خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

از انتقال بمب به مکه و مدینه تا فحاشی و توهین / علیرضا نوری زاده

جمهوری اسلامی با موارد مشابه از منظر سیاسی، امنیتی و رسانه‌ای برخورد می‌کند، در حالی که عربستان سعودی با حادثه قاسمیان به شیوه‌ای قانونی و نهادی برخورد کرد.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۹ مه ۲۰۲۵ ۹:۴۵

غلامرضا قاسمیان و تصویری از حمله به سفارت و کنسولگری عربستان سعودی در ایران- تسنیم

دستگیری حجت الاسلام غلامرضا قاسمیان در مدینه به دلیل انتشار ویدیویی از او که در آن به اماکن مذهبی عربستان سعودی توهین کرده بود، جنجال گسترده‌ای را در ایران و جهان اسلام برانگیخت. برخی مقام‌های ایرانی دستگیری او را نقض آزادی بیان دانستند، در حالی که عربستان سعودی اظهارات او را توهین مستقیم به حرمین شریفین و تحریک در ایام حج دانست.

اما اگر اوضاع برعکس بود چه؟

به گمانم برای روشن‌تر شدن ابعاد عمل شیخ غلامرضا قاسمیان در برابر مزار پیامبر اسلام بر پایه تجربه‌های ۴۵ ساله‌مان از رژیم ولایت فقیه، بد نیست یک شهروند سعودی را در خیال به مشهد ببریم و از او مقابل حرم اما رضا ویدیویی مشابه ضبط کنیم. این ویدیو قطعا موجی از خشم رژیم، مذهبیون و اهالی ولایت فقیه را در ایران برمی‌انگیخت.

واکنش‌های رژیم ایران می‌توانست از این قرار باشد:

۱ــ واکنش امنیتی سریع و خشن: نهادهای امنیتی مانند سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات بلافاصله فرد مذکور را به اتهاماتی مانند توهین به اماکن مقدس، اقدام علیه امنیت ملی و تحریک افکار عمومی دستگیر می‌کردند.

۲ــ حمله شدید رسانه‌های دولتی: روزنامه‌هایی مانند کیهان و خبرگزاری‌های تسنیم و فارس، به همراه کانال‌های تلویزیونی، او را به‌عنوان عامل وهابی آل‌سعود توصیف می‌کردند و خواستار اشد مجازات برای او می‌شدند.

۳ــ اعتراض‌ها و فتواهای مذهبی و برپایی تظاهرات مقابل کنسولگری عربستان سعودی در مشهد یا سفارت این کشور در تهران: روحانیون می‌توانستند فتواهایی مبنی بر محاکمه یا حتی اعدام او صادر کنند.

۴ــ یک بحران دیپلماتیک به وجود می‌آمد: همانطور که در پی حمله سال ۲۰۱۶ به سفارت عربستان سعودی در تهران و کنسولگری آن در مشهد، شاهد بودیم، روابط دیپلماتیک رو به وخامت می‌گذاشت و دیپلمات‌های سعودی اخراج می‌شدند.

۵ــ رژیم ایران می‌توانست از این حادثه برای ایجاد احساسات ضدسعودی و بسیج مردم علیه یک دشمن خارجی استفاده کند.

در مقابل، عربستان سعودی با قاسمیان چگونه برخورد کرد؟ او بی‌سروصدا و بدون هیاهوی رسانه‌ای دستگیر شد، اما وجهه روحانیون ایرانی در رسانه‌های رسمی آن کشور مخدوش نشد، موسم حج بدون تحریک زائران به طور عادی برگزار می‌شود و هماهنگی‌های دیپلماتیک نیز ادامه دارد.

این مقایسه نشان می‌دهد که چگونه رژیم اسلامی حاکم بر خانه پدری با چنین مواردی اغلب با برخورد سیاسی، امنیتی و رسانه‌ای تند برخورد می‌کند، در حالی که عربستان سعودی با حادثه قاسمیان به شیوه‌ای قانونی و نهادی برخورد کرد.

این تفاوت، فرق اساسی بین دو رژیم را در درک آن‌ها از مقدسات، آزادی بیان و امنیت مذهبی آشکار می‌کند.

همین رفتار را ما در گذشته هم از جمهوری اسلامی دیده‌ایم. انتقال ۵۰ کیلو ماده منفجره سی۴ به عربستان سعودی از طریق جاسازی در ساک کشاورزان بی‌گناه روستاهای اصفهان، سال بعد از آن، تلاش برای تسخیر حرم مکی و آویختن تصاویر چندمتری خمینی و شعارهای ناسزاگونه به پادشاه و دولت سعودی، کشتن الغامدی، دیپلمات سعودی، در تهران و تخریب سفارت و سال‌ها پس از آن، انفجار برج‌های خبر، آموزش تروریست‌ها در ایران و اعزام آن‌ها به سعودی و سرانجام به آتش کشیدن سفارت سعودی در تهران و کنسولگری آن در مشهد به امر شخص خامنه‌ای و قطع هفت ساله روابط دو کشور.

موضع رسمی دولت البته محکوم کردن قاسمیان و اعلام برائت از او بود. البته توییت عباس عراقچی، وزیر امور خارجه خامنه‌ای، از همه تندتر بود و در رسانه‌های نزدیک به سعودی هم منعکس شد. نواب، نماینده خامنه‌ای در حج و همدل و همراه قاسمیان، هم ضمن اعلام برائت، خواستار آزادی فوری او برای اجرای مناسک حج و بازگشتش به ایران شد.

قاسمیان از جمله همان‌هایی بود که حمله و آتش زدن سفارت عربستان سعودی را تبریک گفتند. او در آن زمان مشاور قالیباف بود و امروز نیز با حکم او، رئیس کتابخانه مجلس و پژوهشکده آن است. گو اینکه حالا زانوی سعید جلیلی را می‌بوسد.

عامل اصلی حمله به سفارت سعودی یعنی حسین کردمیهن هم از چهره‌های نزدیک به قالیباف و از اعضا هیئت‌الرضای کرج بود. او که زمانی دانشجوی مهندسی در دانشگاه رشت بود، پس از چندی اخراج شد و راه حوزه را پیش گرفت، اما نزدیک شدن او به رضا رمضانی گیلانی، راه ورود این دانشجوی اخراجی به سیاست با رویکردی تندرو را تسهیل کرد.

نقش او در حمله به سفارت عربستان سعودی، حضور در باشگاه‌های فرهنگی‌ــ‌ورزشی و نزدیکی سیاسی به قالیباف و برخی اقدام‌ها در جنگ سوریه از کردمیهن یک چهره غیرمحبوب نزد طبقه متوسط از جمله طبقه متوسط نزدیک به اصلاح‌طلبان ساخت. شگفتا که حجت‌الاسلام قاسمیان نیز همین مسیر را از دانشگاه تا حوزه طی کرده است.

به نظرها زیر اخبار بازداشت قاسمیان نگاهی انداختم. دست بالا را ارتش سایبری سپاه داشت، اما هموطنان باذوق نیز هرازگاه تحلیل‌های بانمکی زیر خبرها داشتند. از جمله شخصی که زیر خبر مربوط به این رویداد نوشته بود: «این عنصر… مصداق همان شعر مشهور شیخ اجل، سعدی، است که گفت: خر عیسی گرش به مکه برند/چون بیاید، هنوز خر باشد».
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

آیت‌الله گاندی ایرانی و ابومحمد جولانی شامی شش ماه پس از ظهور / علیرضا نوری زاده

ملتی سربلند در اوج اقتدار و پیشرفت به دست «آیت‌الله گاندی خاورمیانه» به فلاکت رسید
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۲ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

چارلز ناس، کاردار آمریکا در تهران، شلنبرگر، وابسته فرهنگی، و بری روزن، وابسته مطبوعاتی، از جمله دیپلمات‌های آمریکایی بودند که بعد از انقلاب با نهایت حسن نیت، می‌کوشیدند با رژیم جدید کنار بیایند.

در آن روزهای پرشوروشر، آمریکا نه مجازات اقتصادی علیه خمینی و اعوان و انصارش قائل شده بود و نه حتی اسم خلخالی در فهرست سیاهش جای گرفته بود. در واقع آمریکا نه‌تنها انقلابی را که با هدایت توده‌ای‌ها و انقلابیون فدایی و مجاهد، مهم‌ترین متحد و دوستش را برانداخت، به رسمیت شناخت (سومین کشوری که رژیم موقت را به رسمیت شناخت)، بلکه با کمک ابراهیم یزدی، معاون نخست‌وزیر، و چمران و مهدی حائری و ده‌ها آشنای دور و نزدیک، هر روز می‌کوشید دفتری تازه در روابط با ایران بگشاید. هیئت‌ها می‌آمدند و می‌رفتند و بازرگان که به توطئه‌ها و ترفندهای شوروی آگاه بود، به حفظ روابط دوستانه با غرب به‌ویژه آمریکا سخت دلبسته بود.

حتی زمانی که چریک‌های فدایی خلق اوایل انقلاب به سفارت آمریکا حمله کردند و سفیر سولیوان را به اسارت گرفتند، با دستور خمینی و مدیریت یزدی و با کمک دارودسته ماشاءالله قصاب، چریک‌ها ظرف چند ساعت اخراج شدند و سفارت کار طبیعی‌اش را از سرگرفت. اما پنج ماه بعد در ۱۳ آبان فاجعه‌ای باورنکردنی رخ داد و درست زمانی که واشینگتن برای سفیر جدیدش درخواست داده بود، دانشجویان خط امام با هدایت محمد خویینی‌ها، سفارت آمریکا را به اشغال در آوردند و ۵۲ دیپلمات را که به جز اجرای مسئولیت‌هایشان هیچ گناهی نداشتند، ۴۴۴ روز به گروگان گرفتند.

آن‌ها مصیبتی را رقم زدند (البته با توافق خمینی و بعد جانشینش) که نه‌تنها ۴۶ سال عملا ملت ما را به اسارت شعار «مرگ برآمریکا» درآورد، بلکه علاوه بر میلیاردها دلار خسارت مالی، به زندگی ما، اعتبار ما و جایگاه جهانی ما خسارات بسیار شدیدتری وارد کرد.

خمینی چهار روز بعد از به تخت نشستن، عنان زندگی و مرگ هزاران انسان را به دست جلادی به نام شیخ صادق گیوی، ملقب به خلخالی، و لاجوردی و رئیسی و نیری و اشراقی و موسوی تبریزی و خویینی‌ها و… داد. جانشینش هم این مسئولیت را به مرتضوی‌ها و مقیسه‌ها و صلواتی‌ها واگذار کرد تا دادگاه انقلاب و اعدام و احکام جائرانه و خیانت و فریب و ترور ۴۶ سال ادامه یابد.

به هیچ روی قصد شرح مصیبت ندارم. چون هر آنچه بگویم، هموطنانم دردناک‌تر از آن را دیده و شنیده‌اند و بعضی به تلخی و درد، تجربه‌اش هم کرده‌اند. قصد من تنها مقایسه دو رویداد در میهنم و کمی آن سوتر، در بلاد شام است.

احمد الشرع نه اشتهار خمینی را داشت و نه کسی او را «گاندی زمانه» فرض کرده بود. کسی هم او را‌ــ مانند خامنه‌ای‌ــ با القاب قائد امت و ولی امر مسلمانان جهان و نایب امام زمان و قطب عالم امکان نخوانده بود. او مسلمان سلفی‌ای بود که مندیل بر سر می‌انداخت و غیر از سلفی‌های سنی، الباقی امت محمد را از شیعه اثنی‌عشری و علوی گرفته تا دروزی و زیدی و اسماعیلی رافضی و مرتد می‌دانست. پیروان عیسی و بودا و موسی را هم. البته بی‌خدایان را نیز.

به دمشق که نزدیک می‌شد تا طومار آل اسد را بعد از نیم قرن، ظرف ۱۱ روز درهم بپیچد، میلیون‌ها سوری و عراقی و اردنی و لبنانی دست به آسمان داشتند که خدایا ما را از شر این فرد نجات بده. دکتر جلالی، آخرین نخست‌وزیر بشار اسد، در دو مصاحبه، یکی قبل از ورود الشرع به دمشق و یکی سه روز بعد از فتح شام، حرف‌هایی زد که تامل بر آن‌ها آشکار می‌کند که چرا فتح این سلفی با استقبال بسیاری از مردم و مخالفان سکولار اسد مواجه شد.

دکتر محمد جلالی در گفتگو با خبرنگار آژانس کرد، ضمن تشریح اوضاع سوریه قبل از فرار بشار اسد، با اشاره به شرایط اقتصادی وخیم و فساد ساختاری، فاش کرد حقوق ماهانه‌ او تنها ۱۴۰ دلار بود و بر این باور است که سقوط رژیم اسد نتیجه جنگ ۱۳ ساله نبود، بلکه فساد و فقر دو عامل اصلی این سقوط بودند.

مردم سوریه در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۴، در حالی با خبر فرار بشار اسد به روسیه مواجه شدند که بر خلاف اسد و دیگر مقام‌هایی که از ترس مردم و هیئت التحریر الشام از کشور گریختند، جلالی، آخرین نخست‌وزیر حکومت بشار اسد، در دمشق باقی ماند.

او دراین‌باره گفت: «من احساس ترسی نداشتم که بخواهم کشور را ترک کنم. در ساعت ۵ صبح، قبل از ورود نیروهای هیئت تحریر الشام به دمشق، من ۲۰ محافظ نظامی داشتم که تمامی آن‌ها مرا ترک کردند، اما من و خانواده‌ام تصمیم گرفتیم بمانیم. در ساعت ۸ صبح همان روز، تماسی از احمد الشرع ملقب به ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام و قدرتمندترین مرد کنونی سوریه دریافت کردم که به من اطمینان داد در امان خواهم بود.»

جلالی افزود: «احمد الشرع به من گفت با آن‌ها در ارتباط باشم و در امان خواهم بود. من نیز پاسخ دادم که مانند دیگران کشور را ترک نخواهم کرد و در محل زندگی خود باقی خواهم ماند.»

دو روز بعد، جلالی به درخواست الشرع، قدرت را به محمد بشیر واگذار کرد و دولتی انتقالی تشکیل شد.

فساد گسترده در ساختار سابق سوریه

جلالی با اشاره به فساد گسترده در ساختار سابق سوریه خاطر نشان کرد زمانی پیشنهادی دریافت کرده بود تا در ازای ۱۰۰ لیره طلا، فردی را به‌عنوان وزیر منصوب کند، اما او این پیشنهاد را رد کرد.

او که به همراه فرزندانش در یک آپارتمان ۱۵۰ متری در طبقه دوم زندگی می‌کند، در طول آن مصاحبه پنج نخ سیگار مارلبرو آبی کشید که قیمت آن معادل ۵۰ هزار لیره سوری یا حدود چهار دلار است، در حالی که اتاقش غرق دود بود، به مصاحبه پایان داد.

جلالی با ناگوار توصیف کردن وضعیت اقتصادی سوریه تاکید کرد حقوق او با منصب نخست‌وزیری حدود دو میلیون لیره سوری معادل ۱۴۰ دلار و حقوق وزرا حدود یک میلیون لیره معادل ۷۰ دلار و حقوق کارمندان ۲۰ دلار و سربازان نیز حدود ۱۷.۵ دلار بود.

آخرین نخست‌وزیر بشار اسد تاکید کرد: «چطور می‌توان انتظار داشت یک سرباز با حقوق ۱۷.۵ دلار جانش را فدای حکومت کند؟»

او با اشاره به بدهی‌های عظیم و اقتصاد ویران سوریه گفت: «در زمان سقوط اسد، تنها چیزی معادل ۱۰۰ میلیون دلار در بانک مرکزی باقی مانده بود که همه آن هم لیره سوریه بود. ضمن آنکه تولید برق از هشت هزار مگاوات قبل از جنگ به هزار مگاوات کاهش یافته بود، در حالی که سوریه به هفت هزار مگاوات برق نیاز داشت.

بدهی سوریه به ایران

جلالی درباره حمایت جمهوری اسلامی از نظام بشار اسد گفت: «این کشور ماهانه دو میلیون بشکه نفت به سوریه می‌داد و یک میلیون بشکه نفت نیز می‌خریدیم. ضمن آنکه عراق به دلیل تحریم‌های آمریکا نمی‌توانست نفت در اختیار ما قرار دهد. ایران از ابتدای انقلاب سوریه، سالانه سه میلیارد دلار به این کشور کمک کرد و بدهی سوریه به ایران اکنون بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار است.»

جلالی در مصاحبه دیگری با خبرگزاری اسپوتنیک، یادآورشد که اکثر وزرا هنوز در مقام خود مشغول به کارند. او گفت: «اظهارات مخالفانی که در سوریه قدرت را به دست گرفتند، تا حد زیادی با آنچه دولت کنونی برای آن تلاش می‌کند، همخوانی دارد.»

جلالی ادامه داد: «ارتش سوریه با از دست دادن هرگونه انگیزه برای جنگ، خود را در حال فروپاشی می‌دید. مسئله بازسازی ارتش سوریه موضوعی مهم برای دولت بعدی خواهد بود.»

نخست‌وزیر سوریه تاکید کرد: «این امید وجود دارد که تحریم‌ها از سوریه و مردم آن برداشته شود و زندگی به سوریه بازگردد.»

خمینی اما با ورود به ایران، فتوای قتل بختیار و شاه فقید و شهبانو و فرزندانشان را صادر کرد. در حالی که احمد الشرع دست یاری به سوی فاروق الشرع، وزیر خارجه و معاون رئیس‌جمهوری، و جمال خدام، فرزند عبدالحلیم خدام، و ده‌ها دولتمرد روزگار اسد دراز کرد.

برخلاف «گاندی انقلاب ایران»، نه‌تنها دولتمردان را به دار نکشید یا تیرباران نکرد، بلکه خیلی زود دست شماری از همراهان سابقش را هم که برای نابودی علوی‌ها و دروزی‌ها و مسیحیان به راه افتاده بودند، از قدرت کوتاه کرد و با یک بسیج سریع، قاتلان علوی‌ها و دروزی‌ها را به مجازات رساند.

«امام روح‌الله، گاندی ایران» در شش ماه، با کشتن صدها تن از شایسته‌ترین دولتمردان، نظامیان و اهل اندیشه و قلم و حمایت از تروریست‌های منطقه و حتی فتانی‌های تایلند و موروهای فیلیپین، ایران سرفراز و معتبر را که ۱۳۰ پادشاه و رئیس‌جمهوری و دولتمرد بین‌المللی در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی‌اش شرکت داشتند، به دولتی متمرد و حامی تروریسم تبدیل کرد و شهروند ایرانی که گذرنامه‌اش در بیش از ۱۳۰ کشور جهان از جمله در قاره اروپا، بدون روادید پذیرفته می‌شد، در کمتر از شش ماه، مسافر نامرغوب شد و جز به سوریه و چند کشور آفریقایی، بدون روادید اجازه ورود نداشت. پول ملی ما هم که جزو هفت ارز معتبر جهان بود، از بانک‌ها به صرافی‌های مجاز و غیرمجاز منتقل شد.

۴۶ سال بعد در کشوری که متحد رژیم ولایت فقیه بود، با سرنگونی رژیمش، اهالی ولایت فقیه با فراری حقیرانه با هواپیماهای روسی و کامیون‌ها و اتوبوس‌های عراقی از خاکش گریختند اما نه داری برافراشته شد و نه دولتمردان و نظامیان رژیم اسد اعدام شدند و نه زندان‌ها را از نخست‌وزیران و نظامیان و وزیران و استادان دانشگاه‌ها و روزنامه نگاران انباشتند. نه بخش خصوصی مصادره شد و نه کارآفرینان مجبور به فرار شدند. آن‌ها نه چون خرم و القانیان مجازات اسلامی در انتظارشان بود و نه چون خیامی و خسروشاهی و رضایی و… علی‌رغم برپایی صنایع درخشان در کشورشان، اموالشان مصادره شد و مجبور به پذیرش تبعید شدند. انسان‌هایی که تجربه نشان داد با وجود سختی‌های تبعید، چگونه در غربت نیز کارهایشان با تقدیر و ستایش روبرو شد.

در سوریه برعکس، کسانی مثل جمال خدام با آغوش باز پذیرفته شدند تا اموالشان را به وطن بازگردانند و با سرمایه‌گذاری، در راه بازسازی کشور فعالیت کنند و مهم نبود که در طول حکومت اسدها هم در کشور فعالیت می‌کردند.

شش ماه بعد از ظهور «گاندی معمم» در ایران، کارآفرینان یکان‌یکان رفتند و بنیاد مستضعفان روی اموال آن‌ها دست گذاشت و هم‌زمان خانه و زندگی ده‌ها هزار ایرانی به حکم بیدادگاه‌های انقلاب مصادره شد. در حالی که در سوریه، بعد از شش ماه، هزاران سوری آواره به کشورشان باز گشتند و اموال توقیفی خود را پس گرفتند.

۴۴۴ روز بعد از گروگان‌گیری، بهزاد نبوی و احمد عزیزی حقیرانه در برابر هامیلتون جردن نشستند و از میلیون‌ها دلار سرمایه‌های وطن گذشتند تا با آزادی گروگان‌ها، سایه جنگ را از سرشان دور کنند.

هفته پیش، احمد الشرع در کاخ الیمامه در ریاض با رئیس‌جمهوری آمریکا دست داد و در کمتر از چند ساعت، کلیه مجازات‌ها علیه کشورش لغو شد.

در ایران، سفارت آمریکا بسته شد، در سوریه هیئتی سرگرم بازدید از سفارت آمریکا در دمشق است تا زمینه بازگشایی آن را فراهم کند.

در پاریس، مکرون پای پله‌های الیزه از احمد الشرع استقبال کرد و هم‌زمان، پرونده گروگان‌های فرانسوی در ایران را به دادگاه لاهه فرستاد.

سفارت رژیم در لبنان به‌عنوان لانه جاسوسی عملا تحت مراقبت غیرعادی قرار گرفت. در حالی که دولتمردان سوری و لبنانی سرگرم پایه‌ریزی روابط تازه دو کشورند.

گمانم همین اندازه برای مقایسه «گاندی» ایرانی و جولانی سوری کافی باشد.

ملتی سربلند در اوج اقتدار و پیشرفت به دست «آیت‌الله گاندی خاورمیانه» به فلاکت رسید و سوریه درهم شکسته و جنگ‌زده در کمتر از شش ماه، به آینده خود لبخند می‌زند.

عراقچی به گدایی لطف ترامپ و ویتکاف، به مسقط می‌رود و احمد الشرع در کنار امیر محمد بن سلمان، با ترامپ، با شادمانی به فردای روابط کشورش با آمریکا می‌نگرد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

تهران ۱۹۷۲، ریاض ۲۰۲۵ / علیرضا نوری زاده

شاه در کنار آیزنهاور و نیکسون؛ امیرمحمد دست‌دردست ترامپ
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۱۶ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

تصاویری از دیدارهای شاه با روسای جمهوری آمریکا و دیدار شاهزاده محمد بن سلمان با ترامپ-

 AFP/ Canva/AP

هنوز تصویر را به یاد دارم. شاه جوان در کادیلاک باشکوه دربار، کنار فاتح جنگ جهانی دوم، پرزیدنت آیزنهاور، در میان هلهله مردم از برابر چشمانم به سوی کاخ پادشاه عبور کردند. در بالکن کوچک محضر پدرم، غروری کودکانه داشتم که شاه ما در کنار قدرتمندترین رهبر جهان نشسته است.

بعدها روسای‌جمهوری دیگر آمریکا را نیز دیدیم که هم میزبان شاه بودند و هم مهمانش. ریچارد نیکسون رفیق رفیقانش بود که تا لب مزار با او بود و کارتر ناجوانمردترینشان که سال نو در تهران بهترین ژانویه‌اش را جشن گرفت، اما به قول داریوش «خنجر از پشت می‌زنه/ اون که همراه منه». یعنی حضرتش لعنت ملتی را خرید و خمینی را برکشید.

خاطرات مرحوم علم را بنگرید تا آشکار شود شاه هرگز نه آدم آمریکا بود و نه مطیع و منقاد رهبرانش. نامه او به جرالد فورد درباره بهای نفت و قرارداد ذوب‌آهن با شوروی بهترین گواه استقلال و ایران‌پرستی پادشاه بود. مردی که قطره بارانی بر تن سوخته میهن، شادمانش می‌کرد.

حالا از پنجره دل، دونالد ترامپ و محمد بن سلمان را می‌نگرم. روزگاری وطنم قطب والای منطقه بود و حالا در روزگار جمهوری ولایت فقیه، نفرینی زمان و زمین است. در جشن‌های دو هزار و ۵۰۰ ساله که بی‌قدرش دانستیم، ده‌ها پادشاه و رئیس‌جمهوری و بزرگان شرق و غرب به پرسپولیس آمدند و ستایشگر ایران و رهبرش شدند. حالا رژیم افتخار می‌کند که میزبان ملا متقی طالبانی و نوری مالکی و رابرت موگابه و چائوشسکو سه روز قبل از سقوطش، بوده و سیدعلی در جمع افتخاراتش، تصویرش را با کیم ایل‌سونگ و بشار اسد و موگابه قاب کرده است.

بار دیگر بن سلمان و ترامپ را می‌نگرم و ده‌ها تصویر دیروز پیش چشمم می‌گذرد. پیدا است که ترامپ سخت تحت تاثیر امیر محمد قرار گرفته است. او بارها از ولیعهد سعودی تجلیل می‌کند و هم‌زمان، از گزینه‌های ولیعهد سعودی و سیدعلی خامنه‌ای می‌گوید: «می‌خواهم به ایران مسیری تازه و بهتر برای آینده‌ای امیدوارکننده‌تر ارائه دهم. … امیدوارم دولت جدید سوریه در تثبیت ثبات در این کشور موفق عمل کند.»

او همچنین از محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، به‌عنوان یک «دوست» و «مردی فوق‌العاده» تمجید کرد و افزود: «هرگز سخاوت و میزبانی پادشاه سلمان را فراموش نمی‌کنم. او مرد فوق‌العاده‌ای است. از میزبانی گرم امروز نیز قدردانی می‌کنم.»

ترامپ در ادامه تصریح کرد: «همکاری ما با عربستان سعودی قوی باقی خواهد ماند. اقدام‌های تازه‌ای برای تعمیق این رابطه انجام خواهیم داد. در حال جشن گرفتن ۸۰ سالگی (۹۲ سالگی) همکاری آمریکا با عربستان سعودی هستیم… عربستان بیش از یک تریلیون دلار در آمریکا سرمایه‌گذاری خواهد کرد… امیدوارم شاهد پیشرفت و رونق کشورهای خاورمیانه باشیم و این کشورها به‌عنوان رهبران مدرنیته خاورمیانه در جهان صعود کنند.»

او همچنین با اشاره به تحولات صورت‌گرفته در عربستان سعودی، افزود: «تغییراتی که تحت رهبری شاه سلمان و شاهزاده محمد‌ بن‌ سلمان صورت گرفته، سخنان همه منتقدان را نقض کرده است.»

ترامپ تصریح کرد: «در هشت سال گذشته تغییرات بسیاری در عربستان سعودی صورت گرفت. عربستان سعودی جام جهانی فوتبال را میزبانی خواهد کرد. ما شاهد حضور رهبران تازه‌ای در خاورمیانه‌ایم که در حال ایجاد پیمان و اتحاد از طریق تجارت‌اند. آن‌ها یکدیگر را بمباران نمی‌کنند و ما آن را نمی‌خواهیم. این تغییر بزرگ از طریق دخالت غرب صورت نگرفته است. این تحولات را نئوکان‌ها، جنگ‌طلبان و لیبرال‌ها هم صورت نداده‌اند. تولد خاورمیانه مدرن به دست مردم همین منطقه صورت گرفته است. شما خودتان اختیار سرنوشت خود را به دست می‌گیرید. نئوکان‌ها و آن افراد با دخالت خود هیچ کشوری را نساختند، بلکه فقط ویران کردند. شما در حال عشق ورزیدن به میراث خود هستید و فقط شمایید که می‌توانید به این معجزه مدرن دست پیدا کنید.»

ترامپ ادامه داد: «ما می‌خواهیم خاورمیانه به تجارت و نه هرج‌ومرج و به صادرات فناوری، نه تروریسم، معروف شود.»

او در دفاع از سیاست‌هایش علیه رژیم ولایت فقیه، گفت: «تحریم‌های بی‌سابقه‌ای علیه ایران اعمال کردیم و مانع تامین منابع گروه‌های تروریستی از ایران شدیم. ایران به سرمایه تازه دست یافت و شاهد بودیم که این سرمایه به‌درستی خرج نشد.»

ترامپ با دفاع از پیمان ابراهیم گفت: «هدف از پیمان ابراهیم صلح است. آرزوی من است که عربستان سعودی به این پیمان بپیوندد. این به عربستان سعودی کمک بسیاری خواهد کرد. پیوستن عربستان سعودی به پیمان ابراهیم سرنوشت خاورمیانه را تعیین خواهد کرد. (البته امیر محمد بارها تاکید کرده است که بدون برپایی دولت مستقل فلسطین هرگز به پیمان ابراهیم نخواهد پیوست)

ترامپ گفت: «دولت پیشین آمریکا در ازای هیچ، تحریم‌هایش علیه ایران را برداشت. ایران با رسیدن به میلیاردها دلار سرمایه، باعث هرج‌ومرج در جهان شد. آن‌ها هفتم اکتبر را تامین مالی کردند. بزرگ‌ترین نیروی مخرب در خاورمیانه ایران (جمهوری اسلامی) است. ایران باعث خرابی و ویرانی در یمن، عراق، سوریه و لبنان و دیگر کشورها است.»

سپس بار دیگر در اظهاراتی علیه رژیم ایران، خطاب به سعودی‌ها گفت: «درحالی که شما دارید آسمان‌خراش می‌سازید، ساختمان‌های تهران دارند ویران می‌شوند. مدیریت اشتباه چندین ساله دولت ایران باعث شده است تا این کشور با قطعی‌های چندساعته و روزانه برق روبرو شود… در زمانی که توانایی‌های شما صحرا را به زمین کشاورزی تبدیل کرده، دولت ایران با فساد خود، زمین‌های کشاورزی را به صحرا تبدیل کرده است. آن‌ها حتی مافیای آب دارند که با خشک کردن رودخانه‌ها ثروتمند می‌شوند و اجازه نمی‌دهند مردم ایران آب داشته باشند.»

ترامپ همچنین یادآور شد: «زمانی که کشورهای عربی در حال تبدیل به ستون ثبات و تجارت در جهان‌اند، دولت ایران در حال دزدیدن ثروت مردم ایران است و با تامین مالی تروریست‌ها، جهان را به آشوب می‌کشد. دولت ایران یک منطقه را هم به آشوب کشیده است. دولت ایران در تلاش برای حفظ دولت درحال سقوط در سوریه دست به کشتار مردم سوریه زد. اکنون سوریه را نگاه کنید. دولت ایران با تامین نیروی نیابتی در لبنان، یعنی حزب‌الله، لبنان را که پایتخت آن زمانی پاریس خاورمیانه نام داشت، نابود کرد. همه این بدبختی‌ها ‌اجتناب‌پذیر بودند. محمد بن سلمان و مردم باهوش آن را می‌دانستند. اگر دولت ایران به جای ایجاد هرج‌ومرج، روی ساخت و توسعه این کشور تمرکز می‌کرد، می‌توانست پیشرفت کند.»

دونالد ترامپ همچنین افزود: «من امروز برای یادآوری هرج‌ومرج گذشته به خاورمیانه نیامده‌ام. من می‌خواهم مسیر تازه‌ و بسیار بهتری به ایران ارائه دهم تا به سوی آینده امیدوارتر حرکت کند. من آماده ایجاد همکاری‌های تازه‌ام. حتی با وجود اختلاف‌های گسترده با ایران، نشان داده‌ام که آماده همکاری‌های تازه‌ام.»

رئیس‌جمهوری آمریکا تاکید کرد: «من به دشمنی ابدی اعتقادی ندارم. بزرگ‌ترین دوستان کنونی آمریکا زمانی دشمن آن بودند. به دنبال توافق با ایرانم. اگر دولت ایران با این توافق مخالفت کند و به حملات علیه دیگر کشورهای منطقه ادامه دهد، جز اعمال کارزار فشار حداکثری بر ایران راهی نخواهم داشت.»

او تاکید کرد: «جز قطع صادرات نفت ایران راهی نخواهم داشت. ایران فقیر هرگز سلاح هسته‌ای نخواهد داشت. ما برای جلوگیری از آن از هیچ اقدامی دریغ نخواهیم کرد. اما ایران می‌تواند آینده بهتری داشته باشد. انتخاب برعهده آن‌ها است. آن‌ها می‌توانند کشور موفقی باشند، اما نباید سلاح هسته‌ای داشته باشند. ایرانیان اکنون باید انتخاب کنند. اوضاع به‌سرعت در حال تغییر است. بزرگ‌ترین هدف من این است که یک برپاکننده صلح باشم. ایران باید تصمیم بگیرد و اقدام کند.»

ترامپ به یاد حاضران آورد که اگر او رئیس‌جمهوری بود، هفتم اکتبر رخ نمی‌داد، چون ایران پولی نداشت. سپس در ادامه سخنرانی خود، با اشاره به ادامه جنگ اوکراین، تاکید کرد که خواستار توقف این جنگ است و از عربستان سعودی برای میانجی‌گری و تسهیل گفتگوها با اوکراین قدردانی کرد.

ترامپ درباره یمن هم تصریح کرد: «حوثی‌ها موافقت کردند کشتی‌های آمریکایی را هدف قرار ندهند.»

او افزود: «اسرای بیشتری را از غزه بازخواهیم گرداند. مردم غزه سزاوار آینده‌ای بهترند.»

ترامپ همچنین گفت: «لبنان در حال عذاب کشیدن است. من می‌خواهم به لبنان کمک کنم. این کشور به‌ خاطر حزب‌الله و ایران در حال عذاب کشیدن است.»

او در ادامه، با اشاره به تحولات سوریه گفت: «امیدوارم دولت تازه سوریه صلح را حفظ کند. این کشور به قدر کافی زجر و کشتار را تجربه کرده است. دولت من اقدام‌های اولیه را برای عادی‌سازی روابط سوریه و آمریکا آغاز کرده است.»

ساعاتی پس از این سخنان، ترامپ با وساطت امیر محمد بن سلمان، تحریم‌ها علیه سورریه را لغو کرد و در قصر الیمامه، احمد الشرع را پذیرا شد. خبر این دیدار شادی را به سوریه بازگرداند و صدها هزار سوری در دمشق و لاذقیه و درعا به رقص و پایکوبی پرداختند. منظره‌ای که اگر فردا روابط بین تهران و واشینگتن برقرار شود، آن را در میهنمان هم شاهد خواهیم بود.

در سال ۱۹۷۲، یعنی ۵۲ سال پیش، ریچارد نیکسون، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، در بازگشت از سفر تاریخی خود به شوروی، به تهران آمد. بخش کوتاهی از سخنان او خطاب به شاه فقید را می‌آورم:

«وقتی فکر می‌کنم ایران کجا است، جایگاهش در تاریخ، به دو هزار و ۵۰۰ سال قبل، مکانش از نظر جغرافیایی، جایی که پل بین اروپا و آسیا و در دهانه اقیانوس هند و آسیای جنوبی است و همچنین به خاورمیانه نگاه می‌کنم. وقتی به جایگاه بسیار راهبردی که ایران در آن منطقه بحرانی جهان که به عقیده بسیاری به‌طور بالقوه انفجاری‌ترین بخش جهان است، فکر می‌کنم، فقط می‌توانم بگویم آن‌هایی که صلح می‌خواهند، آن‌طور که شما می‌خواهید و ما آن را می‌خواهیم و همه ما در این اتاق می‌خواهیم، ما که به صلح معتقدیم، خوشبختیم که امروز شما اعلیحضرت، مقام فرماندهی را [در ایران] دارید.»

ایران تنها به دلیل شوروی برای آمریکا اهمیت نداشت. در آن زمان نیز خاورمیانه منطقه‌ای پرمناقشه برای آمریکایی‌ها بود. آمریکا در خاورمیانه آن روز دوستان زیادی نداشت. اعراب در دهه ۱۹۶۰ درگیر جنگ با اسرائیل بودند و حمایت بی‌چون‌وچرای آمریکا از اسرائیل رابطه اعراب و آمریکا را نیز تیره کرده بود.

نیکسون با حمایت تسلیحاتی از اسرائیل در طول جنگ یوم‌ کیپور، امکان پیروزی اسرائیل و در عین حال خشم کشورهای نفت‌خیز عرب را فراهم کرد که به بحران نفتی در داخل آمریکا منجر شد، اما شاه ایران، دوست قدیمی او، در تحریم نفتی با اعراب همراهی نکرد و کنار آمریکا ایستاد.

نیکسون در سفرش به تهران در ماه مه ۱۹۷۲، قول داد که هرگونه سلاح آمریکایی را که شاه بخواهد، به او بفروشد. در همان جلسه، رئیس‌جمهوری این نکته شاه را پذیرفت که عراق اکنون متحد نزدیک شوروی و خطری امنیتی برای منطقه خلیج‌ فارس است. شاه برای کمک به حفظ تعادل منطقه، موافقت نیکسون را برای حمایت از شورش کردهای عراق تحت رهبری ملامصطفی بارزانی جلب کرد. در واقع با خروج بریتانیا از خلیج‌ فارس در سال ۱۹۷۱، ایران مسئولیت تامین امنیت منطقه را برعهده گرفت.

شاهزاده بن سلمان با لبخند و اقتدار با ترامپ سخن می‌گوید و مثل امیر قطر هواپیمای ۴۰۰ میلیون دلاری هم به ترامپ هدیه نمی‌دهد.

تردیدی ندارم سعودی‌ها و به‌ویژه قطری‌ها و اماراتی‌ها حالا سر به عرشی می‌سایند که ۴۶ سال پیش بستر سرهای ما بود. راستی را، با خود چه کردیم که امروز صاحب حکومتی هستیم که حسین بازجو و رهبر مافیا شمخانی به رهبر آمریکا پیام قهر و مهر با هم می‌دهند و رئیس‌جمهوری ولی فقیه در کرمانشاه قسم حضرت عباس می‌خورد که حرف‌های ترامپ را نشنیده است. طرح خاورمیانه جدید در ریاض پایه‌گذاری می‌شود و میهن من در ترسیم و تنفیذ این طرح نقشی ندارد. خدای را، ایران من کجا است؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

آن‌ها که دنیا و آخرت به نیم‌نگاهی فروختند/ علیرضا نوری زاده

مردان پهلوی‌ها و رجال نایب امام زمان
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۹ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

حداد عادل و علی خامنه‌ای-خبرآنلاین

رضا شاه کبیر در اطرافش شخصیت‌های بزرگی گرد آورده بود. در اطراف رضاشاه، قزوینی و ملک‌الشعرای بهار و… بودند که هر یک در فرصت‌هایی که می‌یافتند، از نصیحت و تلقین خیر به شاه کوتاهی نمی‌کردند. مخبرالسلطنه هدایت که به شش پادشاه خدمت کرده، در زندگینامه خود «خاطرات و خطرات» اشاره می‌کند که روز کناره‌گیری‌اش از شاه خواست هرازچندگاه شرفیاب شود و شاه با گشاده‌رویی تقاضایش را پذیرفت و گاه‌گاه او را می‌دید و درباره بعضی از موضوع‌ها با او مشورت می‌کرد.

محمدرضاشاه نیز تا سالیان درازی مشورت با مردان بزرگ عصر پدرش و روزگار خود را دنبال کرد و مخالفانش را از زندگی شرافتمندانه محروم نکرد. بازرگان در زندان حقوق استادی‌اش را می‌گرفت و سنجابی به‌عنوان مشاور وزیر علوم، دفتری در شان وزیر داشت، با منشی و دستیار. پیش از انقلاب، دو بار در این دفتر به دیدنش رفتم. دکتر صدیقی، وزیر کشور مصدق، رئیس بزرگ‌ترین مرکز راهبردی علوم اجتماعی، بود.

دکتر امینی مدتی مغضوب شد، ولی رفت‌وآمدش به خارج آزاد بود و علاقه‌مندانش به دیدارش می‌رفتند. مصاحبه جنجالی من با او در اطلاعات، در همین دوران انجام گرفت و او در روزهای بحران ۱۳۵۷ نزدیک‌ترین مشاور پادشاه بود.

حال بگذارید مقایسه مختصری کنم بین رجال عصر پهلوی اول و دوم و ارتباطشان با پهلوی‌ها و یاران و مشاوران واعظی که به تخت نشست و در حاشیه‌اش مشتی دزد و آدم‌کش بی‌فرهنگ خوش‌نشسته‌اند.

سرآمد آن‌ها جناب دکتر غلامعلی خان حداد عادل، پدر عروس نایب امام زمان، استاد، فیلسوف، ریاضیدان سابق و ادیب لاحق، کیف‌کش سابق دکتر سیدحسین نصر، مدرس شیک و کراواتی عصر پهلوی دوم و ژولیده‌مو و خوی امروز است. مشیر و مشار دیگر او میرزا علی‌اکبر خان ولایتی طبیب‌حضور، فرزند حاجی شیروان‌ساز رستم‌آبادی، طبیب اطفال، که ۱۵ سال وزیر امور خارجه هاشمی و «مقام معظم» بود، اما هاشمی را رها کرد و مجنون‌وار، لیلایش را در خیابان آذربایجان پیدا کرد و هنوز هم با وجود بیماری، از حلقه‌به‌گوشی دست برنمی‌دارد.

روزگاری که سیدعلی در مقام ریاست‌جمهوری بود، هنوز به یاد سرسپردگی به امیری فیروزکوهی، مشاورانش از تیره علی موسوی گرمارودی و عبادی و بهاری و سرلشکر شهبازی بودند، اما در مقام خلیفه‌المسلمین، نخست افسار حکم را به دو امنیتی سپرد (محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی که پسر اولی دامادش هم شد) و سپس خیل مداحان از نوع سعید طوسی و کردان واحمدی‌نژاد و یحیی رحیم صفوی و حاج قاسم سلیمانی دورش جمع شدند.

البته تا امروز خیل مشاوران و مستشاران با سقوط آزاد به ایروانی و تخت‌روانچی و علی شمخانی رسیده‌اند. شما انتظار دارید غلامعلی خان حدادعادل و خانم دکتر همسرش با آن نان تنوری مدرسه غیرانتفاعی فرهنگ برای ایشان، بر کرسی موتمن‌الملک پیرنیا تکیه زند یا نقش خواجه نظام‌الملک را بازی کند و «نصیحه‌الملوک» بنویسد؟

به مردی می‌نگرم که برای حسن نصرالله و هنیه و سنوار، عزای عمومی می‌گیرد، اما فاجعه شه‌بندر را با بیش از ۲۰۰ کشته (با احتساب ۸۰ کارگر بلوچ بی‌شناسنامه و ده‌ها افغان آواره، شاید از این رقم نیز فراتر رود)، با ۳۰ کلمه ماستمالی می‌کند و به انبار جنایت‌هایش می‌سپارد.

حدادعادل‌ها آنقدر شهامت و انسانیت ندارند که به ارباب بگویند ایران را نابود کردی. مردم سرفراز را به ذلت کشاندی. ۴۰ سال «مرگ بر آمریکا» گفتی، حالا سفارت اشغالی را آب‌وجارو می‌کنی؟

طی ۳۵ سال آیا دیده‌اید ارکان نظام در حاشیه خامنه‌ای حتی یک بار زبان به انتقاد بگشایند و جانب رعیت را بگیرند؟

تصویر نظامیان عصر دو پهلوی را با تصویر کسانی که لباس نظامی به تنشان زار می‌زند و دوزانو روی زمین نشسته‌اند و هنگام بیان فرمایش‌های امامانه چرت می‌زنند، برابر کنید.

صادق گوهرین، که از دوستان پدرم بود، روزی در احوالات یکی از مریدان حاج شیخ (حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی ملقب به نخودکی) می‌ گفت که مرید مذکور ساعتی با اسدی، نایب‌التولیه وقت، خدمت آقا رفته بود. اسدی در اوج قدرت و موردمرحمت رضاشاه بود. همراهش نیز در آن تاریخ مقام رفیعی داشت. به اصرار او، اسدی هم به سمرقند (قریه‌ای در نزدیکی مشهد) آمده بود تا ببیند این شیخی که این همه در باب کراماتش سخن می‌گویند، کیست؟

مرحوم حاج شیخ به اسدی گفته بود به مصلحت شما است که به تهران بروید و تمارض کنید و در خدمت آقای ذکاءالملک (پدرهمسرش) چندی به تلمذ و تتبع بپردازید. خطاب به همراه او نیز گفته بود به‌زودی شما در برابر گزینش بسیار مهمی در زندگی‌تان قرار می‌گیرید. من مصلحت شما را نیز در حاشیه‌نشینی می‌دانم. اسدی البته به حرف‌های شیخی که همه زندگی‌اش بهایی کمتر از یک قالیچه اتاق آقای اسدی داشت، اعتنایی نکرد و چندی بعد در غائله بهلول در مسجد گوهرشاد، محاکمه واعدام شد.

همراه او، مرحوم نظام‌مافی، اما حرف حاج شیخ را به‌ گوش جان شنید و گویا پیشنهاد وزارت در کابینه منصورالملک را به بهانه بیماری پذیرا نشد. شاید به همین دلیل نیز تا سال‌ها پس از دیدارش با حاج شیخ، با سلامت و آبرو و اعتبار زندگی کرد.

غرض از ذکر این حکایت اشاره به لحظه انتخاب است. اخوی غلامعلی‌خان نیز در بزنگاه زندگی انتخاب خود را کرده بود. او هم می‌توانست زیر سایه قدرت، بر کرسی مقام‌های عالیه کشور تکیه زند، اما به جبهه رفت و همانجا در دفاع از میهن و هموطنانش جان باخت، اما خود غلامعلی‌خان راه دیگری برگزید.

طی ۴۶ سال گذشته خیلی‌ها از طایفه اهل فضل و معرفت راه غلامعلی خان را در پیش گرفته‌ و دست بالا شده‌اند. جمعی نیز حتی اگر سال‌هایی در دایره حکم و حکومت، جایی داشتند و می‌توانستند خیلی فراتر از غلامعلی خان از پله‌کان قلعه قدرت‌خانم بالا بروند و به حجله‌گاه نزدیک شوند، بر استبداد خروشیده‌اند.

در میان این جمع، بوده‌اند کسانی که همچون غلامعلی خان با نایب امام زمان از طریق صبیه محترمه و خواهر مکرمه قوم‌وخویش شده‌اند، اما درست از زمان پیوند سببی، رشته پیوند عاطفی را بریده‌اند.

انسان وقتی مثل دکتر فاوست، روحش را به شیطان می‌فروشد، ناچار است برای اظهار لحیه و ابراز مراتب نوکری، هر روز بیشتر در گنداب قدرت فرو رود. امروز در نگاه مردم، به‌ویژه فرزانگان خانه پدری، حدادعادل‌ها در شمار آرایشگران سیدعلی، حتی از سلمانی دوره‌گرد چهارراه مولوی کمتر اعتبار دارند.

یکی بختیاروار با گلوی بریده، سرافراز می‌شود و یکی دکتر ولایتی‌وار، دنیا و آخرت را به نیم‌نگاهی می‌فروشد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

سینما رکس و فاجعه شه‌بندر / علیرضا نوری زاده

به نقطه عطفی در تاریخ معاصر میهنمان رسیده‌ایم که اگر به هر نوع آن را به تجاهل برگزار کنیم، سال‌های دیگری در اسارت خواهیم بود
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۱ مه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

خمینی و اطرافیانش آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را در آن شب شوم ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ به حساب حکومت گذاشتند. حال آنکه عاشور، متهم اصلی، در اعترافاتش گفته بود دو تا آخوند در خانه خمینی در نجف (علی‌اکبر محتشمی‌پور و محمد موسوی‌خوئینی‌ها) و سید محمد علوی‌تبار (کیاوش بعدی‌ــ‌ نماینده مجلس رژیم) از طریق کلبعلی‌زاده دوستش فرمان حمله به سینماهای رکس و سهیلا در آبادان را صادر کرده بودند.

البته در تنظیم و تدارک جاسازی مواد منفجره در داخل سینما گروه موحدین و گروه تروریستی منصورون و مرشدشان راستی کاشانی هریک به شکلی دست داشتند.

امروز بار دیگر ملت ما با فاجعه‌ای به‌مراتب دهشتناک‌تر از فاجعه سینما رکس روبرو است. با این تفاوت که سینما رکس را دولت آتش نزد، اما بی‌صداقتی و دروغ‌زنی خمینی و اعوانش گناه ناکرده را به گردن حکومت وقت انداخت و سال‌ها باید می‌گذشت تا هنرمند مبارز و برجسته پرویز صیاد حکایت این جنایت را در نمایشنامه‌ به‌یادماندنی «محاکمه سینما رکس» بازگوید.

شباهت حادثه شه‌بندر با انفجار بیروت را همه بازگفتیم. در آن جنایت حزب‌الله، ۳۳۰ تن کشته، ۷۰۰ تن مجروح و ۳۵۰ هزار تن بی‌خانمان شدند. در شه‌بندر (رجایی) مجروحان از ۱۲۰۰ تن افزون‌اند و کشته‌شدگان تا امروز از مرز ۸۰ گذشته‌اند، اما ده‌ها تن مفقود و ده‌ها تن خاکسترشده و تعیین‌هویت‌نشده نیز در راه‌اند.

من از روز نخست، ضمن اشاره به این شباهت بین سینما رکس و حادثه بندر، ذکر کردم که در سینما رکس دولت بی‌گناه بود و اعوان خمینی دست اندرکار، اما امروز جنایتکار، سپاه و متهم ردیف اول، ولی فقیه است. مجرمان سینما رکس به نیابت و وزارت و سرداری رسیدند؛ همان‌ها امروز دولت‌مدارند و با همه توان می‌کوشند دامان آلوده خود را پاک کنند.

اینجا است که ملت ما باید بهای جنایت ۱۳۵۷ را از رژیم جهل و جور و فساد بازگیرد و این بها چیزی جز سرنگونی این رژیم نیست. در این ۴۶ سال، رژیم کم جنایت عام در سطح کشور انجام داده که هنوز هم بعضی در به پا خاستن تردید می‌کنند؟ البته همدلان با رژیم با به میان کشیدن پای اسرائیل می‌کوشند توجه عمومی را از جنایت‌پیشه واقعی بردارند و متوجه اسرائیل کنند.

نتانیاهو چهره منزه و پاکی ندارد؛ چنانچه کودکان بی‌خانواده و پدران و مادران با کودکان پاره‌پاره بر دست گواه من است، اما او حداقل برای حفظ ظاهر، با ملت ما دشمنی ندارد. فخری‌زاده را می‌کشد، اما همسرش که کنار او در خودرو نشسته است، به سلامت جان به در می‌برد.

یادمان نرود که بی‌لیاقتی، فریبکاری، ناجوانمردی و دروغ‌پردازی حکومت ولایت فقیه به جنایت شه‌بندر و هواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۷۶ کشته بی‌گناه محدود نمی‌شود. من به اختصار به چند مورد اشاره می‌کنم.

یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۶۶، در همان سال‌ها و ماه‌هایی که رژیم می‌کشت و می‌بست و می‌درید، دریاچه مصنوعی نیروی دریایی سپاه در نزدیکی گلاب‌دره به سبب سستی درهم شکست و با بارانی که آغاز شد، خیلی زود سیلی به راه افتاد که در تاریخ تجریش و تهران، سابقه نداشت. در مدتی کوتاه سیلاب عظیمی از رودخانه گلاب‌دره به حرکت درآمد و صدها تن گل‌ولای و سنگ را در مسیر رودخانه گلاب‌دره و‌ رودخانه دربند به سمت میدان تجریش به حرکت درآورد. سیلاب پس از ورود به گلاب‌دره از طریق خیابان جعفرآباد و خیابان دربند و خیابان ثبت یا شهرداری و کوچه ناودانک و تابش به سمت تجریش حرکت کرد و در طول مسیر به خانه‌ها و خودروها خسارت فراوان وارد کرد تا به میدان تجریش رسید. از میدان تجریش به خیابان کوروش کبیر وارد شد و تا حوالی میرداماد پیش رفت.

در میدان تجریش بخشی از سیلاب به درون زیرگذر در حال ساخت وارد شد و بخشی دیگر داخل تکیه بزرگ تجریش و راهرو بازارچه تجریش شد که به مغازه‌های داخل تکیه و بازارچه آسیب رساند. سپس به مسجد همت تجریش و داخل حرم امامزاده صالح وارد شد و پس‌ از آن، با ورود به کوچه‌های اطراف حرم و مسجد همت، به منازل آن محدوده نیز آسیب‌های فراوانی زد.

نمازگزاران مسجد همت در حال اقامه نماز با ورود سیل به مسجد مواجه شدند. شاهدان عینی می‌گویند تمام محوطه‌ داخل مسجد از سیلاب و گل‌ولای انباشته شد، به‌ نحوی‌ که مردم برای حفظ جان خود از کتابخانه‌ و ستون‌ها و منبر بالا رفتند. با شکسته شدن دیوار جنوبی مسجد، سیلاب از آن سمت خارج شد و فروکش کرد و از سمت دیگر میدان، گل‌ولای به‌طرف بیمارستان شهدا از سمت شرق و ورودی خیابان مقصودبیگ و پهلوی در سمت جنوب و غرب پیشروی کرد.

تعداد تلفات در گل‌ولای پیچیدگان و مفقودان از ۳۰۰ افزون شد، اما نه سپاه گناه را به گردن گرفت و نه تعداد قربانیان و خسارات اعلام شد. شهردار تجریش به طور خصوصی خسارات را بالغ بر ۷۵ میلیارد تومن (آن زمان) اعلام کرد.

بیست‌ونهم بهمن ۱۳۸۲ انفجار قطار نیشابور که در سه واگن آن مواد منفجره سنگین سپاه حمل می‌شد، به کشته شدن ۳۵۰ نفر و مصدومیت ۴۶۰ نفر منجر شد. این رخداد به‌قدری فجیع بود که بقایای پیکر جانباختگان تا ۲۰ کیلومتری محل انفجار هم یافت می‌شد. سپاه هیچ مسئولیتی را برعهده نگرفت و این فاجعه‌بارترین حادثه‌ای بود که از زمان افتتاح راه آهن سراسری به دست رضاشاه کبیر در راه‌آهن سراسری خانه پدری رخ داده بود.

آتش گرفتن سقف مسجد ارگ تهران هم که روی آن را با پارافین پوشانده بودند، ۱۸۰ کشته به جا گذاشت، اما هیچ کس از جمله شرکت مهندسی شهرداری و سازمان اوقاف بابت این حادثه هزینه‌ای پرداخت نکرد.

در دی‌ماه ۱۳۹۵ آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو ۲۴۰ آسیب‌دیده از جمله ۳۰ کشته داشت که در میانشان مامورین فداکار آتش‌نشانی هم بودند.

آتش‌سوزی وحشتناک نفتکش سانچی در آب‌های چین ۳۲ کشته و میلیون‌ها دلار خسارت به جا گذاشت.

در انفجار معدن یورت استان گلستان در اردیبهشت ۱۳۹۶، بیش از ۴۴ تن از معدنچیان فداکار به قتل رسیدند. پس از آن ریزش معادن طبس ۵۲ کشته به جا گذاشت.

دوم خرداد ۱۴۰۱ ساختمان متروپل آبادان فرو ریخت و حداقل ۴۳ تن کشته شدند.

در سوانح هواپیمایی غیرنظامی هم نزدیک به هزار تن به قتل رسیده‌اند. البته دریغ از یک شرح وافی درباره این حوادث و معرفی مسئولان آن. بعد از جنایت سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی، سه روز دروغ بافتند و به صحبت‌های سردار حاجی‌زاده که هواپیما به‌فرمان او با دو موشک سرنگون شد، گوش سپردند. عاقبت با فاش شدن ماجرا از سوی رسانه‌های بین‌المللی و حتی روس‌ها، حاجی‌زاده مجبور به اعتراف شد و «نایب مهدی غایب» به او مدال و پاداش نقدی داد.

البته شمار حوادثی که سپاه و دستگاه‌های امنیتی به عمد یا سهو مرتکب شده‌اند، بسیار بیش از این است. ۳۰ هزار اعدام‌شده، ۲۵۰ هزار کشته در جنگ هشت ساله و همین رقم زخمی و معلول را هم که به رقم کشته‌شدگان در ۴۶ سال گذشته اضافه کنید، آشکار خواهد شد که دیگر برای تکرار فاجعه‌ای تازه مجالی باقی نیست. اینجا است که ملت عزیز ما باید عاملان این جنایات را از سریر قدرت پایین کشد و سران رژیم را وادار کند به کوتاه‌دستی، خیانت و جنایت‌هایشان اعتراف کنند.

خامنه‌ای در سوگ عزیزانش از حاج قاسم و سنوار و هنیه گرفته تا حسن نصرالله و نبیل قاووق و هاشم صفی‌الدین و… عزای حسینی بر پا کرد و در سوگشان گریست و هیئت‌های ویژه به تسلای بازماندگانشان گسیل داشت. آن وقت برای ده‌ها قربانی و صدها هستی‌باخته، هفت سطر بیانیه داد؛ انگار‌نه‌انگار که جامی ریخته و سبویی بشکسته است.

به نقطه عطفی در تاریخ معاصر میهنمان رسیده‌ایم که اگر به هر نوع آن را به تجاهل برگزار کنیم، سال‌های دیگری در اسارت خواهیم بود و نفرین و لعنت نسل‌های آینده را به بی‌همتی خود، در طول تاریخ به نام و یاد خود، تضمین خواهیم کرد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

مسعود رجوی کجاست؟ / علیرضا نوری زاده

غیبت رجوی را چنین توصیف می‌کنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ ۷:۰۰

گو اینکه مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق، از سال ۱۳۸۹ به غیبت صغری رفته بود، اما رفتن او به غیبت کبری بعد از اجلاس سالیانه پرخرج مجاهدین در تیرماه سال ۱۳۹۵ در پاریس اعلام شد. آن هم نه از زبان همسرش بلکه از سوی یکی از مهمانان که به اجلاس دعوت شده بود. مهمانی که یک آدم عادی نبود، بلکه ترکی فیصل، یکی از پسران ملک فیصل، پادشاه در یادمانده سعودی، بود.

او سخنان خود را با ذکر مبارزات ملت ایران و فتنه‌افروزی‌های رژیم و با درود به مریم رجوی و «همسر مرحومش» آغاز و با آرزوی پیروزی ملت بر رژیم سرکوبگر خاتمه داد. جالب اینکه وقتی امیر گفت «و انت السیده مریم و زوجک المرحوم مسعود رجوی …» لحظه‌ای همه حالت شوک‌زده داشتند و مترجم با لرزش، حرف امیر را سانسور کرد، اما امیر ترکی دوباره جمله‌اش را تکرار کرد و بعد، با استفاده از ترکیب «خداحافظ» مکان سخنرانی را ترک گفت.

من بلافاصله سخنان امیر را ترجمه و تحلیل کردم و گفتم امیر ترکی مرگ رجوی را تایید کرد. البته صداوسیمای رجوی و سایت و نشریه سازمان از فردای نوشته و سخنان من، از نثار مهر همیشه به من و آن‌ها که عشق ایران خانم را به سینه دارند، دریغ نکردند.

از فردای‌ آن روز، مجاهدین که سخت شوکه شده بودند و درعین حال جرات نداشتند امیر ترکی را به دروغ‌زنی متهم کند، به آسمان و زمین پیچیدند که بگویند رجوی زنده است. راستی اگر زنده بود، چرا همان روز کلامی زنده از او پخش نکردند که خلایق ما زنده‌ایم، اما به غیبت صغری رفته‌ایم تا روز فتح چهاراه آذربایجان ظهور کنیم.

روز بعد، شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین خلق، به رادیو فردا گفت از گفته‌های روز شنبه فیصل در تجمع پاریس در مورد مسعود رجوی، سوءتعبیر و نتیجه‌گری نادرست شده است. او توضیح بیشتری به رادیو فردا نداد و تنها دو منبع عربی را به این رسانه معرفی کرد و گفت در هیچ‌کدام از این منابع که سخنان ترکی فیصل را پوشش دادند، چنین تعبیری از سخنان او وجود ندارد!

«غیبت» از کی آغاز شد؟

نخستین بار در فردای روزی که هواپیماهای آمریکایی اردوگاه مجاهدین را بمباران کردند، خبر مجروح شدن مسعود رجوی منتشر شد. به اتفاق همکارم یک سال بعد به اردن رفتیم. آنجا در دیدارهایی با یک پزشک فلسطینی که پزشک مخصوص رجوی بود، خبر شدیم که رجوی دوسال قبل به علت دیابت بالا و کورچشمی به یک کلینیک نظامی منتقل شده و به احتمال زیاد از آنجا زنده بیرون نیامده است.

سازمان هیچ‌گاه پاسخ نداد غیبت رجوی برای چیست. اگر در اروپا نزد برادرش است، چرا رژیم جمهوری اسلامی تاکنون دولت‌های اروپایی را بازخواست نکرده است؟ اصولا چرا رژیم به سرنوشت رجوی این همه بی‌اعتنا است؟ آیا رژیم دیگر مسعود رجوی را در معادلاتش به حساب نمی‌آورد؟

این سولات بر ابهام غیبت رجوی بیشتر می‌افزاید. رجوی پس از اشغال عراق یک دوره دعای رمضانی اجرا کرد که می‌توانست تلفیقی از سخنان گذشته او باشد، اما سه سال بعد از آنکه دوران غیبت صغری بود. یک پیام دیگر هم بعد از سه سال، در آغاز غیبت کبری، فرستاده شد.

راستی بین غیبت صغری و کبری چه تفاوتی وجود دارد؟ در دوره غیبت صغری، خواص شیعه با امام مرتبط بودند، اما در دوره غیبت کبری، مرتبطان امام به سردستگی حضرت خضر همواره ۳۰ نفر از کارگزاران و خواص حضرت‌اند. این‌ها از نظر زندگی انسان‌های عادی‌اند و از بین مردم انتخاب می‌شوند و طول عمر آن‌ها محدود است. در مورد چگونگی غیبت امام، یک دیدگاه این است که امام در بین مردم نیست و جای دیگری زندگی می‌کند که شبیه آن در مورد حضرت عیسی رخ داده است. البته هیچ روایتی نداریم که در مورد امام عصر این معنا را تایید کند. نظر دیگر این است که امام بین مردم زندگی می‌کند، ولی ظهور ندارد. یک نظریه هم این است که کسی ایشان را نمی‌بیند (ناپیدایی). نظریه دیگر این است که کسی ایشان را نمی‌شناسد (ناشناسی).

آنچه را درباره امام زمان می‌گویند، برای مسعود رجوی به هم بافته‌اند. فکرش را بکنید. غیبت رجوی را چنین توصیف می‌کنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد (البته عین صدام حسین که تا قبل از اشغال عراق موهای سر و سبیلش را مثل پر کلاغ رنگ می‌کرد).

نظر دیگری هم وجود دارد و آن این است که امام به تناسب و فراخور اوضاع، گاهی ناپیدا و گاهی ناشناس است. آیت‌الله صافی گلپایگانی در کتاب «۱۰ پرسش» می‌گوید: «گرچه فلسفه و صحت و فایده غیبت به هریک از دو نحو (غایب‌ شدن جسم و ناشناس‌ بودن) حاصل می‌شود و این جهات که امر امام مخفی باشد و کسی او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان شود و سایر هدف‎‌ها و مقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال، حاصل است، اما از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضی از آن‌ها از برخی دیگر، دانسته می‌شود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیدا شدن و ناشناس‌ بودن) وقوع دارد.

حالا با استناد به این روایات می‌کوشند غیبت مسعود را توجیه کنند. به عبارت دیگر، زیارت حضرت مسعودی فقط خاص خواص است و مریم و ۲۹ فرد دیگر به حریم غیبت راه دارند و الباقی از طریق این ۳۰ نفر به مسعود وصل می‌شوند.

اخیرا هوش مصنوعی هم وارد بازی شده است. هرازگاه اسرای آلبانی را جمع می‌کنند و پیام ازغیب‌رسیده مسعود را پخش می‌کنند و از پاسخ دادن به منطقی‌ترین سوال فرار می‌کنند: مسعود کجاست؟

شما دو هزار انسان جوانی‌باخته و بادردساخته را که حالا به پیری رسیده‌اند و جنازه‌هایشان یک به یک از اردوگاه تیرانا به گورستان می‌رود و نه طعم زندگی را چشیده‌اند، نه از روزگار چیزی می‌دانند وتنها دلخوشی‌شان کلیپ‌هایی است که یک هنرمند سوخته و زندگی‌باخته از خامنه‌ای و رژیمش تهیه می‌کند، با فریب در حصار نگه داشته‌اید و آنقدر آزادگی ندارید که پاسخ آن‌ها را بدهید که مسعود کجاست. آن وقت می‌خواهید ۹۰ میلیون ایرانی به شما اعتماد کنند و دروغ‌های شما را باورکنند که «حضرت مسعودی» در جوار امام زمان برای رستاخیز آماده می‌شود؟

بقایای لشکر مسعودی که اغلب ۷۰ را پشت سر گذاشته‌اند، چرا به یاد شیخ اجل نمی‌افتند که «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت/ مگر خفته بودی که بر باد رفت؟»

در حیرتم که عاقبت شما به کجا خواهد رسید. می‌دانم حواریون ۲۹ نفره و «مریم خانم» آنقدر از هدایای نقدی صدام حسین و شماری از کشورها در خزانه معموره دارند که تا پنج پشتشان کفایت می‌کند. برای صدها حسین و مرجان و آرش و سمیه و بهمن و علی و رقیه و… چه گذاشته‌اید به جز درد و نفرت و مصادره جوانی و اندیشه و زندگی‌شان؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بعد از نیابتی‌های مستقیم، حالا نوبت غیر‌مستقیم‌ها است / علیرضا نوری زاده

روزگاری که حاج قاسم و کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق، نخست‌وزیر و فرماندهان نظامی عراق را تعیین می‌کردند، به پایان می‌رسد
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰

کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق و نیروهای حشدالشعبی-با استفاده از ایسنا، خبرگزاری صداوسیما و رویترز

بعد از سرنگونی صدام حسین، رژیم جمهوری اسلامی در مرحله نخست چندصد تن از عواملش از جمله شماری از وابستگان سپاه بدر و قدس را به عراق اعزام کرد. در جریان سفر محمدباقر حکیم به عراق، هم بیش از شش هزار تن از اعضای سپاه بدر و مجلس اعلا به همراه شماری از کماندوهای حزب الدعوه که بیشترین آموزش‌ها را در کادرهای تروریستی دیده بودند، به عراق بازگشتند.

با حضور رهبران الدعوه و مجلس اعلا در شورای حکومتی و وزارتخانه‌ها، تعداد کثیری از این افراد جذب ارگان‌های نظامی، امنیتی و اقتصادی شدند. تیپ گرگ‌ها (الذئاب) در نیروهای امنیتی عراق‌ــ که به دستور آمریکایی‌ها منحل شدــ هم تماما از وابستگان سپاه بدر تشکیل شده بود. افراد این تیپ صدها تن از سنی‌ها و نیز روشنفکران و نویسندگان، وکلا و زنان آزادی‌خواه عراق را به قتل رساندند.

در طول سه سال، علاوه بر ورود عوامل رژیم به ارگان‌های نظامی و امنیتی، سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه قدس و اطلاعات سپاه گاه به صورت مشترک و زمانی به طور جداگانه، اداره ستادهایی را در حداقل ۱۱ شهر عراق عهده‌دار بودند.

حسن کاظمی قمی، سفیر وقت رژیم، که خود از اطلاعاتی‌های سرشناس و دارای سابقه کار اطلاعاتی در لبنان و خلیج فارس بود، به همراه صفری، مسئول اطلاعات سپاه، که با عنوان وابسته بازرگانی فعالیت می‌کند، با بعضی از شبکه‌های سه ارگان مذکور در ارتباط بود. نجف، کربلا، کوفه، کاظمین، مدینه الصدر، العماره، الناصریه، بصره، الدیوانیه و شهرهای سلیمانیه و اربیل در شمال عراق در منطقه کردستان حوزه فعالیت عوامل رژیم و دست‌پروردگانشان بودند.

در نجف، علاوه بر این مراکز، رهبر جمهوری اسلامی با اعزام محمدمهدی آصفی، رهبر معنوی الدعوه، به این شهر به‌عنوان نماینده اصلی خود، وکلایی همچون نورالدین اشکوری را نیز مامور کرد تا با دلار، سلطه او را بر این شهر برقرار کنند. در این میان، آقای سیستانی که علاوه بر مخالفت با ولایت فقیه، به طور کلی آبش با سید علی آقا به یک جوی نمی‌رفت، از چند سو محاصره شد.

نخست آنکه آقازاده ایشان، سیدمحمدرضا، با عمار حکیم، پسر عبدالعزیز، رئیس وقت مجلس اعلا، یک جان در دو قالب شد. تکلیف شهرستانی، داماد سیستانی که دستش زیر ساطور دادگاه ویژه قم است، نیز کاملا روشن است. از سوی دیگر اطلاعات سپاه تمام خانه‌های نیمه‌ویران اطراف خانه آقای سیستانی را خرید یا اجاره کرد و آخوندهای سرسپرده رژیم را آنجا اسکان داد. کلیه وسایل استراق سمع نیز بر در و دیوار خانه سیستانی نصب شد.

شاهد آنکه روزی موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی نخست‌وزیر عراق، به دیدن آقای سیستانی رفته و مسائلی را از جمله ابعاد دخالت‌های رژیم ولایت فقیه در امور عراق را با او در میان گذاشته بود. چند هفته بعد او به تهران سفر کرد و در اولین دیدارش با محسنی اژه‌ای، وزیروقتاطلاعات، اژه‌ای به او گفت که نزد سیستانی شکایت از ما نبرید، حرفی دارید مستقیم به ما بگویید.

قدرت جمهوری اسلامی در عراق به جایی رسید که زمانی که ایادعلاوی و حزبش برنده انتخابات شدند، با نظر حاج قاسم سلیمانی و سفیر آمریکا، نوری المالکی نخست‌وزیر شد.

رژیم به‌سرعت مردم را از دست می‌دهد

علی‌رغم هشت سال جنگ بین ایران و عراق و یک میلیون کشته و زخمی، نه مردم عراق دشمن ایران بودند و نه ایرانی‌ها کینه‌ای از مردم عراق در دل داشتند. اصولا عراقی‌ها به علت نزدیکی با ایران و تماس‌های مستمر با ایرانیان سخت به ایران دلبسته بودند و بعد از سرنگونی صدام حسین، ایران نزد اکثریت عراقی‌ها، فارغ از دین و نژادشان، پایگاه معنوی والایی داشت. امروز اما از برکت جنایات و فساد و دزدی عوامل و وابستگان رژیم، نفرت جای احترام و لطف گذشته را گرفته است.

در بسیاری از شهرهای عراق از جمله کربلا، مردم عادی که اتفاقا شیعیانی متعصب‌اند، رژیم را لعن و نفرین می‌کنند. با کمی تامل می‌بینیم که همین وضع در لبنان نیز به وجود آمد. در پی آتش‌افروزی‌های حزب‌الله و گروه‌های وابسته به سوریه و رژیم در لبنان، اعتبار ایران نزد لبنانی که ایران را به علت شباهت‌های دو ملت و جامعه مدنی پیشرفته هر دو، نزدیک‌ترین و بهترین متحد و دوست طی قرن گذشته به حساب می‌آورد، به علت حمایت عجیب و غریبش از حزب‌الله زیر سوال رفت و در یک همه‌پرسی که سایت لبنان آزاد به چاپ رساند، ۸۴ درصد مردم از جمله گروه کثیری از شیعیان از رژیم ایران و سوریه به‌عنوان مسبب اصلی مصائب خود یاد کردند و حزب‌الله که بعد از جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل از محبوبیت زیادی برخوردار شده بود، به‌عنوان تشکیلاتی در اختیار تهران و دمشق و زائده‌ ولایت فقیه و حزب بعث سوریه هدف انتقاد و بعضا نفرت مردم قرار گرفت.

در فردای سرنگونی بشار اسد و یتیم شدن حزب‌الله با از دست دادن مادر ایرانی و پدر سوری‌، تصاویر قاسم سلیمانی در جاده فرودگاه رفیق حریری تا بیروت به آتش کشیده شد و هتل‌های لبنان بار دیگر با بازگشت مسافران پیش از نکبت حزب‌الله از چهارسوی جهان عرب و حتی اروپا همه اتاق‌هایشان برای تابستان رزرو شد.

این همه پول به جیب حماس و جهاد اسلامی ریختند و حتی در جهاد اسلامی یک گروه شیعه هم درست کردند، اما فلسطینی‌ها پس از اعدام صدام در سوگ «سردار قادسیه دوم» اشک ریختند و تصاویر او را بالا بردند، دریغ از یک تصویر از خمینی و خامنه‌ای.

در سال‌های بعد، فقط چمدان‌های دلاری که فرستادگان حماس از تهران بردند و آموزش نظامی و سلاح‌های اهدایی ولی فقیه بیعت موقت حماس و سیدعلی را برقرار کرده بود. بعد از ۷ اکتبر، آنچه حماس با دلار ساخته و با پهپاد پرداخته بود، در یک سال دود شد و به هوا رفت.

در اوایل ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، او که با هوا کردن فیل نفی هولوکاست و تهدیدهای توخالی علیه آمریکا و متحدانش و البته اسرائیل، یک‌چند نزد شاگردشوفرهای شام و حمال‌های قاهره و جاشوهای طنجه محبوبیتی کسب کرده بود، در پایان ریاستش، به همان سرنوشتی دچار شد که اربابش خمینی و خامنه‌ای دچار شدند.

به عراق بازگردم. با دریافت گزارش‌هایی که از وحشت‌زدگی ارکان دولت عراق از تهدیدها و سیاست‌های دولت ترامپ حکایت می‌کند، تردیدی ندارم که نیابتی‌های دست‌دوم در عراق بیش از آنکه نگران عمامه کج‌کلاه‌خان باشند، نگران سرنوشت خودشان‌اند که مبادا پایانی چون حسن نصرالله و هاشم صفی‌الدین داشته باشند. از سوی دیگر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس دیگر نیست که برایشان آموزگاری کند، پای اسماعیل قاآنی هم در هوا است و معاونانش کارهای مهم‌تری از رسیدگی به موقعیت قیس الخزعلی و هادی العامری و الکعبی دارند.

مهم‌ترین گروه‌های شیعه عراقی که علاوه بر حضور سنگین در حشدالشعبی، در درون دولت عراق، نیروهای پلیس ، مرزبانی و گمرک هم حضور موثر دارند، در زیر آمده‌اند.

سازمان بدر

سازمان بدر در سال ۱۹۸۲ به‌عنوان شاخه نظامی شورای عالی انقلاب اسلامی عراق تاسیس شد. اعضای کادر اصلی بدر مخالفان فراری دولت عراق از دسته‌های شیعه و به‌ویژه هواداران حزب الدعوه بودند. گروه اندکی از اسرای جنگی عراقی که در ایران نگهداری می‌شدند، نیز بعدا به بدر پیوستند. سپاه بدر ساخته دست سپاه بود و رابطه‌اش با سپاه بعدها هم حفظ شد

این سازمان یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین جناح‌های حامی ایران است که ۲۰ سال علیه رژیم عراق، در کنار ایران فعالیت داشت و در سال‌های پس از سرنگونی صدام، مهم‌ترین ابزار نظامی سیاسی‌مذهبی رژیم ولایت فقیه به شمار می‌رفت. در طول جنگ فرقه‌ای که سال ۲۰۰۶ آغاز شد، در حذف‌ سنی‌ها، شیعیان مخالف رژیم ایران و نیروهای دانشگاهی در عراق نقش برجسته‌ای داشت. شماری از اعضایش نیز در سوریه کنار رژیم حاکم جنگیدند.

سازمان بدر در سال ۲۰۱۲ از مجلس اعلای اسلامی عراق جدا شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و در سال ۲۰۱۴ به نیروهای حشد الشعبی پیوست و به یکی از قدرتمندترین جناح‌های آن تبدیل شد. این سازمان بیش از ۱۰ تیپ در داخل حشد را فرماندهی می‌کند و اعضای آن تجربه نظامی گسترده‌ای دارند.

بدر یک مجلس شورا و یک دبیرکل به نام هادی العامری دارد. این حزب با موفقیت در پارلمان شرکت می‌کند و بازوی سیاسی متشکل از ده‌ها تن از اعضای مجلس نمایندگان در بلوک فتح را حفظ می‌کند. مناصب مهم دولتی را بر عهده دارد و شبکه ماهواره‌ای به نام الغدیر در دست آن‌ها است. در کابینه‌های عراق بعد از سرنگونی صدام حسین همه‌گاه‌ــ به جز دوران دکتر ایاد علاوی‌ــ حضوری بارز داشت.عامری در سال‌های نیاز جمهوری اسلامی به راه‌های زمینی و هوایی عراق برای رساندن سلاح به سوریه و حزب‌الله، در دو وزارتخانه مهم از جمله حمل‌و‌نقل مرد اول بود.

هنگ‌های حزب‌الله

هنگ‌های حزب‌الله سال ۲۰۰۷ در شهر عماره در جنوب عراق شکل گرفت. این گروه از ادغام گروهی از شبه‌نظامیان شیعه تشکیل شد: تیپ ابوالفضل العباس، گردان کربلا، گردان زید بن علی، تیپ علی الاکبر و تیپ سجاد که برخی از آن‌ها از سال ۲۰۰۳ وجود داشتند. این تیپ‌ها ساختار سازمانی و سازماندهی درستی ندارند و اغلب به شکل نیروهای عشیره‌ای‌اند. بعد از کشته شدن رهبرشان، ابومهدی المهندس، یک چند محمداوی رهبری آن را عهده‌دار شد.

این گردان‌ها به اندیشه ولایت فقیه معتقدند و از این رو با رژیم و اهداف توسعه طلبانه‌اش همسو هستند و از سپاه و بیت حمایت مالی و نظامی دریافت می‌کنند. همچنین بخشی از نیروهای بسیج مردمی‌اند که ستاد کل، امنیت، اطلاعات، موشک‌ها و سلاح‌های ضدتانک را کنترل می‌کنند.

این گروه زرادخانه‌ای از پهپادها، موشک‌ها و موشک‌های بالیستیک کوتاه‌برد دارد. در عملیات مسلحانه در سوریه شرکت کرده و تعدادی عملیات نظامی علیه اهداف آمریکایی در عراق انجام داده است. ایالات متحده با بمباران سایت‌ها، پایگاه‌های آموزشی و مراکز لجستیکی این گروه پاسخ داد و در سال ۲۰۰۹، حزب‌الله عراق نیز مثل همتای لبنانی‌اش به‌عنوان «سازمان تروریستی» معرفی شد.

این گردان‌ها از طریق شبکه ماهواره‌ای الاتجاه در رسانه‌ها فعال‌اند، موسسات خدمات اجتماعی و فرهنگی را اداره می کنند و از طریق «انجمن پیشاهنگان امام حسین» فعالیت‌های پیشاهنگی را سازماندهی می‌کنند.

عصائب اهل الحق

عصائب اهل الحق را قیس خزعلی، برادرش لیث و اکرم الکعبی که از جیش المهدی جنبش صدر جدا شده بودند، در سال ۲۰۰۶، با هدف اجرای عملیات مسلحانه علیه ایالات متحده در داخل عراق تاسیس کردند.

عصائب اهل الحق شورای اجرایی، سخنگوی رسمی، شورای فرهنگی و شورای رسانه‌های جنگ دارد و از طریق بلوک صدیقین در پارلمان هم صاحب نماینده است. این جنبش چهار تیپ نظامی دارد: گردان‌های امام علی، گردان‌های امام الکاظم، تیپ‌های امام الهادی و تیپ‌های امام العسکری.

این جنبش از سپاه پاسداران ایران حمایت مالی و آموزش دریافت می‌کند و یک جناح از نیروهای حشد الشعبی و یکی از اعضای مقاومت اسلامی در عراق است. یکی از یگان‌های آن در نبردهای سوریه شرکت کرد.

ایالات متحده از سال ۲۰۲۰ آن را به‌عنوان «سازمان تروریستی» معرفی کرد.

این گروه با شرکت در انتخابات پارلمانی از طریق شاخه سیاسی خود، در نظام سیاسی (شیعه) ادغام شد. در انتخابات سال ۲۰۱۸، تعداد ۱۵ کرسی در پارلمان به دست آورد و برخی از اعضای آن نیز مناصب ارشد دولتی داشتند و در سازمان اطلاعات عراق کار می‌کردند، اما در سال ۲۰۲۲ حضور پارلمانی و سیاسی آن کم‌رنگ‌تر شد.

هنگ‌های‌های پیشتاز خراسانی

سرایا طلیعه الخراسانی یا سرایا الخراسانی را یاسین الموسوی در سال ۱۹۸۶ تاسیس کرد. این گروه مستقیما ساخته سپاه قدس و پرورش‌یافته قاسم سلیمانی است و نشانی مشابه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دارد (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عراق ). تعداد اعضای آن بیش از شش هزار تن تخمین زده می‌شود.

زمانی که تاسیس شد، تیپ کوچکی به نام «تیپ کرار» وابسته به شورای عالی اسلامی بود. در سال ۱۹۹۵ با نام «سرایا الطلیعه» از شورا جدا شد و باتلاق‌های جنوب عراق را مرکز عملیات مسلحانه خود قرار داد. سپس به حزبی سیاسی به نام «حزب پیشتاز اسلامی» تبدیل شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و با نام «جنبش احباب نصرالله» فعالیت نظامی خود را آغاز کرد.

حمید تقوی در سال ۲۰۱۳ آن را بازسازی کرد و سپس به نیروهای بسیج مردمی پیوست و در جنگ علیه داعش شرکت کرد. در سوریه هم کنار رژیم حاکم جنگید.

جنبش النجبا

جنبش النجبا در سال ۲۰۱۳ به رهبری اکرم الکعبی و پس از جدایی او از عصائب اهل الحق تاسیس شد. برای مبارزه با داعش به نیروهای بسیج مردمی (PMF) پیوست و اعضای آن در نبردها برای حمایت از رژیم بشار اسد تحت نظارت سپاه پاسداران ایران شرکت کردند.

این گروه به یکی از مهم‌ترین گروه‌های عراقی در حال جنگ در سوریه تبدیل شده است، زیرا شامل گروهی از تیپ‌های مستقر در سوریه می‌شود: تیپ آزادسازی جولان، تیپ عمار بن یاسر، تیپ امام حسن مجتبی و تیپ الحمد.

جنبش نجبا وفاداری خود را به رژیم ولایت فقیه بارها اعلام کرده و از نظر مالی و نظامی تحت حمایت سپاه قدس است. این گروه روابط بسیار محکمی با حزب‌الله لبنان و گردان‌های حزب‌الله عراق داشت و با روس‌ها نیز روابطی برقرار کرد. رهبر آن دو سه بار مخفیانه به چچن سفر کرد.

آمریکا در سال ۲۰۱۹ این گروه را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد.

تیپ‌های سیدالشهدا

گردان‌های سید‌الشهدا در سال ۲۰۱۳ به رهبری ابومصطفی الشیبانی و پس از فرار او از گردان‌های حزب‌الله عراق تاسیس شد. از سال ۲۰۱۴ رهبری به ابوعلا الولایی منتقل شد و جنبش از طریق«تیپ ۱۴» به نیروهای حشد الشعبی پیوست.

در کنار این گروه‌ها تجمع‌های کوچک‌تری نیز در بصره و ناصریه ماموریت‌های جاسوسی و به راه‌اندازی تظاهرات را عهده دارند.

همه این گروه‌ها در شش ماه اخیر چه به صورت مستقیم از سوی دولت عراق و چه آمریکا تحت فشار و تهدید قرار گرفته‌اند و آیت‌الله سیستانی، فرمان‌دهنده تشکیل حشدالشعبی برای مبارزه با داعش، رسما به دولت عراق توصیه کرد که دسته‌های پیوسته به حشدالشعبی از جمله گروه‌های ذکرشده یا باید در نیروهای مسلح عراق ادغام شوند و تحت فرمان دولت باشند یا منحل شوند.

به این ترتیب بعد از نیابتی‌های مستقیم که اسرائیل و آمریکا به نابودی‌شان برخاستند، اینک نیابتی‌های نیمه‌مستقیم در عراق نیز ناچارند به ارباب پشت کنند. بدین‌ترتیب امپراتوری ولی فقیه از بصره تا دمشق و از بیروت تا صنعا عملا به پایان خط می‌رسد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

از نیابتی‌ها چه مانده است؟ / علیرضا نوری زاده

ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگ‌های برنده‌اش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل می‌رود.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۰ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۱۵

ششم اکتبر ۲۰۲۳ را به یاد می‌آورید؟ آن که گمان می‌برد صلاح‌الدین ایوبی است و در چهار پایتخت منطقه، خطبه به نامش می‌خوانند و سفرایش در بیروت و صنعا و بغداد، هدایت دولت را عهده‌دار بودند و در غزه، نیم‌دولت حماس و جهاد اسلامی به برکت دلارهایش حرف اول و آخر را می‌زنند، شامگاهان سر به بالین گذاشت و فرشته اوهام را در آغوش کشید که فردا قرار بود عصای موسایش دریا شکافد و حبل متینش گردن آل‌موسی بشکند. او خواب می‌دید که فردا، جهان اسلام از جاکارتا تا تیمبوکتو و از کراچی تا چچنستان، مدح و ثنایش می‌گویند و به دعایش، نهر لیتانی بشکافد و جنود صهیونیست را ببلعد. موشک‌ها و پهپادهایش آسمان‌ها را درنوردد و در خانه نتانیاهو به زمین نشیند.

روز بعد هم تا شامگاهان، جشن و سرورش در دل و کبوتر غرورش در اوج فلک، پر می‌زد، اما به پس‌فردا نرسیده، کبوتر به پلخمون‌ [تیرکمان در زبان مشهدی] آل‌صهیون بر خاک افتاد و نیابتی‌هایش در جستجوی پناه، به مغاره‌ها و دهلیزهای پنهان در زمین پناه بردند و «صلاح‌الدین» چشم به آسمان دوخته، آرام و قرار نداشت که دشمن از کجا خواهد آمد.

در روزهای تلخ و خونین پس از ۷ اکتبر، سیدعلی خامنه‌ای اندک‌اندک خویش را گم می‌کرد. چهار پایتخت از دستش بیرون می‌رفت و آوردگاهش در مدیترانه و دجله و فرات و دریای سرخ و لیتانی تا دریاچه نمک قم عقب می‌نشست.

صاحب چهار پایتخت به امید تسخیر پنجمی، دین و دل به سنوار و حسن نصرالله و عبدالملک زیدی و هادی العامری کربلایی باخت و به نقطه‌ای رسید که امروز بیمناک از جانش است.

دیروز فصل اقتدار بود و فتح بیروت و غزه و صنعا و کربلا، امروز فصل وحشت است و فردا، زمانه شکست و فلاکت و مرگ. بگذارید به نیابتی‌ها نگاهی بیندازیم. آن‌ها که ۶ اکتبر در اوج اعتبار و قدرت بودند و ۱۸ ماه بعد، پای‌بسته و بال‌وپر شکسته به فردای خود می‌اندیشیدند.

حزب‌الله

در سال ۲۰۰۸، دولت لبنان تحت حمایت غرب تلاش کرد شبکه ارتباطی حزب‌الله را ببندد و رئیس امنیت فرودگاه بیروت را به دلیل روابطش با این حزب برکنار کند. حزب‌الله در واکنش به آن، کنترل بخش‌های وسیعی از بیروت را پس از درگیری با گروه‌های سنی رقیب، به دست گرفت.

این درگیری‌های فرقه‌ای به کشته شدن ۸۱ نفر منجر شد و لبنان را در آستانه یک جنگ داخلی جدید قرار داد. دولت برای تقسیم قدرت با حزب‌الله و متحدانش مجبور به عقب نشینی و دستیابی به توافقی شد و یک‌سوم پارلمان را به آن‌ها واگذار کرد که می‌توانست به منزله حق وتو باشد تا هر تصمیم دولت را لغو کند.

نفوذ این حزب در زندگی سیاسی لبنان پس از توافق طائف برای حل بحران سیاسی لبنان آغاز شد و دبیرکل حزب ضمن ابراز تردید در مورد برخی مفاد پیمان طائف، از آن حمایت کرد. حزب برای اولین بار در انتخابات ۱۹۹۲ لبنان شرکت کرد و با به دست آوردن ۱۲ کرسی پارلمان، به پیروزی بزرگی دست یافت.

در انتخابات سال ۲۰۰۹، حزب‌الله ۱۰ کرسی پارلمان را به دست آورد و در دولت وحدت ملی لبنان باقی ماند.

در اواخر همان سال، حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله، منشور سیاسی جدیدی برای این حزب صادر کرد که هدف آن تعریف «دیدگاه سیاسی» این سازمان بود. در این منشور به تاسیس «جمهوری اسلامی» که یکی از نکات مندرج در منشور ۱۹۸۵ بود، هیچ اشاره‌ای نشده بود. با این حال، همان موضع ضداسرائیلی و ضدآمریکایی را حفظ کرد و بر حق حزب‌الله برای حفظ سلاح‌هایش تاکید می‌کرد.

در سال ۲۰۱۱، حزب‌الله و متحدانش دولت وحدت ملی به رهبری سعد حریری، نخست‌وزیر سنی تحت حمایت عربستان سعودی را سرنگون کردند. حزب‌الله هشدار داد که در برابر اتهامات چهار تن از اعضایش مبنی بر دست داشتن در ترور رفیق حریری (نخست‌وزیر سابق و پدر سعد حریری) در سال ۲۰۰۵ سکوت نخواهد کرد.

از نبرد ۳۳ روزه حزب‌الله و اسرائیل‌ــ که حسن نصرالله علی‌رغم همه جنجال‌ها در باب «فتح مبین» و به باد رفتن میلیاردها دلار از سرمایه ملت ایران، اعلام کرد اگر از ابعاد واکنش اسرائیل تصور درستی داشت، هرگز سربازان اسرائیلی را اسیر نمی‌کرد‌ــ تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳، زمامدار واقعی لبنان حزب‌الله بود. با داشتن نبیه بری، رهبر جنبش امل در ریاست پارلمان که نام و یاد و راه امام موسی صدر را به حزب‌الله واگذاشت، دو سه وزیر قدرتمند، متحدان مارونی و سنی‌اش مثل امیل لحود، میشل عون و دامادش جبران باسیل، عمر کرامی و نجیب میقاتی و… رئیس‌جمهوری انتخاب می‌کرد، نخست‌وزیر مستقل را حریری‌وار تکه‌تکه می‌کرد و نمایدگان مجلس را می‌کشت و نیز روزنامه‌نگارانی را همچون جبران توینی و سمیر قصیر، روشنفکرانی چون جورج حاوی کمونیست. می غصوب، نویسنده و تحلیلگر و چهره تلویزیونی هم بود که حزب‌الله خودرو او را منفجر کرد و با قطع پاهایش، او را بر صندلی چرخدار نشاند.

۷ اکتبر ۲۰۲۳ حزب‌الله در اوج قدرت موفق شده بود بیش از دو سال از انتخاب رئیس‌جمهوری جدید لبنان جلوگیری کند، زیرا با وجود تمایل مسیحیان و سنی‌های لبنان به انتخاب ژوف عون، فرمانده ارتش، به ریاست‌جمهوری، نظر حزب جبران باسیل، داماد میشل عون، بود.

در کمتر از یک سال، هم حسن نصرالله اعتراف کرد که باز هم در ارزیابی واکنش اسرائیل خطا کرده است و هم در قماری سرشار از ضرر، جانش را از دست داد.

در ششم اکتبر، یک روز قبل از حمله حماس به اسرائیل، قدرت حزب‌الله بیش‌وکم از این قرار بود: ۱۲ هزار جنگجوی نخبه، سه هزار کماندو ورزیده که بعضا در ایران آموزش دیده بودند، ۵۰۰ نیروی دریایی، پنج هزار رزمنده در سوریه، ۵۰۰ تن در یمن، ۳۰۰ تن در عراق و ده‌ها تن در آفریقا و آمریکای لاتین، شبکه مالی قرض‌الحسن با میلیاردها دلار آمدوشد سرمایه و شبکه گسترده قاچاق مواد مخدر، کادر رهبری متشکل از شورای قیادت، فرماندهی رزمی، سازمان اطلاعات و امنیت و بازوی اقتصادی شامل ده‌ها شرکت و موسسه محلی و بین‌المللی.

بودجه حزب هم شامل یک میلیارد دلار کمک از جمهوری اسلامی، سه میلیارد عایدات قاچاق مواد مخدر، واردات و صادرات به/از لبنان، کادر اداری و مالی و تخصصی در حاشیه خلیج فارس، مالی، غنا، سیرالئون، تانزانیا، آفریقای جنوبی، ماداگاسکار، ونزوئلا، اکوادور، شیلی، آرژانتین، کانادا، مکزیک و پاناما و در آسیا، پاکستان، هند، تایلند، مالزی و اروپا بود.

امروز از این نیم‌دولت غول‌پیکر، با فقدان صدها کادر رزمنده و اطلاعاتی، ۹۰۰ تن از کادر رهبری، نابودی اغلب شبکه‌های بیرون لبنان، متلاشی شدن شبکه‌های حزب در اغلب نقاط خارج لبنان، نیم‌ورشکستگی مالی در غیاب کادرهای برجسته و نادر سیاسی نظامی امنیتی و تکنیکی، حزب ناچار شد شیخ نعیم قاسم روضه‌خوان، نماینده خامنه‌ای، به‌عنوان رهبر مجبور شد.

از مخالفت آمریکا با حضور وزرای حزب در کابینه و حضور اورتگاس، معاون امور خاورمیانه دولت ترامپ در لبنان در جریان انتخاب رئیس‌جمهوری، نخست‌وز‌‌یر و وزرا آشکار کرد که حزب‌الله دیگر قادر مطلق نیست و روزهای سروری به سر آمده است. با سرنگونی رژیم سوریه، راه رساندن پول و سلاح به حزب هم بسته شد و حالا نعیم قاسم، دبیرکل حزب، نیز خوش‌نشین قصر فیروزه سپاس است

حشدالشعبی

این مجموعه شیعه به اشاره آیت‌الله سیستانی برای نبرد با داعش از داوطلبان و گروه‌های شیعه وابسته به رژیم برپا شد و قاسم سلیمانی عملا فرماندهی حشدالشعبی را عهده‌دار بود، با دو بازوی اجرایی: هادی العامری و ابومهدی المهندس.

العامری که به وزارت هم رسید، حالا در ویلایش در کاظمین گوشه‌نشین سیاست شده است. حال الباقی نیز بهتر از او نیست. ابومهدی المهندس که همسفر قاسم سلیمانی شد، قیس الخزعلی هم در نجف به حوزه برگشت و مقتدی صدر مشق مرجعیت می‌کند.

از آن شکوه و عظمت و قدرتی که دکتر ایاد علاوی و مصطفی کاظمی، دو نخست‌وزیر ملی و مستقل عراق بعد از صدام حسین، را به زیر کشید، خبری نیست و اخیرا آیت‌الله سیستانی در پاسخ به شیاع السودانی، نخست‌وزیر، که با حشد چه کنیم، گفت که در ارتش و پلیس ادغام شوند.

حماس و جهاد

حماس علی‌رغم دریافت کمک‌های میلیونی از «مقام معظم»، چون شیعه نبود هرگز محور نیابتی‌ها نبودند. هنیه و زهار و سنوار ابومرزوق و خالد مشعل دست به سینه نماز می‌خواندند و مداحی‌شان از خامنه‌ای بسیار کم‌رنگ‌تر از مدح شیخ تمیم قطری و رجب طیب ترک بود. مزدوری می‌کردند و وجه نقد می‌گرفتند. رژیم البته جهاد اسلامی را داشت که شماری از رهبران سابق و لاحقش (عبدالعزیز عوده، فتحی الشقاقی، رمضان شلح و زیاد نخاله) شیعه شدند، ولی توانشان هرگز از بسیج چند گردان فراتر نرفت.

امروز حماس و جهاد اسلامی شکسته‌یال‌وکوپال و قدرت از کف‌داده، با هشت تا ۱۲ هزار کشته و زخمی و اسرایی که روی دستشان مانده و ۴۵ هزار کشته فلسطینی، آنچنان به نفرت در دل اهل غزه دامن زده‌اند که در چندین رویارویی آشکار، مردم خسته بی‌نان و سقف، فریاد «بره بره» (بزن به چاک و غیرمودبانه آن، برو گمشو) سردادند.

حوثی‌ها

از آن روزی که جوانان زیدی یمن و مریدان شیخ بدرالدین حوثی با خمینی و بعد خامنه‌ای بیعت کردند، یمن سعید (بخت بلند) تا امروز روی خوش ندیده است. شباب مومن صعده که بعدها به رهبری حسین حوثی، انصارالله شدند، در پرتو روابط با رژیم ولایت فقیه و دریافت کمک‌های مالی و تسلیحاتی، اگرچه توانستند در پی جنگ‌های داخلی بعد از سقوط علی عبدالله صالح، با رهبری عبدالملک الحوثی صنعا را تسخیر کنند، با حمایت جمهوری ولایت فقیه و حضور نزدیک به هزار تن از پاسداران ایرانی و حزب‌الله لبنانی و عراقی در مناطق تحت اشغالشان و حمایت عربستان سعودی، همسایه قدرتمند شمالی، از دولت قانونی مستقر در عدن، در عمل هرگز نتوانست به استقلال و به رسمیت شناخته شدن دست پیدا کند.

با ورود به جنگ حماس و اسرائیل به فرمان ولی فقیه، حوثی‌ها با توان نظامی/ اقتصادی /فرهنگی و تخصصی به‌مراتب فرودست‌تر از حزب‌الله و حماس، در کوتاه‌زمانی در رویارویی با آمریکا، انگلستان و اسرائیل بخش بزرگی از توانشان را از دست دادند. لطمه آن‌ها به اقتصاد مصر و کشورهای حاشیه دریای سرخ باعث شد همدردی در خاورمیانه و آفریقا پیدا نکنند. امروز سیدعلی خامنه‌ای ضلع چهارم امپراتوری‌اش را به‌سرعت از دست می‌دهد.

ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگ‌های برنده‌اش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل می‌رود. اصرارش برای گفتگوی غیرمستقیم نه از سر کینه‌ورزی و اعتماد نداشتن به آمریکا است. او دیگر آسی در دست ندارد، حتی ژوکرهایش نیز رنگ‌ورو باخته‌اند و از سور زدن هم محروم است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

کارنامه سیاه ۴۶ سال دیکتاتوری ایدئولوژیک / علیرضا نوری زاده

ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۳ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰

تصویر خمینی در انقلاب- عکس راسخون

رهبر جمهوری اسلامی نوروز را به کام ملت ما تلخ خواست، اما خانه پدری از شور و سرود و شعار و رقص پر شد و از حافظیه تا مزار حضرت فردوسی و خیام و از پرسپولیس تا مشهد مرغاب از زمزمه سرشار شد و «پهلوی» نماد عشقی شد که رژیم ۴۶ سال کوشید آتشش زند.

علی خامنه‌ای در عید فطر هم مهربان نبود. جهان اسلام همه‌سو از داکا تا دارالسلام و از ریاض تا دارالبیضا با لباس‌های نو، کودکان شادمان و آب‌نبات چوبی، زنان با لبان سرخ و پیراهن پولک‌دوزی‌شده به حلول عید رمضان سلام کردند، اما سیدعلی خبر از مرگ داد و قهر و ملت را کوفتن و مدعی شد که به دست ملت، ملی‌خواهی را سرکوب خواهد کرد.

برکات اسلام ناب

بسیار بار در بحث‌هایی که بین خودمان در می‌گیرد، برای آنکه بفهمم بین ما آیا هستند کسانی که در بین دستاوردهای جمهوری ولایت فقیه، نکته مثبتی را یافته باشند، می‌پرسم آیا شماها در این ۴۶ سال حتی یک دستاورد مثبت در حساب نظام نوشته‌اید؟

اگر کارنامه رژیم را بدون تعصب و کمی فراتر از مصالح شخصی و گروهی، بررسی کنیم، حقا به چه نکات غرور برانگیز و مثبتی می‌رسیم که در آینده در تاریخ این دوره از حیات ملت ایران ثبت خواهد شد؟

من فقط به ترتیب زمانی و بدون اولویت بخشیدن به هر یک از عملکردهای نظام، آنچه را ملت ما طی ۴۶ سال شنید و دید و آنچه را تجربه کرد، می‌آورم. قضاوت در باب مثبت و منفی بودن آن را بر عهده شما خوانندگان عزیزم می‌گذارم.

ــ یک خروار وعده‌های پاریسی، از آزادی احزاب و مطبوعات و اندیشه گرفته تا برقراری عدالت و رفع ظلم و مساوات بین زن و مرد و مردم ایران فارغ از نژاد و مذهب و زبان و تفکر سیاسی

ــ آغاز اعدام نظامیان و دولتمردان و پایوران حکومت شاه بر بام مدرسه رفاه سه روز پس از به قدرت رسیدن

ـــ مصادره مطبوعات، منع فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی، نقض وعده به قم رفتن و از دور بر کار حکومت نظارت کردن بعد از زمانی کوتاه و مداخله در ریزودرشت کارها

ــ اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری

ــ آغاز کشتار مخالفان هم‌زمان با شروع جنگ ایران و عراق (کشتارهای گروهی سال‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷)

ــ جنگ میهنی برای دو سال تا آزادی خرمشهر و سپس جنگ خمینی و صدام با نیم میلیون کشته و زخمی و شیمیایی و مفقود، ویرانی هزار شهر و شهرک و روستا، آوارگی سه میلیون ایرانی

ــ حجاب اجباری یک سال بعد از انقلاب و طنین‌انداز شدن شعار «یا روسری یا توسری»

ــ انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاه‌ها و مراکز علمی از بهترین استادان و دانشجویان کشور

ــ حضور رژیم در صحنه تروریسم بین‌المللی و پدرخواندگی خمینی و جانشینش خامنه‌ای برای همه تروریست‌های بین المللی

ــ گریز میلیون‌ها ایرانی که اکثریت آن‌ها از زبدگان و نخبگان بودند، در موج اول و دوم و سوم و…گریز از وطن

ــ کاهش ارزش پول ملی با معدل ۲۰ درصد در سال و سرانجام رسیدن به دلار ۱۰۵ هزار تومانی در عهد ولی‌فقیه ثانی

ــ حضور هشت باند مافیایی در راس قدرت در گستره سیاست، اقتصاد، هنر، روابط اجتماعی و…

ــ کشتار چهره‌های برجسته اپوزیسیون در خارج و قتل‌های زنجیره‌ای برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی، ملی و فرهنگی و مطبوعاتی و ادبی و علمی به دست ارگان‌های اطلاعاتی رژیم و باندهای اوباش و ذوب‌شدگان در ولایت فقیه در داخل و اعدام و ذبح اسلامی شایسته ترین جوانان نسل انقلاب در دهه‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ و نابینا کردن صدها دختر و پسر جوان با تفنگ ساچمه‌ای

ــ نابودی دادگستری و جانشین کردن محاکم شرع زیر نظر فاسدترین آخوندها به جای دادگستری نوین با قضات پاکدامن و آزاده

ــ تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی بر ایران و حاکمیت «شعار» و شکست «شعور»

ــ سلطه نفاق و دروغ و تزویر و فریب بر فرهنگ عمومی جامعه

ــ تهی کردن جامعه از مفاهیم فرهنگ سنتی و جایگزین کردن آن با ضدفرهنگ تظاهر و تقیه و فریب

ــ سلطه مادیات بر عقل و دل و اندیشه افراد جامعه

ــ دو و سه شخصیتی شدن نسل انقلاب و نسل دوم و سوم انقلاب و نابودی نخبگان جامعه (مرگ یا گریز)، از بین رفتن خاندان‌های اشرافی سنتی و به قدرت رسیدن نمایندگان طوافان و دستفروشان و شاگردبقالان و بچه‌آخوندها و شاگرد سوهان‌فروش‌ها و چاقوکشان پایین‌ شهرها در مهم‌ترین مراکز قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی، فرهنگی، هنری و ورزشی

ــ رویارویی با ملت در وحشیانه‌‌ترین شکل، کشتار خیابانی، شکنجه‌های قرون‌وسطایی و تجاوز به زندانیان سیاسی و فرهنگی، صدور احکام جائرانه در حق شماری از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران، نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان و استادان و دانشجویان

ــ محو بنیان مذهب تشییع و ایجاد مذهبی تازه که از همان الفبای مذهب سنتی شیعه‌ــ مذهب اکثریت مردم ایران‌ــ استفاده می‌کند

در مذهب جدید، اخلاق و سنت رنگ باخته و مرشد و مقتدای این مذهب، جامعه‌ای پرداخته که دروغ و تزویر و فریب حلیتی است که اگر به آن آراسته نباشی، کلاهت پس معرکه است.

این‌ها دستاوردهای نکبتی است که در سال ۱۳۵۷ نصیب ما شد.

از استقلال بگویم که خمینی شیپورش را می‌زد و خامنه‌ای بر طبلش می‌کوبد؛ آقای خامنه‌ای بدون واهمه از آمریکا و انگلستان و روس، آدم می‌کشد، سرمایه ملت ایران را خرج تروریست‌ها می‌کند، وحشتی از عفو بین‌الملل و دیده‌بان حقوق بشر و حتی سازمان ملل ندارد. از برکت استقلال به دست آمده، ناوگان آمریکا و انگلستان و فرانسه و اسرائیل و… در خلیج فارس مانور می‌دهند. همان خلیج فارسی که تا پیش از انقلاب زیر سلطه مطلق ایران قرار داشت.

این درست که کارشناسان و مربیان نظامی آمریکا و اروپا از ایران رفته‌اند، اما به جای آن‌ها مشتی از چین و کره شمالی و پاکستان و اوکراین و روسیه سفید و روسی همه شئون نظامی و امنیتی و اقتصادی ما را زیر نظر دارند. آقایان مدعی بودند و هستند که قبل از انقلاب سرسپرده و وابسته به آمریکا و انگلستان بودیم و از تصدق سر ولی فقیه اول و دوم، حالا به استقلال کامل رسیده‌ایم و باز از برکات این استقلال، سهم حداقل ۳۰ درصدی ما از دریای مازندران به ۱۱ درصد رسید، دلار هفت تومانی‌مان حالا معادل بیش از ۱۰۰ هزار تومان است و سنگک ۱۰ ریالی، ۱۰ هزارتومانی شده است.

چون وابسته بودیم، برای ورود به ۱۲۸ کشور جهان ویزا نمی‌خواستیم. حالا که مستقل شده‌ایم، تنها چهار کشور راهمان می‌دهند و برای ورود به بورکینافاسو هم باید چند هفته در صف روادید انتظار بکشیم. من دانشجوی آن زمان با ۱۲۰۰ تومان بلیت رفت‌وبرگشت پرواز انگلستان می‌خریدم و هنگام ورود به لندن، با احترام فقط گذرنامه‌ام را نگاه می‌کردند و خوشامد می‌گفتند. حالا باید برای روادیدی که شاید بدهند، شاید ندهند، میلیون‌ها تومان بپردازی و اگر صاحب ویزا نشوی، پولت را پس نمی‌دهند. بعد هم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان پول بلیت هواپیما بدهی و با پوند ۱۱۰ هزار تومانی، فقط ویترین مغازه‌ها را تماشا کنی.

با آنچه برشمردم، هر ملتی به جز ملت ایران امروز به مردمانی از نوع مردم لیبی تبدیل شده بودند. اما ملتی که در برابر حملات سهمگین اسکندر و مهاجمان مسلمان و چنگیز و تیمور و… سرفراز بیرون می‌آید و شکست نظامی را به پیروزی فرهنگی تبدیل می‌کند، این بار نیز در مبارزه‌ای جانانه، به بازشناسی خود می‌پردازد. تاریخش را می‌خواند، فرهنگ و ادب و هنرش را قدر می‌نهد. فرزندانش را به آموزش موسیقی تشویق می‌کند، حمیت و غیرت خود را در برابر دشمن خارجی و داخلی آشکار می‌کند و در هر گستره‌ای که مجالی پیدا کند (ورزش، سینما، ادبیات، علوم، فلسفه، فرهنگ و هنر و…) در والاترین سطح، ظاهر می‌شود.

به کودکان و نوجوانان امروز ایران نگاه کنید. بسیاری‌شان در عرصه هنر موسیقی، کامپیوتر، ریاضیات، ورزش و… سرآمد اقران خودند. در عین حال مردم به سرنوشت خود و کشورشان سخت دلبسته‌اند، بحث و گفتگوی سیاسی در داغ‌ترین شکل در همه سطوح، در روستا و شهر، در جریان است. این‌ها دستاوردهای مثبت مردم از سال‌های فتنه و مصیبت ولایت فقیهی است؛ دستاوردهایی که ربطی به رژیم ندارد.

مگر خامنه‌ای نبود که از توجه دانشجویان و دانش آموزان به موسیقی به‌شدت انتقاد می‌کرد؟ باز او بود که گسترش علوم انسانی را بین جوانان مذموم خواند و هم به دستور او شماری از رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های ایران مشمول «مراحم فقیهانه» سید علی آقا و از دانشگاه‌ها حذف شدند.

اگر در عرصه صنعت و مدیریت صنعتی، بخش خصوصی ما دستاوردهای بعضا چشمگیری داشته است، باز هم این ربطی به رژیم و برنامه‌هایش ندارد. چرا که از برکات استقلال و نبوغ مردان سیاست و اقتصاد جمهوری ولایت فقیه، بیش از یک هزار واحد صنعتی کوچک و متوسط در چهار سال اخیر ورشکست شدند یا در حال ورشکستگی‌اند. صنایع کفش و پارچه‌بافی، تریکو، پلاستیک و نایلون و… به علت ورود بی‌رویه بنجل‌های مشابه از چین (رشوه کلان رژیم به چین) عملا در آستانه نابودی است.

با آنچه برشمردم، گمان نمی‌کنم به جز سه چهار میلیون شهروند برخوردار از مزایای ولایت سیدعلی خامنه‌ای یا در جهل مرکب مانده تا ابدالدهر و باورمند مذهب جدید ولی فقیه، دیگر هموطنان ما در ضرورت پایان دادن به فصل ننگین حکومت حافظان بیضه‌ مذهب جدید، اختلاف نظری داشته باشند.

پیش از این نوشته‌ام و باز خواهم نوشت. هیچ یک از ملل استبدادزده در حال مبارزه با استبداد صاحب چهره‌هایی مثل رضا پهلوی نیستند و در عین حال از غنای فرهنگی‌رسانه‌ای گویا و مکتوب و تصویری که ما برخوردار از آنیم، برخوردار نیستند .این همه تنوع سیاسی و چهره‌های نخبه در عرصه فرهنگ و سیاست و اندیشه را در کدام گستره مخالفان دیکتاتورها و مستبدان سراغ دارید؟

حال با این منزلت فرهنگی و سیاسی و هنری، با جوانانی که دیده به تماشایشان و گوش به شنیدن آوایشان سرشار از غرور و سربلندی می‌شود، ما هنوز از برکندن رژیمی جائر و جاهل عاجزیم؟ چرا از زائران مزار حضرت فردوسی نمی‌آموزیم؟

ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

نوروز، ایران را زنده نگه داشت / علیرضا نوری زاده

در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ مارس ۲۰۲۵ ۸:۴۵

تصویری از برگزاری جشن نوروز در ایران ــ‌عصر ایران

روح‌الله خمینی سه روز بعد از به ولایت رسیدن، حکم تیرباران داد. ببندید این دهان‌ها را، بشکنید این قلم‌ها را، بکشید این سروهای آزاده را. بام مدرسه رفاه کابوسی شد که همیشه با من است، تا آن دم که نفس باز نیاید.

بهمن ۱۳۵۷ با خون چهار ژنرال بر بام مدرسه علوی پایان گرفت و سپس قاضی شرع خمینی، به جان بزرگمردان نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی مذهبی رژیم افتاد؛ پرویز امینی افشار، فرمانده ما در لشکرک و لویزان در دوره سربازی، نعمت‌الله معتمدی، فرمانده تیپ زرهی قزوین، منوچهر ملک، معاون تیپ زرهی قزوین، و حسین همدانیان، رئیس سازمان اطلاعات.

در ۱۴ اسفند، هفت تن دیگر تیرباران شدند. این هفت تن احمد بیدآبادی، فرماندار نظامی تبریز، فخر مدرس، رئیس دادرسی ارتش، علی‌اکبر یزدجردی، فرماندار نظامی مشهد، مصطفی زمانی، رئیس زندان قصر، عبدالله خواجه‌نوری، رئیس دادگاه‌های ارتش، جهانگیر تارخ، بازجوی سازمان اطلاعات و امنیت، سالار جاف، نماینده پاوه در مجلس شورای ملی، در بامداد ۱۴ اسفند به حکم حاکم شرع، تیرباران شدند.

جعفرقلی صدری، رئیس سابق شهربانی، ناصر قوامی، افسر شهربانی، قاسم ژیان‌پناه، افسر نگهبان زندان قصر، هم ۱۹ اسفند به حکم خلخالی تیرباران شدند. روز ۲۲ اسفند اما فاجعه‌بارترین بود. ساعت‌ها برای نادر جهانبانی، محمود جعفریان و پرویز نیکخواه جلو زندن قصر اشک می‌ریختم.

تصاویر پیکر خونین آن‌ها در صفحه نخست روزنامه‌ها تکان‌دهنده بود. تصویر نادر جهانبانی، معاون فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی و از خلبانان ارشد ایران، بالاتر از بقیه به چشم می‌خورد.

علاوه بر تیمسار جهانبانی که به ژنرال چشم‌آبی شهرت داشت، در همان روز، ۱۱ تن دیگر اعدام شدند. محمدولی زند، رئیس اداره زندان‌ها و رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری، محمود جعفریان، معاون مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و سرپرست خبرگزاری پارس و قائم مقام حزب رستاخیز، پرویز نیکخواه، مدیر واحد مرکزی خبر، غلامحسین دانشی، روحانی و نماینده آبادان در مجلس شورای ملی، منوچهر وثوقی، افسر گارد جاویدان و مامور فرمانداری نظامی، حسین فرزین، هوادار نظام سلطنتی، میراحمد کوچصفهانی، بازپرس ارشد سازمان اطلاعات و امنیت، عبدالله منوچهری قشقایی، فرمانده تیم ضد تخریب اداره دوم ستاد، محمد نوید، کارمند سازمان اطلاعات و امنیت، حسین شه‌کمان، افسر ضداطلاعات شعبه تخریب اداره دوم ستاد و محمد آقاحسنی، استوار شهربانی.

در جمع قربانیان صادق خلخالی، و خمینی در روز ۲۲ اسفند، یک هفته به نوروز، شش نظامی دیگر هم در شهرستان‌ها تیرباران شدند. خلخالی مصمم بودند مرحوم هویدا را قبل از عید نوروز اعدام کند. مهدی بازرگان از خمینی مهلت خواست. به‌ظاهر قبول کرد ولی بلافاصله بعد از عید، به خلخالی اشاره زد که راحتش کن. این ماموریت را نخست هادی غفاری با گلوله‌ای به گردن مرحوم هویدا و سپس خلخالی و محسن رفیق‌دوست با ده‌ها گلوله در زانو مغز، چشم و… هویدا او را به قتل رساندند.

با تصاویر عکاسم در روزنامه اطلاعات به غیر از توده‌ای‌ها و خبرچین‌های ساواک، همه می‌گریستند. به‌ویژه به تماشای سرو استوار نیروی هوایی، نادر جهانبانی، و جعفریان و نیکخواه؛ مردی که به قول معلم همه عمرم بیهقی «بزرگا مردی بودی».

نوروز ۱۳۵۸ خمینی بر آن بود تا مانع از جشن نوروزی شود. شاگردش مطهری هم فرمان نابودی چهارشنبه‌سوری را صادر کرد. ملت سرفراز اما جشن‌های نوروزی پرشکوهی بر پا کرد. آن سال بسیاری از خانه‌ها رنگ عزا داشت. مادر پیر هویدا فهمیده بود برای امیرش گرفتاری پیش آمده. بانوی فرهیخته‌ای که از خویشان هویدا بود، پیکرش را نجات داده و به شکلی محتشم به خاک سپرده بود، مرتب به مادر می‌گفت امیرعباس خان خارج کشور است. مادر اما باور نداشت. «مگر می‌شود او بدون من برود؟» بر سجاده نشسته بود و دعا می‌کرد.

نوروزها را یک به یک در عصر ولایت سر کرده‌ایم و به چهل‌وششمین رسیده‌ایم، اما به قول شهیار قنبری، «بوی عیدی، بوی سبزه، بوی اسکناس تانخورده مادربزرگ» با ما مانده است. در مصر، کتابی خریدم که نخستین بار در عهد خدیوی اسماعیل، حاکم مصر که کانال سوئز در زمانش ساخته شد، به چاپ رسیده بود. من چاپ جدیدش را از کتابفروشی «مدبولی» خریدم. عنوان کتاب «تراث الفرس» است که می‌شود آن را به تمدن و سنن ایرانی‌ها ترجمه کرد. در این کتاب، فصلی هست که از نخستین نوروزها پس از حمله مسلمانان یاد می‌کند؛ نوروزهایی که مردم ایران یک چشم خون و یک چشم اشک، بودند.

«در جلولا آنجا که فارس‌ها ماه‌ها پیکر همسران و فرزندان خود را می‌جستند و هر گوشه‌ای استخوانی می‌یافتند، به این گمان که از آن عزیز آن‌ها است، پس گلابش می‌زدند و به حریری می‌پوشاندند که چنان گبران نمی‌توانستند استخوان بر غاری بلند نهند که عقابان و کرکس‌ها به آسمانش برند، زمزمه درگرفت که چیزی به تحویل سال فارس‌ها نمانده است. عساکر دستور یافتند هر جا فارسی دیدند که شال نو بر شانه انداخته یا کودکان را نقل و کشمش می‌دهد و سکه‌ای به تهنیت عید، یا اگر از پس روزنی، سینی دیدند که سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر برکرده، یا عطر سنبل در کوچه‌ای مستشان کرد یا بر بام‌ها دیدند بنفشه کاشته‌اند، بهوش باشند که این‌ها از آثار نوروز گبران است، پس وقت ضایع نکرده، جامه‌های نو بدرند، کودکان را تازیانه زنند،‌ گل‌ها را لگدکوب کنند، سبزه‌ها را به جوی ریزند که این مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عید آتش‌ (چهارشنبه سوری) که مظهر پرستش آتش گبران است و سده و دیگر رسوم گبران را برپا دارند، زود باشد که به عهد اجدادی برگردند و کفر از سر گیرند. درنگ نباید کرد. مجالشان نشاید داد که این‌ها به جادوی آتش و سنبل و شکرپاره می‌خواهند فرزندان خود را بار دیگر به ضلال بکشند.»

در جای دیگر این فصل می‌آید: «آن سال گفتند در همه ملک نهاوند و تیسفون و جلولا دوصد هزار خانه بی‌مرد بود‌ــ یعنی مردانشان را کشته بودندــ اما هیچ خانه‌ای بدون آتش و سنبل و شکرپاره نماند و زنان با چشم گریان رو به فرزندان خنده می‌زدند و عیدانه می‌دادند. شربتی یا سیبی یا شکرپاره‌ای و اگر اندک مکنتی مانده بود سکه‌ای…»

چنین بود که حتی ظهور خمینی نیز نتوانست میر نوروزی را از خواندن باز دارد. جلوه‌های روشن عید، باور کنید از مظهر تباهی و نفرت که ۴۶ سال است در برابر چشم ما است، پرتلالوتر در برابر ما قرار دارد. حکمرانان کنونی، در برابر آن غازیانی که به وعده دستیابی به مواهب بهشت، عجم و زنانی را که پیکر در جوی شیر می‌شستند، دیوانه‌وار شمشیر می‌زدند و می‌دریدند و می‌سوختند و ویران می‌کردند، عارضه کوتاهی بیش نیستند.

یک بار دیگر می‌نویسم. عید حقیقتی است که پرتوش چشم دشمنان ایران را در طول تاریخ شگفتی‌آور خانه پدری، بسیار بار به کوری دچار کرده است.

نوروز را ملت بزرگ ما در چهار سوی خانه پدری به‌ویژه بر مزار کوروش ، حافظیه شیراز، اصفهان و نشابور و توس با آوای تقدیر از پهلوی، فقیرانه اما سرفرازانه، جشن می‌گیرد، چنانکه نیاکانمان در جلولا و تیسفون و در همه ایران‌زمین در فصل خون و درد، جمله جشن گرفتند. حالا تنها نیستیم. میلیون‌ها تاجیک و افغان و ازبک و کرد و آذری، حتی گرجی‌ها و ارمنی‌ها، همراه با میلیون‌ها تن از این اقوام که با چندین میلیون ایرانی دور از وطن در غربتکده‌های بی‌شمار همراه و همسفرند، پرچم نوروز در دست دارند و با نوای میرنوروزی شادی می‌کنند.

امسال رژیم سرگردان‌تر و وحشت‌زده‌تر از همیشه چشم به واشینگتن دوخته است، جهان دیگر صبر خود را برای تعامل با کارگزاران رژیمی فاسد از دست داده است. رژیم البته هنوز امیدوار است که با حمله اسرائیل یا آمریکا به نیروگاه‌های اتمی‌اش در نطنز و فردو و سمنان و… بتواند کربلای نطنز و کوفه فردو و نجف سمنان برپا کند. در حالی که مردم فقط به لحظه‌ای چشم دوخته‌اند که رژیم دست‌ها را به تسلیم بالا برد.

به قول مسعود روغنی زنجانی، «ولی فقیه اول» جام زهر قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را سرکشید و «ولی فقیه دوم» سمی مهلک‌تر را از دست دونالد ترامپ نوش جان خواهد کرد. بزرگان جهان یک به یک به احترام ملت بزرگ و مبارز ایران کلاه از سر بر می‌گیرند. در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است. ایرانیان آشکار کرده‌اند که به رژیم جمهوری اسلامی هیچ تعلقی ندارند. این را هم ترامپ خوب می‌داند و هم نتانیاهو.

یمن از سلیمان تا عبدالملک حوثی و از ملکه سبا تا ولی فقیه / علیرضا نوری زاده

عبدالناصر با دخالت در یمن جنگ شش روزه را باخت و خامنه‌ای حیات سیاسی‌اش را خواهد باخت
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۱ مارس ۲۰۲۵ ۱۰:۱۵

من یمن را با فیلم «سلیمان و ملکه سبا» شناختم. جلو سینما مولن‌ روژ جاده قدیم شمیران جای سوزن انداختن نبود. یول براینر سلیمان بود و جینا لولوبریجیدا ملکه سبا. فیلم را سه بار دیدم.

این حکایت پر از عشق در هفت‌هشت سالگی برای من معنایی دیگر داشت. بعدها قصه سلیمان نبی را خواندم که لشکر جن و ملائک در رکابش بودند.

به نوجوانی که رسیدم، یمن از دو دیدگاه نظرگاه نسل من بود. یکی مبارزات یمن جنوبی به رهبری قحطان الشعبی برای استقلال علیه انگلستان و دیگری سرنگونی امام یمن به دست سرهنگ عبدالله سلال که به جنگ داخلی هفت ساله و اعزام ۷۰ هزار نظامی مصری در زمان جمال عبدالناصر به یمن منجر شد.

با حمایت عربستان سعودی و اردن از امام بدر زیدی، شکست مصر در جنگ شش روزه و امضای موافقتنامه فیصل/ ناصر بر جنگ‌های یمن نقطه پایان گذاشته شد، اما این کشور روی آرامش ندید و کودتاهای پیاپی حتی مجال ندادند که سرهنگ ابراهیم محمد حمدی، نظامی ملی و میهن‌دوست، چندان دوام بیاورد.

ریشه‌های ایدئولوژیک جنبش حوثی در پیروی از فرقه زیدی است، شاخه‌ای از اسلام شیعی که از نظر فقهی نزدیک‌ترین به اسلام سنی است. از نظر تاریخی، فرقه زیدی با قیام علیه بی‌عدالتی شناخته می‌شوند و در ادبیات دینی شیعی، به‌عنوان امتداد قیام حسینی توصیف می‌شود.

«جوانان مومن»

مراحل اولیه این پدیده اوایل دهه ۱۹۹۰ با شکل‌گیری اولین جنبش به نام «جوانان مومن» آغاز شد. این نهضت ابتدا خصلت فکری داشت و بر تحقیق و تدریس در چارچوب مکتب زیدی متمرکز بود. پس از افزایش فعالیت مردان جوانی که به صفوف آن پیوستند و در نماز جمعه در مساجد شعار «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل» سر می‌دادند، این جنبش بیشتر موردتوجه قرار گرفت. با این همه مقام‌های دولتی با ملایمت با آن‌ها برخورد می‌کردند.

امام بدرالدین حوثی، اولین رهبر جنبش، به شیوه امامان یمن و عمان دستار کج می‌گذاشت. ای کاش امام و سلطانی به معنای واقعی بود تا کشورش مثل عمان به این درجه از استقرار و توسعه می‌رسید.. او در سفری به قم بعد از به قدرت رسیدن سید روح‌الله مصطفوی خمینی و دیدار با او و تنی از مراجع قم، مذهب زیدی را واگذاشت و اثنی‌عشری شد.

پس از او فرزند بزرگش، حسین بدرالدین الحوثی، پرچمدار طایفه شد. او در اوایل فعالیت سیاسی خود با یک حزب سیاسی کوچک موسوم به «حق» در انتخابات سال ۱۹۹۳ دو کرسی در پارلمان یمن به دست آورد که یکی از آن‌ها را خود در اختیار داشت.

پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حوادث بعدی مانند حمله به عراق، حسین الحوثی رویکرد فکری جدیدی را دنبال کرد. او «دکترین احیاگر» را با «ضدامپریالیسم» متاثر از اندیشه‌های کلی انقلاب اسلامی در ایران ترکیب و ملغمه‌ای به اسم «جوانان مومن انقلابی» ایجاد کرد که بعدها برادر کهترش، عبدالملک، آن را «انصارالله» نام داد.

دامنه فعالیت‌ جنبش «جوانان مومن» که ابتدا به دفاع از حقوق مردم منطقه صعده محدود می‌شد، به ارائه خدمات اجتماعی و آموزشی گسترش پیدا کرد و وجهه سیاسی روشن‌تر و موثرتری یافت. مخالفت با حکومت علی عبدالله صالح، رئیس‌جمهوری مقتول یمن، نخستین تجلی این تحول بود.

حسین الحوثی نیز مثل پدر به ایران رفت و دست ولی فقیه را بوسید و از چهارامامی به ۱۲امامی ارتقا پیدا کرد. پس از آن، ده‌ها جوان زیدی یمنی عازم قم شدند و در کنار آموزش‌های عقیدتی، آموزش‌های رزمی نیز دیدند. حسین به یمن بازگشت و در صعده برای مقابله با دولت جنبشی به راه انداخت.

این جنبش در سال ۲۰۰۴ در بحبوحه درگیری با نیروهای دولتی به یک سازمان مسلح تبدیل شد؛ همان سالی که حسین الحوثی کشته شد و برادر کوچک‌ترش، عبدالملک، جانشین او و رهبر شد.

اگرچه زیدی‌ها در طول تاریخ تا سرنگونی امامت در شمال یمن در سال ۱۹۶۲ بر یمن حکومت می کردند، دژ حوثی‌ها در صعده، به دور از کنترل دولت مرکزی، در غفلت تمام و در عزلت جز تکیه بر خویش چاره‌ای نیافت و صعده در حاشیه ماند و مردم منطقه مجبور شدند برای اداره خود به منابعشان تکیه کنند و هر زیرساختی را که می‌توانند، خودشان بسازند.

دلیل دیگر ظهور پدیده حوثی در یمن ارتباط مستقیم آن با گسترش گروه‌های تندرو و داعشی و نفوذ روزافزون آن‌ها در یمن و حتی رسیدن به پایگاه‌های حوثی‌ها است. تا دهه ۱۹۸۰، کوه‌های صعده کاملا زیدی بودند و طبقه‌ای از «سیدها» آن را کنترل می‌کردند که ۵ درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند.

مدتی بعد، حوثی‌ها وارد جنگ مسلحانه با دولت صالح شدند. شش جنگی که بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ در مناطق تحت کنترل حوثی‌ها در شمال یمن رخ داد، زخم‌های عمیقی به جا گذاشت. آمار واقعی تلفات جنگ در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ که دولت به دلیل خاموشی رسانه‌ها «عملیات زمین سوخته» نامید، ناشناخته است، اما ده‌ها هزار نفر را آواره کرد و باعث یک بحران انسانی بزرگ شد.

حوثی‌ها در سال ۲۰۱۱ به طور گسترده در تظاهرات علیه حکومت صالح شرکت کردند و از بازیگران اصلی جلسات گفتگوی ملی بودند. سقوط رژیم صالح در سال ۲۰۱۲ فرصتی ارزشمند برای حوثی‌ها بود تا موقعیت و نفوذشان را در یمن تقویت کنند، به‌ویژه پس از آنکه برخی حامیان دشمن سرسخت آنان، صالح، به حمایت نظامی از آن‌ها روی آوردند.

در سال ۲۰۱۴، حوثی‌ها به سمت صنعا پایتخت رفتند و پس از شکست دادن نیروهای ژنرال علی محسن الاحمر و نیروهای علی عبدالله صالح، نهادها و ادارات دولتی را به کنترل درآوردند. اوایل سال ۲۰۱۵، آن‌ها کاخ ریاست‌جمهوری را محاصره کردند و رئیس‌جمهوری عبد ربه هادی منصور (جانشین صالح ) و اعضای دولت را در بازداشت خانگی قرار دادند. یک ماه بعد، هادی موفق شد از حبس خانگی فرار کند و به جنوب یمن برسد و بعدا به عربستان سعودی برود.

حوثی‌ها و دشمن دیروز، علی عبدالله صالح، در تلاش برای گسترش کنترل خود بر تمام یمن متحد شدند، اما عربستان سعودی که ایران را به حمایت از حوثی‌ها متهم می‌کرد، به‌شدت نگران این ائتلاف و تلاش‌های آن برای کنترل یمن بود. اتحاد حوثی‌ها و صالح چندان نپایید زیرا دل جمهوری اسلامی هیچ‌گاه با علی عبدالله صالح صاف نشد و صالح دسامبر ۲۰۱۷ هنگام تلاش برای فرار از صنعا، به دست حوثی‌ها کشته شد.

تمام آن رشته‌هایی که در دوران خاتمی و رفسنجانی برای بهبود روابط با عربستان سعودی و اعتماد سازی بافته شده بود، پنبه شد. مداخله رژیم در یمن و زیر پا گذاشتن سیادت و امنیت سعودی و حمله موشکی به تاسیسات نفتی و صنعتی این کشور موضوعی نبود که برای ریاض قابل‌ تحمل باشد. سعودی‌ها با ایران همه‌گونه همکاری می‌کردند، تا جایی‌ که پیمان امنیتی با هم امضا کرده بودند، همه‌ این‌ رشته‌ها از هم گسست.

باید گفت چهارسال حکومت احمدی‌نژاد و برنامه‌هایی که داشت، این روابط را به‌هم ریخت و جمهوری اسلامی مدعی بود که سعودی‌ها از طریق وسایل ارتباطی‌ از جمله تلویزیون العربیه در رویدادهای سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) جانب جنبش سبز و اصلاح‌طلبان را گرفتند. به هرحال می‌توان گفت که سعودی‌ها کاملا به جمهوری اسلامی بدبین‌اند.

جمهوری اسلامی بدون اینکه هیچ نوع مشروعیتی از این نظر داشته باشد یا مردمانی به او وکالت داده باشند، در جایی‌ که شیعه‌ چهارامامی‌ بودند، وسط پرید و خود را خیلی نگران نشان داد، در حالی‌ که کشتار ۱۰۰ هزار مسلمان در چچن یا کشتار هزاران مسلمان در چین از نظر این‌ها اهمیتی ندارد. حتی در جمهوری آذربایجان، کشتار آذربایجانی‌های شیعه در قره‌باغ از نظر ‌آن‌ها اصلا اهمیت ندارد. این نشان می‌دهد که نگاه جمهوری اسلامی نگاهی سیاسی است و نه نگاهی دینی و مذهبی و باعث می‌شود کشورهای منطقه به ایالات متحده و غربی‌ها فشار بیاورند که جمهوری اسلامی دنبال براندازی نظام ما است، دنبال برنامه‌ دیگری است و شما تا جایی که می‌توانید جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید و کوتاهی نکنید.

حوثی‌ها قرن‌ها روابط حسنه بین سنی‌ها و زیدی‌ها را به هم ریختند و این نه از سر باور بلکه به فرمان سیدعلی ولی فقیه بود. آنچه رشته مودت بین ایران و عربستان سعودی را از هم گسست نیز فقط اعدام شیخ نمر نبود، بلکه هفت سال جنگ نیابتی حوثی‌ها با عربستان سعودی زمینه‌ساز بحران در روابط دو کشور شد که هنوز هم علی‌رغم مصالحه با پادرمیانی پکن بین تهران و ریاض، ادامه دارد.

مقام‌های سعودی ۹ آوریل ۲۰۲۳ در صنعا، پایتخت تحت کنترل حوثی‌ها، با حضور میانجی‌هایی از عمان، با حوثی‌ها دیدار کردند. این مذاکرات عربستان سعودی و حوثی‌ها که برای اولین بار علنی برگزار می‌شد، این پرسش را مطرح کرد که آیا آن‌ها پس از هشت سال درگیری به جنگ یمن پایان خواهند داد یا خیر.

اما ورود حوثی ها به جنگ حماس و اسرائیل به دستور ولی فقیه و «نایب مهدی غایب» صحنه را به کلی به هم ریخت. حالا حوثی‌ها به فرمان ارباب فقیه، به جنگ سعودی نرفته‌اند، اما امروز آن‌ها با دنیا طرف‌اند و با غرب و جهان آزاد درگیر شده‌اند. موشک‌اندازی به اسرائیل یا نفتکش هلندی و کشتی تجاری پانامایی عبدالملک حوثی را از یک متمرد یمنی به دشمنی برای صلح و امنیت منطقه تبدیل کرده است که مثل حسن نصرالله و یحیی سنوار، هزینه‌اش را خواهد داد. شاید بدین‌گونه مردم یمن هم از آشوب ۷۰ ساله نجات یابند. سعودی‌ها طرح جامعی برای بازسازی یمن در دست دارند.

جهان رو به زوال خامنه‌ای از بیروت تا تهران / علیرضا نوری زاده

بسیاری از من می‌پرسند خامنه‌ای به کجا می‌رود؟ چگونه فریادها را نمی‌شنود و دردهای ۹۰ میلیون ایرانی را حس نمی‌کند؟
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۹:۱۵

علی خامنه‌ای، دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو بر زمینه‌ای از پرچم آمریکا‌ــ REUTERS/White House/Khamenei.ir

آدم‌ها در طول زمان دگرگون می‌شوند. مولانا دگردیسی یا «صیروره» را به زیباترین شکلی وصف می‌کند: «از جمادی مردم و نامی شدم…» زنده‌یاد سعیدی سیرجانی هم از صیروره معکوس می‌گوید؛ آنجا که به جای از مَلَک پران شدن، به جمادی شدن می‌رسد و نه درد انسان‌هایی که زیر تیغش‌اند، به دردش می‌آورد و نه از کشتن و زجر دادن و به حبس و حصر انداختن دیگران ابایی دارد.

آقای خامنه‌ای دونالد ترامپ را «توهم‌زده» می‌خواند. در حالی که ترامپ با همه خوب و بدش، یک دولتمرد و تاجر عمل‌گرا است. چهار سال زیر تیغ بود، اما مبارزه کرد و دوباره به کاخ سفید رفت؛ با ده‌ها طرح و برنامه که از روز نخست دل‌مشغولشان شده است. همین آقای ترامپ مانند همه روسای‌جمهوری آمریکا اگر برای طرحی ۱۰۰ میلیون دلار نیاز داشته باشد، باید از کنگره اجازه بگیرد، اما خامنه‌ای میلیاردها دلار ثروت ملت ایران را به یک نیش قلم، به این و آن سرسپرده تروریست می‌دهد.

خامنه‌ای تا دو سه سال بعد از کسب مقام ولایت‌، وامدار رفسنجانی بود و می‌کوشید اصول شراکت را رعایت کند، اما به مرور با قدرت گرفتن دفتر «مقام معظم رهبری» و وسوسه‌های دو معاون سابق وزارت اطلاعات، محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی، که همه‌کاره دفتر بودند، وضع عوض شد.

آن‌ها خامنه‌ای را جای مهدی الغائب نشاندند. درست مثل شاه سلطان حسین؛ اما اگر او یک «مجلسی» داشت و یک «کلباسی»، سید علی آقا صدتا مجلسی دارد که در شرق و غرب بلاد و شمال و جنوبش وصف مراد می‌کنند و کاظم صدیقی‌وار زمین ۱۰۰ میلیاردی بالا می‌کشند.

علی خامنه‌ای که روزگاری صلای «من هیچم و من هیچم» سر می‌داد، بانگ «انا ولاغیر» برداشت و به فرمانش، کوس قیادت و طبل ولایت بر سر هر کوی و برزن و بازار به صدا درآمد. سید امروز تنها است. خیال می‌کند اطرافیانش به او وفادارند. این را گمان می‌کند اما از وحشت، به‌سختی به خواب می‌رود.

این درست که همه دیکتاتورها دچار مالیخولیا می‌شوند و کابوس توطئه لحظه‌ای آن‌ها را رها نمی‌کند، اما در مورد سید خامنه‌ای این وضع به‌مراتب سخت‌تر و در عین حال خطرناک‌تر است. در هیچ نقطه‌ای از جهان، یک رئیس دولت، چه شاه چه رئیس‌جمهوری، به اندازه سیدعلی خامنه‌ای قدرت و امکانات ندارد. رئیس‌جمهوری یگانه ابرقدرت واقعی جهان آمریکا در برابر کنگره، دست‌بسته است. هرکدام از سناتورها و نمایندگان حتی از حزب رئیس‌جمهوری صاحب استقلال رای‌اند و گاه در مخالفت با سیاست‌های رئیس‌جمهوری شخصیت و اعتبار خود را نشان می‌دهند، اما برای سید علی، مجلس شورای اسلامی جایی است که مشتی گوش‌به فرمان در آنجا تسبیح‌گوی ذات اقدس ولی فقیه‌اند.

هیچ قدرتی قادر نیست او را زیر سوال ببرد. زمانی که بحث اشراف دولت بر نهادهای زیر نظر رهبر و گرفتن مالیات از آن‌ها را مطرح شد، خاتمی و بعد از او احمدی‌نژاد و روحانی مغضوب و از «بیت مبارک» به بیرون پرتاب شدند. در ایران آقای خامنه‌ای، برخلاف نص صریح قانون، بسیاری از زندانیان سیاسی حتی پس از پایان محکومیتشان در زندان باقی می‌مانند.

در فرانسه، اگر در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۵ میلیون نفر به فردی رای دهند، او به‌عنوان برگزیده اکثریت مردم، قادر است به مدت پنج سال ریاست قوه مجریه را بی‌دغدغه در دست داشته باشد. در ایران اما رای ۲۵ میلیون ایرانی در انتخابات تا زمانی که مهر مبارک «ولی امر مسلمانان جهان»!! زیر آن نخورد، هیچ ارزشی ندارد.

بسیاری از من می‌پرسند خامنه‌ای به کجا می‌رود؟ چگونه فریادها را نمی‌شنود و دردهای ۹۰ میلیون ایرانی را حس نمی‌کند؟ این چه شحصی است که هزینه نمایش دفن حسن نصرالله را در امامزاده در دست ساخت در بیروت می‌پردازد و پیام می‌دهد: «مجاهد کبیر و زعیم پیشتاز مقاومت در منطقه، حضرت سید حسن نصرالله (اعلی‌الله مقامه)، اکنون در اوج عزت است. بدن پاک او در سرزمین جهاد فی‌سبیل‌الله به خاک سپرده می‌شود، ولی روح و راه او هر روز سرافرازتر از پیش جلوه خواهد کرد، ان‌شاءالله، و راه را به رهروان نشان خواهد داد. دشمن بداند که مقاومت در برابر غصب و ظلم و استکبار تمام‌شدنی نیست و تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه خواهد یافت، باذن‌الله. نام نیک و چهره‌ نورانی جناب سیدهاشم صفی الدین (رضوان‌الله علیه) نیز ستاره‌ درخشان تاریخ این منطقه است. او یاور نزدیک و جزء جدانشدنی رهبری مقاومت در لبنان بود. سلام خدا و بندگان صالحش بر این دو مجاهد سرافراز و بر دیگر مبارزان شجاع و فداکار که در برهه‌ اخیر به شهادت رسیدند و بر همه‌ شهدای اسلام. و سلام ویژه‌ من به شما فرزندان عزیزم، جوانان سلحشور لبنان.»

یادمان باشد سید علی پیش از این به «جوانان غیور» سوری پیغام داده بود وطن را از چنگ مزدوران به درآورند. امروز این جوانان را می‌بینیم که با چه شوروعشقی برای بازسازی میهنشان به پا خاسته‌اند. احمد الشرع در نگاه خامنه‌ای مزدور و درچشم ملتش برکننده شر آل اسد بعد از نیم قرن به شمار می‌رود. خیلی از دوستان سوری من با آنکه سکولار و ضد نظام‌های دینی‌اند، الشرع را تحسین می‌کنند که در کمتر از سه سال از یک تروریست اصول‌گرای داعشی به انسانی خردمند تغییر چهره داده که نه مقام‌های رژیم اسد را به قتل رساند و نه زندان‌ها را پرکرد.

خمینی را کارتر و ژیسکار و اشمیت و کالان بر شانه‌هایشان تا تخت قدرت راه بردند. احمد الشرع ریش کوتاه کرد و کراوات بست و از همدلی و وحدت ملی گفت، با بانوان وطنش به سخن نشست و مرگ بر آمریکا و استکبار سر نداد. وسوسه طالبان و البغدادی و سیدعلی هم در جانش ننشست و به توهم مجال نداد اختیاردار فعل و قولش شود. حقا این ۴۰ ساله‌ مرد را تحسین می‌کنم و ۸۶ساله را تقبیح.

الشرع هم مثل ترامپ در ابعاد خود و کشورش برنامه‌هایی دارد که با امید به فردا در پی انجام آن است. سیدعلی خامنه‌ای هم برنامه‌هایی دارد که توفیقش در اجرای آن‌ها نابودی وطن و شکست در آن‌ها ویرانی، فلاکت، افلاس و دردهای ملتی را به همراه خواهد داشت که مستحق چنین مصیبتی نیستند.

خامنه‌ای به امیر قطر که به میانجی‌گری بین ولایت سید و دولت ترامپ آمده، می‌گوید البته واضح و مبرهن است که شما پسر خوبی هستی، ولی ما انتظار داشتیم هفت میلیاردی را که از کره جنوبی و از طلب‌های ما به بانک‌ها و موسسات مالی شما سرازیر شد، علی‌رغم مخالفت آمریکا به ما بدهید که مجبور نشویم سالگرد شهدای مقاومت را قسطی و بی‌شکوه برگزار کنیم.

شیخ تمیم، امیر قطر، با شگفتی به سخنان خامنه‌ای گوش داد و بعد با تکان دادن سرش و لبخندی، انگار گفت می‌خواهی به سرنوشت شما دچار شوم؟

پیش‌درآمد برگزاری مراسم شهدای مقاومت را می‌دیدم. صدها تن از نیروهای ولایت بسته‌های غذا و نوشیدنی را آماده می‌کردند تا در بین شرکت‌کنندگان مراسم تدفین سیدمقاومت توزیع کنند. آقای نبیه بری که دنیا و آخرت را به ثمنی خوش معامله کرده، در استادیوم کامیل شمعون حاضر بود تا به نمایندگی از رئیس‌جمهوری اشکی بریزد.

هواپیماهای اسرائیلی از فراز سر نمایندگان ولی فقیه قالیباف و عراقچی و سردار فدوی و آن هزاران که به استادیوم آمده بودند، عبور کردند. در آن فضای عجیب، انگار نمایشی تراژیک را در میدان گلادیاتورهای روم تماشا می‌کردی. لبنان به زندگی باز می‌گشت و ذوب‌شدگان در ولایت مرگ را به صورت نمادین تجربه می‌کردند.

سعودی با هوشمندی ولیعهدش امروز قلب جهان عرب و منطقه است / علیرضا نوری زاده

در طول تاریخ، هیچ‌گاه ملتی به‌سرعت ما، به ویرانی خود برنخاست که ما برخاستیم
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۱ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

شاهزاده محمد بن سلمان-عرب‌نیوز

امروز جمعه ریاض میزبان کشورهای عضو شورای همکاری‌های خلیج فارس، مصر، اردن و دولت خودمختار فلسطین است. قرار است در این نشست به پیشنهاد حیرت‌انگیز دونالد ترامپ درباره تخلیه غزه از ساکنانش و ساختن یک «ریویرا» تحت حاکمیت ایالات متحده، پاسخ رسمی تهیه و طرح مصر برای بازسازی غزه هم بررسی شود.

ریاض هفته پیش میزبان مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، و تیمش وسرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، و تیمش بود. حضور کیریل دمیتریف، رئیس صندوق ثروت ملی روسیه، در کنار لاوروف نشان از امیدهای بسیار پوتین به آینده روابط اقتصادی کشورش با آمریکا بود.

مصر و اردن که همراه اسرائیل از بزرگ‌ترین کمک‌های واشینگتن برخوردارند، حتی با تهدید مبنی بر قطع این کمک‌ها عقب ننشستند، چرا که امیدشان به ریاض است که طرح ترامپ را قاطعانه رد کرد.

در دهه ۱۹۶۰ و پیش از جنگ شش‌روزه عرب‌ها و اسرائیلی‌ها، رادیو صوت العرب در قاهره پرشنونده‌ترین رادیو جهان عرب بود. «گوبلز» عبدالناصر احمد سعید نام داشت. حسنین هیکل با همه نزدیکی به رهبر مصر، هرگز گوبلز نشد، اما احمد سعید با آن صدای خوش‌آهنگ و بم و جذاب می‌توانست به‌سرعت، رهبری را خائن یا خدمتگزار ملت معرفی کند.

او برنامه‌ای داشت با عنوان «حقائق و اکاذیب» یعنی راست‌ها و دروغ‌ها. در این برنامه، آرم ایستگاه رادیوهای عربی پخش می‌شد و او پشت هرکدام می‌گفت: «هنا تونس /اکاذیب. هنا بغداد /حقائق و…» رادیو امان، پایتخت اردن، هم تا دوم ژوئن ۱۹۶۷ با صفت اکاذیب ذکر می‌شد و در پی آن احمد سعید می‌گفت: «این حکم اعدام تو است ای حسین که برای آب خوردن هم از سفارت انگلستان اجازه می‌گیری.»

روزی که ملک حسین تحت فشار تبلیغات و افکار عمومی دومیلیون فلسطینی، با هواپیمای خود به قاهره پرواز کرد و شریک ناصر در جنگ شد، ناگهای رادیو امان صدای «حقائق» شد و ملک حسین، برادر قهرمان. در طول جنگ شش‌روزه، میلیون‌ها عرب گمان داشتند که ارتش مصر مشغول استقرار در تل‌آویو است، در حالی که هزاران سرباز مصری تشنه و مجروح و خسته، در صحرای سینا به دنبال جرعه‌ای آب بودند.

ملک حسین ماند و بی شعار و با سربلندی در کنار سادات، به مخاصمه با اسرائیل خاتمه داد. فرزندش عبدالله هم راه و سلوک او را دنبال کرد. امروز اردن نفت و زر ندارد و با کمک‌های آمریکا و سعودی و سرویس‌های خدماتی پزشکی و دانشگاهی‌اش زندگی می‌کند، ولی ملتی سرفراز است که تن به خفت نمی‌دهد.

مصر هم چنین است. اما سعودی با ثروت کلان و هوشمندی ولیعهدش، امروز قلب جهان عرب و منطقه است؛ جایگاهی که در عصر پهلوی دوم از آن ایران بود. ایرانی که ۴۶ سال بعد از طاعون انقلاب با یک دوجین شکست، منفور خاص و عام و باجگیر محله است. اگر ناصر یک احمد سعید داشت، سید علی ده‌ها دارد.

در کنار احمد سعید، فاروق شوشه، ادیب مصری، هم برنامه «زبان زیبای ما» (لغتنا الجمیله) را پخش می‌کرد که ۱۰ بار هم می‌شنیدی، تازگی داشت. اما صداوسیمای نایب المهدی بعد از برنامه‌های زجرآور خبری، روضه سید ملک خاتون را پخش می‌کند.

در طول ۱۴ و نیم دولت روبه‌زوال جمهوری ولایت فقیه، نگاهی به سعودی بیندازیم. ملک خالد، فهد، عبدالله، سلمان و ولیعهدش که بعد از نخست‌وزیری ملک فیصل در پادشاهی برادرش ملک سعود، این دومین بار است که ولیعهد عهده‌دار ریاست شورای وزیران هم هست.

امیر محمد بن سلمان تیمی از جوانان و میانسالان سعودی را که همگی در بهترین دانشگاه‌های منطقه و جهان تحصیل کرده‌اند، در کنار خود دارد. نگاهی به وزیر خارجه‌اش بیندازیم: شاهزاده فیصل بن فرحان بن عبدالله آل سعود (متولد ۱۹۷۴) از ۲۳ اکتبر ۲۰۱۹ وزیر خارجه سعودی است. از زمان بنیان‌گذار خاندان سعودی ملک عبدالعزیز، او ششمین وزیر خارجه از زمان تاسیس وزارت در سال ۱۹۳۰ است. او متولد فرانکفورت آلمان و به زبان‌های انگلیسی و آلمانی مسلط است و البته عربی زبان مادری او است.

شاهزاده فیصل بن فرحان در سال ۱۹۹۵ نایب‌رئیس هیئت‌مدیره شرکت بهره‌برداری و نگهداری عربستان سعودی و به مدت بیش از ۱۰ سال نماینده گروه فناوری صنعتی بویینگ در هیئت‌مدیره شرکت صنایع هوافضای السلام و همچنین رئیس‌هیئت مدیره این شرکت بود. پس از آن ریاست شرکت منت (ment) بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ و عضو هیئت‌مدیره شرکت صنایع نظامی عربستان سعودی و رئیس کمیته اجرایی در سال ۲۰۱۷ از سوابق کاری او است.

او در سال ۲۰۱۷ به سمت مستشاری ولیعهد منصوب شد. بین سال‌های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ به‌عنوان مشاور ارشد سفارت عربستان سعودی در واشینگتن منصوب شد و سپس چند ماه به‌عنوان سفیر سعودی در آلمان خدمت کرد تا اینکه حکم پادشاه برایش به‌عنوان وزیر خارجه صادر شد.

همتای او، عباس عراقچی، و پیش از او، حسین امیرعبداللهیان از ذوب‌شدگان ولایت سید علی و فرماندهان اطلاعات سپاه بوده‌اند. البته وزرای خارجه ما در عصر دو پهلوی همه از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی و اداری باسابقه ممتد دیپلماسی و دارای جایگاه بین‌المللی بلندمرتبه بوده‌اند. درمیان میرزابنویس‌های امور خارجه ولی فقیه، محمدجواد ظریف همه عنوان‌ها و مدارج سیاسی را که یک دیپلمات باید داشته باشد، داشت، اما مشکل او بی‌شخصیتی بود. انسانی که در داووس در شرح بی‌حجابی در ایران و آزادی همکارانش در دولت برای انتخاب پوشش و اوضاع درخشان ایران می‌گفت و می‌سرود، دو سه هفته بعد در تهران، در اطاعت از اوامر ولی امر درباره بیهودگی مذاکره با آمریکا سخن‌سرایی کرد.

نگاهی به کارنامه زنده‌یاد باقر کاظمی، یدالله عضدی، عباسعلی خلعتبری، میر فندرسکی و… بیندازیم و صفحاتی از کارنامه‌شان را بررسی کنیم. از فیصل بن فرحان نمی‌گویم اما می‌توان جایگاه آن بزرگ میهن‌پرست، عباسعلی خلعتبری، نواده یکی از قهرمانان انقلاب مشروطیت، را با عباس عراقچی مقایسه کرد.

۴۶ سال است هماره در بهمن‌ماه، یاد و تصویر مردان میهن‌پرست و آزاده عصر پهلوی دوم و تنی از دولتمردان عصر رضاشاه کبیر مثل پاکروان و مطبوعی و علامه وحیدی که خمینی جانشان را گرفت، چند روزی غم عالم را به جان و جهانم می‌ریزد. آن دولتمردان با پیکری خونین رفتند و کسانی آمدند که همگی فارغ‌التحصیلان مدرسه فریب و دروغ و نفاق بودند و هستند.

به سعودی‌ها حسد نمی‌برم، اما همواره این سوال در ذهنم می‌پیچد که چرا مردان و زنان شایسته، آزاد‌اندیش و آموزش‌دیده میهنم باید یا تبعیدی و مهاجر باشند یا در وطن بی‌قرار و در حسرت جایگاهی که شایسته آن‌ها است. مجید تخت‌روانچی و عراقچی و علی باقری و علم‌الهدی و ناصر ابوالمکارم و اهل و اولاد جایی برای آن‌ها باقی نگذاشته‌اند.

برخی ادعا می‌کنند «عرب‌ها پول دارند و با پول برای خود اعتبار می‌خرند». کشورهای ثروتمند عرب در زمان پادشاه فقید هم ثروتمند بودند، اما آن روز جایگاه ما در مکانی بود که به همسایگانمان حسودی نمی‌کردیم و حسرتشان را نمی‌خوردیم که خود در محل حسرت دیگران بودیم.

از سعادت به ذلت افتادن ملت‌ها (و نیز ملت خودمان) زمان می‌برد. مغولان یک‌شبه میهن ما را به خاک‌وخون نکشیدند. مدت‌ها طول کشید تا سلطه یافتند. در طول تاریخ، هیچ‌گاه ملتی به‌سرعت ما، به ویرانی خود برنخاست که ما برخاستیم (به گفته الف بامداد شاملو: هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم)

امروز جمعه طرح بازسازی غزه به تایید می‌رسد. نه ترامپ و نه نتانیاهو قادر نخواهند بود غزه را مصادره کنند. فلسطینی‌ها ریویرا را برای غیر نمی‌خواهند، بلکه یک غزه آباد و مجاور مدیترانه منبع درآمدی سرشار خواهد بود که زوار عرب را به غزه خواهند برد.

سید علی خامنه‌ای به رهبران باقی‌مانده جهاد و حماس می‌گفت: « پیروز شدیم و شدید». مادر بیوه‌شده فلسطینی و یتیمانش در خرابه‌های خان یونس، اما بر سینه می‌کوبند و نفرینش می‌کنند. یک تصویر سیدعلی را در غزه نمی‌بینیم، اما تصاویر شاهزاده بن سلمان همه‌جا هست. خامنه‌ای نماد مرگ و ویرانی است و بن سلمان، نماد دگرگونی و سازندگی و آینده.

سال ۱۳۵۷ تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه جوان آن روز (و به احتمالی، بخش کوچک‌تری از پیران آزرده مخالف شاه از چپ و ملی و مذهبی) در اندیشه انتقام بودند. غیر از مورد یک افسر جوان که همسر باردارش را برای وضع حمل به بیمارستان شاهرضا برده بود و آنجا گرفتار خشونت انقلابیون شد و نیز یک پاسبان در اصفهان و یک ساواکی در شیراز، تا روز به تخت نشستن سید روح‌الله مصطفوی، مردم ما از روز بعد از سقوط هیچ تصوری نداشتند.

سران این انقلاب منحوس بارها اقرار کرده‌اند که سرعت رویدادها آن‌ها را غافلگیر کرد؛ به گونه‌ای که نمی‌دانستند چه کنند. خمینی اما می‌دانست. او همانند سیاستمداری کارکشته، فرصت‌طلب و بی‌پروا از عهدشکنی و دروغگویی، اولین حکم را روز ۲۳ بهمن به صادق قطب‌زاده داد تا صداوسیما را زیر نظر گیرد. دومین حکمش هم به خلخالی بود.

کمتر کسی معنای «حاکم شرع» و حدود اختیارات او را می‌دانست. سه روز بعد، وقتی ویران و حیران از پشت‌بام مدرسه علوی همراه با عکاس روزنامه اطلاعات، بعد از درنگی کوتاه در خانه که شرحش را بسیار نوشته‌ام، به روزنامه رفتم تا ویژه‌نامه‌ روز جمعه را منتشر کنیم، تازه معنای قاضی شرع را مزه‌مزه می‌کردم.

روزنامه که با تصاویر چهار ژنرال سرشناس در خون خفته منتشر شد، خیلی‌ها تکان خوردند. یک میلیون نسخه به‌سرعت برق‌وباد فروش رفت. انقلاب تازه داشت به مردمی که با کشتار و خونریزی و کودتاهای چپ و راست و اعدام‌های خیابانی و سر بریدن آشنا نبودند، چهره خود را نشان می‌داد.

ایران، عراق نبود که مردمانش هم پیکر پاره‌پاره نوری سعید را دیده باشند، هم سر از تن جدا‌شده عبدالکریم قاسم را در تلویزیون تماشا کرده باشند. ترورهایی که فداییان اسلام در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ انجام دادند، مثل ترور حسنعلی منصور به دست بخارایی، و ترورهای چریک‌های چپ و چپ اسلامی که در پایان دهه ۱۳۴۰ و آغاز دهه ۱۳۵۰ شمسی، جمعی از نظامیان ایرانی و مستشاران خارجی را هدف قرار دادند، بیش از آنکه افتخاری نصیب عاملان ترور یا سازمان‌های که به آن وابسته بودند، بکنند، در سطح جامعه اشمئزاز و محکومیت را به همراه داشتند.

یادمان نرود که یاران سیاهکل با کمک مردم و بومیان آن سو به دام افتادند و در خون نشستند. این‌ها را نوشتم تا یادآور شوم جامعه قبل از انقلاب ما، خشونت‌ مذهب و منظر نبود. با این همه در همان ماه‌های نخست برپایی «حکومت الله»، معنای خشونت، قساوت، کشتار جمعی را با پوست و گوشت و روحش تجربه کرد.

۴۶ سال بعد، رژیم‌های انقلابی منطقه یکی بعد از دیگری محو شدند، اما سعودی و اردن و کویت و عمان و بحرین امارات و مغرب ماندند. خون در رودخانه‌هایشان جاری نشد. شورای انقلاب چپ و راست حکم اعدام و تیرباران صادر نکرد، اما نصیب ما نکبت انقلاب شد و حسرت سال‌های خوب اعتبار و زندگی و روشنی.

دوست روزنامه‌نگارم در تهران می‌گفت لعنت ابدی بر آن‌ها که من ۷۰ ساله را مجبور کرده‌اند برای لقمه‌ای نان، مدح واعظ طبسی کنم.

وقتی تصویر دو وزیر سعودی را می‌بینم که مذاکرات روبیو و لاوروف را در ریاض سرپرستی می‌کنند، یاد کنفرانس معروف اوپک در تهران می‌افتم.

ملت‌ها با هوشمندی راهشان را پیدا می‌کنند، ما هوشمندیم اما راهمان را پیدا نمی‌کنیم. شاهزاده رضا پهلوی در ژنو و در مقر دفتر اروپایی سازمان ملل و پیش از آن در آلمان، سخنانی گفت که تحسین بسیاری را برانگیخت. امیدوارم مستمعان ایرانی او دریابند که ما نیز با گزینه‌ای درست، می‌توانیم جایگاه والا و ارجمندمان را دوباره بازیابیم. چشم به ریاض بدوزیم. حاصل نشست امروز چه خواهد بود؟

کابینه لبنان بی نفس مرگ حزب‌الله / علیرضا نوری زاده

مستاجران موقت لبنان رخت برکشیده‌اند و فصلی نو آغاز شده است
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۴۵

سرانجام نواف سلام، نخست‌وزیر لبنان، کابینه‌اش را معرفی کرد، بی‌آنکه حزب‌الله و جمهوری اسلامی در آن نفوذی داشته باشند. کابینه‌ای که لبنان باشکوه دیروز را به یاد می‌آورد و علی‌رغم حضور سه عضو امل و یک دوست خانواده نبیه بری که صاحب کرسی وزارت اقتصاد شد، بقیه وزرا سرشان به تنشان می‌ارزد.

معاون نخست‌وزیر: طارق متری
وزیر خارجه: یوسف رجی، دیپلماتی برجسته که به زبان‌های عربی، فرانسوی و انگلیسی مسلط است
وزیر دفاع: میشل منسی
وزیر دارایی: یاسین جابر که نماینده مستقیم نبیه بری است
وزیر فرهنگ: غسان سلامه شخصیتی برجسته که نماینده لبنان در یونسکو بود

از میان این وزرا، پنج وزیر شیعه از جنبش امل و شیعه مستقل‌اند که از این میان، یک وزیر را نیز نخست‌وزیر تعیین کرده است. این به معنای این است که حزب‌الله قدرت وتو را در کابینه از دست داده؛ چرا که تصویب تصمیم‌های کابینه مستلزم رای دو‌سوم وزرا است و حزب‌الله و جنبش امل ۹ رای لازم را برای وتو ندارند.

به این ترتیب لبنان بعد از تقریبا ۴۰ سال، در سالروز انقلاب نکبت‌بار برای ما و منطقه و جهان، نفسی به‌راحتی می‌کشد و سایه خمینی و سیدعلی بر سرش سنگینی نمی‌کند.

این در حالی است که مورگان اورتگاس، معاون فرستاده ویژه ایالات متحده در امور خاورمیانه، در سفر به لبنان، گفته بود که گروه حزب‌الله نمی‌تواند در دولت آینده این کشور نقش داشته باشد.

در میان کشورهای عربی، لبنان به دلیل ویژگی‌های فرهنگی، هنری، آموزشی و تنوع اقوام و مذاهبش، از اوایل قرن نوزدهم، جایگاه خاصی داشت که حتی در دوران دو جنگ داخلی هم حفظ شد (مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه اخیرا در گفتگوی تلفنی با همتای لبنانی‌اش ژوزف عون، گفته بود لبنان بسیار بزرگ‌تر از اندازه جغرافیایی خود است) تا اینکه حزب‌الله مثل خوره به جان لبنان افتاد و ویژگی‌هایش را یکی پس از دیگری، مصادره کرد و تنها چیزهایی که باقی ماندند، دیوان اشعار سعید عقل، آوازهای فیروز و ماجده، شبحی از روزنامه النهار و نمادهایی از سولیدر (منهتن بیروت که رفیق حریری ساخت) بودند.

سعودی‌ها در دهه‌های گذشته، به‌ویژه در طول جنگ داخلی ۱۵ ساله، نقشی پیشرو در حمایت از امنیت و ثبات لبنان ایفا کردند. آن‌ها نشست طائف لبنان را برپا کردند که در آن هریک از دولتمردان و سلحشوران جنگ‌های داخلی سهمی گرفتند و پیمان صلح را امضا کردند.

در طائف آن‌ها میزبان جلسات پارلمان لبنان هم بودند. این تلاش‌ها به امضای توافق طائف منجر شد که چارچوب جدیدی را برای همزیستی سیاسی بین جناح‌های مختلف لبنان معنا کرد و نقطه عطفی بود که پس از سال‌ها، ثبات را به لبنان بازگرداند.

از طریق این توافق، عربستان تعهد عمیقش را به حمایت از راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز و دستیابی به ثبات در کشورهای عربی نشان داد و موقعیتش را به‌عنوان یک طرف قابل‌اعتماد در درگیری‌های منطقه‌ای تقویت کرد.

سعودی‌ها علاوه بر حمایت از توافق طائف، با حمایت سیاسی و اقتصادی از لبنان، به بازسازی آنچه در جنگ ویران شده بود، کمک قابل‌توجهی کردند. حاضران در طائف علاوه بر وکلای پارلمان، دولتمران سال‌های استقلال و بعد آن بودند که تا سال‌ها با ارائه کمک‌های مالی بشردوستانه، بازسازی زیرساخت‌ها و بهبود شرایط زندگی مردم لبنان را کمک با دستان پرتوان رفیق حریری و برنامه‌ریزی‌هایش در گروه المستقبل، عهده‌دار شدند و لبنانی تازه بنا کردند.

پیمان طائف چهار بند اساسی داشت. بند نخست در پاراگراف‌های متعدد، هویت عربی لبنان را تضمین می‌کرد و نظام حکومتی لبنان به‌عنوان نظامی پارلمانی و دموکرات بازمعنا می‌شد. مثلا در این بند، نخست‌وزیر مسئول کامل قوه مجریه و شریک رئیس‌جمهوری می‌شد. توزیع کرسی‌های مجلس نمایندگان به طور مساوی بین مسلمانان و مسیحیان تبصره دیگر بند و گزینش مدیران و مسئولان سیاسی، نظامی و دانشگاهی بر مبنای یک فرمول پیچیده و نه فقط مذهبشان، تبصره بعدی بود.

در بند دوم، گسترش حاکمیت کامل دولت لبنان بر تمامی اراضی لبنان، انحلال تمامی گروه‌های شبه‌نظامی لبنانی و غیرلبنانی، تقویت نیروهای امنیتی داخلی و نیروهای مسلح، حل مشکل آوارگان و تایید حق آن‌ها برای بازگشت به خانه و کاشانه اصلی خود تصریح شده بود.

در بند سوم، بر لزوم آزادسازی بخش‌های اشغالی لبنان از چنگ اسرائیل و اجرای قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت تاکید شد.

بند چهارم، به روابط لبنان و سوریه می‌پرداخت؛ روابطی که بر پایه آن، لبنان هرگز به گذرگاهی علیه سوریه تبدیل نمی‌شد و مخالفان رژیم سوریه هم حق فعالیت ولو فرهنگی، علیه رژیم اسد را نمی‌داشتند. همین بند بود که بعدها از نگاه جنایت‌پیشه اسد و نماینده‌اش غازی کنعان و پس از او رستم غزاله، کشتار رهبران سیاسی، نظامیان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان لبنانی و فلسطینی مخالف اسد را در لبنان موجه جلوه می‌داد.

حریری با طائف به لبنان آمد. نه به‌عنوان بچه صیدایی که در سعودی پولدار شده است؛ گواینکه حقیقت هم همین بود. حریری حسابدار یک شرکت ساختمانی بود که بعد خود شرکتی زد به نام «سولیدر» و مقاطعه‌کار ساخت جاده ریاض‌ــ‌جده شد. او شش ماه زودتر از موعد کار را تمام کرد و موردتحسین ملک فهد قرار گرفت و یک میلیون دلار پاداش دریافت کرد اما او از ملک خواستار گذرنامه سعودی شد.

چنین بود که حریری با کمک عربستان سعودی توانست چند پروژه عمرانی را در وطنش لبنان به بهترین وجه به انجام رساند. در طائف او مرد اول بود و بعد از طائف، به لبنان بازگشت و در لبنان مرد اول شد.

حریری بعد از طائف، پنج بار نخست‌وزیر شد؛ از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸ و بعد از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵. طی این مدت، او لبنان جدیدی بر پا کرد. بیروت اقتصادی با بانک‌ها و موسسات مالی و هتل‌های زیبا در محله سولیدر بیروت. لبنان جان گرفت اما دمشق شادمان نبود که اداره لبنان دارد اندک‌اندک از کف خارج می‌شود. تمدید ریاست امیل لحود، متحد حزب‌الله و امل و بعضی مسیحیان که با اسد بیعت کرده بودند، به دستور بشار اسد انجام شد و حریری را در مقابل اسد قرار داد. سپس مثلث مرگ‌ــ رستم غزاله، اسد، تیم بدرالدین حزب‌الله و قاسم (سلیمانی)‌ــ به حرکت در آمد و حریری ظهر ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ در بازگشت از پارلمان لبنان در بلوار روشه بیروت، جانش به آتش کین سوخت و جهان لبنانش هم به آتش کشیده شد.

عماد مغنیه (حاج رضوان) برای دور بودن از صحنه پس از توفیق در نابود کردن رفیق الحریری، به تهران رفت. او در طول ۱۰ سال آخر زندگی‌اش فقط مسئول سازمان اطلاعات حزب‌الله و فرماندهی عملیات ویژه نبود. او صدها جنگجوی شیعه جیش‌المهدی را آموزش داد و حداقل سه دور تعلیمات نظامی فشرده برای بچه‌های شیعه بحرینی و کویتی و سعودی برگزار کرد؛ افرادی که محمدحسن اختری‌ آن‌ها را از دمشق، بدون مهر کردن گذرنامه‌هایشان و ظاهرا برای درس آخوندی، به قم می‌فرستاد، اما از اردوگاه‌های سری تعلیمات نظامی سپاه سر در می‌آوردند؛ جایی که عماد به‌عنوان مربی اول و با اسم حاج رضوان، نخست مغز و عقل آن‌ها را می‌دزدید و بعد آن‌ها را به آدم‌کوکی‌هایی بدل می‌کرد که به اشاره‌ای، به بمب‌های متحرک و مرگ‌آور تبدیل می‌شدند.

عماد بعد از قتل رفیق حریری، به ایران رفت. دو سال بعد که برای استراحتی کوتاه و دیدار با پدر و مادر و همسر نخست لبنانی و فرزندانش به لبنان رفت، فضای لبنان بعد از قتل رفیق الحریری، خروج خفت‌بار ارتش سوریه از این کشور و سپس انتخابات و تشکیل دولت تازه به ریاست فواد سینیوره، فضایی متفاوت با آن بود که عماد دیرسالی می‌شناخت.

غیبت او درست بعد از قتل حریری تردیدی باقی نگذاشت که او یا خود در این جنایت دست داشت یا از جزئیات آن باخبر بود. با خروج سوریه، متحدانش به‌ویژه حزب‌الله و وابستگان سلیمان فرنجیه از مسیحیان، عمر کرامی از سنی‌ها، ارسلان از دروزی‌ها و افرادی از تیره عاصم قانصوه و ناصر قندیل و البته نبیه بری و جنبش امل که دربست در خدمت دمشق بود، وضع بسیار بغرنج و آشفته‌ای پیدا کرده بودند.

مغنیه با طرح یک نقشه جنون‌آمیز و اجرای آن (ربودن دو سرباز اسرائیلی در جنوب لبنان) لبنان را به کام جنگی ناخواسته فرستاد که بعد از شش هفته، حاصلش ویرانی یک‌سوم خاک لبنان و نابودی دستاوردهای دوران سازندگی رفیق الحریری در سال‌های پس از جنگ‌های داخلی بود. اسرائیل به لبنان حمله کرد و عماد همراه با برادران سپاه که برای هدایت عملیات به لبنان سرازیر شده بودند، همه دانش خود را در زمینه جنگ‌های نامنظم و شلیک خمپاره‌ها و موشک‌های والفجر و نازعات و شاهین و… به کار بست و بیش از ۴۰ روز، بیش از دو هزار خمپاره و موشک به سوی اسرائیل و نظامیانش پرتاب کرد. زمانی هم که جنوب و خط ساحلی بیروت به تلی خاک بدل شد، شادمان از پیروزی راهی تهران شد تا از دست سیدعلی خامنه‌ای مدال بگیرد و تقدیر نثارش کنند.

با این حال اوضاع در بیروت روزبه‌روز بدتر می‌شد. سید حسن نصرالله که می‌پنداشت با «پیروزی الهی‌»ــ عنوانی که خودش بر ماجراجویی خود نهاده بود‌ــ لابد نه فقط لبنانی‌ها بلکه همه عرب‌ها و مسلمانان وظیفه دارند از او به عنوان سپهسالار اسلام و صلاح‌الدین ایوبی ثانی تجلیل کنند و حزب‌الله را روی سر گذارند، خود را در مقابل موج ملامتی دید که روزبه‌روز گسترده‌تر می‌شد. حالا آشکار بود که او در خدمت جمهوری ولایت فقیه و ولایت بعث همه اعتبار و جایگاهی را که از فردای خروج اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان به دست آورده بود، به‌سرعت از دست می‌دهد.

سوریه بعد از حریری، از طریق عواملش شماری از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی و مطبوعاتی لبنان را به قتل رساند و حسن نصرالله با میلیون‌ها دلار اهدایی جمهوری اسلامی، هم وابستگان به سوریه را سیراب کرد و هم کاریکاتور لبنانی ناپلئون، میشل عون، را به خدمت گرفت تا مانع انتخاب رئیس‌جمهوری و برپایی دادگاه بین‌المللی رسیدگی به جنایت قتل رفیق الحریری و حداقل شش شخصیت دیگر لبنانی شود.

اما آمریکا و متحدانش در کنار عربستان سعودی، مصر و اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس، ضمن حمایت از دولت فواد سینیوره و اکثریت مخالف سوریه و جمهوری ولایت فقیه، انتخابات رئیس‌جمهوری جدید لبنان (میشل سلیمان، فرمانده ارتش) را یک ضرورت ملی می‌دانست که سوریه و لبنان و وابستگانش در لبنان مانع تحقق آن بودند.

زمانی که عمرو موسی، دبیرکل جامعه عرب، با طرح موردحمایت عرب‌ها به لبنان آمد، اقلیت لبنان در چنان تنگنایی قرار گرفت که برای گریز از پذیرش انتخاب سلیمان، هر روز بر مطالباتش افزود و این موضوع نیز عامل دیگری شد تا موج نفرت و غضب از حزب‌الله و مهره‌های سوریه و جمهوری اسلامی در میان اکثریت لبنانی‌ها بالا گیرد. در چنین احوالی بود که عماد مغنیه از تهران راهی لبنان شد؛ سفری که در سوریه خاکسترش کردند.

تیم مغنیه به جز رفیق حریری حداقل ۳۶ تن از برجسته‌ترین شخصیت‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و رسانه‌ای لبنان را به قتل رساند. تیمی مرکب از قاسم سلیمانی، عماد مغنیه، عباس بدرالدین، سلیم جمیل عیاش، اسد حسن صبرا، حسن حبیب مرحی و حسن اونیسی که هریک با مرگی عجیب انتقام جنایاتشان را پس دادند، اما حریری در یادها جاودانه شد و لبنان باقی است و بازهم یکی از خاندان «سلام» در سرای حکومتی جای گرفت.

مستاجران موقت لبنان رخت برکشیده‌اند و فصلی نو آغاز شده است. به پایداری مردم لبنان سلام کنیم. روز آفتابی خانه پدری نیز نزدیک می‌شود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

ریاض سرمشق الشرع، کابل و قم، خون و مرگ و شهادت / علیرضا نوری زاده

کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون پیروش نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰

برادران لاریجانی، خامنه‌ای، جنتی و حسن خمینی در مراسم عزاداری-تسنیم

احمد الشرع، رئیس‌جمهوری موقت سوریه، اخیرا در طواف کعبه با همسرش، لطیفه، وزیرخارجه و رئیس دفترش و همسران آن‌ها حضور داشت.

آن‌سوی جهان، هزاران انسان در سوگ رهبرشان اشک به دیده می‌آورند و دعای رحمت برایش می‌خوانند. او ۸۸ سال زیست. جدش، آقاخان بزرگ، پسرش علی خان را کنار گذاشت و کریم آقاخان جوان را که بسیار شباهت به جوانی خودش داشت، به امامت طایفه اسماعیلیه برگزید.

کریم آقاخان در مدرسه‌ای درس خواند که پادشاه میهن اجدادی‌اش، ایران، در آنجا با ۱۰ سال فاصله درس خوانده بود؛ مدرسه له‌روزه Le Rosey. بعد هم به هاروارد رفت و پس از فارغ‌التحصیلی، با بنی‌عمش، شاهزاده صدرالدین، در سازمان ملل، کمسیون پناهندگان و شورای حقوق بشر در کنار خدمت به پیروانش تا پایان عمر مشغول بود.

کارهای او در بدخشان تاجیکستان و هند و پاکستان و کنیا و تانزانیا و اوگاندا و بدخشان افغانستان درخشان بود و هست. مدرسه و بیمارستان و دانشگاه بر پا کرد. هتل و ورزشگاه ساخت. موسساتش در لندن و پاریس و قاهره و… میعادگاه بزرگان اندیشه و فرهنگ بود. دو دوستم، زنده‌یاد شاهرخ مسکوب و دکتر محمد جوزی اهل فلسفه در موسسه اسماعیلی لندن پس از انقلاب و دوران غربت به کار تحقیق مشغول بودند. شخصیتی مثل دکتر بدخشانی رابط بزرگان اندیشه و شعر و فرهنگ پارسی با موسسه بود.

روزی با افتخار در تیم ورزشی ایران حضور داشت و روزی مهمان پرغرور پادشاه فقید و شهبانو بود و زمانی فرزند و جانشینش رحیم آقاخان را به کاخ باکینگهام می‌برد تا با ملکه الیزابت دوم آشنا شود.

در بدخشان و لبنان و یزد شباهت‌های شگفتی بین اسماعیلی‌ها و زرتشتی‌ها و درزی‌ها یافتم. مشایخ آن‌ها با ریش انبوه و ردای سپید و کلاهی همرنگ خیلی بهتر از آخوندهای ما نماد نیکی و مهر و آشتی بودند و هستند.

این دو نمونه، احمد الشرع و کریم آقاخان را آوردم تا به نکته‌ای برسم که دیرسالی است اندیشه‌ام را مشغول داشته است. آیا وجه دین اسلام باید فقط داعش و طالبان و ولایت فقیهی باشد؟ وقتی در سرزمین وحی، فستیوال فیلم و هنر و فرهنگ برگزار می‌شود و در کویت و ابوظبی، دیدنی‌ترین نمایشنامه‌ها به صحنه می‌آید. در قاهره، راس‌الحسین و سیده زینب بعد از نسل عمالقه (غول‌ها) عبدالوهاب و ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و فریدالاطرش، صدها هنرمند در صحنه نمایش و آواز و سینما راه بزرگان را ادامه می‌دهند و چنین است مغرب عربی و اردن و عراق و سوریه.

برایم باورکردنی نبود، وقتی تجلی آزاداندیشی ولیعهد سعودی به آزادی زنان، شراکتشان در اداره کشور، حضور چشمگیرشان را در عرصه فرهنگ و هنر به چشم دیدم و ایران پیش از ۱۳۵۷ در جان و جهانم زنده شد.

رضاشاه کبیر شب ۱۷ دی‌ماه ۱۳۱۴ تب کرده بود. به بهرامی، رئیس‌دفترش، گفته بود فردا روز سختی است. باید همسر و دخترانم را سر برهنه به دانشسرا ببرم ولی این‌ کار ضروری است. باید نیمی از جمعیت کشورم از یوغ بندگی رها شود. به جز تمرد چند آخوند و شورش گوهرشاد با رهبری بهلول حرکت عمده‌ای علیه کار بزرگ رضا شاه کبیر صورت نگرفت. بهلول به افغانستان و ژاپن و سپس عراق گریخت و بعد از بازگشت خمینی به ایران آمد، اما آبش با خمینی در یک جوی نرفت و به چاک زد.

امان‌الله، پادشاه متجدد افغانستان، بر سر همین کار تاج‌وتختش را به ملابچه سقای (پیش طالبانی) باخت تا بعد نادرشاه تاج را پس گیرد و بچه سقا را که شیخ فضل‌الله افغانستان بود، به دار کشد.

کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون عضو طایفه غنی نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.

حالا دو حریف در صحنه‌اند. یکی با نیمه‌ای جوان (اردوغان و احمد الشرع که نگاهش به ریاض دوخته شده و نخستین سفر خارجی‌اش به عربستان سعودی بوده است) و یکی پیر و فرتوت و توهم‌زده (سید علی خامنه‌ای) با یک ملاهبت‌الله طالبانی.

همسر خامنه‌ای غربت‌نشین در حرم ولایت است و همسر هبت‌الله با چادرشبی بر سر و پیکر، در اتاق عقبی قصر ریاست در حال بچه‌داری است، اما همسران اردوغان و احمد الشرع در کنارهمسرانشان، گیرم کلاهکی و چارقدی نیز دارند، راه می‌روند.

دختر تحصیلکرده و محتشم امیر بندر بن سلطان، سفیر سعودی در واشینگتن است. یعنی دختری که نشان از پدر دارد. ۴۶ سال بعد از انقلاب خمینی، اگر گوهرالشریعه‌ای سفیر شود، روز اول باید چادر و چاقچورش را جور کند که ناگهان غیرت برادر رسایی و هیجان نماینده قم در مجلس منفجر نشود، از اینکه ناموس اسلام به باد رفت.

طالبان در افغانستان هم بهشت خویش و هم دوزخ زنان را زیر نام اسلام انقلابی کنار هم بر پا کرده‌اند.

امروز عربستان سعودی به‌عنوان خاستگاه اسلام با نگاهی متسامح و آزاد، سرمشق بسیاری از کشورهای اسلامی است. این درست که رئیس‌جمهوری موقت سوریه از هاکان فیدان، رئیس سابق اطلاعات ترکیه (میت) و وزیر خارجه امروز، تربیت سیاسی گرفته، اما نگاهش به ریاض دوخته شده است؛ نگاهی به سوی فردا با نسل‌هایی خردمند که به شعار «مرگ بر…» الفتی ندارند.

احمد الشرع اما با زنان سوری متشخص که از غربت آمده‌اند، با حضور همسرش دیدار می‌کند و کاری به حجابشان ندارد. پنج بانو از جمله رئیس بانک مرکزی و وزیر امور بانوان و استاندار بی‌حجاب السویدا، بانو محسنه المحیثاوی، مدیر کل وزارت خارجه و معاون وزارت بهداشت عضو کابینه‌اند.

کریم آقاخان با سرفرازی به ابدیت می‌پیوندد، طالبان و سیدعلی هم می‌روند و نفرین و بدنامی بر جای می‌گذارند و احمد الشرع، قلب سوری‌ها را تسخیر می‌کند. باشد که عاقبت همه‌شان را ببینیم؛ چنانکه عاقبت سنوار و حسن نصرالله و قاسم سلیمانی و چند دوجین دیگر را دیدیم.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.