اشاره:
نیمه ی مرداد، هر ساله یادآور یکی از تلخ ترین مرگ های تاریخ معاصر ایران است. مرگی با نهایت خشونت و در انتهای سنگ دلی؛ مرگ مردی که با سلاح کلمه و آواز به جنگ باورها و سنت های غلط رفته بود؛ هم او که در سالهای نه چندان دراز زندگی اش؛ با جادوی شادی و سرخوشی به نزاع با دیو غم و پریشانی رفته بود و سرآخر هم جان شیرینش را در راه این هدف فدا کرد؛ در این مجال یاد و خاطره ی فریدون فرخزاد را زنده کردیم؛ تنها چند روزی پس از سالروز کوچ ش به دیار آرامش… شرح این مطلب را در ادامه از پی بگیرید…
از جمله ی تاثیرگذارترین چهره های موسیقی مردمی ایران بود و آیینه ی تمام نمای شادی و سرمستی. جلوه ای از هنر معترض بود و نمونه ای درست و تمام از معنای راستین وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق…
فریدون فرخزاد در مهرماه ۱۳۱۷ شمسی و در خانواده ای از اهل ادب ایران؛ و در محله های جنوبی تهران متولد شد و از همان روزگار نوجوانی انس و الفت بی پایانش به علوم انسانی را عیان کرد. او پس از تحصیل در مدرسه ی دارالفنون و آشنایی اولیه با شعر و زبان فارسی؛ رخت عزیمت به اروپا بست و در آلمان به تحصیل علم سیاست پرداخت.
زندگی فرخزاد در اروپا؛ با موفقیت های چشمگیری همراه بود؛ او علاوه بر سرودن شعر به زبان آلمانی توانست تا پای خودش را به رادیوی آلمان هم باز کند… با این همه اما علاقه ی وافر او به سرزمین آبا و اجدادی اش باعث شد تا او تمامی زحمات و موفقیت هایش در دیار ژرمن ها را نادیده بگیرد و به منظور ارتقای فرهنگ مردمی به ایران بازگرد.
فرخزاد خیلی زود با شرایط فرهنگی ایران هم سازگاری پیدا کرد. شعر و ترانه و موسیقی و برنامه تلویزیونی موفق ” میخک نقره ای ” از جمله فعالیت های او در این دوران به حساب می آیند. او با شناخت درست از موسیقی و شعر؛ توانست تا ملودی های جا افتاده ی موسیقی غربی را با ترانه های زبان فارسی پیوند دهد و طرحی نو در موسیقی ایران در اندازد. طرح و نقشی تازه که با رخوت و کاهلی جنگی عیان داشت و با وجد و شادی صلحی تمام.
علاوه بر میخک نقره ای؛ پرده ی نقره ای سینما هم دیگر از مجال های فعالیت هنری او به حساب می آید. او در سال۱۳۵۰ در فیلم دلهای بی آرام، به کارگردانی اسماعیل ریاحی ظاهر شد و در کنار ایرج قادری و شهلا ریاحی دو چهره ی بنام سینمای وقت به ایفای نقش پرداخت، تا استعداد بی مثالش را در این زمینه هم سنجیده باشد.
فرخزاد با درک درست از موقعیت تاریخی اش؛ مردمان میانی جامعه را با اوضاع و احوال دنیا آسنا می کرد و به زندگی نیک اندرزشان می داد. با این همه اما، شیوه ای که او برای بیان نصایح به حق و انصاف اش انتخاب کرده بود آنقدر شیرین و شاد بود که آنچه مورد نظر او بود، بی هیچ ابرام و اصراری به جان مخاطب می رفت و در زندگی روزمره اش نمود پیدا می کرد.
وقوع انقلاب اسلامی برای او و بسیاری از اهالی موسیقی ایران؛ دلیلی برای کوچ اجباری از وطن شد. فرخزاد اما بر خلاف بسیاری از همکارانش؛ هرگز چهره ی منفعل و در کنار ایستاده ای از خود نشان نداد. اگر پیش تر از این، مبارزه ی سیاسی را در کنار کار موسیقی اش انجام می داد؛ پس از انقلاب پنجاه و هفت؛ رسما بدل به بلندگویی برای اعتراض شده بود و بیشتر از یک شو من و خواننده، از یک معترض نترس نشان داشت، هم او که به قول شاعر ما اسرار هویدا می کرد و از چوبه ی دار هراسی نداشت.
زندگی خصوصی او هم نشانه ی تمامی ست از ” انسان ” بودن. او در روزگاری که تابوهای فراوان ذهنی، زندگی مردمان میانی و حتی طبقه ی اهل فکر جامعه را در بر گرفته بود؛ فاش و اشکار از عشق بی حد و مرز گفت و هرگز به اندیشه ی گه گدار احمقانه ی بدنامی شهری اعتنا نکرد. فعالیت های نوع دوستانه ی او هم گواه دیگری بر ادعای انسانیت تام و تمام اوست. فرخزاد در سالهای جنگ ایران و عراق؛ چند بار به مناطق جنگی سفر کرد و سبب ساز زندگی دوباره برای بسیاری از کودکان زخمی جنگ شد. کمک های شایان او به افراد بی بضاعت در روزگاری که دولتمندی نصفه و نیمه ی اقتصادی را تجربه می کرد هم دیگر از نشانه های قلب پر سخاوت او به حساب می آید.
پانویس: نوشته ی حاضر صورت خلاصه شده ای از متن برنامه ی ” چمتا ” ست که پیشتر از تلویزیون ایران فردا پخش شده است. شما می توانید ویدئوی این برنامه را در صفحه ی آرشیو چمتا پیدا کنید.
آرشیو چمتا