ملت ایران در ۱۱ اسفند از خامنهای سلب رهبری کرد علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
از این پس در تاریخ ما، به جز سوم اسفند، آغاز حضور رضا شاه، و ۲۹ اسفند که نفت ملی شد (در کنار روزهای زن، درختکاری، استقلال کانون وکلا، و…) بر پیشانی یازدهمین روز این ماه نیز خطی تاریخی نشسته است؛ روز سلب کامل مشروعیت از سیدعلی خامنهای.
از حوزههای خالی رایگیری در سرتاسر خانه پدری بسیار دیدم و شنیدم و منتشر کردم اما دو ویدیو این روز را جاودانه کرد. در اولی ذوبشدگان در ولایت، در حوزهای خالی در پایتخت، با جارو و لنگهکفش دنبال موشی بودند که زیر منبر پنهان شده بود. نبرد شیرمردان نایب امام زمان با موش کوچک وحشتزده دقایقی ادامه داشت. ویدیو دوم در حوزه چابهار بود که ناظران صندوقهای خالی را برمیگرداندند، همه خالی از رای که از زوال حکومت خبر میدادند.
در هیچیک از انتخابات بیش از سه دهه اخیر، ولیفقیه و کارگزارانش این مقدار در ضرورت رایدادن سخن نگفته و دین و مذهب و حضرت عباس و صاحب زمان را وسیله جذب و جلب مردم نکرده بودند. خامنهای در جنبش زن زندگی آزادی با ۵۰۰ کشته، اعدامیهای جوان، دختران زیبای بیچشم و هزاران زندانی، گمان برد پیروز شده است اما هم به سامان رساندن حجابش با زنان شجاع سرزمینمان با سر به دیوار خورد و هم در حکایت مهندسیشده انتخابات روز ۱۱ اسفند ۹۰ درصد از رایدهندگان (چیزی نزدیک به ۷۳ درصد) نهتنها ضربه فنیاش کردند که با سلب اعتبار از او رویای به تخت نشاندن سید مجتبی را به کابوس بدل کردند.
ملت ایران در ۱۱ اسفند از خامنهای سلب رهبری کرد. برای اولین بار اپوزیسیون خارج کشور، همصدا با داخل، بدون پروندهسازی انتخابات را تحریم کردند. این دستاورد بزرگ پیامدهایی خواهد داشت، پیامدی که، حتی پیش از مرگ سیدعلی، بازی به نفع ملت بزرگمان پایان خواهد گرفت.
در طول دوران ریاستجمهوری خاتمی، آقا روزبهروز بیشتر به اطلاعاتیها وابسته شد. تیمی که آنها درست کرده بودند از هر نظر کامل بود. آنها آدم عملیاتی داشتند مثل رمضانی، الیاس محمودی، احمد وحید، پورفلاح و ذوالقدر و… آدم رسانهای داشتند مثل حسین شریعتمداری، حسین صفار هرندی، یوسفپور، حاج غفور و حاج عزت، آدم باسابقه داشتند با عبا و عمامه مثل فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی و احمد وحیدی اولین فرمانده سپاه قدس و وزیر کشور فعلی. راهبردشناس هم داشتند از تیره حسن عباسی و حسین اللهکرم و الیاس نادران و مهدی چمران، دیپلمات و سیاستمدار هم داشتند مانند علیاکبر ولایتی و محمدحسن اختری. اصغر حجازی هم آقای کل بود و مغز و قلب آقا را در اختیار داشت و هنوز هم دارد. اینها به اضافه یک جمع سی نفره از بچههای مرکز استراتژیک سپاه و دانشکده امام باقر و اطلاعات سپاه و ستاد کل، ازجمله سرتیپ دکتر موسوی، از همان سالهای نخست حکومت خاتمی بهدلیل وحشت و نگرانی که بر آقا مستولی شده بود بنا را بر این گذاشتند که کار خلافت را پیش از آنکه جناب عزرائیل سر برسد فیصله دهند. برای این کار همانطور که هاشمی رفسنجانی و خامنهای و ریشهری از یکی دو سال پیش از درگذشت خمینی قاپ احمدآقا را دزدیدند و او را با خود همراه کردند اینها نیز از میان فرزندان آقا مجتبی را که خیلی احساس ولیعهدی میکرد انتخاب کردند. میثم انتخاب اول آنها بود ولی این آقازاده بعد از حضور پای منبر درس آقا رضی شیرازی عابد و گوشه گیر و اهل درس و فحص شد.
از فردای ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ نه ولیفقیه همان سید علی قهار و جبار بیترس است، نه مجتبی آن أقازاده امیدوار.
چه قدر خوب بود اگر حرفهای درگوشی نیروهای سپاه روز شنبه بعد از انتخابات به گوشمان میرسید. حالا آنها نیز وحشتزدهاند. در هر جنبش یا انقلاب سه عامل اصلی پیرو زی را رقم میزنند. نخست بریدن مردم از رژیم است. این بیزاری و بریدن در جنبش سبز، سپس در جنبش باشکوه انسانی زن زندگی آزادی، و امروز در نه بزرگ به اصل و فرع نظام تجلی یافته است. عامل دوم وجود یک رهبری منسجم با حضوری چشمگیر در داخل و خارج کشور، و عامل سوم، تضاد مصالح رژیم با مصالح ابرقدرتها و نیروهای مؤثر خارجی است. به عبارت دیگر، آقای جیمی کارتر و ژیسکار دستن و کالاهان و اشمیت درگوادلوپی دیگر ننشینند و برای ملت ما تصمیم نگیرند، بلکه برعکس از جنبش ملت ما حداقل در ابعاد معنویاش حمایت کنند.
مردم ازرژیم نه یک بار که چندین بار اعلام برائت کردهاند، براین بیزاری و نفرت مردم را هم بیفزایید. حمایت نکردن خارجی نیز تحصیل حاصل است. جنبش زن زندگی آزادی دنیا را به سر فرو آوردن دربرابر ملت بزرگ ما واداشت و حالا در اسفند ۱۴۰۲ آمریکا نیز عدم مشروعیت رژیم را اعلام میکند. تکلیف رژیم با اروپا و خاورمیانه نیز روشن است. تظاهرات نیم ملیونی برلین و تورنتو و لندن و واشینگتن را به یاد دارید؟ در لس آنجلس صدها هزار نفر حضورداشتند. شاهزاده رضا پهلوی هم آمد و چه شوری بود و چه امیدی که متبلور شده بود. همه بودند، افراد مشهور، ورزشکاران، فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، روزنامهنگاران و شاعران و …
اینک حکایت ازنو تکرار میشود. آیا تکرار میکنیم دیروز و امروز و هنوز را، یا میتوانیم ضربه نهایی را وارد کنیم؟
در یک اتفاق تعجب برانگیز جورج گالووی سیاستمدار چپ و پیشین بریتانیا در انتخابات میاندوره ای شهر “روچدیل” انگلیس به پیروزی دست یافت و بعنوان نماینده حزب رادیکال و چپ کارگران بریتانیا به مجلس عوام بریتانیا راه یافت. جورج گالووی حمایت از غزه را به محور اصلی تبلیغات انتخاباتی خود در این شهر مسلمان نشین تبدیل کرده بود.
جورج گالووی که مجری برنامه شبکه پرس تی وی (شبکه انگلیسی زبان جمهوری اسلامی) می باشد با قریب به چهل درصد آرا بعنوان نماینده این شهر انتخاب شد. این انتخابات میان دوره ای بعد از مرگ ناگهانی نماینده حزب کارگر (حزب اصلی مخالف دولت) برگزار شد. کاندید حزب کارگر در این انتخابات که از مردم فلسطین دفاع و علیه اسرائیل سخن گفته بود, توسط حزب کارگر طرد شد. لذا حزب کارگر در این انتخابات هیچ کاندیدی نداشت. جورج گالووی قبلا نیز نماینده مجلس بوده است. وی علاوه بر کارمند رسمی بودن و مجری گری در تلویزیون انگلیسی زبان جمهوری اسلامی (پرس تی وی), در سالهای اخیر مجری تلویزیون انگلیسی زبان روسیه (Russia Today TV) نیز بوده است. اما بعد از تحریم های شدید و گسترده در سال ٢٠٢٢ میلادی علیه روسیه وی ناچار شد از تلویزیون روسیه کناره گیری کند.
جورج گالووی که اصالتا زاده اسکاتلند است در نطق پیروزی خود به رهبر حزب کارگر و نخست وزیر (رهبر حزب محافظه کار) حمله کرد و گفت: “کی یر استارمر و ریشی سوناک دو روی یک سکه هستند و هر دوی آنها امشب در اینجا در روچدیل یک سیلی خوب و واقعی خوردند”. رسانه های جمهوری اسلامی این پیروزی را تحت پوشش گسترده خود قرار داده اند. سی سال پیش (در سال ١٩٩۴) وی بعد از سفر به نوار غزه به دیدار صدام حسین در بغداد رفت و از وی حمایت کرد. علاوه بر صدام حسین, وی از خامنه ای و بشار اسد و چاوز نیز حمایت و تمجید کرده است. ظاهرا وی توانسته بود مسلمانان شهر “روچدیل” انگلیس را به طرز بی سابقه ای بسیج کند که حضور حداکثری در انتخابات داشتند. در حالی که بقیه مردم نسبت به این انتخابات بی تفاوت بودند.
خراسانیها امروز ولیان را تقدیر میکنند و برایش دعای رحمت میخوانند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۹ فِورِیه ۲۰۲۴ ۹:۱۵
انقلاب هنوز امام رضا را مصادره نکرده بود. ولیان استاندار و نایب تولیت بود و شاه، تولیت آستان و سالی دوسه بار زائر مزار شاه خراسان. حرم حال و صفایی داشت و چهره شاه شاهان آن دم که خاشعانه چشم به ضریح ثامنالائمه دوخته بود، بینیاز از توصیف، خبر از انسانی میداد که از ته دل با امام هشتمش حرف میزند.
در آن روزگار، آستان قدس یک واحد تجاری نبود و شیعیان عراقی و پاکستانی و دیگران برای صیغه کردن به مشهد نمیآمدند. مشهد اعتبار خودش را داشت و سالی دو سه میلیون زائر را پذیرا میشد. نه هرگز گرفتار قحطی بود و نه اسیر دست ملایان. امروز اما در خراسان سکه به نام سیدعلی میزنند و نایبش، علمالهدی، بساط امارتش را در ولایت حضرت بر پا کرده است. آستان قدس رضوی دیگر نه از رضا نشان دارد و نه از بارگاه قدس بلکه کنسرسیوم عظیمی است که صدها آخوند و تاجر به جانش افتادهاند.
آستان قدس رضوی اگر ثروتمندترین مجموعه اقتصادی ایران نباشد، به گفته مسئولان آن بزرگترین موسسه وقف در جهان اسلام است. این نهاد غول پیکر مدیریت تمامی نذورات و موقوفات امام هشتم شیعیان را بر عهده دارد اما علیرغم فعالیت اقتصادی گسترده مالیاتی به دولت پرداخت نمیکند و برای این معافیت مجوزی از خمینی، بنیانگذار رژیم حاکم، دارد که هنوز هم دست دولتهایی را که به این نهاد نگاه میکنند، بسته است. تولیت آستان قدس نهتنها مالیات نمیدهد، بلکه میگوید دولت بابت استفاده از زمینهای متعلق به این موسسه باید سالانه بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد ریال هم بپردازد.
بیش از ۱۳ هزار هکتار از ۳۱ هزار هکتار مساحت شهر مشهد یعنی بیش از ۴۳ درصد از مساحت کل شهر موقوفه روضه رضوی است. اما این موقوفات به مشهد و خراسان منحصر نیست. آستان قدس در سراسر ایران زمین، باغ، چاه و کانال آب دارد، از آذربایجان شرقی و غربی و گلستان و گیلان گرفته تا تهران، سمنان، یزد و کرمان. ۳۰۰ هزار مستاجر برای زمینهایش دارد و براوردها نشان میدهد که ارزش تقریبی زمینهای روضه رضوی معادل ۲۰ میلیارد دلار است.
آستان رضوی و تولیت آن که نامش ۳۵ سال است با شیخ عباس واعظ طبسی و سپس احمد علمالهدی گره خورده است، به دوران صفویه میرسد. در آن زمان، شاهان متولی روضه رضوی را انتخاب میکردند یا خود تولیت را عهده دار میشدند. اکنون هم رهبر رژیم این وظیفه را برعهده دارد. اما علیرغم تاریخچه چندصد ساله روضه رضوی، در دوران حکومت عباس واعظ طبسی حدود روضه از حرم امام رضا بسیار فراتر رفت و به نهادی تبدیل شد که بیشتر به «امپراتوری» روضه رضوی میماند تا آستان قدس رضوی.
گاهی به بعضی شرکتها و موسسات این امپراتوری آشکار میکند که رژیم بر چه ثروت هنگفتی چنگ انداخته است.
اجتماعی، آموزشی
دانشگاه امام رضاــ این دانشگاه غیردولتی در دهه ۱۳۹۰ تاسیس شد و در حال حاضر در سه دانشکده فنیمهندسی، معماری، هنرهای اسلامی و تربیت بدنی نزدیک به چهار هزار دانشجو دارد.
دانشگاه علوم اسلامی رضویــ این دانشگاه در دهه ۱۳۵۰ تاسیس شد و بر معارف اسلامی، فقه و حقوق تمرکز دارد. همزمان با تدریس دروس مقطع کارشناسی، دروس حوزوی نیز برای طلاب تدریس میشود. این دانشگاه کمی بیش از هزار دانشجو دارد و تحصیل در آن رایگان است.
دارالقرآنــ انواع دروس معارف دینی در این مرکز برگزار میشود.
موسسه تربیت بدنی روضه رضویــ این موسسه اواسط دهه ۱۳۵۰ تاسیس شد و در حال حاضر در چهار مجتمع مختلف به مساحت حدود ۲۵ هکتار فعالیت میکند. سه زمین چمن، چندین سالن چندمنظوره، بزرگترین سالن تیراندازی ایران و چندین استخر در اختیار موسسه تربیت بدنی است.
رسانههای فرهنگی
فعالیتهای فرهنگی مختلف در حرم رضوی زیر نظر شورای عالی فرهنگی هماهنگ میشود. بسیاری از نهادهای فرهنگی و رسانهای تحت نظارت این نهادند.
موزههاــ در حرم امام رضا سه موزه وجود دارد که در آنها گنجینههایی از آثار تاریخی، تمبر، اسکناس، اسلحه و فرش نگهداری میشود. نسخههای قدیمی قرآن کریم، اسناد تاریخی، سایر نسخ خطی و خوشنویسی بخشی از گنجینه این موزهها است. بخش دیگری از گنجینه هم مدال و نشانهای چهرههای ورزشی، هنری و علمی است. چهار موزه و چندین کتابخانه دیگر هم در آستان قدس وجود دارد.
روزنامه قدســ انتشار روزنامه قدس از سال ۱۳۶۷ آغاز شد. این روزنامه در سراسر ایران توزیع میشود. روزنامه قدس یک پایگاه تحلیلی خبری هم دارد و مطالب آن روی گوشی نیز قابلدریافت است.
آستان نیوزــ خبرگزاری الکترونیک آستان قدس رضوی که عمدتا به اطلاعرسانی امور این نهاد میپردازد.
انتشاراتــ موسسه انتشارات الروضه الرضویه که تاکنون بیش از یک هزار و ۷۰۰ عنوان کتاب منتشر کرده است.
بنیاد پژوهشهای اسلامیــ در این گروه حدود ۱۷۰ نفر در نزدیک به ۲۰ گروه پژوهشی مختلف(از قرآن و حدیث گرفته تا نجوم، جغرافیا و ترجمه زبانهای اروپایی) فعالیت میکنند.
امور پزشکی و دارویی
دارالشفای امام رضاــ این مرکز در زمینی ساخته شد که زمانی وقف شده بود. دارالشفا مجموعهای بیمارستانی است که در زمینی در جوار حرم امام رضا با مساحتی بیش از چهارهزار مترمربع واقع شده و عمدتا برای ارائه خدمات پزشکی به زائران در نظر گرفته شده و به گفته یکی از مسئولان این مرکز روزانه پذیرای سههزار زائر است. این مرکز کلینیکهای تخصصی نیز دارد.
بیمارستان رضویــ بیمارستان رضوی اواسط دهه ۱۳۸۰ افتتاح شد و زیربنای آن حدود ۹۰ هزار مترمربع است که در زمینی به مساحت ۳۹ هکتار بنا شده است. این بیمارستان خدمات جامع پزشکی از جمله روشهای پزشکی هستهای برای درمان سرطان را ارائه میدهد و بخشهای ویژه نیز دارد.
موسسه خدمات دارویی رضویــ این موسسه شامل داروخانهای است که به صورت ۲۴ ساعته و هفت روز هفته در جوار حرم امام رضا فعالیت میکند و روزانه به حدود هزار نفر خدمات ارائه میدهد. تمرکز این موسسه ارائه داروهای شیمیدرمانی به بیماران مبتلا به سرطان است. این موسسه واحد گیاهان دارویی نیز دارد که به تولید و توزیع گیاهان دارویی و همچنین آموزش طب سنتی میپردازد.
شرکت داروسازی سامانــ شرکت داروسازی سامان در سال ۱۳۷۶ افتتاح شد. تولید داروهای بیوتکنولوژی یکی از فعالیتهای این شرکت است.
سه کارخانه قند و ۸۹ واحد صنعتی و اقتصادی آموزشی و فرهنگی و موسسه صندوق نذورات که سالیانه میلیاردها تومان پول وارد آن میشود.
سازمان اقتصاد رضوی وظیفه ساماندهی شبکه اقتصادی پرپیچوخم کلانشهر رضوی را بر عهده دارد.
این سازمان ۸۹ شرکت و موسسه را که در ۴۴ تا از آنها بیش از ۵۰ درصد سهام دارد، مدیریت میکند. قدمت برخی از این شرکتها به چند دهه قبل میرسد اما این شرکتهای قدیمی در دهه ۱۳۵۰ در اوایل دهه ۱۳۶۰ و سپس در دهه ۱۳۷۰ شکل یا نام جدیدی پیدا کردند و به شرکتهای جدیدی «برای ارائه و ایجاد فعالیتهای مالی و اقتصادی قابلاعتماد برای فعالیتهای فرهنگی و اهداف عالی» تبدیل شدند.
در سال ۱۳۷۷، فعالیتهای اقتصادی به طور رسمی از سایر فعالیتها جدا شد و پس از آن، در اوایل سال ۱۳۸۳ «سازمان اقتصادی رضوی» به ثبت رسید و در حال حاضر این موسسه با حدود ۱۲ هزار نفر کارمند برای کسب عنوان «بزرگترین مجموعه اقتصادی ایران» با قرارگاه خاتمالانبیای سپاه پاسداران و بنیاد تعاون ناجا نیروی انتظامی رقابت میکند و یکی از بزرگترین هلدینگهای اقتصادی ایران به ویژه شرق کشور است.
فعالیتهای اقتصادی روضه رضوی آن را به گروهی تبدیل کرده است که به نظر میرسد تقریبا در هر زمینهای قادر به رفع نیازهایش است. همین امر آستان قدس را به «دولتی مستقل و خودکفا» تبدیل کرده است.
معافیت این شرکتها از مالیات حتی صدای شخصیت محافظهکاری مانند احمد توکلی را هم درآورده است. او میگوید: «کلیه شرکتهای تولیدکننده فرش، خودرو یا صنایع دارویی و غذایی در ایران موظف به پرداخت ۲۵ درصد مالیات بر درآمد سالانه موظفاند اما شرکتهای صنعتی تولیدی رضوی اعم از داروسازی سامان، شهاب خودرو یا شرکت صنایع غذایی رضوی از این هزینه معافاند و بنابراین میتوانند قیمت محصولاتشان را کمتر از رقبا تعیین کنند. فراموش نکنیم که اکثر این شرکتها از زمینهای وقفی یا زمینهایی با اجاره ناچیز و تسهیلات بانکی ارزان استفاده میکنند که حاشیه سود آنها را افزایش داده و رقابت را نابرابر کرده است.»
فعالیتهای عمرانی و راهسازی در آستان قدس که قبلا به مشهد و در نهایت خراسان محدود میشد، اکنون به خارج از ایران نیز رسیده است. در ابتدای سال ۱۳۹۳، حدود دو میلیون مترمربع پروژه جدید عمرانی در مناطق مختلف آستان در حال اجرا بود. تابستان ۱۴۰۱ یکی از مسئولان شرکت مسکن و عمران بیتالمقدس رضوی گفته بود که استانداری در ۳۶ سال گذشته، ۱۳۰ پروژه عمرانی و عمرانی را به اتمام رسانده و بیش از ۱۰۰ پروژه از آنها به بهرهبرداری رسیده است.
فرودگاه بینالمللی سرخس، بخشی از راهآهن مشهدــبافق، بزرگراه شمال مشهد، پارکینگ طبقاتی صحن رضوی، ساخت مراکز خرید بزرگ مانند «مشهد مال» بخشی از پروژههای عمرانی داخلی و ساخت آستان قدس است.
شرکت مسکن و توسعه قدس رضوی در تابستان ۱۳۹۳ اعلام کرد که این موسسه اقدامهایی را برای مشارکت در فعالیتهای خارجی شرکت بینالمللی عمران رضوی انجام داده و دامنه فعالیتش را به خارج از مرزهای ایران نیز گسترده است. از جمله پروژههای خارجی این شرکت میتوان به احداث پل ریلی به طول هزار متر بر رودخانه فرات در سوریه اشاره کرد.
شرکت کارگزاری رضوی بورس کالا و اوراق بهادار آستان آستان قدس است و ارائه خدمات مشاورهای در زمینه مالی و سرمایهگذاری به ویژه در حوزه انرژی از جمله فعالیتهای اصلی این شرکت اعلام شده است. به گفته مدیر کل شرکت کارگزاری رضوی، این شرکت در سال ۱۳۹۲ حدود ۹ هزار میلیارد ریال اوراق بهادار و مشارکت خریدوفروش کرده است و عمدتا در چهار حوزه پتروشیمی، قیر و فراوردههای نفتی، کشاورزی، صنعت و معدن فعال است.
منطقه ویژه اقتصادی سرخس به مساحت پنج هزار و ۲۰۰ هکتار در مرز ترکمنستان و در مجاورت شهرستان سرخس ایجاد شد. اولویت فعالیت این منطقه که پروانه تاسیس آن در سال ۱۳۷۵ صادر شد، حملونقل و نگهداری کالا است. به گفته مدیرعامل منطقه ویژه اقتصادی سرخس، آستان قدس رضوی بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان برای ایجاد واحدهای صنعتی و تامین زیرساختهای منطقه هزینه کرد. سرمایهگذاری بخش خصوصی در آن حدود ۳۷۰ میلیارد تومان براورد شده است.
موسسه دامپروری صنعتی قدس رضوی
علاوه بر زمینهای کشاورزی و تاسیسات دامپروری، مقدار زیادی چاه، کانال آبهای زیرزمینی در سراسر ایران به آستان بیتالمقدس رضوی اختصاص یافت. بر اساس براوردها، آستان قدس رضوی حدود ۴۰۰ هزار هکتار باغ و زمین کشاورزی دارد که تنها در استان خراسان نیست و در مناطق مختلف از جمله استانهای شمالی، کرمان، یزد، قزوین، تهران، فارس و اصفهان پراکنده است.
به گفته مدیرعامل موسسه کشاورزی رضوی، سالانه ۳۰ هزار تن محصولات کشاورزی و دامی در این موسسه تولید میشود. موسسه دامپروری قدس رضوی بیش از ۱۳ هزار راس گاو دارد و میگوید ۲۵ درصد شیر مصنوعی استان خراسان را تولید میکند و حدود ۷۰۰ هکتار از زمینهای مشهد و اطراف آن باغات موقوفات روضه رضوی است.
از درآمدهای سالیانه آستان قدس، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد سهمیه «نایب امام زمان» است. از سال ۱۳۸۴، نخست ۲۰ درصد و امروز ۵۰ درصد از سهمیه خامنهای به فرزندش سیدمجتبی میرسد تا برای تثبیت زعامتش بعد از پدر، سرمایه کافی داشته باشد .
مسافری میگفت مشهد همه جلوه مذهبیاش را از دست داده است و بسیاری از مشتاقان زیارت با تحقیق و مطالعه و مشاهده فسادی که در آستان قدس وجود دارد، از آستان حضرت روی برگرداندهاند. علمالهدی بهعنوان سلطان مشهد، اجازه برگزاری کنسرت و اکران بعضی فیلمها را نمیدهد و وصف پارتیهای شبانه مشهد با حضور آقازادهها و خانم زادهها هم بر زبان خاص و عام جاری است.
در آن سالهای خردی که در مشهد بودم، بوی گلاب، مغازههای دور حرم، خیابان خسروی و کوچه عدلیه، جایی که محضر و در خانه ما بود، زیباتر از همیشه در دل و جانم حاضرند. حالا اما مشهد با علمالهدی، زائران تشنه صیغه، بوی گند فساد، شاندیز و شرکای سید ابراهیم رئیسی در برابر ما است. به دههای دیگر اگر اینها باشند، دین و مذهب نیز به خاطرهای از دوران پهلوی تبدیل میشود که همهشان «رضا» بودند حتی دخترانشان.
حکایت سلطان جنگل و روباه و اُلاغ در ادبیات زبانهای مختلف از جمله کلیله و دمنه و مثنوی مولانا آمده است. اما “نسخه انتخاباتی” آن بدین شرح است : شیر که مدتها غذا نخورده بود به روباه مکار می گوید برای من غذا (طعمه ای) بیاور, یا وگرنه ناچارم از فرط گرسنگی تو را بخورم. روباه به دنبال طعمه در جنگل می گردد اما همه حیوانات از او فرار می کنند, الا الاغ. روباه به الاغ می گوید سلطان جنگل تصمیم گرفته است تو را بعنوان حاکم جنگل برگزیند. الاغ بعد از وعده و وعید های فراوان و بیشمار و چرب زبانی های روباه قانع می شود تا به دیدار سلطان جنگل برود. شیر با دیدن الاغ بسوی سر او می پرد و از قضا دو گوش الاغ کنده می شوند ولی الاغ موفق به فرار می شود. شیر باز هم به روباه می گوید من همچنان گرسنه هستم و باید برای من حیوان دیگری را بیاوری. روباه مجددا در جنگل مشغول جستجو می شود. اما همه حیوانات که با مکاری و حیله گری او آشنا هستند از وی می گریزند. روباه همان الاغ قبلی را می یابد و از او می پرسد چرا فرار کردی؟ شیر صادقانه می خواهد تو را حاکم جنگل بکند و اگر گوش های تو را کند, دلیلش آن بود تاج سلطانی را بر سر تو بنهد و با دو گوش دراز این امکان وجود نداشت. اکنون همه چیز آمده است. الاغ که تجربه تلخی داشت حرف روباه را نپذیرفت. اما روباه مکار با چرب زبانی یک بار دیگر او را فریفت و به نزد شیر برد. شیر بجای سر این بار از دُم به الاغ حمله ور شد و دُم او را کند. اما باز هم الاغ بی گوش و دُم توانست در ثانیه آخر بجهد. شیر مجددا به روباه می گوید من همچنان گرسنه هستم و باید برای من حیوان دیگری را بیاوری. کما فی السابق حیوانات جنگل که چهار پا داشتند چهار پای دیگر قرض می کنند و الفرار. در نهایت روباه فقط همان الاغ را می یابد و از او می پرسد چرا فرار کردی؟ الاغ در جواب می گوید مگر ندیدی اینبار به قصد کُشت دُم مرا کند و ادامه داد: “من دیگر با چرب زبانی های تو خر نمی شوم”. روباه مکار شروع کرد به حیله گری و چرب زبانی و گفت باور کن شیر صادقانه می خواهد “حاکمیت” جنگل را به تو بسپارد. گوش هایت را کند تا تو را بر تخت سلطانی بنشاند و تاج سلطانی بر سر تو بگزارد؛ اما با آن ُدم دراز امکان جلوس بر تخت سلطانی وجود نداشت لذا آن را نیز کند. الاغ برای چهار ساعت (بخوان ۴ سال) تمام حرف های روباه را باور نکرد و تاکید می کرد آنقدرها هم که روباه فکر می کند ساده و “خر” نیست. اما بعد از چرب زبانی های فراوان الاغ پذیرفت که آخرین شانس و فرصت را به روباه و شیر بدهد.
هر دو در محضر شیر حاضر می شوند اما این بار شیر بسوی گلوی الاغ حمله می برد و وی را نابود می کند. سپس به روباه می گوید الاغ را پوست بکن و مغز و دل و جگر آن را برای من بگذار تا من چند دقیقه ای استراحت کنم. خلاصه داستان اینکه روباه مکار که خودش نیز گرسنه بود مغز الاغ را می خورد و قلب و جگر را برای شیر می گذارد. شیر خشمگین می شود و می پرسد چرا مغز آن را خورده ای؟ روباه با ترس و لرز جواب می دهد: “عمر سلطان دراز باد, وقتی جمجمه اش را شکافتم دریغ و هیهات اصلا مغزی در کار نبود. سلطان تصدیق می فرمایند اگر الاغ مغز می داشتی چندین بار (بخوان ۴۵ سال) پی در پی علیرغم خطرها و خلف وعده ها به پای خویش به کشتارگاه نمی آمدی. شیر با کمی تامل می گوید راست می گویی, حرف تو کاملا مستدل و منطقی است و به مصداق نظریه “آنتی نومی” کانت اگرچه عقلانی نیست اما منطقی است.
این داستان ما را به استدلال به اصطلاح “عقلانی و فلسفی” عبدالکریم سروش در مورد علت شرکت نکردن وی در انتخاب آخر این هفته می رساند. اصلاح طلبان در مورد شرکت کردن یا نکردن در انتخابات مجلس و خبرگان رهبری به دو دسته تقسیم شده اند. آن ١١٠ نفری که سوراخ (روزنه) دعا را گُم کرده اند و به سوراخ صندوق رای جمهوری اسلامی دخیل بسته اند تا روزنهگشای مصلحان اصلاح طلبان باشد؛ و گروه ١۴ نفره نواندیشان دینی که بعد از ۴۵ سال به این نتیجه شالوده شکن رسیده اند که نباید طبق معمول گوشت قربانی حاکم جنگل بشوند و تصمیم گرفته اند در انتخابات شرکت نکنند. عبدالکریم سروش که در اسفند ماه ١۳٩٧ گفته بود: “خمینی، مردمیترین و باسوادترین رهبری است که در تاریخ ایران از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر ظهور کرده است و هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمیرسد”؛ از ره سفسطه با استناد به نظریه و فلسفه تئوریک آنتی نومی (antinomy) کانت که به زبان ساده می گوید دو نتیجه گیری متضاد یا دو موضع پارادُکس یا استدلال متناقض, متغایر, و متعارض همزمان می توانند عقلانی و مستدل و هر دو درست باشند. یعنی هم آن ١١٠ نفر که شرکت می کنند, موضع درستی دارند و هم این ١۴ تن نواندیش دینی از جمله سروش دباغ و یوسفی اشکوری و عبدالعلی بازرگان و صدیقه وسمقی و رضا علیجانی که تحریم کرده اند موضع درستی را اتخاذ کرده اند. به این می گویند فیلسوف آتش به اختیاری که می خواهد نه سیخ بسوزد و نه کباب!
فتوای فلسفی و عوامفریبانه و فرصت طلبانه سروش این است: مردم آزادند در انتخابات شرکت بکنند یا نکنند, چون هر دو گزینه بر اساس نظریه “آنتی نومی” ایشان صحیح می باشند. اما فتوا داده که خودش این بار در روز جمعه در انتخابات شرکت نخواهد کرد. باید گفت یا جل الخالق ! ابن الوقت بودن و عوامفریبی تا این حد؟ که بقول معروف روغن ریخته را نذر امامزاده کرده. زیرا بجز طرفداران “مشنگ” او, همه می دانند بر خلاف انتخابات ریاست جمهوری, انتخابات مجلس و خبرگان و شورای شهر که جنبه حوزه ای مشخصی دارند, در خارج از کشور برگزار نمی شوند. لذا در خارج از کشور امکان رای دادن وجود ندارد. ظاهرا ایشان بعد از ۴۵ سال تکتازی و لفاظی و سفسطه بازی به کوچه بن بست فکری خودشان رسیده اند؛ و بقول معروف وقتی به کوچه بن بست رسیدی فرقی نمی کند چه به “چپ” بپیچی چه به “راست”؛ هر دو گزینه طبق نظریه “آنتی نومی” عبدالکریم سروش صحیح و راهگشا هستند. التماس تفکر !
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
پانویس: امیدوارم از “حکایت” سوء تعبیر نشود. زیرا قصد هرگز توهین به رای دهندگان نبوده و نیست؛ بلکه تاکید بر تبلیس و حیله بازی روباهان مکار است که به طُرُق مختلف خدعه گری و مغالطه از جمله سفسطه های فیلسوف مابانه و آمار الکی نه تنها عوام الناس بلکه سلطان جنگل را هم فریب می دهند.
۴۵ سال بعد از سقوط ۱۳۵۷ و ۳۵ سال پس از شروع ولایت ثانی کجا قرار داریم؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۲ فِورِیه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
از آغاز دهه ۴۰ شمسی، این پادشاه ایران بود که در هر بحرانی در خاورمیانه مشکلگشا بود. یادم است در پایان جنگهای داخلی یمن، وقتی عبدالناصر در پی شکست از اسرائیل، ناچار شد ۵۰ هزار نظامی مصری را که به کمک عبدالله السلال فرستاده بود، بیرون بکشد، ملک فیصل و شاه متحدانی جداییناپذیر شدند که صدایشان در منطقه عملا نوید صلح و آشتی بود. عربستان سعودی جادههای یمن را میساخت و ایرانیان به اشاره شاه، بیمارستان و دانشگاه. رادیوتلویزیون یمن را ما بر پا داشتیم و کادر اجرایی و فنی و هنری آن در مدرسه عالی رادیوتلویزیون آموزش دیدند. شاه عمان را هم از چنگ کمونیستهای ظفار بیرون آورد و سلطان قابوس تا پایان عمر حتی با بودن جمهوری ولایت فقیه، مهر ایران را در دل داشت. اسرائیل حرفمان را میشنید و آمریکا و اروپا هم قدرمان را میدانستند. حالا ۴۵ سال بعد از سقوط ۱۳۵۷ و ۳۵ پس از شروع ولایت ثانی کجا قرار داریم؟
امسال رژیم جمهوری اسلامی برای دومین بار متوالی به همراه روسیه به کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت نشد. سال گذشته دعوت از رژیم به دلیل کشتار وحشیانه معترضان در ایران لغو شد و امسال برای دومین سال متوالی مونیخ بدون دعوت از مقامهای جمهوری اسلامی ایران کنفرانس را برگزار کرد.
کنفرانس امنیتی مونیخ یکی از مهمترین گردهماییهای سالانه است که در آن رهبران جهان برای حفظ صلح گرد هم میآیند. از آن زمان تاکنون، رژیم جمهوری اسلامی از دید دولتهای غربی به سطوح مختلفی از تهدید بینالمللی رسیده و تلاش برای ربودن و کشتار مخالفان در خارج از ایران و افزایش تنش در منطقه از طریق نیروهای دستنشاندهاش به امری روزمره تبدیل شده است.
اواخر سال ۱۴۰۱ که به نظر میرسید حکومت ایران با کشتار وحشیانه تظاهراتکنندگان و حتی اعدام تعدادی از زندانیان و کور کردن چشم بیش از ۱۰۰ نوجوان موفق شده است گستردهترین اعتراضهای پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را سرکوب کند، با وجود انزوای بینالمللی، گزارشهایی مبنی بر ادامه مذاکرات برای از سرگیری روابط با عربستان سعودی و رسیدن به نتیجه مثبت وجود داشت. اما به نظر میرسد که برقراری این رابطه با هدف کنترل خسارات وارده از نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی مانند حوثیها در یمن بود که منافع عربستان سعودی را هدف قرار داده و حتی به تاسیسات نفتی آرامکو حمله کرده بودند.
با برقراری این روابط، تهدید حوثیها علیه عربستان سعودی بیرنگ شد اما با نبرد غزه، حوثیها بار دیگر موی دماغ همسایگان دریای سرخ از جمله عربستان سعودی و دریانوردی بینالمللی شدند و همه هم میدانند که سرنخ دزدان دریایی زیدی در دست ولی فقیه است.
زمانی که حوثیها حمله به کشتیهای مرتبط با اسرائیل را در دریای سرخ آغاز کردند، چین به همراه ایالات متحده و بریتانیا از ایران خواست از تشدید تنشها در منطقه از طریق حوثیها جلوگیری کند. نقشی را که عمان سالها در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایفا میکرد، مدتی است که چین برعهده گرفته است اما نتیجه فقط کنترل رفتار خارجی رژیم حاکم بر ایران بوده است نه بهبود جایگاه بینالمللی آن.
تضعیف نقش عمان در روابط خارجی جمهوری اسلامی نشانه نمادین امسال بود. زمانی که هیثم بن طارق، سلطان عمان، برای اولین بار به عنوان جانشین سلطان قابوس به تهران رفت، دو پیشنهاد عمومی داشت. یکی میانجیگری مجدد توافق هستهای که زمانی به مذاکرات تاریخی مستقیم جمهوری اسلامی و آمریکا در پایتخت آن کشور منجر شد و دیگری میانجیگری برای برقراری روابط با مصر که با فرمان خمینی قطع شده بود و بهانه آن اقدام خردمندانه انورالسادات، رهبر مصر، در برقراری روابط با اسرائیل و پایان بخشیدن به مخاصمه دیرساله بود.
اگرچه علی خامنهای علنا اعلام کرد که دیگر با برقراری روابط با مصر مخالف نیست و از میانجیگری سلطان عمان استقبال میکند، این مصر بود که در دو نشست، تصاویر و محل اقامت ۲۰ تروریست مصری و اعضای اخوانالمسلمین در تهران و مشهد و قم را روی میز گذاشت و به طرف ایرانی یادآور شد که «تروریستهای مصری را به ما تحویل دهید تا سفارت کبرا را باز کنیم» و مذاکرات از آن پس به حالت تعلیق درآمد.
از این سو از روابط گسترده با اروپا هم جز تلفنهای مکرون و سیدابراهیم رئیسی چیزی باقی نمانده است و نه جنبش سیاسی جاری و نه وضعیت رژیم و بحران مشروعیتش دیگر چنین ضرورتی را ایجاب نمیکند. روابط اقتصادی با اروپا هم به پایینترین سطح رسیده و سفارت جمهوری اسلامی در برخی از مهمترین پایتختهای اروپایی مانند لندن و پاریس ماهها است که بدون سفیر مانده است.
کمکهای نظامی رژیم به روسیه در جنگ با اوکراین دلیلی برای قرار دادن جمهوری اسلامی در موقعیت یک شریک نظامی متجاوز از نظر اروپاییها است.
روابط بین همسایگان با جمهوری اسلامی هم متشنج است. همین زمستان به دلیل اشتباه محاسباتی سپاه پاسداران در هدف قرار دادن مراکزی در خاک پاکستان، این کشور اقدام متقابل کرد و دو کشوری که هرگز تبادل آتش نکرده بودند، به خاک هم حمله کردند. در مورد عراق نیز همین شد و مقامهای عراق که دوست و بعضا سرسپرده ولی فقیهاند، زیر فشار افکارعمومی ناچار مثل فواد حسین، وزیر خارجه کرد عراق، اعلام کردند که چون جمهوری اسلامی جرات حمله به اسرائیل را ندارد، مدام خاک اقلیم کردستان عراق را هدف قرار میدهد و دلیل آن را اقدام متقابل علیه اسرائیل عنوان میکند.
در مورد سازمانهای بینالمللی، برکناری جمهوری اسلامی از ریاست کمیسیون زنان سازمان ملل میزان کمرنگ شدن مشروعیت رژیم حاکم بر ایران را نشان میدهد. آزمون سازمان ملل در سال گذشته نمادی از جایگاه رژیم ایران در سازمانهای بینالمللی است. وضعیت در آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم بحرانی است و مدیرکل آن جمهوری اسلامی را متهم کرده است که نمیخواهد در مورد برنامه هستهای شفاف عمل کند. شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد هم آماده دریافت گزارش مکتوب از تیم حقیقتیاب بینالمللی است تا ارزیابیاش را از سرکوب خونین در ایران از سپتامبر ۲۰۲۲ به بعد به اعضا ارائه کند.
گزارش این کمیته ممکن است به ایجاد سازوکاری منجر شود که مقامهای رژیم ایران را که آن را نقض میکنند، در معرض پیگرد بینالمللی قرار دهد. انتظار برای این گزارش یکی از دلایل ادامه انزوای بینالمللی رژیم حاکم بر ایران است.
دولت جمهوری اسلامی پس از حمله حماس به اسرائیل و تشدید حملات نیروهای سپاه پاسداران در عراق و سوریه علیه منافع آمریکا سال ایرانی را در حالی به پایان میرساند که احتمال حمله اسرائیل و آمریکا به ایران به یک «به احتمال زیاد» تبدیل شده است.
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه رژیم، سفرهای بیثمری به دمشق، دوحه، بیروت و گاهی مسکو کرده اما در مقابل، هیچ یک از مقامهای کشورهای مهم منطقه و جهان به تهران سفر نکردهاند. در چنین شرایطی که رژیم فاقد مشروعیت داخلی و مقبولیت بینالمللی است، امید به فتح گفتوگو با غرب بهویژه آمریکا و دولتهای پرتوان منطقه، به قول اهل حوزه، «اضغاث احلام» یا خیالهای بیپایه و آشفته است.
خامنهای سناریوی پس از خود را تنظیم کرده است علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲ برابر با ۱۵ فِورِیه ۲۰۲۴ ۱۰:۴۵
نزدیک شدن به دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان گمانهزنیها را درمورد حضور افرادی با گرایشهای مختلف سیاسی اما در چارچوب نظام ولایت فقیه داغ کرده بود اما نخستین شایعاتی که بهسرعت در آذر و دی رنگ واقعیت گرفت بر آنها خط بطلان کشید و آشکار شد که ولیفقیه دیگر اعتقادی به فرمول «حزب ایران نوین پاینده باد/یک کمی هم حزب مردم زنده باد» ندارد و بز را با شاخ و دل و جگر و فضولاتش یکجا میخواهد. از سی حزب و «کلوز فامیلی» و جمع ذوبشدگان در ولایت فقیه مطلقه و آبشدگان و خاکشدگان فقط ذوبشدگان کامل مجال حضور پیدا کردند. چون حضرتش در چهار پنج شش سال آینده نگران انتقال به بهشت اعلی است و میخواهد کلید بهشت قدرت حتما در جیب نورچشمیاش آقا مجتبی باقی بماند.
بنابراین در کمدی-تراژدی انتخابات اسفند ماه نباید منتظر حادثهای باشیم. رهبر حضور افرادی را که به سپاه پاسداران و بیت وابسته نیستند و آنان را که به رهبر و فرزندیِ مجتبی ایمان ندارند پیشاپیش وتو کرده است.
به گفته همکار روزنامهنگاری در تهران، «انتخابات دوازدهمین دوره شورای قانونگذاری که اسفند ماه آینده برگزار میشود، بسته به اوضاع و احوال کشور، ممکن بود برای برخی از سیاستمداران به معنای مرگ یا زندگی باشد. اما مقام معظم ترجیح داد در هیئت ملکالموت حکم مرگ و زندگی را پیشاپیش صادر کند.» اصولگرایان حاضر بر مسند قدرت هم که درپی حفظ و تحکیم مواضع خود بودند تا پس از خامنهای بر رهبری مجتبی تاثیر بگذارند هم با فروریختن اساسی روبهرو شدند.
لاریجانیها اصلاحطلب نیستند بلکه مصلحتجویان سازشکارند. اما حضرت آقا تحمل هیچ نوع نقّی را ندارند و وقتی خودیهای مطیع مجال ورود به دارالشورا و دارالخبراء را پیدا نمیکنند تکلیف اصلاحطلبان و شبهاصلاحطلبان معلوم است. اصلاحطلبان و اعتدالگرایان به بازگشت به قدرت امید داشتند، ولو بهشکلی محدود، حالا اما پذیرفتهاند که حتی استخوانی هم از سفره قدرت سوی آنها پرتاب نخواهد شد. شیطان در بهشت است و حاجب نخواهد گذاشت به عرصه سیاسی بازگردند، زیرا بازگشت آنان ممکن است مقدمهای برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۵ باشد. همچنین بقای آنان بر مسند قدرت حضور مجتبی را بر کرسی پدر با تردید روبهرو خواهد ساخت. در گعدههای (دورهمیهای آخوندها) منزل آیتالله موسوی بجنوردی (پدر همسر حسن خمینی) تلویحا از بخت محمد خاتمی برای رهبری یاد شده است. اما در صداوسیمای رهبر گفته میشود اگر رژیم سرنگون شود فاصله سید محمد و سید احمد خاتمی فقط سه تیر اعدام خواهد بود. به معنای دیگر، سرنوشت یک نامؤمن به ولایت مطلقه و یک ذوبشده یکی خواهد بود، اما فعلا محمد خاتمی بهتر است برود گل بچیند و احمد در خدمت آقامجتبی دستمالهای ابریشمی را بشوید و خشک و اتو کند. درنهایت البته به حضور هر دو در پای صندوقهای رای نیاز خواهد بود.
در این حال شماری از بهاصطلاح اصلاحطلبان، چپهای سابق، و روسوفیلهای سابق و لاحق، درصددند با حضور در انتخابات رهبر را برای بازگشت به عرصه سیاسی دچار شرم حضور کنند، آن هم در دستگاهی که شرم از لغات ممنوعه است. به ادعای بعضی از نزدیکان روحانی نقشه مشترکی بین او و خاتمی، علی لاریجانی، مجید انصاری، علیاکبر صالحی، سردار علائی، سردار نقاشان و حسن خمینی و پدر همسرش برای مرحله انتقالی بعد از رهبر روی میز است.
البته محمود واعظی رئیس دفتر دوازدهمین رئیس دولت در گفتوگویی درباره برگزاری نشست معنوی روحانی با اعضای دولتش گفته است آقای دکتر روحانی همهساله در عید نوروز یا عید سعید قربان یا عید غدیر روزی را مشخص میکنند و جلسهای در منزلشان برگزار میشود، امسال هم این جلسه برگزار شد. در این جلسه شگفتانگیز صحبتهای مختلفی ردوبدل شد و ربطی به موضوع انتخابات نداشت و اصلا یک جلسه انتخاباتی نبود بلکه یک احوالپرسی ساده بود.
در بین روسای جمهور سابق، بهاستثنای سید ابوالحسن بنیصدر که برکنار شد و از کشور رفت و محمدعلی رجائی که ترور شد، خامنهای بعد از ریاستجمهوری به رهبری رسید، و اکبر هاشمی رفسنجانی نیز برای بازگشت به پارلمان خیز برداشته بود که یاران اطلاحطلبش ، بیش از رهبر، راه او را بستند.
هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس اول تا سوم بود و در انتخابات مجلس ششم که در ۲۷ بهمن ۱۳۷۹ برگزار شد، از تهران نامزد نمایندگی مجلس شد. در این انتخابات، هاشمی، سیویکمین کاندیدای تهران، نتوانست وارد مجلس شود، اما با ابطال آرای برخی از صندوقها نام علیرضا رجائی حذف شد و هاشمی رفسنجانی به جای او وارد مجلس شد. اما هاشمی، که آرزوی ریاست مجلس را داشت، حاضر به حضور ذلیلانه در مجلس نشد.
محمد خاتمی رئیس جمهور دیگری است که پس از پایان دوره ریاستجمهوریاش برای حضور در مجلس قدمی برنداشت، اما ائتلاف فراکسیون تحت رهبری او، یعنی اصلاحطلبان و اعتدالیون، از روحانی و فهرستی حمایت کردند که اصلاحطلبان و اعتدالگرایان درباره آن توافق کرده بودند. اما از آن فهرست فقط هفت نفر در شهرهای دور بدون داشتن اندک بختی برای پیروزی تأیید صلاحیت شدند.
محمود احمدینژاد پس از پایان دوره ریاستجمهوری خود مستقیماً از فهرست مشخصی حمایت نکرد، اما حضور نمایندگانی که در دولت احمدی نژاد سمت داشتند در مجلس یازدهم حائز اهمیت است.
روحانی باور داشت وابستگانش هم در مجلس شورا و هم در خبرگان فراکسیون قدرتمندی تشکیل خواهند داد و بعد از خامنهای حسن خمینی، مجید انصاری، موسوی بجنوردی و خود او مجال ظهور و میدانداری خواهند یافت.
حضور دو رئیس سابق شورا نیز در جبهه روحانی به این جبهه وزن بیشتری داده بود. در سالهای اخیر علیاکبر ناطق نوری، رئیس مجلس پنجم، و علی لاریجانی، رئیس مجلس هشتم تا دهم، از جناح اصولگرا فاصله گرفتند و در میانه سیاست ایران قدم میزدند. به گفته ناطق نوری شاید او سیاست را رها کرده باشد، اما سیاست او را رها نکرده است و همچنان یکی از تاثیرگزارترین چهرههای سیاسی ایران به شمار میآید.
لاریجانی که صلاحیتش در انتخابات ریاستجمهوری گذشته تایید نشد احتمالا برنامههایی برای ریاستجمهوری آینده دارد که مجلس اعتدالگرا میتواند سکوی پرتاب خوبی برای آن تلقی شود.
اما رهبر رژیم اسلامی عملا امکان حضور مجدد اصلاحطلبان را تا اطلاع ثانوی مسدود کرده است. در این میان شورای مطیع و بیاراده نگهبان حتی اراده انتخاب ۴ نماینده بیرون از صورت تقدیمی دفتر رهبری را از خود نشان نداد.
ازجمله وظایف شورای نگهبان که در قانون اساسی مقرر شده نظارت بر انتخابات است. براساس اصل ۹۹ و اصل ۱۱۸ قانون اساسی، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و ارسال آرای عمومی و همهپرسی برعهده شورای نگهبان است.
بند ۹ اصل ۱۱۰ قانون اساسی تصریح میکند که صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری باید قبل از انتخابات به تایید شورای نگهبان برسد تا شرایط مقرر در قانون اساسی را داشته باشد. براساس ماده ۳ قانون انتخابات مجلس خبرگان رهبری و آییننامه داخلی آن، بررسی صلاحیت نامزدهای عضویت در مجلس خبرگان رهبری قبل از انتخابات منوط به تایید فقهای شورای نگهبان است. شورای نگهبان مرجع تشخیص صلاحیت یا عدم صلاحیت نامزدها است. همچنین بر اساس اصل ۱۲۱ قانون اساسی، رئیسجمهور در جلسهای که با حضور رئیس قوه قضاییه و اعضای شورای نگهبان تشکیل میشود، در شورا (مجلس) سوگند یاد میکند.
مطابق اصل ۱۱۱ قانون اساسی، از دیگر وظایف شورای نگهبان حضور (یکی از فقهای شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام) در شورای موقت رهبری (برای جایگزینی راهنما در صورت فوت یا غیبت) است.
با این حساب رهبر رژیم برنامه پس از خود را از الف تا ی تنظیم کرده است اما ای بسا آرزو که خاک شود! ملتی بزرگ که در طول تاریخ قصه کاوه و ضحاک و فریدون را بارها تکرار کرده است این بار نیز رؤیای رهبری را به کابوسی گران راهبر خواهد شد.
موسسه گمان که توسط عمار ملکی اداره می شود امروز در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ٢٢ بهمن در آخرین نظرسنجی “علمی” و مستند خود که در تلویزیون ایران اینترنشنال نیز تبلیغ شده است با آمار و ارقام مدعی است که ۶٠ درصد مردم ایران خواهان “براندازی” رژیم نیستند. در بخش گرایش سیاسی ایرانیان گزارش نتایج نظرسنجی که در نیمه دوم بهمن ماه سال جاری صورت گرفته است, این چنین آمده است:
نتیجه این نظرسنجی نشان می دهد که حدود ۴٠% جامعه “خواهان براندازی جمهوری اسلامی به عنوان پیش شرط هر تغییر”؛ ٢۵% خواهان “تحولات ساختاری”؛ ١١% “خواهان حفظ اصول و ارزش های انقلاب و حامی سیاست های نظام و رهبری”؛ و ٩% خواهان اصلاحات تدریجی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی” هستند, و حدود ١۴% هم خود را متعلق به هیچ یک از این گرایش ها نمی دانند. موسسه گمان سپس با ارائه نموداری از گرایش سیاسی ایرانیان در طی دو سال گذشته (نمودار شماره ٧) نتیجه گیری می کند و گزارش می دهد:
” نمودار ٧ پایگاه اجتماعی گرایش های سیاسی در داخل ایران را در چهارچوب نظرسنجی اخیر موسسه گمان در دو سال گذشته نشان می دهد. مشاهده می شود که بعد از فروکش کردن اعتراضات سراسری سال گذشته, گرایشات سیاسی در ایران به وضعیت سالهای گذشته بازگشته است و کماکان تغییر محسوس در میزان پایگاه دو جریان سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا مشاهده نمی شود”
نمودار ٧ نشان می دهد که در دی ماه ١۴٠١ بیش از ۶٠% جامعه “خواهان براندازی بودند”. اما اکنون (در بهمن ١۴٠٢) به دامان “نظام کودک کش” باز گشته اند و اینک فقط ۴٠% درصد خواهان براندازی هستند؛ یعنی کمتر از اسفند ١۴٠٠ و بیش از بیست درصد کمتر از دی ١۴٠١. خوب ! به زبان ساده و بی تعارف بگویم که بدین ترتیب تکلیف ما اپوزیسیون برانداز کاملا روشن است. بر طبق ادعای موسسه گمان ما نه تنها در روشنگری برای لزوم براندازی جمهوری اسلامی موفقیت یا پیشرفتی نداشته ایم, بلکه پسرفت بیش از ٢٠% داشته ایم که قابل تامل می باشد.
از خواننده این سطور درخواست جدی دارم تا این نوع به اصطلاح نظرسنجی ها را جدی بگیرند. چون دولت ها و نهاد های بین المللی بجای گوش فرادادن به ادعاهای اپوزیسیون, به اینگونه نظرسنجی های به ظاهر علمی که توسط یک موسسه به ظاهر بی طرف و وابسته به نهاد دانشگاهی یک کشور اروپایی انجام میشود, اهمیت بیشتری می دهند. بخصوص اینکه لابی های بیشمار جمهوری اسلامی و رسانه های طرفدار رژیم آن را برجسته می کنند. و شوربختانه اسفاء که اینگونه است که امروز صبح در سالگرد انقلاب بهمن ۵٧ از وقتی “خواب گران” بیدار شدم, نه تنها پی بردم که یک روز از عُمر من کم شده و یک روز دیگر (و یک سال دیگر) به عُمر جمهوری اسلامی اضافه شده, بلکه خبر علمی و مستند جدید موسسه گمان و سایت ایران اینترنشنال این است که مردم شعار “اصلاح طلب اصولگرا, دیگه تمومه ماجرا” را پس گرفته اند و در مقایسه با سال گذشته بیش از ٢٠% آنها به دامان “نظام کودک کش” بازگشته اند. چه هدیه ای بهتر از این برای رژیم جهل و جور و جنایت در ٢٢ بهمن؟
کلام آخر اینکه باید اینگونه به اصطلاح گزارش ها و نظرسنجی ها را جدی گرفت, چون نهادهای بین المللی و حتی دولت ها بیشتر به آنها اتکاء می کنند تا به ادعای اپوزیسیون که به درستی می گوید اکثریت ملت ایران خواهان براندازی رژیم هستند چون به این نتیجه رسیده اند که امکان تغییر و اصلاح این رژیم وجود ندارد. ۴۵ سال تجربه این حقیقت تلخ را ثابت کرده است. قریب به یک سال پیش در مقاله ای بنام ” داستان عمار ملکی و آمار الکی” به این حقیقت تلخ اشاره کردم و بقول حافظ نوشتم: ” پای ما لَنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل”.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
یکشنبه ٢٢ بهمن ١۴٠٢
روزهای سخت ولی فقیه آغاز شده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
شنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ برابر با ۱۰ فِورِیه ۲۰۲۴ ۱۱:۱۵
از ولادت حزبالله به دست قابلهای به نام علیاکبر محتشمی از رحم جنبش «امل» در سال ۱۹۸۲، بیش از ۴۲ سال میگذرد. جوانان امل اسلامی در پی بیعت با شیخ صبحی الطفیلی، از شاگردان محمدحسین فضلالله، ضمن بیعت با خمینی با نیابت محتشمی، بساطی را برپا کردند که امروز با ۲۰هزار کادر، کارمند، فرمانده و رهبران روحانی، در صدر گروههایی قرار دارد که حلقه در مهر ولی فقیه دارند و به فرمانش میدرند و میبرند و میبلعند.
حکایتشان شباهتهایی با ساکنان قلعه الموت و سربداران سبزوار دارد و با داشتن هشت لواء (تیپ)، ۱۲ کتیبه مستقل (هنگ مستقل)، فوجهای بیشمار داخلی (لبنانی و سوری) و خارجی (عراقی، یمنی، افغان، پاکستانی، نیجریهای، آفریقای جنوبی، تایلندی و آذربایجانی)، مشاوران و آموزگاران ایرانی، تجهیزات گسترده قاچاق و پولشویی، سازمانهای آموزشی و تبلیغانی، واحد زنان و مجموعهای زیرزمینی و برزمینی در صور، مرجعیون، اقلیم تفاح و ضاحیه بیروت، ۱۷ نمایندگی آشکار و پنهان در آفریقا، آسیای شرقی و آمریکای لاتین، امروز به بزرگترین سپاه ترور درخدمت نظام ولایت فقیه تبدیل شده است. دبیرکل نخستش در صف دشمنان، دومی عباس الموسوی در زمره مردگان، و دبیرکل فعلیاش، حسن نصرالله، درمقام نایب جهانی ولیفقیه، لبنان را اشغال کرده است.
از گروههای درونی حزبالله اینبار روی «وحده رضوان الخاصه» (یگان ویژه رضوان) تمرکز کردهام.
حزبالله لبنان در اولین روز سال ۲۰۲۳ ویدیویی در تلویزیونهای المنار، المیادین و العالم منتشر کرد که در آن نیروهایی با لباس ویژه نظامی مجهز به دوربین دید در شب و انواع سلاحهای کوچک و بزرگ در تاریکی شب عملیات انجام میدادند و دیوار سیمانی منفجر میکردند. به نظر میرسید این دیوار نماد مرز لبنان و اسرائیل است و پس از عبور از آن، در تاریکی به سمت اسرائیلیهای خیالی، ستاره داوود و دیگر اهداف، آتش میگشودند.
این نیروها از نظر ظاهری شباهتهای آشکاری با نیروهای تیپ ویژه نوهد ارتش و ۶۶ خاص سپاه پاسداران داشتند.
این نیروهای ویژه در پایان ویدیو پا به ساحلی گذاشتند که به نظر میرسید دریاچه جلیل یا طبریه در شمال اسرائیل است، پس از آن آیهای از قرآن روی صفحه نمایش ظاهر شد که ارتش دشمن را به غرقشدن تهدید میکرد.
این نیروها بخشی از «یگان ویژه رضوان» بودند که از نیروهای نخبه حزبالله لبنان تشکیل میشوند.
رسانههای اسرائیلی نیز سال گذشته گزارشهای مفصلی از نیروهای ویژه یگان رضوان منتشر کردند که تصویرهای مبهم و ترسناکی از توان عملیاتی این نیروها ترسیم میکرد.
مطابق اطلاعات تقریبا موکد، بیشتر واحدهای رضوان در پایگاه نیروی مخصوص منجیل و قدس سپاه در رشت آموزش دیدهاند.
با شروع جنگ غزه و درگیری با حزبالله در مرز شمالی اسرائیل، نام این یگان ویژه بیشازپیش در گزارش رسانهها و تحلیلهای نظامی اسرائیل مطرح شد، تا اینکه یکی از فرماندهان ارشد آن به نام وسام حسن الطویل در حمله هوایی اسرائیل به جنوب لبنان کشته شد.
ماموریت یگان ویژه رضوان چیست؟
ارتش اسرائیل تنها پنج سال قبل از انتشار ویدیوی تبلیغاتی نفوذ نیروهای رضوان، در ژانویه ۲۰۱۸ مقالهای را در وبسایت خود منتشر کرد که در آن آمده بود، حزبالله در حال آموزش نیروهای ویژه برای عبور از مرز، نفوذ به خاک اسرائیل و حمله به شهرها و روستاهای شمال این کشور است.
چنین سناریویی با عنوان «اشغال جلیل» – در شمال اسرائیل – خوانده شد که در آن گروههای کوچکی از نیروهای نخبه و بسیار آموزشدیده «یگان رضوان» با نفوذ به شهرها، به کشتار دستهجمعی ساکنان اقدام میکنند و شهروندان را گروگان میگیرند.
این سناریو آشنا در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ اتفاق افتاد، اما نه آنگونه که ارتش اسرائیل انتظار داشت و در آن مقاله آمده بود؛ این نیروهای نخبه حماس بودند که چنین عملیاتی را در جنوب اسرائیل انجام دادند و جنگ جدید غزه را آغاز کردند.
ترس اسرائیلیها از تکرار این سناریو در مرز شکننده شمالی با لبنان که یگان ویژه حزبالله نیز در آنجا مستقر است، دو چندان شده است.
به همین دلیل، اسرائیل از این نیروها خواست که به ۳۰ کیلومتری از منطقه مرزی عقبنشینی کنند و هشدار داد که اگر داوطلبانه این کار را انجام ندهند، آنها را به عقبنشینی مجبور خواهد کرد.
تخمین زده میشود که یگان رضوان شامل بیش از ۲۵۰۰ نخبه نظامی است که در گروههای کوچک – کمتر از ۱۰ نفر – فعالیت میکنند و از ظرفیت عملیاتی بالا و اختیار تصمیم گیری مستقل برخوردارند.
ماموریت ویژه یگان رضوان «تهاجم به منطقه جلیل در شمال اسرائیل» است.
اما هسته اصلی این یگان نخبه حزبالله که اخیرا نامش بر سر زبانها افتاده است، سالها پیش شکل گرفت. یگانهای ویژه حزبالله مدتها است که برای حملات برقآسا به خاک اسرائیل آموزش دیدهاند و گفته میشود نیرویی که اکنون به نام یگان رضوان شناخته میشود دستکم از سال ۲۰۰۶ وجود داشته است، همان سالی که سربازان حزبالله سربازان اسرائیلی را در یک حمله فرامرزی به گروگان گرفتند و جنگ تابستانی سال ۲۰۰۶ آغاز شد.
این نیروها در آن زمان با نام «نیروی مداخله سریع» فعالیت میکردند، اما پس از کشتهشدن عماد مغنیه که به نام عملیاتی «حاج رضوان» شهرت داشت، نام آن به یگان رضوان تغییر یافت.
عماد مغنیه نفر دوم حزبالله بود که شاخه نظامی آن را هدایت میکرد و در انفجاری در دمشق در فوریه ۲۰۰۸ کشته شد. او که روابط بسیار نزدیکی با سپاه پاسداران و قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه قدس داشت، بهعنوان بنیانگذار نیروهای مداخله سریع شناخته و بعدها نام عملیاتی او روی این نیروها گذاشته شد.
مسئولیت اصلی آموزش نظامی یگان رضوان همانگونه که پیش ازاین یادآورشدم، برعهده سپاه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و یگان ویژه صابرین نقش مهمی در این امر ایفا کردند.
تیپ ویژه الصابرین متشکل از نیروهای برجسته است که برای جنگیدن در شرایط سخت جغرافیایی و اقلیمی و شرکت در جنگهای نابرابر، آموزشهای نظامی، جسمی و روانی گستردهای دیدهاند.
ماموریت و ویژگیهای عملیاتی یگان رضوان شباهت زیادی به تیپ الصابرین سپاه پاسداران، واحد ۶۶ نیروی تکاور سپاه پاسداران و بعضی واحدهای تیپ نوهد دارد و دور از ذهن نیست که واحد ۶۶ در کنار الصابرین بهنوعی در آموزش نیروهای ویژه حزبالله نقش داشته باشد.
این بار عماد مغنیه با طرح مداخله سریع در زیر خاک خفته است، اما جانشینش سید علی (الطباطبایی)، دستپرورده مغنیه و حاج قاسم، هست. وزارت خارجه آمریکا با انتشار طرحی از چهره الطباطبایی، او را یکی از فرماندهان ارشد نظامی حزبالله توصیف کرده که فرماندهی نیروهای رضوان در سوریه و یمن را برعهده داشته است. همچنین گفته شده که اقدامهای این گروه در سوریه و یمن «بخشی از تلاشهای تشدیدشده حزبالله برای ارائه آموزش، امکانات و نیروی انسانی برای حمایت از فعالیتهای مخرب منطقهای آن است».
جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد و نیروهای حزبالله در چند سال اول وارد جنگ نشدند. با این حال، این نیروها از سال ۲۰۱۵ به همراه سایر گروههای مورد حمایت رژیم جمهوری اسلامی ایران، از جمله شبهنظامیان شیعه عراقی، برای حمایت از دولت بشار اسد و جنگ علیه داعش، جبهه النصره و سایر گروهها وارد میدان نبرد در سوریه شدهاند که اکثر آنها را جمهوری اسلامی ایران و رژیم سوریه حمایت میکنند.
یگان رضوان نقش برجستهای در جنگ سوریه ایفا کرد و طباطبایی مسئولیت ایجاد زیرساختهای نظامی حزبالله در جنوب سوریه در نزدیکی مرز اسرائیل را برعهده گرفت.
بر اساس این گزارش، یگان رضوان با همراهی شبهنظامیان شیعه عراقی ازجمله جنبش النجبا در عراق و همچنین لشکر فاطمیون افغان وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نبردهای مهمی مانند قصیر شرکت کردند. نیروهای یگان رضوان که در شهرهای سراقب و ادلب مستقر بودند، عملیات در سوریه را هدایت میکردند. تخمین زده میشود که در آوریل ۲۰۲۱، حدود ۸۰۰ سرباز نیروی ویژه یگان رضوان در حلب و ادلب حضور داشتند.
هدف اسرائیل به خاک کشیدن تکتک افراد واحدهای رضوان است، هدف آمریکا نابودی نجبا و حزبالله عراق و هدف جمهوری اسلامی کاشتن تخم وحشت در دل اسرائیل و حامیانش در غرب است، اما اینک این وحشت دربین شهروندان اسرائیلی و سربازان جوان زیر پرچم ریشه میدواند. جهان عرب نیز این نگرانی را حس میکند. جهان با استمرار جمهوری جهل، جور، فساد و ترور، روی خوش نخواهد دید. سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، همان خیالها را که هیتلر و موسولینی داشتند، در سر میپروراند.
مصلحت ایران و جهان اقتضا میکند بهجای دلجویی از ارباب فقیه و پیچاندن گوش کنیز مطبخی، سر ارباب را نشانه رفت. کشتن الطباطبایی و سنوار و الکعبی دردی را دوا نمیکند، اما چنانکه دیدیم وحشت آیتالله خامنهای، به تجدیدنظر در اطوارش منجر میشود. نگاه کنید چگونه برای برای جلب و جذب مردم به انتخابات، خانم جوانی با روسری میرقصد و دست میزند و مردم حیرتزده را به رقص و پایکوبی دعوت میکند.
حکومتی که تیم فوتبالش هم حسرت سوءاستفاده از پیروزی را به دل رهبرش گذاشت، لیاقتی بیش از این ندارد که بر حاج رضی، عماد، عبود، کعبی و حاج قاسم نوحه بخواند. ملت بزرگ ما این مجموعه را تروریستهایی میدانند که نسل قبلی آنها اگر ذرهای غیرت و جوانمردی در وجودشان بود، سند بدبختی ملتی بزرگ و فرزانه را در گوادلوپ امضا نمیکردند؛ رهایی از شر ولایت فقیه کار سنگینی نبود.
ملتی که شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح دارد، بانوی زندانیاش، فاطمه سپهری، آوای رهایی را از زندان به جان و دل ما مینشاند و رهنوردش در پای دار آواز میخواند؛ این ملت وصلههای ناجور حزبالله، حماس، جهاد، عصائب، تیپ عباس و سپاه قدس را از پیکر مقدس ایران پاک خواهد کرد.
در این هفته شروع نیمه مستندی درباره اسکندر مقدونی از سوی نتفلیکس شروع شد که گفته می شود بخش های عمده ای از آن درباره تاریخ ایران باستان است.*
با این که برای ساختن این فیلم از برخی تاریخ نگاران (از جمله آقای تورج دریایی) مشورت هایی گرفته شده اما از هم اکنون می شود پیش بینی کرد که این فیلم نیز چون فیلم سیصد که در سال ۲۰۰۹ ، و درست در همین روزهای نزدیک به نوروز اکران شد یک زورآزمایی تاریخی بین امپراتوری های دوران باستان است، با نتیجه ای به نفع رومی ها و به زیان هخامنشیان
چقدر دردآور است؛ درست هنگامی که یک رژیم ضد ایرانی بر سرزمین مان حاکم است، غربی ها هم وقت را غنیمت شمرده و پشت سر هم گذشته ما را همانگونه وارونه جلوه می دهند که دم و دستگاه حکومت اسلامی.
یادم می آید در اواخر زمستان (۲۰۰۹) ۱۳۷۸ پس از به اکران رفتن فیلم ۳۰۰ جوانان ایرانی به راستی گل کاشتند، و وبلاک نویس ها، ان. جی او ها، از جمله بنیاد میراث فرهنگی، و رسانه های خارج کشوری کار را به جایی کشاندند که حتی یونانیان و بسیارانی از تاریخ نگاران و حتی سینماگران غیرایرانی مهر باطل بر آن فیلم زدند.
حکومت اسلامی زیر فشار اساتید دانشگاهها و پژوهشگران تاریخ ناچار به اعتراض برخاست و البته مثل همیشه با این جوک تکراری که: «توطئه صیهونیست هاست» و در همان زمان هم جلوی پروژه هایی را گرفت که در ارتباط با ساختن فیلمی از زندگی کوروش بزرگ و یا ساختن فیلم هایی بود که درباره ایران قبل از اسلام است.
اکنون نیز باید منتظر شد و دید این بار غرب در غیبت یک حکومت ایرانی که مدافع حیثیت و حرمت تاریخ و فرهنگ سرزمین مان باشد چه برنامه ای برای تحقیر کردن گذشته تاریخی مان به نفع بزرگ کردن تاریخ خود دارد؛ با توجه به این واقعیت تلخ که مطالعات هخامنشی در خارج ایران، به ویژه در چهار دهه گذشته زیر تسلط اروپای مرکزی ها و لابی های طرفدار حکومت اسلامی قرار دارد.
و یا امیدوار باشیم که گاهی سینما هم می تواند حداقل در مورد فیلم هایی تاریخی به مستندات بیشتر توجه داشته باشد، تا سیاست های منفعت طلبانه مادی و سیاسی
شکوه میرزادگی
۵ فوریه ۲۰۲۴
—
دوستان و همکاران گرامی لطفا در انتشار مطالب«بنیاد میراث پاسارگاد»ما را یاری دهید.
با مهر
سودابه چمن آرا
جلال ایجادی
روندهای عرفی و غیر دینی سابقه طولانی در ایران دارد. اندیشه های عقلانی و عرفی و نیز رسوم و رفتارهای عرفی در تاریخ و فرهنگ ما فراوان بووده است. فردوسی و رازی و خیام و خواجه نظام الملک طوسی و ابوریحان بیرونی نمونه های برجسته از اندیشه سیاسی ایرانشهری و تفکر عرفی و خردگرا هستند. جشن های نوروز و یلدا و مهرگان و چهارشنبه سوری همان رسم و رفتار همگانی هستند که دارای طبیعت عرفی و غیرمذهبی هستند. این عناصر فکری و اجتماعی در بسیاری موارد با عناصر دینی و پراتیک های مذهبی درهم تنیده هستند. ولی بررسی دقیق اجازه می دهد تا پدیده های دینی و عرفی را از یک دیگر تشخیص داد. سلطه گری دینی توسط اقتدارگرایان دینی در دستگاه دینی و در دستگاه قدرت سیاسی، خود را به ذهن و ناخودآگاه ایرانی تحمیل کرده و در روانشناسی ایرانیان خود را عادی سازی نموده است. در بخش یکم به سکولاریزاسیون در اروپا پرداختیم، در بخش دوم به گیتی مداری از مشروطه تا انقلاب اسلامی می پردازیم و در بخش سوم به روند گیتی مداری از ۱۳۵۷ تا امروز می پردازیم و ضرورت یک حکومت لائیک پس از سقوط جمهوری اسلامی را به بحث می گذاریم.
در دوران مشروطه
رساله «یک کلمه» اثر میرزا یوسف خان تبریزی مستشارالدوله در ۱۸۷۴ میلادی منتشر شد. مستشارالدوله در دوره ۱۸۶۶–۱۸۶۹میلادی کاردار سفارت ایران در پاریس بود. او با توجه به پیشرفت فرانسه و اروپا تلاش کرد عوامل عقبماندگی جامعه ایرانی را بفهمد و در یک کلمه مهمترین دلیل عدم پیشرفت ایران را نبود قانون می داند. «یک کلمه» کتابی است که در سال ۱۲۴۸ خورشیدی، یعنی ۳۶ سال پیش از انقلاب مشروطه در پاریس نگاشته می شود و در ۱۲۴۹ خورشیدی در تهران چاپ شد. مستشارالدوله در نگارش کتاب خود، موضع هایی از قانون اساسی فرانسه و اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه را انتخاب می کند و می کوشد به روحانیان و مسئولان ایران نشان بدهد که این قوانین مدرن با قرآن تضادی نداشته و میتوان مسلمان بود و قانون را پذیرفت. همانگونه که او می گوید شاه و گدا در قانون برابر می باشند. کتاب «یک کلمه» به لحاظ فضای سنگین مذهبی نمی تواند خود را از دین جدا کند ولی به لحاظ جهت گیری آن دارای جنبه سکولار می باشد.
جنبش مشروطه که از سال ۱۲۸۴ خورشیدی شروع و در مرداد ۱۲۸۸ خورشیدی با پایان حکومت محمدعلی شاه و شکست استبداد صغیر پایان یافت. در زمان ناصرالدین ایرانیان با بازرگانی و تحصیل با غرب آشنا شدند و متوجه عقب ماندگی ایران و ضرورت پیشرفت شدند. در فضای سیاسی استبدادی و دینی آن زمان و نیز در بستر عقب ماندگی و خرافه پرستی در جامعه، رخنه روزافزون فرهنگ غربی میسر شد و سکولاریزاسیون شتاب گرفت. بدون تاثیرپذیری از فرهنگ غرب و رشد افکار قانونگرایی و ظهور یک لایه اجتماعی متوسط، دستاوردهایی مانند امضا فرمان مشروطیت، تشکیل مجلس شورای ملی و قانون اساسی مشروطه امکان پذیر نبود. درهمین جنبش مشروعه خواهان مانند شیخ فضل الله نوری علیه سکولاریسم و قانون گرایی برخاستند ولی با تلاش روشنفکران و نخبگان تغییر و تحول صورت گرفت. مشروعه خواهان طرفداران احکام دینی بودند حال آنکه مشروطه خواهان با ایجاد روزنامه ها و انجمن ها و طرح خواستها جهت محدود کردن قدرت مطلقه شاه به روند سکولاریزاسیون و عرفی مدد می رساندند. نخبگانی مانند میرزا تقی خان فراهانی امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان نقش برجسته ای در بیداری ایرانیان داشتند. این افراد از اروپا و دوره عثمانی سلطان سلیم سوم شاهد مدرنیزاسیون بودند. بقول احمد کسروی آثار عبدالرحیم طالبوف و زین العابدین مراغه ای و توسعه مدرسه ها در بیداری، سکولار و مدرن شدن جامعه نقش مهمی بازی کردند. بقول ادوارد براون انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و ایرانیانی که در قفقاز فعالیت داشتند تاثیر مهم در انقلاب مشروطه داشتند.
مجلس شورای ملی در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ گشایش یافت و پیش نویس قانون اساسی با الگوی قانون اساسی بلژیک و فرانسه تنظیم شد. برپایه قانون اساسی مجلس به عنوان نماینده مردم مسئول و مرجع نهایی تصمیم گیری در زمینه قانون، مقررات، بودجه، وام ها، قراردادها، امتیازات بود. مظفرالدین شاه در ۸ دی ۱۲۸۵ قانون اساسی را امضا کرد. قانونگرایی در برابر احکام الهی قرار می گرفت و مسئولیت و عقلانیت انسان را توسعه می داد.
قانون اساسی مشروطه تا هنگامیکه به مواردی مانند آیین تشکیل و ادارهٔ نشست مجلس، برگزاری انتخابات و انجمن های ایالتی شهرها می پرداخت و مستقیم با مسائل فقهی کاری نداشت، تنش و بحران نمی آفرید، ولی زمانی که قانون اساسی که از دیدگاه برخی از آیت الله ها، دربردارندهٔ اصولی متضاد با شریعت اسلام بود، دیگر برای آنها قابل تحمل نبود. جدال ریز و درشت میان اراده قانونی انسانها از یکسو و از سوی دیگر آیه ها و احکام دینی در جریان بود. در واقع قانون گرایی بیانگر سکولاریسم در جامعه است ولی رجوع به دین و احکام آن نقض سکولاریسم است. آخوند شیخ فضل الله نوری معتقد بود قانونگذاری توسط بشر ناقض احکام شریعت است. این آیت الله و برخی آخوندها در رقابت با آیت الله ها و آخوندهای دیگر و برای تحکیم نفوذ خود، خویشتن را «نماینده واقعی» الله معرفی کرده و قانونگرایی بیرون از دین و فقه را محکوم می نموند.
در این زمان برای نخستین بار، از ضرورت انطباق دادن قوانین مجلس با اسلام و قرآن سخن به میان آمد و به پیشنهاد و اصرار شیخ فضلالله، مادهای در متمم قانون اساسی گنجانده شد که بر اساس آن، شورایی از علمای شیعه برای نظارت بر مصوبات مجلس و اطمینان از انطباق این مصوبات با شرع در نظر گرفته شد. متمم قانون اساسی مشروطه در ۱۰۷ اصل توسط اولین مجلس شورای ملی در مهر ۱۲۸۶ خورشیدی منتشر شد و هدف اعلام شده این بود که کمبودهای قانون اساسی مصوبه دیماه ۱۳۸۵ جبران گردد. این متمم توسط محمدعلی شاه امضا شد. اصل اول متمم قانون اساسی مشروطه می گوید «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است». به موجب اصل دوم آن حداقل ۵ نفر مجتهد طراز اول در تصویب مجلس نظارت داشته تا قانون برخلاف شرع اسلام به تصویب نرسد.
در سال ۱۲۸۶ جریان ضد مشروطه، به رهبری فضلالله نوری فعالیت خود را شروع کرد که مخالف پارلمان و مدافع اسلام بود. اعضای این جریان به اصول قانون اساسی و متمم آن، بویژه اصولی که به برابری همهٔ گروههای دینی و گسترش صلاحیت دادگاههای غیرشرعی اشاره داشت، معترض بودند و آنها را مخالف اسلام میدانستند. شیخ فضل الله نوری مشروطه طلبان را «کافر» خواند و در آذر ۱۲۸۶ او از مردم خواست تا برای دفاع از اسلام در میدان توپخانه گردهم آیند.
در این دوران تاریخی با تاثیر پذیری از غرب و از پیدایش شرایط اجتماعی و فکری تازه در ایران ما با تشدید تضادها روبرو هستیم. سکولاریزاسیون و گیتی مداری میخواهد جا باز کند ولی نیروهای دینی و سنت گرا مقاومت می کنند. طبق اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی، قوای کشور به سه قوه مقننه، قضاییه و اجراییه تقسیم میشد. بنابراین قدرت سیاسی بر اساس عقلانیت تعریف می شود ولی طرفداران مذهب در پی اعمال کنترل و قدرت آسمانی هستند. نخستین حزبهای رسمی ایران؛ حزب دموکرات و اجتماعیون اعتدالیون در سال نخست فتح تهران تشکیل می شوند. به این ترتیب مدرن سازی جامعه سیاسی فعال می شود. ولی اسلامگرایان واکنش نشان داده و طرفداران جامعه عرفی را «کافر» می خوانند و «امت» اسلامی را در برابر افراد شهروند قرار می دهند.
دین حوزه دینی را آفرید تا آخوندها بر مغزها حکومت کنند. اسلامگرایان مکتب های دینی بوجود آوردند تا نوجوانان و جوانان قرآن و روایت های ضدعلمی بیاموزند و از عنصر عقلانیت دور باشند. تمام «رسالت» اسلام از زمان تجاوز به سرزمین ایرانیان جز خرافه و خشونت و نادانی و عقب ماندگی چیز دیگری نیست. اسلام همیشه وسیله سلطه گری و تبهکاری بوده است. قرآن فقط به انجماد روانی و فکری و کشتار می رسد. از این دین هیچ روزنه امیدی باز نمی شود و هیچ مغزی با دانش و فرهنگ آشنا نمی شود. اگر در زمان قاجاریه مدرسه مدرن بوجود آمد، این پدیده نتیجه شناخت دروان روشنگری در اروپا و رشد انقلاب صنعتی و فعالیت اقتصادی در سده های ۱۸ و ۱۹ میلادی بود. خواندن قرآن و نوشتن آیه ها و آموزش احکام دینی نمی توانست کارآیی داشته باشد. نیازهای صنعت و کشاوزی و پزشکی و کشورداری می طلبید تا ادبیات و فلسفه و حساب و هندسه و علوم و اخترشناسی در تربیت جوانان مورد توجه قرار گیرد.
دبیرستان ادب در جلفای اصفهان در ۱۲۴۰ خورشیدی توسط دکتر رابرت بروس انگلیسی بنیان نهاده شد. اولین دبیرستان دخترانه، «بهشت آئین»، ۳۰ سال پس از دبیرستان ادب بوجود آمد. کشیش آمریکایی، پرکینز، در سال ۱۲۵۴ در ارومیه مدرسه دیگری برپا ساخت و کشیش فرانسوی، آوژن بوره، در سال ۱۲۵۵ در تبریز مدرسه تازه ای بوجود آورد. مدرسه متوسطه دارالفنون به ابتکار امیر کبیر در زمان ناصرالدین شاه برای آموزش علوم مانند پزشکی و جراحی و داروسازی و فن های جدید مانند توپخانه و سوارنظام و معدن شناسی و همچنین سه زبان فرانسه و انگلیسی و روسی در تهران بوجود آمد و در ششم دیماه ۱۲۳۰ خورشیدی گشایش یافت. این نهاد برای تدریس رشته های مختلف آموزگاران اتریشی استخدام شدند. در این دوران در سطح ابتدائی هنوز مکتب های سنتی رایج بودند. میرزا حسن رشدیه، پس از ایجاد مدرسه رشدیه در تبریز در سال ۱۲۶۸، اولین دبستان را به شیوه مدرن به راه انداخت. در این دوران در شهرهای گوناگون ایران مدرسه و دبستان مدرن توسعه یافت و نسل های جدیدی بشیوه عرفی تربیت شدند.
در تمام این دوران مشروطه، در جامعه شناسی ایران متوجه می شویم که رگه ها و گرایش های سکولار خود را بشکل نهادسازی، قانونگرایی، آموزش مدرن، رشد اندیشه های قانون گرا و توسعه نقد خرافه های مذهبی، نشان می دهند. آرام آرام سنت ها سست می شوند، اعتقاد دینی با عقل گرایی در ذهن فرد همسایه می شود، ارزش های عرفی و رجوع به قانون تعمیق می شوند.
رضا شاه و مدرنیزاسیون
سالهای پایانی سلسله قاجار در ایران همراه بود با ناتوانی تدریجی دولت مرکزی، از هم پاشیدگی قدرت سیاسی در برابر قبیله ها و سرکشی حکام محلی مستقل از حکومت مرکزی. یکی از این حکام محلی شیخ خزعل بود که در خوزستان قدرتی به دست آورده بود و مورد حمایت انگلیس بود. سیاست رضاشاه در سرکوب عشایر و حکام محلی، توانست تأسیس یک دولت مرکزی مقتدر را فراهم کند و امنیت در کشور را تامین کند. تغییر و تحول دیگری که در دوران روی کارآمدن رضاشاه آغاز شد حرکتی به سمت مدرنیزاسیون کشور، صنعتی شدن و مدرنیسم اداری بود. به لحاظ استبداد و بی قانونی ساختار اداری و بوروکراسی ایران در دوران قاجار، ساختار نابسامانی بود.
در زمان رضا شاه، سیستم جدید آموزش و پرورش، دستگاه قضایی و اداری و نظام مالی کشور و شهرسازی به شیوهی بوروکراسی غربی پایه گذاری شد. رضاشاه در نوسازی کشور به محدود کردن سنتها و ارزشهای دینی دست زد و تا حدودی عامل هویت سازی را جابجا کرد. سیاست رضاشاه بارها مقابل قدرت دینی و محاکم شرعی ایستاد، آموزش و پرورش و اداره موقوفات را از دست روحانیون بیرون کشید و قانون کشف حجاب را به تصویب قانونی در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۱۴خورشیدی رساند و به اجرا گذاشت. برخی مراسم حاد مذهبی نیز مورد انتقاد قرارگرفته بود. فرمان رضاشاه اینگونه بود: «البته بایستی روضهخوانی کنند و ممانعت نشود؛ ولی روضه بایستی در مساجد و تکایا باشد. آن هم مرتب و به قاعده و در روی نیمکتها مستمعین بنشینند و آقایان محدثین متخصص، خوب روضهخوانی کنند، سینهزنی و این قبیل کارهای سابق هم به کلی ممنوع است.» رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر هم درباره ممنوعیت عزاداری در دوران رضاشاه میگوید: «او در سال ۱۳۱۲ تعزیه سیدالشهدا را ممنوع میکند و بعد عزاداری محدود میشد. در سال ۱۳۱۴ که فرمان منع حجاب صادر میشود، اساساً عزاداری هم ممنوع میشود.». افزون بر آن، براساس بخشنامه محرمانه وزارت داخله در ۲۸ اسفند ۱۳۱۴، در ایام سوگواری محرم و صفر راه انداختن دسته عزاداری ممنوع شد.
خیابانهای جدید و گشاد مانند بوذر جمهری و خیام ساخته شد. در شمال شهر، خیابان شاهرضا، در شرق، خیابان شهباز، در جنوب، خیابان شوش و در غرب، خیابان سی متری نظامی (کارگر) بوجود آمدند. نظام تقسیمات کشوری جدید که نقطه عطفی در سازماندهی سیاسی فضای ایران محسوب میشود، از بالاترین سطح تا پائینترین سطح عبارت بود از: ۱) استان؛ ۲) شهرستان؛ ۳) بخش؛ ۴) دهستان؛ ۵) قصبه و ده. در این رده بندی جغرافیایی مسئولیت های مشخصی تعریف شدند. استانها توسط استاندار، شهرستانها توسط فرماندار، بخشها توسط بخشدار و برخی دهستانها به وسیله شوراهای ویژه انتصابی وزارت داخله منصوب میشد. برای نخستینبار در دوران جدید، دولت مرکزی به شهرهای استانی، شهرستانها و حتی برخی روستاهای بزرگ دسترسی یافت. این سازماندهی برای امنیت و یکپارچگی کشور اساسی بود و مدرنیسم اداری را وارد عادت و فرهنگ روزمره می کرد.
در دوره رضاشاه، پست و تلگراف و تلفن و دیگر وسایل ارتباطی راه دور و نیز رادیو در سال ۱۳۱۹ شکل گرفت و توسعه یافت، هرچند روزنامهها، مطبوعات و نشریات مورد سانسور شدید قرار داشتند. همچنین مهمترین نوآوری در این حوزه تأسیس راهآهن دولتی و سراسری ایران بود. احداث خط آهن سراسری که نخست جنوب و شمال را به یکدیگر مرتبط ساخت، بزرگترین و گستردهترین فعالیت زیربنایی دولت بود. شهرسازی و مسکن سازی چهره شهرها را دگرگون کردند تا فعالیت اقتصادی و حرکت خودروها متحول شود و انسانها جایگاه جدیدی پیدا کنند. از بارزترین عمارتهایی که به این شیوه ساخته شد میتوان به ساختمان بانک ملی ایران، کاخ شهربانی و موزه ایران باستان اشاره کرد.
در زمینه ارتش، تشکیلات دادگستری، امور زنان، راه و راهآهن، آموزش و پرورش، دانشگاه، بهداشت و درمان، ایجاد کارخانه و صنایع و سازمان اداری، تلاش های فراوانی صورت گرفت. همه این پدیده ها پنهان و آشکار و مستقیم و غیرمستقیم روی بافت اجتماعی و ذهن و روان مردمان و مسئولان تاثیر می گذاشت. جامعه قاجاری عقب مانده و مذهبی و خرافاتی بود. گرایش نو همزمان با جنبش مشروطه در جامعه بوجود آمده بود ولی در زمان رضاشاه شتاب می گیرد. یکی از ویژگیهای بارز حکومت رضاشاه، درهمآمیختن دو جنبه مدرنیسمگرایی و ملیگرایی مثبت بود. این گرایش مدرن نمی توانست نسبت به سنت و دین بی تفاوت باشد. سیاست رضاشاه یک ضربه بزرگ به ساختار موجود بود. این سیاست با کیفیت دیگری در دوران پهلوی دوم ادامه می یابد.
روند نوسازی و گیتی مداری به معنای فراگیر شدن ناباوری در جامعه نیست. بلکه روندی است که انسانها به نیروی خود پی میبرند و از دایره تقدیرگرایی دور می شوند. در روند سکولاریزاسیون یا گیتی گرائی، جامعه از اراده الهی و تقدیر آسمانی کنده می شود و خرد و دانش و توانایی انسانی در آن استوار می گردد. این روند پیچیده است و متناسب با تاریخ و فرهنگ و سیاست از شتاب متفاوت برخوردار است. این روند همان مدرنیزاسیون جامعه است. تجدد یا فرآیند مدرنیزاسیون آمیزهای از دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، رفتاری، فرهنگی، روشنفکری و ذهنی است که با فرآیندهایی دیگری همچون شهری شدن، صنعتی شدن، خِردگرایی، اداری کردن، مردمسالاری، قانونگرایی، فردگرایی و انگیزه پیشرفت همراه می گردد. این فرایند کلان گیتی مداری همیشه با دمکراسی همزمان نیست. استبداد در دوران پهلوی مانع از رشد مدرنیته فلسفی و دمکراسی شد. ولی روشن است که در این دوران مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون توسعه یافت. این فرآیند نوسازی مستلزم ریشه دوانیدن گونههای فناوری در شناخت علمی، آزاد شدن نیروی کار زنان، سازماندهی کشوری، گذار از تولید کشاورزی بخورونمیر به کشاورزی مدرن بازار، جایگزینی نیروی انسانی متخصص، تولید ماشینی با بازدهی بالا، شهری سازی، معماری های تازه، نظام بانکی، رشد سواد و دیپلم، افزایش افراد با مدرک دانشگاهی و تحرک اجتماعی است.
پهلوی دوم و گیتی مداری
محمدرضا پهلوی در زمستان ۱۳۴۱ خورشیدی اصولی را با نام انقلاب سفید به رفراندوم گذاشت. این «انقلاب از بالا» که با حمایت دولت جان اف کندی طرح گشت و جدای از داوری سیاسی در باره آن، در روند اجرای خود تاثیرهای بزرگی در ساختار جامعه پدید آورد. تعمیق سکولاریزاسیون یکی از آن نتایج بود. طرح انقلاب سفید یا «انقلاب شاه و ملت» به طور فراگیر تمام جنبههای زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه سنتی ایران را در بر میگرفت. طرح انقلاب سفید ۶ اصل داشت: ۱-اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی؛ ۲- ملی کردن جنگل ها و مراتع؛ ۳-تبدیل کارخانههای دولتی به شرکت های سهامی و فروش سهام آنها جهت تضمین اصلاحات ارضی؛ ۴- مشارکت کارگران در سود خالص کارخانهها؛ ۵- تجدید نظر اساسی در قانون انتخاب به منظور اعطای حقوق کامل و برابر سیاسی به زنان؛ ۶-ایجاد سپاه دانش به منظور سوادآموزی و اشاعۀ فرهنگ در روستاها.
محمدرضا پهلوی به تدریج ۱۳اصل دیگر به آن افزود. نهادهایی چون سپاه بهداشت، سپاه ترویج و آبادانی، خانههای انصاف در روستاها، ملی کردن تمام منابع آب های زیرزمینی کشور، نوسازی شهرها و روستاها؛ انقلاب اداری و آموزشی، تامین امکان فروش سهام واحدهای بزرگ صنعتی به کارگران، مبارزه با تورم و گران فروشی، آموزش رایگان و اجباری در هشت سال اول تحصیل. رفراندوم انقلاب سفید در ۶ بهمن ۱۳۴۱خورشیدی با رأی موافق برنده اعلام شد ولی آخوندها به مخالفت با آن پرداختند و تظاهرات، تلگراف ها و سخنرانی های بسیاری علیه رژیم انجام دادند.
این رفراندوم روندی بود که بناگزیر به تضعیف مذهب می انجامید. آخوندهای اسلام از سیاست پیشین دولت راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی، برای اسلام، قرآن و مملکت احساس خطر کرده بودند. انقلاب سفید و رای زنان برای روحانیت شیعه بمعنای سقوط قدرت آنها بود. در سایت «پرتال امام خمینی» اعلامیه مراجع تقلید در مخالفت با شرکت زنان در انتخابات آمده است. اعلامیه که در همان دوران منتشر شد از «قانونی نبودن طرح شرکت زنان درانتخابات» سخن گفته و آنرا برخلاف متمم قانون اساسی دانسته است. این اعلامیه می نویسد: دولت سر خود و مردم را گرم میکند به دخالت زنان در انتخابات، یا اعطای حق زنها و نظایر آن پرداخته و بجای کار اصلی به این تعبیرات فریبنده که جز بدبختی و فساد و فحشا ندارد، می پردازد. امضا کنندگان این اعلامیه مشترک عبارتند از: مرتضی الحسینی اللنگرودی، سید کاظم شریعتمداری، احمد حسینی الزنجانی، محمدحسین طباطبائی، روح الله الموسوی الخمینی، محمد رضا الگلپایگانی، هاشم الآملی، مرتضی الحائری.
انقلاب سفید به زیان آخوند و فئودال است و آخوندها واکنش نشان می دهند. این بار آنها به رهبری خمینی یک جبهه تهاجمی سازماندهی می کنند. خمینی در مراسم چهلم مدرسه فیضیه، سخنرانی شدیدی علیه رژیم شاه انجام داد و این عوامل باعث شد که خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بازداشت شود. در واقع شورش ارتجاعی خمینی علیه انقلاب سفید و علیه رای زنان بود. خمینی ادامه شیخ فضل الله نوری است. مدرن شدن جامعه، استقلال اقتصادی و آزادی زن، عقب راندن سنت های مذهبی، عرفی شدن و صنعتی شدن جامعه، توسعه فرهنگ مدرنیته، برای طبقه آخوند یک فاجعه تلقی می شود. آخوند شورش می کند زیرا منافع و دین خود را در خطر می بیند.
دین در رگ و پی جامعه جریان دارد وسنت مقاومت می کند و به راحتی به کنار نمی رود. سنت و مذهب به عادت گره میخورند و در این نقطه قدرت های کوچک و بزرگ لانه می کنند. متمم قانون اساسی از امتیاز آخوند ها و اسلام حمایت می کند و به قدرت می بخشد. خمس و زکات بعنوان مالیات دینی به آخوند قدرت می دهد، مرجع تقلید بودن یک قدرت بزرگ به آخوند می دهد و کنترل مرگ و زندگی برای آخوند یک امتیاز بزرگ محسوب می شود. در گذشته ثبت امور مربوط به تولد و مرگ و ازدواج در ایران به شکل سنتی بیشتر با مراجعه به آخوندها و روحانیون، ریش سفیدان محله یا بزرگان قوم انجام میگرفت. ثبت احوال به شیوه مدرن با فرهنگ اروپایی در ایران رواج یافت. در ۲۰ آذر ۱۲۹۷ خورشیدی هیات وزیران تشکیل اداره سجل احوال در وزارت کشور را تصویب کردند و اداره مستقل و جدید در ۲۰ خرداد ۱۳۰۷ در چارچوب وزارت کشور کار خود را آغاز کرد. پدیدار شدن این سازمان مدرن جز کاهش نفوذ آخوند و بیشتر عقلانی شدن مدیریت جمعیت نتیجه دیگری نداشت.
جامعه ایران با انقلاب سفید در دوران پهلوی دوم تکانهای مهمی می خورد. رشد اقتصاد سرمایه داری و افزایش درآمد نفتی منجر به تغییر گروهبندی های اجتماعی و رشد کارگران و لایه های طبقه متوسط می شود.
تحصیلات رایگان در برخی از دانشگاه های دولتی و اجباری برای همگان، پوشش بیمههای اجتماعی همگانی برای همه ایرانیان، تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای پر کردن خلاء آثار و فرآورده های فرهنگی برای کودکان و نوجوانان ایران، تاسیس دانشگاه صنعتی آریامهر و پلی تکنیک و دانشگاه ملی ایران و دانشگاههای دیگر، فرستادن جوانان تحصیلکرده بعنوان سپاه دانش و سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی به روستاها، همه و همه، دگرگونی های بسیاری را در جامعه پدید آورد. در بستر این تغییرهای فرهنگی و اجتماعی گرایش سکولاریزاسیون تقویت شد و بویژه جامعه در ارتباط با جامعه جهانی بسیار آموخت و ارزشهای خود را جابجا کرد. علیرغم این روند گیتی مداری و توسعه دانش و هنجارهای تازه، جامعه با اعتقادهای مذهبی و توهم های دینی زندگی می کند.
گیتی مداری و پیچیدگی ها
دهه های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی در دوران پهلوی دوم فصل بزرگی در سکولاریزاسیون بود ولی وجود چند عامل اجازه نمی داد تا این روند با دمکراسی خواهی و آزاداندیشی و بلوغ شخصیتی شهروند همساز باشد.
یکم، استبداد شخصی و سرکوب ساواک و سانسور جامعه را محتاط کرده بود. تکنوکراسی رشد می کرد ولی چاپلوسان پیرامون نهاد قدرت و شخص شاه گردآمده بودند. مشاوران شاه بیشتر چاکران بوده و فاقد درایت فرهنگ سازی بودند.آنها تبلیغات سیاسی را بجای فرهنگ گذاشته بودند و با تائید حزب رستاخیز هر مخالفتی را طرد می کردند. در این شرایط حتا نقد دین و احکام ممنوع بود. تابوهای دینی در ذهن ها رایج بود.
دوم، این جامعه مدرن شده بود و جلوه های زندگی اروپایی را در زندگی روزمره عمومیت بخشیده و شیوه های مصرفی را گسترش داده بود. در این جامعه روح شهروندی و مسئولیت خواهی محدود بود. بخش مهمی از جامعه به به تقدیر سیاسی «لم» داده بودند. این جامعه به لحاظ استبداد و نبود روحیه انتقادی فعال، دستخوش خمودگی بود و هراس داشت. روشنفکران منتقد اندک بودند و رسانه ها نیز فاقد برنامه های فرهنگی سازنده بودند.
سوم، در همین دوران دستگاه دینی سنتی در مردم نفوذ دارد و گرایش های ایدئولوژیکی شیعه گری در حال رشد بودند. دین با چهره هایی چون خمینی و شریعتی و آل احمد، علیه غرب و عنصر عقلانی بسیار فعال شده بود. این جریانهای دینی ایدئولوژیکی با روند سکولاریزاسیون پویا و با کیفیت فکری در تضاد بودند. می توان گفت ایرانی با روحیه پرورده در نظام «سایه خدا»، در شرایط مذهب گرایی روزافزون به نظام «الهی» کوچ می کند. او دیو مذهب را در ذهن فعال می کند.
چهارم، در این دوران سکولاریزاسیون در شیوه زندگی، با تفکر مدرنیته همراه نیست. روشنفکران بسیاری با ادبیات غرب آشنا هستند و رمان غربی می خوانند ولی وهم زده هستند و با تعصب به شخصیت های استعماری مانند امام رضا و علی امام اول وفادارند. آنها شیفته «غربزدگی» آل احمد هستند و خمینی را مظهر یک قدرت خدایی و ضدامپریالیستی می دانند. آنها مبارزه ضد خرافه پرستی پیشروان دوران مشروطه را فراموش کرده و مسخ شدگی و ازخودبیگانگی ناشی از اسلام و گنداب قرآنی را مطبوع می یافتند. لایه دیگری از جوانان تحصیل کرده با شور لنینی استالینی و چریکهای آمریکای جنوبی، عاشق اسلحه بودند، ضدآمریکایی بودند و از هرگونه عقلانیت دمکراتیک بی بهره بودند. در لحظه انقلاب شوم ۵۷، این جوانان شورشی خشونتگرا با اسلامگرایان رنگارنگ همداستان شدند و به ائتلاف ضد شاه رسیدند.
پنجم، در آستانه انقلاب فرهنگ دمکراسی خواهی در جامعه جریان نداشت. افکار پراکنده و گرایش کوچک متمایل به آزادی، در برابر هجوم اسلام منکوب می شدند. سکولاریزاسیون اجتماعی و مادی نمی توانست با عقلانیت دمکراسی خواه جمع شود. توده ایسم، چریکیسم و اسلامیسم علیه دمکراسی طلبی و حقوق مدرن شهروندی بسیج بودند و جامعه در شیفتگی به اسلام شیعه فرو میرفت. انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی بود که ذهن ها را به تصرف درآورده بود و خردگرایی و گرایش به مدرنیته را به هلاکت رسانده بود. باید یادآور شد که علیرغم خصلت دینی قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی، سکولاریزاسیون بشکل بسیار متنوع در دهه های اخیر در ایران رشد کرد، ولی این روند به خودی خود نمی توانست به جامعه دمکراتیک و قدرت سیاسی لائیک منجر گردد. (ادامه دارد)
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
همه میگویند که گسترش جنگ در خاورمیانه به نفع هیچ کس نیست
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ برابر با ۱ فِورِیه ۲۰۲۴ ۱۰:۰۰
بعد از انفجار مقر تفنگداران آمریکا در لبنان و ویران کردن سفارت واشنگتن در بیروت با بیش از ۳۰۰ کشته (در مجموع)، حمله با پهپاد انتحاری شاهد با به جا گذاشتن سه کشته و ۴۰ مجروح سنگینترین عملیات آشکار جمهوری ولایت فقیه علیه آمریکا بود. البته تعداد کشتگان در عراق و سوریه و لبنان و تانزانیا و کنیا و چهار سوی جهان ۱۰ برابر این رقم است، منتها در این نوع اعمال تروریستی، سیدعلی آقا همهگاه به جدش سوگند خورده که «والله ما نبودیم» و دولتهای آمریکا نیز پذیرفتهاند که ایران مسئول این اعمال نیست و رژیم ولایت فقیه نوعی «دموکراسی» است که با برگزاری انتخابات هر چهار سال یکبار رئیسجمهوری تازهای دارد. تازه از کجا معلوم نفر بعدی خاتمیوار اهل مصالحه نباشد. پس چرا خود را گرفتار درگیری با رئیسی کنیم و در نهایت «انشاءالله گربه است»؛ آنچه در عهد باراک اوباما و جو بایدن راه هرگونه واکنش متقابل به جمهوری اسلامی را با سدی منیع روبرو کرده است.
بایدن میگوید در بررسی راههای پاسخ دادن به رژیم ایران مشغول مطالعهایم، وزرای خارجه و دفاعش قاطعتر از حتمی بودن انتقام سخن میگویند و سنا و مجلس نمایندگان و اغلب رسانههای جمعی در آمریکا سستی بایدن را بهشدت به ضرر مصالح عالیه آمریکا و به نفع دشمنانش مثل روسیه، چین و جمهوری ولایت فقیه میدانند.
حال اجازه دهید کمی از نیابتیها در عراق بگوییم و قدواندازه توان نظامی آنها و میزان اتکای رژیم بر آنها را در هر رویارویی مستقیم با ایالات متحده و اسرائیل بررسی کنیم.
بعد از سرنگونی صدام حسین، رژیم ولایت فقیه در مرحله نخست چندصد تن از عواملش از جمله شماری از وابستگان سپاه بدر و قدس را به عراق اعزام کرد و در جریان سفر محمدباقر حکیم به عراق، بیش از شش هزار تن از سپاه بدر و اعضای مجلس اعلا به همراه شماری از کماندوهای حزب الدعوه که بیشترین آموزشها را در کادرهای تروریستی دیده بودند، به عراق بازگشتند و تعداد کثیری از آنها با حضور رهبران الدعوه و مجلس اعلا در شورای حکومتی و وزارتخانهها، جذب ارگانهای نظامی، امنیتی و اقتصادی شدند.
تیپ «گرگها» (الذئاب) در نیروهای امنیتی عراق که به دستور آمریکاییها منحل شد، بهتمامی از وابستگان سپاه بدر تشکیل شده بود. افراد این تیپ صدها تن از سنیها و نیز روشنفکران و نویسندگان، وکلا و زنان آزادیخواه عراق و نظامیان آمریکایی را به قتل رساندند.
در سالهای اخیر، علاوه بر ورود عوامل رژیم ایران به ارگانهای نظامی و امنیتی عراق، سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه قدس و اطلاعات سپاه گاه به صورت مشترک و زمانی به طور جداگانه، اداره ستادهایی را در حداقل ۱۱ شهر عراق عهدهدار بودهاند.
حسن کاظمی قمی، کمیسر عالی امروز رژیم در افغانستان و سفیر آن روز ایران در عراق، با درجه سرداری و کارشناسی ارشد سپاه قدس در عراق، خود از اطلاعاتیهای سرشناس و دارای سابقه کار اطلاعاتی در لبنان و خلیج فارس بود که به همراه مسئول اطلاعات سپاه، صفری، که با عنوان وابسته بازرگانی فعالیت میکرد، با بعضی از شبکههای سه ارگان مذکور در ارتباط بود.
عمدهترین مراکز تمرکز فعالیتهای اطلاعاتی رژیم بصره، نجف، کربلا، کوفه، کاظمین، مدینه الصدر، العماره، الناصریه، الدیوانیه و شهرهای سلیمانیه و اربیل در شمال عراق در منطقه کردستان بودند.
در نجف، رهبر جمهوری اسلامی با اعزام محمدمهدی آصفی، رهبر معنوی الدعوه، به این شهر به عنوان نماینده اصلی و پس از او با تعیین وکلایی همچون نورالدین اشکوری، سید طباطبایی، حجتالاسلام هاشمی و… موفق شد با دلار، خود را بر جمعی از شیعیان این شهر مسلط کند. در این میان، آیتالله سیستانی که علاوه بر مخالفت با ولایت فقیه به طور کلی آبش با سیدعلی آقا در یک جوی نمیرفت، از چند سو محاصره شد. نخست آنکه آقازاده او، سیدمحمدرضا، چنان با عمار حکیم، پسر عبدالعزیز، رئیس مجلس اعلا (قبل از جداییاش از هادی العامری) یک جان در دو قالب شد که اوامر مطاع اصغر حجازی را که از طریق عمار میرسید، روی چشم میگذاشت.
تکلیف شهرستانی، داماد آیتالله سیستانی، که دستش زیر ساطور دادگاه ویژه قم است، نیز کاملا روشن است. از سوی دیگر اطلاعات سپاه تمام خانههای نیمهویران اطراف منزل آقای سیستانی را خرید یا اجاره کرد و آخوندهای وابسته به رژیم را آنجا اسکان داد. کلیه وسائل استراق سمع نیز بر در و دیوار خانه سیستانی نصب شدند. روزی موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی دکتر جعفری، نخستوزیر پیشین عراق، به دیدن آقای سیستانی رفته بود تا مسائلی از جمله ابعاد دخالتهای رژیم ولایت فقیه در امور عراق را با او در میان بگذارد. چند هفته بعد، او به تهران سفر کرد و در اولین دیدارش با محسنی اژهای، وزیر اطلاعات وقت نظام، به او گفت: «نزد آقای سیستانی شکایت از ما نبرید، حرفی دارید مستقیم به ما بگویید.» در حالی که موفق الربیعی در دیدارش با آقای سیستانی خواهش کرده بود حتی محمدرضا توی اتاق نباشد اما در تهران فهمید که دیوارها واقعا موش و موشها گوش دارند.
رژیم بهمرور مصلحت را در آن دید که به سبب تعدد مدارس اندیشه در حوزه و ویژگیهای هر منطقه در عراق، برخلاف لبنان، به جای یک تشکیلات پیوسته گروههای منطقهای برپا کند. نجف سهم مقتدی صدر و جماعت قیس خزعلی شد. الدعوه خود سه پاره شد، البته با فرماندهی کل هادی العامری. کتائب حزبالله نیز پارهپاره شد، در بغداد و بصره و دیاله.
در مجموع حدود ۱۰ هزار تن در این گروهها به وابستگان رژیم، گاه عقیدتی و شماری مواجبی، بدل شدند. حشدالشعبی که به فتوای آیتالله سیستانی و برای مقابله با داعش بر پا شد، ناگهان جیش شیعه را به نیرویی چند ۱۰ هزار نفری تبدیل کرد که کنترلش بسیار مشکل مینمود.
طمع مالی اغلب وابستگان به حشد الشعبی تشتت و خودسری را در حشدالشعبی دامن زد. افراد به صورت فردی یا دستهای با دریافت مبالغی بیش از دستمزد از جایی بهجز سپاه و دفتر سیدعلی آقا، قبلههایی متفاوت یافتند و البته عصائب، سپاه بدر، جناح نظامی الدعوه هادی العامری در مدار رهبر جمهوری اسلامی باقی ماندند.
نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی تاکنون نیابتا عملیاتی را علیه آمریکاییها در عراق مرتکب شدهاند اما این بار حکایت رنگ دیگری دارد.
با حمله پهپادی نیروهای جمهوری اسلامی در عراق به پایگاه آمریکایی برج ۲۲ در خاک اردن که به قتل سه سرباز آمریکایی و مجروح شدن دهها سرباز دیگر منجر شد، آیا به آن نقطه بیبازگشت رسیدهایم که عدهای سالها است در موردش هشدار دادهاند؟ آیا باید منتظر «جنگ بزرگ» باشیم؛ جنگ آمریکا و ایران که پیشبینی میشود کل خاورمیانه را آتش بکشد و چنانکه محمود قائد سالها پیش نوشت بهزودی شاهد «یومالفاجعه» خواهیم بود.
این پرسشی است که در روزهای اخیر کارشناسان و تحلیلگران بینالمللی تلاش کردهاند پاسخش را بیابند. کموبیش همه میگویند که گسترش جنگ در خاورمیانه به نفع هیچ کس نیست و تمام راهها به غزه ختم میشود؛ پس کی باید جلوی رژیم ولایت فقیه را گرفت؟
گروه مقاومت اسلامی عراق (کتائب حزبالله، بدر، حرکت نجبا و چند دسته دیگر) مسئولیت حمله به پایگاه برج ۲۲ در خاک اردن را در نزدیکی مرز سوریه و عراق در شامگاه یکشنبه بر عهده گرفتهاند. اینها گروههاییاند که سپاه آنها را آموزش داده و تجهیز کرده است. واقعیتی که سران رژیم هم بر آن تاکید کردهاند.
جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، در واکنش به این حمله مستقیما به نام ایران اشاره کرد و اقدامی تلافیجویانه را وعده داد. حال راههای پیش روی او چیست؟ در حالی که وزارت خارجه رژیم روز دوشنبه در واکنشی فوری، تاکید کرد که در روند تصمیمگیری در گروههای نیابتیاش نقشی ندارد. واشنگتن نیز هنوز به اطلاعاتی دست نیافته که نشان دهد تهران با هدف افزایش تنش مستقیما در این حمله نقش داشته است.
از این تجاهل حقا نمیتوان دورتر رفت. عجز و وحشت آشکار ولی فقیه و تلاشهای نمایندگانش از امیرعبداللهیان تا ایروانی، برای آرایش رژیم و انکار مسئولیتش در حمله پهپادی و موشکی به پایگاه آمریکاییها در مثلث حدودی عراق و سوریه و اردن آشکار میکند که رژیم ترسیده است.
در صورت مجبور شدن بایدن به حمله به ایران و نه فقط پایگاههای نیابیتیهای عراقی آن، تحت فشار کنگره و اعضای دولت و افکار عمومی، واکنش سپاه و ارتش چه خواهد بود و مردم چه خواهند کرد؟ آیا ارتش و سپاه به جای مقابله با آمریکا به سوی مردم بهجانآمده میهن که خواستار نابودی رژیماند، آتش خواهد گشود؟ آیا اسرائیل با سوءاستفاده از جو حاکم زیرآب رژیم را خواهد زد؟ جای ملت ایران در این میان کجا است؟
برای من تردیدی نیست علیرغم تربیتی که ماموران عقیدتیــسیاسی ارتش و حفاظت اطلاعات از فردای انقلاب، بر ارتشیهای ما تحمیل کردند، ارتش ما تا سقف ۹۰ درصد از نظامیان ملی، عاشق خانه پدری و فداکار و دلاور تشکیل شده است که طی ۴۴ سال گذشته زخمهای بسیاری نه فقط از دشمن در جبههها بلکه از اهل ولایت فقیه بر جان و تن آن وارد شده است. این ارتش به روی مردم آتش نخواهد گشود و به روز واقعه کنار مردم خواهد بود.
میرسیم به سپاه؛ نیرویی متشکل از ۱۰۰ هزار یا کمی بیشتر از نیروی کادری و حدود ۲۰ هزار سرباز زیرپرچم در نیروی زمینی آن که به باور خامنهای آماده جانبازی در راه حفظ نظام و حمایت از جمهوری ولایت فقیهاند. اما من مطابق مدارک و مستندات دقیق و تماسهای شخصیام میدانم که بدنه اصلی سپاه با مردم است. همانطور که ۸۵ درصد سپاه، علیرغم دستورهای محسن رضایی، فرمانده وقت، و توصیههای نماینده رهبری و بخشنامه حسن فیروزآبادی، رئیس وقت ستاد کل، در دوم خرداد ۱۳۷۶ به خاتمی رای دادند، امروز نیز بدنه سپاه، سخت نگران سرنوشت وطن است. اینها نیز به روی مردم آتش نخواهند گشود اما مسئولیتشان فقط به شرکت نکردن در کشتار و سرکوب ختم نمیشود؛ بلکه آنها امروز میتوانند در جابهجایی قدرت در ایران نقش بسیار مهمی بازی کنند.
ارتشبد سوارالذهب نمیری را در سودان برانداخت و در کمتر از یک سال حکومت را به دولتی منتخب مردم واگذار کرد. در موریتانی نیز نظامیان با برانداختن دیکتاتور فاسد، انتخابات برگزار کردند. من مشوق کودتا نیستم. اگر هم جامعه مدنی ایران پذیرای کودتا باشد، من با آن مخالفم؛ اما میدانم با توجه به وضعی که در ایران حاکم است و بالا گرفتن کار گروههای مسلح مخالف رژیم در غرب و شمال غربی کشور، هر تحولی در ایران اگر همراهی نظامیان را نداشته باشد، با موفقیت کامل روبرو نخواهد شد.
بنابراین امروز موج عظیم دانشجویان، کارگران، روشنفکران، زنان و حتی روحانیون مخالف هیئت حاکمه و وضع موجود با یک حمایت نظامی و همدلی و همصدایی میلیونها ایرانی در خارج کشور هم میتوانند جلو فاجعه را بگیرد و هم ایران را به مسیری متفاوت از مسیری که خامنهای و حامیان داخلی و خارجیاش رقم زدهاند، بکشاند.
بدون تردید هرگونه واکنش از طرف نیابتیهای رژیم در خارج علیه آمریکا، سنگینی ضربات بر جان و جهان جمهوری ولایت فقیه را بیشتر خواهد کرد و در روز فاجعه، نه حزبالله لبنان، نه حماس فلسطین و نه دیگر وابستگان به علی خامنهای توان مقابله با آتش را نخواهند داشت… سید بدجوری ترسیده است.
برج بلند اسلام
حسینعلی منتظری در دستگاه و رژیم اسلامی، نقش و جایگاه ویژهای داشت. در دهه اول جمهوری اسلامی، او نماینده تامالاختیار خمینی در تعیین اعضای شورای عالی قضایی و تعیین قضات سراسر کشور بود. علاوه بر این، منتظری در سایر مسائل از جمله برخی موارد فقهی و عرفی نیز مورد استناد خمینی قرار می گرفت. خمینی گاه به نظرات فقهی منتظری ارجاع میداد و در برخی موارد، منتظری با صدور بخشنامههایی که حاوی دیدگاههای فقهی او بود، در امر قضا دخالت می کرد. مثلا یکی از موارد مهمی که بنا بر نظر منتظری نسبت به آن عمل می شد، حکم مفسد فی الارض بود و دادگاهها در مورد صدور این حکم به نظر منتظری، عمل می کردند.
یکی از مهمترین مسائلی که پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران مطرح شده بود، مساله جانشینی خمینی بود. در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری اعلام کرد که مقام رهبری باید در جامعه و رژیم ادامه داشته باشد، و ادعا کرد که حسینعلی منتظری از اقبال عمومی نزد مردم برخوردار است. به همین سبب منتظری به عنوان قائممقام خمینی معرفی و اعلام شد.
در دوره ای که منتظری در راس حکومت قرار داشت و یکی از تصمیم سازان اصلی حکومت اسلامی بود، جنایات بی شماری از سوی حلقه اصلی آخوندهای سیاسی صورت گرفت. بنابراین، هیچ شخص حقیقی یا حقوقی که در این دوران، مسئولیت دولتی، حکومتی سیاسی یا مذهبی تاثیرگذاری داشته، نمی تواند ادعا کند که در این تصمیم سازی ها یا جنایات سهیم نبوده است. منتظری نیز در همین دایره افراد قرار می گیرد. صرف اینکه کسی در یک دوره دچار تحول فکری یا تغییر راه سیاسی شده است، باعث نمی شود که مسئولیت انقلاب، و پیامدهای فرهنگی و اقتصادی آن را همچنان بردوش خود نداشته باشد.
بعدها و پس از عبور از دوران خمینی و فرا رسیدن دوران خامنه ای، نیروهای اصلاح طلب که به دنبال مرادهای مذهبی و رهبرهای تازه ای می گشتند، سعی کردند از ته مانده های انقلاب خود، رهبران جدیدی بتراشند؛ اما سهم این افراد که اکثرا در شکل گیری شورش ۵۷ و نابودی سرنوشت یک ملت سهیم بودند، سهم کمی نبود که به راحتی فراموش شود. در بولتن ها، روزنامه، مجلات و رسانه های اصلاح طلبان حکومت، تلاش می شد تا این افراد از جمله حسینعلی منتظری، را از اشتباه، جنایت، فساد و خشونت، مبرا بدانند. حال اینکه ، این تحرکات نیز خود به نوعی همان مقدس سازی از دیگر مهره ها دربرابر مهره های اصلی چون خمینی و خامنه ای بود. اصلاح طلبان سعی داشتند، برج بلند اسلام که خمینی خودش آن را بنا کرده بود، دربرابر تمامیت خواهی خامنه ای استوار بماند اما این برج فرو ریخت.
فقیه بیقدر
منتظری پس از بازداشت سید مهدی هاشمی، آخوند شیعه که از اعضای اولیه و پایهگذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، به نشانه اعتراض، درسهای خود را تعطیل کرد. اما مهدی هاشمی که در افشای ماجرای مک فارلین نقش مهمی داشت؛ مجرم شناخته شده و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد. ماجرای ایران کنترا چنین بود که آمریکا از ایران خواسته بود که برای آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان تلاش کند و در عوض سلاح هایی را از سوی اسرائیل دریافت کند. رابطه داشتن جمهوری اسلامی در پشت پرده با این دو کشور، شالوده اصلی و ایدئولوژی حکومت اسلامی را به طور کلی زیر سوال برده بود. به همین دلیل این ماجرا برای آخوندهای حاکم در ایران و دولت آمریکا، یک رسوایی سیاسی به شمار می رفت.
منتظری بسیار تلاش کرد که برادر داماد خود را نجات دهد اما نتوانست. پس از این اعتراض با انگیزه شخصی بود که اعتراضهای دیگری از سوی منتظری صورت گرفت. در ادامه، منتظری به قضیه اعدام زندانیان سیاسی (در تابستان ۱۳۶۷) نیز اعتراض کرد. تضاد میان استاد و شاگرد در حال رشد کردن بود و جبهه اصلی انقلاب ناگزیر شد تا راه چاره ای برای دفع این معضل بیندیشد.
خمینی می خواست در نامهای به منتظری اعلام کند که، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده است. او منتظری را با القابی از جمله: منافق، لیبرال، بیصلاحیت و بدونمشروعیت، بدرقه کرد. اما هاشمی رفسنجانی، خامنهای، مشکینی و امینی، نگذاشتند؛ این نامه ارسال شود. در عوض، عبدالله نوری را نزد منتظری فرستادند تا او را برای استعفا قانع کند. منتظری ادعا کرد که از ابتدا برای جانشینی خمینی آمادگی نداشته و علاقه ای به تصاحب این منصب نداشته است. این یکی از بزرگترین دسیسه هایی است که اعضای ارشد حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشتند. آنها از فرستاده شدن نامه خشن برکناری، توسط خمینی جلوگیری کردند. سپس با زیرکی، نامه ای مبنی بر کناره گیری را از منتظری گرفتند. در واقع از عدم قابلیت سیاسی فردی چون منتظری استفاده کرده و کلیت ماجرای جانشینی او را زیر سوال بردند تا در نهایت به اهداف خود برسند و خامنه ای را بر تخت سلطنت اسلامی بنشانند.
چنین شد که خمینی یک روز پس از استعفای منتظری آن را پذیرفت اما نتوانست خشم خود را در نامه بعدی اش پنهان کند. خامنه ای و رفسنجانی نیز مانع از آشکار شدن این خشم نشدند تا وجهه منتظری را در افکار عمومی مخدوش کنند. خمینی فقیه عالی قدر خود را بی قدر کرد. او تاکید کرد که نباید اشتباهات گذشته تکرار شود، سپس به منتظری نصیحت کرد که از پخش دروغهای بیگانه خودداری کند.
مجاهد بزرگوار
منتظری یک فرد سیاسی، آگاه و آینده نگر نبود. او از مجاهدت، همان تصور عبادت را داشت. به دلیل اطلاع نداشتن از ساده ترین موارد مربوط به حکمرانی و بازی های سیاسی، از حزب جمهوری اسلامی بازی خورد و خود را در برابر خمینی خلع سلاح کرد. زمانیکه منتظری سرنوشت خود را بدست رژیم اسلامی و انتخاب مجلس خبرگان سپرد، متن نامههای او و خمینی به عمد در رسانهها منتشر شد. به محض اینکه منتظری قداست و سپر اسلامی خود را از دست داد، گروه های فشار به ماجرا وارد شدند. اقدامات این ها به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف خانه، محو و حذف نام و عکسهای منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابانها و اماکنی که به نام منتظری نامگذاری شده بود و جمعآوری رساله و کتب او ظهور پیدا کرد.
افرادی چون: احمد خمینی و ری شهری با تحریک حزب جمهوری اسلامی، به نقد او پرداختند. در روزنامهها، سخنرانیها و بیانیهها شخصیت مذهبی و سیاسی او را زیر سوال بردند و از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبههای نماز جمعه بهطور مکرر سعی کردند، مشروعیت و شخصیت او را دچار خدشه کنند.
منتظری پس از این دوران، مدتی را در رکود گذراند. جمهوری اسلامی، در حال پوست اندازی بود. رفسنجانی سیاست های خود را دنبال کرده و خامنه ای را به قدرت رساند به این خیال که ضمام کل کشور را شخصا بدست خواهد گرفت و خامنه ای نیز با او همراهی خواهد کرد. غافل از اینکه خامنه ای در پشت پرده در حال ساختن نهادها و مراکز قدرت تازه ای وابسته به خود بود. منتظری این مجاهد ناآگاه، پس از دسیسه انتخاب خامنهای برای رهبری، برای او آرزوی موفقیت کرد و او را “فردی لایق و متعهد و دلسوز” نامید. اما این تعارفات و کلمات قصار، پس از گذشت چند سال، تاثیر خود را ازدست دادند و این دو آخوند در برابر هم قرار گرفتند.
نبرد مرجعیت
در اواخر سال ۱۳۶۸ بود که محل سکونت منتظری به خاطر یک سخنرانی اعتراضی مورد حمله حزب اللهی های رهبر قرار گرفت. عدهای به خانه او هجوم آورده، شعار داده و محل را تخریب کردند. این قبیل داستان ها در طول سالهای بعد نیز تکرار شدند. در واقع جمهوری اسلامی، تصاویر تخیلی که در کتب درسی تاریخ، ساخته و به حکومت پادشاهی نسبت داده بود را ، اکنون در واقعیت برای سران و بنیانگذاران خود اجرا می کرد. مثلا در سال ۱۳۷۱ عدهای با سنگپرانی و شعار ایجاد ارعاب، خانه منتظری را محاصره کردند. صبح روز بعد به محل درس او حمله کرده و عدهای از شاگردان او را مضروب و دستگیر کردند. سپس در ساعت ده شب، حدود هزار نفر نیروی نظامی با قطع برق و تلفنها به محاصره کامل منطقه و تخریب دفتر و حسینیه منتظری اقدام کرده و اموال زیادی را به غارت بردند.
در سال ۱۳۷۳ برخی از آخوندهای سنتی، بار دیگر مسئله مرجعیت منتظری را عنوان کردند؛ این حرف ها با واکنش سریع و خشن علی خامنهای مواجه شد. او در یک سخنرانی از فردی منفور و خائن نام برد که به حسینعلی منتظری تعبیر شد. بعد از آن، هجومِ گروههای فشار به خانه منتظری صورت گرفت و فردای آن روز دوباره به محل درس و حسینیه او حمله شد.
سرانجام این درگیری ها در سال ۱۳۷۶ به اوج خود رسید و در حالیکه ظاهرا اصلاح طلبان در قدرت قرار گرفته بودند، خانه منتظری از سوی فرماندهان سپاه به لانه فساد تعبیر شده و مورد حمله و حصر قرار گرفت. منتظری در یک سخنرانی سعی کرده بود دربرابر اعطای مرجعیت به خامنه ای بایستد. منتظری اعلام کرد که علی خامنه ای در حد فتوا و مرجعیت نیست؛ بنابراین با اعمال زور در مرجعیت او، مرجعیت شیعه مبتذل و بچگانه شده است.
حمله این بار گسترده تر، و با همراهی نیروهایی از سپاه، اطلاعات و بسیج شهرستانهای مختلف صورت گرفت. در حمله به منزل او، تعدادی از مسئولان سپاه پاسداران اصرار داشتند که منتظری را به مکان نامعلومی انتقال دهند. برخی از جمله موسوی اردبیلی، نقل کرده اند که در آن روز قصد داشتند آقای منتظری را بکشند اما در نهایت از این تصمیم منصرف شدند.
پس از چند روز بنا به حکم دادگاه ویژه روحانیت – در زمان دادستانی ری شهری- درهای ورودی به منزل منتظری مسدود و جوش داده شد و تنها در ورودی به قسمت داخلی منزل او را باز گذاشتند که این در نیز به وسیله قرار دادن کیوسک و نیروهای سپاه پاسداران در جلوی آن، بهطور شبانهروزی کنترل میشد. این وضعیت بیش از پنج سال ادامه داشت.
در برنامه بعد، به رویارویی نهایی خامنه ای با منتظری پس از انتخابات سال ۸۸ و دلایل تحول بیشتر فکری او، خواهیم پرداخت.
سپاه پاسداران مدعی بود که ارتش پاکستان از جیش العدل حمایت می کند, اما بجای حمله به ارتش پاکستان با موشک های “کودک زن” خود به روستایی در ایالت بلوچستان پاکستان حمله کرد و چندین زن و کودک بلوچ را کُشت. ارتش پاکستان نیز که از این عمل سپاه شوکه شده بود بجای انتقام جویی از سپاه, با موشک های “کودک زن” خود به روستایی در منطقه سراوان بلوچستان حمله کرد و تعدادی زن و کودک بلوچ را کُشت. هر دو حکومت مستبد و ضد مردمی عمل خود را انتقامجویی سخت نامیدند.
چین که از دعوای این دو رژیم فراش منش تحت انقیاد و استیلای خود عصبانی شده بود, به عبارت عامیانه و کودکستانی, گوش هر دو را گرفت و فرمان داد “زود آشتی کنید”. لذا امروز قبل از اذان صبح همزمان با اعدام چهار هموطن بیگناه کُرد (دیروز نیز طبق روال مرسوم دو بلوچ بیگناه اعدام شدند) , حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به پاکستان سفر کرد و با جلیل عباس جیلانی همتای پاکستانی اش دیدار و گفتگو کرد و هر دو در ضرورت مبارزه علیه دشمن مشترک صحبت کردند و در نشست خبری مشترک (به دستور برادر بزرگ) اعلام نمودند اجازه نمی دهند “دشمن مشترک” روابط بین این دو جمهوری اسلامی به اصطلاح برادر را خدشه دار کنند. پاکستان مدعی است که آن دشمن مشترک هندوستان است که از گروه های مسلح بلوچ در پاکستان حمایت می کند. اما ایران مدعیست آن دشمن مشترک اسرائیل و آمریکا است که از گروه های مسلح بلوچ ایرانی حمایت می کنند. لذا علیرغم این ادعاهای مشترک صوری, آنها ابدا فهم و تفاهم مشترکی از “دشمن مشترک” ندارند, الا بلوچ که در هر دو سوی مرز گاه گاهی باعث تنش مرزی بین ایران و پاکستان می شوند.
اگرچه قتل عام اتباع پنجابی تبار پاکستانی در منطقه سیرکان سراوان برای هر دو رژیم غافلگیر کننده بود و تا به اکنون مشخص نیست دقیقا چه کس و یا کسانی مرتکب آن شده اند, اما هر دو رژیم که مقبلان ولی نعمت سرور و ارباب بزرگ یعنی چین هستند همانند دو “بچه حرف گوش کن” بلافاصله برای آشتی کنان بسوی یکدیگر شتافتند. چین هم به آنها یادآوری کرده است که علیرغم موشک پراکنی متقابل, اتفاق خاصی صورت نگرفته است, بلکه متقابلا چند زن و کودک اتباع بیگانه “دشمن مشترک” (بخوان بلوچ) کشته شده اند ـ امری که هر دو رژیم طی سالیان متوالی مشغول آن بوده اند.
امیرعبداللهیان در نشست خبری امروز گفت: امروز ما در شهر زیبای اسلامآباد هستیم تا با صدای بلند اعلام کنیم که ایران و پاکستان به تروریستها (بخوان بلوچ) اجازه نخواهند داد امنیت دو طرف را به خطر بیندازند، کمتر کشوری در جهان به اندازه ایران و پاکستان دارای مشترکات فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی هستند و امیدوار است با همکاریهای چند لایه به سرعت این تنش را پشت سر بگذاریم و در زمینه مبارزه با تروریسم و دشمن مشترک به یک نقشه راه جدید برسند.
کلام آخر اینکه هر دو رژیم و بخصوص جمهوری اسلامی با ماهیت جنگجویی و تروریستی خود به حمایت چین (و همچنین روسیه) در شورای امنیت سازمان ملل شدیدا محتاج هستند و لذا حرف شنوی کامل از چین دارند. و در این میان بلوچ ها بعنوان گوشت قربانی توسط دو رژیم کودک کُش بین منافع چین (در بندر گوادر بلوچستان پاکستان) و هندوستان (در بندر چابهار) قربانی می شوند و دنیا در مقابل نسل کشی بلوچ سکوت اختیار کرده است. جمله آخر اینکه هر دو کشور هندوستان و چین در تمامی رای گیری های نهادهای مختلف سازمان ملل نظیر شورای حقوق بشر و غیره, بدون استثناء تمام قد پیوسته و مشترکا از جنایات جمهوری اسلامی دفاع کرده اند و به نفع آن رای داده اند.
اگر رژیم در نبردهای بیرون غزه موفق شود، ملت ما با چالش خطرناکی روبرو خواهد شد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ برابر با ۲۵ ژانویه ۲۰۲۴ ۹:۱۵
کاخ سفید میگوید با وجود حملات هوایی به مواضع حوثیهای تحت حمایت رژیم حاکم بر ایران، آمریکا به دنبال درگیری با این کشور نیست. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید، در مصاحبه با تلویزیون اماسانبیسی تایید کرد: «ما به دنبال درگیری با ایران نیستیم.» و افزود: «ما به دنبال تشدید تنش نیستیم و دلیلی هم وجود ندارد. فراتر از تنشها است.»
آیا واقعا دلیلی وجود ندارد و آمریکای «جهانخوار» به جایی رسیده که جمهوری ولایت فقیه هرگاه خواسته، ضربهای نثارش کرده است؟
او در این مصاحبه گفت که در پی حملات به مواضع حوثیها، «دولت آمریکا همچنان در حال ارزیابی حملات واقعی به اهداف است». کربی اضافه کرد: «کار [ارزیابی] ادامه دارد. من فکر میکنم در چند ساعت آینده در مورد آسیبهایی که ایجاد شده است، اطلاعات بیشتری خواهیم داشت.»
نیروی هوایی آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا و متحدانش بیش از ۶۰ نقطه را در ۱۶ سایت مورداستفاده حوثیها در یمن هدف قرار دادند.
با توجه به تحولات و بمبارانهایی که بر برخی سایتهای حوثیها تاثیر گذاشت، اگر ایران و متحدانش مانند حماس به دنبال افزایش هزینههای جنگ غزه بر اسرائیل و متحدانش در غرب بودند، پس به نظر میرسد حملات اخیر انگلستان و آمریکا موفقیت حوثیها را ثابت میکند. اکنون جنگ غزه دیگر فقط یک درگیری نظامی محدود به اسرائیلیها و فلسطینیها نیست. نهتنها منافع غرب در کشورهایی مانند عراق و سوریه به چالش کشیده شده، بلکه پس از مدتها کشوری مانند انگلستان هم وارد عمل شده و حملات نظامی در خاورمیانه انجام داده است.
این در حالی است که جلوگیری از گسترش درگیری در غزه یکی از مهمترین اولویتهای سیاست خارجی کشورهای اروپایی و آمریکایی بود. اما آیا گسترش مناقشه لزوما به نفع ایران است؟ پاسخ به این سوال مستقیم با مختصات سیاست قدرت در خاورمیانه مرتبط است.
بالا بردن رایت پیروزی
به نظر میرسد رژیم و متحدانش اکنون امیدوارند که نبود امنیت در دریای سرخ و ادامه تنشها وضعیتی ایجاد کند که غرب مجبور شود حملات اسرائیل به غزه را متوقف کند تا حماس بتواند به صحنه سیاسی بازگردد. در واقع این یکی از مهمترین برگههای رژیم حاکم بر خانه پدری و متحدانش در «محور مقاومت» محسوب میشود.
دریای سرخ برای اروپا و آمریکا اهمیت اقتصادی و سیاسی فوقالعادهای دارد و در معادله هزینه و فایده برای این کشورها، ضررهای جدی ناشی از ناامنی در این منطقه میتواند از منافع حمایت همهجانبه از اسرائیل بیشتر باشد.
برای رسیدن به چنین شرایطی، حوثیها باید بتوانند در برابر قدرت نظامی کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان مقاومت کنند. این مقاومت تنها به حفظ توان نظامی آنها محدود نمی شود، بلکه آنها باید به پیروزیهای نظامی نیز دست یابند؛ پیروزیهایی که البته هیچ ربطی به دستاوردهای نظامی طرف مقابل ندارد. اما حقیقت این است که آنها به منظور شکست کامل ارتشهای مسلح آمریکا و انگلستان به ضربه زدن به غرب نیازی ندارند و تنها کاری که آنها و حامیانشان در تهران باید انجام دهند، این است که شرکتهای کشتیرانی بزرگ را متقاعد کنند مسیر دریای سرخ ناامن است.
اکنون سوال بزرگ این است که حوثیها تا چه حد میتوانند به حملاتشان در دریای سرخ ادامه دهند؟
در آغاز جنگ داخلی یمن، به نظر میرسید که گروهک حوثی شبهنظامیانی ساده با خنجر و لنگ و مخدر قات و دلارهای جمهوری اسلامی در حال نبردی زشت به نفع رژیم ایران و علیه مصالح عربستان سعودی و ملت خودشاناند و بدون یک نیروی فوق عادی برای تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی بینالمللی کاری از پیش نمیبرند. زمانی هم که عربستان سعودی تصمیم گرفت با تشکیل یک اتحاد نظامی با حوثیها مقابله کند، این باور تقویت شد که حوثیها به پایان خط رسیدهاند؛ اما حوثیها با کمک رژیم ولایت فقیه نهتنها در مقاومت در برابر اتحاد جدید تجدید حیات کردند، بلکه در طول این سالها آرامآرام به یک نیروی نظامی مجهزتر و جدیتر تبدیل شدند؛ تا جایی که کمکم برای پرتاب موشک هم به کمک کارشناسان نیازی نداشتند و امروز آن لنگبستههای قاتخور با لپهای بادکرده به دردسر دریانوردان جهان تبدیل شدهاند.
زمانی که جنگ غزه آغاز شد، رژیم تهران در میان تحلیلها درباره ابزار و تواناییهایش برای دامن زدن به ناامنی و عقبنشینی اسرائیل، حوثیها را گزینه مهمی میدانست. شبهنظامیان حوثی بر خلاف دیگر شبهنظامیان شیعه که ایران بهعنوان «محور مقاومت» معرفی میکند، بر بخش قابلتوجهی از سرزمینی که به آن تعلق دارد، حکومت میکنند. علاوه بر این، حوثیها از مزیت جغرافیایی ویژهای برخوردارند و بخشهای بسیار مهمی از سواحل دریای سرخ را کنترل میکنند.
هم رقبای منطقهای ایران مانند عربستان سعودی و اسرائیل و هم مخالفان جهانی مانند کشورهای اروپای غربی و آمریکا در زمینه توسعه تسلیحات و افزایش قدرت حوثیها همواره انگشت اتهام را به سمت رژیم ایران نشانه رفته و گفتهاند که این سربازان سپاه پاسداراناند که تدارکات لازم را برای پیشرفت تسلیحاتی حوثیها آماده کردهاند.
این پیشینه حوثیها را به صورت برگ برندهای در دست رژیم آخوندی جلوه میداد که در لحظه موعود میتوانند با ناامن کردن دریای سرخ تاثیر عمدهای بر معادلات بینالمللی داشته باشند.
حملات حوثیها به کشتیهای باری نیز نگرانی گستردهای را در میان نهادهای تجاری جهانی ایجاد کرده است. برخی پیشبینی کردند که در صورت ادامه ناامنی در دریای سرخ، قدرتهای بزرگ چارهای جز پایان دادن به جنگ در غزه نخواهند داشت. به همین دلیل آمریکا و متحدانش سعی کردهاند با واکنش نظامی از چنین وضعیتی جلوگیری کنند. آنها برای رسیدن به این هدف در دریای سرخ گامی پرخطر برداشتند.
در حال حاضر، اگر حملات حوثیها متوقف شود، بقیه گروههای وابسته به ایران در کشورهایی مانند عراق و سوریه هم قادر به اجرای عملیات نظامی بزرگ نخواهند بود و سربازان سپاه پاسداران از وارد شدن به درگیری مستقیم با غرب اجتناب میکنند. بنابراین آنچه باقی خواهد ماند یک پیروزی همهجانبه برای غرب و متحدانش است. اما اگر حوثیها بتوانند حملاتشان را به صورت هدفمند ادامه دهند و وضعیت امنیتی کشتیرانی در دریای سرخ در سطح اقتصاد جهانی مشخصا بحرانی تشخیص داده شود، صحنه به نفع رژیم ولایت فقیه تغییری قابلتوجه خواهد کرد.
در حال حاضر هدف از حملات آمریکا و انگلستان جلوگیری از ادامه حملات حوثیها است اما این گروه میگوید به حملاتش ادامه میدهد و بیش از آن، به آمریکا نیز «پاسخ سختی» خواهد داد.
در هر صورت به نظر میرسد ایران از طریق حوثیها پیامش را به غرب رسانده است. اگر ایالات متحده و بریتانیا در رویارویی با رژیم ایران راه مسامحه و «انشاالله گربه است» را در پیش گیرند، رژیم جمهوری اسلامی بدون شک نبرد غزه و یمن را به نفع خود و به صحنه بردن کمدی «مجتبی، رهبر ثالث» مصادره خواهد کرد و حتی به دیوار خوردن توپ انتخابات بیرنگ اسفندماه آینده نیز تاثیری در نتیجه نهایی بازی نخواهد داشت.
مردم سرزمینمان هرگونه سستی آمریکا را نشانه حمایت آمریکا و بریتانیا و… از جمهوری اسلامی تلقی خواهند کرد و لعنتشان بر «شیطان بزرگ» غلیظتر خواهد شد. در حالی که آمریکا بدون ضربه زدن به ملت ایران و با نشان دادن قاطعیتش در پاسخ دادن به اعمال نوکران منطقهای رژیم، میتواند پیروزی حماس و حوثیها و حزبالله و عصائب اهل حق و ارباب عمامهسیاهشان را به چنان شکستی تبدیل کند که پیشزمینه احیای جنبش «زن زندگی آزادی» شود و ملت ایران بتواند بر دفتر جمهوری ولایت فقیه نقطه پایان بگذارد.