در تدوین نخستین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در همهپرسی دهم و یازدهم فروردین ۱۳۵۸ ظاهرا بااکثریت ۲/۹۸ درصد آرا به تصویب ملت ایران رسید. هدف قانونگذاراران قانون اساسی ایجاد جامعه نمونه بر اساس موازین اسلامی ، نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصارات اقتصادی ، سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان بوده است. قانون اساسی بررفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه مردم چشمانداز روشن و نویدبخش تاکید دارد و پیریز اقتصاد صحیح و عادلانه برای ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محدودیت و زمینه ایجاد کار، مسکن، بهداشت و تعمیم بیمههای اجتماعی در تلاش میباشد، در فصل چهارم (اقتصاد و امور مالی) و اصل چهل و چهارم ، نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران را بر سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی مبتنی بر برنامهریزی منظم و صحیح تعیین نموده است. تا اینجای کار برداشت ازقانون اساسی دررابطه با منافع ملی میشود مثبت ارزیابی کرد ، ولی این تعاریف دلنشین درحد نوشته بر کاغذ باقی ماند. مذهبیون تازه به قدرت رسیده برای دستیابی به ثروت تصاحب کامل قدرت عجولتر از آن بودند که بخواهند تسلیم آرمانهای انقلابی شوند. انحراف از قانون اساسی از همان روز بعد از تصویب آن با دردست گرفتن بازار قاچاق مواد مخدر ، مشروبات الکلی ، سیگار و کالاهای غیر مجاز توسط کمیته های انقلاب شروع شد. ولی یورش واقعی اسلامگرایان به سرمایه های ملی بعد از خوراندن جام زهر به خمینی و پایان یافتن جنگ با عراق آغاز شد که سرداران تشنه قدرت و ثروت از میدان جنگ بازگشته و بدنبال پست و مقام بودند. از همان زمان سیاستهای کلی نظام دررابطه با صنایع بزرگ و مادر، بازرگانی خارجی، معادن، بانکداری، بیمه، پست، تلفن، هواپیمایی، راه و راه آهن که میبایستی به صورت مالکیت عمومی در اختیار دولت باقی میماند، مورد تجدید نظر اساسی قرار گرفت وترتیبی داده شد تا تحت عنوان خصوصی سازی شرکتهای بزرگ و سودآور و ثروتمند به بهانه انتقال از دولت به بخش خصوصی به افراد و سازمانهای خاص واگذار شد و در زمانی کوتاه فشر ثروتمند و پرقدرتی تحت عنوان «شبهدولتی» با حذف بخش تعاونی و تضعیف بخش خصوصی، به عنوان یک جریان نوپای اقتصادی شکل بگیرد.
اصل ۴۴ قانون اساسی که مهمترین اصل قانون اساسی در رابطه با اقتصاد کشوربشمار میرود چنان دستخوش تغییر ماهیت شده واین ثروتهای ملی با یورش فرماندهان سپاه، آیت الله های حکومتی ، نزدیکان رهبر، نیروهای امنیتی و دلالان و کارگزاران وابسته به رژیم که اصطلاحا تحت نام ” شبه دولتیها” معروف شده اند چنان به تاراج رفته که این اصل مهم قانون اساسی را از درون دچاراستحاله کرده است . به عبارت دیگربا نوعی ” کودتای نرم اقتصادی” به سردمداری سپاه بخش عظیمی از اقتصاد کشور در چنبره یک اقلیت تاراجگر بیوطن قرارگرفته است . شاید اگر این اقلیت صاحب قدرت و ثروت هم و م خود را مصروف به سازندگی کشور میکرد و فعالیتهایش درجهت بهبود اقتصادی کشورجریان مییافت اعتبارواعتمادی درجامعه پیدا میکردند. ولی متاسفانه چنین نشد و کل کشور، اجولانگاه فعالیتهای مخرب سیستم مدیریت تامغز سر فاسد این «شبهدولتیها» شده، بطوریکه انگشتان نامرعی آنها درجزء جزء اقتصاد کشور در حرکت است، تا آنجا که حتی دولت یعنی مجموعه وزارتخانهها، سازمانها و موسسات، شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی در خدمت این قدرت است . همچنین موسسات بزرگ اقتصادی اعم از بازرگانی خارجی، صنعت وخدمات، تا زمین و مسکن ، ایجاد بانک، صرافی برای پولشویی، فعالیتهای بورسی، آلوده به این ویروس خطرناک هستند. یک چنین قدرتی طبیعتا در محدوده اقتصاد باقی نمیماند و در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در کانون قدرت سیاسی کشورنیز فعالانه حضور دارد و با لابیگریها آنهم از سطح بالا و از موضع قدرت نه تنها اقتصاد که سیاست و فرهنگ جامعه را هم مدیریت میکنند . «شبه دولتیها» تحت عناوین هیات امنا، هیاتمدیره، مدیرعامل و هیات نظارت حسابرسی، بخش قابل توجهی از نظام دیوانسالاری را به خدمت گرفته اند. هرچند که این پدیده نوظهور «شبهدولتیها» در اقتصاد کشوربرای ملت ایران بسیار خسارتبار بوده است ولی یک حسن هم دارد و آن تبدیل شدن این مرکز غارتگری و فساد به پاشنه آشیل حکومت اسلامی است . از آنجاییکه چنین سازمانهایی پایانی برای فعالیتهای خود پیش بینی نمیکنند روز به روز بیشتر در گنداب اقدامات خود فرو میروند و تردیدی نیست که دیر یا زود با خشم ملی مواجه خواهد شد .
رضا کاظمی تکلیمی نایب رییس صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر به درستی میگوید : طی دو دهه اخیر، بخش «شبهدولتی» با بلعیدن سهام یا مالکیت بخش دولتی و شکستن استخوانهای تعاونیها و به انزوا کشاندن بخش خصوصی، با قانونگریزی خود را «فربهتر» و فضای اقتصادی را برای سایر بخشها تنگ و تاریک کرده است. «شبهدولتیها» تحت عناوین نهادهای عمومی غیردولتی، بنیادها، نهادهای نظامی و انتظامی، تحت لوای صندوقهای بازنشستگی کشوری، لشکری، تامین اجتماعی، صدا و سیما، شهرداری تهران، صندوق ذخیره فرهنگیان، صندوق بازنشستگی نفت، ستاد اجرایی فرمان امام، بانکها و بیمهها با کسب امتیازات فراوان بر اساس الزامات زمانی و مکانی، گاهی خویش را «دولتی» محسوب تا از پرداخت مالیات، امتیازات بانکی و گمرکی و سایر معافیتهای قانونی بهرهمند کنند و هرگاه که اقتضا کند، خود را «خصوصی» مینمایند. در واقع این دوزیستان یا معروف به «خصولتیها» تلاش دارند که از امتیازات هر دو جریان اقتصادی دولتی و خصوصی بنا بر مقتضیات استفاده کنند.
گرچه ماده ۲۶ قانون برنامه پنجم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (۱۳۹۴-۱۳۹۰) بر خروج بنگاهداری صندوقهای بازنشستگی که بخش قابل توجهی از «شبهدولتیها» را تشکیل میدهند، تاکید کرده است، ولی متاسفانه هیچ نهاد نظارتی، را یارای عملیاتی کردن این ماده قانونی نیست. واگذاری بنگاههای اقتصادی توسط سازمان خصوصیسازی با خوشبینانهترین حالت، انحراف بزرگی را در اقتصاد کشور ایجاد کرده است. تصمیمگیران در حوزه «شبهدولتیها» باید با بهکارگیری مدیران حرفهیی متخصص و کارآمد و غیرسیاسی بتوانند آثار خسارتبار ورشکستگی این بنگاههای اقتصادی را ازاله نمایند و با خروج از بنگاهداری و ورود به بازار پول و سرمایه و رهاسازی بنگاههای غیرضرور به بخش خصوصی، مصارف و منابع خویش را تنظیم و با کارآفرینی و کیفیتآفرینی محصولات خویش، کشور را از رکود خارج کنند. امید است دستگاههای ذی?ربط با آسیبشناسی دو دهه واگذاری و حاکمیت «شبهدولتیها» در اقتصاد ایران، راه خروج و بنبست اقتصاد ایران را مورد بازنگری مجدد قرار دهند.
یگی از پیامدهای مخرب شبه دولتیها اجرایی نشدن برنامه های توسعه میباشد که یک نمونه آن ” سند چشم انداز بیست ساله” میباشد. در سال ۱۳۸۴ همزمان با شروع برنامه چهارم توسعه ، سند چشم انداز بست ساله هم که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام تهیه و مورد تایید رهبری هم قرار گرفته بود به اجرا گذارده شد . برنامه چهارم که در دولت خاتمی تهیه شده بود در دولت احمدی نژاد یکی از خدمتگذاران صدیق شبه دولتیها عملا کنار گذارده شد و برنامه پنجم هم طوری سرهم بندی شده که توسط دولت روحانی عملا کنار گذارده شده است. فاجعه بارتر برنامه چشم انداز است که نیمی از بیست سال گذشته نخبگان دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام اعلام کرده «کشور به لحاظ اقتصادی ۹ سال از سند توسعه چشمانداز عقب است.».
نوبخت معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رییسجمهوری با اشاره به عقبماندگی از اجرای سند چشمانداز گفت: نیازمند جهشی بیشتر در برنامههای پیشرو یعنی برنامه ششم و هفتم هستیم و از این جهت برنامه ششم برنامهای بسیار پراهمیت است. وی تصریح کرد: باوجود پنج برنامه پیش از پیروزی انقلاب و پنج برنامه بعد از پیروزی انقلاب، ما هنوز به مرزهای توسعه یافتگی نرسیدهایم، درحالیکه برخی کشورها همراه یا بعد از ما این برنامهها را شروع کردهاند اما هماکنون در مراحل توسعه یافتگی قرار دارند و از نظر توسعه انسانی نیز در پلههای بالاتری ایستادهاند. وی یکی از مسایل موجود در برنامههای توسعهای کشور را فاقد نگاه بلند مدت بودن ذکر کرد و گفت: این برنامهها متسلسل نبوده و گاهی اوقات مسیرها تغییر میکردند. مثلا در یک برنامه ما محور توسعه را صادرات و در برنامهای دیگر محور توسعه را کشاورزی و در برنامهای دیگر محور توسعه را صنعت مشخص کردیم؛ این در حالی است که باید برنامه مشخصی در پیش میگرفتیم تا بتوانیم به هدفمان دست یابیم.
مردوخی اقتصاددان میگوید : سند چشمانداز ۱۴۰۴ به نیمه راه رسیده و نتایج مورد انتظار آن محقق نشده است. دلیل این موضوع هم واضح است؛ ما با هر سند بالادستی؛ از قانون اساسی گرفته تا قانون برنامه پنجساله، تا سند مهمی مانند سند چشمانداز ۲۰ساله، بهصورت تشریفاتی برخورد میکنیم. سندی را تدوین میکنیم، همایشهای متعدد برگزار و اخبار آن را مکرر بیان میکنیم و بعد ناگهان همهچیز در سکوت فرومیرود و دیگر خبری از آن نمیشود. در حالیکه تدوین چنین اسنادی نیازمند مطالعه پیش از تدوین و مطالعات جدیتر پس از تدوین است. لازم است پس از تدوین سند، تمامی نهادها و سازمانهای مختلف مطالعات جدی بسیاری را انجام دهند تا دریابند برای تحقق آرمانها و الزامات این سند چه اقداماتی باید انجام دهند. یعنی این مطالعات باید مبنای تصمیمگیری و عمل سازمانها قرار گیرد. یعنی اگر در سند چشمانداز اعلام شده ایران باید در بین ۲۳ کشور منطقه مقام اول اقتصادی باشد، چه اقداماتی باید در حوزه صنعت انجام شود، بخش کشاورزی باید چه کند، وضعیت کلانشهرها باید چگونه باشد، اشتغال باید چه وضعیتی داشته باشد و هزاران سوال و مطالعه جامع دیگر. اما کمتر خبری منتشر شده که نشان دهد سازمان و وزارتخانهای به این سمت رفته باشند. از طرف دیگر، اجرای برنامههای توسعه، پیشبرنده سند چشمانداز است. اما برنامههای توسعه چهارم و پنجم که باید در راستای سند چشمانداز میبود این اهداف را محقق نکرد. نمیتوان گفت که آنچه در سند آمده است اجرایی و عملیاتی نیست. درست است که این سند بخشی نیست اما بیانگر یک حالت آرمانی امکانپذیر است.مهمترین مشکل اجرایینشدن آن هم، برخوردتشریفاتیداشتن با آن است
بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 33 سال 93
میثم پیلهفروش، عضو مرکز پژوهشهای مجلس، با پیشبینی اینکه با کاهش قیمت نفت، حدود هفت هزار میلیارد تومان از بودجه امسال محقق نمیشود، گفت: سیاستمداران به دلیل توجه به منافع کوتاهمدت از مکانیسمهای ثبات بخش بودجهیی غفلت میکنند. وی با اشاره به اینکه قیمت هر بشکه نفت در بودجه امسال، ۱۰۰ دلار تعیین شد گفت: در شش ماه نخست سال ۱۳۹۳ میانگین قیمت نفت بالای ۱۰۰ دلار بود. اگر در شش ماه دوم هر بشکه نفت حدود ۸۰ دلار به فروش برود، میانگین فروش نفت در سال جاری، ۹۰ دلار خواهد بود؛ با این احتساب به ازای هر بشکه نفت خام صادر شده، ۱۰ دلار درآمد نفتی کشور کاهش خواهد یافت.
وی با اظهار اینکه پیشبینی میشود، بودجه سال ۱۳۹۳ با کسری حدود هفت هزار میلیارد تومانی مواجه شود، تاکید کرد: البته این کسری، رقم قابل توجهی نیست و دولت میتواند با مدیریت پرداختها، کاهش درآمدهای نفتی را کنترل کند.
این کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس با بیان اینکه «نکته مهم این است، چرا کشور به جایی رسیده است که با کاهش قیمت و صادرات نفتخام دچار شوک و نوسان شود» گفت: از برنامه سوم توسعه حساب ذخیره ارزی با هدف ثباتبخشی به بودجه عمومی طراحی شد و این امر در برنامه پنجم توسعه در قالب ماده ۸۵ و در کنار صندوق توسعه ملی به عنوان یک حساب پساندازه بین نسلی دیده شده است.
وی ادامه داد: هدف از افتتاح این حساب این بودکه در مواقع افزایش درآمدهای نفتی، بخشی از این درآمد ذخیره شود تا در زمان کاهش درآمدها، بودجه دچار بی ثباتی نشود؛ اگر به این مکانیسم عمل میشد دیگر نگران کاهش ۱۰ تا ۲۰ دلاری قیمت نفت خام نبودیم و بودجه در هر شرایطی با روال منطقی ادامه مییافت.
پیلهفروش با اظهار اینکه متاسفانه دولت قبل به این مکانیسم معتقد نبود و این حساب در عمل نابود شد، گفت: دولت دهم حساب ذخیره ارزی را نه تنها خالی تحویل داد بلکه دولت جدید این حساب را منفی تحویل گرفت.
تسنیم: پایگاه آمریکایی بوستونگلوب با اشاره به اینکه چندیندهه آمریکا از غولی به نام اوپک میترسید، نوشت: تصمیمات اوپک تاثیرگذاری واقعی بر عرضه جهانی یا قیمت نفت ندارد و ظاهرا اوپک قادر به کنترل اعضای خود نیست. عربستان و ۱۱ کشور دیگر تشکیلدهنده اوپک علنا بر تولید نفت محدودیت اعمال میکنند و بازار جهانی نفت را منطبق با منافع خود شکل میدهند. ترس از اوپک پس از تحریم ششماهه نفتی آمریکا از سوی کشورهای عربی در سال ۱۹۷۳، همواره بر سیاست انرژی آمریکا سایه افکنده است. امروز اوپک همچنان ۸۰درصد ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد. با توجه به عضویت کشورهای دشمن آمریکا نظیر ایران و ونزوئلا در اوپک، این سازمان تواناییهای نسبتا کم این کشورها برای مخالفت با خواستهای واشنگتن را تقویت میکند. بهگفته جف کولگان، استاد علوم سیاسی دانشگاه براون، اما نگاهی دقیقتر به قدرت تاثیرگذاری واقعی اوپک بر بازار نفت نشان میدهد که آمریکا اشتباهی بزرگ را در مورد قدرت جهانی خود مرتکب شده است. وی تقریبا سهدهه آمارهای تولید نفت را بررسی کرده و آنها را با خطمشی رسمی اوپک در زمینه سقف تولید اعضا تطبیق داده است. آنچه وی دریافته این است که تصمیمات اوپک کاملا با میزان تولید نفت بیارتباط است. این در حالی است که اخیرا تردیدها نسبت به میزان تاثیرگذاری اوپک افزایش یافته است.
گزارش سازمان هدفمندی اعلام کرد که عملکرد شش ماهه هدفمندی یارانهها نشان میدهد درحالیکه سهم بخش تولید صفر است در این مدت ۹۵ % از درآمد هدفمندی یارانه صرف پرداخت یارانه نقدی شده است.دراین گزارش آمده است که درآمد دولت ازاردیبهشت ماه سال جاری تاکنون از اجرای تبصره ۲۱ قانون بودجه رقمی بالغ بر ۱۵ هزارمیلیارد تومان بوده درحالی که دراین مدت فقط۲۵ هزارمیلیارد تومان یارانه نقدی پرداخت شده که بدینترتیب درفاز دوم هدفمندی یارانه تولید بازهم صفر بوده است.
گزارش همچنین اعلام کرد که در شش ماهه نخست سال جاری در راستای اجرای جزء (۳) بند (ب) تبصره (۲۱) مبلغ ۲۰۹هزار و ۱۴۹ میلیارد ریال معادل ۲۱/۴۹ درصد بودجه مصوب و مبلغ ۲۰۷هزارو ۲۷۹میلیارد ریال یارانه نقدی به سرپرستان خانوار پرداخت شد. این در حالی است که جزء مورد نظر در تبصره هدفمندی در قانون بودجه به پرداخت یارانههای نقدی تعلق داشته و عنوان میکند که تا مبلغ ۴۲ هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان از درآمد اصلاح قیمت حاملهای انرژی به طور نقدی و غیر نقدی توزیع شود . بر این اساس در نیمه اول امسال با پرداخت حدود ۲۰ هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان یارانه نقدی فقط کاهش ۲۰۰ میلیارد تومانی نسبت به پرداختهای انجام شده در مدت مشابه سال قبل در فاز اول که ثبت نام مجددی هم برای متقاضیان یارانه نقدی انجام نشده بود صرفه جویی شده است . در عین حال که درآمد شش ماهه ابتدایی از افزایش قیمت حاملهای انرژی حدود ۱۵ هزار و ۹۰۰ میلیارد تومان بوده که در مقایسه با هزینه انجام شده پنج هزار میلیارد تومانی کسری دارد.
بانک جهانی از نرخ تورم ۲/۳ درصدی جهان در آگوست ۲۰۱۴ خبر داد و اعلام کرد نرخ تورم ایران در این ماه ۱۴/۸درصد بوده است. بانک جهانی در بخشی از جدیدترین گزارش خود به بررسی وضعیت تورم در جهان پرداخته و متوسط نرخ تورم جهان در ماه آگوست ۲۰۱۴ را نسبت به مدت مشابه سال قبل ۲/۳ درصد اعلام کرده است. این نهاد بینالمللی نرخ تورم ایران در ماه آگوست ۲۰۱۴ برابر با مرداد امسال را ۱۴/۸ درصد برآورد کرده که ۶/۵ برابر متوسط جهانی است. نرخ تورم ایران که در سال۲۰۱۳ به ۳۹/۳ درصد رسیده بود در سال۲۰۱۴ روندی نزولی را طی کرده است. در ماه آوریل برابر با فروردین۹۳ نرخ تورم ایران از سوی بانک جهانی ۱۷/۴ درصد اعلام شده و این رقم در ماههای می، ژوئن، جولای و آگوست بهترتیب به ۱۶/۶، ۱۴/۶، ۱۴/۶و ۱۴/۸درصد رسیده است. ایران در ماه آگوست در میان اقتصادهای مهم جهان رتبه دوم تورم را داشته است. آرژانتین با نرخ تورم ۲۲/۱ درصدی در رتبه نخست از این نظر قرار داشته است. ایران و آرژانتین تنها کشورهایی بودهاند که تورم دو رقمی در این ماه داشتهاند. بانک جهانی نرخ تورم کشورهای صنعتی در ماه آگوست را ۰/۵درصد و این رقم برای کشورهای در حال توسعه را ۳/۴ درصد اعلام کرده است. نرخ تورم برخی کشورهای دیگر در این ماه عبارت است از: آمریکا ۱/۷درصد، ژاپن ۳/۳ درصد، منطقه یورو ۰/۴درصد، انگلیس ۱/۵ درصد، چین ۲/۱ درصد، روسیه ۷/۵درصد، ترکیه ۹/۵ درصد، عربستان ۲/۸ درصد، هند ۷/۷ درصد و پاکستان هفتدرصد.
علی عسگری رییس کل سازمان امور مالیاتی کشور درآمدهای هفت ماهه مالیاتی کشور را ۳۳ ئهزار میلیارد تومان اعلام کرد و گفت: ۹۵ درصد درآمدهای پیشبینی شده برای این مدت محقق شده که البته این رقم ۵۴ درصد نسبت به ۷ ماهه سال قبل رشد داشته است. وی در حاشیه همایش بازرسان سازمان امورمالیاتی کشور در خصوص فاصله درآمدهای مالیاتی با بودجه کشور، افزود: این درآمدها نسبت به بودجه حدود ۵ درصد انحراف دارد زیرا ۹۵ درصد درآمدهای پیش بینی مربوط به ۷ ماهه محقق شده است. وی درباره پیش بینی درآمدهای مالیاتی در بودجه سال ۹۴، اظهار داشت: هماکنون مقدمات کار برای بودجه سال ۹۴ شروع شده اما در مراحل مقدماتی هستیم؛ برنامهریزیها در این زمینه به گونهیی است که اقدامات لازم براساس برنامههای معاونت نظارت و راهبری رییسجمهوری انجام شود. به گزارش تسنیم، معاون وزیر امور اقتصادی و دارایی درباره برنامههای سازمان امور مالیاتی، اظهار داشت: عمدهترین تمرکز این سازمان در سال جاری بر پیشبرد طرح جامع و تحقق درآمدهای مالیاتی است. عسکری درباره برنامه استخدام ۱۲ هزار نفری در سازمان امور مالیاتی، گفت: برای این امر در سال ۹۱ آزمونی برگزار شد و ۵ هزار نفر براساس مجوز معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاستجمهوری و مدیریت و توسعه منابع انسانی رییسجمهور در سال گذشته استخدام شدند و ۷ هزار نفر باقیمانده نیز در سال جاری استخدام میشوند. از آنجا که نزدیک به دو هزار نفر از شرکتکنندگان در آزمون قبلی قبول نشدند، برای تکمیل ظرفیت ۱۲ هزار نفری قرار است در سال جاری آزمون برگزار شود.
از دیدگاه کارشناسان، در این شرایط تنها راهکار مقابله با کسری بودجه دولت تعدیل سقف هزینههای بودجهیی کشور است؛ موضوعی که طی هفته جاری کارشناسان مستقل و نزدیک به دولت بر آن تاکید کردهاند. حالا دولت روحانی برای مدیریت اقتصادی با گزینه های زیادی روبهرو نیست. دولت در شرایط کنونی نه امکان افزایش درآمدهای مالیاتی را دارد نه امکان حذف و کاهش بودجه هدفمندی یارانهها، نه امکان افزایش بهای فروش خدمات دولتی را دارد و نه تغییر در اندازه هزینههای جاری.
افزون بر اینها، صندوق توسعه ملی هم برای جلوگیری از نوسانات شدید بهای نفت خام به صورت جدی توانایی جلوگیری از شوکهای نفتی را ندارد. بنابراین دولت بنا دارد تا هزینههای عمرانی و سقف هزینههای بودجهیی خود را کاهش دهد؛ رویکردی که از آن برخی از اقتصاد دانان به عنوان تاکتیک اقتصاد مقاومتی یاد میکنند. وضعیت عمومی نشان میدهد که ایران بار دیگر از محل اتکای خود به درآمدهای نفتی ضربه غافلگیرکنندهیی خورده و اقتصاد آن متضرر شده است. کاهش درآمدهای نفتی در دومین سال دولت یازدهم به صورت جدی محدودیتهایی را برای اجرای برنامههای اقتصادی دولت در پی دارد، حداقل اینکه از دولت روحانی نباید وعدههای اقتصادی و انتظارات مسبوق به گذشته را داشت. برخی از اقتصاددانان براین باورند که وقتی بهای نفت کاهش مییابد، با وجود ریاضتها و پیامدها، عقلانیت بر اقتصاد ایران بیشتر حاکم میشود.
با پیشبینی افزایش زودهنگام نرخ بهره در امریکا، قیمت نفت خام دوباره کاهش یافت و بشکهیی ۴/۸۶ دلار به فروش رفت. قیمت نفت خام برنت ۵۳ سنت کاهش یافت و به قیمت ۸۶ دلار و ۵۹ سنت به فروش رفت. نفت امریکا نیز کاهش ۸۸ سنتی داشت و به قیمت ۸۱ دلار و ۳۲ سنت خرید و فروش شد. با خبر از توقف خرید اوراق قرضه از سوی بانک مرکزی امریکا، امروز قیمت دلار به بیشترین میزان خود طی ۵/۳ هفته گذشته رسید و در مقابل سبد ارزهای دیگر ارزش بیشتری پیدا کرد. همچنین بر اساس آمارهای بانک مرکزی امریکا تولید ناخالصی این کشور ۵/۳ درصد رشد داشته است که البته اجماع روی افزایش ۳ درصدی است.
بهبود چشمانداز اقتصادی امریکا در آینده اتفاق میافتاد همچنین بسیاری از کارشناسان معتقدند افزایش نرخ بهره از سوی فدرال رزرو امریکا در آیندهیی نزدیک و زودتر از زمان پیشبینی شده قبلی به دلیل انتشار آمارهای مناسب از اقتصاد امریکا به وقوع میپیوندد.
سایر محصولات پالایشگاهی نیز امروز با کاهش قیمت مواجه شدند به طوری که هر گالن بنزین کاهش ۸/۲ سنت داشت و به قیمت ۲۱۹ دلار و ۹۹ سنت به فروش رفت، همچنین قیمت گازوییل نیز با کاهش ۷۵/۹ دلاری به قیمت ۷۴۸ دلار به فروش رفت.
امین آبادی عضو کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس از کسری بودجه هفتهزارمیلیاردتومانی دولت در بخش هدفمندسازی یارانهها در ششماه نخست سالجاری خبر داد. وی گفت: براساس تبصره ۲۱ قانون بودجه امسال ۵۹هزارو۳۰۰میلیاردتومان بهعنوان درآمد حاصل از اصلاح قیمتها و یارانه نان و انرژی در نظر گرفته شد که دولت توانسته است در ششماه نخست سالجاری حدود ۲۲هزارو۵۰۰میلیاردتومان تهیه کند. وی کسری بودجه دولت در این بخش را در ششماه نخست سالجاری بیش از هفتهزارمیلیاردتومان اعلام کرد و افزود: درصورت ادامه این روند پیشبینی میکنیم تا پایان امسال میزان کسری درآمد دولت حداقل به ۱۴هزارمیلیاردتومان برسد.
وزیر امور اقتصادی و دارایی با بیان اینکه در سال جاری با کسری بودجه روبهرو نخواهیم شد، گفت: در صورتی که حساب صندوق توسعه ملی مشابه حساب ذخیره ارزی تلقی شود مشکل کسری بودجه سال ۹۴ حل خواهد شد. به گزارش خانه ملت، علی طیب نیا در پاسخ به این سوال که با توجه به کاهش قیمت جهانی نفت آیا در سال جاری با کسری بودجه روبهرو خواهیم شد؟ گفت: کسری بودجه ناشی از کاهش قیمت نفت نخواهیم داشت. وزیر اقتصاد و امور دارایی با بیان اینکه آثار کاهش قیمت نفت در آینده مشخص خواهد شد، گفت: قطعا در دولت در صورت تداوم کاهش قیمت نفت به نحوی برنامهریزی خواهد شد که مشکل کسری بودجه در سال آینده حل شود. طیب نیا در تشریح راهکارهای جلوگیری از کسری بودجه در سال ۹۴ با تاکید براینکه باید حساب صندوق توسعه ملی مشابه حساب ذخیره ارزی تلقی شود، افزود: فلسفه وجودی حساب ذخیره ارزی این بود که بخشی از مازاد درآمدهای نفتی به این حساب واریز شود و در دورههایی که درآمد نفت کاهش مییابد و باعث میشود که درآمد نفت از حد پیشبینی شده در بودجه کمتر شود از این محل مابه التفاوت تامین شود، در قانون برنامه پنجم توسعه علاوه بر صندوق توسعه ملی حساب ذخیره ارزی نیز پیشبینی شده است، اما در قانون بودجه سال ۱۳۹۳ این موضوع مورد غفلت قرار گرفت یعنی برای درآمد مازاد احکام خاصی دیده نشد که حتی اگر درآمد مازاد وجود داشت نیز امکان واریز آن به حساب ذخیره ارزی نبود.
سرزمین کورش سرزمین من: کورش زعیم
کورش زعیم
سرزمین کورش، سرزمین من، سرزمین دانایی، راستی، درستی و میهن دوستی. سرزمین برابری مردم و سروری جهان.
سرزمین من، جمهوری اسلامی، سرزمین ناراستی، نادرستی و میهن فروشی، سرزمین نادانی، تبعیض و نابرابری و مردمی تحقیر شده. از کجا به کجا آمده ایم!
سرزمین کورش، سرزمین من، شوراهایی که مهستان بودند، فرنشینان را بر می گزیدند، فرماندهان ارتش را برمی گزیدند، فرمان جنگ می دادند و فرمان صلح. قانون وضع می کردند، قانونهایی که در راستای پیشرفت کشور و امنیت و آسایش مردم و سرافرازی کشور بود. آن شوراها افتخار ایران بودند.
الکترای سوفوکل و ماجرای اعدام ریحانه جباری / علی اصغر رمضان پور
پوستر اجرای نمایش الکترا
امشب از بخت دیدن نمایش “الکترا” در نمایشخانه اولد ویک در لندن برخوردار بودم. نمایشی که بازی کریستین اسکات توماس ، کارگردانی ایان ریکسون و ترجمه فرانک مگ گینس از متن یونانی ( نوشته سوفوکل) ان را به اجرایی برجسته از یک اثر کلاسیک ، در چشم منتقدان بریتانیایی تبدیل کرده است.
نماشنامه الکترا را محمد سعیدی در سال ١٣٣۵ به فارسی برگردانده است.
من نمایش را در حال و هوای در گیری ذهنی با مساله اعدام ریحانه جباری دیدم. صرف نظر از مناقشه میان ناظران ماجرای اعدام ریحانه ، انچه نقطه پیوند این نمایش و ماجرای اعدام شده، مساله حق انتقام است.
الکترا دختر أگاممنون، پادشاه- قهرمان یونانی، چند سال پس از مرگ پدر به لحظه انتقام خون پدر نزدیک می شود. او امید دارد که برادرش ارستیس انتقام خون پدر را از مادر خود بگیرد که أگا ممنون را کشته و با دشمن او همبستر شده است.
نقش الکترا را کریستین اسکات توماس بازی می کند که احتمالا بسیاری از ما با بازی او در ماه تلخ رومان پولانسکی أشنا شده ایم. منتقد گاردین بازی او را بازنمایی روشن و تکان دهنده زنی رنج دیده توصیف کرده است که پیچیدگی ایستادن بر سر حق انتقام در برابر خرد کسانی را نشان می دهد که الکترا را به پذیرفتن واقعیت مرگ پدر و گذشتن از انتقام توصیه می کنند. نخستین توصیه گر مادر الکتراست که مدعی است أگا ممنون را به این دلیل کشته است که او دخترش را برای نجات تروا نزد خدایان قربانی کرده است.
بازی خانم اسکات توماس به نحو خیره کننده ای کشاکش های روانی و فلسفی را بر سر برگزیدن رویای مبهم اجرای عدالت از یک سو و تن دادن به واقعیت از سوی دیگر، برای تماشگر قابل فهم می کند.
اگرچه اجرای عدالت در الکترا تنها با ریختن خون مادر و همراه غاصبش أگستوس امکان پذیر است اما این خونریزی به زبان امروز ما به نماد اجرای عدالت تعبیر می شود.
کسانی که الکترا را به صرفه نظر کردن از اجرای عدالت می خوانند به تب تابی بی توجه هستند که جان الکترا را در عشق به پدر فراگرفته است. الکترا و برادرش ارستیس انتقام را لازمه وفاداری به عشق پدر می دانند. وفاداری که سرشتی اخلاقی و مورد پذیرش خدایان دارد. حتی اگر به قیمت ریختن خون مادر به دست فرزند باشد.
همانطور که مرگ اگاممنون نتیجه بی وفایی معشوقه او یعنی مادر الکتراست ، کشته شدن مادر پاداش وفاداری فرزندان به پدر است.
معادله پیچیده ای که قضاوت را دشوار می کند. و این نقطه پیوند این افسانه یونانی با وضعیت بشری کسانی است که خواهان ریخته شدن خون به مثابه انتقام هستند و وضعیت کسانی که بخشش را توصیه می کنند. اگرچه بیشتر جامعه غربی، امروز مرگ را به مثابه سزای مرگ نمی پسندد( و از جمله من ) اما سوفوکل نشان می دهد که نهاد أدمیان هنوز ریختن خون به نشانه انتقام قتل ناروا را خوشتر و پذیرفته شده تر در قاموس خدایان می داند.
روی دیگر سکه الکترا اما عشق است با نماد دوگانه ان: عشق مادری که تن به خیانت می دهد و عشق دختری که در أتش انتقام می سوزد. این سرشت بی رحم و افسانه ای عشق معنایی دارد متفوت با أنچه امشب، در شب هالویین می شد در خیابان ها ی لندن دید. عشقی که به سادگی بازی کودکانه دختران و پسران امروز است.
قضاوت کردن دشوار است أنجا که گریزی نیست همانطور که هر انتقامی با حسرتی تاسف بار همراه است. می توان در این تردید کرد که ریحانه عادلانه محاکمه شده است اما نمی توان ماجرای پیچیده انتقام و گذشت را به سرنوشت جنگ رسانه ای بر سر این یا أن نظر کاهش داد.
لندن/ شب هالووین
سی و یکم أکتبر ٢٠١۴
تصویر ها: پوستر اجرای نمایش، بازی کریستین اسکات توماس در الکترا و حضور او در جشنواره فیلم کن
اخبار ورزشی روز پنجشنبه با امیر خسروجردی
در متن نامه بلاتر به کفاشیان آمده است: دوست عزیزم، علی کفاشیان، از ارسال نسخه گزارش سالیانه فدراسیون فوتبال ایران در سال ۲۰۱۴ تشکر میکنم. همچنین به خاطر عملکرد خوب شما در راستای توسعه فوتبال در کشورتان تبریک میگویم.
وی همچنین در پایان نامه خود اشارهای به سفرش به تهران داشت و اعلام کرد: به یاد دارم که سال گذشته از ایران بازدید داشته و با مسئولان عالی رتبه کشورتان ملاقاتی داشتهام.
این سایت، شینجی اوکازاکی از ژاپن، تیم کهیل از استرالیا، رضا قوچاننژاد ازایران، سون هیونگ مین از کرهجنوبی وناصر الشمرانی ازعربستان را به عنوان پنج مهاجم زهردار جام ملت های آسیا ۲۰۱۵ استرالیا معرفی کرده است.
سایت ای اف سی درباره قوچان نژاد نوشت:وقتی کارلوس کیروش در سال ۲۰۱۱ هدایت تیم ملی ایران را بر عهده گرفت، تلاش زیادی برای بازیکنان ایرانی که در فوتبال اروپا بازی میکنند، کرد. یکی از این بازیکنان “رضا قوچاننژاد” بود. مهاجمی که در ایران متولد ولی در هلند بزرگ شد و مهارت فوتبال را آنجا آموخت. قوچاننژاد پس از بازی در تیمهای پایه فوتبال هلند در سال ۲۰۱۲ اولین بازی خودش را برای تیم ملی ایران انجام داد و از آن زمان هواداران فوتبال در ایران به او لقب “گوچی” دادند.
ماشین گلزنی فوتبال ایران در یازده بازی ملی خود موفق شد ۱۰ گل به ثمر برساند که یکی از این گلها در جام جهانی برزیل بود که وارد دروازه بوسنی شد. قوچاننژاد در انتخابی جام ملتهای آسیا عملکرد بسیار خوبی در تیم ملی ایران داشت و توانست گلهای مهمی را به ثمر برساند و باعث شود ایران به عنوان تیم نخست گروهش جواز حضور در مرحله نهایی این رقابتها را به دست آورد. باید ببینیم آیا این مهاجم ایرانی میتواند در استرالیا نیز وظایف گلزنی اش را انجام دهد یا نه.
قوچان نژاد که مدت کوتاهی را در چارلتون انگلیس سپری کرد، در حال حاضر در تیم الکویت کویت بازی میکند.
حمیدرضا سیاسی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی ایسنا، درباره با توافق باشگاه پرسپولیس با علی دایی، اظهار کرد: ما تمام طلب آقای دایی را به صورت نقدی به ایشان پرداخت کردهایم و دایی دیگر حتی یک ریال هم از باشگاه پرسپولیس طلبکار نیست.
وی درباره انتخاب اسپانسر جدید باشگاه پرسپولیس نیز، گفت: فعلا قصد نداریم اسپانسری انتخاب کنیم و باشگاه را به صورت هیات مدیرهای اداره میکنیم. ما تمام هزینههای باشگاه را خودمان تامین میکنیم و نیازی به اسپانسر نداریم و پول بازیکنان را در وقت تعیین شده پرداخت میکنیم.
سیاسی در پاسخ به سوالی درباره بدهی مالیاتی نلو وینگادا نیز گفت: من اطلاعی از این موضوع ندارم و نمیدانم چطور آقای رحیمی برای پرداخت این بدهی ضمانت داده است.
وی افزود: در صحبتی که با حسین روحانی داشتم ناراحت بود که چرا نام او در لیست مربیان تیم ملی برای مسابقههای جهانی وجود ندارد. نمیدانم گویا خودش را قبل از رهنما و هروی میداند که چنین حرفی میزند. در جلسهای که با او داشتم شرایط را برایش گفتم و توضیح دادم که ما نام رهنما و هروی را به عنوان مربی دادهایم و محدودیت داشتیم تا نفر دیگری را معرفی کنیم. به او گفتم که آیا میشد من رهنما و هروی را کنار بگذارم و نام تو را اعلام کنم؟!
وی ادامه داد: از دو روز پیش که اردوها شروع شده، پیگیر شرایط اردو هستم و همه چیز را دنبال میکنم و امروز هم به گیلان میروم تا از نزدیک همه شرایط را ببینم. صبحها حسینی کارهای بدنسازی، میدانی و چابکی را انجام میدهد و بعدازظهرها هم رهنما کارهای تخصصی و فنی را پیگیری میکند. این حضور در حالی است که او مدیرکل تربیت بدنی است و زمانش کم است.
رییس فدراسیون کاراته در مورد پیشبینیاش از نتایج احتمالی تیم ملی در مسابقههای جهانی آلمان گفت: همه شرایط خوب است و امیدوارم در این دوره از مسابقههای جهانی، کاراته ایران طلسمشکنی کند. مهدیزاده در وزن ۶۰ کیلوگرم عنوان قهرمانی جهان را دارد و شایستگیاش را در بازیهای آسیایی اینچئون نشان داد. در وزن ۶۷ کیلوگرم سعید احمدی نایب قهرمانی جهان را در کارنامه دارد و امیدوارم امسال به حقش برسد.
سپ بلاتر، رییس فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) پس از رونمایی از لوگوی جامجهانی ۲۰۱۸ گفت: رونمایی از این لوگوی جامجهانی یکی از مهمترین گامها برای میزبانی این رویداد بزرگ بود که قرار است در کشور روسیه برگزار شود. افتخار میکنیم که این طرح را به مردم سراسر جهان نشان دادیم. این لوگو منحصر به فرد است و به خوبی روسیه و فیفا را در یک تصویر نشان میدهد و از دو شعار “جادو ” و “رویا” استفاده کرده است.
ویتالی موتکو، مسئول سازماندهی جامجهانی روسیه نیز گفت: میزبانی جامجهانی آرزوی میلیونها روس بود. تلاش کردیم تا این آرزو و رویا را در لوگوی جام جهانی ۲۰۱۸ نشان دهیم. جامجهانی کشورمان را تغییر خواهد داد و یک روسیه جدید و پیشرفته را به مردم جهان معرفی خواهد کرد. مطمئنم که دیدن رویدادی با این عظمت قلب میلیونها روسی و علاقمندان به فوتبال را روشن میکند.
به بهانه ی سالروز خاموشی هانس ورنر هنتسه/ صدایی به رنگ زندگی … لیلا سامانی
هانس ورنر هنتسه
روزهای پایانی اکتبر امسال مصادف است با دو ساله شدن خاموشی “هانس ورنر هنتسه” یکی از برجسته ترین آهنگسازان اواخر قرن بیستم . او که بیش از همه برای ساخت موسیقی تئاتر، اپرا و باله همین طور تعهد نسبت به هنر سیاسی شهرت داشت، در طول عمر حرفه ای خود ده سمفونی تاثیر گذار نوشت و بدین سان ارثیه ای وزین و پربار از خود برجای گذاشت.
“هانس ورنر هنتسه” در یکم ژوئیه ی سال ۱۹۲۶ در گوترزلوه در آلمان به دنیا آمد. پدراو معلم مدرسه بود و هنتسه از همان ابتدا با تفکرات سوسیالیستی آموزش دید، او در برانشوایگ آلمان نخستین آموزشهای موسیقی را آغاز کرد و گفته شده که نخستین قطعه موسیقی خود را در ۱۲ سالگی برای پیانو تصنیف کرد.
دوران کودکی و نوجوانی هنتسه مصادف بود با به قدرت رسیدن حزب نازی در آلمان و کشته شدن پدرش در دوران جنگ جهانی دوم در جبهه ی شرق. او در ۱۸ سالگی به خدمت سربازی اعزام شد و تجربیاتش از دوران اسارت در یک اردوگاه زندانیان جنگی بریتانیایی باعث نفرت ابدی او از فاشیسم شد.
هنتسه این نفرت عمیق را با عشق وافرش به موسیقی و با ساختن آهنگهایی در بزرگداشت هوشی مین و چه گوارا به صدا در آورد و برای همیشه جاودانه کرد.
پس از پایان جنگ و در سال ۱۹۴۵به هایدلبرگ رفت و به فراگیری نظریات موسیقی پرداخت و سپس در اوایل دهه ۱۹۵۰ در دارمشتات و سپس در پاریس در رشته آهنگسازی به تحصیل پرداخت.
در این دوارن هنتسه از آوانگاردهای کلاسیک مدرن به شمار می رفت، اما رفته رفته علاقه ی وافراو به ارتباط گسترده با مخاطبان موسیقی او را از نوگرایی افراطی بازداشت و به سمت و سوی ذائقه ی عمومی کشانید. او با تقویت زمینههای اجتماعی و سیاسی آثار خود در ونمایه ، محتوا و پیام آن را به عنوان محرک ذوق و سیاق هنری خود تعیین کرد و آثاری آفرید که طرفدارانش دیگر تنها به کارشناسان و منتقدان محدود نمی شد و مردم سراسر جهان را دربرمی گرفت.
موسیقی هنتسه مولفه های موسیقی مردمی را هم شامل می شود. موسیقی ای که از عناصر جاز تا مایه های ملودیک موسیقی سبک روز را در خود جای می دهد و تصاویری پدید می آورد که وجوه چندگانه و التقاطی آن دنیای رنگارنگی از موسیقی را به نمایش می گذاشت، چنان که خود او در زندگی نامه اش نوشته بود:
“در کارهایم تأکید دارم که رنگهای سرخ و سیاه، سبز و آبی وجود دارد، احساسات و عوالم روحی بسیاری که میتوانند در موسیقی بیان شوند.”
هانس هنتسه هم چنین به خاطر تعداد شگرف آهنگهایی که به صورت پیاپی برای تئاتر ساخته نیز جایگاه غیر قابل انکاری در نمایش معاصر اروپا دارد. موسیقی او سبکهای بسیار گوناگونی دارد و از استراوینسکی، موسیقی ایتالیایی، موسیقی عربی و جاز، و همچنین مکاتب سنتی آهنگسازی آلمان تأثیر گرفتهاست.
این آهنگساز خلاق، در سال ۱۹۵۳ به دلیل عدم تحمل اطرافیانش نسبت به عقاید چپ او و همجنسگراییاش، آلمان را به مقصد ایتالیا ترک کرد و در آنجا به عضویت حزب کمونیست ایتالیا در آمد.
در میان نزدیک به ۱۴۰ اثر هنتسه، بیش از ۴۰ کار صحنهای، ده سمفونی، کنسرتها، موسیقی مجلسی، اوراتوریو و قطعات آوازی و یک رکوئیم (موسیقی مردگان) شامل نه کنسرت دیده میشود.
از جمله آثاراپرایی این هنرمند می توان به اپرای سوگنامه برای عاشقان جوان، اپرای بلوار تنهایی، اپرای شاهزاده هامبورگ و اپرای لرد جوان اشاره کرد.
نگاهی به کتاب بارانِ برهوتِ بوف کورها / رضا اغنمی
بارانِ برهوتِ بوف کور ها /
نویسنده: بهروز شیدا
نویسنده: بهروز شیدا
ناشر: نشرباران
چاپ اول: ۲۰۱۴
بارانِ برهوتِ بوف کورها شامل هفت جستار است با هفت شعر کوتاه از ساموئل بکث، که نویسنده، پیش ازعنوان آثارِ مورد نظر با آوردن سروده ای ازبکث؛ هفت کتاب را به نقد وبررسی برگزیده است. نباید فراموش کرد که روش و نگاهِ بهروز به نقد و نقادی، حال و هوای تازه ای دارد با نوگرائی های قابل تأمل. بیشترین توجه او تیزبینی درخوانش هرمتن درگستردگی و تمیزِ چند گانگی مفاهیم است و برانگیختن حس مخاطبینِ خود دراین مسیر. بنگرید بعنوانِ هشدار دهندۀ همین دفتر. او میداند چه میکند وچگونه نشانه گیری هایش را درکانون هدف ها بنشاند. همو آگاهانه، سرچشمۀ تعبیراتش را درادبیات متمرکز کرده. برایش فرقی نمیکند معاصر وکلاسیک حتی ادبیات اسطوره ای. در بستر فکری او «نقد» و «نقدنگاری» باهمۀ تفاوت ها وشکاف های تاریخی وفرهنگی حضوردارد وهماهنگیِ های نانوشتۀ عده ای ازنویسندگان. شاید بی دلیل نباشد اشاره به تأثیر روانیِ پیام نهانیِ این شیوۀ نقادیِ علمی در خوانندگان: دقت کافی در مطالعهِ هرمتن و هرموضوع، و توجهِ مضاعف رویِ دیگر ابعاد متن، درکِ درست و شکافتن و کنجکاوی. با تأمل و گسترش فکری در مفاهیم. به یقین عبور ازهمین سدّهاست که گرفتاریِ خواننده به ویژه منتقدان، در دام تعصب و تک اندیشی ها را منتفی میکند؛ معضل بنیادی فرهنگی را. روش تحسین آمیزی که بهروز به درستی با دنبال کردن نشانه ها، یافته های تازۀ خود را در قالب روایت ها دراین دفتر با خوانندگان درمیان گذاشته است.
جستار اول : «سایه ی سنگین نیمه تمامی های ما» ست و روایتی از«رمان سانسور یک داستان عاشقانه ی ایرانی» اثرشهریار مندنی پور نویسنده سرشناس. که به فارسی نوشته شده و توسط خانم سارا خلیلی به انگلیسی ترجمه شده ولی هنوزنسخه فارسی منتشر نشده است. امید این که وزارت ارشاد و سوداگرانِ حاکمِ حوزه علمیه را فراغتی حاصل آید و به این گونه امورفرهنگی نیز برسند و نشر کتاب فوق فراهم شود.
متن روایت «سانسور داستان عاشقانه ی ایرانی» ست. دارا وسارا دوجوان عاشق. «سارا دردانشگاه تهران ادبیات فارسی میخواند درکتابخانه ای دارا او را میبیند که برای تهیه بوف کورآمده است. با یک نگاه عاشق سارا میشود در نزدیکی های خانه اش با پهن کردن بساط کتابفروشی با سارا آشنا میشود و کتاب بوف کور را به سارا میفروشد و با شگردی هنرمندانه، پیام عاشقانۀ خود را به او میرساند: «زیر بسیاری از حروف این کتاب هم علامت گذاشته است. این حروف درکنار هم نامه ی عاشقانه ای را می سازند… دیگرنامه های عاشقانه ی دارا اما از حروف کتاب هایی ساخته می شوند که سارا باید از کتاب خانه ی عمومی تهران قرض کند.»
و اما دارا دانشجوی هنرهای زیبا که به دلیل عضویت دریک سازمان چپ دستگیر و به دوسال زندان مجکوم شده. پس ازگذراندن دوران محکومیت، درتلاش معاش سرگرم پخش و فروش فیلم های مجاز وغیرمجاز میشود و این بار به جرم پخش فیلم غیرمجاز دستگیر و راهی زندان میشود برای یک سال. پس از رهائی از زندان « سارا را در مقابل در اصلی دانشگاه تهران باز می یابد».
سارا خواستگاری پیداکرده به نام سنباد. «سنباد هنگام پیروزی انقلاب اسلامی کارمند اداره ی ثبت احوال شیراز است» مانند خیلی از هموطنان شریف با رنگ عوض کردن های موسمی «به یکی از کارگزاران حکومت جدید تبدیل شده است» با کسب انحصاری وارد کرن مداد ازچین به ثروت رسیده وجزو تازه به دوران رسیده ها سری میان سران حاکم دارد. در همان دوران خواستگاری و درشبی برفی ست که «سارا ازدارا می خواهد برای اثبات عشق اش به او خطر کند و ازخانه بیرون بیاید دارا چنین میکند تاخانه سارا می آید.» در پشت خانه سارا را درآغوش میکشد و نوازش، که به ناگهان ماشین گشت پلیس سرمیرسد وآن دو را دستگیر میکنند. سارا درمقابل قول ازدواج با سبناد وسیلۀ او آزاد میشود، اما سنباد «چون به وسعت عشق سارا به دارا پی میبرد، سارا را برای همیشه ترک می کند.»
ازنقش آفرین های دیگراین داستان دکترفرهاد است. «دکترفرهاد پزشکی فقیرنواز است» مطبش مرکزمداوای لایه های پائین دست و فقیرترین های اجتماعی ست. روزی «جسد مردی قوزی را دردرمانگاه اش می یابد. جسد را یکی در مطب گذاشته فرارکرده است. دکترفرهاد جسد را در صندوق عقب ماشین می گذارد تا جائی از شر آن خلاص شود.» جسدِ مرد قوزی، اما از پشت ماشین کهنۀ دکترفرهاد، به بیرون از جائی که پنهانش کرده سایه گسترده است. تاجائی که هر از گاهی چشم های مرد قوزی در تیررس نگاه بازیگران داستان آرامش آنها را بهم میریزد. روزی که سارا درخانه داراست. درخلوت خانه سارا زیربوته یاسمن دوچشم پنهان را می بیند. «چشم های مرد قوزی است» به دارا میگوید و دارا «وحشت زده به حیاط می دود، جسد یک مردقوزی را می بیند که به درخانه خیره شده است.»
نگاهِ دارا به سارا، که چند باربا دکترفرهاد آن دورا درحال صحبت دیده، چشم های پیرمرد قوزیِ بوف کور است. دارا قبلا بوف کور هدایت را خوانده است.
دارا و سارا درسالن انتظاربیمارستانی نشسته اند که با ورود یک زن یسیار زیبارویی درحلقۀ : « چهارمرد با لباس های غریبی به تن دارند . . . و یادآور لباس فرماندهان نظامی ی ایران درهزار و پانصدسال پیش است.» سارا، عروس خونین را به بیمارستان آورده اند. دکترفرهاد عروس را نجات میدهد «دکترفرهاد کسی است که عروس “داماد وحشی” را جراحی کرده است» سارای نظامی کیست؟ بهروز با آوردن او به صحنه درمنظومه خسروشیرین، خوانندگان را با سارا، شاهراده ارمنی که با خسرو ساسانی ازدواج کرده و درشب زفاف هرآنچه براو رفته آشنا می کند : «همه ی مردان جزیورش وحشیانه بر زنان راه دیگری نمی شناسند». همه مردها خلق وخوی خسرو [ساسانی] را دارند. یورش وحشیانه درهمه مردهاست. دارا، درمجلس عروسی دخترعموی سارا، درباغی در دامنه البرز وقتی سارا را درحال صحبت با دکترفرهاد میبیند «به این فکرمی افتد که سارارا ترک کند. میگوید «توسارایی نیستی که من میشناختم» سارا پاسخ میدهد : « . . . تنها کسی که من را همان طور دید که هستم، شاعری بود که دست فروشی میکرد.»
«درتکه ای ازسانسوریک داستان عاشقانه ایرانی پتروویچ، مأمور سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زیر واژه ها وجمله هائی خط می کشد» اسم مأمور سانسور ومأموریتِ پتروویچ بودار است و نیشدار، تداعیِ شایعۀ سلطۀ پنهانی وگستردۀ روسیان درحکومت اسلامیِ، رخنۀ اندیشه های سوسیالیستی مُدل شوروی و شیوه های امنیتیِ آن دوران؛ سانسورمطبوعات، ادبیات، بازداشت های مخالفین و کشتارها، انگار که کپی برابر اصل است! با این حال متوجه میشود که نویسنده داستان، رندتر ازاوست و به«جای رقص ازحرکات موزون استفاده کرده است».اما ازتناقض های مسلط نیز نباید غافل ماند. درچند سطر بالا، سارا میگوید « می خواهم برای توبرقصم». بهروز به هشیاری تضادها و تناقض های جاری را گوشزد میکند و میرود سراغ جوی آب و رقص وبوف کور تا نشانه های فرهنگ جاری در روایت های گوناگون را در قالب دیگربا بیانی تازه و نوشکفته مطرح کند.
درپیاده روبساط کتابفروشی پهن شده با کتاب های گوناگون. دارا وسارا به تماشای کتاب ها مشغولند. دارا کتاب فروش را میشناسد. نصرت رحمانی است – شاعر یک لاقبا که درهمان دهه های پرشور سرودۀ «کفر» ش اجازۀ چاپ پیدا نکرد؛ کفر برسر زبانها افتاد و بر درو دیوارها نوشته شد، اما طعنه هایش به آفرینش وآفریننده درخاطره ها ماند و ماندگار شد روانش شاد باد – به سارا پیش نهاد یک معامله را می دهد. «دستنوشته ی قدیمی خسرو وشیرین درمقابل روسری سارا» وبعد توضیح میدهد «این دستنوشته ها مال پانصد و سی و هشت سال پیش است» از مداخله دارا که میگوید ده بیست میلیون می ارزد عصبی شده زیرلب پاسخ میدهد «من هرگز درزندگی ام چیزجعلی نداشته ام» وسارا روسری را به شاعر میدهد. کتاب خسروشیرین را میگیرد و میروند. سارا قبلا درعروسی دخترعمویش به دارا گفته : «تنها کسی که من را همان طور دید که هستم، شاعری بود که دست فروشی میکرد.»
بهروز، دراین دیدار و گفتگوها، درنقش یک نقاد پرتوان از رازِ پنهان پرده برمیدارد: آن هم با چه فروتنی، تا درد و غم سنگینِ ساراهای روزگارانِ سیاه وخفقانِ همۀ دوران ها را روایت کند، با درستی و شرافتِ یک انسانِ متعهد به پاکی و پاکیزگی قلم تاهرجا که سارا هست « روسری ازسر بردارد» ازسرها بردارند. وهمه ساراهای جهان سیاه را از بندگی و طاعت برهاند.
درسانسور یک داستان عاشقانه ایرانی سارا درتظاهرات دانشجوئی با تابلوئی که به دست دارد:«مرگ بر آزادی، مرگ بر اسارت» ظاهر میشود. اولی شگفت انگیز است نه؟ اما شک وتردید راوی هم شنیدن دارد : « پلاکادری که سارا در دست دارد آزادی شاید تنهائی، یعنی شیرین بدون خسرو؛ . . . . یعنی جوی جدائی و وجوه مشترکِ عناصر فرهنگی با دیگرگوینده ها: خسرو وشیرین نظامی، سارا [ی] ناصر رحمانی و بوف کورهدایت»
پایان این جستار، یادآورتکرارها و وفاداری به عادت های سرسنگین است. «مقابل دانشگاه تهران هنگامه ای برپاست. و سارا از سخنان مرد قوزی خشمگین است که کسی او را صدا میکند. [. . . ] سارا به دقت پشت نرده ها می نگرد. چیزی آنجا نیست مگر از تنه ی چنارها وسروهای کهن محوطه ی دانشگاه [. . . ] بعد می شنود : دارا هستم [. . .] » درأیینه خیال سارا، بوف کور شکل میگیرد با سروکهنه و جوی آب پای درخت ، مردقوزی، زن سیاهپوش، نیلوفر کبود وسایه ای از جاودانگی که سیاهه ای نیست «جز تنهائی، جدائی، غریبه گی ثمرندارد.»
بررسی دیگر درباران برهوت بوف کورها، آخرین جستار باعنوان «که قلم وقلمدان هردو، درچمدان شماست» میباشد. بهروز دراین جستار نگاهی دارد به رمان عشق کُشی، نوشته ی محمد بهارلو. اینجا نیزبه شیوۀ دیگر فصل ها، متن با سروده ای از بکث آغاز میشود : «می آیند/ ناهمانند و همانند/ برای هریک ناهمانند و همانند است/ برای هریک غیاب عشق همانند است.»
دراین داستان نیر، بهروز نشانه های بوف کوررا کشف میکند. باتغییرهائی کم و بیش متفاوت با آنچه هدایت نقل کرده است. دربوف کورهدایت، راوی پس ازتریاک کشی وقتی ازخواب بیدار میشود «می خواهد «سرتاسر» زنده گی خود را برای سایه اش روایت کند» درعشق کشی بهارلو، راوی میگوید:« . . . من همان قدر نازک وشکننده . . . وقتی که بچه بودم. درست یادم بود سایۀ تنم روی دیوار عرق کردۀ حمام می افتاد.»
زن اثیری دربوف کورهدایت،«به خانه ی راوی می آید و دررخت خواب اوجان می دهد». درعشق کُشی بهارلو، «زن اثیری برتختی درزیر خانه فاروق نشسته است: « چشم های خسته اومثل این که چیزغیر طبیعی که همه کس نمی تواند ببیند، مثل اینکه مرگ را دیده باشد .» به روایت بهروز درعشق کُشی، نشانه هایی از “سگ ولگرد” و”سه قطره خون” هدایت نیز دیده میشود. درسگ ولگرد هدایت، پس از کشته شدن پات، توسط مأمورشهرداری، « حالا سه کلاغ گرسنه بالای جسد پات پرواز می کنند، به طمع دو چشم میشی اش.» درعشق کُشی، “چشمهای سگ” اندکی متفاوت روایت میشود: « درته چشمهای او یک روحِ انسانی . . . مثل همان چیزی که در چشمانِ آهوی زخمی دیده می شود.»
درسه قطره خون هدایت ” درتیمارستانی که «احمد بستری است» پس ازعجز والتماس کاغذ و قلمی گیرآورده مینویسد: سه قطره خون. دراین تیمارستان قفسی خالیست: «دراین قفس قناری ای زندانی بوده که گربه ای آن را دریده است. نگهبانان گربه را با تیرزده اند و سه قطره خون گربه زیردرخت کاج چکیده است. ناظم اما ادعا می کند خونی که زیر درخت کاج چکیده است خون مرغ حق است.» نشانه های سه قطره خون درعشق کُشی: «مرغ حق سه گندم از مال صغیر خورده و هرشب آن قدر ناله می کند تا سه قطره خون از گلویش بچکد.»
این نشانه های هماهنگ که همه اش با حروف ضخیم در داستان عشق کُشی آمده، تأمل انگیزاست. بهروز با مکثی گذرا این پرسش اساسی را مطرح میکند که :«صحنه هائی از سه قطره خون که درعشق کُشی حضوردارند به تمامی مطابق همان چیزی نوشته شده اند که درسه قطره خون می بینیم؟»، خود، پاسخ پرسشگونۀ خود را با «آیا این است که حضور سه قطره خون درعشق کُشی تنها نشانه ای ازحضور صادق هدایت را برجسته می کند؟ که با تغییر متن بوف کور، متن سه قطره خون نیز تغییر می کند.»
آخرین نگاه نویسنده دراین دفتر، روایت رضا براهنی است دربازنویسی یک اثر. با توجه به اینکه براهنی درتوضیحات خود واژه ی بوگام داسی رامیشکافد: «بوگام داسی درخدمت آلت رجلیت است» دایه با پستان های دولچه ای مرد شده ریش درآورده است. پدر راوی عاشق بوگام داسی شده. اما به وقت آبستنیِ او: «هیچ کس نمی داند جنینی که در زهدان او رشد میکند از پدر راوی ست یا عموی او.» جهت شناسائیِ پدر جنین به پیشنهاد بوگام داسی به اتاقی میروند برای آزمایش، که درآن اتاق مارناک قرار دارد. مارناک در زبان هندی یعنی دومار. مار یکی را میخورد و آن یکی را می اندازد بیرون. اما او «چنان مسخ شده است که هیچکس نمی داند پدر راویست یا عموی او.»
مار، دربوف کور نماد شیطان است به نماد بوگام داسی هم تبدیل می شود؛ به نماد زنی روسپی. و سرانجام اینکه : بنا «به روایت بازنویسی بوف کور، صادق هدایت هم دست راوی ی بوف کور است؛ که جهان مردانه ای ساخته است که درآن زنان یا روسپی اند یا مرده اند یا به سکوت محکوم شده اند.»
آیا این سرچشمه گی آثار هدایت برای نوشیدن وسیراب کردن نسل های بعدی در ادبیات، قابل بحث و نقد نیست؟ البته از این که که آثارهدایت منشاء افکار و اندیشۀ خیلی ازاهالی قلم شده تحسین آمیزاست، اما ازطرف دیگرحکایت ضعف و انفعال نسل های بعدی را روایت نمی کند؟ بهروز که با نقد نگاری درمکاشفه متونِ ادبی قلم میزند، با نقبی ازطریق آثار گوناگونِ ادبی، آرام آرام ازضعف ها و فرسودگی ها پرده برمیدارد و درنقش روایتگری صاحبنظرِ سختگوش، میراث های جامعه ی دربند امروزی راعریان میکند و به درستی، سرنوشتِ نسلِ معتاد به سانسور را در پای درختِ سرو با تمامیِ نیمه سنگینِ تمامیت ها به نمایش می گذارد : «سانسور یک داستان عاشقانه ی ایرانی را ببندیم. درخت سرو منزل آخرما است ؛ سایه ی سنگین نیمه تمامی های ما است.» ۳۳.
دردهای بیدرمان اقتصاد ایران / دکتر منوچهر فرح بخش
از قرار انواع بیماریهای مزمن اقتصاد ایران مسئولین اقتصادی دولت تدبیر و امید روحانی را کلافه کرده است ، این درحالی است که کاهش مداوم قیمت نفت نیز مزید بر علت شده ،دردی شدیدتر را بردردهای دیگر افزوده است. معمولا در چنین مواقعی است که بازار نسخه نویسان اقتصادی داغ میشود وانواع واقسام تجویزها توصیه میگردد. کما اینکه در ظرف این چندماه انواع راه حلها از حکم حکومتی اقتصاد مقاومتی بیرون آمده از بیت ولی فقیه گرفته تا دستورالعمل های مجلس ورهنمودهای مراجع و سفارشات بچه گانه ائمه جمعه و راهکارهای کارشنایان قد و نیم قد اصولگرا و غیر اصولگرا به دولت توصیه شده است که هیچکدام ارزش کارشناسانه ندارند . منتها اتفاقی که افتاده اینستکه تیم اقتصادی دولت که دست بر قضا تخصص و تجربه کافی درکارخود دارد ، در مقابل این فرمایشات و دستورالعملهای کم ارزش و بعضا غیر اصولی و دست و پا گیر قادر به انجام وظیفه موثر و کارساز خود آنهم با توجه به مقدورات و اختیارات محدودی که دارد نیست . بدتر آنکه باعث تشتت و چند فکری در میان آنها شده است. بعنوان مثال نوبخت سخنگوی دولت و سیف رئیس کل بانک مرکزی بدنبال کاهش نرخ تورم هستند و در این رابطه درجستجوی به کارگیری تدابیری میباشند تا برای مهار تورم رشد نقدینگی را کاهش دهند که تاکنون آنطور که باید و شاید موفق نبوده اند. در مقابل وزیر کشاورزی معتقد است که کاهش نقدینگی در بخش تولید گردش کار را کند و اقتصاد کشور را مسئله دار کرده است.
از طرف دیگر دکتر ربیعی وزیر کار و اموراجتماعی وهمچنین نعمت زاده وزیر صنعت ومعدن وتجارت از جمله مسئولینی هستند که از گسترش بخش خصوصی واقعی و آزاد سازی بازرگانی خارجی حمایت میکنند و راه چاره را در ایجاد یک بخش خصوصی مستقل و قدرتمند میبینند. اما در این میان طیب نیا که در واقع سکان اقتصاد کشور را در دست دارد مشگل اساسی اقتصاد کشور را در رقم نجومی یارانه ها تضخیص داده است و بدنبال اصلاح این معضل است، هرچند که تاکنون هم راهی برای آن کاهش آن پیدا نکرده است. در این میان زنگنه وزیر نفت که مهمترین پست کلیدی را در اختیار دارد و آنرا مدیریت میکند تاکنون از هرگونه اظهار نظر صریحی خودداری کرده و منتظر است تا نتیجه مذاکرات با دولتهای ۱ +۵ ووضعیت تحریمها روشن شود . دکتر نیلی مشاور اقتصادی رئیس جمهور که از قرار نسخه مقابله با رکود اقتصادی دست پخت او است یک تحول تدریجی و همه جانبه را در قالب برنامه ایکه ارائه داده مد نظر دارد که مورد تایید روحانی هم قرار دارد.
با وجود تضادهای نظری بین مسئولین اقتصادی دولت ولی آنها در یک مورد اتفاق نظر دارند و ان پرهیز از ورود به تغییرات ساختاری و زیر بنایی است . آنها در جهت اصلاح معلولهایی مانند کاهش تورم ، کنترل نقدینگی ، ایجاد اشتغال وافزایش صادرات ، تثبیت نرخ ارز و امثالهم هستند، آنهم تنها ازطریق اصلاحات روبنایی ونه پیگیری علل . اینکه نیمی از اقتصاد کشور در کنترل دستگاه ولی فقیه است ، یا اینکه مافیای سپاه و عوامل وابسته به آن کنترل بازرگانی خارجی چه بصورت قانونی ، یعنی واردات از دریق مرزهای رسمی کشور وغیرقانونی ، یعنی بصورت قاچاق دراختیار دارند، اینکه بانکها بجای بانکداری تجارت میکنند ، اینکه بیش از ۵۰% از اقتصاد کشور ازجمله دستگاه بیت رهبری و سپاه و اقمارش دارای پرونده مالیاتی نیستند به هیچوجه مورد نظر دولت نیست، درحالیکه تیم اقتصادی دولت بخوبی میداند که همه خرابیهای اقتصادی کشور از همین مراکز سرچشمه میگیرد. بنا برآمارهای ارائه شده توسط سازمان مبارزه با قاچاق رقم واردات غیر قانونی به کشور از ۲۰ میلیارد دلار متجاوز است ، یعنی تقریبا دو برابر صادرات کالاهای غیر نفتی و معادل یک سوم واردات قانونی به کشور.
دولت تنها دومنبع در آمدی قابل ملاحظه در اختیار دارد، مالیات و در آمد نفت و گاز. مالیات همانطور که گفته شد ۵۰ درصدی است، یعنی دولت تنها قادر است از ۵۰ درصد مردم که دارای شناسنامه مالیاتی هستند و اگثرا هم کارمندان وکارگران و اصناف و کارخانه داران شامل میشود مالیات دریافت کند. منبع درآمدی دیگر قعنی نفت هم که دچار بحران قیمت شده وبیش از بیست در صد نسبت به ابتدای سال ارزانتر شده و از حدود ۱۰۵ دلار هر بشگه به حدود ۸۰ دلار رسیده است . این درحالی است که بودجه سال جاری دولت که با محاسبه نفت بشگه ای ۱۰۰ دلار با کسری قابل ملاحظه ای مواجه است که الزاما اولین کاری که صورت میگیرد حذف بودجه عمرانی است که تبعات خاص خود از جمله افزایش بیکاری به دنبال دارد . اگر میزان تولید نفت مانند گذشته بالا بود و صادرات حول و حوش دو میلیون بشگه در روز قرارداشت باز تاحدودی جای امیدواری داشت. ولی صدور تنها یک میلیون بشگه نفت که درآمد حاصل در صورت ثابت ماندن قیمت موجود از رقمی حدود ۲۷ میلیارد دلار تجاوز نمیکند، که از این مبلغ حدود ۴۰% آن نیز بایستی به شرکت نفت و صندوق ذخیره ارزی واریز شود رقمی نیست که بتواند تاثیری بر دردهای بیدرمان اقتصاد کشور حتی در حد قرص ضد درد داشته باشد.
دولت حکومت اسلامی در حال حاضردرگیر یک حمله گازانیری از خارج شده است . این حمله عبارت است از تحریمهای گروه ۱ + ۵ از یکطرف و نرخ نفت از طرف دیگر و بدان معناست که حکومت اسلامی اکنون در پشت میز مذاکرات هسته ای با موقعیتی متزلزل تراز گذشته نشسته است و اگر نتواند خود را از این حمله گاز انبری که بسیار زیرکانه برعلیه حکومت اسلامی تدارک دیده شده نجات دهد بدون شک بایستی منتظر فروپاشی اقتصادی باشد.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره سی و دو سال 93
ورود دوربین ها ممنوع شد، کمتر تماشاگری هم شکست پرسپولیس را دید! فریدون شیبانی
دوازدهمین هفته لیگ برتر ایران با یک رویداد بی نظیر در سالهای پس از ممنوعیت پخش تلویزیونی مسابقه های فوتبال تیمهای پرسپولیس و استقلال آغاز شد و سرانجام فدراسیون فوتبال با پشتیبانی وزارت ورزش از ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاه آزادی (و دو ورزشگاه دیگر) جلوگیری کرد. اما شکست یک بر صفر تیم بحران زده پرسپولیس از سایپا تماشاگرانی کمتر از همیشه داشت! سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرده بود که این مسابقه از شبکه سه به صورت زنده پخش خواهد شد.
خبرگزاری فارس پیش از آغاز این مسابقه در حاشیه نگاری اش گزارش داد: با این که بازی پخش مستقیم نیست و انتظار می رفت تماشاگران زیادی به ورزشگاه بیایند، اما فقط شش تماشاگر در ورزشگاه حضور دارند. تعداد ماموران انتظامی حاضر در ورزشگاه چند برابر تماشاگران است.
درگیری فدراسیون فوتبال با سیمای جمهوری اسلامی بر سر افزایش حق پخش مسابقه ها از آغاز این فصل، بحث داغ لیگ برتر سرد امسال بود. پافشاری سیما بر سر مبلغ پیشنهادی اش چند بار تهدیدهای فدراسیون فوتبال در مورد راه ندادن دوربین بدستان سیمای جمهوری اسلامی را بی اثر ساخت – به ویژه که شورای امنیت از سوی وزارت کشور هربار مانع عملی شدن تهدیدها شد. اما پیش از آغاز هفته دوازدهم علی کفاشیان (رییس فدراسیون فوتبال) با تهدیدی جدی تر نشان داد که این بار چراغ سبز از سوی شورای امنیت هم روشن شده است. روز دوشنبه بهرام افشارزاده (مدیرعامل استقلال) در خبرگزاری فارس اعلام کرد که پخش زنده مسابقه های فوتبال یک «فرمان حکومتی» است.
اما همین مدیر همیشه شماره دو در ورزش ۳۷ سال اخیر، پس از پخش نشدن سه مسابقه روز سه شنبه در خبرگزاری دانشجویان ایران گفت: “برای ورزش کشور متاسفم.” در صورتی که مساله پخش زنده تلویزیونی مسابقه ها چهارشنبه حل نشود، تیم استقلال هم در مشهد مسابقه ای با پدیده مشهد خواهد داشت، که اثرش تنها تصویرهای عکاسان خواهد بود و برنامه ۹۰ نمی تواند بحث کارشناسی داوری داشته باشد.
شمار تماشاگران بازی پرسپولیس با سایپا به حدی کم بود که فارس در حاشیه نگاری مسابقه از شوخی یکی از مسوولان هیات فوتبال تهران نوشـت که: دوربینها را راه نمی دهیم اما مردم فکر کردند تماشاگران را هم راه نمی دهند و کسی به ورزشگاه نیامده است.
لیگ برتر در حالی بیش از یک سوم این فصل را پیش رفته است که باشگاه های ورشکسته، با ادعای درآمد سرشار سیما از آگهی های زمان پخش مسابقه ها خواهان دریافت بخشی از آن هستند. افشارزاده به عنوان مدیرعامل استقلال در گفت و گو با ایسنا گفت:”نمیدانم صداوسیما چه فکری میکند که حق مسلم تماشای رقابتهای فوتبال را از مردم گرفته است. متاسفم برای افرادی که در این رابطه تصمیم گیری کردند و موجب ضربه زدن به فوتبال و مردم علاقمند آن شدند.”
ضرغامی مقصر است
افشارزاده در پایان این گفت و گو تاکید کرد: “مسئول مستقیم این مساله آقای ضرغامی (مدیرعامل صدا و سیما) است.”
پیش از عملی شدن ممنوعیت ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاهها و حتی به تالارهای گفت و گوهای سرمربیان تیمها در یک روز پیش از مسابقه ها، مدیران عامل باشگاه لیگ برتری از کفاشیان حمایت کرده بودند.
روز سه شنبه رییس فدراسیون فوتبال در فارس گفت: “پادرمیانی شورای امنیت هم در حل حقپخش تلویزیونی فایده نداشت و مردم برای تماشای فوتبال به ورزشگاه بروند.” هرچند در هفته های سرد استقبال تماشاگران از مسابقه ها در ورزشگاهها، این بار سردتر از همیشه بود. در گذشته های دور ورزشگاه آزادی برای مسابقه های پرسپولیس و استقلال لبریز از تماشاگر بود و حتی آزادشدن پخش زنده تلویزیونی و تلاش برای کاهش دادن به شمار تماشاگران بی اثر می نمود.
ضمیمه اقتصادی هفته شماره 31 سال 93
به بهانه ی سالروز درگذشت فرانسوا تروفو / بی پدر …
لیلا سامانی
فرانسوا تروفو
سی سال از مرگ “فرانسوا تروفو” کارگردان شهیر فرانسوی می گذرد، کارگردانی که بدنه ی سینمای سنتی فرانسه را پوسیده می دانست و خود را سردمدار موج نوی سینما لقب می داد.
” فرانسوا تروفو ” در روز ششم فوریه سال ۱۹۳۲ به دنیا آمد. او بچهای “نامشروع” با پدری مجهول الهویه بود و سرپرستی اش را مادربزرگش بر عهده داشت. دوران کودکی و نوجوانی فرانسوا با شیطنت و شرارت در خیابان ها سپری شد، برهه ای که گرچه او را پسرکی ولگرد و یاغی معرفی می کرد اما تاثیر بی پناهی و تنهایی این سالها آن چنان عمیق و ماندگار بود که آثار هنری او را نیز تحت الشعاع قرار داد. تا جایی که بررسی فیلم های تروفو به گونه ای پرداختن به زندگی و احوال شخصی اوست. از این نمونه می توان به نخستین فیلم بلند او با نام ” چهارصد ضربه ” نام برد، فیلمی که در حقیقت مبدا رسمی موج نو در سینمای فرانسه به شمار می رفت و نمایشی بود از کودکی پر مشقت و سراسر اضطراب کارگردان آن.
زندگی تروفو با سینما و عشق دیوانه وار او به این هنر عجین شده بود، او که ازهمان کودکی پناه بردن به سالن سینما را مسکن دردهای روح ش یافته بود، می کوشید تا تصاویری از تاریکی ها و فراز و نشیب های زندگی خود را بر روی پرده ی عریان سینما ارائه دهد، تصاویری که با مسائل فلسفی، فرهنگی و اجتماعی گره می خوردند و مواردی چون تاثیر خانواده بر زندگی فرد، تنش میان فرد و جامعه، بحران شخصیتی و جستجوی دیوانه وار برای یافتن عشق را به نمایش می گذاشتند.
چهارصد ضربه
تروفو طی مدت بیست و چهار سال بیست و یک فیلم بلند کارگردانی کرد که به جرات نیمی از آنها درخشان اند و بعضی شان شاهکارهایی بی همتا. او با شور و شیدایی مثال زدنی اش نسبت به سینما، در عین پایبندی به سنن ادبی وسینمایی نویسندگان و کارگردانانی چون “بالزاک” و “هیچکاک” کلیشه ها و قراردادها را در هم می شکست و در حقیقت سینما را می زیست شاید از همین رو بود که خودش می گفت: ” من بازتاب زندگی را به خود زندگی ترجیح می دهم”
او در بیست و شش سالگی با اکران نخستین فیلمش، ” چهار صد ضربه” در جشنواره ی کن جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. فیلمی که رها از سنتهای سینمای داستان گوی فرانسه و بدون استفاده از جمله های ثقیل ادبی، یک داستان ساده را به شیوه ای روان و طبیعی روایت می کرد و تنها به صراحت و القای زنده و موثر داستان به بیننده می اندیشید و در این راه تکنیکها و ترفند های سینمایی را نیز به کار می گرفت.
چهارصد ضربه، زندگی پسری با نام ” آنتوان دوانل” در آستانه ی بلوغ را روایت می کند که زیر فشارهای مدرسه، خانواده و جامعه به ستوه آمده و در صدد است تا این فقدان محبت را با عشق بی حدش به سینما و ادبیات جبران کند. این فیلم کاوشی بدیع در احوال نوجوانی به تنگ آمده از قید و بند خشک جامعه ی فرانسه ی بعد از جنگ است، این نوجوان که “ژان پیر لئو” ایفا گر نقش آن است طی مدت بیست و پنج سال در پنج اثر دیگر تروفو نیز رخ می نماید و با او می بالد. از جوانک خجول و بی دست و پای ” عشق در بیست سالگی” و جوان خام و بلند پرواز ” بوسه های ربوده شده” گرفته تا مرد متاهل ” کانون زناشویی” و سرانجام جوان بی قرار و سراسیمه ی ” عشق فراری”، عشق فراری که با صحنه ای مشابه صحنه ی دویدن در “چهار صد ضربه” به انتها می رسد، از تلاش ناکام آدمی برای رسیدن به قرار و آرامش حکایت دارد.
ژول و ژیم
اما در میان آثاری از تروفو که به شخصیت دوانل نمی پردازند، آثاری وجود دارند که از نظر ساخت و نوع نگرش تروفو به داستانی که روایت می کند شاخص و برجسته اند، از این جمله می توان به فیلم ” به پیانیست شلیک کنید” اشاره کرد، که در آن تلاش اولین، بر خلق شخصیتی خیالی استوار است؛ مشابه این مورد را می توان در مورد “کاترین” در فیلم ” ژول و ژیم ” هم مشاهده کرد، این فیلم یکی از غریب ترین عاشقانه های سینما به شمار می رود، فیلمی که تضادها، نیرنگها، سرخوردگی ها، توافق ها و تبانی های زندگی را به نمایش می گذارد و به آن ظرافتی حزن انگیز و دوست داشتنی می بخشد. دراین فیلم در هم تنیده شدن عناصر متضادی چون کمدی و غم در یکدیگر ژانرها را درهم محو می کند و هنرها را به پژواک می افکند.
اما فیلم دیگر تروفو “عروس سیاه پوش” در واقع ادای دینی آشکار و هشیارانه است به هیچکاک و سینمای دلهره ی او و هم چنین شاهدی ست بر تسلط بی چون و چرای تروفو بر زبان و ساختار این ژانر از سینما.
تروفو هم چنین فیلم “فارنهایت ۴۵۱″ را با اقتباس از کتاب “ری بردبری” کارگردانی کرد، این فیلم جامعه ای عاری از آزادی اندیشه را نشان می دهد که در آن کتابها سوزانده می شوند و تروفو این مساله را در ابعاد فاجعه ای چون هولوکاست به تصویر کشیده است.
لیلا سامانی – نویسنده مقاله
“شب آمریکایی” دیگر فیلم تروفو ست که در حقیقت یکی از عاشقانه ترین و بی پرده ترین فیلم هایی است که درباره سینما ساخته شده است ، تصویری ناب از عالم سینما با همه ی شور ها و شکست هایش، سینما و زندگی در “شب آمریکایی” چنان به هم آمیخته شدهاند که تفکیکشان از هم غیرممکن است و اندوهی که در فیلم موج میزند هنوز هم تأثیرگذار به نظر میرسد.
از دیگر فیلم های تروفو می توان به ” مردی که زن ها را دوست داشت”، ” پول تو جیبی”، “اتاق سبز” و “آخرین مترو” اشاره کرد.
فرانسوا تروفو در ۲۱ اکتبر ۱۹۸۴ در ۵۲ سالگی در بیمارستان نویی پاریس به بیماری سرطان مغزی درگذشت.
نگاهی به کتاب مجاهدان مشروطه اثر سهراب یزدانی…رضا اغنمی
مجاهدان مشروطه
مجاهدان مشروطه
سهراب یزدانی
ناشر: نشر نی – تهران ۱۳۸۸
چاپ دوم ۱۳۸۹– ۳۴۱ صفحه
بازنگری به حوادث گذشته، و بازآفرینی تاریخیِ ملی از رفتارهای تحسین آمیزی ست که عده ای از فرهنگ دوستان درسال های اخیر پی گیری می کنند. آن هم درزمانه ای بس بحرانی که از برگزیده های حاضر درحاکمیت سیاسی، در نفی و انکار تاریخ گذشتۀ این سرزمین باستانی کمرهمت بسته تا هر آنچه رنگ و بوی ایران و ایرانیت داشته و دارد را نابود کنند، رفتار وکردار خائنانه ای که یادآور ظلم و ستم دولت های اشغالگر با مفلوک ترین قوم و قبیلۀ تحت سلطه می باشد.
درچنین دورانِ گذار در زمانه ای که توسری خوری ملی ازسوی حاکمان بامناسک مذهبی گره خورده است، بازنگری به هراثرفرهنگی – اجتماعی که از بیداری و رهائی مردم ازسلطۀ فکری اصحابِ طاعت و بندگی و جهلِ سنتی سخن می گویند؛ گزینه ها را باید ستود و ازگسترش هرگونه اثری که در راه روشنگری فرهنگِ ملی گام برمی دارند پشتیبانی کرد.
نویسنده با گشودن فصلی از «تبریز پیش از مشروطیت»، فضای عمومی شهر را با توجه به زمان، از دیدگاه های گوناگون روایت می کند: این که « آذربایچان به هنگام سلطنت قاجار مهمترین ایالت ایران . . . . . . وحکومت منطقه ازدوران سلطنت فتحعلی شاه به ولیعهد واگذار شده بود . . . . . . و مرکز فرمانفرمائی ولیعهد شهرتبریز بود که، به همین مناسبت، لقب «دارالسلطنه» داشت، ولی نمای شهر نشانگر آن مقام وعنوان نبود» به روایت ازمخبر السلطنه نقل می کند که در ۱۲۵۸ شمسی وقتی به آن شهرپا نهاد وگویی غبار غم بردلش نشست. او نوشت: « ورود به تبریز ابدا بدان نمی ماند که شخص به شهربزرگی ورود کرده است. کوچه ها تنگ، پیچاپیچ؛ مدتی باید بین دو دیوار گلی عبور کرد تا شخصی به مرکز برسد» با این روایت از بافت بدقواره و سیمای کسالت بار شهر «تبریز در ابتدای سده بیستم میلادی، پس ازتهران پرجمعیت ترین شهر کشوربود» جمعیت آن زمان شهرتبریز را بین ۲۰۰ هزار تا ۲۴۰ هزارروایت کرده اند. وسپس با ذکر نام های شانزده کوی تبریز، ازتنیدگی و درآمیختگی ساکنان هرکوی که مخلوطی از تاجر و پیشه ور و صنعتگر وپیله ور وکارگر بوده است و « دوچی [دَوَچی] (شتربان) بزرگ ترین کوی تبریز شمرده می شد» ساکنانش ازلایه های پائین شهری بودند و درعین حال عده ای از تجار توانگر هم دراین محل می زیستند. بیشترین محلات تبریز تا سال های اخیر همین وضع را داشت. و سپس اشاره ای دارد به رونق اقتصادی که به علت موقعیتِ جغرافیائی تبریز« از شمال با روسیه و ازغرب با عثمانی که دراین شهر بهم می پیوستند.» از سقوط اوضاع اقتصادی ایران با دخالت «روسیه راه عبور کالا ازقفقاز را به روی اروپائیان وایرانیان بست» اطلاعات درست ومستندی به اکنونیان می دهد. واین که تبریز یکی از راه های اصلی تجارت کشور بود، اضافه می کند که در۱۲۸۲ ش، درآستانه مشروطیت، ۲۵ درصد واردات کشور به تبریز می آمد و ۱۵ درصد صادرات ازاین شهر راهی خارج می شد.» درهمین دوران است که سراهای تازه ساز تجاری دربازار ساخته شده. با سنگفرش خیابان ها و احداث مغازه های نوساز سیمای شهرعوض می شود. با اتصال سیم تلگراف و تلفن و تأسیس کارخانه برق گام تازه ای درراه تحولات برداشته می شود.
یزدانی، آماری از ورود بازرگانان خارجی به تبریز و رونق کارقالیبافی وسایر رشته های تولیدی و اقتصادی ارائه کرده با اطلاعات تازه که حاکی از دقت و امانتداری او دربررسی اسناد اس. همو که از سلطۀ و رقابت دو دولت روس وانگلیس هرگزغافل نیست، مسائل ومشکلاتِ زمانه را می شکافد. در بازنگری تاریخ و روایت آن: «می توان گفت که اقتصاد شمال ایران – ازجمله آذربایجان – تحت تأثیر خواسته های سیاسی دولت روسیه شکل می گرفت. از ابتدای سدۀ بیستم روسیه کوشید تا امپراتوری خود را درخاور زمین بگسترد. . . . اتباع روسیه براقتصاد تبریز دست ائداختند و دامنۀ فعالیت شان به روستاهای آذربایجان کشید» اشاره ای دارد به رشد فکری وفرهنگی بازرگانان و تماس آن ها با قفقاز واسلامبول، که آبشخور اصلیِ رشد فکری وفرهنگی آن جماعت بود. نشریات عثمانی و «روزنامۀ شورای اُمت، نشریۀ “ترکان جوان” ونوشته های میرزاملکم خان درخانه حاج میرزا آقا فرشی» خوانده می شد. ازلوطیان تبریز و نقشِ آن ها در جنگ ها ی دوران استبداد صغیر روایت های شنیدنی دارد. «تبریز شهری لوطی خیز بود» این لوطیان، با همه خصلت های لمپن وار، درکنار مردم بودند. لوطیان با باورهای بنیادی به اجرای عدالت برای درماندگان و حمایت ازطبقات ضعیف جامعه بین مردم مشهوربودند «دربین لوطیان اعتقاد به عدالت ریشه داشت» هم ستارخان هم باقرخان پس از عبور ازتجربه های لوطی بازی ولوطیگری بر سر زبان ها افتادند و با دردهای اجتماعی آشنا شدند.
تشکیل گروه اجتماعیون وعامیون ایرانیان درباکو و شروع همکاری مبارزان قفقاز و ایران، آمدن حیدر تاری وردیف به ایران که بعدها به حیدرعمواوغلی معروف شد، و درتهران گروه زیرزمینی «اجتماعیون وعامیون را بنیاد نهاد». که پس ازمدتی «مرکزغیبی» نامیده شد : «تبریزی ها به جای اسم بردن از اجتماعیون عامیون، آن را مرکزغیبی یا مرکز می گفتند». گذشته از تهران با توسعۀ شعبه های این گروه در«شهرهای مشهد، رشت، اصفهان وخوی» به کارافتادند و به فعالیت پرداختند. همچنین اشاره شده به فعالیت های علی مسیو درمراکز غیبی. این ها بخشی ازمسائل مورد بحث فصلی ست که یزدانی دربازنگریِ تاریخ با مخاطبین درمیان نهاده است.
یزدانی، درتحلیل نهائی جهت تمیزتفکرسیاسی اجتماعیون تبریزوباکو آن دوگروه را مقابل هم می نشاند وتفاوت ها را می شکافد : «بیشتر اعضای آن مسلمانانی معتقد بودند، گروهی به لیبرالیسم سیاسی دلبستگی داشتند، وچند تنی شیفتۀ سوسیالیسم بودند ولی اعتقاد سوسیالیستی این گروه حتی کم رنگ تر از اجتماعیون باکوبود». و سپس اضافه می کند که اجتماعیون تبریز بیش ازهرچیز به نابودی استبداد، استواری حکومت مشروطه و پیشرفت اقتصادی کشور می اندیشیدند. میهن دوستی براندیشۀ آنان چیرگی داشت گاه نیز پشتیبانی ازفرودستان در رفتار آن ها نمود می یافت» .
این تحلیل آگاهانۀ پژوهشگر نشان می دهد آن برگزیده ها که ازلایه های گوناگون و بیشتر از طبقۀ زیرین متوسط جامعه بودند، به هشیاری ازبافت فکری مردم، ابزارها و رمز وراز برخورداری از دستاورد های ترقی و پیشرفت های اجتماعی بی خبر نبودند. اندک تأملی درآن محموله های فکری که بر شمرده نشان می دهد که آبشخور بنیادی هریک ازآنها ؛ ازبارفرهنگی – اجتماعی و نیازهای اصلی مردم زمانه مایه گرفته است .
درپیدایش مجاهدان
یزدانی، این فصل را از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار و پیوستن آذربایجانیان به پیکار مشروطیت آغاز می کند. زمانه ای که محمدعلی میرزا حکمران آذربایجان درتبریز با اقتدار استبدادی «نمی گذاشت اخبار پایتخت آرامش منطقه را برهم بزند». با شروع انتخابات مجلس اول در تهران ودیگر شهرها، بالاخره «مظفرالدین شاه به برگذاری انتخاب درآذربایجان تن داد.» و انتخابات درسراسرآذربایجان بانظارت نهادی به نام «مجلس ملی» که به همت و ابتکاراعضای فرقه اجتماعیون وعامیون شکل گرفته بود انجام گرفت. مجلس ملی که بعدا به «انجمن ایالتی آذربایجان» تغییرنام داد آن چنان گسترش پیدا کرد که : «درهمۀ امور دولتی ومملکتی» دخالت می کرد. با رفتن محمد علیشاه به تهران برای جانشینی مظفرالدین شاه، دسته های مسلح مجاهدین درتبریز به وجود آمد. با تشکیل این گروه که از لایه های گوناگون اجتماعی شکل گرفته بود، آموزش های نظامی و سوارکاری زیرنظر معتمدان هرمحل در سراسر محلات شهر شروع شد. چند نفری که ازباکو آمده بودند و«تهاجم دولت تزاری و انقلاب روسیه را به چشم دیده بودند وقوع ضدانقلاب را درایران ممکن می دانستند.» و به گردانندگان مراکز غیبی هشدار دادند که درآشنائی با خوی استبدادی محمدعلی شاه «برپائی سازمان مُسلح ملی ضروری ست. بقای مشروطیت نیازمند به چنین سازمان ملی است.
مجاهدین در جلوگیری از احتکارمواد غذائی و سایر مایحتاچ ضروری مردم وتأمین امنیت، البته با پشتیانی لایه های پائین دست اجتماع چنان قدرتی نشان داد وبه درستی عمل کرد که اداره امور شهرها را به دست گرفت. «حتی تأمین آذوقه شهر به یاری مجاهدان صورت می گرفت. . . . درروزنامه انجمن می خوانیم که مجاهدان درباب . . . اجبار محتکرین به فروش غله [ازانجمن] تکلیف می خواستند» .
اشاره به کشتار روستائیان درملک حاج میرزاحسن مجتهد اعلم تبریز درحوالی قره چمن، که به غارت خانه مجتهد ونفی بلد اوگردید، ازموارد دردناکیست که آزمندی روحانیت، این سخن بنیادیِ شادروان «حاج میرزا فتاح شهیدی» یک عمامه هم از روحایت دزدیده و به سرگذاشته اند»، را برای چندمین بار یادآور می شود. از زندگی ننگین و ظلم و ستم این روحانی وخانواده اش درتبریز که چندین روستا را درمنطقه به زور و تزویر تصاحب کرده بود، داستان های شرم آوری برسرزبان ها بود. محمدسعید اردوبادی که دردوران استبداد صغیر درتبریزحوادث را به دقت دنبال می کرد درکتاب «تبریزمه الود، روایتی دیگراز مشروطیت» غارت خانه حاج میرزاکریم آقا امام جمعه تبریز را شرح می دهد: «دراین موقع، ناگهان دم درغلغله ای برپا شد؛ صندوقچه ای را یک نفرکول کرده بود و باخود می برد، زدند؛ صندوقچه افتاد و شکست؛ داخل آن شیشه های کنیاک درآمد؛ غارتگران شیشه ها را بر می داشتند ودر جیب هایشان می چپاندند.» همان – ترجمه سعید منیری – جلد اول ص ۲۲۴– چاپ دوم – انتشارات دنیا بهار۱۳۶۴ تهران.
با ورود مخبرالسلطنه هدایت به عنوان والی آذربایجان به تبریز که « بی میل نبود مشروطه خواهان را به تسلیم بکشاند»، توطئه ها، با تفرقه اندازی در بین مجاهدین شروع شد. «مخبرالسلطنه مدعی بود که ستارخان او وانجمن ایالتی را عاجز کرده است. “هرچه وجود او دربلوا مفید بود، فعلا مضراست”» دنبالۀ آن شکایت را نماینده روس ها پی گرفت : «حضورآن دو سردار در تبریز موجب نا امنی شهرو اخلال کارها می شود.» و این درحالیست که نمایندگان سیاسی آن دولت های سه گانه : روس و انگلیس و عثمانی : «جبهۀ خارجی ستارخان و باقرخان را تشکیل می دادند.» به روایت مستندِ نویسنده، « رئیس الوزرای دولت تزاری روس و ایزولسکی وزیرخارجه آن کشور– از رفتار جسورانۀ مجاهدان نسبت به سربازان روسی خشمگین بودند»
یزدانی ازرنگ عوض کردن های قاتلان مشروطه خواهان و یک شبه مشروطه خواه شدن جنایتکارانی ماندد صمد خان شجاع الدوله، عین الدوله وصدرالاشراف، قاضی مزدور و آدمکش دادگاه باغشاه، که دوفرد اخیر درمشروطیت به نخست وزیری رسیدند حوادث دوران را به درستی توضیح می دهد.
با هجوم سربازان مجهز روسیۀ تزاری به اردبیل به بهانۀ خاموش کردن بلوای رحیم خان سرکرده ایلات، ستارخان باعده ای ازمجاهدان به اردبیل اعزام می شود. پس ازمدتی نه چندان موفق به تبریز برمی گردد. درمراجعت «مخبرالسلطنه را متهم کرد که برای مجاهدان دراردبیل دام گسترده و در فرستادن کمک به آن ها کوتاهی کرده است» اوبه درستی دریافته بود که حوادث رنگ دیگری به خود می گیرد و درحال شکل گیریست؛ تا دورکردن آن دو سردار از تبریزحتمی شد. ستارخان که با سرنگونی محمدعلیشاه کارخود را تمام شده می دانست و ازسادگی می پنداشت که استبداد، تنها در محمدعلی شاه متمرکز است و بس! : «اوهنگام اقامت در شهبندری عثمانی به رسول زاده چنین گفته بود: دیگر وظیفۀ ما به پایان رسید. کارما سربازی بود. وظیفۀ ما برانداختن وداغون کردن کهنه بود. . . . . . . اکنون زمان ساختن فرارسیده است. برای این کار به نیروهای دیگری یعنی به علما و متفکران احتیاج است باید سازندگان و بنا کنندگان را هرکجا باشند باید پیدا کرد و پشت شان ایستاد و گفت کار کنید . . . [اما] ستارخان به دو دلبل، درگیر مبارزۀ سیاسی شد. یکم – ترکیب و ماهیت حکومتگران جدید – دوم وضع مجاهدان».
پژوهشگر، این نکتۀ مهم را به درستی می شکافد و سرنوشت بد خیم وسازمان یافتۀ ضدِ مشروطیت را توضیح میدهد: «حکومتگران جدید تفاوتی با پیشینیان نداشتند. درواقع دگرگونی چشمگیری درترکیب گروه های حکومت کننده رخ نداده بود. ستارخان دربارۀ آن وضع به زبان ساده خود چنین می گفت: ما زحمت کشیدیم وخود را به کشتن دادیم نتیجه را دیگران بردند».
دراثرتهدید ایزولسکی وضرب الاجلی که او قائل شد: « اگردولت ایران تا بیست و هفتم اسفند ۱۲۸۸ خواسته های روسیه را درمورد ستارخان وباقرخان و سایرمجاهدان برنیاورد سپاهیان روس واردخاک ایران خواهند شد. سرادوارد گری ازاین خواست روسیه پشتیبانی کرد.» به زبان ساده، آن دو سردار تبریزی به زورفشار دولت های مداخله گر روس و انگلیس اززادگاه خود تبعید شدند. به تهران رفتند. «مخبرالسلطنه و ژنرال زنارسکی آن پیروزی رابهم تبریک گفتند» ص۲۱۸ استقبال مردم تهران ازآن دوسردار کم نظیربود. ستارخان بامجاهدین وارد پارک اتابک می شوند. چند روزبعد قوای نظامی روسیه وارد تبریز می شود. دولت با رأی مجلس به بهانۀ خلع سلاح مجاهدین درتهران، یپرم خان رئیس شهربانی را مآمور خلع سلاح و جنگ به پارک اتابک مآمورمی کند. درگیری چندساعتی طول می کشد وآن دوسردار تسلیم می شوند. «باقرخان بی حرمتی دید و کتک خورد. ستارخان را با زانوی تیرخورده دریکی ازراهروهای ساختمان یافتند. ۵ تن ازدولتی ها و ۱۵ مجاهد برخاک افتادند» گفتنی ست که قوام السلطنه که درنوجوانی درمقام معاون عین الدوله درتبریزخدمت کرده بود و درآن روزها نیز درمقام وزیرجنگ درتمام مدت توی کالسکه به تماشا نشسته پس ازختم ماجرا به نزد عین الدوله و فرمانفرما رفته «خبرشکست مجاهدان و زخمی شدن ستارخان را به آنها داد». هردوسردارتا نیمه های مهرآن سال درزندان نظمیه محبوس میشوند. «درحدود۲۷۰ مجاهد وغیرنظامی دستگیر وروانه زندان شدند». به نشانۀ نفرت مردم ازچنین رفتارناجوانمردانه دولت مستوفی الممالک، بازار تهران ۵ روز تعطیل می شود.
پایان کتاب، فصل دهم با عنوان «مجاهدان شورشی» بازگوئی فجایع غیرانسانی و وحشیانۀ نظامیان روس درتبریز، دستگیری مجاهدان و مشروطه خواهان وآزادیخواهان و تشکیل دادگاه های فرمایشی با محکومیت های ازپیش آماده شدۀ اعدام پیشگامان وبیداران، حمله شجاع الدوله به شهر ورفتارنوکرمأب اوباروسیان متجاوز؛ قتل یفرم درجنگ باطرفداران سالارالدوله دردهی به نام شورجه درحوالی همدان، درگیری های مجاهدان بختیاری با فرمانفرما وکشته شدن یارمحمدخان فرمانده نیروی شورشی، فرار سالارالدوله و پناهنده شدن او به کنسولگری روسیه درکردستان وسرانجام این که با برکناری صمصام السلطنه و برآمدن علاءالسلطنه «پایتخت شاهد زد وخوردهای بختیاری ها با افراد ژاندارمری شد . . . و واپسین نیروی نظامی ملی این گونه ازمیان رفت.»
کتاب را می بندم. غرقه درسیاهی های گذشته، ازبازنگری هشیارانۀ پژوهشگر به گذشته های تاریک وطن، در نخستین دهۀ مشروطیتِ نوپای ایران. فریاد وجدان تاریخ درگوشم می پیچد که سوگوارانه از تباهی آرزوها؛ عواملِ شکست مشروطیت را از زبانِ پاکِ یزدانی توضیح می دهد.
آیا فقط خامنه ای بار عملکرد رژیم را بر شانه میکشد ؟دکتر علیرضا نوری زاده
دکتر علیرضا نوریزاده
اگر در جاده شمال ، چرخ ماشینمان پنچر میشد ،لعنت و نفرینی به مسبب و باعثش ( شاه ) میکردیم تو گوئی او مسئول میخی بود که به چرخمان فرو رفته است . و اگردر محل کارمان به علت بی توجهی یا بی لیاقتی توبیخ میشدیم و یا ارتقاء درجه مان به تأخیر میافتاد باز این کاستی را از چشم شاه میدیدیم و در خیالپردازی هایمان تا آنجا میرفتیم که رئیس مملکت را مسئول همه ی مشکلات و مصائبی میدانستیم که گرفتارش بودیم . آبادانی را نمیدیدیم اما اگر زاغه ای را مشاهده میکردیم لعنتی نثار شخص اول میکردیم تا دلمان خنک شود . یادم هست شبی با تنی از دوستان شاعر و نویسنده به شبکده دکتر رفته بودیم که کنار زایشگاه تهران در خیابان سنائی قرار داشت . صاحب میکده دندانپژشکی ارمنی بود به همین دلیل دکتر صدایش میزدیم . او ظاهرا ترسای پیرهن چرکین و سنگ صبور ما بودن را بر دندان پرکردن و کشیدن ترجیح داده بود .
ناکام ماندن سودای سفر سران استقلال به آمریکا – فریدون شیبانی
تلاش سران باشگاه استقلال برای سفر به آمریکا به بهانه برای برپایی اردوی تیم پرهوادار تهرانی در تعطیلات نوروزی، به بن بست خورد و در حالی که رسانه های داخلی سفر تیم نیم بند آبی پوش به ایروان ارمنستان برای اخذ روادید را حرکتی مضر در جریان رقابتهای لیگ برتر و جام حذفی داستند، مدیران استقلال دلیل منتفی شدن سفر به آمریکا را غیرمنطقی اعلام کردند. پس از انقلاب سال ۵۷ سران نظام اسلامی در حالی آمریکا را همواره «شیطان بزرگ» و سرزمین کفر نامیدند، که برای سفر به آن سر و دست شکسته اند!
استقلال در شرایطی که شش بازیکن در اردوی تیم ملی در پرتغال داشت، و بازیکنان کلیدی چون حنیف عمران زاده و جاسم کرار هم همراه تیم نبودند، به گفته میرشاد ماجدی (سرپرست تیم) با ۱۲ بازیکن به اردوی چهار روزه ارمنستان و به دیدار شیراک رفت. این تیم در تعطیل کوتاه مدت لیگ برتر بازی تدارکاتی با تیم آرارات تهران را منتفی و به جای آن به یکباره به ایروان و دیدار یک تیم دیگر ارمنی اما در آن سوی مرزها رفت: تیم شیراک ارمنستان.
دیری نپایید که خبرگزاری مهر سودای سفر سران باشگاه استقلال به آمریکا به همراه تیم فوتبال این باشگاه را فاش کرد. سفر به آمریکا به منظور شرکت در یک تورنمنت چهارجانبه اعلام شده بود که تیمهای شرکت کننده در آن مشخص نبودند. شورای برون مرزی وزارت ورزش هم هنوز موفقتش را برای صدور مجوز سفر به آمریکا اعلام نکرده بود. مسوولان باشگاه آبی پوش اعلام کردند که ملی پوشان این تیم در بازگشت از پرتغال در سفری یک روزه برای گرفتن روادید آمریکا به ارمنستان اعزام خواهد شد. در سفر به ارمنستان گرچه بسیاری از بازیکنان، به ویژه یاران اصلی نبودند، اما مدیرعامل، هیات مدیره باشگاه و بعضی مسافران ویژه غیر فوتبالی برای گرفتن ویزای آمریکا مسافر ایروان بودند!
پس از بازی در ارمنستان و شکست از شیراک، استقلال به سفر کوتاه مدتش پایان داد و روز چهارشنبه اعلام کرد که سفر به آمریکا منتفی شد.
بهرام افشارزاده،مدیرعامل استقلال در خبرگزاری دانشجویان ایران دلیل لغو سفر را همزمانی آن با لیگ برتر اعلام کرد و پندار توفیقی، عضو هیات مدیره استقلال به عنوان مسوول سازماندهی این سفر به خبرگزاری فارس گفت که برنامه های فرهنگی ویژه ای در آمریکا مورد نظر بوده است و “ما قویا روی موضع و خواستههای باشگاه استقلال هستیم ولی تا این لحظه با توجه به درخواستهای آنها و مذاکرات ما حضور تیم در کشور آمریکا منتفی شده است.”
پندار توفیقی در این گفت و گو چند بار از شرکت طرف قرار داد استقلال یاد کرد که نامی از آن نبرد و همچنین توضیحی نداد که خواسته های طرف آمریکایی چه بوده است.
به دلیل حضور تعداد پرشمار ایرانی در آمریکا، و به ویژه در کالیفرنیا، برنامه های این چنینی معمولا توسط ایرانیانی سازمان داده می شود که از نظر اخذ ویزا و پاره ای اقدامهای دولتی دارای نفوذ سازمانهای رسمی مانند فدراسیون فوتبال آمریکا نیستند. در پایان سفر به ارمنستان نیز اعلام نشد که استقلالیها موفق به اخذ روادید آمریکا شدند و یا نه.