معاون نخست رئیس جمهور نظام اسلامی به حقیقت تلخی اشاره می کند: سرنوشت ایران، نظام و حکومت همه بهم گره خورده است. با در نظر گرفتن این حقیت که نظام و حکومت، هیچیک مشروعیت و توان خارج کردن ایران در منجلابی که گرفتار شده است را ندارند، از این رو این نتیجه که مدتهاست ثابت شده، می رسیم که مشروعیت ایران بعنوان یک کشور، در سطح جهان مورد تردید قرار گرفته است. بسخن دیگر نظام و حکومت، ایران را همراه خود به سوی سرنوشت مشترک محتومی که در پیش دارند، هدایت می کند. برای ایران تنها یک راه باقی مانده و آن قطع رابطه میان ایران با رژیم و حکومت آن است. هیچ اقدام دیگر نمی تواند ایران را از راه پیمودن برلبه تیغ باز دارد. زیرا نظام و حکومت تراوش کرده از آن قابلیت اصلاح ندارند. تلاش در راه انداختن مسئولیت اوضاع کنونی کشور برگردن قدرت های خارج و یا چسبیدن به یک قرار داد و توافقنامه، هرچقدر هم که از نظر حقوقی و اخلاقی صحیح باشد، بجز تلاش در راه تثبیت این نظام و در نتیجه کشاندن ایران به مسلخ، نتیجه دیگری ببار نخواهد آورد.
***
از هر سو حلقه محاصره ایران تنگ تر می شود. بنگاه های تولیدی و بازرگانی جهانی بسرعت رابطه ی خود با کشور را قطع می کنند. هند، کره جنوبی و روسیه، افزون بر کشورهای غربی آخرین قدرت های جهانی هستند که سرمایه گذاری در طرح ها و خرید نفت از ایران را قطع کرده اند. تلاش های نظام برای جلب نظر اروپائی ها برای ادامه در طرح های اقتصادی در ایران، مجبور به شکست است. همگان آگاه هستند که منافع اقتصادی در رابطه با ایران که ممکن است عاید گردد، در مقایسه بسیار کوچک تر است تا بده و بستان میان آنان با آمریکا و حتا با عربستان + متحدین. عربستان به شرکت های آلمانی اخطار کرده است که در صورت ادامه ی فعالیت اقتصادی با ایران، آنان در باره ادامه مناسبات بازرگانی و مالی خود با آلمان تجدید نظر خواهند کرد.
حتا روسیه “متحد” نظام اسلامی، پس از وارد کردن ضربات سیاسی بر نظام در سوریه، مشارکت دومین شرکت نفتی خود در ایران را “در دست بررسی مجدد” قرار داده است. شواهد چنین دلالت می کند که با پادرمیانی و فشار روسیه، تقسیم دریای مازندران مطابق خواست آن کشور به پایان رسیده باشد. با این حال مرد هزار چهره ایران و یار همیشه حاظر سفره افیون رهبر، آقای ولایتی اعلان کرده که “روسیه بنا ندارد به ایران زور بگوید” . او که تا چندی پیش نه تنها از یقه دران برجام بود بلکه نخستین گام های این توافق بنا به دستور رهبر نظام، وسیله ی او در عمان برداشته شد، اکنون به یکی از منتقدان سفت و سخت آن بدل شده است. روشن است که ستون پنجم روسیه و خود آن کشور از روز نخست، در راه بهم خوردن تفاهمی بودند که امکان داشت رابطه با غرب را تا اندازه ای بهبود بخشد. اما چنین امری با منافع روسیه در تضاد بود. به احتمال بسیار بالا، گروهی که به روسیه گرایش دارند و آن کشور را نه تنها یگانه حافظ نظام خود می دانند و به آن نظام به عنوان یگانه پناهگاه در صورت اخراج از ایران نگاه می کنند، از تنش روابط با غرب حتا تا مرحله ی برخورد نظامی، استقبال کرده و می کنند. روسیه در حالی که مایل به تنش بیش تر در روابط خود با غرب نیست، اما بنا به رویای خروشچف از این که ایران مانند سیبی گندیده بدامان آنان افتد، نمی تواند خرسند نباشد.
ما به عنوان ایرانی، تنها می توانیم از ملت، کشور، نظام و حکومت خود انتظار پاسداری از منافع ملی ایران را داشته باشیم و بس. هرگونه ناله و زاری و حتا طلب حق، برگوش های کر منافع کشورهای دیگر، سودی نخواهد داشت. تا هنگامی که ملت ایران نتواند اراده خود را، تنها حاکم بر روند سیاسی داخلی نماید، نمی توان انتظار همدردی تا چه رسد به یاری از دیگران را داشته باشد. این وظیفه ی ملت و تنها ملت ایران است که حق طبیعی خود را برای اداره امور و سیاستگذاری بدست آورد. اما بدون تردید اقدامات دیگر قدرت های جهانی و ناحیه ای دارای اثر مستقیم بر جهت گیری اراده ملی دارد. نخست و بالاترین هدف پاسداری از یک پارچگی سرزمینی کشور است. چون تنها حمله ی مستقیم خارجی می تواند برعلیه اولویت نخست عمل نماید و ایران را به مرحله ی تجزیه بکشاند، روشن است که هر کشور و قدرتی که ایران را به پای جنگ برد، دشمن ملت ایران است.
از این رو در درجه اول نظام اسلامی و پس از آن روسیه و قدرت های غربی و متحدان آنان در منطقه، بترتیب قرار دارند. در این مورد آخر بازهم نظام اسلامی را متهم ردیف اول باید شناخت که با مداخله در اوضاع داخلی قدرت های منطقه و بخطر انداختن منافع حیاتی کشورهای غرب، آنان را به صفوف دشمنان قسم خورده نظام و به تبع آن ایران، هل داده اند. ایران نه با عربستان و نه با اسرائیل و نه با آمریکا و غرب، برخورد منافع حیاتی ندارد. ایران و قدرت های نامبرده متحدان طبیعی همدیگر هستند. افزون برآن ایران و کشورهای نامبرده از وجود تنش در منطقه سودی نمی برند. این نظام اسلامی ست که دون کیشوت وار برای خود دشمن تراشیده و چهل سال برعلیه آن می جنگد، بدون آنکه بتواند محرک جنگ را مشخص کند، آنهم جنگی که توان ایستادگی در برابر آن را ندارد.
با وجودی که بسیاری از قدرت ها خواستار تجزیه ایران با توان بالفعل کوچک تر هستند، ملت ایران بیش از آن بهم پییوسته است که بشود به سادگی مانند عراق، سوریه و لیبی آن را چند تکه کرد. از این رو بسیاری از خواستاران تجزیه ایران، با تامل و احتیاط با این مساله روبرو می گردند که دارای این امکان است که تا سال های سال بی ثباتی، جنگ و آشوب در منطقه را حاکم کند. به ویژه غرب، جنگ جدیدی در خاورمیانه و آنهم با وزنه ی بسیار سنگین تری، را خواستار نمی باشد. از این رو، غرب تا آنجا که بتواند از حمله ی مستقیم به ایران خود داری خواهد کرد. چنانکه در چهل سال گذشته کرده است. احتمال درگیری نظامی غرب با ایران، احتمالی ست ضعیف (به ویژه پس از ویران کردن توان هسته ای) اما هیچگاه غیرممکن. اما بازهم تجربه ثابت کرده که توان نظام اسلامی برای ایجاد بحران فوری و تنش، پایان ناپذیر است.
مانند همیشه، نظام اسلامی هر لحظه می تواند و در موارد بسیار مایل است که ایران را به لبه جنگ خارجی بکشاند. براین خواست نظام اسلامی باید ناتوانی رژیم برای پیش گیری از حرکات خودسرانه صاحبان متعدد قدرت در ایران، را در نظر داشته باشیم. بسیاری از سرداران سپاه و دیگر مراکز قدرت در نظام اسلامی می توانند در داخل و خارج از کشور، شرایط ایجاد جنگ با غرب را برخلاف حتا خواست نظام، فراهم کنند. شاهدی در دست نیست که بتوانیم به توان و آزادی عمل کانون قدرت در ایران برای پیش گیری از چنین وقایعی، اطمینان کنیم. پس نظام اسلامی نه تنها گرایش به تشدید تنش دارد، بلکه همزمان قادر به جلوگیری از ایجاد و تشدید تنش اضافی وسیله ی سرسپردگان خود نیست.
حال باید تنش ایجاد شده و افزایش تحریم های اقتصادی بیش تر که باید انتظار آن را داشته باشیم، چه اثری می تواند بر تلاش ملت در راه برقراری اراده ملی و دمکراسی، داشته باشد را بررسی کنیم. بدون تردید، هر تحریم اقتصادی نه تنها بر توسعه اقتصادی و اجتماعی و سطح زندگی ملت اثر منفی خواهد داشت، بلکه بخشی از استقلال کشور که آزادی دادو ستد با کشورهای دیگر می باشد، را با زور از میان برمی دارد. ایران و ایرانی نمی تواند، خواستار چنین شرایطی بر کشور باشد. اما در برابر نقض بخشی از حاکمیت ملی وسیله ی تحریم، نظام اسلامی ما را به سوی جایگزین وحشت ناک تری که حمله نظامی به ایران و احتمال تجزیه باشد، رانده است. بدون تردید فشار تحریم های اقتصادی بر دوش طبقات کم و میان درآمد خواهد افتاد.
سرسپردگان نظام با چپاول اموای عمومی، به چنان درآمدهائی دست یافته اند که همانند دوقلوی خود صدام و یا مادورا در ونزوئلا، باکی نخواهند دید. واکنش فشارهای پدید آمده بر ملت چگونه بازتاب خواهد داشت؟ بدون تردید، تمام توان تبلیغاتی دستگاه اسلامی، منحرف کردن مسایل از مسیر داخلی خود و متوجه کردن آن به خارج خواهد بود. اما مدت هاست که دیگر تقصیر را بگردن خارجیان و “استکبار” جهانی انداختن، در داخل ایران خریداری ندارد. ملت ایران به طور کامل تشخیص داده است که دشمن اصلی و نابود کننده امید به آینده، نظام اسلامی ست. اکنون زمانی رسیده است که تا هنگامی که قدرت های خارجی دست به اقدامی که امنیت ملی ایران را از راه دخالت نظامی بخطر نمی اندازد، از نظر ملت ایران مشروع است. چنین موضع گیری ملت یعنی برآورد تمامی مسایل از دید نظام، در چند سال پیش تر وجود نداشت. این تصور جا افتاده در جامعه ایران بود که تمامی وقایع اثر گذار بر اثر خواست خارجی انجام می گردد.
امر واقع، چیزی بیش از خواست قدرت های بزرگ نیست. این اسارت فکری در ایران جای خود را به استقلال فکری داده است. شاید بالاترین استقلال، استقلال فکری باشد که پیش شرط هر توسعه می باشد. یعنی ملت برای درک مسایل خود نه دنبال نیروهای الهی و نه دنبال نیروهای خارجی بلکه به دنبال اثر خود بر وقایع و واکنش قدرت های خارجی در برابر آن اعمال باشد، می گردد. این تحول فکری و یا استقلال واقعی، در ایران کنونی تا اندازه زیاد بدست آمده است. همبستگی ملی همراه با استقلال فکری که در دوران نظام اسلامی و برخلاف نظر آنان، فراز بسیار یافته است، همراه با شرایط عینی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موتور محرک رساخیز ملت خواهد بود که بدون شکایت و یا انتظار از خارج، صورت خواهد گرفت.
——————————————————————————–
– اوج جدید ذلت برای ایران
– در مورد همراهی با اسرائیل در بمباران مواضع سپاه در سوریه و در نهایت خواست خروج نیروهای وابسته به سپاه از آن سرزمین.
– وزیر خارجه آران (جمهوری آذربایجان) این خبر را اعلان کرده است. به احتمال نزدیک به یقین، چنین توافقی بایستی اصل مالکیت ۵۰% ایران بر دریای مازندران را زیرپا گذاشته باشد.
– تارنمای انتخاب، سی اما ماه مه ۲۰۱۸
– شایعه قوی در ایران، مرگ رفسنجانی، فردی که بنوبه خود عامل جنایت و فساد بسیار، را در رابطه با نفوذ روسیه در ایران و وسیله ی ستون پنجم آن کشور (مانند رهبر، طائب و شاید هم ولایتی و همپالگی ها) می دانند.
– یک واقعیت بسیار تلخ از زبان نتن یاهو که شاید بیش از هر رهبر سیاسی در جهان هوادار تجزیه ایران باشد، این است که مردم ایران موفق و خلاقند، اما تنها وقتی که مهاجرت می کنند (یعنی خارج از حیطه قدرت نظام اسلامی هستند). رادیو فردا روز نخست ماه ژوئن ۲۰۱۸
در برخی رسانه های داخل و از جمله رسانه های دولتی اخیرا حول سیر و شتاب اعتراضات و محتوای تحولات جامعه ابرازنگرانی می شود و حتی از احتمال وقوع رخدادهای غیرمترقبه ای چون انقلاب اجتماعی و یا انقلاب سیاسی هم سخن به میان آورده می شود. در این گونه مطالب یا گفتگوها نسبت به انباشت بحران، نارضایتی ها و بن بست و فقدان چشم اندازی امبدبخش برای حل آن ها در چهارچوب سیستم هشدار داده می شود. گرچه روحانی بکرات به اهمیت وحدت تاکید کرده و می گوید حالا وقتش نیست که زیرپای همدیگر را خالی کنیم، اما منازعات جناحی هم چنان با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد.
بی اعتمادی جامعه به نظام- به شمول هردوجناح- به اوج تازه ای رسیده است ( و در این میان برخی هم چون حسین راغفر برای جلب اعتمادعمومی از عفوعمومی، کنارکشیدن سپاه از حوزه اقتصادی و مداخله درامورات کشور، دست شستن امام جمعه ها و مراجع از حوزه اقتصاد و ضرورت شفاف سازی حرف می زنند). پرسش های مهمی در ذهن جامعه و نسل جوان در موردچگونگی عبور از نظام کنونی و تصویرسازی از نظام جایگزین مطرح می گردند که بدین شکل در خبرگزاری جمهوری اسلامی و برخی رسانه های رژیم بازتاب می یابند. هدف از گشودن بحث حول آن ها توسط رسانه های سیستم البته برای باصطلاح بهداشتی کردن فضای جامعه و تأثیر گذاری بر ذهنیت مردم و نیز حساس کردن «بزرگان نظام» به خطیربودن اوضاع است. مطابق معمول هم اگر برخوردسخت را جناح تندرو و مسلط بر ساختارقدرت برعهده دارد، اما وظیفه برخوردنرم با هدف کنترل و جهت دادن به ذهنیت جامعه، به عهده دولت و اصلاح طلبان و عناصری چون عبدی ها و تاج زاده هاست که خطر را زودتر دریافته اند و سعی می کنند که در چهارچوب سیستم برای آن ها راه حل پیداکنند و به قول خودشان از تهدیدها فرصت بیافرینند.
در همین رابطه خبرگزاری ایرنا* که پیشترهم حول موضوع خطرسیاسی شدن اعتصاب های صنفی و از جمله اعتصاب سراسری کامیونداران مطلبی نگاشته است، اما اینک مستقیما حول احتمال وقوع انقلاب اجتماعی ( و سیاسی)- به نقل از فوکویاما که که گویا آن را در سمیناری مطرح ساخته است- با عباس عبدی گفتگوکرده است. عبدی که خودسخت نگران از دست رفتن کنترل نظام بر اوضاع است، می گوید نهادهای اصلی و مهم جامعه ( یعنی نهادهای کنترل کننده جامعه) مثل دین، خانواده، آموزش و پرورش، رسانه، دولت و اقتصاد و… کارکرداصلی خود را از دست داده اند و بنابراین جامعه با بن بست و بحرانی مواجهه است که با تداوم سیاست های تاکنونی نمی تواند ادامه پیداکند. او البته مخاطب اصلی اش و امیدش- اگر که امیدی باقی مانده باشد- به سردمداران و عقلاء نظام است که تا کار از کار نگذشته به خود بیایند و با انجام یک سلسه اقدامات سنجیده از این گردنه خطرناک عبورنمایند.
مشکل اصلی اما آن است که جناح مسلط اساسا نگاهش به رویدادها امنیتی است و گوشش به این حرف ها بدهکارنیست. و این در حالی است که دوگانگی و شکاف بین جامعه واقعی و ارزش های آن با جامعه رسمی و ارزش های مدنظرنظام، هرروز به شکل مضحکه آمیزی فوران می کند وجناح مسلط فاقدانعطاف لازم است. بطوری که هرروز شاهد این گونه دو گانگی ها بین رفتارمتفاوت جامعه و رفتارحاکمیت درسطح جامعه و تریبون های رسمی رژیم هستیم. البته این دوگانگی و شکاف از خیلی وقت پیش برای همه و خودرژیم آشکار بود و سعی می کرد به نحوکج و دارمریر و شل کن و سفت کن با آن کنار بیاید و البته چاره ای هم جز این نداشت، اما وقتی چنین شکافی به مرحله تازه ای از اعتراضات و عرض اندام خیابانی می کشد، دیگر تبدیل به خطر برای نظام می شود. وضعیت به نحوی دگرگون می شود که حتی هنرمندانی که در طی این سال ها به نوعی با رژیم کنارآمده بودند و سیاست «آسه برو، آسه بیا » را پیش گرفته بودند، با مشاهده فضای عمومی و انتظارات مخاطبان خود، دیگر حاضرنیستند به سادگی گذشته به سازرژیم به رقصند و مثلا در دعوت به افطاری روحانی شرکت کنند (بگذریم از امثال حسین دولت آبادی ها که هنوز هم زندانی بافته های گذشته اش بوده و تغییراوضاع را در نیافته است).
عباس عبدی که از ترس گسترش خیزش دیماه به عجله در گفتگوی بی بی سی ظاهرشد و علیه تظاهرکنندگان و خاموش کردن شعله های آتش، با توسل به حربه سوریه ای شدن ایران سنگ تمام گذاشت، در گفتگو با خبرگزاری ایسنا از اصلاح طلبان می خواهد که براندازان را خیلی جدی نگیرند! او این پرسش را مطرح می کند که حالا شعاردادید «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!» خوب! بعدش چی؟ گرچه ایشان بعدش را خوب می داند و اگر هم نمی دانست می توانست با مراجعه دوباره به پیمایش های گوناگونی که خود و دوستانش صورت داده اند پاسخ خود را پیداکند. اما از قضا او می داند و از ترس آن است که سعی می کند با تظاهربه آرامش خاطر به صفوف اصلاح طلبان «دلواپس و آشفته حال» روحیه بدهد و آن ها را به دفاع قاطع تر از نظام تشویق کند تا به نحوی فعالانه تر سیاست ورزی کنند و نظام را از تیررس خطرمخالفان برانداز در امان نگهدارند. با این همه به شکل تلگرافی به چندفقره پاسخ در برابرپرسش «خوب! بعدش چی می شه» اشاره می کنم:
نخست آن که مردم معترض با خارج کردن خود از سیطره نفوذهردوجناح، خود را به لحاظ ذهنی برای مرحله تازه ای از مبارزه آماده می کنند. اگر پیمایش های شما را جدی بگیریم می پذیرید که حداقل ۷۵٪ مردم از وضعیت ناراضی و خشمگینند. دوم آن که با خالی کردن زیرپای اصلاح طلبان، و شکستن طلسم اغواگری آن ها برای ایجادتشتت در صفوف مردم، طلسم رژیم هم برای کشاندن مردم به جادوی صندوق تحت کنترل جنتی -گماشته حضرت آقا- در هم می شکند. و سوم آن که از این طریق به لحاظ عملی مسیرشکل گیری قطبی مردمی و مستقل اکثریت بزرگ مخالف سیستم، و یک جنبش ضداستبدادی و اجتماعی و مطالبه محور، که ممانعت از شکل گیری آن رازبقای تاکنونی رژیم بوده است هموار می شود و رژیم به ناگزیر به حالت تدافعی می افتد. با بهم خوردن توازن قوا رژیم دیگر به شیوه تاکنونی قادر به حکمرانی نخواهد بود. چهارم آن که با از دست رفتن هرگونه پایگاه حمایتی قابل توجه در میان مردم و با قرارگرفتن اشان در اقلیت محض یعنی بنا به نتایج پیمایش خودشان در بهترین حالت ۲۵٪ حامی در برابر ۷۵٪ مخالفی قرار می گیرند که دیگر حاضرنیستند منفعل و تماشاچی باشند، بلکه تبدیل به کنشگر و معترض فعالی شده اند که قادرند رژیم را بایکوت کنند و در بی شمار نبردهای موضعی و سراسری، با موج های اعتراضی کوچک و بلند، هرروز در هرگوشه و کنارکشور، نفس رژیم را ببرند و صدای اعتراض خویش را به گوش جامعه و جهانیان برسانند.
در برابرچنین برآمدی.، ترس از فروپاشی شاکله نظام و آخر و عاقبت خود، جناح های رژیم را که قادرنیستند از منافع ویژه خود بگذرند، بیش از جنگ های زرگری و نیمه زرگری گذشته، به جان هم بیاندازد. هم چنین پدیده شکل گیری دوقطبی شدن جامعه، غرش آسمان بدون رعد و برق نیست، بلکه همانطور که بسیاری تجربه ها نشان داده است، موجب گسیخته شدن شیرازه رژیم و شکاف در میان ارگان های اصلی سرکوب و قهررژیم، یعنی صفوف ارتش و سپاه و امنیتی ها و بسیجی ها که نهاداصلی کنترل جامعه توسط سیستم محسوب می شوند، می گردد. سخنان نماینده دانشجوی وابسته به یکی از تشکل های وابسته به رژیم در دانشگاه ها که جرئت کرده بود مستقیما بخودخامنه ای انتقاد کند واو را مسئول وضعیت نابسامان بداند، که به سزای آن هم بازداشت شد وبرایش پرونده درست کردند، نمونه کوچکی از پی آمدهای این گونه تکانه ها در این گونه ها نهادهاست. و بالأخره، پنجم آن که وقتی شکل گیری این آرایش نوین ذهنی و میدانی در کناررشدمبارزات روزمره معیشتی و غیرمعیشتی که حلقه های آن ها دارند به هم گره می خورند و شالوده نبردهای سراسری را شکل می دهند، قرارگیرند می توانند به نیروی قاطع تغییر تبدیل شوند که کل ارکان رژیم را به لرزه اندازند و چه بسا در مسیرشکوفائی خود ساختارهای قدرت را فلج کرده و درهم بشکنند.
بسیارخوب! این نتایج به دور از جنبه شعاری و خیالبافانه، آن واقعیت های عینی است که پیمایش های آقای عبدی و دوستانش نیز آن ها را تأیید می کنند. اگر عباس عبدی نمی داند که یک رژیم با از دست دادن پایگاه حمایتی خود در جامعه و منزوی شدنش از یکسو و فعال شدن آن ها در قطب مخالف چه معنائی دارد و چه می تواند بر سررژیم بیاورد، بهتراست که یک باردیگر تاریخ و یا درس نامه های جامعه شناسی را که خوانده است مرورکند تا بداند که درهم شکستن یک به یک اتوریته ها- یعنی همان که او آن را از دست دادن کارکردنهادها می نامدـ در نظام های مستبد چه معنا و نتایجی دارد، و بداند که چگونه مردم در این گونه اعتراضات میدانی به دردهای مشترک خود وقوف پیدا می کنند و به این خودآگاهی می رسند که منشااصلی قدرت خودشان هستند، که وقتی که خود به شکل همبسته به میدان بیایند قدرت های استبدادی بهمان اندازه پوشالی و شکننده می شوند.
آیا نمونه های شاه و مبارک و تونس و لیبی و … شکی در شکنندگی آن ها باقی می گذارد؟. و نیز بداند که با از کارافتادن آخرین تیرترکش یعنی نهادپلیس و سرکوب آیا ملجأ و پناهی جز توسل به «نهاد» امام زمان غایب و استعجال در ظهورش برای حفظ و نجات رژیم باقی خواهد ماند؟!. اکنون آن چه که ما امروز شاهدش هستیم صدای شکستن یک به یک استخوان های اتوریته رژیم و یا به عبارت دیگر فراینداز کارافتادن نهادهای کنترل رژیم بر جامعه است. در دنیای بهم پیوسته امروز که هم چون ظروف مرتبطه عمل می کند، قلمروهای انحصاری دولت های بسته و سرکوبگر بالکل از دست رفته است و وقتی قدرت فریب تیرش به سنگ می خورد و جامعه از نارضایتی انباشته می شود، این قواعد حاکم بر ظروف مرتبطه است که تعیین تکلیف می کند و نه قواعدخودخوانده مستبدیی که دورانشان سپری شده است. مهم ترین قواعداین ظروف مرتبطه در جهان امروز را می توان در دو کلمه خلاصه کرد: شبکه های اجتماعی ( اعم از حقیقی و مجازی) و گفتمانی که مرز و دیوار نمی شناسد و کنترل هردو آن ها از چنگ حکومت ها (بویژه حکومت های مستبد) خارج شده است. گرچه رژیم تلاش مذبوحانه ای را برای کنترل شبکه های مجازی در پیش گرفته که بیشتر به جنگ با غول آسیاب بادی می ماند!
جامعه شناسانی از نوع عباس عبدی در ارزیابی های خود از تحولات جامعه عموما مرتکب دو خطای بزرگ هستند: اول آن که فروپاشی و تغییرارزش های سنتی جامعه به ارزش های نوین در حوزه های گوناگون دین و خانواده و سبک زندگی و اقتداردولت و… را معادل فروپاشی جامعه می انگارند. در حالی که تفاوت مهمی بین تغییرارزش ها و فروپاشی جامعه وجود دارد. دوم آن که خطرفروپاشی دولت و سیستم به دلیل از کارافتادن نهادهای کنترل کننده را به معنی فروپاشی جامعه و کشور می داند که این دو هم الزاما هم پوشانی ندارند. او با توسل به آن ها به هراس افکنی پرداخته و از قضا با دفاع از سیستم که عامل اصلی ناهنجاری های و تنش هاست، خود به آن چه که از آن بیم می دهد دامن می زند. بی تردید خطرها و آسیب های جدی وجود دارند اما تنها با نگاه به جلو و تغییروضعیت است که می توان به مقابله مؤثر با آن ها پرداخت و نه با دفاع از وضعیت و عواملی که خود مسبب آن ها هستند. او در عین حال که از بن بست صحبت می کند، اما به اراده موهومی در نظام که وجودخارجی ندارد دخیل می بندد. عاملیت سیستم با از کارافتادن نهادهای کنترل کننده به زیرسؤال رفته است، اما او نمی تواند به عاملیتی بیرون از سیستم بیاندیشد.
تفاوت جمهوری اسلامی با حکومت استبدادی پیشین در ایران و یا در کشورهای منطقه، بهره گیری از نوعی تکنولوژی قدرت با القاء مشارکت کاذب به جامعه بود که از بدو به قدرت رسیدن نظام اسلامی در شکل غشاء جمهوری برگرد هسته اصلی ولایت مطلقه، و به وساطت منازعات جناحی و به ویژه به توسط اصلاح طلبان در بیست سال اخیر صورت می گرفته است که اکنون به دلیل محسوس و آشکارشدن بیلان منفی خروجی اش در آستانه چهل سالگی و آگاه شدن اکثریت جامعه به این حقه بازی تکنولوژی قدرت، کارآئی گذشته خود را اگر نگوئیم که بطورکامل از دست داده لااقل دارد به سرعت از دست می دهد. بطوری که می توان گفت سیکل چرخه بازتولیدقدرت در سیستم با بحران جدی و لاعلاج مواجه گشته است.
اکنون ما در دوره انتقالی بسیارحساس و خطیری قرارداریم که در آن نوع گفتمان ها و جهت گیری های آتی رقم می خورند و البته موج سواران و بازیگران قهار هم برای آن که جای رژیم را با کم ترین جابجائی و تکان اجتماعی به مددقدرت های بزرگ بگیرند کم نیستند و به شدت از طریق رسانه ها و کمپین های مداوم و جهت مند و… مشغول نقش آفرینی و پرکردن خلأنهادهای فرسوده شده رژیم هستند. البته وضعیت و آرایش چپ یعنی مدعیان دفاع از یک انقلاب اجتماعی واقعی در این میان ازهمه آشفته تر و کم سوتر است. ظاهرا برای آن ها روزمرگی و مشغول شدن با مسائل خرد وریز و یا فرقه ای بیش از درگیرشدن با مسائل واقعی و گرهی جنبش جاذبه دارد. و این درحالی است که دوره افشاگری ها اساسا سپری شده و جامعه واردفاز و کیفیت دیگری از کنشگری شده است. عنوان یک مثال می توان به بحث ورودپارادایم اسلامی سیاسی به قوس نزولی و زوال یابنده خود که اکنون مدت هاست مطرح می شود که ضرورت گشایش بحث و دیالوگ حول آن ها در رسانه های چپ و در سطح جامعه و پی آمدهایش به دلیل همین میل وافربه روزمرگی و گریز از مسائل بنیادی توجهی برنیانگیخته است. در حالی که تحلیل همه جانبه این پارادایم و جمع بندی چهل سال بیلان آن، آن هم در آستانه چهلمین سالگردنظام اسلامی ضرورتی بی چون و چراست.
چنین دیالوگ و جمع بندی در حقیقت بیانگرنقدجامعه از خود و هم چنین نقدچپ از خود و از خطاهای بزرگش در برخورد با فاجعه اسلام سیاسی است. بدیهی است بدون چنین نقدی خروج سازنده و معطوف به رهائی از این باتلاق و از بحران پیچیده و مرکب کنونی ناممکن است اگر چه می توان بدون آن هم از فاجعه ای به فاجعه دیگر عبورکرد. برای کسانی که شاهدورودبه فاجعه انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ با امیدهای بزرگ به چنین باتلاقی بوده اند، و نیزناظرتباهی چندین نسل و نابودی سرمایه ها و توانائی هائی یک کشور، برایشان درس بزرگ انقلاب بهمن نشان دهنده بطلان این تصورعمومی بود: «دیو چو بیرون رود فرشته در آید». غرض آن که بیرون کردن تؤامان «دیو و در آمدن فرشته» چالش بزرگ و اکنون جامعه و کنشگران است. در حال حاضر چه بسا داریم یک باردیگر به لحظه های مهم وعطف تاریخی نزدیک می شویم که شکل گیری ذهنیت ها و گفتمان های تازه معطوف به دوره ای جدید با شرایطی بالکل متفاوت از گذشته، احتمالا مهم ترین چیزی است که جامعه اکنون در حال پروردن آن ها است. بی تردید تجربه های تلخ و آموزنده برگرفته از حاکمیت چهل سال اسلام سیاسی و مطالبات اندوخته و انباشته و بی پاسخ مانده و نیز تجربه پیش از انقلاب و البته داشتن تصویرواقعی از بحران های منطقه و بحران های های بین المللی برخاسته از مناسبات قدرت ها و مناسبات سرمایه داری حاکم بر جهان، همه و همه می توانند قطعات مهمی از پازل گفتمان جدید و معطوف به رهائی باشند. پرسش اما این است که سهم چپ ( چه در داخل و چه در خارج ) و میزان مشارکتش در شکل گیری این گفتمان و برگزاری کمپین های مختلف تا چه اندازه است؟
۲۰۱۸-۰۶-۰۳
ایسنا: شما چه چیزی برای گفتن دارید؟
www.isna.ir/news/97031005175
ایرنا: باید به مطالبات اجتماعی پاسخ دهیم
http://www.irna.ir/fa/News/82931735
مهم ترین مساله تاکتیک و استراتژی در لحظ کنونی
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2018/05/blog-post_11.html#more
نودوچهارمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(خردادماه سال ۹۷)
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
برای ثبت نام دوره های رایگان و ترمیک تابستان خانه داستان چوک به آدرس زیر مراجعه کنید
www.khanehdastan.ir
داستانهای ایرانی
داستان های ترجمه
نگاه به فیلم «دزد دوچرخه»
داستان عکس «جنگ جهنمی»
بررسی اسطوره«ریشیده پای»
بررسی داستان «خانه آستریون»
نگاهی به سریال «سرگذشت ندیمه»
بررسی مجموعه داستان «مرغ آمین»
معرفی«برندگان جایزه ادبی پولیتزر»
یادداشتی بر کتاب «خندستان خدایی»
خوانشی از داستان «گرای صفر درجه»
یادداشتی بر داستان «بانوی کوچه ذغالی»
ایده پردازی در رمان «زنی با موهای قرمز»
یادداشتی بر رمان «غروبِ پروانه؛ بختیار علی»
تحلیل دوگانه «امید و ناامیدی» در رمان ملکوت
بررسی عناصر روایی در مجموعه شعر «تعریض»
معرفی برنده جایزه نوبل «پار فابیان لاگر کوئیست»
مقاله: چگونه خاطراتِ خود را تبدیل به داستان کنیم؟
مقاله «گذری چند بر مفهوم خرد در شاهنامه فردوسی»
این شماره همراه با: عباس عطار، مرتضی غیاثی، فرزانه کاوه، میرجلال الدین کزازی، آرمان میرزانژاد، سیمیندخت حسینیان خسرو عباسی خودلان، امیرمحمد بامداد ماچیانی، مرضیه محمدپور، مریوان حلبچه ای، بختیار علی، کاوه سیدحسینی، بهرام صادقی، مجتبی تجلی، ساناز سیداصفهانی، جمیله سنجری، مهنار رضایی لاچین، مسعود عباسپور، فرهاد قبادی، مرتضی فضلی، میثم صمدی، سمیرا گیلانی، ایمان صناعتی، مینا عذاری، ریحانه کرد رجبی، سعادت حسن منتو، پروفسور. فرح بورگول آدوگوزل، جاناتان ارل فرانزن، پار فابیان لاگر کوئیست، خورخه لوئیس بورخس، اورهان پاموک، مارگارت اتود، ویتوریو دسیکا، فلوید دل، حسن بلاسم، فرانسیس آلگود، شارلوت برونته، آلیاس وست، جان آپدایک
«چوک» نام پرندهای است شبیه جغد که از درخت آویزان میشود و پیدرپی فریاد میکشد.
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم، مریم نوریزاد
تحریریه بخش سینما و تئاتر
زهرا آذر (دبیر بخش سینما و تئاتر)، علی علیخانی
خانه داستان چوک با دوره های داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، اسطوره شناسی
www.khanehdastan.ir
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام دهمین دوره آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش، عکسهای همایش«روزجهانی داستان کوتاه» و شب «جمال میرصادقی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش و عکسهای جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12003-2012-09-23-08-41-27.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1236-2012-01-21-06-13-06.html
—
—
کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم، مریم نوریزاد
تحریریه بخش سینما و تئاتر
زهرا آذر (دبیر بخش سینما و تئاتر)، علی علیخانی
خانه داستان چوک با دوره های داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، اسطوره شناسی
www.khanehdastan.ir
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام دهمین دوره آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش، عکسهای همایش«روزجهانی داستان کوتاه» و شب «جمال میرصادقی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش و عکسهای جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12003-2012-09-23-08-41-27.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1236-2012-01-21-06-13-06.html
—
—
کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
مهم ترین مسأله تاکتیک و استراتژی کنونی تقویت و شکل گیری یک جنبش عمومی ضداستبدادی در پیوند تنگاتنگ با مطالبات پایه ای جامعه و زحمتکشان است. در این راستا اکنون با دو ضرورت خطیرتحکیم خشت پایه های این جنبش ( سلول های پایه) و نیزخمیرمایه های یک گفتمان ترقی خواهانه مواجهیم. در همین راستا بی گمان معلمان با داشتن ماهیت و خصلت سراسری و ویژگی مطالباتی و خواست های شفاف و ترقی خواهانه از بالفعل ترین حلقه های استراتژیک در این خشت پایه هستند.
خشت پایه ای که در آن می توان هم طرح مطالبات ترقی خواهانه و هم سازمان یابی سراسری را توأمان مشاهده کرد. خشت پایه هائی که شالوده مهمی برای شکل گیری ساختمان یک جنبش ضداستبدادی و مطالباتی هستند. استراتژی و تاکتیک اگر بخواهد از آفت تجرید و از زندانی شدن در کلیشه ها و مقولات سترون و بی سروته بیرون بیاید و پایش را به زمین بگذارد بی تردید جنبش معلمان یکی از آن حلقات استراتژیک والهام بخش و حی و حاضری است که می تواند به موازات گسیخته شدن انسجام رژیم پوسیده ومنحط و گشوده شدن و انبساط فضای سیاسی، نقش تعیین کننده ای در جلوگیری از فروپاشی جامعه و جهت گیری ترقی خواهانه داشته باشد.
معلمان در بندمبارزه در چهارچوب مطالبات منفرد در این یا آن واحد (مدرسه) و در این شهر یا آن شهرنیستند. آن ها با کارفرمائی به نام دولت سرمایه داری و استبدادایدئولوژیک -مذهبی ( که نظام آموزشی از مهم ترین تجلی های آن است)، با جوانان دانش آموز و خانواده ها یعنی یک مجموعه دهها میلیونی سروکاردارند. اهمیت استراتژیک آن ها نه فقط بدلیل ظرفیت های بالقوه و نسیه، که بالفعلی است که بطور پیوسته خود را در اقدام و خواست های مشترک میلیون ها نفر، به شکل یک نیروی سراسری و حامل آگاهی و ترقی خواهی نشان می دهد. هم چنین این اهمیت استراتژیک، از جایگاه و موقعیت طبیعی آن ها در پیوندبا میلیون ها خانواده و دانش آموز در تمامی نقاط کشوری با همه رنگارنگی های خود سرچشمه می گیرد.
چنین موقعیتی است که به آن ها نقش استراتژیک و ظرفیت هژمونیک در صفوف مزدوحقوق بگیران و بیکاران و زحمتکشان می دهد. حلقه ای کلیدی که می تواند در شرایط برآمد و انبساط سیاسی و توان اقدام سراسری، بدلیل پیوندش با میلیون ها خانواده و جوانان دانش آموز، به سهم خود نقش مؤثری در به حرکت در آوردن آن ها حلقه های دیگر داشته باشد. این نقش ویژه نه از آسمان، که از تمرین و مارش مداوم آن ها در میدان مبارزه و در متن یک مقاومت و مبارزه واقعی در طی سالیان متمادی ساخته و پرداخته می شود. آن ها مشخصا از مبارزات پراکنده این یا آن واحد فراتررفته اند و به یک نیروی جمعی فراروئیده اند.
معلمان و کارگران و دانشجویان و زنان و.. عناصر اصلی- و نه البته تمامی- شالوده و خشت پایه های جنبش ضداستبدادی-مطالباتی معطوف به رهائی را تشکیل می دهند. اگر چنین یاخته هائی از پیوند آن ها از هم اکنون در جای جای کشور شکل بگیرد می توانند هم چون شالوده و یا اسکلت محکمی قوام بخش جامعه مستعدفروپاشی و پر از گسست ها و ابر چالش ها باشند. اگر چنین خشت پایه هائی که اکنون شاهدرویش جوانه های آن هستیم شکل بگیرند و تکثیرشوند چه بسا بتوانیم از این گردنه های خطرناک و نفس گیر، و در منطقه در حال اشتعال و انباشته از باروت و بحران عبورکنیم… هم چنین بتوانیم خود را از گنداب باتلاق فرقه گرائی ها بیرون بکشیم. می توانیم باعنایت به سیرحرکت جنبش ها و خیره شدن به روندهای پیشرو در آن ها و جوانه های در حال رویش، به تاکتیک واستراتژی واقعی و معطوف به جامعه و شکل گیری یک قطب مستقل و ضدسیستم، گوشت و پوست بدهیم.
مطلب منتسب به جنابعالی را در مصاحبه با سایت ایران وایر خواندم، که در آن به نقل از جنابعالی نوشته شده است “حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم و در مقابل مردم از نظام، از جمله شورای نگهبان، روزنامه کیهان شریعتمداری و بقیه ارکان نظام دفاع کنم”. دقایقی پیش نیز مطلب جنابعالی را در تصحیح (و نه الزما رد آن مصاحبه) خواندم که علیرغم اینکه تاکید کرده اید که اگرچه سایت ایران وایر دروغ ننوشته است؛ ولی ایران وایر را متهم کرده اید که در نهایت بیاخلاقی حرفهای و بدون رعایت کوچک ترین احترامی برای معیارهای حرفهای مصاحبه را “تنظیم” کرده اند. اما در حین حال در تصحینامه خویش مجددا تاکید کرده اید: “فروپاشی نظام سیاسی مستقر به فروپاشی کشور و میهن خواهد انجامید. همه استدلال من این است که برای حفظ استقلال و یکپارچگی ایران، حتی گاه باید به سخت ترین انتخابها تن داد و آن مثال اسلحه است”
من هم از صحبت های منسوب به جنابعالی تعجب کردم. اما اکنون که جوابیه یا توجیه حضرتعالی را می خوانم. به نوعی محتوا و فحوای ادعای ایران وایر را تائید کرده اید. شما می نویسید منظورتان از بدست گرفتن اسحله برای جلوگیری از فروپاشی کشور، و حفظ یکپارچگی ایران است. از نظر استدلال علمی و عقلانی از فحوای کلام شما اینگونه بر می آید که فروپاشی نظام به فروپاشی کشور(ایجاد هرج و مرج گسترده) و نقض استقلال و در نهایت فروپاشی به معنای از بین رفتن یکپارچگی کشور منجر خواهد شد. حضرتعالی یک فرد علمی و دانشگاهی هستید؛ و نیک می دانید که وقایع پیوسته و به هم مربوطه همانند سلسله کنش ها و واکنش های شیمیایی در نهایت از نظر علمی مجموعه ای از یک پدیده تفکیک ناپذیر محسوب می شوند. جنابعالی به خوبی به مولفه “علیت” آگاه هستید، که رابطهٔ بین یک رویداد (علت) و رویدادی دوم (اثر یا معلول) است که در آن، رویداد دوم نتیجهٔ رویداد نخست است. توجیه زیرکانه، اما بظاهر علمی، اینگونه است که اگر نمی خواهید رویداد دوم اتفاق بیفتد، باید از رخ دادن رویداد اول جلوگیری نمود”. بقول مثنوی مولوی و به روایت معممین “کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله”.
حضرتعالی همانند بسیاری از شارحان اصلاح طلب که برای حفظ نظام عامدانه هراس پراکنی می کنند، فروپاشی (سقوط) نظام جمهوری اسلامی را مساوی با فروپاشی و نابودی کشور می دانید. در نتیجه اسلحه را، به زعم خویش، برای جلوگیری از فروپاشی تمامیت ارضی ایران توجیه می کنید و نه الزاما برای حفظ نظام جمهوری اسلامی در مقابل مردم.
جناب آقای دکتر زیباکلام گرامی، جنابعالی اگر یک سر چوب را بردارید، خود به خود آن سر دیگر چوب را نیز برداشته اید. نمی توانید دو سر یک چوب ممتد و پیوسته را بردارید، و ادعا کنید که فقط یک سر چوب را برداشته اید و اینکه آن سر دیگر چوب به من ربطی ندارد. این به نوعی آگاهانه یا صادقانه خلط مبحث خواهد بود. اگر توضیح حضرتعالی در مورد “اسلحه به دست گرفتن برای رویارویی با مردم به منظور حفظ و حراست از نظام” را بپذیریم، که بنده نیز علیرغم انتقادات تند احتمالی برخی از هموطنان با سعه صدر و خوشبینی و نیک اندیشی و احترامی که برای شما قائلم، تمایل به پذیرش آنرا دارم، اما توضیح جنابعالی در مساوی پنداشتن فروپاشی نظام با فروپاشی و نابودی کشور را قابل توجیه نمی دانم. زیرا در طول تاریخ ایران سلسله های حکومتی بیشماری آمدند و رفتند، اما ایران همچنان باقی است. بیاد دارم قبل از انقلاب نیز طرفداران نظام پادشاهی تبلیغ می کردند که اگر رژیم پهلوی سقوط کند، ایران “ایرانستان” خواهد شد و ابرقدرت هایی مانند اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا آن را تجزیه خواهند کرد. این یک شگرد شناخته شده حکومت ها بوده و است. از انسان فهیم و دانشگاهی و علمی مانند جنابعالی انتظار نمی رود تبلیغات نادرست و هراس آفرین جمهوری اسلامی مبتنی بر شیوه “وحشت پراکنی” را بازتکثیر کنید؛ زیرا نتیجه آن حفظ نظام جمهوری اسلامی به هر قیمتی خواهد شد.
یعنی جنابعالی و بقیه اصلاح طلبان استمرارطلب در عمل و صراحتا از مردم می خواهید از ترس عقرب جراره تجزیه ایران همچنان در پناه دهشتکده “مار غاشیه” جمهوری اسلامی بمانید. آن هم در حالتی که اصولا عقرب جراره تجزیه وجود ندارد. و حیات جمهوری اسلامی ارتباطی به حیات مملکت ایران و منافع ملی و استقلال آن نداشته و ندارد. چه بسا تاریخ تلخ چهل سال گذشته عکس آن را ثابت کرده است. از دست دادن بخش بزرگی از دریای خزر و منافع ملی ایرانیان در میادین مشترک نفت و گاز در خلیج فارس (بین ایران و عربستان و ایران و قطر)، دریای خزر و در مرز مشترک ایران و عراق، بقول فردوسی یکی داستان است پر آب چشم.
شوربختانه با توجه به خروج آمریکا از برجام، و آنچه که از سخنان امروز آیت الله خامنه ای می توان استنباط کرد، تا قبل از پایان امسال برجام در کلیت خویش سرانجامی نافرجام خواهد داشت. و بعد از آن ممکن است خطر جنگ و درگیری کشور را تهدید کند که حداقل بخش قابل ملاحظه ای از مسئولیت خطر جنگ و نابودی منابع و منافع ایران متوجه عملکرد جمهوری اسلامی و رفتار پرخاشگرایانه و جنگجویانه آن بر علیه خودی و غیر خودی می باشد. در نتیجه باید اذعان داشت که تمامیت ارضی ایران و منافع ملی و استقلال (بخصوص از روسیه و چین) به دلیل ادامه حیات پر تنش و متحارب جمهوری اسلامی متضرر خواهد شد؛ و نه بر عکس آن. شوربختانه در رابطه با تمامیت ارضی کشور، انگشت اتهام همیشه بسوی ما بلوچها و کردها و غیره نشانه می رود. این در حالی است که ما در عرصه عمل و در تقارب و تعامل تنگاتنگ با بقیه هموطنان، کذب و پوچی این اتهامات را ثابت کرده ایم و با تحریم و جنگ و حمله نظامی نیز مخالف نموده ایم. و در این شرایط حساس در اتحاد و همگرایی ملی با بقیه هموطنان، روشنگری و مقابله با تبلیغات ناروا و هدفمند جمهوری اسلامی و ناصحان طرفدار آن را وظیفه خود می دانیم. زیرا بلوچ و کرد و عرب ایرانی بیشترین ضررها را از ادامه حیات جمهوری اسلامی متحمل گشته اند؛ و نمی توان و نباید از نارضایتی آنها بعنوان ابزاری برای هراس افکنی، ایجاد شکاف در صفوف ملت ایران و در جهت استمرار جمهوری اسلامی استفاده یا سوءاستفاده نمود.
خیلی پرسیده میشه که نایاک و امثال موسویان از کجا پول میگیرن. یکیش پولهاییه که بنیاد علوی به اسم کمک به دانشگاهها میداده، مثل ۶۰هزار دلاری که در سال ۲۰۱۴ به پرینستن و درواقع موسویان داد. یا ۳۷۵هزاردلار کمک به دانشگاه کاتولیک امریکا که میره به جیب آخوندی به اسم احمد ایروانی
یک نمونه دیگه: انجمن اسلامی جهانی امریکا که یک انجمن شیعهست و نزدیک به ج.ا، به پروژه ایرانِ “بلفرسنتر” دانشگاه هاروارد ۵۰۰هزار دلار کمک کرده. سحر نوروززاده (عضو سابق نایاک و عضو شورای امنیت ملی امریکا در دولت اوباما) اخیرا به این مرکز اضافه شده. مدیرش هم پیام محسنیه
“رایان مورو” خبرنگار امریکایی در سال ۲۰۱۶ گزارشی نوشته بود که بنیاد علوی به انجمن اسلامی جهانی امریکا، بارها کمک مالی کرده ازجمله ۱۰۰هزاردلار در سال ۲۰۰۵. گزارش “مورو” درباره شبکه مخفی بنیاد علوی در دانشگاهها و خیریههای امریکا رو از دست ندین
روحانیت ایران موقعیت کم نظیری را در جامعه باخته است. آنچنان که عاقل ترین و هوشیارترین آنها، امروز بیش از روحانیون مست قدرت، از آینده بیم دارند. بیم از آن که هم عمامه را بدهند و هم قم و مشهد و اصفهان را. شورش مردم در یکصد شهر، در دیماه گذشته طشت این سقوط اعتبار وموقعیت را از بام این شهرها به زمین انداخت و آنها که باید آن را می شنیدند، شنیدند.
آخرین سخنان آیت الله جوادی آملی که نه اصلاح طلب است و نه روحانی حکومتی در دیدار با وزیر کار؛ در آستانه روزکارگر، نشانه بارزی از این شنیدن سقوط طشت از بام بود. حجت الاسلام فاضل میبدی که از جمله روحانیون نزدیک به اصلاح طلبان است نیز همان را گفته است که جوادی آملی گفته، البته به زبان دیگری. آیت الله طالقانی همان را پیش بینی کرده بود که امروز شاهدیم. آیت الله منتظری نیز به گونه ای دیگر امروز ایران را دیده بود. روحانیتی که در انقلاب ۵۷ مرجع و مرشد مردم بود، امروز اگر شورشی گسترده تر از شورش دیماه ایران را در بگیرد، چه سرنوشتی جز آن سرنوشتی را خواهد داشت که آیت الله جوادی آملی پیش بینی کرده است:
«ما جائی برای رفتن نداریم و مردم ما را به دریا خواهند انداخت»
با این هشدارها بیدار خواهند شد ؟
در این آتش، تر و خشک با هم خواهند سوخت. چه احمد خاتمی ها و مصباح یزدی ها و جنتی ها باشند و چه صانعی ها و فاضل میبدی ها و جوادی آملی ها.
مردمی را که به آگاهی رسیده اند
دیگر نمی توان به زور آرام کرد
فاضل میبدی روحانی خوش فکر عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در یادداشتی با عنوان «ایمان بیاوریم که مردم میدانند» در روزنامه ایران شماره روز شنبه هشتم اردیبهشت ۹۷ نوشت:
آتشسوزی ساختمان پلاسکو درس بزرگی برای ما داشت. ساختمانی که در ظاهر شاهدان ماجرا و مالکان فکر میکردند آتش داخل آن مهار شده و خطر از بین رفته، اما غافل از آتش نهفته درونش بودند، اما زمانی که ساختمان در میان نگاههای بهتزده ناظران فرو ریخت، تازه قدرت آتش پنهان درون آن مشخص شد. آتشی که خیلیها آن را نمیدیدند یا در بیخبری از آن قرار داشتند. تحولات اجتماعی و سیاسی تاریخ کشور ما هم همواره پر از این آتشهای نهفته بوده، آتشهایی که در یک لحظه همه را غافلگیر میکنند و تلی از آوار را در جایی که خیلیها پیشبینی آن را نداشتند، باقی میگذارند.
واقعیت این است که در شرایط فعلی هم درون جامعه ما لبریز از این آتشهای نهفته است، آتشهایی که اعتراضات دیماه سال گذشته تنها قسمت کوچکی از دود ناشی از آن بودند. بسیاری از دلسوزان دهههاست درباره تأثیر این تهدیدها و خطر بیتوجهی به آن هشدار دادهاند و چه بسا قسمت عمدهای از همین دلسوزان که بابت همین هشدارها دچار زحمات و رنجهای فراوانی شدهاند. چون به گمان برخی کار آنها چیزی جز «سیاه نمایی» نبوده است. وزیر کشور صداوسیما، منبرها، دانشگاهها، آموزش و پرورش و همه را مخاطب قرار میدهد که باید تغییرات نسل و تحولات اجتماعی درون جامعه را بعنوان یک واقعیت بپذیریم. در روزهای اخیر عالم دانشمند و مورد وثوقی چون جوادی آملی نیز هشدارهای تأمل برانگیز در این زمینه داشتند. بنابراین قابل انتظار است گروهها و طیفهایی که تا دیروز هشدارهای جریان های روشنفکر دانشگاهی را «سیاه نمایی» و «قلب واقعیت» میدانستند، امروز درباره هشدارهای مشابه حوزه تأمل بیشتری کنند.
ما در چهار دهه گذشته هر چه جلوتر آمدهایم، بیشتر برای حل مشکلات و مصایب کشور بر راه حلهای امنیتی، انتظامی و قضایی تکیه کردهایم. کاری که این راهحلها میکنند، مثل همان اتفاقی است که در جریان آتشسوزی پلاسکو افتاد و باعث شد تا شعلههای آشکار آتش از بین بروند و این خیال ایجاد شود که بحران مهار گشته است. راهحلهای امنیتی و قضایی تنها باعث از بین رفتن صورت و نمود بیرونی مشکلات و نارضایتیهایی که در قلب جامعه میگذرد، میشوند و اصطلاحاً به جامعه ظاهری آرام و پایدار میبخشد. اما این تنها ظاهر ماجرا است.
کشور ما از وجود و تعدد پر شمار تریبونهای یکطرفه، از جمله صدا و سیما رنج میبرد. این در واقع بحران عدم انعکاس «صدای مردم» است. در این میان نگفتن حقایق به مردم، تلاش برای زنده نگاه داشتن لبخند ساختگی بر چهره جامعه، به رسمیت نشناختن آزادی سبک زندگی، تناقض میان برخی شعارهای انقلابی با رفتار و منش واقعی مسئولانی که همین شعارها را تکرار میکنند و نظایر اینها مسائلی که مردم بهخوبی میدانند. همانطور که اکنون جامعه به روشنی شکاف میان پتانسیلهای موجود کشور با وضعیت فعلی را در مقایسه با کشورهای منطقه که زمانی در قیاس با خود ما محروم محسوب میشدند، میداند.
«جامعهای که به آگاهی رسیده» را نمیشود براحتی برای تظاهر به آرامش ترغیب کرد. روشهای امنیتی و قضایی نیز در بستر چنین جامعهای خیلی زود تأثیر خود را از دست میدهند. برای فرار از وضعیتی که امروز آیتالله جوادی آملی و دیروز روشنفکران ما هشدار آن را میدانند، اولین نیاز جدی این است که مسئولان و حاکمان ما متوجه باشند که «مردم میدانند»
حسین منزوی بیتردید از پیشگامان برجستهء غزل معاصر است که در نوآوری، بداعت و غنای غزلسرائی امروز نقشی بسزا داشته است. در واقع با ُمنزوی و با همّت و خلاقیّتهای شعری او-ازجمله ابداع اوزان عروضی تازهء درغزل فارسی- بود که غزل از فضای بستهء مضامین تکراری و سوز و گدازهای کلیشهای به «هوای تازه»ی عواطف و احساسات عاشقانه و تصویرسازیهای بدیع شعری دست یافت. شعر این آذربایجانی ِآذر به جان، شعرِ جانهای شیفته و دلهای شوریده و بیقرار است.
حسین منزوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ازمنزوی آثارمتعدّدی منتشرشده که معروف ترین آنها عبارتاند از:
– با عشق در حوالی فاجعه،
– از شوکران و شکر،
– با سیاوش از آتش،
– از ترمه و تغزّل،
– با عشق تاب میآورم،
– از خاموشیها و فراموشیها
– حنجرهء زخمی تغزّل
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
در همهء سالهائی که «در این قفس که نَفَس در وی /همیشه طعم لَجَن دارد»، حسین ُمنزوی با نجابتی استثنائی و بدور از جنجالهای روزنامهای، مُـنـزوی زیست و مُـنـزوی مـُرد (اردیبهشت ۱۳۸۳).
شعلهء شعرش روشن باد!
ع.م
دو غزل از حسین ُمنزوی:
زنی که صاعقه وار آنک ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد
که گاه، پیرهن یوسف کنایههای کفن دارد
کیم؟ کیم که نسوزم من؟ تو کیستی که نسوزانی
بهل که تا بشودای دوست هرآنچه قصد شدن دارد
دوباره بیرق مجنون را دلم به شوق میافرازد
دوباره عشق در این صحرا، هوای خیمه زدن دارد
زنی چنین که توئی بیشک شکوه و روح دگر بخشد
به آن تصوّر دیرینه که دل ز معنیِ زن دارد
مگر به صافی گیسویت هوای خویش بپالایم
درین قفس که نَفَس در وی، همیشه طعم لجن دارد
** *
در خود خروشها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم
میجوشم از درون هر چند با هیچکس نمیجوشم
گیرم به طعنهام خوانند: «ساز شکسته!»، میدانند-
هر چند خامُشم اما، آتشفشان خاموشم
فردا به خون خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست
امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار میپوشم
در پیشگاه فرمانش، دستی نهادهام بر چشم
تا عشق حلقهای کرده است، با شکل رنج در گوشم
این داستان که از خون گل بیرون دمد خوش است، اما
خوش تر که سر برون آرد، خون از گُل ِ سیاووشم
من با طنین خود بخشی از خاطرات تاریخم
بگذار تا کُند تقویم از یاد خود فراموشم
مرگ از شکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟
با من که شوکرانم را با دست خویش مینوشم
ایران ، بهشتی ست برای غارتگران ، چپاولگران ، اختلاسگران و سایر اعضای باند های دستبرد به اموال عمومی و جهنمی ست برای اقشار و طبقات حقوق بگیر از کارگر گرفته تا کارمند ، کشاورز و کاسب های خرده پا .
زنان ، مردان ، دختران و پسران درتلاشند تا برای زندگی در نمانند.
دره عمیق و پرناشدنی فاصله عظیم طبقاتی در ایران چنان به نمایش در آمده است که دیگردر باور کسی هم نمی گنجد تا بخواهد رفاه اجتماعی را معنا کند ، بیکاری آن چنان افسار گسیخته در تاخت و تاز است که کار فرمای بزرگ یعنی دولت و سایر دست اندرکاران هر شرطی که قایل شوند جویای کار به آن تن می دهد.
کارگر در بدو استخدام همراه با قرارداد مدت معین خود کاغذی را امضا می کند که کلیه حقوق و مزایای خود را در یافت کرده است.
واین نوشته به منزله آن است که کارگر حقوق بگیر هرگز نتواند برای دریافت حقوق پایمال شده اش به اداره کارحامی کارفرما نیز به تظلم و دادخواهی برود.
و در این میان کارجویان مهمان از سایر کشور ها که اینک نه برای ارزش ریال موجود در ایران که به گفته خودشان به پاس امنیت جانی که دارندنیروی کار خویش را ارزان تر می فروشند، معظلی بر معظلات دیگر جامعه کارگری افزوده است.
دولت و سایر دست اندرکاران صاحب کاربی توجه به شرایط بد و سخت زندگی حقوق بگیران اعم از کارگر و کشاورز و سایر اقشار و طبقات فرودست جامعه با افزودن درصد ناچیزی به در آمد آنان در هرسال، در واقع شعور و باور مردم را به سخره می گیرند و نمی دانند که:
طپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته
رساتر چون شود این ناله ها فریاد می گردد
ظاهراً در باورشان گنجانده شده است که تنها و تنها وظیفه آنان افزودن سرمایه های شأن برای انتقال در یک کشور بیگانه ست ، مطلق انگاری در سود آوری بیشتر آن چنان در جان شأن تنیده شده است که فراموش کرده اند :
ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را
دهی چون آب و آتش دشنه ی فولاد می گردد
فقر و فلاکت و بیکاری، فساد ،ارتشا و اختلاس، دزدی، قتل ، زورگیری ، فحشا ، انبوه فارغالتحصیلان بی سواد جویای کار ، طلاق و سستی بنیان های خانوادگی، دروغ و بسیاری از ما هنجاری های اجتماعی چنان ریشه دوانیده است که ظاهراکنترل از دست آقایان نیز خارج شده است.
کارگران ایران اعم از زن و مرد، فارغالتحصیلان دانشگاهی گرفته تا کارگران فاقد تخصص های علمی امروز به جان آمده از سیاست های غلط اقتصادی که هر روز ندار ، ندار تر و بی چیز تر می شود و سرمایه دار داراتر…
با استقبال از گرامیداشت روز جهانی کارگر اول ماه مه (یازدهم اردیبهشت)به سنت هر ساله در خواست های خویش را همراه با توده های کند ده میلیونی کارگران و زحمتکشان این سرزمین پاک آباد طرح می کنیم :این حداقل دستمزد، بنیان های خانواده را سست_که شده است_ سست تر و همه ی بد هنجاری های اجتماعی را چند برابر تر می کند.
کارفرمایان محترم قراداد های مدت معین و کوتاه مدت فراموش کنند تا کارگر به امنیت شغلی خود اعتماد پیدا کند.
دولت محترم سندیکاهای کارگری را به رسمیت بشناسد تا کارگران بتوانند برای دفاع از حقوق خویش سندیکاها را به یاری بگیرند.
خانه کارگر که اینک یک تشکل دولت فرموده است به نمایندگان واقعی کارگران تحویل داده شود و آقای رییس خانه کارگر بعد از چند دهه از این تشکل خداحافظی کند ، شاید در آن جا اتفاقی بیفتد.
کارگران ایران خواستار آنند تا اعتصاب به عنوان حق قانونی آنان شناخته شود تا بتوانند از این ابزار برای اعتراض های مدنی خود بهره بگیرند.
وزارت محترم کشور و دوایر زیر مجموعه آن نمایندگان کارگران رابه رسمیت بشناسند تا پیش از هر اقدامی حضور این نمایندگان بتواند به رفع و رجوع مشکلات کمک کند.در این روز با شکوه هم زبان با کارگران و سایر چشم انتظاران دوران بازنشستگی از دولت محترم درخواست می کنیم تا یک بار و برای همیشه تدبیری اندیشیده شود که دست دولت های بعدی از دستبرد به صندوق های بازنشستگی_چه تأمین اجتماعی و چه سایر صندوق های بازنشستگی کوتاه شود.ما باور داریم که احزاب می توانند در دفاع از حقوق کارگران بهترین نقش را ایفا کنند ، هم از این روی حزب اراده ملت ایران شعبه سمنان افتخار آن دارد تا در این روز بزرگ کارگران ایران را به اتحاد فراخوانده و شعار معروف کارگران جهان متحد شوید رابه داخل کشور کشانده بگوید:
کارگران عزیز ایران برای دفاع از منافع صنفی خود متحد شوید.
این اتحاد می تواند به تعبیری بزرگ جهت سربلندی ایران عزیز منتهی شود.
پاینده ایران
برقرار باد حزب اراده ملت ایران شعبه سمنان
۱۳۹۷/۲/۹
“کار برتر از سرمایه است و ثروتهای انباشتشدهی جهان محصول کار کارگران است.”
هر سال، روز کارگر این فرصت را به ما میدهد تا نقش ارزشمندی را که زنان و مردانِ کارگر، در تامین رفاه و شکوفایی اقتصادِ هر ملتی از جمله مردم ایرانزمین، ایفا میکنند قدردان باشیم. این قدردانی چنانچه با گامهای اثربخش وفراگیر در راستای تکریم کارگران رقم بخورد، نشانی از شخصیت حاکمیت و ملت ما در ارج نهادن به تعهد، خلاقیت و قدرت کارگران ما خواهد بود.
روز کارگر روز ویژهایست که ما تعهد خود را در خصوص حفظ کرامت، تامین معیشت و رفاه و آسایش طبقهی کارگر به کودکان خود آموزش دهیم و نسل بعدی را با جایگاه طبقهای که در گردش و بهبود وضعیت جامعه، نقشی زیرساختی دارند، آشکار سازیم.
در اینروز کمیته اقشار و اصناف حزب اراده ملت ایران، ضمن تبریکی خاضعانه به تمامی کارگران ایرانزمین و دستبوسی این قشر پرتلاش و نادیدهگرفته شده، اشارهای مختصر به اهم مطالبات کارگران مینماید:
۱. اهتمام جدی دولت در تامین رفاه کارگران و دستیابی آنها به معیشتی مطلوب و رعایت تناسب میان حداقل دستمزد و خط فقر اعلام شده از سوی نهادهای ذیصلاح .
۲. تضمین امنیت شغلی و رعایت الزاماتی چون بیمه و حقوق بیکاری کافی و متناسب.
۳. لزوم استقلال سرمایههایی که اندوختهی کارگران میباشد. اعم از سازمان تامیناجتماعی و صندوقهای کارگری.
۴. رسیدگی به استانداردهای ایمنی در محل های کار و افزایش نظارت بر حفظ ایمنی کارگر و لزوم رعایت کامل قوانین مربوط به سختی و ایمنی کار.
۵. ضرورت بازنگری بر تمامی مصوبات و سیاستهایی که ناقض عدالت اجتماعی هستند و لزوم رسیدگی جدی به معضل دستمزدهای معوقه و قراردادهای سفید امضا.
۶. رفع تبعیض جنسیتی در حق کارگران و برابری کامل حقوق زنان و مردان در قوانین، قواعد، امکانات، تسهیلات و جایگاههای کاری بین زنان و مردان.
۷. بازنگری جدی در وجود ساختارهای دولتزده در حوزهی کارگری و گامی مستحکم برای تشکیل سندیکاها و تشکلهای مستقل کارگری.
۸. آموزش رایگان و توانمندسازی رایگان کارگران و فرزندان کارگران.
۹. با توجه به مسلم بودن حق اعتراض کارگران، ممنوعیت هرگونه اِعمال فشار، پروندهسازی و صدور احکام قضایی برای فعالان کارگری و کارگران، و تامین امکان دادخواهی و شکایت کارگران.
۱۰. ممنوعیت کار کودکان و لزوم برخورداری آنها از امکانات تحصیلی و آموزشی، رفاهی و بهداشتی رایگان.
۱۱. رعایت حقوق مستمریبگیران و بازنشستگان در راستای برخورداری از یک زندگی انسانی با کیفیت، مطابق با استانداردهای جهانی و
تامین اجتماعی همه جانبه و فراگیر شامل بیمه های درمانی، از کارافتادگی و بازنشستگی برای کارگران و مزدبگیران و خانوادههای آنان.
دعوا برسرحفظ یا دفن برجام چه هدفی را دنبال می کند؟
تعیین تکلیف برجام با نزدیک شدن به سررسیداولتیماتوم گونه ای که ترامپ خطاب به اروپا برای خروج یا پذیرش اصلاحات لازم در آن تعیین کرده است، به مرحله حساس و عطف خود نزدیک می شود. نگاهی به مواضع هرسه طرف یعنی آخرین واکنش های ایران و ماکرون (و مرکل) و نیز ترامپ و سایرسردمداران دولت آمریکا، هرکدام به نوع و زبانی نشان دهنده بی اعتبارشدن آن است. نکته جالب آن است که در برابرتعرض آمریکا به این پیمان، رویکردتازه هردو طرف دیگراین معامله یعنی هم اروپا با طرح یک توافقنامه مکمل که مستلزم تغییربندهای موسوم به غروب و تنظیم توافق جامع تر حول نگرانی های آمریکا است، و هم ایران با تهدید به بازگشت مرحله پیش از برجام، به معنای نقض و فراروی از آن است.
گرچه برجام مدت هاست که عملا به یک لاشه نیمه مرده و مشرف به موت تبدیل شده است، و شاید با اندکی مسامحه می توان از آن به عنوان یک جسدی که روی دست مانده و منتظردفن است نام برد؛ اما نکته جالب آن است که هیچ کدام از طرف ها و هر کدام بنا به مصالح و اهدافی متفاوت و چه بسا متضاد مایل به دفن رسمی آن نیستند!. یا بهتراست بگوئیم نمی خواهند مسئولیت رسمی دفن آن را به عهده بگیرند. این که در شرایط کنونی چرا حفظ جسدبرجام مهم و محل مناقشه است است از جمله موضوعات مورد بحث این نوشته است. در واقع توصیه اروپائی ها به دولت آمریکا این است که به عقل آمده و تا زمانی که بدیل دیگری برای کنترل فعالیت های هسته ای رژیم ایران یافت نشده، از دفن رسمی این جسدمرده پرهیزنمایند. خوددولت ایران هم به دلیل نگرانی از افزایش فشارها و تنگ ترشدن حلقه محاصره، از حفظ برجام ولو آن که می داند بیشتر به یک جسدشباهت دارد تا موجودی زنده، برای جلوگری از شکل گیری یک اجماع جهانی علیه خود خواهان حفظ آن است. به نظر می رسد که دولت آمریکا هم با درک هشدارهای اروپا نسبت به عواقب پذیرش مسئولیت رسمی دفن آن، در صدد برآمده است که با بهره گرفتن از پیشهادهای اروپا از آن بستری برای پیشروی به سوی اهداف موردنظرخود بوجودآورد.
گزارش زیر گویای واقعیت فوق است: دو مقام دولت دونالد ترامپ که در رابطه با توافق اتمی با ایران نیز مسئولیت دارند، میگویند واشینگتن بهدنبال مذاکره دوباره بر سر برجام یا تغییر آن نیست، بلکه قصد دارد با تهران به توافقهای مکملی برسد تا «کاستیها برطرف شود». به گزارش خبرگزاری رویترز، کریستوفر فرد، مشاور وزارت خارجه آمریکا در امور امنیت بینالملل و منع اشاعه هستهای، روز پنجم اردیبهشت ماه گفته است «ما نمیخواهیم برجام را دوباره به بحث و مذاکره بگذاریم و یا آن را دوباره باز کنیم یا چیزی را در آن تغییر دهیم».آقای فورد افزوده آنچه دولت متبوع او میخواهد «یک توافق مکمل» با ایران است که «دستورها و قوانین و محددیتهای بیشتری در آن در نظر گرفته شود».
به این ترتیب در حالی که عملا همه طرف ها در حال نقض آن هستند، اما هیچ کدام- و چه بسا با توسل به مانورهای پیچیده و چندلایه- مایل نیستند که مسئولیت آن را به پذیرند. شاید بتوان گفت برنده نهائی کسی است که بتواند طرف مقابل را به عنوان ناقض اصلی آن معرفی کند. بدیهی است در جهانی که زور و قدرت حرف اول را می زند، شانس پیروزی قدرت های برتر بیشتراست.
در چنین فضائی است که در آخرین واکنش ها دست اندکاران حکومت ایران از گزینه های سه گانه پیش روی خود در صورت خروج آمریکا سخن به میان آورده اند: به ترتیب از کم تنش ترین یعنی ماندن بدون آمریکا با همراهی اروپا و دیگرشرکاء؛ خروج از برجام و شروع غنی سازی اورانیوم با غلظت بالا (۲۰٪)؛ و از بدترین و تهدیدآمیزترین حالت که خروج از پیمان ام پی تی که در حامل تهدیدضمنی به اتخاذمسیری مشابه کره شمالی است. حتی شمعخانی رئیس شورای امنیت ملی شق سوم را محتمل دانسته و ظریف هم از آن به عنوان یکی از احتمالاتی که منع قانونی ندارد نام برده است (همراه با چاشنی، البته دولت با آن مخالف است ولی در کشور بخشی از آن حمایت می کنند).
می توان حدس زد که با توجه به انواع بحران های داخلی و منطقه ای که رژیم ایران با آن مواجه است، و برای جلوگیری از اجماع کامل اروپا و آمریکا و فشارهای اقتصادی و سیاسی آن ها، گزینه واقعی رژیم البته مشروط به رویکرداروپا در مقابل آمریکا، همان شق نخست باشد. طبیعی است که به رسم قواعدشناخته شده دیپلماسی، هر دولتی سعی می کند که زودتر از موقع لازم مشت خود را باز نکند تا بتواند بر دامنه مانور و تأثیرگذاری اش بر معادلات جاری و در اینجا مشخصا خنثی کردن فشارآمریکا برای جلب اروپا بسوی خود بیفزاید. ترامپ هم در واکنش به این رویکرد معطل نماند و به طورمکرر به ایران هشدار داد که در صورت تهدیدآمریکا به وضعیتی دچارخواهدشد که کمتر کشوری آن را تجربه کرده است! البته تهدیدبه استفاده از مشت آهنین و بقول وی اعمال فشارحداکثری یکی از شگردهای شناخته شده ترامپ است که در موردکره شمالی هم بکارگرفته شد و مصداق سیاست به مرگ بگیر تا به تب راضی شود هست.
چنان که تهدید به نابودی کره شمالی و فشاربه چین و نهایتا تصویب تحریم های گسترده در شورای امنیت سازمان ملل در پی آزمایش های هسته ای و پرتاب موشک های قاره پیما توسط کره شمالی، و متعاقبا اعلام آمادگی آن برای مذاکره بی قیدوشرط، از منظرترامپ نشان دهنده موفقیت دپیلماسی تهدیدحداکثری است. در واقع فشاربه اروپا در موردبرجام و تهدید به خروج آمریکا از آن در صورت عدم تغییرموردنظرآمریکا در آن، جلوه دیگری از کاربردهمان دپیلماسی تهاجمی است. این دیپلماسی برآن است که با توسل به نمایش قدرت برترآمریکا، می توان موقعیت آمریکا در جهان را بهبود بخشید.
البته علاوه برایران طرف های دیگرهم، چه اروپا و چه بویژه آمریکا به نوبه خود با سناریوها و گزینه های مختلفی بازی می کنند، چنان که به گفته یکی از مقامات دست اندرکارمذاکره با اروپا، حول «طرح های احتیاطی» مشغول مذاکره هستند. در چنین شرایطی عموما طرف ها ابتدا با مطالبات حداکثری واردمیدان می شوند و تا آخرین لحظات هم حاضر نیستند که دست خود را روکنند. چنان که فی المثل هم وزیردفاعآمریکا و هم وزیرخارجه جدید آن و هم دیگران مکررند ادعا می کنند که تا کنون تصمیم نهائی خروج آمریکا از برجام گرفته نشده است. تکلیف نهائی آن بستگی به میزان تفاهم و جلب رضایت آمریکا از پیشنهاداروپائی ها دارد.
فعلا نتیجه اولتیماتوم ترامپ به اروپا مبنی بر ارائه پیشنهادجدید (که شامل مطالبات چهارگانه موردنظرآمریکا باشد) یا خروج از آن، پس از مذاکرات طولانی و مفصلی که بین اروپا و آمریکا جریان داشت تا حدودی از نظر آمریکا امیدوارکننده تلقی شده است بدون آن که هنور توانسته باشد رضایت کامل و حداکثری اش را برآورده کند. با این همه با وجودجنبه های مهم و چرخشی که اروپا در آن به سودآمریکا صورت داده است قطعا آمریکا آن را ردنخواهدکرد. ضمن استقبال از آن سعی خواهد کرد بیش از پیش مهرخود را بر آن بکوبد و بویژه از جبنه های اجرائی آن را بخودنزدیک کند. در حقیقت پس از ماه ها مذاکره و چانه زنی، تا آن جا که به کلیات و نقشه عمومی مربوط می شود اروپا عملا چهارچوب موردنظرترامپ یعنی هم تغییرمفادبرجام و هم مواردخارج از برجام را پذیرفته است.
گرچه این هنوز ممکن است بدلیل حفظ قدرت چانی زنی خود در جزئیات، به معنی اعلام رسمی عدم انصرافش از خروج برجام نباشد!. بهرصورت، هرکدام از طرفین بنا به منافع و مقتضیات زبان دیپلماسی با عناوین مختلفی از این توافق حول کلیات نام می برند که تغییری در ماهیت آن نمی دهد. تا همین جا می توان گفت که با چرخش نسبی اروپا به سوی آمریکا، اوضاع به زیان جمهوری اسلامی حرکت کرده است. این که در چنین شرایطی ایران حربه تهدیدبه خروج از ام پی تی را پیش کشیده است تصادفی نیست. حربه ای که چه بسا رقبا هم به زنگ زدگی آن واقف باشند. از قضا از کارانداختن این حربه یکی از مهم ترین محورهای توافق جدید را تشکیل می دهد. هم چنین باید افزود با این توافق جدید اروپا با خواست های آمریکا، این ادعای دست اندرکاران اتحادیه اروپا که حفظ برجام و مخالف با خروح از آن خط قرمزآن ها محسوب می شد، عملا از رده خارج شده و رنگ باخته است. چنان که خواهد آمد، از این پس این ایران خواهد بود که برای حفظ برجام باید پذیرای تحریم های جدید باشد!
چگونه اروپا به دادآمریکا می رسد!
آمانوئل ماکرون می گوید آن چه من به دنبالش هستم این است که پس از حصول توافق با رئیسجمهورشما، کار را بروی یک توافق جامعتر آغاز کنیم که چهار رکن اساسی دارد: اجرای مفاد توافق فعلی؛ گسترش مفاد آن به پس از سال ۲۰۲۵؛ نظارت بر برنامه موشکی ایران و مهار نفوذ نظامی ایران در منطقه… این چهار رکن که من در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل هم به آنها اشاره کردم مواردی است که نگرانیهای موجه آمریکا و متحدان ما در منطقه (خاورمیانه) را هم برطرف خواهد کرد.”
چنان که دیده می شود بر طبق این سخنان، ماکرون همه آن چه را که مدنظرترامپ بوه در اساس پذیرفته است. تمامی قرائن حاکی از توافق آلمان و انگلیس با پیشنهادماکرون است. چنان که ماکرون در نشست خبری خود در واشینگتن گفت: “این توافق من نیست، این استراتژی ماست، همانطور که با تمامی شرکای اروپاییمان هماهنگ شده است .”بنابراین حتی اگر صرفا بیانگر نظرترویکا یعنی آلمان و فرانسه و انگلیس هم باشدعملا با توجه به نقش آن ها در اتحادیه اروپا می توان آن را نظراتحادیه هم به شمارآورد. گرچه در این دادوستد اروپا تابع صرف آمریکا نبوده بلکه به نوبه خود سعی کرده است تا حدی به آن عقلانیت منطقی و قابل قبولی بدهد و گرچه هنوز در جزئیات اجرائی هنوز نکاتی وجود دارند که باید حول آن ها توافق شود.
چگونه معادله وارونه می شود و برجام تبدیل به مکانیسم ماشه شلیک به خود می شود!
با این همه، چنان که از گزارش ها و توضیحات بالا می شودفهمید، هردو طرف در موردفرمولاسیون حفظ برجام درعین ضرورت افزودن توافقنامه مکمل به آن به توافقی لااقل اولیه دست یافته اند (گرچه این نگرانی هم مطرح می شود که ترامپ در آخرین لحظه ها همه کاسه و کوزه ها را بهم بریزد). معنای چنین توافقی حفظ جسدبرجام تا اطلاع ثانوی از یکسو و گشودن ریل موازی برای ایرادفشارمشترک به حکومت از یکسو و البته مردم ایران از سوی دیگر است. با چنین تمهیدی است که اروپا و آمریکا با برطرف کردن خصلت یک جانبه طرح اولیه ترامپ، تا آن جا که به نقشه راه بر می گردد، توانسته اند با بستن راه خروج ایران از برجام، عملا ورق را علیه جمهوری اسلامی برگردانند!.
لازم به توضیح است که نقطه ضعف رویکردپیشین ترامپ با ادعا و شعارلغوبرجام عملا دست حکومت ایران را برای خروج از برجام و تعهدات آن ( همان برجام بی خاصیت شده) باز می کرد، بدون آن بتواند بدیلی برای پرکردن خلائی که به دنبال آن بوجود می آمد داشته باشد. این اروپا بود که به ترامپ فهماند که می توان تحت دفاع از «برجام» از آن هم چون طوقی به گردن رژیم سود جست. برداشتن نظارت آژانس انرژی بر فعالیت های هسته ای ایران، به معنای فقدان کنترل بر رفتار و عملکردآن و امکان بوجودآمدن یک کره شمالی دوم است. با خروج رسمی و یک جانبه آمریکا از برجام این پیمان رسما و عملا بی اعتبارمی شد و با سست شدن وجه حقوقی آن رژیم ایران هم می توانست لااقل غنی سازی در سطح قبلی را از سربگیرد.
بدون آن غرب و آمریکا راه حل فوری برای پرکردن چنین خلأی را داشته باشند. مگر با مداخله نظامی به شکل قاطع و همه جانبه. حربه نظامی در حقیقت راه حل نیست و با پی آمدهای سنگین و غیرقابل پیش بینی مواجه است که نه منافع اروپا با آن خوانائی دارد و نه خودترامپ آمادگی چنین مداخلاتی را دارد و نه منطقه اشباع شده از بحران چنین اجازه ای را به آن می دهد. البته این تنها یکی از پی آمدهای مهم ابطال یک توافقنامه جهانی است. علاوه بر آن چنین اقدامی می تواند بر اتحاد و مناسبات تاریخی و استراتژیک بین دوسوی آتلانتیک تأثیرمخربی برجای نهد آن هم در شرایطی که قطب بندی های جدید و جنگ سردتازه ای در حال اوج گرفتن است. هم چنین نقض یک جانبه توافقنانامه و تأثیرمخرب آن بر نظم جهانی که آکنده از بحران و جنگ و خشونت است و چه به لحاظ پیام منفی که به کره شمالی می فرستد، از دیگرپی آمدهای مخرب رویکردی ترامپ محسوب می شود. رویکرداروپا با حفظ جسدبرجام بر آن است تا آن جا که ممکن است از دامنه چنان پی آمدهائی بکاهد و مهم تر از همه حکومت ایران نتواند به آسانی و بدون کیفر و محکومیت جهانی به طور یک جانبه قراردادبرجام را نقض کند. چنان که می دانیم بر طبق توافقنامه برجام نقض آن از سوی ایران به طوراتوماتیک به معنی بازگشت تحریم های قبلی سازمان ملل خواهد بود.
باین ترتیب خطرضمنی خروج از برجام اگر تا کنون در پاسخ به خروج آمریکا به عنوان برگ برنده ای در دست حکومت ایران محسوب می شد، اکنون با چنین توافق احتمالی و براساس فرمولاسیون جدید، این برگ برنده عملا سوخته می شود. نقض آن توسط ایران به عنوان نقض یک توافق بین المللی تلقی خواهد شد که می تواند با مجازات های سنگین اقتصادی و سیاسی و اجماع کما بیش جهانی مواجه شود. در حقیقت ترامپ بدون حلقه اروپا و جلب نظرآن به سوی خود برای فشاربه ایران، فاقداهرم لازم است و پیشنهاداروپا به آمریکا این اهرم لازم را فراهم می کند. کاری که اروپا می کند بیرون کشیدن چاشنی انفجاری و در عین حال غیرعملی طرح ترامپ و تبدیل کردن آن به یک فرایندقابل اجراء است. تنها شانس و گزینه ای که برای گریزجمهوری اسلامی از افتادن به دام این مخمصه جدید باقی می ماند آن است که ترامپ با ردنظراروپا اقدام به خروج یک جانبه نماید و ناقض برجام باشد. اما بعیداست که آمریکا این دستاویزحقوقی را به آسانی بدست حریف بدهد. ضمن آن که با پذیرش پیشنهاداروپا می تواند در پی وضع تحریم های مشترک علیه نفوذایران در منطقه و موشک و … برآید و حتی دنبال تغییرمفادبرجام به موازات تاریخ انقضای آن باشد.
مکرون در سخنانی دیگر بر دو نکته قابل تأمل هم انگشت تأکید نهاد که می تواند در شفاف ساختن پس زمینه های تاریک و پنهان مانده مذاکرات و توافق های دو قدرت روشنائی بیفکند:
رئیس جمهوری فرانسه در جائی در ارزیابی از گفتگو هایش با ترامپ تصریح کرد که گرچه در این سفر نتوانسته است تغییری در دیدگاه همتای آمریکایی خود ایجاد کند، اما آن را از یکسو مربوط به عوامل داخلی آمریکا دانسته و از سوی دیگر مدعی شده است که موفق به زمینهسازی برای مدیریت شرایط بعد از فروپاشی احتمالی برجام شده است.
درمورد تأثیرات عوامل داخلی و مربوط به رقابت و کشاکش بلوک های قدرت در داخل آمریکا بر تصمیمات ترامپ می گذارد تردیدی نیست. بخصوص چالش های بزرگی که شخص ترامپ و حزب جمهوریخواه در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره و سنا با آن مواجه هستند تأثیرگذارهستند . اما نکته دوم روشن می کند که پیشنهادجدید او و اروپا فقط ناظربه باصطلاح حفظ برجام نیست بلکه شامل دوره پسابرجام و تنظیم رابطه اروپا و آمریکا حتی در صورت خروج آمریکا از برجام، با هدف تأمین بستری برای حفظ همکاری و گفتگو با آمریکا در باره تحولات جهانی و مشخصا حفظ و ایجادثبات در منطقه هم می شود. چنین رویکردی روشن می کن که رابطه دوقدرت بدلایل منافع مشترک اقتصادی و سیاسی و امنیتی نمی تواند در برابر هم قرارگیرد. رابطه ای که دولت فرانسه در آن برای خود جایگاه و منافع ویژه ای قائل است. در واقع بندناف اتحادیه اروپا با آمریکا، آن هم در شرایطی که جهان به سوی جنگ سرد و شکل گیری قطب بندی های تازه در حرکت است، چنان بهم گره خورده است که حتی خروج یک جانبه آمریکا از پیمان های جهانی نمی تواند خللی بر آن واردکند.
معضل انداختن زنگوله به گردن گربه؟
موضوع اصلی این نوشته تمرکز بر نقشه های دو قدرت بزرگ جهانی در مواجه با ایران و بحران منطقه در شرایط فروپاشی برجام و دوره پسابرجام است. این که آن ها با توجه به همه چالش ها و بحران هائی که منطقه و قدرت ها با آن روبروهستند تا چه حد بتوانند خواست های خود را متحقق کنند، خود موضوعی جداگانه و قابل بحث است. هنوز روشن نیست که جنبه اجرائی دادن و باصطلاح معضل افکندن زنگوله به گردن «گربه ای بنام ایران» تحت سلطه ولایت فقیه، چگونه صورت خواهد گرفت. بی تردید چنین کاری نه آسان است و نه بدون در نظرگرفتن توانائی ها و چگونگی واکنش های متقابل ایران و نیز نقش بازیگران ذینفع دیگری چون روسیه و چین و یا مدعیان منطقه ای چون ترکیه می تواند به شکل کاملی صورت پذیرد. چنان که مکرون در بخشی از سخنانش خواهان مذاکره با آن ها هم شده است.
از سوی دیگر هنوز از کم و کیف و جزئیات پشت پرده این نوع توافق ها که در آن جزئیات هم مهم هستند، اطلاعات لازم را نداریم. سی ان ان به نقل از منابع آگاه مدعی شده است که رئیسان جمهوری آمریکا و فرانسه توافق کرده اند که برای بستن پیمانی دیگر که فراتر از برجام باشد مذاکره با ایران را سریعا آغاز کنند. با این همه نباید فراموش کرد که رویکرداروپا با صحه نهادن ضمنی بر انتقادهای ترامپ نسبت به برجام، که او به عنوان بدترین و مفتضحانه ترین توافقی که تا کنون دیده است از آن نام می برد، و پذیرش تدارک یک توافقنامه جدیدتر و کامل ترموازی، بسترمناسبی را برای تاخت و تاز و پیشروی ترامپ فراهم آورده است. بهمین دلیل هم ترامپ ضمن استقبال و در عین حال حفظ فاصله معینی از آن برای چانه زنی های بیشتر، همراهی اروپا با آمریکا را بفال نیک گرفته و به فکرتحمیل آن به سطوح و طرف های دیگر افتاده است. بدیهی است ترامپ که اساسا اعتقادی به مناسبات و توافق های چندجانبه مگر با لحاظ اولویت اول آمریکا ندارد، با تمام قوا خواهد کوشید که هرچه زودتر خواست ها و مطالبات حداکثری خود را به طرف های اروپائی در راستای فشاربیشتر به ایران اعمال نماید و در واقع این کار از همین حالا شروع شده است.
معادله قدیمی چماق و هویج و یا واژه هائی چون برد-برد که اوباما از آن در توافقنامه قبلی بهره می گرفت، در نزدترامپ مطرود بوده و باج دادن تلقی می شود. از این رو در این معادله «هویج» سهم خود را به چماق می دهد. بهمین دلیل عجیب نخواهد بود که در سریعترین زمان ممکن شاهد برافراشتن چماق و مقررکردن تحریم های تازه و لو با عناوین تازه، هم یک جانبه و هم به همراهی اروپا باشیم. در معادله جدید ایران در برابردوگانه حفظ وضع کنونی برجام به همراه چماق، یا تن دادن به تحریم های فزاینده و جدید قرار می گیرد. و همانطور که اشاره شده دفاع از برجام موجود به معنی چکاندن ماشه به خود یعنی تحمیل تحریم های جدید خواهد بود!.
نباید فراموش کرد آن چه که از آن به عنوان گفتگو نام برده می شود، در اصل گفتگو بین اروپا و آمریکا برای تنظیم یک توافقنامه جدید باعنوان توافق مکمل و یا جامع تراست که باید مفادآن به ایران تحمیل شود و نهایتا جایگزین توافق فعلی گردد. بنابراین گفتگوئی هم ارز با ایران در جریان نیست مگر حول چگونگی تحمیل آن. بهمین دلیل شاید به توان آن را به نوعی پیمان سایکس- پیکوی جدید دانست که قرار است برای تقسیم حوزه نفوذ ایران در منطقه صورت گیرد ؟!. اگر آن موقع-صدسال پیش- هدف تقسیم متصرفات دولت عثمانی بین فاتحین و عمدتا انگلیس و فرانسه بود که به نظم کنونی خاورمیانه شکل داد (بجز ایران و برخی کشورهای منطقه). این بار اما قراراست که با نقش آفرینی آمریکا و تروئیکای اروپا، صورت گیرد که موضوع آن بازپس گیری و تقسیم حوزه نفوذایران در منطقه است و اگر بتوانند دادن نظم نوین به آن از خلال جنگ ها و گفتگو و مذاکره با دیگر رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای. رویکردی که رایحه تندآن چنان بود که روحانی را وادار کرد که در تبریز با خشم محسوسی اعلام کند که چه کسی به شما حق وکالت داده است؟!.
سپاه به مثابه مهم ترین پاشنه آشیل رژیم در عرصه جهانی!
ترامپ از مدتی پیش در صفحه شطرنج سیاست، مهره مهم تحریم کامل سپاه را هم به حرکت در آورده است. اگر در عرصه داخلی سپاه گاردحفاظتی نظام را تشکیل می دهد، اما آن در عرصه جهانی مهم ترین نقطه ضعف رژیم ایران را تشکیل می دهد. در این رابطه سپاه هرچه بیشتر به عرصه های اقتصادی و سیاسی چنگ انداخته است به همان اندازه رژیم را آسیب پذیرتر ساخته است. در گذشته که فی المثل وزیرنفت هم یک سپاهی بود، چنین حضوری مرئی گریبان رژیم را گرفت و یکی از دلایل مهم حصول اعمال تحریم های گسترده همین حضورفعال سپاه در عرصه های اقتصادی و بانکی و سیاست ها داخلی و منطقه ای بود. با این همه رژیم از آن گذشته برای برطرف کردن نقاط آسیپ پذیرخود هیچ درسی نگرفت.
چنان که با پایان تحریم های نفتی و تغییرشرایط بخصوص با تشدید بحران های داخلی و خارجی؛ سپاه به عنوان تکیه گاه اصلی رژیم بیش از پیش به روی صحنه آمد. بطوری که امروزه با بازترشدن دست سپاه و افزایش مداخله های داخلی و منطقه ای و سرکوب ها، اعم از اقتصادی و قاچاق و پول شوئی و یا تولیدموشک و مداخله های منطقه ای و ارتباط با سازمان ها و گروه هائی که در لیست سیاه کشورهای غربی قراردارند و نیز در حوزه سرکوب و نقض حقوق بشر، دولت آمریکا هم می تواند با سهولت بیشتری تحریم های گسترده اقتصادی و بانکی را توجیه کرده و آن را به دیگر رقبا تحمیل کند. بخصوص که اگر در نظربگیریم که ترامپ و اروپا گوشه چشمی هم به گسترش اعتراضات و نارضایتی عمومی و تضعیف موقعیت یا فروپاشی رژیم از درون هم دارند، و با این فرض که گذشت زمان به سودرژیم ایران نیست، بخصوص با وقوف به بحران اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم، با افزایش فشار های بویژه اقتصادی سعی خواهند کرد که عرصه را بر رژیم تنگ ترنمایند.
بطورخلاصه می توان گفت که چنین توافقی با تهاجمی ترکردن سیاست دوقدرت بویژه آمریکا، از قدرت چانه زنی رژیم ایران که همزمان با بحران اقتصادی فزاینده و نارضایتی عمومی مواجه است، می کاهد. افزایش تنش های بیرونی عموما و نه مطلقا می توانند تاثیری معکوس بر معادلات داخلی برجا نهند. از جمله لااقل برای یک دوره می توانند بر نقش نیروهای تندروتر در ساختارقدرت بیافزایند و منجر به نزدیک شدن نسبی جناح ها درونی حاکمیت به یکدیگر از یکسو و تشدیدفضای اختناق و سرکوب و میلیتاریزه شدن جامعه از سوی دیگر گردند.
آمریکا در منطقه به دنبال چیست؟
بدون نگاهی به راهبرد و سیاست کلی آمریکا در منطقه و جهان، تا این درجه کانونی کردن و تمرکزدولت آمریکا بر روی ایران قابل درک نیست. چرا که نه ایران چنان نفوذپایدار و فائقه ای دارد و نه آن چنان توانی که آمریکا بخواهد مدل جنگ سرددوره ریگان علیه بلوک شرق را در موردایران و برای درهم شکستن توان اقتصادی و نظامی اش به اجراء بگذارد. با این وجود تبدیل شدن خاورمیانه به کانون مناقشات قدرت های های بزرگ و جنگ های نیابتی، ضرورت باز تنظیم نقشه خاورمیانه را در دستورقرارداده است. البته فرصتی که سوداها و مطامع و سیاست های واپسگرایانه و احمقانه جمهوری اسلامی در منطقه برای دولت آمریکا و دیگرقدرت ها فراهم آورده است را نباید دست کم بگیریم. همه این ها دست به دست هم داده و مقابله با ایران را به عنوان حلقه مقدم و در عین حال ضعیف و شکننده برای آمریکا در آورده است. البته پرداختن به جنبه های گوناگون این موضوع خارج از گنجایش این نوشته است، اما می توان به شکل گذرا با استنادبه سخنان صریحی که ترامپ اخیرا بر زبان راند به گوشه ای از آن پرداخت:
سخنان ترامپ در موردرابطه آمریکا با متحدین منطقه ایش بخصوص کشورهای عربی ثروتمند بطورخیلی شفافی استراتژی آمریکا در منطقه خاورمیانه را به نمایش می گذارد. بر طبق این سخنان صریح می توان ترامپیسم را تلاشی برای اعاده و تأمین سلطه و نفوذآمریکا- کشوری که با داشتن عظیم ترین قدرت نظامی و اقتصادی، در عین حال بزرگترین کسری بودجه تاریخی و بدهی یک دولت را دارد- از طریق تأمین هزینه های این سرکردگی و ایفاء ژاندارمی منطقه ( و جهان) به هزینه کشورهای ثروتمندی که به گفته ترامپ بدون حمایت آمریکا حتی یک هفته هم نمی توانستند دوام داشته باشند دانست. تمامی روندها و داده ها و تحلیل های استراتژیست های حتی خودآمریکا آن بوده است که آمریکا دیگر قادر به حفظ نفوذ و سرکردگی تاکنونی خود بر جهان قرن بیست و یکم نخواهد بود.
اما راه حل ترامپ و در واقع حارترین و ارتجاعی ترین جناح سرمایه داری در واکنش به چنین افتی، خلق ترازجدیدی از سیاست امپریالیستی و تهاجمی است که ویژگی اش بهره گیری از رانت نظامی و قدرت برترخود، اعمال سیاست های یک جانبه گرائی و به یک تعبیر بکارگیری زور و حضورآمرانه و ضدهژمونیک است که مبتنی بر سرشکن کردن هزینه های رهبری خود بر جهان، باج گیری و بقول خودوی تأمین هم پول و هم سربازجنگی از سوی دست نشاندگان ثروتمند است. شاید آن را به توان به بیانی دیگر تعمیم مقاطعه کاری در عرصه ژئوپلتیک جهان و در توزیع تکنولوژی قدرت نامید که با بهره گیری از موادخام محلی اعم از ِعده و ُعده و دادن خدمات و سرویس های بالای تکنیک های نوین قدرت در حوزه های امنیتی-نظامی و اقتصادی و سیاسی، پروژه های بزرگ و معینی از مجتمع های سیاسی و اقتصادی را متحقق می کند.
پاسداری از قدرت کشورهای اقماری و دادن حتی دادن نقش خرده ژاندارمی در مناطق استحفاضی، و همگی با پول و سربازخودآنان. دو خرده ژاندارم اصلی هم چون دو ساتراپ عمده ای که قراراست با تسطیح خاورمیانه قدیم و شکل گیری خاورمیانه جدید حول آن ها، بری از نفوذرژیم ایران و «حذف صورت مسأله فلسطین»، عربستان و اسرائیل هستند که این سان در تعارفات دیپلماتیک، رهبری منطقه به آن ها ارزانی و پیشکش می شود. تکنولوژی قدرت در جهان نوامپریالیستی تالی صنعت مونتاژی است که در پهنه جهان توزیع می شود. کارآفرین و سر مقاطعه کاراصلی در ازاء ارائه چنین خدماتی است که از قدرت و موقعیت جهانی خویش در قرن بیستم و یکم پاسداری می کند.
با چنین استراتژی است که کنترل خاورمیانه سرشار از ذخایر نفت و گاز و بازاری جذاب برای کالاهای نظامی و غیرنظامی ترازنوین، به معنای کنترل رقبا و بیش از همه چین به عنوان رقیب اصلی آمریکا در همین قرن و مقابله با نفوذروسیه به عنوان رقیبی در قامت یک ابرقدرت عمدتا نظامی است. البته رقبای کم آزارتری مثل اروپا نیز می توانند هم چون سهامداردرجه دوم ایفاءنقش کنند. خاورمیانه جدید از نخستین خاکریزهای رقابت قدرت های بزرگ برای شکل دادن به نظم نوین در منطقه ای است که از منظر دولت ترامپ رژیم ایران حلقه ضعیف و کیس بکس آن محسوب می شود. «خدماتی» که رژیم اسلامی به نوبه خود هم چون ژاندارمی خودخوانده در منطقه به ترامپ و نیز به اسرائیل می کند چنان است که اگر وجود نمی داشت باید آن ها چنین دشمنی را خلق می کردند!
ترامپ: کشورهای منطقه باید هزینه بپردازند.
بخشی از کنفرانس خبری در کاخ سفید به اظهارات ترامپ درباره رابطه آمریکا با کشورهای منطقه اختصاص داشت. او گفت: «کشورهایی در منطقه قرار دارند که بسیار ثروتمند هستند اما اگر کمک ما نبود، حتی یک هفته هم دوام نمی آوردند.» ترامپ این کشورها را به تامین هزینه حضور آمریکا در منطقه فراخواند و گفت: «آنها باید برای اتفاقاتی که میافتد هزینه بپردازند، ایالات متحده با ناخرسندی در خاورمیانه هست، من مسئولیت آن را قبول نمیکنم، خیلی شرمنده خواهم بود که هفت هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه شده است اما وقتی که میخواهم دیوار یا مدرسه بسازم، (مسئولان) بگویند که پول نداریم. ترامپ علاوه بر تاکید بر ضرورت تامین هزینه حضور آمریکا در منطقه از سوی کشورهای ثروتمند آنجا، از این کشورها همچنین خواست که سربازانشان را هم وارد میدان کنند: «آنها باید سربازانشان را وارد عرصه کنند. ما بخش بزرگی از نیروهایمان را به کشور باز خواهیم گرداند، ولی باید مسیر نظامی را ببندیم وگرنه ایران به سرعت خلاء حضور ما را پر خواهد کرد».
با چنین وضعیتی و در شرایطی که منطقه و از جمله ایران، آبستن انفجارها و بحران های بیشتری است، و تا آن جا که به مردم و نیروهای ترقی خواه ایران برمی گردد، مهم ترین اقدام بازدارنده در برابرمطامع امپریالیستی و نقشه سایکس-پیکوی جدید و بیرون کشیدن چاشنی مخرب آن، وادارکردن رژیم اسلامی به دست شستن از داعیه ژاندارمی منطقه و مداخله در آن است. شعاری که مردم ایران آن را با هوشیاری در تظاهرات گوناگون برکشیده اند، باید چنان بلند و پرطنین شود که در گام نخست رژیم را وادار به تجدیدنظر در سیاست های مداخله جویانه و ویرانگرانه اش در منطقه بکند. اکنون ما با فازنهائی انحطاط و گندیدگی پارادایم اسلام سیاسی در چهلمین سال به قدرت رسیدنش مواجهیم که اگر پایان دادن به آن توسط مردم و در راستای مطالبات اصیل و به حق آن ها صورت نگیرد، حتما این مهم با پی آمدها و هزینه های بسیار سنگین تری توسط مطامع و مداخله قدرت های خارجی و ویگرانر صورت خواهدگرفت!.