سبزها و اصلاح طلبان، حصر رهبران جنبش سبز را- با استناد به قانون اساسی و قوانین عادی جمهوری اسلامی- “غیر قانونی” به شمار میآورند. آیا این مدعا صادق است؟
غلامعلی حداد عادل گفته بود که حصر رهبران جنبش سبز به دستور رهبری صورت گرفته و این نشانه لطف ایشان است، چرا که اگر آنان محاکمه میشدند، مجازاتی بسیار شدیدتر به آنان تعلق میگرفت. آیتالله خامنهای در دیدار آیتالله موسوی اردبیلی با او در همین زمینه، گفته بود: شما رئیس قوه قضائیه و من رئیس جمهور دوران امام بودیم. شما به خاطر دارید که امام چگونه با مخالفان برخورد میکرد. نحوه برخورد دوران زمامداری من با مخالفان بسیار نرمتر از دوران امام و برخوردهای ایشان است.
روز جمعه هجدهم مهرماه ۱۳۹۳ ، محمد نوریزاد روزنامه نگار ، کارگردان و فعال مدنی منتقد حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی میهمان برنامه پنجره ای رو به خانه پدری دکتر علی رضا نوریزاده بود. در این برنامه پس از صحبت در باب هجرت و غم غربت نشینی چندین میلیون ایرانی به خارج از مرزهای سرزمین مادری بحث به دزدی های کلان سران حکومتی و از جمله مجتبی خامنه ای و رابطه وی با شهرام جزایری به میان آمد. افشاگریهای شجاعانه محمد نوریزاد علیه عوامل فساد که تا بیت رهبر جمهوری اسلامی نیز رخنه دوانده ، سربازان گم نام آقا را خوش نیامد و آنچنان عنان از کف ایشان بدر برد که در حرکتی رذل و وحشیانه اقدام به ضرب و شتم وی نمودند.
عکس از وبسایت محمد نوریزاد
محمد نوریزاد پس از انتشار عکس هایی از حادثه در فیس بوک شخصی خود پیشنهاد داده که مصاحبه وی با تلویزیون ایران فردا را ببینید تا “رازهای روز شنبه برای شما روشن شود”
فیلم پرزیدنت آخرین ساخته محسن مخملباف که در چهاردمین دوره جشنواره بین المللى بیروت به نمایش درآمد موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران این جشنواره شد. جشنواره بیروت که هرساله از تاریخ ١ تا ٩ اکتبر در کشور لبنان برگزار مى شود یکى از اثرگذارترین جشنواره هاى خاورمیانه است.
محسن مخملباف
سال ها پیش به مناسبت حضور محمود احمدى نژاد در لبنان، با فشار سفارت ایران به وزارت فرهنگ لبنان این جشنواره از نمایش فیلم روزهاى سبز ساخته حنا مخملباف منع شد. اما جشنواره در سال بعد فیلم روزهاى سبز را نمایش داد و این فیلم موفق به دریافت جایزه اول این جشنواره شد.
فیلم “ پرزیدنت “ که تا به حال در افتتاحیه جشنواره ونیز و بخش بزرگان سینمای جهان جشنواره بوسان به نمایش درآمده است، داستان فروپاشی یک دیکتاتوری و تراژدی های قبل و بعد از انقلاب را روایت می کند.
ساسی گِز، وکیل مدافع شناخته شده ای که در دادگاه های رسیدگی کننده به مسائل حاخام ها و کابالیست های زیاد حاضر شده، روز ۲۱ سپتامبر به المانیتور گفت که با چشم های خود شاهد بوده که آن ها چگونه در حال قدرت گرفتن غیرعادی و عمده هرچه بیشتر هستند.
طی سال ها، حاخام های بانفوذی در میان یهودیان ارتدوکس افراطی اشکنازی و همچنین یهودیان سفاردی ظهور کرده اند که پیروان مذهبی و سکولار فراوانی را به خود جذب کردند. برخی دادگاه هایی را در سرتاسر اسرائیل تاسیس کرده و به خاطر حکمت یهودی و دعاهای مخصوصشان شهرت یافتند. اما اکنون پدیده دیگری ظاهر شده. حاخام های خودخوانده پیروانی را دور خود جمع کرده اند که کورکورانه عاشقشان هستند، به حاخام ها توانایی های ماوراءلطبیعه نسبت می دهند و حتی پول و هدیه به پایشان می ریزند.
طی سالهای دهه ۵۰ به دلیل کمبود نیروی کار کافی در شهرها و بالا بودن سطح دستمزد بیش از ۲ میلیون نیروی حرفه ای خارجی در بخشهای مختلف اقتصادی ایران اشتغال داشتند. بعد از ۳۴ سال حکومت اسلامی، <دولت تدبیر و امید> اعلام میکند که در اجرای طرح صدور ۲ میلیون کارگر ایرانی به دو کشور همسایه عراق و ترکیه شکست خورده است!
نگاهی به : بازخوانی قتل های سیاسی زنجیره ای
به کوشش: حمید جهان بخش – سعید افشار
چاپ ونشر: کتاب فروشی و انتشارات “کتاب ارزان” – سوئد
چاپ یکم : تابستان ۱۳۹۳/ ۲۰۱۴
آوردن برگی ازسخنان زنده یاد منصورکوشان درپشت جلد، بزرگداشتی ست وادای حرمت به یکی از خادمان فرهنگ، با کارنامۀ پُربارادبی اش که سال گذشته در نروژ ازهستی رهید .
درپیشگفتار آمده است: «هرکنکاشی درزمینه یافتن سرنخ هایی ازآمران وعاملان قتل های زنجیره ای، با توجه به دشواری های جدی سرراه وسایه سنگینِ رهبر به عنوان مسئول اصلی این کشتار و دستگاه های سرکوب و امنیتی موازی و گوناگون او درعمل نازا و سترون بوده است .»
با چنین آگاهی درست، در زمانۀ خفقان و سرکوب که سراسر وطن درسیاهی وتزویر، زیربار خونین ترین و فاسدترین حکومت های زمانه به نفس تنگی گرفتارشده، به سراغ آمران و عملۀ قتال رفتن، کاری ست پژوهشی وبسی شجاعانه که دستاربندان وحکومتگران جور و جهل را معرفی می کند. وابعاد بخشی از این موانع را برای دادخواهی و روشن شدن زوایای تاریک این جنایت سازمان یافته وحکومتی مورد بحث و بررسی و داوری خواننده قرار می دهد.
محمد مختاری و جعفر پوینده
حکومتِ فاسدی که با جباریتِ کم نظیر نزدیک به سی وپنج سال است که به بهانۀ ترویج دین، با ریختن خون انبوه زن ومرد بیگناه مردم را از دین و آئین بیزار کرده؛ با تکیه به رسم و رسوم پانزده قرن گذشتۀ عرب جاهلیت بدون کمترین توجه به دگرگونی های جهان، سرکوب و خفه کردن هرمعترض را از واجبات دین قرار داده است.
هردو نویسنده در دیباچه، نگاهی دارند، به سابقۀ روحانیت و مسئلۀ فتوای قتل دگراندیشان: «روحانیون ومتولیان دین فرمان و فتوا به نابودی جسمی دگراندیشان و مخالفان فعال فکری خود می دهند.» سپس ازمخالفت ها، آن هم ازهمان روزهای آغازین رژِیم نوپا و«هجوم به کتابفروشی ها و بعضی از مراکز فرهنگی»، ازاثراث برآمدن آیت الله خمینی و نامه نوشتن عده ای از هنرمندان ونویسندگان دراعتراض به حمله و کتاب سوزانی ها و آتش زدن کتابفروشی ها اشاره ای دارد به پاسخ آیت الله خمینی درمرداد ۱۳۵۸: «اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم وحزب های فاسد راممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن ها را به جزای خودشان رسانیده بودیم وچوب های دار درمیدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمت ها پیش نمی آمد.» اگرآیت الله خمینی حالا زنده می بود، و می دید که هنوز باهمه دارهایی که در سراسر میادین ایران برپا شده وگورستان ها پُرشده ازمفسدین واعدامی ها، و زحمت هنوز هم برگردن وارثان سنگینی می کند؛ آیا با فتوای قتل عام عمومی، زحمت موروثی مرتفع می شد؟
فصل اول – آغازش با سخنی سنجیده و بسی عبرت آموز ازمحمد مختاری ست : «درخت و سنگ و سار و سنگسار ودار/ سایه ی دستی ست که می پندارد دنیا را باید از چیزهائی پاک کرد . . .» انگار که آن زنده یاد مختاری آمال و آرمان های تمامِ تمامیت خواهان آرزومندِ جهان را دراین جملۀ کوتاه و پر مغز توضیح می دهد.
داریوش و پروانه فروهر
به سراغ قربانیان می روند و از اینکه رژیم مسئولیت قتل فروهرها ومختاری وپوینده را پذیرفته سخن رفته، اما بلافاصله اضافه می کند : «درهاله ای ازابهام فرو رفته است» هاله ای که برای عموم روشن است جز آمران و عاملان و پرونده سازانِ سجاده باز. و آن ها که از هول و هراس خشم مردم، با چشم های نگران درسیاهی ریا و دروغ دست وپا می زنند. خلاف گوئی و خلاف کاری آن چنان با خون ها عجین شده که قبح و قباحتش سیمایِ کارشناسی به خود گرفته و برگۀ تضمین موفقیت ها تا حفظ مقام شده. براین باورهای کفرآموز است که فاسدترین عناصر در مقام داد و داوری تکیه می زند. در جهنم دست ساز خود، با آرایه های مردم فریب و زندان ها را پُر می کنند از آگاهان و معترضان با این همه جنایت و فسادِ سازمان یافته.
درد دل هریک ازبازماندگان، حکایت اندوهباری ست از دوندگی های مداوم وخستگی ناپذیر آن ها در روشن شدن انگیزۀ جنایت های حکومت اسلامی. اما وسیله ای شده در گشودن پروندۀ قتل ها. و شناسائی آمران وعاملان این جنایت ها که به قول نویسنده ها درهاله ای از ابهام فرورفته است. به روایتی نانوشته آمران این قبیل قتل ها در دنیا شناخته شده هستند. هموطنان نیز با آن ها آشنائیِ دیرینه ای دارند وخوب هم می شناسند. عاملان را حرجی نیست. مهم آمران هستند که هزاران سال است بین مردم هستند با زندگی انگلی؛ وحالا درمسند فرمانروائی!
مصاحبه با سیما صاحبی همسر محمد جعفر پوینده، پرستو فروهر دختر زنده یادان پروانه وداریوش فروهر، فرخنده حاجی زاده خواهر حمید حاجی زاده و عمۀ کارون بچۀ معصوم ۹ ساله حمید ومریم حسین زاده همسر داغدار محمد مختاری ، ازدردناکترین روایت های این دفتراست. سنگین است و اندوهبار که عزیزت را با وضع وحشیانه بکشند و بعد به جنایتِ خود افتخار بکنند و بر کرسی وزارت تکیه بزنند؛ ومهمتر، به خدا و باورهای و آئین هائی که عمری در آستانه اش بندگی کرده ای، با خلوص نیت پیشانی برخاک راز و نیاز کرده ای، شگفتا! که می بینی درپناه همان آئین ومذهب با توسل به همان باورها، جنایت و کشتن عزیزت را با همان آئین مورد پرستش تو، توجیه می کنند!
فرخنده حاجی زاده
جانِ سخن، ازروح آزرده وماتم زدۀ فرخنده حاجی زاده فریاد می کشد. درد هزاران سوگوار زخمی را درتاریخ ننگین حاکمان جوروجهل مستند می کند : « آن قدر من، ما، برادرم و به هرحال کسان دیگری فریاد کشیدیم تا گوش های کر خیابان به شنیدن باز شد. وگرنه، تا سال های سال کم تر کسی اسم حمید و کارون را به طور جدی می دانست. بسیار هستند کسانی که کشته شدند و هنوز هیجکس نام شان را نمی داند.» همو در انجمن قلم آمریکا در سخنرانی سال۲۰۰۰ در نیویورک می گوید: «زوال آرزوهایم را به سوگ نشسته ام، پیکر پاره پاره ی برادرم، جسم ازهم دریده ی کارونم را بربال روح و روانم تشییع کرده ام.»
خانم فرخنده حاجی زاده، ازقتل آگاهان بی نام ونشان که کمتر اسم شان دررسانه ها آمده، حتا به گوش خیلی ها نرسیده سخن میگوید : «درشهر خود من کرمان، کتاب فروشی داشتیم به نام «مهرداد شکوری» که چند روز بعد از مرگ جسدش درخانه اش پیدا شد. گفتند سنکوب کرده، اما بعدها آشکار شد، کشته شده است. «علی فدایی» معلمی بود که جلوی درخانه اش با ضرب هشت گلوله کشته شد. فکر نکنید قتل های زنجیره ای فقط به کشتار پاییز ۷۷ منحصر می شود و یا به قتل سعیدی سیرجانی و یا دکتر سامی، نه این دایره بسیار وسیع است». این روایت خانم فرخنده حاجی زاده را باید پذیرفت . در این دفتر ص ۱۹۴ میز گردی که با حضورخانم فاطمه گوارایی و خانم نسرین ستوده داشتند ازقول یکی از مسئولین نشریه «نامه» آمده است که : «در آستانۀ پنجمین سال ازرویداد قتل های زنجیره ای سال ۷۷ قرار داریم. فاجعه ای که به دلیل رویداد حوادث بعد ازآن و نیز افشا شدن حذف نزدیک به ۱۳۵ نفر از دگراندیشان و منتقدان درایران درسال های قبل به یکی از مهمترین سرفصل های سیاسی تاریخ ایران تبدیل شد.» وبعد با اشاره ای گذرا به سخنان خاتمی درباره قتل های زنجیره ای، واینکه ۵ سال از آن زمان گذشته خطاب به حاضران می پرسد: «آیا آن کانون هایی که به حذف فیزیکی دگراندیشان اقدام کرده، ازبین رفته و یا آن اهداف دراشکال گوناگون دیگری تحقق بخشیده شده و می شود؟»
بی تردید، همان روال در اشکال دیگر ادامه دارد. نه از اعدام دادگاه های فرمایشی کاسته شده و نه از تحرک ماشین سرکوب و خفقان . حکومت های استبدادی، همیشه لرزانند و درحالت فروپاشی، تنها رعب و وحشت است و نمایش دار و طناب دراشکال گوناگون گسترده تر تا ملکۀ ذهن مردم؛ و تضمین دوام طاعت و بندگی.
دکتر مسعود نقره کار
مسعود نقره کار در پاسخ به این سوال که آیا « مقوله تهاجم فرهنگی پایه تئوریک سرکوب و کشتار آزادی خواهان، دگراندیشان، اهل قلم و سایر مخالفین سیاسی وعقیدتی حکومت اسلامی ایران است»، عقیده دارد، قتل های زنجیره ای را: «شیوه ی قتل ها وگزینشی بودن قربانیان » تعین می کند، البته نقره کار در ص ۲۰ « تئوری تهاجم فرهنگی را به عنوان پایه تئوریک قتل های زنجیره ای در مورد کانون نویسندگان ایران و نه همه ی قتل های زنجیره ای می پذیرد»، و ازاین که کشتار نویسندگان و روشنفکران درسلطۀ تفکر حکومت اسلامی موردهدف قرارگرفته است، رفتار حاکمیت را زیر ذره بین نقد برده می نویسد: «معتقد است که حق و حقیقت در دستان اوست. پس اگر کسی این حق و حقیقت را نپذیرد حذف خواهد شد. به ویژه حذف فیزیکی، که ازتخصص های حکومت اسلامی است.» جمهوری اسلامی از فردای به قدرت رسیدنش بی وقفه کوشید که فرهنگ مکتبی، تک صدایی و حکومتی خود را که تنها نحله ای از تشیع است به جامعه تحمیل کند و سایر فرهنگ ها و بخصوص فرهنگ مستقل و غیرمذهبی (سکولار) را که از جمله کانون نویسندگان ایران پرچم آنرا در دست دارد حذف کند. حکومتی که دست به کار حذف وسرکوب می شود، باید قادر به تولید فرهنگی، هنری، ادبی ونظری در چارچوب خشک وبسته مکتبی وحکومتی خودش باشد، جمهوری اسلامی در این عرصه تا به امروز ناتوان وبی کارنامه است. در حالی که فرهنگ غیر حکومتی با تمام سانسور وفشاری که بر روی شانه اش قرار دارد هژمونی فرهنگی جامعه را در دست داشته و دارد.
نقره کار درپاسخ این پرسش که « آیا پس ازپذیرش مسئولیت قتل این چهار تن توسط رژِیم، شمشیر بُران این گونه قتل ها از بالای سر دگراندیشان، هنرمندان وطرفداران آزادی اندیشه و بیان بدون قید و شرط برداشته شده است می گوید: نیروهای اطلاعاتی، امنیتی ونظامی و بخش اطلاعات سپاه به گمان من نه تنها اطلاع داشتند بلکه خودشان مستقیما دراین کشتارها دست داشته اند.»
گواهِ این نظریه را می توان درحادثۀ قتل پیروز دوانی یکی دیگر از قریانیان قتل های زنجیره ای از قول صاحبنظران دریافت: «اکبر گنجی درکتاب «عالیجناب سرخپوش وعالیجناب خاکستری» می نویسد: پیروز دوانی درپایان شهریور ۱۳۷۷ به قتل رسیده است. عمادلدین باقی، عبدالله نوری واکبر گنجی، «غلامحسین محسنی اژه ای» را صادرکننده دستور قتل او اعلام کرده اند .
سعید امامی و همسرش
خانم پرستو فروهر می گوید : « پرونده مخدوشی که به ما دادند، عنوان کرده بودم که این «دادرسی» را درواقع نمی شود اسمش را دادرسی گذاشت. این یک سرهم بندی دستگاه قضائی برای بستن پرونده برای خاموش کردن صدای عدالت خواهی است. . . . تا نشان بدهند که چه پرونده ی پوشالی ای سرهم بندی کرده اند . . . . . . حتا آن دونفری که ازمقامات عالی رتبه ی این وزارتخانه بودند و به عنوان آمر درپرونده و دردادگاه معرفی شدند، دراعترافات شان درپرونده عنوان کرده اند که دستورشان را از «وزیر وقت اطلاعات گرفته بودند . . . . . . وزیر رأی برائت گرفت . . . . و دیدیم که برای وکیل پرونده آقای دکتر «ناصر زرافشان» که براین موارد پافشاری کرد، پرونده سازی کردند و او به پنج سال زندان محکوم شد. وکیل پرونده زندان کشید، ولی وزیر اطلاعات آقای «قربانعلی دری نجف آبادی»، که دستور قتل داده بود رأی برائت گرفت و بعد هم ترفیع گرفت و حتی دردوره ای دادستان کل کشور شد. او پس ازوزارت اطلاعات مشاوراقتصادی رئیس حمهور، ریاست کمیته اقتصادی شورایعالی امنیت کشور، ریاست دیوان عدالت اداری دادستان کل کشور ازسال ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۳ برعهده داشت .»
شکافتنِ مفاد قانون و استحقاق مقتول به کشته شدن نیز دراین باره از قول دکترناصرزرافشان، شنیدنی ست: «ماده ۲۲۶ قانون مجازات اسلامی می گوید: قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعا مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد، قاتل باید استحقاق قتل اورا طربق موازین در دادگاه ثابت کند». این ماده ازقانون زمانی مشکل آفرین می شود که کدامین مرجع شرعی، مستحق بودن یا نبودنِ مقتول را که نفس کشیدن را قاتل ازاو گرفته میباید به اثبات برساند؟ مگر این که مقتول قبل از کشته شدن با رضایت خود به قاتل اجازه ی کشتن خودش را داده باشد !
دکتر زرافشان درمقابل پرسش سعید افشار، « منظور ازدادگاه صالح چیست؟» می گوید: «این یکی از سناریوهایی بود که درنظرداشتند اجرا کنند، یعنی قربانیان را «مهدورالدم» اعلام و قاتلان را تبرئه کنند. آمران وعاملان این جنایات در ابتدا هنور اعتماد داشتند که با قیافۀ حق به جانب می خواستند قربانیان را مستحق مرگ اعلام کنند. اما به تدریج با تشدید فشار افکارعمومی به موضع دفاعی افتادند واز طرف دیگرهم چون این سناریو پای فتوا دهندگان را هم پیش می کشید این سناریورا کنار گذاشتند . . . . . . . حرف های ضد ونقیض بسیاری زده شد که یکی ازآنها هم مسأله مهدورالدم بودن قربانیان وماده ۲۲۶ بود .»
ترس فتوا دهندگان ازافشای نام و نشانشان در قتل های زنجیره ای، از مسائلی ست که دکتر زرافشان رسوایشان می کند .
فشار افکار عمومی بالاخره حکومت فاسد را به اعتراف واداشت. در «چهار دهم دی ۱۳۷۷» وزارت اطلاعات با صدور اعلامیه ای اعتراف کرد که مأموران آن وزارت خانه زنده یادان: « پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده» را به قتل رسانده اند. ص۱۱۳
خانم سیما صاحبی همسرزنده یاد محمد جعفر پوینده با دلی پردرد، زمانی که با گم شدن شوهرش برای چاره جوئی همراه دخترش به سراغ آقای خاتمی رئیس جمهور وقت می رود «افرادی که دردفتر او بودند، برخورد بدی با من کردند آنها نامه را از من گرفتند و گفتند آقای خاتمی به نامه شما جواب خواهند داد . . . . من گفتم من جواب فوری می خواهم من حفاظت فوری جان همسرم را ازآقای رئیس جمهور می خواهم به هرحال آن ها به ما اجازه ورود به دفتر خاتمی را ندادند. . . . ازهمان روز از این قضیه دل بریدم.» اعضای دفتر آقای خاتمی که اصولا کارشناس و مشاورین او در حوزه مسائل سیاسی و جاری کشور هسنتد، قاعدتا در پاره ای از روزنامه های آن دوره خبر گم شدن پیروز دوانی در۳ شهریور ۱۳۷۷، قتل حمید حاجی زاده و پسرش کارون در شب اول مهر۷۷، داریوش وپروانه فروهر در ۳۰ آبان ۷۷، مجید شریف در ۸ آبان ۷۷، ومحمد مختاری در ۱۲ آذر ۷۷ را دیده و یا شنیده بودند، بنابراین انتظار می رفت که با این نامه با مسئولیت و دقت بیشتری برخورد می شد . سیما صاحبی می افزاید: « درروز۲۱آذر ۷۷ حدود هفت شب طی تماس تلفنی اطلاع دادند، جسدی را درشهریار کرج پیدا کره اند که با مشخصات محمد جعفر پوینده مطابقت می کند. . . . بعد درپرونده خواندم که همان روز ۱۸ آذر، دو ساعت پس از ربوده شدنش به قتل رسیده بود.»
خانم پرستو فروهر در«گزارش به ملت» گوشه هایی از جنایت ننگین سازمان یافته را بررسی و برای همگان عریان کرده است. خواننده ازخوانش روایت دختزی از مشاهدۀ بدن ها ی مثله شده ی مادر و پدرش چنان درهول وهراس می افتد که به سختی می تواند تا پایان سخنان راوی طافت بیاورد. درکنار این جنایت هولناک، قاتلان، خانۀ فروهر را نیز چپاول می کنند. «درمقابل سئوال ما که چرا این خانه این گونه به هم ریخته وغارت شده است، جوابی نداشتند.»
روایت گلشیری و سفر به ارمنستان و . . . از جستارهای خواندنی است که از دوراندیشی و علائق فرهنگی وتاریخیِ نویسندگان این کتاب حکایت می کند. زنده یاد هوشنگ گلشیری با برخی آثار نیک و به یادمانی اش از حوادث خانه گوست و تدارک اولیه سفرنویسندگان به ارمنستان، ملاقاتی چند با یکی ازمأموران امنیتی [هاشمی] به عنوان یک شاهد گزارش دقیقی تدوین کرده است که هم فضای آن روزها را به درستی نشان می دهد و علاوه بر این ، رفتارهای هوشمندانه دراین گونه رابطه های بحرانی را درزمانۀ امنیتی یادآور می شود. ازطرف دیگر جمع آوری اسناد ومدارک در جامعه ای که مدام با گسست هایی روبرو است، باز سازی حافظه تاریخی وجمعی که حاکمان با تمام امکاناتشان در حال جلوگیری از آن و مخدوش کردنش می باشند اهمییت صد چندانی پیدا می کند.
قسمتی از پیام زنده یاد منصور کوشان پایان بخش این نوشته است: « همچنان که بعدا برای اولین بار به اروپا آمدم، قبول کردم که تا آخرین لحظه در راه صدا و اندیشه دوستان، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، فروهرها، غفار حسینی، احمد میرعلایی، مجید شریف وحمید حاجی زاده ها تلاش کنم، و صدای همه ی آن ها را به ملت ایران برسانم. وظیفه مااست که لحظه ای سکوت نکنیم .»
با سپاس ازبازنگری وکوشش آقایان حمید جهان بخش و سعید افشار که با تدوین این اثر به یادماندنی و معرفی خاطره جانبازانِ فرهنگی ادبیات تبعید را پربارترکرده اند. با آرزوی موفقیت ایشان و همه خادمان فرهنگ که دراین تبعید اجباری با تحمل سختی ها دربالندگی فرهنگ کوشا هستند .
فقیهان که متخصص برساختههای اعراب پیش از اسلام اند (احکام فقهی امضایی)، از اخلاق، معنویت، پارسایی و آخرتگرایی هم سخن گفته و میگویند. برخلاف لیبرالیسم که با تمایز خوب از حق، دولت را قلمرو احقاق حق دانسته، شهروندان را در انتخاب شقوق مختلف زندگی خوب آزاد می گذارد و برای دولت وظیفه اخلاقی – از طریق تحمیل یک سبک زندگی خاص- قائل نیست، دولت را دارای وظایف اخلاقی به شمار آورده و بر این باورند که دولت موظف است تا مردم را به بهشت برساند. به تعبیر دقیقتر، راههای رفتن به بهشت را برای آنان هموار سازد. یا دقیقتر از این، راههای رفتن مردم به جهنم را مسدود سازد.
فقیهان زمامداری سیاسی را “حق ویژه” خود قلمداد میکنند. تبعیض؛ اساس و ریشه نظریه ولایت فقیه است. اگر فقیهی در رأس دولت قرار گرفت، حکومت مادامالعمر حق ویژه اوست (خامنهای در بیست و ششمین سال رهبری قرار دارد و اگر ۲۰- ۱۰ سال دیگر عمر کند، چه بر سر ایران خواهد آمد؟)
با وجود انواع سازمان های ریز و درشت و رنگارنگ اطلاعاتی- امنیتی در حکومت اسلامی که به ادعای خودشان هیچ چیز نمی تواند از رصد چشمان تیزبین سربازان گمنام بدور بماند، با کمال شگفتی این پیرمرد۸۸ ساله توانست از بزرگترین توطئه علیه نظام و رهبری پرده بردارد!.
باراک اوباما در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴ استراتژی خود را برای تضعیف و نابودی داعش اعلام کرد. اما وقتی به مسأله آشوب های فراگیر منطقه خاورمیانه و نسبت آن با سیاست ها و عملکرد دولت آمریکا نگاه می کنیم، دو احتمال به ذهن متبادر می شود :
الف- استراتژی دولت آمریکا بی ثبات کردن منطقه، رشد تروریسم و تجزیه کشورها؛ تحت مدیریت و کنترل خود بوده است.
ب- دولت آمریکا هیچ استراتژی روشنی نداشته و خود را اسیر اهداف و منافع متعارض متحدانش کرده است. این مقاله شواهد و قرائن تأیید مدعای دوم را تعقیب می کند.
اعترافات
باراک اوباما در ۲۸ اوت گفت برای رویارویی با داعش هنوز استراتژی نداریم. اگر چه سخنگوی کاخ سفید روز بعد کوشید تا سخن اوباما را به گونه ای تعبیر کند که انتقادات جمهوری خواهان را دفع کند، اما شواهد خلاف این تعبیر را نشان می دهند.
رابرت گیتس- وزیر دفاع سابق آمریکا- نیز در نامه ای در آپریل ۲۰۱۰ به ژنرال جیمز جونز- مشاور امنیت ملی وقت اوباما- از نبود استراتژی و برنامه موثر و بازدارنده علیه برنامه هسته ای ایران انتقاد کرده و نسبت به این امر هشدار داده بود.
نمی شود داعش را سرزنش نکرد. نمی شود سر بریدن و به صلیب کشیدن آنهائی را که مثل داعش نمی اندیشند با استناد به آیات و روایات و احادیث، توجیه کرد. نمی شود جنایات داعش را به اسلام و اهل سنت نسبت داد و این همانی با صدر اسلام و صحابه را در قرن بیست و یکم میلادی، زمینه ساز آن دانست و دهها عامل را ناگفته گذاشت و گذشت. اما می شود وارد عرصه ی جست و جو شد و پاره هائی از داعش را در قوانین کشورهائی که داعش را سرزنش می کنند، بازیافت. فزون بر آن می شود تجویزاعدام و قتل بی محاکمه ی مردم را در اظهار نظرها و گاهی فتاوی آقایان پیدا کرد. منظورم آقایانی است که بر ما حکومت می کنند و این روزها به روی خودشان نمی آورند که داعش بوده و هستند و در پوشاک روزآمد تجددگرائی چنان در صفوف انقلابی خودنمائی کردند که یادمان رفت زیر نقاب شان را ببینیم. به درستی آنها را ندیدیم. نقاب آن داعشی که نهادهای قضائی ما را تسخیر کرد، از جنس پارچه ی سیاهی نبود که نقاب جانیان داعش امروز است. نقاب آنها مدرن بود و پر جاذبه و فرنگی. رفته بودند توی لاک دادگستری نوین ایران که یادگار داور و دیگر همفکران اوست . جمعی که دادگستری نوین ایران را بر پا داشتند، خصم قوانین داعشی بودند. نقاب را پس نزدیم تا زیر آن، داعش را ببینیم و قوانین داعش را ببینیم که خنجری است روی شریان هر آن کس که از آنها نیست. وقتی به این غفلت پی بردیم که دیگر شاهرگ مان زیر تیغ شان بود.
تاریخ ایرانی: آخرین بازماندگان نسل ۲۸ مرداد هستند، اما در دو جبهه مخالف. یکی حامی محمد مصدق و دیگر مخالف سفت و سخت. اختلافها اما تنها بر سر مشی مصدق نیست، آنها هنوز حتی بر سر عنوان رخدادی که به سقوط دولتش انجامید هم اختلاف دارند. یاران مظفر بقایی به رغم اذعان طراحان و آمرانش، همچنان معتقدند که واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «کودتا» نبود، بلکه طراحی این سقوط توسط خود مصدق انجام شد!! حسین شاهحسینی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران و حمید سیفزاده از حزب زحمتکشان، به بهانه سالروز ۲۸ مرداد ۳۲ در میزگردی در دفتر سایت «تاریخ ایرانی»، علیرغم پافشاری بر ادله و دیدگاههای خود با هم گفتوگو کردند.
امروز شنبه ۳۰ اوت برابر با ۸ شهریور ماه روز جهانی قربانیان ناپدید شدن های اجباری (International Day of the Victims of Enforced Disappearances)، توسط مجمع عمومی سازمان ملل نامگذاری شده است. مبارزه با ناپدید شدن های اجباری توسط خانواده های قربانیان و نهادهای غیر دولتی در برخی از کشورهای آمریکای لاتین از جمله کلمبیا، بولیوی، آرژانتین و شیلی در سال ۱۳۵۹ آغاز شد. اعلامیه جهانی حمایت از اشخاص ناپدید شده اجباری طی قطعنامه شماره ١٣٣/۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ١٨ دسامبر ١۹۹٢ به تصویب رسید، که در آن شیوه سیستماتیک ناپدید شدن های اجباری توسط دیکتاتورهای نظامی جرم علیه بشریت تلقی شده است. در طی ۲۲ سال گذشته قطعنامه های متعددی در این مورد توسط سازمان ملل تصویب شده است. از جمله قطعنامه شماره ۲۰۹/۶۵ که در دسامبر سال ۲۰۱۰ تصویب شد که ۳۰ اوت را بعنوان روز جهانی قربانیان ناپدید شدن های اجباری نامگذاری نمود.
خبر کوچ ابدی سیمین بهبهانی به جهان دیگر؛ با گستره ی وسیعی در مطبوعات غربی بازتاب پیدا کرد؛
در همین باب؛ بیشینه ی روزنامه های تراز اول بریتانیا علاوه بر ذکر خبر، گزارشی از زندگی و آثار و احوال غزل بانوی ایران را هم برای خوانندگانشان مهیا کردند.
یادداشت پیش رو، ترجمه ی مقاله ای از روزنامه ی تایمز لندن است که در شماره ی روز بیست و پنجم اوت این نشریه به چاپ رسیده است. لطفعلی خنجی، مترجم کهنه کار ساکن لندن، زحمت این ترجمه ی شیوا را عهده دار شده و با دقت و وسواس همیشگی اش این مطلب را برای استفاده ی مخاطبین فارسی زبان؛ آماده کرده و به دست ما سپرده. ” خلیج فارس ” ضمن سپاس از لطف او؛ این مطلب را در ضمیمه ی فرهنگی اش به چاپ می رساند…
حسین دهقان وزیر دفاع جمهوری اسلامی طی یک نشست خبری در حاشیه گشایش نمایشگاه صنایع دفاعی ایران، گفت «اراده سیاسی ایران و روسیه به گونهای است که قرارداد (فروش اس۳۰۰) اجرایی شود.»
این نخستین بار است که یک مسئول نظامی در دولت روحانی امکان تحویل سامانه دفاع موشکی ساخت روسیه موسوم به اس۳۰۰ را به صورتی جدی مطرح ساخته است.
جمشید گلمکانی :
در این فیلم ده دقیقه ای گزیدهای از حرفها و شعرهای سیمین بهبهانی در دو سفرش به پاریس را میشنویم. بار اول در آوریل ۱۹۹۹ از ماجراهای قتل نویسندگان در قتلهای زنجیره ای سخن گفت و برای حاضران چند شعر خواند. بار دوم در ژانویه ۲۰۰۹ به نمایندگی از زنان فعال “کمپین یک میلیون امضا برای رفع تبعیض جنسیتی” به پاریس رفت تا جایزه سالانه بنیاد “سیمون دوبووار” را بگیرد. بهبهانی از این بنیاد برای جایزه تشکر کرد، اما جایزه نقدی را نپذیرفت.