مرکزپژوهشهای مجلس گزارش جامعی از حال و روز صنعت خودروسازی کشور منتشر کرده است. دراین گزارش این صنعت به چهاردوره تقسیم شده است:
دوره اول از شکل گیری صنعت خودرو سازی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی شروع می شود و دو سال بعد از انقلاب ادامه می یابد.
دوره دوم زمان جنگ هشت ساله است که این صنعت دچار “رکود شدید” میشود ولی بعد از پایان جنگ دولت برای رسیدن به خودکفایی توجه ویژه ای به این صنعت دارد و افزایش تولد خودرو در داخل کشور را جزو برنامه های خود قرار می دهد که تا سال ۱۳۸۴ یعنی زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد ادامه یافت.
دوره سوم تا سال ۱۳۹۰ که مرکز پژوهشهای مجلس آنرا “پیری زودهنگام” صنعت خودرو توصیف میکند، ادامه مییابد. در این دوره تولید خودرو به ۱.۶ میلیون دستگاه در سال رسید و رشد خیره کننده ای داشت.
بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 11 سال 93
درقانون اساسی حکومت اسلامی ایران اقتصاد کشور به سه پایه دولتی ،خصوصی و تعاونی قرار گرفته است. در طول ۳۵ سال گذشته نه تنها بخش تعاون رشد نکرده بلکه فراموش شده است. درحال حاضر سهم ۲۵ درصدی بخش تعاون در اقتصاد کشور از کمتر از ۵% تجاوز نمیکند. بنا بر نظر کارشناسان این بخش برای رسیدن به سهم تعیین شده به یک سرمایه گذاری حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومان نیاز است. به گفته معاون امور مجلس، حقوقی و استانهای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی پیش نیاز تقویت بخش تعاون توسعه و ترویج فرهنگ تعاون در جامعه است. چنین سرمایه گذاری عظیمی در بخش تعاون کشور نه میسر است و نه اصولا چنین اراده ای در دولت دیده میشود. بنابراین بایستی بخش تعاون را فراموش شده تصور کرد .
اول اینکه بخش عمده وصولی وزارت بهداشت را به سمت «درآمدهای اختصاصی» سوق میدهد و این مساله میتواند فشار مالی زیادی را به دولت وارد کرده و تامین هزینههای بهداشت و سلامت را مختل کند. اول اینکه بخش عمده وصولی وزارت بهداشت را به سمت «درآمدهای اختصاصی» سوق میدهد و این مساله میتواند فشار مالی زیادی را به دولت وارد کرده و تامین هزینههای بهداشت و سلامت را مختل کند. اول اینکه بخش عمده وصولی وزارت بهداشت را به سمت «درآمدهای اختصاصی» سوق میدهد و این مساله میتواند فشار مالی زیادی را به دولت وارد کرده و تامین هزینههای بهداشت و سلامت را مختل کند.
در بخش دیگرازاین گزارش منابع و مصارف وزارت راه و شهرسازی در قانون بودجه سال ۹۲ مورد بررسی قرار گفته است. براین اساس در ۶ ماهه اول سال ۹۲ فقط ۲۶ % منابع این وزارتخانه محقق شده که به تبع آن ۲۴% مصارف نیز تحقق یافته است . ضمن اینکه بر خلاف اهداف در نظر گرفته شده برای خصوصیسازی، نزدیک به نیمی از سهام راه آهن جمهوری اسلامی به مبلغ ۱۶۹میلیارد و ۱۹۷ میلیون ریال به بنیاد شهید و امور ایثارگران بابت رد دیون واگذار شده است.
بگفته دیوان محاسبات، باشگاههای استقلال و پرسپولیس حکم قانونی بودجه ۹۲، مبنی بر واریز درآمدهای حاصل از فروش کالا و خدمات شرکتهای دولتی به حسابهای معرفی شده از سوی خزانه داری کل کشور را رعایت نکرده و بخشی از درآمدهای خود را به حسابهای غیرقانونی واریز کرده اند که تصرف غیرمجاز در اموال دولتی محسوب می شود. بر اساس گزارش دیوان محاسبات، در ۶ ماهه اول سال گذشته، ۷۷/۳۴ درصد از اعتبارات طرحهای عمرانی تخصیص یافته به وزارت ورزش و جوانان ودستگاههای تابعه پرداخت ومصرف شده است که بگفته دیوان، هر چند مبلغ مناسبی است اما در این شرایط همچنان ساخت و اتمام پروژههای عمرانی نیمه تمام به تعویق افتاده و این مساله موجب افزایش هزینههای عمرانی در درازمدت و استهلاک سرمایهها میشود. به گفته دیوان محاسبات، معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور نیز در ۶ ماه اول سال ۹۲ باید مبلغ ۵۵ میلیارد تومان را برای مقابله با پدیدههای مخرب جوی به سازمانهای حفاظت محیطزیست و هواشناسی اختصاص میداد که این اتفاق نیفتاده است.
حسین وکیلی معاون سازمان امور مالیاتی کشورمیگوید: اساسیترین مشکل مالیاتی نداشتن اطلاعات است حسین وی با اشاره به اینکه نزدیک به ۶۰ هزار میلیارد تومان درآمد از محل مالیاتهای مستقیم و مالیات بر ارزش افزوده در سالجاری باید محقق شود، اظهار داشت: درآمد مالیاتی حال حاضر نسبت به عملکرد مدت مشابه سال گذشته ۳۵ درصد رشد وجود دارد و نیز نزدیک به ۹۰ درصد درآمدهای مالیاتی محقق شده است. معاون سازمان امور مالیاتی افزود: ۶۸۰۰ میلیارد تومان با مالیات ارزش افزوده تاکنون محقق شده است. وی در مورد اینکه چه زمانی اظهارنامههای مالیاتی بصورت کامل الکترونیکی خواهد شد، اظهارداشت: طبق قانون برنامه پنجم توسعه اجازه داده شده که اظهارنامههای مالیاتی به صورت الکترونیکی از سوی مودیان ارائه شود و در حال حاضر این اظهارنامهها به صورت تمام الکترونیکی بوده و دیگر نیازی به چاپ اظهارنامه و مراجعه به ادارات مالیاتی وجود ندارد زیرا کد رهگیری برای این موضوع در نظر گرفته شده و مشکلات تایید اظهارنامه را نخواهیم داشت. وی در مورد اینکه آیا داشتن کد اقتصادی برای ارائه اظهارنامه الکترونیکی اجباری است، بیان داشت: هنوز این موضوع اجباری نیست و نیاز داریم مودیان در مرحله اول ثبتنام کنند و در فضای الکترونیکی پرونده داشته باشند.
طبق دستور زنگنه وزیر نفت تمام قراردادهایی که وزارت نفت با پیمانکاران برای توسعه میادین مستقل داشت بجز آنهایی که قبلا به تولید رسیده، فسخ شده و وزارت نفت خسارتهای فسخ این قراردادها را پرداخت میکند. نظر زنگنه بر آن است که تمام ظرفیت پیمانکاری و سرمایهای توسعه پروژههای صنعت نفت روی میادین مشترک متمرکزشود. در بسیاری از میادین مشترک نفتی و گازی برداشت کشورهای همسایه بیشتر از میزان برداشت ایران است و در توسعه میادین مشترک بطور مشخص عقب ماندهایم. برخی از سرمایهگذاران در چندماه اخیر پیشنهاداتی برای سرمایهگذاری روی میادین مستقل داشتهاند که وزارت نفت با درخواست آنها موافقت نکرده است. این تصمیم وزارت نفت در توقف توسعه میادین مستقل و تمرکز بر میادین مشترک بسیار بجا و میباستی سالها پیش به اجرا گذارده میشد. باید با ایجاد جذابیت وانگیزه بیشتر درخواستهای سرمایهگذاری را به سمت توسعه این میادین و افزایش تولید از میادین مشترک گازی و نفتی سوق داد تا جبران مافات بشود
یادداشت روز هفتم: جنجال بهشت و جهنم در کنار تابوت مهدویکنی
«جریان واقفهگری راه افتاده است. احمد خاتمی»
نخست در توضیح این سخن گهربار احمد خاتمی باید گفت که واقفه به جریانی شیعی گفته میشود که در اواسط قرن دوم هجری شکل گرفت و تا قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری به حیات خود ادامه داد. بنیانگذاران این جریان از یاران نزدیک و وکلای امام هفتم شیعیان بودند که به دلیل فساد اقتصادی و منافع سیاسی مقابل امام هشتم شیعیان ایستادند. واقفه با انکار امامت و وصایت امام رضا چالش سنگینی برای آن حضرت در آغاز امامت ایجاد کردند چرا که همگی از افراد مورد وثوق امام پیشین و معتمد جوامع شیعی در عراق و حجاز و مصر بودند.
جدیدترین افاضات احمد خاتمی، یعنی، هماو که هنگامی که فرمان کلاه بردن میرسد، سر میبرد سخنانی از جنس «مدحهای جدید از علی خامنهای در ذم مخالفان» اوست. مخالفان ولی امر مسلمین جهان هم که بجز «استکبار و صهیونیست»، مشخصا هاشمی رفسنجانی و تیم اوست.
سونامی لشگر بیکاران درراه است / دکتر منوچهر فرح بخش
حسن روحانی رئیس جمهور درزمان تشکیل کابینه خود و ضمن تشریح وضعیت اقتصادی کشور بر مشگل بیکاری آگاهانه انگشت گذارد و از آن بعنوان یکی از معضلات اصلی اقتصاد کشور نام برد. طیب نیا وزیر امور اقتصدی و دارایی هم در یک گزارش مبسوط با اشاره به وضعیت اشتغال در کشور از ورود لشگر پنج میلیونی جوانان فارق التحصیل به بازار کار در چهار سال آینده ابراز نگرانی کرد . ربیعی وزیر کار و امور اجتماعی هم در هر موقعیتی از فرصت استفاده کرده و از افزایش نرخ بیکاری سخن میگوید ودغدغه خود را ابراز میدارد. نوبخت سخنگوی دولت هم هر از چندگاهی به این موضوع اشاره دارد. سایر مقامات دولتی در رده های مختلف ، مسئولین اتاق بازرگانی و صنایع و معادن کشورو حتا امامان جماعت نیز مرتب به مسئله بیکاری و خطرات اقتصادی و اجتماعی ناشی اشاره دارند و هشدارهای گوناگونی نیز در اینباره داده میشود. با وجود همه این ابرازنگرانیها واظهارنظرها بویژه از ناحیه دولت ، معهذا هنوز پس از گذشت نزدیک به یکسال از عمر دولت تدبیر امید نزدیک شدن دولت تدبیر و امید ب هنوز هیچ حرکت منموس و کار مشخصی از سوی دولت در زمینه اشتغال وکاهش بیکاری انجام نشده است ، حتا میتولن گفت اقداماتی که تاکنون در رابطه با رفع بیکاری صورت گرفته تقریبا مساوی صفر بوده است..
طبق اعلام مرکز آمار ایران نرخ بیکاری عمومی کشور در سال ۱۳۹۲ برابر با ۱۰.۴ درصد بوده است ، ولی نرخ بیکاری جوانان گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال به میزان ۲۴ درصد اعلام شده است. همچنین نرخ بیکاری جوانان گروه سنی ۱۵ تا ۲۹ ساله نیز ۲۱.۲ درصد است. کارشناسان میگویند در زمانیکه نرخ بیکاری جوانان به دو برابر نرخ بیکاری عمومی کشور برسد (در مورد ایران به بیش از دو برابر رسیده است)، وضعیت بیکاری کارجویان جوان در حالت بحرانی و شرایط نامناسب قرار دارد.
مسعود نیلی مشاور اقتصادی رئیس جمهورکه نظرات اقتصادی وی قابل تعمق است نیز با بحرانی دانستن شرایط بیکاری کارجویان جوان کشور، نرخ بیکاری جوانان را رقمی بین ۲۳ تا ۲۶ درصد دانسته است. از طرفی هم وی معتقد است نرخ بیکاری زنان به رقم نجومی ۴۳ درصد رسیده که نشان دهنده عمق مسئله بیکاری در بخش زنان کشور است. حکومت مردسالار اسلامی به بیکاری بانوان نه تنها بها نمیدهد که اصلا به رسمیت نمیشناسد . اگر آقای خامنه ای دچار ملاحظات جهانی و طغیان بانوان کشور نبود چه بسا که حکم حکومتی صادر میکرد که زنان باید فقط به شغل خانه داری پسنده کنند و بدنبال اشتغال خارج از منزل نباشند. کما اینکه با یک حکم حکومتی دستور افزایش جمعیت به دو برابر را بطورغیر مستقیم صادر کرده تا بدینوسیله زنان کشور را خانه نشین کند. آقای خامنه ای خبر ندارد که با این فرمان لعن و نفرین ابدی برای خود خریده است .
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر اینکه تجربه در بیش از سدهه حکومت اسلامی نشان داده است که به آمار و اطلاعات صادر شده توسط دستگاههای مختلف حکومتی نمیتوان اعتماد کرد. بنا براین اینکه آمار مربوط به بیکاران هم تا چه حد صحت داشته باشد بشدت مورد تردید است و چه بسا که آمارهای واقعی فراتر از داده های حکومتی باشد که قطعا هست. ازاینرو درباره بیکاری باید بررسیهای تخصصی تری صورت گیرد، زیراکه آمارها واطلاعات موجود ( البته اگر برنامه ریزی وجود داشته باشد) نمیتواند ملاک برنامه ریزی قرارگیرد . در آمارهای حکومتی بسیاری از افراد در مشاغلی غیررسمی، ازقبیل دلالی ،واسطه گری، دستفروشی ، زنان خیابانی ….. فعالیت دارند که اتفاقا بعضا درآمدهای مناسبی نیز کسب می کنند؛ اما از نگاه آمارها این نوع کارها شغل محسوب نمی شوند . اینگونه اشتغالهای کاذب و غیر رسمی که تعدادشان و افراد شاغل با آن هم کم نیستند باعث میشود تا رقم دقیق بیکاری در جامعه چندان محسوس نباشد. با این حال، در برخی استان ها مانند کردستان، ایلام و لرستان و بویژه بلوچستان به دلایل گوناون از جمله اقلیمی نرخ بیکاری عمومی نیز بالای ۲۰ درصد است. در حال حاضر بیش از ۱.۵ میلیون نفر فارغ التحصیل جویای کار در کشور وجود دارد. همچنین یک میلیون نفر زن نیز که زیر ۳۰ سال سن دارند هم جویای کار هستند.
در طول قریب یکسال گذشته هیچ حرکت ملموسی در جهت ایجاد تسهیلات موثر و ساختاری در جهت افزایش تولید صورت نگرفته تا بشود امیدوار بود که بشود به کاهش بیکاری دسترسی پیدا کرد که البته چندان هم غیر مترقبه و تعجب آور نیست. همانطور که در بالا اشاره شد اصلی ترین ، منطقی ترین وسریعترین راه مبارزه در جهت رفع بیکاری، گسترش بخش تولید است . گسترش این بخش سبب میگردد تا دو بخش تجارت و خدمات هم فعال گردند. برای اینکه بشود تولید را توسعه داد انجام دو شرط ضروری است ، اول اینکه بایستی یک برنامه ریزی تولیدی دقیق و منطبق با شرائط و موقعیت روز کشور آماده و برای اجرا در دسترس باشد ( آنچه که در برنامه پنجم توسعه در نظر گرفته شده پاسخگوی معضل بیکاری موجود نیست و نیاز به تجدید نظر اصولی دارد). شرط دوم که اهمیت آن کمتر از شرط اول نیست تامین سرملیه لازم برای ایجاد پنج میلیون واحد شغلی میباشد. براساس محاسبات بین المللی موجود برای ایجاد چنین اشتغالی بایستی درپنج سال آینده رقمی حدود یکصد میلیارد دلار در بخش تولید سرمایه گذاری شود. چنین سرمایه گذاری عظیمی نمیتواند تنها متکی به مصرف بازار داخلی باشد، بنا براین نیاز به آن است تا بخش صادرات کشور هم بشدت فعال گردد که در آنصورت مسائل جدیدی ازجمله رقابت بین المللی وارد معادلات تولیدی کشور خواهد شد و سازو کارهای ویژه خود را میطلبد.
درحال حاضر دولت بجز برنامه ناقص و پرعیب واشتباه برنامه پنجم با آمارها و اطلاعات غلط و غیر قابل استفاده آن برنامه دیگری در دسترس ندارد. بنابراین اگر از هم اکنون تصمیم به تهیه نقشه راه برای تولید کشور گرفته شود که تا حدودی به عیب نقص کمتری آلوده باشد و با زبان علمی و فنی روز نوشته گردد تا بشود از تکنولوژی پیشرفته استفاده کرد، حداقل چند سالی وقت لازم است . حال اگر فرض برآن باشد که چنین برنامه ای آماده شده و دسترسی به تکنولوژی جهانی هم عملی است موضوع مهمتر یعنی تامین سرمایه لازم مطرح میگردد.
باز فرض برآن است که برنامه افزایش تولید و سرمایه لازم فراهم شده در آنصورت موضوع فروش مطرح میباشد. بازار مصرفی داخل با چنین سرمایه گذاری قابل ملاحظه ای اشباع خواهد شد. بنابراین نیاز به آن است تا تولیدات داخلی جایگاهی در بازار جهانی بدست آورد که در آنصورت وارد رقابت بی امان بین المللی میگردد که نفوذ در آن و گرفتن جای دیگر رقبا سازو کارهای ویژه خود را میطلبد که کار آسانی نخواهد بود تا از عهده حکومت اسلامی بی خبر از دنیا برآید.
موضوع بسیار حائز اهمیت دیگر متولی گری بخش تولید است که فرماندهی آن با بخش خصوصی حقیقی و واقعی، دولت ویا با بخش خصوصی قلابی ولی قدرتمند حکومتی است. هر یک از این سه بخش ویژگیهای خود را دارد. بخش تولید دولتی بعلت عملکرد بد و زیاندهی اکثر واحدهای تولیدی درصدد است تا خود را از زیر بار تولید کنار کشد وآنرا به بخش خصوصی واگذار نماید که البته برنامه ایستکه بسیار کند پیش میرود. بخش تولید حکومتی هم به تولید بیشت بعنوان وسیله و ابزارکار نگاه میکند تا از آن طریق به تجارت وارداتی خود ادامه دهد و هیچگونه علاقمندی ، پایبندی و تعهدی نسبت به تولید از خود نشان نمیدهد. درمیان متولی و دلسوز اصلی بخش خصوصی واقعی است که آنقدر ضعیف شده وفعالیتش در رقابت با بخش خصوصی حکومتی محدود گردیده که امیدی به نجاتش نیست . مضافا به اینکه اصولا حکومت اسلامی از یک بخش خصوصی حقیقی قدرتمند که قادر به کنترل آن نباشد وحشت دارد.
بنابراین از هر زاویه ایکه به بخش تولید نظر افکنده شود ملاحظه میگردد که هیچگونه راه نجاتی برای آن متصور نیست و لذا هرگونه امید بستن به حرفهای شیرین و امیدوارکننده مسئولین که سرمایه گذاری خواهد شد، تسهیلات بانکی . مالیاتی و ایجاد میگردد تنها امیدواریهای کاذبی هستند که ره به ناکجا آباد دارند و رفع بیکاری از این طریق تنها سرابی بیش نیست.
رقص کنان پرواز کن… محمد سفریان
حرف صلح است و آرامش؛ حرف زندگی بهتر آدمیزاد و حکایت جادوی صدایی که انگار از نهانخانه ی غیب نشان داشته باشد؛ این بار با هنر آواز و طبیعت بی دغدغه ی ” نانا موسکوری ” یونانی.
یکی از شهره ترین ترانه های او با ترجمه ی فارسی و لینک ویدئوی یوتیوب در زیر آورده شده؛ باشد که شما نازنینان همراه، در حوض موسیقی جانی تازه کنید و رخوت عبور ایام را از یاد ببرید…
تنها این خبر را هم داشته باشید که تیم چمتا در برنامه ی آتی اش، به سراغ این چهره ی دوست داشتنی موسیقی مردمی اروپا رفته و زندگی و آثار و احوالش را ورقی دوباره زده. وقت و حوصله اگر یارتان بود، همراهی با چمتای این هفته را هم در برنامه ی شنبه شب تان بگنجانید که صدای دختر همه ی مادرهای زمین، براستی که ممد حیات است و مفرح ذات…
Hier encore
Je t’ai fais de la peine, je sais,
Mais dans mon cœur
Vraiment rien n’a changé.
Non – vole, vole,
Il faut que s’envole
Ce tourment de tes pensées !
Lalaïlalaïla …
Oh – vole, vole,
Vole farandole !
Les chagrins que nous avons
Volent, volent, volent
Et puis s’en vont !
Tous les deux
Nous avons de jolis souvenirs,
Plus rien ne doit
T’empêcher de sourire.
Oh – vole, vole,
Une joie s’envole,
Mais pour mieux nous revenir !
Lalaïlalaïla …
Oh – vole, vole,
Vole farandole !
Les chagrins que nous avons
Volent, volent, volent
Et puis s’en vont !
Bien souvent
Nous nous faisons du mal, toi et moi,
De vivre à deux
C’est compliqué parfois,
Mais – vole, vole,
Jamais ne s’envole
Tout l’amour que j’ai pour toi !
ﺩﯾﺮﻭﺯ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺁﺯﺭﺩﻡ، ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ…
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺗﻮﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﻋﻮﺽ ﻧﺸﺪﻩ
ﻧﻪ … ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ … ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﺍﯾﻦ ﺧﻴﺎﻝ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﻻ ﻻ ﻻ ﻻ … ﻻ ﻻ ﻻ
ﺍﻭﻩ! ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ… ﺭﻗﺼﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻩ
ﻣﺎ ﻫﺮﺩﻭ ﮐﻠﯽ ﺧﺎﻁﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺍﺯﺕ ﺑﮕﻴﺮﻩ
ﺍﻭﻩ!! ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ، ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﺷﺎﺩﯼ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﭘﻴﺶ ﻣﺎ
ﻻ ﻻ ﻻ ﻻ … ﻻ ﻻ ﻻ
ﺍﻭﻩ! ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ… ﺭﻗﺼﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻩ
ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻴﺪﯾﻢ، ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻴﻠﯽ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻣﻴﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﺮ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻪ ﻭ ﺑﺮﻩ
ﻻ ﻻ ﻻ ﻻ … ﻻ ﻻ ﻻ
ﺍﻭﻩ! ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ… ﺭﻗﺼﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻣﻮﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ … ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻩ
به بهانهی سالروز خاموشی شاپور قریب/ وداع با تفنگهای چوبی… مینا استرآبادی
شانزدهم خرداد با خاطره ی خاموشی “شاپور قریب” گره خورده است، کارگردان پیش کسوتی که نامش با فیلم هایی خاطره انگیز و به یاد ماندنی روزهای خوب سینمای ایران عجین شده است.
ورود قریب به عرصه ی تئاتر از پانزده سالگی آغاز شد ، او خود در گفت و گویی که در سال ۱۳۸۸ با خبرگزاری دانشجویان ایران “ایسنا” انجام داده بود، دربارهی شروع فعالیتهای هنری اش چنین گفته بود: ” کلاس نهم بودم که از طریق اکبر گلپایگانی به تئاتر “جامعه باربد” معرفی شدم و حدود ۱۲ سال در این گروه تئاتری بازی کردم. در همان دوران در کلاس عطا وکیلی کارگردانی یاد گرفتم و با نصرت کریمی که گریم یاد میداد، آشنا شدم و دوست شدیم.”
وی پس از آن که دیالوگ نویسی در فیلم “موطلایی شهر ” را بر عهده گرفت، در فیلم “چرخ بازیگر” به کارگردانی “مهدی امیر قاسم خانی” علاوه بر وظیفه ی دستیاری، نویسندگی و بازیگردانی را هم بر عهده داشت، او بعدها دستیار “جلال مقدم” شد و در فیلم “سه دیوانه” با اوهمکاری کرد و سرانجام در سال ۱۳۴۷ پس از دو دهه و اندی حضور در عرصه ی هنر و سینما ، نخستین فیلم خود با نام “دختر شاه پریون ” را کارگردانی کرد.
از دیگر آثار مطرح این کارگردان می توان به فیلم “ممل آمریکایی” اشاره کرد، این فیلم که دومین همکاری مشترک “گوگوش” و “بهروز وثوقی” بود، در نوروز ۱۳۵۳ اکران شد وعنوان پر فروش ترین فیلم سال را از آن خود ساخت. در این فیلم، آمریکا و رویای مهاجرت به آن را مورد نقد قرار می گیرد و از “ممل آمریکایی” ها یی سخن به میان می آد که فریب دروغ های ” حسن پپه” ها را خورده اند. ترانههای معروف “شب شیشه ای” و “دریایی” نیز اولین بار در این هم این فیلم اجرا شدند . شاپور قریب پس از آن فیلم “مرد شرقی، زن فرنگی” را با همین مضمون ساخت که از اقبال فیلم نخست برخوردار نشد.
“عروس بیانکا” ( ۱۳۴۹)، “رقاصه شهر”( ۱۳۴۹)، “کاکو” (۱۳۵۰)، “بدنام “(۱۳۵۰)، غریبه “( ۱۳۵۱)، “خروس” (۱۳۵۲)، “بت شکن” ( ۱۳۵۵) و “سه ماه تعطیلی” ( ۱۳۵۶) عنوان آثار دیگر شاپور قریب هستند که پیش از انقلاب آنها را کارگردانی کرده است.
وی پس از انقلاب مدتی در کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان با سمت مشاور رئیس مشغول به کار بود و در هیات تصویب فیلمنامهها فعالیت داشت.اما پس از چندسال اشتغال در این جایگاه به دلیل اختلافات از سمت خود استعفا کرد .
او سپس در سال ۱۳۶۵ فیلم “بگذار زندگی کنم” با بازی “مهدی هاشمی” و “افسانه بایگان”، را کارگردانی کرد، فیلم که از دغدغه های پس از طلاق می گفت از بخت خوبی در گیشه برخوردار شد و بنا به گفته ی کارگردان سرمایه گذار را با سود قابل ملاحظه ای مواجه کرد، حال آنکه خود وی پس از فیلم”سایه های غم ” ( ۱۳۶۶) – که یکی دیگر از فیلم های پرفروش بعد از انقلاب به شمار می رود – ناچار به ساختن فیلم هایی برای گذران زندگی و پرداخت کرایه ی خانه اش شد.
از جمله ی این فیلم ها که هرگز موفقیت فیلم های سابقش را نیافتند می توان به “روزهای بلند انتظار”(۱۳۶۹)، “بازگشت قهرمان”( ۱۳۶۹)، “خانواده کوچک ما”(۱۳۷۰)، ” اشک و لبخند”(۱۳۷۳)، “کفشهای جیرجیرک دار” (۱۳۸۱ ) و “سوگند” (۱۳۸۴) اشاره کرد.
فیلم “ملاقات” آخرین ساخته ی این سینماگر ایرانی ست که در سه اپیزود و به تهیه کنندگی “عباس رافعی” ساخته شده است و شاپور قریب در این فیلم کارگردانی اپیزود ” ایستگاه آخر” را برعهده داشت، اپیزودی که هنوز به نمایش عمومی در نیامده است.
شاپور قریب هم چنین یکی از محبوب ترین مجموعه های تلویزیونی دهه ی هفتاد با نام “روزگار جوانی” را کارگردانی کرده است. داستان این سریال روایت زندگی چند دانشجوی شهرستانی بود که در خانه ای اجاره ای زندگی می کردند، صداقت بارز داستانهای این مجموعه، شخصیتهای ملموس و صمیمی آن و روابط باور پذیر شخصیت ها با یکدیگر که با چاشنی مسائل روز اجتماعی و مشکلات شخصی جوانان آمیخته شده بود، این سریال را تبدیل به یکی از خاطره انگیزترین مجموعه های تلویزیون ایران ساخت. نویسندگی این مجموعه را “اصغر فرهادی” کارگردان شهیر ایرانی برعهده داشت، فرهادی در زمستان ۹۰ و در بازگشت از مراسم دریافت جایزه ی اسکار به همراه عزت الله انتظامی به دیدن شاپور قریب رفت تا ازاین هنرمند پیشکسوت که مبتلا به آلزایمر شده بود، عیادت کند، او پس از این دیدار از مسولان سینمایی خواست تا به جای برگزاری مراسم تقدیر و تشکر از او، به وضعیت پیشکسوتانی چون قریب توجه کرده و هزینههای درمان آنها را تامین کنند و در مصاحبه ای گفت:
موهبت نیک اندیشی / هوشنگ کردستانی
«ملتی که آغاز به تفکر کند دیگر نمیتوان او را متوقف ساخت»
(ولتر فیلسوف بزرگ فرانسوی)
بزرگترین موهبتی که انسان از آن برخوردار میباشد قدرت تفکر و اندیشیدن است. یک ضربالمثل پارسی میگوید: «آفریدگارا آن را که عقل دادی چه ندادی؟». یعنی قدرت فکر کردن و اندیشیدن دادی.
در درازای تاریخ بشر، دانشمندان و اندیشه ورانی بودهاند که پیرامون قدرت اندیشه و فکر کردن سخن گفتهاند.
کسانی که پیرامون رویدادهای اجتماعی، طبیعی و سیاسی میاندیشند و با سودبری از تجربههایشان به بررسی و تجزیه و تحلیل میپردازند قادر خواهند بود که درست را از نادرست و سره را از ناسره تشخیص دهند و آنان که قادر به سودبری از نیک اندیشی نیستند با گذشت زمان این موهبت را از دست داده و در نتیجه این امکان را به دیگران میدهند که افکار و عقیدههایشان را به آنان بباورانند. در حقیقت این دیگرانند که برای آنها تصمیم میگیرند.
دکان بی رونق خصوصی سازی / دکتر منوچهر فرح بخش
حکومت اسلامی ایران از بدو تشکیل تاکنون عمدا ، یا سهوا با دستکاریهای مخرب در بنیانهای اقتصاد کشور چنان گره های کوری به آن زده است که وقتی شرائطی پیش میاید که مجبور به بهر دلیلی یکی از گره ها را بگشاید درمقابل آن چنان درمانده و بلاتکلیف قرارمیگیرد که گاه مجبور میشود همان شیوه غلط را ادامه دهد. تا خرابکاریها در همان وضعی که هست باقی بماندو بدتر از آنکه هست نشود.
اینکه چرا این برنامه که در صورت اجرای درست میتوانست و هنوز هم میتواند برای اقتصاد ، بویژه یخش تولید کشورمفید و راه گشا باشد اینگونه به بیراهه کشانده شده سوال کلیدی این روند است. بسیاربعید است که کشاندن چنین برنامه سنگین و پرمخاطره به بیراهه کار شخص یا اشخاصی خاص یا حتا گروه های مافیایی باشد، سوء استفاده هاییکه آنها کرده و میکنند استفاده های رانتی است که زمینه آن از قبل فراهم شده است . اشکال اصلی درعدم اجرای این برنامه و برنامه هایی نظیر آن به اراده حکومت مربوط میشود که اولا آمادگی قبول بخش خصوصی قدرتمند و مستقل از حکومت را ندارد، دوم اینکه اعتقادی هم به تولید ندارد.
درحکومت اسلامی از بدو انقلاب یک نظام اقتصادی برآمده از تجارت (نه تولید) آنهم برپایه واردات شکل گرفته که متکی بر درآمد نفت بوده و بتدریج هم قدرتمند و هم نهادینه شده است . حکومت اسلامی ایران هم مانند همه حکومتهای خودکامه درجهان از تمرکز قدرت که خارج از کنترل حکومتی باشد بشدت بیم دارد. بنابراین نمبتواند از برنامه هاییکه در جهت تقویت بخش خصوصی خارج از کنترل حکومتی باشد حمایت کند. این اراده حکومت در جریان واگذاری سهام شرکتهای دولتی به بخش خصوصی بخوبی مشهود است . در پنج سال گذشته برنامه واگذاری سهام واحدهای تولیدی دولتی که میتوانست با اقتباس از الگوهای انجام شده در سایر کشورها که چنین برنامه هایی را با موفقیت به اجرا گذارده اند وتعدادشان هم کم نیست عملی شود. درحالیکه آنچه که شد برنامه ای ناقص، غیر هدفمند وموردی است که بیشتربرای واگذاری سهام شرکتهای سودآور و آینده داربه افراد مراکز وشرکتهای مشخص ومورد تایید حکومت به اجرا گذارده شد تا در جهت گسترش بخش خصوصی مستقل. نکته جالب توجه اینک وقتی از مسئولین حکومت سوال میشود که چرا این برنامه با حکم حکومتی و آب و تاب مطرح شد ولی در عمل هیچ حرکت قابل توجهی صورت نگرفته استدلال میکنند که این موضوع فضای کسب وکار را با مشگل مواجه میکند و بر تعدادبیکاران میافزاید.
وزیر اقتصاد در سال گذشته گزارشی از واگذاریها ارائه کرد که قابل تامل بود. براساس این گزارش، میزان واگذاریهای واقعی به بخش خصوصی ۱۳ درصد بوده است و البته عنوان شده بدون توجه به آمارسازیها، دولت گذشته تنها به اندازه سه درصد واگذاری واقعی شرکتها به بخش خصوصی را انجام داده است. پوری حسینی در ادامه میگوید: ما با توجه به آماری که در پایان دولت دهم ارائه شد، مروری در سازمان خصوصیسازی داشتیم و احساس کردیم که آمارها در بخشهایی از شفافیت و دقت لازم برخوردار نیست. بر این اساس، این آمارها را در انتهای سال گذشته اصلاح کردیم.
آماری که قبلا ارائه شده بود، گویای این بود که ۱۵۱ هزار میلیارد تومان سهم فروخته شده که حدود ۴۵ هزار میلیارد تومان مربوط به سهام عدالت، حدود ۵۲ هزار میلیارد تومان مربوط به رد دیون و ۶۰ هزار میلیارد تومان نیز غیر از رد دیون و سهام عدالت بود.
در بررسیها مشخص شد که این آمار در بعضی بخشها شفاف نیست از جمله اینکه برای سهام عدالت تا ابتدای مهرماه سال گذشته حدود ۲۴ هزار میلیارد تومان سهم به صورت قطعی و برای رد دیون نیز حدود ۲۸ هزار میلیارد تومان به صورت قطعی واگذار شده بود. یعنی آنچه به صورت قطعی واگذار شده بود، با احتساب ۲۸ هزار میلیارد تومان رد دیون و ۲۴ هزار میلیارد تومان سهام عدالت، در مجموع ۹۶ هزار میلیارد تومان بود. یعنی حدود ۵۵ هزار میلیارد تومان از آمار واگذاریهای سازمان خصوصیسازی، واگذاریهای غیرقطعی بود که گزارش شده بود.
ما این آمار را اصلاح کردیم. بر این اساس، گزارشی که من الان میتوانم از آن دفاع کنم، این است که سازمان خصوصیسازی تا ابتدای دولت یازدهم و در طول ۵/۱۲ سال گذشته -از سال ۸۰ تا شهریور ۹۲- حدود ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم را به صورت قطعی واگذار کرده است؛ چه بابت سهام عدالت، چه بابت رد دیون دولت و چه برای عموم مردم. با این آمار، آن درصدهایی که قبلا گفته شده بود اصلاح شد چون قبلا مخرج کسر ۱۵۱ هزار میلیارد تومان بود و الان مخرج کسر ۹۶ هزار میلیارد تومان شده و تقریبا بیش از ۳۵ درصد از این آمار بابت واگذاری به بخشی غیر از سهام عدالت و غیر از ردیون دولت بوده است..
یعنی قانون این خلأ را دارد؟
ببینید این مسائل در هیچکجا تعریف نشده است. وقتی ما از عبارت خصولتی استفاده میکنیم، تعریف خاصی برای آن وجود نداریم. برای همین در نیمه دوم سال گذشته تمهیدی اندیشیدیم و یک تعریف درست کردیم و این تعریف را در هیات واگذاری به تصویب رساندیم. بر این اساس، مشخص شد که از این به بعد کدام بخشها در تعریف خصوصی و کدام بخشها در تعریف خصولتیها گنجانده شوند. در جاهایی هم دولت که حضور دارد، میدانیم که نباید به این بخش سهم بدهیم چون طبق اصل ۴۴ قانون اساسی واگذاری به دولت ممنوع است. منتها هیات دولت در جاهایی مصوبه داده که به صورت رد دیون به دولت سهم بدهیم که این امر، از یک طرف مصوبه هیات وزیران وقت بوده و از طرف دیگر، هیات تطبیق آن را رد نکرده است. سازمان خصوصیسازی نیز مجری است و باید مصوبات را اجرایی کند. از نظر سازمان خصوصیسازی این کار خلاف قانون است و نباید سهم را به دولت بدهیم در حالی که این اتفاق میافتد و این واگذاری در آمار خصوصیسازی نیز میآید. از یک طرف سهام دولت را به صورت قطعی واگذاری کردهایم و از طرف دیگر، گیرنده سهم صددرصد دولت و حتی یک وزارتخانه است. ما در اینجا قطعا میگوییم که خصوصیسازی اتفاق نیفتاده است ولو اینکه در آمارها بیاید. همین الان هم که من با شما صحبت میکنم، مصوبهیی در حد چند هزار میلیارد تومان میتوانم ارائه کنم که مصوبه هیات دولت است و تاکید کرده که سهم را بابت رد دیون به یک وزارتخانه بدهید.
یک یا چند مورد مصوبه هم برای رد دیون داریم که سهم به دولت یا دولتیها بدهیم، تعدادی هم خصولتی هستند.
در این رابطه چه کردید؟
کاری که ما در نیمه دوم سال گذشته انجام دادیم، این بود که از هیات واگذاری اجازه بگیریم که از این به بعد اگر سهمی عرضه میشود، در واگذاری سهم به دولت ممنوع باشیم اما برای واگذاری سهم به خصولتیها ممنوع نباشیم. در کنار آن، برای بخشهای خصوصی تشویق در نظر گرفته شود بهطوری که اجازه دهند در آگهیها عنوان کنیم که اگر خصوصیها سهام را بخرند، آنها را در قیمت، سود دوران مشارکت و مدت اقساط تشویق کنیم. به این شکل واگذاریها را برای خصوصیها و خصولتیها تفکیک کردیم. البته این مصوبه اواخر سال گذشته در هیات واگذاری تصویب شد و امیدواریم در سال جاری بتوانیم واگذاریها را شفافسازی و جداسازی کنیم.
با این حال سوال شما برمیگردد به این موضوع که چرا در واگذاریها در سالهای گذشته به انحراف رفتیم؟ ببینید متاسفانه در چهار، پنج سال گذشته خصوصیسازی گرفتار مصوبات رد دیون شد. مجموع رقم مربوط به مصوبات رد دیون دولت نزدیک به ۱۷۰ هزار میلیارد تومان است. حالا من تکراریها را کنار میگذارم. برای یک واگذاری شاید هیات دولت وقت سه، چهار مصوبه داشته باشد. اینها چون در یک موضوع بوده، من یکبار حساب میکنم.
یعنی چند بار واگذاری صورت گرفته بود؟
خیر، مثلا هیات دولت یکبار تصمیم گرفته بود که مثلا برای صندوق بازنشستگی ۱۰۰۰ میلیارد تومان سهم داده شود اما بعد از آن، یکبار دیگر مصوبه را اصلاح کردند و یک حکم دیگر دادند. ما اینها را یک مصوبه قلمداد کردیم. اگر بخواهیم همینطوری جمع جبری بزنیم، شاید ۳۰۰، ۴۰۰ هزار میلیارد تومان مصوبه باشد اما ما مصوباتی را که از یک جنس بودند، کنار هم گذاشتیم و حدود ۱۷۰ هزار میلیارد تومان شدند. شما تصور کنید که یک چنین عددی دارید و ۱۷۰ هزار میلیارد تومان هم وظیفه دارید که در باب رد دیون سهم واگذار کنید. از طرف دیگر، در طول ۵/۱۲ سال گذشته در کل ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم واگذار شده است. اگر بنا بود این ۱۷۰ هزار میلیارد تومان عملیاتی شود، اصلا شما یک چیزی هم کم میآوردید. یعنی همه سهام را که باید بابت رد دیون میدادید که هیچ، یک چیزی هم جا خالی میآوردید. یعنی اگر قرار بود خصوصیسازی فقط بابت رد دیون انجام شود، اصلا باید بقیه کارها را تعطیل میکردیم و خصوصیسازیای وجود نداشت.
متاسفانه رد دیون یک ویژگی و سهلگیری برای سازمان خصوصیسازی در قیمتگذاری دارد. سازمان که با هر قیمتی که میخواست، سهم را عرضه میکرد و وقتی سهم فروش نمیرفت، میدانست که یک مشتری پای آن خوابیده و چه بخواهد و چه نخواهد، این سهم برای او است. بنابراین در باب قیمتگذاری دخالت نمیکرد و دوست داشت همیشه قیمتها را بالا بگذارد و میگفت با این قیمتها عرضه میکنم. سهم فروش نرفت که نرفت، آن وقت سهام را به یک طلبکار دولت میدهم که هم بدهی دولت از بین رفته و هم آمار خصوصیسازی بالا میرود. ما واقعا در سالهای گذشته با این مشکل روبهرو بودیم که خصوصیسازی بهدلیل اینکه عملا درگیر رد دیون بود، قیمتگذاریها را اصلاح نمیکرد و دنبال توانمندسازی بخش خصوصی و بازاریابیهای واقعی نمیرفت و روشهای قیمتگذاری را نیز اصلاح نمیکرد. بر این اساس، خصوصیسازی رشد پیدا نمیکرد، چون اشتباهها رفع نمیشد.
به نظر شما چه تفکری پشت این سیستم بود؟
اجازه دهید من وارد این بحثها نشوم؛ منتها میخواهم بگویم نگاه به خصوصیسازی صرفا یک نگاه درآمدی شده بود.
این سوال را برای این مطرح کردم که به این نتیجه برسیم که این تفکر و شیوه واگذاریها چه خسارتی به اقتصاد و بخش خصوصی کشور زد؟
خسارتی که ما خوردیم، این بود که عملا در طول چند سال گذشته مجال پیدا نکردیم با بخش خصوصی صحبت کنیم و ببینیم دردل بخش خصوصی چیست. نخواستیم ببینیم چرا بخش خصوصی سهام را نمیخرد؟ قیمت سهام بالا است یا فضای اقتصادی کشور خراب است؟ آیا دولت بعد از اینکه سهام را میفروشد، کاری میکند که بخش خصوصی از کرده خود پشیمان شود؟ بالاخره همه اینها وجود داشت. حالا وقتی که همه واگذاریها بابت رد دیون صورت گیرد، آن زمان این مشکلات اصلا مطرح نمیشود و وقتی هم که مشکلات مطرح نشود، سازمان خصوصیسازی متوجه نمیشود که کجای کار اشکال دارد و به همین خاطر خصوصیسازی در کشور تعطیل میشود. به این ترتیب، نه بخش خصوصی رشد میکند، نه بخش خصوصی جای دولت مینشیند، نه شرکتهایی که واگذار میشوند، به بهرهوری بالا دست پیدا میکنند، نه در اقتصاد کشور وزن بخش خصوصی سنگینتر میشود و نه اقتصاد کشور کاراتر میشود. یعنی همه فلسفهیی که از خصوصیسازی تعریف کرده بودهاند، کنار میرود. چرا؟ چون میخواهیم خصوصیسازی وسیلهیی برای درآمدزایی و رد دیون دولت باشد. زمانی که دولت پول نداشت به پیمانکاران بدهد، به همین دلیل سهم دولت را واگذار میکرد. این، بدترین نوع خصوصیسازی است که سرمایه کشور را جای هزینههای جاری کشور بدهیم. برای مثال، وقتی نمیتوانیم به بازنشستگان حقوق بدهیم، سهم دولت را بفروشیم و هزینه جاری کشور کنیم.
میگویند یک روزی روسها به سراغ فریدمن میروند و میگویند ما تا به امروز دچار کمونیست بودیم. بنابراین یک فرمولی به ما بدهید که اقتصاد کشور را از این وضعیت نجات دهیم. فریدمن میگوید من سه نکته به شما میگویم: ۱- خصوصیسازی ۲- خصوصیسازی ۳- خصوصیسازی. به همین دلیل روسها شروع به خصوصیسازی میکنند اما بعد از ۴، ۵ سال دوباره به سراغ فریدمن میروند و میگویند ما کاری را که گفتی، انجام دادیم اما همه اقتصاد مافیایی شد. فریدمن میگوید شما قبل از اینکه خصوصیسازی کنید، لازم بود موسسات غیرانتفاعی و فعالیتهای اجتماعی را آزاد کنید تا اقتصادتان دچار مافیا نشود. اقتصاد ما هم بهنوعی گرفتار چنین موضوعی شده است. آیا شما حضور مافیا در اقتصاد ایران را قبول دارید؟
من نمیخواهم در این زمینه اظهارنظر کنم اما اجازه دهید به جای کلمه مافیا، این عبارت را به کار ببرم که اقتصاد ما همچنان دولتی و در اختیار دولت است. در حال حاضر اگر یک بخش خصوصی غیرمرتبط با مراکز قدرت بخواهد عرضاندام کند، قاعدتا فضایی برای خود نمیبیند و بهتر میداند به یکی از این مراکز قدرت وصل باشد تا بتواند عرضاندام کند. البته این موضوع در سطوح پایین دیده نمیشود اما در سطوح متوسط یا متوسط به بالا اگر بخش خصوصی بخواهد عرضاندام کند، ترجیح میدهد در قالب یکی از مراکز قدرت حضور پیدا کند و میداند که اگر چنین نباشد، راه به جایی نخواهد برد.
خب این یک اشکال بزرگ برای اقتصاد هر کشوری است که بخش خصوصی حتما در یک پوشش حضور پیدا کند و به عنوان یک بخش خصوصی اجازه نداشته باشد که قد علم کنم. در اینجا سازمان خصوصیسازی بهتنهایی نمیتواند این قاعده بازی را بههم بزند، ولی در هر حال میتواند این تذکر را به تصمیمگیرندگان کشور در عملکرد، گفتهها، نوشتهها و اظهارات خود بدهد که هدف خصوصیسازی همچنان مغفول مانده است. این نگرانیای است که هماکنون نیز در اظهارات مقامات دیده میشود و در فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری نیز این نگرانی به شکل عمیق پیدا بود که ایشان هم خصوصیسازی را دور از اهداف اصلیاش ارزیابی میکنند. ایشان در رابطه با سهام عدالت تذکرات مستقیمی داشتند و در باب عموم هم از فرمایشات ایشان این طور برداشت میشود که از خصوصیسازی کشور راضی نیستند و احساس میکنند که اصل ۴۴ ما را به اهداف مورد نظر نرسانده است. چون در سالهای گذشته سهام شرکتهای اصل ۴۴ را بیشتر در قالب رد دیون واگذار کردیم.
در رابطه با واگذاریها به نهادها چه تحلیلی دارید؟
من ارزیابی خاصی از این کار ندارم و نمیدانم چقدر از خریداران ما بنیادهای تعاون یا شرکتهای زیرمجموعه بنیادهای تعاون و نیروهای مسلح بودهاند. من الان چنین آماری ندارم اما این مجموعه تهی نیست، یعنی داخل این مجموعه شرکتهایی هستند که به زیرمجموعه بنیادهای تعاون واگذار شدهاند. البته بنیادهای تعاون، بنگاههایی اقتصادی هستند. در واقع دولتی نیستند، خصوصی هم نیستند. مصداق بارز خصولتیها، همین بنیادهای تعاون هستند. اینها حق دارند فعالیت اقتصادی داشته باشند و کسی هم نمیتواند مانع فعالیتهای اقتصادی آنها شود. اما اینکه ما ترغیب و تحریک کنیم یا بهگونهیی برنامهریزی کنیم که سهام دولت در اختیار چنین بنگاههایی قرار گیرد، لااقل اسم آن را خصوصیسازی نمیتوانیم بگذاریم. ما از این کار پرهیز میکنیم و میخواهیم سهام دولت را کسانی خریداری کنند که چنین وابستگیهایی را به مراکز قدرت نداشته باشند.
با توجه به آماری که شما دادید، آیا امکان بازپسگیری شرکتهای واگذار شده از شبهدولتیها وجود دارد که دوباره در سیستمی جدید، واگذاری به بخش خصوصی واقعی صورت گیرد؟
از نظر سازمان خصوصیسازی، هر سهمی که در هر قالب و عنوانی به صورت قطعی واگذار شده باشد، امکان بازپسگیری آن وجود ندارد. نه ما چنین اختیاری را داریم و نه بهدنبال چنین اختیاری هستیم که سهام را پس بگیریم. بالاخره واگذاری صورت گرفته است؛ حالا میخواهد در هر دولتی که باشد. منتها دنبال اصلاح روش برای از این به بعد هستیم و سعی میکنیم با تشویق و تقویت بخش خصوصی، عقبماندگیهای سازمان خصوصیسازی را برای نیل به اهداف اصلی و اولیه خودش جبران کنیم.
به نظر شما اگر شرایط برای حضور بخش خصوصی واقعی در اقتصاد و جایگزینی آن با دولت فراهم شده باشد، آیا بخش خصوصی کشور توانایی و قدرت جایگزینی با دولت را دارد؟ چون در گذشته استدلالی که مسوولان مطرح میکردند، این بود که بخش خصوصی توانایی مالی برای خرید شرکتها ندارد و به همین دلیل، واگذاریها به نهادهای شبهدولتی اتفاق افتاده است.
به نظر من عدم توانایی بخش خصوصی در قدرت مالی و نقدینگی نیست. بخش خصوصی کشور اینقدر توانمند است که امسال که ما برنامه بسیار سنگینی برای واگذاری داریم، همه واگذاریها را جذب کند. فرض کنید همه واگذاریهای امسال حداکثر ۱۰۰ هزار میلیارد تومان شود. خب میزان حصه نقدی که از بخش خصوصی میخواهیم بگیریم و واگذاری صورت گیرد، ۲۰ هزار میلیارد تومان بیشتر نیست. این ۲۰ هزار میلیارد تومان در مقابل نقدینگی کل جامعه، عدد بسیار ناچیزی است، بنابراین ما از نظر نقدینگی و توان مالی بخش خصوصی هیچ نگرانیای نداریم. میدانیم بخش خصوصی میتواند چنین کاری را انجام دهد. حالا اگر ورود نمیکند، از عدم توانایی مالی این بخش نیست، بلکه بهخاطر نگرانیهایی است که از حضور در چنین فضاهایی دارد. آنها فکر میکنند اگر بیش از حد در سطوح بالا حضور پیدا کنند و چرخه اقتصادی کشور را بچرخانند، شاید اذیت شوند. اما اینکه نگرانیهایشان واقعی است یا خیر، من اظهارنظر نمیکنم. منتها میدانم اگر بخش خصوصی رغبتی برای جذب واگذاریها ندارد، به خاطر این قبیل نگرانیهاست؛ حالا بحق یا ناحق نمیدانم. اما از نظر توان نقدی و مالی احساس نمیکنم مشکلی داشته باشند.
سازمان خصوصیسازی در این زمینه چه اقدامی میتواند انجام دهد تا نگاه فعالان اقتصادی را تغییر دهد؟
سازمان خصوصیسازی تنها دستگاه دولتی تقویتکننده بخش خصوصی نباید باشد و نیست. ما نباید همه کارها را به گردن سازمانخصوصیسازی بیندازیم و در خانه خود بنشینیم و بگوییم سازمان خصوصیسازی بخش خصوصی را توانمند کند تا اینکه در اقتصاد وزن و سهم خود را پیدا کند. همه باید دست به دست هم بدهند و نگاهها باید تغییر کند. هم در قوهقضاییه، هم در قوهمقننه و هم در قوهمجریه باید چنین رویکردی را شاهد و ناظر باشیم. بالاخره قوای سهگانه در اقتصاد کشور سهم بسیار بزرگی دارند؛ اینطور نیست که فقط قوهمجریه نقش داشته باشد. البته در قوهقضاییه و قوهمقننه اظهارات مسوولانش نشان میدهد که نگاه بسیار خوبی به بخش خصوصی دارند اما اینکه همه اتفاقات موید این موضوع هست یا خیر، روی مصداقها باید بحث کنیم؛ و الا ریاست قوهقضاییه و ریاست قوهمقننه و نمایندگان مجلس اظهاراتشان گویای این است که میخواهند بخش خصوصی رشد کند. منتها شاید بعضی از اتفاقها بیفتد که برخلاف این اظهارنظرها باشد.
مثال میزنید؟
من اگر وارد مصداقها شوم، ممکن است از هدف اصلی دور بمانم. اما میخواهم همینقدر بگویم که تحمل بخش خصوصی در عمل باید دیده شود و نه در گفتار. آیا ما میتوانیم بخش خصوصیای را تحمل کنیم که در یک بازار از ۳۰، ۴۰ درصد سهام برخوردار باشد. احساس من این است که در بخشهای مختلف کشور برای اینکه بخش توانمندی را در یک حرفه و صنعت تحمل کنند، وجود ندارد. بعضا از بخش خصوصی میترسند و فکر میکنند اگر بخش خصوصی ۲۰ درصد یک صنعت را داشته باشد، به نوعی انحصار ایجاد میشود و آن انحصار مانع حضور دولت است.
متاسفانه یک دید بدتری که وجود دارد، این است که تصور دستگاههای دولتی بر این است که همیشه اعمال حاکمیت برابر با دارا بودن مالکیت است. یعنی فکر میکنند اگر مالک چیزی نباشند، نمیتوانند حاکمیت را اعمال کنند. در واقع ما بلد نیستیم از طریق تنظیم مقررات، اعمال حاکمیت کنیم. همیشه میخواهیم با حفظ مالکیت، اعمال حاکمیت کنیم و این کار ما را سختتر میکند. یعنی آقایان بهدنبال این هستند که مالک بخش اعظمی از بازار باشند تا اینکه نظارتکننده. ما دولتیها بلد نیستیم، بگوییم که کنار مینشینیم و مقرراتی را تنظیم میکنیم که بخش خصوصی نتواند اجحاف، رانتخواری و ظلم کند. ما اصلا تنظیم مقررات را بلد نیستیم و همیشه دوست داریم دولت را مالک ببینیم تا ناظر. هماکنون طرز نگرشها ما را اذیت میکند. بر این اساس، امیدوارم از یکطرف هم بخش خصوصی رشد کند و هم نهادهایی که تنظیم مقررات میکنند، رشد کنند و دولت بلد باشد به جای مالکیت، با اعمال مقررات اعمال حاکمیت کند و خصوصیسازی بتواند در چنین فضایی بهتر اقتصاد کشور را رشد بدهد.
گزارش یا برآوردی دارید که درآمدی که در رابطه با خصوصیسازی کسب شده، به انحراف رفته باشد؟
ببینید گزارشی که من دادم، ۹۶ هزار میلیارد تومان درآمد تا پایان شهریورماه سال گذشته بود. تا پایان سال ۹۲ نیز حدود ۱۲۴ هزار میلیارد تومان فروش قطعی داریم. یعنی در نیمه دوم سال گذشته ۲۸ هزار میلیارد تومان سهم را به صورت قطعی واگذار کردیم که معادل ۳۰ درصد ۵/۱۲ سال گذشته بود. در واقع سازمان خصوصیسازی تلاش کرد از روند خصوصیسازی عقب نیفتد و اگر احکام و مصوباتی هست، تعیینتکلیف شود و به وظایف بودجهیی عمل کنیم. از این ۱۲۴ هزار میلیارد تومان، حدود ۴۰ هزار میلیارد تومان برای رد دیون دولت و حدود ۲۸ هزار میلیارد تومان بابت سهام عدالت به صورت قطعی واگذار شده و بقیه آن نیز برای عموم مردم بوده است.
حالا اینکه منابع کجا رفته، غیر از رد دیون، یعنی ۴۰ هزار میلیارد تومان از ۱۲۴ هزار میلیارد تومان که ۸۴ هزار میلیارد تومان میشود، همه برای خزانه و درآمدهای عمومی کشور بوده است. ما نفت را میفروشیم و در درآمدهای عمومی میریزیم. مالیات میگیریم و در درآمدهای عمومی میریزیم. بنگاههای دولتی و اموال دولتی را نیز میفروشیم و در درآمدها میریزیم. این جزیی از درآمد عمومی کل کشور میشود. سال گذشته با توجه به اینکه درآمد عمومی کل کشور کم بود، عددی که سازمان به خزانه دولت واریز کرد، حدود ۱۴ هزار میلیارد تومان بود. این ۱۴ هزار میلیارد تومان در مقابل ۱۴۰ هزار میلیارد تومان درآمد عمومی کل کشور محقق شد که نشان میدهد حدود ۱۰ درصد کل درآمدهای کشور را سازمان خصوصیسازی تامین کرده است.
شما در صحبتهای خود به این موضوع اشاره کردید که امسال برنامه سنگینی برای واگذاریها دارید. کمی در این باره توضیح دهید.
سال ۹۳، سال پایان خصوصیسازی است. البته نه فرآیند خصوصیسازی به مفهوم عمومی کلمه، بلکه به مفهوم خصوصی کلمه که واگذاری سهام متعلق به دولت در شرکتهای گروه یک و دو اتفاق بیفتد.
مجلس چند سال قبل تصویب کرده بود که دولت تا پایان سال ۹۳ باید سهام خود را در گروههای یک و دو واگذار کند. متاسفانه به جهت مشکلات و تنگناهایی که در اقتصاد کشور بود و به تاسی از آن، مشکلاتی در سازمان خصوصیسازی و فعالیتهای سازمان وجود داشت، این دستور و حکم قانونی متناسبا در سالهای گذشته اجرا نشده است و ما هماکنون شاهد حجم انبوهی از شرکتها هستیم که واگذاریشان به سال ۹۳ افتاده است. بر این اساس، ما میخواهیم تمام وظایفمان را در سال ۹۳ انجام دهیم و درصدد نیستیم به سمتی برویم که از دولت و مجلس اجازه بگیریم که یکی، دو سال مهلت زمانی را تمدید کنند. ما به خودمان فشار میآوریم که امسال حکم قانون را اجرا کنیم.
فکر میکنید بتوانید؟
تا آن حدی که دست خود ما است، تلاش میکنیم. آنچه دست ما است، اینکه قیمتگذاری و عرضه کنیم. حالا اینکه فضای اقتصادی کشور با ما همراهی کند، نمیدانم. به خصوص اینکه تلاش خواهیم کرد شرکتها را به بخش خصوصی واقعی واگذار کنیم و همه رد دیونها ملغیالاثر شود. به همین دلیل ممکن است در جذب سهام علامت سوال داشته باشیم. اما در عرضه سهام که کار ما است، نمیخواهیم ابهام داشته باشیم و همه تلاشمان را خواهیم کرد که امسال بیش از ۱۸۰ شرکت را قیمتگذاری و واگذار کنیم. در این رابطه از همه توان خود برای بازاریابی و پیدا کردن مشتری استفاده خواهیم کرد. حالا اگر عملا چیزی در انتهای سال باقی ماند، آن زمان نمایندگان مجلس بررسی میکنند که این فعالیت تا سال ۹۴ نیز ادامه پیدا کند. منتها ما فرضمان بر این است که چنین اجازهیی را نخواهیم خواست و مجلس نیز نیازی به چنین تجویزی پیدا نخواهد کرد و این ۱۸۶ شرکت را تا پایان سال واگذار خواهیم کرد. در فهرست ۱۸۶ شرکت قابل واگذاری در سال ۹۳، تعداد ۲۷ شرکت بسیار بزرگ، ۷۶ شرکت بزرگ، ۳۱ شرکت متوسط و ۳۱ شرکت دیگر به همراه سهام خرد دولت در ۹ شرکت بورسی و ۱۲ شرکت (بورسی و غیربورسی) قرار دارند.
من یک درددلی هم که دارم، این است که در نیمه دوم سال گذشته که فعالیتهای خصوصیسازی شتاب گرفت، شاهد این بودیم که بعضیها از اهرمهای غیرمتعارف برای توقف چرخ خصوصیسازی استفاده کردند.
مثال میزنید؟
یکی از آنها، اهرم شورای رقابت بود که آبانماه سال گذشته و دقیقا زمانی که آماده بودیم ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیج فارس را عرضه کنیم، شورای رقابت بنا به موضوعاتی که وجود داشت، حکم به ابطال واگذاری ۱۷ درصد اول داد و همین امر باعث شد که چهار ماه عرضه ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیجفارس به تاخیر بیفتد. البته هیات تجدیدنظر شورای رقابت بسیار همکاری علمی، قانونی و دقیقی با ما داشت و در نهایت بعد از چهار ماه رسیدگی این حکم را نقض کرد و سازمان خصوصیسازی مجاز شد ۱۷ درصد دوم هلدینگ خلیجفارس را عرضه کند.
در روزهای پایانی سال گذشته نیز هیات داوری یکی از واگذاریهای ۵/۱ سال قبل را لغو و ابطال کرد که شاید در تاریخ سازمان این اقدام بینظیر بوده است. معاملهیی که یکسال و اندی قبل از آن قطعی شده بود، سهام مبادله و پول رد و بدل شده بود و سهام در اختیار خریدار جدید قرار گرفته بود، آقایان بعد ۱۶ ماه معامله را ابطال کردند که واقعا یک اتفاق عجیب و ناشناخته برای من بود.
تصور من بر این است که ما امسال با این شتاب بسیار تندی که برای تعیینتکلیف شرکتهای باقیمانده داریم، باید منتظر باشیم که هر دم از این باغ بری برسد و به مسائلی که قبلا فکر نمیکردیم، باید فکر کنیم. من نمیخواهم از عبارت سنگاندازی استفاده کنم، ولی از لحاظ ایجاد دردسر برای سازمان خصوصیسازی، در نیمه دوم سال گذشته دو مورد را تجربه کردیم. امسال نیز که هنوز سال شروع نشده و واگذاریهای ما آن شتاب لازم را در عمل پیدا نکرده، شاهد بعضی از جوسازیها در مورد بعضی از واگذاریها بودیم. در مورد مهندسی آب و خاک شاهد یک جوسازی بودیم، در مورد سنگآهن مرکزی شاهد جوسازی بودیم و در مورد فولاد میانه شاهد بعضی از اظهارنظرها بودیم.
این جوسازیها در چه راستایی است؟
متفاوت است. هر کدام در یک وادی جداگانه است. مثلا در رابطه با مهندسی آب و خاک کشور باید بگویم که این واگذاری اتفاقا از جمله واگذاریهای سازمان خصوصیسازی بود که خریدار خصوصی و شخص حقیقی بود. البته یکی از شخصیتهای حقوقی قرار بود در مزایده شرکت کند اما بههر دلیلی شرکت نکردند. بعضیها میگویند که این مجموعه تصور نمیکرد که در این مزایده غیر از آنها شرکتکننده دیگری هم باشد. فکر میکردند که در مزایده شرکت نکنند، مزایده بعدی را سازمان خصوصیسازی با کاهش ۱۰ درصدی قیمت پایه انجام میدهد. شاید عمدا شرکت نکردند؛ شاید هم سهوا. این به من مربوط نیست اما اینجا به من مربوط میشود که آن عزیزان در مزایده شرکت نکردند و لذا هیچ حقی ندارند. متاسفانه بعد از اینکه مزایده برگزار شد و برنده آن هم مشخص شد، جوسازی کردند که این مزایده باطل است. حتی در یکی از سایتها یک حرف بسیار ناراحتکنندهیی دیدم که یک نفر اظهار کرده بود که خریدار سهام مهندسی آب و خاک کشور چهار هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی مقروض است. من نمیدانم واقعا دیانت، انصاف و مروت کجا رفته است. من اتفاقا آن زمان پرسیدم و گفتم از بانک مرکزی استعلام کنید که آیا این خریدار به سیستم بانکی بدهکار است؟ رفتند استعلام کردند و گفتند این فرد حتی یک ریال بدهی هم ندارد. چطور میشود کسی که به سیستم بانکی بدهکار نیست، بگوییم چهار هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی بدهکار است؟
این یکی از آن مواردی است که وقتی خصوصیسازی شتاب بگیرد، توقع داریم موج این تهمتهای ناروا و به دور از انصاف به ما بخورد. البته نباید چنین اتفاقی بیفتد. یعنی همه باید دست به دست هم بدهیم تا این کنده را بالا بکشیم. ما اگر امسال نخواهیم گروه یک و دو را واگذار کنیم، چه زمانی میخواهیم واگذاری داشته باشیم؟ بالاخره دولت چقدر باید هر سال زیان بدهد بابت اینکه سهامدار این شرکتها است؟ چقدر باید اقتصاد کشور برای حضور در این شرکتها تاوان پس بدهد. منتها امسال سالی است که بیشتر نیاز داریم افکار عمومی در کنار خصوصیسازی بحثها را مرور کنند. اگر در جاهایی سازمان خصوصیسازی اشکال و ایرادی دارد، به این سازمان تذکر دهند؛ وگرنه اگر سنگاندازی، دردسرسازی و حاشیهسازی است، انتظار داریم که از اصل ۴۴ حمایت شود.
شما چه برنامهیی هم برای سهام عدالت دارید؟
ببینید ۴۴ هزار میلیارد سهم به مشمولان سهام عدالت اختصاص پیدا کرده است. از این تعداد سهام تا به ابتدای دولت یازدهم ۲۴ هزار میلیارد تومان و تا الان نیز ۲۸ هزار میلیارد تومان واگذاری قطعی به سهام عدالت شده است. بقیه، واگذاری قطعی نیست، یعنی الان برای حدود ۴۷ میلیون نفر ۲۸ هزار میلیارد تومان سهم به صورت قطعی واگذار کردهایم و اگر این ۲۸ هزار میلیارد تومان را بین ۴۷ میلیون نفر تقسیم کنیم، به هر نفر چیزی حدود ۶۰۰ هزار تومان سهم میرسد. الباقی سهام هنوز تخصیص پیدا نکرده و واگذاری قطعی نشده است. ما تلاش میکنیم سهامی که واگذار شدنی است، امسال قیمتگذاری و به صورت قطعی واگذار کنیم تا این سهام به ارزش یک میلیون تومان برای هر فرد نزدیک شود. از طرف دیگر، از این ۴۴ هزار میلیارد تومانی که قرار بوده واگذار شود و تا به امروز ۲۸ هزار میلیارد تومان واگذار شده است، حدود ۱۱ هزار میلیارد تومان را از بابت سود سهم وصول کردهایم یعنی از این ۲۸ هزار میلیارد تومان، حدود ۱۷ هزار میلیارد تومان را هنوز از سهامدار نگرفتهایم البته هنوز صورتهای مالی سال ۹۲ در نیامده و سود آن تقسیم نشده است. برآورد ما این است که حدود ۴، ۵ هزار میلیارد تومان سود سهم برای سال گذشته برای این گروه شرکتها خواهیم داشت که در مجموع ۱۵، ۱۶ هزار میلیارد تومان میشود. دهکهای اول و دوم نیز تخفیف ۵۰ درصدی دارند که آن را هم اعمال کنیم، ۱۸ هزار میلیارد تومان میشود. باز هم ۱۰ هزار میلیارد تومان از واگذاری قطعیمان و ۱۰ هزار میلیارد تومان به اضافه ۱۶ هزار میلیارد تومان که هنوز سهم اختصاص ندادیم یعنی ۲۶ هزار میلیارد تومان همچنان از این مشمولان طلبکار است.
قانون میگوید سهام عدالت تا ۱۰ سال از محل سود باید تادیه شود. اگر نشد، خود مشمول باید پول بدهد و اگر پول ندهد، به اندازهیی که پول گرفتیم، سهام را آزاد کنیم و بقیه برای دولت است و میتواند بفروشد. منتها ما میخواهیم کاری انجام دهیم که شیرینی سهام عدالت به کام مشمولان آن برود. بر این اساس، تلاش میکنیم که مجوز برای فروش بخشی از سهام مشمولان بگیریم که قیمت بسیار خوبی دارد و جای طلب دولت از مشمولان وارد خزانه کنیم تا از این رهاورد بتوانیم همه سهام مشمولان را آزاد کنیم یعنی فرض میکنیم مشمولان سهامشان را فروختند و بدهیهایشان را به دولت دادهاند اما تا زمانی که بدهی خود را ندهند، نمیتوانیم سهام را دست آنها قرار دهیم. ما در اینجا قانون میخواهیم یعنی آزادسازی سهام عدالت مصوبه میخواهد و یک مرجع باید این اجازه را به ما بدهد تا به نیابت از طرف مشمولان، بخشی از سهامشان را بفروشیم و بدهیهایشان را پاس کنیم تا سهام آزاد شود وگرنه اگر چنین اجازهیی به ما داده نشود، باید تا سه سال دیگر همینجوری بمانیم و به این شکل، نصفی از سهام هم آزاد نمیشود. البته دهکهای اول و دوم همه سهام خود را میگیرند اما بقیه دهکها نصف سهام خود را میگیرند و نصف دیگر سهام از دستشان میرود که ما نمیخواهیم چنین اتفاقی بیفتد.
بحث دیگری که وجود دارد، این است که هدف از سهام عدالت چه بود؟ این نبود که ما به یک نفر پول دهیم. خب اگر میخواستیم، خودمان سهم میفروختیم و مثل یارانههای نقدی به حساب مردم واریز میکردیم. ایدهیی پشت این کار بود؛ اینکه فرهنگ سهامداری را یاد مردم بدهیم و عموم مردم در صحنه اقتصاد کشور سهامداری کنند ولی از طرف دیگر، متاسفانه این واقعیت تلخ وجود دارد که اکثر مشمولان سهام عدالت درآمد کمی دارند و به محض اینکه این ورقه سهام در اختیارشان قرار گیرد، ترجیح میدهند از این پول در بازه زمانی بسیار کوتاهی استفاده کنند و به یک زخم زندگی خود بزنند. ما از یک طرف میخواهیم این فرهنگ را رواج بدهیم و از طرف دیگر، با آزادسازی سهام امکان دارد تعداد زیادی از مشمولان، سهام خود را بفروشند. به همین دلیل، دنبال این هستیم که بتوانیم راهحلی پیدا کنیم که هر دو طرف ماجرا را داشته باشیم؛ بهطوری که هم برای سهامداری فرهنگسازی کنیم و هم اینکه اگر فردی نیاز فوری به پول داشت، بتواند بخشی از سهام خود را بفروشد. حالا این سوال مطرح است که میشود ما آزادسازی سهام عدالت را انجام دهیم و سه سال زودتر سهم را در اختیار مشمول قرار دهیم اما به مشمول بگوییم که اجازه فروش سهم را نداری و با سودی که کسب میکنی، نیازهای خود را تامین کن؟ فکر میکنم یکی از گزینههای خوب همین باشد که آزادسازی سهام را امسال انجام دهیم؛ منتها اجازه فروش را یکی، دو سال دیرتر به افراد بدهیم تا اینکه لذت دریافت سود سهام را هر سال بچشند و شاید آن زمان عدهیی قانع شوند که این آب باریکه را در زندگیشان داشته باشند. چون سهام را که بفروشند، فقط یکبار از آن استفاده میکنند ولی اگر سهم را داشته باشند، هر ساله میتوانند از سود آن بهرهمند شوند. شاید آن زمان عده زیادی بنا به دلخواه خودشان دیگر سهم نفروشند.
این مجموعهیی از کارهاست که امسال در زمینه سهام عدالت باید انجام شود که کار بسیار سنگینی است. شما ارزش سهام عدالت را که الان حدود ۹۰ هزار میلیارد تومان است، با کل واگذاریهای ۵/۱۲ سال گذشته سازمان خصوصیسازی مقایسه کنید، آن زمان میبینید در ۱۲ سال ۹۶ هزار میلیارد تومان سهم فروختیم و ارزش سهام عدالت هم ۹۰ هزار میلیارد تومان است. این کار بسیار سنگین و حجیمی است و امیدوارم مجلس و هیات دولت کمک کنند که طرح آزادسازی سهام عدالت هر چه بیشتر پخته شود.
موضوع دیگری که میخواهم صحبت کنیم، سقوط شاخص بورس است. چندی پیش از یکی از منابع شنیده شد که در سال گذشته سازمان بورس به سازمان خصوصیسازی برای عرضه سهام فشار میآورد اما عرضه سهام همزمان با افت شاخص بورس شد. در آن برخی مسوولان ارشد سازمان بورس در مصاحبههای خود عنوان میکردند که دلیل افت بورس، عرضههای سازمان خصوصیسازی است. تا آنجایی که میدانم، شما گلایههای زیادی نسبت به این موضوع داشتید.
من گلایهیی از شخص ندارم. خواهش من از دوستان این است که اگر در زمانی در جایی مشکلی وجود دارد، این مشکل را آنالیز و ریشهیابی کنند و ریشههای مشکل را اگر اعلام کردنی است، اعلام کنند و اگر اعلام کردنی نیست، بروند روی آن مدیریت داشته باشند تا ریشهها بخشکد وگرنه اگر یک دیوار کوتاهی به نام سازمان خصوصیسازی پیدا کنند و هر زمان سازمان بورس یا بازار بورس دچار مشکل شود، بگویند کی بود کی بود، سازمان خصوصیسازی است، خیلی غیراخلاقی است که مظلومی به نام خصوصیسازی گیر آوریم و همه مشکلات را گردن آن بیندازیم
به صراحت میگویم که سازمان خصوصیسازی لااقل در طول هشت ماهی که من در این سازمان حضور دارم، هیچ اثر و نقشی در شاخصهای بورس به صورت عمدهیی که افزایش یا کاهش پیدا کند، نداشته است. زمانی که شاخص بورس به سرعت بالا میرفت، میگفتند خصوصیسازی سهم عرضه نمیکند و در زمانی که شاخص سقوط کرد، گفتند سازمان خصوصیسازی سهم عرضه میکند؛ در حالی که هیچکدام از اینها درست نبود.
اصل ماجرا چه بود؟
بازار بورس نبض اقتصاد کشور است. اقتصاد در ایران بیشتر از آنکه از ریشههای صرفا اقتصادی متاثر باشد، از ریشههای سیاسی متاثر است. مذاکرات ژنو اگر خوب پیش رود، شاخص بهشدت و سرعت بالا میرود. اگر در جایی در مذاکرات با ابهام مواجه شویم، بازار عکسالعمل نشان میدهد یا اینکه اگر یک اتفاقی در اتحادیه اروپا و در جایی از امریکا اتفاق بیفتد، بازار بورس عکسالعمل نشان میدهد. ما چرا اینها را آنالیز نمیکنیم و همهچیز را مربوط به خصوصیسازی میدانیم. برای مثال، دولت در ایام بودجه برای خوراک پتروشیمی تصمیمی میگیرد و در مجلس تصمیم دولت تغییر میکند و به جای Aسنت، A+Bسنت را برای هر واحد در نظر میگیرد. خب بازار بالطبع عکسالعمل نشان میدهد. چرا ما نمیآییم اینها را مطرح کنیم؟ ما باید بگوییم وقتی دولت و مجلس میخواهد نوعی مالیات بر فعالیت یک حرفه و صنعتی ببندد، معلوم است که دست در جیب آن صنعت میکند و سودش را بیرون میکشد. به همین بازار عکسالعمل نشان میدهد و عدهیی پولشان را از آن صنعت بیرون میکشند و فروشنده میشود. به این ترتیب شاخص بورس افت میکند.
حالا اینکه کدام مقدم و کدام موخر است، من نمیخواهم وارد تقدم و تاخر ذاتی یا زمانی شوم، ولی خب یک زمانی بانکها میخواهند منابعی را اختصاص دهند و میآیند ۲۸، ۲۹ و ۳۰ درصد برای سپرده سود میدهند. در اینجا عدهیی تصور میکنند که بهتر است پول خود را از بورس بیرون بکشند، چون بخش خصوصی بهدنبال سود مطمئن است؛ ولو سود کم. ما به جای اینکه بگوییم یک چنین تصمیمی باعث میشود شاخص بورس کاهش یابد، سازمان خصوصیسازی را نشانه میگیریم. مگر چه اتفاقی در سازمان خصوصیسازی افتاده است؟!
همزمانی که شاخص رو به صعود بود، ما متهم ردیف اول بودیم و هم وقتی که شاخص سقوط کرد، متهم بودیم. این اتهامی که به ما میزنند، به خاطر نجابتی است که سازمان خصوصیسازی دارد و نمیخواهیم مسائل را رسانهیی و پررنگ کنیم. ما میخواهیم مباحث را در محافل خودمان مطرح کنیم ولی خب به اندازهیی که مسائل رسانهیی شده، من هم باید رسانهیی جواب دهم. منتها توصیهام به فعالان بازار بورس این است که مسائل را به درستی ریشهیابی کنند و دیوار کوتاه سازمان خصوصیسازی را همیشه کنار دست خودشان نبینند.
من هم به عنوان یک فرد ایرانی تحلیلهایی از بازار دارم اما تحلیل خودم را به عنوان رییس سازمان خصوصیسازی اعلام نمیکنم. فقط در همین حد میگویم که دلیل سقوطها و صعودهای شاخص بورس قطعا رفتار سازمان خصوصیسازی نبوده است
جوانان تهرانی از شهرت تا زندان، شادی حق ما نیست…. رهیار شریف
طی هفته های پیش و همزمان با روز جهانی رقص و در پی فراخوانی که “فارل ویلیامز” خواننده ی برجسته ی آمریکایی برای راه انداختن موج “شادی” در سراسر دنیا بر پا کرده بود، شبکه های اجتماعی شاهد نماهنگهایی ویدئویی از ایران بودند، کلیپهایی چند دقیقه ای که در آن جوانانی ایرانی تصاویر رقص و شادیشان را با ترانه ی “شاد” ویلیامز تدوین کرده و با این حرکت به این کمپین جهانی پیوسته بودند.
در این میان یکی از این کلیپها که شش دختر و پسر ایرانی زیر سی سال را در حال پایکوبی و شادی در کوچه های تهران، روی پشت بام و کنار کولرهای آبسال نشان می داد در مدت کوتاهی بیش از ۱۷۰ هزار بیننده داشت.
اما حالا و پس از گذشت یک ماه از انتشار این ویدئوها، پلیس ایران اعلام کرده که همه کسانی که در نسخه ایرانی موزیک ویدئوی آهنگ خوشحال (Happy) ساخته فرل ویلیامز در ایران نقش آفرینی کردند، را شناسایی و بازداشت کرده است.
آنها می گویند که به آنها گفته شده قرار است برای فیلم سینمایی مجازی از آنها تست بازیگری گرفته شود و قرار نیست این ویدئو در جایی پخش شود.
ساعاتی پس از اعلام خبر بازداشت این عده، فرل ویلیامز خبر دستگیری جوانان ایرانی را روی صفحه طرفداران خود در فیسبوک منتشر کرد، او ضمن ابراز تاسف نسبت به این مساله نوشته است: ” اینکه این بچهها به خاطر تلاششان برای گسترش شادی بازداشت شدند، چیزی فراتر از غمانگیز است.”
در حال حاضر در شبکههای اجتماعی اینترنت هشتگی برای خواست آزادی این افراد در حال گردش است.
همزمان بسیاری از ویدئوهای «شاد در تهران» که در تارنمای یوتیوب منتشر شده بودند، حذف شدهاند.
گفتنی ست چندی پیش ریحانه طراوتی یکی از بازداشت شدگان مذکور، در صفحه ی فیس بوکش برخی افراد چون “مانا نیستانی” و ” کامبیز حسینی ” را به سبب مرتبط کردن این ویدئو با مسائلی از قبیل نقد اجتماعی و کارتون انتقادی به سیاه نمایی از اوضاع ایران متهم کرده بود.
غیبت صغری کی به پایان میرسد / دکتر علیرضا نوریزاده
یکی از علایم ظهور حضرت مهدی (عج)، خروج سید حسنی است. امام صادق می فرماید: «سید حسنی آن جوان زیبا، از طرف سرزمین دیلم و یا خراسان خروج کرده و با صدای رسا صدا می زند: ای آل محمد! دعوت آنکس را که از غیبتش متأسف بودید اجابت کنید، این صدا از ناحیه ضریح پیغمبر (ص) بلند می شود پس گنجهای خدا از طالقان، او را پذیرا می شوند.
پرچمهای سیاهی از آنِ بنی عبّاس از مشرق خارج می شوند و آن مقدار که خدا بخواهد، دوام می آورند. سپس پرچمهای سیاه کوچکی از مشرق بیرون می آیند که با مردی از فرزندان ابوسفیان و یارانش کارزار می کنند و به اطاعت مهدی در می آیند. اَصبَغ بن نباتَه می گوید: از امیر مؤمنان(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از مشرق زمین پرچمهایی بی نقش و نگار روی می آورند که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیستند. بر بالای نیزه مهر سرور بزرگ زده شده است. مردی از آل محمّد این پرچمها را به پیش می رانَد پرچمهایی که در مشرق ظاهر می شوند، بوی آنها، چون بوی مشک پُربو در مغرب به مشام و ترس یک ماه پیشاپیش آنها فرا می رسد تا اینکه آن سپاه وارد کوفه شوند در حالی که انتقام خون پدرانشان را می خواهند.
این روایات در اغلب مصادر مربوط به ظهور آمده است از جمله در بحار مجلسی ، الفتن ،مشارق الأنوار و ….
از زمان روی کارآمدن جمهوری ولایت فقیه و تبدیل شدن قصه ی غیبت و ظهور مهدی موعود به دکان پرسودی برای دکانداران مذهب تشییع و اهمیت یافتن مسجد جمکران تا آنجا که زیارت آن را از میزان ثوابی که به زائر میرسد برابر با زیارت کعبه دانسته اند ( از فرمایشات حجت الاسلام تکیه ای معاون فرهنگی مسجد جمکران ) ، در حالیکه بنیان گزار رژیم ، آیت الله خمینی حداقل در این مورد حاضر به قبول یک داستان جعلی نشد و اصلا به جمکران ولو برای یکبار هم نرفت ، موضوع سید خراسانی دستمایه ای برای اهالی ولایت فقیه از یکسو و رقبای در تبعید آنها از سوی دیگر شده است تا به دنبال جا انداختن این نظر بی پایه بیفتند که سید خراسانی ، امام سید علی بن جواد حسینی خامنه ای است . از نظر رقبا ی تبعیدی ولی فقیه ،سید حسنی کسی نیست بجز برادر مسعود رجوی الطبسی الخراسانی .
برادر مسعود اگرچه رسما ادعای سیادت نکرده است ولی ذوب شدگان در انوار مهرش ، اورا فراتر از هرسید صحیح النسبی نشاندند و در باب مکارم و ارتباطش با بالا قصه ها پرداختند .
در روایات متعدد شیعه از جمله در بحار مجلسی در باب ویژگیهای حضرت و مبشرانش سید خراسانی و سید یمانی مکرر تاکید شده که ایشان جوانند و با موهای مثل شبق و سبلت سیاه و روی خوش ، دل از عارف و عامی میبرند . برادر مسعود نیز ماشاءالله با کمک رنگ مو و رسیدگی دائم به بر و روی خود ، باوجود پشت سرگذاشتن ۶۶ سال از عمر شریفش ، تا روزی که دیده میشد و پس از آن در تصاویر چهاررنگ ، انگار کیلومتر شمار عمر را بسته اند .
و حالا در جریان غیبت صغری یا کبری ؟ این سئوال بر زبان خیلی ها جاری است که مسعود کی ظاهر میشود ؟
علائم ظهور بعضا مشهود است ، ایشان هم خراسانی است هم مدتها در قتال با سفیانی ( در ادبیات مجاهدین بارها رژیم ، اموی و رهبرش یزید زمانه نام گرفته است ) درگیر بوده است . در جوار وطن بارها از کوفه دیدار کرده است که به روایتی محل کارزارنیمه نهائی است . در نگاه پیروان ایشان هاله قدسی دارد و ارتباطش با عالم بالا قطعی است .
غمض عین بر خطاها
هیچ سازمان سیاسی و حزب و تجمعی ، حتی حزب بزرگی مثل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمارش ، از انتقاد از خویش پرهیز نکرده است . روزگار پس از استالین و سالها بعد دوران گورباچف را میتوان دوران بازنگری به خطاهای حزب دانست . در کشورهای غربی معمولاکارنامه احزاب در پی هر شکست انتخاباتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و خیلی وقتها دبیرکل حزب و دستیارانش هزینه شکست را با کناره گیری می پردازند .
در ایران خودمان شاهد انتقادهای درون گروهی و جابجائی رهبران در احزاب چپ و انقلابی در سالهای پس از انقلاب بوده ایم که نمونه بارز آن سازمان چریکهای فدائی خلق و انشعابات متعدد و تغییر کادر رهبری سازمان و فروعش ، می باشد . حتی حزب توده نیز انتقاد از خود را پذیراشد تا آنجا که سرانجام ، یکی از پاکترین و وطنپرست ترین کادرهایش که دیر سالی قبل از انقلاب در زندان بود یعنی علی خاوری ، به دبیر کلی انتخاب شد .
ادامه جنگ و به قول ناخدا احمدی ، تغییر وجه جنگ از دفاع به ، هجوم به داخل خاک عراق ، فاجعه ای بود که نیم میلیون کشته و مجروح و معلول از جمله معلول شیمیائی ، ویرانی دهها شهر و روستا ، و مهمترین تاسیسات صنعتی و زیربنائی کشور ، محکومیت بین المللی ، انزوای جهانی ، محرومیتها و عقب ماندگی برای مردم ایران ، و هزار ملیارد دلار خسارت و… دستاورد آن بود . خمینی و دستیارانش پیروزی بزرگ ملت مارا در یک نبرد میهنی به شکست تبدیل کردند و اگرچه سرانجام با خوراندن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ به نایب امام زمان ، او را که خود میدانست چه کرده است ، سالی بعد به لقاء الله فرستادند ، اما هیچیک شهامت اقرار به خطا را نداشتند و اگر در این میان صدائی مثل صدای عمادالدین باقی و یا اکبر گنجی به سؤالی برخاست ، چنانشان کوفتند که یکی خسته و شکسته در حصار وطن ماند و آن دگری ناچار به تبعید آمد . در دوران ولایت هزار بار بدتر جانشین آیت الله خمینی ، که سلطه مقام ولایت زمین و زمان و آسمان را هم در بر گرفت ، خطا که چه گویم صدها تصمیم ایران برانداز توسط رهبر گرفته شد بی هیچ پوزشی ، و البته دودش به چشم ملت رفت . کشتارها ، تصفیه های خارج کشور ، هزینه کردن ملیاردها دلار برای پروژه نظامی اتمی و درنهایت به اجبار دست شستن از آن ، میلیاردها دلار صرف ماجراجوئیهای خانمانسوز در لبنان و عراق وسوریه ، غزه و یمن و بحرین و افغانستان و جابلقا و جابلسا کردن ، بهترین مدیران و پایوران را خانه نشین کردن یا به گریز از وطن واداشتن و در مقابل مشتی دزد فاسد جاهل را در مقامات عالیه نشاندن ، مرجعیت شیعه را به مزدوری کشاندن و فاتحه آن را خواندن ، نظام آموزشی کشور را به نظام عقب مانده حوزه وصل کردن ، خرافات را در همه ی ابعاد زندگی مردمی که با انقلاب مشروطه ، قصد برپائی یک جامعه مدرن و مردمسالار و عدالت پرور داشتند ، جاری کردن و…از جمله اموری است که در دوران رهبری ولی فقیه ثانی به اجرا در آمد و جالب اینکه وقتی محمد خاتمی کوشید بدون اعتراف به سیاهکاریهای رژیم ، با رنگ اصلاحات ، گذشته را به ناسیه عام بسپارد ، مقام ولایت با توطئه های هر نه روز یکبار ، چنان کرد که گذشته به حال وصل شود و تدارکچی بعدی محمود احمدی نژاد ، نیز طی ۸ سال چنان پرونده جرائم و نابکاریها را سنگین کرد که حسن روحانی حتی از برداشتن زیر ابرو عاجز است . آیا تا امروز – که احمدی نژاد بار همه خرابیها را مطابق روایات دولتی ،بر دوش دارد – کسی نیست که بپرسد اگر احمدی نژاد مجرم است ، سهم آنکس که یک مداح اهل بیت متخصص فاضلاب را در کرسی ریاست نشاند و در دوره دوم ، با سرکوبی ملت و کشتار و شکنجه و زندان و… و تقلبی آشکار ابقایش کرد ، چقدر است ؟ از آغاز انقلاب تا احمدی نژاد چه ؟
ولایت مغلوب بعد از غالب
(ابوالحسن بنی صدر ، دکتر قاسملو ، دکتر متین دفتری ، دکتر مسعود بنی صدر ، حسن صدر حاج سیدجوادی ، شاهسوندی ، کریم حقی ، شمس حائری ، مهدی خانبابا تهرانی ، دکتر کریم قصیم ، مهدی سامع ،ایرج مصداقی – که صادقانه دیرسالی از دل و جان در مسیر مبارزات ، همراه با مجاهدین بود – فریبا هشترودی و دهها بل صدها تن دیگر که یا از تشکیلات رجوی و شورای مقاومتش خارج شدند و یا اندک انتقادی به عملکرد رجوی و تصمیمات سراپا خطایش ابراز کردند، از جمله محکوم شدگان رهبری فرهمندند )
تصمیم آقای رجوی در امضای پیمان صلح با طارق عزیز ، که مورد اعتراض شدید دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس شورای ملی مقاومت قرار گرفت و بنی صدر شرافتمندانه از همه چیز بر سر این مخالفت گذشت و حتی دختر فرزانه اش فیروزه نیز ناچار به پرداخت هزینه ای شد که البته در نهایت به نفع اوشد – جدائی از رجوی و مدتی بعد پیوند با آقای دکتر علیرضا نوبری – ، نابخردانه و موجب ریزش شمار کثیری از هم پیمانان و طرفداران مجاهدین شد . رفتن به عراق و پیوند با صدام حسین در زمانی که جنگ با ایران ادامه داشت ، تصمیم سراپا غلط دیگری بود که آقای رجوی اتخاذ کرد و کسی را یارای پرسش از ایشان نبود که برادر مسعود چرا ؟
پیش از رفتن به عراق من با ابوذر که از سالهای پیش از انقلاب در دانشکده حقوق و مجله فردوسی ، اورا می شناختم ساعتی گفتگو کردم که بخشی از آن را به خواست خودش ضبط کردم .
مسئله دار شدن ابوذر و همسرش سرانجام به عملیات فروغ جاویدان – مرصاد از نظر رژیم – منتهی شد و این هردو نازنین در مقام راننده کامیون به قتل رسیدند ابوذر که از کاندیداهای مجاهدین در نخستین انتخابات مجلس بود ، یک تازه رسیده به سازمان نبود که به میدان قتال اعزام شود آنهم به عنوان راننده کامیون مهمات !
آقای رجوی با این گمان که بر اثر پیروزیهای ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ ، خمینی سرنگون خواهد شد ،و ارتش بی تجربه و آموزش ندیده او هفتاد و دوساعته به تهران میرسد دست به کاری زد که در اشل بزرگتر رژیم در عملیات بعد از آزادی خرمشهر ( خیبر ، بدر و …) مرتکب شد . بعد از قلع و قمع مهاجمان که اغلب هیچ تجربه نظامی نداشتند و خیلی هاشان از پشت میز دانشگاه در اروپا و آمریکا با دوهفته آموزش به جبهه اعزام شده بودند ، در تنگه چزابه و مهران و قصرشیرین و جاده های بین راه ، رژیم سبعانه به جان زندانیان افتاد و حداقل چهار هزارتن را اعدام کرد . در واقع هفت هزار کشته ماجراجوئی آقای رجوی ، جان باختند تا رهبر فرهمند کتابچه شهدای سازمان را قطورتر کند . در میان این شهدای معصوم چه بسیار انسانهای با استعداد و دانش آموخته ای که میتوانستند امروز چراغ خانواده و میهنشان را با خدمت در جایگاههای معلم و استاد و پزشک و وکیل و متخصص و مهندس و هنرمند و نویسنده و محقق و … پر فروغ کنند و نه آنکه در فروغ کاذب بیابانها یا در زندانهای رژیم نایب امام زمان ، جان عزیز را برخی خود خواهیها و خطاهای فردی کنند که همیشه در بزنگاهها گریخته است .
بعد از فروغ جاویدان ، خطای بزرگ دیگر آقای رجوی ، شرکت در عملیات قلع و قمع کردها و انتفاضه جنوب عراق در کنار ارتش صدام بود . ( مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق ، بعد از سرنگونی صدام حسین با جوانمردی و انسانیتی که همه گاه در او سراغ گرفته ام مانع از آن شد که کردها به انتقام عملیات انفال رژیم عراق و همیاری مجاهدین ، به اردوگاه اشرف حمله کنند و شهرک اشرف را با خاک یکسان سازند ) . خطاها ادامه پیدا کرد و زمانی که برای ساده ترین افراد نیز آشکار بود آمریکا و متحدانش به عراق حمله خواهند کرد ، آقای رجوی به همشهریانش در اشرف میگفت ، خیالتان راحت باشد آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد و کار از نشان دادن عضلات تجاوز نمیکند . حمله اما آغاز شد و رژیم صدام به بادی سرنگون شد و صدام سوراخ موشی جست و چند ماهی پنهان بود . در خطای رجوی در ارزیابیهایش همین بس که هنگام حمله آمریکا معلوم شد شماری از شخصیتهای عضو شورا که در خارج اقامت دارند از جمله خانم رجوی و زنده یاد مرضیه ، بعد از حمله ، با کمک دوستان محلی مجاهدین به مرز اردن برده شده اند که مدتی پشت مرز در انتظار اجازه ورود ماندند .
از ذکر بقیه این داستان ملال آور و خونین میگذرم چون همگان از آن باخبرند . خلع سلاح مجاهدین، همزمان با غیبت صغرای آقای رجوی ، حملات مزدوران عراقی رژیم به اشرف ، فرار بعضی از کادرها به نزد آمریکائیها و فاش شدن بسیاری از اسرار دردناک قلعه الموت رجوی توسط آنها ، تخلیه خونین اشرف و انتقال اعضا به اردوگاه لیبرتی ، باقیماندن یکصدتن از کادرهای بالای سازمان در اشرف به امید بازگشت دوباره پس از سقوش نوری المالکی در انتخابات – ارزیابی پر از خطای آقای رجوی از نتایج انتخابات پیشین عراق را نیز باید به خطاهای ایشان افزود- با توجیه اینکه باقیماندگان در اشرف مشغول تسویه امور و فروش تجهیزات و وسائلی هستند که اقای جعفرزاده در مصاحبه با سیامک دهاقانپور در برنامه افق صدای آمریکا ، حجم آن را بالای چهارصد و پنجاه میلیون دولار برآورد کردند ، تلاش برای بهره برداری از اختلافات گروههای عراقی با دولت و برگزارکردن جلسات همبستگی با گروههای سنی و عشایر وابسته به حکومت صدام حسین ،کمکهای مالی حیرت آور به بعضی از شخصیتها و گروههای عراقی به امید ایجاد پوشش حمایتی محلی برای اشرف و جلوگیری از تصمیم دولت عراق به تخلیه آن و … رهاکردن دوهزار انسان یا بیشتر که جان و جوانی و آرزوهای خود را بر سر ماجراجوئیها و خطاهای آقای رجوی از دست داده اند ، به امان خدا در لیبرتی و بی مسئولیتی در برابر حملات مزدوران رژیم از نوع جیش المختاربه بقایای مجاهدین در لیبرتی را باید در صدر اعمال سیاه آقای رجوی قرار داد .
رجوی کجاست ؟
سازمانی که مدعی است تنها سازمان واقعی مبارز علیه رژیم است ، تا امروز از انتشار هرنوع اطلاعی درباب رهبر به غیبت رفته اش خوداداری کرده و وقتی سیامک دهقانپور چند بار در همان برنامه افق از آقای جعفرزاده عضو سرشناس رهبری و مسئول سازمان در آمریکا می پرسد آقای رجوی کجاست ایشان انشا ء میخواند که البته واضح و مبرهن است که خانم مریم رجوی در فرمایشات خود گفته اند ماست سفید است و باز هم مبرهن است که در تظاهرات پاریس صدهزار تن شرکت داشتند ( نقل به مضمون )
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی الطبسی الخراسانی ، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن ، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود . مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق ، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه ، خروج از مقر ، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد . استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است .
دوسال پیش که برای دیدار با رهبر فلسطین پرزیدنت محمود عباس به اردن رفتم ، فرصتی پیش آمد که یکی از مسئولان وزارت خارجه اردن دیدار کنم ایشان نیز تاکید کرد رجوی بیصدا در اردن است .
چندی قبل نیز خبر بودنش در اردن تأیید شد اما سه چهار ماه پیش خبری به دستم رسید که هنوز تأیید دومی برایش بدست نیاورده ام . این خبر میگفت آقای رجوی ، به سوئیس منتقل شده اند البته با همان شرایط اردن .
سئوال بزرگ اما همچنان بیجواب است ، غیبت صغری کی به پایان میرسد و سردار خراسانی کی ظهور میکند ؟ آیا این غیبت نیز مثل غیبت حضرت ، کبری خواهد شد ؟
از خانم رجوی که انتظار نمیرود اما در این سازمان عریض و طویل با صدها میلیون دلار دارائی و کادرهای قدیم و جدید و دستگاه تبلیغاتی قدرتمند ، هیچ انسان آزاد اندیش و خردمند و میهن دوستی نیست که بیاید و به ملت ایران و خانواده های هزاران عزیزی که قربانی خطاهای رجوی و جنایات رژیم شدند و هزاران انسانی که جوانی و زندگیشان در آتش خطاهای رجوی سوخت فقط بگویند مارا ببخشید خطا کردیم ؟ به آنهمه انسان مبارز و آزاده ای که بدترین اتهامها را وارد کردند بگویند پوزش میخواهیم مارا ببخشید ؟ آیا امثال آقای جعفرزاده ها که در دمکراسیهای غربی زندگی میکنند و میدانند رهبران خطاکار حتی اگر نیکسون و کلینتون باشند از ملتهایشان طلب بخشش میکنند و کنار میروند ، هنوز حاضر نیستند خطاهای آقای رجوی و تأیید کورکورانه این خطاها از سوی خود و کادرهای رهبری و مسئول سازمان را ، به زبان آورند . ؟
آیا وقت آن نرسیده آقای رجوی ، با انتشار بیانیه ای ، ضمن پذیرش خطاهایش ، از رهبری سازمانی که دوازده سال است از رهبر خود بیخبر است کنار رود؟ من البته تردید دارم که چنین بزرگواری را از آقای رجوی مشاهده کنیم .
مسعود رجوی الطبسی الخراسانی که استعفا نمیدهد بلکه در زمان مناسب با سبلت و موی مثل شبق ، کت و شلوار کریستین دیور و شاید چهره ای جوان از جراحی پلاستیک همچون دوریان گری ، ظاهر خواهد شد تا لشگر اسلام را به سوی نبرد با سفیانی رهبری کند و مژده ظهور حضرت را به جمع مشتاقان برساند .
لندن ۱۸ مه ۲۰۱۴
ادامه ی واکنش ها به یک احوال پرسی ساده لیلا حاتمی، یک سلام و هزار دردسر … مینا استرابادی
لیلا حاتمی، بازیگر شهیر ایرانی، که در آخرین نوبت، در کسوت داور، در شصت و هفتمین دوره ی جشنواره ی کن حضور یافته است، این روزها آماج حملات تندروهای داخلی و مدیران سینمایی ست.
ماجرا از حضور لیلا حاتمی بر روی فرش قرمز افتتاحیه ی این جشنواره در کنار دیگر اعضای هیات داوران و روبوسی او با رئیس جشنواره کن، ژیل ژاکوب آغاز شد.
متعاقب این حرکت رسانه های محافظه کار با “غیر متعارف ” خواندن رفتار این بازیگر، خواستار برخورد با این قبیل رفتارها شدند.
در ادامه حسین نوشآبادی، معاون پارلمانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، ضمن انتقاد از حضور لیلا حاتمی در جشنواره ی کن گفت : ” حضور نامناسب زنان ایرانی در خارج از کشور، بهویژه هنرمندان، از طرف ایرانیان وطنپرست و علاقهمند به ایران مورد قبول نیست.”
به بهانه ی سالروز خاموشی کارلوس فوئنتس / پوست انداختنی – تازه لیلا سامانی
روز پانزدهم می ۲۰۱۲ “فیلیپه کالدرون” رئیس جمهور مکزیک، از فقدان تاسف بار نویسنده ای سرشناس خبر داد که “جهان شمولی” بارزترین خصیصه ی او بود.
“کارلوس فوئنتس” در حالی در هشتاد و سه سالگی جهان را ترک گفت که به رغم خلق آثاری جهانی و شاهکارهایی جاودان، از دریافت جایزه ی نوبل بی نصیب مانده بود.
راوی این داستان فردی هندی با شخصیتی دو وجهی بود، شخصیتی که گاه به اسطوره ها می پیوست و گاه صورتی زمینی و فریب کار به خود می گرفت. همین کتاب بود که سبک نوشتاری فوئنتس را با شیوه ی رئالیسم جادویی تثبیت وعناصر اسطوره ای را به عنوان شالوده ی آثار او معرفی کرد.
اعتراف ، آنگاه بخشیدن و فراموش نکردن / دکترعلیرضا نوری زاده
و گناه طرفین نزاع در گسترش بخشیدن به این جو وفضا، اشاراتی رفته است . در نهایت آنچه را ما از زبان “دزموند توتو” اسقف اعظم کلیسای انگلیکان و مبارز مسالمت جو در افریقای جنوبی در پایان دوران آپارتاید شنیدیم و در عمل در رفتار نلسون ماندلا تجربه کردیم یعنی ، ” می بخشم ولی فراموش نمیکنم ” گاه از زبان اصلاح طلبان و زمانی به صورت پرسش ودر مخالفت با آنان ، از زبان آسیب دیدگان میخوانیم . من اما بر این باورم که مسئولیتها فقط گرد اعدامهای دهه ۶۰ متوقف نمیشود و اینکه ما در آن سالها که بودیم و کجا و چه گفتیم و چه کردیم و امروز در رابطه با فجایع آن سالها ، چه موضعی داریم ؟ از توابانیم یا مفتخران – به مشارکت در جنایات آن سالها – ، کل رژیم را محکوم میکنیم یا غیر خودمان را،قائل به بخشش بزهکاران و عدم فراموشی بزه هستیم ؟ آواز را محکوم میکنیم یا آوازخوان را؟ همه صورت مسأله نیست. بلکه باید کمی به عقب باز گردیم . آن روزی را به یاد بیاوریم که مردی مردستان از صدا و سیمائی که هرگز کسانی چون او به آن راه نداشتند گفت :من مرغ توفانم نیندیشم ز توفان / موجم نه آن موجی که از دریا گریزد .
به یاد مردی باشیم که در دیدار با شاه برای قبول نخست وزیری شرطهائی گذاشت که تحققش دیر سالی ، آرزوی همه آزادیخواهان چپ وراست و لیبرال وحتی مذهبی بود .
( آزادی مطبوعات، انحلال ساواک، آزاد کردن زندانیان سیاسی، انتقال بنیاد پهلوی به دولت، حذف کمیسیون شاهنشاهی، خروج شاه از ایران و عدم دخالت وی در انتخاب وزیران ، برگزاری انتخاباتی آزاد بعد از شش ماه ، از جمله این شروط بود که شاه همه را پذیرفت . در مجلس شورای ملی ، بختیارضمن برنامه هایش قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل را نیز اعلام کرد همچنانکه رسیدگی به پرونده های فساد دولتمردان در صدر کارهای او و قاضی آزاده و پاکدامن یحیی صادق وزیری وزیر دادگستری اش ، قرار داشت . )
۱- من نیز مانند بسیاری از همنسلان و همکاران رسانه ای و دوستانم در کانون نویسندگان و شخصیتهائی که به آنان دلبسته بودم ، برپائی انقلاب را مبارک دانستم و به سهم خود کوشیدم در رساندن اخبار و رویدادهای مربوط به انقلاب و انعکاس نقطه نظرهای شخصیتهائی که با آنها در آمد و شد بودم ( آیت الله شریعتمداری، آیت الله سید رضا زنجانی ، علامه رضا صدر ، آیت الله سید هادی خسروشاهی ، علی حجتی کرمانی ، امام موسی صدر تا پیش از ربایشش در لیبی ، و این آخریها هاشمی رفسنجانی ، سید علی خامنه ای ، حجت الاسلام مفتح و حجت الاسلام احمد مولائی – هردو از دوستان پدرم – از ارباب عمائم ، و دکتر علی امینی ، شاپور بختیار ، عبدالکریم سنجابی ، اسدالله مبشری ، داریوش فروهر ، دکتر غلامحسین صدیقی ، مهندس زیرک زاده – که از اقوام پدریم بود – حسین بنی احمد ، محسن پزشکپور ، صادق قطب زاده ، حسن نزیه و دریادار احمد مدنی از سیاستمداران مجاز و غیر مجاز وقت ) با مصاحبه و گزارشهای اختصاصی و تیترهائی که بعضا بسیار جنجال برانگیز شد ، در مقام دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات با تیراژی که به یک ملیون نسخه در روز رسید ، انقلاب را همراهی کنم . سالها پیش با آنکه با روی کار آمدن دکتر بختیار با جان و دل با او بودم اما به علت آنکه کوتاه زمانی انقلاب را باور داشتم و با نگاهی مثبت به روحانیت مبارز می نگریستم از هموطنانم پوزش خواستم و از فردای اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه ، در حد توان در رسوائی اهالی ولایت فقیه و مبارزه با رژیم جهل و جور و فساد کوشیده ام و لقب افتخار آفرین ” یکی از رئوس فتنه ” را دیرگاهی است از ولی فقیه و نوکرانش دریافت کرده ام .
باری روی کار آمدن دکتر بختیار ، رویائی که تحقق آن ، دیرسالی آرزوی نسل قبلی و نسل ما بود ( یک دولت ملی تحت ریاست یکی از یاران مصدق با وزرائی که در نهضت ملی شدن نفت و مبارزات پس از آن شرکت داشتند . و من چون دکتر بختیار را هم چون داریوش فروهراز طریق پدرم و حسنعلی خان صارم کلالی رفیق همه سالهای زندگیش شناخته بودم به او و دکتر صدیقی و فروهر دلبستگی خاصی داشتم ) خالصا مخلصا من با دکتر بختیار بودم . شاهد گفته هایم خانم پری کلانتری منشی نخست وزیر است که چه بسیار شبها و روزهازنگ میزد بیا علیرضا دکتر کارت دارد و یا تنهاست دلگرفته است ، سری به نخست وزیری بزن ! همچنانکه صفحات اطلاعات در آن ۳۷ روز شگفتی آور ، شاهد دیگری است بر اینکه تقریبا همه روزه از دکتر بختیار حرف و سخنی اختصاصی داشته ام و در کنار تیترهای امام زده ، همه گاه تیتری ازاو و حرفها و برنامه هایش ، برجسته کرده ام .
و بعد از شرافت و آزادگی بازرگان میگفت که در دهه چهل موافق با شرکت در دولت و انتخابات بود و در حصر هم همان آزاده ای بود که در بیرون زندان . از نارفیقی ها میگفت و از آرزوهایش ، اگر فقط شش ماه فرصت داشته باشم ، همه آرزوهای دیر و دورمان را عملی میکنم . نگاه کن دیگر زندانی سیاسی نداریم ، روزنامه ها آزادند . اجتماعات ، تظاهرات ، احزاب و گروهها آزادند . رادیو تلویزیون آزاد است . یک انتخابات جانانه برگزار میکنیم و در باره آینده رژیم نیز فضا که آرامتر شد ازطریق همه پرسی ویا در صورت امکان تشکیل مجلس موسسان ، تصمیم میگیریم . شاه دیگر میل حکومت ندارد مریض است من در نگاهش نور زندگی ندیدم . پسرش هم با تربیت مادرش و زندگی در خارج ، نمیتواند دیکتاتور باشد حداکثر میشود یک احمدشاه با این توضیح که گندم احتکار نمیکند و حقوقش را از سفارت انگلیس نمیگیرد و هیکلش هم اسباب خجالت نیست . تازه اگر مردم جمهوری خواستند آنهم عملی است اما وای به حال ما اگر کار به دست خمینی و آخوندها و توده ای ها بیفتد . اینها ایران را نابود میکنند و فرهنگ ” آداب خلا ” – عین عبارت دکتر بختیار- جانشین فرهنگ فردوسی و حافظ و مولانا میشود . شبی دکتر – گمانم دوروز بعد از حادثه ژاندارمری بود – با حضوریکی از دوستان قدیمی اش که پژشک بود و آنشب ساقی شد . با ره آوردی از شهرش شیراز که خلار بود و رنگ محتسب ندیده ، که ازحادثه ژاندارمری و حرفهای بعضی رفقای دیرینش ، سخت افسرده بود با صدائی پر از اندوه و تحسر گفت : آقا اینها چه میگویند مگر میشود حتی در آمریکا و انگلیس به ژاندارمری حمله برد و انتظار داشت مدافعان دستها را بالا ببرند و سلاحشان را تسلیم کنند ؟ سخت از دست دکتر سنجابی و ابوالفضل قاسمی آزرده بود و در مورد دومی دلشکسته به نظر میرسید که ، مرا اخراج کرده اند ؟ من آبروی اینها بودم . در اعتصاب دانشجویان در حالیکه من اعتقاد به ادامه اعتصاب داشتم آقایان بعد از گفتگو با دولت ، تصمیم به ختم اعتصاب گرفتند و چون من ، مسئول ارتباط با دانشجویان بودم برخلاف میل و رغبتم رفتم و پایان اعتصاب را اعلام کردم . هزار ناروا به من گفتند به خیانتم متهم کردند اما تا امروز دم نزده ام .
ما مردم از عامی و عارف ، چپ و راست ، سکولار و دینمدار ، ملی و ملی مذهبی ، چریک و مجاهد ، در ترازوی عقلمان، حتی حاضر نشدیم کفه دکتر بختیار سکولار ملی آزاده تحصیل کرده فرانسه را که دیوان حافظ را در سینه داشت ، با کفه یک ملای مرتجع که بدعت نامبارک ولایت فقیه را علم کرده بود و میخواست حکومت دینی برپا کند و اسلام ناب را در یک جامعه نیمه مدرن با میلیونها تحصیلکرده زن و مرد ، جا بیندازد ، مساوی بینگاریم و شانس شش ماهه ای به او بدهیم ؟ کدامیک از ما در حالی که از پیش شرطهای او برای نخست وزیری آگاه بودیم ، پیشینه اش را میدانستیم و پایمردی او را بر سر اصول در همان زمان کوتاه مشاهده کرده بودیم در تقبیح شعار
” نوکر بی اختیار ” سخنی بر زبان راندیم ؟ او را که حتی سیگار نمیکشید تریاکی کردیم تا از منزلتش بکاهیم در حالیکه شیره کشها و خورهای بسیاری در حلقه ی یاران و مریدان سید روح الله مصطفوی دیده میشدند که یکیشان در روزهای نخست انقلاب که مجبور به ماندن در مدرسه علوی شده بود ، پوره تریاک را با توتون پیپش مخلوط میکرد و به عشق انقلاب دودش را در حیاط مدرسه به آسمان میفرستاد . حسین مکی مردیکه بعد از سی تیر بزرگترین ضربات را به دکتر مصدق زده بود اسناد خیانت از کیسه ی خانه سدان برایش ، در میآورد. رفیقش شمس الدین امیر علائی که هستی اش را مدیون دکتر بود این اسناد را به دست میگرفت و در کوی و برزن و بازار فریاد میکرد . و زمانیکه بعد از انقلاب به سفارت رژیم در پاریس منصوب شد ، ویوین دختر دکتر بختیار را که به او عمو میگفت و برای تمدید گذرنامه اش به دفتر او رفته بود از سفارت بیرون میکرد و میگفت بده آقاجانت نخست وزیر شاه
تمدیدش کنه !
۳-از پنجشبه بعد از پیروزی انقلاب – منهای روزهائی که یاسر عرفات در ایران بود و از خمینی خواهش کرده بود اعدامها را متوقف کند – تا اردیبهشت ۶۰ رژیم نزدیک به سه هزارتن از دولتمردان ، نظامیان ، روزنامه نگاران ، تجار ، افراد پلیس ، کارمندان ، کشاورزان و ماموران ساواک را اعدام کرد . موج اول اعدامها که شادی و شور بسیار در میان انقلابیهای چپ ، توده ای ها ، مجاهدین ، بخشی از اسلامی ها و البته توده خیابانی ، ایجاد کرد نشان داد که جامعه متسامح ما نیز در یک جنون فصلی ، خشونت را برگزیده است تاعقده های سیاسی خود را بترکاند . روشنفکر سوسیالیست از امام میخواست رحم نکند ، شاعر توده ای شادمانه به جهنم واصل شدن مردان شاه را حماسه وار تبریک میگفت . رجوی و خیابانی دست مهندس میثمی نابینا شده ( به دست خویش و در حال بمب سازی برای قتل عده ای ، اغلب بیگناه چنانکه در موارد دیگر دیده شده بود ) را گرفتند و نزد خمینی بردند که به خاطر میثمی هم شده بیشتر بکشد . ( میثمی آن روز اما امرز پرچم ضدخشونت را بالا برده است )
به عبارت دیگر حزب فقط نوژه را و گروه نیما و قطب زاده را لو نداد بلکه تا زمان گرفتاری اش ، بر راه بسیاری دام نهاد و به چاهشان کشید . کدام صدائی (نمیگویم در محکومیت) حداقل در همدردی با خانواده های اعدام شدگان سه سال نخست ، و انتقاد از سبعیت رژیم در رویاروئی با مردانی که بعضا از افتخار آفرین ترین ئظامیان و پاکترین دولتمردان خدمتگزار ایران بودند ، شنیده شد و حتی امروز شنیده میشود ؟. آیا میتوان امروز از اعدام نیکخواه ها ، عاملی تهرانی ها ، فرخ رو پارساها ، نادر جهانبانی ها ، جواد سعید ها ، مهندس ریاضی ها ، عباسعلی خلعتبری ها ، امیر عباس هویداها ، سیمون فرزامی و امیرانی ها ،امینی افشارها ، تیمسار پاکروان ها ، منصور روحانی ها و … صدها بلکه هزاران انسان خدمتگزار و پاکدامن ، به راحتی عبور کرد و بعد از جنایات رژیم در دهه ۶۰ گلایه کرد؟ اگر آن مقاله جانانه ای که دکتر محمودی بختیاری استاد دانشکده علوم ارتباطات در رثای دکتر عاملی تهرانی نوشت و من آن را در مجله امید ایران منتشر کردم و خود نیز یادداشتی در این باب داشتم ، همصدائی در دیگر نشریات پیدا میکرد ، آیا رژیم میتوانست به راحتی سلاخی خود را ادامه دهد ؟
اگر روشنفکران و اهالی قلم و هنرمندان و فعالان سیاسی ، در اجتماع زنان ایران در برابر نخست وزیری در اعتراض به حجاب اجباری ، حاضر میشدند آیا رژیم قادر بود گونی بر سر زنان ما بیندازد؟
اگر زمانی که شماری از ما روزنامه نگاران با توطئه توده ایهای سابق و ساواکی های بعدی ( و بعضا ساوامائی های بعد تر ) در روزنامه های اطلاعات و کیهان تصفیه شدیم ، روزنامه ها و نشریات چپی ، با ما همصدا میشدند و روزنامه سپید ، مثل آیندگان ( و زمانی بعد خود کیهان ) برای یکروز هم شده در میآوردند آیا خمینی میتوانست در مرداد ۵۸ ریشه همه ما را بکند و امید ایران و تهرانمصور و فردوسی و سپید و سیاه و خواندنیها و … دهها نشریه پر تیراژ را تعطیل کند ؟
فقط اصلاح طلبان به ویژه آنهایشان که مثل خواهرزاده آقای محمد خاتمی ، محمدرضا تابش ،از دوره ششم مجلس زیر علم اصلاح طلب به مجلس رفته و سه دوره است در مجلس خوابش برده است و زبانش را موش ولایت خورده است ، مستوجب سرزنش و ملامت نیستند . اعتراف به گناه باید همه آنها را دربر بگیرد که سکوت کردند و یا توده ای وار برای اعدامهای نخستین کف زدند و رجوی وار خواستار توسعه اش شدند تا اعدامها همه رجال پهلوی از سرهنگ به بالا در نظامی ها و معاون مدیر کل به بالا در شخصی ها را شامل شود . باید پوزش خواهی و محکوم کردن رفتار گذشته تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هنری که دست اندکار انقلاب بودند و اعدامهای سه سال نخستین انقلاب را یا تأیید کردند و یا هنوز هم با لکنت زبان اگر خیلی مجبور شوند از آن یاد میکنند ، را شامل شود .
تنها در این صورت است که بخشش معنا پیدا میکند ، چون با روایت اینها و پوزش خواهی شان ، فاجعه اعدامها و جنایات عاملانش هرگز از خاطره ملت ما پاک نخواهد شد . و در آینده اگر بخششی ضرورت پیدا کند که گرفتار اوضاع سوریه در صورت به پا خاستن مردم نشویم ، شماری از جوانترهایشان را نبینیم که طلبکارانه خواستار سهمند و معتقدند با حافظه ی تاریخی کمرنگ ملت ما ، کسی یادش نیست آنها تیر خلاص زده اند یا اعدامها را تأیید کرده اند و یا دست کم ، با دیدن تصاویر سوراخ سوراخ و گردن شکسته رجال عصر پهلوی ها ، قند در دل آب کرده اند . ( ایرج مطبوعی و علامه وحیدی و علی دشتی – با مرگ مرموزش – از رجال عصر دو پهلوی بودند که عمرشان بالای نود سال بود )
لندن ۱۱ مه ۲۰۱۴
زنگنه پهلوان پنبه یا حلال مشگلات نفتی کشور؟
نوزدهمین نمایشگاه بینالمللی نفت، گاز، پالایش، پتروشیمی تهران با حضور بیژن نامدارزنگنه و مدیرانش و نمایندگانی از بیش از ۳۳ شرکت نفتی و سرمایه گذاری از اقصی نقاط جهان افتتاح شد . دراین همایش وی حدود ۳۵ دقیقه سخنرانی کرد ودر طول این مدت سعی کرد تا به اتهاماتیکه منتقدانش طی هشت ماه مدیریتش بر مسند نفت بر وی وارد کرده اند پاسخ دهد. وی از تحریمها بعنوان شر بزرگ داد سخن کرد و از پایداری مدیرانش و بخش خصوصی در مقابل این تحریمها گفت. درعین حال در پاسخ به منتقدانش مبنی بر تلاش دولت بر ایجاد جادهای صاف و راحت با برداشتن تحریمها پاسخ داد. «در صورتیکه میتوان تحریمها را برداشت و از جاده سنگلاخی بیرون رفت چرا باید مردم را آزار داد در حالیکه میتوان در راه صاف قدم برداشت.» زنگنه در حالی از قدرت ایران و ایرانی سخن گفت که گویی نفت ایران به خارجیها نیازی ندارد. این درحالیست که وی در آخرین سخنرانی خود در نشست اوپک، در جمع خبرنگاران خارجی رسما از شرکتهای بزرگ نفتی جهان با ذکر نام، ازآنها دعوت کرد تا همکاری کنند. زنگنه در حالی بر باور خود مبنی بر حضور خارجیها در نفت ایران طی چند ماه گذشته اصرار داشت که روز گذشته در جمع نمایندگان و خبرنگاران کشورهای خارجی از نبود مشکل مالی در بدنه نفت گفت و بدون هیچگونه اشارهای به نیاز کشور به سرمایه خارجیها خطاب خود را ایرانیهای فعال در بخش خصوصی نفت قرار داد و به نوعی از ایرانیها خواست تا با ایجاد اتحاد و شکلگیری شرکتهای بزرگ با حمایت مستقیم وزارت نفت به دنبال رفع مشکلات نفت باشند. براساس اظهارات وی، نقص مدیریتی در نفت ایران را میتوان قبول کرد اما نبود منابع مالی چیزی است که به هیچوجه قابل پذیرش نیست. وی با ارایه پروژههای سرمایهگذاری صنعت نفت کشور از تمام فعالان بخش خصوصی دعوت کرد تا با جمعشدن در کنار هم مشکلات این صنعت را برطرف کنند. این وزیر بظاهر مقتدر در دولت روحانی برای اولین بار در طول تاریخ صنعت نفت کشور از کمبودهای این صنعت در بخش تجهیزات گفت و خواستار فعالیت صنعتگران در این بخشها شد. وزیر نفت لولههای تیوبینگ و کیسینگ، لولههای جریانی، لوازم درونچاهی، تجهیزات سر چاهی، شیرآلات، پمپها، مواد شیمیایی و ماشینهای دوار را از جمله این تجهیزات برشمرد و اعلام آمادگی کرد تا برای تکتک این تجهیزات مستقیما با خصوصیها وارد امضای قرارداد شود.
به بهانه ی سالروز خاموشی مرد غزل معاصر / موازیان به ناچاری… بهارک عرفان
حسین منزوی شاعری ست که در وانفسای انفعال و سکون شعر کهن و تحول تک بعدی شعر نو، غزل معاصر را جلوه ای دگرگونه بخشید و در عین پایبندی به ساختار سنتی غزل، در کاربرد واژگان و ترکیبات شیوه ای نوین را ابداع کرد، چنانکه “م.آزاد” گفته است : “حسین منزوی غزل را به شیوه ای شبیه به شعرنو می سرود و نظم فاخری را دنبال می کرد.”
وی در بحبوحه ی سالهای پر تنش دهه ی ۴۰ و ۵۰ – که شعر شاعران نوپردازی چون شاملو به سلاحی برای مبارزه ی سیاسی و ابراز انتقادهای تند و تیز سیاسی بدل شده بود – عاشقانه سرودن و رهایی از تعلقات این چنینی را سرلوحه ی قلم شاعرانه اش ساخت،هرچند که این غزل های عاشقانه از مضامین اجتماعی هم بی بهره نمانده اند.
”منوچهر آتشی” در توصیف حسین منزوی گفته است که او “شاعر عشق همیشه” است. با این حال، خودش می گفت: “هرچند پایگاه تغزل را عشق و عاشقی دانسته اند، ولی به گمان من، تغزل می تواند هر نوع حدیث نفسی را دربربگیرد حتی اگر اجتماعی و عرفانی باشد”.
درادامه ، سه غزل عاشقانه ازاین شاعر شیرین سخن، را زمزمه می کنیم:
شمیم شمالی
جمع آیینه ها ضربدر تو، بی عدد صفر، بعد از زلالی
می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار
می شود آهویی در چمنزار، پای تو ضربدر باغ قالی
چند برگی است دیوان ماهت؟ دفتر شعرهای سیاهت؟
ای که هر ناگهان از نگاهت یک غزل می شود ارتجالی
هر چه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت
می کند بر سبیل کنایت مشق آن چشم های مثالی
ای طلسم عدد ها به نامت! حاصل جزر و مد ها به کامت!
وی ورق خورده ی احتشامت هر چه تقویم فرخنده فالی!
چشم وا کن که دنیا بشورد! موج در موج دریا بشورد!
گیسوان باز کن تا بشورد شعرم از آن شمیم شمالی
حاصل جمع آب و تن تو، ضربدر وقت تن شستن تو
هر سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی
خیال خام پلنگم
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
راز بزرگ تنهایی
چتر نیلوفر این باغچه بودائی
بین تنهائی و من راز بزرگی ست بزرگ .
هم از آنگونه که دربین تو زیبائی
بارَش از غیرو خودی هر چه سبکتر؛ خوشتر
تا به ساحل برسد رهسپُر در یائی
آفتابا تو و آن کهنه درنگت در روز
من شهابم من و این شیوه ی شب پیمائی
بوسه ای داد ی و تا بوسه ی دیگر مستم
کس شرابی نچشیداست بدین گیرائی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می گذارم که قلم پر شود از شیدائی