خانه » مقاله (برگ 29)

مقاله

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۶)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

ما هیچ انتخاباتی را تحریم نخواهیم کرد!؛ف. م. سخن

سید محمد خاتمی، رییس جمهور اسبق ج.ا.، که در سال ۱۳۷۶، ۲۰ میلیون رای آورد و ۲۰ میلیون ایرانی به او اعتماد کردند، اخیرا گفته است:

«انتخابات نباید تحریم شود؛ مردم ناراضی فداکاری کنند…».

ما به عنوان کسانی که هرگز به ج.ا. و انتخابات اش اعتماد نداشته ایم و برای آن ارزشی قائل نبوده ایم، و اگر هم حضوری داشته ایم، برای انتخاب میان بد و بدتر، و نامشروع و نامشروع تر بوده و از آخر عاقبت انتخابات ها کاملا آگاه بوده ایم، این بار خدمتِ جنابِ ایشان و اصلاح طلبان نامحترم حکومتی عرض می کنیم که ما از این پس هیچ انتخاباتی را تحریم نخواهیم کرد چرا که تحریم، در یک نظام حداقل نیمچه آزاد معنا پیدا می کند و تحریم انتخاباتی که همه چیز ش از قبل مشخص و در خط رهبر است کلا معنا ندارد.

به فرض تحریم انتخابات، ما هیچ نشانه و اثری از «رای ندادگان» نخواهیم دید و سیمای ج.ا. با پخش مستقیم از چند حوزه ی انتخاباتی خاص و نشان دادن رای دهندگان اتوبوسی و مینی بوسی، مشت محکمی به دهان ما خواهد زد و بیست سی میلیون رای دهنده برای ما خواهد آفرید. 

به فرض تحریم انتخابات، اصلاح طلبان حکومتی، زبان شان برای روضه خوانی بر جنازه ی خودشان دراز خواهد شد و مرثیه خوانان اصلاح طلب، هر اتفاقی بعد از انتخابات بیفتد، به گردن تحریم کنندگان خواهند انداخت. 

اصولا تحریم انتخابات، یعنی پذیرش چیزی به نام انتخابات در ج.ا.!

انتخابات در ج.ا.، حتی یک نمایش آبرومند فریبکارانه نیست که شأن شهروند ایرانی، لااقل در این فریب حفظ شود، و او را احمق و ساده لوح جلوه ندهد. تحریم انتخابات، تاییدی خواهد بود بر وجود چیزی به نام انتخابات، که از روز اول تاسیس ج.ا. وجود نداشته و منویات خمینی و خامنه ای به عنوان انتخاب مردم به خوردِ مردم داده شده است.

سید محمد خاتمی بهتر است نگران تحریم انتخابات و مردم ناراضی نباشد چرا که این نگرانی برای کمر درد او خوب نیست. کسی که حتی اجازه ی خروج از منزل برای رفتن به تئاتر ندارد چقدر مردم را احمق فرض می کند که شعارهایی از قبیل «انتخابات نباید تحریم شود» می دهد؟

از سید محمد چه چیز در سیاست ایران باقی مانده است که خود را در حد اظهار نظر در این باب می داند و تازه اظهار نظر او در جهت فریب مردم است نه تشویق آن ها به مقاومت و ایستادگی در مقابل حکومت جور.

مردم نیازی به تحریم انتخابات ندارند. حکومتی که برای مردم ذره ای مشروعیت و وجود مثبت ندارد، حکومتی که در چشم مردم آگاه منفور و منحوس است، دیگر انتخابات اش چیست که بخواهد برای مردم اهمیت داشته باشد.

امروز صحبت از کلیت نظام اسلامی ست. مردم آگاه کلیت نظام را نفی می کنند و به هیچ ساز آن نمی رقصند. مردم آگاه به هیچ کار حکومت مشروعیت نمی بخشند. 

اصطلاح طلبان حکومتی و شخص خاتمی، از سال ۷۶ تا این لحظه یعنی قریب به ۲۲ سال هر شامورتی بازی یی که بلد بوده اند انجام داده اند و هرگونه شعبده بازی که در چنته داشته اند بر دایره ی سیاست ایران ریخته اند. 

ما، تا اینجا، پا به پای جوانانی که امید به خاتمی و خاتمی چی ها بسته بودند جلو آمدیم تا آن ها را در بازگشت محتوم شان از راه اینان همراهی کنیم. به آن ها بگوییم با شما بوده ایم حتی در طی راه غلط و منتهی به بن بست، و با شما هستیم تا پایان جمهوری نکبت اسلامی.   

بیانیه گروه

 با درود به روان مبارز نستوه عباس امیر انتظام، بمناسبت سالروز فوت آن بزرگمرد. روانش شاد 

 هم میهنان عزیز

 ما، پشتیبانان جبهه ملی ایران، سامان ششم. خارج کشور حمایت خود را از بیانیه جبهه ملی ایران ، واشنگتن در حمایت از ۱۴ هم میهن آزاده در داخل کشور اعلام میداریم. جبهه ملی واشنگتن در سطر اول بیانیه چنین مینویسند:

ما حمایت کامل و بی قید و شرط خود را از بیانیه ۱۴ تن از استبداد ستیزان شجاع داخل کشور اعلام میداریم بیانیه جبهه ملی واشنگتن را در پایین صفحه مشاهده کنید .در عین حال ورود جمعیت جزیره گیتی سبز در ایران را به جرگه جبهه ملی ششم تبریک گفته وامیدواریم این پیوستن و همچنین ائتلاف با گروه آبان و توسعه شاخه های جبهه ملی ششم در استان فارس طلیعه پیوندها، ائتلاف ها و توسعه های آینده نزدیک در سرزمینمان باشد. به این امید که جبهه ملی ششم و سایر ایراندوستان، همانند احزاب کرد  ایرانی، موفق به تشکیل یک پلاتفرم مشترک در ایران برای دستیابی به آرمانهای تغییر قانون اساسی و تغییر ساختار سیاسی جامعه ایران و نهایتا برگزاری انتخابات آزاد در کشورمان گردند. متن پیوند جمعیت جزیره گیتی سبز به جبهه ملی ششم را در همین صفحه مشاهده کنید با کمال تاسف با خبر شدیم دو هفته بعد از پیوستن این گروه حقوق بشری به جبهه ملی ششم پدر دبیر کل این سازمان در یک سانحه ساختگی از سوی جمهوری اسلامی بشدت مجروح و به بیمارستان منتقل میگردد. ما این سوء قصد و تهدیدها و حادثه های بعدی را توطئه جمهوری اسلامی برای جلوگیری از نزدیکی و پیوند گروههای داخل کشور میدانیم و جمهوری اسلامی را مسئول حوادث احتمالی بعدی میشناسیم. شرح حادثه را در همین صفحه مشاهده کنید

دکتر اردشیر لطفعلیان (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

دکتر مرتضی انواری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

هرمز چمن آرا (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

دکتر حسن بوشهری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)

مراد معلم (کالیفرنیا)

شهباز خان ضرغامپور (کالیفرنیا)

داریوش مجلسی (هلند)

امید صفری (هلند)

مژگان فداکار (هلند)

محمد طاهری (هلند) به افتخار اتحاد جمهوری خواهان نسبت پیر و جوان همواره محل بحث بوده، جوانان سرشار از انرژی اند و مملو از اندیشه های نو اما پیش کسوتان نیز با انبوهی از راههای رفته، تجربه های اندوخته، خرد آزموده شده شایسته توجه می باشند. تلفیق تجربه گذشته، خرد آزموده شده و شور جوانی همواره راهگشا است.

داستان پیر و جوان همیشه منظور آدمها نیست بلکه سازمانها را نیز در بر میگیرد. جمعیت جزیره گیتی سبز دوازده سال پیش شکل گرفت و نه سال است قبای رسمیت به تن کرده است، عاشق ایران اند و شخصیت های نمادینش کوروش بزرگ، بابک خرمدین، محمد مصدق؛ و آرمانهایش پیشرفت کشور، استقلال، مردمسالاری، حقوق بشر و سربلندی و یکپارچگی ایران همواره سرلوحه کارهایمان بوده است.در شرایط کنونی کشور، سازمان مردم نهاد جزیره گیتی سبز با بیش از پنج هزار عضو (همسفر)اینک به جنبش جمهوری خواهان سکولار پیوسته که خواهان” تلاش در راستای دموکراسی و کسب افتخار برای یکایک ایرانیان در بستر عقلانیت می باشد. این مهم محقق نمی شود مگر با اتحاد با سازمانهای سیاسی که آزمایش خود را در طول دهها سال تاریخ ایران داده اند. لذا دست اتحاد بسوی جبهه ملی ایران (سامان ششم) دراز کرده و افتخار عضویت در این سازمان ملی و خوشنام را یافته ایم.لذا، بدینوسله اعلام می نماییم که سازمان مردم نهاد جزیره گیتی سبز در همبستگی با جبهه ملی ایران (سامان ششم) و ائتلاف سیاسی میباشد.عبدالمهدی جباری، دبیرکل جمعیت جزیره گیتی سبزآدینه دهم خرداد ۱۳۹۸ 

 پدر من حاج کرامت جباری جانباز جنگ تحمیلی پریشب ساعت ۱۰شب جلوی درمانگاه تامین اجتماعی و در یک خیابان تاریک وکم رفت وآمد توسط یک ماشین زیر گرفته می شود.راهنمایی رانندگی علی رغم اظهارات خود ایشان -که توسط یک پژو ۴۰۵مورد سوء قصد قرار گرفته- و وجود خط ترمز ودیگر شواهد عینی صورت جلسه کرده که ایشان خودش زمین خورده.علیهذا ایشان در بخش جراحی بیمارستان امام حسن مجتبی داراب بستری شده و پزشکان فرمایش کرده اند اگر چند لکه خون روی مغزش کنترل نشود باید جراحی شود.نکته مهم اینکه در بازداشتگاه اطلاعات تهدید شدم -در صورت عدم سکوت -توسط اتومبیل زیر گرفته خواهم شد.از آنجا که نه من ونه خانواده ام با کسی مشکل ومساله ای شخصی نداشته وازمردم جز محبت چیزی ندیده ایم لذا ظن قوی آن است که سوءقصد به پدرم کار عوامل حکومت بوده و اعلام می دارم اگر اتفاق یاحادثه ای برای من رخ دهد کار همانهاست. عبدامهدی جباری، دبیرکل جمعیت جزیره گیتی سبز. ۲۵ خرداد۱۳۹۸ 

  > جبهۀ ملّی ایران – واشنگتن حمایت کامل و بی قید وشرط خود را از بیانیۀ چهارده تن از استبداد ستیزان شجاع داخل کشور اعلام می دارد>>

چهارده هم میهن آزاده، دلیر و از خود گذشته که بارها از جانب استبداد دینی ضد ایرانی، فاسد و سرکوبگر حاکم بر کشور به خاطر مبارزات حق جویانۀ شان درمعرض حبس و شکنجه آزار قرار گرفته اند، با شجاعت و ایثار گری ستایش انگیزی امضای خود را پای بیانیه ای گذاشته اند که در آن ضمن نشان دادن ساختار ناکار آمد سیاسی کشور که در آن همۀ اختیارات در دست شخص واحدی تمرکز یافته است، با وضوح و صراحت هرچه تمام تر استععفای آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را که در کانون این وضع نابسامان قرار دارد خواستار شده اند. این واقعیتی انکار ناپذیر است که آقای خامنه ای در سه دهۀ گذشته با اختیارات بی حد و مرز و خود کامگی فرعون وار و لجام گسیخته اش همۀ آزادی های اساسی را از مردم ایران سلب کرده و  کشور را با منزوی ساختن آن از جامعۀ بین المللی، دشمن آفرینی بی منطق، ماجراجویی در کشورهای منطقه و آزاد گذاشتن دست دزدان و چپاولگران و آدم کشان تحت فرمانش در منجلاب فقر و فساد و بی عدالتی غوطه ور ساخته است.>>

در بخشی از بیانیۀ آمده است: ” تاریخ دهشتناک چهل سال گذشته نشان می دهد که نه تنها عزمی برای پاسخگوئی به مردم ایران وجود ندارد، بلکه نظام حاکم، هم بر اصلاح ناپذیری و کجروی هایش اصرار می ورزد و هم بر استبداد فردی اش!> تغییر و بسط اصل ۱۱۰، و گسترش حدود اختیارات رهبری درمواد ۱۱۲ ؛ ۱۱۳ ؛و حتی ممانعت از درخواست بازنگری آن قوانین طبق اصول۱۷۶ و ۱۷۷ قانون اساسی گواه این مدعاست… وقت آن رسیده که مردم، فعالان و اندیشمندان  دلسوز با کنار گذاردن تمایلات مصلحت جویانه که اسباب نابودی فرهنگ و تمدن وثروت کشور را فراهم آورده با صراحت تمام پای به میدان گذارده و با در خواست تغییر بنیادین قانون اساسی و استعفای رهبری که هر روز بر اختیارات به ناحق خود می افزاید پیشقراول این حرکت ملّی باشند.”>>

امضاء کنندگان بیانیه ابراز امیدواری کرده اند که با آغاز نهادن این حرکت دوران ساز و پیگیری مصرانۀ آن بتوان شالوده ای استوار برای “کشوری بی نیاز به رأی و نظر مستبدانۀ اشخاص و مجلسی فرمایشی، بی نیاز به دولت بی اختیار؛ بی نیاز به قوۀ قضائیه بی استقلال ” فراهم ساخت. > بیانیۀ چهارده فعّال سیاسی داخل کشور چنین پایان یافته است:” ما این کنش و خواست ملی را به پیشگاه مردمان ایران تقدیم می داریم ‌و امیدواریم تا همه با همه، با خیزش و مطالبه گری آگاهانه از مسلخ این استبداد سیستماتیک و غیر مسئول گذر نماییم. به امید رهایی و سرفرازی مردم ایران.”>>

جبهۀ ملّی ایران واشنگتن با تقدیم گرمترین درودهای خود به این چهارده زن و مرد دلیر و میهن دوست، خواستهای برحقی را که در بیانیۀ تاریخی آنان مطرح شده به طور کامل و بدون هیچ قید و شرطی تأیید می کند و همگان را به اجابت این دعوت دلیرانه برای نجات کشومان از چنگال خونین دستاربندان دنیا پرست که دین را دستاویز تبهکاری های بی حد و مرز خود و دست اندازی بر قدرت انحصاری و غیر پاسخگوی خود قرار داده اند فرا می خواند.>

استقلال                آزادی               حاکمیّت ملّی

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۵)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

شناخت نظام جمهوری اسلامی بر بنیان دانش سیاسی؛ ف. م. سخن

سیاست، و امر قدرت و مردم، در کنار ارتباط مستقیم و تنگاتنگ اش با جامعه، یک علم است و مانند هر علمی، از درجات ساده تا پیچیده، قابل آموختن و تکامل و تغییر است. 

رابطه ی نزدیک این علم، با جامعه و نهادهای قدرت، باعث شده، تا «عمل» و فرآیندهای عملی، بر «علم» و فرآیندهای علمی وجه چیره پیدا کند و بیش از آن که به عمق پدیده های موجود سیاسی و روابط علّی با نگاه دقیق علمی توجه شود، به آثار و عوارض این روابط و نتایج سطحی به طور عوامانه پرداخته شود.

مصیبت بزرگی که گریبان اهل سیاست ایران را چه در موضع طرفداری از قدرت و چه در موضع مخالفت با قدرت گرفته و موجب چیرگی نگاه های سطحی و بی بنیاد در این عرصه گشته، عدم توجه به علم بودن سیاست، و پیچیدگی و در هم تنیدگی عوامل تشکیل دهنده ی این علم است.

نتیجهْ آن که ورود عوامانه به این عرصه، بر پایه ی داشتن حق شهروندانه و سهم داشتن و سهم خواهی ملی در مشارکت سیاسی باعث شده تا کار اهل سیاست خاصه در موضع مخالف قدرت، تنها «انعکاس» نظرات عوام و رویدادهای برخاسته از مقابله ی مردم با قدرت و قدرت با مردم شود و علت یابی های مبتنی بر دانش سیاسی به بوته ی فراموشی سپرده شود.

جالب اینجاست که حتی در همین باره، یعنی ماندن در سطح و عدم رسوخ در عمق پدیده های سیاسی نیز بررسی های علمی چه از زاویه ی دانش سیاسی و چه از زاویه ی دانش جامعه شناسی صورت گرفته، و علل و عوامل آن شناسایی شده است.

البته باید توجه داشت که پرداختن به این مساله نمی خواهد انجام وظیفه ی عملی ما را در مقابله با قدرت تمامیت خواه و حذف کننده ی جامعه از متن سیاست بی ارزش یا نالازم جلوه دهد بلکه می خواهد انجام این وظیفه ی عملی را با دانش و علم کاربردی همراه سازد تا بر توانایی و قدرت آن بیفزاید. 

لازمه ی این کار نیز، اولا باور به اثرات مثبت علم سیاسی در عمل سیاسی، و تلاش در مجهز شدن به علم سیاسی در حین انجام عمل سیاسی ست و این در وهله ی اول، وظیفه ی انتشار دهندگان نظرها و نظریه های سیاسی در سطح جامعه و فعالان سیاسی و مدنی و نیز مدیران رسانه های سیاسی ست.

فرآیند سیاسی، مانند هر فرآیند اجتماعی دیگری، دارای مراحل و چرخه هایی ست که ابتدا به صورت حلقه های مجزا، و سپس به صورت حلقه های مرتبط با یکدیگر باید مورد شناسایی و استفاده قرار گیرد.

اگر چه افراد دخالت کننده در سیاست، چه از موضع موافق قدرت و چه از موضع مخالف قدرت، خواسته و ناخواسته در بخشی از این فرآیند حضور پیدا می کنند و به فراخور نگاه خود، نقشی در این فرآیند بر عهده می گیرند، اما نه حضور شان، نه جایگاه شان، و نه عملی که انجام می دهند، آگاهانه نیست و آن چه می کنند مطلقا بر اساس شناخت علمی صورت نمی گیرد.

مثلا در چرخه اتخاذ روش برای مبارزه با قدرت حاکم، ظاهرا نزد اهل سیاست ما، دلیلی برای شناخت و شناسایی مسائل و خرد و کلان کردن آن ها و یافتن راه حل برای این مسائل به طور نظام مند و بر مبنای اهم فی الاهم وجود ندارد و فرضا گفتن این که جمهوری اسلامی باید برود و قدرت از این نظام و سران اش سلب شود در این عرصه کافی می باشد. 

شناخت مسائل در ابتدا، و توضیح و تفسیر علمی آن ها، و فرموله کردن نتایج حاصل از این توضیح و تفسیرها، و انتقال خروجی حاصل از این داده ها به ساختار قدرت و جامعه، و سپس ارزش گذاری و ارزش یابی نتایج این فر آیند و تکرار این چرخه با نقد نتایج و جایگزین کردن عوامل قوی با ضعیف و درست با غلط و نتیجه بخش با بی نتیجه یا بد نتیجه، اولین گامی ست که باید در بر خورد علمی با سیاست و سیاست جاری در کشور برداشت.

تجزیه ی تاریخی و جامعه شناسانه ی پدیده های روز، و یافتن سرمنشاء مصائب و تعیین درجات مسائل از دشوار تا ساده و از غامض تا بسیط و تعیین راه های برخورد با آن ها و حل آن ها در فرآیند تغییر و تحول اجتماعی، موضوعی نیست که بدون استفاده از دانش پیشینیان که در علوم امروزی به صورت فشرده و منظم دسته بندی و ارائه می شود امکان پذیر باشد.
در این خصوص، شاید تعداد اندکی از خوانندگان علاقه مند به دنبال کردن بحث باشند ولی همین تعداد اندک، احتمالا اثر گذار بر بخش بزرگی از جامعه خواهند بود. لذا سعی می کنیم تا حد امکان، به این مبحث ادامه دهیم….         

تحریم خامنه‌ای و انتخاب میان بد و بدتر برای جمهوری اسلامی

امروز حکومت جمهوری اسلامی با همان محدودیتی روبه‌رو است که خود همواره بر ملت ایران اعمال کرده است: انتخاب بین بد و بدتر؛ انتخاب بین مذاکره و نوعی سازش و یا گام برداشتن به سوی جنگ خانمان‌سوز برای ایران.

سنجش تاثیر تحریم‌های ایالات متحده آمریکا با سه‌ ضلعی محاسبات کنونی قدرت قابل ارزیابی است. سه‌ ضلعی که مبنای آن را کمپین «فشار حداکثری» کاخ سفید برای تغییر رفتار دائمی حکومت پایه‌ریزی می‌کند.

این سه‌ ضلعی،

۱. اهداف سیاسی را برای تعمیق اختلافات درونی نظام دنبال می‌کند، تا با آن شاید تصمیم‌سازان دیگری را در تهران به صحنه بیاورد؛

۲. اهداف دیپلماتیکی را برای همراه کردن کشور‌های منتقد دونالد ترامپ از شرق آسیا تا روسیه و از غرب آسیا تا اروپا دنبال می‌کند، تا با آن حساسیت جهانی علیه یک نظام مخل امنیت جهانی بیشتر شود؛

۳. می‌کوشد فشار اقتصادی شاهراه تغذیه حکومت جمهوری اسلامی را چنان تنگ کند که شاید محاسبات عقلانی تصمیم‌سازان بر معادلات ایدئولوژیک نظام چیره شود.

حکومت جمهوری اسلامی حتی با توافق ۱۰۴ صفحه‌ای هسته‌ای هم نتوانست از یک نگرانی امنیتی به یک نظام دیکتاتوری معمولی تبدیل شود. دلیل آن، نوع ماموریتی است که جمهوری اسلامی دنبال می‌کند و آن تبدیل شدن به ام‌القرای جهان اسلام است.

نظام در بند واکنش‌گرایی

سیاست کنونی آمریکا رویکرد رژیم ایران را از کنش‌گرایی انقلابی به واکنش‌‌گرایی محتاطانه سوق داده است. تلاش نظام برای دگرگون کردن این صحنه با تغییر راهبرد «صبر استراتژیک» به «اقدام استراتژیک» عملی شد.

جمهوری اسلامی پس از ناامیدی از احتمال استیضاح رئیس جمهوری آمریکا و مشاهده کارآمدی شگفت‌انگیز تحریم‌های دولت ترامپ در جلوگیری از فروش ۹۰ درصدی نفت ایران در یک سال اخیر، نهایتا راهبرد خود را عوض کرد. نظام با واردکردن اختلال در صدور نفت غیرایرانی در خاورمیانه، تلاش می‌کند همراهی کشورهای عرب همسو با آمریکا را هزینه‌دار کند. بخش نظامی حکومت با هشدار به پهپاد‌های آمریکایی در خلیج فارس قدرت برنامه موشکی ایران را به رخ می‌کشد و با فاصله گرفتن از اجرای توافق هسته‌ای برجام سعی می‌کند جامعه جهانی را به تهدید تولید بمب هسته‌ای روبه‌رو کند.

با به‌کارگیری راهبرد «اقدام استراتژیک»، نظام تلاش می‌کند با کنش‌گرایی انقلابی، قدرت خود را بازتولید کند. قدرتی که اگر تولید و بازتولید شود تنها و تنها با گسترش و تعمیق نگرانی‌های امنیتی اکثر بازیگران بین‌المللی نسبت به جمهوری اسلامی امکان پذیر است. با چه دستاوردی؟ سرباز زدن از هر نوع مذاکره آشکار و جدی با این بازیگران. اما تا کی؟

با عدم اقدام نظامی پنتاگون پس از اسقاط پهپاد یک صد میلیون‌دلاری آمریکا توسط نیروی هوایی نظام و تهدید اروپایی‌ها به ساخت بمب هسته‌ای، راهبرد اقدام استراتژیک برای مدتی و تا حدودی کنش‌گرایی را به نظام برگرداند.

با تحریم‌های جدید کاخ سفید که نهاد رهبری نظام را هدف گرفته، اما، نظام بار دیگر در موضع واکنشی قرار گرفته است. تاثیر یک سیاست واکنشی، آن هم برای یک حکومت انقلابی از نوع جمهوری اسلامی، به معنی قدم برداشتن در زمین کنش‌های راهبردی آمریکا است.

بهترین نمونه برای نشان دادن تحرکات رژیم در زمین راهبرد آمریکا، کاهش تعهدات هسته‌ای است که نتیجه آن نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت، به شکل فنری (Snapback) در کمتر از ۶۵ روز خواهد بود. آن‌وقت آیا آمریکا در اعمال فشار حداکثری باز هم تنها خواهد ماند؟

واشنگتن چه می‌خواهد؟

واشنگتن معتقد است تا بقای تهران به خطر نیفتد، تغییر رفتار دائمی حکومت اسلامی در ایران محقق نخواهد شد. هدف همچنان نه تغییر نظام است، نه تغییر رفتار مقطعی نظام؛ با مثلا توافقی سیاسی مانند برجام که پایبندی آمریکا به آن با یک امضای رئیس جمهوری پیشین (اوباما در ۲۰۱۵) اجرایی شد و با یک امضای رئیس جمهوری بعدی (ترامپ در ۲۰۱۸) ملغی شد.

Damon Golriz, Politikexperte (privat)

دامون گلریز، تحلیل‌گر سیاسی

این بار، کاخ سفید برای تغییر رفتار دائمی حکومت، پنج حوزه‌ نگرانی‌های هسته‌ای، برد موشک‌های بالستیک، نفوذ تروریسم شیعی در منطقه، آزادسازی گروگان‌های غربی و امنیت اسرائیل را در دستور کار خود دارد. دستور کاری که کمتر از دو ماه قبل از حصول توافق برجام با ۹۸ رای موافق و تنها یک رای مخالف در کنگره آمریکا به نام «قانون بازنگری توافق هسته ای ایران» تصویب شد.

پایه‌ قانونی پنج حوزه‌ نگرانی‌های کاخ سفید از توییت‌های دونالد ترامپ استخراج نشده، بلکه بخشی از قوانینی است که رئیس‌جمهوری آمریکا را به اجرای آن موظف می‌کند. مهم‌تر از مسئولیت اجرایی قانون برای کاخ‌سفید، اجماع گفتمانی است که در واشنگتن بر سر این «پنج حوزه نگرانی»‌ نسبت به حکومت ایران وجود دارد. اجماعی که در انتخابات ریاست جمهوری آینده هم حائز اهمیت خواهد بود.

پس، جدیت آمریکا در اعمال فشار برای تغییر رفتار دائمی نظام را نباید با ارزیابی توییت‌های پرهیاهو و گاه متناقض دونالد ترامپ سنجید. سه کشور مهم اروپایی، انگلیس، فرانسه و آلمان، اگر هم منتقد شکل رویکرد آمریکا در مواجهه با ایران باشند، اما با بخش اعظمی از پنج حوزه‌ نگرانی‌های آمریکا همسو هستند. این روند را در موضع‌گیری‌های مشترک سه کشور مهم اروپایی و حتی اتحادیه اروپا در خصوص نگرانی‌ها نسبت به حکومت ایران می‌توان سنجید.

بنابراین، هدف‌گذاری کاخ‌سفید و همدلی استراتژیک اروپاییان با واشنگتن پیچیده‌تر و گسترده‌تر از موضوع هسته‌ای است. در این معادله، چین و روسیه طبق منافع استراتژیک خود با نوعی نظاره‌گری منفعلانه در تحلیل نهایی با آمریکا و اروپا در یک مسیر گام برخواهند داشت. نمونه هشدارهای مسکو به تهران در خصوص کاهش تعهدات برجامی ایران و کاهش چشمگیر خرید نفت ایران توسط پکن در یک سال اخیر موید این ادعا است.

روش تحقق اهداف کنونی آمریکا همواره مذاکره و حصول یک قرارداد جامع بوده و هست. توافقی که نه فقط حامل اراده سیاسی لازم در بین بازیگران باشد، بلکه در نهایت از اجماع سیاسی کافی برای تبدیل شدن به یک سند حقوقی برخوردار شود. سندی که ضمانت آن نه فقط سیاسی که به‌طور حقوقی در نهادهای ملی و بین‌المللی از جمله کنگره آمریکا قابل تایید است.

تهران چه می‌گوید؟

در طرف مقابل، در تهران، کلیدی‌ترین پرسش ترسیم راهبرد ترکیبی است که سرمایه مظلوم‌نمایی حق‌طلبانه جمهوری اسلامی در قبال آمریکا را با قدرت‌نمایی پیوند بزند؛ امری که نتیجه آن تولید نگرانی‌های امنیتی برای دنیا است.

آیا در امر حکمرانی می‌شود دو عنصر متضاد «مظلوم‌نمایی حق‌طلبانه» و «اقتدارگرایی نگران‌کننده» را ترکیب کرد؟ با ادامه و گسترش فشارها و در صورت عدم موفقیت چنین راهبردی، شکنندگی نظام بیشتر خواهد شد.

مقامات و طرفداران جمهوری اسلامی، عمداً یا سهواً، پیچیدگی سیاست‌گذاری آمریکا در قبال ایران و عزم کاخ سفید برای تغییر رفتار دائمی نظام را به توطئه‌ «ایران‌هراسی» دشمنان ایران تعمیم می‌دهند. گفتمانی که در توانمندی آن برای بسیج مردمی در ایران به نفع نظام تردید جدی وجود دارد.

همین‌طور با شواهد موجود می‌توان استدلال کرد که نظام با گفتمان «ایران‌هراسی» در بسیج بین‌المللی علیه آمریکا ناتوان بوده است. اشاره به تلاش‌های بین‌المللی از عراق و عمان گرفته تا ژاپن و کشورهای اروپایی نه برای خرید نفت ایران که برای ترغیب جمهوری اسلامی به مذاکره با آمریکا ناتوانی حکومت ایران را در بسیج بین‌المللی علیه آمریکا نمایان می‌کند.

اکنون، آیا این جمهوری اسلامی است که با تمام قدرت بازدارندگی خود در خلیج‌فارس، هر روز احساس انزوای بیشتری می‌کند یا ایالات متحده آمریکا؟ برای آخری، کافی است نگاهی کنیم به همراهی استراتژیک بروکسل و واشنگتن در اعمال فشار بر جمهوری اسلامی: در یک ‌سال اخیر تجارت اروپا با ایران با افت ۹۰ درصدی روبه‌رو شده، مکانیزم مالی اینس‌تکس در تامین نیازهای ایران ناکارآمد بوده است و سه کشور اروپایی عضو برجام صراحتا از برگشت تحریم‌هایی سخن می‌گویند که با کاهش تعهدات هسته‌ای جمهوری اسلامی اعمال خواهد شد.

استراتژیست‌های نظام معتقدند که در واقع آمریکا فاقد گزینه راهبردی در مقابل جمهوری اسلامی است و فشار حداکثری واشنگتن یک فرصت حداکثری برای تقویت «حس مقاومت» در ایران است. آنها استدلال می‌کنند که واشنگتن نهایتا گزینه‌ای جز تحریم ندارد و با تحریم آیت‌الله خامنه‌ای آن گزینه هم دیگر به سقف رسیده و کار نمی‌کند.

شاید در حد شعار این نگاه جذاب باشد. اما، آیا تقویت حس مقاومت داخلی مقابل دشمنان خارجی با رژه‌ کاروان‌ شبه نظامیان شیعه عراقی، پاکستانی، افغانستانی و لبنانی در خیابان‌های ایران امکان‌پذیر است؟ با روند ریزش مشروعیت داخلی، گسترش فساد دولتی و ورشکستی حکومت در اغلب حوزه‌های حکمرانی، سخن گفتن در مورد تقویت حس مقاومت در بین مردم ایران شعاری بیش نیست.

آیا تحریم آیت‌الله خامنه‌ای گزینه آخر فشار حداکثری آمریکاست؟

تحریم شخص خامنه‌ای و نهاد ولی‌فقیه گزینه‌های جدیدی را برای واشنگتن ترسیم خواهد کرد. فرمان اجرایی رئیس جمهوری آمریکا برای تحریم رهبر جمهوری اسلامی و نهاد رهبری او، متفاوت از تحریم‌های سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی پیشین حالا تصمیم‌سازترین ارگان نظام را هدف قرارداده است.

تحریم نهاد ولی‌فقیه یعنی فشار بر روی ثروتمندترین نهادی که قدرتمندترین و متشکل‌ترین نهاد جمهوری اسلامی هم هست. در عین حال، نهاد ولی فقیه که حاکمیت ملی را در ایران در دست دارد، با انتصاب‌های خود کلیدی‌ترین ارکان و مقامات نظام را مدیریت می‌کند. اتفاقا این نوع انتصابات یکی از اصلی‌ترین موضوعات تحریم‌های کنونی است. از انتصاب مقامات سپاه تا تایید رئیس جمهوری و کلیدی‌ترین وزیران او، از انتصاب شورای نگهبان تا مجلس خبرگان، از انتصاب مجمع تشخیص مصلحت نظام تا مدیریت صدا و سیما و شبکه‌های فرهنگی-مذهبی تا تعیین نمایندگان بین‌المللی ولی‌فقیه در دنیا همگی با تحریم‌های اخیر آمریکا قدم به قدم نشانه گرفته خواهند شد.

آیا تضعیف ولی‌فقیه همان خواسته نیروهای اصلاح‌طلب رژیم و بخشی از سپاهیان نبود که حتی در انتخابات‌ فرمایشی نظام بر خلاف رای نهاد رهبری رای دادند؟پاسخ به این پرسش چشم‌انداز آینده شکاف‌های درون نظام است.

تاثیر این تحریم‌ها به شبکه عظیم ولی‌فقیه در داخل ایران محدود نخواهد شد. از این پس کشورهای اروپایی باید بین تعامل، داد و ستد و تقویت فرستادگان آیت‌الله خامنه‌ای به اروپا و ارتباطات گسترده اروپا با آمریکا یکی را انتخاب کنند. به طور مثال، هر نوع همکاری تشکیلاتی، تجاری و یا بانکی با رییس «مرکز اسلامی هامبورگ» در آلمان، که اتفاقا عضو مجلس خبرگان هم هست، و طبق گزارش دولت آلمان به‌عنوان یکی از سازمان‌های مهم تبلیغاتی رژیم ایران در آلمان و اروپا به شمار می‌رود، و از بودجه چندصد هزار یورویی اتحادیه اروپا استفاده می‌کند، از این پس با محدودیت روبه‌رو خواهد شد.

اروپایی که از بنیادگرایی اسلامی هراسان است و صدور انقلاب اسلامی را در جوامع خود با دقت رصد می‌کند، اروپایی که اخیرا با طرح‌های توطئه و ترور مخالفان نظام جمهوری اسلامی در خاک خود مواجه شده است، شاید از این پس انگیزه‌ بیشتری داشته باشد تا با هم‌پیمان قدرتمندی همچون آمریکا به مواجه با اسلام سیاسی جمهوری اسلامی بپردازد.

در این یک سال گذشته، تاثیر تحریم‌های ایالات متحده با گسترش شکاف‌های سیاسی و گسل‌های اجتماعی در ایران، با شدت گرفتن نگرانی‌های امنیت جهانی نسبت به نظام و بالا رفتن فشار اقتصادی قابل ارزیابی بود. از این پس، کاخ‌سفید با تحریم شخص آیت‌الله خامنه‌ای و نهاد ولی‌فقیه پا در مسیری نهاده که در ادامه آن، کلان‌ترین، ثروتمندترین و قدرتمندترین نهاد حکومتی نظام در ایران گام به گام با محدودیت‌های متعدد و فراوانی مواجه خواهد شد. زود است که  در مورد تاثیر سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی این تحریم‌ها سخن بگوییم، ولی بعید است که جمهوری اسلامی در مقابل تحریم بلندپایه‌ترین مقام حکومتی و نهادی که آیت الله خامنه‌ای ۳۰ سال برای ساختن آن تلاش کرده، ساکت بنشیند.

امروز حکومت جمهوری اسلامی با همان محدودیتی روبه‌رو است که همواره بر ملت ایران اعمال کرده است: انتخاب بین بد و بدتر؛ انتخاب بین مذاکره و نوعی سازش و یا گام برداشتن به سوی جنگ خانمان‌سوز برای ایران.

نامه ى سرگشاده سید ایاد جمال الدین به آقاى خامنه اى‬

نامه ى سرگشاده 
به رهبر جمهوری إسلامی ایران سید علی خامنه ای :

بدین دلیل که شما مسؤول شماره ى یک ملت ایران هستید و به علت اینکه صاحب قوی ترین نفوذ بر شیعیان عالم توسط گروهکهای مسلح نظامی، ظاهر و باطن را در اختیار دارید .. و بدین دلیل که شما مسؤول شماره یک عراق هستید، نامه ام را به شما موجه میکنم، به عنوان یک عراقی شیعه که فرمانهایتان بر او تأثیر گذار است.

میدانید که دلیل دشمنی أمریکا با شما به دلیل اینکه نظام دیکتاتوری هسیتد نیست. چین بزرگترین نظام دیکتاتوری در جهان است و روابط متینی با امریکا دارد.

دشمنی امریکا با شما نیز به خاطر نظام إسلامی و دینی و ایدوئولوژیک شما نسیت، عربستان سعودی تا نه دیرى چند نظام ایدولوژی و دینی بود و از دیرینه عربستان موتلف با امریکا بود و هست.

دشمنی امریکا با شما نیز به خاطر برنامه ى هسته اى نسیت. پاکستان نیز برنامه ى هسته ای و سلاح دارد و روابطش با امریکا بسیار محکم و استوار است.

دشمنی امریکا با شما به علت تأسیس گروهکهای غیر نظامی در منطقه و جهان نیست .. قطر نیز گروهکهای غیر نظامی و نظامی در منطقه را تاسیس و کمک کرده و میکند و روابطش با امریکا بسیار عالی است.

علّت حقیقی و واقعی دشمنی امریکا با شما، موقف علنی شما ضد وجود سرائیل است.

جا دارد که بپُرسم :
آیا ملت فلسطین از شما کمک خواسته ؟
آیا ملت فلسطین فریاد زِد که یا مولانا یا خامنه اى الغوث الغوث خلصنا من اسرائیل ؟

و به فرض اینکه غیرت دینی و انسانی شما را وادار به کمک ملت فلسطین کرد، آیا ملت فلسطین شکر گذار این کمک بودند ؟

آیا نمیدانید که حماس علناً میگوید که ما مجبور به این هستیم که با ایران روابط داشته باشیم زیرا که به پولهای آنان احتاج داریم !

آیا نمیدانید که بسیاری از دختران ایران بدنشان را به خاطر احتیاجات روزمره میفروشند ؟
چه کسى به پول و ثروت ایران مستحق تَر است ؟
فقیران ایران .. یا حماس ؟!

صدای زنان ایران و خواهر کوچکم، فرح


شاهدخت نور پهلوی

شلاق زدن در ملاء عام، محدودیتهای اجتماعی، و فرصتهای اقتصادی نابرابر؛ با این مقولات است که زنان کشور من هر روز به یاد می‌آورند که دولت‌شان آنان را شهروند درجه دوم محسوب می‌کند.

این واقعیت -شهروند درجه دو بودن- هر روز با بدترین آزارها و محدودیت‌ها و توهین‌ها تحکیم می‌شود. بدتر از همه، واقعیت تلخ آنست که ازدواج کودکان هنوز غیرقانونی نشده و گهگاه دختران خردسال و کودک را مجبور به ازدواج با مردانی سال‌ها بزرگ‌تر از خود می‌کنند. این اعمال مشمئزکننده را که می‌شنوم به یاد خواهر کوچکم فرح می‌افتم.

فرح پانزده ساله است. دختری است باهوش، ورزشکار، زیبا و البته آزاد؛ گرچه اگر از خودش بپرسید شاید در مورد آخری مناقشه کند. چون مثل تمام دختران نوجوان، همیشه درگیر دعوا با مادرمان برای مقابله با تمام محدودیت‌ها است.

تمام وجود فرح شور و نیرو است؛ مثل مادربزرگ‌مان که اسمش را به خاطر او گذاشته‌اند. می‌دانم که فرصت آن را دارد که این نیرو را به کارهای بزرگ بدل کند و دردناک است تصور کنیم که تمام چنین توان بالقوه‌ای به دست حکومتی ربوده شود که برای او ارزشی قائل نیست. دشوار است او را در حالی تصور کنم که درگیر ازدواجی زودهنگام می‌شود در حالی که خیلی مانده تا بلوغ عاطفی و جسمی پیدا کند.

فرح محبوب دوستان و مورد تشویق معلمانش است. در ورزش می‌درخشد و فرصت‌های متعددی برای موفقیت به او داده می‌شود. اما اگر جامعه مشوق او نبود و در عوض به زور، حجاب اجباری سرش کرده بودند و بنیادی‌ترین حقوقش را مورد تجاوز قرار داده بودند، امروز کجا می‌بود؟

فرح در زمانی پا به نوجوانی می‌گذارد که زنان در غرب آخرین موانع راه خود به سوی برابری کامل را به چالش می‌کشند. کوشش برای ترقی و رسیدن به تمامی حقوق هنوز در جریان است. اینک که زنان در غرب به بسیاری از حقوق خود دست یافته اند، باید بیشتر و بیشتر از زنان قهرمان ایران بگوییم که علیه مخاطرات موجود برای حقوق‌شان و برای نفس موجودیت‌شان می‌جنگند را باید بازگو کنیم.

زنان قوی و پرافتخار ایران زیر ضرب تبعیض قانونی، بی‌عدالتی اقتصادی و محرومیت‌های اجتماعی هستند. مجمع اقتصادی جهانی در گزارش سال ۲۰۱۸ خود درباره «شکاف جنسیت جهانی» که کشورها را بر اساس پیشرفت‌شان در زمینه «برابری جنسیتی» رده‌بندی می‌کند به ایران رتبه ۱۴۲ از ۱۴۹ کشور بررسی‌شده را داده است.

زنان ایران حق طلاق و ارث برابر ندارند. از سفر بدون اجازه شوهر خود محرومند و در بازار کار مورد تبعیض همه‌جانبه قرار دارند. این محدودیت‌های سرکوبگرانه در حالی حاکمند که زنان ایران ۶۰ درصد دانشجویان را تشکیل می‌دهند و با این حال اجازه تحصیل در همه رشته‌ها را ندارند.

رابطه فرح‌ با مادرمان با رابطه من و خواهرم، ایمان، با او فرق دارد. ما که بزرگ می‌شدیم، بیشتر مونس یکدیگر بودیم اما مادرم فرح‌ را همزاد کوچک خودش می‌خواند. اگر فرح‌ در ایران بزرگ شده بود شاید همین امسال مادرمان را از دست می‌داد چون توجه کافی به درمان زنان نمی‌شود. مساله بهداشت زنان در ایران زمانی برای ما روشن شد که اخیرا مادرم به بیماری سرطان سینه مبتلا و پس از آن کارزاری برای ایجاد آگاهی در مورد این بیماری به راه انداخت.

هر فردی داستانی دارد و قصه‌های زنان ایران دنیایی هستند

این زنان در رسانه‌های اجتماعی با من تماس می‌گیرند و از محدودیت‌های روزمره‌شان می‌گویند و آزاری که بر آن‌ها می‌رود قلب انسان را می شکند.

بانکها در وام دادن به زنان تبعیض قائل می شوند، گشت ارشاد دنبال‌شان است و نمی‌توانند مشاغلی را داشته باشند که همسرانشان تایید نکرده و یا به آن رضایت نمی دهند.

اما ایران همیشه اینچنین نبوده است. این محدودیت‌ها بازمانده‌ای از گذشته نیستند؛ قوانین کهنه‌ای نیستند که دست مصلحین هنوز به آنها نرسیده باشد.

قبل از انقلاب اسلامی، پدربزرگ من و پدر او اصلاحات وسیعی اجرا کردند که حقوق گسترده‌ای به زنان اعطا می‌کرد. پیشرفت یک نسل از زنان، نویدبخش پیشرفت‌های بیشتری در نسلهای آینده بود و چشم‌انداز روشنی پیش روی هم زنان و هم مردان ایران دیده می شد. بسیاری از زنان آن نسل در تصویب «قانون حمایت از خانواده» در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۵ نقش داشتند و این‌گونه بود که قدم‌های بلندی به سوی برابری برداشته شد.

این قوانین، چندهمسری را ممنوع کردند، به زنان حق طلاق دادند، حق ارث دادند و حداقل سن مجاز ازدواج برای زنان را به ۱۸ سال رساندند اما این قوانین بعد از انقلاب ۵۷ همه ملغی شدند. همین چند ماه پیش لایحه‌ای که قصد داشت ازدواج دختران زیر ۱۳ سال را ممنوع کند رای نیاورد.

این نقض نظام‌مند حقوق بنیادین زنان ایران به معنی وضع محدودیت‌هایی حساب‌شده و متعصبانه بر استقلال آن‌ها است. تلاشی است برای خفه کردن قدرت و شجاعت طبیعی آن‌ها و باید جلوی این بی‌عدالتی ایستاد.

زنان ایرانی مثل فرح ۱۵ ساله به استقلال و قدرت اراده معروفند؛ این است که همچنان هر روز به نبرد با سرکوبگران خود می‌روند. اما آنان نیازمند پشتیبانی هستند. موج کنونی خواست حقوق برابر نمی‌تواند فقط برای زنان غربی باشد. باید برای تمام زنان باشد، بویژه زنان هموطنم.

زنان ایران شایسته آن هستند که از همان فرصت، تایید و آزادی‌ برخوردار باشند که فرح دارد. خوب که گوش کنیم، صدای میلیون‌ها زن ایرانی را می‌شنویم. زنان ایران از کسی انتظار ندارند نجات‌شان دهد. می خواهند صدایشان را بشنوید گوش می‌کنید یا نه؟

منبع: ایندیپندنت فارسی

بحران، تهران را تغییر می‌دهد/عبدالرحمان الراشد

هر روز که می‌گذرد ایران متحمل خسارت‌های سنگینی می‌شود. اکنون به دلیل اجرایی شدن تحریم‌ها علیه تهران، نیمی از آنچه که در یک سال پیش به دست می‌آورد را از دست می‌دهد. اگر این زیان همچنان ادامه یابد، نظام در معرض سقوط قرار می‌گیرد. به همین دلیل ما واقعا اکنون در میانه جنگ هستیم بی آنکه ببینیم تیری شلیک شود. در همین حال وضعیت کنونی مانند هر جنگ دردناکی، ایران را به پلنگی زخمی بدل ساخته که بر خلاف همیشه آماده دست زدن به هرجنگی است، چون وضعیت خطرناکی دارد.

همین مسئله موجب شده همه اطراف درگیر با ایران را وادارد تا منتظر اقدامی باشند که ممکن است خود یا ملیشیای‌اش در منطقه دست به آن بزنند، همان طور که هفته گذشته دو حمله به امارات و سعودی انجام دادند.

رویارویی برخلاف دفعات قبل که جزئی از بازی معامله، فشار و رسیدن به توافق مناسب بود، این بارجنگی تبلیغاتی نیست بلکه جنگ بقای حقیقی است. واکنش‌های تهران شاید به دلیل خسارت‌های هر روزه‌اش تندخویی باشد. همان طور که ما فراموش نمی‌کنیم حاکمیت در ایران وظایفی دارد که نمی‌تواند بین آنها اولویت بندی کند و هر کدام برای ادامه بقایش مهم‌اند. باید هزینه‌های فعالیت‌های داخلی‌اش را بپردازد، حقوق کارمندان را بدهد و از یاد نبریم برای کالاهای اساسی مبالغ هنگفتی هزینه می‌کند، علاوه براینکه سالانه میلیاردها دولار هزینه ملیشیای خود می‌کند که در سوریه و لبنان و یمن و دیگر نقاط می‌جنگند. به دلیل محاصره خفه کننده دیگر نمی‌تواند فاکتورهای اساسی‌اش را بپردازد. در همین حال تظاهرات در سراسر کشور ادامه دارد و از سال گذشته و با آغاز تحریم‌ها اعتراضاتی بر وضعیت دشوار معیشتی صورت می‌گیرد.

ایران گمان می‌کند با تهدید آبراه‌های کشتیرانی و نفتکش‌ها و بمباران تأسیسات پمپاژ نفت می‌تواند موجب بالا رفتن قیمت نفت و در نتیجه بحران اقتصادی علیه امریکا و جهان ایجاد کند و منابع مالی کشورهای خلیج و دیگر کشورها را تهدید کند. امیدوار است واشنگتن و متحدانش را به عقب نشینی از محاصره وادارد یا در شرایطی بهتر وارد مذاکره شود. به نظر من هیچ کدام از این دو محقق نمی‌شوند و رهبران تهران ناچار می‌شوند با رئیس جمهوری امریکا تماس بگیرند و امتیازهای مهمی تقدیم کنند. آنها امروز خوب می‌دانند که احتمال ورود دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا و پیروزی در آن بسیار بالاست و شرط بندی بر شکست او ماجراجویی رنج آوری خواهد بود.

در نتیجه آن فشار و هراس از انفجار اوضاع، کشتی‌های جنگی غول پیکر دریاها را به سوی منطقه پرتنش مقابل ایران و ملیشیایش می‌شکافند، چرا که سخت می‌توان پیش بینی کرد ایران در شرایط غیر عادی دست به چه کاری می‌زند. یکی از گزینه‌هایش این‌ است که جنگی گسترده راه بیاندازد و اگر چنین کند به فروپاشی نظام منجر می‌شود یا انگشت پشیمانی می‌گزد یا خسارت‌هایی را متحمل می‌شود به این امید که در آینده توافقی صورت گیرد.

چرا جنگ شروع نمی‌شود و در نتیجه در وقت صرفه جویی کنیم و نظام شرور در ایران سرنگون شود؟ نتایج جنگ‌ها همیشه خطرناک‌اند و هیچ کسی نمی‌خواهد شاهد فروپاشی و آشوب بیشتری در منطقه باشد. اگر امکان داشت که نظام را ناچار به تعدیل رفتارش کرد، این پیروزی با کمترین زیان محقق می‌شد و اگر زیربار نرفت، همچنان باید خسارت بپردازد و در نتیجه مسیرش فروپاشی خواهد بود.

این موجب می‌شود کشورهای منطقه همچون سعودی و همچنین ایالات متحده این گفته را تکرار کنند که ما خواهان جنگ نیستیم. زیرا آنها واقعا می‌توانند بدون رویاروی نظامی به اهداف نهایی دست یابند.

منبع: الشرق‌الاوسط

اندیشه های مصدق کدامند؟/ هوشنگ کردستانی

«به مناسبت سالگرد تولد دکتر محمد مصدق»


پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و پایان کار دولت ملی دکتر مصدق، در زمانهای مختلف مبارزه آزادیخوهانه، از مبارزات (نهضت مقاومت) به رهبری مرحوم آیت الله رضا زنجانی، تا مبارزات (جبهه ملی دوم) به رهبری شادروان الهیار صالح و سپس (جبهه ملی چهارم) تاکنون پیروان راه مصدق و هواداران جبهه ملی، همواره از مکتب و اندیشه های مصدق الهام گرفته و از آن یاد کرده و می کنند. بیان دوباره اصول اندیشه های این بزرگ مرد تاریخ معاصر شاید فرصت تازه ای باشد برای اندیشیدن پیرامون گوشه ای از تاریخ مبارزات سیاسی اخیر کشور که برای همه ما لازم و ضروریست. درست است که نمی توان و نباید در گذشته زندگی کرد ولی آگاهی از گذشته برای جلوگیری از تکرار اشتباه در جهت ساختن حال و آینده لازم است. آگاهی از گذشته اگر باعث شود در گذشته زندگی کنیم می تواند ما را از درک واقعیت های امروز جهان و ایران و در نتیجه یافتن راه کارهای درست برون رفت از شرائط ناگوار کنونی و ساختن آینده ای آزاد باز دارد مصدق فرزند نهضت مشروطه بود و همواره به اصول قانون اساسی آن وفادار ماند. سخنان و هشدار او در مجلس شورای ملی هنگام طرح خلع سلسله قاجار و انتقال پادشاهی به خاندان پهلوی و همچنین نسبت به نقض قانون اساسی و پیشگویی استقرار مجدد استبداد پادشاهی، ضمن آنکه از روشن بینی و آینده نگری او حکایت دارد نمونه بارزیست از وفاداری او نسبت به قانون اساسی مشروطیت و وفاداری او به اصول آرمانی. بدلیل همین وفاداری بود که مبارزات ملی و آزادیخواهانه مصدق همواره در چهارچوب قانون اساسی انجام گرفت. روشن است که تفاوت بنیادینی میان قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و این ادعا که مبارزات آزادیخواهانه کنونی می بایست در چهارچوب قانون اساسی اسلامی صورت پذیرد، ادعائی دور از واقع بینی است. قانون اساسی مشروطیت خون بهای مبارزان راه آزادی و ترقی ملت ماست در حالی که برای پایان بخشیدن به عمر قانون اساسی جمهوری اسلامی هزاران تن از بهترین فرزندان ملت جان خود را فدا کرده، راهی زندانها شده و یـا ناگزیـر بـه جلای وطن گردیده انـد. بدیهی است که در شرایط کنونی راههای سیاسی و بدور از خشونت، بهترین راه تحقق آرمانهای ملی و تاریخی است و این سردمداران نظام کنونی هستند که می توانند با پافشاری در مخالفت با خواست های عادلانه مردم و اتخاذ شیوه های نادرست و سرکوبگرانه مسیر مبارزاتی را به سوی حرکت های قهرآمیز سوق دهند اصولی بودن مصدق نشان دهنده وفاداری او به اصول اعتقادی و آرمانی او بود، چیزی که آزادیخواهان و بویزه برخی از پیروان اندیشه های او در انقلاب اسلامی باندازه کافی به آن توجه نداشتند. مصدق با اعتقاد به اینکه مبارزات نهضت مشروطیت تنها برای کوتاه کردن استبداد پادشاهان خودکامه نبود، بلکه در جهت کوتاه کردن دخالت دکان داران دین در امور اجتماعی، قضائی و سیاسی کشور هم بود، در دوران زمامداری خود هیچگاه امکان نداد آیت الله کاشانی – نماد آنروز روحانیت – در امور مملکت دخالتهای ناروا بنماید. مصدق از جمله به این دلیل چهره برجسته نهضت آزادیخواهی ایران بشمار می رود که همواره به اصل جدایی دین از حکومت وفادار ماند مصدق معتقد به آزادی و حاکمیت قانون بود و برای تحقق آن حضور نیروی مردم را در صحنه سیاسی کشور ضروری می دانست و آگاه بود بدون پاگیری احزاب، سازمانهای سیاسی و اتحادیه های کارگری و صنفی امر آزادی در کشور اگر هم تحقق پذیرد پایدار و ماندگار نخواهد بود، از این رو شرط عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی را موکول به نمایندگی سازمان ها کرد در پاسخ این پرسش که چرا مصدق خود اقدام به تأسیس یک سازمان سیاسی – به مفهوم حزبی آن – نکرد؟ باور من این است که مصدق از جایگاه ملی خود در میان توده های مردم آگاه بود و اعتقاد داشت که وابستگی به یک جزب می تواند این پایگاه را آسیب پذیر سازد و کارآئی او را بعنوان یک رهبر ملی کاهش دهد که بی شک به سود مبارزات ملی نبود مصدق اعتقاد داشت روزنامه ها و اصولاً رسانه های گروهی باید آزاد و مستقل از دولت باشند از این رو مراتب را طی نامه ای که به شهربانی کل کشور نوشت اعلام داشت که چنانچه نشریه ای او را مورد حمله قرار داد مورد تعقیب قرار ندهند، ضمن آنکه این حق را برای همه شخصیت های مملکتی قائل بود که چنانچه به ناروا مورد توهین و تهمت قرارگیـرند نسبت بـه احقـاق حق خود اقـدام کنند ملی شدن صنعت نفت از دید مصدق و یاران او باعث می شد نه تنها درآمد حاصل از این ثروت طبیعی در خدمت پیشرفت و ترقی مملکت قرار گیرد بلکه مهم تر از آن باعث قطع نفوذ بیگانه و تأمین استقلال کشور می شد.

مصـدق معتقد بود کـه ایـران بـدون استقلال کـامل سیاسی و اقتصادی و اقتدار حکومت قانون نمی تواند به فقر و عقب ماندگی نقطه پایان گذارد و در مسیر پیشرفت و ترقی قرار گیرد و با کاروان تمدن جهان همراه و همگام شود. مصدق معتقد به اقتصاد بدون نفت بود و اعتقاد داشت که چرخهای اقتصاد کشور، باید بدون وابستگی به درآمد نفت بچرخد تا بیگانگان نتوانند با تحریم فروش نفت اقتصاد ایران را فلج کرده و خواستهای نامشروع خود را تحمیل نمایند و بدین ترتیب باستقلال کشور لطمه وارد آورند، او اتکاء اقتصادی کشور را تنها به درآمد حاصل از فروش نفت فاجعه آمیز می دانست، چیزی که امروز به عنوان کشورهای تک محصولی معروف گردیده و نشان داده است که کشورهای متکی به تولید و فروش تنها یک یا دو فرآورده همواره نیازمند به خارجی بوده و در برابر پایین آمدن قیمت ها آسیب پذیرند. او معتقد بود از درآمد نفت و سایر معادن کشور باید برای افزایش توان تولیدی کشور، ایجاد واحدهای صنعتی، رفع بیکاری و بالا بردن ثروت ملی استفاده نمود امروز که در اثر ۴۰ سال تسلط حکومت جور و فساد، نابودی و کشتار، شیرازه امور کشور از هم گسسته شده و دولت به مفهوم واقعی آن در ایران وجود ندارد، اندیشه های مصدق می تواند راهنمای باارزشی برای نسل جوان و به ویژه پیروان راه او باشد. برای رهایی از شرایط دردناک کنونی، حضور مردم در صحنه پیکار آزادیخواهانه لازم و ضروری است که تنها در سایه ائتلاف حول محور خواستهای مشترک امکان پذیر است. در نجات ایران، از شرایط مرگبار کنونی، همه مردم باید سهیم باشند، همانگونه که در سازندگی ایران فردا نیز همه باید شرکت داشته باشند. تنها راه پدید آمدن این همبستگی ملی، تشکل حول آرمانهای تاریخی است. امروز شعارهای آزادی، مردم سالاری و جدایی دین از حکومت می تواند عامل بزرگ پیدایش این همبستگی ملی گردد تاریخ نشان داده است که هیچ خودکامه و ستمگری نمی تواند مدت زیادی در برابر فشار خواست و اراده مداوم مردم تاب آورد و دیر یا زود از میان برداشته می شود. با اعتقاد به آگاهی و اراده ملی و با وفاداری به ارزش و آزادی مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود است که می توان به راه و اندیشه های مصدق وفادار ماند. 

چنین باد

هوشنگ کردستانی

معرفی کنگره رهایی ایران‬

سردبیر محترم سرویس خبری تلویزیون ایران فردا درود بر شما،

بدین وسیله با احترام به اطلاع آن رسانه محترم میرساند، کنگره رهایی ایران از تاریخ یکم خرداد ماه یکهزار و سیصد و نود و هشت خورشیدی، برابر با بیست و دوم مِی دوهزار و نوزده میلادی به طور رسمی فعالیت خود را بر اساس هشت اصل زیر بنایی زیر در راستای براندازی کامل و در صورت امکان کنترل شده حکومت دیکتاتوری فعلی آغاز کرده است.

اصول زیر بنایی کنگره رهایی ایران:

۱.         حذف کلیت، تمامیت و موجودیت جمهوری اسلامی از طریق مسالمت آمیز با تاکید بر حق دفاع از خود

۲.         پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران

۳.         جدائی دین از حکومت همراه با آزادی همه ادیان و باورهای مذهبی و دینی

۴.         پذیرش منشور جهانی حقوق بشر و اسناد وابسته

۵.         آزادی احزاب سیاسی و سایر نهادهای مدنی

۶.         برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام آینده ایران در دوران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی

۷.         مشارکت مستقیم ایرانیان مناطق مختلف ایران در امور محلی خود

۸.         کنگره رهائی ایران، شاهزاده رضا پهلوی را نماد یکپارچگی میهن، سرمایه ای ملی برای تحکیم همبستگی اپوزسیون و پرچمدار مبارزه برای فروپاشی جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت مردم و تحقق دموکراسی و سکولاریزم در نظامی اعم از پادشاهی پارلمانی و یا جمهوری پارلمانی در ایران میداند.

در پیوست متن معرفی کنگره رهایی ایران در دو فرمت پی دی اف و تصویر خدمتتان ارسال میگردد و امیدوارم مورد مهر و همکاری شما واقع شده و توسط رسانه محترم و وزین شما در دسترس هم میهنانمان قرار گیرد.

همچنین لازم به توضیح است که این جانب پویا بهرامی به عنوان رابط مطبوعات، در راستای سهولت وظایف همکاران خبرنگارم از طریق راههای نوشته شده در انتهای این پست الکترونیک آماده همکاری و خدمات دهی به ایشان هستم.

با آرزوی روزگارانی شاد و درخور نام ایران و ایرانی

پویا بهرامی

پویا بهرامی

عضو کارگروه روابط عمومی و تبلیغات کنگره رهایی ایران

Pouya Bahrami

Public relations and advertising

Iran Liberation Congress

www.iranliberationcongress.org

https://کنگره-رهایی-ایران.com
https://کنگره-رهایی-ایران.net

info@iranliberationcongress.org

Pouya.bahrami@iranliberationcongress.org

Tel (Whatsapp, Telegram, Signal, Zoom, Skype): 004917630147973

https://t.me/iranliberationcongress
https://twitter.com/CongressIran?s=09
https://instagram.com/iranliberationcongress
https://facebook.com/IranLiberationCongress
New Logo ILC

اقتصادی که محکوم به فروپاشی است/دکتر منوچهر فرحبخش

گزیده خبرهای اقتصادی هفته ۹۸ – ۶

این روزها دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی با شدت و حدت بسیار بکار افتاده تا چنین الغا کند که علت اصلی نا بسامانیهای حاکم بر اقتصاد کشور ناشی از تحربمهای همه جانبه امریکا است.  تا آنجا که زنگنه وزیر نفت رسما میگوید که فشار تحریمها به جایی رسیده که خریداران سابق نفت ایران حتا جواب تلفن ما راهم نمیدهند. این در حالی است که حمل نفت نیز خود به علت مشگلات صدور بیمه نامه یک معضل جدی به شمار میرود.

اینکه صدور نفت همراه با اختلالات مالی درآمد ارزی کشور را به حداقل رسانده و درعین حال ارزش ریال را در زمانی کوتاه به یک چهارم تقلیل داده و نرخ تورم  به ویژه در حوضه مواد غذایی را به مرز سه رقمی شدن رسانده برآمده ناشی از فشارهای امریکا است تردیدی وجود ندارد. ولی اینکه تنها اقدامات امریکا است که وضع را به اینجا کشنده اغرارآمیز است و در آن حدی نیست که رژیم تبلیع میکند. رژیم اسلامی میخواهد کارشکنی های امریکا را بهانه قرار داده و به جامعه چنین الغا کند که تنها علت نابسامانی وضع موجود فشار از خارج است. درحالی که علت واقعی را بایستی در از هم پاشیدگی سیاستهای اقتصادی حکومت جستجو کرد. سیاستهای پر خطایی که ۴۰ سال است در حوزه اقتصاد کلان و تجارت خارجی برخلاف منطق اقتصاد جریان دارد.

چندین قرن است که علم اقتصاد به عنوان عامل پیشرفت و توسعه در جوامع پیشرفته شناخته شده و هر روز  با ارائه نظریه و تجربیات جدید ارزش و اعتبار بیشتری پیدا میکند. از اینرو علم اقتصاد در زندگی روزمره مردم جایگاه ویژه ای بدست آورده و سبب گردیده تا در طول زمان منطق و اصول  تجربی و تئوریهای مختلف راهنما و راه گشای سیاستهای اقتصاد کلان دولتها شود. دراین رابطه برای هدایت برنامه های اقتصادی دولتها چارچوبهایی مانند نظام اقتصاد آزاد، نظام سوسیایستی، نظام سرمایه داری، نظام سوسیال دمکراسی مشخص شده و شکل گرفته که عدول از آن باعث انحراف و بروز عدم تعادلات اصلاح ناپذیر در نظام اقتصادی خواهد شد.  از اینرو در این چارچوب نه تنها تدابیری در جهت رفع مشگلات اقتصادی پیش بینی شده، بلکه راه حلهای مختلف در برخورد با بحران های پیش بینی نشده نیز در نظر گرفته شده است. لذا اینگونه است که وقتی بحران یا عدم تعادلی در اقتصاد یک کشور رخ میدهد، دولت در چارچوب نظام اقتصادی حاکم وارد عمل شده و دفع خطر میکند.

یک مورد مشخص در این رابطه بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ است که سیستم مالی جهان را با خطر جدی فروپاشی مواجه کرد، تا آنجا که در زمانی کوتاه ارزش سهام در کشورهای مختلف به شدت سقوط نمود و بازار مسکن در چندین کشور غربی یک بحران عمیق فرو رفت. ولی مشاهده شد که بلافاصله کارشناسان اقتصادی امریکا و اروپا به میدان آمدند و با کمک از دولت امریکا، انگلستان،  آلمان، ژاپن، فرانسه و غیره در چارچوب تدابیر اقتصادی رایج بحران را مهار کردند. در حالیکه اگر غیر از این عمل میشد، جهان مالی قطعا با یک فاجعه مواجه میگردید. مثال دیگر در این رابطه خروج انگلستان از اتحادیه اروپا است. این کشورهر چند که با این اقدام خود چارچوب نظام اقتصادی اروپا را به چالش کشید، ولی در مقابل در تلاش است تا اقتصاد خود را با حفظ چارچوب منطق اقتصاد وارد فاز جدیدی از پیشرفت کند. بخشی از جامعه انگلستان معتقد است که فرق است بین موقعیت اقتصادی انگلستان به عنوان پایه گذار اتحادیه کامنولث با حدود ۵۰ کشورعضو آن از جمله کانادا، استرالیا، نیوزلاند …. و روابط اقتصادی ویژه با امریکا در مقایسه با کشورهایی مانند یونان و قبرس و پرتقال و غیره در اتحادیه اروپا. از اینرو با رعایت چارچوب منطق اقتصاد تصمیم به خروج از اتحادیه کرده است.     

مثال دیگر خصوصی سازی شرکتهای دولتی در کشورهای پیشرفته در بعد از جنگ جهانی دوم در اروپای غربی مانند انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آلمان و ژاپن بود. این کشورها که در چارچوب نوعی اقتصاد دولتی عمل میکردند ، با یک گردش حساب شده در چارچوب منطق اقتصاد موفق شدند با انتقال سهام این شرکتها به بخش خصوصی نظم جدیدی را در اداره اقتصاد کشور بنا نهند. حتا در کشور انقلاب زده روسیه و تشکیل دولت مارگسیستی شوروی هم با وجود تغییر ۱۸۰ درجه ای آن معهذا منطق اقتصادی در چارچوب اقتصاد مارگسیستی به شدت رعایت شد، که اگر نمیشد هیچگاه دولت سوسیالیستی شوروی پا نمیگرفت و آنگونه گسترش جهانی پیدا نمیکرد.

تمام اقدامات جهانی و کشوری این چنانی و صدها مثال زنده دیگر از جوامع مختلف که بدون تردید میتوانست با مخاطرات و احتمال بروز اشتباهات بزرگ به بیراهه کشانده شود، با رعایت منطق اقتصاد و چارچوبهای قانونی بدون ضایعات قابل بحث به انجام رسیده و میرسد.

با این مقدمه اگر به تدابیر و سیاستهای اقتصادی حکومت اسلامی ایران در چهار دهه گذشته بپردازیم ملاحظه میگردد که حکومت نوپای مذهبی از همان ابتدا حرکتی در جهت خلاف منطق علم اقتصاد را آغاز میکند. اولین حرکت انحرافی مصادره بسیاری از واحدهای تولیدی و داراییهای مردم عادی به بهانه طاغوتی و انتقال این اموال به  بنیادهای جدید التاسیس مانند بنیاد مستظعفان، بنیاد شهید، بنیاد پانزدهم خرداد و غیره مستقل از دولت و زیر نظر شخص ولی فقیه بود. با این حرکت به ظاهر انقلابی موجی در سراسر کشور به جریان افتاد که زمینه ای شد برای چپاول و غارت اموال مردم بنام انقلاب اسلامی. پس از آن کمیته امداد امام، ستاد اجرایی فرمان امام ، بنیاد شهید ، سازمان اوقاف، سازمان حج و زیارت در کنار دستگاه عریض و طویل استان قدس شاهدیم که هرکدام با سرمایه های نجومی تحت کنترل دستگاه ولی فقیه فعالیت میکنند و از مزایای ویژه، از جمله عدم پرداخت مالیات، بهره گیری از انواع رانتها و امتیازات تجاری بدون کنترل و حتی پاسخگویی برخوردارند.

چنانچه حکومتی از تدابیر و اقدامات اقتصادی در چارچوب پیش بینی شده در علم اقتصاد استفاده نکند و در بیرون از چارچوب آن عمل نماید، خواسته یا نا خواسته موضعی غیرطبیعی وغیر قابل کنترل پیدا کرده و موجبات فساد را فراهم میسازد.   در حوزه اقتصاد کلان رژیم اسلامی به گونه ای خودسرانه و بدون رعایت چارچوب منطق اقتصاد و تنها با بهره گیری از فضای انقلابی، اقتصاد کشور را از حالت طبیعی خود خارج و دچار نوعی رشد سرطانی لاعلاج کرده است. رشدی که چهل سال است تداوم یافته و با توجه به ویژه گیهای نظام نوعی اقتصاد فقاهتی که در علم اقتصاد جایگاهی ندارد را شکل داده است.

 درواقع انقلاب اسلامی ایران از نادر ترین انقلاباتی است درجهان که مشابه ندارد. زیرا که درهیچ زمان و هیچ کشوری سابقه نداشته که ملتی سرنوشت خود و نسلهای بعدی با همه منافع ملی کشور را در اختیار جماعتی معمم که کمترین تخصص و اطلاعی از مملکت داری نداشته و اصولا هیچگونه تجربه کاری ندارد و به شدت هم تشنه قدرت و ثروت است واگذار کند.

تسلط فقهای دینی و نوع نگرش آنها به کشور داری، برگرفته از ایده ئولوژی اسلامی آنهم از نوع شیعه آن  سبب گردیده تا انسجام اقتصادی برجا مانده از رژیم گذشته کنار گذارده شده و بجای آن چهار بخش اقتصادی جدید پیدا شود که عبارتند از: اقتصاد بیت رهبری که حدود ۴۰ درصد از اقتصاد کشور را در بر میگیرد، اقتصاد دولتی، اقتصاد خصولتی و بخش خصوصی ضعیفی که پایگاه توده ای دارد. لذا این ولی مطلقه فقیه است که حاکم بر کشور بوده، با داشتن حدود ۴۰ درصد از ثروت ملی در کنترل خود،  دو بخش دولت و خصولتی راهم بطور غیر مستقیم در اختیار دارد.

این تقسیم بندی خارج از منطق اقتصاد موجب شده تا تقریبا تمام فعالیتها ، تدابیر و برنامه  ریزیهای اقتصادی اعم از کلان یا جزء بدون نگرش علمی و بیشتر تحت تاثیر باند بازیها، فامیل بازیها، تقلب و سندسازی و انواع شگردهای مخرب دیگر شکل گیرد و رشد اقتصاد سرطانی تحقق عملی پیدا کند. اینکه چرا ارزش یک دلار در طول چهار دهه از ۷۰ ریال به ۱۵۰۰۰۰ ریال جهش میابد، اینکه یک اولیگارشی تجاری بسیار ثروتمند در زمانی کوتاه از بطن رژیم بیرون میاید و کل نظام پولی کشور را در اختیار میگیرد، اینکه ده ها میلیارد دلار برای داشتن بمب اتم اسلامی هزینه میگردد، اینکه ده ها میلیارد دلار به کشورهای مسلمان منطقه کمک بلاعوض میشود، اینکه چند صد نفر به عنوان فرماندهان سپاه به ثروتهای نجومی دست پیدا میکنند، اینکه قشر معمم که در تمام دوران حیات خود در طول چند قرن هرگز در تولید ملی مشارکت نداشته ناگهان به قشر مرفه تبدیل میشود.

تاکنون درآمد سرشار نفت سرپوشی بود برای پوشاندن دزدیها وخلافکاریهای حکومت اسلامی. ولی از زمان شروع تحریمهای جدید دولت ترامپ در امریکا که مصمم است درآمد نفت ایران را به صفر برساند ولی فقیه را از رویاهای طلایی خود بیرون آورده، زیرا که  می بیند با رقیب یا دشمنی مواجه شده که با بلوفها، دروغها و تقلبات دستگاه ولی فقیه بخوبی آشنا است، بطوریکه با ویراژ دادن هایش حکومت اسلامی را بکلی کلافه کرده است. امریکا در هر حال در این بازی برنده است و ولی فقیه بازنده، مضافا به اینکه هزینه عمده برای امریکای ثروتمند هزینه ناوگان دریایی مستقر در خلیج فارس است . درحالیکه هزینه حکومت اسلامی از این برخورد نابرابر نابودی اقتصاد کشور میباشد.

از اینرو ولی فقیه تازه به عمق فاجعه پی برده و به التماس افتاده تا ملت به کمک آید و با ریاضت کشی و خوردن یک وعده غذا بجای سه وعده دولت را یاری دهند. آقای رهبر از آن اولیگارشی تا خرخره در طلا فرو رفته درخواست کمک نمیکند، بلکه باز هم سراغ پا برهنه ها آمده و از آنها استمداد می طلبد.  جالب تر اینکه استفاده از مکانیسم علم اقتصاد را که به فراموشی سپرده شده بود با بکارگیری جملاتی مانند “رونق تولید” ، “افزایش صادرات” ، “اقتصاد بدون نفت” ؛ گسترش یخش خصوصی و فرانر از همه برنامه ” اقتصاد مقاومتی” را بر زبان میاورد. هرچند که تمام این دستورات و پیشنهادات تاکنون از مرحله حرف تجاوز نکرده، ولی به هرحال نشان دهنده نگرانی خامنه ای از وخامت اوضاع اقتصادی کشور است .

در منطق اقتصاد کلیه درآمد و هزینه کشور و همچنین فعل و انفعالات در داراییهای عمومی بایستی پس از تصویب مجلس و عبور از کانال دولت، به گونه ای شفاف و قابل کنترل در معرض قضاوت جامعه قرار گیرد. در حالیکه چنین تعریفی در حکومت اسلامی معنا پیدا نمیکند. در زیر به دو مورد از انحرافات بیشمار رژیم اسلامی از چارچوب منطق اقتصاد اشاره میشود، که نشان میدهد فلج اقتصادی موجود نه تنها غیرمترقبه که اجتناب ناپذیر بوده است :

  • درحوزه بیت رهبری :
  • در اختیار گرفتن درآمد صادراتی نفت ، 
  •  اجری برنامه چند ده میلیارد دلاری انرژی هسته ای
  • در کنترل گرفتن بیش از ۴۰ درصد از بنیادها و سازمانهای اقتصادی برآمده از انقلاب
  •  معاف کردن سازمان های اقتصادی بیت رهبری از پرداخت مالیات ،
  • تخصیص انواع رانتهای وارداتی و امتیازات ویژه در رابطه با مناقصات داخلی ،
  • کمکهای بلاعوض میلیارد دلاری به پیروان حکومت اسلامی در خارج ازکشور

در حوزه دولت و بخش اجرایی :

تخصیص صدها میلیارد تومان از بودجه دولت به نهاد های مذهبی ،

فروش بی رویه ارز و تقویت مافیای ارزی  

بی تفاوتی نسبت به افزایش قاچاق کالا و دادن امتیازات ویژه تجاری به خودیهای نظام   تخصیص اجرای پروژه های عظیم و سودآو به قرارگاه خاتم الانبیا

باز گذاردن دست سیستم بانکی در فعالیتهای بانکی غیر مجاز                                             

  فروش بی ضابطه شرکتهای دولتی و حساب سازیهای صوری

موارد فوق که تنها مشتی نمونه از خروار به شمار میرود، تنها بخشی از انحرافات گسترده حکومت اسلامی از چارچوب منطق اقتصاد را نشان میدهد که نه تصادفی رخ داده و نه از روی نیاز و ندانم کاری، بلکه بسیار آگاهانه و حساب شده توسط هیات حاکمه اسلامی مسلط بر اقتصاد کشور برنامه ریزی شده و سیستماتیگ به اجرا درآمده  است، که در غیر اینصورت امکان نداشت بشود ۱۳۰۰ میلیارد دلار درآمد حاصل از صدور نفت در طول ۴۰ سال گذشته را این چنین بی حساب و کتاب بر باد داد. خوشبختانه فشار اقتصادی امریکا سبب گردیده تا پرده ها کنار رفته و ماهیت واقعی دستگاه ولی فقیه برملا شود تا رئیس جمهور رژیم مجبور شود از خرابی اوضاع اقتصادی کشور بنالد و جنگ اقتصادی را بهانه کند.

از بد حادثه اکنون هم شرائط به گونه ای است که باز اصلاح وضع اقتصادی موجود به عهده همان کسانی است که مسبب وضع موجود هستند. از اینرو هرگونه امیدواری در جهت بهبود اوضاع اقتصادی کشور چه با تحریم، چه بی تحریم کاذب و انتظاری بیهوده است و لذا بایستی در انتظار روزهای سخت تری بود.

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۳)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

آیا توقع کمک از خارجی داشتن اشتباه و گناه است؟؛ ف. م. سخن

پدری بدکار و جنایتکار، فرزندان اش را در خانه حبس کرده و آن ها را آزار و اذیت می کند. صدای فریاد اعضای خانواده که از مردم کمک می خواهند، تا سر کوچه و خیابان می رود. همه ی اهل محل از وضع اسف بار این خانواده با خبرند. پدری شرور و تبهکار، به همراه برادران ناتنی بزن بهادر و قلچماق، کل اعضای خانواده را اسیر کرده اند. هر کس به در خانه ی آن ها برای نصیحت و تذکر مراجعه می کند، با خشم و عصبانیت پدر و برادران رو به رو می شود که به شما چه مربوط است ما در خانه مان چه می کنیم؟! چهار دیواری، اختیاری!

در فرض صحت چنین سناریویی چه باید کرد؟ اگر قانون و مجری ی قانون ی در کار نباشد که به داد اعضای این خانواده برسد، همسایگان چه وظیفه ای دارند و چه باید بکنند؟

و از همه مهم تر این که:

آیا کسانی که در این خانه اسیر ند، درست است که از غریبه ها کمک بخواهند؟ در جایی که پدر ی هست، برادر ی -گیرم ناتنی- هست، فامیل مشترکی هست، آیا کمک خواستن از «در و همسایه» عیب نیست؟ آیا این خانواده، با وجود تمام بدبختی ها و فلاکت ها، نباید مشمول آن مثل مشمئز کننده شود که می گوید «این ها اگر گوشت هم را بخورند، استخوان یکدیگر را دور نمی اندازند، یا نباید بیندازند؟»

شاید نتوان روابط میان کشورها را با مثال خانواده و همسایه به طور دقیق نشان داد، اما اگر با غمض عین به این مثال بنگریم و اجزای آن را بر مسائل بین کشورها انطباق دهیم، قطعا هر عقل سلیمی نه تنها کمک خواستن از دیگران را در چنین وضعیتی می پذیرد بلکه از همه ی انسان ها نیز توقع و انتظار دارد که به کمک همنوع خود بشتابند.

این که مساله خانوادگی ست و حوزه ی خصوصی اشخاص به دیگران مربوط نیست، در کشورهای قانونمند و دارای مجری قانون هم حرفی پذیرفته نیست، چه برسد در کشوری بی قانون یا متکی به قوانین بدوی ۱۴۰۰ سال پیش. چهارچوب خانواده هم در هیچ جای جهان دیوار سکندر نیست که مثلا قانون نتواند از آن عبور کند.

در روابط بین الملل هم، «امر داخلی» یک کشور، زمانی که به جنایت بزرگ منجر شود، تبدیل به «امر عمومی» و «بین المللی» می شود و دیگران برای جلوگیری از جنایت وارد عمل می شوند. در دوران اخیر نمونه ی جنگ بوسنی را داریم که کار جنگ، به جنایت علیه بشریت و پاکسازی قومی کشید که در نهایت نیروهای خارجی به کمک انسان ها شتافتند و جلوی جنایات بیشتر را گرفتند.

اتفاقاتی از این دست، اغلب در زمان «جنگ» رخ می دهد. اگر در زمان «صلح» جنایتی علیه انسان صورت بگیرد، آیا در این جا نیز کمک کردن به / و کمک گرفتن از دیگران جایز است؟

حقیقت این است که نه تنها در این مورد بلکه در زمان وقوع جنایت های پر سر و صدا در زمان جنگ نیز، منافع و مصالح ملیِ «کمک کنندگان» نقش اصلی را در کمک کردن یا نکردن ایفا می کند.

درخواست کمک از دیگران نیز نه فقط به خاطر حفظ منافع و مصالح خانوادگی، بلکه به خاطر عدم اطمینان از پایداری غریبه ها در کمک به خانواده، معمولا با شک و تردید صورت می پذیرد.

خیلی بد است اگر از کسی کمک بخواهیم که به ما وعده ی کمک می دهد و خود را دلسوز ما نشان می دهد، بعد با تمام قوا، سعی در همکاری با او -که اکنون توسط پدر خانواده، «دشمن» نامیده می شود- بکنیم و ناگهان در وسط درگیری، کمک کننده، پای میز مذاکره با پدر جنایتکار بنشیند و بر سر آینده ی ما، با گرفتن برخی امتیاز ها چک و چانه بزند، و ما را به قربانگاه پدر خانواده بفرستد.

اگر شک و تردیدی در درخواست و پذیرش کمک از دیگران هست، معمولا به این خاطر است نه به خاطر حفظ آبروی خانوادگی و «مساله درون خانوادگی» بودن امور.

بارها دیده ایم که کمک کننده، به هر دلیل، در میانه ی راه از کمک کردن پشیمان شده و کمک خواهنده را در وضعیتی به مراتب بدتر از اول به حال خود رها کرده است و این درسی ست که باعث تردید آدمی در پذیرش کمک دیگران می شود و حکایت آش نخورده و دهان سوخته می گردد.

عملکرد امریکا در برخورد با جمهوری اسلامی در دو سه هفته ی اخیر، نمونه ای از تردید و سستی در عمل میان دو طرف درگیر را به خوبی نشان می دهد.

حقیقت این است که امریکا به خاطر مصالح اقتصادی و منطقه ای خودش وارد جنگ بزرگ با ج.ا نمی شود، و ج.ا. هم با توپ و تشر و بلوف از میدان به در نمی رود.

مردم هم از شدت ناامیدی و ترس از عواقب خیزش حساب نشده و بدون پشتوانه، دل به کمک خارجی نمی دهند و حق هم دارند چون مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید نیز می ترسد. امریکا به وقت خود که سال ۸۸ و آغاز جنبش میلیونی مردم بود، مردم معترض را به حال خود رها کرد. چه دلیلی دارد امروز که اثری از جنبش و خیزش در میان نیست، بخواهد خود را به خاطر مردم به آب و آتش بزند؟

مردم -جز عده ای خوشخیال- می دانند که هر کشوری به دنبال منافع و مصالح ملی خود است و کسی بیشتر از خود، برای دیگری فداکاری و از خود گذشتگی نمی کند.

همیشه همین طور بوده و همیشه هم همین طور خواهد بود.

لذا اگر مردم با قدرت و به عنوان «نیروی اثر گذار و مسوول در آینده ی ایران» وارد میدان نبرد با ج.ا. نشوند، امریکا و دیگران ارزشی برای مبارزات آن ها قائل نخواهند شد.

لذا این دو لازم و ملزوم اند و یکی بدون دیگری معنا نخواهد داشت و دلیل وجودی خود را از دست خواهد داد.
پس ما، به عنوان مردمی که مخالف نظام اسلامی حاکم بر ایران هستیم، وظیفه داریم سهم مبارزاتی خود را با قدرت هر چه تمام تر در مقابله با ج.ا. ادا کنیم. اگر قرار بر کمکی باشد، تنها این جدیت و قدرت مندی -حداقل از نظر معنوی- به صورت گرفتن و دوام آن منجر خواهد شد.  

پیوند نامه


 ما، نظر بشرایط حساس و سرنوشت ساز سرزمینمان و همچنین نظر برسالت تاریخی که بر دوش رهروان راه مصدق و بختیار قرار گرفته همبستگی و پیوند خود را با جبهه ملی ایران، سامان ششم اعلام میداریم و امیدواریم قادر باشیم، هر چند ناچیز، نیز از عهده نقشی کوچک در حمایت از مسیر تاریخسازی که این عزیزان داخل کشور بعهده گرفته اند. بر آئیم. دکتر اردشیر لطفعلیان (جبهه ملی ایران، واشنگتن)دکتر مرتضی انواری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)هرمز چمن آرا (جبهه ملی ایران، واشنگتن)دکتر حسن بوشهری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)مراد معلم (کالیفرنیا)شهباز خان ضرغامپور (کالیفرنیا)داریوش مجلسی (هلند)امید صفری (هلند)ابراهیم مرادی (قبرس)مژگان فداکار (هلند)محمد طاهری (هلند) در خاتمه میخواستیم از همکاری و یاری بیدریغ برخی از دوستان پان ایرانیست، از سازمان جوانان پان ایرانیست و سازمان برونمرزی، در زمینه های مختلف قدردانی کرده به این امید که راهمان را همه با هم بسمتی که فروغ درخشان امید در حال تابیدن است. ادامه دهیم.زنده باد ایران.  ایران هرگز نخواهد مرد مه ۲۰۱۹، خرداد ۱۳۹۷. آیین بزرگداشت یکسد و سی و هفتمین زادروز دکتر محمد مصدق
در واشنگتن

پبام به همایش اعضای جبهه ملی ششم در واشنگتن
هشتم خرداد ۱۳۹۸خ- ۲۹ مه ۲۰۱۹م

ما مصدق را گرامی میداریم نه برای اینکه از او برای خود بُت ساخته ایم، و نه برای اینکه به هویت ملی خود و آرمانهای خود که همانا مردمسالاری، حقوق بشر، حاکمیت ملی و توسعه پایدار است ارزش بیشتری ببخشیم؛ بلکه برای این است که مصدق برای نخستین بار پس از ۱۴۰۰ سال دیکتاتوری مذهبی، آزادی اندیشه و باورها و کُنشگری مدنی را چشاند. 

او این درس را به ما آموخت که دولت باید بر پایه شایسته سالاری و درستکاری استوار باشد و اینکه سیاستگزاری های حکومتی پیش از ابلاغ و اجرا بایستی در محدوده بایدها و ممکن-ها کارشناسی شود. سیاست ها و کُنش های برونمرزی که با جامعه جهانی پیوند پیدا میکند، باید با مطالعه نیازها و منافع کشور و شرایط بین المللی، خردورزی و رعایت حقوق دیگران انجام شود، زیرا کشور ما یک جزیره نیست. سیاستگزاری اگر با شعارگرایی و توهم بجای دانایی؛ یا ناآگاهی و یکسونگرانه بجای آگاهی و منصفانه باشد تنها به فاجعه می انجامد، چنانکه چهار دهه است شاهد آن بوده ایم.

این درس را داد که در هر بحران بین المللی که در راستای تلاش برای احقاق حقوق کشور و ملت بوجود آمده باشد، با دانش، خردمندی و برنامه ریزی هوشمندانه، آگاهی از قانونهای بین المللی و ارزیابی و توجه لازم به قدرت و توان طرفهای رویارو، میتوان پیروز میدان شد. در صحنه بین المللی، مبارزه باید در عرصه آگاهی، هوشمندی و شعور باشد نه شعار و تهدید؛ باید فرصتها را یافت و از آنها سود جست و اگر فرصتی وجود نداشت، آن را بوجود آورد. مصدق در تمام طول مبارزه اش که هدف آن رهایی اقتصاد کشور از وابستگی و رهایی روحیه سرخورده ملت از استیلای سرطان گونه ابرقدرت زمان بود، یک بار شعار نداد، ستیزگری نکرد، پنهانکاری نکرد، خشونت گرایی نکرد، با بستن رسانه ها جلوی آگاهی مردم را نگرفت، مخالفان را به بند نکشید، به مردم دروغ نگفت، به جامعه جهانی دروغ نگفت؛ و مهمتر از همه، در مبارزه ای جهانی که میان ما و ابرقدرت زمان برای خلع ید او و احقاق حقوق ملت ایران درگرفت، دولت مصدق با خردمندی و رعایت قانونهای بین المللی در عرصه جهانی با کاربرد بهینه افکار عمومی جهانی، دشمن را در زمین خودش شکست داد. در این راه، نه تنها دولت ایران یا هیچ دولتمرد ایرانی و یا کشورمان مانند دوران جمهوری اسلامی منزوی و منفور جهان نشد، و جهان علیه ایران بسیج نشد و دولتمردان ایران مانند جمهوری اسلامی توهین و استهزای جهانیان را بر نیانگیختند، که محبوب و قهرمان جهانیان نیز شدیم. 

دولت جبهه ملی مصدق برای نخستین بار پس از سدها سال، حاکمیت ملی را به معنای راستین و جهان پسند آن در ایران برقرار کرد، و نه تنها ملت ایران، بلکه همه ملتهای منطقه را نسبت به حقوق طبیعی و سیاسی خود آشنا نمود. این معنای راستین ملی گرایی یا ناسیونالیسم ایرانی است. ملی گرایی ایرانی یعنی گراییدن به ملت، نه به یک فرد یا به یک ایدئولوژی یا به یک ابرقدرت.

از دید مصدق، بازگشت اعتماد به نفس و استقلال فکری کشور که دو سده بود زیر نفوذ و خشونت بیگانگان، و فساد و خیانت فرمانروایان کشور از بین رفته بود مهمتر از درآمدی بود که از تولید صنعتی و کشاورزی و پیشرفت اقتصادی کشور بدست نیامده باشد. زندگی کردن با استخراج و فروش ذخایر طبیعی شایسته یک ملت هوشمند، کوشا، صنعتگر و نوآور نیست. باید نخست خودباوری ملت بازگردانده شود تا بدون اتکا به درآمد بی زحمت نفت بتواند با پشتوانه اندیشه و نوآوری و کار و تولید خودش زندگی کند. اعتماد به نفس ملی پیش زمینه استقلال فکری و در نتیجه استقلال اقتصادی و سیاسی است. پیشرانه این خودباوری، ملی گرایی ایرانی بود که مصدق و جبهه ملی ایران بازآورد.

جادوی خرد مصدق، ما را از دو سده سرخوردگی، از خود بیگانگی، فقر اقتصادی، وابستگی سیاسی به بیگانه و ناامیدی اجتماعی نجات داد و کشور تحقیر شده و لگدمال شده ما را در کوتاه مدت به اوج شناسایی و احترام جهانی بالا برد و سربلند کرد. ما مصدق را گرامی میداریم، زیرا او ما را به توانایی های نهفته در خودمان آشنا نمود و زنگ بیداری ملت را به صدا درآورد. 

کورش زعیم هیئت رهبری جبهه ملی ایران، سامان ششم

خاتمی

یک اظهار نظر و این همه جنجال؟

داریوش مجلسی

چندی پیش جار و جنجالی بپا شد بخاطر اینکه آقای خاتمی در مکانی که ربطی به تصیمصم گیریهای مملکتی و سراسری ندارد با جمله ای ساده سیستم فدرال را سیستم خوبی تشخیص داده بود. من خودم فدرالیسم را سیستم مناسبی برای ایران نمیبینم ولی اینجا بحث بر سر محتوای فدرالیسم نیست چون کسانی که – بخصوص در خارج کشور – خاتمی را بخاطر این جمله اش از لحاظ قلمی به سیخ کشیده اند وارد محتوای بحث فدرالیسم نشدند بجز حجت کلاشی از سازمان پان ایرانیست که تا حدی اشاره به محتوای مقوله فدرالیسم نمود. سئوالی که اینجا مطرح است اینست که بر چه مبنائی حق یک اظهار نظر ساده را از یک شهروند کشورمان سلب میکنیم، آیا فقط باین دلیل که عقیده وی درباره فدرالیسم با عقیده بنده و شما در تضاد است؟ یا اینکه این فرد چون اسمش محمد خاتمی میباشد مانند جمهوری اسلامی نه فقط ممنوع التصویر است بلکه ما او را ممنوع الکلام هم نموده ایم. آخر بر طبق کدام منطق بایستی یک اظهار نظر ساده درباره سیستم فدرال عکس العملهائی چنین وسیع و خصمانه را بدنبال داشته باشد.

سالهاست که بحث درباره تمرکز گرائی و تمرکز زدائی بین مخالفان و موافقان در جریان است. فدرالیسم نوع پیشرفته تر و رادیکال تر تمرکز زدائیست که بعضی ها لغت “قومی” را هم بآن اضافه نموده اند. اصولا خود فدرالیسم هم ابعاد و انواع مختلفی دارد، ازنوع فدرالیسم قومی یا زبانی که تا سرحد حکومتهای خودمختار محلی پیش میرود تا نوعی سیستم عدم تمرکز که بر مبنای  تقسیمات جغرافیائی میباشد که در حقیقت چیزی جز همان سیستم عدم تمرکز معتدل نمیباشد. حالا کسانی که خاتمی را هدف حملات خود قرار دادند میدانند هدف او کدام گزینه از سیستم فدرال میباشد؟ چون خیلی ها از روی بی اطلاعی عدم تمر کز با فدرالیسم را یکسان میدانند.

در حملاتی که نسبت به وی انجام گرفت اصطلاحاتی از قبیل تجزیه طلب، خائن، وطنفروش و حتی اصلاح طلب فاسد هم بچشم میخورد تمام اینها فقط باین خاطر که خاتمی از حق دموکراتیک خودش استفاده کرده و نظرش را بیان داشته. بجای حلاجی و بحث و نقد درباره انواع فدرالیسم دنباله بحث بیکباره به فساد و چپاول سرمایه ملی بوسیله اصلاح طلبان کشیده شد که کوچکترین ارتباطی با فدرالیسم ندارد مضافا باینکه تا انجائی که از راه دور میتوانم قضاوت کنم شخص خاتمی سهمی در فساد مالی از سوی اصلاح طلبان نداشته.

از جمله حملات بیرحمانه ای که به خاتمی در این مورد انجام گرفته حملات آقای دکتر جواد طباطبائی میباشد که چنین نوشته اند. ” تصمیم گیری در چنین مواردی درصلاحیت اعضای شورای شهر نیست و خود آقای خاتمی نیز شهروندی بیش نیست و اگر نظری داشته باشد باید آن نظر رامستدل بیان کند”

اولا آن جلسه شورای شهر باهدف تصمیم گیری درباره ساختار آینده کشور نبود و در هیچ جا هم گفته و نوشته نشده که شورای شهرچنین تصمیمی داشته. بیچاره محمد خاتمی یک جمله ساده آنهم برای اظهار نظر درباره مطلوب بودن فدرالیسم گفته، همین و بس. چه کسی چنین حقی را برای خودش  قائل شده که به یک شهروند ایرانی بگوید تو فاقد صلاحیت برای اظهار نظر هستی؟ هر ایرانی در هر کجای دنیا محق و دارای صلاحیت برای اظهار نظر درباره امور کشورش میباشد.

یکی از اصول مهم دموکراسی این گفته مهم میباشد که “من برای سیستمی مبارزه میکنم که تو که مخالف من هستی بتوانی آزادانه نظرت را بیان کنی”. محدودیتهائی را که آقای طباطبائی در مورد خاتمی قائلند تفاوت زیادی با محدودیت های آزادی بیان که در جمهوری اسلامی بکار برده میشود ندارد.

خنده آور است که چون خاتمی موافق نوعی سیستم فدرال است باید از سوی آقای طبابائی در ارتباط با فساد و ناکارآئی خودش و یارانش قرار گیرد.

برای رفع هرگونه سوء تفاهم در مورد سرزمینمان ایران معتقد به سیستم عدم تمرکز جغرافیائی میباشم بطوریکه حکومت مرکزی مسئول حفظ امنیت مرزها و کشور میباشد باضافه ضرب پول رایچ مملکت، سیاست خارجی کشور و تعیین سیاست مالیاتی مملکت و چند مورد دیگر که مجلس قانونگزاری تعیین میکند و فدرالیسم را همخوان با ساختار جغرافیائی و قومی ایران نمیدانم.

در مورد آقای خاتمی نیز معتقدم که او در زمانی که مردم به تعداد زیاد آرای خود را بنام او به صندوقهای رای ریختند با بی اعتنائی و نا کارآئی نسبت باین اعتماد مردم خیانت روا دشت.

در مورد فدرالیسم ذکر این نکته لازم است که حزب پژاک که در خارج از مرزهای ایران به مبارزه مسلحانه میپرداخت و در حقیقت شعبه ایرانی پ.کا.کا. بود حدود یکسال و نیم پیش از زبان کاک حاج احمدی دبیر کل سابق حزب در آنزمان در یک مصاحبه بزبان فارسی اعلام نمود که حزب به این نتیجه رسیده که نطر به ساختار قومی در ایران و تنیده شدن اقوام مختلف در همدیگر و نزدیکی مرزهای قومی، سیستم فدرال را برای ایران سیستم مناسبی نمیشناسد. در همان مصاحبه نیز اعلام نمود که مبارزه مسلحانه را ترک میگویند، مخالف تجزیه ایران و پشتیبان مبارزه سیاسی و مدنی برای تغییر وضع در ایران میباشند. در همان زمان کورش زعیم با ارسال یک پیام اعلام مواضع جدید از سوی پژاک را به دبیر کل آنروز حزب تبریک گفت.

مه ۲۰۱۹.   

ReplyForward

ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۲)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن

چرا بند تنبان مذهبی ها شل است؟ در توضیح ماجرای نجفی-استاد؛ ف. م. سخن

سکس، عملی طبیعی و بر آمده از شیمی انسانی ست. میلیون ها سال تکامل، موجب شده تا طبیعت راه هایی برای حفظ بقای موجودات زنده و تکثیر آن ها بیابد که عمل جفتگیری و ایجاد نیاز و لذت از این عمل یکی از این راه هاست.

آن چه که ما در برخی موجودات از جمله انسان، «عشق» می نامیم، چسبی ست که ماده ی اصلی آن «بقا» از طریق رفع نیازهایی ست که موجود زنده به تنهایی قادر به تامین آن ها نیست.

عشق، موجودیتی آسمانی و فرازمینی ندارد، و حاصل عملکرد هورمون ها و غدد و ارگان هایی ست که در مراحل مختلف زندگی، هر یک نقشی در بدن و حیات موجود زنده ایفا می کنند و اثری بر جای می گذارند. یکی از این نقش ها، یافتن جفت و جفتگیری، برای حفظ بقا و تکثیر است.

با تشکیل اجتماعات حیوانی، از جمله اجتماعات انسان، قواعدی در روابط موجودات به وجود می آید. نقش صاحب «قدرت» و موجود «قدرت مند»، حفظ قدرت به دلایل عدیده است. فرق نمی کند که صاحب قدرت انسان باشد یا گوریل یا شیر. صاحب قدرت محدوده ای ایجاد می کند برای حفظ مالکیت و اِعمال قدرت بر چیزها و موجودات شبیه به خود و موجودات دیگر.

حفظ جفت یا جفت ها برای خود، قانونی ست نانوشته که اولین اثرش، حفظ استیلا و چیرگی بر موجودات دیگر است.

با رشد جوامع حیوانی، جفت نیز، در محدوده ی توانایی های خود خواهان حفظ قدرت و استیلا می شود، و مسابقه ای که در این عرصه آغاز می شود، ماده ی اصلی اش «حسادت» و «برای خود خواستن» است.

نتیجتا در بعضی از انواع حیوانی، از جمله انسان ها، قواعد به سمت حفظ قدرت دو موجود، نسبت به یکدیگر سوق می یابد، که بعد از عمل جفتگیری و تولید مثل، این قدرت به اِعمال قدرت بر «اعضای خانواده» و تبدیل کردن حاصل تولیدِ مثل، به چیزی شبیه به خود بدل می گردد.

اما طبعِ حیوانی موجود زنده، قوی تر و برتر از قواعد به وجود آمده در تجمعات حیوانی ست. اصل، جفتگیری قوی ست با هر ضعیفی که با آن برخورد می کند. این اصل می تواند بر روی «قواعد» قلم بکشد و از موجود اجتماعی شده و صاحب قاعده، موجودی تک رو و قاعده شکن بسازد؛ موجودی که به حیوانیت فردی خود بیش از قوام و دوام جامعه اهمیت می دهد.

برخی مذاهب، برای این که روابط اجتماعی به نوعی که مذهب می خواهد، پا برجا بماند -که در این هم، اصل اول، حفظ قدرت و بقای خود است- قوانینی بر جامعه تحمیل می کنند که اصل اساسی آن ها، ضد طبع حیوانی بشر است.

آن ها برای ایجاد مکانیسمی که مردم را به پذیرش این قوانین وادار کند، داستان هایی می سازند از خداوندی که در عالم غیب زندگی می کند و انسان های قانون شکن و قاعده شکن را به آتش جهنم و شکنجه های ابدی وعده می دهد.

این مذاهب، که می خواهند طبع حیوانی انسان را -که برای حفظ بقا به وجود آمده- سرکوب کنند، از انسان موجودی پر از عقده و پر از کمبود و پر از آمال بر آورده نشده می سازند که برای سلامت اجتماعات بشری بسیار خطرناک است.

برخی دیگر از مذاهب، قوانین شان را آسانگیرانه تر طرح می کنند ولی در عمل، اجرای این قوانین را با سختگیری های دیگر، موکول به عدم می کنند.

از جمله مذاهب آسانگیر در زمینه ی یافتن جفت و جفتگیری، اسلام است که نه تنها منعی برای گزینش همسر و چند همسری به وجود نمی آورد بلکه آن را تشویق هم می کند. اما درست که بنگریم، با سرکوب هایی که نوجوانان مسلمان برای برقراری رابطه با جنس مخالف می شوند، محصولی کج و معوج و آسیب دیده به مرحله ازدواج یا ازدواج ها و جفتگیری و جفتگیری ها می رسد، تازه اگر امکانات لازم برای این کارها را داشته باشد.

به عبارتی، در اثر فقدان رابطه ی طبیعی، میان دو موجود، سهولت قوانین ازدواج و رسمی کردن عمل پیوند با جفت، به خاطر قواعد وحشتناک تحمیل شده در قبل و بعد از ازدواج، تبدیل به مصیبت و فساد اجتماعی می شود.

بیشترین آسیب را از این سختگیری ها، بچه مذهبی هایی که در خانواده های متعصب و متشرع زندگی می کنند و با تربیت مذهبی در خانواده و مدرسه رشد می کنند، می بینند.

سرکوب های دوران نوجوانی و جوانی، و تجمع عقده ها و سرخوردگی های طبیعی موجب می شود تا چشم و دل این جماعت هرگز سیر نشود و روابط طبیعی میان انسان ها و بخصوص با جنس مخالف برای آن ها معنای دیگری پیدا کند.

این افراد، به محض رسیدن به سن رشد، بندهایی را که به دست و پای آن ها بسته شده، پاره می کنند، و سعی می کنند کمبودهای خود، بخصوص کمبودهای جنسی شان را با افراط جبران کنند. کاری که هرگز به انجام آن به طور کامل موفق نمی شوند.

دیروز در خبرها آمده بود که محمد علی نجفی، وزیر آموزش و پرورش سابق در نظام اسلامی، زن دوم خود را عالما و عامدا به قتل رسانده است.

عکس های او، با زن دوم نشان از رستن از بندهایی داشت که ظاهرا او را اسیر کرده بود. عکس گرفتن در حالت های مختلف جوانانه و بی قیدانه، و انتشار آن ها در فضای مجازی نشان از نیاز نجفی برای نشان دادن خود، فارغ از قید و بندهای مرسوم اجتماعی داشت.

اما ورود این زن به محدوده ی زندگی نجفی علت طبیعی نداشت و نوعی ترفند سیاسی و اطلاعاتی بود. کمبودها، او را دچار کوری موقت کرد و به تصور دستیابی به کسی که می تواند نیازهای جسمی و جنسی او را بر آورده کند به دامی افتاد که انتهایش قتل بود و گرفتن جان انسانی که تن و بدن و رنگ و لعاب اش، مورد سوء استفاده ی سوءاستفاده گران قرار گرفت.

سوء استفاده گران در این مورد کار دشواری انجام ندادند؛ آن ها با شناخت از طبیعت انسانی و کمبودهای جسمی و جنسی افراد مذهبی، طعمه یی لذیذ و خوش آب و رنگ بر سر راه کسی که قرار بود از سر راه برداشته شود قرار دادند و او با مجوزی که مذهب به او داده بود، با دیدنِ این طعمه به دام افتاد.
این مطلب شاید هشداری باشد برای دیگرانی که ممکن است در آینده بر سر راه آن ها هم طعمه ای از این نوع قرار گیرد.