مثل اینکه روی پیشانی حکومت اسلامی علامتی هست که نشان از هالوگری آن میکند. هر دولتی هنوز وارد کشور نشده و سلام علیک را شروع نکرده بفراخور حالش کلاهی سر این حکومت بیعرضه میگذارد. دولتی نیست که با این جماعت ملا تماس نگرفته باشد وپولی از خزانه دولت حال بصورت قرار داد ، معاملات تجاری ، وام و غیره نگرفته باشد. پولهاییکه به دولتهای سوریه ،لبنان ، فلسطین، ونزوئلا و غیره بطور رسمی و غیر رسمی به بهانه ها و اسامی مختلف پرداخت شده الی غیر النهایه است. همین یک قلم ۱۰ میلیارد دلار پرداخت خسارت به شرکت کرسنت که اخیرا حکم آن توسط دیوان لاهه صادر شده یک نمونه ناز شستی است که ظاهرا بر سر یک سری اختلافات صوری شرکت نفت بایستی به این شرکت که چندان هم معتبر نیست پرداخت شود. حجم کثافتکاری زنگنه و دارو دسته با کرسنت بقدری بالاست که هیچکس جرات اعلام آنرا ندارد . البته شرکت به تنهایی این لقمه چرب و نرم را نخواهد خورد و شرکای اصلی در حکومت اسلامی نشسته اند ومنتظرند تا با این پول باداورده ریش و سبیل خود را چرب کنند.

اکنون گویا فیل بسیار بزرگتری درحال هوا شدن است و آن ” تفاهمنامه ۷۰ میلیارد یورویی ایران و روسیه ” بقول یکی از روزنامه نگاران با طعم بیف استروگانفی روسی درجریان است . گویا این بار روسها کلاه مخصوصی برای حکومت اسلامی تهیه دیده اند که از چندین ده میلیارد دلار پرداختی برای نیروگاه بوشهر که پس از بیست ال راه نیفتاده خارک از رده تشخیص داده شده است گشادتر است.

بیژن زنگنه
ازقرار مدتهاست بله برون برسراین عروس خانم یکصد میلیارد دلاری در جریان است وسرانجام بیژن زنگنه در نقش ولی عروس این هدیه زیبارا تقدیم الگساندر بوراک وزیر انرژی روسیه کرد. جهیزیه عروس بسیار مفصل است ولی از گشاده دستی داماد خبری نیست. گویا پدر عروس خانم باز هم گافهایی کرده که حاضرنیست عقدنام علنی شود. ازقرار هنگام اعلام خبر تفاهمنامه ایران و روسیه ، در جمع خبرنگارانی که حدود دو ساعت برای دریافت جزییات آن، پشت درهای بسته در انتظار ایستاده بودند، منتشر شد؛ تفاهمنامهیی که فقط بخشیهای از آن منتشر شده است و در همین بخشها هم ابهامات زیادی وجود دارد که هر قدر هم زنگنه هالوبازی درآورد باز مجبور است درباره این ابهامات مفصلا توضیح دهد.

سقوط هواپیمای توپولوف در مشهد
ازقرار مذاکرهکنندگان دو کشور بعد از چندین سفر، یازده نشست و یک پیش توافق به این نتیجه رسیدهاند که اقتصاد دو کشور ظرفیت یک همکاری و مبادلات اقتصادی به ارزش ۷۰ میلیارد یورو را با مبادله به وسیله پولهای ملی دو کشور دارد، بطوریکه در فهرست کالاهای مورد توافق، محصولات غذایی، سبزی، میوه و لبنیات سهم ایران شده و احداث نیروگاهها و فروش هواپیماهای مسافربری توپولوف معروف سهم همسایه شمالی ایران ، دراین مذاکرات بیش از چهل شرکت روسی حضور داشتند ، درحالیکه از شرکتهای ایرانی خبری نبود. آیا این توهین به ملت ایران نیست که روسیه نگاهش به یک کشور تقریبا صنعتی و دارنده بزرگترین منابع زیرزمینی نفت و گاز در حد سبزی فروش و لبنیات فروش باشد. البته این انتقاد به زنگنه وارد شد، آنجا که خبرنگاری از وی علت خلاصهشدن صادرات ایران در دو محصول کشاورزی و غذایی را میپرسد و زنگنه تاکید کرد فعلا چیز دیگری برای صادرات وجود نداشت. تنها اندکی صادرات خدمات فنی بوده است که باید در این زمینه صحبت شود.
در این میان، سخن از تنها چیزی که به میان نیست ، صدور نفت ایران به روسیه است، حال چه فروش نقدی یا به صورت تهاتری . درمقابل زنگنه میگوید: ” امیدوارم آنچه امروز شروع شده و تفاهمی که دو ماه قبل داشتیم، ما را به دوران جهش روابط اقتصادی دو کشور برساند. اجلاس قدم اول بود و باید به شکلهای مختلف ادامه پیدا کند، روسیه ظرفیت بزرگی در شاخههای مختلف نفت و گاز، فنی و مهندسی، تامین کالای اساسی و برق دارد که ما میتوانیم در اجرای پروژههای مختلف با یکدیگر همکاری کنیم.” گویی که این بوراک وزیر انرژی روسیه است که سخن میگوید. در یک جا هم که زنگنه از تبادلات بانکی میان دو کشور با استفاده از پول ملی هم خبرمیدهد با سرعت و قاطعیت از طرف وزیر انرژی روسیه رد میشود.

الکساندر نواک
از تبادلات بانکی میان دو کشور با استفاده از پول ملی هم خبر داد که البته این امر از طریق وزیر انرژی روسیه رد شد، هرچند که پس از آن وزیر نفت ایران در پاسخ به این ابهام تنها به این نکته اکتفا کرد: «در این زمینه تفاهم کامل انجام شد.» در این بین، نشستهای مشترکی میان بخش خصوصی صنعت نفت و انرژی ایران با نمایندگان روسی برگزار شد تا شاید بتوان از این طریق با صدور تجهیزات صنعت نفت به روسیه رونقی به اقتصاد خصوصی داد. هرچند که در بخش برق، مذاکرات با قدرت بیشتری پیش رفت. براین اساس قرار است روسها ساخت هفت نیروگاه در ایران را برعهده بگیرند.
در عین حال که زنگنه از تبادل تجاری بر اساس واحد پول ملی دو کشور سخن میگوید اما الکساندر نواک، وزیر جوان روسیه با اشاره به روابط تجاری خوب ایران و روسیه و حضور ۴۰ شرکت روسی در این اجلاس از توافق ۷۰ میلیارد یورویی بین دو طرف خبر میدهد و میگوید:«از نظر سیاسی نیز ایران و روسیه روابط مناسبی دارند، ما معتقدیم در آینده شاهد به وجود آمدن شاخصهای مناسب همکاری اقتصادی بین ایران و روسیه وجود خواهد داشت، روسیه آمادگی دارد، محصولات و خدمات مورد نیاز ایران را به این کشور صادر و محصولات و خدمات مورد نیاز خود را از ایران وارد کند. بطور کلی آنچه در این تفاهمنامه وجود دارد، همکاری دو جانبه است که میتواند موجب شکوفایی اقتصاد دو کشور شود.
وی در ادامه با اشاره به احداث نیروگاه اتمی بوشهر تصریح کرد: «در شرایط فعلی این نیروگاه اتمی در مدار تولید قرار گرفته و ما اطلاع داریم، ایران علاقه دارد ۲۰ نیروگاه اتمی جدید نیز در ایران احداث کند. البته روسیه علاقهمند است در زمینه ذوب فلزات و تجهیز مواد اولیه در ایران نیز فعالیت کند به این جهت ما میتوانیم در زمینه حمل و نقل هوایی، جادهیی و ریلی فعالیت دوجانبهیی داشته باشیم، به طوری که بیش از ۵۰ شرکت روسی علاقه دارند در ایران پروژه اجرا کنند.”
وزیر انرژی روسیه نیز همچون زنگنه با اشاره به اینکه آنچه که امروز بین ایران و روسیه تفاهم شد، حرف نیست، بلکه قرار است به این تفاهمنامه عمل شود، تصریح کرد: «ما به دنبال رونق اقتصادی ایران و روسیه هستیم که این تفاهمنامه اولین قدم در این راستا است. در گذشته به خاطر ندارم، مشکلاتی بین ایران و روسیه در زمینه همکاری دوجانبه ایجاد شده باشد، اگر هم موانعی بوده عمدتا بر سر مسائل مالی است که با تفاهمنامه این مشکل نیز برطرف شد و امیدوارم دیگر مشکلاتی از این دست ایجاد نشود . نواک به همین سبب باز هم به موضوع تهاتر نیمنگاهی کرد و گفت: «آنچه که امروز بین وزیر نفت ایران و من امضا شد، تفاهمنامههای کلی است که برای هر کدام از این موارد زمان زیادی طول خواهد کشید که اجرایی شود. تاکنون بحثی بین ایران و روسیه در مورد تهاتر نفت مطرح نشده است و ایران این حق را دارد که از مسیرهایی که خودش صلاح میداند، نفت را به کشورهای متقاضی صادر کند.”
این تفاهمنامه هم از همان قماش است و بکطرفه به زیان ایران تنظیم شده والی دلیلی بر مخفیکاری نبود تا گمانه زنیهای مختلف شود . مثلا تهاتر کالا در برابر نفت ایران یکی از مواردی است که به نظر می رسد دو کشور در پشت پرده بر سر آن به تفاهم رسیده اند، اما بعد دیگر این تفاهم نامه استفاده از توان فنی روسیه در صنعت نفت و گاز برای محقق شدن وعده بلند پروازانه زنگنه مبنی بر افزایش ظرفیت تولید نفت و میعانات گازی به ۵.۷ میلیون بشکه تا سال ۱۳۹۷ است که البته هیچگاه از طریق این تفاهمنامه عملی نخواهد شد و فقط قولی است که محض دلخوش کردن زنگنه برای گرفتن امضاهای دیگر به او داده شده است. .
بر این اساس پس از امضای تفاهم نامه بین دوکشور در مسکو، نشریه تایم در تحلیلی، تفاهم نامه منعقد شده بین ایران و روسیه را قرارداد نفتی خواند و اعلام کرد که قرارداد نفتی میان ایران و روسیه به ایران اجازه میدهد نفت خام خود را به روسیه بفروشد و در ازای آن از تجهیزات استخراج نفت روسیه و دیگر تکنولوژیها در این زمینه استفاده کند که به نوعی به ایران امکان دور زدن تحریمها را میدهد . اگرچه مقامات دو کشور در برابر این تحلیل سکوت کرده و درباره تفاهم بر سر فروش نفت اعلام کردند که تا کنون چنین تفاهمی صورت نگرفته اما بیژن زنگنه، در گفت و گو با ایسنا در پاسخ به این که آیا از توان روسیه برای تحقق هدف افزایش ظرفیت تولید استفاده خواهید کرد؟ گفت: از توان همه برای تحقق این هدف استفاده می کنیم.
 خبرنامه خلیج فارس تازه ترین مقالات و اخبار سیاسی، فرهنگی، هنری و اقتصادی
خبرنامه خلیج فارس تازه ترین مقالات و اخبار سیاسی، فرهنگی، هنری و اقتصادی
				
 نمی شود داعش را سرزنش نکرد. نمی شود سر بریدن و به صلیب کشیدن آنهائی را که مثل داعش نمی اندیشند با استناد به آیات و روایات و احادیث، توجیه کرد. نمی شود جنایات داعش را به اسلام و اهل سنت نسبت داد و این همانی با صدر اسلام و صحابه را در قرن بیست و یکم میلادی، زمینه ساز آن دانست و دهها عامل را ناگفته گذاشت و گذشت. اما می شود وارد عرصه ی جست و جو شد و پاره هائی از داعش را در قوانین کشورهائی که داعش را سرزنش می کنند، بازیافت. فزون بر آن می شود تجویزاعدام و قتل بی محاکمه ی مردم را در اظهار نظرها و گاهی فتاوی آقایان پیدا کرد. منظورم آقایانی است که بر ما حکومت می کنند و این روزها به روی خودشان نمی آورند که داعش بوده و هستند و در پوشاک روزآمد تجددگرائی چنان در صفوف انقلابی خودنمائی کردند که یادمان رفت زیر نقاب شان را ببینیم. به درستی آنها را ندیدیم. نقاب آن داعشی که نهادهای قضائی ما را تسخیر کرد، از جنس پارچه ی سیاهی نبود که نقاب جانیان داعش امروز است. نقاب آنها مدرن بود و پر جاذبه و فرنگی. رفته بودند توی لاک دادگستری نوین ایران که یادگار داور و دیگر همفکران اوست . جمعی که دادگستری نوین ایران را بر پا داشتند، خصم قوانین داعشی بودند. نقاب را پس نزدیم تا زیر آن، داعش را ببینیم و قوانین داعش را ببینیم که خنجری است روی شریان هر آن کس که از آنها نیست. وقتی به این غفلت پی بردیم که دیگر شاهرگ مان زیر تیغ شان بود.
نمی شود داعش را سرزنش نکرد. نمی شود سر بریدن و به صلیب کشیدن آنهائی را که مثل داعش نمی اندیشند با استناد به آیات و روایات و احادیث، توجیه کرد. نمی شود جنایات داعش را به اسلام و اهل سنت نسبت داد و این همانی با صدر اسلام و صحابه را در قرن بیست و یکم میلادی، زمینه ساز آن دانست و دهها عامل را ناگفته گذاشت و گذشت. اما می شود وارد عرصه ی جست و جو شد و پاره هائی از داعش را در قوانین کشورهائی که داعش را سرزنش می کنند، بازیافت. فزون بر آن می شود تجویزاعدام و قتل بی محاکمه ی مردم را در اظهار نظرها و گاهی فتاوی آقایان پیدا کرد. منظورم آقایانی است که بر ما حکومت می کنند و این روزها به روی خودشان نمی آورند که داعش بوده و هستند و در پوشاک روزآمد تجددگرائی چنان در صفوف انقلابی خودنمائی کردند که یادمان رفت زیر نقاب شان را ببینیم. به درستی آنها را ندیدیم. نقاب آن داعشی که نهادهای قضائی ما را تسخیر کرد، از جنس پارچه ی سیاهی نبود که نقاب جانیان داعش امروز است. نقاب آنها مدرن بود و پر جاذبه و فرنگی. رفته بودند توی لاک دادگستری نوین ایران که یادگار داور و دیگر همفکران اوست . جمعی که دادگستری نوین ایران را بر پا داشتند، خصم قوانین داعشی بودند. نقاب را پس نزدیم تا زیر آن، داعش را ببینیم و قوانین داعش را ببینیم که خنجری است روی شریان هر آن کس که از آنها نیست. وقتی به این غفلت پی بردیم که دیگر شاهرگ مان زیر تیغ شان بود.
 ژرژ سیمنون در سال ۱۹۳۱شخصیت “بازرس مگره” را آفرید، شخصیتی که قهرمان اصلی داستانهای پلیسی او شد و شهرتی کم نظیر را برای این نویسنده به ارمغان آورد.
ژرژ سیمنون در سال ۱۹۳۱شخصیت “بازرس مگره” را آفرید، شخصیتی که قهرمان اصلی داستانهای پلیسی او شد و شهرتی کم نظیر را برای این نویسنده به ارمغان آورد. از دیگر آثار این نویسنده می توان به “کارد و طناب” “امضای مرموز”، “کاراگاه در کاباره”، “شبی در چهار راه”، “بیگانگان در خانه”، “مرگ در پاریس”،” سایه ی گیوتین”، “دیوانه ای در شهر” و “تبهکار” اشاره کرد.
از دیگر آثار این نویسنده می توان به “کارد و طناب” “امضای مرموز”، “کاراگاه در کاباره”، “شبی در چهار راه”، “بیگانگان در خانه”، “مرگ در پاریس”،” سایه ی گیوتین”، “دیوانه ای در شهر” و “تبهکار” اشاره کرد. سیمنون در فاصله ی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ به همراه همسر دوم خود “دنیس” در امریکا زندگی کرد.او سپس به فرانسه بازگشت و آخرین روزهای زندگانیاش را در سویس سپری کرد.
سیمنون در فاصله ی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ به همراه همسر دوم خود “دنیس” در امریکا زندگی کرد.او سپس به فرانسه بازگشت و آخرین روزهای زندگانیاش را در سویس سپری کرد.
 در این میان، حضور دو فیلم ساز معترض که در جریان انتخابات پیشین ریاست جمهوری از سینمای تماما دولتی ایران طرد شده بودند، نکته ای شایان توجه برای اهالی سینمای ایران است. در بین این سه فیلم، ” قصه ها ” ی رخشان بنی اعتماد در بخش مسابقه و ” پرزیدنت ” محسن مخملباف در بخش افق ها به نمایش در آمده اند و فیلم مخملباف گشایش گر این بخش نیز بوده است.
در این میان، حضور دو فیلم ساز معترض که در جریان انتخابات پیشین ریاست جمهوری از سینمای تماما دولتی ایران طرد شده بودند، نکته ای شایان توجه برای اهالی سینمای ایران است. در بین این سه فیلم، ” قصه ها ” ی رخشان بنی اعتماد در بخش مسابقه و ” پرزیدنت ” محسن مخملباف در بخش افق ها به نمایش در آمده اند و فیلم مخملباف گشایش گر این بخش نیز بوده است.

 سالهای بعد می بینیم که سیمین تنها قالب غزل را برای بیان بر می گزیند امّا اوزان رایج را برای بیان اندیشه های خود کافی نمی بیند و به ابداع وزنهایی آغاز می کند که بتواند گردونه اندیشه ها و عواطف وسیع تر و امروزی تر باشد. درباره این وزنها به ذکر این نکته اکتفا می کنم که وزنهای ابداعی سیمین از آهنگ طبیعی کلام برخاسته است و مصراعها همه از پاره های جملاتی است که با آنها گفت و گو می کنیم. به همین دلیل در بسیاری از غزلها هیچ تغییری در بافت طبیعی جمله داده نشده است و سیمین بدون تکلف و با صمیمیت با ما گفت و گو می کند. یک قسمت از نزدیکی هایی که با شعر سیمین احساس می کنیم و عبور از پل رابطه را آسان می کند طبیعی بودن این وزنهاست و جدا نبودنشان از کلام روزمرّه. این را هم در پرانتز بگویم که گزینش غزل که یکی از فرمهای کلاسیک شعر فارسی است، آن هم در زمانی که همه شاعران به سوی شعر نیمایی جلب شده اند، خود شهامتی است، زیرا در خلاف جریان آب شنا کردن هم شهامت می خواهد و هم قدرت. و امّا محتوای غزلها: در سالهای بعد از انقلاب، و بویژه در سالهای جنگ با عراق، نبض شعر سیمین همچنان با دردهای هموطنانش همنواست. این همنوایی را از جمله در شعرهای “شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد”، “دوباره می سازمت وطن”، و “این کجا سپیده دم است” می بینیم. در گذر همین سالهاست که سیمین در کتاب “کلید و خنجر” می نویسد: “ما نویسندگان واژگان خود را از میان دود و آتش و خون و از میان جهل و جنگ و جنون گذر داده ایم. ما نوشته ایم تاریخ را، اما نه شمار جنگ زدگان و کشتگان و شهیدان و معلولان و اسیران را بل که علل را، نفس تخریب را، چرایی ها را، چگونگی ها را. می گویید نه؟ کتابهایمان را بخوانید”. در این بیان تاریخ بسیاری از شاعران دیگر نیز با سیمین همنوایی دارند. تاریخ ارقام و آمار را ارائه می دهد و شاعر حقایق ملموس را. سیمین می گوید: “شعرهای خود را پیش رو گذاشته ام؛ از سالهای پس از ۱۳۵۷ چه می تواند باشد؟ دفترهامان را باخون نقش زدیم. بی گمان از آن همگان هم از این دست است”. می بینیم که سیمین تکروی نمی کند بلکه خودش را همراه و هم قدم با سایرشاعران می بیند.
سالهای بعد می بینیم که سیمین تنها قالب غزل را برای بیان بر می گزیند امّا اوزان رایج را برای بیان اندیشه های خود کافی نمی بیند و به ابداع وزنهایی آغاز می کند که بتواند گردونه اندیشه ها و عواطف وسیع تر و امروزی تر باشد. درباره این وزنها به ذکر این نکته اکتفا می کنم که وزنهای ابداعی سیمین از آهنگ طبیعی کلام برخاسته است و مصراعها همه از پاره های جملاتی است که با آنها گفت و گو می کنیم. به همین دلیل در بسیاری از غزلها هیچ تغییری در بافت طبیعی جمله داده نشده است و سیمین بدون تکلف و با صمیمیت با ما گفت و گو می کند. یک قسمت از نزدیکی هایی که با شعر سیمین احساس می کنیم و عبور از پل رابطه را آسان می کند طبیعی بودن این وزنهاست و جدا نبودنشان از کلام روزمرّه. این را هم در پرانتز بگویم که گزینش غزل که یکی از فرمهای کلاسیک شعر فارسی است، آن هم در زمانی که همه شاعران به سوی شعر نیمایی جلب شده اند، خود شهامتی است، زیرا در خلاف جریان آب شنا کردن هم شهامت می خواهد و هم قدرت. و امّا محتوای غزلها: در سالهای بعد از انقلاب، و بویژه در سالهای جنگ با عراق، نبض شعر سیمین همچنان با دردهای هموطنانش همنواست. این همنوایی را از جمله در شعرهای “شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد”، “دوباره می سازمت وطن”، و “این کجا سپیده دم است” می بینیم. در گذر همین سالهاست که سیمین در کتاب “کلید و خنجر” می نویسد: “ما نویسندگان واژگان خود را از میان دود و آتش و خون و از میان جهل و جنگ و جنون گذر داده ایم. ما نوشته ایم تاریخ را، اما نه شمار جنگ زدگان و کشتگان و شهیدان و معلولان و اسیران را بل که علل را، نفس تخریب را، چرایی ها را، چگونگی ها را. می گویید نه؟ کتابهایمان را بخوانید”. در این بیان تاریخ بسیاری از شاعران دیگر نیز با سیمین همنوایی دارند. تاریخ ارقام و آمار را ارائه می دهد و شاعر حقایق ملموس را. سیمین می گوید: “شعرهای خود را پیش رو گذاشته ام؛ از سالهای پس از ۱۳۵۷ چه می تواند باشد؟ دفترهامان را باخون نقش زدیم. بی گمان از آن همگان هم از این دست است”. می بینیم که سیمین تکروی نمی کند بلکه خودش را همراه و هم قدم با سایرشاعران می بیند. 
 اشاره:
اشاره:



 بورخس از همان آغاز شکل گیری گروه های فاشیستی و ضد یهود در آرژانتین به نهضت هایی پیوست که در جهت تقبیح جنگ با یهود و مخالفت با نازیسم مبارزه می کردند. از جمله ی این فعالیت هامی توان به رایزنی او در کمیته ی مخالفان جنگ علیه یهود و قبول عضویت در تشکیلات “نخستین کنگره مبارزه با نژادپرستی” اشاره کرد. اما بورخس به همان اندازه که از این نژاد پرستی رنج می برد، از هرج و مرج و آشوبی که گریبان گیر آرژانتین شده بود نیز آزرده خاطر و بیزار بود، تاجایی که به علت مخالفت جدی اش با مبارزات مسلحانه در آمریکای لاتین – به رهبری چه گوارا – از سوی سوسیالیستها “نویسنده ی راست گرا” لقب گرفت و ازطرف منتقدان نویسنده ای نام گرفت که گرچه ناسیونالیست نبود اما به دموکراسی هم اعتقاد نداشت. بورخس در این دوران علاوه بر انتشار مقالات سیاسی و جدلی، آثار متعدد خود اعم از شعر و داستان را نیز منتشر ساخت. آثاری که در آنها مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود را به نمایش کشید و زشتی و پلشتی توتالیتاریسم، نازیسم و نژاد پرستی را عیان کرد:
بورخس از همان آغاز شکل گیری گروه های فاشیستی و ضد یهود در آرژانتین به نهضت هایی پیوست که در جهت تقبیح جنگ با یهود و مخالفت با نازیسم مبارزه می کردند. از جمله ی این فعالیت هامی توان به رایزنی او در کمیته ی مخالفان جنگ علیه یهود و قبول عضویت در تشکیلات “نخستین کنگره مبارزه با نژادپرستی” اشاره کرد. اما بورخس به همان اندازه که از این نژاد پرستی رنج می برد، از هرج و مرج و آشوبی که گریبان گیر آرژانتین شده بود نیز آزرده خاطر و بیزار بود، تاجایی که به علت مخالفت جدی اش با مبارزات مسلحانه در آمریکای لاتین – به رهبری چه گوارا – از سوی سوسیالیستها “نویسنده ی راست گرا” لقب گرفت و ازطرف منتقدان نویسنده ای نام گرفت که گرچه ناسیونالیست نبود اما به دموکراسی هم اعتقاد نداشت. بورخس در این دوران علاوه بر انتشار مقالات سیاسی و جدلی، آثار متعدد خود اعم از شعر و داستان را نیز منتشر ساخت. آثاری که در آنها مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود را به نمایش کشید و زشتی و پلشتی توتالیتاریسم، نازیسم و نژاد پرستی را عیان کرد:
 بورخس به علت یک بیماری ارثی خانوادگی ، حدود نیمی از عمر خود را در نابینایی به سر برد، او تا شصت سالگی نزد مادرش زندگی کرد و در کسوت “هومر” زمانه بخش بزرگی از آثار خود را در تاریکی خلق کرد. او که سی سال پایانی عمرش را با چشمانی بی نور گذراند، در همین سالها به اوج شهرت و محبوبیت رسید، جوایز مختلف گرفت (جایزه ادبی ناشران اروپایی- ۱۹۶۱) و برای ایراد سخنرانی مدام به اروپا و امریکا دعوت میشد، اما اغلب آه میکشید و از این که دیگر نمیتوانست کتاب بخواند، رنگها را تشخیص دهد و هرم ، ساعت شنی و نقشههای جغرافیایی را ببیند اندوهگین بود، خودش می گفت:
بورخس به علت یک بیماری ارثی خانوادگی ، حدود نیمی از عمر خود را در نابینایی به سر برد، او تا شصت سالگی نزد مادرش زندگی کرد و در کسوت “هومر” زمانه بخش بزرگی از آثار خود را در تاریکی خلق کرد. او که سی سال پایانی عمرش را با چشمانی بی نور گذراند، در همین سالها به اوج شهرت و محبوبیت رسید، جوایز مختلف گرفت (جایزه ادبی ناشران اروپایی- ۱۹۶۱) و برای ایراد سخنرانی مدام به اروپا و امریکا دعوت میشد، اما اغلب آه میکشید و از این که دیگر نمیتوانست کتاب بخواند، رنگها را تشخیص دهد و هرم ، ساعت شنی و نقشههای جغرافیایی را ببیند اندوهگین بود، خودش می گفت: مراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و … رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد.
مراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و … رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد.


