اتحاد برای دموکراسی در ایران
اقدام تروریستی و جنایتکارانه در اهواز
براساس گزارش ها صبح امروز در جریان یک رژه نظامی در اهواز، حمله ای تروریستی صورت گرفته است. هنوز آمار دقیقی از تعداد قربانیان این حادثه منتشر نشده است اما برخی گزارش ها حاکی از کشته شدن ۲۶ تن از ارتشیان و نیز تماشاگران مراسم رژه است. هنوز شواهد کافی برای شناخت عاملین این ترور در دست نیست و هریک از تروریست های وابسته به داعش، عوامل سازمانیافته برخی دولت های منطقه، گروه های ناسیونالیست افراطی عرب و یا باندهای وابسته به جمهوری اسلامی می توانند از عوامل این اقدام تروریستی باشند. این اقدام توسط هر نیرو و با هر انگیزه ای صورت گرفته باشد، اقدامی جنایبتکارانه و بشدت مخرب است که می بایست توسط همه نیروهای خواهان برقراری دموکراسی در ایران محکوم شود. قطعا جمهوری اسلامی خواهد کوشید از این اقدام تروریستی در راستای تشدید سرکوب ها و گسترش فضای رعب و وجشت در ایران استفاده کند. حادثه تروریستی امروز در اهواز برای جمهوری اسلامی همچنین مفری خواهد بود که افکار عمومی را از نابسامانی های بیشمار کشور منحرف کند و در سفر روحانی به نیویورک نیز دستاویزی باشد برای گریز از پاسخگویی به ترورهای دولتی و اعدام های اخیر در کردستان. ما ضمن محکوم کردن این اقدام تروریستی و ضد انسانی، نسبت به سوءاستفاده رژیم ایران از حادثه اهواز در جهت خواست ها سرکوبگرانه حکومتگران هشدار می دهیم.
اتحاد برای دوکراسی در ایران
شنبه ٣۱ شهریور ۱٣۹۷ – ۲۲ سپتامبر ۲۰۱٨
روزی رضا شاه با خبرشد که در مسیر یکی از شهرهای جنوب شب ها راهزنان سر راه مسافرین در بیرون شهر را گرفته و دار و ندار و پول آن ها را به یغما می برند. دستور می دهد امیر احمدی یک کالسکه آماده کند تا با هم به محل و جاده مربوطه بروند.
امیر احمدی به شاه عرض می کند، اجازه بدهید من تنها بروم، شما شاه هستید و امکان دارد بلایی سرتان بیاید درست نیست که شما شخصا بیایید .
امیراحمدی می گوید : شاه فرمودند: خودم باید باشم تا ببینم چه خبر استراه میافتند شب هنگام با لباس شخصی به نزدیکی آن منطقه میرسند که ۵ نفر مسلح راه را سَد می کنند و می گویند؛ کجا میروید؟ رضاشاه می گوید ؛ می خواهیم برویم شهر. می گویند:
پول دارید؟می گوید ؛ آره پول هم داریم، دزدها می گویند؛
خرج دارد باید پول بدهید تا رد شوید.
پیاده می شود و شروع می کند به دادن پول به آن ها ودست آخر
می گوید: سیگار میخواهید؟ راهزنها می گویند داری؟ می گوید:
آره بابا بیایید … و یکی یکی به آن ها سیگار می دهد وبا کبریت برای شان تک تک سیگار روشن می کند و می گوید: حالا می توانیم برویم ؟!می گویند ؛ اختیار دارید، بفرمایید راه حالا باز است..
آن شب رضاشاه به هنگ می رود و شب را در آن جا می ماند و صبح زود در مراسم صبحگاهی هنگ شرکت کرده و بعداز صبحگاه می گوید آن ۵نفر که دیشب راه را به آن درشکه بستند و پول گرفته بودند از صف بیرون بیایند.
همه ساکت بودند و کسی جرات نمی کند بیرون بیاید. مجددا با صدای مهیب خود می گوید بیایند بیرون چرا که اگر خودم بیارم شان بیرون ایل و تبارشان را هم ازبین می برم، دیشب کبریت زدم و چهره یک به یک تان را دیده ام و می شناسم، بیایید بیرون، باز همه ساکت و خبردار ایستاده بودند.
دستور می دهد،همه ۵ قدم به عقب بروند، همه اجرای امر می کنند و می بینند ۵ نفر نقش بر زمین افتاده اند. دو نفر از آن ها از ترس درجا سکته زده و مرده بودند و سه نفر خود را خراب کرده بودند،
رضاشاه فریاد می زند: من این جا هنگ گذاشتم، تا امنیت مردم برقرار شود،بعد افراد هنگ، خود راهزن شده و سر راه مردم را می گیرند، اول شک داشتم برای همین خودم رفتم ببینم. تا مبادا لاپوشانی کنید.
ماموریت تمام شد و رضاشاه برگشت و دیگر سابقه نداشت که در آن منطقه دزدی شود.
نقل از خاطرات سپهبد امیر احمدی، از افسران و همراهان رضاشاه…
آری، اگر ز باغ رعیت ملِک خورد سیبی
درآورند غلامان وی درخت از بیخ!!!
سی سال از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ میگذرد. چگونه از آن فاجعه مطلع شدیم؟ فریدون احمدی، زندان سیاسی دوران شاه، عضو سازمان فداییان خلق (اکثریت) در آن ایام، در کانون خبر بوده است.
فریدون احمدی، فعال و تحلیلگر سیاسی (آلمان)
بسیاری خبرها ابتدا به دست او میرسیده تا تنظیم کند و به اطلاع همگان برساند. او از نخستین کسانی بوده که آن عکسهای مشهور از اجساد اعدام شدههای با شتاب دفنشده در گورهای جمعی در خاورمیانه را پس از دریافت از داخل دیده و در انتشار آنها کوشیده است.
در این یادداشت، فریدون احمدی از آن روزهای پر از درد میگوید. تصویرها را هم او ضمیمه این نوشته کرده است.
در آن روزهای سیاه گزارشگران میکوشیدند از ساکها خبر بگیرند تا دریابند چند نفر را سر به نیست کردهاند. کمیته (= مقر پاسداران) زنجان ۲۵۰ ساک… ۲۵۰ ساک یعنی ۲۵۰ نفر، یعنی ۲۵۰ خانواده داغدار که عزیزشان زنده رفته و اینک نشان از او یک “ساک” است.
داستان غمبار ما “خارجهنشینها” در آن فاجعه ملی
سی سال از آن روزهای سیاه میگذرد. میخواستم مطابق معمول بنویسم که انگار همین دیروز بود، اما نه! برما عمر جهان گذشته است. چهرهها و رویدادها در پس هالهای از مه قرار گرفتهاند. کوششی ویژه لازم است تا پس مه دیده شود. شاید هم این ناروشنی، مکانیسم دفاعی روان انسانی است در برابر آن همه رویدادها و فشارها که هرکدام میتواند به تنهایی انسان متعارف را ویران کند. هربار که به آن روزها باز میگردم احساسی غریب و لرزشی درونی تمام وجودم را فرامی گیرد.
در تابستان و پائیز ۶۷، در دوران کشتار جمعی زندانیان سیاسی، در خارج از کشور در موقعیتی کانونی و ویژه قرار داشتم. گزارشها و خبرها در مورد رویدادهای زندان و جنایات رژیم، سرانجام به دست من میرسید و من مسئولیت تنظیم فهرست قربانیان کشتار جمعی، تدقیق گزارش ها، جمع آوری اسناد مربوط به آن برای ارائه به مجامع بین المللی و آمادهسازی لیستها و سندها برای انتشار را برعهده داشتم. بخش بزرگی از گزارشها ونامههایی که به دست من میرسید، از سوی شبکه تشکیلات فدائیان (اکثریت) در داخل و خارج کشور تهیه و ارسال شده بودند.
وقتی سخن از جمع آوری اطلاعات مربوط به اعدامها از طریق نامهها و گزارشها میرود، بویژه برای نسل جوان که شاید تصوری از شیوههای ارتباطی قبل از انقلاب اطلاعاتی و عصر اینترنت در آن شرایط خوف و خفقان وحشتناک نداشته باشند، لازم به توضیح است که: ارتباطات تلفنی با خارج از کشور شنود و ردگیری میشد، چندین هزار نفر بویژه از میان معلولین جنگ را به کنترل و خواندن همه نامههای ارسالی به خارج گمارده بودند و کشف و پیگیری هر ارتباط تشکیلاتی و فعالیت سیاسی در اولویت اطلاعاتی رژیم قرار داشت و از “اوجب واجبات” بود. براین اساس نامهها و گزارشها در مورد اعدامها و زندگینامهها و سایر موارد، ریزنویسی شده و مثلا در لایههای یک کارت پستال جاسازی میشدند و یا با جوهر نامرئی (آب لیمو و غیره) در میان سطرهای یک نامه معمولی نوشته میشدند.
از اوایل پاییز ۱۳۶۷ به تدریج اخبار مربوط به اعدامهای گسترده به خارج از کشور میرسید، شاید دیرزمانی پس از پایان کار. با ناباوری به ابعاد جنون و ددمنشی، شاهد طویل شدن فهرست نامهای جانباختگان و عزیزانی بودیم که جرم مشترکشان دگراندیشی و ایستادن در برابر گورزادان حاکم بود. چهل و سه نفر، هفتاد نفر، صد وهفتاد نفر، دویست وپنجاه و سه نفر، چهار صد و چهل و یک نفر، هزار و سی صد نفر… یک انسان، یک زندگی، یک تاریخ و دنیایی ازعواطف و مناسبات انسانی تبدیل میشد به یک شماره و یک نام در یک فهرست طولانی مانند لیست قبول شدگان کنکور. در میانشان یاران بسیاری که در کنارشان زندگی و پیکار کرده بودی و برخی شان پارهای از وجودت بودند. نامه نوشته شده با جوهر نامرئی را در برابر شعله شمع و یا با حرارت اطو ظاهر میکردی و ناگهان بدنت یخ میکرد او هم رفت: حمید، خلیل، پیروز، شاپور،… بی شرفها به جان مغزهای ما افتاده بودند تا حافظه ما را پاک کنند.
در گزارشی به نقل از حاجی کربلایی “سخنگوی” زندان اوین آمده بود: “سه بند شامل هزار و دویست نفر را در اوین آب و جارو کرده و درهایش را بسته ایم” و مسئول کمیته خاوران به خانوادههای زندانیان سیاسی گفته بود: هشت هزار و شش صد وچهل نفر را کشتیم چون آدم نشدند.
از خبرهایی دریافتی در آن روزها: به گفته حاجی کربلائی …
می دانستیم که نامها و خبرهایی که انتشار مییابند، تاحد امکان باید بی خطا باشند تامورد سوء استفاده رژیم برای نفی کلیت ماجرا قرار نگیرد و از انجا که اخبار مربوط به اعدامها از رادیوهای برون مرزی همچون رادیو زحمتکشان خوانده میشدند، هر اشتباه میتوانست در گزارشهای بعدی به عنوان خبر به خود ما باز گردد.
برخی نامها خوانا نوشته نشده بود و تو باید تصمیم میگرفتی که این رحیم است یا مرضیه حلیمه هست یا حکیمه. اگر منبع تحقیق هم نداشتی باید در مواردی تصمیم به عدم درج نام میگرفتی. یعنی تو هم او را حذف میکردی! وقتی حذف یک نام اینگونه سخت است چگونه آنها توانستند خود آن انسانها را از صحنه گیتی حذف کنند؟
مدتی طول کشید تا بتوانیم لیستها را دقت ببخشیم تا روشن شود که به طور مثال “بهرام بهتاش” نامی است که زنده یاد احمد ثقلینی برای زندگی مخفی خود انتخاب کرده بود و یا “منصور دیانت” همان محمد حسن (منصور) دیانک شوری است.
با امکانات فنی و تایپی ان زمان، ترتیب الفبایی دادن به نام کشتگان، خود مصیبتی بود دردناک. مرتب نامهای جدیدی اضافه میشد. تو میبایست صفها را، صف نامهای آن عزیزان را، فشرده کنی تا افراد و نامهایی را در میان آنها جا بدهی. در نظرت، انسان ها، آن زندگیهای سرشار از شور و شیدایی و تکاپو بیش از پیش به جایی در یک صف و یک شماره تبدیل میشدند و تو خود را در این فراگشت پلید، سهیم میدیدی.
راستی این “میم” لعنتی چقدرزیاد قربانی داده یا قربانی گرفته است! چقدر نام فامیلی با میم زیاد است: منتظری، معینی، محسنی، مطلع سرابی،…
آن میم لعنتی … رنج تنظیم فهرست
گورهای جمعی
چند تن از بستگان زندانیان اعدام شده با به خطر افکندن جان خود، با پس زدن خاک سطحی محوطه خاوران، این جنایت بزرگ سران جمهوری اسلامی را مستند کردند و از گورهای جمعی عکس گرفتند. سندی غیر قابل انکار در مجامع بین المللی از وجود گورهای جمعی در ایران اسلامی. سندی از “طغیان علیه بشریت”. سر یک انسان برپای دیگری در گودالهایی به طول چندین ده متر و در چند ردیف. فقط خود آدمکشان و خدایشان میدانند در این گودالها با چه عمقی، چه تعداد پیکر انسانی روی هم انباشته شده است. فیلم این عکسهای افشاگر و تکان دهنده به دست ما رسانده شد و بلافاصله در سراسر جهان درمقیاسی وسیع منتشر شد. نگاتیو آن عکسها را نزد خود حفظ کردهام.
دیالوگ انتقادی
آگاهی بر وقوع یک فاجعه ملی در ایران، سپهر سیاسی ایرانیان خارج از کشور را به شدت ملتهب کرد. خبرهایی که از تحویل ساکهای زندانیان اعدام شده در کمیتههای شش گانه تهران و از تجمعهای اعتراضی چند صد نفره خانوادههای بردارشدگان میرسید، انتشار نام، عکس و زندگینامه کشته شدگان و نیز گزارشها از مراسم بزرگداشت که با وجود تمام تهدیدات مامورین امنیتی، گاه با شکوه تمام، توسط خانوادهها در ایران برگزار میشد، همه را به شدت منقلب و بی تاب کرده بود.
حرکات افشاگرانه، راهپیماییهای خیابانی، تجمع در برابر دفاتر روزنامهها و مراکز خبری و دولتی، اعتصاب غذا در ژنو، کلن، برلین، پاریس و… و تقریباً در همه کشورهایی که ایرانیان ساکن بودند، پیاپی جریان داشت. حتا تظاهراتی افشاگرانه درشوروی و درقلب مسکو به عنوان امری تا آن زمان بیسابقه به راه افتاد.
این حرکات همراه بود با احساسی ازناتوانی و دست بسته بودن در شکستن دیوار سکوت رسانههای “مین استریم” (جریان اصلی) و دولتهای اروپایی. کشورهای اروپایی که در برابر صدور فتوای قتل سلمان رشدی سفرای خود را از ایران فراخوانده بودند، اینک پس از پذیرش قطعنامه صلح با عراق، درپی بهبود روابط با جمهوری اسلامی و به دنبال مراودات و منافع اقتصادی خود بوده وچشم هایشان را بر کشتار آن همه دگراندیش و سلمان رشدیهای ایرانی به کلی بسته بودند. این سیاست تحت عنوان فریبنده دیالوگ انتقادی فرموله میشد. راستی ان زمان کجا بودند برخی اصلاح طلبانی که اینک به جز به رخ کشیدن تعداد زندانیانشان حرفی برای گفتن ندارند؟ اگر همدست نبودند، در باره آن سکوت مرگبار و تداوم رازداری کنونی شان چه میگویند؟
دیدار با گالیندو پل
نخستین گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، آقای رونالدو گالیندو پل بود. در اولین ملاقاتی که با او داشتیم لیست تهیه شده از قربانیان کشتار زندانیان سیاسی و نیز عکسهای گور جمعی را در اختیار او قرار دادیم. آن لیست تا آن زمان نامهای ۱٣۱٨ تن را شامل میشد که بعدها به همت کانونهای مختلف تکمیل شد و نام و نشان بیش از چهار هزار تن را در برمی گرفت.
کوشش کرده بودیم فهرست ارائه شده تا حد امکان با اطلاعات دیگری همچون وابستگی سازمانی، میزان محکومیت قبل از اعدام و… تکمیل شود. پیش از ما، هیئت دیگری با آقای گالیندو پل ملاقات داشت که با یکی از اعضای آن، آقای عزیزالله پاکنژاد، از قدیم آشنایی داشتم. او با شورای ملی مقاومت همبسته مجاهدین خلق همکاری داشت. آقای گالیندو پل لیست دیگری از اعدام شدگان را که شامل بیش از سه هزار نام میشد را در اختیار ما گذاشت و درخواست کرد از آنجا که به صحت آن لیست اطمینان کامل ندارند، ما بررسی کنیم و بگوییم اعدام کدام یک از اسامی آن لیست را تائید میکنیم. من گفتم ما این کار را نمیکنیم چون منابع کسب خبر ما با منابع آنها فرق دارد، ما فقط میتوانیم موارد مشترک را استخراج کنیم. گفت این نیز کمک خوبی است. همان شب تا صبح موارد مشترک را استخراج کردیم و رفیق همراه من که از پاریس آمده بود، اسامی مشترک را همانگونه که درخواست شده بود با حروف لاتین خوشنویسی کرد. روز بعد فهرست را به آقای گالیندو پل تحویل دادیم. اگر اشتباه نکنم رقم اسامی مشترک، ششصد وهشتاد بود.
اکنون نیز که این سطور را مینویسم به خود نهیب میزنم که چگونه میتوانی آن همه انسان، آن همه زندگی و سرنوشت را که هرکدام دنیایی داشتند را در قالب اعداد و ارقام و لیست روی هم بریزی. پاسخی ندارم جز اینکه بگویم راهشان به خاطر نه گفتن به گورزادان قرون و اعصار و ایستادن در برابر آنها پررهرو باد و نمیتوانم از تکرار سخن همسایه آلمانی ام خودداری کنم که با شنیدن اوضاع ایران از زبان همسر ایرانیش، تنها واژهای را که از فارسی آموخته است برزبان میآورد: کثافتها
به موازات تحرک نظامی روسیه، ایران و نیروهای بشار اسد برای حمله به استان ادلب در شمال غرب سوریه، تحرکات سیاسی گسترده ای براساس منافع هر یک از کشورهای منطقه و جهان در حال انجام است. این تحرکات می تواند به شکل گیری ائتلاف های جدید یا خدشه واردشدن بر ائتلاف های گذشته ظاهر شود. در این میان دیدار جیمز جفری سفیر سابق امریکا در آنکارا و بغداد و فرستاده ویژه ایالات متحده در امور سوریه با خلوصی آکار وزیر دفاع ترکیه از اهمیت خاصی برخوردار است.
برای هر دو کشور امریکا و ترکیه، نبرد ادلب از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. هر دو کشور با دیدی متفاوت از روسیه و ایران به جنگ در این منطقه نگاه می کنند. ترکیه نگران است که حمله گسترده ایران، روسیه و بشار اسد به ادلب، به یک فاجعه بزرگ انسانی منجر شود که در پی آن هزاران نفر از ساکنین این مناطق راهی مرز سوریه با ترکیه شوند. ترکیه اکنون نزدیک به سه میلیون پناهنده سوری را در خود جای داده است و افکار عمومی مردم ترکیه بر ضد پذیرش پناهندگان سوری است. در روزهای اخیر هاشتاگی از سوی احزاب مخالف دولت در ترکیه رواج یافت که از پناهندگان سوری می خواهد هر چه زودتر خاک ترکیه را ترک کنند.
از سوی دیگر ترکیه معتقد است که همه گروه های مسلح در ادلب، آن طور که روسیه و ایران می گویند، تروریست نیستند. بخش بزرگی از این نیروها به «ارتش آزاد» سوریه تعلق دارند که مورد حمایت این کشور هستند. در میان آنها، تنها گروه «جیش العزه» به تروریست ها تعلق دارد که ائتلافی از گروه های وابسته به جبهه النصره هستند و با این نام جدید در منطقه ادلب فعال هستند.
نگرانی دیگر ترکیه در منطقه ادلب این است که ایران، روسیه و نیروهای بشار اسد با این حمله می خواهند خود را به مرز ترکیه برسانند و تأثیرگذاری این کشور را بر فرآیند امور در سوریه کاهش دهند. این حمله همچنین می تواند تأثیرگذاری رژیم بشار اسد بر مناطق مرزی ترکیه را بالا ببرد و به اهرم فشاری بر ضد آنکارا تبدیل شود.
اما از همه مهمتر، هدف ایران و بشار اسد از جنگ ادلب، نابودکردن فرآیند سیاسی براساس توافقات ژنو است که به اپوزیسیون سوریه حق مشارکت در فرآیند سیاسی می دهد. ایران و بشار اسد هیچ تمایلی به تقسیم قدرت با دیگر گروه های سیاسی ندارند و به بهانه حمله به تروریست ها، می خواهند آخرین بقایای ارتش آزاد سوریه را نابود کرده، همه منطقه غربی و شمال سوریه را در اختیار بگیرند. از نظر ارتباطی، ایران و بشار اسد تلاش می کنند راه های دو استان لاذقیه و حماه با حلب را از طریق ادلب احیا کنند و از نظر نظامی مناطق «ریف» لاذقیه و حماه را از تیررس مخالفان خارج کنند.
از نظر ترکیه، جنگ ادلب مغایر با تفاهماتی است که بین این کشور و ایران و روسیه در «آستانه ۹» در کشور قزاقستان اتخاذ شد و به توافقنامه «کاهش نزاع ها» معروف شد. براساس این توافق، از اواخر فروردین ۱۳۹۶، آتش بس در مناطق مختلف سوریه به شکل مرحله ای و از منطقه ای به منطقه دیگر با ضمانت سه کشور روسیه، ایران و ترکیه اجرا می شود. هدف این بود که اگر نمی توان در تمام سوریه آتش بس ایجاد کرد، بهتر است آن را به صورت منطقه ای آغاز کرد و سپس به تمام کشور تعمیم داد. اکنون آماده شدن برای جنگ ادلب از سوی روسیه، ایران و بشار اسد، زیرپاگذاشتن تمام تفاهمات مربوط به این موضوع محسوب می شود و ترکیه نمی تواند نسبت به این موضوع ساکت بماند.
اما ترکیه به جای جنگ، راه حل دیگری برای ادلب دارد. دولت آنکارا مایل است موضوع تمرکز افراد مسلح در استان ادلب را همانند دو تجربه مناطق «درع فرات» و «غصن زیتون» حل کند. در این دو تجربه افراد مسلح از این مناطق خارج شدند بدون اینکه به شهروندان عادی آسیبی برسد. اکنون و در اولین گام، ترکیه موفق شد حمله به ادلب را تا بعد از اجلاس سران ایران، روسیه و ترکیه در ایران به عقب بیندازد. در روزهای اخیر شاهد تحرک مقام های ایرانی و ترک و سفرهای دو جانبه آنها بودیم. تحرکی که در نهایت به سفر محمدجواد ظریف به دمشق منتهی شد و بر تعویق حمله به ادلب تا بعد از اجلاس ایران تمرکز داشت.
در آن سوی ماجرا، ایالات متحده امریکا تقریبا دیدگاه های شبیه به ترکیه درباره جنگ ادلب دارد، اگرچه تشکیل منطقه ویژه کردها در شرق فرات، همچنان از عمده ترین نکات اختلاف میان دو طرف به حساب می آید. اما در جنگ ادلب امریکا از این بیم دارد که بشار اسد یک بار دیگر از سلاح شیمیائی بر ضد شهروندان خود استفاده کند، واقعه ای که هم اکنون روس ها برای آن زمینه چینی می کنند. رسانه های روسی در روزهای گذشته به نقل از مقامات آن کشور نوشتند که مخالفان بشار اسد برای انجام یک «حمله شیمیائی» آماده می شوند! این خبر بلافاصله واکنش جیمز ماتیس وزیر دفاع امریکا را به همراه داشت که به وضوح اعلام کرد؛ تنها بشار اسد است که از این سلاح ها در اختیار دارد و با تأکید سازمان های اطلاعاتی امریکا، مخالفان در سوریه از چنین سلاحی برخوردار نیستند.
نگرانی دیگر امریکا این است که جنگ ادلب بهانه جدیدی خواهد شد تا نیروهای ایرانی همچنان در سوریه باقی بمانند. چند ماهی است که دولت امریکا فشار سختی را برای خروج این نیروها از سوریه آغاز کرده است و برخلاف وعده های ظاهری روسیه درباره اخراج این نیروها از سوریه، مقامات کرملین مایل هستند سپاه پاسداران و شبه نظامیان تابع آنها را یک بار دیگر و این بار در جنگ ادلب به کار گیرد. امریکا با ناامیدی از وعده های روسیه، مایل است بیشتر در سوریه دخالت کند. دخالتی که طبق ارزیابی روس ها تا سطح بازگشودن یک جبهه جدید بر ضد بشار اسد پیش خواهد رفت. روز چهارشنبه گذشته آناتولی آنتونف سفیر روسیه در واشنگتن با مقامات امریکائی دیدار کرد و به شدت نسبت به حمله امریکا بر ضد بشار اسد هشدار داد.
اکنون جنگ ادلب، ترکیه و امریکا را بار دیگر در یک محور قرار داده و ایران و روسیه را در محور مقابل. در شرایط فعلی، اگر روسیه و ایران گوش شنوائی برای حرف های ترکیه نداشته باشند، ترکیه آماده است برای دفاع از منافع خود گزینه های دیگری را بررسی کند. دیدار جیمز جفری فرستاده ویژه امریکا در امور سوریه با خلوصی آکار وزیر دفاع ترکیه در آنکارا بر روی این گزینه ها متمرکز شد. جمهوری اسلامی به هیچ وجه مایل نیست که ترکیه از ائتلاف سه گانه خارج شود، به همین دلیل حمله به ادلب را تا بعد از اجلاس سران سه کشور در ایران موکول کرده است. اما روسیه بخشی از حملات هوائی خود را به ادلب آغاز کرد و ترکیه بلافاصله نیروهای ویژه خود را در مناطق مرزی خود با ادلب مستقر کرد. برخی معتقدند که این نیروها برای حفاظت از نوار مرزی ترکیه با ادلب در صورت هجوم پناهندگان سوری به این مناطق است و برخی دیگر از کارشناسان امور منطقه عقیده دارند که این نیروها برای رویارویی با ارتش بشار اسد و شبه نظامیان تابع آن است. در هر دو حالت به نظر می رسد که ترکیه به شدت درگیر وضعیت جنگی ادلب شده و دیگر ترکیه خود را متعهد به پیمان نامه «کاهش نزاع ها» بعد از آنکه این توافق توسط روسیه، ایران و بشار اسد نقض شد، نمی داند.
اخبار متعددی از برخورد با رسانههای تبلیغاتی ایرانی در شبکههای اجتماعی و بستن آنها میرسد؛ ابزاری که به یکی از اسلحههای خطرناک برای رویارویی مردم ایران و جهان عرب و جهان تبدیل شده بود. اما همه این موفقیتها فقط شامل نوک کوه یخ تبلیغاتی شدهاست. ایران شبکههای تبلیغاتی و اطلاعاتی زیر زمینی گستردهای دارد که تاسیس و راه اندازی آنها دقیقا از دهه هشتاد در لبنان شروع شد. به عنوان نیروی خارجی نمیتوانست چنین پروژهای را به پیش ببرد مگر بعد از اینکه رسانهها را به خدمت گرفت تا خودش را درجامه قهرمان رهایی بخش لبنان در برابر اسرائیل، شیعیان از “حرمان”، برای عربها علیه “سلطه” امریکایی، برای مسلمانان ضد کفار و… نشان دهد.
شبکههای ایرانی پیشرفته شد و کارکرد و وظایف نمایندگانش را گسترش داد، حزب الله حالا دیگر فقط گروه مسلح مبارز نبود بلکه مأموریت یافت تجارت قاچاق سیگار از امریکا را مدیریت کند، در افریقا پولشویی کند و در لبنان به بزرگترین ماشین تبلیغاتی تابع ایران بدل شد که در عراق و یمن حتی چند سال پیش از شورش حوثیها، به آن خدمت میکرد. بخش بزرگی از کانالهای تلویزیونی و “سوشیال مدیا” از آنجا مدیریت میشوند نه از صعده و صنعا یا بغداد. و این یکی از رازهای موفقیت ایران در منطقهایست که به زبانش حرف نمیزنند و تاریخ و میراث سراسر رقابتی با آنها داشته و با آنها هیچ مرز مشترکی ندارد جز با کشور عراق. ایران نمیتوانست خود چنین مأموریتهایی را به سرانجام برساند. بار این منظور شبکههای منطقهای و خدمات متعددشان را به روز کرد و دستگاه تبلیغاتی نمایندگانش عملگرایانه رفتار کرد. ائتلافهایش نیز از تبلیغاتش گستردهتر شد. نگاهی به آن در لبنان و غزه، عراق، یمن و افغانستان بیندازید. همچنین به قطر که بخش بزرگی از ابزارش را برای بازاریابی دیدگاههای ایران اختصاص داده نگاهی بیاندازید. درکویت نیز گروههایی وجود دارند که دل درگرو ایران دارند هرچند به میزانی کمتر.
این البته از ارزش دستآوردهای چند هفته گذشته ایالات متحده در مبارزهاش با تبلیغات ایرانی نمیکاهد. امریکا موفق شد ۷۰۰ حساب ایرانی به زبانهای مختلف در توئیتر را ببندد. همچنین ۳۹ کانال تلویزیونی دولتی ایران در فضاهای شبکههای اجتماعی، گوگل ۱۹ وبلاگ و فیسبوک ۵۶۲ صفحه را بستند.
امروز جنگی علیه تهران به راه افتاده آن هم در سطحی کم سابقه و در همه جبههها: بانکها، ارز، تجارت، اقتصاد، تکنولوژی پیشرفته، نفت، دیپلوماسی، فعالیتهای جاسوسی، امنیتی، نظامی، رسانه، جنگ روانی، تقویت اپوزوسیون خارجی و تشویق مخالفان داخلی. ایران هیئتهایش را روانه میکند و پیشنهادهایش را میدهد، تقلا میکند شکافهایی را که در این سد ایجاد شده با انگشتانش ببندد، سدی که هر آن ممکن است ویران شود. یکی از دلایل موفقیت و اثر گذاری گامهای جدید این است که دولتهای مورد نظر در این رویارویی ایران را خوب شناختهاند و سیارههای منظومهاش را. منظومهای که سراسر برای رسیدن به اهداف نظام به خدمت گرفته شده، نظامی که هیچ دولت مدنی را که همه نیرویش را برای خدمت به مردمش بسیج کرده، به رسمیت نمیشناسد بلکه طرح بلند پروازانه خودش را دارد که انعکاسی از رؤیاهای مردان دین در آن کشوراست. دشمنان ایران میدانند چطور این ابزار بزرگ برای تحقق اهدافی محدود اداره میشود، آن هم روی دوش سازمانهای حکومتی مثل سفارت و شبکههای مالی و قاچاق و دانشمندان و رسانه و شرکتهایی که تحت پوششهای مختلف درقارهها و ایالات متحده به ثبت رسیدهاند. کاملا شناخته شده است به همین دلیل دیگر برای رویارویی با آن نمیتوان مثل گذشته به بالا بردن سطح آماده باش و افزایش شناورهای دریایی درآبهای خلیج اکتفا کرد. امروز مراکز دینی در افریقا و امریکای جنوبی تحت تعقیب قرار میگیرند و شرکتهایی در باهاما، تشکلهای دانشجویی ایرانی در امریکا زیر نظر گرفته میشوند و از نظام سویفت بانک برای جلوگیری از جابه جایی دلار به بانکهای ایرانی در سراسر جهان استفاده میشود.
هدف این فشارها سرعقل آوردن آیت الله و فرماندهانش است تا بدانند به پایان راه انقلابی رسیدهاند و حالا زمان تبدیل ایران به یک کشور آشتیطلب رسیده یا چنان فشارها زیاد شوند تا بشکند و سقوط کند.
ای آفریدگارپاک توراپرستش می کنم از تو یاری می جویم
پاینده ایران
هم میهنان
جنایت های روسیه تزاری ، خیانت های شوروی سابق و سیاست های روسیه کنونی که میراث دارنظام پیشین است ، از روسیه چهره ای منافق و غیرقابل اعتماد ساخته است که در حافظه تاریخی ملت ایران برای همیشه ثبت خواهد شد.
ملت ایران همواره خواهان روابط مسالمت آمیز و صلح جویانه با همسایگان بوده و هیچگاه تمایلات توسعه طلبانه نسبت به هیچ یک از آنها را نداشته و ندارد. متأسفانه ویژگی های انسانی و متعالی ملت ایران همیشه مورد سوء استفاده بیگانگان قرار گرفته و به شهادت تاریخ ، میهن ما بارها مورد هجوم و تجاوز برخی از آنها واقع شده و در این راه متحمل صدمات بسیار گردیده است.
در اوایل دوره قاجار ، روس ها با تأیید و همکاری های پیدا و پنهان انگلستان به ایران هجوم آوردند و با تحمیل دوقرارداد ننگین گلستان و ترکمنچای ، بخش وسیعی از میهن ما را جدا کردند و از آن پس با ادامه سیاست های استعماری ، از آن جمله تقسیم ایران بین روسیه و انگلستان – که با هوشیاری ملت ناکام ماند – ضربات جبران ناپذیری بر ملت ما وارد آوردند . باسقوط تزاریسم و روی کار آمدن حکومت شوروی ، ملت ما برآن امید بود که با توجه به شعارهای حکومت جدید ، از این پس سیاست های استعماری روس ها منسوخ و شرایطی همراه با صمیمیت و احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی ایران پدید می آید و حقوق تاریخی از دست رفته ایران بازگردانده می شود . حکومت جدید کلیه قراردادهای پیشین را « امپریالیستی» تلقی و همه آنها را لغو کرد.انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ که به موجب آن پنجاه درصد دریاچه مازندران متعلق به ایران است و پس از آن قرارداد۱۹۴۰ از دیگر تعهدات دولت شوروی بود ، اما از آن پس محدودیت هایی برای ایران پدید آوردند اشغال آذربایجان و سکوت وتأیید کودتای ۲۸ مرداد و تأیید جدایی بحرین از ایران در شورای امنیت از دیگر موضع گیری های خصمانه ای بود که هیچ گونه تناسبتی با شعارهای ضد امپریالیستی آن حکومت نداشت . در جریان جنگ میهنی ، روس ها با تجهیز زرادخانه های کشور استعمارساخته عراق ، در عمل دشمنی های دیرین خود را با ایران ، به صراحت به منصه ظهور رساندند.
پس از فروریزی حکومت شوروی ، دولت جدید روسیه که خود را ملزم به رعایت کلیه قراردادهای دولت شوروی سابق با دیگر کشورها می خواند ، اکنون منافقانه و با تزویر به حقوق مسلم ایران در دریاچه مازندران « کاسپین» – که گاه به غلط خزر نامیده می شود – تجاوز می کند و با سوء استفاده از سیاست خارجی منفعل و ترس خورده کاربدستان حکومتی ، با نظامی کردن این دریای بسته و باز کردن جای پا برای دیگر شریکان خود و تقسیم سهم ایران در بین میراث خواران خود تلاش می کند به دشمنی تاریخی پنهان و آشکار خود با ایران ادامه دهد.
اما زهی خیال باطل ، اینجا ایران است. اینجا میهن هزاران هزار شهید و جانباز و آزاده ی سرافراز است. اینجا خرمشهر است؛ خرمشهر سرفراز است.
حزب ملت ایران بر این باور است که مرزهای این سرزمین در آنجاست که فرهنگ و تمدن ایرانی حضور دارد و مذاکره بر سر اصول منافع و مصالح ملی و حقوق تاریخی ایران در دریاچه کاسپین فقط در صلاحیت “ملت ایران ” است و طبیعی است گه هرگونه کوتاهی در استیفای حقوق ایران از نظر ملت ایران مردود است.
حزب ملت ایران
یکم شهریورماه ۱۳۹۷
درود بر شهیدان راه استقلال و آزادی ایران
یک مرغ گرفتار دراین گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
اندوه بزرگی است دراین شهرآشوب میهن،در این وانفسای نفس گیرتاریخ جنبش آزادی خواهی ملت ایران و در هنگامه ای که میهن تشنه ی عشق است و جانثاری،فراق یاری از تبار پاکباختگان،از تبار مردانی که استواری گام ها و اراده پولادین شان لرزه بر تن کین خواهان می انداخت.
فرزین مخبر،سرباز راستین میهن و پرورده اندیشه ی پان ایرانیسم در نهایت ناباوری چشم از جهان فرو بست و در خاک میهن عاشقانه آرام خواهدگرفت.
سربازی که به حکم میهن پرستی از دوران دانش آموزی عشق ورزی در راه آزادی خواهی را در سنگر حزب ملت ایران آغاز و تا واپسین دم حیات به عنوان یکی از اندامان حزب ملت ایران لحظه ای دست از مبارزه در راه آرمان های حزب بر نداشت.
فرزین مخبر که در دو رژیم به گناه آزادی خواهی و مبارزه بر علیه استبداد بارها و بارها بازداشت و زندانی شده بود هیچگاه در برابر مرارت ها و زندان هایی که بر او تحمیل می شد سر خم نکرد تا همچو رهبران شهیدش داریوش و پروانه فروهر نامش در تاریخ مبارزات ملت ایران جاودانه شود.
غمگنانه ی درگذشت این همرزم و دوست دیرینه اندوه بزرگی بر جان و روان همه ی هموندان او در حزب ملت ایران است .
این سوگ بزرگ را به همسرگرامی بانو بدری سعیدی و دختران دلبندش ایران و آذر و همه رهپویان مکتب پان ایرانیسم و کنشگران ملی دل آرامی گفته و یادش را گرامی می داریم.
خسرو سیف
تهران یکم شهریور ۱۳۹۷
در روزهای اخیر، موج وطن فروشی آخوندهای حاکم بر سرزمین ما به دریای خزر رسیده که همواره در سرتاسر تاریخ، بخش جدایی ناپذیر ایران بوده است. در شرایطی که ملت ایران از لحاظ اقتصادی در بدترین شرایط تاریخ خود دچار روزمرگی شده اند و به سختی روزگار می گذرانند و از طرفی گرانی و فساد که ریشه در تبهکاری حاکمان مذهبی دارد، موجب ویرانی اقتصاد و زیرساخت های کشور شده است، فاجعه واگذاری بخشی از مام میهن به بیگانگان دردی به دردهای بی درمان مردم مظلوم ما می افزاید.
اگر به واقع با دید درست بنگریم، تمام مسائل و مشکلاتی که در اقتصاد، سیاست، اخلاق و اعتقادات برای این ملت تحت حاکمیت دینی رخ می دهد، با هدف نابودی منافع مردم ما برنامه ریزی شده است. اگر از چهار دهه گذشته که ملایان در راس قدرت بودند، بیلان کار گرفته شود که مردم ما چه به دست آورده اند و چه از دست داده اند، خواهیم دید که به جز فشار، خشونت، سرکوب و آزار و اذیت، دریافتی آنها هیچ است، ولی آن چه از دست دادند همه دارایی و هویت آنها است، منافع ملی، خزائن میهنی، معادن عمومی، ثروت های ملی، و از همه مهم تر اعتبار جهانی از دست رفت، به طوری که اکنون گفته می شود پول ایران در دنیا اعتبار ندارد، و اسفناک تر این که خود ایرانی هم اعتبار ندارد. یعنی وقتی که شهروند ایرانی به خارج از کشور مسافرت می کند، با دید زشتی به او می نگرند، او را به چشم تروریست، کلاهبردار و دروغگو براندازش می کنند که این وضعیت بسیار بدتر از چپاول ثروت ملت ما است. ما ایرانیان در همه ابعاد خسارت دیده ایم و ضرر و زیان مردم ایران، بیش از تحریمی هایی می باشد که سال ها برای ما اعمال شده است. هر چند بیگانگان ما را مورد تحریم قرار داده اند، ولی شوربختانه خودی ها هستند که ما را از منافع ملی خود بی نصیب می سازند. خودی یعنی آن کسی که نام او ایرانی است و در ایران حاکمیت دارد.
در زمان شاه فقید ایران قدرت بلامنازع نیمه جنوبی این دریا به حساب می آمد، ولی شوربختانه در پی انقلاب خانمان سوز سال ۱۳۵۷، روز به روز از اقتدار ایران و ایرانی کاسته شد و ایران به تدریج با کام دشمن تاریخی خود روسیه افتاد. در اثر این ضعف حاکمان فعلی در مقابل روس ها و ملاحظات سیاسی و فرامنطقه ای ملاها به ویژه در سوریه و کشورهای اطراف که به دلیل جاه طلبی مذهبی آنها است، روس ها عنان اختیار را از حاکمان ما گرفتند و شرایطی را به وجود آوردند که اکنون کشورهایی با کمتر از ۳۰ سال سابقه تاسیس به سادگی ایرانیان را از حق خود در این دریا منع می کنند.
اکنون سرمایه های ملی ایرانیان در خشکی و دریا در حال نابودی است و ایرانیان گرفتار استبداد مذهبی، از ثروت های طبیعی و خداداده خود محروم شده اند. چه در دریای عمان و خلیج فارس که بسیاری از کشورها مشغول بهره برداری هستند و به وفور نفت وگاز استخراج می کنند، چه در دریای خزر که سهم پنجاه درصد ما در زمان شاه به زیر یک پنجم کاهش یافته است.
اکنون پس از چه سال نابودی منافع ملی ایرانیان، خط فقر به چهار میلیون تومان رسیده است و سپس آمار خود حکومت گویا است که نود درصد مردم ایران زیر چهار میلیون تومان درآمد دارند! با فروپاشی اقتصاد ایران، ارزش پول ملی هزاران برابر کاهش پیدا کرده و کار به جایی رسیده است که اعدادی مانند میلیون تومان و میلیارد تومان که زمانی یادآور ابهت و توان مالی بازاریان و اشراف بود، اکنون از چشم افتاده است.
از دیدگاه دیگر، حتی بخش هایی از ثروت ملی ما که در اثر تلاش نیروی انسانی کارآمد و سرمایه فنی داخلی مورد بهره برداری قرار می گیرد، باز هم توسط حاکمان فعلی به هدر می رود و در راه ماجراجویی های نظامی آنها در کشورهایی مانند فلسطین، سوریه، لبنان، عراق و یمن به فنا سپرده می شود، و در همین حال مردم ما دچار بیکاری گسترده و گرسنگی هستند، جای تردید باقی نمی ماند که اگر منابع دریای خزر هم به ایرانیان بازگردانده شود، این دشمنان اشغالگر آن را به هیچ وجه برای کشور و مردم هزینه نخواهند کرد.
پس وظیفه ما ایرانیان این است که تا جایی که می توانیم صدایمان را به گوش این حاکمیت برسانیم، و البته باید تلاش کرد که این اعتراض ها به خشونت آمیخته نشود. چرا که در وضعیت فعلی مردم ما نه قدرت دارند و نه حامی بین المللی پشتیبان آنها است و حتی مخالفان رژیم نیز سازماندهی مناسبی ندارند، ولی رژیم حاکم زورمند است و به شدت سرکوب می کند. به این صورت دو ضرر نصیب مردم می شود، هم دارایی و مایملکشان را برده اند و هم در اعتراض آنچه که غارت شده، کتک می خورند، به زندان می روند و در نهایت شکنجه و کشته می شوند.
شاید اگر صدای ما اکنون به جایی نرسد، بالاخره مخالفتها و تلاشهای ایرانیان روزی به ثمر خواهد نشست.
در نهایت باید دانست که همه این جنایاتی که با هدف نابودی کشور و فلاکت مردم روی داده است، فقط به دلیل دیانت است، دیانتی که در درجه اول نباید با سیاست در می آمیخت و حکومت مذهبی نباید تشکیل می شد که کار به این فضاحت برسد و در درجه دوم اصولا در درون خود دیانت نیز اشکالات بسیار بنیادی وجود دارد. مهم ترین ایراد این که خدای ارائه شده توسط ادیان زمینی در واقع خدایی است که منحصر به کره زمین می باشد، درحالی که خدا جهانشمول است و هستی را خلق کرده و با قدرت خود تمام عالم را تحت سیطره دارد.
نمایندگان بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
مرداد ۱۳۹۷
با دیدن یک تصویر و قاب بهیاد چه میافتیم؟ سی سال در حسرت داشتن تصویر و خطیادگاری از او بودم. بالاخره یافتم آنچه میجستم. چند تصویر از دورانِ نوجوانی و جوانی و سربازی. ناماش جلیل شهبازی است؛ پیرکودکِ آذری؛ متولد ۱۳۳۲ میاندوآب. جوانی نکرده کهنسال شد و به پیری پرت. کوتاهزمانی پس از آوار بهمنکش ۵۷ در بیستوپنجسالهگی مرتبط با فداییان دستگیر و نه سال بعد تابستانکٌش شد.
گاه چه میل غریبی به دیدن در وجدان خفتهی آدمی لهیب میزند. عکس با جسم سروکار دارد. بازگشتِ جوانی و جان ناممکن است. کاش میشد پارهای تصاویر را از ذهن زدود تا یاد نتواند بر جسم و جان آوار شود.
ما به چهچیز یک عکس مینگریم؟ نقش آدمهایی که دیگر نیستند؟
مرگ منصف نیست. بیشتر مواقع نابههنگام از پشت میزند.
سی تابستان است که با عبور از سیم خاردار، قرق میشکند تا خوابکابوسهایمان تعبیر کند. کارش شده این که هر تابستان پاورچین پاورچین با پاهای برآماسیده از کابلِ نماز از قاب بیرون آمده، چرخی در گوهردشت بزند و پانسمان قلبهای مجروحمان تعویض کند.
۵ شهریور آغاز چپکشی است.
در گوهردشت از بند ۷ که ساکنان آن محکومین زیر ده سال بودند و نیز بند فرعی ۲۰ آغازیدند.
جلیل را همان نخستین روز (۵ شهریور) بهنزد هیئت فرا میخوانند.
– اسم، مشخصات، اتهام؟
– نماز میخوانی یا نه؟
– نمیخوانم.
– بزنید تا بخواند.
و این حکم مرگفروشان بود. و اینهمه حسینعلی نیری میپرسید که ریاست هیئتِ مرگ عهدهدار بود.
نفریننامه و تباهیی مذهبی که پیشتر روحالله خمینی انشاء کرده بود.
چند ضربه تا مرگ؟ ده ضربه تا مرگ.
سهمیهی کابل غروب شهریور را میخورد هر وعدهی نماز ده ضربه. اللهاکبر.
چند ضربه تا مرگ؟
و سهمیهی کابل تمام وعدههای نماز ۶ شهریور را.
چند ضربه تا مرگ؟ ۵۰ ضربه. اللهاکبر.
به همسلولیات گفته بودی این مدل کابل خوردن را در زندان تجربه نکرده بودی.
برای تو اینجا آخرین ایستگاه نه سال حبس بود.
گفته بودی دوران حاجداوود دارد بر میگردد و دیگر حوصلهی بازگشت به دوران حاجی را نداری.
بوی بدی به مشامات وزیده بود. غروب بود و گوهر را بوی نامهربانی پر کرده بود.
هیچ دمپاییای اندازهی پایت نبود. قادر نبودی پاهای برآماسیده از کابلِ نماز بر زمین بگذاری. سْر میخوری و بهسختی خود را به دستشویی میکشانی.
نوبت دستشوییی ۷ شهریور به همسلولیات میگویی برو کار دارم.
چه کاری؟ کاری که دیگر حوصلهات سر نرود!
شیشهی مربایی که بهجای لیوان چای از آن استفاده میکردیم را به ظرافت یک جراح بر رگانات کشیدی. به چه میاندیشیدی در دمِ واپسین؟
رگ زدی تا غرور به امانت بماند؟ مرگِ خودآگاهی بود این جراحتِ جان؟
نوبت دستشوییات طولانی میشود. نگهبانها با پیکر خونینات مواجهه میشوند. قاضی محمد مقیسه که آنهنگام مدیریت زندان گوهردشت عهدهدار بود و شهره به ناصریان، بی ردای شوماش زمانی با نگهبانها بالای سرت میرسند که هنوز نیمهجانی در تن داری. قاضی مقیسه تمامکٌشات میکند.
آنزمان عبا عمامه نداشت. پیراهنی گشاد تا برآمدگیی شکم پنهان کند. سرسپردهی ساطور و دار و چشمانی قی کرده از خون تابستان.
بعد با عصبانیت رو به همسلولیات میگوید: به درک واصل شد. این کثافتکاریها برای چیست؟ ما بهقدر کافی طناب داریم. بگویید در اختیارتان بگذاریم.
قاضی مقیسه عبایش چونان شلیته میچرخاند تا ریاست شعبهی ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی شاباشِ جنایتاش شود.
و ساعاتی بعد پیکر گرمات در یکی از کامیونهای یخچالدار میاندازند و خاورانی میشوی. نمیدانیم استخوانهایت در کدام خاکپشته شیار و در کدامیک از گورچالها پنهانات کردهاند.
و حال ما ماندهایم و تو و شما که پارههای جداماندهی تنمان هستید.
و هنوز چه بغضها برایتان باید ترکاند.
ای کاش باران میآمد؛ برای شستن سنگ مزار نداشتهات.
و تکهای از دلمان که همانجا دفن شد.
در پیمان های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰، ایران و اتحاد شوروی چند اصل درباره رژیم حقوقی دریای کاسپین (خزر) مبنی بر حقوق برابر و مشترک دو دولت در آزادی کشتیرانی اعم از ناوگان بازرگانی، نظامی و ماهیگیری بطور مساوی پیش بینی شده است. افزون بر این، در پیمان ۱۹۴۰، شانزده کیلومتر از ساحل منطقه انحصاری ماهیگیری برای هر طرف در نظر گرفته شده بود. در این پیمان تصریح شده که دریای کاسپین دریای مشترک ایران و شوروی است؛ بدین معنی که این دو کشور بدون هرگونه تفکیک و تقسیم در تمامی زمینه های دریای کاسپین دارای حقوق مشترک و برابر می باشند.
پس از فروپاشی شوروی در کنفرانسی در آلماتی پایتخت قزاقستان در سال ۱۹۹۲، همه جمهوری های جدا شده از شوروی در قطعنامه ای تعهد کردند که همه پیمان های بین المللی شوروی را تایید و رعایت کنند. این تعهد شامل پیمان های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ هم می شود. بنابراین، به استناد پیمان های مذکور، سهم ایران از دریای کاسپین نیمی از عرصه و عیان است. ایران باید در صورت عدم امکان احقاق حقوق تاریخی و پیمانی خود از راه مذاکره، داوری را به دیوان بین المللی لاهه ارجاع دهد.
ولی برای اینکه با رویدادهای مرتبط با این دریا پس از فروپاشی شوروی که شمار کشورهای ساحلی از دو به پنج کشور افزایش یافت آشنا بشویم، لازم به ذکر است که در پی این رویداد، سه کشور نوپای ساحلی، قزاقستان، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان، که بوجود آمده بودند دیدگاههای متفاوتی درباره رژیم حقوقی این پهنه آبی بشرح زیر مطرح نمودند:
۱-دولت قزاقستان باور داشت از آنجا که کانال وُلگا-دون دریای کاسپین را بطور غیرمستقیم به دریای آزاد پیوند میدهد، پس ویژگی دریای آزاد را احراز نموده و به همین دلیل اصول حقوقی کنوانسیون ۱۹۸۲ دریای آزاد باید بر این پهنه آبی حاکم باشد.
۲-جمهوری آذربایجان خواهان تقسیم کامل این دریا میان پنج کشور ساحلی شد، و این خواسته در قانون اساسی این کشور پیش بینی شده است.
۳-دولت ترکمنستان پیشنهاد کرد که ۷۲ کیلومتر (۴۵ میل) به عنوان منطقه مشترک و مشاع زیر مدیریت یک نهاد منطقه ای قرار گیرد.
۴-دولت های روسیه و ایران بر آن بودند که نظام برابر و مشاع پیشین با در نظر گرفتن مقتضیات و ضروریات روز به نحوی پایه رژیم جدید قرار گیرد؛ و به همین دلیل دولت روسیه اقدامات یکجانبه دولت آذربایجان را دایر بر بستن قراردادهایی با شرکتهای خارجی برای کاوش و بهره برداری از منابع هیدروکربن را غیرقانونی اعلام نمود و با صدور بیانیه ای این اقدام یکسویه در دریای مشاع را محکوم کرد. ولی برخلاف موضع رسمی خود، دو شرکت نفتی این کشور، گاسپروم و لوک اویل، در کنسرسیوم های نفتی آذربایجان مشارکت کردند. افزون بر آن، فراتر از این برخورد دوگانه، دولت روسیه در سال ۱۹۹۸، با بستن قراردادی دو جانبه با دولت قزاقستان اقدام به تقسیم بستر و منابع زیر بستر منطقه شمالی دریا نمود. در همین راستا، قرارداد مشابهی بین روسیه و جمهوری آذربایجان نیز انجام شد.
بستن قراردادهای دوجانبه و غیرقانونی از سوی روسیه، آنهم در دریای مشاع و مشترک با ایران در رابطه با بستر و منابع زیر بستر بیرون از منطقه ۱۶ کیلومتر انحصاری ماهیگیری نه تنها حقوق برابر ایران در مورد منابع بستر و زیر بستر مشترک و مشاع را نادیده انگاشته، که این حقوق را بکلی زیر پا گذاشته است.
در برابر این رویداد، دولت وقت جمهوری اسلامی به این اقدام غیرقانونی اعتراض کرد که کلیه تصمیمات باید به اتفاق آراء گرفته شود، و برای حفظ یگانگی پیشنهاد نمود که سهم هر یک از کشورهای ساحلی بطور برابر ۲۰٪ در نظر گرفته شود. هرچند از این پیشنهاد استقبال نشد، ولی از دیدگاه جبهه ملی ایران دولت بایستی روی ۵۰٪ پافشاری می کرد و اینکه در مورد سهم ایران هیچ کشوری بجز ایران و روسیه حق رای ندارند. دولت وقت اعلام کرد از آنجایی که حقوق مساوی و مشترک ایران در انشاء قراردادهای دو جانبه غیرقانونی دچار تضییع فاحش گردیده، لذا تا زمانی که رژیم حقوقی دریای کاسپین مشخص نشده، برای حفظ حداقل حقوق حقه خود اجازه نخواهد داد در ۲۰ درصد آبهای ساحلی مجاورش اقداماتی انجام گیرد. در پی اعلام این موضع ایران، کشتی اکتشافی بریتیش پترولیوم که در حوزه البرز به کاوش مشغول بود از این حوزه خارج شد. هرچند ذکر حقوق مساوی درست بوده، ولی ذکر عدد حداقل ۲۰٪ یک اشتباه دیپلماتیک بوده است.
اینک که متن کنوانسیون ناظر بر رژیم حقوقی دریای کاسپین شامل ۲۴ ماده از جمله تعیین ۲۶ کیلومتر (۱۶ میل) به عنوان دریای سرزمینی و ۱۶ کیلومتر (۱۰ میل) فرای آن به عنوان منطقه انحصاری ماهیگیری اتخاذ گردیده، لازم است به برخی نارسایی های جدی در این کنوانسیون اشاره شود:
۱-در یک پهنه آبی مشاع و مشترک، حقوق برابر و مشترک کشورهای ساحلی ناظر بر تمامی زمینه های این پهنه و دریاچه می باشد. اگر در زمانی به دلیل امکانات فنی و امکانات وقت، بهره برداری صرفا معطوف به دریانوردی و ماهیگیری بوده، در شرایط بعدی در پرتو پیشرفتهای علمی و فنی امکان استفاده از دیگر زمینه های این پهنه یعنی منابع بستر و زیر بستر فراهم باشد، برابری و اشتراک حقوق پابرجا می ماند.
۲-اگر یکی از طرف های قرارداد مشاع ناظر بر منطقه خاص، از یکی از حقوق حقه خود استفاده نماید و یا از حقوق دیگرش استفاده کامل ننماید، به مبانی حقوقی او لطمه ای وارد نخواهد شد. بدین معنی که اگر کشور مورد بحث دارای برابری و آزادی کشتیرانی اعم از ناوگان بازرگانی و نظامی داشته و به دلایلی از ایجاد پایگاه و ناوگان نظامی خودداری کرده باشد و یا فعالیت های شیلاتی خود را تنها به بخشی از دریا تخصیص داده باشد به مبنای حقوقی او ناظر بر استفاده از تمامی پهنه دریای مورد بحث خدشه ای وارد نخواهد شد.
۳-در قراردادهای بین المللی اعم از دوجانبه و چند جانبه الویت حقوق و تکالیف طرف های قرارداد مبتنی بر تعهدات قراردادی است؛ گو اینکه رویه نیز به عنوان یک نکته تکمیلی مد نظر قرار میگیرد.
۴-آبهای فرای ۲۶ کیلومتر دریای سرزمینی و ۱۶ کیلومتر انحصاری ماهیگیری که منطقه مشاع و مشترک میباشد، تمامی منابع آن اعم از منابع سطحی چون ماهیگیری و غیره و منابع بستر و زیر بستر مانند نفت و گاز می بایست به عنوان منابع مشاع تلقی گردد و استفاده و بهره برداری از منابع مزبور می بایست زیر نظر یک نهاد منطقه ای انجام گیرد و منافع آن اعم از جنسی یا نقدی بین کشورهای ساحلی بر مبنای حقوق قانونی بالنصفه و انصاف تسهیم گردد.
متاسفانه در موافقتنامه قزاقستان این مسئله اساسی نادیده گرفته شده است. در ماده ۸ همان قرارداد دو جانبه و غیرقانونی قبلی ناظر بر تقسیم بستر و منابع زیر بستر به صورت بخش گرایی محفوظ نگه داشته شده است.
بدیهی است از نظر جبهه ملی ایران به این رویه زیانبار باید خاتمه داده شود و منابع بستر و زیر بستر منطقه مشاع فرای ۱۵، ۱۰ و ۲۵ میل، همانند تقسیم بندی منابع آبهای سطحی چون ماهیگیری بطور بر پایه حقوق تاریخی-قانونی میان ایران و چهار کشو دیگر مساوی سهمیه بندی و توزیع شود.
۵-دولت ایران در ابتدای افزایش کشورهای ساحل دریای کاسپین از دو به پنج کشور بر آن بود که دریای کاسپین به عنوان پُل صلح، دوستی و همکاری تلقی شود و از نظامی شدن آن جلوگیری شود. ولی دولت روسیه از همان آغاز راه نظامی شدن در این دریا را در پیش گرفت و بخش عمده ناوگان خود را از دریای سیاه به دریای کاسپین منتقل نمود. با توجه به نابرابری فاحش قدرت دریایی روسیه با دیگر کشورهای ساحلی، بدیهی است که روسیه سلطه نظامی خود را بر دریای کاسپین پایدار نگه خواهد داشت. بویژه، در پرتوی استراتژی اتحادیه اورآسیا و هدف همبستگی اقتصادی، سیاسی و نظامی-امنیتی کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، این محدوده را تحت کنترل داشته باشد.
جبهه ملی ایران از عدم ورود و حضور نیروهای نظامی به دریای کاسپین مندرج در ماده ۳، پشتیبانی میکند، ولی معتقد است که حضور نیروهای نظامی کشورهای ساحلی باید مبتنی بر یک موازنه منصفانه باشد نه بر پایه برتری فاحش یکی بر دیگران، و اینکه دریای کاسپین در حیطه نظامی یک دولت قرار گیرد.
۶-امروزه مسئله محیط زیست دریای کاسپین و بقای منابع آبزیان و گیاهی آن به سبب نکات زیر دچار تهدید جدی و نابودی می باشد:
آ- افزایش روزافزون آلودگی ها که ۷۰٪ آن ناشی از آلودگی شدید رودخانه وُلگا و بخش عمده دیگر ناشی از فعالیت های نفتی جمهوری آذربایجان میباشد.
ب- صید بی رویه ماهی و صید قاچاق غیرفصلی آبزیان و فقدان کنترل فعالیت های شیلاتی.
ج- سد بندیهایی که مانع ورود تاس ماهیان خاویاری برای تخم ریزی به سنگلاخ رودخانه ها میشوند.
د- ورود موجودات دریایی غیربومی از دریای سیاه از راه ولُگا-دون، از جمله شانه دار ژله ای مهاجم که گسترش پیدا کرده و خوراکشان ماهی کیلکا است که خوراک اصلی ماهیان خاویاری و آزاد می باشد.
ه- فقدان فرهنگ حفاظت زیست محیطی کشورهای ساحلی، چنانکه تا ده سال آینده اقدامات جدی صورت نگیرد، دیگر بقای ماهیان آزاد و تاس ماهی خاویاری مورد تردید خواهد بود.
۷- ایران درباره عبور کشتی های بازرگانی و نظامی و زیردریایی ها از دریای سرزمینی و تعریف موضع عبور بی ضرر دایر بر عدم مغایرت با آرامش، نظم عمومی کشور ساحل، و امنیت کشور ساحل، یا تهدیدی علیه تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال سیاسی و عدم مغایرت با مقررات گمرکی، مهاجرتی، ناظر بر تفسیر و اجرای قراردادها که عینا” از مندرجات کنوانسیون ۱۹۸۲ حقوق دریاها اقتباس و پیروی شده است را تایید می نماید.
با علم به آنچه تا کنون گذشته، و ناتوانی جمهوری اسلامی در دفاع از حقوق قانونی و تاریخی ایران در دریای کاسپین، هرگونه مذاکره در شرایطی که کشور زیر فشارهای بین المللی بدون دوست و پشتیبان مانده و حتی روسیه هم به ما پشت کرده، تنها می تواند به از دست رفتن حقوق قانونی ما منجر گردد. جمهوری اسلامی مطمئن باشد که کوتاه آمدن از حقوق تاریخی ایران در مذاکرات ممکن است روسیه را در برابر کشورهای مدعی روسفید کند، ولی پشتیبانی راهبردی آن را به ارمغان نخواهد آورد.
طرح مسئله: ادعای “جمهوری اسلامی در حال فروپاشی سریع است”، چند ماهی است که به طور گسترده از سوی گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و بسیاری از افراد در شبکههای اجتماعی و رادیوها و تلویزیونها تبلیغ میشود. تا آن جا که افراد و گروههای بسیاری یا خود را به عنوان آلترناتیو قلمداد میکنند و یا این که به دنبال تشکیل شوراهای رهبری برای جایگزین شدن هستند.
برخی دو مدعای توصیفی و تجویزی زیر را مطرح میسازند:
ادعای توصیفی: “جمهوری اسلامی در بحرانیترین و ضعیفترین و به هم ریختهترین زمان خود قرار دارد”. ادعای تجویزی: “باید از این فرصت حداکثر استفاده را کرد و با تشکیل یک جبهه واحد با رهبری معین جمهوری اسلامی را سرنگون کرد”.
اما برخی جمهوری اسلامی را موجود در حال مرگی قلمداد میکنند که سرطان لاعلاج کل وجودش را فرا گرفته و به طور طبیعی به زودی از صفحه روزگار محو خواهد شد.
از سوی دیگر، در نیمه مرداد ۱۳۹۷ جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با آیت الله خامنهای دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به جمهوری اسلامی در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد. آیت الله خامنهای در پاسخ به نگرانی او گفت: «نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ این را به همه بگویید.»
آیت الله خامنهای در سخنرانی ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ گفت:
«ما یک ملّتی هستیم که به دلایل گوناگون، دشمنانِ خبیث و رذل کم نداریم؛ در اطراف کمین گرفتهاند، بمجرّدی که این مشکل [بحرانهای ساختاری اقتصادی] را در داخل مشاهده کرد، فوراً مثل مگسی که روی زخم مینشیند، میآید مینشیند روی این مشکل و بنا میکند از این سوء استفاده کردن؛ القا میکند که بله نظام اسلامی نتوانست، نظام اسلامی ناتوان بود؛ القای ناامیدی میکند، مردم را دچار سرگردانی میکند. تبلیغات [می کنند]…دشمن میخواهد القا کند که کشور دچار بنبست است. حرف من این است: من میگویم در کشور هیچ بنبستی وجود ندارد…اینکه دشمن و به تبع دشمن یک عدّه آدم پست داخلی در فلان مطبوعه، در فلان سایت اینترنتی اینجور تبلیغ کنند که “کشور دیگر به بنبست رسید، هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه پناه ببریم به فلان شیطان یا فلان شیطان اکبر”، این دیگر خباثت است؛ نخیر، راه وجود دارد، راهحل وجود دارد؛ این راهحلها هست، در اختیار مسئولین است، میتوانند اجرا کنند، میتوانند عمل کنند…گاهی در یک روزنامهای، در یک برنامهی تلویزیونیای، یا در یک برنامهی رادیویی، جوری حرف زده میشود که آدم میبیند “عجب! مثل اینکه همهی درها بسته است”؛ خب اینجور نیست؛ درها بسته نیست؛ چرا اینجوری بگویند؟ این را بدانید؛ بدانید مطمئنّاً ملّت ایران و انقلاب عزیز اسلامی و نظام جمهوری اسلامی همچنانکه از مراحلِ سختِ دیگری گذشته است، از این مراحل که از آنها آسانتر است براحتی انشاءالله خواهد گذشت.»
احتمالاً هیچ فردی در میان کل طیف یا جبهه اصلاح طلبان دارای اعتبار و نفوذ سید محمد خاتمی نیست. خاتمی در ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ ضمن تأکید بر نارضایتی گسترده مردم، زوال اعتماد و سرمایه اجتماعی، بحرانهای عدیده کشور، ناکارآمدی دولت و مجلس، ضرورت اصلاح پذیری ساختاری نظام و راه حلهای ۱۵ گانه اش برای اصلاح امور گفت:
«یکی از القائات خطرناک این است که نظام جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است. این یک جنگ روانی است و نظام فرو نمیپاشد، زیرا علاوه بر ابزارهای مختلفی که برای حفظ خود دارد، همچنان در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه پایگاه دارد. مطالبه بخشهای بسیار بزرگتری از جامعه نیز همچنان انقلاب، شورش و فروپاشی نیست، بلکه زندگی امن و برخوردار و آرام است و اگرچه ممکن است اعتقادی به جمهوری اسلامی هم نداشته باشند، اما خواهان آرامش و امنیت و برخورداری هستند.»
آیا امکانی برای داوری میان این دو مدعای متعارض و رقیب وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا ملاکها و شاخصهایی وجود دارد که براساس آنها بتوان نشان داد که کدام مدعا به واقعیت نزدیک تر است و حظ بیشتری از حقیقت میبرد؟ شاید نکات زیر پنجرهای به روی واقعیت بگشاید:
■ یکم- صدور احکام قطعی درباره تاریخ اگر امری محال نباشد، دستکم بسیار دشوار و کم یاب است. دونالد ترامپ از آغاز دوران ریاست جمهوری تاکنون رسانههای آمریکایی ناقد خود را “دشمن مردم” قلمداد کرده و میکند که در حال انتشار خبرهای جعلی و به زیان مردم هستند. رسانههای آمریکا هم دروغها و سخنان گمراه کننده وی در این مدت را شمارش کرده و نشان دادهاند که تقریبا روزی ۷ دروغ یا سخن گمراه کننده در این مدت بیان کرده است. آمریکا بزرگترین تولید کننده علم در جهان و دارای بهترین دانشگاههای جهان است. با این همه، ۴۸ درصد از جمهوریخواهان از این جمله او که «رسانههای خبری دشمن مردم آمریکا هستند»، اعلام پشتیبانی میکنند. از سوی دیگر، رأی دهندگان دموکرات، سبزها و سوسیالیستها ترامپ را فردی دروغگو، نژادپرست، ضد علم، و…به شمار میآورند. وقتی در این مورد بسیار ساده و در کشوری آزاد وضع چنین است، صدور احکام قطعی در مورد سرنوشت رژیم غیر دموکراتیک جمهوری اسلامی، سخنی غیر علمی است.
آتش زدن عکس خامنهای − صحنهای که در حرکات اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ بارها دیده شد.
از تصاویر حرکات اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶. آیا آتش فراگیر و بنیادافکن است؟
برای برخی از افراد و گروهها سرنگونی به صرف سرنگونی هدف به شمار میرود. اما سرنگونی هدف نیست و این روش هم لزوماً به دموکراسی ختم نمیشود. هدف گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت به مثابه عدم تبعیض و بهره کشی است. باید به این مسئله فکر کرد که چگونه میتوان به نظام دموکراتیک گذار کرد.
■ دوم- علوم اجتماعی فاقد قانونی درباره انقلاباند برای اینکه برپایه آن وقوع انقلاب یا فروپاشی رژیمهای سیاسی پیشبینیپذیر باشد. افرادی چون کارل پوپر حتی قانونهای علوم تجربی طبیعی را حدسهای ابطال پذیر تاکنون ابطال نشده به شمار میآورند. وقتی تکلیف ما با جهان طبیعت چنین است، تکلیف علوم اجتماعی با جهان آدمیان چیست که با افکار و گفتار و رفتارشان جهان اجتماعی را میسازند و تغییر میدهند. وقتی هراس از آینده و عدم اعتماد را تجربه میکنند، با خرید انبوه ارز و طلا یا کاهش شدید خرید و ذخیره سازی درآمدهایشان موجب افزایش تورم یا رکود اقتصادی میشوند. بدین ترتیب، آدمیان سنگ نیستند و نسبت به سه مدعای “رژیم محکم و پایدار است”، “رژیم در حال فروپاشی است” و “عملیات خشونت بار گروههای تروریستی ایران را به سوریه و عراق و یمن دیگری تبدیل میسازد”، واکنشهایی نشان میدهند که بر سرنوشت همین مدعیات هم موثرند.
■ سوم- برخی نوعی رابطه علت و معلولی میان بحران اقتصادی و فروپاشی رژیم سیاسی قائل بوده و این مدعا را به اشکال گوناگون مطرح میسازند. اینک که جمهوری اسلامی گرفتار انواع بحرانهای ساختاری اقتصادی و نارضایتی و اعتراض است، به ادعای اینها، رژیم در حال فروپاشی است. در مقاله “ریشههای حرکت اعتراضی دی ۹۶: اقتصاد و انقلاب؟ ” از این سخن گفته شد که افت همه شاخصهای اقتصادی و پیدایش بحرانهای ساختاری اقتصادی ضرورتاً موجب انقلاب نمیشود.
ممکن است وضع اقتصادی ایران مانند ونزوئلا- با رشد منفی اقتصادی بالای مداوم، تورم افسارگسیخته چند صد درصدی و هزار درصدی، بیکاری بالا، و غیره و غیره- شود و جمهوری اسلامی مانند رژیم سیاسی ونزوئلا همچنان بر سر کار باشد. یک مقام رسمی صندوق بین المللی پول در ۲۳ جولای ۲۰۱۸ اعلام کرد که نرخ تورم ونزوئلا در سال ۲۰۱۸ به بیش از یک میلیون درصد خواهد رسید و این موضوع در حال تبدیل شدن به یکی از بدترین بحرانهای تورمی در تاریخ مدرن است. به گزارش سازمان ملل متحد در ۱۴ اوت ۲۰۱۸، در ۴ سال اخیر و به دلیل بحران اقتصادی، کمبود کالاهای اساسی و مواد غذایی، دارو و کاهش سطح خدمات عمومی حدود ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از ونزوئلا به کشورهای همسایه فرار کرده اند. یعنی از جمعیت ۳۲ میلیونی ونزوئلا تاکنون این تعداد گریخته و این روند ادامه دارد.
با خروج آمریکا از توافق هسته ای، تحریمهای کمرشکن دوباره بازگشته است و این تحریمها موجب افزایش تورم، بیکاری، رکود اقتصادی، فقر و فلاکت میشوند. ممکن است در سال جاری – ۱۳۹۷- به دلیل تحریمهای کمرشکن با تورم ۶۰ تا ۱۲۰ درصدی و بیکاری بالا مواجه شویم. اما تمامی این هزینهها را مردم باید بپردازند و این وضعیت لزوماً به سرنگونی رژیم منتهی نمیشود (رجوع شود به مقاله “آیا تحریمهای کمرشکن موجب سرنگونی جمهوری اسلامی میشود؟ “).
وضع اقتصادی یک کشور میتواند روز به روز بدتر و بدتر شود و میلیون انسان گرفتار فقر و فلاکت و گرسنگی و مرگ شوند و در عین حال رژیم سیاسی به بقای خود ادامه دهد. کره شمالی، عراق، زیمباوه برخی شواهد این مدعا هستند.
به گزارش بانک جهانی، تورم زیمبابوه از۲۳,۴ درصد در سال ۱۹۹۱ به ۴۳۱,۷ درصد در سال ۲۰۰۳، ۱۰۹۶,۶ درصد در سال ۲۰۰۶، ۲۴۴۱۱,۰ درصد در سال ۲۰۰۷ افزایش یافت. سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ اصلا وجود ندارد. موگابه اقتصاد زیمباوه را نابود کرد. اقتصاددانان موسسه کاتو تخمین میزنند که میزان تورم ماهانه در سال ۲۰۰۸ به میزان ۷,۹ میلیارد درصد رسیده است. فوربز در ۵ مارس ۲۰۱۷ مقالهای با عنوان تبریک به رابرت موگابه – نرخ بیکاری در زیمبابوه در حال حاضر ۹۵ درصد است، منتشر کرد. (در این مقاله کلیه برآوردها درباره میزان بیکاری ۴ درصدی، ۶۰ و ۹۵ درصدی زیمباوه به نقد کشیده و گفته میزان بیکاری بسیار بالاست ولی هیچ آمار قابل استنادی وجود ندارد). با این همه، رابرت موگابه از زمان استقلال زیمبابوه از بریتانیا در سال ۱۹۸۰ تا نوامبر سال ۲۰۱۷ قدرت را در دست داشت. موگابه معاونش را برکنار کرد تا همسرش جانشینش شود. ارتش کودتا کرد و با دادن امتیازات فراوان به موگابه، معاونش را جانشین او کرد (نیویورک تایمز در نوامبر ۲۰۱۷ در فیلمی تحت عنوان “چگونه رابرت موگابه برای سالها در قدرت ماند” توضیحاتی در این مورد داده است).
مکس فیشر در نیویورک تایمز ۱۴ اوت ۲۰۱۸، به مناسبت سقوط ارزش لیر ترکیه، به بررسی رابطه حکومتهای پوپولیست اقتدارگرا با تورم افسارگسیخته و امکان فروپاشی سیاسی پرداخته است. میگوید تورم سر به فلک کشیده، به شدت از حکومت مشروعیت زدایی کرده و نظام سیاسی را با ریسک بالایی مواجه میسازد. در این شرایط رهبر خودکامه به گروه اندکی از نخبگان سیاسی و نظامی وابسته شده و منابع مالی بیشتری در اختیار آنان میگذارد. به نظر فیشر اگرچه رژیمهای استبدادی بیشتر از هر رژیم دیگری احتمال سقوط دارند، اما او هیچ ارتباطی- علی یا همبستگی- میان فروپاشی سیاسی و بحرانی شدن وضعیت اقتصادی نشان نمیدهد.
■ چهارم- هیچ دولتی قادر نیست که فقط و فقط با زور و سرکوب حکومت کند. دولتها از طریق قدرت فرهنگی – هژمونی- رضایت واقعی مردم را برای سلطه خود کسب میکنند. نهادهای فرهنگی از طریق نوعی جهان بینی “عامه فهم” رفتار مردم را تنظیم میکنند (گرامشی). رژیم سیاسی دارای “دستگاه ایدئولوژیکی دولت” و “دستگاه سرکوب دولت” است. بعد سرکوبگرانه دولت خشونت و زور عریان است که پلیس و ارتش و زندان دستگاههای آنند. بعد ایدئولوژیک دولت (نهادهای مدرسه، دانشگاه، کلیسا، انجمنهای سیاسی، اصناف، رسانه ها، قوانین) کارش درونی ساختن جهان بینی و نظامهای مفهومی است که به مناسبات اجتماعی مقبولیت میبخشند (آلتوسر).
رژیمهای غیر دموکراتیک و ناقض حقوق بشری چون کره شمالی، چین، کوبا، ونزوئلا، روسیه، ایران، و…که دههها دوام آورده اند، از هر دو دستگاه ایدئولوژیکی و سرکوبگرانه استفاده کردهاند. چین با رشد اقتصادی بی نظیر در چهار دهه گذشته، یک دیکتاتوری کارآمد را به نمایش گذاشته است. سنگاپور هم دارای یک حکومت سرکوبگر بسیار کارآمد اقتصادی بود (گاردین: لی کوان ییو دیکتاتور عملگرای سنگاپور بود. در میان دیکتاتورهای خیر خواه او از همه بیشتر شایسته تقدیر است، آتلانتیک: لی کوان ییو بر سنگاپور غیر دموکراتیک ولی موثر حکومت کرد. بنا بر این این سوال پیش میآید: هدف از حکومت چیست؟ ، تایم: لی سرسخت، سختگیر، و بسیار منضبط بود ). اما کره شمالی و ونزوئلا و زیمباوه نمونه حکومتهای غیر دموکراتیک ناکارآمد هستند. بدین ترتیب، رژیمهای غیر دموکراتیک از نظر اقتصادی به دو نوع کارآمد و غیر کارآمد تقسیم میشوند.
به این مسئله دقیق فکر کنیم: جمهوری اسلامی همچنان اراده و توان سرکوب دارد.
اگر همه شرایط انقلابی در یک رژیم غیر دموکراتیک حاضر باشد و جامعه در “وضعیت انقلابی” قرار داشته باشد، اگر رژیم مستقر دارای “اراده سرکوب” و “توان سرکوب” باشد، بر مخالفان فائق خواهد آمد و به بقای خود در بدترین شرایط اقتصادی هم ادامه خواهد داد. برای پیروزی مخالفان و سرنگونی رژیم، باید یکی- یا هر دو- این عوامل متزلزل گردند. یعنی یا “اراده سرکوب” زوال یابد و یا “سازمان سرکوب” قادر به انجام وظیفه اش نباشد.
چین کمونیست حرکت اعتراضی میدان “تیان آن من” را به شدت سرکوب کرد. تلگرام محرمانه سفارت بریتانیا در پکن، گفته است که دستکم ۱۰ هزار نفر توسط ارتش چین در سال ۱۹۸۹ در میدان تیان آن من کشته شده اند. حکومت تک حزبی چین اخیرا رئیس جمهور را به مادام العمر تبدیل کرد و هیچ نیروهای مخالفی را تحمل نمیکند. رهبری چین دارای خواست و توانایی سرکوب است.
■ پنجم- فرض کنیم ایران در “وضعیت انقلابی” قرار دارد. اما جمهوری اسلامی از نظر خواست و توان سرکوب در چه وضعیتی قرار دارد؟
برخی جمهوری اسلامی را رژیمی توتالیتر و فاشیستی قلمداد میکنند. اگر این مدعا صادق باشد، معنای آن این است که سرنگونی جمهوری اسلامی ناشدنی است. برای این که جامعه شناسان و فیلسوفان سیاسی نمونه آرمانی (ideal type) رژیمهای توتالیتر و فاشیستی را براساس آلمان دوران هیتلر، ایتالیا دوران موسولینی، شوروی دوران استالین و اسپانیای دوران فرانکو ساختهاند. در رژیمهای توتالیتر و فاشیستی؛ الف- رهبر خدایی میکند. ب- یک حزب واحد بر کل جامعه و دولت حکومت میکند. پ- یک ایدئولوژی واحد وجود دارد که همه باید از آن تبعیت کنند. رهبر و حزب تنها خوانش درست آن ایدئولوژی را به همگان تحمیل میکنند. خوانش رقیبی از ایدئولوژی حاکم، یا ایدئولوژیهای رقیب، در جامعه اصلاً امکان وجود و عرضه ندارد. ت- رژیم از طریق دستگاههای پلیسی و امنیتی کل جامعه مدنی را سرکوب کرده و هیچ صدای مخالفی شنیده نمیشود و هیچ رقیبی امکان هیچ گونه فعالیت اعتراضی و اجتماع ندارد.
هرگاه هر کس ادعایی مطرح میسازد، این کافی نیست که شواهد و قرائنی به سود مدعای خود ارائه کند، بلکه از آن مهمتر این است که شواهد و قرائن مبطل مدعایش را عرضه کرده و وجود آن را هم توضیح دهد. میتوان برخی شواهد و قرائن ارائه کرد که جمهوری اسلامی را رژیمی توتالیتری و فاشیستی نشان میدهند، اما صدها شاهد و قرینه ناقض و مبطل این مدعا وجود دارد.
از همان روز اول نه تنها خوانشهای متفاوت از اسلام رایج بود، بلکه کلیه منابع مهم لیبرالیستی، مارکسیستی، یهودی، رمانهای جهانی، و…به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. حزب واحدی که حکومت کند وجود ندارد و جنگ قدرت علنی میان رهبران جمهوری اسلامی همیشه جریان داشته است. در سطح جامعه مدنی شاهد اعتراضها و اعتصابات فراوان بوده و هستیم. نه تنها دهها نقد علیه نظریه ولایت فقیه در داخل کشور منتشر شده است، بلکه آیت الله خامنهای هم در داخل نقد شده و میشود و این نقدها در حال گسترش هستند (رادیو زمانه چند سالی است که پرونده روزانهای برای انواع اعتراضها گشوده است. اعتراضهایی که یک نمونه از آنها در شوروی، کوبا، کره شمالی یا چین نبود و نیست. این اعتراضهای مداوم سرشت رژیم را تغییر داده و اساسا جایی برای ادعای توتالیتر و فاشیسم باقی نمیگذارند).
با همه این ها، جمهوری اسلامی همچنان از “اراده سرکوب” و “توان سرکوب” برخوردار است. هنوز نه تنها قادر است مخالفان را سرکوب کند، بلکه میخواهد که حکومت را اگر از راههای عادی نشد، از راه سرکوب حفظ کند. دستگاههای سرکوب نه تنها به طور عمودی در جامعه حاضرند، بلکه به طور افقی هم در کل جامعه حضور دارند: بسیج مدارس، بسیج دانشجویی، بسیج اساتید، بسیج ادارات، بسیج مساجد، بسیج محلهها و غیره و غیره. اعضای بسیج محلات و مساجد، بسیاری از اهالی محل را میشناسند.
سپاه و بسیج از تجربه حضور در عراق و سوریه، جنگ با داعش و حفظ حکومت بشاراسد در برابر کلیه دولتهایی که در حال سرنگونی آن بودند، برخوردارند. این تجربه به آنان آموخته که در برابر خشونت باید تا آخر بجنگند، وگرنه سرنوشتی چون صدام حسین و سرهنگ قذافی در برابر آنان است.
■ ششم- اما شواهد و قرائنی هم وجود دارد که نشان دهنده تغییرات زیادی در اقتدار جمهوری اسلامی است.
الف- آیت الله خامنهای فاقد شخصیت کاریزماتیک آیت الله خمینی است. همه طرفداران رژیم تابع آیت الله خمینی بودند، اما همه طرفداران جمهوری اسلامی تابع آیت الله خامنهای نیستند و در واقع اکثرا سخنان او را فصل الخطاب به شمار نمیآورند.
ب- پس از سرکوب گروههای رقیب و استقرار جمهوری اسلامی، به دلیل تجاوز صدام به ایران و جنگ ۸ ساله، فضا بسیار امنیتی شد. میزان سازماندهی و یکدستی حکومت هم بالا بود. اما اینک گویی آن میزان سازماندهی و یکدستی وجود ندارد. همه جناحهای حکومت یکدیگر را خنثی میسازند و هر گروه و نهادی کار خود را پیش میبرد. سازماندهی دوباره حکومت به شکل دهه ۱۳۶۰ اگر ناممکن نباشد، کار بسیار دشواری است.
پ- انقلاب و جنگ نوعی زندگی حداقلی و ساده با خود آورده بود. زندگی ساده و فقیرانه ارزش قلمداد میشد. پس از پایان جنگ و آغاز دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، ارزشها و سیاستهای اقتصادی تغییر کرد. رفته رفته فساد گسترش یافت و سیستماتیک شد. فساد سیستماتیک و نظام رانتیر چنان بسط یافته که اصلاحش بسیار دشوار است.
ت- شاخصهای اقتصادی نشان میدهد که دیکتاتوری جمهوری اسلامی در برابر دیکتاتوریهای چین و سنگاپور بسیار ناکارآمد محسوب میشود.
ث- انقلاب ارتباطات سراپای ایران را فرا گرفته است. اتحاد شوروی و بلوک شرق از این پدیده مصون بودند. کره شمالی هم به کلی رابطه مردمش با فضای مجازی را قطع کرده است. در دهه اول انقلاب هم این پدیده وجود نداشت. اما اینک شبکههای اجتماعی بسیار فعال بوده و بر پیدایش حرکتهای اعتراضی ایران تأثیرگذارند (رجوع شود به مقاله “نقش شبکههای اجتماعی در پیدایش حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ “).
ج- در سال ۱۳۵۷- در دوران انقلاب و پیروزی- دشمنان خارجی به اندازه امروز وجود نداشتند که قاطعانه در پی صدمه زدن به ایران باشند. امروز اسرائیل، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و آمریکا به دنبال صدمه زدن به ایران هستند و از گروههای تجزیه طلب حمایت مالی تسلیحاتی به عمل میآورند. برخی دولتها ایران- فارغ از این که نظام سیاسی اش دموکراتیک یا غیر دموکراتیک باشد- را بزرگ به شمار میآورند که از طریق تجزیه باید کوچک شود.
چ- با خروج آمریکا از توافق هسته ای، تحریمهای فلج کننده دوباره بازگشته است. این نوع تحریمها در دهه اول انقلاب وجود نداشت.
اکبر گنجی
مطالب دیگر از همین نویسنده
ح- دولت آمریکا رسما به دنبال “تغییر رفتار رژیم” است و نه تنها آن را به گونهای معنا میکند که به “تغییر رژیم” تحویل میشود، بلکه بسیاری از مقامات آمریکایی از ضروت “تغییر رژیم” در ایران سخن میگویند (رجوع شود به مقالههای “دولت آمریکا و حرکت اعتراضی مردمی دی ماه ۹۶ ” و “دولت ترامپ در ایران به دنبال تغییر رژیم است یا تغییر رفتار رژیم؟ “).
خ- حرکتهای اعتراض دانشجویی ۷۸، جنبش انتخاباتی سبز ۱۳۸۸، حرکت اعتراضی دی ماه ۱۳۹۶ و حرکت اعتراضی مرداد ۱۳۹۷ نیز حرکتهایی هستند که رفته رفته به عرف تبدیل شده و فاصله زمانی شان کاهش یافته است.
■ هفتم- مسئله سرنگونی و گذار به دموکراسی: برای برخی از افراد و گروهها سرنگونی به صرف سرنگونی هدف به شمار میرود. اما سرنگونی هدف نیست و این روش هم لزوماً به دموکراسی ختم نمیشود. هدف گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و عدالت به مثابه عدم تبعیض و بهره کشی است. باید به این مسئله فکر کرد که چگونه میتوان به نظام دموکراتیک گذار کرد (رجوع شود به مقاله “حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ و تحریر محل نزاع“).
باید کثرت گرایی اجتماعی را به رسمیت شناخت. تبعیضهای قومی و مذهبی و جنسی اولاً ناعادلانه اند، ثانیاً: زندگی مسالمت آمیز را ناممکن میسازند. اما اینک که هیچ حکم قاطعی درباره سرنوشت جمهوری اسلامی نمیتوان کرد، برخی افراد و گروه ها؛ کار بخشهایی از جامعه را تمام شده قلمداد میکنند. یعنی بر تن آرزوهایشان لباس واقعیت میپوشانند. اگر کسانی پیش از قدرت به دنبال حذف این و آنند، پس از قدرت چه خواهند کرد؟ به این مسئله دقیق فکر کنیم: جمهوری اسلامی همچنان اراده و توان سرکوب دارد. ( در اسفند ۱۳۸۹ در مقاله “به سوی شکستن اراده علی خامنه ای” راه هایی برای شکستن اراده سرکوب پیشنهاد کرده ام.)
حدود بیست سال پیش وقتی نخستین چاپ کتابم، مشروطهی ایرانی و پیشزمینههای نظریهی ولایت فقیه در لندن منتشر شد، نسخهای از آن را به مصطفی رحیمی، حقوقدان، نویسنده و مترجم برجستهی ایران پیشکش کردم و به همت مسافری به ایران فرستادم تا حتماً به او برسد. رحیمی پس از مطالعهی کتابم، نامهای به من نوشت و به نقد و بررسی آن پرداخت. نقد او بیشتر متوجه یکی از بحثهای اصلی کتابم دربارهی کجفهمیهای ما در دورهی مشروطه از مفاهیم تازه بود: مفاهیمی که از غرب میآمد تا در ذهن و زبان ما خانه کند.
در کتاب آمده بود: «… از آن جا که ما تجربهی چنان مفاهیمی را نداشتیم، نمیتوانستیم چنان مفاهیمی هم در زبان داشته باشیم. اما مشکل، تنها مشکل زبان نبود، مشکل زبان به یک معنی مشکل تاریخ و ذهنیت انسان ایرانی هم بود. آن مفاهیم غربی و تجربیات مربوط به آن نه در زبان ما وجود داشت و نه در واقعیت تاریخ ما. پس ذهن انسانی که در زبان و تاریخ ایران بالیده و اندیشیده بود، با آن مفاهیم بیگانه و ناآشنا بود. انسان ایرانی با چنین ذهن و زبان و تاریخی، آن گاه که با مفاهیم جدید آشنا میشد چون تجربهی زبانی و تاریخی آن مفاهیم را (که دو روی یک سکه بودند) نداشت، آنها را با درک و شناخت و برداشت تاریخی خود و با تجربهی زبانی خود تفسیر و تعبیر و بازسازی میکرد و سعی میکرد از غرابت و بیگانگی آن مفاهیم جدید، با تقلیل دادن آنها به مفاهیم آشنا، یا تطبیق دادن آنها با دانستههای خود، بکاهد و صورتی مأنوس و آشنا از آنها ارائه دهد. در همین جریان آشناسازیها بود که «آزادی قلم و بیان» در زبان و بیان روشنفکرانی چون یوسفخان مستشارالدوله و ملکم خان و بسیاری از روحانیون و مشروطهخواهان به سادگی به «امر به معروف و نهی از منکر» معنی میشد و از آن مهمتر، اساس مشروطیت و حتی دمکراسی به «امرُهُم شُورى بَینَهُم» تعبیر میگردید.»
ماشاءالله آجودانی
نامهی مصطفی رحیمی از چند جهت برایم اعتبار و اهمیت داشت. نخست آنکه سایه دست قلم یکی از برجستگان اهل فرهنگ و فکر کشورم بود که در آن سالهای سیاه و در زیر سایهی ترسِ تیغِ سانسور حکومت اسلامی، پرهیز نکرد و دیدگاههایش را صریح و روشن به من نوشت. نوشت: «بدا به حال ما که حاکم خود را نمیشناسیم، یا در بهترین حالت، کم میشناسیم.» دیگر آنکه نامهی او پَست و بلند اندیشهی روشنفکری را به نمایش میگذاشت که شهامت اندیشیدن و سخن گفتن داشت. هم او بود که در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ ایران و در فضای وحشتآفرین انقلاب اسلامی، نزدیک به دو هفتهای پیش از آمدن خمینی به ایران، در ۲۵ دی ماه ۱۳۵۷، در نامهای به او با صدای بلند نوشت که «چرا با جمهوری اسلامی مخالفام». نامهی او به خمینی سند روشنی است از تعهد و اخلاق روشنفکری و سیاسی که در دفتر کم برگ و بار روشنفکری ایران به روشنی و اعتبار ثبت شده است، گرچه بر سر محتوای آن همچنان میتوان چند و چون کرد و نقد نوشت. متأسفانه من این بخت را نداشتهام که در زندگیام رحیمی را از نزدیک ببینم و در حضور از او بیاموزم، اما در سالهای تحصیل در دبیرستان و دانشگاه از ترجمهها و مقالههای او بسیار آموختم. با کارهای رحیمی و امثال او بود که که نسل من با برشت، سارتر و کامو آشنا و کمکم خوانا و نویساتر میشد.
کتاب شما در آنچه بدان پرداختهاید، کاملترین کتابی است که من دیدهام. شاید در باب ولایت فقیه هنوز سخن ناگفته باقی باشد. شاید از آن رو که صاحبقلمان غیرمعمم همسن من، به سبب غفلت یا کاهلی، در این زمینه سخنی نگفتهاند و شما و یکی دو نفر دیگر مجبور بودهاید در جادهای ناهموار قدم بردارید. همت و کامیابی بدرقهی راهتان.
این بخش ناشناخته یا کمشناخته، که تا آنجا که اطلاعات ناقص من اجازه میدهد، در آن خوب تحقیق کردهاید، سودمندترین بخش کار شماست و بررسی آن جالب و لازم. (بدا به حال ما که حاکم خود را نمیشناسیم، یا در بهترین حالت، کم میشناسیم. پس درود بر شما. خسته نباشید)
در بخش دیگر – تحقیق دربارهی دوران مشیرالدوله و امینالدوله و سخن دربارهی «اجتماعیونِ عامیون» و بررسی دربارهی ملکم (این مرد هزار چهره) و مستشارالدوله و طالبوف- نیز سنگ تمام گذاشتهاید.
در تحقیق خود نه تنها به تاریخها و نوشتههای سیاسی، بلکه به آثار شاعران نیز توجه داشتهاید و این مستند آخر سندی است که کمتر مورخ یا پژوهشگری بدان پرداخته است. این توجه، در تحقیق دربارهی ملتی که همه چیزش را، حتی فرهنگ لغاتش را، لباس شعر پوشانده، دلیل نگرش همهجانبهی شماست.
اما نگرش شما به مشروطیت جای حرف دارد. گفتهاند که در تحقیق باید میان تحقیقکننده و موضوع تحقیق الفتی باشد. میان شما و مشروطیت البته الفت هست، اما همراه با مقداری نفرت. علت معلوم است. شما مثلاً از اسلامی که بر عربستان و پاکستانِ حامی طالبان و افغانستانِ طالبانزده حاکم است، نفرت دارید (بهحق) ولی این نفرت به حدی بوده که سوار بر قلم شما، سالیان دراز به عقب برگشته و در غوغای استبداد، دامان مستشارالدولهی بدبخت و امثال او را نیز گرفته است (به ناحق). شما روشنفکرانِ حامی و طرفدار مشروطه را شماتت میکنید که چرا موازین دموکراسی غرب را به موازین اسلامی شرق «تقلیل» دادهاند. (معلوم نیست که به چه مناسبت بارها معادل انگلیسی کلمهی «تقلیل» را هم آوردهاید. شاید از کلمهی «فروکاستن» که این روزها باب شده «نفرت» داشتهاید!)
شما ظاهراً غرب و شرق را از حیث تلقی از آزادی در دو قطب مخالف میپندارید.
اگر نگاهمان از سوئی به دموکراسی امروز فرانسه و انگلستان باشد و از سوی دیگر به اسلام حضراتی که عرض شد، تلقی شما درست است؛ اما ما در ایران، در مقابل تفسیر طالبانی، تفسیر عرفانی از اسلام داریم که مورد احترام و ستایش شما و هر ایرانی نیکاندیشی نیز هست.
ما دقیقاً نمیدانیم که تلقی روشنفکرانِ با حسن نیّتِ عصر ناصری از اسلام «غیرمدعی» چه بوده، اما به یقین میدانیم که این تلقی اگر پاک حافظانه نبوده، مسلماً «فهدیانه» نیز نبوده است.
بیشترِ اروپاییانْ خودخواهانه میپندارند که مرواریدِ آزادی صرفاً در صدف اروپا تکوین یافته و صرفاً در آنجا پرورده شده و دیگر نقاطِ دنیا مهد استبداد بوده است. «استبداد آسیایی» داستان معروفی است و حتی لنین را نیز از این نظر آسیایی میدانند و دربارهی جنون پادشاهان خودشان بیشتر سکوت میکنند. اما خوشبختانه محققی چند از همان اروپا در نیمقرن اخیر ثابت کردهاند که دموکراسی ابتدایی نخست در تمدن سومر شکفته، سپس از راه آسیای صغیر به جزایر ایرنی و کرت رخت کشیده و از آنجا به یونان رسیده است.
البته شرق، لاک و ولتر و روسو نداشته (که ما بدانان نیازمندیم) اما دهها صاحب اندیشه چون فردوسی و حافظ و گاندی داشته است (که غرب بدانان نیازمند است).
خلاصه آنکه میان شرق و غرب در تلقی از آزادی (با معنای گستردهای که در آزادی هست) تضاد ماهوی وجود ندارد، اما تفاوت عارضی چرا. سخن از پیش و پس فرهنگهاست نه از تعارض آنها. شاید بتوان در این زمینه از «خواب» تمدنها سخن گفت. به عبارت بهتر میتوان گفت که آزادی در هر دلی و در دل هر ملتی هست. غالباً زیر خاکستر و کمتر شعلهور. کافی است (اما بسیار دشوار) که خروارها خاکستر کنار زده شود تا آتش شعله بکشد. گاه این شعله، جهانی را غافلگیر میکند: ظهور گاندی در هند و در مقیاسی دیگر ظهور مصدق.
از مطلب دور افتادم. آزادی مرز نمیشناسد، اما از غفلت و بیهمتی و قدرناشناسی میرمد. این چراغی است کزین خانه بدان خانه برند. مهتاب نیست که لطفش همهجاگیر باشد. چراغی است سخت شکننده که روغن میخواهد و محافظانی همواره بیدار: طوفان در راه است!
از اینها گذشته، لازمهی هر هدفی وسیلهای غالباً متفاوت با آن. کافی است که وسیله، ویرانگر هدف نباشد؛ و بهترین دلیل اینکه در مورد مشروطهخواهی وسیله شکنندهی هدف نبود و این است که مشروطهخواهان – البته با تحمل دشواریهای بسیار – سرانجام به هدف رسیدند.
اینها چیزهایی است که بیشتر یا همهی آنها را شما میدانید ولی در همه جا به کار نبردهاید. دلیل، این نوشتهی شما:
ضدیت این دو [آخوندزاده و میرزا آقاخان] با دین و مذهب و اغراقهای شاعرانهشان دربارهی تاریخ ایران پیش از اسلام…. ریشه در تمایلات شوونیستی و ضدعرب دارد. و در بیتوجهی به اسلام عارفانه….
شما «شارلاتانیزم» ملکم را به خوبی نشان دادهاید ولی به اندازهی کافی نگفتهاید که ممکن است، بعضی از شارلاتانها حرف حساب هم بزنند و برخی از راستان سخن ناصواب بگویند. پس این گفتهی ملکم که «ملاحظهی فناتیک اهل مملکت لازم است» درست است و این سخن بندگانهی او که «اوضاع سلطنتهای [=حکومتهای] معتدل به حالت ایران مناسبتی ندارد» به کلی پرت.
آخوندزاده فرموده است: «عرفای متقدمین ما فیلسوفیت را خودشان فهمیدهاند، اما در بیانش به عامهی ملت و به عامهی نوع بشر بر متقضای جبونی و کم جرئتی (؟) رفتار کردهاند. از این جهت مراد ایشان تا امروز غیرمنکشف مانده است»
اولاً بیخبری حضرت از جانبازی منصور حلاج و عین القضاه و فداکاریهای دهها تن عارف دیگر سخت موجب شگفتی است و نام این ایثارها را «جبن» گذاشتن، «شهامت» بسیار میخواهد. ثانیاً بخشی از این عرفان با فرهنگ ما آمیخته و چندان هم «نامنکشف» نمانده و اگر بخشی دیگر در محاق مانده علل گوناگون دارد که یکیش غفلت یا تنبلی امثال بنده و ایشان است.
وی شهامت و صراحت ولتر و «بوقل» [؟ ] را بر سر مشروطهخواهان معتدل میکوبد. اما فراموش میکند که اولاً اینان پس از فداکارانی آمدند که زنده در آتش سوختند و ثانیاً اگر ما ولتر و مونتسکیو نداشتیم علت را در کل مسئلهی عقبماندگی ما باید جست که یکی از آنها تعصبات ماتریالیستی خود اوست. (البته ارزش حرفهای صوابش محفوظ). اگر این مسائل در آن زمان – به هر علت – روشن نبوده است، در زمان ما باید روشن شود.
نوشتهاید:
«اما این اتحاد [اتحاد روحانیون و روشنفکران] مثل هر اتحاد سیاسیِ فاقد اصالت، به زودی بحران و تناقضهای بنیادی خود را به نمایش گذاشت.»
روشن نکردهاید که اتحاد سیاسیِ دارایِ اصالت کدام است. دیگر آن که میان مشروطهخواهان صمیمی از یک سو و روحانیان ایثارگر- در رأسشان طباطبائی- از سوی دیگر، هیچ گاه اختلافی نبود. نبرد اصلی میان استبداد دیرپای محمدعلی شاه و آزادیخواهان بود و البته میان آنان و روحانیون استبداد طلب.
و دیگر آن که اصولاً اتحاد همیشه میان کسانی است که در عین اختلاف در مقابل دشمن مشترک هدف مشترکی دارند و طبیعی است که پس از شکست دشمن اختلافشان آشکار میشود. آنچه فاجعهبار است این که کار این اختلاف میان فاتحان ضد استبداد به کشت و کشتار[۱] گسترده و متقابل بینجامد و دشمنِ از پای افتاده، جسماً یا معناً، از جا برخیزد و تمام رشتهها را پنبه کند.
از اینها گذشته، انتخاب سیاسی انتخاب میان دو یا چند آرمان متعالی و دور دست نیست، هنر دشوار و تلخ سیاست، انتخاب میان دو یا چند گزینهی ممکن است، که غالباً و متأسفاً با گزینهی آرمانی فاصله دارند.
مشروطهخواهان با استبداد سیاسی و استبداد مذهبی در دو جبههی طوفانی مردانه جنگیدند و پیروز شدند. اما اگر پیروزیشان کامل نبود، زورشان نرسید. آنان سند آزادی ملت را به دست آوردند، البته با دو نقطهی ضعف (و نه یکی)
اگر مشروطه بعداً به خاک افتاد، علت در این دو نقطه ضعف – یا دو تناقض- نبود. شرح داستان پیروزی شیرین مشروطیت و شکست تلخ آن دو کتاب دیگر میخواهد. و آخرین سخن در این باره آن که اختلاف میان انقلابیان پیروزمند اختصاص به انقلاب مشروطهی ایران ندارد.
از مشروطیت گله کردهاید که چرا آزادی سیاسی را تا اقلیم آزادی فکر گسترش نداد. بنده هم متقابلاً از شما گله میکنم که چرا با قدرت فکری راسل و پوپر وارد میدان قلم نشدید! مهلتی بایست تا خون شیر شد.
میان «ما گناکار تا» و آزادی فکری حضرات چندین قرن فاصله است. شما از مشروطیت ایران انتظار دارید که این فاصلهی طولانی را یک شبه طی کند؟ با کدام نیرو؟ و آن همه دشمن خودی و بیگانه!
و دیگر آن که دربارهی بعضی از روشنفکران پس از مشروطیت هم به طور کلی بیانصافی کردهاید. (آیا با کتاب شما مرتبط است؟) و چند نکتهی جزئی:
از Concept دو معادل به دست دادهاید: مفهوم و برداشت. اولی مرسوم است. discourse را مقوله ترجمه کردهاید. معمولاً همان گفتار را میآورند و بعضی کلمهی ساختگی گفتمان را. مقوله معادل Categories است.
برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید
www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
ثبت نام دوره های داستان نویسی، ویراستاری، اسطوره شناسی، فیلمسازی و عکاسی و نقد ادبی
برای فصل پاییز شروع شده. می توانید برای ثبت نام به سایت مراجعه کنید.