نگاهی به اثرپژوهشگری آگاه، در مجله آزادی اندیشه شماره هشتم چاپ تهران
ناکامی هویت مدرن ایرانی درآثار ابراهیم گلستان. ازص ۱۶۸ تا ۲۰۰ به قلم مهرداد صمد زاده.
درمقدمه آمده است:
داریوش شایگان درواپسین روزهای زندگی اش نکته ای را درمیان گذاشت که فهم آن بی ارتباط با نوشته حاضر نیست:
« باید اعتراف کنم شرمنده ام که نسل ما گند زد ” این گفته صرفا رویکردی انتقادی به مواضع فرهنگی گذشته او و همکیشان هویت اندیشش چون احمد فردید، سیدحسین نصر یا احسان نراقی نیست . . .»
همو با مخاطب قراردادن طیف وسیع روشنفکران و کنشگران سیاسی، بی پروا از سهیم شدن آن ها از: «پیدایش اسلام سیاسی و استقرارنظام جمهوری اسلامی درایران» سخن می گوید. و مهمتر، اینکه خلاف خیلی از نویسنده ها و مبارزان سیاسی که با اندیشه وقلم هم سر وکاردارند را در ظهور نو پای جمهوری اسلامی مصون از غفلت نمی داند:
«نمی توان به شکست سیاست های متآخر حکومت پهلوی نسبت داد بلکه باید آن ر ا در تفکر ومشی نخبگان فرهنگی و کنشگران سیاسی نیر جستجو کرد».
با چنین زبان انتقادی و پیام پُربار صادقانه، نمی توان مجله و نوشته را رها کرد. باید خواند و قدرت پژوهشگر و احساس نویسنده اثر را دریافت. ذوق زده ومشتاق برگ های مجله را آرام آرام پشت سر می گذارم و ساعت ها در درون حوادث می غلطم .
پژوهشگر، با اشاره به آثار نخستین گلستان ازمنش ها وخط مشی این اندیشمند صاحب سبک از :
« پیشامد انقلاب اسلامی که بیش ازهرچیز نشانگر نا کامی هویت ایرانی بود که دردوران پس از مشروطیت ، روشنفکران وهنرمندان و دولتمردان ایرانی به تثبیت آن همت گمارده بود». علل ناکامی ها را به درستی شرح می دهد.
«ازیکسو اقشارفرودست را به حاشیه راند. ازسویی دیگر اهل قلم، هنر و سیاست را دربرزخ سنت و تجدد قرار داد».
ازآثار این اوضاع اشاره دارد به داستان “ازروزگار رفته حکایت” ازمجموعۀ مدّ و مه را :
«باید روایتی واقع گرایانه ازآغاز این تحولات شمرد که درآن نخستین نشانه های بحران هویتی ایران مشهود است».
ازبازتاب مهم دیگری که درآثارگلستان چشمگیر است و گفتنی، حضورکاراکترهای گوناگون است که از:
«کنشگر انقلابی تا شکنجه گر واز ادیب تا کارگزارحکومتی درناچیز انگاشتن فرودستان سنّتی سهیم اند وهمه به نوعی ازآنچه که گلستان آن را “شیزوفرنی فرهنگی” می نامد، رنج می برند». نه رهائی از یوغ سنت های ستمگرانه بل که مدرنیزه کردن ان هاست. همو سپس ازدید دوگانه و تصویری که گلستان دراین باره ارائه کرده می گوید:
«معضلی است که جامعه را به سکون واداشته است».
در ادامه همین بحث است که پژوهشگر، به توصیف نقادانه گلستان ازهویت مدرن را دنبال می کند واز اوج و افول همین گرایش در داستان فیلم “اسرار گنج دره جنی” :
«به طرزی نمادین ازشکست پروژه مدرنیزاسیون شاه دربیانی کلی ترناکامی هویت مدرن ایرانی خبر می دهد».
همچنین است که در«پایان فیلم “خشت وآینه” در وجود طفلی سرگردان نمود می یابد»
سخن می گوید
.
ایران درتکاپوی هویت مدرن.
درتحت این عنوان، پژوهشگر اشاره ای دارد به موضوعی که یکی از ویژگی های گلستان بوده و آن اهمیت دادن به فرودستان است که از دید خیلی ها دور مانده است. مشارکت آن ها را در داستان ها در نقش های مختلف معرفی می کند که همگی بر دگرگونی های زمان: «درهمریختن حرمت ها و انضباط ها و توقع ها دورۀ میرنده، و قصه غریبه بودن، ناآشنابودن. (گلستان، ۱۳۹۵. ۲۸۱). و چه بجاست که بلافاصله یادآور می شود :
«تاریخ تازه بود وفرق داشت با آن قصه های پیش ازاین. تاریخ جوری که پارسال بود دیگر نبود واسم های پر از فخر و پهلوانی و عمردراز، وقصه های پرازاژدها و دیو وسیمرغ، رخش، جادو و خواب و خیال ازصفحه کتاب سفرکرد . . .» (گلستان،۱۳۴۸و۱۲)
هویت طبقاتی جنسیتی
نویسنده اشاره ای دارد به این نکته که : «گلستان درهر دوره از زندگی هنری اش موضوعی را برگزیده که روح دوران» است. بعد به داستان “به دزدی رفته ها” که نخستین داستان کوتاه گلستان درسال ۱۳۲۶ زمانی که گلستان درحزب توده فعال بود وبحث مبارزۀ طبقاتی جنبش زنان ازمسائل روز درجراید چپ اندیشان رونق داشت:
«پیش از آن که درسال۱۳۲۷ در مجموعۀ آذرماه آخر پائیز به چاپ رسد، در روزنامۀ رهبر، نشریه ارگان مرکزی حزب توذه انتشاریافت».
به درستی ازتمایل شدید گلستان ازذهن پنهان وتظاهربیرونی آن که آشنایی بامکتب فروید بود، می گوید. که انگیزه ” «کند وکاو دراعماق ناخود آگاه کاراکترهایش را» فراهم ساخته است.
پژوهشگر می نویسد:
«گلستان در نقد مدرنیته، لبه تیغ را به سوی درکی اثبات گرایانه ازآن می گرداند». اززنده بودن نفس که در اندیشه انسانی است می گوید و تفکر سالم که «درعصر مدرن خصلتی رهایی بخش به خود گرفته». رهایی انسان ازیوغ استبداد وغل و زنجیر جهل وجهالت سنتی را درقدرت تفکر و اندیشۀ درست مدرنیته می داند.
ازمضامین گوناگون استبداد وسرکوب ها درادبیات داستاتی حکایت ها ومثال هایی دارد که خواندنی و بسی پندآموزاست. ازقرابت کارخانه و زندان که :
«تداعی گر رابطه تجدد و سرکوب است و شب سیاه و زمخت روی همه چیز افتاده» می گوید. و داستان”میان دیروز و فردا” که اشاره ای گذرا به سرنوشت رمضان، کارگری که به خاطر اعتراض به شرایط ظالمانه کار زندانی و شکنجه شده است. همچنین مهندس جوانی که ان هم به خاطر مبارزه و دفاع از حقوق کارگران زندانی وبا رمضان هم سلول شده است پس از آن که کارگرپیری با گلوله مزدوران دولتی به هلاکت رسیده، رمضان فریاد می کشد من با این دست های پینه بسته نان درمیارم نمی ذارم شما سوراخ سوراخ کنین!
به روایت نویسنده، گلستان از استبداد حاکم درفرهنگ اجتماعی نیزهرگزغافل نیست. ازدایی عزیز پرویز می گوید وصفات مستبدانه او که املاک زراعتی زیادی را ازاوقاف دراختیاردارد. پول دارشده وکارخانه ای نیزدایر کرده است:
«با پرداخت رشوه به والی فارس به مقام وکالت مجلس شورای ملی نایل می اید. جالب این که او نه توانائی توضیح واژه های مدرن و نه درکی از مسئولیت نمایندگی دارد. و اما آنچه که بیش از هرچیز معرف شخصیت اوست رفتار مستبدانه ای است که درقبال فرودستان سنتی ازخود بروز می دهد».
تجدد و شیزوفرنی فرهنگی
با داستانی جالب وخواندنی که در تبیین وتآیید صراحت کلام وعریان گویی گلستان است، وسیلۀ کاراکتر داستانش پرویز، در حضور پدر وسید بلیغ معلم فقه، رخ داده را شرح می دهد:
«هنگامی که پدر پرویز را به خاطر گوزیدن درجمع مهمان هایش لگد می زند، سید بلیغ از یکسو در توجیه این عمل می گوید : “معصومیت را نباید آزرد” ازسوی دیگر او خود درکلاس درس عمل پرویز را به سوژه ای برای خنده و استهزاء مبدل و اورا نزد همشاگردی هایش شرمسار می کند».
به نقل آز “روزگار رفته حکایت”.
ازتسرّی این دوپارگی به کنشگران سیاسی سخن رفته. ازفردی در موقعیت ممتاز باداشتن نوکر وکلفت درخانه، و از رفتارش که با دیدۀ تحقیر با فرودستان داشته یاد می کند. ازاحمد یار انقلابی متواری اش. مادر احمد موقع تحویل وسایل درپاکت کاغذی مقداری آجیل برای سر راه پسرش گذاشته :
«علی که ماشین خود را برای حمل وسایل دراختیار راوی گذاشته با دیدن آجیل درپاکت کاغذ مشق خط خورده شاگرد مدرسه ای ها درست شده بود به تمسخر می پردازد هو هو مگه هنوز از این پاکت ها می سازند از کجا دراوردی، محلۀ جهودا ! . . . پاکت آجیل را چون گلوله سیاه در نور چراغ به دور می اندازد. علی شق دیگر شخصیت راوی ست که با فخر و افاده ازامکانات بهتر زندگی بالای شهر سخن می گوید و با انزجار به تشریح زندگی پائین شهرمی پردازد».
با شنیدن خبر اعدام احمد، راوی تکان می خورد. حسی ازپشیمانی که چرا پاکت آجیل هدیۀ مادر به فرزنذش را به او نرسانده و دور انداخته گرفتارعذاب وجدان و نادم از عمل زشت خود با غم واندوه راه می افتد سوی میدان فردوسی. با نگاهی به مجسمه می گوید :
« مزخرف! این چیست که ساخته اند… که این طورقوزکرده مجسمه ساخته ادد برای مملکت مجسمه ها. مجسمه مرده ها برای مملکت مجسمه ها. مجسمه مرده ها برای مجسمه های مرده ده هزارساله . . . شعر از مجسمه برای زیر مجسمه. شعرمرده برای مرده های روی تابوت مرده … نمیرم از این پس که من زنده ام.” دراین کلمات می توان هم صدای معترض گلستان را علیه منجمد ساختن سنت های گذشته شنید وهم عبور از آن ها را».
تجدد و پراگماتیسم
پژوهشگر دراین بخش ازبررسی های خود، با اشاره به این که:
دل کندن ازعادت ها وسنت های دست وپاگیر گذشتگان، گلستان را به سوی نگرش پراگماتیستی سوق می دهد که خود یکی دیگرازویژگی های عصر مدرن می باشد» ازداستان های “یادگارسیزده” “تب عصیان” با شرح چکیده ای ازمتن ماجرا سخن گفته اضافه می کند :
«داستان بیش ازآن که نگاهی انتقادی به شیوۀ مبارزات سیاسی باشد گسستی است هستی شناسانه ازسنت های حماسی و مذهبی، سنت هایی که با تمجید از قهرمان گرایی و شهادت درتعارض با مفهوم مدرن سیاست به عنوان حرکتی جمعی ومدنی قرارمی گیرد».
دربستربررسی ها«به مضامین واشارات به کاررفته وطبع جاه طلب وعصیانگرزندانی» سخن رفته و حاصل این که مبارز و زندانی از “عصیان رومانتیک” راه به جایی نخواهد برد. همچنان که از نا بهنگامی و پرشتاب بودن برخی دگرگونی های مدرنیته درعصرپهلوی، درتضاد با فرهنگ جاری وسنت های منجمد گذشته بود. با سخن آغازین اسرارگنج دره جنی:
دراین چشم انداز بیشتر آدم ها قلابی اند
هرجورشباهت میان آن ها وکسان واقعی
مایه تآسف کسان واقعی باید باشد» . این عنوان نیز به پایان می رسد.
تجدد ستیزی
پژوهشگر براین باور است که: گلستان درداستان «خروس» باترکیبی از نمادها و رمزگان ها» موضوع مقاومت سنت را دربرابر تجدد قرارداده است. تحلیل جالب لیلا صادقی را گواه گرفته و با تآیید سخنانش می نویسد:
« اگرچه صادقی در رمزگشایی از نماد خروس ابعاد فرهنگی و تاریخی آن را به روشنی تشریح می کند اما بُعد زمانی آن را که یکی ازلایه های معنایی داستان برآن استوار است از نطر دور می دارد».
پژوهشگربا تشریح و تحلیل داستان، از ماندگاری آثار خروس مؤذن که حتی پس ازکشته شدن «همچنان فضارا به خود آغشته می سازد» آیا یادآور بلندگوهای حکومتی نیست که فضای حال را به تکرار جهل و تعفن اوهام آغشته می کنند؟!».
گلستان و رسالت روشنفکر
ازنظرپژوهشگر، گلستان کمتردربارۀ روشنفکرو رسالت روشنفکری مستقیما سخنی ابرازداشته است» اما، بلافاصله مخاطبین را سوی پاره ای آثارایشان هدایت می کند ونشان می دهد که نویسندۀ مسئول و هشیار زمانه هرگزاز این طیف فعال و پرسر وصدا غافل نبوده. اشاره می کند به “بیگانه ای که به تماشا رفته بود” ازمجموعه شکارسایه وبخشی ازمتن داستان را می آورد. بازیگرداستان پاتریک نامی ست که درنقش “روشنفکرجعلی” ظاهر می شود :
«تنها انگیزه و آرزویش خود محوری وخود کامگی است».
ازداستان دیگر گلستان : «طوطی مرده همسایه من”ازمجموعه جوی و دیوار و تشنه” می گوید. که در تقابل وتضاد با پاتریک روشنفکرجعلی است. جنگ و دعوای همسایه وسبک زندگی اورا نقل می کند. ورفتارهایش را باهمسایه: «مرد همسایه به علت خوردن تریاک نقش برزمین می شود و او پیکر نیمه جانش را یله کنان به بیمارستان می برد . . . راوی دربازگشت اربیمارستان همسایه اش را با کُت خود که نماد پوشش است ملبس می کند و او را کوله کنان به خانه اش برده ودربستر می نهد».
هوش وهشیاری نویسنده درتمثیل وابزارها را نمی توان با تمجید وستایش ادا کرد. می باید که حس قوی ودرک فوق العاده ای درجغرافیای واقعیت وخیال داشت تا به این مرحلۀ از اعتلا رسید گفت ونوشت!
نتیجه گیری
پژوهشگر در سرانجام بررسی های عمیق، می نویسد که:
«ناکامی هویت مدرن درنگاه ابراهیم گلستان نه تنها معلول تخاصم نیروهای واپسگرانه، بلکه همچنین نتیجۀ منطقی ماهیت مدرنیته ایرانی است».
همو، عناصر ضدیت وتقابل با مدرنیته را می شکافد. ته لایه های کپره بستۀ فرهنگی جامعه را عریان از پایبندی ریشه دارعام به سنت های کهن و زهرآگین سخن می گوید: کرده
«گرایش غالب دردوران پهلوی ها . . . معضل اصلی عصر پهلوی را اساسا به پدیده دوگانه تجدد جعلی و سنت های جعلی حاکم برجامعه منتسب می کند».
پژوهشگر به نکته ای اشاره می کند که دراکثر آثار گلستان آمده است :
برای گلستان، هویت ملی نه اسارت ذهن درسنت های منجمد شده که در زمانه بودن است».
در بارۀ نگاه بنیادی و هوشمنداتۀ “درونگرای گلستان” می نویسد:
«ناکامی هویت مدرن ایرانی را پروژه ای همگان می داند. هرچند با گرایش های فکری، عقیدتی، فرهنگی وسیاسی متفاوت درآن سهیم بوده اند. او وجه اشتراک همه را دربرافروختن سنت های مُرده در پاسخ به مسائل زنده عصر حاضر می بیند که خود حاکی ازعدم شناخت روح زمانه و روح سنت های گذشته است».
پژوهشگر با این پرسش: « که چگونه روشنفکری چون گلستان که آثارش را می توان هشداری آشکار
برعلیه سقوط فکر و فرهنگی دانست در واپسین سال های حکومت پهلوی که نقطۀ آغازاین سقوط بود درهالۀ فراموشی فرو رفت».
خود پاسخ می دهد:
«پاسخ را باید درعدم شناخت تاریخی و ناتوانی فکری جریانات سیاسی جست که فرجام آن ناکام ماندن و نهایتا مرگ هویت مدرن بود. شاید اینک وقت آن است تا همه آنانی که ناخواسته دراین ناکامی نقش داشته اند همانند داریوش شایگان بگویند که “گند زدیم” تا نقطۀ آغازین برای فردایی بهتر باشد».
پژوهش خواندنی و جالب آقای صمد زاده به پایان می رسد.