با وجودآن که جمهوری اسلامی برای دست و پنجه نرم کردن با بحران های کلانی که با آن مواجه شده است سعی می کند که صفوف خود را در بالاترین رده ها یکدست کند، اما از آن جا که دوره های نزول و افت عموما با تشدیدتضادهای درونی همراه است، حوزه قم و مراجع نیز از این آفت در امان نیستند. گرچه این بخش از روحانیت از دیرباز همراه و متحدحاکمیت و ولایت فقیه بوده اند،
اما حتی آن ها نیز در شرایط بحران و ریزش اعتبار و اتوریته حاکمیت از یکسو و افزایش نارضایتی جامعه از حاکمیت از سوی دیگر حاضر نیستند که هم چون وضعیت تاکنونی تن به دست اندازی حکومت برای اداره و کنترل حوزه بدهند. چنان که ناصرمکارم که از نزدیک ترین مراجع کمابیش سنتی به کانون قدرت محسوب می شده است، اکنون به نیابت از حوزه و علماء قم مستقیما به سودای دیکته کردن برخی دستورالعمل ها به قوه قضائیه برآمده است. این منازعه خفته که سابقه درازی داشت بخصوص پس از مراسم دوماه پیش مدرسه فیضیه در قم که در آن سپاه و بخشی از طلاب سرسپرده به حاکمیت و سخنرانی از یکی از اصول گرایان تندرو و برگزیده خامنه ای در شورای انقلاب فرهنگی نسبت به حوزه ها و انتقاد به حوزه و فقه باصطلاح سکولار که در اصل به معنی انتقاد به حمایت ناکافی روحانیون از نظام و سیاست های آن و سخنرانی یک فرمانده سپاه همراه بود،
بدنبال واکنش ناصرمکارم و برخی مراجع دیگر بعد تازه ای یافت و این کشاکش را واردمرحله جدیدی کرد. گرچه در آن میتینگ سپاهی- طلاب در مهدروحانیت روحانیت که علاوه بر حوزه برای دولت روحانی هم خط و نشان با چاشنی شعار ای آن که مذاکره شعارت، استخرفرح در انتظارت همراه بود، اما واکنش حوزه اساسا معطوف به انتقاداز برخوردحاکمیت با حوزه و افزایش اقتدارحوزه بود. مکارم شیرازی این مرجع مشهور به سلطان شکر، خواستارپاسخگوئی و مشخص کردن سازمان دهندگان این تجمع شد، اما نه پاسخ های سپاه و حتی نه تغییرمسئولیت دو فرمانده سپاه در قم که برای کاستن از خشم و جلب رضایت حوزه صورت گرفت و نه توضیحات راغفر پیرامون سخرانی اش نتوانست گرهی از کاراین مناقشه بکشاید.
حالا در تعرضی تازه مکارم شیرازی گامی جدید برداشته و صراحتا به مصاف قوه قضائیه و رئیس آن رفته و آشکارا خواهان تغییرمصوبات آن در باره مهریه شده است. او نه فقط آن ها را به دیدار و گفتگو به خدمت خود فراخوانده بلکه خواهان همراه آوردن لیست زندانیان مردانی شده است که به دلیل عدم توانائی در پرداخت مهریه و یا اقساط آن به زندان افتاده اند. او هم چنین خواهان اصلاح ضوابط و یا قوانین مربوط به آن توسط حکومت و اگر لازم شد مجلس شده تا آن ها را بصورت دلبخواه او وحوزه که را قوانین شرعی می خواند در آورد.
در تازه ترین از این نوع کشاکش ها قوه قضائیه لایحه تهیه شده دولت بنام لایحه مقابله با خشونت علیه زنان را که برای نظرخواهی به قوه قضائیه فرستاده بود و پس ازمدت ها بلاتکلیفی به قم برای رؤیت و ابرازنظرمراجع فرستاده است. باین ترتیب شاهد سر برآوردن قدرتی تازه ار درون سیستم با رنگ و بوی سنتی و فقهی ترتوسط حوزه و روحانیت هستیم که قوانین حکومتی را به جالش کشیده و خواهان مداخله خود در امورات کشوری است. گرچه این مداخله فعلا و مشخصا حوزه قضائیه را بدلیل سنخیت کاری اش با آن هدف گرفته است، اما اما روشن است که این گام اول است و با موفقیت خود به این اندازه هم راضی نخواهد شد.
چنین رویکردی به معنی عبور از مرحله توصیه و نصیحت و یا انتقادصرف به مرحله طرح خواست ها و دستورالعمل هاست. وقتی صادق لاریجانی می گوید ما هم از حوزه آمده ایم و نه از پشت کوه قاف و مکارم شیرازی را متهم به تضعیف قوه قضائیه می کند در حقیقت دعوا بین روحانیون حکومتی و حاضر در بافتارقدرت با روحانیت مقیم در حوزه را به نمایش می گذارد که می خواهند باصطلاح از استقلال حوزه در برابردست اندازی های هسته سفت قدرت و سپاه به آن دفاع کنند و حتی در شرایط کنونی یک قدم هم جلوتر بیایند و منویات خویش را بر روحانیت حاضر در بافتارقدرت که الزامات خود را دارند دیکته کنند. چنین توقعی از سوی این بخش از روحانیت به معنی به چالش گرفتن قدرت خامنه ای به عنوان ولی فقیه و رهبرنظام هم هست. بدینسان شکاف بین این دوبخش از روحانیت اکنون با تضعیف موقعیت اولی در جامعه واردفازجدیدی شده است و این در شرایطی است که حاکمیت بدلیل انزوا و ریزیش پایگاه اجتماعی و فشارهای بین المللی به حمایت حوزه از خود بیش از هرزمانی نیازمنداست. اما درست همین شرایط است که تضادهای خفته و دیریاز بین این دونهاد را فعال ساخته است. چنین فرایندی در چهارچوب تجزیه مداوم قدرت و تضعیف نهاددین در کلیت خودهم هست.
با این همه نیاید فراموش کنیم که مضمون این جدال ها ذاتا ارتجاعی و ضدمردمی بوده و ربطی به مطالبات واقعی آن ها ندارد. در حالی که روحانیت سنتی بر اجرای بی کم و کاست احکام فقهی با روایت خود پافشاری می کند، روحانیت مستقردر قدرت هم الزامات گوناگون داخلی و بین المللی خود را دارد که بر کارکردش بی تأثیرنیست. در حقیقت آن ها علیرغم کشاکش خود در برابرمردم جبهه مشترکی دارند و سزاورند که حول همین ماهیت واپسگرایانه و سرکوبگرانه اشان موردافشاگری قرارگیرند. چنان که رویکردبشدت واپسگرایانه و مردسالارانه روحانیون حوزه در نحوه طرح همین مشکل بازپرداخت مهریه از سوی مردان توسط مکارم شیرازی نیز بخوبی مشهوداست، گرچه وی سعی می کند که مواضع خود را تحت عنوان دلسوزی به خانواده ها و دغدغه معیشت آن ها پنهان سازد.
هم چنان که لایحه مقابله با خشونت علیه زنان که پیش از بررسی مجلس و یا شورای نگهبان (که فقهاء آن خود از سردمداران بنام سنگرارتجاع بشمار می روند) به قم ارسال شده است تا پس از در نظرگرفتن ملاحظات آن ها و سلاخی لازم نسبت به این گونه لوایح ناقص و کم رمق دولتی در اختیارآن ها قراربگیرد. بخصوص حقوق زنان در نزداین حضرات فسیل شده حتی ملاحظات اندک و حقیرروحانیت مستقر در قدرت را که زیر فشارجامعه و جنبش زنان و نیزفشارهای بین المللی سعی می کنند که با مانورهائی ویترین خود را آذین بندی کنند برنمی تابند.
کوبیدن میخ بر تابوتتشدید این گونه کشاکش های درون سیستمی در حالی که پارادایم قرون وسطائی اسلام سیاسی در کلیت خود درحال افول و احتضاراست، جز شتاب دادن به کل این فرایند و از جمله منزوی ساختن هرچه بیشترنهادروحانیت در کنارحاکمیت که شرط برون رفت به مثابه شرط لازم برای برون رفت از باتلاق قرون وسطائی سلطه دین بر جامعه حاصلی نخواهد داشت.
تقی روزبه ۲۰۱۸.۱۰.۱۷
پاسخ رئیس قوه قضائیه به یک مرجع: ما از کوه قاف نیامده ایم!
https://www.mehrnews.com/news/4426992/
نامه سرگشاده ناصرمکارم شیرازی به رئیس قوه قضائیه و درخواست گزارش از زندان..
https://www.isna.ir/news/97072111552
در برابرحکومت اسلامی با گفتمان شکست خورده اسلام سیاسی، دو گفتمان و دو رویکرداصلی، صرفنظر از خرده گفتمان ها در هردوطیف، هم در صفوف جنبش ضداستبدادی-مطالباتی- ضدسرمایه مایه داری و هم در نوع ضداستبدادی- سرمایه داری جریان دارد. یکی گفتمان لیبرالی-نئولیبرالی است و دیگری گفتمانی با جهت گیری ضدسرمایه داری. البته این گفتمان ها درحال شدن و زایش هستند و بعضا گسست ها و ناسازه ها و یا کشاکش های مهمی در میان آن ها و بین آن ها جریان دارد. آن چه که بخصوص در ایران آن هم در فضای کنونی منطقه و جهان بکر و تازه نفس بنظر می آید، همانا ورودجنبش هائی با سیمای ضدسرمایه دارانه به کنشگری مستقیم است و همانا به نمایش درآمدن گفتمانی با جهت گیری ضدسرمایه داری نه توسط صرفا روشنفکران و گروه های سیاسی چپ و یا باصطلاح نخبگان فکری بلکه توسط خودکنشگری جامعه و جنبش ها و در کف خیابان و مدارس و کارخانه ها و دانشگاه ها.
آن چه که این پدیده بکر را در فضای کنونی جهانی و منطقه ای به روی صحنه آورده است، از آسمان نیامده بلکه منتجه مجموعه تجربه های زنده ای است که این جنبش در طی چنددهه اخیر در مواجهه با معجون درهم آمیخته دین و نئولیبرالیسم بدست آورده و یکجا آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده است. بنابراین گفتمان سرمایه دارانه که می خواهد با جدائی نظام کنونی و اسلام از عملکردسرمایه دارانه، گذشته و حمایت های بیدریغ خود از خصوصی سازی ها، بلکه انتقاد از نبود شتاب لازم آن ها، چهره خویشتن را بیاراید و پالوده و مبرا و بدون خدشه به نمایش بگذارد برای اکثریت بزرگ لایه های گوناگون زحمتکشان قابل فهم نیست. و این البته یکی از مهم ترین پاشنه آشیل های این گفتمان و برای فریب جامعه است.
این که معلمان در پلاکاردها و شعارها و گفتگوهای خود در کنارسایرمطالباتشان فرایندخصوصی سازی و کالائی کردن آموزش و پرورش را آماج خود قرارداده اند و در تحصن ها و اعتراضات خود به آن پژواک تازه ای بخشیده اند، قاعدتا نباید برای جماعتی که همان برنامه ها را در دستورکارخود دارند قابل هضم باشد. از همین رو آن ها با وجودعقبه نیرومندی اعم از حمایت قدرت های جهانی و رسانه های کلان، اما در داخل ناگزیرند برای آن که بتوانند روی امواج جنبش ها بحرکت در بیایند، نقاب تزویر و ریا برچهره کشند. یعنی همان گونه که خمینی در انقلاب بهمن در آغاز با نقابی بر چهره به میدان آمد، اینان نیز چنان کنند. گرچه جامعه ما تجربه سترگ فاجعه شکست انقلاب بهمن را دارد، اما همانطور که اشاره شد فرایندرشد و متحقق شدن این جنبش ها خالی از ناسازه ها و گسست ها و ابهام ها و نقاط آسیب پذیر نیست و توانمندشدن جنبش در عین حال نیازمند کنشگری هوشیارانه و همدلانه همه فعالان و آگاهان متعلق به این طیف است. از جمله ایجادتقابل و کنتراست زنده بین برنامه ها و مطالبات گفتمان نئولیبرالی با مطالبات و برنامه های مردمان متعلق به کف جامعه و علیه سیستم تبعیض و استثمار.
آن چه که مهم و استراتژیک است، داشتن نگاه معطوف به جامعه و تقویت و شکل گیری یک جنبش نیرومند و آگاه به منافع و مطالبات خود و نقش آفرینی آن ها در میانه میدان است یعنی نگاهی جامعه محور و نه قدرت محور. آن چه که نهایتا قدرت را می تواند مشروط و تابع مطالبات جامعه کند و در بهترین حالت اجازه نمایندگی و عرض اندام به آن ندهد وجودیک جنبش نیرومند با مطالبات خویش در وسط میدان است. چپ باید در همین جا حضور داشته باشد و همین روند را تقویت کند….
سؤالی که در این صورت بندی مطرح می شود این است که آیا ضدسرمایه داری خود از جنس مطالبه و خواست است که به خصلت بندی یک جنبش معنا می بخشد یا چیزی است مازاد برآن ها و خواستی انتزاعی که به این مطالبات افزوده می شود؟
در نگاه سنتی عموما دومی افزوده ای است بر اولی و به همین دلیل از بیرون و دارای خصلت ایدئولوژیک ، اما در نگرش دیگر بدون وجود یا تبدیل شدن مطالبات ضدسرمایه داری به مطالبات مشخص جنبش ها، نظیرمخالفت با کالائی شدن آموزش در مدارس، دانشگاه ها، نیروی کار در کارخانه ها، بدن، تعامل کالائی با طبیعت و… امکان تحقق مناسباتی نوین و از نوع دیگر ممکن نیست. و این همان ویژگی است که امروزه رویش جوانه های آن در جنبش های کف خیابان و مدارس و دانشگاه به شکل بکری نمایان می شود. نهال گفتمان جنبش ضداستبدادی-مطالباتی-ضدسرمایه داری ریشه در این خاک بکر داشته و از دل آن سر برمی آورد. گل همین جاست، همین جا برقص! تقی روزبه ۱۶.۱۰.۲۰۱۸
دیکتاتور به پایان سلام کن! نوجوانان نیز به اعتراضات سراسری پیوستند
پاسخ یک معلم آزاده به آلترناتیوسازی های از بالا و به سلطنت طلبان
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-93681.html
سخنان روحانی در مراسم آغازسال تحصیلی دانشگاه ها و مراکزپژوهشی در یک کلام رسیدن او به پایان خط گفتمان باصطلاح «اعتدال گرائی و اصلاح طلبانه» اوست. پیام او به دانشگاه آن بود که مملکت در وضعیت خطیرقراردارد و آن ها باید در خدمت سیاست «امیددرمانی» دولت و نظام قرارگیرند. اگر گفتاردرمانی شامل برخی انتقادها و وعده ه های مشخص بود، اما امیددرمانی به جای وعده و وعید در باره مطالبات، صرفا امیدبه آینده را برای عبورنظام از چنبره مشکلاتی که احاطه اش کرده جایگزین آن می کند.
رئوس سخنان و ادعاهای مهم او را می توان به شرح زیرفهرست کرد:
-دانشگاه جای فعالیت حزبی و سیاسی نیست. چون علم چهارچوب نمی شناسد و بازاست (بخصوص علوم سیاسی و انسانی که در حکومت اسلامی دستشان بیش از همه رشته ها بازاست!). البته پیش از او وزیرعلوم صریح تر از وی گفته بود که دانشگاه همانطور که رهبرنظام گفته است جای سیاسی کاری نیست! بی تردید، این تصمیم مهم نظام در کلیت خود برای کنترل بیشتردانشگاه هاست که پس از خیزش دیماه و نقش فعال دانشجویان درآن اتخاذشده است که اکنون تحت عنوان مذمت و ممنوعیت فعالیت «احزاب و سیاسی کاری» فرموله می شود.
-دانشگاه ها باید دولت را متعلق به خود بدانند و سیاست های دولت را برای مردم توضیح دهند و بوقت انتخابات هم دانشجویان و هم استادان لازم است برای جلب مشارکت مردم به صحنه بیایند. پس سیاست ورزی خوب است اگر که در خدمت نظام باشد و دانشگاه ها به تسمه نقاله قدرت تبدیل شوند. وگرنه همان بهتر که خاموش باشند.
– وقاحت، دروغ و طلبکاری: شما می خواستید ستاره کم شود ما آسمان پرستاره را بر داشتیم!. بله ایشان بالکل آسمان پرستاره را برکندند و البته جایش آسمان بالکل بی ستاره را نشاندند. نشان به آن نشان در شرایطی که ده ها دانشجو دستگیر و به حبس های بی سابقه و سنگین و انواع محرومیت ها محکوم شده اند وزیرعلوم ایشان (که در اصل بزگزیده خامنه ای است ) می گوید این محکومیت ها به خاطرفعالیت های خارج دانشگاهی آن ها بوده است و این درحالی است که در تهران و سایرشهرستان ها دانشجویان متعددی بطورمستمر به دلیل فعالیت های درون دانشگاهی احضار می شوند و موردبازپرسی و انواع اتهامات و تهدیدها قرارمی گیرند. شعارانتخاباتی او چنین بود: دانشگاه امن نه دانشگاه امنیتی! ولی آن چه که صورت می گیرد جز تشدید فضای امنیتی و پادگان بجای وعده فضای امن در دانشگاه ها نیست.
-روحانی در این سخنرانی پنهان نکرد که از انتقادخوشش نمی آید. او بر فضیلت انتقادغیرعلنی و نوشتن نامه بجای رسانه ای کردن که گویا دارای تاثیربیشتراست پای فشرد. هم چنین گفت وقتی انتقادنمکش زیادشود غذاشورشده و غیرقابل خوردن می شود و نشان داد که عمیقا علاقمند به انتقادات «بهداشتی» است و از غذای «شور» چندان خوشش نمی آید. بهانه هم مثل همیشه حساس بودن اوضاع و فشارهای خارجی است.
-او البته از زبان آوری نسبت به فتوحات و دستاوردهای مهم دولتش هم غفلت نکرد:
از جمله یکی از فتوحات مهم او این است که حاضرنشد پس از خروج آمریکا از برجام بلافاصله از برجام خارج شود. این فتح الفتوح او در حالی صورت گرفته است که بقول خودش اقدام به خروج موجب می شد که هم پرونده هسته ای ایران باردیگر به شورای امنیت برود و هم کشور در برابرجهان قراربگیرد. آیا وضعیت متزلزل جمهوری اسلامی گزینه دیگری هم جز ماندن و دخیل بستن به گشایش باریکه تنفسی توسط اروپا برایش باقی گذاشته بود؟ او گزینه بین دوشر انتخارکامل و انتحارنسبی را افتخار و پیروزی بزرگی می داند و از بیان واقعی عواملی که منجر به چنین وضعیت احمقانه ای شده است می گریزد.
هم چنین پیروزی اخیر دولت ایران در دادگاه لاهه را چنان دستاوردی سترگ می داند که پیروزی مصدق در دادگاه لاهه باید در برابرش لنگ بیاندازد!. هم چنین باید افزود انزوای ترامپ در اجلاس شورای امنیت هم هیچ ربطی به نقش و هنرنمائی ایران ندارد بلکه در اساس متاثر از رقابت ها و صف آرائی های جهانی است که او آن را به حساب موفقیت خود و رژیم واریز می کند. او نمی گوید تقریبا اندکی پیش از آن، برنامه ریزی دستگاه اطلاعاتی اش برای انجام ترور در نشست مجاهدین در پاریس که توسط سرویس های امنیتی اروپائیان به موقع کشف شد تا چه حد می توانست کل این باصطلاح دستاوردها را به باددهد و چه بسا به باد دهد. هم چنان که در موردنگارش و افزودن نام عربستان به مرگ بر آمریکا و اسرائیل بر بدنه موشک های پرتاب شده به مقرداعش که می تواند به سهولت همه این «نوع دستاوردها» را به باد دهد نیز کلامی برزبان نمی آورد. چرا که اکنون زمان مناسبی برای ابراز این نوع گلایه از براداران سپاهی نیست.
-او البته در موردعلت و ریشه مشکلات هم مثل همیشه آدرس غلط می دهد: دوعامل تحریم و جنگ روانی را عامل اصلی مشکلات و بحران های حال حاضر می داند که عبارتند از فشارتحریمی و جنگ اقتصادی دولت ترامپ، که بقول وی بدترین نوع خود در تاریخ آمریکاست، و دیگری جنگ روانی است و هدف ترامپ هم نهایتا مشروعیت زدائی از نظام است. البته اگر او شیپور را درست در دست می گرفت و سعی می کرد که از دهانه گشادش ننوازد: این معادله درست برعکس می بود: در حقیقت این ترامپ است که از شکاف و نارضایتی عمیق مردم ایران از نظام و شعارمرگ براستبداد که پیشاپیش از رژیم مشروعیت زدائی کرده است به وجد آمده و برآن شده است که با سواراین موج شدن به اهداف خود که الزاما هم نه سرنگونی که قبل از آن تسلیم و یا مذاکره و سازش است برسد. ترامپ همانطور که نمونه برخورداو با عربستان ( و یا کره شمالی) هم نشان داده است، هیچ و مطلقا هیچ مشکلی با هیچ حکومت استبدادی و مرتجع ولو از نوع اسلامی اش ندارد.
-واقعیت آن است که روحانی به عنوان دولتمردی با پیشینه طولانی امنیتی، و کسی که برای نجات نظام برگزیده شده بود، اکنون پس از چندسال مانور و میدان داری و بقول خودش گفتاردرمانی به سیمای اصلی و واقعی خود بازگشته است. او وقتی وعده هایش به سنگ خورد و برنامه هایش را شکست خورده دید و وقتی با ورودبه فازجدید و بی سابقه رژیم در بحران موجودیت و مشاهده امواج مهلکه برانگیز وطوفانی مواجه شد؛ با سقوط آزاد خود را به آغوش رهبرمطلق العنان پرتاب کرد. این واقعیت دارد که خامنه ای در هیچ دوره ای، حتی دوره احمدی نژاد که برکشیده خودوی بود، رئیس جمهوری به رامی و سرسپردگی حسن روحانی-بویژه در دوره دوم ریاست جمهوری اش-نداشت. وی که در دولت های قبلی چندین وزارتخانه را تحت کنترل مستقیم خود داشت اکنون کل دولت و وزراء را یکجا در اختیارخوددارد. چنان که تمامی تصمیمات مهم اجرائی کشور در جلسات مداوم سران سه قوه، برادران لاهیجانی و روحانی، آن هم تحت نظارت و کنترل مداوم شخص خامنه ای و دستورالعمل های وی اتخاذ می شود و بقیه همه اجراءکننده این سیاست ها هستند. او روز و شب فرمان می دهد، حتی در مورددیداربا اقتصاددانانی که باو نامه نوشته اند و روجانی در این سخنرانی از ملاقات با آن ها در روزبعد خبر می دهد.
-روحانی در فرازی از سخنانش گفته است که سال ۹۲ با وروداو به صحنه انتخابات مردم به آینده و تحولات سیاسی امیدوارشدند و بازار و اقتصاد و قیمت ها و نرخ ارز آرام شدند. و اکنون اگر او به همین شاخص ها باورداشته باشد با افزایش نجومی ارزش دلار و کاهش ۷۵٪ ارزش پول کشور باید بر او معلوم شده باشد که تا چه اندازه دولت او و سیاست ها و سرسپردگی اش به سلطنت ولی فقیه منبع ناامیدی و بحران شده است. او که این چنین با امیدمیلیونها نفر که به تصوربهبودوضعیت به او رأی دادند بازی کرد، اکنون هردویشان هم او و هم ولی نعمتش خامنه ای و نظامی که آن را نمایندگی می کنند سزاورآنند که طوفان خشم مردم طومارشان را برچیند. توسل به نسخه «امید درمانی» و این که همه رسانه ها و دانشگاه ها و تریبون ها یکسره و هم آوا سرودامید سربدهند، گرهی از کارناگشودنی او باز نخواهد کرد. و برهمین اساس هم او خوب می داند که دانشگاه ها و جنبش دانشجوئی هم بجای دادن پاسخ مثبت دادن به فراخوان او برای حمایت از دولت و ایجادامیدکاذب و واهی به آینده این ویرانکده ، دیده خود را به افق دیگری بیرون از سیستم کنونی گشوده و در حال برافراشتن بادبان های خود به سمت و سوی دیگری هستند. تقی روزبه ۱۴ اکتبر۲۰۱۸
www.khanehdastan.ir
خانه داستان چوک با دوره های داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی، اسطوره شناسی
www.khanehdastan.ir
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
http://www.chouk.ir/ava-va-nama.html
دانلود فرم پیش ثبتنام دهمین دوره آکادمی داستان نویسی چوک
http://www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
http://www.chouk.ir/honarmandan.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
https://telegram.me/chookasosiation
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش، عکسهای همایش«روزجهانی داستان کوتاه» و شب «جمال میرصادقی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش و عکسهای جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/12003-2012-09-23-08-41-27.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/7-jadidtarin-akhbar/1236-2012-01-21-06-13-06.html
—
—
کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید
متن زیر بخشی ازیادداشت های نگارنده است که درکتاب «بیداریها وبیقراری ها»منتشرخواهدشد. «بیداری ها و بیقراری ها»نوشته هائی است «خطی به دلتنگی»که می خواست نوعی «یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.
درسال های مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که شامل بسیاری ازدیده ها و دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآن ها می تواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.
«بیداری ها و بیقراری ها»تأمّلات کوتاه و گذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی ،تاریخی و سیاسی:دغدغه ها و دریغ هائی درشبانه های غربت تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و آرام و رام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه و آزردگی و انتقاداست.شایدسخنِ
«تبعیدیِ یُمگان»(ناصرخسرو قبادیانی)-بعدازهزارسال-هنوزنیزسرشت و سرنوشت مارا رقم می زنَد.
این یادداشت های پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِ زمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:
حسبِ حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند
محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند
***
بزرگ،ازتبارِفروغی
۱۸ شهریورماه۱۳۹۶/ ۹سپتامبر۲۰۱۷
گاهی نامِ افراد تبلورِ شخصیّتِ آنان است،یعنی اسم با مُسمّا همخوان وُ همآهنگ است،مانند:محمّدعلی فروغی(ذُکاالمُلک)،فریدونآدمیّت،منوچهرفرهنگی،داریوش همایون،مرتضی
ثاقب فر،منوچهرپیروز،فروغ فرّخزاد،احسان یارشاطر…و بزرگ نادرزاد.
نادرزاد را چندباری درمغازهء منوچهرپیروز دیده بودم.پیروز باوجودِگرایش به حزب توده،پس از۲۸مرداد۳۲ خیلی زود واردخدمات دولتی شده بودو به عنوان شهردارتهران و سپس درمقام استاندار فارس و جزایرخلیج فارس- خدمات ارزنده ای انجام داده بود.او درمقام شهردارتهران درتأسیس تئآترشهر و سپس درمقام استاندارفارس ازکسانی بودکه دربرگزاری جشن هنرشیراز تلاش فراوان داشت و درهمهء این تلاش ها،«پیروز»بود.
منوچهر پیروز
درهیاهوهای سال ۵۷ منوچهرپیروز اززندانِ انقلاب گریخت و به فرانسه آمد و پس ازسرخوردگی ازسازمان های سیاسی،درمنطقهء ۱۵پاریس مغازه ای باز کردبرای عرضهء کالاهای ایرانی و ارائهء نشریات و کتاب های فارسی.مردی محجوب،موقّر و اهل قلم که خاطراتش(خصوصاًازدوران مأموریّت اش دربنادر و جزایرخلیج فارس)بسیار ارزشمندبود.
با نوعی مناعتِ طبع از گرفتنِ پولِ اجناس اِکراه داشت و مشتری مجبور می شدتا پول را روی پیشخوانِ مغازه بگذارد.پستوی مغازه اش-امّا- مکان دِنجی بود برای دوستانی مانند شاهرخ مسکوب،ایرج پزشکزاد،فرّخ غفّاری و…بزرگ نادرزاد.
بزرگ نادرزاد
در اوجِ بگیر و ببندهای«انقلاب اسلامی»(سال های ۱۳۶۰-۱۳۶۲)،من مشغول تحقیق دربارهء جنبش خُرّمدینان(بابک خرّمدین) بودم.چندسال پیش ازاین(۱۳۵۴) درشعر«حماسهء بابک»ازاین چهرهء شگفت تاریخ ایران یادکرده بودم و حال می خواستم پیوندِعقیدتیِ خُرّمدینان را با آئین ها و باوری های میترائی نشان دهم،بنابراین،کتاب«آئین میترا»اثر«مارتین وِرمازِرن»باترجمهء درخشان بزرگ نادرزاد ازجمله منابعِ مهم پژوهشِ من بود…
ازهمان ابتدای دیدار،فروتنی و تواضعِ نادرزاد برایم دلپذیربود و فهمیدم که«بزرگی،نشانِ کوچکِ اوست».
بزرگ نادرزاد-به درستی-«ازتبارِ فروغی»بود:میهن پرست،فرهیخته و فرهنگساز.او – مانندفروغی- ازبهترین مترجمانِ فرهنگ و فلسفهء سیاسیِ غرب درایران بود،ازجمله ترجمه های او می توان ازکتاب های زیرنام بُرد:
بزرگ نادرزاد -مانندشاهرخ مِسکوب-با مناعت و قناعتِ طبع ،کمتر در رسانه ها و روزنامه ها«حضور»می یافت و بااشاره به برخی هیاهوها می گفت:
-به هر انتقادی نبایدپاسخ داد،امّا،درهمه حال،بایدادب کلام و انصاف در قضاوت را از دست ندهیم.این هیاهوها- مِثلِ حُباب های سطح دریا- بی دوام و ناپایدار هستند،نمونهء محمدعلی فروغی و صادق هدایت و فریدون آدمیّت(باآنهمه انتقاد و دشنام علیه آنان)نشان می دهدکه آنکه می مانَد خواهدماند و آنکه رفتنی است خواهدرفت.متأسفانه برخی ها دچارخودشیفتگیِ بیمارگونه (نارسیسیم)هستند و…
به یادسخن داریوش همایون افتادم که گفته بود:
-«متمّدن کردن بحث،درآمدی برمتمدّن کردن جامعه است».
***
رضاشاه ،محمّدعاصمی و نشریهء کاوه
۵تیرماه ۱۳۷۵ /۲۵ژوئن۱۹۹۶
یکی ازدریغ های زندگیم اینست که هنوزنتوانسته ام خاطرات دکترمحمّدعاصمی راضبط و ثبت کنم.او عضوبرجستهء حزب توده و پرورش یافتهء مکتبِ تئآترعبدالحسین نوشین بودو لذا،در سخنوری،شاعری و نویسندگی هنری تمام دارد.
پس از۲۸مرداد۳۲ عاصمی به آلمان غربی رفت و دراوج منازعات و پرونده سازی های سازمان های سیاسی در خارج ازکشور،او باهمّتی بلند و استوار درشهر مونیخ به تأسیس کلاس های آموزشِ زبان و ادبیّات فارسی(برای ایرانی ها وآلمانی ها)پرداخت.درهمهء سال های غریبی و غربت ،عاصمی تنفّس درهوای زبان فارسی و فرهنگ ایران را تداوم حضورش در ایران می داند…او-درعین حال-ازاعضای فعّال«انجمن فرهنگی ایران و آلمان»بودکه ریاست آنرا رئیس مجلس آلمان برعهده داشت.
محمد عاصمی
حُسن سلوکِ محمدعاصمی باشاعران و نویسندگان توده ای مقیم آلمان شرقی،ماننداحسان طبری،بزرگ علوی،عبدالحسین نوشین،علی مستوفی(احمدصادق)،و رابطه باشخصیّت های برجسته ای مانندسیدحسن تقی زاده،محمّد علی جمال زاده،علی دشتی،دکتر پرویز ناتل خانلری،سعیدی سیرجانی، محمود تفضلی،زریاب خوئی،استادعلینقی منزوی،صدرالدین الهی،جلال الدین آشتیانی،سیمین بهبهانی و… باعث شدتااو ازفروردین سال۱۳۴۲/ مارس ۱۹۶۳ نشریهء کاوه را( به دو زبان فارسی و آلمانی)درمونیخ منتشرکند،نشریه ای که به همّت و مرارت سیدحسن تقی زاده ،محمدعلی جمالزاده ،محمدقزوینی و محمدعلی فروغی درسال های۱۹۱۶- ۱۹۲۲ دربرلین منتشرمی شد و یکی ازمعتبرترین نشریات فارسی زبان در خارج ازکشوربود.
حافظهء حیرت انگیز عاصمی ازحوادث و شخصیّت های سیاسی،فرهنگی وهنری ایران، اورا به سانِ«دائره المعارف سیّارتاریخ و فرهنگ ایران معاصر»جلوه گر می سازد ولی نوعی بی تفاوتی یا فروتنی ،اورا ازنوشتن و تدوین خاطراتش بازمی دارد و هربارکه من این مهم را به او یادآورمی شوم،می گوید:
-بیا مونیخ تا این«خاطرات وخطرات»را بازگوکنم.
…وحالا عاصمی زنگ زده که:فلانی!باحرف های کُفرآمیزت دربارهء رضاشاه آشی برای خودت پُخته ای که یک مَن روغن خواهدداشت!».
گفتم:مگرمن چه گفته ام؟.بقول سقراط:«جرم من اینست که در جستجوی حقیقت،بی حقیقتی افکار عمومی و روشنفکران و رهبران سیاسی ما را نشان داده ام»…بعضی ها نه تاریخ می فهمند و نه جغرافیا.
پرسید:یعنی چه؟
گفتم:کسانی که از دوران رضاشاه (باآنهمه عقب ماندگی،آشفتگی سیاسی و فقدان امنیّت اجتماعی)می خواهندآزادی و دموکراسی سیاسی به سبک غربی را استخراج کنند،اصلاً مقدّمات این بحث را فراموش می کنند و زمان و مکان را ازیادمی برند زیرا که آزادی و دموکراسی سیاسی محصول یک فرایندِتاریخی و درازمدّت است و استقرارِآن به مقدّمات و ملزومات اساسی نیازدارد(مانند توسعهء ساختارِاجتماعی،صنعتی و فرهنگی جامعه).حال،در جامعهء روستائی و عقب ماندهء زمان رضاشاه-با ۹۰% بی سواد -آیااین مقدّمات و ملزومات فراهم بود؟
متأسفانه بعضی ها آنقدر«استعداد»!!دارندکه برخی حقایق تاریخی را با ۴۰-۵۰سال تأخیر می فهمند(مانندخدمات و محدودیّت های رضاشاه،واقعیّتِ رویداد۲۸مرداد۳۲ و علل و عواملِ خارجیِ انقلاب اسلامی).ازاین گذشته،همهء حقایقِ بزرگ ـ در آغاز ـ کُفرآمیز شمرده می شدند…همانطورکه گفتم:متأسفانه بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی ما تمام هوش و استعداد خود را در جهت ترویج و دفاع از دروغ هایی بکار برده اند که نتیجهء سیاسی آن را با «انقلاب شکوهمندِ اسلامی» دیدیم.
***
بیاموز باقانونِ جانِ خویش زندگی کردن را!
۱۷مردادماه۷/۱۳۹۱ اوت ۲۰۱۲
«گورویدال»،نویسندهء برجستهء آمریکائی،یکی ازشیفتگان و عاشقان تاریخ و فرهنگ ایران بودکه ده هاکتاب و مقاله دربارهء تاریخ و تمدّن ایران باستان نوشته بود.او به عنوان«وجدانِ بیدارِ جامعهء آمریکا»در اظهارنظرات سیاسیِ خود هماره موجی از نقدو انتقاد را نصیب خودکرده بود.امروز گفت و گویم باعلیرضامیبدی را باجملهء شعرگونه ای از«گور ویدال» شروع کردم؛نوعی عِتاب به افرادِغیرامینی که میکروفونِ برخی تلویزیون های وطنی را به چماقی برای سرکوبِ اندیشهء این و آن تبدیل کرده اند…
ویدال
گور ویدال دراین باره می گوید:
-بیاموزباقانونِ جانِ خویش زندگی کردن را
و نفرت آدمیان را فروبگذار
واگرراهِ تورا بستند
بیم مدار!
نغمهء خودخوان!
نغمهءخودخوان وُ برکردارِخویش باش!
***
منوچهرفرهنگی و«مشکل فرهنگی»!
۲۹خرداد۱۳۷۸/ ۱۹ ژوئن ۱۹۹۹
منوچهرفرهنگی،مهندس هوشنگ کردستانی،دکترآبتین ساسانفر و داریوش نیک باقری،شام درخانهء ما بودند،رسیده و نرسیده،منوچهر-با نگاه به متر وُ مساحتِ آپارتمان کوچک ما-باتعجّب-پرسید:
– کتاب ها و پژوهش هایت را تو درهمین آپارتمانِ کوچک و محقّر نوشته ای؟
گفتم:بله!چطورمگه؟
گفت:هیچی!اینگونه کارها و کتاب ها به آسایش و آسودگی خاطرنیازدارد.پیشنهادمی کنم که با اهل و عیالت به«مادرید»(اسپانیا)بیائی، خانهء خوب و بزرگ و مناسبی -باتمام امکانات رفاهی- دراختیارت می گذارم تاباآسودگی خیال به کارهایت بپردازی…
منوچهرفرهنگی
گفتم:منوچهرجان!سال ها است که ما،میخ مان را به دیوارِ این شهر(پاریس)کوبیده ایم و کَندن ازاین شهربرای ما دشوار است.ازاین گذشته،منبع و مخزنِ تحقیقاتم،کتابخانه های بزرگ اینجا است…می دانی!؟مشکل ما،مشکل فرهنگی است…
باشوخ طبعیِ همیشگی اش گفت:یعنی مشکل شماها منِ فرهنگی هستم؟
همه خندیدیم…
***
زنان داستان نویس وستیزبازن ستیزی
۲۵دی ماه۱۳۸۶ /۱۵ژانویهء۲۰۰۸
مفهوم فرد وحقوق فردی(ازجمله حقوق زنان)باتجدّداجتماعی(مدرنیته) قوام یافت و داستان نویسی زنان نیزمحصول این دوران است.
مسائل ومصائب زنان درادبیّات مشروطیّت به بعد نمودی آشکارداشت که ازآن جمله می توان به اشعار شاعرانی مانندعالمتاج قائممقامی (ژاله) ،بدری تندری(فانی) اشاره کرد،امّابااصلاحات رضاشاهی وخصوصا از۱۷دی ماه ۱۳۱۴، زنان ایران برای نخستین بار به عرصهء مناسبات اجتماعی واردشدندچراکه به قول پروین اعتصامی:
زن در ایران،پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش جز تیره روزی و پریشـانی نبود
زندگی و مــرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گــــر زآنکه زندانی نبود
از بـرای زن به میـدانِ فـراخِ زنـدگی
سرنوشت و قسمتی،جز تنگ مَیدانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان،نام از این مرغِ گلستانی نبود
بااینحال،تحولات اجتماعی و فرهنگی اساسی تری لازم بودتا«جان دادنِ زنِ ایرانی در قفس» پایان یابد،هم ازاین رو است که ملاحظه می کنیم فروغ فرخزاد بااینکه از«مرزهای ممنوعه»عبورکرد و از«اسیر»و«دیوار»به«عصیان» رسید(درسال۱۳۳۶) هنوز-دردمندانه- شِکوه می کرد:
آن داغ ننگ خورده که میخندید-
بر طعنههای بیهُده، من بودم
گفتم:که بانگِ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که «زن» بودم
اینجا ستارهها همه خاموشند
اینجا فرشتهها همه گریانند
اینجا شکوفههای گل مریم
بیقدرتر ز خارِ بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبحِ روشنِ بیداری
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسان ست
شهر من وتو،طفلک شیرینم!
دیری ست کآشیانه شیطان ست
باوجودِ«جدال نه آسان/ بااین گروه زاهدِ ظاهر ساز»، اصلاحات اجتماعی محمدرضاشاه فصل تازه ای ازحیات اجتماعی زنان ایران را رقم زد،ازجمله،دادنِ حق رآی به زنان،تصویب قوانین مربوط به حمایت ازخانواده(مانندحق حضانت یاسرپرستی فرزندان توسط مادران) و تساوی زنان بامردان در بیشترعرصه های اجتماعی،حقوقی و قانونی و… اینهمه،موجب پیدایش نسل نوینی بنام«زنان نویسنده»گردید.بااینحال هنوز از«زنان نویسنده» تا«نویسندهء زنان»فاصله بسیاربود.به عبارت دیگر،داستان نویسی زنان و داستان نویسی برای زنان،دومفهومی بودندکه باوجودشباهت های ظاهری،همسان و همانندنبودند،ازاین رو، در دورهء نخست،زنان داستان نویس ما-مانندمردان-به مسائل و مصائب اجتماعی می پرداختندو-عموماً-ازحصرِموضوعی(پرداختن به مسائل زنان)غافل بودند(مانندسیمین دانشور،گُلی ترقی،مهشیدامیرشاهی و…)،در دورهء دوم-امّا-موضوع و مسائل و مصائب زنان ایران محوراصلی قصّه ها شد که می توان آنهارابه عنوان«ادبیّات زنان»دسته بندی کرد.
انقلاب اسلامی(۱۳۵۷)درواقع،مصافِ تحجّرگرائیِ«گروهِ زاهدِ ظاهر ساز» علیه تجدّدِگرائیِ دوران پهلوی هابود و هم ازاین رو نخستین قربانیان این انقلاب نیز زنان ایران بودند،باوجود«ماه زدگیِ»برخی از زنان روشنفکر و باسپری شدنِ حیرت و حیرانی های آغازانقلاب،زنان ایران نخستین مبارزان درمقابله باجمهوری اسلامی بودند،حکومتی که باقرائت قرون وسطائی ازدین،می کوشیدتا زنان ایران را -باردیگر-به زاویهء خانه ها و«اندرونی»هابکشاند.داستان«زنان بدون مردان»(شهرنوش پارسی پور)درسال۱۳۶۲ (؟)نخستین بانگِ رسای زنان ایران درمقابله با این مناسبات و قوانین قرون وسطائی بود.
علی صدّیقی(نویسنده،روزنامه نگار.سردبیر سابق نشریات ادبی نقش قلم و هنر ،اندیشهء گیله وا و روزنامهء خزر) باهمّتی بلند و بضاعتی شایسته،کوشیده تا ضمن انتخاب ۱۲داستان اززنان داستان نویس امروزایران،مضمون و محتوای این مقابله را نشان دهدو دراین کار بسیارموفق است.دراین کتاب،صدّیقی داستان هائی ازشهرنوش پارسی پور،منیرو روانی پور،زویا پیرزاد،فرخندهء آقائی،شهلا پروین روح،شیوا ارسطوئی،منصورهء شریف زاده،فریبا وفی،محبوبهء میرقدیری،طاهرهء علوی،فریدهء خِردمند و زهرهء حکیمی را بررسی و تحلیل کرده است بی آنکه به ساختارتکنیکی یازیبائی شناختی قصه ها بپردازد.بنابراین،اگر از اشاره به آثارقصه نویسندگان برجسته ای مانندغزالهء علیزاده پرهیزشده ،بخاطر وفاداری نویسنده به مضمون اساسی کتابش (ستیزبازن ستیزی)بوده است.
خواندن این کتاب نشان می دهدکه جمهوری اسلامی-پس ازده هاسال تبلیغات شدید و آموزش و پرورش دینی،هنوزنتوانسته فرهنگ و اخلاقیّات و«ارزش»های خود را درمیان زنان ایران تثبیت و تحکیم کند،و این، شاید،به یُمنِ تجدّدگرائی دوران رضاشاه و تحولات عظیم دوران محمدرضاشاه است.
امیداست که جلددوم این کتاب(در دست انتشار)روشنائی بیشتری براین موضوع مهم داشته باشد.کتاب«زنان داستان نویس وستیزبازن ستیزی»توسط نشرارزان (سوئد) چاپ و منتشرشده است.
***
یارِشاطرِ فرهنگ ایران
۱۰ شهریور ۱۳۹۷/ ۲سپتامبر ۲۰۱۸
امروزخبررسیدکه استاداحسان یارشاطر،یارِشاطرِ فرهنگ و ادبیّات ایران زمین چشم ازجهان فروبست.آشنائی من با آثار او ازکتاب«شعرفارسی درعهدشاهرخ تیموری»آغازشدکه درواقع رسالهء دکترای وی در دانشگاه تهران بود که درسال۱۳۳۴منتشرشده بود.در اواسط سال های ۱۳۵۰ من درجستجو و تحقیق«جنبش حروفیان»و یکی ازشاعران و متفکران برجستهء این جنبش،عمادالدین نسیمی، بودم که باحکومت شاهرخ تیموری درقرن نهم/پانزدهم همزمان بود،ولی استادیارشاطر درکتاب ارزشمندخویش هیچ اشاره ای به نام و شعرهای نسیمی نکرده بود و همین امر موضوع مکاتباتی بااستاد شده بود.دیدارمن با یارشاطر درکتابخانهء ایرانشناسی دانشگاه سوربن(سانسِیه)درسال۱۹۹۳وعنایتِ یارشاطربه کتاب«عمادالدین نسیمی؛شاعرحروفی»، باعث شدتا من توسط وی به یکی ازبرجسته ترین ایرانشناسان فرانسوی(پروفسورژان کالمار) معرفی شوم و در دورهء دکترای «مدرسهء مطالعات عالیه»در دانشگاه سوربن ثبت نام کنم.انتشار کتابشناسی جنبش حروفیان (به فرانسه)بخشی ازاین رساله بود.
استادیارشاطردرهمهء سال های عمرِ پُربارِ خویش باکوششی خستگی ناپذیر برای اشاعه و ارتقاء فرهنگ ایران همّت کردکه«دانشنامهء ایرانیکا»تبلورِنهائی این تلاش ها و کوشش هابود.یارشاطرقبل ازانقلاب اسلامی باتأسیس«بنگاه ترجمه و نشرکتاب»درتهران(۱۳۳۳) درتصحیح،تنقیح،ترجمه و انتشار ده ها کتاب تاریخی و ادبی همّت نمود و سپس نخستین دانشنامه(دائره المعارف)به شیوهء علمی رامنتشرکرد.ادامهء همین کار درآمریکا-باتشکیل«بنیادایرانیکا»به صورت«دانشنامهء ایرانیکا»(به زبان انگلیسی)منتشرشد،دانشنامه ای که بقول برخی ازصاحب نظران« شاهنامهء کامل و جامع فرهنگ ایران است».
استادیارشاطر-همچنین-در ویراستاری و انتشار ده ها کتاب دربارهء تاریخ و فرهنگ ایران شرکت داشت ازجمله: انتشارمتن انگلیسی تاریخ طبری(در۴۰جلد)،تاریخ ادبیّات ایران(در۲۲جلد)تاریخ ایران کمبریج(در۷جلد)و…
یارشاطراز پیشگامان کتابشناسی و نقدمدرن درایران بود،انتشارماهنامهء راهنمای کتاب(به سردبیری استادایرج افشار)دریچهء نوینی به فرهنگ و ادبیّات ایران وجهان بود.
درهمهء سال های سرپرستی نهادهای فرهنگی-چه درایران و چه درآمریکا-استادیارشاطر نه تنهاهیچگونه حقوقی دریافت نکردبلکه درآمریکا بافروش برخی اشیاء عتیقه و نسخه های خطیِ شخصیِ خود،درتأمین مخارج چاپ و انتشار«دانشنامهء ایرانیکا» همّت کرد.
یارشاطرنمونهء درخشانی ازعشق به ایران و تبلورِ روشنی ازفرزانگی و فروتنی بود.او زبان فارسی را «میهن فرهنگی» خویش می دانست.
این یادداشت ها بانام «بزرگ نادرزاد» آغازشدولی دربزرگی استاداحسان یارشاطربایدبگویم که او نه یک ستاره،بلکه کهکشانی ازستاره بود؛میهن پرست،فرهیخته و فرهنگسازازتبارِفروغی.
فقدان استاداحسان یارشاطر خُسران بزرگی برای فرهنگ و ادب ایران است.
خفّتِ تن دادن به تمامیتخواهی اسلامگرایان در جامعهی آزاد و کنج خانهها: احترام به دیگران یا بیاحترامیبه خود؟
– رفتن زیر بار قواعد و دستورات اسلامگرایان احترام به آنها نیست، تحقیر خود است.
– برخی مقامات و روزنامهنگاران غربی در جامعهی خود با زبان حقوق سخن میگویند اما به اسلامگرایان که میرسند با زبان زور آنها مدارا میکنند.
– غیر از مقامات و خبرنگاران اروپایی و امریکایی برخی از ایرانیان بیدین یا سکولار نیز با همین توجیه «احترام» هنگامیکه اسلامگرایان به خانهی آنها میروند حجاب را رعایت میکنند یا در برابر آنها مشروب نمینوشند. همچنین تحمیل غذا نخوردن و ننوشیدن آب در ملاء عام بر دیگران با عنوان احترام به روزهداران انجام میشود. این تغییر چهره و دورویی بیش از آنکه احترام به اسلامگرایان باشد توهین به خود آنهاست.
– احترام یک کنش دو طرفه است. اسلامگرایان به کسانی که غیر از آنها فکر کنند، زندگی کنند یا باور داشته باشند احترام نمیگذارند ولی انتظار دارند که دیگران با «بیاحترامیبه خود» به آنها احترام بگذارند.
پنج شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ برابر با ۰۴ اکتبر ۲۰۱۸
مجید محمدی – حجاب آسیه نامدار خبرنگار شبکهی انگلیسی زبان چین (سیجیتیان) با جواد ظریف در نیویورک مایهی شگفتی بینندگان این مصاحبه شده است چون نه خانم نامدار فردی با حجاب و شریعتمدار است و نه این مصاحبه در خاک ایران صورت گرفته! این عمل بسیار کریهتر و زشتتر از حجاب داشتن مقامات زن و فمینیست سوئدی در سفر به ایران است. این رفتار خاری است در چشم همهی زنان ایرانی که برای اختیاری کردن حجاب در برابر حکومت تمامیتخواه دینی میجنگند، کتک میخورند و به زندان محکوم میشوند. این رفتار البته سطح درک این خانم از جامعهی ایران را نیز نشان میدهد.
محمدجواد ظریف و آسیه نامدار؛ سپتامبر ۲۰۱۸
اما از رفتار این خانم و افرادی شبیه به آنها در دیگر رسانههای غربی نباید شگفت زده شد. او پیش از این نیز در سال ۲۰۱۴ چنین عمل تحقیرآمیزی را مرتکب شده بود.
خانم نامدار و امثال وی که با هدف تحقیرآمیز احترام به تمامیتخواهان اسلامگرا چنین کارهایی را میکنند یا تن به چنین خواستهایی برای کار حرفهای خود میدهند تنها بیشخصیتی و ابتذال اخلاقی خود را به نمایش میگذارند. اینها را باید بگذارید در کنار نپرسیدن سوالهایی که همگان از وزیر خارجهی دروغگوی جمهوری اسلامی دارند و دادن تریبون برای روضهخوانی و نفرتپراکنی و تبلیغات سیاسی به آنها. تنها سخنی که در مورد این افراد میتوان گفت (از کریستیان امانپور تا چارلی رز و بقیه) آن است که شرمتان باد که قدر آزاد بودنتان را نمیدانید و کار حرفهایتان را انجام نمیدهید!
سوابق اینگونه رفتارهای تحقیرآمیز
در جریان سفر حسن روحانی به ایتالیا وی همراه با ماتئو رنتزی، نخست وزیر ایتالیا از قصر کاپیتول (کامپیدولیو) در رم دیدار کرد. در این دیدار تعدادی از مجسمههای برهنه در داخل جعبهای قرار گرفتند تا دیده نشوند.
مخفی کردن هنر در ایتالیا به خاطر جمهوری اسلامی
در جریان مذاکرات ایران و گروه ۵+۱ نیز مجسمه مرد برهنهای در ورودی کاخ ملل ژنو به خاطر دیپلماتهای ایرانی پوشانده شد. اما مقامات زن اروپایی و استرالیایی در سفر به ایران حجاب اجباری را که برای تحقیر و کنترل زنان تعبیه شده رعایت میکنند. این رفتارسه مشکل بنیادی دارد:
محمدجواد ظریف و آسیه نامدار؛ سپتامبر ۲۰۱۸
۱.رفتار کردن با تمامیتخواهان اسلامگرا (رهبران جمهوری اسلامی) به عنوان رهبران مذهبی و تصور اجبارها و سرکوبها به عنوان قانون.
۲.تغییر خود و فضای عمومی برای راضی نگه داشتن رهبران مذهبی/ سیاسی (در صورتی که واقعا رهبر مذهبی باشند) با هدف کسب چند قرارداد تجاری.
۳.القای این مطلب به افراد تحت حکومت اسلامگرایان که رفتن زیر بار قواعد و دستورات آنها نوعی احترام به آنهاست. این رفتار القا میکند که وقتی اروپاییهای سکولار این کار را میکنند طبعا مسلمانان سکولار هم میتوانند (و تحت اقتضائاتی باید) چنین کنند حتی اگر قلبا بدان راضی نباشند.
یکطرفه
این کارها دستکاری در واقعیت برای دلآزرده نشدن کسانی است که با هرچه عین نظر و دلخواه آنها نیست دلآزرده میشوند و در مواردی برای دلآزرده شدن، دیگران را اعدام یا شکنجه یا قطع عضو میکنند. پرسش این است که اگر در دیدار رهبران کشورها چنین چیزی باید انجام شود آیا اسلامگراها زنان خود را در دیدار با مقامات خارجی (حتی در کشورهای غربی) از قید و بند رها میکنند یا با سرو مشروب الکلی موافقت میکنند چون میخواهند به مجالس عمومی با حضور سکولارها بیایند؟ اسلامگراها در حیطهی تحت سلطهی خود به زبان زور سخن میگویند اما از دولت اسلامی که خارج میشوند با زبان «حقوق» سخن میگویند و حق خود میدانند که زنانشان در کشورهای غربی حجاب داشته باشند. برعکس، برخی مقامات و روزنامهنگاران غربی در جامعهی خود با زبان حقوق سخن میگویند اما به اسلامگرایان که میرسند با زبان زور آنها مدارا میکنند.
آسیه نامدار در زندگی عادی
ناسازگاری در رفتار «احترامآمیز»
رفتار اروپاییها در رعایت شریعت در برابر مقامات اسلامگرا از یک منطق سازگار برخوردار نیست چون اگر قرار باشد اسلامگراها در کشورهای غربی احساس خوبی داشته باشند قوانین شریعت در این جوامع باید به اجرا دربیاید. چطور است برای اینکه اسلامگراهایی که به اروپا میآیند یا در این جوامع زندگی میکنند و میخواهند سری به سواحل دریا بزنند آنها را در تابستانها تعطیل کنند و زنان را به خانهها بفرستند؟ چطور است تمام مجسمههای موزههای غربی را که عریان هستند یا نقاشیهای این چنینی در موزهها را بپوشانند چون ممکن است اسلامگراها سری به موزه ها بزنند و به آنها توهین شود؟ چرا این کا ر را برای اسلامگرایان غیردولتی نمیکنند؟ چه تفاوتی از لحاظ رفتار اخلاقی میان مقامات دولتهای اسلامگرا و شهروندان عادی اسلامگرا وجود دارد؟ چرا باید با آنها دو گونه رفتار داشت؟!
آسیه نامدار هنگام اجرای برنامه تلویزیونی
فراتر از شریعت
در هیچ جای شریعت اسلامی نیامده که مسلمانان باید به موزههای دیگران رفته و به آثار هنری آنها نگاه کنند یا فیلمهای آنها را تماشا کنند یا به موسیقی انها گوش دهند. آنها میتوانند به هرچه مورد نظرشان در جوامع غیرمسلمان نیست نگاه نکنند. این بازی تحمیل (بر اساس توجیه احترام) ابزاری در عرصهی عمومیتوسط اسلامگرایی و اسلام سیاسی است که برخی مقامات اروپایی بدان تن در میدهند. جالب است که رهبران اروپایی چه در تهران و چه در رم به مقررات اسلامگرایان تن در میدهند و وقتی زنانشان به تهران میروند روسری سر میکند و وقتی مردان اسلامگرا به اروپا میآیند صحنه را برای آنها اسلامیزه میکنند و اسلامگراها تحت تاثیر همان برخوردها بر رفتارهای تبعیضآمیز و غیرانسانی خود اصرار میورزند.
محمدجواد ظریف و آسیه نامدار؛ سپتامبر ۲۰۱۴
تابعان مطیع
غیر از مقامات اروپایی برخی از ایرانیان بی دین یا سکولار (تابعان حکومت دینی که نمیخواهند غیرمطیع بنمایند) نیز با همین توجیه «احترام» هنگامی که اسلامگرایان به خانهی آنها میروند حجاب را رعایت میکنند یا در برابر آنها مشروب نمینوشند. همچنین تحمیل غذا نخوردن و ننوشیدن آب در ملاء عام بر دیگران با عنوان احترام به روزهداران انجام میشود. این تغییر چهره و دورویی بیش از آنکه احترام به اسلامگرایان باشد توهین به خود آنهاست. تحمیل تظاهر به روزهداری نیز در خدمت بیمعنا کردن عمل روزهداری برای باورمندان است. کدام باورمند برای معنی دادن به رفتار مذهبیاش خواهان تظاهر دیگران به رفتار خود اوست؟ تنها اهل شریعت چنین میکنند. اهل شریعت میگویند غذا نخوردن غیر روزهداران احترام به روزهداران است. در کجای دنیا با توسل به زور (شلاق زدن) از دیگران احترام طلب میکنند؟!
محمدجواد ظریف و آسیه نامدار؛ سپتامبر ۲۰۱۴
انگیزهی این رفتارها و تحمیلها، تحت عنوان احترام، هرچه باشد (حفظ روابط خانوادگی یا پرهیز از بیدین خوانده شدن در میان اسلامگرایان و از دست دادن برخی امتیازات یا مشاغل و امتیازات دولتی) در اصل توهینآمیز بودن این رفتار برای رعایتکنندگان شریعت بدون اعتقاد به آن شکی نیست.
احترام تحقیرآمیز
احترام یک کنش دو طرفه است. اسلامگرایان به کسانی که غیر از آنها فکر کنند، زندگی کنند یا باور داشته باشند احترام نمیگذارند (اگر میگذاردند زنان غیرمسلمان غیرایرانی یا زنان غیرمسلمان ایرانی یا زنان مسلمان غیرباورمند به حجاب را به داشتن حجاب مجبور نمیکردند یا برای افرادی که دین خود را عوض میکردند حکم اعدام صادر نمیکردند) ولی انتظار دارند که دیگران با «بیاحترامی به خود» به آنها احترام بگذارند. اگر مجسمههای عریان به یک شخصیت روحانی توهین میکنند آیا حجاب اجباری توهین به میلیونها زن ایرانی نیست؟ اگر چنین است چرا زنان دارای مقام در اروپا که به ایران سفر میکنند حجاب اجباری را رعایت میکنند؟ نکتهای که برخی رهبران اروپایی از آن غافلاند این است که «دولت اسلامی» اگر رُم را اشغال کند و نخواهد میراث هنر رنسانس را نابود کند دستکم روی آنها را به همین ترتیب خواهد پوشاند.
حضورمحترم جناب آقای آنتونیو گوترش
دبیرکل سازمان ملل متحد:
ما امضا کنندگان این نامه، خواستارجلب توجه حضرتعالی و به کارگیری تمامی راهکارهای در دسترس برای جلوگیری از اعدام مخالفان و سرکوب معترضان توسط جمهوری اسلامی ایران هستیم.
جمهوری اسلامی ایران در هفتههای اخیر فشار برفعالان مدنی، احزاب و جوانان کردی درایران را در اشکال و ابعاد مختلف افزایش داده است. نمونهای از این فشارها، اعدام جوانان کُرد به اتهام محاربه(جنگ باخدا) و موشکباران مقر احزاب کُرد در خاک عراق است. کارنامه جمهوری اسلامی نشان میدهد چنین رفتاری معمولا با ترورهای فعالین مخالف خارج از کشور و افزایش فشار بر مخالفین داخل کشور، اقلیتها و زندانیان ادامه مییابد.
در پاسخ به خشونتورزیهای حکومت، هموطنان کرد ما در کمال آرامش و متانت راهکار مبارزه بیخشونت را انتخاب کردهاند و در پاسخ به دعوت احزاب و فعالین مدنی کرد، اعتصاب یک روزهای را در استانهای کردنشین غرب ایران در روز چهارشنبه ۱۲ سپتامبر سازمان دادند. این اعتصاب که با استقبال حداکثری مردم مواجه شد، نشانهای برای عزم جدی مردم ایران در همه استانها بر پیگیری مقاومت مدنی علیرغم خشونتورزی جمهوری اسلامی است. کُردهای ایرانی این اعتراض مدنی را به نحوی سازمان دادند که سرمشقی برای سایر هموطنان در استانهای دیگر نیز باشد و این حرکت آنان از پشتیبانی مردم ایران در سایر نقاط کشور برخورداراست.
ما امضا کنندگان این نامه با توجه به نقشه حکومت جمهوری اسلامی برای به خشونت کشاندن اعتراضات مردم ایران و هوشیاری مردم برای اجتناب از خشونت و پافشاری برکنشهای مقاومت مدنی، از حضرتعالی و سازمان ملل تقاضا داریم ضمن اعمال فشار بر جمهوری اسلامی، تلاشهای بینالمللی را در راستای متوقف کردن نقض حقوق بشر در ایران و جلوگیری از گسترش خشونت توسط حکومت ایران در داخل ایران و کشورهای منطقه، بیش از پیش پیگیری کنید.
*یکی از هموطنان أگاه به مسائل امنیتی نظامی ، بعد از رویدادخونین اهواز و افشاگری ایران فردا در رابطه با نقش سپاه پاسداران مطلبی را ارسال کرده که در سایت خلیج فارس مطالعه میکنید
با سلام خدمت دکتر نوری زاده عزیز؛
تو این مدت من کلی تحقیق میدانی کردم و علاوه بر مواردی که شما و دوسستانتون بهشون اشاره کردین من تمرکزم رو بحث فنی این موارد کردم که نتیجه اش بشکل یک پازل ریختم و تصویری جز سپاه نبود و دست کسی دیگر ندیدم البته این نکته مهم هم بگم که خدمت من در تیپ ۳ لشکر ۹۲ بوده و با منطقه اشنام و دلایلی که میگم چون علاقه به رژه داشتم بارها در اون شرکت کردم دلایلم شامل:
ذات داعش اینه که کشتارودر حد زیادی نشون بده و این حرکت بزرگ جلوه بده و دراین تفکر، شیعه وسنی ومسلمان و غیره برایش مهم نیست چرا؟ چون در عراق و در افغانستان و دیگر جاهادر بمب گذاری های متعدد شیعه و سنی و یا بچه و زن های غیر نظامی و کشت. اونها هم مسلمان بودن پس اسلام و شیعه و یا حتی سنی برایش مهم نیست جدای از اینکه خودتون ثابت کردین که سرانشون کجا در حال عشق و حالن حالا سوال مهم ؟!! دو روز قبل عاشورا و سه روز قبل تاسوعا بود و جمعیت زیادی که در خیابانهابودند بدون هیچ مانعی می تونستن بهترین پتانسیلی برای این عمل تروریستی باشند چرا در این روزها عملیات نکردن؟! ببینید هر کدوم بنا به گفته اون نماینده مجلس حداقل ۲خشاب که تعداد گلوله هر کدام ۳۰ عدد بود یعنی ۶۰ عدد میشود. شما بگویید ۴۰ گلوله به صفوف در حال عزاداری که نه تامیین دارن ونه اسلحه دارن بخوره در جا این نفرات کشته نمیشوند و این ۴۰ را در ۴ نفر ضرب کنید ۱۶۰ نفر کشته خواهد شد. ببینید چه فاجعی رخ خواهد میداد!!!!! ایا این لقمه دهن پر کن داعش نیست؟ این روزها همه جای اهواز تعذیه هست و نیروهای نظامی برقرار کننده امنیت تنها ۳ نفر یا ۴ نفر نیرو وبیشتر از آن هم نمی تونن در هر نقطه از شهر مستقر کنند چون نیرو ندارن!! لذا اون چهارتروریسم می تونستن بعد از عملیات براحتی فرار یا حد اقل تعدادیشون فرار کنن و با تلفات کمتر یا اصلا در روزهای قبل از آن درتعذیه های محلی و این عملیاتو به جای یک نوبت در چند نوبت انجام بده اما چراااااااا نکردن؟!!!!! مگه شیعه و امام حسین و عزای اونا برای داعش مهمه!!!! در عراق که نبوده در افغانستانم هم نبوده پس چرا نکردن .؟؟؟لذا داعش و یا هیچ گروه دیگری نمی تونه باشه.
اول اینکه بگم جایگاه شخصیت ها شامل داربست فلزی لوله ایی که فکرکنم در قدیم هم در ایران و جود داشتن و شمادیدین که چقدر ساده است، رویش را با برزنت برای پوشش استفاده می کنن و دیوارهای انها نه از چوب و نه از دیوار بتونی و نه از مواد ضد گلوله بلکه از یک برزنت معمولی و پوسیده استفاده میشود اینکه اسحه کلاش ۳۰۰ متربرد مفید و ۲۰۰۰ متر حد اکثر یا برد نهایی گلوله ان دارد و فاصله ی محل شروع عملیات تروریستی تا جایگاه ۵۰ متر یا ۶۰ متر یا ۱۰۰ متر بوده و شلیک به جایگاه اونهم توسط یک نفر فقط می تونه حد اقل ۱۰ نفر مقام لشکری و اخوندی و مدیریتی رو بکشه کافی است . این توپ پر صدا تره از ایناست چرا نکردن و به جای جایگاه عوامل رو زدن؟!
کلیپهای پخش شده از این نفرات در ماشین و یا عکس های منتشر شده جالبن . اگر این کلیپها و عکسها در قبل از انجام عملیات بوده باید پیش از شروع اون عملیات برای رسانه های اون گروهکها ارسال میشده که در زمان رسانه ایی شدن انجام این عملیات این عکسها و کلیپها منتشر بشه و اینکه اعتبار و یا عمق اثر این حرکت بیشتر بشه و سندیتی به اینکه این گروه ها سناریو ریست این عملیاتن باشه، که این اتفاق نیقتاد!!!! این موارد چند روز بعد از انجام این عملیات توسط حالا داعش رسانه ایی شد و همه اینها با دوربین گوشی این تروریسها گرفته شده که صد البته در زمان عملیات به دست اطلاعات و یا بعدا که صد البته در زمان یورش به منزل اینها گیر امده ولی سوال چه طور بعد از اینکه گوشیی که محتویاتش در اختیار نظامیان است در اختیار داعش می افتد؟؟؟؟!!!! پس سناریوی اررتباط داعش با این نظامیان ایرانی واقعیت داره این هم سند ی بر این ارتباط
صحبت در گوشی با دیگارد حضرت نماینده ولی فقیه اون هم به جای پریدن جلوی اون و یا حر کاتی مشابه مادرو در رژه ونزولا دال بر اینه که خیالش راحته که در جایگه هیچ خبری نخواهد شد
((طول زمان تیر اندازی ۱۲ دقیقه طول کشید و در این زمان هیچ نیرویی به اونها تیر اندازی نکرد (چون دو سر تیغو می بینم و ارتشی که بهش تعصب دارم و دیگر عزیزانی که در این اقدامات دستی نداشتن هم در گیرن ) جاداره این نکته رو بگم که تمامی نیروهای نظامی که به عنوان تامیین در هر جایی قرار دارن موضف اند که سه گلوله بالایی خشاب خودشونو مشقی و ما بقی رو جنگی بزارن حتی در نیروی انتظامی(اینم به نکته اول تاسوعا مربوطه) در کلاش هرموقع که تیر مشقی شلیک می کنیم بلا فاصله مسلح نمیشه حتما باید گلنگدن رودستی بکشی که پوکه مشقی بپره و بعد دوباره با گلوله بعدی مسلح شود که اینم زمان بره و در اقلب مواقع گلوله گیر می کنه واینکه افراد در حال رژه هم اسلحه هاشون فاقد سوزن و گلوله است))
کشیدن پای گروه های تجزیه طلب در اهوازم با برنامه بود چون که این گروها بین مردم اعتباری ان چنان ندارن همه جوانها و صد البته پیران عرب اونا رو مشابه مجاهدین خلق خیانت کار و شریک صدام در جنگ و قاتل اقوامشون می دونن چرا چون بر اساس اسناد عینی و کتبی این ته مونده خلق عرب اهواز در جنگ از طریق تجار و شاغلینی که در کشور کویت در رفت و امد بودن به استخبارات عراق اطلاعات می دادن و محل های حساس را با گرای دقیق در اختیار بعث عراق می گذاشتن تا اون مکانها رو بمباران کنه که نتیجه اون شراکت این بزدلان در شهادت اقوامون بود پس تداخل این گروه و چرخش تفکرات جامعه عرب به اونها با بیان همین دلایل می تونه بعد از دوران سرکوب به کلی نابود بشه.
تمام اینا با یک نتیجه گیری مهم و حیاتی ختم میشود که اون حر کت تمام و کمال به نفع نظام و سپاه است چرا چون:
در این بحران کشور تمامی نیروهای نظامی هم از لحاظ مالی مشابه مردم در فشارن و هم از لحاظ اعتقادی به نظام بی اعتقاد و اعتماد ، لذا با دیدن این بی عدالتی ها همه از درون دچار ریزش می شون مثل اون مامور شجاع نیروی انتظامی که از فساد ماموران جنوب کشور خبر داد در این شرایط سناریوی تر سوندن اونها و اتحاد وکنار هم قرارا دان نیروها جهت جلو گیری از ریزش اونم با ترس از فردای براندازی دونست.در این مورد حکومت به نظامیانش می تونه با دلیل بگه : ببینید اینها به کوچیک و بزرگتون رحم ندارن مخصوصا شما سپاهی ها و اگر فردا روزی نظام سرنگون شد به شما که هیچ، به بچه ها تونم رحم نمی کنن این حرکت شاید و یا حتما تا حالا شرو شده و در حال اتحاد نظامیان با ترس از قتل عامشونند. و انسجام سرکوبو در بر داره
بعد از اتحاد نوبت به سر کوب دشمنان ، فعالان مدنی و غیره هم کلید می خوره و همه در جمع تجزیه طلب محارب مسلح قرار می گیرند (اعدام فله ایی)،اگر سناریوی تاسوعا عاشورا رو راه می انداختن این امر محقق نبود چرا ؟ چون بخش اعظم خوزستان شیعه هستند قاعدتا نیرو های نظامی با خودشون به این یقیین می رسند که یک شیعه چنین کاری نمی کنه و براحتی برای اثبات اعتقاد و حرفش می تونه دلیل پیدا کنه، لذا تعداد کمی به بهانه ارتباط با این عمل سرکوب میشند اونم فقط سنی ها . پس باز هم معادله نا تمام می مونه
دکون و اعتبار و درامد این حکومت در محرم و صفره. انجام این اعمال علاوه بر نکته بالا باعث لطمه به قداست این روزها و از همه مهمتر دوری جستن مردم از تجمعات مذهبی که در پاپوگاندای رژیم اوج ضرر و سم محلک است میشود.
لذا اینها اون سناریوی وحشتناک رو ریخت که طبق معمول لطمات اونها به سوی مردم بی گناه بود.
اینها همه ادلات من فرای اون چیزایی هستن که در رسانه ها شنیدم و با اندکی تغییر زاویه دید این نتیجه گیری ها رو کردم اما یه نکته مهم از دست نظام در رفت و اون هم همون مبحث مهمی که من اش خیلی می ترسم
(( خدا کنه اون روز نیایید که تیزی گلوله جایش رو به تیزی قلم بده چون حکم هردو اعدامه))
ترسم اینه که از این حرکت الگو برداری بشه و به صورت خود جوش جوانا اسلحه به دست نظامیان را بکشن و بعد از ان تسویه حسابهای شخصی و غارتهاو اشوبها که ضرروش دیگر نه قوای نظامیو نه حکومت بلکه مردم میدن .
من با رژیم جمهوری ولایت فقیه مخالفم . چهاردهه باقلمم و کلامم بارژیم مبارزه کرده ام اما با تمام وجود با تروریسم مخالفم چه أنگ حزب الله داشته باشد چه آرم مرحوم رجوی ، چه حاج قاسم سلیمانی آن را رهبری کند و چه ابو بلال ألأحوازی ، چه عصائب أهل حق قیس العامری و أبوعزرائیل و هادی العامری و وردستش ابومهدی المهندس و چه جیش العدل سازمان اطلاعات نظامی پاکستان حمید گل و أسلم بیک … اینها همه تروریستند وقتی انگشت بر ماشه مسلسل میگذاری و جان و جهان انسانها را خونین میکنی تروریستی . حالا اما باید آشکارکرد مقاومت اهواز چه صیغه ای است . راستی چرا حضرت جزایری صد کیلوئی و فرماندار و استاندار و فرمانده سپاه هنوز صدای اولین گلوله برنخاسته گم شدند ؟ ادعای داعش همانقدر مضحک است که حضورابوولید المصری مورخ بن لادن و تروریست داعشی معروف در شمال تهران در ویلای ۱۲ ملیاردی و فعالیت آزاد او در سایت “مافا” . مقاومت اهواز هم چیزی در حد لشگر زعفر جنی است . روحانی در نیویورک واقعا به حادثا شوم بامداد شنبه نیازمند بود و …. با اینهمه تروریسم را محکوم میکنم در همه ابعاد و با تمام رنگهایش . علیرضا نوری زاده شنبه ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸
شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد، هرگونه حملات تروریستی و کشتار انسان ها را اکیدا محکوم می کند و جانباختن بیش از ۲۵ نفر از هم میهنان گرانمایه مان را در حمله به مراسم رژه نیروهای مسلح ایران در شهر اهواز را به ملت ایران و خانواده های این عزیزان تسلیت می گوید و برای مجروحان این رویداد اندوه بار آرزوی بهبودی دارد. ما جمهوری اسلامی را در این فاجعه مرگبار بدون هیچ گونه گمانه زنی، خطاکار می دانیم.
در استانه برگزاری اجلاس شورای امنیت در ارتباط با دخالت های نظامی در کشورهای منطقه، پشتیبانی های مالی و مسلحانه از گروه ها و دولت های تروریستی، ادم ربایی، تهدید، بازداشت شهروندان دو تابعیتی و اقدام به بمب گذاری در اروپا از یک سو و نقض مستمر حقوق بشر در ایران از سوی دیگر، وحشتی بر بدنه حکومت فاسد و تبهکار جمهوری اسلامی انداخته است.
در حالی که حسن روحانی به نمایندگی از جمهوری اسلامی، با هزینه دو میلیون دلاری برای سخنرانی در سالن تقریبا خالی حضور خواهد داشت. انحصار توسعه و اداره چابهار، تنها بندر اقیانوسی ایران، زیبا و دیدنی و سرشار از ظرفیت های گردشگری به هند واگذار می شود. در جلسه با روسیه و چند کشور جداشده از شوروی سابق، امتیاز دریای کاسپین را به حراج می گذارند.
در حالی که حسن روحانی دستور می دهد پشت تریبون ها نگویید کشور دچار بحران شده است. هامون سومین دریاچه ایران به سبب بی کفایتی دولت در دیپلماسی با کشورهای همسایه خشک می شود. فلاکت و فقر بر سر هزاران چابهاری سایه زده است. ده ها هزار شهروندی که بدون اب و برق و هوای سالم در به در هستند. مردمانی که در موج بادهای ۱۲۰ روزه درمیان کپرها با تایر ماشین زندگی می کنند. ۱۱ میلیون حاشیه نشینان بیکار که با محرومیت از تحصیل، اعتیاد و آوارگی دست و پنجه نرم می کنند. نرخ آمار خودکشی رو به افزایش نجومی است.
هم میهنان، حکومتی که با عملیات تروریستی، هم میهن سوزی در سینما رکس آبادان، گروگان گیری سفارت امریکا، بمب گذاری در حرم امام رضا، اعدام های فله ای، ترور کنشگران، بازداشت و زندانی کنشگران مدنی و سیاسی به روی کار امد، با همین سیاست جنگ جویانه ولایت فقیه، از روح الله خمینی تا علی خامنه ای برای صدور انقلاب نفرین شده خود در هلال شیعی از عراق، سوریه، یمن و بحرین تا لبنان، منطقه را به خاک و خون کشانده است. اکنون که این اژده های هفت سر، نفس های آخرش را با خون اغشته کرده است، برماست که در برابر این جانیان تبهکار سکوت نکنیم و با همبستگی و همدلی ایران را از چنگال این اهریمنان زشت پلید رها کنیم.
پاینده ایران و ایرانیان
شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد