خانه » مقاله (برگ 44)

مقاله

ظهورنیم بند امام زمان در پاریس/دکترعلیرضا نوری زاده

سال پیش در این روزها ، امیر ترکی الفیصل رئیس اسبق استخبارات و سفیر پیشین عربستان سعودی در لندن و واشنگتن ، در کارناوال تابستانی سازمان مجاهدین خلق ، به خانم مریم رجوی و همسر درگذشته اش مرحوم مسعود رجوی ، نه یکبار بلکه دوبار درود فرستاد و امسال آقای مسلم اسکندر فیلابی کشتی گیر سرشناس دیروز و هوادار مجاهدین ، امروز با پخش یک فیلم کوتاه از رهبر فرهمندش مسعود رجوی از سالهای خوش اشرف ، کوشید نمیرا بودن امام زمان مجاهدین را اعلام کند .
مراسم امسال حال و روز دیگری داشت . در سالهای گذشته ،رودی جولیانی و جان بولتون و نیو گینگریچ و … نمایندگان بخشی از هیأت حاکمه آمریکا بودند که بابیوه ولی فقیه غایب ، بیعت میکردند و در سال پیش ؛ بیعت کنندگان متنوع تر شدند که اینبار عرب و عجم ، رومی و هندی ، سوری و بلغاری هم از برکات سفره گسترده مریم خانم و شرکاء برخوردار شدند .امسال اما با وزیدن باد موافق در واشنگتن و پروازلبخند مهر از منطقه خلیج فارس ، بیوه مرحوم رجوی با ابهت بیشتری در کنفرانس سالانه ظاهرشد . تصویرش ، خمینی را در نوفلوشاتو بیاد میآورد بااین تفاوت که خمینی سال ۵۷ ، مستظهر به حمایت میلیونها ایرانی تب زده و در جنون نشسته بود که برای بازگشتش بیتاب بودند و تا پای جان در راه به قدرت رساندن او ، آمادگی داشتند اما این خانم و گروهش ، رونی در وطن و جائی در دلهای مردم ندارند ، بلکه همه امیدشان این است که آقای کاخ سفید و متحدانش در منطقه کاری کنند و آنهارا که صدام حسین در رساندنشان به دارالخلافه تهران موفق نبود به أم القرای وطن برساند .

در سال ۲۰۱۱ یعنی شش سال پیش روزنامه نیویورک تایمز در شماره روز یکشنبه (۲۶ نوامبر / ۵ آذر) خود گزارشی درباره حمایت برخی از سیاستمداران آمریکایی از سازمان مجاهدین خلق ایران به قلم اسکات شین، منتشر کرد
اسکات شین در این گزارش در باره حمایت بعضی از شخصیتهای آمریکائی از مجاهدین فاش ساخت ، ،” در میان این شخصیتها به‌ نام کسانی برمی‌خوریم مانند دو تن از مدیران پیشین در سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا)، یک مدیر سابق اف بی آی، دو دادستان پیشین، اولین رئیس سازمان امنیت داخلی دولت جورج دبلیو بوش، اولین مشاور امنیت ملی باراک اوباما، چند سیاستمدار جمهوریخواه و دمکرات معروف و حتی یکی از مقامات مهمی که سابقا در بخش مبارزه با تروریسم وزارت امور خارجه مسئول بوده و همان موقع هم تلاش می‌کرده تا نام “تروریست” از روی سازمان مجاهدین برداشته شود، اگرچه به موفقیتی دست نیافته است.

شین می‌نویسد، این شخصیت‌های آمریکایی طرفدار سازمان مجاهدین، از طریق آژانس‌های خود که به رتق‌وفتق سخنرانی آن‌ها می‌پردازند، پول خوبی از مجاهدین دریافت کرده‌اند. دستمزد آن‌‌ها بین ۱۰ تا ۵۰ هزار دلار است، تا به نفع این گروه سخنرانی کنند و برخی از آن‌ها بدین منظور سفرهایی هم به برلین، پاریس و بروکسل داشته‌اند. ”

در دوسال اخیر بیش از دوهزار نوجوان پسر و دختر بلغاری و لهستانی و چک و مجار نیز از خوان کرم مجاهدین برخوردار بوده اند . سفری سه روزه به پاریس ، هزینه اقامت در هتل و روزی ۵۰ یورو برای بالا بردن تصاویر مسعود و مریم در محل کنفرانس سالانه و هورا کشیدن البته برای نوجوانان بی پول این کشورها این کرم مجاهدینی ، معجزه الهی بود و هست و از برکات صندوق ذخیره ارزی همسر ولی فقیه غایب مرحوم مسعود به حساب میآید .
باید بدون هیچ تردیدی گفت ، کنفرانس مجاهدین بسیار باشکوه ، منظم، و در بالاترین شکل ممکن برای یک کنفرانس حزبی و سیاسی برگزار شده و میشود و هرسال بر شکوه آن افزوده تر میشود . امسال حضور ارکستر محمد شمس و صدای روح نواز گیسو شاکری به کنفرانس جلوه بیشتری داده بود.

میتوان گفت در هیچ برهه ای از تاریخ معاصر ، هیچ سازمان خارج از حکومتی در هیأت اپوزیسیون در پنج قاره جهان ، نتوانسته است همچون مجاهدین کنفرانسی چنین پرازدحام ، باشکوه ، منظم ، پرسروصدا با پوشش رسانه ای عجیب و غریب ، برپاکند . ( ۵ کانال فضائی عربی تقریبا لحظه لحظه نشست را پوشش میدادند که از جمله آنها میتوان به الحدث و سکای عربی با دهها ملیون بیننده اشاره کرد )
حال با این اوصاف و کنفرانسهای پرهزینه که بیشتر به کارناوال میماند ، چرا سازمان مجاهدین خلق اینهمه بین ایرانیان در داخل و خارج کشور منفور است بگونه ای که بینندگان تلویزیونش ( سیمای آزادی ) حتی به اندازه کانالهای بی اعتبار تبلیغاتی فارسی زبان که صبح تاشب داروی ترک اعتیاد و تقویت قوه باه و چاقی و لاغری را تبلیغ میکند ، نیست ( گزارشهای گوگل ، جی إل ویز ، ماهواره ها …)
چرا در کارناوال مجاهدین همه خلق جهان حضور دارند اما از ایرانیان غیر مجاهد خبری نیست ؟ فیلمی که مسلم اسکندر فیلابی از مرحوم مسعود پخش میکند ، نظر مسعود فقید یا غایب را در باره زنده یاد دکتر محمد مصدق ، یادآور میشود اما در کارناوال اثری از پیروان پیر احمدآبادی و حتی نواده اش دکتر هدایت الله متین دفتری که روزگاری از اعضای شورای ملی مقاومت مرحوم رجوی بود خبری نیست . عمده ترین احزاب سیاسی کرد ایرانی و در رأسشان دمکرات کردستان ایران و کومله زحمتکشان ، و عرب ایرانی ، حزب همبستگی دمکرات اهواز ، و اتحاد بلوچها و تجمعات و احزاب آذربایجانی و نمایندگان اقوام و مذاهب ایرانی ، غایبان کارناوال بانو رجوی هستند . راستی سلطنت طلبان و مشروطه خواهان که طیف بزرگی از اپوزیسیئن ایرانی اند ، چرا در نشست حضور ندارند ؟

اینها همه سوالاتی است که طی ۳۷ سال گذشته یک جواب داشته است ؛ چونکه سازمان مجاهدین دمکرات نیست و تنوع و تعدد آرا را نمیپذیرد ، قائم به ولایت مسعودی است و خود را تافته جدابافته میداند. چونکه مثل مقام معظم ولایت در وطن ، پرسش پذیر نیست و پرسشگر را داغ میکند و دماغ میشکند ( چنانکه با من در شهر برمن آلمان کردند ) . شگفتی آور است سازمانی در عرصه کمی و ظاهری اش از خزانه تهران تا پاریس طی ۳۸ سال ، چنان تحولی را شاهد است که بسیار فراتر از تحولات دیگر احزاب و تشکیلات اپوزیسیون نه تنها ایران بلکه همه کشورهای خاورمیانه است . اپوزیسیون سوریه با حمایت شرق و غرب و ملیارد ها دلار کمک و ارتش و نیرو در خاک سوریه ، هنوز نتوانسته نشستی با شکوه و جلال نشستهای بیوه مرحوم رجوی برگزار کند . به عبارت دیگر آفتابه لگن مجاهدین که در خزانه تهران، گلی و خاکی بود حالا در پاریس طلائی و الماس نشان است اما به قول معروف آفتابه لگن هفت دست ، ناهار و شام هیچی ! محتوا همانست که بود ، حزب فقط مسعود الله و رهبر فقط مریم الله . در خزانه مسعود رجوی وعده نصر الهی میداد و از پیروزی صابرین میگفت و روسیاهی دجالین . همه بد بودند جز او و رفقا و برادران و خواهرانش ، همه احزاب و گروهها سرشان به آخور استبداد و امپریالیسم بند بود ،
در پاریس نیز در میان پرچمها و بادکنکها و شعارات رنگارنگ ، همین مطالب به چشم میخورد و لب کلام اینست که ، “۲۴ ملیونی که به روحانی رأی دادند و تحریم بانو مریم را لبیک نگفتند خائن و سازشکارند ، جبهه ملی وجود ندارد و مشروطه خواهان رقمی نیستند و … سرجان بولتون سلامت و جان جولیانی بی بلا که حالا خفتن در آغوش امپریالیستها بمراتب بهتر از تکیه بر ملت شش هزارساله ای است که ۲۴ ملیونش میروند و به روحانی رأی میدهند تا سید ابراهیم رئیسی به قدرت نرسد . شگفتا که سازمان خانم رجوی با تمام قوا میکوشید رئیسی قاتل هزاران مجاهد به قدرت برسد تا شاید زمینه بازگشت مظفرانه ی آنها و انتقال پیکر مطهر ولی فقیه مجاهدین به بهشت زهرا ، زودتر فراهم شود . )

مجاهدین ثروتمندترین اپوزیسیون جهانند به قول دوست فلسطینی ام نبیل ، اگر ما فلسینی ها پول مجاهدین را داشتیم تا حالا سه بار دولتمان را تشکیل داده بودیم . برادر جعفرزاده وزیر خارجه بیوه مرحوم رجوی یکبار گفته بود هزینه های مجاهدین توسط ثروتمندان ایرانی تأمین میشود و این ثروتمندان کجایند که کسی به جز جعفرزاده و شرکاء از آنها خبری ندارد . ژنرال وفیق السامرائی رئیس پیشین استخبارات نظامی عراق در زمان صدام حسین در دیداری که با او در لندن پس از جدائیش از رژیم صدام داشتم ، به من و همکارم جمال ، مدارکی را ارائه داد که آشکار میکرد سازمان مجاهدین خلق ماهانه ملیونها دلار برای هزینه های خارجی و دهها ملیون دینار عراقی برای هزینه های داخلی اش در عراق از رژیم صدام حسین دریافت میکرده است . برخلاف دیگر سازمانهای اپوزیسیون که پولهایشان صرف پرداخت حقوق به اعضاء و همکارانشان شد و همگی به ورشکستگی نشستند ، کمیته مالی مجاهدین زیر نظر برادران مرحوم مسعود ، دکترکاظم و سپس دکتر صالح رجوی ، با سرمایه گزاریهای کلان در جابلقا و جابلسای جهان ، اداره ی شرکتهای بزرگ صادرات و واردات در خاورمیانه و آفریقا ، اجاره ی سالنهای Duty free در شماری از فرودگاههای آفریقائی و … روز به روز بر سرمایه افزودند و اعضا را نیز وادار به پرداخت و نه دریافت کردند . با این پشتوانه مالی و البته تلاش اعضاء و اهل بیت رهبری سازمان ، میتوان سالانه کنفرانسی برگزار کرد که شکوهش هوش از سر ببرد . فقط هزینه آوردن و بردن میهمانان سرشناس آمریکائی و کانادائی و اروپائی و خاورمیانه ای و آسیائی و استرالیائی و اسکان آنها در هتلهای پنج ستاره گرانقیمت پاریس ، بیش از بودجه همه گروههای اپوزیسیون در طول نه یکسال بلکه ده سال است . مشروطه خواهان باهمه کثرتشان ، از تأمین هزینه حتی برگزاری یک کنگره وسیع عاجزند . وضع گروههای چپ و سوسیال دمکرات بدتر از این است . احزاب با سابقه ای مثل دمکرات کردستان ایران و کومله با هزاران پیشمرگه و عضو ، به علت نداشتن امکانات مالی ناچار شدند کانالهای تلویزیونی خود را موقتا تعطیل کنند . در مقابل هزینه شخص مریم خانم از لباس و ظاهر سازی و آمد و شد و نگهبان و زندگی شاهانه و هزینه های کلان تبلیغاتی و خیاط و مشاطه گر مخصوص ، برای راه اندازی تلویزیونهای تیش و روژه لات ، کفایت میکند .
سخن دیگر اینکه اپوزیسیون و آحاد ملت ایران نباید از حضور مثلا نصرالحریری و میشل کیلو از برجستگان اپوزیسیون سوریه در کارناوال بانو رجوی تعجب کنند . میشل کیلوی سکولاری که عمری را در مبارزه با استبداد بعثی اسدی در زندان و زیر شکنجه و در تبعید گذرانده کجا و کارناوال سازمان عقیدتی اسلامی استبدادی مریم خانم کجا ؟ اما چون مجاهدین حاضر و باقی اپوزیسیون غایبند ، چون اپوزیسیون هم با رنگ مطربان رژیم ولایت فقیه در عرب ستیزی ، بعضا به رقص میآید ، میشل کیلو و نصرالحریری و ابو های فلسطینی و شخصیتهای سرشناس عرب از غزالی الجزایزی تا دکتر محمد سلمی سعودی ، در کارناوال مریم خانم ظاهر میشوند .
دستگاه اطلاعاتی مجاهدین تبلیغات اپوزیسیون ایران را علیه همسایگان عربمان رصد میکند و روزانه به شماری از دولتها و سازمانهای عربی ، این تبلیغات ضد عربی را گزارش میدهد . من در حد امکاناتم و همکارانم در ابران فردا و سایت خلیج فارس برای خنثی کردن کار تخریبی مجاهدین تلاش میکنیم اما این تلاش به تنهائی کافی نیست . دنیا و از آن بیشتر همسایگان ما باید بدانند ، شکوه کارناوال مریم خانم با ملیونها یورو هزینه، دلیل بر مطلوبیت و مقبولیت و مشروعیت خانم رجوی و اهل بیتش در خانه پدری نیست .
رژیم جمهوری اسلامی هم چون سال پیش حضور حسن و تقی و نقی عرب و جان و ژان و مری و لیزای فرنگی را از فردا به نشانه توطئه استکبار و صهیونیسم و عربستان و وهابیت علیه اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی در بوق و شیپور خواهد کرد . با قاطعیت میگویم خانم رجوی هزینه کارناوالش را از خزانه معموره خودش پرداخته است نه سعودی ریالی داده و نه امارات درهمی پرداخته است . جان بولتن و باقی مهمانان کبار دریافت کرده اند و نپرداخته اند .
از این نوع کارناوالها بازهم خواهیم دید اما تازمانی که مجاهدین فقط نوک دماغشان را میبینند حتی اگر اسکای عربی به جای ۵ ساعت سه روز متوالی مریم مریم کند ، این قبیله ره به کعبه وطن نخواهد برد و حداکثر در همان ترکستان تیرانا پیرتر میشود و به پایان میرسد . مجاهدین به جای فیل هوا کردن و جولیانی باد کردن در پاریس باید ، نخست از زیر سایه ولی فقیه مرحومشان بیرون بیایند ، باید دیگران را در اپوزیسیون برسمیت بشناسند ، باید جنبش بزرگ سبز و اصلاح طلبی را در وطن در نظر آورند . باید به جای تکیه بر جان بولتن ، بر شانه های اهالی خانه پدری تکیه کنند . دست هموطنشان رابفشارند و به دست جان بولتنی که برای گرفتن پیش آمده ، بوسه نزنند .
جشن پاریس زمانی بعد ملی داشت که به جای چند سیاستمدار زهوار در رفته پولکی آمریکائی و اروپائی ، شاهزاده رضا پهلوی ، کاک عبدالله مهتدی ، کاک مصطفی هجری ، مهندس حسن شریعتمداری ، محسن سازگارا ، شیرین عبادی ، مهدی خانبابا تهرانی ، دکتر هدایت الله متین دفتری ،جواد خادم ، نمایندگان فدائیان خلق ، نمایندگان جنبش سبز ، خانم انوشه انصاری ، یاسین اهوازی و رمضان شریفی ، رضا حسین بر ئ هوشنگ کردستانی ، دکتر حسین لاجوردی و مهدی جلالی تهرانی ، مهشید امیرشاهی ، جمشید اسدی و احمد رأفت ، نوشابه امیری و علیرضا میبدی و … نشسته بودند .

لندن اول ژونیه ۲۰۱۷

تشیع جعفری و تشیع احمد کذاب / دکترعلیرضا نوری زاده

بدون هیچ تردیدی ، شیخ احمد جنتی ، یکی از خبیث ترین ، تحریف کننده ترین – در مفاهیم فقه و مبانی مذهب جعفری – و آلوده ترین از نظر سیاسی وقانون شکنی و بیسوادترین آخوندهای شیعه در چهاردهه اخیر است . تهور او در تفسیر مبانی مذهب شیعه و جا انداختن تحریفهای خود به عنوان اصول مذهب ، او را به یکی از خطرناک ترین ملایان بدل کرده است که بی نیاز از شمشیر و گلوله
( که به وقتش از آن استفاده کرده و در صورت لزوم استفاده خواهد کرد ) مذهبی را پایه گزاری میکند که میتواند حتی پس از برافتادن ولایت فقیه دیرگاهی برای ما مصیبت بار باشد .

جنتی در پاسخ روحانی که مشروعیت نظام اسلامی را فقط با “بیعت ” ممکن میداند ( رأی مردم = حاکمیت ملی ) میگوید :
“ولایت و امامت الهی به همه شوؤن آن اهم از تبیین و حفظ دین و هدایت مردم و زعامت سیاسی اجتماعی از احکام الهی است همانند ولایت پیامبر(ص) و متوقف بر خواست و نظر و رأی مردم نیست بلکه باید گفت ولایت، روح اسلام است و احکام بدون پشتوانه و قدرت اجرایی خود را از دست می دهد «و ما نودی احد بشئ کما نودی بالولایه». همانگونه که آیات الهی قبل از نهج البلاغه بر آن تأکید دارند و می فرماید «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعوا اللَّهَ وَ أَطِیعوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» که مقام ولایت را همانند مقام نبوت الهی می داند.” او اضافه میکند ؛
” بیعت با پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) به معنای مشروعیت بخشی به حکومت پیامبر و یا امام توسط مردم و بیعت کنندگان نمی باشد بلکه تأکیدی بر اعلام وفاداری و پیروی و فرمانبری از رهبران الهی است. بنابراین، نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد ”

در این دو فقره شیخ احمد جنتی به چند تحریف بزرگ و تفسیر خاطئ دست میزند . نخست میگوید ؛ ولایت و امامت الهی به همه شوؤن آن اعم از تبیین و حفظ دین و هدایت مردم و زعامت سیاسی اجتماعی از احکام الهی است همانند ولایت پیامبر(ص) و متوقف بر خواست و نظر و رأی مردم نیست.

در این فقره ، شیخ جاعل و جاهل ، ولایت پیامبر و امامت را در یک سطح قرار میدهد . به معنای دیگر او مبعوث الهی را مطابق تعریف ادیان از رسل یا پیامبران ، در یک سطح با امامانی قرار میدهد که نه وحی برآنها نازل میشود و نه مبعوث الهی هستند . نماد مذهب تشییع و امامی که دوست و دشمن بر اعتبار و دانش و شجاعت و خردمندی او اذعان دارند یعنی علی بن ابیطالب ، بیست سال دست دربیعت خلفای راشدین داشت در جنگ و صلح در کنارشان بود و به گاه خطر فرزندانش را برای دفاع از آنها گسیل میکرد و باکی نداشت اگر در مأموریت خود به شهادت رسند ( در دفاع ازخلیفه سوم عثمان ، امام حسن زخم برداشت و مدتی تحت معالجه بود ) اگر ولایت علی الهی بود او با عدم پیگیری ولایتش در واقع از امرخدا سرپیچی کرده بود .

آیا علی که ما میشناسیم چنین بود ؟ ائمه شیعه هیچیک بدون بیعت مشروعیت نیافتند . امام حسن چند ماهی به نیم بیعت، شبه حکومتی داشت و زمانی که دل بیعت کنندگان را با دیگری (معاویه) دید به صلح تن در داد تا حداقل ریاستش بر دین حفظ شود . امام حسین با آزردگی بسیار از شیوه برادرانش به ویژه محمد حنفیه که از شریف ترین مؤمنان و خردمندان بود و نا امیدی از بیعت اهل حجاز ، وقتی شنید اهل کوفه آماده بیعت با او هستند و تازه مسلمانان ایرانی دل با خلیفه اموی ندارند براه افتاد در اینجا نیز تحقق امامت و مشروعیت منوط به بیعت بود . دیگر ائمه تا حضرت رضا اصولا بدنبال امامت و خلافت نبودند و به علت علم و تقوی ، از احترام ویژه ای در جامعه برخورداربودند . که مورد حضرت صادق نمونه ی چشمگیرآنهاست (با ۵ هزار شاگرد که پانصد تن از آنان از خواص بودند و در جمعشان بزرگان دولت عباسی نیز دیده میشدند).امام هشتم با پذیرش ولایتعهدی خلیفه مأمون هم با او بیعت کرد و هم به عنوان ولیعهد مورد بیعت قرار گرفت . نقل است که در راه خراسان با طاهر سردار بزرگ مأمون برخورد . طاهر دست چپ برای بیعت با ولیعهد مأمون پیش برد .حضرت با شگفتی گفت بیعت با دست راست کنند. طاهر پاسخ داد دست راستم در بیعت خلیفه مأمون است و حضرت رضا گفت حقا که تو دو دست راست داری و از آن پس طاهر به ذوالیمینین ) – دارای دو دست راست – مشهور شد .

بنا به روایت شیعه امام دوازدهم نیز با توجه به نبودن شرایط بیعت ، کودک بودن و ترس از کشته شدن بدست خلیفه وقت مخفی شد و بعد به غیبت رفت .
حال چگونه است مشروعیت امام به قول آقایان معصوم و نواده پیغمبر مبعوث ، با بیعت تحقق پیدا میکند آنوقت ولایت آقایان سید روح الله خمینی و سید علی خامنه ای ، الهی است و نیازی به مشروعیت یافتن از سوی مردم ندارد ؟!
جنتی سپس به تحریف دیگری با ذکر آیه أطیعوا الله و … دست میزند و أولوالأمر را مثل رسول خدا ، صاحب ولایت الهی میداند . معنای این آیه به تفسیر امهات کتب تفسیر اهل سنت چنین نیست و در فقه شیعه نیر بسیاری از فقها که حکومت اسلامی را فقط با ظهور مهدی موعود ممکن میدانند تفسیر اهل سنت را پذیرفته اند
( حکایت ملا نراقی و فتحعلیشاه حکایت دیگری است که بعد از او تکرار نمیشود و مثلا ناصرالدینشاه به هیچ روی خود را منصوب مراجع زمانه خود نمیدانست بلکه وقتی لازم میشد علیه آنها موضع میگرفت و فرمان میداد که خودش ظل الله بود و نیاز به مشروعیت دینی نداشت )

از زمان رحلت پیامبر ؛ حاکم به معنای مطلق اولوالامر است ، چه عثمان باشد چه علی چه هارون الرشید چه شاه عباس صفوی .
تبعیت از اولوالامر، عضدالدوله شیعه دیلمی را به بغداد میکشاند و محمود غزنوی را به خطبه خوانی و قرمطی کشی به نام ولی امرش در بغداد وامیدارد . سلطان سلیمان قانونی در قصورش مشغول حال کردن بود و به نام ولی امر در آستانه و بغداد و دمشق و بنغازی و کویت به نامش خطبه میخواندند که ولی امر است و اطاعتش واجب .
من خود پیش از انقلاب از بسیاری روحانیون از جمله مرجع وارسته زاهد مرحوم حاج آقا احمد خونساری شنیدم که شاه را ولی امر میدانست .
در باب بیعت با ولی امر نیز همین چند روز پیش دیدیم که انتخاب امیر محمد بن سلمان به عنوان ولیعهد عربستان سعودی از سوی پدرش ، زمانی مشروعیت پیداکرد که مراسم بیعت با او در سرتاسر خاک نجد و حجاز از سوی بزرگان دین و دولت و عامه ناس انجام گرفت . در حالیکه در نظامهای پادشاهی قانون اساسی انتقال را به فرزند ارشد ذکور – در کشورهای اسلامی – و ذکور و اناث در بقیه جهان ، تضمین میکند . اما در سعودی که قانون اساسی اش قرأن است بدون بیعت مشروعیت خواهد لنگید . به این ترتیب اگر نظام حاکم اسلامی است پس بیعت برای مشروعیت یافتن حاکم ضروری است و رای ۵۳ عضو خبرگان پس از مرگ آیت الله خمینی مشروعیت به فردی نمیدهد مگر آنکه فرض کنیم مرحوم هاشمی رفسنجانی فرستاده خدا بوده و در غدیرسنای سابق ، سید علی خامنئی را به عنوان ولی خاص معرفی کرده باشد . همین سخن مورد اشاره بسیاری از اهالی ولایت فقیه در توجیه مردمی بودن جایگاه رهبری مبنی بر اینکه ، انتخاب رهبر با رأی مردم است که توسط منتخبین آنها در خبرگان نافذ میشود و درواقع دمکراسی دو مرحله ای است ، خود عمده ترین حجت در پرت گوئی و تحریف شیخ احمد جنتی است .
رژیم دیر سالی است با پیروان آئین بهائی ، به صرف اینکه معتقدند مهدی ظهور کرده و آنها اطاعت او میکنند بازندان و شکنجه و اعدام و غیر انسانی ترین اعمال برخورد میکند . ۳۸ سال است آنها رامورد تحقیر و آزار قرار داده و میدهد و توجیهش خروج آنها از مسلمات مذهب شیعی است . حال علمای عظام و آیات و حجج اسلام رفته اند گل بچینند که در رابطه با بدعت گزار جاهل و جاعلی به نام شیخ احمد جنتی ، سکوت کرده و چیزی نمیگویند ؟
در سرتاسر آئین بهائی حتی یکبار اهانت به پیامبران و ائمه مشاهده نمیشود در حالی که جنتی در سرتاسر حرفهای اخیرش ، با جعلیات خود به پیامبران و ائمه بزرگترین توهینها را کرده است. آیا شیخ صادق آملی لاریجانی و سید ابراهیم رئیسی که خود را برای نشستن روی کرسی ولی فقیه ثالث آماده میکنند ، با پیامبر اسلام و أئمه بقول جنتی ها معصوم در یک صف قرار میگیرند ؟ شخص آیت الله خامنه ای و پیش از او خمینی هرگز ادعا نکردند ولایت خاصه دارند . چرندیاتی که اخیرا در باب اتصال “آقا امام زمان ” با “أقا مقام معظم” منتشر شده و میشود ، نمادی از حقارت و سرسپردگی دجالانی از نوع جنتی است که برای پول و مقام و قدرت ،شرف نداشته شان را حراج میکنند و چنان میکوشند در دل ارباب جا کنند که ارباب هم گاهی به تهوع میافتد . حتما یادتان هست که آقای خمینی در پاسخ خاصه مداح دستمال بدستش فخرالدین حجازی نماینده اول تهران در مجلس شورا که گفت ، ای امام بگو که خودتی ، با غضب چنان نگاهی انداخت که حجازی با ابتلا به یک اسهال چند ساله عاقبت نیز در اسهال خود مرتحل شد .

شیخ احمد جنتی در فقره بعدی بدعت گزاری میکند و به این ترتیب از نظر فقه و مبادئ مذهب جعفری و حافظان بیضه مذهب جعفری ، مطرود و منبوذ و مرتد است . او میگوید ؛ ” بیعت با پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار (علیهم السلام) به معنای مشروعیت بخشی به حکومت پیامبر و یا امام توسط مردم و بیعت کنندگان نمی باشد بلکه تأکیدی بر اعلام وفاداری و پیروی و فرمانبری از رهبران الهی است. بنابراین، نباید آن را با رأی مردم و انتخابات در دوران معاصر مقایسه کرد ”

در پاسخ باید گفت مردک جاعل ، عاد و ثمود کجایند و موسی کجاست آن دو نتوانستند با بیعت گرفتن از مردم مشروعیت پیدا کنند اما با موسی ملتش بیعت کرد و باقی ماند . همینطور است حکایت پیامبر اسلام وگرنه با ده تن بیعت کننده نخست که نمیشد جهانی را فتح کرد و از کاشغر تا تیمبوکتو و از بالی تا مالی پرچم اسلام را بالا برد . تازه مشروعیت الهی پیامبر اسلام مقوله ای است و مشروعیت ائمه از نظر ما و خلفا از نظر کافه مسلمین ( حتی شیعیان خردگرای جعفری مسلک) مقوله ای دیگر و همانطور که پیش از این ذکر شد اگر ولایت ائمه ، الهی بود و نیاز به بیعت نداشت ، امام اول شیعیان ۲۰ سال به قول خلیفه دوم نون بین لنا نبود ( در روایات است که خلیفه اول و دوم بلند قامت و حضرت علی کوتاهتر از آن دو بود ، عمر میگفت بدون نون علی ما لا میشویم . و این خود حکایت از ارتباط نزدیک این سه خلیفه با هم داشت وگرنه علی دخترش را به همسری به عمر نمیداد . شما به پرت و پلاهای سر دسته قزاونه در تلویزیون ولایت ناصر ابوالمکارم شکر فروش شیرازی توجه نکنید که مدعی است لافتای اسلام و صاحب ذوالفقارش از ترس و با اصرار ابن عباس دختر به عمر داد و روزی که به خانه اش ریختند توی آشپزخانه قایم شد تا خلیفه دوم عمر و داماد بعدیش ، همسرش زهرا دخت پیامبر را کتک بزند و محسن سه ماهه را که ، اسمش و پسر بودنش از راه غیب به امام همام رسیده بود ، سقط کند !! )
اینهمه دروغ را بار ما کرده اند و حالا نیز مشغول امام سیزده و چهارده و لابد فردا پانزدهم درست کردنند .

نباید کوتاه آمد ، اگر جامعه مدنی و مؤمنان به مردمسالاری ، رژیم را بدون اعمال حاکمیت ملی و انتخابات آزاد ، نامشروع میدانند ، این یک بینه و از ثوابت نظام منتخب است . اینجا فقط موضوع حاکمیت ملی در خطر نیست بلکه اصول مذهب جعفری و فراتر از آن مبانی اولیه دین اسلام توسط احمد کذاب ، وارث مسیلمه و جعفر کذاب تحریف شده است . حداقل مجازات جنتی ، تراشیدن ریش برداشتن عمامه و وارونه بر خر نشاندن و چرخ دادنش در صفائیه قم است . آیا برای مرجعیت بی اعتبار این ذره توان مانده است که شیخ احمد کذاب را تنبیه کنند ؟
و مانع برپائی مذهب تازه ای با پیامبری احمد کذاب شوند ؟

لندن ۲۵ ژوئن ۲۰۱۷
۴ تیرماه ۱۳۹۶

هزینه‌های عبور موشک‌های سپاه از مرزهای ایران/رضا تقی زاده

حمله موشکی یکشنبه شب سپاه علیه مواضع داعش در «دیر الزوز»، سوریه، دارای ابعاد، هزینه‌ها و نتایجی است فراتر از آنچه مسئولان سپاه «پاسخ به حملات تروریستی ۱۷ خرداد داعش در تهران» معرفی می‌کنند.

بعد از پایان جنگ هشت ساله با عراق و پیش از حمله اخیر علیه مواضع مخالفین بشار اسد در دیر الزور- که نزدیک مرز مشترک عراق و سوریه و رودخانه فرات قرار دارد، سپاه پاسداران تنها یکبار با استفاده از ظرفیت موشکی به عملیاتی تهاجمی خارج از مرز ایران مبادرت کرده بود.

در ۲۹ فرودین سال ۱۳۸۰، و تنها چند هفته پیش از برگزاری انتخابات رییس جمهوری ایران، بعد از تشکیل جلسه فوق‌العاده شورای امنیت به ریاست محمد خاتمی، رییس‌جمهوری وقت، پایگاه‌های مجاهدین خلق در درون خاک عراق مورد حمله موشکی و هدف توپخانه جمهوری اسلامی قرار گرفت.

مجاهدین خلق که بعد از توقف جنگ هشت ساله همچنان پایگاه‌هایی را از شمال تا جنوب مرزهای عراق با ایران در اختیار داشتند، پس از مورد هدف قرار گرفتن اعلام کردند، که هزار موشک (و گلوله توپ) به پایگاه‌های آنها شلیک شده‌است.

یحیی رحیم صفوی، فرمانده سابق سپاه پاسداران برای نخستین بار در سال ۱۳۸۷ به مناسبت سالگرد کشته شدن سرتیپ صیاد شیرازی جزئیات این عملیات را مطرح ساخت.

طی حملات موشکی برون مرزی سال ۱۳۸۰ ایران، بیش از ۷۰ فروند موشک بالستیک اسکاد برد کوتاه مورد استفاده قرار گرفت که در مقایسه با شلیک تنها ۱۴ فروند موشک در تمام طول جنگ هشت ساله با عراق، از لحاظ کمیت جهش قابل ملاحظه‌ای به‌شمار می‌رفت.

از سال ۱۳۸۰ تاکنون، جمهوری اسلامی قدرت تخریب و دقت هدف‌گیری موشک‌های در اختیار خود را افزایش داده است. آمریکا و متحدین منطقه‌ای واشینگتن، ظرفیت موشک‌های بالستیک ایران را «تهدید علیه امنیت منطقه» معرفی می‌کنند.

فعالیت‌های موشکی و تحریم‌ها

فعالیت‌های موشکی ایران، در کنار ادعای حمایت از تروریسم و همچنین اتهام نقض حقوق بشر، یکی از سه موردی بود که در تصویب طرح تحریم‌های روز پنجشنبه هفته گذشته سنای آمریکا مورد استناد قرار گرفت.

قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت که بعد از تصویب برجام جانشین قطعنامه‌های تنبیهی پیشین شورای امنیت علیه ایران شد، در بند ۳ ضمیمه ب کلیه فعالیت‌های مرتبط با موشک‌های بالستیک ایران را به مدت هشت سال منع کرده، چه رسد استفاده از آنها طی عملیات برون مرزی که در هر حال تهاجمی تلقی می‌شود.

محدودیت دیگر موشکی ایران مربوط به توافق جامع اتمی است که در بند پنج آن محدویت‌های تسلیحاتی ایران به مدت پنج سال و محدودیتهای موشکی به مدت هشت سال پیشبینی شده.

در این بند از ایران خواسته شده که از تاریخ اجرایی شدن برجام به مدت هشت سال هیچ فعالیت مرتبط با طراحی موشک‌های بالستیک قادر به حمل کلاهک اتمی صورت نداده و با استفاده از این قابلیت، موشک شلیک نکند. همه موشک‌های بالستیک در اختیار ایران، منجمله ذوالفقار، در صورت تعبیه کلاهک اتمی مناسب، قادر به حمل آن خواهد بود.

 

 

به‌منظور نظارت بر اجرای «برجام» کمیسیونی مرکب از هشت عضو در نظر گرفته شده که هر سال چهار بار در وین تشکیل جلسه داده و عموما به درخواست‌های ایران برای دادن امتیازات بیشتر و یا تائید اقدامات انجام شده رسیدگی می‌کند، هر چند که سایر اعضاء نیز می‌توانند موارد نقض برجام را در آن مطرح کنند.

آمریکا به عنوان طرف اصلی مذاکرات اتمی با ایران سیاست «عودت فوری تحریم‌ها» به وضعیت قبل از لغو تحریمها را، در صورت تخلف ایران از مفاد برجام، سیاست رسمی خود اعلام کرده و وزارت خزانه داری آن کشور تحولات مربوط به ایران را از نزدیک دنبال می‌کند.

حمله موشکی اخیر سپاه میتواند هنگام تمدید سه ماه یکبار لغو تحریم‌ها از سوی کاخ سفید و وزارت خزانه داری، به عنوان نقض برجام مورد استناد قرار بگیرد.

بازتاب سیاسی امنیتی

روز اول ماه فوریه سال جاری مایکل فلین مشاور امنیت ملی وقت کاخ سفید بعد از مبادرت جمهوری اسلامی به یک آزمایش موشکی به ایران اخطار رسمی داد.

بعد از حمله موشکی اخیر علیه مواضع داعش در سوریه، نخست وزیر اسرائیل ایران را از تهدید کلامی و عملی کشورش پرهیز داد.

روزنامه تایمز اسرائیل و کانال ده تلویزیون آن کشور هم مطالبی مشروح به حمله موشکی ایران اختصاص داده و مانند معمول آنرا خطری جدی علیه امنیت اسرائیل معرفی کردند. این منابع هشدار دادند که در صورت قرار گرفتن موشک ذوالفقار در اختیار حزب الله لبنان امنیت اسرائیل مورد «تهدید جدی» قرار می‌گرد.

موشک ذوالفقار بالستیک و نوع پیشرفته تر فاتح ۱۱۰ است که بنا بر اظهارات مسئولان جمهوری اسلامی با سوخت جامد حرکت می‌کند و بنا بر اظهارات همین منابع از دقت هدف‌گیری بهتری از موشک‌های اسکاد برخوردار است.

موشک‌های بالستیک، متفاوت با موشک‌های کروز نوع تاماهاک که ۵۹ فروند از آن‌را آمریکا ماه گذشته در سوریه مورد استفاده قرار داد، ابتدا به جو زمین فرستاده می‌شود و بعد از خاموش شدن موتور بالا برنده آن، به صورت قوس فرود آمده و مانند وزنه ای آهنین به زمین سقوط می‌کند.

جمهوری اسلامی اعلام داشته که موفق به ساخت بمب خوشه‌ای شده و بنا بر اظهارات مسئولان سپاه پاسداران دو فروند موشک دوالفقار پرتاب شده به سوریه از این نوع بمب در کلاهک خود داشته‌اند.

با وجود سه لایه دفاع موشکی اسرائیل، و پوشش دفاع ضد موشکی موسوم به پاتریوت آمریکا که علاوه بر اسرائیل کشور‌های عرب جنوب خلیج فارس را نیز پوشش دفاعی می‌دهد، هیچ‌یک از کشور‌های یاد شده در مقابل حمله موشکی احتمالی از خارج، صد در ضد ایمن نیستند.

این نگرانی‌ها پرسنل نظامی آمریکا در منطقه و پایگاههای هوایی و دریایی آن کشور در قطر، کویت، امارات، بحرین و عربستان را نیز که در برد موشک‌های ذوالفقار قرار دارند، در بر می‌گیرد.

اگر چه هزینه مالی پرتاب هر فروند موشک نوع ذوالفقار بیش از سه میلیون دلار نیست، اما با توجه به اهمیت لغو تحریم‌ها و ارزش مالی آن در اقتصاد ایران، حمله موشکی اخیر سپاه که هنوز روشن نیست تا چه حد در تضعیف داعش در دیرالزور موثر بوده، به آسانی می‌تواند برنامه‌های اقتصادی دولت را به وضعیت پیش از لغو تحریم‌ها باز گردانده و وضعیت امنیت ملی ایران را نیز با مخاطرات تازه‌ای روبه‌رو کند.

سعیدحجاریان و تقلب در “انتخابات”، سه نکته و یک نتیجه!/تقی روزبه

نکته اول: تقلب

اخیرا سعیدحجاریان مطلبی در ارزیابی از انتخابات اخیرریاست جمهوری و شوراها نوشته است. در این مطلب اولین موضوع تعجب برانگیز را میزان آراء بالای رئیسی، نامزدااصول گرایاان، می داند که بنا بر ارزیابی هائی دانسته و متعارف از پایگاه رآی این جریان، به دو برابررسیده است! جالب است که حجاریان در تبیین و توضیح این پدیده، و یا بقول خودش این مهم ترین پرسش پیرامون نتیجه انتخابات، تقلب یا به به بیان او تخلف را به عنوان نخستین عامل می داند (این که جابجائی ۵ میلیون رای را “تخلف” بنامیم، چیزی از ماهیت تقلب در انتخابات نمی کاهد):
« ۱-۱) در نخستین پاسخ می‌توان ادعا کرد که در انتخابات تخلف صورت گرفته است. مبنای این گفته خبر سایت و کانال قرارگاه سایبری عمار است؛ قرارگاه عمار در خبری روحانی را با ۲۵ میلیون رأی نفر اول و رئیسی را با ۱۲ میلیون رأی نفر دوم دانسته بودند و در ادامه چنین نوشته بود: «بنا به گفته منابع مطلع، تعداد قابل توجهی (حدود ۵ میلیون) برگ رای از آرای رییسی مهر نخورده و وزارت کشور اصرار به ابطال آنها دارد، از طرفی مسئولین ستاد رییسی مخالف اینکار هستند زیرا معتقدند این امر ناشی از کوتاهی مسئولین وزارت کشور بر سر صندوق آرا بوده و باید شماره سریال‌های برگه‌های مذکور بررسی و در صورت درست بودن، ابطال نگشته و در شمارش نهایی لحاظ گردند» قرینه دیگر آرای تعجب‌برانگیز شهر مشهد است. در این شهر مردم به حوزه‌های اخذ رأی رفتند و دربست به لیست اصلاح‌طلبان رأی دادند یعنی فرصت گذاشتند و به دقت نام پانزده نفر از کاندیدای اصلاح‌طلب را نوشتند اما در صندوق بغل به آقای رئیسی رأی دادند آن هم با نسبت هفتاد به سی به نفع رئیسی». البته حجاریان اشاره ای به بندوبست وزارت کشوردولت روحانی با جناح دیگر در این بده و بستان نکرده است.

نکته دوم: سانسورگویانیوز!

سایت گویانیوز در «انتخابات» اساسا به عنوان ترییون اصلاح طلبان و مشوق مردم چه در داخل و چه خارج به مشارکت انتخاباتی رژیم عمل می کرد و درج پی در پی مقالات و یادداشت های امثال گنجی ها و یا ف.م سخن (که طاهرا برای اولین بارمیوه ممنوعه رأی در نظام ولایت مطلقه را مضمضه می کرد و بهمین دلیل با حرکت در ریل جدید حال و هوای دیگری پیداکرده بود…) و…. تیترهای اصلی آن را تنشکیل می داد و تمرین دموکراسی می کرد!. اکنون با درج مقاله حجاریان بند را آب داده و کل بنداول نوشپته او ر حذف کرده است!. و این پرسش طنزگونه را مطرح ساخته است که براستی فلسفه سانسوریک سایت خارج کشوری در درج مقاله یک اصلاح طلب داخلی که به مراددل آنها حرف نزده است چه می تواند باشد. چاشنی این طنز دوچندان می شود و پاسخ به آن دشوارتر اگر در نظربگیریم که همین مقاله در داخل بدون سانسورهم چاپ شده است!
لابد سوای مشق سانسور، برای گریز از شرمساری در برابراین پرسش که آخه نونت کم بود آبت کم بود؟! این همه یقه درانی برای داغ کردن تنورانتخاباتی رژیم که حالا توسط خامنه ای هم درحال مصادره شدن است برای چه بود؟.شاید هم بخاطرآن باشد که در حمایت از دولت و جناحی که خود برگزارکننده انتخابات بوده است، مشکلی به وجودنیاید!. شایدهم اگر بخواهیم در پاسخ به این طنز به طنز متوسل شویم،‌ دلیل این سانسور، نگرانی از لغوامتیاز یا از دست دادن حمایت آن بخش از حامیان کاسه داع تر از آش مقیم در خارج از کشور و کسادی دکان باشد!. یا این همه باید اعتراف کرد در شرایطی که نشریاتی در داخل کل این مقاله را منتشرکرده اند، زبان این گونه طنزها قاصر و ناتوان از گشودن گره حکمت سانسور توسط یک سایت خارج از کشور است!.

نکته سوم: طبل توخالی شبه اپوزیسیون!

خوب است باین هم اشاره کنیم که باتمام تلاش های خستگی ناپذیراین طیف و ُقرُق رسانه هائی چون بی بی سی و رادیوفردا و..برای فراخوان مشارکت انتخاباتی و دوقطبی سازی جامعه حول دوجناح رژیم و نادیده گرفتن قطب سوم ۱۵ میلیونی، برطبق همان آماررسمی وزارت کشور کل شرکت کنندگان در خارج کشور حدود۱۷۰ هزارنفربودند که گرچه بسیاری از آن ها را کارمندان و خانواده ها و وابستگان رژیم اسلامی در خارج، یا بخشی از کسانی که به ایران رفت و آمدداشته و در این رابطه برای خودمحظوراتی دارند… تشکیل می دادند، اما جمع پرسروصدائی از مبلغان و مدافعان اصلاح طلب و یا بخشی از ملی-مذهبی ها و یا استحاله طلبان هم بودند که سهم و نرخ مشارکت همه این ها سرجمع با توجه به جمعیت ایرانیان درخارج از کشور (۵ میلیون نفر)، حداکثر بین ۵ تا۱۰٪ دارندگان حق رای بوده است. و این یعنی که علیرغم طنین پرهیاهوی این جماعت، اما طبلشان توخالی بوده است!

نتیجه:آن پانزده میلیون به علاوه حامیان میلیونی آن ها در خارج از کشور تا رسیدن به نقطه انزوای نوددرصدی (۹۰%) رژیم، یعنی به نقطه حکومت ناپذیرکردن نظام استبدادی و مطلقه حاکم توسط جامعه، که بویژه این روزها بدون هیچ گونه تعارف و ماسکی توسط بلندگوها و تریبون های جناح حاکم با صدای بلندی اعلام می شود، باید هم چنان به مارش خود ادامه دهند!
۲۲.۰۶. ۲۰۱۷ تقی روزبه

منابع:
http://fararu.com/fa/news/319813
سانسورگویانیوز:
http://news.gooya.com/2017/06/post-4804.php

«اسنادتازهء»!!؟ سازمان سیادربارهء 28 مرداد32/علی میرفطروس

صوفی نهاد دام و سرِ حُقّه بازکرد
بنیادِ مکر بافلکِ حُقّه بازکرد
بازیِّ چرخ بشکَندَش بیضه درکلاه
آن کس که عرضِ شعبده بااهلِ راز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل برمَجازکرد
(حافظ)

خبرِانتشار«اسنادتازهء سازمان سیادربارهء ۲۸مرداد۳۲»موج تازه ای از کنجکاوی را درمیان ایرانیان و خصوصاً پژوهشگران دامن زده است.تنهاپس ازیکی-دو روزپس از انتشاراین اسنادِ ۱۰۰۰صفحه ای،برخی ازدوستانِ پژوهشگر بی آنکه متن کامل اسنادرا خوانده باشند،به ارزیابی آن پرداخته و این اسنادرا«عظیم و حیرت انگیز»دانسته اند،بی آنکه حتّی یک نمونه از این اسناد«عظیم» یا «حیرت انگیز»را ارائه دهند.درحالیکه احتیاط علمی یا اخلاق آکادمیک حُکم می کندکه باتوجه به حسّاسیّت موضوع،بدون خواندنِ دقیق همهء اسناد از ارزیابی های شتابزده پرهیزکنیم.
عجیب تر ازهمه،ادعاهای فردِ غیرامینی است که پس از سوداگری های ایرانسوزِ سیاسی-ایدئولوژیک،اینک درلباس یک«مصدّقیِ جدیدالولاده» به «سوداگری با تاریخ» نشسته است.او باآنکه -به قول خودش- «هنوز همهء این اسنادرا فرصت نکرده بخواند»،امّاافاضاتی کرده که یادآورِ سخنِ حافظ در آغازهء این مقال است
دریک نگاه گذرا به نظرمی رسد که این مجموعهء اسناد نه تنها«تازه»و«کامل»نیست بلکه درمواردبسیارمهمی برخی ازاسنادمنتشرشدهء گذشته نیز دچارحذف و سانسورشده اند!،

مدیرمسئول اسنادسازمان سیا:هیچ سندی،«تازه»نیست!،علی میرفطروس

«اسنادتازهء سازمان سیا»:یک دروغ تازه!، علی میرفطروس

ما درهفته های آینده -پس از خواندنِ تمامی اسناداخیر-دربارهء آنها سخن خواهیم گقت،بااین تأکیدکه به نظرما رویداد۲۸مرداد۳۲ را بایددر انفعال حیرت انگیز و دوراندیشیِ ایراندوستانهء دکترمصدّق(دربیم ازسلطهء حزب توده)بررسی کرد. ما ازاین انفعال حیرت انگیز به نام«خط سوم»یادکرده ایم.

نگاهی به دورویکرد”دانشجوئی” و “روشنفکردینی”:/تقی روزبه

نسبت”روشنفکر دینی” با دوبازوی مبارزه فرهنگی و سیاسی علیه اسلام سیاسی

نشان دادن مبنای تئوریک اشتراک نظرداعش و فقیهان رسمی و شریعت اسلامی، که نه فقط خلافت داعش که تفسیرو برداشت متون دینی و قران در حوزه ها و یا دادگاه های جمهوری اسلامی هم در اصل برآن ها استواربوده و حکم می رانند و قصاص می کنند، و نیز در شرایطی که در پی شوک حمله داعش، رژیم جمهوری اسلامی می کوشد که خود را دشمن داعش و ماهیتا متفاوت از آن نشان بدهد، از اهمیت زیادی برخورداراست.

محمدمجتهدشبستری که زمانی خود از اساتیدحوزه در قم بود و اکنون مدتهاست که به عنوان یکی از تئوریسین های روشنفکردینی بیرون از حوزه فعالیت می کند، در گزاره کوتاه زیر نه فقط به مبنای تئوریک مشترک آن داعش و فقیهان و شریعت اشاره می کند بلکه نیازبه یک جنبش فشاربه فقیهان از سوی دین باوران را برای تغییررویکردبه شریعت اسلامی موردتاکید قرارمی دهد. چنین رویکردی که می توان آن را یک حرکت درون دینی و پروتستانیزه کردن اسلام نامید برای برون رفت روشنفکردینی از انحطاط و بحرانی که مدت هاست به آن دچار شده، یک ضرورت است (انحطاطی که از یکسو کسانی چون سروش با فروافتادن به باتلاق توجیهاتی چون قران و وحی هم چون رؤیاهای صادقانه دچارش شده…. و از سوی دیگر بازگشت به عقب “روشفکران دینی” هم چون نراقی ها و بازرگان ها و اشکوری ها و …. ) نمایندگی می شوند. برای آن ها دین نه هم چون باورشخصی افراد و قراردادن آن به عنوان امرعمومی در موزه تاریخی شایسته خود، بلکه هم چون مکتبی پاسخ گو به نیازهای و مشکلات جوامع امروزی مطرح است.
مبارزه علیه شریعت و جمودتاریخی آن را می توان و باید درکنارمبارزه برای جدائی دین از دولت و سیاست معطوف به قدرت به عنوان دو بازوی مکمل فرهنگی و سیاسی علیه اسلام سیاسی بشمارآورد که داعش و نظام جمهوری اسلامی با داشتن خودویژگی های سنی (و هابیت و یا اخوانی و…) و شیعی، گونه هائی از آن هستند. جداکردن این مبارزه فرهنگی -پروستانیزه کردن اسلام- بدون مبارزه با اسلام سیاسی و اسلام هم چون دین حکومتی، این خطر را دارد که بجای مبارزه فرهنگی-سیاسی علیه اسلام سیاسی، درکناردفاع از گونه وقرائتی از اسلام سیاسی در برابرگونه دیگری از اسلام سیاسی قرارگرفت و بیش از پیش به ورطه منازعات درون آن فروغلطید… یعنی همان خطری که اکنون مدتهاست بخش مهمی از این جریان به ورطه آن در لغزیده اند. در حقیت دو شاخص مبارزه قاطع علیه آمیزش دین و حکومت، و مبارزه علیه جمودات فرازمان و مکان فقهی- شریعتی دو معیارعمده برای محک زدن نسبت روشنفکردینی با دموکراسی و جنبش ضداستبداددینی و مسلکی است. اهمیت تأکیدمجتهدشبستری بر ماهیت مشترک ریشه های فکری داعش و فقیهان و شریعت الهی بویژه در شرایطی که منازعه این دوفرقه مذهبی حادشده و اذهان بسیاری را بخود جلب کرده است و قاطبه مدعیان روشنکفردینی هم عملا و نظرا در کناراسلام سیاسی فرقه شیعی سیاست ورزی می کنند، واجداهمیت است.

شبستری و ریشه های فکری داعش*:

“موشکافی های دانش هرمنوتیک (علم تفسیرمتون) در سه قرن اخیر نشان داده که بر خلاف مدعای ابن تیمیه (که مبنای عقایدسلفیه و داعش بشمارمی رود)، احتراز از تفسیر متون، خود، گونه ای تفسیر است و مبنای تئوریک دارد. خطر عظیم داعش ها، القاعده ها، النصره ها، طالبان ها در جهان حاضر از مبنای تئوریک تفسیر آنها برمی‌خیزد و نه از تفسیر نکردن آنها. آن مبنای تئوریک مشترک میان آنان و فقیهان رسمی این است که متون قرآن و حدیث حاوی یک سلسله نظام های ثابت و ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای همۀ انسان ها در همۀ عصرها می‌باشد که آن را «شریعت الهی» می‌نامند. این یک «پیش فهم» باطل در مقام تفسیر متون اسلامی است که همۀ خطرها و خشونت‌هاى شدید و یا غیر شدید در جهان اسلام از آن برمی‌خیزد. من اکنون می‌پرسم آیا پیدایش القاعده‌ها، طالبان‌ها، النصره‌ها، داعش‌ها و … در جهان اسلام کافی نیست که چرت ما مسلمانان را پاره کند تا فقیهان را وادار سازیم آن پیش فهم باطل و خطر ساز را کنار بگذارند؟!” (مقدمه و پرانتزها از من است).

ریشه های فکری داعش:

 

طرح مطالبات جنبش دانشجوئی توسط نمایندگان مجلس چه هدفی را دنبال می کند؟

جمعی از نمایندگان مجلس به روحانی: دولت توجه ویژه‌ای به دانشگاه داشته‌ باشید!*.
انتشاراین نامه که به امضاء حدود۱۵ نماینده مجلس رسیده، هم به لحاظ محتوائی و هم به لحاظ تقارن زمانی آن با سخنان تهاجمی اخیرخامنه ای (آتش به اختیار) در میان دانشجویان بسیجی و دستچین شده که در آن حتی به نمایندگان دانشجوپی مخالف جناح حاکم هم ( چون انجمن اسلامی دانشگاه تهران) اجازه صحبت در محضرخامنه ای داده نشد، قابل توجه است.
در آن سخنرانی خامنه ای سعی کرد که به دانشجویان خودی روحیه داده و آن ها را از حالت باصطلاح ناامیدی و دلمردگی که دچارآن شده اند -که از لابلای سخنان خامنه ای هم مشهودبود- در بیاورد و تحرک و روح جدیدی به آن ها بدمد. این که آیا با دوپینگ هائی چون آتش به اختیار بتوان به آنها روحیه تازه ا ی دمید،‌ البته جای تردید وجوددارد، چرا که فضای دانشگاه ها از مولفه و تحولات بزرگ داخلی و جهانی منشأ می گیرد که این نوع تشرها در آن موثرنخواهد بود. اساسا وضعیت کنونی از دل پادگانی کردن دانشگاه ها بیرون آمده است و نه معکوس آن که بتوان چاره ای از این قماش برای آن یافت….
با این وجود اهمیت محتوائی آن مهمتراست چون در آن به طرح و انتقاد از مسائل و مطالباتی چون امنیتی شدن فضای و کالائی و پولی شدن دانشگاه ها و ضرورت آموزش عالی رایگان و انتقاد از کمیت گرائی و سهمیه بندی های بومی و جنیستی و عدم محوز به نشریات و شورای های صنفی و اتحادیه های دانشجوئی و .. و اشاره شده است. در این نامه هم چنین قیدشده است که دولت ۱۱ ویرانه ای از دولت سابق تحویل گرفت ولی نتوانسته تغییرات اساسی در آن یجادکند…
نگاهی به طرح مطالبات مطرح شده در این نامه نمانیدگان مجلس و مقایسه آن با مطالباتی که دانشجویان تشکل های صنفی با رویکردهای چپ و ضدسیستمی از مدتها قبل و به مناسبت های مختلف مطرح ساخته اند، نشان از نفوذگسترده حضور و گفتمان آن ها در مراکزدانشجوئی دارد که بی سرو صدا و بدون هیاهوهای مرسوم قبلی به گسترش حوزه نفوذخود ادامه می دهند. احتمالا همین واقعیت مهم و غیرقابل چشم پوشی سبب شده است که نمایندگان نزدیک به اصلاح طلبان و نزدیک به دولت روحانی درمجلس به صرافت تدوین چنین نامه و طرح طرح مسائل مهم دانشگاه ها و دانشجویان بیفتند تا جریان اعتدالی نزدیک به دولت و یا اصلاح طلبان بتوانند باصطلاح گفتمان و تحولات درون دانشگاهی را که البته تنها به داخل دانشگاه ها هم محدودنخواهد ماند به نحوی تحت نفوذ و کنترل خودبگیرند…. بخصوص اگر در نطربگیریم که عدم حضورفعال دانشجویان در انتخابات اخیر برخلاف مواردمشابه قبلی از دیدکسی پنهان نمانده است. هرجریان جدی می داند که جلب حمایت جنبش دانشجوئی که امروزه پیوندهایش با تحولات بیرون دانشگاهی و مسائل و معضلات عمومی جامعه عمیق ترشده است، در منازعات سپهرسیاسی ایران تا چه اندازه دارای اهمیت است. بی شک چالش ها و تهدیدها با فرصت ها و ایجادفضاهای نوین با هم گره خورده اند. این که جنبش مستنقل و بی هیاهوی دانشجوئی در مرحله جدید و البته بلوغ یافته ترخود چگونه بخواهد و یا بتواند از این نوع شکاف ها و تهدیدها وگذرکرده و آن ها را به فرصت هائی به سود تقویت و تحکیم صفوف مستقل و گفتمان ضدسیستمی خودتبدیل کند بی تردید یکی از مسائل پیشاروی جنبش دانشجوئی در فازجدیداست….
http://www.khabaronline.ir/detail/676294/society/education -*

گزارش ویژه از نشست مخالفین جمهوری اسلامی در کنگره آمریکا در ۸ ژوئن

صبح روز هشتم ژوئن، شماری از مخالفین جمهوری اسلامی طبق اعلام قبلی‌ در کنگره آمریکا حاضر و به ایراد سخنرانی در مورد موضوعات مربوط به ایران و آمریکا پرداختند. نیک آهنگ کوثر(کارتونیست)، فضائل عزیزان(فعّال حقوق بشر و مدیر تلویزیون آزاد)، سعید عابدینی(کشیش ایرانی)، رضا پرچیزاده(فعال و نظریه پرداز سیاسی)، سینا دبستانی (فعّال سیاسی)، مرجان گرینبلت( فعال حقوق بشر)، و امیر فصیحی(نویسنده)… سخنرانان این مراسم بودند.

این نشست ساعت ۹/۳۰ صبح با صحبت‌های آقای فرهمند کلأیه به صورت رسمی‌ آغاز شد.همه سخنرانان در سخنرانی خود از تغییر رژیم سخن گفتند. آقای رضا پرچیزاده نیز یک راه حل ۱۹ صفحه‌ای را به کنگره ارائه داد که در آن چگونگی‌ سرنگونی رژیم ایران با جزییات تشریح شده بود. فضائل عزیزان نیز در سخنرانی خود از کنگره خواست تا از فعالیت لابی جمهوری اسلامی اسلامی (نایاک) در آمریکا جلوگیری به عمل آورده شود. در میان برنامه نیز پیغام‌های تصویری چند تن‌ از فعالان سیاسی پخش شد. همچنین در این نشست به ناکارآمدی صدای آمریکا و فساد موجود در آن اشاره شد و از کنگره درخواست شد در این مورد اقدام لازم به عمل آورده شود. جلسه ساعت ۵ بعد از ظهر پایان یافت.

پایگاه خبری حقوق انسانی‌ و اولیه بشر

بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!/ مهدی اصلانی

“کفن امام پاره شد. منظره بدن امام در این حالت واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد. تلاش مردم برای رساندن دست خود به تابوت امام، مشکل‌آفرین شد. در حدی که کفن امام پاره شد و در رسانه‌ها منظره بدن امام در این حالت! واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد “

هاشمی‌رفسنجانی کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در میدانِ فاطمی‌ی تهران، پشتِ فرمانِ تاکسی، منتظر مسافر بودم. چند ماهی بود از حبس خلاصی یافته. هیچ‌جا به من کاری وا نمی‌نهادند. بی‌پولی بود و غمِ نان. آب‌دارچی هم که می‌خواستم بشوم سوء‌سابقه می‌خواستند و من سابقه‌دار شده بودم.

دو مسافر تهِ تاکسی نشسته بودند. سه مسافر کم داشتم تا راهی بازار شوم. رادیو از صبح قرآن پخش می‌کرد. دل تو دل‌ام نبود. شنیدنِ خبرِ مرگِ هیچ‌کس برایم دل‌پذیر نبوده است، اما دروغ نگویم. این بار فرق داشت. نه خوشحال بودم نه غمگین. دل‌آشوبه داشتم. ۱۲ خردادماه از طریقِ رادیو تلویزیون از مردم خواسته شد که برای امام دعا کنند. بعد‌‌تر مشخص شد که خمینی ۱۳ خرداد تمام شده بود. محمد حیاتی، گوینده‌ی پُر‌سابقه‌ی رادیو ایران با صدای بغض‌آلود خبر را ‌خواند: انا‌لله و انا‌الیه راجعون. روح بزرگ خدا به ملکوتِ اعلی پیوست.

دو مسافر را از ماشین پیاده کردم: تعطیل است، کار نمی‌کنم. چنان با خشونت گفتم که مسافرین بدونِ هیچ اما و اگر از ماشین پیاده شدند. به سرعتت به طرفِ یکی از فرعی‌های خیابان فاطمی، راندم. پس از گذشتِ آن‌همه سال هنوز از خود می‌پرسم چرا به آن سمت راندم. این خیابان آخرین زیست‌گاهِ علی محبی بود که قلب‌‌اش به فرمانِ خمینی از حرکت باز ایستاد. می‌خواستم زنگِ در خانه‌ی علی را به صدا در‌آورم، او را از خواب بیدار کنم و مژده‌گانی‌ام را بگیرم. به منزل علی ‌رسیدم. توقف کردم. از علی هیچ خبری نبود. می‌دانستم این‌جا نیست. دفن‌گاهش گورستانی است در اهواز و او آرام زیرِ نخلی که بدان عشق می‌ورزید خفته است.

جمعه ۱۲ خرداد: بغض گلویم را فشرد در نماز جمعه پیام ایشان را به صورت لطیفی گفتم که هم مردم متوجه شوند و دعا کنند و هم باعث انفجار نشود. با احمد آقا در باره رهبری و مسائل بازنگری قانون اساسی صحبت شد. قرار شد در اتمام کار تسریع نماییم.(۱)

شنبه ۱۳ خرداد: ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم. امام به زحمت نفس می‌کشیدند. فقط یک‌بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. با تلفن اعضای مجلس خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پس‌فردا موکول کنیم یعنی پس از انتخاب رهبر(۲)

میلیون‌ها نفر در مراسمی غیردولتی به استقبال‌اش رفتند و نه به همان تعداد که جمعیتی میلیونی در رفتنش سیاه پوشیده و گریبان چاک دادند و بی‌قلب‌ترین موجودی که نمادِ بی‌معرفتی و بی‌عاطفگی‌ی مطلق در تاریخ ایران بود را به تاریخ شانزدهم خرداد به خاک سرد سپردند. او که از آغاز و در پشت‌بام‌کشی‌های آن بهمن یخ‌زده و انسان‌کش، ندا سر داد: این‌ها از بشر خارج‌اند[…] و مجرم نیاز به وکیل ندارد.

هم او که با جوشانده‌ی مذهب و شمشیر خرافات گردن خردورزی نهیف ایرانی را از بدن جدا کرد و فرهنگ و سیاست ایران را یک‌سر به پلیدی کشاند، آن‌سان که رهایی از میراث‌اش به آرزوی ۳۹ ساله‌ی انسان ایرانی بدل شده است. انسان‌زدایی را به واسطه‌ی مذهب بر روان زخم‌خورده‌ی تک‌تک ایرانی‌ها آوار کرد، او برخلاف نظر داستایوفسکی که از زبان راسکولنیکوف در جنایت و مکافات بیان کرد “انسان نمی‌تواند به کلی بدون ترحم زندگی کند” در تمامی هستی‌اش بی‌ترحم عمل ‌کرد و زیست.

شاخص اصلی و سپهسالار ارتجاع در تاریخ ایران بود. میراث‌‌اش سایه‌ای است که هنوز آسمان سرزمین پر‌آفتاب‌مان را کدر نگاه داشته. برای او همه‌چیز در حفظ نظام خلاصه می‌شد و بس. “برای حفظ نظام نماز، روزه و حج را می‌توان تعطیل کرد.” و “دروغ‌گویی، شرب خمر، جاسوسی و ترک نماز” را مجاز شمرد.

اشکال از او نبود که این‌همه را در کتاب ولایت فقیه در سال ۱۳۴۸ نوشته و گفته بود. کتاب را از زیر دشک‌چه‌اش و درخت سیب نوفل‌لاشاتو بیرون کشید و آن‌را درس‌نامه‌ی انقلاب کرد. چرا که غیاب دیگران چنان حضوری به وی بخشید که هیچ راهی به غیر از خود باقی نگذاشت. ظهور خمینی باخت مدرنیته و روشنفکری ایران بود. ماه‌زده‌گان را چه تقصیر، آن‌جا که بخشی از روشن‌فکری جامعه دراز به دراز رو به قبله شدند، نَصرُ‌من‌الله گویان به دنبالِ امام افتادند و بر پُشتِ‌ بام‌ها، فریادِ الله‌اکبر سر دادند. خمینی ولایت فقیه‌اش را نوشته بود گیریم مدتی کوتاه که زیر درخت سیب خودش را خنک می‌کرد و تسبیح می‌چرخاند زیر تشکچه‌اش پنهان کرد و خاک بر رویش ریخت تا دیده نشود. قرار بود بهشت را از آسمان بر زمین کشد. جهنمی ساخت که زنگ تفریحش دوش گرفتن با آب دویست درجه شد. به تقریب اکثریت نزدیک به مطلقِ گرایش‌های عمومی جامعه‌ی روز ایرانی حمایتش کردند. لیبرال‌ها و ملی‌مذهبی‌ها به پابوسش رفته و کلاه از سربرداشتند و بر دستانش بوسه زدند، چرا که در سیمای آقا نماد یک انسان دموکرات مشاهده کردند. برای روحانیون از طالقانی و منتظری تا دیگران مفهومی معادلِ تقوا داشت. بخشی از چپ آن روزگاران وی را نماد عدالت اجتماعی انگاشت، هم از این‌رو می‌خواستند با “آقا” و از طریق راه رشد غیرسرمایه‌داری به سوسیالیسم برسند!

جامعه‌ی ایرانی غافل از آن‌که وقتی چیزی را بر می‌گزیند به گونه‌ای شگرف اندیشه‌های وی را تکثیر و باطنی می‌کند. با شعار “الله اکبر. خمینی رهبر” هم‌صدایی کرد و تاسف‌آور آن‌که بخش بزرگ روشنفکری‌ی ایران در برآمد انقلاب ایران بر خواسته‌ها‌یش لباس نپوشاند بلکه عریان و قوزکرده با صدای غالب هم‌آوایی کرد. همه چیز مستحیل شده بود در خمینی. آن‌قدر “آقا” بزرگ شد که مقاومت در برابرش به ناممکن‌ها پیوست. و این‌گونه بود که بخش مهمی از مرشدانِ سیاسی ایران -تا امروز- از پی مستی توده‌ها هر تباهی را پیروزی خوانده و مدام از هراس دور افتادن از مردم از خود دور افتاده و با خویشتن خویش وداع می‌کنند.

ساده‌ترین نوعِ مرگ برایش رقم خورد. حق‌اش این نبود. او شوکران را به نوش‌داروی جامعه بدل کرد؛ ایران را تا حدِ رذالتِ خود پایین کشید.. حق‌اش نبود به این ساده‌گی برود. یادِ همه‌ی هم‌سفران‌ام در راه‌روی مرگ برایم زنده می‌شود. صدای نیری و پورمحمدی و رئیسی و قاضی مقیسه از پشت دیوارهای گوهر به گوش می‌رسد: ببریدش چپ.

بچه‌ها بلند شین. چقدر می‌خوابین. خمینی مُرد!

نامه سرگشاده محسن سازگارا به علی خامنه‌ای

“تحویل خانه به صاحب خانه”

جناب آقای خامنه ای،

باسلام
از درون حلقه پزشکی شما خبر می دهند که حالتان مساعد نیست و احتمال می‌دهند که مرگ شما بسیارنزدیک است. ممکن است درست در نیاید و چند سال دیگر هم زنده بمانید. اما بالاخره دیر یا زود به قول ابوالفضل بیهقی، “فرمان می یابید” و جهان فانی را به سوی دیار باقی ترک می کنید. می خواهم به مصداق حدیث شریف نبوی “حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا” (از خودتان حساب بکشید قبل از آن که از شما در روز جزاحساب بکشند و اعمال خود را بسنجید قبل از آن که اعمالتان را در آن روزبسنجند)، به شما در این حساب کشی کمک کنم و آینه‌ای جلوی چشمتان بگذارم تا خود و عملکردتان را در آن ببینید.
دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین دولت و ملک می رود دست به دست (سعدی)

آقای خامنه ای:
شما ده سال به عنوان عضو شورای انقلاب و رئیس جمهور، درکنار آقای خمینی در ساختن نظام جمهوری اسلامی مسئولیت داشته‌اید و ٢٩ سال نیز به عنوان رهبرنظام مستقیما مسئول تمام اتفاقات کشور و دستاوردهای این نظام بوده‌اید. آن چه اکنون در کشور هست محصول رهبری شما است و خوب وبد آن در دنیا و آخرت به پای شما نوشته می شود. نگاهی به کشور بیاندازید. مردمی خسته، ناامید، گرسنه و خشمگین در کشوری پراز مشکل و نابسامانی دیده می‌شوند. در عرصه اقتصادی، نزدیک به نیمی از ثروت کشور در تملک شما و نهادهای زیر نظرتان مثل سپاه است. ازقول یکی از مسئولین بانک مرکزی نقل می‌کنند که بخشی ازدرآمد نفت تحت عنوان سهم رهبری دربانک مرکزی به حساب ویژه شما واریز می‌شود. به این ترتیب فساد بی‌سابقه‌ای که در تمام ارکان کشور موج می زند از خود شما شروع می‌شود. تورم وگرانی و بارسنگین مالیات کمرتوده مردم را شکسته و درهمین حال جمع اندکی از ارباب قدرت و اطرافیان شما درمیلیاردها ثروت بادآورده غوطه ورند و نعره‌های مستانه می‌زنند. بیش از صدهزارمیلیارد تومان از موجودی بانک ها که متعلق به مردم است به غارت رفته و با توقف گردش بانک‌ها، رکودی بی سابقه تمام کشور را در خود فرو برده و چرخ اقتصاد کشور زنگ زده و در واقع نمی چرخد. نخستین نتیجه این رکود هم بیکاری چندین میلیون نفر از جوانان کشور است.

در عرصه اجتماعی بیش از ١١ میلیون نفرحاشیه نشین شهرهای بزرگ هستند. بیش از سه میلیون نفر با دیو اعتیاد سر می کنند. دزدی، رشوه و ارتشاء بیداد می‌کند. محیط زیست کشور در معرض نابودی است و مردم حتی برای تامین دو عنصر حیاتی زندگی، یعنی آب و هوای سالم با مشکل مواجه هستند.

در عرصه فرهنگی، دانشگاه های کشور در نازل ترین سطوح تاریخ خود قراردارند. وضعیت علمی کشور برخلاف آمارغلطی که به شما داده‌اند و بارها تکرار کرده‌اید، با هر شاخصی اسفناک است و ایران از دایره چرخش علم و دانش درجهان جدا افتاده است. در عرصه هنر، هنرمندان درفشار وتنگنای سرکوب و اختناق و سانسورهستند. جمعی روانه زندان و گروهی آواره غربت شده و آن‌ها که مانده‌اند همچون گل سنگ از درون سنگ خارای فشارهای موجود بازهم گل می‌دهند، اما به صدها خون دل و جفای روزانه. البته حساب جمعی چاپلوس و شاعرانی انوری پیشه که به دربارشما راه دارند جدا است که ریزه خوار خوان قدرت و ثروت شما هستند.

در عرصه سیاست داخلی، در یک کلام هرکس غیراز شما می اندیشیده، یا خائن و مزدور اجنبی لقب گرفته و یا احمق و نادان. هزاران نفر در دوره زمامداری شما روانه زندان وحصر شده‌اند، صدها نفر به قتل رسیده ویا اعدام شده‌اند، تعدادی مفقود و سر به نیست شده و جمعی هم روانه غربت و آوارگی گشته‌اند. مردم از امکان تشکل یافتن در نهادهای مدنی محروم شده و پایه‌ای ترین حقوق و آزادی آن‌ها هم دستخوش سرکوب و اختناق قرارگرفته است.

در عرصه سیاست خارجی هم جنگ افروزی شما تا کنون در سوریه و یمن و عراق و لبنان و افغانستان صدها هزارکشته و مجروح و آواره به جا گذاشته است. میلیاردها دلارثروت کشور را به باد داده و ایران را در دنیا به انزوایی بی بدیل در تاریخ کشورمان دچار کرده و درعوض دست متجاوز روسیه را در تمام ارکان کشور بازگذاشته است.

آن چه نوشتم تنها یک از هزار و ذره ای از خروار است. شرح کامل آن، مثنوی را ازهفتاد من کاغذ افزون می‌کند. شما قدری از حصار چاپلوسان و سر سلطان به سلامت گویان بیرون بیایید، امکان دارید که بسیار روشن‌تر و کامل‌تر از آن چه توسط آینه امثال من پیش چشمتان گذاشته می‌شود، درد و رنج ایران و ایرانی را ببینید. به نظرم فهمیدن آن چه ملت می‌خواهند، دست کم از ورای چندین انتخابات در بیست سال گذشته کار دشواری نیست، اما شما دراین سالیان طولانی زمامداری‌اتان اصرار داشته‌اید که پیام مردم را نشنوید و به زبان تحکم و تهدید با آن‌ها سخن بگویید.

آقای خامنه‌ای نگویید این دولت‌های بر سرکار مقصر بوده‌اند و یا زید و عمر نتوانسته‌اند و یا لغت محبوب شما، دشمن نگذاشته است. وضعیت فعلی کشور آینه تمام نمای مدیریت و مسئولیت شما است. سی سال در رهبری یک کشور با این اختیارات گسترده، عمرکاملی است که می‌توانسته ایران را گلستان کند ویا در وضعیت اسفناک فعلی قرار دهد. کشوردرآستانه سقوط و فروپاشی قرارگرفته است. شما مسئول اصلی وضع موجود هستید.

متاسفانه شخص شما دیگر فرصت و عمر و استعداد ساختن ویرانه‌ها و جبران خسارت‌هایی که به این مرز و بوم زده‌اید را ندارید. اما برای جبران اندکی از آن چه تباه کرده‌اید برای این چند صباح عمر باقی مانده‌اتان سه پیشنهاد روشن و مشخص برایتان دارم و امیدوارم با توفیق در به کار بستن آن‌ها بتوانید قدری جبران مافات کنید والبته به مصداق آیه شریفه “ما توفیقی الا بالله”، دعامی کنم توفیق الهی هم دراین راه شامل حالتان باشد.

پیشنهاد اول: رئیس بی کیاست دستگاه قضا را تعویض و عفوعمومی برای تمام مخالفین سیاسی در داخل و خارج از کشور صادر کنید. زندانیان سیاسی و عزیزان در حصر را آزاد کنید. راه آشتی ملی را در پیش بگیرید و بگذارید گروه‌های مختلف مردم در فضایی سالم و با نشاط در ساختن ایران باهم همکاری و رقابت کنند. انقلاب تمام شده، بگذارید نسل جوان کشور از “شرایط حساس کنونی” بیرون بیاید و زندگی کند. به جای تکرار واژه دشمن، دوستی را بگذارید و به جای مرگ خواهی و پراکندن نفرت، زندگی خواهی و محبت را به مردم نثار کنید. شادی و امید را به مردم برگردانید.

پیشنهاد دوم: تمام اموال و املاک و ثروت هایی را که شما و نهادهای زیر نظرتان و سایر رانت خواران نزدیک به نظام از دست و دهان مردم دزدیده‌اند، به مردم برگردانید. این ثروت ها را ملی اعلام کنید و دولت را موظف نمایید تا این ثروت انباشته بیش از دویست میلیارد دلار را به صاحبانش برگرداند و صرف ایجاد کار برای میلیون ها بیکار در کشور و بهبود زندگی کارگران و معلمان و مزدبگیران نماید. اموال مردم را به مردم برگردانید.

پیشنهاد سوم: نظام ولایت مطلقه فقیه کارآمدی نداشته ودرهمه زمینه‌ها شکست خورده است. قدرت متمرکز در دستان یک نفر، جز فساد و عفونت در اطراف این کانون قدرت چیزی تولید نکرده است. قدرت فساد می آورد و قدرت مطلقه، مطلقا فساد می آورد. هنوز نمرده‌اید که بحران جانشینی برسرتصاحب این صندلی خون آلود آغاز شده و خون ریخته است. با اختیاری که دارید قانون اساسی جمهوری اسلامی را به رفراندوم بگذارید و اگر اکثریت مردم رای مخالف به آن دادند، با انتخاباتی آزاد، نظارت کنید تا مجلس موسسان منتخب مردم قانون اساسی جدیدی بنویسد و قدرت را به مردم برگرداند و این خانه را به صاحب خانه یعنی ملت ایران تحویل دهد. ایران را به ایرانیان برگردانید.

من آنچه شرط بلاغ است باتومی گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال (سعدی)

محسن سازگارا

خرداد ١٣٩۶

امیر تتلو: گوشتِ نذریِ “انتخابات ۹۶”/ مسعود نقره‌کار

• کیست و چه کرده است این جوانِ هنرمندِ”ریتم اند بلوز” خوانِ سراپا خالکوبی شده و جاهل مسلک که ابتدا لِه اش می کنند و بعد رای اش را اصولگرایان روی چشم می گذارند و اصلاح طلبانِ حکومتی هم برای منکوب کردن مخالفان حکومت اسلامی از جمع زدن ِرای او به رای خود اباء نمی کنند.

 

انتخابات” تمام شد:

۱
غریب نبود آنچه در این انتخابات دیده شد. شبه روشنفکریِ ایرانی از زمانۀ عباس میرزا تا به حال بارها وجدان واژه ها و مفاهیم را درملاء عام اعدام کرده است. مستند است که عقلانیت سیاسی و بلوغ سیاسی بار نخست نیست که آونگِ دارِ التقاطی گری و تذبذبِ شبه روشنفکری و پاره هائی ازکوشندگان سیاسی و فرهنگیِ این سرزمین می شوند

۲
من باردیگرهوشیاری آیت الله خامنه ای را تحسین می کنم . این جنایتکارِهوشمند سنجیده، با برنامه و مهندسی شده حرف می زند و عمل می کند. در بارۀ ” انتخابات” گفت: “مهم نیست به چه کسی رأی می‌دهیم، مهم این است که همه بیایند و باشند و نشان بدهند که حاضرند از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنند.”

او و حکومت اش با ۴۰ میلیون رای برنده انتخابات شدند. (البته با استناد به آمار حکومتی)

علیرغم اینکه پیروی ازتودۀ خمیری وسیلابی را کاری نادرست می دانم، وتجربه نیز شهادت مظلومانه و ذبح شرعی وغیرشرعی ِشعور در پای بساط شور نشانمان داده است، رخداد ” انتخابات” ۹۶ را یک پیروزی بزرگ برای مردم آگاه و شریف وطنمان می دانم. سال ۱۳۵۸ حدود ۹۹ درصد مردم واجد شرایط به حکومت اسلامی رای دادند وآری گفتند، امسال پس از گذشت نزدیک به چهاردهه، طبق آمارحکومتی حدود ۷۰ درصد تودۀ مردم به این حکومت آری گفتند، و این افت حدود ۳۰ درصدی یک پیروزی برای مخالفان حکومت اسلامی ست.
البته تا یادم نرفته این نکته هم بگویم که ” انتخابات” های حکومتی ویژگی ها دارند که باید به آن ها عنایت کرد. برای نمونه یکی شان این است که اصلاح طلبی حکومتی اگردر” انتخابات” های حکومتی برنده شود، همۀ آمارها و ارقام حکومتی در باره “انتخابات” درست و صحیح خواهند بود و مو لای درزشان نمی رود، اما اگر اصلاح طلبی حکومتی برنده نشود تقلب شده و آمارها و ارقام حکومتی دستکاری شده اند.( نمونه اند تجربه سال ۸۸ و سال ۹۶)

۳
دراین ” انتخابات” باز تجربه شد منطق آخوندی با قیاس آخوندی پیوند می خورد. این منطق را درفرمایش حیرت انگیزو فیلسوفانه و شبان وارفیلسوف شهیر اصلاح طلبان دیدیم که فرمودند: ” ما از دموکراسی فقط همین انتخابات را داریم ، بروید رای بدهید” و یا درمقایسه کردنِ مضحکانۀ انتخابات امریکا و فرانسه با انتصابات در حکومت اسلامی درخشید.

۴
دل ام اما یک جا خیلی سوخت. می دانیم زنان میهنمان، همچون گذشته فقط یک جا به طوررسمی و”قانونی” از حقوقی مساوی با مردان برخوردارند، و آن جا پای صندوق رای دادن به تداوم و تحکیمِ حکومت اسلامی ست. چه شادمانه برخی از زنان سرزمین مان از این تساوی حقوق پاسداری کردند.

۵
” لقب سازی ژورنالیستی” به عنوان یکی از ویژگی های اصلاح طلبی حکومتی، در”انتخابات” ها باب شده است. دراین عرصه حزب توده همان اوان انقلاب با لقبِ مثلث” بیق” ( بنی صدر، یزدی و قطب زاده) شروع کرد. یکی از روزنامه نگاران اصلاح طلبِ حکومتی، ادامه دهندۀ همان روش شده است، با عالیجناب سرخپوش (هاشمی رفسنجانی از رهبران اصلاحات) و عالیجنابان خاکستری شروع کرد تا به امروزکه با مثلث “جیم” و آیت الله قتلِ عام و آیت الله خون آشام ادامه داده است. این لقب سازی ها نوعی ” ایزگم کردن” و مخدوش کردن واقعیت با خود داشته و دارند. برای نمونه: آیت الله خمینی آمراصلی و فتوی دهندۀ ” قتل عام ها و خون آشامیدن ها” حساب شده از قلم انداخته می شود و لقبی از این لقب ساز حرفه ای و لقب سازی های هیچکاکی- دراکولائی نمی گیرد ودرمعرکه ” انتخابات” هم هیچ اشاره ای به نقش این جانی در کشتارسال ۶۷ نمی شود. البته لقب ساز به روی خود هم نمی آورد هنوز مرکب رای دادن اش به چند دراکولای اصلاح طلب، مثل ری شهری و دری نجف آبادی خشک نشده است. اصلاح طلبی حکومتی حتی برای حذف رقیبان خودی تن به مخدوش کردن و خاک پاشیدن به چشم واقعیت داده است، و خود را به فراموشی زده است که رئیسی ها و پورمحمدی ها یکی دو تا از مُطلا های دوران طلائی جنایت هستند.

۶
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اصلاحات دولت خاتمی، اگر چه دراین انتخابات انگشت هوا نکرد تا شهامتِ انگشتی نشان دهد، اما نوشت کسانی که در انتخابات شرکت نکردند از استقبال ۴۰ میلیونی مردم درس بگیرند و برای اینکه طعنه ای هم زده باشد با آوردن بیتی از مولانا، آن دست اش ازاین دنیا کوتاه را هم عذاب داد. پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی روشن و تکراری است، یعنی: اگرحساب روکم کردن مخالفان حکومت باشد ما رئیسی وتتلو و ۱۵ میلیون رای شان را هم ازآنِ خود می دانیم و با مالِ خود جمع می زنیم . پیش تراین پیام را به صراحت هاشمی رفسنجانی در یکی از نمازجمعه ها خطاب به مخالفان حکومت اسلامی و تحریم کنندگان انتصابات نعره کرد که: ( نقل به معنی) ” بیخودی روی اختلاف های ما حساب باز نکنید، ما آخوندهای معمم و مکلا گوشت همدیگررا می خوریم اما استخوان یگدیگر را دورنمی ریزیم”.

۷
بزرگان اصلاح طلبی حکومتی و مغزهای اتاق ها وحجره های فکر، و بسیارانی از رای دهندگان به آقای روحانی، خطاب به رئیس جمهور منتخب شان می گویند ” ما رای مان را دادیم جناب دکترحسن روحانی، حالا نوبتِ شماست.” یعنی آقای روحانی اگرشما خراب کنید به ما که به شما رای دادیم مربوط نمی شود، همۀ تقصیرها گردن شما خواهد بود. این منطق هم همان منطق ” انتخابات”ِ دموکراتیک اسلامی و گام برداشتن در مسیرِ دموکراسی ست. کسانی که رای دادند و عوام الناسی را به رای دادن تلقین کردند، مسؤل اند.

۸

این”انتخابات” با نام و زندگی و هنرِ یک هنرمند جوان به نام امیرتتلو گره خورد. می گویند این هنرمندِ قربانی آخوندیسم، درسال ۸۸ حامی جنبش سبزبود، دراین فاصله منصرف از اصلاح شدن، و نیزِفشارِهای ددمنشانۀ حکومت اسلامی سرازحمایت ازجنایتکاری همچون رئیسی درآورد. روزهای مبارزات “انتخابات” ی مخالفان اش دیوارنویسی کردند که: ” امیر تتلو سبزی که زرد کرد!” و…

چندروزی کارمن این شد که بنشینم و زندگی و هنرامیرتتلو، ” سبزی که زرد شد” را دنبال کنم، وکارهایش را ببینم وگوش کنم. ازروی دلسوزی و کنجکاوی، می خواستم ببینم کیست وچه کرده است این جوان که بیش از۴ میلیون جوان ایرانی درمیهنی اسلامی ای که همۀ کارهای این هنرمند قبیحه و جرم انگاری ست، برایش” لایک”می زنند و طرفدارش هستند. برایم مهم بود ببینم کیست این یکی از ۱۵میلیون هم وطنی که به رئیسی رای داده است، همان۱۵میلیونی که به اضافه آن ۲۵ میلیون می شوند رقم ۴۰ میلیون ادعائی ای که بازحماسه آفریدند ومی باید امثال من به آراء و نظرشان احترام می گذاشتیم و دنبال شان ریسه می شدیم.

باری، بسیاری ازکارهای تتلو به چشم و گوش من زیبا، دلنشین و هنرمندانه آمدند. ودلم بیشتر به حال اش سوخت. بارها یواش و بلند گفتم : حیف از این همه استعداد:

“مردمان بی‌عشق کبوترارو پردادند
من دوباره بی‌عشق نگران فردامم
من خُب آره بی‌حس با اینکه کلی درد دارم
اما مردمان بی‌عشق دیگه حتی رحم نمی‌کنن به پَــر وبالم”.

و بالاخره این که کنجکاو بودم وهستم دریابم اصلاح طلبانِ حکومتی که دنبال تغییررفتارحکومتیان هستند، تغییررفتاررئیسی ازیک آخوندِ مرتجعِ قاتل به آخوندی که درکناریک خواننده مدرن رَپ و” ریتم اند بلوز”می نشیند، و با اودرباره هنرش حرف می زند وازاوبه خاطر شرکت اش درانتخابات و حمایت اش ازحکومت اسلامی تشکرمی کند راچگونه تعبیر می کنند؟، آیا ربطی بین اصلاح طلبی حکومتی وتغییررفتاررئیسی دیده می شود؟. آیا تغییر واصلاحِ آخوندی ازاین مدرن تروعمیق ترسراغ دارند؟ وچه تفاوت کیفی ای میان اصلاح طلبی خلخالی وهادی غفاری و ری شهری و دری نجف آبادی و مشابهین شان با تغییر رفتارِرئیسی وجود دارد؟

سخنی چند پیرامون انتخابات اخیر/هوشنگ کردستانی

«در انتخاباتی که نمایندگان مردم بر آن نظارت نداشته باشند،
آمارهای اعلام شده الزاماً نمی تواند قابل قبول باشد.»

 

در چند دهه گذشته پس از استقرار جمهوری اسلامی، مخالفان استبداد مذهبی، حتی برخی از موافقان و گاه کسانی هم که در برهه ای از زمان با سردمداران و گردانندگان نظام همکاری داشته و در خدمت آنان بوده اند و اکنون از آن ها جدا شده اند، گفته و ایراد گرفته اند که قانون اساسی جمهوری اسلامی همه اختیارات کشورداری را به یک تن به نام ولی فقیه داده است و دیگران حتی رئیس جمهور هم کاره ای نیست.
نتیجه کار، با وجود اوضاع و احوال در چند هفته مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و تبلیغات حساب شده و گسترده برای کشاندن مردم به حوزه های انتخاباتی حتی به این بهانه که باید به «بد» رأی داد تا «بدتر» انتخاب نشود، به وضوح مشخص کرد که آن طورها هم که گفته می شود در نظام ولایت فقیه، همه اختیارات در دست ولی فقیه نیست.
گرچه قانون اساسی همه قدرت و اختیار را به ولی فقیه بخشیده، اما نتظیم کنندگان آن، حق انتخاب رئیس جمهور اسلامی را به تصمیم مردم واگذارده اند.
به قول شاعر معروف سعدی:
«خدا گر ببندد ز حکمت دری به رحمت گشاید در دیگری»!

چرا رئیسی وارد گود مبارزه انتخاباتی شد؟

خامنه ای با اطلاعاتی که از عمق نارضایتی مردم داشت و مطمئن بود که انتخابات تحریم خوادهد شد، با توجه به شرایط روز ایران و منطقه و به ویژه موضع گیری های تند مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، تصمیم گرفته بود که ریاست جمهوری روحانی برای یک دوره دیگر ادامه یابد.
به عبارت دیگر، در واقع شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات کوچکترین تأثیری در نتیجه آن نداشت. طبعاً عدم حضور مردم در حوزه های رأی گیری و تحریم انتخابات ضربه شدیدی به حیثیت نظام وارد می کرد و مشروعیت و پایگاه مردمی آن را زیر سئوال می برد.
ترفند ولی فقیه این بود که با آوردن رئیسی قاتل و جنایتکار به مبارزه انتخاباتی و تظاهر به اینکه خامنه ای طرفدار برگزیده شدن اوست و فراخوان گروه های تندرو به حمایت از او به مردم تفهیم کرد که عدم شرکت در انتخابات باعث گزینش طبیعی رئیسی خواهد شد. از این رو گرچه حضور مردم کوچکترین تأثیری در نتیجه نداشت ولی باعث شد که مردم برای ایجاد سد در برابر انتخاب رئیسی به صورت غیر قابل پیش بینی در انتخابات شرکت کنند و خامنه ای فریبکارانه این امر را به نشانه پشتیبانی مردم از نظام اسلامی عنوان کرد.
شعار در انتخابات شرکت کنیم تا جلوی انتخاب «بدتر» را بگیریم، بیشتر توسط نسلی داده می شد که در سال ۵۷ وسیله استقرار استبداد مذهبی در ایران شد. اکنون نیز جناح «طرفداران بقای نظام» که نام مستعار و نادرست «اصلاح طلب» را بر خود نهاده اند، در پی ادامه وضع موجود هستند. یکی از سردمداران این جناح که خیلی هم ژست دمکرات منشانه به خود می‌گیرد، از دوران سیاه تاریخ معاصر ایران به نام «دوران طلایی» امام نام می برد.
اینان یا می خواهند خود را قانع کنند که دنباله رویشان از انقلاب اسلامی و به قدرت رساندن روحانیان، کار درستی بوده است یا اینکه پس از گذشت چهل سال به «مشروطه خود» رسیده اند و موقعیتی دارند که نمی خواهند آن را از دست بدهند. به گونه ای که یکی از فعالان پیشین حزب ملت ایران که در گذشته طرفدار پروپا قرص انقلاب و آیت الله خمینمی بود، زیر عکس مصدق از مردم می‌خواهد که در انتخابات شرکت کنند و به سرور!! حسن روحانی رأی بدهند! واقعیت این است که با وجود همه ترفندهای سردمداران نظام حدود نیمی از واجدان شرایط در انتخابات شرکت نکردند. آمارهای رسمی اعلام شده، مانند سایر آمارهای نادرست سی و هشت سال گذشته، نمی تواند درست و قابل قبول باشد به ویژه آن که هم گروه وابسته به ولی فقیه و هم گروه طرفداران بقای نظام- اصلاح طلبان- هر دو مشتاق و علاقمند به بالا بردن آمار حضور مردم در انتخابات و حمایت آنان از استبداد مذهبی هستند.
اگر آمارهای منتشر شده درست است، اگر رأی مرد م واقعاً به حساب می آید و اگر رئیس جمهور اسلامی با رأی مردم انتخاب می شود بنابراین، آنان که چنین نظام دمکراتیکی را استبدادی و خودکامه می نامند نه تنها ضد انقلاب بلکه ضد مردم سالاری هستند.
با هر نوع پیش داوری به ماجرای انتخابات بنگریم، برنده اصلی انتخابات این دوره آنانی بودند که در رأی گیری شرکت نکردند.
به‌یاد بیاوریم ضرب المثل قدیمی «زمستان تمام می شود و روسیاهی به ذغال خواهد ماند.» دیر یا زود برنامه ریزی های عوام فریبانه و تبلیغات گسترده و حساب شده، برای شرکت در انتخابات برملا و آشکار خواهد شد و خواهیم دید، واقعیت را کسانی تشخیص دادند که تحت تأثیرتبلیغات فریبنده و ترفندهای حساب شده سردمداران نظام قرار نگرفتند و در این رأی گیری قلابی شرکت نکردند.
من با آنان که فکر می کنند که مردم فاقد قدرت تشخیص سیاسی هستند موافق نیستم و معتقدم حتی شرکت کنندگان در انتخابات هم با حضور خود سردمداران نظام را متوجه نیروی تعیین کننده خود کردند.
پیام های خامنه ای، روحانی و حتی بازنده انتخابات رئیسی، حاکی از آن است که نه تنها پیام غایبان بلکه پیام حاضران در نمایش انتخابات را هم شنیده اند.
نایب رئیس مجلس اسلامی زیر عنوان «پیش بینی هاشمی رفسنجانی درست در آمد» از او نقل قول کرده بود که «من به دلیل عمق آگاهی مردم، دیگر برای آینده انقلاب نگران نیستم.»
اگر آن مرحوم واقعاً چنین حرفی زده باشد، نشان آن است که انقلاب از این پس در راستای واقعی خود که استقرار مردم سالاری برای رسیدن به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی است قرار گرفته است. فراموش نکنیم که این سه خواست اساسی از سال‌ها پیش آرمان و شعار ملی گرایان ایران بوده است.
در این استدلال که اگر در انتخابات شرکت نکنیم رهبر شخص مورد نظرش را به ریاست خواهد رساند، یک تضاد و تناقض وجود دارد.
در سال ۱۳۸۸ با وجود آنکه اکثریت رأی دهندگان به شخص خاصی رأی دادند، با وجود کشتار و خونریزی، با تصمیم و اراده ولی فقیه شخص بازنده به ریاست جمهوری اسلامی رسید و به زور تفنگ اعتراض ها فروکش کرد. باید توجه داشت که شرایط امروز نسبت به آن زمان حتی بدتر شده است. زیرا در آن زمان خامنه ای با رقیبی همچون رفسنجانی رو برو بود که می خواست به تدریج او را از مسند رهبری- که خود به او بخشیده بود- پایین بکشد و جای او را بگیرد.
اما این بار با توجه به شرایط ایران و منطقه و نیز موضع گیری های مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، خامنه ای چاره ای جز این نداشت که روحانی را برای بار دوم در سمت ریاست جمهوری ابقا کند.
از این رو به دلایل بسیار رأی مردم تأثیری در سرنوشت انتخابات نداشت.
نتایج به دست آمده از برگزاری انتخابات چنین است:
غایبان، نشان دادند مخالف نظام استبدادی و طرفدار نظام مردم سالار هستند که آزادی مردم و استقلال کشور را تضمین کند و عدالت اجتماعی را در کشور برقرار سازد.
آنان که تحت تأثیر ترفندهای تکرار شده سردمداران جناح‌ها قرار نگرفتند و اساساً همه جناح حاکمیت را شریک جرم در جنایت‌ها، سرکوبگری‌ها و چپاولگری‌های سی و هشت ساله گذشته می‌دانند.
پیام شان را خامنه ای، روحانی و رقیب بازنده او بخوبی شنیدند و دریافتند.
حاضران نیز نشان دادند خواهان تغییر سیاست‌های سرکوبگرانه و آزادی کُش نظام مذهبی هستند. آن‌ها با آگاهی از پیشینه گذشته روحانی که در اوایل انقلاب اسلامی، حتی پیشنهاد کرده بود که افسران میهن پرست ایرانی را در مراسم نماز جمعه اعدام کنند و حضور چهل ساله‌اش در سازمان‌های امنیتی به وعده و وعیدهای وی دل بستند و به او رأی دادند.
اینان نیز بی شک انتظار دارند که دست کم به ننگ کارتون خوابی و گورخوابی و فقر وحشتناک در ایران پایان داده شود، برای پرداخت حقوق‌های عقب افتاده کارگران زحمتکش اقدام شود، کارخانه‌های تعطیل شده بازسازی و راه اندازی گردند و … چه بسا خیال باطل!!
خلاصه اینکه:

⦁ خامنه‌ای
⦁ با تشخیص درست شرایط روحانی را برای چهار سال دیگر ابقاء کرد.
⦁ با تأیید صلاحیت رئیسی باعث ترس و وحشت مردم شد و با ترفند آزادی انتخابات، آنان را به پای صندوق های رأی گیری کشاند. با این ترتیب به انتخاباتی که بی شک با تحریم مردم روبرو شده بود، رونق بخشید.
⦁ با افزایش دروغین آمار شرکت کنندگان، حقانیت نظام استبداد مذهبی را عنوان کرد و کوشید مخالفان کلیت نظام اسلامی را در موضع دفاعی قرار دهد.
⦁ روحانی
⦁ او در این دوره انتخاب خود را نه نتیجه توافق خامنه ای و اوباما، بلکه برگزیده رأی دهندگان می داند.
⦁ با حمایت اکثریت رأی دهندگان و دخالت ایادی خود در حوزه های رأی گیری میدان را به ویژه در انتخابات شوراها از دست تندروها خارج کرد.
⦁ ناخواسته بخشی از جامعه را به اجرای وعده های پیش از انتخابات خود امیدوار کرد که او را بر سر دوراهی، ادامه خودکامگی نظام یا رضایت مردم قرار خواهد داد.
اما مهمترین نتیجه انتخابات آن بود که ملی گرایی که از سوی روح الله خمینی کفر شمرده می شد و ملی گرایان مرتد، امروز سراسر گستره‌یِ سرزمین ایران را درنوردیده و سران نظام اسلامی را مجبور به پیروی از خود کرده است.
هوشنگ کردستانی
پاریس – سوم خرداد ۱۳۹۶

سوژه | ماجرای کسی که بوش، ترامپ و صلح را دوست دارد!

بخشهایی از صحبتهای بهتاش صناعی ها و مریم مقدم زوج کارگردان مستند دیپلماسی شکست ناپذیر آقای نادری به سوژه: این مستند بیش از ۲ سال طول کشید و تدوین سختی داشتیم. تلاش کردیم که همه تفکرات را به تصویر بکشیم ولی اگر کسی فکر کرده بی انصافی کرده ایم حرفی به او نمیتوانیم بزنیم. برای ما هم عجیب بود که سوژه مان امریکای مقتدر و جمهوری خواه را دوست دارد و طرفدار صلح است.

پیام دکتر علیرضا نوری زاده به کنگره حزب کومله کردستان ایران

پیام به کنگره حزب مبارز کومله زحمتکشان کردستان ایران

برادران و خواهران کرد ایرانیم ، رفقای دیر و دورم ، یکبار دیگر دور از خانه پدری ولی با یاد و عطر شبنم مریوانی و نان مهابادی ، منظر شامگاه سنندجی ، تصویر الوند و البرز ، بینالود ، باران نیمه شبان دریاچه زریوار ، با چشم انداز دریای مازندران و خلیج همیشه فارس ، گرد هم آمده اید . طی نزدیک به چهار دهه مبارزه سنگین و استوار ، همچنان سرشار از امید و ایمان ، در سنگر پایداری دشمن سرکوبگر مرتجع مستبد را با همه امکاناتش ، با سپاه و بسیج و نیروهای امنییتی اش ، با جاش ها و مزدوران رنگارنگش ، به ستوه درآورده اید . گفتنش ساده است اما آنچه شما دیدید و متحمل شدید ، آنهمه جور و ستم که از سیطره اسلام ناب انقلابی ولائی بر شما نازل شد ، بیش از طاقت اکثریت ما است با اینهمه هرگز از شما شکوه نشنیده ایم توگوئی صبر و استقامت با نام کرد پیوند خورده است . هموطنان آزاده ام کنگره بزرگ شما در شرایطی بسیار حساس برگذار میشود. نمایش انتخابات به کارگردانی دستگاه ولایت فقیه مطلقه با صحنه آرائی ماهرانه و چند کارگردان به نمایش درآمد اما آنچه در این نمایش بدون توجه به تعداد تماشاچیان ، آشکارشد ؛ آن چیزی نبود که رژیم آرزوداشت . بعد از ۳۸ سال حکومت و هزینه کردن بیش از۱۲۰۰ ملیارد دلار ( درآمدهای ارزی کشور از فروش نفت ، صادرات غیر نفتی ، سرمایه گزاریهای خارجی در عصر شاه که به رژیم اسلامی به ارث رسید ) رژیم حاکم از معرفی حتی یک نامزد سالم و پاکدامن و آزاد اندیش و مدیر و مدبر عاجز است . شش برگزیده شورای نگهبان یعنی برجسته ترین ، به ظاهر صاحب صلاحیت ترین و مورد وثوق ترین شخصیتهای رژیم ، همگی مطابق آنچه خودشان در سه مناظره و تبلیغات انتخاباتی عنوان کردند ، دزد ، کلاهبردار ، دروغگو ، سرکوبگر ، ضد آزادی ، مرتجع ، ضد زن ، معتقد به استفاده از تروریسم برای دستیابی به هدفهای غیر مشروع هستند .

تولیدات رژیم همین شش تن و یک دوجین شش تن مثل آنهاست. رژیمی خود را اسلامی و اخلاقمند و پایبند به مبانی و ارزشهای دینی و ملی قلمداد میکند و تولیداتش همگی عکس این مدعا را نمایندگی میکنند .

با این وصف شماری از هموطنان به دلائل متفاوت از جمله مقایسه قدو قامت ، رفتار اجتماعی ، ادبیات نامزدها و تعلقات فکری و ذهنی آنها و میزان وابستگی شان به رأس قدرت ، در انتخابات شرکت و به یکی از نامزدها رأی میدهند . باید در نظر داشت این رأی دادن نه نشانه مشروعیت برنده و نه نشانه صاحب صلاحیت بودن او در میان رقیبانش است. بنابراین نه باید شیوه مبارزه را تغییر داد و نه تازمانی که در برپاشنه استبداد فقیه میچرخد ، تا آن هنگام که رژیم ، ایرانیان را برابر نمیداند ، مذهب ، نژاد و طایفه خط فاصل بین آنهاست ، سنی نمیتواند وزیر شود درجه بالای نظامی داشته باشد ، مسیحی و یهودی و زرتشتی به برکت یک کرسی مشروط در مجلس باید صبح تا شب شکرگزار باشند که اجازه داشتن یک نماینده را دارند و اگر با تجربه ترین ، با دانش و فرهنگ ترین و کاردان ترین فرد کشور را هم درمیان خود داشته باشند ، چون شیعه اثنی عشری ولایتمدار نیستند نباید حتی خواب داشتن مقامات بالا را در سر بپروراند .بهائی ها که اصلا به حساب نمی آیند و چون دیگر منتظر ظهور مهدی موعود نیستند تطهیر ارض از آنها از أوجب واجبات است . زن نصف مرد است و دیه قتل او برابر با دیه از کار انداختن بیضه چپ ذکور است ، مبارزه شما یاران و ملت ایران ادامه خواهد داشت .

دیرسالی است با شما زیسته ام ، نفس کشیده ام ، در سوگ سرداران کرد گریسته ام ، اصلا از شما شده ام بنابراین اگر اوضاع جو ی زمین ! اجازه میداد الان در کنار شما بودم . حالا نیز در دل و جان با شمایم . تن اینجا و جان آنجاست . رفیق رفیقانم کاک عبدالله مهتدی میداند ، که فضای سینه ام چنان پر از شماست که دیدار با شما همه آرزوی من شده است .
کنگره تان مبارک ، سرودتان رساتر ، بازویتان پر توانتر ، و مباره تان پیروزمندانه تر باد .

علیرضا نوری زاده – لندن
۱۴ می ۲۰۱۷ برابر با
۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶

اقتصادی سیاسی بحران و منازعات درونی و نگاهی به آخرین تحولات صحنه “انتخابات”/تقی روزبه


درنظرگر فتن ماهیت طبقاتی و واقعی بحران برای درک ماهیت منازعات و شعارها از اهمیت زیادی برخورداراست. در ایران سنتا دولت همه کاره بوده است و در نظام اسلامی برابعادآن بسی هم افزوده شده است. این یعنی آنکه دولت که بخش عمده ثروت ها و تولیدات و اقتصادیات کشور را در یدکنترل خود دارد یعنی سرمایه داری دولتی -بوروکراتیک حرف نخست را می زند و همه لایه ها و واردکنندگان و صادرکنندگان بزرگ و همه لاشخورها به نحوی از انحا در ارتباط با رانت قدرت و ثروت قراردارند و گرنه کلاهشان پس معرکه است
بهمین دلیل دولت و منازعه برای نفوذ و کنترل آن محل شدیدترین منازعنات است. در ایران اسلامی اما مقوله دولت خودمقوله ساده و یکدستی نیست بلکه در تناسب با کشاکش آن ما با دولت رسمی و دولت موازی و غیررسمی که بربخش بزرگی از اقتصاد آنهم بدون نظارت و حسابرسی و دادن مالیات و داشتن اسکله های مستقل و .. .. مواجهیم
یعنی با حدال بورژاوزی دولتی بوروکراتیک -صنعتی- تجاری شبه مدرن در یکسو و بورژوای نظامی -امنیتی-تجاری- موقوفه ای و نهادها و بنگاه های عظیم از سوی دیگر مواجهیم. اگر بورژوازی بوروکراتیک و شبه مدرن متمایل به آمیزش با سرمایه جهانی، تنش زدائی۰ و قانونیت (ولایت مشروطه هم چون شرط حیاتی برای سرمایه گذاری و..) هست بوروژازی شبه سنتی بنا به سرشت خود درون زا، تنش آفرین( دوقطبی کردن نظام-دشمن) و عدم قانونیت (ولایت مطلقه ای که ذاتا فراقانونی است) است. چنان که ملاحظه می شود در تمامی محورهای اصلی ما با دو تقابل و رویکردمواجهیم که مواجه دو بخش بورژوازی متکی بررانت قدرت و دولت ( اعم از رسمی و پنهان و بنگاه های عظیم و خصولتی ….) با هم حول آن درجدالند. بحران انباشته شده دوره احمدی نژاد و اصول گرایان و اشتهای بورژوازی تجاری صنعتی شبه مدرن و ایران به عنوان کشوری با ظرفیت جدب سرمایه های نیم تریلیونی خارجی و… مثل دوره بازسازی جنگ رفسنجانی- در دوره کنونی هم بازسازی پساتحریم و میراث دوره احمدی نژاد- خامنه ای و اصول گرایان؛ شرابط داخلی و خارجی مناسبی را برای به روی صحنه آمدن تیم روحانی-رفسنجانی-خاتمی فراهم ساخته است و آن ها را در موقعیت برتری قرارداده است که یک دوره ای کردن آن مشکل و بحران زاست.
معضل بزرگ ایران در کشاکش ها آن است که اولا ولایت مطلقه و ولایت مشروطه هرکدام اقتصادسیاسی و دولت خود را دارند… و ثانیا اگر نیروی مستقلی و فشاری از جامعه مدنی مستقل نباشد بدلیل عمق فساد و اشتهای سیری ناپذیرهردو بقول معروف چیزی برای مردم از رفاه و آزادی نمی ماسد و حرص و تمامی تلاش اصول گرایان (بلوک سیاسی مدافع اقتصادی سیاسی ولایت مطلقه و و یا سرمایه داری بوروکراتیک نظامی -سنتی )آن است که سکان دولت رسمی را از چنگ آنها در بیاورد. اصول گرایان که نهادهای اصلی و غیرانتخابی ساختارقدرت در چنگ آنهاست برای تسلط بردولت رسمی از طریق احمدی نژاد خیزبرداشتند اما نهایتا لقمه درگلویشان گیرکرد و به بحران برزگی نه فقط در اقتصاد و جامعه منجرشد بلکه یکدستی و آرایش درونی اصول گرایان را نیز بهم ریخت. از این رو ناچارشدند که با نرمش قهرمانانه تن به یک دولت گذار و فترت برای نفس چاق کردن خود بدهند. اما اکنون هم بدلیل آن که نتوانسته اند نفس تازه کنند لقمه پایان دادن دولت فترت حتی قبل از اقدام درگلویشان گیرکرده است. وجود ا ین دوگانگی و تضادبین این دوبخش از بورژوازی با توجه به شکاف های عمقی بین آنها که دایما هم به سطح جامعه سرریزمی کند ذاتا انفجاری و بحران افرین است.

*-شبه مدرن چون ولایت مشروطه هم با روحانیت و مذهب و ایدئولوژی بی ارتباط نیست. شبه سنتی چون آن ها نیز در جهان امروزه برای ماندن بر روی آب ناگزیرند در شعار ها و سخنرانی ها و برخی رفتارها به وعده های خود رنگ و لعابی از باصطلاح مدرنیته و جوان پسند بدهند….ضمن آن که هردو اقتدارگرا-شبه مدرن و پیشامدرن-هستند.

دو قطبی شدن فضای انتخاباتی و افزایش احتمال شکست اصول گرایان

با دوقطبی شدن فضای انتخاباتی احتمالا تکلیف آن-اگر اقدامی غیرعادی صورت نگیرد- درهمان مرحله اول با شکست سنگین اصول گرایان رقم بخورد. روحانی و حامیانش توانستند با بازی ماهرانه در هردوریل اقتصادی و باصطلاح توسعه سیاسی و آزادی های اجتماعی و فرهنگی و تنش زداپی در عرصه دیپلماسی- برخلاف دوره ۸۸ و رویکردیک جانبه اصلاح طلبان آن دوره- تعرض سنگین رقیب را که با هدف خراب کردن روحانی و بهره گیری از نارضایتی مردم از اوضاع معیشتی و یک دوره کردن دولت روحانی تدارک دیده شده بود را سدکرده و آن ها را به حالت تدافعی بیاندازند. سهم افشاء برنامه های تنیش زاد و سرکوبگرانه حریف در این عقب راندن بیش از دادن وعده ای اثباتی بود. با این وجود از وعده های اثباتی هم بی بهره نبود…
با این همه از همان فردای انتخابات با دو چالش بزرگ مواجه خواهند بود: از یکسو انتظارات بزرگی را که بدست خود در جامعه برانگیخته اند و به روی صحنه آورده اند، و افزایش فشار و سنگ اندازی های جناح رقیب-همان دولت موازی و پنهان را برای تضعیف دولت و حفظ موقعیت وامیتازات خود از سوی دیگر. در اصل یکی از واقعیت های جالبی که این مناقشات و جنگ قدرت دو جناح از آن پرده برداری کرد، همانا فراتررفتن کاندیدهای رژیم از ظرفیت های واقعی نظام بود. معلوم شد که شکاف که بین جامعه واقعی و جامعه رسمی چنان است که خودنمایندگان سیستم ناگزیرشدند که برای جلب آراء لازم جامعه از خط قرمزهای نظام عدول کرده و از ظرفیت های واقعی آن فراتر بروند. چنان که در انظارعمومی به آن صورت به افشاء یکدیگر و فسادرژیم به پردازند. و وعده هائی چون برطرف کردن تحریم های غیرهسته ای که مستلزم نقض سیاست های اعلام شده راس نظام است و امثال آن را بدهند. افشاء گذشته جنایت باررئیسی به عنوان نماد ۳۸ سال اعدام و شکنجه و دوختن زبانها کسی که حتی مراجع و علماء قم از وی نگرانند از دیگرضرباتی است که نصیب جناح اصول گرایان شد….

چرا اصول گرایان از برنامه خود منبی بردومرحله ای کردن انتخابات دست شستند؟
وقتی اصول گرایان تصمیم به حضوریک کاندیدا در همان دوراول گرفتند، این به معنی آن بود
که از پروژه دو مرحله ای کردن انتخابات و یک دوره ای کردن آن دولت روحانیُ بعنی برنامه حداکثری خود دست شسته و به برنامه حداقلی خود که همانا تجمیع ارا حول یک کاندیداصلی و البته کاندید باصطلاح واقعی و اصلح خود یعنی رئیسی و پذیرش یک شکست ابرومندانه بود. . برای آنها هم ظاهرا روش شد که بدون انسجام بخشی به صفوف پراکنده و پایکاه نفوذ و اجتماعی خود امکان تعرض بزرگ به رقیب در این لحظات خطرناک محسوب می شود و ممکن است به ضدخودش تبدیل شود. در برنامه حداقلی هدف اصلی جمع آوری و بسیج پایگاه نفوذخود و ترمیم شکاف ها برای حفظ موقعیت در حال افول است…. بطورکلی تشدید بحران و تنش با غرب و قدرت های دیگر یعنی دوقطبی نظام و دشمن که جانمایه شعارهای رئیسی را تشکیل می دهد شرایط لازم برای حفظ موقعیت ممتاز این بخش از حاکمیت را تشکیل می دهد…. و روحانی هم درمییتنیگ های انتخاباتی خود آنگشت دروجه خارجی رروی همین مساله یعنی تحرکات و انگیزه های جنگ طلبانه و بحران افرینی و شنعارنویسی روی موشک و بازگرداندن تحریم ها گذاشت و دروجه داخلی هم با شعارمردم اگردر خانه به نشینید این ها که من خوب می شناسمشان درپیاده روها هم دیوارخواهند کشید….. با این شعارها بود که به میدان آوردن اراءباصطلاح خاموش اصول گرایان قافیه را بالکل باختند… و فاصله خود را برطبق نظرسنجی ها با حریف بیش از پیش کرد…. در چنین شرایطی کم کردن فاصله با تجمیع آراء حول کاندیدنظرکرده، تاکتیک آبرومندانه تری بنظرمی رسد…..

آیا مبارزه برای نیرومندکردن قطب سوم و “نه” به هردو به جناح، به معنی انکار و بی اعتننائی به منازعات سنگین درون حکومتی است؟
آیا جنگ واقعی بدون بهره برداری از شکاف های درونی صفوف دشمن و لاجرم در نظرگرفتن تمایزات آن ها و آماج گرفتن خط الرأس وکانونی کردن مرکزاصلی قدرت متصوراست؟ رژیم بدون تضاد به معنی آن است که مثلا زورقی را برروی امواج طوفانی دریا بدون کوچکترین تکانه تصورکنیم که جز در ذهن وجودخارجی نخواهد داشت. مساله اصلی نه انکارتضادها بلکه عدم آویزان شدن به آن هاست. قانون نبرد، برپایه استفاده از تضادها و هدف گرفتن خط الرأس است به نحوی که با بهم ریختن هسته سفت قدرت کل سیستم متزلزل و دستخوش فروپاشی شود و این البته با خزیدن زیربال جناحی در برابرجناح دیگر بالکل متفاوت است. بلکه پیش شرط بهره برداری از اختلافاتی است که برای مردم هم به هرحال بالسویه نیست، ایستادن روی پای خوداست. بدون وجودحضورمستقل حتی رفرم و تغییرات موقتی و کوچک هم پایدارنخواهد ماند. در هرحال هرطور که حرکت کنیم همه راه ها به رم و اهمیت وجودیک نیروی ضدسیستم ختم می شود. این نیرو و کنش مقاومت معطوف به آن در جامعه وجود دارد و خود بخشی از شرایط موجود بشمارمی رود که درنحوه و سیر رویدادها حتی حرکت ها و تاکتیکهای رژیم تاثیرخود را می گذارد. وقتی کسانی مثل تاج زاده می گویند تحریم مهمترین رقیب روحانی است و همه آوازه گران اعم اصلاح طلبان داخل و خارج برای درهم شکستن آن یکدل و یک زبان می شوند، پس این مقاومت وجود دارد و آن چه که در پی این تکانه ها نهایتا سربرمی آورند همانا تقویت صفوف مردم فاصله گرفته گرفته از کلیت نظام است…. مهم آن است که رژیم تنها با فراتررفتن از ظرفیت واقعی خود و طرح شعارها و وعده ها و تیع کشیدن به روی همدیگر قادراست خود را بر روی آب نگهدارد و این یعنی سوزاندن انرژی بیش از توان و ظرفیت واقعی سیستم، و فرار از یک بحران به شیوه آغوش گشودن به بحران های فراگیرتر……

یکی از دلایلی که اصول گرایان و مشخصا سردارقالی باف و رئیسی چنین خیزبزرگی را برای تخریب دولت حاکم و یک دوره ای کردن آن تدارک دیده بودند، بحران شدید و خطر فروپاشی انسجام جناح حاکم و اصول گرایان است. آن ها هم چون پایگاه اخص سیاسی ولایت مطلقه و حامیان هسته سفت قدرت دچارتشتت روبه تزایدی شده اند. انزوای این این جناح ، شقه شقه شدن نیروهایش برخلاف رقیب اش که دراین سال ها به همگرایی بیشتری دست یافته است، و ظهوراصول گرایان معتدل در حمایت از دولت یکی از مصادیق آن است، در کنارپیشبردسیاست هایی جون تنش زدائی و تسامح فرهنگی و… و مهم تر از آن فاصله گیری مردم از نظام و بویژه از این جناح سبب گردیده که برای نجات موقعیت خود و بدست گرفتن قوه مجریه برای بازسازی و ترمیم موقعیت خویش خود را به آب و آتش بزنند. البته آن ها سودای طی راه باصطلاح آسان ردصلاحیت روحانی را داشتند که خامنه ای به دلایلی خارج از حوصله این نوشته با آن موافقت نکرد… با این همه وضعیت بحرانی این جناح با وجود آن که تمامی نیرو و توان و نفوذخویش را بسیح کرده و به میدان آورده است چنان است که حتی یک شکست آبرومندانه-برنامه حداقل آن ها- بعنی جمع کردن مثلا ده میلیون نفر حول یک کاندیدموردنظر هم یک موفقیت محسوب می شود. گرچه حتی این دوپینگ سیاسی نیز سوای تاثیرات روانی زودگذر بعیداست مانع از تداوم فرایند فروپاشی سیاسی آن ها گردد. روندی که بتدریج با افزایش وزن رقیب در ساختارقدرت سیاسی بر تضادای درونی سیستم می افزاید……
تقی روزبه

آیا در رژیم اسلامی ما با نوعی آپارتایدانتخاباتی مواجهیم؟/ تقی روزبه

انتخابات و چندنکته تلگرافی!:

الف-بدیهی ترین و طبیعی ترین واکنش توسط محذوفین و کسانی که صدا و سخنگوئی در این “انتخابات” ندارند،‌عدم شرکت (یا تحریم) است. با این همه همین حق هم توسط اصلاح طلبان عملا موردانکارقرارمی گیرد. چنان که با بسیج تمامی نیرو و امکانات دولتی و غیردولتی و داخل و خارج علیه آن بسیج شده اند.

شبح تحریم؟

ب- با وجودضعیف بودن صدای کسانی که به هر دوجناح “نه” می گویند، واقعیت وجودی و نقش آن چنان است که اگرنه خود تحریم اما شبح آن برفرازانتخابات، با هشدارها و بیانیه های بی وقفه اصلاح طل طلبان وحامیانشان درهشداربه آن، در پروازاست. چنان که مثلا تاج زاده تحریم را مهم ترین رقیب روحانی خوانده است و… . آن ها برای تضمین حضورخود در ساختارقدرت آماج اصلی خود را شکستن جوتحریم قرارمی دهند.

آپارتایدانتخاباتی!؟

ج- برخی طرفداران سبزها و یا ملی مذهبی ها و این نوع مدعیان تحول طلبی، گاهی به ناگزیر بر غیردموکراتیک بودن انتخابات- ونه البته ضددموکراتیک بودن آن، صحه می گزارند؛ اما ماهیت انتخابات در ایران حتی بیش از آن ضددموکراتیک که با این نوع “آب کر” بتوان تطهیرش کرد: در حقیقت ما با نوعی آپارتایدانتخاباتی مواجهیم که مطابق آن اکثریت جامعه ایران، بله اکثریت مردم ایران!، از زنان و اقلیت های مذهبی و دگراندیشان بطورقانونی و رسمی از حق کاندیدشدن محروم هستند که البته فقط به انتخابات محدودنیست و بازتاب محرومیت اجتماعی گسترده تری است که در انتخابات خود را به شکل عریان تری نشان می دهد. آیا بکارگیری صدها ترفند وابزارفشار و فراخوان دعوت از این اکثریت گرفتار غل و زنجیرتبعیض و آپارتاید، می تواند نسبتی بادموکراسی داشته باشد؟. آیا در مقابل وجودچنین آپارتایدگسترده ای می توان ژست بی طرفی بزرگوارانه بخودگرفت؟

کدام عامل نیروی محرکه پیشبردمطالبات است؟

د- نجربه همین “انتخابات” کنونی نشان می دهد که مردم هرچه بیشتر از حاکمیت فاصله داشته باشند و رژیم به شمول هردوجناح نگران عدم مشارکت و انزوای خود باشد، برای حفط موقعیت خود ناچاراست از خط قرمزهای خویش عدول کرده و با تابوشکنی شعارها و وعده های «رادیکال تر» و بیشتری در پاسخ به مطالبات عمومی بدهد: چنان که اکنون مسابقه حول سخن گفتن در بسیاری از حوزه های ممنوعه و وعده دادن حول معیشت و فقرو…. چنان فراگیرشده است که مثلا روحانی هم ناچارشده برنامه مبارزه با حذف فقرمطلق در چهارسال را بدهد… مسأله عدم پرداخت مالیات توسط نهادهای و موسسات زیرحیطه رهبری و وابسته به سپاه را به زیرضرب به برد…. و یا وعده مبارزه علیه اقتدارگرائی و یا وعده رفع حل تحریم های غیرهسته ای و مشکلات زیست محیطی و… بدهد. وعده هائی که برخی از خودحامیان رژیم را نگران برانگیخته شدن انتظارات برآورده نشدنی جامعه و یا دامن زدن به نفرت و مبارزه طبقاتی کرده است…

حال این پرسش مطرح است که اگر فاصله بین مردم و رژیم تا این حد ژرف نبود و توهمات و همذات پنداری های گذشته ها وجود داشت،آیا بازهم رژیم حاضر بود- حتی درحوزه سخن و وعده ها، تا این حد دست و دلبازی با بهتراست بگوئیم خودزنی کند؟ پس مساله کلیدی همانا استقلال و فاصله گیری جامعه و مردم از رژیم سرکوبگر و سراسرفاسد، یعنی آن اهرم طلائی و جنبشی است که بوسیله آن می تواند مطالبات خود را به رژیم تحمیل نماید. و حتی اجازه ندهد که فقط با سپری شدن باصطللاح بهارکوتاه انتخاباتی دستخوش تطاول خزان گردد. بهمین دلیل می گوییم اگر نه خودتحریم اما شبح آن بر فرازانتخابات چرخ می زند! و این که رابطه معکوسی بین امکان مطالبات و فاصله با رژیم وجوددارد. و درست برهمین اساس باید از کنش مقاومت آن بخش از جامعه که تبلورقاطع “نه” به فراخوان رژیم در ادغالم و بلعیدن جامعه مدنی در هاضمه خویش است، هم چون تخم چشم محافظت کرد و تقویتش نمود.

ه- تاکید برکنش مقاومت معطوف به “نه” به سیستم، البته به معنی نادیده گرفتن بخش های بینابینی و یا آن ها که گاه بخش خاکستری خوانده می شوند نیست. تحولات بزرگ و عمومی جامعه هم منتجه ای از این کشاکش هاست و قطب مستقل سوم نه فقط خودبخشی از شرایط موجود بوده و در ایجادشکاف ها و روندها موثراست، بلکه در عین حال می تواند متقابلا از شرایط متحول و منتجه کشاکش نیروها به سودگسترش جبهه مقاومت در برابراستبداد سودجوید.

و- نکته نهائی آن که، گفته می شود در فضاها و کشاکش های انتخاباتی بسیج های عمومی شکل می گیرد و مطالبات مطرح می شود و حتی در این نوع پراتیک نوعی جامعه مدنی شکل می گیرد… . این سخن بطورکلی درست است. اما حکم برای جنبش “نه” هم اگر نه بیشتر که به همان اندازه صادق است. یعنی این جنبش می تواند ازابزارهای میانجی فضاهای انتخاباتی سود به برد و به مطرح کردن مطالبات خود و جامعه به پردازد و به عنوان بخشی از جامعه مدنی، و از قضا به عنوان بخش پیشرو و قاطع ترآن بدلیل تمایز و فاصله گیریش از قدرت مستقر با قدرت مستقر در طرح و تحمیل مطالبات به سیستم مشارکت فعال و حتی فعال تری از دیگربخش ها داشته باشد. مهم آن است که بدانیم هیچ رابطه ای بین مبارزه برای مطالبات و مطالبه محوربودن و دادن رأی به قدرت وجودندارد. آن ها علی القاعده به لحاظ ماهوی در تضاد و تقابل باهم هستند. چرا که رأی یعنی تغذیه و فربه کردن قدرت آنهم به قدرتی به غایت سرکوبگر و در جهت بی رنگ کردن تمایزات و ادغام جامعه مدنی با قدرت حاکم.