خانه » هنر و ادبیات » تاثیر مدرنیته بر اثار صادق هدایت/همایون کاتوزیان

تاثیر مدرنیته بر اثار صادق هدایت/همایون کاتوزیان

بیست وهشتم بهمن ماه برای اهل ادب ایران یک روز خاص است. روزی که بنا به اقرار تاریخ ادبیات ایران تولد بزرگترین قصه نویس روزگار معاصر را در خودجای داده وسالروزتولدصادق هدایت نام گرفته.به بهانهی همین همزمانی نگاهی انداخته ایم به یادداشت دکتر هما کاتوزیان باب تاثیر مدرنیته بر آثار این نویسنده. با همبخوانیم…

4765

هدایت واندیشه ی مدرن…

برای آنکه دریابیم آثار صادق هدایت تا چه حد برخاسته از اندیشه‌ی مدرن بوده لازم است ابتدا مقدمه‌ای در باب تعریف ادبیات و داستان نویسی مدرن بیان کنیم تا آشکار شود یک اثر ادبی یا داستان مدرن چه ویژگی‌هایی دارد و هدایت تا چه حد با این سبک آشنا بوده و مدرن بودن در نوشته‌های او چگونه نمایان شده‌است.
در یک نگاه جامع به تاریخ ادبیات جهان در می یابیم که همواره تفاوتهایی بین نظریه ادبی کلاسیک و مدرن وجود دارد که این تفاوت ها در داستان نویسی هم کاملاً آشکار است دکتر کاتوزیان در این رابطه می گوید:« در دید کلاسیک مولف پیش از اثرش وجود دارد. مولف می خواند، می آموزد، تجربه می کند، رنج می برد و در نتیجه اثرش پدید می آید. یعنی رابطه زمانی-تاریخی بین مولف و متن نوشته اش وجود دارد که انگار مولف پدر و نوشته اش فرزند است. امّا در دید و نظریه جدید ادبی این فاصله ی زمانی بین نویسنده و نوشته وجود ندارد.» اگر نگاهی تاریخی به ادبیات در دوره‌های کلاسیک در سرزمین ها و اعصار مختلف مثلاً در یونان و روم قدیم، در ایران بعد از اسلام و در اروپای بعد از رنسانس بیندازیم می بینیم نقش نویسنده و گوینده غالب و مسلط بوده است. باری در ادبیات جدید «هم در دموکراسی‌های ابتدایی اعصار قدیم و هم در دموکراسی های پیشرفته ی معاصر شنونده و خواننده سهم به مراتب بیشتری در تکوین و تفهیم و در نتیجه نوشتن یک اثر ادبی دارند.»
در اصطلاح ادبی چنانچه نویسنده و گوینده در داستان، رمان یا بطور کلی در نوشته ادبی تاثیر بیشتری داشته باشند آن اثر خوانشی تری بوده و به ادبیات سنتی و کلاسیک نزدیکتر است و هر چه سهم خواننده در تکوین و تفهیم یک اثر بیشتر باشد آن اثر نگارشی تر بوده و به تعاریف ادبیات مدرن پایبندتر بوده و در نتیجه اثری مدرن است.
پس از این مقدمه‌ی کوتاه بد نیست نگاهی هم به دسته بندی آثار هدایت در نگاه دکتر کاتوزیان که به حق نقدهای کامل و جامعی بر آثار هدایت نوشته اند داشته باشیم و ببینیم هر دسته از این آثار تا چه حد نگارشی بوده و با اصول داستان نویسی مدرن منطبق است.
او آثار هدایت را در چهار دسته کلی و به این صورت تقسیم بندی کرده‌است:
دسته اول:
دسته اول شامل داستانهای رئالیستی و انتقادی هدایت می شود مانند داستان “طلب آمرزش” و “علویه خانم”. در این سبک داستانهای هدایت قضاوتی در مورد شخصیت های داستان صورت نمی گیرد و این سبک داستان تا حدود زیادی از شخص، شخصیت و آراء هدایت فاصله دارند و نویسنده سعی داشته نگاهی واقع گرایانه به شخصیت هایی که در این سبک داستانها به آنها پرداخته داشته باشد و در نتیجه این آثار نگارشی بوده و مدرن محسوب می شوند. در این سبک آثار هدایت هیچ برنامه سیاسی و هیچ مکتب خاصی تحقق نمی یابد و اگر قضاوتی هم صورت گیرد عمدتاً منفی است علویه خانم یقبه باشی و میرزا یدالله و مشهدی شمعباز و عزیز آقا و گداعلی و دیگران از مردمان نسبتاً محروم اجتماعی اند اما آینه ی تمام نمای صفات عالی نیستند. و در هر صورت نویسنده هیچ قضاوت ملموس منتقدی نسبت به گفتار و کردار شخصیت های این داستانها در نوشته اش نمی کند که این خود نشان از رئالیستی بودن، نگارشی بودن و نتیجتاً مدرن بودن این آثار است.
دسته دوم:
دسته دوم آثار هدایت در این طبقه بندی شامل آثار ناسیونالیستی و رمانتیک او می شود مثل داستانهای “پروین دختر ساسان”، “آخرین لبخند” و “سایه ی مغول”. حضور عقاید و آثار نویسنده در این آثار طوری است که گاه کار به شعار دادن و حتی ناسزا گفتن می کشد. طبیعی است که این سبک آثار به واسطه متاثر بودن از افکار و عقاید نویسنده خوانشی تر بوده و در نتیجه کلاسیک و سنتی شمرده می شوند هر چند که بعدها وقتی اینگونه احساسات در دوران رضا شاه به تبلیغات حکومتی تبدیل شد یک نوع نوستالژی-حسرت بر گذشته های دور- جای امید و حرارت برای تجدد و نوسازی را می گیرد که اوج این احساسات هم در کتاب توپ مرواری قابل مشاهده است که در آن هدایت مخالفت خود را با ناسیونالیسم دولتی رضا شاه به صورت واضح ابراز
می دارد.
به هر رو این سبک آثار هدایت با ادبیات کلاسیک متجانس ترند تا ادبیات مدرن.
دسته سوم:
دسته سوم داستان های هدایت از منظر آقای کاتوزیان داستان های طنز آمیز و طنزنامه های او نظیر:”وغ وغ ساهاب”، “حاجی آقا”، و” قضیه زیر بته” هستند در این گونه از داستان های هدایت بازهم تا حدودی نظرات و اندیشه های شخص او حضور دارند، اما ظرافت و ادبیت آن نسبت به آثار ناسیونالیستی و رمانتیک هدایت بیشتر است. با این همه ته مایه و ماهیت این نوشته ها هم بیشتری خوانشی بوده و به مفاهیم سنتی نزدیکتر است.
دسته چهارم:
آخرین دسته از آثار هدایت روان داستان های او می باشند که مهمترین داستان های صادق هدایت و معروفترین آن ها هم در همین رده قرار می گیرند نظیر: “بوف کور”، “سه قطره خون”، “زنده بگور”، “مردی که نفسش را کشت”، “عروسک پشت پرده”، “هوسباز” و “فردا”.
دکتر کاتوزیان در توضیح این که چرا نام روان داستان را به این سری از نوشته های هدایت اطلاق کرده می گوید: “نام روان داستان از این رو به این سری از نوشته های هدایت اطلاق شده که به نحوی [ماهیت این آثار] به ذهنیات مربوط است، اعم از روان شناسی، فلسفه، هستی شناسی و متافیزیک”.
از منظور دکتر کاتوزیان همچنین حضور هدایت در روان داستان هایش اساساً حضوری عاطفی و روان شناختی است، نه عقلی و اجتماعی، یعنی این آثار بیشتر نگارشی اند تا خوانشی و در نتیجه جزء آثار مدرن به حساب می آیند هر چند که به لحاظ تکنیک شاید بیشترشان به رئالیسم سنتی نزدیکتر باشند.
“بوف کور” و “سه قطره خون” را باید از نگارشی ترین آثار هدایت دانست یکی به دلیل آنکه حضور شخص هدایت در آنها حضوری عاطفی و روان شناختی است نه عقلی، سیاسی و جامعه شناسی و دیگری به این دلیل که اسلوب و بدایع و ابزار ادبی ای که در ساختار و شکل بعضی از آنها به کار رفته است معنا و مفهوم اثر را مبهم تر کرده و در نتیجه کم و بیش به تعبیرهای گوناگون و حتی متضاد اعتبار می بخشد که این خود یکی دیگر از ویژگی های آثار مدرن می باشد و نشان از حضور تفکر مدرن در این آثار است.
در منظور دکتر همایون کاتوزیان اگر ما نگاهی به روان داستان های هدایت بیاندازیم خواهیم دید “مانند تراژدی های شکسپیر، هنگامی که اغلب روان داستان های هدایت به پایان می رسند یکی دو نعش روی صحنه باقی می مانند اما تفاوت این دو دقیقاً در این است که روان داستان های هدایت تراژدی نیستند، بلکه چه با بیان رئالیستی و چه سورئالیستی و چه به اشکال دیگر مدعی ترسیم شرایط واقعی و دائمی زندگی بشرند.” که شاید همین را هم بتوان دلیل دیگر در مدرن بودن این دسته از آثار هدایت دانست.
از جمله مشخصه های مدرن در آثار هدایت را باید در “سه قطره خون” دید. در این داستان که دارای مایه های سمبولیک و سورئالیستی نیز هست هدایت مرتب از تکنیک عکس برگردانی یا mirror imagery استفاده کرده است. همچنین داستان از دو بخش مرتبط با هم ساخته شده است یعنی زندگی در زمان حال و زندگی در گذشته.
اگر بخواهیم مشخصاً راجع به تکنیک عکس برگردانی در این داستان صحبت کنیم می توان گفت احمد/عباس در دارالمجانین عکس برگردان احمد/سیاوش در بخش دوم داستان است و از این عکس برگردان ها در این دسته از آثار هدایت به فراوانی یافت می شود مثلاً راوی و پیرمرد خنزر پنزری در بوف کور و یا لکاته و زن اثیری در بوف کور که هر کدام عکس برگردان دیگری هستند.
اگر به روان داستان های هدایت نگاهی اجمالی داشته باشیم خواهیم دید مسائلی که در آنها مطرح می شوند مکان و زمان نمی شناسند و در تحلیل به هیچ فرهنگ و اجتماع ویژه ای محدود نیست که خود می تواند نشانی دیگر از عدم حضور نویسنده در این آثار و تاکیدی بر وجود اندیشه مدرن در این آثار باشد.

4766
یکی دیگر از مسائل همواره مطرح در روان داستان های هدایت مسئله زن می باشد که هدایت با نگاه سنتی و ایده آلیستی به زن در نگاه مرد موافق نبود، و همانطور که از شخصیت های اصلی زن در داستان های او برمی آید چون زن اثیری در بوف کور که به ذات اصلاً انسان نیست و مجسمه در عروسک پشت پرده که بازهم با آن که نمادی از زن کامل و اسطوره ای است اما نمود واقعی ندارد و یک مجسمه است نه انسان همه شخصیت های ایده آل زن محکوم به نیستی و نابودی اند چرا که ذاتاً موهوم و خیالی اند آنچنانی که وقتی راوی بوف کور می خواهد با لکاته که عکس برگردان زن اثیری است هم بستر شود و یا به تعبیری به وصال او برسد زن که خیالی ایده آلیستی و موهوم بیش نبوده در اثر ضربه چاقویی بصورت اتفاقی می میرد و در عروسک پشت پرده هم درخشنده که عکس برگردان مجسمه و نماد زن ایده آل است به ضرب گلوله ی مهرداد کشته می شود. می توان این گونه نتیجه گرفت که هدایت باری معتقد به وجود عشق افلاطونی و سنتی نبوده و تفکر ایده آلی نسبت به معشوق و وصال او را خیالی پوچ خوانده است.
با توجه به وجود نقدهای فراوان در زمینه ی تحلیل روان شناختی هدایت و این که شاید بعضی ها تمایل داشته اند که این آثار را به سبب افسردگی های هدایت از یک سو و نوع نگاه او در داستان هایش به اجتماع، زن و… به عقده ی ادیپی ارتباط دهند باید متذکر شوم اولاً از اینرو که این مقاله کوششی است در جهت شناخت تاثیر مدرنیته بر ادبیات ایران و نه نقدی روان کاوانه و از سویی دیگر به این دلیل که همانطور که دکتر کاتوزیان می فرمایند: “یک اثر ادبی پیش از آنکه روان شناسی، جامعه شناسی یا هر مقوله ی دیگری را بازتاب دهد یک اثر ادبی است.” نویسنده از نقل هر بحث یا تحلیلی در این رابطه خودداری کرده و سعی نموده تا صرفاً به پیدا کردن و نقل ویژگی ها و خصوصیات مدرن ادبی در آثار هدایت پرداخته و وارد بحث های روان شناسی نشود تا یک اثر ادبی را با معیارهای ادبی و مدرن سنجیده و تاثیر تفکر و ادبیات مدرن را در دیدگاه این نویسنده ی معاصر برای مخاطب ایرانی آشکار نماید.
در میان نقدهای گوناگونی که بر آثار هدایت و به ویژه بوف کور نوشته شده برخی هم عقیده دارند که بوف کور یکی از آن جهت که نخستین بار در هند توسط هدایت انتشار یافته و یکی به دلیل تبدیل راوی داستان به پیرمرد خنزرپنزری متاثر از اندیشه های بودایی بوده است اما دکتر کاتوزیان در این خصوص بر این نظرند که: “از سویی مقوله ی تناسخ در فرهنگ های گوناگون به چشم می خورد و گذشته از آن نکته اساسی در آئین بودایی «تولد دوباره» و پیشرفت به سوی کمال است که در نیستی محض یا نیروانه صورت می پذیرد. حال آنکه تبدیل راوی بوف کور به پیرمرد خنزرپنزری نه فقط پیشرفتی به سوی کمال نیست بلکه عین سقوط و اضمحلال است.” از اینرو ایشان تعبیر و برداشت بودایی از بوف کور را صحیح ندانسته اند.
وجود تکنیک های مدرن نظیر عکس برگردانی، اتفاق افتادن داستان در دو زمان و عدم محدودیت داستان به فرهنگ و اجتماعی خاص و حتی مخالفت با شکل ایده آلیستی و افلاطونی و سنتی عشق به زن، همه و همه را می توان از ویژگی های مهم روان داستان های هدایت دانست که هریک به بیانی از تاثیر مدرنیته در آثار او حکایت دارد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*