خانه » مقاله (برگ 43)

مقاله

اطلاعیه مهم خادمان اهل بیت( ع)

با سلام و درور فراوان بر مردم شریف ایران ، بدینوسیله به اطلاع عموم مردم آزاده ایران میرساند ، خادمان اهل بیت ( ع) در هیئتهای مذهبی ، و جمع کثیری از روحانیون و اساتید حوزه و دانشگاه ، در پی امواج خروشان اعتراضی مردم ستمدیده ایران ، با استعانت از الطاف الهی و ارتباط و نظرخواهی از بعضی از مراجع تقلید غیر وابسته به حکومت، و بررسی اوضاع کشور ، جهت اصلاح امور و تلاش برای رفع ظلم و جور حکومت فاسد ولایت فقیه ،موارد ذیل را جهت آگاهی افکار عمومی ، اعلام میدارد ،

 

۱_ در بررسی ظلم و جنایات چهل ساله نظام به اصطلاح اسلامی ، به این نکته توجه فرمایید که هیچ یک از موارد نقض حقوق انسانها و ظلمهای آشکار و پنهان و دروغها ورشوه خواری ، رباو نزول ،شکنجه ها ، خونریزی و اعدامهای تمامی این سنوات ، اختلاسهای نجومی و سرکوب ازادی خواهان و نویسندگان و تمامی موارد ظلمی که مردم شریف ایران ، شاهد بوده اند ، هیچ ربطی به دین مبین اسلام ،خصوصا تشیع،و تعلیمات انسان ساز آن ندارد ، تمامی این فساد و تباهی ریشه در اصل من دراوردی و باطل ولایت فقیه ،و ولایت مطلقه فقیه داشته ،و تنها اقای خمینی و اقای خامنه ای که هر دوی ایشان به هیچ وجه دارای درجه اجتهاد نبوده اند ، و اعوان وانصار و پیروان آنها و پیروان نظریه ولایت فقیه دارای چنین مفاسدی هستند ، و ناگفته نماند که در سنوات گذشته عده کثیری از مردم مسلمان ایران ،خصوصا جوانان عاشق دین و مذهب ، بدون مطالعه و دسترسی به منابع اصیل فقهی ،و در میان تبلیغات وسیع و یکسویه روحانیون فاسد حکومتی ، در دام این تبلیغات قرار گرفته و دین خود را به نظام شیطانی ولی فقیه ستمگر فروخته اند ، لذا ، و در جهت اگاهی عموم افکار پویا وآزاده ، باید توجه کافی بفرمایید که ولایت فقیه و ستمهاو فساد آن هرگز از اسلام و تشیع نبوده و نظریه ای باطل و فاسد و خارج از دین خدا و تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت ع میباشد و هیچ حدیث و مبنای فقهی و قرآنی صحیحی برای پشتیبانی آن وجود ندارد ، و دراین راستا مقایسه مقام رهبری با ولایت امر که در قرآن کریم و احادیث معصومین ع آمده کاملا غلط و مقایسه ای باطل است ،واین مقام عظیم ولایت، مقام معصوم ع و اکنون ولایت صاحب العصر و الزمان مهدی آل محمد عج، است و بس ،

۲_هیچ یک از مجتهدین و مراجع تقلید شیعه از خطا و اشتباه مبرا نبوده و نیستند و بلکه تقلید از ایشان صرفا در امور دین و لازمه آن هم تقوی و عدالت و علم و اجتهاد شخص مجتهد است ،که جناب اقای خامنه ای به تاکید مراجع تقلید طراز اول شیعه و البته با نظر مومنین و صاحب نظران جامعه و حتی افراد عادی جامعه ، به هیچ وجه دارای عدالت و علم و تقوی نبوده. و بلکه ستمگری فاسد و دروغگو و ومصداق کامل طاغوت زمان بوده، و تقلید از ایشان به طور کامل باطل و حرام است ،

۳_ بر مردم شریف ایران و خصوصا نسل جوان و عاشقان حسینی و منتظران ظهور مولایمان مهدی (عج ) واجب است, بدون خوشونت و خونریزی و فقط با تبلیغات و اعتراضات آرام , بر علیه ظلمها و سرکوبهای نظام ولایت فقیه ، تا حصول حقوق از دست رفته ، همه مردم عزیز و شریف ایران به پا خیزند ، و این وجوب قیام برعلیه نظام ولایت فقیه ، حکم فقهی و فتوای تعدادی از مراجع تقلید حال حاضر است،که فرموده اند “قیام در برابر حکومت فاسد ولایت فقیه ،البته بدون خونریزی و تخریب اموال،بر همه مسلملنان ایران واجب است”

۴_ با اطلاعات موثق و مستندی که وجود دارد ، عوامل رژیم ،با تخریب اموال عمومی و خونریزی سعی در منحرف کردن اعتراضات به حق مردم ستمدیده ایران دارند ، بنابرین لازم است ملت ایران هوشیار بوده و اجازه اینگونه نیرنگها را به حکومت فاسد ندهند ،

۵_ با فتوای صریح و روشن تنی چند از علما و مراجع تقلید طراز اول شیعه ، بر تمامی شیعیان در هیئتهای مذهبی و تکیه ها در سراسر ایران واجب است ، با تبلیغ و نشر این اعلامیه و شرکت در اعتراضات مردم رنج کشیده ایران ، با غاصبان ولایت مولایمان مهدی (عج ), و جهت استیفای حقوق مردم ایران بپاخیزند ،

۶_ قبل از این هم در طول سنوات گذشته تعدادی از مراجع تقلید با تقوی و آزاده ،در مورد انحطاط و فساد حکومت ولی فقیه و باطل بودن اصل ولایت فقیه نظر داده و قیام کرده بودند ، که هر کدام به شدت سرکوب و یا به شهادت رسیدند ، علمای باورع و پارسایی همچون ، آیت اله شریعتمداری ، ایت اله قمی ، ایت اله شیرازی ، ایت اله منتظری ، ایته اله میلانی ، و غیره ،،،
لذا و به جهت حفظ جان مراجع تقلید ضد ولایت فقیه، از بردن نام آنها فعلا معذوریم ،

و من الله التوفیق ،

خادمان اهل بیت ع

هیئتهای مذهبی تهران ، شهرری ، ورامین ، قم ، مشهد ،اصفهان شیراز ،رشت ،قزوین،اردبیل کرمانشاه،دزفول ،اهواز ،ایذه ، و غیره

خرابی چون که ازحد بگذرد آباد می گردد،/فرّخی یزدی

تپیدن های دلها، ناله شد، آهسته آهسته

رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد

ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را

دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد

ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش

علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد

علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین

نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد

به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو

که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد

دلم از این خرابی ها بُوَد خوش زآنکه می دانم

خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد

منبع: تارنمای علی میرفطروس

«پل»، نه دیوار…..در شادباش آغاز سال نو میلادی/غلامرضا امامی نویسنده و مترجم

سالی که گذشت سال خشم و خشونت و خون بود. جغد جنگ بر جهان سایه افکنده بود و کبوتر صلح در پستوها نهان بود و چشم‌انتظار که به پرواز درآید، جهانی بی‌جنگ را بنگرد و بال‌هایش را بر سر کودکانی بی‌گناه، پناهندگانی بی‌پناه و آوارگانی دربه‌در بگستراند.
داعش از نظر نظامی سرکوب شد اما اندیشه و بینشِ داعشی که بر حق مطلق و خود را حق دانستن و برای حق انگاشتن به زور و قدرت دست یازیدن از میان نرفته است.

در هرکجای جهان هر که خویش را حق مطلق بی‌انگارد و برای اجرای حق خودساخته به‌قدرت و زور دست یازد، داعشی است
شگفتا که خاورمیانه و دنیای اسلام به دست این حاملانِ جهل و جنون و جنایت به آتش و خون کشیده شد. شگفتا که قاتل و مقتول، ظالم و مظلوم ندای الله‌اکبر سر می‌دهند، جان می‌دهند و جان می‌ستانند و حوریان بهشت را در انتظار می‌یابند
به نام خدای بخشنده مهربان سر می‌بریدند، خانه‌ها را آتش می‌زدند. کتاب‌ها را می‌سوزاندند، موزه‌ها را ویران می‌کردند، زنان را به بردگی می‌کشاندند و همه اینها به نام خدا بود. همه این کارها به‌دست ساده‌لوحانی انجام یافت که چرخ کارخانه‌های اسلحه‌سازی را گرداندند و چرخاندند

.ا ما به برکت فضاهای مجازی دنیایی بی‌مرز شده است. هیچ حد و حصر و حبس و حصاری نمی‌تواند آدمی را از اندیشیدن بازدارد. هیچ مرز و دیواری نمی‌تواند یگانگی انسان را از میان بردارد
سالی که گذشت انبوهی از مسلمانان میانمار تنها به جرم مسلمان بودن خانه‌های‌شان آتش گرفت و سوزانده شد و بی‌پناه در جاده‌ها سرگردان و سر به گریبان رو به کشور فقیر بنگلادش روانه شدند، در کشوری که بانویی جایزه صلح برده است، چنین جنگ جنون‌آمیزی به‌پا شد
و در این سوی جهان مسیحیانی تنها به جرم مسیحی بودن کشته شدند و در مسجدی در مصر صوفیانی که چون داعشیان نمی‌اندیشیدند به خاک و خون کشیده شدند
زادگان چندین کشور مسلمان به فرمان رئیس‌جمهور آمریکا از ورود به آن کشور بازداشته شدند. رئیس‌جمهور آمریکا نمی‌داند و درنمی‌یابد که زاده شدن انسانی در سرزمینی به وی ربطی ندارد.
در آتش جنگی ناخواسته به سودای زندگی بهتر «در شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان هایل» هزاران تن در دریاها غرق شدند. چه غم! چه بیم! سر مدیران صنعت اسلحه‌سازی جهان سلامت که در این سوی جهان جان می‌ستانند و بر صفرهای دلارهای‌شان می‌افزایند. اما اجماع جهانی نشان داد یک بار دیگر نشان داد که جهان بر داد می‌چرخد و روزگار بیداد را از میان برمی‌دارد
رویاروی تصمیم نابخردانه ترامپ ۱۲۸ کشور ایستادند و تهدیدها و تطمیع‌های نماینده آمریکا را به هیچ انگاشتند و قدس را پایتخت فلسطین دانستند. در هر کجای جهان که باشیم به یاد می‌آوریم که سال نو میلادی و کریسمس اندکی پس از زادروز مسیح آغاز می‌شود. همو که «پل» ساخت میان انسان‌ها و دیوارها را از میان برداشت
امروز در صحن بزرگ واتیکان سرو بلند سبزی به‌چشم می‌خورد. زادگاه مسیح به زیبایی آراسته شده و در این بازسازی باشکوه سه تن به دیدار مریم مقدس و فرزندش عیسای مسیح دیده می‌شود. این سه تن هدایایی برکف دارند و به گفته انجیل، از سرزمین ما از پارس به فلسطین آمدند.
آنان بنا به پیشگویی حضرت زردشت؛ پیامبر پارسی از حرکت ستارگان دریافته بودند که در آن شب سرد مسیح با دَمش جهان را گرم می‌سازد. در این بازسازی آن سه ایرانی نیز حضور دارند اما کمتر کسی می‌داند که آنان پارسی و پدران ما بودند و از راهی دراز به دیدار مریم مقدس و مسیح پیامبر صلح و آزادی و آگاهی آمدند. مردمی که در شهر آبادان دیوار مسجد و کلیسای‌شان یکی است. حافظ شاعر آسمانی این مردم قرن‌ها پیش چنین سروده است:

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست /

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت.
ایران و ایرانیان همیشه حرفی برای گفتن دارند. راهی برای رفتن با مِهر «پل» می‌سازند و با عشق بناها می‌آفرینند. دیوارها را خوش ندارند و «پل»ها را با خشت جان و دست عشق همواره برپا می‌دارند. شاعر شورشی ناصرخسرو علوی قرن‌ها پیش بر زبر این زمین سبز و زیر این آسمان آبی این سروده زیبا را سرداد: خلق همه یکسره نهال خدایند/ هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن
میلاد مسیح پیامبر عشق بر همه عاشقان داد مبارک باد. همه کسانی که به «پل» باور دارند و انسان را در جهانی بی دیوار می‌طلبند. سلام به مسیح… سلام به صلح و مهربانی… سلام به آگاهی و آزادیاد …

م”روزنامه جامعه فردا، دوشنبه اول زانویه ۲۰۱۸ برابر یازدهم دیماه

بین سرخوردگی از صندوق رأی تا اعتراضات خیابانی، فاصله چندانی نیست!/ تقی روزبه

پیش زلزله های اجتماعی؟


وقوع اعتراض های متعدد با شعارهائی ساختارشکنانه و در شهرهای گوناگون کشور ( تاکنون در بیش از پانزده شهر)، در تقارن با آستانه سالگردنهم دیماه هشتادوهشت که رژیم آن را کوبیدن میخ بر تابوت فتنه و پایان دادن اعتراضات خیابانی می نامد، بخودی خود پرمعنا می نماید. چنان که سپاه در بیانیه ای نسبت به شروع فتنه پیچیده تری هشدارمی دهد و با تهدید و انتقاد از منازعات درون حاکمیت، خواهان وحدت همه جناح ها می شود.با توجه به این که سپاه خود در رأس آماج های مردم قراردارد، ابزاراین نگرانی عجیب نیست. گرچه اعتراضات صورت گرفته به لحاظ کمیت قابل قیاس با سال ۸۸ نیست، اما چه بسا در حکم جرقه های اولیه ای برای آن باشد. اعتراضات هشتادوهشت که عمدتا در تهران و تاحدی در برخی استان ها و شهرستان ها جریان داشت با اعتراض به تقلب انتخاباتی شروع شد و با شعار پس گرفتن رأی خود و عمدتا شعارهای سیاسی همراه شد که پس از هشت ماه سرکوب شد. این بار اما در فصل “انتخابات” و دوره دوم ریاست روحانی، کاندیداهای رژیم برای کشاندن مردم به پای صندوق ها سخت به افشاء یکدیگر پرداختند و به انواع وعده های دروغ و فریبنده و دهان پرکن متوسل شدند، که بالکل فراتر از ظرفیت نظام بودند. پایان “انتخابات” با چرخش سریع به راست و اعلام سرسپردگی روحانی به خامنه ای و سپاه و اصول گرایان همراه بود که خود را در گزینش اعضاء کابینه و نزدیکی به سپاه و تنظیم بودجه با اولویت های نهادهای نظامی و کاهش بودجه های عمرانی و اجتماعی و خدماتی و در یک کلام بودجه انقباضی و معطوف به سیاست تعدیل اقتصادی به نمایش گذاشت. بهرحال، به همان سرعتی که چرخش به راست صورت گرفت، حباب انتظارات برانگیخته شده و وعده های مطالباتی هم به یک باره ترکید و خشم و نا امیدی شدیدی سرریز شده است که این بار خود را -و بخشا- در جامعه مجازی به شکل اعلام پشیمانی گسترده از رأی های به صندوق انداخته نشان داد. که بسیاری آن را نشانه عبوررأی دهندگان از روحانی و نظام تعبیرکردند. همه این ها بر بستری از بحران های عمیق و مزمنی که ویژگی اشان فعال شدن همزمان گسل هاست، صورت گرفت. بحران هائی که رژیم را از یکسو و مردم را از جانب دیگر در چنبره خود گرفته است. تشدیدتضادهای درونی، بحران اقتدارولی فقیه و بحران جانشینی، درکنارگسل ها و بحران اقتصادی (گرانی و بیکاری و انواع مطالبات اقتصادی)، بحران زیست محیطی گسترده و از جمله آلودگی شدید و مداوم هوا که همه را بطورروزمره می گزد، و بحران هائی چون زمین لرزه که فرسودگی کامل زیرساخت ها و ناکارآمدی رژیم را در کناربی اعتمادی وسیع به سیستم و کارگزارانش، یکجا به نمایش عمومی می گذارد. همزمان انواع تبعیض های اجتماعی، جنسی و عقیدتی و قومی و فرهنگی و توهین و تحقیرعمومی از تریبون های رسمی هر روز با ابعادروزافزونی اعمال می شود. خالی کردن صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی، مال باختگان و بالاکشیدن اندوخته های شماروسیعی از آن ها، بانک های نیمه ورشکسته، تعمیق استبدادولایت مطلقه و سرکوب در کنارچشم اندازورودکشور به مرحله تازه ای از تهدیدها و تحریم ها …. همه و همه دست بدست هم داده و باردیگر چشم اندازسرریزشدن خشم و اعتراضات عمومی را برجسته ساخته است. چنان که در همین اعتراضات اولیه می توان ردپای همه آن ها را در مطالبات و شعارهای شرکت کنندگان مشاهده کرد. همانطور که نگرانی رژیم را نیز می توان از خلال برخی واکنش های کارگزاراش مشاهده کرد: استانداری تهران هرگونه تجمعات را غیرقانونی اعلام کرده و تهدید به برخوردقاطع کرده است. جهانگیری معاون رئیس جمهوری نسبت به ورود و تحریک رقبا در این گونه تظاهرات هشدارداده و می گوید دودش به چشم همه خواهدرفت و باید بدانند که شروع کننده پایان دهنده نیست. گرچه بخصوص در جرقه های آغازین معمولا ادعای حضور و یا متهم کردن رقبا به دامن زدن به آن معمول بوده است، حتی به عنوا ن بخشی از جنگ روانی بخشا با نسبت دادن به خودرژیم و عوامل آن سعی می شود که با سست کردن اعتمادعمومی از مشارکت گسترده ترمردم جلوگیری شود. با این همه نگرانی رژیم از نارضایتی عمومی و خطر به میدان آمدن آن ها، در خلال سخنان آن ها مشهوداست. عضوهیأت اجرائی فراکسیون مستقلین ولائی مجلس می گوید که هرکسی قایق نظام را سوراخ کند بداند که همه با هم غرق می شویم. نماینده دیگرمجلس، محمودصادقی، از ضرورت شنیدن صدای مردم سخن می گوید و مواردمتعدی از ابرازاین گونه نگرانی ها، مثلا زیباکلام، نسبت به پاک کردن صورت مسأله وجوددارند و راجع به خطرنادیده گرفتن واقعیت نارضائی های انباشته شده و وجود گسل های گسترده و متعدد در جامعه و نیز خطرفرافکنی علل واقعی هشدار می دهند. بخصوص برقراری جوپلیسی حاکم بر تهران بخوبی نگرانی رژیم را نشان می دهد.

رابطه خیابان و صندوق رأی

از مدت ها پیش رابطه ای تنگاتنگ و در عین حال شکننده بین صندوق رأی و خیابان در فضای سیاسی ایران به طورتنگاتنگی به هم تنیده شده اند که بیانگرقدرت تبدیل سریع اولی به دومی است. بطوری که رویگردانی از صندوق جادو می تواند سبب کمانه کردن اعتراضات به عرصه عمومی باشد. گرچه رژیم در فصول “انتخابات” کذائی خود با انواع ترفندها و معرکه گیری که البته به مدداغواگری های معرکه گیران حرفه ای امثال اصلاح طلبان و اعتدالی ها و آوازه گران داخلی و خارجی آن ها و در همراهی شماری از رسانه های کلان خارجی صورت می گیرد، مردم را مخیر به گزین بین مارغاشیه وافعی جرار می کنند؛ اما مردم که بکرات نیش زهرآگین هردو را آزموده اند، و خروجی “انتخاب” های خود را مکررا با پوست و گوشت خود لمس کرده اند، بیش از پیش به هردوجناح رژیم بی اعتمادشده و از آن ها رویگردان می شوند. ریزش نیرو و لاغرشدن بدنه حمایتی رژیم از نتایج آن بوده است. بی تردید سنگین ترشدن وزنه آن ها و غلبه بر نیرنگ و اغواگری های سراپا دروغ رژیم و اعوان و انصارش، می تواند به جادوی صندوق و متتشت کردن صفوف مردم و در هم شکستن طلسم بقاءرژیم پایان بخشد و مسیر و چشم اندازدیگری را در مبارزه علیه نظام سراپا فاسد و گندیده بگشاید. وقوع پیش زلزله های اخیراجتماعی نشان دهنده تحولاتی است که در زیرپوست جامعه در حال وقوع است و البته کسی نمی تواند زمان و ابعادوقوع آن را پیش بینی کند. چنان که گدازه های به بیرون پرتاب شده این پیش زلزله ها نشان می دهند، آمیزه ای از مطالبات اقتصادی، و اجتماعی و ضداستبدادی و رویکردهای منطقه ای و جهانی رژیم، و افزایش وزن و حضور لایه ها و اقشارفرودست و جوانان در آن مشهود است. که رویهمرفته آمیزه ای از رنگ و بوی اعتراضات ۸۸ و اوائل سال های هفتاد-دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی به آن بخشیده است. با این وجود، مطابق تجربه های گذشته، نفس بحران و سرریزشدن خشم عمومی، نمی تواند فی نفسه به معنی موفقیت و رهائی از گردابی که جامعه در آن فرورفته است باشد. در این رابطه علاوه بر اهمیت گسترش پایگاه اجتماعی اعتراضات به عنوان یکی از شروط مهم موفقیت، اما می دانیم که نفوذ موج سواران گوناگونی از جناح های درونی حکومت و یا قدرت های خارجی و عوامل آن ها نیز جنبش را تهدید می کند. آن ها آماده هستند با بهره گیری از نقاط آسیب پذیرجنبش و کم آگاهی برخی اقشار، و با انواع ادعاها و شعارها، همانطور که در انقلاب بهمن ۵۷ اتفاق افتد، مستظهر به حمایت قدرت ها و سوار برموج های اعتراضی، بدان سمت و سوی قهقرائی و غیردموکراتیک و غیرترقی خوانه بدهند؛ بخصوص با موج سواری و سوء استفاده از اعتراضات کمتر آگاه جامعه.

آن چه که می تواند جلوی وقوع این نوع فاجعه و هرزرفتن انرژی را بگیرد، قبل از هرچیز حضور و نقش آفرینی جنبش های اقشار و لایه های آگاه تر و سازمان یافته تر و متکی بر مطالبات پایه ای و مشخص از یکسو و پیوندآن ها با یکدیگر از سوی دیگراست. در این رابطه بخصوص مثلت جنبش کارگران و معلمان و دانشجویان که بطورنسبی در طی مبارزات سال های گذشته آبدیده و ساخته و پرداخته شده اند و از انسجام و مطالبات و آگاهی کمابیش مطلوب و ترقی خواهانه برخوردارند، در کنارسایرجریان ها و جنش های اعتراضی اهمیت تعیین کننده ای دارد. نقشی که تحقق آن بدون پیوندمطالبات خود با مطالبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ناممکن است. این ها فی الواقع نیتجه و سرمایه های یک دوره طولانی مبارزه و تجربه هستند که قادرند مسیرگام های رو به جلو را بگشایند. بدیهی است که نقش نیروها و کنشگران و فعالین و روشنفکران آگاه و ترقی خواه در تقویت کمی و کیفی و تحکیم این روند بر کسی پوشیده نیست. اما مشروط به آن است که تلاش های آنان بجای کاشتن گل در گلدان و تک خوانی کردن، صرف افشاندن بذرها در مزرع جنبش ها و تقویت و ارتقاء این جنبش ها باشد. بدون چنین زیرساختنی خطربه بیراهه رفتن جنبش ها و اتلاف فرصت های طلائی همواره وجود خواهدداشت.
چنان که نشانه ها حکایت می کنند، به هم آمیزی بحران های گوناگون و همزمان فعال و لاجرم درگیرشدن آحادمردم با آن ها، بسترسازاصلی شکل گیری و به هم پیوستن جویبارهای اعتراضات و جنبش های گوناگون به یکدیگر برای شکل گیری یک شط خروشان از یکسو و تشدیدشکاف های درونی سیستم و به ریختن انسجام ایدئولوژیکی و گفتمانی و لاجرم یک پارچکی آن ها از سوی دیگر به عنوان شروط لازم در حال فراهم آمدن است. چنان که شاهدیم اکنون شکاف های درونی حاکمیت اوج و ابعادتازه ای یافته است. اصل دامن زدن به پراکندگی صفوف داخلی دشمن و افزایش همگرائی در صفوف مردم، به عنوان قاعده طلائی و کهن نبردهای پیروز امری ناشناخته نیست. رژیم نه فقط قادرنشده شکاف های برآمده از جنبش های اعتراضی سال هشتادو هشت را ترمیم کند، بلکه بردامنه آن هم افزوده شده است:

خامنه ای: اپوزیسیون بازی ممنوع!

برخوردخامنه ای با احمدی نژادسر به شورش برداشته، همواره محتاطانه بوده است و حتی در سخنان اخیر هم بدون نام بردن صریح و اتلاق سخن خود، به مسئولان حال و گذشته سعی کرد که ضرب مواجه مستقیم با او را بگیرد. با این همه در قیاس با برخوردهای تا کنونی اش با او گامی جلو بود و همراه با تهدیدی که پیام اصلی اش آن بود که: اپوزیسیون بازی ممنوع!. و این که میزان حال فعلی افراداست. هم چنین خامنه ای با پاسخگودانستن رؤسای جمهوری که همه اختیارات و امکانات در اختیارشان بوده است، در واقع مسئولیت خود در قبال اختیارات فوق العاده اش بعنوان ولی فقیه را مسکوت گذاشت، بخصوص که در برکشیدن و دفاع از بیلان کاراحمدی نژاد بیش از دیگررؤسای جهوری قبلی سنگ تمام گذاشته بود. در حقیقت اگر فرمانش مطاع باشد و اگر جدی گرفته شود، چون ما با بحران اقتداررهبری هم مواجه هستیم ، او با این فرمان و دستورخود به عنوان رهبرنظام، رسما حق انتقاد کردن رؤسای جمهور اعم از گذشته و حال را و حتی فراتر از آن همه مسئولان لااقل مهم کشور نسبت به نظام را سلب کرد و لابد چون دستورات او برابرقانون انگاشته می شود و مطاع، از این پس باید یک جرم مشهود بشمارآید. البته می دانیم که توازن واقعی نیرو حرف آخر را می زند و چه بسا این نوع فرامین حضرت آقا به تف سربالا تبدیل شود. هم چنین می دانیم که این فرمان نمی تواند حکم همه شمول داشته باشد و بهمین دلیل خودناقض خویش است: در واقع قصد وغرض او صرفا منع انتقاد به خودی ها و منصوبین و نزدیکانش هست. بهمین دلیل در اصل مخاطب او جناح مخالف است و نه نزدیکان و منصوبینش. و گرنه، آتش به اختیاران منصوب او مثل علم الهدی جرئت نمی کردند این دولت و کارگزاران نظام و سیاست های آن ها را در خطبه های نمازجمعه و … این چنین نواخته و به محاکمه به کشد و آن ها را متهم به بند و یست با دشمنان و پیشروی خزنده و یا جاسوسی و یا پیش بردسکولاریسم و… بکند. هیچ گاه او و امثال او مورداعتراض خامنه ای قرارنگرفته اند و برعکس با این نوع سخنان وی آتش به اختیاران بر تهاجمات خویش می افزایند. پس غرض صرفا منع انتقاد از آن سو به این سو، یعنی به مرکزاقتدار و منصوبان اوست و گرنه از این سو هم چنان با شدت و حدت بیشتری ادامه خواهد داشت. اما واقعیت دیگر آن است که در آستانه چهلمین سال به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و افزایش فلاکت و سرکوب و ناکارآئی سیستم، چنان تضادهای درونی و بحران های بزرگ و شکست ها و بی کفایتی های رژیم مرئی و عریان گشته و به روی صحنه رانده شده اند و چنان انتقادها و نارضایتی ها در همه حوزه های ریز و درشت چه به شکل اظهارات علنی و چه به شکل تجمعات اعتراضی فراگیرشده است، که خامنه ای و بسیاری از نزدیکان وی را نگران سرنوشت نظام و گستره ابراز یأس و ناامیدی مردم از نظام و لاجرم انفجاراعتراضات کرده است، که خامنه ای عملا خواهان آتش بس زبانی در سطوح بالای مسئولان نظام شده است. آرایش جدیدسپاه و بسیج برای کنترل محلات نیز نشان دیگری از این نگرانی است. در واقع رژیم در طی همه این سال ها هیچ معضل مهم و اساسی و راهبردی را نتوانسته است حل کند، و جز انباشت آن ها، اعم از تضادها و تنش های درونی و مسائل اقتصادی و معیشتی و زیست محیطی و بحران ها و آسیب های گوناگون اجتماعی و چه افزایش تنش های بی پایانش با منطقه و جهان، کاری نکرده است. بقول معضلات را به زیرفرش فرستاده و اکنون دیگر چنان انباشته شده اند که حتی پنهان کردنشان هم دشوار و ناممکن شده است.

البته وجودچنین منازعاتی در عین فرسوده ساختن رژیم بخشی از سوخت و سازبقاء رژیم و اعمال قدرت توسط هسته اصلی را در طی چهاردهه گذشته تشکیل می داده اند:
این نوع طغیان های درونی باندهای درون سیستم، معمولا در شرایطی رخ می دهند که اولا سیستم برای حفظ اقتداردر حال افت خود، از فازانبساطی واردفارانقباضی خود یعنی تنگ ترکردن محفظه خود می شود. معنای این سخن تصفیه از یکسو و بازتوزیع قدرت یعنی انتقال قدرت های بخشا توزیع شده در حاشیه به سوی مرکز یعنی کانون اصلی قدرت و ولایت مطلقه از سوی دیگراست. بخش حاشیه هم با رفتن به حاشیه بیشتر باید به وظایف و خدمات خود ادامه دهند. پدیده ای که این روزها با نشانگان متعددی همراه است. مثلا وقتی خامنه ای از زبان آبدارچی خود می گوید لعنت خدا بر جهانگیری، و یا وقتی روحانی جوری نفس می کشد که سروصدایش را کسی نشود، همه و همه این نشانه ها به معنای ورودهسته سفت قدرت به دوره دفع نیروهای است که نسبت به مرکز، ذوب شدگی و تبعیت لازم را ندارند. آن ها قربانیان بازتوزیع قدرت بسودهسته سفت قدرت هستند. در حالی که خود آن ها در این بارتولید نقش داشته و دارند نباید فراموش کنیم که فراینداجتناب ناپذیرقبض و بسط سیستم بخشی از سازوکارزیستی او را تشکیل می دهد و گرنه فروپاشی قطعی خواهد بود. علاوه براین وقتی مطرح می شود که نارضایتی و شکاف بین مردم و حاکمیت به چنان درجه ای از وخامت رسیده باشد که انتقاد از رژیم به عنوان یک سرمایه و حیثیت سیاسی محسوب شود و بتواند به عنوان ابزاری بازدارنده در برابرحذف عمل کند. همانطور که مثلا مشائی می گوید زندان رفتن و شلاق خوردن و اعدام شدن در مقابل کاخ ریاست جمهوری و قوه قضائیه افتخارمی آورد. احمدی نژاد و باندنزدیک باو بخوبی متوجه پایان تاریخ مصرف و دستورپرونده سازی و و چیدن پروبال خود و یارانش شده است. فرق احمدی نژاد و باندحامی او با امثال خاتمی آن است که حاضر نیست که مثل آن ها، بی سروصدا به مذبح برود. منطق بهترین دفاع حمله است در منش او ریشه دارد. گرچه خوب می داند که پرونده و بیلان کار او به بیخ ریش خامنه ای و سپاه هم بنداست که او را برکشیدند و کیشش دادند. و بهمین دل گرچه سعی می کند بطورمستقیم با شخص وی مواجه نشود و از “بیخ ریش” وی بودن به عنوان سپری سودجوید، با این همه او به مددشم سیاسی اش با تشخیص این که دولت هیچ کاره است و با وقوف به نفرت جامعه از سیستم بویژه قوه قضائیه، نوک تیز حمله خود را متوجه یکی از نزدیک ترین و فرمان بردارترین نهاد تحت امرخامنه ای کشانده است. او که به یمن رئیس جمهورموردنظرخامنه ای ۸ سال کشور را اداره کرد، حاضرنیست به پذیرش بازنشستگی سیاسی و پایان مصرف خود نیست. و به انواع ترفندها می کوشد که به آن ها بفهماند که چیدن پرو بالش بی هزینه نخواهد بود. فعلا باید منتظرواکنش و اقدامات خامنه ای و نیروهای تحت امرش بود که چگونه می خواهند چاشنی این بحران درونی خود را بیرون بکشند، با ریش سفیدی (و حکمیت، آن گونه که برخی مطرح ساخته اند) و یا پرونده سازی و احیانا بازداشت و یا حصرخانگی و امثال آن. گرچه خامنه ای تلویحا خاطرنشان ساخته است که او کسی نیست که کوتاه بیاید.

روحانی که می داند نوبت او هم فراخواهدرسید و قبلا هم خامنه ای او را به سرنوشت بنی صدرتهدید کرده بود، می کوشد در دوره دوم ریاستش با پائین کشیدن فتیله و نرم کردن کردار و گفتارش و با خوش خوش خدمتی به نهادهای قدرت و جلب رضایت سپاه، از سرنوشت شومی که در انتظارهمه خالقان هیولا در انتظارآن هاهست بگریزد. غافل از آن که در اقلیم ولایت مطلقه فقیه، دو پادشاه در یک جا نگنجند و سیستم ظرفیت تحمل و گنجایش هیچ کسی را که بخواهد با رهبری ولواندکی زاویه داشته باشد ندارد. در این میان هیچ چپزی رقت انگیزتر از رفتاراصلاح طلبان که برای تصفیه حساب با احمدی نژاد به قوه قضائیه و خامنه ای دخیل بسته اند نیست. آن ها با توسل به فرانگشتاین ( و قوه قضائیه منفورآن) که جز از طریق بلعیدن خالقان خود تغذیه نمی کند، در تهیه حلقه طناب برای خود سر از پا نمی شناسند. آن ها هرگز قادر به فهم این واقعیت ساده نیستند که چگونه دربازی شطرنجی که مهره های مهمی از اصول گرایان را از مجلس حذف و شورای شهر را پس گرفتند ( البته به مددفریب بخشی از مردم)، در زمانی کوتاه این چنین به سمت کیش مات شدن حرکت کردند.

۲۹.۱۲. ۲۰۱۷ تقی روزبه

ما باید جمهوری اسلامی را واژگون کنیم!/محمد نوری زاد

گنده لات های تسبیح به دست

ما را چاره ای جز واژگونیِ این نظام نیست. چرایی و چگونگی اش را گفته ام باز نیز می گویم. پیش از آن اما این بگویم که نگارش و واشکافیِ این “واژگونی” برای من بس دشوار بود. این دشواری، از جنسِ سربریدنِ فرزند است بدست خویش. ما ناگزیریم گنده لاتی را سر ببریم که سی و هشت سال پیش خود بدستِ خویش از شکمِ جهالتِ جمعیِ مان بدر آوردیم و با فرش کردنِ همه ی هستیِ مردم ایران زیر پایش، زیر بال و پرش را گرفتیم تا بلندا بگیرد و برو بازویی بهم بزند و سری در میان سرها در آورد. شوربختا که این گنده لاتِ تسبیح بدستِ عرقچین به سرِ چفیه به گردنِ قپه بر دوش، امروز بلای جان ایران و ایرانی و مردمان منطقه شده است. بله، نوشتنِ این که “باید” جمهوری اسلامی واژگون شود، مثل سربریدنِ فرزند، برایم دشوار بود. اما چرا نباید یک زگیلِ چرکین و زشت را از بیخ بر کند و ریشه اش را سوزاند؟ بگذار دودمان محمد نوری زاد در این زگیل سوزی، به طوفان بلا سپرده شود.

غیرِ ایرانی اند

واژگونیِ جمهوری اسلامی، باید یکی از حتمی ترین و درخشان ترین و بایسته ترین آرزوهای هر ایرانی باشد. چرا که این واژگونی، حتماً به نفع روحانیانِ فهیم، حتماً به نفع تشیعِ صلح طلب، به نفع پاسداران راستین، به نفع بسیجیانِ نیک کردار، به نفع خانواده های شهدا و جانبازان وآزادگان، به نفع مردم ورچروکیده ی ایران، به نفع کشورِ لهیده و پلاسیده ی ایران، و به نفع منطقه و جهان و کلِ آیندگان است. چشم به راهانِ این واژگونیِ، به همه ی ما پلاسیدگانِ سر به اعماقِ ترس فروبرده، التماس می کنند که آهای ایرانیان ورچروکیده، هر چه فکر و انرژی و سرمایه دارید، خرج واژگونیِ این نظام کنید. من در این نوشته تلاش دارم یک به یکِ راه های واژگونیِ این نظامِ غیر ایرانی را وابگویم. اما پیش از آن:

چرا واژگونی و چرا اصلاح نه؟

ملایان و سرداران، ثابت کرده اند که علاقه ای به ایران و ایرانی ندارند. و البته صد مطابق و مخالفِ همان علاقه ی نداشته را با مجاهدت بسیار برای اسلام و تشیع چفت بسته اند. افولِ ایران و کسالتِ ایرانیان از یک سوی، و آشوب در منطقه از دیگر سوی، نشانه ای از این علاقه ی نداشته به ایران و مجاهدت بسیار برای تشیع است. ایران در باور این جماعت، تنها و تنها، غنیمتی ست که از هر سو باید دریدش و بدندانش کشید. که در این سالها، هم ایرانیان با کلّه بر زمین سفتِ بی اعتباری فرود آمده اند، و هم ایران، دار و ندارش به تاراج ملایان و سرداران رفته. اینها که وا می گویم: خزعبلی به اسم “سیاهنمایی” نیست. کافی ست یک نگاهی به اندازه ی شعور و ایرانی بودنِ سردار قالیباف و شیخ احمد جنتی و مجتبی خامنه ای و نمایندگان ترسیده ی مجلس بیندازید تا در این واژگونیِ دیرهنگام با من هم سخن شوید. فرصتِ اینان در این آزمون سی و هشت ساله به سر آمده. مراقبان، سرِ جلسه ی امتحان به دانش آموزان چه می گویند؟ “برگه ها بالا، وقت تمام است”! به برگه های امتحانیِ این جماعتِ ولایی اگر نیک بنگریم، می بینیم همگانِ اینان مستحق بالاترین نمره ی کاری و فکری و مردمی و ملی اند. تعجب می کنید؟ بله، بالاترین نمره در تخریب و تحقیر ونابودیِ دخایر آبی و زیست محیطی و پولی و انسانی. بجوری که با اطمینان می شود گفت: دشمنان اگر بر این کشور حاکم بودند، هرگز به این میزان که ملایان و سرداران و چاکران ولایی ما را و آیندگان مان را به قهقرای پریشانی فرو فشرده اند، نمی توانستند این کشور اساطیری و مردم مستعدش را به افسردگیِ مفرط در اندازند. با اطمینان می گویم: این جماعت را مطلقاً امکان اصلاح نیست. چرا این را می گویم؟ چون به این می ماند که شما به یک دزد و آدمکش بگویید: نفس نکش!

ما حزب نداریم

ما اسیرانِ به صف شده ی این جماعتیم. حزب کدام است؟ ما یک رسانه نداریم. یک منبر نداریم. یک دورهمی نداریم. یک نماینده نداریم. پول نداریم، آبرو نداریم. دیروزمان که رفت به حلقومِ سیری ناپذیران بیت رهبری، امروزمان که سرشکن شد برای درهم کوفتن کشورهای دور و بر. ما با این روند، آینده نیز نداریم. ازهمین اکنون می شود آیندگانِ ایرانی را دید که با کاسه ای در دست، از این و آن، یک مشت زندگی را گدایی می کنند. راستی با همه ی نداری هایی که ما داریم، و با همه ی امضاءها و اختیارها و رسانه ها و پول و زندان و اسلحه ای که اهالی بیت رهبری دارند، چه می شود کرد؟ اد

ما چیزهایی داریم که آنها ندارند

باید روی چیزهایی سرمایه گذاری کنیم که: ما داریم و آنها ندارند. مگر می شود؟ ما چه داریم که آنها ندارند؟ بله دوستان من، ما گنج هایی داریم که اهالی بیتِ رهبری از آن بی نصیب اند حتماً و مطلقاً. مثل چی؟ یکی اش را بگو! یکی اش را می گویم: ادب. با این اشاره که در میان ما ادب، سرِ کوچه ها و محله ها معطل است. که باید به خانه اش بیاوریم. در بیت رهبری اما، با دیوارهای بلند و بتنی، راه را بر ادب بسته اند. مگر با ادب می شود نظامی را که استوانه های هویتی اش بر سعید مرتضوی ها و سعید طوسی ها استوار است، واژگون کرد؟ بله، چرا که نه. خواهم گفت. نیز این بگویم که در یک قلم، ما مردم داریم. و آنها: نه!

حزب با ادبان را تشکیل می دهیم

این حزب با هر اسمی، مرامنامه ای دارد که اصل و اساسش بر ادب استوار است. ما این مرامنامه را می نویسیم و از همه ی ایرانیان یارگیری می کنیم. هرچه اهالی بیت رهبری فحاش و تندخو و آدمکش و مال مردمخوارند، ما اما خوشروی و نیک اندیش و با ادبیم. در مسیرِ این با ادبی، ما نقش بازی نخواهیم کرد. بل ” با ادبی” خمیره ی شخصیت ما خواهد شد. جوری که هرکس از دور به ما بنگرد، از ادبِ جاریِ ما حال بگیرد و از ما ادب بیاموزد. ادب هم به این نیست که ما با تبسمی هماره، نیکو سخن بگوییم. در این مرامنامه، ما آداب انسانی زیستن را دست بدست می کنیم. از آداب عشق ورزیدن بهمدیگر و به مردمان جهان، تا آداب پاسداری از ته مانده ی دارایی های سرزمین مان. و حتی آدابِ درست جنگیدن. با این تفاوت که جنگِ ما تنها و تنها در دفاع از کشورمان خواهد بود و هیچ نیز کاری به این نخواهیم داشت که در نیجریه، شیخ مرتضی زکزاکی چشم به راه پول و اسلحه ی ماست تا چند تا شیعه در آنجا برای ما دست و پا بکند. و مهم تر این که: اعضاء، به محضِ پوشیدنِ لباسِ بی ادبی، از گردونه ی ما خارج می شوند یا فرصتی برای ترمیم پیدا می کنند. اعضای حزب ما آنقدر فراوانی دارند که در هیچ ساختمان و هیچ برج بلندی جا نمی شوند. پس کجا همدیگر را ببینیم و دور هم جمع شویم؟ جای جمع شدن های ما، خانه هایمان است. مگر می شود؟ بله، چرا که نه؟ پیش از آن اما بگویم: مرامنامه ی حزب ما، ایرانی شده ی بیانیه ی جهانی حقوق بشر است. بند بندِ این بیانیه را مطالعه کنید. باشد؟

همدیگر را پیدا می کنیم

جمعیت ما بسیار بسیار فراوان است. اما پراکنده و دور از هم. در کنار هم ایم اما دور از هم. علتِ اصلیِ این پراکندگیِ مفرط نیز، ترس و معیشت است. ما به چشم خود می بینیم که بیت رهبری دست به جیب مان برده و از پول ما و از گوشت تن ما بر می دارد، اما نه که می ترسیم، با این پول روبی و گوشت روبی کنار آمده ایم. یک جورهمزیستی با ترس بخاطرِ چیزکی به اسم زندگی. بهتر بگویم: هر یک از ما را به یک جزیره ی دور پرتاب کرده اند تا از تنهایی فرسوده شویم و دق کنیم. ما تک به تکِ این جزیره های تنهایی را شناسایی و پیدا می کنیم و همه را به یک مجمع الجزایرِ انسانی بدل می کنیم. می گردیم و با ادبان را پیدا می کنیم و با آنان دوست و همراه می شویم. آنچه که ما را به هم پیوند می زند، رهایی سرزمین مان از شرّ آن ملاها و آیت الله ها و قپه دارانی است که در این سی و هشت سال نشان داده اند: هیچ نسبتی با ایران و ایرانی ندارند. بعدش؟ بعدش استقرار آدابِ خوب زندگی کردن. در این راه، ما با همین ادب انسانی مان، به زیر قلعه ی بلند و پوکِ غاصبان، آب می بندیم و به تماشای فرو ریختنش ثانیه شماری می کنیم. گرچه در این راه، از ترفندها و نابکاری های داخلی و خارجی نیز غافل نخواهیم بود.

پیروزیِ ما در یکصداییِ است

شاید بیش از پنج شش میلیون ایرانی در خارج از کشورند که در کل می شود گفت: با همه ی رنجهایی که تحمل می کنند، اما چشم دیدن همدیگر را ندارند. مأموران اطلاعات و سپاه، برای از هم گسستنِ این پتانسیل باشکوه، بسیار زحمت کشیده و پول خرج کرده اند. هموطنان ما چرا نباید یکی شوند؟ کاری که آنها در خارج از کشور می توانند ساماندهی بکنند، در داخل از ما ساخته نیست. آنان به مجامع بین المللی و حقوق بشری دسترسی دارند. به رسانه های جهانی نیز. در خارج از کشور، هموطنان ما می توانند در اجتماعی یکصدا و میلیونی، بلندگوی خواسته ها و آرزوهای ایرانیان باشند. تنها به شرطی که: قدر تک تک همدیگر را بدانند و از این تفرقه و پریشانی بزرگ بدر شوند و بخاطر وطنی که دریده می شود، اختلاف ها را کنار بگذارند. در داخل اما این اختلاف ها وسیع تر و عمیق تر است. با این همه اما، آن تک جزیره های با ادب، باید بگردند و همسایه های مرامی خود را پیدا کنند. از کجا شروع کنیم؟ پاسخ: هم شروع و هم پایانِ کارِ ما، فضای مجازی است فعلاً. گرچه اگر وقتش که برسد، همدیگر را خبر می کنیم و چون سیل روان می شویم. راهپیماییِ چند میلیونی و با شکوهِ با ادبان، چه در خارج از کشور و چه در داخل، تماشایی خواهد بود.

اصلاح طلبان و اصولگرایان چی؟

در حزب ما همه می توانند عضو شوند. بی آنکه برای عضویت در حزبِ با ادبان، دفتر و دستکی آشکار باشد. همه حتی اصولگرایان و حوزویان و بسیجیان و سرداران و بازجوهای با ادب نیز می توانند از همان جزیره ی تنهایِی خویش، به مجمع الجزایر با ادبان وصل شوند. شرطِ عضویت در حزبِ ما، با ادب بودن، و پایبندیِ اعضا به اصول انسانی ست. ما انرژی های پراکنده مان را برای فورانِ آن سیلِ آخرالزمانی، برای جارو کردنِ این نظامِ زشتکار، بهم خواهیم پیوست. ما به راحتی در همین فضای مجازی، جمعیت با ادب خود را از بی ادبانِ ولایی غربال خواهیم کرد و راه تنفس شان را بند خواهیم آورد.

خطِ قرمزِ ما: اصولِ انسانی ست

اگر خط قرمز بیت رهبری، به اسم ولایت، ایرانخواری و کشت و کشتار و آشوب در منطقه است، خط قرمز ما، پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی است. در حزب ما، با ادبان، همانگونه برای دیگران حق خواهی می کنند که: برای خود شان. در حزب با ادبان، نجس خواندنِ بهاییان، یک جرم آشکار است. و ما، آنقدر بر درستی و اخلاق و پسندیدگی و خردمندی و اصول انسانی پا فشاری می کنیم که دیگران از دور که به ما می نگرند، از تماشای جریانِ ادب در کشورمان، و حتی در سیاست خارجی مان، به وجد آیند و درپوست نگنجند و ما را با انگشت نشان هم بدهند که: مردمی با ادب اگر می خواهید، این ایرانیان. در آینده ی ایران، مردم، ادب را جایگزینِ شقاوت های مذهبی می کنند. ایرانیان، به تناسب دارایی های تخصصی و ادب و اخلاق و درستکاری شان، برکشیده می شوند و بها می یابند. تماشای این که یک روز، مردمان با ادبِ کشورمان، داستان رهبر مذهبی و شورای نگهبان مذهبی و مجلس خبرگان مذهبی و سپاه مذهبی و دستگاه قضایی مذهبی و نمایندگان مذهبی را به بایگانیِ حوادث خونین این کشور سپرده اند و مثلاً در یک شکوه انتخاباتی، بانویی چون نسرین ستوده را به ریاست جمهوری ایران برگزیده اند، چه می تواند شوق انگیز باشد.

از کجا شروع کنیم؟

از خودمان. که: با ادب باشیم. و در گام نخست، کینه ها و ناپسندی ها و بد اخلاقی ها و زشت گویی ها را از ذهن و زبانمان دور کنیم. هرگاه، کنارگذاردنِ کینه ها و بداخلاقی ها برایمان دشوار شد، کشورمان را به یاد آوریم که از پیِ ما می دود و التماس مان می کند: برای رهاییِ من از چنگِ این بختک های ایرانخوار، به هر بهانه با هم دوست شوید. و چه بهانه ای عمیق تر و درست تر از رهاییِ ایران؟ در دیگر گام، سهم خواهی ها را فراموش کنیم. نگوییم: سهم مرا مشخص کنید تا پای در میان نهم! برای رهایی کشورمان، بسیاری از عزیزان ما بخاک افتاده اند. اصرار به سهم خواهی، درست همان است که “برادرانِ” ولایی چشم به راهش هستند تا هم ما را بخاک اندازند هم بر درختِ خشکیده ی بقای خود آب افشانند. (ادامه دارد)

محمد نوری زاد
یکم دی ماه نود و شش – تهران

@MohammadNoorizad

ثبت نام شانزدهمین دوره تخصصی داستان نویسی، ویراستاری، شعر، نقد ادبی، اسطوره شناسی، ترجمه متون ادبی و…

برای ثبت نام به سایت مراجعه کنید.

www.khanehdastan.ir www.chouk.ir
دوره حضوری و غیرحضوری (آنلاین)
۰۹۳۵۲۱۵۶۶۹۲ مهدی رضایی مدیر خانه داستان

هشتاد و هشتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(آذرماه سال ۹۶)
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir

 

 

 

برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه بفرمایید

بررسی داستان «کلاس»
بررسی داستان «چمدان»
داستانِ نقاشی «فتحِ تهران»
بررسی داستان بنلد «مایِ ما»
مقاله «مزایای مطالعه چیست»
معرفی رمان «شکسپیر و شرکا»
بررسی فیلم «بزرگراه گمشده»
نگاهی به رمان «آبنبات هِل­دار»
تاریخچه‌ی ادبیات داستانی جهان
خوانش ناتورالیستی فیلم «تیک آف»
بررسی فیلم «مَلی و راه‌های نرفته‌اش»
یادداشتی بر کتاب «مرگ ایوان ایلیچ »
معرفی «برندگان جایزه ادبی پولیتزر»
عکس داستانِ جنگ یک امر شخصی است
مصاحبه اختصاصی چوک «مجتبی مقدم»
بررسی مجموعه داستان «آواز گوسفندها»
بررسی عناصر روایی شعر «اسرافیل دربند»
مقاله «چگونه یک متن ادبی خوانده می‌شود»
مقاله تحلیل ساختاری رمان «خوشه‌های خشم»
بررسی فیلم «شکاف»، «ویلایی­ها»،«وارونگی»
معرفی برنده جایزه نوبل «میگل آنجل آستوریاس»
بررسی داستان رستم و سهراب بر اساس آراء رنه ژیرار
گزارش«اختتامیه دومین جشنواره کشوری رویای کهکشانی من»
بررسی داستان فولکور «سنگ صبور» و تحلیل آن از منظر اسطوره

این شماره همراه با: رامونا محمدی، بزرگ علوی، فاطیما فاطری، فریبا حاج‌دایی، مجتبی مقدم، مهرداد صدیقی، سینا ورمزیار زهرا سوراسرافیل، سعیده پهلوان، کندر شریفی، نگار غلامعلی­پور، محمود ابراهیمی، ساناز لرکی، لعیا متین پارسا، زهره اکبرآبادی، الهام اسدالهی، میترا قاضوی، احسان عبدی­پور، تهمینه میلانی، نیکو حسینیان، بهنام بهزادی، منیر قیدی، حدیث غیبی، ام.نایت شیامالان، چارلز بوکوفسکی، میگل آنجل آستوریاس، جرمی ومرسر، یوجین ریچاردز، رنه ژیرار، لئو تولستوی جومپا لاهیری، جان اشتاین بک، دیوید لینچ، تولگا گوموش­آی، شبنم نادیا، کارول مور، مارجری کینان راولینگز

«چوک» نام پرنده‌ای است شبیه جغد که از درخت آویزان می‌شود و پی‌درپی فریاد می‌کشد.
سردبیر: مهدی رضایی
مشاور: حسین برکتی
هیئت تحریریه
تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) طیبه تیموری‌نیا (دبیر بخش داستان)، ریتا محمدی غزال مرادی، شهناز عرش‌اکمل، امیر کلاگر، علی پاینده، محمود خلیلی، مصطفی بیان، مریم ایلخان، مریم رضایی لاچین، مریم غفاری جاهد، گیتا بختیاری، وفا کشاورزی، سمیه سیدیان، سعید زمانی، مریم پژمان، بابک ابراهیم‌پور، الهام شیروانی شاعنایتی، میترا قاضوی، نعیمه زنگنه
تحریریه بخش ترجمه
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم، شادی شریفیان، مریم نوری‌زاد
تحریریه بخش سینما و تئاتر
زهرا دستاویز (دبیر بخش سینما و تئاتر)
خانه داستان چوک با دوره های داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، اسطوره شناسی و ترجمه داستان
www.khanehdastan.ir
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبت‌نام دهمین دوره آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html

رویکردتازه و خطرناک”حکومت اسلامی!/تقی روزبه

تحرکات و تهدیدهای جدیدسپاه و پی آمدهای ناظربرآن.


این روزها، پس از آن که حسن روحانی با آن ها نشست و درحوزه های اقتصادی و سیاسی امتیازاتی بزرگی داد و دقیق تر آن که این امتیازات را برسمیت شناخت، و با توجه به تحولات تنش آفرین منطقه جمهوری اسلامی استراتژی و تاکتیک و لاجرم رویکردها تازه و تعرض آمیزتر و البته خطرناکتر و چالش برانگیزی را اتخاذکرده است.
هم اکنون بخش مهی از سیاست خارجی در منطقه و حتی نسبت به اروپا و جهان بطورمستقیم توسط خامنه و عوامل او مثل ولایتی و یا سپاه و عوامل او مثل سردارسلیمانی اتخاذ و اعلام می شود.لااقل در سطح منطقه ظریف هیچ نقشی نداردو سپاه میدان دارشده است. مسیرکلی آن است که نه فقط با آمریکا و متحدین منطقه ای او باید جنگید و مقابله کرد بلکه به اروپا هم نباید اعتمادکرد. یعنی دوره “دیپلماسی نرم تاکنونی” با دیگرکشورهای متخاصم واردفازسخت تر و عضله نشان دادن. سخنان خامنه ای مبنی بر آن که در هرجای جهان که نیازباشد حضورپیدامی کنیم و مقاومت می کنیم و باکی هم از بیانش نداریم، سپس سخنان تحریک آمیز و پرهزینه فرماندهان سپاه مبنی برحضورمستشاری در یمن که به معنی حضورگسترده تر درکنارمرزهای عربستان و دامن زدن به رقابت سنگین بین کشورها و رقبای منطقه و اعلام وجود وسازماندهی هسته های بسیجی و سازمان یافته و مسلحانه در همه جای منطقه و جهان و یا تهدید به افزایش بردموشک هائی که مرکزاروپا را هم در تیرس داشته باشد…. و اینک -باردیگر- کشاندن کودکان گسیل شده به جنگ به عرصه تبلیغات تلویزیونی، همه و همه حکایت از این رویکرد و استراتژی و تاکتیک های تازه دارد. حکایت از قصدرژیم برای حضورگسترده ترنظامی در منطقه برای باصطلاح حفظ دستاوردهای تاکنونی و کسب سودای نفوذ دردوره پسا داعش و سوریه پساجنگ داخلی و لبنانی که کفته می شود حزب اله بشدت سازمان یافته و شدیدامسلح و ورزیده شده در جنگ های منطقه ای عملا درسیاست و دولت لبنان نفوذفائقه بدست آورده است، و نیزنقاط دیگر دارد. این تصیمات خطرناک و بسیارارتجاعی و سلطه طلبانه و شیعه گرایانه اگر پیش برده شوند می تواند مصائب بزرگی برای منطقه و مردم ایران فراهم کند. کشور را به نوعی به مسیرکره شمالی بیاندازد و حلقه محاصره تازه ای در حالی که هنوز ویرانی های عمیق بجامانده دوره هسته ای تمام نشده است وارددوره تازه هم هسته ای و هم موشکی کند و حلقه آن را بگردن مردم ایران بیاندازد. در چنین شرایطی تحلیل دقیق اوضاع و سازماندهی مقاومتی گسترده برای برون رفت از این رویکردشوم موردنیازاست برای فرونیفادن در ورطه جنگ و خشونت و فقرو فلاکت، مردم ایران باید با صدائی بلند هم به مداخله های رژیم خودی نه بگوید و هم به مداخله ها و سیاست قدرت بزرگ و بخصوص دولت ترامپ که جز به عنوان حبل المتین نجات برای رژیم و خدمت به جمع و جورکردن آرایش به هم ریخته اش نیست. باید قویا از همزیستی مساللمت آمیز و همکاری خلق های منطقه و عدم مداخله مذهب در سیاست دفاع کرد و هرگونه جنگ طلبی و کاربردخشونت برای حل اختلافات را محکوم کرد.
این دوره برزخی کنونی که در تنورآن نان سیاست های یک دوره چه بسا نامعلومی پخته می شود، می تواند سرنوشت سال های بعدی را رقم بزند. توسل به کودکان و گسیل آن ها به میادین جنگ (چون بزرگسالان تمایلی به آن ندارند) با سوء استفاده از فقر و فلاکت و بی خانمانی و ناآگاهی آن ها جنایت بزرگی است که رژیم در صورت پیشبرداستراتژی باصطلاح تهاجمی ترخود باردیگر به آن روبیاورد. چنین کودکانی طعمه های خوبی برای این آدم خواران بشمارمی ورند. قاسم سلیمان به عنوان فرمانده قدس را که مسئول مستقیم جنگ های منطقه و ارسال این کودکان و جوانان به میادین جنگی است باید به جرم نقض مقررات جنگی و جنایت علیه بشریت موردافشاء سنگین قرارداد و چهره سازی های قلابی و منزجرکننده اش را درهم شکست و اجازه نداد که رژیم از رگ خواب باصطلاح ناسیونالیستی بخش هائی از مردم ولوآن که بصورت کاذب ریاکارانه هم صورت می گیرد، بهره برداری کند. چون که گسترش نفوذمنطقه ای تحت عنوان مذهب و برپاکردن هلال شیعه صورت می گیرد. و ناسیونالیسم با دوزکنترل شده و رقیق خود فقط مصرف داخلی دارد. این این توهم خطرناک و سودای خام رژیم را که گویا دوره پساداعش دوره عروج جنبش اسلامی از نوعی شیعی و ولایت فقیهی آن است باید به شکل مفتضحانه ای به شکست کشاند. ذر حقیقت شکست داعش و به عقب راندن شدن آن را که رژیم با نمایشات دروغین و با شرکت نمادین قاسم سلیمانی در آخرین نبرد می خواهد آن را به حساب خود واریزکند، و حال آن که با خضورخود هم چون مجاورت بنزین برای آتش منبع تغذیه آن بوده است، بایدبه نقطه عطفی در شکست بطورکلی جنبش فاشیستی اسلام سیاسی از هرگونه اش دانست. یعنی که نوع اسلامی-شیعی آن باید همزمان با گونه های دیگرش به موزه بروند. نباید فراموش کرد که این سیاست فقط به معنی جنگ و سرکوب و فلاکت و آوارگی بیشتر مردم منطقه و هم چنین تشدیدفلاکت و اختناق در یران است.
اساسا این رویکرد به معنی انتقال بازهم بیشترقدرت از حواشی سیستم به مرکز-هسته ای اصلی- تمرکزقدرت واستبداد ولایت مطلقه، و لاجرم به محاق رفتن زندگی است. نشانه های ناظر براین تحولات و جابجائی در ساختارقدرت و آن چه که در زیرپوسته ساختارکنونی می گذرد فراوانند که همگی به ما درموردبازتوزیع قدرت به سودولایت مطلقه و مطلقه ترشدن آن هشدارمی دهند. فی الواقع جمهوری اسلامی که با انباشت بحران های بزرگ و متعددی چون اقتصادی و شکاف های درونی و شکاف مردم و نظام و بحران جانشینی و فشارهای بین المللی روبه تزایدی مواجه است به این فکراست که با فراربه جلو و توسعه طلبی در منطقه بر بحران های سترک و بعضا وجودی خود پاسخ بدهد.
علیه سیاست مرگ و جنگ که “جمهوری” ولایت فقیه بدون آن قادر به تداوم حیات خودنیست، بپاخیزیم! زندگی را در یابیم!.
انتشارویدئوی ارسال کودکان به سوریه

www.radiofarda.com/a/syria-iran-video-reactions/28883365.html

یادی از غلامسحین ساعدی/رضا اغنمی

سی و دو سال از مرگ زودرس غلامحسین ساعدی گذشت. شبی درهفته های اخیر خواب دیدم. شاد وشنگول نشسته بودیم درایوان خانه امیراباد تهران. صحبت از گذشته ها و دوران نوجوانی بود که به ناگهان غیبش زد. از خواب پریدم.

 

واهمه های بی نام ونشان بالاسرم بود. از سرشب دست گرفته بودم. درسال های گذشته داستان های این دفتر را خوانده بودم و از داستان دو «برادر» و « فقیر» شگفت زده درمانده بودم. از قدرت فکر وقلم توانای نویسنده. نویسنده ای هوشمند که درون جامعه بارآمد، با درک درست دردهای کهنه و ریشه دار، پژوهشگرو روایتگری متعهد، درشناخت وشناساندن عوامل پریشانی ها و درماندگی های تاریخی هموطنانش شد.
درمطالعه ی داستان این بار بیشتر از فضای هولناک داستان دچارترس شدم. ترس و وحشت از رفتار وکردارهای برادر کوچک! روایت های قرآنی دربارۀ «مسخ» درخاطرم شکل گرفت. آیات متلون زیادی دراین باره آمده به دو تای آن ها بسنده می کنم:
« بنگرید به آیه ۱۶۶ سوره اعراف و آیه ۵ سوره جمعه. اولی مسخ را، ازسرکشی، کبروغرور انسان و شکستن حرمت ممنوع شده ها معرفی می کند و دومی از “کمثل الحمار، یحمل اسفارا” مانند دراز گوشی که کتاب حمل می کند».

آیا ساعدی، نفوذ پدیدۀ مسخ درجامعه را دریافته بود؟
افکاروآثارش این نظریه را تأیید می کند. بی تردید او در جستجوی دلهره های اولیه، با نخستین بذر مسخیت که دردل وروان آدمی افشانده شده را شناخته است. ازسراتجام ویرانگر ترس ووحشت، بیم و هراس و واهمه های فزایندۀ جامعه آگاه بوده. یقین داشت که سیمای پنهان مسخ رخنه کرده چه سرنوشت بدخیم را برای آینده تدارک دیده است. درپیچ وخم چنین بررسی ها با مشاهدۀ آثارشوم دلهره ها، با سیاهه ای ملموس از دوام جهل واوهام سنتی، فقر وپریشانی خفقان و قلاده، اختلاف مشرب و مسلک های اجتماعی، ومهمتر، شکست های تکراری، و وحشت از گسترش مسخ، پیامد و آسیب های فلاکتبار آن را با دیدی به غایت تیز درداستان، رمان، سناریو و لال بازی ها دنبال می کند.

داستان «دوبرادر» به گونه ای ساده ازاختلاف بین دوبرادر آغاز شده است، با تفاوت های زیاد. اما نه به صورت عاطفی. برادربزرگ ظاهرا تنبل و تن پرور تا دیروقت توی رختحواب می ماند. بیکار و عاطل وبا طل می گردد. با جیب های پر از تخمه جلوآفتاب لم داده به دیوار لخت سیگار می کشد و کتاب می خواند. خانه در هم ریخته وهرجای را که بنگری آت آشغال است درهم و برهم و ته سیگار و پوست تخمه!
برادر کوچک اما نظم و ترتیب را دوست دارد. به موقع سرکار می رود و به موقع برمی گردد خانه. می خواهد برادر بزرگ هم مثل او و دیگران باشد: کار کند. برود سرکار. دست از بیکاری و تنیلی بردارد وباطل نگردد. مثل خودش باشد با نظم وترتیب و دلخواه او زندگی کند. برادربزرگ اما خواسته های برادرکوچک را نادیده گرفته و با میل ودلخواه خود زندگی را ادامه می دهد.
برادر بزرگ به عادت دیرینه هر صبح تا دیروقت می خوابد و با پهن شدن آفتاب توی اتاق از خواب بیدارشده رختخواب را جمع نکرده، آشغال هایی که توی اتاق ریخته تمیز نکرده می رود بیرون برای ولگردی. ظهر برمی گردد خانه. سماور را روشن کرده. چایی می خورد پاکت تخمه درکنارش درلای پتو درعالم خودش غرق کتاب خوانی می شود.

برادرکوچک وقتی می آمد خانه از ریخت و پاش و بی انضباطی برادر بزرگ کفری شده داد و فریاد راه می انداخت. این قبیل بگومگوهای تند با صدای بلند و فریادهای آزار دهنده بین آن دوبرادر هر شب و روز تکرار می شد.
به روایت نویسنده :
« برادر کوچک تا با مشت بینی برادر بزرگ را به صورتش پهن نمی کرد و خون راه نمی انداخت آرام نمی گرفت و نمی خوابید. برادر کوچک همیشه از پرروئی و نمک نشناسی و ولگردی برادر بزرگ و برادربزرگ از نامهربانی برادر کوچک پیش خود گله می کرد».
صاحبخانه و همسایه بالائی همیشه از سروصداها و برخوردهای آن دو ناراحت و شاکی بودند. صاحبخانه ناراضی از آن ها بارها خواسته بود که اتاق را خالی کرده بروند جای دیگر.

برادر بزرگ شب ها جلوپنجره می نشست و ساعت ها چشم می دوخت به تماشای ماه. درحالی که
برادر کوچک درخواب بود :
«اما برادر بزرگ همیشه فکر می کرد که او به خواب نرفته بلکه خود را به خواب زده وداره توطئه می چیند؛ توطنه، نه برای اینکه برادر بزرگ مثل کنه ای به او چسبیده و زندگیش را به کثافت کشیده، بلکه بخاطر این که ازاو بدش می آید و متنفر و دلخور است».

رؤیای شبانه برادر کوچک، بخشی از نمایش بیم و هراس این داستان قوی ست که ساعدی با قلم ساحرانه روایت می کند.
برادر کوچک خواب می بیند که برادر بزرگ با یک بسته کتاب وارد اتاق شده همه را وسط اتاق می ریزد. وسپس پاکت تخمه و قوطی سیگار را کنار کتاب ها گذاشته بعدا سماوررا روشن کرده وجوش آورده، بر حسب عادت همیشگی زندگی او را به کثافت کشیده. فریاد می کشد پاشو این کثافت ها را جمع کن و الا همه را با هیکل کثیفت از پنجره می ریزم بیرون. و دوبرادر درگیر می شوند :
«برادر بزرگ مچ پای او را می گیرد وبا فریاد می گوید:
«چه کار می کنی؟ قاتل برو کنار»
برادر کوچک ناراحت می شود وتوبرۀ تخمه را بر می دارد و به کلۀ برادر بزرگه می کوبد وبرادر بزرگه می افتد و از خود بی خود می شود و چشم های برادر بزرگ را نگاه می کند که باز شده به ماه خیره مانده است، دست پاچه بلند می شود و می خواهد جنازه را گوشه ای قایم کند اما جائی را پیدا نمی کند و چاره را دراین می بیند که جنازه را زیر کتاب ها وتل تخمه ها پنهان کند. اما هرکار می کند پاهای برادر بزرگه بیرون می مانند و پیرزن صاحبخانه پیدا می شود ودست به فریاد می گذارد که:
«آهای قاتل نمی توانی قایمش کنی».
برادر کوچک با وحشت ازخواب پرید وفریاد کشید و برادربزرگ که بیداربود ونفس های بریده بریدۀ اورا گوش می کرد بلند شد و در را بازکرد و پا به فرار گذاشت و ناگهان سُر خورد و ازپله ها پائین غلتید».
صاحبخانه وهمسایه بیدارمی شوند. پیرزن با خشم وعصبانیت اعلام می کند که فردا باید خانه را خالی کنند والا پلیس را خبر خواهد کرد.

برادر بزرگ درپس اخطارهای پیرزن صاحب خانه برای تخلیۀ اتاق، به بهانه بیماری سخت پنج شبانه روز در رختخواب می ماند. ناله و زاری سر می دهد. پیرزن که به بهانۀ برادربزرگ پی برده است دکتری را بالاسر او آورده تا او را معاینه کند که برادر بزرگ با سخنان پیچیده مانع شده، نمی گذارد. دکترقول می دهد که تمام خواسته های او را انجام خواهدداد. با این قول مساعد درد دل برادر بزرگ شکافته می شود. سرانجام پس ازمعاینه و صحبت های طولانی، برادر بزرگ نیازهای دلخواه روزانه خود را با دکتر در میان می گذارد:
«پیرزن که تنها نیستش. برادر کوچکمو باهاس قانع کنی. اون دشمن خونی منه. فکرمیکنه که من وبال گردنشم. و یه آدم عاطل وباطلم. همیشه شماتتم میکنه. شماتت بیکاری و ولگردی و هزارچیز دیگه رو. اون ازدست من دل پری داره که چرا دنبال کارنمیرم ونمی دونه که من برگ صلاحیت کار ندارم. تازه خرج منم زیاد نیس دوتا نون سفید وصدگرم کالباس برام کافیه. تخمه و سیگارم لازم دارم. اگه گیرم بیاد مشروب هم می خورم. مخصوصا اگه یکی مهمونم بکنه. من هرروز چندبار ازدستش کتک می خورم، وهمینجوربیخودی وحالا که چند روزی مریضم زیاد کارم نداره. پیرزن که خیلی از من بدش میاد فکر میکنه که من ازلجم روی پله ها می شاشم ومخصوصا تخمه می شکنم که پوسته هاشو بریزم اون پائین. اون فکر می کنه من مزخرف ترین آدم دنیا هستم. با برادرم بد نیس و بیشتر بخاطر منه که ما دوتا را جواب کرده وبرادرهم می دونه که به آتش من می سوزه. امروز وفردا باهاس خودمو برای یک کتک مفصل و یه دعوای حسابی حاضر کنم».

دکتر آنچه که می خواست به دست آورده. وسایل خود را درون کیفش گذاشته می پرسد:
ازاینا گذشته حالا چی میخوای؟
«یک استکان عرق خیلی بهم می چسبه».
دکترآدرس خونه ای «شماره ۴۱ کوی مبارک آباد» را به برادربزرگ داده می گوید فردا صبح اسباب کشی کرده بروید به این خانه. به پیرزن صاحبخانه می گوید:
«واقعا مریضه به مرض ناجوریم گرفتاره. من نسخه ای براش نوشتم که فردا صبح حتما حالش خوب میشه»
و آخر سربه پیرزن صاحب خانه خبر می دهد که فردا صبح این جا را ترک خواهند کرد.

به وقت جمع آوری اثات خانه برادرکوچک چمدان های برادر بزرگ را به دقت بازرسی می کند به این بهانه که :
«دیگه حاضر نیستم تو خونۀ تازه توی کثافت زندگی بکنم».
چمدان را باز می کند. پرازکتاب. روی کتاب ها طنابی حلقه کرده بود. درمقابل پرسش برادر کوچک که «این دیگه چیه؟» می گوید:
« دستش نزن طناب داره. یکی از بچه ها بهم بخشیده»..
برادر کوچک با اعتراض پنجره را بازکرده می اندازذ توی خرابه ی پشت ساختمان.
چمدان دوم هم پرازکتاب با بغلی بزرگی:
«پیچیده درپارچه سیاهی مایع غلیظی توی بطری بوی بادام تلخ و نفتالین»
برادر کوچک با گفتن:
«اینم لابد شیشۀ شوکرانه، آره».
بغلی بزرگ را می اندازد به خرابه .
چمدان سوم پراز تخمه بود. وی مقوائی باخط برادر بزرگ نوشته بود:
«ذخیره برای روزهای آینده. مرداد ماه سی و دو».
«برادر کوچک تکرار کرد:
روزهای آینده کدوم روزهای آینده».
چمدان را خواست از پنجره بیرون بیندازد که برادر بزرگ مانع می شود و تهدید می کند که اگراین کاررا بکند بی شرف است اگرعینک او را خرد نکند!
درگیری وکتک کاری همیشگی بین آن دو. ودخالت همسایه ها. برادر بزرگ زیرلگدهای برادر کوچک فریاد می زند:
« به شما چه حق کتک کاری هم تواین خونه نداریم»
فردا صبح اسباب کشی به خانه ۴۱مبارک آباد انجام می گیرد.


خانه جدید مبارک آباد، اتاق ها پُر ازحشره های ریز و درشت، سوسک وعنکبوت با پروپاچه پشم دار و مگس های ریز ودرشت. برادر بزرگ در مقابل غر ولند وناراختی های عصبی برادرکوچک به تمیزکردن اتاق ها می پردازد . اما وحشت از حشرات ریز ودرشت که درهمه جای ساختمان پراکنده و لانه بسته اورا به شدت نگران کرده است:
«خانه بدجوری مریض بود. در و دیوار صدای خسته ای داشتند. چیز نمور وتیره ای داشت همه جارا می گرفت. بلند شد و باعجله ازدر تنگ خانه رفت بیرون. برادر کوچک کنار خیابان ایستاده بود و بولدزرهائی را که توی گرد وخاک می غلتیدند تماشا می کرد.برادر بزرگ آهسته دست برادرکوچک را گرفت و با التماس گفت:
«اینجا نمیشه زندگی کرد ازاینجابریم».
برادر کوچک دستش را از دست برادر بزرگ بیرون کشید و گفت چرا بریم».
برادر بزرگ گفت:
«یه جور بخصوصیه، من می ترسم. این کرما، یه جورعجیبی هستن. فکر می کنم که گوشتخوارباشن
برادر کوچک زیربار نمی رود. می گوید مسخره بازی درنیار.
برادر بزرگ گفت :
«گوش کن ببین چی میگم، تو این خونه حتما بلایی سر یکی مون میاد. بریم یه جای دیگه. یه خونه دیگه»
برادرکوچک می گوید کجا برویم. برادر بزرگ می گوید برگردیم به همان خانه قبلی.
آمبولانسی آژیرکشان از درون گرد وغبار بیرون آمده به سرعت عازم قبرستان بود که وقت عبور از مقابل آن دو برادر، مردی که کنار راننده نشسته به آنها دست تکان می دهد. برادر کوچک می پرسد این دیگه کیه؟
برادر بزرگ با تأمل گفت:
« لابد می شناسدمون. اما من یادم نمیاد که کجا دیدمش».

بگو مگوی آن دو، بجایی نمی رسد درهمان خانه با آن حشرات و سروصدای بلدزرها ماندگار می شوند. با این که برادربزرگ می گوید که:
«یا من یا تو یکی ازما دوتا همین نزدیکیا می میریم. من از اینجا بوی عجیبی می شنفم. من ازاین خونه بیزارم. ازاین خیابون خاکی ازاین قبرستون وازاین خونه».
درادامه بگومگو های آن دو، برادربزرگ می گوید اگز از این بیغوله نتوانم نجات پیدا کنم خودم را راحت می کنم.
«برادر کوچک گفت:
« زودتر این کارو بکن که هردو نفرمونو راحت بکنی».
برادر بزرگ از نبودن طناب و این که او طنابش را ازبین برده ودورانداخته یادآور می شود. برادر کوچک که عصبانی شده درحال بیرون رفتن ازدر خانه می گوید :
«طناب که چیزکمیابی نیس، اگه گیرت نیومد خبرم کن. یکی برات بخرم».

شب هنگام، برادر بزرگ به قبرستان می رود. ومدتی درقبرستان می چرخد. پیرمردی بیل به دوش با قدی خمیده وفانوس دردست را می بیند. پیرمرد می پرسد:
«جوون این وقت شب سراغ چی اومده ای؟».
برادر بزرگ دستپاچه شد وگفت:
«تو این یکی دوروز پیرزن شصت هفتاد ساله ای را نیاودند اینجا؟
پیرمرد گفت: می خوای چه کاربکنی؟
برادر بزرگ گفت:
« باهام آشناس».
پبرمرد سرتکان داد و گفت:
بروسراغ آشناهای زنده، ازمرده ها که کاری ساخته نیس».
برادر بزرگ گفت:
«سراغ کی برم؟».
پیرمرد گفت:
«سراغ هرکسی میخوای برو و زندگیتو بکن».

بدون خداحافظی راه می افتد به سمت خانه درمیان گرد وغبارسروصدای بلدزرها:
«شب لرزش عجیبی داشت. حالا دیگر ازمنزل تازه نمی ترسید. به خانه که رسید و خواست در را باز کند پایش به چیزی خورد. خم شد ودسته گل بسیار بزرگی را دید که به در تکیه داده بودند . . . نامه ای لای گل ها بود. خط دکتر را شناخت . . .». دکتر نوشته بود که ازکرم های موازی نباید بترسد آنها با زنده ها کاری ندارند. آرزوکرده بود که «درجوارگل و آفتاب و زن ها ی جوان خوش و خرم باشی».

از انتهای حیاط درطبقه بالا زیر نور مهتابی، زن جوانی را که توله کوچکی دربغل گرفته می بیند.

برادرکوچک بحث طناب را پیش کشیده که بالاخره گیرت نیومد”
برادربزرگ سکوت کرده جواب نمی دهد.
«چشمش رفته به طنابی که آرام آرام درحیاط پائین می آمد. به اتتهایش جعبه ای بسته بودند نگاه میکرد» توله سکی ازتوی جعبه بیرون می پرد. برادر کوچک می گوید این دیگرچه بساطی ست. برادر بزرگ حضور زن جوان و توله سگ را وهرانچه را که دیده برای او تعریف می کند. برادرکوچک می گوید:
«توهم همه ش می نشینی و تماشایش می کنی. تخمه وکتاب، بیکاری، عرق وخانوم بالائی مبارکه چشم ما روشن».
برادربزرگ خوشحال شده می خندد. ازآن روز به هوس افتاده و وسوسه شده که دستی به جعبه بزند. تا این که گل لیموئی کوچکی را چید و گذاشت توی جعبه و رفت بالا . دراین میان رابطه دوستی برادر کوچک با خانم بالایی برقرارشده وهکذا پایش به خانه و اطاق خواب، خنده و گفتگو در ایوان.
برادرکوچک ازنشستن برادربزرگ درحیاط و توجه او به خانم جوان بالایی سخت حساس وعصیانی شده که نباید توی حیاط بنشیند وچشم چرانی کند!
روزی جعبه پائین میآید با چندپرسش کتبی: از برادربزرگ با اینگونه کلمات:
سین : آی تفالۀ آدمی که اون پائین افتاده ای، خود را معرفی کن.
جیم : من همان تفالۀ آدمی هستم و اسم و رسم دیگه ای هم ندارم.
اهم پرسش ها:
«آیا تا آخر این وضع را ادامه می دهی؟. به برادرت رحم کن شرت را از سرآن بیچاره کم کن»
پاسخ می دهد:
«چیزی به آخرنمانده. دلخورنباشید». «اطاعت می کنم»
آخرین سین جیم این است:
«شجاع باش ودست بکارشو».
«مطمنن باشید».

دربخش پایانی داستان، برادر بزرگ سه روز لب به سیگار ومشروب نمی زند وازتخمه شکستن پرهیز می کند. عصرها کنارخیابان خاکی درانتظار تاریکی می نشیند و سپس می رود کنار باغچه خالی که برادرکوچک گل ها را کنده و ییرون ریخته بود قدم می زند. از حیاط سایۀ زن و مردی را درایوان می بیند که شوخی می کردند و می خندیدند.
غروب روزچهارم زن تنها توله دربغل روی ایوان نشسته منتظربود:
«برادر بزرگ سایه اش را روی دیوار می دید و طرح موهایش را که چین های درشتی داشت و سایۀ خوش حالتی روی دیوار درست کرده بود».
حیاط را نگاه می کند. برادر بزرگ را به علت تاریکی هوا نمی بیند. جعبه را باتوله پائین می فرستد. توله بیرون آمده باخوشحالی می پرد بیرون:
«زن طناب جعبه را به یکی از میله های ایوان بسته و رفته بود. توله با خوشحالی خاک های باغچه را بهم میزد. از طبقه بالا صدای بهم خوردن در وسپس صدای زن همسایه شنیده شد:
تا حالا کجا بودی؟
صدای برادرکوچک شنیده شد که گفت:
زودترنمی تونستم. یارو تا آفتاب نرفته کنار در می شینه و تکون نمی خوره».
برادر بزرگ سایۀ آن دو را بغل هم می بیند درحال بوسیدن همدیگر و رفتن به اتاق خواب.

«برادر بزرگ با خود گفت:
« چند روز به زمستون مونده؟ چند روز به آخر زمستون مونده؟».

آمبولانسی آژیرکشان دم درایستاده مردی پیاده شده زنگ درخانه را می زند. در باز نمی شود :
« دوباره زنگ زد. چند لحظه بعد چیز سنگینی پشت دیوار افتاد. صدای آمبولانس دوباره شنیده شد که آژیرکشید و به طرف قبرستان راه افتاد».
در میان سر و صدای بلدزرها، سایش پیچ و مهرۀ موتورهای کهنه:

«برادربزرگ چارپایه ای را که گوشۀ حیاط بود آورده گذاشت زیر ایوان و رفت روی آن. صداها واضح تر شد. صدای مرد و زنی که توی خیابان می خندیدند و صدای بولدزرها که آرام آرام دور می شدند و صدای کرم های موازی که داشتند به مقصد نزدیک می شدند.
چیزی مانند جرقه در داخل اتاق دیده شد. برادر بزرگ با خود گفت: « چه خبره» . . .
و ازایوان گل پژمرده ای را پرپر کردند و توی حیاط ریختند» .

برادر بزرگ طناب را گرفته حلقه ای زده با دور سرش اندازه می کند. آمبولانس باردیگر دم درخانه ایستاده مردی پیاده می شود.
«آن وقت همه چیز آماده شد. و برادربزرگ حلقۀ طناب را دور گردنش حس کرد. نفس راحتی کشید و آهسته گفت شب بخیر»
لگدی به چارپایه زد و در هوا معلق ماند. زنگ در را زدند».

ساعدی، در این داستان، با آفرینش صحنه های ظاهرا عادی، با زبانی طنز وطعنه و استعاره و قابل تأمل، فضای هولناک بیم و هراس را در قالب حوادث ورفتارهای روزانۀ اجتماعی به نمایش گذاشته ومهمتر، خوانشی دیگر ازمسخ شدگی جامعه سنتی وپیامدهای ویرانگرجهل را یادآورمی شود.
او که ازنوجوانی ازپشت میز مدرسه، خاطره های زخمی فشار و خفقان غالب را لمس کرده، با بیم و هراس ته نشین شده درجانش از قلاده و زنجیر، با زبان حکومت آشنا شده، در راه بیداری مردم ندای قلم را برمی گزیند. شروع کاراز روزنامه های دیواری مدرسه وبعدها برخی روزنامه های مخفی و داستان های کوتاه پایه های تجربی وآیندۀ خود را سامان می دهد. در دوران تحصیل پرشکی و سپس
در رشتۀ روانشناسی و سروکارداشتن با بیماران روانی دربیمارستان روزبه، به تاثیر خوف وهراس در روان انسان پی می برد و باعارضه های بیم و هراس آگاه می شود. با شیوه های گوناگون در آثار خود، از حضور چنین بلای شوم یاد می کند. بنگرید به «زارها»، «ترس ولرز» و «پرواربندان» و . . . عارضۀ مسخی انسان ها. حتا در همین داستان دو برادر، مسخ شدن برادر کوچک را با همان زبان همیشگی خود به استادی یادآور می شود.
اینکه در داستان ها و نمایشنامه ها درتقابل سنت و مدرنیته، ازملا و حکومت یاد می کند، شناساندن حاملان جهل سنتی وآمران حکومتی ست که در بیشتر آثار خود دنبال کرده است. تا آثاردلهره ها، بیم و هراس ته نشین شده در جامعه، از وحشت احکام ازلی، و درکنارش فرمان های حکومتی را نشان دهد که وقتی گروهی درفقر وفلاکت زیر آواراحکام مدفون شده درمقابر تاریخ، به اندیشه های موریانه خورده و پوک ونمور معتاد شده، و قلاده و زنجیر حکومتی نیز به کمین نشسته می بنید، مسخ شدن جامعه برای آمران وعاملان قدرت، موهبت بزرگی ست!

با احترام به خاطره ها و آثارفرهنگی بجا مانده اش.

هشتاد و هشتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(آذرماه سال 96)

هشتاد و هشتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(آذرماه سال ۹۶)
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه بفرمایید

بررسی داستان «کلاس»
بررسی داستان «چمدان»
داستانِ نقاشی «فتحِ تهران»
بررسی داستان بنلد «مایِ ما»
مقاله «مزایای مطالعه چیست»
معرفی رمان «شکسپیر و شرکا»
بررسی فیلم «بزرگراه گمشده»
نگاهی به رمان «آبنبات هِل­دار»
تاریخچه‌ی ادبیات داستانی جهان
خوانش ناتورالیستی فیلم «تیک آف»
بررسی فیلم «مَلی و راه‌های نرفته‌اش»
یادداشتی بر کتاب «مرگ ایوان ایلیچ »
معرفی «برندگان جایزه ادبی پولیتزر»
عکس داستانِ جنگ یک امر شخصی است
مصاحبه اختصاصی چوک «مجتبی مقدم»
بررسی مجموعه داستان «آواز گوسفندها»
بررسی عناصر روایی شعر «اسرافیل دربند»
مقاله «چگونه یک متن ادبی خوانده می‌شود»
مقاله تحلیل ساختاری رمان «خوشه‌های خشم»
بررسی فیلم «شکاف»، «ویلایی­ها»،«وارونگی»
معرفی برنده جایزه نوبل «میگل آنجل آستوریاس»
بررسی داستان رستم و سهراب بر اساس آراء رنه ژیرار
گزارش«اختتامیه دومین جشنواره کشوری رویای کهکشانی من»
بررسی داستان فولکور «سنگ صبور» و تحلیل آن از منظر اسطوره

این شماره همراه با: رامونا محمدی، بزرگ علوی، فاطیما فاطری، فریبا حاج‌دایی، مجتبی مقدم، مهرداد صدیقی، سینا ورمزیار زهرا سوراسرافیل، سعیده پهلوان، کندر شریفی، نگار غلامعلی­پور، محمود ابراهیمی، ساناز لرکی، لعیا متین پارسا، زهره اکبرآبادی، الهام اسدالهی، میترا قاضوی، احسان عبدی­پور، تهمینه میلانی، نیکو حسینیان، بهنام بهزادی، منیر قیدی، حدیث غیبی، ام.نایت شیامالان، چارلز بوکوفسکی، میگل آنجل آستوریاس، جرمی ومرسر، یوجین ریچاردز، رنه ژیرار، لئو تولستوی جومپا لاهیری، جان اشتاین بک، دیوید لینچ، تولگا گوموش­آی، شبنم نادیا، کارول مور، مارجری کینان راولینگز
«چوک» نام پرنده‌ای است شبیه جغد که از درخت آویزان می‌شود و پی‌درپی فریاد می‌کشد.
سردبیر: مهدی رضایی
مشاور: حسین برکتی
هیئت تحریریه
تحریریه بخش داستان
بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) طیبه تیموری‌نیا (دبیر بخش داستان)، ریتا محمدی غزال مرادی، شهناز عرش‌اکمل، امیر کلاگر، علی پاینده، محمود خلیلی، مصطفی بیان، مریم ایلخان، مریم رضایی لاچین، مریم غفاری جاهد، گیتا بختیاری، وفا کشاورزی، سمیه سیدیان، سعید زمانی، مریم پژمان، بابک ابراهیم‌پور، الهام شیروانی شاعنایتی، میترا قاضوی، نعیمه زنگنه
تحریریه بخش ترجمه
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم، شادی شریفیان، مریم نوری‌زاد
تحریریه بخش سینما و تئاتر
زهرا دستاویز (دبیر بخش سینما و تئاتر)
خانه داستان چوک با دوره های داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، اسطوره شناسی و ترجمه داستان
www.khanehdastan.ir
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبت‌نام دهمین دوره آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش، عکس‌های همایش«روزجهانی داستان کوتاه» و شب «جمال میرصادقی»

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش و عکس‌های جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12003-2012-09-23-08-41-27.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک

http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1236-2012-01-21-06-13-06.html

«علی‌اشرف» به جان شریف بود. و هم به تن/کاظم کردوانی

علی‌اشرف، دیروز به خاک سپرده شد.

هرچند مدت‌ها بود که تن رنجور را به‌سختی می‌کشید و رفتن‌اش دور از انتظار نبود، پذیرفتن‌اش سخت مشکل است. امروز که در دلِ خاک جای گرفته و هم‌پیمانه‌ی ‌سُفره‌ی هفت‌هزارسالگان شده است، دردی گُنگ جان‌ام را چنگ می‌زند.
پاره‌ای از تن خود را از دست داده‌ام و حسرتِ گفت‌وگویی ناتمام مانده، که زندگیِ مرگ‌انجام نقطه‌ی پایان بر آن نهاده است، بر دل‌ام سنگینی می‌کند.

 

 
نخستین واکنش، دوست داری که با خود خلوت کنی و با خودت باشی. دست به قلم نمی‌رود و زبان به سخن گشوده نمی‌شود. نه اینکه نخواهی، نمی‌توانی. دست خودت نیست. اما، به‌زحمت به خود می‌قبولانی که باید بنویسی، هرچند جزئی و پراکنده و بی‌شک نارسا.
در چنین زمان‌هایی، خاطره‌ها، خاطره‌های مشترک، نخستین مهمانِ ناخوانده‌ی این لحظه‌های زندگی‌ات می‌شوند و بی‌هیچ ترتیبی کنارت می‌نشینند. گویی دیروز بود، که کنارت نشسته است و آن سخن را که شنیده است به سوی تو خم شده است و به‌نجوا گفته است: «کوورَ، ای‌که این حرف رو می‌زنه، یادش رفته که کتاب‌های همین آدم همین حالا توی سانسوره و اجازه‌ نمی‌ده». از روزی حرف می‌زنم که پس از جان باختن محمد مختاری و جعفر پوینده، دعوت شده بودیم به دیدار با وزیر فرهنگ و ارشاد وقت. یازده نفر بودیم که رفتیم تا … من بودم و علی‌اشرف و محمود دولت‌آبادی و هوشنگ گلشیری و سیمین بهبهانی و فیروز گوران و فریبرز رئیس‌دانا و … وزیر یادش یاد آمد که در جوانی نخستین کتاب داستانی‌ای که خوانده است از علی‌اشرف بوده است که بر او سخت تأثیر گذاشته است. و از علی‌اشرف به نیکی یاد کرد. واکنش علی‌اشرف به‌جز این نجوایِ زیرِ گوش من، سکوت مطلق بود. جلسه که پایان گرفت، به‌هنگام رفتن، به علی‌اشرف گفتم بمان تا آخرین نفرها باشیم که می‌رویم (برای هر یازده نفر در آسانسور جا نبود و به‌اجبار در سه، چهار گروه باید می‌رفتیم). یکی دیگر از شرکت‌کنندگان این جلسه هم با ما ماند. در همان فاصله‌ی کوتاهی که آسانسور برود و بیاید تا برویم، آن «یکی» با وزیر از کتاب شعرش گفت که گویا در محاق سانسور بود (که شک داشتم و دارم) و تمنای رفعِ مشکل داشت! و عجیب این بود که اسمِ کتاب‌اش را هم به یاد نمی‌آورد! و این، در روزی که به اعتراض و دادخواهی از دست رفتن دوستان نازنین‌مان رفته بودیم! بی‌درنگ در دل مقایسه کردم آن «یکی» را با علی‌اشرف که نماد شرافت بود.
ما شش نفر (هوشنگ گلشیری، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، علی‌اشرف درویشیان، منصور کوشان، کاظم کردوانی) از سوی «جمع مشورتی کانون نویسندگان» انتخاب شده بودیم تا نخستین مجمع‌عمومی کانون در دوره‌ی جدید را برگذار کنیم. در شب ۶ مهر ۱۳۷۷ ما، «کمیته‌ی تدارک مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران»، جلسه داشتیم تا آخرین کارهای این مجمع‌عمومی را (که قرار بود سه روز بعد، ۹ مهر، برگذار شود) سازماندهی کنیم که از سوی دادگاه انقلاب پیکی رسید با احضاریه‌ای که می‌بایست فردای آن روز خود را به دادگاه معرفی می‌کردیم. به‌اجبار جلسه را تعطیل کردیم. نخست، محمد را به خانه رساندم و بعد جعفر را به جایی که می‌خواست و بعد با علی‌اشرف و هوشنگ ماندیم که هر دو را به خانه برسانم. هرچه کردم و کردیم که علی‌اشرف را ببرم کرج، با لجبازی‌های خاص خود که در بیان و علتِ کارش خالی از لطف هم نبود!، زیرِ بار نرفت. هرچه من و هوشنگ گفتیم که باهم می‌آییم کرج و باهم برمی‌گردیم و گپ می‌زنیم و …. نشد که نشد! به‌اجبار جلوی «عوارضی کرج» پیاده‌اش کردیم و من هوشنگ را رساندم خانه‌اش و خود رفتم خانه. در اینجا مجال بازگویی ماجراهای بازجویی‌ها و … ما در دادگاه انقلاب نیست که فرصتی دیگر باید. تیغ داس بی‌مروت که عزیزان‌مان، محمد مختاری و جعفر پوینده، را از دست‌مان گرفت، دوره‌ای پرمخاطره و هولناکی برای ما چند تن فعالان کانون نویسندگان رقم خورد که نخستین‌اش خانه‌گریزیِ ما بود. به علی‌اشرف هم گفتم که بیا با هم باشیم که با همان صفای همیشگی‌اش گفت: «باشه، کوورَ». امیدوارم روزی بتوانم از دوستان بزرگواری صحبت کنم که در آن روزگارِ پُردلهره و خطرناک یارویاور ما بودند و به لطف فداکاری‌ها و بزرگ‌منشیِ آنان توانستیم از مهلکه‌های جان‌ستان جان به سلامت ببریم. در همین دوران هم با همه‌ی تلخ‌کامی‌های‌مان، نازنین دوستی که از هم‌بندی‌های علی‌اشرف در زندان شاه بود، سربه‌سراش می‌گذاشت و علی‌اشرف با حرف‌ها و حدیث‌هایش هم خود از خنده ریسه می‌رفت (با همان خنده‌های خاصِ خودش) و هم غم ما را سبک می‌کرد.
در همه‌ی آن سال‌های کار مشترک‌مان در کانون نویسندگان، علی‌اشرف نمادِ روشنِ دوستی شریف، همراه، بردبار، سخت دل‌بسته‌ی آزادگی و آزادزیستی بود؛ همچنان که در همه‌ی عمرِ پُربارش بود.
سخن گفتن از کارنامه‌ی ادبی علی‌اشرف، چه در پهنه‌ی داستان‌نویسی و چه در عرصه‌ی فرهنگِ عامه و چه در زمینه‌هایی چون کتاب‌های صمد و صفرخان و چه در حوزه‌هایی چون «داستان‌های محبوب من»، مجال و فرصتی دیگر می‌طلبد که در این کوتاه دل‌نوشته نمی‌گنجد. اما به اشاره چند نکته‌ای بگویم: نخست، از دوستان عزیز کانون نویسندگان ایران (هیئت‌دبیران و دیگر فعالان آن) سپاسگزارم برای آنچه در این روزها کرده‌اند، که می‌دانم همه‌ی آن نبوده است که می‌خواستند انجام بدهند. دوم، از روزنامه‌ی «شرق» ممنون‌ام برای صفحه‌ای که به یاد علی‌اشرف گشودند. سوم، نمی‌خواهم گلایه بکنم زیرا «گلایه» آنجا جا دارد که «انتظار»ی باشد. تنها، می‌خواهم به آقایان «متولیانِ» رسمی فرهنگ کشور بگویم که تا به کجا کینه‌توزی با آفرینندگان فرهنگِ این مرزوبوم! که حتی با یک اطلاعیه‌ی خشک‌وخالی هم نخواستند یادی کنند از نویسنده‌ای نام‌آور و شریف که یک‌عمر، با همه‌ی سختی‌ها و رنج‌هایی که بر او تحمیل کردند، برسرِ پیمانِ عشقِ خود به مردم و کشور‌اش ایستاد.
به یاد کلامی از شاعر بیداردل‌مان، شاملو، می‌افتم که به‌تمامی برازنده‌ی نازنین علی‌اشرف ماست:
با این همه، ای قلبِ دربه‌در!
از یاد مبر
که ما
– من و تو –
عشق را رعایت کرده‌ایم،
از یاد مبر
که ما
– من و تو –
انسان را
رعایت کرده‌ایم
خود اگر شاه‌کارِ خدا بود
یا نبود

۹ آبان ۱۳۹۶ برابر با ۳۱ اکتبر ۲۰۱۷

انقلاب اکتبر و ادعای کودتا! /تقی روزبه


انقلاب اکتبر صرفا انقلاب در یک کشورنبود، بلکه انقلابی بود در یکی از حلقات ضعیف نظام سرمایه داری با پژواک جهانی ولاجرم با پی آمدها و بیلانی جهانی. در واقع رشدناموزون سرمایه داری و بحران های درونی نظام سرمایه داری روسیه را (بخصوص پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵) به مرکزانباشت تضادهای گوناگون و درهم پیچیده ای از مناسبات و معضلات بجا مانده از مناسبات کهن و معضلات مناسبات نوین سرمایه داری تبدیل ساخته بود که مثل بشکه باروتی آماده انفجار بود که جرقه آن توسط جنگ جهانی اول، انفجارتضادهای درونی سرمایه داری، زده شد.
اگر که سرمایه داری بطورسرشتی با رشدناموزون همراه است، این به معنی گردآمدن شرایط مثبت و منفی به گونه ای توأمان است. بهمین دلیل یکسان انگاشتن اهداف و آمال و مناسبات سوسیالیستی به عنوان بدیل سرمایه داری، با واقعیتجوامع ناموزون و متناقضی که بدیل سوسیالیستی در دستورکارآن قرار می گیرد یک خطای بزرگ و شناخت شناسانه است. چرا که در اینجا ما با دوچیز و رابطه متقابل آن ها مواجهیم. و عینیت شرایط موجود بطوراجنتاب ناپذیر مهر خود را بر اهداف و آرمان های اعلام شده می زند، همانطور که برنامه سوسیالیستی هم به نوبه خود نشان خود را براین جوامع می زند. این پدیده حتی در موردنوع و ویژگی سرمایه داری در جوامع متفاوت و ناموزون هم صادق است.
نتیجه و سنتز آن دو، در واقعیتی انضمامی، عموما ترکیبی پیچیده و متنوع از هردو رونداست که خود را به شکل یک انقلاب متناقض با نتایج و روندهای متناقض نشان می دهد. مهم است که در نقدمشخص آن ها از هم تفکیک بشوند و به رابطه متقابل آن ها تمزکز صورت گیرد. معمولا قدرت های حاکم با این همانی کردن این دوحوزه، سعی می کنند که به خود مشروعیت بدهند. و براساس همین دوگانگی است که می توان گفت که اگر در نزدمارکس و یا اهداف والای اعلام شده اکتبر، آزادی و برابری اجتماعی هم چون جفت جداناپذیر و از عناصربنیادی بدیل سوسیالیستی بشمارمی رفته اند، و اساسا برتری و جذابیت پارادایم سوسیالیستی بر سرمایه داری ریشه در پیوندجدانشدنی این دو داشته است، اما در واقعیت امر در تلاقی اهداف اعلام شده و رهائی بخش با جامعه ای عقب مانده و ناموزون و تاریخا با سنت استبدادی و مناسبات ریشه داراقتصادی و سیاسی اقتدارگرایانه، عملا سنتزی متناقض بوجود می آید که آمیزه غریبی از قوت و ضعف است که در گذرزمان حتی کفه نقاط منفی نسبت به نقاطمثبت سنگین وسنگین تر می شود، بطوری که در آن نشانی از بسط آزادی و مناسبات رها از استثمار و اقتدارگرائی یافت نمی شود که نهایتا موجب فروپاشی از درون می شود. اما همانطور که اشاره شد وقتی از بیلان و نتایج انقلاب اکتبر به مثابه بدیلی برای سرمایه داری سخن به میان می آید، بیلان روسیه تنها بخشی از آن است و کلیت آن را باید در مقیاس جهانی موردارزیابی قرارداد. و از قضا نکته قابل توجه آن است که دست آوردهای بین المللی و جهانی آن در قیاس با وجه داخلی، با در نظرگرفتن تصفیه ها و سرکوب های گسترده و دیگرنقصان های عمده برجسته تراست: اعم از شکست فاشیسم، گسترش جنبش های ضدمستعمرات و دامن زدن به انقلابات و جنبش های مقاومت در سایرکشورها چون چین و ویتنام و کوبا و… جلوگیری از جنگ جهانی جدید توسط سرمایه داری، و البته تقویت جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان و ارتقاءسطح مطالبات جهانی، بویژه در کشورهای سرمایه داری غرب آن، که با بهم زدن توازن قوای جهانی و تحمیل عقب نشینی به سرمایه، آن ها را وادارساخت که در قالب دولت رفاه و سوسیال دموکراسی و… بسود به کارگران و زحمتکشان و دیگراقشار و مطالبات اجتماعی دست به رفرم های مهمی بزنند. حتی به یک تعبیر می توان گفت که تحولات چین، و لو در چهارچوب نظام سرمایه داری، که امروزه به عنوان یکی از دو ابرقدرت اقتصادی مطرح است، به نحوی از انقلاب اکتبر نشأت گرفته است. همانطور که عروج سوسیال دموکراسی در بلوک غرب در پی جنگ دوم جهانی را بدون شکل گیری بلوک شرق و در تحلیل نهائی واقعه انقلاب اکتبر و پی آمدهای آن نمی توانیم تبیین کنیم. با در نظرگرفتن چنین پی آمدهای گسترده ای است که می توان گفت که دستاوردهای بین المللی انقلاب اکتبر، چه بسا بر دستاوردهای داخلیروسیه و یا اتحادشوروی بچربد. و این علیرغم آن است که همه این تحولات چه در داخل و چه در خارج را بدیلیل آن که نتوانستند از محدوده مناسبات سرمایه داری فراتر بروند، در چهارچوب سرمایه داری صورت بندی کنیم. وقتی هم از انقلاب متناقض صبحت می کنیم یعنی که اهداف و آرمان های ضدسیستم آن بر موجی از تحولات و دگرگونی های اصلاحی در ساختارها و مناسبات سرمایه داری سوارشدند که بتدریج هم وجه اصلاحی و رفرمی آن بسودوجه منفی کم رمق ترشدند و نهایتا رنگ باختند. اما پژواک این آرمان ها و اهداف بر بستربحران سرمایه داری برای مدتی امیدهای بزرگی را برانگیخت تا زمانی که پس از فرونشستن گردو خاک طوفان، رفته رفته صحنه واقعی زیرپروژکتورافکارعمومی جهان قرارگرفت. وقتی معلوم شد که در درون اتحادشوروی و بلوک شرق، آزادی کاملا لگدکوب شده و اساسا با به بادرفتن آن تصوری که به تحقق همزمان”هم آزادی و هم عدالت اجتماعی” امیدبسته بود، دیگر چیزالهام بخشی از انقلاب متناقض اکتبر باقی نمانده بود. در اصل تحت تاثیر بیلان جهانی اکتبر بود که تصویرکشتی به گل نشسته “اردوگاه سوسیالیستی” برای مدت ها از چشم ها پنهان ماند. خلاصه، از آن جا که اکتبر دارای پیام جهانی و انقلابی دوران ساز بود، در بررسی و نقد آن، نمی توان از بعدجهانی آن و موج های بزرگی که بر انگیخت به قضاوت نشست. بطوری که نه فقط وقوع انقلاب که حتی پایان آن هم در تحولات سرمایه جهانی بی تاثیر نبود.

نگاهی به تاثیرات انقلاب اکتبر در ایران هم به نوبه خود تردیدی باقی نمی گذارد که ما با یک انقلاب بزرگی با پی آمدهای برون مرزی و جهانی مواجه بوده ایم.
چنانکه مقاله* «اکتبر و پژواک شورانقلابی در سخن سرایان ایران» و ضمائم ارجاعی آن بخوبی و به شکلی فشرده و مستند به چکونگی و ابعادتأثیرگذاری انقلاب اکتبر در جامعه ایران پرداخته است. و این درحالی است که این روزها که مصادف با صدمین سال انقلاب اکتبراست بسیاری از لیبرال ها در برنامه و گفتارهائی که از جمله رادیوفردا ترتیب داده است به شکل هیستریک و یک جانبه به عنوان تحلیل از اکتبر به عقده گشائی پرداخته و اندر لعن و نفرین اکتبر و نویسندگان وهنرمندان ایرانی که عموما تحت تاثیرآن بوده اند سراز پا نمی شناسند و از جمله بخیال خود با تبدیل انقلاب اکتبر به کودتای اقلیت بلشویک و با دستکاری تاریخ سعی می کنند که باصطلاح از ابهت اکتبر بکاهند. بخصوص بسیارخشمگین هستند که چرا هنوزهم نویسندکان و سخن سرایان ایران پس از باصطلاح خرابی بصره تحت تاثیرآن هستند وچرا سوسیالیسمی که با پایان تاریخی مرگ آن را اعلام کرده بودند جان سخنی نشان داده و باردیگر رؤیای آن ها را برآشفته است. چنان که روزنامه دنیای اقتصاد* با تیترعلل گرایش نویسندگان ایرانی به سوسیالیسم مدتی پیش با درج گفتگوئی بین یک اقتصادان نئولیبرال و محموددولت آبادی خیلی کوشید تا با مجاب کردن وی به عنوان باصطلاح ریش سفید و از زبان او به جنگ این سخن سرایان و نویسندگان قدیم و جدید برود که اندکی هم در ادبیات خود به ترویج کارآفرینی و ارزش های سرمایه دارانه در ایران و اهمیت رقابت و سرمایه گذاری به پردازند که البته طرفی نبست. لابد نگران رویکردهای جدیدی که در مجامع دانشجوئی و کارگری و روشنفکران نسل های جدیدی هستند که مبادا آن ها هم از میراث سوسیالیسم متأثر بشوند. بهرحال در اینجا غرض پرداختن تفصیلی به اکتبر و نقاط قوت و ضعف آن نیست. اما در پاسخ به فوران خشم لیبرال ها و تحریفات تاریخی آن ها، نمی توان چندجمله ای نگفت:
اول، باید به این لیبرال ها از بابت این که طرفدارانقلاب شده اند و از این منظرانقلاب اکتبر را تخطئه می کنند تبریک گفت و از آن ها خواست که هم چنان انقلابی باقی بمانند! چون تا آن جا که می دانیم و دیده و شنیده ایم آن ها مثل جن از بسم اله از لفظ انقلاب گریزان بودند تا جه رسد به خودانقلاب. دوم، وقتی انقلاب شروع شد کسی نمی تواند به آن فرمان ایست بدهد که در این یا آن نقطه توقف کند. انقلاب مکانیزم کنترل از راه دور ندارد. کسی نمی تواند انقلاب را که هم چون انفجارگازهای اولیه منبسط می شود در فقس آهنینی زندانی کند. مردمان انکارشده و لاوجود وقتی واردصحنه می شوند و بوروکراسی، سلسه مراتب و نظم سیستم حاکم را در هم می شکنند، طبیعی است در تناسب با آگاهی و توان خود تا نیل به اهداف خود پیش بروند. انقلاب روسیه با فوریه شروع شد اما بدلیل پاسخ نگرفتن نسبت به خواست های اصلی، مثل صلح و آزادی و زمین و نان و…. بخصوص پایان دادن به جنگ و برقراری صلح توسط دولت موقت، موج دوم انقلاب شروع شد. بنابراین موج های اولیه انقلاب و موج های ثانوی و تعمیق شونده بعدی و رایکالیزه شدن انقلاب خود بخشی از فرایندطبیعی آن را تشکیل می دهد. و باندازه ای که توازن قوا در نبردانقلاب و ضدانقلاب اجازه بدهد پیش می رود. اگر کسی انقلاب را دیده باشد می داند که این ویژگی انقلاب را کسی نمی تواند به شکل اراده گرایانه و کودتائی به آن تحمیل کند و انقلاب محصول انباشت مسائل حل نشده در طی یک زمان بزرگ و برآمده از ترکیب عوامل بسیارپیچیده تاریخی-اجتماعی و شرایط حاکم برآن است. سوم، در آن ایام مدتها بود که شبح کمونیزم دراروپا و جهان در گشت و گذاربود، و سوسیالیسم به عنوان یک گفتمان و نظام جهانی بدیل مطرح شده بود. همواره شکاف های درونی سرمایه فرصت مناسبی برای به میدان آمدن بدیل سرمایه فراهم می کند. جنگ جهانی اول یکی از همین شکاف ها و فرصتی بزرگ بود برای تبدیل شدن شبح کمونیسم به یک موجودواقعی بر روی زمین. چهارم، تجربه اکتبر و شکست آن به معنی حذف صورت مسأله یعنی عدالت و برابری اجتماعی و آزادی و صلح نبود و نیست. اگر این مطالبات بنیادی هم چنان وجودداشته باشد، شکست یک تجربه جزکسب آگاهی پیرامون چگونه جلوتررفتن نیست، همین و بس. پنچم ، آقایان لیبرال! نباید از نضج مجددآرمان های اکتبر و شکوفائی رؤیای مناسبات سوسیالیستی تعجب کنید: چون خودتان هم واقفید که سرمایه داری در قیاس با گذشتنه حتی بسی وحشیانه تر و جهان خوارترشده است. کافی است در نظربگیرید که ۸ نفر نیمی از ثروت جهان را درکنترل خود دارند و کسی قادر نیست که پویش خظرناک آن را کنترل کند. کافی است در نظربگیرید که ولع سرمایه حرارت جوزمین و محیط زیست را دارد به نقطه غیرقابل بازگشت می رساند و ترامپ تان تازه وسط آب رقص شتری اش گرفته است. ششم، در اهمیت انقلاب اکتبر همین بس که حتی خودسرمایه داری هم ناچارشد که دست وپای حرص و ولع جهان خواری خود را برای مدتی در پوست گردوبگذارد و تن به قید وبندهای سوسیال و انواع رفرم های اقتصادی و اجتماعی دموکراتیک بدهد که با فروپاشی بلوک شرق و اعلام پایان تاریخ، این قید و بندها را پاره کرد و حارتر و خشن تر به تاخت و شخم زدن زندگی و جهان و طبیعت پرداخت که اکنون شاهدسرریزشدن انواع بحران هائی هستیم که سرمایه داری در طی همین سه دهه تاخت و تازنئولیبرالیستی به همراه انباشت نجومی بر سرجهان آورده است و همه را نگران آینده خویش ساخته است. از این رو به مددصنعت تبلیغات و سریال هائی با این سوژه که ورودبه کاخ تزار توسط بلشویک ها، از درپشتی صورت گرفته یا دردیگر، نمی توان تاثیرات و اهمیت انقلاب اکتبر را انکارنمود و آن را به کودتای مشتی ماجراجو تبدیل کرد. گوئی که مثلا بلشویک ها که در مقطع انقلاب اکتبر بیشترین نفوذ را در میان کارگران و شوراها و سربازان و… داشتند باید دود می شدند و می رفتند هوا تا نشانه ای باشد براین که انقلاب بوده است و نه کودتا. در انقلاب چین و ویتنام و.. هم پیوندبین احزاب و انقلاب ها تنگاتنگ و قوی بوده است. حتی در انقلاب بهمن ایران، آن ها که از نزدیک آن را دیده اند بیاددارند که در حمله و فتح پادگان ها، گروه های سیاسی مخالف شاه و چریک ها هم در نقاطی حضورداشتند. آیا به این اعبتار می توان گفت که انقلاب دستمایه آن ها بوده است؟. حضورسازمان ها و گروه ها در انقلاب و کنش گری آن ها در متن بحرانقلاب منافاتی با کلیت انقلاب و پویش آن نداشته و ادعای کوک آن توسط چنین گروه هائی به صرف چنین حضوری بی ربط است.
هفتم، از همین لیبرال ها و دشمنان سوسیالیسم باید پرسید اگر انقلاب اکتبر حقیقتا کودتا بود، اصلا چه ضرورت و اهمیتی داشت که این همه تلاش و انرژی را صرف آن کنید؟ اگر واقعا کودتا بود، هیچ توطئه ای نمی توانست آن را به نام انقلاب جابزند و نیازی هم به صرف این همه انرژی برای آن نبود و از قضا این همه زحمت به خوددادن نشان دهنده کذب این ادعاست. کودتاگران متعددی وجودداشتند که تلاش وافری کردند که کودتاهای حتی “مترقیانه و ضدامپریالیستی” خود را بنام انقلاب به ثبت برسانند ولی نتوانستند. نکته اصلی ا در ورای این نوع ادعاها و احتجاجات، هدفی است که دنبال می کنند که با در نظرگرفتن آن تمسک به این نوع دستاویزها قابل فهم می شود: گرچه آن ها خود خوب می دانند که غرض از جعل کودتا و دست کاری تاریخی در هم شکستن ابهت انقلاب اکتبراست، اما این همه انگیزه آن ها نیست. مسأله اصلی رویدادهای گذشته و نبش تاریخ نیست. هدف از “نبش تاریخ” بیش از آن که مربوط به گذشته باشد مربوط به نگرانی از حال و آینده و پژواک پیام نهفته در اکتبر در جهان امروز است. دو عامل عمده نگرانی و نبش قبراین نئولیبرال ها و تکاپوی مورخان وابسته به آن ها را توضیح می دهد: یکی واقعیت سرمایه داری غرق در بحران و ناتوان از پاسخ گوئی به نیازهای بشرامروز است، و دیگری شکوفا شدن و اقبال مجدد به گفتمان چپ و سوسیالیسم، بخصوص در نسل های جدید و آینده ساز. و چنین است که در صدمین سال اکتبر مطرح شدن مجدد اهداف وآرمان های والای آزادی و برابری در برابرسرمایه داری بحران زده، خواب آسوده را از چشمانحامیان سینه چاک سرمایه ربوده است.
۰۴.۱۱.۲۰۱۷

علل گرایش به سوسیالیسم میان نویسندگان ایرانی- دنیای اقتتصاد

تاثیرانقلاب اکتبر روسیه بر جنبش های انقلابی در ایران
http://www.dw.com/fa-ir/

نقدی برکتابِ«کودتا»،نوشتهء دکتر یرواند آبراهامیان،بخش 2،/علی میرفطروس

بخش دوم

بخش نخست

*ارزیابی منابع،ارزش علمی و آکادمیک یک تحقیق را برجسته می کند.دربارهء قیام ۳۰تیر آبراهامیان-اساساً- روایتِ اخیرِنورالدین کیانوری و پیروانش راتکرارکرده است.پُرسش این است:حزبی که تاآخرین لحظات،مصدّق را«نمایندهء استعمار»،«عامل امپریالیسم»و«پیرمردِ مکّار»می دانست ،در قیام ۳۰تیر چگونه یا با چه توجیهی می توانست ازمصدّق حمایت کندتابه قول آبراهامیان«نقش تعیین کننده»درجنبش مردم داشته باشد؟

*احسان طبری دربارهء هدف از قتل محمدمسعودتوسط«کمیتهء ترورسازمان افسران حزب توده»:« قتل محمدمسعودبرای ایجاد یک شوکِ عَصَبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو[روزبه] اطمینان داشت که قتل ،صدر صد به حساب دربار تمام خواهدشد».

****

حزب توده،پُشتیبان دولت دکترمصدّق؟!

دکترمصدّق برای خاتمه دادن به مسئلهء نفت هرگاه که به مذاکره بادولت های آمریکاوانگلیس مشغول بود،حزب توده -دریک اتحادِنانوشته با دولت انگلیس -بابه راه انداختن انواع واقسام اعتراضات وتظاهرات خیابانی،عامل آشوب و اختلال و بی ثباتی درجامعه می شد و مصدّق را از پرداختنِ صبورانه وصحیح به مسئلهء نفت بازمی داشت.ازهمین زمان بودکه مفهوم«توده نفتی»به فرهنگ سیاسی ایران واردشد.بابک امیرخسروی-ازکادرها و مسئولان برجستهء حزب توده درآن زمان – یادآورمی شود:

-«به واحدهای حزبی وسازمان جوانان[حزب توده] آموزش داده بودندکه چوب های پلاکارد وپرچم هاراطوری تهیّه بکنندکه بتوان ازآن ها درموقع مقتضی!بجای چماق استفاده کرد.بسیاری ازشرکت کنندگان درجیب های خود فلفل وپنجه بوکس وچاقووسایل مختلف ضرب وجرح آماده داشتند.اعضای حزب[توده] وبه ویژه سازمان جوانان برای انتقام کشی ونشان دادن ضرب شست،مغزشوئی شده بودند»(۱).

دکترانورخامه ای نیز دربارهء«علل واقعی حادثه آفرینی های حزب توده»می گوید :

-«اغتشاش درکارخانه هاودبیرستان ها ودانشگاه،اغلب بدین سان پدیدمی آمدکه توده ای هابه مصدّق وجبههء ملّی حمله می کردندوآنهارانوکرانگلیس وآمریکا می خواندندندودرنتیجه؛خشم طرفداران مصدّق را برمی انگیختندوحادثه،آفریده می شد!.به موازات این حوادث،حزب توده ازهرفرصتی استفاده می کردبرای اینکه میتینگ وراه پیمائی به راه اندازد.اگرزدوخوردی،کَشت وکُشتاری،خونریزی پیش آمد،که هُوالمطلوب.اگرنیامدکه قدرت خودوضعف حکومت مصدّق را نشان داده است،مثلاًدراوایل آبان[۱۳۳۰،به هنگام سفرمصدّق به آمریکا]،«سازمان دانشجویان ودانش آموزان حزب توده»علیه مظالم انگلستان درمصر، راه پیمائی به راه انداخت وباوجوداینکه شهربانی آنرا ممنوع اعلام کرده وگفته بودازآن جلوگیری خواهدکردومسئولیّت هرحادثه ای متوجهء مسئولان سازمان مزبور است،[حزب توده]ازانجام آن چشم پوشی نکردواگرخودداری پلیس وطرفداران جبههء ملّی-به علّت غیبت مصدّق وتوصیهء اوبه حفظ آرامش- نبود،مسلّماًحوادث۲۳تیر تجدیدمی شد،کمااینکه باوجوداین خودداری وگذشت هواداران جبههء ملّی ودولت،دانشجویان ودانش آموزان توده ای ازتحریک واخلال دست برنداشتندوکاررابجائی کشاندندکه شورای دانشگاه ،یعنی رؤسای دانشکده ها ونمایندگان استادان را مدت ۱۰ساعت دریکی ازاطاق ها زندانی کردندکه منجر به تعطیلی دانشگاه شد…[بدنبال] تعطیلی دانشگاه،این بار،«سازمان دانشجویان ودانش آموزان»اعلام کردکه در۱۴آذر[۱۳۳۰]بعنوان اعتراض علیه تضییقات دولت وتعطیلی دانشگاه،میتینگ وراهپیمائی برپاخواهدداشت.باآنکه شهربانی از۳روزپیش مکرّر اخطارکردکه ازاین تظاهرات جلوگیری خواهدنمودومسئولیّت هراتفاقی که بیافتد برعهدهء تظاهرکنندگان است وباآنکه معلوم بودبعضی عناصروسازمان ها-چه درداخل جبههء ملّی وچه خارج ازآن-خودراآمادهء مقابله باحزب توده وضرب شست نشان دادن به آن می نمایند،باوجودتمام اینها،حزب توده ازراه پیمائی صرف نظرنکردوحوادث ۲۳تیر(۱۳۳۰)تقریباًتکرارشد.توده ای هاازدانشگاه حرکت کردندوتابهارستان اتفاقی نیافتاد.ابتدای خیابان اکباتان،شعارهائی علیه جبههء ملّی وحزب زحمتکشان[دکتربقائی]دادندوباعده ای ازهواداران این حزب وجبههء ملّی درگیرشدندوچوب وچماق بکارافتاد.هنگامی که پلیس برای جلوگیری ازمنازعه مداخله کرد،زدوخوردمیان پلیس وتوده ای ها آغازگردید،امّا-این بار-پلیس چون قبلاً به اودستورداده شده بود که درصورت موردحمله قرارگرفتن ازخودش دفاع کند،به تیراندازی پرداخت ودرنتیجه ۵ نفرکشته وبیش از۲۰۰نفر زخمی شدند(۲).

همهء این حادثه سازی ها وتشنّج آفرینی های حزب توده ضربات مُهلکی بودندکه ازیک طرف، دولت های غربی-خصوصاً آمریکارا-نسبت به توانائی مصدّق برای مدیریت و هدایت کشور بدبین می ساخت، وازطرف دیگر،این حادثه سازی ها و تشنّج آفرینی ها برنگرانی آنان از«خطراستیلای حزب کمونیست توده» می افزود(۳).

چنانکه گفته ایم،دکترآبراهامیان در کتاب«کودتا»باآمیزه ای ازگرایش های مارکسیستی،تعلّق خاطری به حزب توده دارد وازآن جمله معتقداست که حزب توده ازآغازِملّی شدن صنعت نفت(۱۳۲۹) پُشتیبان دکترمصدّق بود و نیزدرقیام ۳۰ تیر۱۳۳۱،حضوری آشکارونقشی تعیین کننده داشت.(صص۷۷ به بعدو۱۸۶-۱۹۰).درحالیکه اسنادونشریات حزب توده نشان می دهندکه این حزب ازآغازملّی شدن صنعت نفت ،مصدّق را«عامل امپریالیسم» ،«آخرین تیرِترکشِ

استعمار»و«پیرمردِشعبده باز و مکّار»می نامید(۴).

عکس ها وکاریکاتورهای زیرنیز،نمونه هائی ازمواضع نشریات حزب توده علیه دکترمصدّق در زمان ملّی شدن صنعت نفت است:

چلنگر، نشریهء پُرتیراژِ حزب توده،

دکترمحمدمصدّق را بصورت عنتری در دست دولت های آمریکا وانگلیس می دانست!

چلنگر:مصدّق، عروسِ دولت انگلیس

حزب توده که درسال۱۳۲۳ (درزمان ساعدمراغه ای)درمناطق نفتی خوزستان و صنعتی اصفهان،قیام گستردهء کارگران وسپس- به منظور واگذاری نفت شمال به شوروی ها-تظاهرات ۳۵هزارنفری را درمقابل مجلس شورای ملّی سازمان داده بود،در دوران حکومت مصدّق نیز ده‌ها اعتصاب و تظاهرات مهـّم کارگری و شهری در ایران را رهبری یا هدایت کرده بود(۵).

به روایت عبدالصمدکامبخش،ازرهبران برجستهء حزب توده-درآن هنگام-درفاصلهء ۱سال،۲۰۰اعتصاب کارگری رخ دادکه برخی ازآنهااقتصادی وسیاسی و برخی صرفاً سیاسی بود(۶).

حزب توده وقیام ۳۰تیر

گفته ایم که ارزیابی منابع ،ارزش علمی وآکادمیک یک تحقیق را برجسته می کند.دربارهء قیام ۳۰تیرنیزآبراهامیان-اساساً- روایتِ اخیرنورالدین کیانوری و یکی ازپیروانش راتکرارکرده است(۷).وی ضمن اعتقادبه«حضورتعیین کنندهء حزب توده درقیام ۳۰تیر»می نویسد:

-«فراخواندن مردم به اعتراضات توده ای[در۳۰تیر] موردتأئیدوپُشتیبانی حزب توده قرارگرفت.این نخستین باری بود که حزب توده به پُشتیبانی کامل ازمصدّق برخاسته بود…بلافاصله پس ازاین قیام،کاشانی ازحزب توده بابت کمک به«حصول پیروزی علیه امپریالیسم بریتانیا»تشکرکرد»(ص ۱۸۷).

پُرسش این است:حزبی که تاآخرین لحظات،مصدّق را«عامل امپریالیسم»،«نمایندهء استعمار»،«پیرمردِمکّار»و…می دانست در قیام ۳۰تیر۱۳۳۱ چگونه یا باچه توجیهی می توانست ازمصدّق حمایت کندتا به قول آبراهامیان«نقش تعیین کننده»درجنبش مردم داشته باشد؟

قوام السلطنه،«معمارِبزرگ نجات آذربایجان» و قهرمان شطرنج سیاسی که درماجرای نفت شمال،استالین را«مات» کرده بود-بانخوت وغروری حیرت انگیزدر۲۵تیر۱۳۳۱بااعلامیّهء معروف«کشتیبان را سیاستی دگرآمد»چنان هیجان و احساسِ انزجاری درجامعه پدیدآوردکه منجربه قیام ۳۰ تیر و سقوط دولت چندروزهء وی گردید.سیل خروشان توده های مردم درخیابان های تهران ودیگرشهرهای مهم باعث شدتا«جمعیّت ملّیِ مبارزه بااستعمار»(وابسته به حزب توده) در۲۹تیرماه اعلامیّه ای درحمایت از«مبارزات ضداستعماری وضدامپریالیستی توده ها» صادرکند،اعلامیه ای که درآن،نه تنها حمایتی ازمصدّق وجودنداشت،بلکه این اعلامیّه، کیفرخواستی بود سرشارازدشنام وانتقاد علیه دولت مصدّق(۸).

آبراهامیان برای«تائید»نظرش مبنی بر«نقش تعیین کنندهء حزب توده درقیام ۳۰تیر»به روایت حسن ارسنجانی ومصطفی فاتح اشاره می کند،بااین تأکیدکه:«هم فاتح وهم ارسنجانی- که هیچ یک ازآن دو را نمی توان باهیچ تعبیروتفسیری متمایل به حزب توده دانست-نقش تعیین کننده را درکلِ این قیام به حساب حزب توده منظورداشته اند»(ص۱۸۷).

دراین باره بایدگفت که حسن ارسنجانی معاون ومشاورِارشدِ قوام السلطنه بود و چه بسا تمایل داشت که قیام ۳۰ تیر و سقوط قوام السلطنه را زیرسرِحزب توده بداندتا این نکته را به انگلیسی هابفروشد که«پُشت سقوط قوام السلطنه،کمونیست های حزب توده و عوامل شوروی قراردارند».ازاین گذشته،به روایت ارسنجانی در روزهای منتهی به قیام ۳۰تیر رهبران حزب توده درحال مذاکره باقوام السلطنه بودندتاشایدبتوانندبه کابینهء وی راه یابندوخاطرات خوشِ حضوروزیران توده ای درکابینهء قوام درسال ۱۳۲۵را تجدیدکنند(۹).

مصطفی فاتح (نمایندهء شرکت نفت انگلیس وایران)نیزازبُن بست مذاکرات انگلیسی ها و مصدّق راضی نبودوباوجوداحساسات مثبت وخیرخواهانه اش نسبت به مصدّق(ص۱۰۶)،نگران قدرت گیریِ حزب توده بود.او زمانی مؤسس حزب سوسیالیست ایران بودکه باحزب توده نیزهمکاری داشت(۱۰).

فاتح سپس به شرکت نفت انگلیس و ایران پیوست و در دوران مأموریتش درشرکت نفت شاهدِاعتصابات و اعتراضات گستردهء نیروهای کارگری درمناطق نفتی خوزستان به رهبری حزب توده بود،ولذا باعواطف سوسیالیستیِ گذشته درجریان قیام ۳۰ تیر،ضمن پُررنگ کردنِ حضور حزب توده شایدمی خواست به مقامات انگلیسی هشداردهدکه درصورت ادامهء بن بست مذاکرات نفت-چه بسا-حزب توده قدرت سیاسی را قبضه کند. آبراهامیان دربارهء مصطفی فاتح -به درستی- می نویسد:

-«درنظرعامّه،فاتح یک«عاملِ»تیپیک هواداربریتانیاتصوّرمی شد،امّادرعالم خصوصی و درواقع،اوشخصی متفاوت بااین تصویر شناخته می شود.وضع ظاهری و علنی افراد می تواند بسیارفریب دهنده باشد»(ص۱۰۶).

برخلاف نظردکترآبراهامیان،طبق اسنادحزب توده،نقش این حزب توده درقیام ۳۰ تیر بسیارناچیزبوده هرچندکه بخشی از کارگران و هواداران حزب ،به ابتکارفردی و با احساسات شخصیِ خود، وارد صحنهء شده بودند.قطعنامه پلنوم چهارم حزب توده(مسکو،تیرماه۱۳۳۷)ضمن انتقادازعملکردرهبری حزب،دراین باره تأکیدمی کند:
-«… در حادثهء ۳۰تیر۱۳۳۱ روش رهبری قابل انتقاد است زیرا در حادثهء ۳۰ تیر، ما، دیرتر از بورژوازی ملی، تازه آن هم پس از آنکه بخشی از توده حزبی به ابتکار خود جنبید، وارد صحنه شدیم»(۱۱).

دربارهء تشکرکاشانی ازحزب توده پس ازقیام ۳۰ دکترآبراهامیان-باز- به جای استنادبه روزنامه های آن زمان و سخنرانی ها ومکتوبات منتشرشدهء کاشانی،به گزارش یک خبرنگار آمریکائی استنادکرده که چه بسا زبان فارسی نمی دانست ویادر فهم ظرافت کلام کاشانی دچاراِشکال بود.دکترمحمدحسن سالمی(یکی ازافرادبسیارنزدیک به کاشانی که دراین سخنرانی حضورداشت)درگفتگوبانگارنده گفت:

-« درآن روزهیچ سخنی ازحزب توده نرفت بلکه باحضورده ها روزنامه نگارِداخلی وخارجی،کاشانی-به عنوان یک پدرمعنوی– درپاسخ به یک خبرنگاروابسته به حزب توده،به طورکلّی ازهمهء کسانی که درراهِ پیروزی قیام تلاش کرده اند،سپاسگزاری کردبدون آنکه نامی ازحزب توده برده باشد!.باتوجه تحریف سخنان کاشانی توسط حزب توده،دفترآیت الله کاشانی مندرجات نشریات حزب توده(درتشکرکاشانی ازحزب توده) را قویّاًتکذیب کرد».

ازاین گذشته،نه روزنامه کیهان ونه روزنامهء اطلاعات( به تاریخ۳۰تیرماه۱۳۳۱) -هیچیک-به تشکرکاشانی ازحزب توده اشاره ای نکرده است.

آبراهامیان ضمن عُمده کردنِ نقش حزب توده- به عنوان «عامل تعیین کنندهء پیروزی قیام ۳۰ تیر»- می نویسد:

-«این رویدادنشان دهندهء تغییرِعُمده ای درسیاست حزب توده بود.تاآن زمان،چپ های افراطی بررهبری این حزب مسلّط بودندوعادتاًمصدّق رایک«نوکر»هوادارآمریکا توصیف می کردند ازاین نقطه[قیام ۳۰ تیر] به بعد،رهبران عمل گرائی-به ویژه نورالدین کیانوری-درکمیتهء مرکزی اکثریّت یافتندکه عادتاً مصدّق را«یک وطن پرستِ ضدامپریالیست»می دیدند»(صص ۸۹، ۱۸۷ و۱۹۰).

نگاهی به بیانیه ها ومقالات حزب توده-امّا- نشان می دهدکه پس ازقیام ۳۰تیر ودرزمان«رهبران عمل گرائی-به ویژه نورالدین کیانوری نورالدین کیانوری» نیزمقالات وبیانیه های حزب توده دربارهء ملّی شدن صنعت نفت وشخصِ دکترمصدّق،سرشارازدشنام وناسزابود(۱۲).

ازاین گذشته،درتاریخچهء رهبران حزب توده،«به ویژه نورالدین کیانوری»فردی افراطی،فرصت طلب وبدون پرنسیب های سیاسی ارزیابی می شود،اوبه عنوان مسئول سازمان افسران حزب توده- باهمدستیِ خسرو روزبه-عامل یا آمرِقتل محمدمسعود(سردبیرروزنامهء «مردامروز»واحمددهقان(سردبیرمجلهء تهران مصور) ومسئول سربه نیست کردنِ ده ها «عضوِمسئله دارِحزب توده»بودازجمله حسام لنکرانی،پرویزنوائی،داریوش غفّاری،آقابرارفاطری،محسن صالحی (۱۳). احسان طبری دربارۀ هدف از قتل محمدمسعودتوسط«کمیتۀ ترورسازمان افسران حزب توده» تأکیدمی کند:

-« قتل محمدمسعودبرای ایجاد یک شوک عَصَبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو[روزبه] اطمینان داشت که قتل ،صدر صد به حساب دربار تمام خواهدشد»(۱۴).

این نکته می توانددر شناخت عواملِ ترورهای دیگر در این دوران،موردتوجهء پژوهشگران قرارگیرد.

دکترآبراهامیان بااشارهء دوباره به مظفربقائی و خلیل ملکی (ص۱۵۸)درگفتگوباسایت«ایران وایر» نیزمی گوید:

– «نقش سازمان سیا حتّی شرورترازآن چیزی است که به نظرمی رسد:مثلاًتظاهرات بزرگ سال ۱۹۵۱/۱۳۳۰بهنگام ورودهریمن(فرستادهء آمریکابه تهران) راخودشان[سازمان سیا]ازطریق بقائی وحزب زحمتکشان سازمان دادند…».

آبراهامیان توضیح نمی دهدکه سازمان سیا چرابایدعلیه فرستادهء ویژهء دولت متبوعش چنان تظاهرات خونینی را سازماندهی کرده باشد؟!.ازاین گذشته،ورود هریمن به تهران(۲۳تیر۱۳۳۰ /۱۵ژوئیه۱۹۵۱)، برای مذاکره بامصدّق به منظورحلِ اختلافات مربوط به نفت بودکه درآن زمان،هم بقائی وهم ملکی دوستداروخواستارآن بودند.

سخن آبراهامیان مبنی براینکه « آن گردهمائی حزب توده ارتباط چندانی به هریمن نداشت»،مغایرباروایت شاهدان عینیِ این ماجرااست.عموم پژوهشگران، ونیزبرخی ازکادرها ومسئولین حزب توده(ماننددکترانورخامه ای،بابک امیرخسروی ودیگران)تأکیدکرده اندکه این تظاهرات خونین ازطرف حزب توده سازمان داده شده بود.دراین تظاهرات حدود ده هزار تن از هواداران حزب توده در تهران- باشعارهای ضدآمریکائی وضدامپریالیستی- علیه ورودِ هریمن شرکت داشتند که منجر به کشته شدنِ بیش از ۲۴ نفر و مجروح شدن بیش از ۲۰۰ نفر گردید.درشمار کشته ‌شدگان،چهار تن از نیروهای انتظامی بودند. (۱۵).

دکترمظفّربقائی وقیام ۳۰تیر

دربارهء نقش دکترمظفربقائی درقیام ۳۰ تیر،عموم پژوهشگران وی را یکی از رهبران اصلی قیام دانسته وبه نقش تعیین کنندهء وی درپیروزی قیام تأکیدکرده اند،دکترکاتوزیان(هوادارصدیق دکترمصدّق)می نویسد:

-«[روزنامهء] شاهدِبقائی(ارگان روزانهء حزب زحمتکشان)به نافذترین وسیلهء مبارزه بَدَل شده بود.دراول سرمقالهء۲۹تیرماه که به قلم وباامضای خودِبقائی چاپ شده بود،این بیتِ افشاگرانه را آورده بود:

گرچه تیرازکمان همی گذرد

ازکماندار بیند اهل خِرَد

این،گستاخانه ترین تیری بود که یکی از رهبران نهضت ملّی به سوی شاه پرتاب کرده بود…اعتصاب عمومی وتظاهرات مردم[برای بازگشت مصدّق به حکومت]تقریباً خودجوش بود،هرچندحزب زحمتکشان[بقائی]نقش مهمی درسازماندهی ورهبری مردم -پس ازریختن آنها به خیابان ها- برعهده داشت…کاشانی وبقائی(به ویژه به لحاظ نقش رهبریش درحزب زحمتکشان)سهم بسیاربسزای درتعیین نتیجهء استعفای مصدّق درتیر۳۱برعهده داشتند…بقائی مصرّانه ازنمایندگان نهضت ملّی درمجلس خواست که ازخواسته شان مبنی برانتصاب مجدّدمصدّق یک قدکم عقب ننشینند وحزبش نیز سازماندهی مردم را درتظاهرات پایانی برعهده گرفت…تنهانمایندهء نهضت ملّی درمجلس که خواستاراصلاحات ارضیِ جامع یاتوزیع عادلانهء درآمدشد،بقائی بودولاغیر.»(۱۶).

این تصویرمنصفانه ازدکترمظفربقائی باید مارا به تحریف های ۶۵سالهء حزب توده علیه بقائی هوشیار و بیدارسازد،شخصیّتی که درآن زمان سرسخت ترین دشمنِ حزب توده بود و دراین راه-مانندخلیل ملکی-قربانیِ«حمّام فینِ حزب توده»شد.

ادامه دارد

پانویس ها:

۱- امیرخسروی،پیشین،ص۲۸۲

۲- خامه ای،انور،ازانشعاب تاکودتا،ج۳،انتشارات هفته،تهران،۱۳۶۳،صص۳۵۶-۳۶۳

۳- دربارهء توطئه ها وتشنّجات این دوران نگاه کنیدبه:ترکمان،محمد،تشنّجات ودرگیری های خیابانی وتوطئه هادر دوران حکومت مصدّق،انتشارات رسا،تهران،۱۳۵۹

۴- برای نمونه نگاه کنیدبه:روزنامهء به سوی آینده،شمارهء۲۱مهرماه۱۳۲۹و آخرین نبرد،۱۷آذرماه ۱۳۳۰

۵– برای شرح دقیقی از چند اعتصاب مهم کارگری در این دوران، نگاه کنید به: ارسلان پوریا (عضو برحسته و مسئول تظاهرات حزب توده)، کارنامهء مصدّق وحزب توده،نشرمزدک،ایتالیا،۱۳۵۵،صص۲۷۱، ۴۰۲-۴۰۶، ۴۶۸-۴۷۴ و صفحات دیگر

۶– نگاه کنید:نظری به جنبش کارگری وکمونیستی درایران،ج۱،انتشارات حزب توده،بی جا،۱۹۷۲،ص۱۷۱

۷-نگاه کنیدبه: کیانوری،خاطرات،صص۲۴۲-۲۴۷؛جوانشیر،ف.م،تجربهء ۲۸مرداد (نظری به تاریخ ملّی شدن نفت ایران)،نشرحزب توده،تهران،۱۳۵۹،صص۱۹۶-۲۱۴

۸– برای متن این اعلامیّه نگاه کنیدبه:روزنامهء دژ(به جای به سوی آینده)،۲۹تیرماه ۱۳۳۱

۹– نگاه کنیدبه:ارسنجانی،حسن،یادداشت های سیاسی،یادداشت شنبه ۲۸تیر۱۳۳۱،،تهران،۱۳۳۱،ص۱۰ مقایسه کنیدباسخن ارسلان پوریا،پیشین،صص۲۷۰-۲۷۳

۱۰– کیانوری،پیشین،صص۸۹-۹۱

۱۱– اسناد و دیدگاه ها، حزب تودهء ایران از آغاز تا انقلاب ۵۷، پلنوم پانزدهم،۱۳۶۰،ص ۶۶۷.مقایسه کنیدبانظرارسلان پوریا،مسئول اصلی تظاهرات حزب بوده درآن زمان،پیشین،ص۲۶۵

۱۲– نگاه کنیدبه: آخرین نبرد، ۱۷ آذرماه ۱۳۳۰؛ روزنامهء به سوی آینده،۳۱تیرماه ۱۳۳۱ ؛روزنامهء شهباز،۲۱دی ماه۱۳۳۱

۱۳– نگاه کنید به: اعترافات خسروروزبه و سروژ استپانیان در:زیبائی،علی،کمونیزم درایران،تهران،۱۳۴۳،صص۴۳۷ ،۵۴۸-۴۵۰و ۵۵۳-۵۵۴.

۱۴-طبری،احسان،کژراهه(خاطراتی ازتاریخ حزب توده)،نشرامیرکبیر،تهران،۱۳۶۷، ص۸۵

۱۵– موحّد،پیشین، ج۱، صص۲۲۰-۲۲۱؛ خامه ای،پیشین،صص۳۵۰-۳۵۲؛نجاتی،غلامرضا،جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران،چاپ هفتم،شرکت سهامی انتشار،تهران،۱۳۷۳،صص۱۸۰-۱۸۱؛ کاتوزیان،محمدعلی،مصدّق ومبارزه برای قدرت،ترجمهء فرزانهء طاهری،نشرمرکز،چاپ دوم،تهران،،ص۱۴۲-۱۴۵

۱۶– کاتوزیان،پیشین،۱۳۷۸صص ۱۵۴ ۲۰۳و۲۰۷

همه پرسی اقلیم کردستان و پی‌آمدهای آن /هوشنگ کردستانی

به عنوان یک کُرد، همواره به ایرانی بودنم افتخار کرده و می کنم. همین احساس را در بسیاری از کُردهای دیگری که می شناسم- اعضاء خاندان و خویشاوندان مان- شاهد بوده ام.

در سال های طولانی اقامت ناخواسته ام در خارج از کشور، با بسیاری از کُردان ترکیه، عراق و سوریه دیدار و گفتگو داشته ام. ضمن تأیید ستم ها و حق کُشی ها و جنایت هایی که بر آنان رفته، یادآور شده ام که شما در کشورهای تان بیگانه و غیر محسوب می شوید ولی کُردها در ایران نه بیگانه که صاحب خانه اند. ستم و بیدادی که در ایران توسط دولت خودکامه، سرکوبگر و ستم پیشه بر مردم کردستان رفته و می رود، بر سایر مردم ایران نیز کم و بیش اِعمال می گردد.

کُردها، نخستین تشکیل دهندگان امپراتوری ایرانی یعنی سلسله مادها بودند. مادها در سده هشتم پیش از میلاد به رهبری دیاکو در غرب سرزمین ایران حکومتی تشکیل دادند و سپس با گسترش آن بر سرزمین های دیگر به صورت یک امپراتوری بزرگ در آمدند که سرانجام به دست کورش بزرگ به پایان رسید.

از این دید طبیعی است که کُردها در هر کشوری که باشند به حق خود را ایرانی بدانند. مسعود بارزانی و پدرش ملا مصطفی که همواره علاقه و پیوندشان را به ایران و ایرانی بودن نشان داده اند، بعید است فریب خورده و تحت تأثیر سیاست های جنگ افروزانه و جدایی افکنان تندروهای اسرائیل یا آمریکا قرار گیرند و با اقدام به تشکیل دولت مستقل اقلیم کردستان به پیشرفت برنامه های توسعه طلبانه آن ها یاری رسانند.

بیشتر بر این گمان باید بود که ده ها سال ستم، بیداد و جنایت های ضد انسانی صدام حسین بر مردم کردستان عراق و تعصب ابلهانه نوری مالکی نخست وزیر سابق آن کشور و عدم رعایت کامل حقوق شهروندی کردان در دولت کنونی باعث اتخاذ این تصمیم شتاب آلود و اشتباه آمیز، یعنی اعلام استقلال اقلیم کردستان شده باشد و تصور می کنند که در اتخاذ این سیاست از پشتیبانی اسرائیل و به احتمال آمریکا برخوردار خواهند بود، بدون توجه به این واقعیت که حمایت قدرت های جنگ طلب و استعمارگر، گرچه ممکن است در مقطعی از زمان با خواست ها و آرزوهای مردم کشورها همسویی و همخوانی داشته باشد ولی در نهایت می تواند به تحقق آزادی مردم و استقلال کشور ضربه‌های جبران ناپذیر زده و مانع تحقق آن ها شود.

همین اشتباه را در سال ۱۳۵۷ برخی از آزادیخواهان و ملی گرایان ایران مرتکب شدند. آن ها بر این گمان بودند که دولت های بزرگ غربی به خاطر بردن شاه از ایران و برقراری حاکمیت ملی است که خمینی را تبدیل به امام کرده و روانه ایران می کنند.

دیدیم پس از رفتن شاه و آمدن خمینی استبداد مذهبی شدیدتر از استبداد سلطنتی بر ایران حاکم شد و وضعیت و شرایط دردناکی بر سرنوشت مردم رقم زده شد که هنوز هم ادامه دارد.

شاید بیان حال کسانی که دچار این خطای جبران ناپذیر شدند این بیت از اشعار شهریار غزلسرای بزرگ معاصر باشد که گفت: «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی»
گمان می شود که بارزانی در پی کسب امتیاز بیشتر برای اقلیم کردستان و مردم کُرد باشد، تا استقلال به مفهوم واقعی آن که شدنی نیست. حتی اگر یورش نظامی برای از میان برداشتن استقلال اقلیم کردستان از سوی دولت مرکزی عراق و همسایگان صورت نگیرد باز هم اقلیم به دلیل شرایط جغرافیایی و محصور بودن میان عراق، ترکیه و ایران قادر به ادامه حیات به عنوان یک کشور مستقل نخواهد بود. بنابراین شاید همانگونه که پیش از همه پرسی گفته بود، در پی انجام گفت و گو و کسب امتیاز بیشتر باشد.
هموطنان عزیزی که به حق از این رویداد و احتمال پیش آمدهای دردناک پس از آن نگران هستند باید پیش از هر کار بکوشند که به تداوم نظام استبداد مذهبی حاکم بر ایران پایان دهند و نظام مردم سالاری را بر کشور مستقر سازند که همه قوم ها و اقلیت های مذهبی به یکسان از حق شهروندی و آزادی‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و … برخوردار باشند.

توجه داشته باشیم، تجزیه طلبی و استقلال، بیشتر در کشورهایی هوادار پیدا می کند که نظام های خودکامه و استبدادی حاکم اند و مردم از آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی برخوردار نیستند

در همه پرسی که سال پیش در اسکاتلند- که بیش از هفتصد سال است استقلال خود را از دست داده و ضمیمه انگلستان شده است- برگزار شد مردم به عدم جدایی و استقلال رأی دادند چون مردم اسکاتلند از همان حقوق شهروندی و امتیازات اقتصادی و فرهنگی برخوردارند که سایر شهروندان انگلیسی.

جدایی طلبی و استقلال در هیچ یک از پنجاه ایالت های آمریکا مطرح نیست، اگر هم گهگاه از امکان استقلال ایالت کالیفرنیا صحبت می شود بی شک ره به جایی نخواهد برد. بهترین وضعیت برای کُردهای عراق و سوریه خودمختاری است و نه استقلال. شاید بارزانی و دوستان در باطن با آن موافق بوده باشند. در چنین حالتی حضور برخی خودفروختگان و عوامل تفرقه انداز، برای سوء استفاده کردن از احساسات مردم با هدف اجرای برنامه‌های کوچک کردن کشورهای منطقه ره به جایی نخواهد برد.

با توجه به آنچه در چند سال اخیر در عراق و سوریه اتفاق افتاده است و خسارت های جانی، مالی و … توسط داعشی‌های ساخته و پرداخته بیگانگان بر این دو کشور وارد شده، بی شک دولت های این دو کشور توجه بیشتری به خواست ها و حقوق انسانی کُردان نشان خواهند داد.

وظیفه گردانندگان جمهوری اسلامی آن نیست که به دلیل مناسبات سیاسی با عراق و ترکیه، مرزهای هوایی و زمینی خود را بر اقلیم کردستان ببندد بلکه باید با باز گذاردن آن ها و ارتباط اقتصادی و انسانی، به آنان یاری رسانند. سیاستی که هر نظام ملی و مردم سالار که در ایران مستقر باشد بی‌شک انجام خواهد داد. بستن مرزها و هر نوع تصمیم گیری های شتاب آلود و تعصب آمیز نسبت به کُردان عراق جز آنکه باعث رنجش کُردان در داخل و خارج از کشور شود نتیجه به بار نخواهد آورد.

آنچه روزهای اخیر در کُردستان ایران اتفاق افتاده و ممکن است در آینده با شدت بیشتر در کردستان و یا سایر استان ها رخ دهد، بی تردید نتیجه و واکنش طبیعی عملکردهای نادرست و ضد ملی چهل ساله نظام جهل و جنون و جنایت جمهوری اسلامی است که همه آزادی ها و حقوق انسانی ایرانیان (از همه اقوام و ادیان) را از میان برداشته و راه را برای پیشبرد سیاست های تفرقه انداز بیگانگان هموار کرده است.

حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران تنها در سایه استقرار یک سامان ملی و مردم سالار امکان پذیر است. چهل سال فرصت کافی بود که به عمر استبداد مذهبی حاکم پایان داده شود و مانع شنیدن شعارهای نفاق افکنانه و جدایی طلبانه گردید که به بطالت گذشت و صرف جدل های پوچ و پیش پا افتاده به ویژه در خارج از کشور شده است. به گفته شاعر: «خودم کردم که …. » .