حلقه ی گمشده
سیروس نهاوندی
باقر مرتضوی
طرح روی جلد: آرتا داوری
تنظیم جلد: پیترمرتضوی
صفحه آرائی: چاپخانه مرتضوی
چاپ مرتضوی: کلن ، آلمان
چاپ دوم : با تصحیحات واضافات تابستان ۱۳۹۴
پخش: انتشارات فروغ. کلن، آلمان
چاپ اول حلقه گمشده پس ازانتشار بین اهل مطالعه دست به دست گشت و درمدت کمی نایاب شد. تا به چاپ دوم رسید با اضافه شدن مقداری به برگ های چاپ اول؛ که حاوی چند نامه و آرای برخی ازخواننده ها و چند نقد دربارۀ محتوای این اثر که درنهایت، بخشی ازعارضه ها، تکان و دگرگونی های فکری و فرهنگی اجتماعی را خاطر نشان شده ؛ و این که دراین جدالِ بی سرانجام خونین ملی، برندۀ اصلی ارتجاع کهن گردیده با آفت های بنیادی و پرده از ایستائی و جمود فکری ملتی برداشته که دل وایمان درگرو نبوده ها و نشدنی ها به انتظاراسب سواری نشسته که روزی از اعماق سیاهی های جهل تاریخ به نجاتش خواهد آمد تا برده های مطیع ش را هدایت کند.
اما دربارۀ چاپ دوم این کتاب پرمحتوا بگویم که درمیان نامه ها هریک بیانگر مسائلی ست که ازعلاقمندی وهشیاری خواننده ها سخن می گوید و هریک در جایگاه فکری قابل احترام و تآمل است. آقای قاسم نورمحمدی که دستی در فعالیت های گذشته حزب توده داشته می پرسد: « هارون نام مستعار کدامیک از رهبران یا کادرهای حزب توده است. من خود دربایگانی های آلمان شرقی هرگز به چنین نامی برنخورده ام اما شاید تذکر زیر به رمز گشائی این نام باشد.» همو با ذکر نام دبیران سه گانه و شرح مسئولیت هریک اضافه می کند که « به نطر من هارون کس دیگری جز عبدالصمد کامبخش نیست هرچند که کامبخش درآلمان شرقی با نام مستعار “قنبری” فعالیت می کرد».
پس ازدونامه که درباره اش خواهم گفت، نامۀ سپاسگزاریست ازنویسندۀ کتاب که از طرف «یکی ازبستگان [زنده یاد بانو] معصومه طوافچیان» فرستاده شده است. نامه بعدی ازآقای اصغر ایزدی است به اضافۀ بخشی از مطالبی که قبلا «درسایت اجتماعی زنان مبارز مسلمان درتاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۹۱ منتشرشده است». نویسنده، دراین نامه با شرح شکنجه های وحشیانه قاتلان معصومه طوافچیان و مهوش جاسمی را معرفی می کند. و به دنبال آن مطلبی فشرده و سنجیده از مهدی اصلانی ست به این کتاب و دوبررسی ونقدواره ازصاحب این قلم وسیامک مؤیدزاده، ودرپایان یادی از زنده یادان: جمال الدین سعیدی وبهرام نوذری با شرحی کوتاه از زندگی شرافتمندانه وفعالیت های سیاسی آن دو انسان شریف.
در بستر این روایت ها، نشریه «جهان کتاب» سال بیستم شماره ۷ مهرماه ۱۳۹۴ که درتهران منتشر می شود و از نشریات سابقه دار و پربارفرهنگی وطن است، نقد جالبی به قلم آقای مجید رهیابی باعنوان «پدیدۀ سیروس نهاوندی» منتشرکرده و سخن خود را اینگونه آغاز می کند : « درمرور تاریخ معاصر ایران گاه به رویدادهایی بزرگ یا کوچک برمی خوریم که اطلاعات کلی درباره شان نداریم وپرسش های بسیاری درمورد آنها بی پاسخ مانده است. کتاب حاضر به یکی ازاین رویدادها اختصاص دارد» رهیابی، با وجدان پاک قلم و قلم زن آشناست. نقبی به گذشته ها ی نه چندان دور می زند و دل حوادث را می شکافد، تاروایتگرعللل نارضائی ها باشد. با ترسیم فضای زمانه انگیزه ها را نشان می دهد مردم را با شکل گیری بذرهای خشونت آشنا می کند. به امید این که اثرات شوم بی اعتنائی مسئولان و حکومت ها را به بی اعتنائی به آمال ملت را دریابند. ازمشوق ها می گوید و از رواج نا بخردانۀ آن. از خط مشی مسلحانه و تشویق و ترغیب شتابان ناراضیان به آن گونه رفتارهای خشونت زا.
همو، به مطلب بسیار بنیادی انگشت نهاده که برخی پژوهشگران وجامعه شناسان نیز کم و بیش بارها ازآن سخن گفته اند:« بسیاری ازفعالان سیاسی و اجتماعی دهۀ ۴۰ – ۵۰ امروزه دربارۀ آن چه درآن زمان روی داد قضاوت های متفاوت با گذشته دارند. اما اغلب روش ساواک تحت رهبری پرویز ثابتی را یکی ازعوامل پیوستن جوانان و دانشجویان به جنبش چریکی یا هواخواهی ازآن می دانند. جوانانی که میانگین سنی آن ها کمی بیشتر از بیست سال لبود وآگاهی اغلب شان از خواندن چند رمان غیرمجاز تهییجی (مانند چگونه فولاد آبدیده می شود، مادر و ) فراتر نمی رفت. ساواک در عمل بیشتر به جوانان مخالف پیشنهاد می کرد یا همکاری حکومت و تسلیم یا خروج از کشور و پیوستن به گروه های طرفدار مشی مسلحانه که سرنوشت اعمالشان از پیش معلوم بود». رهیابی، با شکافتن چنین درد قابل علاج جوانان و تحصیل کرده ها درپایان، با همان نگاه و آرای درست اجتماعی فرهنگی اش اضافه می کند: «حلقۀ گمشده ازجهت بازسازی « روح زمان » در یک رویداد کمتر شناخته شده تاریخ معاصرایران و ثبت یادمانده ها و روایات شاهدان عینی حی و حاضر آن ارزشمند است دربارۀ رویدادهای بسیاری می شد ومی شود چنین کرد». و سخنان عبرت آموز تاریخی را به پایان می رساند.
قبلا اشاره به دونامه کردم یکی ازخانم فلورا غدیری است که باید به دقت خواند. نامه ای سرشار ارعواطف انسانی و تکان دهنده: « باقر عزیز کتاب را خواندم سماجت و پی گیری چندین ساله ات را برای اثبات و حفظ ارزش های انسانیت ارج می نهم. درمصاحبه ای که با شهروند تورونتو داشتی از نهاوندی به عنوان یک پدیده یاد کردی، پدیده ای که هنوز وجود دارد – این به نظرم دشواری وظیفه برعنصر آگاه میباشد. تو سیروس را قربانی نظام شاهنشاهی و کسی که به آرمان هایش پشت کرد و به ضد آن چه بود تبدیل شد موجودی وحشی، تهی ازانسانیت، موجودی چون ضحاک . . . دردناکترین قسمت این کتاب تصویری بود ازکشته شدن مهوش جاسمی و معصومه طوافچیان زیر شکنجه، درسکوت خلوت ذهنم به سوگ نشستم و اشک خون برگونه روان . . . خانم معلم های کلاس ها. در مجموع اولین و آخرین دیدارم با مهوش درکلاس یک هفته ای درخانه تیمی شیراز درسال ۱۳۵۳. آموزش هایی که از شخصیت والای این زن بزرگوار آموختم به مراتب از درس های تئوریک کلاس برایم پُربار بود بود. دردی جانکاه بر وجودم غالب شده و مغز استخوانم را می فشارد. کشتن عزیزان، ضربه، خیانت از دوست، نه از دشمن بار این خشم فروخورده تاکی؟ تا چند؟
واما نامه دوم ازابراهیم گلستان اندیشمندِ والای روزگاران تلخ و شیرین ماست. همین :
ابراهیم گلستان
جمعه ۱۹ ژوئن ۲۰۱۵
آقای مرتضوی گرامی
باید با کمال سپاسگزاری و احترام چاپ «حلقه ی گمشده» را به سرکار تبریک بگویم. این یک کتاب کلیدی است که اگر چه مطالب فراوان و گاه به گاه آن را کلیدی فربه و سنگین میکند اما آن قطر و آن شبه مکررات قدرت کم کردن از قدر و لزوم و از اهمیت آن هیچ نمیکاهد. کتاب به طور خلاصه سرگذشت یک پیچ دیگر است درخط ناصاف و پُرزاویه نسل و رویدادهای ناگزیر و ناچار کج و کوله، و کج و کوله کننده نسل های این یکصد سال اخیر تاریخ مردمی که بار زیاد بر دوش و بر حس و بر شرف و حتا بیشرفی دسته ایشان بود و چون از تاریخ عقب افتاده بودند، تاریخ در دستشان نبود بلکه مانند تیغی روی گردنشان بود که گاهی در آونگ خوردن هایش گردن ها را از سرها جدا میکرد اما همیشه بر گردن ها زخم میزد، چنانکه امروز هرکس در هر کجای دنیا که باشد و خود را ایرانی بداند یا او را ایرانی بنامند آن زخم ها و آن بریدگی ها را روی نه فقط گردن بلکه در جاهای گوناگون تن و جان و خیال و خواب خود حس میکند، و بدجوری هم حس میکند حتی با هر پوست کلفتی که داشته باشد یا با هر پرروئی که بخواهد وضع اساساً خراب خود را خوب بخواهد و خوب بجوید و خوب نباشد .
کتاب شما باید که این جوری هم بود اما کاش حادثه ها و مردمی که آن حادثه ها برشان گذشته این جور نبودند. و بدتر از هر چیز هنوز همانجورند. حداکثر کسانی که پاک اند و پاک مانده اند خواه از بیکارگی و خنگیشان خواه ازشرف و کوشششان است که فدا نشده اند، به هر صورت، همه در همان یک سپاه و گروه وسیع ضربخوردگان و باخته ها هستند. و این وضع عمومی است و جز اینکه در میان حادثه هاشان لحظه های غرورآمیز بجویند، یا بجوئیم، چندان کار دیگری نمیشود کرد. حُسن اعلای کتاب شما اینست که واقعیت های آورنده تنگدلی ها و یأس ها را نشان میدهد، ندانم کاری ها و قربانی شدن ها را نشان میدهد .
کتاب درجه اولی است. همین. خوب کاری کردید که آن را فراهم آوردید. اگر درفضای خفه و خنگ و خوابروی امروز بیشتر خوانده شود حتماً از نفهمی ها، از غرورهای احمقانه، از امیدهای موهوم پروراننده، از بادکردن های بیجا خواهد کاست. به هرحال مطلب ها برای درس گرفتن وآموختن تفاوت ها، و دیدن کج از راست، دیدن خوب از بد، و همه این چیزها را شما فراهم آورده اید به قوت راستی و واقعیت ها .
موفق هستید. موفق باشید. با احترام ا. گلستان
تصاویر پایان کتاب با نگاه های پُر امید جوانان، خواننده را غرق حیرت و تآسف عمیق می کند. این همه انسان نورسیده و دانش آموختۀ رو به کمال، چرا باید به چنین سرنوشت شوم دچار می شدند؟ هنوزاین پرسش آزار دهنده برلب هاست : چرا مسئولان ساواک کور کورانه رفتار می کردند و جز شکنجه و کشتار راه دیگری نمی شناختند؟ چرا با مسالمت و روش های سالم و پاکیزۀ انسانی آشنا نبودند؟ و ده ها پرسش دراین باره که اگر بررسی شود و پژوهشی منصفانه و بیطرفانه صورت گیرد، بدون تردید نقش اساسی و ویرانگرِ عامدانۀ این سازمان جهنمی با گردانندگان فرومایه، انگیزه های فروپاشی رژِیم و ظهور سلطنت فقها روشن می شود.
این نکته نیز جای تآکید و یادآوریست که زحمات صادقانۀ باقر مرتضوی با همۀ خستگی و کسالت های جسمی و روانی در تنظیم و انتشار این کتاب ماندنی ومستند قابل تآمل وقدردانی ست. ایشان به موازات تلاش درجمع آوری و تنظیم آثار نویسنده ها علاوه بر اینکه به بار ادبیات تبعید افزودند، بخشی از عارضه های فکری و ناپختگی هارا نیز در تاریخ جنبش اجتماعی آن سال های پرتنش مستند و ثبت کردند .