خانه » هنر و ادبیات » پنج شعر از پنج شاعر معاصر در حال و هوای جنگ…/ محمد سفریان

پنج شعر از پنج شاعر معاصر در حال و هوای جنگ…/ محمد سفریان

فغان ز جغد جنگ و مرغوای او…

بیستم اوت سال ۱۹۸۸، برابر با بیست و نهمین روز مردادماه سال ۱۳۶۷، در تقویم تاریخ روز پایانی جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق عنوان شده؛ جنگی با تاثیرهای شگرف بر جملگی جلوه‌های اجتماع، از اقتصاد و سیاست تا فرهنگ و هنر و ادبیات… در میان رسانه‌های فرهنگی، سینمای ایران خیلی زود و در sas3shilajwهمان سالهای برقراری جنگ، ژانری تازه را به خود دید و در حالی که سینمای جنگ سابقه‌ای طولانی در تاریخ هنر هفتم داشت، با عنوان تازه و غریب «سینمای دفاع مقدس» به تولید آثار فراوانی پرداخت و جای نکوهش جنگ در شکوهش گفت و به صدای این مرغ شوم، جلوه‌ی قدسی داد. ادبیات ایران هم لاجرم همپای این حادثه‌ی دلخراش شد و ننگی‌های این بلا را در آثار فراوانی از داستان و شعر معاصر، جلوه گر شد. همکارمان ” محمد سفریان ” در بخش فرهنگی خبرنامه خلیج فارس، پنج سروده از پنج جلوه‌ی متفاوت این پدیده ی ننگین را در مطلب این صفحه گرد هم آورده و با توضیحاتی کوتاه آماده ی چاپ کرده… سروده‌هایی که هر کدام باری از تاریخ دارند و یادآور آن همه خون به ناحق ریخته شده ی جوانان پاک مام میهن‌اند. با هم سروده های این صفحه را بخوانیم و دیگر بار آن روزهای سخت را به خاطر بیاوریم…

345119_526

یک – سیمین بهبهانی…
شعرهایی چند در حال و هوای جنگ ایران و عراق سروده؛ بسیاری ازمنتقدین ادبی بر این باورند که بستر جنگ، فرصتی برای شکوفایی شعر بهبهانی بوده، شعری از او را بر پیشانی این مطلب گذاشته ایم…
شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم 
با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی خواهم
شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر 
با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی خواهم
جز حق نمی توانم گفت، گر سر بریدنم باید 
سر پیش می نهم وز مرگ پرهیختن نمی خواهم
ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی 
گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی خواهم
با هفت رنگ ابریشم از عشق شال می بافم 
این رشته های رنگین را بگسیختن نمی خواهم
هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمی یارم 
هر روز فتنه ای در دهر انگیختن نمی خواهم
این قافیت سبک تر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس 
این جمله گر تو می خواهی ای مرد من نمی خواهم
دو – محمد علی سپانلو…
او را بیشتر از همه به خاطر عاشقانه و شعرهایش در ستایش تهران می شناسند؛ با این همه اما سروده ای از او با عنوان ” نام تمام مردگان یحیاست” در ردیف برترین آثار سروده‌های باب جنگ ادب ایران قرار گرفته و بارها و بارها در مطالبی با این مضمون از پی آورده شده
نام تمام بچه‌های رفته
در دفترچه دریاست
بالای این ساحل
فراز جنگل خوشگل
در چشم هر کوکب
گهواره‌ای برپاست،
بی‌خود نترس ای بچه تنها
نام تمام مردگان یحیاست.
هر شب فراز ساحل تاریک
دریا تماشا می‌کند هم‌بازیانش را
در متن این آبیچه تاریک،
یک دسته کودک را
که چون یک خوشه گنجشک
بر پنج سیم برق، هر شب، گرد می‌آیند.
اسفندیار مرده‌ای
( بی‌وزن، مانند حباب کوچک صابون)
تا  می‌نشیند
شعر می‌خواند…
سه – محمدرضا عبدالملکیان…
خیابان‌های شهر، همان رگ‌های به هم پیوسته‌ی حیات جامعه؛ همان بستر صمیمی و مانوس برای زندگی دست جمعی آدمیان؛ همان ها که در جنگ های ساخته ی آدمیزاد، اگر دردشان بیشتر از آدمی نباشد، به یقین کمتر از هم نخواهد بود؛ ” خیابان هاشمی ” سروده‌ی محمد رضا عبدالملکیان؛ عین درد خیابان است و اضطراب کوچه ها در دل روزهای پر سر و صدای جنگ و خون و نزاع…
کوپن ۳۵۶، تخم مرغ
لباس می‌پوشم
و از پله‌ها به زیر می‌آیم
از خانه به خیابان
خیابان هاشمی
خیابان مأنوس
خیابان سلام دل‌ها
خیابان صمیمیت سلام‌ها
خیابان بار عاطفی کلمات
خیابان خانه‌های کوچک
خیابان دل‌های بزرگ
خیابان خانوارهای نه سر عائله
خیابان خانوارهای شش نفر شهید

خیابان هاشمی
خیابان سربلند
خیابانی که کوتاه نمی‌آید
خیابان اول خط
خیابانی که با یک اتوبوس
به میدان انقلاب می‌پیوندد
خیابانی که همیشه از او وحشت دارند
خیابانی که همیشه برایش نقشه می‌کشند
خیابانی که هر روز بمبارانش می‌کنند
خیابانی که هر روز متولد می‌شود
خیابانی که هر روز در مدرسه
نام‌نویسی می‌کند
خیابانی که هر روز بزرگ می‌شود…
چهار – سهیل محمودی…

” جنگ جنگ تا پیروزی” باب این شعار و تاثیرش بر ذهنیت عمومی جامعه، می شود کتاب ها نوشت، شعاری که از خشونت و استقامت، تا تفکر دست های پشت پرده و رضای ارباب قدرت را با هم و یک جا در سه کلمه گرد هم آورده… جنگ خانمان سوزی که برای نقطه ی آخرش یک پیروزی “موهوم” تعریف شده بود تا که جوانهای آن دیار از جان جوان شان بگذرند و با خونشان ریشه‌های سست حکومتی نو پا را آب یاری کنند. این رباعی سهیل محمودی درست در حال و هوای همین شعار نوشته شده و هم آن خاطرات تلخ را به ذهن ما آورده…
ننگ است کمی درنگ تا پیروزی
از دست منه تفنگ تا پیروزی
دانی چه بُوَد پیام یاران شهید
این‌ است که جنگ جنگ تا پیروزی

پنج – عبدالجبار کاکایی…

عبدالجبار را شاعر جنگ دانسته اند. شاعری از نسل بچه های انقلاب و از جمله ی جوانان مذهبی که به جامعه ی ادبی ایران وارد شدند. شعری که از او در پی آورده ایم اما سالها پس از اتمام جنگ سروده شده و در حال و هوای اندیشه ی تغییر یافته ی جوان های آن دوره به نظم در آمده. کسی چه می داند شاید اگر بسیاری از جانباختگان جنگ هم امروز زنده می بودند و این طور شاهد ربوده شدن آرمان هایشان می شدند، مثال عبدلجبار، در تاوان پذیرش آن ” آری ” این طور نغمه‌ی اعتراض سر می دادند…

بیزارم ازین ساع تدیواری
ازاین شب طاقت کُش بیداری
ازدلقک این بازی سردرگم
ازدیدن این صحنه تکراری
هرثانیه درمغزم،میکوبد
چون چکش بیوقفه نجاری
سی سال به هرحادثه” نه “گفتم
تاوان پذیرفتن یک ” آری”
دلخون شده ازعقده ناکامی
ویران شده ازغارت بسیاری
طاعون زده عشق اهورایی
عبرت زده شورفداکاری
آبادی من سوخت به ویرانی
سربازی من رفت به سرداری
ای کاش که عقل من وتوکم کم
برخیزدازین بستربیماری

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*