روحانی لایحه بودجه دولت خود برای سال آینده را در موعد مقرر به مجلس ارائه داد. او در نطق خود در مجلس مفصلا به تشریح بودجه پرداخت که نکات مهم آن بدین شرح است:
بودجه سال آینده با هدف کنترل تورم تهیه شده است.
یکی از مهمترین سرفصلهای برنامههای اقتصادی دولت افزایش صادرات غیرنفتی است و رشد این موضوع به اقتصاد ما کمک خواهد کرد. امیدواریم سال آینده سهم بسزایی در صادرات غیرنفتی داشته باشیم و با ادامه این روند صادرات غیرنفتی در ۵۰ میلیارد دلار بگذرد
واردات کالاهای سرمایهای رشد و افزایش قابل توجهی کرده است و این افزایش ما را به آینده این بخش امیدوار میکند.
افزایش درآمدهای غیرنفتی نقش اساسی در افزایش در تأمین منابع مالی دولت دارد که درآمدهای مالیاتی نسبت به سال گذشته از رقمی ۲۱.۸ و ۱.۳ درصد برخوردار هستند که نسبت درآمدهای غیرنفتی به کل منابع عمومی از ۴۷ درصد در سال ۹۳ به ۵۳ درصد افزایش مییاب..
استفاده از صندوق توسعه ملی راهکاری برای جبران کاهش درآمدهای نفتی است. تدبیر اندیشیده در کاهش سهم صندوق به ۳۰ درصد برای سال ۹۴ درآمد نفتی در نظر گرفته شده کاهش فاحشی پیدا نکرده است. در سال ۹۳ میزان ۲۷.۵ میلیارد دلار نفتی در بودجه در نظر گرفته شده بود . این رقم برای سال ۹۴ به ۲۴ میلیارد رسیده است لذا مجموع تدابیر اندیشیده شده موجب شد تا بودجه از کاهش شدید قیمت نفت آسیب جدی نبیند و بشود بودجه متوازن و بدون کسری به مجلس تقدیم نمود.
متوسط سهم نفت در بیست سال گذشته در حدود ۴۵ درصد بوده است که در لایحه بودجه سال ۹۴ به میزان ۳۱.۵ درصد تقلیل یافته است.
بودجه کل کشور در سال ۹۴ بالغ بر ۸۳۷ هزار ۹۰۷ میلیارد تومان برآورد شده است که نسبت به رقم مشابه سال جاری از افزایش ۴.۳ درصدی برخوردار است. از این رقم، بیش از ۲۶۷ هزار و ۳۵۷ میلیارد تومان سقف بودجه عمومی دولت (هزینه های جاری و طرحهای عمرانی) است.
در همین حال، حجم کل بودجه شرکتهای دولتی، بانکها و موسسات انتفاعی وابسته به دولت، ۵۹۶ هزار و ۶۶۶ میلیارد تومان پیش بینی شده است که بیش از ۷۱ درصد حجم کل بودجه کل کشور برای سال ۹۴ را شامل میشود. بدین ترتیب بودجه با بیش از ۴۶ هزار میلیارد تومان کسری بسته شد.
در راستای تأمین منابع مالی لازم برای تحقق رشد مستمر قتصادی مجموعه سرمایهگذاری دولت و شرکتهای دولتی در سال آینده معادل یک میلیون و ۵۱۱هزار و ۵۸۹میلیارد ریال برآورد شده است که نسبت به سال ۹۳ حدود ۱۸.۷درصد افزایش را نشان میدهد.
نسبت درآمدهای غیرنفتی به کل منابع عمومی از ۴۷ درصد سال ۹۳ به ۵۳درصد افزایش مییابد.
درآمدهای مالیاتی و سایر درآمدهای غیرنفتی نسبت به سال ۹۳ از رشد معادل ۲۳و ۱۱درصد برخوردار هستند.
منظور کردن اعتبارات کافی برای خاتمه طرحهایی که پیشرفت فیزیکی بالای ۸۰درصد داشتهاند،
تقویت اعتبارات برای ایجاد زیربناهای معادن بزرگ، افزایش ظرفیت فازهای گاز پارس جنوبی و همچنین حوزههای نفتی غرب کارون، اضافه شدن ۷هزار مگاوات به ظرفیت برق کشور با اجرای پروژههای بخش بخار نیروهای سیکل ترکیبی، توسعه مسکن،
تکمیل شبکه حمل و نقل و احداث بیش از ۱۵۰۰کیلومتر از انواع راه، بهبود وضعیت نگهداری زیرساختها، اقدام به عملیات ۳۱ بیمارستان با ظرفیت ۳۵۰۰تن، تأمین اعتبار لازم برای ۹ استادیوم ۱۵هزار نفری و به بهرهبرداری رسیدن ۳۰۰ پروژه ورزشی مد نظر است.
دررابطه با جزییات بودحه لازم به ذکر است که بودجه ۹۴ با ۴۶ هزار میلیارد تومان کسری بسته شد.
نوبخت رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور درتشریح بودجه سال آینده میگوید: منابع عمومی درآمدها شامل مالیات، عوارض و گمرک برای سال آینده ١١٩ هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده، رشد منابع عمومی نسبت به امسال را ١/١٩ درصد اعلام کرد. همچنین این درآمدها شامل مالیات و عوارض بوده که ٨۶ هزار میلیارد تومان پیشبینی شده و ۶/٢٢ درصد نسبت به سال ٩٣ رشد نشان میدهد.
وی با اشاره به واگذاری داراییهای سرمایهیی که جزو اصلی آن فروش نفت و برخی املاک است، گفت: سال آینده ٧٣ هزار و ۶٠٠ میلیارد تومان سهم نفت بوده که نسبت به سال جاری ٨/٧ درصد کاهش یافته است. همچنین واگذاری داراییهای مالی که شامل سهام و اوراق مشارکت است ٣١ هزار میلیارد تومان با ٨/٠ درصد رشد پیشبینی شده است.
به گفته معاون رییسجمهور ۴٧ هزار و ٧٠٠ میلیارد تومان تملک داراییهای سرمایهیی با رشد ٨/١۵درصد بوده که اگر هفت هزار میلیارد تومان مهار آبهای مرزی از محل صندوق توسعه ملی را به آن اضافه کنیم، حدود ۵۵ هزار میلیارد تومان برای طرحهای عمرانی سال آینده اختصاص خواهد یافت که رشد بیش از ٣٠ درصدی دارد.
وی گفت: سال ٩۴ سال عادی نیست و سال سختی در پیش داریم. سال آینده نسبت به سالهای گذشته سختتر است چرا که درآمدهای میلیارد دلاری نصیب دولت «تدبیر و امید» نشده است. او گفت: ما معتقدیم «میتوانیم». البته منظورمان از این عبارت این نیست که «همهچیز آرام است و ما چقدر خوشبختیم»، در ضمن مانند آدم کوچولوی سریال گالیور دایم تکرار نمیکنیم که شکست خواهیم خورد بلکه واقعبینانه و با تکیه بر شرایط موجود معتقدم میتوانیم شرایطمان را تغییر دهیم.
وی گفت که ۴٨ هزار میلیارد تومان برای اعتبارات عمرانی پیشبینی شده است، حمل و نقل ۱۷ درصد، منابع آب ٢٣ درصد، مسکن و عمران ۲۲ درصد ، درصد، آموزش ١۶ و انرژی ١٧ درصد در سال آینده رشد خواهد کرد،
رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور خاطرنشان کرد: امسال اولویت پرداخت بودجه به طرحها این بود که آنها پیشرفت فیزیکی بالای ٨٠ درصد داشته باشند اما برای سال آینده هم ٢١٠ طرح و ۴٧٠ پروژه که بالای ٨٠ درصد پیشرفت کرده در اولویت هستند و علاوه بر آن، دو شاخص دیگر یعنی تاثیر در توازن منطقهیی در محوری بودن برای اولویتبندی طرحها درنظر گرفته شده است.
وی افزود: افزایش فازهای گاز پارس جنوبی با هدف تولید ٧۵ میلیون مترمکعب گاز و افزایش تولید نفت از اولویتها است چون الان در حد یک میلیون بشکه نفت صادر میکنیم در حالی که میتوانیم این رقم را به بیش از دو میلیون بشکه در روز افزایش دهیم. به همین جهت برای آماده کردن خود بعد از رفع تحریمها باید توانمندی خود را افزایش دهیم، ضمن اینکه برای شرایط بد هم آمادگی داریم.
نوبخت ادامه داد: یک هزار و ۵٠٠ کیلومتر راه و پنج طرح ریلی بزرگ در کشور تکمیل و بهرهبرداری خواهد شد که به اینترتیب سنندج، کرمانشاه، ارومیه، رشت و اردبیل به شبکه سراسری راه آهن وصل میشوند. او با اشاره به برخی از ویژگیهای بودجه ٩۴ گفت: در سال آینده یک هزار و ۶٠٠ میلیارد تومان برای تاسیسات خطوط گازرسانی، ٣٠٠ میلیارد تومان برای استانداردسازی سامانه گرمایشی مدارس با اولویت مدارس روستایی و ١٢٠ میلیارد تومان سرانه مدارس در نظر گرفته شده است. معاون رییسجمهور همچنین به تبصره ٣ اشاره کرد که بر اساس آن اجازه سرمایهگذاری ٣١٣ میلیارد تومان ناشی از فروش اموال شرکتهای ایدرو و ایمیدرو برای مناطق کمتر توسعهیافته داده شده و در تبصره ۴ امکان استفاده دستگاههای اجرایی و بخش خصوصی برای ٣۵ میلیارد دلار فاینانس خارجی فراهم شود. نوبخت گفت: ٣٠٠ میلیون دلار از منابع صندوق توسعه ملی برای توسعه شرکتهای دانشبنیان درنظر گرفته شده است.
معاون رییسجمهوری در ادامه اعلام کرد: همچنین رشد سرمایهگذاری کشور در سال آینده را ۴ درصد پیشبینی کرد و گفت: بر این اساس اقتصاد ایران حداقل ۵/٢ درصد رشد خواهد داشت، نقدینگی به ١٧ درصد محدود خواهد شد و نرخ تورم در محدوده ١۴ درصدی قرار خواهد گرفت.
وی درباره حجم کنونی دولت در اقتصاد ایران با توجه به سهم ٣٣ درصدی درآمدهای نفتی در بودجه ٩۴ گفت: متاسفانه حجم دولت در اقتصاد همچنان بالاست و بعد از دو دهه که از خصوصیسازی میگذرد هنوز نتوانستهایم حجم دولت را در اقتصاد کشور کاهش دهیم. معاون رییسجمهوری در ادامه ضمن رد نظر برخی کارشناسان درباره حضور نزدیک به ٩٠ درصد دولت در اقتصاد کشور این میزان را کمتر از ٩٠ درصد اعلام کرد ولی تایید کرد که نقش دولت در اقتصاد در سالهای اخیر کمرنگ نشده است.
نوبخت در پاسخ به سوالی درباره قیمت فروش نفت در بودجه سال آینده گفت: هماکنون بسیاری از کشورها مانند عراق، نیجریه، مکزیک و روسیه قیمت نفت را در بودجه خود ٨٠ یا بیش از ٨٠ دلار در نظر گرفتهاند. وی افزود: تا پایان امسال هم حداقل قیمت نفت هفت دلار کمتر از پیشبینی ما است، اما با این حال کشور را با مکانیزم تخصیص بدون کسری بودجه اداره میکنیم. او ادامه داد: در لایحه بودجه ٩۴ تبصرهیی وجود دارد که بر اساس آن اگر قیمت نفت بیش از٧٢ دلار شد این اضافه درآمد به طرحهای خاصی که عمدتا عمرانی است تخصیص داده شود.
وی ادامه داد: از منابع عمومی برای هدفمندی یارانهها برای سال ٩٢ نزدیک به ١١ هزار و ٢٠٠ میلیارد تومان، سال جاری ١٣٠٠ میلیارد تومان و سال آینده شش هزار و ٣٠٠ میلیارد تومان درنظر گرفتهایم. سال آینده یارانه نقدی همان ۴۵ هزار و ۵٠٠ تومان بین خانوار توزیع میشود و هر چقدر سال آینده از محل یارانه نقدی صرفهجویی شود، در طرحهای عمرانی آن استان هزینه خواهد شد و هیچ مبلغی از پول یارانهها به خزانه نمیرود، بلکه دولت از خزانه به هدفمندی اختصاص داده است.
معاون رییسجمهوری همچنین در مورد نرخ ارز در بودجه ٩۴ گفت: برای سال آینده کمتر از ١٠ درصد و ٢٠٠ تومان نرخ ارز رشد داشته و اعتقاد برای یکسانسازی نرخ ارز، بازار باید خود را با این شرایط تنظیم کند و تحت هیچ شرایطی حتی در صورت کمبود ارز، قیمت آن را بالا نخواهیم برد، زیرا معتقدیم نرخ ارز از نظر روانی روی قیمت کالاهای دیگر اثرگذار است و قطعا بدون دستور بازار را کنترل میکنیم و نمیگذاریم قیمت آن بالا برود و باید نرخ بازار خود را به سمت ٢٨۵٠ تومان بانک مرکزی نزدیک کند. سیاست قطعی دولت این است که نرخ ارز از ٢٨۵٠ تومان بالاتر نخواهد رفت.
معاون رییسجمهور در خصوص نرخ مالیات بر ارزش افزوده سال آینده گفت: طبق قانون سالی یک درصد باید به ارزش افزوده اضافه شود که ۵ درصد آن سهم دولت و ٣ درصد آن سهم شهرداریها بوده و با توجه به اینکه یکدرصد در سال جاری به بخش سلامت اختصاص داده شد، نسبت پنج به سه باید طبق قانون انجام شود و برای سال آینده مالیات بر ارزش افزوده ٩ درصد خواهد شد و حذف یا ماندن یک درصد بخش سلامت بستگی به نظر مجلس دارد.
از ناگفتنی های بودجه اینکه ظاهرا دارای یک رشد ۴ درصدی نسبت به بودجه سال جاری است که نشان میدهد بودجه انقباضی نیست ولی در عین حال چندان انبساطی هم به نظر نمیرسد. بنا براین بجز یک سری تغییرات سطحی انتظار زیادی از بودجه سال آینده نباید داشت. بودجه در یک محاسبات سطحی از همان ابتدا با یک کسری ۴۶ هزار میلیارد تومانی مواجه است، تجربه نشان داده است که کسری بودجه حتی در شرائط عادی در طول سال افزایش مییابد. بنابراین با توجه به کاهش مداوم بهای نفت و شرائط غیر عادی اقتصاد کشور باید منتظر افزایش نجومی کسر بودجه بود. صحبت از سرمایه گذاریهای میلیاردی با توجه به شرائط عمومی کشور از جمله تحریمها رویایی بیش نیست و تنها امیدواریهای کاذب است که دولت برای آرامش جامعه مطرح میسازد. کاهش وابستگی به درآمد نفت هم شعاری توخالی بیش نیست . وضعیت تولید بهتر نشده که بشود بر روی افزایش درآمد مالیاتی و گمرکی حساب کرد و سال آینده هم مانند همه سالها وابستگی دولت به درآمد نفت ار ۵۰ درصد متجاوز خواهد بود. دولت بیش از یکصد و پنجاه هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی و بخش عمومی و خصوصی بدهکار است در بودجه صحبتی از پرداخت دیون نشده است.
آنچه که در بالا به آنها اشاره شد درحالتی است که وضعیت موجود باقی بماند و در پایان هفت ماه فرجه تعیین شده برای پایان مذاکرات هسته ای به توافق فی مابین بیانجامد . در غیر اینصورت باید انتظار یک بحران واقعی اقتصادی را داشت که نجات از آن به آسانی میسر نخواهد بود. بنا براین برخلاف اظهار امیدواریهای روحانی و سایر مسئولین کشور احتمال اینکه اوضاع اقتصادی در سال آینده رو به وخامت گذارد بسیار زیاد است.
بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
شرق، نمادی از آرامش و وجدان… نگاهی به رمان سفر به شرق اثر هرمان هسه/لیلا سامانی
نام “هرمان هسه” از آن دست نام هایی ست که به گوش تمامی ادب دوستان و اهالی فرهنگ آشناست، نامی که علاوه بر جایزه ی نوبل و گوته با هفت جایزه ی جهانی ادبی دیگر نیز گره خورده است.
هسه در جملگی آثارش بیزاری خود از هر آنچه بوی مدرنیته می داد را آشکار می کرد و بی پروا تلاش جوامع سرمایه داری برای سلطه طلبی و برتری جویی بر مردمان را نکوهش می کرد. رمان “زیرچرخ” او که تصویری ست از تناقضاتی که از سوی جوامع مدرن به بشر امروز تحمیل می شود، نمونه ای بارز از این نگرش است. او پس از شرکت در جنگ جهانی دوم، به بحران های شدید روحی گرفتار شد ولی هرگز از پویایی و خلق آثار ادبی دست بر نداشت.
اما آنچه او را از بسیاری از دیگر نویسندگان صاحب نام غربی، متمایز می سازد نگاه ویژه ی او نسبت به فرهنگ و ادبیات شرق است. خصوصیتی که شاید آن را از رگه ی شرقی مادرش به ارث برده باشد. داستانهایی که او در ” گرگ بیابان” ، “کودکی شعبده باز”، ” پرنده ” و … بیان می کند به واقع تلفیقی ست از آموزه های عرفان شرق و غرب. آثاری که منجر به نمود فلسفه ای جوینده، تعقلی پرسشگر و انسانیتی ژرف می گردند.
اما در این میان کتابهای “سیدارتا” و “سفر به شرق”، روایتی ناب تر از شرق و عرفان شرقی را به نمایش می گذارند، آثاری که وجه افتراقشان با یکدیگر در این نکته است که در اولی از “شرق” به عنوان محدوده ای جغرافیایی یاد می شود و در دیگری، “شرق” نمادی ست از وجدان، آرامش و آرمان:
“شرق مورد نظر ما سرزمینی خاص و محدوده ی جغرافیایی را شامل نمی شد، بلکه شرق برای ما زادگاه روح بود که جان را شکوفا و جوان می کرد، همه جا بود و هیچ جا نبود، همه ی زمان ها را به هم پیوند می داد و متحد می ساخت”
کتاب “سفر به شرق” ماجرای سیر و سلوک عرفانی- معرفتی بی سرانجام است و در حقیقت سفرنامه ای ست که پیش از رسیدن به مقصد نا تمام می ماند. داستان از زبان راوی اول شخص که یکی از رهروان این سفر است روایت می شود. او که در سراسر داستان با نام مستعار “ه. ه” شناخته می شود، از سفری پر نشیب و فراز و اسرارآمیز سخن می گوید، سفری مشحون از دوراهی، بیراهه و بن بست.
راوی که پس از گذراندن دوره ی کارآموزی و طی کردن آزمونهای سخت به عضویت یک “مجمع” پر رمز و راز پذیرفته شده ، به همراه دیگر اعضای این گروه، رهسپار این سفر شده است، سفری که در حقیقت حرکتی ست برای گسستگی از جبرها و دغدغه های پر آشوب زمانه، بدان سان که انسان را بی هیچ تعلق و اسارتی به سوی آرمان والا و آرامش ابدی رهنمون شود.
“سفر به شرق” سفری ست برای گذر از سرازیریهای غرور آفرین و سربالایی های یاس آلود. تلاشی ست برای عبور از سنگلاخ شک و تردید و رسیدن به راه هموار یقین و باور. نبرد سخت و نزدیک این دو وجه است که موجب بروز کشمکش در وجود رهروان این سفر می گردد. تا آنجا که خود راوی همواره از مجادله ی این دو تمایل معارض در عذاب است، “ه. ه” از سویی در عشق به ایمان و طلب وصال به یقین می سوزد و از سوی دیگر لبریز است از شک و تردید.
ویژگی جالب توجه این سفر پذیرش تمایلات و آرزوهای شخصی افراد، -هر چند ناچیز و سطحی – است، به نحوی که همه ی همسفران می بایست علاوه بر هدف عالی و مشترک “مجمع” هدف و انگیزه ای شخصی را نیز دنبال کنند، این مساله آنقدر حیاتی ست که یکی از شروط پذیرفته شدن در گروه به حساب می آید. حال هدف یکی یافتن گنجی با نام ” تائو” ست، دیگری در جست و جوی صید مار “کوندالینی” ست و یا شخصی چون راوی در آرزوی وصل و دیدار “شاهزاده خانم فاطمه” است که از نوجوانی عشقی آتشین را نسبت او در دلش احساس می کرده است. این آرزوها و تمنیات در حقیقت به مثابه ی نوازش روحانی و رویای شیرین ذهن به کمک این مسافران می آیند و هدف و مقصود را برای آنان ملموس تر می سازند.
راوی در این سفر با گروه های کوچک و بزرگی هم سفر می شود که گاه به هم می پیوندند و گاه از هم می گسلند. راوی نیز گاه با این گروه ها و انشعابهایشان همراه می شود و گاه از همگی می برد و تنهایی اختیار می کند.
رهروان این سفر به تدریج با آزمونهایی مواجه می شوند، آزمونهایی که دشواری سفر را رقم می زنند و مسافران سست ایمان را از راسخان جدا می سازند، اینجاست که تزلزل و استواری رخ می نمایند و رهروان از یکدیگر منفک می شوند. چنان که در این داستان دو قطب متضاد را راوی و “لئو” در بر می گیرند، راوی نمادی ست از تردید و شک و “لئو” تندیسی از یقین و باور. اولی عقل مصلحت اندیش را فرا می خواند و آن یکی دلش را غرق در دریای ایمان ساخته است، راوی محتاط و چاره اندیش است و لئو جسور و بی باک.
اما به واقع وجه داستانی ماجرا از آنجایی آغاز می شود که “ه.ه” و همراهان در جشن عمومی مجمع در “برم گارتن” شرکت می کنند. دراین بزم جادویی و شور انگیز، راوی با بسیاری از شخصیت های باستانی، اساطیری، نویسندگان، شاعران و هنرمندان دیدار می کند، وجه شگفت انگیز تر این جشن حضور شخصیت های آفریده شده ی راوی در آثار ادبی اوست.
پس از اتمام جشن و به هنگام ادامه ی سفر، مسافران به تنگه ای دهشتناک به نام ” موربیوی سفلی” می رسند و در اینجاست که راوی با خطیرترین آزمون این سفر مواجه می شود. او به ناگاه گمان می برد که “لئو” ی خوش چهره، وفادار، مهربان و یاری رسان گروه ناپدید شده و او و دیگر مسافران را ترک کرده است، او هم چنین می پندارد که “لئو” یکی از اساسی ترین وسایل سفر که “سند مجمع” است را نیز با خود برده است، اینجاست که یاس و تشویش همیشگیش بر او غلبه می کند و او را به ورطه ی یاس و پریشانی می افکند. او که احساس می کند گروه از هم پاشیده و سفر نیمه کاره رها شده است، اراده اش را از دست می دهد از ادامه ی سفر سر باز می زند و از مجمع دور می افتد.
“هرچه این احساس در من بیشتر قوت می گرفت، بیش از پیش معلومم می شد که در یافتن لئو، نه تنها امیدم را از دست می دهم بلکه همه چیز به نظرم مظنون و شبهه آلود می آید، ارزش و مفهوم دوستی، معنای ایمان و پیمان، سفرمان به شرق و حتی همه ی زندگیمان به مخاطره افتاده بود.”
راوی پس از آن خود را به آب و آتش می زند تا نشانی از لئو و مجمع بیابد تا بتواند مجمعی که گمان می برد متشتت و پراکنده شده است را بار دیگر گرد هم آورد. وی در نهایت موفق به یافتن لئو می شود و پس از شرکت در دادگاه عمومی مجمع پی می برد که اختفای ظاهری لئو به واقع آزمونی بوده است برای محک زدن میزان ایمان او. و بر خلاف تصور او مجمع پیوسته در حال سفر است و راهش را به سوی شرق ادامه می دهد و اینجاست که می توان دریافت، “سفر به شرق” چهره ی ادبی همان اندیشه ای ست که در تمام ابعاد وجودی هرمان هسه ریشه دوانیده بود و بر همه ی ابعاد زندگی او سایه افکنده بود:
” همیشه به خاطر خواهم داشت که ایمان از واقعیت نیرومند تر است.”
کتاب ” سفر به شرق” سفری است درونی و همیشگی. سفری ست در شرح جوییدن و پوییدن بشر برای یافتن کنه وجودی خویش. سفری که انسان با انسی دیرینه دارد، انسی به قدمت تاریخ حیات بشر. هسه در این کتاب گاه مانند آنچه عطار در ” منطق الطیر” گفته است، از پرواز پرنده ی پر تکاپوی ذهن آدمی به سوی معرفت گوهر حقیقی جان سخن می گوید و گاه چون خیام در میان نا دانسته های بیشمار، حیران و پریشان به جهان می نگرد و یقین را دور و دست نیافتنی می بیند:
“تلاشهای ما در نگارش تاریخ این سفر کاری عبث بود و از دنبال کردن و مطالعه ی آن نوشته های نتیجه ای عاید نمی شد؛ می بایست آنقدر در این قسمت از بایگانی بمانند تا زیر گرد و غبار مدفون شوند […] حقیقت چه بود؟ چه چیزی را می بایست باور کرد؟ “
اولین عشق بزرگ من… عاشقانه گفتن در هوای کریسمس / محمد سفریان
کریسمس مهمترین جشن عمومی در ممالک مسیحی ست و گرم ترین شادی دسته جمعی در دل زمستان سرد؛ و روز میلاد مسیح در باور عامه. این جشن به طبیعت تمامی پدیده های اجتماعی در هنر و موسیقی هم بازتاب فراوانی داشته و جوری با ساز و ترانه گره خورده.
این روز پر آوازه ی مذهبی، که در بیشینه ی فرقه های مسیحیت در روز بیست و پنجم دسامبر جشن گرفته می شود، در لغت به معنای تاریخ عشای ربانی عیسی مسیح است و چنان که از نامش پیداست، جایی ریشه در مذهب دارد و عیدی ” دینی ” به حساب می آید.
این روز اما؛ بعدها با عنوان تاریخ میلاد عیسی مسیح شناخته شده و علی رغم مخالفان فراوان سرانجام در پی عبور ایام فراوان به صفحات تاریخ و باور شهر گره خورده. با این همه اما برخی از مورخین و دانایان به امور، روز میلاد مسیح را جعلی از تاریخ می پندارند که تنها به واسطه ی نزدیکی با جشن های کهن خورشید، این طور جان گرفته.
در این میان و از آغاز سالهای قرن گذشته؛ این جشن رفته رفته از هیات جشنی مذهبی بیرون آمده و رفته رفته بدل به سروری مردمی و سکولار شده. جشنی با آیین ها و مراسم خاص که در اعجابی غریب در بیشینه ی ممالک مسیحی با هیاتی به نسبت واحد برگزار می شود.
در میان مشخصه های این جشن، شاید بیشتر از همه این هوای سرد زمستان و برف نشسته بر کوچه پس کوچه های شهر باشد که در بیشینه ی قصص و ترانه های متعلق به کریمس جلوه گر شده اند. همان سرمای زیادی که مهر گرمای خانه را صد چندان می کند و به مفهوم خانه رنگی صد چندان می زند. همین برف و سرما هم از جمله ی ارکان ثابت ترانه های کریسمس به شمار می رود و جوری با بی رنگی اش؛ رنگی از این جشن…
پاپا نوئل هم دیگر از مشخصه های جشن کریسمس است. هم آن پیرمرد ریش سفید مهربانی که برای بچه ها کادو می آورد. اهل تاریخ اما ریشه ی این شخصیت را به قدیس نیکولاس نسبت می دهند که در قرون اولیه ی مسیحیت در منطقه ی آناتولی زندگی می کرده و زندگی اش را در خدمت به مردم می گذرانیده. این طور که پیداست، پیکر او به دلیل سرمای بیش از حد هوا، به صورت طبیعی مومیایی شده و حالا و از پس عبور بیش از هزار سال، تا حدودی شمایلی از هیکل او را برای محققان معلوم کرده. در ادامه ی همین شواهد؛ برخی از باستان شناسان و علاقه مندان به تاریخ کهن، پاپانوئل واقعی را رنگین پوست انگاشته اند.
زنگوله های خبررسان و درخت کریسمس و کادوهای نهان شده در پس درخت هم دیگر از اجزای ثابت این جشن به شمار می روند. برخی بر این باورند که درخت سبز، به طبیعت همیشه سبز بودنش، سمبلی از حیات و سرزندگی ست و نشانه ای از ادامه دار بودن همیشگی زندگی در این جشن بزرگ…
در این میان، برخی هم سرمای خیابان را نشانه ای غریب برای خاطره شدن جشن شان انگاشته اند و مراسم خانوادگی و دوستانه شان را در فضای باز و کوچه و برزن به پا می کنند. هم آن جاست که صدای پخته شدن شاه بلوط ها و بازی بچه ها به زیبایی موسیقی می شوند و ماندگارتر از سرمای کوچه و گرمای خانه…
طرفه اینکه، تمامی این آیین ها و اجزای جشن هم در موسیقی بازتابی علنی پیدا کرده اند و در بسیاری از ترانه های کریسمس از پی آورده شده اند. جالب تر اما این نکته که، موسیقی ای که روزی، ملهم از این جشن بوده و یکی از زیبایی های کریسمس، در طی عبور سالیان، بدل به هویتی از کریسمس شده و این بار جای رنگ گرفتن از آن، جزئی از رنگش شده؛ چه برخی از ترانه های کریسمس حالا سالهاست که فراتر از زبان و مکان و عصر و فصل در خاطر نسل های یاپی مانده اند و در همه حال هم سبز بوده اند.
برخی از خواننده های بنام هم، در حال و هوای کریسمس ترانه های عاشقانه ساخته اند و رها از مذهب و بی مذهبی از عشق گفته اند و گمشده ی زندگی شان. از همین جمله ی است ترانه ی ” کی سارا ” ی مینا که در آلبوم زمستان اعجاب انگیز او هم آورده شده. ( این ترانه به همت بچه های چمتا، به فارسی آمده و زیرنویس شده و در انتهای این متن از پی آورده شده )
اما؛ این همه شادی و سرور، بی گمان روی دوم سکه ای هستند که سوی دیگرش از غم و تنهایی نشان دارد؛ چه به قول معروف؛ همین حضور اضداد هستند که باعث رنگ گرفتن مفاهیم می شوند؛ همین است که خیلی از ترانه های کریسمس هم به یاد آدم های درجنگ سروده شده اند و در وصف حال و هوای چشم های نگران و منتظر…
ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که آدمیزاد، معمولا در لحظات شادی و هنگامه های شیرین زندگی ش، یاد آنهایی را زنده می کند که به هر دلیل از نعمت آسایش و امن و امان خانه محروم مانده اند؛ در این میان؛ ترانه ی ” آیا اونها می دونن که کریسمسه ” که توسط گروه باند اید اجرا شد شاید مهمترین ترانه ی تاریخ برای بازگو کردن این حس و حال باشد… ترانه ای که سالهای سال پر فروش ترین تک ترانه ی تاریخ بریتانیا لقب گرفته بود و نشانه ای از شعور و انصاف آدمیزاد شده بود.
سرآخر؛ خبرنامه ی ” خلیج فارس” این لحظات شاد رو به مسیحیان فارسی زبان تبریک می گه و علاوه بر اونهایی که جوری در این جشن سهیم اند هم، تو حال و هوای این نو شدن، برای همه ی شما همراهان نازنینش ، آرزوی شادی و سلامتی و دل زنده و جان آگاه می کنه…
پا نویس: این نوشتار با اندکی دخل و تصرف از متن برنامه ی ” چمتا ” استخراج شده است. مجله ی موسیقیایی چمتا همراه با حال و هوای کریسمس، موسیقی های مربوط به این جشن را در برنامه ای گرد هم آورده و به روی آنتن تلویزیون ایران فردا فرستاده. شما می توانید شرح این برنامه را در آرشیو تلویزیون و همین طور صفحه ی فیس بوک برنامه، دنبال کنید.
مجلس ختم ولایت فقیه و دروغهای اخوی ، سید محمد / دکتر علیرضا نوری زاده
در میان خواهران و برادران رهبر جمهوری اسلامی بدون تردید سید محمد رئیس بنیاد ملاصدرا ( دکانی با بلعش سالیانه حداقل ۱۴ میلیارد تومان ) و ریاست عالیه بنیاد ایران شناسی و استادی حوزه و دانشگاه ، آلوده ترین از نظر مالی و اخلاقی و درعین حال وابسته ترین آنها به خارجی است . و شاید یکی از دلائل تبرا جستن از او توسط آقای خامنه ای در گذشته ؛ همین آلودگی هایش باشد در حالیکه سید هادی برادر کهتررهبر با آنکه دل در عشق اصلاح طلبان دارد و با خاتمی نرد دوستی میبازد ، هنوز هم از سید محمد مقربتر است همینطور سید محمد حسن شرکت نفتی که حالا بازبینی فیلم میکند و دستور به حذف صحنه هائی میدهد که ممکن است تماشاگر را به جهنم ببرد !
بینشی برای ایران آینده : سخنرانی کورش زعیم برای کنفرانس حقوق بشر هامبورگ
۱۹ آذر ۱۳۹۳ – ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴
عالیجنابان، بانوان و کدبانان،
از اعلام بیانیه جهانی حقوق بشر در ۱۹۴۸، هرگز تصور نمی شد که جامعه جهانی در هزاره سوم در چنین ژرفای اهریمنی و بیرحمی سقوط کند. اهریمنی و بیرحمی به وسیله گروههای متعصب مذهبی سازمان یافته توسط سیاستمداران متوهم کشورهایی که پیگیر بلند پروازی های بزرگ هستند؛ و نقض فاحش حقوق بشر توسط بیش از نیمی از دولتهای جهان که با رای آزاد مردم برگزیده نشده اند و مردمشان آنان را نمی خواهند.
چرا چنین سیر قهقرایی ذهن بشری در این دوران دانش و تکنولوژی پیشرفته؟ پاسخ آزمندی و شهوت قدرت، و سوء استفاده از انسانهای بیسواد و فقیر و ناامید از آینده است. بیست درصد جمعیت جهان هنوز بیسواد هستند، این حدود یک و نیم میلیون تن است، که بیشتر در جنوب و غرب آسیا، افریقای مرکزی و کشورهای عرب متمرکز هستند. با نرخ تولید مثل نسبتا بالا در این مناطق و چیرگی دولتهای خودکامه و فاسد، انتظار می رود که خشونت انسانی حتا بیشتر از آنچه امروز تجربه می کنیم رشد کند. بیشتر این مناطق زیر نفوذ تعبیری افراطی از مذهب هستند که ایمان خشک و عبودیت و تکلیف گرایی ضد طبیعت بشری را تجویز می کند. بنابراین، جمعیت بیسواد و فقیر از تلقین های خشونتگرایانه مصون نیستند.
سفره هایی در کوچه های داستان… لیلا سامانی
سبک آشپزی، نوع خوراک، نحوهی چیدمان، جای خوردن غذا و ذائقهی کاراکترهای داستانها نشانگر طبقهی اجتماعی، قومیت، نژاد و گاه سن و جنسیت آنهاست و یکی از ارکان شخصیتپردازی.
با سرک کشیدن میان کتابهای داستان، درمییابیم که نویسندگان بزرگ تصاویر روشنی از وعدههای غذایی قهرمانهای مخلوقشان بهدست می دهند، از آن کاسهی فرنی مسکینانه در «اولیور تویست» گرفته تا میز پرزرق و برق مهمانی باغ در «گتسبی بزرگ».
«غذاهای خیالی»، عنوان کتابیست که «دینا فرید» عکاس و نویسندهی آمریکایی منتشر کردهاست، کتابی مشتمل بر آلبومی از خاطرهانگیزترین وعدههای غذایی میان ورقهای ادبیات.
کتاب، تصویرگر پنجاه وعدهی غذایی برگزیده از میان ادبیات داستانی طی دو قرن اخیر است. نویسنده، علاوه بر طباخی، طراحی هنری و عکاسی از سفرهی خیالی- حقیقیاش، در توصیف هریک از خوراکها چند جملهی کوتاه از کتاب مرجع هم آورده است.
با هم قسمتهایی از این کتاب را ورق میزنیم:
گتسبی بزرگ- اسکات فیتزجرالد- ۱۹۲۵:
روی میزهای خوراک که با دیسهای براق اردور رنگین شده بودند، ژامبون تنوری پرادویه و ظرفهای سالاد با نقش لوزیلوزی و گوشفیلها و بوقلمونهایی که گویی با کمک جادو به رنگ طلایی در آمده بودند، شانه به شانهی هم می ساییدند.
موبی دیک- هرمان ملویل- ۱۸۵۱:
این طاسکباب را از حلزونهای کوچک آبدار به اندازهی فندق درست کرده بودند که با بیسکویت کوبیده، خمیر شده و گوشت نمکسود خوک را به اندازهی پارههای برف ریز کرده همه را در کره سرخ کرده و نمک و فلفل فراوان به آن زده بودند. اشتهای ما که از سفر یخ زده تیز شده بود و خصوصا کویکونگ که غذای مطلوب خود را پیش روی خود میدید و طاس کباب هم بسیار لذیذ بود، با سرعت بسیار همه را به درون فرستادیم …
آلیس در سرزمین عجایب- لوییس کارول-۱۸۶۵:
ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﻏﺬاﺧﻮری زﯾﺮ درﺧﺖ در ﺑﯿﺮون از ﺧﺎﻧﻪ وﺟﻮد داﺷﺖ و ﺧﺮﮔﻮش ﻣﺎه ﻣﺎرس و ﮐﻼﻫﺪوز در ﺣﺎل ﺧﻮردن ﭼﺎی ﺑﻮدﻧﺪ. ﻣﻮﺷﯽ ﻧﯿﺰ در ﺣﺎل ﺧﻮاب ﺑﯿﻦ آﻧﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد .ﻫﺮ ﺳﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ در ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ اﻣﺎ ﻣﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎر ﺑﺰرگ ﺑﻮد و ﺟﺎی ﻧﺸﺴﺘﻦ زﯾﺎدی داﺷﺖ .آﻟﯿﺲ روی ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺰرﮔﯽ در اﻧﺘﻬﺎی ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺖ. خرﮔﻮش ﻣﺎه ﻣﺎرس ﺑﺎ ﺻﺪای دوﺳﺘﺎﻧﻪ ای ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﯽ شراب ﺑﻨﻮش. آﻟﯿﺲ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ اﻃﺮاف ﻣﯿﺰ ﻧﮕﺎه ﮐﺮد اﻣﺎ آنجا بهغیر از چای چیزی نبود.
سرگذشت نارنیا: شیر، کمد و جادوگر- سی. اس. لوئیس – ۱۹۵۰:
ﻣﻠﻜﻪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮ آدم، ﻧﻮﺷﻴﺪن ﺑﺪون ﺧﻮردن لطفی ﻧﺪارد. ﭼﻪ ﭼﻴﺰی را ﺑﻴﺸﺘﺮ دوﺳﺖ داری ﺑﺨﻮری ؟ ادﻣﻮﻧﺪ ﮔﻔﺖ: راﺣﺖ اﻟﺤﻠﻘﻮم ﻟﻄﻔﺎ، ﻋﻠﻴﺎﺣﻀﺮت. ﻣﻠﻜﻪ ﻳک ﻗﻄﺮه دﻳﮕﺮ از ﺑﻄﺮی روی ﺑﺮف رﻳﺨﺖ و ﻓﻮرا ﺟﻌﺒﻪ ﮔﺮدی ﻧﻤﺎﻳﺎن ﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ روﺑﺎن ﺳﺒﺰ اﺑﺮﻳﺸﻤﻴﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد. هنگامی ﻛﻪ ﺟﻌﺒﻪ ﺑﺎز ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﻮد از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ راﺣﺖ اﻟﺤﻠﻘﻮم. ﻫﺮ ﺗﻜﻪ ﺗﺎ ﻣﻐﺰش ﺷﻴﺮﻳﻦ و ﻧﺮم ﺑﻮد و ادﻣﻮﻧﺪ ﺗﺎ آن وﻗﺖ ﭼﻴﺰی ﺑﻪ آن ﺧﻮﺷﻤﺰگی ﻧﭽﺸﻴﺪه ﺑﻮد.
مسخ – فرانتس کافکا – ۱۹۱۵:
“…برای اینکه سلیقهی برادرش را به دست آورد، خوراکیهای گوناگون را روی یک روزنامهی کهنه چید، روی آن آشغالسبزیهای نیمهگندیده، استخوانهای غذای دیروز که سس سفیدی به آن خشک شده بود، انگور کورنت، بادام، یک تکه نان کرهمالیده نمکزده و یک تکه بینمک گذاشته بود …”
طرف خانهی سوان- مارسل پروست- ۱۹۱۳:
در یک روز زمستانی در بازگشتم به خانه، مادرم که میدید سردم است، پیشنهاد کرد بر خلاف عادتم برایم چای بسازد. اول نخواستم، اما نمی دانم چرا نظرم برگشت؛ فرستاد تا یکی از آن کلوچههای کوچک و پفکردهای بیاورند که «پتیت مادلن» نامیده میشوند و پنداری در قالب خط- خطی یک صدف «سن ژاک» ریخته شدهاند. و من دلتنگ از روز غمناک و چشم انداز فردای اندوهبار، قاشقی از چای را که تکهای کلوچه در آن خیساندهبودم بی اراده به دهان بردم. اما در همان آنی که جرعهی آمیخته با خردههای شیرینی به دهنم رسید، یکه خوردم حواسم پی حالت شگرفی رفت که در درونم انگیختهشدهبود. خوشی دلانگیزی خود در خود، بی هیچ شناختی از دلیلش مرا فراگرفت.
الیور تویست- چارلز دیکنز- ۱۸۳۷:
آش قسمت شد و دعای مفصلی هم برای نیکوکاران محل خواندند، آشها ناپدید شد. بچهها با هم نجوا کردند و به اولیور اشاره نمودند، بچههایی که پشت سرش بودند به او سقلمه زدند. او که کودکی مفلوک و گرسنه بود، از جای برخاست و به سوی آشپز رفت. درحالیکه پیاله و قاشقش را در دست داشت و با بیانی که بر اثر حجب و کمرویی آشفته مینمود، گفت: « آقا لطفا قدری دیگر هم به من بدهید.»
هایدی- یوهانا اشپیری-۱۸۸۰:
کتری خیلی زود جوش آمد، در همین فاصله پیرمرد یک تکه پنیر بزرگ را با یک چنگال آهنی دراز روی آتش نگه داشتهبود و مدام آن را می چرخاند تا هر دو طرف آن برشته و طلایی شد و هایدی همهی اینها را با شوق و کنجکاوانه تماشا می کرد.
ناطور دشت- جی.دی سلینجر-۱۹۵۱:
هر وقت که بخواهم بیرون غذا بخورم، معمولا فقط یک ساندویچ پنیر و یک لیوان شیر مالتدار میخورم. البته این غذای زیادی نیست ولی عوضش شیر مالت دار کلی ویتامین دارد. ه. و. کالفیلد، هولدن ویتامین کالفیلد.
حباب شیشه- سیلویا پلات- ۱۹۶۳
دیگر زمان آن رسیده بود که سالاد آووکادو و خوراک خرچنگ را به چنگ بیاورم، پدربزرگم عادت داشت هر یکشنبه برایم آووکادویی بیاورد که آن را در ته چمدان، زیر لباس چرکهایش قایم کرده بود.
او به من یاد داده بود که چه طور آووکادو را بخورم. در تابهای سس فرانسوی و ژلهی انگور را آب می کردم و شکم آووکادو را با این سس درخشان پر میکردم.
یادی از علی حاتمی…رهیار شریف
شب بی چراغ روشن…
پانزدهم آذرماه، سالروز مرگ علی حاتمی ( ۱۳۲۳- ۱۳۷۵ ) ست؛ هم او که از جمله ی نوابغ سینما و ادبیات ایران بود و در رسیدن به بلوغ حرفه ای سرآمد دیگران بود. علی حاتمی در همان نخستین ساخته ی سینمایی اش و در زمانی که تنها بیست و پنج سال دشت، یک شبه ره صد ساله رفت و با ساختن ” حسن کچل “، برترین موزیکال تمام تاریخ ایران را خلق کرد و در ردیف بزرگان سینمای ایران قرار گرفت.
به او لقب ” شاعر سینما ” هم داده اند، هم او که در تصویر سازی هم چونان چون شیوه ی بهره گرفتن از کلمات یگانه بود و در آمیختن تصویر و کلمه هم نبوغی تمام داشت. او همچنین راوی قصه گونه ی تاریخ معاصر ایران بود و درکی عمیق از مفهوم تاریخ و سازنده های راستینش داشت؛ چه او بارها و بارها در گفت و گو هایش عنوان کرده بود که آرزو دارد، تاریخ ایران را دیگر بار بنویسد، آن هم با شیوه ی مردمی و دقت بر روی زندگی مردمان کوچه و بازار.
از او و سینمایش گفتن، حکایت ها می طلبد و حوصله ها هم، در این مجال اما، به همت تیم تحریریه ی بخش فرهنگی خلیج فارس، تنها گزیده هایی از دیالوگ های شیرینی را گرد آورده ایم که از خامه ی او برای سینما و فرهنگ ایران به یادگار ماندند و در بسیاری از مواقع هم از پس تکرار فراوان بدل به ضرب المثل مردمی شدند.
با هم این گفته های شیرین را مرور کنیم و همراه این کلمات پر معنی، خاطرات دوست داشتی فیلم های او را هم دیگر بار به ذهن بیاوریم…
در فیلم کمالالملک از زبان استاد نقاش :
من آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم.
دیالوگی به یاد ماندنی از فیلم حاجی واشنگتن :
آیین چراغ، خاموشی نیست.
دیالوگ آخر امیرکبیردر سلطان صاحبقران در حمام فین کاشان:
مرگ حق است ولی به دست شما بسی مشکل، اما شوق از میان شما رفتن مرگ را آسان میکند.
دیالوگ امین تارخ در فیلم دلشدگان که با صدای جاودانه استاد شجریان همراه است:
در طریقت ما شرط اول تر دامنی است و آدم خیس هراس بارون نداره!
یکی از دیالوگ های بیادماندنی فیلم مادر:
شب رو باید بیچراغ روشن کرد.
مظفرالدین شاه در فیلم کمال الملک:
همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
باز هم در فیلم کمال الملک، ناصرالدین شاه خطاب به مدیر مدرسه هنر میگوید:
هنر مزرعه بلال نیست که محصولش بهتر شود، از ستارههای آسمان هم یکی میشود کوکب درخشان، الباقی ای، سوسو میزند.
حبیب آقا در آخرین دیالوگ فیلم سوته دلان:
همه عمر دیر رسیدیم .
کمیته مجازات، جایی که میگوید:
این ملت خواب، این ملت بنگی و افیونی و خواب (علی حاتمی برگذشتگان ما خرده میگیرد که چرا به جای مبارزه، عقب نشستند و اسیر افیون شدند… )
در «حسن کچل» دیالوگ بسیار زیبایی به یادم هست:
شاعر و تاجر که با هم فرق نداره، تاجر ورشکسته شاعر میشه، شاعر پولدار میره تاجر میشه!
ناصرالدین شاه در کمال الملک:
برای آمدن به چشم نقاش، باید درچشم انداز بود.
مظفرالدین شاه:
کار جهان به اعتدال راست میشود. اتابک بدش نیاید، ما که صدراعظم مثل بیسمارک نداریم .
ندای ایرانیان، اسب تروای خاتمی یا حزب مردم خامنهای؟ / دکتر علیرضا نوریزاده
نوروز ۵۸ را با اعدامهای بهمن و اسفند پشت سر گذاشته بودیم بعد فروردین و اردیبهشت خونین بود و دیداری کوتاه که پس از قتل زنده یاد دکتر محمدرضا عاملی تهرانی با مرحوم محسن پزشکپور یار و همسنگر دیرین او داشتم . پزشکپور خواستار دیداری مفصل تر شد . قراری گذاشتیم در پارک هتل و به اتفاق داریوش نظری به دیدارش رفتم ( نظری یکی از برجسته ترین و شجاعترین نویسندگان امید ایران بود که بعد از توقیف مجله یکسره به کار وکالت پرداخت وناگهان آتش مرگ دختر و همسر به جانش زد و بعد سرطان و … تو گوئی که بهرام هرگز نبود ) بر سر نهار پزشکپور افسرده از اعدام آژیر – نام حزبی عاملی تهرانی – و اوضاع کشور از پادشاه گلایه بسیار کرد و یادآور عبارت پر از دردش در روز خروج شاه شد که کدام چوپانی گله اش را به کام گرگ میدهد و میگریزد؟ حرفهامان به درازا کشید تا آنجا که در باره حزب رستاخیز گفت ” لقمه بدطعم و بوی ایران نوین را استفراغ فرمودند و به اسم خوراک رستاخیز برابر ما نهادند که بفرمائید برایتان غذای مخصوص سفارش داده ایم البته اگر نخورید یا تشریف ببرید اوین و یا خارج!” – نقل به مضمون – پزشکپور خود از خورندگان این غذا بود و چند روز بعد از تشکیل رستاخیز ضمن اعلام پیوند پان ایرانیستها به حزب جدید از اندیشه های داهیانه اعلیحضرتی که حقا دوستش داشت و به او وفادار بود تقدیر کرد .
تراز بازرگانی کشور گواه ناکارآمدی دولت روحانی / دکتر منوچهر فرح بخش
یکی از معیارهای مهم و موثر در اندازه گیری موفقیت یا عدم موفقیت دولت تراز بازرگانی است . در واقع مثبت یا منفی بودن تراز بازرگانی کشور به مثابه کارنامه قبولی یا مردودی برای دولت به شمار میرود. مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در تحلیل اجمالی اخیرخود نسبت به آمار تجارت خارجی در ۶ ماه نخست سال جاری با تاکید بر افزایش ۲۰ درصدی صادرات کشور در مقابل رشد ۳۰ درصدی واردات در نیمه اول امسال، اعلام کرد: وابستگی نان و برنج به واردات بالا یک تهدید برای امنیت غذایی کشورمحسوب میشود . در بررسی وضعیت کلی تراز بازرگانی کشور آمده است: صادرات با رشد حدود ۲۰ درصدی از ۱۹.۳۹۴ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۳.۱۹۹ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رسیده است. در عین حال، واردات از رشد بیشتری (حدود ۳۰ درصد) برخوردار بوده به نحوی که میزان واردات از ۲۰.۰۸۷ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۶.۰۲۱ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رسیده است. تغییرات فوق باعث شده تا کسری تراز تجاری ایران (بدون منابع صادرات نفتی، گاز و تجارت چمدانی) در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ رشد بسیار بالای ۳۰۰ درصدی را تجربه کند و تراز تجاری از ۶۹۳ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۲ به ۲۸۲۲ میلیون دلار در ۶ ماهه نخست سال جاری برسد. قابل ذکراست که صادرات ایران از لحاظ وزنی در هر دو دوره مورد بررسی از وزن واردات بیشتر بوده و از نظر ارزشی در هر دو دوره از ارزش واردات کمتر است که نشانگر صادرات کالاهای حجیم با ارزش افزوده کم و واردات کالاهای سبک با ارزش افزوده بیشتر است.
شاید با نگاه به این ارقام ، صرفنظر ازرشد منفی تراز تجاری چنین برداشت شود که رشد ۲۰ درصدی صادرات و رشد ۳۰ درصدی واردات در دوره مورد بررسی نشانگر تضعیف تحریم های بین المللی برعلیه ایران و یا کم اثر شدن تحریم های فعلی بر فرآیند تجارت خارجی کشور است . حکومت اسلامی به شدت علاقمند است که برداشت عمومی چنین باشد تا آنرا بعنوان امتیازی برای خود به ثبت رساند که با دور زدن تحریمها امریکا را شکست داده است . درحالیکه واقعیت امر جنین نیست و افزایش تجارت خارجی ربطی به تحریمها ندارد ، زیرا که قسمت اعظم افزایش صادرات، ناشی از بالا رفتن صادرات میعانات گازی و محصولات پتروشیمی مانند پروپان مایع شده، متانول، بوتان مایع شده، پلی اتیلن گرید فیلم و قیرنفت هستند که همگی در زیرگروه مشتقات نفتی و پتروشیمی قرار می گیرند و منع صادراتی ندارند. کالاهای فوق نزدیک به ۲۳ درصد از آمار صادرات را شامل شده و این امر نشان دهنده وابستگی صادرات غیرنفتی کشور به محصولات وابسته به بخش نفت و گاز است بوده و صادرات غیرنفتی سایر کالاها تنها رشدی اندک (در حدود ۲ درصد) نسبت به دوره قبل داشته است.
درمقابل افزایش اینگونه صادرات و همچنین تولیدات آهن یا فولاد، کاهش قابل ملاحظه صادرات برخی دیگر از کالاها مانند اوره و سیمان سفید نسبت به دوره قبل به چشم میخورد که از ویژگیهای صادرات ایران در این دوره م است. نکته دیگر اینکه خریداران عمده کالاهای صادراتی ایران کمافی السابق پنج کشور چین، عراق، امارات متحده عربی، افغانستان و هند میباشند که نزدیک به ۷۰ درصد صادرات کشور را خریداری میکنند. این محدودیت در خرید به معنای آن است که کالاهای ایرانی در بازا رجهانی جایگاهی ندارند و چین و هند هم به عنوان دو وارد کننده عمده کالاهای ایران صرفا به خاطر امتیازات ویژه ای که این دو کشور در خرید نفت از ایران دریافت میکنند هنوز به عنوان خریدار عمده کالاهای ایران باقی مانده اند. با این وجود در مورد صادرات به این کشورها نیز به جز چین که وارداتش از ایران افزایش داشته، ارزش صادرات به چهار کشور دیگرکاهش یافته است که نشانگر از دست رفتن تدریجی بازارهای صادراتی به این کشورها است.
از نظر ارزشی، حدود ۷۰ درصد واردات مربوط به کالاهای واسطه ای، حدود ۱۸ درصد مربوط به کالاهای سرمایه ای و حدود ۱۲ درصد مربوط به کالاهای مصرفی است که در این میان واردات کالاهای سرمایه ای با رشد حدود ۷۳ درصد، بیشترین رشد را به خود اختصاص داده است که اگر این آمار صحت داشته باشد و درصد واردات کالاهای مصرفی کاهش پیدا کرده باشد نکته مثبتی است در تراز تجاری کشور.
در این میان ارزش واردات دانه گندم سخت و وسایل نقلیه با موتور پیستونی درونسوز نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری (به ترتیب ۱۲۳ درصد و ۱۵۳ درصد) داشته است. کالاهای عمده وارداتی کشور در ۶ ماهه نخست سال ۱۳۹۳ شامل دانه گندم سخت، وسایل نقلیه با موتور پیستونی، برنج، دانه ذرت دامی و کنجاله سویا بوده است . این آمار حاکی از آن است که مصرف برخی کالاهای اساسی مانند نان، برنج و تولید دام و طیور که به صورت مستقیم به تامین امنیت غذایی کشور مرتبط است، وابستگی زیادی به واردات دارد و از این منظر می تواند در مواقع بحرانی کشور را با آسیب هایی مواجه کند.
به دنبال ا گزارش مرکز پژوهش های مجلس آمار ده ماهه تراز تجاری توسط گمرکات کشورنیزاعلام شده است که نشان میدهد در ۱۰ ماهه سال ۲۰۱۴ میلادی ۶۶ میلیون و ۳۶۵ هزار تن کالا بدون احتساب میعانات گازی و نفت خام به ارزش ۲۷ میلیارد و ۹۴۱ میلیون دلار از کشور صادر شده است . همچنین در ۱۰ ماهه ۲۰۱۴ میلادی ۳۴ میلیون و ۲۴۳ هزار تن کالا به ارزش ۴۶ میلیارد و ۳۷۸ میلیون دلار ارزش واردات ایران بوده است که به این ترتیب واردات نیز نسبت به مدت مشابه سال گذشته میلادی ۲۴ درصد رشد داشته است. به این ترتیب تراز بازرگانی ایران در مدت مذکور برابر با منفی ۱۸ میلیارد و ۴۳۷ میلیون دلار می شود . بنا بر اعلام گمرک ارزش واردات در این مدت، ۶۲.۴ درصد از ارزش کل مبادلات خارجی کشور را تشکیل داده است. افزایش سهم واردات از تجارت خارجی ایران در حالی صورت گرفته که اخیرا گمرک ایران خبر از نزدیک شدن آمار واردات و صادرات به یکدیگر و افزایش آهنگ رشد صادرات غیرنفتی ایران در مقابل آهنگ رشد واردات داده .
این کسری تراز تجاری حاکی از آن است که دولت روحانی در مبارزه با تورم تدبیر خاصی به کار نبرده است ، جز اینکه با افزایش واردات کالاهای پر مصرف از افزایش قیمت این کالاها کاسته است ، کما اینکه اگر واردات کالاهای مصرفی مورد نیاز جامعه کاهش پیدا کند قوس صعودی افزایش قیمتها دوباره اوج میگیرد. حکومت اسلامی ایران فی الواقع بایستی شکرگذار محمدرضا شاه باشد که با پایه گذاری صنعت پتروشیمی و باز کردن پای این صنعت به بازار های جهانی باعث گردیده تا امروز حکومت اسلامی راه نفسی داشته باشد و الی معلوم نبود صادرات ایران به جز پسته و فرش و سایر کالاهای مشابه در چه وضعیتی قرار داشت. در رابطه با تراز بازرگانی در شش ماهه دوم نیز نباید انتظار معجزه داشت و کمابیش مانند شش ماهه اول جریان خواهد داشت . بنا براین پیش بینی میشد که تراز تجاری کشور در پایان سال به رقمی حدود یکصد میلیارد دلار بالق گردد که حدود ۴۶ دمیلیارد دلار آن سهم صادرات و حدود ۵۴ میلیارد دلار نیز به واردات تعلق خواهد داشت . بنابراین تراز تجاری کشور درسال جاری با یک کسری ۸ درصدی مواجه خواهد بود.
یادواره ای بر زندگی و مرگ احسان نراقی
عاشق واقعی وطن بودن…
رهیار شریف
دو سال پیش در چنین روزهایی “احسان نراقی” نویسنده، جامعه شناس و پژوهشگر ایرانی بعد از یک دوره ی طولانی بیماری در سن هشتاد و شش سالگی، در تهران و در منزل شخصی اش در گذشت.
احسان نراقی در سال ۱۳۰۵ در کاشان و در خانواده ای مذهبی متولد شد، وی که از نوادگان “ملا احمد نراقی” و “ملامهدی فاضل نراقی” از روحانیون برجسته ی دوره ی قاجار بود، پس از اتمام تحصیلات مقدماتی اش در کاشان و دارالفنون تهران، راهی اروپا شد و موفق به اخذ مدرک لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه ژنو و مدرک دکترا از دانشگاه سوربن شد. نراقی در دوره ی دانشجویی هم چون بسیاری دیگر از جوانان هم نسل خود، به تفکرات چپ روی آورد و برای مدتی هوا دار حزب توده بود و حتی در سوییس اقداماتی جهت کمک به تشکیلات کمونیستی انجام می داد. اما این هوا داری با گذر زمان جای خود را به دل زدگی و سرخوردگی از این حزب داد.
نراقی در سال ۱۳۳۱ و در بحبوحه ی جنبش ملی شدن صنعت نفت به ایران بازگشت ، او که به علت زمینه ی مذهبی و همچنین روابط خانوادگی با مواضع آیت الله کاشانی نزدیک بود، نقش سخنگوی این روحانی را در مواجهه با خبرنگاران ایفا می کرد.
این جامعه شناس ایرانی در سال ۱۳۳۷ همزمان با تدریس در دانشگاه تهران به همراه دکتر غلامحسین صدیقی ” و “دکتر علیاکبر سیاسی”، “موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی” را پایه گذاری کرد، موسسه ای که در حقیقت زیر مجموعه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و علاوه بر انتشار کتاب های متعدد بخصوص در زمینه علوم اجتماعی، در تهیه و تدوین طرح جامع کلان شهرهایی همچون تهران و شیراز نقش داشت. نراقی به مدت دوازده سال مدیریت این موسسه را به عهده داشت.
نراقی در طول زندگی خویش همواره با بانیان و صاحبان قدرت سیاسی در تعامل بود، ازاین جمله می توان به ارتباط نزدیکش با دربار سلطنتی پهلوی اشاره کرد، او به علت روابط خانوادگی اش با فرح پهلوی، سالها به عنوان مشاور وی فعالیت می نمود و به خاطر مقابله با افکار چپ در برهه ای از حمایت قاطع حکومت پهلوی برخوردار بود. احسان نراقی هم چنین در روزهای پایانی رژیم پهلوی طی هشت نشست خصوصی با محمدرضا شاه پهلوی به مشاوره ی او پرداخت و پیشنهاداتی را برای اصلاح امور و جلوگیری از وقوع انقلاب مطرح کرد.
از دیگر مسوولیتهای او در سالهای پیش از انقلاب می توان به تصدی ” اداره جوانان” سازمان آموزش علمی و فرهنگی ملل متحد “یونسکو” و ریاست “موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی کشور” اشاره کرد.
از احسان نراقی آثار متعددی برجای مانده است، او که پس از پیروزی انقلاب ۵۷ چند بار بازداشت شده و دو سال را نیز در اوین گذرانده بود، پس از آزادی و مهاجرت به فرانسه کتاب ” از کاخ شاه تا زندان اوین” را نوشت که شرحی ست بر خاطرات وی در این دوران .
علاوه بر این کتابهای “پایان یک رویا”، “علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن”، “آئین جوانمردی” (ترجمه از هانری کُربن)، “اقبال ناممکن”، “آن حکایتها”، “غربت غرب”، “در خشت خام”، “طمع خام” و “نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران” از جمله آثار منتشر شده از احسان نراقی در ایران به شمار می روند.
اما یکی از آثار چالش بر انگیز نراقی کتابی ست با نام “آنچه خود داشت”. کتابی که برخی آن را برآمده از موج غرب ستیزی و پرهیز از “غربزدگی ” و بازگشت به ریشه ها می دانند که در دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی و با سردمداری متفکرانی چون “جلال آل احمد” و “علی شریعتی” آغاز شده بود و حتی گاه آن را هم ردیف کتاب “آسیا دربرابر غرب” داریوش شایگان” نیز به شمار می آورند.
احسان نراقی در دهه ی نود میلادی مشاور فدریکو مایور، مدیر کل وقت یونسکو بود و در حقیقت تنها فرد ایرانی ست که موفق به کسب این مقام گشته است. این جامعه شناس ایرانی که در سالهای پایانی عمرش به تناوب میان تهران و پاریس گذران عمر می کرد ، دو بار موفق به کسب جایزه ی “لژیون دونور فرانسه” از روسای جمهور این کشور شده بود.
مرگ این جامعه شناس و نویسنده ی ایرانی در آذر نود ویک، بسیاری از اهل قلم ایرانی را به تکاو انداخت و هر کدام از ظن خودشان یار او کرد. جالب اینکه در سوگ رفتن او، از مذهبی و سکولار تا هنرمند و روزنامه نگار شریک شدند و هر یک با نوشتن چند خطی موضعشان را در باب او اعلام کردند.
به عنوان نمونه و در همان ایام، ” محمد علی ابطحی” معاون و رییس دفتر محمد خاتمی ، رییس جمهور پیشین ایران در صفحه ی فیس بوکش طی یادداشتی کوتاه چنین از نراقی یاد کرد: ” احسان نراقی هم از این دنیا رفت. پیگیر بود. نا امید نمی شد. این رژیم و آن رژیم برایش فرق نداشت. سعه صدر داشت. این اخلاق هایش را خیلی دوست داشتم. خدا رحمتش کند”
“ابراهیم نبوی” نویسنده و طنز پرداز ساکن بلژیک ( که حالا چند صباحی هست به آمریکا مهاجرت کرده ) هم طی مطلبی مبسوط با عنوان ” احسان نراقی، آخرین ناصح قدرت شرقی” او را مردی معتدل و دانشمند توصیف کرد، وی در جایی از یادداشتش آورده است:
“او [ نراقی] تا آخرین لحظه ها تلاش می کرد تا مانع تندروی و هیجان و سخت سری در میان نیروهای سیاسی شود. می گفت: ” دموکراسی چیز خوبی است، اما در کشور ما که همیشه یک پادشاهی هست، یک آدمی باید باشه که این پادشاه را نصیحت کنه که مردم رو نکشه.” و معتقد بود تا زمانی که تغییرات سیاسی عمیق رخ نداده است، یک مصلح سیاسی باید از طریق ارتباط با قدرت مانع اشتباهات بیشتر قدرت حاکم شود.”
دیگر از اینها “علی دهباشی” نویسنده، روزنامه نگار و سردبیر مجله ی بخارا نیز، در مطلبی با تیتر” مردی برای تمام فصول” به شرح زندگی و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی احسان نراقی پرداخته است، در بخش پایانی این مطلب آمده است:
” از ویژگی های دکتر نراقی، صفت ایران دوستی او بود که به غایت در تمامی زندگی او به چشم می خورد به ویژه در عرصه بین المللی . هنگامی که سرزمین ما آماج حملات زمینی و هوایی صدام حسین بود، او یونسکو را بر آن داشت تا به خاطر حفظ میراث فرهنگی این حملات را محکوم کند و چندین بار مدیرکل وقت یونسکو به اهتمام دکتر نراقی از ایران دفاع کرد. و در سایر موارد که صحبت از منافع ملی ایران بود همواره در صف اول حاضر می شد. بسیار خوش قلب ود . هیچگاه بدخواهی کسی را از او ندیدم . اگر ناراحتی و گرفتگی و آزردگی برایش پیش می آمد به سرعت فراموش می کرد. بسیار اهل “دستیگری” بود. به خصوص برای دانشجویان و اگر استعدادی می یافت دست به هر کاری می زد که آن دانشجو به جایگاهی که باید برای ادامه تحصیل پیدا کند برسد. غالباً به داد و یاری کسانی می رفت که به هر دلیلی دیگر مورد توجه نبودند و در این کار اصرار می ورزید.خودش این حال را بیش از هر کس تجربه کرده بود و این هنر را داشت که زبان آنها را می فهمید. هیچ استاد پیری را ندیدم که به اندازه دکتر نراقی با جوانان نشست و برخاست داشته باشد. انعطاف پذیری یکی دیگر از ویژگی های دکتر نراقی بود. تحمل شنیدن نظر مخالف خود را داشت و به همین دلیل علاقمند به گفتگو بود و از شنیدن انتقاد و نظرهای متفاوت با خود هراسی نداشت و از آن استقبال می کرد. فروتنی ذاتی و واقعی او آنقدر جذابیت داشت که محفل گرم و دلنشین او را همواره ترجیح بدهیم. یادش گرامی باد و خاک بر او گوارا”
قلم در تکاپوی بیداری / یادی از آن خزان سیاه… مینا استرابادی
آخرین ماه خزان است، ماهی یاد آور آن نوبت که برگریزان تبهکار و”آذر” کینه توز در هم آمیختند و آتش دنائت را بر پیکر اندیشه و بیان افکندند.
همان آتشی که ” سعیدی سیرجانی” با زبان شعله هایش آشنا بود و ابایی از جدال با آن نداشت، هم او که بر سر هر آنچه بوی تحجرو استبداد می داد خروشید و در رویارویی با ” ضحاک مار دوش” زمانه، یادگار آزادگی خود را به میراث گذارد:آدمیزادهام ،آزادهام و دلیلش همین نامه
که در حکم فرمان آتش است
و نوشیدن جام شوکران
بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
آری، آذر، همراه است با خاطره ی گلهایی که به تاراج رفتند وبرگهای پاییزی از خون سرخ گلبرگ آنان رنگین شد. خاطره ی مرگ “پروانه” ای که هنوز هم گرد نمناک بالهایش چون یادگاری دردناک بر دستهای استبداد جنبشی معصوم دارد، یادآور درهم خردشدن حنجره ی ” محمد جعفر پوینده” که در جست و جوی ” راه زندگی” ره می پویید، یاد آور خاطره ی در خون تپیدن “محمد مختاری” که ” تمرین مدارا” را مشق می کرد و حماسه و اسطوره را به یاری می گرفت تا دریچه ای به روشنی و آزادی بگشاید و مکرر کردن یاد “احمد میر علایی” که همواره نیشخند از سر ترحمش را نثار “شیاطین” می ساخت.
نزدیک به دو دهه از قتل این نویسندگان، این متفکران عرصه ی فرهنگ و اندیشه، می گذرد ، اما همچنان چهره ی آمران و عاملان حقیقی این جنایات هولناک مکتوم و مستور مانده است و به قول اخوان :
گرگها خیره نگه کردند، همصدا زوزه بر آوردند:
“ما ندیدیم، ندیدیمش، نام هرگز نشنیدیمش”
اما در این میان، آنچه امید سبزی و طراوت را هم چنان در ذهن این سرزمین خشک عطشناک بیدار نگاه می دارد، حقیقت ققنوسی ست که از زیر خاکستراین آتش متولد می شود، ققنوسی که گرچه زخم خورده ی تازیانه های استبداد است ولی میراث دار قربانیان آن آتش است و با مرگ، با این عبث تلخ، بیگانه است و تنها در جست و جوی آشتی قلم با “تکاپو” ست.
به گفته ی مرحوم “منصور کوشان”، این متفکران آنقدر از گفت و گو درباره ی مرگ بیزار بودند که حتی در مراسم ترحیم “حمید مصدق” او را از صحبت درباره ی مرگ و نیستی بر حذر داشتند.
چرا که اینان تنها به زندگی می اندیشیدند و به هستی جاودان آزادی واندیشه. به حرکت در جهت اعتلای فرهنگی سرزمینشان می نگریستند و همواره برای پرداختن بهای این مبارزهی خطیر آماده بودند. با این که همواره نگران نسل نوپا و درراه آینده بودند، اما هیچ گاه خود را به مثابه ی مراد و مرشد آنان قلمداد نمی کردند، تلاشهای آنان در جهت انتشار مجلاتی چون “بوطیقای نو”، ” آدینه” و ” تکاپو” مشتی نمونه ی خروار از دل نگرانی ها و تعهد بی ادعای آنان است. شاید تنها همین جمله ی محمد مختاری، برای نسل امروز هجایی باشد دردرک معنای واژه ی “سانسور” ، نسلی که در اسارت اختناق و سانسور، زبانی خاموش در کام دارد و قلمی لرزان در دست:
سانسور هیچ گاه در یک نقطه محدود نمی ماند. کافی است در یک نقطه شروع شود تا به تمام جامعه سرایت کند. سانسور میکرب جان است. جان را فاسد می کند. فرهنگ را از درون می پوساند. به همین سبب سانسور تنها به معنی نقطه چین شدن کتاب ها نیست. بلکه اندیشه و احساس را هم نقطه چین می کند. روابط و حضور و سلوک انسان ها را نیز نقطه چین می کند. حتی گریستن و خندیدن، و سکوت و تامل ها را نیز نقطه چین می کند.
هفته پر جنب و جوش برای بازار پرتلاطم نفت /دکتر منوچهر فرح بخش
تا چند ماه پیش به ذهن اعضای اوپک خطور نمیکرد که دچار یک سونامی کاهش قیمت نفت شوند و در یک زمان کوتاه پنج ماهه با کاسته شدن بیش از ۳۰ دلار ، قیمت هر بشگه نفت از ۱۱۰ دلار به کمتر از ۸۰ دلار برسد .این درحالی است که از تثبیت قیمت حتی در نرخ موجود هم اطمینانی نیست و چه بسا که که بازار بزودی شاهد هر بشگه نفت حدود ۷۰ دلار باشد .
صرفنظراز اینکه قیمت نفت در بشگه ای ۸۰ دلار یا ۷۰ دلار تثبیت شود، یک موضوع به وضوح آشکار گردیده که بسیار حائز اهمیت است و آن شناخت واقعی از قدرت و نفوذ اوپک در بازار نفت است که خود را قدر قدرت و کارتل تعیین کننده قیمت نفت تصور میکرد، درحالیکه معلوم شد ببر کاغذی بیش نیست ، کما اینکه در طول این پنج ماه هیچ عگس العملی درمقابله با وضعیت پیش آمده از خود نشان نداده و هنوز نتوانسته حتی یک گزارشی تفصیلی و قانع کننده از روند افزایش قیمت ارائه دهد.
اکنون چنین به نظر میرسد که اوپک از شوک وارده بیرون آمده وخود را آماده برای اجلاس سران اوپک در روز پنجشنبه ششم آذرمیکنند. قبل از این رویداد مهم دیگری رخ خواهد داد و آن ضربالاجل مذاکرات هستهای ایران با گروه ۱+۵ در روز دوشنبه سوم آذر است. هرچند که این دو مورد متفاوت از یکدیگر هستند ولی شکست مذاکرات بر تصمیمات اوپک بی تاثیر نخواهد بود.
از منظر جهانی و بازار بین المللی موضوع اجلاس اوپک بیشتر مورد توجه و دارای اهمیت است تا مسئله هسته ای ایران. مسئله هسته ای ایران موضوعی است سیاسی که بیشتر به سه کشور ایران اسرادیل و امریکا مربوط میشود، درحالیکه قیمت نفت یک مسئله اقتصادی است که همه جهان را در بر میگیرد. اهمیت قضیه بویژه در آنجاست که ببینند عگس العمل سران اوپک نسبت به کاهش بهای نفت چگونه است و برای مقابله با آن چه تدابیری بکار میگیرند. موضوع هسته ای ایران به قیمت نفت ربط پیدا میکند منتهی در سال آینده. زیرا در صورتیکه ایران با کشورهای ۱+۵ به توافق برسد و تحریم نفتی برداشته شود، در آنصورت ایران به دنبال افزایش صادرات تا دو میلیون بشگه خواهد رفت که طبیعتا معادلات را به هم خواهد زد.
اینکه اعضای اوپک تاکنون با کاهش قیمت نفت با نوعی خونسردی برخورد کرده اند میتواند تفاوت قابل توجه هزینه تولید که حدود ۱۵ تا ۲۰ دلار است با قیمت فروش باشد که هنوز به ۶۰ دلار میرسد باشد . دلگرمی دیگر اوپک هزینه بالای تولید نفت از پروژه شیل در امریکاست که در حدود ۸۰ تا ۹۰ دلار برآورد میشود .
ولی برای کشورهای عضو اوپک یک دل نگرانی هم وجود دارد و آن عدم تعادلی است که در اثر کاهش بهای نفت در بودجه سالانه شان ایحاد میشود. افت قیمت نفت خام از ۱۱۵ دلار در ماه ژوئن، به کمتراز ۸۰ دلار، تقریبا همه کشورهای عضو اوپک را دچار کسری بودجه کرده و تنها قطر و کویت جان سالم به در برده اند. شاید وضعیت ایران از همه بحرانی تر باشد زیرا که بودجه سال جاری خود را بر اساس هر بشگه نفت ۱۰۰ دلار تنظیم کرده که اکنون در اثر کاهش قیمت نفت با یک کسری بودجه نگران کننده مواجه شده است .
درمجموع اگربهای هربشگه نفت در قیمت فعلی ثابت بماند یا حتی باز هم کاهش پیدا کند کشورهایی چون عربستان و امارات ، قطر ، کویت از آنجاییگه دارای ذخایر ارزی فراوانی هستند وحتی کشورهایی مانند بحرین و عراق هم میتوانند کسری بودجه خود را از طریق استقراض از سپردههای داخلی و همچنین استقراض از سرمایهگذاران خارجی تامین کنند، درحالیکه حکومت اسلامی ایران نه ذخیره ارزی قابل ملاحظه ای دارد، همه ذخیره ارزی کشور از ۷۰ میلیارد دلار تجاوز نمیکند که تازه صحت و سقم همین رقم هم قابل تردید است ، نه امکان قرض از خارج دارد و نه سرمایه های داخلی میتواند پاسخکو باشد.
اما به هر حال، اعضای اوپک میدانند که عقب نشینی درمقابل وضعیت پیش آمده که چه بسا میتواند برنامه ریزی شده باشد کارآمدی این سازمان و توانایی آن دراجرای سیاستهای نفتی را زیر سوال خواهد برد و خود این برداشت باعث کاهش بیشتر قیمت نفت خواهد شد. بهعلاوه، استمرار قیمت نفت در چنین سطح پایینی بر فشارهای مالی تمام کشورهای اوپک خواهد افزود. البته اوپک هم کار چندانی نمیتواند بکند و امکاناتش محدود است. مهمترین اهرم اوپک تغییر میزان تولید است.
به همین دلیل، بازارهای بینالمللی انتظار دارند اوپک در اجلاس آتی، تولیدات نفتی خود را از مقدار فعلی حدود ۵/۳۰ میلیون بشکه در روز به اندازه یک میلیون بشکه کاهش دهد. اینکه چنین کاهشی بتواند کمک در افزایش قیمت نفت کند خود جای بحث است ، ولی شانس این وجود دارد که قیمت در حدود ۸۰ دلار حداقل برای مدتی تثبیت شود . بنابراین میتوان گفت چنین مقدار کاهشی به احتمال زیاد تاثیر چندانی بر قیمت نفت نخواهد داشت و میتواند به ثبات قیمت این کالا در حدود ۸۰ دلار کمک کند، اما اگر کاهش تولید بیشتر از یک میلیون بشکه باشد ممکن است به افزایش قیمت نفت بیانجامد که البته عگس آن نیز متصور است.
البته در تصمیمات اوپک یک عامل کلیدی هم وجود دارد و آن عربستان سعودی با تولید روزانه ۱۰ میلیون بشگه است که همواره قادر است همه معادلات را بر هم زند. بارها اتفاق افتاده که این کشور با کم و زیاد کردن تولید خود تصمیمات اوپک را تغییر داده است . در اجلاس آتی اگر بخواهد با کاهش تولید موافقت کند، ایران که در شرائط بحرانی سختی قراردارد و صادراتش به یک میلیون بشکه کاهش یافته قطعا کاهش را قبول نخواهد کرد. همچنین است در مورد ونزوئلا، عراق، نیجریه و لیبی که به علت شرایط سخت اقتصادی کاهش تولید را نخواهند پذیرفت. بنا براین به احتمال زیاد عربستان و به همراه آن کویت و امارات بایستی بار کاهش تولید را تحمل کنند .
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 36 سال 93
قائم مقام صندوق توسعه ملی گفت: «این منابع جز برای سرمایهگذاری برداشت نمیشود که از این میزان ۲۵درصد در داخل و ۷۵درصد درخارج سرمایهگذاری و سود حاصل از این سرمایهگذاری به داخل کشور برای هزینه کرد در سیستم تامین اجتماعی صرف میشود.» قائم مقام صندوق توسعه ملی گفت: «با همین منابع میتوانیم حداقل ۷۰۰ هزار شغل در کشور ایجاد کنیم و با توسعه کارآفرینی، اقتصادی پویا داشته باشیم. لازم به یادآوری است که ذخیره ارزی نروژ بیش ۹۵۰ میلیارد دلار است.
نگاهی به کتاب در زمانه ی پروانه ها
دختران زندگی در برابر جور سیاست…
لیلا سامانی
سرزمین آمریکای لاتین مهد آشتی تعارضهای رنگارنگ است. سرزمینی که از یک سو آرمان گرایی را در سر می پرورد و از سوی دیگر پیله ی انزوا و تنهایی در بر می کند. سرزمینی که به رغم گوشه گیری و جدایی، از حفظ یکپارچگی خود عاجز مانده و اکنون سالهاست که در تلاش است تکه پاره های جدا افتاده اش را بند بزند و هویت از کف رفته اش را بازیابد. شاید به همین سبب است که تنهایی، دور افتادگی، جدال و عصیان در تلفیق با اسطوره ها درونمایه ی شاخص داستانهای این سرزمین را تشکیل داده اند.
داستانهایی که جولانگاه نمایش مبارزه و تلاش مردمانی ست که به رغم سرخوردگی در آرمانهایشان مدتهاست در صدند تا آرمان شهری یگانه برای خود بنا نهند. مبارزاتی راستین و داستانهایی حقیقی که به سبب تنیده شدن در دنیای پر رمز و راز این خاک کهن، از پیچیده شدن در فضای وهم و خیال های نامانوس بی نیازند.
این نبردهای لجام گسیخته و بی پروا همزمان با ظهور نویسندگانی چون “مارکز” و “یوسا” که منجر به شکل گیری جریانی با نام “شکوفایی ادبی” در ادبیات آمریکای لاتین شد، دستمایه ی خلق آثار فراوانی شدند. آثاری که یا مانند “پاییز پدرسالار”(مارکز) و” من و قادر توانا” (باستوس ) دیکتاتوری خاصی را هدف قرار می دادند و یا همچون “گفت و گو در کاتدرال” (یوسا) و “ژنرال در هزار توی خود” (مارکز) از سیاستهای کلی حاکمان آمریکای لاتین سخن می گفتند.
اما آمریکای لاتین در اواسط قرن بیستم بیش از سه دهه جایگاه حکمرانی و سلطه جویی دیکتاتوری با نام “رافائل لئونیداس تروخیو مولینا” بود، مردی که در جمهوری دومنیکن عنان قدرت را دردست گرفته بود و در طول حکومت سی و یک ساله ی خویش – که با ترور او به پایان رسید- از هیچ قساوت و جنایتی روی گردان نبود. چهره ی بیرحم و سفاک این دیکتاتور- که از سوی مخالفانش “بز نر” لقب گرفته بود- با قلم درخشان “یوسا” به وضوح در رمان “سور بُز” به تصویر کشیده شده است.
از جمله ی فجیع ترین جنایات تروخیو می توان به آدم ربایی، تجاوز و قتل خواهران “میرابال” در روز بیست و پنجم نوامبرسال ۱۹۶۰ اشاره کرد، روزی که بیست و یک سال بعد توسط فمینیست های آمریکای لاتین، به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان برگزیده شد و سالها پس از آن در سال ۱۹۹۹ مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه ای نامگذاری این روز را به عنوان روزی جهانی تصویب کرد.
قتل این سه زن که از مبارزان فعال علیه حکومت دیکتاتوری تروخیو بودند، آنان را به سمبل مقاومت و ایستادگی و هم چنین نمادی از آزار و شکنجه ی زنان در جوامع استبداد زده ی آمریکای لاتین بدل کرد، توصیفاتی پیچیده که این خواهران جوان را ملقب به نام انقلابی و دوگانه ی “پروانه ها” ساخت.
از سوی دیگر استقامت، امیدواری و زندگی پر پیچ و خم پروانه های شکسته بال دومنیکنی از همان ابتدا آنان را به منبع الهامی برای نویسندگان و شاعران آمریکای لاتین بدل کرد، از این جمله “خولیا آلوارز” – نویسنده و شاعر آمریکایی دومنیکنی تبار که خود نیز چون بسیاری دیگر از روشنفکران هم وطنش زخم خورده ی این دیکتاتور بود، داستان زندگی این سه خواهر را دستمایه ی رمان دوم خود قرار داد و با گردآوری اسناد و مدارک متعدد، کتاب “در زمانه ی پروانه ها ” را در سال ۱۹۹۴ به انگلیسی و چند سال بعد به اسپانیایی منتشر کرد.
رمان “در زمانه ی پروانه ها” در عین تاریخ نگاری سیاسی و اجتماعی، داستانی جذاب و تاثیر گذار را روایت می کند که قهرمانهای آن هیچ نشانی از تخیل و اسطوره را با خود حمل نمی کنند، آنها دخترانی معمولی و واقعی اند که زندگی ساده شان چنان دستخوش تحول و تغیر می گردد که به یکباره و بی هیچ برنامه ریزی از پیش تعیین شده ای بدل به دشمنان اصلی تروخیو می شوند.
داستان در سال ۱۹۹۴ و با روایت “دده (آدلا) “، تنها خواهربازمانده ی میرابال، از زندگی خواهرانش آغاز می شود. او که در گفت و گو با خبرنگاری نشسته است تا شرحی از مبارزات و مقاومتهای توام با هراس و تردید پروانه ها را ارائه دهد، رفته رفته به گذشته های دورتر می غلتد و این مصاحبه را مبدل به روایتی داستانی از زندگی خواهران خود می سازد. داستانی که صرفا به جنبه ی فعالیتهای سیاسی و مدنی میرابال ها نمی پردازد، بلکه از زندگی،عواطف، احساسات و زنانگی آنها نیز سخن می گوید.
پس از آن “خولیا آلوارز” در هر بخش با روایتی ساده و از زبان خود پروانه ها خواننده را به دل زندگی آنها پرتاب می کند و دغدغه ها ، نیازها و احساسات هریک را عیان می سازد، چنان که در پایان کتاب، خواننده نه موجوداتی افسانه ای که زنانی ملموس و آشنا را پیش چشم خود می بیند.
آلوارز در این کتاب به شیوه ی یوسا، از شیوه ی روایی تو در تو بهره برده است ، روایتهایی که در وجوه زمانی و مکانی متفاوتی در یکدیگر گره می خورند و در سایه ی همین درهم تنیدگی هاست که روال داستان خود را پیش می برد.
“مینروا” دختر سوم خانواده نخستین پروانه ای ست که زندگی اش به تصویر کشیده می شود، او فعال ترین، عاصی ترین و جسورترین خواهران است که جلوه های زنانه به خوبی در سکنات و تصمیماتش نمایان است. او زندگی خود را از کودکی تا زمانی که برای تحصیل به مدرسه ی شبانه روزی راهبه ها فرستاده می شود بازگو می کند، جایی که گره داستان رخ می دهد و روایت زندگی خواهران دیگر نیز افزوده می شود.
مینروا با “سینتیا” دختری افسرده و ضعیف الجثه دوست می شود، این دختر مغموم و سیاه پوش رازی دردناک را با مینروا در میان می گذارد و چهره ی خونریز و مستبد تروخیو را برای او عیان می سازد ، سینتیا از دیکتاتوری سخن می گوید که تمام مردان خاندان وی را به قتل رسانده و ثروت خانوادگی شان را ضبط کرده است، دیکتاتوری که سخن مخالف را بر نمی تابد و از کشتن انسانها ابایی ندارد. بدینسان مینروا دنیای جدیدی را کشف می کند، دنیایی که در آن تروخیو آن مرد مقدسی نیست که عکسش در خانه کنار تمثال مسیح قرار گرفته است، او به وجودهیولایی پی می برد که بر هستی دومینیکن چنگ انداخته و هستی و شور زندگی را از او سلب کرده است. این یافته ها که بذر نفرت از دیکتاتور پیر را در دل مینروای تازه بالغ می پاشد، با وقوع حادثه ای دیگر دو چندان می شود، او که به همراه دختران همکلاسی اش برای اجرای نمایش به دفتر تروخیو رفته است، دست رد به سینه ی وی می زند و از این که به خیل معشوقه های او بپیوندد حذر می کند. به این ترتیب جوانه های نفرت از خودکامگی با زنانگی و غرور مینروا در هم می آمیزد و او را به سوی عصیان می کشاند.
مینروا پس از آشنایی با گروه های مخفی به مبارزین ملحق می شود، نام حزبی “پروانه” را بر خود می نهد و با جوانی انقلابی به نام “مانولو” ازدواج می کند و با وجود آن که می داند تروخیو او را زیر نظر دارد، به فعالیت و زندگی پر مشقت خود ادامه می دهد.
روایت بعدی مربوط به خواهر کوچکتر “ماریا ترسا” ست دختری معصوم ، لطیف و ساده دل که در پی دلباختگی لبریز از شور و جنون به یک انقلابی به خواهرانش ملحق می شود، ماریا ترسا بر خلاف مینروا که نمادی از سرکشی و خشم زنانه است، آرام، مطیع و مهربان است و تنها معجزه ی عشق است که او را به سمت مبارزه سوق می دهد.
طرف دیگر ماجرا، “پاتریا” خواهر بزرگ خانواده است، دختری که وسواسهای مذهبی و علاقه ی وافرش به راهبه شدن در تقابل با عشق رنگ می بازد و او را به زندگی عادی با یک کشاورز ساده می کشاند. اما او و همسرش نیز پس از مدتی با گروه کلیسای منطقه هسته ای مبارزاتی شکل می دهند و به جنبش انقلابی مخفی می پیوندند. آنها که خانه ی خود را به عنوان پایگاه در اختیار انقلابیون قرار داده اند، سرانجام شناسایی شده و همراه دو خواهر دیگر و همسرانشان دستگیر می شوند.
سپس محل روایت ، به زندان منتقل می شود و بخش عمده ی داستان از زبان ماریا ترسای مهربان بیان می شود، در این بخش از کتاب تصویری عریان و تلخ از هراس ، افسردگی و پریشانی زنان دربند ارائه می شود، پرداختن به مسائلی از قبیل دغدغه ی ملاقات با فرزندان به عنوان اهرم فشار، شکنجه های متعدد، مشکلات گوناگون بند عمومی زنان، ملاقاتهای فرمایشی سازمان های بین المللی و … یکی از خواندنی ترین بخش های این کتاب را رقم زده است.
بخش دیگر کتاب از شور و شوق توام با هراس و تردید سه خواهری حکایت می کند که در خانه ی پدریشان در حصرند و شوهرانشان به عنوان گروگان هنوز در زندان به سر می برند، آنها هر پنج شنبه فرزندانشان را به خواهر مضطربشان “دده” می سپارند و راهی ملاقات با مردانشان می شوند.
در همین اثنا خواننده قدم به قدم با پروانه ها پیش می آید و با زندگی آنها همراه می شود ، زندگی روزمره ای که سیاست و خشونت در لحظه لحظه ی آن جاری ست و سایه ی سنگین بز نر آن را تاریک ساخته است. باری، این همراهی ادامه دارد تا آن که داستان به اوایل نوامبر ۱۹۶۰ می رسد ، زمانی که تروخیو اعلام می کند، کشورش با دو مشکل مواجه است نخست کلیسا و دوم خواهران میرابال. هراس و تپشی که از خواندن این جملات بر دل خواننده می افتد، پس از تورق چند صفحه جای خود را به اشک می دهد. چرا که در روز بیست و پنجم نوامبر، نگرانی و وحشت “دده”، از بازنگشتن خواهرانش از ملاقات به حقیقت می پیوندد ، آنها در راه بازگشت با گماشته های تروخیو مواجه می شوند ، جلادانی که پس از شکنجه ، تجاوز و قتل وحشیانه ی این سه خواهر، اجسادشان را به همراه اتومبیلشان به دره می اندازند.
در پایان، نویسنده از دده تنها خواهری که زنده مانده است سخن می گوید، خواهری که به رغم نفس کشیدن هرروز با خاطره ی آن مرگ دست و پنجه نرم می کند. او که تلاش کرده است فرزندان پروانه ها را در فضایی دور از نفرت وهراس بپرورد، دغدغه ی تکان دهنده ای را بازگومی کند، دده از سایه ی قهرمان گونه ی پروانه ها در هراس است، سایه ای که برسر او سنگینی می کند و به ابزاری در دست دولتمردان سودجوی حال حاضر بدل شده است. دده حتی از نگهبانی خانه ی خواهران میرابال که اکنون به موزه بدل شده است نیز خسته و درمانده است.
“در زمانه ی پروانه ها” در سال ۲۰۰۴ به عنوان کتاب برتر جشنواره ی “یک کتاب، یک شیکاگو” برگزیده شد، هم چنین “ماریانو باروسو” بر اساس این رمان، فیلم “در زمانه ی پروانه ها” را با بازی “مارک آنتونی ” و “سلما هیک” ساخته است.
خولیا آلوارز هم چنین در صفحات پایانی کتاب در بخشی پیوست گونه ، روزگار نابسامان خود و خانواده اش در زمان دیکتاتوری تروخیو و هم چنین ماجرای آشنایی اش بر خواهران میرابال را شرح داده و عکسهایی از انقلابیون دومینیکن را نیز منتشر کرده است، شاید به خاطر تجربه ی سیاسی و لمس همه جانبه ی اختناق است که آلوارز تا این حد در خلق فضای استبدادی و جنبش مقاومت در قالب روایت سه زندگی نامه ی تو در تو موفق عمل کرده است. ساختار داستان، منسجم و استوار است و درهم تنیدن وقایع سیاسی با زندگی واقعی کاراکترهای حقیقی – داستانی این رمان را به اثری جذاب و تاثیر گذار بدل کرده است.
نویسنده در این کتاب با واکاوی در خلال حرفها و اندیشه های پروانه ها، دنیای زنانه و عشق بی پایان آنها نسبت به همسرانشان را به تصویر می کشد، پروانه هایی که به ذات مبشر نوربودند و از تاریکی بی عدالتی بیزار. به همین سبب عشق به زندگی و نفرت از قساوت و خودکامگی تا عمق جانشان نفوذ کرده بود ، آن قدر که بالهایشان بر گرد شمع آزادی شکست، سوخت و خاکستر شد.
روشنفکر ایرانی به روایت مسعود بهنود / دکتر عبدالستار دوشوکی
مگوی آن سخن کاندر آن سود نیست
کـز آن آتـشـت بـهـره جـز دود نیست (فردوسی)