خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ (برگ 24)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

ســـــتیزِ کهـنه و نـو بخش پنجم: آقای رئیس! اجازه بدهید بخواند / ابراهیم هرندی

setizkohnevano5

ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

در بخش های پیشین گفتیم که ستیز کهنه و نو، جنگ دو جهان نگریِ ناهمگون، ناهمایند و ناسازگار است که همه سویه ها و رویه های هستی را در برمی گیرد. اما سرایداران سنّت و دکانداران شریعت که نگرش مدرن را ویرانگر جایگاه و پایگاهِ خود در دایره قدرت و ثروت می بینند، آن را دشمن دین می پندارند و ستیز با اندیشه های مدرن و دستاوردهای آن را، به بهانه ی “حفظ ِ بیضه دین”، دستمایه جنگی بی امان برای مبارزه با آزادی و برابری می کنند. هدف بنیادین این جنگ در همه ی سرزمین ها، برای اهل شریعت و طریقت و سلطنت، ماندن در مدار قدرت و ثروت است، نکته ای که هرگز هیچ یک از سردمداران این سه گروه، سخنی از آن نمی گویند و اشاره به آن را گناهی نابخشودنی می دانند. اما تجربه ی حکومت اسلامی در ایران نشان داد که آنچه درباره روحانی بودن اهل دین و وارستگی آنان از دل بستن به این جهان و “جیفه دنیا” و پرهیز از آلوده شدن به قدرت و ثروتِ این جهانی می گفتند، افسانه هایی سست و نادرست بوده است. بیشترِ آخوندها در روزگار کنونی نشان داده اند که چه دلبستگی گرُازین و بی پایان نمایایی به جیفه این جهان دارند و در نخستین بزنگاه، بی هراس از هنجارهای اخلاقی و آبروی انسانی و اصول و فروع و بایدها و نبایدهای دینی خود، راهزانانی بسیار چیره دست و بی باک و چالاک و بی چشم و رویند. ۱

بیشتر بخوانید »

بررسی کتاب کسروی و تاریخ مشروطۀ ایران / رضا اغنمی

kljdfkgdkrf

احمد کسروی

احمد کسروی

کسروی و تاریخ مشروطۀ ایران
سهراب یزدانی
نشر نی چاپ دوم ۱۳۸۳ تهران

پیشگفتار فشرده توضیح کوتاهی درباره نشر تاریخ هیجده ساله آذربایجان و توسعه و تکمیل آن به تاریخ مشروطیت ایران است. با این هدف اساسی وارسیِ رخداد انقلاب وسرگذشتِ بذرهای بیداری.
مطالب این دفتر درسه فصل تدوین شده عبا رت است از: کسروی و مشروطیت ایران ، بررسی و بازنگری .

در جنبش مشروطه خواهی کسروی طلبۀ جوانی ست شانزده ساله، ازخانوادۀ روحانی در یکی از قدیمی ترین محله های تبریز؛ محله ای کم وبیش با خانواده هائی آمیخته از لایه های متوسط و بیشتر زیرین جامعۀ کارگری با کارگاه های قالیبافی؛ حتا در اکثر خانه ها نیز زن و بچه بیشتر سرگرم قالیبافی بودند برای امرار معاش. کوچه پس کوچه های هُکماوار همشه پُر ازسر و صدا بود، صدای استادکار و بچه های بافنده که درپشت دارقالی با انگشتان کوچک، گوش به فرمان استادکار با مهارت رشتۀ پشم های رنگین را می ییچاندند ونقش آفرینی می کردند. و کسروی که بین این جماعت مذهبیِ و متعصب بزرگ شده پایش به سفارت انگلیس باز می شود که در آن روزها مرکز اجتماعات مردم بود برای شنیدن سخنان تازه دربارۀ مشروطیت. مشارکت او در اجتماعات کنسولگری انگلیس که مردم دسته دسته به آنجا می رفتند و ساعت ها به سخنرانی های مشروطه خواهان گوش می سپردند: «باید قانونی باشد که مردم از روی آن زندگی کنند. پادشاه به سرخود نباشد. مجلسی برپا گردد که کارها را به سگالش به انجام برسانند. این ها می بود معنائی که به مشروطه می دادند من این ها را پسندیدم و به مشروطه دل بستم ».

نخستین باری که ستارخان را می بیند دلبستۀ اومی شود و مردانگی ش را می ستاید. جنب و جوش مردم کوچه بازار را که تفنگ به دست گرفته اند وبا تمرین های نظامی به ستیز با غول استبداد برخاسه اند او را به وجد آورده : «توگوئی سراسر رگ و پی ام به لرزه می افتاد و از این که ایران از بند استبداد رسته و ایرانیان بدین سان به شور برخاسته اند خدای را سپاس می گذارم» از استبداد صغیر می گوید . شاهد و ناظر هجوم قوای دولتی و عشایر طرفدار دولت، محاصرۀ شهر و جنگ های داخلی تبریز بوده و سرآغار گرسنگی اهالی شهر. « دولتی ها این بارمیخواستند شهر را با فشار گرسنگی ازپا بیندازند» حملۀ صمدخان شجاع الدوله به قره ملک و هکماوار، تیریز و غارت خانه ها با رسیدن قوای تازه نفس به فرماندهی ستارخان، حاج شجاع الدوله پا به فرار می گذارد: «من . . . گریزصمدخان را دیدم . . . خود صمدخان درجلو و سرکردگان و سواران درپشت سر او به تندی می گذشتند».

و بالاخره مجاهدان شهر نیروهای دولتی را عقب راندند. محاصرۀ تبریز شکسته شد و همین شکست محاصره: «شورمشروطه خواهی را در مناطقی چون تهران، مشهد و فارس برانگیخت اصفهان و رشت قیام درگرفت».

کسروی به تلخی از هجوم نظامیان روسیه یاد می کند. بدرفتاری روس ها، جلوگیری ازانتشار روزنامه، خلع سلاح مجاهدین، و رشت و کشتارو فجایع روس های همیشه متجاوز را شرح می دهد. به حکم دادگاهِ سفارشی تزار روس در روز عاشورا رهبران مذهبی و آزادیخواهان را محاکمه کردند وهمگی را به دار کشیدند. دونوجوان که پسران علی مسیو بودند نیز اعدام شدند.

«روزگارسیاهی بود. مجلس به زور دولت تعطیل شده بود . . . انگلیسی ها درجنوب کشور نظارت می کردند و روس ها سراسر منطقۀ شمال را دراشغال نظامی داشتند.» سرکوب و خفقان و تاخت وتاز استبداد با کشتار مخالفین و انتقام گیری شروع شده بود. کسروی که به طرفداری ازمشروطه و مشروطه خواهان شناخته شده بود، مورد آزار قرار گرفته با ترک منبر و مسجد خانه نشینی اختیار می کند.

درآشنائی با آزادیخواهان به مطالعه کتاب هایی می پردازد که برایش نوآوری های داشتند. ازجمله کتاب احمد نوشته طالبوف تبریزی و سیاحت نامه ابراهیم بیگ نوشته حاج زین العابدین مراغه ایست. می نویسد : « سیاحت نامۀ ابراهیم بیگ تکان سختی در من پدید آورد و باد به آتش درون من زد». پس از آن به مطالعۀ علم هیئت فیزیک وشیمی علاقمند شده ومطالعۀ کتب علوم جدید را دنبال می کند. جالب این که نویسنده کتاب درنخستین گام های معرفی کسروی می نویسد :« کسروی هیچگاه به سوی ایده ئولوژی یا مکتب سیاسی به خصوصی گرایشی نیافت. دیگرآن که کوشید تا فقط براساس دیدگاه های خود به مسائل و پدیده های اجتماعی بنگرد. سرانجام آنکه اولین متفکر ایرانی بود که دستگاه فکری ویژه خود را بنیان نهاد بی آنکه برای چنین کاری مستقیما از اندیشه های بیگانه بهره گیرد».

یزدانی، در کسروی اندیشمند، از پژوهش او دربارۀ مشروطیت سخن می گوید و فضای اندیشه ورزی او را که برپایۀ خِرد است می شکافد. حاصل این که «از نظر کسروی خرد محصول فعالیت مغز انسان نیست. بلکه نیرویی وابسته به «روان» اوست نیروئی که بین نیک و بد داوری می کند. در داوری خود آزاد و مستقل است وابستگی به سود و زیان شخصی ندارد». ازنیروی قدرتمند توده بحث می کند. ازنیرویی که در زمانۀ اخیر کمتر درباره اش صحبت شده است .

این نیز بگویم که اصولا کسروی بیشتر باور به نیروی توده ها دارد. ایمان محکم او به قدرت قشر عظیم توده ها حیرت آور است. از دیدگاه او نیروی فعال و متحرک توده، نه تنها منشآ کل امور است، بل که درهمه امور باید دخیل بوده و حاکم باشند وادارۀ جامعه و کشور با صلاحدید آنها انچام گیرد. براین اعتقاد است که «بهتیرن راه همآنست که فرمانروایی و چیرگی درمیان نباشد، و هرتوده با آزادی زندگی به سر برند و به کارهای همگی یا کشوری نیز خود پردازند. خودشان خود را راه برند». همو با خوش بینی و خوش نیتی «مردان نیکخواه و کاردان را» برای مجلس می گمارد تا قوانین خوب وتصمیمات لازم الاجرا را به صورت قانون به تصویب برسانند. باز تآکید می کند: «توده ها آزادند اختیار زندگانی خودشان را در دست دارند. آنچه سودمند می دانند و می خواهند با دست نمایندگان به کار توانند بست. هرقانونی را بهتر دانستند ازمجلس توانند خواست».

نظرکسروی دربارۀ زمینداری نیز خلاف سایرمتشرعان شنیدنی ست : «زمین ازآنِ کارندۀ زمین است. اگر مالک قانونی زمین در بهره گیری از زمین سستی کند وظیفۀ دولت است که آن را از وی بگیرد و به دیگری بسپارد» این جا باید با یزدانی عزیز اندکی مخالفت کرد که نوشته اند: ریشه کنی این نظام را تجویز نمی کند. به همین دلیل برخی او را مدافع سرمایه داران خُرد و قشرهای میانه حال دانسته اند» و این درحالی ست که در جند سطر جلوتر در همین برگ آمده است که : «مالکیت حقوقی بر زمین کشاورزی، مالکیت واقعی ایجاد نمی کند».

کسروی درباره کسب تمدن ازاروپائیان، تحلیل جالب و با ارزشی دارد : «ایرانیان جنبه های مثبت تمدن اروپائی را نگرفتند، بلکه مجذوب عناصرفاسد کنندۀ آن شدند اما اندیشه های اروپایی نتوانست کاملا درایران نفوذ کند . آمیزه ای از باورهای گذشته واندیشه های نو پدید آمد که هریک دیگری را سست گردانید و بازار پراکندۀ فکری ایرانیان را آشقته تر از پیش کرد»

یزدانی، درکسروی مورخ برای شناساندنِ او از سرآغاز فعالیت هایش می گوید. «زندگی نویسندگی او با انتشار یادداشتهای او درباره تاریخ طبرستان آغازشد. این نوشته درسال ۱۳۰۱ درمجلۀ نوبهار منتشر گردید» . در همان زمان است که کسروی متوجه اشتباهات ادوارد براون شرقشناس انگلیسی درترجمۀ کتاب خطی تاریخ ابن اسفندیار می شود. یزدانی می نویسد : «شاید این نخستین باری بود که پژوهشگری ایرانی خطای علمی دانشمندی اروپائی را گوشزد می کرد و به قول سعید نفیسی، نخستین زنگ را دربرابر خاورشناسان بر می آورد.»

یزدانی که دراین بخش آثار کسروی را مورد بحث قرار داده، از وسواس و دقت علمیِ او می گوید. و در رهگذراین داوری هاست که دقت و تسلط و مهمتر امانتداری خود نیز در ذهن خواننده چهره می گشاید. « به خصوص درکتاب شهریاران گمنام می بینیم که از نظر فن پژوهش تاریخی شاید بتوان آن را شاهکار کسروی شمرد. دوم، وی با کنجکاوی به پدیده های تاریخی می نگریست . . . . . . . . . دقت علمی نویسنده ، تحسین دانشمندان سختگیر نکته بینی چون محمد قزوینی مینیورسکی را برانگیخت».
ازدیدگاه کسروی، تاریخ و آگاهی آز آن درتثبیت هویت ملی یک ضرورت است. «تاریخ برای یک توده همچون ریشه ایست برای یک درخت . . . تاریخ، یک توده را پایدارتر و استوارتر گرداند».

کسروی درسال ۱۳۰۰ تبریز را ترک گفته و مدتی در دماوند و زنجان سرگرم کار می شود و همانجاهاست که نوشتن تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان یا داستان مشروطه درایران را می نویسد که بعدها به تاریخ مشروطیت ایرن تبدیل می شود. «بخش یکم تاریخ مشروطه ایران درسال ۱۳۱۹، بخش دوم درسال ۱۳۲۰ و بخش سوم درسال ۱۳۲۱ انتشار یافت».

یزدانی، در «بررسی ریشه های مشروطیت» براین باور است که کسروی منشاء مشروطیت را از بیداری ایرانیان دانسته درمقابله با حکومت استبدادی. با اشاره به قتل نادرشاه : «پس از کشته شدن نادرشاه افشار تنزل ایران آغاز گشت»، ضعف ها وپیامدهای دوجنگ ویرانگر ایران و روس و از دست رفتن بخش بزرگی از آبادترین خاک وطن را یاد آور میشود . با مروری در تاریخ دوران قاجار دخالت های مستمر روس وانگلیس و جنبش تنباکو و آمد ورفت مستشاران، واگذاری گمرکات برای اخذ وام به منظورتآمین هزینۀ سفرشاهان به اروپا، در زمانه ای که فقر وفلاکت سراسر کشور را فراگرفته بود، گوشه هایی از فضای نکبت بار گذشته را به نمایش می گذارد. با این حال، پژوهشگر این وقایع را عامل یا ریشۀ اصلی بیداری مردم نمی داند، «بلکه یکی ازچند عامل » میشمارد که دررابطه با رخدادهای جهانی ازجمله : «جنگ روسیه – ژاپن در سال های ۱۹۰۵ – ۱۹۰۴ و شکست روسیه تکان سختی به آسیائی ها داد. شکست غول اروپائی از ژاپن گمنام در سراسر آسیا با خوشحالی تلقی گردید» انقلاب ناکام ۱۹۰۵ روسیه در منطقه شورتازه ای ایجاد کرد. آن انقلاب افق های تازه ای در منطقه گشود. خفتگان را بیدار کرد. تکانِ هشداردهنده ای بود، به ویژه جهتِ مردم عقب ماندۀ منطقه که درچنگال استبداد به زندگی برده وار معتاد شده بودند. درایران و عثمانی جنبش های تازه ای به وجود آمد .

درگسترش انقلاب، یزدانی با معرفی انجمن های محلی و اثرات آنها که درشهرها به دست مردم هر محل راه انداخته بودند سخن می گوید. باید یادآور شوم که درفاصلۀ صدور دستخط فرمان مشروطیت تا شروع استبداد صغیر، آزادی و آزادیخواهی برسر زبان ها بود و مردم مشتاقانه درآرزوی شکست استبداد و مهار کردن قدرتِ گستردۀ پادشاهی بودند. در زمینۀ این تغییرات شکل گیری انجمن ها، ازهشیاری پیشگامان حکایت می کند و خِرد اجتماعی – سیاسی آن ها را به رخ می کشد «پیش از ان که انتخاب نمایندگان مجلس صورت گیرد، گردانندگان مشروطۀ تبریز، انجمن ایالتی – یامجلس ملی – آذربایجان را تأسیس کردند».

تشکیل انجمن ها با مخالفت شدید محمدعلی میرزا ولیعهد مواجه می شود وبرای برهم زدن آن اقدام می کند اما موفق نمی شود ودرمقابل اعتراض مشروطه خواهان عقب نشینی کرده وانجمن ها در شهرهای کشور به راه می افتند. براین مبناست که یزدانی در بستردگرگونی ها انجمن ها را یکی ازدوستون اصلی معرفی می کند: «ابزار این تحول دو نهاد بودند مجلس، و انجمن های ایالتی و ولایتی». وسپس از عملکرد انجمن ها درشهرهای گوناگون می گوید. ازسمنان که در جریان مشروطیت فعالیتی نداشت ولی با تشکیل انجمن «رسما اعلام داشته بود که حاکم حق مداخله درگرفتن عوارض ندارد و نایب الحکومه نیز از اهدای تقدیمی و پیشکشی به حاکم منع شده بود».
در دوران استبداد صغیر قدرت انجمن تبریز فزونی یافت. گردانندۀ امور شهر انجمن بود. و مهمتر، «مسائل نظامی وسازماندهی دفاع ازشهر برای تبریزیها اولویت داشت. اما نیاز به مرکزی سیاسی همچنان احساس می شد». انجمن جانشین مجلس شد؛ و به پشتیبانی قدرت انجمن عین الدوله والی منتخب شاه را به تبریز راه ندادند. درسراسر کشور مشروطه خواهان «انجمن را بخشی تفکیک نشدنی ازنظام مشروطه می شناختند.»

یزدانی که عملکرد انجمن ها را به دقت وارسیده، بادرکِ اهمیت آن ها می نویسد: «دردورۀ استبداد صغیر درهرکجا که آن ها [مشروطه خواهان] قدرت گرفتند انجمن را احیا کردند. در تنکابن ، اصفهان، رشت، مشهد، بندرعباس، بوشهر ولارستان چنین انجمن هایی ایجاد گشت».

کسروی با ایمان به قدرت ونیروی تودۀ مردم، مقبولیت انجمن ها وپیشرفت امور را – درآن فضای وحشت و پریشانی وامید – این گونه روایت می کند که : « آنچه مایۀ قدرت انجمن ها می شد، توانائی دربسیج تودۀ شهری بود». تحلیل سنجیده و تمیز درستی ست. سرچشمۀ قدرتِ ملی همیشه در نیروی عظیم توده هاست که با هدایتِ پیشگامانِ مورد اعتماد به آرمان های خود می رسند. کسروی در این باره ایمان خود را با سخنان شورانگیز اعلام می کند : « من به نوشتن این تاریخ به نام دادگری برخاستم و بیش از همه برآن می کوشم که داوری میانه آن مردان جانفشان وستمگران بدنهادشان کنم.» بقول یزدانی، کسروی دراین کار رسالتی می دید. دربخش توده ای شدن انقلاب، پژوهشگر ماهیت و چگونگی انجمن ها ازمذهبی ها که با “امربه معروف ” وارد کارزار شده بودند گرفته تا شبنامه نویس ها وسودجویان دربار و اشراف، که بیشتر هیاهو بود وسر و صدا، تحلیل جالب ش شنیدن دارد: «اینان به جای آنکه اسلحه بردارند و خودرا برای مبارزه آماده سازند، راه بی دردسر وآسان را پیش گرفته بودند»

یزدانی، عقیدۀ کسروی را به «نادیده گرفتن تأثیر انجمن ها یا کم اثر دانستن آنها»، البته با دلایلی کم و بیش ونه چندان قانع کننده، زیرسئوال برده است. اما بلافاصله بیکفایتی انجمن های پراکندۀ تهران را مطرح کرده است :«انجمنها درروزبمباران مجلس به وظیفۀ خود عمل نکردند مجلس را بی دفاع گذاشتند» وسپس ایستادگی وجانفشانی نُه ماهۀ مجاهدان تبریز را که : «اسلحه بر کف دربرابرنیروهای دولتی ایستادند ومصائب جنگ را به جان خریدند» یادآور شده نبرد تهران چند ساعت طول نکشید. با تأسف می پُرسد «چرا پایتخت به چنین روزی افتاد؟» حسِ غم واندوهی پنهان ازگذشته های دور. خواننده شگفت زده از احساس پاک و صفایِ دلِ پُر درد پژوهشگر غرق سکوت می شود. یزدانی تفاوت ها را می شکافد. درسنجۀ ضعف و قدرت یادآور می شود که : «درتبریز رهبرانی ظهور کردند و نیروی مسلح ملی ایجاد کردند ومقاومت شهررا سازمان دادند. تهران چنین رهبرانی را به خود ندید» پایان کار شکست بود و پراکندگی : «سستی رهبران پایتخت موجب فرو ریختگی درونی مجلس شد و اندام های دفاعی آن را از کار انداخت». آیا این کردارهای اجتماعی نیست که خمیرمایۀ باور کسروی دراعتبارواعتماد به توده و بیداری را در او به بار نشانده است.

یزدانی در رهبران و توده ها، فصل تازه ای می گشاید. از اصرا و ممارست کسروی در گزینش رهبر و آوردن نظرات دوسید ارقول کسروی: «دوسید می خواستند همه چیز را با زبان و اندرز درست گردانند ودرچنان شورشی که پس ازهزار سال درایران رخ داده بود به جنگ و خونریزی نیار نمی دیدند. واین اندیشۀ ایشان یکی ازسنگ هایی در راه پیشرفت کار مشروطه گردیده بود» و سپس ضعف و رفتار سازشکارانۀ آن دوسید را روایت می کند «ناتوانی سیاسی آن دوسید در واپسین روزهای حیات مجلس نمودار گردید. این دو ازجمله کسانی بودند که مدافعان مسلح مجلس را پراکنده ساختند و رآی به خلع سلاح آنها دادند » پژوهشگر به درستی در ادامه همین گفتار به صراحت می افزاید که « رهبرانی ازسنخ بهبهانی و طباطبائی درمراحل نسبتا آرام جنبش کارها را پیش می بردند، اما درمقاطع بحرانی و زمانی که ستیزبین موافقان و مخالفان اوج می گرفت، دیگر مردان چنین میدانی نبودند».

کسروی در بخش «علما و مشروطیت» موضوع علمای تشیع ایران را بررسی کرده با اشاره به خشم و خروش علما برای اخراج پریم و نوز مسئول گمرکات اذربایجان، اهداف وجایگاه بنیادی آنان را نشان داده است. ولی مهم این که کسروی شکاف بزرگی که سال ها بین حکومتگران و جامعه بود پی برد. علما خواستار حکومت وقوانین شرع بودند و خیلی ها هم بودند که خواهان قوانین روز ومخالف قوانین بدوی اسلام که به زور به مردم تحمیل شده بود. یزدانی مینویسد: «کسروی نخستین مورخی بود که به این شکاف عظیم اجتماعی پی برد».

فرجام انقلاب. وقتی تهران به دست مشروطه خواهان افتاد و محمدعلیشاه به سفارت روس پناهنده شد، رجال قدیمی وهمۀ استبدادیان مشروطه خواه شدند. ودردولت های تازه مقام گرفتند. عین الدوله ها به مسند وزارت تکیه زدند. آن عده از مجاهدین که از کشتار پارک اتابک جان سالم بدر برده بودند آواره شدند. ستارخان تیرخوردۀ زخمی وفلج در گوشه ای افتاد و پس از چند سال غریبانه درتهران جان داد. مخبرالسلطنه والی آذربایجان مآمور کشتن شیخ محمد خیابانی گردید. و کسروی درفرجام انقلاب به درستی نوشت: «آنچه به دست آمد، در مقایسه با انتظارات مشروطه خواهان نا چیز بود.»

بازبینی، بخش پایانی این اثرپرمحتوا یادگاری ماندگاراز پژوهشگری با وجدان آرام که چکیدۀ پژوهش خود را درنهایت صدافت به مخاطبین اعلام می کند:
«درحقیقت تاریخ مشروطۀ ایران محبوبترین نوشته تاریخی است که – نه فقط درمورد مشروطیت، بلکه دربارۀ تمام ادوار تاریخ ایران – تا به امروز منتشر گردیده است» .

پاکی و شهامت یزدانی را باید ستود به افکار سالم و آثار ارزشمندش ارج نهاد.

پژوهش این دفتر با توجه به متنِ اثر و فهرست منابع درتبیین سعی و دقتِ نویسنده ستودنی ست.

بورس تهران در سراشیبی سقوط / دکتر منوچهر فرحبخش

booooorssser

حدود بک سال است که بورس اوراق بهادار تهران روند نزولی به خودگرفته که بدون وقفه ادامه داشته و هنوز هم دارد. در ظرف این مدت تفسیرها و اظهارنظرهای زیادی شده و رهنمودها و راه حلهایی هم ارائه گردیده که چاره ساز نبوده و درحد حرف باقی مانده و تاثیری بر اصل موضوع یعنی توقف سقوط قیمت سهام نداشته است. بورس تهران تا اواخر سال گذشته با نشان دادن شاخص ۸۶ هزار و تخصیص سودهای کلان به سهامداران دوره ای طلایی را طی میکرد و همین باعث شده بود که بخشی از پس اندازها به امید دسترسی به سود بیشتربسوی بورس تهران حرکت کنند.

در هفته‌های اخیر بازار سهام شاهد سقوط آزاد شاخص بورس تهران بوده است بطوریکه شاخص بورس به مرز ۶۶ هزار رسیده است . از طرف دیگر صعود نرخ ارز‌های خارجی خصوصا دلار را ارز آزاد در بازار غیررسمی شاهد هستیم که بهای هر دلار به ۳۵۰۰ نزدیک شده است. در تحلیلها و تفسیرات چند روز اخیر کارشناسان و مفسرین اقتصادی مشاهده میشود که این امر ناشی از رفتار نسنجیده وغیراقتصادی بازیگران بازار ارز و سهام توصیف شده که استدلال ضعیفی است. به دنبال همین استدلال ضعیف بعضی از مسوولان بانکی و اقتصادی کشور نیز، سهامداران و سرمایه‌گذاران را به صبر و شکیبایی و تعمق در تصمیم گیری نسبت به خرید و فروش‌ ارز و سهام تشویق کرده‌اند. ولی تجربه نشان داده است که در چنین شرائط بحرانی نگرانی از سقوط قیمتها است که نقش آفرینند و نه تعقل و شکیبایی.

نکته ایکه در اینجا حائز اهمیت بوده و از آن طریق است که بایستی به مقابله با کاهش ارزش سهام پرداخت تشخیص علل سقوط آن است. بهرحال بورس تهران بیش از ۵۰ درصد از اقتصاد کشور را نمایندگی میکند و تاثیر نوسانات آن بر کل اقتصاد ، به ویژه بخش تولید انکار ناپذیر است، دربررسیهای کارشناسانه ایکه توسط یعضی از مراکز اقتصادی دولتی و خصوصی صورت گرفته عوامل بنیادی که سقوط بازار سهام و ارز را باعث شده به پنج مورد ربط میدهند که عبارتند از:

— مذاکرات هسته ای با کشورهای ۱+۵ که با قطع مذاکرات و تمدید هفت ماهه آن تا ۱۹ تیرماه ۱۳۹۴ اقتصاد کشور را به حالت انتظار درآورده است و تصمیم گیریهای اقتصادی حتا برای دولت را مشگل کرده است
— سقوط شدید بهای نفت که هنوز انتهای آن هنوز نامشخص است. آثار منفی کاهش بیش از ۶۰% از درآمد ارزی کشور آنهم در یک فاصله زمانی کوتاه چندماهه بیش از آن است که بشود با مانورهای مصنوعی مانند بی تفاوتی دولت و تفسیرهای امیدوارکننده بدون محتوا پوشاند.
— بی برنامگی دولت درتعیین سیاستهای پولی از جمله تعیین نرخ بهره یا سود بانکی . جدول سود بانکی که شورای عالی پول و اعتبار برای سال آینده تصویب کرده نه برآمده از واقعیات بلکه دیکته شده توسط دولت است و بیشتر مقتضیات دولت در نظر گرفته شده تا تعیین نرخ واقعی. با توجه به عدم کاهش نرخ سودهای بانکی و حتی افزایش برخی از آنها و همچنین سخنان و رویکرد رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد، به‌نظر نمی‌رسد که فضا درخصوص آینده سیاست‌های پولی سیستم بانکی کشور حداقل در چند ماه آینده تغییرکند.
— بلاتکلیفی دولت در اجرای برنامه های توسعه و تقویت بخش تولید ، تا آنجا که حتا پرداخت ۲۰% یارانه تولید هم تاکنون به این بخش پرداخت نشده است.
— توقف سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی ، افزایش واردات در مقابل کاهش صادرات غیر نفتی و ادامه وضعیت رکود اقتصادی.

شاید اگر بهای نفت این چنین فاجعه آمیز سقوط نمیکرد میشد امیدواربود که بشود بحران را از سر گذراند و با وعده و وعید اقتصاد را سرپا نگهداشت ولی سقوط بهای نفت به منزله تیر خلاصی است که بر اقتصاد کشور وارد آمده و وعده های اقتصاد بدون نفت و تامین بودجه نفتی از محل سایر منابع مالی که مسئولین وعده آنرا میدهند سرابی بیش نیست. حکومت اسلامی بایستی با این واقعیت کنار آید که قیمت ۴۵ دلاری هر یشگه نفت در آتیه نزدیک اگر پایین تر نرود به سمت بالا حرکت نخواهد کرد. حتا گری شیلینگ، تحلیلگر نفتی بلومبرگ از احتمال سقوط قیمت نفت تا ۲۰ دلار سخن میگوید. البته همه این احتمالات بستگی به تصمیم عربستان دارد که در شرائط موجود و به دلائل سیاسی از کاهش بهای نفت استقبال میکند که مورد تایید امریکا هم میباشد.
همچنین لازم به یاد آوری است که روزانه ۲ میلیون بشگه مازاد برعرضه وجود دارد، ضمن آنکه رشد اقتصادی اتحادیه اروپا، چین، ژاپن، برزیل و روسیه نیز دچار محدودیتهایی شده که تقاضا برای نفت در سال جاری را کاهش میدهد. همه این عوامل حکایت از آن دارد که حکومت اسلامی با سخت ترین بحران اقتصادی در طول حیات ۳۶ ساله خود مواجه شده است که بهبودی برای آن حداقل در آتیه نزدیک متصور نیست.

تشدید بحران اقتصادی در حدی است که ممکن است دیگرامضای توافقنامه هسته ای هم که حکومت اسلامی به آن دل بسته است و آنرا راهگشا میداند و با مانور بر روی آن امیدواریهای کاذب ایجاد کرده است نیز تاثیرروانی و عملی خود را از دست بدهد . کاسته شدن از اهمیت مذاکرات هسته ای چه بسا که ممکن است کار را مجددا به بن بست کشاند و باز هم تمدید مذاکرات پیش آید که به هیچوجه به نفع حکومت اسلامی نیست.

در مجموع با توجه به عوامل پنجگانه فوق احتمال تغییر مثبت جریانات وحرکت در مسیر بهبود شرائط حداقل در سال جاری بسیار بعید به نظر میرسد. بلکه برعگس بایستی در انتظار اخبار ناراحت کننده و ناامید کننده بیشتری بود. این شرائط طبیعتا اولین تاثیرش افزایش جو نا امیدی در میان مردم خواهد بود که سبب میگردد تا برای حفظ دارایی و سرمایه خود به ارز و طلا و پس انداز بانکی روی آورند. بنا براین بایستی انتظار آنرا داشت که در بورس تهران روند کاهش ارزش سهام همچنان ادامه یابد، تا آنجا که حتا احتمال سقوط آن هم وجود خواهد داشت.

درحال حاضربورس تهران از تصدق سر واحدهای پتروشیمی روزهای مثبتی را هم تجربه میکند و انگیزه خرید هنوز وجود دارد. تاثیر سهام پتروشیمی بر بازار بورس در حدی است که افزایش قیمت خوراک پتروشیمی‌ها در دی ماه گذشته عاملی برای آغاز بی‌اعتمادی در بازار سهام شد، تا آنجا که قیمت سهام سایر شرکت‌های بورسی با این تصمیم ریزش کرد و بورس تهران روزهای سختی را گذراند و زیان‌های هنگفتی نصیب سهامداران کرد. ولی تصویب قانون دایمی شدن خوراک پتروشیمی توسط شورای نگهبان محرکی شد تا بورس تا حدی قوی شده و ریزش آن کم گردد و منجر به ورود شاخص به کانال ۶۶ هزار واحدی شود تا جایی که این متغیر مهم که تا کانال ۶۵ هزار واحد افت کرده بود فعلا در کانال ۶۶ هزار و ٢٧٣ واحدی قرار گیرد. ولی اینکه کل فعالیت بورس متکی به یک بخش از تولید باشد خود نشان از تزلزل و ناسالمی سیستم بورسی کشوراست . بنا براین بی اعتمادی مردم به این موسسه مهم که نبض اقتصاد کشور را در دست دارد میتواند بسیار گران تمام شود.

نکته دیگر اینکه بورس تهران نیز اسیر گروه های مافیایی ثروت و قدرت است . اگثر سهام با ارزش و سود آور متعلق به این گروه های مافیایی است. البته این خود سبب گردیده تا این قدرتها برای نجات دادن سرمایه های خود تا حدودی انعطاف پذیر باشند. ولی به هرحال اداره کنندگان بورس اوراق بهادار تهران گروه های مافیایی هستند و نه خیل عظیم سهامداران خرده پا و در نهایت این سهامداران کوچک میباشند که هست و نیست خود را در این بازی از دست خواهند داد.

بازارچه کتاب با بهارک عرفان

نگاهی به تازه های بازار کتاب ایران
سوی آبی بادها…
بهارک عرفان
اشاره:
صفحه ی معرفی کتاب از جمله صفحات قدیمی بخش فرهنگی خبرنامه خلیج فارس است که در هیات پیشین سایت؛ هر هفته پنجشنبه ها؛ زیر عنوان پجشنبه بازار کتاب به چاپ می رسید. از قضای روزگار اما،این صفحه که با اقبال خوانندگان خوب ما هم مواجه شده بود، در هیات تازه ی نشریه، هنوز مجالی برای انتشار پیدا نکرده بود.
این دوری از بازار کتاب ایران اما با مطلب این هفته ی ” بهارک عرفان ” پایان گرفته است؛ سعی تحریریه ی خلیج فارس بر این است که صفحه ی معرفی کتاب ما زین پس به طور مداوم در دسترس شما نازنینان قرار بگیرد. باشد که دوست داران ادب فارسی در هر کجای این کره ی خاکی؛ به واسطه ی این صفحه از اوضاع و احوال نشر و کتاب های تازه به بازار آمده، اطلاعی اجمالی به دست آورند. نخستین شماره ی دور جدید این صفحه در ادامه ی همین مطلب در اختیار شماست. با هم سری بزنیم به ویترین کتاب فروشی های ایران…

شرق بهشت– هزار سال شعر و نقاشی شرقی

شرق بهشت– هزار سال شعر و نقاشی شرقی

شرق بهشت– هزار سال شعر و نقاشی شرقی
نویسنده: مایکل بری
مترجم: مهشید نونهالی
صفحه آرا و طراح: روشنک مافی
ناشر: نظر
تعداد صفحات: ۳۲۸
قیمت: ۵۲۰۰۰ تومان

این کتاب با عنوان فرانسه Orient: Mille ans de poésie et de peinture در سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات Diane de Selliers در فرانسه منتشر شد. این اثر شامل ۴۰ شعر عربی، ۵۰ شعر فارسی و ۲۰ شعر ترکی حد فاصل قرن‌های ۶ تا ۲۰ میلادی را در بر می‌گیرد که هر شعر با آثاری از نقاشان شرقی مربوط به قرون ۱۳ تا ۲۰ مصور شده ‌است.

نویسنده در مقدمه‌ کتاب درباره دلایل انتخاب اشعار چنین توضیح می‌دهد: «اشعاری که برگزیده‌ایم، بنا به ترتیب زمانی، ۱۵ قرن سنت شاعری را در بر می‌گیرد و به کشف مشرق زمینِ شاعران و نقاشان، از شبه جزیرۀ عربستان تا مناطق مرزی هندوستان دعوت می‌کند. درون‌مایۀ عشق عرفانی یا زمینی، عشق به انسان‌ها یا طبیعت در آنها کاملاً احساس می‌شود و خواننده را از دمشق تا بغداد و از سمرقند تا هرات و تبریز و سپس تا استانبول می‌کشاند.»

ترجمه اشعار عربی یا از ترجمه فرانسه آنها توسط مهشید نونهالی انجام‌شده یا از ترجمه‌های پیشتر منتشرشده این شاعران در ایران استفاده شده‌اند.
فردوسی، رودکی، ناصر خسرو، فرخی سیستانی، فخرالدین اسعد گرگانی، عطار، مولانا، جامی، ابوالعتاهیه، بهلول، ابوتَمّام، ابن رومی، ابن زَیدون، ابن‌اللبّانه، یونس اِمره و کایگوسوز ابَدال، برخی شاعرانی هستند که شعرهای آنها در کنار نگاره‌هایی در کتاب آورده شده است.

همچنین در این کتاب اشعاری از نیما یوشیج، منوچهر آتشی، سیمین بهبهانی، شفیعی کدکنی و برخی شاعران معاصر در کنار نقاشی‌هایی از نقاشان معاصر عرب آورده شده است.
از ویژگی‌های مهم کتاب (نکته ای که در کتاب‌های مصور فارسی اغلب فراموش می‌شود) آن است که شناسنامه دقیق و محل نگهداری هر نقاشی در کنار آن درج و همچنین معرفیِ کوتاهی از هر شاعر با اشاره به ویژگی‌های برجسته و منحصر به فرد سبک او در کنار شعرش ذکر شده است.

سوی آبی بادها

سوی آبی بادها

سوی آبی بادها
مترجم: کیارنگ علایی
ناشر:حرفه هنرمند
قیمت: ۱۶۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۶۰

کتاب «سوی آبی بادها» با عنوان فرعی «تاملی بر عکس‌های رینکو کاوائوچی» با ترجمه کیارنگ علایی، یکی دیگر از مجموعه کتاب‌های ‌عکس‌ و شعر، منتشر شده در نشر حرفه هنرمند است. رینکو کاوائوچی عکاس نامتعارف ژاپنی، به دلیل سبک کاری خود از شهرت بالایی در جهان برخوردار است.

علایی در این کتاب ترجمه‌های خود از هایکوهای ۳۶ شاعر ژاپنی را در کنار عکس‌های کاوائوچی درج کرده است و در این راستا تمام تلاش علایی این بوده که عکس‌ها و هایکوهای در کنار هم استفاده شده از نظر مفهومی بار معنایی یکسانی داشته باشند. به‌عبارتی دیگر در این کتاب علایی با انتخاب و درج هایکو در کنار عکس‌های کاوائوچی به تحلیل این عکس‌ها پرداخته است.

مترجم در این کتاب برگردان خود از شعر معروف «جوانگ دزو» حکیم و شاعر شهیر تائوئیست با عنوان «پروانه» را نیز ارائه داده است:

«به خواب دیدم که پروانه‌ام
بال افشان و بی‌قرار
شادمانه به گشت بال می‌زدم
پریدم از خواب
خود بودم
پروانه پرید یا من خواب دیدم؟
من پریدم یا پروانه خواب دید؟»
کتاب همچنین مقدمه نیمه بلندی از مترجم با عنوان «از رنکو تا رینکو» را بر صفحات آغازین خود دارد. علایی در این نوشته چرایی انتشار این کتاب و چگونگی آن را توضیح داده است.

نقشمایه های ایرانی

نقشمایه های ایرانی

نویسنده: مسعود تذهیبی و فریده شهبازی
مترجم: امیرجلال الدین اعلم
ناشر: سروش
قیمت: ۵۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۰۲

نقشمایه، مایه اصلی و بارز در هر اثر هنری است. نقشمایه ها عناصر یا ترکیبی از عناصر بصری اند که در ترکیب بندی(کمپوزیسیون)ها تکرار می شوند و در بیان هنرمند برجستگی و ویژگی دارند. نقشمایه نه به معنای جزئی از کل بلکه به معنای از کل به جزء رسیدن است؛ جرئی که تمام صفات و خصوصیات کل را دارد.

در این کتاب تلاش بر آن بوده تا در حد امکان گوشه ای از دقت و توجّه هنرمندان ایرانی در دوره های مختلف تاریخی بازسازی و سامان‌دهی شود و سعی آنان در ساده کردن مفاهیم والا و حاصل ذوق و هنر و سلیقه آنان در شکل های ساده و پرمایه مسجّل شود.

با مطالعه هزاران نقش که متاسفانه در ادوار مختلف به دلایل گوناگون دچار ضایعات و درهم ریختگی های متعدد شده اند، تعدادی بازسازی، دوباره سازی و یا عیناً آورده شده است.

این کتاب با توجه به تاریخ ترسیم نقش و نگارها و رعایت تقدم و تأخر زمانی در سه بخش موضوعی نقشمایه های تزئینی با فرم بسته، نقشمایه های ملهم از جانداران، و نقشمایه های تزئینیِ گسترش پذیر، طبقه بندی شده اند.
در تهیه و تنظیم کتاب حاضر سعی شده تا حد امکان هر یک از نقشمایه های ترسیم شده با ذکر منبع و مأخذ موثق بیاید و در ترسیم دوباره آنها اصل امانتداری و برابری با اصل رعایت شود.

زایش و مرگ تراژدی  نویسنده: حمیدرضا محبوبی آرانی

زایش و مرگ تراژدی
نویسنده: حمیدرضا محبوبی آرانی

زایش و مرگ تراژدی
نویسنده: حمیدرضا محبوبی آرانی
ناشر: نی
قیمت: ۱۶۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۷۶

این کتاب تفسیر جدیدی است بر کتاب «زایش تراژدی از روح موسیقی» اثر معروف نیچه در مبحث زیبایی شناسی.

کتاب سه فصل و یک موخره دارد که عناوین آنها به ترتیب عبارتند از «زایش تراژدی و پس زمینه‌های پیدایی آن»، «درون‌مایه زاریش تراژدی»، «بدبینی و آری گویی تراژیک به زندگی»‌ و «زایش تراژدی و فلسفه نیچه متاخر».
نویسنده در بخشی از درآمد خود بر این کتاب نوشته است: «زایش تراژدی از درون روح موسیقی، یا آن‌گونه که نیچه در ویراست دوم کتاب آن را «زایش تراژدی یا هلنیسم و بدبینی» می‌نامد، پیگیرترین کوشش نیچه در ساخت و پرداخت نظریه‌ای در باب هنر است… [این کتاب] به دو دسته مسائل کمابیش متفاوت نظر دارد: از سویی کوششی است در پاسخ دادن به پرسش‌هایی چند در باب فرهنگ و جامعه و مهم‌تر از همه این پرسش که فرهنگ اصیل و حقیقی چیست و نمونه آن کدام است؟… دومین دسته از مسائلی که زایش تراژدی بدان می‌پردازد ریشه در سنت الهیات فلسفی غرب دارد. دومین پرسش اساسی این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟»

محبوبی آرانی برای تالیف این کتاب از بیش از ۵۰ منبع فارسی و لاتین بهره برده است. از میان منابع فارسی نویسنده می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: «مرگ تراژدی» جورج اشتاینر و ترجمه بهزاد قادری، «آیین و اسطوره در تئاتر» جلال ستاری، «ارسطو و فن شعر» عبدالحسین زرین‌کوب، «تراژدی و انسان» آندره بونار و ترجمه جلال ستاری، «تفسیری بر تراژدی‌های یونان باستان» یان کات و ترجمه داود دانشو و منصور براهیمی.

درخت سیب نوفلوشاتو ، به بار نشسته است! دکتر علیرضا نوری زاده

drnourizadeh3452

دکتر نوری زاده

دکتر نوری زاده

تردیدی ندارم شما نیز مثل من در این چند روزه که فرانسه سراپا و جهان کم و بیش، سوگوار قتل وحشیانه نویسندگان و کاریکاتوریستهای “شارلی هبدو” و شماری انسان بیگناه از جمله احمد، مسلمان الجزایری الاصل که تازه کارش را به عنوان پلیس آغاز کرده بود، میباشد؛ با یک چرای بزرگ روبرو بوده اید.

آیا انتشار کاریکاتور و یا طرحی با قلمی سیاه از پیامبری که هیچ تصویری از او به جا نمانده است ویا شیخی که بر در بهشت به علت بسیاری انتخاری ها، شکوه از کمبود باکرگانی میکند که قرار است انتحاری ها به محض ارتکاب جنایاتشان تا روز “کن فیکون” در آغوش آنها به کامجوئی مشغول باشند، و در نهایت تصویر سیاه قلم ابوبکر بغدادی ، جنایتکاری که در موصل پرچم جهل و جنایت و فساد را به نام اسلام و پیامبر برافراشته است، میتواند توجیه گرجنایتی باشد که آتش به جان همه ما زده است؟

بیشتر بخوانید »

از این دیــــدگاه / بخش نخست : گســل های فرهنگی ابراهیم هرندی

1. خفـخان

آیت الله… در یک جمله فتوا داده بود که کندن پیراهن برای سینه زدن در مجلس عزاداری امام حسین جایز نیست زیرا که این عمل با شئونات اسلامی و فرهنگ ملی و مذهبی ایرانیان جور در نمی آید و زنان و مردان دیگر را هم به معصیت وا می دارد.

در پی اعلام این فتوا، انجمن مداحان و شورای هیئت های سینه زنی و زنجیرزنی کشور در نامه های سرگشاده به آیت الله اعتراض کردند که در راه “آقا امام حسین”، برهنه و شیفته و آسیمه سر باید عزاداری کرد و اگر امام امت، خون گریه کردن برای امام حسین را جایز دانسته اند، شما چرا رو حرف امام حرف زده اید و حرف های امپریالیست ها و صهیونیست ها را تکرار کرده اید؟

61lokhti

جبهه بسیجیان ِذوب در ولایت از آیت الله خواست که توضیح دهند که چرا فتنه براندازی چند سال پیش، از دید ذره بینی ایشان دور ماند و حضرت آیت الله حکم تکفیر سران فتنه را که هنوز هم که هنوز است، در کمال وقاحت، زنده اند و در جامعه اسلامی ما راه دارند نفس بیهوده می کشند، صادر نکرده اند؟

اصلاح طلبان در سایت هایشان نوشتند که بجای پرداختن به این مسائل پیش پا افتاده، بهتر می بود که حضرت آیت الله، یزید زمان را مردم معرفی می کردند و جای دوست و دشمن را به آنان نشان می دادند.

سازمان های حقوق بشری پرخاش کردند که؛ آقا، سینه زنان با میل خودشان لخت می شوند. شما فکری بحال دختران و زنانی بکنی که این رژیم با تو سری روسری بر سرشان انداخته است و حقوق انسانی آنان را پایمال کرده و می کند.

فمینیست ها گفتند؛ آقا، چرا پای زنان را در این ماجرا به میان کشیده ای؟ چرا کندن پیراهن مردان، زنان را به معصیت وامی دارد؟ تا کی باید زنان در جامعه مرد سالار مسئول همه کژی ها و کاستی ها باشند و همه کاسه کوزه ها بر سر آنان شکسته شود؟ بجای این چرندیات، به فکر دخترانی باشید که از ترسِ اسید پاشی هفته هاست که از خانه بیرون نرفته اند.

سخنگوی سفیران جمهوری اسلامی در پیامی محرمانه خطاب به حضرت آیت الله یادآورشد که این گونه فتواها هزینه سیاسی زیادی برای جمهوری اسلامی دارد، چرا که امپریالیست ها و صهیونیست ها این مسائل را پیراهن عثمان می کنند و به نشخواری برای رسانه های استکباری مبدل می سازند. پس بهتر است که در این برهُه از زمان، علمای اعلام به حساسیت های این جوری توجه ویژه ای مبذول دارند تا قلب حضرت ولی عصر از همه ما راضی و خشنود باشد انشاالله.

ملی گرایان نوشتند، لطفاً فرهنگ ملی ایرانیان را رنگ مذهبی نزنید. یادتان باشد که همه ایرانیان شیعه نیستند و ما هم میهنان سنی و ارمنی و یهودی و بهایی نیز در این کشور داریم. ملیت فراگیرتر از دین افراد است و نباید این دو را به هم چسباند. ما همانگونه که ایرانی مسلمان داریم، ایرانی زردشتی و ارمنی و سنی و یهودی و بهایی و پیرو ان ِ ادیان دیگر هم داریم.

کانون جوانان کرد اعلام کرد که کدام فرهنگ ملی…
سکولارها نوشتند که آخر چرا بحران های …..
روشنفکران دینی گفتند که بهتر می بود……
جامعه طلاب جوان فریاد ….
صدای امریکا در برنامه…
بی بی سی…

با تماشای این همه، آیت الله… بیچاره درماند که برما چه رفته است که مردم این گونه وقیح شده اند و تو روی علما می ایستند؟ مملکت که بیش از سی سال است که بحمدالله اسلامی شده است. ما هم که حرف بدی نزده ایم. آنچه گفته ایم هم که بر اساس احادیث و روایت معتبر بوده است. پس وحدت کلمه مسلمین کجا رفت؟ کاسه صبر انقلابی مردم چرا لبریز شد؟ خدایا علمای اسلام چه شیوه ای باید در پیش بگیرند؟

2. گســل های فرهنگی

فرهنگ هر قوم شناسنامه آن است. شناسنامه ای که شیوه پیدایش و رویش و روش آن قوم را در خود دارد. اگر فرهنگ را برنامه ماندگاری در زیستبومی ویژه و سازگاری با ویژگی‏ های آن زیستبوم بدانیم، آنگاه می توان چگونگی پیدایش هر فرهنگ را در ارزش های بنیادین آن پی جست. این ارزش‏ ها برپایه شیوه بهره وری انسان از زیستبوم‏ اش شکل می‏گیرد. برای نمونه؛ فرهنگ مردم بیابان زی، ارجگذارِ آب و راه های نگهداری از آن است. در چنان فرهنگی بخش بزرگی از افسانه ‏ها و مثل ‏ها و متل‏ ها و شعرها و داستان ‏ها، درباره ارزشمندی آب و شگفتی آن است. این ارزشگذاری تا آنجا پیش می ‏رود که گونه ‏ای آب – آب حیات- را مایه زندگی جاودان می ‏داند و آرمان دیرین انسان یعنی ماندگاری جاودانه را در آب پی می‏ جوید. بهشت چنین فرهنگی، سرزمینی هماره آبسال و سرسبز است و دوزخ آن دریایی از آتش؛ یعنی همان پدیده ای که دشمن آب است و سفره آب ‏های رویدشتان را بخار می ‏کند.

عزای زنجیر آتشی در روستای بیاضه اصفهان

عزای زنجیر آتشی در روستای بیاضه اصفهان

در برابر این چشم انداز، فرهنگ اسکیموها آتش را سرچشمه هستی و شکوه و شادی می ‏داند. بهشت اسکیمو، دوزخی از آتش و روشنایی است؛ آتشی که می‏ تواند برف قطبی را آب کند. شهیدان کربلای اسکیموها، از بی آبی و تشنگی بشهادت نمی ‏رسند بل، که همه در سردچال ها یخ می زنند و به افسانه ها می پیوندد.

فرهنگ هر سرزمین ویژگی هایی دارد که تا پیش از فراریز شدن فرهنگ غربی به دیگر گستره‏های گیتی، ریشه در شیوه چگونگی بهره وری مردم از آن سرزمین داشت. یورش غربیان به دیگرکشورها از سده هیجده میلادی به این سو، ارزش های بومی را از چشم و دل مردم انداخته ‏است و راه ‏ها و روش‏ های سازگاری و ماندگاری هزاران هزار ساله آنان با راه ‏ها و روش ‏های غربی جایگزین کرده است. این رویداد بزرگ سیاسی- تاریخی، روند رویدادها را در جهان دگرگون کرده ‏است و تا خصوصی ترین زاویه‏ های ذهن همگان راه یافته است. این رویداد همچنین پیوند انسان و زیستبوم اش را گسسته‏ است. دیگر نه تنها ساختمان ‏ها بی توجه به آب و خاک و هوا ساخته می ‏شود، بلکه خوراک و نوشاک مردم نیز پیوندی با زیستبوم آن ها ندارد.

این چگونگی در کشورهای غیر غربی، گسل فرهنگی بزرگی میان نسل‏ های سالمند و جوان پدید آورده ‏است که می تواند زمینه سازِ ناگوارترین گرفتاری ‏های فرهنگی و اجتماعی ‏باشد. این گسل ها نیز چونان گسل‏های پوسته زمین که لرزه زا و ویرانگر است ، می تواند دراندک زمانی – بی که هدف ویژه ای‏ داشته‏ باشد – سازمان سیاسی و اجتماعی کشوری را دگرگون کند. گسل فرهنگی نزدیکترین بستگان انسان را با او بیگانه می کند؛ دختران را رو در روی مادران وا می‏دارد و پسران را بر پدران می‏ شوراند. هر چه جامعه جوانتر باشد، گرفتاری های ناشی از این چگونگی بیشتر است. ریشه بسیاری ازنابسامانی ها و ناهنجاری های فرهنگی و سیاسی کشورهایی که امروزه “جهان سوم” خوانده می ‏شوند، را می توان در این چگونگی جست. کشمکش‏ های ناشی از برخورد ارزش‏ ها و آرمان ‏های بومی و غربی، در بسیاری از این کشورها یا به انقلاب و یا به کودتا کشیده شده‏است. هر جا که انقلاب شده ‏است، ستیز برسر کهنه و نو بوده ‏است و هر جا که کودتایی در کار بوده‏ است، واژه ” نو”، پسوند نام کشور شده است؛ ترکیه نوین و یا گینه نو.

جامعه ای که فرهنگ گسل دار دارد، ناهنجار، پر تنش و بیمار است و مردم آن بحران زده، گیج، پریشان و نگرانند. بحران ارزشی، بحران زبان، بحران رفتارها و کردارهای فردی و اجتماعی. گیجی ادیب و استادی که در نمی ‏یابد که چرا جوانان و بویژه دانشجویان افسانه ها و اندیشه ها و شخصیت‏ های خارجی را بهتر و بیشتر از همتایان بومی خود می ‏شناسند و می ‏پسندند. نگرانی فرزندی که نمی ‏تواند پدر و یا مادر پیرش را در خانه خود نگهداری ‏کند، چرا که آنان از نسلی دیگرند و فرهنگی دیگر دارند و راه ‏ها و رسم ‏هایی را دنبا ل می ‏کنند که از دید فرزندانشان خرافی و کهنه و بی اساس است و با چشم انداز آن ها و همسرانشان همخوانی ندارد. نگرانی پدر و مادر از فرزندی که قرار بوده ‏است عصای پیری پدر و مادر باشد و اکنون آن ها را در خانه سالمندان رها کرده‏ است. پریشانی آنکه عمری در راه نگهداری سنت های کهن کوشیده ‏است و اکنون می‏ پندارد که این همه را باید با خود به گور بَرَد زیرا که فرزندانش به آن ها بهایی نمی ‏دهند و از آرمان ‏ها و ارزش ‏های دیگری می‏ گویند. زندگی در چنین جامعه ای، زیستن بر لبه پرتگاه است

بله. گسل‏های فرهنگی نیز دست کمی از گسل‏ های زمین ندارند. یکی زمین را می لرزاند و دیگری زمان را دگرگون می کند. زمین لرزه و انقلاب.

3. غربت و زبان ِ تن

ghorbatزندگی در غربت، آن هایی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. خواه غربت نشینی اختیاری باشد و خواه به ناگزیر. این چگونگی اندک، اندک روی می دهد و تا غریب بیاید بفهمد که براو چه رفته است، کار از کار می ‏گذرد. البته فهمیدن این رویداد، کار هرکسی نیست و بسیارند کسانی که هرگز از آن با خبر نمی شوند. آنان که هماره با آخور نشخوار خود دلخوش اند، هرجا که زمینه چرایشان فراهم باشد را سرای خود می دانند. بسیاری نیز از بازتاب ‏های ناخوشایندِ این رویداد آگاه می شوند، اما آن ها را نمی پذیرند و با آب و رنگ سیاسی و فلسفی، به بهنمایی آن می ‏پردازند؛ برای نمونه، این که، رفتن و جابجا شدن، همیشه به گواهی تاریخ سرچشمه آغازی تازه بوده است و بسیاری از بزرگان جهان، پس از ترک یار و دیار خویش به بزرگی رسیده اند. این که انسان باید جهان وطن باشد و همه جای عالم را سرای خود بداند. این که وطن و میهن و این گونه گفتمان ‏ها، برآیندی از بیماری خاک و خون است و باید از آن ها پرهیخت. و، نیز این که زندگی در کشورهای ” پیشترفته”، بسی بهتر از زیستن در سرزمین‏ های وامانده و جامانده و بحران زده است.

شاید این همه درست باشد، اما به گمان من، این نکته نیز درست است که غربت، آن هایی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند، مچاله می کند. شیوه ماندگاری انسان در جهان در کشاکش‏ های زیستی وی با زیستگاهش شکل می گیرد. این چگونگی که از راه فرهنگ رخ می‏ دهد، بازتاب ‏های بسیاری برروی تن و جان انسان دارد که برخی تا پایان زندگی با او می مانند. نمونه این چگونگی، زبان ِ تن انسان۱ است که از راه دست و پا و لب و چشم و ابرو، پیام نمایی می ‏کند. این زبان را تنها پرودگان فرهنگ آن زبان در می‏ یابند. زبان ِ تن و ناگفته گویی با کمک اندام ‏های تن، زمینه ژرف زیستگاهی دارد و در سرزمین های بیگانه، نیازمند به بازپردازی و برگرداندن است. نیاز به بازپردازی و دیگر شدن در غربت، در زمینه های دیگر نیز روی می ‏دهد.

یکی از این زمینه‏ ها آگاهی فرهنگی‏ ست. غربت نشین مدام در کار مقایسه رویه‏ ها و سویه‏های فرهنگ خود ارزش‏ های آن با فرهنگ میزبان است. این چگونگی بسود فرهنگ میزبان پایان می ‏یابد.
…………
۱.Body Language

4. دلار

فُرات ای فُرات ای فُرات ای فُرات
(جودی خراسانی)
…..
dollar_symbol_m
دلار ای دلار ای دلار ای دلار
کجا می شتابی چنین بی قرار

همه چشم ها خیره بر روی توست
ز مـلا و دلال و بـازارِ کـار

همه عاشقان جمال تو اند
موافق، مخالف، ولایتمدار

یکی سوی تو آید از آن طرف
یکی می کند با تو زینجا فرار

بزرگان دین را بزرگی ز توست
که اکنون تویی ذات پرودگار

“خدا را برآن بنده بخشایش است”
که دارد ز تو صد هزاران هزار

شتابان کجا این چنین بی خیال
فراتر ز هر چه منار و چنار

همه ارج و قرب تو اسلامی است
وگرنه نبودت خریدار و یار

گر ایران ِ اسلامی اکنون نبود
کجا می شدی مایه افتخار؟

همان هش تومن بودی یا نُه تومن
کجا می رسیدی به صد یا هزار

کجا ارز دلخواه ما می شدی
کجا می شدی ارز ِ آینده دار

چو در لیفه تنبان رهبر شدی
فرون شد تو را ارزش و اقتدار

کنون اصل خود را تو گم کرده ای
هوار ای هوار ای هوار ای هوار

خیال از تو جامانده از سرکشی
ریال از تو افتاده از اعتبار

الم شنگه برپا چرا می کنی
سکولار ِ سگ مصب ِنابکار

تو کز محنت دیگران بی غمی”
چه نقشی ات باشد در این کارزار

شنو از من این پند بی بند را
که سازد تو را تا ابد ماندگار

اگر این حکومت ز جا برکنَی
“تو جاوید مانی و ما رستگار”

یادی از سیمون دوبوار / نویسنده، فمینیست و فیلسوف یاغی… رهیار شریف

Simone-de-Beauvoir25

نیمه‌ی نخستین ماه ژانویه یاد آور تولد ” سیمون دوبوار” است، کسی که در تعریف خود چنین می گوید: “اگر بخواهم خود را تعریف کنم، اولین چیزی که باید بگویم این است که من زن هستم”، زنی که بعدها مظهر روشنفکری و آزاد اندیشی زنان در قرن بیستم شد؛ تا آنجا که نظرات او در حیطه ی هویت زنان و حقوق اجتماعی آنها هنوز و از پی گذشت سالیان متمادی، باز هم بدیع و مترقی محسوب می شوند. او معتقد بود :” انسان زن زاده‌ نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود.”

از سیمون دوبوار

از سیمون دوبوار

نگاه چند جانبه و وسعت نظر “سیمون دوبوار” در همه ی زمینه ها سبب گردیده است، که امروز اوصافی متفاوت و بعضا متناقض از این نویسنده ی نامدار ارائه شود. اوصافی که نشات گرفته از شخصیت چند بعدی زنی ست که زیستن مطابق عرف و اجبار را تاب نمی آورد و نه تنها قلم که زندگی خود را الگویی ساخت برای زنانی که رهایی از قید و بندهای ساختگی و اعتلای همه جانبه ی هویتی را طالبند.

این فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی با آنکه در یک خانواده ی کاتولیک بورژوای به دنیا آمد و تحت تعلیمات دینی و بورژوایی قرار گرفت، اما با این همه از سرک کشیدن به کتابخانه ی پدرو مطالعه ی پنهانی کتابهای ممنوع شده غافل نبود، او بعدها و با وجود مخالفت شدید پدرش، زندگی مستقلی را از سرگرفت و به تحصیل در زمینه ی ادبیات و فلسفه در دانشسرای عالی، موسسه ی سنت مارین و سوربن پرداخت. تحصیل در فلسفه و پیوستن به حلقه ی فلسفی ” سارتر” و دوستانش، منجر به بروز رابطه ای عاطفی و پیچیده میان این دو گشت. رابطه ای که بر خلاف رسم زمانه، منجر به ازدواج و شکل گیری نهاد خانواده و در نتیجه پی گیری اخلاق بورژوایی مرسوم نگشت. ” ژان پل سارتر” و ” سیمون دوبوار” بی آنکه هرگز با یکدیگر پیمانی رسمی را امضا کنند، روابطی آزاد را با یکدیگر برقرار ساختند که در آن در همواره بر حفظ صداقت تاکید داشتند، اما در عین حال از آزادی برقراری ارتباط های جنسی و یا احساسی عمیق و یا سست با دیگر افراد نیز برخوردار بودند. سارتر و دوبوار بدین شکل تصور مرسوم و عوامانه ی همسانی عشق و ازدواج را نفی و اندیشه ی تک همسری که روال طبقه ی بورژوا بود را رد کردند.

سارتر و دوبوارهر دو جوانان طغیان گری بودند که در خانواده های مذهبی پرورش یافته بودند و خاطرات کودکی برای هردوی آنها تلخ و سیاه بود، از سویی “ژان پل” که در همان طفولیت پدرش را ازدست داده بود تنهاییش را با دیدن فیلم های صامت پر می کرد و از سوی دیگر “سیمون” همواره در میان دعواهای پدر عیاش و مادر مذهبی خود سرگردان بود. شاید رشد در چنین محیط هایی بود که آنان را به درهم ریختن معادلات و قواعد اجتماعی وا داشت. عصیانی که تنها به شیوه ی زندگی این دو نویسنده ختم نشد و چهره ی حقیقی خود را در آثارآنها به نمایش گذارد. برای مثال آنچه سارتر در “تهوع” و ” هستی و زمان” نگاشته نمودی ست از همین سرکشی.

ولی آنچه دوبوار را پرچمدار درهم شکستن قواعد دست و پاگیر اجتماعی ساخت، نوشتن کتابی تحت عنوان ” جنس دوم” بود که با الهام از اصول جنبش مدرن فمینیسم نگاشته شده بود.

از سیمون دوبوار

از سیمون دوبوار

دوبوار در ” جنس دوم” به تجزیه و تحلیل ستمی پرداخت که در طول تاریخ جنس زن را نشانه گرفته است، او کتاب را در دو بخش تهیه کرد، در بخش اول به تشریح و بررسی پدر سالاری و در بخش دوم به تحلیل تجارب ویژه ی زندگی زنان پرداخت.

” سیمون دوبوار” در این کتاب به مدارک موجود تاریخی استناد می کند و از دلایلی سخن می گوید که زنان را ناچار به پذیرش جنس درجه ی دوم در جوامع انسانی و شهری کرده است. او در این مسیر از علومی چون زیست شناسی، علوم طبیعی، اسطوره شناسی، فلسفه و جامعه شناسی بهره گرفته است. کتاب در اثر گذارترین بخش خود تحت عنوان ” زنان متاهل” به بررسی داستانها و نگاشته های دفتر خاطرات زنان نویسنده ای چون “ویر جینیا وولف” و “ادیت وارتون” می پردازد و از مردانی چون “استاندال”، “مونتاین” و “دی.اچ لورنس” به سبب سخن گفتن از جانب شخصیتهای زن داستانهایشان انتقاد می کند و این انتقاد را با افشای نحوه ی رفتار آنها با زنان زندگیشان همراه می کند. او مصرانه از زنان می خواهد که برای آزادی و احقاق حقوق خود تلاش کنند و استقلال مالی را شرط لازم برای این آزادی می داند. او اما تاکید می کند که پیروزی زنان در این نبرد در حقیقت نه به برتری آنان بلکه به برابری منجر می شود و شیرینی این پیروزی کام مردان را نیز شیرین خواهد کرد:

“وقتی که نیمی از بشر از چرخه بردگی نیمه دیگر رها شد و همراه با آن سیستم دروغ و ستم نیز از بین رفت، همه پی خواهند برد که مفهوم حقیقی رابطه زن و مرد چه مزیتی به تفاوت نابرابر زنان و مردان در وضعیت کنونی دارد”

اما انتشار” جنس دوم”، مصادف بود با زمانی که در فرانسه تنها یک سال از تصویب قانون حق رای برای زنان می گذشت و بحث درباره ی پیشگیری از بارداری و تولد فرزند ناخواسته به مثابه ی تابو به شمار می رفت و آن جامعه ی بسته، به هیچ وجه گستاخی های زنانه را تاب نمی آورد.

از همین رو چاپ این کتاب با آوار شدن سیل اعتراضات، مخالفت ها و تهمت ها همراه شد . کتاب مورد حمله ی تند مطبوعات قرار گرفت و واتیکان آن را تا مدتها در لیست کتابهای ممنوع قرار داد. جنس دوم همچنین سبب خشمگین شدن گروهی از مردان نویسنده شد و “آلبر کامو” در اعتراضی خشم آلود ابراز کرد که دوبوار مرد فرانسوی را به مضحکه کشانده است.

از سیمون دوبوار

از سیمون دوبوار

دوبوارگاه خسته از این قضاوتها و از فرط خشمی که نسبت به شرایط زنان در آن روزگار داشت از حیطه ی منطق خارج می شد و افسار گسیخته و بغض آلود عقایدی را ابراز می کرد که شاید به عقیده ی بسیاری غیرقابل قبول می نمودند، برای مثال در جایی عادت ماهانه زنان را انزجارآور، ترسناک و نشانه درد و مرگ توصیف کرده است و به طور کلی دوره های مربوط به تولید نسل در جسم زنان را وسیله ای جهت کنیز وار شمردن زن دانسته است.

سیمون دوبوار هم چنین رمان ” زمان رازداری” را بر اساس زندگی واقعی زوجی نوشته که از آشنایان او محسوب می شدند. زوجی که در عصر خود در پی خلاقیت و گشودن راه های جدید بوده اند، اما زمانی که در جایگاه پدر و مادر قرار گرفته اند افکار پوسیده ی گذشته را حمل می کنند و قادر به درک جهان بینی و روش زندگی جوانان و فرزندان خود نیستند:

“من هم چون میوه‌ای با جسم فرسوده، پوسیده می‌شدم، اما رسیده نمی‌شدم. دیگر نیرو و شادابی سابق را نداشتم. توانایی نوشتن را نداشتم. از جانب پسرم به آرزوهایم خیانت شده بود و همه‌ی آن‌ها بر باد رفته بودند. چیزی که بیش‌تر از همه غمگینم می‌کرد این بود که میان من و همسرم هم همه‌چیز فرو می‌ریخت و مسائل میان ما فاصله می‌انداخت و مهر و علاقه را نابود می کرد. من خود را فریب می‌دادم که دارم اوج می گیرم. در صورتی که در سراشیبی بودم. در راهی که پیش گرفته بودیم، سریعا به پیرمرد و پیرزنی در کنار هم تبدیل می‌شدیم…”

دوبوار در این کتاب کوشیده است تا معیارهای ارزشی حاکم بر خانواده ها را مورد بازنگری قرار دهد و به نسل های گذشته خاطرنشان کند که تناقض عملکرد نسل جدید با رویکرد آنها، دلیل بر ضدارزشی بودن رویه ی آنان نیست.

او دررمان سومش ” همه می میرند” از زندگی فوسکای هفتصد ساله روایت می کند، حاکمی که به علت هراس از مرگ و ترس از عدم کامیابی در احداث شهری سربلند وباشکوه، با نوشیدن اکسیر عمر جاودان، نامیرا گشته است. اما فوسکا در نهایت در می یابد که به آوارگی و ناامیدی ابدی محکوم است، چرا که دیگر هیچ عمل یا حادثه ای توجه او را جلب نمی کند چون او به جنبه ی موقتی و ناپایدار بودن آنها واقف شده است. به عقیده ی او کوشش انسان ها در به دست آوردن خواسته ها و آرزوهایشان بیهوده است، زیرا باید همه ی دستاوردهایشان را با مرگشان رها کنند. او حتی مبارزات اجتماعی و سیاسی را نیز عبث و پوچ می انگارد:

از سیمون دوبوار

از سیمون دوبوار

“شماها جمهوری و آزادی می خواهید؛ از کجا معلوم که موفقیت در این زمینه شما را به بدترین استبدادها نکشاند ؟؟؟ اگر آدم به اندازه ی کافی عمر کند می بیند که هر پیروزیی روزی به شکست تبدیل می شود…” درواقع دوبوار در این کتاب دست به گونه ای تجسس در زمینه ی توان تاثیر گذاری حرکت فردی بر مفهوم تاریخ زده است.

از دیگر آثار ماندگار این نویسنده می توان به “مهمان”، ” خون دیگر”، خاطرات یک دختر مطیع”، ” ماندارین ها”، “مرگی بسیار آرام”، ” تصاویر زیبا”، “کهنسالی” و “مراسم وداع” اشاره کرد.

سیمون دوبوار از سال ۱۹۶۸ علاوه بر نوشتن به حیطه ی مبارزات اجتماعی برای حقوق زنان نیز روی آورد. او در فعالیتهایی برای بدست آوردن حق سقط جنین و به وجود آمدن امکانات مناسب جهت این امر، ایجاد امکانات و حمایت از مادران مجرد، افشای تجاوز، مبارزه با ختنه زنان و مبارزه و پیشگیری ازخشونت علیه زنان شرکت داشت.

سیمون هم چنین در کتاب خاطرات خود از روابط عاشقانه اش با “نلسون آلگرن” و ” کلودلانزمن” می نویسد. او آشنایی با آلگرن، نویسنده ی امریکایی را انگیزه ی نوشتن ” جنس دوم” می داند و اقامت کوتاه مدت خود در امریکا و در کنار او را مسبب شناخت فراوانش از جامعه ی امریکا به حساب می آورد. او همچنین ازارتباط عمیق و عاشقانه اش با لانزمن جوان، نویسنده و روزنامه نگار یهودی، یاد می کند که هژده سال از او کوچک تر بوده است. روابطی که با وجود اطلاع سارتر از آنها، هرگز خدشه ای به پیوند مستحکم او و سیمون وارد نساختند، پیوندی که حتی پس از مرگ هم گسسته نشد و نام دوبوار و سارتر را پیوسته درکنار یکدیگر قرار داده است. شاید آرمیدن این دو اندیشمند در قبرهایی کنار یکدیگر نیز نشانه ای باشد بر اثبات این مدعا.

اعلام انزجار آقای کاظمینی بروجردی از عملیات تروریستی مذهبی

hebdo1

 سید حسین کاظمینی بروجردی

سید حسین کاظمینی بروجردی

ستایش می کنم آفریدگاری را که هرگز نوازش خلق را فراموش نکرد و هیچگاه امر به خشونت ننمود و پیامبری را برای آزار رعیت، ارسال نکرد و شریعتی را در قساوت، شکل نداد.
درود این پیشوای زندانی که بیش از ۳۰۰۰ روز در مرکز خشونت و قساوت استبداد به ظاهر مذهبی، جوانی و سلامتی و عمر خویش را از دست داد بر تمامی آزادی خواهان و صلح جویان عالم؛
این جانب بعنوان یک اسیر استبداد دینی که اخیرا به علت ارائه اسناد و مدارک مذهبی، در ردّ هر نوع قساوت و خشونتی به نام پروردگار، متهم به منازعه با حکومت اسلامی شده و محکوم به اعدام گردیده ام.

بیشتر بخوانید »

ضمیمه اقتصادی هفته شماره 42 سال 93

eghtesad4242

رشد ۲۴ درصدی بدهی بانک‌ها
براساس آخرین آمارها اعلام شده نقدینگی در پایان آبان ماه امسال به ۶٧٠ هزار میلیارد تومان رسیده که ٧/١٢ درصد نسبت به اسفند سال گذشته و ٣/٢۴ درصد در ١٢ ماه منتهی به آبان رشد داشته اشت. همچنین پایه پولی در ٨ ماهه امسال ۶/١ درصد کاهش و نسبت به آبان سال گذشته ١٧ درصد افزایش یافته است. بیشترین افزایش پایه پولی در سال‌های ١٣٨٧ تاکنون، مربوط به سال ٨٧ با ۶/۴٧ درصد و کمترین رشد سالانه هم در سال ١٣٩٠ با ۴/١١ درصد افزایش بوده است. در دوره ٨ ماهه نیز، سال ١٣٨٨ با ٩ درصد کاهش، بیشترین کاهش در پایه پولی را داشته و سال ١٣٨٧ با ١٨ درصد رشد، بیشترین افزایش را در این دوره زمانی داشته است. بر اساس این گزارش، خالص دارایی‌های خارجی بانک مرکزی در پایان آبان امسال ١۶٧ هزار و ٩١٠ میلیارد تومان، بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی ٧٣ هزار و ٧۵٠ میلیارد تومان، خالص سایر اقلام منفی ١١۶ هزار و ٨٨٠ میلیارد تومان و خالص بدهی بخش دولتی به بانک‌ مرکزی که در پایان اسفند سال گذشته ٣ هزار و ٨٧٠ میلیارد تومان بوده است، در پایان آبان به منفی ١١ هزار و ۶۴٠ میلیارد تومان رسیده است. علت منفی شدن خالص بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی با وجود بدهی انباشته دولت به بانک مرکزی طی سال‌های گذشته، سپرده‌‌گذاری دولت در طول سال نزد بانک مرکزی و کسر سپرده‌ها از بدهی‌هاست.

شمارش معکوس برای بورس تهران
شاخص کل بورس تهران با ٧٠۴واحد کاهش به ۶۶هزارو١٩٧واحد رسید و با ادامه روند نزولی بازار سرمایه، ارزش بازار به ٢٩٩هزارواحد کاهش یافت. نمادهای تاثیرگذار در کاهش شاخص بورس شامل فارس، تاپیکو، رمپنا، وبملت، وصندوق و فولاد بوده‌اند و تنها نماد وغدیر در شاخص کل اثر مثبت داشته است. شاخص ٣٠شرکت بزرگ با ٣۶واحد کاهش به دوهزارو٩٨١واحد رسید. همچنین شاخص بازار اول بورس با ۵١۴واحد کاهش به ۴٩هزارو١٠۴واحد رسید و شاخص بازار دوم فرابورس با ١۴١۴واحد افت به ١٢٧هزارو٩۶۴واحد رسید. در بازار نقدی فرابورس ایران نیز شاخص کل با ١٧واحد کاهش به ٧٣٩واحد رسید، ارزش بازار اول و دوم فرابورس به ۶٠هزارمیلیاردتومان، تعداد معاملات انجام‌شده در فرابورس درحال حاضربه ١٩هزارو٨۶١فقره و ارزش معاملات به ۶٣میلیاردتومان رسیده است. در پایان معاملات یک شنبه ۲۱ دی، نماد معاملاتی شرکت‌های قند هگمتان، ماشین‌سازی اراک و سرمایه‌گذاری صندوق بازنشستگی برای برگزاری مجمع عمومی عادی سالانه به‌منظور تصویب صورت‌های مالی، متوقف شدند. نماد معاملاتی شرکت سیمان تهران، با توجه به تعدیل پیش‌بینی درآمد هر سهم، متوقف شد. نماد معاملاتی شرکت رینگ‌سازی مشهد نیز، با توجه به عدم کشف قیمت در روز معاملاتی قبل (بدون محدودیت نوسان قیمت) آماده انجام معامله است. در همین روز تالار فرآورده‌های نفتی و پتروشیمی بورس کالای ایران شاهد عرضه ٢۵نوع کالای ٢٧تولیدکننده بود. در ساعت‌های پایانی کار بازار سرمایه، خبر انتشار سومین و بزرگ‌ترین اوراق مرابحه کشور به ارزش صدمیلیاردتومان توسط شرکت تامین سرمایه لوتوس پارسیان در خروجی پایگاه اطلاع‌رسانی بازار سرمایه ایران قرار گرفت.

۲۰میلیارددلار ارز دست مردم است
غلامرضا مصباحی‌مقدم عضو کمیسون اقتصاد مجلس گفت : راه درست این است که بودجه عمومی کشور بدون اتکای به نفت باشد. وی افزود: ٧١هزارمیلیاردتومان درآمد پیشنهادی دولت از محل نفت برای سال آینده بوده که ٣٠درصد بودجه عمومی کشور است، دولت این پیشنهاد را که آورد قیمت نفت ٧٢دلار بود اما الان زیر ۵٠دلار شده است و معنایش این بوده که درآمد نفت در بودجه باشد دیگر درآمد ٧١هزارمیلیاردتومان محقق نشده و در بهترین حالت ۵٠هزارمیلیاردتومان محقق می‌شود. مصباحی‌مقدم خاطرنشان کرد: ما ۵٠میلیارددلار در سال‌جاری صادرات کالای غیرنفتی داریم و این رقم جهش یافته است. اگر ارز ناشی از صادرات تبدیل به واردات کالاهای ضروری و واردات سرمایه شود به ارز ناشی از نفت نیاز نداریم. این تدبیر را دولت و مجلس باید دنبال کنند. مصباحی‌مقدم افزود: دوسوم درآمد نفت در حساب بانک مرکزی ما بلوکه می‌شود، درحال حاضر ١٣٠میلیارددلار ذخایر خارجی کشور را داریم ولی این دلارها در اختیار ما نیست بلکه معادل این درآمد از نفت را، دولت با ارجاع به بانک مرکزی، ریالش را دریافت می‌کند و با آن ریال کشور را اداره می‌کنیم. وی افزود: حدود ٢٠میلیارددلار ارز در دست مردم است که این باید جمع شده و سرمایه‌گذاری شود، ایران جزو کشورهایی است که بالاترین مصرف طلای زینتی جهان را دارد و از این نظر در رده دوم جهان هستیم، این طلا سرمایه است، این سرمایه باید اعطا شده تا جوانمان شاغل شود..

واردات گوشت قرمز ۳برابر شده
فارس: موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی اقتصاد کشاورزی اعلام کرد: بررسی واردات گوشت در دوماهه اول سال۹۳ و مقایسه آن با دوره‌های مشابه در سال‌های۹۱ و ۹۲ نشان می‌دهد میزان واردات گوشت‌قرمز در دوماهه اول امسال نسبت به ماه‌های مشابه در سال۹۲ بالغ بر سه‌برابر شده است. موسسه پژوهشی و برنامه‌ریزی اقتصاد کشاورزی در گزارشی اعلام کرد: بر اساس آخرین گزارش فائو پیش‌بینی می‌شود تولید جهانی انواع گوشت با ١/١درصد رشد از ٣٠٨/۵میلیون‌تن (شامل گوشت گاو، خوک، مرغ، گوسفند و بز) در سال۲۰۱۳ به ٣١١/٨میلیون تن در سال۲۰۱۴ برسد. میزان تولید انواع گوشت در سال۲۰۱۴ نسبت به سال۲۰۱۳ حدود ٣/٣میلیون‌تن افزایش خواهد یافت. قیمت گوشت صادراتی آمریکا حدود ٢/٧٢برابر قیمت گوشت مرغ صادراتی برزیل در دوره یادشده بوده است. به عبارت دیگر نسبت قیمت گوشت مرغ به گوشت گاو در بازارهای جهانی حدود ٢/٧برابر است اما این نسبت در ایران و در شرایط فعلی بیش از چهاربرابر است. طی فروردین‌ماه۱۳۹۲ الی اردیبهشت‌ماه۱۳۹۳ متوسط قیمت داخلی گوشت مرغ حدود ۶٣هزارو۴٧٨ریال بوده است همچنین متوسط قیمت گوشت گاو در این دوره ٢۵٩هزارو۵٢٩ریال و قیمت گوشت گوسفند ٢۴٨هزارو٣٣٠ریال برای هرکیلوگرم بوده است. در همین دوره متوسط قیمت هر کیلوگرم گوشت گاو حدود ۴/٠٩برابر گوشت مرغ بوده است. ضمن اینکه گوشت گاو حدود چهاردرصد بیشتر از قیمت گوشت گوسفند بوده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که قیمت گوشت مرغ در همین دوره ٨/١۵درصد رشد داشته است. همچنین قیمت گوشت گوسفند و گاو طی دوره فوق از حدود ٣/٨درصد رشد برخوردار بوده است. این در حالی است که قیمت نهاده‌های اصلی مانند علوفه (جو) در دوره موردنظر ۴۲درصد رشد داشته است. در همین دوره حجم واردات گوشت گاو حدود ٣/۵یرابر شده است. این در حالی است که تاریخ مصرف حدود چهارهزارتن از ذخایر گوشت کشور در آستانه اتمام بوده و شرکت‌ پشتیبانی امور دام به‌عنوان واردکننده این گوشت با اخذ موافقت دولت در پی عرضه این محصول در بازار است بنابراین با عنایت به همزمانی فصل تولید گوشت قرمز در کشور (عرضه بره‌های تولیدی دام سبک) و مازاد عرصه گوشت وارداتی، این سیاست در تقابل با بخش تولید بوده و اثرات مخرب آن بر تولید غیرقابل‌انکار است.

تسویه بدهی هند-ایران با خرید کالاهای کشور ثالث
همزمان با کاهش شدید قیمت نفت، ایران به دنبال انعطاف‌پذیری بیشتری در استفاده از حدود ۶ میلیارد دلار طلب خود از هند برای خرید کالاهای «خارج از شمول تحریم‌ها» غیر از «کالاهای بشردوستانه» از کشورهای ثالث است. منابع دولتی هند گفتند، ولی‌الله سیف، رییس کل بانک مرکزی ایران در دیدار اوایل دسامبر خود با مقامات هندی در تهران، در خصوص گزینه‌های موجود در این زمینه به گفت‌وگو پرداخته و فهرستی از کالاهایی را که کشورش قصد دارد از کشورهای ثالث وارد کند به طرف هندی داده است. این گزینه‌ها احتمالا کل بدهی نفتی معوق ایران از هند را تسویه خواهد کرد و صادرات کالاهای هندی به این کشور را افزایش خواهد داد.
هرچند ظاهرا هندی‌ها با پیشنهادات ایران مشکلی ندارند، اما این احتمال وجود دارد که دهلی نو بر دریافت تضمین‌هایی مبنی بر اینکه این اقدامات از سوی ایران برای دور زدن تحریم‌ها مورد سوءاستفاده قرار نخواهد گرفت، تاکید ورزد. دهلی‌نو ممکن است از ایران بخواهد تا واردات از کشور ثالث را توسط یک نهاد دولتی انجام دهد. همچنین احتمالا هند تاکید خواهد کرد که واردات انجام شده از امریکا و اتحادیه اروپا باید از تضمین‌های قوی‌تری برخوردار باشد و با انتقاد غربی‌ها مواجه نشود. شرط دیگر می‌تواند خرید کالاهای مشابه از هند به جای خرید آنها از یک کشور ثالث باشد.
تنها مواد غذایی و دارو به عنوان کالاهای بشردوستانه تلقی می‌شوند، در حالی که کالاهای خارج از شمول تحریم‌ها فهرست بلند بالایی دارند. ایران مجاز به استفاده از پول نفت خود برای خرید کالاهای بشردوستانه از کشورهای ثالث با ارزش افزوده صفر است. هند حدود ٧ درصد نفت مورد نیاز خود را از ایران وارد می‌کند. اما از زمانی که تحریم‌های سازمان ملل و غرب مکانیزم‌های معمول پرداخت پول به ایران را در سال ٢٠١١-٢٠١٠ مسدود کرده‌اند، ۵۵ درصد پول نفت ایران در قسط‌های مشخص پرداخت می‌شود و مابقی به روپیه در بانک یوسی اوی کلکته ذخیره می‌شود. منابع آگاه هند گفتند، ایران همچنین از هند خواسته است تا ارزش افزوده اعمال شده بر واردات ایران از کشورهای ثالث از طریق پول نفت دپو شده در هند را از ١۵ درصد به ۵ درصد کاهش دهد.

جزئیات توافق بزرگ نفتی ایران و چین
شاهرخ خسروانی قائم مقام شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی از توافق با چین به منظور فاینانس یکی از بزرگترین پروژه‌های پالایشگاه سازی ایران خبر داد و گفت: طرح تثبیت پالایشگاه آبادان با فاینانس چینی احداث می‌شود. وی با اعلام اینکه برای ساخت و راه اندازی این پروژه پالایشگاهی به حدود دو میلیارد و ۶۰۰ میلیون یورو سرمایه‌گذاری نیاز است، اظهار داشت: بر این اساس توافق نهایی با فاینانسور چینی برای تامین منابع مالی این طرح پالایشگاهی انجام شده است. او همچنین گفت که هم اکنون مراحل طراحی و مطالعات احداث این پروژه پالایشگاهی انجام شده است و با تکمیل مراحل طراحی حجم دقیق منابع مالی برای احداث این طرح پالایشگاهی تعیین خواهد شد. خسروانی اضافه کرد که هدف از اجرای طرح تثبیت پالایشگاه نفت آبادان بهبود کیفیت تولید فرآورده های نفتی است، بیان کرد: همزمان با آغاز مطالعات این طرح، اجرای طرح تثبیت پالایشگاه نفت اصفهان هم در دستور کار قرار گرفته است. قائم مقام شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی با اشاره به تعیین پیمانکاران برخی از این پکیج‌های اجرایی، خاطرنشان کرد: این پروژه پالایشگاهی با مشارکت بخش خصوصی طراحی و احداث می شود، زیرا براساس اصل ۴۴ قانون اساسی مجموعه وزارت نفت نمی تواند به طور مستقیم سرمایه گذاری داشته باشد.
هدف از طرح تثبیت پالایشگاه نفت آبادان تثبیت ظرفیت پالایشی این پالایشگاه ۱۰۰ ساله، تولید محصولات بر اساس استاندارد یورو ۵ اتحادیه اروپا، کاهش آلاینده های زیست محیطی، افزایش تولید گازوئیل و بنزین با بهبود تکنولوژی تولید، همچنین کاهش تولید نفت کوره و جمع آوری مخازن و تاسیسات فرسوده اجرا خواهد شد..

افزایش ۸ میلیون تنی تولید محصولات پتروشیمی کشور
عباس شعری مقدم معاون وزیر نفت در امور پتروشیمی گفت: تا پایان سال آینده حدود هشت میلیون تن به ظرفیت تولید محصولات پتروشیمی کشور افزوده می‌شود. با اشاره به برنامه شرکت ملی گاز ایران برای تحویل اتان فازهای اولویت نخست پارس جنوبی در مرداد ماه سال آینده به شرکتهای پتروشیمی ایران گفت: با ورود این اتان به مجموعه های پتروشیمی می‌توانیم اثرش را با افزایش پنج میلیون تنی مشاهده کنیم، همچنین با احتساب مجتمع های پتروشیمی موجود در خط لوله اتیلن غرب سال آینده در مجموع حدود هشت میلیون تن به ظرفیت تولیدمان افزوده می‌شود.مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی همچنین اظهار کرد: با تکمیل واحدهای متانول در حال ساخت، حدود ۲۵ میلیون تن متانول به تولید کشور افزوده می‌شود.

تختی در آیینه دیگران… این بچه ی دوست داشتنی خانی آباد / مینا استرابادی

takhtyyyy

اشاره: در ادامه ی ویژه نامه ی فرهنگی خلیج فارس، گزیده هایی از نقل و قول های رایج در میان شهر، باب غلام رضا تختی را گرد هم آورده ایم، تا بیشتر و از بیشتر از شخصیت او بدانیم و رازهایی که او را برای همیشه در دل و خاطر ایرانیان زنده نگه داشت… با هم بخواینم…

12-6-12-10718takhtiجیما کوریدزه – قهرمان روس – خبر مرگ تختی آتش به جانم زد

جیما کوریدزه قهرمان نامدار شوروی آخرین میدان بین المللی خود را برابر جوان برازنده ای از ایران برگزار کرد. این جوان کسی نبود جز غلامرضا تختی که در این رقابت فشار زیادی به کوریدزه وارد کرد و علاوه بر آن چنان او را تحت تأثیر قرار داد که قهرمان شوروی سالها بعد در مورد پهلوان کشورمان گفت: کشتی های تختی را در دوره های مقدماتی دیده بودم. جوان برازنده ای بود و سری نترس داشت. مستحکم و قوی بود و من به خاطر این مسائل دلواپس و نگران بودم. چون این آخرین میدان ورزشی من به حساب می آمد و حتما باید مدال می گرفتم. خوب یادم می آید. ۱۲ دقیقه با هم کشتی گرفتیم. اول فکر می کردم این جوانی که دست و پاهایش مثل فولاد است، انعطاف بدنی ندارد اما در عمل دیدم حریف جوانم مثل ژیمناست ها پر انعطاف است. فقط این را بگویم که یک معجزه مدال طلای المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی را به من ارزانی داشت. اما خودم بهتر از همه می دانستم که حق تختی باخت نبوده است. من تختی را به خاطر اخلاق، انسانیت و معرفتش دوست داشتم. او عالی بود، یک انسان کامل. من فکر نمی کنم دیگر مثل تختی کسی پا به عرصه کشتی گذارد. او حتی بعد از شکست هم به حریفان احترام می گذاشت و من هنوز خاطره لبخندهای ملیح او را فراموش نمی کنم. یک خبر آتش به جانم زد و قلبم تیرکشید. خبر آمد که تختی فوت کرده است. هیچ خبری ناگوارتر از این نبود باور نمی کردم کما اینکه هنوز هم باور نمی کنم مردی با آن صلابت چهره در نقاب خاک کشیده باشد.

جلال آل احمد – نویسنده – هرگز به طبقه خود پشت نکرد

از آن همه جماعت هیچ کسی حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی کرد. آخر جهان پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن های فردی و اجتماعی دیگران را و آنوقت خودکشی؟ آخر مرد عادی ناتوان و ترسیده ای که ابتذال وجود روزمره خود را در معنای وجودی و در قدرت تن و در سرشناسی او جبران شده می دید- در وجود این بچه خانی آباد نو که هرگز به طبقه خود پشت نکرد- این نفس قدرت تن که به قدرت مسلط زمانه” نه گفت، ” نه ” نامجو شد و ” نه” شعبان و” نه” حبیبی؛ چطور ممکن بود که این مرد عادی سربزیر باور کند که خودکشی کرده؟ و ببینیم این افسانه سازی عوام آیا نوعی روش دفاعی نیست برای مرد عادی توی گذر تا شخصیت ترسیده خویش را در مقابل تسلط ظلم حفظ کند و امیدوار بماند؟ او پوریای ولی نبود. او هیچ کس نبود. او خودش بود، بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنی و معنی آزادگی است.

خاطره از عکاس تختی

مردم علاقه زیادی به جهان پهلوان داشتند و همیشه در هنگام مشاهده وی از او امضا و عکس طلب می کردند. عکاسی که از تختی عکس می انداخت و در اختیار قهرمان قرار می داد تا به دوستداران بی شمارش اهدا کند از غلامرضا تختی درخواست کرد به این دلیل که دوربین وی خیلی معمولی است و کیفیت عکسها چندان جالب در نمی آید وی به آتلیه بیاید تا با رعایت اصول فنی عکاسی پرتره ای از تختی تهیه شود و به جای آن عکسهای بی کیفیت در اختیار مردم قرار بگیرد. اما قهرمان مسابقات المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به عکاس گفت: همین عکسها خوب است! وقتی عکاس بیشتر اصرار کرد، جهان پهلوان گفت: من خجالت می کشم و ناراحت هستم که روبروی دوربین بنشینم و با ژست عکس بگیرم.

دزدیده شدن ماشین و خرج خیریه…

نزدیکان غلامرضا تختی تعریف می کنند مدتی بود که اتومبیل جهان پهلوان مفقود شده بود. پس از چند روزی تختی اتومبیل خود را در حوالی منزلش مشاهده کرد که از نظر شماره و رنگ اتومبیل خودش بود اما قالپاق ها و تودوزی هایش نو شده بود. پهلوان به شک افتاد و وقتی درب اتومبیل خود را باز کرد یادداشتی دید که در آن نوشته شده بود:
” پهلوان برای ما کسر شأن بود که اتومبیل شما فرسوده و با تودوزی کهنه و رنگ و رو رفته باشد. با اجازه خودت آن را بردیم، تر و تمیز کردیم و آوردیم. ما را به خاطر این جسارت ببخش.”
تختی که واقعا تحت تأثیر گرفته بود اتومبیلش را به تعمیرگاهی برد و هزینه کارهای انجام شده را از تعمیرکار پرسید که او کل هزینه را ۵ هزار تومان تخمین زد. تختی هم این مبلغ را به یک مؤسسه خیریه اهدا کرد.

ناگفته گویى در ادبیات امروز ایران / ابراهیم هرندی

ngoftegoee

ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

شیوه اداره حکومت و نهادهاى اجتماعى در هر جامعه، پیوندى نزدیک با چگونگى اندیشیدن و کارکرد ذهنیت مردم آن جامعه دارد. دولتمندان همواره برآنند تا همراه با بازسازى جهان بدلخواه خویش، ذهنیت و جهان درونى یکایک مردم را نیز در راستاى هدفهاى خود بازآرایى کنند تا هر فرد، خود خواسته، پاسدار ارزش‏هاى آنان باشد. این کوشش ِ بى امان که دستکارِ تردستى‏ها و ترفندهاى فن آواران ِ ویژه کار است، سربراهان را پاداش و گستاخان را گوشمالى مى دهد. از اینرو، گستاخان براى پرهیز و گریز از گوشمالى شدن، ناگزیر از چاره اندیشى هستند و هر راه چاره اى، نشانه شیوه دولترانى بر چگونگى شیوه اندیشیدن است.

سخن درباره کشاکشِ اندیشه و ایدئولوژى رشته ایست که سرى دراز دارد و گستره دامنه دارى را در روانشناسى اجتماعى دربر مى گیرد. هدف من در اینجا تنها بررسى برآیندى از این رشته با اشاره به دونمونه از کارهاى دو هنرمند ایرانى در این روزگار است.

گفتن سخنى ناگفته و فتنه انگیز با کاربرد ِ ایهام و تمثیل و ارسال المثل و طنز و کنایه، بدانگونه که به درگویند تا دیوار بشنود و ناگفته اى را چنان گویند که عاقلان دریابند، کارِ تازه اى نیست. هنرمندان و نویسندگان پیشین از دیرباز با این شگردها آشنا بوده اند و چندپهلویه گویی را سپرِ بلا مى‏پنداشته‏اند. اما آنچه امروز این شگردها را درخورِ بررسى مى کند، وجود سانسورِ سازمان یافته ِ تشکیلاتى است. این پدیده هنرمندان و نویسندگان کشورهایى را که در آنها آزادى بیان وجود ندارد، برآن مى دارد تا بخش بزرگى از انرژى ذهنى خود را صرف یافتن شگردهاى سانسور گریز کنند. چگونگى کاربرد این شگردها در ادبیات هردوره، گذشته از بازتاب آنها برکارهاى هنرى، نمایه بخشى از تاریخ آن دوره نیز مى تواند باشد.

یکى از راه‏هاى ارزیابى هر پدیده، مقایسه‏اش با الگوى آن پدیده‏ است. مقایسه “آنچه هست”، با آنچه “باید باشد”، کمبودها و کاستى‏هاى آنچه هست را نمایانتر مى کند. اما اگر این مقایسه ممکن نباشد، سخن درباره آنچه “باید باشد” مى تواند ذهن شنونده و یا خواننده را بسوى آنچه نیست، رهنمون مى شود. این شگرد را زنده یاد مهدى اخوان ثالث در منظومه اى بنام “آئین مردان حق” (۱)، به کار گرفته است. این منظومه، داستان ِ چرایى ِ جمله‏اى از شیخ ابوالحسن خرقانى است که برسردر خانقاهش نوشته شده بوده است. جمله این است: “نانش بدهید و نامش نپرسید که هرکس حق را بجان ارزد، بلحسن را به نان ارزد.”

فشرده این داستان چنین است:

روزى خواهنده اى پیر در خانقاه بلحسن پناه جست. مریدان چون وى را دیگر پرست یافتند، به خوارى از خانقاهش بیرون راندند. بلحسن چون ا ین ماجرا بشنید، فرمود تا آن جمله را برسردر ِ خانقاه نوشتند.

هرآنکس که آید به این در فرود
به اکرام و با آفرین و درود

به هر دین و ایمان امانش دهید
مپرسید از نام و نانش دهید

که هرکس که حق را بیرزد به جان
یقین بلحسن را بیرزد به نان

این داستان در همین جا پایان مى‏یابد، اما منظومه اخوان با یک سطر فاصله و چند ستاره اینگونه پیگیرى مى‏شود:

“چنین است آئین مردان حق
که بردین حق اند و ایمان حق

بدانند یزدان که او جان دهد
همو جان نه با شرط ِ ایمان دهد

همه خلق روزى خوران ِ حق‏اند
به جان و به نان میهمان حق‏اند

کریمى که مخلوق را جان دهاد
چگونه ورا خوان ِ بی‏نان نهاد؟

گر آبى برى یا که نانى بُرى
زیزدان تهى بل ز شیطان پرى”

چنین مى نماید که هدف شاعر از گزینش این داستان، انگیختن ذهن خواننده به مقایسه “آئین مردان حق” – آنسان که باید و بوده اند – با آئین آنانى است که امروز در ایران خود را جانشینان مردان حق می دانند، است. اخوان با گزینش ِ این داستان، گذشته از اعلام ناسازگارى خود با آئینى که بنام دین و ایمان حق بر مردم ستم روامى دارد، ذهن خواننده را نیز درگیر این پرسش مى کندد که براستى اگر؛

همه خلق روزى خوران ِ حق‏اند
به جان و به نان میهمان حق‏اند

پس چگونه است که امروز حکومتى که خود را تنها نماینده حق برروى زمین مى داند، این سان آسان برجان و خوان مردم ستم روا مى دارد و مخالفان راه خود را در بزرگراه‏ها و میدان‏هاى شهرها، بدار مى آویزد و خس و خاشاک می‏خواند‏؟ ناگفته اى را که اخوان در این منظومه با ما در میان مى گذارد این است که اگر در آئین مردان حق ، بردن آبرویى و یا بریدن نان کسى نشانه پیروى از شیطان و تهى بودن از یزدان است، پس اینان که بنام حق از بریدن ِ نان و گرفتن جان مردم باکى ندارند، دروغ مى گویند.

اخوان براى بیان این نکته، نخست سنجه ارزشى خود را در این مورد، یعنى ابوالحسن خرقانى را ، “مسلمانى بزرگ و عارفى نستوه”، معرفى مى کند و در آغاز درآمدى که براین منطومه آورده است وى را ” عارف بزرگوار معروف به صاحب نورالعلوم” خوانده است و افزوده است که؛ ” بلحسن خرقانى به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) به گواهى کتاب نورالعلوم او چنان عشق مى‏ورزد که تاکنون نظیر آن بسیار کم دیده شده، اگر چه همه عارفان چنین حال و هنجار و گفتارى داشته اند، اما ارادت او از گونه دیگرى ست، اخوان همچنین در زیرنویس این منظومه نیز آورده است که؛ ” در راستاى کرامات بلحسن خرقان، این را بسیارى نقل، یا بدان تلمیح و اشاره کرده اند که او برشیر سوار مى شد و مارى گرزه، چون تازیانه بدست مى گرفت.”

شاید هدف ِ اخوان از شرح کرامات ِ شامخِ ابوالحسن خرقانى این است که خواننده با استناد به این همه، با مایه و پایه ایمان وى آشنا شود و او را بعنوان نمونه اى از مردان حق بپذیرد. این پذیرش براى راهنمایى ذهن ِ خواننده به مقایسه خودبخودى، که هدف نخستین این منظومه است، ضرورى است.

شگرد ِ بى نام دیگرى که شاید ویژه روزگار کنونى باشد، برابرى دو نظام ِ ارزشى گوناگون است. یکى از بهترین آثار هنرى فارسى که در سالهاى گذشته در بهره ورى از این شگرد پیروز بوده است، نمایشنامه؛ ” اتللو در سرزمین عجایب”(۲)، نوشته زنده یاد غلامحسین ساعدى است. در این نمایشنامه، زنده یاد ساعدى، به بیننده نشان مى دهد که اگر قرار باشد نمایشنامه “اتللو” نوشته شکسپیر را در ایران برروى صحنه برند، چه خواهد شد. با چنین کارى، نویسنده، همه آنچه را که درباره حکومت کنونى مى خواهد بگوید، بى که اشاره اى به آن کند، مى گوید.

اهمیت این نمایشنامه در پیوند با سخن ما در این است که اگرچه این نمایشنامه را ساعدى در روزگار ِ تبعید خود در غربت نوشت و آشکارا و بى پرده هرچه دل تنگش مى خواست بگوید، مى توانست وگفت، اما با این همه، این شگرد ِ سانسور گریز را ابزار مناسبى براى ارائه کار خود ساخت. البته شاید ساعدى سناریوى این نمایشنامه را پیش از گریختن از ایران ساخته بوده است و در غربت آن را پرداخت کرده است. بهر روى، هدف من بررسى این نمایشنامه نیست.

نمونه دیگرى از این شگرد، داستان کوتاهى از زنده یاد هوشنگ گلشیرى با نام ” شرحى بر قصیده جملیه” (۳) است. رویداد این داستان این است که سید اسماعیل، مردى که نیمى از بینایى یک چشم فرزندش را در نزاع با کودک دیگرى از دست داده است، از دادگاه خواستار ِ “دیه شرعى” مى شود. چندى بعد بیست و پنج نفر شتر در پشت خانه اش به وى واگذار مى شود. پى آیند ِ داستان، چگونگى نگهدارى از شترها در شهر سارى است.

گلشیرى در این داستان ما را به مقایسه دو جهان با دو نظام ارزشى ناهمگون فرامى خواند تا از این رهگذر ناسازگارى و ناهمایندى این دو نظام را برما آشکار سازد: نخست جهان ِ امروز که متاثر از تمدن غربى و ارزش‏ها و منش‏ها و روش‏هاى آن است و دیگرى جهان اسلام و نظام ارزشى آن که برخاسته از سنت‏هاى کهن ِ صحرا نشینان عربستان در هزاره هاى پیشین است. این ناهمایندى از آغازِ داستان آشکار مى شود؛

“…خیابانها هنوزخلوت بود. یکى دو ماشینى هم که بود صبر کردند تا ساربان بپیچد توى قارن و شترها هم اول شاه را رفتند و پیچیدند. ما هم کمک کردیم، حتى از راننده ها خوهش کردیم بوق نزنند، مبادا یکیشان رم کند. ”

“…..شترها هم که معلوم است افسارشان ول شده بود وداشتند هل مى آوردند که بیایند توى بن بست و عره و نعره مى کشیدند. از طرف تکیه هم صداى بوق ماشین مى آمد که مى خواستند بروند به طرف خیابان فرهنگ، از این طرف هم که معلوم است؛ زنهاى همسایه هم جیغ مى کشیدند که؛ ” یکى به دادمان برسد، اینها مى خواهند بیایند توى خانه مان….”

خواندن ِ همین چند سطر مى تواند افروزه چند پرسشِ کفر آمیز در ذهن خواننده گردد. یکى این که آیا براستى مى توان با قوانین و شیوه هاى هزار و اندى سال پیش، جامعه مدرن امروزى را اداره کرد؟ گزینش ِ گستره جغرافیایى داستان نیز راهبر ِ ذهن خواننده این داستان بسوى پرسش اساسى دیگرى است. شتر، جانورى بیابان زى است که در سرزمین‏هاى ویژه اى یافت مى شود و نیازمند به آب و هوا و آذوقه ویژه خویش است. که در همه جا یافت نمى شود. پرداختن دیه با شتر در شهر سارى، با ما سخن از آیایى جهانشمول بودن این قوانین دارد. راستى در سرزمین‏هایى که مردم تنها نامى از شتر، آنهم در افسانه هاى کهن شنیده اند، چگونه مى توان این “وظیفه الهى – قضایى” را انجام داد؟ نیز تکلیف آن ستمدیده اى که با داشتن آپارتمانى کوچک در مرکز شهر، صاحب پنجاه نفر شتر مى شود چیست؟

شاید با آگاهى ِ توجه به این پرسش‏هاست که سید اسماعیل با دیدن شترها از پذیرفتن آنها سر باز مى زند و نعره زنان مى گوید که؛ “بابا نمى خواهم، چشم بچه ام از اولش هم بهتر است، پاهاى مورچه را از ده مترى هم مى بیند.” اما، ” حکمى است که شده.” اکنون سید اسماعیل و دوستانش مانده اند که چه باید به این شترها داد. غیاثى، دبیر بازنشسته ِ کتابخوان مى گوید که؛ ” باید به شان نواله داد.” آنها با تعجب مى پرسند؛ ” نواله دیگر چیست؟” غیاثى یادداشت کرده بود. از فرهنگ معین خواند؛ ” آرد مخصوص تمیز کرده گلوله ساخته.”
پرسیدیم: مخصوصش دیگر چه معنى دارد؟
گفت: من هم نفهمیدم
از سرشب تا صبح ناچار شده بود همه دیوانهایش را ورق بزند. مى گفت؛ ” منوچهرى فقط انگار سوار شتر شده، اما اگر امروز بیست و پنج شتر حى و حاضر نداشتیم، از کجا مى فهمیدیم شتر چه شکلى است؟
……………..
“…..شب توى انجمن فهمیدیم که نواله را با آرد و پنبه دانه درست مى کنند.”

اگر چه شتر جانورى ارزشمند براى چارواداران و ساربانان ِ بیابانگرد بوده و هست، اما براى شهر نشین امروزى نشانه اى از گذشته هاى بسیار دور است. هم از اینروست که براى شناخت آن، دیوان منوچهرى را باز مى کند. براى شهر نشین، این جانور نه تنها سنجه ارزشى نیست، بلکه مایه درد سر و گرفتاریست.

“…شترها هم دارند علفهاى سرِ دیوار را مى خورند؛ یا از سر ِ دیوار سردراز مى کنند توى باغچه مردم و هرچه پرتقال یا نارنگى دم دهنشان مى آید مى خورند. راستش صداى جیغ چند زن و بچه را هم شنیدیم، اما باز نرفتیم که به راى العین مى دیدیم که اینجا توى میدانچه جلو تکیه با همین ده دوازده شترى که به شکل نیم دایره ایستاده بودند، هیچ کس جرات نمى کرد از آن دو بن بست روبرو به میدانچه بیاید یا به خانه اش برود. اما وقتى سروصداها زیادتر شد و فریاد یکى را هم شنیدیم، ناچار رفتیم.”

بالاخره سید اسماعیل و یاران، ناچار به جادادن شترها در گوشه خلوتى در بیرون از شهر مى‏شوند.

“…..اصلاَ هر روز عصر مى رویم، غروب‏ها چند کُنده از درختهاى جنگلى روى آتش خوشرنگ مى گذاریم، پشت به خیابان، پشت به شهر، رو به آتش ساربانان و میان حلقه صدها شتر مى نشینیم و از کترى ِ آویخته از سه پایه چاى مى ریزیم و چپق مش رضا را دور مى گردانیم و در هواى خوش ِ گذشته از رفتگان قدیم یاد مى کنیم..

بخش پایانى داستان، با داورى نویسنده نیز همراه است که با ما از ناهمایندى شهر و شتر سخن مى‏گوید. آنکه دلى براى چاى از کترى آویخته از سه پایه و چپق مش رضا دارد، ناگزیر از پشت کردن به خیابان و شهراست، زیرا که در شهر جایى براى اطراق کردن و آتش افروختن ِ آنچنانى نیست.

شگردهاى هنرى، گذشته از کاربرد ابزارى در ساخت و پرداخت و ویرایش و آرایش ِ کارهاى هنرى و ستیز و گریز از سانسور، وانماى جهان نگرى هنرمندان نیز هست. در” آئین مردان حق” چنین مى نماید که اخوان، خود نیز پیرو این آئین است و سخن از درون ـ بعنوان خودى ـ ساز کرده است. وى تردیدى در حقانیت این آئین ندارد. از اینرو، مقایسه آرمانشهر این آئین و ویرانشهرِ کنونى آن، به ما از سر دلسوزى هشدار مى دهد که؛ ” هر عیب که هست از مسلمانى ماست.” از دید ِ اخوان، اینان کژاندیش و گمراهند ورنه پیروى از این آئین، دیو و دد را سر بفرمان انسان مى نهد!

نکته گفتنى دیگر در این راستا، این است که پى جویى آرمانشهر در گذشته، نشان از سارمان ذهنى واپسگراى فرد دارد. انسان مذهبى همیشه براى دریافت پاسخ نهایى ناگزیر از بازگشت به گذشته ـ یعنى بازگشت به سرچشمه وحى و روزگار پیامبران – است.

“شرحى بر قصیده جملیه” نیز برپایه مقایسه دو جهان با دو نظام ارزشى گوناگون استوار است. اما در این مقایسه، نویسنده رویکرد به گذشته را با دید انتقادى ِ طنز آلودى نگریسته است. پنداره هاى ناشى از سرگردانى شترها در شهر و سرک کشیدن آنها به خانه هاى مردم، همراه با جست و خیز کودکان و خیز و گریزِ بزرگسالان، همه ناشى از این نگرش است.

اخوان امروز را در برابر دیروز نهاده است تا با این برابرى، کژیها و کاستیهاى امروز را برنمایاند. گلشیرى، بُرشى از دیروز را در آئینه زمان کنونى مى تاباند، تا ناسازگارى این دو را برما آشکار کند. از دید وى در این داستان، بازگشت به گذشته شوخى گران و ناخوشایندى است که چون شتر در شهر، بارآوردى جز دردسر و گرفتارى نخواهد داشت.
آشکار است که نمى توان با بررسى نمونه ناچیزى از کارِ هنرمندى درباره وى ارزشداورى کرد بویژه اگر آن هنرمند از سرآمدن ِ روزگار خود نیز باشد.

یادداشتها:

۱. اخوان ثالث، مهدى. ترا اى کهن بوم و بر دوست دارم. چاپ دوم، ۱۳۶۹ انتشارات مروارید، تهران. ص ۲۳۹.

۲. ساعدى، غلامحسین. ” پرده داران آئینه افروز” نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب. ۱۳۶۵. پاریس، ص ۶۶.

۳. گلشیرى، هوشنگ. ماهنامه دنیاى سخن، شماره ۳۷-دى ماه ۱۳۶۹. ص ۴۴

از قهرمان و شعار، تا بی قهرمانی و شعور / دکتر علیرضا نوری زاده

maghalejadidddd

دکتر نوری زاده

دکتر نوری زاده

در فرهنگ و همزمان عواطف ما ، شخصیت قهرمان که عادتا در هاله ای از رمز و راز پیچیده بود ، هرگز نمی باید به پیروزی برسد . قهرمان وقتی قهرمان بود که با کودتا اگر برسر قدرت بود سرنگون میشد ، باتب و لرز به میدان اعدامش میبردند یا پیشتر در باغشاه یا باغشمال ، سرش را میزدند ویا بردارش میکردند . کوروش فولادی و پرویز نیکخواه چون زنده مانده بودند تا آرمانهای روزگار قهرمانی شان را، ولو مختصر در زمان آشتی با واقعیت ، تحقق بخشند ؛ به ضدقهرمان و بدتر تبدیل میشدند اما رفیق ناکاممان خسروگلسرخی مارکسیست که در دادگاه ، عبارتی را نه چندان صواب از امام حسین برلب آورده و حتی یک مقاله یا شعر ماندگار از خود به جا نگذاشته بود قهرمان میکردیم چون بدار مرگ میرفت . برایش شعر و حماسه ساختیم و هنوز هم . شاید اگر مانده بود امروز مثل همکاران آن روزش در کیهان ، چند کتاب داشتشعر و مقاله منتشر کرده بود . به دامونش میبالید و در برابر رژیم جهل و جور و فساد ولائی با آن دل سرشار عشق و عاطفه ، چنان مینوشت که دل استبداد را میلرزاند چرا باید روحیه قهرمان جوئی و پروری ما همکلاسی باهوش و آزاده من در دانشکده حقوق ، شاگرد اول کنکور سال ۴۶ عبدالکریم حاجیان سه پله و کرامت دانشیان رفیقش را به قتلگاه راهی کند اما هنوز نمیتوانیم اعتراف کنیم که زنده ماندن طیفور بطحائی و ایرج جمشیدی و علامه زاده ، مهمتر از گزینش مرگ برای اینکه ما چند قهرمان اضافی داشته باشیم ، بود . متاسفیم که چرا مریم و شکوه ( اتحادیه و میرزادگی ) اعدام نشدند که جنس ما هنگام ذکر مصیبت عاشورای عهد شاه جور شود و ویدا حاجبی دیگری نداشته باشیم که برایش مرثیه سردهیم . گور پدر پاسارگارد و دخترانی که زیر سایه مادرشان بزرگ شدند.

بیشتر بخوانید »

در حال و هوای کریسمس… نگاهی به برترین قصه های کریسمس در ادبیات دنیا / لیلا سامانی

اشاره:
کریسمس، که از جمله ی قدیمی ترین اعیاد ممالک غربی ست؛ در بسیاری از وجوه زندگی جلوه گر شده و با بسیاری از روابط و عواطف انسانی گره خورده؛ این جشن، چونان چون دیگر مناسبت های اجتماعی، بازتابی وسیع در ادب دنیا هم داشته و به صور گوناگون در قصص ادبی آورده شده. همکارمان ” لیلا سامانی ” نگاهی داشته به معروف ترین این قصه ها؛ که هر کدام با شرحی کوتاه هم همراه شده اند. این مطلب که بسیار هم خواندنی از آب در آمده را؛ در ادامه ی صفحه از پی بگیرید…

۱- هدیه‌ی مغان (هدیه‌های کریسمس) – اُ هنری (۱۹۰۵):

هدیه‌ی مغان

هدیه‌ی مغان

این داستان، درباره‌ی زوج جوان تنگدستی‌ست که در گیر و دار خرید هدیه‌ی کریسمس برای همدیگر از تنها دارایی‌های با ارزش خود می گذرند، این داستان مثال دیگر آثار اُ- هنری با پایانی شگفت‌انگیز و با طنزی خواستنی و در عین حال تکان‌دهنده خواننده را غافلگیر می کند. «هدیه‌ی مغان» نمودار عشق بی چشمداشت و خالصانه‌ایست که بی‌دریغ می‌بخشد و تنها به‌دنبال بهانه‌ای برای شاد کردن معشوق است.
نام غریب داستان، تلمیحی‌ست به داستان “سه مغ” سخاوتمند از زرتشتیان پارسی که به هنگام تولد مسیح، به دیداراو و مادرش، مریم، شتافتند و برای او هدایایی چون، طلا، صمغ و کندر به ارمغان بردند. این نام در چاپ‌های بعدی کتاب به دلیل ثقیل بودن به «هدیه‌های کریسمس» بدل شد.

۲- سرود کریسمس – چارلز دیکنز (۱۸۴۳):
داستان، روایت دگرگون شدن روحیات، احساسات و جهان‌بینی “ابنزر اسکروج” مرد خسیس، سنگدل و مردم‌گریز قصه در یک شب کریسمس است. ارواح زمانهای گذشته، حال و آینده به سراغ او می‌آیند و حقیقت اعمال و خصایل او را برایش نمایان می‌کنند. دیکنز با تصویر‌کردن داستانی امید‌بخش، به ثروتمندان جامعه نهیب می‌زند، بی‌تفاوتی‌شان نسبت به غم و رنج مستمندان را نکوهش می‌کند و بر ضرورت بیدار شدن و هویت‌یابی آنها تاکید می کند.
داستان، آمیزه‌ای از واقعیت و تخیل است؛ از سویی صحنه‌های ساده‌ی زندگی مردم کوچه و بازار تصویر می شود و از سوی دیگر درنوردیدن زمان و مکان به همراه ارواح، فضایی حیرت انگیز می‌آفریند.

۳- دختر کبریت فروش – هانس کریستین اندرسن(۱۸۴۵):

دختر کبریت فروش

دختر کبریت فروش

داستان روایت زندگی شب آخر زندگی دخترک کبریت فروشی‌ست که در سرمای بیرحم شب سال نو به دنبال مردم می دود تا کبریتهایش را به آنها بفروشد، مردمی که غرق در خرید سال نو اند و دخترک را هیچ می انگارند. شب هنگام زمانی که دخترک در خیابان یخ آجین تنها مانده است، کبریتهایش را تک تک روشن می کند تا با گرما و نور آنها رویاهای کودکانه اش را زنده کند، رویاهایی که با خواب ابدی او جاودان می شوند.

۴- آن خردمند دیگر- هنری ون دایک(۱۸۹۵):
چهار مرد خردمند پارسی (مغ)، در پی دیدن اختر عیسی در شرق، به سمت بیت لحم روانه می‌شوند، اما تنها سه نفر از آنها در موعد مقرر حاضر می‌شوند، هنری ون دایک، در این داستان، با آمیختن روایات انجیل متی و تخیل‌اش، روایت‌گر افسانه‌ی مغ چهارم، آرتابان و جست‌وجوی سی و سه ساله‌ی او در پی یافتن عیسای پیامبر شده‌است.

۵- وانکا – آنتوان چخوف (۱۸۸۶):

وانکا

وانکا

«وانکا» نام قهرمان این داستان برانگیزاننده است، او کودک یتیمی‌ست که در مسکو نزد یک کفاش پادویی می‌کند و روزگاری سخت و پرمشقت را سپری می‌کند. او در شب عید کریسمس و در غیبت ارباب و خانواده‌اش که برای جشن کریسمس به کلیسا رفته‌اند، اولین نامه‌ی عمرش را به پدربزرگش می‌نویسد و با ابراز دلتنگی به او التماس می‌کند به کمکش بیاید و نجاتش دهد:
«وانکا لرزید و آهی کشید، و دوباره به پنجره نگاه کرد. یادش افتاد که هروقت پدربزرگ برای کندن کاج عید به جنگل می‌رفت، او را هم با خود می‌برد. چه روزگار خوشی بود! یخ‌ها زیر پای آنها ترق تروق صدا می‌کردند و پدربزرگ می‌لرزید و دندان‌هایش به هم می‌خورد و وانکا هم همین کار را می‌کرد، پیش از کندن درخت عید، پدربزرگ اول چپقش را چاق می‌کرد، کمی انفیه بو می‌کرد و وانکای بیچاره را که از سرما می‌لرزید، دست می‌انداخت. درخت‌های کاج جوان، از یخ و برف پوشیده شده بودند. بی‌صدا و بی‌حرکت ایستاده و منتظر بودند ببینند کدامشان به زودی از پا درخواهند آمد. ناگهان خرگوشی از گوشه‌ای می‌جست و روی برف‌ها می‌دوید.» ( ترجمه : سیمین دانشور)

۶- کریسمس ویژه‌ی پاپا پانوف – لئو تولستوی (۱۸۹۰):

 کریسمس ویژه‌ی پاپا پانوف

کریسمس ویژه‌ی پاپا پانوف

تولستوی این داستان را با الهام از آیه‌ای از انجیل و با اقتباس از داستانی از «روبن سالنس» نویسنده‌ی فرانسوی نوشته‌است.
داستان، درباره‌ی پاپا پانوف، پیرمرد پینه‌دوزی‌ست که در راز‌و‌نیاز شب عید کریسمس، دیدار مسیح کودک را آرزو می‌کند تا بتواند زیباترین کفشی که دوخته‌است را به او هدیه بدهد، او در خواب به تحقق رویایش وعده داده‌می شود، به شرط آنکه اطرافش را خوب نگاه کند. آنچه در ادامه‌ی این داستان می‌آید نمایانگر اصول انسانیت و نوعدوستی‌ست، مهربانی و مروتی که زمان و مکان نمی‌شناسد و آدمهایی که همه می‌توانند در کسوت یک قدیس در آیند.

۷- فندق شکن و شاه موشها- ارنست هوفمان (۱۸۱۶) :
فندق شکن داستانی‌ست فانتزی که از داستان های جن و پری نشانه دارد. ماجرای قصه در شب کریسمس و برای ماری استالبوم، دختربچه‌ی هفت‌ساله‌ی آلمانی اتفاق می‌افتد.
او در جشن کریسمس یک عروسک فندق‌شکن هدیه می‌گیرد اما برادرش، فلیتز در جریان یک کشمکش عروسک محبوب دخترک را می شکند. ماری، نیمه شب از خواب برمی‌خیزد و مورد هجوم شاه موش و بقیه موشها قرار می‌گیرد. در همین میان، عروسک فندق شکن زنده می‌شود و از دخترک مراقبت می‌کند.
این داستان بعدها بدل به منبع الهامی شد برای چایکوفسکی، آهنگساز برجسته‌ی روس و خلق باله ی جاودانه ی فندق شکن با طراحی ماریوس پتیپا.

۸- نامه‌ای از بابا نوئل- مارک تواین:

نامه‌ای از بابا نوئل

نامه‌ای از بابا نوئل

زندگی شخصی نویسنده‌ی کتاب جاودان «ماجراهای هاکلبری‌فین» سرشار از تلخکامی و اندوه بود، او که شیفته‌ی فرزندانش بود، دختر بزرگش سوزی، را زمانی که در سفر بود، از دست داد و چند سال بعد، کوچک‌ترین دخترش در شب کریسمس و به شکلی ناگهانی از دنیا رفت. در این میان سوزی که ازکودکی بنیه‌ی ضعیفی داشت، مدام در بستر بیماری غنوده‌بود و بیشتر از همه از توجه پدرش بهره‌مند می‌شد، داستان «نامه‌ای از بابا نوئل» در حقیقت نامه‌ای‌ست که مارک تواین؛ آن را در جریان یکی از بیماریهایی کودکی دخترش و از طرف بابا نوئل برای او نوشته است.

یادی از مرتضی احمدی / یک دلداده ی زندگی… رهیار شریف

mortezaahmadiii

از جمله ی قدیمی ترین به اصطلاح ” طهرونی ” های این شهر پر حادثه و تاریخ بود یدی طولا در تمامی جنبه های فرهنگ عمومی داشت، از نمایش های روحوضی و تماشاخانه های لاله زار تا زمین های خاکی و تکه کلام های مردمی و موسیقی عامه پسند.

مرتضی احمدی

مرتضی احمدی

این طور که اهل تذکره نوشته اند او در سال ۱۳۰۳ در محله های جنوبی تهران به دنیا آمده و در همان مجال هم با زندگی و جلوه های دنیا آشنایی پیدا کرده. او به روایت خودش در ” خاک و خل ” های جنوب شهر با فرهنگ آشنا شده و به حب زندگی رسیده و صد البته که اقرار به همین موضوع نشانه ای خوب از درک عمیق او نسبت به معنای ” فرهنگ ” است و روایتی از نکته سنجی اش.
او در سالهای جوانی به تماشاخانه های شهر هم رسیده و از آنها هم راهی به سمت سینما گشوده؛ و … در تمامی سالهای فعالیت هنری اش صدایی آشنا برای چند نسل پیاپی هم شده و همین طور خالق کارکترهایی که جوری به خاطرات قومی ایرانیان سنجاق شده اند.
آقای احمدی علاوه بر تمامی اینها، روی بسیار خوشی به کلام و موسیقی عامیانه هم نشان داده و در راه گرد آوری ایشان همتی جد گمارده. چندین و چند اثر پژوهشی او باب مثل ها و ترانه های عامیانه، شاید تنها بیانگر گوشه ای از لطف او به این زبان و این فرهنگ بوده باشند.
او همچنین از جمله ی طرفداران قدیمی تیم فوتبال پرسپولیس بود و نشانه ای از معنای هواداری در دل کوچه پس کوچه های شهر. خودش می گفت که شاهین آنقدرها مردمی نبود و من برای گرفتن جانب مردم طرفدار پرسپولیس شدم و در این میان قدیمی ترین هوادار این تیم ام.
هر چه هست رد پای او را در تمامی جلوه های هنر عامه می توان پیدا کرد. مردی که فرهنگ را در معنی درستش، بستری از زندگی و شیوه ی همزیستی انگاشته بود و سالها برای زنده ماندن آیین های قدیمی شهر و دیارش تلاش می کرد.
در انتهای این یادنامه ی کوتاه، شعر آشنای ” حاجی فیروز ” که در کتاب ” کهنه های همیشه نو ” ی او آورده شده را از پی می آوریم و دیگر بار یادش را گرامی می داریم. با این توضیح که آقای احمدی در اینکتاب تحقیقی ماندگار ترانه های نمایش های تخته حوضی قدیم را جمع آوری کرده و کوشیده تا تمامی ایشان را همان طور که بودند برای نسل های بعدی به یادگار بگذارد…

حاجی فیروز…
ارباب خودم سلام علیکم
ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم بزبز قندی
ارباب خودم چرا نمی خندی؟
ارباب خودم گلی به جمالت
از کجا بگم وصف کمالت؟
بشکن بشکنه بشکن

من نمیشکنم
بشکن
بازم بشکنم
بشکن
اینجا بشکنم یار گله داره
اونجا بشکنم یار گله داره
این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره
اینجا تهروونه بعله
قر فراوونه بعله
یا حق
یاهو
در سایه ایزد تبارک
عید همگی بود مبارک
در سایه ایزد تبارک
عید همگی بود مبارک
یا حق
یا هو
حاجی فیروزم بعله
سالی یه روزم بعله
ای سال بر نگردی
بری دیگه بر نگردی
یا حق
یاهو
در سایه ایزد تبارک
عید همگی بود مبارک
هر کی به کاری مشغول
پولی بریز تو کشکول
هر کی به کاری مشغول
پولی بریز تو کشکول
یا حق
یا هو

ســـــتیزِ کهـنه و نـو – بخش دوم/ ابراهیم هرندی

bakhshedovomharandi

اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم؟

ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

گفتیم که ستیزِ کهنه و نو، کانونی ترین انگیزه رفتارها و کردارهای تاریخ ساز در جهان کنونی، بویژه در کشورهای پیرامونی ست. این ستیز برآیندی از نگرش مدرن به هستی ست که شیوه های کهن زیستی را در چشم نگرنده از سکه می اندازد و بی ارزش می کند. اگرچه این نگرش با هیچ فرهنگ و دین و آئین ویژه ای سرِ ستیز ندارد و هنجارهای اخلاقی آن همه باورها را ارج می نهد و آزادی آن ها را یکی از حقوق بشر می داند، اما فرهنگ ها و دین ها و آئین های کهن، بناگزیر در پرتو آن رنگ می بازند و خودبخود پس از چندی به موزه باورهای فولکلوریک سپرده می شوند. از اینرو، نگرش مدرن، بیشترین و بزرگترین دشمنانش را در خاستگاه خود، یعنی کشورهای مدرن جهان دارد.

بیشتر بخوانید »