خانه » 2017 (برگ 32)

بایگانی/آرشیو سالانه: 2017

گذر از زمستان/بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

دودکش بدون دود

مترجم: علی اکبر فلاحی
ناشر: شورآفرین
قیمت: ۱۳۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۸۶صفحه

 

ادبیات اسپانیا از جنگ داخلی تا پایان قرن بیستم، آینه تمام نمای فضای اجتماعی و فرهنگی تمام آن سال‌هاست. این آثار گویای روحیه نسل‌های مختلف نویسندگانی است که واقعیت جاری در آن دوره را روایت می‌کنند. آثار این نویسندگان بازتاب روند تحول روحیات اجتماعی است که گاهی دنیای پیرامون را توصیفی و تفسیر می‌کند و گاهی به مبارزه با آن برمی‌خیزد.
این کتاب معرف نسلی از نویسندگان است که فصلی نو از تاریخ ادبی اسپانیا را خلق کرده‌اند؛ دورانی که حاصل بُغم و خشم سال‌های جنگ، نارضایتی و خفقان استبداد و آزادی و گشایش دموکراسی است.
زخم، فرانسیسکو آیایلا/ ماشین نو، فرانسیسکو گارسیا پابُن/ تقصیر قصور، آنا ماریا ماتوته/ کرکس، رامون خ. سِندِر/ خداحافظی، ایگناسیو آلدِکوتا/ ترس‌های پنهان، لوئیس ماتئو دیِس/ یک صدای عجیب، خوان ادواردو سونیِگا/ پسربچه گرگ‌نمای سینما ماری، خوسه ماریا مورینو/ اسب‌ها، خورخه فِرّر ویدال، بازوهای ایگرگ، آنتونیو پِریِرا/ او کلکش را می‌کند، خوان خوسه میّاس و دروغ‌های کشدا، آلبارو پومبو، عناوین داستان‌ها و نوینسندگان آنها را در کتاب حاضر تشکیل می‌دهند.
 

 

گذر از زمستان

نویسنده: اولیویه آدام
مترجم: مارال دیداری
ناشر: چشمه
قیمت: ۸۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۹۲صفحه

 

اولیویه از نویسندگان جوان فرانسوی است که در سال ۲۰۰۴ با کتاب «گذر از زمستان» برنده جایزه گنکور شده است. داستان این کتاب در عین داشتن وحدت، با روایتی نزدیک، به یکدیگر مربوط اند. به عبارتی این کتاب، رمانی قطعه قطعه است که برای نوشتنش از قالب داستان کوتاه استفاده شده است. اتفاق خاص در این زمینه این است که در سنت نویسندگی فرانسوی، رمان اهمیت زیادی دارد و داستان کوتاه چندان جایگاهی ندارد. با این حال، آدام موفق شده با یک مجموعه داستان کوتاه جایزه مهم گنکور را از آن خود کند.
مرگ، زندگی گذشته، آدم هایی که از دست رفته اند و فقدان از جمله مفاهیمی هستند که در داستان های این کتاب وجود دارند. آدم های این داستان ها، با گذشته ای دور ارتباط دارند و در فرازی از قصه ناچارند به گذشته رجوع کنند. برف، یکی از عناصر ثابت و حاضر در بیشتر داستان های این کتاب است.
این کتاب ۹ داستان کوتاه را با این عناوین شامل می شود: پیالا مُرد، خستگی، خاکستر، سال نو، سکوت، در بازگشت، لَکَنو، بی خداحافظی، زیرِ برف.
در قسمتی از داستان «لکنو» از این کتاب می خوانیم:
دوباره سوار تریلی شدیم. حالم را پرسید. گفتم خوبم ولی خوابم می آید. از پشت صندلی پتو و بالش درآورد. آن ها را به طرف من گرفت. آدرس را بهش دادم و راه افتاد. نخوابیدم، اما همین که چشم هایم را بسته بودم و به صدای موتور ماشین، صدای آرام موسیقی و او گوش می دادم خودش خیلی خوب بود. سرفه می کرد، سیگار روشن می کرد، با سر انگشتانش روی فرمان ضرب می گرفت، گونه هایش را می خاراند و گه گاهی آه می کشید.
جلو در ورودی مجمتع پیاده ام کرد. خواستم برای مزاحمتی که پیش آمده بود به او پانزده یورو بدهم، اما قبول نکرد. اصرار کردم و گفتم این قضیه باعث تاخیرش شده و امشب شب نوئل است، گفت به هر حال وقتی مرا دیده است، داشته برای استراحت آماده می شده، می خواسته دو سه ساعتی بخوابد، اگر هم به جای این کار به رانندگی ادامه می داده باز هم زیاد فرقی نمی کرده است. بهش گفتم احتیاط کند. نوئل را تبریک گفت و با کامیون غول پیکرش دور شد. عجله داشت به خانه اش برسد، فقط آخر هفته ها بر می گشت خانه، دلش برای بچه هایش تنگ می شد، از دست خودش عصبانی بود که نتوانسته نوئل را با آن ها بگذراند، این را لابه لای حرف هایش گفته بود.
 

نظریه محاکات

نویسنده: ماتیو پوتولسکی
مترجم: رامین فرهادی
ناشر: افراز
تعداد صفحات: ۲۸۱ صفحه
قیمت: ۲۶۰۰۰ تومان

 

واژه محاکات یکی از کهن ترین اصطلاحات در نظریه ادبی و هنری است و بی‌گمان جایگاهش در میان دیگر اصطلاحات، بنیادی و کلیدی است. این واژه، Mimesis در بیشتر موارد، از زبان یونانی به «تقلید»، ترجمه شده و ارتباط میان انگاره‌های هنری و واقعیت را چنین توصیف می‌کند: هنر، رونوشت یا کپی از امر واقعی است.
محاکات، اشیا و اوضاع، کارهای هنری و کردارها را _ همچون تقلید از فردی دیگر _ توصیف می‌کند. در نظریه محاکات، این اصطلاح از مجموعه‌ای از خاستگاه‌های سردرگم کننده‌ای تقلید می کند؛ مانند طبیعت، حقیقت، زیبایی، سبک‌ها و اخلاقیات فردی، کردارها، موقعیت‌ها، نمونه‌ها و عقاید. معناها، دیدگاه‌ها و استعاره‌هایی که محاکات ترسیم می کند، نشانگر اهمیت ویژه و شگرف این اصطلاح در اندیشه غرب هستند. این نظریه، دغدغه همیشگی و همراه هنرمندان و فیلسوفان زیادی در طول سده‌ها بوده است.
محاکات از همان خاستگاه‌های اولیه اش در اندیشه یونانی، نگره‌های مربوط به بازنمایی هنری را به خواسته‌ها و ادعاهای کلی تر و بنیادی تر رفتار انسانی و شیوه‌هایی پیوند می‌دهد که از طریق آنان می‌توانیم دیگران را بشناسیم و با خود آن‌ها و محیط پیرامون خودمان نیز ارتباط برقرار کنیم. در پژوهش‌های تازه صورت گرفته، مشخص شده که نظریه محاکات در روان شناسی، انسان‌شناسی، نظریه آموزش، فمینیسم، مطالعات پسااستعماری، نظریه سیاست و حتی اندیشه زیست شناختی نوداروینی و نظریه هنر و ادبی نیز رخ نشان می‌دهد.
کتاب «نظریه محاکات» ۳ بخش اصلی دارد که به ترتیب عبارت اند از: بنیادها، سه نسخه دیگر محاکات، محاکات در نظریه ادبی امروز.
محاکات روان، میل محاکاتی: رنه ژرار، محاکات و هویت، رئالیسم و صمیمیت، انگورهای زوکسیس، بوطیقای ارسطو، تقلید کلامی، تئاتر و نمایش گونگی، آفرینش انگاره، ادبیات و دولت شهر، طبیعت ثانویه و … از جمله عناوین زیرمجموعه‌های بخش‌های اصلی این کتاب اند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
ما در گفتارهای ادبی در ادبیات قرن نوزدهم، نسخه متفاوتی از تمایز بین نگره‌های محاکات افلاتونی و ارسطویی را مشاهده می کنیم. رویارویی زبان با جهان مادی، آشکاری کمتری را نسبت به هنرهای تجسمی دارد. بدین سان، تمایزهای میان دو تفسیر بازتاب دهی و عرف گرای رئالیسم در ادبیات از صورت یگانه ای برخوردار می شوند. از همه مهم تر، این تمایزها، صمیمت و گرمی نویسنده را مورد توجه قرار می دهند. نویسندگان رئالیستی اغلب ادعای خود مبنی بر وفاداری محاکاتی خود را با اعلام صداقت و عینیت در اهداف و قصدهایشان، مستحکم می کنند تا این که با مطابقت دقیق کارکرد واقعیت چنین کنند.
در اینجا، رئالیسم یک آرمان اخلاقی است. تئودور دریسر، رمان نویس آمریکایی، در این باره می نویسد: «چکیده و جوهره امر ادبی و نیز اخلاقیات اجتماعی را شاید بتوان در سه واژه کوتاه نمود: حقیقت را گفتن». پیوند هنر با حقیقت گویی، در واقع انگاره هنر افلاتون، یعنی هنر چون آیینه را از نو تعبیر می‌کند. نویسندگان رئالیستی به جای این که ادبیات را به دلیل گرایش آن به بازتاب جهان سرزنش کنند، این آیینه را به استعاره‌ای از گفتن حقیقت و صداقت آثار هنری شان بازتعبیر کردند. شاید معروف‌ترین نمونه این بازتعبیر، اظهارنظر استاندال، رمان نویس فرانسوی است که در رمان سرخ و سیاه (۱۸۳۰) می‌نویسد:…

تصویر زیبا

نویسنده: یاسمینا رضا
مترجم: شقایق کبودانی
ناشر: پوینده
تعداد صفحات: ۸۴ صفحه
قیمت: ۸۰۰۰ تومان

 

این نمایشنامه اولین بار در تاریخ ۱۶ ماه می ۲۰۱۵ در Schaubuhne در برلین، به کارگردانی توماس استرمیر به روی صحنه رفت. آندرا، بوریس آمت، فرانسواز هیرت، اریک بلوم و ایون بلوم نام پنج شخصیت این نمایشنامه است.

نمایشنامه «تصویر زیبا» که یاسمینا رضا، نویسنده فرانسوی آن را به «فرانسوا زیمری» سفیر فرانسه در دانمارک تقدیم کرده است، اینگونه آغاز می‌شود:
یک عصر بهاری که هنوز هوا روشن است.
پارکینگ رستوران (که رستوران دیده نمی‌شود)
مردی ایستاده است.
ماشینی که درِ سمت مسافرش باز است، پاهای زنی از ماشین بیرون آمده.
زن سیگاری روشن می‌کند.
زمانی می‌گذرد و بعد مرد شروع به صحبت می‌کند.

این واحه محراب آخرین خانه ی توست…/ لیلا سامانی

به تماشای دنیای فرهنگ و هنر

اشاره:

باز هم چهر‌ه‌نما و باز هم دنیایی از خاطرات گذشته و آوردن کلامی کوتاه در ستایش هنر و هنرمند. در نوزدهمین شماره ی تماشا، از فارسی کننده ی فیلم های جاودان گفته ایم؛ از علی کسمایی و هنر بی مثالش در هویت فارسی بخشیدن به آثاری تماما غربی؛ دیگر از سینما و دوربین و پرده ی جادو، به روسیه رفته ایم و سردی هوای آن دیار را با گرمای زنانه ی اشعار آنا آخماتووا، مرهم گذاشته ایم… یادواره هایی از دو پوینده ی راه جنون و جنگ جوی صراط آزادی هم دیگر از گزیده نویسی های این صفحه هستند؛ مروی بر آثار و احوال صمد بهرنگی و ابراهیم منصفی را هم در ادامه‌ی ششمین شماره‌ی چهره‌نما از پی بگیرید…

خلق هویت فارسی برای قصه ی غربی

روزهای نخستین تابستان امسال، یادآور پنج ساله شدن خاموشی غریبانه ی “علی کسمایی”، “پدر دوبله” ایران است؛ وکیل – خبرنگاری که آثار درخشانش در حیطه ی دوبلاژ، سبب ساز اشتهار او شده اند. آثاری چون “اشک ها و لبخندها” و “بانوی زیبای من” که هریک شاهکاری در هنر دوبله ی ایران به شمار می روند.
فیلم “بانوی زیبای من” ساخته ی “جورج کیوکر” و درو کننده ی جوایز اسکار سال ۱۹۶۴، روایت سینمایی نمایشنامه ای از “جورج برناردشاو” است. در این فیلم “آدری هپبورن” در نقش “الیزا دولیتل”، دختر زیبای گل فروش جنوب شهری ظاهر شده است، دختری با تکلم لات مابانه و رفتار و منشی عامی. در این میان پروفسور”هنری هیگینز” (رکس هریسون) استاد زبان شناسی با دوست خود ” پیکرینگ” (ویلفرد هاید وایت) شرط می‌بندد که می تواند در عرض چند ماه از این دختر گل‌فروش یک بانوی متشخص بسازد به گونه ای در میهمانیهای اشرافی بدرخشد.
علی کسمایی با برگزیدن صدای “مهین کسمایی” به جای صدای آدری هپبورن، این شاهکار سینمایی را برای مخاطب فارسی زبان، جلوه ی دگرگونه ای داده است. ادبیات، لحن و صدای مهین کسمایی به خوبی نمایانگر روحیه ی پرخاشگر، آتشین و بی تعلق الیزای جنوب شهری ست:” اسم ما هرچی باشه هیچ مربوطیتی!! به شوما نداررره!” واژگانی که بیننده را از دل کوچه پس کوچه های لندن می گذراند و به حال و هوای حرفهای عامیانه و خیابانی ایران می کشاند. سوی دیگر درخشش این اثر در پرداخت لحن و صدای الیزا قبل و بعد از یادگیری زبان فاخر است، آنجا که تن صدای “مهین کسمایی” با وسواس و مدیریت کم نظیر “علی کسمایی” به تدریج از حالت بم و گرفته به صدایی ظریف و زنانه بدل می شود.
انتخاب دقیق صداهای دیگر شخصیتها، ترجمه و دوبله ی تمامی اشعار به صورت شعر روان فارسی و بهره گیری از صدای “فرهاد مهراد” در این فیلم از دیگر نکاتی هستند که این درام موزیکال و آرام را برای همیشه در یاد مخاطبان فارسی زبان زنده نگه داشته است.

یادی از شاعر حس زنانه…

 

 

روزهای پایانی ژوئن مصادف است با تولد ” آنا اخماتووا” شاعر و نویسنده ی روس و یکی از بنیان گذاران مکتب شعری “آکمه ئیسم”. مکتبی که در تقابل با پیچیدگی های مستور عرفان سمبولیسم قد علم کرد و اثر هنری را شگفت انگیز تر و والاتر از آن دانست که به دنیای ماورا و بلندپروازیهای عارفان مربوط باشد، پیروان این مکتب تجسم شعر و هنر را با تمامی مولفه های لطیف و احساسی اش تنها متعلق به عالم محسوسات می دانستند و بر این باور بودند که : “گل سرخ را بستائیم که زیباست، نه آن‌که رمز پاکی است”
آخاماتووا را بزرگ ترین شاعر زن روسیه هم نامیده اند، او متعلق به نسلی از شاعران روس است که در گذر از سالهای بعد از جنگ جهانی اول و دوره ی اختناق سیاه استالین و پس از آن دشواری های جنگ جهانی دوم بالیدند و به کمال رسیدند. غزل اخماتووا ناب و سلیس است. شعری غنایی و مرکب از واژگان کهن و ادبیات ساده ی روزمره. بن مایه های اشعار او با عشق، انتظار، دلخستگی، پریشانی و جنون عجین شده اند؛ شعر “خاطره ای در درونم است” ( با ترجمه ی احمد پوری) نمونه ای ست از دردهای احساسی زنانه، خاطره هایی که لمس حسشان هم دردآور است:
خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز:
برایم شادی است و اندوه.

در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگین تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه زا شنیده است.

می دانم خدایان انسان را
بدل به شیئی می کنند، بی آنکه روح را از او برگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی

آقای معلم …

 

دوم تیرماه یاد آور تولد “صمد بهرنگی” نویسنده، شاعرو مترجم ایرانی و”بهرنگ”ِ ،داستان‌نویسی کودک و نوجوان است.
بهرنگی را می توان “هانس کریستین اندرسن” ایران خواند، چرا که او با آثارش از “اولدوز و کلاغ ها” و “ماهی سیاه کوچولو” گرفته تا ” یک هلو و هزار هلو” و “بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری” سر منشا تحولی عظیم در حیطه ی ادبیات داستانی کودک و نوجوان شد و راهگشای نویسندگان بزرگ دیگری چون “علی اشرف درویشیان” و “منصور یاقوتی” گردید.
بهرنگی در”کچل کفترباز”، “افسانه ی محبت” و “سرگذشت دومرول دیوانه” با الهام از افسانه های کهن و داستانهای محلی و بومی، داستانهایی نوشت که به افسانه هایی مدرن می مانند، افسانه هایی که با اندیشه های کهن زینت و با حس واقع گرایی تقویت شده اند.
آنچه صمد بهرنگی در کتاب “بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری” ارائه داده، نمایشی بدیع است از داستان نویسی واقع گرایانه برای نوجوانان. او در این کتاب با تنیدن طنزی آرام و عمیق، خوانندگان کم سن و سال خود را به تفکر می خواند: ” خواننده ی عزیز، قصه ی “خواب و بیداری” را به خاطر این ننوشته ام که برای تو سرمشقی باشد. قصدم این است که بچه های هموطن خود را بهتر بشناسی و فکر کنی که چاره ی درد آنها چیست؟” او سپس دست “بچه ی هموطن” خود را می گیرد و یک روز عادی نوجوانی دستفروش را به تصویر می کشد. نوجوانی که در خواب شبانه اش به دنیای رویایی اش سفر می کند و همه ی ناممکن ها را ممکن می بیند در این سفر بیست و چهار ساعته مرز تخیل و واقعیت به خوبی مشهود است و خواننده ی خردسال به خوبی از عهده ی تمیز این دو بر می آید هر چند ناخودآگاه با عقاید چپ گرایانه ی بهرنگی هم آشنا می شود :
” جلو مغازه یی سه تا بچه کیف به دست ایستاده بودند چیزهای پشت شیشه را تماشا می کردند. من هم ایستادم پشت سرشان. عطر خوشایندی از موهای شانه زده شان می آمد. بی اختیار پشت گردن یکیشان را بو کردم. بچه ها به عقب نگاه کردند و من را برانداز کردند و با اخم و نفرت ازم فاصله گرفتند و رفتند. از دور شنیدم که یکیشان می گفت: چه بوی بدی ازش می آمد!
فقط فرصت کردم که عکس خودم را توی شیشه ی مغازه ببینم. موهای سرم چنان بلند و پریشان بودند که گوش هایم را زیرگرفته بودند. انگار کلاه پر مویی به سرم گذاشته ام. پیراهن کرباسی ام رنگ چرک و تیره یی گرفته بود و از یقه ی دریده اش بدن سوخته ام دیده می شد. پاهام برهنه و چرک و پاشنه هام ترک خورده بودند. دلم می خواست مغز هر سه اعیان زاده را داغون کنم.”

خنیاگر خاموش…

 

اولین روز تابستان، یادآور انتحار سوزان “ابراهیم منصفی” شاعر، بازیگر و خنیاگر پرآوازه ی هرمزگانی ست. هنرمندی مجروح از مصائب روزگار که خود، مجال عیان شدن چیره دستی اش در شعر، ترانه، موسیقی و سینما را از خود ستاند.
شعر منصفی اگرچه متاثر از زبان شعری و سلوک شاعرانه ی “شاملو” ست، اما او این تاثیر پذیری را با خصائل فرهنگی و اقلیمی خود آمیخته و لحن تغزلی ویژه ی خود را خلق کرده است. لحنی با بن مایه های قومی و اساطیری جنوب و متکی بر مطالعات و تجربیات وی. شعرهای منصفی ستایشگر عشق، زیبایی و آزادی اند و روایت گر درد ها، سرخوردگی ها و پریشانی های شخصی و اجتماعی آدمی.
شعرهای منصفی زندگی و مرگ را چنان در هم بافته است، که نه می توان او را شاعری نومید و مرگ اندیش نامید و نه امیدوار و طالب زندگی.
منصفی علاوه برشاعری در عرصه ی بازیگری هم موفقیتهای قابل توجهی داشت و در همین حال به ترانه سرای و خنیاگری هم مشغول بود.
زندگی او در معبود هندوها و شیفتگی اش نسبت به ستونهای منقش به خطوط سانسکریت، سبب ساز پیوندش با موسیقی و نغمه های هندی شد. او با تاثیر از این نغمه ها و همچنین موسیقی فلامینگوی اسپانیا، ترانه هایی پرشور به گویشهای معمول جنوب (بندری، گوده ای، بستکی و مینابی) سرود و آنها را با صدای گرم و محزون خود و به همراهی نواختن آکوردهایی ساده و بی تکلف از گیتار اجرا کرد. ترانه هایی دلنشین که گویی رنجها و غمهای مردم دردکشیده و مظلوم خطه ی جنوب را فریاد می کند.
به واحه ی زرد ذهن که رسیدی
سراب را بپذیر
صمیمانه بپذیر
که تشنگی منشور خلقت توست
و حنجره ات را
از تصویرهای خانه و آب بتکان
که آدمهای دنیای من
دیراست تا از مذهب خویش بازآیند.
دیراست دیگر،
تا فرسنگهای رجعت
رنگین کمان خاطره ها باشد .
این واحه محراب آخرین خانه ی توست
و شبستان ،
بوی تربت دستهای تو را می دهد
تا میلاد مرگم را
چراغانی کنی .

نخستین روز تابستان و جشن موسیقی/ محمد سفریان

تابستان، فصل گرما و فراغت، موسم روزهای دراز و کشدار و شب های کوتاه و کم رمق، وقت نوشیدنی‌های خنک، هنگامه‌ی سفر و عشق های کوتاه مدت؛ فصل ماه و دریا و موج و جنون و زمانی برای لذت و تفریح. فصلی که نخستین روز آن در تقویم دنیا با نام جشن موسیقی، ” Fete de la Musique” شناخته می‌شود و در صدها شهر دنیا فستیوالهای متعددی به بهانه‌ی آن برگزارمی‌شود. ما هم همین مناسبت را بهانه‌ای انگاشته‌ایم برای مرور بهترین ترانه های تابستانی دنیا.

۱- ترانه‌ی “Summer Time”برای هر آدمی که با موسیقی پیوند دارد ماندگار ترین صدای تابستان است، ترانه ای که انگار جوری با گرمای تابستان و صدای بیلی هالیدی سنجاق شده‌است. این ترانه که از سال ۱۹۳۵ تا همین امروز بارها و بارها بازخوانی شده، بی گمان بهترین اجراهایش را با صداهای بزرگان موسیقی جــَز تجربه کرده‌است. این ترانه در حقیقت لالایی محزون مادری رنگین‌پوست است در کنار گهواره‌ی کودکش.

۲- تابستان اما شاید قبل از هر خاصیت دیگری با روزهای بلند و بی خیالی‌های شیرین در یادها مانده باشد. حال و هوای همین روزهای بلند و تنبل را هم نت کینگ کول در هیات یک ترانه در آورده و در جدول ترانه های ماندگار تابستانی ثبتش کرده‌است.

۳- این فصل از جانبی هم با دریا و آبتنی و شب های شاد ساحل گره خورده‌است. این حال و هوا خاصه در کشورهای ساحلی در بسیاری از ترانه ها بازتاب پیدا کرده. از همین جمله است موسیقی مردمی ایتالیا که که به تبعیت از فرهنگ عامه‌ی این کشور پر است از ترانه‌های تابستانی و وصف حال و هوای دریا و ساحل.

۴- دریای تابستانی اما در خیلی از ترانه ها ماه آسمان را هم بالای سر خود می‌بیند تا دلیل کافی برای دیوانه شدن و خط کشیدن به روی عقل عاقبت اندیش وجود داشته باشد. «نگاه کن که چه ماهی» یکی از همین ترانه هاست که توسط بسیاری از خواننده های موسیقی مردمی ایتالیاخوانده شده و هیچ وقت هم بوی تکرار نگرفته‌است.

۵- هوای گرم، از سوی دیگر به تحرک و شادی هم وصل شده. یکی از ماندگار ترین ترانه‌های ریتمیک تابستانی که آیینه دار همین وجد و شور و شادی شده هم، ترانه ی “Hot Stuff” با صدای دونا سامراست که با تنظیم خوب و ریتم پر جنب و جوشش، سالهاست که در فهرست غالب ترانه‌های تابستانی جا خوش کرده‌است.

۶- خورشید و آفتاب از دیرباز و در بسیاری از ادیان جایگاه مقدس و خدایی داشته‌اند. خورشید منبع حرکت، دلیل شور، منشا حیات و زایش، علت رقص و شادی و سرمستی معرفی شده. با وجود این همه نیکی، لابد تشبیه و استعاره‌ی غریبی نباشه اگر معشوق رو به آفتاب مانند کنیم و با این تشبیه وجود پر برکتش را قدر بدانیم.

۷- تابستان به شب های کوتاه اما پر حادثه و شادش هم شهره است. همان وقتی که هوای شهر در عین لطافت و مهربانی‌ست این شب های دوست داشتنی هم در موارد بسیاری با شعر و ترانه گره خورده و با تکرار بالایی هم به سینما و پرده ی نقره راه پیدا کرده‌اند

۸- در کنار این حال و هوای خوش، شاید شادی بزرگتری هم وجود داشته باشد، آن هم به راه بودن حال همه‌ی آدم ها… همان آرزوی تقریبا محالی که از همیشه‌ی روزگار با آدم های بی آزار این دنیا بوده و هیچ وقت هم رنگ واقعیت به خودش نگرفته‌است. این رویای شیرین را اما باب بارلی به بهترین شکل ممکن به هیات ترانه درآورده و با ریتم های شاد موسیقی رگی ماندگارش کرده‌است

«اسنادتازهء»!!؟ سازمان سیادربارهء 28 مرداد32/علی میرفطروس

صوفی نهاد دام و سرِ حُقّه بازکرد
بنیادِ مکر بافلکِ حُقّه بازکرد
بازیِّ چرخ بشکَندَش بیضه درکلاه
آن کس که عرضِ شعبده بااهلِ راز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل برمَجازکرد
(حافظ)

خبرِانتشار«اسنادتازهء سازمان سیادربارهء ۲۸مرداد۳۲»موج تازه ای از کنجکاوی را درمیان ایرانیان و خصوصاً پژوهشگران دامن زده است.تنهاپس ازیکی-دو روزپس از انتشاراین اسنادِ ۱۰۰۰صفحه ای،برخی ازدوستانِ پژوهشگر بی آنکه متن کامل اسنادرا خوانده باشند،به ارزیابی آن پرداخته و این اسنادرا«عظیم و حیرت انگیز»دانسته اند،بی آنکه حتّی یک نمونه از این اسناد«عظیم» یا «حیرت انگیز»را ارائه دهند.درحالیکه احتیاط علمی یا اخلاق آکادمیک حُکم می کندکه باتوجه به حسّاسیّت موضوع،بدون خواندنِ دقیق همهء اسناد از ارزیابی های شتابزده پرهیزکنیم.
عجیب تر ازهمه،ادعاهای فردِ غیرامینی است که پس از سوداگری های ایرانسوزِ سیاسی-ایدئولوژیک،اینک درلباس یک«مصدّقیِ جدیدالولاده» به «سوداگری با تاریخ» نشسته است.او باآنکه -به قول خودش- «هنوز همهء این اسنادرا فرصت نکرده بخواند»،امّاافاضاتی کرده که یادآورِ سخنِ حافظ در آغازهء این مقال است
دریک نگاه گذرا به نظرمی رسد که این مجموعهء اسناد نه تنها«تازه»و«کامل»نیست بلکه درمواردبسیارمهمی برخی ازاسنادمنتشرشدهء گذشته نیز دچارحذف و سانسورشده اند!،

مدیرمسئول اسنادسازمان سیا:هیچ سندی،«تازه»نیست!،علی میرفطروس

«اسنادتازهء سازمان سیا»:یک دروغ تازه!، علی میرفطروس

ما درهفته های آینده -پس از خواندنِ تمامی اسناداخیر-دربارهء آنها سخن خواهیم گقت،بااین تأکیدکه به نظرما رویداد۲۸مرداد۳۲ را بایددر انفعال حیرت انگیز و دوراندیشیِ ایراندوستانهء دکترمصدّق(دربیم ازسلطهء حزب توده)بررسی کرد. ما ازاین انفعال حیرت انگیز به نام«خط سوم»یادکرده ایم.

چه کسی ازاسلام سخن می گوید؟/رضا اغنمی

جان ال اسپ زیتو John L.Esposito و
دالیا مجاهد Dalia Mogahed
مترجم: فرهاد مهدوی
چاپ اول بهار ۱۳۹۶

 

این کتاب پژوهشی پس از: اشاره، سپاس گزاری و مقدمه درپنج فصل تدوین شده است.

درمعرفی دونویسنده کتاب آمده است: دکترجان اسپوزیتو، متخصص برجسته ی جهان اسلام، پروفسور دانشگاه، پروفسوردین شناسی و آموزش بین المللی ومطالعات اسلامی دردانشگاه جرج تاون ومدیر وموسس مرکز شاهزاده الولید بن طلال برای تفاهم میان مسلمانان ومسیحیان درمدرسه ی خدمات خارجی والش می باشد و. . . »

دانیا مجاهد: تحلیلگر ارشد و سردبیراجرایی مرکزگالوپ برای مطالعات اسلامی است. او کار تجزیه و تحلیل مطالعه ی بی سابقه ی گالوپ از بیش از ۱ میلیارد مسلمان درسراسر جهان را مدیریت می کرد و . . .»

فصل یکم باعنوان مسلمان کیست؟ شروع شده است.
مترجم نیز در«اشاره»ی چند برگی، برای درک بهتر مخاطبین از متن کتاب، با توضیحات ضروری اشاره های مفیدی دارد که قابل تآمل است. می نویسد: «کتاب حاضر درحد خود، حداقل ازبابت دراختیارگذاشتن انبوهی ازنظر سنجی ها و ارائه ی آمار می تواند باسایر کتاب ها متفاوت بوده باشد. این کتاب توسط موسسه گالوپ – بزرگترین و معتبرترین مرکز نظرسنجی و آمارگیری جهان در رابطه با افکارعمومی فراهم آمده ومحصول چند سال مطالعات تحقیقاتی این موسسه می باشد». سپس اصافه می کند که به گفته ی گالوپ این بزرگترین و جامعترین تحقیقی است که تا به امروز درباره ی مسلمانان معاصر درجهان صورت گرفته و ازنظرآماری با احتساب کمتر از۳ درصد اشتباه معتبر می باشد و . . . ».

در مقدمه با اشاره به حادثه ۱۱ سپتامبرآمریکا، ازدرگیری هایی که در پیامد آن دربرخی ازکشورهای جهان رخ داده که تا به امروز ادامه دارد:«جنگ وتروریسم از ۱۱ سپتامبر به این سو، زندگی صدها هزارنفررا نابود کرده واکثرقربانیان نیزغیرنظامی بوده اند».بانگاه انتقادی به آن دسته ازصاحبنطران که با شعارهای خشن و نفرت انگیزدر:«مناظره های ضداسلامی وضدغربی ومفسران سیاسی که دارای احساسات ملتهب و دیدگاه های تحریف شده هستند» به تحلیل می پردازد. هدف نهائی دسترسی به ریشه ی اختلاف هاست.

– ریشه ی ضدیت با آمریکا درجهان اسلام چیست؟
– فرد افراطی کیست؟
– آیا مسلمان ها خواهان دموکراسی هستند؟
– آگر آری، این دموکراسی چه شکلی خواهد داشت
– و نیز این که زنان مسلمان واقعا خواهان چه چیزی هستند؟

حاصل تحقیقات گالوپ وگستردگی آن را می گشاید: «تحقیق، به مراتب فراتر ازآن بود که ما بتوانیم دریک کتاب بیاوریم. ازاین رو مهم ترین آنهارا برگزیدیم ونتایج شگفت انگیز را با شما تقسیم می کنیم . . . دریافت عمومی آن چیزی است که درزیر می آید:
عناوین نُه گانه عباتند از: ۱ چه کسی ازطرف غرب صحبت می کند. ۲ مشاغل رویایی. ۳ مردود دانستن رادیکالیسم. ۴مذهبی معتدل. ۵ تحسین ازغرب. ۶ انتقاد ازغرب. ۷ عدالت جنسیتی. ۸ احترام . ۹ روحانیون و قوانین اساسی.
وسپس، فصل های پنج گانه کتاب وموضوغ هریک را شرح می دهد.

فصل ۱ : چه کسی مسلمان است؟
فصل ۲ : دموکراسی یا حکومت مذهبی؟
فصل ۳ : چه چیزی موجب رادیکالیسم می شود؟
فصل ۴ : زنان چه می خواهند؟
فصل ۵ : درگیری یا همزیستی؟

خواننده، ازمنصفانه بودن نظرگاه اولیه، در تبیینِ چند جانبه بودن تحلیلِ پژوهشگران است، مطالعۀ متن فصل ها را دنبال می کند.

 

فصل ۱ مسلمان کیست؟

نویسنده، بانگاهی ژرف به تاریخ اسلام وبررسی روابط غرب با جامعه اسلامی، ارحوادث ناگواری که امروزه به افراطگرائی وتروریسم منجر شده، پرده برداشته، و نکته اساسی را پرسشواره مطرح می کند:
«آیا اساسا امیدی به اصلاح و رفرم اسلامی وجود دارد؟».
با شناخت باورهای ایمانی آن ها، بی خبری آمریکائی ها را درباره مسلمین مطرح می کند: «دردسامبر۲۰۰۵ موسسه ی گالوپ دریک نظرسنجی، هنگامی که ازامریکائیها پرسید چه چیزی در جوامع اسلامی نظرشما را جلب کرده، وآن را تحسین می کنید، عموما پاسخ دادند «هیچ چیز». دومین پاسخ چه بود نمی دانم. ترکیبی ازاین دوپاسخ، ۵۷ درصد یعنی اکثریت نظرسنجی امریکائی هارا شامل می شد».
ازناهمگونی نژاد وملت و زبان وفرهنگ مسلما ن ها می گوید و گوناگونی فرق اسلامی:«ازهر۵ نفر مسلمان درجهان اسلام، تنها یک نفرعرب می باشد». بزرگترین جوامع مسلمانان جهان: «متعلق به اندونزی، بنگلادش، پاکستان، هند، و نیجریه است و نه عربستان سعودی، مصر ویا ایران».
از پیروان اسلام دراروپا،آمریکا وکاناد می گوید :«میلیون ها مسلمان دراروپا، ایالات متحده و کانادا اقامت دارند، و دومین وسومین دین بزرگ را نمایندگی می کنند.(اسلام دومین دین در اروپا و کانادا، و سومین دین در ایالات متحده است». اکثریت مسلمانان جهان با سنّی ها وشیعه هاست. «سنّی ها ۸۵ در صد وشیعیان ۱۵ درصد هستند و به طور قاطع درایران و بحرین اکثریت دارند». شیعه شامل سه گروه است:«زیدیّه، اسماعیلیّه وشیعه اثنی عشری ها که اکثریت جمعیت ایران و عراق را تشکیل می دهند». آماری از مسلمان های جهان ارائه شده که قابل تأمل است :«یک میلیارد و سیصد میلیون نفر در۵۷ کشوربا اکثریت جمعیت مسلمان، با جمعیت قابل توجه مسلمان در اروپا، امریکای شمالی و سراسر جهان زندگی می کنند».
بخشی از این جمعیت پراکنده در جهان، با گویش های گوناگون با افکار وعقاید متفاوت و چه بسا با نگرش های متضاد درجهان بینی، مادیات ومعنویات، به زیستن در قرون اولیه ی اسلام و دوران جاهلیت عرب غبطه می خورند. پایبندی وایستادگی درمناسک و احکام اولیه ی دین با دلبستگی شدید، مهر وعلاقۀ بنده وار مسلمانان را توضیح می دهد. وهمین عشق به بندگی ست که زمینه های عقب ماندگیِ گستردۀ تاریخی را در این جوامع نهادینه کرده است. نمونه وار بگویم:

دگرگونی های کشورترکیه پس از رهائی ازیوغ خلفای عثمانی وتحولات شگفتاوراجتماعی فرهنگی وافق های نوشگفته از تمدن دنیای غرب را روی مسلمانان گشود. ترک ها، در آشنائی باغرب و رفتار مدبرانۀ پیشقراولان نهضت بود ، به گونه ای که نه مسجدی ویران شد و نه قران وشریعت تعطیل. اما درکنار همه نهادهای دینی دانشگاه و کانون های جدید علمی وهنری و پیشرفت علوم و صنایع پا گرفت، ومهمتر «قانون» حاکم شد. قانونی که پاسخگوی نیازهای جامعه بود وحاجت روز. با کنارزدن قوانین خلافت اسلامی عثمانی بود که پیشرفت های حیرت آور ترکیه فراهم گردید. و نسل تازه ای به بار نشست.
آقای اردوغان درلباس غربی و پاپیون، درتدارک تجدید حکومت اسلامی عثمانی درترکیه است. همان گونه که سقوط نظام شاهنشاهی، با شکلگیری حکومت من درآوردی «ولایت فقیه»، آقای خمینی احیای احکام جاهلیت عرب را در ایران فراهم آورد. بگذریم.

کتاب، ازلباس وپوشش زنان مسلمان و محدودیت های حاجت روزآن ها درجوامع اسلامی یاد می کند و اختلاف ها را : «زنان دربرخی از جوامع مسلمان نمی توانند رانندگی کنند و جدائی جنسیتی وجود دارد. اما دربسیاری از بخش های دیگر جهان اسلام، زنان رانندگی می کنند، موتور سیکلت سوار می شوند و حتی خلبانی هواپیما را برعهده می گیرند. از برخی زنان مسلمان خواسته می شود تا دراماکن عمومی خود را کاملا بپوشانند . . . درامارات متحده عربی و ایران، زنان اکثریت دانشجویان دانشگاه را تشکیل می دهند. دربخش های دیگری از جهان، زنان حتی از مردان کم سواد نیر عقب تر هستند».
ازاشتغال زنان درمسئولیت های مهم دولتی، درکشورهای اسلامی یاد کرده ومی نویسد:«در ترکیه، پاکستان، بنگادش، واندونزی رهبری دولت به عهده آن هاست».
دررژِیم شاهنشاهی ایران زنان درمقامات دولتی تا وزارت مسئولیت داشتند. «وزیرآموزش وپرورش ایران، بانو فرخ روی پارسا» که با برآمدن دولت اسلامی اعدام ش کردند.

درعنوان: اهمیت ایمان، و یک خدا و پیامبران متعدد اساس اعتقاد و شعائر. براساس نظرسنجی گالوپ درسال ۲۰۰۱ وسال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ توضیح می دهد که:
«مذهب بخش مهمی از زندگی روزانه ی آن ها را تشکیل می دهد. درصد قابل توجهی داشتن زندگی مذهبی یا معنوی پرمایه را به عنوان جنبه یی ضروری از زندگی می دانند». وسپس از اختلاف نظر درپاسخ همان پرسش می نویسد: «اکثریت بسیاری ازکشورهای مسلمان گفتند آری. دراردن ۹۶درصد، عربستان سعودی۹۵ درصد، ترکیه ۹۰ درصد و مصر ۸۹ درصد . . . با درصد کسانی که درآمریکا گفتند “اری “۵۴ درصد و به خصوص دراروپا مانند انگلستان ۳۹ درصد فرانسه ۲۰ درصد و بلژیک ۲۲ درصد».
با اشاره به آیاتی چند ازقران، اراقرار وشهادت به ایمان، ودیگر مناسک مذهبی، خانواده و فرهنگ، خاطره ی گذشته ی باشکوه، امروزه مسلمانان چه امید و آرزوهائی دارند ومذهب و سیاست. ودرهمین عنوان اخیر به نکات عمده ای اشاره شده وبا یادآوری این که : «مراقبت ازاسلام، عمدتا باعث شد تا زندگی درجوامع پدرسالار به طور طبیعی تحت قوانین اسلامی قرار بگیرد و اندیشه ورزی به خصوص تفسیر درباره زنان و خانواده مطرح گردد». همچنین پرسش هائی که با دگرکونی ها و تمدن جدید با دستورات دینی دوران جاهلیت عرب درتضاد است وچگونه باید حل کرد. مانند کنترل نوزاد، لقاح مصنوعی، پیوند اعضاء و … اینها دردو جبهه می جنگند: یکی برعلیه افراطی ها وتندروهائی که ادعای مالکیت منحصر به فرد اسلام حقیقی رادارند و دیگری علیه کسانی از ما که این افراطی ها را به جای این که به عنوان انحرافی خطرناک درنظر بگیرند، به عنوان کل دین اسلام تلقی و تقویت می کنند. و همچنین مسلمانان، امروزه درگیرند تا مذهب سنتی خود را دردنیای مدرن و سکولار باز تعریف کنند . . . آیا اسلام با اشکال مدرن مشارکت سیاسی مانند دموکراسی یا حقوق بشر و موقعیت زنان و اقلیت های مذهبی یا غیرمسلمان سازگاری دارد؟»
نکته مهم این که دراین فصل آمده، گویش های گوناکون و نژادهای متعدد: «درسراسر جهان ۵۷ کشور وجود دارد که اکثریت جمعیت شان را مسلمان ها تشکیل می دهند و یا اقلیت های قابل توجهی دارند. عربها ۲۰ درصد جمعیت مسلمان جهان را تشکیل می دهند». بنگرید به زیرنویس ص۴۴

 

فصل ۲ با عنوان: دموکراسی یا حکومب مذهبی

پیداست که دو گفتمان اساسی دراین فصل مورد پژوهش قرار گرفته. با استناد به مقاله «فرانسیس فوکویاما تئوریسین نومحافظه کار که درپی حادثه ۱۱ سپتامبر» نوشته است که :« لیبرال دموکراسی مدرن، اول درغرب مسیحی به وجود آمد، چون عمومیت حقوق دموکراتیک را می توان به عنوان یک فرم سکولار عام مسیحی دید. اما گویی که مشکلی درارتباط با اسلام یا حداقل با برداشت بنیاد گرایائی از اسلام هست که درسال های اخیر غالب شده وجوامع اسلامی را به طورخاص درمقابل پذیرش مدرنیته مقاوم ساخته است».
جان مطلب درهمین اظهارنظرسنجیده وهشداردهنده است به ویژه برای هموطنان که تجربه فاجعه بار حکومت اسلامی را دارند و با نیرنگ های سلطنت فقهای فاسد وچپاولگر آشنا هستند.
ازپژوهش دانشگاه های معتبردرموردخطر”برخورد تمدن ها”واظهارنظرسیاستگذاران و متخصصان می گوید:«تنها یک کشورازچهارکشور دارای اکثریت مسلمان و دولت منتخب دموکراتیک دارد». بعد اضافه می کند: «زمامداران کشورهای اسلامی باادعای انتخابات دموکراتیک، به طورمعمول انتخابات ریاست جمهوری را تقریبا با ۹۰درصد تا ۹۹/۹۹ درصد برنده می شوند.» انتخابات ریاست جمهوری تونس ومصر را مثال می آورد. یاد انتخابات حکومت اسلامی آقای خمینی که به قول مهندس بازرگان با اکثریت ۹۹/۹۹ درصد رأی مردم پذیرفته شد!

پس ازاشاره به دولت نیجریه که:«درسال ۲۰۰۱ اعلام کرد شریعت را اجرا می کند» وماجرای حکم سنگسار زنی ازسوی دادگاه به جرم زنا و و باردارشدن او، ومعلق شدن حکم دادگاه به علت این که : «تکثر تفاسیر درسنت حقوق اسلامی را بازتاب می دهد». از نفوذ ورقابت روس و انگلیس درایران، وتأسیس خاندان پهلوی درسلطنت ایران با کمک انها، واینکه :«سازمانهای اطلاعاتی بریتانیای کبیرو ایالات متحده توانستند باکودتائی در سال ۱۹۵۳ مصدق راازقدرت کنار بزنند . . . عکس العمل به کودتا، پیامدآن انقلاب ۵۷، ضدیت با آمریکایی ها واشغال سفارت امریکا درتهران می شد احساس کرد» می نویسد:
« انقلاب ایرانی ها درسال ۱۹۷۹ کارشناسان و جهان غرب را غافلگیر و شوکه کرد. چه کسی باید سرنگونی شاه قدرتمندی را توضیح دهد که لباس غربی می پوشید، انگلیسی حرف میزد وپدرانقلاب سفید ومدرنیزه کردن ایران بود؟ ایران جاه طلبی هایی بزرگی داشت و کمپین نوسازی را به خوبی تأمین می کرد، با نخبگان تحصیلکرده ی مدرن، ارتش قدرتمند، روابط قوی با آمریکا واروپا . . .». به احتمال زیاد اشتباه بزرگ شاه همین پیشرفتهای کم نظیر درسرتاسر تاریخ کشور بود که سنتگرایان با تجهیز مردم همیشه گریان، سرنگونش کردند؛ تا بازآفرینی تازه ای باشد ازظلم وستم وفساد حکومت دینی درتاریخ معاصر.
ازآرای برخی کشورهای مسلمان درباره نقش شریعت درقوانین جاری کشورسخن رفته :«دربسیاری ازکشورها هیج تفاوت نظام مندی بین مردان و زنان درحمایتشان ازشریعت بعنوان تنها منبع) شخصی استفاده می شود.
اشاره ای دارد به نگاه غرب به اسلام و مسلمان ها وبرخوردهای ستیزه جویانه بین دوطرف، که در سال های اخیرشدت پیدا کرده است. درپایان:« اگرچه دموکراسی درکشورهای مسلمان نادر وکمیاب است، بسیاری ازمسلمانان برای بسیاری ازپرنسیب های دموکراسی ارزش قائلند» وسپس با آرای دوگانه کشورهای اسلامی، نقش شریعت و حامیان دموکراسی وحقوق بشر فصل به پایان می رسد.

فصل سوم با عنوا ن: «چه چیزی موجب رادیکال شدن فرد می شود. و با عنوان: تشخیص درست یا تشخیص نادرست؟» بسته می شود.

پرسشی مطرح شده که قابل تأمل است:
اگر مسلمان ها به طورحقیقی تروریسم را رد می کنند پس چرا تروریسم درسرزمین های اسلامی شکوفاست؟ آنچه این نتایج نشان می دهد . . . جرائم خشونت آمیز درشهرهای ایالات متحده ادامه دارد. دلیل آن نمی شود که آمریکائی ها رضایت خاموشی دارند کما این که ادامه ی خشونت های تروریستی نیز دلیل مدارای مسلمان ها نیست. شواهد آماری فراوانی خلاف این را نشان می دهد».
درنکات کلیدی و محوری آمده است:
«اکثریت پاسخ دهندگان درکشورهای عمدتامسلمان حملات ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ را محکوم می کنند. اقلیتی در حد ۷ درصد که حملات را محکوم نمی کنند وایالات متحده را مطلوب نمی دانند، مذهبی تر ازعموم مسلمانان نیستند. تفاوت سیاسی های تندرو بادیگران دربرداشت سیاسی آنها ازغرب است و نه دربرداشت درفرهنگی شان».

فصل ۴ مطالبه ی زنان چیست؟

این فصل با گفتگوی دکتر وفا سلطان پزشک عرب تبار امریکایی با میزبان الجزایری شروع می شود. «وفاسلطان می گوید: بین کسانی که زنان رامانند جانوران تهدید می کنند و کسانی که با زنان رفتاری انسانی دارند، درگیری وجود دارد.
میزبان می پرسد: «آنچه ازکلام شما درک می کنم این است که اتفاقی درحال وقوع است واین که یک درگیری بین فرهنگ غرب و عقب ماندگی و جهل مسلمانان وجود دارد؟
وفاسلطان بلا فاصله پاسخ می دهد: «آری منظورم همین است».
نویسنده با ستودن شجاعت وجسارت وفاسلطان، ازفاجعه قتل های ناموسی درپاکستان و ختنه دختران درسومالی یاد کرده و برای رهایی زن ها ازچنین آزارجنسی وحشیانه، می نویسد: « برای شماری از مردم وضعیتی به وجود می آید که زنان مسلمان خواستار آن بشوند تاازدینشان آزاد شده دربرابر شریعت، یعنی قانون مقدس شان، ازآنها مراقبت به عمل آید». جالب اینکه بایادآوری ازسرکوب زنان درجوامع اسلامی، :«یکی از بحث های مورد استفاده برای حمایت ازحمله به افغانستان وعراق بود».
با روایت مصاحبه رادیویی از لورا بوش که درنوامبر۲۰۰۱ گفت:«مبارزه علیه تروریسم همچنین مبارزه برای حقوق و آزادی زنان نیزهست». نویسنده، بلافاصله شک وتردید خود را با گفتن «آنچه شاهدیم که به ندرت این گفتمان وارد می گردد» آشکار می کند. ازمحدودیت زنان درعربستان سعودی درمقایسه با آزادی های زنان درمصر می گوید: «زنان مصری، که به مراتب اززنان سعودی کمتر با محدودیت رو به روبوده اند. درباره حقوق زنان حتی باصدای بلند صحبت می کنند: « یک سوم از کارگران حرفه یی و فنی درمصر را زنان تشکیل می دهند که همترازبا ترکیه وکره ی جنوبی است».
پایان این فصل نیز با نکات کلیدی «زنان مسلمان هم دوستدار مذهبشان هستند و هم خواهان حقوقشان. باپذیزفتن جنبه هایی از زندگی غربی، تمام ارزش ها ی غربی را تأیید نمی کنند. اکثریت زنان مسلمان براین باورند که مبرم ترین نیاز مسئله جنسیت نیست بلکه توسعه ی بزرگتراقتصادی و سیاسی است. دفاع غربی ها از مسائل زنان معمولا به صورت مشکوک ارزیابی می گردد».

 

فصل ۵ برخورد یاهمزیستی؟

این فصل با نگرانی ازناامنی شروع می شود. نگرانی از«تروریسم فزاینده جهانی» ازفعالیت های کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد، که درهفتم دسامبر۲۰۰۴ کنفرانس بین المللی با عنوان «اسلام هراسی» تشکیل داد یاد می کند. درعنوان افسانه: آینده ی اروپا، “آرابیا” خواهد بود :«ترس براین فرض بنا شده که اسلام با ارزش های غرب، دشمن و با آن ناسازگاراست. ترس این است که رشد جمعیت مسلمان دراروپا نهایتا آمار مسلمانان را به اکثریت خواهد رساند و به طورتاریخی مسیحیت را مورد تهدید قرار می دهد. کما اینکه هم اکنون نیزطبیعت سکولار جامعه ی اروپا را تهدید می کند».
آیا ارابیا تهدیدی مهم است؟ دربررسی این امر می نویسد:
«مسلمانان اروپا نیزمانند سایرمذاهب وگروه های قومی، گروهی منسجم نیستند . . . معمولا مشترکات کمی باهم دارند. . . . شعائردین شان را نیز انجام نمی دهند. آن ها دربهترین حالت مسلمان فرهنگی هستند. قطعا بیشترآن ها که درسال ۲۰۰۵ دست به شورش زدند و حومه پاریس را به آتش کشیدند اهل مسجد رفتن نبودند». آرای چهار مسلمان ازترکیه، ایران، پاکستان، ومراکش را آورده که درتحسین غرب بوده جزپاکستان. اوفقط «سخت کوشی غربیان» را ستوده است.
درعنوان حساسیت فرهنگی «سخنرانی پاپ بندیکت شانزدهم در۱۲ سپتامبر دردانشگاه رگنسبورگ آلمان، واکنش بین المللی سراسرجهان اسلام را برانگیخت . . . امیراتوربیزانس درقرن چهاردهم در مورد محمد پیامبر را نقل کرد که گفته بود محمد چه چیزجدیدی آورده؟ نشانم بده. بجز مواردی ازبدی و اعمال غیرانسانی مانند دستوراو به گسترش اسلام به زورشمشیر، چیزدیگری نخواهی یافت».
سروصدای اسلامی ها درجهان بلند شد. مراکش سفیر خودرا بعنوان اعتراض ازواتیکان فراخواند. صد تن از روشنفکران جهان اسلام اعتراض نامه نوشتند. بالاخره سروصداها خوابید. اما در درستی نظر او باید تأمل کرد، تآملی خردمندانه ودورازتعصب های ویرانگر!
با پیوست ها، یادداشت ها وپانویسها به انگلیسی کتاب پژوهشی به پایان می رسد. کتاب ارزشمندی که با تلاش مترجم آگاه، به ادبیات تبعید افزوده شده است.

گزیده خبرهای اقتصادی هفته 11 – 96

صادرات غیر نفتی در دوماهه گذشته

براساس گزارشات طی دو ماهه اول امسال برنامه صادرات در بخش های مختلف به شرح ذیل بوده است: در بخش لوازم خانگی در دو ماهه اول امسال ۱۹۷.۵ میلیون دلار صادرات انجام شده است که ۷۶ درصد برنامه محقق شده چنانکه در دو ماهه اول امسال از لحاظ ارزشی صادرات لوازم خانگی ۱۵۰.۳ میلیون دلار بوده که نسبت به ارزش صادرات مدت مشابه سال گذشته که ۱۴۱.۵ میلیون دلار بوده است با میزان ۶ درصد رشد روبرو شده است. همچنین برنامه صادرات دو ماهه سال ۹۶ صنعت نساجی و پوشاک ۲۳۳ میلیون دلار بوده است که از لحاظ ارزشی با ۳ درصد رشد و از لحاظ وزنی با ۲ درصد کاهش روبرو بوده است. برنامه مجموع معدن و صنایع معدنی طی دو ماهه اول امسال ۸۷۳میلیون دلار صادرات بوده است که درصد تحقق برنامه ۱۱۷ درصد بوده است. در حوزه صنایع غذایی در دوماهه اول امسال ارزش صادرات ۴۰۰ میلیون دلار بوده که ۱۰ درصد رشد نسبت به مدت مشابه سال قبل داشته و درصد تحقق برنامه صادرات دو ماهه در این حوزه ۷۸ درصد بوده است. در حوزه صنایع آرایشی و بهداشتی ارزش صادرات دو ماه ۳۲ میلیون دلار بوده که ۱۳ درصد کاهش نسبت به مدت مشابه سال قبل داشته و ۶۴ درصد برنامه طی دو ماهه محقق شده است. ارزش صادرات دو ماهه صنایع دارویی ۱۸ میلیون دلار بوده که ۱۷ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل رشد داشته و ۴۸ درصد برنامه تحقق یافته است.

تلاش برای وصول وام ۱۳.۵ میلیارد دلاری

طیب نیا وزیر امور اقتصادی و دارایی برای ایجاد روابط بانکی و خطوط اعتباری با کره جنوبی با این کشور سفر کرد. پس از اجرائی‌شدن برجام و تشکیل کمیته راهبری تأمین مالی خارجی توسط بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه و وزارت امور اقتصادی و دارایی، به تسریع و تسهیل در برقراری خطوط اعتباری و استفاده از تسهیلات مالی خارجی، کره‌جنوبی یکی از کشورهای مورد نظر این کمیته در جذب خطوط اعتباری و تسهیلات مالی خارجی بوده که براساس رایزنی‌های انجام‌شده، قرار است «اگزیم‌بانک» کره‌جنوبی هشت‌ میلیارد یورو و «کا-شور» کره‌جنوبی پنج‌ میلیارد یورو فاینانس به پروژه‌های ایران اختصاص دهند. طیب نیا در دیدار خود با «یو ایل هو»، وزیر دارایی و استراتژی کره‌جنوبی، در زمینه ایجاد خطوط اعتباری بین بانک‌های دو کشور، برقراری روابط کارگزاری و افتتاح شعب بانک‌های ایرانی در کره‌جنوبی گفت‌وگو کرد. مذاکره با بانک‌های کره‌جنوبی برای ایجاد خطوط اعتباری در حال نهایی‌شدن است اما برای حل برخی موضوع‌ باید توافق‌ بین وزرای دو کشور انجام شود. همچنین اقدام‌هایی که در گذشته در زمینه برقراری روابط کارگزاری و فراهم‌آوردن شرایط افتتاح شعب بانک‌های ایرانی در کره‌جنوبی صورت گرفته، نیازمند پیگیری بیشتر بانک‌هاست که وزیران دارایی ایران و کره‌جنوبی در این زمینه قول مساعد دادند. تسهیل تبدیل ارزهای حاصل از فروش و انتقال نفت از دیگر موضوعات مورد بحث طیب نیا با وزیر دارایی کره‌جنوبی بود.

یک گزارش نفتی تکان دهنده

غلامحسین حسنتاش، کارشناس انرژی، یادداشتی درکانال تلگرامی خود منتشر کرده که بسیار خواندنی است. او در یاد داشت خود تحت عنوان ” فاجعه در لایه نفتی پارس جنوبی” که ۱.۵ سال پیش منتشر کرد میگوید: قطر تا آن زمان ۱.۵ میلیارد بشکه از این میدان مشترک استخراج کرده بود و سهم ما صفر بشکه بود و قطری ها بیش از ۵۰۰ هزار بشکه در این میدان ظرفیت تولید ایجاد کرده بوده اند و در هنگام نوشتن آن یادداشت میزان تولید نفتشان از آن میدان حداقل به ۲۷۰ هزار بشکه در روز می رسید. بعد از آن یادداشت قطری ها حدود یک سال پیش با شرکت توتال قراردادی را برای افزایش تولید میدان الشاهین (نام قطری لایه مشترک نفتی پارس جنوبی) به امضاء رساندند که به موجب آن توتال ۲ میلیارد دلار هزینه خواهد کرد و تولید را بازهم افزایش خواهد داد. اما در ایران احتمالا از اواخر فروردین ماه سال جاری با بیش از بیست سال تاخیر نسبت به قطر، بهره برداری از لایه نفتی پارس جنوبی با حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار بشکه در روز آغاز شده است و به گفته مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران (فوق الذکر)، در آینده به تدریج به ۳۵ هزار بشکه خواهد رسید. شرکت دانمارکی«مرسک» در سال گذشته در مناقصه ای در قطر در رقابت با توتال شکست خورد و بلافاصله برای کار در ایران اعلام آمادگی نمود. در آن زمان (در دولت احمدی نژاد) از طرف ایران پاسخ شنید که این میدان ساده است و خودمان توسعه می دهیم. !!
اگر یک بررسی دقیق تاریخی انجام شود، نحوه برخورد صنعت نفت با این میدان چنان خونسردانه و تعجب انگیز است که باور آن دشوار است. گاهی در ذهن خود اینگونه توجیه می کنم که شاید میان دو کشور داد و ستدی شده باشد و سهم ایران از این میدان با یک امتیاز سیاسی تاخت زده شده باشد و مشتاق می شوم که به دانم این امتیاز با کشوری که پایگاه نظامی ایالات متحده در خلیج فارس است، چه ممکن است باشد که ده ها میلیارد دلار ارزش داشته باشد؟!! از مدیرعامل دلسوز شرکت ملی نفت ایران انتظار می رود برخورد بسیار فعال تری را با این مهمترین اولویت بخش بالادستی صنعت نفت داشته باشند.

ایران همچنان دارنده بزرگترین مخزن گاز در جهان

شرکت انگلیسی بریتیش پترولیوم ناشر یکی از معتبرترین گزارش‌های بخش انرژی جهان، در آخرین گزارش خود اعلام کرد ایران همچنان رتبه نخست را در ذخایر گازی و مرتبه چهارم در ذخایر نفتی جهان را دارا میباشد. ایران با ۳۴ تریلیون مترمکعب، ۱۸ درصد از کل ذخایر گازی جهان را به خود اختصاص داده و همچنان بزرگ‌ترین دارنده ذخایر گازی جهان است. روسیه پس از ایران با ذخایر ۳۲.۳ تریلیون مترمکعبی در رتبه دوم و قطر با ۲۴.۳ تریلیون مترمکعب در رتبه سوم قرار دارند. همچنین ایران با ۱۵۸ میلیارد و ۴۰۰ میلیون بشکه، ۹.۳ درصد از کل ذخایر نفتی اثبات شده جهان را در اختیار دارد و همچنان چهارمین مالک بزرگ ذخایر نفتی محسوب میشود. ونزوئلا با ذخایر ۳۰۰ میلیارد و ۹۰۰ میلیون بشکه‌ای معادل ۱۷.۶ درصد کل ذخایر نفت جهان در رتبه نخست و عربستان با ۲۶۶ میلیارد و ۵۰۰ میلیون بشکه در رتبه دوم و کانادا با ۱۷۱.۵ میلیارد بشکه در رتبه سوم قرار گرفته‌اند.

سهم ۶٠درصدی جوانان در بیکاری

براساس سرشماری سال ١٣٩٠بیش از ١/٢۴ میلیون نفر از جمعیت ١/٧۵ میلیون نفری کشور (بیش از ٣٢درصد) را جمعیت جوان تشکیل می‌دهد. تعداد جمعیت جوانان در سال ١٣٨۵ حدود ٢۵ میلیون نفر بوده است که بیش از ٣۵ درصد جمعیت ۵/٧٠ میلیون نفری کشور را به خود اختصاص داده است. این در حالی است که در سال ١٣٧۵ حدود ١٧ میلیون نفر از جمعیت ۶٠ میلیون نفری را جوانان تشکیل می‌داده‌اند که حدود ٢٨ درصد کل جمعیت بوده است. دوره ١٣٨۵ تا ١٣٩٠ دوره‌ای است که کشور در اوج تورم جوانی قرار داشته است. در این سال‌ها از هر سه نفر جمعیت کشور حدودا یک نفر در سنین جوانی واقع شده است، ولی پیش‌بینی‌ها حاکی از این است که در سال‌های آینده تعداد جمعیت جوانان کاهش خواهد یافت و در واقع کشور در حال خروج از مرحله تورم جوانی و ورود به مرحله میانسالی است. براساس پیش‌بینی‌های انجام شده کل جمعیت جوانان کشور در سال ١۴٠٠ به بیش از ٢٠میلیون نفر کاهش خواهد یافت که بیش از ٢۴ درصد کل جمعیت کشور خواهد بود و در سال ١۴٠۵ این جمعیت باز هم با کاهش مواجه خواهد بود و حدود ١٩ درصد کل جمعیت کشور را جوانان تشکیل خواهند داد. نرخ مشارکت اقتصادی جمعیت جوان بر اساس سرشماری سال ١٣٩٠ برابر با ٣٧ درصد و نرخ بیکاری این جمعیت بیش از ٢۵ درصد بوده است. این در حالی است که نرخ مشارکت و بیکاری برای کل جمعیت کشور به ترتیب برابر با ٣٨ و ٧/١۴درصد برآورد شده است. این ارقام حاکی از این است که در سال ١٣٩٠ بیش از ٢/٢ میلیون نفر از جمعیت فعال ٨/٨ میلیون نفری جوانان کشور بیکار بوده‌اند. لازم به ذکر است که در این سال کل جمعیت بیکار در کشور برابر با ۶/٣ میلیون نفر بوده است، بنا بر این بیش از ۶٠درصد کل بیکاران کشور را جوانان تشکیل می‌دهند.

آیا امیدی برای احیای بخش تولید کشور وجود دارد؟/دکتر منوچهر فرح بخش

بخش تولید کشور مدتها است به روزمرگی افتاده است. چه بسیار واحدهای تولیدی که از صفحه بخش صنعت کشور محو شدند، چه آنها که ورشکسته اعلام گردیده اند، بسیاری هم هنوز با حداقل تولید تلاش میکنند تا سرپا باقی بمانند. آن تعداد هم که در حال فعالیت عادی و مستمرهستند، با انواع مشگلات از نقدینگی گرفته تا گرفتاریهای سیستم بانکی، مشگلات کارگری، فشار مالیاتی، خرده فرمایشی های امامان جماعت و افزون برهمه رقابت با تولیدات مشابه خارجی دست به گریبانند.

البته آنچه که در بالا اشاره شد مشگلات روزمره و اجرایی بخش تولید به شمار میرود، درحالیکه مشگل اصلی و ساختاری را بایستی در جای دیگر جستجو کرد. واقعیت امراین است که در نظام حکومت اسلامی موجود اراده ای برای گسترش تولید داخلی چه به لحاظ کیفی و چه از نظر کمی وجود ندارد که اگر وجود داشت نمیبایستی عوامل تعیین کننده ای مانند نرخ بهره یا سود سپرده بانکی، برنامه ریزی توسعه، نرخ ارز اینگونه نا متناسب و بدون هدف تکامل یابد.

روحانی در دوره اول ریاست جمهوری خود با نشان دادن درب باغ سبز و دادن انواع قول و وعده به صنعتگران و فن آوران اینگونه امیدواری میداد که بخش تولید را ساماندهی خواهد کرد. درحالیکه چهار سال گذشت و مشاهده شد که در طول آن نه تنها هیچگونه پیشرفت محسوسی در رفع مشگلات صنعت کشور که یکی و دوتا هم نیست حاصل نشده، بلکه شرائط سخت تر هم گردیده است. ازقرار روحانی در نظر دارد در دور دوم ریاست جمهوری تغییراتی در وزارتخانه های مربوط به بخش تولید و تجارت ایجاد کند و به احتمال زیاد وزارت بازرگانی را احیا سازد. اینکه چرا وزارت بازرگانی در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در وزارت صنعت و معدن ادغام شد و هدف او از این کار چه بود، معلوم نشد. اکنون هم که روحانی برنامه جدا سازی را پیش کشیده، باز گزارشی کارشناسانه در دسترس قرار ندارد تا بشود قضاوت منطقی کرد. در حالیکه مهمتر از برنامه تفکیک و در درجه اول تعیین خط مشی واستراتژی تولید وسپس انتخاب فرد صالح، مدیر و مدبر برای هر دو وزارتخانه است، تا بشود حداقل در دوره تجدید حیات این دو وزارتخانه در ترکیب جدید رشد تولید کشور را شاهد بود.

در این رابطه آنچه که بسیار ضروری است توجه ویژه به تدوین استراتژی تولید است که بایستی تناسب بین عرضه و تقاضا به دقت محاسبه شود. از آنجاییکه این امر به قدرت خرید مردم بستگی دارد، پس ضروری است که محاسبات با در نظر گرفتن افزایش قدرت خرید جامعه در دستور کار باشد. تجربه دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد با وجود خسارات بیشماری که بر اقتصاد کشور وارد آورد ، درعین حال تجربه گران قیمتی را از خود برجای گذارده که دولت روحانی باید به آن توجه کند و آن عدم توازن بین عرضه وتقاضا با وجود مناسب بودن وضعیت پولی کشور، حداقل در چهار سال اول ریاست جمهوری او بود که سبب گردید تا قدرت خرید مردم رو به کاهش گذارد و انبار تولید کنندگان مملو از کالاهای به فروش نرفته گردد و زیانی فرسایشی را متوجه این بخش سازد، که اثرات آن خیلی نمایان گشت و جامعه هنوز از عوارض آن در رنج است. دولت نادان احمدی نژاد بجای یافتن راه حل برای افزایش قدرت خرید جامعه اقدام به ایجاد تسهیلات در واردات کالا کرد تا بدینوسیله از افزایش قیمتها جلوگیری کند که در واقع قوز بالا قوز شد و اوضاع را وخیم تر کرد.

علم اقتصاد از جمله علومی است که اگر چه در تئوری و ارائه راه حلها، پیچیدگیهای نامفهوم وغیر قابل شناخت از خود ارائه نمیدهد، ولی در عمل و در بسیاری از مواقع مشگلات اجرایی مختلفی بروز میکند که اگر به درستی مدیریت نشود چه بسا که ممکن است به ناکامی در اجرای برنامه بیانجامد و حتا انجام آنراغیرممکن سازد. چنین است در مورد گسترش تولید که در ظاهر امر ایجاد یک واحد تولیدی، در صورت وجود سرمایه، امکانات مواد اولیه و بازار فروش، امری شدنی، بدون پیچیدگی و در واقع بسیار عادی به نظر میرسد. درحالیکه همین امر ساده چنانچه درست محاسبه و مدیریت نشود به سرعت سرمایه بر باد ده خواهد شد و این واقعیتی است که در بخش تولید کشور به وضوح مشاهده میشود. بدین معنی که حکومتگران سودجو و غارتگران منافع ملی در طی چهار دهه گذشته برای افزایش واردات قانونی و یا قاچاق که سود کلانی در بر دارد، با ایجاد انواع مسائل و گرفتاریهای ساختگی و به عبارت بهتر کارشکنی موفق شدند روند تولید داخلی را مختل سازند. اینکه بشود این ماقیای تجاری اختاپوس منظر را که از جانب قدرتمداران نظام هم حمایت میشوند در جهت تقویت بخش تولید داخلی مهار کرد خود کاری است کارستان.

از اینرو وزرای اقتصادی دولت دوازدهم بایستی از چنان اقتدار عملی و قدرت مدیریت و تدبیر برخوردار باشند که بتوانند در مقابل این قدرت تجاری نامشروع عرض اندام کنند. در این رابطه مهمترین اولویت این مسئولین ایجاد تناسب معقول بین تولید و میزان تقاضا است. چنانچه فرمول این تناسب در عرضه و تقاضای داخلی پیدا شود و عملی گردد، در آنصورت می توان امیدوار بود که حتا بخش تولید با افزایش صادرات مواجه گردد، البته مشروط بر آنکه دولت تنها به دنبال تقویت کمیت نباشد و کیفیت تولید را هم مد نظر قرار دهد. فاجعه در بخش تولید زمانی رخ میدهد که مازاد تولیدی پیدا شود که قابل فروش نباشد. یعنی با رقابت کالاهای خارجی مواجه گردد بازار عرضه را واگذار، که طبیعتا استراتژی صادرات هم مختل شده و کاهش نقدینگی و سرمایه در گردش که به معنای افتادن در مسیر فروپاشی است نمایان میگردد.

در حال حاضر شرائط در بخش تولید با وجود وعده و وعیدهای دولت به گونه ای شکل گرفته که بیشتر به سوی بحرانی تر شدن این بخش جریان دارد تا تثبیت وبقای آن. مشکل نقدینگی و کمبود سرمایه در گردش نه تنها بهبود نیافته، بلکه چنین پیدا است که بایستی منتظر بدتر شدن اوضاع در ماه های آینده بود. در چنین شرائطی تسهیلات بانکی میتوانست راهگشا باشد که متاسفانه با بحران حاکم بر نظام بانکی کشور که چندین بانک عملا در خطر ورشکستگی قرار گرفته اند نمیتوان به کمک بانکها زیاد امیدوار بود. در واقع یکی دیگر از آفات اصلی در مسیر تولید، همین نرخ بالای سود بانکی است. وقتی این موقعیت وجود دارد که تولید کننده بتواند نقدینگی خود را در بانک بگذارد و سود بالای ۲۲ درصد بدون مالیات دریافت کند، درگیر قوانین و سخت گیری های تولید نباشد، دردسرهای بیمه و حقوق و دستمزد و مالیات و عوارض نداشته باشد و سود بیشتری هم نسبت به تولید عایدش گردد بایستی مجنون باشد که به تولید روی آورد. تا زمانی که قانونگذاران برای سپرده های بانکی مانند همه جای دنیا مالیات در نظر نگیرند، این شرایط را همچنان خواهد داشت و امیدی به بهبود تولید دانش محور و موثر در رشد اقتصادی از حد رویا تجاوز نخواهد کرد.

از جمله مشگلات دیگر در بخش تولید گرفتاریهای بیشماری است که بخش معدن با آن مواجه است. ورود سودجویان به تجارت فرآورده های معدنی، صرفا برای کسب بهره وری آسان تر و سوء استفاده از امکانات استثنایی آن در جهت مال اندوزی بیشتر بوده است. بسیاری از صاحبان معادن در کشور کمترین اطلاعی از معدن داری ندارند، ولی بعضا چون شنیده و دیده اند که از فراورده های معدنی تحت شرائطی میتوان به سوددهی بالا رسید به این بازار روی آورده اند و قابل توجه اینکه اگثر آنها بدون سرمایه گذاری شخصی و تنها با استفاده از روابط و نزدیک بودن به دستگاه حکومتی و استفاده از رانتها و تسهیلات بانکی کار را شروع کرده اند. بخشی از بحران حاکم بر صنعت و معدن کشور به عدم تعصب این گونه کارفرمایان به کار خود و عدم احساس تعهد نسبت به کارکنان خود مربوط میشود که در برخورد با اولین موانع کاری میدان را خالی میکنند.

هرحال بخش تولید، اعم از صنعتی، معدنی و کشاورزی در کشور به انواع بیماریهای مسری و غیر مسری کشنده دچار شده و با مرگ و زندگی دست به گریبان آن است که که مداوای آن با امکانات محدود موجود تقریبا غیر ممکن به نظرمیرسد. البته ناگفته نماند که همه تقصیرات را هم نبایستی متوجه دولت دانست. زیرا همانطور که اشاره شد سودجویان و گروه های مافیایی هم در بحرانی شدن وضع موجود به شدت فعال بوده اند. اینکه باز از دولت خواسته شود که پا در میانی کند و مشگلات را بر طرف سازد نیز با تجربه های بدست آمده نه عملی است ونه عاقلانه. بلکه سیاستهای دولت بایستی در جهتی شکل گیرد که این بخشها بتوانند مستقل عمل کرده و خود راه حل های مناسب را پیدا کنند. دولت هم در این میان وظیفه دارد تا با تقویت و پاکسازی اقتصاد کلان، ایجد تسهیلات بانکی و تجدید نظر در قوانین و مقررات دست و پاگیر زمینه را برای روان سازی اوضاع فراهم سازد. بدیهی است که روند این پروسه بسیار آهسته و طولانی خواهد بود، ولی به هرحال اقتصاد کشور در حوزه تولید و تجارت بایستی سرانجام به بخش خصوصی سپرده شود و دولت نقش کنترل کننده و نظارتی خود را تقویت کند که هرچه زودتر انجام شود بهتراست.

نگاهی به دورویکرد”دانشجوئی” و “روشنفکردینی”:/تقی روزبه

نسبت”روشنفکر دینی” با دوبازوی مبارزه فرهنگی و سیاسی علیه اسلام سیاسی

نشان دادن مبنای تئوریک اشتراک نظرداعش و فقیهان رسمی و شریعت اسلامی، که نه فقط خلافت داعش که تفسیرو برداشت متون دینی و قران در حوزه ها و یا دادگاه های جمهوری اسلامی هم در اصل برآن ها استواربوده و حکم می رانند و قصاص می کنند، و نیز در شرایطی که در پی شوک حمله داعش، رژیم جمهوری اسلامی می کوشد که خود را دشمن داعش و ماهیتا متفاوت از آن نشان بدهد، از اهمیت زیادی برخورداراست.

محمدمجتهدشبستری که زمانی خود از اساتیدحوزه در قم بود و اکنون مدتهاست که به عنوان یکی از تئوریسین های روشنفکردینی بیرون از حوزه فعالیت می کند، در گزاره کوتاه زیر نه فقط به مبنای تئوریک مشترک آن داعش و فقیهان و شریعت اشاره می کند بلکه نیازبه یک جنبش فشاربه فقیهان از سوی دین باوران را برای تغییررویکردبه شریعت اسلامی موردتاکید قرارمی دهد. چنین رویکردی که می توان آن را یک حرکت درون دینی و پروتستانیزه کردن اسلام نامید برای برون رفت روشنفکردینی از انحطاط و بحرانی که مدت هاست به آن دچار شده، یک ضرورت است (انحطاطی که از یکسو کسانی چون سروش با فروافتادن به باتلاق توجیهاتی چون قران و وحی هم چون رؤیاهای صادقانه دچارش شده…. و از سوی دیگر بازگشت به عقب “روشفکران دینی” هم چون نراقی ها و بازرگان ها و اشکوری ها و …. ) نمایندگی می شوند. برای آن ها دین نه هم چون باورشخصی افراد و قراردادن آن به عنوان امرعمومی در موزه تاریخی شایسته خود، بلکه هم چون مکتبی پاسخ گو به نیازهای و مشکلات جوامع امروزی مطرح است.
مبارزه علیه شریعت و جمودتاریخی آن را می توان و باید درکنارمبارزه برای جدائی دین از دولت و سیاست معطوف به قدرت به عنوان دو بازوی مکمل فرهنگی و سیاسی علیه اسلام سیاسی بشمارآورد که داعش و نظام جمهوری اسلامی با داشتن خودویژگی های سنی (و هابیت و یا اخوانی و…) و شیعی، گونه هائی از آن هستند. جداکردن این مبارزه فرهنگی -پروستانیزه کردن اسلام- بدون مبارزه با اسلام سیاسی و اسلام هم چون دین حکومتی، این خطر را دارد که بجای مبارزه فرهنگی-سیاسی علیه اسلام سیاسی، درکناردفاع از گونه وقرائتی از اسلام سیاسی در برابرگونه دیگری از اسلام سیاسی قرارگرفت و بیش از پیش به ورطه منازعات درون آن فروغلطید… یعنی همان خطری که اکنون مدتهاست بخش مهمی از این جریان به ورطه آن در لغزیده اند. در حقیت دو شاخص مبارزه قاطع علیه آمیزش دین و حکومت، و مبارزه علیه جمودات فرازمان و مکان فقهی- شریعتی دو معیارعمده برای محک زدن نسبت روشنفکردینی با دموکراسی و جنبش ضداستبداددینی و مسلکی است. اهمیت تأکیدمجتهدشبستری بر ماهیت مشترک ریشه های فکری داعش و فقیهان و شریعت الهی بویژه در شرایطی که منازعه این دوفرقه مذهبی حادشده و اذهان بسیاری را بخود جلب کرده است و قاطبه مدعیان روشنکفردینی هم عملا و نظرا در کناراسلام سیاسی فرقه شیعی سیاست ورزی می کنند، واجداهمیت است.

شبستری و ریشه های فکری داعش*:

“موشکافی های دانش هرمنوتیک (علم تفسیرمتون) در سه قرن اخیر نشان داده که بر خلاف مدعای ابن تیمیه (که مبنای عقایدسلفیه و داعش بشمارمی رود)، احتراز از تفسیر متون، خود، گونه ای تفسیر است و مبنای تئوریک دارد. خطر عظیم داعش ها، القاعده ها، النصره ها، طالبان ها در جهان حاضر از مبنای تئوریک تفسیر آنها برمی‌خیزد و نه از تفسیر نکردن آنها. آن مبنای تئوریک مشترک میان آنان و فقیهان رسمی این است که متون قرآن و حدیث حاوی یک سلسله نظام های ثابت و ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای همۀ انسان ها در همۀ عصرها می‌باشد که آن را «شریعت الهی» می‌نامند. این یک «پیش فهم» باطل در مقام تفسیر متون اسلامی است که همۀ خطرها و خشونت‌هاى شدید و یا غیر شدید در جهان اسلام از آن برمی‌خیزد. من اکنون می‌پرسم آیا پیدایش القاعده‌ها، طالبان‌ها، النصره‌ها، داعش‌ها و … در جهان اسلام کافی نیست که چرت ما مسلمانان را پاره کند تا فقیهان را وادار سازیم آن پیش فهم باطل و خطر ساز را کنار بگذارند؟!” (مقدمه و پرانتزها از من است).

ریشه های فکری داعش:

 

طرح مطالبات جنبش دانشجوئی توسط نمایندگان مجلس چه هدفی را دنبال می کند؟

جمعی از نمایندگان مجلس به روحانی: دولت توجه ویژه‌ای به دانشگاه داشته‌ باشید!*.
انتشاراین نامه که به امضاء حدود۱۵ نماینده مجلس رسیده، هم به لحاظ محتوائی و هم به لحاظ تقارن زمانی آن با سخنان تهاجمی اخیرخامنه ای (آتش به اختیار) در میان دانشجویان بسیجی و دستچین شده که در آن حتی به نمایندگان دانشجوپی مخالف جناح حاکم هم ( چون انجمن اسلامی دانشگاه تهران) اجازه صحبت در محضرخامنه ای داده نشد، قابل توجه است.
در آن سخنرانی خامنه ای سعی کرد که به دانشجویان خودی روحیه داده و آن ها را از حالت باصطلاح ناامیدی و دلمردگی که دچارآن شده اند -که از لابلای سخنان خامنه ای هم مشهودبود- در بیاورد و تحرک و روح جدیدی به آن ها بدمد. این که آیا با دوپینگ هائی چون آتش به اختیار بتوان به آنها روحیه تازه ا ی دمید،‌ البته جای تردید وجوددارد، چرا که فضای دانشگاه ها از مولفه و تحولات بزرگ داخلی و جهانی منشأ می گیرد که این نوع تشرها در آن موثرنخواهد بود. اساسا وضعیت کنونی از دل پادگانی کردن دانشگاه ها بیرون آمده است و نه معکوس آن که بتوان چاره ای از این قماش برای آن یافت….
با این وجود اهمیت محتوائی آن مهمتراست چون در آن به طرح و انتقاد از مسائل و مطالباتی چون امنیتی شدن فضای و کالائی و پولی شدن دانشگاه ها و ضرورت آموزش عالی رایگان و انتقاد از کمیت گرائی و سهمیه بندی های بومی و جنیستی و عدم محوز به نشریات و شورای های صنفی و اتحادیه های دانشجوئی و .. و اشاره شده است. در این نامه هم چنین قیدشده است که دولت ۱۱ ویرانه ای از دولت سابق تحویل گرفت ولی نتوانسته تغییرات اساسی در آن یجادکند…
نگاهی به طرح مطالبات مطرح شده در این نامه نمانیدگان مجلس و مقایسه آن با مطالباتی که دانشجویان تشکل های صنفی با رویکردهای چپ و ضدسیستمی از مدتها قبل و به مناسبت های مختلف مطرح ساخته اند، نشان از نفوذگسترده حضور و گفتمان آن ها در مراکزدانشجوئی دارد که بی سرو صدا و بدون هیاهوهای مرسوم قبلی به گسترش حوزه نفوذخود ادامه می دهند. احتمالا همین واقعیت مهم و غیرقابل چشم پوشی سبب شده است که نمایندگان نزدیک به اصلاح طلبان و نزدیک به دولت روحانی درمجلس به صرافت تدوین چنین نامه و طرح طرح مسائل مهم دانشگاه ها و دانشجویان بیفتند تا جریان اعتدالی نزدیک به دولت و یا اصلاح طلبان بتوانند باصطلاح گفتمان و تحولات درون دانشگاهی را که البته تنها به داخل دانشگاه ها هم محدودنخواهد ماند به نحوی تحت نفوذ و کنترل خودبگیرند…. بخصوص اگر در نطربگیریم که عدم حضورفعال دانشجویان در انتخابات اخیر برخلاف مواردمشابه قبلی از دیدکسی پنهان نمانده است. هرجریان جدی می داند که جلب حمایت جنبش دانشجوئی که امروزه پیوندهایش با تحولات بیرون دانشگاهی و مسائل و معضلات عمومی جامعه عمیق ترشده است، در منازعات سپهرسیاسی ایران تا چه اندازه دارای اهمیت است. بی شک چالش ها و تهدیدها با فرصت ها و ایجادفضاهای نوین با هم گره خورده اند. این که جنبش مستنقل و بی هیاهوی دانشجوئی در مرحله جدید و البته بلوغ یافته ترخود چگونه بخواهد و یا بتواند از این نوع شکاف ها و تهدیدها وگذرکرده و آن ها را به فرصت هائی به سود تقویت و تحکیم صفوف مستقل و گفتمان ضدسیستمی خودتبدیل کند بی تردید یکی از مسائل پیشاروی جنبش دانشجوئی در فازجدیداست….
http://www.khabaronline.ir/detail/676294/society/education -*

نه شفا می‌طلبم و نه بیماری، من شاعرم. /مینا استرآبادی

خورخه لوییس بورخس، نویسنده و شاعر برجسته‌ی آرژانتینی، سی و یک سال پیش در چنین روزهایی در گذشت. او درست مشابه یکی از قهرمانهای داستانی مخلوقش، در آخرین روز هستی‌اش بر زمین با مرگ آنطور مواجه شد که هر آدمی با خفتن…

بورخس همانند کارلوس فوئنتس، دیگر نویسنده‌ی برآمده از آمریکای لاتین، اروپا را برای مرگ و دفن برگزیده‌بود، او حالا سی سال است که در گورستان «سن جورج» ژنو آرمیده ‌است، محلی که همانند «پرلاشز» فرانسه، محل دفن نام‌آوران است.
پدر و مادر بورخس با آن که هر دو از افراد تحصیل کرده و اهل کتاب آن روزگار به شمار می رفتند، اما نمادی از تقابل ایدئولوژی ها، فرهنگ ها و عقاید متضاد بودند. تضادهایی که منجر به شکل گیری شخصیت خاص بورخس گشت و “افسانه ی زندگی” او را رقم زد. او از سویی تاریخچه ی خانواده ی مادری کاتولیک و متعصبش را ورق می زد و خاطرات حماسه گونه ی آنان درباره ی شرکت در فتوحات نظامی، جنگهای داخلی و مبارزات استقلال‌طلبانه ی آرژانتین را مرور می کرد و از سوی دیگر با خاندان انگلیسی تبار و پروتستان پدری اش رو به رو بود که از سوی کاتولیک های قشری به ارتداد و بی خدایی متهم می شدند.
پرورش در این دنیای سراسر ماجرا و همهمه ، رویارویی با این ایدئولوژی های دوگانه و آموزش همزمان دو زبان انگلیسی و اسپانیایی، زمینه ی اصلی رشد فکر و شکل گیری تخیلات قوی بورخس را فراهم ساخت و او را از همان کودکی به دنیای پر رمز و راز و پیچیده ی ادبیات علاقه مند نمود.
او تفکرات ذهن متلاطم و عاری از تعصبش را با تجربه های زندگی خویش ترکیب کرده و با زبان شاعرانه اش آراسته است، به گونه ای که خود او بعدها در مصاحبه هایش این دوگانگی فرهنگی و ذهنی را دستمایه ی خلق آثار خود عنوان کرد.
بورخس، در سال ۱۹۰۸ زمانی که نه سال بیشتر نداشت، ترجمه ی اثری از “اسکار وایلد” با نام ” شاهزاده ی خوشبخت” را در روزنامه ای محلی به چاپ رساند . او سپس در سن پانزده سالگی به همراه خانواده اش عازم اروپا شد و در سویس به ادامه ی تحصیل مشغول شد. این سفر که موجب آشنایی او با زبان فرانسه و فراگیری زبان آلمانی بود، او را به مطالعه ی آثار فیلسوفانی چون نیچه و شوپنهاور علاقه مند ساخت. بورخس پس از آن در سال ۱۹۱۹ و درطی اقامتی یک ساله در اسپانیا موفق به چاپ شعر “سرودی برای دریا” در مجله ی گارسیا شد و دو کتاب دیگرش که یکی شامل مقالاتی سیاسی و دیگری مجموعه شعری با نام “سرودهای سرخ” بود را پیش از به چاپ رساندن نابود کرد.
اما بازگشت بورخس به آرژانتین مصادف بود با شعله ور شدن آتش قلم شور انگیزش. تا جایی که او در بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۰ علاوه بر چاپ هفت کتاب – مشتمل بر چهار جلد مقالات و سه مجموعه شعر” موفق به تاسیس سه مجله و همکاری منسجم و منظم با دوازده نشریه شد.
آغاز کار بورخس به عنوان داستان نویس به حدود سن چهل سالگی او باز می گردد، داستان های کوتاهی چون تلون، اوکبار، اوربیس ترتیوس، کتابخانه بابل، بخت‏آزمایی بابل، ویرانه‏های مدور و…که انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کردند و او را به نویسنده ی پست مدرن را ملقب ساختند. خود او در باره ی علاقه اش به داستان کوتاه و گریزش از رمان نویسی چنین می گوید:
“در طول یک دوره زندگی که وقف کتاب شده است، من فقط معدودی رمان خوانده‏ام و بیش‏تر موارد هم تنها از سر وظیفه خودم را به صفحات آخر رمان رسانده‏ام. در عین حال، همیشه خواننده و بازخواننده داستان‏های کوتاه بوده‏ام… با این‏حال در مقام نویسنده، سال‏ها فکر می‌‏کردم که نوشتن داستان کوتاه از من ساخته نیست و تنها پس از یک سلسله تجربه‏های خجولانه، طولانی و بسته، در زمینه هنر روایت بود که نشستم تا داستان واقعی بنویسم. شش سال از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ طول کشید تا از طرح بسیار خودآگاهانه مردان جنگیده به نخستین داستان کوتاه سرراستم، مردی از گوشه خیابان برسم… روی هر صفحه حسابی عرق می‌‏ریختم؛ هر جمله را با صدای بلند می‌‏خواندم…”
“هرگز رمان ننوشته‌ام. چه به نظر من رمان برای نویسنده نیز همچون خواننده در نوبت‌های پی‌در‌پی موجودیت می‌یابد. حال آن که قصه را می‌توان به یک‌باره خواند. به قول پو: چیزی به نام شعر بلند وجود ندارد”
خورخه لوییس بورخس از جمله مخالفان سرسخت فاشیسم و از منتقدین جدی پرون – دیکتاتور آرژانتین- بود، مخالفتی که در سال ۱۹۴۶ منجر به برکنار شدن وی از سمتش در کتابخانه ی شهرداری و انتقال او به شغل سطح پایین بازرس ماکیان و خرگوش‏ها دربازارهای عمومی‌ شد.
بورخس از همان آغاز شکل گیری گروه های فاشیستی و ضد یهود در آرژانتین به نهضت هایی پیوست که در جهت تقبیح جنگ با یهود و مخالفت با نازیسم مبارزه می کردند. از جمله ی این فعالیت هامی توان به رایزنی او در کمیته ی مخالفان جنگ علیه یهود و قبول عضویت در تشکیلات “‌نخستین کنگره مبارزه با نژاد‌پرستی‌” اشاره کرد. اما بورخس به همان اندازه که از این نژاد پرستی رنج می برد، از هرج و مرج و آشوبی که گریبان گیر آرژانتین شده بود نیز آزرده خاطر و بیزار بود، تاجایی که به علت مخالفت جدی اش با مبارزات مسلحانه در آمریکای لاتین – به رهبری چه گوارا – از سوی سوسیالیستها “نویسنده ی راست گرا” لقب گرفت و ازطرف منتقدان نویسنده ای نام گرفت که گرچه ناسیونالیست نبود اما به دموکراسی هم اعتقاد نداشت. بورخس در این دوران علاوه بر انتشار مقالات سیاسی و جدلی، آثار متعدد خود اعم از شعر و داستان را نیز منتشر ساخت. آثاری که در آنها مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود را به نمایش کشید و زشتی و پلشتی توتالیتاریسم، نازیسم و نژاد پرستی را عیان کرد:
وقتی به صلیبم می‌کشند، من باید صلیب و میخ ها باشم
وقتی جام را به دستم می‌دهند، من باید دروغ باشم
وقتی در آتشم می‌افکنند، من باید دوزخ باشم.
من باید هر لحظه‌ی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم
من از همه‌ی اشیاء تغذیه می‌کنم.
وزن دقیق کائنات، تحقیر، هیاهو
من باید مدافع زخم های خود باشم.
نه شفا می‌طلبم و نه بیماری
من شاعرم.
در سال ۱۹۴۴ بورخس مجموعه داستان “موجودات تخیلی” را چاپ کرد، کتابی مشتمل بر هفده داستان که به خوبی سبک خاص بورخس را به نمایش در می آورد. سبکی ادبی و فلسفی که با وهم و عناصر مابعد الطبیعه آمیخته شده و با استدلالهایی فریبنده خواننده را حیرت زده می کند. او در این کتاب از موجودات اساطیری و متون قدیمی یهود سخن می گوید که زاییده ی ذهن انسانها در طول اعصار متمادی هستند.
بورخس در سال ۱۹۵۰ به ریاست کانون نویسندگان آرژانتین انتخاب شد؛ اما این کانون نیز از آنجا که به یکی از معدود سنگرهای ضد دیکتاتوری بدل شده بود، بسته شد.
پس از وقوع انقلاب در سپتامبر سال ۱۹۵۵ و به قدرت رسیدن ژنرال ادواردولوناردی بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین منصوب شد و درست یک سال بعد، نامزد احراز کرسی استادی ادبیات انگلیسی و امریکایی در دانشگاه بوینوس‏آیرس شد و در آن دانشگاه استخدام گشت.
از دیگر آثار این نویسنده آرژانتینی می‌توان به کتابهای “الف و چند داستان دیگر”، “هزار توهای بورخس”، “کتابخانه‌ بابل”، اطلس “، “ویرانه‌های مدور” و “اولریکا وهشت داستان دیگر” اشاره کرد. آثاری که به علت غنای فرهنگ و اندیشه ی نویسنده اش در زمینه های فلسفی، اساطیری و ادبیات کهن عبری، مسیحیت و اسپانیایی آنها را مبدل به آثاری اسطوره ای ساخته است:
اعمال ما، راه خود را دنبال می‌کنند
راهی که بی پایان است.
من شاه خود را کشتم
تا شکسپیر بتواند تراژدی آن را بسراید.
* کتاب اول موسی. باب چهارم. آیه ی هشتم
در نخستین صحرا بود
دو بازو، سنگی بزرگ را پرتاب کرد.
فریادی نبود، خون بود.
آنجا نخستین مرگ بود.
من نمی‌دانم، هابیل بوده ام یا قابیل.
بورخس به علت یک بیماری ارثی خانوادگی ، حدود نیمی از عمر خود را در نابینایی به سر برد، او تا شصت سالگی نزد مادرش زندگی کرد و در کسوت “هومر” زمانه بخش بزرگی از آثار خود را در تاریکی خلق کرد. او که سی سال پایانی عمرش را با چشمانی بی نور گذراند، در همین سالها به اوج شهرت و محبوبیت رسید، جوایز مختلف گرفت (جایزه ادبی ناشران اروپایی- ۱۹۶۱) و برای ایراد سخنرانی مدام به اروپا و امریکا دعوت می‌شد، اما اغلب آه می‌کشید و از این که دیگر نمی‌توانست کتاب بخواند، رنگها را تشخیص دهد و هرم ، ساعت شنی و نقشه‌های جغرافیایی را ببیند اندوهگین بود، خودش می گفت: “شهرت نیز همچون کوری به‏تدریج به سراغم آمد. هرگز آن را انتظار نداشتم. هرگز آن را نجسته بودم. نستورایباررا و روژه‏کایوا که در نخستین سال‏های دهه ۱۹۵۰ جرئت کردند و آثار مرا به زبان فرانسه ترجمه کردند، نخستین حامیان من بودند. به گمان من، اقدام پیشاهنگانه آنان راه را برایم هموار ساخت تا در سال ۱۹۶۱ با ساموئل ‏بکت در جایزه فورمانتور شریک شوم”
این نویسنده کمی پیش از مرگش با “ماریاکوداما” همبازی و دوست دوران کودکی اش ازدواج کرد و سرانجام در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ در ژنو در گذشت:
حتی یک ستاره در شب نمی ماند
شب نخواهد ماند
.من می میرم، و با من، وزن ،
جهان بی تحمل نیز.
من پاک می کنم ، اهرام را ،
مدالهای عظیم را،
جهان و چهره ها را.
من باید گذشته ی انبار شده را پاک کنم.
باید از تاریخ غبار بسازم، غبار از غبار.
هم اکنون به آخرین غروب می نگرم.
آخرین پرنده را می شنوم.
پوچی را به کسی نمی دهم.

خواست مردم، خواست هنرمند مردمی‌ست /محمد سفریان

گفت و گو با حسین خسروجردی به مناسبت زادروز هانیبال الخاص

بیست وششم خرداد ماه سال ١٣٠٩ و کرمانشاه زیبای ایران، این روز و این شهر زمان و مکان به دنیا آمدن هانیبال الخاص،نقاش نامدار و صاحب سبک ایران، معرفی شده اند. هم او که در تربیت نسل جدید نقاشان ایرانی سهمی بسزا داشت و در قوام دادن سبک دکوراتیو نیز در ردیف پیش روهای این هنر در ایران بود. به بهانه‌ی همزمانی با سالروز تولد هانیبال؛ پای صحبت‌های حسین خسروجردی نشسته ایم. با این توضیح که این گفت و گوی جذاب و تاریخی پیشتر و به بهانه‌ی مرگ الخاص ترتیب داده شده اما بنا به هزار و یک دلیل از چاپ در خبرنامه خلیج فارس، جا مانده بود. مقدمه و شرح این مطلب را در ادامه ی این صفحه از پی بگیرید

نوشته ای با خودش آورده بود و در آن برخی از حرف های هانیبال را که در خاطر داشت، یادداشت کرده بود. قبل از اینکه ضبط صوت را روشن کنم، یک ساعتی از نقاشی گفتیم و روزهای رفته. از آن روزهایی که هنرمندان با مردم همراه شدند و به خواست مردم به صف انقلابیون پیوستند. گه گاهی به نوشته اش نگاهی می انداخت و توضیحات مفصلی از روزهای پیشین ارائه می کرد. می گفت واژه ی ” توده ای ” مفهوم سیاسی ندارد. حالا درست است که چنین حزبی در ایران فعال بوده و کار سیاسی می کرده، اما توده ای یعنی مردمی. یعنی همراه و همدل مردم شدن. می خواست تا بار غلط معنایی از این واژه برداشته شود. می گفت هانیبال مردمی بود، توده ای بود اما سیاسی نبود. یک جمله ی دیگر از حرف هامان را هم به خاطر دارم، آنوقت که با لبخند خاص خودش، یکی از سطور یادداشتش را می خواند. می گفت، شعار هانیبال کار زیاد بود و همیشه می گفت، کار نیکو کردن از پر کردن است، بعد هم جمله ی هانیبال را شاهد آورد: ” دست بکشید و دست بکشید و از دست کشیدن دست نکشید”. در آغاز قرار بود از هانیبال بگوییم، اما سخن خواسته و ناخواسته به بسیار جاهای دیگر هم سرک کشید. از نقاشی گفتیم و فعالیت های سیاسی و اجتماعی هم نسلانش، از زبان اعتراض هنر و بسیاری حرف های دیگر…شرح گفت و گوی ما با حسین خسروجردی پیش روی شماست…

آقای خسرو جردی، ما می خواهیم در این گفت و گو، از تاثیرات و جنبه های اجتماعی کار الخاص بگوییم، به عقیده ی شما، مهمترین جنبه ی اجتماعی کار او چه بود؟

مهمترین جنبه ی اجتماعی کار الخاص هم این بود که هنرش ” جنبه ی اجتماعی ” داشت . یعنی او توانست به هنرهای تجسمی وجهه ی اجتماعی ببخشد. او در دوره ای که هنر ایران کاملاً بر این باور بود که به سوی فرمالیسم و هنر دکوراتیو حرکت کند، و تنها تلقی هنر از مدرنیسم، پرهیز از مفهوم گرایی بود و در روزگاری که همه بر این باور بودند که نقاشی یعنی چیزی که هیچ چیز نباشد، آمد و و گفت که این تلقی اصالتاً غلط است. الخاصی که دانش آموخته ی آمریکا بود، آمد و گفت که هنر بدون مفهوم معنا ندارد.

خارج از ارتباط جامعه ی روشنفکر با هنر، رابطه ی میان مردم آن دوره با هنر و نقاشی چگونه بود؟

ابتدا به ساکن، این را بگویم که ما داریم از دوره ای حرف می زنیم که مردم هنرهای تجسمی را به عنوان ابزاری برای انتقال مفهوم به رسمیت نمی شناختند. تلقی مردم از نقاشی، یا نقاشی طبیعت گرانه ی بازاری بود یا طبیعت بی جان های بازاری که اینها بارها و بارها به زندگی مردم آمده بودند. مثلاً نقاشی از کاسه ی آش یا لیوان دوغ و غیره… البته اینها هم بخشی از زندگی مردم است و نمی توان بر آن خط بطلان کشید.من هم نمی خواهم این کار را بکنم اما به هر حال این نوع نقاشی که گفتم، آنقدرها هم مفهوم خاصی را انتقال نمی داد. یک وسیله ی تزئیینی  بود بیشتر و کاربرد چندانی هم نداشت. موضوع دیگر هم البته بضاعت عمومی پایین مردم برای خریداری آثار حتی کپی شده بود. این عوامل هر دو بودند. اینها باعث شده بود که مردم به گونه ای با نقاشی خداحافظی کنند. اینها مشخصات دوره و زمانه ای است که الخاص در آن ظهوز کرد.

به خداحافظی کردن مردم با نقاشی اشاره کردی، می خواستم بدانم مگر این مردم بدنه ی جامعه هیچگاه با نقاشی آشنا شده بودند که در آن دوره از نقاشی خداحافظی کردند؟

ببین، پیش از آنکه ایران از فرهنگ ناب ایرانی اش فاصله بگیرد و به سوی فرهنگ غربی حرکت کند،  نقاشی و هنر در فرهنگ و زندگی عمومی مردم ایران دخیل بود. در ادامه دوران قاجاریه نشانه هایی از هنر را می شد در زندگی مردم دید. پارچه و پرده و قاب عکس و سجاده و هر آنچه که مردم برای زندگی روزمره استفاده می کردند، اینها همه به گونه ای رنگ و بو و لعاب هنر داشتند. ولی یواش یواش کالاهای فرنگی وارد بازار شد. کالاهایی که قیمت مناسبی هم داشتند، زندگی هم به گونه ای سریع شده بود و وقت چندانی برای تزئین و هنر باقی نبود. همین عوامل باعث شد که طی یک دوره ی پانزده – بیست ساله ای، یواش یواش مردم از نقاشی و هنر در زندگی روزمره خداحافظی کنند.

و الخاص کاری کرد که این نقاشی دوباره به زندگی مردم بازگردد…

بله. یکی از تاثیرگذارترین افراد برای این بازگشت دوباره ی نقاشی به زندگی مردم، هم این الخاص بوده است. شاید دیگرانی هم بوده باشند البته، اما خب نام الخاص همیشه در تاریخ به عنوان یک هنرمند منفرد آورده شده است.

سوال بعدی من در باره ی گرایش های سیاسی الخاص است. به نظر تو این گرایش های حزبی چه تاثیری روی وجهه ی مردمی کار او داشت؟

ببینید، آن تلقی سیاسی ای که در جامعه نسبت به فعالیت ها  و گرایش های سیاسی الخاص وجود دارد، تلقی درستی نیست. برای اینکه الخاص آدم سیاسی ای نبود. الخاص در دوره ای با هنرمندان شاعر و ادیبی آمد و شد داشت که طبع انسانی شان آنها را بر آن می داشت که به طبقات مظلوم و محروم و ضعیف جامعه توجه بیشتری کنند. این ها از طبع و ذات انسان دوستانه ی آدم می آید و نه از گرایشات سیاسی.  اصلاتاً هنرمند به مردمی که با آنها زندگی می کند متعهد است. و اینکه می گویم راجع به تمام هنرهاست. مثلاً حتی کسی که طراحی مبل و صندلی می کند، خب او هم به گونه ای با مردمش در تماس است و به آنها متعهد. یعنی هنرمند مردم را دوست دارد. حالا شاید از این مردم دوستی تلقی سیاسی شود ولی به عقیده ی من این طرز فکر هیچ ربطی به سیاست ندارد. در این زمینه یک سری تشابهانی میان نگاه هانیبال و عده ای از بچه های سیاسی چپ ایران وجود داشت البته. مثلاً کسانی مانند به آذین که در حزب توده فعال بودند، یک نزدیکی فکری میان اینها بود. همین هم باعث شده بود که بسیاری الخاص را به غلط یک هنرمند توده ای بشناسند در صورتی که هرگز چنین چیزی نبوده است و الخاص هیچگاه با این معنای سیاسی زندگی نکرده است…

اما یک سری از فعالیت های اجتماعی او را نمی توان خارج از چارچوب های سیاست معنا کرد، مثلاً  نقاشی کشیدن روی دیوار سفارت آمریکا؛ در این باره چه می گویی؟

ببینید، ماجرای انقلاب تنها یک ماجرای سیاسی نیست. انقلاب در ایران، آبشخورهای زیادی داشت. مسائل اقتصادی، مسائل فرهنگی، نگرش های ایدئولوژیک مردم ایران و بسیاری عوامل دیگر. از این موضوع نمی توان یک برداشت سیاسی صرف داشت. یک آدمی مثل هانیبال الخاص با توجهی که به فرهنگ توده ها داشت و علاقه ی زیادی که به مردم داشت، هر آن چیزی را می خواست که مردم و توده ها به عنوان هدفشان انتخاب کرده اند. یعنی خواست مردم، همان خواست هنرمند مردمی هم هست، هانیبال هم یک هنرمند مردمی. مثلاً این تسخیر سفارت آمریکا در آن دوره موضوعی نبود که از لحاظ مردم آنزمان یک حرکت تماماً سیاسی باشد. آن زمان، مردم، آمریکا را مسبب بسیاری از بدبختی ها و مشکلاتشان می دانستند…

 اساساً در آن زمان، علاوه بر مردم عادی، میان روشنفکران و فعالین سیاسی و اجتماعی هم، یک جو ضد امپریالیستی وجود داشت…

بله. این تلقی در جامعه حاکم بود که آمریکا برای از بین بردن باورها و اعتقادات مردم و از بین بردن فرهنگ ایران و تغییر در نظام سیاسی و اقتصادی مردم، از وجوه متفاوت مشغول فعالیت بوده است. و این تلقی عمومی باعث شده بود که مردم به گونه ای به آمریکا معترض باشند. به هر تقدیر، تمام جریانات سیاسی ایران به گونه ای در تسخیر سفارت آمریکا، دخیل بودند. من اگر بخواهم حرف هایم را در این زمینه خلاصه کنم، اینطور می گویم که این جو ضد امپریالیستی به گونه ای در میان تمامی طیف های سیاسی و فکری ایران آنزمان، ایجاد وحدت کرده بود. همین.

یعنی الخاص هم به تبعیت از همین جو، حوادث دوران انقلاب را بر روی دیوار سفارت آمریکا نقش زد؟

در همان دوره بود که الخاص آمد و به عنوان یک نقاش واقع گرا، به  گونه ای تاریخ دوران انقلاب را بر دیوار سفارت آمریکا نقش زد. بله او این کار را کرد. به کمک یک سری از بچه های دانشگاه هنرهای زیبا البته. و اتفاقاً بعد از یک مدتی که موضع گیری سیاسی ایران نسبت به آمریکا آرام آرام تغییر پیدا کرد و آن قضاوت های تند رفته رفته از بین رفت و به تعبیری روابط ایران و آمریکا لااقل در پشت پرده کمی بهبود پپیدا کرد، نقاشی هانیبال از روی دیوار سفارت پاک شد. که من معتقدم اگر خود آمریکایی ها با ایرانی ها آشتی می کردند و این سفارت از نو فعال می شد؛ این نقاشی هرگز از روی دیوار سفارت پاک نمی شد. آنها درو اقع، زیرک تر و باهوش تر از این هستند که نتوانند از این اتفاق تاریخی بهره برداری کنند. اما اینها آمدند و نقاشی الخاص را از روی دیوار سفارت پاک کردند. نباید  این کار را می کردند. حداقلش اینکه پاک نکردن آن اثر نقاشی، به گونه ای احترام به باورهای یک ملت بود.

حداکثرش هم لابد احترام به هنر و نگهداری از یک اثر هنری؛ نه؟

بله. به قول شما نگه داشتن یک اثر هنری. و دیگر هم اینکه رنگ پاشیدن به یک اثر هنری، اصالتاً کار درستی نیست. این کار یک جرم فرهنگی است. جرمی که تاریخ باید آن را ثبت کند. اینکه یک همچین اثری که راوی پرشور انقلاب ایران بوده است، توسط بخشی از خود انقلابی ها پاک می شود هم موضوعی است که تنها در ایران امکان دارد اتفاق بیافتد.

برگردیم به فعالیت های هنری و اجتماعی الخاص و این بار کمی از جنبه ی آوانگارد بودن و نو بودن کار او صحبت کنیم…

الخاص بر این عقیده بود که طبقات متفاوت هنر تجسمی، پاسخگوی نیازهای عمومی مردم هستند. او نقاشی را صرفاً متعلق به روشنفکران و افراد فرنگ دیده و متول نمی دانست و با خلق آثار جاودانه برای سپردن به موزه های هنری هم میانه ی خوبی نداشت. او می گفت که این کارها یک سلسله از اتفاقاتی است که برای توسعه ی فرهنگ و تمدن این ملت به کار گرفته می شوند و همین عقاید هم یعنی یک چیز آوانگارد و پیشرو… کمااینکه بسیاری از هنرمندان پیشرو و آوانگارد فرهنگ این ملت، می آیند و شاهکارهایی خلق می کنند که این آثار در دوره های بعدی توسط شاگردانشان و هنرمندان دیگر استفاده می شود. و یکی از مهمترین تاثیرات کارهای آوانگارد، خلق زبانی تازه است. زبانی که اگر این مردم، روزی روزگاری خواستند اعتراضی بکنند و از ادبیات و شعر و موسیقی و تئاتر و سینما استفاده کردند، بتوانند از نقاشی و هنرهای تجسمی هم در این مسیر و بیان این اعتراض استفاده کنند.

یعنی آن زمان این زبان اعتراض در هنرهای تجسمی هنوز گشوده نشده بود؟

آنزمان هنرمندهای ما برای آنکه به  زبان اعتراض مسلح شوند، به نقاش های سوسیالیست اروپای شرقی گرایش پیدا کرده بودند و به نقاش های آمریکای لاتین هم البته. بیشتر از آنها الگوبرداری می کردند چرا که این نشانه های هنر معترض  را در پشتوانه ی هنرهای بومی منطقه ی خودشان نمی دیدند. آنروزها زبان اعتراض مثل زبان کودکی بود که تازه متولد شده باشد.

 این زبانی که روزی در آن دوره و به همت الخاص و دیگران گشوده شد، حالا چه قدر قوام پیدا کرده؟

خیلی زیاد. الان شما دارید می بینید که این مردم زبان تصویر را بلدند. زبان اعتراض را در حوزه ی تجسمی می شناسند. با نقاشی می توانند اعتراض کنند. با گرافیک می توانند حرف بزنند. با کاریکاتور می توانند پیام رسانی کنند و اینها همه از پیامدهای مردمی شدن هنرهای تجسمی است. کاری که روزگاری توسط الخاص و هم دوره ای هایش بنیان نهاده شد. امروز اینقدر این زبان قوام پیدا کرده است که هنرمند ما در حوزه ی هنرهای تجسمی به زبان خودش با مردم سخن می گوید و مردم این زبان را به خوبی می شناسند و با آن ارتباط برقرار می کنند. امروز هنر تجسمی صرفاً در اختیار یک طبقه ی خاص نیست و دیگر تنها متمول ها و روشنفکرها نیستند که از هنرهای تجسمی استفاده می کنند. به خاطر اینکه این زبان به گونه ای توده ای شد. وارد لایه های زیرین جامعه شد. به داخل زندگی مردم رفت. وارد فعالیت های روزمره ی مردم شد. می شود گفت که الخاص و دیگر همفکرانش، نقاشی را همه فهم کردند.

یکی دیگر از فعالیت های گسترده ی الخاص، تدریس نقاشی او بوده، می خواهم برای سوال آخر، کمی هم از شاگردان او بگویی و نسل نقاشانی که تربیت کرد…

الخاص دو دسته شاگرد داشت. یکی شاگردهایی که ارادت بسیار جدی به او دارند و او را به عنوان قطب اساتید خود قبول دارند. در مقابل یک سری دیگر از شاگردهای او هم بوده اند که الخاص را تنها به عنوان یکی از اساتید برجسته ی خود می شناختند. به همین خاطر است که اگر بگوییم هر آنکه با الخاص کار کرده، شاگرد تمام و کمال او بوده، راه را به اشتباه رفته ایم. نه، این طرز فکر غلط است. بعضی ها بوده اند که الخاص کوچکترین تاثیری روی کارهایشان نداشته است. بعضی دیگر هم بودند که الخاص را دوست داشتند اما الخاص زده نبودند. که من البته فکر می کنم جای نام بردن از تک تک اینها بهتر است به آن دسته از اسامی مراجعه کنیم که خود الخاص همیشه به عنوان شاگردهایش معرفی شان می کرد. الخاص در گفت و گوهای پراکنده اش، این ور و آنور، از آنها نام برده و خودش هم دوست داشته  آنها را به عنوان شاگردهای اصلی اش معرفی کند.

دنیای رنگارنگ موسیقی جنبش سبز

 

پس از شروع اعتراض‌های میلیونی و به ویژه پس از رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری و کشته شدن دهها نفر از معترضان، موسیقیدانان ایرانی و غیر ایرانی دهها قطعه موسیقی با محوریت ایده‌ها و مسائل و رنج‌های مردم تولید کردند.
آثار موسیقی عرضه شده در چند ماهه اخیر جنبش سبز نمایانگر حیات و پویایی جنبش و نازایی و ورشکستگی هنری حکومت ولایت فقیه است. حکومت علی رغم در اختیار داشتن صدها میلیارد تومان بودجه و نهادها و استودیو ها از عرضه‌ حتی یک اثر موسیقیایی برای انتشار ایده‌هایش عاجز بوده است. اما سبزها علی‌رغم عدم دسترسی به هر گونه امکانات، دنیایی رنگارنگ از مضامین موسیقیایی در گونه‌های مختلف خلق کرده اند.

گروه‌های ناشناس

 

در ایران گروه‌هایی که نمی‌خواستند شناخته شوند با نمایش دستان خود و زدن ماسک ندا آقا سلطان به اجرای ترانه‌ای در مورد ندا با عنوان «ندای صلح و آزادی» پرداختند. دو قطعه‌ «رای من کو» و «سبز شد» توسط گروه‌های ناشناس توسط سایت موج سبز آزادی عرضه شد. قطعه‌ «سبز شد» دارای لحن و اشعاری حماسی در بزرگداشت آزادی و شجاعت ایرانیان در پیگیری حقوق خود است.
«رای من کو» در قالب دکلمه و دارای لحنی مطالبه‌گر است. گروه کر در این سرود از حکومت می‌خواهد که رای افراد را پس بدهد. ترانه «گرگ‌ها خوب بدانند» با شعری از زهرا رهنورد نیز ظاهرا در داخل کشور تولید شده و قساوت حاکمان در سرکوب معترضان و استقامت و پایداری مردم را گزارش می‌کند.

موج اعتراضی نو


در اروپا خوانندگان نسل تازه و رپ مثل شاهین نجفی آثار بدیعی با مضمون جنبش سبز تولید کردند. «وقتی خدا خوابه» روایتی است از شاهین نجفی در مورد کشته‌شدگان و تجاور شدگان جنبش سبز. گروه کیوسک در کانادا به اجرای کاری تازه در این مورد پرداخت (عصر یخبندان).
کاری دیگر از کیوسک با عنوان «تقصیر من بود» که چند سال پیش ساخته شده، محاکمه‌ زندانیان و اعترافات اجباری را به نقد می‌کشد. آرش سبحانی در اثری با عنوان «ائتلاف پارک ژوراسیک» پیش از راهپیمایی ۱۳ آبان ۱۳۸۸ دوباره با جنبش سبز اعلام همبستگی می‌کند. شاهین نجفی، آرش سبحانی و محسن نامجو که در سه سبک متفاوت موسیقی رپ، راک و سنتی کار می‌کنند با درک درستی از سیاست و فرهنگ معاصر ایران به ظریف‌ترین وجه به انتقاد از وضعیت سیاسی امروز در ایران پرداخته‌اند.

موسیقی مشهور به لوس آنجلسی

 

خوانندگان و موسیقیدانان مقیم آمریکا نیز در این مورد کارهایی ماندگار انجام دادند که قابل توجه‌ترین آنها کارهای سیاوش قمیشی مثل «طاقت بیار رفیق» بودند.
«برای همه‌ نداهای ایران» از فرامرز اصلانی در شرایطی که اخبار قتل ندا آقا سلطان در راس خبرهای بین‌المللی قرار داشت منتشر شد. داریوش نیز دو اثر تازه با عناوین «انسان» (با شعر معینی کرمانشاهی) و «نترسون» عرضه کرد. اولی شرایط تراژیک انسان ایرانی و صبر و استقامت ایرانی را بیان می‌کند و دومی سیاست ارعاب حکومت را هدف قرار می دهد. «من هنوز ایرانم» با صدای گوگوش و موسیقی فرید زولاند ازدیگر ترانه‌هایی بود که در جریان جنبش سبز متشر شد. ویدئوی این ترانه نیز به کارگردانی سیروس کردونی در یوتیوب قرار گرفت.

دو زبانه‌ها

 
کارهای دو زبانه و مشترک گروه آبجیز (بیا)، «شکوه آزادی با ماست» از جانی بی و علی اسکندریان، ترانه‌ اندی و جان بان جووی با عنوان «با من باش» (با یک میلیون مشاهده کننده تا زمان نوشتن این مقاله در یوتیوب).
کار جون بائز با عنوان«ما پیروز می شیم» (همان کار کلاسیک و قدیمی وی اما به زبان فارسی)، و کار مشترک ممز تیلور، داریوش، ستار، کامیار، و مرتضی با عنوان «اتحاد برای ندا» و استفاده از رنگ سبز و گرافیک فارسی در کنسرت‌های مدونا و یو ۲ فضای بین‌المللی مناسبی برای جنبش سبز ایجاد کردند.
یک رپ سه زبانه نیز با عنوان «دیگر نمی‌توانم نفس بکشم (ندا)» به زبان‌های آلمانی، فارسی و انگلیسی از بروز، تیتاش و جاز عرضه شد.
ترانه سکوت با اجرای مهسا وحدت و سام مککین از تنهایی اسارت و میل به آزادی سخن می‌گوید. دو غیر ایرانی نیز آهنگ «یار دبستانی من» را با گیتار و فلوت اجرا کردند. بر گیتار خانم نوازنده نوار سبزی بسته شده بود.

 

موسیقی اعتراضی سنتی

 

در موسیقی کلاسیک ایرانی تصنیف «زبان آتش» یا «تفنگت را زمین بگذار» با آواز شجریان و شعر فریدون مشیری اثری به یاد ماندنی است که گفتمان ضد خشونت و تکثر گرایی را به روشنی بیان می‌کند. این تصنیف در دستگاه دشتی حال و هوای جامعه را در روزهای پس از کشتار و حزن و اندوه مردم را در تیر و مرداد ۱۳۸۸ منعکس می‌کند و تا سال‌ها مردم هرگاه آن را بشنوند آن حال و هوا و همراهی شجریان با جنبش سبز را به یاد خواهند آورد. این جمله‌ شجریان که «من برای خس و خاشاک می‌خوانم» هرگز از حافظه‌ تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد.
تصنیف«شادی آزادی» با آواز شجریان و شعری از هوشنگ ابتهاج به بیان دریچه‌های امید و پنجره‌های سبز آزادی در جنبش می‌پردازد. اگر زبان و لحن «زبان آتش» مرثیه‌وار و دلخون‌ساز است، «شادی آزادی» روحیه‌دهنده و امید زاست. از شهرام ناظری نیز تصنیفی با نام «خس و خاشاک» در تیرماه ۱۳۸۸منتشر شد که مشخص نیست در چه زمانی تولید شده است و تنها وجه ارتباط آن با جنبش عبارت خس و خار در بیت آخر شعر آن بود.
تصنیف «سرو آزاد» با آواز و تکنوازی سه تار سپیده رئیس سادات و شعر هوشنگ ابتهاج و ساخته پرویز مشکاتیان نیز مرثیه‌ای بود برای اوضاع تراژیک جامعه‌ ایران و نیز مرگ زود هنگام سازنده‌ آن.
در قالب تصنیف و موسیقی ایرانی کارهای دیگر و در خور توجهی تولید شدند. یکی از آنها تصنیف «آریایی نژاد» با صدای شکیلا و شهریار بود که شعر آن بر عظمت فرهنگ ایران و ارزش‌های ایرانی و میهن‌پرستی تاکید می کند. ویدئو کلیپ این اثر نیز کاری حرفه‌ای ساخته بهنام شکری است. کار دیگر شکیلا با عنوان ندای مردم ایران با اجرای گروه دستان همراه با ویدیو کلیپی اثر علیرضا توانگر نیز به حوادث و رخدادهای جنبش سبز می پردازد.

 

موسیقی حماسی

 

«آزادی، آوای سرزمین من، ایران» با آواز شقایق کمالی، شعر م. سحر و موسیقی سیاوش بیضایی اثری حماسی با بهره‌گیری از ملودی کردی است که نوید آزادی می‌دهد. در ویدئو کلیپ این اثر سعی شده است نمادهایی از جنبش سبز مثل رنگ سبز برای عنوان ترانه عرضه شود.
تصنیف «موج خون» با صدای حسن شرقی و هاله سیفی زاده، شعر فریدون مشیری و آهنگ و تنظیم رهام سبحانی (گروه بیداد) در مایه‌ بیات اصفهان اثری هشدار دهنده به نظام سرکوب است تا کشتار را متوقف سازد. این اثر بر خلاف مقررات حکومتی از صدای زن نیز به طور مستقل برخوردار است.
ژانر موسیقی انقلابی در این دوران دوباره پس از سه دهه به میدان می‌آید. این موسیقی حال و هوایی حماسی یا اجرایی حماسی دارد و در بخش‌هایی اجرای جمعی دارد. آواز در این کارها بر موسیقی غلبه دارد. اجراهای تازه از سرودهای «سر اومد زمستون»، «خبر اومد زمستون داره می‌ره» و «زدی شعله در چمن» از این قبیل هستند که در یوتیوب با عکس‌های تظاهرات عرضه شدند.

 

موسیقی نوستالژیک

 
ژانر موسیقی نوستالژیک در این میان فراموش نشده است. روایت سبز از «علی کوچولو» یکی از بهترین نمونه‌ها در ارجاع نسل امروز به دنیای کودکی و مقایسه‌ آن دنیای خیالی با وضعیت امروز جوانان ایرانی است. عمومی شکایات نسل امروز از جهان پیرامونش در شعر زیبای این آهنگ منعکس شده است.پدر علی که در دهه‌ شصت جبهه بود امروز زندان است و علی به دانشجوی ستاره‌داری تبدیل شده است. پایان کار علی تیر خوردن در خیابان و دفن شدن در یک گور جعلی است. آمدن قطعه‌ کوچکی از موسیقی«سر اومد زمستون» در پایان آهنگ که امید آمدن بهار را نوید می دهد از زیباترین وجوه این اثر هنری است.

ویدیو کلیپ‌ها
تعداد ویدیو کلیپ‌های گذاشته شده در یو تیوب بیشمار است. عموم آثار موسیی انقلابی دهه‌ پنجاه با تصاویر تازه در سایت‌های اینترنتی عرضه شده‌اند. این ویدیو کلیپ‌ها در میان آثار موسیقیایی جنبش سبز پر طرفدار بوده‌اند. یکی از نمونه‌های تازه‌ این نوع کار هنری «بیابان» محسن نامجو بود که به جانباختگان جنبش تقدیم شد. این اثر شعر شاملو را در بافت و سیاق یاس و امیدهای جنبش عرضه کرد.
مجید محمدی
منبع: رادیو فردا

بازارچه کتاب/ بهارک عرفان/ هیولای هستی

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

وارثان

 

نویسنده: جوزف کنراد و فورد مادوکس
مترجم: رامین فرهادی
ناشر: افراز
قیمت: ۲۷۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۳۰۶صفحه

 

جوزف کنراد نویسنده لهستانی انگلیسی است که مدتی را به دریانوردی پرداخته و حاصل سفرهای دریایی اش در یک سه گانه رمان چاپ شده است. کنراد علاوه بر ۲ کتاب خاطرات، ۱۳ رمان و ۲۸ داستان کوتاه در کارنامه دارد.
فورد مادوکس فورد هم نویسنده ای انگلیسی است که در زمینه نوگرایی در ادبیات انگلیسی سهم داشته و علاوه بر داستان نویسی، در زمینه سرایش شعر هم فعالیت داشته است.

کنراد متولد سال ۱۸۷۵ و درگذشته به سال ۱۹۲۴ است. سال ۲۰۰۷ هم به دلیل صدوپنجاهمین سالگرد تولد این نویسنده توسط سازمان یونسکو، سال جوزف کنراد نامیده شد. مادوکس فورد هم متولد سال ۱۸۷۳ و درگذشته به سال ۱۹۳۹ است.
رمان شبه علمی تخیلی «وارثان» با همکاری این دو نویسنده نوشته شده است.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
در راهرویی کشیده و تاریک، و دری که اتاقی بزرگ را می گشود، تنها احساس ام، تند قدم برداشتن بود. انگار که دوست داشتم پرواز کنم. آن چه آن روز و آن جا به یاد می آورم، همان طور که قبلا هم تجسم کرده بودم، چند پرتره نقاشی با مدادرنگی از چهره هایی سست و تهی مغز بود که درون چارچوبی بیضی شکل، زراندود و مات قرار گرفته بودند. حالت پرتره ها طوری بود که انگار چهره های آنان از قاب فراتر رفته و با چشمان شان که در زیر موهای رنگ شده شان قرار داشتند، به من خیره شده بودند.چشمانی که ریشخند زن، تمسخرآمیز یا کورکننده بودند. چنین حالت و ژستی باید در جهان آن روزها، یعنی پیش از انقلاب فرانسه، متداول بوده باشد. در فاصله نسبتا قابل توجهی، زن عموی من پشت میز کارش نشسته بود. او روی میز خم شده بود و به دفتر حساب ها و چک های بانکی نگاه می کرد، و به این شکل، خیلی کوچک، خاکستری، و مصمم در کارش به نظر می رسید.
کسانی که این اتاق ها را ساخته اند، باید دارایی و آثاری را از حضورشان بر جای گذاشته باشند که خودشان را بسیار بزرگ جلوه دهند؛ البته اگر به راستی این اتاق ها را در برابر چشمان پادوها و پیشکارها ساخته باشند. شاید هم این حس صاحب بودن آن ها بود که ارزش و حیثیتی خاص و ضروری به آن ها اعطا کرده است.

جاهای تاریک

نویسنده: گیلیان فلین
مترجم: مهدی فیاضی‌کیا
ناشر: چترنگ
قیمت: ۳۸۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۵۵۲صفحه

 

 

 

 

«جاهای تاریک» داستان زنی به نام لیبی دی را روایت می‌کند که تنها بازمانده کشتاری خانوادگی است. لیبی هفت‌ساله بوده است که مادر و دو خواهرش در خانه‌شان به قتل می‌رسند. او که از آن شب هولناک جان سالم به در برده است، برادر پانزده‌ساله‌اش را قاتل معرفی می‌کند. بیست و پنج سال بعد، نامه کوتاهی که به دست لیبی می‌رسد، او را وامی‌دارد تا دوباره گذشته خود را مرور کند؛ گذشته‌ای که ترجیح می‌دهد فراموشش کند…
گیلیان فلین در ادامه، جست‌وجوی لیبی دی را در خلالِ فلاش‌بک‌هایی به آن روزِ مرگبار، با مهارت روایت کرده است. این رمان در سال ۲۰۰۹ در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و در سال ۲۰۱۵ نیز اقتباسی سینمایی از این رمان با بازی شارلیز ترون ساخته شد و روی پرده سینماها رفت.

 

 

هیولای هستی

نویسنده: محمدصادق صادقی‌پور
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: ۳۸۳ صفحه
قیمت: ۲۷۰۰۰ تومان

 

هدف از نگارش این کتاب، آن طور که نویسنده‌اش می گوید، ارائه تبیینی مبتنی‌بر فلسفه اگزیستانس از حوزه معنایی ترس و به ویژه مفهوم بنیادی ترس آگاهی است که «به وجود انسان قوام و معنا می بخشد و در ادامه، رسیدن به تعریفی مبتی بر تفکر مارتین هایدگر از آن با استفاده از کار هنری سینما و اثبات این مطلب است که ترس آگاهی به مثابه بنیادی ترین یافتگی یا یافت حال دازاین در مرتبت غایی سیری تحولی قرار دارد که از پدیدار ترس آغاز شده و به رعشت، سپس دهشت و متعاقبا وحشت، همگی به عنوان پاربُن های مقوم پدیدار ترس، رسیده و سرانجام، دازاین در پله آخر این سلوک با حال ترس آگاهی رویارو می‌شود.»
این کتاب ۸ فصل دارد که به ترتیب عبارتند از: «تولد ترس»، «موقف ترس آگاهی»، «سینما و عصر تصویر جهان»، «پدیدارشناسی هرمنوتیک و تفسیر فیلم»، «سینما و فلسفه»، «سینمای وحشت»، «فلسفه سینمای وحشت؛ تجلی شر در ساحت اثر سینمایی» و «از ژانر ترس تا ژانر ترس آگاهی؛ از قلب سینمای وحشت به سوی سینمای ترس آگاهانه».
صادقی‌پور در مقدمه کتاب نوشته است: کتاب حاضر تلاشی است برای حرکت به سوی تالیف نظریه فیلم نوینی در پرتو آرای هایدگر و کوشیده ام تا حد امکان در راه های جنگلی اندیشه او گام بردارم؛ چه آن جا که شعاع های نور در روشنگاه از پس شاخ و برگ درختان فضا را روشن ساخته و چه آن جا که صعوبت اندیشه و بیان هایدگر، مسیر را تاریک و دشوار کرده است و در این راه پدیدارشناسی هرمنوتیک راهگشا بود. در این راه تلاش کرده‌ام که به مدد تفکر تاملی هایدگر با محدودیت های هستومندانه نظریه‌های فیلم متداول رویاروی شوم و به این حوزه نگاهی هستی شناختی داشته باشم.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
چنان که رابرت سینِربرینک در مقاله «یک سینمای هایدگری؟ در باب [فیلم] خط باریک سرخ ساخته ترنس مالیک» عنوان می‌کند «اگر سینما را درخورترین فرم هنری عصر تکنولوژی به شمار آوریم، باید چنین امکان های متقابلی نیز در هنر سینمایی حاضر باشند. این اصل قضیه و حقیقت راستین است، علی رغم سلطه هویدای قواعد و ژانرهای متداول هالیوودی که اغلب فیلم را تا حد یک منبع زیبایی شناختی «بی جهان»، که طراحی شده برای دستکاری و دخل و تصرف در احساس و همسان سازی تاثرات، تنزل می دهند.»
هرچند ژانرهای هالیوودی _ و نه حتی بسیاری از فیلم های آن‌ها _ را نمی‌توان با رویکردی واحد، همسان انگاشت و به دلیل نه چندان موجه تعلق داشتن آن‌ها به یک رویکرد و جریان تولید اقتصادی و حرفه‌ای همه را منطبق با تحلیل سینربرینک دانست (اشتباه بزرگی که بسیاری از جمله آدورنو و هورکهایمر هم مرتکب می‌شوند و سینماگران نیز پاسخ های شایسته ای به آن داده‌اند که مثلا می توان به تعلق خاطر کارگردانان مولف سینمای مدرن موج نوی فرانسه به سینمای آلفرد هیچکاک یا سایر سینماگران هالیوود و تاثیرپذیری از آن‌ها یا شیفتگی اسلاوی ژیژک و بسیاری متفکران دیگر به سینمای هالیوود و تلاش برای تحلیل آن ها اشاره کرد) و در ادامه این جستار نیز تاثیرگذاری ژانرهای هالیوودی در شکل گیری یک «جهان» واجد اصیل‌ترین یافتگی‌ها برای دازاین را بررسی خواهم کرد.

هانکه به روایت هانکه

مترجم: محمدرضا شیخی
ویراستاران: سعیده طاهری و بابک کریمی
ناشر: شورآفرین
تعداد صفحات: ۸۰ صفحه
قیمت: ۳۹۰۰۰ تومان

 

مطالب این کتاب حاصل حدود ۵۰ ساعت گفتگوی میشل سیوتا و فیلیپ رویه با میشائیل هانکه در یک بازه زمانی تقریباً دوساله بوده که در ملاقات‌هایی مداوم که بین پاریس و وین انجام می‌شده، صورت گرفته است. این دو مصاحبه کننده، گفتگوها را طی چند روز و هر روز عصر و حدود ۴ تا ۵ ساعت بدن وقفه انجام می‌داده‌اند.
به اذعان مصاحبه‌کنندگان، میشل هانکه [در این گفتگوها] از زیر هیچ یک از پرسش‌های آنها شانه خالی نکرده و هرچند سرسختانه اصرار می‌ورزیده که تن به تفسیر فیلم‌ها ندهد. پس قرار نیست در این کتاب متوجه شویم عاملان کارهای ناشایست در «روبان سفید» چه کسانی هستند، هم‌چنان که قرار نیست بفهمیم آن دو نوجوان در نمای پایانی پنهان چه می‌گویند: چه اهمیتی دارد؟ چرا که اصل در جای دیگری است، در دقت و ملاحظه صورت گرفته در ترکیب موسیقایی پیرنگ‌ها، در هدایت موشکافانه بازیگران یا در میزانسنی که نماینده نگاه خالقش به دنیاست.
به گفته آنها، اگر خواندن این صفحات سهمی در درک بهتر و محبوبیت بیشتر سینمای هانکه ایفا کند، پس آنها هم از این چالش سربلند بیرون آمده‌اند.

یادآر ز شمع مرده یاد آر…/ لیلا سامانی

پنجمین شماره‌ی چهره‌نما و باز هم گشت و گذاری در چهارسوی دنیای هنر و اندیشه؛ این بار همراه گزید‌ه‌نویسی های این صفحه، به دنیای اسرار آمیز نقاشی پست امپرسیونیسم سفرکرده‌ایم و از هنرمندی گفته‌ایم که زندگی در جزیره‌ای وحشی را به کافه گردی های پاریس متمدن ترجیح داد؛ از برگه های پیر تاریخ مشروطیت یاد کرده ایم، از سعی جد روشنفکران آن دوران در حاکمیت قانون و از روزنامه ی جاودان صور اسرافیل؛ دیگر از اینها، از جورج اورول انگلیسی گفته ایم و جملات ناب قلعه ی پر از حیوان او… اینها و بیشتر از اینها را در واپسین شماره‌ی چهره‌نما از پی بگیرید…

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

 

صبح بیست و هفتم خرداد ماه چهار سال پیش، با خاموشی “جلیل شهناز” نوازنده ی برجسته ی تار مصادف شد، نوازنده ای که در طی حیات نود و دو ساله اش بیش از نیم قرن سرآمد هنر تار نوازی ایران بود. تا جایی که “پرویز یاحقی” درباره ی او گفته است : ” شهناز دفتر تار بست ”
قدرت پنجه ی بدیع و گوش سمیع شهناز به حدی بود که وی بی هیچ شناختی از نت، تمامی جزییات آواز را در نوای ساز خود متجلی می کرد و این نقطه ی عطفی ست در زمینه ی خلق آثار سمعی و بصری.. او با شناخت تمام و کمالش از ساز تار و اشراف کامل بر ردیف و رموز آن، ساز را در دستش رام می ساخت.
اما آنچه نام شهناز را در تاریخ موسیقی ایران زبانزد کرده، بداهه نوازی های نبوغ آلود اوست، بداهه هایی که نشان از پختگی و تسلط بی چون و چرای او بر فضای موسیقی ایرانی دارد. از سوی دیگر چهارمضرابهای سحرانگیز او که در مرز میان قطعه ی از پیش ساخته شده و بداهه ی کامل قرار می گیرند، هم از جمله ی دیگر خلاقیتهای موسیقیایی شهناز محسوب می شوند.

زنانی پر از بکارت طبیعت…

 

ژوئن هر سال یاد آور تولد “پل گوگن” نقاش و مجسمه ساز شهیر فرانسوی و از مهم ترین چهره های سبک پست امپرسیونیسم است. پل گوگن کوشید تا در آثارش برای نشان دادن احساسات و حرکات، از رنگ‌ها و شکل‌های رسا، بدون هیچ محدودیتی بهره ببرد. او با تکیه بر اصول پایه ‌ای امپرسیونیسم، نمایشی نمادین از عوالم شخصی و اندیشه های خود را به تصویرمی کشید و در عین حال از انقیاد نسبت به برخی از ویژگیهای امپرسیونیسم‌ها، مثل بررسی افکت‌های نوری و اصول خیالی سبک ناتورالیسم دوری می جست.
گوگن از سال ۱۸۹۵ و در پی یک زندگی بدوی و بی دغدغه، اروپا را ترک کرد و به تاهیتی رفت، چرا که معتقد بود اروپا نقاشی را به ورطه ی سقوط در عوام فریبی سوق می دهد و مظاهر تمدنش نبوغ هنرمند را عقیم می کند، در عوض تاهیتی برای او “بهشتی افسانه ای از زنان زیبا و رمزآلود” بود، بهشتی که سبک و سیاق هنر گوگن را دیگرگون کرد و او را به عنوان هنرمندی آوانگارد شناساند. او از مدرنیته ی رعب آور به آغوش بومیان تاهیتی پناه برد و با قلم و رنگ به ستایش ژرفای زندگی بدوی آنان پرداخت.

پروانه سفید…

 

چهار سال پیش در چنین روزهایی، “همایون نوراحمر” نویسنده و مترجم برجسته آثار داستانی و نمایشی و از نخستین نویسندگان و کارگردانان نمایش های رادیویی، در سکوت و بی خبری جامعه ادبی درگذشت. او که در طول حیاتش بیش از ۱۰۰ نمایش رادیویی را سرپرستی و ترجمه کرده بود، در سن هشتاد و شش سالگی و بر اثر کهولت سن در سرای سالمندان و در غربتی حزن آلود رخت از جهان برکشید.
او که کار ترجمه را از سن هفده سالگی و با چاپ ترجمه ی شعری از شکسپیر در مجله ی صبا آغاز کرده بود، تا پایان عمرش بیش از چهل اثر از نویسندگان شهره ی جهانی همچون ” آندره ژید”، “جورج اورول”، “آنتوان چخوف” و “نیکوس کازانتزاکیس” را ترجمه کرد که از این میان کتابهای “قلعه ی حیوانات” اورول و “سودوم و گومورای” کازانتزاکیس” برای اولین بار توسط او به خوانندگان فارسی زبان معرفی شدند.
نور احمر در سال ۱۳۴۲ و پس از فراغت تحصیل از دانشگاه در رادیو تلویزیون ملی ایران، در سمت تهیه کننده ی ارشد مشغول به کار شد و بیش از ۱۰۰ نمایش رادیویی را ترجمه و سرپرستی کرد، که از این میان می توان به نمایشنامه های رادیویی “پروانه ی سفید”، “آوازی در باد”، “خانواده ی بارن”، “ماه روی تپه”، “خسیس دهکده” و “لوییزا” اشاره کرد.
“پروانه ی سفید” اثر “آگوست دوروس”، راوی یکی از وهم آلودترین نمایشهای رادیویی ست، این نمایش شنیداری، داستان مردی میانسال به نام “پل” را روایت می کند که در پی دلبستگی به دختری جوان و زیبا به نام “بئاتریس” درصدد برآوردن شرط او مبنی بر از بین بردن همسرش، “آلیس” بر می آید. او برای تحقق هدفش به مدت سه سال، ذره ذره به همسرش ارسنیک می خوراند و در نهایت مرگ او را رقم می زند. اما این پایان ماجرا نیست، چرا که خیال آلیس به شکل پروانه ای سفید لحظه ای ذهن پل را ترک نمی کند و همواره او را در فضایی رعب آور و سراسر رنج عذاب می دهد و این عبارت را در ذهن پل مکرر می کند : “سم آرسنیک بسیار کشنده است ولی آیا نیروی این سم قوی تر از نیروی عشق است؟”

نخستین هشدار دهنده فجایع تمدن

 

صد و سیزده سال از تولد “اریک آرتور بلر” ملقب به “جورج اورول”، نویسنده ی ریز بین و آزاد اندیش بریتانیایی می گذرد، نویسنده ای که با تکیه بر مهارتش در روزنامه نگاری، ادبیات را با سیاست انتقادی در هم آمیخت و رمانهایی خلق کرد که ماهیت سیاسی اجتماعی شان هنوز هم برای مردمان امروز آشنا و ملموس است.
اورول در سالهای ابتدایی دهه ی ۱۹۳۰ چون دیگر نویسندگان آزادی خواه هم عصر خود با عزیمت به اسپانیا در جنگ علیه ارتش فاشیست “ژنرال فرانکو” شرکت کرد، سوغات این جنگ برای او جراحتی بود که سالها با عوارض آن دست به گریبان بود و نهایتا مرگ زود هنگامش را رقم زد. کتاب “درود بر کاتالونیا” نتیجه ی دیده ها و تجربیات اورول درجریان اقامت در اسپانیا ست. این کتاب در حقیقت گزارشی ست مستند از جنگهای داخلی اسپانیا و مدرکی ست علیه ادعاهای پوچ رژیم کمونیستی دوره ی استالین. “درود بر کاتالونیا” شور و سرخوردگی توامان مردمان رنج کشیده ای را به تصویر می کشد که برای نیل به آرمانی مشترک مبارزه کرده اند ولی در گیر و دار بازی های سیاسی اقتدارگرایان از همه ی آمالشان تهی شده و حتی از تعقیب و آزار هم بی نصیب نمانده اند.
اورول در شاهکار جاودانه اش “قلعه ی حیوانات”، با خروشی نومیدانه روند دگردیسی انقلابها را به نمایش می کشد. انقلاب هایی که در آنها از دل آرمانهای عدالتخواهی و آزادی و برابری، شعله ی فساد و ابتذال و برتری جویی سر می کشد. استحاله ای غریب که گویی با سرشت همه ی انقلابها عجین شده است از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا انقلاب روسیه در اکتبر ۱۹۱۷٫ هر چند قلعه ی حیوانات به طور خاص وقوع انقلاب کمونیستی روسیه و بر سرکار آمدن لنین و استالین را مورد انتقاد قرار داده است، اما این کتاب ضد اتوپیایی با جلوه های نمادینش سایه ی خود را بر همه ی اعصار گسترانده است. در قلعه ی حیوانات، “خوک” ها نماد روشنفکران و متفکرینی هستند که در پی کسب قدرت همه ی اصول اخلاقی، آرمانی و انقلابی را لگدمال کرده و بی توجه به سرنوشت “رفقا” از خوکدانی به “ساختمان مزرعه” می روند و درست مانند حکام قبلی سلطه جو و تمامیت خواه می شوند و با وضع قوانینی فریب کارانه انقلاب را ازمسیر خود منحرف می کنند از سوی دیگر سگها نماد انسانهایی خشن، بیرحم و مملو از درنده خویی اند که تنها تابع دستورات ظالمانه ی خوک ها هستند تا مخالفان و معترضان به این شیوه ی حکومت را از میان بردارند. در این میان گوسفندان نماد طبقات پایینی و کم سواد جامعه اند که ناآگاهی و بی خردیشان موجب استثمار بیش از پیش طبقه ی حاکم می گردد و در نهایت چنان خفقانی پدید می آید که “بنجامین” الاغ مزرعه هم به رغم آگاهی از شرارتهای خوکها زبان به اعتراض نمی گشاید.
این کتاب کم حجم که تا کنون میلیونها نسخه از آن به فروش رفته است جمله ی معروف و کنایه آمیز ” همه حیوانات با هم برابرند، اما بعضی برابر ترند. ” را پس از گذشت دهه ها در اذهان مردمان حک کرده است.

دمیدن در روح قانون مداری

 

صد و ده سال از انتشار نخستین شماره ی روزنامه ی “صور اسرافیل” می گذرد، روزنامه ای که به همت جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل)، قاسم‌خان تبریزی و میرزا علی اکبر دهخدا ( با نام مستعار دخو) بنیان گذاشته شد و به یکی از نشریات مطرح و تاثیر گذار مشروطیت بدل شد. نشریه ای که برخلاف نمونه های پیشین توانست با مردم کوچه بازار ارتباط برقرار کند و در اوج تنشهای سیاسی ایران در بازسازی اندیشه های آنها نقشی موثر ایفا کند.
ستون فکاهی این نشریه که با نام “چرند و پرند” و به قلم ” علی اکبر دهخدا” منتشر می شد، نمونه ای ست از تلاشهای این روزنامه نگاران در ارتباط با مخاطب عام. دهخدا در این ستون با نثری بدیع به بیان مطالب انتقادی و سیاسی با زبان طنز می پرداخت، نثری به دور از واژگان پیچیده ی آن زمان و آمیخته با زبان محاوره و اصطلاحات روزمره ی مردم. نثری بی تکلف و فصیح با جملاتی کوتاه شده و مطابق اصول دستور زبان فارسی.
” کره آزاد خان، اگرچه من و تو به عقیده ی اهل این زمان، حق تفتیش اصول عقاید خود را نداریم، اما من یواشکی به تو می گویم که در صدر اسلام دین عبارت بود از : “اعتقاد کردن به دل و اقرار کردن به زبان و عمل کردن به جوارح و اعضا” ولی حالا چون ماها در لباس اهل علم نیستیم، نمی توانیم ادعای دینداری بکنیم. اما “حاج میرزاحسن آقا” و آقا شیخ فضل الله” وقتی که از تبریز و طهران حرکت می کردند، می فرمودند، که ما رفتیم اما دین هم رفت”
سرانجام ” جهانگیرخان شیرازی” مدیر روزنامه ی صوراسرافیل پس از آن که بارها بساط روزنامه اش برچیده شد و بعد از به توپ بسته شدن مجلس، به دستور محمدعلی شاه در “باغ شاه” اعدام شد تا سهم آیندگان از یاد او “صوراسرافیل” باشد و سروده ای از دهخدا که امید بخش است و در عین حال سوزناک:
ای مرغ سحر چو این شب تار/ بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهٔ روح‌بخش اسحار/ رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زر تار/ محبوبهٔ نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار/ واهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده، یاد آر

گزیده خبرهای اقتصادی هفته 10 – 96

نگرانی از افزایش مجدد عرضه نفت

بازار نفت بسیار نا متعادل به نظر میرسد، زیرا که با افزایش تولید نفت از سوی برخی کشورها مانند آمریکا و نیجریه، نگرانی درباره افزایش مازاد عرضه شدت گرفته است. به گزارش بیزینس تایمز، با توجه به افزایش تولید نفت از سوی تعدادی از کشورها و در نتیجه روند افزایشی مازاد عرضه در بازار، قیمت نفت را بیشتردر حال نزدیک‌ شدن به دوران پیش از توافق اوپک کرده است. بر اساس گزارش بیزینس تایمز، انتظار می‌رود تا سال ٢٠١٨، روند تولید نفت آمریکا افزایشی باشد، تا آنجا که تولید سال آینده میلادی از ١٠ میلیون بشکه در روز در عبور کند. نیجریه نیزمحدودیت صادرات نفت را که حدود یک سال از اعمال آن می‌گذرد، لغو کرده که این امر منجر به افزایش تولید نفت این کشور خواهد شد. از سوی دیگر لیبی نیز تولید نفت خود را از میدان نفتی شراره از سر گرفته و سه روز آینده تولید نفت شرکت ملی این کشور به میزان معمول باز خواهد گشت. سایر کشورهای نفتی نیز چندان پای بند تعهد خود نسبت به حفظ تولید در سطح موجود نیستند. به همین جهت تزلزل در بازار نفت آشکار است که ممکن است با بروز کمترین نوسان سقوط قیمت را در پی داشته باشد.

صدرا بزرگترین شرکت صنعت دریایی کشور به روز مرگی افتاده است

شرکت صدرا که در سال ۱۳۴۷ با هدف ساخت و تعمیر کشتی تاسیس گردید تا زمان انقلاب سهامش در بورس حکم طلا را داشت و به علت سوددهی بالا سهامداران حاضر به فروش سهام خود نبودند. در بعد از انقلاب هم تا اوایل دهه ۸۰ در حوزه فراساحل حرف اول و آخر را در ساخت سکوهای حفاری دریایی، سکوهای ثابت دریایی نفت و گاز و لوله‌گذاری در دریا می‌زد. در سال ۱۳۷۶ موفق به اخذ گواهی‌نامه ایزو ۹۰۰۱ در زمینه طراحی، ساخت و نصب تأسیسات فراساحلی نفت و گاز، کشتی‌سازی، ساخت بندرگاه‌ها و حفاظت ساحلی و پل شد. دوره افول صدرا از سال ۱۳۸۴ در زمان احمدی نژاد با عدم واگذاری پروژه‌ها به این شرکت و واگذاری بدون مناقصه پروژه‌ها به قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا آغاز شد و این برای شرکتی با حجم و گستره فعالیت صدرا، به معنای مسدودکردن راه‌های تنفس بود. عامل دوم افول صدرا تحریم‌ها بود، ولی همان عامل اول برای زمین‌زدن صدرا کافی بود. سرمایه‌گذاری بانک ملی که از خرید سهام صدرا ضرر کرده بود پس از شش سال در سال ۱۳۸۸ آن را واگذار کرد که ۵۱ درصد سهام آن به قرارگاه خاتم‌الانبیا رسید. درحالیکه ۳۵ درصد سهام صدرا در سال ۸۲ به قیمت ۴۰۷ میلیارد تومان واگذار شده بود، در سال ۸۸، قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا ۵۱ درصد سهام آن را فقط به قیمت ۷۶ میلیارد تومان خرید، درحالیکه همان زمان، ارزش ساختمان مرکزی صدرا بیش از این مبلغ بود. انتظار میرفت که توسط خاتم الانبیا اجرای پروژه متعددی به صدرا .اگذار شود که به علت تحریمها چنین نشد. سومین واگذاری صدرا به شرکت «آباد راهان پارس» که هیچ تجربه ای در این کار نداشت بود. قرارگاه، ۶۱ درصد سهام صدرا را به این شرکت واگذار کرد و صدرا چهار سال دیگر افتان‌ وخیزان به حیاتش ادامه داد. اکنون صدرا برای برخاستن، نیازمند حمایت است. صدرا یک افتخار ملی است که اگر درهر کشوری بود، اکنون جایگاهی فرامرزی داشت. صدرا با مدیریتی مقتدر و حمایت بخش دولتی می‌تواند دوباره تبدیل به شرکتی شود که داشتن سهامش، آرزوی خیلی از بورس‌بازان باشد.

کسری ۶۱ هزار میلیارد تومانی بودجه سال ۱۳۹۵

در گزارش مقدماتی ازبودجه ۹۵، مشخص شد در بودجه سال گذشته ضمن تحقق تراز عملیاتی ۶۱ هزار میلیارد تومانی، با افزایش درآمدهای نفتی تراز سرمایه‌ای ۳۲هزار میلیارد تومانی محقق شده است. در گزارش سازمان برنامه و بودجه به کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی، ضمن اشاره به عملکرد ۵هزار میلیارد تومانی بازپرداخت اسناد سر رسید شده سال ٩۴، به مثبت شدن تراز سرمایه‌ای و منفی ماندن تراز عملیاتی اشاره شده است. بر اساس گزارش بانک مرکزی در ٩ماهه نخست سال گذشته، درآمدهای نفتی کشور (واگذاری دارایی‌های سرمایه‌ای) در حالی به ۴٠ میلیارد دلار نزدیک شد که این درآمدها در مدت مشابه سال ٩۴، نزدیک به ٢٧ میلیارد دلار بوده است. با توجه به افزایش درآمدهای نفتی تراز سرمایه‌ای (اختلاف واگذاری و تملک دارایی‌های سرمایه‌ای) قانون بودجه بالغ بر ٣٢ هزار میلیارد تومان بوده است. به صورت خلاصه می‌توان نتیجه گرفت در سال گذشته اختلاف درآمدهای نفتی و اعتبارات عمرانی مثبت ٣٢ هزار میلیارد تومان بوده است. در قسمت تراز عملیاتی (عمدتا ناشی از اختلاف درآمدهای مالیاتی و هزینه‌های جاری) رقم منفی ۶١ هزار میلیارد تومان رقم خورده است. بر این اساس اعتبارت هزینه‌ای کشور مانند حقوق و دستمزد کارکنان ۶١ هزار میلیارد تومان از درآمدهای مالیاتی سال ٩۵ بیشتر بوده است. همچنین در قسمت تراز مالی ناشی از واگذاری و تملک دارایی‌های مالی در سال گذشته، رقم ٢٨ هزار میلیارد تومان محقق شده است که نشان‌دهنده پیشی گرفتن ٢٨ هزار میلیاردی فروش اوراق نسبت به خرید اوراق مالی از سوی دولت است.

صنعت فولاد کشور در خطر تعطیلی

بسیاری از کارخانه‌های فولاد کشور به دلیل افزایش هزینه تولید و نداشتن توانایی رقابت در فضای بین‌المللی این روزها در آستانه تعطیلی قرار گرفته‌اند. کارشناسان تاکید دارند علت این امر را باید در نبود تکنولوژِی روز صنعت فولاد کشور جست‌وجو کرد که باعث شده هزینه تولید در این صنعت افزایش یابد. در حالی که محصولات فولادی چینی، اوکراینی و روسی در بازار داخلی با قیمتی ارزان تر به وفور یافت می‌شوند. براساس آمارهای منتشرشده، هم‌اکنون ظرفیت استخراج سنگ‌آهن در کشور ۴۰ میلیون تن است. افزایش میزان تولید فولاد کشور از ۱۶.۵ به ۵۵ میلیون تن نیاز به نوآوری و استفاده از تکنولوژی‌های جدید است که قطعا افتتاح یک واحد تولیدی آن هم تنها توسط بخش خصوصی در یک جای کشور نمی‌تواند امیدی برای تحقق این برنامه باشد. وضعیت فولاد کشور با توجه به فولاد وارداتی از چین ۳۰ درصد ارزانتر از فولاد تولید داخلی برای واردکنندگان تمام می‌شود. متاسفانه تولید داخلی برنامه مشخصی برای حمایت ندارد و بسیاری از تولیدکنندگان، با مشکلات عدیده در تولید دست و پنجه نرم می‌کنند، ضمن اینکه به دلیل قیمت تمام شده بالای تولیدات داخلی، واردکنندگان هم نسبت به واردات از سایر کشورها مشتاق‌تر هستند. تمامی این موارد در شرایطی است که تولیدکنندگان چینی، مواد اولیه مورد نیاز تولید فولاد از جمله سنگ‌ آهن مورد نیاز خود را از ایران خریداری می‌کنند و در عین حال، فولاد تولید چین پس از واردات به کشور، ۳۰ درصد ارزان‌تر از محصولات داخلی تولیدکنندگان ایرانی تمام می‌شود.

حکومت اسلامی فقط تولید پورشه را کم داشت که آنهم اجابت شد

خلیل حسن آبادی مدیر عامل شرکت کیان موتوراعلام کرد که براساس قرارداد شرکت بورگ وارد آلمان {سازنده خودرو پورشه} و کیاموتور ساخت این خود رواز دو سال اینده در ایران اغاز می‌شود که در مرحله نخست یکهزار دستگاه در سه کلاس در داخل کشور تولید خواهد شد. وی با بیان اینکه تولید داخل و ارائه خدمات پس از فروش مناسب مهمترین ویژگی این قرارداد است، افزود: پنج سال گارانتی یا ۱۵۰ هزار کیلومتر کارکرد به همراه دو سال خدمات پس از فروش رایگان از موارد توافق کیامتور با شرکت “بوگ وارد” است. بورگوارد” برندی است که پس از ۵۴ سال، اولین خودروی کانسپت خودش را که با الهام از مدل پرطرفدار ماکان ساخته شده بود در نمایشگاه فرانکفورت به نمایش درآورد. این دو مدل کراس اور جدید مجهز به یک پیشرانه ۲ لیتری توربوشارژ چهار سیلندر است که توان تولید ۲۲۱ اسب بخار دارد. طبق اعلام شرکت که با اعلام شرکت “کیان موتور” به عنوان نماینده رسمی در ایران همراه شد، برای این محصول لوکس یک موتور هیبرید هم در نظر گرفته شده است که از سال آینده در بازار ایران و همزمان در کشورهای اروپایی عرضه خواهد شد.

منابع هیدروکربوری ایران چگونه به‌کام همسایه‌ها می‌شود؟

منابع عظیم هیدروکربوری نیاز به سرمایه گذاری دارد که نه تنها فراهم نیست، بلکه وجود ندارد. درحالیکه اگر سرمایه کافی و تکنولوژی مورد نیاز برای بهره گیری از این منابع وجود نداشته باشد این منابع، به ویژه اگر با کشورهای دیگر مشترک باشند، به کام همسایگان خواهد بود.

این مشگلی است که صنعت هیدروکربور کشور با آن مواجه است. بنا بر برآوردها حدود ۷۰درصد از سرمایه گذاری در بخش بالادستی باید از خارج تامین شود که در حال حاضر میسر نیست. درواقع نیاز به سرمایه و تکنولوژی برای استفاده از این منابع، لزوم ارتباط با شرکتهای نفتی برای تامین سرمایه و تکنولوژی مورد نیاز برای استفاده بهینه از ذخایر مذکور همانند دومینویی است که حرکت هر مهره به مهره قبل بستگی پیدا میکند. در این رابطه نقش سرمایه یک نقش کلیدی به شمار میاید. از اینرو ایران به شدت ناگریز به تعامل با این شرکتها برای جذب سرمایه و تکنولوژی است، تعاملی که اگر وجود نداشته باشد منابع عظیم نفت وگاز نیز ارزش خود را از دست می‌دهند و یا غیرقابل استفاده شده یا نسیب کشورهای همسایه می‌شود. زنگنه وزیر نفت میگوید: ” اگر به طور مثال، حدود ٨٠ میلیارد دلار قرارداد جدید امضا کنیم، با فرض سهم ٢٠ درصدی شرکت های ایرانی به عنوان شریکان خارجی در هر یک از این قراردادها، این شرکت ها باید حدود ١۶ میلیارد دلار سرمایه گذاری کنند.” به گفته مسئولین ایران در بخش بالا دستی به حدود ۳۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری در سال نیاز دارد که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد این رقم توسط منابع داخلی و مابقی آن که حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد است باید از منابع خارجی تامین شود.

دولت روحانی و سرنوشت منافع ملی/دکتر منوچهر فرح بخش

درکشورهای پیشرفته منافع ملی به منزله ناموس جامعه به شمار میرود که حفاظت و صیانت از آن به عنوان یک وظیفه ملی و اقدامی مقدس معنا پیدا کرده و به همه آحاد جامعه مربوط میشود. واقعیت هم همین است، زیرا که منافع ملی ثروت مشاع یک ملت به شمار میاید که همه افراد در آن بطور مساوی سهیم هستند. تجربه روزانه در جوامع پیشرفته نشان میدهد که چگونه دولتها به نمایندگی ملت همه خلاقیت و تلاش خود را به کار میگیرند تا به بهترین وجه منافع ملی پاس دارند. از اینرو بی جهت نیست که بیشتر اختلافات و منازعات بین کشورها به بهانه دفاع از منافع ملی پیش میاید.

منافع ملی در جامعه ایرانی تا قبل از انقلاب مشروطه به معنای واقعی کلمه شناخته شده نبود. دلیل آن هم وجود نظام سلطانی چندین هزار ساله حاکم بر کشور بود که مملکت را متعلق به سلطان میدانست و مردم رعایای سلطان محسوب میشدند. تا اینکه انقلاب مشروطه رخ داد و نظام سلطانی به نظام پادشاهی مشروطه تبدیل گردید و با گذار از یک دوره پانزده ساله هرج و مرج ، سرانجام با شروع پادشاهی رضاشاه مملکت دارای ثبات شده و حفظ منافع ملی به عنوان وظیفه اصلی در دستور کار نظام حکومتی قرار گرفت. خوشبختانه به علت تعصبی که رضاشاه در صیانت از منافع ملی از خود نشان داد، سبب گردید تا رجال کشور هم که اگثرا دست پرورده های دربار قاجار بوده و تا آن زمان دفاع از نافع ملی را چندان جدی نمیگرفتند به این راه کشانده شوند که در این رابطه میتوان از دکتر مصدق و قوام السلطنه به عنوان دو سیاستمدار به شدت مدافع منافع ملی یاد کرد.
در واقع پس از بذل و بخشش های شاهان قاجار و زدن چوب حراج بر منافع ملی به ویژه در دوره فتحعلی شاه قاجار، که به از دست رفتن بخشی از شمال کشورتوسط روسها و جداسازی افغانستان و جزائری در خلیج فارس به دست انگلیسی ها انجامید، همچنین گرو گذاردن منابع درآمدی کشور نزد دو دولت روس و انگلیس در دوره سلطنت ناصرالدین شاه در ازای تامین هزینه سفرهای اروپایی او و ریخت و پاشهای شاهانه منجر شده بود، رضا شاهی از راه رسید و با سختگیریهای خود دفاع از منافع ملی را به جامعه شناساند.
وقوع انقلاب اسلامی که با توجه به حضور فعال همه احزاب در پیروزی آن میبایستی علی الاصول در تقویت منافع ملی موثرتر عمل میکرد، برعگس به مسیری بیراهه کشانده شد و ناگهان پدیده ای بنام ” منافع نظام اسلامی” در مقابل منافع ملی سر بر افراشت و مدافعان نظام اسلامی در طول نزدیک به چهار دهه حکومتگری خود، منافع ملی را فدای منافع نظام کرده اند.

در این رابطه کافی است به چند مورد زیر اشاره شود که برای حفظ نظام چه خسارات عظیمی متوجه منافع ملی کشور گردیده است: – اشغال سفارت امریکا و اسارت کارکنان آن به مدت ۴۴۴ روز، پیامدهای خسارتبار آن هنوز ادامه دارد. – صدها میلیارد دلار خسارات مالی و صدها هزار کشته و معلول ناشی از جنگ بی حاصل با عراق – تعطیل دانشگاه های کشور که به ترک تحصیل و هدر رفتن عمر هزاران دانشجو به مدت سه سال منجر شد. – از دست دادن حق مالکیت بر دریای مازندران و کاهش سهم ایران از این دریا از ۵۰ درصد به کمتر از ۱۳ درصد – صد ها میلیارد دلار تامین هزینه باز سازی لبنان، جنگ در سوریه و تبلیغات در سایر مناطق اسلامی- تحریم های اقتصادی غرب که صدور نفت و قطع رابطه سیستم بانکی با بانکهای جهانی را درپی داشت.

موارد فوق تنها بخشی از خسارات نجومی است که در اثر ایده ئولوژی زدگی ” نظام مقدس” متوجه منافع ملی کشور گردیده است، خساراتی که محاسبه آن بسیار دشوار است و سر به هزاران میلیارد دلار میزند. نکته بسیار حائز اهمیت اینکه در مقابل این خیانت عظیم حکومت اسلامی به منافع ملی، آنچه که نصیب جامعه شده بدنامی و انزوای جهانی، افزایش اختناق و فشار، فساد به شدت گسترده مالی، قاچاقچی گری و رانتخواری و تسلط گروه های مافیایی بر اقتصاد کشور و البته نشاندن آقای خامنه ای در جایگاه ” ولی امر مسلمین جهان” بوده که تاکنون جدی هم گرفته نشده است.
در جریان تاراج همه جانبه منافع ملی، شاید کوچک شدن سهم ایران در دریای خزر از ۵۰ درصد به کمتر از ۱۳ درصد و واگذاری آن به روسیه که در واقع از دست دادن ابدی بخشی از مساحت کشور به شمار میاید، بیش از سایر خسارات وارده بر منافع ملی اثر گذار بوده است که حکومت هم آنرا به قول معروف زیر سبیلی در کرده و با سانسور اخبار درباره آن جامعه را در بیخبری قرار داده است. همچنین پس از فروپاشی شوروی یک فرصت استثنایی نصیب ایران شده بود تا با حضور فعال خود در کشورهای آزاد شده در حوزه دریای مازندران و سایر همسایگان، یعنی سرزمینهایی که در زمانی نه چندان دور متعلق به ایران بود و هنوز فرهنگ و خوی و خصلت ایرانی در این جوامع به چشم میخورد، به تثبیت پایگاه های اقتصادی و سیاسی پردازد واز این طریق تا حدودی منافع ملی از دست رفته را مجددا بدست آورد.

متاسفانه این موقعیت استثنایی نیز در اثر بی لیاقتی و ندانمکاریهای حکومتگران اسلامی از دست رفت. در مقابل کشورهایی مانند ترکیه و انگلستان، آلمان، امریکا و چین غیره سریع تر از آنچه تصور میشد در منطقه حضور یافتند. در این میان تنها اقدام چشمگیر حکومت اسلامی توزیع هزاران نسخه قرآن و سی دی های مذهبی و اعزام صدها طلبه به این کشورها برای تبلیغات مذهبی بود که با بی اعتنایی این جوامع مواجه شد. از اینرو حکومت اسلامی در هیچ‌ یک ازبرنامه های سازندگی این کشورها، به ویژه در پروژه‌های نفت و گاز آسیای میانه به ویژه در آذربایجان ، ترکمنستان و قرقیزستان که میتوانست سهم مناسبی بدست آورد مشارکت داده نشد. این درحالی است که تولید نفت جمهوری آذربایجان از روزی ١۴۵‌هزار بشکه در دهه ٩٠ میلادی به حدود ۱.۱ میلیون‌ بشکه در سال‌های اخیر افزایش یافته ، همچنین قزاقستان تولید خود را با رشد حیرت‌انگیز ١١برابری، به رقم حدود ۱.۶ میلیون‌ بشکه در روز رسانده است.

بطور قطع اصلی ترین عامل در شکست حضور ایران در بازار کشورهای شمالی جدا شده از شوروی سابق در درجه اول بها ندادن حکومتگران اسلامی به منافع ملی، برداشت غلط از تحولات و عاجز بودن در بررسی کارشناسانه از وضعیت پیش آمده است. در درجه دوم نا دیده گرفتن تحرکات شرکتهای اروپایی و امریکایی توسط اسلام نمایان به قدرت رسیده بود که همراه با فشارهای امریکا بر دولتهای جدید التاسیس منطقه موجب گردید تا شرکتهای غربی با در انزوا قرار دادن و جلوگیری از مشارکت ایران راه ورودش را به این بازار دشوار سازند. یک مورد آن در سال ١٩٩۴ هنگام انعقاد قرارداد مشارکت در رابطه با پروژه بزرگ «آذری چراغ گونشلی» در سال ۱۹۹۴ رخ داد، که دولت آذربایجان در اثر فشار واشنگتن، ایران را با وجود تمایل به شرکت در این پروژه به‌ کلی کنار زد. از کل پروژه های عظیم نفت و گاز در حوزه دریای خزر سهم ایران تنها ده در صد مشارکت در پروژه نفتی شاه دنیر آذربایجان است که نصیب شرکت نیکو شده است. بسیاری از پروژه‌های بزرگ نفت و گاز خزر با ورود شرکت‌های بزرگ نفتی غرب به‌ اجرا درآمده؛ به ‌طوریکه تا کنون مبلغی نزدیک به صد میلیارد دلار در صنعت نفت و گاز این دریا سرمایه‌گذاری شده است که بالای ۹۵ درصد آن منبع خارجی دارد.
در بخش ایرانی دریای خزر در فاصله سال‌های ١٩٩۵ تا ١٩٩۶ فعالیت‌هایی در زمینه اکتشاف نظیر حفر چاه در آب‌های به عمق صد متر انجام گرفت که هیچ‌کدام منجر به یافتن مخازن نفت و گاز نشد و آن بخش از اکتشاف‌های موفق در بخش ایرانی مانند میدان سردار جنگل، در اعماق بسیار زیاد نیز به دلیل نیازمندی به سکوهای ویژه حفاری و تکنولوژی‌های گران‌قیمت به‌ کندی پیش می‌رود.

اگر خسارات وارده در موارد دیگر بر منافع ملی فهرست گردد، در آنصورت ابعاد فاجعه بسیار وحشتناکتر نمایان میشود. گویی حکومت اسلامی با تشکیل خود تنها یک رسالت داشته و آنهم نابود کردن سرمایه های ملی و گسترش فقر و درماندگی جامعه بوده است. در این رابطه موضوع برجام میتواند به عنوان یک مثال زنده آورده شود. دولت روحانی با صلاح دید و موافقت شخص آیت الله خامنه ای توافق با غرب بر سر مسئله پیچیده انرژی هسته ای را به ثمر رساند که با امضای توافقنامه برجام راه آشتی بین ایران و جهان غرب گشوده شد. ولی هنوز مرکب این توافقنامه خشگ نشده بود که جبهه گیریهای خصمانه بیت رهبری و سپاه پاسداران برعلیه دولت روحانی و اختلال در نزدیکی دولت به کشورهای غربی آغاز گردید. در نتیجه همه امید روحانی که انتظار داشت پس از امضای برجام راه ورود سرمایه های خارجی به کشور هموار گردیده و بدینوسیله بخشی از حدود ۶۰۰ میلیارد دلار نیاز اولیه برای نوسازی کشور تامین گردد به بن بست کشیده شد.

اکنون چنین به نظر میرسد که با پایان یافتن انتخابات و رای قاطع مردم به روحانی که نه به او که به برآورده شدن خواسته هایشان که تغییرات ساختاری اقتصاد کشور را شامل میشود، تقابل بخش اجرایی کشور با دولت پنهان که قدرت نظامی و بخش اعظم ثروت ملی را در کنترل دارد بسیار محتمل گردیده است. در واقع تحولات چند ماه اخیراین نتیجه را داشته که کمبودها و نیازهای جامعه را به شدت عریان کرده است و موجب شده تا دست دولت برای ورود به فاز اقتصاد محوری فراهم گردد . دولت روحانی هم که نشان داده خواهان تحولات اقتصادی است مصمم گردیده تا در چهار سال آینده برای ساماندهی اقتصادی در حد مقدورات به دفاع از منافع ملی پردازد، که جدا شدن راه دولت از بخش حکومتی که منافع نظام را در اولویت دارد اجتناب ناپذیر میسازد. البته اینکه روحانی بدون داشتن یک برنامه مشخص و مدون اقتصادی چگونه و تا چه حد در مصاف با قشریون قدرتمدار پیش خواهد رفت خود سوالی کلیدی است که بستگی به ایستادگی مردم و حمایت از دولت در جهت برآوردن خواسته هایشان دارد، که آن هم حاصل نخواهد شد مگر آنکه دولت بتواند صداقت و صمیمیت خود در مبارزه با اسلامگرایان انحصارطلب را به اثبات رساند.