صدای زنان ایران و خواهر کوچکم، فرح
شاهدخت نور پهلوی
شلاق زدن در ملاء عام، محدودیتهای اجتماعی، و فرصتهای اقتصادی نابرابر؛ با این مقولات است که زنان کشور من هر روز به یاد میآورند که دولتشان آنان را شهروند درجه دوم محسوب میکند.
این واقعیت -شهروند درجه دو بودن- هر روز با بدترین آزارها و محدودیتها و توهینها تحکیم میشود. بدتر از همه، واقعیت تلخ آنست که ازدواج کودکان هنوز غیرقانونی نشده و گهگاه دختران خردسال و کودک را مجبور به ازدواج با مردانی سالها بزرگتر از خود میکنند. این اعمال مشمئزکننده را که میشنوم به یاد خواهر کوچکم فرح میافتم.
فرح پانزده ساله است. دختری است باهوش، ورزشکار، زیبا و البته آزاد؛ گرچه اگر از خودش بپرسید شاید در مورد آخری مناقشه کند. چون مثل تمام دختران نوجوان، همیشه درگیر دعوا با مادرمان برای مقابله با تمام محدودیتها است.
تمام وجود فرح شور و نیرو است؛ مثل مادربزرگمان که اسمش را به خاطر او گذاشتهاند. میدانم که فرصت آن را دارد که این نیرو را به کارهای بزرگ بدل کند و دردناک است تصور کنیم که تمام چنین توان بالقوهای به دست حکومتی ربوده شود که برای او ارزشی قائل نیست. دشوار است او را در حالی تصور کنم که درگیر ازدواجی زودهنگام میشود در حالی که خیلی مانده تا بلوغ عاطفی و جسمی پیدا کند.
فرح محبوب دوستان و مورد تشویق معلمانش است. در ورزش میدرخشد و فرصتهای متعددی برای موفقیت به او داده میشود. اما اگر جامعه مشوق او نبود و در عوض به زور، حجاب اجباری سرش کرده بودند و بنیادیترین حقوقش را مورد تجاوز قرار داده بودند، امروز کجا میبود؟
فرح در زمانی پا به نوجوانی میگذارد که زنان در غرب آخرین موانع راه خود به سوی برابری کامل را به چالش میکشند. کوشش برای ترقی و رسیدن به تمامی حقوق هنوز در جریان است. اینک که زنان در غرب به بسیاری از حقوق خود دست یافته اند، باید بیشتر و بیشتر از زنان قهرمان ایران بگوییم که علیه مخاطرات موجود برای حقوقشان و برای نفس موجودیتشان میجنگند را باید بازگو کنیم.
زنان قوی و پرافتخار ایران زیر ضرب تبعیض قانونی، بیعدالتی اقتصادی و محرومیتهای اجتماعی هستند. مجمع اقتصادی جهانی در گزارش سال ۲۰۱۸ خود درباره «شکاف جنسیت جهانی» که کشورها را بر اساس پیشرفتشان در زمینه «برابری جنسیتی» ردهبندی میکند به ایران رتبه ۱۴۲ از ۱۴۹ کشور بررسیشده را داده است.
زنان ایران حق طلاق و ارث برابر ندارند. از سفر بدون اجازه شوهر خود محرومند و در بازار کار مورد تبعیض همهجانبه قرار دارند. این محدودیتهای سرکوبگرانه در حالی حاکمند که زنان ایران ۶۰ درصد دانشجویان را تشکیل میدهند و با این حال اجازه تحصیل در همه رشتهها را ندارند.
رابطه فرح با مادرمان با رابطه من و خواهرم، ایمان، با او فرق دارد. ما که بزرگ میشدیم، بیشتر مونس یکدیگر بودیم اما مادرم فرح را همزاد کوچک خودش میخواند. اگر فرح در ایران بزرگ شده بود شاید همین امسال مادرمان را از دست میداد چون توجه کافی به درمان زنان نمیشود. مساله بهداشت زنان در ایران زمانی برای ما روشن شد که اخیرا مادرم به بیماری سرطان سینه مبتلا و پس از آن کارزاری برای ایجاد آگاهی در مورد این بیماری به راه انداخت.
هر فردی داستانی دارد و قصههای زنان ایران دنیایی هستند
این زنان در رسانههای اجتماعی با من تماس میگیرند و از محدودیتهای روزمرهشان میگویند و آزاری که بر آنها میرود قلب انسان را می شکند.
بانکها در وام دادن به زنان تبعیض قائل می شوند، گشت ارشاد دنبالشان است و نمیتوانند مشاغلی را داشته باشند که همسرانشان تایید نکرده و یا به آن رضایت نمی دهند.
اما ایران همیشه اینچنین نبوده است. این محدودیتها بازماندهای از گذشته نیستند؛ قوانین کهنهای نیستند که دست مصلحین هنوز به آنها نرسیده باشد.
قبل از انقلاب اسلامی، پدربزرگ من و پدر او اصلاحات وسیعی اجرا کردند که حقوق گستردهای به زنان اعطا میکرد. پیشرفت یک نسل از زنان، نویدبخش پیشرفتهای بیشتری در نسلهای آینده بود و چشمانداز روشنی پیش روی هم زنان و هم مردان ایران دیده می شد. بسیاری از زنان آن نسل در تصویب «قانون حمایت از خانواده» در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۵ نقش داشتند و اینگونه بود که قدمهای بلندی به سوی برابری برداشته شد.
این قوانین، چندهمسری را ممنوع کردند، به زنان حق طلاق دادند، حق ارث دادند و حداقل سن مجاز ازدواج برای زنان را به ۱۸ سال رساندند اما این قوانین بعد از انقلاب ۵۷ همه ملغی شدند. همین چند ماه پیش لایحهای که قصد داشت ازدواج دختران زیر ۱۳ سال را ممنوع کند رای نیاورد.
این نقض نظاممند حقوق بنیادین زنان ایران به معنی وضع محدودیتهایی حسابشده و متعصبانه بر استقلال آنها است. تلاشی است برای خفه کردن قدرت و شجاعت طبیعی آنها و باید جلوی این بیعدالتی ایستاد.
زنان ایرانی مثل فرح ۱۵ ساله به استقلال و قدرت اراده معروفند؛ این است که همچنان هر روز به نبرد با سرکوبگران خود میروند. اما آنان نیازمند پشتیبانی هستند. موج کنونی خواست حقوق برابر نمیتواند فقط برای زنان غربی باشد. باید برای تمام زنان باشد، بویژه زنان هموطنم.
زنان ایران شایسته آن هستند که از همان فرصت، تایید و آزادی برخوردار باشند که فرح دارد. خوب که گوش کنیم، صدای میلیونها زن ایرانی را میشنویم. زنان ایران از کسی انتظار ندارند نجاتشان دهد. می خواهند صدایشان را بشنوید گوش میکنید یا نه؟
منبع: ایندیپندنت فارسی
بحران، تهران را تغییر میدهد/عبدالرحمان الراشد
هر روز که میگذرد ایران متحمل خسارتهای سنگینی میشود. اکنون به دلیل اجرایی شدن تحریمها علیه تهران، نیمی از آنچه که در یک سال پیش به دست میآورد را از دست میدهد. اگر این زیان همچنان ادامه یابد، نظام در معرض سقوط قرار میگیرد. به همین دلیل ما واقعا اکنون در میانه جنگ هستیم بی آنکه ببینیم تیری شلیک شود. در همین حال وضعیت کنونی مانند هر جنگ دردناکی، ایران را به پلنگی زخمی بدل ساخته که بر خلاف همیشه آماده دست زدن به هرجنگی است، چون وضعیت خطرناکی دارد.
همین مسئله موجب شده همه اطراف درگیر با ایران را وادارد تا منتظر اقدامی باشند که ممکن است خود یا ملیشیایاش در منطقه دست به آن بزنند، همان طور که هفته گذشته دو حمله به امارات و سعودی انجام دادند.
رویارویی برخلاف دفعات قبل که جزئی از بازی معامله، فشار و رسیدن به توافق مناسب بود، این بارجنگی تبلیغاتی نیست بلکه جنگ بقای حقیقی است. واکنشهای تهران شاید به دلیل خسارتهای هر روزهاش تندخویی باشد. همان طور که ما فراموش نمیکنیم حاکمیت در ایران وظایفی دارد که نمیتواند بین آنها اولویت بندی کند و هر کدام برای ادامه بقایش مهماند. باید هزینههای فعالیتهای داخلیاش را بپردازد، حقوق کارمندان را بدهد و از یاد نبریم برای کالاهای اساسی مبالغ هنگفتی هزینه میکند، علاوه براینکه سالانه میلیاردها دولار هزینه ملیشیای خود میکند که در سوریه و لبنان و یمن و دیگر نقاط میجنگند. به دلیل محاصره خفه کننده دیگر نمیتواند فاکتورهای اساسیاش را بپردازد. در همین حال تظاهرات در سراسر کشور ادامه دارد و از سال گذشته و با آغاز تحریمها اعتراضاتی بر وضعیت دشوار معیشتی صورت میگیرد.
ایران گمان میکند با تهدید آبراههای کشتیرانی و نفتکشها و بمباران تأسیسات پمپاژ نفت میتواند موجب بالا رفتن قیمت نفت و در نتیجه بحران اقتصادی علیه امریکا و جهان ایجاد کند و منابع مالی کشورهای خلیج و دیگر کشورها را تهدید کند. امیدوار است واشنگتن و متحدانش را به عقب نشینی از محاصره وادارد یا در شرایطی بهتر وارد مذاکره شود. به نظر من هیچ کدام از این دو محقق نمیشوند و رهبران تهران ناچار میشوند با رئیس جمهوری امریکا تماس بگیرند و امتیازهای مهمی تقدیم کنند. آنها امروز خوب میدانند که احتمال ورود دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا و پیروزی در آن بسیار بالاست و شرط بندی بر شکست او ماجراجویی رنج آوری خواهد بود.
در نتیجه آن فشار و هراس از انفجار اوضاع، کشتیهای جنگی غول پیکر دریاها را به سوی منطقه پرتنش مقابل ایران و ملیشیایش میشکافند، چرا که سخت میتوان پیش بینی کرد ایران در شرایط غیر عادی دست به چه کاری میزند. یکی از گزینههایش این است که جنگی گسترده راه بیاندازد و اگر چنین کند به فروپاشی نظام منجر میشود یا انگشت پشیمانی میگزد یا خسارتهایی را متحمل میشود به این امید که در آینده توافقی صورت گیرد.
چرا جنگ شروع نمیشود و در نتیجه در وقت صرفه جویی کنیم و نظام شرور در ایران سرنگون شود؟ نتایج جنگها همیشه خطرناکاند و هیچ کسی نمیخواهد شاهد فروپاشی و آشوب بیشتری در منطقه باشد. اگر امکان داشت که نظام را ناچار به تعدیل رفتارش کرد، این پیروزی با کمترین زیان محقق میشد و اگر زیربار نرفت، همچنان باید خسارت بپردازد و در نتیجه مسیرش فروپاشی خواهد بود.
این موجب میشود کشورهای منطقه همچون سعودی و همچنین ایالات متحده این گفته را تکرار کنند که ما خواهان جنگ نیستیم. زیرا آنها واقعا میتوانند بدون رویاروی نظامی به اهداف نهایی دست یابند.
منبع: الشرقالاوسط
اندیشه های مصدق کدامند؟/ هوشنگ کردستانی
«به مناسبت سالگرد تولد دکتر محمد مصدق»
پس از انجام کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و پایان کار دولت ملی دکتر مصدق، در زمانهای مختلف مبارزه آزادیخوهانه، از مبارزات (نهضت مقاومت) به رهبری مرحوم آیت الله رضا زنجانی، تا مبارزات (جبهه ملی دوم) به رهبری شادروان الهیار صالح و سپس (جبهه ملی چهارم) تاکنون پیروان راه مصدق و هواداران جبهه ملی، همواره از مکتب و اندیشه های مصدق الهام گرفته و از آن یاد کرده و می کنند. بیان دوباره اصول اندیشه های این بزرگ مرد تاریخ معاصر شاید فرصت تازه ای باشد برای اندیشیدن پیرامون گوشه ای از تاریخ مبارزات سیاسی اخیر کشور که برای همه ما لازم و ضروریست. درست است که نمی توان و نباید در گذشته زندگی کرد ولی آگاهی از گذشته برای جلوگیری از تکرار اشتباه در جهت ساختن حال و آینده لازم است. آگاهی از گذشته اگر باعث شود در گذشته زندگی کنیم می تواند ما را از درک واقعیت های امروز جهان و ایران و در نتیجه یافتن راه کارهای درست برون رفت از شرائط ناگوار کنونی و ساختن آینده ای آزاد باز دارد مصدق فرزند نهضت مشروطه بود و همواره به اصول قانون اساسی آن وفادار ماند. سخنان و هشدار او در مجلس شورای ملی هنگام طرح خلع سلسله قاجار و انتقال پادشاهی به خاندان پهلوی و همچنین نسبت به نقض قانون اساسی و پیشگویی استقرار مجدد استبداد پادشاهی، ضمن آنکه از روشن بینی و آینده نگری او حکایت دارد نمونه بارزیست از وفاداری او نسبت به قانون اساسی مشروطیت و وفاداری او به اصول آرمانی. بدلیل همین وفاداری بود که مبارزات ملی و آزادیخواهانه مصدق همواره در چهارچوب قانون اساسی انجام گرفت. روشن است که تفاوت بنیادینی میان قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و این ادعا که مبارزات آزادیخواهانه کنونی می بایست در چهارچوب قانون اساسی اسلامی صورت پذیرد، ادعائی دور از واقع بینی است. قانون اساسی مشروطیت خون بهای مبارزان راه آزادی و ترقی ملت ماست در حالی که برای پایان بخشیدن به عمر قانون اساسی جمهوری اسلامی هزاران تن از بهترین فرزندان ملت جان خود را فدا کرده، راهی زندانها شده و یـا ناگزیـر بـه جلای وطن گردیده انـد. بدیهی است که در شرایط کنونی راههای سیاسی و بدور از خشونت، بهترین راه تحقق آرمانهای ملی و تاریخی است و این سردمداران نظام کنونی هستند که می توانند با پافشاری در مخالفت با خواست های عادلانه مردم و اتخاذ شیوه های نادرست و سرکوبگرانه مسیر مبارزاتی را به سوی حرکت های قهرآمیز سوق دهند اصولی بودن مصدق نشان دهنده وفاداری او به اصول اعتقادی و آرمانی او بود، چیزی که آزادیخواهان و بویزه برخی از پیروان اندیشه های او در انقلاب اسلامی باندازه کافی به آن توجه نداشتند. مصدق با اعتقاد به اینکه مبارزات نهضت مشروطیت تنها برای کوتاه کردن استبداد پادشاهان خودکامه نبود، بلکه در جهت کوتاه کردن دخالت دکان داران دین در امور اجتماعی، قضائی و سیاسی کشور هم بود، در دوران زمامداری خود هیچگاه امکان نداد آیت الله کاشانی – نماد آنروز روحانیت – در امور مملکت دخالتهای ناروا بنماید. مصدق از جمله به این دلیل چهره برجسته نهضت آزادیخواهی ایران بشمار می رود که همواره به اصل جدایی دین از حکومت وفادار ماند مصدق معتقد به آزادی و حاکمیت قانون بود و برای تحقق آن حضور نیروی مردم را در صحنه سیاسی کشور ضروری می دانست و آگاه بود بدون پاگیری احزاب، سازمانهای سیاسی و اتحادیه های کارگری و صنفی امر آزادی در کشور اگر هم تحقق پذیرد پایدار و ماندگار نخواهد بود، از این رو شرط عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی را موکول به نمایندگی سازمان ها کرد در پاسخ این پرسش که چرا مصدق خود اقدام به تأسیس یک سازمان سیاسی – به مفهوم حزبی آن – نکرد؟ باور من این است که مصدق از جایگاه ملی خود در میان توده های مردم آگاه بود و اعتقاد داشت که وابستگی به یک جزب می تواند این پایگاه را آسیب پذیر سازد و کارآئی او را بعنوان یک رهبر ملی کاهش دهد که بی شک به سود مبارزات ملی نبود مصدق اعتقاد داشت روزنامه ها و اصولاً رسانه های گروهی باید آزاد و مستقل از دولت باشند از این رو مراتب را طی نامه ای که به شهربانی کل کشور نوشت اعلام داشت که چنانچه نشریه ای او را مورد حمله قرار داد مورد تعقیب قرار ندهند، ضمن آنکه این حق را برای همه شخصیت های مملکتی قائل بود که چنانچه به ناروا مورد توهین و تهمت قرارگیـرند نسبت بـه احقـاق حق خود اقـدام کنند ملی شدن صنعت نفت از دید مصدق و یاران او باعث می شد نه تنها درآمد حاصل از این ثروت طبیعی در خدمت پیشرفت و ترقی مملکت قرار گیرد بلکه مهم تر از آن باعث قطع نفوذ بیگانه و تأمین استقلال کشور می شد.
مصـدق معتقد بود کـه ایـران بـدون استقلال کـامل سیاسی و اقتصادی و اقتدار حکومت قانون نمی تواند به فقر و عقب ماندگی نقطه پایان گذارد و در مسیر پیشرفت و ترقی قرار گیرد و با کاروان تمدن جهان همراه و همگام شود. مصدق معتقد به اقتصاد بدون نفت بود و اعتقاد داشت که چرخهای اقتصاد کشور، باید بدون وابستگی به درآمد نفت بچرخد تا بیگانگان نتوانند با تحریم فروش نفت اقتصاد ایران را فلج کرده و خواستهای نامشروع خود را تحمیل نمایند و بدین ترتیب باستقلال کشور لطمه وارد آورند، او اتکاء اقتصادی کشور را تنها به درآمد حاصل از فروش نفت فاجعه آمیز می دانست، چیزی که امروز به عنوان کشورهای تک محصولی معروف گردیده و نشان داده است که کشورهای متکی به تولید و فروش تنها یک یا دو فرآورده همواره نیازمند به خارجی بوده و در برابر پایین آمدن قیمت ها آسیب پذیرند. او معتقد بود از درآمد نفت و سایر معادن کشور باید برای افزایش توان تولیدی کشور، ایجاد واحدهای صنعتی، رفع بیکاری و بالا بردن ثروت ملی استفاده نمود امروز که در اثر ۴۰ سال تسلط حکومت جور و فساد، نابودی و کشتار، شیرازه امور کشور از هم گسسته شده و دولت به مفهوم واقعی آن در ایران وجود ندارد، اندیشه های مصدق می تواند راهنمای باارزشی برای نسل جوان و به ویژه پیروان راه او باشد. برای رهایی از شرایط دردناک کنونی، حضور مردم در صحنه پیکار آزادیخواهانه لازم و ضروری است که تنها در سایه ائتلاف حول محور خواستهای مشترک امکان پذیر است. در نجات ایران، از شرایط مرگبار کنونی، همه مردم باید سهیم باشند، همانگونه که در سازندگی ایران فردا نیز همه باید شرکت داشته باشند. تنها راه پدید آمدن این همبستگی ملی، تشکل حول آرمانهای تاریخی است. امروز شعارهای آزادی، مردم سالاری و جدایی دین از حکومت می تواند عامل بزرگ پیدایش این همبستگی ملی گردد تاریخ نشان داده است که هیچ خودکامه و ستمگری نمی تواند مدت زیادی در برابر فشار خواست و اراده مداوم مردم تاب آورد و دیر یا زود از میان برداشته می شود. با اعتقاد به آگاهی و اراده ملی و با وفاداری به ارزش و آزادی مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود است که می توان به راه و اندیشه های مصدق وفادار ماند.
چنین باد
هوشنگ کردستانی
معرفی کنگره رهایی ایران
سردبیر محترم سرویس خبری تلویزیون ایران فردا درود بر شما،
بدین وسیله با احترام به اطلاع آن رسانه محترم میرساند، کنگره رهایی ایران از تاریخ یکم خرداد ماه یکهزار و سیصد و نود و هشت خورشیدی، برابر با بیست و دوم مِی دوهزار و نوزده میلادی به طور رسمی فعالیت خود را بر اساس هشت اصل زیر بنایی زیر در راستای براندازی کامل و در صورت امکان کنترل شده حکومت دیکتاتوری فعلی آغاز کرده است.
اصول زیر بنایی کنگره رهایی ایران:
۱. حذف کلیت، تمامیت و موجودیت جمهوری اسلامی از طریق مسالمت آمیز با تاکید بر حق دفاع از خود
۲. پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران
۳. جدائی دین از حکومت همراه با آزادی همه ادیان و باورهای مذهبی و دینی
۴. پذیرش منشور جهانی حقوق بشر و اسناد وابسته
۵. آزادی احزاب سیاسی و سایر نهادهای مدنی
۶. برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام آینده ایران در دوران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی
۷. مشارکت مستقیم ایرانیان مناطق مختلف ایران در امور محلی خود
۸. کنگره رهائی ایران، شاهزاده رضا پهلوی را نماد یکپارچگی میهن، سرمایه ای ملی برای تحکیم همبستگی اپوزسیون و پرچمدار مبارزه برای فروپاشی جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت مردم و تحقق دموکراسی و سکولاریزم در نظامی اعم از پادشاهی پارلمانی و یا جمهوری پارلمانی در ایران میداند.
در پیوست متن معرفی کنگره رهایی ایران در دو فرمت پی دی اف و تصویر خدمتتان ارسال میگردد و امیدوارم مورد مهر و همکاری شما واقع شده و توسط رسانه محترم و وزین شما در دسترس هم میهنانمان قرار گیرد.
همچنین لازم به توضیح است که این جانب پویا بهرامی به عنوان رابط مطبوعات، در راستای سهولت وظایف همکاران خبرنگارم از طریق راههای نوشته شده در انتهای این پست الکترونیک آماده همکاری و خدمات دهی به ایشان هستم.
با آرزوی روزگارانی شاد و درخور نام ایران و ایرانی
پویا بهرامی
پویا بهرامی
عضو کارگروه روابط عمومی و تبلیغات کنگره رهایی ایران
Pouya Bahrami
Public relations and advertising
Iran Liberation Congress
www.iranliberationcongress.org
info@iranliberationcongress.org
Pouya.bahrami@iranliberationcongress.org
Tel (Whatsapp, Telegram, Signal, Zoom, Skype): 004917630147973

اقتصادی که محکوم به فروپاشی است/دکتر منوچهر فرحبخش
گزیده خبرهای اقتصادی هفته ۹۸ – ۶
این روزها دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی با شدت و حدت بسیار بکار افتاده تا چنین الغا کند که علت اصلی نا بسامانیهای حاکم بر اقتصاد کشور ناشی از تحربمهای همه جانبه امریکا است. تا آنجا که زنگنه وزیر نفت رسما میگوید که فشار تحریمها به جایی رسیده که خریداران سابق نفت ایران حتا جواب تلفن ما راهم نمیدهند. این در حالی است که حمل نفت نیز خود به علت مشگلات صدور بیمه نامه یک معضل جدی به شمار میرود.
اینکه صدور نفت همراه با اختلالات مالی درآمد ارزی کشور را به حداقل رسانده و درعین حال ارزش ریال را در زمانی کوتاه به یک چهارم تقلیل داده و نرخ تورم به ویژه در حوضه مواد غذایی را به مرز سه رقمی شدن رسانده برآمده ناشی از فشارهای امریکا است تردیدی وجود ندارد. ولی اینکه تنها اقدامات امریکا است که وضع را به اینجا کشنده اغرارآمیز است و در آن حدی نیست که رژیم تبلیع میکند. رژیم اسلامی میخواهد کارشکنی های امریکا را بهانه قرار داده و به جامعه چنین الغا کند که تنها علت نابسامانی وضع موجود فشار از خارج است. درحالی که علت واقعی را بایستی در از هم پاشیدگی سیاستهای اقتصادی حکومت جستجو کرد. سیاستهای پر خطایی که ۴۰ سال است در حوزه اقتصاد کلان و تجارت خارجی برخلاف منطق اقتصاد جریان دارد.
چندین قرن است که علم اقتصاد به عنوان عامل پیشرفت و توسعه در جوامع پیشرفته شناخته شده و هر روز با ارائه نظریه و تجربیات جدید ارزش و اعتبار بیشتری پیدا میکند. از اینرو علم اقتصاد در زندگی روزمره مردم جایگاه ویژه ای بدست آورده و سبب گردیده تا در طول زمان منطق و اصول تجربی و تئوریهای مختلف راهنما و راه گشای سیاستهای اقتصاد کلان دولتها شود. دراین رابطه برای هدایت برنامه های اقتصادی دولتها چارچوبهایی مانند نظام اقتصاد آزاد، نظام سوسیایستی، نظام سرمایه داری، نظام سوسیال دمکراسی مشخص شده و شکل گرفته که عدول از آن باعث انحراف و بروز عدم تعادلات اصلاح ناپذیر در نظام اقتصادی خواهد شد. از اینرو در این چارچوب نه تنها تدابیری در جهت رفع مشگلات اقتصادی پیش بینی شده، بلکه راه حلهای مختلف در برخورد با بحران های پیش بینی نشده نیز در نظر گرفته شده است. لذا اینگونه است که وقتی بحران یا عدم تعادلی در اقتصاد یک کشور رخ میدهد، دولت در چارچوب نظام اقتصادی حاکم وارد عمل شده و دفع خطر میکند.
یک مورد مشخص در این رابطه بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ است که سیستم مالی جهان را با خطر جدی فروپاشی مواجه کرد، تا آنجا که در زمانی کوتاه ارزش سهام در کشورهای مختلف به شدت سقوط نمود و بازار مسکن در چندین کشور غربی یک بحران عمیق فرو رفت. ولی مشاهده شد که بلافاصله کارشناسان اقتصادی امریکا و اروپا به میدان آمدند و با کمک از دولت امریکا، انگلستان، آلمان، ژاپن، فرانسه و غیره در چارچوب تدابیر اقتصادی رایج بحران را مهار کردند. در حالیکه اگر غیر از این عمل میشد، جهان مالی قطعا با یک فاجعه مواجه میگردید. مثال دیگر در این رابطه خروج انگلستان از اتحادیه اروپا است. این کشورهر چند که با این اقدام خود چارچوب نظام اقتصادی اروپا را به چالش کشید، ولی در مقابل در تلاش است تا اقتصاد خود را با حفظ چارچوب منطق اقتصاد وارد فاز جدیدی از پیشرفت کند. بخشی از جامعه انگلستان معتقد است که فرق است بین موقعیت اقتصادی انگلستان به عنوان پایه گذار اتحادیه کامنولث با حدود ۵۰ کشورعضو آن از جمله کانادا، استرالیا، نیوزلاند …. و روابط اقتصادی ویژه با امریکا در مقایسه با کشورهایی مانند یونان و قبرس و پرتقال و غیره در اتحادیه اروپا. از اینرو با رعایت چارچوب منطق اقتصاد تصمیم به خروج از اتحادیه کرده است.
مثال دیگر خصوصی سازی شرکتهای دولتی در کشورهای پیشرفته در بعد از جنگ جهانی دوم در اروپای غربی مانند انگلستان، فرانسه، ایتالیا، آلمان و ژاپن بود. این کشورها که در چارچوب نوعی اقتصاد دولتی عمل میکردند ، با یک گردش حساب شده در چارچوب منطق اقتصاد موفق شدند با انتقال سهام این شرکتها به بخش خصوصی نظم جدیدی را در اداره اقتصاد کشور بنا نهند. حتا در کشور انقلاب زده روسیه و تشکیل دولت مارگسیستی شوروی هم با وجود تغییر ۱۸۰ درجه ای آن معهذا منطق اقتصادی در چارچوب اقتصاد مارگسیستی به شدت رعایت شد، که اگر نمیشد هیچگاه دولت سوسیالیستی شوروی پا نمیگرفت و آنگونه گسترش جهانی پیدا نمیکرد.
تمام اقدامات جهانی و کشوری این چنانی و صدها مثال زنده دیگر از جوامع مختلف که بدون تردید میتوانست با مخاطرات و احتمال بروز اشتباهات بزرگ به بیراهه کشانده شود، با رعایت منطق اقتصاد و چارچوبهای قانونی بدون ضایعات قابل بحث به انجام رسیده و میرسد.
با این مقدمه اگر به تدابیر و سیاستهای اقتصادی حکومت اسلامی ایران در چهار دهه گذشته بپردازیم ملاحظه میگردد که حکومت نوپای مذهبی از همان ابتدا حرکتی در جهت خلاف منطق علم اقتصاد را آغاز میکند. اولین حرکت انحرافی مصادره بسیاری از واحدهای تولیدی و داراییهای مردم عادی به بهانه طاغوتی و انتقال این اموال به بنیادهای جدید التاسیس مانند بنیاد مستظعفان، بنیاد شهید، بنیاد پانزدهم خرداد و غیره مستقل از دولت و زیر نظر شخص ولی فقیه بود. با این حرکت به ظاهر انقلابی موجی در سراسر کشور به جریان افتاد که زمینه ای شد برای چپاول و غارت اموال مردم بنام انقلاب اسلامی. پس از آن کمیته امداد امام، ستاد اجرایی فرمان امام ، بنیاد شهید ، سازمان اوقاف، سازمان حج و زیارت در کنار دستگاه عریض و طویل استان قدس شاهدیم که هرکدام با سرمایه های نجومی تحت کنترل دستگاه ولی فقیه فعالیت میکنند و از مزایای ویژه، از جمله عدم پرداخت مالیات، بهره گیری از انواع رانتها و امتیازات تجاری بدون کنترل و حتی پاسخگویی برخوردارند.
چنانچه حکومتی از تدابیر و اقدامات اقتصادی در چارچوب پیش بینی شده در علم اقتصاد استفاده نکند و در بیرون از چارچوب آن عمل نماید، خواسته یا نا خواسته موضعی غیرطبیعی وغیر قابل کنترل پیدا کرده و موجبات فساد را فراهم میسازد. در حوزه اقتصاد کلان رژیم اسلامی به گونه ای خودسرانه و بدون رعایت چارچوب منطق اقتصاد و تنها با بهره گیری از فضای انقلابی، اقتصاد کشور را از حالت طبیعی خود خارج و دچار نوعی رشد سرطانی لاعلاج کرده است. رشدی که چهل سال است تداوم یافته و با توجه به ویژه گیهای نظام نوعی اقتصاد فقاهتی که در علم اقتصاد جایگاهی ندارد را شکل داده است.
درواقع انقلاب اسلامی ایران از نادر ترین انقلاباتی است درجهان که مشابه ندارد. زیرا که درهیچ زمان و هیچ کشوری سابقه نداشته که ملتی سرنوشت خود و نسلهای بعدی با همه منافع ملی کشور را در اختیار جماعتی معمم که کمترین تخصص و اطلاعی از مملکت داری نداشته و اصولا هیچگونه تجربه کاری ندارد و به شدت هم تشنه قدرت و ثروت است واگذار کند.
تسلط فقهای دینی و نوع نگرش آنها به کشور داری، برگرفته از ایده ئولوژی اسلامی آنهم از نوع شیعه آن سبب گردیده تا انسجام اقتصادی برجا مانده از رژیم گذشته کنار گذارده شده و بجای آن چهار بخش اقتصادی جدید پیدا شود که عبارتند از: اقتصاد بیت رهبری که حدود ۴۰ درصد از اقتصاد کشور را در بر میگیرد، اقتصاد دولتی، اقتصاد خصولتی و بخش خصوصی ضعیفی که پایگاه توده ای دارد. لذا این ولی مطلقه فقیه است که حاکم بر کشور بوده، با داشتن حدود ۴۰ درصد از ثروت ملی در کنترل خود، دو بخش دولت و خصولتی راهم بطور غیر مستقیم در اختیار دارد.
این تقسیم بندی خارج از منطق اقتصاد موجب شده تا تقریبا تمام فعالیتها ، تدابیر و برنامه ریزیهای اقتصادی اعم از کلان یا جزء بدون نگرش علمی و بیشتر تحت تاثیر باند بازیها، فامیل بازیها، تقلب و سندسازی و انواع شگردهای مخرب دیگر شکل گیرد و رشد اقتصاد سرطانی تحقق عملی پیدا کند. اینکه چرا ارزش یک دلار در طول چهار دهه از ۷۰ ریال به ۱۵۰۰۰۰ ریال جهش میابد، اینکه یک اولیگارشی تجاری بسیار ثروتمند در زمانی کوتاه از بطن رژیم بیرون میاید و کل نظام پولی کشور را در اختیار میگیرد، اینکه ده ها میلیارد دلار برای داشتن بمب اتم اسلامی هزینه میگردد، اینکه ده ها میلیارد دلار به کشورهای مسلمان منطقه کمک بلاعوض میشود، اینکه چند صد نفر به عنوان فرماندهان سپاه به ثروتهای نجومی دست پیدا میکنند، اینکه قشر معمم که در تمام دوران حیات خود در طول چند قرن هرگز در تولید ملی مشارکت نداشته ناگهان به قشر مرفه تبدیل میشود.
تاکنون درآمد سرشار نفت سرپوشی بود برای پوشاندن دزدیها وخلافکاریهای حکومت اسلامی. ولی از زمان شروع تحریمهای جدید دولت ترامپ در امریکا که مصمم است درآمد نفت ایران را به صفر برساند ولی فقیه را از رویاهای طلایی خود بیرون آورده، زیرا که می بیند با رقیب یا دشمنی مواجه شده که با بلوفها، دروغها و تقلبات دستگاه ولی فقیه بخوبی آشنا است، بطوریکه با ویراژ دادن هایش حکومت اسلامی را بکلی کلافه کرده است. امریکا در هر حال در این بازی برنده است و ولی فقیه بازنده، مضافا به اینکه هزینه عمده برای امریکای ثروتمند هزینه ناوگان دریایی مستقر در خلیج فارس است . درحالیکه هزینه حکومت اسلامی از این برخورد نابرابر نابودی اقتصاد کشور میباشد.
از اینرو ولی فقیه تازه به عمق فاجعه پی برده و به التماس افتاده تا ملت به کمک آید و با ریاضت کشی و خوردن یک وعده غذا بجای سه وعده دولت را یاری دهند. آقای رهبر از آن اولیگارشی تا خرخره در طلا فرو رفته درخواست کمک نمیکند، بلکه باز هم سراغ پا برهنه ها آمده و از آنها استمداد می طلبد. جالب تر اینکه استفاده از مکانیسم علم اقتصاد را که به فراموشی سپرده شده بود با بکارگیری جملاتی مانند “رونق تولید” ، “افزایش صادرات” ، “اقتصاد بدون نفت” ؛ گسترش یخش خصوصی و فرانر از همه برنامه ” اقتصاد مقاومتی” را بر زبان میاورد. هرچند که تمام این دستورات و پیشنهادات تاکنون از مرحله حرف تجاوز نکرده، ولی به هرحال نشان دهنده نگرانی خامنه ای از وخامت اوضاع اقتصادی کشور است .
در منطق اقتصاد کلیه درآمد و هزینه کشور و همچنین فعل و انفعالات در داراییهای عمومی بایستی پس از تصویب مجلس و عبور از کانال دولت، به گونه ای شفاف و قابل کنترل در معرض قضاوت جامعه قرار گیرد. در حالیکه چنین تعریفی در حکومت اسلامی معنا پیدا نمیکند. در زیر به دو مورد از انحرافات بیشمار رژیم اسلامی از چارچوب منطق اقتصاد اشاره میشود، که نشان میدهد فلج اقتصادی موجود نه تنها غیرمترقبه که اجتناب ناپذیر بوده است :
- درحوزه بیت رهبری :
- در اختیار گرفتن درآمد صادراتی نفت ،
- اجری برنامه چند ده میلیارد دلاری انرژی هسته ای
- در کنترل گرفتن بیش از ۴۰ درصد از بنیادها و سازمانهای اقتصادی برآمده از انقلاب
- معاف کردن سازمان های اقتصادی بیت رهبری از پرداخت مالیات ،
- تخصیص انواع رانتهای وارداتی و امتیازات ویژه در رابطه با مناقصات داخلی ،
- کمکهای بلاعوض میلیارد دلاری به پیروان حکومت اسلامی در خارج ازکشور
در حوزه دولت و بخش اجرایی :
تخصیص صدها میلیارد تومان از بودجه دولت به نهاد های مذهبی ،
فروش بی رویه ارز و تقویت مافیای ارزی
بی تفاوتی نسبت به افزایش قاچاق کالا و دادن امتیازات ویژه تجاری به خودیهای نظام تخصیص اجرای پروژه های عظیم و سودآو به قرارگاه خاتم الانبیا
باز گذاردن دست سیستم بانکی در فعالیتهای بانکی غیر مجاز
فروش بی ضابطه شرکتهای دولتی و حساب سازیهای صوری
موارد فوق که تنها مشتی نمونه از خروار به شمار میرود، تنها بخشی از انحرافات گسترده حکومت اسلامی از چارچوب منطق اقتصاد را نشان میدهد که نه تصادفی رخ داده و نه از روی نیاز و ندانم کاری، بلکه بسیار آگاهانه و حساب شده توسط هیات حاکمه اسلامی مسلط بر اقتصاد کشور برنامه ریزی شده و سیستماتیگ به اجرا درآمده است، که در غیر اینصورت امکان نداشت بشود ۱۳۰۰ میلیارد دلار درآمد حاصل از صدور نفت در طول ۴۰ سال گذشته را این چنین بی حساب و کتاب بر باد داد. خوشبختانه فشار اقتصادی امریکا سبب گردیده تا پرده ها کنار رفته و ماهیت واقعی دستگاه ولی فقیه برملا شود تا رئیس جمهور رژیم مجبور شود از خرابی اوضاع اقتصادی کشور بنالد و جنگ اقتصادی را بهانه کند.
از بد حادثه اکنون هم شرائط به گونه ای است که باز اصلاح وضع اقتصادی موجود به عهده همان کسانی است که مسبب وضع موجود هستند. از اینرو هرگونه امیدواری در جهت بهبود اوضاع اقتصادی کشور چه با تحریم، چه بی تحریم کاذب و انتظاری بیهوده است و لذا بایستی در انتظار روزهای سخت تری بود.
ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۳)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن
آیا توقع کمک از خارجی داشتن اشتباه و گناه است؟؛ ف. م. سخن
پدری بدکار و جنایتکار، فرزندان اش را در خانه حبس کرده و آن ها را آزار و اذیت می کند. صدای فریاد اعضای خانواده که از مردم کمک می خواهند، تا سر کوچه و خیابان می رود. همه ی اهل محل از وضع اسف بار این خانواده با خبرند. پدری شرور و تبهکار، به همراه برادران ناتنی بزن بهادر و قلچماق، کل اعضای خانواده را اسیر کرده اند. هر کس به در خانه ی آن ها برای نصیحت و تذکر مراجعه می کند، با خشم و عصبانیت پدر و برادران رو به رو می شود که به شما چه مربوط است ما در خانه مان چه می کنیم؟! چهار دیواری، اختیاری!
در فرض صحت چنین سناریویی چه باید کرد؟ اگر قانون و مجری ی قانون ی در کار نباشد که به داد اعضای این خانواده برسد، همسایگان چه وظیفه ای دارند و چه باید بکنند؟
و از همه مهم تر این که:
آیا کسانی که در این خانه اسیر ند، درست است که از غریبه ها کمک بخواهند؟ در جایی که پدر ی هست، برادر ی -گیرم ناتنی- هست، فامیل مشترکی هست، آیا کمک خواستن از «در و همسایه» عیب نیست؟ آیا این خانواده، با وجود تمام بدبختی ها و فلاکت ها، نباید مشمول آن مثل مشمئز کننده شود که می گوید «این ها اگر گوشت هم را بخورند، استخوان یکدیگر را دور نمی اندازند، یا نباید بیندازند؟»
شاید نتوان روابط میان کشورها را با مثال خانواده و همسایه به طور دقیق نشان داد، اما اگر با غمض عین به این مثال بنگریم و اجزای آن را بر مسائل بین کشورها انطباق دهیم، قطعا هر عقل سلیمی نه تنها کمک خواستن از دیگران را در چنین وضعیتی می پذیرد بلکه از همه ی انسان ها نیز توقع و انتظار دارد که به کمک همنوع خود بشتابند.
این که مساله خانوادگی ست و حوزه ی خصوصی اشخاص به دیگران مربوط نیست، در کشورهای قانونمند و دارای مجری قانون هم حرفی پذیرفته نیست، چه برسد در کشوری بی قانون یا متکی به قوانین بدوی ۱۴۰۰ سال پیش. چهارچوب خانواده هم در هیچ جای جهان دیوار سکندر نیست که مثلا قانون نتواند از آن عبور کند.
در روابط بین الملل هم، «امر داخلی» یک کشور، زمانی که به جنایت بزرگ منجر شود، تبدیل به «امر عمومی» و «بین المللی» می شود و دیگران برای جلوگیری از جنایت وارد عمل می شوند. در دوران اخیر نمونه ی جنگ بوسنی را داریم که کار جنگ، به جنایت علیه بشریت و پاکسازی قومی کشید که در نهایت نیروهای خارجی به کمک انسان ها شتافتند و جلوی جنایات بیشتر را گرفتند.
اتفاقاتی از این دست، اغلب در زمان «جنگ» رخ می دهد. اگر در زمان «صلح» جنایتی علیه انسان صورت بگیرد، آیا در این جا نیز کمک کردن به / و کمک گرفتن از دیگران جایز است؟
حقیقت این است که نه تنها در این مورد بلکه در زمان وقوع جنایت های پر سر و صدا در زمان جنگ نیز، منافع و مصالح ملیِ «کمک کنندگان» نقش اصلی را در کمک کردن یا نکردن ایفا می کند.
درخواست کمک از دیگران نیز نه فقط به خاطر حفظ منافع و مصالح خانوادگی، بلکه به خاطر عدم اطمینان از پایداری غریبه ها در کمک به خانواده، معمولا با شک و تردید صورت می پذیرد.
خیلی بد است اگر از کسی کمک بخواهیم که به ما وعده ی کمک می دهد و خود را دلسوز ما نشان می دهد، بعد با تمام قوا، سعی در همکاری با او -که اکنون توسط پدر خانواده، «دشمن» نامیده می شود- بکنیم و ناگهان در وسط درگیری، کمک کننده، پای میز مذاکره با پدر جنایتکار بنشیند و بر سر آینده ی ما، با گرفتن برخی امتیاز ها چک و چانه بزند، و ما را به قربانگاه پدر خانواده بفرستد.
اگر شک و تردیدی در درخواست و پذیرش کمک از دیگران هست، معمولا به این خاطر است نه به خاطر حفظ آبروی خانوادگی و «مساله درون خانوادگی» بودن امور.
بارها دیده ایم که کمک کننده، به هر دلیل، در میانه ی راه از کمک کردن پشیمان شده و کمک خواهنده را در وضعیتی به مراتب بدتر از اول به حال خود رها کرده است و این درسی ست که باعث تردید آدمی در پذیرش کمک دیگران می شود و حکایت آش نخورده و دهان سوخته می گردد.
عملکرد امریکا در برخورد با جمهوری اسلامی در دو سه هفته ی اخیر، نمونه ای از تردید و سستی در عمل میان دو طرف درگیر را به خوبی نشان می دهد.
حقیقت این است که امریکا به خاطر مصالح اقتصادی و منطقه ای خودش وارد جنگ بزرگ با ج.ا نمی شود، و ج.ا. هم با توپ و تشر و بلوف از میدان به در نمی رود.
مردم هم از شدت ناامیدی و ترس از عواقب خیزش حساب نشده و بدون پشتوانه، دل به کمک خارجی نمی دهند و حق هم دارند چون مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید نیز می ترسد. امریکا به وقت خود که سال ۸۸ و آغاز جنبش میلیونی مردم بود، مردم معترض را به حال خود رها کرد. چه دلیلی دارد امروز که اثری از جنبش و خیزش در میان نیست، بخواهد خود را به خاطر مردم به آب و آتش بزند؟
مردم -جز عده ای خوشخیال- می دانند که هر کشوری به دنبال منافع و مصالح ملی خود است و کسی بیشتر از خود، برای دیگری فداکاری و از خود گذشتگی نمی کند.
همیشه همین طور بوده و همیشه هم همین طور خواهد بود.
لذا اگر مردم با قدرت و به عنوان «نیروی اثر گذار و مسوول در آینده ی ایران» وارد میدان نبرد با ج.ا. نشوند، امریکا و دیگران ارزشی برای مبارزات آن ها قائل نخواهند شد.
لذا این دو لازم و ملزوم اند و یکی بدون دیگری معنا نخواهد داشت و دلیل وجودی خود را از دست خواهد داد.
پس ما، به عنوان مردمی که مخالف نظام اسلامی حاکم بر ایران هستیم، وظیفه داریم سهم مبارزاتی خود را با قدرت هر چه تمام تر در مقابله با ج.ا. ادا کنیم. اگر قرار بر کمکی باشد، تنها این جدیت و قدرت مندی -حداقل از نظر معنوی- به صورت گرفتن و دوام آن منجر خواهد شد.
پیوند نامه
ما، نظر بشرایط حساس و سرنوشت ساز سرزمینمان و همچنین نظر برسالت تاریخی که بر دوش رهروان راه مصدق و بختیار قرار گرفته همبستگی و پیوند خود را با جبهه ملی ایران، سامان ششم اعلام میداریم و امیدواریم قادر باشیم، هر چند ناچیز، نیز از عهده نقشی کوچک در حمایت از مسیر تاریخسازی که این عزیزان داخل کشور بعهده گرفته اند. بر آئیم. دکتر اردشیر لطفعلیان (جبهه ملی ایران، واشنگتن)دکتر مرتضی انواری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)هرمز چمن آرا (جبهه ملی ایران، واشنگتن)دکتر حسن بوشهری (جبهه ملی ایران، واشنگتن)مراد معلم (کالیفرنیا)شهباز خان ضرغامپور (کالیفرنیا)داریوش مجلسی (هلند)امید صفری (هلند)ابراهیم مرادی (قبرس)مژگان فداکار (هلند)محمد طاهری (هلند) در خاتمه میخواستیم از همکاری و یاری بیدریغ برخی از دوستان پان ایرانیست، از سازمان جوانان پان ایرانیست و سازمان برونمرزی، در زمینه های مختلف قدردانی کرده به این امید که راهمان را همه با هم بسمتی که فروغ درخشان امید در حال تابیدن است. ادامه دهیم.زنده باد ایران. ایران هرگز نخواهد مرد مه ۲۰۱۹، خرداد ۱۳۹۷. آیین بزرگداشت یکسد و سی و هفتمین زادروز دکتر محمد مصدق در واشنگتن پبام به همایش اعضای جبهه ملی ششم در واشنگتن هشتم خرداد ۱۳۹۸خ- ۲۹ مه ۲۰۱۹م ما مصدق را گرامی میداریم نه برای اینکه از او برای خود بُت ساخته ایم، و نه برای اینکه به هویت ملی خود و آرمانهای خود که همانا مردمسالاری، حقوق بشر، حاکمیت ملی و توسعه پایدار است ارزش بیشتری ببخشیم؛ بلکه برای این است که مصدق برای نخستین بار پس از ۱۴۰۰ سال دیکتاتوری مذهبی، آزادی اندیشه و باورها و کُنشگری مدنی را چشاند. او این درس را به ما آموخت که دولت باید بر پایه شایسته سالاری و درستکاری استوار باشد و اینکه سیاستگزاری های حکومتی پیش از ابلاغ و اجرا بایستی در محدوده بایدها و ممکن-ها کارشناسی شود. سیاست ها و کُنش های برونمرزی که با جامعه جهانی پیوند پیدا میکند، باید با مطالعه نیازها و منافع کشور و شرایط بین المللی، خردورزی و رعایت حقوق دیگران انجام شود، زیرا کشور ما یک جزیره نیست. سیاستگزاری اگر با شعارگرایی و توهم بجای دانایی؛ یا ناآگاهی و یکسونگرانه بجای آگاهی و منصفانه باشد تنها به فاجعه می انجامد، چنانکه چهار دهه است شاهد آن بوده ایم. این درس را داد که در هر بحران بین المللی که در راستای تلاش برای احقاق حقوق کشور و ملت بوجود آمده باشد، با دانش، خردمندی و برنامه ریزی هوشمندانه، آگاهی از قانونهای بین المللی و ارزیابی و توجه لازم به قدرت و توان طرفهای رویارو، میتوان پیروز میدان شد. در صحنه بین المللی، مبارزه باید در عرصه آگاهی، هوشمندی و شعور باشد نه شعار و تهدید؛ باید فرصتها را یافت و از آنها سود جست و اگر فرصتی وجود نداشت، آن را بوجود آورد. مصدق در تمام طول مبارزه اش که هدف آن رهایی اقتصاد کشور از وابستگی و رهایی روحیه سرخورده ملت از استیلای سرطان گونه ابرقدرت زمان بود، یک بار شعار نداد، ستیزگری نکرد، پنهانکاری نکرد، خشونت گرایی نکرد، با بستن رسانه ها جلوی آگاهی مردم را نگرفت، مخالفان را به بند نکشید، به مردم دروغ نگفت، به جامعه جهانی دروغ نگفت؛ و مهمتر از همه، در مبارزه ای جهانی که میان ما و ابرقدرت زمان برای خلع ید او و احقاق حقوق ملت ایران درگرفت، دولت مصدق با خردمندی و رعایت قانونهای بین المللی در عرصه جهانی با کاربرد بهینه افکار عمومی جهانی، دشمن را در زمین خودش شکست داد. در این راه، نه تنها دولت ایران یا هیچ دولتمرد ایرانی و یا کشورمان مانند دوران جمهوری اسلامی منزوی و منفور جهان نشد، و جهان علیه ایران بسیج نشد و دولتمردان ایران مانند جمهوری اسلامی توهین و استهزای جهانیان را بر نیانگیختند، که محبوب و قهرمان جهانیان نیز شدیم. دولت جبهه ملی مصدق برای نخستین بار پس از سدها سال، حاکمیت ملی را به معنای راستین و جهان پسند آن در ایران برقرار کرد، و نه تنها ملت ایران، بلکه همه ملتهای منطقه را نسبت به حقوق طبیعی و سیاسی خود آشنا نمود. این معنای راستین ملی گرایی یا ناسیونالیسم ایرانی است. ملی گرایی ایرانی یعنی گراییدن به ملت، نه به یک فرد یا به یک ایدئولوژی یا به یک ابرقدرت. از دید مصدق، بازگشت اعتماد به نفس و استقلال فکری کشور که دو سده بود زیر نفوذ و خشونت بیگانگان، و فساد و خیانت فرمانروایان کشور از بین رفته بود مهمتر از درآمدی بود که از تولید صنعتی و کشاورزی و پیشرفت اقتصادی کشور بدست نیامده باشد. زندگی کردن با استخراج و فروش ذخایر طبیعی شایسته یک ملت هوشمند، کوشا، صنعتگر و نوآور نیست. باید نخست خودباوری ملت بازگردانده شود تا بدون اتکا به درآمد بی زحمت نفت بتواند با پشتوانه اندیشه و نوآوری و کار و تولید خودش زندگی کند. اعتماد به نفس ملی پیش زمینه استقلال فکری و در نتیجه استقلال اقتصادی و سیاسی است. پیشرانه این خودباوری، ملی گرایی ایرانی بود که مصدق و جبهه ملی ایران بازآورد. جادوی خرد مصدق، ما را از دو سده سرخوردگی، از خود بیگانگی، فقر اقتصادی، وابستگی سیاسی به بیگانه و ناامیدی اجتماعی نجات داد و کشور تحقیر شده و لگدمال شده ما را در کوتاه مدت به اوج شناسایی و احترام جهانی بالا برد و سربلند کرد. ما مصدق را گرامی میداریم، زیرا او ما را به توانایی های نهفته در خودمان آشنا نمود و زنگ بیداری ملت را به صدا درآورد. کورش زعیم هیئت رهبری جبهه ملی ایران، سامان ششم |
خاتمی
یک اظهار نظر و این همه جنجال؟
داریوش مجلسی
چندی پیش جار و جنجالی بپا شد بخاطر اینکه آقای خاتمی در مکانی که ربطی به تصیمصم گیریهای مملکتی و سراسری ندارد با جمله ای ساده سیستم فدرال را سیستم خوبی تشخیص داده بود. من خودم فدرالیسم را سیستم مناسبی برای ایران نمیبینم ولی اینجا بحث بر سر محتوای فدرالیسم نیست چون کسانی که – بخصوص در خارج کشور – خاتمی را بخاطر این جمله اش از لحاظ قلمی به سیخ کشیده اند وارد محتوای بحث فدرالیسم نشدند بجز حجت کلاشی از سازمان پان ایرانیست که تا حدی اشاره به محتوای مقوله فدرالیسم نمود. سئوالی که اینجا مطرح است اینست که بر چه مبنائی حق یک اظهار نظر ساده را از یک شهروند کشورمان سلب میکنیم، آیا فقط باین دلیل که عقیده وی درباره فدرالیسم با عقیده بنده و شما در تضاد است؟ یا اینکه این فرد چون اسمش محمد خاتمی میباشد مانند جمهوری اسلامی نه فقط ممنوع التصویر است بلکه ما او را ممنوع الکلام هم نموده ایم. آخر بر طبق کدام منطق بایستی یک اظهار نظر ساده درباره سیستم فدرال عکس العملهائی چنین وسیع و خصمانه را بدنبال داشته باشد.
سالهاست که بحث درباره تمرکز گرائی و تمرکز زدائی بین مخالفان و موافقان در جریان است. فدرالیسم نوع پیشرفته تر و رادیکال تر تمرکز زدائیست که بعضی ها لغت “قومی” را هم بآن اضافه نموده اند. اصولا خود فدرالیسم هم ابعاد و انواع مختلفی دارد، ازنوع فدرالیسم قومی یا زبانی که تا سرحد حکومتهای خودمختار محلی پیش میرود تا نوعی سیستم عدم تمرکز که بر مبنای تقسیمات جغرافیائی میباشد که در حقیقت چیزی جز همان سیستم عدم تمرکز معتدل نمیباشد. حالا کسانی که خاتمی را هدف حملات خود قرار دادند میدانند هدف او کدام گزینه از سیستم فدرال میباشد؟ چون خیلی ها از روی بی اطلاعی عدم تمر کز با فدرالیسم را یکسان میدانند.
در حملاتی که نسبت به وی انجام گرفت اصطلاحاتی از قبیل تجزیه طلب، خائن، وطنفروش و حتی اصلاح طلب فاسد هم بچشم میخورد تمام اینها فقط باین خاطر که خاتمی از حق دموکراتیک خودش استفاده کرده و نظرش را بیان داشته. بجای حلاجی و بحث و نقد درباره انواع فدرالیسم دنباله بحث بیکباره به فساد و چپاول سرمایه ملی بوسیله اصلاح طلبان کشیده شد که کوچکترین ارتباطی با فدرالیسم ندارد مضافا باینکه تا انجائی که از راه دور میتوانم قضاوت کنم شخص خاتمی سهمی در فساد مالی از سوی اصلاح طلبان نداشته.
از جمله حملات بیرحمانه ای که به خاتمی در این مورد انجام گرفته حملات آقای دکتر جواد طباطبائی میباشد که چنین نوشته اند. ” تصمیم گیری در چنین مواردی درصلاحیت اعضای شورای شهر نیست و خود آقای خاتمی نیز شهروندی بیش نیست و اگر نظری داشته باشد باید آن نظر رامستدل بیان کند”
اولا آن جلسه شورای شهر باهدف تصمیم گیری درباره ساختار آینده کشور نبود و در هیچ جا هم گفته و نوشته نشده که شورای شهرچنین تصمیمی داشته. بیچاره محمد خاتمی یک جمله ساده آنهم برای اظهار نظر درباره مطلوب بودن فدرالیسم گفته، همین و بس. چه کسی چنین حقی را برای خودش قائل شده که به یک شهروند ایرانی بگوید تو فاقد صلاحیت برای اظهار نظر هستی؟ هر ایرانی در هر کجای دنیا محق و دارای صلاحیت برای اظهار نظر درباره امور کشورش میباشد.
یکی از اصول مهم دموکراسی این گفته مهم میباشد که “من برای سیستمی مبارزه میکنم که تو که مخالف من هستی بتوانی آزادانه نظرت را بیان کنی”. محدودیتهائی را که آقای طباطبائی در مورد خاتمی قائلند تفاوت زیادی با محدودیت های آزادی بیان که در جمهوری اسلامی بکار برده میشود ندارد.
خنده آور است که چون خاتمی موافق نوعی سیستم فدرال است باید از سوی آقای طبابائی در ارتباط با فساد و ناکارآئی خودش و یارانش قرار گیرد.
برای رفع هرگونه سوء تفاهم در مورد سرزمینمان ایران معتقد به سیستم عدم تمرکز جغرافیائی میباشم بطوریکه حکومت مرکزی مسئول حفظ امنیت مرزها و کشور میباشد باضافه ضرب پول رایچ مملکت، سیاست خارجی کشور و تعیین سیاست مالیاتی مملکت و چند مورد دیگر که مجلس قانونگزاری تعیین میکند و فدرالیسم را همخوان با ساختار جغرافیائی و قومی ایران نمیدانم.
در مورد آقای خاتمی نیز معتقدم که او در زمانی که مردم به تعداد زیاد آرای خود را بنام او به صندوقهای رای ریختند با بی اعتنائی و نا کارآئی نسبت باین اعتماد مردم خیانت روا دشت.
در مورد فدرالیسم ذکر این نکته لازم است که حزب پژاک که در خارج از مرزهای ایران به مبارزه مسلحانه میپرداخت و در حقیقت شعبه ایرانی پ.کا.کا. بود حدود یکسال و نیم پیش از زبان کاک حاج احمدی دبیر کل سابق حزب در آنزمان در یک مصاحبه بزبان فارسی اعلام نمود که حزب به این نتیجه رسیده که نطر به ساختار قومی در ایران و تنیده شدن اقوام مختلف در همدیگر و نزدیکی مرزهای قومی، سیستم فدرال را برای ایران سیستم مناسبی نمیشناسد. در همان مصاحبه نیز اعلام نمود که مبارزه مسلحانه را ترک میگویند، مخالف تجزیه ایران و پشتیبان مبارزه سیاسی و مدنی برای تغییر وضع در ایران میباشند. در همان زمان کورش زعیم با ارسال یک پیام اعلام مواضع جدید از سوی پژاک را به دبیر کل آنروز حزب تبریک گفت.
مه ۲۰۱۹.
| ReplyForward |
ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۲)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن
چرا بند تنبان مذهبی ها شل است؟ در توضیح ماجرای نجفی-استاد؛ ف. م. سخن
سکس، عملی طبیعی و بر آمده از شیمی انسانی ست. میلیون ها سال تکامل، موجب شده تا طبیعت راه هایی برای حفظ بقای موجودات زنده و تکثیر آن ها بیابد که عمل جفتگیری و ایجاد نیاز و لذت از این عمل یکی از این راه هاست.
آن چه که ما در برخی موجودات از جمله انسان، «عشق» می نامیم، چسبی ست که ماده ی اصلی آن «بقا» از طریق رفع نیازهایی ست که موجود زنده به تنهایی قادر به تامین آن ها نیست.
عشق، موجودیتی آسمانی و فرازمینی ندارد، و حاصل عملکرد هورمون ها و غدد و ارگان هایی ست که در مراحل مختلف زندگی، هر یک نقشی در بدن و حیات موجود زنده ایفا می کنند و اثری بر جای می گذارند. یکی از این نقش ها، یافتن جفت و جفتگیری، برای حفظ بقا و تکثیر است.
با تشکیل اجتماعات حیوانی، از جمله اجتماعات انسان، قواعدی در روابط موجودات به وجود می آید. نقش صاحب «قدرت» و موجود «قدرت مند»، حفظ قدرت به دلایل عدیده است. فرق نمی کند که صاحب قدرت انسان باشد یا گوریل یا شیر. صاحب قدرت محدوده ای ایجاد می کند برای حفظ مالکیت و اِعمال قدرت بر چیزها و موجودات شبیه به خود و موجودات دیگر.
حفظ جفت یا جفت ها برای خود، قانونی ست نانوشته که اولین اثرش، حفظ استیلا و چیرگی بر موجودات دیگر است.
با رشد جوامع حیوانی، جفت نیز، در محدوده ی توانایی های خود خواهان حفظ قدرت و استیلا می شود، و مسابقه ای که در این عرصه آغاز می شود، ماده ی اصلی اش «حسادت» و «برای خود خواستن» است.
نتیجتا در بعضی از انواع حیوانی، از جمله انسان ها، قواعد به سمت حفظ قدرت دو موجود، نسبت به یکدیگر سوق می یابد، که بعد از عمل جفتگیری و تولید مثل، این قدرت به اِعمال قدرت بر «اعضای خانواده» و تبدیل کردن حاصل تولیدِ مثل، به چیزی شبیه به خود بدل می گردد.
اما طبعِ حیوانی موجود زنده، قوی تر و برتر از قواعد به وجود آمده در تجمعات حیوانی ست. اصل، جفتگیری قوی ست با هر ضعیفی که با آن برخورد می کند. این اصل می تواند بر روی «قواعد» قلم بکشد و از موجود اجتماعی شده و صاحب قاعده، موجودی تک رو و قاعده شکن بسازد؛ موجودی که به حیوانیت فردی خود بیش از قوام و دوام جامعه اهمیت می دهد.
برخی مذاهب، برای این که روابط اجتماعی به نوعی که مذهب می خواهد، پا برجا بماند -که در این هم، اصل اول، حفظ قدرت و بقای خود است- قوانینی بر جامعه تحمیل می کنند که اصل اساسی آن ها، ضد طبع حیوانی بشر است.
آن ها برای ایجاد مکانیسمی که مردم را به پذیرش این قوانین وادار کند، داستان هایی می سازند از خداوندی که در عالم غیب زندگی می کند و انسان های قانون شکن و قاعده شکن را به آتش جهنم و شکنجه های ابدی وعده می دهد.
این مذاهب، که می خواهند طبع حیوانی انسان را -که برای حفظ بقا به وجود آمده- سرکوب کنند، از انسان موجودی پر از عقده و پر از کمبود و پر از آمال بر آورده نشده می سازند که برای سلامت اجتماعات بشری بسیار خطرناک است.
برخی دیگر از مذاهب، قوانین شان را آسانگیرانه تر طرح می کنند ولی در عمل، اجرای این قوانین را با سختگیری های دیگر، موکول به عدم می کنند.
از جمله مذاهب آسانگیر در زمینه ی یافتن جفت و جفتگیری، اسلام است که نه تنها منعی برای گزینش همسر و چند همسری به وجود نمی آورد بلکه آن را تشویق هم می کند. اما درست که بنگریم، با سرکوب هایی که نوجوانان مسلمان برای برقراری رابطه با جنس مخالف می شوند، محصولی کج و معوج و آسیب دیده به مرحله ازدواج یا ازدواج ها و جفتگیری و جفتگیری ها می رسد، تازه اگر امکانات لازم برای این کارها را داشته باشد.
به عبارتی، در اثر فقدان رابطه ی طبیعی، میان دو موجود، سهولت قوانین ازدواج و رسمی کردن عمل پیوند با جفت، به خاطر قواعد وحشتناک تحمیل شده در قبل و بعد از ازدواج، تبدیل به مصیبت و فساد اجتماعی می شود.
بیشترین آسیب را از این سختگیری ها، بچه مذهبی هایی که در خانواده های متعصب و متشرع زندگی می کنند و با تربیت مذهبی در خانواده و مدرسه رشد می کنند، می بینند.
سرکوب های دوران نوجوانی و جوانی، و تجمع عقده ها و سرخوردگی های طبیعی موجب می شود تا چشم و دل این جماعت هرگز سیر نشود و روابط طبیعی میان انسان ها و بخصوص با جنس مخالف برای آن ها معنای دیگری پیدا کند.
این افراد، به محض رسیدن به سن رشد، بندهایی را که به دست و پای آن ها بسته شده، پاره می کنند، و سعی می کنند کمبودهای خود، بخصوص کمبودهای جنسی شان را با افراط جبران کنند. کاری که هرگز به انجام آن به طور کامل موفق نمی شوند.
دیروز در خبرها آمده بود که محمد علی نجفی، وزیر آموزش و پرورش سابق در نظام اسلامی، زن دوم خود را عالما و عامدا به قتل رسانده است.
عکس های او، با زن دوم نشان از رستن از بندهایی داشت که ظاهرا او را اسیر کرده بود. عکس گرفتن در حالت های مختلف جوانانه و بی قیدانه، و انتشار آن ها در فضای مجازی نشان از نیاز نجفی برای نشان دادن خود، فارغ از قید و بندهای مرسوم اجتماعی داشت.
اما ورود این زن به محدوده ی زندگی نجفی علت طبیعی نداشت و نوعی ترفند سیاسی و اطلاعاتی بود. کمبودها، او را دچار کوری موقت کرد و به تصور دستیابی به کسی که می تواند نیازهای جسمی و جنسی او را بر آورده کند به دامی افتاد که انتهایش قتل بود و گرفتن جان انسانی که تن و بدن و رنگ و لعاب اش، مورد سوء استفاده ی سوءاستفاده گران قرار گرفت.
سوء استفاده گران در این مورد کار دشواری انجام ندادند؛ آن ها با شناخت از طبیعت انسانی و کمبودهای جسمی و جنسی افراد مذهبی، طعمه یی لذیذ و خوش آب و رنگ بر سر راه کسی که قرار بود از سر راه برداشته شود قرار دادند و او با مجوزی که مذهب به او داده بود، با دیدنِ این طعمه به دام افتاد.
این مطلب شاید هشداری باشد برای دیگرانی که ممکن است در آینده بر سر راه آن ها هم طعمه ای از این نوع قرار گیرد.
دوره داستان نویسی، ویراستاری، نقدادبی، فیلمنامه و تولید محتوای خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
دورههای داستاننویسی، ویراستاری، نقد ادبی، تولید محتوا، فیلمنامهنویسی
«چوک» نام پرندهای است شبیه جغد که از درخت آویزان میشود و پیدرپی فریاد میکشد.
سردبیر: مهدی رضایی
مشاور: حسین برکتی
هیئت تحریریه
تحریریه بخش داستان
بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) طیبه تیمورینیا (دبیر بخش داستان کوتاه)، فرزانه ولیزاده (دبیر بخش داستانک) ریتا محمدی، غزال مرادی، شهناز عرشاکمل، علی پاینده، محمود خلیلی، مصطفی بیان، گیتا بختیاری، وفا کشاورزی سعید زمانی، نعیمه زنگنه، الهام زارعی، مرتضی غیاثی، م. سیما رستمخانی، سیدعلی موسوی ویری
تحریریه بخش ترجمه
پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم مریم نوریزاد، لعیا متین پارسا، سمیرا گیلانی، مهسا طاهری، نیما یوسفی، امیر بنینازی، غلامرضا اذرهوشنگ
تحریریه بخش سینما و تئاترزهرا آذر (دبیر بخش سینما و تئاتر)، میلاد پرنیانی، محمدرضا ایوبی
| فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir |
| شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک |
| telegram.me/chookasosiation |
| سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک |
| www.khanehdastan.ir |
| کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک |
| http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings |
| دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک |
| www.chouk.ir/download-mahnameh.html |
| دانلود نمایش صوتی داستان چوک |
| www.chouk.ir/ava-va-nama.html |
| نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک |
| www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html |
| فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک |
| www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html |
| بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان |
| www.chouk.ir/honarmandan.html |
| اینستاگرام کانون فرهنگی چوک |
| instagram.com/kanonefarhangiechook |
| بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر |
| www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html |
| گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی |
| www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html |
| گزارش و عکسهای همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی» |
| www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html |
| گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین» |
| www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html |
| گزارش و عکسهای همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی» |
| www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html |
| گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقیزاده» |
| www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html |
| گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچهای» |
| www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html |
| گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی» |
| http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html |
| گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک |
| http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html |
| کارگروه ویرایش ادبی چوک |
| http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team |
| کارگروه تولید محتوا |
| http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team |
| استودیوی خانه داستان چوک |
| http://www.khanehdastan.ir/chouk-studio |
| صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی |
| http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html |
—
—
کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید
برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com
آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی
—
این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در گروه Google ثبتنام شدهاید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/27b319b5-6d13-7a35-b5fa-8cfc332a03b7%40chouk.ir بازدید کنید.
برای گزینههای بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.

| ReplyForward |
پایان بحران ایران چگونه رقم خواهد خورد؟/دکترعلیرضا نوری زاده
سخنان اخیر آیتالله خامنهای چه در رابطه با بحران جاری رویارویی با ایالات متحده و چه در زمینه فعالیتهای اتمی و نقش ایشان در امضای برجام نوعی زمینهسازی برای تطهیر خویش و ولیعهد خویش است.

کوتاه زمانی پیش از اشغال کویت توسط عراق ، خانم إپریل گلاسبی سفیر ایالات متحده در عراق با صدام حسین دیدارکرد . طارق عزیز و الحدیثی هم حاضر بودند . گلاسبی که از رشد بیسابقه روابط کشورش با عراق سخت شادمان بود ، با گفتن این عبارت که ما قصد مداخله در اختلافات شما با کویت را نداریم ، صدام حسین را به بیراههای کشاند که سرانجامش اشغال کویت ، ویران کردن این کشور ، به آتش کشیدن چاههای نفت و سرانجام شکست و گریز از کویت ویرانی عراق، ده سال قحطی و حصار و در پایان سرنگونی و اعدام صدام ، اشغال عراق و سالهای سختی بود که هنوز هم ادامه دارد.
صدام رفت اما به قیمت مرگ و آوارگی ملیونها عراقی ، فتنه داعش ، به باد رفتن استقلال عملی عراق و دستاندازی جمهوری اسلامی و دیگر قدرتهای منطقهای و بینالمللی به حاکمیت ملی عراق .
آیا آیتالله خامنهای هم چون صدام حسین دچار اوهامی است که میتواند ایران را در وضع مشابه عراق قرار دهد ؟ آیا مشورتهای کسانی چون علی اکبر ولایتی و فرماندهان سپاه و پیامهائی که آقای ظریف در سفرهایش به آمریکا از جان کری وزیر خارجه باراک اوباما و سناتورهائی از نوع دایان فینستاین برای مقام معظم رهبری آورده و میآورد وگزارشهای سردار ایرج مسجدی سفیر ایران در بغداد از ملاقاتهایش با سفیر دولت فخیمه به تهران میفرستد عامل به انحراف کشیده شدن مقام رهبری و گزینههای اشتباه اوست؟
خامنهای کیست و به چه مکتب فکری تعلق دارد
سید علی حسینی خامنه ای فرزند روحانی سخت متدینی بانام میرزا جواد ، از بطن مادری پرهیزکار پیوسته با خاندان میردامادی است.
او و برادر مهترش سید محمد و کهترانش سید هادی و سید حسن و خواهر عزیزتر از جانش بدری خانم پدر را آقاجان و مادر را خانوم جان صدا میزدند.
خانه هفتاد متری در پائین خیابان، با یک اتاق ۲۰ متری یک زیرزمین ۲۴ متری وحیاطی ۲۵ متری همه هستی خانوادهای بود که به محض ورود میهمانی ، شاگردی از تلامیذ پدر ، قومی و خویشی ، همگی به زیر زمین پناه میبردند.
سید جواد “قناعتوار تکیده بود ” چنانکه “الف بامداد” در وصف “جلال آل قلم” نوشته بود.
خانم و دوم پسرش سید علی آقا دل و جان با هم داشتند علی آقا بی لباده به مدرسه میرفت و سر راه از کیوسک حسین آقا جزوههای سه تفنگدار، بینوایان، کنت مونت کریستو، میگرفت و بیآنکه پدر یا برادرانش دریابند آنها را به مادر میداد که شبانه این حکایات را در گوشش زمزمه کند وکرایه هفتگی کتابها بین ۴ و ۸ قران بود . مادر این هزینه را از سوزنزدنهای گاهبگاهش برکوسن تازه عروسی ، اونیفورم محصلی ، و یا قبا و عبای یکی از مریدان یا شاگردان حاجی جواد همسرش ، تأمین میکرد.
بسیار شبها که سید علی و برادران و خواهر عزیزش به خرما و نانی و گاه ماستی سر به بالین میبردند . زمستان ۲۶ در دوران هشت سالگی سید علی ، خانواده سخت ترین سالها را سرکرد . جان و جهان فرزندان ، را برف و یخ و سرما ، رها نمیکرد. شبی سید که ضعف دیده و درد استخوان داشت در متاعب زمستانی بیهوش شد. مادر چنگ به روی میزد و پدر آرام میگریست . بامدادان اما خورشید سرزد با آتشی در دل و دیده ، سید آرام گرفت.
از آن پس تا سالیان بسیار، سید باور داشت که بقایش معلول نظرکردگی است!
این حس بار دیگر وقتی خونین و درهم شکسته در مسجد راه آهن تهران، علی علی میکرد باردیگر بر او مسلم ساخت که دعای حرز جواد که عمه خانم برگردنش آویخته بود ، کارساز است.
این نوع تفکر را از اغلب روحانیون حاکم میتوان پذیرفت اما از او نه. این مرد در نمایشگاه کتاب، نسخه ای از کتابی را رو به دوربین صدا و سیما به رخ میکشد که تصویر الف بامداد – و در خاطراتش از حضرت میم امید خراسانی با تجلیل یاد میکند و برایش اهمیت ندارد که او سر به آستان “مزدشت ” دارد ، مردی که مجلس شاعران به شیوه محمود غزنوی بر پا میکند و خود را صاحب نظر در کیمیا و شیمیا ، موشک و پهباد میداند و به فیلمساز سرشناسی که به دیدارش رفته توصیه میکند منهای خشونت روی ظرافتهای قصه های بازاری”تارنتینو” تأمل کند و پیر ملویل را با “سامورای”اش میستاید ، چنین مردی که پنجه عبادی را سحرآمیز ، نوای مرضیه را بهشتی ، بنان را صاحب صوت داودی میدانست، “برتربت حافظ بنشستم غمناک ، یک عالم عشق خفته دیدم در خاک …” با صدای دلکش بغض روحش را میترکاند و وقتی در محضر سید الشعرا امیری فیروزکوهی زانوی ارادت بر زمین میزد ، گاه بگاه دوتار خراسانی از جلد چرمین تهرانی بیرون میکشید و هنوز دقایقی نگذشته سید الشعرا را به شوری میبرد که بسیار بار به قصیده یا غزلی ختم میشد.

نه وزارت دفاع پس از انقلاب حال و روزگارش را دیگر ساخت و نه مجتمع ریاست در دوران ریاست جمهوری و خطاب Mr President در نامه ولایت مطلقه فقیه اما فقط محول حول و احوال سید علی حسینی نشد ، شگفتا که به ماهی از ولایتش نگذشته ؛ حلقه وفاقش خالی از رفیقان یکدله شد که نمیتوانستند مقام معظمش بخوانند ، دستش ببوسند و سر بر پایش نهد. چنین بود که سید اصغرحجازی و محمدی گلپایگانی معاونان وزارت اطلاعات، وحید حقانیان و برادرش ملقب به “بیبی ” ، علی اکبر ولایتی حاج علی مقدم ، غلامعلی حداد عادل ، علی فلاحیان و … مخدههای مجلس گعده مسائی سید را اشغال کردند . دیگر دریغ از ترانهای و شعری و تصویری.
حال فرمانفرمای اسلام با توصیفات فوق ، دیگر حال آن سید دلبسته به شعر و موسیقی و م امید خراسانی نبود . در واقع میتوان با صراحت گفت، در خبرگان رهبری ، سید علی حسینی به غیبت کبری رفت و مقام معظم رهبری از زیر عبای هاشمی رفسنجانی بیرون شد . چنان قصه علی حاتمی که قرار بود در آبسکون با فردین و زری خوشکام – حاتمی – به فیلمی عرفانی تبدیل شود . درویشی به چوبی روح میدهد که خراطش تراشیده و بزازش ردای زربفتش پوشانده است.
هاشمی به تنهائی این سه کرده بود و دل به دست ساخته خویش داده بود ، حال آنکه آقا دل با دگری داشت و سر برشانه تیماردارانی از آن نوع که نامشان پیش ازاین أمد ، میگذاشت.
روز درگذشت اخوان رو پنهان کرد تا پاسخ درخواستهای مکرر وارثانش برای دفن او در جوار مزار حضرت فردوسی بیپاسخ گذارد. اما اولویت در (جاهای خوب حرم ) همه گاه متعلق به احباب و کسان و نوکران بود تا به حکم مقام معظم در گورهای ملیاردی آرام گیرند .اوحتی نتوانست کینه خود را در تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی پنهان کند نمازی خواند بیخلوص، خالی از طلب مغفرت و فقط از سر ناچاری.
تکبر و تفرعن ، خیلی زود جای خویشتنداری و فروتنی را گرفت. و با خاموشی مادر ، قهر برادر کهتر و خواهر عزیزتراز جان ، علی ماند و محمدی که از سهم سفره حکومتی بنیاد ملا صدرا را نصیب برده و حسن آقا که در شرکت نفت غرق شده بود. او حتی یسر دائیاش را به زندان انداخت وپسر خواهرش را به تبعید اجباری محکوم کرد.

علیرضا نوریزاده، نویسنده و کارشناس امورخارمیانه
از جمع فرزندان با مصطفی چندان میانهای ندارد که عین خودش در روزگار طلبگی است ، قناعتوار تکیده ، درویش مسلک ، افتاده و منزوی ، همسرش برادرزاده کمال خرازی است و شغلش طلبگی و مدرسی ، میثم و مسعود دو پسر دیگر در دفتر پدر مشغولند و دختران بشری و هدی همسران فرزند محمدی گلپایگانی و باقری کنی برادر مهدوی کنی هستند .این داماد دومی اگر چه خود سیاستمدار نیست و اهل تجارت است اما اخوی او علی أقا از اعضای اتاق فکر رهبر و عضو سابق تیم مذاکرات اتمی است. میماند مجتبی داماد غلام علی خان حداد عادل از مریدان و سرسپردگان سید حسین نصر. مجتبی نور چشم و ولیعهد مقام معظم و برچیننده بساط جنبش سبز است.
همه هم و غم آقا امروز صرف به ولایت رساندن بندزاده محبوبش پیش از اجابت دعوت حق است . اما عشق آسان نمود اول ولی با ریز و درشتهای در کمین نشسته چه باید کرد ؟ این درست که روحانی و صادق لاریجانی و ابراهِم رئیسی و … برکشیدگان و از خودیهایند اما آیا خودی نزدیکتر از سید احمد خمینی وجود داشت ؟ او به سعید امامی هم رحم نکرد؟ چه کسی تضمین میکند سید مجتبی بهسلامت از پل صراط رهبری عبور کند و برکرسی ولایت تکیه زند.
پاکسازی و ترمیم وجه
جنبش سبز لطمات سنگینی بر اعتبار و جایگاه آیتالله خامنهای وارد ساخت. حتی مومنان به نظام و دوستداران شخص او، از نحوه برخورد رهبر با مردمانی که فقط میخواستند رأیشان به حساب آید و حرمت برگزیدهشان رعایت شود ، اظهار برائت میکنند.
قلع و قمع معترضان ، پیکر ندا درحال جان دادن ، عبور از روی پیکر مردم ، تجاوزات کهریزک ، چهره رهبر را آسیبی گران زد ولی این آسیب خیلی زود برچهر نورچشمی مجتبی نیز آشکار شد که کارگردانی معرکه حسین طائب را عملا او “سید مجتبی ” برعهده داشت.
سخنان اخیر آیتالله خامنهای چه در رابطه با بحران جاری رویاروئی با ایالات متحده و چه در زمینه فعالیتهای اتمی و نقش ایشان در امضای برجام ؛ نوعی زمینهسازی برای تطهیر خویش و ولیعهد خویش است. همچنین اشاره وی به اینکه بزودی خیل جوان مدیران شایسته کشور را در دست میگیرند، نفی نظام پارلمانی و جای جای هندوانههای بزرگ زیر بغل دانشجویان گذاشتن و همزمان مهرداد پولادی نماینده انجمن اسلامی دانشگاه تهران را ازفهرست پرسشگران در مجلس آقا حذف کردن، چشمانداز فردای پس از سید علی حسینی را ترسیم میکند . ۴۰ سال رهبری و ریاست ، و سلطه مطلقه ، ظاهرا چنان آقای خامنهای را در مسیر صیروره معکوس انداخته که ایشان گمان میبرد میتواند دست آقازاده را بگیرد و ازهمان راهی که خود رفت ، او را به مسیر صیروره معکوس بیندازد.
(مولانا میگوید ، ازجمادی مردم و نامی شدم / و زنما مردم زحیوان سرزدم / مردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی زمردن کم شدم / حمله دیگر بمیرم از بشر / تا بر آرم از ملائک بال و پر / باردیگر از ملک پران شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم)
حال با توجه به شعر مولانا میتوان احوال پدر و پسر را تصویر کرد. آقای خامنهای در مسیر صیروره معکوس افتاده است و به شتاب مجتبی را با خود میکشد . چنین فردی چون وارونه میبیند و برعکس فترت طبیعی انسانی ، به فترت حاکم مستبد خوکرده است . حاکم مستبد خود را درست و دیگران را خطاکار میبیند . کم کم ازفره ایزدی هم برخوردار میشود . صدام تکریتی، قذافی، هیتلر، موسولینی، از این نوع بودهاند. هیچیک از آنها با سرفرازی به زیارت مرگ نرفتهاند. شک ندارم برای رهبر رژیم اسلامی فصل پایانی متفاوتی نوشته نشده است. با اینهمه او هنوز فرصت دارد هم خویش را نجات دهد هم سرزمینش را. در عین حال مطمئن باشد زیر سایه یک نظام مردمسالار سکولار نورچشمیاش مجتبی این بخت را خواهد داشت که بعنوان یک روحانی و مدرس سالهای عمر را در کنار برادرانش به سلامت و آرامش سرکند.
منبع: دویچه وله
تصویر کلی

جنگ وبی ثباتی در حال گسترش در خاورمیانه است. سه رویداد مرتبط که یکدیگررا تغذیه و تشدید می کنند، می توانند هم اکنون منطقه را به آشوبی عمیق تر فرو برده، جنگ های سرد را شعله ور، شکاف های فرقه ای را عمیق تر، و زخم های را ایجاد کنند که جراحتشان برای نسل ها ادامه یابد.
نخستین رویداد، رشد نقش منطقه ای ایران و همگرایی روزافزون دشمنان عرب واسرائیلی اش که توسط آمریکا حمایت می شوند، درمورد نیازحیاتی برای بازداشتن ایران از دست آوردهای بیشتر و شروع به کاستن نفوذش است. این رویارویی منطقه ای در نتیجه عدم تعهد و خروج دولت ترامپ از توافق هسته ای ایران شدت یافته است.
در چند ماه گذشته، اسرائیل زنگ خطر را درباره حضور نیروهای ایرانی و حزب الله در نزدیکی بلندی های جولان و برنامه ایران برای انتقال توانایی تولید بومی موشک هدایت شونده به حزب الله به صدا در آورده است. از سال ۲۰۱۲، اسرائیل حملات هوایی بیشماری درسوریه انجام داده است، با این ادعا که قصدش جلوگیری از انتقال سلاح های پیشرفته ایران به حزب الله یا تاسیس یک پایگاه نظامی جدید در آن جا است. تاکنون، ایران که متمرکز بر حمایت از متحد سوری درگیر جنگ داخلی اش و کمک به آن برای بازپسگیری مناطق از دست رفته اش بوده است، خویشتنداری کرده است؛ هنگامی که شرایط درمیدان نبرد ثبات یابد ویا اگر حملات اسرائیل موجب تلفات سنگین دیگری برای ایران شود، این وضعیت می تواند تغییر یابد. حملات متقابل فرامرزی میان اسرائیل و ایران /نیروهای تحت حمایت ایران در سوریه شدت یافته به نحوی که یک رویارویی مستقیم را محتمل تر کرده است.
این در حالی است که در عربستان رویکرد جدیدی در مورد منطقه حاکم شده که بر قاطعیت و در برخی موارد بی پروایی مبتنی است. به نظر می رسد ولیعهد ودرعمل حاکم عربستان، محمد بن سلمان، به این نتیجه رسیده است که کشورش در برابر گسترش نفوذ ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن برای مدت طولانی ساکت مانده است. او اخیرا رهبر ایران، آیت الله علی خامنه ای ، را به عنوان “هیتلرجدید” معرفی کرده، کسی که به عقیده او باید درهمه نقاط تلاقی با تمام قوا در برابرش ایستاد. با این وجود، سیاست های عربستان سعودی یا به شکست انجامیده، یا نتیجه معکوس داده است و بحران های جدیدی را بوجود آورده که ایران قادر به بهره برداری از آن ها بوده است: از ضایعه در یمن که بدون هیچ پیشرفت نظامی باعث فاجعه انسانی شد تا خودزنی با تحریم عضو هم پیمان شورای همکاری خلیج اش، قطر، و در نتیجه ضربه خوردن شورای همکاری خلیج فارس و تلاش ناشیانه برای به انزوا راندن حزب الله در لبنان با اجبار نخست وزیر آن کشور به استعفا ،هنگامی که در سفر عربستان بود، تصمیمی که خیلی زود هنگامی که قادر به بازگشت به خانه شد، تغییر یافت.
در واشنگتن، به نظر می رسد حمایت بی چون و چرای اسرائیل و خصومت آشکار دربرابر ایران، اصل اساسی سیاست خاورمیانه دولت ترامپ باشد. همچنین به نظر می رسد برخورد با ایران رویکرد منتخب دولت ترامپ برای احیای قدرت بازدارندگی واعتبار ایالات متحده شده که معتقد است باراک اوباما آن را بشدت تضعیف کرد. بنابراین کاخ سفید علاقمند به عقب راندن ایران در عرصه های مختلف از خلیج فارس تا یمن و از سوریه تا عراق است، و هرگونه ارتباط دیپلماتیک و تعامل با ایران را مردود می داند، و به دنبال برقراری موازنه قدرت جدیدی در منطقه است.
ایران، به نوبه خود، معتقد است که در دفاع از منافع راهبردی اش در منقطه در برابر تلاش های دشمنانش برای غلبه بر نفوذش و محاصره آن موفق بوده است. نوک نیزه اش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به صورت موثری از طریق کمک و مشاوره نظامی و به کارگیری جنگجویان نیابتی، گروه های شبه نظامی شیعه از لبنان وعراق تا پاکستان و افغانستان، توانسته است بشار اسد در سوریه را در قدرت حفظ کند، متحدانش را در عراق منسجم کند، تمامیت ارضی عراق را با خنثی کردن آرزوهای کردها برای استقلال حفظ کند، و به حوثی ها در یمن کمک کند تا نزدیک به سه سال دربرابر محاصره و حملات هوایی تحت رهبری سعودی ها مقاومت کنند. اگرچه، آنچه تهران به عنوان سیاست دفاعی جلوه می دهد در چشم دشمنانش چیزی نیست جز سیاست های تهاجمی و تهدیدی درحال رشد.
تحول دوم افول داعش است. ظهورش در عراق و سوریه دشمنی مشترک برای ایران، ایالات متحده و متحدانشان به وجود آورده بود. اما با از دست دادن اراضی تحت تصرف اش، نیروهای رقیب برای تصاحب غنائم اش، یعنی منابع و اراضی راهبردی، رقابت می کنند. مرزهای نبرد امروز ممکن است به خطوط اصطکاک فردا تبدیل شده و نگرانی های مشترک در خصوص حضور طرف دیگر و مقاصد بلند مدتش می تواند جرقه برخوردهایی میان نیروهای متحدشان را بزند که درجای خود می توانند تهران و واشنگتن را به برخورد مستقیم بکشانند.
این دو تحول درمقابل عامل سوم قرار دارند: دشمنی دولت ترامپ با توافق هسته ای سال ۲۰۱۵ موسوم به برجام. تهران به توافق پایبند بوده است؛ اروپا، روسیه و چین به آن متعهد هستند؛ ولی ایالات متحده به کرات آن را با محروم کردن ایران از منافع اقتصادی اش نقض کرده و نهایتا به آن متعهد نماند و در ماه مه ۲۰۱۸ ، ترامپ آمریکا را از این توافق کلا خارج کرد.
خروج ایالات متحده از برجام و وضع دوباره تحریم های آمریکا آینده توافق را در هاله ابهامی جدید قرار داد، اگر چه دیگر امضا کنندگانش درپی نجات آن هستند. درحالی که هدف برجام به طور خاص و عامدانه پرداختن به نگرانی ها از برنامه هسته ای ایران است، تبعات برهم زدن اش ممکن است نه تنها در عرصه از سرگیری غنی سازی اورانیوم بیش از حد مجاز، بلکه در پاسخ های نامتقارن نظامی تهران در منطقه، با هدف قراردادن نیروهای آمریکایی اعزام شده به مناطق نزدیک به شرکای محلی ایران در عراق، سوریه و افغانستان بروز یابد. کوتاه اینکه، تشدید تنش ها ناشی ازرقابت های منطقه ای می تواند به ازدست رفتن برجام بیانجامد، همان گونه که ازبین رفتن برجام ،درست مانند فرسایش تدریجی اش، می تواند برخوردهای جدی تری در منطقه را باعث شود.
تحریم های اقتصادی علیه ایران ممکن است تاثیراتی در استان دیرالزور سوریه داشته باشد، جایی که نیروهای دموکراتیک سوریه تحت حمایت آمریکا و شبه نظامیان شیعه تحت حمایت ایران برای به دست آوردن زمینی که ارزش راهبردی و منابع انرژی دارد با هم رقابت می کنند. موشکی که توسط حوثی ها در یمن بر شهری اماراتی یا سعودی پرتاب شود یا برخوردی غیرعمدی در تنگه هرمز، یک شریان حیاتی برای تجارت بین المللی انرژی که در آن اصطکاک زیادی بین ناوگان ایران و آمریکا وجود دارد، می تواند توجیهی برای تلافی مستقیم آمریکا بر خاک ایران یا برای نابودی تلاش های اروپا به حفظ برجام منهای آمریکا را فراهم کند. میزان خطر در منطقه بالاست، منطقه ای که در آن قانون جنگل حکمفرما است و در آن تنها محدودیت عملی براقدامات یک طرف می تواند عدم علاقه به تحمل پاسخ احتمالی طرف مقابل باشد.
آنچه در این میان همان قدر نامحتمل بنظر می رسد که می توانست مفید باشد هرگونه تعامل برای رفع حس بحران غیرقابل اجتناب و درحال رشد است. دولت ترامپ مجاری باریک دیپلماتیک با ایران که در زمان رئیس جمهور پیشین شکل یافته بود را بسته است. آیت الله خامنه ای گمان دارد حس بی اعتمادی دیرینش به آمریکا به جا بوده است، درحالی که اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی با خصومت آشکار دولت ترامپ نسبت به ایران احساس توانمندی می کنند.این امر که به نظر نمی رسد هیچ یک از طرفین تمایلی برای برداشتن نخستین قدم جهت ترمیم رابطه داشته باشد، در بهترین حالت می تواند منجر به یک رویارویی جاری خطرناک و در بدترین حالت منجربه یک درگیری مستقیم شود.
ممکن است هیچ یک از طرفین به دنبال تشدید تنش ها نباشد. اما بدون یافتن راهی برای خروج از بحران فعلی از طریق گفتگو و دیپلماسی، چشم انداز و خطر بالاگرفتن تنش و برخورد بین آمریکا و ایران یا بین عربستان سعودی و ایران با همه پیامدهای قابل پیش بینی و شوم آن به صورت غیرقابل اجتنابی افزایش می یابد.
ایران و جهان در هفته ای که گذشت (۱۱)؛ خبر و تفسیر از ف. م. سخن
وقتی کشوری دوست دارد سرکش و خرابکار خود را جلوه دهد…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از خصائص اراذل و اوباش، داشتن دهان گشاد، برای «کُری» خواندن است. این که در بازی های تفریحی، مردمان عادی نیز، از اصطلاح کری خواندن استفاده می کنند به خاطر اثرات روانی آن است.
شما در بازی تخته نرد، قدرت اندکی دارید، ولی برای خالی کردن دل حریف، کری می خوانید.
در روابط بین کشورها، معمولا کشوری کری می خواند که از حریف اش ضعیف تر است. کشور کری خوان، می خواهد با کری خواندن دل حریف را خالی کند و او را به شک بیندازد که نکند طرف مقابل نیرویی دارد که او از آن بی خبر است.
اما دست کری خوان خیلی زود، در «عمل» رو می شود.
یکی از کری خوان های معاصر، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که در پایان دوران جنگ سرد و پیش از فروپاشی، با مطرح شدن «جنگ ستارگان» ریگان، ناچار به کری خواندن برای امریکایی ها شد.
در همان دوران، در مجله ی قطوری که آکادمی علوم مسکو منتشر می کرد و به زبان های مختلف از جمله فرانسوی ترجمه می شد، مطلبی خواندم از ژنرالی که از یک سلاح مهیب، که در اختیار ارتش شوروی است سخن می گفت. این سلاح مهیب اسم و مشخصات نداشت و چیزی مجهول و نامعلوم بود. روس ها و بلوک شرق عادت داشتند که امکانات و تجهیزات نظامی شان را در پشت پرده نگه دارند و وقتی آن را در عمل استفاده کردند غرب را غافلگیر کنند.
در پشت پرده نگهداشتن، و رازگونه سخن گفتن، شیوه ی کشورهای ضعیف است. آن ها جوری سخن می گویند و جوری رفتار می کنند که گویا برگ «برنده» در دست آن هاست و مثلا دست شان «استریت فلاش» است، در حالی که «دو پر» هم ندارند.
اما «بلوف» زدن، همیشه کارساز نیست بخصوص بلوف حریفی که حرکات و سکنات اش، بلوف زدن او را رو می کند.
کشورها به تدریج و در طول زمان، ضعف و قدرت شان را نشان می دهند و هرگز انتظار نمی رود از کشوری که به طور مستقل توانایی ساختن «آفتابه» ندارد، و تولید اتومبیل اش در حد پراید است، موشک ساتورن ملی بیرون بیاید.
کری های روسیه و آن ژنرال مقاله نویس هم چند وقت بعد با فضاحت فروپاشی شوروی همراه شد و از دومین ابر قدرت دنیا چیزی باقی نماند جز چند کشور از هم جدا شده و مستقل.
سعید الصحاف، وزیر اطلاع رسانی عراق هم متخصص کری خواندن و بلوف زدن بود. در جایی که ما به طور مستقیم از طریق شبکه سی.ان.ان حرکت نیروهای امریکایی را به سمت بغداد می دیدیم و نفرات ارتش امریکا به پشت دروازه های بغداد رسیده بودند، صحاف در مصاحبه با خبرنگاری که از این موضوع خبر می داد گفت: مگر امریکا در داخل خاک عراق است که بخواهد به بغداد برسد؟ و با پوزخند و تمسخر این موضوع را تکذیب می کرد.
چند روز نکشید که عراق سقوط کرد و سعید صحاف دستگیر شد، ولی این آدم مسخره حتی ارزش محاکمه شدن نداشت و او را به حال خود رها کردند تا ابوظبی به او پناه داد.
از دیگر کری خوانان زمانه ی ما، نظام اسلامی حاکم بر ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ست که دست به کری خوانی اش خوب است و نوچه های این نظام و رهبرش مثل فرماندهان سپاه و مرد شماره یک تبلیغات حکومتی یعنی حسین شریعتمداری، این وظیفه را بر عهده دارند.
از کری های شریعتمداری در کیهان، خط و نشان کشیدن برای کشورهای حاشیه خلیج فارس است.
این نماینده ی رسمی سید علی خامنه ای، رسما در روزنامه اش تیتر زد که:
«شلیک انصارالله به قلب ریاض، هدف بعدی دوبی».
همو نوشت: «با این همه جنایتهای امارات، شلیک یک موشک به ابوظبی کم است».
اما این کری خواندن ها عوارض نامطلوبی هم دارد. اگر کسی با افتخار بگوید که من دزد هستم، اگر در جایی چیزی گم و گور شود، و دزد مفلوک، آن چیز را ندزدیده باشد، همه ی انگشت ها او را به عنوان دزد آن چیز نشان خواهند داد.
چند روز پیش خبر رسید که:
«چهار کشتی در ساحل امارات در «عملیات خرابکارانه» هدف گرفته شدند».
طبیعی بود که انگشت ها به طرف جمهوری اسلامی خواهد چرخید چرا که این کشور نشان داده است که
اولا کشور ناراحت و بیماری ست که برای همسایگان اش و دنیا ایجاد خطر و مزاحمت می کند
و
ثانیا خودش و نماینده ی رهبرش رسما و علنا گفته اند که چنین کاری خواهند کرد.
حال فرض بگیریم که ج.ا. این کار را نکرده باشد. او هر چه قسم و آیه بخورد و دلیل برای عدم انجام چنین کاری اقامه کند، طبیعتا کسی حرف او را باور نخواهد کرد.
برای مزاح من پیشنهاد می کنم که جمهوری اسلامی -حتی اگر این خرابکاری کار او نبوده باشد- مسوولیت این حمله را بپذیرد تا لااقل آبروی شریعتمداری و رهبرش حفظ شود و این، نشانه ای برای به انجام رساندن کری های خوانده شده توسط آن ها باشد!
✅نکاتی جالب در مورد ناو های هواپیما برآمریکا
طول یک ناو هواپیمابر گاهی تا ۳۵۰ متر می رسد.
سرعت این ناوها حدود ۶۵ کیلومتر در ساعت می باشد.
قدرت موتور ناو نیمیتز در حدود ۲۶۰۰۰۰ اسب بخار است.
ناو هواپیما بر نیمیتز آمریکا ۱۱۰۰۰۰ تن وزن دارد.
سوخت گیری یک ناو هواپیمابر حدود ۳ سال زمان می برد.
موتور این غول های دریایی با راکتورهای اتمی کار می کند.
مساحت عرشه بزرگترین ناو آمریکا در حدود ۲ هکتار می باشد.
در ناو هواپیمابر نیمیتز ۶۲۹۰ افسر خدمت می کنند.
ناو اینترپرایز ارتفاعی برابر یک ساختمان ۲۰ طبقه را دارد.
این ناوها پیچیده ترین ماشین ساخته شده به دست بشر می باشد.
ناوهای هواپیمابر می توانند تا ۱۵ سال بدون توقف به حرکت ادامه دهند.
جدیدترین ناو هواپیمابر آمریکا تا ۲۷۰ فروند جنگنده را در خود جای می دهد.
در زیر هر ناو مانند هر شهر دارای خیابان و کوچه و آدرس پستی می باشد.
بعضی از افسران ممکن است خوابگاه خود را گم کنند و به دنبال آدرس آن بگردند.
در زیر هر ناو رستوران و سینما و کافی شاپ و فروشگاه های طلا و جواهر فروشی وجود دارد.
ناو نیمیتز در حد شهر بزرگی چون هامبورگ آلمان برق مصرف می کند.
بزرگترین آشپزخانه دنیا درون ناو نیمیتز آمریکا قرار دارد.
در این آشپزخانه هر روز بیش از ۱۳۰۰۰ عدد تخم مرغ و حدود ۴ تن استیک مصرف می شود.
سردخانه این ناو جهت مصرف غذای ۲ ماه کل پرسنل ناو مواد غذایی در خود ذخیره می کند.
ناو نیمیتز دارای یک بیمارستان ۵۵ تختخوابه میباشد که جراحی های قلب و مغز را هم انجام می دهد.
بیشتر این افسران در طول خدمت خود در ناو هواپیمابر همدیگر را نمی بینند و نمی شناسند.
ورود هر افسر به بخش دیگر ممنوع بوده و چنانچه تخلف کنند به سختی مجازات و زندانی می شوند.
دژبان های قسمت مخصوص راکتور اتمی و موشکهای اتمی اجازه شلیک مستقیم به افراد غریبه را دارند.
افسران بخش های زیرین ممکن است تا ماه ها رنگ خورشید و آسمان را به چشم نبینند.
افسران روزهای یکشنبه به مغازه ها و فروشگاه ها می روند و حقوق خود را خرج می کنند.
بزرگترین خطری که این ناو ها را تهدید می کند حمله نظامی نیست و بلکه آتش سوزی داخلی است.
به دلیل حمل هزاران تن مهمات و میلیون ها لیتر بنزین هواپیما همواره خطر آتش سوزی داخلی وجود دارد.
عرشه پرواز پرخطرترین قسمت ناو می باشد و بالاترین حقوق را افسران این قسمت دریافت می کنند.
سیستم پرتاب هواپیماها از روی عرشه کاتاپولت نام دارد و با بخار آب کار می کند،کاتاپولت سرعت یک جنگنده ۲۰ تنی را در عرض ۲ ثانیه به ۲۷۰ کیلومتر در ساعت می رساند.
سراسر بدنه ناو با زره ای از نوعی آلیاژ فولادی پوشیده شده و اجازه نفوذ هیچ اژدری را نمی دهد.
اگر اژدری در ناو نفوذ کند به دلیل ساختار سلولی ناو آسیبی به قسمت های دیگر نمی رسد و ناو غرق نمی شود.
یک ناو هواپیمابر به وسیله ۲ رزم ناو و ۳ ناوچه اسکورت می شود و عملاً آسیب ناپذیر می باشد.
با اینکه خود ناو سلاح جنگی ای محسوب نمیشود ولی جهت بالا بردن قدرت دفاعی آن هر ناو هواپیمابر مجهز به موشک های زمین به هوای seasparrow و موشک های ضد موشک RAM و چهار توپ چرخان ۲۰ میلیمتری با برد ۱.۵ کیلومتر میباشد.
همچنین دارای سیستم های CHAFF و flare و طعمه های یدک کش شونده نیز هست.
آمریکا دارای ۱۳ ناو هواپیمابر اتمی می باشد و هر ناو سالانه در حدود ۱ میلیارد دلار هزینه نگهداری دارد.
شوروی در آن زمان فقط توانست یک ناو هواپیمابر درست کند و نام آن کوزنتسوف می باشد.
طبق قوانین دریایی و بین المللی ناوهای هواپیمابر جزو خاک همان کشور تلقی می شود. بله این است ناو هواپیمابر……..
حالا هی میگن ناو امریکا را میزنیم انگار میخوان لنج جاسم بندری را بزنن
🤪🤪
خبرنامه خلیج فارس تازه ترین مقالات و اخبار سیاسی، فرهنگی، هنری و اقتصادی