آقای بابک داد سفرنامهنویسِ سابقِ محمد خاتمی و خبرنگارِ کمپین انتخاباتی خاتمی در سال ۷۶ و صاحب آثاری چون صد روز با خاتمی، خاتمی در ایتالیا ۹۹، خاتمی در پاریس و از همنظرانِ شیخ مهدی کروبی در انتخابات سال ۸۸ و جریان موج سبز در مکتوبی تمام پلیسی بهسان دورانی که پس از حوادثِ موج سبز در چندماهی که در خفیهگاه!! تشریف داشتند و لحظه به لحظه با تلویزیون صدای آمریکا و از مخفیگاهشان در ایران! اوضاعِ حوادث انتخابات را گزارش میکردند به دفاع از همنظر و کاندید مورد دلخواهشان پرداختهاند. اینکه ایشان پس از حوادث موجِ سبز همراه با دو فرزند و سگ محبوبشان نانسی، پیش از بازداشت مجبور به ترک منزل شده و چندماهی در بگیروببندهای پس از ۸۸ مجبور به اختفا میشوند و مارکوپولویی در سواحل خزر از این شهر به آن شهر جابهجا شده و البته بهطور منظم با موبیل و تلفنِ کارتی بیآنکه سربازان گمنام بتوانند رد ایشان را بزنند رنج و زحمتِ گزارشِ لحظه به لحظه کشیده و اینکه آخرین خبرها چهگونه (؟) به ایشان میرسید! و دستودلبازانه خبر خورد اپوزیسیون میدادند را به شعور عاقلان وا مینهم.
بابک داد در دوران اختفای چند ماهه خود که بیشتر در رامسر و عباسآباد و سواحلِ دریای خزر به امر خطیر گزارش ماجرا داشتند در شرح سریالی فرار و اختفای دردمندانهشان مینویسند:
«برای ناهار رفتیم به جادهی عباسآباد- کلاردشت. در یک فرعی جنگلی، زیر انبوهی از درختان سبز نشستیم و اولین غذای بین راهی را با دستهای خودمان درست کردیم و با لذت تمام خوردیم. مدت مقاومت ما شده بود چهار روز[… ] بساط جوجهکباب پشت ماشین بود و هر جا میرسیدیم، بچهها بال مرغ که خیلی هم ارزان است سیخ میزدند و به نانسی میرسیدند و من هم با موبایل، تایپ میکردم یا خبر میخواندم. موبایل را طوری میگرفتم مثل اینکه دارم از دلبندانم و سگشان، عکس یادگاری میاندازم[… ]نانسی عاشق استخوان بال مرغ بود و آن روز دلی از عزا درآورد [… ]نانسی بالا و پایین میپرید و بین درختها برای خودش خوشحال بود نانسی[… ] (۱)
و اینهمه را البته تنها و تنها عاقلان دانند!
آقای داد در نوشتارشان تحت عنوان “رفع حصر از ملت آغاز میشود” در رهنمودی خردمندانه! از مردم (امت) خواستهاند هر شب ساعت ۱۰ شب بر روی پشتبامها رفته و فریاد اللهاکبر سر دهند و بعد به سمتِ کوی اختر (منزل میرحسین) و جماران و بیت رهبر بروند. شوخی نمیکنم ایشان نوشتهاند: “از اللهاکبر شبانه (هر شب ساعت۱۰) بر پشتبامها شروع کنیم. بعد برای حرکتِ جمعی به سمتِ کوی اختر، بیت رهبر و جماران… غیر از این باشد، تاوان سنگینی بابت سکوت و انفعال خود خواهیم داد”. (۲)
آقای داد در سرسپردهگی کامل به اصلاحات و نوعی دیگر از گفتمان اسلامی برای بهبود و تغییرِ جامعه به امتِ پشتِ بامی و اللهاکبر دخیل میبندند.
ایشان حتا ساعتِ اللهاکبر کشیدنِ امت را هم ۱۰ شب تعیین کردهاند تا امتِ همیشه در صحنه پس از بازگشت از کار و دیدن شهرزاد و دورِ همی و ال کلاسیکو و خوردن شام با انرژی تمام جهت عملیات محیرالعقول مشتِ محکم و عربدهکشیی شبانه به پشتِ بام رفته و بعد دورِ همی به سمتِ بیت رهبر رهسپار شوند! طوفان خندهها!
ایشان در دفاع از روحانی و چیدمان کابینهاش که از شوریی آش و دستپختاش صدای خان نیز بلند شد میفرمایند: «سیاستمدار، مثل شطرنجباز است. او نه میتواند و نه باید مثل “حسنکراستگو! ” صاف و صادق بگوید چرا چنین کابینهای چیدهام! وقتی که روحانی با “افسوس” از “اما نشد”ها حرف میزند، دارد لابلای این حرفها به مردم پیغام میدهد که یادم هست که با شما چه قراری دارم. وقتی با زبان معکوس میگوید: “هیچ فشاری روی من نبود”، یعنی بوده! و “شما مهلتم بدهید”» (۳) طوفان خندهها!
مرا از آنجا که فاقد هرگونه اطلاعات پزشکی-به ویژه روانشناسی- هستم با این توصیه و فرازِ نوشتهی آقای داد کاری نیست.
بهانهی این نوشته اما آنجایی است که آقای بابک داد بزرگوارانه! بیآنکه نامی از من به میان آورند در “پینوشتِ” مکتوبشان در واکنش به نوشتهی اخیر من مرتبط با جریان اعتصاب غذای آقای کروبی مرا و پوشیدهنگارانه شماری دیگر از جانبهدربردهگان ۶۷ را با القابی چون سینهچاکان قلابی، مدعیان دروغین، ریاکاران قبیلهی حکومت، نقابداران دفاع از قربانیان مظلوم کشتارهای ۶۷ و… حکومتی خواندهاند: «این جور وقتها، سروکلهی سینه چاکان قلابی و مدعیان دروغینی که فقط «نقاب» دفاع از قربانیان مظلوم کشتارهای ۶۷ را میزنند، پیدا میشود تا با فحاشی به کروبی و موسوی، مردم را دلسرد و چندپاره و متفرق کنند. ما مدافع حقوق قربانیان مظلوم تمامی این سالها و کشتار ۶۷ هستیم. ولی حالا باید برای دفاع از حق سه محصور اقدام کنیم. هر کسی در این میان، نفاق ایجاد کند، «ریاکاری از قبیلهی حکومت» است پس فریب این بازی نخنمای حکومت را نخوریم» (۴)
بابک داد در بیست و نهمین سالگشت کشتار بزرگ خامدستانه حرمت میشکند. با ادبیاتی حوزوی و حکومتی چون ریا، نفاق، مظلوم، بر زمینی پای میگذارد که اصلا جای سفتی نیست. این گماشتهی قدرت که “اکنون به عنوان یک روزنامهنگار مهاجر با امیدواریبازگشت به ایران” (۳) به زعم خود شده است خونخواه “قربانیان مظلوم ۶۷” کارآگاه پواروی صادراتی بابک داد خوب میداند تابستان ۶۷ آجرِ دیواری است که اگر کشیده شود خروارها نکبت بر سر پدیدآورندهگانش آوار خواهد کرد. از محبوبش خاتمی که در آن هنگامهی جنون و خون وزیر ارشاد و اطلاعرسانی بوده تا معبودش کروبی و آن دیگر و آن دیگر.
جناب داد! راستی شما که دستِ کم در سه جلد کتاب و افزون از چند صد صفحه به شرح تورهای زیارتی سیاحتیی محبوبتان سید محمد خاتمی پرداختهاید چند صفحه مطلب در مورد بیبدیلترین کشتار تاریخ سیاسیی معاصرمان تابستان ۶۷ نوشته که حالا مدافع “قربانیان مظلوم”اش شدهاید. شما در طول مهاجرتتان در پاریس چند نوبت از کنار سالنهای بزرگداشت شصتوهفتیها عبور کردهاید.؟ البته قابل فهم است که “روزنامهنگاری مهاجر” چون شما که در “آرزوی بازگشت به ایران” است برای آنکه تنش به سالنهای برگزاری نخورد و یحتمل “نجس” نشود، از سمت دیگر خیابان عبور میکند.
تمیز بمانید آقای داد! تمیز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-نگاه کنید به “بخش پنجم فرار از ایران” وبلاگ بابک داد
۲-نگاه کنید به”رفع حصر از ملت آغاز میشود” گویا نیوز و وبلاگ بابک داد
۳- نگاه کنید به “کابینه شطرنجبازی روحانی. پیشگفته
۴- “رفع حصر از ملت آغاز میشود” پیشگفته
در گذر تاریخ جوامع بشری فرازهایی پدیدارمی شوند که به عنوان نقطه عطفی مسیر آیند ه جامعه مربوطه را مشخص می سازند. حال اگر این فراز یا ضعف اجتماعی – سیاسی بعنوان فرآیند جریان دیالکتیکی داخلی به نحوی از انحا در معرض تاثیرات مکانیکی خارجی که خود ناشی از یک روند متکالمه و یا دیالکتیکی بس گسترده تر و جهان نگرا قرار گیرد، پویایی و دینامیسم ناشی از پتانسییل انقلابی آنها دچار نوعی نارسایی و اختلال مزمن می شود.
بویژه اگر بین کانون اثرگذار و جامعه اثرپذیر نوعی رابطه ژئوپلیتیکی وجود داشته باشد نهضت سیاسی اجتماعی جامعه اثرپذیر بعضا نمی تواند جدا از اثرات ناشی از فعل و انفعلات سیاسی آن کانون و مصالح و منافغ نسبی آن راه مترقیانه خود را در پیش گیرد. به خصوص وقتی جامعه اثرپذیر، برای رهای از تنگناها و تحمیلات وارده خارجی بر آن می شود در کانال روند مسلط مترقیانه مورد بحث ورود نموده و فرآیند آن را در جهتی متفاوت از خواست بانیان جنبش در راستای مصالح خود سوق دهد، و بدین ترتیب ضمن حفظ چارچوب و مظاهر جنبش مزبور، هسته محتوایی آن را از لحاظ باروری و شکوفایی دچار عقامت و عنانیت سیاسی مورد نظر نماید. چنانچه در پی صدور فرمان مشروطیت، که حاکی از پیروزی مردم بود انتظار می رفت که خواستها و مطالبات آنها در عرصه های زیر تحقق پیدا نماید:
– حفظ تمامیت سرزمینی، حاکمیت ملی ، استقلال سیاسی و وحدت ملی .
– قطع تحمیلات قدرتهای استعماری و پایان دادن به استبداد فردی و آسیب پذیری های آن ،به دیگر سخن متوقف ساختن اعمال نفوذ و تحمیلات قدرتهای مزبور به استبداد فردی از طریق تهدید، تحمیل، تطمیع، و دیگر شیوه های استعماری برای نیل به مقاصد مورد نظر.
-استقرار نظام پارلمانتاریستم و تنظیم مشارکت مردم در تصمیم گیریهای عمومی کشور از طریق انتخابات آزاد.
– برقرار عدالت خانه مستقل مبتنی بر ارزشهای حقوقی مترقیانه روز
– آزادی احزاب، انجمن ها ، اتحادیه ها، و اصناف و فراتر از آن آزادی مطبوعات و دیگر آزادی های اساسی
دریغا که این مطالبات و انتظارات مردم از نظام مشروطه ، دولت مستعجلی پیش نبود زیرا یک سال بعد مردم ایران با آگاهی از قرارداد تحمیلی ۱۹۰۷ دایر به تقسیم ایران به مناطق نفوذ بدون مشورت و نظرخواهی حکومت مرکزی ایران، به یکباره نه تنها حاکمیت ملی و استقلال سیاسی کشور را مورد خدشه جدی استعمار یافتند، بلکه شرایط سیاسی تحمیلی پیش آمده را مانع اجرای صحیح قانون اساسی نوپا دانستند. فراتر از آن باروری و توسعه مترقیانه آتی مشروطیت را به دو دلیل مورد تردید دانستند : ِ یکی اختلالات سیاسی و اجتماعی در پیش، ناشی از اجرای اصول و مقررات قرارداد تحمیلی مورد بحث ،
دیگر آنکه دو قدرت استعماری هریک به دلایل خاص خود باروری مشروطیت را مغایر با منافع و مصالح خود می دانستند. زیرا انگلستان نیک می دانست که باروری مشروطیت به منزله جرقه ای خواهد بود برای اشتعال جنبش آزادی خواهانه در شبه قاره هند ، و حمایت ابزاری او از انقلاب مشروطیت صرفا به منظور واداشتن روسیه به پذیرش پیشنهادی بود که در سالهای ۱۸۹۵، ۱۹۰۰، و ۱۹۰۵ با سماجت تمام عرضه شده بود و بدلایلی پاسخ مثبت در پی نداشت . زیرا روسیه از لحاظ اقتصادی و تجاری، نفوذ ویژه در شمال ایران داشت، و در عین حال از جهت سیاسی دارای آزادی مانور بود به سوی شبه قاره هند. از طرفی دیگر برای روسیه که یک سال قبل انقلاب مشابهی را در خاک خود تجربه و سرکوب کرده بود، پذیرش نتایج پیروزمندانه انقلاب در همسایگی خود قابل قبول نبود. ولی با انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ تمامی این نگرانی ها برطرف گردید .بدین ترتیب از ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۷ مشروطیت نیمه جان بر اساس قانون اساسی به حیات خود ادامه می دهد. از سه دوره مجلس ،مجلس اول با کودتای محمدعلی شاه روبرو گردید. مجلس دوم با اولتیماتوم روس ها از کار انداخته شد، و مجلس سوم که در آن احزاب جان گرفته بودند ،مانند حرب دموکرات و اعتدالیون که در ائتلاف با هم بودند، طی اشغال ایران در جنگ جهانی اول دولت موقتی تشکیل داده بودند که بدلیل حضور بیگانگان از کار افتاد. از مجلس پنجم به بعد عملا مشروطه به مشروطه سلطنتی استبدادی تبدیل گردید.
ولی با تمام این رویدادها که حاکی از عقامیت سیاسی مشروطه از یک سو، و آزادیهای تحقوق نیافته مشروطیت و تمنیات سیاسی ارضا نشده آن از سوی دیگر بود،همه و همه سبب گردید که ملیون ایران برآن شوند که در هر فرصت سیاسی پیش آمده اقدام به احیای قانون اساسی اولیه مشروطیت و اصلاح و توسعه مترقیانه آن بر اساس مقتضیات روز بنمایند. نهضت ملی کردن صنعت نفت که از آن به عنوان ادامه راه انقلاب مشروطیت و رنسانس سیاسی یاد گردید افق جیدی برای انجام این مقصود پدیدار ساخت. به خصوص آنکه رهبر نهضت ملی در فرازهایی از نظرات و بیانات خود، فرآیند ملی شدن صنعت نفت را زمینه مساعد برای نیل به مقاصد ذیل اعلام داشته بود:
۱.قطع دخالت و نفوذ بیگانه در ساختار روند سیاسی ایران برای حفظ منافع و مصالح استعماری خود
۲.انتقال مسالمت آمیز حاکمیت از شاه به مردم و تعدیل صلاحیت شاه از حکومت به سلطنت
۳.استقرار واقعی نظام پارلمانتاریسم و مشارکت مردم در اداره عمومی کشور از طریق انتخابات آزاد
۴. آزادی احزاب، اتحادیه ها و جوامع مدنی سازمان یافته
۵. آزادی مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی
۶.تفکیک قوا بر اساس موازنه و کنترل با تاکید ویژه بر استقلال قوه قضاییه
۷. سیاست موازنه منفی در امور خارجی ،یا به دیگر سخن ، سیاست عدم تعهد
همانطوری که می دانیم جریان ملی کردن صنعت نفت و فرآیند آن ارتباط ویژه با مسایل خارجی بویژه مواضع سه قدرت ذیربط، یعنی انگلستان، شوروی و آمریکا داشت. دولت انگلستان که خود برای بازسازی و توسعه اقتصادی اقدام به ملی کردن صنایع و بانکهای کشور نموده و حکومت کارگری این کشور آن را اقدامی مترقیانه تلقی نموده بود، اقدام ایران به ملی کردن صنعت نفت را امری غیر قانونی اعلام نموده و مانع صدور نفت ایران به خارج، بعنوان کالای قاچاق می نماید. انگلستان داراییهای ایران را نیز بلوکه نموده، فرآتر از آن قضیه را به دیوان بین المللی دادگستری می برد. انگلستان در دادخواست خود موضوع را دعوی بین دو دولت تلقی نموده و برای صحت این مدعای خود سه دلیل زیر را ارایه می نماید:
۱.چون ایران و انگلستان هردو صلاحیت اجباری دیوان را به رسیمت شناخته اند، شکایت هریک از طرفین اختلاف، کافی برای رسیدگی دیوان می باشد.
۲.ایران در قراردادهای منعقده با ترکیه، سوییس و دانمارک، تصریح نموده که در صورت بروز اختلاف درباره اجرا و تفسیر قراردادها ، رسیدگی به آنها بر اساس حقوق بین الملل خواهد بود. و اینک انگلستان با استناد به اصل کامله الوداد، رسیدگی به این دعوی را در صلاحیت دیوان می داند.
۳. در اختلاف ناظر به اجرا و تفسیر قرارداد دارسی ۱۹۰۱ که در سال ۱۹۳۳ به شورای اجرایی جامعه ملل ارجاع گردید، این دعوی بعنوان دعوای دو دولت تلقی گردید.
دیوان ابتدا قبل از رسیدگی به امر صلاحیت اقدام به صدور قرار موقت می نماید که مورد اعتراض شدید ایران واقع می شود. زیر ایران برآن بود که دیوان قبل از هرچیز باید روشن نماید که آیا صلاحیت رسیدگی به این دعوی را دارا می باشد یا نه،و به همین جهت اعلامیه ناظر به صلاحیت اجباری دیوان را باز پس می گیرد. اما دیوان پس از ورود به ماهیت دعوا، به دلایل زیر مبانی ادعایی مورد ارائه انگسلتان را دال بر صلاحیت خود برای رسیدگی به دعوای مورد بحث نمی داند:
” الف- ایران در اعلامیه ناظر به صلاحیت اجباری دیوان، تصریح دارد که دیوان صلاحیت رسیدگی به اختلافاتی را دارد که از این تاریخ به بعد پیش خواهد آمد. بنابراین ناظر به دعوای گذشته، یعنی عطف به ما سبق نخواهد شد. بر اساس همین منطق، استناد به اصل ملل کامله الوداد در این مورد مصداق ندارد
ب – اگر دولتی بر اساس حمایت دیپلماتیک از اشخاص حقیقی و حقوقی دفاع می نماید، این امر واقعیت دعوایی بین یک دولت و شرکت خارجی را به دعوای بین دو دولت تغییر نخواهد داد. لذا از آنجاییکه دعوای مورد بحث، دعوای بین دولت ایران و یک شرکت خارجی است نه دعوای بین دو دولت، دیوان خود را صالح برای رسیدگی نمی داند.
در همین راستا شکایت از انگلستان در دادگاه های توکیو و میلان ، دایر به حمل و نقل کالای قاچاق، یعنی نفت ایران، مسموع واقع نشد. آنها اقدام ایران به ملی کردن صنعت نفت را یک امر قانونی تلقی نمودند.
ناکامی و نافرجامی در عرصه حقوقی، انگلستان را بر آن داشت، قضیه را در شورای امنیت سازمان ملل پیگیری نماید، -که ظاهرا به استناد عدم اجابت قرار موقت صادره دیوان، که انگلستان آن را تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی می کرد- مساله را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع نمود.
هیات نمایندگی ایران با استفاده از کرسی شورای امنیت نه تنها اشاره به دخالتهای شرکت نفت ایرن و انگلیس در امور داخلی ایران داشت، بلکه به عدم ایفای تعهدات مندرج در قرارداد تمدیدی ۱۹۳۳، از جمله عدم ذکر دهها شعب شرکت نفت در کشورهای خارجی و درآمد حاصله آنها در دفاتر تجاری، و صدر مقادیر قابل توجه نفت به دریاداری در دفاتر مزبور و غیره و عدم رعایت قوانین کار و رفتار غیرانسانی با کارگران حصیرآباد و حلبی آباد، به آگاهی جهانیان رسانیده شد. از آنجاییکه شورای امنیت حاضر نشد اقدام ایران را نسبت به قرارداد موقت، تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المملی تلقی نماید، لذا اشعار داشت چون مساله ارجاع شده به شورا صرفا جنبه حقوقی دارد و طبق بند ۳ ماده ۳۶ منشور تصریح دارد بر اینکه: ” اختلافات قضایی باید به طور کلی توسط طرفین دعوا بر طبق مقررات اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری به دیوان مزبور ارجاع گردد و این قضیه نیز قبلا به دیوان ارجاع گردیده، لذا دیوان این موضوع را از دستورکار خود خارج می نماید”. بنابراین شکایت انگلستان به این مرجع سیاسی بین المللی نیز با نافرجامی روبرو گردید.
بنابراین اقدامات ایران در امر ملی کردن صنعت نفت، از لحاظ حقوقی و سیاسی در مراجع بین المللی مربوطه قرین موفقیت بود. و اما از آغاز اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت، دولت انگلستان فرآیند این رویداد را از دو جهت نگران کننده برای منافع جهان غرب در آغاز جنگ سرد وقت تبلیغ می نمود:
یکی آنکه شرایط اجتماعی سیاسی دولت مصدق زمینه ساز تسهیل سلطه کومونیست ها بر ایران خواهد شد، دگر آنکه الگو و سابقه ملی کردن نفت زمینه ای خواهد شد که مصری ها دست به ملی کردن کانال سوئز بزنند. به خصوص در این زمان حزب وفد مصر به رهبری نحاس پاشا در تعارض سیاسی جدی با انگلیسها در رابطه با تخلیه پایگاه نظامی در اسماعیلیه، مساله الحاق سودان به مصر، و بازنگری منع حقوقی کانال سوئز بود.
اما موضع دولت شوروی در خصوص جریان ملی کردن صنعت نفت و فرآیند آن که به دگر سخن به نوعی مبارزه ضد استعماری تلقی می شد و انتظار آن بود که نهضت مزبور مورد حمایت دولت شوروی قرار گیرد. ولی به چند دلیل استالین با نهضت ملی کردن نظرموافق نداشت، و از طریق حزب توده ،سیاست اخلال، کارشکنی و ناسازگاری با دولت مصدق را در پیش گرفته بود:
الف- از دیدگاه استالین، جنبش ها و نهضت هایی که فرآیند آنها در طیف جهان غرب و امپریالیستی حل و فصل می شود درخور اتلاق واقعی مبارزه ضد امپریالیستی نیستند. (به همین جهت مبارزات گاندی و نهرو را نیز بر این روال تلقی می نمود).
ب- در صورتی که نهضت ها و یا جنبش های مورد بحث ارتباطی با دژ سوسیالیست بین المللی و یا حزب کمونیست آن کشور نداشته باشند مورد اعتماد و اطمینان لازم نبوده و نخواهند بود.
ج- ولی مهمترین دلیل مخالفت شوروی مبتنی بر این استدلال بود که امپریالیسم انگلستان، امپریالیستی است فرتوت ،فرسوده، و رو به افول، ولی آمریکا امپریالیستی است حاد و هار که از طریق مساله ملی کردن صنعت نفت برآن است جانشین بریتانیا در ایران شود. بعلاوه با اعلام و پیگیری استراتژی Containment، یعنی انسداد و متوقف ساختن شوروی و بلوک شرق در مرزهای جغرافیایی و سیاسی وقت، اقدام به دسته بندی های نظامی همسو با ناتو را، به کشورهای واقع در همسایگی شوروی و در کمربند شمالی خاورمیانه، تسری می دهد. لذا شوروی قویا خواهان حفظ وضع موجود در ایران از جمله استمرار حضور بریتانیا بود و حزب توده نیز مجری همین برنامه در ایران بوده و بهمین جهت عنوان ” توده نفتی” را کسب کرده بود.
از سوی دیگر موضع آمریکا، با مواضع بریتانیا و شوروی بویژه در دو سال اول نخست وزیری دکتر مصدق، متفاوت بود. در این رابطه دولت آمریکا سه مرحله نسبتا متفاوت را در پیش گرفته بود. در مرحله اول آمریکا با توجه به دو سابقه، از ملی کردن صنعت نفت ایران حمایت نمود، زیرا آمریکا در سال ۱۹۴۵ در کنفرانس بین المللی انرژی که در واشنگتن برگزار شده بود، پیشنهاد کرده بود که به امتیازهای نفتی انحصاری پایان داده شود و رویه مشارکت جانشین آن شود. ولی انگلیس ها که با مشارکت آمریکایی ها در شرکت نفت ایران و انگلیس موافق نبودند، در مقابل اشعار داشتند آماده اند مقادیر قابل توجه نفت به قیمت ارزان به شرکت های آمریکایی بفروشند که مورد پذیرش آمریکایی ها قرار نگرفت. بنابراین رقابت بین دور کشور ادامه داشت. دیگر آنکه آمریکایی ها با انعقاد قراردادهای جدید با ونزوئلا، سپس عربستان سعودی و کویت، قاعده یا اصل تنصیف یا ۵۰ –۵۰ را پذیرا شدند ، و با وجود آنکه قاعده ۵۰- ۵۰ به عنوان رویه مسلط در قراردادهای نفتی پذیرفته شده بود، ولی شرکت نفت ایران و انگلیس حاضر به رعایت آن در قرارداد گس-گلشاییان نشده بود.
از سوی دیگر گروهی در وزارت خارجه آمریکا، به رهبری “مک گی” معاون سیاسی آن وزارتخانه بر آن بودند برای جلوگیری از نفوذ خزنده و فزاینده کمونیسم، می باید از نسیونالیسم حمایت جدی شود. آنها ملی کردن صنعت نفت را بعنوان نهضت ناسیونالیستی در این راستا تلقی نموده و قویا خواهان حمایت از آن بودند، به همین جهت آمریکایی ها گذشته از حمایت از نهضت ملی، با هرگونه اقدام نظامی از سوی انگلستان در مقام مخالفت برآمدند و صرفا با حضور غیر فعال ناو موریشس انگلیس در خلیج فارس موافقت کردند. در مرحله دوم آمریکایی ها در مقام میانجی گری بین ایران و انگلیس برآمدند .در انجام این مقصود “آورل هریمن” مجری این امر گردید، و نامبرده در پرتو سیاست شاتل دیپلماتیک یعنی رفت و آمد بین تهران و لندن، نهایتا موفق گردید که لندن با صدور اعلامیه هایی پذیرای اصل ملی شدن صنعت نفت ایران شود. به دنبال آن دو هیات یکی به رهبری جکسون و دیگری به ریاست استوپس مختار سلطنتی برای مذاکره جهت انعقاد قرارداد جدید به ایران آمدند. ولی چون پیشنهاد های آنها مغایر با قانون ۹ ماده ای ملی شدن تشخیص داده شده بود، ره به جایی نبرد.
در مرحله سوم، آمریکایی ها رویه ای کاملا جدید در پیش گرفتند. دراین باره “آنتونی ایدن” در کتاب خود اشعار می دارد” ما دیدیم که ایران، از کارت آمریکا علیه ما استفاده می کند، لذا برآن شدیم این کارت را از دست مصدق خارج نماییم.” برای این مقصود، در اجلاس مجمع عمومی در پاریس، ایدن به اچسون وزیرخارجه آمریکا، پیشنهاد مشارکت آمریکا در نفت ایران را می نماید. ابتدا با استقبال اچسون مواجه نشد، ولی با ادامه مذاکرات، به توافق در این مورد نایل شدند. برای پیشبرد این مقصود، ابتدا مک گی که طرفدار جدی ایران بود از سمت معاونت سیاسی به سمت سفیر آمریکا در ترکیه منصوب گردید، و همفکران او چون جرج آلن و گریدی نیز هریک به مسولیت جدید خارج از آمریکا منصوب شدند.
در طی این توافق، پیشنهاد باتک بین المللی که به تایید دو قدرت رسیده بود به ایران ارایه می شود. در این پیشنهاد بانک اشعار می دارد که به هیچوجه کار آن ارتباطی با ملی شدن صنعت نفت و خلع ید نخواهد داشت و مدنظر بانک نخواهد بود . بانک مجاز خواهد بود طی دو سال به ترتیبی که لازم می داند صنعت نفت را مدیریت نماید. ایران که این پیشنهاد را دایر بر نفی ملی شدن صنعت نفت و در واقع کل جریان نهضت تلقی می کرد و پذیرش آن را خیانت به نهضت می دانست، اعلام می دارد که “ید بانک، ید امانی است ،بانک زیر نظر شرکت ملی نفت و ودر چارچوب ملی شند صنعت نفت خدمات فنی برای دو سال انجام داده ، مزایا و منافع مورد توافق را دریافت خواهد داشت”. نتیجنتا این پیشنهاد مورد قبول واقع نشد. و پس از آن دو پیشنهاد مشترک ترومن-چرچیل و آیزنهاور-چرچیل ارایه گردید که به نتیجه مورد نظر منتهی نگردید. در طی آن دو دولت، در مقام برکناری دولت دکتر مصدق برآمدند. برای انجام این مقصود، چهار الی پنج برنامه پیش بینی شده بود که در صورت نافرجامی یکی، از برنامه بعدی استفاده شود.
البته اجرای برنامه های مورد نظر می بایست با همکاری مخالفان دولت مصدق که گذشته از سوابق و نگرش سیاسی متفاوت اینک همگان در جهت نیل به هدف واحد، یعنی ساقط کردن دولت مصدق ، دارای اشتراک مساعی جدی شده بودند. طیف گسترده مخالفان، گذشته از افرادی از اعضای سابق جبهه ملی که ظاهرا به سبب مخالفت با تقاضای مصدق،دایر بر کسب اختیارات جدید، از وی و جبهه ملی جدا شدند، شامل احزاب و گروههایی مانند: حزب اراده ملی، به رهبری سید ضیاء الدین، حزب عدالت جمال امامی، حزب وطن، مجمع مسلمانان مجاهد شمس قنات آبادی، فداییان اسلام ، حزب زحمتکشان ملت ایران، حزب استقلال عبدالغیر آزاد، حزب سومکا داود منشی زاده، حزب آریا سپهر، حزب توده، گروه افسران بازنشسته تحت رهبری سرلشکر فضل اله زاهدی، و همگان در سایه دربار.
برنامه های موردنظر برای ساقط کردن مصدق عبارت بود از :
۱.تقاضای تعدای از روحانیون فعال در جریان سیاسی-اجتماعی ایران و فعال پشت پرده از آیت اله بروجردی به صدور فتوایی دایر بر تغییر دولت وقت .(ولی ایشان حاضر به انجام این امر نشدند).
۲. تغییر یا برکناری دولت مصدق از طریق مجلس شورای ملی : گو اینکه انتخابات مجلس نیمه تمام انجام گرفته بود و ظاهرا دولت اکثریت نسبی داشت ولی رای گیری درباره موضوعی خاص، خلاف آن را ثابت کرد. بدین معنی که دولت دکتر مصدق، با توجه به قطع صدور نفت، و مواجهه با مشکلات مالی شدید ، برای رفع این معضل برآن شد که اقدام به نشر اسکناس شود. ولی از آنجاییکه نشر اسکناس مورد نظرفاقد پشتوانه بود، نمی بایست به اطلاع عموم رسانده شود، زیرا آگاهی از این امر موجب سقوط ارزش پول و بحران مالی می شد. در این رابطه انتخاب بارزس بانک مرکزی در دستور کار مجلس قرار گرفت و آقای حسین مکی که از مخالفین سرسخت دولت بود،با اکثریت آرا برای این پست انتخاب گردید. این رویداد نه تنها ضرورت نشر اسکناس را منتفی ساخت، بلکه حاکی از آن بود که دولت اکثریت مورد تصور را در مجلس ندارد. دکتر مصدق برای خنثی کردن برنامه مخالفین، دست به انحلال مجلس از طریق رفراندوم زد.
۳. برنامه بعدی صدور فرمانی از سوی شاه، ناظر به برکناری دکتر مصدق و انتصاب وزیر جدید بود. ولی از آنجاییکه انجام این امر، یعنی ابلاغ فرمان شاه، بوسیله سرهنگ نصیری، سوار بر تانک و نیمه شب انجام و قبل از آن دکتر فاطمی بازداشت و مورد ضرب و جرح قرار می گیرد، مجموعه این رخداد در زمان غیر متعارف تعبیر به نوعی کودتا می شود. به خصوص پس از اعلام این وضعیت، شاه نیز بلافاصله از رامسر به قصد بغداد، ایران را ترک می کند. و این امر تعبیر کودتا را تقویت می نماید.
۴. بالاخره مرحله بعد انجام کودتا به اهتمام کرمیت روزولت و دیگر فعالان خارجی از یکسو، و برادران رشیدیان و توزیع کنندگان پول از سوی دیگر در محدوده برنامه ای ( بنام برنامه چکمه) صورت می گیرد.
اما در مورد کودتای مورد بحث و صحت انجام آن ، بوسیله دولت های آمریکا و انگلیس، لازم است به چند نکته اشاره شود:
-اسناد منتشره از سوی دولت های مزبور، همگی حاکی از انجام کودتا بوسیله آنها است. زیرا انتشار این اسناد و اذعان تاکیدی آنها به کودتا، نه تنها افتخاری برای دولت های مزبور نیست، بلکه به ساقط کردن یک حکومت مردمی، حکومتی که سال قبل از آن در سی ام تیرماه با قیام مردمی به مسوولیت بازگردانده شده بود، به چیزی جز اقدامی استعماری یا امپریالیستی نمی توان تعبیر نمود. به همین جهت برخی از شخصیت های آمریکایی، از این رویداد اظهار تاسف نموده اند.
۲. در دایره المعارف های معتبر، مانند آمریکانا، بریتانیکا، و شوروی سابق، همگان از این رویداد بعنوان کودتای مشترک آمریکا -انگلیس یاد کرده اند.
۳.در بسیاری از کتب علمی دانشگاهی، از سرنگونی حکومت های لیبرال دموکراتیک مانند دولت دکتر مصدق در ایران، دولت آربنز در گواتمالا، وارگاس در برزیل، و آلن ده در شیلی ،بوسیله آمریکا و استقرار نظامهای دیکتاتوری پس از آن با دید انتقادی برخورد شده است.
۴. بالاخره درک عمومی جهانی (Universal Understanding) از این واقعه بعنوان کودتای خارجی نام برده اند.
داود هرمیداس باوند
سخنگوی جبهه ملی ایران
۲۸ مرداد ۱۳۹۶
در میهنمان ایران بسیارند مادربزرگانی بسانِ ” بانی فینی” که به سوگ نوههایشان نشستهاند، نوه هائی که قربانی آزار جسمی و جنسی و روانی شدهاند. کمینه ترین کار این است که یکی ازاین روبانها را برداریم، به خود بیاویزیم و با بازماندگان و قربانیان کودک آزاری همدردی کنیم، و در گامی پیش تر به ” کمپین روبان آبی” بپیوندیم.
****
تراژدی بانی فینی Bonnie Finney
“بانی” ساکن ویرجینای امریکا یک دختر داشت، دختری که شادی آفرینِ زندگی او بود. دخترازدواج کرد، ازدواج و ارتباطهای نامناسب و مساله سازدخترسبب شدند تا بانی مدتها شاهد آزارجسمی و روانی نوههای خردسالاش باشد، آزارهائی که سرانجام منجر به مرگ یکی از نوهها شد. بانی بهار سال ۱۹۸۹ “کمپین روبان آبی” را به عنوان نشانه و نمادِ مبارزه با کودک آزاری و حمایت از کودکان آغازکرد تا شاید مادربزرگهای دیگر شاهد تراژدی مرگ نوههایشان براثر کودک آزاری نباشند. بانی رنگ آبی را به نشانه کبودی تنهای آزاردیدۀ کودکان برگزید.
در میهنمان ایران بسیارند مادربزرگانی که به سوگ نوههایشان نشستهاند، نوه هائی که قربانی آزارجسمی و جنسی و روانی شدهاند. کمینه ترین کاراین است که یکی ازاین روبانها را برداریم، به خود بیاویزیم و با بازماندگان و قربانیان کودک آزاری همدردی کنیم، ودرگامی پیش تربه “کمپین روبان آبی” بپیوندیم.
کودک آزاری (Child Abuse) چیست؟
درمیهنمان سالها کودک آزاری مترادف با “تنبیه بدنی” و ” آزارجنسی” بود. دلیل چنین برداشتی را رشد رو به افزایش این نوع کودک آزاریها، وتقویتِ زمینههای فرهنگی و مذهبی پیدائی و تداومشان درجامعه میباید، دانست. این برداشت و فهم، که کودک آزاری تنها دردو حوزۀ فوق متمرکزاست به تدریج تصحیح، تدقیق و کامل ترشد و امروزفراترازاین دو عرصه، به برداشت وتعریفی جامع وتا حدودی مانع ازکودک آزاری اتکا شده است. (براساس مصوبه کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد، کودک به هرانسانی که زیرهیجده سال تمام باشد، گفته میشود. حکومت اسلامی خلاف کنوانسیون حقوق کودک که در سال ۱۹۸۹ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید و حکومت اسلامی دراسفند ماه سال ۱۳۷۲به آن ملحق شد، طبق تبصره ماده ۱۲۱۰ قانون مدنیاش: ” سن بلوغ درپسرپانزده سال تمام ودر دختر نُه سال تمام قمری ” اعلام کرده است.)
کودک آزاری آسیب رسانیِ جسمانی وروانی به کودک است، کودک آزاری اجبارآشکارو پنهان کودک به انجام هرنوع کاروعملی ست که به سلامت جسمانی و روانی و رفتاری کودک آسیب برساند. عوامل این آسیب رسانیها دراکثر موارد والدین یا اطرافیان کودک و یا کارکنان بخشهای مختلف و ارگانهای مسئول حکومتی و دولتی هستند.
موارد اصلی کودک آزاری عبارتند از:
۱- تنبیه بدنی کودک (Physical)
۲- سوء استفاده جنسی ازکودک (Sexual)
۳- سوء رفتارهیجانی و آزارروانی کودک (Emotional)
۴- عدم تامین نیازهای اولیه رفاهی، بهزیستی و تفریحی، غفلت ازمراقبتهای تغذیهای، بهداشتی ودرمانی کودک (Neglect)
۵- ترک کودک (Abandonment) و ربودن کودک
۶- استفاده از موادمخدر در محیط زندگی و یا مجبورکردن کودک به استفاده ازمواد مخدر (مستقیم یا غیرمستقیم) (Substance abuse)
۷- بهره برداری از کودکان در جنگ و عملیات تروریستی.
در میان انواع کودک آزاری، آزارروانی کودکان درایران شایع ترازآزارجسمی و جنسی ست. آزارجنسی کودکان نیزدرسالهای اخیرافزایش چشمگیری داشته است. کودک آزاری جسمی در اکثر موارد توسط پدرو مادر یا نزدیکان به کودک صورت میگیرد، پسران بیشتر توسط پدران و برادران، و دختران توسط مادران یا خواهران بزرگتر مورد آزارجسمی وروانی قرارمی گیرند. در مورد کودک آزاری جنسی نیز پدران بالاترین میزان ارتکاب را دارند و پس ازپدر یکی ازنزدیکان به کودک مرتکب این عمل میشود.
کودک آزاری از زبانِ آمار
کودک آزاری مشکل و معضلِ جامعه بشری ست. “سالانه حدود ۴۰ میلیون کودک زیر ۱۵ سال مورد ِکودک آزاری قرار میگیرند”. آمارکودک آزاری دربخش هائی ازجهان، به ویژه درجوامعی شبیه جامعه ما با توجه به تعریف کودک آزاری و تنوع آن و نیزنظام آماری” حکومتی – ایدئولوژیک “، دقیق و قابل اتکا نیست. بهمین خاطرمی باید قربانیان کودک آزاری بیش از ۴۰ میلیون قربانی درسال باشند. (برای نمونه: سازمان جهانی کاراعلام کرده است که ۲۱۵ میلیون کودک ۵ تا ۱۴ ساله، به ویژه درکشورهای در حال توسعه دردام کار گرفتارهستند.)
درحکومت اسلامی ایران نظام آمارگیری، وآماردهی مبتنی برواقعیت نیست چرا که حکومت اسلامی برخوردی ایدئولوژیک و سیاسی با امر” آماردهی” کرده و میکند. این حکومت هرآنجا که آمارها به زیان حکومت و اسلام تلقی شوند و ناکارآمدی این حکومت و فکررا نشان دهند، واکنشی منفی از خود بروزداده وآمارها را دستکاری کرده است. آمارهای متفاوت و متناقض درباره فقر، بیکاری، اعتیاد، تن فروشی، بیماریهای روانی و مقاربتی (ایدز)، خشونت، زندان، اعدام و… نمونهاند. این امر بی تردید شامل حال کودک آزاری نیزشده است. فقدان تحقیق جامع و ملی، ریشه یابانه و کارشناسانه درباره اشکال و شیوع کودک آزاری، که زمینه دستیابی به آمارهای دقیق را فراهم میسازد، نشان ازبی توجهی این حکومت به پدیده کودک آزاری دارد.
آمارهای ارائه شده در باره کودک آزاری آمارهائی هستند که از پژوهشهای ناقص و محدود، روزنامهها و مراکزدولتی و گاه تشکلها غیردولتی که امکانات محدودی دارند، به دست آمدهاند.
درایران ازسالهای ۷۶-۷۵ گزارشهایی درمورد کودک آزاری درمطبوعات منتشر، وموضوع و اصطلاح کودک آزاری مطرح شده است. دراین گزارشها کودک آزاری درحوزۀ آزارجسمی و جنسی مد نظربوده و به آزارهای روانی و اشکال دیگرکودک آزاری توجه نشده است. موارد درج شده درروزنامهها نیز برپایه اطلاعات و گزارش هائی ازتهران و مراکزاستانها بودهاند که بیشترجنبه خبرو شرح ماجرا و رخداد داشتهاند. رخدادهای مشابه درشهرستانها یا روستاها امکان انتشار و انعکاس نداشتهاند.
اینها بریده هائی از آمارهای ارائه شده در باره کودک آزاری هستند:
” براساس نظرسنجیهای انجام شده، ۵۰ درصد والدین ایرانی معتقدند که تنبیه بدنی برای کودک لازم است و ۴۰ درصد از والدین به انجام تنبیه بدنی گرایش دارند. “، “۴۷ درصد از کودک آزاریهای گزارش شده به انجمن حمایت ازحقوق کودکان توسط پدران بوده است. “، ” آمارهای موجود درسازمان بهزیستی و سازمانها غیر دولتی نشان میدهند پسران بیش از دختران مورد کودک آزاری قرار میگیرند”، ” ۷۰ در صد کودکان تهرانی تنبیه میشوند و ۳/۲۷درصد از خانوادههای تهرانی کودک آزار هستند، یعنی ازهرسه خانواده در یک خانواده کودک آزاری صورت میگیرد. ”
” در مطالعه وزارت بهداشت ایران درخصوص کودک آزاری که با حمایت یونیسف انجام گرفته ۳۱ در صد کودکان ۱تا ۵ سال، ۲۰ درصد افراد ۶تا ۱۱سال و ۹ درصد افراد ۱۲تا ۱۸ سال مورد آزار جسمی قرار گرفتهاند. ”
“براساس پژوهشی که سال ۷۱ برروی ۲۲۴۰ دانش آموز تهرانی انجام شد، نوجوانان دبیرستانی گزارش دادند حداقل یک بارتنبیه بدنی شدهاند، ازاین تعداد ۳۴ درصد درگذشته تنبیه شدهاند و ۲۴درصد درزمان جاری. ۱۳۸ دانش آموزنیز گزارش دادند، تنبیه آنها منجر به جراحت هائی از جمله شکستگی و زخمی شدن شده است. ”
” ۶۶ درصد کودک آزاریها از سوی مردان اعمال میشود (در برخی آمارها پسران بیش از دختران و دربرخی دیگر دختران بیش از پسران قربانی کودک آزاری اعلام شده اند)… همچنین ۲۵ درصد از کودک آزاریها در خانواده هایی روی میدهد که در آنها طلاق اتفاق افتاده است”، ” تا پایان سال ۱۳۹۴، ششصد و پنجاه هزار تماس (اطلاع و گزارش) درخصوص کودک آزاری ثبت شده است، این گزارش به طورعمده کودک آزاریهای شدید فیزیکی رادربرگرفته وآزار روانی و تحقیرو توهین به کودکان گزارش نشده است. ”
آمارهای سال ۱۳۹۰ نشان دادهاند کودکآزاری در ایران بیش از ۲۳مورد در روز بوده است. بر این اساس ۴۹. ۸ درصد کودک آزاریها آزار جسمی، ۳۱. ۳ درصد غفلت، ۱۲. ۵ درصد آزار روانی و روحی و ۲. ۷ درصد آزار جنسی است. ”
سازمان جهانی کاردرسال ۱۹۹۵ تخمین زد ” بیش از ۴/۷۱ درصد کودکان ایرانی بین ۱۰ تا ۱۴ سال از لحاظ اقتصادی فعال بوده و درسرشماری رسمی ایران در سال ۱۳۷۵ اعلام شد بیش از ۴ درصد جمعیت شاغل ایران بین ۱۰ تا ۱۴ سال داشتند که در این آمار جمعیت شاغل، ۱۴/۵ میلیون نفر ذکر شده است. بنابراین تعداد کودکان کار ۱۰ تا ۱۴ ساله، که ۴ درصد آن هستند در حدود ۶۰۰ هزارنفراست. درسال ۱۳۷۵ حدود ۳۸۰ هزار کودک در سن ۱۰ تا ۱۴ سال درایران کارثابت داشتهاند که تعداد دست فروشان و مشاغل موقت هم به این آمار اضافه میشود. “، ” طبق آخرین اطلاعات مرکز آمارایران ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار کودک درایران به صورت مستقیم درگیر کارهستند “.
علل کودک آزاری
کودک آزاری مساله و معضلی خانوادگی و اجتماعی ست که عوامل گوناگونی درچرائیِ پیدائی و تدوام حضورو حیات آن نقش دارند.
۱-عوامل فردی
الف: کودک آزار میتواند مبتلا به بیماری روانی باشد. خطرناک ترین کودک آزاران سایکوپاتها هستند. تقریبا ۲درصد (۱تا ۳ درصد) از مردم مبتلا به این نوع ازاختلال شخصیت هستند. سایکوپات بیماری با رفتارهای غیرعادی و خشونت آمیز و اختلالهای شخصیتی ست. سایکوپات درغالب موارد تداعی کنندۀ واژه جنایت، جنایت کار وفردی بی رحم است، فردی خونسرد، و بی تفاوت که دست به قتل و جنایت میزند. سایکوپات خودشیفته، خودمحورو خودخواه ست. ازهنجارها و قوانین اجتماعی تخطی میکند وبه حقوق دیگران توجهی ندارد و این حقوق را پایمال میکند. به ظاهرآرام و متین و باوقار مینماید اما دردرون بسیار شکننده و آسیب پذیراست. دربرابرنیازها و امیال جنسی نابردبار، کم مقاومت و هیجانی ست. قربانیان سایکوپات معمولا کودکان هستند که آسیب پذیرترند. قربانی گرفتن سایکوپات معمولا با تجاوز جنسی همراه است. رفتاری شک برانگیز ومرموز دارد و همواره درخفا برنامه ریزی میکند، قربانی خود را با برنامه و نقشه به دام میاندازد. درمرحله اقدام احساس خود آگاهی خود را از دست میدهد و از خود بیخود میشود. ارضای جنسی برایش اهمیت پیدا میکند. فریبکارست آنگونه که بعد ازارتکاب جرم و جنایت به ظاهر به دنبال مجرم و قاتل میگردد. برخی او را ” آنتی سوشیال” یا ضد جامعه میدانند.
برخی از صاحب نطران میان سایکوپات وشخصیت ضد اجتماعی تفاوت هائی قائلاند و مشخصه هایی روانی، عصبی و رفتاری ویژهای برای توصیف شخصیت ضد اجتماعی به کارمی برند. برخی از سایکوپاتها، به ویژه آنان که دست به جنایت میبرند در دوران کودکی یکی ازوالدین خود را از دست دادهاند، چنین رخدادی را در بروز رفتارهای خشونت آمیزآنان دخیل دانستهاند.
سایکوپاتی امروز به انواع گونه گون تقیسم شده است. تغییرات کروموزومی و ژنتیک در بروز این بیماری نقش دارند، اما نقش عوامل خانوادگی، گروهی و اجتماعی در تشدید انواعی از این بیماری را نمیتوان نادیده گرفت.
ب: درصدی ازکودکانی که قربانی کودک آزاری میشوند، در صورت عدم التیام پیامدهای روانی کودک آزاری، در سن بلوغ و یا بزرگسالی کودک آزار میشوند.
ج: برخی ازکودک آزاران به بیماری پدوفیلی مبتلا هستند. تمایل این بیماران به کودکان، که تمایلی جنسی ست را ناشی از” اختلال شخصیت” این افراد دانستهاند. برخی پدوفیلی را با بچه بازی یا شاهد بازی یکسان پنداشتهاند.
۲- عوامل خانوادگی
درگیریها و بحرانهای خانوادگی ناشی ازازدواجهای نامناسب، طلاق، مصرف مواد مخدر توسط والدین هم میتوانند کودک آزاری تلقی شوند و هم زمینه را برای کودک آزارشدنِ کودکی که درچنین فضائی رشد میکند، فراهم سازند. محرومیتهای عاطفی و غفلت از تامین نیازهای اولیه کودک عامل موثردرابتلا کودکان به اختلالهای کوناگون جسمی و روانی و رفتاری خواهد بود، و این نوعی کودک آزاری ست، که علاوه بر فقرو بیکاری و اعتیاد والدین، بحرانهای خانوادگی نیز میتوانند، در بروز این غفلتها و بی توجهیها نقش داشته باشند.
۳- عوامل اجتماعی و اقتصادی
ناهنجاریها و مشکلات اجتماعی مانند فقرو بیکاری در بروز و تشدید کودک آزاری نقش مهمی دارند. فقروبیکاری برروان ورفتار آدمی تاثیرمخرب دارند و فرد را تحریک پذیرو عصبی میکنند، چنین افرادی میتوانند رفتارکودک آزارانه جسمی و روانی داشته باشند. فقر و بیکاری زمینه را برای کارکودکان به اشکال مختلف، تن فروشی کودکان و استفادههای جنسی (پورنوگرافیک) از کودکان، قاچاق کودکان، فرارکودک از خانه مهیا میکند.
۴-عوامل فرهنگی
الف: فرهنگ مرد و پدر سالارانه، فرهنگ سلطه و خشونت است و فضای جامعه ما هنوزآکندۀ چنین فرهنگی ست. در چنین فضائی دیدگاهی که تبیه بدنی کودک و ” توپ و تشر” و تهدید و توهین راعواملی تربیتی و اصلاحی و آموزشی تلقی میکند، رشد بیشتری داشته و خواهد داشت. بسیاری از پدرها و مادرها، کودک آزاری را فقط در قالب جسمانی میبینند و به اشکال دیگر کودک آزاری توجهی نمیکنند.
ب: ناآگاهی درباره روشهای تربیتی درایران دامنگیراکثر خانوادهها ست، والدین وحتی آموزگاران و تعلیم دهندگان حق دارند و حق خود میدانند برای ادب و تربیت کردن کودکان آنها را تنبیه بدنی کنند
ج: بچه بازی از انواع کودک آزاری جسمی، جنسی و روانی ست. این پدیده درمیهن ما وجود داشته ودارد، تبلیع هائی ازاین دست که زنها برای کارِخانه و تولید فرزند و پسربچهها برای خوشگذرانی مناسب ترند، معنائی جز تبلیغ بچه بازی نداشته است.
برقراری رابطه جنسی با کودکان اگرچه زیرپوشش” شاهدبازی” رنگ و لعابِ “عرفانی و ادبی” میگرفت اما پوشیده نماند.
برخی ادعا کردهاند در ایران باستان و پیش از اشغال ایران توسط اعراب مسلمان بچه بازی و لواط وجود نداشته و اگر به ندرت دیده شده از طریق یونانیها به صورت عشق افلاتونی و زیبا پرستی، ویا ترکها به بصورت رابطه جنسی مرد با مرد و یا پسر بچهها به ایران راه یافته است، ادعائی که با اسناد تاریخی که پژوهشگران غربی ارائه دادهاند همخوان نیست. قبل ازاسلام که زرتشتیان رابطه جنسی مرد با مرد را محکوم میکردند و آنرا سرچشمه آلودگی و روح اهریمنی میدانستند، دلایل و شواهد کمتری مبنی برشیوع بچه بازی درجامعه ما وجود دارد، اما بعد ازحمله اعراب و اسلام بچه بازی شایع شد. دلیل را برخی کمبود آثارمکتوب و ثبت موارد بچه بازی، ازدوره قبل ازاسلام میدانند. واقعیت این است که این پدیده قدیمی ست وجغرافیای بمراتب وسیع تری ازآنچه “شرق” خوانده میشود را دربرمی گیرد. در ایران درکارنامه بسیاری ازپادشاهان، روحانیون، شعرا و فلاسفه ” بچه بازی” ثبت است. حتی نصیحت نامهها و”قابوس نامه”هایمان درباره تمتع ازغلامان جوان نوشتهاند که: ” میلِ خویش به یک جنس مدار تا از”هردو گونه بهره ور باشی” و فراموش نشود ” درتابستان میل به غلامان کن و درزمستان میل به زنان”.
ریشۀ پدیده بچه بازی و سوء استفاده جنسی از کودکان نابالغ را علاوه درفرهنگ اجتماعی، درمحرومیتها ومحدودیتها درمناسبات زن و مرد بخاطر مذهب، فقر و معضلهای دیگر اجتماعی نیز میباید جستجو کرد.
۵- عوامل مذهبی – قانونی
تشیع سیاسی، همانگونه که حیات حکومت اسلامی نشان میدهد از سوئی کودک آزاری را تقبیح میکند وجرم میپندارد و از سوی دیگرمشوق و مُبلغ کودک آزاری میشود. بارقههای این تشویق و ترغیب را درقوانین مختلفه حکومت اسلامی و درزمینههای دیگر اجتماعی میتوان دید. ازدواج درسنین کودکی یک نمونه از کودک آزاری روانی، جنسی و جسمی ست.
درحکومت اسلامی، به دلائل شرعی، کودک آزاری درمواردی جرم محسوب نمیشود. با توجه به آسیبپذیری کودکان جرمانگاریِ همۀ اشکال کودک آزاری ضروری ست و کمک مهمی به سلامت جامعه خواهد بود. درعمل، قوانین اسلامی موجود درایران درحوزه کودک آزاری نقش مهمی درکاهش کودک آزاری ایفا نکردهاند و درمواردی حتی رفتارهای کودک آزارانه را به عنوان امور تربیتی کودک قلمداد و تائید کردهاند.
در رابطه با جرائم آزارجنسی کودکان و استفاده جنسی ازکودکان، استثمار جنسی و فحشاء و قاچاق کودکان درقوانین کیفری حکومت اسلامی قاطعیت و روشنی وجود ندارد. ماده ۶۴۰ قانون مجازات اسلامی، در فصل هیجدهم تحت عنوان جرایم ضدعفت و اخلاق عمومی، به طور کلی و عام مقرر شده است که: ” هرکس نوشته یا طرح، گراور، نقاشی، تصاویر، مطبوعات، اعلانات، علایم، فیلم، نوار، سینما و یا به طور کلی هر چیز که عفت و اخلاق عمومی را جریحهدار کند، برای تجارت و توزیع… نگهدارد و.. به حبس از سه ماه تا یک سال و جزای نقدی از یک میلیون و پانصد هزار رالک تا شش میلیون رالع و تا ۷۴ ضربه شلاق یا به یک یا دو مجازات مذکورمحکوم خواهد شد. ”
سال ۱۳۸۱طرحی ۱۲ مادهای به پیشنهاد “انجمن حمایت از حقوق کودکان “به مجلس اسلامی ارائه شد که با پیگیری کمیسیون بهداشت مجلس تصویب شد. براساس این مصوبه کودک آزاری ازمصادیق جرائم عمومی اعلام شد و اعلام جرم علیه کسانی که مرتکب کودک آزاری میشوند، عملی و ممکن گردید. طبق این مصوبه اعلام شکایت نیازبه شاکی خصوصی ندارد و هرکس میتواند به محض دیدن مورد کودک آزاری آن را گزارش دهد و دادستان هم بهعنوان مدعیالعموم باید موضوع را پیگیری کند.
دراین قانون اشخاصی که به سن هیجده سال تمام نرسیدهاند مورد حمایت قرارمی گیرند و هر نوع اذیت و آزارکه موجب شود به آنان صدمه جسمانی یا روانی و اخلاقی وارد شود و سلامت جسم یا روان آنان را به مخاطره اندازد ممنوع است. حداکثر مجازاتی که در این قانون برای کودک آزاری پیش بینی شده است ۶ماه حبس و ۱ میلیون تومان جزای نقدی است. تصویب این قانون اگرچه گامی در کمک به کودکان قربانی محسوب میشود اما نواقصی دارد. ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی میگوید: ” پدریا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیرمحکوم خواهد شد “. این تعزیرهم با استناد به ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی است که تصریح میکند در صورتی که فردی به قصاص محکوم و این حکم ازاو سلب شود به لحاظ جنبه عمومی جرم به ۳ تا ۱۰ سال حبس محکوم میشود”
در ماده ۱۱این لایحه آمده است” هرکس مرتکب قتل عمد یا ضرب و جرح عمدی کودک یا نوجوان شود و به هر علتی قصاص نشود، علاوه بر پرداخت دیه طبق مقررات، حسب مورد به بیش از دو سوم حداکثر مجازات مقرر قانونی محکوم خواهد شد”. ودرباره قصاص یا عدم قصاص پدردرصورت کشتن فرزند سکوت کرده است. هنوزهم درخصوص قتل فرزند امکان قصاص پدر وجود ندارد.
در کتاب قانون مدنی، درتوضیح ماده قانونی ۱۱۷۹ آمده است: مرزحق تنبیه را دوعامل معین میکند: ۱- درونی (قصد تنبیه و محافظت) ۲- بیرونی (اندازه متعارف)… طبق این ماده قانون مدنی” ابوین” حق تنبیه طفل خود را دارند ولی به استناد این حق نمیتوانند طفل خود را خارج از حدود تأدیب، تنبیه نمایند. همچنین طبق بند اول ماده ۵۹ (وبند ت ماده ۱۵۸) قانون مجازات اسلامی: اقدامات والدین و اولیای قانونی و سرپرستان صغار محجورین که به منظور تأدیب یا حفاظت آنها انجام میشود، مشروط بر اینکه اقدامات مذکور درحد متعارف و حدود شرعی تأدیب و محافظت باشد، مجاز است. ”
و ازاین نوع موارد: طبق ماده ۴۷ قانون مجازات اسلامی تائید آزارجنسی کودکان نیاز به شاهد دارد… درصورت آزار کودک از سوی پدرش، نمیتوان شکایتی علیه وی مطرح کرد و…
طبق قوانین مجازات اسلامی” اطفال بزهکار”را میتوان تبیه بدنی کرد مشروط براینکه طبق تبصره ۲ ماده ۴۹: ” تنبیه بدنی بایستی به میزان و مصلحت باشد. ”
تعصب مذهبی – ناموسی و پدیده “غیرت” سبب کودک کشی درجامعه ما شدهاند. دختران قربانیان این دست جنایتها بودهاند که توسط پدر، برادرو یا یکی ازنزدیکان اس به قتل رسیدهاند و قاتلان “به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیرمحکوم شدند. ”
پیامدهای کودک آزاری
کودک آزاری پیامدها و عوارض جسمانی، روانی و رفتاری دارد، عوارضی که میتوانند عمری کوتاه یا بلند مدت داشته باشند. کودک آزاری به تمامی جنبههای سلامت جسمانی و روانی و رفتاری کودک آسیب میرساند. درواقع بسیاری از کودکان: ” آینه هائیاند نمایانگررفتاری که با آنان میشود. ” به همین دلیل درسن بلوغ و بزرگسالی شاهد رفتارهای غیرعادی و ناهنجاربا تاثیرهای مخرب انسانی و اجتماعی از سوی کسانی هستیم که درکودکی قربانی کودک آزاری بودند. پرخاشگری، ماجراجوئی همراه با کارهای خطرآفرین و هیجانی، فعالیت جنسی زودهنگام، اعتیاد به مواد مخدر، اضطراب، افسردگی و افکارپارانوئید ازدیگرآسیب هائی هستند که قربانیان کودک آزاری ازخود بروزمی دهند. کودک آزاریهایی که پنهان صورت میگیرند، هنگام بلوغ و بزرگسالی پیامدهای روانی و رفتاریاش آشکارمی شوند.
تنبیه بدنی و آزارجنسی، بیش ازسایرکودک آزاریها منجربه نقص عضو و مرگ کود ک شدهاند.
آسیب کودک، آسیبِ آینده جامعه است، بهمین خاطر کودک آزاری نه فقط پیامدهای فردی، بل که پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی نیز به بار خواهد آورد.
راههای پیشگیری از کودک آزاری
با اتکا به شواهد، آمارها و شاخصهای موجود در ایران، افزایش خشونت دراشکال کوناگون، فقر، اعتیاد، بیکاری، طلاق، ازدواج در سنین کودکی، بی توجهی به وضعیت بیماران روانی، تن فروشی و استثمارجنسی کودکان، افزایش کودکان کار وخیابانی و… تردیدی برجای نمیماند که میزان کودک آزاری درایران درهمه اشکال آن افزایش یافته است. عدم اطلاع رسانی و کم اهمیت پنداشتن و کم توجهی به کودک آزاری ازسوی ارگانهای مسئول مملکتی ازعوامل تاثیرگذاروافزایش دهندۀ این پدیده درایران است. آنچه حکومت اسلامی درراستای پیشگیری ازامرکودک آزاری کرده است به قول خودِ حکومتیان درسطح ” خُرد” است. بنابراین دررابطه با حل معضل کودک آزاری، حتی در حد کاهش آن، امیدی به حکومت اسلامی نمیباید داشت. جنبش مدنی، رسانهها، بخش آگاه جامعه تاثیر گذارترازحکومت عمل کردهاند. اپوزیسیون حکومت اسلامی نیزبه نظر میرسد برایش ” کوچک” است و” اُفت دارد” که به امر کودکان توجه کند!
باری، راه برای پیشگیری ازکودک آزاری با شناخت عواملی که سبب پیدائی کودک آزاری میشوند، هموارخواهد شد. درراستای چنین شناختی برای پیشگیری از بروزو گسترش بسیاری ازانواع کودک آزاری و کاهش میزان کودک آزاری برداشتن این گامها ضروری ست:
۱- بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی در سطح جامعه:
کاهش فقروبیکاری سبب کاهش کودک آزاری میشود. فقر و بیکاری برروان و رفتارانسان تاثیرهای مخربی میگذارند و وی را به سوی رفتارهای غیرعادی وناهنجار سوق میدهد، که کودک آزاری یکی ازاین دست رفتارها خواهد بود. رفاه عامل کاهش چشمگیرِ کودک آزاری ست. کودک آزاری هائی همچون کارکودکان، کودکان خیابانی، سوء استفاده و استثمارجنسی از کودکان پیوندی قوی با فقر و بیکاری در جامعه دارند.
۲- آموزش:
فرایند آموزش کودکان، والدین و جامعه در کاهش کودک آزاری نقش مهمی ایفا میکند. کودکان باید معنای کودک آزاری را بدانند، و دربرابرهرنوع آزارواکنش نشان دهند. دربسیاری ازخانوادهها، درمدارس و مراکز آموزشی، تنبیه بدنی خشونت زبانی را کودک آزاری نمیدانند و به انجام آن مبادرت میورزند، به همین خاطرکودک آزاری جسمی عموما توسط والدین یا نزدیکان به کودک و محل هاو مراکز آموزشی صورت میگیرد. کودکان میباید نقاط خصوصی (جنسی) بدن خود را بشناسند و آن قدر حساس باشند که هرگونه تماس با اعضای بدنشان را غیرعادی بدانند و گزارش وخبربدهند. میباید به کودکان و خانواده آموزش داده شود که در مورد کودک آزاری جنسی درغالب موارد سهم پدربالاترین میزان بوده است. آموزش درباره مسایل جنسی درمدارس و آگاهی دادن به کودکان همراه با اجرای سند آموزشی ۲۰۳۰ سازمان یونسکو، که در بخشی ازآن به موضوع آموزش جنسی درمدارس اشاره شده، ضروری ست. مخالفت حکومت اسلامی با این سند به زیان سلامت کودک و جامعه است. آگاهی کودکان نسبت به مسایل جنسی سبب میشود تا کم تر قربانی شوند. درآموزش و پرورش اسلامی سخن گفتن ازبدن انسان و مسائل جنسی تابو وگفتمانی ممنوعه است، و این ازعوامل تشدید و گسترش کودک آزاری جنسی ست.
سکوت کردن و حرف نزدن از آزار وتجاوز یکی از بدترین سنتهایی است که با زمینههای فرهنگی و مذهبی درکشور ما وجود دارد. سکوت و ترس ازبیان آزارو تجاوزباعث میشود کودک آزاربه عمل خویش ادامه دهد. به فرزندان باید آموزش داد دربرابرهر نوع آزارسکوت نکنند، به آنها باید اطمینان داد که از آنها حمایت خواهد شد. خانوادهها میباید این سد فرهنگی و مذهبی را بشکنند و کودک آزاری را اعلام کنند. سکوت واحساس گناه پیامدهای روانی خواهد داشت. کاهش اعتماد به نفس، هراس ازبرقراری رابطه با دیگران و گوشه گیری در زمرۀ این پیامدها هستند. بسیاری ازاین دست “قربانیان خاموش” حتی دربزرگسالی تا مدتها نمیتوانند با اطرافیان وهمسران خود روابطی طبیعی بر قرار کنند.
نظارت و سرکشی مسئولانه ازکودکانی که موردآزارقرارگرفتهاند، ضروری ست. تاسیس خانههای امن برای کودکان آسیب دیده از کودک آزاری پراهمیت است.
رسانهها در روشنگریِ ابعاد مختلف زیستی- روانی و اجتماعی کودک آزاری، شناساندن انواع وعلل آن، و نیزراه پیشگیری از پیدائی و گسترش آن نقشی کلیدی وپراهمیت دارند. چنین نقشی را تشکلهای مختلف مدنی، درکنار مبارزه برای تامین حقوق کودکان میتوانند، ایفا کنند. هرچند این تشکلها درشرایط سیاسی، اجتماعی واقتصادی، وسرکوبِ حکومتی درشرایط سختی کارها و وظایف خود، پیش میبرند.
۳- قانون:
اعدام و قصاص، به ویژه به شیوۀ اسلامی، راه حل معضل کودک آزاری جنسی و جسمی نیست. با پاک کردن صورت مسئله، مسئله حل نمیشود. این که عامل کودک آزاری را فقط و فقط کودک آزار دانست، قضاوتی دقیق نیست. افزایش کودک آزاری درایران را برخی عدم برخورد قاطع با کسانی که مباردت به کودک آزاری میکنند، دانستهاند. ” در موارد متعددی با اعلام کودک آزاری به دادگاههای جزایی، دادگاهها به ویژه زمانی که پدر مبادرت به کودک آزاری میکند، با بی اعتنایی برخورد میکنند”. هیچ گونه توجیه قانونی، فرهنگی و مذهبی دررابطه با کودک آزاری نباید پذیرفته شود. تبیه بدنی، ازدواج زودرس- که نوعی آزار جسمی و جنسی و روانی ست – ” بچه بازی” در جامعه توجیه فرهنگی وشرعی شده است. باید به قوانین عرفی و انسانی اتکا کرد.
باید از تجارب مؤثرکشورهای دیگر استفاده کرد. نحوه برخورد سیستمهای قضایی کشورها با طیف وسیع کودکآزاری متنوع و متفاوت است. (درآلمان از سال ۱۹۶۹ میلادی مقررشد کودک آزاران جنسی که بیش از ۲۵ سال سن دارند، درصورت موافقت کمیسیون پزشکی با استفاده از دارو آزمندی و رفتارجنسیشان کنترل شود. درسوئد نیز قانون مشابهی از سال ۱۹۹۳ اجرا میشود. در فرانسه و اسپانیا هم تمهیداتی برای اجرای موارد مشابه انجام گرفته است. دراسپانیا نه تنها مجازات کودک آزاران تشدید شده، بل که افراد کودک آزارپس ازطی دوران محکومیت به مدت ۲۰سال تحت نظرقرارخواهند گرفت تا درآینده و پس از آزادی نتوانند درمحیط هائی که کودکان و نوجوانان حضوردارند کارکنند. درامریکا کودک آزارپس ازسپری کردن دوران محکومیتاش تحت کنترل ونظارت قرارمی گیرد.)
برای کاهش کودک آزاری میباید قوانینی سنجیده وقاطع تدوین شود. آموزش این قوانین در خانواده و مراکز آموزشی و از طریق رسانهها اهمیت دارند. کودک، خانواده و جامعه باید بدانند کودکان چه حقوقی دارند و وظایف خانواده، جامعه و به ویژه حکومت در این رابطه چیست؟ وچه کمک هایی از طرف سازمانها وارگانهای حکومتی و دولتی دراختیارشان قرارمی گیرد.
۴- کودک آزاری خشونت است و وجود وگسترش خشونت ازمشکلات جامعه ماست. تقدیس خشونت به ویژه ازسوی حکومت و در بسیاری از مراسمهای مذهبی (تاسوعا و عاشورا)، کشاندن کودکان به مجالس عزاداری خشونت آمیز، و تماشای شلاق زدن و اعدام، رفتارهائی کودک آزارانه هستند. پیامدهای روانی ورفتاری این نوع بد آموزیها میتواند درآینده آن کودک را به انجام کودک آزاری و رفتارهای خشونت آمیزسوق دهد.
تقویت و گسترش تفکر پدرسالارانه و اعمال سلطه و زور به ویژه برروان و رفتارکودکان تاثیرگذارخواهد بود و باعث تمایل و گرایش آنها به کودک آزاری دردوران بلوغ و بزرگسالی میشود.
۵- شناسائی، کنترل و درمان بیماران سایکوپات و سایراختلالهای روانی و رفتاری که میتوانند سبب کودک آزاری شوند، در کاهش کودک آزاری نقش خواهند داشت. این بیماران میباید درمان، کنترل و مهار شوند. در صورت ارتکاب به جرم، نظارت و کنترل میباید همراه با آگاه سازی اطرافیان فرد بیمار یا مجرم، صورت بگیرد تا اطرافیان نیزدرکیفیت رابطه خود و خانوادهشان با این افراد دقت کنند وازبروزخطر احتمالی آکاه باشند.
۶- اعتماد مفهومی ست پراهمیت و پیچیده که در مناسبات میان انسانها مطرح است. دریک فضای نابهنجار اجتماعی و فرهنگی ایجاد و تداوم اعتماد دررابطههای خانوادگی و بیرون از خانواده خدشه دار میشود. به کودک وخانواده باید آموزش داده شود که بسیاری از کودک آزاریها را اعتمادهای نسجیده سبب شدهاند. بسیاری ازکودک آزاریها توسط افرادی که مادر، پدر و خود کودک (درحد برداشتی کودکانه) به فرد کودک آزاراعتماد کردهاند، اتفاق افتاده است.
۷- بحث حجاب و پوشش کودک درپیوند با بروز و گسترش کودک آزاری، بحثی انحرافی و گمراه کننده است. حجاب و پوشش نقشی دربروزو گسترش کودک آزاری ندارند. درحکومت اسلامی دختران و زنان محجبه و با پوشش اسلامی بیش ترمورد آزارجنسی و خشونت فیزیکی و زبانی (متلک گفتن و…) قرارمی گیرند. و براستی”حجابیون” معلومشان نیست که چرا پسران نیزقربانیان کودک آزاری جنسی هستند و دربعضی مناطق مسلمان نشین جهان بیش ازدختران مورد آزار جنسی قرار میگیرند؟!
هجوم قوای متفقین به ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ همه چیز را بهم ریخت. نظام امور کشور گسیخته شد. قدرت حاکمیت مرکزی تحلیل رفت. درآذربایجان، ارتشی ها پادگان ها را رها کرده مخفی شدند و یا دررفتند. مالکان بزرگ و سرمایه داران و کارخانه داران به تهران گریختند. عده ای هم به شهرهائی که دراشغال ارتش انگلیس بود پناه بردند.
ازنظر مردم عادی، هجوم متفقین به ایران غافلگیرانه بود. اکثریت مردم نه تنها از اوضاع جهان، بلکه ازاوضاع کشور نیز بی خبر بودند. شنیده بودند که دراروپا جنگ درگرفته و قوای آلمان نازی درحال پیشرفت درخاک روسیه است. تلگراف تنها وسیله ارتباط بین شهرها و کشورهای خارج بود و تلفن وسیله ارتباط شهری، که آن هم فقط دردوایر دولتی و حساس و نمایندگی های سیاسی یا خانه استاندار و فرماندار پیدا میشد. دریک شهر بزرگی مانند تبریز شاید تعداد رادیو ازشمار انگشتان تجاوز نمیکرد. همین گونه بود وضع روزنامه ها. روزنامه خوان های آن دوران عده خاصی بودند. منبع و ماخذ خبری اکثریت مردم تابلوهای سیاهی بود که شهرداری دربرخی از چهارراه ها نصب کرده بود و بریده ای از اخبار روزنامه ها و آگهی های دولتی و مرگ و میرهارا روی آن ها می چسباندند واهالی با خواندن آن از آخرین تحولات ایران و جهان آگاه می شدند. اطراف این تابلوها مرکز تجمع بچه بازهای شهر هم بود که، به محض ایستادن نوجوانی پای تابلو، از پشت سر خودشان را می چسباندند به او و با صدای نخراشیده بیخ گوشش می گفتند :
چی نوشته؟ بلند بخوان دیگر!
تازه مگر بنا به گفته بزرگان، روزنامه ها جرات داشتند و یا مجاز بودند اخبار درست را منعکس کنند ومردم را از وقایع جاری آگاه کنند؟
سریعترین وسیله نقلیه، یعنی اتوبوس، فاصله بین تهران و تبریز را دوشبانه روزه طی می کرد با آن جاده های باریک و خاکی. پست تبریز – مشهد یک ماه بین راه بود.
تبلیغات دولتی که خبر پیشرفت آلمان نازی را با آب و تاب شرح می داد، اشاره می کرد به روابط حسنه ایران و آلمان. و به تبع کینه و نفرتی که مردم درطول تاریخ با روس و انگلیس داشتند، از پیشرفت های آلمان اظهار خوشحالی می کردند. می گفتند بالاخره یکی پیدا شده که انتقام ملت های ضعیف را از دول ظالم و قوی بگیرد.
برتری همه جانبه آلمان درآن روزها چنان برافکار مردم چیره شده بود که احتمال حمله متفقین به ایران و برانداختن رضاشاه را ازمحالات می دانستند. اما وقتی دریک سحرگاه تابستانی چند هواپیما در آسمان صاف و لاجوردی تبریز پیدا شد و شهر را بمباران کرد باورهای مردم یکباره فروریخت.
حاصل تبلیغات اغفال کننده دولتی، به صورت خشم و نفرتی درآمد که فریاد بغض آۀودش درحوادث سال های بعد شنیده شد. مردم پذیرفته بودند که دراین هجوم، اشغال آذربایجان و شمال ایران – مطابق روابط سنتی و همسایگی – سهم روس هاست. اما علت اساسی حمله متفقین به ایران هنوز درپرده ابهام بود. هیچگونه اطلاعی از روابط سیاسی دربار رضاشاه و قوای درگیر در جنگ دردسترس مردم نبود. علت بهت و حیرت مردم بیشتر از آن جهت بود که دولت سوسیالیستی شوروی چرا شهر را بمباران می کند؟ مگر همین چند دهه پیش در حوادث انقلاب مشروطه نبود که قشون تزار، با تجاوزعلنی به خاک ایران، درمحله های تبریز حمام خون بپا کرده بود. فرق دیکتاتوری تزار با سوسیالیستی درچیست؟
دراین گیر و دار ناگهان خبر شومی در شهر پیچید و شایع شد که نظامیان پیشقراول روس ها دهات را آـش می زنند و با قتل عام مردم و ویرانی دهات و شهرهای سرراه به سوی تبریز می آیند. درجلفا از کشته ها پشته ها ساخته اند. ازقول پیشوایان ومعتمدان و پیشوایان مذهبی گفتند روس ها دراین گونه کشتارها تنها با دختران و زنان جوان کاری ندارند . همین شایعات غوغائی بپا کرد که باعث فرار مردم از شهر شد. وحشت مردم زمانی اوج گرفت که سربازان و درجه داران درکوچه و خیابان، با سر و وضع پریشان، اسلحه و نشان و لباس خود را درمقابل یک کت و شلوار مندرس معامله میرکردند تا شناخته نشوند و قبل از رسیدن قوای شوروی از شهر بگریزند. جانشان را نجات دهند. فرار ارتشیان بدون فرمانده، با آن وضع خفتبار و درمانده، لطمه شدیدی به روحیه مردم وارد آورد و وحشت یورش روسیان مهاجم را چند برابر کرد.
اما آنچه بیشتر شهررا ذربیم و هراس فرو برده بود، آن چند بمب و شایعات نبود که برسرشهرخواب آلود فرود آمد، ذهنیت تاریخی جامعه بود که از یورش ها و قتل و غارت های روس و روسیان زخم های فراوان داشت. غرش هواپیماها سر زخم کهنه آن ذهنیت اجتماعی را باز کرده بود. وحشت تنوره کشان هول و هراس را بردل ها می نشاند.
شهر و شهریان غرق بیم و هراس بودند و درفکر فرار. اما مگر می شد یکباره شهر و خانه و زندگی را رها کرد و گریخت. شایعه پشت شایعه. مردم درلحظه ای شنیدند که دزدها خانه ی فلان ثروتمند را که به تهران گریخته غارت کرده اند. راست و دروغش معلوم نشد. شایعه تاثیر داشت و عده ای را از فرار منصرف می کرد. با این حال که آن هائی که دستشان به جایی بند بود رفتند و خیلی ها ماندند تا روس ها وارد شهر شدند.
عده ای از آنها استقبال کردند با شاخه های گل. برایشان دست هم زدند و ورودشان را خیرمقدم گفتند! به اشغالگران گفتند خوش آمدید! مهاجران زیادی به پیشواز متجاوزین رفتند. اما مردم عادی به تماشا ایستادند، مثل آباء و اجدادشان که درقرون ماضیه و درطول عمر همیشه تماشاگر بوده و هستند. قول داده اند بارامانت را صادقانه تا روز محشر بردوش بکشند. پند شاعر را هم به یاد داشتند که سفارش کرده:
«برلب جوی نشین و گذر عمر ببین».
نشستند برلب پیاده روها و ورود تانک ها و زره پوش ها را تماشا کردند. راستکی بود. راست راستکی آمده بودند ناخوانده مهمانان متجاوز که حضورشان را باید تحمل می کردند. چاره ای نبود. بعضی ها با خشم، بعضی ها بی تفاوت. دیدند که روس ها آمدند و شهر را اشغال کردند. نه کسی را کشتند و نه جائی را آتش زدند. با دختران و زنان هم کاری نداشتند. درحفظ نظم شهر دخالت کردند. مآموران انتظامی خود را درخیابان ها و سرچارراه ها و گذرگاهها و دروازه های شهر مستقر کردند. امنیت شهر و جاده ها را برعهده گرفتند. آزادی های فرهنگی سیاسی مردم بیشتر شد. وقتی جنگ تمام شد دیگر مهاجمان رفتند ولی روس ها ماندند و نرفتند. کنگرخوردند و لنگر انداختند.
دراین دوران بود که حزب توده تشکیل شد. دوحکومت خودمختار درآذربایجان و کردستان شکل گرفت. بالاخره درحکومت قوام با مذاکراتی که انجام گرفت، روس ها قوای نظامی خود را یبرون بردند و چند ماه بعد آن دو حکومت خودمختار نیز ساقط شد. دراین میان ده ها سر پرشور بالای دار رفت و هزاران خانواده از شهری و روستائی به خون کشیده شدند و یا آواره گشتند.
آن روز منحوس وشوم سوم شهریور، ایران نوپا که تازه درحال رشد بود بااین که بی طرفی خودا اعلام کرده بود از شمال و جنوب زیرحملات قوای متمدن اروپا بمباران شد. عده ای از شریفترین افسران ارتش کشته شدند و در راه دفاع از خاک وطن مرگ شرافتمندانه را برننگینیٍ تسلیم به اجنبی ترجیح دادند. دراین حمله معلوم نشد که چرا شاه را عوض کردند؟ حال آنکه بنا به روایت های تاریخی رضاشاه را خودشان آورده بودند. اگر درست بوده باشد! تعویض شاه چه معنی داشت؟ با آن همه دگرگونی ها و نوآوری هایش. بعد ولیعهد جانشین رضا شاه شد. سلطنت ادامه داشت تا سال ۵۷. سال افول سلطنت چکمه پوشان بود که با همه تناقض ها؛ نگاه رو به جهان امروزی داشت و جهان متمدن. با سرآغاز سلطنت عمامه داران که هنوز در حسرت سیاهی های صحاری عربستان پانزده قرن پیش، با اندیشه و اندیشه گری انسان درجدال اند و در راه نگهداری پرچم حهل وطاعت وبندگی منطقه را به جنگ وویرانی و آتش کشانده اند!
*بعداز ۲۸مرداد۳۲ جامعهء روشنفکری ایران دریک«تعطیلی تاریخی»،ازاندیشیدن فروماند،گوئی که تاریخ معاصرایران در ۲۸مرداد،متوقّف شده بود!
* هم رضا شاه، هم محمّد رضاشاه، هم قوامالسلطنه و هم دکترمصدّق،در بلندپروازیهای مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد میخواستند، هر چند که سرانجام، هر یک ـ چونان عقابی بلند پرواز ـ در فضای تنگ محدودیـّتها،ضعفها و اشتباهات، پُر سوختند و «پَر پَر» زدند.
* امروزه نسل یانسل های تازه ای ظهورکرده اندکه دریغ ها و دغدغه های دیگری از«نسل۲۸مرداد» دارند،لذا باتوجه به آخرین سخنان دکترمصدّق به وکیل مورداعتمادش(سرهنگ جلیل بزرگمهر) و خدمت بزرگِ وی دراین روزسرنوشت ساز،لازم است که -پس از۶۴ سال- پروندهء این رویدادتاریخی را«مختومه» کنیم ومانند رهبران سیاسی وروشنفکران شیلی ،گذشته را به پُلی برای ساختنِ آینده ای شاد و شکوفا مُبدّل سازیم.
***
من نیز-به پیروی از شوپنهاور -معتقدم که حقیقت ازسه مرحله می گذرد:
اول، مورد تمسخرقرارمی گیرد،
دوم، به شدّت با آن مخالفت می شود،
سوم، به عنوان یک امر بدیهی،مورد پذیرش قرار می گیرد.
عنایت خوانندگان عالیمقدار به مقالهء اخیرم درسایت گویا ،و مقایسهء آماریِ آن بامقالهء دیگری درهمین زمینه و درهمین سایت،مصداق روشنی دراین باره است.این مقایسهء ساده نشان می دهدکه تفکر تازه ای درفضای روشنفکری ایران آغازشده و جامعهء ما از روایتِ سُنّتی دربارهء ۲۸مرداد۳۲ فاصله گرفته است.
نیما (به سال ۱۳۲۹)درنامه ای به احمدشاملو تأکیدکرده بود:
«عزیزمن!
…ازقضاوت هیچ کس درخصوص اشعارم نگران نباشید.حرفِ کسی باری ازروی دوشی برنمی دارد.من همین قدربایدازعنایتی که جوانان نسبت به کارِمن دارند،متشکرباشم…تصوّرکنیدکه من درپُشت سنگرخود جاکرده ام،دراین حال،هروقت تیری به هدف پرتاب می کنم ازکارِخودم بیشترخنده ام می گیرد…به نظرمی آیدکه «آب درخوابگهء مورچگان ریخته ام».
محتوای نامهء نیما چنان محکم و استواراست که گوئی نیما آینده را در دست های خودداردو به پیروزی راه و اندیشه اش مطمئن است.بااین اعتمادِبه نفس و اطمینان به آینده بودکه نیما-دریک پیش بینیِ شگفت انگیزدربارهء آیندهء سیاسیِ احسان طبری(بزرگترین تئوریسین ادبیِ حزب توده)به وی نوشته بود:
-آنکه منتظر است روزی شما را بیش از خود در نظر مردم ناستوده ببیند. نیما
کتاب کوچک«دکترمحمدمصدّق؛آسیب شناسی یک شکست»نیز-درواقع- سنگی بودکه خوابِ ۶۰سالهء بسیاری را آشفته می کرد و بهمین جهت،کینه ها و کدورت های برخی را به دنبال داشت که -متأسفانه-تاحدِّ جعل و تحریف عقایدم«ارتفاع»یافته بود،آنچنانکه منتقدِغیرامینی دربیان نظرم دربارهء دکترمصدّق نوشته بود:
-«کتاب آقای میرفطروس«کوشش در ویران ساختن سیمای یکی ازپاک ترین سیاستمداران تاریخ ایران است»…میرفطروس «باکینه ای که سرچشمه اش جزسوداگری نتوانستی بود،به ویران کردنِ جایگاه بزرگ مردی نشسته است»…«انگیزهء آشکار او درسراسرکتاب،ویران ساختن همهء ارزش هاو دستاوردهای مصدّق و آن جنبش اجتماعی است که مصدّق نماد ِآن بود»…بنظرمیرفطروس:«مصدّق،فرومایه مردی است که بارفتارهائی پرسش برانگیز،سرنگونی دولت خودرافراهم ساخته است»…ویا:«خواننده پس ازخواندن کتاب آقای میرفطروس درمی یابدکه مصدّق و یارانش ازفرومایه ترین سیاستمداران تاریخ ایران بوده اند».
ازنظرمن اینگونه واکنش های تند،شتابزده و غرض آلود علیه پژوهشگری که به پیروی از«کارل پوپر»معتقدبه«اوراق کردن»(Deconstruction) یا ویران نمودنِ ساختارِ روایت های سُنّتی تاریخ معاصرایران است،طبیعی بودچراکه بعداز۲۸مرداد۳۲ جامعهء روشنفکری ایران- دریک«تعطیلی تاریخی»-از اندیشیدن فروماند،گوئی که تاریخ معاصرایران در۲۸مرداد،متوقّف شده بود،هم ازاین روست که فروغ فرخزاد درشعری گفته بود:
-«دیگرکسی به عشق نیاندیشید
دیگرکسی به عشق نیاندیشید
وهیچکس
دیگربه هیچ چیز نیاندیشید».
دراین«نیاندشیدن»بودکه به قول دکتراسماعیل خوئی:«ما بوده را نبوده گرفتیم/و ازنبوده-البتّه درقلمروِ پندارخویش-بودی کردیم.لعنت به ما!،ما مرگ را سرودی کردیم».
اینک،خوشحالم که باگذشت فقط چندسال ازانتشارکتاب،ارزیابیِ دقیق تر و روشن تری ازعقایدم دربارهء دکترمصدّق و نقش برجستهء وی درروز۲۸مرداد۳۲ ابراز می شود،و اینهمه،نشان می دهدکه به قول نیما:تیر به هدف خورده است!
عمیقاً اعتقاددارم که هیچ اندیشه ای را نمی توان تا ابد سانسور یا تحریف کرد.تجربهء سال های اخیر و خصوصاًنگاهی به پیروزیِ نظریِ «روشنفکرتنها:خلیل ملکی» دربرابرتبلیغات هولناک حزب توده،نشان می دهدکه بقول نیما:«آنکه غربال به دست دارد،ازعقبِ کاروان می آید»،ازاین رو،نبایدمرعوبِ تبلیغاتِ عوامفریبان یا مسحون و فریفتهء غوغای عوام گردیدزیرا رسالت روشنفکر واقعی مبارزه با کاهلی و کهولت ذهنی جامعه است نه همسازی یا همنوائی باآن.بنابراین،خوشحالم که دربررسی رویداد۲۸مرداد۳۲،«خط سوم»همانند آبی زلال،دلِ سنگ ها و سنگواره های ۶۰ ساله را شکافته و به ذهن و زبان جامعهء ایران نفوذکرده است،و این، یعنی پیروزی یک دیدگاه و شکست یک اندیشهء دیرپای سیاسی!.دراینجا ما«دیدگاه»را مترادفِ«نظر» آورده ایم تا تفاوت آنرا با«نظریّه»(تئوری)نشان داده باشیم.
چنانکه-بارها-نوشته ام:
…تاریخ معاصرایران همواره دستخوش تنگ نظری های سیاسی وتفسیرهای ایدئولوژیک بوده است.به عبارت دیگر،درمیهن ما،تاریخ همواره چماقِ سیاست بازان درسرکوب مخالفان ودگراندیشان بوده نه چراغی برای روشنگری وتقویت همبستگی ملّیِ ما… ۲۸مرداد ۳۲ را بعنوان یک «گذشته»، باید به «تاریخ» تبدیل کرد و آن را «موضوع» مطالعات و تحقیقات منصفانه قرار دادوخصوصاً لازم است که به خدمت بزرگ وسرنوشت سازِ دکترمصدّق دراین روزتوجهء اساسی کرد.از یاد نبریم که ملّتهائی مانند اسپانیائی ها، شیلیائی ها و آفریقای جنوبی ها، تاریخ معاصرشان بسیار بسیار خونبارتر و ناشادتر از تاریخ معاصر ما بود،امّا آنان ـ با بلندنظری، آگاهی و چشمپوشی(نه فراموشی) و با نگاه به آیندهـ کوشیدندتا بر گذشتــهء عـَصَبی و ناشاد خویش فائق آیند و تاریخشان را عامل همبستگی، آشتی و تفاهم ملّی سازند.داشتن شجاعت اخلاقی و نگاهِ فروتنانه به گذشته برای دستیابی به تفاهم ملّی ـ یا تاریخ ملّی ـ می تواند سقفی برای ایجاد جامعهء مدنی بشمار آید،چرا که جامعهء مدنی، تبلور یک جامعهء ملّی است و جامعهء ملّی نیز تبلورِ داشتنِ تفاهم ملّی پیرامون برخی ارزشها (از جمله بر روی رویدادها و شخصیّـّتهای مهـّم تاریخی) است.آیندگان به تکرارِ دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که امروز، ما ـ اکنونیان ـ گذشته و حال را از چنگ تفسیرهای انحصاری یا ایدئولوژیک آزاد کنیم.برای داشتنِ فردائی روشن و مشترک، امروز، باید تاریخی ملّی و مشترک داشته باشیم.به نظر نگارنده: هم رضا شاه، هم محمّد رضاشاه، هم قوامالسلطنه و هم دکترمصدّق، در بلندپروازیهای مغرورانــهء خویش، ایران را سربلند و آزاد و آباد میخواستند، هر چند که سرانجام، هر یک ـ چونان عقابی بلند پرواز ـ در فضای تنگ محدودیـّتها،ضعفها و اشتباهات، پُر سوختند و «پَر پَر» زدند.
امروزه نسل یانسل های تازه ای ظهورکرده اندکه دریغ ها و دغدغه های دیگری از«نسل۲۸مرداد» دارند،لذا باتوجه به آخرین سخنان دکترمصدّق به وکیل مورداعتمادش(سرهنگ جلیل بزرگمهر) و خدمت بزرگِ وی دراین روزسرنوشت ساز،لازم است که -پس از۶۴ سال- پروندهء این رویدادتاریخی را«مختومه» کنیم و مانند رهبران سیاسی وروشنفکران شیلی ،گذشته را به پُلی برای ساختنِ آینده ای شادو شکوفا مُبدّل سازیم.
اعتصاب غذای خشک کروبی، سراسیمگی و واکنش های دستگاه های مختلف بویژه وعده ها و عقب نشینی سریع دولت، چند نکته جالب را به نمایش می گذارد و به ویژه پرده از رویکردهای تسلیم طلبانه و سازشکارانه اصلاح طلبان و دولت با دستگاه رهبری و اصول گرایان برمی دارد:
نخست شکننده بودن کلیت اوضاع رژیم در برابریک حرکت جدی از سوی یکی از حصرشدگان سرشناس است، که در مقیاس بزرگ ترنشان می دهد که تنها مقاومت گسترده جامعه می تواند با بهره برداری از شکنندگی حاکمیت غرق بحران، به یکه تازی ها و تعرض های پی در پی آن به کارگران و زنان و جوانان و به بلوچ ها و کردها، دگرباوران اعم از اقلیت های دینی و غیردینی پایان دهد. مثلا با واکنش نشان دادن چامعه و قاطبه زنان به سخنان توهین آمیز و مضحکی چون “دلم می خواست سه وزیرزن داشته باشیم*، ولی نشد!… فشاری هم رویمان نبود… دلیلش بماند برای بعدها” !!!!، چنان برخوردی بکند که دیگر کسی جرئت نکند ار تربیون های عمومی این گونه یاوه ها را به زبان آورد. در حقیقت وقت تبییه دولت به دلیل ویراژدادن و خلف وعده های انتخاباتی اش فرارسیده است. نمی توان تا دیروز با سرعت و فشارروی پدال گاز راند و پس از رسیدن به مقصود ناگهان سرعت را به نزدیک صفررساند و پا به ترمزحرکت کرد؛ بدون آن که آب از آب تکان به خورد و تکانه های چنین ترمزهای تند و تیزی کک کسی را بگزد! بهمین دلیل کمترین واکنش در برابرکسی که به شکل ابزاری با مطالبات مردم بویژه آن دسته که فریب شعارهای او را خورده اند و او توانسته با دادن وعده های پرآب و تاب گوی سبفت از رقیب دیگرهمین نظام به برد، اما هنوزعرق خشک نکرده به نزد خامنه ای شرفیاب شده و با وقاحت کامل و درترازی تازه از این دست سرسپردگی پیشاپیش لیست وزراء را به او عرضه می کند تا مطابق میل و رضایت ایشان به مجلس و افکارعمومی رائه شود؛ اعتراضات گسترده نسبت به بی حرمتی آشکاروی به رأی دهندگان و طرح مطالباتی است که دولت روحانی با گذشتن خرمرادش از پل انتخابات و پیروزشدن عنان آن را برکشید… .
دوم آن که همین ماجرای اعتصاب کروبی که هم چون آب در لانه مورچگان بود و اصلاح طلبان با فراربه جلوسعی کردند که از میزان شرمساری خود بکاهند، پرده از خدمات بی ریای اصلاح طلبان و دولت باصطلاح اعتدال به کانون اصلی استبداد و جناح حاکم در سرکوب و حفظ سیستم و مشخصا تداوم همین حصری که بکرات در میتینگ های ا نتخاباتی سخنانش را قطع می کردند و او وعده می داد که با رأی بیشتر قادر به حل آن خواهد بود، برداشت. همکاری مشترک وزارات اطلاعات با دستگاه قضائی، یعنی همان ۱۲مأموری که شبانه روز خانه او را اشغال کرده اند و یا دوربین تمام وقت آن ها را رصدمی کنند، نمونه آشکاراین نوع همدستی است و نمونه دیگرش این سخنان یکی از اصلاح طلبان سرشناس است که بخوبی تصویرگویائی از این سازش “نامقدس و خیانت آمیز” را به نمایش می گذارد:
پیشنهادهای ساده برای پایان «حصر» – حمیدرضا جلاییپور
تا کنون برای پایان یافتن رفع حصر ازسوی اصلاح طلبان چند بار پیشنهاد شده که «اصلاح طلبان» آمادهاند دو قول ۱ و ۲ را انجام دهند و «نظام» هم محورهای ۳ و ۴ و ۵ را اجرا کند.
۱- اصلاح طلبان تعهد میدهند پیامدرفع حصر به اعتراضات خیابانی منجر نشود.
۲- پس از رفع حصر، اصلاحطلبان در تبلیغات خود از «بردطرفین» دفاع خواهند کرد نه این که اعلام کنند که مردم برنده شدند و نظام شکست خورد.
۳- در مقابل در گام اول مامورین امنیتی خانه محصورین را ترک کنند.
۴- در گام دوم همه خویشاوندان محصورین بتوانند آن ها را آزادانه ملاقات کنند.
۵- در گام سوم دوستان محصورین بتوانند به ملاقات آن ها بروند
و بعد پایان کامل حصر……
براستی این حضرات چه فکرمی کنند؟ فکر می کنند که زمام مردم در دست آن هاست و برای اعتراض کردن و به خیابان امدن منتظراجازه آن ها می مانند؟. زهی تصورباطل. حجاریان در جائی نوشته بود که با افتادن پرچم عدالت به زمین بود که احمدی نژاد آن را برداشت…. حالا هم آن ها بذری می کارند که چه بسا خود درونخواهند کرد…. نباید به رژیم به شمول هر دوجناح فرصت داد که بتواند هم در فصل انتخابات با دست و دلبازی و بدون بیم برطبل مطالبات بکوبد و بافشاگری همدیگربه پردازند، و از فردای انتخابات هم انگار که نه خانی آمده نه خانی رفته و در اوج وقاحت تخم مرغ های خود را در سبدخامنه ای و روحانیون مرتجع بگذارند…. به مصداق ضرب المثل جالبی پیرامون آن گونه مرغانی که ُقدقدش را برای ما می کند و تخم مرغ هایش را در سبدهمسایه می نهد!.
اعتصاب فوق و مواردی دیگر نشان می دهند که در واقعیت عینی توازن قوای واقعی آن گونه که حاکمیت وانمود می کند به سودآن ها نیست. بلکه ان ها بریک توازن شکننده و روی صخره ترک خورده ای جست و خیزمی کنند. جناح اصول گرا یعنی هسته سفت قدرت در انزوای روزافزون و امواج بحران رو به گسترش دست و پا می زند و حتی خامنه ای ناچاراست پس از شورش احمدی نژاد و انشعاب قالی باف با بیانیه نواصول گرایش، برای آرام کردن آن ها و حفظ صفوف آشفته ذوب شدگان ولایت، عضویت و تداوم آن در مجمع تشخیص مصلحت را به آن ها پیشکش کند. در حقیقت این اصلاح طلبان و دولت هستند که برای داشتن بهره ای از رانت قدرت و بقای نظام، یعنی منافع مشترکشان به دادآن ها می رسند و در همان حال جناح حاکم مستأصل و غرق در بحران را در موقعیت تعرض و دست اندازی به جامعه و لگذمال کردن حقوق عمومی قرارمی دهند که بتوانند هرروز و هرلحظه به مردم و آزادی و خواست های آن ها یورش به برد. کارگران معترض را به زندان بیافکنند، به مجامع حتی قانونی اجتماعات هنری و غیرهنری هجوم برند و جوانانی را که سبک زندگی آن ها را نمی پسندند ده ها ده ها نفردستگیرکنند، با نصب کسانی چون فرهادرهبر که افتخارپادگانی کردن دانشگاه را دارد، به ریاست دانشگاه آزادبه گمارد و… . و درحالی که این سریال بی پایان تجاوز و تعرض ابعادجدیدی پیدامی کند کرنشگری در برابر”قبله عالم”تا آن حد چندش آوراست که شخص محمدخاتمی رئیس باصطلاح کل اصلاح طلبان سبقت از همه می رباید و ارائه پیشاپیش لیست وزراء به خامنه ای و پاراف آن ها توسط خامنه ای را موردتایید قرار می دهد و یا از چینش کابینه لنگ و یکدست مردانه حکومت اسلامی و سرسپرده دفاع می کند.
در این میان آن چه که می تواند این تعادل چندش آور را بسودپیشروی جامعه علیه استبدادحاکم، فاسد و و جوخفاق آور بهم بزند، همانا خالی کردن زیرپای اصلاح طلبان و دولت از سوی رأی دهندگان به آن و لاجرم خالی کردن زیرپای کل نظام است…. اگر آن ها نتوانند برانی بهره جوُی از رانت قدرت از کیسه مردم به کانون قدرت رشوه دهند، جرئت رقصیدن برصخره ترک خورده از آن ها سلب خواهدشد.
*- منظور آن نیست که بفرض داشتن افتخارحضورسه زن باصطلاح وزیر در کابینه و ماشینی که وظیفه اصلی اش سرکوب است، گشایشی می بود بر آپارتاید و تبعیض جنسیتی نسبت به نیمی از جامعه. برعکس چه بسا حاصل چنین حضوری حتی می توانست نهایتا منجربه به تقویت رویکردجامعه محور بجای نگاه قدرت محور بشود. با این همه از این همه توهین به زنان و آن وعده و وعیدها نمی توان به آسانی گذشت.
زمانه ـ تاجیکستان دولت ایران را متهم کرد که در دهه ۹۰ میلادی از قتل شخصیتهای برجسته تاجیک از جمله صفرعلی کنجایف، رئیس پیشین شورای عالی(پارلمان) تاجیکستان در سال ۱۹۹۹ پشتیبانی کرده است.
به گزارش بخش تاجیکستان رادیو اروپای آزاد، تلویزیون دولتی تاجیکستان ۸ اوت/۱۷ مرداد با پخش مستندی ۴۵ دقیقهای، به نقش دولت ایران در ترورهایی پرداخته که در دهه ۹۰ میلادی در این کشور رخ داد.
در رشته ترورهایی که از میانه دهه ۹۰ میلادی در تاجیکستان آغاز شد، شماری از چهرههای شناخته شده سیاسی، فرهنگی و ادبی این کشور به قتل رسیدند.
در مستندی که از شبکه یک تلویزیون دولتی پخش شد، وزارت کشور تاجیکستان تأیید میکند که ایران با کمک مالی به حزب اسلامی تاجیکستان و آموزش شبهنظامیان این حزب در خاک خود، به گسترش جنگ داخلی در تاجیکستان دامن زده.
تاجیکستان از سال ١٩٩٢ تا ١٩٩٧ درگیر جنگ داخلی شدیدی بود.
در این مستند وزارت دفاع تاجیکستان ادعا میکند در آن زمان ایران کمکهای مالی و همچنین دستورالعمل و آموزشهای مرتبط با ترورها را از طریق ژنرال عبدالحکیم نظرزاده، منتقل میکرده.
نظرزاده در جریان جنگ داخلی از جمله فرماندهان نیروهای اسلامی بود. او بعدتر به سمت معاونت وزارت دفاع تاجیکستان رسید تا آنکه سرانجام پس درگیری مسلحانه با حکومت در شهریورماه سال ۱۳۹۴/۲۰۱۵ کشته شد. حکومت تاجیکستان اعلام کرد نظرزاده در تلاش برای انجام کودتایی علیه حکومت بود.
دولت تاجیکستان همچنین حزب نهضت اسلامی را نیز به سبب همدستی با ژانرال عبدالحکیم نظرزاده، به عنوان یک گروه تروریستی اعلام کرد.
اما تنش میان تاجیکستان و ایران پس از آن تشدید شد که ایران در دیماه ۱۳۹۴، از محیالدین کبیری، رهبر حزب ممنوع شده نهضت اسلامی تاجیکستان دعوت کرد تا برای شرکت در همایش وحدت اسلامی به تهران سفر کند. محیالدین کبیری در حاشیه این همایش دیداری و گفتوگوی کوتاهی هم با آیتالله خامنهای، رهبر ایران داشت که تصاویر آن در رسانهها منتشر شد.
این واقعه خشم دولت تاجیکستان را برانگیخت و بر سردتر شدن روابط دو کشور تأثیر گذاشت.
دیدار رهبر ایران با حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در همایش وحدت اسلامی رابطه دوشنبه و تهران را سردتر از پیش کرد
موضوع مستندی که سهشنبه این هفته از تلویزیون تاجیکستان پخش شد هم به همین رابطه ایران و حزب نهضت اسلامی تاجیکستان میپردازد.
در این مستند مردی که خود را عضو پیشین حزب اسلامی معرفی میکند میگوید در سال ۱۹۹۵ همراه ۲۰۰ تاجیک دیگر به ایران سفر کرد و در شهر قم برای عملیاتهای خرابکارانه آموزش دید.
او در ادامه میگوید در سال ۱۹۹۷ در حالی به تاجیکستان بازگشت که دستورالعمل مشخصی برای ترور چهرههای سیاسی و شناختهشده دریافت کرده بود.
ایران و روسیه در مذاکرات صلح برای پایان دادن به ۵ سال جنگ داخلی تاجیکستان نقش واسطهگر را بر عهده داشتند.
در گذشته نیز تاجیکستان و ایران تنشهایی را در روابط خود تجربه کرده بودند و دوشنبه دیپلماتهای ایرانی را به فعالیت بیش از حد در این کشور متهم کرده بود.
اما با پخش مستند رابطه ایران و حزب اسلامی تاجیکستان، این نخستین باری است که دوشنبه به طور علنی تهران را مسئول هدایت قتلهای سیاسی میداند که دو دهه پیش اتفاق افتاده بود.
در سالهای گذشته تاجیکستان هر چه بیشتر از ایران فاصله گرفته، به عربستان سعودی نزدیکتر شده است.
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمى امام خامنه اى دامت برکاته اخیرا فرموده اند:
«دیکتاتوری را ما با همه وجود دیدهایم، جوانهای ما ندیدند!»
یعنى من الان در حالتى هستم که اگر کسى دم پر من بیاید، و بگوید که حضرت آقا اشتباه مى فرمایند، چنان او را مى زنم که دو دور دورِ خودش بچرخد و راه خانه اش را گم کند! یعنى مزخرف گفتن و مزخرف اندیشیدن هم حدى دارد! یارو برداشته دو تا کتاب از کارل پوپر خوانده (جان مادرتان به این نویسنده نگویید pooper، بلکه تلفظ صحیح اسم اش را به کار ببرید که poper است؛ خلاصه الان عصبانى ام و کسى چیزى را غلط-ملط تلفظ کند، مى گیرم او را هم مى زنم)… بارى با خواندن دو تا کتاب از این نویسنده، مى شود متخصص جامعه ى باز و دشمنان آن. دو تا کلمه هم در این کتاب هست که هى فرت و فرت آن ها را به کار مى برد: فاشیسم و توتالیتاریسم.
بعد اسم حکومت نازنین ایران را حکومت فاشیستى مى گذارد! آخه بدبخت! آخه بیچاره! کجاى این حکومت فاشیست است! فاشیست ندیده اى که به این مى گویى فاشیست! فاشیست، حکومت نازى ها بود، با آن دک و پز و نظم و ترتیب شان. کجاى این حکومت مردمى، که مثل ترافیک خیابان هاى تهران در هم و بر هم است و بر اساس نظم خودجوش و خود انگیخته اداره مى شود فاشیست است؟! در کدام حکومت فاشیست، هر کس حرف خودش را مى زند و رهبر و «فورر» حکومت هر چه بگوید، باز به میل خود عمل مى کند؟
من جاى آقاى خامنه اى بودم، از همین فردا حکومت عزیز اسلامى مان را تبدیل به «حکومت فاشیستى اسلامى» مى کردم، بعد نمى گذاشتم احدى نُطُق بکشد! شما تصور کن حکومت ما فاشیستى بود و آن اتفاق با مزه ى سلفى گرفتن در مجلس رخ مى داد. تصور مى کنى چى مى شد؟! به جان شما اگر هیتلر به جاى آقاى خامنه اى بر سر کار بود، مى زد همه ى نمایندگان شاد و خندان و سلفى گیر ما را در جا تیرباران مى کرد.
آن یکى کلمه، یعنى توتالیتاریسم هم، اصلا به ریخت و قیافه ى حکومت ما مى خورَد تو رو قرآن؟! یعنى شما «آقا» را با استالین مقایسه مى کنى؟ واقعا که خرى اگه همچى کارى بکنى. آخه کجاى رفتار آقا شبیه به استالین است؟ بعد از این همه جنگ و جدال میان ما و عربستان، ایشان آمده، با نهایت خضوع و خشوع، پرچم صلح را بالا برده گفته حجاج ما بروند عربستان براى حج! یعنى عربستان که تا دیروز «بد ه» بود، حالا یه جورایى «خوب ه» شده. ایشان با یک نرمش قهرمانانه خمیر را چسباند به تنور عرب ها. حالا قرار است حجاج، با دستبند الکترونیکى بروند حج، خب بروند! مگه چى میشه حالا؟ حافظ جان ما مگر نفرموده در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم، سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور؟ حالا تو خار تووى پات نمیره، به جاش دستبند و پابند بهت مى زنن. مى زنن که مى زنن! حافظ میگه غم نخور، تو هم بگو چشم غم نمى خورم! اى چش سفید ناسپاس!
حالا شما فرض کن حضرت «آقا»، استالین بود. فک مى کنى با یه همچى دشمنى که به گفته ى ولادیمیر ایلیچ خمینى اگر صدام را مى بخشیدیم فهد را نمى بخشیدیم چیکار مى کرد؟ هیچى! ارتش سرخ را مى فرستاد به جنگ عربستان، پرچم اش را مثل کاخ رایشتاگ مى کوبید بر فراز کاخ سلمان بن عبدالعزیز! حالا شماى قدرنشناس هى بگو توتالیتاریسم توتالیتاریسم! اى توتالیتاریسم کوفت! اى توتالیتاریسم و زهر مار!
حالا این دو تا رو که بریزى رو هم مى شن چى؟! میشن دیکتاتورى! اى بچه! اى جوان! تو کجا دیکتاتورى دیدى توو عمرت! دیکتاتورى مى دونى یعنى چى که به حکومت اسلامى ما میگى دیکتاتورى؟ زبونت لال به حضرت «آقا»ى ما میگى دیکتاتور؟
دیکتاتورى رو ما در زمان شاه با پوست و گوشت و استخوان خودمان حس کردیم. یعنى ما که نه! یه چن تا آدم اسلحه به دست ناراضى، مثلا جمعا صد تا دویست نفر، که مى خواستن حکومت شاه را سرنگون کنند. خب این صد تا دویست نفر رو مى گرفتن با شلاق مى زدن، که همرزم هاشون رو معرفى کنن. بعد هم که معرفى مى کردن و از زیر بازجویى در مى اومدن، اونا رو مى بردن توو عمومى، اونجا دیگه کسى به کارشون کارى نداشت. واسه خودشون کت و شلوار مى پوشیدن، تو باغچه ى زندان از خودشون عکس دسته جمعى مى گرفتن،….
کلهم اجمعین هم بالا کردن پایین کردن، ٣٠٠٠ نفر آمار دادن که سیاسى هستن و به زندان افتادن. بعد هم که آزاد مى شدن، دیکتاتور بهشون مى گفت بیا فلان پست مهم رو در اختیار بگیر که عده اى از اعدام شده هاى اول انقلاب، همین ضد دیکتاتورهایى بودن که بعد از زندان، فلان پست مهم در اختیار شون قرار داده شده بود!
پسرک! دخترک! این بود دیکتاتورى! شما این چیزاى وحشتناک رو ندیدى و هى به حکومت اسلامى میگى دیکتاتورى! ما کى سه هزار تا زندانى سیاسى داشتیم؟ هان؟! ما فقط سه چهار هزار زندانى رو تو چند روز کشتیم و ریختیم توو قبراى دسته جمعى، که مثل شاه سه چهار هزار زندانى نداشته باشیم و دیکتاتور نباشیم! یخرده انصاف داشته باش آخه و هر چى به دهنت میاد بار حکومت اسلامى نکن. آفرین عزیزم! آفرین نازنینم!
با گذشت حدود ۳۸ سال از عمر انقلاب مردم ایران، انقلابی که بعدها “انقلاب ربوده شده” نامیده شد، به عینه می توان دریافت، انچه که از آن به عنوان “صدور انقلاب” نام برده می شود، “صدور تنش و اختلال و تروریسم” بوده است. تروریسمی که امروز دامن عراق، سوریه، لبنان، اسرائیل، یمن، کشمیر، افعانستان و …غیره را گرفته است. از سوی دیگر، این صادرات از سوی اسلامی، موجی از خشونت در منطقه و جهان را از یک سو و موجی از نارضایتهای گسترده در داخل علیه جمهوری اسلامی را سبب گردیده است. نارضایتیهایی که احتمال حمله نظامی به ایران و همزمان با آن شروع نارضایتهایی مدنی و تسریع و گسترش مبارزات نظامی را به دنبال خواهد داشت، البته این موازنه می تواند به صورت بالعکس نیز صورت گیرد.
رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه و جیمز ماتیس، وزیر دفاع ایالات متحده که در روزهای اخیر درباره ضرورت تغییر حکومت در ایران سخن گفته اند. همزمان با آن لایحهای در سنای آمریکا به تصویب رسید برنامه موشکهای بالستیک ایران و همه اشخاص و شرکتهایی که با این برنامه در ارتباطاند را در طی ۹۰ روز تحریم میکند. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا نیز طی نشست مشترکش با رئیس جمهوری فرانسه در کاخ الیزه، حکومت ایران را یاغی خواند.
در دیگر سوی، کشورهای عربی به رهبری عربستان که هم در یمن و هم در سوریه با ایران، شکافهای استراتژیکی دارد، از ایران به تنگ امده اند. الجبیر، وزیر امور خارجه سعودی، بارها ایران را به عنوان معضل اساسی خاورمیانه برشمرده و بر تغییر رژیم در ایران تاکید کرده است. اظهارات الجبیر با سخنان شاهزاده فیصل همتراز است. وی رهبران ایران را منشا خونریزی و بی ثباتی در سوریه، عراق و یمن توصیف کرد و با انتقاد از سیاست داخلی جمهوری اسلامی نوشت: «آنها گستاخانه به برگزاری انتخاباتشان افتخار میکنند و به این وسیله خود را دموکرات معرفی میکنند. اما نمیتوانند این واقعیت را پنهان کنند که هزاران نفر از شهروندان خود را کشته اند و هزاران نفر دیگر از مردمان کُرد، عرب، آذربایجانی و فارس کشورشان را تنها به دلیل مطالبه آزادی به زندان انداخته اند».
ایجاد چنین گسستهایی علیه جمهوری اسلامی و نیز گسترش اعدامها و دستگیریها به ویژه در مناطق اقلیت ملی و دینی نشین در ایران و نیز گسترش اعتیاد، فقر، فساد، فروش اعضای بدن کودکان؛ کودک فروشی و …. که بنا بر اظهارات صاحبنظران سیاسی و اجتماعی مسائل ایران، جامعه ایران را به سوی یک “آنومی اجتماعی” مفرط سوق داده است، سبب شده است تا جمهوری اسلامی، کما فی السابق نسبت به صدور معضلات به داخل و نیز ایجاد تخریب در کشورهای دیگر اقدام نماید.
در این زمینه، دو مورد را می توان به عنوان نمونه برشمرد. الف- کشته شدن ۶ زائر هندو در کشمیر تحت حاکمیت هندوستان پس از شلیک به پلیس ب- کشته شدن دو پلیس از سوی سه نفر مسلح طی روز جمعه ۱۴ جولای ۲۰۱۷.
مورد اول پس از سخنان علی خامنه ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی در روز عید فطر و لزوم حمایت از مسلمانان کشمیر، به وقوع پیوست که پس از دیدار نخست وزیر هندوستان از کشور اسرائیل مطرح شده است. بدین وسیله چنین می نماید که جمهوری اسلامی سعی در تنبیه کشور هند از یک سو و نیز حمایت از پاکستان جهت بسته شدن پشت جبهه “جیش العدل” داشته باشد.
مورد دوم نیز پس از سخنان مقامات اسرائیل علیه جمهوری اسلامی و شهدار نسبت به راه اندازی کارخانه تولید انبو سلاخح از سوی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی برای حزب الله در لبنان به قوقع پیوسته است.
جمهوری اسلامی بدینگونه در نظر دارد تا با ایجاد دردسرها و تخریبهایی برای کشورهای مخالف از جمله اسرائیل و دیگر کشورهایی که با اسرائیل سر مدارا دارند، احتمال حمله نظامی به ایران را کاهش دهد، حمله ای که احتمال آن اکنون از پشت پرده ها درآمده و بر روی میز چندین کشور هم پیمان قرار گرفته است که می بایست پس از روشنتر شدن وضعیت سوریه چشم به راه آن بود. اما طی این مدت احتمال دارد جمهوی اسلامی موج جدیدی از تخریبها را در چندین کشور به راه بیندازد. کشورهایی که در صورت عدم هوشیاریشان به سرنوشت یمن دجار خواهند شد. کشوری که اکنون حدود ۵۰۰ هزار نفر ان در اثر جنگ به وبا دچار شده اند.
“بنده نویسنده متخصص در علوم و فناوری ام و برای نخستین بار در صدد نگارش پیام تبریک ازدواج هستم. اصلا فکر نمی کردم که این امر تا این اندازه سخت باشد؛ انگار که داماد منم.” سخنرانی را از طرف خانواده داماد با این جمله ها آغاز کردم. مراسم عروسی “مصطفی الجیبجی” نوه “مدحت” برادر مرحومم با لیلا رشیدی دختر ایرانی تبار متولد شهر دمام در عربستان در هتل “شرایتون” در جزیره “رودس” یونان واقع در کرانه های مدیترانه برگزار شد. جایى که ملیت ها و تمدن ها طی قرن های متمادی مانند خانواده ایرانی تبار عروس که بیش از نیم قرن ساکن دمام هستند و همچون خود عرب ها به زبان عربی مسلط هستند، و یا مانند خانواده عراقی داماد که مقیم کانادا هستند، با یکدیگر تداخل پیدا کرده و آمیخته اند.
مراسم ازدواج با تلاوت آیاتی از قرآن کریم توسط یکی از دوستان خانوادگی خانواده عروس که لباس محلی پوشیده بود آغاز شد. سخنانم را با جمله ای از عمر خیام دانشمند و فیلسوف شروع کردم: “در این لحظه خوشحال و سعادتمند باشید چرا که زندگی شما در همین لحظه است.” در این مراسم، خوشحالی و سرور ما که با جنگ عراق و ایران مخالف بودیم و آن را بزرگ ترین اشتباه در تاریخ عراق و میهن عربی خواندیم دو چندان بود. شما نبایستی با کشوری وارد جنگ شوید که طولانی ترین مرز مشترک را با کشورتان دارد و دو کشور از نقاط مشترک و بی نظیر تمدن های عربی و اسلامی برخوردارند. دو کشوری که تبار مهم ترین دانشمندان و فیلسوفان و صاحب قلمان آنها با یکدیگر در آمیخته است. زمانی که یکی از شاعران عراقی به نام حمید سعید بنده و عده ای از فرهیختگان و روشنفکران عراقی مقیم در خارج از کشور را در دهه هشتاد میلادی (دهه شصت شمسی) به شرکت در “جشنواره مربد” دعوت کرد من این مساله را به وی یادآور شدم. در آن زمان، نشانه های دو دستگی فرقه ای بروز کرده بود. آن جنگ شوم منجر به تضعیف نقش شیعیان شد؛ این طایفه در آن زمان به عنوان قدرتی مطرح بودند که عراق به واسطه قدرت آنان هم طراز قدرت های منطقه ای و جهانی شده بود.
ابعاد گسترده خسارت ایران و عراق را می توان در دستاوردهای علمی و شغلی افراد دو خانواده ملاحظه نمود. لیلا (عروس) دارای مدرک کارشناسی ارشد حقوق دانشگاه نیویورک است. او به کار وکالت در کانادا مشغول است. “شادمان رشیدی” پدر لیلا، مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک “دانشگاه نفت و مواد معدنی ملک فهد” دارد. او مالک و مدیر یک کارخانه در شهر دمام است. مصطفی “داماد” دارای مدرک کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک است. مادر او “شیرین البیاتی” هم مهندس مکانیک است. پدر مصطفی “سعد” مهندس ساختمان است. پدربزرگ مصطفی از طرف پدری “ثامر الجیبجی” نام دارد. مرحوم “ثامر الجیبجی” یکی از دیپلمات های شناخته شده و چهره های کم نظیر در تاریخ معاصر عراق است. او در وزارت خارجه در بخش صدور احکام و آیین نامه ها فعالیت می کرده است. پدربزرگ “مصطفی” همچنین زندانی سیاسی سابق بوده است.
در اینجا، بابت طولانی شدن کلامم عذرخواهی کردم؛ چه اینکه مراسم ازدواج مناسبتی برای حرف و سخنرانی نیست بلکه فرصتی برای سلام و احوالپرسی و روبوسی و رقص و آواز است. آهنگ هایی که در این مراسم گذاشته شد مخلوطی جادویی از ترانه های طربناک ایرانی و خلیجی و عراقی و جهانی در باغ های هتل “شرایتون” “رودس” بود. در این جزیره یونانی هنوز آثار اسلامی در مساجد و کتابخانه ها و حتی در نام های عربی برخی کوچه پس کوچه ها و خیابان ها به چشم می خورد. صدای دست و صوت و جیغ با رقص دو نفره عروس و داماد با آهنگ ترانه آرژانتینی “ماه نو” به اوج خود رسید. جشن و پایکوبی با رقص عروس و داماد آغاز شد. بعد هم نوبت ترانه های خلیجی و ایرانی و عراقی و غربی بود. رقص و پایکوبی دعوت شدگان به مراسم با ترانه “مبروک” (مبارکباد) خواننده زن خلیجی (بلقیس) آغاز شد. این ترانه با عبارت “ادیم الصلاه علی الحبیب فصلاته نورا و طیب” (برای محبوبم تا ابد دعا می کنم. دعا برای او سرشار از نور و خوبی است.) شروع شد. سپس، بهترین ترانه های ضبط شده یکی پس از دیگری گذاشته شدند از جمله ترانه “یا ام العیون السود ما جوزن انا، خدک القیمر اتریق منه” (ای سیه چشم، از تو دست نمی کشم، در گونه هایت نوشداروى من است) و سرودهای میهنی و پیروزی که همه از عشق به عراق سخن می گویند. در این لحظه بود که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با ترانه معروف “حسین الجسمی” به نام “کلنا العراق” (همه ما عراق هستیم) شروع به رقصیدن کردم. بیت آغازین این ترانه می گوید “حبیبه أم کذیله رائعه وجمیله، ألف لیله ولیله حب وغرام. هی حلوه هیه، کأنها مزهریه”. (مدل موهای محبوب من چتری است که خیلی به وی می آید. قصه عاشقی من همانند حکایت هزار و یک شب است. او همچون گل گلدون خیلی زیباست).
گروه های اپوزیسیون سیاسی در بحرین از یک ائتلاف ملی و خردگرا با مشارکت شیعیان و سنی ها تشکیل شده بود. اما ماهیت این گروه با آرمان های دموکراتیک و ترقی خواهانه اش بر اثر رویکرد افراطی تشیع سیاسی و برنامه «حزب الله» و حامیانش دستخوش دگرگونی شد و با توصیه سپاه پاسداران به سمت شعارهای افراطی و طرح مطالبات انقلابی حرکت کرد. بدین ترتیب، اپوزیسیون دچار دو دستگی و جرقه فرقه گرایی شعله ور شد.
منازعه میان عربستان سعودی و ایران از انقلاب ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تا کنون هیچ گاه روی آرامش ندیده است. خیل عظیمی از ایرانیان و مسئولان بلند پایه شیعه مدعی هستند که پادشاهی عربستان سعودی از گروه های تروریستی برای ضربه زدن به آنها حمایت می کند. این در حالیست که «القاعده» و «داعش» و گروه های تروریستی دیگر با عربستان سعودی دشمن هستند و سال هاست که این کشور در معرض حملات بی رحمانه این گروه ها قرار دارد. حملات گروه های تروریستی شامل حال شیعیان و سنی ها و اعضای خاندان حاکم و مردم کوچه و بازار شده است. با این اوصاف، آیا دولت عربستان سعودی واقعا دشمن اول شیعیان است یا این گروه های تروریستی بین المللی؟ در این میان، تکلیف شیعیان کویت و منطقه در این منازعه سیاسی و مذهبی چیست؟ آیا ایران واقعا حافظ منافع و خواهان رفاه و آسایش شیعیان کشورهای خلیج است و آیا عربستان سعودی به شیعیان ظلم و ستم می کند؟ آیا این ایران نیست که به خاطر باورهای خاص و سیاست های شناخته شده اش با اعتدال شیعی در همه جا مقابله می کند و اندیشه های مسالمت آمیز و واقع گرایانه و مدرن را در چهره ها و جریان ها و نهادهای مذهبی شیعیان از بین می برد؟
آیا جهانیان نظر خوشایندی نسبت به الگوی حکومتداری در ایران دارند و به سیاست های این کشور واقعا به دیده احترام می نگرند یا اینکه اغلب کشورهای جامعه جهانی و نهادهای بین المللی رویکرد محتاطانه در قبال ایران در پیش گرفته و اقدامات مقام ها و دستگاه دیپلماسی آن را زیر نظر دارند و با شک و تردید به افراد و اظهارات حاکمیت به شکل عام نگاه می کنند؟
کشورهای خلیج در حال حاضر زیر چتر عربستان سعودی و غرب و به ویژه آمریکا قرار دارند. شیعیان کویت در صدر گروه هایی هستند که از این ثبات و امنیت سود می برند، چه اینکه این چتر حمایتی حافظ به عنوان مثال پیشرفت و ثروتمندی کویت و بقیه کشورهای خلیج و ضامن رفاه اقتصادی و درآمد بالا و قوت پول ملی است. لازم به یادآوری است که همین چتر حمایتی تامین کننده رفاه و ثروتمندی شیعیان در کشورهای منطقه از دوبی تا مسقط تا کویت است! حالا، شیعیان منطقه باید به صراحت و آشکارا از خود بپرسند که آیا ایران این توانایی یا تمایل یا انگیزه یا پختگی سیاسی برای ایجاد روابط بین المللی تنگاتنگ با اقتصاد جهانی را داراست تا بتواند از این طریق سطح معیشتی بالای بازرگانان و کارکنان شیعه را در کشورهای منطقه حفظ کند؟ حالا همه این ها به کنار شیعیان منطقه و به ویژه گروهی که با عربستان سعودی دشمنی دارند از خودشان بپرسند که آیا تامین رفاه و آسایش شیعیان کویت و کشورهای خلیج در راس اولویت های مقام های ایران قرار دارد؟
بنابراین، قدرت و ثبات در پادشاهی عربستان سعودی یک مساله اصلی بوده و این موضوع بدیهی است. عربستان سعودی با بهره مندی از دو مولفه قدرت و ثبات می تواند جلوی تهدید تروریسم را به شکل موثری بگیرد و با ماجراجویی ها در جهت گسترش هرج و مرج در منطقه و ترویج شعارهای انقلابی و مذهبی تحت عنوان مقاومت و ممانعت و حفظ دین و مذهب و مقدسات مقابله کند. اگر جلوی هرج و مرج و این شعارها گرفته نشود هرج و مرج سیاسی فراگیر خواهد شد و اوضاع در هم و برهم می شود و منطقه خلیج به آفریقای شرقی یا آمریکای لاتین یا آمریکای جنوبی دیگری تبدیل می شود!
البته این بدین معنا نیست که عربستان سعودی خیر مطلق و ایران شر مطلق است. این دو کشور مثل قدرت های غربی استراتژی و اولویت ها و منافع ملی و سیاست های دولتی دارند. بنده قصد ندارم بگویم باید از نقاط منفی و تهدیدها و تضاد منافع صرف نظر کرد و نه اینکه به شیعیان بگویم که باید به فلان کشور عشق بورزید یا با فلان کشور دشمنی کنید. بنده تنها از شیعیان تقاضا می کنم که به دور از فریفتگی مذهبی و ساده لوحی فرقه ای و با تفکر عمیق سیاسی و واقع گرایانه این پرسش را مطرح کنند که آیا عربستان سعودی تهدید وجودی برای شیعیان و منافعشان و آینده کشورهایشان به شمار می رود یا گروه های تروریستی و پیکارجویان در جبهه های نبرد؟ یا اینکه چنانکه عده ای ادعا می کنند هر دو طرف از یک قماشند؟
آیا ضدیت با سیاست های عربستان آن هم با شکل و شمایل فرقه ای و متعصبانه آن واقعا منافع و آینده شیعیان را تامین می کند؟ عربستان سعودی در پی حمایت خود و جامعه در برابر عملیات تروریستی پی در پی «القاعده» و «داعش» در پایتخت و شهرهای مقدس و بخش های شرقی شیعه نشین کشور است. در مقابل، سپاه پاسداران و «حزب الله» در تبلیغات ضد سعودی و بدنام کردن و جلوه دادن این کشور به عنوان دشمن اول شیعیان در جهان سنگ تمام گذاشته اند!
آیا عربستان سعودی تهدیدی برای شیعیان به شمار می رود یا این گروه های تکفیری تروریستی که هر دوی شیعیان و سنی ها را هدف گرفته و به پایگاه های امنیتی عربستان سعودی و مساجد و حسینیه ها در همه مناطق حمله می کنند؟ علاوه بر این، این گروه ها به صراحت اعلام می کنند که رافضی ها را تار و مار خواهند کرد و از چند پاره کردن شیعیان لذت می برند و اینکه آنها به محض اینکه قدرت بازدارندگی عربستان دچار ضعف شود و یا شهروندان این کشور به دلایل مذهبی دچار چند دستگی شوند دمار از روزگار روستاها و شهرهای شیعه نشین و چه بسا غیر شیعه نشین عربستان سعودی در می آورد.
شیعیان کویت و کشورهای عضو شورای همکاری نباید هر آنچه را توسط «حزب الله» و امثال آن برای بدنام کردن عربستان سعودی مطرح می شود باور کنند! شیعیان کویت و به ویژه شیعیان بزرگوار جماعت احسائی ها باید نقش اصلی و پیشرو در کویت داشته باشند و از شدت تنش بین عربستان سعودی و ایران بکاهند. عوامل افراطی باید توسط خود اپوزیسیون شیعه و فعالان سیاسی در منطقه شرقیه کنار گذاشته شوند و روابط سیاسی و اجتماعی و مذهبی در آنجا تا جای امکان بهتر شود.
همه ما به یاد داریم که به دنبال انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تظاهرات مناطق شیعه نشین را فرا گرفت. دولت عربستان از آن زمان تلاش جانفرسایی برای پیشرفت و توسعه منطقه شرقیه و بازگشت امور به روال سابق و بهبودی اوضاع شیعیان و اشتغال زایی و بهبودی شرایط آزادی های مذهبی و روابط و غیره به کار گرفت اما آنچه گروه های «حزب الله» و امثال آن با آن تبلیغات انقلابی در آنجا می خواهند چیز دیگری است!
چندی پیش یکی از کانال های تلویزیونی با همان محتوای تحریک آمیز همیشگی خود برنامه ای پخش کرد که در آن فراخوان به کارمندان جوان شیعه در شرکت عظیم نفتی آرامکوی عربستان برای شورش و اعتصاب داده شد و دلیل این کار هم حوادث «العوامیه» و درگیری با ماموران امنیتی در این منطقه شیعه نشین عنوان شد. مجری برنامه ضمن حمله بی دلیل به شیخ «حسن صفار»، صاحب قلم عربستانی شیعه و یکی از چهره های اعتدال شیعی – سنی در کشور، خواستار تحرک شیعیان سعودی شد. تحرکی که شاید به ضرر خود شیعیان تمام شود یعنی دقیقا همان کاری که پیشتر شیعیان بحرین، لبنان و غیره انجام دادند.
گروه های اپوزیسیون سیاسی بحرین از یک ائتلاف ملی و خردگرا با مشارکت شیعیان و سنی ها تشکیل شده بود. اما ماهیت این گروه با آرمان های دموکراتیک و ترقی خواهانه اش بر اثر رویکرد افراطی تشیع سیاسی و برنامه «حزب الله» و حامیانش دستخوش دگرگونی شد و با توصیه سپاه پاسداران به سمت شعارهای افراطی و طرح مطالبات انقلابی حرکت کردند. بدین ترتیب، اپوزیسیون دچار دو دستگی و جرقه فرقه گرایی شعله ور شد. درگیری بروز کرد و جنبش اصلاحات به نتیجه نرسید و دریایی از شک و بدبینی و بیم فرقه ای کشور را فرا گرفت. در چنین شرایطی، نفعی عاید گروه های مختلف و به خصوص شیعیان نمی شود. تنها پیامد آن همان فقر و بیکاری و انزوای روز افزون و بر باد رفتن آینده است.
حالا به جای اینکه ثبات در بحرین برقرار شود و اشتغال زایی رونق بگیرد و اوضاع اقتصادی مردم بهتر شود و زمینه های سرمایه گذاری گسترش پیدا کند و همه جوانان و در راس آنها جوانان شیعه از این اوضاع استفاده کنند کشور را به یک بن بست سیاسی و اجتماعی و فرقه ای کشاندند. بن بست کنونی در بحرین مشکلات شیعیان را دو چندان و پیچیده تر خواهد کرد.
شیعیان بحرین یا پادشاهی عربستان سعودی یا کشورهای دیگر با خشونت گرایی و مواجهه با کشورهایشان و دستگاه های امنیتی و تحریک احساسات فرقه ای کاری از پیش نخواهند برد. حمله های ایران به کارخانه ها و پالایشگاه های عربستان سعودی و ناوها و کشتی های آمریکایی و پادگان ها و شهرهای عربستان و کشورهای خلیج منجر به بهبودی وضعیت شیعیان نمی شود.
بی گمان این تاسیسات و پالایشگاه ها از جمله برخی کشتی های ناوگان آمریکا در ابتدا در معرض نابودی گسترده توسط موشک های ایرانی قرار می گیرند. اما آیا واقعا وقوع یک درگیری از این قبیل به مصلحت مردم ایران و شیعیان منطقه خلیج است؟ و آیا ایران زیر بار حملات گسترده موشکی و بمب افکن های آمریکایی دوام می آورد چرا که بدون شک آمریکا دست روی دست نخواهد گذاشت!
کشورهای دوست ایران طی سالیان سال سران این کشور را به عقل گرایی و تعادل و کاهش دشمنی با کشورهای خلیج و غرب و آمریکا توصیه کردند. متاسفانه اما گوش ایران به این حرف ها شنوا نبود و رویکرد تهدید نظامی و بسیج رسانه ای و دامن زدن به فرقه گرایی بی مورد توسط رژیم ایران دنبال شد. هیچ کدام از دولتمردان ایران از جمله حسن روحانی رئیس جمهور این کشور در پی آرام کردن اوضاع و عادی سازی روابط بین کشورهای خلیج و ایران نیستند. اگر هم کسی قصد چنین کاری داشته باشد نهادهای انقلابی در داخل و خارج ایران به مقابله با وی پرداخته او را عزل کرده با کارشکنی مانع به نتیجه رسیدن اقداماتش می شوند، و شیعیان منطقه را برای اقدامات بی ثبات کننده بسیج می کنند.
ما واقعا امیدواریم که دولتمردان واقع گرا و حاکمان مدیر و مدبر به جای حادثه سازان و بحران آفرینان دوباره سررشته امور را به دست بگیرند.
شیعیان کویت و عربستان سعودی و بحرین سه کشور عضو شورای همکاری باید به طور جدی به آینده و منافع خود بیندیشند و به جای جانبداری از تبلیغات و توهمات رسانه های فرقه ای و احزاب معلوم الحال به حمایت از نیروهای تامین کننده ثبات سیاسی و اقتصادی برخیزند!
وقایع چندین دهه گذشته نشان داده که منافع شیعه کویت همچون سنی های این کشور در گرو برقراری ثبات اقتصادی و سیاسی و اعتدال مذهبی است. ایران، این کشور منطقه ای علاوه بر برخورداری از قدرت نظامی دارای توانمندی های غیر نظامی در حوزه کشاورزی، صنایع و بازرگانی و غیره هم است. اما ایران تا کنون در این بخش ها سرمایه گذاری و استفاده بهینه نکرده است!
پس، کی تصاویر سکوهای پرتاب موشک های دوربرد و کشتی های جنگی و مانورهای نظامی و غیره از پرده کانال های تلویزیونی ایران کنار می رود. و کی ما آن چهره صلح طلب ایران را خواهیم دید؟ آیا چهل سال کوبیدن بر طبل جنگ و صدای اسلحه کافی نیست؟
– با وجود تمایل اروپا نسبت به حفظ توافق اتمی با ایران، در صورت تغییر رویه آمریکا، اتحادیه اروپا ناگزیر از همراهی با برادر بزرگتر خواهد بود.
– ادامه تجارت اروپا با جمهوری اسلامی موکول به کسب مجوزهای موقت از وزارت خزانهداری آمریکا و تائید پایبندی ایران به اجرای تعهدات مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و توافق اتمی پانزده ژوئیه سال ۲۰۱۵ است.
بیانیه مشترک آمریکا و سه قدرت بزرگ اروپایی که روز چهارشنبه یازده مرداد توسط نیکی هیلی سفیر واشنگتن در سازمان ملل انتشار یافت رویا های جمهوری اسلامی پیرامون امکان جلب حمایت اروپا در مقابل فشار های فزاینده ایالات متحده را به کابوس تبدیل کرد.
بیانیه مشترک آمریکا و سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس، آغاز کابوس
خانم هیلی در حالی که از سوی نمایندگان سه قدرت بزرگ اروپایی همراهی میشد بعد از حضور در مقر سازمان ملل گفت: « دوستان ما در بریتانیا، فرانسه و آلمان به ما پیوسته و به اتفاق اقدامات تخریبی و تهدیدآمیز (حکومت) ایران را محکوم میکنند.»
پیشتر، در روز ۵ مرداد و اندکی بعد از پرتاب «موشک سیمرغ» از سوی سپاه، به بهانه افتتاح مرکز «هوافضا» که سالهاست در بیابانهای سمنان در آن سکوی پرتاب موشک نصب شده، هر چهار قدرت غربی یاد شده طی نامهای به شورای امنیت، تازهترین اقدام موشکی جمهوری اسلامی را مغایر با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت خوانده و خواستار اقدامات بازدارنده سازمان ملل شدند.
موشک بالیستیک سیمرغ که قدرتهای غربی معتقدند قادر به حمل سلاحهای اتمی و به این علت مشمول ممنوعیت آزمایش و کاربرد مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت است، از خانواده موشکهای شهاب ۳ ایران است که جمهوری اسلامی در رنگهای مختلف به آنها نامهای مختلف داده و سپاه با پرتاب آنها و در اقدامات تحریکآمیزی مشابه با سیاست موشکپرانی تلافیجویانه کره شمالی، به این وسیله ابراز وجود میکند.
لحظهی پرتاب موشک ماهوارهبر سیمرغ در سایت سمنان
مرکز هوافضای سپاه که در ۸۰ کیلومتری جنوب شرق سمنان قرار دارد یکبار روز ۱۵ بهمن ۱۳۸۶ توسط محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی ایران افتتاح و به همان مناسبت موشکی هم به نام «کاوشگر-۱» از آن محل پرتاب شده بود.
در سال ۱۳۸۸ و پس از قراردادن یک لاک پشت و چند کرم در دماغه موشک دیگری از این نوع، با نام کاوشگر- ۳ و پرتاب آن، جمهوری اسلامی اعلام کرد تا سال ۱۳۹۹ (سه سال دیگر!) قصد دارد با استفاده از فنآوری بومی، انسانی را در مدار زمین قرار دهد.
مطابق آمار رسمی ایران، اعتبار تخصیصیافته به این مرکز در سال گشایش آن ۳۶۸۰ میلیارد تومان اعلام شده که اندکی کمتر از هزینه ساختن پل جنجالی صدر در تهران است.
مسئولان سیاسی و نظامی غربی به خوبی با ماهیت موشکها و انگیزههای موشکپرانیهای سپاه آشنا هستند و معتقدند در دماغه همان موشکی که لاک پشت و کرم خاکی قرار دادهاند میتوان سلاح کشتار جمعی هم قرار داد و با این استدلال خواستار توقف این اقدامات شدهاند.
نامه سفیر آمریکا و سه قدرت بزرگ اروپایی با شرح جامعتری روز ۵ مرداد به شورای امنیت داده شده بود. اگر جمهوری اسلامی انتظار داشت که اقدام یاد شده یک رویداد گذرا باشد، حضور نمایندگان سه قدرت اروپایی و سفیر آمریکا در سازمان ملل و تاکید دوباره آنها بر ضرورت متوقف ساختن «اقدامات تحریکآمیز و تهدیدکننده» سپاه، تنها چند ساعت بعد از امضای قانون اعمال تحریمهای تازه آمریکا علیه حکومت اسلامی که هدف اصلی آن فعالیتهای خارجی و داخلی سپاه است، اطمینان یافت که کابوس اتحاد آمریکا و قدرتهای اروپایی واقعی است.
ادامه تجارت اروپا با جمهوری اسلامی موکول به کسب مجوزهای موقت از وزارت خزانهداری آمریکا و تائید پایبندی ایران به اجرای تعهدات مندرج در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و توافق اتمی پانزده ژوئیه سال ۲۰۱۵ است.
دولت آمریکا در فاصله ۹۰ روز بین هر نوبت تمدید لغو تحریمها، چنین مجوزهایی برای شرکتهای اروپایی مانند ایرباس سازنده هواپیماهای مسافری، توتال شرکت نفتی فرانسه که قصد دارد در میدان گازی پارس جنوبی سرمایهگذاری کند و شرکت اتومبیلسازی پژو و سایر شرکتهای آلمان، ایتالیا، اسپانیا و دیگران، مجوزهای خاص امضا میکند.
نوبت بعدی ارسال نامه لغو موقت تحریمها توسط وزیر خارجه آمریکا به کنگره، روز ۱۷ ماه اکتبر آینده است و بنا بر همه شواهد انتظار میرود دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا مانع از ارسال این نامه در نوبت بعد بشود. با وجود تمایل اروپا نسبت به حفظ توافق اتمی با ایران، در صورت پشت کردن آمریکا نسبت به رویکرد دولت قبلی واشنگتن، اتحادیه اروپا ناگزیر از همراهی با برادر بزرگتر خواهد بود.
خودداری آمریکا از تائید پایبندی جمهوری اسلامی به مفاد توافق اتمی اقدامات تلافی جویانه تهران را به دنبال داشته و در نتیجه عمر مفید توافق اتمی با ایران را که شاهبیت اقدامات دولت یازدهم حسن روحانی معرفی شده بود آفتاب لب بام میسازد.
مجله آمریکایی «پولیتیکو» در شماره ۱۴ ژوییه ۲۰۱۷ خود در باره یک تاجر آمریکایی- کرهای مینویسد که صادرات ماهی دارد و برای ایران پولشویی میکند.
در ماه اوت ۲۰۱۲ یک رولز رویس نقرهای رنگ در مقابل هتلی در شهر کلورادو اسپرینگز در آمریکا میایستد و عروس و دامادی که به تازگی ازدواج کردهاند از آن پیاده میشوند. آنها از مراسم عقد میآیند و عروس خانم گردنبند و گوشواره و انگشتر الماس چشمگیری انداخته است. در مراسم شام یکی از مهمانان گیلاس خود را به سلامتی داماد، میچل زونگ، بلند میکند و میگوید او مردی است که «همیشه برای کمک به دوستان و خانوادهاش آماده است».
۲ سال بعد ماموران پلیس آمریکا وارد خانه زونگ در جنوب کالیفرنیا میشوند و جواهرات عروسی و پول نقد موجود در خانه و تمامی دارایی خانواده زونگ ضبط میشود. بنا به گزارش بازپرس آنچه که از خانه زونگ بدست میآید فقط بخش ناچیزی از ثروتی است که او از دورزدن غیرقانونی تحریمهای ایران به ارزش بیش از ۱ میلیارد دلار در ظرف شش ماه در سال ۲۰۱۱ به دست آورده است.
در مرکز این حلقه تبهکاری- به غیر از چندین تاجر ایرانی ساکن خاورمیانه و قفقاز، مقامات ارشد یک بانک دولتی در کره جنوبی، صاحب ایرانی-آمریکایی یک شرکت هواپیمایی که هواپیماهایش برای دولت آمریکا و از جمله سیا پنهانی کار می کردند، سیاست پیچیده تحریمهای، دنیای غیرقانونی منابع مالی و پولشویی املاک و کالاها در ۳ ایالت آمریکا- مرد کهنسالی به نام کن زونگ، پدر میچل، قرار دارد که تاجر ماهی در آلاسگاست.
اما در شرایطی که دولت دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا قصد دارد دور تازهای از تحریمها را علیه ایران وضع کند، بررسی پرونده کن زونگ، که در زمان خودش توانست همه را فریب بدهد، آموزنده میباشد.
کن زونگ، در نگاه اول، نمونه یک مهاجر موفق است که در سال ۱۹۸۰ از کره جنوبی به آلاسکا رفت و در سال ۱۹۸۵ شهروند ایالات متحده آمریکا شد. زونگ تاجر بیقراری بود که کار خود را از املاک و رستوران داری شروع کرد و بعد با همکاری یک سناتور موفق شد میلیونها بسته ماهی آزاد را به کره جنوبی صادر کند.
او در سال ۲۰۰۱ به کره جنوبی بازگشت و در آنجا چندین بار اعلام ورشکستگی کرد، تا اینکه در سال ۲۰۰۹ شرکت KSI را تاسیس کرد که بنظر می رسید در کار انجام معاملهای بزرگ است.
در همان سال یک تاجر بریتانیایی ترک تبار به نام سنسر شوکت در لندن به اتهام کلاهبرداری دستگیر شد. شوکت در هنگام دستگیری خود را نماینده شرکت کرهای KSI معرفی کرد و در سال ۲۰۱۳ به ۷ سال زندان محکوم شد.
حوالههای زونگ در سال ۲۰۱۱ شروع شد و حساب بانکی او در یکی از کشورهای خلیج نقل و انتقالهای زیادی را نشان میداد. شرکت زونگ با یک شرکت ایرانی به نام فرسوده کار میکرد که در کار سنگ مرمر بود و با شرکت دیگری به نام ارکیده در خلیج ارتباط داشت. اما در این نقل و انتقالهای پولی خبری از سنگ مرمر نبود.
بر اساس پرونده دادگاه، زونگ ۳ شریک ایرانی به نامهای هوشنگ حسین پور، پوریا نایبی و هوشنگ فرسوده داشت. این سه ایرانی ماموران دولت ایران بودند و حسابهای بانکی زونگ را در اختیار داشتند و از این طریق تحریمها را دور می زدند. زونگ با این ایرانیها از طریق پسرش میچل آشنا شده بود که با برادر هوشنگ فرسوده در دانشگاه کلورادو همکلاس بود.
اما در ورای این رابطه دوستی، رابطه نفتی دو کشور ایران و کره جنوبی و بانکهای مرکزی این دو کشور قرار داشتند.
ماموریت زونگ آن بود که پولهای حاصل از فروش نفت ایران به کره جنوبی را به دلار برای ایران کارسازی کند و این کار بدون خریدن مقامات بانکی کره جنوبی غیرممکن بود.
زونگ در ایمیل به حسینپور در سال ۲۰۱۱ از ملاقات خود با مقامات بانک IBK کره جنوبی و حسابهایی میگوید که توانسته بود باز کند.
اما ادامه این ارتباط میسر نبود و در سال ۲۰۱۲ زونگ به حسینپور میگوید «لازم است برای مدتی ساکت باشیم». زونگ در سال ۲۰۱۳ در کره دستگیر شد و دادگاه عالی این کشور در سال ۲۰۱۷ زونگ را به ۴ سال زندان و کار اجباری محکوم کرد.
به گزارش دادگاه، در مدت همکاری زونگ با ایرانیان، او موفق شده بود که ۱۷ میلیون دلار درآمد داشته باشد.
در دسامبر ۲۰۱۶ دادگاه آمریکا خواستار استرداد زونگ به آمریکا پس از پایان محکومیتش در آن کشور شد. به گفته بازپرس آمریکا زونگ میتواند به جرم پولشویی دهها سال در زندان آمریکا بماند.
اما در حالیکه زونگ در زندان بسر میبرد، اما سه ایرانی طرف معامله او آزادند و به کار خود ادامه میدهند. به گفته مقامات آمریکایی رابطه این سه ایرانی، که برای دولت ایران کار میکنند، فقط با زونگ نبوده و آنها ارتباطهای متعدد دیگر در سراسر جهان دارند.
اما این سه ایرانی به کجا وابسته اند؟ بر اساس بعضی از شواهد نایبی برای «ستاد اجرای فرمان امام خمینی» در ایران کار میکند، که در راس آن آیت الله خامنهای قرار دارد و دارایی آن بالغ بر ۹۵ میلیارد دلار است.
فرسوده هم از همکاران بابک زنجانی در شرکت سورینت است که وابسته به شرکت ملی نفت ایران و سپاه پاسداران ایران میباشد.
بر اساس توافق اتمی ایران با قدرتهای جهانی، آمریکا پذیرفت که از زمان اجرای این توافقنامه، نام این سه ایرانی را از لیست تحریمها خارج کند، و این نشان میدهد که این سه ایرانی چقدر برای مقامات دولت ایران مهم هستند.
بحران تشتت و فروپاشی اصول گرایان هم بیش از تصوراست و هم بدلیل آن که پایگاه اصلی ولایت فقیه و هسته اصلی قدرت را تشکیل می دهند واجداهمیت: طوفان طنز و استهزاء که با برملا شدن دوچهرگی و رفتارمتضادمجری صدا و سیما، آزاده نامدار، مدافع و مروج سرسخت حجاب برتر در تریبون های رسمی و برملاشدن کشف حجاب و آبجوخوری وی در دیارفرنگ، به راستی آئینه تمام نمائی بود از آن چه که در زیرپوست این جماعت می گذرد و یا به تعبیری فراتر، بیانگرشکاف بین جامعه رسمی و فرمال با جامعه واقعی. بی گمان موردآزاده نامدار نه اولین است و نه آخرین.
قبلا هم رسوائی و طوفان طنز و استهزاءطوسی قاری نظرکرده خامنه ای را داشتیم که آوای صوت ملکوتی قران و تجاوزبه نوجوانان را درهم آمیخته بود!. اکنون با برملاء شدن یکی دیگر از این نوع ریاها و دو چهرگی های چندش آوریکی دیگر از کارگزاران دستگاه قدرت مواجهیم، رفتاری که در زمانه خود برانگیراننده ذوق و قریحه رسواکنده طنازانی چون حافظ بوده است که در باره آنان می سرود: واعظان کین جلوه برمحراب و منبرمی کنند، چون به خلوت می روند…
با این همه آن چه تازگی دارد نه نفس این دوچهرگی بلکه از یکسو دامنه کثرت و تکرر آن است و از سوی دیگر برملاشدن آن از برکت درهم شکستن انحصاررسانه ای که امکان پنهان نگهداشتن و حاشاکردن را از این حضرات سلب کرده است و می رود که تنه عظیم این کوه فساد و ریا و چندچهرگی را به نمایش عموم بگذارد و رسوای عالم سازد. چنان که هم زمان اخباری که اژه ای هم ناگزیرشد آن را تآییدکند از تماس دو مداح سینه چاک و معروف وابسته به این جریان با یک سفارت خانه و داشتن ارتباط با یکی از کارمندان زن آن سفارتخانه است که موجب دستگیری و تشکیل پرونده ای در دادگاه ویژه روحانیت گردید ( ظاهرا در دادسرای ویژه روحانیت برای آن ها هم پرونده جاسوسی و هم برقراری رابطه باصطلاح نامشروع تشکیل شده). ماجرای تتلو و دخیل بستن اصول گرایان و رئییسی و سپاه به او و امثال او که حتی با انتقادعناصری مثل میرسلیم اصول گرا هم مواجه شده است. کثرت این نوع دوگانگی رفتاری حکایت از گسترش و غیرقابل کنترل شدن آن ها دارند…. این پدیده-فروپاشی ارزش های اجتماعی و اخلاقی موردادعای رژیم در صفوف حامیان و کارگزاران خود- در کنارروندهای سیاسی معطوف به واگرائی و تشتت اصول گرایان مثل بیانیه نواصول گرائی قالبیاف و یا افشاگری و اعترافات میرسلیم در موردجمنا و بهره مندی آن از امکانات سپاه که قانونا حق مداخله در امورسیاسی را ندارد و این نکته که معلوم شده که تصمیم گیری به کاندیداتوری او از پیش و حتی یک سال جلوتر از جمله به درخواست ۵۰ نماینده مجلس خبرگان صورت گرفته بوده است، و این که تمامی صحنه سازی ها و ادا و اطوارجمنا مبنی بر گزینش نهائی از طریق باصطلاح دموکراتیک و از پائین و بدنه به بالا در مجمع سراسری … همه دروغ و سرهم بندی و سرکارگذاشتن بوده اند برای بیرون کشیدن موجودی بنام رئیسی از درون رأی های ریخته شده در کوزه …. نمایشی درغین و تهوع آور و احساس بازی خوردگی حتی توسط کسانی مثل میرسلیم و قالیباف که صدای آن ها را هم در آورده است… این نوع افشاگری آن هم توسط قدیم ترین و اصیل ترین جریان اصول گرا فرودپتکی بود گیچ کننده بر سراین جریان. شورش دارودسته احمدی نژاد به گفته خودشان شسعلیه باندی در قدرت و شعارسرنگونی و تهدیدبه افشاء آن ها، در کنارشکست سنگین در انتخابات تحت کنترل خود، همه و همه نشان دهنده آن است که این جناح و مهره ها و کارگزاران آن تا چه حددستخوش تشتت و باندبازی و چندپارگی و تهی شدگی و فروپاشی ارزشی شده اند و وضعیت اصول گرایان چنان آشفته است که بناگزیر برای جمع و جورکردن و سازماندهی خود مستقیما به سپاه متوسل شده اند!. این نوع تکانه ها و رسوائی و تشتت در صفوف ذوب شدگان در ولایت به معنی دامن گرفتن بحران اقتدار در کانون اصلی خوداست. البته برخی جریان ها بفکربازسازی این مرده ریگ افتاده اند و لی آیا یک لباس مندرس و پوسیده را می توان با وصله پینه رفو و جمع و جور و برازنده کرد؟!
این نوع وقایع مشخصا دو چیز را به نمایش می گذارند: اولا دوگانگی و تظاهر و ریای عظیم این جماعت را، یعنی فروپاشی ارزش های خودخوانده این حضرات را؛ و ثانیا بی اعتبارشدن این نوع اررش ها حتی در میان خودطیف باصطلاح اصول گریان را که همواره به ارزشی بودن خود بالیده اند و بهمین عنوان مدام به جامعه و دیگران می تازند. از همین رو افشاءهرچه بیشتراین چندچهرگی های چندش آور وفسادنهادینه شده بهمراه زدن مهرباطله براین ارزش های کاذب و کاسبکارانه به همراه دفاع قاطع از حق انتخاب آزاد سبک زندگی آزاد، از جمله حق آب جونوشی و کشف حجاب امثال آزاده نامدارها و خال کوبی و آوازه خوانی رو زمینی تتلوها …..بخشی از مبارزه علیه این نوع ارزش های کاذب و کاسبکارانه و بخشی از فرایندفروپاشی و پنبه کردن لحاف حاکمان در قدرت است….
اهمیت این پوسیدگی از آن روست که معلوم می شود این جناح از سرناگزیری بیش از پیش برای حفط قدرت و موقعیت متزلزل خود متوسل به استخدام و خریدکارگزارانی می شود که ذره ای اعتقاد و باور به آن ارزش ها و اصولی که باید تبلیغ کنند ندارند و این یعنی یک پوسیدگی کامل! و جلوه ای از فرانید گندیدگی نظام کنونی و مشخصا اصول گرایان به عنوان هسته اصلی حامیان ولایت مطلقه و پایگاه اجتماعی اخص ولایت مطلقه، و به یک تعبیر می توان گفت که پارادایم اسلامی سیاسی واردفازنهائی گندیدگی خودشده است که منزوی شدن و فروپاشی ارزش ها و واگرائی و تشتت در پایگاه سیاسی و نهادی شدن فساد و … از جمله ویژگی های بارز آن است. البته در این میان نباید نه از فسادجناح دیگر و نه بخصوص از برگ انجیراعتبار و فضای تنفسی که جناح دیگر برای این جناح و کل سیستم فراهم می کند غافل بود!
۲.۸.۲۰۱۷
در ابتدای این مقاله به قلم عونی الکعکی با اشاره به مقدمات بروز انقلاب ایران و تسهیلات فراهم شده از سوی امریکا در جهت سرعت بخشیدن به حرکت خمینی از نجف به پاریس و حصول نوعی توافق نظر میان حرکت خمینی و سیاست امریکا در برنامهای بعدی باری بر هم زدن وضعیت منطقه عربی آمده است :چکونگی تصرف موصل از سوی داعش آنهم طی دو روز که در آن بانک مرکزی عراق و بیش از ۵۰۰ خود روی جیپ به دست داعشیان افتاد نشان از آن داشت که هدف از اعطای این تسهیلات ، ایجاد تشکیلاتی به نام داعش به موازات سپاه پاسداران بود زیرا رقص تانگو در نهایت به دو رقصنده نیاز دارد و امریکائیها که عراق به ایران و یا همان سپاه تقدیم کردند ، موصل را نیز به داعش داده بودند .