خانه » مقاله (برگ 39)

مقاله

فاجعه واگذاری بخشی از مام میهن به بیگانگان، دردی بر دردهای بی درمان مردم ایران

در روزهای اخیر، موج وطن فروشی آخوندهای حاکم بر سرزمین ما به دریای خزر رسیده که همواره در سرتاسر تاریخ، بخش جدایی ناپذیر ایران بوده است. در شرایطی که ملت ایران از لحاظ اقتصادی در بدترین شرایط تاریخ خود دچار روزمرگی شده اند و به سختی روزگار می گذرانند و از طرفی گرانی و فساد که ریشه در تبهکاری حاکمان مذهبی دارد، موجب ویرانی اقتصاد و زیرساخت های کشور شده است، فاجعه واگذاری بخشی از مام میهن به بیگانگان دردی به دردهای بی درمان مردم مظلوم ما می افزاید.

اگر به واقع با دید درست بنگریم، تمام مسائل و مشکلاتی که در اقتصاد، سیاست، اخلاق و اعتقادات برای این ملت تحت حاکمیت دینی رخ می دهد، با هدف نابودی منافع مردم ما برنامه ریزی شده است. اگر از چهار دهه گذشته که ملایان در راس قدرت بودند، بیلان کار گرفته شود که مردم ما چه به دست آورده اند و چه از دست داده اند، خواهیم دید که به جز فشار، خشونت، سرکوب و آزار و اذیت، دریافتی آنها هیچ است، ولی آن چه از دست دادند همه دارایی و هویت آنها است، منافع ملی، خزائن میهنی، معادن عمومی، ثروت های ملی، و از همه مهم تر اعتبار جهانی از دست رفت، به طوری که اکنون گفته می شود پول ایران در دنیا اعتبار ندارد، و اسفناک تر این که خود ایرانی هم اعتبار ندارد. یعنی وقتی که شهروند ایرانی به خارج از کشور مسافرت می کند، با دید زشتی به او می نگرند، او را به چشم تروریست، کلاهبردار و دروغگو براندازش می کنند که این وضعیت بسیار بدتر از چپاول ثروت ملت ما است. ما ایرانیان در همه ابعاد خسارت دیده ایم و ضرر و زیان مردم ایران، بیش از تحریمی هایی می باشد که سال ها برای ما اعمال شده است. هر چند بیگانگان ما را مورد تحریم قرار داده اند، ولی شوربختانه خودی ها هستند که ما را از منافع ملی خود بی نصیب می سازند. خودی یعنی آن کسی که نام او ایرانی است و در ایران حاکمیت دارد.
در زمان شاه فقید ایران قدرت بلامنازع نیمه جنوبی این دریا به حساب می آمد، ولی شوربختانه در پی انقلاب خانمان سوز سال ۱۳۵۷، روز به روز از اقتدار ایران و ایرانی کاسته شد و ایران به تدریج با کام دشمن تاریخی خود روسیه افتاد. در اثر این ضعف حاکمان فعلی در مقابل روس ها و ملاحظات سیاسی و فرامنطقه ای ملاها به ویژه در سوریه و کشورهای اطراف که به دلیل جاه طلبی مذهبی آنها است، روس ها عنان اختیار را از حاکمان ما گرفتند و شرایطی را به وجود آوردند که اکنون کشورهایی با کمتر از ۳۰ سال سابقه تاسیس به سادگی ایرانیان را از حق خود در این دریا منع می کنند.
اکنون سرمایه های ملی ایرانیان در خشکی و دریا در حال نابودی است و ایرانیان گرفتار استبداد مذهبی، از ثروت های طبیعی و خداداده خود محروم شده اند. چه در دریای عمان و خلیج فارس که بسیاری از کشورها مشغول بهره برداری هستند و به وفور نفت وگاز استخراج می کنند، چه در دریای خزر که سهم پنجاه درصد ما در زمان شاه به زیر یک پنجم کاهش یافته است.
اکنون پس از چه سال نابودی منافع ملی ایرانیان، خط فقر به چهار میلیون تومان رسیده است و سپس آمار خود حکومت گویا است که نود درصد مردم ایران زیر چهار میلیون تومان درآمد دارند! با فروپاشی اقتصاد ایران، ارزش پول ملی هزاران برابر کاهش پیدا کرده و کار به جایی رسیده است که اعدادی مانند میلیون تومان و میلیارد تومان که زمانی یادآور ابهت و توان مالی بازاریان و اشراف بود، اکنون از چشم افتاده است.
از دیدگاه دیگر، حتی بخش هایی از ثروت ملی ما که در اثر تلاش نیروی انسانی کارآمد و سرمایه فنی داخلی مورد بهره برداری قرار می گیرد، باز هم توسط حاکمان فعلی به هدر می رود و در راه ماجراجویی های نظامی آنها در کشورهایی مانند فلسطین، سوریه، لبنان، عراق و یمن به فنا سپرده می شود، و در همین حال مردم ما دچار بیکاری گسترده و گرسنگی هستند، جای تردید باقی نمی ماند که اگر منابع دریای خزر هم به ایرانیان بازگردانده شود، این دشمنان اشغالگر آن را به هیچ وجه برای کشور و مردم هزینه نخواهند کرد.
پس وظیفه ما ایرانیان این است که تا جایی که می توانیم صدایمان را به گوش این حاکمیت برسانیم، و البته باید تلاش کرد که این اعتراض ها به خشونت آمیخته نشود. چرا که در وضعیت فعلی مردم ما نه قدرت دارند و نه حامی بین المللی پشتیبان آنها است و حتی مخالفان رژیم نیز سازماندهی مناسبی ندارند، ولی رژیم حاکم زورمند است و به شدت سرکوب می کند. به این صورت دو ضرر نصیب مردم می شود، هم دارایی و مایملکشان را برده اند و هم در اعتراض آنچه که غارت شده، کتک می خورند، به زندان می روند و در نهایت شکنجه و کشته می شوند.
شاید اگر صدای ما اکنون به جایی نرسد، بالاخره مخالفتها و تلاشهای ایرانیان روزی به ثمر خواهد نشست.
در نهایت باید دانست که همه این جنایاتی که با هدف نابودی کشور و فلاکت مردم روی داده است، فقط به دلیل دیانت است، دیانتی که در درجه اول نباید با سیاست در می آمیخت و حکومت مذهبی نباید تشکیل می شد که کار به این فضاحت برسد و در درجه دوم اصولا در درون خود دیانت نیز اشکالات بسیار بنیادی وجود دارد. مهم ترین ایراد این که خدای ارائه شده توسط ادیان زمینی در واقع خدایی است که منحصر به کره زمین می باشد، درحالی که خدا جهانشمول است و هستی را خلق کرده و با قدرت خود تمام عالم را تحت سیطره دارد.
نمایندگان بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
مرداد ۱۳۹۷

قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است. / مهدی اصلانی

 

با دیدن یک تصویر و قاب به‌یاد چه می‌افتیم؟ سی سال در حسرت داشتن تصویر و خط‌یادگاری از او بودم. بالاخره یافتم آن‌‌چه می‌جستم. چند تصویر از دورانِ نوجوانی و جوانی و سربازی. نام‌اش جلیل شهبازی است؛ پیر‌کودکِ آذری؛ متولد ۱۳۳۲ میاندو‌آب. جوانی نکرده کهن‌سال شد و به پیری پرت. کوتاه‌زمانی پس از آوار بهمن‌کش ۵۷ در بیست‌‌و‌پنج‌ساله‌گی مرتبط با فداییان دست‌گیر و نه سال بعد تابستان‌کٌش شد.

 

گاه چه میل غریبی به دیدن در وجدان خفته‌ی آدمی لهیب می‌زند. عکس با جسم سروکار دارد. بازگشتِ جوانی و جان ناممکن است. کاش می‌شد پاره‌ای تصاویر را از ذهن زدود تا یاد نتواند بر جسم و جان آوار شود.
ما به‌ چه‌چیز یک عکس می‌نگریم؟ نقش آد‌م‌هایی که دیگر نیستند؟

مرگ منصف نیست. بیش‌تر مواقع نابه‌هنگام از پشت می‌زند.
سی تابستان است که با عبور از سیم خاردار، قرق می‌شکند تا خواب‌کابوس‌هایمان تعبیر کند. کارش شده این که هر تابستان پاورچین پاورچین با پاهای برآماسیده از کابلِ نماز از قاب بیرون آمده، چرخی در گوهردشت بزند و پانسمان قلب‌های مجروح‌مان تعویض کند.
۵ شهریور آغاز چپ‌کشی است.
در گوهردشت از بند ۷ که ساکنان آن محکومین زیر ده سال بودند و نیز بند فرعی ۲۰ آغازیدند.
جلیل را همان نخستین روز (۵ شهریور) به‌نزد هیئت فرا می‌خوانند.
– اسم، مشخصات، اتهام؟
– نماز می‌خوانی یا نه؟
– نمی‌خوانم.
– بزنید تا بخواند.
و این حکم مرگ‌فروشان بود. و این‌همه حسینعلی نیری می‌پرسید که ریاست هیئتِ مرگ عهده‌دار بود.
نفرین‌‌نامه و تباهی‌ی مذهبی که پیش‌تر روح‌الله خمینی انشاء کرده بود.
چند ضربه تا مرگ؟ ده ضربه تا مرگ.

سهمیه‌ی کابل غروب شهریور را می‌خورد هر وعده‌ی نماز ده ضربه. الله‌اکبر.
چند ضربه تا مرگ؟
و سهمیه‌ی کابل تمام وعده‌‌های نماز ۶ شهریور را.
چند ضربه تا مرگ؟ ۵۰ ضربه. الله‌اکبر.
به هم‌سلولی‌ات گفته بودی این مدل کابل خوردن را در زندان تجربه نکرده بودی.
برای تو این‌جا آخرین ایستگاه نه سال حبس بود.
گفته‌ بودی دوران حاج‌داوود دارد بر می‌گردد و دیگر حوصله‌ی بازگشت به دوران حاجی را نداری.
بوی بدی به مشام‌ات وزیده بود. غروب بود و گوهر را بوی نامهربانی پر کرده بود.
هیچ دم‌پایی‌ای اندازه‌ی پایت نبود. قادر نبودی پاهای برآماسیده از کابلِ نماز بر زمین بگذاری. سْر می‌خوری و به‌سختی خود را به دست‌شویی می‌‌کشانی.
نوبت دست‌شویی‌ی ۷ شهریور به هم‌سلولی‌ات می‌گویی برو کار دارم.
چه کاری؟ کاری که دیگر حوصله‌ات سر نرود!
شیشه‌ی مربایی که به‌جای لیوان چای از آن استفاده می‌کردیم را به ظرافت یک جراح بر رگان‌ات کشیدی. به چه می‌اندیشیدی در دمِ واپسین؟
رگ زدی تا غرور به امانت بماند؟ مرگِ خود‌آگاهی بود این جراحتِ جان؟
نوبت دست‌شویی‌ات طولانی می‌شود. نگهبان‌ها با پیکر خونین‌ات مواجهه می‌شوند. قاضی محمد مقیسه که آن‌هنگام مدیریت زندان گوهردشت عهده‌دار بود و شهره به ناصریان، بی ردای شوم‌اش زمانی با نگهبان‌ها بالای سرت می‌رسند که هنوز نیمه‌جانی در تن داری. قاضی مقیسه تمام‌کٌش‌ات می‌کند.

آن‌زمان عبا عمامه نداشت. پیراهنی گشاد تا برآمدگی‌ی شکم پنهان کند. سرسپرده‌ی ساطور و دار و چشمانی قی کرده از خون تابستان.
بعد با عصبانیت رو به هم‌سلولی‌‌ات می‌گوید: به درک واصل شد. این کثافت‌کاری‌ها برای چیست؟ ما به‌قدر کافی طناب داریم. بگویید در اختیارتان بگذاریم.
قاضی مقیسه عبایش چونان شلیته‌ می‌چرخاند تا ریاست شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی شاباشِ جنایت‌اش شود.
و ساعاتی بعد پیکر گرم‌ات در یکی از کامیون‌های یخچال‌دار می‌اندازند و خاورانی می‌شوی. نمی‌‌دانیم استخوان‌هایت در کدام خاک‌پشته شیار و در کدام‌یک از گورچال‌ها پنهان‌ات کرده‌اند.
و حال ما مانده‌ایم‌ و تو و شما که پاره‌های جدامانده‌ی تن‌مان هستید.
و هنوز چه بغض‌ها برای‌تان باید ترکاند.
‌ای کاش باران می‌آمد؛ برای شستن سنگ مزار نداشته‌ات.
و تکه‌ای از دل‌مان که همان‌جا دفن شد.

بیانیه جبهه ملی ایران، تهران درباره کنوانسیون جدید دریای کاسپین

هم میهنان گرامی،

در پیمان های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰، ایران و اتحاد شوروی چند اصل درباره رژیم حقوقی دریای کاسپین (خزر) مبنی بر حقوق برابر و مشترک دو دولت در آزادی کشتیرانی اعم از ناوگان بازرگانی، نظامی و ماهیگیری بطور مساوی پیش بینی شده است. افزون بر این، در پیمان ۱۹۴۰، شانزده کیلومتر از ساحل منطقه انحصاری ماهیگیری برای هر طرف در نظر گرفته شده بود. در این پیمان تصریح شده که دریای کاسپین دریای مشترک ایران و شوروی است؛ بدین معنی که این دو کشور بدون هرگونه تفکیک و تقسیم در تمامی زمینه های دریای کاسپین دارای حقوق مشترک و برابر می باشند.

پس از فروپاشی شوروی در کنفرانسی در آلماتی پایتخت قزاقستان در سال ۱۹۹۲، همه جمهوری های جدا شده از شوروی در قطعنامه ای تعهد کردند که همه پیمان های بین المللی شوروی را تایید و رعایت کنند. این تعهد شامل پیمان های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ هم می شود. بنابراین، به استناد پیمان های مذکور، سهم ایران از دریای کاسپین نیمی از عرصه و عیان است. ایران باید در صورت عدم امکان احقاق حقوق تاریخی و پیمانی خود از راه مذاکره، داوری را به دیوان بین المللی لاهه ارجاع دهد.

ولی برای اینکه با رویدادهای مرتبط با این دریا پس از فروپاشی شوروی که شمار کشورهای ساحلی از دو به پنج کشور افزایش یافت آشنا بشویم، لازم به ذکر است که در پی این رویداد، سه کشور نوپای ساحلی، قزاقستان، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان، که بوجود آمده بودند دیدگاههای متفاوتی درباره رژیم حقوقی این پهنه آبی بشرح زیر مطرح نمودند:

۱-دولت قزاقستان باور داشت از آنجا که کانال وُلگا-دون دریای کاسپین را بطور غیرمستقیم به دریای آزاد پیوند میدهد، پس ویژگی دریای آزاد را احراز نموده و به همین دلیل اصول حقوقی کنوانسیون ۱۹۸۲ دریای آزاد باید بر این پهنه آبی حاکم باشد.

۲-جمهوری آذربایجان خواهان تقسیم کامل این دریا میان پنج کشور ساحلی شد، و این خواسته در قانون اساسی این کشور پیش بینی شده است.

۳-دولت ترکمنستان پیشنهاد کرد که ۷۲ کیلومتر (۴۵ میل) به عنوان منطقه مشترک و مشاع زیر مدیریت یک نهاد منطقه ای قرار گیرد.

۴-دولت های روسیه و ایران بر آن بودند که نظام برابر و مشاع پیشین با در نظر گرفتن مقتضیات و ضروریات روز به نحوی پایه رژیم جدید قرار گیرد؛ و به همین دلیل دولت روسیه اقدامات یکجانبه دولت آذربایجان را دایر بر بستن قراردادهایی با شرکتهای خارجی برای کاوش و بهره برداری از منابع هیدروکربن را غیرقانونی اعلام نمود و با صدور بیانیه ای این اقدام یکسویه در دریای مشاع را محکوم کرد. ولی برخلاف موضع رسمی خود، دو شرکت نفتی این کشور، گاسپروم و لوک اویل، در کنسرسیوم های نفتی آذربایجان مشارکت کردند. افزون بر آن، فراتر از این برخورد دوگانه، دولت روسیه در سال ۱۹۹۸، با بستن قراردادی دو جانبه با دولت قزاقستان اقدام به تقسیم بستر و منابع زیر بستر منطقه شمالی دریا نمود. در همین راستا، قرارداد مشابهی بین روسیه و جمهوری آذربایجان نیز انجام شد.

بستن قراردادهای دوجانبه و غیرقانونی از سوی روسیه، آنهم در دریای مشاع و مشترک با ایران در رابطه با بستر و منابع زیر بستر بیرون از منطقه ۱۶ کیلومتر انحصاری ماهیگیری نه تنها حقوق برابر ایران در مورد منابع بستر و زیر بستر مشترک و مشاع را نادیده انگاشته، که این حقوق را بکلی زیر پا گذاشته است.

در برابر این رویداد، دولت وقت جمهوری اسلامی به این اقدام غیرقانونی اعتراض کرد که کلیه تصمیمات باید به اتفاق آراء گرفته شود، و برای حفظ یگانگی پیشنهاد نمود که سهم هر یک از کشورهای ساحلی بطور برابر ۲۰٪ در نظر گرفته شود. هرچند از این پیشنهاد استقبال نشد، ولی از دیدگاه جبهه ملی ایران دولت بایستی روی ۵۰٪ پافشاری می کرد و اینکه در مورد سهم ایران هیچ کشوری بجز ایران و روسیه حق رای ندارند. دولت وقت اعلام کرد از آنجایی که حقوق مساوی و مشترک ایران در انشاء قراردادهای دو جانبه غیرقانونی دچار تضییع فاحش گردیده، لذا تا زمانی که رژیم حقوقی دریای کاسپین مشخص نشده، برای حفظ حداقل حقوق حقه خود اجازه نخواهد داد در ۲۰ درصد آبهای ساحلی مجاورش اقداماتی انجام گیرد. در پی اعلام این موضع ایران، کشتی اکتشافی بریتیش پترولیوم که در حوزه البرز به کاوش مشغول بود از این حوزه خارج شد. هرچند ذکر حقوق مساوی درست بوده، ولی ذکر عدد حداقل ۲۰٪ یک اشتباه دیپلماتیک بوده است.

اینک که متن کنوانسیون ناظر بر رژیم حقوقی دریای کاسپین شامل ۲۴ ماده از جمله تعیین ۲۶ کیلومتر (۱۶ میل) به عنوان دریای سرزمینی و ۱۶ کیلومتر (۱۰ میل) فرای آن به عنوان منطقه انحصاری ماهیگیری اتخاذ گردیده، لازم است به برخی نارسایی های جدی در این کنوانسیون اشاره شود:

۱-در یک پهنه آبی مشاع و مشترک، حقوق برابر و مشترک کشورهای ساحلی ناظر بر تمامی زمینه های این پهنه و دریاچه می باشد. اگر در زمانی به دلیل امکانات فنی و امکانات وقت، بهره برداری صرفا معطوف به دریانوردی و ماهیگیری بوده، در شرایط بعدی در پرتو پیشرفتهای علمی و فنی امکان استفاده از دیگر زمینه های این پهنه یعنی منابع بستر و زیر بستر فراهم باشد، برابری و اشتراک حقوق پابرجا می ماند.

۲-اگر یکی از طرف های قرارداد مشاع ناظر بر منطقه خاص، از یکی از حقوق حقه خود استفاده نماید و یا از حقوق دیگرش استفاده کامل ننماید، به مبانی حقوقی او لطمه ای وارد نخواهد شد. بدین معنی که اگر کشور مورد بحث دارای برابری و آزادی کشتیرانی اعم از ناوگان بازرگانی و نظامی داشته و به دلایلی از ایجاد پایگاه و ناوگان نظامی خودداری کرده باشد و یا فعالیت های شیلاتی خود را تنها به بخشی از دریا تخصیص داده باشد به مبنای حقوقی او ناظر بر استفاده از تمامی پهنه دریای مورد بحث خدشه ای وارد نخواهد شد.

۳-در قراردادهای بین المللی اعم از دوجانبه و چند جانبه الویت حقوق و تکالیف طرف های قرارداد مبتنی بر تعهدات قراردادی است؛ گو اینکه رویه نیز به عنوان یک نکته تکمیلی مد نظر قرار میگیرد.

۴-آبهای فرای ۲۶ کیلومتر دریای سرزمینی و ۱۶ کیلومتر انحصاری ماهیگیری که منطقه مشاع و مشترک میباشد، تمامی منابع آن اعم از منابع سطحی چون ماهیگیری و غیره و منابع بستر و زیر بستر مانند نفت و گاز می بایست به عنوان منابع مشاع تلقی گردد و استفاده و بهره برداری از منابع مزبور می بایست زیر نظر یک نهاد منطقه ای انجام گیرد و منافع آن اعم از جنسی یا نقدی بین کشورهای ساحلی بر مبنای حقوق قانونی بالنصفه و انصاف تسهیم گردد.

متاسفانه در موافقتنامه قزاقستان این مسئله اساسی نادیده گرفته شده است. در ماده ۸ همان قرارداد دو جانبه و غیرقانونی قبلی ناظر بر تقسیم بستر و منابع زیر بستر به صورت بخش گرایی محفوظ نگه داشته شده است.

بدیهی است از نظر جبهه ملی ایران به این رویه زیانبار باید خاتمه داده شود و منابع بستر و زیر بستر منطقه مشاع فرای ۱۵، ۱۰ و ۲۵ میل، همانند تقسیم بندی منابع آبهای سطحی چون ماهیگیری بطور بر پایه حقوق تاریخی-قانونی میان ایران و چهار کشو دیگر مساوی سهمیه بندی و توزیع شود.

۵-دولت ایران در ابتدای افزایش کشورهای ساحل دریای کاسپین از دو به پنج کشور بر آن بود که دریای کاسپین به عنوان پُل صلح، دوستی و همکاری تلقی شود و از نظامی شدن آن جلوگیری شود. ولی دولت روسیه از همان آغاز راه نظامی شدن در این دریا را در پیش گرفت و بخش عمده ناوگان خود را از دریای سیاه به دریای کاسپین منتقل نمود. با توجه به نابرابری فاحش قدرت دریایی روسیه با دیگر کشورهای ساحلی، بدیهی است که روسیه سلطه نظامی خود را بر دریای کاسپین پایدار نگه خواهد داشت. بویژه، در پرتوی استراتژی اتحادیه اورآسیا و هدف همبستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی-امنیتی کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، این محدوده را تحت کنترل داشته باشد.

جبهه ملی ایران از عدم ورود و حضور نیروهای نظامی به دریای کاسپین مندرج در ماده ۳، پشتیبانی میکند، ولی معتقد است که حضور نیروهای نظامی کشورهای ساحلی باید مبتنی بر یک موازنه منصفانه باشد نه بر پایه برتری فاحش یکی بر دیگران، و اینکه دریای کاسپین در حیطه نظامی یک دولت قرار گیرد.

۶-امروزه مسئله محیط زیست دریای کاسپین و بقای منابع آبزیان و گیاهی آن به سبب نکات زیر دچار تهدید جدی و نابودی می باشد:

آ- افزایش روزافزون آلودگی ها که ۷۰٪ آن ناشی از آلودگی شدید رودخانه وُلگا و بخش عمده دیگر ناشی از فعالیت های نفتی جمهوری آذربایجان میباشد.

ب- صید بی رویه ماهی و صید قاچاق غیرفصلی آبزیان و فقدان کنترل فعالیت های شیلاتی.

ج- سد بندیهایی که مانع ورود تاس ماهیان خاویاری برای تخم ریزی به سنگلاخ رودخانه ها میشوند.

د- ورود موجودات دریایی غیربومی از دریای سیاه از راه ولُگا-دون، از جمله شانه دار ژله ای مهاجم که گسترش پیدا کرده و خوراکشان ماهی کیلکا است که خوراک اصلی ماهیان خاویاری و آزاد می باشد.

ه- فقدان فرهنگ حفاظت زیست محیطی کشورهای ساحلی، چنانکه تا ده سال آینده اقدامات جدی صورت نگیرد، دیگر بقای ماهیان آزاد و تاس ماهی خاویاری مورد تردید خواهد بود.

۷- ایران درباره عبور کشتی های بازرگانی و نظامی و زیردریایی ها از دریای سرزمینی و تعریف موضع عبور بی ضرر دایر بر عدم مغایرت با آرامش، نظم عمومی کشور ساحل، و امنیت کشور ساحل، یا تهدیدی علیه تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال سیاسی و عدم مغایرت با مقررات گمرکی، مهاجرتی، ناظر بر تفسیر و اجرای قراردادها که عینا” از مندرجات کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق دریاها اقتباس و پیروی شده است را تایید می نماید.

با علم به آنچه تا کنون گذشته، و ناتوانی جمهوری اسلامی در دفاع از حقوق قانونی و تاریخی ایران در دریای کاسپین، هرگونه مذاکره در شرایطی که کشور زیر فشارهای بین المللی بدون دوست و پشتیبان مانده و حتی روسیه هم به ما پشت کرده، تنها می تواند به از دست رفتن حقوق قانونی ما منجر گردد. جمهوری اسلامی مطمئن باشد که کوتاه آمدن از حقوق تاریخی ایران در مذاکرات ممکن است روسیه را در برابر کشورهای مدعی روسفید کند، ولی پشتیبانی راهبردی آن را به ارمغان نخواهد آورد.

جبهه ملی ایران

داود هرمیداس باوند، علی رشیدی، کورش زعیم

تهران – ۳۱ امرداد ۱۳۹۷خ

جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است یا ماندگار است؟/اکبر گنجی


طرح مسئله: ادعای “جمهوری اسلامی در حال فروپاشی سریع است”، چند ماهی است که به طور گسترده از سوی گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و بسیاری از افراد در شبکه‌های اجتماعی و رادیوها و تلویزیون‌ها تبلیغ می‌شود. تا آن جا که افراد و گروه‌های بسیاری یا خود را به عنوان آلترناتیو قلمداد می‌کنند و یا این که به دنبال تشکیل شوراهای رهبری برای جایگزین شدن هستند.

برخی دو مدعای توصیفی و تجویزی زیر را مطرح می‌سازند:

ادعای توصیفی: “جمهوری اسلامی در بحرانی‌ترین و ضعیف‌ترین و به هم ریخته‌ترین زمان خود قرار دارد”.
ادعای تجویزی: “باید از این فرصت حداکثر استفاده را کرد و با تشکیل یک جبهه واحد با رهبری معین جمهوری اسلامی را سرنگون کرد”.
اما برخی جمهوری اسلامی را موجود در حال مرگی قلمداد می‌کنند که سرطان لاعلاج کل وجودش را فرا گرفته و به طور طبیعی به زودی از صفحه روزگار محو خواهد شد.

از سوی دیگر، در نیمه مرداد ۱۳۹۷ جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با آیت الله خامنه‌ای دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به جمهوری اسلامی در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد. آیت الله خامنه‌ای در پاسخ به نگرانی او گفت: «نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ این را به همه بگویید.»

آیت الله خامنه‌ای در سخنرانی ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ گفت:

«ما یک ملّتی هستیم که به دلایل گوناگون، دشمنانِ خبیث و رذل کم نداریم؛ در اطراف کمین گرفته‌اند، بمجرّدی که این مشکل [بحران‌های ساختاری اقتصادی] را در داخل مشاهده کرد، فوراً مثل مگسی که روی زخم می‌نشیند، می‌آید می‌نشیند روی این مشکل و بنا می‌کند از این سوء استفاده کردن؛ القا می‌کند که بله نظام اسلامی نتوانست، نظام اسلامی ناتوان بود؛ القای ناامیدی می‌کند، مردم را دچار سرگردانی می‌کند. تبلیغات [می کنند]…دشمن می‌خواهد القا کند که کشور دچار بن‌بست است. حرف من این است: من می‌گویم در کشور هیچ بن‌بستی وجود ندارد…اینکه دشمن و به تبع دشمن یک عدّه آدم پست داخلی در فلان مطبوعه، در فلان سایت اینترنتی این‌جور تبلیغ کنند که “کشور دیگر به بن‌بست رسید، هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه پناه ببریم به فلان شیطان یا فلان شیطان اکبر”، این دیگر خباثت است؛ نخیر، راه وجود دارد، راه‌حل وجود دارد؛ این راه‌حل‌ها هست، در اختیار مسئولین است، می‌توانند اجرا کنند، می‌توانند عمل کنند…گاهی در یک روزنامه‌ای، در یک برنامه‌ی تلویزیونی‌ای، یا در یک برنامه‌ی رادیویی، جوری حرف زده می‌شود که آدم می‌بیند “عجب! مثل اینکه همه‌ی درها بسته است”؛ خب این‌جور نیست؛ درها بسته نیست؛ چرا این‌جوری بگویند؟ این را بدانید؛ بدانید مطمئنّاً ملّت ایران و انقلاب عزیز اسلامی و نظام جمهوری اسلامی همچنان‌که از مراحلِ سختِ دیگری گذشته است، از این مراحل که از آنها آسان‌تر است براحتی ان‌شاءالله خواهد گذشت.»

احتمالاً هیچ فردی در میان کل طیف یا جبهه اصلاح طلبان دارای اعتبار و نفوذ سید محمد خاتمی نیست. خاتمی در ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ ضمن تأکید بر نارضایتی گسترده مردم، زوال اعتماد و سرمایه اجتماعی، بحران‌های عدیده کشور، ناکارآمدی دولت و مجلس، ضرورت اصلاح پذیری ساختاری نظام و راه حل‌های ۱۵ گانه اش برای اصلاح امور گفت:

«یکی از القائات خطرناک این است که نظام جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. این یک جنگ روانی است و نظام فرو نمی‌پاشد، زیرا علاوه بر ابزارهای مختلفی که برای حفظ خود دارد، همچنان در میان بخش‌های قابل توجهی از جامعه پایگاه دارد. مطالبه بخش‌های بسیار بزرگتری از جامعه نیز همچنان انقلاب، شورش و فروپاشی نیست، بلکه زندگی امن و برخوردار و آرام است و اگرچه ممکن است اعتقادی به جمهوری اسلامی هم نداشته باشند، اما خواهان آرامش و امنیت و برخورداری هستند.»

آیا امکانی برای داوری میان این دو مدعای متعارض و رقیب وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا ملاک‌ها و شاخص‌هایی وجود دارد که براساس آن‌ها بتوان نشان داد که کدام مدعا به واقعیت نزدیک تر است و حظ بیشتری از حقیقت می‌برد؟ شاید نکات زیر پنجره‌ای به روی واقعیت بگشاید:

■ یکم- صدور احکام قطعی درباره تاریخ اگر امری محال نباشد، دستکم بسیار دشوار و کم یاب است. دونالد ترامپ از آغاز دوران ریاست جمهوری تاکنون رسانه‌های آمریکایی ناقد خود را “دشمن مردم” قلمداد کرده و می‌کند که در حال انتشار خبرهای جعلی و به زیان مردم هستند. رسانه‌های آمریکا هم دروغ‌ها و سخنان گمراه کننده وی در این مدت را شمارش کرده و نشان داده‌اند که تقریبا روزی ۷ دروغ یا سخن گمراه کننده در این مدت بیان کرده است. آمریکا بزرگترین تولید کننده علم در جهان و دارای بهترین دانشگاه‌های جهان است. با این همه، ۴۸ درصد از جمهوری‌خواهان از این جمله او که «رسانه‌های خبری دشمن مردم آمریکا هستند»، اعلام پشتیبانی می‌کنند. از سوی دیگر، رأی دهندگان دموکرات، سبزها و سوسیالیست‌ها ترامپ را فردی دروغگو، نژادپرست، ضد علم، و…به شمار می‌آورند. وقتی در این مورد بسیار ساده و در کشوری آزاد وضع چنین است، صدور احکام قطعی در مورد سرنوشت رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی، سخنی غیر علمی است.

آتش زدن عکس خامنه‌ای − صحنه‌ای که در حرکات اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ بارها دیده شد.

از تصاویر حرکات اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶. آیا آتش فراگیر و بنیادافکن است؟

برای برخی از افراد و گروه‌ها سرنگونی به صرف سرنگونی هدف به شمار می‌رود. اما سرنگونی هدف نیست و این روش هم لزوماً به دموکراسی ختم نمی‌شود. هدف گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت به مثابه عدم تبعیض و بهره کشی است. باید به این مسئله فکر کرد که چگونه می‌توان به نظام دموکراتیک گذار کرد.

■ دوم- علوم اجتماعی فاقد قانونی درباره انقلاب‌اند برای اینکه برپایه آن وقوع انقلاب یا فروپاشی رژیم‌های سیاسی پیش‌بینی‌پذیر باشد. افرادی چون کارل پوپر حتی قانون‌های علوم تجربی طبیعی را حدس‌های ابطال پذیر تاکنون ابطال نشده به شمار می‌آورند. وقتی تکلیف ما با جهان طبیعت چنین است، تکلیف علوم اجتماعی با جهان آدمیان چیست که با افکار و گفتار و رفتارشان جهان اجتماعی را می‌سازند و تغییر می‌دهند. وقتی هراس از آینده و عدم اعتماد را تجربه می‌کنند، با خرید انبوه ارز و طلا یا کاهش شدید خرید و ذخیره سازی درآمدهایشان موجب افزایش تورم یا رکود اقتصادی می‌شوند. بدین ترتیب، آدمیان سنگ نیستند و نسبت به سه مدعای “رژیم محکم و پایدار است”، “رژیم در حال فروپاشی است” و “عملیات خشونت بار گروه‌های تروریستی ایران را به سوریه و عراق و یمن دیگری تبدیل می‌سازد”، واکنش‌هایی نشان می‌دهند که بر سرنوشت همین مدعیات هم موثرند.

■ سوم- برخی نوعی رابطه علت و معلولی میان بحران اقتصادی و فروپاشی رژیم سیاسی قائل بوده و این مدعا را به اشکال گوناگون مطرح می‌سازند. اینک که جمهوری اسلامی گرفتار انواع بحران‌های ساختاری اقتصادی و نارضایتی و اعتراض است، به ادعای اینها، رژیم در حال فروپاشی است. در مقاله “ریشه‌های حرکت اعتراضی دی ۹۶: اقتصاد و انقلاب؟ ” از این سخن گفته شد که افت همه شاخص‌های اقتصادی و پیدایش بحران‌های ساختاری اقتصادی ضرورتاً موجب انقلاب نمی‌شود.

ممکن است وضع اقتصادی ایران مانند ونزوئلا- با رشد منفی اقتصادی بالای مداوم، تورم افسارگسیخته چند صد درصدی و هزار درصدی، بیکاری بالا، و غیره و غیره- شود و جمهوری اسلامی مانند رژیم سیاسی ونزوئلا همچنان بر سر کار باشد. یک مقام رسمی صندوق بین المللی پول در ۲۳ جولای ۲۰۱۸ اعلام کرد که نرخ تورم ونزوئلا در سال ۲۰۱۸ به بیش از یک میلیون درصد خواهد رسید و این موضوع در حال تبدیل شدن به یکی از بدترین بحران‌های تورمی در تاریخ مدرن است. به گزارش سازمان ملل متحد در ۱۴ اوت ۲۰۱۸، در ۴ سال اخیر و به دلیل بحران اقتصادی، کمبود کالاهای اساسی و مواد غذایی، دارو و کاهش سطح خدمات عمومی حدود ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از ونزوئلا به کشورهای همسایه فرار کرده اند. یعنی از جمعیت ۳۲ میلیونی ونزوئلا تاکنون این تعداد گریخته و این روند ادامه دارد.

با خروج آمریکا از توافق هسته ای، تحریم‌های کمرشکن دوباره بازگشته است و این تحریم‌ها موجب افزایش تورم، بیکاری، رکود اقتصادی، فقر و فلاکت می‌شوند. ممکن است در سال جاری – ۱۳۹۷- به دلیل تحریم‌های کمرشکن با تورم ۶۰ تا ۱۲۰ درصدی و بیکاری بالا مواجه شویم. اما تمامی این هزینه‌ها را مردم باید بپردازند و این وضعیت لزوماً به سرنگونی رژیم منتهی نمی‌شود (رجوع شود به مقاله “آیا تحریم‌های کمرشکن موجب سرنگونی جمهوری اسلامی می‌شود؟ “).

وضع اقتصادی یک کشور می‌تواند روز به روز بدتر و بدتر شود و میلیون انسان گرفتار فقر و فلاکت و گرسنگی و مرگ شوند و در عین حال رژیم سیاسی به بقای خود ادامه دهد. کره شمالی، عراق، زیمباوه برخی شواهد این مدعا هستند.

به گزارش بانک جهانی، تورم زیمبابوه از۲۳,۴ درصد در سال ۱۹۹۱ به ۴۳۱,۷ درصد در سال ۲۰۰۳، ۱۰۹۶,۶ درصد در سال ۲۰۰۶، ۲۴۴۱۱,۰ درصد در سال ۲۰۰۷ افزایش یافت. سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ اصلا وجود ندارد. موگابه اقتصاد زیمباوه را نابود کرد. اقتصاددانان موسسه کاتو تخمین می‌زنند که میزان تورم ماهانه در سال ۲۰۰۸ به میزان ۷,۹ میلیارد درصد رسیده است. فوربز در ۵ مارس ۲۰۱۷ مقاله‌ای با عنوان تبریک به رابرت موگابه – نرخ بیکاری در زیمبابوه در حال حاضر ۹۵ درصد است، منتشر کرد. (در این مقاله کلیه برآوردها درباره میزان بیکاری ۴ درصدی، ۶۰ و ۹۵ درصدی زیمباوه به نقد کشیده و گفته میزان بیکاری بسیار بالاست ولی هیچ آمار قابل استنادی وجود ندارد). با این همه، رابرت موگابه از زمان استقلال زیمبابوه از بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تا نوامبر سال ۲۰۱۷ قدرت را در دست داشت. موگابه معاونش را برکنار کرد تا همسرش جانشینش شود. ارتش کودتا کرد و با دادن امتیازات فراوان به موگابه، معاونش را جانشین او کرد (نیویورک تایمز در نوامبر ۲۰۱۷ در فیلمی تحت عنوان “چگونه رابرت موگابه برای سال‌ها در قدرت ماند” توضیحاتی در این مورد داده است).

مکس فیشر در نیویورک تایمز ۱۴ اوت ۲۰۱۸، به مناسبت سقوط ارزش لیر ترکیه، به بررسی رابطه حکومت‌های پوپولیست اقتدارگرا با تورم افسارگسیخته و امکان فروپاشی سیاسی پرداخته است. می‌گوید تورم سر به فلک کشیده، به شدت از حکومت مشروعیت زدایی کرده و نظام سیاسی را با ریسک بالایی مواجه می‌سازد. در این شرایط رهبر خودکامه به گروه اندکی از نخبگان سیاسی و نظامی وابسته شده و منابع مالی بیشتری در اختیار آنان می‌گذارد. به نظر فیشر اگرچه رژیم‌های استبدادی بیشتر از هر رژیم دیگری احتمال سقوط دارند، اما او هیچ ارتباطی- علی یا همبستگی- میان فروپاشی سیاسی و بحرانی شدن وضعیت اقتصادی نشان نمی‌دهد.

■ چهارم- هیچ دولتی قادر نیست که فقط و فقط با زور و سرکوب حکومت کند. دولت‌ها از طریق قدرت فرهنگی – هژمونی- رضایت واقعی مردم را برای سلطه خود کسب می‌کنند. نهادهای فرهنگی از طریق نوعی جهان بینی “عامه فهم” رفتار مردم را تنظیم می‌کنند (گرامشی). رژیم سیاسی دارای “دستگاه ایدئولوژیکی دولت” و “دستگاه سرکوب دولت” است. بعد سرکوبگرانه دولت خشونت و زور عریان است که پلیس و ارتش و زندان دستگاه‌های آنند. بعد ایدئولوژیک دولت (نهادهای مدرسه، دانشگاه، کلیسا، انجمن‌های سیاسی، اصناف، رسانه ها، قوانین) کارش درونی ساختن جهان بینی و نظام‌های مفهومی است که به مناسبات اجتماعی مقبولیت می‌بخشند (آلتوسر).

رژیم‌های غیر دموکراتیک و ناقض حقوق بشری چون کره شمالی، چین، کوبا، ونزوئلا، روسیه، ایران، و…که دهه‌ها دوام آورده اند، از هر دو دستگاه ایدئولوژیکی و سرکوبگرانه استفاده کرده‌اند. چین با رشد اقتصادی بی نظیر در چهار دهه گذشته، یک دیکتاتوری کارآمد را به نمایش گذاشته است. سنگاپور هم دارای یک حکومت سرکوبگر بسیار کارآمد اقتصادی بود (گاردین: لی کوان ییو دیکتاتور عملگرای سنگاپور بود. در میان دیکتاتور‌های خیر خواه او از همه بیشتر شایسته تقدیر است، آتلانتیک: لی کوان ییو بر سنگاپور غیر دموکراتیک ولی‌ موثر حکومت کرد. بنا بر این این سوال پیش می‌آید: هدف از حکومت چیست؟ ، تایم: لی سرسخت، سختگیر، و بسیار منضبط بود ). اما کره شمالی و ونزوئلا و زیمباوه نمونه حکومت‌های غیر دموکراتیک ناکارآمد هستند. بدین ترتیب، رژیم‌های غیر دموکراتیک از نظر اقتصادی به دو نوع کارآمد و غیر کارآمد تقسیم می‌شوند.

به این مسئله دقیق فکر کنیم: جمهوری اسلامی همچنان اراده و توان سرکوب دارد.

اگر همه شرایط انقلابی در یک رژیم غیر دموکراتیک حاضر باشد و جامعه در “وضعیت انقلابی” قرار داشته باشد، اگر رژیم مستقر دارای “اراده سرکوب” و “توان سرکوب” باشد، بر مخالفان فائق خواهد آمد و به بقای خود در بدترین شرایط اقتصادی هم ادامه خواهد داد. برای پیروزی مخالفان و سرنگونی رژیم، باید یکی- یا هر دو- این عوامل متزلزل گردند. یعنی یا “اراده سرکوب” زوال یابد و یا “سازمان سرکوب” قادر به انجام وظیفه اش نباشد.

چین کمونیست حرکت اعتراضی میدان “تیان آن من” را به شدت سرکوب کرد. تلگرام محرمانه سفارت بریتانیا در پکن، گفته است که دستکم ۱۰ هزار نفر توسط ارتش چین در سال ۱۹۸۹ در میدان تیان آن من کشته شده اند. حکومت تک حزبی چین اخیرا رئیس جمهور را به مادام العمر تبدیل کرد و هیچ نیروهای مخالفی را تحمل نمی‌کند. رهبری چین دارای خواست و توانایی سرکوب است.

■ پنجم- فرض کنیم ایران در “وضعیت انقلابی” قرار دارد. اما جمهوری اسلامی از نظر خواست و توان سرکوب در چه وضعیتی قرار دارد؟

برخی جمهوری اسلامی را رژیمی توتالیتر و فاشیستی قلمداد می‌کنند. اگر این مدعا صادق باشد، معنای آن این است که سرنگونی جمهوری اسلامی ناشدنی است. برای این که جامعه شناسان و فیلسوفان سیاسی نمونه آرمانی (ideal type) رژیم‌های توتالیتر و فاشیستی را براساس آلمان دوران هیتلر، ایتالیا دوران موسولینی، شوروی دوران استالین و اسپانیای دوران فرانکو ساخته‌اند. در رژیم‌های توتالیتر و فاشیستی؛ الف- رهبر خدایی می‌کند. ب- یک حزب واحد بر کل جامعه و دولت حکومت می‌کند. پ- یک ایدئولوژی واحد وجود دارد که همه باید از آن تبعیت کنند. رهبر و حزب تنها خوانش درست آن ایدئولوژی را به همگان تحمیل می‌کنند. خوانش رقیبی از ایدئولوژی حاکم، یا ایدئولوژی‌های رقیب، در جامعه اصلاً امکان وجود و عرضه ندارد. ت- رژیم از طریق دستگاه‌های پلیسی و امنیتی کل جامعه مدنی را سرکوب کرده و هیچ صدای مخالفی شنیده نمی‌شود و هیچ رقیبی امکان هیچ گونه فعالیت اعتراضی و اجتماع ندارد.

هرگاه هر کس ادعایی مطرح می‌سازد، این کافی نیست که شواهد و قرائنی به سود مدعای خود ارائه کند، بلکه از آن مهمتر این است که شواهد و قرائن مبطل مدعایش را عرضه کرده و وجود آن را هم توضیح دهد. می‌توان برخی شواهد و قرائن ارائه کرد که جمهوری اسلامی را رژیمی توتالیتری و فاشیستی نشان می‌دهند، اما صدها شاهد و قرینه ناقض و مبطل این مدعا وجود دارد.

از همان روز اول نه تنها خوانش‌های متفاوت از اسلام رایج بود، بلکه کلیه منابع مهم لیبرالیستی، مارکسیستی، یهودی، رمان‌های جهانی، و…به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. حزب واحدی که حکومت کند وجود ندارد و جنگ قدرت علنی میان رهبران جمهوری اسلامی همیشه جریان داشته است. در سطح جامعه مدنی شاهد اعتراض‌ها و اعتصابات فراوان بوده و هستیم. نه تنها ده‌ها نقد علیه نظریه ولایت فقیه در داخل کشور منتشر شده است، بلکه آیت الله خامنه‌ای هم در داخل نقد شده و می‌شود و این نقدها در حال گسترش هستند (رادیو زمانه چند سالی است که پرونده روزانه‌ای برای انواع اعتراض‌ها گشوده است. اعتراض‌هایی که یک نمونه از آنها در شوروی، کوبا، کره شمالی یا چین نبود و نیست. این اعتراض‌های مداوم سرشت رژیم را تغییر داده و اساسا جایی برای ادعای توتالیتر و فاشیسم باقی نمی‌گذارند).

با همه این ها، جمهوری اسلامی همچنان از “اراده سرکوب” و “توان سرکوب” برخوردار است. هنوز نه تنها قادر است مخالفان را سرکوب کند، بلکه می‌خواهد که حکومت را اگر از راه‌های عادی نشد، از راه سرکوب حفظ کند. دستگاه‌های سرکوب نه تنها به طور عمودی در جامعه حاضرند، بلکه به طور افقی هم در کل جامعه حضور دارند: بسیج مدارس، بسیج دانشجویی، بسیج اساتید، بسیج ادارات، بسیج مساجد، بسیج محله‌ها و غیره و غیره. اعضای بسیج محلات و مساجد، بسیاری از اهالی محل را می‌شناسند.

سپاه و بسیج از تجربه حضور در عراق و سوریه، جنگ با داعش و حفظ حکومت بشاراسد در برابر کلیه دولت‌هایی که در حال سرنگونی آن بودند، برخوردارند. این تجربه به آنان آموخته که در برابر خشونت باید تا آخر بجنگند، وگرنه سرنوشتی چون صدام حسین و سرهنگ قذافی در برابر آنان است.

■ ششم- اما شواهد و قرائنی هم وجود دارد که نشان دهنده تغییرات زیادی در اقتدار جمهوری اسلامی است.

الف- آیت الله خامنه‌ای فاقد شخصیت کاریزماتیک آیت الله خمینی است. همه طرفداران رژیم تابع آیت الله خمینی بودند، اما همه طرفداران جمهوری اسلامی تابع آیت الله خامنه‌ای نیستند و در واقع اکثرا سخنان او را فصل الخطاب به شمار نمی‌آورند.

ب- پس از سرکوب گروه‌های رقیب و استقرار جمهوری اسلامی، به دلیل تجاوز صدام به ایران و جنگ ۸ ساله، فضا بسیار امنیتی شد. میزان سازماندهی و یکدستی حکومت هم بالا بود. اما اینک گویی آن میزان سازماندهی و یکدستی وجود ندارد. همه جناح‌های حکومت یکدیگر را خنثی می‌سازند و هر گروه و نهادی کار خود را پیش می‌برد. سازماندهی دوباره حکومت به شکل دهه ۱۳۶۰ اگر ناممکن نباشد، کار بسیار دشواری است.

پ- انقلاب و جنگ نوعی زندگی حداقلی و ساده با خود آورده بود. زندگی ساده و فقیرانه ارزش قلمداد می‌شد. پس از پایان جنگ و آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، ارزش‌ها و سیاست‌های اقتصادی تغییر کرد. رفته رفته فساد گسترش یافت و سیستماتیک شد. فساد سیستماتیک و نظام رانتیر چنان بسط یافته که اصلاحش بسیار دشوار است.

ت- شاخص‌های اقتصادی نشان می‌دهد که دیکتاتوری جمهوری اسلامی در برابر دیکتاتوری‌های چین و سنگاپور بسیار ناکارآمد محسوب می‌شود.

ث- انقلاب ارتباطات سراپای ایران را فرا گرفته است. اتحاد شوروی و بلوک شرق از این پدیده مصون بودند. کره شمالی هم به کلی رابطه مردمش با فضای مجازی را قطع کرده است. در دهه اول انقلاب هم این پدیده وجود نداشت. اما اینک شبکه‌های اجتماعی بسیار فعال بوده و بر پیدایش حرکت‌های اعتراضی ایران تأثیرگذارند (رجوع شود به مقاله “نقش شبکه‌های اجتماعی در پیدایش حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ “).

ج- در سال ۱۳۵۷- در دوران انقلاب و پیروزی- دشمنان خارجی به اندازه امروز وجود نداشتند که قاطعانه در پی صدمه زدن به ایران باشند. امروز اسرائیل، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و آمریکا به دنبال صدمه زدن به ایران هستند و از گروه‌های تجزیه طلب حمایت مالی تسلیحاتی به عمل می‌آورند. برخی دولت‌ها ایران- فارغ از این که نظام سیاسی اش دموکراتیک یا غیر دموکراتیک باشد- را بزرگ به شمار می‌آورند که از طریق تجزیه باید کوچک شود.

چ- با خروج آمریکا از توافق هسته ای، تحریم‌های فلج کننده دوباره بازگشته است. این نوع تحریم‌ها در دهه اول انقلاب وجود نداشت.

اکبر گنجی

مطالب دیگر از همین نویسنده

ح- دولت آمریکا رسما به دنبال “تغییر رفتار رژیم” است و نه تنها آن را به گونه‌ای معنا می‌کند که به “تغییر رژیم” تحویل می‌شود، بلکه بسیاری از مقامات آمریکایی از ضروت “تغییر رژیم” در ایران سخن می‌گویند (رجوع شود به مقاله‌های “دولت آمریکا و حرکت اعتراضی مردمی دی ماه ۹۶ ” و “دولت ترامپ در ایران به دنبال تغییر رژیم است یا تغییر رفتار رژیم؟ “).

خ- حرکت‌های اعتراض دانشجویی ۷۸، جنبش انتخاباتی سبز ۱۳۸۸، حرکت اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ و حرکت اعتراضی مرداد ۱۳۹۷ نیز حرکت‌هایی هستند که رفته رفته به عرف تبدیل شده و فاصله زمانی شان کاهش یافته است.

■ هفتم- مسئله سرنگونی و گذار به دموکراسی: برای برخی از افراد و گروه‌ها سرنگونی به صرف سرنگونی هدف به شمار می‌رود. اما سرنگونی هدف نیست و این روش هم لزوماً به دموکراسی ختم نمی‌شود. هدف گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت به مثابه عدم تبعیض و بهره کشی است. باید به این مسئله فکر کرد که چگونه می‌توان به نظام دموکراتیک گذار کرد (رجوع شود به مقاله “حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و تحریر محل نزاع“).

باید کثرت گرایی اجتماعی را به رسمیت شناخت. تبعیض‌های قومی و مذهبی و جنسی اولاً ناعادلانه اند، ثانیاً: زندگی مسالمت آمیز را ناممکن می‌سازند. اما اینک که هیچ حکم قاطعی درباره سرنوشت جمهوری اسلامی نمی‌توان کرد، برخی افراد و گروه ها؛ کار بخش‌هایی از جامعه را تمام شده قلمداد می‌کنند. یعنی بر تن آرزوهایشان لباس واقعیت می‌پوشانند. اگر کسانی پیش از قدرت به دنبال حذف این و آنند، پس از قدرت چه خواهند کرد؟ به این مسئله دقیق فکر کنیم: جمهوری اسلامی همچنان اراده و توان سرکوب دارد. ( در اسفند ۱۳۸۹ در مقاله “به سوی شکستن اراده علی خامنه ای” راه هایی برای شکستن اراده سرکوب پیشنهاد کرده ام.)

منبع: رادیو زمانه

مشروطه‌ی ایرانی – نامه‌ای از مصطفی رحیمی، ماشا‌ءالله آجودانی

حدود بیست سال پیش وقتی نخستین چاپ کتابم، مشروطه‌ی ‌ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریه‌ی ولایت فقیه در لندن منتشر شد، نسخه‌ای از آن را به مصطفی رحیمی، حقوق‌دان، نویسنده و مترجم برجسته‌ی ایران پیشکش کردم و به همت مسافری به ایران فرستادم تا حتماً به او برسد. رحیمی پس از مطالعه‌ی کتابم، نامه‌ای به من نوشت و به نقد و بررسی آن پرداخت. نقد او بیشتر متوجه یکی از بحث‌های اصلی کتابم درباره‌ی کج‌فهمی‌های ما در دوره‌ی مشروطه از مفاهیم تازه بود: مفاهیمی که از غرب می‌آمد تا در ذهن و زبان ما خانه کند.


در کتاب آمده بود: «… از آن جا که ما تجربه‌ی چنان مفاهیمی را نداشتیم، نمی‌توانستیم چنان مفاهیمی هم در زبان داشته باشیم. اما مشکل، تنها مشکل زبان نبود، مشکل زبان به یک معنی مشکل تاریخ و ذهنیت انسان ایرانی هم بود. آن مفاهیم غربی و تجربیات مربوط به آن نه در زبان ما وجود داشت و نه در واقعیت تاریخ ما. پس ذهن انسانی که در زبان و تاریخ ایران بالیده و اندیشیده بود، با آن مفاهیم بیگانه و ناآشنا بود. انسان ایرانی با چنین ذهن و زبان و تاریخی، آن‌ گاه که با مفاهیم جدید آشنا می‌شد چون تجربه‌ی زبانی و تاریخی آن مفاهیم را (که دو روی یک سکه بودند) نداشت، آن‌ها را با درک و شناخت و برداشت تاریخی خود و با تجربه‌ی زبانی خود تفسیر و تعبیر و بازسازی می‌کرد و سعی می‌کرد از غرابت و بیگانگی آن مفاهیم جدید، با تقلیل دادن آن‌ها به مفاهیم آشنا، یا تطبیق دادن آن‌ها با دانسته‌های خود، بکاهد و صورتی مأنوس و آشنا از آن‌ها ارائه دهد. در همین جریان آشناسازی‌ها بود که «آزادی قلم و بیان» در زبان و بیان روشنفکرانی چون یوسف‌خان مستشارالدوله و ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطه‌خواهان به سادگی به «امر به معروف و نهی از منکر» معنی می‌شد و از آن مهم‌تر، اساس مشروطیت و حتی دمکراسی به «امرُهُم شُورى‌ بَینَهُم» تعبیر می‌گردید.»

ماشا‌ءالله آجودانی

نامه‌ی مصطفی رحیمی از چند جهت برایم اعتبار و اهمیت داشت. نخست آنکه سایه دست قلم یکی از برجستگان اهل فرهنگ و فکر کشورم بود که در آن سال‌های سیاه و در زیر سایه‌ی ترسِ تیغِ سانسور حکومت اسلامی، پرهیز نکرد و دیدگاه‌هایش را صریح و روشن به من نوشت. نوشت: «بدا به حال ما که حاکم خود را نمی‌شناسیم، یا در بهترین حالت، کم می‌شناسیم.» دیگر آنکه نامه‌ی او پَست و بلند اندیشه‌ی روشنفکری را به نمایش می‌گذاشت که شهامت اندیشیدن و سخن گفتن داشت. هم‌ او بود که در یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ ایران و در فضای وحشت‌آفرین انقلاب اسلامی، نزدیک به دو هفته‌ای پیش از آمدن خمینی به ایران، در ۲۵ دی‌ ماه ۱۳۵۷، در نامه‌ای به او با صدای بلند نوشت که «چرا با جمهوری اسلامی مخالف‌ام». نامه‌ی او به خمینی سند روشنی است از تعهد و اخلاق روشنفکری و سیاسی که در دفتر کم‌ برگ و بار روشنفکری ایران به روشنی و اعتبار ثبت شده است، گرچه بر سر محتوای آن همچنان می‌توان چند و چون کرد و نقد نوشت. متأسفانه من این بخت را نداشته‌ام که در زندگی‌ام رحیمی را از نزدیک ببینم و در حضور از او بیاموزم، اما در سال‌های تحصیل در دبیرستان و دانشگاه از ترجمه‌ها و مقاله‌های او بسیار آموختم. با کارهای رحیمی و امثال او بود که که نسل من با برشت، سارتر و کامو آشنا و کم‌کم خوانا و نویساتر می‌شد.

_______________________________________________________________________________

نامه‌ی مصطفی رحیمی:

۱۷/ ۸ / ۱۳۷۷

آقای دکتر آجودانی عزیز

کتاب شما در آنچه بدان پرداخته‌اید، کامل‌ترین کتابی است که من دیده‌ام. شاید در باب ولایت فقیه هنوز سخن ناگفته باقی باشد. شاید از آن رو که صاحب‌قلمان غیرمعمم هم‌سن من، به سبب غفلت یا کاهلی، در این زمینه سخنی نگفته‌اند و شما و یکی دو نفر دیگر مجبور بوده‌اید در جاده‌ای ناهموار قدم بردارید. همت و کامیابی بدرقه‌ی راهتان.

این بخش ناشناخته یا کم‌شناخته، که تا آنجا که اطلاعات ناقص من اجازه می‌دهد، در آن خوب تحقیق کرده‌اید، سودمندترین بخش کار شماست و بررسی آن جالب و لازم. (بدا به حال ما که حاکم خود را نمی‌شناسیم، یا در بهترین حالت، کم می‌شناسیم. پس درود بر شما. خسته نباشید)

در بخش دیگر – تحقیق درباره‌ی دوران مشیرالدوله و امین‌الدوله و سخن درباره‌ی «اجتماعیونِ عامیون» و بررسی درباره‌ی ملکم (این مرد هزار چهره) و مستشارالدوله و طالبوف- نیز سنگ تمام گذاشته‌اید.

در تحقیق خود نه تنها به تاریخ‌ها و نوشته‌های سیاسی، بلکه به آثار شاعران نیز توجه داشته‌اید و این مستند آخر سندی است که کمتر مورخ یا پژوهشگری بدان پرداخته است. این توجه، در تحقیق درباره‌ی ملتی که همه چیزش را، حتی فرهنگ لغاتش را، لباس شعر پوشانده، دلیل نگرش همه‌جانبه‌ی شماست.

اما نگرش شما به مشروطیت جای حرف دارد. گفته‌اند که در تحقیق باید میان تحقیق‌کننده و موضوع تحقیق الفتی باشد. میان شما و مشروطیت البته الفت هست، اما همراه با مقداری نفرت. علت معلوم است. شما مثلاً از اسلامی که بر عربستان و پاکستانِ حامی طالبان و افغانستانِ طالبان‌زده حاکم است، نفرت دارید (به‌حق) ولی این نفرت به حدی بوده که سوار بر قلم شما، سالیان دراز به عقب برگشته و در غوغای استبداد، دامان مستشارالدوله‌ی بدبخت و امثال او را نیز گرفته است (به ناحق). شما روشنفکرانِ حامی و طرفدار مشروطه را شماتت می‌کنید که چرا موازین دموکراسی غرب را به موازین اسلامی شرق «تقلیل» داده‌اند. (معلوم نیست که به چه مناسبت بارها معادل انگلیسی کلمه‌ی «تقلیل» را هم آورده‌اید. شاید از کلمه‌ی «فروکاستن» که این روزها باب شده «نفرت» داشته‌اید!)

شما ظاهراً غرب و شرق را از حیث تلقی از آزادی در دو قطب مخالف می‌پندارید.

اگر نگاهمان از سوئی به دموکراسی امروز فرانسه و انگلستان باشد و از سوی دیگر به اسلام حضراتی که عرض شد، تلقی شما درست است؛ اما ما در ایران، در مقابل تفسیر طالبانی، تفسیر عرفانی از اسلام داریم که مورد احترام و ستایش شما و هر ایرانی نیک‌اندیشی نیز هست.

ما دقیقاً نمی‌دانیم که تلقی روشنفکرانِ با حسن نیّتِ عصر ناصری از اسلام «غیرمدعی» چه بوده، اما به یقین می‌دانیم که این تلقی اگر پاک حافظانه نبوده، مسلماً «فهدیانه» نیز نبوده است.

بیشترِ اروپاییانْ خودخواهانه می‌پندارند که مرواریدِ آزادی صرفاً در صدف اروپا تکوین یافته و صرفاً در آن‌جا پرورده شده و دیگر نقاطِ دنیا مهد استبداد بوده است. «استبداد آسیایی» داستان معروفی است و حتی لنین را نیز از این نظر آسیایی می‌دانند و درباره‌ی جنون پادشاهان خودشان بیشتر سکوت می‌کنند. اما خوشبختانه محققی چند از همان اروپا در نیم‌قرن اخیر ثابت کرده‌اند که دموکراسی ابتدایی نخست در تمدن سومر شکفته، سپس از راه آسیای صغیر به جزایر ایرنی و کرت رخت کشیده و از آنجا به یونان رسیده است.

البته شرق، لاک و ولتر و روسو نداشته (که ما بدانان نیازمندیم) اما ده‌ها صاحب اندیشه چون فردوسی و حافظ و گاندی داشته است (که غرب بدانان نیازمند است).

خلاصه آن‌که میان شرق و غرب در تلقی از آزادی (با معنای گسترده‌ای که در آزادی هست) تضاد ماهوی وجود ندارد، اما تفاوت عارضی چرا. سخن از پیش و پس فرهنگ‌هاست نه از تعارض آن‌ها. شاید بتوان در این زمینه از «خواب» تمدن‌ها سخن گفت. به عبارت بهتر می‌توان گفت که آزادی در هر دلی و در دل هر ملتی هست. غالباً زیر خاکستر و کمتر شعله‌ور. کافی است (اما بسیار دشوار) که خروارها خاکستر کنار زده شود تا آتش شعله بکشد. گاه این شعله، جهانی را غافلگیر می‌کند: ظهور گاندی در هند و در مقیاسی دیگر ظهور مصدق.

از مطلب دور افتادم. آزادی مرز نمی‌شناسد، اما از غفلت و بی‌همتی‌ و قدرناشناسی می‌رمد. این چراغی است کزین خانه بدان خانه برند. مهتاب نیست که لطفش همه‌جاگیر باشد. چراغی است سخت شکننده که روغن می‌خواهد و محافظانی همواره بیدار: طوفان در راه است!

از این‌ها گذشته، لازمه‌ی هر هدفی وسیله‌ای غالباً متفاوت با آن. کافی است که وسیله، ویرانگر هدف نباشد؛ و بهترین دلیل این‌که در مورد مشروطه‌خواهی وسیله شکننده‌ی هدف نبود و این است که مشروطه‌خواهان – البته با تحمل دشواری‌های بسیار – سرانجام به هدف رسیدند.

این‌ها چیزهایی است که بیشتر یا همه‌ی آن‌ها را شما می‌دانید ولی در همه جا به کار نبرده‌اید. دلیل، این نوشته‌ی شما:

ضدیت این دو [آخوندزاده و میرزا آقاخان] با دین و مذهب و اغراق‌های شاعرانه‌شان درباره‌ی تاریخ ایران پیش از اسلام…. ریشه در تمایلات شوونیستی و ضدعرب دارد. و در بی‌توجهی به اسلام عارفانه….

شما «شارلاتانیزم» ملکم را به خوبی نشان داده‌اید ولی به اندازه‌ی کافی نگفته‌اید که ممکن است، بعضی از شارلاتان‌ها حرف حساب هم بزنند و برخی از راستان سخن ناصواب بگویند. پس این گفته‌ی ملکم که «ملاحظه‌ی فناتیک اهل مملکت لازم است» درست است و این سخن بندگانه‌ی او که «اوضاع سلطنت‌های [=حکومت‌های] معتدل به حالت ایران مناسبتی ندارد» به کلی پرت.

آخوندزاده فرموده است: «عرفای متقدمین ما فیلسوفیت را خودشان فهمیده‌اند، اما در بیانش به عامه‌ی ملت و به عامه‌ی نوع بشر بر متقضای جبونی و کم جرئتی (؟) رفتار کرده‌اند. از این جهت مراد ایشان تا امروز غیرمنکشف مانده است»

اولاً بی‌خبری حضرت از جانبازی منصور حلاج و عین القضاه و فداکاری‌های ده‌ها تن عارف دیگر سخت موجب شگفتی است و نام این ایثارها را «جبن» گذاشتن، «شهامت» بسیار می‌خواهد. ثانیاً بخشی از این عرفان با فرهنگ ما آمیخته و چندان هم «نامنکشف» نمانده و اگر بخشی دیگر در محاق مانده علل گوناگون دارد که یکیش غفلت یا تنبلی امثال بنده و ایشان است.

وی شهامت و صراحت ولتر و «بوقل» [؟ ] را بر سر مشروطه‌خواهان معتدل می‌کوبد. اما فراموش می‌کند که اولاً اینان پس از فداکارانی آمدند که زنده در آتش سوختند و ثانیاً اگر ما ولتر و مونتسکیو نداشتیم علت را در کل مسئله‌ی عقب‌ماندگی ما باید جست که یکی از آنها تعصبات ماتریالیستی خود اوست. (البته ارزش حرف‌های صوابش محفوظ). اگر این مسائل در آن زمان – به هر علت – روشن نبوده است، در زمان ما باید روشن شود.

نوشته‌اید:

«اما این اتحاد [اتحاد روحانیون و روشنفکران] مثل هر اتحاد سیاسیِ فاقد اصالت، به زودی بحران و تناقض‌های بنیادی خود را به نمایش گذاشت.»

روشن نکرده‌اید که اتحاد سیاسیِ دارایِ اصالت کدام است. دیگر آن که میان مشروطه‌خواهان صمیمی از یک سو و روحانیان ایثارگر- در رأسشان طباطبائی- از سوی دیگر، هیچ گاه اختلافی نبود. نبرد اصلی میان استبداد دیرپای محمدعلی شاه و آزادی‌خواهان بود و البته میان آنان و روحانیون استبداد طلب.

و دیگر آن که اصولاً اتحاد همیشه میان کسانی است که در عین اختلاف در مقابل دشمن مشترک هدف مشترکی دارند و طبیعی است که پس از شکست دشمن اختلافشان آشکار می‌شود. آنچه فاجعه‌بار است این که کار این اختلاف میان فاتحان ضد استبداد به کشت و کشتار[۱] گسترده و متقابل بینجامد و دشمنِ از پای افتاده، جسماً یا معناً، از جا برخیزد و تمام رشته‌ها را پنبه کند.

از این‌ها گذشته، انتخاب سیاسی انتخاب میان دو یا چند آرمان متعالی و دور دست نیست، هنر دشوار و تلخ سیاست، انتخاب میان دو یا چند گزینه‌ی ممکن است، که غالباً و متأسفاً با گزینه‌ی آرمانی فاصله دارند.

مشروطه‌خواهان با استبداد سیاسی و استبداد مذهبی در دو جبهه‌ی طوفانی مردانه جنگیدند و پیروز شدند. اما اگر پیروزی‌شان کامل نبود، زورشان نرسید. آنان سند آزادی ملت را به دست آوردند، البته با دو نقطه‌ی ضعف (و نه یکی)

اگر مشروطه بعداً به خاک افتاد، علت در این دو نقطه ضعف – یا دو تناقض- نبود. شرح داستان پیروزی شیرین مشروطیت و شکست تلخ آن دو کتاب دیگر می‌خواهد. و آخرین سخن در این باره آن که اختلاف میان انقلابیان پیروزمند اختصاص به انقلاب مشروطه‌ی ایران ندارد.

از مشروطیت گله کرد‌ه‌اید که چرا آزادی سیاسی را تا اقلیم آزادی فکر گسترش نداد. بنده هم متقابلاً از شما گله می‌کنم که چرا با قدرت فکری راسل و پوپر وارد میدان قلم نشدید! مهلتی بایست تا خون شیر شد.

میان «ما گناکار تا» و آزادی فکری حضرات چندین قرن فاصله است. شما از مشروطیت ایران انتظار دارید که این فاصله‌ی طولانی را یک شبه طی کند؟ با کدام نیرو؟ و آن همه دشمن خودی و بیگانه!

و دیگر آن که درباره‌ی بعضی از روشنفکران پس از مشروطیت هم به طور کلی بی‌انصافی کرده‌اید. (آیا با کتاب شما مرتبط است؟) و چند نکته‌ی جزئی:

از Concept دو معادل به دست داده‌اید: مفهوم و برداشت. اولی مرسوم است. discourse را مقوله ترجمه کرده‌اید. معمولاً همان گفتار را می‌آورند و بعضی کلمه‌ی ساختگی گفتمان را. مقوله معادل Categories است.

با احترام بسیار مصطفی رحیمی

نودوهفتمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک(شهریورماه سال 97)

برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
ثبت نام دوره های داستان نویسی، ویراستاری، اسطوره شناسی، فیلمسازی و عکاسی و نقد ادبی
برای فصل پاییز شروع شده. می توانید برای ثبت نام به سایت مراجعه کنید.

جروزالم پست: : اتحادیه اروپا خود را به آلت دست رژیم ایران تقلیل داده است

روزنامه اسرائیلی جروزالم پست در تحلیلی می‌نویسد اتحادیه اروپا پس از تصمیم دولت ترامپ به اجرای تحریم‌های اقتصادی علیه حکومت ایران، خود را به آلت دست رژیم جمهوری اسلامی تقلیل داده و ارزش‌های اخلاقی خود را به‌کنار گذاشته است.

جروزالم پست می‌نویسد: «انسان اشتباه نخواهد کرد اگر تصوّر کند که رهبران یک قاره پیشبرو و ترقی که بر روی خاک آنها تنها چند دهه پیش یکی از بزرگترین نسل‌کشی‌های تاریخ بشری اتفاق افتاده است می‌بایستی به‌جای همراهی و پشتیبانی از رژیم ایران به‌عنوان بزرگترین حامی و پشتیبان تروریزم و دنباله‌روی هیتلر برای نابودی یهودیان، باید از ایالات متحده آمریکا به‌عنوان بزرگترین ضامن دموکراسی و آزادی برای آنها پشتیبانی کنند. اما این انسان این‌بار و در این‌باره اشتباه می‌کند.

روز دوشنبه فدریکو موگرینی مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا در همراهی با دیپلمات‌های ارشد بریتانیا، فرانسه و آلمان یک بیانیه مشترکی را منتشر کردند که از موضع آمریکا در مورد اجرای تحریم‌های تازه علیه رژیم ایران ‘ ابراز تأسف’ کردند.

آنها حتی تهدید کرده‌اند که کمپانی‌هایی را که بدون اجازه آنها و مستقلاً از این تحریم‌ها پیروی کنند مجازات و جریمه خواهند کرد.

اتحادیه اروپا با این موضع‌گیری‌ها اکنون خود را به یک آلت دست رژیم ایران تبدیل کرده است تا بتواند پس از مخالفت دولت ترامپ با معاف کردن آنها به معاملات تجاری خود با ایران ادامه بدهد. و درست در زمانی که رژیم ملایان در ایران در زیر فشار ملتشان قرار گرفته است، این اتحادیه خود را برای سر پا نگه داشتن آنها وارد گود کرده است.

ممکن است که اروپا این کار را از روی ترامپ ستیزی انجام دهد. اما در نهایت آمریکا برنده اخلاقی در مقابل این سیاست خرابکارانه اروپا خواهد بود»

سی‌ان‌ان: ژنرال آمریکایی سپاه را مسئول بی‌ثباتی خاورمیانه خواند

خبرگزاری سی‌ان‌ان گزارش کرده است که ژنرال چهارستاره جوزف ووتل رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا در دیدار با خبرنگاران در وزارت دفاع آمریکا گفته است شخص قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس مسئولیت مستقیمی در تمام فعالیت‌های خرابکارانه رژیم ایران در خاورمیانه دارد.

به گزارش سی‌ان‌ان، ژنرال ووتل گفته است: «قاسم سلیمانی فردی است که بیشتر عملیات متزلزل‌کننده رژیم ایران در منطقه را فرماندهی و هدایت می‌کند.»

ژنرال ووتل افزوده است: «شما هر کجا یک خرابکاری ایرانی‌ها را می‌بینید، شما دست‌های قاسم سلیمانی را پشت آن می‌بینید. چه در سوریه باشد یا عراق، یا یمن، او در آنجا حضور دارد و سپاه قدس را فرماندهی می‌کند. سازمانی که او فرماندهی آن را به‌عهده دارد به‌نظر من تهدید اصلی برای منطقه است و ما این موضوع را در نظر داریم و متوجه هستیم که آنها همواره در عملیاتی برای افزایش فعالیت‌های خرابکارانه خود هستند.»

ژنرال ووتل همچنین بر تصمیم دولت آمریکا برای باز نگه داشتن تنگه هرمز تأکید کرد و افزود: «ایران در خلیج فارس دارای توانایی‌های چند لایه‌ای است که شامل مین‌گذاری در آب‌های آن، قایق‌های تندرو و سیستم‌های دفاع موشکی ساحلی می‌باشد. اما من یادآوری می‌کنم که ما نیز دارای توانایی‌هایی هستیم. ما مرتباً عملیات مین‌روبی خود را انجام می‌دهیم و نیروهایمان همواره در حال آماده‌باش هستند و به همراه متحدانمان در منطقه که آموزش کافی دیده‌اند آماده مقابله با هرگونه شرایطی هستیم.»

روزنامه دیلی میل: ایران در آستانه انقلاب است

روزنامه دیلی میل چاپ لندن در گزارشی از اوضاع سیاسی- اجتماعی ایران می‌نویسد ایران در آستانه یک انقلاب است و کارشناسان امور این کشور پیش‌بینی می‌کنند تغییر رژیم ایران اجتناب‌ناپذیر شده است.

دیلی میل می‌نویسد: «صدها هزار ایرانی در خیابان‌های شهرهای این کشور با فریاد ‘مرگ بر دیکتاتور’ کشور را به آستانه یک انقلاب کشانده‌اند. این اعتراضات حتی پیش از آغاز تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران آغاز شده بود و ویدیوهای منتشرشده در روی شبکه‌های اجتماعی معترضان را نشان می‌دهد که در خیابان‌ها با آتش زدن تایر ماشین‌ها با نیروهای ضدشورش مقابله می‌کنند.

اکثر مردم کشور از بیکاری، گرانی و تورم لجام‌گسیخته در قیمت ارزاق عمومی رنج می‌برند و خواهان تغییر رژیم مذهبی و تندروی کشور هستند.

یک کارشناس امور ایران می‌گوید: «در سال ۲۰۰۹ هم ما در ایران تظاهرات ضدحکومتی داشتیم. ولی این‌بار بسیاری از تابوها شکسته شده و مردم ایران با فریادهای ‘مرگ بر دیکتاتور’ خواهان برکناری آیت‌الله خامنه‌ای و دولت حسن روحانی هستند. این تظاهرات صرفاً اقتصادی و بر علیه گرانی و فقر نیست.

امروز تظاهرات مردم ایران سیاسی و بر علیه سرکوب مردم، حقوق زنان و آزادی‌های اجتماعی و فردی است. فریادهای مردم بر علیه تمامیت رژیم است. مردم ایران بیدار شده‌اند و حاکمیت را برای وضعیت نابسامان کشور و زندگی خود مقصر می‌دانند.»

نامه به سردار سلیمانی:✍: یک هموطن

سردار سلیمانی سرباز های امریکایی را که پوشک می شدند دیده است، اما سردار هایی را که کفن می شدند در سوریه و عراق ندیده انگار!
عدم پیروزی امریکا در افغانستان را دیده است، اما ویرانی افغانستان را ندیده است انگار!
میگوید من جلوی شما می ایستم، بعد میگوید سپاه قدس می ایستد و بعد میگوید ملت می ایستد!
رفیق روی من یکی حساب نکن!

آنقدر با هندوانه ی ملت و وطن و اسلام و …زیر بغلم، دست هایم را از جیبم دور کرده اند و جیبم را زده اند که دیگر برایم مهم نیست که یکی را پوشک کرده اند که ته اش رفته است و دیگری را کفن که سرش!
تو سربازی و بقای مقام تو به این است که بجنگی و بکشی و کشته شوی، برو بجنگ ولی تنها برو، من میخواهم زندگی کنم مثل خیلی از ادم های دنیا، تو به قول خودت از فکر یا ترس امریکا شب ها خواب ات نمی برد، خودکرده را تدبیر نیست!
سردار! حقیقتش این است که این ملت که بدون اجازه آنها را پشت سر خودت برای جنگ قطار میکنی و از زبان آنها سخن میگویی، از طلا گشتن پشیمان گشته است، مرحمت فرموده آنها را مس کنید!
ناف شما را در جنگ بریده اند، نان شما در خون جنگ است، امریکا به سربازش پوشک میدهد، شیرخوارگاه کشور من برای کودکان پوشک ندارد، شیر خشک ندارند بخورند و شما هی از دُم شیر حرف بزن!
خمینی میگفت ‘من’ شیطان است، هی نگویید من!
حالا هی بگو ‘من’ جلوی شما می ایستم!
کجا ایستاده بودی وقتی همین ماه اسرائیل رشته های شما در سوریه را پنبه میکرد!؟
کجا ایستاده بودی وقتی در کمتر از شش ماه بیش از نیمی از داریی ملت ایران به علت افزایش قیمت دلارِ ترامپ قمارباز! بر باد فنا رفت!؟

امروز کودکی در خوزستان برای اینکه مادرش دوچرخه اش را فروخت که بدهی صاحبخانه را بدهد، خودش را دار زد!
سردار این آدمها، این ملت، زندگی میخواهد، جنگ نمیخواهد!
امریکا سربازان اش را پوشک میکند، سربازان به جا مانده از جنگ عراق هنوز روی دست خانواده های مظلوم شان زجر می کشند و کسی هم نیست حالشان را بپرسد، کجا ایستاده ای سردار!؟
ایا حقوقت مثل حقوق کارگران شش ماه است که عقب افتاده؟ یکسال است گوشت نخورده ای؟ موسسه مالی رسمی پولت را بالا کشیده؟ اب خوردن ات گل آلوده است؟ روزی چند ساعت با شکم حامله برق خانه ات قطع است؟ به تو هم توی فرودگاه شهرکرد نسکافه را با دلار میدهند؟ رئیس بانک مرکزی کشور تو هم دلار سه هزارتومانی را کرد نه هزار تومان و با سلام و صلوات بدرقه شد و رفت؟ معلم قرآن بچه تو هم سعید طوسی است؟ در کشور تو هم سیستم واردات خودرو را هک میکنند!؟ جهانگیری به تو هم وعده دلار ۴۲۰۰ تومانی داده بود!؟
آنجا که تو قرار است ایستادگی کنی ، مثل اینجاست که من ایستاده ام!؟

روی من یکی حساب نکن سردار!
برو با ترامپ دوئل کن! تک به تک بزنید شلیک کنید ، مغز هم را بترکانید، ما هم در همین زمین اختلاس ها و با وعده های بهشت و بر سر رفتن نرفتن زن به ورزشگاه و قر کمر فلانی هشتگ می زنیم، کشف میکنیم نارنگی زنا زاده است و بادمجان حجاب برتر به تن دارد تا اموراتمان بگذرد!
این تو و این تنگه ها، برو همه را ببند و سیمان کن و اسفالت کن، برو همه ی دنیا را فتح کن، جنگل های امازون را هم بگیر بده زمین اش را زمین خواران بخورند و درختانش را هم دار کنند که ابروی برند جرثقیل ژاپنی برای دار زدن مردم خدشه نبیند، اقیانوس اطلس را بده اختلاسگران بخورند، برو بعد از آن کره ی ماه را هم اشغال کن شایع است یک امامزاده ای انجاست، مدافعان حرم را بفرست با موشک روسی داد اسلام را در تمام کهکشان راه شیری بگیرند!
اما سردار!
روی من یکی حساب نکن!
روی خیلی های دیگر هم که عمر و جوانی آنها در این چهل سال دود هوا شده حساب نکن!

برای من فرقی نمیکند تو بروی مسکو، دست به دامن پوتین( که رفتی) یا واشنگتن و پاچه خواری ترامپ، من میخواهم زندگی کنم، بدون مرگ بر این و آن گفتن ، بدون دنیا به اخرت فروختن، بدون فکر کردن به روایات قرن اول هجری، تو میخوای انتقام حسین را امروز از مردم عربستان بگیری با تجهیز حوثی های یمن و هی کربلا کربلا گفتن! سردار چه را به چه ربط میدهی!؟
همه را به هم ربط بده اما امثال من زیادند که حتی حاضر نیستند بشنوند این تفسیر های من دراوردی و بی ریشه را…

هشتگ ما این است:
روی ما حساب نکن سردار!

ایران در رسانه های جهان

راشا تودی: آلمان می‌گوید فشار آمریکا برای منع خرید نفت ایران «آزاردهنده است»

خبرگزاری راشا تودی در گزارشی می‌نویسد دولت آلمان از هند خواسته است به «فشارهای آزاردهنده آمریکا» توجه نکند و همچنان به خرید نفت از ایران علیرغم تحریم‌های آمریکا ادامه بدهد.

در این گزارش آمده است نیلز آنین وزیر دولت المان در امور روابط خارجی در طی دیدارش از هند گفته است این کشور دارای روابط حسنه اقتصادی و فرهنگی با ایران است و اگر مایل باشد باید بدون توجه به تحریم‌های آمریکا همکاری اقتصادی خود با ایران را با خرید نفت ادامه دهد.

آنین در یک مصاحبه مطبوعاتی رسانه‌های هندی گفته است: «من فروشنده کالاهای ایرانی نیستم اما درکم این است که هند هنوز مایل است به خرید نفت از ایران ادامه بدهد و این یک تصمیم بسیار مهم است. تلاش‌های آمریکا برای مجبور کردن متحدان خود برای پیوستن به برنامه تحریم‌هایش بر علیه ایران به زبان ساده گفته باشم بسیار آزاردهنده هستند.»

هفته گذشته خبرگزاری رویترز گزارش کرده بود که وزارت نفت هند از پالایشگاه‌های کشور خواسته است خود را «برای کاهش شدید وارد کردن نفت از ایران آماده کنند زیرا از ماه نوامبر این مقدار قرار است به صفر برسد».

https://www.rt.com/business/434072-us-sanctions-india-oil-iran/

بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها: آمریکا بال‌های هواپیمایی’ ماهان ایر’ را قیچی کرد

بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها در آمریکا می‌گوید تحریم‌های اخیر وزارت خزانه‌داری آمریکا بر علیه شرکت هواپیمایی ‘ماهان ایر’، بال‌های این شرکت را به‌درستی قیچی کرده است.

در مقاله این بنیاد آمده است: «برای سال‌های متمادی، ‘ماهان ایر’ شریک جرم رژیم بشاراسد در استفاده از تسلیحات شیمیایی، شکنجه مخالفان و حملات و بمباران‌ها بر علیه شهروندان سوری بوده است. تصمیم وزارت خزانه‌داری آمریکا در اجرای تحریم‌های اقتصادی بر علیه این شرکت هواپیمایی پیام روشن و مشخصی را برای گردانندگان فرستاده است.

سال گذشته بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها ۶۷ کمپانی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، روسیه، ترکیه، خلیج فارس، هند، چین و خاوردور را شناسایی کرده بود که به این شرکت سرویس‌های مسافرتی و فنی می‌دهند. اکنون وزارت خزانه‌داری آمریکا به همه این شرکت‌ها در مورد ادامه همکاری با ‘ماهان ایر’ اخطار داده است.

استیون منوچین وزیر خزانه‌داری آمریکا می‌گوید: «این کمپانی‌ها می‌باید به‌صورت اضطراری همه روابط اقتصادی خود با ‘ماهان ایر’ را قطع کنند. هر کمپانی که به این رابطه ادامه بدهد با مخاطرات مالی شدیدی روبرو خواهد شد.»

http://www.defenddemocracy.org/media-hit/emanuele-ottolenghi-treasury-rightly-clips-wings-of-irans-mahan-air/

الشرق الاوسط: وزارت اطلاعات آلمان سفارت ایران را مرکز جاسوسی خواند

روزنامه الشرق الاوسط می‌نویسد یک گزارش جدید سازمان امنیت داخلی آلمان فاش کرده است که حکومت ایران سفارت خود در برلین را به مرکز جاسوسی بر علیه مخالفان خود تبدیل کرده است.

این گزارش می‌افزاید افراد وابسته به سپاه پاسداران و نیروی قدس آن نیز در آلمان حضور فعالی دارند.

این گزارش سالانه روز گذشته توسط هورست زیهوفر وزیر کشور آلمان و تنها چند هفته پس از دستگیری عبدالله اسدی دیپلمات جمهوری اسلامی در سفارت ایران در وین به اتهام شرکت در عملیات تروریستی منتشر شده است. عبدالله اسدی به تقاضای دولت بلژیک و درحالی که در استان باواریا در آلمان بسر می‌برد دستگیر شده بود.

گزارش سازمان امنیت داخلی آلمان می‌گوید که عملیات جاسوسی حکومت ایران زیرنظر وزارت اطلاعات و امنیت ایران اجرا می‌شود و شامل جمع‌آوری اطلاعات در مورد مخالفان حکومت جمهوری اسلامی در آلمان و برخی دیگر کشورهای اروپایی می‌شود.

دراین گزارش همچنین آمده است که یک شهروند پاکستانی که سال گذشته در آلمان به جرم جاسوسی برای ایران به ۴ سال و ۳ ماه زندان محکوم شده است از سال ۲۰۱۱ با اعضای نیروی قدس سپاه در تماس دائم بوده است و فعالیت جاسوسی آنها در اروپا را هماهنگ می‌کرده است.»

https://aawsat.com/english/home/article/1342696/german-intelligence-accuses-iranian-embassy-spying-opponents

اندیشکده میدل ایست: قمار ترامپ با ایران

اندیشکده میدل ایست در تحلیلی پیرامون سخنان روز یکشنبه مایک پمپیو وزیر خارجه آمریکا در مورد ایران می‌نویسد اظهارات او از نظر نمادین مهم بود اما پرمحتوا نبود.

این تحلیل می‌افزاید: «آنطور که پمپیو گفته است، دولت ترامپ سرانجام رژیم جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم خواهد کرد. اما چگونه و به چه قیمتی، هنوز مشخص نیست. پاسخ به این پرسش‌ها چندان روشن نبود. در میان ابزاری که کاخ سفید برای رسیدن به این هدف به‌کار گرفته است، تحریم‌ها نقش اساسی را بازی می‌کنند.

و از آنجایی که پمپیو هیچ ایده جدید دیگری را در رسیدن به این هدف معرفی نکرد، بنابراین تحریم‌ها مکانیزم اصلی استراتژی آمریکا بر علیه رژیم ایران هستند. اما وابستگی تنها به تحریم‌ها یک قمار بزرگ است. البته که اقتصاد ایران در وضعیت بدی بسر می‌برد و اجرای تحریم‌های جدید آن را بدتر هم خواهد کرد.

اما قمار ترامپ بر این تصوّر به پیش می‌رود که بدتر شدن شرایط اقتصادی و اجتماعی- سیاسی کشور به انفجار جامعه ایران منتهی می‌شود.

این تصوّر اشتباهی از چگونگی در قدرت ماندن جمهوری اسلامی است.

این رژیم به دلیل مشروعیت مردمی در قدرت نمانده است بلکه حاضر است از همه ابزار و امکانات برای ماندن در قدرت از جمله سرکوب و خشونت همه جانبه علیه ملت خودش استفاده کند.

بنابراین هنگامی که یک شهروند معمولی ایرانی از زبان پمپیو می‌شنود که واشنگتن آماده است در زمان مناسب با حکومت تهران مذاکره کند، پیامی که آنها از آن درک می‌کنند اینست که مبادا مردم ایران در این میان قربانی معاملات آمریکا با حکومتشان شوند.

پمپیو برای مخالفان سرسخت رژیم ایران موارد برحقی را اعلام کرد، اما سند مشخصی را که حاکی از تصمیم به سرنگون کردن رژیم باشد به آنها نشان نداد».

http://www.mei.edu/content/flash/2018-07-23

مدرن وار: پنتاگون باید برای سناریوی برخورد با ایران برنامه داشته باشد

مجله مدرن وار می‌نویسد اگرچه این سناریو وحشتناک به‌نظر می‌رسد و عقل به آن حکم نمی‌کند، اما وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) می‌بایستی برای حتی اشغال نظامی ایران برنامه داشته باشد.

این گزارش می‌افزاید: «اگر توئیت‌های اخیر پرزیدنت ترامپ نسبت به رهبران ایران پیامی را برای ما در بر داشته باشد، می‌توان گفت که گزینه یک برخورد نظامی با ایران همچنان روی میز باقی مانده است. اما قطعاً در میان دولتمردان آمریکا کمترین عقلانیتی در مورد دست زدن به یک‌چنین اقدامی دیده نمی‌شود.

مقاله اخیر مارک پِری در مجله فارین پالیسی در مورد وزیر دفاع جیمز ماتیس می‌گوید او هیچ شکی در مورد تهدیدات ایران ندارد ولی در تلاش است از یک برخورد نظامی جلوگیری کند زیرا او به‌خوبی می‌داند که هرگونه تهاجم نظامی علیه آن کشور پیامدهای گسترده و سنگینی را برای ایالات متحده آمریکا در بر خواهد داشت.

یکی از این محاسبات این است که چگونه یک تهاجم نظامی می‌تواند به تغییر رژیم ایران بیانجامد، بدون آنکه آمریکا را به یک نیروی اشغالگر در خاورمیانه تبدیل کند. حتی تندروترین مقامات دولت آمریکا هم موافق یک چنین پیامدی نیستند. اشغال نظامی یکی از مشکلات آمریکا در عراق و افغانستان بوده است. اما از آنجایی که جنگ‌ها به‌ندرت بر طبق برنامه‌ریزی به‌پیش می‌روند، کارشناسان نظامی و سیاستگزاران باید ‘ اما و اگرهای’ بیشماری را پیش از هر سناریوی جنگی بررسی کنند که یکی از آنها احتمال کشانده شدن حمله نظامی به تغییر رژیم و سپس اشغال آن کشور است.

با توجه به غیرقابل پیش‌بینی بودن سیاست خارجی دولت ترامپ، چندان غیرمحتمل به‌نظر نمی‌رسد که سرانجام یک نوع عملیات نظامی بر علیه ایران انجام شود که به تغییر رژیم و اشغال ایران بیانجامد. و این احتمال هم همواره وجود دارد که بیشتر اشغال‌های نظامی اهداف سیاسی و نظامی خود را برآورده نمی‌کنند. با این حال اگرچه آماده بودن برای احتمال اشغال نظامی ایران تبلیغ و تشویق به حمله نظامی به این کشور نیست، اما پنتاگون می‌بایستی برای این احتمال برنامه‌ریزی دقیق داشته باشد.»

رییس کمیسیون بین الملل صلیب سرخ آقای پیتر مورر

نماینده ویژه حقوق بشر شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد با ارسال نامه ای به پیتر مورر « Peter Murrer » ، رییس کمیسیون بین الملل صلیب سرخ خواهان « International Committee of Red Cross (ICRC) »اقدام سریع و فوری برای نجات جان آرش صادقی و انتقال وی به مرکز درمان سرطان تحت نظارت سازمان صلیب سرخ شده است.

 

 

در این نامه با اشاره به اساسنامه این کمیسیون در رابطه با رسیدگی و نجات جان زندانیان در خطر، از جامعه بین الملل درخواست شده است تا برای رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران با اعمال فشارهای دیپلماتیک راه را برای ورود صلیب سرخ به زندان های ایران باز کنند.

عالیجناب همانطور که مستحضر هستید، مردم ایران در جنگ خاموش وضعیت دشوار و خفقان به سر می برند. تعداد بسیاری از شهروندان ایرانی به دلیل اعتراض به شرایط سخت زندگی و نقض بنیادی ترین حقوق بشری خود دستگیر می شوند. جمهوری اسلامی همچنان به سرکوب آزادی بیان مخالفین، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و کنشگران رسانه ای مجازی ادامه می دهد. شهروندان دو تابعیتی را به اتهام های واهی «به خطر انداختن امنیت ملی، دشمن خدا، محارب و …» دستگیر می کنند. هرگونه امکانات بهداشتی و پزشکی از زندانیان دریغ می شود. زندانیان سیاسی و عقیدتی برای اعتراض به شرایط دهشتناک خود و جلب پشتیبانی جامعه جهانی و برای دفاع از حقوق بشر ایرانیان تنها راهی که برایشان باقی می ماند دست به اعتصاب غذا زدن است که متاسفانه پیامد آن از دست دادن تندرستی و جان آنهاست.

از آن جایی که کمیسیون بین الملل صلیب سرخ “ICRC” پاسداران اجرای حقوق بشری در سطح جهانی است. این مهم ایجاب می کند تا نمایندگان این کمیسیون از زندان های ایران بازدید و شرایط زندانیان را بررسی کنند. زندگی و جان زندانیان در خطر را نجات دهند و برای احقاق حقوق و کرامت انسانی این زندانیان در برابر جمهوری فاسد اسلامی اقدامات لازم را انجام دهند.
در بین هزاران زندانی سیاسی، آرش صادقی که در بین دیوارهای زندان از دید همگان و جهان آزاد محروم است. او مادر خود در پاییز ۸۸ هنگامی که نیروهای امنیتی به طور وحشیانه به منزل وی حمله کردند، از دست داد. آرش به دلیل بازداشت نا به حق همسرش گلرخ ایرایی برای نگارش مقاله ای منتشر نشده در برابر سنگسار زنان، دست به اعتصاب غذا زد. هرچند گلرخ در برابر اعتراض آرش و کارزارهای بین المللی دیماه ۸۹ آزاد شد ولیکن بلافاصله پس از بیست روز دوباره او را بازداشت کردند و همچنان در زندان به سر می برد.
بنا به گزارش سازمان عفو بین الملل، آرش صادقی، کنشگر حقوق بشر، ۳۰ ساله، پس از گذشت ۷۱ روز اعتصاب غذا در پی امتناع مقامات دادستانی برای بستری وی در بیمارستان خارج از زندان، از مشکلات شدید گوارشی و تنفسی رنج می برد.

شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد، شدیدا چنین نقض گسترده حقوق اساسی در برابر آرش صادقی و گلرخ ایرایی را تنها به دلیل فعالیت های حقوق بشریشان را رد و محکوم می کند.

براساس موارد ذکر شده، ما از جامعه جهانی می خواهیم تا اقدامات فوری و محکم دیپلماتیک را برای جلوگیری از مرگ تدریجی آرش صادقی لحاظ کنند تا کمیسیون بین الملل صلیب سرخ بتواند از زندان ها بازدید کند. ما به شدت نگران وضعیت بهداشتی و پزشکی برخی از زندانیان عقیدتی در خطر هستیم.

ما از آن که زنان و مردان بی گناه بدون اعتراضی از سوی جهان آزاد در خطر مرگ به سر می برند، می هراسیم. رفتار جمهوری اسلامی نه تنها تهدیدی برای مردم ایران که برای عزت و کرامت بشریت است. سیاست های تبعیض آمیز جمهوری اسلامی کاملا در تناقض با کنوایسیون های بین المللی است که ایران یکی از اعضای آن است. حقوق بین الملل حقوق و وظایفی را برای کشورهای عضو مقرر کرده است که اگر کشوری آن قوانین به طور مستمر نقض کند و آنها را نادیده انگارد، بدون شک انتظاری نمی رود که دیگر جامعه جهانی به حقوق آنها احترام گذارد.

پیشاپیش از کمک و اقدامات شما برای این مورد بسیار فوری، سپاسگزاریم.

نماینده ویژه حقوق بشر
شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد

تنگه هرمز؛ تلاقی خامنه‌ای و روحانی در ایستگاه ترامپ

آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با مسئولان وزرات خارجه حمایت خود را از مواضع جدید حسن روحانی در سیاست خارجی اعلام کرد. او در این جلسه اظهار داشت: «سخنان رئیس‌جمهور در سفر اخیر اروپا که اگر نفت ایران صادر نشود نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد، حاکی از سیاست و رویکرد نظام است. وظیفه وزارت امور خارجه پیگیری جدی اینگونه مواضع رئیس‌جمهور است».

این سخنان که به معنای بستن تنگه هرمز در صورت تشدید اقدامات محدودکننده دولت آمریکا در برابر فروش نفت ایران است، با حمایت نیروهای موسوم به «ولایتمدار» همراه شده و آن را به منزله تقدیر رهبری از «مواضع مقتدرانه» رئیس‌جمهور به شمار آورده‌اند. از نظر آنان دفاع از مواضع تقابلی حسن روحانی در برابر رویکرد تهاجمی ترامپ و عقب‌نشینی از سیاست تعاملی این ظرفیت را دارد تا برای شعار «همه با هم برای ایران» بسیج اجتماعی ایجاد کند.

مستقل از اینکه تهدید به بستن تنگه هرمز چقدر امکان‌پذیر است و آیا جنبه شعار دارد و یا واقعاً نظام به دنبال عملی کردن آن است، اما افزایش همگرایی بین دو جناح نظام در برابر فشارهای خارجی اتفاقی مهم در عرصه سیاسی ایران است. مسدود کردن یکی از مسیرهای مهم ترانزیت انرژی دنیا و آبراه‌های بین‌المللی آنقدر از واقعیت به دور است که حتی برخی از نیروهای نظامی نیز نسبت به فایده‌مند بودن آن و هزینه‌های زیادش واکنش نشان داده‌اند.

همانطور که حسین علایی رئیس اسبق ستاد مشترک سپاه اعلام کرده است، حکومت حداکثر می‌تواند برای مدت کوتاهی تنگه هرمز را بسته نگاه دارد و دولت آمریکا همراه با متحدان منطقه‌ای‌اش توان باز کردن آن را دارند. از سوی دیگر این موضع‌گیری اروپا را به آمریکا در خصوص مهار جمهوری اسلامی نزدیک می‌کند. همچنین دولت‌های چین و روسیه را نیز نگران می‌سازد.

اما آنچه برای نیروهای حامل و حامی نهاد ولایت فقیه اهمیت دارد، فراتر از اجرا کردن یا نکردن تهدید بستن تنگه هرمز همگرایی در درون جناح‌های نظام و قوای مملکتی در خصوص سیاست خارجی دشمن‌محور و ضد آمریکایی است. همانطور که خامنه‌ای در این دیدار تصریح کرد که امید بستن به مذاکره با آمریکا برای حل مشکلات کشور اشتباه است، آنها سعی می‌کنند از به بن‌بست رسیدن تلاش‌های دولت اعتدال در تنش‌زدایی در سیاست خارجی بهره‌برداری خود را بکنند. پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری و تصمیم او در خروج ناموجه از برجام فرصت را به بخش تندروی حکومت داد تا قطعه آخر پازل مهار مصالحه هسته‌ای را تکمیل کنند و دوباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی در تمامیتش به شرایط قبل از برجام برگردد.

پیش از برجام خامنه‌ای با اعمال سیاست دوگانه در پشت پرده چراغ سبز را به روحانی برای دستیابی به توافق اتمی با حفظ زیر ساخت هسته‌ای داد اما در عرصه عمومی تصویر یک منتقد بدبین را از خود ترسیم کرد. برجام برای رهبری یک انتخاب موردی و موقت بود اما روحانی انتظار داشت به یک الگو تبدیل شود. اما فرادستی اقتدارگرایان و ضعف عملکرد روحانی در کنار تغییر مواضع سیاسی دولت آمریکا باعث شد تا خواست خامنه‌ای در نهایت محقق شده و تنش‌زدایی با آمریکا و رویکرد حل اختلافات خارجی در چارچوب دیپلماسی به محاق برود.

اکنون روحانی همان سخنانی را در حوزه سیاست خارجی به زبان می‌آورد که ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ طرح می‌کرد. رئیس دولت‌های یازدهم و دوازدهم اینک گفتمانی را برگزیده که از آن رقیب اصول‌گرا بوده و از آن روحانی متقدم است. حتی غلط نیست اگر گفته شود روحانی در زمان مجلس اول که جزو جمع عقلای آن مجلس بود، نیز در اتخاذ مواضعی که می‌تواند جهان را علیه حکومت بسیج کند، تردید داشت.

اینک به نظر می‌رسد در دوره‌ای که نظام در حال آزمودن راهکارهای متفاوت برای عبور از فشارهای سنگین دولت آمریکا است، انسجام در درون نظام و پر کردن شکاف اهمیت کلیدی دارد و در وهله بعد راه‌اندازی پروپاگاندا در جهت همبسته‌سازی جامعه حول دفاع از ایران در دستور کار است.

نظامی که اساساً خود را متعهد به جهان اسلام می‌داند حال که در مخصمه قرار گرفته، ایران و مؤلفه‌های ملی را برجسته ساخته و می‌کوشد اختلاف با دولت ترامپ را به ستیز آمریکا با ایران و ایرانی جلوه دهد. وحدت ایرانیان برای بخش مسلط قدرت نیز تنها در مخالفت با ترامپ موضوعیت دارد و در حوزه رعایت حقوق شهروندی، رفاه، کرامت انسانی نه تنها نشانی از دعوت به وحدت و آشتی ملی نیست، بلکه کماکان نهادهای حاکمیتی در خدمت تحمیل ارزش‌ها، منافع و گفتمان نهاد ولایت فقیه و آپارتاید سیاسی بر جامعه هستند.

چرخش روحانی نیز بار دیگر نشان داد که مسائل سیاسی و گفتمانی بین کارگزاران سیاسی جمهوری اسلامی به خودی خود واجد ارزش نیست و تحت‌الشعاع دوری از قدرت و مناسبات متغیر سیاسی قرار می‌گیرد.