صبح روز هشتم ژوئن، شماری از مخالفین جمهوری اسلامی طبق اعلام قبلی در کنگره آمریکا حاضر و به ایراد سخنرانی در مورد موضوعات مربوط به ایران و آمریکا پرداختند. نیک آهنگ کوثر(کارتونیست)، فضائل عزیزان(فعّال حقوق بشر و مدیر تلویزیون آزاد)، سعید عابدینی(کشیش ایرانی)، رضا پرچیزاده(فعال و نظریه پرداز سیاسی)، سینا دبستانی (فعّال سیاسی)، مرجان گرینبلت( فعال حقوق بشر)، و امیر فصیحی(نویسنده)… سخنرانان این مراسم بودند.
این نشست ساعت ۹/۳۰ صبح با صحبتهای آقای فرهمند کلأیه به صورت رسمی آغاز شد.همه سخنرانان در سخنرانی خود از تغییر رژیم سخن گفتند. آقای رضا پرچیزاده نیز یک راه حل ۱۹ صفحهای را به کنگره ارائه داد که در آن چگونگی سرنگونی رژیم ایران با جزییات تشریح شده بود. فضائل عزیزان نیز در سخنرانی خود از کنگره خواست تا از فعالیت لابی جمهوری اسلامی اسلامی (نایاک) در آمریکا جلوگیری به عمل آورده شود. در میان برنامه نیز پیغامهای تصویری چند تن از فعالان سیاسی پخش شد. همچنین در این نشست به ناکارآمدی صدای آمریکا و فساد موجود در آن اشاره شد و از کنگره درخواست شد در این مورد اقدام لازم به عمل آورده شود. جلسه ساعت ۵ بعد از ظهر پایان یافت.
“کفن امام پاره شد. منظره بدن امام در این حالت واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد. تلاش مردم برای رساندن دست خود به تابوت امام، مشکلآفرین شد. در حدی که کفن امام پاره شد و در رسانهها منظره بدن امام در این حالت! واقعاً جلوه ماندگاری ثبت کرد “
هاشمیرفسنجانی کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در میدانِ فاطمیی تهران، پشتِ فرمانِ تاکسی، منتظر مسافر بودم. چند ماهی بود از حبس خلاصی یافته. هیچجا به من کاری وا نمینهادند. بیپولی بود و غمِ نان. آبدارچی هم که میخواستم بشوم سوءسابقه میخواستند و من سابقهدار شده بودم.
دو مسافر تهِ تاکسی نشسته بودند. سه مسافر کم داشتم تا راهی بازار شوم. رادیو از صبح قرآن پخش میکرد. دل تو دلام نبود. شنیدنِ خبرِ مرگِ هیچکس برایم دلپذیر نبوده است، اما دروغ نگویم. این بار فرق داشت. نه خوشحال بودم نه غمگین. دلآشوبه داشتم. ۱۲ خردادماه از طریقِ رادیو تلویزیون از مردم خواسته شد که برای امام دعا کنند. بعدتر مشخص شد که خمینی ۱۳ خرداد تمام شده بود. محمد حیاتی، گویندهی پُرسابقهی رادیو ایران با صدای بغضآلود خبر را خواند: انالله و اناالیه راجعون. روح بزرگ خدا به ملکوتِ اعلی پیوست.
دو مسافر را از ماشین پیاده کردم: تعطیل است، کار نمیکنم. چنان با خشونت گفتم که مسافرین بدونِ هیچ اما و اگر از ماشین پیاده شدند. به سرعتت به طرفِ یکی از فرعیهای خیابان فاطمی، راندم. پس از گذشتِ آنهمه سال هنوز از خود میپرسم چرا به آن سمت راندم. این خیابان آخرین زیستگاهِ علی محبی بود که قلباش به فرمانِ خمینی از حرکت باز ایستاد. میخواستم زنگِ در خانهی علی را به صدا درآورم، او را از خواب بیدار کنم و مژدهگانیام را بگیرم. به منزل علی رسیدم. توقف کردم. از علی هیچ خبری نبود. میدانستم اینجا نیست. دفنگاهش گورستانی است در اهواز و او آرام زیرِ نخلی که بدان عشق میورزید خفته است.
جمعه ۱۲ خرداد: بغض گلویم را فشرد در نماز جمعه پیام ایشان را به صورت لطیفی گفتم که هم مردم متوجه شوند و دعا کنند و هم باعث انفجار نشود. با احمد آقا در باره رهبری و مسائل بازنگری قانون اساسی صحبت شد. قرار شد در اتمام کار تسریع نماییم.(۱)
شنبه ۱۳ خرداد: ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم. امام به زحمت نفس میکشیدند. فقط یکبار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. با تلفن اعضای مجلس خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پسفردا موکول کنیم یعنی پس از انتخاب رهبر(۲)
میلیونها نفر در مراسمی غیردولتی به استقبالاش رفتند و نه به همان تعداد که جمعیتی میلیونی در رفتنش سیاه پوشیده و گریبان چاک دادند و بیقلبترین موجودی که نمادِ بیمعرفتی و بیعاطفگیی مطلق در تاریخ ایران بود را به تاریخ شانزدهم خرداد به خاک سرد سپردند. او که از آغاز و در پشتبامکشیهای آن بهمن یخزده و انسانکش، ندا سر داد: اینها از بشر خارجاند[…] و مجرم نیاز به وکیل ندارد.
هم او که با جوشاندهی مذهب و شمشیر خرافات گردن خردورزی نهیف ایرانی را از بدن جدا کرد و فرهنگ و سیاست ایران را یکسر به پلیدی کشاند، آنسان که رهایی از میراثاش به آرزوی ۳۹ سالهی انسان ایرانی بدل شده است. انسانزدایی را به واسطهی مذهب بر روان زخمخوردهی تکتک ایرانیها آوار کرد، او برخلاف نظر داستایوفسکی که از زبان راسکولنیکوف در جنایت و مکافات بیان کرد “انسان نمیتواند به کلی بدون ترحم زندگی کند” در تمامی هستیاش بیترحم عمل کرد و زیست.
شاخص اصلی و سپهسالار ارتجاع در تاریخ ایران بود. میراثاش سایهای است که هنوز آسمان سرزمین پرآفتابمان را کدر نگاه داشته. برای او همهچیز در حفظ نظام خلاصه میشد و بس. “برای حفظ نظام نماز، روزه و حج را میتوان تعطیل کرد.” و “دروغگویی، شرب خمر، جاسوسی و ترک نماز” را مجاز شمرد.
اشکال از او نبود که اینهمه را در کتاب ولایت فقیه در سال ۱۳۴۸ نوشته و گفته بود. کتاب را از زیر دشکچهاش و درخت سیب نوفللاشاتو بیرون کشید و آنرا درسنامهی انقلاب کرد. چرا که غیاب دیگران چنان حضوری به وی بخشید که هیچ راهی به غیر از خود باقی نگذاشت. ظهور خمینی باخت مدرنیته و روشنفکری ایران بود. ماهزدهگان را چه تقصیر، آنجا که بخشی از روشنفکری جامعه دراز به دراز رو به قبله شدند، نَصرُمنالله گویان به دنبالِ امام افتادند و بر پُشتِ بامها، فریادِ اللهاکبر سر دادند. خمینی ولایت فقیهاش را نوشته بود گیریم مدتی کوتاه که زیر درخت سیب خودش را خنک میکرد و تسبیح میچرخاند زیر تشکچهاش پنهان کرد و خاک بر رویش ریخت تا دیده نشود. قرار بود بهشت را از آسمان بر زمین کشد. جهنمی ساخت که زنگ تفریحش دوش گرفتن با آب دویست درجه شد. به تقریب اکثریت نزدیک به مطلقِ گرایشهای عمومی جامعهی روز ایرانی حمایتش کردند. لیبرالها و ملیمذهبیها به پابوسش رفته و کلاه از سربرداشتند و بر دستانش بوسه زدند، چرا که در سیمای آقا نماد یک انسان دموکرات مشاهده کردند. برای روحانیون از طالقانی و منتظری تا دیگران مفهومی معادلِ تقوا داشت. بخشی از چپ آن روزگاران وی را نماد عدالت اجتماعی انگاشت، هم از اینرو میخواستند با “آقا” و از طریق راه رشد غیرسرمایهداری به سوسیالیسم برسند!
جامعهی ایرانی غافل از آنکه وقتی چیزی را بر میگزیند به گونهای شگرف اندیشههای وی را تکثیر و باطنی میکند. با شعار “الله اکبر. خمینی رهبر” همصدایی کرد و تاسفآور آنکه بخش بزرگ روشنفکریی ایران در برآمد انقلاب ایران بر خواستههایش لباس نپوشاند بلکه عریان و قوزکرده با صدای غالب همآوایی کرد. همه چیز مستحیل شده بود در خمینی. آنقدر “آقا” بزرگ شد که مقاومت در برابرش به ناممکنها پیوست. و اینگونه بود که بخش مهمی از مرشدانِ سیاسی ایران -تا امروز- از پی مستی تودهها هر تباهی را پیروزی خوانده و مدام از هراس دور افتادن از مردم از خود دور افتاده و با خویشتن خویش وداع میکنند.
سادهترین نوعِ مرگ برایش رقم خورد. حقاش این نبود. او شوکران را به نوشداروی جامعه بدل کرد؛ ایران را تا حدِ رذالتِ خود پایین کشید.. حقاش نبود به این سادهگی برود. یادِ همهی همسفرانام در راهروی مرگ برایم زنده میشود. صدای نیری و پورمحمدی و رئیسی و قاضی مقیسه از پشت دیوارهای گوهر به گوش میرسد: ببریدش چپ.
باسلام
از درون حلقه پزشکی شما خبر می دهند که حالتان مساعد نیست و احتمال میدهند که مرگ شما بسیارنزدیک است. ممکن است درست در نیاید و چند سال دیگر هم زنده بمانید. اما بالاخره دیر یا زود به قول ابوالفضل بیهقی، “فرمان می یابید” و جهان فانی را به سوی دیار باقی ترک می کنید. می خواهم به مصداق حدیث شریف نبوی “حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل ان توزنوا” (از خودتان حساب بکشید قبل از آن که از شما در روز جزاحساب بکشند و اعمال خود را بسنجید قبل از آن که اعمالتان را در آن روزبسنجند)، به شما در این حساب کشی کمک کنم و آینهای جلوی چشمتان بگذارم تا خود و عملکردتان را در آن ببینید.
دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کاین دولت و ملک می رود دست به دست (سعدی)
آقای خامنه ای:
شما ده سال به عنوان عضو شورای انقلاب و رئیس جمهور، درکنار آقای خمینی در ساختن نظام جمهوری اسلامی مسئولیت داشتهاید و ٢٩ سال نیز به عنوان رهبرنظام مستقیما مسئول تمام اتفاقات کشور و دستاوردهای این نظام بودهاید. آن چه اکنون در کشور هست محصول رهبری شما است و خوب وبد آن در دنیا و آخرت به پای شما نوشته می شود. نگاهی به کشور بیاندازید. مردمی خسته، ناامید، گرسنه و خشمگین در کشوری پراز مشکل و نابسامانی دیده میشوند. در عرصه اقتصادی، نزدیک به نیمی از ثروت کشور در تملک شما و نهادهای زیر نظرتان مثل سپاه است. ازقول یکی از مسئولین بانک مرکزی نقل میکنند که بخشی ازدرآمد نفت تحت عنوان سهم رهبری دربانک مرکزی به حساب ویژه شما واریز میشود. به این ترتیب فساد بیسابقهای که در تمام ارکان کشور موج می زند از خود شما شروع میشود. تورم وگرانی و بارسنگین مالیات کمرتوده مردم را شکسته و درهمین حال جمع اندکی از ارباب قدرت و اطرافیان شما درمیلیاردها ثروت بادآورده غوطه ورند و نعرههای مستانه میزنند. بیش از صدهزارمیلیارد تومان از موجودی بانک ها که متعلق به مردم است به غارت رفته و با توقف گردش بانکها، رکودی بی سابقه تمام کشور را در خود فرو برده و چرخ اقتصاد کشور زنگ زده و در واقع نمی چرخد. نخستین نتیجه این رکود هم بیکاری چندین میلیون نفر از جوانان کشور است.
در عرصه اجتماعی بیش از ١١ میلیون نفرحاشیه نشین شهرهای بزرگ هستند. بیش از سه میلیون نفر با دیو اعتیاد سر می کنند. دزدی، رشوه و ارتشاء بیداد میکند. محیط زیست کشور در معرض نابودی است و مردم حتی برای تامین دو عنصر حیاتی زندگی، یعنی آب و هوای سالم با مشکل مواجه هستند.
در عرصه فرهنگی، دانشگاه های کشور در نازل ترین سطوح تاریخ خود قراردارند. وضعیت علمی کشور برخلاف آمارغلطی که به شما دادهاند و بارها تکرار کردهاید، با هر شاخصی اسفناک است و ایران از دایره چرخش علم و دانش درجهان جدا افتاده است. در عرصه هنر، هنرمندان درفشار وتنگنای سرکوب و اختناق و سانسورهستند. جمعی روانه زندان و گروهی آواره غربت شده و آنها که ماندهاند همچون گل سنگ از درون سنگ خارای فشارهای موجود بازهم گل میدهند، اما به صدها خون دل و جفای روزانه. البته حساب جمعی چاپلوس و شاعرانی انوری پیشه که به دربارشما راه دارند جدا است که ریزه خوار خوان قدرت و ثروت شما هستند.
در عرصه سیاست داخلی، در یک کلام هرکس غیراز شما می اندیشیده، یا خائن و مزدور اجنبی لقب گرفته و یا احمق و نادان. هزاران نفر در دوره زمامداری شما روانه زندان وحصر شدهاند، صدها نفر به قتل رسیده ویا اعدام شدهاند، تعدادی مفقود و سر به نیست شده و جمعی هم روانه غربت و آوارگی گشتهاند. مردم از امکان تشکل یافتن در نهادهای مدنی محروم شده و پایهای ترین حقوق و آزادی آنها هم دستخوش سرکوب و اختناق قرارگرفته است.
در عرصه سیاست خارجی هم جنگ افروزی شما تا کنون در سوریه و یمن و عراق و لبنان و افغانستان صدها هزارکشته و مجروح و آواره به جا گذاشته است. میلیاردها دلارثروت کشور را به باد داده و ایران را در دنیا به انزوایی بی بدیل در تاریخ کشورمان دچار کرده و درعوض دست متجاوز روسیه را در تمام ارکان کشور بازگذاشته است.
آن چه نوشتم تنها یک از هزار و ذره ای از خروار است. شرح کامل آن، مثنوی را ازهفتاد من کاغذ افزون میکند. شما قدری از حصار چاپلوسان و سر سلطان به سلامت گویان بیرون بیایید، امکان دارید که بسیار روشنتر و کاملتر از آن چه توسط آینه امثال من پیش چشمتان گذاشته میشود، درد و رنج ایران و ایرانی را ببینید. به نظرم فهمیدن آن چه ملت میخواهند، دست کم از ورای چندین انتخابات در بیست سال گذشته کار دشواری نیست، اما شما دراین سالیان طولانی زمامداریاتان اصرار داشتهاید که پیام مردم را نشنوید و به زبان تحکم و تهدید با آنها سخن بگویید.
آقای خامنهای نگویید این دولتهای بر سرکار مقصر بودهاند و یا زید و عمر نتوانستهاند و یا لغت محبوب شما، دشمن نگذاشته است. وضعیت فعلی کشور آینه تمام نمای مدیریت و مسئولیت شما است. سی سال در رهبری یک کشور با این اختیارات گسترده، عمرکاملی است که میتوانسته ایران را گلستان کند ویا در وضعیت اسفناک فعلی قرار دهد. کشوردرآستانه سقوط و فروپاشی قرارگرفته است. شما مسئول اصلی وضع موجود هستید.
متاسفانه شخص شما دیگر فرصت و عمر و استعداد ساختن ویرانهها و جبران خسارتهایی که به این مرز و بوم زدهاید را ندارید. اما برای جبران اندکی از آن چه تباه کردهاید برای این چند صباح عمر باقی ماندهاتان سه پیشنهاد روشن و مشخص برایتان دارم و امیدوارم با توفیق در به کار بستن آنها بتوانید قدری جبران مافات کنید والبته به مصداق آیه شریفه “ما توفیقی الا بالله”، دعامی کنم توفیق الهی هم دراین راه شامل حالتان باشد.
پیشنهاد اول: رئیس بی کیاست دستگاه قضا را تعویض و عفوعمومی برای تمام مخالفین سیاسی در داخل و خارج از کشور صادر کنید. زندانیان سیاسی و عزیزان در حصر را آزاد کنید. راه آشتی ملی را در پیش بگیرید و بگذارید گروههای مختلف مردم در فضایی سالم و با نشاط در ساختن ایران باهم همکاری و رقابت کنند. انقلاب تمام شده، بگذارید نسل جوان کشور از “شرایط حساس کنونی” بیرون بیاید و زندگی کند. به جای تکرار واژه دشمن، دوستی را بگذارید و به جای مرگ خواهی و پراکندن نفرت، زندگی خواهی و محبت را به مردم نثار کنید. شادی و امید را به مردم برگردانید.
پیشنهاد دوم: تمام اموال و املاک و ثروت هایی را که شما و نهادهای زیر نظرتان و سایر رانت خواران نزدیک به نظام از دست و دهان مردم دزدیدهاند، به مردم برگردانید. این ثروت ها را ملی اعلام کنید و دولت را موظف نمایید تا این ثروت انباشته بیش از دویست میلیارد دلار را به صاحبانش برگرداند و صرف ایجاد کار برای میلیون ها بیکار در کشور و بهبود زندگی کارگران و معلمان و مزدبگیران نماید. اموال مردم را به مردم برگردانید.
پیشنهاد سوم: نظام ولایت مطلقه فقیه کارآمدی نداشته ودرهمه زمینهها شکست خورده است. قدرت متمرکز در دستان یک نفر، جز فساد و عفونت در اطراف این کانون قدرت چیزی تولید نکرده است. قدرت فساد می آورد و قدرت مطلقه، مطلقا فساد می آورد. هنوز نمردهاید که بحران جانشینی برسرتصاحب این صندلی خون آلود آغاز شده و خون ریخته است. با اختیاری که دارید قانون اساسی جمهوری اسلامی را به رفراندوم بگذارید و اگر اکثریت مردم رای مخالف به آن دادند، با انتخاباتی آزاد، نظارت کنید تا مجلس موسسان منتخب مردم قانون اساسی جدیدی بنویسد و قدرت را به مردم برگرداند و این خانه را به صاحب خانه یعنی ملت ایران تحویل دهد. ایران را به ایرانیان برگردانید.
• کیست و چه کرده است این جوانِ هنرمندِ”ریتم اند بلوز” خوانِ سراپا خالکوبی شده و جاهل مسلک که ابتدا لِه اش می کنند و بعد رای اش را اصولگرایان روی چشم می گذارند و اصلاح طلبانِ حکومتی هم برای منکوب کردن مخالفان حکومت اسلامی از جمع زدن ِرای او به رای خود اباء نمی کنند.
انتخابات” تمام شد:
۱
غریب نبود آنچه در این انتخابات دیده شد. شبه روشنفکریِ ایرانی از زمانۀ عباس میرزا تا به حال بارها وجدان واژه ها و مفاهیم را درملاء عام اعدام کرده است. مستند است که عقلانیت سیاسی و بلوغ سیاسی بار نخست نیست که آونگِ دارِ التقاطی گری و تذبذبِ شبه روشنفکری و پاره هائی ازکوشندگان سیاسی و فرهنگیِ این سرزمین می شوند
۲
من باردیگرهوشیاری آیت الله خامنه ای را تحسین می کنم . این جنایتکارِهوشمند سنجیده، با برنامه و مهندسی شده حرف می زند و عمل می کند. در بارۀ ” انتخابات” گفت: “مهم نیست به چه کسی رأی میدهیم، مهم این است که همه بیایند و باشند و نشان بدهند که حاضرند از اسلام و جمهوری اسلامی دفاع کنند.”
او و حکومت اش با ۴۰ میلیون رای برنده انتخابات شدند. (البته با استناد به آمار حکومتی)
علیرغم اینکه پیروی ازتودۀ خمیری وسیلابی را کاری نادرست می دانم، وتجربه نیز شهادت مظلومانه و ذبح شرعی وغیرشرعی ِشعور در پای بساط شور نشانمان داده است، رخداد ” انتخابات” ۹۶ را یک پیروزی بزرگ برای مردم آگاه و شریف وطنمان می دانم. سال ۱۳۵۸ حدود ۹۹ درصد مردم واجد شرایط به حکومت اسلامی رای دادند وآری گفتند، امسال پس از گذشت نزدیک به چهاردهه، طبق آمارحکومتی حدود ۷۰ درصد تودۀ مردم به این حکومت آری گفتند، و این افت حدود ۳۰ درصدی یک پیروزی برای مخالفان حکومت اسلامی ست.
البته تا یادم نرفته این نکته هم بگویم که ” انتخابات” های حکومتی ویژگی ها دارند که باید به آن ها عنایت کرد. برای نمونه یکی شان این است که اصلاح طلبی حکومتی اگردر” انتخابات” های حکومتی برنده شود، همۀ آمارها و ارقام حکومتی در باره “انتخابات” درست و صحیح خواهند بود و مو لای درزشان نمی رود، اما اگر اصلاح طلبی حکومتی برنده نشود تقلب شده و آمارها و ارقام حکومتی دستکاری شده اند.( نمونه اند تجربه سال ۸۸ و سال ۹۶)
۳
دراین ” انتخابات” باز تجربه شد منطق آخوندی با قیاس آخوندی پیوند می خورد. این منطق را درفرمایش حیرت انگیزو فیلسوفانه و شبان وارفیلسوف شهیر اصلاح طلبان دیدیم که فرمودند: ” ما از دموکراسی فقط همین انتخابات را داریم ، بروید رای بدهید” و یا درمقایسه کردنِ مضحکانۀ انتخابات امریکا و فرانسه با انتصابات در حکومت اسلامی درخشید.
۴
دل ام اما یک جا خیلی سوخت. می دانیم زنان میهنمان، همچون گذشته فقط یک جا به طوررسمی و”قانونی” از حقوقی مساوی با مردان برخوردارند، و آن جا پای صندوق رای دادن به تداوم و تحکیمِ حکومت اسلامی ست. چه شادمانه برخی از زنان سرزمین مان از این تساوی حقوق پاسداری کردند.
۵
” لقب سازی ژورنالیستی” به عنوان یکی از ویژگی های اصلاح طلبی حکومتی، در”انتخابات” ها باب شده است. دراین عرصه حزب توده همان اوان انقلاب با لقبِ مثلث” بیق” ( بنی صدر، یزدی و قطب زاده) شروع کرد. یکی از روزنامه نگاران اصلاح طلبِ حکومتی، ادامه دهندۀ همان روش شده است، با عالیجناب سرخپوش (هاشمی رفسنجانی از رهبران اصلاحات) و عالیجنابان خاکستری شروع کرد تا به امروزکه با مثلث “جیم” و آیت الله قتلِ عام و آیت الله خون آشام ادامه داده است. این لقب سازی ها نوعی ” ایزگم کردن” و مخدوش کردن واقعیت با خود داشته و دارند. برای نمونه: آیت الله خمینی آمراصلی و فتوی دهندۀ ” قتل عام ها و خون آشامیدن ها” حساب شده از قلم انداخته می شود و لقبی از این لقب ساز حرفه ای و لقب سازی های هیچکاکی- دراکولائی نمی گیرد ودرمعرکه ” انتخابات” هم هیچ اشاره ای به نقش این جانی در کشتارسال ۶۷ نمی شود. البته لقب ساز به روی خود هم نمی آورد هنوز مرکب رای دادن اش به چند دراکولای اصلاح طلب، مثل ری شهری و دری نجف آبادی خشک نشده است. اصلاح طلبی حکومتی حتی برای حذف رقیبان خودی تن به مخدوش کردن و خاک پاشیدن به چشم واقعیت داده است، و خود را به فراموشی زده است که رئیسی ها و پورمحمدی ها یکی دو تا از مُطلا های دوران طلائی جنایت هستند.
۶
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اصلاحات دولت خاتمی، اگر چه دراین انتخابات انگشت هوا نکرد تا شهامتِ انگشتی نشان دهد، اما نوشت کسانی که در انتخابات شرکت نکردند از استقبال ۴۰ میلیونی مردم درس بگیرند و برای اینکه طعنه ای هم زده باشد با آوردن بیتی از مولانا، آن دست اش ازاین دنیا کوتاه را هم عذاب داد. پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی روشن و تکراری است، یعنی: اگرحساب روکم کردن مخالفان حکومت باشد ما رئیسی وتتلو و ۱۵ میلیون رای شان را هم ازآنِ خود می دانیم و با مالِ خود جمع می زنیم . پیش تراین پیام را به صراحت هاشمی رفسنجانی در یکی از نمازجمعه ها خطاب به مخالفان حکومت اسلامی و تحریم کنندگان انتصابات نعره کرد که: ( نقل به معنی) ” بیخودی روی اختلاف های ما حساب باز نکنید، ما آخوندهای معمم و مکلا گوشت همدیگررا می خوریم اما استخوان یگدیگر را دورنمی ریزیم”.
۷
بزرگان اصلاح طلبی حکومتی و مغزهای اتاق ها وحجره های فکر، و بسیارانی از رای دهندگان به آقای روحانی، خطاب به رئیس جمهور منتخب شان می گویند ” ما رای مان را دادیم جناب دکترحسن روحانی، حالا نوبتِ شماست.” یعنی آقای روحانی اگرشما خراب کنید به ما که به شما رای دادیم مربوط نمی شود، همۀ تقصیرها گردن شما خواهد بود. این منطق هم همان منطق ” انتخابات”ِ دموکراتیک اسلامی و گام برداشتن در مسیرِ دموکراسی ست. کسانی که رای دادند و عوام الناسی را به رای دادن تلقین کردند، مسؤل اند.
۸
این”انتخابات” با نام و زندگی و هنرِ یک هنرمند جوان به نام امیرتتلو گره خورد. می گویند این هنرمندِ قربانی آخوندیسم، درسال ۸۸ حامی جنبش سبزبود، دراین فاصله منصرف از اصلاح شدن، و نیزِفشارِهای ددمنشانۀ حکومت اسلامی سرازحمایت ازجنایتکاری همچون رئیسی درآورد. روزهای مبارزات “انتخابات” ی مخالفان اش دیوارنویسی کردند که: ” امیر تتلو سبزی که زرد کرد!” و…
چندروزی کارمن این شد که بنشینم و زندگی و هنرامیرتتلو، ” سبزی که زرد شد” را دنبال کنم، وکارهایش را ببینم وگوش کنم. ازروی دلسوزی و کنجکاوی، می خواستم ببینم کیست وچه کرده است این جوان که بیش از۴ میلیون جوان ایرانی درمیهنی اسلامی ای که همۀ کارهای این هنرمند قبیحه و جرم انگاری ست، برایش” لایک”می زنند و طرفدارش هستند. برایم مهم بود ببینم کیست این یکی از ۱۵میلیون هم وطنی که به رئیسی رای داده است، همان۱۵میلیونی که به اضافه آن ۲۵ میلیون می شوند رقم ۴۰ میلیون ادعائی ای که بازحماسه آفریدند ومی باید امثال من به آراء و نظرشان احترام می گذاشتیم و دنبال شان ریسه می شدیم.
باری، بسیاری ازکارهای تتلو به چشم و گوش من زیبا، دلنشین و هنرمندانه آمدند. ودلم بیشتر به حال اش سوخت. بارها یواش و بلند گفتم : حیف از این همه استعداد:
“مردمان بیعشق کبوترارو پردادند
من دوباره بیعشق نگران فردامم
من خُب آره بیحس با اینکه کلی درد دارم
اما مردمان بیعشق دیگه حتی رحم نمیکنن به پَــر وبالم”.
و بالاخره این که کنجکاو بودم وهستم دریابم اصلاح طلبانِ حکومتی که دنبال تغییررفتارحکومتیان هستند، تغییررفتاررئیسی ازیک آخوندِ مرتجعِ قاتل به آخوندی که درکناریک خواننده مدرن رَپ و” ریتم اند بلوز”می نشیند، و با اودرباره هنرش حرف می زند وازاوبه خاطر شرکت اش درانتخابات و حمایت اش ازحکومت اسلامی تشکرمی کند راچگونه تعبیر می کنند؟، آیا ربطی بین اصلاح طلبی حکومتی وتغییررفتاررئیسی دیده می شود؟. آیا تغییر واصلاحِ آخوندی ازاین مدرن تروعمیق ترسراغ دارند؟ وچه تفاوت کیفی ای میان اصلاح طلبی خلخالی وهادی غفاری و ری شهری و دری نجف آبادی و مشابهین شان با تغییر رفتارِرئیسی وجود دارد؟
«در انتخاباتی که نمایندگان مردم بر آن نظارت نداشته باشند،
آمارهای اعلام شده الزاماً نمی تواند قابل قبول باشد.»
در چند دهه گذشته پس از استقرار جمهوری اسلامی، مخالفان استبداد مذهبی، حتی برخی از موافقان و گاه کسانی هم که در برهه ای از زمان با سردمداران و گردانندگان نظام همکاری داشته و در خدمت آنان بوده اند و اکنون از آن ها جدا شده اند، گفته و ایراد گرفته اند که قانون اساسی جمهوری اسلامی همه اختیارات کشورداری را به یک تن به نام ولی فقیه داده است و دیگران حتی رئیس جمهور هم کاره ای نیست.
نتیجه کار، با وجود اوضاع و احوال در چند هفته مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و تبلیغات حساب شده و گسترده برای کشاندن مردم به حوزه های انتخاباتی حتی به این بهانه که باید به «بد» رأی داد تا «بدتر» انتخاب نشود، به وضوح مشخص کرد که آن طورها هم که گفته می شود در نظام ولایت فقیه، همه اختیارات در دست ولی فقیه نیست.
گرچه قانون اساسی همه قدرت و اختیار را به ولی فقیه بخشیده، اما نتظیم کنندگان آن، حق انتخاب رئیس جمهور اسلامی را به تصمیم مردم واگذارده اند.
به قول شاعر معروف سعدی:
«خدا گر ببندد ز حکمت دری به رحمت گشاید در دیگری»!
چرا رئیسی وارد گود مبارزه انتخاباتی شد؟
خامنه ای با اطلاعاتی که از عمق نارضایتی مردم داشت و مطمئن بود که انتخابات تحریم خوادهد شد، با توجه به شرایط روز ایران و منطقه و به ویژه موضع گیری های تند مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، تصمیم گرفته بود که ریاست جمهوری روحانی برای یک دوره دیگر ادامه یابد.
به عبارت دیگر، در واقع شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات کوچکترین تأثیری در نتیجه آن نداشت. طبعاً عدم حضور مردم در حوزه های رأی گیری و تحریم انتخابات ضربه شدیدی به حیثیت نظام وارد می کرد و مشروعیت و پایگاه مردمی آن را زیر سئوال می برد.
ترفند ولی فقیه این بود که با آوردن رئیسی قاتل و جنایتکار به مبارزه انتخاباتی و تظاهر به اینکه خامنه ای طرفدار برگزیده شدن اوست و فراخوان گروه های تندرو به حمایت از او به مردم تفهیم کرد که عدم شرکت در انتخابات باعث گزینش طبیعی رئیسی خواهد شد. از این رو گرچه حضور مردم کوچکترین تأثیری در نتیجه نداشت ولی باعث شد که مردم برای ایجاد سد در برابر انتخاب رئیسی به صورت غیر قابل پیش بینی در انتخابات شرکت کنند و خامنه ای فریبکارانه این امر را به نشانه پشتیبانی مردم از نظام اسلامی عنوان کرد.
شعار در انتخابات شرکت کنیم تا جلوی انتخاب «بدتر» را بگیریم، بیشتر توسط نسلی داده می شد که در سال ۵۷ وسیله استقرار استبداد مذهبی در ایران شد. اکنون نیز جناح «طرفداران بقای نظام» که نام مستعار و نادرست «اصلاح طلب» را بر خود نهاده اند، در پی ادامه وضع موجود هستند. یکی از سردمداران این جناح که خیلی هم ژست دمکرات منشانه به خود میگیرد، از دوران سیاه تاریخ معاصر ایران به نام «دوران طلایی» امام نام می برد.
اینان یا می خواهند خود را قانع کنند که دنباله رویشان از انقلاب اسلامی و به قدرت رساندن روحانیان، کار درستی بوده است یا اینکه پس از گذشت چهل سال به «مشروطه خود» رسیده اند و موقعیتی دارند که نمی خواهند آن را از دست بدهند. به گونه ای که یکی از فعالان پیشین حزب ملت ایران که در گذشته طرفدار پروپا قرص انقلاب و آیت الله خمینمی بود، زیر عکس مصدق از مردم میخواهد که در انتخابات شرکت کنند و به سرور!! حسن روحانی رأی بدهند! واقعیت این است که با وجود همه ترفندهای سردمداران نظام حدود نیمی از واجدان شرایط در انتخابات شرکت نکردند. آمارهای رسمی اعلام شده، مانند سایر آمارهای نادرست سی و هشت سال گذشته، نمی تواند درست و قابل قبول باشد به ویژه آن که هم گروه وابسته به ولی فقیه و هم گروه طرفداران بقای نظام- اصلاح طلبان- هر دو مشتاق و علاقمند به بالا بردن آمار حضور مردم در انتخابات و حمایت آنان از استبداد مذهبی هستند.
اگر آمارهای منتشر شده درست است، اگر رأی مرد م واقعاً به حساب می آید و اگر رئیس جمهور اسلامی با رأی مردم انتخاب می شود بنابراین، آنان که چنین نظام دمکراتیکی را استبدادی و خودکامه می نامند نه تنها ضد انقلاب بلکه ضد مردم سالاری هستند.
با هر نوع پیش داوری به ماجرای انتخابات بنگریم، برنده اصلی انتخابات این دوره آنانی بودند که در رأی گیری شرکت نکردند.
بهیاد بیاوریم ضرب المثل قدیمی «زمستان تمام می شود و روسیاهی به ذغال خواهد ماند.» دیر یا زود برنامه ریزی های عوام فریبانه و تبلیغات گسترده و حساب شده، برای شرکت در انتخابات برملا و آشکار خواهد شد و خواهیم دید، واقعیت را کسانی تشخیص دادند که تحت تأثیرتبلیغات فریبنده و ترفندهای حساب شده سردمداران نظام قرار نگرفتند و در این رأی گیری قلابی شرکت نکردند.
من با آنان که فکر می کنند که مردم فاقد قدرت تشخیص سیاسی هستند موافق نیستم و معتقدم حتی شرکت کنندگان در انتخابات هم با حضور خود سردمداران نظام را متوجه نیروی تعیین کننده خود کردند.
پیام های خامنه ای، روحانی و حتی بازنده انتخابات رئیسی، حاکی از آن است که نه تنها پیام غایبان بلکه پیام حاضران در نمایش انتخابات را هم شنیده اند.
نایب رئیس مجلس اسلامی زیر عنوان «پیش بینی هاشمی رفسنجانی درست در آمد» از او نقل قول کرده بود که «من به دلیل عمق آگاهی مردم، دیگر برای آینده انقلاب نگران نیستم.»
اگر آن مرحوم واقعاً چنین حرفی زده باشد، نشان آن است که انقلاب از این پس در راستای واقعی خود که استقرار مردم سالاری برای رسیدن به آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی است قرار گرفته است. فراموش نکنیم که این سه خواست اساسی از سالها پیش آرمان و شعار ملی گرایان ایران بوده است.
در این استدلال که اگر در انتخابات شرکت نکنیم رهبر شخص مورد نظرش را به ریاست خواهد رساند، یک تضاد و تناقض وجود دارد.
در سال ۱۳۸۸ با وجود آنکه اکثریت رأی دهندگان به شخص خاصی رأی دادند، با وجود کشتار و خونریزی، با تصمیم و اراده ولی فقیه شخص بازنده به ریاست جمهوری اسلامی رسید و به زور تفنگ اعتراض ها فروکش کرد. باید توجه داشت که شرایط امروز نسبت به آن زمان حتی بدتر شده است. زیرا در آن زمان خامنه ای با رقیبی همچون رفسنجانی رو برو بود که می خواست به تدریج او را از مسند رهبری- که خود به او بخشیده بود- پایین بکشد و جای او را بگیرد.
اما این بار با توجه به شرایط ایران و منطقه و نیز موضع گیری های مقام های آمریکا در ضدیت با جمهوری اسلامی، خامنه ای چاره ای جز این نداشت که روحانی را برای بار دوم در سمت ریاست جمهوری ابقا کند.
از این رو به دلایل بسیار رأی مردم تأثیری در سرنوشت انتخابات نداشت.
نتایج به دست آمده از برگزاری انتخابات چنین است:
غایبان، نشان دادند مخالف نظام استبدادی و طرفدار نظام مردم سالار هستند که آزادی مردم و استقلال کشور را تضمین کند و عدالت اجتماعی را در کشور برقرار سازد.
آنان که تحت تأثیر ترفندهای تکرار شده سردمداران جناحها قرار نگرفتند و اساساً همه جناح حاکمیت را شریک جرم در جنایتها، سرکوبگریها و چپاولگریهای سی و هشت ساله گذشته میدانند.
پیام شان را خامنه ای، روحانی و رقیب بازنده او بخوبی شنیدند و دریافتند.
حاضران نیز نشان دادند خواهان تغییر سیاستهای سرکوبگرانه و آزادی کُش نظام مذهبی هستند. آنها با آگاهی از پیشینه گذشته روحانی که در اوایل انقلاب اسلامی، حتی پیشنهاد کرده بود که افسران میهن پرست ایرانی را در مراسم نماز جمعه اعدام کنند و حضور چهل سالهاش در سازمانهای امنیتی به وعده و وعیدهای وی دل بستند و به او رأی دادند.
اینان نیز بی شک انتظار دارند که دست کم به ننگ کارتون خوابی و گورخوابی و فقر وحشتناک در ایران پایان داده شود، برای پرداخت حقوقهای عقب افتاده کارگران زحمتکش اقدام شود، کارخانههای تعطیل شده بازسازی و راه اندازی گردند و … چه بسا خیال باطل!!
خلاصه اینکه:
⦁ خامنهای
⦁ با تشخیص درست شرایط روحانی را برای چهار سال دیگر ابقاء کرد.
⦁ با تأیید صلاحیت رئیسی باعث ترس و وحشت مردم شد و با ترفند آزادی انتخابات، آنان را به پای صندوق های رأی گیری کشاند. با این ترتیب به انتخاباتی که بی شک با تحریم مردم روبرو شده بود، رونق بخشید.
⦁ با افزایش دروغین آمار شرکت کنندگان، حقانیت نظام استبداد مذهبی را عنوان کرد و کوشید مخالفان کلیت نظام اسلامی را در موضع دفاعی قرار دهد.
⦁ روحانی
⦁ او در این دوره انتخاب خود را نه نتیجه توافق خامنه ای و اوباما، بلکه برگزیده رأی دهندگان می داند.
⦁ با حمایت اکثریت رأی دهندگان و دخالت ایادی خود در حوزه های رأی گیری میدان را به ویژه در انتخابات شوراها از دست تندروها خارج کرد.
⦁ ناخواسته بخشی از جامعه را به اجرای وعده های پیش از انتخابات خود امیدوار کرد که او را بر سر دوراهی، ادامه خودکامگی نظام یا رضایت مردم قرار خواهد داد.
اما مهمترین نتیجه انتخابات آن بود که ملی گرایی که از سوی روح الله خمینی کفر شمرده می شد و ملی گرایان مرتد، امروز سراسر گسترهیِ سرزمین ایران را درنوردیده و سران نظام اسلامی را مجبور به پیروی از خود کرده است.
هوشنگ کردستانی
پاریس – سوم خرداد ۱۳۹۶
بخشهایی از صحبتهای بهتاش صناعی ها و مریم مقدم زوج کارگردان مستند دیپلماسی شکست ناپذیر آقای نادری به سوژه: این مستند بیش از ۲ سال طول کشید و تدوین سختی داشتیم. تلاش کردیم که همه تفکرات را به تصویر بکشیم ولی اگر کسی فکر کرده بی انصافی کرده ایم حرفی به او نمیتوانیم بزنیم. برای ما هم عجیب بود که سوژه مان امریکای مقتدر و جمهوری خواه را دوست دارد و طرفدار صلح است.
پیام به کنگره حزب مبارز کومله زحمتکشان کردستان ایران
برادران و خواهران کرد ایرانیم ، رفقای دیر و دورم ، یکبار دیگر دور از خانه پدری ولی با یاد و عطر شبنم مریوانی و نان مهابادی ، منظر شامگاه سنندجی ، تصویر الوند و البرز ، بینالود ، باران نیمه شبان دریاچه زریوار ، با چشم انداز دریای مازندران و خلیج همیشه فارس ، گرد هم آمده اید . طی نزدیک به چهار دهه مبارزه سنگین و استوار ، همچنان سرشار از امید و ایمان ، در سنگر پایداری دشمن سرکوبگر مرتجع مستبد را با همه امکاناتش ، با سپاه و بسیج و نیروهای امنییتی اش ، با جاش ها و مزدوران رنگارنگش ، به ستوه درآورده اید . گفتنش ساده است اما آنچه شما دیدید و متحمل شدید ، آنهمه جور و ستم که از سیطره اسلام ناب انقلابی ولائی بر شما نازل شد ، بیش از طاقت اکثریت ما است با اینهمه هرگز از شما شکوه نشنیده ایم توگوئی صبر و استقامت با نام کرد پیوند خورده است . هموطنان آزاده ام کنگره بزرگ شما در شرایطی بسیار حساس برگذار میشود. نمایش انتخابات به کارگردانی دستگاه ولایت فقیه مطلقه با صحنه آرائی ماهرانه و چند کارگردان به نمایش درآمد اما آنچه در این نمایش بدون توجه به تعداد تماشاچیان ، آشکارشد ؛ آن چیزی نبود که رژیم آرزوداشت . بعد از ۳۸ سال حکومت و هزینه کردن بیش از۱۲۰۰ ملیارد دلار ( درآمدهای ارزی کشور از فروش نفت ، صادرات غیر نفتی ، سرمایه گزاریهای خارجی در عصر شاه که به رژیم اسلامی به ارث رسید ) رژیم حاکم از معرفی حتی یک نامزد سالم و پاکدامن و آزاد اندیش و مدیر و مدبر عاجز است . شش برگزیده شورای نگهبان یعنی برجسته ترین ، به ظاهر صاحب صلاحیت ترین و مورد وثوق ترین شخصیتهای رژیم ، همگی مطابق آنچه خودشان در سه مناظره و تبلیغات انتخاباتی عنوان کردند ، دزد ، کلاهبردار ، دروغگو ، سرکوبگر ، ضد آزادی ، مرتجع ، ضد زن ، معتقد به استفاده از تروریسم برای دستیابی به هدفهای غیر مشروع هستند .
تولیدات رژیم همین شش تن و یک دوجین شش تن مثل آنهاست. رژیمی خود را اسلامی و اخلاقمند و پایبند به مبانی و ارزشهای دینی و ملی قلمداد میکند و تولیداتش همگی عکس این مدعا را نمایندگی میکنند .
با این وصف شماری از هموطنان به دلائل متفاوت از جمله مقایسه قدو قامت ، رفتار اجتماعی ، ادبیات نامزدها و تعلقات فکری و ذهنی آنها و میزان وابستگی شان به رأس قدرت ، در انتخابات شرکت و به یکی از نامزدها رأی میدهند . باید در نظر داشت این رأی دادن نه نشانه مشروعیت برنده و نه نشانه صاحب صلاحیت بودن او در میان رقیبانش است. بنابراین نه باید شیوه مبارزه را تغییر داد و نه تازمانی که در برپاشنه استبداد فقیه میچرخد ، تا آن هنگام که رژیم ، ایرانیان را برابر نمیداند ، مذهب ، نژاد و طایفه خط فاصل بین آنهاست ، سنی نمیتواند وزیر شود درجه بالای نظامی داشته باشد ، مسیحی و یهودی و زرتشتی به برکت یک کرسی مشروط در مجلس باید صبح تا شب شکرگزار باشند که اجازه داشتن یک نماینده را دارند و اگر با تجربه ترین ، با دانش و فرهنگ ترین و کاردان ترین فرد کشور را هم درمیان خود داشته باشند ، چون شیعه اثنی عشری ولایتمدار نیستند نباید حتی خواب داشتن مقامات بالا را در سر بپروراند .بهائی ها که اصلا به حساب نمی آیند و چون دیگر منتظر ظهور مهدی موعود نیستند تطهیر ارض از آنها از أوجب واجبات است . زن نصف مرد است و دیه قتل او برابر با دیه از کار انداختن بیضه چپ ذکور است ، مبارزه شما یاران و ملت ایران ادامه خواهد داشت .
دیرسالی است با شما زیسته ام ، نفس کشیده ام ، در سوگ سرداران کرد گریسته ام ، اصلا از شما شده ام بنابراین اگر اوضاع جو ی زمین ! اجازه میداد الان در کنار شما بودم . حالا نیز در دل و جان با شمایم . تن اینجا و جان آنجاست . رفیق رفیقانم کاک عبدالله مهتدی میداند ، که فضای سینه ام چنان پر از شماست که دیدار با شما همه آرزوی من شده است .
کنگره تان مبارک ، سرودتان رساتر ، بازویتان پر توانتر ، و مباره تان پیروزمندانه تر باد .
علیرضا نوری زاده – لندن
۱۴ می ۲۰۱۷ برابر با
۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶
درنظرگر فتن ماهیت طبقاتی و واقعی بحران برای درک ماهیت منازعات و شعارها از اهمیت زیادی برخورداراست. در ایران سنتا دولت همه کاره بوده است و در نظام اسلامی برابعادآن بسی هم افزوده شده است. این یعنی آنکه دولت که بخش عمده ثروت ها و تولیدات و اقتصادیات کشور را در یدکنترل خود دارد یعنی سرمایه داری دولتی -بوروکراتیک حرف نخست را می زند و همه لایه ها و واردکنندگان و صادرکنندگان بزرگ و همه لاشخورها به نحوی از انحا در ارتباط با رانت قدرت و ثروت قراردارند و گرنه کلاهشان پس معرکه است
بهمین دلیل دولت و منازعه برای نفوذ و کنترل آن محل شدیدترین منازعنات است. در ایران اسلامی اما مقوله دولت خودمقوله ساده و یکدستی نیست بلکه در تناسب با کشاکش آن ما با دولت رسمی و دولت موازی و غیررسمی که بربخش بزرگی از اقتصاد آنهم بدون نظارت و حسابرسی و دادن مالیات و داشتن اسکله های مستقل و .. .. مواجهیم
یعنی با حدال بورژاوزی دولتی بوروکراتیک -صنعتی- تجاری شبه مدرن در یکسو و بورژوای نظامی -امنیتی-تجاری- موقوفه ای و نهادها و بنگاه های عظیم از سوی دیگر مواجهیم. اگر بورژوازی بوروکراتیک و شبه مدرن متمایل به آمیزش با سرمایه جهانی، تنش زدائی۰ و قانونیت (ولایت مشروطه هم چون شرط حیاتی برای سرمایه گذاری و..) هست بوروژازی شبه سنتی بنا به سرشت خود درون زا، تنش آفرین( دوقطبی کردن نظام-دشمن) و عدم قانونیت (ولایت مطلقه ای که ذاتا فراقانونی است) است. چنان که ملاحظه می شود در تمامی محورهای اصلی ما با دو تقابل و رویکردمواجهیم که مواجه دو بخش بورژوازی متکی بررانت قدرت و دولت ( اعم از رسمی و پنهان و بنگاه های عظیم و خصولتی ….) با هم حول آن درجدالند. بحران انباشته شده دوره احمدی نژاد و اصول گرایان و اشتهای بورژوازی تجاری صنعتی شبه مدرن و ایران به عنوان کشوری با ظرفیت جدب سرمایه های نیم تریلیونی خارجی و… مثل دوره بازسازی جنگ رفسنجانی- در دوره کنونی هم بازسازی پساتحریم و میراث دوره احمدی نژاد- خامنه ای و اصول گرایان؛ شرابط داخلی و خارجی مناسبی را برای به روی صحنه آمدن تیم روحانی-رفسنجانی-خاتمی فراهم ساخته است و آن ها را در موقعیت برتری قرارداده است که یک دوره ای کردن آن مشکل و بحران زاست.
معضل بزرگ ایران در کشاکش ها آن است که اولا ولایت مطلقه و ولایت مشروطه هرکدام اقتصادسیاسی و دولت خود را دارند… و ثانیا اگر نیروی مستقلی و فشاری از جامعه مدنی مستقل نباشد بدلیل عمق فساد و اشتهای سیری ناپذیرهردو بقول معروف چیزی برای مردم از رفاه و آزادی نمی ماسد و حرص و تمامی تلاش اصول گرایان (بلوک سیاسی مدافع اقتصادی سیاسی ولایت مطلقه و و یا سرمایه داری بوروکراتیک نظامی -سنتی )آن است که سکان دولت رسمی را از چنگ آنها در بیاورد. اصول گرایان که نهادهای اصلی و غیرانتخابی ساختارقدرت در چنگ آنهاست برای تسلط بردولت رسمی از طریق احمدی نژاد خیزبرداشتند اما نهایتا لقمه درگلویشان گیرکرد و به بحران برزگی نه فقط در اقتصاد و جامعه منجرشد بلکه یکدستی و آرایش درونی اصول گرایان را نیز بهم ریخت. از این رو ناچارشدند که با نرمش قهرمانانه تن به یک دولت گذار و فترت برای نفس چاق کردن خود بدهند. اما اکنون هم بدلیل آن که نتوانسته اند نفس تازه کنند لقمه پایان دادن دولت فترت حتی قبل از اقدام درگلویشان گیرکرده است. وجود ا ین دوگانگی و تضادبین این دوبخش از بورژوازی با توجه به شکاف های عمقی بین آنها که دایما هم به سطح جامعه سرریزمی کند ذاتا انفجاری و بحران افرین است.
*-شبه مدرن چون ولایت مشروطه هم با روحانیت و مذهب و ایدئولوژی بی ارتباط نیست. شبه سنتی چون آن ها نیز در جهان امروزه برای ماندن بر روی آب ناگزیرند در شعار ها و سخنرانی ها و برخی رفتارها به وعده های خود رنگ و لعابی از باصطلاح مدرنیته و جوان پسند بدهند….ضمن آن که هردو اقتدارگرا-شبه مدرن و پیشامدرن-هستند.
دو قطبی شدن فضای انتخاباتی و افزایش احتمال شکست اصول گرایان
با دوقطبی شدن فضای انتخاباتی احتمالا تکلیف آن-اگر اقدامی غیرعادی صورت نگیرد- درهمان مرحله اول با شکست سنگین اصول گرایان رقم بخورد. روحانی و حامیانش توانستند با بازی ماهرانه در هردوریل اقتصادی و باصطلاح توسعه سیاسی و آزادی های اجتماعی و فرهنگی و تنش زداپی در عرصه دیپلماسی- برخلاف دوره ۸۸ و رویکردیک جانبه اصلاح طلبان آن دوره- تعرض سنگین رقیب را که با هدف خراب کردن روحانی و بهره گیری از نارضایتی مردم از اوضاع معیشتی و یک دوره کردن دولت روحانی تدارک دیده شده بود را سدکرده و آن ها را به حالت تدافعی بیاندازند. سهم افشاء برنامه های تنیش زاد و سرکوبگرانه حریف در این عقب راندن بیش از دادن وعده ای اثباتی بود. با این وجود از وعده های اثباتی هم بی بهره نبود…
با این همه از همان فردای انتخابات با دو چالش بزرگ مواجه خواهند بود: از یکسو انتظارات بزرگی را که بدست خود در جامعه برانگیخته اند و به روی صحنه آورده اند، و افزایش فشار و سنگ اندازی های جناح رقیب-همان دولت موازی و پنهان را برای تضعیف دولت و حفظ موقعیت وامیتازات خود از سوی دیگر. در اصل یکی از واقعیت های جالبی که این مناقشات و جنگ قدرت دو جناح از آن پرده برداری کرد، همانا فراتررفتن کاندیدهای رژیم از ظرفیت های واقعی نظام بود. معلوم شد که شکاف که بین جامعه واقعی و جامعه رسمی چنان است که خودنمایندگان سیستم ناگزیرشدند که برای جلب آراء لازم جامعه از خط قرمزهای نظام عدول کرده و از ظرفیت های واقعی آن فراتر بروند. چنان که در انظارعمومی به آن صورت به افشاء یکدیگر و فسادرژیم به پردازند. و وعده هائی چون برطرف کردن تحریم های غیرهسته ای که مستلزم نقض سیاست های اعلام شده راس نظام است و امثال آن را بدهند. افشاء گذشته جنایت باررئیسی به عنوان نماد ۳۸ سال اعدام و شکنجه و دوختن زبانها کسی که حتی مراجع و علماء قم از وی نگرانند از دیگرضرباتی است که نصیب جناح اصول گرایان شد….
چرا اصول گرایان از برنامه خود منبی بردومرحله ای کردن انتخابات دست شستند؟
وقتی اصول گرایان تصمیم به حضوریک کاندیدا در همان دوراول گرفتند، این به معنی آن بود
که از پروژه دو مرحله ای کردن انتخابات و یک دوره ای کردن آن دولت روحانیُ بعنی برنامه حداکثری خود دست شسته و به برنامه حداقلی خود که همانا تجمیع ارا حول یک کاندیداصلی و البته کاندید باصطلاح واقعی و اصلح خود یعنی رئیسی و پذیرش یک شکست ابرومندانه بود. . برای آنها هم ظاهرا روش شد که بدون انسجام بخشی به صفوف پراکنده و پایکاه نفوذ و اجتماعی خود امکان تعرض بزرگ به رقیب در این لحظات خطرناک محسوب می شود و ممکن است به ضدخودش تبدیل شود. در برنامه حداقلی هدف اصلی جمع آوری و بسیج پایگاه نفوذخود و ترمیم شکاف ها برای حفظ موقعیت در حال افول است…. بطورکلی تشدید بحران و تنش با غرب و قدرت های دیگر یعنی دوقطبی نظام و دشمن که جانمایه شعارهای رئیسی را تشکیل می دهد شرایط لازم برای حفظ موقعیت ممتاز این بخش از حاکمیت را تشکیل می دهد…. و روحانی هم درمییتنیگ های انتخاباتی خود آنگشت دروجه خارجی رروی همین مساله یعنی تحرکات و انگیزه های جنگ طلبانه و بحران افرینی و شنعارنویسی روی موشک و بازگرداندن تحریم ها گذاشت و دروجه داخلی هم با شعارمردم اگردر خانه به نشینید این ها که من خوب می شناسمشان درپیاده روها هم دیوارخواهند کشید….. با این شعارها بود که به میدان آوردن اراءباصطلاح خاموش اصول گرایان قافیه را بالکل باختند… و فاصله خود را برطبق نظرسنجی ها با حریف بیش از پیش کرد…. در چنین شرایطی کم کردن فاصله با تجمیع آراء حول کاندیدنظرکرده، تاکتیک آبرومندانه تری بنظرمی رسد…..
آیا مبارزه برای نیرومندکردن قطب سوم و “نه” به هردو به جناح، به معنی انکار و بی اعتننائی به منازعات سنگین درون حکومتی است؟
آیا جنگ واقعی بدون بهره برداری از شکاف های درونی صفوف دشمن و لاجرم در نظرگرفتن تمایزات آن ها و آماج گرفتن خط الرأس وکانونی کردن مرکزاصلی قدرت متصوراست؟ رژیم بدون تضاد به معنی آن است که مثلا زورقی را برروی امواج طوفانی دریا بدون کوچکترین تکانه تصورکنیم که جز در ذهن وجودخارجی نخواهد داشت. مساله اصلی نه انکارتضادها بلکه عدم آویزان شدن به آن هاست. قانون نبرد، برپایه استفاده از تضادها و هدف گرفتن خط الرأس است به نحوی که با بهم ریختن هسته سفت قدرت کل سیستم متزلزل و دستخوش فروپاشی شود و این البته با خزیدن زیربال جناحی در برابرجناح دیگر بالکل متفاوت است. بلکه پیش شرط بهره برداری از اختلافاتی است که برای مردم هم به هرحال بالسویه نیست، ایستادن روی پای خوداست. بدون وجودحضورمستقل حتی رفرم و تغییرات موقتی و کوچک هم پایدارنخواهد ماند. در هرحال هرطور که حرکت کنیم همه راه ها به رم و اهمیت وجودیک نیروی ضدسیستم ختم می شود. این نیرو و کنش مقاومت معطوف به آن در جامعه وجود دارد و خود بخشی از شرایط موجود بشمارمی رود که درنحوه و سیر رویدادها حتی حرکت ها و تاکتیکهای رژیم تاثیرخود را می گذارد. وقتی کسانی مثل تاج زاده می گویند تحریم مهمترین رقیب روحانی است و همه آوازه گران اعم اصلاح طلبان داخل و خارج برای درهم شکستن آن یکدل و یک زبان می شوند، پس این مقاومت وجود دارد و آن چه که در پی این تکانه ها نهایتا سربرمی آورند همانا تقویت صفوف مردم فاصله گرفته گرفته از کلیت نظام است…. مهم آن است که رژیم تنها با فراتررفتن از ظرفیت واقعی خود و طرح شعارها و وعده ها و تیع کشیدن به روی همدیگر قادراست خود را بر روی آب نگهدارد و این یعنی سوزاندن انرژی بیش از توان و ظرفیت واقعی سیستم، و فرار از یک بحران به شیوه آغوش گشودن به بحران های فراگیرتر……
یکی از دلایلی که اصول گرایان و مشخصا سردارقالی باف و رئیسی چنین خیزبزرگی را برای تخریب دولت حاکم و یک دوره ای کردن آن تدارک دیده بودند، بحران شدید و خطر فروپاشی انسجام جناح حاکم و اصول گرایان است. آن ها هم چون پایگاه اخص سیاسی ولایت مطلقه و حامیان هسته سفت قدرت دچارتشتت روبه تزایدی شده اند. انزوای این این جناح ، شقه شقه شدن نیروهایش برخلاف رقیب اش که دراین سال ها به همگرایی بیشتری دست یافته است، و ظهوراصول گرایان معتدل در حمایت از دولت یکی از مصادیق آن است، در کنارپیشبردسیاست هایی جون تنش زدائی و تسامح فرهنگی و… و مهم تر از آن فاصله گیری مردم از نظام و بویژه از این جناح سبب گردیده که برای نجات موقعیت خود و بدست گرفتن قوه مجریه برای بازسازی و ترمیم موقعیت خویش خود را به آب و آتش بزنند. البته آن ها سودای طی راه باصطلاح آسان ردصلاحیت روحانی را داشتند که خامنه ای به دلایلی خارج از حوصله این نوشته با آن موافقت نکرد… با این همه وضعیت بحرانی این جناح با وجود آن که تمامی نیرو و توان و نفوذخویش را بسیح کرده و به میدان آورده است چنان است که حتی یک شکست آبرومندانه-برنامه حداقل آن ها- بعنی جمع کردن مثلا ده میلیون نفر حول یک کاندیدموردنظر هم یک موفقیت محسوب می شود. گرچه حتی این دوپینگ سیاسی نیز سوای تاثیرات روانی زودگذر بعیداست مانع از تداوم فرایند فروپاشی سیاسی آن ها گردد. روندی که بتدریج با افزایش وزن رقیب در ساختارقدرت سیاسی بر تضادای درونی سیستم می افزاید……
تقی روزبه
الف-بدیهی ترین و طبیعی ترین واکنش توسط محذوفین و کسانی که صدا و سخنگوئی در این “انتخابات” ندارند،عدم شرکت (یا تحریم) است. با این همه همین حق هم توسط اصلاح طلبان عملا موردانکارقرارمی گیرد. چنان که با بسیج تمامی نیرو و امکانات دولتی و غیردولتی و داخل و خارج علیه آن بسیج شده اند.
شبح تحریم؟
ب- با وجودضعیف بودن صدای کسانی که به هر دوجناح “نه” می گویند، واقعیت وجودی و نقش آن چنان است که اگرنه خود تحریم اما شبح آن برفرازانتخابات، با هشدارها و بیانیه های بی وقفه اصلاح طل طلبان وحامیانشان درهشداربه آن، در پروازاست. چنان که مثلا تاج زاده تحریم را مهم ترین رقیب روحانی خوانده است و… . آن ها برای تضمین حضورخود در ساختارقدرت آماج اصلی خود را شکستن جوتحریم قرارمی دهند.
آپارتایدانتخاباتی!؟
ج- برخی طرفداران سبزها و یا ملی مذهبی ها و این نوع مدعیان تحول طلبی، گاهی به ناگزیر بر غیردموکراتیک بودن انتخابات- ونه البته ضددموکراتیک بودن آن، صحه می گزارند؛ اما ماهیت انتخابات در ایران حتی بیش از آن ضددموکراتیک که با این نوع “آب کر” بتوان تطهیرش کرد: در حقیقت ما با نوعی آپارتایدانتخاباتی مواجهیم که مطابق آن اکثریت جامعه ایران، بله اکثریت مردم ایران!، از زنان و اقلیت های مذهبی و دگراندیشان بطورقانونی و رسمی از حق کاندیدشدن محروم هستند که البته فقط به انتخابات محدودنیست و بازتاب محرومیت اجتماعی گسترده تری است که در انتخابات خود را به شکل عریان تری نشان می دهد. آیا بکارگیری صدها ترفند وابزارفشار و فراخوان دعوت از این اکثریت گرفتار غل و زنجیرتبعیض و آپارتاید، می تواند نسبتی بادموکراسی داشته باشد؟. آیا در مقابل وجودچنین آپارتایدگسترده ای می توان ژست بی طرفی بزرگوارانه بخودگرفت؟
کدام عامل نیروی محرکه پیشبردمطالبات است؟
د- نجربه همین “انتخابات” کنونی نشان می دهد که مردم هرچه بیشتر از حاکمیت فاصله داشته باشند و رژیم به شمول هردوجناح نگران عدم مشارکت و انزوای خود باشد، برای حفط موقعیت خود ناچاراست از خط قرمزهای خویش عدول کرده و با تابوشکنی شعارها و وعده های «رادیکال تر» و بیشتری در پاسخ به مطالبات عمومی بدهد: چنان که اکنون مسابقه حول سخن گفتن در بسیاری از حوزه های ممنوعه و وعده دادن حول معیشت و فقرو…. چنان فراگیرشده است که مثلا روحانی هم ناچارشده برنامه مبارزه با حذف فقرمطلق در چهارسال را بدهد… مسأله عدم پرداخت مالیات توسط نهادهای و موسسات زیرحیطه رهبری و وابسته به سپاه را به زیرضرب به برد…. و یا وعده مبارزه علیه اقتدارگرائی و یا وعده رفع حل تحریم های غیرهسته ای و مشکلات زیست محیطی و… بدهد. وعده هائی که برخی از خودحامیان رژیم را نگران برانگیخته شدن انتظارات برآورده نشدنی جامعه و یا دامن زدن به نفرت و مبارزه طبقاتی کرده است…
حال این پرسش مطرح است که اگر فاصله بین مردم و رژیم تا این حد ژرف نبود و توهمات و همذات پنداری های گذشته ها وجود داشت،آیا بازهم رژیم حاضر بود- حتی درحوزه سخن و وعده ها، تا این حد دست و دلبازی با بهتراست بگوئیم خودزنی کند؟ پس مساله کلیدی همانا استقلال و فاصله گیری جامعه و مردم از رژیم سرکوبگر و سراسرفاسد، یعنی آن اهرم طلائی و جنبشی است که بوسیله آن می تواند مطالبات خود را به رژیم تحمیل نماید. و حتی اجازه ندهد که فقط با سپری شدن باصطللاح بهارکوتاه انتخاباتی دستخوش تطاول خزان گردد. بهمین دلیل می گوییم اگر نه خودتحریم اما شبح آن بر فرازانتخابات چرخ می زند! و این که رابطه معکوسی بین امکان مطالبات و فاصله با رژیم وجوددارد. و درست برهمین اساس باید از کنش مقاومت آن بخش از جامعه که تبلورقاطع “نه” به فراخوان رژیم در ادغالم و بلعیدن جامعه مدنی در هاضمه خویش است، هم چون تخم چشم محافظت کرد و تقویتش نمود.
ه- تاکید برکنش مقاومت معطوف به “نه” به سیستم، البته به معنی نادیده گرفتن بخش های بینابینی و یا آن ها که گاه بخش خاکستری خوانده می شوند نیست. تحولات بزرگ و عمومی جامعه هم منتجه ای از این کشاکش هاست و قطب مستقل سوم نه فقط خودبخشی از شرایط موجود بوده و در ایجادشکاف ها و روندها موثراست، بلکه در عین حال می تواند متقابلا از شرایط متحول و منتجه کشاکش نیروها به سودگسترش جبهه مقاومت در برابراستبداد سودجوید.
و- نکته نهائی آن که، گفته می شود در فضاها و کشاکش های انتخاباتی بسیج های عمومی شکل می گیرد و مطالبات مطرح می شود و حتی در این نوع پراتیک نوعی جامعه مدنی شکل می گیرد… . این سخن بطورکلی درست است. اما حکم برای جنبش “نه” هم اگر نه بیشتر که به همان اندازه صادق است. یعنی این جنبش می تواند ازابزارهای میانجی فضاهای انتخاباتی سود به برد و به مطرح کردن مطالبات خود و جامعه به پردازد و به عنوان بخشی از جامعه مدنی، و از قضا به عنوان بخش پیشرو و قاطع ترآن بدلیل تمایز و فاصله گیریش از قدرت مستقر با قدرت مستقر در طرح و تحمیل مطالبات به سیستم مشارکت فعال و حتی فعال تری از دیگربخش ها داشته باشد. مهم آن است که بدانیم هیچ رابطه ای بین مبارزه برای مطالبات و مطالبه محوربودن و دادن رأی به قدرت وجودندارد. آن ها علی القاعده به لحاظ ماهوی در تضاد و تقابل باهم هستند. چرا که رأی یعنی تغذیه و فربه کردن قدرت آنهم به قدرتی به غایت سرکوبگر و در جهت بی رنگ کردن تمایزات و ادغام جامعه مدنی با قدرت حاکم.
مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هند، چند ماه پیش از به قتل رسیدن بر اثر شلیک گلولهای در ژانویه سال۱۹۴۸ ، ضمن رد درخواست جولیان هاکسلی، نظریه پرداز و مدیرکل انگلیسی تبار یونسکو که از او خواسته بود مقالهای در مورد «دمکراسی و حقوق بشر» بنویسد، میگوید ” از مادر بیسواد ولی عاقل خود آموختم حقوق من به شرطی محفوظ است که وظایف خود را درست انجام دهم.”
مشارکت در انتخابات و رای دادن مقولهای است در مجموعه حقوق شهروندیکه تکلیف قطعی آن به عنوان حق، وظیفه، و یا آمیزهای که لازم و ملزوم یکدیگرند، همچنان در ابهام و موضوع بحثهای تحلیلی است.
موضوع بدون ابهام در هر حال، شرایط محیطی لازم برای شرکت در انتخابات و رای دادن است، چه به عنوان استفاده از حق و یا انجام وظیفه.
اهمیت رای در قدرت آن برای تغییر دولت و یا تاثیرگذاری مردم بر تصمیمات اجرایی و مشارکت آنها در مدیریت جامعه است.
بند ۳ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر که چند ماه بعد از قتل گاندی، در دسامبر سال ۱۹۴۸ میلادی به تصویب مجمع عمومی رسید می گوید: اساس و منشا قدرت حکومت، اراده مردم است. در همین ماده با صراحت از «انتخابات آزاد» و «مساوات حق مردم» یاد شده.
به مفهوم دیگر رای دادن تنها در کشورهای آزاد و شرکت در انتخابات نظامهای دمکراتیک، و تنها به منظور اعمال اراده عمومی، و نه هر اراده دیگر آسمانی و یا زمینی، قابل تجویز است.
برای رسیدن به حق رای زنها از انگلستان ( سافروجت) تا افغانستان و پاکستان، سالها نبرد کرده اند، رنگین پوستان به مقابله با سفیدها رفته اند (آفریقای جنوبی)، و اقلیتها و ساکنین سرزمینهای اشغالی جان باخته اند.
با وجود جایگاه رفیع حق رای در مجموعه حقوق شناخته شده شهروندی، میلیونها نفر به علت فقر، بیسوادی، بیماری، ترس، مهاجرت غیر قانونی، نرسیدن به حد اقل سن، محکومیت دادگاه، بیخانمانی و حتی تعلق به اقلیتهای قومی و مذهبیاز دسترسی به حق رای محروم میمانند.
محرومیت گروه بزرگ دیگری از طبیعت حق رای، نتیجه تحمیل اراده حکومتی است که مزایای آنرا به نفع خود مصادره کرده و بجای آن قناعت مردم به شرکت در انتخاباتی غیر عادلانه و غیر آزاد را مطالبه میکند.
رای دادن اجباری
رای دادن اجباری سالها است در شماری از کشورهای آزاد جریان دارد. بلژیک در سال ۱۸۹۲ میلادی رای دادن را اجباری ساخت، آرژانتین درسال ۱۹۱۴و استرالیا در سال ۱۹۲۴. کشورهای دیگری مانند ایتالیا، هلند و ونزوئلا هم قانون رای دادن اجباری داشتند ولی بعد آنرا تغییر دادند.
طرفداران رای اجباری استدلال میکنند که دولت انتخاب شده در یک نظام آزاد با برخورداری از بیشترین رای مردم، مشروعیت بیشتری خواهد داشت.
استدلال دیگر این است که رای دادن اجباری نوعی ورزش دمکراسی و دارای خاصیت آموزش وظایف شهروندی است.
در نگاه این گروه، با اجبار به رای دادن، احزاب نیازی به تبلیغات پر خرج برای تشویق مردم به شرکت در انتخاباتنخواهند داشت.
شاید محکمترین استدلال به نفع رای دادن اجباری در یک کشور آزاد و نظام دمکراتیک در این مفهوم نهفته که چنانچه خاصیت دمکراسی، تشکیل دولت برگزیده مردم است، وظیفه و مسئولیت مساوی همه مردم است که در انتخاب دولت و نمایندگان ناظر بر اعمال دولت مشارکت کنند.
رای دادن اختیاری
کسانی که از آزادی رای دادن حمایت میکنند آنرا یک حق میدانند و نه وظیفه شهروندی. آنها رای دادن اجباری را در تقابل با آزادیهای شهروندی میبینند.
بنا بر این استدلال، استفاده اختیاری از حقوق بشری مغایر با مسئولیتهای شهروندی نیست، اما، رای دادن اجباری اصل آزادی را که بزرگترین خصیصه دمکراسی است خدشه دار میکند.
برای بسیاری کشورهای دمکراتیک، مانند هند، حتی تحمل هزینه مالی مجبور ساختن عموم به شرکت در انتخابات مقدور نیست.
بعلاوه، در کشورهایی که رای دادن اجباری است، تعداد آراء باطله ( سیاهسفید و یا مخدوش) بسیار بالاتر از کشورهایی است که مردم به اختیار رای میدهند.
حق و وظیفه در تقابل اند؟
فارغ از تلقی حق و یا وظیفه، از رای دادن، مشارکت در انتخابات زمانی جایز و مفید است که در کشوری آزاد و نظامی برخاسته از رای مردم و متکی بر اراده مردم برگزار شود.
در هر حکومت تمامیت خواه برآمده از جنگ، کودتا، و یا انقلاب مذهبی که گردانندگان آن خود را نماینده یک طبقه اجتماعی خاص و یا مجری خواستههای خدا معرفی کنند برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه با رعایت مساوات و برابری حقوق آحاد غیر ممکن است.
در نظامهای سوسیالیستی، اعمال دیکتاتوری طبقه کارگر بر سایر طبقات، تجویز میشود و در حکومت مذهبی، الزام پیروی از «قوانین الهی» و «وحی منزل»، که در آنها جایی برای تعدیل و اصلاح، مطابق با حقوق بشر و قوانین شهروندی نیست.
حقوق بشر در جوامع آزاد، با رای مردم و یا نمایندگان برگزیده آنها، بطور مستمر در حال ارتقا و تغییر است حال آنکه نظامهای عقیدتی تغییر را نه لازم میدانند و نه مجاز.
به عنوان مثال در ایران امروز حکومتی بر اریکه قدرت است که مجموعه قوانین خود را مطابق با قران میخواند و در اسلام اصل بر این است که چنانچه لفظ و یا معنی «وحی منزل» کوچکترین تغییری کند، معجزه قران که کلام خدا است، از میان خواهد رفت.
به این ترتیب در نظام مذهبی ایران طبیعت حق رای مردم که در آن قدرت تغییر حکومت و تاثیر گذاری بر اعمال و اقدامات دولت نهفته، در تقابل با کلام خدا و قوانین الهی قرار میگیرد، بدون داشتن امکان تغییر یا اصلاح.
شرکت در انتخابات هر نظام اقتدار گرا، بیرون از چارچوب حقوق بشری و یا وظایف شهروندی، مغایر با مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و تن دادن به خواستههای گردانندگان حکومت هایی است که کارگزاران آن به مسئولیتهای دفاع از حقوق فردی و جمعی و تامین آزادی انسانی پشت کرده اند.
شهروند- بنا به دعوت پرفسور پرهام اعرابی دکتر رضا مریدی وزیر علوم روز سه شنبه ۱۱ اپریل ۲۰۱۷ در دانشگاه تورنتو حضور یافت و در مراسمی که با شرکت پرفسور کریستینا آمون رئیس دانشکده مهندسی دانشگاه تورنتو و جمعی از استادان و دانشجویان برگزار شد، طی سخنانی نقش پژوهش های علمی در پیشرفت اقتصادی انتاریو را تشریح کرد.
در این مراسم پرفسور اعرابی که ضمن استادی دانشکده مهندسی دانشگاه تورنتو رئیس شرکت مودی فیسModi Face نیز می باشد، اعلام کرد که شرکت او مبلغ ۴میلیون دلار برای تربیت و آموزش تجربی دانشجویان دوره های لیسانس- فوق لیسانس و دکتری مهندسی کامپیوتر در دانشگاه تورنتو اهدا می کند. این سرمایه گذاری قابل توجه از طرف پرفسور اعرابی صرف هزینه های مربوط به کارآموزی ۴۰ دانشجو در رشته های تخصصی علوم و مهندسی کامپیوتر خواهد شد.
شرکت مودی فیس توسط پرفسور اعرابی برای تجاری سازی اختراعات و ابداعات او در سال ۲۰۰۶ در تورنتو تأسیس شد. در این مدت کوتاه تکنولوژی اختراعی پرفسور اعرابی که استفاده از تکنیک های کامپیوتری برای تشخیص پوست و صورت اشخاص است بیش از ۶۰میلیون بار در ۱۵۰ سایت و اپ مورد استفاده قرار گرفته است
.
از راست دکتر رضا مریدی، پرفسور پرهام اعرابی و پرفسور کریستینا آمون
لازم به یادآوری است پرفسور اعرابی عضوی از جامعه ایرانی کانادایی بزرگشهر تورنتو می باشد و بیش از ۱۵۰ مقاله پژوهشی منتشر و اختراعات و ابداعات زیادی را به ثبت رسانده و جوایز متعددی از مجامع علمی بین المللی دریافت کرده و هم اکنون پرفسور مهندسی برق و کامپیوتر در دانشگاه تورنتو است. دانشکده مهندسی دانشگاه تورنتو با ۵۵۰۰ دانشجوی لیسانس و ۲۵۰۰ دانشجوی فوق لیسانس و دکتری(جمعا ۸۰۰۰ دانشجو) بزرگترین دانشکده مهندسی در انتاریو است.
شهروند ضمن قدردانی از همت والای پرفسور اعرابی موفقیت های روزافزون برای ایشان آرزومند است.
صبح امید که بد متعکف پرده غیب « ». گوبرون آی که کارشب تا رآخرشد
حافظ عاشقان سرافرازی و سربلندی ملت ایران، فرزندان کورش کبیر و داریوش بزرگ، دلبستگان آزادی و رهایی از ولایت فقیه، باورمندان به شرف و حیثیت ایرانی، شیرزنان پرچم دار آزادی، کارگران زحمتکش و سخت کوش، معلمان سازندگان نسل جوان، جوانان دلاور و بی باک، دانشجویان آزادی خواه و تمامی هستی باختگان و جان بر لب رسیدگان و در زنجیر اسارت ماندگان – شیادانی به نام اردیبهشت ماه را تبدیل به همه پرسی علیه استبداد مذهبی خواهند کرد و با ۲۸ نمایندگان الله،- روز تّ ماندن در خانه ها و خالی گذاردن خیابان ها به داده و نشان خواهند داد که همه »نه« کلی نظام پاسخ جناح های حاکمیت را شریک جرم در جنایت ها، خیانت ها، غارتگری ها و چپاولگری های سی و هشت سال گذشته می دانند .
همبستگی ملی و حرکت های آزادیخواهانه و ایران دوستانه سال های اخیر خواب سردمداران نظام و عوامل سرکوبگر و جنایت پیشه آنان را آشفته کرده است، بگونه ای که در پی چپاول بیشتر و انتقال آن ها به بانک های بیگانه شده اند . مهم نیست اگر بخشی از جامعه به دلیل نیاز مالی و یا اعتقادهای مذهبی یا تهدید و تطمیع در رأی گیری شرکت کنند، مهمتر و با ارزش تر آن است که اکثریت مردم با عدم شرکت در رأی گیری و خالی گذاردن خیابان ها و حوزه های رأی گیری دست رد بر سینه نظامی بزنند که به زور سرکوب و کشتار بر ایران حاکم است و عدم حقانیت و مشروعیت آن را به دنیا نشان دهند .
این همان اتفاقی است که سردمداران همه جناح ها از وقوع آن وحشت داشته و بیمناکند . گردهم آیی های شکوهمند سال های اخیر در پای پیکره های بزرگان تاریخ ایران زمین، کورش، فردوسی، بابک خرم دین، آریو برزن، آرش کمانگیر و …باعث شد مردم قدرت و توانایی همبستگی ملی را باور کنند و باور داشته باشند که در سایه همبستگی می توان به عمر استبداد مذهبی پایان داد و به آزادی و حرمت انسانی رسید .
موج حرکت آزادیخواهانه و میهن دوستانه ای که اکنون در درون جامعه در حال شکل گیری و گسترش است بی تردید به عمر نظام استبدادی پایان خواهد داد و اجازه نخواهد داد استبداد دیگری – سلطنتی، کارگری، ایدئولوژیکی یا نظامی- در آینده ایران تکرار شود . کسانی که فکر می کنند بین بد و بدتر با ید بد را انتخاب کرد ناامید شدگانی هستند که از عظمت قدرت همبستگی ملی غافلند و توجه ندارند که حضورشان در نمایش انتخابات، تنها تأیید حاکمیت ضد ایرانی است. بسیاری از دلسردی ها و ناامیدی ها هنگامی پدید می آید که نمی دانیم و « : به گفته توماس ادیسون ». باور نداریم که تا چه اندازه به پیروزی نزدیک هستیم پیروز و سرفراز باشید.
شاگرد شوفرهای اتوبوسهای مسافربری در برهکُشانِ سفرهای نوروزی در عهد ماضی از منزلتی ویژه برخوردار بودند. مسافران از همهجا مانده که التماسکنان حاضر بودند حتا روی بوفه جایی بیابند و شاگرد شوفرها برای بازارگرمی و گرانفروشی با تحکم که: نداریم، بوفه هم فروخته شد.
در میان به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی کسانی دستِ کم هر ۴ سال یکبار در نقش شاگردشوفرهای تی بی تی و ایرانپیما ظاهر میشوند. اشکال ماجرا نه در تبلیغِ فکر و داشتنِ نظرِ سیاسی این عده که همانا درتکثیرِ صدای بیتِ رهبری -مشارکت حداکثری- و اشغال صندلیهایی است که متعلق به اپوزیسیون است.
حکومت اسلامی و بیتِ رهبری در سالیان اخیر مدام بازی اپوزیسیون را در دل خود جای داده، با پیامی روشن: باید بخشی از خودم باشید.
اپوزیسیون من باید از خودم باشد و من تعیین میکنم چه کسی اپوزیسیون باشد. و به همین سادهگی ایشان بخش عمدهی صداهای خارج کشور را در خود ریخته و در دام این ساخت اسیر کرده است.
هر بار نیز در معرکهی انتخابات و در تسخیر رسانه ما با پژواک یک صدا مواجهیم و در این بین برای شماری شغل نیز فراهم میشود.
در نهاربازارِ انتخابات، امنیتخانهی اسلامی توانسته بخش کثیری از اپوزیسیون ایرانی را به مطربان روحوضی بنگاه شادمانی علی خامنهای بدل کند، و ما پیروزی ندیدهگان و ندیدبدیدها میبایست هر رخدادی را پیروزی تلقی کنیم.
و لابد از ترسِ ناوگان آمریکا در خلیجِ فارس و این که ایران “کلنگی” نشود و بدل به سوریه، باید به کلنگیترین سیاستورزها آری بگوییم.
هر بدتر دیروز میشود بد امروز. ما دیروز از ترس جلیلی باید برویم به روحانی رای بدهیم و امروز از ترس رئیسی به روحانی و فردا مثلا از ترس علمالهدی به لاریجانی. و این دایرهای بسته است که از قطر شعاع آن هر ۴ سال یکبار کاسته شده است. دایرهای که مساحتاش به قوارهی انگشتی آلوده به مرکبِ رای تقلیل یافته است.
منطق عمومی شماری از این دسته این است: چون زورمان به حکومتگران نمیرسد و قرار نیست ایشان بروند و شبیه ما بشوند بهتر آنکه ما کمی شبیه آنها شویم.
مدام هم مردم و عدد بزرگ ریاضی را بر سر دیگران میکوبند. این بخش از سیاستورزان با مصادرهی مفهوم انتزاعی “مردم” در اسارتِ عوامزدهگی مدام بر ارتفاعِ ابتذال میافزایند.
جامعهای که هر ۴ سال یکبار “اووردوز” میکند و وضعیت مزاجیاش بحرانی و شورآباد لازم شده و از فردای انتصابات حکومتی فرورفته در کما و خلسه شروع به ترک میکند. چنین جامعهای باید ترک کند تا با بهبود نسبی بتواند از فردای مضحکهی انتخابات دوباره شروع به کشیدن کند.
این دسته از صندلی اشغالکنها مدام تو دلمان را خالی میکنند که از مردم دور افتادید. حال آنکه این نوع سیاستورزی بیش از هرچیز به تمامی دورافتادن از خود است.
یکی از کژاندیشترین نظریات سالیان اخیر که تکثیر شده و در تسخیر رسانه شیوع پیدا کرده نظریات و لقبسازیهای اکبر گنجی است که شماری را به دنبال خود کشانده است.
با نگاه سیاسی اکبر گنجی در مبارزهی مسالمتآمیز در هر شرایطی باید از همهی فرصتها برای نه گفتن به دیکتاتور و نظام دیکتاتوری استفاده کرد. این نوبت اکبر گنجی با لقبسازی برای ابراهیم رئیسی به تبلیغ نگاه و گرایش سیاسیاش در دفاع از روحانی متوسل شده است. گنجی با حمله و لقبسازی برای رئیسی در دفاع از روحانی دیگران را فرامیخواند که این درگیریی درونحکومتی را گذار به دموکراسی بخوانند.
آیتالله ابراهیم رئیسی آیتالله و نامی است که هر اسم دیگری را میتوان جایگزینش کرد. او بازیگر نقشی است که سناریوی آن هم از پیش نوشته شده است. در این معادلهی دو مجهولی نمیتوان به جای قتلعام سه نقطه گذاشت؛ به جای آیتالله اما میتوان. در این معادله قتلعام ثابت است اما آیتالله را میتوان برداشت و به جای آن اسم دیگری گذاشت: خلخالی، لاجوردی، قاضی صلواتی، سعید مرتضوی، قاضی مقیسه و … این لیست چندان بلند است که میتوان در صف ایستادهگان را به نوبت به دیگر نقاط جهان صادر کرد.
اکبر گنجی بیش از حد به لقبسازی “تعشق” میورزد و کوشش در جاانداختن آن دارد. در انتخابات مجلس خبرگان نه گفتن به “مثلث جیم” را به میان کشاند و اینکه گذار به دموکراسی از نه گفتن به “مثلث جیم” عبور میکند. فرجام نه گفتن به مثلث جیم(جنتی، یزدی، مصباح) آن شد که راًس این مثلث، احمد جنتی به ریاست مادامالعمر خبرگان رسید و لیست امید و سه قاتل رسمی، درینجفآبادی، ریشهری و هاشمی پیروز شدند.
در نگاه کسانی مانند اکبر گنجی ساختِ مبتنی بر جنایت در تفاوتهای جناحی حذف میشود. جناحی وجود دارد که متفاوت است و کمتر جنایتکار. گنجی هماره به نفع درگیری جناحی از جنایت چشمپوشی میکند.
لقبسازیی اخیر اکبر گنجی “آیتالله قتلعام” دفاع از یک خط و یک ساختار است، چرا که بیجنایتی در این ساختار ناممکن است. گنجی و شرکا به ما میگویند که چهگونه میتوان جمهوریی اسلامی دیگری داشت.
در تابستان ۶۷ چه کسی را میتوان جای رئیسی گذاشت تا عملکردی متفاوت از وی داشته باشد؟ او یک عامل است. “آیتالله عامل” و نه آمر. سناریویی که ساختارش هم از پیش معلوم است و رئیسی فقط اسکار این نقش را دریافت کرده است.
رئیسی در این ساختار از بقیه قاتلتر نیست، هرکس دیگری در ساختِ نظام ولایی میتوانست در موقعیت او قرار گیرد. رئیسی در تابستان ۶۷ در موقعیت قاتل قرار گرفت. هر آکتوری در آن موقعیت میتوانست نقش قاتل را ایفا کند. قتلعام اسم عام است؛ آیتالله اسم خاص.
بزرگنمایی و تاًکید بر “آیتالله قتلعام” از جانب گنجی و شرکا یعنی آنکه در این ساخت میتوانیم کسانی را آیتالله مهربان و مهرورز و ضدقتل بخوانیم. ما میتوانیم نام ابراهیم رئیسی را حذف و هر نام دیگری را جایگزیناش کنیم. در هیچ لابراتوری و با قویترین میکروسکوپهای جهان نمیتوان مولکولی از رحمانیت و بیجنایتی در چرخهی این نظام یافت.
فرض کنیم در تابستان ۶۷ حکم خمینی به جای نیری و رئیسی برای دیگر آیتاللهها صادر میشد. چه کسی شهامت آنرا داشت که در چرخهی قدرت و ساخت بگوید: حضرت امام این کار جنایت است و لطفاً مرا از این ماًموریت معاف بدارید.
بسیاری در این ساخت حسرتخوار آن هستند که چرا نتوانستند جای رئیسی باشند. در تابستانکشی ۶۷ ریاست قوه قضائیه با موسویاردبیلی است.
کسی که شماری از اصلاحطلبان از وی به عنوان آیتالله لیبرال نام میبرند. موسویاردبیلی در اوج کشتار در نامهای از خمینی در ارتباط با زندانیان حکمدار رفع ابهام میکند که “منافقین” را میتوان در شهرستانها اعدام کرد یا باید برای اعدام به مراکز استانها آورد. دغدغهی وی محل اعدام است و نه نفس اعدام.
نگاه گنجی و شرکا معطوف به سمت و سو دادن به یک گفتمان و حمایتِ به هر قیمت از جناح نرمتنان حکومت اسلامی است. این نگاه در دفاع از خط سیاسی و جناحی در هواخواهی و حمایت از جناح خود به راحتی چشم بر جنایت میبندد.
مصطفی پورمحمدی دستکم در طنابکشیی تابستان ۶۷ اگر قاتلتر از رئیسی نباشد همجوار وی است. او بعد از افشای فایل صوتی آیتالله منتظری به صراحت تمام با اشاره به لزوم اجرای حکم خدا،در مورد جنایت تابستان ۶۷ فخرفروشی کرد. اکبر گنجی اما در سال ۹۲ و پس از پیروزی روحانی در ارتباط با انتخاب مصطفی پورمحمدی نوشت: “انتخاب پورمحمدی لزوماً/ ضرورتاً با اعتدال، عقلانیت و تدبیر تعارض ندارد. برای این که استراتژی اصلی گذار ایران از استبداد دینی موجود به نظام دموکراتیک است و بقیه مسائل باید در چارچوب این استراتژی حل و فصل شوند.”(۱) گنجی سپس از روابط نزدیک علی خامنهای با پورمحمدی داد سخن میدهد و مینویسد: “آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از موسوی، کروبی و رهنورد یکی از شعارهای حسن روحانی بوده که در ایام انتخابات چندین بار تکرار شد. گفته میشود که مصطفی پورمحمدی تغییر کرده و به حسن روحانی وعده داده است که پس از آغاز کار به طور جدی مذاکره برای آزادی زندانیان سیاسی را دنبال خواهد کرد. اگر پورمحمدی واقعاً تغییر کرده باشد و اگر او بتواند در آزادی کلیه زندانیان سیاسی روحانی را یاری کند، انتخاب پورمحمدی با “عقلانیت و اعتدال و تدبیر” مورد نظر حسن روحانی سازگار است. گذشت زمان صدق و کذب این مدعا را روشن خواهد کرد”(۲)
و تصور میکنم گذشت زمان کذب این مدعا روشن کرده باشد.
مخاطب این یادداشت اکبر گنجی نیست.
مخاطب این متن هوادارانِ اکبر گنجی نیز نیستند.
مخاطب این متن کتشلوار پوشان و کراوات زنان حرفهای که روز راًیگیری مقابل سفارتخانههای فخیمه به صف میایستند نیز نیستند.
مخاطب این متن دودلان و تردیدمدرانی هستند که از سر استیصال دیگران را به انتخاب بین بد و بدتر دعوت میکنند.
بیایید به نظامی چنین بهیمی کمک نکنیم. فراخواندن دیگران به پای صندوقها و نمایش عمومی صفِ طویل از سیمای اسلامی و پز دادن به جهانیان یعنی برد نظام و باجخواهی از جامعهی جهانی و دیگر هیچ اهمیتی هم ندارد کدام مار سر از جعبهی مارگیری بیرون درآورد. تحریم انتخابات و رای ندادن برهنگی عارض میکند.
نگذاریم بیت رهبری از قتل فضیلت بسازد. این برد نیست. پیروزی نخوانیدش. پیروزی در بازیهای کوچک شیرینی برد ندارد. میتوان باخت را قبول کرد تا بزرگی حفظ شود. نباید بازی را اعتبار بخشید شرکت در بازی بیش از هرچیز خود بازی را برنده میکند. بیایید در ضیافت انتخاب ملکهی زیباییی سلاخها شرکت نکنیم.
بیایید روشنفکریی متعهد و دوستانمان در کانون نویسندهگان ایران و بیشمار شرافتمندان قبیلهی قلم در ایران را تنها نگذاریم و پشتشان را خالی نکنیم. نگذاریم آنها از وجود چنین اپوزیسیونی شرم کنند. آنها در زیر شدیدترین فشارها در پاسداشتِ کرامت انسانی، حرمتِ راًی اقلیت بودنشان حفظ کردهاند. به ما و آنها نگویید، شما مگه چند نفرید.
من تنها به عنوان یک نفر و به صفت شخصی در این بازی کوچک و غیرانسانی شرکت نمیکنم. من همشانهی دوستانام در ایران میایستم.
بیاییم به قاتلان دههی ۶۰، قاتلان مختاریها و پویندهها و فروهرها و نداها و هیچ قاتلِ دیگری راًی ندهیم.