آیا حیرت آور نیست که چند ماه پیش مسعود پزشکیان برای یکی از ٢٩٠ جایگاه نمایندگی مجلس رد صلاحیت شود, اما برای جایگاه مقام دوم مملکت توسط همان شورای نگهبان تایید صلاحیت شود؟ هرگز از خود پرسیده ایم چرا؟
مقدمه:
اگر ۴۵ سال پیش از من می پرسیدید آیا روباه تخم گذار است یا بچه زا؟ آن زمان قاطعانه می دانستم و می گفتم که بچه زا است و حتی نوزادان آنها بعد از تولد بین ده تا چهارده روز هم کَر هستند و هم کور. اما اگر امروز (دوشنبه ۴ تیر ١۴٠۳) از من بپرسید آیا ” روباه مکاری بنام آخوند تخم گذار است یا بچه زا؟ نمی گویم: “نمی دانم چون از این موجود هرچه بگویند برآید”. بلکه می گویم: “نمی دانم چون ۴۵ سال است که هم کر شده ایم و هم کور”. و لذا هر بار نه هیس هیس مار را می شنویم و نه سوراخ مار را می بینیم تا مبادا از همان مار و از همان سوراخ بارها گزیده شویم. این حکایت تلخ آن بخش از مردمانی است که هم کَر هستند و هم کور و هم کم حافظه !
دیباچه ای از مولانا:
مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی بیش از ۶۵٠ سال پیش در مورد حیله روباهان مکار نوشته است:
ما چو روباهان و پای ما کرام / میرهاندمان ز صد گون انتقام
حیله باریک ما چون دم ماست / عشقها بازیم با دم چپ و راست
دم بجنبانیم ز استدلال و مکر / تا که حیران ماند از ما زید و بکر
سرآغاز:
تعجب آور نیست که روباهان مذکور در مثنوی مولانا اکنون از سوراخ های خود بیرون خیزیده و با بوق و کرنا مردم را به پای صندوق های رای دعوت می کنند. از خاتمی و کروبی گرفته تا کیف کش های شناخته شده رژیم در خارج. از نماینده رد صلاحیت شده زادگاهم چابهار (آقای معین الدین سعیدی) گرفته تا نماینده سابق سنندج (جلال جلالیزاده) که هیزم بیار سیرک انتخاباتی پزشکیان شده اند. آن هم در انتخاباتی که طبق قانون اساسی رژیم سنی مذهب حق انتخاب شدن ندارد. پس چرا باید مثل سنی های اثنی عشری بسیج عشایری ولایتمدار و درمانده کاسه داغ تر از آش شد؟
پیشگفتار:
تصمیم گرفته بودم که مدتی سکوت اختیار کنم زیرا سکوت سرشار از ناگفته هاست, حال چه برسد به نگارنده که احساس می کنم آنقدر زیادی نوشته و گفته ام که “ناگفته ای” باقی نمانده است. مخصوصا برای آن دست از هموطنان باشعوری که معنی سکوت را می فهمند و از تکرار مکررات پی در پی و ملالت آور بیزار هستند. اما چه کنم که بازانجامی دیگر و سیرک انتخاباتی جدید و نمایش تکراری و بازیگران خیمه شب بازی های تکرار ۴۵ ساله همیشگی که این بار مثل دفعات قبل بدون زره ای آزرم به زمین و آسمان قسم یاد می کنند که “این بار” متفاوت خواهد بود و از مناره های رسانه های فارسی زبان داخلی و خارجی بلندگو به دست با صدای بلند اذان گونه بانگ بر می آورند : “حی علی الانتخابات”.
اصل مطلب:
مسعود پزشکیان بارها تاکید کرده است که مجری “سیاستهای مصوب رهبری” و مطیع “منویات رهبری” خواهد بود. او تاکید کرده است که نقش اصلی او آتش بیار هیزم تبلیغاتی فریبنده برای تنور انتخابات است. زیرا خامنه ای در گذشته بارها تکرار کرده است که رای به هر کاندیدا در مرحله اول رای به “نظام” است.
در انتخابات سه سال پیش ریاست جمهوری در مقاله ای به نقش رسانه ها و حیله به اصطلاح اصلاح طلبان پرداختم که چگونه با در اختیار گذاشتن میکروفون و بلندگو به اصلاح طلب خواسته و ناخواسته در عمل بخشی از مردم مردد و مذبذب (عمدتا اصلاح طلب) را به پای صندوق های رای سوق دهند, تا جمهوری اسلامی با نمایش برخی از صف های رای دهندگان, بازنده حداقل تتمه آبروی نداشته خود نباشد و به هدف اعلام شده خود یعنی انتصاب ابراهیم رئیسی برسد, که رسید. آیا اکنون, آنگونه که اصلاح طلبان مدعی هستند, خامنه ای به این نتیجه رسیده که بازی الاکلنگ اصلاح طلب ـ اصولگرا و امیدوار و سرگرم کردن مردم برای هشت سال آینده با یک رئیس جمهور تدارکاتچی استراتژی بهتری است برای حفظ نظام, تا یکدست کردن حاکمیت؟ این سوال و فریبکاری را به عهده اصلاح طلبان و عوامل آنها واگذار می کنم, زیرا جواب روشن است.
از آنجایی که علاوه بر اصل مطلب و علیرغم بخش هایی نظیر پیش درآمد, مقدمه, دیباچه, سرآغاز, و پیشگفتار, پس گفتار و یا نتیجه گیری در کار نیست اجازه بدهید پیامی را که به هم شهری ام معین الدین سعیدی که کارنامه چهار ساله نسبتا خوبی داشت تکرار کنم و بگویم که اعتبار خودت را خرج این نظام و سیرک انتخاباتی آن نکن. زیرا به این نظام اعتباری نیست ـ آنهم به دلایل فراوان. اول اینکه خود شما را رد صلاحیت کرد که در فرهنگ بلوچی تحقیر و توهین تلقی می شود. دوم هنوز خون به زمین ریخته خدانور لجه ای و بیش از صد و بیست کشته جمعه های خونین زاهدان و خاش تازه است و تا به امروز حتی یک مامور جنایتکار هم مواخذه نشده, و بلوچستان بیشترین اعدام ها را به نسبت جمعیت در کشور دارد و همچنان محروم ترین و فقیرترین است. سوم خون صدها تن از بهترین فرزندان ایران در جنبش زن زندگی آزادی به خاک ریخته شد و تعداد زیادی زخمی و کور و زندانی و اعدام شدند. شرکت در انتخابات خیانت به خون همه “قربانیان” اخیر است. این را به خاطر داشته باشد که ” مار پوست خود بگذارد اما خوی خود هرگز”.
شباهتهای پزشکیان و بازرگان و رجائی
تنور سردی که اصلاح طلبان هیزم بیارش شده اند
چرا پزشکیان تأیید صلاحیت شد و آمد؟
علیرضا نوری زاده
نگاهش که میکنمم بلافاصله دو چهره در برابرم زنده میشود مرحوم مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر پس از انلاب و مرحوم محمد علی رجائی دومین رئیس جمهوری بعد از انقلاب در پی عزل مرحوم ابوالحسن بنی صدر (حالا دیگر همه اش از مرحومین یاد میکنم ) بازرگان از دانشجویان فرنگ رفته عهد پهلوی اوّل بود که بگفته زنده یاد دکتر شاپور بختیار تنها دانشجوئی بود که آفتابه اش را به فرنگ برده بود. مرحوم بازرگان فردی تحصیلکرده و ملی بود اما تا پایان عمر گرفتار سر پل صراط و رویاروئی نگاه علمی و نگاه دینی بود و سرانجام باغلبه نگاه دینی ( دنیارا به نگاهی به سید روالله مصطفوی ملقب بخمینی فروخت و آخرتش را هم مغشوش کرد تا آن روز که در نخست وزیری در حضور برادزاده اش ابوالفضل گفت پیش از انقلاب هم دنیارا داشتم ولو در زندان و هم آخرت را خالا نه دنیا را دارم نه آخرت را ) من این گفته را منتشر کردم او نه تنها گللایه ای نکرد بلکه به شوخی گفت شماا سیدها همگی کمی خل تشریف دارید ) رجائی دانش بازرگان را نداشتت ناظم مدرسه کمال نارمک بود که بازرگان و سحابی و دیگر یارنشان تأسیس کرده بودند.وبسیار آدم ساده و درست و به معنای آزار دهنده اش متعصب در مذهب بود.
او از آبدارچی باشی خمینی در مدرسه رفاه شروع کرد(چون طرف اعتماد بود و در مقام ریاست کشور با بمب مجاهدین به قتل رسید) بازرگان بعد از نخست وزیری در مجلس از اوباشی مثل خلخالی و هادی غفاری ناسزا شنید و بی حرمتی دید. آخرین تماسم با او نامه ای بود که توسط یکی از شاگردانش بدستم رساند تا به یاسر عرفات بدهم در این نامه او قتل ابوجهاد (خلیل الوزیر ) معاون عرفات را در تونس بدست کوماندوهای اسرائیلی تسلیت گفته بود.چندی بعد برایی معالجه برای روزی نه بل ساعاتی به اروپا آمد اما دو روز بعداز درگذشتش توسط … باخبرشدم وبرای بازماندگانش تسلیتی فرستادم و در کیهان لندن مطلبی .نوشتم .رجائی را نیز مثل دکتر مسعود پزشکیان نمیشناختم فقط دوسه چای بدستم داده بود . حالا جمع او و بازرگان را در پزشکیان میبینم. آندو جان و جهان به خمینی باختند و اعتبار و منزلت یکی و زندگی دومی به باد رفت .هردو فریب خمینی و انقلابش را خوردند وحالا پزشکیان آبرو و اعتبارش را برخی بازی زشت و آلوده خامنه ای کرده است. او هیچ تغییری با دو دوره ای که رد صلاحیت شد نکرده است و شگفتا که از خود نپرسیده است راستی را چرا اینبار حضرت نایب امام زمان با همه ارادت و ذوب شدگیش در او؛ تغییر رأی داده و تأیید صلاحیت جناب دکتر را پذیرا شده بلکه دستورش را به جنتی داده است. بگذارید کوتاه سخنی را از فردی مطلع نقل کنم ( شورای نگهبان ده تن را تأیید کرده بود جهانگیری و محمد شریعتمداری و لاریجانی هم بودند .سید بر بعضی نامها خط کشید.محمد صدر فرزند علامه رضا صدر برادر آقا موسی صدر و معاون سابق وزارت خارجه نزد خاتمی رفته بود که مادر همسرش عمه محمد است .از او خواسته بود که سیدنا این آقای دکتر مسعود هنوز جوهر تأییدش خشک نشده قصد جازدن دارد. ساعتی بعد اذرخانم منصوری رئیس جبهه اصلاحات و الباقی حضرات که دلشان برای میز و مقام لک زده بر سر پزشکیان ریخته بودند که حضرت فرصتی تاریخی باردگر فراهم آمده آقا –خامنئی –در فکر نجات خود و نظام است به رأی مردم محتاج است مثل قصه دوم خرداد. شما فداکاری کن ما هم همه جور درخدمتیم .جالب اینکه حضور ظریف در میزگرد با او با کسب اجازه از بیت انجام گرفت پیمان جبلی مدیر صدا و سیما و کمیته نظارت بشدت مخالف بودند پزشکیان تهدید کرده بود بدون ظریف در میزگرد حاضر نمیشود از بیت آقا سوأل شده بود فرموده بودند باشد. بعد داستان رفتن ظریف و پزشکیان به دانشگاه اصفهان مطرح شد رئیس دانشگاه مخالفت کرده بودو در نهایت ۵۰۰ ملیون تومان برای کمک به دانشگاه پول خواسته بود نه پزشکیان این پول را داشت و نه رفقایش ؛ اما دستی از غیب درآمد و پول پرداخت شد. این موضوعات را اقطاب جبهه اصلاحات میدانند بنابراین من رازی را فاش نمیکنم اما هدف من باز کردن سناریو زشت و فریبکارانه خامنه ای و مجتبی است که با بی آبروکردن ، بلکه قربانی کردن پزشکیان امیدوارند نتایج مطلوب را از سناریو زشت و آلوده خود بگیرند.
مسعود پزشکیان نیم کرد نیم آذری متولد مهاباد در سال ۱۳۳۳ است . مدرسه در مهاباد و ارومیه ؛ دیپلم کشاورزی دررشته غذا و سپس دوران سربازی در زابل بخش نخست زندگی اوست . در بازگشت به آذربایجان او به دانشکده پزشکی تبریز میرودودر رشته پزشکی در دانشگاه تبریز فارغ التحصیل میشود و سپس تخصص در جراحی قلب میگیرد(سال ۱۳۶۹ ) همزمان همسرش نیز در رشته جراحی زنان تخصص میگیرد. زندگی سیاسی او بعد از این مرحله با معاونت و سپس وزارت بهداشت در کابینه دوم خاتمی ؛ آغاز میشود. مرگ همسر و یکی از پسرانش در اثر تصادف مدتها اورا در حالت دردناکی قرارمیدهد..
یوسف و مهدی پزشکیان، فرزندان مسعود پزشکیان درباره حادثهای که برای مادرشان رخ داد و دلیل ازدواج نکردن دوباره پدرشان گفتهاند (نقل به مضمون )
ما در آن زمان کوچک بودیم تا جایی که یادمان میآید قصد داشتیم از شهری که به آن سفر کرده بودیم به سمت شهر تبریز بازگردیم، همه اعضای خانواده در یک ماشین بودیم که ناگهان تصادف اتفاق افتاد.
پدرمان هیچ خاطرهای از لحظه تصادف ندارد ما تا جایی که یادمان میآید ماشین چپ کرد و ناگهان به سنگی برخورد نمود، اصابت ناگهانی ماشین با سنگ باعث شد تا مادر و برادر کوچکمان جانشان را در این حادثه از دست بدهند.
پدرم به خاطر ما و مسئولیتی که در قبال ما داشت تصمیم گرفت تا ازدواج نکند، ایشان میترسیدند که ازدواج دوباره شان به ما آسیب بزند… تا اینجا میتوان تصور کرد پزشکیان مردی اخلاقمند و دلبسته همسر و فرزندانش بوده است او سپس از سال ۱۳۸۷ تا کنون نماینده تبریز و آذر شهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی بوده است. البته حرفه پزشکی اش را از زمان جنگ در جبهه و بیرون جبهه دنبال کرده است . یادمان باشد که این جناب پزشکیان ذوب شده در ولایت سید علی است .
با این مقدمه میرسیم به اصل مطلب، اینکه یکبار دیگر سید علی با فریبکاری و آوردن یک گربه مصاحب بابا به صحنه که نام بدی هم در شهر و دیار خود به ویژه بسبب عملکردش در دانشگاه تبریز در زمان ریاستش در دانشگاه ندارد ، بر آن است که از او بعنوان هیزم برای گرم کردن تنورر انتخابات استفاده کند. پزشکیان میتوانست بله نگوید و فریب محمدین (صدر و خاتمی )را نخورد. میتوانست یکباره هول نشود که نائب امام زمان لابد برآن است دوم خرداد دیگری را با او رقم زند.
پزشکیان در درجه اول بخود و بعد به ملت ایران بد کردو طبق سناریوی خامنه ای آشکار است هدف او کشاندن درصد بیشتری از رأی دهندگان به پای صندوقهای رأی است. معجزه ای در کار نیست و تکرار دوم خرداد غیرممکن ، آنچه میماند معرکه ای است که تنورش را پزشکیان گرم میکند و خاتمی و آذر خانم و محمد صدر و ألباقی منتظرالوزارها هیزم کش آنند.بگذارید بعنوان یک روزنامه نگار قدیمی فرض محال راهم در نظر آوریم. نتیجه اش سرکوبی سنگینتر زنان ؛ آزاد اندیشان ؛ بستن سایتها و حتی همین روزنامه های سرتا پا یکی که روز به روز شبیه تر به کیهان حسین بازجو (شریعتمداری ) میشوند.
در غیاب پزشکیان نتایج انتخابات ۱۴۰۰ تکرار میشود . ۷ تا ۱۰ درصد در تهران و ۱۲ تا ۱۵ درصد رأی دهندگان در باقی نقاط کشور .هرکه میآمد بی اعتبارتر از رئیسی بودو آقا نمیتوانست به بایدن یا ترامپ و اهالی قدرت در اروپا و کانادا پز بدهد “دیدید مردم مارو میخوان ، مهسا بی مهسا ، حجاب اجباری ، و توسری سکه رایج امام الزمان ، حزب الله و حماس را تقویت میکنیم به روسیه پهباد میدهیم ؛ سایه سنگین خود را بر لبنان و یمن دائمی میکنیم.حال مرد میدانید بفرمائید و اگر اهل مدارائید باز هم بفرمائید” ولی اگر با نمایش پزشکیان و اهالی ولایت اصلاحات ذوب شده در وجود مقام معظم رهبری ، حتی اگر هیچ اتفاقی نیفتد بازی انتخابات تماشاچی بیشتری پیدا میکند. افراد باشرفی چون ابوالفضل قدیانی و علیرضا بهشتی تکلیف خود را روشن کرده اند. بهشتی در نامه اش به خامنه ای به صراحت میگوید :
نتیجه آمار شرکت کننده ها دقیقا مشخص می کند که چند درصد احمق هنوز در مملکت داریم که با وجود اختلاس های چندهزار میلیاردی، نوکیسه گان خوردن زمین و کوه و بیابان جنگل و دریا و معدن توسط سردمداران سیری ناپذیر و تورم و سرکوب اعتراضات و کشتار بی محابای چند هزار نفر در طی همین امسال و هزاران کثافتکاری و خیانت و تحمیل و تزریق فقر و فلاکت و فساد به جامعه و ظلم و بیعدالتی باز هم مهر تاییدی در شناسنامه خود بزنند و تایید کنند که ما احمق هستیم !
رفراندوم فقط این نیست که برای رای آری یا نه برویم.
رای ندادن خودش بهترین رفراندوم است و اینکه به مسئولان بی مسئولیت اعلام کنیم که دیگر احمق نمی شویم و حماقت نخواهیم کرد.
بله هموطن عزیز نگذار فردا ما را افراد بیشعور و نفهم بپندارند و به ریش و ریشه ما بخندند.
نگذاریم فردا فرزندانمان ما را لعنت کنند.
جواب به فرزندانمان در مقابل این سوال که چرا باوجود اینهمه فساد و تحمیل زور و سرکوب باز هم پای صندوق رفتید چیست؟؟؟
قدیانی هم خواستارتحریم است و ضمن هشدار به قافله درمانده اصللاح طلبان میگوید : انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باید با تمام قدرت از سوی همۀ نیروهای دموکراسیخواه تحریم بشود. قدیانی ابراز اطمینان کرده که تحریم انتخابات ریاست جمهوری تیرماه “عدم مشروعیت و فقدان پایگاه اجتماعی نظام را بیشتر عیان خواهد کرد.” و نتیجۀ این تحریم “تقویت جبهۀ مقاومت مدنی و فراگیرتر شدن کنش اعتراضی” برای به عقب راندن “استبداد دینی به سرکردگی علی خامنهای است.”
أن چهره های اپوزیسیونی که خاله وار از آلمان و دائی جان وار از آمریکا در تلویززیونهای ماهواره ای ندای لبیک به پزشکیان سر داده اند اگر از همه ملت ایران شرم نمیکنند از بهشتی و قدیانی شرم کنند که در داخل کشور مهر ابطال بر انتخابات سیدعلی+ سیدمجتبی زده اند.
یکبار دیگر در نظر آورید فردای انتخابات آیا ما باسربلندی به جهانیان خواهیم گفت ملت بزرگ ما باردیگر ثابت کرد فریب ولی فقیه و نوکرانش را نمیخورد و هرچه عروس را بزک کنند و در وصفش به منبر بروند ؛ این عروس ترشیده و ذوب شده در ولایت ؛ خواه پزشکیان نیالوده به فساد باشد یا علیرضا زاکانی غرق فساد و خیانت ، چه جلیلی جوجه تیغی سید علی باشد چه سردار همه فن فریب تبه کارش ، از ۱۴۰۰ تا امروز سه بار با پشت کردن به صندوقهای رأی ؛ حکم نهائی خود را در باره حکومت ملایان و جمهوری جهل و جور و فساد ولائی ؛ صادر کرده اند. این نظام فاسد باید برود.آنوقت سیدعلی دیگر نمیتواند باقری برادر دامادش را به مسقط بفرستد تا از دولت آمریکا دلبری کند.
اما اگر به خلاف إنتظار ما سید علی بتواند با پزشکیانش جمعی را بفریبدو جوبایدن هم در کاخ سفید دوباره مستقر شود ؛ آیندگان هرگز مارا نخواهند بخشید که با نفاق و کیش شخصیت نگذاشتیم در جبهه ای منسجم و متحد ، به مقابله با رژیمی رویم که بالقوه به قول سید حسن مدرّس منعزل است و فقط با همبستگی ما و اراده ملت بزرگمان فعلیت میپذیرد . من همچنان امید بسیار دارم.
آخرین آمار سازمان ثبت احوال کشور مبنی بر اینکه میانگین سنی فوت شدگان در بلوچستان با حدود ۵٠ سال پایین ترین در سراسر دنیا می باشد حقیقتا شوکه آور بود. بنده این خبر را برای تلویزیون های فارسی زبان و برخی از شخصیت ها مانند شاهزاده رضا پهلوی فرستادم. اما هیچکدام (به استثنای تلویزیون میهن و همچنین تعدادی از وب سایت های ارجمند و ارزشمند) برای آن ارزشی قائل نشدند. تو گویی که جان بلوچ پشیزی هم ارزش ندارد.
متاسفانه قصه پر غصه بلوچ در ایران حکایتی است پر آب چشم. در جای جای شاهنامه آمده است که چگونه شاه ایران به مکران زمین (بلوچستان) حمله می کند و دهها هزار زن و کودک و پیر و جوان را قتل عام می کند و فرماندهان لشکر خلعت و جایزه دریافت می کنند.
بزرگان ایران توانگر شدند / بسی نیز با تخت و افسر شدند
از آن پس دلیران پرخاشجوی / به تاراج مکران نهادند روی
خروش زنان خاست از دشت و شهر / چشیدند زان رنج بسیار بهر
بکشتند ز ایشان فراوان به تیر / زن و کودک خرد کردند اسیر
از ایشان فراوان و اندک نماند / زن و مرد جنگی و کودک نماند
یکی از هولناک ترین قتل عام بلوچها در دوران قاجار صورت گرفت که نگارنده چهار سال پیش در مقاله ای تحت عنوان “تاریخ مستند غارت و قتل عام بلوچستان توسط حکومت های مرکزی” به تفصیل به آن پرداختم که چگونه قشون متوحش و خونخوار قاجار هزاران بلوچ را کشتند و حدود ٣٢ هزار مرد و زن و کودک بلوچ را بعنوان غنایم جنگی به بردگی گرفتند و با خود بردند (دقیقا همان کاری که داعش با ایزدی های کرُد در شمال عراق کرد). از آن زمان تا به امروز مردم بلوچ بقیه ایرانیان را قجر یا “گَجَر” می نامند, که این واژه نکوهیده و نازدودنی در ضمیر تاریخی بلوچها حک شده است. در آن زمان نیز فرماندهان قشون قاجار خلعت و جوایز فراوان دریافت کردند.
در دوران رضاشاه نیز درگیری های فراوانی درگرفت و نهایتا دوست محمدخان بارکزائی حاکم سنتی بلوچستان شکست خورد و دستگیر شد و به تهران برده شد و در٢۶ دی ماه ١۳٠٨ اعدام شد. بعد از آن نام های بلوچی برخی از شهرهای مهم بلوچستان به دلخواه حکومت تغییر یافتند؛ مثل دزاپ به زاهدان, پهره به ایرانشهر, نصیرآباد به زابل, گِه به نیکشهر و غیره (دقیقا کاری که جمهوری اسلامی بعد از فتح ایران کرد).
در طی ۴۵ سال حاکمیت جمهوری اسلامی نیز سهم بلوچها جز فقر, محرومیت مطلق, تبعیض, توهین و تحقیر و اعدام و کشتار چیز دیگری نبوده است. به نسبت جمعیت, بیشترین اعدامی ها بلوچ هستند. قتل عام سوختبران در شمسر سراوان و نمازگزاران در جمعه های خونین خاش و زاهدان آخرین نمونه های جنایت علیه بلوچها می باشند.
میانگین عمر (Average Life Expectancy) بیانگر مهم ترین برآیند همه شاخص های توسعه و زندگی است, که در کشورهای پیشرفته غربی بسیار بالا و در کشورهای محروم و فقیر آفریقایی بسیار پایین است. پایین ترین میانگین عمر در جهان در کشور فقیر آفریقایی چاد می باشد که حدود ۵۴ سال است. در صورتی که در بلوچستان ایران حدود ۵٠ سال است. میانگین عمر در ایران بیش از ٧٧ سال است . در ایالت بلوچستان پاکستان بیش از ۶۳ سال است. به همین دلیل در این برنامه تلویزیونی گفتم که برای ما بلوچها ایرانی بودن مایه افتخار نیست. چون این وطن هرگز برای ما وطن نبوده است, مخصوصا زمانی که در قعر جدول دنیا قرار داریم و در صدر جدول اعدام های جهان.
پزشکیان با نهجالبلاغه و دعای جوشنکبیر میآید؛ چرا لاریجانی از قطار انتخابات به بیرون پرتاب شد؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱۴ ژوئن ۲۰۲۴ ۸:۴۵
تصاویری از علی لاریجانی، علی خامنهای و پزشکیان
محمود احمدینژاد از حمایت سیدعلی خامنهای برخوردار بود و رهبر جمهوری اسلامی علنا گفت او از هاشمی هم به افکارش نزدیکتر است، اما در نهایت احمدینژاد هم به روسای قبل از خود پیوست. روحانی با شال ارغوانی و حمایت هنرمندان مشهور و اشارات مثبت خارجیها به پاستور رفت و سه سال غرغر «آقا» را تحمل کرد تا با برجام ادای امیرکبیری درآورد و وزیرخارجهاش صلای مصدقی سر دهد . اما از فردای برجام زیرآبش زده شد و ترامپ هم ضربه آخر را زد و برجام هم به آرشیو فریبکاریهای رژیم پیوست. راستی اگر ریگی به کفشتان نیست چرا محتاج برجام شدید؟
رئیسی را مقام معظم با زمینهچینیهایی آورد و مجتبی را با فریب دادن قالیباف، سردار محبوب مجتبی، فریب داد. اول برایش بامداد دیگری را تصویر کرد و آخر صدایش زد که باقر جان مجلس را به تو میدهم کوتاه بیا، به هرحال رئیسی از خودمان است و بچه مشهد. قالیباف که پلخمون (تیروکمان دستساز بچههای مشهد و قاتل سار و گنجشک) بدی به پیشانیش خورده بود انصراف داد و راهی بهارستان شد. درمورد شمخانی، که دبیر شورای امنیت ملی بود و مصالحه ایران و سعودی بیش از هرکس مرهون تلاشهای او و به دل سعودیها نشستنش بود، در حالی که چمدان میبست که راهی قاهره شود و مصالحهای دیگر را به انجام برساند روابطش با جوزپ بورل کمیسر روابط خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا و قرار کوهنوردیشان در دماوند و آلپ مبشر روزهای خوب در روابط با اروپا بود و ناگهان آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. آقا احضار فرمودند که علی خان برای شما کار بزرگتری در نظر دارم، سکان دبیری به دست دریادار رفیقتان احمدیان میدهم، شما دستش را بگیرید تا زمان آزمودن عرصهای دیگر فرا برسد. امید شمخانی این بود که نیت آقا آماده کردن او برای فرماندهی سپاه و بعد هم ریاست جمهوری است. اما نصیب دریادار مشاورت آقا و مجمع و وعدههای توخالی بود.
پرونده شمخانی هم پس از ریاض بسته شد. نگاهی به نامزدهای تاییدصلاحیتشده ریاست جمهوری بیندازید. هیچ یک اعتبار داخلی و بینالمللی ندارند. ماشین تبلیغات اصلاحطلبان عهدشکن البته حضور پزشکیان را به تجدید نظر کردن آقا تعبیر کردهاند که حضور یک اصلاحطلب آرام، که به گفته خودش قرار نیست راه دیگری غیر از راه رئیسی را انتخاب کند و همهگاه در خدمت مقام معظم و مجری اوامر حضرتش خواهد بود، به سود نظام و بازگرداندن اعتبار و آبرو به سیدعلی آقاست.
در میان ردصلاحیتشدگان گمان میکنم نه عباس آخوندی، نه عبدالناصر همتی و نه اسحاق جهانگیری منتظر تایید شدن بودند. وحید حقانیان که به فرمان آمده بود تا رد صلاحیتش روی جنتی و همکارانش را سپید کند که ما آقا وحید را رد کردیم و پزشکیان اطلاحطلب رای قبولی گرفت. احمدی نژاد دنبال دیده شدن بود، اما لاریجانی پرامید چنان تلخ و سنگین رانده شد که به قولی ره اعتزال گرفته است و ناله و نفرین میکند. او حتی نقشه از وزارت کشور تا پاستور را ترسیم کرده بود.
از آنها که در رینگ هستند قالیباف به شتاب آمد و عهدشکنی با مجلسیان کرد و امروز بعضی از متنعمشدگان از نعماتش از حالا او را مستر پرزیدنت میدانند. آیا خامنهای به یک رییسجمهوری نظامی تن درخواهد داد؟ وجود افسد الفاسدینی مثل علیرضا زاکانی چه معنایی دارد؟ آیا خامنهای قصد تکرار به صحنه آوردن تحفه آرادان دیگری را دارد؟
راستی آیا جلیلی و قاضیزاده گمان میکنند حریف قالیباف میشوند؟ آیا تایید پورمحمدی چرکین روی و خوی، قاتل هزاران تن از فرزندان میهنمان، دهنکجی ولی فقیه به ملت نیست؟
خامنهای در برابر خاتمی سفت و سخت پشت ناطق نوری ایستاده بود اما در برابر انتقادهای عباس آخوندی، باجناق ناطق و هر دو از دامادهای رسولی محلاتی، مجال مشارکت به او نداد.
با اعلام اسامی نامزدهای تاییدشده شورای نگهبان برای چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ایران، نامزدها وارد مرحله تبلیغات شدند.
مصطفی پورمحمدی، علیرضا زاکانی، سعید جلیلی، مسعود پزشکیان، محمدباقر قالیباف و امیرحسین قاضیزاده هاشمی شش نامزدی هستند که صلاحیتشان را شورای نگهبان تایید کرده است. اعلام اسامی این نامزدها و همچنین کنار گذاشته شدن تعدادی از چهرههای مطرح واکنشهای گستردهای در پی داشت.
احزاب بهاصطلاح اصلاحطلب رسما حمایتشان از مسعود پزشکیان را اعلام کردند و او را «نامزدی مطلوب، چهرهای دانشگاهی، وزیری توانمند و مدیری برجسته» توصیف کردند که «صفا و سلامت روان» دارد و میتواند «مشعل اصلاحات» باشد.
او با نهجالبلاغه و دعای جوشنکبیر و اطاعت محض از نایب امام زمان میآید که امیدآفرینی کند، البته به روز حشر.
روزنامه جوان سپاه پاسداران در سرمقاله روز دوشنبه ۱۹ خرداد، با اشاره به تایید نامزد اصلاحطلبان، مسعود پزشکیان، نوشت: «اگر اصلاحطلبان شکست بخورند، نباید دولت را متهم به تقلب و فساد کنند و اگر پیروز شوند، این پیروزی را ناشی از اقبال مردم به نامزدشان بدانند.»
من براین گمانم که این همه تبلیغ برای پزشکیان و قالیباف و ترساندن مردم از دیوهای درکمین نشسته ذوبشدگان در ولایت سید علی مثل زاکانی، همه برای کشاندن مردم به پای صندوقهاست. ملت بزرگ ما همیشه با رفتارش شگفتیآفرین بوده است. چقدر سرفراز میشویم که در روز رایگیری، ملت با سرافرازی شکست حکومت را جشن بگیرند.
برخی از رسانه های ایران با نگاهی به میانگین سن فوت شدگان در استانهای کشور به فاجعه مرگ زودرس در بلوچستان پرداخته اند. بخش وسیعی از مناطق جنوب و شرق استان کرمان همانند نیمه شرقی استان هرمزگان بلوچ نشین هستند. آنها نیز سرنوشت مشابه ای با بلوچ های استان سیستان و بلوچستان دارند. بر طبق جدول ضمیمه وضعیت بلوچ های هرمزگان حتی از وضعیت بلوچ های کرمان هم بدتر است.
بر اساس گزارش روزنامه اعتماد آمار اخیر نشان میدهد با اینکه سن و سال متوفیان در کل کشور طی یک دوره ۱۲ ساله، ۴ سال افزایش پیدا کرده و در واقع «امید به زندگی » بیشتر شده، اما در دو استان کرمان و سیستان و بلوچستان این روند «ایستا» یا کاهشی بوده است. چنانکه این دو استان پایینترین سن متوفیان را به خود اختصاص دادهاند.
میانگین عدد سن امید به زندگی در ایران برای هر دو جنسیت (مردان و زنان) ۷۷.۳۳سال، برای زنان ۷۸.۵۴سال و برای مردان ۷۶.۲۲سال است. در سال ۱۳۹۰، میانگین سن متوفیان استان سیستان و بلوچستان در آمار ارائه شده سازمان ثبت احوال، حدود ۴۸ سال بوده. تا سال ۹۵ میانگین سن متوفیان در این استان کاهشی بوده و حتی به حدود ۴۷ سال رسیده. طی سه سال بعد این عدد افزایش پیدا کرده و حتی در سال ۱۴۰۰ به ۵۰ سال رسیده. اما در سال ۱۴۰۱ دوباره افت کرده تا اینکه هم اکنون این عدد به ۵۰.۷ سال رسیده است. عددی که فاصله حدود ۳۰ ساله با شاخص «امید به زندگی » در کل ایران دارد.
سایت اطلاعات می نویسد: “فاجعه در سیستان و بلوچستان و کرمان؛ ماجرا چیست؟” سایت تابناک نیز می نویسد: “آقایان! مردم این منطقه یکی یکی کم میشوند”. یکی یکی کم شدن مردم بلوچستان, علاوه بر کشتار های روزانه و بیشترین درصد نسبی اعدام ها و رد مرز کردن اجباری بلوچ های ایرانی بی شناسنامه به پاکستان و افغانستان, در شاید در راستای سیاست های کلان جمهوری اسلامی باشد تا طرح آمایش سرزمینی یا تغییر بافت جمعیتی جنوب استان را تحت عنوان “طرح توسعه سواحل مکران” بصورت کامل اجرا بکند. بر اساس این طرح قرار است حداقل دو و نیم میلیون نفر از بقیه نقاط ایران با ارائه مشوق های فراوان به جنوب بلوچستان (سواحل مَکُّران) کوچانده شوند. در حالی که مردم بومی بلوچ عامدانه و جابرانه از مشارکت در این نوع طرح ها و به اصطلاح پروژه های توسعه محور کاملا محرم و به حاشیه رانده شده اند که به نوبه خود حکایتی است پر آب چشم!
اگر به جدول بین المللی میانگین سن فوت شدگان (لینک ١) در دویست کشور و مناطق جهان نگاهی بیندازیم, باید به حال بلوچستان گریست. زیرا میانگین سن فوت شدگان در همه این کشورها و مناطق جهان از جمله پایین ترین آنها نظیر چاد, لیستو, نیجریه, سودان جنوبی, بورکینافاسو, گینه و سومالی (و همه کشورهای آفریقایی) از بلوچستان بالاتر است. پاکستان با بیش از ۶٧ سال و افغانستان با بیش از ۶۴ سال قابل مقایسه با بلوچستان نیستند. در قعر جدول دنیا کشور چاد با میانگین قریب به ۵۴ سال قرار دارد. در حالی که میانگین سن فوت شدگان در بلوچستان اکنون زیر عدد ۵١ سال است. این جنایت مصداق بارز نسل کشی خاموش (silent genocide) در بلوچستان توسط رژیم جمهوری اسلامی است.
گلادیاتورها صف کشیده اند؛ انگشت آقا روبه پائین یا بالا خواهد رفت.
از آزادی بحرین توسط صادق روحانی و هادی مدرسی یا فتح دارالإسلام با پهباد
رئیس را کشت و حالا دنبال رئیسی دیگری است
مشتی که ابومازن به گرده ولی فقیه زد
علیرضا نوری زاده
عشق به خانه پدری بدون تردید مفهومی است که اهل ولایت فقیه با آن بیگانهاند. از همان روز نخست بالا رفتن پرچم تزویر و ریا و اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی، کینه و نفرت پیروان سید روحالله نسبت به ایران و ایرانی آشکار شد. صادق خلخالی قاضی شرع منتخب خمینی، و شفاف ترین مظهر ایدئولوژی فاشیستی ارتجاعی که متأسفانه با تحسین و اعجاب حزب طراز نوین و اقمارش از یکسو و بعضی از حاملان کارت عضویت جبهه ملی که بعد از نشاندن خنجر ناجوانمردی و حسادت بر شانههای زنده یاد دکتر شاپور بختیار دستمالهای ابریشمی را در برابر سید روحالله به دست گرفته بودند، و خورشیدشان ازمغرب (فرنسه ) طلوع کرده بود روبرو شده بود ، در نخستین یورش خود برای نابودی مظاهر فرهنگ و تاریخ و ملیت ما به سراغ تخت جمشید رفت.. .(البته بعد از تیرباران کردن شماری از بهترین مردان سیاسی و نظامی کشور و آزادبانو فرخ روپارسا ).
زنده یادنصرتالله امینی استاندار آزاده فارس و هزاران تن از مرودشتیها چنان توی دهانش زدند که ناچار راه خود را کج کرد و به تهران بازگشت تا چند هفته بعد کوروش کبیر را “آنکاره” بخواند و فردوسی را به علت سرودن شاهنامه مهدورالدم خطاب کند.(بی آنکه خبر داشته باشد داستان آنکاره های ولایت جهل و جور و فساد از سعید توسی تا تقتی و باجناق و … آبروئی برای اسلام و امامین روح الله و سید علی باقی نخواهند گذاشت
خمینی با طرح واژه «امت» به جای «ملت» به دفعات تاکید کرد برای ما اسلام ملاک است ونه ملیت،( این وطن مصر و عراق و شام نیست ) بنابراین شیعه لبنانی یا عراقی که پای ما را میبوسد و در ولایت ما ذوب شده، هزار بار ارزش و اعتبارش نزد ما، از مردم ایران که چشم دیدن ما را ندارند و فقط از سر ترس مجبور به تقیه شدهاند بیشتر است. یادم هست اوائل انقلاب آیتالله سید صادق روحانی که میکوشید سری توی سرها درآورد و درعین حال گمان میکرد حرفهای ناسیونالیستی از زبان او، اعتبار و مقبولیتش را نزد ایرانیها بالا خواهد برد، در مصاحبهای مدعی شد بحرین مال ما است و باید هرچه زودتر برای بازپس گرفتنش نیرو به این جزیره اعزام کنیم. مهندس بازرگان به آقا پیغام داد لطفاً به جای بحرین تلاش کنید بیت مبارک را تحت سلطه درآورید. در همان زمان کلاشها و هوچیهائی که تحت نام انقلابیهای جهان در هتل سینای تهران جمع شده بودند و زیر نظر مهدی هاشمی (برادر داماد مرحوم منتظری که به خاطر فاش کردن سفر مکفارلن به تهران اعدام شد )میخواستند برای سرنگونی رژیمهای یک دو جین کشور اسلامی و عربی با پولهای ملت ایران و اسلحه سپاه، دست به جهاد بزنند، هر یک سازمانی را برپا داشتند که یکی از آنها به نام «جبهه اسلامی برای آزادی بحرین» توسط هادی مدرسی و با کمک مرحوم محمد منتظری دکانی دو نبش در میدان ونک اشغال کرده بود.
هادی مدرسی خواهرزاده مرحوم آیتالله سید محمد شیرازی بود که خود از ملاهای انقلابی و در میان شیعیان کویت نفوذی داشت. برادر سید محمد، مرحوم سید حسن در سوریه و لبنان علیه امام موسی صدر فعالیت میکرد و خیلیها از جمله منصور قدر سفیر ایران در بیروت و سرتیپ ساواک در این امر او را به طور مستقیم و غیرمستقیم کمک میکردند. سید حسن به طرز مشکوکی بعد از اختفای امام موسی صدر، و در حالی که جامه ریاست شیعه را دوخته و در بیعت با خمینی، مال و منال بسیار اندوخته بود در لبنان به قتل رسید. البته گفتند قاتلان از مأموران استخبارات صدام بودند اما همین حرف بیاساس را در مورد سید صالح حسینی نیز عنوان کردند که هیچ مشکلی با عراقیها نداشت بلکه یک هفته بعد از آنکه از نقش خود و جلالالدین فارسی در توطئه برای قتل امام موسی صدر توسط قذافی برای هموار کردن جاده جهت امامت آقای خمینی، نزد یکی از مسئولان جنبش امل پرده برداشت به اشاره فخر روحانی کاردار رژیم اسلامی در بیروت به لقاءالله فرستاده شد. (برادر او محمد صادق الحسینی مشاور عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد سابق بود بعد هم به مؤسسه گفتگوی تمدنها رفت و امروز نیز گهگاه مقالاتی نیز اینجا و آنجا به زبان عربی مینویسد.باری، محمدتقی مدرسی اخوی بزرگ هادی دکانی به نام حزب عمل اسلامی عراق را برپا کرده بود. امروز ایشان در کربلا اقامت دارد و ریشه ایرانی خود را به کلی انکار میکند اما از عراقی بودن نیز برخلاف آل حکیم نصیب زیادی نبرده است. فعلاً یک تلویزیون برای روضهخوانی و سینهزنی در عراق به راه انداخته است. آقا هادی نیز که خواب برقراری ولایت فقیه در بحرین را میدید بین هند و پاکستان و عراق در آمد و شد است و گاهی نیز سری به ایران میزند.
گروه هادی المدرسی با پولهای سپاه جمعی از بچه شیعههای بحرینی از جمله طلبههائی مثل علی سلمان را که در قم درس میخواندند، جمع کرد و به آنها آموزش نظامی داد. چند بار نیز آقا هادی کوشید با کمک اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات آشوبهائی را در بحرین به راه اندازد اما حاصل این تلاشها به جز رسوائی چیزی نبود. علی سلمان و شیخ شعله و منصور الجمری و دیگر فریبخوردگان ولایت فقیه پس از آنکه شیخ حمد در پی مرگ پدرش حکومت امیری را به مشروطه سلطنتی تبدیل کرد و مبانی دمکراسی را در کشور برقرار ساخت به وطن بازگشتند. امروز علی سلمان یک چهره سیاسی دینی وفادار به کشورش و منصور الجمری صاحب یک مؤسسه انتشاراتی بزرگ است، دکتر مجید علوی یکی دیگر از مخالفان نیز در کشورخود به وزارت رسید. عضو کابینه بحرین است.رژیم ازهمان إبتدا نشان داد فتنه ای است که مثل اختاپوس جند دست و پا دارد که هرروز در گروههای تروریستی با عنایت سید روح الله کشمیری و بعد از او سیدعلی پائین خیابانی بزرگتر شد .خامنه ای در نطق اخیرش حرفهائی زد که حقا اگر ملت ما سر اختاپوس ولایت فقیهی را نکوبد آینده سیاهی را ؛ صدبرابر تاریکتر از امروز تجربه خواهد کرد حضور وحید حقانیان به هر دلیل و سببی و باهر تفسیری در جمع نامزدهای انتصابات ریاست جمهوری ؛ موضوع خطرناکی است که نشان میدهد آقازاده چه خوابهائی برای فردای به لقاء الله پیوستن ابوی برای ما دیده است. همین مجتبی بود که وقتی من داستان برادرش در کلوبهای شبانه همجنس گرایان را فاش کردم و تصویرهائی تکاندهنده از اورا درساحل …ترکیه و شبهای پاریس و لندن منتشر کردم همین سید مجتبی بود که وحید را زیر عبا گرفت و کاری کرد موچولی براحتی به تهران رود و در ختم پدرش در تهران حاضر شود و شانه به شانه آقا وحید و حاج قاسم سلیمانی جلوی ورودی مجلس ترحیم أبوی بایستد و شب هم به پارتی عزا به منزل مغز گردو محبوب قدیمی اش برود.رفتار جنسی او ربطی به ما ندارد البته در صورتیکه همه فرزندان میهن با تمایلاتی مانند تمایلات موچولی به یک شکل مورد عنایت قرار گیرند ولی … سید علی خامنه ای در سالروز مرگ خدایگانش سید روح الله مصطفوی کشمیری ملقب به خمینی با تجلیل از ویژگیها و خدمات رئیسی و قدردانی از حضور ملت در تشییع شهیدان خدمت، گفت: حماسه انتخاباتِ بسیار مهم پیشِرو، مکمل حماسه ملت در بدرقه شهیدان خدمت است و انشاءالله در سایه مشارکت پرشور، آرای بالای ملت و حاکمیت اخلاق در رقابتهای انتخاباتی، رئیس جمهوری «پُرکار»، «فعال»، «آگاه» و «معتقد به مبانی انقلاب» برگزیده میشود و ضمن پرشدن حفرههای اقتصادی و فرهنگی، منافع ملت در منطقه و جهان حفظ و تأمین خواهد شد…..در جای دیگری با اشاره به جنایت حماس به عنوان حماسه مقاومت به آنکه می آید یادآور شد باید در نوکری مثل رئیسی باشد و امتثال أوامر حضرتش نصب العین او باشد
” دلنبستن به مذاکرات سازش، حضور ملت فلسطین در میدان عمل و احقاق حق و حمایت همه ملتها بخصوص ملتهای مسلمان از مردم فلسطین چکیده دیدگاههای امام برای پیروزی ملت فلسطین است و این رخدادهای بزرگ هماکنون در حال تحقق است.”
او درجای دیگری ذهن بیمار خود را آشکارا به نمایش گذاشت .
” جنایات بیسابقه و قساوت بیحدومرز رژیم ددمنش و حمایت دولت آمریکا از این وحشیگریها ؛ واکنشهای عصبی به باطل شدن توطئه بزرگ بینالمللی برای مسلط کردن رژیم صهیونیستی بر منطقه آست”
ولی فقیه ؛ ورشکسته و خاسر دنیا و أخرت با توهین به کشورهای منطقه که میخواهند ملت رنج کشیده فلسطین صاجب دولتی مستقل شوند دون کیشوت وار به همه تاخت و مرزبندی صریح با دشمنان و مخالفان انقلاب و پرهیز از دوپهلوگویی و اعتماد نکردن به لبخند دشمن را خصوصیات درسآموز دیگر رئیسی خواند و افزود؛
“هر یک از این خصوصیات برای سیاستمداران ما و رؤسای جمهور آینده و منتخبان ملت در همه بخشها سرمشق است.”
یعنی بابام جان هنوز فتح قدس از راه کربلا و کویت و ریاض و قاهره میگذرد و جمهوری ولایت فقیه ؛ گاو شیردهی است که میتوان با ثروتش سفره حسن نصرالله و اسماعیل هنیه و زیاد النخاله و البته ارتشبد تروریستها حسن نصرالله را رنگین کرد.پرزیدنت محمود عباس أبومازن شیر پیر صحنه مقاومت و خردمندی ، با آرزوی استقلال ملتش بارها در دیدارهایمان از ضرباتی که رژیم حاکم بر خانه پدری بر ملت و انقلاب فلسطین وارد کرده اینبار طاقت از کف داد و فریاد زد :
شیادان دست از تزویر و ریا بردارید .اوکه در انقلاب مهسا با ملت ایران بود خطاب به سیدعلی گفت : اظهارات خامنهای در راستای قربانی کردن خون فلسطینیها است و به تشکیل کشور مستقل فلسطین منجر نمیشود.
دفتر رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین روز دوشنبە ۱۴ خرداد در بیانیهای تاکید کرد کە “فلسطینیها به جنگهایی که در خدمت خواستههای آنها برای آزادی و استقلال نیست نیاز ندارند.”
محمود الهباش، مشاور رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در گفتگویی با خبرگزاری العربیه افزود که جمهوری اسلامی ایران تمام عملیاتهای حماس را از سال ۲۰۰۷ حمایت کرده و خواستههای خود را به این گروه دیکته میکند، و تاکید کرد: “ایران حق ندارد آنچه در ۷ اکتبر اتفاق افتاد را ارزیابی کند.”
مشاور رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین گفت حماس عامل چنددستگی مردم فلسطین است.
مشاور محمود عباس، با بیان اینکه «ایران میخواهد در جغرافیای فلسطین جای پایی داشته باشد»، گفت: «تهران خون مردم فلسطین را فدای منافع خود میکند.”
وی همچنین گفت که ایران و اخوان المسلمین خواهان آنند که فلسطینیها به هیزم آتش تامین منافع آنها تبدیل شوند.
شباهنگامی بود که به دوست هزارساله ام نبیل أبوردینه مشاور و سخنگوی ابومازن تلفن کردم گفتم سلامم را به ابومازن برسان .او مشت خالی خامنه ای را به اشارتی واکردو نبیل گفت رئیس و همه ما حقه بازان بسیاری را درطول عمر مقاومت دیده ایم این یکی ها حقا بی شرم ترینند.
خامنه ای اگر ذرهای رشادت داشت وقتی خبرش میکردند حسین بازجو شریعتمداری وقتی در دماوند کنار آتش خوب کیفور میشود ادایش را در میآورد و با ریتم «من رهبرم، تاج به سرم، صبحها خونه، شب دَدَرم و…» به خود حرکتی میداد. آقای خامنهای میداند قالیباف و لاریجانی و جلیلی و آخوندی وحتی حداد عادل در خلوتشان از او چگونه یاد میکنند .
همه حالا دستبوس سید مجتبی شده اند.بازی انتخابات در سه پرده آغاز شده است و گلادیاتورهای ریز و درش گرد میآند تا آنکه رئیسی تر ( شبیه به رئیسی تر )است در پاره آخرین نمایش تعزیه وقتی حریفان را بزمین کوبید ، به لژ رهبری نگاه کند ودر انتظار انگشت شست حضرتش بماند که که به زمین اشاره میکند یا به بالا؛ که حریفان بمانند و ردای منصبی دیگر بپوشند شمخانی وار با آبنبات چوبی مسئولیت مذاکرات اتمی آرام شوند و یا موسوی وار به حصر حقیقی یا حقوقی دچار شود .
رضا پهلوی در بیمارستان جنوب شهر تهران بدنیا آمد، فرزند مجتبی در کرامول لندن
سرنوشت رهبری با مرگ رئیسی چه خواهد شد.
علیرضا نوری زاده
مصطفی ، درمیان پسران نایب امام زمان هم فروافتادگی میرزا پدربزرگش را داشت (وهنوزهم) هم روحیه درویش مسلکی پدر را در زمانی که هنوز قدرت خانم را به حجله نبرده بود. از ده دوازده سالگی هم لباده و عبا پوشید وهنوز پشت لب ؛ کامل سبز نکرده بود که عمامه گذاشت . ۵ روز درچهارمردان بدرویشی میزیست و حقانی و مدرسه گلپایگانی میرفت ؛ سه روز در تهران کنار خانواده بود و در محضر مرحوم آقا رضی شیرازی کسب فیض میکرد. زن هم که گرفت راهی قم شد و بعد بدسنور پدرش مقام عظمای ولایت صاحب خانه ای شد که سندش در دست ستاد اجرای فرمان سید روح الله کشمیری بود.
از پسران خامنه ای ؛ سیدمصطفی خامنهای فرزند بزرگ با دختر آیتالله خوشوقت (صادر کننده فتاوی قتل فروهرها و اهالی قلم در جریان قتلهای زنجیره ای بود ) ازدواج کرده است. سید مجتبی خامنهای داماد غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود خامنهای با فرزند آیتالله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده است. سیدمیثم خامنهای کوچکترین فرزند آقا به ازدواج دختر آقای لولاچیان ( از سران مافیای بازار )در آمده است.
مجتبی خامنه ای متولد ۱۷ شهریور ۱۳۴۸ در شهر مشهد، دومین پسر رهبر معظم انقلاب علی خامنه ای است. او به عنوان مرموزترین و البته تاثیرگذارترین چهره در حلقه ولی فقیه، سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی شناخته می شود. مجتبی نیز چون دیگر فرزندان رهبر به مدرسه علوی رفت و با گرفتن دیپلم ، کوتاه زمانی به قم ره کشید و در آنجا از میان پیغمبران با جرجیس بیعت کرد و شاکرد أتقی مصباح یزدی شد و هم سفره با أهنگر خرم آبادی (حائری بعدی از سرسپردگان مصباح یزدی ) یکچند نیز درخدمت صافی بود و کوتاه زمانی شاگرد ناصر أبوالمکارم شکر فروش شیرازی .
اشاراتی از حضور مجتبی در جبهه های جنگ ایران و عراق در کنار محسن هاشمی پسر بزرگ هاشمی رفسنجانی ، اینجا و آنجا روایت شده است . بر اساس این گزارش ها مجتبی در ۱۷ سالگی عازم جبهه شد و به عضویت گردانی به نام «گردان حبیب بن مظاهر» از لشکر «محمد رسول الله» در آمد . آقازادگان برای پیوستن به آن اشتیاق داشتند درواقع با حضور در این گردان اگر زنده میماندند آیندشان ، تضمین شده بود . تعدادی از اعضای این گردان بعدها از مهم ترین شخصیت های اطلاعاتی و امنیتی رژیم حاکم شدند و امروز به عنوان عاملان او در مقامات لشگری و کشوری بر کرسی های رفیع تکیه زده اند. از آن جمله می توان به علی رضا پناهیان، مهدی طائب، علی فضلی ،حسن محقق ؛ و وحید حقانیان و … اشاره کرد.
مجتبی در چند عملیات از جمله بیت المقدس ۲، ۳ و ۴ و مرصاد و الفجر ۱۰ شرکت داشته است. او از همه خواسته بود که او را «الحسینی» صدا کنند.
فرماندهان دیروز جبهه ها از جمله نورعلی شوشتری سعی می کنند مجتبی را رزمنده ای شجاع و بی باک جلوه دهند: «عملیات قدس ۳ بود… و زمانی که مشغول صحبت از رادیو و انجام کارهای دیگر بودم، به سمت خط رفتند. هر چه کردم نتوانستم جلوی آنها را بگیرم و آنها رفتند ؛به فرمانده لشکرشان زنگ زدم و گفتم: مواظب باشید در حمله به خط مقدم دشمن شرکت نکنند.
در آن زمان علی خامنه ای به رهبری نرسیده بود و هیچکس تصور نمی کرد که مجتبی روزی یکی از گزینه های رهبری نظام نامیده شود. از این رو فرماندهان سپاه مانند علی فضلی در حال بررسی احتمالات کشته شدن او ومحسن هاشمی بودند .سرانجام مجتبی را به امر پدرش به تهران فرستادند
مجتبی از ۲۰ سالگی (به قول پدرش در پاسخ به مهدی کروبی که به شکوه ازمداخلات “آقازاده” در انتخابات یاد کرده بود ) “آقا” بود نه آقازاده.
بچه های علما عادتا زشت خو ، پررو و فاسدند مجتبی اما بارندی قاب طلبه های همردیفش را برده بود و پدر در آغاز دهه سوم زندگی پسر ش ؛ به او مهام مشیر و مشار خود را عرضه کرد.در روزهائی که حداد عادل مراد دیگر کرده بود و به جای سید حسین نصر ، ردای ؛ سرسپردگی ولی فقیه برتن داشت ، آقا سفارش کرد حضرت حداد از خزینه دانش خود جرعه ای به آقازاده مجتبی بنوشاند.جرعه کوزه شد و مجتبی به مصاهرت دست زهرا خانم حداد را فشرد. در باب وصلت او داستانهای جالبی از حداد عادل و همسرش مدیر مدرسه فرهنگ نقل شده است .
در سال ۱۳۷۷ زهرا حدادعادل سال چهارم دبیرستان بود که منصوره خانم خجسته باقرزاده همسر ولی فقیه با پیشنهاد ازدواج به خانه عروس زنگ زد.حداد میگوید خانم دکتر ما از خانم خواست که خودشان را معرفی کنند، ایشان هم گفتند: من بانوی مقام معظم رهبری هستم.
به گفته غلامعلی حداد عادل، صحبت در مورد عروسی به پایان دبیرستان زهرا موکول می شود. “آن موقع دخترمان دیپلم گرفت و بعد از مقدمات، یک روز پسر و مادرش با یک تکه پارچه برای عروس خانم آمدند و بعد از آقا مجتبی صحبت کردیم بعد از این دیدار نظر زهرا خانم را جویا شدم.گفتند حاضرم ! ” (زهرا خانم در خانه پدری رشد کرده بود که در بوسیدن دست پادشاه و خلیفه تردیدی به خود راه نداده بوده پس بدیهی بود که با دیدن آقازاده نایب مناب امام زمان ، بله پرقیمتش را نثار مجتبی کند )
حداد عادل و مجتبی برای خرید هدایای عروسی از جمله ساعت و کفش به تقاطع خیابان کریمخان و آبان می روند. به گزارش حداد، مجتبی ارزان ترین ساعت را انتخاب کرد; هزینه حلقه ازدواج حدود ۶۰۰ هزار تومان شد
عروسی مجتبی و زهرا در خانه پدر عروس برگزار شد. عروسی در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی بود. بیشتر مهمانان ازخانواده عروس بودند که داماد در تهران غیر از سه عمو وخانواده هایشان ، کسی را نداشت .
حاصل این ازدواج سه فرزند است. دو پسر و یک دختر. شایعات زیادی در مورد تولد اولین فرزند این زوج منتشر شده است; به عنوان مثال مجتبی و زهرا به دلیل مشکل ناباروری به همراه یک تیم کامل از نگهبانان و نیروهای امنیتی از جمله سعید امامی یکی از متهمان اصلی پرونده قتل زنجیره ای به بیمارستان کرامول در لندن آمدند و پس از سه بار ؛ لقاح ؛ نوزاد دختر ی با هزینه یک میلیون پوندی به جهان چشم گشود .(ملکه فرح ولیعهد ایران را در بیمارستان مادران و نوزادان در خیبان مولوی جننوب کشور به دنیا آورد ولی عروس ولی فقیه باید به لندن میآمد )
بررسی خاطرات و گزارشهای مقامات امنیتی و سپاه پاسداران نشان میدهد که مجتبی تقریباً در همین سالها (۱۳۷۷/۱۳۷۸ ) به یکی از دستیاران غیررسمی و چند استعداد ه بیت بیت تبدیل شده است. این روندی است که تاکنون ادامه داشته است.
مجتبی خامنه ای سرنوشت احمد خمینی را دید، هرچند نقش مجتبی در رابطه با علی خامنه ای بیشتر از احمد در رابطه با روح الله خمینی است.
از دهه ۱۹۹۰، کادرهای بیت رهبری و بسیاری از مقامات رژیم به خوبی از جایگاه و نفوذ روزافزون مجتبی خامنه ای در عرصه سیاسی و امنیتی رژیم آگاه بودند. بیشتر سربازان و فرماندهانی که از جنگ برگشته اند در کنارش نشسته اند.او تیپ «حبیب بن مظاهر» خود را از گزردانهای تیپ «محمد رسول الله» تشکیل می دهد که هم اکنون بیشتر در زمینه های امنیتی و مهندسی انتخابات فعالیت می کنند. گروهی که در اولین پروژه خود، انتخابات سال ۱۳۸۴ را در امتثال به امر ارباب و البته پسر بزرگش مجتبی مهندسی کرد تا چهره ای تقریبا ناشناخته به نام محمود احمدی نژاد به قدرت برسد.
انتخاباتی که در آن هاشمی رفسنجانی مجروح سیاسی شد اما سکوت کرد. مهدی کروبی طاقت نیاورد و پس از چرت زدن معروف خود که منجر به تغییر چشمگیر نتایج انتخابات شد، در نامه ای سرگشاده برای اولین بار دخالت مجتبی خامنه ای در انتخابات و به قدرت رسیدن احمدی نژاد را فاش کرد. پاسخ خامنه ای روشن بود: «مجتبی مرد است». پاسخی که شاید «الان» معنای دیگری به خود گرفته باشد: علی خامنهای سالها پیش روی این پسر حساب دیگری باز کرد. شاید در ابعاد رهبر بعدی رژیم.
چهار سال پس از پیام کروبی، تظاهرکنندگان علیه مجتبی خامنه ای شعار دادند: در آن ماههای پر حادثه، گزارشهای متعددی درباره نقش فزاینده مجتبی در سرکوب جنبش سبز منتشر شد، از جمله گزارشهایی از دیدارهای خصوصی مجتبی با رهبران جنبش سبز.
با نگاهی به خاطرات تعدادی از مقامات جمهوری اسلامی، مشخص میشود که مجتبی سالها پیش وارد عرصه سیاست و امنیت شده است. درخواست گزارش از مراجع و نهادها و مداخله مستقیم در تصمیم گیری ها. به عنوان مثال، در بهمن ماه سال ۹۸، اکبر نبوی، یکی از اعضای هیئت تحریریه روزنامه رسالت، در جلسه ای خصوصی به هاشمی رفسنجانی گفت: «آقای مجتبی از ما خواسته است که تحلیلی در مورد وضعیت دانشگاه ها ارائه کنیم».
مجتبی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نفوذ زیادی دارد. مدیران این سازمان که توسط خامنهای منصوب شدهاند، به خوبی میدانند که در بسیاری از موارد، صاحب حساب آنها فرزند صادرکننده حکم آنهاست.
به عنوان مثال، محمد سرافراز، رئیس سابق صدا و سیما، در کتاب خود نوشته است که مجتبی از سال ۱۹۹۸ گروهی از مدیران اطلاعاتی و امنیتی را در بیت جمع کرده است. گروهی که عملاً «دولت در دولت» به حساب می آیند و اولین تمرین آن بحران ۹ روزدر میان دولت محمد خاتمی بود.
عبدالعلی عسکری نیز بارها از تماس تلفنی مستقیم و فوری مجتبی خبر داده است. قبل از سحر با من تماس گرفتند و گفتند که مجتبی است و وقتی تلفن را برداشتم، خیلی آرام و ساده گفت که حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد به شهادت رسیده است.
مقامات ارشد سپاه پاسداران نیز چندین بار از حمایت های ویژه مجتبی در امور نظامی و امنیتی صحبت کردند. به عنوان مثال، امیرعلی حاجی زاده، فرمانده هوافضای سپاه، در سندی که از دیدار برخی از فرماندهان سپاه با علی خامنه ای به بیرون درز کرده است، از کمک های ویژه مجتبی خامنه ای در تامین مالی برنامه های پهپادی و موشکی سپاه قدردانی کرده است.
البته به قدرت رسیدن مجتبی تنها نیازمند یک سیستم امنیتی نیست. او از سال ۱۳۸۷ مدت زیادی را در حوزه های علمیه قم برای جلب رضایت روحانیون قم گذرانده ورسانههای دولتی ایران بتازگی عنوان آیتالله را برای مجتبی برگزیده اند و لینک ثبت نام را برای حضور در دروس تکمیلی فقه وی منتشر میکنند. با همه این تلاش ها هنوز گزارشی از تعداد شاگردان دروس خارج ایشان منتشر نشده است.
گاه زمزمه هایی مبنی بر مشورت علی خامنه ای با علمای قم در خصوص همت و اقتدار فرزندش به گوش می رسد. به عنوان مثال، در مهر ۱۳۸۸ تعدادی از معلمان و طلاب قم و نجف طی نامهای سرگشاده دلیل سفر خامنهای به قم را کسب اجازه اجتهاد از مراجع برای مجتبی اعلام کردند.
در میان بخش بزرگی از روحانیت و نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی این عقیده وجود دارد که باید با پرهیز از هرگونه تغییر، رژیم را در وضع موجود حفظ کرد. از این منظر، تأکید بر شباهت شدید مجتبی و پدرش در دستور کار است. در سالهای اخیر خاطرات و رمانهای متعددی از مقامات رژیم منتشر شده است که کلید آن یک کلمه است: “مجتبی ؛ عین خود آقاست”.
فریدالدین حداد عادل، داماد مجتبیچندی پیش گفته بود “بصیرت و بینش ایشان کاملاً منطبق با صفات رهبری است و ما از این بابت احساس راحتی و اطمینان داریم”.
به همه اینها، البته باید نظارت مستقیم مجتبی بر امپراتوری مالی علی خامنه ای را نیز اضافه کرد. در حالی که به گفته خودیها؛ حداقل ۶۰ درصد اقتصاد ایران در املاک تحت کنترل علی خامنهای قرار دارد. از بنیاد مستضعفان تا کمیته امداد و از قرارگاه خاتم الانبیاء تا مهدکودک رضوی. برای درک حجم اعداد، به عنوان مثال در گزارش مالی بنیاد مستضعفان در سال ۱۳۹۴، مجموع دارایی های این موسسه ۵۶ هزار میلیارد تومان اعلام شده است.
همه احتمالات در مورد آینده سیاسی مجتبی مشروط به بقای امروز رژیم حاکم است در حالی که رژیم در خون شهروندانش غرق شده است. با کمترین میزان مشروعیت؛ تحریم های عمیق و مشکلات فزاینده اقتصادی؛ معلوم نیست حکومتی با ابزار سرکوب و دستگیری بر طوفان اعتراضات مردمی فائق آید یا نه.
مجتبی در قماری بزرگ بروی خود شرط بندی کرده است . با این اشاره که پیش شرط ادامه حیاط پدر و رژیمش ، یگانه عامل پیروزی در این قمار است .مردم یکبار فریاد زده اند ؛ مجتبی بمیری ، رهبری رو نبینی .آقا مجتبی اما در گوش پسرش زمزمه میکند بعد از من نوبت تست میگویند فیصل دوم در راق به پرنسس فضیلت –نامزد ترکش ؛ گفته بود :پسری میآوریم که ریشه سلطنت زمینی و آسمانی ما را بیشتر در ارض مقدس عراق بسط خواهد داد. چیزی نگذشت که پیکرش را سربازان عبدالکریم قاسم در خیابانهای بغداد ؛ به تانک بستند و … تو گوئی که بهرام هرگز نبود .رئیسی رفت و آرزوئی که گور نشین شد .آرزوهای مجتبی به کجا خواهد رسید؟
چشم انداز فردای پس از خامنهای تا ۵۰ روز دیگر
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
تا پیش از این دو تصویر ساعتها مرا به تامل و اندیشیدن واداشته بود؛ یکی تصویر زندهنام امیرعباس هویدا با گلولههایی در سر و سینه و زانو و چهرهای که حتی سلولهایش بر بیگناهی او شهادت میداد و دومی تصویر پیکر درهم شکسته سیدمحمد بهشتی بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی که اولی در وطن و دومی در غربت به دستم رسید.
هویدا را هادی غفاری و اوباشان خلخالی گلولهباران کردند و بهشتی در انفجاری که ابعادش هنوز هم بعد از این همه سال آشکار نشده است، به هفت هزار سالگان پیوست. هویدا دولتمرد سرشناس عصر پهلوی و وابسته به خانوادهای با پیوندهای سنگین دیپلماتیک بود و دومی سیدی از اهل منبر که به لطف آیتالله شریعتمداری و توصیه اسدالله علم و مهندس شریفامامی، از رجال صاحب اعتبار عصر پهلوی، چند سالی به ریاست مرکز اسلامی هامبورگ رفت، زبان یاد گرفت و با اهل قدرت همچون امام موسی صدر در ارتباط شد؛ هرچند هرگز جایگاهی همسنگ صدر نیافت که با پادشاه پیوند داشت و هر بار به وطن میآمد، با یگانه پادشاه شیعه جهان دیدار میکرد.
بهشتی در بازگشت از آلمان مشاور زندهیاد فرخرو پارسا شد و در هیئتی که ریاستش را داشت، همراه با محمدجواد باهنر و مفتح و مطهری مسئولیت تدوین کتابهای دینی دوران ابتدایی و دبیرستان و هنرستانهای فنیحرفهای را عهدهدار شد. با این همه برای نجات آن بانوی آزاده که صدها هزار دانشآموز از برکات معلمی و وزارتش بهره بردند، حتی یک قدم هم برنداشت و او را در چنگ خلخالی و گونی و طناب اعدام رها کرد.
هویدا نمادی از سازندگی بود. آن همه پروژه، آن همه دانشگاه، جاده و سد و سازندگی و خودکار بیکی که وقتی آمد پنج ریال بود و گاه رفتنش هم پنج ریال. بهشتی اما نماد تزویر و فریب و ریا بود. از همان آغاز، وقتی در دادگستری قدم گذاشت، تو گویی فرعون بر خاک ذلیل گام میزند که ای خاک! سربلند باش که قدم بر تو میگذارم. آن وقت به یک لحظه، آن که «شبانگه به سر فکر تاراج داشت/ سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت».
حالا پیکر زغالشده مردی را میبینم و صحنه خالی و بلندپروازیهای او را که قرار بود محللی برای سید مجتبی باشد. پیش خود میاندیشم آن لحظهای که بر بلندای سد گام میزد و با الهام علیاف نرد سخن میباخت و عرش را سیر میکرد که فرش قدرت زیر پایش بود و عرش خدایی در جوارش، حتی یک لمحه در ذهنش این جملات جاری نشد که شاید امروز به فردا نرسد و از فردا عنوان سید به «شهادتگونه» پر کشیدن ملقب شود؟
امیرعبداللهیان هم پاسداری بود که با قاسم سلیمانی عهد برادری بست و پستچی حاج قاسم در تحویل بستههای دلاردر چهار سوی جهان شد. معاونت و بعد «وزارت» ارمغان کمر بستن در خدمت سردار کل بود. هرچند حاج قاسم پیش از او در فرودگاه بغداد خاکستر شد و نماند تا بر خاکستر شدن دستآموز خود اشک بریزد.
استاندار آذربایجان شرقی و آلهاشم، نماینده ولی فقیه و عضو خبرگان سه نظامی، کادر پرواز و یک پاسدار هم در کنار رئیسی و امیرعبداللهیان در انفجار هلیکوپتر به قتل رسیدند. شرق و غرب و شمال و جنوب انگار همصدا روایتهای ضدونقیض بلندگوهای خبری مکتوب و تصویری و شفاهی رژیم جهل و جور و فساد را باور نمیکنند. در روزهای اخیر دهها داستان و شایعه و شایعات نزدیک به گزارشهای سیاسی پخش شدهاند. یکی خامنه ای را متهم میکند که جاده را برای رهبری فرزندش، مجتبی، هموار کرده است. دیگری مطمئن است رئیسی را اسرائیل به عزرائیل سپرد. سومی پای آمریکا را به میان میآورد و چهارمی چپچپ به قالیباف مینگرد که کار خودش بود.
کار هر که بود، امروز مردی با پروندهای سیاه با وزیرخارجهاش و چند کارگزار و نظامی و یک ملا زیر خاک شدهاند و دیگر آنها را نخواهیم دید؛ چنانکه هویدا و شاه فقید و خسروداد و رحیمی و عاملی تهرانی و نیکخواه و بختیار و قاسملو و شرفکندی و… را و نیز خمینی و احمد و بازرگان و یزدی و منتظری و هاشمی رفسنجانی را نمیبینیم.
مرگ سرنوشت محتوم همه ما است اما چرا بعضی از ما فراموشش میکنیم. من ایمان دارم رئیسی و امیرعبداللهیان بامداد یکشنبه که عازم تبریز شدند، احتمال مرگ حتی یک لمحه به مغزشان راه نیافته بود. خامنهای هم چنین است. گو اینکه جاده را برای آقازادهاش هموار میکند، باور نمیکند که نخست مرگ باید بر در پدر بنوازد تا پسر از پنجره سر درآورد.
در چنین فضایی، برگزاری انتخابات ریاستجمهوری گام نخستین در پردازش فصول بعدی است. مشتاقان جلوس بر کرسی ریاستجمهوری خشک شدن کفن رئیسی را منتظر نشدند. به صفشان بنگریم و بختشان را در آینه اندیشهمان تماشا کنیم.
نخستین نامزد طبیعی محمد مخبر است؛ معاون اول رئیسی و سرپرست قوه مجریه برای ۵۰ روز تا برگزاری انتخابات. در کنار او محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی، سعید جلیلی، پرویز فتاح، عبدالناصر همتی، علیاکبر صالحی، علی شمخانی و علیرضا زاکانی هم قصد بختآزمایی دارند. حال باید دید ارباب آقایان میلش به کیست و پیکان رغبتش به کدام سو است.
مخبر، حسابدار خاص مقام ولایت، متولد ۱۳۳۴ در خوزستان است. مردی که مثل صدام حسین و مسعود رجوی موهایش را رنگ میکند. در آغاز انقلاب همراه با محسن رضایی، علی شمخانی محمد جهانآرا، محمد فروزنده و محمدباقر ذوالقدر عضو گروه منصورون بود. در زمان جنگ عضو بهداری دزفول بود. پدرش، حاج عباس، میخواست او حوزوی شود اما دانشگاهی شد.
محمد مخبر بعد از پایان جنگ، مدیرعامل شرکت مخابرات دزفول، معاون اجرایی شرکت مخابرات استان خوزستان و سپس مدیرعامل این شرکت شد. در دورهای هم معاون استانداری خوزستان بود. بعد از آن به تهران رفت و در دوره ریاست محمد فروزنده (اهل خوزستان) بر بنیاد مستضعفان، مناصب مهمی مانند معاونت حملونقل و بازرگانی این بنیاد را برعهده گرفت. در همین دوره بود که گفته شد او در خارج کردن شرکت مخابراتی ترکسل از مناقصه پروژه اپراتور دوم تلفن همراه ایران و جایگزین کردن شرکت امتیان آفریقای جنوبی در کنسرسیوم ایرانسل نقش مهمی داشته است. او بعدا نایب رئیس هیئت مدیره ایرانسل شد.
دانشگاه آزاد و جندی شاپور و چندی امام صادق و آشنایی با مجتبی خامنهای او را به دفتر «آقا»، بانکها و ستاد اجرایی فرمان امام کشاند. از دیگر مناصبی که محمد مخبر بر عهده داشت، ریاست هیئت مدیره بانک سینا بود که زیر نظر بنیاد مستضعفان فعالیت میکرد.
اشکال مخبر ناپاکی مالی او، بیشخصیتی و بیاعتباریاش نزد مردم است؛ مرغ مقلدی است که اطوارش را فقط ولی فقیه خریدار است.
اگر خامنهای بخواهد سیاستهای دو سه سال اخیرش را ادامه دهد، مخبر و به اعتباری زاکانی برای او بهترین گزینهها خواهند بود. در حالی که شمخانی و قالیباف به عنوان عامل اجرایی «دزد» اما مقتدر برای خامنهای کمی نگرانکنندهاند. علی لاریجانی هنوز اندک آبرویی نزد آخوندها و تکنوکراتهای آقازاده دارد و میتواند (چون نظر به مقام ولایت ندارد) زمینهساز انتقال باشد اما جلیلی و باقری هنوز قدرت را مزمزه میکنند و ریاستجمهوری برایشان زود است، در حالی که معاون اولی بر قامتشان مینشیند.
عبدالناصر همتی، رئیس سابق بانک مرکزی، هم نامزد صاحب برنامه اقتصادی پنج ساله است.
علیرضا زاکانی از سلاله فکری احمدینژاد است. زاکانی به درد خامنهای میخورد، اما رسواییها و بدنامیاش به ضرر او تمام خواهد شد.
دیگرانی نیز در حسرت ریاست پرپر میزنند اما به همین راحتی نمیتوان ره به بالا کشید. به ریاستجمهوری اندیشیدن یک مسئله است و بر کرسیاش نشستن، مسئلهای دیگر.
آرزومندان صف کشیدهاند اما تا «یار که را خواهد و میلش به که باشد»، ۵۰ روز فاصله داریم. باید این فاصله طی شود، آنگاه شاید بتوانیم چشمانداز فردای پس از ولی فقیه را شفافتر ببینیم.
* بسیاری از سیاستمداران از دخالتِ حلاّج در سیاست و حکومت پشتیبانی میکردند.آن ها حتّی به حلاّج پیشنهاد خلافت کردند و امیدوار بودند که او مقام خلافت را بپذیرد.
* ۸ سال از آخرین سال های شاعری حلّاج در حبس و زندان گذشت ولی در دیوان موجودِ حلّاج اثری از این «حبسیّات»نیست!
***
اشاره:
بخش نخست پیشگفتارِ تازۀ کتاب حلّاج مورد عنایت بسیاری قرار گرفته است چندانکه دوستانی خواستار پیش خرید نسخه ای از متن کامل حلّاج شده اند تا مانند کتاب دیگر همّت عالی خود را ابراز نمایند. در پاسخ یادآور می شوم که با توجه به انتشارِ غیر مجازِ کتاب هایم در خارج از کشور و با توجه به تحوّلات مهمّی که در پیش است ، متن تازه و کامل حلّاج در میهن محبوب منتشر خواهد شد.
در زیر،بخش های پایانیِ پیشگفتارِ تازۀ حلّاج از نظر خوانندگان عزیز می گذرد ع.م
حلّاج و کودتا
ضعف دیگر کتاب استاد ماسینیون، آشفتگی در رَوَند تاریخیِ سوانحِ زندگی حلّاج است. مثلاً: او در ذیل سالهای ۲۹۲- ۲۹۵/۹۰۵-۹۰۸ از قول ابن فارِس روایت میکند که حلّاج در بازارهای بغداد نُدبه و زاری میکرد و خواستارِ مرگ خود بود:
-«ای مسلمانان! مرا از دست خدا برهانید!خدا خونم را بر شما حلال کرده است.مرا بکُشید!خونم برشما حلال است.مرا بکُشید تا شما مجاهد باشید و من شهید.»[۱]
این سخنانِ مجنونانه زمانی ابراز می شد که جمعی از وزراء ، درباریان، بازرگانان و فرمانروایانِ شهرها به حلّاج گرویده بودند.[۲] ماسینیون نیز معتقد است که در این زمان حلّاج به عنوان یک«قطب سیاسی» مورد توجۀ افراد لائیک و بازرگانان بود و سیاستمدارانی مانند حمد قُنّائى (کاتب دربار) و سردارانی مانند حسین بن حمدان از دخالت حلاّج در سیاست و حکومت پشتیبانی میکردند.آن ها حتّی به حلاّج پیشنهاد خلافت کردند و امیدوار بودند که او مقام خلافت را بپذیرد.[۳] چنانکه خواهیم گفت حلّاج رسالاتی در بارۀ سیاست نوشته بود و از جمله کتاب السیاسه را به فرماندۀ نظامی خلیفه،حسین بن حمدان اهداء نموده بود.[۴] حمدان در سال ۲۹۶ / ۹۰۹ در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی شرکت داشت که منجر به خلع خلیفه و حکومت ناپایدارِ شاهزادۀ شاعر – عبدالله بن مُعتزّ – شده بود.[۵] به قول ماسینیون:
– « در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی حلّاج مشاورِ نزدیک حسین بن حمدان بود.»[۶]
بنابراین، چگونه ممکن بود که دو – سه سال قبل از کودتا، حلّاج – به عنوان یک «قطب سیاسی»- چنان سخنان جنون آمیزی را در برزن و بازارهای بغداد فریاد کرده باشد؟
بازرگانِ شورشی
در متون صوفیّه کلمۀ «حلّاج» ناظر بر کرامات حلّاج در إشراف و آگاهی وی به «اَسرار درون مخاطبان»است،از این رو، او را «حلّاج الاسرار» یا «حلّاج القلوب» نامیده اند. طبق این روایات: روزى حلّاج گذارش به دکّان پنبه زنى افتاد و با انگشت به پنبه ها اشاره کرد که ناگهان دانه ها به یک سو و پنبه ها به سوی دیگر رفتند… این امر موجب حیرتِ پنبهزن و دیگر مردمان شد.[۷]
ماسینیون شغل پدر حلّاج را«پنبه زن»( Cardeur de coton )دانسته و معتقد است که بعدها حسین حلّاج نیز شغل پدرش را دنبال نمود و از آن طریق زندگی می کرد.[۸]
استاد نیکلسون نیز معتقد است که حسین بن منصور حلّاج «صنعتگرِ فقیری بود که زندگانی خود را از راه حلّاجیِ پشم می گذراند.»[۹]
بنظر نگارنده پدر حلّاج تاجری بود که برای تجارت پارچه و دیگر منسوجات از بیضای فارس به مناطق نسّاجی خوزستان و عراق سفر می کرد و در یکی از سفرها پسرش حسین را نیز به آن نواحی برد. پدر حلّاج بعدها در محافل عُمدۀ پارچه بافیِ بغداد و شوشتر دارای موقعیّت خوبی شد.[۱۰]
پس از مرگ پدر، حلّاج شغل وی را دنبال نمود و مانند بسیاری از صوفیّه از طریق پیشه وری و تجارت «امرار معاش» می کرد.[۱۱] حضور حلّاج در شهرهای مهم نسّاجیِ خوزستان و عراق (مانند شوش، اهواز، شوشتر و واسط ) و سفرهای او به مراکز مهم پارچه بافیِ (مانند کشمیر، مولتان و تورفانِ چین) تأئید کنندۀ این مدّعا است. این سَیر و سیاحت ها در جهان بینی و تعالی شخصیّت حلّاج نقش داشتند. یکی از مظاهر این جهان بینی و تعالی شخصیّت آشنائی حلّاج با رهبرِ قرمطیان و تعالیم إخوان الصّفا بود.[۱۲] سازمان هائی که برای ایجاد دگرگونی های سیاسی معتقد به نفوذ در دستگاه خلافت و جلب و جذب امیران و درباریان بودند چندانکه قرمطیان خراسان به رهبری محمّد نخشبی بسیاری از درباریان و حتّی امیر نصر سامانی را به آئین قرمطی در آورده بودند.[۱۳] با چنان اعتقادی حلّاج ضمن نفوذ در دستگاه خلافت و جذب فرماندهانی مانند نصر قشوری،بَدْر اعْجَمِی و حسین بن حمدان در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی نقش داشت.برخی نویسندگان تأکید می کنند:
– «حلّاج افکار عمومی را از اطاعتِ خلافت عبّاسی منحرف می کرد.»[۱۴]
به نظر استاد نیکلسون:
-«… این عوامل سیاسی بودند که بر قتل حلّاج صحه گذاشتند.»[۱۵]
کارا د وُوُ می نویسد:
-« قساوت وحشیانهای که در قتل حلاّج بکار رفت نشان میدهد که مرام و مسلکِ وی تا چه حد در جامعۀ آن روز مؤثّر بوده و این مواعظ و عقاید چه خطرات بزرگی متوجۀ اسلام میساخت.»[۱۶]
هربرت میسُن معتقد است:
-«مسألۀ عُمده در عرصۀ سیاسی بغداد که به محاکمه و اعدام حلّاج منجر شد تهدیدی بود که او در عرصۀ سیاسی این شهر برای قانون و نظم عمومی به وجود آورده بود.»[۱۷]
محقّق معروف عراقی کامل مصطفی الشیبی یادآور می شود :
– «عامل سیاسی در قتل حلّاج اهمیّت زیادی داشته است.»[۱۸]
استاد عبدالحسین زرّین کوب می نویسد:
-«حلّاج مخصوصاً چون با قرامطه و بعضی طبقات شیعه هم روابطی داشت سوء ظن وزیر خلیفه را بشدّت تحریک کرد.»[۱۹]
استاد شفیعی کدکنی نیز تأکید می کند:
-«حلّاج مطالبات سیاسیِ آشکاری داشته و شهید راهِ همان مطالبات سیاسی شده است.»[۲۰]
با اینهمه از مضمون «مطالبات سیاسی حلّاج» خبر چندانی نداریم!
حذف یک روایت مهم!
ماسینیون – بارها – به کتاب الفهرست ابن ندیم استناد کرده ولی روایت مُهمِ وی در بارۀ ماهیّت سیاسی فعالیّت های حلّاج را نادیده گرفته است. کتاب الفهرست از معدود منابعی است که در فاصلۀ کمی پس از قتل حلّاج تألیف شده است(حوالی سال ۳۷۷ / ۹۸۷).ابن ندیم – مانند پدرش – در بازار کتابفروشانِ بغداد (سوق الورّاقین) به شغل کتابت اشتغال داشت و لذا،با بسیاری از روشنفکران و نویسندگان بغداد آشنا بود. ابن ندیم در بارۀ خصلت سیاسی شخصیّتِ حلّاج تأکید می کند:
– «حلّاج، نسبت به سلاطین؛ جسور، و در واژگون کردن حکومت ها از ارتکاب هیچ گناه بزرگى، روى گردانى نداشت.»[۲۱]
چند سال بعد عبدالقاهر بغدادی نیز نوشت:
-«حلّاج برخی از نزدیکان خلیفه را فریفته بود تا جائیکه دستگاه خلافت از بیم شورش (فتنه) به دشمنىِ او برخاست و به زندانش افکند.»[۲۲]
در همین رابطه،ماسینیون کلمۀ « مُصطلِم »را «شیفتۀ خدا» (Ravi en Dieu) ترجمه کرده[۲۳] در حالیکه این کلمه دارای معانی متعدّدی است از جمله، «ریشه برانداز» (انقلابی) که با توجه به مبارزات سیاسی حلّاج و شرکت وی در کودتا علیه خلیفۀ عبّاسی با روایت ابن ندیم و بغدادی تناسب دارد.
دو وزیرِ ایراندوست
خراسان و خصوصاً منطقۀ طالقان از پایگاه های اصلی تبلیغات حلّاج بود و لذا
پس از قتل حلّاج پیروانش در طالقان موجب شورش هائی شده بودند و تقاضای های مُکرّرِ حامد بن عبّاسِ (وزیر خلیفۀ عبّاسی و قاتل حلّاج) از دولت سامانی برای «استرداد یاران حلّاج» بی جواب مانده بود.به روایت ابن مسکویه:
-«بیش از ۲۰ نامه نوشتند تا یاران حلّاج را بفرستند.بیشترِ نامه ها بی پاسخ ماند و گفته بودند:خواهیم جُست و فرستاد.»[۲۴]
ماسینیون می نویسد که ابوالفضل بلعمی وزیر دولت سامانی نیز مریدِ حلّاج بود که در سال ۳۰۹ / ۹۲۱ از دستورِ حامد بن عبّاس جهت استرداد پیروان حلّاج در خراسان سرپیچی کرده بود.[۲۵] بنظر می رسد که ماسینیون و به تَبَعِ او ، هربرت میسُن[۲۶] ابو عبدالله جیهانی را با ابوالفضل بلعمی اشتباه کرده است زیرا در این سال ها (۳۰۱-۳۱۰ / ۹۱۴ – ۹۲۲) وزیرِ امیر نصرسامانی جیهانی بود نه بلعمی. ابن فضلان جهانگرد معروف نیز در گزارش سفر خود به بخارا تأکید کرده که در سال ۳۰۹ / ۹۲۱ توسط جیهانی به ملاقات امیر نصر سامانی رفته بود.[۲۷] قرینۀ دیگر اینکه پس از قتل حلّاج و عدم استرداد پیروان حلّاج به خلافت عبّاسی جیهانی به اتّهام زندقه از وزارت عزل و ابوالفضل بلعمی جانشین وی گردید.[۲۸]
گُل؟ یا گِل؟
در روایت ها آمده است که به هنگام قتل حلّاج، گروهى از مزدوران دولتى در لباس هاى شخصى، حلّاج را سنگسار می کردند و بر او دشنام می دادند. شبلى (دوست سابق حلّاج که به انکار عقاید وی پرداخته بود) نیز براى سنگسارِ حلّاج و تأئید عمل دیگران و در عین حال براى اینکه حقوق دوستى های گذشته را رعایت کرده باشد، گِلى از زمین برداشت و آنرا به جاى سنگ، به سوى حلّاج پرتاب کرد، اما گِل در نظر ماسینیون به شاخۀ گُل تبدیل شده است!.[۲۹] پرسیدنی است که در آن هنگامۀ نفرت و نفرین و سنگسار پرتاب گُل از طرف شبلی چقدر می توانست واقعی باشد؟ در روایتی ماسینیون وضعیّت شبلی را چنین نقل می کند:
– « سپس شبلی در میان گروهی سررسید. شال اش را به گردنش بسته بودند و به سوی حلّاج می کشاندند تا او نیز حلّاج را لعنت(maudit) کند.»[۳۰]
آنچه که وجودِ گِل را بیشتر تقویت می کند اینست که در همین روایت، حلّاج به گلایه می گوید:
-« آنان که نمی دانند[سنگ]نمی باید انداخت،معذورند،از او [شبلی]سَختم می آید که می داند نمی باید[گِل] انداخت.»[۳۱]
بنابراین،اگر گُلی در کار بود- با توجه به خصلت شاعرانۀ حلّاج – چه بسا که موجب خوشنودی و رضایت وی می شد!
مذهبِ شورشیانِ زَنْج
ماسینیون در سخنی تناقض آمیز،حلّاج را یک «سُنّىِ راستین» (orthodoxie) و گاه «فردی شیعه» می نامد که «معتقد به بازگشت مهدی موعود بود.»[۳۲] …«درنگ حلاّج در میان شورشیانِ زنج سبب بدنامی حلاّج به عنوان یک سرکش شد… بدون شک بر اثر معاشرت با این گروه است که حلاّج در نوشته هایش اصطلاحات عجیبی آورده است که نشانۀ شیعه گری افراطی(غُلات)است؛ اصطلاحات عجیبی که اساس اجتماعی شهرت حلّاج به عنوان داعی و مُبلّغِ شیعه بوده است.»[۳۳]
در بخشی از کتاب، ما از قیام بردگان زنج (زنگیان) سخن گفته ایم.در اینجا تأکید می کنیم که برخلاف نظر ماسینیون[۳۴] هربرت میسُن[۳۵] انتساب این شورش عظیم به شیعیان زیدیّه (هوادارِانِ زید بن علی،برادر امام محمد باقر) فاقد اصالت تاریخی است زیرا برای این انتسابِ مهم ابتداء باید وحدت نظری و یکپارچگیِ مذهبی هزاران بردۀ کثیر العقیده را اثبات کرد؛موضوعی که بخاطر تنوّع قومی – قبیله ایِ بردگان آفریقائی در قیام زنج (زنگیان) قابل حصول نیست. تنوّع قومی و زبانی بردگان آفریقائی باعث می شد که آنان سخنان رهبرِ قیام، علی بن محمد برقعی را نفهمند چندانکه مجبور بودند تا سخنانش را برای بردگان ترجمه کنند.[۳۶] بلیایف یادآور می شود:
-« زنگیان سخنان عربی رهبرشان را نمی فهمیدند و او ناچار به یاری مترجم با آنان سخن می گفت،امّا برای آنهمه زبان ها و گویش های گوناگون و فراوانِ بردگان آفریقائی که از «قارۀ سیاه» آورده بودند ،یافتن مترجم یکسره ناممکن بود.در نتیجه چنین می نمود که برای زنگیان،[سخنان] پیشوا و مُبلّغ شیرین زبان شان گُنگ و آنها برای موعظه های وی کَر بودند.»[۳۷]
متأسفانه کتاب تاریخ نهضت زنگیان اثر محمد پسرِ حسن بن سهل (کاتبِ رهبر زنگیان و از خاندان ایرانیِ سهل) به دست ما نرسیده[۳۸] و آنچه که در تاریخ طبری از قول وی روایت شده اعتقادات مذهبیِ شورشیان زنج را روشن نمی کند[۳۹] لذا، قراردادنِ خَیلِ بی شمارِ بردگان ذیلِ «شیعیان زیدیّه» نوعی«سهل انگاری نظری» است.برخی مورّخین ضمن اینکه رهبر زنگیان را به خوارجِ منسوب نموده، از اذیّت و آزار و توهین به زنان و فرزندان خاندان پیغمبر اسلام در سپاهِ زنج یاد کرده اند.[۴۰]
کعبه را ویران کن!
ماسینیون جنبش قرمطیان را نیز «از فرقه های شیعی» دانسته است.[۴۱] در بخش «نهضت قرمطیان» از این جنبش اجتماعی سخن خواهیم گفت، امّا پُرسش اینست که این چه فرقۀ اسلامی یا شیعی بوده که با تعطیل کردنِ حج، حمله به خانۀ کعبه، کَندنِ «حَجره الاسود » و مصادرۀ اموال و جواهرات درون کعبه، اساس شاکلۀ اسلام را زیر پا نهاده بود؟ نویسندۀ کتاب اعیان الشیعه که از آن به عنوان «دائره المعارف شیعه» یاد می شود در این باره معتقد است:
-«فرقه های غُلات و قرامطه و امثال اینها را جزء فِرِق شیعه پنداشتن و آنان را با شیعه یکسان دانستن،خود ستمی بزرگ می باشد زیرا فرقۀ شیعه از هرکس که با ضروریات دین اسلام مخالفت کند،تبرّی و بیزاری می جویند و مخصوصاً از قرمطیان تبرّی جسته و آنان را جزء فِرَق مسلمین نمی دانند.» [۴۲]
استاد ماسینیون ضمن اشاره به رابطۀ نزدیک حلّاج با رهبر قرمطیان ابو سعید گناوه ای[۴۳] معتقد است که مقصود حلّاج از«اَهدِمْ الکعبه» استقبال از شهادت بود، یعنى «کعبۀ اصنام بدن را ویران کن و شهید شو!»[۴۴]
گفتنی است که ماسینیون در سراسر کتابش نام ابوسعید گناوه ای را «ابوسعید جنّابی» ذکر کرده است.این موضوع – که در تحقیقات پژوهشگران دیگر نیز تکرار شده – مصداق دیگری از «تعریب»(عربی گردانی) است که نتیجۀ آن – چنانکه گفته ایم – هویّت زدائی از شخصیّت های تاریخ و فرهنگ ایران است.ماسینیون نام یکی از فرماندهان قرمطی – ابن ابی الفوارس – را نیز به صورت «ابن ابی القُوس» ( Ibn Abi l-Qaws) ضبط کرده است.[۴۵] ابن ابی الفوارس در سال ۲۸۹ / ۹۰۱ دستگیر شد و در مواجه با خلیفۀ عبّاسی به درشتی صحبت کرد به طوری که خلیفه فرمان داد تا دندانهایش را بیرون کشیدند، سپس دست ها و پاهایش را بُریدند ، گوشت تنش را از روی استخوانهایش برچیدند، گردنش را زدند و پیکرش را به دار آویختند.[۴۶] به روایت مسعودی: «پس از آن[پیکرِ ابوالفوارس]را به محلّۀ کلیساها بردند و با قرمطیانِ دیگر بیاویختند.»[۴۷]
معارضه با قرآن!
حلّاج از دوران جوانی دارای اندیشه ای دلیر و گستاخ بود و یکی از نخستین اختلافاتش با مشایخ صوفیّه این بود که مدّعی شده بود «با قرآن معارضه می کند و می تواند کتابی بهتر از قرآن بیاورد.»[۴۸] ماسینیون در این باره نیز کوشش کرده تا حلّاج را از اتّهام«کفر گوئی»برهاند.[۴۹] ادعای «معارضه با قرآن» در عقاید شعوبی ها – از جمله ابوالعبّاس ایرانشهری و ابن مقفّع – نیز وجود داشت و شاید حلّاج در این باره تحت تأثیر آنان بود.[۵۰]
در جای دیگر اشاره کرده ایم[۵۱] که با توجّه به ذخائری از باورهای مانوی در باورهای قرمطیان(خصوصاً مفهوم نور) یا ستایشِ آفتاب و خورشید و تقدّس نان و پنیر و شراب (در آئین های خُرّمدینان و حروفیان)،شایسته است که این جنبش ها را در شمار جنبش هائی بدانیم که با شعوبیگری و زندقه در سودای تجدید حیاتِ آئین هایِ ایرانِ پیش از اسلام بودند. گوبینو و پروفسور براون برخی از این جنبش ها را «نمونه ای از تجلّیات روحِ ایرانی» دانسته که «هیچگاه از غُور در اندیشه های کُفر آمیز باکی نداشته است.»[۵۲] التون دانیل نیز در بررسی شورش های ایرانیان پس از حملۀ تازیان معتقد است:
– «همۀ این سرکشی ها دارای گرایشی به افکارِ کافرانه و حتّی خطرناک نسبت به اسلام بود یا چنین پنداشته می شدند.»[۵۳]
حلّاج و زکریای رازی؟
به نظر ماسینیون:
-«حلّاج رژیم مقتدر عبّاسی را مشروع می دانست و به کاخ خلیفه و مادرِش رفت و آمد می کرد.»[۵۴]
در این باره باید گفت که حلّاج با عِلمِ طبّ و کیمیا (شیمی) آشنا بود[۵۵] و با پزشک معروف و فیلسوفِ عقلگرا زکریای رازی مصاحبت داشت چندانکه رازی در کتاب الحاوی از حلّاج به عنوان «استادِ خود» یاد کرده است.[۵۶] هُجویری و عطار نیز از حلّاج به عنوان «استادِ زکریا رازی» یاد کرده اند.[۵۷] معلوم نیست که این «استادی» مربوط به کدام رشته بوده ولی آیا عقاید نقّادانۀ رازی در بارۀ ادیان و مذاهب نیز موضوع گفتگوهای رازی و حلّاج بوده است؟در هر حال،بنظر می رسد که حلّاج بهنگام اقامت در اهواز با زکریای رازی در بیمارستان معروف جُندی شاپور ملاقات کرده بود.[۵۸] بنابراین،«رفت و آمد حلّاج به دربار خلیفه» می توانست به خاطرِ عِلم و اطلاع وی در طبابت و کیمیاگری (شیمی) بوده باشد چندانکه حلّاج بیماری خلیفه و مادرش را درمان کرده بود.[۵۹]
ادامه دارد
*بخش نظرات این مقاله به درخواست نویسنده غیرفعال شده است
___________________________________
[۱] – La Passion …, Tome 1,P 68
[۲] – مسالک الممالک، اصطخری، به کوشش ایرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۰، ص۱۳۰؛ صوره الارض، ترجمۀ جعفر شعار، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۵، ص۶۱؛ سِیَر اعلام النّبلاء، ذهبی، ج۱۴، ص۳۴۷
[۳] – قوس زندگی، ص ۳۵؛ La Passion …, Tome 1,PP 487-494
[۴] – الفهرست، صص۲۳۸-۲۳۹، ترجمۀ تجدّد، ۳۵۸
[۵]- تجارب الاُمم، ج ۵، ص ۵۵؛ تاریخ طبری، ج۱۵، صص۶۷۷۴-۶۷۷۵؛ دنبالۀ تاریخ طبری، عریب بن سعد قرطبی، صص ۶۸۰۷- ۶۸۰۸؛ الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج ۶، ص ۵۶۹
[۶] – La Passion …, Tome 1,P 69
[۷] – چهار متن…، ص۱۲؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۱۴؛ تذکره الاولیاء، ۵۸۶؛ تاریخ الصوفیّه، ابو عبد الرحمن سُلمی، ترجمه و تألیف غزال مهاجری زاده، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۸۹، ص۷۰
[۸] – La Passion…, Tome 1, p326
[۹] – تصوّف اسلامی و رابطۀ انسان و خدا، ترجمه و تعلیقات شفیعی کدکنی، انتشارات توس، تهران، ۱۳۵۸، ص ۵۵
[۱۰] – نگاه کنید به: La Passion…, Tome 1, PP102,185
[۱۱] – برای لبستی از «عارفان پیشه ور» یا «پیشه وران عارف» نگاه کنید به عمادالدین نسیمی شاعر حروفی، علی میرفطروس،انتشارات عصر جدید،سوئد، ۱۹۹۳، ص۸۵
[۱۲] – در بارۀ قرمطیان و إخوان الصفا در صفحات آینده سخن خواهیم گفت.
[۱۳] – جنبش های اجتماعی در ایران…،رضازادۀ لنگرودی ، صص۳۶۸-۳۶۹
[۱۵] -پیدایش و سَیرِ تصوّف،ترجمۀ محمد باقر معین،انتشارات توس،تهران،۱۳۵۷ ،ص ۲۰۹
[۱۶] – Carra de vaux, Gazali, P200
[۱۷] -حلّاج ، ص۸۸
[۱۸] – تشیّع و تصوّف، کامل مصطفی الشیبی،ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو،انتشارات امیرکبیر، تهران،۱۳۵۹، ۶۸
[۱۹] – ارزش میراث صوفیّه،چاپ پنجم،انتشارات امیر کبیر،تهران،۱۳۶۲،ص۶۳ .همچنین نگاه کنید به حستجو در تصوف ایران،چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر ،تهران،۱۳۶۳،ص۱۵۴؛ تشیّع و تصوّف، صص۶۷-۶۸
[۲۰] – دفتر روشنائی…، ص۲۷
[۲۱] -الفهرست ، ص۲۳۶؛ ترجمۀ تجدّد، ص۳۵۵
[۲۲] – الفَرْقُ بین الفِرَق و بیان الفرقه الناجیه ، دار الآفاق الجدیده، بیروت،الطبعه الثانیه،۱۹۷۷ میلادی، ص ۲۴۸
[۲۳] – ۲۷۱,۳۲۰ , La Passion …, Tome 1,PP 141-142
[۲۴] – تجارب الُامَم، ج ۵، ص۱۳۵؛ترجمۀ استاد علینقی منزوی،ج ۵-۶،انتشارات توس،تهران، ۱۳۷۷ ،ص۱۳۷؛دنبالۀ تاریخ طبری،ص۶۸۷۲
[۲۵] – ۵۸۴ , ۵۵۸ ,۵۳۶-۵۳۷ La Passion …, Tome 1, PP 71
[۲۶] – حلّاج، ص۳۶
[۲۷] – سفرنامۀ ابن فضلان،ترجمۀ ابوالفضل طباطبائی ،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،تهران، ۱۳۴۵، ص۶۲. کتاب ارزشمند سامانیان نیز دوران وزارت جیهانی را از سال ۳۰۱ تا ۳۱۰ /۹۱۴ تا ۹۲۲ ثبت کرده است: سامانیان، جواد هروی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲، ص۲۴۸. همچنین نگاه کنید به بخارا دستآورد قرون وسطی، ریچارد فرای، ترجمۀ محمود محمودی، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۵، ص۸۷؛ تاریخ ایران کمبریج، ج۴، به کوشش ریچارد فرای، ترجمۀ حسن انوشه، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳، ص۱۲۴
[۲۸] – دربارۀ جیهانی و بلعمی در بخش زندگی حلّاج سخن خواهیم گفت.
[۲۹] – La Passion…, Tome 1, p. 663 ; قوس زندگی…، صص ۵۸-۵۹ مقایسه کنید با نظر استاد عبدالحسین زرّین کوب، حستجو در تصوف ایران، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر ،تهران، ۱۳۶۳، ص۱۵۱
[۳۰] – La Passion …, Tome 1,P. 660
[۳۱] -تذکره الاولیاء،ص ۵۹۲
[۳۲] – La Passion…, Tome 1,PP 245-250 ,371-376
[۳۳] – ; Encyclopédie de l’Islam,Tome 3,P102 La Passion…, Tome 1,P 533
[۳۴] – La Passion …, Tome 1,PP 63 ,104-106 , 209-210
[۵۳] – Elton L. Daniel: The political and social history of Khurasan(under Abbasid rule 747-820), University of Michigan Library , 1979, P126
تاریخ اجتماعی و سیاسی خراسان در زمان حکومت عباسیان ،ترجمۀ مسعود رجب نیا، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی،تهران،۱۳۶۷، ص۱۳۶
[۵۴] – La Passion …, Tome 1,P 532
[۵۵] – دنبالۀ تاریخ طبری،ص۶۶۸۶
[۵۶] – La Passion …, Tome 1,PP189,244-245
[۵۷] – کشف المحجوب ، ص۲۲۱؛ تذکره الاولیا، ص۵۸۴.در حالیکه استاد ماسینیون ارتباط حلّاج با زکریای رازی را «مُسلّم»می داند،استاد مهدی محقّق در کتاب فیلسوف ری (نشر انجمن آثار ملّی،تهران، ۱۳۴۹ ، ص۲۰۹) به استناد روایتی از هُجویری در بارۀ ابن خفیف شیرازی معتقد است که «محمد زکریا پیری بود از محقّقان علمای طریقت در پارس…و مسلّماً این شخص نمی تواند ابوبکر محمد بن زکریای رازی پزشک مشهور بوده باشد.» نگارنده در متون صوفیّۀ این عصر ،از جمله در کتاب سیرت ابن خفیف شیرازی(تألیف ابوالحسن دیلمی) نامی از «محمّد زکریا از محقّقان علمای طریقت در پارس» نیافته و لذا، این تشابۀ اسمی را در راستای«جعل حلّاج دیگر»می داند.
[۵۸] – La Passion …, Tome 1,P189 .در بارۀ مرکز پزشکی جُندی شاپور و اهمیّت آن در پیش و پس از اسلام نگاه کنید به مقالۀ استاد محمّدی ملایری، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام ، انتشارات توس،تهران،چاپ سوم،۱۳۷۴ ،صص۲۲۹-۲۵۳
سکولاریسم یعنی جدایی نهاد دین از نهاد دولت. به زبان دیگر جدائی دین و مذهب از قوای سهگانهی اجرایی، قانونگذاری و دادگستری و بیطرفی دولت در امور مذهبی شهروندان در ضمن تضمین آزادی باور و مذهب برای همهی شهروندان.
ترجمههای گوناگونی از سکولاریسم در فارسی وجود دارد:
• اعتقاد به اصالت امور دنیوی
• جدااِنگاری دین از سیاست
• جدائی دین از دولت
• جدائی دین و دولت
• جدائی دین و مذهب از سیاست
• دنیویت، دنیویسازی
• دینجُداخواهی، دینجُدایی
• دینناوابستگی
• زمینیسازی
• عَلمانیت یعنی عالَمیکردن یا عالَمیسازی
• عِلمانیت یعنی عِلمیکردن یا عِلمیسازی
• گیتیباوری، اینجهانباوری
• گیتیگرایی، دنیاگرایی
• نظریهی تفکیک دین از دولت
هیچکدام از ترجمههای بالا، معنی کامل و دقیق سکولاریسم را نمیرساند. اما، این ترجمههای گوناگون، ژرفا و گسترهی بیشتری به مفهوم سکولاریسم میدهند و جنبههای گوناگون آنرا روشنتر میکنند. من برگردان «جدائی دین و مذهب از سیاست» را نمیپسندم. این خطر وجود دارد که کاربرد «جدائی دین و مذهب از سیاست»، ممنوع بودن دخالت دینداران در سیاست را القا کند که به هیچ وجه با سکولاریسم همخوانی ندارد.
سکولاریسم با روشنگری، انسانگرائی، دموکراسی، آزادی دین عقیده و بیان، رواداری، صلحجوئی، مبارزه با خشونت، مبارزه با تبعیض، رعایت حقوق شهروندی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر پیوند ناگسستنی دارد. بدون رعایت همزمان این مقولات، سکولاریسم به یک نوع دیکتاتوری و سرکوب آزادی عقیده، بیان و مذهب تبدیل میشود. از اینرو، من کاربرد واژهی سکولاریسم را ترجیح میدهم و دیگر ترجمهها را بهعنوان مترادف و روشنگر این واژه بکار میبرم.
در یک جامعهی سکولار، دینداران و یا یک شریعت معین، حق ویژهای ندارد که حکومت، دولت و قانونگذاری را در دست بگیرند و یا باورها و مناسکهای مذهبی خود را بر جامعه، شهروندان دیگر و سپهر عمومی تحمیل کنند.
سکولاریسم با دینستیزی مرز قاطع دارد. در یک جامعه سکولار، لیبرال و دموکراتیک، دینداری آزاد است و آزادی و برابرحقوقی همهی مذهبها و دینها یکی از اصول مهم و بنیادی نظام سکولار است. حکومتهایی که بهنام سکولاریسم و یا لائیسیته، مذاهب را سرکوب و یا آثار تاریخی و مذهبی را نابود میکنند، سکولار نیستند، بلکه دیکتاتور و تمامیتخواه هستند. سکولاریسم برای عملی کردن همزمان و باهمِ دو پدیدهی بغرنج آزادی عقیده و مذهب از یک سوی و از سوی دیگر عدم دخالت مذهب در دولت، حکومت و سپهر عمومی آمده است.
به زبانی دیگر سکولاریسم فلسفهای است که جداسازی دین از دولت را ترویج میکند. این مفهوم اهمیت زیادی در جوامع مدرن دارد. بهعنوان یک سیاست عمومی مزایا و سودمندی زیادی در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد. برخی از این مزایا و فواید را توضیح میدهم:
مزایا و فواید سکولاریسم
حفظ حقوق شهروندی همهی مردم
سکولاریسم تضمین میکند که همه شهروندان، با هر مذهب یا باور دینی و یا بدون باور به هیچ دین و مذهبی، مورد تبعیض قرار نگیرند و از حقوق، فرصتها و امکانات مساوی در جامعه برخوردار باشند. این برابری به ارتقاء عدالت اجتماعی و رعایت حقوق بشر کمک بنیادی میکند و موجب ایجاد جامعهای روادار، صلحآمیز، منصفانهتر، عادلانهتر با همبستگی ملی، همگانی و سازنده میشود.
آزادی مذهبی همهی مذاهب و ادیان
سکولاریسم آزادی افراد در انتخاب دین و مذهب و یا پیروینکردن ازهیچ دین و مذهبی را، بدون اینکه تحت فشار دولت، نهادهای دولتی و اکثریت مردم، به ویژه عوام، قرار گیرند، تضمین میکند. این آزادی همگانی مذهبی، باعث تقویت احترام به تنوع مذهبی و جلوگیری از تبعیض بر اساس باورهای دینی میشود. در سکولاریسم همزیستی، همگامی و همکاری باورمندان به ادیان و مذاهب گوناگون به یک فضیلت تبدیل میشود و قشریگری و تنگنظری به یک رذیلت.
تقویت دمکراسی
سکولاریسم اجازه میدهد که سیاستمداران و دولتمردان بر اساس تواناییهای مدیریتی، برنامههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود انتخاب شوند، نه بر اساس وابستگیهای و اعتقادات مذهبی و فرقهای. این امر باعث تقویت دموکراسی، مشارکت مدنی، سازندگی و کارائی میشود.
شایستهسالاری
حکومت دینی بر باورهای مذهبی پافشاری میکند و متخصصانی که پیرو مذهب رسمی حکومت نیستند را غیرخودی میداند و از کار اخراج میکند. اکثر مسئولان حکومت دینی غیرمتخصصان با ظاهری مومن و خداترس و باطنی بهغایت ریاکار، فرصتطلب و زرکیش هستند. از اینرو، حکومتهای دینی اَبَربحرانهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در جامعه ایجاد میکنند.
احترام به حقوق بشر
با جدا کردن دین از حکومت، سکولاریسم به تضمین حقوق بشر کمک میکند، زیرا قوانین و مقررات بر اساس اصول جهانی حقوق بشر و نیاز مردم و جامعه و نه بر اساس آموزههای و یا شریعت مذهبی خاص، که به طور عموم تبعیضآمیز و خشن هستند، تدوین میشوند.
پیشرفت علمی، فناوری و فرهنگی
سکولاریسم فضا را برای علم، هنر و فرهنگ باز میکند تا بدون دخالت عقاید و دگمها و محدویتهای مذهبی رشد کنند. کوتاه کردن دست دین و ایدئولوژی از عرصه آموزشی، علمی، پژوهشی، فرهنگی و هنری میتواند به توسعه علم، فناوری، فرهنگ و هنر کمک جدی کند. آموزشها و پژوهشها میتوانند بدون محدودیتهای ایدئولوژیک و سانسورهای دینی و بدور از دگمها و خرافات مذهبی گسترش یابند.
جوامع سکولار جوامعیاند که به مدیریت علمی دنیا روی میآورند و برای ساماندهی امور دنیا، از علم کمک میگیرند نه از دین. حکمرانی در جوامع سکولار مبتنی بر تحلیل اطلاعات و امکانات کنونی و مدیریت علمی است نه مدیریت بر اساس احکام دینی که هزاران سال پیش و در زمان و مکان و شرایطی متفاوت تدوین شد. فشار برای گنجاندن واقعیات و امکانات امروز در قالب تنگ قوانین هزاران سال پیش، ناکارآمد است و ابربحرانهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تنشهای اجتماعی خونینی و سرکوبهای ددمنشانه را موجب میشود.
پیشگیری از سوءاستفاده از دین در سیاست
در جوامع سکولار، امکان سوءاستفاده از دین برای مقاصد سیاسی کمتر میشود. با جدائی دین از دولت، سیاستمداران نمیتوانند، یا بهتر بگوئیم کمتر میتوانند، از احساسات مذهبی تودهها برای ایجاد تفرقه و نفاق، کسب قدرت یا جلب حمایت استفاده کنند.
با جدایی دین از سیاست، خطر درگیریهای مذهبی، تنشها و تعارضات میان مذهبها و فرقههای مذهبی مختلف و حتی میان دین و علم کاهش مییابد.
بهبود اخلاق اجتماعی
نظامهای دینی مستعد گسترش، فساد، ریا و تضعیف وجدان کاری و سقوط اخلاق اجتماعی هستند. حکومت شرعی کرامت انسان، حقوق فردی و بشری را نادیده میگیرد و با معیار قراردادن ایمان به یک مذهبِ ویژه، دروغ، سالوس و ریاکاری را گسترش میدهد.
پیشگیری از تبعیض دینی
سکولاریسم از اعمال سلطه یا تبعیض یک مذهب یا دین خاص بر دیگران جلوگیری می کند. این میتواند به حفظ تعادل و صلح و در نتیجه سازندگی و نیل به رفاه عمومی در جامعه کمک کند.
روامندسازی آزادی مذهبی
در جوامع سکولار، افراد میتوانند آزادانه دین خود را انتخاب کنند و به عبادت و انجام فرایض مذهبی خود بپردازند. از آزادی عقیده برخوردار شوند. انجام فرایض دینی در جوامع سکولار برای برخورداری از رانتهای دولتی نیست، بلکه از ایمان راستین مومن سرچشمه میگیرد.
حفظ تنوع فرهنگی
سکولاریسم باعث میشود که جوامع بتوانند فرهنگهای مختلف را به رسمیت بشناسند و از آنها حمایت کنند، از دستاوردهای آنها بهرهمند شوند، بدون اینکه به یک دین خاص اولویت داده شود. این امر به جلوگیری از یکسانسازی اجباری جامعه کمک میکند.
ترویج تنوع فرهنگی و مذهبی در جامعه به گسترش گفت و شنود میان فرهنگها و کنش و واکنش میان پیروان ادیان و مذاهب گوناگون کمک شایان میکند.
تشویق گفتوگو و تبادل ایدهها
در یک جامعه سکولار، افراد میتوانند آزادانه درباره ایدهها و باورهای مختلف گفتوگو کنند. این تبادل ایدهها میتواند به رشد فکری، خلاقیت و یافتن بهترین راهحلها برای مشکلات اجتماعی کمک کنند.
سکولاریسم به ایجاد یک جامعه باز و فراگیر کمک میکند که در آن افراد میتوانند باورها و ایدههای خود را آزادانه بیان کنند و بر اساس شایستگیها و تواناییهای خود به موفقیت برسند.
استقلال دولت از دخالت قشریون مذهبی
در یک جامعه سکولار، دولت تصمیمات خود را بر اساس منافع عمومی، نیاز مردم، جامعه و اصول حقوقی میگیرد، نه تحت تأثیر یک دین یا مذهب خاص. هیچ دینی مبنای وضع قانون نیست و غیردینداران و پیروان سایر ادیان موظف نیستند تابع باید و نبایدهای یک مذهب ویژه باشند
ثبات سیاسی
سکولاریسم میتواند به ایجاد یک دولت پایدارتر کمک کند، زیرا سیاستمداران مجبور نیستند دین خاصی را برای جلب حمایت انتخاب کنند. عدم محوریت یک دین و یک ایدئولوژی باعث کاهش تنشها و رقابتهای مذهبی در سیاست میشود.
مدیریت منابع عمومی
در یک جامعه سکولار، منابع عمومی مانند بودجه دولت، امکانات عمومی و خدمات اجتماعی بدون در نظر گرفتن وابستگی مذهبی به افراد اختصاص مییابد. این عدم تبعیض باعث میشود که منابع به طور عادلانهتری توزیع شوند.
تحکیم نهادهای مستقل
سکولاریسم میتواند به ایجاد نهادهای مستقل مانند دادگاهها، دانشگاهها، و رسانهها کمک کند که بدون دخالت یا تأثیرگذاری مذهب عمل کنند. این نهادها میتوانند به صورت بیطرفانه به ارائه خدمات بپردازند و از حقوق افراد دفاع کنند.
حفظ محیط زیست
جنگهای دائمی بین دینها و همینطور جنگهای بین مذهبها و فرقههای یک دین پیامدهای سنگین انسانی، مادی و محیطزیستی داشته است و دارد. جنگها یکی از اصلیترین عوامل تخریب محیط زیست هستند. سکولاریسم مناقشات و جنگهای مذهبی را کاهش میدهد به حفظ محیط زیست کمک میکند.
جایگاه راستین دین و روحانیون
در یک نظام سکولار دین و روحانیت جایگاه راستین خود را پیدا میکنند. جایگاه روحانیت جدا از دولت و امور دولتی قرار دارد. دولت و مؤسسات حکومتی مستقل از مداخلهی روحانیت عمل میکنند. امور مذهبی و دینی دور از اعمال نفوذ دولت به دستگاهها و مؤسسات مذهبی واگذار میشود.
امور مذهبی شهروندان مومن، مانند سازمان دادن و ادارهی عبادات، نگهداری اماکن مذهبی، تدریس در مدارس دینی، تسلی دادن مردمی که با مذهب در شرایط سخت و بحرانها تسلی مییابند، تبلیغ و ترویج رواداری، سازمان دادن امور خیریه و تشویق مردم به کمک به همنوعان و نیازمندان و … به دستگاهها و مؤسسات مذهبی واگذار میشود و دولت در این موارد مداخلهای ندارد. در نظام سکولار، حقوق مذهبی و دینی همچون دیگر حقوق مدنی برای همه شهروندان تضمین میشوند.
چالشها
شکل گیری سکولاریسم در جوامع با موانع و چالشهای مختلفی مواجه میشود. برخی از موانع شکلگیری سکولاریسم عبارتند از:
خشکاندیشی مذهبی
در جوامعی که تعصب و خشکاندیشی مذهبی قوی است، برخی افراد برای مذهب و باور خود جایگاه ویژه قائل هستند. آنها در پی تحمیل باورها و مناسک مذهب خود به دیگران بههر قیمتی هستند. آنها با تفکیک دین از دولت مخالفت میکنند و اعتقاد دارند دین یا مذهب آنها باید نقش تعیینکننده در امور سیاسی و سپهر عمومی و حتی زندگی خصوصی داشته باشد.
روحانیون در سوءاستفاده از احساسات عوام مهارت هزاران ساله دارند. این مهارت امروزه با کمک رسانههای همگانی مدرن به کاراترین شکل بهکار گرفته میشود.
مخالفان سکولاریسم و مروجان حکومت دینی، از استدلالهای روادارانهی سکولاریسم مثل دموکراسی، آزادی عقیده و مذهب و حقوق بشر برای اهداف تنگنظرانه خود سوءاستفاده میکنند.
گسترش رفاه عمومی
یک حکومت مذهبی به دلیل گوناگون مانع گسترش رفاه عمومی است. بودجهها بر اساس نیاز مردم و جامعه تدوین نمیشود، بلکه براساس تبلیغات و حفظ حکومت مذهبی اختصاص مییابد.
حکومت دینی با کنارگذاشتن متخصصان، اندیشمندان و نخبگان دگراندیش و مجبورکردن آنها به مهاجرت، با نادیدهگرفتن علوم اجتماعی مدرن ضربه جدی به شکلگیری و گسترش رفاه عمومی میزند.
تقلید و پیروی کورکورانه از رهبران مذهبی
حکومت دینی با تلقین، تبلیغ و ارعاب، استقلال فکری و وجدان انسانی و انساندوستی تودهها را از کار میاندازد و مومنان را مستعد خشونت و آسیب رساندن به انسانهای دیگر و حتی کشتن آنها میکنند. در دین اسلام جنگ بنام جهاد حتی یکی از فروع دین و از واجبات اسلامی است. واژهی جهاد ۱۰۸ بار در قرآن آمدهاست. در برخی جوامع، رهبران دینی تأثیر بسزایی بر پیروان خود دارند و آنها را با فتوا و تحریک بدون اندیشیدن مستقل تودهها را وادار به خشونتهای سهمگین میکنند. سوءاستفاده از این نفوذ، یکی از موانعی جدی برای حرکت جامعه بهسوی سکولاریسم است. تغییر در نگرش این مقامات و تعامل مثبت با آنها کار بسیار دشواری است.
منافع اقتصادی
روحانیون در حکومت دینی جایگاه برتر و منافع مالی و اقتصادی دارند که در تفکیک دین از دولت به خطر میافتد. در حکومت دینی موسسات مذهبی به دولت وابستهاند و درآمدهای زیادی برای روحانیون و حکومت دارند. علاوه بر این در حکومتهای دینی روحانیون با تسلط بر وقف، خمس، زکات و نذر بر بخش عمده اقتصاد کشور تسلط دارند. هر نظامی که این تسلط را محدود کند، مورد خشم، نفرت، نفرین و تهمت روحانیون قرار میگیرند. در نتیجه، حرکت به سوی سکولاریسم با مقاومت شدید روحانیون مواجه میشود.
تقدس
روحانیون برخی امور اجتماعی یا حقوقی را مقدس و بخشی از ارزشهای فرهنگی جامعه معرفی میکنند. این پدیدههای مقدس موانع جدی در راه تفکیک دین از دولت هستند. افرادی این افکار روحانیون را به عنوان جزء هویت فرهنگی و ملی خود تلقی میکنند و تغییرات در این زمینه را نادرست میبینند. بهعنوان نمونه روحانیون و متکلمین شیعه بر این باورند که خدا با یک رسانهی خطاناپذیر به آنها نظر خود را اعلام کرد که دیه زن نصف مرد است. حال اگر زنان و کنشگران مدنی به این حکم انتقاد کنند، با یک موضوع مقدس، یک هویت فرهنگی و ملی مخالفت کردهاند و مستحق سرکوب میشوند. تقدسزدائی از تبعیضها و خرافات، کاری دشوار است و یک مبارزه و روشنگری، فرهنگی و هنری درازمدت و پیگیر طلب میکند. هر چند مردم بدون توقف، آرام و مطمئن به سوی سکولار کردن جامعه به پیش میروند.
مقاومت سیاسی
برخی از گروهها و افراد در حکومت دینی منافع سیاسی دارند. آنها از دست دادن اجرای قوانین مذهبی و باورهای دینی، بهویژه باورهای خرافی دینی را تهدیدی برای قدرت و موقعیت خود میبینند. آنها با حرکت به سوی سکولاریسم به شدت مخالفت میکنند.
دروغ
یکی از چالشهای گسترش سکولاریسم دروغ و نسبت دادن پدیدههایی به آن است که بههیچ وجه با آن همخوانی ندارد. ازآن میان از مخالفت سکولاریسم با مذهب میتوان نام برد. شگرد دیگر، خواندن چیزی را سکولاریسم که سکولاریسم نیست و رد کردن آن. بهعنوان نمونه، حکومت صدام حسین را سکولاریسم میخوانند و با برشمردن جنایات صدام، به خیال خود سکولاریسم را رد میکنند.
مطلوب جلوهدادن فاجعههای تاریخی
طرفداران حکومت دینی با رومانتیزهکردن، مطلوب و خوشایند جلوهدادن دیکتاتورها و نظامهای سرکوبگر و غیرانسانی، سعی در عقبگرد به عصری را دارند که زندگی تودهها بغایت رنجبار بوده است. برای نمونه، برای اسلامگرایان حکومت محمد در مدینه که با جنگها و سرکوبها، ترور و فقر همراه بود و اقلیتهای مذهبی و قومی هیچ حقوقی نداشتند و زنان هیچ جایگاهی در جامعه نداشتند، بردهداری آزاد بود، حکومتی مطلوب، دادگرانه و آرمانی جلوه داده میشود.
گزینش دستاوردهای مدرنیته
مدرنیته پیشرفت همزمان علوم انسانی ئ اجتماعی، دانش و فناوری است. طرفداران حکومت دینی از یک سوی دستاوردهای مدرنیته چون کرامت انسان، حقوق فردی، حقوق بشر، حقوق بینالملل، قوانین وضعی را رد میکنند و از سوی دیگر از دستاوردهای فناوری مدرن چون رادیو، تلویزیون، اینترنت، هواپیما و حتی بمب اتم برای گسترس و تحکیم مقاصد و افکار کهن و تبعیضآمیز خود حداکثر استفاده را میکنند.
فقه
فقه ادیان ابراهیمی، بهویژه اسلامی قوانینی دارد که بسیار تبعیضآمیز، خشن و ضدانسانی است. از آن میان از تبعیض و خشونت نسبت به زنان، دگراندیشان، همجنسگرایان، پیروان ادیان دیگر، مجازات اعدام، سنگسار و قطع دست و پا میتوان نام برد. نشان دادن اینکه این تبعیضها و مجازاتها ربطی به خدا و پیامبر ندارد و ساخت و پرداخت روحانیون و متکلمان ادیان ابراهیمی است و باید با برخوردها و قوانین انسانی جایگزین شود، چالشی کلان و وظیفه بزرگ روشنفکران دوران ماست.
انتقادهای مخالفان سکولاریسم
مخالفان سکولاریسم انتقادات متعددی را مطرح میکنند. برخی از این انتقادات ریشه در برداشت نادرست از سکولاریسم دارد و برخی یگر نسبت دادن پدیدههایی به سکولاریسم است که با آن هیچ ارتباطی ندارند و برخی از بیماریهای دوران کودکی سکولاریسم است. سکولاریسم به عنوان یک فلسفه سیاسی که برای پایان دادن به جنگهای مذهبی و گسترش رواداری از سوی عدهای از اندیشمندان که اکثریت آنها باورمندان به مذهب بودند پدید آمد، مانند هر اندیشه اجتماعی دیگر قابل توسعه است و اشتباهات خود را در مسیر حرکت تصحیح میکند.
انتقادات نسبت به سکولاریسم تنوع و گستردگی زیادی دارد. به برخی از انتقادات میپردازم:
تبعیض علیه مذهب
برخی از مخالفان سکولاریسم اعتقاد دارند که این مفهوم منجر به تبعیض علیه مذاهب میشود و آزادی باور و مذهب فرد را پایمال میکند. با نگاهی به تاریخ پیدایش سکولاریسم، و تجربه سکولاریسم در کشورهای دموکراتیک و روادار، در می یابیم، که سکولاریسم درست برای رفع تبعیض بین مذاهب و رسیدن به برابرحقوقی همه مذاهب شکل گرفت و موفق شده است.
نابودی ارزشهای معنوی
برخی افراد بر این باورند که سکولاریسم موجب از بین رفتن ارزشهای معنوی و اخلاقی در جامعه میشود و به جای آن، ارزشهای مادی و تجاری گسترش مییابد. از آنجائی در نظام سکولار و دموکرات که هیچ مبارزهای علیه مذهب، اخلاق، فرهنگ و هنر نمیشود، این نگرانی موردی ندارد. برعکس از آنجائی که پیوستن به مذاهب آزاد است و فشار مادی و یا رانت حکومت مذهبی وجود ندارد، ریا و سالوس به حداقل میرسد و ارزشهای معنوی در جامعه سکولار جایگاه ویژه پیدا میکند.
نقض حقوق مذهبی
برخی انتقاد کنندگان بر این باورند که سکولاریسم حقوق مذهبی افراد را نقض میکند و محدودیتهایی برای عقاید و انجام فرایض و عبادات مذهبی فراهم میکند. این نگرانی نابجاست. سکولاریسم همراه با رعایت حقوق بشر، رواداری و دموکراسی است و آزادی باور و دین را تضمین میکند. آنچه سکولاریسم محدود میکند، اعمال شریعت یک مذهب ویژه بر باورمندان به مذاهب دیگر و شهروندان یک جامعه است.
افزایش بیدینی
برخی افراد اعتقاد دارند که سکولاریسم منجر به افزایش بیدینی و کاهش ارتباط اجتماعی و فرهنگی با مذهب میشود و به فروپاشی ارزشها و هویت جامعه منجر میشود. این نگرانی مورد ندارد. در کشورهای سکولار و دموکرات ادیان گوناگون بدون تحمیل خود بر جامعه و دیگر ادیان فعالیت دارند.
چکیده
به طور کلی، سکولاریسم به تضمین آزادی، عدالت، تعامل آرام و مسالمتآمیز در جوامع مدرن و به تعادل بین دین و دولت کمک میکند تا هر دو بتوانند در جامعه به نحوی موثر عمل کنند.
سکولاریسم به ایجاد یک جامعه مدرن، پویا، و بردبار کمک میکند که در آن همه افراد، فارغ از باورهای مذهبی، از حقوق و فرصتهای برابر برخوردار باشند.
سکولاریسم فقط یکی از مولفههای فرمانروایی نوین و انسانگرا است. بدون آزادی، دموکراسی، رواداری، کثرتگرایی، رعایت کرامت و حقوق بشر، مبارزه با تبعیض و تلاش برای کاهش شکاف طبقاتی، هیچ تضمینی برای اجرای درست سکولاریسم در جامعه وجود ندارد.
سکولاریسم مبارزه با دین و مذهب نیست، بلکه تلاشی است برای آزادی همه دینها و مذهبها.
احد قربانی دهناری
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ – ۱۵ مه ۲۰۲۴
پ.ن.
درک عمومی و روشن از سکولاریسم برای ما که برای رسیدن به جامعهای دموکرات، سکولار، روادار، صلحجو و مبتنی اعلامیهی جهانی حقوق بشر با رفاه همگانی مبارزه میکنیم بسیار مهم است. نظرات موافق، مخالف یا تکمیلی خود را با این نوشته از طریق ایمیل یا تلگرام با من در میان بگذارید:
Ahad.Ghorbani@gmail.com
@ahaddehnari
پروژه نظامی و اقتصادی چابهار، مهمترین پروژه اقتصادی منطقه
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ مه ۲۰۲۴ ۱۲:۴۵
اسکله صیادی بریس چابهار- ایرنا
قرار بود چابهار، در دهانه دریای عمان از یک سو و اقیانوس هند از سوی دیگر، هم پایگاه دریایی و هوایی ارتش شود و هم بندرگاه بزرگ تجاری دولت شاهنشاهی. زندهیاد خداداد فرمانفرماییان که همه، بیهیچ تحفظی، «شازده» صدایش میکردند، ما را به ناهار در سازمان برنامه و بودجه دعوت کرده بود. هشت تن بودیم از مطبوعات و قرار بود شازده از طرحی بزرگ پرده بردارد.
تمام لحظات آن روز به یادم مانده است. سالها بعد در لندن که هر دو به تبعید بودیم، بر مزار ابوالحسن ابتهاج یکدیگر را دیدیم. این بار رئیس سازمان برنامه و شورای عالی پول و بانک مرکزی و… نبود. از ستاره خانم پرسیدم که چندی در خدمتش مدرس بودم و بعد، از حافظ و ماهمنیر و شازده بزرگ عبدالحسن میرزا که ۵۰ فرزند یا بیشتر را بر تخم چشم پرورید و هر یک از پسران و دخترانش در وطن و بعد از فتنه خمینی در بیرون وطن، نام و اعتبار پدر و خانه پدری را به سرفرازی و منزلتی والا حفظ کردند.
شازده در گورستان از ابتهاج گفت و اشاره کرد که بعد از دانشگاه آمریکایی بیروت و پرینستون و استنفورد و هاروارد، به دعوت ابتهاج به ایران بازگشت و در نخستین دیدارش با شاه فقید چقدر مورد مهر و مکرمت او قرار گرفت. در دیدار بعدیمان اشاره کردم که طرح چابهار چه شد؟ بغضی و چشمانی نمزده پاسخ سوالم بود و من با خاطرات روزی دستوپنجه نرم میکردم که شازده از تبدیلشدن چابهار به عظیمترین آوردگاه شرق و غرب در برنامه پنجساله سخن میگفت. از هتلها، قطار شرق، میدان دریایی و ورزشهای آبی و هوایی.
در آن دیدار نخستین بهعنوان یک روزنامهنگاری جوان و دانشجوی حقوق، حرفهای خداداد حس غرور به من میداد. رویاهای نسل ما یکبهیک تحقق پیدا میکرد و گمان داشتیم به سرعت برق…. هیچکس باور نداشت یک دهه بعد، از اوج پیشرفت و اقتدار به حضیض تعصب و ارتجاج فرو میغلتیم و به جای پروژه چابهار و کیش و قشم و نوشهر، سههزار و ۸۰۰ امامزاده خواهیم داشت از تیره «امامزاده ع غ» و «امامزاده پطرس» و حسینیه حزبالله و دهکده امام در جنوب لبنان و سوپر شهادت در کربلا و مراکز تربیت تروریست شرق و غرب جهان و پهپادهای ابابیل و سجیل و فطرس و مهاجر و…. شازده چه آرزوهایی برای چابهار داشت، «ای بسا آرزو که خاک شد».
حالا سردار سلامی به همراه سردار حاجیزاده، از اجله علمای هوافضا، و دریادار احمدیان، دبیر شورای عالی امنیت ملی، بعد از ۲۰ سال تاخیر، طرح راهبردی بازرگانی، پایگاههای نظامی راهبردی و جانشینی چابهار در جایگاه کراچی را تصویب میکنند و اهمیتش را برای رئیسجمهوری ششکلاسه روی مینیماکت چابهار در تهران شرح میدهند.
به نظر میرسد قرارداد ایران و هند برای تجهیز و بهرهبرداری از تاسیسات بندری چابهار، بیش از مردم منطقه در جنوب استان سیستانوبلوچستان، طالبان را به وجد بیاورد. سید مسعود، استاد اقتصاد دانشگاه کابل، ۱۰ سال پیش، زمانی که زمزمههایی درباره کار برروی پروژه عمرانی چابهار برخاسته بود، به روزنامه هشت صبح گفت: «یکی از راههای ساده هندوستان برای رسیدن به آسیای میانه، بندر چابهار در ایران است. به این دلیل که پاکستان راه زمینی میان افغانستان، پاکستان و هندوستان را مسدود کرده که برای رسیدن کالاهای هندی به بندر کراچی مشکل ایجاد شده است و هند میخواهد که این مشکل را جبران کند.»
او در آن زمان اشاره کرده بود که «یک سرمایهگذاری و قرارداد جدید میان افغانستان، هندوستان و ایران منعقد شد که بر اساس آن یک سرمایهگذاری۲۶۰ میلیون دلاری در چابهار و نیمروز صورت میگیرد که ۶۰ میلیون دلار آن را افغانستان میپردازد». به گفته سید مسعود، این سرمایهگذاری، مسیر نیمروز تا هرات را نیز تقویت میکند «که خط آهن آن از ایران میآید و به ترکمنستان میرسد و در عین حال پروژه کلانی که میان ترکمنستان، افغانستان و تاجیکستان امضا شد، به این معنا است که میتواند از این مسیر کالاهای بسیار خوب هندی به آسیای میانه برسند». این استاد اقتصاد درنهایت این پروژهها را به این معنا دانست که میزان وابستگی افغانستان به بندر کراچی کمتر و چابهار جایگزین کراچی میشود.
همین جناب استاد میداند یکی از چالشهای موجود در راهاندازی بندر چابهار، مشکلاتی است که در روابط ایران و آمریکا وجود دارد. استاد اقتصاد دانشگاه کابل در این مورد میگوید: «اگر چنین مشکلاتی هم وجود نداشته باشد، آسیای میانه که خشکه در خشکه هستند، میتوانند از طریق افغانستان و همین خط ایجاد شده و مسیر ترانزیتی خوبی که افغانستان دارد، به چابهار و خلیج فارس و سپس به شرق میانه و دریای آزاد دسترسی پیدا کند.»
او در مورد اهمیت بندر چابهار برای طرفهای مختلف این مسیر نیز گفت: «بندر چابهار برای ایران نیز مهم است، به این دلیل که یک بندر دیگر آن کشور فعال میشود، برای هندوستان بسیار خوب است، چون میتواند به سادگی به آسیای میانه برسد و یک رقابت قوی را با چین انجام دهد، برای آسیای میانه بسیار خوب است که از یک خشکه مطلق خارج میشود و از نزدیکترین راه به خلیج فارس، کشورهای عربی و دریای آزاد راه پیدا میکند و برای افغانستان بسیار خوب است، به این دلیل که همان گرهگاهی که در چهار نقطه آسیا وجود دارد و افغانستان که نقطه اتصال آسیا محسوب میشود، یک بار دیگر موقعیت خود را در عرصه ترانزیت بینالمللی پیدا میکند.»
گفتنی است پروژه نظامی چابهار در زمان شاه فقید کلید خورد، با روی کارآمدن رژیم اسلامی متوقف و بعد از جنگ ایران و عراق، اندکاندک پروژه از سرگرفته شد. بخش اقتصادی پروژه ابتدا در سال ۲۰۱۶ با هند به امضا رسید. هند که از قدرتهای نوظهور اقتصادی در جنوب آسیا محسوب میشود، در یک طرح راهبردی درازمدت درجهت گسترش بازار داخلی خود، دسترسی به بازارهای افغانستان و آسیای میانه و رقابت با چین و پاکستان، قصد دارد با سرمایه گذاری در بندر چابهار، نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را در منطقه افزایش دهد و برای بندر گوادر (مسیر ترانزیتی چین و پاکستان)، جایگزینی ایجاد کند. چابهار برای هند از لحاظ راهبردی، اهمیتی فوقالعاده و حیاتی دارد. تلاش چین و پاکستان برای کنار گذاشتن هند از مسیرهای ترانزیتی منطقه، با اجراییشدن چابهار تقریبا بیاثر میشود.
حالا در قرارداد جدید، هند اداره طولانیمدت بندر چابهار را در نظر دارد و سپاه نظر به سهولت قاچاق اسلحه و نفت و آدم میکند. طبیعی است که طالبان هم دپی تجارت متقابل از طریق چابهار و آسیای میانه نیز بهدنبال منافع اقتصادی و استراتژیک خود باشد.
«شازده» در آن روزهای خوب برآن بود که چابهار در یک روند ۲۵ ساله به هنگ کنگ غرب آسیا بدل شود. او در دیدارمان در قهوهخانه لندنی با اندوه میگفت: «خمینی کمر ایران را شکست؛ آنچه شاه سلطان حسین خائنانه و با خریت مذهبی مرتکب شد، آسد روحالله مصطفوی بی هیچ خوفی از فردای ایران و فرزندانش مرتکب میشود.» طرح آن روز وزارت راه، وزارت صنایع و بنگاه راهآهن، پروژهای جهانی بود؛ آن زمان هنوز اتحاد جماهیر برپا بود، با اینهمه، این پروژه بهطورعمده با طرح پیوند قفقاز و ترکیه با آسیای میانه و افغانستان تا چابهار به تصویب رسیده بود؛ حالا اما این هند است که به همراه روسیه و طالبان برای ایران و چابهار نقشه کشیدهاند.
ایران حتی در دو دهه گذشته نتوانسته است خطوط ریلی چابهار-زاهدان و رشت-آستارا را تکمیل کند تا امیدی به ترانزیت کالا در مسیر شمال-جنوب با روسیه داشته باشد.
گزارشهای صندوق بینالمللی پول نشان میدهد که ۵ کشور آسیای میانه در سال گذشته ۱۴۳ میلیارد دلار صادرات و ۹۵ میلیارد دلار واردات داشتهاند و سهم هند در این میان بهمراتب بیش از ایران بوده است. چندین سال چینیها به لطایفالحیلی مانع اتمام پروژه اقتصادی چابهار شدند، حالا اما موتور به حرکت درآمده است، با راننده هندی و قطار روسی .
روشنفکران گروهی از نخبگان جامعه می باشند که نقش انتقادی نسبت به قدرت سیاسی دارند و با الگوی روایی و بازنمایی و روشن سازی، مفهوم تازه می آفرینند تا به چالش های دوران و جامعه خود بپردازند. روشنفکر آزاد اندیش است و برای آزادی سخن می گوید و برای تاثیر گذاری می نویسد. روشنفکران در جامعه های گوناگون یکسان نیستند و متناسب با دوره تاریخی و ویژگی جامعه تعریف مشخص پیدا می کنند. روشنفکران و فیلسوفان سده هیجدهم فرانسه در مبارزه علیه کلیسا و ضد استبداد مطلقه و توسعه خردگرایی نقش برجسته داشتند. امیل زولا در پایان سده نوزدهم مبارزه علیه دروغ دولت و دستگاه دادگستری و دفاع از دریفوس در فضای یهودستیزانه را به پیش برد و به این خاطر نقش روشنفکری در شجاعت روشنفکرانه تعریف می شود. در سالهای ۵۰ و ۶۰ میلادی موضع گیری و مبارزه علیه توتالیتاریسم استالینستی معیار برجسته روشنفکری بود و ژان پل سارتر در دفاع از شوروی به روشنفکری پشت کرد و آلبر کامو نمونه برجسته جسارت روشنفکرانه و آزاد اندیشی بود.
روشنفکر ایرانی در زمان مشروطه، با مبارزه علیه خرافه پرستی و مشروطه خواهی تعریف می شود. روشنفکر در دوران پهلوی با نهاد سازی مدرن و رویکرد به ادبیات غرب و توجه به نظریه مارکسیستی مشخص می گردد. و بالاخره روشنفکر در زمان جمهوری اسلامی با چالش ها و پارادایم یا الگوواره های تازه مواجه است. بدنبال یک تجربه چهل و پنجساله فاشیسم اسلامی، جامعه ایران در مسیر یک گسست تاریخی و فرهنگی و هویتی و جامعه شناختی و روانشناختی قرار گرفته است و در محور این گسست، طرد توتالیتاریسم اسلامی و همه ارزش های ناشی از آن و پیشروی در مدرنیته است. نقش روشنفکر ایرانی امروز، در بستر این گسست و چالش های بزرگ آن تعریف می شود. تاریخ ایران، ۴۵ سال دشمنی قدرت سیاسی اسلام علیه جامعه و مبارزه اجتماعی زن زندگی آزادی، این گسست را در دستور کار قرار داد. روشنفکر محوری واقعی معنای این دوران و پارادایم آن را درک می کند و پرسش گری اساسی خود را روی این محور گسست قرار می دهد. با توجه به دوران و سد اصلی جامعه ایران، رجوع به مارکسیسم فقط یک «ایدئولوژی زدگی» خطرناک است. روشنفکری که درمانده است و در مورد اسلام سکوت مماشات جویانه می کند، به بیماری بیهوشی ضدروشنفکری دچار شده است. روشنفکری در ایران امروز مشروط به مبارزه علیه اسلام و فرهنگ قرآنی است زیرا راه گشایی در جامعه مستلزم بیرون آمدن از بن بست و پوسیدگی اسلامی است.
چالش های روشنفکرانه
یکم، چالش تاریخی. روشنفکر نمی تواند نگاه انتقادی به تاریخ سرزمین خود نداشته باشد. نظریه های اسلامی و مارکسیستی تاریخ ایران را تحریف نمودند. تاریخ یک علم برای درک پیدایش و توسعه و تحلیل از داده های واقعی است. درک تمدن ایرانیان پیش از تجاوز اسلام و نظام فرهنگی و سیاسی آن دوران، یک ضرورت است. ایدئولوژی اسلامی و کینه ورزی اسلامگرایان، برای توجیه حقانیت اسلام تمام گذشته تاریخی را مورد قضاوت خصمانه و نفی گرایانه قرارداده اند. همه ملت ها دارای تاریخ هستند و آنچه اسلامگرایان با تاریخ ما کرده اند، نفی تاریخ بوده است. روشنفکر نمی تواند در برابر این تحریف ساکت بماند.
دوم، چالش فرهنگی. فرهنگ ایرانیان دربرگیرنده: دین ها و آئین هایی مانند مهرپرستی و آئین مانی و آئین زرتشت، و نیز زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی، و نیز جشن های ملی نوروز و شب یلد، و نیز هنر و ادبیات و شعر و معماری، و نیز فرهنگ های اقوام ایرانی و موسیقی سنتی، و نیز شیوه زندگی و خوراکهای ایرانیان، و نیز فلسفه و دانش اندوزی، می باشد. در تمام این زمینه ها ضربه های اسلام مهلک بوده است زیرا استعمار اسلامی و امامپرستی و مرده پرستی جای فرهنگ شادمانه ایرانی قرار گرفت. روشنفکر ایرانی فقط با نقد اسلام و سنت های شیعه گری می تواند فرهنگ خود را حفظ نموده و یا گسترش بدهد.
سوم، چالش فلسفی. فلسفه نور و روشنایی و فلسفه پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک، از آئین های مهر زرتشتی و مانوی و زروانی و مزدکی ریشه گرفته اند. تلفیق انها با فلسفه یونان منجر به برآمد اندیشه فارابی و رازی و ابوعلی سینا و فردوسی و خیام گردید. تهاجم قوم عرب در سال ۶۵۱ میلادی و مغولها در سال ۱۲۲۱ میلادی پهنه فراخی از اندیشههای فلسفی را پوشاند و یا نابود کرد. دین اسلام با احکام ارتداد و تکفیر علیه اندیشه فلسفی به جنگ پرداخت و با تقدس کور و دگماتیسم ویرانگر خود ذهنیت ایرانی را بطور وسیع از خردگرایی و اندیشیدن بازداشت. روشنفکر ایرانی برای باروری فلسفه باید علیه قرآن و اسلام و شیعه گری، شورش فکری را گسترش بخشد.
چهارم، چالش علمی. تئوری بیگ بنگ یا مه بنگ یا انفجار بزرگ معتبرترین نظریه علمی جهان شناختی است که پیدایش جهان بی انتها را از زمانی نزدیک به ۱۴ میلیارد سال پیش نشان می دهد. شکل گیری اتم های اولیه تا میلیاردها ستارگان و میلیاردها کهکشانها اجزای یک روند پیچیده هستند. تئوری فرگشت چارلز داروین راه کشف های علمی و تحول در مورد گیاهان و حیوان ها را نشان داد و سپس دانش ژنتیک و فسیل شناسی ها و دیرینه شناسی روشن ساختند که انسان از تیره حیوان هستند. بیش از شش میلیون سال پیش تیره انسان از میمونهای بزرگ جدا می شود و دانش نشان می دهد تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه فقط یک درصد است. در جامعه ایران اسلام و خرافه پرستی مانع گسترش علم است و روشنفکر برای هموار سازی دانش علمی و رفتار سکولار و پژوهش علمی باید علیه اسلام و تمامی شگردهای پروپاگاند مذهبی مبارزه کند.
پنجم، چالش سکولاریستی جامعه و قدرت. فرهنگ اسلامی، رفتارها و ارزش ها و ذهن ها را با مضمون و محتوای دینی عجین ساخت. این فرهنگ منحط، پست ترین و خرافه ترین باورها را مقدس جلوه داد و پیوسته همه آخوندها و نواندیشان دینی، روند گیتی مداری را کند کردند. باوجود عوامل بازدارنده دینی، روند گیتی مداری حرکتی را که از دوران مشروطه آغاز کرده بود ادامه داد. ولی آسیب ها و زیانهای مهلک ناشی از دین فراوان بوده است. امروز تمام قدرت سیاسی و نظام قضایی و نظام آموزشی و ساختار اداری و نظامی زیر منگه اسلام قرار گرفته است. توتالیتاریسم دینی در ساختار ایدئولوژیک خود، اسلامی و شیعه است. روشنفکر ایرانی با مبارزه علیه دین اسلام و اسلام سیاسی می تواند هموار کننده توسعه گیتی مداری و استقرارقدرت سیاسی لائیک باشد.
ششم، دمکراسی و حقوق بشر. اسلام و قرآن یک کلیت توتالیتر تبعیض گرا می باشد. در این نظام دینی حقوق شهروندان پایمال شده، پلورالیسم منحل شده و شخصیت زن منکوب شده است. هرگز اسلام با دمکراسی و آزادی و حقوق بشر خوانایی ندارد و ایدئولوژی دینی ضد اومانیسم و حقوق بشر است. دمکراسی به همه شهروندان باورمند و ناباور حقوق برابر ارائه می کند ولی قرآن فقط مومنان را برسمیت شناخته و فرمان به قتل و شکنجه دیگران می دهد. توسعه فرهنگ شهروندی و دمکراسی در تضاد با فرهنگ امتی و ضد مدرن اسلام است. روشنفکر ایرانی در دفاع از حقوق برابر شهروندی و در دفاع از اخلاق لائیک و مداراجویانه باید تمام ایدئولوژی های تبعیض گرای توتالیتاریستی و دین توتالیتر اسلام را مورد انتقاد و طرد قرار دهد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————–
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران و جنبش های روشنفکری نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.
بیاعتباری در وطن و ماورای وطن ولی فقیه را به ماجراجویی خطرناکی میکشاند علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۹ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
دیدار علی خامنهای با کارگزاران حج- اردیبهشت ۱۴۰۳- وبسایت خامنهای
رهبر رژیم ولایت فقیه در سخنان اخیرش به مسئولان سازمان حج و زیارت و نمایندگی ولی فقیه و تنی از چهرههای نزدیک به حکومت بار دیگر شیپور را از سر گشادش نواخت. شکست پروژه غزه خونآلود و ویران در کسب اعتبار و جایگاه برای او در غیاب رهبران عرب و فلسطینی، که دیگر به جنگ نمیاندیشند و فردای سرزمین و ملتهای خود را در پرتو صلح پایدار و توسعه و پیشرفت و تحکیم مبانی جامعه مدنی میدانند، خامنهای را بار دیگر به این فکر واداشته است که حال که بنیامین نتانیاهو ۳۵ هزار فلسطینی را کشته است و حماس هم به اراده مقام معظم ما حاضر به پذیرش شرطهای اسرائیل نیست، صحنه حج و حرمین شریفین بهترین فرصت است تا با آشوبی دیگر حج را به غزه وصل کنیم و بهعنوان امپراتور فقیه اسلام ناب خاطره حج خونین ۱۹۸۷ را تجدید کنیم.
وزارت خارجه رژیم نتایج سیاست خامنهای را میداند. حتی برادر عروسش، صادق خرازی چندی پیش برای او بهتفصیل شرح داده بود مصالحه با عربستان سعودی دستاورد بزرگی است که راه را برای بازگشت ایران به جایگاه تاریخیاش بهعنوان قدرت اصلی منطقه در کنار عربستان سعودی هموار میکند.
ولی فقیه اما در جهان دیگری است. او از همان آغاز رهبریاش، نخست کوشید از خمینی در انقلابیگری جلو بیفتد. در زمان خمینی برادر داماد آیتالله منتظری، مهدی هاشمی، ۱۵۰ کیلو “سی ۴ ” بهواسطه حجاج اصفهانی به مکه فرستاد تا حج به خون کشیده شود، اما مواد منفجره در فرودگاه جده کشف شد.
سال بعد ۳۰۰ ایرانی بیگناه قربانی نمایش تروریستی سپاه شدند. تمام اطراف حرم را سیمکشی کردند و بلندگو نصب کردند. از ده صبح زنها، کودکان و معلولان را روی صندلی چرخدار جلو انداختند و خود فریاد مرگ سر دادند و بهسوی فتح کعبه خیز برداشتند. چه روز تلخ غمانگیزی بود. حداقل تا خمینی زنده بود حج را برای ایرانیان ممنوع کرد. بعد از او رفسنجانی بهشتاب روابط را تجدید کرد و تا زنده بود مانع از آشوب در حج شد. سعودیها نیز پذیرفتند برائت از مشرکین در داخل چادر بعثه حج خامنهای در صحرای منا برگزار شود. با اینهمه هربار سعودیها با حوصله و صبر و گذشت با مراسم برخورد کردند، ستاد حج سپاه کوشید تظاهرات را به بیرون چادر بعثه حج بکشانند.
حالا در دوران ریاست جمهوری رئیسی، و با توجه به آبروریزی موشکها و پهپادهای قارهپیما و نقطهزن خامنهای بر آن است که حج امسال را با ماجراجویی خطرناکی به صحنه نمایش قدرت بدل کند.
در طول تاریخ شاید فقط شاه سلطان حسین را بتوان با خامنهای مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان مشتی دجال شیاد، بعضی با عمامه و جمعی با کلاهخود و عدهای نیز با کلاه دوازدهپر قزلباش جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و همنشین کردنش با اولیا و انبیا چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون، نصف جهان را به آن صورت مفتضح تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند.
آقای خامنهای خیال میکند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زندهخواران دربار معدلتگستر میتوانند بایدن و نتانیاهو و آل حسین و حسن را با اشارهای فرواندازند. اتاق فکر خیال آقا را راحت کرده است، که با بودن مشاوران وفادار فدایی و نظارت مجتبی بر همه چیز حضرتش از حرکت پشهها نیز دربیت مبارک نیز باخبر است. روز شرفیابی رییس و کارکنان سازمان حج و زیارت، آشکارا طعم و بوی جنگ داشت. حضرتش فراموش کرد که بعد از ۷ سال التماس و واسطهتراشی عربستان اصل مصالحه را پذیرا شد. آقای خامنهای بیآنکه متوجه آثار مخرب حرفهای خود و بازتاب آن نزد دولت میزبان حج باشد چنین گفت: «امسال، حج ما حج برائت است، بنابر تعالیمی که جناب ابراهیم به ما داده است. البته از اول انقلاب برائت در حج وجود داشته است، باید هم بماند و باشد، لکن حج امسال بالخصوص حج برائت است.»
«این حوادثی که در غزه پیش میآید و این حادثه عجیب، عظیم، این آشکار شدن چهره خونآشام یک مجموعه برخاسته از تمدن غربی، اینها چیزهایی است که توجه به آن مخصوص امروز و این روزها نیست، این در تاریخ خواهد ماند…نمیشود با این دشمن با روی خوش برخورد کرد. نمیشود با آنها با ملایمت رفتار کرد، چه آنی که مباشر قتل است، چه آنی که معاون قتل است، پشتیبان قتل است، چه آنی که خانه را ویران میکند، چه آنی که از ویرانکننده خانه پشتیبانی میکند. «وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» آیه قرآن است. اگر کسی با اینها دست دوستی داد، این ستمگر است، ظالم است. «أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» این است. نص قرآن، آیات قرآن اینهاست. پس برائت امسال از همیشه بارزتر است. حج امسال حج برائت است.»
این سخنان از یک ذهن متوهم بیرون آمده، ذهنی که میپندارد هماکنون میلیونها مسلمان در جهان سراز پا نشناخته به صحنه نبرد رو میکنند و به فرمان خلیفه المسلمین، ابراهیموار، بت میشکنند و از مشرکین محمدوار اظهار برائت میکنند. در میان اینهمه ملا و حجت و آیت آیا کسی نیست به رهبر رژیم حاکم بر وطنمان حالی کند که آن روز که در مکه بانگ برائت برخاست صدها تن از ساکنانش کافر بودند، ولی امروز اهل مکه و زائران مکه همگی از اهل ایماناند و شهادتین بر لبشان جاری است. چه کسی به تو حق داده که باز هم بهدنبال معرکهگیری در مراسم حج باشی؟
تردیدی ندارم دولت میزبان حج با حکمت و درایتی که دارد اجازه نخواهد داد خامنهای بتواند آبرو و حیثیت ازدسترفتهاش دربرابر نتانیاهو را در مکه احیا کند!
آرزو میکنم حج با آرامش برگزار شود و یک بار دیگر رژیم جمهوری اسلامی نتواند صفای روحانی حج را به اغراض سیاسی رهبرش بیالاید.
«سعودیها پیششرطی گذاشتهاند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود»
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵
آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده، در دیدار با شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، ریاض، ۲۹ آوریل ۲۰۲۴- Reuters
آیا توافق واشینگتن و ریاض بر یک پیمان است، یا آنگونه که در رسانههای عربی میگویند، قراردادی زماندار برای ملتزم شدن آمریکا در صیانت از زمین و آسمان عربستان سعودی است؟ هر اسمی بر آن بگذاریم در این واقعیت تغییری ایجاد نمیشود که آمریکا این قرارداد را در ابعاد کوچکتری از قرارداد دفاعی ابدالدهر خود با اسرائیل، و پیمان عجیبوغریبش با قطر، بررسی میکند. قطر، امارتی که اگر طول و عرضش را بکشید در جیب شهریار خودمان جا میگیرد، با میزبانی بیش از ۲۴۰ جنگنده بمبافکن آمریکایی عملا کارت سفیدی در دست دارد که نصیب دیگر متحدان آمریکا نشده است. ایران عصر شاه فقید و در زمانی که دوست ایران و باورکننده نقش و جایگاه ایران در منطقه و آسیا و افریقا، یعنی ریچارد نیکسون، در کاخ سفید بود توانست حضور پررنگش را در خلیجفارس و اقیانوس هند چنان جا بیندازد که رویدادها را به نفع مصلحت ملی خود هدایت کند. چه آن روز که به بحرین مجال داد سرنوشتش را خودش مقرر کند، چه زمانی که سه جزیره تا ابد ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را به زیر پرچم ملی خود باز آورد، و چه آنگاه که به تقاضای سلطان قابوس به یاریاش شتافت تا لقمه چپ کمونیستهای ظفار و اربابان عدنی آنها نشود. معمولا کودکانی که میکوشند نقش بزرگترها را بازی کنند با بینی زخمی و گردن شکسته از بازی خارج شدهاند، حالا یا بهزور یا با حماقتهای خود. روزگاری کویت دست به بازیهایی بزرگتر از جایگاه خود زد. پس از اینکه صدام حسین آنجا را اشغال کرد تنها آرزو داشت دوباره بر پای خویش بایستد. دیگر نه میانجی رفع اختلافهای روسیه و چین شد و نه وسیله آشتی سوریه و غرب؛ به خود پرداخت و امروز از ثبات و اعتبار بسیار برخوردار است. اما قطر پا را در گالشی کرده است که سه چهار نمره از پایش بزرگتر است. بامدادان، سر بر حریم آقای آمریکاییاش دارد، ظهر نماز وحشت بهسوی قبله تهرانیاش میخواند، عصر با هنیه و زهار و موسی ابومرزوق عصرانه میخورد، غروب احوال ابومازن را میپرسد و سری بهسوی برادر بزرگ در ریاض خم میکند و شامگاه با ساقی اسرائیلی نرد محبت میبازد، و همه اینها برای این است که قد بکشد و اندازه برادر بزرگترش سعودی شود. گویی نمیداند که «سرو و آلوچه ز یک خاک برون میآیند/ سرو بر عرش نظر دارد و آلو بر فرش». اگر رژیم ولایت فقیه ره به رقابت با سعودی زد و تا نقطه یک درگیری پیش رفت با آنکه حداقل عرض و طولی وسیع داشت و پول و نوکر و موشک بسیار، اما درنهایت دست توسل بهسوی چین دراز کرد و با واسطه به ریاض گفت، «چون دایره ما ز پوستپوشان توایم/در دایره حلقهبهگوشان توایم!»
بازی ۷ اکتبر در غزه خطایی استراتژیک بود که ولی فقیه، خلاف عهد و پیمانش، مرتکب آن شد و این کلاه بزرگتر از دستارش سرانجام سرش را خواهد بلعید. همانطور که کفش گشاد قطر پایش را آسیب خواهد زد.
جمال عبدالناصر هزینه بلندپروازیهای خود و اتحاد نامبارک با سوریه و لشکرکشی به یمن را با خفت جنگ ژوئن و صدام حسین پاسخ واقعی تجاوز به کویت را در گور پس داد. همانطور که معمر القذافی مجازات طرح کشتن ملک عبدالله، پادشاه فقید سعودی، و دخالتهایش در آفریقا و خاورمیانه را با گلوله یک تپانچه طلا پرداخت کرد که امیر قبلی قطر به یک سروان لیبیایی هدیه داده بود.
دولتها و شخصیتهای بینالمللی جایگاه و اعتبار خود را با تعارف و هدایا تحویل نمیگیرند، بلکه در پرتو عملکرد خود و نه در زمانی کوتاه اعتبار کسب میکنند. بعد از جنگ ششروزه عربها و اسرائیل ملک فیصل فقید به یاری مصر و سوریه و اردن رفت که سرزمینشان را از دست داده بودند. گفت آرزویش نماز در مسجدالاقصی در بیتالمقدس است. با آنکه جان بر این آرزو گذاشت اما برادرانش خالد و فهد و عبدالله و سلمان، پیگیر تحقق آرزوی برادر بزرگتر شدند، اما نه با تیر و تفنگ، بلکه با طرح صلحی که تحققش نیازمند رهبر شجاعی مانند اسحاق رابین بود که در واشینگتن و وایریور دست دشمنش عرفات را فشرد و با گلولههای یک دست راستی افراطی یهودی به قتل رسید. طرح صلح میان فلسطینیها و اسرائیل (درواقع عربها و اسرائیل ) نخستینبار در کنفرانس سران عرب در مغرب مطرح شد و فلسطینیهای زیر پرچم عرفات تلویحا پذیرایش شدند، اما وابستگان عراق و سوریه و قذافی با آن مخالفت کردند. بار دوم نیز در کنفرانس سران عرب در ۲۰۰۲ در بیروت مطرح شد. عمرو موسی، دبیرکل وقت اتحادیه عرب، در کتابش با عنوان «سالهای اتحادیه عرب» مینویسد: «جنگ به بنبست رسیده است. سادات و ملک حسین به صلح رسیده بودند. درواقع، ملتهای عرب ما را مکلف کرده بودند راهی پیدا کنیم. حادثه ۱۱ سپتامبر به ما یادآور میشد با چهره آشفتهای که تروریستها از عرب و مسلمان به دنیا ارائه دادهاند ما باید ردای صلح بر تن میکردیم، زیرا حمله به ما با عنوان تروریست یا، حداقل مسئول تربیت آنها، در پی حوادث ۱۱ سپتامبر، ما را در موقعیت دشواری قرار داده بود. این سعودی بود که با اعتبار و جایگاه و نفوذ خود در جهان عرب و اسلام میتوانست مبشر صلح باشد. به راه انداختن یک جنگ دیپلماتیک که ما را از رویارویی دور کند بدون دادن امتیازات دردناک و متقابل ممکن نبود. تفکر ولیعهد سعودی در آن زمان تفکر درستی بود برخاسته از منطق (بده و بستان) و شاهزاده عبدالله (ملک عبدالله بعدی) تنها کسی بود که میتوانست صلح را عملی کند. او اعتبار فوقالعادهای در افکار عمومی عرب، دولتهای اسلامی و جامعه بینالمللی داشت، بنابراین پیشنهاد یا ابتکار او گامی تاریخی بود که ارزش حمایت همهجانبه را داشت.»
برپایی دو کشور با خروج اسرائیل از سرزمینهای اشغالی در ژوئن ۱۹۶۷، تشکیل دولت فلسطین با پایتختی بیتالمقدس شرقی در مقابل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی ۲۲ کشور عربی و ۵۴ کشور اسلامی ( در بیانیه ای که در مورد طرح صلح ولیعهد وقت سعودی در نشریات معتبر جهان ازجمله تایمز لندن و واشینگتن پست و … به چاپ رسید ، نام جمهوری اسلامی ایران نیز در کنار نام دیگر کشورهای اسلامی ذکر شده بود)، خلاصه طرح صلح ملک عبدالله بود. توافقهای پیشین مانند «کمپ دیوید» و «وادی عربه» بین طرفهای عربی و اسرائیل با میانجیگری بینالمللی منجر به صلح عمدتا دوجانبه میان مصر و اسرائیل و اسرائیل و اردن شده بود. اسلو پای فلسطینیها را بهسرعت به دایره صلح کشاند اما رابین نماند تا به توافقها بُعد عملی بدهد. در این مرحله رژیم ولایت فقیه مشغول بازی با فلسطینیها شد، همان بازی که سالها عبدالناصر و صدام حسین و حافظ الاسد دست در کار آن بودند؛ اختلافاندازی میان فلسطینیها و نبردهایی که طی بیش از ۴ دهه خسارتهای مالی و انسانی زیادی برای فلسطینیها به بار آورده است. در عین حال لبنان نیز به اسارت حزباللهی درآمده است که شیر از سینه ولایت فقیه نوشیده و پول از خزانه ملتی ربوده است که از سال ۱۳۸۸ فریاد میزند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». هفتم اکتبر هم به اسرائیل و هم به کشورهای عرب نشان داد که تنها همان طرح ملک عبدالله میتواند با یک روند آرام و با مردانی از نوع رابین، مانند اسحاق هرتزوگ از حزب کارگر، ایهود اولمرت (ایهود اولمرت و خانم تسیپی لیونی از احزاب لیبرال میانه) و در سوی فلسطینیها محمود عباس، نبیل ابو ردینه مسیحی، مروان برغوثی، زندانی سرفراز و مورد حمایت غرب، و حنان عشراوی میتوانند زمینهساز صلحی پایدار بر پایه طرح ملک عبدالله شوند.
علاوه بر این، این واقعیت که عربستان سعودی در هر یک از مراحلی که «ابتکار صلح عربی» را با اعتبار بیسابقهای در سطح بینالمللی و عربی ارائه کرد، از تایید بینالمللی برخوردار شد، امروز نیز بهترین ضامن خروج خاورمیانه از میدان جنگ و ره کشیدن به مزرع سبز صلح همان طرح صلح عبدالله است، صلحی که با نیروی جوان در رهبری سعودی بخت توفیقش بسیار است. بدیهی است که بازگویی بندهای طرح صلح درک این حقیقت را که این طرح یگانه بخت صلح در شرایط فعلی است آسانتر میکند.
در پاییز ۲۰۰۲، بعد از ۲ انتفاضه خونین در ساحل غربی رود اردن و نوار غزه، جورج دبلیو بوش تلاش کرد در آتش رویارویی آتشبسی برقرار کند تا راه را برای نشست سران عرب در بیروت باز کند، اما تلاشهای او ناکام ماند. دولت بوش امیدوار بود که توجه جهان عرب را از بحران خلع سلاح عراق، که بعدا به حمله به این کشور منتهی شد، منحرف کند.
بسیاری درمورد دستور اجلاس تردید داشتند. رابرت فیسک، نویسنده و کارشناس انگلیسی خاورمیانه، درباره غیبت حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر، و ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، گفت: غیاب آنها بوی شکست را از راه دور به مشام میرساند. با این حال، توماس فریدمن این بار از آمریکا در نشستی لبریز از صراحت در فوریه ۲۰۰۲ با ملک عبدالله ملاقات کرد، سپس در یک مقاله خلاصهای از مصاحبهاش در ریاض را منتشر کرد و از طرح صلح شاهزاده عبدالله پرده برداشت. در این طرح ولیعهد سعودی به اسرائیل پیشنهاد داد در ازای عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی فلسطین در سال ۱۹۶۷ و تاسیس کشور فلسطین با پایتختی بیتالمقدس شرقی صلح کامل بین عربها و اسرائیل برقرار شود. با توجه به ملاحظات سوریه و عراق درمورد عادیسازی، فرمول اصلاح شد و چندی بعد عنوان «ابتکار ملک عبدالله» را گرفت و از اصطلاح عادیسازی پرهیز شد.
این ابتکار در حالی صورت گرفت که عربستان سعودی با یک کمپین رسانهای غربی مواجه شد که این کشور را به مسئولیت حوادث ۱۱ سپتامبر متهم میکرد و این کارزار تا زمانی که آمریکاییها و جهان با حمله به عراق و پیامدهای فاجعهبار آن در منطقه سرگرم شدند، فروکش نکرد.
در طرح یا ابتکار صلح سعودی آمده بود:
– اتحادیه عرب از اسرائیل میخواهد که در سیاستهایش تجدیدنظر کند و به سوی صلح مایل شود و صلح را بهمنزله گزینهای راهبردی بپذیرد.
همچنین باید موارد زیر را پذیرا شود:
– عقبنشینی کامل از اراضی اشغالی عربی، ازجمله جولان سوریه تا خط ۵ ژوئن ۱۹۶۷، و مناطق تحت اشغال در جنوب لبنان (روستای شبعا و تپههای اطرافش).
– دستیابی به یک راه حل عادلانه درمورد مشکل پناهندگان فلسطینی که براساس قطعنامه شماره ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشاپیش مورد توافق سازمان ملل قرار گرفته است.
– پذیرش تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی فلسطین (که در چهارم ژوئن در کرانه باختری و نوار غزه به تصرف اسرائیل درآمد) و به رسمیت شناختن بیتالمقدس شرقی پایتخت فلسطین آزاد. در مقابل کشورهای عضو اتحادیه عرب ملتزم خواهند بود، با توجه به پایان یافتن مناقشه اعراب و اسرائیل و انعقاد توافقنامه صلح میان آنها و در عین حال تامین امنیت برای همه کشورهای منطقه، روابط کامل دیپلماتیک میان طرفین قرارداد صلح برقرار شود.
– تضمین رد همه اشکال اسکان مجدد فلسطینیان در خارج فلسطین که با وضعیت ویژه در کشورهای عربی میزبان مغایرت داشته باشد.
– اتحادیه عرب از دولت اسرائیل و همه اسرائیلیها میخواهد که این ابتکار را بپذیرند تا از فرصتهای صلح و حق خون ما محافظت کنند و کشورهای عربی و اسرائیل را قادر به زندگی در صلح در کنار یکدیگر کنند و برای نسلهای آینده شرایط مناسبی فراهم آورند؛ آیندهای امن، با ثبات و با رفاه برای ملتهای عرب و اسرائیل.
– کنفرانس سران عرب از جامعه بین المللی با همه کشورها و سازمانهایش میخواهد که از این ابتکار حمایت کنند.
– کنفرانس از ریاست خود درخواست میکند که کمیته ویژهای از تعدادی از کشورهای عضو ذیربط و دبیرکل تشکیل دهد تا درمورد این طرح تماسهای لازم را برقرار کند و برای تایید حمایت آن در همه سطوح، بهویژه سازمان ملل متحد و شورای امنیت، ایالات متحده، فدراسیون روسیه، کشورهای اسلامی و اتحادیه اروپا، تلاش کند.
اما تنها ۱۰ نفر از ۲۲ رهبری که دعوتنامه اجلاس بیروت را دریافت کردند در بررسی طرح صلح در کنفرانس سران در بیروت شرکت کردند. یاسر عرفات، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر و عبدالله دوم بن الحسین، پادشاه اردن، در این مراسم شرکت نکردند. دولت آریل شارون به یاسر عرفات گفته بود که با وجود فشارهای آمریکا و اروپا، اگر در این اجلاس شرکت کند به او اجازه بازگشت نمیدهند.
بنابراین نرفتن عرفات بهدلیل مخالفت او با طرح نبود. او بعدها به ریاض رفت و مقرریاش را گرفت و دست پادشاه سعودی و بندهای طرحش را بوسید. این مناخیم بگین بود که همراه با ژنرال اریل شارون و شاگرد دستآموزش بنیامین نتانیاهو، اعتقادی به صلح نداشت و بارها از او نقل میکردهاند که «صلح برای چه، فعلا که سواریم تا ربع قرن آینده، بعدش هم بچههای ما تصمیم خواهند گرفت.»
حالا اما سعودیها پیششرطی گذاشتهاند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود.
جلال ایجادی
بحران و جنگ در خاورمیانه قطببندی جهانی را تشدید کرده است. تجاوز روس ها به اوکرائین نشانگر آنستکه صلح جهانی پایدار نیست و پوتینیسم می تواند جهان را به سوی جنگ اتمی سوق دهد. پهپادهای جمهوری اسلامی به پوتین قدرت جنگی بیشتری بخشیده و حمله جنگی رژیم خامنه ای علیه اسرائیل، ترکیب کشورهای درگیر را دقیقتر نموده و نشان میدهد که رژیم خامنه ای در جنگ افروزی جهانی نقش فعال و پررنگی ایفا می کند. آشکارا پوتینیسم، اسلامگرایی شیعه و متحدانش از یکسو و از سوی دیگر دنیای غرب و متحدان آن در برابر یکدیگر قرار گرفته و تنش بحرانی حاد و فزاینده ای را تجربه می کنند.
جنگ خامنه ای علیه اسرائیل
رژیم خامنهای با وجود ایجاد شبکه های تروریستی در خاورمیانه، آشوب در کشورهای همسایه و توسعه سیاست موشکی علیه اسرائیل، در چند سال اخیر رهبران نظامی بسیاری را از دست داد و ضربه های سنگینی در سوریه متحمل شد. رژیم اسلامی از همان فردای تصرف قدرت در سال ۱۳۵۷ خورشیدی علیه جهان کفر و علیه اسرائیل اعلام جنگ کرد و ثروت ملت ایران را چپاول کرد تا فاشیسم شیعه را تحکیم و جاه طلبی دیکتاتور فساد، خامنه ای، را سیراب کند. بحران سازی و تروریسم حکومتی و بسیج نیروهای تروریستی مزدور مانند حزب الله و حماس، بیش از پیش بی امنیتی در منطقه را دامن زد.
حماس با ایدئولوژی فاشیسم اسلامی فرصت را مناسب شمرد تا هجوم تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ علیه اسرائیلی ها را با مشاورت سیاسی نظامی جمهوری اسلام سامان دهد. پس از این حمله جنایتکارانه و قتل عام ۱۲۰۰ یهودی، اسرائیل در ۱ آوریل ۲۰۲۴، در ساختمان مجاور کنسولگری ایران در دمشق یک حمله انفجاری بوجود می آورد که منجر به کشتن ۷ نفر از مسئولان سپاه قدس در دمشق می گردد.
در مرحله بعد فرستادن ۳۵۰ موشک و پهپاد از جانب سپاه بسوی اسرائیل نشاندهنده مرحله جدیدی از جنگ بین ایران و اسرائیل بود. این حمله در نیمهشب ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ (۱۳ آوریل ۲۰۲۴)، توسط سپاه پاسداران صورت گرفت. از این لحظه نه فقط نیابتی ها به سوی اسرائیل حمله می کنند، بلکه جمهوری اسلامی برای اولین بار از خاک ایران به اسرائیل حمله ور می شود. البته حمله موشکی ایران با شکست مواجه شد زیرا اسرائیل با همکاری و شرکت آمریکا و فرانسه و انگلیس و اردن و عربستان، میزان ۹۹ درصد حمله ها را خنثی ساخت. پس از آن، اقدام تلافی جویانه اسرائیل در شمشین روز پس از حمله ایران، در ۱۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۵:۲۳ بامداد انجام می شود. اقدام نظامی اسرائیل بر روی پایگاه هوائی اصفهان و تخریب رادار پدافند اس ۳۰۰ ضربه دقیق و مهلکی به رژیم خامنه ای بود. اسرائیل نمی خواست یک جبهه بزرگ جنگی ایجاد کند ولی نشان داد که میتواند به راحتی سیستم راداری ایران را خنثی نماید و مراکز نظامی را در قلب ایران نشانه بگیرد.
هدف جمهوری اسلامی چه بود؟ حکومت خامنه ای در برابر اقدام های نظامی اسرائیل در سوریه برای تخریب دستگاه های نظامی ایران و قتل نیروهای قدس در موضع دفاعی بود و نمی توانست واکنش نشان دهد. ولی با کشته شدن سردار زاهدی و گروه اش، برای رژیم دیگر قابل تحمل نبود. خامنه ای با زخم ناشی از قتل قاسم سلیمانی توسط آمریکا و سپس نابودی زاهدی، تصمیم گرفت با اقدام به موشک پرانی، صحنه آرایی نموده تا آبروی خود را حفظ کند. رژیم با اطلاع قبلی به آمریکا، به اسرائیل حمله کرد. هدف حمله نظامی تبلیغاتی جمهوری اسلامی چنین بود:
یکم، لایه های اجتماعی طرفدار رژیم انتظار پاسخ نظامی داشتند. سپاهیان و بسیجی ها و خانواده های متعصب ضدیهود و دسته های اوباش آتش به اختیار، در انتظار واکنش خامنه ای بودند تا دلشان «خنک» شود.
دوم، رژیم ولایت فقیه به دیپلوماسی جهانی اعلام کرد که فقط با نیروهای تروریست نیابتی عمل نمی کند بلکه میتواند با تکنولوژی نظامی خود بطور مستقیم به اسرائیل حمله کند.
سوم، رژیم اعلام جنگ ضدیهودی کرد تا افکار عمومی کشورهای مسلمان را بسیج کرده و پشتیبانی آنها را بدست آورد و به رژیم های سیاسی سنی نشان بدهد که «لیدر جهان مسلمان» است.
چهارم، افزون برآنچه گفته شد رژیم آخوندی در پی گسترش نفوذ در آفریقاست. اقدام تروریستی موشکی در پی جذب متحدین کشورهای درمانده و جریانات تروریستی در آفریقاست
جمهوری اسلامی با حمله خود یک شوک برای اسرائیلی ها بوجود آورد ولی موفقیت نظامی نداشت و اقدامش توسط ایرانیان مورد تمسخر قرار گرفت و مردم ایران علیه حکومت ولایت فقیه به انتقاد دست زدند. این حمله، افکار عمومی ضدیهود در کشورهای عربی را تا اندازه ای جلب کرد ولی منجر به همکاری بیشتر رژیم های کشورهای عرب با اسرائیل شد. تناسب قوا در خاورمیانه بر علیه منافع جمهوری اسلامی چرخید.
وضع آشفته و شکننده نیروی هوائی
حمله اسرائیل به پایگاه اصفهان و تخریب سیستم رادار «اس۳۰۰» یک هشدار بزرگ بود و شکنندگی دفاع نظامی رژیم ملایان را آشکارا نمایان ساخت. سیستم پدافندی ایران نتوانست حمله اسرائیل را ردیابی کند. رژیم در کنار فعالیت های گسترده اتمی و موشکی خود و نیز تعرض های تروریستی دریایی خود، دارای نیروی هوائی بزرگ است. ولی این نیرو زمان جنگ ایران و عراق ضربه های سنگینی خورد. در زمان حمله امریکا به عراق در سال ۱۹۹۱ میلادی تعداد ۱۳۳ هواپیمای جنگی یا هواپیمای حمل و نقل نظامی به ایران پناهنده می شوند. ناوگان هوایی ایران براساس آمار منتشر شده در برگیرنده تعداد ۱۵۰ جنگنده می باشد و اغلب آنها از تکنولوژی مدرن محروم بوده و نمی توانند مورد بهره برداری عملی قرارگیرند. حال آنکه یک آمار غیر رسمی ادعا دارد که ایران ۳۴۵ فروند هواپیمای جنگی دارد. بااین وجود، ساختار ناوگان هوایی ایران بطور عمده کهنه و شکننده است.
براساس اطلاعات موجود ناوگان هوایی ایران از هواپیماهای فانتوم های آمریکایی زمان شاه و تعدادی از جنگنده های سوخوی ۳۴ روسی تشکیل شده است. همه جنگنده های ایران نمی توانند پرواز کنند و دارای فرسودگی تکنیکی هستند. ولی با این وجود کل ناوگان هوایی ایران چنین ارزیابی می شود:
تعداد ۴۰ فروند هواپیما اف ۱۴ امریکایی از دوران پهلوی
تعداد ۲۰ فروند میگ ۲۹ روسی از سال های ۹۰ میلادی
تعداد ۹ فروند میراژ فرانسوی از سالهای ۹۰ میلادی
تعداد ۱۷ فروند چنگدوجی۷ چینی از سالهای هشتاد میلادی
تعداد ۵۰ فروند فانتوم آمریکایی از سالهای هفتاد میلادی
تعداد ۳۰ فروند سوخو ۳۴ روسی از دوران سالهای ۲۰۰۰ میلادی
تعداد ۳۰ فروند هواپیمای ایرانی صاعقه، کوثر و آذرخش دوران جمهوری اسلامی.
تولید پهپادها از میانه سالهای هشتاد میلادی در زمان جنگ ایران و عراق شروع شد. جنگ تجاوزی روسها علیه اوکرائین مرحله جدیدی در تولید و مصرف پهپادهای «شاهد ۱۳۶» را باز نمود. جمهوری اسلامی در پی توسعه نسل جدیدی از پهپاده می باشد. افزون برآن رژیم خامنه ای در انتظار سوخوی ۳۵ روسی است و اعلام نموده که در سرمایه گذاری برای پروژه سوخوی ۷۵ شرکت میکند. مشارکت مالی ایران مبلغ ۱۰ میلیارد دلار تخمین زده می شود.
اسرائیل در جنگ های متعدد با کشورهای عربی دارای تجربه ۷ جنگ هوائی می باشد. ویکپیدیا تعداد جنگنده های اسرائیل را ۳۵۰ فروند ارزیابی می کند. برپایه نظر کارشنان همه این جنگنده ها مدرن بوده و قابل استفاده هستند. افزون بر نیروی هوایی اسرائیل، آمریکا از نیرو هوائی پرقدرتی در خاورمیانه برخوردار است. جنگنده های اف-۱۵، اف-۱۶، اف-آ-۱۸، اف-۲۲، و نیز پهپادهای جنگی و بمب افکن های «ب-۱» و بالاخره بالگردهای جنگی و هواپیماهای جاسوسی و ماهواره های خبرگیری و غیره، یک مجموعه ابزارهای جنگی پرقدرت و مدرن را تشکیل می دهد. در صورت درگیری جدی درخاورمیانه همه پایگاه های هوائی آمریکا در منطقه و ناوگان هوایی و دریایی آمریکا در مدیترانه و خلیج فارس، در کنار اسرائیل وارد عمل می شوند.
حال رژیم اسلامی ادعا دارد که میتواند در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کند و پیروز شود. نتیجه حمله موشکی و پهپادی۱۳ آوریل ۲۰۲۴ چیست؟ به گزارش نیویورکتایمز به نقل از مقامات اسرائیلی، جمهوری اسلامی ایران در این حمله از ۳۳۱ تسلیحات شامل ۱۸۵ پهپاد، ۳۶ موشک کروز و ۱۱۰ موشک زمین به زمین استفاده کرده است. به گزارش تایمز اسرائیل به نقل از دانیل هاگاری، سخنگوی ارتش اسرائیل این تسلیحات در مجموع حامل ۶۰ تن مواد منفجره بوده است. بنابر گزارشها، اسرائیل به کمک متحدانش موفق شده است تا ۹۹ درصد این پهپادها و موشکها را رهگیری و سرنگون کند و به گزارش سیبیاس به نقل از یک مقام آمریکایی تنها تعداد هفت موشک به خاک اسرائیل اصابت کرده است. بنابر ویدیویی که ارتش اسرائیل منتشر کرده است این حملات تنها خسارت اندکی به زیرساختهای پایگاه هوایی «نواتیم» واقع در «صحرای نگب» زده است و بنابر برخی گزارشها یک دختر ۷ ساله در پی این حملات مجروح شده است. حال در آینده رژیم ایران در یک جنگ علیه اسرائیل پیروز گردد؟ جنگ، انتخاب ملت ایران نیست بلکه انتخاب جنگ طلبان شیعه حاکم بر ایران است. درگیری نظامی در منطقه از جانب خامنه ای برای ملت ما فلاکت و بی سامانی بوجود می آورد و برای منطقه خرابی و کشتار را دامن می زند. ما نمی توانیم چشم خود را نسبت به دولت دست راستی نتانیاهو و مرتجعین مذهبی ائتلافی او و جنایات آنها در قبال غیرنظامیان غزه ببندیم. ولی میدانیم که حماس جنایتکار مسبب اصلی فلاکت فلسطینی ها می باشد. افزون بر آن حماس تبهکار متحد رژیم اسلامی خامنه ای است. حماس و خامنه ای ضدیهود هستند و با الهام از آیات جنایی قرآن محمد، همسو علیه اسرائیل می باشند. آنها مانند نازی های هیتلری در پی یهودکشی هستند.
هزینه ایران در حمله به اسرائیل
ثروت های ملت ایران غارت می شود. الیگارشی آخوندی و سپاهی تمام ثروت ایران را به شکل مخفی به تاراج می برد. تمام پولهایی که رژیم دینی برای توسعه شبکه های تروریستی در خاورمیانه بکار می برد و تمام هزینه نظامی جنگ افروزی و فعالیت هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی از چشم ملت پنهان است. هزینه حمله به اسرائیل چقدر ارزیابی می شود؟
بنابر گزارش منتشر شده توسط «یورونیوز» (۱۵/۰۴/۲۰۲۴)، جمهوری اسلامی ایران در این حمله از ۱۸۵ پهپاد انتحاری شاهد ۱۳۶ و ۱۳۱ استفاده کرده است. قیمت هرکدام از این پهپادها بین ۲۰ تا ۵۰ هزار دلار است در نتیجه میانگین هزینهای که طی این حملات صرف این پهپادها شده چیزی حدود شش میلیون و ۴۷۵ هزار دلار است. به گفته سخنگوی ارتش اسرائیل، تهران در این حمله از ۳۶ موشک کروز استفاده کرده است. هزینه هر یک از این موشکها بین پنج تا ۱۲ میلیون دلار است و در نتیجه به طور میانگین نزدیک ۳۰۶ میلیون دلار هزینه استفاده از این موشکها شده است. همچنین به گزارش نیویورکتایمز در این حمله از ۱۱۰ موشک زمین به زمین میانبرد استفاده شده است. بنابر منابع اینترنتی قیمت هرکدام از این موشکها بین یک تا پنج میلیون دلار است و در نتیجه به طور میانگین هزینهای حدود ۲۷۵ میلیون دلار هزینه این موشکها شده است. در نتیجه به نظر میرسد تنها ابزارهای جنگی مانند پهپادها و موشکهای مورد استفاده ایران در این حمله نظامی هزینهای حدود ۵۸۷ میلیون دلار ببار آورده است.
ارزیابی دیگری همین هزینه را تائید می کند. بر اساس اعلام ارتش اسرائیل در شبکه اجتماعی ایکس در این حمله از پهپادهای شاهد آرش به ارزش ۷۵ هزار دلار، شاهد غزه به ارزش ۷۰ هزار دلار، کمان ۲۲ به قیمت ۴۵ هزار دلار و شاهد ۱۳۶ به بهای ۲۰ هزار دلار استفاده شده است. همچنین سپاه پاسداران از موشکهای خیبر به ارزش ۳۰۰ هزار دلار و قدیر به بهای دو میلیون دلار در این حمله هوایی استفاده کرده است. بر اساس تخمین ارتش اسرائیل، هزینه کلی حملات به اسرائیل توسط سپاه پاسداران۵۰۰ مبلغ میلیون دلار بوده است.
البته باید به این مبلغ هزینه ابزارهای جنگی ایران، هزینههای لجستیکی و انسانی را افزود. با توجه به مجموعه هزینه های گوناگون می توان به طور تخمینی اعلام داشت برای ایران، کل هزینه ها به بیش از یک میلیارد دلار رسیده است.
هزینه دفاع اسرائیل چقدر بود؟ رام آمیناخ، مشاور مالی سابق رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل در گفتگو با نشریه اسرائیلی یدیعوت آهرونوت هزینه دفاعی اسرائیل را برای حمله جمهوری اسلامی حدود ۱.۳۵ میلیارد دلار برآورد کرد.
چه کسی به خامنه ای اجازه داده تا این همه هزینه جنگی بکار گرفته شود؟ ملت ایران؟ هرگز. شخص علی خامنه ای فاسد تمام تصمیم ها را گرفته است.
حمله نظامی و نفوذ استعماری در آفریقا
خامنه ای نزدیک به مرگ است ولی او میل شدید خود در انحصار قدرت سادیستی و خونریزی را حفظ کرده است. خامنهای بشدت نگران فردای رژیم آخوندی و منافع مادی خود و فرقه خود است. او برای سرکوب زنان، فروپاشی ناگهانی، آماده باشی در برابر کودتای احتمالی و یا جنبش انفجاری در جامعه، نیروهای امنیتی و نظامی را در خیابانها بسیج نموده است. چه رویداد بزرگی در انتظار ماست؟ ملت ایران دمکراسی و حکومت لائیک سکولار میخواهد و به انقلاب مهسا ادامه می دهد و ولایت فقیه با وحشی ترین روش ها جامعه را سرکوب می کند. دسته های فاشیستی حزب اللهی «ایرانی افغانی و لبنانی و عراقی» به صحنه می آیند تا فضا را نظامی تر ساخته و در صورت بروز حرکت اعتراضی بشدت و بسرعت سرکوب کنند.
رژیم امپریالیستی پوتین نه تنها به تجاوز علیه اوکراین ادامه میدهد، نه تنها حامی فعال آخوندها و جاسوسان خود در ایران هست و پهپادهای جنگی ایران را دریافت میکند تا به جنایت جنگی ادامه دهد، بلکه همچنین در آفریقا به گسترش استعمار خود ادامه میدهد. از ژوئیه ۲۰۲۳ کودتاچیان کشور مالی و نیجر با حمایت روس ها به قدرت رسیدند. نظامیان از فرانسوی ها خواستند تا نیروهای نظامی خود را بیرون ببرند و نیز از آمریکا خواستند تا ۱۲۰۰ نظامی آمریکایی کشور را ترک کنند. چندی پیش نخست وزیر نیجر به تهران رفت تا قراردادی در مورد فروش اورانیوم به ایران بسته شود. ایران به اندازه کافی اورانیوم ندارد و برای فعالیت نظامی اتمی آشکار و پنهان خود به اورانیوم نیاز دارد. ایران دومین کشور ذخائرگازی جهان و دومین کشور منابع نفتی جهان و کشوری با سیصد روز آفتابی است. حال چنین کشوری نیاز به تولید اتمی برق دارد؟ نه هرگز. هدف جنایتکاران اسلامی، بمب اتم شیعه است.
رژیم اسلامی برای ساختن بمب به اورانیوم آفریقا نیاز دارد و به این خاطر شبکه سازی نفوذی خود در آفریقا را ادامه می دهد. شبکه سازی برای گسترش شیعه گری و آخوندپروری و ملا سازی مستقر در آفریقا، برای یارگیری سیاسی نظامی، برای تقویت جبهه ضدغربی و برای توطئه چینی، فعالانه ادامه دارد. تعرض علیه اسرائیل نمایش قدرت برای جلب کشورها و نیروهای سیاسی مزدور است. سیاست خارجی حکومت اسلامی خامنه ای، سیاستی استعماری امپریالیستی است. خاورمیانه و آفریقا میدان تاخت و تاز روس ها و آخوندهای ایرانی شده است. استعمار غرب در این مناطق با نیروهای رقابتی جدیدی روبرو هستند. استعمار اسلامی پیروان محمد و نیز برده داری قرآنی، از دیرباز در این مناطق عمل کرده است. امروز رژیم ایران و عربستان، شیعه گری و وهابی گری را با مسجدسازی و خرافه های اسلامی و جاسوس پروری، این مناطق را تسخیر می کنند. رژیم ایران با آخوندسازی در قم و انتقال آنها به کشورهای آفریقایی و با گستری شبکه های نفوذ فعالانه عمل می کند. پس حمله نظامی به اسرائیل با رویاهای شوم توسعه طلبی خامنه ای گره خورده است.
رژیم خامنه ای به آفریقا به عنوان یک «میدان نبرد» نفوذ، قدرت و قلمرو علیه عربستان سعودی می نگرد و همچنین در پی مقابله با نفوذ غرب و بویژه ایالات متحده آمریکا در آفریقاست. خامنه ای با عناصری همکاری می کند که مخالف عربستان و آمریکا هستند و میتوانند جذب استعمار ولایت فقیه بشوند. دخالت ایران در جنگ داخلی اتیوپی و فروش مهاجر۶ به ارتش این کشور، روابط سه کشور شاخ آفریقا یعنی سودان، جیبوتی و سومالی و روابط با کنیا، اوگاندا و زیمبابوه همه و همه نشان دهنده اشتهای امپریالیسم اسلامی شیعه است. خامنه ای فاسد و توتالیتر و استعمار گر است. خامنه ای خواهان سلطه استعماری در خاورمیانه است. او نیازمند آدمکشان و مزدوران نیابتی مانند حسن نصراله و اسماعیل هانیه و نیز حامیان آفریقائی شیفته قدرت سیاسی بمب اتم شیعه می باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
—————————————————-
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود.