خانه » هنر و ادبیات » زندگی، آثار و احوال فریدون فرخزاد وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق… محمد سفریان

زندگی، آثار و احوال فریدون فرخزاد وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق… محمد سفریان

اشاره:
نیمه ی مرداد، هر ساله یادآور یکی از تلخ ترین مرگ های تاریخ معاصر ایران است. مرگی با نهایت خشونت و در انتهای سنگ دلی؛ مرگ مردی که با سلاح کلمه و آواز به جنگ باورها و سنت های غلط رفته بود؛ هم او که در سالهای نه چندان دراز زندگی اش؛ با جادوی شادی و سرخوشی به نزاع با دیو غم و پریشانی رفته بود و سرآخر هم جان شیرینش را در راه این هدف فدا کرد؛ در این مجال یاد و خاطره ی فریدون فرخزاد را زنده کردیم؛ تنها چند روزی پس از سالروز کوچ ش به دیار آرامش… شرح این مطلب را در ادامه از پی بگیرید…

67397319440595541021

فریدون فرخزاد

از جمله ی تاثیرگذارترین چهره های موسیقی مردمی ایران بود و آیینه ی تمام نمای شادی و سرمستی. جلوه ای از هنر معترض بود و نمونه ای درست و تمام از معنای راستین وقف کردن زندگی در راه شادمانی خلق…
فریدون فرخزاد در مهرماه ۱۳۱۷ شمسی و در خانواده ای از اهل ادب ایران؛ و در محله های جنوبی تهران متولد شد و از همان روزگار نوجوانی انس و الفت بی پایانش به علوم انسانی را عیان کرد. او پس از تحصیل در مدرسه ی دارالفنون و آشنایی اولیه با شعر و زبان فارسی؛ رخت عزیمت به اروپا بست و در آلمان به تحصیل علم سیاست پرداخت.
زندگی فرخزاد در اروپا؛ با موفقیت های چشمگیری همراه بود؛ او علاوه بر سرودن شعر به زبان آلمانی توانست تا پای خودش را به رادیوی آلمان هم باز کند… با این همه اما علاقه ی وافر او به سرزمین آبا و اجدادی اش باعث شد تا او تمامی زحمات و موفقیت هایش در دیار ژرمن ها را نادیده بگیرد و به منظور ارتقای فرهنگ مردمی به ایران بازگرد.
فرخزاد خیلی زود با شرایط فرهنگی ایران هم سازگاری پیدا کرد. شعر و ترانه و موسیقی و برنامه تلویزیونی موفق ” میخک نقره ای ” از جمله فعالیت های او در این دوران به حساب می آیند. او با شناخت درست از موسیقی و شعر؛ توانست تا ملودی های جا افتاده ی موسیقی غربی را با ترانه های زبان فارسی پیوند دهد و طرحی نو در موسیقی ایران در اندازد. طرح و نقشی تازه که با رخوت و کاهلی جنگی عیان داشت و با وجد و شادی صلحی تمام.

در روزگاری که موسیقی ایرانی، تنها به ساز و آواز سنتی محدود می شد و نخستین تکاپوهای موسیقی پاپیولار هم بیشتر به تقلیدی کورکورانه از نمونه های غربی شباهت داشتند ؛ سعی فرخزاد در ارتقای درک عمومی مردم از موسیقی بسیار موثر واقع شد؛ تا آنجا که برخلاف رای روشنفکران دوران که او را به سطحی بودن متهم می کردند؛ ارباب راستین فرهنگ؛ نخستین نشانه های موسیقی شهری و مدرن ایران را به تلاش های بی مزد و منت او نسبت می دهند.
او علاوه بر ستایش شادی و نکوهش ظلم در برنامه های تلویزیونی اش؛ بسیاری از چهره های امروز موسیقی پاپیولار ایران را هم به مردم معرفی کرد و با بسیاری از بزرگان دوران هم برنامه اجرا کرد تا این طور شوی تلویزیونی او به یکی از پر مخاطب ترین برنامه های وقت رادیو و تلویزیون بدل شود و خاطرات شیرنش هم از پس عبور ایام فراوان؛ همچنان در دل ها باقی بماند و فراموش نشود…
علاوه بر میخک نقره ای؛ پرده ی نقره ای سینما هم دیگر از مجال های فعالیت هنری او به حساب می آید. او در سال۱۳۵۰ در فیلم دلهای بی آرام، به کارگردانی اسماعیل ریاحی ظاهر شد و در کنار ایرج قادری و شهلا ریاحی دو چهره ی بنام سینمای وقت به ایفای نقش پرداخت، تا استعداد بی مثالش را در این زمینه هم سنجیده باشد.
فرخزاد با درک درست از موقعیت تاریخی اش؛ مردمان میانی جامعه را با اوضاع و احوال دنیا آسنا می کرد و به زندگی نیک اندرزشان می داد. با این همه اما، شیوه ای که او برای بیان نصایح به حق و انصاف اش انتخاب کرده بود آنقدر شیرین و شاد بود که آنچه مورد نظر او بود، بی هیچ ابرام و اصراری به جان مخاطب می رفت و در زندگی روزمره اش نمود پیدا می کرد.

علی رغم تمامی فعالیت ها و موفقیت های هنری؛ کار اصلی او انگار همان سیاست بود و تلاش برای به شدن امور زندگی مردمان. اعتراض های بی پایان او به ظلم و جور حکام اما، هیچگاه از جانب سیستم های امنیتی تاب آورده نشد؛ تا آنجا که در دوران هر دو حکومت وقت مغضوب اهل قدرت بود. این طور که آورده اند، همراهی او با بازماندگان یکی از جانباختگان جنبش چپ ایران؛ باعث شد تا او در سال ۱۳۵۵ از رادیوی ملی اخراج شود…

وقوع انقلاب اسلامی برای او و بسیاری از اهالی موسیقی ایران؛ دلیلی برای کوچ اجباری از وطن شد. فرخزاد اما بر خلاف بسیاری از همکارانش؛ هرگز چهره ی منفعل و در کنار ایستاده ای از خود نشان نداد. اگر پیش تر از این، مبارزه ی سیاسی را در کنار کار موسیقی اش انجام می داد؛ پس از انقلاب پنجاه و هفت؛ رسما بدل به بلندگویی برای اعتراض شده بود و بیشتر از یک شو من و خواننده، از یک معترض نترس نشان داشت، هم او که به قول شاعر ما اسرار هویدا می کرد و از چوبه ی دار هراسی نداشت.
زندگی خصوصی او هم نشانه ی تمامی ست از ” انسان ” بودن. او در روزگاری که تابوهای فراوان ذهنی، زندگی مردمان میانی و حتی طبقه ی اهل فکر جامعه را در بر گرفته بود؛ فاش و اشکار از عشق بی حد و مرز گفت و هرگز به اندیشه ی گه گدار احمقانه ی بدنامی شهری اعتنا نکرد. فعالیت های نوع دوستانه ی او هم گواه دیگری بر ادعای انسانیت تام و تمام اوست. فرخزاد در سالهای جنگ ایران و عراق؛ چند بار به مناطق جنگی سفر کرد و سبب ساز زندگی دوباره برای بسیاری از کودکان زخمی جنگ شد. کمک های شایان او به افراد بی بضاعت در روزگاری که دولتمندی نصفه و نیمه ی اقتصادی را تجربه می کرد هم دیگر از نشانه های قلب پر سخاوت او به حساب می آید.

سرانجام؛ زبان سرخ، سر سبزش بر باد داد؛ چه اعتراض های دائمی او به استبداد دینی و به سخره گرفتن قوانین مذهبی از جانب او؛ باعث شد تا حکومت وقت زنده بودنش را تاب نیاورد و برای حذف فیزیکی اش دست به کار شود. او در روز شانزدهم مرداد هزار و سیصد و هفتاد و یک خورشیدی در آپارتمان کوچکش در شهر بن آلمان به قتل رسید.
هفتصد مارک، قرض بانکی، چند ماه کرایه ی عقب افتاده و گوری رایگان؛ همه ی آن چیزی بودند که او از پس زیستن سالیان در راه اعتلای فرهنگ ایران، اندوخته داشت. او به سنگدلانه ترین شیوه ی ممکن و با ضربات پیاپی چاقو به قتل رسید تا بار دیگر قساوت اهل قدرت و ظرفیت کم ایشان در پذیرش انتقاد نمودی علنی پیدا کند. گمان قریب به یقین، قتل او را به سیستم امنیتی جمهوری اسلامی نسبت می دهد؛ با این همه اما فقدان قانونی فراگیر و مرجعی ذی صلاح در حکومت ایران باعث شده که مسببین قتل او پس از بیست و یک سال همچنان ناشناخته باقی بمانند.

پانویس: نوشته ی حاضر صورت خلاصه شده ای از متن برنامه ی ” چمتا ” ست که پیشتر از تلویزیون ایران فردا پخش شده است. شما می توانید ویدئوی این برنامه را در صفحه ی آرشیو چمتا پیدا کنید.

آرشیو چمتا

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*