ؟ پدر با تعجب پرسید. گفتم بچه هاش منو مسخره کردن گفت کی و سرچی ؟ گفتم سراون دعای روی دیوار .من نتونستم بخونم … پدرم به آقای اولیازاده گفت آن مطلب را بنویسد و یادم بدهد . دوروز بعد به راحتی میخواندم منمشتعلعشقعلیمچکنم (من مشتعل عشق علی ام چه کنم ) اولیازاده زرنگی کرد و روی کاغذ دیگری نوشت (کشتمشپششپشکشششپارا-کشتم شپش شپش کش شش پارا ) کاغذ را برداشتم و دوجمعه دیگر که به خانه میرزا رفتیم کاغذ را بردم و تا علی أقا را دیدم گفتم حالا شما بخوان ! کمی درنگ کرد و بعد خواند. و من خجالت کشیدم که علی أقا در امتحان من ۵ ساله پیروز شده بود .
یکسال و نیم بعد اشکهای مادر به خاطر دوری از پدر و مادر و خواهران و برادرانش سرانجام پدر را به فکر بازگشت به پایتخت انداخت . روزیکه میآمدیم علی أقا با پالتوی بلند و شالی برسر به گاراژ “ت ث ث” آمد .هفته پیش خداحافظی کرده بودیم با میرزا و پسرانش و أخ الزوجه که به دیدار آمده بود . علی آقا چیزی را که لابلای روزنامه اطلاعات پیچیده بود به پدر داد با منهم خداحافظی گرمی کرد. پدرم تشکرکرد و پاکتی را که چند بار دیده بودم به سادات میدهد به اوداد . راه افتادیم و بعد از ساعتی پدرم بسته اهدائی را گشود . همان تابلو بود که منمشتعلعشقعلیمچکنم !!…
به تهران آمدیم پدرم دفتر اسناد رسمی ۱۳۶ را که متعلق به شمس قنات آبادی معروف بود خرید . در خانه مان آن شب فرشی درحیاط پهن شد آقاشمس با مرحوم مرآت پدر زنده یاد دکتر محسن بهبهانی خطیب و صاحب محضر ازدواج و طلاق و عاقد من و همه خانواده ام بر سر سفره بودند .
( خلخالی آدمکش پس از انقلاب منحوس ، قاتلی را به منزل دکتر بهبهانی فرستاد ۵ صبح ، دکتر سر نماز بود بعد از درنگ کوتاهی در راگشود ، قاتل چند گلوله در مغز اوخالی کرد و یکی از عالمان روحانیت و شخصیتهای پاکدل و آزاده ایران را به قتل رساند. جرمش این بود که حضرات را میشناخت و از پیدا و پنهان و وجوهات مرحمتی به ایشان با خبر بود . دکتر بهبهانی را درعین حال هم با دعای صحیفه سجادیه اش در ماه رمضان و سخنرانیهایش ،میشناختیم و هم با فرزندان ادیب و هنرمندش .احمد نویسنده سرشناس رادیو و سریالهای پرطرفدار تلویزیون که کوتاه زمانی پس از پدر خاموش شد ، طه که از سرشناس ترین طراحان و مجسمه سازهاست ، صدرا ی مهندس، و دختر دکتر که استاد موسیقی است .خود دکتر بهیهانی هم نقاش و طراح بزرگی بود . زنده یاد دکتر مرتضی میرآفتابی برادر همسر دکتر بهبهانی و دائی فرزندانش بود) .
پاسی از شب گذشته در زدند غدیر که در دفتر مشهد آبدارچی بود و با ما به تهران آمد و مثل عمو دوستش داشتم در را باز کرد و با لهجه سبزواری گفت آقاداماد ! و منظورش آقای میردامادی بود که از مشهد میآمد ووآنشب در خانه ما ماند وتا بامدادان از مصائب میرزاگفت و اینکه شما اهل مشهد بخصوص بزرگان را میشناسید خانه ای برایش دست و پا کنید .
دوسه سال بعد خانه جورشد ما نوروز ۳۷ که به مشهد رفتیم ( من کلاس چهارم مدرسه ایران جهانبانی بودم ) سری به میرزا هم زدیم . خانه این بار منظر بهتری داشت . علی أقا علاوه بر مدرسه ساعاتی را با برادر بزرگتر سید محمد در حوزه مقدمات میخواند و آقاهادی مدرسه میرفت بدری خانم هم .
میرزا محبت بسیاری ابراز کرد ، مهمانش بودیم به دوری برنج و قیمه مشهدی که چقدر معطر و خوشمزه بود. بعد سید علی که صدای خوشی داشت غزل حاج میرزا حبیب خراسانی را به زمزمه خواند ؛ امروز امیر در میخانه توئی تو ، فریاد رس ناله مستانه توئی تو…
نمیخواهم از آشنائیها با سید ، محبتهای پدر و دوستان خراسانی اش به او ، از شازده تا دکتر اقبال ، بگویم از سفر به تبعیدگاهش ، ایرانشهر و درد استخوانش و بی خوابی و ناله های نیمه شبانش . اینها را به تفصیل در کتابم نوشته ام .
بعد از انقلاب
روزیکه حزب جمهوری اسلامی را با هاشمی رفسنجانی و بهشتی و مهندس موسوی ، و موسوی اردبیلی و …برپاکرد ، من حکایت افتتاح حزب جمهوری خلق مسلمان مرحوم آیت الله شریعتمداری را جلو انداختم و جزئیات مراسم را در اطلاعات که دبیر سیاسیش بودم نوشتم غروب بود به مدرسه علوی رفتم ؛ علی آقا روی پله ای درحیاط نشسته بود و پیپ دود میکرد باگلایه گفت ؛ اینجوری هوای دوستان قدیمی را داری ؟ اگر مرحوم پدرت زنده بود چه میگفت ؟ گفتم منمشتعلعشقعلیم ……
به ریاست جمهوری که رسید من به اجبار خانه پدری را ترک کرده بودم . بعدها حداد عادل گفته بود صدبار بچه های سپاه خواستند گوش فلانی را بکنند آقا اجازه نداد (نمیدانم طرح صادقی نیا که قصد داشت با سم روسی به لقاءالله راهی ام کند و ویکیلیکس جزئیاتش را منتشرکرد …
روزیکه به ولایت رسید نامه برایش نوشتم با مطلع غزل خواجه که ،
ازخون دل نوشتم نزدیک دوست نامه ،
إنی رأیت دهرا من هجرک القیامه …

نامه عنوان کتابی شد که در آمریکا به چاپ رسید. امروز اما دیگر از حرف و کتاب گذشته است . هیچ حاکمی اینگونه که علی حسینی خامنه ای إبن میرزا جواد، به خود بدکرد و روح و روانش را به آلودگی کشاند به خود بد نکرده است . من ایمان دارم اگر میرزاجواد از سلوک و عملکرد فرزند محبوبش سید علی أقا با خبر میشد در گور میلرزید و استغفار میکرد .
سید ریاستش را با شعر آغازکرد ،علی موسوی گرمارودی را به دفترش برد تا اگر مصاحبت شاعرخراسان اخوان ویا شفیعی میسرنیست کسی را در کنار داشته باشد که هم درصداقتش شک نیست و هم در قدرت زبانی و سبک خراسانی سرودنش جای تردیدی نباشد. صد افسوس که درزمان ولایتش ، گرمارودی که ذوالیمینین بود و دستی هم در بیعت محمد خاتمی داشت کنار گذاشته شد و مدیحه سرایان حقیر درباری از نوع سبزواری وعباس احمدی مجلس آرای او شدند . در دوران ریاستش زنده یاد عبادی و ذوالفنون و خالقی و تاجبخش و ورزنده و پایور را دارای درجه علمی در هنر، معادل دکترا دانست تا از مزایایش برخوردارشوند . اما درعهد ولایتش حاجی زاده شاعر و فرزندنوجوانش را نیمه شبا ن سرو سینه دریدند . زمانی هدایت و چوبک و احمد محمود را باعشق قبل و بعد از عمل !! خوانده بود اما در دوران ولایتش ؛ دادن جایزه بهترین رمان به محمود را منع و ملغی کرد. فیلم بیضائی “رگبار” را که قبل از فتنه خمینی ، شاهکار میدانست بعد از نشستن بر کرسی نایب المهدی با این ادعا که پدر بیضائی وابسته به مذهب مذموم و منسوخ است در کنار دیگر فیلمهایش ، شاهکارهائی چون باشو غریبه کوچک و چریکه تارا وسگ کشی را با سانسور و منع اکران به موقع ، به اندوه جاودانه بهرام بدل کردند. گفتند دستور از مقام بالاست . سید علی که میشناختم و به راحتی کشتمشپششپشکشششپارا میخواند ، دل با خدا و شعر و عشق داشت چنان در بستر قدرت خاتم یکشبه هستی باخت و جان و جهان را به ثمن بخس ولایت فروخت که در هشتاد و اندی سالگی به راحتی دروغ میگوید ، میکشد ، میبندد ، مصادره میکند و وقتی سردار نجات به او گزارش میدهد آقای هاشمی ، اینجا و آنجا آشکارا میگوید مقام ولایت حق مسلم اوست ، مثل شاه شهید که به حاجب الدوله پدر میرزا حسن خان اعتماد السلطنه گفته بود میرزا تقی را راحتش کنید ، به سردار نجات فرموده بودند شیخ بهرمانی را راحتش کنید او عاشق شنا توی استخر سعد آباد است حداقل بگذاریم شاهانه بمیرد .
و این هاشمی در سالهای فلاکت و روضه خوانی سید ، مددکارش بود و روزی رسانش ، خانه برایش در تهران خرید ، به خمینی قبولاند اورا در شورای انقلاب بگذارد . چمران را به لقاءالله فرستاد تا سید علی آقا رئیس شود، بعد آن نمایش خبرگان و قول جعلی روح الله کشمیری و ولایت سید خراسانی را در خبرگان به صحنه آورد و عهدی را که با احمد خمینی بسته بود زیرپاگذاشت و تاج ولایت عظما را بر سر رفیقش نهاد بی أنکه فکرکند دوسال دیگر سیدعلی آقا، نمک خورده نمکدان را برسرش میشکند پسر و دخترش را به زندان میاندازد ، نوکرانش به عفت مرعشی همسر هاشمی که مدتها در منزل از او و همسر و فرزندانش پذیرائی کرده بود بدترین ناسزاها را نثار میکنند و او لب به ملامتشان نمی گشاید. فراتر از همه ، رفتار او با مهندس میرحسین موسوی و همسرش دکتر زهرا رهنورد بود (رفتاری که همچنان ادامه دارد) که ملتی را به حیرت آورد. موسوی و پدرش از بستگان نزدیک خامنه ای میباشند . در اغلب سفرها به تهران ، خامنه ای در منزل حاج عمو سکنی میگزید و مهندس موسوی هم راننده او میشد هم مصاحبش و خانم دکتر رهنورد نیز همه فرمایشات خانم خجسته حرم سید را با گشاده روئی بر دیده لطف مینهاد . یازده سال این دو انسان را در حصر و حبس قرار دادن و حق مسلم موسوی را زیر پا کذاشتن و صدهاتن را کشتن و شکنجه کردن وبه زندان انداختن ، به غیر از خسرالدنیا و الأخره کردن إقا ثمری برای او داشت که نفرت و نفرین ملتی را برای خود ، جاودانه کرد ؟
صدام و قذافی و سید
در جمع شاکیان صدام حسین در دادگاه ویژه بغداد ، بانوئی بودپنجاه
و چهار ساله ، او بدادگاه گفت در جریان انتفاضه جنوب ،شوهر جوانش را کشتند پسر ۸ ساله اش علیل شد و اینک زندگی گیاهی دارد . جوانیش به باد رفت ، بی مردش مورد طعنه و هیز چشمی پیر و جوان قرار گرفت با اینهمه چون باورداشت بهشت و دوزخی در کار نیست و عقوبت وپاداش در همین جهان نصیب جانی و عادل میشود؛ ماند و اشک ریخت و ناله زد و امروز عاقبت تکریتی آدمکش را میبیند و خدای را سپاس میگوید .
در لیبی قذافی امام موسی صدررا به خواست محسن رفیق دوست در مقابل ۳۰ موشک سکاد در اسید ذوب کرد و دکتر منصور کیخیا وزیر خارجه و نماینده لیبی در سازمان ملل؛ که اعتیادش به کوکائین را فاش کرده بود از قاهره دزدید و سروزبان و گوش برید و در اسیدش اندخت . سرنوشت اما پایان قذافی را درلوله آبریزگاه و با هفت تیر طلائی امیر قطر رقم زد . امیر هفت تیر را به ستوان جوانی داده که اگر قذافی را کشتی یک ملیون دلار جائزه ات میدهم و داد بهمراه هفت تیر تمام طلایش .
پروین خانم که سهرابش را پرپر کردند مادر و پدر و خواهر ندا آقاسلطان ؛ مادر امید میرسیافی ، و …نوید افکاری ، دختر یعقوب مهر نهاد، مادر و پدر و خواهر وبرادر و همسر و دختر نیما زم ، شبی بدون لعنت و نفرین فرستادن به ولی فقیه سر به بالین نمیگذارند . حال أقای خامنه ای با ملیونها لعنت و نفرین چه خواهد کرد ؟ آن جوان خوشدل کرک به چهره ، حالا در پیری باید حسابی سخت را پس بدهد در لوله ی آب یا بربلندای طناب دار .
اسفند ۹۹ لندن

سردار نجات ؛ مسئول راحت کردن هاشمی رفسنجانی به فرمان نایب امام زمان

میرزا علی خان حاجب الدوله ، مأمور راحت کردن میرزاتقی خان ، به فرمان شاه شهید

شماره جدید مجله پژوهش

هموطنان گرامی، شماره جدید مجله پژوهش ( ۱۹۶# ) منتشر شد. لطفآ «اینجا» را کلیک نمایید
خواهشمند است به اشتراک بگذارید «www.pajouhesh.org » با سپاس – پاینده ایران

 

ثبت نام دوره پاییز شروع شد

www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، اسطوره‌شناسی، تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، نقد ادبی، داستان‌نویسی نوجوان

صدوبیست و یکمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک تقدیم به شما- شهریورماه سال ۹۹
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۴ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بی‌نظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
مقاله «راوی شگفت»
داستان ایرانی و خارجی
نقد رمان«آخرین روز زمستان»
بررسی داستان «غریبه در اغما»
خلاصه اسطوره «گراز کالودونی»
معرفی داستان«تاکستانی در گذر»
نگاهی به داستان «رویای برزخی»
نگاهی به کتاب «الا و دزد میلیونی»
یادداشتی بر رمان «آتش بدون دود»
مقاله «آیا ماهیت برتر از وجود است؟»
تحلیل فیلم «Atlantics»؛ «ملکه قلب‌ها»
نگاهی به رمان «یکلیا و تنهایی او»؛ «دودو»
تحلیل رمان «شازده احتجاب» از چند منظر
بررسی داستان «ترس و لرز»؛ «جاودانگی»
یادداشتی بر فیلم «معجزه درسلول شمارۀ ۷»
تحلیل و خوانش رمان«خانه خوبرویان خفته»
معرفی برنده جایزه نوبل «موریس ماترلینگ»
مقاله «تعریفی کلی از مکتب اگزیستانسیالیسم»
نگاهی به فیلم «کشتار با اره برقی در تکزاس»
کتاب خطاهای نویسندگی و تجربیات نویسندگی
شازده کوچولو، آموزگار درس‌های بزرگ زندگی
استراتژی ساخت داستان کوتاه«چرا نمی‌رقصید؟»
معرفی رمان«اگر شبی از شبهای زمستان مسافری»
مقاله «درآمدی بر قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو» این شماره همراه با: غلامحسین ساعدی، رویا مولاخواه، هوشنگ گلیشیری، نادر ابراهیمی، تقی مدرسی، زهرا اسماعیل‌زاده، اسماعیل زرعی علیرضا شهسواری، زهرا معین الدینی، راضیه مقدم، لیلی گلستان، فروغ صابر مقدم، بهمن عباس‌زاده، اسدالله امرایی، یوساناری کاواباتا، صالح بوعذار، احمدرضا صفریان، آنی هوسپیان، مژگان حقیقی، فرهاد قبادی، فریده لشکری، مریم جواهری مشهدی، مریم ثروت، محمدعلی وکیلی بهمن عباس‌زاده، سمیه جعفری، زهرا یعقوبی، کتایون بختیاری، آتیسا بختیاری، داود احمدی بلوطکی، عماد عبادی، مجتبی تجلی، معصومعلی یوسفی، مهدی عبداللهی، مرتضی فضلی، نازنین پدرام، سارا محمدی نوترکی، سیدمحمود کمال‌آرا، می آل توهی، متی دیوپ، توبی هوپر محمد ایدا اوزتکین، فلورا استیل، کاترین منسفیلد، خالد حسینی، اشفاق احمد، اسکات ان دوفور، جیلانی بانو، ازوپ، ریموند کارور، تیمو پارولا، ایتالو کالوینو، آنتوان اگزوپری، بن لوری، میخائیل نعیمه، خورخه لوئیس بورخس، موریس ماترلینگ

سردبیر: مهدی رضایی

مشاور: حسین برکتی

هیئت تحریریه

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) فرزانه ولی‌زاده (دبیر بخش داستانک) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، غزال مرادی، شهناز عرش‌اکمل، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، سیدعلی موسوی ویری آنی هوسپیان، مرتضی فضلی، زهرا فرازاندام مهناز رضایی لاچین، مهدی هزاره، سوری رحیمی صابر صالحی

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم سمیرا گیلانی، امیر بنی‌نازی، محمد عابدی، مریم نفیسی‌راد، حانیه دادرس، مژگان حقیقی

تحریریه بخش سینما و تئاتر

پیام پاک‌باطن، میلاد پرنیانی، فرنوش رضایی درجی

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html


کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید

برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com

آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی

‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در ‏گروه Google ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/288abcbc-2a3b-6022-e860-591a3e4dbbd2%40chouk.ir بازدید کنید.

صدوبیست و یکمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک تقدیم به شما- شهریورماه سال 99

.

برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید

www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، اسطوره‌شناسی، تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، نقد ادبی، داستان‌نویسی نوجوان
بانک مجموعه داستان چوک شامل حدود ۵۰۰ داستان و داستانک است که طی ۱۴ سال فعالیت اعضای کانون فرهنگی چوک انجام گرفته و در ۱۱۲ شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک منتشر شده است. حالا در قالب یک مجموعه داستان تقدیم شما علاقمندان می شود. برای دوستان خود هم ارسال کنید. بی‌نظیر در تاریخ ادبیات داستانی…
از اینجا دانلود کنید
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/15989-500.html
مقاله «راوی شگفت»
داستان ایرانی و خارجی
نقد رمان«آخرین روز زمستان»
بررسی داستان «غریبه در اغما»
خلاصه اسطوره «گراز کالودونی»
معرفی داستان«تاکستانی در گذر»
نگاهی به داستان «رویای برزخی»
نگاهی به کتاب «الا و دزد میلیونی»
یادداشتی بر رمان «آتش بدون دود»
مقاله «آیا ماهیت برتر از وجود است؟»
تحلیل فیلم «Atlantics»؛ «ملکه قلب‌ها»
نگاهی به رمان «یکلیا و تنهایی او»؛ «دودو»
تحلیل رمان «شازده احتجاب» از چند منظر
بررسی داستان «ترس و لرز»؛ «جاودانگی»
یادداشتی بر فیلم «معجزه درسلول شمارۀ ۷»
تحلیل و خوانش رمان«خانه خوبرویان خفته»
معرفی برنده جایزه نوبل «موریس ماترلینگ»
مقاله «تعریفی کلی از مکتب اگزیستانسیالیسم»
نگاهی به فیلم «کشتار با اره برقی در تکزاس»
کتاب خطاهای نویسندگی و تجربیات نویسندگی
شازده کوچولو، آموزگار درس‌های بزرگ زندگی
استراتژی ساخت داستان کوتاه«چرا نمی‌رقصید؟»
معرفی رمان«اگر شبی از شبهای زمستان مسافری»
مقاله «درآمدی بر قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو» این شماره همراه با: غلامحسین ساعدی، رویا مولاخواه، هوشنگ گلیشیری، نادر ابراهیمی، تقی مدرسی، زهرا اسماعیل‌زاده، اسماعیل زرعی علیرضا شهسواری، زهرا معین الدینی، راضیه مقدم، لیلی گلستان، فروغ صابر مقدم، بهمن عباس‌زاده، اسدالله امرایی، یوساناری کاواباتا، صالح بوعذار، احمدرضا صفریان، آنی هوسپیان، مژگان حقیقی، فرهاد قبادی، فریده لشکری، مریم جواهری مشهدی، مریم ثروت، محمدعلی وکیلی بهمن عباس‌زاده، سمیه جعفری، زهرا یعقوبی، کتایون بختیاری، آتیسا بختیاری، داود احمدی بلوطکی، عماد عبادی، مجتبی تجلی، معصومعلی یوسفی، مهدی عبداللهی، مرتضی فضلی، نازنین پدرام، سارا محمدی نوترکی، سیدمحمود کمال‌آرا، می آل توهی، متی دیوپ، توبی هوپر محمد ایدا اوزتکین، فلورا استیل، کاترین منسفیلد، خالد حسینی، اشفاق احمد، اسکات ان دوفور، جیلانی بانو، ازوپ، ریموند کارور، تیمو پارولا، ایتالو کالوینو، آنتوان اگزوپری، بن لوری، میخائیل نعیمه، خورخه لوئیس بورخس، موریس ماترلینگ

سردبیر: مهدی رضایی

مشاور: حسین برکتی

هیئت تحریریه

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) فرزانه ولی‌زاده (دبیر بخش داستانک) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، غزال مرادی، شهناز عرش‌اکمل، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، سیدعلی موسوی ویری آنی هوسپیان، مرتضی فضلی، زهرا فرازاندام مهناز رضایی لاچین، مهدی هزاره، سوری رحیمی صابر صالحی

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم سمیرا گیلانی، امیر بنی‌نازی، محمد عابدی، مریم نفیسی‌راد، حانیه دادرس، مژگان حقیقی

تحریریه بخش سینما و تئاتر

پیام پاک‌باطن، میلاد پرنیانی، فرنوش رضایی درجی

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html


کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید

برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com

آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی

‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در ‏گروه Google ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/054e1d1b-481f-8a5a-1504-a90ba86ae472%40chouk.ir بازدید کنید.

ولی فقیه سوم عنوان کتاب پژوهشی جدید عرفان قانعی فرد است که به زودی بزبان انگلیسی در شهر واشنگتن منتشر می شود

در این کتاب قانعی فرد ، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ، به بررسی نحوه شکل گیری دستگاه مذهبی و قدرت سیاسی ملایان شیعه در ایران پرداخته و پس از بررسی تاریخی دو دوران صفویه و قاجاریه به بررسی دوران ۴۱ سالهء ۲ ولی فقیه اول و دوم – یعنی دوران استبداد دینی ۱۰ ساله خمینی و ۳۱ ساله خامنه ای – پرداخته است.
این نخستین بار است که چنین کتابی پژوهشی و دانشگاهی درباره این موضوع تاریخی به زبان انگلیسی و فارسی بطور همزمان منتشر میشود

نویسنده در این کتاب با نقل قول از صاحبنظران و کارشناسان مختلف؛ ترویج خرافات، موهومات و تعصب توسط دستگاه اختاپوس مذهبی شیعه در دوران های صفویه و قاجاریه و نظام ولایت فقیه را جزو مجموعه عوامل عقب ماندگی و توسعه نیافتگی جامعه ایرانی معرفی کرده است
ترجمه فارسی این کتاب توسط انتشارات کتاب در لس آنجلس به زودی منتشر می شود.
امروز در برنامه ‌نگاه تلویزیون ایران فردا ؛ برای نخستین بار پس از ۵ سال دوری از رسانه ها؛ نویسنده کتاب، عرفان قانعی فرد به پرسش های چالشی علیرضا میبدی پاسخ می دهد ودرباره کتاب توضیح می دهد.
….عرفان قانعی‌فرد زادهٔ ۲۰ آبان ۱۳۵۵ در سنندج، پژوهشگر و مورخ ایرانی‌ست که در زمینهٔ مطالعات خاورمیانه تحصیل کرده‌ و مقیم واشنگتن آمریکا است. او با شخصیت‌های سیاسی ـ امنیتی مانند جلال طالبانی، عیسی پژمان، فؤاد معصوم،نوری مالکی،کنت پولاک، نوآم چامسکی،جیمز بیکر، رابرت آرمائو، برهم احمد صالح، پرویز ثابتی و هنری کسینجر گفتگوهایی داشته و دربارهٔ موضوعاتی مانند کُردها، خاورمیانه، مطالعات‌ امنیت و تروریسم با وی مصاحبه‌هایی در رسانه‌های مختلف انجام گرفته‌است.

به یاد از خدمات ارزنده محمدرضاشاه/ دکتر منوچهر فرحبخش

گزیده خبر اقتصادی ۱۱

در نظر داشتم این نوشتار را بمناسبت مصادف شدن با چهلمین سال درگذشت محمدرضا شاه به خدمات و زحمات ارزنده او در راه پیشرفت و توسعه و اعتلای کشور، تا آنجا که حتا از جان خود مایه گذارد اختصاس دهم. زحماتی که متاسفانه ۴۲ سال پیش با برنامه ریزی چهار دولت اروپایی در کنفرانس معروف به گوادالوپ که به دلائل اقتصادی اثبات شده ایجاد تحولاتی بنیادین در ساختار سیاسی منطقه خاور میانه اجتناب ناپذیر تشخیص داده شده بود بر باد رفت.

در آن برهه از زمان اقتصاد ایران تحت رهبری شاه با تولید شش میلیون بشگه نفت در روز و افزایش موشکوار درآمد نفت یک رشد اقتصادی دوازده درصدی را تجربه میکرد و تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی در خاور میانه که چندان دور از دسترس نبود را بشارت میداد. طبیعتا وقوع چنین تحول بنیادین به رهبری شاه ایران در منطقه که به هیچوجه قابل کنترل نبود نمیتوانست مورد قبول غرب باشد. لذا تصمیم به تغییر رزیم گرفته شد و دستور ایجاد هرج و مرج توسط گروه های مارگسیستی و مذهبیون افراطی در داخل کشور صادر و به اجرا گذارده شد که در نهایت به وقوع انقلاب و ایجاد دیکتاتوری مذهبی موجود گردید.
ملت ایران در نهایت شوربختی و ساده اندیشی این خطای تاریخی را مرتکب شد و شانس بزرگ ” پیشرفت بسوی دروازه های تمدن بزرگ ” را به مصیبت جمهوری اسلامی ترجیح داد و با تبدیل شدن به آلت دست آخوند شیاد و شیطان صفتی بنام خمینی و دار و دسته اش ناخود آگاه از یک طرف قربانی یک دسیسه بزرگ و پیچیده بین المللی گردید، از طرف دیگرهمه امکانات مادی و معنوی ملک و ملت را نسنجیده تقدیم این غارتگران بی وطن تشنه ثروت و قدرت نمود، تا بتوانند بساط ظلم و غارتگری را تحت عنوان حکومت اسلامی در ایران و منطقه علم کنند.

اکنون چه باید کرد؟ آیا انقلاب دیگری در راه است و باید روزهای خونین دیگری را تجربه کرد؟ آیا این تحرکات ملموس در زیر پوست شهر که تک لرزه های آن آشکار شده است باید تحمل شود؟ یا زندگی حتا تحت شرائط سخت موجود هم بایستی ادامه یابد؟ . ولی در این میان یک امر مسلم و غیر قابل انکار رخ داده و آن نگاه ملت ایران به آینده است که دریافته با این ملایان و سپاهیان غارتگر نه تنها راه پیشرفت و ترقی را برخود و نسلهای آینده سد کرده، بلکه اجازه داده تا صدها میلیارد دلار عایدات کشور با نام خدا معامله شده و به یغما رود.

در حالیکه مشغول تنظیم افکار خود بودم، تصادفا با متن مصاحبه ای در روزنامه قانون با سعید لیلاز اقتصاددان از قبیله خمینی پرستان برخورد کردم که افکارم را بهم ریخت. ابتدا شیفته صراحت لهجه او شدم و بعد هم متعجب از اینکه در میان این جماعت بریده از انسانیت هنوز هم تک انسانهای منصفی یافت میشوند که در برخورد با واقعیات از آن فرار نمیکنند. در این مصاحبه سوالات کارشناسانه و نسبتا بوداری توسط خبرنگار مطرح میشود که پاسخ های نسبتا صریح و مستدل لیلاز نشان میدهد او از جماعت نان به نرخ روز خورهای حکومت اسلامی بشمار نمیرود. از آنجایی که این مصاحبه بسیار مفصل است، لذا با نهایت بی علاقگی بخش های کمتر مهم آن حذف شد که امیدوارم برای سعیدخان قابل فهم باشد.

سعید لیلاز از از جمله معدود اقتصاددانان رژیم است که با وجود وابستگی به جناح اصلاح طلب و درحال حاضر مدافع دولت روحانی که تعجب برانگیز است، معهذا بررسیها و نظراتش کمتر رنگ و بوی جناحی دارد و بیشتر بر اساس واقعیات استوار است که طبیعتا به آن وزن و اعتبار ویژه ای میدهد برخوردار است . وی نظراتش درخصوص برنامه های توسعه در رژیم گذشته متفاوت با رژیم است و از نقش این سیاست ها در تغییر سرنوشت فضای اقتصاد کشور که اقتصاد کشاورزی و روستا محور آن دوره را به یک اقتصاد شهری تبدیل کرد دفاع میکند. مصاحبه زیر که روزنامه قانون با وی انجام داده است هرچند مدت زمانی از آن گذشته ، معهذا تا خدودی واقعبینانه اهداف اقتصادی شاه را به تصویر میکشد که ثبت آن در تاریخ اقتصادی کشور شاید ضروری باشد.

سوال: با توجه به پژوهش جنابعالی در تاریخ معاصر اقتصاد ایران،اگر بخواهیم به تحولات اقتصادی دوران پهلوی دوم نگاهی داشته باشیم ، نگاه و رویکرد شاه به اقتصاد را ذیل کدام پارادایم فکری می توان جای داد و آیا می توان گفت او به دنبال ملی کردن (دولتی سازی) اقتصاد و ایجاد بورژوازی صنعتی بود؟ به نظر شما با ایجاد اصلاحات ارضی و هم چنین سهیم کردن کارگران در کارخانجات به دنبال نوعی سوسیالیسم بود؟ در نگاه شما محمدرضا پهلوی به کدام مکتب اقتصادی نزدیک بود؟

پاسخ: سلطنت محمدرضا پهلوی طولانی و ۳۷ سال به طول انجامید. قدرت سیاسی شاه و قدرت اعمال نظارتش بر اقتصاد ایران در تمام این ۳۷ سال یک دست نبوده و طبیعی است که عملکرد شاه در این ۳۷ سال را نمی توان در یک جمله خلاصه کرد. تصوری که بعد از مطالعه این ۳۷ سال راجع به شاه پیدا کردم این بود که شاه در حوزه اقتصاد مطابق با تفکر ناسیونالیستی می اندیشید و عمل می کرد. یعنی اساسا یک ناسیونالیست بود. به دنبال حداکثر سازی ساخت داخل بود. دنبال حداقل سازی واردات بود. دنبال خودکفایی بود. با وجود همه بحث هایی که می شود اتفاقا دنبال استقلال اقتصادی بود.

او درسال ۱۳۲۵ تقریبا تمام اموال خالصه سلطنتی را به کشاورزان بخشید. یعنی زمین هایی که از پدرش به او به ارث رسیده بود را به دهقانانی که روی آن زمین ها زراعت می کردند واگذار کرد. او در سال ۱۳۲۰ در روزهایی که تازه شاه شده بود گاهی با دوستان نزدیکش مثل فریدون جم و فردوست در کاخ می نشستند و صحبت می کردند. جم نقل می کند که در آن زمان شاه می گفت در دوران پدرم به مردم ظلم هم شده و من دوست دارم پادشاه عادلی باشم.

شاه در سال ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ وقتی اصلاحات ارضی را انجام می داد اشاره می کرد به دهه بیست و زمانی که بعد از حل غائله آذربایجان به تهران برمی گشت، می گفت: در راه بازگشت مردمان ژنده پوش و گرسنه ای را دیدم و همان جا تصمیم گرفتم که این کشور را متحول کنم ، چون پادشاهی بر یک عده فقیر هیچ فضیلتی برای من ندارد.

نکته مهمی را هم که ضروری هست بگویم این است که شاه طرفدار جدی ملی شدن صنعت نفت بود. هر کس غیر از این می گوید یا اشتباه می کند یا دروغ می گوید. شاه طرفدار ملی شدن صنعت نفت و موافق روی کار آمدن دولت مصدق بود و می گفت ماموریت این دولت این است که نفت را ملی کند. هیچ گاه هم جلوی این کار سنگ نینداخت، پدرش هم طرفدار ملی شدن صنعت نفت بود.

درسال ۱۳۲۵ سازمان برنامه ؛ پایه ریزی شد و اولین برنامه عمرانی به اجرا در آمد. برنامه دوم از سال ۱۳۳۴ تا سال ۱۳۴۱ ادامه پیدا کرد و اولین برنامه ای بود که کامل اجرا شد. در سال ۱۳۳۷ تحت نظارت ابوالحسن ابتهاج ؛ شاه با آمریکایی ها صحبت می کند که سازمان برنامه را متحول کنند. دانشگاه هاروارد با کمک بنیاد فورد، برنامه ای را برای ایران تدوین می کنند به نام برنامه سوم که اولین برنامه جامع عمرانی ، اقتصادی و اجتماعی ایران است. بزرگ ترین پروژه اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی اصلاحات ارضی هم در طول همین برنامه اجرا شده است؛ زیرا با توجه به واقعیات اقتصاد ایران، اصلاحات ارضی بزرگ ترین و موفق ترین پروژه اقتصاد ایران است.

نگاهی به شرایط آن سال ها می گوید که شاه، مطابق آن چیزی که از پدرش به ارث برده بود به اطرافیان خودش سوء ظن داشت. به خصوص از آمریکایی ها و انگلیسی ها هم وحشت داشت و هم متنفر بود و چون دانشگاه هاروارد اساس و گرایش کلی سازمان برنامه را ایجاد کرده بود ، شاه به بسیاری از توصیه های سازمان برنامه خوشبین نبود و سعی می کرد پیشنهادات و مصوبات این سازمان را وتو کند. به هر حال همان طور که گفته اند انسان ها جمع اضدادند، شاه هم همین طور بود. در گزارش هاروارد در مقدمه برنامه سوم آمده بود که ایران به اصلاحات ارضی نیاز دارد. خب شاه این فکر را از سال ۱۳۲۷ داشت.

بنیاد فورد و گروه مشاوران هاروارد پیشنهاد می کنند که ایران باید اصلاحات ارضی را در دستور کار قرار دهد و بدون اصلاحات ارضی برنامه های توسعه به هیچ نتیجه ای نمی رسد و این را در برنامه سوم می گنجانند. در اسفند ۱۳۴۰ شاه برای بررسی برنامه سوم برای اولین و آخرین بار به ساختمان سازمان برنامه می رود. آنجا به او گفته می شود که اصلاحات ارضی هم بخشی از برنامه سوم است. شاه به شدت با گنجانده شدن اصلاحات ارضی در برنامه سوم مخالفت می کند و خواهان حذف آن می شود. وقتی اصلاحات ارضی از برنامه سوم حذف می شود ، شاه خودش چهار ماه بعد به صورت مستقل این مسئله را در قالب انقلاب شاه و ملت، مطرح می کند. به نظر من شاه تا پایان زندگی اش این سوء ظن را به سازمان برنامه داشت و به همین دلیل هیچ گاه از سازمان برنامه خوشش نمی آمد.

سوال: به سازمان برنامه و ابوالحسن ابتهاج اشاره کردید ، لطفا مقداری به سابقه برنامه ریزی در اقتصاد ایران و نقش سازمان برنامه در تحولات اقتصادی دوران محمدرضا پهلوی هم بپردازید. با توجه به این که می گویید شاه از سازمان برنامه خوشش نمی آمده برنامه های توسعه چگونه اجرایی شدند؟

پاسخ: ….. در سال ۱۳۲۵ سازمان برنامه تاسیس می شود و آقای “مشرف نفیسی” اولین رئیس سازمان برنامه می شود. در سال ۱۳۳۴ ابوالحسن ابتهاج که مدیرعامل بانک ملی و عضو شورای برنامه ریزی بود به ریاست سازمان برنامه منصوب می شود. ابتهاج بسیار آدم باسواد و مقتدری بود. حداقل بیست سال هم از شاه بزرگتر بود. بنا بر این زیر بار بسیاری از حرف ها و خواسته های شاه نمی رفت چون در صحنه بین المللی هم بسیار نفوذ داشت وقتی برای اخذ وام به بانک جهانی رفته بود به او گفتند ما ایران را خیلی نمی شناسیم ، ما شما را می شناسیم و شما اگر بخواهید به شما وام می دهیم! شاه هم که این را شنیده بود خیلی نگران شده بود و از ابتهاج بدش آمد.ابتهاج ممنوع الخروج شد و تا سال ۱۳۵۵ گرفتار بود؛ او ده ماه هم به دلایل واهی به زندان افتاد و با بزرگترین قرار وثیقه تاریخ ایران تا آن زمان، آزاد شد.

برنامه سوم که آغاز می شود، شاه در بهمن ماه انقلاب شاه و ملت را اعلام می کند که اصلاحات ارضی هم از بخش های اصلی اش بود و تا سال ۱۳۴۶، دو و نیم میلیون روستایی صاحب زمین می شوند و یک نظام چهار هزار ساله اقتصادی منهدم می شود و یک نظام جدید جایگزین آن می شود.گروه مشاوران هاروارد در مقدمه برنامه سوم می نویسند که اگر شما در اجرای این برنامه دقت نکنید در ایران انقلاب رخ می دهد و اتفاقا همین هم شد.
دوره بعدی که ما می توانیم افکار و اندیشه های شاه را بررسی نماییم از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۲ است. که در این دوران شاه به عنوان یک ناسیونالیست تمام عیار رفتار می نماید. مثلا به دولت می گفت مازاد تولید گندم را موظف هستید که بخرید ولو این که دور بریزیم و یا با قیمت ارزانتر به کشورهای همسایه صادر کنیم. معتقد بود ما اگر می خواهیم پیشرفت کنیم تنها راهش صنعتی شدن ایران است. طبق پیشنهاد گروه مشاوران هاروارد، محور برنامه سوم روستا بود. اما محور برنامه های چهارم و پنجم ایجاد زیر ساخت ها و صنعتی شدن ایران بود.

من معتقدم موفق ترین و طلایی ترین دهه اقتصاد ایران دهه چهل بود. نرخ تورم در کل این دوره ده ساله کمتر از ده درصد بود. کل مصرف ارزی کشور چیزی حدود پانزده میلیارد دلار بود و یک توازن اقتصادی خوب برقرار شده بود. فشار شاه روی افزایش تولید داخل و افزایش صادرات و جلوگیری از واردات بود. همین طور رسیدگی به اقشار محروم هم در دستور کار بود. روحیات شاه در دوره های مختلف حکمرانی اش با توجه به شرایط تغییر می کرد اما به نظر من وجه ثابت اندیشه و رفتارش ناسیونالیسم بود. شاه در حوزه اقتصاد، ناسیونالیست بود و به دنبال نیرومندی اقتصاد ملی ، حداکثر سازی تولید داخلی و حداقل کردن واردات بود.

اما افزایش درآمد نفت به دلیل تحولات بین المللی وضعیت ایران را متحول می کند. که البته ما الان می دانیم بسیاری از آن رفتارها گریز ناپذیر بوده اما آن موقع به عنوان اشتباه شاه در نظر می گرفتیم. از سال ۵۱ درآمد ارزی ایران به یک باره چند برابر می شود . کل بودجه ارزی برنامه چهارم، ده میلیارد دلار بود ، این مبلغ را در برنامه پنجم تبدیل می کنند به سی میلیارد دلار. در سال ۵۲ که درآمد ارزی باز هم بالاتر می رود شاه می گوید برنامه ای که تدوین شده به درد نمی خورد و باید به سرعت برنامه ای دیگر تدوین شود و مصرف ارزی برنامه پنجم را به صد میلیارد دلار افزایش می دهند! حجم عملکرد و ورودی ارزی برنامه پنجم ۵/۱۲ برابر برنامه چهارم می شود و این به برهم خوردن کل ساختار اقتصاد ایران می انجامد. یعنی کل ساختار اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ایران به هم می ریزد.

شاه در این دوران در بسیاری موارد مستقیم عمل می کرد و هیئت دولت را دور می زد. درباره سازمان برنامه می گفت این ها یک مشت جوجه کمونیست آمریکایی هستند. وقتی عبدالمجید مجیدی ، رئیس سازمان برنامه، در سال ۵۴ به شاه می گوید اوضاع در حال به هم ریختن است اجازه بدهید ما برای بهبود وضعیت کمک کنیم شاه جمله تاریخی اش را خطاب به مجیدی می گوید که من ۳۴ سال ایران بدون کارشناسان اداره کردم ، بعد از این هم خواهم کرد.
به هر حال در جمع بندی می خواهم بگویم که روحیات شاه در دوره های مختلف حکمرانی اش با توجه به شرایط تغییر می کرد اما به نظر من وجه ثابت اندیشه و رفتارش ناسیونالیسم بود. شاه در حوزه اقتصاد، ناسیونالیست بود و به دنبال نیرومندی اقتصاد ملی ، حداکثر سازی تولید داخلی و حداقل کردن واردات بود.

سوال: شما می گویید شاه به دنبال حداکثر سازی تولید داخلی و به حداقل رساندن واردات بود. اما درعین حال رشد پر شتاب واردات در دهه پنجاه را شاهد هستیم. اتفاقا بسیاری از مخالفان شاه و کسانی که او را وابسته قلمداد می کنند و به رشد فزاینده واردات در دهه پنجاه اشاره می کنند. نظر شما چیست؟

پاسخ: خوشبختانه یا بدبختانه ،افزایش بهای نفت پنج بار در تاریخ ایران تکرار شده و می توانیم بگوییم آن حجم واردات تحت اراده شاه نبوده است. چون الان هم داریم بسیاری از کالاهای مصرفی ، مثلا تخم مرغ را وارد می کنیم. سال ۵۲ هم تخم مرغ وارد می کردیم. از اواخر دهه چهل برخی آثار تورمی در اقتصاد ایران ظاهر شد. بطور مثال سال ۱۳۴۹ با رشد تورم مواجه شدیم. برای اقتصادی مثل اقتصاد ایران که از سال ۱۳۳۲ به بعد ، حدود بیست سال اصلا نمی فهمیده تورم یعنی چه و در بعضی سال ها نرخ تورم در ایران نیم درصد بوده ، این مسئله خیلی تلخ بود.
مسئله تورم از سال ۵۲ به بعد بسیار بیشتر و جدی تر شد. چون ایران برای اجرای برنامه توسعه صنعتی و واردات کالاهای سرمایه ای عجله داشت. در همان زمان در آمریکا بحران ارزی پدید آمد. چون نیکسون نظام برتن وودز و رابطه دلار و طلا را از بین برد و تورمی دو رقمی دراقتصاد غرب پدید آمد. برای کشورهایی که واردات می کردند این تورم یک ضربه به کشورهایشان منتقل شد.

در سال ۵۱ نشانه های تورم در اقتصاد ایران جوری اوج می گیرد که اقتصادی که گاهی اوقات فقط نیم درصد تورم داشته به یکباره تورمی دو رقمی را تجربه می کند. دولت مردان برای خنثی کردن رشد تورم و کنترل بازار ناچار به واردات بیشتر می شوند. در عین حال آن زمان در ایران هنوز اثرات بیماری هلندی آشکار نشده بود و نمی دانستند این همه ارز تورم می آفریند. رکورد نرخ رشد نقدینگی به دهه پنجاه مربوط است. در سال ۵۴ نرخ رشد نقدینگی به شصت درصد رسید. البته باید بگویم شباهت های رفتاری دولت مردان به هنگام افزایش بهای نفت بسیار زیاد است. هویدا در سال ۵۲ به مجلس می رود و با نهایت افتخار می گوید ما دستوردادیم برای کنترل بازار با هواپیما تخم مرغ وارد کنند.

به مرور شاه هم وارد درگیری با غرب می شود. شاه می گفت این ها با قایق های توپدار نتوانستند حریف ما بشوند حالا می خواهند در اقتصاد ما را زمین بزنند. می گفت غربی ها می خواهند تورم شان را به کشور ما صادر کنند. گاهی اوقات انگلیسی ها و آمریکایی ها را مسخره می کرد. کشورهای غربی به شاه می گفتند قیمت نفت را پایین بیاورد اما شاه نمی پذیرفت. ایران همیشه چه پیش و چه پس از انقلاب به جناح تندرو اوپک تعلق داشته است. شاه می گفت من نمی توانم قیمت نفت را پایین بیاورم چون انگلیسی ها می خواهند هیپی گری کنند. هزینه هیپی گری انگلیسی ها را باید انگلیسی ها بپردازند نه ملت ایران. شاه حرف های تند و گزنده ای می زد.

برخی اقتصاددانان لیبرال بر این باورند که شاه در اقتصاد ، رویکردی سوسیالیستی داشت. آنان دولتی شدن نفت توسط دکتر مصدق را آغاز فرایند دولتی شدن اقتصاد می دانند و معتقدند شاه علی رغم اختلاف نظر و درگیری با مصدق ، همان مسیر را ادامه داد. این انتقاد در حالی مطرح می شود که در آن دوران ، مداخله گری دولت ها در اقتصاد ، وجه غالب اقتصاد جهانی بود. اروپا و آمریکا دوران اقتصاد کینزی را طی می کردند و اساسا در آن هنگام اقتصاد بازار آزاد به عنوان یک آلترناتیو اجرایی، مطرح نبود. در آن شرایط، این انتقاد که چرا شاه نفت را دولتی کرد و یا این که چرا صنایع را دولتی کرد، بی مورد به نظر نمی رسد؟ در حالی که در آن زمان در اقتصاد جهانی، مداخله دولت ها در اقتصاد و دولتی کردن صنایع؛ پارادایمی غالب و جهانی بود؟

در مورد ایران به زعم شاه ، مداخله دولت در اقتصاد یک ضرورت تاریخی بود. وقتی شما می خواهید با سرعتی بالا و بیش از روند طبیعی پیش بروید این مداخله ناگزیر می شود. مثلا در دوران رضا شاه گسترده ترین موج دولتی شدن اقتصاد ایران اتفاق افتاد. رضا شاه حتی تجارت خارجی ایران را دولتی کرد. در دوران محمدرضا هم وقتی درآمدهای نفتی بالا رفت او هم فکر می کرد با این منابع ارزی باید یک جهش بزرگ به اقتصاد ایران بدهد و به مداخله بیشتر در اقتصاد رو آورد. حتی می گفت از این که به من بگویند بلشویک ناراحت نمی شوم. می گفت این ایسم ها دیگران را می ترساند ، من را نمی ترساند. چون خودش احساس می کرد و بو برده بود که ممکن است به سوسیالیست بودن متهم بشود. حتی از اوایل دهه چهل شروع کرد به نزدیک شدن به مسکو و می گفت در این خصوص اگر نگرانی آمریکایی ها نبود ، روابط کشور با شوروی را بیشتر هم می کردم.شاه طرفدار برقراری نوعی موازنه مثبت میان شرق و غرب بود. او خواهان دولتی کردن اقتصاد و مداخله دولت برای ایجاد جهش بزرگ بود اما از آن طرف هم هر کاری که مثلا خیامی می کرد را بازدید و افتتاح می کرد.

سوال: از خیامی اسم بردید آیا ما در آن دوران در کنار بخش دولتی بزرگ یک بخش خصوصی نیرومند هم داشتیم؟

پاسخ: بخش خصوصی وجود داشت اما نیرومند نبود. وقتی سازمان برنامه را ایجاد کردند و برنامه های عمرانی شکل گرفت ، دیدند ایران اصلا بخش خصوصی قوی به آن معنا ندارد که توان مالی ، فنی و مدیریتی ایجاد صنایع در کشور را داشته باشد. آمدند سازمان گسترس و نوسازی صنایع را در برنامه چهارم و در سال ۱۳۴۶ ایجاد کردند. وظیفه این سازمان این بود که صنایع را ایجاد کند ، به بهره برداری و سود دهی برساند و سرانجام به بخش خصوصی واگذار نماید.

یعنی دولت گفت صنایع را ایجاد و به بخش خصوصی واگذار می کند. بعد دیدند که کشور کادر مدیریتی لازم برای اداره این صنایع را ندارد. سازمانی درست کردند به نام سازمان مدیریت صنعتی و بانکی تاسیس کردند به نام بانک توسعه صنعت و معدن. یعنی همه چیز برای ایجاد بخش خصوصی نیرومند به ظاهر پیش بینی شده بود اما به هر حال نظام برنامه ریزی به تعبیر هایک امکان ندارد همه چیز را پیش بینی کند و به هر حال ناهنجاری ایجاد می کند. سازمان گسترش در سال ۱۳۴۶ با چهار شرکت شروع به کار می کند و در سال ۱۳۵۶ به ۱۳۴ شرکت می رسد و حتی یکی از این شرکت ها را خصوصی نمی کند! در کنار بخش دولتی یک بخش خصوصی هم شکل می گیرد اما زائده ای بود بر پیکره اقتصاد دولتی. بخش خصوصی وجود داشت اما نیرومند نبود

سوال: ضعف بخش خصوصی به همین شکل و شدت دوران بعد از انقلاب بود؟

پاسخ: بله به همین شکل و شدت بعد از انقلاب بود. واقعیت این است که نقش بخش خصوصی در اقتصاد ایران از ابتدای قرن حاضر تا کنون هیچ گاه از زائده ای بر اقتصاد دولتی فراتر نرفته است. می بینیم که سرعت رشد صنعتی ایران بسیار بالاست اما حتی یک شرکت هم به بخش خصوصی واگذار نمی شود. حتی در برخی حوزه ها مثل صنایع فلزی ، شاهدیم که شرکت های خصوصی هم در اختیار بخش دولتی قرار می گیرد. چون یکی از مفاد اساسنامه سازمان گسترش این بود که صنایع ناتوان و نیمه ورشکسته خصوصی را خریداری کنند، سپس توانمند ساخته و سود ده کنند و بعد دوباره به بخش خصوصی واگذار کنند که هرگز واگذاری اتفاق نیفتاد.

گفته می شود شاه اصلاحات ارضی را با خواست آمریکایی ها اجرا کرد تا کشاورزی را از بین ببرد و کشور را به غرب وابسته سازد. برخی هم به شاه انتقاد می کنند که به جای این که کشاورزی را به محور توسعه بدل سازد؛ ایجاد صنایع وابسته و مونتاژ را محور توسعه قرار داد. پس از انقلاب؛ در بحث توسعه، گاهی با انتقاد از بی توجهی به بخش کشاورزی در دوران شاه ، لزوم محور قرار گرفتن کشاورزی مطرح می شد. این در حالی است که درایران اگر بخواهیم با GDP به کشورهای توسعه یافته برسیم باید درآمد سرانه مان ، پانزده هزار دلار بشود. با توجه به خشک بودن ایران و محدودیت منابع زمین و آب اگر ما با اتکا به پیشرفته ترین تجهیزات کشاورزی به حداکثر بهره وری از آب و زمین هم برسیم حداکثر می توانیم تولید فعلی را هشتاد درصد افزایش دهیم و در بهترین حالت می توان هزار و پانصد دلار از درآمد سرانه را از محل کشاورزی تامین کرد و برای رسیدن به درآمد سرانه پانزده هزار دلار می باید صنعت، محور توسعه ایران باشد. بنابر این صنعتی شدن برای ما یک ضرورت تاریخی است.

سوال: چقدر انتقاداتی که به شاه در خصوص نابود کردن کشاورزی می شود را وارد می دانید؟

پاسخ: متوسط رشد ارزش افزوده بخش کشاورزی ایران در یک دوره پانزده ساله ( از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ ) حدود چهار درصد بود. این عدد اندکی بیشتر از عملکرد بعد از انقلاب است. در دوران شاه ، اقدامات صورت گرفته هرگز در جهت نابود سازی بخش کشاورزی نبود و این ادعا نادرست است. در ضمن در بخش کشاورزی که امکان افزایش زمین وجود ندارد. باید بهره وری و میزان برداشت از زمین را افزایش داد و افزایش بهره وری با بهبود تجهیزات کشاورزی میسر است. این یعنی لزوم توجه به صنعت. افزایش بهره وری با رشد صنایع تبدیلی و تولید کنستانتره و … ممکن است. این یعنی ضرورت توجه به صنعت. به همین دلیل در تمام الگوهای توسعه در جهان شاهدیم که سهم بخش کشاورزی کوچک می شود و سهم بخش صنعت بزرگتر می شود. در آن زمان این تصور به وجود آمده بود که حکومت به بخش کشاورزی بی توجه است و خود من هم همین تصور را داشتم اما با مطالعه بیشتر دریافتم این گونه نبوده است.

اما آن چیزی که قبل از انقلاب رخ می دهد و منتقدین در آن محق هستند،عدم توازن در گسترش امکانات رفاهی بین شهر و روستا بود. در سال ۱۳۵۴ وقتی اسدالله علم در جلسه ای مربوط به پنجاهمین سال سلطنت شاه شرکت می کند در آنجا وزیر آب و برق به او می گوید که تنها یک درصد روستائیان ایران آب آشامیدنی و برق دارند. آن موقع روستائیان بیش از شصت درصد جمعیت کشور را تشکیل می دادند. علم همان شب در خاطراتش می نویسد که من تعجب می کنم که چرا در ایران تا الان انقلاب نشده است. او این مسئله را در فردای آن روز به شاه می گوید و شاه هیچ توجهی به این مسئله نشان نمی دهد.

سوال: گویا بدترین ضریب جینی در تاریخ معاصر را هم در سال ۵۶ داشتیم؟

پاسخ: بله ، بدترین در دنیا و نه فقط در ایران. و من معتقدم افزایش بهای نفت این مسئله را ایجاد کرد. با افزایش درآمد نفت، مردم عموما درآمدشان بهبود یافته بود اما امکانات کشور اصلا اجازه نمی داد که به حجم بالای تقاضای رفاهی مردم پاسخ داده شود. خداداد فرمانفرمائیان می گوید ما در برنامه پنجم پیش بینی کرده بودیم که مثلا هفتاد هزار خط تلفن بدهیم اما در اجرا دیدیم تقاضا این قدر بالاست که سیصد هزار خط تلفن هم جواب تقاضای مردم را نمی دهد. در خصوص تقاضا برای برق هم قضیه همین جوری بود.

دهه چهل روند طبیعی تری را نسبت به دهه پنجاه طی کردیم. تورم بسیار پایین بود ، نرخ بیکاری پایین بود ، رشد سرمایه گذاری قابل قبول بود و عموم شاخص های اقتصاد کلان در حال بهبود بود. اما افزایش بهای نفت در ابتدای دهه پنجاه به یکباره اقتصاد ایران را بهم ریخت. نفت از آن زمان تا کنون به عنوان یک مسئله در اقتصاد ایران حضور دارد و این پرسش که “با پول نفت چه باید کرد؟” ذهن بسیاری از فعالان سیاسی و کارشناسان اقتصادی را به خود مشغول ساخته است. برای حل این مسئله ، راه حل های مختلفی طرح شده است. برخی بر ضرورت ایجاد صندوق ذخیره ارزی تاکید دارند و این که برداشت دولت از این صندوق برای هزینه های جاری منع گردد. برخی هم با رویکرد اقتصاد سیاسی ، برلزوم توزیع و تقسیم پول نفت میان مردم تاکید دارند تا به این نحو این پول به عنوان یک منبع رانت از دست دولت خارج شود.

سوال : به نظر شما راه حل مسئله نفت در اقتصاد ایران چیست؟

پاسخ : به نظر من هیچ کدام از این راهکارها دراقتصاد ایران راهگشا نیست زیرا در عمل اجرایی نیست. هیچ کدام از دولت مردان و صاحبان منافع در دولت ها در ایران زیر بار اجرای هیچ کدام از این طرح ها نمی روند و در اجرا مانع می شوند. باید به مسئله واقعی تر نگاه کرد. من معتقدم که سهم نفت در اقتصاد ایران بسیار بالاست و راه حل اصولی ، تنوع بخشیدن و بزرگ کردن سایر بخش های اقتصاد کشور است تا سهم بخش نفت در اقتصاد کشور کاهش پیدا کند.

اگر شما بخواهید چیزی شبیه سهم نفت در اقتصاد ایران را در اقتصاد آمریکا درست کنید مثل آن می ماند که اندازه شرکت جنرال موتورز دویست برابر الان بشود. تازمانی که سهم نفت در اقتصاد ایران ۳۰ درصد باشد، امکان ندارد که این مسئله حل شود و تمام راه حلها بیهوده است. سهم نفت در بزرگترین واحد اقتصادی در امریکا سه در هزار است.

اندونزی نفت می فروشد و عضو اوپک هم هست. اما اقتصادش را اینقدر بزرگ و متنوع ساخته و سهم نفت این قدر پایین آمده که نفت نمی تواند در اقتصاد اندونزی آن تاثیری را داشته باشد که مثلا در اقتصاد ایران دارد. جز این هیچ دستور العمل و قانونی قادر به حل این مسئله نیست. وقتی سهم نفت در اقتصاد ایران بالاست می بینیم که پنج دولت مختلف ، با اندیشه های متفاوت و در دوره های زمانی مختلف ، رفتار یکسان و مشابهی با این پول داشتند.

.