مجموعه داستان کوتاه
نویسنده : سعید منافی
ناشر: نشر مهری – لندن
چاپ اول: ۲۰۱۶ – لندن
طرح روی جلد: پارسوا باشی
کتاب شامل داستان های کوتاه و برخی آنقدرکوتاه که درسه چهار سطر روایت شده است، سه طرح نیز دراوایل دفتر است در قطع مستطیل با متن سیاه و دریچه هایی اندک سفید در تیرگی. فضایی ناچیزسفید درگسترۀ سیاه با اشکالی خاکستری، رنگباخته و درهم و نامنظم. طراح به هنرمندی، آشفتگی ها را در خفقان حاکم به نمایش گذاشته است.
نخستین داستان از آن جا شروع شده است که چند جوان همه بیکار، درفکر راه اندازی کار تصمیم می گیرند یک کافه راه بیندازند . برای تأسیس کافه یا قهوه خانه حتما باید مجوز دریافت کنند موفق نمیشوند. خبردار می شوند : یک نشریه هنری که مجوزش را گرفته اند اما سر دبیر ندارد تا مسئولیت نشریه را بپذیرد، دنبال می کنند با معرفی سردبیر انتشار نشریه شروع می شود. اما طولی نمی کشد که امتیازش لغوشده همه شان بیکار می شوند. پس از مدتی تلاش : «چند نفری یک کافه ای باز کردیم». کار راه افتاده بود و ما همگی خوشحال. ورود برای عموم آزاد بود. ازهر طبقه می امدند و می رفتند. کتاب و روزنامه و نشریات هم از همه نوعش بود. با آثار هنری در فضای دنج و سالم. جنس جور و مشتریان فراوان واستقبال عموم طبقات از: « ِسِرو بهترین قهوه ها و خوردنی های کافه ای». شش ماه نشده بود که “ادارات مربوطه” خبردار می شوند و گزارش بلند بالائی از مقامات امنیتی دست بالا دربارۀ فعالیت های خرابکارانه کافه چیها، خیلی محرمانه که این «کافه ما به تنهایی می تواند امنیت چاه های نفت را به آتش بکشد حتی دنیا را هم به آخر برساند». کافه را پلمپ می کنند با سه قفل چند کیلوئی مهر وموم و با یک پارچه سفید که گناهان گردانندگان کافه با خط درشت درآن نوشته شده و در بالا سر دیوار برای عبرت معترضان دگراندیش و خرابکار جلب توجه می کرد.
درحالی که آن عده در فکر کاری برای تأمین امرار معاشند ، راپورتچی های حکومت برعلیه شان به جرم فکر کردن بدون «مجوز» پرونده سازی می کنند. با این حال تصمیم می گیرند کاری راه بیندازند که مشکل گشای مردم هم باشد. مردمی که با اداره جات سر و کار دارند. می روند دنبال مجوز گرفتن.
در ساختمانی بزرگ و بلند: «اطاق به اطاق و طبقه به طبقه پائین می آمدیم . و هرچه به زمین نزدیک تر می شدیم امیدوارتر می شدیم». درطبقه ی پائین تر ازهمکف اطاق تست هاست وبعد طبقه ای پائین تر. «صدامان کردند نشستیم». پرس و جوشروع می شود و بازجومی گوید: « شما مثل اینکه درشهر زندگی نمی کنید کافه های زیادی را تعطیل کرده ایم و به سختی مجوز کار به آنها می دهیم آن هم با شرایط ویژه. با خودتان چه چیز حساب و کتاب کرده اید؟ پس ارزش های ما چه می شود؟ ما الگو داریم. متعهدیم. رسالت داریم . می آیند می نشینند با هم دوست می شوند فردا هزارجور فساد و بی اخلاقی، می آیند برنامه ریزی وشورش و تجمع درفلان میدان را می ریزند و . . . و . . . . . . . » بازجو تلفنش را برداشته بیرون می رود و او می ماند و دوستش با میز. خیره به سفیدی میز! درعمق نگاهش در لایه های پنهان و ترک خورده میز خاطرات میز را می خواند: «وسط میز پف کرده است مثل پیشانی برآمده آدم کچل. تحریک کننده است دایم می خواهد با انگشت فشارش دهم بترکد و حضور کسی زیر لایه های شکسته نفس بکشد». دونفر وارد شده میز و صندلی ها را می برند. نفردیگری آمده دستور می دهد لباس هایشان را درآورند. آن دو اطاعت کرده در می آورند. با درآوردن لباس ها ازهوای سرد کولر سرد شان می شود. هردو می لرزند. برای جرئت و برطرف کردن شک و تردید رفیقش می گوید : «نگران نباش حتمن جزو مراحل است . . . . . . « چراغ خاموش شد و ریختند سرمان ازهرطرفی کتک می خوردیم. طبیعی بود اقتداراداره بایستی برایمان ثابت می شد. تقریبا از هوش می رفتیم. با لب پاره پرسیدم خیلی معذرت می خواهم مرحله بعدی کی شروع خواهد شد؟» . جواب نمی دهند و کمی بعد بر می گردند.آن دورا باخود می برند. چشم که باز می کنند در بیمارستانی با بدنی گچ گرفته روی تخت افتاده اند .
روی صندلی چرخدار، ازدور یکی را می بیند. گیج و منگ در حیاطی که جز او کسی نیست. کاغذی در دست «حدس زدم مجوز کافه است». چشم به دنبال رفیقش از یک ماشین روی صندلی چرخدار معلولی را پیاده می کنند. رفیقش را می شناسد. نزدیک می شود. «سرش را خم کرد کنار گوشم چپم . تو شانس آوردی سقوط از یک ساختمان سه طبقه افتاده بودی روی دوستت . فورا به بیمارستان منتقل شدید. دوستت نتوانست از دست کما رها شود». کاغذی نشان داده می گوید: «این هم تعهدت بود که بین کاغذ بازیها امضایش کردی در طبقه سوم. می روی پی کارت و از فکر کافه و هر کوفت دیگری خودت را خلاص می کنی» .
داستانی گیرا و تحسین آمیز . گفتمان ها همان است وهمان ابزارها، که سال هاست درادبیات رواج پیدا کرده است. شهربانی، ساواک و امنیتی ها با بازجوهای دوره دیده وهتاک. تله انداختن برای شکار طعمه. از راه های گوناگون مکر و فریب و وعده، شکنجه و زندان، و طناب برگردن نعشی آویخته از دار؛ درواقع دار و طناب اندیشه و تفکر است که درمیادین شهرها همیشه برپاست با انبوهی تماشاگر مسخ و گیجواره.
و داستانی دیگر در پنج شش کلمه : «وقتی که سرم را می خوری . . . » همین و تمام. اما عنوان این داستان چند کلمه بیش از متن است : «همه ی تأهل او، جملات عاشقانه را تبخیر می کرد وقتی». . . .»
در عنوان : «رسم بزرگ شدن» می نویسد : « روزی کودکی بود. حتی بی اختیار ادرارش را از لای پاهایش سُر می داد و چیزی نمی توانست در دست بگیرد. باورش می شد که گربه پستانکش را برده بود. ازاینکه زمین خورده است با نهایت وجودش درد را با گریه ی بی امان بیرون می ریخت. کودکی بود مثل همه ی کودک ها. اسلحهِ دستش بود. شلیک کرد. من مُردم. روزی کودکی بود که مرا کُشت » . و داستان تمام می شود. پیداست که یاد مانده ای زخمی از کودکی خود را در روایتی توضیح داده است. در رهگذر شرح داستان، ماندگاری حسرت در دل معصومانه اش را که بچگی ناکرده بزرگ شده، یادآور می شود.
بارانی که شور
این داستان نیز کمتر از چهار سطر است اما اندیشیدنی : «پیربود و پر از چروک با موهای تمام سفید و هنوز عادت به جای خالی سگش که چهار هفته پیش مرده بود، نکرده. می گفت درآینده علم ثابت خواهد کرد که چرا آب دریاها شور است و قابل نوشیدن نیست. معتقد بود ابرها روی دریا جفتشان را می بینند و گریه می کنند» .
درپایان بگویم که برخی داستانهای این کتاب هشتاد وپنج برگی با زبان پیچیده، خواننده را به فکروامیدارد که باید به دقت خواند تا مفهوم متن را به درستی دریافت. منافی، با درک گفتمان سانسور وخفقان درحکومت های استبدادی، فضای سیاه دوران حکومت را به خوبی توضیح داده است. با آرزوی موفقیت ایشان.
نویسنده: علیرضا نوری زاده
چاپ اول: لس آنجلس – آمریکا -ژانویه ۲۰۰۷
چاپ دوم – لندن
ناشر: مرکزمطالعات ایران واعراب لندن بهار۲۰۱۶
چاپ نخست این کتاب پس ازانتشار درلس آنجلس درمدت کوتاهی نایاب شد. فشاردوستان و اهل مطالعه درداخل و خارج از کشور زمینه های چاپ دوم کتاب را فراهم آورد. درچاپ دوم چیزی کم وزیاد نشده وعینا مانند همان چاپ نخست است و شامل شانزده گفتار از: «چرا اصلاحات ناکام ماند و احمدی نژاد به تخت نشست» شروع و در «لبنان پس از جنگ» به پایان می رسد.
بررسی کتاب فوق که درکتابسنج جلد دوم نیزآمده است، به چکیده ای ازآرای نویسنده اشاره داشتم که حوادث زمان کم و بیش درستیِ برخی آنها را ثابت نموده. گفتنی ست که هر ازگاهی نگاه به گذشته و بازخوانی گفتمان های گذشته ضرورت پیدا می کند. از آنجا که ما ملت معتاد به استبداد، معتاد به فراموشی نیزهستیم بازگویی برخی حوادث اهمیت پیدا می کند. بدون تردید آبشخوراصلی و تداوم حکومت های خودکامه وموفقیت آنها درسرکوب وخفقان وبیعدالتی، در فراموشی ها وچشم پوشی های سنتی ما مردم باری بهر جهت قابل اهمیت و بررسی است.
نویسنده،با گزینش شانزده مقاله، برخی ازمعضلات داخلی وخارجی حکومت جمهوری اسلامی با نگاهی منتقدانه حوادث را زیر ذزه بین نقد برده ضعف ها را عریان کرده است. از دوران وزارت ارشاد سیدمحمد خاتمی می گوید وعلل خشم رهبر ازخاتمی وبرخورد شدیدش با او که درمقابل خفقان زبان گشوده و مطالبی مطرح کرده مخالف منش و رفتار مقام معظم رهبری. «موضوع ازاین قرار بود که درجلسه ای ازهیآت دولت درحضور ولی فقیه، خامنه ای ضمن حمله شدید به روشنفکران و اهل نطر گفته بود آمریکا هجمه فرهنگی را علیه ما آغازکرده وابزارش هم جوجه روشنفکرها وبه اصطلاح نویسندگان و شعرا هستند … خاتمی پاسخ داده بود اگر پنجره ها را بگشاییم و اجازه دهیم اهل اندیشه و فرهنگ و هنر درهمین مملکت حرفهایشان را بزنند و آثارشان را منتشر کنند جامعه ما از هجمه فرهنگی آسیب نخواهد دید … خاتمی حرف های دیگری هم زده بود که سیدعلی را چنان خشم آورده بود که با الفاظی زشت ضمن حمله به او گفته بود جنابعالی که حرف های مرا قبول ندارید چرا مانده اید».
خاتمی ازکابینه می رود و چندسال بعد به ریاست جمهوری برگزیده می شود و یا بقول خودش به سمت «کارگزاری» انتخاب می شود. کارهای مفیدی درآن دوره انجام گرفت با اینکه دوران قتل های زنجیره ای بود و قتل و کشتار وحشیانه نویسنده ها و برخی ازأگاهان، اما قاتلان معرفی شدند و معلوم شد که حکومت دیگری نیز درکاراست. خاتمی ازترس سربازان پنهان امام زمانی نتوانست آن چنان که می خواست و پذیرفته بود دربارۀ حقوق فردی، آزادی بیان، سانسور، اختناق حاکم وتندروی های حکومت اندکی نرمش نشان بدهد و مصالح کشوررا فارغ از رآی رهبر تأمین کند؛ موفق نشد و دورانش به پایان رسید. با انتصاب محمود احمدی نژاد از جانب رهبر که بقول خودشان فکر و سلیقه اش به ایشان نزدیک بود؛ دورتازه ای از نکبت و سیاهی ملی سراسر خاک وطن را فرا گرفت وتاراج بیت المال شروع شد. رونق گرفتن فساد وچپاولگری بی سابقه در تاریخ، تا جایی که قبح دزدی و چپاول وتجاوز به اموال دولتی رنگ باخت. ضابطین عدل و داد قضائی کشور با اعدام آقتابه دزدان، زمینۀ رشد و گسترش طبقه ای از گانگسترها را فراهم ساختند. حکومت درراه پایداری و تحکیم پایه های قدرت، دست غارتگران را آزاد گذاشت. شگفتا که عامل اصلی فساد گسترده، به تازگی هیاهو راه انداخته تلاش می کند بار دیگر برمسند قدرت راه یابد.
نویسنده، اما درهمان روزها که نام احمدی نژاد درروزنامه ها مطرح شد، به معرفی او پرداخت و با اشاره به سابقۀ او، آیندۀ هولناک حکومت این فرد گمنام را چون سونامی ویرانگری خواند: «سونامی احمدی نژاد بدون هشدار و ناگهانی درسرزمین ما رخ نداد». با این اعلام خطر سابقۀ مسئولیت های او را روایت می کند:
در دومین بخش این دفتر، باعنوان«ظهور رایش اسلامی» ص ۲۲ روایت زندگی احمدی نژاد و دوران تحصیلی، مشارکتش درانقلاب، رفتن به جبهه جنگ، معاونت امنیتی در چند شهر آذربایجان غربی و کردستان، فرماندار خوی «… درمرحله پایانی جنگ و دو سال نخست پس از جنگ. نقش موثر او در سرکوبی کردها و قتل شماری از مبارزان کرد داشته تردیدی وجود ندارد، همینطور حضور او بعنوان ناظر قتل زنده یاد دکترعبدالرحمن قاسملو وعبدالله قادری و … در وین ثابت شده است … در استانداری اردبیل … یک تیم از دوستان و اقوامش را با خود به اردبیل میبرد و کارها را بین آنها تقسیم می کند. نکته دوم شیوه پوپولیستی دربرخورد با مردم است. به همه جا سر می کشد خانه های ارزان قیمت می سازد، معدل عمران دراستان در زمان او بالا می رود. … از نظر اجتماعی فضای نسبتا آزادی (با معیارهای جمهوری ولایت فقیه) درشهر اردبیل و شهرهای تابعه استان ایجاد می شود. میگساران او را دعا می کنند که مانع از ورود مسکرات از آن سوی مرزها نمی شود، اهل منقل نیزاز دعاگویان او هستند. … اما از نظر سیاسی اردبیل بدترین و سخت ترین دوران خود را در زمان او می گذراند … دستگیری ها دراین دوران وحشتناک است. … بعد ازجنگ در زمان تصفیه های خونین زندان ها در سال ۶۷، احمدی نژاد یک چند به اوین آمد و رفت داشت (قصه تیرخلاص زنی اوپایه دراین دوران دارد). روزی او به همراه مسئولان زندان با خامنه ای که رئیس جمهور بود دیدار داشت ودرآغازمجلس، احمدی نژاد مرثیه ای رابه مناسبت فاطمیه دوم درحضورسیدعلی خواند. … صدا به دل سید نشست … قرارشد احمدی نژاد گه گاه به مجلس آقا برود ونوحه و مرثیه بخواند … تاشهرداری تهران و ریاست جمهوری» ص٣۲ – ۲٨ نوری زاده، درتحلیل اعمال و کرداراحمدی نژاد و سنجش کارهای او، با نگرانی می نویسد: «احمدی نژاد فرزند اصیل و صادق و حلال زاده انقلاب خمینی است. شما نمی توانید درپی زلزله ای مهیب و زیرورو شدن خانه تان، ازدل ویرانه ها گل یاس و محمدی سر بیرون کند. در لجنزار هم نمی توانید به دنبال صدفی باشید که در دل مروارید غلطان دارد … ». فساد مالی و چپاول کم نظیر بیت المال ملی دردوران هشت سالۀ ریاست جمهوری احمدی نژاد درکشورمان مایۀ سرافکندگی شده؛ لکۀ سیاه و ننگینی که به این زودی ها ازپیشانی تاریخ زدوده نخواهد شد.
نوری زاده، قدرت نامحدود رهبر جمهوری اسلامی ایران را یادآور می شود:
در هیچ نقطهای از جهان، رئیس دولتی چه شاه چه رئیس جمهوری، به اندازه سیدعلی خامنهای، قدرت و امکانات ندارد. بوش که رئیس جمهوری یگانه ابرقدرت واقعی جهان است اگربخواهد یک میلیون دلار از بودجه کشورش برای منظور خاصی خرج کند، ناچار است از کنگره اجازه بگیرد. در حالی که آقای خامنهای همین یک ماه پیش ده میلیون دلار به خالد مشعل رئیس شورای سیاسی حماس و چند میلیون دلار به مقتدی صدر داد. دهها برابر این مبالغ را نیز در طول سال به این و آن میبخشد و هیچ قدرتی قادر نیست او را زیر سئوال ببرد. خاتمی زمانی که بحث اشراف دولت بر نهادهای زیر نظر رهبری و گرفتن مالیات از آنها را مطرح کرد مغضوب شد. فردا اگر تونی بلر یا شیراک بخواهند حتی یک تروریست شناخته شده را از نوع ابوحمزه مصری بازداشت کنند قادر به انجام این کار نیستند تازه پلیس هم باید نخست با دادستان مشورت کند که آیا میتوان ابوحمزه را محاکمه کرد و ده سال پیش پلیس درصدد دستگیری و محاکمه او بوده اما بعضی از مسئولان پلیس و نیز دادستانی اعتقاد داشتند با مدارک موجود نمیتوان انتظار داشت ابوحمزه محکوم شود) .
درایران اما آقای خامنهای توانسته است برخلاف نص صریح قانون درحالیکه اکبر گنجی باید حد اقل یکسال پیش آزاد میشد همچنان اورا دروضعی رقتبار زیرشکنجههای روحی وجسمی در زندان نگاه دارد. بیست وپنج میلیون نفر درفرانسه اگر به فردی درانتخابات ریاست جمهوری رای دهند او به عنوان برگزیده اکثریت مردم، قادر است برای مدت ۵ سال ریاست قوه مجریه را بیدغدغه دردست داشته باشد. درایران اما رای ۲۵ میلیون ایرانی درانتخاب خاتمی تا زمانی که مهر مبارک ولی امر مسلمانان جهان!! زیر مهر ۲۵ میلیون ایرانی نخورد، هیچ ارزشی نداشت.
بازخوانی برگ های پایانی کتاب باعنوان «لبنان پس ازجنگ، برگ ۲۰۵ » هرخوانندۀ بی طرف و منصف را به اوضاع هولناک وتأسفبار سوریۀ کنونی میکشاند. سخنان مصلحت آمیز، سنجیده و بسی دوراندیشانۀ برخی از رجال لبنان در مقابل تجاوزهای موذیانه وآزاردهندۀ بشاراسد به مردم لبنان و ظلم و ستم او با مردم سوریه، پنداری دیوانه ای مقتدرازدرون سوریه با قدرت تمام کمال زمینه های ویرانی کشور خود سوریه را تدارک دیده و آن شخص بشاراسد است که هنوز با اصرار در بقای قدرت روبه زوال و به شدت خونبار، با کشتار مردم بی پناه سوریه، چشم به راه توافق روس و آمریکاست!
به تازگی نشریه ای دستم رسید که از هرحیث برایم تازگی داشت. در نگاهی گذرا فرهنگ پرباری دراین نشریه یافتم که از نظرگاه کلی باداشتن دیدگاه منطقه ای، مخاطبین را با مسائل تاریخیِ محل و تاریخ گذشته های دور ودرازش آشنا می کند. گذشته از چاپ تمیز نشریه که دربیش از ۲۲۰ برگ منتشرشده، مطالب متنوع و گوناگش هرخواننده را به مطالعه وامیدارد.
قوچان، پایتخت اشکانیان در روی جلد، کنار مجسمه ای زیبا از مردی باآرایش باستانی در پوشش اشکانی،ایران بودگی، آینده زبان مادری در سرزمین پدری، شبی به بلندای تاریخ، از ترکمانچای تا فیروزه از مطالب پربار این نشریه است. البته بگویم که وقتی نشریه را باز می کنی با کلی آثارادبی و روائی وهنری درگیری. و هر یک با رنگ وبویی وعطری ویادی ازخراسان را در دل عریبانه ات زنده می کند.
نخستین برگ های نشریه «گفتگو با مهمان ویژه» است. ناجی آبادان با امیر جانباز سرتیپ منوچهر کهتری. گفتگویی جالب از راوی دست اول، ازماجرای جنگ ایران وعراق و نجات آبادان که منوچهر کهتری با جرئیات روایت می کند. همو از خوی پاک و مهر ومحبت مردم قوچان به نیکی یاد کرده و فرهنگ و آداب و رسوم محلی این مردمان مهربان وغیور ایرانی را می ستاید: «دریک جمله به شما عرض کنم رفتار مردم به نحوی بود که من انگار درشهرخودم و قوچان مثل خانه خودم بود».
دومین گفتار بازهم بقلم حسین فیروزه با عنوان «ایران بودگی ، هویت متأثر ازدیانت و ملیت» است. توضیح سنجیده ای دارد : «دیالکتیک دیانت و ملت امروز بیش از هرجای دنیا محور مباحث روشنفکران خاورمیانه است و برخی ریشه ی این سخن را به قرون ابتدائی ظهور اسلام نسبت می دهند گرچه اساس بحث وکیفیت کنونی آن حاصل ظهور مدرنیسم و تشکیل دولت های مدرن درخاورمیانه است». روایت نویسنده، نشان از تکان اندیشه و تحول سیر رو به کمال فکری روشنفکران دوران حاکمیت اسلامی را دارد؛ که دربستر شعارهای جاری واپسگرایان، رشد عقلانیت ملی را یادآور می شود. نویسنده گفتمان خود را چنین به پایان می رساند: «رشد مظاهرفرهنگ غرب درایران، تأکید و توجه به ناسیونالیسم ایدئولوژیک حاکمیتی وتأکید برایران باستان به نفع بقاء مشروعیت دادن به سلطنت استبدادی باعث شد تضادها میان گفتمان دیانت و ملیت عمق گیرد و این دو یالی که ایران بودگی را به قله های شکوه یک تمدن رساندند، به تقابل با یکدیگر مشغول شدند».
عنوان «بازتاب» پاسخ به نامه ها و اظهار نطر خواننده هاست. و پس ارآن گفتکوهایی با مسئولان حکومتی و حل مشکلات و خدمات محلی ست. «ازآساک تا قوچان» پژوهش تاریخی ست، از مهدی رحمانی. نگاه، و توجه به تاریخنویس یونانی است. از ایزیدور خاراکسی وکارنامه اش می گوید: « . . . درآن چا دوازده دهکده وجود دارد. و شهرآساک درآن جا ارشگ به عنوان اولین پادشاه برگزیده شده است ونیزآتشی جاویدان درآنجا نگهداری می شود». این روایت تاریخی درباره «جایگاه کهن پارتیان» را جهت شناساندن و حضور «مردم آریائی تبارتا زمان داریوش سوم هخامنشی {را} می رساند». به روایت از شادروان مهرداد بهار مینویسد: « اشکانیانِ ایالت کهن از تیره ی قوم سکایی آس می باشند. «آسی ها شاخه ای ازقوم بزرگ بزرگ سکایی بودند که در سده های هشتم و هفتم قبل از میلاد از شمال آسیای میانه به سوی قفقاز و شمال دریای سیاه مهاجرت کردند و گروهی از آانان به سوی مشرق دریای خزر و شمال گرگان و سپس به سرزمین پارت (خراسان) رهسپار گردیدند». این نوشتار تحقیقی و مستند که درهمۀ روایت ها، جا به جا منبع ومأخذ روایت ها را نیز ذکر کرده؛ تأمل و مناعت و مهتر، حرمت انسانیِ نویسنده به مخاطبین را یادآور می شود. و با این چنین گفتمانی این مقاله به پایان می رسد: «با مباحثی که در این جستار بازکاوی شد می توان با صراحت قدمت و پیشینه ی تاریخی – فرهنگی این مردم {قوچانی} و سرزمینشان {قوچان} را فراتر از تاریخِ روی کارآمدنِ دودمان اشکانی دانست و حد اقل آن را تا پیدایش اوستا و سرایش یشت ها و کتیبه های هخامنشی باز پس برد». گمان کنم که این نوشتار پژوهشی از بهترین مطالب این نشریه سودمند تاریخی و فرهنگی ست.
پایتخت، اهمیت و اقدامات اشکانیان – درمیزگردی با دکتر محمد تقی ایمانپور و دکتر پدرام جم.
مصاحبه ایست فوق العاده جالب درباره اشکانیان و زمان ورود آن ها به فلات ایران و محل استقرارشان. با اطلاعات مفید درباره حکومت و رفتارهای اجتماعی – سیاسی و فرهنگی و پرسش وپاسخ درباره «اینکه چرا اینقدر اسناد و مدارک درمورد این دوره کم است؟». شاه جنگ اشکانیان – روایتی متفاوت از جنگ تاریخی حران ، بقلم مسعود نوربخش، که درپایان توضیح داده است : «این متن حاصل آفرینش ادبی نگارنده است که براساس روایات کتب تاریخی به تحریر درآمده است و همچنین از آقایان رحمانی و تقدیسی برای مشورت هایی که به بنده داده اند، متشکرم».
طولانی ترین اثراین دفتر «انتشار متن کتاب چاپ نشده از «ترکمانچای تافیروزه» بقلم استاد توحدی» است که ازبرگ ۸۲ آغاز ودربرگ ۱۲۵ به پایان می رسد. سروده ای است دریک برگ باعنوان «تحفه گل»، نویسنده درسفری که ازمشهد عازم منطقه بوده، خاطره ای ازگذشتۀ خوش و ماندنی از مرد مبارزی که «برای او مرکز مقاومت قیام فیروزه بوده» برایش می سراید. انگیزۀ خود را یادآور می شود : «سنگری که برای او مرکز مقاومت قیام فیروزه بود وبا همرزمان دلیر و میهن پرست خود رنجها و مرارتهای زیادی کشید. او که با سردار عوض و یاران قیام خود را از شروع قرارداد آخال درسال ۱۳۰۰ قمری برابر ۱۲۶۰خورشیدی و ۱۸۸۱ میلادی آغاز کرده بود و ۵۵ سال با جنگ و کشتار و خون درگیربود وسرانجام در سردسیر سیبری بدن پیر و نحیفش منجمد شد و با قلبی مملو ازخاطرات فیروزه، جان به جان آفرین تسلیم. روانش شاد». در این بخش دقتر عجز و بیکفایتی قاجار، با شروع دو جنگ خانمانسوز روس و ایران، و شرح ماجرای دوقرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای و مبارزات کم نظیر محلی های منطقه قوچان با روس های متجاوز به تفصیل سخن رفته است.
برای پرهیز ازاطالۀ کلام بررسی این دفتر خواندنی و پرباررا همینجا می بندم با این یادآوری که « قوچان شناسی ۳» را نیز مانند بیشترنشریات کشور، مردسالار باید نامید. درمقایسه با نزدیک به پنجاه قلم زن درهمین دفترِ اجتماعی و «بیشتر فرهنگی»، تنها، پنج نویسنده اهل قلم از بانوان حضوردارند. آن هم با خیرهایی که منتشر شده و میگویند درایران، خانم ها اکثریت باسوادان کشور را تشکیل می دهند جای تأسف دارد.
با آرزوی موفقیت برای گردانندگان نشریۀ قوچان شناسی.
«در ایران، برخی عشاق کینهتوز، خواستگاران مطرود یا اقوام و نزدیکان مغبون، برای فرونشاندن آتش کینه و انتقام به عمل هولناک و خشونتبار اسید پاشی روی میآورند. این مجموعه عکسها، سکوییست برای فریاد آزادانهی قربانیان این فاجعه» این عبارات را اصغر خمسه، بر حاشیه مجموعه عکسش با نام «آتش نفرت» نوشتهاست. عکسهایی که برای این عکاس ایرانی جایزه معتبر مسابقه عکاسی جهانی سونی در سال ۲۰۱۶ را به ارمغان آوردند.
بر این اساس، عنوان «عکاس سال» و جایزه جهانی سونی به ارزش ۲۵ هزار دلار به خاطر عکسهایی از قربانیان اسیدپاشی در ۸ فریم به اصغر خمسه تعلق گرفت.
اصغر خمسه زادهی سال ۱۳۴۲ در تهران است و به عنوان عکاس با خبرگزاری مهر همکاری میکند. مجموعه «آتش نفرت» نگاهی دارد به افزایش روزافزون قربانیان اسیدپاشی در ایران در اثر اختلافات خانوادگی، درخواست طلاق و فقر فرهنگی و به مشکلات درمانی، روحی و مالیان قربانیان و عدم برخورداری آنان از حمایت دولت و نهادهای وابسته به دولت اشاره میکند.
در این رقابت همچنین کوین فرایر عکاس کانادایی در دوبخش برنده جایزه شد. بخش اول «تهدیدات نمادین زندگی» با مجموعه عکس «فلات تبت» برنده بهترین عکاسی مردمی شد و «شکارچیان عقاب در غرب چین» برنده بخش محیط زیست شد.
رقابت عکاسی سونی در سه بخش جوانان، آزاد و حرفهای با شرکت بیش از ۲۳۰ هزار عکس از ۱۸۴ کشور جهان در لندن برگزار شد.
مجموعه عکسهای برگزیده بخش حرفهای عکاسی جهانی سونی به همراه تکعکسهای برگزیده در بخشهای آزاد و جوانان از ۲۲ آوریل تا ۸ مه در «سامرست هاوس» لندن به نمایش گذاشته میشود. همزمان با برگزاری این نمایشگاه، آثار برگزیده به شکل کتاب انتشار مییابد.
در همین زمینه خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، عکسهای اصغر خمسه را «سیاهنمایی» از ایران دانست و نوشت: «اصغر خمسه عکاس خبری از ایران با مجموعه عکس «آتش نفرت» با موضوع جشنواره پسند و ضدایرانی قربانیان اسیدپاشی، برنده جایزه جهانی عکاسی «سونی» شد.»
در ادامه این یادداشت آمدهاست: « پیش از این نیز جشنواره های عکاسی خارجی با اقبال از سیاه نمایی در ایران از اینگونه عکسها استقبال کرده و به این آثار جایزه دادهاند. پرترههای خمسه برنده بخش عکاسی حرفهای معاصر که مهمترین بخش این رویداد است شدند.»
گفتنیست مجموعه «آتش نفرت» رتبه دوم جشنواره «poy» آمریکا را هم دریافت کرده و در جشنواره «لنزکارچر» به عنوان نامزد بخش فینال مطرح شده بود.
این مجموعه در ایران نیز جزو نامزدهای ششمین دوره جایزه عکس «شید» شد.
شصت و سه سال پیش در چنین روزهایی “ارنست همینگوی” برای شاهکارش ” پیرمرد و دریا” موفق به دریافت جایزه ی پولیتزر شد. کتابی که برخی آن را کتاب بلوغ همینگوی بر شمرده اند و آن را یکی از دلایل اصلی اهدای جایزه ی ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به این نویسنده می دانند.
پیرمرد و دریا، روایت گر داستان پیرمرد ماهیگیری به نام “سانتیاگو” ست. پیرمردی که هشتاد و چهار روز بی صید ماهی به خانه بازگشته و برای فرار از ترحم و تجسس دیگران، منزوی شده است. این انزوا اما در مقابل اراده ی پیرمرد رنگ می بازد و اندک مددی از سوی شاگرد جوانش او را به صیدی دوباره ترغیب می کند. صیدی که در حقیقت نبردی ست برای التیام زخمهای روح خراش خورده اش. نبردی برای یافتن خویش و گریز از پوچی و سرگشتگی.
ادامه ی داستان به شرح این نبرد سراسر دلهره و اضطراب می پردازد و تلاطمی را به تصویر می کشد که تنها راه سانتیاگو برای رسیدن به آرامش است. او در مقابل رخوت و ملالی که زمانه به او تحمیل کرده قد علم می کند و طغیانی شاعرانه را از سر می گیرد. طغیانی که بر خلاف طغیان “کاپتان آهاب” در موبی دیک عاری از نفرت است و سرشار از امید و شور زندگی. سانتیاگو دل به دریا می زند و در حقیقت خود را تبعید می کند، تبعید از جامعه ای که او را به سوی گندیدن و سکون رهنمون می کند.
“نجف دریا بندری” که بسیاری از آثار همینگوی از جمله پیرمرد و دریا را به فارسی ترجمه کرده است، در مقدمه ی این کتاب این چنین می نویسد:
“در ادبیات غربی از “اودیسه “گرفته تا “موبی دیک”، دریا جایی است که واقعیت ژرفی را درباره ی انسان و جهان در بر دارد ،هیولایی است (به معنای فلسفی کلمه ) که اشکال گوناگون هستی از آن بیرون می آید ، انسان سرنوشت و هویت خود را در میان امواج این هیولا(این سیاله بی شکل و بیکران ) جستجو می کند . سانتیاگو در آغاز داستان اشاره می کند که بعد از هشتاد و چهار روز تلاش بیهوده می خواهد راه دریا را پیش بگیرد و به “جای دور”برود ، جایی که هیچ ماهیگیری نرفته است . در این “جای دور” چیزی صید می کند ،یا شاید چیزی او را صید می کند ،هر چه هست سانتیگو او را نمی بیند و نمی شناسد ، صید در ژرفای آب پیش می رود و ماهیگیر را با خود به جاهای دورتر و دورتر می برد ،تا جایی که از “حد “می گذرند. در این جای دور، آن سوی “حد” معمایی که سانتیاگو را به دنبال خود می کشد از دل آب بیرون می آید و پیرمرد می بیند که شکارش موجود شگفت و زیبایی است که مانندش را تاکنون هیچکس ندیده است …”
سانتیگو همانند دیگر شخصیتهای مخلوق همینگوی، همچون “هری استریت” (برف های کلیمانجارو)، “فردریک هنری” ( وداع با اسلحه) و یا “رابرت جوردن” ( زنگها برای که به صدا در می آیند) عاصی و زخم خورده است، اما بر خلاف همه ی آنها منفعل و سرگشته باقی نمی ماند. او نماد سیر استعلایی همینگوی است و گذر او از وادی حیرانی به سرمنزل قرار.
نثر همینگوی در پیرمرد و دریا همچون دیگر آثارش بی تکلف است، نثری که به رغم سادگی و بی پیرایگی تحسین برانگیز و تاثیر گذار است و با کمترین توصیف و توضیح بیشترین اثر را بر روی خواننده به جای می گذارد. او نبوغ خود را با نقل جمله های سنگین و درخشان مصرف نمی کند بلکه برای محسوس کردن موقعیتها و تشریح رویدادها و شخصیتها تنها به نقل حوادث و وقایع عینی و روزمره می پردازد و به توصیفات زیبا و رمانتیسیسم رایج در زمانه اش وقعی نمی نهد.
همینگوی در پیرمرد و دریا علاوه بر سبک نگارش زلال و ملموسش شیوه ی جدیدی از روایت را نیزخلق کرده است، شیوه ای که در آن زمان نوعی انقلاب ادبی محسوب می شد و بسیاری را به راه تقلید از او کشاند. او دراین شیوه ی جدید ضمن روایت داستان از سوی دانای کل، شخصیت داستان را هم به حرف می آورد و به این شکل خواننده را با فضای ذهنی اش آشنا می کند.
ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا با زبانی ساده حماسه ای دلچسب از امید و نبرد را برای رهایی از پوچی خلق کرده است، حماسه ای که شکست ناپذیری و ابدیت را بر جای احساس حقارت و درماندگی می نشاند و این جمله را بر ذهن خواننده حک می کند: ” آدم برای شکست آفریده نشده، ممکن است نابود شود اما هرگز شکست نخواهد خورد.”
صفحهی بازارچهی کتاب ما؛ بیشتر از هر مطلب دیگری بوی ایران و امروز و کتاب می دهد. باز هم به همراه خبرنگارمان بهارک عرفان در تهران؛ سری به پیشخوان کتاب فروشیهای شهر زده ایم و عناوین تازه را برگزیده ایم. با هم بخوانیم…
عاشق ژاپنی
نویسنده: ایزابل آلنده
مترجم: معصومه عسکری
ناشر: کوله پشتی
تعداد صفحات: ۳۱۲ صفحه
قیمت: ۲۰۰۰۰ تومان
این رمان که تنها چند ماه از انتشارش میگذرد، به انتخاب آمازون، کاندیدای بهترین رمان سال ۲۰۱۶ نیز شده است و نیویورک مگزین آن را یکی از پیشروترین آثار سال خوانده است.
آلنده که زنان در آثارش از قوت و قدرت بالایی برخوردار هستند، در این اثر نیز همزمان به زندگی دو زن از دو نسل مختلف میپردازد و ضمن روایت زندگی و چالشهای سر راه این دو زن، مفهوم عشق را علاوه بر آنچه همه با آن آشنا هستند، در معنایی جدید و ناب به تصویر میکشد.
قدرت او در پروراندن شخصیت قوی زن در این اثر آن را بسیار ستودنی کرده است. آنچه این اثر را شاخص می کند علاوه بر ارائهی ایدهای جدید در باب عشق، ساخت فضاهای جدید و روابط نو در این فضاهاست که مشابه آن در آثاری با مضامین عاشقانه کمتر میتوان سراغ گرفت.
ایزابل آلنده نویسنده مشهور اهل پرو است. از آثار وی میتوان به جنگل کوتولهها، سرزمین اژدهای طلایی، شهر جانوران، جزیره زیر دریا، سرزمین خیالی من، حاصل روزهای ما، منهای عشق، تصویر کهنه، زورو، دختر بخت، سرزمین رویای من و… و. اشاره کرد
کینو
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: مریم حسیننژاد
ناشر: بوتیمار
تعداد صفحات: ۴۰۰ صفحه
قیمت: ۵۵۰۰ تومان
موراکامی در داستان کینو روایت عشق، تنهایی و رنج دورافتادگی انسان معاصر از علائق خویش را به تصویر میکشد. این نویسنده در کتاب موردنظر، از لحنی غریب و شاعرانه برای روایت داستانش استفاده کرده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
میخواست به توصیه خالهاش گوش دهد و برنامههای آموزشی تلویزیون را ببیند، اما آنها هم اطلاعات مفیدی به او ندادند. روز دوم اقامتش در تاکاماتسو، پنجشنبه بود. بنابراین از فروشگاه محلی کارت پستالی خرید، تمبری چسباند و برای خاله اش پست کرد. طبق توصیه کامیتا فقط اسم و آدرس خاله را پشت پاکت نوشت. کامیتا گفته بود: حواست را جمع کن. خیلی مهم است.
مهم نبود کینو قضیه را چقدر جدی گرفته، به هر حال نمیتوانست غیر از آن کاری کند.
چند روز بعد کینو در یک هتل تجاری ارزان نزدیک ایستگاه کوماموتو در کوشیو اقامت کرد. اتاقی با سقف کوتاه، تخت تنگ، سیستم تلویزیون کوچک، حمام کوچک و یخچال درب و داغان. خودش را مثل یک غول زشت و گنده احساس می کرد. بجز یک دفعه که به فروشگاه محلی رفت، کل روز را در اتاق ماند…
ینگه دنیایی در لندن
نویسنده: مارک تواین
مترجم: هوشنگ پرنظر
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی
تعداد صفحات: ۳۵۲ صفحه
قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان
انتشارات علمی و فرهنگی در ادامه بازچاپ گنجینه ادبی خود، ترجمه هوشنگ پیرنظر از رمان «ینگه دنیایی در لندن» نوشته مارک تواین را ۴۸ سال پس از انتشار چاپ نخست از آن باز چاپ کرد.
این کتاب پیش از این در قالب مجموعه برترین آثار از نویسندگان جهان توسط موسسه انتشارات کتابهای جیبی منتشر شده بود که به تازگی از سوی علمی و فرهنگی بازچاپ شده است.
تواین در این کتاب با مقدمهای که نشان از رویارویی او با پیرمردی مرموز در قلعه وارویک لندن میدهد خبر از دست پیدا کردنش به کتابی میدهد که متن اصلی این رمان شرح متن آن و مواجه وی با آن است.
تواین در بخشی از این رمان خطاب به مخاطبش مینویسد: مردم انگلیس گمان میکردند که آزادند ولی از همه آنها جز برای یک منظور و مقصود استفاده نمیشد و آن بردگی کردن برای اشراف و کلیسات بود. به این معنی که جان بکنند و خون بخورند تا اینها زنده بمانند، گرسنگی بکشند تا اینها خوب بخورند، رنج ببرند و کار بکنند تا اینها به عیش و عشرت بپردازند، با فقر و تنگدستی دمساز باشند تا اینها جامعههای فاخر و گرهرهای گرانبها به بر کنند. مالیات بپردازند تا اینها نپردازند، سراسر عمر چربزبانی و چاپلوسی کنند تا اینها با نخوت و غرور بخرامند و خود را خدایان روی زمین بپندارند.
یادآوری میشود هوشنگ پیرنظر نویسنده و مترجم این اثر در تیر ماه ۱۳۰۳ متولد شد و در اردیبهشت ۱۳۸۶ در کالیفرنیا درگذشته است. از دیگر آثار او میتوان به پایان، سیرسیرک، یک داستان واقعی، هاکلبریفین، دایی وانیا و…اشاره کرد.
سفر کلاغ
«سفر کلاغ» اثر مشترک بابک صابری و شبنم چایچیان همزمان به زبان فارسی و اسپانیایی و با همت واحد کودک و نوجوان انتشارات فاطمی منتشر میشود. ماجرای کتاب از این قرار است که کلاغی پیش از سفر خود به دنبال مایحتاج سفرش میگردد و درنهایت میفهمد چه چیزهایی برای سفر خود نیاز دارد.
این کتاب که بازتاب دوستی، صلح و صبر و بردباری است در راستای اهداف کتابهای طوطی به انتشار خواهد رسید. چندی پیش انتشارات فاطمی خبر از تولید کتابهایی در حوزه ادبیات داستانی و غیرداستانی در حوزه کودک و نوجوان داده بود. قرار است همچون گذشته این انتشارات آثاری فاخر را به انتشار برساند که مفاهیمی قابل درک برای تمام کودکان داشته باشند.
انتشارات کتابهای طوطی با خریداری حق انتشار کتابهای لاتین و تولید محتوای قابل ترجمه در دیگر کشورها فعالیت خود را آغاز کرده و قرار است با توجه به نیازهای واقعی کودکان و نوجوانان ایرانی کتاب و محتوای خواندنی و آموزشی برای تمام گروههای سنی این رده تولید کند.
«سفر کلاغ» نیز با تکیه بر اهداف این بخش و بیانی داستانی – تصویری که مفاهیم مشترک جهانی دارد قرار است توسط موسسه فرهنگی هنری اندیشه شرق به زبانهای اسپانیایی و پرتغالی جهت عرضه در آمریکای لاتین نیز ترجمه و منتشر شود.
نویسنده : مجید ادیب زاده
ناشر: انتشارات ققنوس – تهران
چاپ اول : پائیز ۱۳۹۱ – تهران
: فهرست شش گانه این کتاب با چهارعنوان
دورۀ پادشاهی منطقه ایلی – پادشاهی منطقه و بوروکراسی جدید – دورۀ پادشاهی مشروطه – دورۀ پادشاهی بوروکراتیک مدرن – به اضافۀ دوعنوان : سرآغاز گذار به نظم بوروکراتیک – دورۀ بحرانی گذار به نظم جدید و درنتیجه گیری و کتابنامه به پایان می رسد.
اینکه نویسنده به گشودن بحث دربارۀ تاریخ حکومت پادشاهی اهمیت قائل شده، به احتمال زیاد نظرش توجه مخاطبین به قدرت مادی و معنوی شاه، و بیشتر شناساندن منشاء نخستین باورهای اقوام به نهاد سلطنتی ست. گزینش اولین گفتارفصل از«دورۀ پادشاهی منطقۀ ایلی» گواه این مدعاست. بازنگری به سرآغازاین گونه یادمانده های تاریخی که به کمال تمدن بشری و مدرنیته شدن جامعه های جهانی منجر شده، علاقه به روشنگری و توانِ دقت نویسنده را یادآور می شود.
نویسنده در مقدمۀ کوتاه حضور و تأثیرعقلانیت درجامعه شناسی را مطرح کرده براین اعتقاد است که پایه های بوروکراتیک ازابزار نظم و گسترش آن معطوف به هدف، و بدون تردید دراجرای قوانین ضروریست، تأکید می کند. سپس اشاره ای گذرا دارد به آنچه که در متن عناوین آورده است .
دورۀ پادشاهی مطلقۀ ایلی
از روش حکومت قاجاریان شروع می شود که ریشه ان درالگوی حکومت کهن ایران است: «درایران زمین پادشاه را قبله عالم، ظل الله، (سایۀ خدا برروی زمین)، “فاتح الهی”، و داور مطلق معرفی کند». با چنین قدرت خدایی شاه درباورهای رایج مردم دردوران فتحعلیشاه قاجار حوادثی رخ می دهد که پایه های باورهای محکم ریشه دار ترک بر می دارد. انقلاب قرانسه، و به قدرت رسیدن ناپلئون، جنگ های ایران و روسیه و شکست ایران، آشنائی تنی چند ازمحصلین اعزامی به اروپا با فرهنگ غرب، و همچنین : «آگاهی گروهی از نخبگان عصرقاجار ازاین واقعیت، سرآغاز بوروکراتیک کردن حکومت و شکل گیری نظم عقلانی جدید درایرن ست». اینها از مسائلی ست که به روایت نویسنده زمینه های آشنائی ایرانیان را با نوآوریهای عقلانیت فرام ساخته است . پیداست که در چنین حکومت ایلیاتی رفتارهای مجریان قانون و انتظامات نیز به همان روال قبیله ای باشد. ارتشی با نیروی شمشیر از دهقانان و کشاورزان و چوپانان. این وضع نظامیگری غیرمنظم تا زمان آغامحمدخان قاجار ادامه داشته است. « با گسترش قلمروی تحت فرمانروایی آغامحمدخان، نمایندگانی از قبیله های دیگر از جمله افشارها، کردها و همچنین زندیان را نیز به خود افزود. این ارتش از نیروهای غیرمنظمی تشکیل شده بود که درموقعیت های غیرجنگی چندان بزرگ نبود و درصورت نیاز و ضرورت، با پیوستن نیروهای قبیله ای وحتی شهری به آن گسترش پیدا می کرد و با پایان یافتن وضعیت جنگی و پایان لشکرکشی، دوباره نیروهای جنگاوران پراکنده می شدند.»
درجنگ ایران و روسیۀ به زمان فتحعلیشاه، فرمانده قشون ایران با همان نیروهای پراکنده و ارتش ایلیاتی به جنگ ارتش منظم روسیه رفت که با شکست مفتضحانه بخشی از سرزمین های آباد وطن را از دست داد. روسیۀ متجاوز برنده آن جنگ یکجانبه شد! بگذریم ازاینکه درکنار فشارهای اجتماعی، صدور حکم جهاد ازسوی روحانیون، انگیزه های آن جنگ ننگین و خفتبار را قوت بخشید آن هم زمانی که جوهر امضای عهدنامه گلستان هنوز خشک نشده بود. شروع آن جنگ نابخردانه، با دولتی قوی درآن شرایط بدوی حکومت قاجار– در زمانه ای که در سراسر کشور “تا مدتها بعد ازشکست ایران از روسیه نیز کسی نبود که به یک زبان خارجی مسلط باشد” – از خبط و خطاهای جبران ناپدیزبود که تنها، به موفقیت آمال کشور گشایی روس تزار منتهی شد.
نویسنده، شمه ای از بی اطلاعی قاجار آن هم در زمانه ای که دگرگونی ها و «رقابت های جهانی» در منطقه شروع شده است نقل کرده با شمردن کاستی ها آفت بیخبری حاکمان وقت را «یکی از دلایل اصلی شکست دیپلماسی درسیاست عصرفتحعلیشاه و نفوذ قدرت های خارجی درایران بود»، معرفی می کند.
سرآغاز گذار به نظم بوروکراتیک
از تأسیس وزارت امورخارجه درعصر فتحعلیشاه می گوید. وشکل گیری آن: «پیشزمینۀ تحولات اداری جدید، وسرآغاز گذاراز نظم ایلی به نظم بوروکراتیک جدید است» و همچنین است که «وزارت خارجه را می توان نخستین نشانه ازعقلانیت بوروکراتیک درایران قرن نوزدهم دانست . . . . . . و به منزلۀ نماد گذار از نظم ایلی به نظم بوروکراتیک ». ازسه وزیر خارجه وقت اسم برده یکی ازآن سه میرزا مسعود خان انصاری است. یادگیری زبان فرانسه این وزیر خارجه با استناد به گزارش «مهدی بامداد» نیز شنیدنیست. ماجرا ازاین قراراست که نامه ای ازناپلئون بناپارت فرانسه به فتحعلیشاه می رسد که کسی آشنا با زبان فرانسه نبوده نامه را ترجمه کند. یک ارمنی داوطلبانه حاضر می شود نامه را به بغداد برده و پس از ترجمه دربغداد به تهران برگرداند. و همین کار را هم می کند با نامۀ ترجمه شده به تهران برمی گردد. «خبر به تبریز می رسد. حاج میرزامسعود می رود نزد میسیون فرانسوی که در ارومیه بوده اند فرانسه را یاد گرفته به تبریز مراجعه می کند. و همین موضوع یعنی دانستن زبان خارجی یکی ازاسباب ترقی او گردید» .
از اقدامات عباس میرزا در فراهم آوردن زمینه ها برای تشکیل ارتش جدید می نویسد: «ایجاد ارتش جدید زیرنظرعباس میرزا یکی ازمهمترین نشانگان گذار از نظم ایلی به نظم بوروکراتیک، ونشانه ای از تخصص گرایی و تفکیک کارکردهای دستگاه درباراست». با توجه به روایت نویسنده «این ارتش عمدتا با کمک عده ای از نظامیان فرانسوی (و بعضی ازکشورهای اروپایی) ایجاد شد ». از تلاش های عباس میرزا درباره راه اندازی کارخانه های اسلحه سازی و باروت سازی و نیاز به آگاهی ازعلوم و فنون نظامی جدید که مستلزم اعزام محصلین برای تحصیل به خارج؛ ومشکلات عدیده در سرراه این تلاش ها سخن می گوید. ازتحولات این دوره مسئلۀ نگارش و نثرفارسی نویسی را مطرح کرده با یادی از میرزا ابوالقاسم قائم مقام : «که سرآغازتغییردرشیوه های نگارش و مکاتبات اداری دردستگاه های دولتی است» همچنین ازسفرنامه های ایلچی یا سفرا که دراثر روابط سیاسی با دولت های غربی برقرارشده، نکات جالبی آورده است. شناخت دنیای جدید زمینه های آشنایی رجال ایران را که اکثرا سنتی با تعلیم و تربیت و رسوم ایلیاتی به بارنشسته بودند، دریچه های تازه ای می گشاید که درخاطره های مکتوب خود آورده اند .
از دیدگاه نویسنده، اعزام محصلین به خارج و نوشتن و انتشارخاطره ها توسط برخی از آن ها به ویژه سفرنامه میرزا صالح شیرازی از فرهنگ انگلیس و خسرومیرزا پسرهفتم عباس میرزا «که برای عذر خواهی از واقعۀ قتل گریبایدوف سفیر فوق العاده و وزیر مختار دولت تزاری روسیه در تهران»، همراه هیئتی ایرانی از منشی های دارالسلطنه تبریز . . . به روسیه رفته بودند؛ از مشاهده نهادهای گوناگون دولتی وملی در روسیه شگفت زده می شوند : «یک جنرال بزرگ درآرشیو دفترخانه که عبارت از مخزن مکاتبات دولتی است» با گشودن درِ صندوق اسناد و مدارک «همۀ فرامین سلاطین سلف را به اقتضای اوقات و ظهور فتوحات به نوازش و دلجویی بزرگ و کوچک این طایفه صادرشده بود ازصندوق نقرۀ مکلل به فیروزه بیرون آورده، به نظر شاهزاده رسانید». نویسنده براین ست که این سفرنامه ها تأثیر گذار بوده و زمینۀ دگرگونی های سیاسی اجتماعی را در بین لایه های اندک بیداران کشور فراهم می سازد. «این تحول یکی دیگر از نشانگان گذار از نظم ایلی به نظم بوروکراتیک در طلوع ایران مدرن است».
در پادشاهی مطلقه و بوروکراسی جدید :
از شکل گیری بوروکراتیک و ساز و کار آن بحث می کند. تفکیک چند وزارت خانه از دربار را توضیح می دهد : « دراین دوره ساختار ایلی و سنتی دربار مورد تجدید نظر قرار گرفت و وزارتخانه هایی چون وزارت داخله، خارجه، مالیه و فوائد عامه از ساختار دربارتفکیک و اولین هیئت دولت ایران شامل صدر اعظم و چهار وزیر بود، تشکیل شد». جالب اینکه با همین اقدامات تازه قدرت شاه محکمتر می شود: «برای نخستین بار دراین دورۀ تاریخی شاه ایران قدرت خویش را در دستگاه های بوروکراتیک جدید استوار کرد». آن هم درست زمانه ای که فکر مشروطه خواهی و آزادی به ایران رسیده، حرف و حدیث « حکومت قانون» بین مردم برسر زبانهاست. ناصرالدینشاه ظل الله که جان و مال و ناموس مردم در دست او بود «با رشد بوروکراسی دولت و ایجاد ارتش منظم قزاق و نهادهای اداری و آموزشی جدید، قدرت و توانائی شاه برای حکومت و سلطه بر جامعه نیز افزوده شد» . از سه دوره نام می برد که پایه گذاری نظم قانونی عقلائی سامان گرفته است و عبارتند از «دوران اصلاحات میرزاتقی خان امیر کبیر. دیگری دوره سه ساله که تحت نظر شخصی خود شاه اجرا گردید و اصلاحات عصر سپهسالار که سهم بسزائی درپایه گذاری نظم قانونی – عقلائی مدرن درایران دارد».
با تآسیس دارالشورای کبرای دولتی و مصلحت خانه مشورتی، هفت وزارتخانه جدید دولتی تشکیل شده که دراثر دخالت های بیمورد شاهزاده ها و دیگردرباریان ایل قاجار و آشفتگی های دیگر آن روزها ناکام میماند. و اصلاحات تقریبا ده سال رها شده سراسر ده سالی که قحطی و خشکسالی و بیماری های واگیر و دخالت های روس وانگلیس روزگار نکبت مردم ایران را رقم میزند . از میرزاحسین خان مشیرالدوله و میرزا ملکم خان به نیکی یاد میکند و خدمات نوگرایانۀ آن ها را یاد آورمیشود. « با سیاستمدارانی چون یوسف خان مستشارالدوله که دیپلمات وزارت خارجه بود پایه های نظم قانونی را که در پادشاهی ناصرالدینشاه درحال جوانه زدن . . . در راه ایجاد حکومت قانون بود» . از تآسیس دارالفنون و تآثیر امور ترجمه و ضرورت استخدام معلمان خارجی برای تدریس زبان های غربی، و دیگر اقدامات تازه که دریچه های آشنائی با تمدن غرب را روی مردم کشور می گشود سخن گفته است .
واگذاری امتیاز تنباکو توسط ناصرالدینشاه به سرگرد جی. اف الیوت و خیزش مردم درمقابل شاه که به ابطال آن قرارداد و پرداخت خسارت کلان به شرکت انگلیسی انجامید، اخطاری بود به شاه مستبد قاجار از سوی مردم و انبوه ناراضیان و، حاصل اتحادی همگانی: «اقشار مختلف جامعۀ ایران درمقابل شاه کشور به پیروزی رسیدند» . با ترور شاه توسط میرزا رضا کرمانی و به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه زمینه های صدورفرمان مشروطیت فراهم گردید .
درمشروطیت، نخستین دورۀ مجلس کارنامه خوبی به یادگارگذاشت. با همۀ بی تجربگی ها نماینده های مردم بودند و دل پاک. با ایمان به خدمت هموطنان تلاش می کردند. بین شان بیسواد کم نبود اما با دیانت و راستگو بودند. برای مردم خدمت می کردند. برای نخستین بار بقال محل کنار شاهزاده و اعیان و اشراف شهر نشست . طبقات گوناگون درهم آمیختند و با افتخار، بعنوان نمایندۀ برگزیذۀ مردم با کمک اگاهان و انگشت شمار تحصیل کرده ها، اصلاحات اساسی را شروع کردند. : «نظام بازخرید و تیول برای همیشه ملغی شد و مخالفت با دریافت وام چهارصد هزار لیره ای دولت ازروس وانگلیس . . . تنظیم و تثبیت بهای نان و گوشت، برکناری نائوس بلژیکی از ریاست گمرکات، مهمتر طرح تأسیس بانک ملی ایران، در مقابل بانک شاهنشاهی انگلیس، به مجلس تقدیم و اساسنامه بانک ملی در۳۰ مارس ۱۹۰۷ { ۹/۱/۱۲۸۶ خورشیدی و ۱۵ صفر ۱۳۲۵} به تصویب رسید . کاهش هزینه های دربار و مستمری شاهزادگان قاجار و رسیدگی به حساب های مالی کشور و برقراری نظم قانونی برای اجرای اصلاحات از مواردی ست که خشم شاه مستبد را برانگیخت تا مجلس و مجلس نشینان را به توپ بست. اما طولی نکشید آن که به زور گلوله های توپ با آمال مردم به مقابله برخاسته بود، با سرانجامی شوم و ننگین به آغوش فرمانروای بیگانه ش پناه برد و در خاک غربت به خفت و زاری از دنیا رفت.
در مجلس دوم نیز با استخدام شوستر اصلاحاتی شروع شد. اما دخالت های استعمارگرانۀ دودولت روس و انگلیس که با اولتیماتم روس شروع شده بود و خواهان برکناری اخراج شوستر بودند. اما این روایت نیز شنیدن دارد: «مورگان شوستر دراثرخویش با عنوان اختناق ایران از وضعیت کشور نشان می دهد، نمایانگر این واقعیت است که گروهی از سیاستمداران قدرتمند ایرانی نیز مانع بزرگی درراه اصلاحات مالی کشور بودند». درتصمیم گیری دربارۀ اولتیماتوم روس بین دولت ومجلس اختلاف افتاد. مجلس مقاومت را برگزید و دولت پذیرفتن اولتیماتوم را. روس ها «به ایران ۴۸ ساعت مهلت داده بودند تا خواسته های دولت روسیه را اجرا کند و تهدید کردند که در صورت عدم اجرای اولتیماتوم نیروهای روسی مستقر در رشت به سوی تهران پیشروی خواهند کرد». این بار مجلس و نمایندگان توسط یپرم خان رئیس شهربانی وقت اشغال و مجلس نیز منحل شد.
تشکیل مجلس سوم نیز مصادف بود با : « دورۀ آشفتۀ حاصل از وقوع جنگ جهانی اول و افزایش حضور نیروهای نطامی دولت های درگیر جنگ درخاک ایران ». نمایندگان در مقابل تهدیدهای جدی روس ها و برای جلوگیری از ورود قوای نظامی آنها به پایتخت. درنتیجه خودشان : «داوطلبانه مجلس را منحل کردند و به سوی قم رهسپار شدند» .
نویسنده دراین بخش ازآشنایی مردم با مزایای قانون و مشروطیت و مجلس، محدود شدن قدرت شاه و دربار واحترام مالکیت خصوصی که «توسط انجمنهای آزادیخواهانه فرهنگی و سیاسی شکل گرفت» اطلاعات مفید و مستند در اختیار مخاطبین قرار داده، همچنین قدرت قوۀ قضائی درمحاکمات، همراه با ذکر برخی مواد قانون اساسی و نیازهای حقوقی جامعه را یادآور شده است.
دورۀ بحرانی گذرا به نظم جدید
نگاهی ست به قراردادهای ننگین روس وانگلیس درباره تقسیم ایران که درسال ۱۹۰۷ بین آن دودولت امضاء شده و درسال ۱۹۱۷ حکم تأییدی آن به امضای وثوق الدوله صدراعظم وقت رسیده بود . «با آغاز جنگ جهانی اول، رقابت و کشمکش بین دوبلوک متخاصم «متحدین و «متفقین» دراروپا به مناطق دیگر چهان وازجمله ایران گسترش یافت ودرپی آن نیروهای آلمانی وعثمانی به داخل خاک ایران سرازیر شدند». ایران درحالیکه بیطرفی خودرا اعلام کرده بود با اینحال، سراسرخاک ایران میدان تاخت و تاز قوای بیگانه گردید. مجلس تعطیل و یا به روایتی منحل شد وهیدت دولت موقت نیربه قصد مهاجرت درکرمانشاه به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل شد ودوام نیاورده ازهم پاشید. دراین آشقتگی فزایندۀ ایران بود که انقلاب روس ها برعلیه تزار درخیزش مردم روسیه به بار نشست.«امپراتور روسیه در ۱۵مارس ۱۹۱۷ استعفا کرد». میرزا کوچک خان درشمال کشور با تشکیل حکومت«تأسیس جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان را اعلام کرد». و این درحالیست که «نیروهای جنگلی وبلشویک خود را ارتش ملی ایران می خواندند و با حمایت شوروی به شصت هزارنفر رسیده بودند که چهار صدتن ازآنان روسی بودند».
ورود نیروهای انگلیس بااستقاده ازاوضاع بهمریخته منطقه به منظورتصرف مناطق نفت خیزباکو قوای تازه نفس ارتش سرخ برای مقابله با تچاوز انگلیس وارد بندرانزلی میشوند. عقب نشینی انگلیسی ها و آمدن آیرونساید به منطقه و گزینش رضاخان توسط او به فرماندهی قشون ایران، ازمسائلی ست که به نویسنده به دقت توضیح داده است.« رضاخان با همکاری قوام السلطنه که جانشین سیدضیاء شده بود، به قرارداد مستشاران مالی و نظامی انگلیسی پایان دادند وباعث کاهش نفوذ انگلیس درنهادهای دولتی ایران شدند». با گشایش مجلس شورایملی بعد ازشش سال فترت، مشروطیت جان تازه ای می گیرد. شگفتاوراینکه «مجلس چهارم که قراربود برای تصویب قرارداد ۱۹۱۹ تشکیل گردد، با جسارت تمام، دراولین جلسۀ خود به مخالفت با استخدام مستشاران مالی انگلیسی پرداخت». دراین دوران است که شورش های منطقه ای وعشایری به شدت سرکوب وبساط ملوک الطوایفی برچیده می شوند. «سرکوب جنبش جنگل درافزایش اقتدار نظامی و سیاسی رضاخان تأثیر بسیار مهمی داشت».
پادشاهی بوروکراتیک مدرندورۀ
با شروع سلطنت پهلوی، فضای کشور تغییرمی کند. مهمتر امنیت جانی و مالی مردم است که از برآمدن رضاشاه استقبال می کنند. «دولت با برپایی پادگان های نظامی و ادارات دولتی درمناطق مختلف کشور، توانائیهای بیشتری برای برقراری ارتباط مستقیم با مردم» فراهم میسازد. باگسترش تقسیمات استانی کشور بااینکه همه امورتحت نظارت نظام متمرکزدربارقرارگرفته، نوسازی کشور و ترمیم ویرانی ها درشهرها آغارمی شود. تشکیلات منظم نهادهای دولتی، لغو کاپیتولاسیون دراردیبهشت ۱۳۰۷ با کوشش داور وبرقراری قانون گمرکی، لغو«مداخله گرانۀ دوقدرت خارجی بریتانیا و روسیه بود که اقتصاد و تجارت خارجی ایران راتحت کنترل خود داشتند». صنعتی شدن کشور، توسعه شبکه حمل و نقل و مهمتر احداث راه آهن سرتاسری با سرمایۀ کشور،«برای نخستین بار درحرکتی دولتی امکانات زیر بنایی و نیازهای تکنولوژیکی برای صنعتی شدن جامعه ایران فراهم شد». درسال ۱۳۰۴کشور فاقد جاده بین شهری بود. با شروع اصلاحات ازآن سال تا ۱۳۲۰ با کمک شرکت های خارجی بیست هزار کیلومتر جاده درایران ساخت شد. . . . تعداد وسایل نقلیه موتوری کشور درخلال سال های ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۱ از رقم ۶۰۰دستگاه به ۲۵۰۰۰دستگاه افزایش پیدا کرد. پست وتلگراف وبرق درشهرهای بزرگ راه افتاد. درپایان باید بگویم که فصل ۶ این کتاب پژوهشی، اصلاحات بنیادی پهلوی اول را توضیح داده است، با این یادآوری که نویسنده ضعف های حکومت، به ویژه دیکتاتوری نظامی رضاشاه، در کنار زدن آزادی و دموکراسی و تعطیل شدن مشروطیت را جابجا متذکرشده است. داوری منصفانه او قابل درک است .
نویسنده: دکترهادی زمانی
ناشر: اچ زد – لندن بوک – ۲۰۰۷ لندن
جلد اول HZ Book
فصل اول این کتاب پیشگفتاریست شامل ۲۴ برگ که نویسنده، فشرده ای از متن کتاب را برای خوانندگان توضیح داده است. با تشریح «دولت مدرن» شروع می شود و در «ساختارکتاب» فصل نخست این دفتر به پایان می رسد. دراین پیشگفتار نویسنده با مضمون هریک ازعناوین و تعاریف مورد بحث، پیشزمینه ها و اطلاعات اولیه را توضیح داده است. به عنوان مثال درعنوان دولت مدرن می نویسد : «دولت مدرن از دست آوردهای مهم مدرنیته است که برپایه سه اصل فردگرایی، خِرد باوری و دنیاگرایی استوار است». و سپس با توجه به حضور موثر و ضرورت مقبولیت عام این سه اصل دراجتماع، مشخصه های اجرای آصول سه گانه ومفاهیم هریک را یادآورشده است : « خرد باوری، جدایی نهاد دولت ازنهاد دین، حکومت قانون، قرارداد اجتماعی، مصالح عمومی، جامعه مدنی، شهروندی، فردیت و پیوند ارگانیک نهاد دولت با جامعه مدنی» .
درعنوان «دولت مدرن و توسعه اقتصادی» اشاره جالبی دارد به ارتباط تنگاتنگ توسعه اقتصادی دولت مدرن که: «به لحاظ تاریخی، دولت مدرن اساسا در روند انقلاب صنعتی و زایش سرمایه داری شکل گرفت و به نوبه خود نقش مهمی درشکل گیری و شکوفایی نظام سرمایه داری ایفا نمود» . نظریه های گوناگون اقتصادی وتجربه های مداخلات دولتی و رانت خواری را توضیح می دهد و این که همین دخالت ها مانع ازعملکرد بهینه بازارشده و: «با متغیرهای بیشمار که دایم درحال تغییراند و نا اطمینانی قابل توجهی پیرامون ارزش آتی آنها وجود دارد مقدار داده ها واطلاعاتی که برای مداخله موثر دولت دراموراقتصادی لازم میباشد آنقدر زیاد است که این امر را عملا غیرممکن میسازد».
نویسنده، در عنوان «ساختار قدرت درایران قدیم» از اهمیت ایمانی و مقدس بودن امرسلطنت و مشروعیت کهن سال آن بین مردم سخن می گوید. همو دراین بخش با نگاهی ژرف، حدود قدرت پادشاهی وگسترۀ فضای وسیع آن را می شکافد و« مشروعیت وحقانیت آن ناشی از منبع الهی» را توضیح می دهد. از مطلقه بودن، خودکامه بودن، همه کاره بودن درسرنوشت و روزمرگی مردم و سرزمین و مالک و رقم زن هستیِ و نیستیِ همه آحاد ملت، بدون اینکه به کسی یا به مقامی حساب پس بدهد خداوند صاحب و مالک همگان و زمین و زمان است و سرنوشت نفس کشان کرۀ خاکی دردست اوست. قدرت مسلط خدایگان، درآمیختگی دین و دولت به کمال مطلق می رسد : « دراندیشه ایرانشهری فره ایزدی، پادشاه سایۀ خداوند در روی زمین است. در واقع دین اساس و نهاد پادشاهی نگهبان آن محسوب می شود» . با این پیشزمینه های تاریخی تمدنهاست که حس خداباوری انسان درذهن مخاطب شکل می گیرد. آبشخور طاعت و پرستش خدای قادر یگانه برآمده از چنین تفکر بعنوان میراثی از جامعه های گذشته را به خواننده القاء می کند.
نویسنده، با این روایت های مستند اجتماعی – سیاسی درآستانۀ دگرگونی ها فضای زمانۀ «تحولات ساختار قدرت درعصر مشروطیت» را می گشاید. ازتجربه اصلاحات در زمانۀ صفویان وتلاش های عباس میرزا و میرزا تقی خان امیرکبیر و سپهسالار که همگی سعی در اصلاحات و تحولات کشور داشتند سخن می گوید. مکث نویسنده در مشروطیت، تحلیل و تفسیردرست او درتوضیح علل شکست و ناکامی مردم به : «مخالفت ائتلافی از نیروهای طبقات بالای جامعه ونیروهای خارجی که ازبرنامه اصلاحات زیان می دید» خواننده را به تأمل وا میدارد. همو، با گشودن فضای زمانه با دیدی همه جانبه ابزاروعوامل بازدارندۀ را برای مخاطبین می شناساند. دربستر چنین بازگشایی آشنایی با معضلات زمان حوادث روشن می شود. درچاره اندیشی برای حل مشکلات ضرورت تخصص، علم، تجربه، درک درست، آگاهی و صلاحیت اظهارنظر قطعیت پیدا می کند.
نویسنده علل حوادث شکست انقلاب مشروطیت را شرح می دهد: «انقلاب مشروطیت، گرچه دست آوردهای قابل توجهی داشت، اما نهایتا در تحقق اهداف خود ناکام ماند». بازدارنده ها و تناقض ها را یادآورمی شود. به مانند قدرت نیروی پنهان عوامل سنتی که به دورازچشم های کم دید و بی نوراندک روشنفکران زمانه بودند، دخالت نیروهای خارجی، کشمکش و رقابت بین مشروطه خواهان ومشروعه خواهان وفشار ازهم گسیختگی ها واختلاف ها ودرگیری ها که در مجموع رو به ویرانی کشور ره می برد را یکایک توضیح می دهد. واقعیت اینست که انقلاب مشروطیت با رخدادها و پیامدهای اسفباری برخورکرد که درکل عوامل بازدارنده بودند . با شروع جنگ اول جهانی، وتجاوز و تهاجم قوای نظامی خارجی سراسرکشور به اشغال بیگانه ها درآمد به گونه ای که کشور میدان تاخت و تاز و جنگ بین نظامیان آلمانی وعثمانی با قوای انگلیس و روس گردید. جنگ هم که تمام شد پیامدهای نکبتبارش تا سال ها ادامه داشت. در آن سیزده سال بود که کشور با داشتن مجلس وقانون مشروطه توسط شاه دست نشاندۀ تزارروس، مجلس و نمایندگانش به توپ بسته شدند. قرارداد ننگین تقسیم کشور بین روس وانگلیس توسط رجال ایرانی دست نشانده بیگانه ها با اخذ رشوه به امضا رسید. دوران وحشت و فقر و نابودی استقلال که از مصیبت بارترین سال های اجتماعی سیاسی کشور ماست. برآمدن رضاخان ایران را ازگرداب هولناک نجات داد. به درستی مینویسد: «پروژه نوسازی آمرانۀ ایران دارای ضعف ها و کاستی های مهمی بود و اما اشتباه خواهد بود که دلیل پیروزی آن را به دخالت بیگانکان درسیاست ایران تقلیل دهیم. برعکس، پیدایش و پیروزی این پروژه عمدتا ناشی ازشرایط و تحولات داخلی ایران بود البته شرایط مساعذ بین المللی نیز به پیدایش و رشد آن یاری کرد».
نویسنده، با چنین اظهارنظر منصفانه، ازنهادهای بنیادی و نوپای کشوریاد می کند. «تأسیس ارتش مدرن، تمرکزدولت، رام کردن قبایل، تضعیف قدرت خانهای محلی، محدودیت قدرت روحانیون، کشف حجاب، لغوالقاب اشرافی، سربازگیری، نظام آموزشی مدرن، تأسیس وزارت بهداری، تأسیس صنایع مدرن ، تأسیس راه آهن، اعزام دانشجویان به خارج ازکشور و . . . . . . دیگر نهادهای خدماتی» و رفاهی تازه تأسیس شده را شرح می دهد. و اضافه می کند که : «درمجموع دست آوردهای اقتصادی و سیاسی حکومت رضا شاه بسیارچشمگیربود». ازتندرویها ورفتارهای ناشایست وخلاف قانون رضا شاه هرگزغافل نیست. می نویسد : «روی آوردن به منش های خودکامه، به ویژه درنیمه دوم حکومتش موجب نارضایتی گسترده مردم گردید».
با سقوط رضاشاه درحادثه جنگ دوم جهانی دراثرحملۀ متفقین درشهریور ۱۳۲۰به ایران، نویسنده ازگسست و توقف پیشرفتهای کشور میگوید. گذرا اشاره هایی دارد به حوادث آن سال ها وپیامدهای تعویض سلطنت از پدر به فرزندش. البته با اکتفا «به پراکندگی قدرت، بازگشت نیروهای سرکوب شده مانند خان ها و روحانیون واشراف قدیم و دیگرنیروهای سیاسی جدید که درعصرنوسازی پدید آمده بودند». گفتن دارد که حوادث آن دوازده سال فاصله شهریور ۱۳۲۰تا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اتفاقات و دگر گونیها درکشورگسترده ترازاین ها بوده و نمیتوان به آنها که درپیشگفتارآمده اکتفا نمود. اما منصفانه باید گفت که همین اشاره های درست، باب سخن و ذکر حوادث نا آمده را درذهن کتابخوان و اهل قلم و مطالعه خاطر نشان می سازد. درآن دوازده سال پس از سقوط رضاشاه بود که روحانیون به مبارزه برای قدرت ازدست رفته خود جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل دادند. احزاب مختلف با اهداف وآرمان های گوناگون شکل گرفت که عمر چندانی نداشتند و تنها دو حزب ماندگار شدند یکی حزب ایران وآن دیگری حزب توده ایران. اولی با کمک و یاری جامعۀ مهندسین ایرانی که بیشتر ملی گرایان بودند و درنهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکترمحمد مصدق، جبهه ملی با اعضای آنها شکل گرفت که تلاش ستودنی آن ها در پیشگامی آن خیزش عمومی، روایتی درخشان و قابل احترام از مبارزات ملی ملت ایران را توضیح میدهد. و آن دیگر با کمک عده ای ازآزادیخوانان و زندانیان سیاسی زمان رضا شاهی تأسیس شد. اوایل خوش درخشید که کم سابقه بود دربیداری تهی دستان وطبقات پائین، با کارهای بنیادی فرهنگی و اجتماعی. اما طولی نکشید که دچار انحراف شد و تا به امروز میراث فعالیت های آن دوره را یدک می کشد و کم و بیش حضور دارد. اما دیگرگروه ها و سازمان های سیاسی وصنفی و مذهبی گوناگون که تشکیل شده بودند پس از مدتی برچیده شدند. با این حال فعالیت های بی شمارفرهنگی وانتشار روزنامه ها با خط مشی های رنگارنگ، فراوانی نشر کتاب در حد وسیع و ترجمه آزاد کتب خارجی و آشنایی جوانان با ادبیات غرب وبطور کلی سرگرمی عده ای به کتابخوانی، تشکیل دوحکومت خود مختار آذربایجان و کردستان که با خروج نیروهای متجاوزشوروی از کشور دو حکومت نیز با یورش هولناک ارتش شاهنشاهی و کشتار مردم بیگناه و درمانده برچیده شدند. ترور سید احمد کسروی درکاخ دادگستری تهران توسط فدائیان اسلام، ترورهژیر وزیر وقت دربار، همچنین تیمسارحاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت. ترور ناموفق حسین علاء و دکترحسین فاطمی، تشکیل جبهه ملی و آغازمبارزه ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق در۲۸مرداد سال ۱۳۳۲و پیامدهای اعتراضی مردم.
نویسنده حاصل حکومت مصدق را اینگونه توضیح می دهد: « درفاصله سال های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲گفتمان ناسیونال – لیبرال توانست تا اندازه ای استیلا یابد و با ملی کردن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات پاره ای از اهداف خود را محقق سازد. اما دراستقرار ساخت دموکراتیک توفیق نیافت» . با یادی از اصلاحات ارضی و اعطای حقوق زنان « آن ها را گام های مهمی درجهت اصلاح ساختارسیاسی و مدرن سازی جامعه» ثبت می کند.
دراجرای برنامه ها اشاره ای دارد که قابل تأمل است. با انتقاد ازسیاست های روز دولت از نبود آزادی های اجتماعی، آفت های جبران ناپذیر سانسور وخفقان را یاد می کند با این تذکرات صادقانه : «نبود آزادی های سیاسی مانع ازآن شد تا جامعه بتواند به نحوی مطلوب به سیاست های اشتباه دولت پایان دهد» . بیجا نیست که امروزه دراکثر محافل روشنفکری این مسئله مطرح است که درچنان دوران مساعد سازندگی کم نظیر درسراسر تاریخ کشور، خفقان و بگیر و ببند ساواکی ها، انگیزه اصلی وموجبات شکل گیری گروه های زیرزمینی را فراهم ساختند. ساواک استاد ورزیدۀ نفاق و بد بینی بین دولت و دربار با ملت، مخصوصا با روشنفکران و دانشجویان و کتابخوان ها گردید. در آماده سازی فضای تنگ و خفقان و تدارک سازمانیافته برای ترویج نارضایتی و نفرت از حکومت بین جوانان و دانشجویان را دامن میزد. مبارزه با مطالعۀ کتاب و نشریه را بعنوان نخستین وطیفۀ امنیتی خود تلقی می کرد. پیش زمینه های مبارزه زیرزمینی را باید از مداخلات خارج ازحد و حدود قانونی وعرفی ساواک در امور مردم پی گرفت. وقتی ساواک با مأموران پراکنده در محلات شهرها، در کمین جوانان بودند برای خواندن یک نشریه و اعلامیه یا خواندن کتاب، آن هم کتابی که با اجازۀ مقامات و پس از ممیزی چاپ و منتشرشده پشت ویترین کتابفروش ها قرار گرفته، حتی در روزنامه ها آگهی انتشارش هم برای عموم اعلام شده، وهکذا نشریات به همین روال، کتابخوان با ذوق وعلاقه خریده برای مطالعه، ناگهان گرفتار مأمور ساواک شده آن وقت این دانش آموز یا دانشجو یا کارگر را با ده ها تهمت پیش ساخته و آماده به گناهی که مرتکب نشده، زیر شکنجه مجبور به اقرار گرفتن می کردند، جز پناه بردن به مبارزه مخفی و زیر زمینی چه امیدی برایش مانده بود؟ بگذریم !
در ساختار کتاب که پایان این پیشگفتار است توضیح می دهد که این کتاب در سه بخش تنظیم شده. بخش نخست شامل گفتمان هایی ست که اولین آن با : « تکوین دولت مدرن» شروع می شود و شامل پنج فصل است. بخش دوم با :«دولت مدرن و توسعه اقتصادی» شروع شده و شامل نه فصل است. بخش سوم با : «ایران ساختار سنتی قدرت درایران» شروع شده، و شامل چهار فصل میباشد و سپس شرح منابع کتاب است که ازبرگ ۳۲۵ شروع و در۳۴۰ به پایان می رسد.
در مطالعۀ اکثر فصل های کتاب گفتمان ها را بیشتر تخصصی یافتم که امیداست کارشناسان علوم اقتصادی نظر بدهند. وقتی رسیدم به فصل هیجدهم بسی پربار دیدم با روایت های تا زه؛ درحکم چکیدۀ کتاب، همان را برای بررسی برگزیدم.
فصل هیجدهم فصل پایانی کتاب با عنوان :
«جمهوری اسلامی»
با درآمد شروع می شود. : «بنا برتعریف های موجود دولت مدرن دولتی است مدنی که خردباوری و جدایی نهاد دولت از نهاد دین، حکومت قانون، قرارداد اجتماعی، مصالح عمومی، جامعه مدنی، شهروندی، فردیت و پیوند ارگانیک نهاد دولت با جامعه مدنی، مشخصه ها ومفاهیم پایه ای آن میباشد». و سپس توضیح میدهد که : «دولت مدرن دولت قانون و شهروندان است، نه دولت رعایایی که پیرو فرمان های پدرانۀ شخص رهبر میباشند». جملات گزندۀ پایانی هشدار دهنده است. سقوط اندیشه اجتماعی دوران مشروطیت را پس ازگذشت هشت دهه تجربه یاد آور می شود. و این پرسش آزاردهنده را راهی ذهن خواننده می کند که آیا مشروطیت زودرس بود یا تفکر اجتماعی کال و نارس؟ بازنگری، تحلیل و تفسیرها با دیدگاه های گوناگون فرهنگی و اجتماعی گشوده می شود. استواری ریشه دار باورهای سنتی، با همۀ فرسودگی ها از مرداب جهل سر بر آورده و با نوای شوم، پاداش طاعت و بندگی را با قرائتی نو پخش میکند. انبوه جماعت شیفته مسخ گونه، خندان و رقصان، معصومانه در نقش سیاه لشگر بار امانت به دوش دنبال صدا و، ناجی تاریخ ساز میشود.
ساخت قدرت در جمهوری اسلامی
نویسنده، دولت جمهوری اسلامی را درمقایسه با دولت مدرن مورد پژوهش قرار داده است. نگاه انتقادی نویسنده ازبرآمدن دولت اسلامی و برآمیختن دین و حکومت را با پرسش های اساسی و «تنش های بین المللی روبرو ساخته است» . تآکید می کند که در دولت مدرن «مشروعیت نهاد دولت نه ازنیروی الهی، بلکه از اراده مردم برمیخیزد و دولت تجسم و بیانگرخواست ملت تلقی میشود». توضیح نویسنده درباره خط مشی جمهوری اسلامی، در اساس این بغرنج را روشن می کند که ادغام دین ودولت سرپوشی کاملا حساب شده است درتسلط و مهارقدرت اقتصادی به منظورشخصی کردن آن: «گسترش دامنه اختیارات دولت به حوزه خصوصی ایجاد سیطره اقتصادی، بعنوان مانعی در برابر تکوین دولت مدرن وتوسعه اقتصادی عمل می کند». با چنین روش سنتی دولت دینی با منادیان میعاد و معاد در مدتی نه چندان دراز، توانستند میدان چپاول وغارت ملی را پیش گیرند و گسترش دهند. فساد فزاینده و کم نظیر در سرتاسر تاریخ ایران را برای آیندگان به یادگار بگذارند .
نویسنده نگرانی خود را ازآینده این حکومت واپسگرا نمی تواند پنهان کند. به بهانه دور نگهداشتن مردم از تحولات جهان و تقویت احساس بیگانگی ازدیگران می نویسد: « توسعه اقتصادی و سیاسی ایران را با موانع ساختاری مواجه ساخته و درصورت ادامه میتواند ایران را وارد یک رویارویی مهلک با جهان غرب بسازد».
زمانی، در مقایسۀ جمهوری اسلامی با نگرش به نهاد سلطنتی مینویسد : «در واقع درجمهوری اسلامی این نه جمهوری اسلامی بلکه ولایت فقیه است که جانشین نهاد سلطنت شده است که نسبت به نهاد سلطنت از قدرت مطلقه به مراتب بیشتری برخوردار میباشد». با شمردن تناقض ها درجمهوری اسلامی از اهداف دوگانۀ فقها پرده برمی دارد: «انقلاب ۵۷ از همان ابتدا دو هدف متناقض را در پی داشت. اول ساخت مطلقه دولت که مورد اجماع همگان بود دوم، اسلامی کردن ایران و ضدیت با برنامه نوسازی فرهنگی – اجتماعی عصرپهلوی که بطور عمده از سوی نیرو های مذهبی سنتی و بنیادگراین دنبال میشد. گفتمان اسلامی که پس از انقلاب به گفتمان مسلط بدل شد بیشتر برهدف دوم تکرار میکرد». وعده های اولیه که درتبلیغات آقای خمینی از آزادی و پیشرفت فرهنگی واجتماعی سخن می گفت دراندک مدت پس از تکیه به تخت قدرت به کناری رفت، و عدالت موعود اسلامی درسیمای استبداد مذهبی ظاهر شد. «سال ۶۸ درقانون اساسی تجدید نظرشد. درجریان این تجدید نظر ظرفیت های مردم سالارانه این قانون کاهش یافت و قید «مطلقه» به اصل ۵۷ قانون اساسی اضافه شد». بنگرید به زیرنویس ص۲۹۳.
درباره انتخابات و مجلس ها نیز گفتنی ها دارد که در حکومت جمهوری اسلامی، البته در ظاهر امر زیر سلطه و احکام دینی است. صلاحیت نمایندگان باید مورد تأیید حکومت باشد. «مجلس خبرگان عنصر پایه ای دیگر ساخت قدرت درجمهوری اسلامی است. این نهاد که صرفا کار نظارت و عزل رهبر درمواقع ضروری را برعهده دارد در واقع دارای خاصیت اشرافی است» این درست است که مردم اعضای مجلس خبرگان را انتخاب میکنند اما قبلا صلاحیت آنها از طرف شورای نگهبان تأیید و معرفی میشود و رهبر نیز باید آنها را تأیید کند. «به عبارت دیگر ارکانی که وظیفۀ نظارت بر رهبر را برعهده دارد بطور غیر مستقیم توسط خود رهبر انتخاب می شوند» . بازی با افکار و آمال مردم، تقابل با آهداف آزادیخواهانۀ اکثریت و شیره مالیدن سر مردم از این راحتتر؟
پژوهشگر، درمقایسه سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی مینویسد « درعصرپهلوی دولت عمدتا دارای ماهیتی سکولار بود. اما درعصرجمهوری اسلامی درتحلیل نهائی، قدرت دارای منشاء الهی است که نمایمدۀ پروردگار یعنی نهاد دین و بطور مشخص ولی فقیه واگذار شده است». در اثباتِ درست ونا درست بودن و حقانیت این مدعا چه سرهای پرشور که برباد نرفته است! و مهمتر اینکه در جمهوری اسلامی «مداخله گستردۀ دولت در حوزۀ شخصی و ستیز مستمر آن با جهان خارج از اسلام، اقشار و طبقات مدرن را که موتور توسعۀ اقتصادی و سیاسی جامعه میباشند از حکومت بیگانه کرده و ازاین منظر کار توسعه اقتصادی و سیاسی کشور را دشوارتر ساخته است». انگشت نهادن پژوهشگر به نکات کلیدی، توسعۀ فساد و پاشیدگی های اقتصادی را عریانتر می کند. خوانندۀ بیطرف، وقتی به میزان تلاش روحانیت برای تسلط قدرت می اندیشد این پرسش پیش میآید که آنها باعلم به اینکه تخصصی دراین رشته ازعلوم نداشته اند با کدام فکر علمی و تجربی، اقتصاد رو به پیشرفت زمانه را با این وضع فلاکتبار تاخت زدند؟ خصوصا که رهبر جمهوری اسلامی پیشاپیش در نهایت شجاعت اعلام کرده بودند : «اقتصاد مال خر است» .
به این آمار توجه کنید: «در جولای ۱۹۷۹ یعنی ۶ ماه پس از پیروزی انقلاب ، ۲۸ بانک خصوصی که جمعا ۴۴% کل سرمایه بانکی را دردست داشتند ملی اعلام شدند. همزمان تمامی صنایع ماشین سازی، مس، فولاد، آلومنیوم و تمامی کارخانجات و موسسات متعلق به ۵۱ سرمایه دار بزرگ کشور ملی اعلام گردید. همچنین مالکیت و مدیریت تمامی دارائی های مصادره شده به بنیاد مستضعفان واگذار گردید. در سال ۱۹۸۲ بنیاد مالک ۲۰۳ کارخانه صنعتی ، ۴۷۲ مجتمع کشاورزی بزرگ، ۱۰۱ شرکت ساختمان سازی معظم، ۲۳۸ شرکت بازرگانی و خدمات و ۲۷۸۶ قطعه زمین و ساختمان بزرگ بود. در این سال ۹۶% کارخانه هایی که دارای بیش از ۱۰۰۰ پرسنل بودند و ۳۸% واحدهایی که دارای ۵۰ تا ۹۹۹ پرسنل بودند تحت مدیریت دولت قرار داشتند».
دهه ای بعد از این دگرگونی هاست که ریزش اقتصادی درعرصه های گوناگون شروع می شود. زیاندهی آن همه شرکت ها و کارخانه ها به کم کاری و چه بسا به تعطیلی مراکز تولید می انجامد. و با بالارفتن بدهی ها ورشکست شدن ها وبال گردن دولت می شود. واضافه برآن «به لحاظ نیروی انسانی تعداد کار کنان دولت از سال ۱۹۷۸ تا سال ۲۰۰۱ حدود چهار برابر یعنی از ۵۵۷ هزار به ۲ میلیون و ۳۲۹ هزار افزایش یافته است». ضعف دولت دراداره امور کشور بی کفایتی ها را عریان کرده با شروع فساد و بحران بیکاری، سقوط ارزش ریال، و «گسترش سرطانی فساد اداری ورانت خواری در جمهوری اسلامی» رواج پیدا می کند. «بین سال های ۱۹۷۷ تا۲۰۰۰ بودجه دولت ۵۵ برابر شد. اما این رشد سرسام آور به جای تسریع رشد اقتصاد موجب اتلاف انبوه منابع اقتصادی گردید». دولت در تلاش برگرداندن «بخشی از موسسات دولتی را مجددا به بخش خصوصی» موفق نمیشود. حتا صاحبان اصلی نیز حاضر نمیشوند قدمی جلو گذاشته مال غارت شدۀ خود را که نمایندۀ خدا مصادره کرده پس بگیرند.
در همین فصل آمده است که : « ایران دارای ۴ تا ۵ میلیون بیکاری پنهان است» . بسیاری از موسسات تولیدی سودآور نبوده وتنها با دریافت یارانه های کلان میتوانند به فعالیت خود ادامه دهند» و همچنین : «بسیاری از صنایع کشور نزدیک به ۴۰% زیر ظرفیت وتولیدی خود کار می کنند».
ازسیستم حسابرسی شفاف می نویسد. البته حکومت این مسئله را کنار گذاشته برای جلب بیشتر طرفداران خود. خواسته و نا خواسته زمینه های فساد را فراهم ساخته؛ موفق شده دامنۀ ارتشا و دزدی گسترش پیدا کند. بیکفایتی دستاربندان بجایی رسیده. که سوء استفاده و سرقت بیت المال قبح خود را از دست داده همه گیر وعادی شده کم مانده قداست پیدا کند و وارد احکام و واجبات شود!
«درنظام های تمامیت خواه رانت خواری غالبا متداول و بسیار گسترده است. . . . . . . دیکتاتورها با دخالت در مناسبات اقتصادی وتوزیع امتیازهای اقتصادی به نفع طرفداران رژیم (توزیع رانت) میکوشند تا برای رژیم خود یک پایگاه اجتماعی فراهم آورند» . محتاطانه، از واردات و سیاست های ارزی حکومت نمایندگان خدا، خبری با ارقام هولناکی از رانت خواری را آورده که شنیدنی ست : «با یک برآورد محافظه کارانه میتوان میزان رانتی را که طی این دوره دراقتصاد کشور تولید شده است نزدیک به ۲۰% کل تولید ناخالص ملی تخمین زد که یکی ازمکانیزم های اصلی انباشت سرمایه داران وابسته به رژیم بوده است» .
از دیدگاه پژوهشگر، که در عنوان فساداداری آورده: از«دولتی شدن اقتصاد گرفته تا ادغام نهادهای دین و دولت، غلبۀ بنیادگرایی اسلامی، تضعیف نهادهای مدنی و نقض سیستماتیک آزادی های مدنی و آزادی های فردی، افزایش وابستگی رژیم به تولید و توزیع رانت اقتصادی بعنوان ابزاری برای استقرار و تحکیم سلطۀ سیاسی خود و افزایش نا به هنجاری های ساختاری اقتصاد دراثر اتخاذ سیاست های اقتصادی و سیاسی نادرست» .
کتاب با زبانی سهل وهمه فهم نوشته شده است. مشکلات اقتصادی و سیاسی ایران را برای عموم توضیح داده است. با این امید که اهل فن به ویژه اقتصاد دان های کشور با مطالعه اثر فوق نظرنقادانه خود را با مردم درمیان بگذارند .
فرایند ترجمه در ایران، همواره با جنجال و ماجراهای حاشیهای گره خوردهاست، از وجود ترجمههای متعدد از یک اثر گرفته تا رعایت نکردن حقوق مولف و وجود ایرادهای فاحش در متن.
در یکی از تازهترین این حواشی، محمد حسین محمدی، نویسنده و ناشر اهل افغانستان، طی یادداشتی فیسبوکی نسبت به انتشار آثاری از عتیق رحیمی در ایران که با قلم مهدی غبرایی ترجمه شدهاند، واکنش نشان داده است.
او یادداشتاش را با عنوان «زیره به کرمان بردن مترجم نامی ایران!» آغاز کرده و نوشتهاست:
در ایران کتابهای بسیاری را دیدهام که به جای ترجمه از زبان اصلی از زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شدهاند. یکی از آنها همین رمان «لعنت بر داستایوفسکی» است که عتیق رحیمی به زبان فرانسه نوشته است. منتها تا حال ندیده بودم کتابی از فارسی به انگلیسی ترجمه شود و بعد مترجمی آن را از انگلیسی دوباره به فارسی برگرداند! فکرش هم در مخیلهام نمیگنجید. مگر این کار غیرمعمول را مهدی غبرایی انجام داده است. ایشان خبر از ترجمهی دو رمان عتیق رحیمی دادهاند که عتیق رحیمی آنها را به فارسی نوشته است و سپس به انگلیسی ترجمه شدهاند و حالا جناب مهدی غبرایی آنها را از انگلیسی دوباره به فارسی ترجمه کرده است!
نام اصلی کتاب عتیق رحیمی «هزارخانهی خواب و اختناق» است که ترجمه شده: «هزارتوی خواب و هراس» وعنوان کتاب «خاکستر و خاک» عتیق را نیز ایشان ترجمه کردهاند: «خاک و خاکستر». این کتاب حدود ده سال قبل به زبان اصلی در ایران منتشر شده است. و جالب است که یکی از ناشران بزرگ و مهم ایران قرار است این ترجمههای ناب را منتشر کند.
چاپ نخست هزارخانهی خواب و اختناق در پاریس بوده و چاپ دومش در کابل و. حالا….
…. و به زودی ترجمهی دیگری از «رمان لعنت بر داستایوفسکی» با اجازهی عتیق رحیمی از سوی انتشارات تاک در کابل منتشر خواهد شد.
گفتنیست مهدی غبرایی بهمن ماه سال گذشته در گفت و گو با خبرگزاری ایلنا با اشاره به صدور مجوز این دو کتاب، گفته بود: «این دو اثر از «عتیق رحیمی» است با نامهای «هزارتوی خواب و هراس» و «لعنت به داستایوفسکی». این کتابها در مراحل نهایی چاپ است و به زودی منتشر میشود. همچنین دو داستان بلند با نام «خاک و خاکستر» و «سنگ صبور» که قبلاً هم به فارسی ترجمه شده بود، از همین نویسنده را به پیشنهاد نشر ثالث ترجمه کردهام.
او دربارهی داستان بلند «خاک و خاکستر» گفته بود: این یک رمان زیر صد صفحه است. بلندترین اثر در میان این کتابها «لعنت به داستایوفسکی» است که دویست و چهل صفحه حجم دارد.
صفحهی بازارچهی کتاب ما؛ بیشتر از هر مطلب دیگری بوی ایران و امروز و کتاب می دهد. باز هم به همراه خبرنگارمان بهارک عرفان در تهران؛ سری به پیشخوان کتاب فروشیهای شهر زده ایم و عناوین تازه را برگزیده ایم. با هم بخوانیم…
بازخرید دیاران گمشده
نویسنده: قاسم هاشمینژاد
ناشر: بوتیمار
تعداد صفحات: ۳۱۲ صفحه
قیمت: ۱۹۸۰۰ تومان
مجموعه شعرهای قاسم هاشمی نژاد به تازگی و چند روز پس از درگذشت این شاعر و نویسنده راهی بازار نشر شده است. قرار بود این کتاب پیش از درگذشت هاشمی نژاد به چاپ برسد که درگذشت این شاعر زودتر از انتشار این کتاب رخ داد و کتاب چند روز پس از درگذشت هاشمینژاد به چاپ رسید. هاشمینژاد کتاب هایی در حوزه های شعر، داستان، ادبیات کودکان، تصحیح و نقد و ترجمه آثار نویسندگان خارجی در کارنامه دارد.
کتاب پیش رو ۳ بخش یا دفتر دارد که ۲ بخش آن پیش از این به چاپ رسیده اند. «پریخوانی»، «تکچهره در دو قاب» و «گواهی عاشق اگر بپذیرند» عناوین این بخشها هستند که دو بخش پریخوانی و گواهی عاشق اگر بپذیرند، به ترتیب در سال های ۵۸ و ۷۳ به چاپ رسیده اند. در دفتر سوم این کتاب، علاوه بر اشعار هاشمی نژاد، تعدادی متن منثور نیز درج شده است.
یکی از اشعار این کتاب با نام «گوشماهی» را می خوانیم:
صدفی
که تو راست
خوانای خلوتِ ساحلی
نسیم درآویخته با موج
دریای لبالب تهی
ساحلی
که دریاجُوست
(و خود، دریا)
مدام با تو می سراید
به خلوت
هوهویی که دریا
می ریزانَد به ساحلت
به دلت
مادرم دیوانه است
نویسنده: معصومه خوانساری
ناشر: برزآفرین
تعداد صفحات: ۱۱۸ صفحه
قیمت: ۷۰۰۰ تومان
این کتاب اولین اثر چاپی نویسنده اش است و پس از ۶ ماه مجوز چاپ را در سال ۹۴ دریافت کرده و به تازگی از چاپخانه خارج شده است.
این مجموعه داستان شامل ۱۴ داستان کوتاه است که عناوین شان به ترتیب عبارت است از: نم خاکستری، سوسکی زیر برف، مادرم دیوانه است، کسی حواسش به من نیست، مطوئن نیستی، تار، مامان بازی، نفر دوم، فشاری آب، پوشال های گندم، خط زرد مترو، تماس اضطراری، خواهرم دروغ می گوید و بی نوایان.
در این کتاب خواننده غالبا با داستان هایی مدرن مواجه است که نویسنده سعی کرده در آن ها، با استفاده از تکنیک های مختلف روایت به بیان درونیات شخصیتهای اصلی داستان ها پرداخته و این ستیز موهوم را به تصویر بکشد.
معصومه خوانساری کار داستان نویسی را با کلاس های مرحوم گلابدره ای آغاز کرد و باید وجود فعالیت زیاد در سال های گذشته، آثار خود را منتشر نکرده است.
در بخشی از داستان «مادرم دیوانه است» می خوانیم:
چیزهایی میگوید که نمی فهمم. فقط «رحمِت بیاد» را در آخرین جمله اش می شنوم. سرکه برمیدارد رد اشک تا زیر چانهاش راه گرفته است. میآییم بیرون. دستم در دست مادرم است. کنار حوض وسط حیاط حرم، پدر و خواهرم ایستاده اند. خواهرم تا ما را میبیند پوزخند میزند:
– فکر کردیم مردم ریختن سرتون لباساتون رو تیکه تیکه کردن.
پدرم رویش را برمی گرداند طرف پاشویه حوض و به شیر آبی که باز است نگاه میکند. مادرم لب پایینش را گاز میگیرد و نیشگونی از بازوی خواهرم بر میدارد. زائرین خیره به ما از کنارمان رد میشوند.
– شدیم سرگرمی مردم!
جنگ پیرمرد
نویسنده: جان اسکالزی
مترجم: حسین شهرابی
ناشر: کتابسرای تندیس
تعداد صفحات: ۳۵۲ صفحه
قیمت: ۲۱۰۰۰ تومان
داستان این رمان از آن جا شروع می شود که جان پِری در روز تولد ۷۵ سالگیاش دو کار کرد: اول به قبر همسرش سر زد، بعد سرباز ارتش شد.
این داستان با این خبر خوب همراه است که بشر بالاخره سفرهای میانستارهای خود را شروع کرده و این خبر خوب، با یک خبر بد همراه است. خبر بد از این قرار است که سیارههای مناسب برای زندگی اندک هستند و نژادهای بیگانه بر سر تصاحب این سیارهها با هم میجنگند؛ هم برای دفاع از زمین و هم برای به چنگ آوردن ملک و املاک سیارهای. جنگ کهکشانی دهههاست که دور از زمین در جریان است؛ پر از خون و خشونت و خطر.
در این میان، زمین آرام است و بخش اعظم منابع بشر در دست نیروی دفاعی مستعمرات است. همه میدانند که وقتی به سن بازنشستگی برسند، میتوانند به این نیروها بپیوندند. این نیروها هم به جوانان احتیاجی ندارند بلکه آدمهایی را به خدمت می گیرند که آگاهیها و مهارتهای چند دهه زندگی را داشته باشند. وقتی کسی را از زمین ببرند، دیگر هرگز اجازه ندارد برگردد. دو سال در جبههها خدمت میکند و بعد اگر زنده بماند، میتواند در یکی از سیاراتِ مستعمره زندگی کند.
در ادامه داستان، جان پری این معامله را قبول میکند. اما او هم مثل بقیه ساکنان زمین حتی روحش خبر ندارد در فضا و در این جنگ چه خبر است. چون نبرد واقعی سالهای نوری آنطرفتر از زمین رخ میدهد و بسیار سختتر از چیزی است که به تصور کسی بیاید. اما خود جان پری قرار است به چیزی تبدیل شود که فکرش را هم نمی تواند بکند…
رازبزرگ پسر کوچک
نویسنده: گلندا میلرد
مترجم: فریده خرمی
ناشر: پیدایش
تعداد صفحات: ۱۰۸ صفحه
قیمت: ۸۰۰۰ تومان
گریفین سیلک رازی دارد که هیچکس از آن با خبر نیست. او یک روز لیلا، شاهزاده خانمی با تاج گل داوودی، را میبیند و افکارش را با او در میان میگذارد. آن دو باهم راه حلی برای روبهرو شدن با راز گریفین پیدا می کنند. گریفین، درست مثل حیوان اسطورهایی که نام خود را از آن گرفته است، قلب و شجاعت غیرعادی یک شیر را دارد…
گلندا میلرد نویسنده استرالیایی تا به الان کتابهای زیادی برای کودکان و نوجوانان نوشته است. «راز بزرگ پسر کوچک» یکی از همین کتابها است. این رمان علاوه بر اینکه به عنوان کتاب برگزیده شورای کتاب کودک استرالیا انتخاب شده جایزهی ان اس دبلیو پری میر را نیز دریافت کرده است.
پیش از این کتابهای «هلیفسقلی در سرزمین غولها» نوشته شکوه قاسمنیا، «گوآنجی و ۳۶۰ درجه جادویی» نوشته الهام مزارعی، «مادربزرگ جادویی» نوشته احمد اکبرپور، «مامانی روی درخت سیب» نوشته میرا لوپه، «من با زندگی قهرم» نوشته امیلی کوتور و «بابای پرنده من» نوشته دیوید آلموند از مجموعه «رمان کودک» توسط انتشارات پیدایش منتشر شدهاند.
روزهای نخستین بهار یادآور سالروز خاموشی «چینوآ آچه به»، نویسندهی شهیر نیجریه ایست. نویسنده ای که ازسویی پدر ادبیات مدرن آفریقا لقب گرفته و از سوی دیگر به عنوان چهره ای مبارز و ضد استعماری معرفی شدهاست.
“چینوآ آچه به” در شانزدهم نوامبر ۱۹۳۰ در شهر کوچکی در شرق نیجریه متولد شد. وی پنجمین فرزند از شش فرزند ژانت و ایسایا اکافر آچهبه، معلم جامعه کلیسای مسیونرها، بود.
آچه به در زادگاه خود به مدرسه ی کلیسا رفت که زبان آموزشی آن انگلیسی بود. او همراه با خواندن کتابهای درسی مقدماتی و مذهبی، شیفته ی داستانهای بومی آفریقایی شد که از زبان مادربزرگش می شنید. او پس از اتمام دبیرستان با استفاده از بورس تحصیلی رشته ی پزشکی به دانشگاه ابیدان رفت اما به دلیل دلبستگی زیادش به ادبیات پس از یک سال تحصیل طب را رها کرد و به دانشکده ی علوم انسانی رفت. همانجا بود که با خواندن متون ادبی غربی دریافت که کشورهای استعمار گر با نفوذ در ادبیات تصویری خشن و مخدوش از فرهنگ آفریقا ارائه داده اند تصویری که مردم این خطه را بدوی، وحشی و همراه با غریزه های شهوانی و افسار گسیخته به تصویر می کشید.
خود او همین امر را دلیل اصلی دست به قلم شدنش می دانست و می گفت : ” به خودم گفتم که این برداشت عام و مشهوری است، پس کسی هم باید پیدا شود و آفریقا را از درون نگاه کند”
آچه به در سن بیست و هشت سالگی با نوشتن کتاب “همه چیز فرو می پاشد” توانست توجه جهانی را به خود جذب کند. این کتاب که هم اکنون در قالب اثری کلاسیک در برخی از مدارس تدریس می شود، به ۴۵ زبان ترجمه شد و بیش از ده میلیون نسخه از آن به فروش رسید.
“همه چیز فرو می پاشد” روایت گر داستان زندگی کشتی گیری به نام ” اکونکوو” ست ، مردی زورمند که هم قهرمان جنگ است و هم قهرمان بومی و ملی. قهرمانی که جایگاه و اسم و رسمش معتمدان دهکده را بر آن می دارد تا تربیت پسری که در جریان ستیزهای قبیله ای میان دو دهکده به اسارت گرفته شده را به وی بسپارند. داستان در لایه ی بعدی خود به روایت رابطه ی احساسی و عمیق اکونکوو و پسر می پردازد و سپس با جلوه ای اسطوره گونه قتل پسر به دست پدر را رقم می زند. داستان در ادامه از بازگشت اکونکوو از پی تبعیدی هفت ساله می گوید. زمانه ای که سفید پوستان دهکده را به تسخیر در آورده، کلیسای خود را بنا کرده و مردم دهکده را هم تغییر داده اند. او که زمانی رهبر دهکده ی ایبو بوده و هنوز به سنتهای قبیله ایش پایبند است بر می آشوبد ، اما در مقابل قوانین استعماری شکست می خورد و سرانجام مرگی خود خواسته را برمی گزیند.
آچه به در این کتاب به زیبایی تضاد میان رسوم و سنن کهن دهکده و فرهنگ و مذهب تحمیلی سفید پوستان را به تصویر می کشد. وسعت نگاه نویسنده در این بخش به حدی ست که صاحب نظران آن را از زوایای گوناگونی چون مطالعات زنان و جنسیت، اسطورهشناسی، فرهنگ عامه، مذهب، تاریخ و زبانشناسی مورد بررسی قرار داده اند.
نویسنده در این کتاب با برشمردن خصایص استعمار در کشورش ، فرهنگ بومی آفریقا و مناسبتهای انسانی این فرهنگ را هم به تصویر می کشد. او همچنین از مسیونرهای مسیحی یاد می کند که در پوشش تبلیغ دین، فرهنگ و هویت سرزمینش را هدف گرفتند و از شعار “توسعه ی تمدن” به عنوان وسیله ای برای تاختن به فرهنگ آفریقا بهره بردند. یکی از زیبا ترین نکات نهفته در این داستان زبانی ست که مردم قبایل به آن سخن می گویند، زبانی تمثیلی و غنی که در تمام داستان و در کنار نابودی ساختارهای سنتی این سرزمین جریان دارد.
این کتاب کم حجم که با برگردان های فارسی “گلریز صفویان” و “علی هداوند” منتشر شده است، همواره از تحسین منتقدان جهانی برخوردار بوده است تا جایی که در سال ۲۰۰۹ در میان یکی از ۱۰۰ رمان برگزیده مجله نیوزویک در جایگاه چهارم قرار گرفت.
آچه به “همه چیز فرو می پاشد” را به عنوان نمایشی از “تاریخ استعمار” توصیف می کرد که تنها مختص جامعه ی آفریقا نیست وعلت جهانی شدن کتابش را تعمیم ماجرای داستان آن به انواع تحت ظلم و سلطه قرار گرفتنهای بشریت می دانست و می گفت : ” ادبیات میتواند ما را با موقعیت و مردم خیلی دور پیوند بدهد در این صورت معجزهای رخ میدهد. همیشه به دانش آموزانم میگویم خود را جای دیگران گذاشتن چندان سخت نیست؛ دیگرانی که در همسایگیتان و مانند شما هستند. آن چه که خیلی سخت است ایناست که با کسی احساس نزدیکی کنی که تا حالا او را ندیدی و خیلی دور از شماست؛ کسی که رنگ پوستش متفاوت از رنگ پوست شماست، کسی که نوع غذایش با شما متفاوت است. وقتی که شروع به فهمیدن این چیزها میکنید آنگاه ادبیات معجزهاش را نشان میدهد.”
از دیگر رمان های این نویسنده می توان به “پیکان خدا”، “مرد مردمی” و “تپه مورچه های ساوانا” اشاره کرد.
آچه به در داستانهایش با گریز از افتادن به ورطه ی احساسات، تنها می کوشد تا تصویر نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش بکشد و تصویر پیچیده ی جامعه ی حال حاضر آفریقا- که هنوز میراث دار استعمار ظالمانه ی غرب است – را جایگزین کلیشه های رایج در ادبیات غرب کند. نلسون ماندلا، رهبر آفریقای جنوبی که ۲۷ سال پشت میلههای زندان بود در وصف رمانهای او نوشته است: “نویسندهای بود که اسمش چینوآ آچه به بود، در معیت او و آثارش دیوارهای زندان فرو میریخت.”
گذشته از داستاننویسی و تدریس در دانشگاه، آچهبه بخشی را با عنوان “ادبیات آفریقا” در انتشارات هینمان راهاندازی کرد که سبب شد بیش از دهها متن و کتاب از آفریقا به دست خوانندگان در سراسر جهان برسد. او کتاب “خانه و تبعید” که مجموعه مقالاتی برمبنای زندگینامه خودش بود را در سال ۲۰۰۰ منتشر کرد. علاوه بر این تجربه نگاری، بسیاری از تجربیات دیگر او هم به هیات مقاله و قصه در آمده اند. از همین جمله اند، تجربیات جنگ داخلی نیجریه در دهه ۶۰ و بعد دیکتاتوری نظامی ها در این کشور در دهه ۸۰ و ۹۰٫ بیشنینه ی دیدگاه های سیاسی او دربرگیرنده مسائلی چون استعمار و تبعیض بودند.
از این نویسنده همچنین کتاب ”دیگر آسایشی نیست” با برگردان گلریز صفویان و داستان “صلح داخلی” در مجموعه ی ” زن و شوهر واقعی” با ترجمه “اسدالله امرایی” منتشر شده است.
او جوایز ادبی متعددی در کارنامهاش داشت از آن جمله می توان جایزه ی دوروتی و لیلیان گیش به ارزش ۳۰۰ هزار و جایزه ی بوکر ( ۲۰۰۷) اشاره کرد. وی همچنین از چهره هایی بود که نامش هر سال برای دریافت جایزه نوبل مطرح می شد.
این نویسنده دوبار در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۱ درخواست دولت نیجریه برای دریافت نشان “فرمانده خلق فدرال” را رد کرد و همواره نسبت به کوچکترین نابرابریهای اجتماعی در کشورش واکنش نشان داد. او همچنین در سال ۲۰۰۴ از پذیرش دومین جایزه با اهمیت کشورش در اعتراض به شرایطی که رییس جمهورشان “اولوسگون اوباسانجو” برای کشور فراهم آورده خودداری کرد.
آچه به در سال ۱۹۹۰ در جریان یک سانحه رانندگی از کمر به پایان فلج شد و برای دسترسی به خدمات درمانی بهتر، مجبور به ترک خاک کشورش و مهاجرت به آمریکا شد. این نویسنده ی نامی سرانجام در سن ۸۲ سالگی در بیمارستانی در بوستون، ایالت ماساچوست آمریکا درگذشت.
چه نوشته هایش را دوست داشته باشی، چه نه، چه از روزگارش آگه باشی چه نه، … و چه شیوه ی زندگی و مرگش را بپسندی چه نه، ” صادق هدایت ” براستی شهره ترین و پرخواننده ترین نویسنده ی ادبیات داستانی ایران است و به اقرار تاریخ و اعتراف روزگار رفته، مهین قصه نویسان ایران معاصر.
باب زندگی، آثار و مرگ این نویسنده، حرف های بسیاری زده شده و مطالب ژورنالیستی و کتاب های تحقیقاتی فراوانی در این باره نوشته شده است. داستان ها و شیوه ی زندگی و مرگش آنقدر عجیب و یگانه بود که نقل نوشته ها و گفته هایش، از مرز مجالس و مجامع روشنفکری فراتر رفت و به زندگی مردم عادی و طبقه ی میانه ی جامعه نیز سرک کشید.
” در زندگی زخم هایی هست … ” برخی جملات قصه هایش از پس تکرار فراوان، به مثل حال ایرانیان بدل شده اند. حالا دیگر اگر فردی دردی در سینه داشته باشد که دیگری را یارای درکش نباشد، بی اراده و تفکر، همان جملات آغازین بوف کور است که راوی این بی هم زبانی و بی هم رازی های زندگی ش می شود و باز هم : ” در زندگی زخم هایی هست ” حالا دیگر انسان بی خانه و بی یار و یاور که امیدی به ادامه دادن راه زندگی ندارد، نیازی به شرح و بسط حال و احوالش ندارد. همین که قصه ی سگ ولگرد را به خاطر بیاورد و در ذکر روزگارش، خود را به سگ ولگرد مانند کنند، انگار که شرح تمام شده و حس و حال انتقال پیدا کرده… : ” شده ام عین سگ ولگرد؛ ” و دیگر تمام…
هدایت بر جملگی باورهای نکوی بشری چنگ انداخت، از راه و رسم و شیوه های جوربه جور فرهنگ عامیانه تا ریشه های زبان و کلام. از تاریخ کهن سال سرزمین مادری ش تا جلوه های فزون از شمار فرهنگ مدرن غربی. از نقد و رد خرافه تا آن دروغ دلاویز عاشقی؛ اما هیچ کدام اینها نجات بخش حال و روزگار علت زده اش نشد… سرآخر هم خسته از این همه بی پناهی چاره رهایی را در مرگ اختیاری دانست، آن هم به شیوه ای عاشقانه، آنطور که انگار ” خوش ” کرده بود مردن را هم مثال دیگر جلوه های زندگی تجربه کند.
رودکی، بنیان گذار شعر کلاسیک فارسی، در یک بیت از قوت مرگ و ناگزیری انسان در برابر قدرت جادویی ش گفته ست: ” جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ بر سان زغن ” انگار که نویسنده ی ما، این اسارت و بی پناهی را به خوبی دریافته بود. همین است که خود را عاشقانه در دام زغن می اندازد و از تقلای بیهوده رهایی می جوید.
هر ساله، ماه فروردین که به روزهای آخرش نزدیک می شود، یاد و خاطره ی این نویسنده و پژوهشگر ادبی، زنده می شود. شبکه های ارتباط اجتماعی و سایت های اینترنتی فارسی زبان مطالب زیادی از نوشته های او و مشق هایی که باب او نوشته شده را به چاپ می رسانند تا هر کدام از قلم به دستان اینترنتی، از ظن خود یار اندیشه های ناب او شوند. نگاهی به پست ها و نوشته های کوتاهی که در سایت های پرخواننده ی اینترنتی و شبکه های ارتباط جمعی دست بدست می شود، خود بر این ادعا صحت می گذارند که صداق هدایت یگانه نویسنده ای ست که تنها بر طبقه ی اقلیت تاثیر گذار نبوده و نوشته هایش برای مردم معمول و اهل کوچه بازار هم مهم جلوه کرده است.
ما هم برای همراهی با این رسم نوپا داستان کوتاه «آبجی خانم» به قلم صادق هدایت را از پی آوردهایم:
آبجی خانم خواهر بزرگ ماهرخ بود، ولی هر کس که سابقه نداشت و آنها را می دید ممکن نبود باور بکند که با هم خواهر هستند. آبجی خانم بلند بالا، لاغر، گندمگون، لب های کلفت، موهای مشکی داشت و روی هم رفته زشت بود. در صورتی که ماهرخ کوتاه، سفید، بینی کوچک، موهای خرمایی و چشمهایش گیرنده بود و هر وقت می خندید روی لب های او چال می افتاد. از حیث رفتار و روش هم آن ها خیلی با هم فرق داشتند. آبجی خانم از بچگی ایرادی، جنگره و با مردم نمیساخت حتی با مادرش دو ماه سه ماه قهر می کرد بر عکس خواهرش مردم دار، تو دل برو، خوشخو و خنده رو بود، ننه حسن همسایه شان اسم او را (خانم سوگلی) گذاشته بود. مادر و پدرش هم بیشتر ماهرخ را دوست داشتند که ته تغاری و عزیز نازنین بود. از همان بچگی آبجی خانم را مادرش می زد و با او می پیچید ولی ظاهرا روبروی مردم روبروی همسایه ها برای او غصه خوری می کرد دست روی دستش می زد و می گفت : «این بدبختی را چه بکنم، هان؟ دختر باین زشتی را کی می گیرد؟ می ترسم آخرش بیخ گیسم بماند! یک دختری که نه مال دارد، نه جمال دارد و نه کمال. کدام بیچاره است که او را بگیرد؟» از بسکه از اینجور حرفها جلو آبجی خانم زده بودند او هم کلی ناامید شده بود و از شوهر کردن چشم پوشیده بود، بیشتر اوقات خود را به نماز و طاعت میپرداخت: اصلا قید شوهر کردن را زده بود یعنی شوهر هم برایش پیدا نشده بود. یک دفعه هم که خواستند او را بدهند به کل حسین شاگرد نجار، کل حسین او را نخواست. ولی آبجی خانم هر جا می نشست می گفت: «شوهر برایم پیدا شد ولی خودم نخواستم. پوه، شوهرهای امروزه همه عرق خور و هرزه برای لای جرز خوبند! من هیچ وقت شوهر نخواهم کرد.»
ظاهرا از این حرف ها می زد، ولی پیدا بود که در ته دل کل حسین را دوست داشت و خیلی مایل بود که شوهر بکند. اما چون از پنج سالگی شنیده بود که زشت است و کسی او را نمی گیرد، از آنجائیکه از خوشی های این دنیا خودش را بی بهره می دانست می خواست بزور نماز و طاعت اقلا مال دنیای دیگر را دریابد. از این رو برای خودش دلداری پیدا کرده بود. آری این دنیای دو روزه چه افسوسی دارد اگر از خوشی های آن برخوردار نشوی؟ دنیای جاودانی و همیشگی مال او خواهد بود، همه مردمان خوشگل همچنین خواهرش و همه آرزوی او را خواهند کرد. وقتی ماه محرم و صفر می آمد هنگام جولان و خود نمایی آبجی خانم می رسید، در هیچ روضه خوانی نبود که او در بالای مجلس نباشد. در تعزیه ها از یک ساعت پیش از ظهر برای خودش جا می گرفت، همه روضه خوان ها او را می شناختند و خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه، ناله و شیون خودش گرم بکند. بیشتر روضه ها را از بر شده بود، حتی از بسکه پای وعظ نشسته بود و مسئله می دانست اغلب همسایه ها می آمدند از او سهویات خودشان را می پرسیدند، سپیده صبح او بود که اهل خانه را بیدار میکرد، اول می رفت سر رختخواب خواهرش به او لگد میزد میگفت: «لنگه ظهر است ، پس کی پا میشوی نمازت را بکمرت بزنی؟» آن بیچاره هم بلند میشد خواب آلود وضو می گرفت و می ایستاد به نماز کردن. از اذان صبح، بانگ خروس، نسیم سحر، زمزمه نماز، یک حالت مخصوصی، یک حالت روحانی به آبجی خانم دست می داد و پیش وجدان خویش سرافراز بود. با خودش می گفت: «اگر خدا من را نبرد به بهشت پس کی را خواهد برد؟» باقی روز را هم پس از رسیدگی جزئی به کارهای خانه و ایرد گرفتن به این و آن یک تسبیح دراز که رنگ سیاه آن از بسکه گردانیده بودند زرد شده بود در دستش می گرفت و صلوات می فرستاد. حالا همه آرزویش این بود که هر طوری شده یک سفر به کربلا برود و در آنجا مجاور بشود.
ولی خواهرش در این قسمت هیچ توجه مخصوصی ظاهر نمی ساخت و همه اش کار خانه را می کرد، بعد هم که به سن ۱۵ سالگی رسید رفت به خدمتکاری. آبجی خانم ۲۲ سالش بود ولی در خانه مانده بود و در باطن با خواهرش حسادت می ورزید. در مدت یکسال و نیم که ماهرخ رفته بود به خدمتکاری یکبار نشد که آبجی خانم بسراغ او برود یا احوالش را بپرسد،؟ پانزده روز یک مرتبه هم که ماهرخ برای دیدن خویشانش به خانه می آمد، آبجی خانم یا با یک نفر دعوایش می شد یا می رفت سر نماز دو سه ساعت طول می داد. بعد هم که دور هم می نشستند به خواهرش گوشه و کنایه میزد و شروع می کرد به موعظه در باب نماز، روزه، طهارت و شکیات. مثلا میگفت: «از وقتی که این زن های قری و فری پیدا شدند نان گران شد. هر کس روزه نگیرد در آن دنیا با موهای سرش در دوزخ آویزان می شود. هر که غیبت بکند سرش قد کوه می شود و گردنش قد مو. در جهنم مارهایی هست که آدم پناه به اژدها می برد…» و از این قبیل چیزها می گفت. ماهرخ این حسادت را حس کرده بود ولی به روی خودش نمی آورد.
یکی از روزها طرف عصر ماهرخ به خانه آمد و مدتی با مادرش آهسته حرف زد و بعد رفت. آبجی خانم هم رفته بود در درگاه اطاق روبرو نشسته بود و پک به قلیان میزد ولی از آن حسادتی که داشت از مادرش نپرسید که موضوع خواهرش چه بوده و مادر او هم چیزی نگفت.
سر شب که پدرش با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنائی برگشت رختش را در آورد، کیسه توتون و چپقش را برداشت رفت بالای پشت بام. آبجی خانم هم کارهایش را کرده و نکرده گذاشت، با مادرش سماور حلبی، دیزی، بادیه مسی، ترشی و پیاز را برداشتند و رفتند روی گلیم دور هم نشستند، مادرش پیش در آمد کرد که عباس نوکر همان خانه که ماهرخ در آنجا خدمتکار است، خیال دارد او را به زنی بگیرد. امروز صبح هم که خانه خلوت بود ننه عباس آمده بود خواستگاری. می خواهند هفته دیگر او را عقد بکنند، ۲۵ تومان شیر بها می دهند، ۳۰ تومان مهر می کنند با آینه، لاله، کلام الله، یک جفت ارسی، شیرینی، کیسه حنا، چارقد، تافته، تنبان، چیت زری… پدر او همینطور که با باد بزن دور شله دوخته خودش را باد می زد، و قند گوشه دهانش گذاشته چایی دیشلمه را به سر می کشید، سرش را جنبانید و سر زبانی گفت: خیلی خوب، مبارک باشد عیبی ندارد. بدون اینکه تعجب بکند، خوشحال بشود یا اظهار عقیده بکند. مانند اینکه از زنش می ترسید. آبجی خانم خون خونش را میخورد همینکه مطلب را دانست، دیگر نتوانست باقی بله بری هایی که شده گوش بدهد به بهانه نماز بی اختیار بلند شد رفت پائین در اطاق پنج دری، خودش را در آینه کوچکی که داشت نگاه کرد، بنظر خودش پیر و شکسته آمد، مثل اینکه این چند دقیقه او را چندین سال پیر کرده بود. چین میان ابروهای خودش را برانداز کرد. در میان زلف هایش یک موی سفید پیدا کرد با دو انگشت آن را کند. مدتی جلو چراغ به آن خیره نگاه کرد جایش که سوخت هیچ حس نکرد.
چند روز از این میان گذشت، همه اهل خانه بهم ریخته بودند، می رفتند بازار می آمدند دو دست رخت زری خریدند، تنگ، گیلاس، سوزنی، گلاب پاش، مشربه، شبکلاه، جعبه بزک، وسمه جوش، سماور برنجی، پرده قلمکار و همه چیز خریدند و چون مادرش خیلی حسرت داشت هر چه خرده ریز و ته خانه به دستش می آمد برای جهاز ماهرخ کنار می گذاشت. حتی جا نماز ترمه ای که آبجی خانم چند بار از مادرش خواسته بود و به او نداده بود، برای ماهرخ گذاشت. آبجی خانم در این چند روزه خاموش و اندیشناک زیر چشمی همه کارها و همه چیزها را می پایید، دو روز بود که خودش را به سردرد زده بود و خوابیده بود، مادرش هم پی در پی به او سرزنش می داد و می گفت:
« پس خواهری برای چه روزی خوبست هان؟ میدانم از حسودی است، حسود به مقصود نمی رسد، دیگر زشتی و خوشگلی که بدست من نیست کار خداست، دیدی که خواستم تو را بدهم به کلب حسین اما تو را نپسندیدند. حالا دروغکی خودت را به ناخوشی زده ای تا دست به سیاه و سفید نزنی؟ از صبح تا شام برایم جا نماز آب می کشد! من بیچاره هستم که با این چشم های لت خورده ام باید نخ و سوزن بزنم! »
آبجی خانم هم با این حسادتی که در دل او لبریز شده بود و خودش را می خورد از زیر لحاف جواب می داد:
« خوب، خوب، سر عمر داغ بدل یخ می گذارد! با آن دامادی که پیدا کردی! چوب بسر سگ بزنند لنگه عباس توی این شهر ریخته چه سر کوفتی بمن می زند، خوبست همه می دانند عباس چه کاره است حالا نگذار بگویم که ماهرخ دو ماهه آبستن است، من دیدم که شکمش بالا آمده اما بروی خودم نیاوردم. من او را خواهر خود نمیدانم… »
مادرش از جا در میرفت: « الهی لال بشوی، مرده شور ترکیبت را ببرد، داغت بدلم بماند. دختره بی شرم، برو گم بشو، میخواهی لک روی دخترم بگذاری؟ می دانم اینها از دلسوزه است. تو بمیری که با این ریخت و هیکل کسی تو را نمی گیرد. حالا توی قرآن خودش نوشته که دروغگو کذاب است هان؟ خدا رحم کرده که تو خوشگل نیستی و گر نه دو ساعت به بهانه وعظ از خانه بیرون میروی، بیشتر می شود بالای تو حرف در آورد. برو، برو، همه این نماز و روزه هایت به لعنت شیطان نمی ارزد، مردم گول زنی بوده! »
از این حرفها در این چند روزه ما بین آنها رد و بدل می شد. ماهرخ هم مات به این کشمکش ها نگاه می کرد و هیچ نمی گفت تا اینکه شب عقد رسید، همه همسایه ها و زنکه شلخته ها با ابروهای وسمه کشیده، سرخاب و سفید آب مالیده چادرهای نقده، چتر زلف، تنبان پنبه دار جمع شده بودند. در آن میان ننه حسن دو بدستش افتاده بود، خیلی لوس با لبخند گردنش را کج گرفته نشسته بود دنبک میزد و هر چه در چنته اش بود میخواند: «ای یار مبارک بادا، انشا الله مبارک بادا»
– آمدیم باز آمدیم از خونه داماد آمدیم – همه ماه و همه شاه و همه چشم ها بادومی.
– ای یار مبارک بادا، انشا الله مبارک بادا!
– آمدیم، باز آمدیم از خونه عروس آمدیم – همه کور و همه شل و همه چشم ها نم نمی.
یار مبارک بادا، آمدیم حور و پری را ببریم، انشا الله مبارک بادا… »
همین را پی در پی تکرار می کرد، می آمدند می رفتند دم حوض سینی خاکستر مال میک ردند، بوی قرمه سبزی در هوا پراکنده شده بود، یکی گربه را از آشپزخانه پیشت می کرد. یکی تخم مرغ برای شش انداز میخواست، چند تا بچه کوچک دست های یکدیگر را گرفته بودند می نشستند و بلند می شدند و می گفتند: « حموم! مورچه داره، بشین و پاشو » سماورهای مسوار را که کرایه کرده بودند آتش انداختند، اتفاقا خبر دادند که خانم ماهرخ با دخترهایش سر عقد خواهند آمد. دو تا میز را هم رویش شیرینی و میوه چیدند و پای هر کدام دو صندلی گذاشتند. پدر ماهرخ متفکر قدم میزد که خرجش زیاد شده، اما مادر او پاهایش را در یک کفش کرده بود که برای سر شب خیمه شب بازی لازم است ولی در میان این هیاهو حرفی از آبجی خانم نبود، از دو بعد از ظهر او رفته بود بیرون کسی نمی دانست کجاست، لابد او رفته بود پای وعظ!
وقتی که لاله ها روشن بود عقد برگزار شده بود همه رفته بودند مگر ننه حسن، عروس و داماد را دست بدست داده بودند و در اطاق پنج دری پهلوی یکدیگر نشسته بودند درها هم بسته بود، آبجی خانم وارد خانه شد. یکسر رفت در اطاق بغل پنج دری تا چادرش را باز بکند وارد که شد دید پرده اطاق پنج دری را جلو کشیده بودند از کنجکاوی که داشت، گوشه پرده را پس زد از یشت شیشه دید خواهرش ماهرخ بزک کرده، وسمه کشیده، جلو روشنایی چراغ خوشگلتر از همیشه پهلوی داماد که جوان بیست ساله بنظر می آمد جلو میز که رویش شیرینی بود نشسته بودند. داماد دست انداخته بود به کمر ماهرخ چیزی در گوش او گفت مثل چیزی که متوجه او شده باشند شاید هم که او خواهرش را شناخت اما برای اینکه دل او را بسوزاند با هم خندیدند و صورت یکدیگر را بوسیدند. از ته حیاط صدای دنبک ننه حسن می آمد که می خواند: ((ای یار مبارک بادا…)) یک احساس مخلوط از تنفر و حسادت به آبجی خانم دست داد.
پرده را انداخت، رفت روی رختخواب بسته که کنار دیوار گذاشته بودند نشست بدون اینکه چادر سیاه خودش را باز بکند و دست ها را زیر چانه زده به زمین نگاه می کرد، به گل و بته های قالی خیره شده بود. آن ها را می شمرد و به نظرش چیز تازه می آمد به رنگ آمیزی آن ها دقت می کرد. هر کس می آمد، می رفت او نمی دید یا سرش را بلند نمی کرد که ببیند کیست. مادرش آمد دم در اطاق به او گفت: « چرا شام نمی خوری؟، چرا گوشت تلخی می کنی هان، چرا اینجا نشسته ای؟ چادر سیاهت را باز کن، جرا بدشگونی میکنی؟ بیا روی خواهرت را ببوس، بیا از پشت شیشه تماشا بکن عروس و داماد مثل قرص ماه، مگر تو حسرت نداری؟ بیا آخر تو هم یک چیزی بگو آخر همه می پرسن خواهرش کجاست؟ من نمیدونم که چه جواب بدهم. »
آبجی خانم فقط سرش را بلند کرد گفت: من شام خورده ام .
نصف شب بود، همه به یاد شب عروسی خودشان خوابیده بودند و خواب های خوش می دیدند. ناگهان مثل اینکه کسی در آب دست و پا می زد صدای شلپ شلپ همه اهل خانه را سراسیمه از خواب بیدار کرد. اول به خیالشان گربه یا بچه در حوض افتاده سر و پا برهنه چراغ را روشن کردند، هر جا را گشتند چیز فوق العاده ای رخ نداده بود وقتی که برگشتند بروند بخوابند ننه حسن دید کفش دم پایی آبجی خانم نزدیک دریچه آب انبار افتاده. چراغ را جلو بردند دیدند نعش آبجی خانم آمده بود روی آب، موهای بافته سیاه او مانند مار بدور گردنش پیچیده شده بود، رخت زنگاری او به تنش چسبیده بود، صورت او یک حالت با شکوه و نورانی داشت مانند این بود که او رفته بود به یک جایی که نه زشتی و نه خوشگلی، نه عروسی و نه عزا، نه خنده و نه گریه، نه شادی و نه اندوه در آنجا وجود نداشت. او رفته بود به بهشت.
صادق هدایت – تهران – ۳۰ شهریور ۱۳۰۹
صفحهی بازارچهی کتاب ما؛ بیشتر از هر مطلب دیگری بوی ایران و امروز و کتاب می دهد. باز هم به همراه خبرنگارمان بهارک عرفان در تهران؛ سری به پیشخوان کتاب فروشیهای شهر زده ایم و عناوین تازه را برگزیده ایم. با هم بخوانیم…
«اعزام مجدد» به عنوان نخستین کتاب منتشر شده این نویسنده، موفق به کسب جایزه ۲۰۱۴ کتاب ملی امریکا در بخش داستانی و جایزه انجمن منتقدان ملی ۲۰۱۴ جان لئونارد شد. مؤسسه چاتاکوا در ماه می ۲۰۱۵، جایزه چاتاکوا را به این کتاب اهدا کرد.
در ماه ژوئن ۲۰۱۵ نیز انجمن کتابداران امریکا «اعزام مجدد» را برنده جایزه ادبی دابلیو. وای بوید به خاطر بهترین اثر در بخش داستانهای نظامی اعلام کرد. همچنین این کتاب برنده جایزه وارویک در سال ۲۰۱۵ شده است.
کلی در این کتاب تجربیات سربازان و کهنه سربازانی را به تصویر میکشد که در زمان جنگ عراق خدمت کردهاند.
کلی که خود در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ در نیروی تفنگداران دریایی ایالاتمتحده خدمت کرده، در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸ به استان الانبار عراق اعزام شده بود.
کِلِی قبل از اعزام به عراق و در زمان جنگ هیچ برنامهای برای نوشتن کتاب نداشت اما در مدت چهار سال با پژوهشهای دقیق و بسیار ریزبینانه داستانهای این کتاب را نوشته و یکی از بهترین آثار را در زمینه داستانهای نظامی و شرح وقایع جنگ خلق کردهاست.
در بخشی از داستان «دعا در کوره» میخوانیم:
«بیست سال پیش، قبل از اینکه کشیش بشم، تو مسابقات مشتزنی وزن ششم شرکت میکردم. خشم چیز خوبیه برای اینکه قبل از مبارزه قدرتت زیاد بشه، اما وقتی مبارزه شروع میشه اتفاق متفاوتی میافته. یهجورایی حال میکنی باهاش. پرخاشگری و تهاجم فیزیکی، منطق و احساسات خودشو داره. این چیزیه که تو صورت رودریگوئز میبینم.
حتی اسمشو نمیدونستم. چهار ماه بود که اعزام شده بودیم، بیرون از مرکز درمانی چارلی قرار داشتیم؛ جایی که جراحان بهش میگن زمان مرگ دوازدهمین نفر گردانمون دنتون زاخیا فوجیتا. اسم فوجیتارو اونروز یاد گرفتم..»
خانه خاموش
نویسنده: اورهان پاموک
مترجم: مرضیه خسروی
ناشر: نگاه
نکته جالبی که در این کتاب دیده میشود، روش متفاوت روایت داستان است؛ هر فصل را یکی از شخصیتها از دید خودش تعریف میکند. این روایتها، داستان دردهایی است که هر فرد در زندگی دارد؛ هر راوی چیزهایی برای پنهان کردن از بقیه دارد.
پاموک با این شیوه روایی، بهجای آنکه کل داستان را از دید یکنفر ببیند و بیان کند، مجموعهای از انسانهای متفاوت را وارد قضیه کرده است. روایت کنندگان هر فصل، نظرات واقعیشان را نسبت به بقیه بیپرده بیان میکنند؛ مثلا حسن پدرش را «بلیط فروش چلاق» و عمویش را «کوتوله» خطاب میکند. هر راوی از فرصتی که نویسنده در اختیارش قرار داده استفاده میکند و آمال و آرزوهای نهاناش را با خواننده درمیان میگذارد.
توماس استرنز الیوت، شاعر نمایشنامه نویس و منتقد آمریکایی _ انگلیسی متولد سال ۱۸۸۸ و درگذشته در سال ۱۹۶۵ است که در سال ۱۹۴۸ جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. الیوت را به عنوان یکی از پیشگامان جنبش نوسازی شعر می شناسند. سبک بیان، سرایش و قافیه پردازی الیوت، زندگی دوباه ای به شعر انگلیسی زبان داد.
چاپ «چهار کوارتت»، الیوت را به عنوان برترین شاعر انگلیسی زمان زنده در زمان خودش، به مخاطبان شعر جهان شناساند.
کتاب «تی.اس.الیوت» سه دفتر شعر را شامل می شود که عناوین شان به ترتیب عبارت است از: پروفراک و دیگر ملاحظات، برهوت، چهار کوارتت.
شعر «سرودی برای سیمون» را از این کتاب می خوانیم:
پروردگارا، سنبلهای در کاسه در حال شکوفا شدن اند
و آفتاب زمستانی خودش را به پای تپه های برفی می خیزانَد؛
فصل سرکش به سر آمده است.
زندگی من وزنش را از دست داده است،
و مثل یک پر پشت دستم
وزنش را از دست داده است
غبار در نور خورشید و خاطره در کنج
در انتظار بادی اند که به سرزمین مرده سرما می بَرد
آرامشت را به ما مرحمت بفرما
من سالیانی در این شهر قدم زده ام
ایمانم را نگه داشته و روزه داری کرده ام، فقیران را خدمت کرده ام
و آسایش و سربلندی را به دست آورده و دو دستی داده ام.
هرگز کسی از در خانه من رانده نشد.
کتاب «شاعران آزادی» شامل زندگی نامه و مرور شاعران آزادی خواه ایران، با تالیف و گردآوری محمدعلی سپانلو توسط موسسه انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد. این کتاب از جمله آثار مهم پژوهشی در حوزه نقد و بررسی گزیده شعر شاعران آزادی خواه ایرانی در عصر مشروطه و دوران معاصر است که با تلاش محمدعلی سپانلو و همکاری مهدی اخوت به چاپ رسیده است.
در این کتاب، زندگینامه و آثار ایرج میرزا، میرزاده عشقی، عارف قزوینی، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی و ملک الشعرای بهار را گردآوری شده است.
در بخشی از این کتاب که مربوط به زندگی و آثار میرزاده عشقی است، می خوانیم:
بی گمان زندگی عشقی نماینده تام و تمام رمانتیسم انقلابی دوران اوست. گرچه خود را مسئول تاریخ می داند اما شناختش از تاریخ آمیخته با احساسات سلحشورانه و رویایی است. همچنان که فرهنگ روزگارش را بیشتر حسی شناخته است تا تعقلی. در واقع او به دنبال یک «مد» رفته و نماینده آن شده است.
عشقی نیز چون بیشتر ارواح حساسی که در دوران تحویل و تحول، عقل رسمی شوند، دستخوش نوعی دوگانگی است. از سویی شاعر قرن بیستم است، به کار بردن اصطلاح قرن بیستم (میلادی) به جای قرن چهاردهم (هجری قمری) در آن روزگار، معنی اجتماعی خاصی داشته است. قرن بیستم یعنی تجدد، یعنی انقلاب، یعنی صنعت و فن شناسی نوین. در برابر، قرن چهاردهم یعنی گذشته گرایی، یعنی سنت و آیین و قیافه قدیمی و راه حل های فرسوده و کهنه. اینکه عشقی نام روزنامه خود را «قرن بیستم» می نهد نشانه از گرایش او به چنان دیدگاهی است. دست کم در ظاهر لباس اروپایی می پوشد، اصطلاحات فرانسه به کار می برد و از دریچه پژوهش های شرق شناسان و به رسم عهد اعتلای احساسات وطنی در روشنفکران _ که با تعظیم و تحسر از ایران باستان و آیین های آن یاد می کردند، پهلوی می آموختند و زرتشت را چون نماد بازگشت به ریشه ها بزرگ می داشتند _ چند اثر مهم را در ستایش ایران کهن پدید می آورد؛ اما دوگانگی عشقی آنگاه شدیدتر می شود که خود می داند محصول جامعه سنتی است، پرورده ارزش های کهنه، خرافات و انحرافاتی است که مثل پوست به تنش چسبیده اند.
روز پنجشنبه بیست و چهارم مارس، آکادمی سوئد که مسوول انتخاب برندهی جایزهی نوبل ادبیست، با انتشار بیانیهای فتوای بیست و هفت سالهی آیت الله خمینی، مبنی بر قتل سلمان رشدی را محکوم کرد. در این بیانیه آمده است: « صدور حکم مرگ برای انتشار یک اثر ادبی نقض جدی آزادی بیان است. استقلال ادبیات از کنترل سیاسی برای تمدن بشری اهمیت فراوانی دارد و باید از آن در برابر حملات کینهتوزان و طرفداران سانسور دفاع کرد.»
سلمان رشدی، نویسندهی سرشناس بریتانیایی، پس از انتشار رمان جنجالیاش با عنوان «آیههای شیطانی» در سال ۱۹۸۹ از سوی آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی «مرتد» خواندهشد و فتوای قتل او هم در همان سال صادر شد. این حکم در همان زمان موجی از اعتراضات جهانی را برانگیخت و برای سالها، موجب زندگی مخفیانهی سلمان رشدی شد. به دنبال آن چندین مترجم و ناشر کتاب او به قتل رسیده یا مورد سوءقصد قرار گرفتند، برای مثال اتوره کاپریلو، مترجم ایتالیایی «آیههای شیطانی» در جولای ۱۹۹۱ در منزلش با ضربات چاقوی یک مسلمان متعصب به شدت مجروح شد. یک مسلمان متعصب دیگر هم در جولای همان سال به هیتوچی ایگاراشی، مترجم ژاپنی این کتاب در دفتر کارش حمله کرد. ویلیام نیگارد، مترجم نروژی کتاب هم با شلیک چند گلوله یک اسلامگرا به شدت مجروح شد. پس از آن بود که دولت بریتانیا، سلمان رشدی را تحت حفاظت پلیس قرار داد.
اما آکادمی نوبل در آن زمان، با تکیه بر آییننامهی خود مبنی بر مداخله نکردن در امور سیاسی، از امضای طومار اعتراضی نسبت به این فتوا خودداری کرد و این بیطرفی مسبب بروز اختلافات داخلی شد تا آنجا که دو تن از ۱۸ عضو این آکادمی که به طور مادامالعمر این سمت را در اختیار داشتند، در اعتراض به خودداری آکادمی سوئد از امضای این نامه، از شرکت در جلسات آکادمی استعفا دادند.
محکومیت دیرهنگام این فتوا از سوی آکادمی در حالی صورت میگیرد که چندی پیش خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران در گزارشی نوشته بود که شرکتکنندگان در سومین نمایشگاه رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی «به مناسبت سالروز صدور حکم ارتداد سلمان رشدی، جایزه ۶۰۰ هزار دلاری برای اعدام وی تعیین کردند.» منصور امینی، دبیر این نمایشگاه، از ۴۰ موسسه و نهاد با ذکر مبلغ برای اجرای حکم اعدام نام برده بود.
پیشتر بنیاد ۱۵ خرداد حدود ۲ میلیون ۷۰۰ هزار جایزه برای اجرای حکم اعدام رشدی تعیین کرده بود. این مبلغ در سال ۲۰۱۲ به ۳ میلیون ۳۰۰ هزار دلار رسید. بنیاد ۱۵ خرداد یکی از نهادهای انقلابی در ایران به شمار میآید و تحت نظر رهبر جمهوری اسلامی اداره میشود. حال با توجه به پولی که از سوی نمایشگاه رسانههای دیجیتال تعیین شده این جایزه به حدود ۴ میلیون دلار رسیده است. سهم خبرگزاری فارس نیز ۱۰۰ میلیون تومان بوده است.
فتوای قتل رشدی در سال ۱۳۶۷، در شرایطی صادر شد که نام این نویسنده در ایران چندان هم ناآشنا نبود، رمانهای «بچههای نیمهشب» و «شرم» او پیش از فتوا در ایران منتشر شده بودند و از آنها استقبال خوبی شده بود. انتشار «بچههای نیمهشب» به زبان فارسی، در سال ۱۳۶۴ جایزه ترجمه کتاب سال را نصیب مترجم آن، مهدی سحابی کرد. این جایزه توسط رئیس جمهور وقت و رهبر کنونی جمهوری اسلامی، علی خامنهای به سحابی اهدا شد.
آیههای شیطانی را نخستین بار انتشارات بریتانیایی «ویکینگپرس» و با عنوان انگلیسی The Satanic Verses، در بیست و پنجم سپتامبر سال ۱۹۸۸ منتشر کرد، ۱۴ ژانویه ۱۹۸۹ گروهی از مسلمانان مقیم بریتانیا در شهر بردفورد بر ضد رمان «آیههای شیطانی» تظاهرات کردند و نسخههایی از این کتاب را سوزاندند.۲۷ژانویه همان سال گروهی از مسلمانان در هایدپارک لندن امضاهایی در مخالفت با این رمان گرد آوردند و «طومار» را به انتشارات پنگوئن فرستادند که مالک انتشارات «ویکینگپرس» است و دقیقاً یک ماه بعد، در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ آیتالله خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد. متعاقب صدور این فتوا بریتانیا رابطه دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد و جامعه الازهر و عربستان سعودی فتوای آیتالله خمینی را بیاعتبار و غیر شرعی خواندند. هر چند سلمان رشدی رسما از مسلمانان جهان پوزش خواست. اما فتوا بر جای خود باقی ماند.
سلمان رشدی در این رمان از آیه ۱۹-۲۲ از سوره ۵۳ قرآن به عنوان آیاتی که شیطان در گوش پیامبر اسلام نجوا کرده یاد میکند و در کنار آن اشاراتی هم به زندگی «محمد» دارد. علاوه بر این گروهی از منتقدان اعتقاد دارند که رشدی کاراکتر «امام» در این رمان را با الهام از شخصیت و زندگی آیتالله خمینی، در تبعید پاریس آفریده است.
بهار، نقطهی آغازین چرخهی فصلهاست. زمان شکوفایی و بازجوانی، موسم شادابی و امیدواری. هنگامهای که طبیعت بر سرما و رخوت زمستانی چیره میشود و در تناسخی دگرباره حیاتی نو را آغاز میکند. گیاهان نورسته از دل خاک، بارانهای نوازشگر بهاری، درختان ملبس به شکوفه، پروانههای رهیده از پیله، پرندگان از کوچ برگشته و … از جمله مظاهر این فصل پرشوراند. اما بهار برای بیشتر اهالی ادب نشانهایست از ابدیت زندگی. فصلی که شالودهی بالندگیست وحیات و میل بشر به بقا از آن نشات میگیرد. از همین روست که آثار ادبی بسیاری با دستمایه قرار دادن بهار و پدیدههای آن خلق شدهاند.این آثار گاه به وصف زیباییهای این فصل بسنده میکنند و گاه آن را برای ترسیم دغدغههای بشری و بیان رویدادهای اجتماعی و تحولات روحی بر میگزینند.
یکی از آثار مشهور این چنینی رمانی ست با نام «آوریل افسون شده» اثر الیزابت فان آرنیم. داستان این رمان در دهه ی ۱۹۲۰ میلادی رخ می دهد و درباره ی چهار زن انگلیسی ست که نه همدیگر را می شناسند و نه به لحاظ خاستگاه های اجتماعی و فرهنگی به هم نزدیک اند، اما یک نقطه ی مشترک، آنها را برای گذران تعطیلات بهاری ماه آوریل، در ویلایی در ایتالیا گرد هم می آورد. همهی این زنان از شیوه ی زندگی رخوت زده و ناخوشایندشان به ستوه آمده اند و راه بیداری دوبارهی شور و شادابی شان را در همراهی با تجدید حیات طبیعت باز می یابند. گلهای تازه شکفته، دریای درخشان از پرتو آفتاب بهاری و پروانههای خوش خط و خال، رموز افسونگری این فصل شورانگیزند.
کتاب «اتاقی با یک چشمانداز» نوشتهی ادوارد مورگان فورستر کتاب بهارهی دیگریست که در آن بهار به مثابهی یک کاراکتر بستر داستانی عاشقانه و طنازانه شدهاست. داستان دربارهی تعطیلات بهاری دوشیزه لوسی هانی چرچ، یکی از اشرافزادگان بریتانیایی دوران شاه ادوارد در فلورانس است و قصهگوی رخدادهای جنونآسایی ست که زاییدهی شور و سرمستی بهارند. رویدادهایی که لوسی را میان سودای عاشقی و حفظ وجههی اجتماعی – خانوادگی و در گیرو دار دلدادگی به یک عشق ناب یا سرسپردن قواعد شهری سرگردان میکند: « در معیت این مرد معمولی، دنیا زیبا و بیپیرایه بود. برای نخستین بار بود که او [لوسی] تاثیر بهار را احساس میکرد.»
«بهار رُمی خانم استون» نوشتهی تنسی ویلیامز شرح دیگریست از تاثیر بهار برای از سرگیری جوانی و بالندگی. در این رمان «کارن استون» هنرپیشهی میانسالی آمریکایی، خود را در پرتگاه سرآمدن دوران شهرت و زیبایی مییابد و در مواجهه با تن دگرگونه و اعتبار زایلشدهی اجتماعیاش دچار کشمکش روحی میشود. او حالا زنی یائسه است که شوهر ثروتمندش هم مردهاست و نقشهای روی صحنهی نمایش از صورت و تن و اندیشهی او بسیار جوانترند. ستارهی رو به افول در سوگ شهرت و جوانی از کف رفتهاش، به هیاتی زنی بیوه و تنها به رُم سفر میکندو آنجاست که خزان زندگیاش با آشنایی با جوانی ایتالیایی به بهار بدل میشود.
یکی از این ادیبانِ جان به بهار آغشته، «والت ویتمن» شاعر آمریکایی ست که ملقب به پدر شعر سپید آمریکاست. او ستایشگر طبیعت و تمام مظاهر آن است، همین علاقه ی بی حصر بود که انگیزهی سرایش مجموعه شعر معروف و جنجال برانگیز او با نام «برگ های علف» شد. اشعار بهارانهی او در این کتاب آنقدر قوی و تاثیر گذارند که محال است با ورق زدن آن نوازش نسیم بهاری بر صورت خواننده ننشیند و علفهای گرم نورسته بر زیر پایش احساس نشوند:
« ساده و شاداب و پاک از دل زمستانی کامل،
طوری که انگار هرگز در سَبک، تجارت و سیاست نیرنگی نبرده است.
سرزده از کنج آفتابی اش در پناه عاطفه ها- پاک و طلایی و آرام همچون پگاه
رخ ساده دلش را نمایان می کند این اولین قاصدک بهاری»