خانه » هنر و ادبیات » بازارچه کتاب اعترافات پابلو نرودا / بهارک عرفان

بازارچه کتاب اعترافات پابلو نرودا / بهارک عرفان

بازارچه‌ی کتاب این هفته‌ی ما سرکی‌ست به پیشخوان کتاب‌فروشی‌های گوشه‌گوشه‌ی جهان کتاب. عناوین برگزیده‌ی ما در این گذر و نظر اینهاست:

 
2734
 

اعتراف به زندگی

 

نویسنده: پابلو نرودا
مترجم: احمد پوری
ناشر: چشمه
قیمت: ۳۸۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۵۰۳ صفحه

احمد پوری مترجم این کتاب در سال ۱۳۵۶ و زمان دانشجویی در دانشگاه نیوکاسل، با این کتاب به نام «خاطرات» شامل زندگی نامه پابلو نرودا آشنا شده است. او یک بار ترجمه این کتاب را در آن سال ها تمام کرده و هنگام بازگشتش به ایران نسخه دستنویس این ترجمه را با خود به ایران می آورد. پوری می گوید در همان سال ها ترجمه ای از این کتاب به قلم هوشنگ پیرنظر را دیده که موجب شده از چاپ ترجمه اش منصرف شود و در نهایت هم این نسخه دستنویس از ترجمه زندگی نامه نرودا مفقود می شود.
پوری پس از سال‌ها، دوباره این کتاب را ترجمه کرده که حالا به چاپ رسیده است. این کار با هماهنگی نشر چشمه با مدیر نشر آگاه که سال ها پیش این کتاب را چاپ کرده، انجام شده است.
پابلو نرودا درباره این کتاب می‌گوید: در این خاطرات و بازآفرینی‌ها گاه این جا و آن جا خلئی است و گاه برخی فراموش شده اند چراکه زندگی همین است. درنگ‌هایی که برای رویا می‌کنیم یاری‌مان می‌دهد کار روزانه را دوام بیاوریم. بیشتر چیزهایی را که به خاطر آورده‌ام تیره و تار گشته اند و چون بلوری خُردشده با خاک یکسان شده‌اند. آن چه که خاطره نویس به یاد می‌آورد با آن چه شاعر بازآفرینی می‌کند یکی نیست. خاطره‌نویس شاید کمتر زیسته باشد اما از رخدادها عکس گرفته است و آن‌ها را با توجهی خاص به جزئیات بازآفرینی می‌کند. شاعر اما در گالری پر از اشباح را در برابرمان می‌گشاید که ارواح در آن با تاریک روشن‌های زمان خود می‌رقصند. شاید من تنها زندگی خود را نزیستم، شاید بسیاری از زندگی دیگران را هم زندگی کردم.
این کتاب ۱۲ فصل دارد که عناوین‌شان به ترتیب عبارت است از: پسرک روستایی، گم شده در شهر، راه‌های جهان، تنهایی درخشان، اسپانیا در قلب من، در جست و جوی افتادگان رفتم، مکزیت شکوفا و خارآگین، کشورم در تاریکی، آغاز و پایان تبعید، سفر دریایی و بازگشت به میهن، شعر پیشه است، کشور محبوب من سرزمین ستمکار من.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
شب دیروقت بود که قطار راه افتاد. وقتی از حومه شهرهای اسپانیا رد می شدیم یاد هویدوبرو و چمدانش افتادم و آن لحظه ناگواری که گذراند. به چند نویسنده امریکای مرکزی که از کوپه ما دیدار می کردند گفتم «بروید هویدوبرو را هم ببینید. الان باید تنها و غمگین باشد.»
آن‌ها بعد از بیست دقیقه بازگشتند با چهره‌ای بشاش. هویدوبرو گفته بود «درباره چمدان چیزی نگویید، اصلا اهمیتی ندارد. آن چه که اهمیت دارد این است که دانشگاه‌های شیکاگو، برلین، کپنهاک و پراگ عنوان‌های افتخاری به من داده اند اما دانشگاه کوچکی در کشور کوچکی مثل کشور شما حتا دعوتی هم از من برای سخنرانی نکرده است.»
این شاعر کبیر، هم میهن من، شکی نیست آدم بدبختی بود.
سرانجام به مادرید رسیدیم. در فاصله زمانی که از مهمانان استقبال می شد و هر کدام به محل اقامتی که برای شان در نظر گرفته شده بود راهنمایی می شدند، تصمیم گرفتم سری به خانه ای که یک سال پیش در آن بودم بزنم…

 
2735
 

عروسی زین

 

 

نویسنده: طیب صالح
مترجم: صادق دارابی
ناشر: بوتیمار
قیمت: ۹۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۱۶صفحه

 

طیب صالح نویسنده سودانی است که یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان جهان ادبیات عرب محسوب می شود و مخاطبان زیادی در این فضا دارد. این رمان او، توسط کانون نویسندگان عرب، مورد تقدیر قرار گرفته است. براساس این رمان فیلمی به کارگردانی خالد صدیق کارگردان کویتی ساخته شده که جایزه جشنواره کن را برای کارگردانش به ارمغان آورد.
رمان «عروسی زین» در ۱۵ فصل نوشته شده و در سال ۱۹۶۷ به چاپ رسید. این رمان تلفیقی از فرهنگ شفاهی سودان با فرهنگ کلاسیک غرب است. در این رمان، زین شخصیتی است که کاراکتر دلقک شکسپیر را به یاد می‌آورد و ابلهی حیوان نماست. زین با برخورداری از موهبت و حساسیت‌های روحانی و چشمانی بینا برای قدردانی و درک زیبایی ها، شخصیتی است که مایه خنده و سرگرمی مردم روستاست. اما مادرش او را نظرکرده خدا می‌داند. در چنین شرایطی زین ناگهان جدی می‌شود و با یکی از شخصیت های قدیس روستا، مردی به نام حنین دوست می شود…
طیب صالح در سال ۲۰۰۹ در سن ۸۰ سالگی در لندن درگذشت.
در قسمتی از رمان «عروسی زین» می‌خوانیم:
تغییر معجزه آسای سیف الدین آغاز رخداد عجیبی بود که پی در پی و پشت سر هم در آن سال اتفاق افتاد و این حوادث نه تنها برای محجوب بلکه برای همه اهالی ده جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمی گذاشت. معجزه هایی پی در پی و پشت سر هم که آن ها را همه به چشم خویش می دیدند. و همه این ها به حنین مربوط می شد. وقتی به آن هشت نفر که شب جلوی مغازه سعید ایستاده بودند، گفت:
«خدا به همه شما برکت دهد. خدا برکتش را به همه شما ارزانی می دارد.»
درست کمی پیش از نماز مغرب بود که این حرف ها را به آن ها می زد. در زمان استجابت دعا. به ویژه اگر دعای افراد مقدسی چون حنین، بنده ای از بندگان مخلص خدا باشد. روستا ساکت و آرام بود. نسیم خنک و آرامی با شاخه های نخل بازی می کرد، همه این هشت نفر شاهد این رخداد بودند. و بقیه در خانه یا مزارعشان بودند. آن ها آن شب را به خاطر می آوردند، انگاه همین دیروز بود. تاریکی مخملی و کاملا سیاهی همه جای ده را پوشانده بود. و تنها نور چراغ های کم سو از پنجره خانه ها به بیرون می تابید و همین طور نور چراغ بزرگی از دورن مغازه سعید می درخشید…

 
2736
 

دفترچه یادداشت قرمز

 

نویسنده: آنتوان لورِن
مترجم: شکیبا محب‌علی
ناشر: هیرمند
قیمت: ۱۰۵۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۵۶ صفحه

 

آنتوان لورِن، نویسنده، روزنامه‌نگار، فیلمنامه‌نویس و کلکسیونر عتیقه در اوایل دهه ۱۹۷۰ در پاریس متولد شد. بعد از مطالعه در رشته سینما، کارش را با کارگردانی فیلم‌های کوتاه و نوشتن فیلمنامه آغاز کرد. علاقه‌اش به هنر، باعث شد مدتی به عنوان دستیار یک فروشنده عتیقه در پاریس کار کند. این تجربه، الهام‌بخش اولین رمان او «دفترچه یادداشت قرمز» شد که در سال ۲۰۱۴ در فرانسه به چاپ رسید و بعدها جوایزی به خود اختصاص داد.
این رمان تاکنون به دوازده زبان متفاوت ترجمه شده است و شکیبا محب‌علی آن را به فارسی برگردانده است. این رمان کوتاه، با سبکی جذاب، خواننده را تا آخر داستان با خود همراه می‌کند. روزنامه گاردین درباره این اثر نوشته است: «از این کتاب به‌خاطر روایت شگفت‌آورش و نیز بازی خوشایندش با فانتزی‌های فرانسوی لذت می‌برید». امتیاز ساخت فیلمی از رمان «دفترچه یادداشت قرمز» به تلویزیون فرانسه واگذار شده است.

 
2737
 

مُوو دشمن جادوگرها

 

 

نویسنده: ماری دپلوشن
مترجم: الهه هاشمی
ناشر: آفرینگان
تعداد صفحات: ۱۹۲صفحه
قیمت: ۱۱۰۰۰ تومان

 

این رمان، دنباله رمان های «ورت، دختری که دوست نداشت جادوگر شود» و «پُم، بهترین اتفاق زندگی» است که شخصیت اصلی آن‌ها دختربچه‌ای به نام پُم است.
پم در این کتاب، حسابی بدعنق شده است. چون ورت در اتاقش را به هم می‌کوبد. اخلاق این دو واقعا عوض شده است. شاید به خاطر بحران نوجوانی باشد! شاید به خاطر خستگی است؟ البته که نه…
وقتی پم با کبودی دور چشم از مدرسه برمی‌گردد، دیگر جای شک باقی نمی‌ماند؛ یک چیزی شده. دلیلش هم این است که از وقتی شاگرد جدید به مدرسه آمده، اوضاع به هم ریخته است. ورت و پم اصلا دلشان نمی‌خواهد درباره اش حرف بزنند. تا اسمش را به زبان می آورند، هزارپایی ظاهر می‌شود. سوال این است که پلیس در این جور مواقع چه کار می‌کند؟ جادوگرها چی؟
رِی، آناستابت، سوفی، اورسول، ورت، پُم عناوین بخش های مختلف این رمان هستند. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۴ چاپ شده است.
در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:
درهای ماشینش را باز کرد. کنارش نشستم. در طول مسیر آنچه را می‌دانستم خلاصه وار برایش تعریف کردم. اولین هشدارهای ری، یورشمان به ساختمان د، ملاقات با کلوریندا و آنچه از طریق پو در گل خدا دیده بودم. دخترم در حالی که لب‌هایش را می‌گزید و حواسش به رانندگی بود به حرف‌هایم گوش می‌کرد. ولی خشمش چنان شدید بود که داخل ماشین کوچکش را تا سرحد خفگی گرم می کرد.
وقتی حرف‌هایم تمام شد، گفت: «جادوگر، مادر یا مادربزرگ، نمی‌دانم در کدام یک رقت انگیزتری. در هر سه نقش افتضاحی و هر کاری بتوانم انجام می‌دهم تا مقاومت را تنزل دهم.»

گفتم: «اورسول، وقتی مبارزه ای در پیش داریم تمام شد و اگر از آن پیروز بیرون آمدیم، درخواست تنزل مقام بده. در این فاصله باید پشت هم باشیم.»
«این تویی که تک روی می‌کنی! حتی اتفاق هایی را که دارد برای دختر خودم می‌افتد از من مخفی می‌کنی!»
«اورسول، می‌خواهی ببخش، می خواهی نبخش. ولی به ما ملحق شو.»
«ما یعنی کی؟»
«کلوریندا، اوفرونی. همین طور ری که با آنچه می داند، هر کاری از دستش برآید انجام می دهد. همگی با هم می توانیم از خودمان دفاع کنیم. جدا از هم نیست و نابود می شویم.»

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*