خانه » هنر و ادبیات » بررسی کتاب بنمایه های هزاره ای … س. سیفی | رضا اغنمی

بررسی کتاب بنمایه های هزاره ای … س. سیفی | رضا اغنمی

fd33ewرضا اغنمی
بُنمایه های هزاره ای
س. سیفی
انتشارات پویا. آلمان – کلن
تاریخ انتشار تابستان ۲۰۱۵

عنوان و پیشگفتار فشرده خواننده را متوجه متن و روایت های کهن حتا ضرب المثل هایی می کند که بدون دقت لازم درمفهوم غائی آن ها، درفرهنگ جاری حتا گفتگوهای روزانه بین مردم عادی بر سرزبان هاست.
نویسنده، نخستین بخش کتاب را باعنوان «اسب هزاره ای» آغاز می کند و سپس: از دادگری گرز – اژدهای اهریمنی – زمان یابی خروس – ستاره ی پیشتاز – افسون زایی سنگ – درخت زندگی و شهرهای هزاره ای سخن گفته، با کلی اطلاعات کهن باورهای مردمان گذشته وباستانی را درقالبی نو روایت می کند. این دفتر با کتابنامۀ سه ونیم برگی که منابع اصلی پژوهش های نویسنده درباره همین اثراست به پایان می رسد.
اسب های هزاره ای را با نوزائی ونور و امید آغار می کند : «درقصه ها و افسانه های ایرانی ازاسب به مثابه ی نشانه ای برای پیوند با مادر وآرزوی زادن فرزند سود می برند» بلافاصله نقش شگفتاوراسب را که دورازچشم های ظاهربین است یادآور می شود : « اسب جهان های تاریک و ظلمانی را به دنیائی روشن و آفتابی پیوند می دهد و برپایه ی همین داستان ها ملک جمشید روزی با اسبش خواهد آمد، تا دختر دلخواهش را با خود به سرزمین رؤیاها ببرد». به سراغ «نظامی گنجوی» می رود. اسکندرنامه را می گشاید. اسکندر که به دنبال پیدا کردن سرچشمۀ آب حیات است، می ترسد دربرگشتن راه را گم کند و سرگردان شود. راهنمای پیر او را «به مادیانی می سپارد که پیشاپیش اسکندر حرکت می کند». مادیانی که جلو چشمش کره ی نوزاد او را سربریده اند «تا مادر به شم خود قربانگاه قرزندش را باز یابد». بدین ترتیب مادیان در رفت و برگشت اسکندر برای رسیدن به سرچشمه آب حیات نقش رهبری خود را به درستی همانگونه که نظامی سروده است انجام می دهد: «چنان رهبری کردش آن مادیان / که نامد چپ و راستی درمیان». در بستر داستانی به موازات شم قوی اسب درنشانه گذاری مکان رخدادها، بینائی اسب در ظلمت مطلق نیزگواهی ست از توانائی حیرت انگیز وهوشمندی کم نظیراین حیوان نحیب. ازفاجعۀ تلخ (سربریدن نوزادش درجلو چشم ودل گریانش) آمده است: «اسب درشب تیره و بی ستاره و پوشیده ازابر، موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که یال با دُم اسب است».
نویسنده، به سراغ شاهنامه فردوسی می رود تا نگاه حکیم طوس را نیر روایت کند. آنجا که در داستان تهمینه اسب رستم گم شده است. «رستم درجستجوی اسب خویش (رخش) تهمینه را می یابد تا آنکه تهمینه با هماغوشی یکشبه با رستم، سهراب را باردارگردد» دراین دیدار کامجویانه است که تهمینه رخش را پیداکرده به صاحب اصلی وامیگذارد. فردوسی علاوه برآن در داستان داراب کیانی نیز اشاره ای دارد : «به منظور تقابل با مرگ ازنماد تمثیل «اسبان یله» بهره می گیرد» داراب که نزدیک به مرگ بوده : «به قصد تماشای اسبان رها شده برفراز کوهی پای گذاشت که دریای ژرفی را یافت. سپس اوتصمیم گرفت برساخل آن دارابگرد را بنا نهاد تا با چنین فرآیندی جاودانگی خود را تضمین نماید : چو دیوارشهر اندر آورد گرد/ ورا نام کردند دارابگرد». شهرها نیز مانند زهدان مادران همیشه و همه وقت درطول تاریخ بشری زایا وزاینده بوده وهستند وباید که درحفظ و نگهداری، پاکی و پاکیزگی شان کوشید.
در دادگری گرز با توجه به نخستین نیازهای بشراولیه، ازکارآئی گرز و پتک برای حفظ جانِ خود از برخورد با جانوران درنده سخن رفته می نویسند: «بشرنخستین ازآن ها به منظور جدال با رقیبان خویش و جانوران بهره می گرفت . . . وعدالت نیز با همین ابزار اعمال می گردید» و سپس اشاره ای دارد به «ایلامی ها که واژه گرز را از هزارۀ دوم پیش از میلاد درلوح مُهرهای خویش به کاربرده اند». با استناد به کتیبه های گِلی، «این شوشینک» خدای مردمان شوش وایزد بانوان در امپراتوری ایلام، «گرزهائی دراختیار دارند تا به واسطه ی آن مردمانی را که به این ایزدان نیاز دارند می برند حاجت بخشد. در نتیجه گرز تقدس ویژه ای را درآئین دادرسی ایلام به عهده می گرفت». درادامه همین روایت های باستانی، نویسنده کارآئی وخاصیت بنیادی گرز را یادآور می شود : « دردنیای باستان گرز و پتک فقط نمودهای کاری برای بازنمائی دادگری به شمار نمی آمد زیرا کارکردهایی ازاقتدار، پیروزی وتفاخر هم از آن انتظار می رفت».
نویسنده، به موضوع مهمی اشاره کرده و روح شکل گیری قدرت درپرتو گُرز و شمشیر و دیگرآلات شکنجه را با مخاطبین درمیان گذاشته نشان داده است که بااین قبیل ابزارهای خشن باستانی، بذرهای کشت وکشتارها؛ بنمایه های زورگوئی و تحمیل قدرت شکل گرفته؛ با گسترش اجتماعات بشری وتوسعۀ تمدن ها همه جا گیرشده، تا جائی که شمشیر، دارطناب، تیرباران وخونریزی انسان ها، در وادی عدل و دادخواهی رسمیت پیدا کرده است. حفظ و پایداری قدرت جلاد را به اعتبار مجری عدالت به شهرت رسانده و کم و بیش دیده شده پس ازمرگ با تدارک مقبره و بارگاه با گنبد طلائی پرستشگاه عموم شده است! همچنانکه درجهان پیشرفته و متمدن امروزی نیز این ناهنجاریها درگوشه و کنار دنیا رواج دارد. دربسترهمین روایت هاست که نویسنده اشاره ای دارد ازسرودۀ ستایش انگیز فردوسی : «به پیشینه ی گرز با تبار رستم: «بیارم برت گرز سام سوار/ کزو دارم اندرجهان یادگار/ فکندی بدان گُرز بیل ژیان/ که جاوید بادی تو ای پهلوان/ بفرمود که آن گرز سام سوار/ برآن تا ز دشمن برآرد دمار/ زگرشاسپ یل مانده بُد یادگار/ پدر تا پدر تا بسام سوار/ ». وسپس از آئین دادرسی کشور می گوید و نقش چوب و فلک واینکه تا به امروزشکنجه ها ی وحشیانه باستانی با نام «تعزیر» درایران اجرا می شود. ارقول مهرداد بهار می گوید زمانی که پدرش ملک الشعرای بهار در کابینه قوام وزیر فرهنگ رضاشاه پهلوی بوده «با عصایش او را تنبیه می نمود».
در اژدهای اهریمنی بنا به روایت نویسنده «اژدها همان اسب سیاه تیره ای ست که دراستوره ی تیشتر به نمایش درمی آید. دراستوره یادشده تیشتر به هیأت اسب سفید، اسب سیاه (اژدها) را می کشد. چون میخواهد با دستیابی به آب، زندگی را به زمین بازگرداند به روشنی دراین فضا سازی اژدها با سلطه ی خویش برآب زمینیان را درتنگنای خشکسالی قرار می دهد». ازاژدهای سرخ رنگی که به خواب یوحنا رفته سخن می گوید : «هفت سر، هفت تاج وده شاخ داشت و با دُمش یک سوم ستارگان را به دنبال خود کشید وبرزمین ریخت اما میکائیل و فرشتگان زیرفرمان او چاره ای نیافتند که به رویاروئی با اژدها ونیروهای اهریمنی او برخیزند . . .» بالاخره اژدها را شکست می دهند و او را از آسمان به زمین پرت می کنند. وهمین اژدهاست که دراستوره ایرانی به اهریمن تغییر می یابد. نویسنده که منابع روایت های خود را نیز جا به جا در زیرنویس برگ های مربوطه آورده است، بدون اظهارنظر می گذرد و استوره ها را در قالب های گوناگون شرح می دهد. اشاره اش دراین بخش به میکایل و فرشته ها که بارها درکتب آسمانی ادیان نیز ازآن ها سخن رفته قابل تآمل است. همانگونه که بیشتر روایت های آن ها نیز قابل تآمل و بحث و گفتگوی اهل معرفت وحکمت هستند.
اشاره نویسنده به نظامی گنجوی درداستان بهرام گور زمانی که بهرام، گوری را دنبال می کند تاشکار کند :« گور به غاری می گریزد که درآن اژدهایی راه بربهرام می بندد. بهرام اژدها را می کشد وپس ازکشتن اژدها بچه گوری در شکمش می یابد. ” ازدُمش بشکافت تا به دُمش / بچه گوری دید در شکمش” » ناگهان بهرام همان گور را می بیند و تعقیبش می کند «درتنگنای غاری خزید که درآن با گنج فراوان روبرو گردید». حاصل نهائی داستان این که «اژدها کشی نتیجه ی طبیعی باز یابی گنج و فرزند قرار می گیرد. فرزند به گور باز می گردد اما گنج خسروانی را به بهرام وا می گإآرند».
در زمان یابی خروس نویسنده، به روایت از مولانا خروس را «تمثیلی برای شهوترانی قرار می دهد و ازجایگاه عرفانی خویش کشتن خروس نفس را آرزو دارد». همچنانکه مقام پرستی وجاه طلبی را ازصفات طاووس دانسته، و «زاغ را به دلیل آرزوی عمرابدی ، نمایه ای از”امیدسازی” می خواند» البته بلافاصله سروده هائی نیز درشآن نزول هریک را یادآور می شود. و سپس ازهمسوئی مولانا با کارل گوستاویونگ می گوید که : «درآئین بودائی، چنین نگاهی به خروس بازتاب می یابد». جالب توجه این که: از سازه سه واحدی ماندالای بودائیان، این آئین کهن بشری غافل نیست: «سه ساز و کار امور و معیشت دنیایی وجهانی را درمرکز آن نهاده اند. گراز را نمایه ای ازجهالت قرار می دهد، افعی را نمونه ای جهت نفرت و حسد می داند اما مدعی است که دراین سازه خروس شهوات را نمایندگی می کند». از دیدگاه یونگ، قبل ازراهبان بودایی، در «رؤیای انسان ها» پیدا شده و« حتی شاید دردوران نوسنگی نیز وجود داشته اند». عبدالرحمن جامی با تآیید شهوتزائی خروس، جامه قدسی بر قامت خروس می پوشاند: «با خروس ای تاجدار سرفراز/ آن مؤذن گفت دروقت نماز/ هیج دانا وقت نشناسد چوتو/ وز فوات وقت نهراسد چوتو/ با چنین دانایی ای دستان سرای/ کنگرۀ عرشت همی بایست جای/ . . . . . . . . . / در ریاض قدس محرم بودمی / باخروس عرش همدم بودمی».
نویسنده از تندیس معروف میترا یاد می کند با چهار بال و تاجی ازخروس با تحلیل و تفسیر زیبائی : « درتمامی آن ها میترا با رمزگشایی از زبان نشانه ای خروس، آینده ی روشنی را به انسان ها نوید می دهد که جاودانگی را برایشان ارمغان خواهد داشت. حتی کلاه کشیشان امروزی را هم ازکلاه میترا الگو گرفته اند که به آشکارا تاجی ازخروس را می نمایاند». بعد از اوستا که عصاره ی دین زرتشت است می گوید با تفسیری شنیدنی: «خروس یه آشکارا درجایگاه اهورامزدا می نشیند وپیام های ایزدانه ی خویش را به واسطه ی پیامبری همچون رزتشت به گوش انسان می رساند»
پژوهشگر استوره ها، در رهگذر روایت ها نگاهی دارد به آثار گوته و شکسپیر، بخشی آرای آن ها را نیز می آورد: بشنویم نظرگوته را : «او خروس را همان قهرمان هزاره ای می بیند که بانگش، کوه موهوم و بی ثبات را فرو می ریزد ودنیای جدیدی می آفریند که درآن زندگانی و زیستن دوباره ی انسان قوام می گیرد». شکسپیر درنمایشنامۀ هملت نقش خروس را برجسته می کند : «با بانگ خروس اشباح و ارواح مردگان ازفضای نمایش می گریزند.» یکی ازچهره های اصلی نمایشنامه هملت «هوراشیو» است می گوید «شنیده ام که خروس شیپور سپیده دم است با بانگ بلند و تیزش خدای روز را بیدار می کند و به شنیدن این اخطار همه ارواح آواره و سرگردان . . . به گورخود می دوند». اشاره ای دارد به خروس اثر ابراهیم گلستان که نویسنده، فشرده ای از داستان و نظر خودش را نیز بیان کرده: « گلستان به روشنی می خواهد براین نکته تآکید ورزد که شگون وکارکرد اذان گویی خروس ازاندیشه های عاریتی و غیربومی نشان می گیرد که با افسونگری خویش نحوستش را به اجراء می گذارد. چنانکه آنانی که جهت دستیابی به گنج راهی آبادی شده بودند چیزی جز نحوست و بدشگوئی عایدشان نگردید».
درستاره ی پیشتاز – افسون زائی سنگ – درخت زندگی نویسنده، اطلاعات مفید وبسیارخواندنی و جالب دراختیار خوانندگان قرار داده است که باید به دقت خواند و سود برد وتلاش نویسنده را ستود.
آخرین فصل این دفتر شهرهای هزاره ای روایتگر اوضاع شکل گیری روستاها وشهرهای ابتدائی است. با ترسیم خطوط وشکل های هندسی نمایشی از آبادی های اولیه را به نمایش می گذازد :«به همین اعتبارنمای دایره و مربع، الگویی آغازین برای آبادی و آبادانی قرار گرفت. چنانکه با الگوگزینی ازبنای نخستین آبادی ها بر پهنه ی زمبن مکعب (مربع) ودایره سازی اصلی درونی وبیرونی بناهای تاریخی ایران را تشکیل می دهد». و سپس اشاره ای دارد به گنبد و صحن مساجد «که به روشنی از فضاسازی آتشکده های زرتشتی وام ستانده اند دراین فرایند مکعب ها، حیاط و صحن عمومی مسجد وآتشکده را می نمایاند». از ساخت و ساز پرستشگاه ها و نمایه سازی کالبد زن ها در شهرسازی ها و دریاچه دربلندای کوه ها که «همان برکه و رودخانه ای است که نطفه ی سوشیانت های زرتشت را برآن می نهند. تا در دوره های هزاره ای همچون گیاهی از دل آب ببالد و سر دربیاورند» و توضیح می دهد که آب و برکه ها، نمایه ای از جاودانگی تولد و تولید ونشانه ای از زهدان و باروری زن را دارد. از ایزدکده ها و قداست آنها دردوره باستان می گوید و ویرانی های آشورهانیبال درشوش که «چگونه بیشه های بکر معبد آن را به ویرانی کشاند» شهری مقدس وآباد با جنگل های ایزدکده را به تمامی ویران می کند. ازپندارهای کهن ایرانیان می گوید که : «درجغرافیای استوره ای ایران، ایرانویچ مرکز جهان پنداشته می شود. همان چیزی که ضمن الگوبرداری بین بنی اسرائیل، اورشلیم را برجای آن می نشانند» نویسنده، روایتی ازکتاب مقدس آورده که شنیدنی ست : «درکتاب مقدس شهرسوزی و تخریب شهرهای فلسطینی وغیر فلسطینی فریضه شمرده می شود. چنانکه کاهنان بنی اسرائیل به طور متوالی به این شهرها حمله می برند وآن ها را می سوزانند وتخریب می نمایند تا شهرهایی ازنوع اورشلیم سامان پذیرد. تمامی این اعمال نیز جهت دستیابی به سرزمین موعود انجام می گرفت که گفته می شد در رودخانه اش شیر وعسل جاریست» ص۱۴۷
اینگونه مناسک وحشتناک مذهبی، بنمایۀ جنایت های فراوان وبدون مسئولیت انسانی ووجدانی دولت اسرائیل امروزی درفلسطین اشغالی را فراهم ساخته است. به موازات آن هرقدرت بزرگ ومسلط درهرمنطقه ای ازجهان، به بهانۀ شیوه های پوسیده و کهن با وحشیانه ترین ابزار، کشتارهمنوعان خود را فریضۀ مذهبی می پندارند. روزی نیست که دراین ظلمتکدۀ تبعیض فاحش سرزمین امروزی اسرائیل، صهیونیست ها درمنطقۀ اشغالی فلسطین چندین پیر وجوان و کودک فلسطینی را درمقابل چشم عابران نکشند. جنگی نابرابر، یک طرف با سنگ و چاقو؛ طرف دیگر با تیر و تفنگ است که صاحبخانه را درجا می کشد و به پشتوانۀ مجهزترین ادوات جنگی زمینی و هوائی که در اختیار دارد به ریش وجدان بشریت پوزخند میزند. شگفت اینکه جهان خاموش و بی اعتنا به جنایت های روزانه قدرتمندان به تماشا ایستاده است. آیا رفتار و کردار برخی قدرتمندان منطقه، زایش و ظهور هیتلرهای نوپا را یادآور نمی شود؟! با این حال گفتنی ست که نویسنده ازتآثیر:« آموزه های یکتامآبانۀ و خودانگارانه ی کاهنان بنی اسرائیل درادبیات موبدان ایرانی» سخن گفته وانعکاس آن را یا چندمثال مستند کرده. اضافه کنم که همو بانگاهی تند ازتکصدائی درآئین یهودیت غافل نبوده پس ازشرح آموزه های یوشع : «یوشع ضمن یورش به “لبنه” تمام ساکنان آن را مانند اهالی شهر اریحا از دم شمشیر گذرانید حتا عملکرد خود را در “لاخیش” نیز اشاعه داد. سپس ازقادش برنیع تاغزه و ازجوشن تا جیعون همه را قتل عام کردند . . . همۀ آنان که قهرمانان هزاره ای موسا به شمار میآمدند به آشکارا دراجرای دستور خداوند خویش، رفتار فرعون های مصری را الگو نهادند»، ویرانی و کشتارها را به شدت مورد انتقاد قرار داده است.
کتابنامۀ مفصل درپایان دفتر، بیانگر تلاش پژوهشگرست که زحمات اورا درتدوین این اثر فرهنگی – تاریخی توضیح می دهد. با سپاس از نویسنده وبرادرش اسد سیف که این دفتر خواندنی وارزشمند را به من معرفی نمودند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*