خانه » مقاله (برگ 30)

مقاله

سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران

در ضرورت تدوین اصول راهنمای ساختار حقوقی دوران گذار

«در پی فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟»، پرسشی است که مردم کشور با یکدیگر در میان می‌گذارند و پاسخ روشنی برای این پرسش نمی‌یابند. چراکه تکرار بازسازی استبداد در پی سقوط سامانه سلطنت – با ایجاد ستون پایه‌های جدید، در دوران گذار، بنام پاسداری از انقلاب -، ترسهای شدید را برانگیخته و این ترسها ذهن‌ها را به خود مشغول و گرفتار تردید جدی ساخته‌اند. از این‌رو، ساختار حقوقی دوران گذار باید پیشاپیش معلوم بگردد و موضوع نقد و تصحیح شود تا که مردم ایران آن را اطمینان بخش بیابند و بپذیرند.

سند حاضر، انتقال حاکمیت به مردم ایران را به ترتیبی پیشنهاد می‌کند که از روز نخست، نهادهایی که تشکیل می‌شوند بیانگر مردمسالاری حقوند باشند. افزون به اینکه عمل به حقوق پنج‌گانه و بکاربردن قواعد خشونت‌زدایی از سوی شهروندان، نیازمند رهایی کامل از استبداد نیست، بلکه روش استبدادزدایی در سطوح مختلف زندگی شهروندان و جامعه مدنی و سرانجام دولت هستند.

گذار از استبداد به مردم سالاری و تثبیت مردم سالاری مبتنی بر حقوق و کرامت انسان، به یک میثاق ملی حقوقی نیاز دارد که شرایط و روشهای جایگزین را ارائه کند. بدین‌سان، تدوین و نشر متنی بعنوان ساختار حقوقی دوران گذار که اصول راهنمایی برای سامان بخشیدن حقوقمدارانه به اداره کشور– در این دوران سرنوشت ساز – باشد، ضرور است. مهمترین کارکرد سند ساختار حقوقی دوران گذار روشنایی بخشیدن به مراحل عمده دوران گذار به یک دولت حقوقمدار پایدار است.

بنابر این، تا زمان تصویب قانون اساسی، سند حاضر، قانون مرجع دوران انتقال حاکمیت به ملت ایران است. قانون اساسی جمهوری اسلامی بر پایه ولایت مطلقه فقیه ملغی و فاقد اعتبار است. قوانین و مقررات ناسازگار با حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی، حقوق ایرانیان به عنوان عضوی از جامعه جهانی، حقوق طبیعت و یا با این اصول راهنما، در حدود ناسازگاری‌اشان، نامعتبر‌اند. برای اداره امور کشور و تا تصویب قوانین جدید، شماری از قوانین و مقررات عادی سازگار با حقوق فوق لازم الاجرا هستند.

در دوران گذار، چهار قوه وجود دارند که با یکدیگر دولت موقت را تشکیل می‌دهند: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران، حکومت انتقالی، شورای عالی قضایی دوران گذار و شورای رسانه‌های ملی. علاوه بر این چهار قوه، هیات حقیقت یاب و صلح همگانی نیز تشکیل می شود. نحوه تشکیل و وظایف هر یک از این پنج نهاد در این سند که ساختار حقوقی دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران است، مشخص شده‌ است.

برای دوران گذار انتقال حاکمیت به ملت ایران و استقرار دولتی حقوقمدار و حقوقمند و حقوند از زمان اعلام رسمی استقرار شورای انتقال حاکمیت در ایران، یک سال تا حداکثر هجده ماه در نظر گرفته می‌شود. هر چند کوشش متصدیان دولت در دوران انتقال و جامعه مدنی باید این باشد که این دوران هرچه زودتر به سر‌ آید.

۱٫ حقوق اساسی

اصل یکم: در ایران دوران گذار، حقوق پنج‌گانه – که امید است مردم ایران هم اکنون عمل به آنها را آغاز کنند – اجرا خواهند شد. از این‌رو، هرگونه تبعیض بر مبنای جنسیت و مذهب و قومیت و زبان و رنگ و اصل و نسب و نیز این و آن نهاد ممنوع است. حاکمیت قانون برپاست و همگان در حقوق و تکالیف که عمل به حقوق باید باشند، برابرند. عمل به حقوق پنج‌گانه شهروندان را از منزلت بمعنای برخورداری از حمایت‌های قضائی و غیر آن و نیز کرامت برخوردار می‌کند. بدین‌خاطر، ویژگی‌گرایی‌های موجود الغاء می‌شوند و هر چهار قوه مسئولیت حمایت بدون تبعیض از یکایک شهروندان را برعهده می‌گیرند. از این‌رو، برابر قانون، تنظیم رابطه‌ها توسط حقوق بسط می‌یابد و تبعیض‌ها و نابرابری‌های ناشی از نقض حقوق لغو می‌شوند. محرومیت زدایی از اقشار آسیب‌پذیر جامعه آغاز می‌گیرد. تأکید می‌شود که طبیعت از حقوق خود و همه شهروندان، از حقوق انسان و از حقوق شهروندی برخوردار می‌شوند و حقوق ملی و حقوق ایران بمثابه عضو جامعه جهانی راهبر سیاست خارجی ایران می‌گردند.

اصل دوم: از آنجا که زنان و مردان به مثابه انسان از حقوق برابر برخوردارند، کلیه اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین مدنی و کیفری و اداری و دیگر قوانین جمهوری اسلامی مربوط به زنان که ناقض حقوق بنیادین آنان هستند و یا به زیان زنان تبعیض آشکار قائل شده‌اند، از زمان رسمیت یافتن شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران ملغی هستند.

اصل سوم: شخصیت و کرامت ذاتی هر انسان خدشه‌ناپذیر است. قانون، مصوبه و یا سیاستی که مغایر با حقوق انسان باشد نامعتبر و اجرای آن ممنوع می‌شود. هرگونه رابطه سلطه گر – زیر سلطه میان دو شخص و یا بین شخص و یک گروه و یا میان چند گروه، ممنوع می‌شود.

اصل چهارم: رعایت حقوق و کرامت غیر ایرانیان ساکن ایران الزامی است. از این‌رو، بر وفق ضوابط قانونی مربوط به امور خارجیان، که متناسب با حقوق پنجگانه وضع می‌شوند، به امور آنان از جمله حق اقامت، تحصیل، کار، ازدواج و حقوق شهروندی و یا تقاضای دریافت تابعیت ایرانی، رسیدگی می‌شود.

تبصره: در دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، مرزهای کشور بسته می‌شوند و تنها ورود و خروج کسانی مجاز می‌شود که گذرنامه (مورد شهروندان ایرانی) و یا اجازه ورود (مورد اتباع کشورهای دیگر) از حکومت دوران گذار داشته باشند.

اصل پنجم: مجازات اعدام و شکنجه و هرگونه رفتار منافی کرامت انسان، بی درنگ ممنوع می‌شود.

اصل ششم: نهاد دولت (مجموعه چهار قوه مقننه، قضائیه، مجریه و رسانه‌های ملی) از نهاد دین جدا خواهد شد و به دین دولتی و دولت دینی پایان داده می‌شود. هیچ دین و مرام و عقیده‌ای رسمیت دولتی نمی‌یابد وهیچ کس به دلیل داشتن و یا نداشتن دین و یا مسلک یا اندیشه‌ و مرامی، از امتیازی برخوردار یا از آن محروم نمی‌‌شود.

اصل هفتم: کشور ایران مستقل و تجزیه‌ ناپذیر است و جمهور شهروندان، به صفت فرد و ملت، بر تمام وطن حق دارند.

اصل هشتم: دولت دوران گذار در کشور ایران، نهاد مستقل و واحدی است که بر اساس موازین بهم‌ پیوسته حقوق انسان، حقوق شهروندی، حقوق ملی و حقوق جامعه ملی بعنوان عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت تشکیل یافته و بر طبق این اصول سامان می‌پذیرد. در جا، دولت موظف به کوشش جهت بکارگرفتن امکانهای موجود و ایجاد امکانهای ضرور با همکاری جامعه مدنی برای برآوردن نیازهای اساسی شهروندان و رشد آنها بر پایه استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی و آبادانی طبیعت می‌شود..

اصل نهم: اساس سازماندهى کارهاى گوناگون در دوران گذار، تشکیل شورا بر مبنای گفتگو و یافتن نظر جمعی و بر مبنای هر شهروند یک رأی می‌باشد. مقام‌ها، از انتخابی و انتصابی، موروثی نیستند و انتخاب افراد بر اساس دانش و توانایی هر فرد صورت می‌گیرد.

اصل دهم: بنابر اصل استقلال، رابطه‌ها با کشورها، بر وفق اصل نه مسلط نه زیر سلطه، و حفظ حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق جامعه ملی به عنوان عضو جامعه جهانی تنظیم می‌شوند. هیچ شخص و مقام و گروه و نهاد و سازمان و دولتی شریک در حاکمیت ملی نیست.

اصل یازدهم: سازماندهی دولت در دوران گذار برای انتقال حاکمیت به ملت ایران – که، بنابر اصل هشتم، باید سازگار با حقوق پنج‌گانه باشد -، از راه تغییر ساختار استبدادی دولت، با هدف ناممکن کردن بازسازی استبداد، بروفق اصول راهنمای انتقال حاکمیت به مردم ایران، تجدید می‌شود.

اصل دوازدهم: هر شهروند بر اداره جامعه خود حق دارد و به عنوان عضو جامعه ملی، حق خویش را مستقیم از راه همه پرسی، و یا غیر مستقیم، از راه رأی آزاد و مخفی به نامزدهای مقبول خویش اعمال می‌کند.

اصل سیزدهم: هیچکدام از اصول استقلال و آزادی و وحدت ملی و کثرت‌گرایی و حق اشتراک و حق اختلاف و تمامیت ارضی کشور بر یکدیگر تقدم و تأخر ندارند و عمل به آنها و حراست از آنها حق و وظیفه دولت و همه شهروندان است.

اصل چهاردهم: تشکیل و فعالیت احزاب و جمعیت‌های سیاسی و دینی و مرامی و انجمن‌ها و سندیکا‌ها و تعاونی‌های صنفی آزاد است و هریک از آنها در حوزه خود در حقوق، با یکدیگر برابرند و تبعیضی بین آنها نیست. سازمانهایی که تشکیل می‌شوند، در تشکیل و عمل، نباید ناقض حقوق اعضای خود باشند و وظیفه‌دارند نگهبان حقوق اعضای خویش باشند.

اصل پانزدهم: هیچ شخص، گروه و یا حزب و یا جمعیتی حق ندارد بنام عقیده‌ای و یا مرامی و به استناد برخورداری از حمایت اکثریت شهروندان، در پى سلطه‌گرى بر مردم یا شخص و یا گروه و یا حزب و جمعیت دیگری باشد.

۲٫ شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران

اصل شانزدهم: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران نهادی است که مشروعیت خود را از جنبش همگانی مردم و از خلال توافق‌های سیاسی حاصل از مشارکت فعال اکثریت ایرانیان شرکت کننده در جنبش عمومی مردم بر ضد جمهوری اسلامی ایران بدست می‌آورد. از آنجا که نوع تغییر رﮊیم نوع بدیل را نیز معین می‌کند، بنابر این‌ که تغییر به یمن جنبش همگانی روی دهد، سمت‌یابی جنبش و نقشی که شورا در آن ایفا می‌کند، تعیین کننده آن بمثابه مقام تصدی کننده دوران گذار است. افزون بر این، پس از انتخابات شوراهای شهر و روستا مردم هر استان با رأی اکثریت نمایندگان منتخب خود، یک نماینده برای عضویت در شورای ملی انتقال حاکمیت انتخاب می‌کنند. این نمایندگان به جمع نمایندگان شورای انتقال حاکمیت به مردم می‌پیوندند. اعضای شورا با همان هویت سیاسی که به عضویت آن درآمده‌اند، خدمت می‌کنند. هرگاه معلوم شود هویت سیاسی واقعی خویش را پنهان کرده‌اند و یا با درآمدن به عضویت شورا، آن را تا حد ضد هویتی تغییر دهند که بدان شناخته بوده‌اند، با رأی اکثریت از عضویت شورا بر کنار می‌شوند.

وظایف این شورا عبارتند از:

۱٫ انتخاب رئیس حکومت انتقالی و تایید صلاحیت وزیران او

۲٫ تشکیل شورای عالی قضایی موقت

۳٫ تعیین اعضای نظارت بر انتخابات

۴٫ تشکیل هیأت ملی حقیقت یابی، و صلح

۵٫ نگهبانی از حقوق پنج‌گانه (حقوق ذاتی حیات انسان، حقوق شهروندی، حقوق جامعه ملی، حقوق جهانی ایرانیان به عنوان عضوی از جامعه جهانی و حقوق طبیعت) و التزام بدانها در تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آنها توسط سازمانهای دولتی و برداشتن موانع عمل به این حقوق

۶٫ شفافیت بخشیدن به قراردادها و روشن ساختن وضعیت کلی کشور در همکاری با حکومت انتقالی

۷٫ رسیدگی به وضعیت نهادهای موازی که در دوران ولایت فقیه تشکیل شده‌اند، از طریق اصلاح و ادغام آن نهادها در نهادهای حقوقمند.

۸٫ تشکیل شورای رسانه‌های ملی دوران گذار

۹٫ نظارت بر رعایت و اجرای ساختار حقوقی دوران گذار

فعالیتهای شورا باید شفاف و علنی باشند. موارد مربوط به امنیت ملی مستثنی و در جلسه غیر علنی قابل طرح می‌شوند. برای تشکیل جلسات غیر علنی رأی دو سوم اعضای شورا ضرور است. تصمیمات شورا جز در مواردی که استثنا می شوند به مردم کشور بطور کامل گزارش خواهند شد.

اصل هفدهم: همه اعضای شورا، بر وفق باور خود، سوگند زیر را ادا می‌کنند:

«مردم ایران را به شهادت می‌گیرم که ضمن پرهیز از هرگونه خودکامگی، بر حفظ و حمایت از اصول استقلال و آزادی و وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور، به عنوان مجموعه‌ای تفکیک ناپذیر، عامل و بر عهد خود به این اصول وفادار بمانم و صادقانه به مسئولیت‌های خویش، به عنوان عضو شورای انتقال حاکمیت به مردم، عمل کنم. من با تمام توان در دفاع ازمجموعه بهم پیوسته‌ِ حقوق انسان، حقوق شهروندی او، حقوق جامعه ملی و حقوق این جامعه بعنوان عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت، می‌کوشم و بر طبق سند ساختار حقوقی و آیین نامه داخلی آن انجام وظیفه می‌کنم».

اصل هجدهم: وظایف ریاست شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم را آیین‌نامه داخلی شورای انتقال حاکمیت تعیین می‌کند. این آیین‌نامه توسط اعضای آن شورا تدوین می‌شود.

اصل نوزدهم: برای هر اجلاس، تمام اعضای شورای انتقال حاکمیت باید دعوت شوند. حضور نصف بعلاوه یک اعضای شورا شرط رسمیت یافتن هر اجلاس است. مصوبات شورا به رأی نصف بعلاوه یک کل اعضای شورای انتقال حاکمیت به مردم نیاز دارد.

اصل بیستم: قانون اساسی جمهوری اسلامی فاقد اعتبار است. قوانین و مقررات عادی باقی مانده در صورتی که با حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی و حقوق طبیعت و با این اصول راهنمای دوران گذار ناسازگاری نداشته باشند اعتبار دارند. مرجع تشخیص این ناسازگاری، شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم است. این شورا هیأتی موقت به عنوان هیأت رسیدگی به قوانین جاری را با ترکیب زیر تشکیل می‌دهد:

● سه تن از حقوقدانان به انتخاب اعضای هیأت‌های علمی دانشکده‌های حقوق دولتی و آزاد کشور

● سه تن از وکلای با سابقه دادگستری به انتخاب کانون وکلای دادگستری ایران

هرگاه برابری اعضای زن و مرد ممکن نباشد، دست کم دو تن از اعضای این هیأت باید از زنان حقوقدان باشند.

شورای انتقال حاکمیت پس از مشورت با هیأت رسیدگی به قوانین و مقررات، نظر نهایی خود را بدون تأخیر در مدت زمان معقول به حکومت موقت برای اجرا ابلاغ می کند.

اصل بیست و یکم: شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران در مقام تصمیم گیرنده موظف است که جامعه را از فعالیتهای خود آگاه کند. در اتخاذ تصمیم‌ها و انتخاب‌ها از جامعه مدنی یاری بخواهد و از مشورت شهروندان بهره برد. رسانه‌های همگانی، تحت مدیریت شورای رسانه‌های ملی دوران گذار، موظف به انتشار مذاکرات شورا و مصوبه‌های آن هستند.

۳٫ شورای عالی قضائی موقت

اصل بیست و دوم: دستگاه قضایی لازم است به سرعت استقلال خود را بازیابد. هر عضوی از این دستگاه که در نقض فاحش و نظامند حقوق انسان نقش داشته و یا دارای سابقه صدور احکام ظالمانه باشد، از خدمت در این قوه ممنوع می‌شود. مرجع رسیدگی به وضعیت این اشخاص، شورای عالی قضائی موقت است که ضمن مشورت با کانون وکلا و جامعه حقوقدانان و مدافعان حقوق بشردر این مورد اقدام می کند.

اصل بیست و سوم: شورای عالی قضائی موقت، اداره امور مربوط به قوه قضائیه اعم از استخدام و نصب وعزل قضات و تغییر محل مأموریت و تعیین مشاغل وترفیع آنان را بر عهده دارد. ترکیب این شورا عبارت است از:

۱٫ سه نفر از مستشاران یا رؤسای شعب دیوان عالی کشور به انتخاب هیات عمومی دیوان،

۲٫ شش نفر از دادرسان با تجربه و پاکدامن که دارای لااقل ده سال سابقه خدمت قضائی مستمر باشند

۳٫ دادستان کل کشور

۴٫ رئیس دیوان عدالت اداری

۵٫ رئیس دیوانعالی کشور که ریاست شوری را نیز بر عهده دارد.

تمامی اعضائی که شورای انتقال حاکمیت به مردم بر می‌گزینند باید سابقه رعایت حقوق انسان و مخالفت با عامل استبداد شدن قوه قضائیه را داشته باشند.

اصل بیست و چهارم: دادرسان دادگاه‌ها مکلفند از اجرای تصویب‌نامه‌ها و آئین‌نامه‌ها و نظامنامه‌ها و بخش‌نامه‌های رژیم گذشته که مخالف با مفاد صریح اصول راهنمای دوران گذار هستند، خودداری کنند.

اصل بیست و پنجم: تشکیل هرگونه دادگاه ویژه یا استثنائی ممنوع است.

اصل بیست و ششم: هیچ جرم و کیفر و یا دادرسی کیفری بدون وجود قانونی که وضع شده باشد، از سوی هیچ مقامی قضایی وضع و اجرا نمی‌شود. از این‌رو جرائمی که قوه قضائیه خود وضع کرده باشد ملغی هستند و محکومان به این جرائم حق اعاده حیثیت و جبران خسارت را دارند.

اصل بیست و هفتم: دادخواهی و داشتن وکیل حق مسلم همگان است. فاقدان امکان، بر یافتن امکان، حق دارند و دولت دوران گذار نیز باید دادخواهان فاقد امکان را از امکان برخوردار کند.

اصل بیست و هشتم: تحریک و تشویق به خشونت و نیز حکم به تکفیر اشخاص جرم است. صدور هرگونه حکم قضائی در انحصار قوه قضائی است و اجرای حکم نیز با قوه مجریه است.

۴٫ هئیت حقیقت یاب و صلح همگانی

اصل بیست و نهم:

● از آنجا که شهروندان بسیارى بخاطر عقاید دینی یا مرامی و یا اندیشه و عمل سیاسى، گرفتار ستم دولت ولایت مطلقه فقیه و سازمان‌‌ها و گروه‌هاى «سیاسى و عقیدتى» شده‌اند و این رﮊیم و سازمانها و گروههای در خدمت آن شهروندان ایرانی و نیز غیر ایرانی را از حق حیات محروم و یا به حقوق آنها تجاوز کرده‌اند و با زندانی کردن و شکنجه و روشهای دیگر، زیانهای روحی و جسمی به آنها وارد کرده‌اند،

● از آنجا که بر وفق میزان عدالت ترمیمی، قربانیان و خانواده‌ها و نزدیکان آنان و تمامی جامعه بر ترمیم و جبران حق دارند،

● از آنجا که جنایت بر ضد بشریت شامل مرور زمان نمى‌شود،

● از آنجا که جمهور مردم نیازمند جریان آزاد داده‌ها و اطلاعات، بنابراین، زمان لازم برای اطلاع شفاف از آنچه بر قربانیان جنایتها گذشته، هستند و وجدان‌های اخلاقی و تاریخی می‌باید غنای لازم را بیابند تا که استبداد دیگر هیچ‌گاه بازسازی نگردد و جنایت برضد شهروندان را روش نگرداند و وجدان هر شهروند واقف به حقوق خویش شود و عمل به این حقوق، همگانی و مداوم بگردد،

● از آنجا که قربانی هر جنایت و هر بى‌عدالتى تنها او نیست، بلکه تمامی انسانیت است،

● از آنجا که هم حق دفاع از حقوق دیگران، وهم مطالبه دفاع از حق خود از دیگران، حق هر شهروند است

● از آنجا که اگر شهروندی خود را در محنت دیگرى شریک نداند و مسئول و موظف به زدودن محنت او و دفاع از حقوق او نداند و مبارزه با بى‌عدالتى را حق خویش نشمارد و به این حق عمل نکند، دمکراسى که یکى از ارکان آن برابرى همگان در برخورداری از حقوق و امکانهای لازم برای برخورداری از حقوق است، استقرار و استمرار نمى‌یابد،

● از آنجا که تا جرم، بدون حضور مجرم در برابر قاضی عادل، محرز نشود، جامعه از جرمهایى که واقع شده‌اند آگاهی بدون خدشه نمی‌یابد و آنها را برسمیت نمی‌شناسد و مسئولیت خویش در وقوع جرائم و جنایتها را نیز نمی‌پذیرد،

● از آنجا که وجدان تاریخی جامعه نیازمند آن‌است که تاریخ شخصى قربانیان به تاریخ رسمى بدل شود،

● از آنجا که بر میزان عدالت ترمیمی، ترمیم و جبران زیانهای قربانیان و جامعه بس دشوار است،

● از آنجا که خلاء رسیدگی قضائی بر میزان عدالت ترمیمی را انتقام‌گیریهای شخصی پر می‌کند که سبب بسط خشونت در سطح جامعه و تنظیم رابطه‌ها توسط زور، بنابراین، بازسازی استبداد می‌شود،

باید قربانیان توان دادخواهی پیداکنند، تا که با دردها و رنج‌های خویش، تنها نمانند و بتوانند به نظام جدید که بر میزان عدالت اجتماعی برپا می‌شود، اعتماد بیابند و امید به حال و آینده و شرکت در جامعه حقوند، آنها را از غم گذشته و یأس و احساس ناتوانی که گرفتارش هستند، برهاند.

در نتیجه، بمحض شروع بکار شورای موقت انتقال حاکمیت به مردم ایران، در رابطه با جرایم سیاسى- عقیدتى، با هدف ترمیم و جبران، بعد از رایزنى با احزاب و سازمانهاى مختلف سیاسى و شخصیتهاى مبارز و مستقل و فعالان جامعه مدنى و حقوق بشری و حقوقدانان، هیأت حقیقت یابی و صلح و و آشتی همگانی، بر وفق ضوابط عدالت ترمیمی، مشغول بکار می‌شود. این هیأت وظایف زیر را دارد:

۱٫ جمع آورى اسناد و مدارک در باره جنایتهای سیاسی ـ عقیدتی که در دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی انجام گرفته‌اند. موارد نقض حقوق انسان مى‌توانند توسط مقامها و مأموران دولت و یا اعضای احزاب و سازمانهاى سیاسى و یا عقیدتى ارتکاب یافته باشند.

۲٫ جمع آورى و دسته بندى کلیه شکایتها از مسئولان سابق و یا از افراد دیگرى که تصمیم‌های سیاسى و یا عملکردهاى سیاسی – عقیدتی‌شان منجر به جنایت شده است. هدف از این کار، یافتن حقیقت و گزارش نهائى آن به مردم ایران است.

۳٫ این هیأت به شرح حال کلیه قربانیان و شرح ماوقع توسط بستگان و نزدیکان قربانیان گوش فرا میدهد. از قربانیان و بستگان و نزدیکان آنها می‌خواهد حقیقت و تمام حقیقت را بی‌کم و کاست شرح کنند.

۴ ـ بنابر وظیفه کشف حقیقت و ترمیم و جبران زیان وارده، هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» تمامی مقامها و مأمورانی که حاضر به اعتراف به اعمال خود و یا دفاع از خود هستند را احضار می‌کند و به گفته‌هاى آنان گوش فرا می‌دهد. هیأت «حقیقت یابی و صلح» اصل را بر برائت می‌گذارد و با رعایت اصول راهنمای قضاوت، هدف را ترمیم و جبران زیانها و بازگویى حقیقت می‌شناسد. مظنونین تا یکسال بعد از تشکیل هیأت حق دارند خود را معرفی و تقاضا کنند هیأت اعتراف به عمل ارتکابی را از زبان آنها بشنود و تقاضای عفو کنند.

۵٫ کلیه جلسات هیأت « حقیقت یابی و صلح» در رابطه با قربانیان و متهمین علنی هستند. مگر به درخواست خانواده قربانیان و یا تشخیص هیأت به لحاظ تأمین امنیت. کلیه وسایل ارتباط جمعی حق حضور در جلسه‌ها را دارند. بازگویی‌ها و اظهارات قربانیان و مرتکبان شفاف و در وقت مقتضى در اختیار مردم قرار می‌گیرند حتی اگر پخش مستقیم به ملاحظه حفظ امنیت و یا خواست خانواده‌ها بلافاصله انجام نگیرد.

۶ . عفو مشروط و فردی و منوط به ترمیم و جبران است. و نیز، موکول است به اعتراف به حقیقت. عفو نمی‌تواند بدون اعتراف به حقیقت بعمل‌آید. عفو نمی‌تواند جمعی و گروهی باشد. حکم عفو تنها در باره جرائم و جنایتهای غیرقابل جبران اما قابل ترمیم مانند قتل، شکنجه، حبس‌کردن و… که در رابطه با مسائل عقیدتى ـ سیاسى-دینى ارتکاب شده‌اند صادر مى‌شود و در باره جرائم جبران‌پذیر مانند دزدى، سؤ استفاده‌هاى مادى و رشاء و ارتشاء و… صادر نمى‌شود.

۷٫ هیأت بنا بر مورد، متخلفان و جنایتکاران را از مناصب دولتى و انتخابى محروم می‌کند.

۸٫ در صورت کتمان حقیقت از سوى مرتکب جرم و جنایت، سر و کار او و افرادى که حاضر به شهادت دادن نمی‌شوند، با قوه قضائى است. این قوه در باره مرتکب یا مرتکبان هر جرم یا جنایت قضاوت و بر وفق قانون، در باره آنها، حکم صادر می‌کند.

۹٫ هیأت «کشف حقیقت و ترمیم و جبران» به غیر از صدور حکم عفو، با شرایط بالا، حق محاکمه ندارد. قضاوت بر عهده قوه قضائى است. بعد ازگذشت دوازده ماه، هیأت اطلاعات جمع آوری شده در باره کسانی که عفو نشده‌اند را به تدریج در اختیار دستگاه قضائى قرار می‌دهد.

۱۰٫ هیأت فهرستى از قربانیان تهیه می‌کند و گزارش نهایی‌اىش باید شامل این فهرست باشد. این هیأت فهرستى نیز از وابستگان قربانیان و پیشنهادهای لازم برای ترمیم یا جبران مادى و معنوى ستم روا رفته بر قربانیان و وابستگان آنان را ارائه می‌کند.

۱۱٫ این هیأت تا زمانی که رسیدگی به تمامی موارد را به پایان نبرده‌است، بکار خود ادامه می‌دهد. مگر این که، در پی استقرار دولت حقوقمدار، هیأت گزارش کار خود را به مجلس تقدیم کند و مجلس به ادامه کار آن رأی ندهد.

۱۲٫ دوران مورد رسیدگى این هیأت، دوران دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی است. حداکثر مدت کار این هیأت چهار سال است. بعد از پایان مدت چهار ساله، هیأت گزارش کامل خود را به مردم ارائه می‌کند. این گزارش بعنوان سند رسمى منتشر مى‌شود. مجلس منتخب مردم می‌تواند بعد از پایان دوره چهار ساله، مأموریت هیأت را تمدید کند.

۵٫ حکومت دوران انتقال

اصل سیم: رئیس حکومت دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران با رأی اکثریت شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم، تعیین می‌شود. او هیأت وزیران را از میان چهره‌های شاخص ملی انتخاب می‌کند. وزیران اعتبار نامه خود را از شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران کسب می‌کنند. ریاست حکومت دوران انتقال در غیاب رئیس این حکومت، با معاون اول وی است. مصوبات هیأت وزیران و معاون او بایستی به اطلاع و تصویب رئیس حکومت دوران انتقال برسد. آنها در مقابل رئیس حکومت پاسخگو هستند. شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران حق استیضاح وزرای حکومت را دارد. ورقه استیضاح باید به امضای یک سوم اعضای شورای انتقال حاکمیت برسد.

اصل سی و یکم: به درخواست حکومت دوران انتقال، شورای ملی انتقال حاکمیت به مردم ایران و حکومت این دوران، برای تعامل و تسریع در تصمیم گیری، جلسات مشترک برگزار می‌کنند.

اصل سی و دوم: برگزاری انتخابات بر عهده وزارت کشور حکومت دوران انتقال است. نظارت بر هر نوع انتخابات و مراجعه به آرای عمومی، توسط نهاد مستقل انتخابات انجام می‌گیرد. اعضای این نهاد حداقل هفت تن خواهند بود که توسط شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران انتخاب می‌شوند. این اعضاء از میان کسانی انتخاب می‌شوند که در حکومت و شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران عضویت نداشته باشند و حتی‌المقدور در نهادهایی عضویت داشته باشند که سابقه طولانی در دفاع از حقوق و مبارزه برای انتقال حاکمیت به مردم کشور را داشته باشند.

تبصره: سازمانهای بین‌المللی دفاع از حقوق انسان و حقوق شهروندی که بی‌طرف باشند، هرگاه تقاضا کنند، بعنوان ناظر پذیرفته می‌شوند.

اصل سی و سوم: حکومت دوران انتقال موظف است شرایط لازم برای بازگرداندن استعدادهای به ناحق رانده شده از کشور و یا مهاجرت گزیده از ایران را به منظور مشارکت در استقرار و استمرار و پیشبرد دموکراسی و خدمت به وطن فراهم آورد.

اصل سی و چهارم: سیاست خارجی ایران در دوران گذار بر پایه استقلال و آزادی و حقوق پنج‌گانه و عدم مداخله در امور کشورهای دیگر و حسن همجواری بنا می‌شود. رئیس حکومت دوران انتقال، به پیشنهاد وزیر امور خارجه و تصویب شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران، سفیران ایران در کشورهای خارجی را در اولین فرصت تعیین می‌کند. این سفیران مبشر حق صلح و دیگر حقوقی می‌گردند که سزاست اصول قوانین اساسی بگردند. اینان بر وفق اصل چهارم، در عادی کردن روابط خارجی و استیفای حقوق تضییع شده مردم ایران اقدام می‌کنند.

اصل سی و پنجم: حکومت دوران انتقال قراردادهای منعقده با دیگر کشورها و بحرانهای بزرگ از گذشته تا امروز، از جمله گروگانگیری در سفارت آمریکا، جنگ عراق با ایران، سیاست هسته‌ای و دخالت نظامی در کشورهای منطقه و … را بررسی می‌کند و نتیجه را به شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران و مردم ایران بطور شفاف گزارش می‌کند.

اصل سی و ششم: وظایف مهم حکومت دوران انتقال:

۱٫ ایجاد امکانها برای آنکه شهروندان از حقوق خود برخوردار شوند و تأمین امنیت ملی و دفاع از مرزها

۲٫ اداره کشور (مالی و سیاسی و…)

۳٫ اطلاع رسانی و شفاف سازی در باره وضعیت کشور

۴٫ برگزاری انتخابات شوراهای شهر و استان: در کمتر از چهار ماه بعد از استقرار حکومت دوران انتقال، انتخابات شوراهای شهر و روستا در سراسر ایران انجام می‌گیرد. شوراهای هر استان یک نماینده برای عضویت در شورای انتقال حاکمیت انتخاب می‌کنند. تا زمان تشکیل شوراها طبق قانون اساسی، این شوراها بکار خود ادامه می‌دهند.

۵٫ تشکیل بحث‌های آزاد میان حقوقدانان و صاحبان دیگر دانشها در باره قانونهای اساسی پیشنهادی، به ترتیبی که شهروندان از آنها آگاهی بایسته را بیابند.

۶٫ برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان.

۷٫ انجام رفراندوم برای تصویب قانون اساسی توسط مردم.

۸٫ برگزاری انتخابات طبق قانون اساسی جدید و تهیه مقدمات لازم برای استقرار دولت جدید

زبان و خط و پرچم و سرود

اصل سی و هفتم: زبان و خط رسمی کشور ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون اداری باید با این زبان و خط باشد. زبان فارسی بعنوان زبان مشترک در تمام مدارس ایران تدریس می‌شود. شهروندان ایرانی از این حق نیز برخوردارند که از زبان مادری خود، در آموزش و در مطبوعات کشور و نیز رسانه‌‌های گروهی استفاده کنند.

اصل سی و هشتم: تا زمانی که مردم مستقیم یا توسط نمایندگان خود ویژگی‌های پرچم ملی ایران را تعیین کنند، پرچم موقت ایران در دوران گذار، به سه رنگ افقی سبز و سفید و سرخ خواهد بود.

اصل سی و نهم: سرود ملی ایران باید بیانگر ارزش حیات و کرامت انسان و همه دیگر زیندگان و همبستگی ملی و صلح جهانی بر پایه نه مسلط نه زیر سلطه و حقوق پنج‌گانه، بنابراین، ترجمان فرهنگ استقلال و آزادی باشد. این سرود برانگیزنده نیروهای محرکه جامعه ملی به فعال شدن در رشد در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی باید باشد. ساختن این سرود به استعدادهای هنری پیشنهاد می‌شود. در دوران گذار، سرودهای ملی که ساخته و پیشنهاد می‌شوند، پخش می‌شوند تا شهروندان نظر دهند و بهنگام تصویب قانون اساسی، سرود ملی نیز به تصویب مردم ایران برسد. در دوران گذار، در اجتماع‌ها، پخش سرود «ای ایران» و دیگر سرودها مجاز است مگر سرودهای یادآور استبدادهای پیشین.

نیروهای انتظامی و امنیتی و نظامی

اصل چهلم: نیروهای نظامی و انتظامی، وفادار به حقوق و قوانین پذیرفته در این سند، تحت فرماندهی حکومت دوران انتقالی قرار می‌‌گیرند.

تبصره: برای آن ‌که هیچگونه خطری کشور را تهدید نکند، سربازان از سربازخانه‌ها مرخص نمی‌شوند و افراد نیروهای مسلح در حال آماده‌باش می‌مانند.

اصل چهل و یکم: نیروهای انتظامی بر مبنای اصول بی‌طرفی و قانونمداری و احترام به حقوق انسان، مسئول حفاظت از امنیت شهروندان و امنیت داخلی کشور و نظم عمومی و اموال عمومی هستند.

اصل چهل و دوم: وظیفه حکومت و شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران، مهیا کردن اسباب پدید آوردن ارتش ملی یگانه است. این ارتش از ادغام دو نیروی مسلح موجود پدید خواهد آمد.

اصل چهل و سوم: لازم است نیروهای مسلح نظامی و انتظامی و امنیتی در اختلافات سیاسی داخلی، کاملا بی‌طرف بمانند. ورود ارتش به عرصه اقتصاد ممنوع است. اما حکومت می‌تواند از تجهیزات نظامی و افراد آن در کارهای عمرانی و رویارویی با سوانح طبیعی و رفع خسارتهای ناشی از آنها، استفاده کند.

اصل چهل و چهارم: از آنجا که اطمینان از زندگی صلح آمیز و برخورداری از امنیت، بنابراین، از تمامیت ارضی و انسجام ملی، ضرورت گذار از استبداد به مردمسالاری است، هر اقدام مسلحانه‌ای به قصد بازسازی استبداد و یا تجزیه کشور، ممنوع و پایان بخشیدن بدان برعهده دولت دوران گذار است.

اصل چهل و پنجم: فرماندهی کل قوا در دوران انتقال بر عهده رئیس حکومت انتقالی است. او تلاش لازم برای سازماندهی نیروهای انتظامی و ارتش ملی ایران برابر اصل چهل و دوم را بعمل خواهد آورد. در این‌کار، از همکاری استعدادهای سالم و دانا به دانش و فنون نظامی برخوردار خواهد شد.

شورای رسانه‌های ملی دوران گذار

اصل چهل و ششم ـ رسانه‌های در اختیار رژیم ولایت فقیه با استفاده از بودجه دولتی، بیشتر صرف مغزشویی با سانسور حقایق تاریخی و قطع جریان اندیشه و اطلاعات، در چهار دهه گذشته در خدمت استمرار حیات رژیم بوده اند. اما هم این رسانه ها و هم استعدادهای انسانی و متخصصین اصحاب رسانه ها و هم منابع مالی و تکنولوژیک آنها متعلق به مردم ایران می باشند و نباید حیف و میل شوند. بکارگیری حقوق‌مند این ثروت‌های ملی، در جهت برپایی و پویایی و پیشبرد مردم‌سالاری، نقشی حیاتی دارد. برای ساماندهی این امر شورای رسانه های ملی دوران گذار برای رسیدگی و اداره همه رسانه‌های مختلفی که با بودجه دولتی عمل می‌کنند تشکیل می شود.

اصل چهل و هفتم: برای توانا شدن رسانه‌ها به انجام این وظایف، شورای رسانه‌های ملی دوران گذار برای رسیدگی و اداره همه رسانه‌های مختلفی که با بودجه دولت اداره می‌شوند، تشکیل می‌شود.

اصل چهل و هشتم: هدفها و سیاستهای راهبردی که شورا تعقیب خواهد کرد، عبارتند از:

۱٫ فراهم آوردن امکانهای لازم رسانه‌ای برای برقرار کردن جریان آزاد اندیشه‌ها و دانشها و هنرها و داده‌ها و اطلاعها و خبرها و نظرها،

۲٫ الغای سانسورها و آموزش کارکنان برای انتشار هر رویداد همان‌طور که روی ‌داده ‌است و پرهیز از جانبداری از کسی یا گروهی و یا اندیشه‌ای و یا هنری. پرهیز از انتشار خبرهای مجعول به قصد القای ترس‌ها در مردم. پرهیز از ایفای نقش قیم مردم در نوع اندیشیدن و عمل کردن. پرهیز از ایفای نقش مبلغ بسود این یا آن نامزد در انتخابات و یا بقصد اثر گذاردن بر نتیجه انتخابات. پرهیز از باز انتشار خبرهای جعلی رسانه‌های بیگانه برای سمت دادن به اندیشه و عمل مسئولان و مردم. پرهیز از شایعه پراکنی. پرهیز از ترور شخصیت بهر شکل از اشکال. پرهیز از درآوردن رسانه‌ها به خدمت «تغییر از بالا»، بنابراین القای ناتوانی و ناامیدی و خود بی‌نقش انگاری در شهروندان. و پرهیز از تبلیغ به سود شرکتهای فراملی که همواره آماده تحمیل اقتصاد مصرف محور به کشور و سلطه براین اقتصادند.

۳٫ فراهم کردن امکانهای لازم رسانه‌ای برای آموزش مداوم حقوق پنج‌گانه (حقوق ذاتی حیات انسان، حقوق شهروندی او، حقوق جامعه ملی، حقوق جامعه ملی به عنوان عضوی از جامعه جهانی و حقوق طبیعت) .

۴٫ فراهم آوردن امکانهای رسانه‌ای برای برگذارکردن مداوم بحث‌های آزاد حول حقوق و مسائل مهم تاریخی و ملی و روز داخلی و منطقه‌ای و جهانی.

۵٫ آشنا ساختن جامعه به قواعد انتخابات آزاد و عادلانه و آموزش فرهنگ استقلال و آزادی با هدف بالا بردن میزان خودانگیختگی در بکارانداختن استعداد خلاقه و دیگر استعدادهای شهروندان.

۶٫ رسانه‌های ملی نمی‌توانند در اختیار سیاستهای گروه خاص از جمله خود شورای انتقال حاکمیت به مردم و یا حکومت انتقالی قرارگیرند. در عوض،

۷٫ رسانه‌های ملی جهت اطلاع رسانی به همه اقشار مردم بایستی امکانهای اطلاع رسانی را در اختیار شورای انتقال حاکمیت به مردم ایران و حکومت انتقالی قرار ‌دهند و نیز امکان نقد نظروعمل مقامهای آنها را [از جمله از طریق برگزاری جلسات بحث آزاد] برای همگان فراهم آورند.

پادزهر اضطراب گذار از استبداد، سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران

اضطراب و ترس و دلهره و ناامنی، وسایلی هستند که هر استبداد، در جهت ساختن و پرداختن آنها، بطور مستقیم و یا غیرمستقیم، تلاش می‌کند، و آنها را بر علیه مردم به کار می‌برد تا آنها را رام و سربه‌زیر و ساکت کند، تا بتواند چند صباحی دیگر بر قدرت بماند.

این وحشت و دو دلی که اگر حاکمان مستبد و سلطه‌گر نباشند، وضعت مردم زیرسلطه بسیار بدتر خواهد شد، از کارسازترین و مهم‌ترین و موثرترین اضطراب‌ها بوده است، که بدون هیچ استثنائی، در طول تاریخ و در عرض جغرافیا، توسط همه مستبدان، به اشکال به ظاهر متفاوت، بکار برده شده است. بدون این رویه، که امتحان خود را، با موفقیت پس داده است، امکان ادامهٌ سلطهٌ مستبدان، که همیشه اقلیتی زورگو و خشونت‌گستر، و حاکم بر اکثریت منفعل و فعل‌پذیر هستند، غیر ممکن است.

نکته مهم دیگر اینکه طول عمر مستبد و نیز میزان اعمال خشونت مستبدان، نسبت مستقیم دارد با میزان اضطراب مردم که باز با نسبتی مستقی باعث انفعال و فعل‌پذیری و بی‌غمی مردم تحت‌سلطه می‌گردد. و در این حالت اکثریت این خود ما مردم هستیم که با انفعال خود، اجازه می‌دهیم ابعاد اضطراب، چون زهر مهلکی، کل جامعه را فرا بگیرد و ما را در سکون، منفعل‌تر سازد، تا که خود ما، مستقیم و غیر مستقیم، عاملی از عوامل ادامهٌ حیات رژیم بگردیم.

این زهر مسموم، نه تنها در تار و پود جامعه مدنی، مسمومیت ایجاد میکند، بلکه احزاب و تشکیلات مختلف و جامعه سیاسی هم به آن مبتلا می‌گردند. در این نتیجه، دسته‌های مختلف جامعه سیاسی، به دلیل اضطراب و افسردگی، اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی خود را از دست می‌دهد. نتیجه مسمویت با زهر اضطراب، متاسفانه این شده است که می‌بینیم، که عده‌ای با دریوزگی، به قدرت‌های خارجی متشبث می‌شوند، و عده‌های هم با اسم‌های بی‌مسمی اصلاح‌طلب و یا اصول‌گرا و یا تحول‌طلب، از انواع قدرت‌های داخلی متکدی هستند، تا که کسی بیاید و سرنوشت بدی را که الان گرفتار آن هستیم، به سرنوشت کمتر بدی! تبدیل کند. در همه این صورت‌ها، این‌ها همه، خواسته و یا ناخواسته، مستقیم و یا غیرمستقیم، باعث شده‌اند که خود با دست خویش، وسیله پیشبرد شعار رژیم ولایتی مبنی بر ’حفظ نظام از اوجب واجبات است‘ بگردند.

باید یادآور شد که مامورین دولت در قسمت‌های مختلف لشکری و کشوری، و حتی قوای سرکوب و ماموران اطلاعاتی و امنیتی هم از مسمومیت این زهر، در امان نیستند، و آن‌ها هم به دلایل و اشکال متفاوت، این اضطراب را دارند که اگر این رژیم برود، چه خواهد شد. بازتاب این اضطراب در این گروه، باعث سرکوب و خشونت بیشتر می‌گردد، که زمینه را برای خشونت‌ها و انتقام‌های واکنشی و زنجیره‌ای، فراهم می‌کند و حیات ملی ما، به طور شتاب‌گیر، به لبه پرتگاه نابودی می‌رود.

از جمله اضطراب‌ها، یکی این است که در دوران گذار، یعنی از زمان سقوط رژیم مستبد، تا برقرار شدن نظام جای‌گزین آن، امورات کشور چه‌گونه خواهد گذشت.

سندی که برای تهیه آن توسط ایستادگان بر خط استقلال و آزادی و حقوق‌مندی، تلاش و تحقیق و همکاری و همسازی و هم‌سویی‌های فراوانی لازم آورد(۱)، با عنوان ’سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران‘ بطور کامل در ذیل آمده است.

این سند، مانند شعار پرشعور مردم ایران، ’روی به ملت، پشت به قدرت‘ دارد، و مخاطب اصلی آن، لایه‌های مختلف مردم هستند.

در این سند، با تبادل نظر متخصصان، و مدافعان حقوق ایرانیان، و ایستادگان راه آزادی و استقلال، جوانب امور دوران گذار سنجیده شده و برای آنها راه‌حل ارائه شده است.

این سند متعلق به هیچ شخص و گروه خاصی نیست، و صاحب آن در واقع، خود ما مردم ایران هستیم.

از هموطنان دعوت می‌شود که این سند را مطالعه فرمایند، و پیشنهادها و نظرهای خود را ارسال نمایند.

همچنین از همه کسانی که عشق وطن و هم‌وطن را در دل دارند، دعوت می‌شود که، چنان‌چه با کلیات این سند مخالفت عمده‌ای ندارند، در انتشار آن، سایر هم‌وطنان را یاری فرمایند. سانسورها، که کم‌کم به خودسانسوری‌ها می‌انجامند، هم‌چون دیوارهای بلندی، توسط قدرت‌مداران و مستبدان، اطراف حقیقت را گرفته است. این حقیقت که ما مردم، به کمک همدیگر، و با اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، توانا هستیم که سرنوشت‌های خوب و خوب‌تری را برای خود رقم بزنیم.

علی صدارت

تحریم “انتخاب” برگزیده شدگان رژیم!

ج.ا بعد از چهار دهه با ارتکاب شنیع ترین جنایات و پلشتی ها و با اختلاسها و غارتهای بی مانند منابع ملی و طبیعی در تاریخ ایران و با اعمال حداکثر تبعیض ها در حق زنان، ادیان و مذاهب، ملتها و اقوام و با ورشکستگی در تمامی عرصه ها بپایان حکومت ننگین خود نزدیک شده است.
افتخار تاریخی ما تورکمنها در ایران، شناخت درست از ماهیت ضد بشری هیولای اسلام سیاسی، حتی قبل از بقدرت خزیدن ان و پی بردن به بیگانگی و ضدیت ان با خواست های دمکراتیک و هویت طلبانه خود بود. بهمین دلیل تورکمنها صف مبارزات خود را در مبارزه با استبدادسلطنتی از صف اسلامیون ولایی جدا ساخته و طرح خواستهای هویت طلبانه و دمکراتیک خود را بطور مستقلانه از انها پیش برده بوده ایم.
بدنبال انقلاب اسلامی نیز این ملت تورکمن بود که بعنوان تنها ملتی در کلیت خود در ایران به بنیان نظام اسلامی در رفراندوم “آری یا نه” معروف رژیم و متعاقب ان در “همه پرسی به قانون اساسی” بعنوان سخیف ترین قانون در جهان رای منفی داد!
با این حال رژیم در حال احتضار ولی مطلقه بی اعتنا به نفی تاریخی خود توسط مردم تورکمن، طبق روال هر دوره از مضحکه انتخاباتی خود و بدون توجه به جنایات و یغمای چهل ساله منابع ملی و تخریب محیط زیست و مصادره هرچیزی قابل غصب در تورکمنصحرا و به قهقرا کشانیدن جامعه ما و کل ایران از تمدن و زندگی امروزه بشریت و تحقیر و توهین به هویت ملی و بریدن زبان مادری چندین نسل از ما، کاندیداهای برگزیده شده خود برای به اصطلاح مجلس یازدهم را برای گدائی رأی به میان همین ملت فرستاده است!
معرکه گردانندگان این میدان وقاحت و نیرنگ نیز همان کاسه لیسان و دلالان رأی ساز حرفه ایی رژیم در منطقه در هر به اصطلاح انتخابات و بهمراه انها بعضی روحانیون سنی مذهب میباشند که عمامه خود را نیز مدیون لطف نماینده ولی مطلقه در منطقه میدانند! این واسطه های فریب و استحمار مردم که سرنوشت و اینده خود را با رژیمی که سیاهترین صفحات را به تاریخ ملت ما طی این چهاردهه از حیات ننگین خود افزوده است گره زده اند، خود نیز گویا واقف نیستند که انها نیز مسئول جوابگوئی به عملکرد ضد ملی و همکاری این به اصطلاح نمایندگان مجلس با یک رژیم ضد بشری و ضد تورکمن در فردای دمیدن صبح ظفر و غلبه سحر بر این سیاهی در مقابل همین مردم فلاکت زده و مصیبت کشیده تورکمن خواهند بود!
از اینرو ما به این افراد توصیه میکنیم که حداقل این آینده نگری و درایت را داشته باشند که اگر تا امروز در فریب مردم و از مشارکت با رژیم تقیه و جنایت جهت تامین منافع حقیر فردی خود علیه منافع ملی ملت خویش نان خود را در خون جوانان و رهبران ترور شده و در فلاکت و بی حقوقی ملی و شهروندی مطلق تورکمنها فرو برده و به خورد فرزندان خود داده اند، و غلت زدن در تعفن رژیم در “انتخباتی” که به احتمال قریب به یقین اخرین شعبده بازی و مضحکه ان نیز است، دوری جویند و نان فرزندان خود را در شغلی شرافتمندانه و با عرق جبین خود جستجو بکنند!
بویژه کسانیکه تحت عنوان”یاش اولیها” زیباترین و دمکراتیک ترین سنت ملت تورکمن را فرش زیر پای لگد مال کنندگان هویت ملی و به بندکشندگان آرزوهای پاک و انسانی ملت خود کرده و “شورای نگهبان” دومی در منطقه برای حمایت یا عدم حمایت از افراد برگزیده شده توسط “شورای نگهبان” ولی مطلقه در هر دوره از مضحکه انتخاباتی رژیم براه انداخته اند، باید تکلیف خود را در این شرایط مشروعیت و مقبولیت باختگی تمام عیار رژیم و در لحظات واپسین از حیات ننگین ان روشن بسازند که ایا بالاخره “پشت به دشمن، رو به ملت” خواهند ایستاد یا بهمراه ان به سیاهترین صفحات تاریخ تورکمن و ایران خواهند پیوست؟
مردم شریف تورکمن!
چهل سال استکه در آستانه هر نمایش انتخاباتی رژیم، تمامی کاندیداهای برگزیده و دستچین شده توسط “شورای نگهبان” ان بی محابا وعده و وعید ها از معجزات خود در صورت رأی اوردن به شما میدهند بدون انکه حتی یکی از انها را براورده سازند و جوابگوی مسئولیت خود در قبال وعده های خود بعد از ورود به سیرک مجلس اسلامی در مقابل موکلین خود باشند. زیرا، از یکسو در جمهوری تقیه ایران، مجلس و یا قوه مقننه نه تنها در “رأس امور” بلکه در “ته امور” نیز نبوده و چیزی بیش از یک مهر لاستیکی برای تایید فرمایشات و تصدیق “حکم حکومتی” رهبر بیش نیست. از اینرو انها نه توانایی و قدرت عملی ساختن گوشه ای از وعده وعیدهای ما قبل “انتخاباتی” خود را دارند و نه اعتقادی به ان. از سویی دیگر نیز، چون کسانیکه از غربال نیروهای امنیتی و “شورای نگهبان” میگذرند، بیشترین نزدیکی و امادگی را برای براوردن امیال رهبر خودکامه رژیم دارند و وعده و وعیدهای انها نیز چیزی نیست بجزگرم کردن تنور “انتخابات”.
کسانیکه به محلس رژیم راه میابند بخوبی واقفند که هیچگونه نقشی در سیاستگذاری های کلان و در قبال سرنوشت کشور که تماما در بیت رهبری با مشارکت سران ارگانهای امنیتی- نظامی تعیین میگردد نداشته و این دوره به اصطلاح نمایندگی خود را تبدیل به استفاده از رانت خواری، برخورداری از وامهای بدون بهره جهت خرید خانه و ماشین در تهران، کار چاق کنی و مشارکت در اختلاسهای کلان و غیره میکنند و با همان حقوق کلان وکالت مجلس نیز به بازنشستگی میروند و بدین سان زندگی خصوصی خود را تا پایان عمر با رأی فریب خوردگان تضمین میکنند!
در مذهب شیعه نیز اصولا اجماع و نظر اکثریت نه توسط آرای مردم بلکه با “بیعت” با رهبر مذهبی تعیین میگردد و آرای مردم برای مجلس فرمایشی رژیم نیز “بیعت” با ولی مطلقه و تایید تمامی جنایتها و خیانتهای وی تلقی میگردد. از این “بیعت” نیز حکومت اسلامی برای دو هدف استفاده میکند، برخ کشیدن مشروعیت مردمی خود در برابر جهانیان و دیگری بدست اوردن مجوز و رضایت مردم برای بکار گیری قوه قهریه جهت سرکوبی همان رأی دهندگان و یا “بیعت” کنندگان با خود!
با توجه به این تفاصیل، رأی به کاندیداهای برگزیده نیروهای امنیتی- نظامی و “شورای نگهبان” رهبر، معنایی بجز “بیعت” با رهبر نظام و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و غارت هرچه بیشتر منابع ملی و طبیعی خود نداشته و از اینرو کانون فرهنگی- سیاسی این مضحکه انتخاباتی برای مجلس یازدهم ولی مطلقه را تحریم فعال میکند!
ما امیدواریم که مردم تورکمن نیز از “بیعت” با یک رهبر مطلق العنان شیعی که اینده ای سیاه تر از امروز خود انها برای فرزندان و ایندگان انها رقم زده است خودداری خواهند ورزید. این امید ما نیز ریشه در افتخار تاریخی تورکمنها در شناخت از ماهیت ارتجاعی و ضد ملی این رژیم و نفی بنیان ان در آغاز انقلاب داعشی های شیعه در ایران دارد. از اینرو مطمئن هستیم که این ملت آگاه و باهوش بدست خود خط بطلان به این افتخار تاریخی خود نخواهند کشید و مانع ان خواهند شد که برگه هویت انها با مهر ننگین مشارکت در مضحکه انتخاباتی رژیم در واپسین حیات ننگین ان آلوده گردد!

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
۱۳.۱۱.۱۳۹۸

نیم نگاهی به شاهِ دکترعبّاس میلانی (بخش دوم)/علی میرفطروس

تاریخ درزمان و مکان(جغرافیا) تحقّق می یابد و لذا، درکِ زمان و مکان برای درکِ یک شخصیّت یا یک رویدادِ تاریخی ضروری است.

*اصلاحاتِ شاه و تغییر ساختار اجتماعی-فرهنگی ایران،شرایطی به وجود آورده بود که شریعتی و مطهّری آنرا«حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» می نامیدند.

* دکترمیلانی چنین وانمود می کند که گوئی شاه از کودکی «درمکتب اسلام» تربیت شده بود، در حالیکه خصلتِ ضد آخوندی وعموماً سکولار و عُرفیِ رضاشاه، تعلیم وُ تربیتِ دینیِ شاه را ممنوع یا دشوار کرده بود.

***

بخش نخستِ مقاله در گویا

«درکِ روسی ازتاریخ» آسیب های جبران ناپذیری دربررسی های تاریخ معاصرایران داشته است. این«درک» توسط حزب توده رواج یافته بود و به زمینه های خاکستری تاریخ توجّهی نداشت بلکه دریک ثنویّتِ«یزدان» و«اهریمن»یا«قدّیس» و«ابلیس»، تاریخ رابه ابزاری جهتِ مقاصدِ سیاسی-ایدئولوژیک به کار می گرفت.

پس از فروریختنِ دیوارهای ایدئولوژیک و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی،«درکِ روسی ازتاریخ» نیز مورد نقدهای اساسی قرارگرفت و دراین باره،کوشش های ارزندۀ دکتر میلانی قابل ذکراست، ولی بنظرمی رسد که او- خود- در«نگاهی به شاه» دچارِاین عارضه شده و نتوانسته از داوری های نادرست برکنار بمانَد.

تاریخ در زمان و مکان(جغرافیا)تحقّق می یابد و لذا، درکِ زمان و مکان برای درک یک شخصیّت یا یک رویدادِ تاریخی ضروری است.بسیاری از تحقیقات موجود دربارۀ تاریخ معاصرِایران، تجلّیِ نوعی تاریخِ جایگزین (Alternate history) است،هم ازاین رو است که نویسندگانی از دوران رضا شاه یا محمدرضاشاه«دموکراسی و حکومتِ مشروطه ازنوعِ انگلیس»را طلب کرده اند بی آنکه به این پُرسشِ اساسی پاسخ دهند که در زمانِ رضاشاه یا محمّد رضاشاه کدام وضعیّتِ ایران شبیه انگلیس بود تا دموکراسی یا حکومتِ مشروطۀ آن باشد؟.ازاین گذشته،آیا بهنگام ظهوررضا شاه دموکراسی یا مشروطه ای درایران وجود داشت تا او آنرا«پایمال» کرده باشد؟ و اگر آری! پس چرا عمومِ روشنفکران آن عصردرجستجویِ«مردی مقتدر»،«مشتی آهنین» و«دیکتاتورِ ترقیخواه» (رضاشاه) بودند؟

به عبارت دیگر، تاریخ عرصۀ رؤیاپروری و آرزومندی نیست بلکه بستری است برای بررسیِ چگونگیِ«وقوع ممکنات».تاریخِ جایگُزین و توسّل به آرمان هائی که تحقّق شان با«اگر»های فراوان همراه است،مورّخ را ازمحدودیّت های زمانه دور می کند.کتابِ دکترمیلانی نیز ازاین عارضه مصون نمانده است.

شاهِ«به شدّت مذهبی»؟ یا سکولار؟

میلانی چنین وانمود می کند که گوئی شاه از کودکی«درمکتب اسلام»تربیت شده بود! درحالیکه خصلتِ ضدآخوندی و عموماً سکولار وعُرفیِ رضاشاه، تعلیم وُ تربیت دینیِ شاه را ممنوع یا دشوارکرده بود.دوران نوجوانی محمدرضاشاه نیز زیرِنظرافسرانی گذشت که فاقدِ روحیّۀ اسلامی بودند،ازجمله،سپهبُداسدالله صنیعی،آجودانِ مخصوصِ ولیعهد(شاه) که معتقد به آئین بهائی بود.ازاین گذشته ادیب و دولتمردِ برجسته،دکترقاسم غنی در یادداشت هایش،ازعلاقۀ شاهِ جوان به تاریخ و فرهنگ ایران و حضورش درجلساتِ مشترک بزرگانی مانندعلی اکبردهخدا،سیدحسن تقی زاده،دکتر قاسم غنی و…یاد می کند،نکته ای که در نظراین بزرگان «شانسی برای فرهنگ وُ سیاستِ ایران» بود.

میلانی یادآور می شود که«شاه قرآنِ کوچکی را که مادرش به او هدیه کرده بود،همۀ عُمرو درتمام طولِ سلطنتش همراه داشت»(ص۲۳).میلانی حتّی خواب های کودکی(ص۳۹) و گفته های شاه راجع به سوء قصدهای متعدّدبه جانش (ص۴۶۲)را تبلوری ازاین«شخصیّتِ به شدّت مذهبی» تلقّی کرده است،درحالیکه ما نمونۀ آن«خواب»ها و«معجزه»ها را درسیاستمداران برجستۀ آن دوران نیز سراغ داریم چنانکه دکترمصدّق دربارۀ ملّی کردنِ صنعتِ نفت می گفت:

-«درخواب دیدم که شخصی نورانی به من گفت:دکتر مصدّق! برو و زنجیرهائی که به پای ملّت ایران بسته اند[را] پاره کن.این خواب سبب شدکه من به حفظِ جانِ خود کوچک ترین اهمیّتی ندهم… وقتی به اتفاق آراء ملّی شدنِ صنعت نفت از کمیسیون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخصِ نورانی غیرازالهام چیزدیگری نبوده است».(نطق مصدّق در مجلس شورای ملّی،۲۲اردیبهشت ۱۳۳۰).

در ادامۀ«اسلامگرائی شاه»، میلانی به سوگندِ شاه به هنگام تحلیف درمجلسِ شورای ملّی استناد کرده و مدّعی است:

-«سوگندِ محمدرضاشاه درمراسم تحلیف بیشتربه مفاهیم مذهبی آغشته بود.از۹۳کلمۀ این سوگند نامه،۴۹کلمه به نوعی با مفاهیم مذهبی مرتبط بود…سخنان شاه پُرازاشارات و مفاهیمی بود که در اندیشۀ قرون وسطائیِ مشروعیّت الهی ریشه داشتند»(ص۹۷).

دکترمیلانی-به عنوان استادعلوم سیاسی -بی تردید با مندرجات قانون اساسی مشروطیّت آشنا است و می داندکه سوگندِنامۀ شاه،مبتنی براصل ۳۹ متمّم قانون اساسی مشروطیّت بود و اشاراتِ مذهبیِ آن-عیناً-تکرارِ کلمات ومفاهیمِ مندرج درقانون اساسی مشروطیّت بود.

درجای دیگر،میلانی عیادتِ شاهِ جوان ازآیت الله بروجردی دربیمارستان را نشانۀ دیگری از«اسلام پناهی شاه»تلقّی کرده است(ص۱۱۶)،درحالیکه آیت الله بروجردی نمایندۀ«اسلامِ غیرسیاسی»بود و باتوجه به جایگاه وُ پایگاه بروجردی،«عیادتِ شاهِ جوان»می توانست پیامی به مراجعِ دیگری باشد که از اسلام برای کسب قدرتِ سیاسی استفاده می کردند.(برای آگاهی ازمواضع آیت الله بروجردی در باب سیاست و روحانیّونِ مخالفِ وی،نگاه کنید به کتاب درخشان علی رهنما:نیروهای مذهبی بربسترِ حرکت نهضت ملّی،نشرِ گامِ نو،تهران،۱۳۸۷،صص۱۷-۲۸و۵۳-۷۷).

ادعای میلانی دربارۀ«اسلام پناهیِ شاه» وقتی نادرست تر به نظر می رسد که بدانیم برخی سلاطینِ میانه رو در کشورهای اسلامی(مانندسلطان حسن دوم،پادشاه مراکش)؛شاه را به خاطرِ«سهل انگاری نسبت به مبانی اسلام» سرزنش می کردند!(نگاه کنید به گفتگوی سلطان حسن دوم با اریک رولو، خبرنگارمعروف فرانسوی:خاطرات امیراصلان افشار،صص۵۶۹-۵۷۶).

افزایشِ شگفت انگیزِ مساجد و مدارس مذهبی!؟

برخی نویسندگان با تأکید بر«اسلامی بودنِ جامعۀ ایران»،انقلاب اسلامی را محصولِ بلافصل این ساختارمذهبی می دانند.این باور دربینِ«نواندیشان دینی» بسیاررایج است.دکترمیلانی نیز«اعتقادات مذهبیِ شاه و افزایشِ شگفت انگیزِ مساجد و مدارسِ دینی»را بستری برای انقلاب اسلامی دانسته است تا آنجا که مدّعی است که:«شاه،روحانیّون را به قدرت رساند»!.میلانی درتحکیم استدلالِ خود مدّعی است:درسال۱۳۵۶(۱۹۷۷) «چیزی نزدیک به۷۵ هزارمسجد و حوزه در ایران مشغول به کاربود»(ص۴۶۹)،درحالیکه به قول حجت‌الاسلام مجتبی صداقت،مسئول امور مساجد درجمهوری اسلامی:«ایران درسال۱۳۵۷ نزدیک به۲۷ هزارمسجد داشته است».

باچنان ارقامِ إغراق آمیزی، دکترمیلانی تاسیس مسجد دانشگاهِ تهران را به حسابِ شاه واریز کرده و آنرا«نمادِ اسلام گرائی شاه» قلمداد نموده است(ص۱۱۳) درحالیکه احداثِ این مسجد در سال۱۳۲۷ ازسوی«انجمنِ معارف اسلامی دانشجویان» تقاضاشده بود و پس از۱۸سال تأخیر-سرانجام درسال ۱۳۴۵ افتتاح شد و هیچ ربطی به «اسلامگرائی شاه» نداشت!

جلوگیری از انتشارِعقایدآیت الله خمینی!

«سانسورعقایدآیت الله خمینی وعدم اجازۀ فروشِ رسالات وی -خصوصاً کتابِ«ولایت فقیه»- و در نتیجه،«عدم آشنائی مردم ازعقاید خمینی»مورد ادعا و انتقاد مخالفان شاه بوده وهست.باید ببینیم که این ادّعا تا چه اندازه درست وُ واقعی است؟

نخست باید گفت که بسیاری ازمخالفان شاه -ازجمله دکترمیلانی- درخارج ازکشور،آزادانه به کتاب «ولایت فقیه» دسترسی داشتند.ازاین گذشته،پُرسش اینست که درصورتِ انتشار و فروشِ آزادانۀ کتاب«ولایت فقیه» درایران،برخوردِمعروف ترین وتأثیرگذارترین روشنفکر و نویسندۀ آن زمان-یعنی جلال آل احمد-با محتوای آن چگونه می بود؟.

آل احمد- یک سال پس ازشورش ۱۵خرداد۴۲ علیه اصلاحات اجتماعیِ شاه و تبعیدآیت الله خمینی،در سفری به مکّه،در نامه ای به خمینی،خودرا«فقیرِگوش به زنگ وُ به فرمان وُ فرمانبردار»نامیده بود! آل احمد،ضمن ستایش ازشیخ فضل الله نوری ،نعشِ وی برسرِدار را«همچون پرچمی»می‌دانست که «به علامت استیلای غربزدگی بربامِ سرای این مملکت افراشته شد».(درخدمت وخیانتِ روشنفکران، انتشارات خوارزمی، ج۲،تهران،۱۳۵۷، ص۴۰۲).

چنانکه خواهیم دید،اصلاحاتِ شاه و تغییرساختاراجتماعی-فرهنگی ایران،شرایطی به وجود آورده بود که شریعتی و مطهّری آنرا«حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» می نامیدند و لذا، نه شخصیّت خمینی و نه رسالاتِ وی درجامعۀ آنروزِایران مقبولیّتی نداشت.دراین باره می توانم به تجربۀ شخصیِ خود اشاره کنم:

پدرم حدود ۵۰ سال صاحبِ نخستین وبزرگ ترین کتابفروشی لنگرود بود ودرکنارِفروشِ کتاب های غیردینی،گاه نسخه هائی ازرسالاتِ آیت الله خمینی -بانام مستعارِ«نامه ای ازامام کاشف الغطا»- را نیز می فروخت،این رسالات خریداران چندانی نداشت و به جُرأت می توانم بگویم که در مقایسه با کتاب های غیراسلامی (لائیک)، فروش شان فقط ۱۰%بود.این امر،جلوۀ دیگری ازفضای فرهنگیِ غیرمذهبی (سکولار) درآن زمان بود.نکتۀ جالب این بودکه برخی افرادِ مذهبی،پس ازمطالعۀ کتاب خمینی،آن را«توضیح المصائب» و«مفاتیح الجُنون»می نامیدند و یا بخشی از آن را «ساخته وُ پرداختۀ ساواک شاه»می دانستند،مسئله ای که بعدها ازطرفِ برخی یاران خمینی درپاریس نیز ابرازشده بود.

آن فضای فرهنگی سکولار-البتّه- مختصِّ به لنگرود و دیگرشهرهای شمال ایران نبود بلکه برخی شهرهای بزرگِ مذهبی نیزدارای چنین فرهنگ وُ فضائی بودند،ازجمله:معروف ترین و بزرگ ترین کتابفروشیِ مشهد،کتابفروشیِ خُرامانی.

دربارۀ«افزایش شگفت انگیزِمدارسِ مذهبی» نیزباید بگویم که درسال های ۴۴-۴۵ من دانش آموزِ ِیکی ازهمین«مدارس مذهبی»درشهرستان لنگرود بودم.تحصیل من در «دبیرستان ملّی مهدویّه» نه بخاطرِ تعلّقات دینی،بلکه به خاطرِکیفیّت تدریس وسطحِ بالای دبیران آن بود.مدیرومسئول دبیرستان فردی به نام حُجّت الاسلام تقوائی بود ولی به جرأت می توانم بگویم که درآن دبیرستانِ به اصطلاح «اسلامی» نشانی ازتدریس قرآن یا اصول اسلامی نبود.سطح بالا و کیفیّتِ تدریس در«دبیرستان ملّی مهدویّه» چنان بودکه من به محض دریافت دیپلمِ دبیرستان،درکنکورِدانشگاهِ پهلوی(شیراز) و نیز در دانشگاه های تبریز،تهران و دانشکدۀ حقوق دانشگاه ملّی قبول شده بودم!

اولویّتِ تجدّد اجتماعی؟ یا استقرارِ دموکراسی؟

اولویّت نوسازی اجتماعی برسیاست(استقراردموکراسی) و یا توازنِ این دو در«جوامعِ درحالِ توسعه»مسئله ای است که مورد توجۀ بسیاری از پژوهشگران-ازجمله دکترمیلانی- بوده است. دکترمیلانی-به درستی-آزادی های سیاسی و دموکراسی را«ملازمِ تجدّد»نامیده(ص۵۴۶)،ولی این سخن دربارۀ تحوّلات اجتماعی اروپا مصداق دارد نه درکشورهای عقب مانده یا درحالِ توسعه.

به عبارت دیگر، دموکراسی و مدرنیته محصولِ پیدایشِ دولت-ملّت و حاصل درجه ای از تکامل اجتماعی و پیشرفت صنعتی است،بنابراین،جامعۀ عقب ماندۀ زمان رضاشاه و یا درحالِ توسعۀ دوران محمدرضاشاه آیا می توانست حامل آزادی و دموکراسی به معنای امروز باشد؟ اینکه سال ها بعد از انقلاب مشروطیّت،روشنفکرانی مانند ملک الشعرای بهار فریاد می زدند:« یا مرگ یا تجدّد» به یک آسیب شناسی تاریخی اشاره می کردند.درواقع، به خاطرِعقب ماندگی، آشفتگی وعدم امنیّتِ اجتماعی ، نه استقرارِ آزادی های سیاسی، و نه برقراری دموکراسی-هیچیک- موردِ خواست یا توجّۀ روشنفکرانِ آن عصر نبود.

شعرِبهار، ممکنات و محدودیّت های تجدّد درایران را برجسته می کند و ما را از«اینهمانی»های گمراه کننده با تجدّد دراروپا باز می دارد.اینکه برخی پژوهشگران از«تجدّد ایرانی» یا «مشروطۀ ایرانی»یاد می کنند ناظربرتفاوت ها و محدودیّت های تاریخیِ ایران با جوامع غربی است.

شعرِبهار ضمن اینکه شرایطِ اجتماعی-سیاسیِ ظهوررضاشاه را نشان می دهد،گوئی که از شرایطِ ناگوارِایرانِ امروزِ سخن می گوید:

ویرانه ‌ای ست کشور ایران

ویرانه را بها وُ ثمن نیست

امروز حالِ مُلک خراب ست

بر من مَجال شُبهت و ظن نیست

اخلاقِ مرد وُ زن همه فاسد

جز مَفسَدت به سِرّ وُ عَلَن نیست

خویشی میانِ پور وُ پدر، نه

یاری میان شوهر وُ زن نیست

بیدادها کنند وُ کسی را

یک دَم مَجالِ داد زدن نیست

هرسو سپه کشند وُ رعیّت

ایمن به‌ دشت وُ کوه وُ دَمَن نیست

دموکراسی،شاه و مخالفان!

شاه عاملِ گسترده ترین اصلاحات اجتماعی درسراسرِتاریخِ معاصرِ ایران بود،لذا«اصلاح ناپذیر» نامیدن رژیم شاه درعرصۀ سیاست،منصفانه نیست چراکه آن اصلاحاتِ گستردۀ اجتماعی می توانست برساختارِ سیاسیِ رژیم نیز تأثیر داشته باشد،سرنوشتِ کُرۀ جنوبی نمونۀ درخشانی دراین باره است.

شاه ،«حزب بازی»سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را دیده بود و آن را باعث هرج وُ مرجِ اجتماعی و آشفتگی های سیاسی می دانست. او به دموکراسی های غربی بدبین بود و جامعۀ ایران را فاقدِ «ملزوماتِ استقرارِ دموکراسی» می دانست و لذا، به نوعی «دموکراسی هدایت شده» اعتقاد داشت. چنین دیدگاهی تنها مختصِّ به شاه نبود بلکه عمومِ روشنفکران آن زمان نیز دارای چنان نگاه وُ نظری بودند، مثلاً، معروف ترین و تأثیرگذارترین روشنفکرِآن دوران (جلال آل احمد) ضمن نفی و تحقیرِ دموکراسی های غربی معتقد بود:

-« ما نمی توانیم از دموکراسی غربی سرمشق بگیریم…احزاب و سازمان های سیاسی در کشورهای غربی،منبرهائی هستند برای تظاهرات مالیخولیاآمیزِ آدم های نامتعادل و بیمارگونه…».

(غربزدگی،چاپ سوم،تهران،صص۱۷۲و۲۰۳).

علی شریعتی نیز می گفت:

-«آزادی،دموکراسی ولیبرالیسم غربی چونان حجابِ عصمت به چهرۀ فاحشه است».

(شریعتی،حسین وارث آدم ،ص ۹۹؛ اُمّت و امامت، ص ۶۲۲؛ مقایسه کنید با: دیدگاه های مرتضی مطهری، صص ۱۰۳- ۱۰۴.(

شریعتی باتوجه به بیسوادی و فقدان آگاهی سیاسی جامعه،می گفت:رعایتِ آزادی و دموکراسی درچنین جامعه ای نه تنها معقول و منطقی نیست بلکه «حتّی خطرناک و ضدانقلابی»است،چرا که«اصل حکومت دموکراسی- برخلاف تقدّسِ شورانگیزی که این کلمه دارد- با اصل تغییر و پیشرفت انقلابی و رهبری فکری[یعنی ولایت وامامت] مغایر است.بنابراین، به نظرشریعتی:

-«رهبرانقلاب و بنیانگذارمکتب حق ندارد دچارِ وسوسۀ لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی رأس ها [الاغ ها=مردم بیسواد وعامی] بسپارد…او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسى نمى سپارد حتّى علیرغم شمارۀ آراء ».(شریعتی،اُمّت و امامت ،صص ۵۰۴- ۵۰۵ و ۵۲۱ و ۶۰۱- ۶۰۲ و ۶۳۰- ۶۳۱ م.آ.۲۶؛ مسئولیت شیعه بودن، صص ۲۴۸- ۲۴۹ و ۲۵۴ و ۲۶۴، م.آ ۷؛ انتظار، مذهبِ اعتراض، ص ۲۶۸، م.آ.۱۹).

دکترناصرزرافشان-حقوقدان معروف- نیزدرسال۱۳۵۷معتقد بود:

-«حقوق بشر و دموکراسیِ غربی، فریب است.نمی‌توان درشُعار«حقوق بشرغرب» صداقتی سراغ کرد.خطابه‌های پرطمطراقِ مُبلّغین«حقوق بشر» وقتی از آزادی‌های دموکراتیک و حق بیان عقاید و نظراتِ فرد صحبت می‌کنند،طنین ریاکارانه‌ای پیدا می‌کند».(روزنامۀ اطلاعات ،۱۱مردادماه ۱۳۵۷).
برخی روشنفکران مبارز نیز-بدون کمترین شناختی ازتحوّلات جامعۀ ایران- درسودای استقرارِ «دموکراسیِ دهقانی»(ازنوعِ «پُل پوت»درکامبوج) بودند!

باچنان درکِ نازلی از آزادی و دموکراسی،دکترعلی اصغرحاج سیدجوادی-نویسندۀ سرشناس و عضو«کمیتۀ ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر»نیز- شش روز پس ازپیروزی انقلاب اسلامی- ضمن انتقاد از رعایت حقوق بشردرمحاکمۀ فرماندهان دلاورِ ارتش ایران،محاکمۀ آنان را-اساساً- نالازم دانست و توصیه کرد:
-«انقلاب،عدالتِ خاصِّ خود را دارد.عدالتِ انقلابی یعنی شدّتِ عملِ هرچه بیشتر دربارۀ عواملِ فساد و ریشه‌ کن کردنِ کانون‌های توطئه و فساد.همۀ میکروب‌ها و سموماتِ مولّدِ فساد وُ ظلم باید بلافاصله و بدون کمترین درنگ نابود شوند»(روزنامه اطلاعات، ۲۸بهمن ۱۳۵۷).
این سقوطِ هولناکِ«مُدّعیانِ دفاع از آزادی و حقوق بشر»،همۀ مارا باید فروتن کند تا از بازتولید و تکرارِ آن جلوگیری گردد.براین اساس،در«آسیب شناسیِ یک شکست »نوشته ام:

-« استقرار آزادی، دموکراسی و جامعـۀ مدنی، نیازمند مقدّمات و زمینه‌هائی‌ست که فقدان هریک از آنها، دستیابی به آزادی و دموکراسی را غیرممکن یا بسیار دشوار خواهد ساخت. اینکه در تمامتِ دوران مشروطیـّت تا کنون، مشروطه ‌خواهان ما به استبداد گرویدند، آزادیخواهان ما آزادیِ دیگران را پایمال کردند و مُنادیان وُ مدّعیـّانِ حکومت قانون، بی ‌قانونی‌ها نمودند، ناشی از فقدانِ این مقدّمات و زمینه‌ها است…رَوَندها و رویدادهای سیاسی در ایران(از انقلاب مشروطیّت تا انقلاب اسلامی) نشان می‌دهند که بر خلاف نظرِ«مستشارالدوله»،مشکلِ جامعۀ ما،«یک کلمه»(یعنی قانون) نیست بلکه مشکل اساسی، یک مشکل ساختاری،معرفتی و فرهنگی است و به همین اعتبار،(به تعبیر پوپر) نیازمندِ مهندسی اجتماعیِ تدریجی و مستلزم یک پیکار تاریخی و درازمدت است».

ازاین زاویه ، نظر شاه دربارۀ آزادی و دموکراسی قابل تأمّل است:

-«اگربپذیریم که تنهاراهِ تحقّق یک دموکراسی راستین، وجود یک اقتصادسالم و توانا است، باید-الزاماً-قبول کنیم که کشورهای درحال توسعه، ناگزیرند که برای نیل به دموکراسی، ابتداء همۀ نیروها و منابع وامکانات خودرا برای ایجاد زیربنای اقتصادی لازم تجهیزنمایند.در روزگارما استقلالِ سیاسی بدون یک اقتصادِ توانا مفهومی ندارد.توسعۀ اقتصادی،شرط لازم و واجبِ تحقّقِ دموکراسیِ سیاسی و نیل به ترقیِ اجتماعی است»(پاسخ به تاریخ،صص۲۰۳-۲۰۶).

می توان -ماننددکترمیلانی- از«اختناق و انسدادِ سیاسیِ دوران شاه» انتقاد کرد، ولی رویدادهای پس ازانقلاب اسلامی نشان داد که کدام یک ازطرح ها و تئوری های بالا برای تجدّد و توسعۀ ملّی در ایران ممکن و مفید بوده است؟.

میلانی تشکیلِ«حزب رستاخیز» را«شبه توتالیتاریسم» نامیده و آنرا عاملی در«فرایندِ شگفت انگیزِ سقوط شاه»دانسته است(ص۵۴۵).فرایندِ سقوط شاه، شگفت انگیز بود،امّا نه بخاطرحزب رستاخیز یا اِنسدادِ سیاسی رژیم شاه، چرا که درآن هنگام رژیم های توتالیتر یا دیکتاتوری در اسپانیا،شیلی، پرتغال،کرۀ جنوبی،اندونزی،آرژانتین و…خشن تر و گسترده تر بودند ولی هیچ انقلابی درآن کشورها صورت نگرفته بود.

دربحش پایانی این مقال،به دلایل انقلاب ایران اشاره خواهم کرد،امّا،نکته ای که میلانی ازآن غفلت کرده،این است که شاه درسخنرانی تشکیل حزب رستاخیز خطاب به «توده ای های بی وطن» گفته بود:

-«کسی که مخالفِ حزب رستاخیز است،اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌گذاریم و به هر جایی که دلش می‌خواهد،برود…».

می توان با سخن شاه دربارۀ«توده ای های بی وطن»،مخالف یا موافق بود،امّا،پرسش اساسی اینست که با آن سخنِ شاه،چند نفر پاسپورت گرفته و از ایران خارج شده بودند؟(با توجه به اینکه آن زمان پاسپورت ایرانی آنقدر ارزش وُ اعتبار داشت که نیازی به گرفتنِ ویزا برای سفربه«کشورهای آزاد» نبود!).

سیاست را «جاده ای دو طرفه» تعریف کرده اند، به این معنا که«پوزیسیون»(حکومت) و اُپوزیسیون (مخالفان)درتعادلِ فضای سیاسی جامعه نقش اساسی دارند.براین اساس،سال ها پیش دربارۀ نقشِ رهبران سیاسی و روشنفکران ایران در زمان شاه گفته بودم :

-«واقعیت اینست که درآن زمان،عموم روشنفکران ما بوسیلۀ انواع ایدئولوژی ها مسخ و مسحون شده بودند(ازمارکسیسم روسی ومائوئیسم چینی تا تشیّع سرخِ عَلوَی و انقلابی)،بهمین جهت، درکنارِانسدادِ سیاسی،تحولات عظیم اجتماعی، صنعتی و فرهنگی را یا نمی دیدند و یا آنها را انکار می کردند.

تحلیل های رایج چنان بود که انسدادِ سیاسی را مغایرِاصلاحات ارضی،توسعۀ صنعتی و تجدّدِ اجتماعی می دانستند و یا سپاه دانش،سپاه بهداشت وترویج و آبادانی و مسکن را به عنوان«چشم وگوش ساواک»ارزیابی می کردند.جبهۀ ملّی نیز-که دربرابرِاصلاحات اجتماعی شاه،حرف یا طرحی نداشت- به قول خلیل ملکی:با نوعی«تنزّه طلبی وعافیت جوئی» شعار می داد:«اصلاحات، آری! دیکتاتوری،نه!».

در واقع،این سخنِ درستِ افلاطون بوسیلۀ رهبران سیاسی و روشنفکرانِ آن دوران ناشنیده ماند:

-«ای فرزانگان! اگر شما از حکومت دوری کنید،گروهی ناپاک آنرا اِشغال خواهند کرد».

آنان با تشکیل نوعی«جبهۀ امتناع»،هم جامعه و هم رژیم شاه را از داشتنِ روشنفکرانِ هدایت گر محروم کردند،هرچند فرزانگانی بودند که با ورود به دستگاه های دولتی کوشیده بودند تا درتعالی و بهبودِ اصلاحات اجتماعیِ شاه مشارکت کنند(مانند فیروز شیروانلو،پرویز نیکخواه، کوروش لاشائی، چنگیز پهلوان و…).

ادامه دارد

دروغگوئی در جامعه شناسی، دروغگوئی در قرآن وشیعه گری/جلال ایجادی

دروغ چیست؟
دروغ نقض حقیقت است وارنه جلوه دادن برای فریب و برای ایجاد پریشانی روانی و مانیپولاسیون است. دروغ ضد اخلاق است و اخلاق اتیک در راستای سلامت و همزیستی انسان است. اخلاق به همریستی و پیوند میان انسانها کمک میرساند حال آنکه دروغ اساس زندگی مشترک انسانی و همدلی آدمی را منهدم میسازد. اخلاق اجتماعی و حقوق متکی بر حقوق بشر دروغ را امری منفی و خطرناک تلقی نموده و از سیاسیون و حاکمان و مدیران و مسئولان می طلبد تا تابع قانونی باشند که حقیقت خواه است.
در جامعه دروغ چندگانه است. افراد گاه به «دروغ شادی آور» روی می آورند تا شوخی نموده و به خودشیرنی دوستانه بپردازند. در زمانی دیگر افراد برای خدمت به دیگری دروغ می گویند و بعنوان نمونه به ستایش فردی می پردازند که شایستگی کاری را ندارد؛ این دروغگوئی پنهان کاری می کند ولی دارای عنصر دشمنانه نیست. گونه دیگری از دروغ وجود دارد که زیانبار بوده و با قصد ضربه زدن به دیگری انجام میگیرد. این دروغ بدگمانانه و بدخواهانه است و با قصد به گمراه کشاندن جامعه است و با منافع و اهداف پنهانی همراه است.
آیا دروغ در طبیعت انسان است؟ از نظر جامعه شناسی برای روانشناس کانادایی «اوبر وان ژیسگم» از دانشگاه مونترال، دروغ را در پنج مورد دسته بندی میشود:
دروغ معصومانه کودک. کودک دروغ میگوید و این امر با لذت یا با ترس کودکانه همراه است.
دروغ توام با لذت. فرد یک واقعیت ناخوشایند و غیرقابل قبول را با ارائه دروغ رد و انکار میکند.
دروغ آلتروئیست جانبدار. فرد با خوش بینی و با نوعی منعفت خواهی به دوستداران و گروه طرفدار خود دروغ میگوید. این رفتار دروغین به مانیپولاسیون تمایل دارد تا طرفداران شیفته شوند. جریان های پوپولیستی و ایدئولوژیکی و مذهبی تولیدکننده این گونه دروغ ها هستند.
دروغ سودجویانه. این گونه دروغ برای کسب امتیاز، برای حفظ عشق و امتیاز خود و یا برای اجتناب از تنبیه و مجازات گفته می شود. کسی که در برابر دادگاه دروغ میگوید چه بسا برای نجات خود از مجازات است.
دروغ خصمانه. این دروغگوئی با تنفر و کینه توام است، قصد زیان رسانی دارد، برای پنهان نمودن یک امر زشت بیان می شود و با هدفی خطرناک برای جامعه همراه است. قدرت های سیاسی و قدرت های مافیایی و قدرت سازمانی ایدئولوژیکی، این گونه دروغگوئی را بکار گرفته و رایج می سازند.
حال باید توجه داشت که دروغ توسط شرایط یعنی محیط و فرهنگ و تربیت خانوادگی و اجتماعی آبیاری میشود. نبود اعتماد، وجود ترس، حسادت، خودپرستی اگوئیستی، تمایل به تحقیر، هدف عوامفریبی، زیاده خواهی، سواستفاده جنسی، سواستفاده از دیگران، تخریب دیگری، منافع فردی و غیره، دروغ را تقویت میکند. دروغ در شرایط اجتماعی فاسد، در بستر رشد بی فرهنگی، در شرایط استبداد و در زمان نبود آزادی و دمکراسی و نیز نبود رسانه های آزاد، بیشتر میشود. در جامعه ای که عدم صداقت اخلاقی و نبود درستکاری انسانها پررنگ است دروغ هم نیرومندتر میگردد. فساد عمومیت یافته و چاپلوسی عمومی، دروغ پردازی را به پدیده عادی تبدیل می کند و دیگر انسانها در دروغگوئی «عذاب وجدان» ندارند و همه همانند یکدیگر می شوند.
دروغ در شرایط یک دولت و نظام اداری و سیاسی و فساد سیاسی و اداری توسط افراد ضخیم تر و متعفن تر میشود و حاکم و مسئول قدرتمند به خود اجازه میدهد دروغ بزرگتر و متهورانه تر پخش کند. ماشین جعل و دروغ هیتلر و استالین و مائو و خمینی و خامنه ای ابعاد ملی و جهانی داشته و این نظام دروغ برای مشروعیت بخشیدن به یک حکومت سیاسی است. همه دولت ها تمایل به دروغ دارند زیرا مسئله حفظ قدرت و تحکیم قدرت مطرح است و روشن است که حکومت های دینی و ایدئولوژیکی و استبدادی مهمترین منبع انتشار دروغ می باشند. قدرت سیاسی دروغپرداز با توجه به دستگاههای تبلیغاتی و رسانه های دولتی و بودجه کلان و تسلط بر تکنیک های روانشناسانه، تمام جامعه را به سقوط اخلاقی جهت می دهد. دروغ خصمانه و وارونه پردازی فقط برای فریب جامعه و استمرار زشتی هاست. چگونه دروغگوئی یک حکومت را دسته بندی کنیم؟ دروغ ها را می توان به گروهبندی های زیر تقسیم نمود: دروغ اجتماعی، دروغ سیاسی و دیپلوماتیک، دروغ اقتصادی و مالی و بازرگانی، دروغ پروپاگاند مطبوعاتی و بالاخره دروغ دینی حکومتی. در ایران قدرت سیاسی و ایدئولوژی قرآنی شیعی با دروغ ساختار یافته اند. قدرت سیاسی به لحاظ منافع طبقه حاکمه متشکل از آخوندها و نظامیان و تکنوکراتها دروغ می گوید و چون دارای ایدئولوژی اسلامی در اینجا به یکی این گونه دروغ ها یعنی دروغ دینی می پردازم.

دروغ دینی در اسلام و شیعه گری

در اسلام نظر یگانه ای در باره دروغ وجود ندارد. در بینش اسلامی ادعا می شود که دروغ زشت است ولی در همان زمان دروغ مورد تائید می باشد. در اسلام دروغ گناه است و الله به دیگران میگوید کفار گناهکارانند. در اسلام دروغ منفی تلقی می شود و راست گویى و مبارزه با کذب و دروغ از اهمیت در «تعلیمات اسلامی» برخوردار است به گونه ای که «دروغ پلید تر از شراب»، تعبیر شده است.
اما با این وجود هر گاه «عدم ارتکاب دروغ» موجب زیان شدیدتری از «قبح دروغ» شود مانند حمله به «کیان اسلام»، تضعیف اسلام، اختلاف و دشمنی بین مؤمنین و غیره، بله در چنین موقعی دروغ گفتن جایز می شود. افزون بر آن در قرآن تقیه وجود دارد و تقیه یک ارزش است. تقیه بمثابه پنهانکاری در باره دین و نیز در باره استراتژی برای کسب قدرت است. تقیه، رازپوشی است و همچنین تقیه، پنهان کردن مذهب خود و احتیاط در مقابل کسی که مذهب دیگری دارد می باشد. بعضی فقها گفته‌اند «تقیه به خاطر مصلحت آنست که چیزی را به زبان آوردن که در دل، غیر آن باشد». در امر تقیه مؤمنین مجازند وقتی که در معرض تهدید باشند و اسلام در خطر باشد.

قرآن در مورد «مؤمن آل فرعون» که ایمان خود را مخفی می کرد و در دستگاه فرعون نفوذ داشت می گوید: «قال رجلٌ مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه». پنهان نگهداشتن ایمان بمنظور فریب دیگری بحساب می آید. قرآن در سرگذشت ابراهیم که گفته است «بیمارم»، نشان داد که در نبود مردمِ بت پرست، ابراهیم بت ها را باید می شکست. در سوره آل عمران آیه ۲۸ می آید افراد با ایمان نباید دوستانی از کافران به جای مؤمنان انتخاب کنند، مگر این که در آن ها تقیه کنند. از نظر قرآن از آنجا که کافران زیان آور هستند طرح دوستی با آنان با تقیه اشکالی ندارد. سوره عمران پایه دروغپردازی را بنیاد می نهد و گفتمان دروغ را در فقه و احکام دینی و روان «مومن» رایج میسازد.

در روایات شیعه بر اهمیت تقیه بسیار تاکید شده و آمده است: «التقیه دینی و دین آبائی» یا :«لا دین لمَن لا تقیهَ له». اگر قدرت و دولت «حقه مطلقه اسلامیه» باشد، بطور مسلم وظیفه مسلمین تقوای مطلق است، و چنانچه دولت «ستمکاران» است چاره‌ای به جز تقیه نیست، چنان‌ که در خبر است «التقیه واجبه لا یجوز ترک‌ها إلی أن یخرج القائم»، «تقیه واجب است و نباید ترکش کرد تا قیام قائم.». امام باقر شیعه میگوید: «تقیه برای این مشروع شده که نیروها به هدر نرود و خون ها محفوظ بماند.». منظور اینستکه مومنان باید حفظ شوند. تقیه واجب در موردی است که در آن ترک تقیه باعث ضرر جانی، بدنی، مالی، عرضی یا مانند این‌ها بشود یا ضرری به اسلام برسد. سوره ال عمران حکم می کند تقیه کنید و الله شما را از مجازات خودش برحذر می‌دارد. در واقع تقیه یک نیرنگ و تاکتیک برای منافع امت است. البته در یک اجتماعی تقیه به تمامی افراد جامعه انتقال یافته و نوعی دروغگوئی عمومی را در پی دارد.
امام صادق درباره پروانه دروغ برای اصلاح بین مومنان گفته است: «ان الله احب الکذب فی الاصلاح… و ابغض الکذب فی غیر الاصلاح»، خداوند دروغ گفتن را در مورد اصلاح بین مردم دوست دارد.(میزان الحکمه، عنوان ۳۴۶۶ ). صلاح مومنان است که به دیگران دروغ بگویند و این دروغگویی مورد حمایت و توجه الله است. روشن است که بنیاد جامعه ای که شیعه میخواهد بر پایه عدم اعتماد به غیرخودی ها و حفظ وحدت خودی هاست و این خودی ها از طرفداران نزدیک رسول الله تا مومنان قابل انکشاف است. دروغ مومنان صفت مورد پسندیده است و الله آنرا دوست دارد. از نظر اسلام منافع انسان و حقوق انسانها مطرح نیست بلکه فقط منافع امت اسلامی مطرح است. به این خاطر گاه حتی راست گفتن بدتر از دروغ گفتن است، زیرا «شری» را موجب می‌شود که نمی‌توان از ضرر آن در امان ماند.

روایت از امام رضا میگوید: در حالتی که شخصی در حق برادر مسلمانش سخن راستی می‌گوید که با این گفتار، او را گرفتار می‌کند، پس نزد خدا از دروغگویان است و همانا شخصی در حق برادر مسلمانش دروغی می‌گوید که با آن دروغ، از او دفع ضرر می‌کند، پس نزد خدا از راستگویان است. (وسایل شیعه، ج۱۲، ص ۲۵۵، ۱۶۲۳۹). بمعنای ساده تر برای حمایت از مومن هر دروغی لازم و واجب است زیرا امر منافع امت به هر ترتیبی در برابر ملت ها و گروهبندی های دیگر باید ارجحیت داشته باشد و تعیین کننده است.

پیامبر اسلام به علی دامادش وصیت می کند: «ان‌الله احب الکذب فی‌الصلاح و ابغض الصدق فی‌الفساد؛ همانا خداوند دروغ به مصلحت و خیر را دوست دارد و از راستی که فساد در پی داشته باشد، متنفر است» (حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۱۲، ص ۲۵۲، ح ۱۶۲۲۹). به گفته ای دیگر الله مصلحت و خیر امت را در دروغگوئی او میداند. چرا در راستی فساد است؟ اگر حقیقت گوئی منجر به افشای دروغ دینی گردد، اگر حقیقت گوئی تقلب و خرافه و جعل دینی را برملا سازد، بنابراین حقیقت گوئی به سستی و ویرانی احکام اعتقادی می انجامد و این لحظه، لحظه فساد است. پیامبر اسلام از فروریزی دین و امت اش می هراسد بنابراین دروغ میتواند از این فروریزی جلوگیری نماید. در چنین شرایطی در اسلام دروغگوئی بر راستگوئی برتری دارد. از نظر اسلام مخالفان همه دروغگویند و بنابراین در یک مقیاس گسترده به جهان باید دروغ گفت. اگر جمهوری اسلامی به ملت و جهان دروغ میگوید، اگر این حکومت دینی در ایران و جهان توطئه گر و پنهانکار است، این امر منطبق بر احکام الهی است.
دروغ دینی برابر دروغ های دیگر نیست زیرا در هنگامی که دروغ به یک امر مقدس تبدیل شده و همچون یک اراده الهی جلوه میکند، بر روان و احساس توده ها بطرز ژرف می نشیند. معراج محمد به هفت آسمان، پرواز جبرائیل، ظهورامام زمان، طهارت امامان و غیره همه افسانه سازی و جعل است، ولی به اسطوره مقدس قطعی تبدیل شده است. ذهنی که خرافه گرا و اسطوره گرا می باشد هر دروغ دینی را حکم قطعی تلقی میکند و بدین ترتیب همه برده دروغ میگردند. شیعه گری و همه روایات جعلی آن انبوهی از زشتی و دروغ است که در طول تاریخ انباشت شده و موجب ناتوانی فکر نزد انسان شده است. وابستگی روانی به شیعه گری ازخودبیگانگی هویتی را دامن زده و تقدس دروغ امر ساختاری در ناخودآگاه آدمی گشته است.

خامنه ای از سوره ابراهیم الهام میگیرد

جان انسان بزرگترین ارزش جهانی است زیرا تمامی آفریده های روی زمین محصول خلاقیت و هوش انسانهاست. همه اندیشمندان و نیروهای مترقی جهان از انسان و مقام او سخن گفته اند و تمام طرح های زیبا برای زندگی برمحور انسان گرایی و احترام به جان و شرافت انسانی بوده است. ولی تبهکاران تاریخ پیوسته بر علیه انسان برخاسته اند و در نزد اسلامگرایان جان آدمی فاقد ارزش است. پیش از انقلاب اسلامی آنها ۴۰۰ انسان را در سینما آبادان سوزاندند، در دوران حکومت آیت الله ها هزاران نفر را در سالهای شصت اعدام نمودند، روشنفکران و هنرمندان و کنشگران بیشماری را از بین بردند، در جنبش آبان ۱۵۰۰ نفر را در خیابانها کشتند، در سرنگونی عمدی هواپیمای اوکرائینی ۱۷۶ شهروند ایرانی و کانادایی و افغانی را به آتش انداختند. در تمام این جنایات حکومت دینی اتهام زنی و دروغ پردازی را سیاست خود قرارداد. در کجا و در چه هنگامی این رژیم آمار جنایت خود را منتشر ساخت؟ در کجا و در چه زمانی رژیم به خانواده ها و وکلای قربانیان اجازه بررسی و عدالت خواهی داد؟ آیت الله خامنه ای و تمامی آخوندها و تمامی سرداران سپاه و تمامی تکنوکراتهای دولتی دروغگو هستند زیرا آنها در بطن ایدئولوژی قرآنی و شیعه گری پرورش یافته اند. همه آنها ایران را به مثابه یک غنیمت جنگی می بینند و برای مردم ایران فقط تسلیم و بردگی را می خواهند. حکومت اسلامی پیرو قرآن و شیعه گری است بنابراین اخلاق این حکومت پنهان کاری و توطئه و دروغ و کشتار است.

دروغ حکومت آخوندی در باره سقوط عمدی هواپیما دروغی در خدمت ماندگاری نظام و منافع اسلام است. خامنه ای بعنوان فرمانده کل قوا در زمان رقابت جوئی نظامی با آمریکا، پرواز هواپیماهای غیر نظامی را بازگذاشت و دو موشک بسوی هواپیمای مسافربری شلیک شد. پس از سرنگونی مسئولان حکومتی دروغ گفتند و خامنه ای سکوت کرد و بالاخره در خطبه خود به نقل سوره ابراهیم پرداخت و در اینجا راز خود را برملا ساخت. در این سوره در آیه ۵ از «ایام الله» یاد میشود و خامنه ای بسیج تهیجی طرفداران خود به هنگام تابوت کشی قاسم سلیمانی و نیز شلیک موشک بسوی پایگاه تخلیه شده آمریکا در عراق را «ایام الله» معرفی نمود و سپس اعلام نمود که او موسی زمان است و همه باید «صبور و شکر گذار» او باشند و طبق آیه های سوره «ابراهیم» مخالفان او «بدکاران و گناهکاران» میباشند و بر اساس آیه ۴۷ باید از آنها انتقام گرفت و عذاب شان داد.

بنابراین مخالفان و دانشگاهیان و جوانانی که در هواپیما قرار داشتند بمثابه «گردنکشان به زنجیر قهر الله» دچار میشوند و آنهایی که «پیراهن از مس گداخته آتشین» برتن دارند در شعله آتش خواهند سوخت(آیه های ۴۷ و ۴۸ و ۴۹ سوره ابراهیم). در منطق رژیم خامنه ای مخالفان یا «بدکاران» باید به «کیفر» برسند و الله «بسرعت به حساب» آنها میرسد و آنها سزاوار آتش و نابودی میباشند. برای خامنه ای دروغ گفتن بیان اراده الهی است و «ایام الله» دیگری که نباید فراموش شود همین «انتقام» قرآنی است. دیکتاتوری دینی خامنه ای بی نهایت است و ایدئولوژی قرآنی او موتور برانگیزاننده برای جنایت های بعدی است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه

ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ۲۸؛ ف. م. سخن ‎

نفوذ در سیستم های رایانه ای جمهوری اسلامی حکایتی که تا امروز ادامه دارد؛ ف. م. سخن

در مطلب قبلی نوشتیم که:
«حدود سال ۲۰۰۷، ویروس عجیب و بسیار تکامل یافته ی «استاکس نت» از طریق یک فلش مموری یا همان یو.اس.بی. استیکی که ما عکس های مان را بر روی آن ذخیره می کنیم، توسط یکی از مهندسان ایرانی تحت فرمان سازمان امنیت هلند وارد یکی از رایانه های نیروگاه اتمی نطنز شد و بعد از آن، خود به خود در تمام سیستم هایی که به شبکه متصل بودند انتقال یافت. کاری که این ویروس انجام می داد این بود که در باز و بسته شدن به موقعِ دریچه های خروج گاز اختلال ایجاد می کرد و دور سانتریفیوژها را بدون این که کسی متوجه شود کم و زیاد می کرد…».

سازمان امنیت هلند، این اقدام را در همکاری و مشارکت با امریکا و اسراییل انجام داد. «استاکس نت» توانست پیشرفت پروژه های اتمی جمهوری اسلامی را به مدت طولانی به تاخیر بیندازد.

همان طور که گفتیم، ویروس های رایانه ای، برنامه های کوچک و پنهانی هستند که می توانند به داخل برنامه های اصلی رایانه ها، نفوذ کنند و بدون این که نشانه ای از خود بر جای بگذارند، به تکثیر یا انتقال خود به دیگر رایانه های متصل به هم بپردازند.

اگر هم رایانه ها به بیرون از شبکه ی داخلی خود، مثلا به اینترنت متصل نباشند، کافی ست تا وسیله ای مثل «فلش مموری» -که امروزه همه ی ما برای ثبت یا انتقال فایل های رایانه ای از آن استفاده می کنیم- یا کارت های «اس.دی» و «میکرو اس.دی.» -که به اندازه ی نوک انگشت است و در دوربین های عکاسی و تصویربرداری و دستگاه های ضبط صدا به کار می رود- به یکی از رایانه های مجموعه به مدت چند ثانیه تا چند دقیقه متصل شود و کل رایانه های شبکه ی مربوط را از طریق ثبت در آن رایانه و تکثیر و انتقال بعدی آلوده کند.

برای نفوذ ویروس به داخل یک برنامه، باید اجزاء برنامه را شناخت و نقاط ضعف آن را پیدا کرد و از آن نقطه، ویروس را به داخل برنامه نفوذ داد.

به نقاط ضعف برنامه های رایانه ای، اصطلاحا، «حفره» می گویند.

برای روشن تر شدن موضوع «حفره» در برنامه ی رایانه ها، مثالی می زنیم:
سیستم عامل «ویندوز»، که اغلب ما از آن استفاده می کنیم، یک برنامه است. برنامه ای مفصل و بسیار پیچیده.

یک برنامه ی رایانه ای عبارت است از خطوطی که برنامه نویسان به زبان هایی که رایانه آن ها را می فهمد می نویسند و با آن، سخت افزار رایانه را به کار می اندازند و از آن کارهای مختلف می خواهند.

ویندوز، برنامه ای است بسیار مفصل با خطوط و قسمت های بسیار، چرا که رایانه های مختلف، با اجزاء مختلف، می توانند از آن استفاده کنند.

به عنوان مثال، ویندوز ۷، دارای ۴۵ میلیون خط برنامه است! این تعداد خط، معادل، ۶۳۰ دوره ی کامل کتاب «جنگ و صلح» تولستوی است!

پس می توان در میان این تعداد کلمات و جملات، نقاط ضعفی پیدا کرد که بشود از طریق آن ها، برنامه های ویروسی را به داخل رایانه نفوذ داد.

شما یک برنامه ی رایانه ای را با یک ساختمان مقایسه کنید. برنامه ی بزرگ و مفصل را با یک ساختمان بزرگ، و برنامه ی کوچک را با یک ساختمان کوچک برابر بگیرید.

هر چه ساختمان بزرگ تر باشد، جاهایی که بتوان از آن به طور پنهان وارد ساختمان شد و مثلا از آن دزدی کرد بیشتر می شود. یعنی مهندسانی که طرح این ساختمان را می ریزند و آن را می سازند، باید خیلی دقت کنند که نقطه ی ضعفی برای نفوذ پنهان باقی نگذارند و این به طور «مطلق» شدنی «نیست».

به همین خاطر می بینیم که مثلا «مایکروسافت»، به طور مرتب، برنامه های تکمیلی برای ویندوز ارائه می دهد و می گوید که این برنامه های تکمیلی، «حفره های امنیتی» ویندوز را پر می کنند و از بین می برند.

حال شما یک نکته ی دیگر را در فرض بگیرید:
اگر برنامه نویسان ویندوز یا هر برنامه ی دیگری، حفره ی امنیتی، را خودشان به طور عمدی در برنامه کار بگذارند چه؟!

به عبارتی اگر برنامه نویسان، به عمد راه نفوذ به برنامه را باز بگذارند چه؟!

چگونه می توان این درهای پنهان را میان ۴۵ میلیون کلمه و ۶۳۰ دوره ی «جنگ و صلح» پیدا کرد؟!

ما مصرف کنندگان، تنها ناچاریم به تعهد برنامه نویسان و شرکتی مثل شرکت «مایکروسافت» اطمینان کنیم. اگر این اطمینان وجود نداشته باشد، باید از مصرف آن برنامه صرف نظر کنیم.

بعد از این توضیح مفصل می رسیم به اینجا که اکثر سیستم های رایانه ای به کار برده شده در پروژه های مهم در جمهوری اسلامی، سیستم ویندوز امریکایی ست! آن هم ورژن های قدیمی ویندوز که دارای حفره های امنیتی پر نشده است!

سازمان های امنیتی امریکا، می توانند از طریق این حفره ها، ویروس های خود را، به داخل رایانه های جمهوری اسلامی بفرستند و ضمن دریافت اطلاعات، در صورت لزوم دست به خرابکاری رایانه ای بزنند.

استاکس نت، یکی از این ویروس ها بود که به شکلی موفق از طریق حفره ی موجود در سیستم عامل به کار برده شده در نیروگاه هسته ای نطنز و نرم افزارِ به کار اندازنده ی سانتریفیوژها عمل کرد.

«از این ویروس ها، که اطلاعات مهم و حیاتی ج.ا. را به دست کشورهای غربی و اسراییل می رساند، هنوز هم هست و ج.ا. دشوار بتواند همه ی آن ها را کشف و خنثی کند.»

از سیستم های بانکی ما گرفته تا عملکرد سخت افزارهای نیروگاه های برق، و از هواپیمایی کشوری ما گرفته تا سایت های موشکی، همگی دارای حفره هایی هستند که توان جمهوری اسلامی و امکانات آن را از طریق این حفره ها می توان به دست آورد.

اگر به طور خلاصه و در دو سه جمله بخواهیم موضوع را بیان کنیم باید بگوییم که همه چیز جمهوری اسلامی، بر بستر سخت افزارهای غربی قرار گرفته و همه چیز جمهوری اسلامی، وابسته به این سخت افزارهاست. لذا غرب، کنترل این سخت افزارها را می تواند در دست بگیرد.

شما فقط یک قلم سیستم مکان یابی جهانی «جی.پی.اس» را در نظر بگیرید که از من و شما گرفته تا موشک سازان جمهوری اسلامی از آن استفاده می کنیم.

۲۴ ماهواره ی جی.پی.اس متعلق به وزارت دفاع امریکاست و تا مدت ها، مشابهی نداشته است.

به عبارتی وزارت دفاع امریکا، می توانسته و هنوز هم می تواند هر کاری خواست با جی.پی.اس انجام دهد.

با این تفصیلات، آن چه به نام «جنگ سایبری» می شناسیم، و جمهوری اسلامی بسیار بر روی آن مانور می دهد، موضوعی نیست که در حد و اندازه های جمهوری اسلامی و سطح فن آوری آن باشد. مثل این است که جمهوری اسلامی بخواهد خود را در زمینه ی موشکی با امریکا مقایسه کند.

اگر حمله ی سایبری جدی، توسط امریکا و هم پیمانان اش صورت بگیرد، کل سیستم های رایانه ای جمهوری اسلامی، از کار خواهد افتاد، و کشور فلج خواهد شد.

دفاع سایبری جمهوری اسلامی هم هر چند از روسیه و چین کمک می گیرد، در مقابل حمله ی احتمالی امریکا، مدت طولانی نمی تواند دوام بیاورد. رویا پردازی های ج.ا. در این زمینه هم مثل رویا پردازی های او در زمینه ی پیروزی در جنگ کلاسیک با امریکا و غرب است.

سازمان تامین اجتماعی و چالش ورشکستگی صندوق بازنشستگی

در حالی که با افزایش بحران درشرایط اقتصادی کشور، نیاز مردم به خدمات تامین اجتماعی مدام در حال افزایش است و بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران نیز توسعه حمایت‌های تامین اجتماعی را راهبرد منطقی و عقلانی برای بهبود شرایط زندگی مردم و نیز جایگزینی برای کاهش توزیع یارانه نقدی می‌دانند، در چنین وضعییتی بحران درسازمان تامین اجتماعی همچنان ادامه دارد و محمدعلی جنانی مدیرکل امور فنی مستمری‌های سازمان تامین اجتماعی از استقراض پنجاه هزار میلیاردی تامین‌اجتماعی از بانک‌ها برای پرداخت مستمری بازنشسته‌ها خبر داده است. وی که این اظهارت را در نشست هم‌اندیشی اعضای کمیته‌های مشاغل سخت و زیان‌آور در تهران عنوان می‌کرد، از تحت پوشش قرار داشتن ۵۲ درصد جمعیت ایران در سازمان تامین اجتماعی خبر داد و بر ضرورت مانتیتورینگ مداوم مصارف تامین اجتماعی تاکید کرد.
این استقراض از بانک‌ها توسط سازمان تامین اجتماعی در حالی عنوان می‌شود که اکبر شوکت عضو هیات امنای سازمان تامین اجتماعی نیز از بدهی ۲۵۰ هزار میلیارد تومانی دولت به تامین اجتماعی خبر داده است.
این بدهی در حالی است که هرسال در حدود بیست هزار میلیارد تومان نیز به بدهی دولت به تامین اجتماعی افزوده می‌شود .
این در حالی است که سال‌هاست کارشناسان نسبت به بحران صندوق‌های بازنشستگی و به ویژه صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی هشدار می دهند و بر ضرورت بازنگری در سیاست‌های راهبردی و استرتژیک سازمان تامین اجماعی به منطور مدیریت مصارف و منابع سازمان تاکید دارند. اما حیف و میل بالای سازمان تامین اجتماعی در کنار فقدان مدیریت صحیح منابع گسترده و کلانی که سازمان تامین اجتماعی در اختیار دارد از جمله عوامل مهمی است که بحران سال‌های اخیر تامین اجتماعی را ایجاد کرده و کارشناسان پیش بینی می‌کنند که در آینده نیز این وضعییت وخیم تر خواهد شد و برخی کارشناسان و تحلیل‌گران اجتماعی پیش بینی می‌کنند با تداوم روند فعلی در نهایت سازمان تامین اجتماعی به علت ناتوانی از تامین منابع لازم برای تامین تعهدات خود، به ناگزیر برخی از این تعهدات را فروگذار خواهد کرد.
شرکت‌های سرمایه گذاری تامین اجتماعی موسوم به شستا یکی از مهم‌ترین چالش‌های تامین اجتمالی هستند و لحاط نکردن شاخص‌های بلندمدت و کلان اقتصادی در این سرمایه‌گذاری‌ها و کم‌توجهی به میزان بازده سرمایه گذاری‌ها از جمله عوامل مهم دیگری است که با کاهش امکان بازتولید سرمایه‌گذاری‌های تامین اجتماعی وضعیت سرمایه‌گذاری هلدینگ‌های شستا را با چالش مواجه کرده و اکثر انها که اصلی ترین منبع تامین سرمایه تامین اجتماعی هستند،‌ به علت سرمایه‌گذاری نادرست، به جای سوداوری به شرکت‌های زیان‌ده تبدیل شده‌اند. در این میان مدیر عامل جدید شستا نیز که از مدیران ستاد اجرایی فرمان امام بوده است و رییس سابق شرکت پخش دارویی البرز بوده است با همدستی محمد شریعتمداری وزیر کار و رفاه و تعاون که خود مدیر عامل سابق ستاد اجرایی فرمان امام بوده است با نشان دادن زیاندهی شرکتهای شستا قصد فروش و واگذاری شرکتهای شستا به ستاد فرمان اجرایی امام را دارند .
علاوه بر اینها تغییر مدام قوانین بازنشستگی مدام در راستای افزایش تعهدات تامین اجتماعی است و با تغییر قوانین مدام مشمولین بیشتری به حوزه مستمری ‌گیران تامین اجتماعی افوزده می‌شوند؛ من جمله بازنشستگی پیش از موعد، کاهش سن یازنشستگی و شمول گروه‌های بیشتری از افراد‌. که همه اینها تعهدات سازمان را افزایش میدهد
برخی اجرای طرح تحول سلامت را نیز یکی از دلایل بدهی‌های سنگین تامین اجتماعی به بانک‌ها عنوان می کنند. طرحی که عملا اکنون بخاطر هزینه های زیاد متوقف مانده است .
این در حالی است که کارشناسان اعتقاد دارند که تامین اجتماعی به جای کاهش تعهدات خود و به جای اینکه رسالت خود در زمینه تامین سلامت و نیز خدمات مدیریت اجتماعی را نادیده بگیرد باید در جهت کاهش فساد در تامین اجتماعی و همچنین سرمایه‌گذاری‌های پربازده در این زمینه اقدام کند.

ایران و جهان در هفته ای که گذشت؛ شماره ی ٢٧؛ ف. م. سخن

جنگ سایبری، سلاح سایبری، حمله سایبری، دفاع سایبری؛ از تخیل تا واقعیت (قسمت اول)؛ ف. م. سخن

وزیر ارتباطات دیروز از «حمله بسیار بزرگ» به زیرساخت‌های الکترونیک ایران خبر داد. محمدجواد آذری جهرمی، از «حمله بسیار بزرگ و سازمان‌یافته» اینترنتی به «زیرساخت‌های دولت الکترونیک» کشور خبر داد. «رادیو فردا»

سال ۱۹۸۳، همزمان با رشد و گسترش فروش رایانه های شخصی، و ورود این دستگاه ها به منازل و شرکت های کوچک، فیلمی ساخته شد به نام «بازی جنگ». این فیلم به یکی از فیلم های محبوب جوانان آن دوران، که به رایانه های شخصی، و امکانات آن با شگفتی و تحسین می نگریستند تبدیل شد.

داستان فیلم از این قرار بود که دانش آموزی علاقمند به موضوعات رایانه ای، از طریق مودمی که در آن سال ها به گوشی تلفن وصل می شد، توانست وارد سیستم رایانه ای موشک های اتمی امریکا شود، و با رایانه ای که وظیفه داشت، به محض تهاجم دشمن، موشک های اتمی را به پرواز در آورد ارتباط بر قرار کند.

این رایانه که «جاشوآ» نام داشت، به این صورت برنامه ریزی شده بود که «جنگ اتمی» با طرف مقابل را مثل یک «بازی» می دید و سعی می کرد به هر ترتیب که شده، در این «بازی» برنده شود.

ارتباط دیوید، با جاشوآ باعث شد تا جاشوآ بازی جنگ را آغاز کند و تا حد پرتاب موشک های اتمی به طرف شوروی و متحدان اش پیش برود. بازی یی که بازی نبود، و آغاز جنگ جهانی سوم به شمار می آمد.

با تلاش دیوید و کسی که برنامه ی جاشوآ را نوشته بود، جاشوآ متوجه شد که «بازی جنگ اتمی»، به هیچ شکل و صورتی برنده نخواهد داشت، و بدین ترتیب، دست از ادامه ی بازی و پرتاب موشک های واقعی برداشت.

داستان این فیلمِ جذاب، البته تخیلی بود، و در آن دوران، امکان این که بتوان موشک های اتمی را از طریق نفوذ به رایانه های اتاق جنگ امریکا، به پرواز در آوَرْد تقریبا صفر بود. اما حکایت «نفوذ» به رایانه ها، در همان دهه در جاهای دیگر صورت واقعیت به خود گرفت…

*****

«کارل کُخ»، جوانکی بود آنارشیست و علاقمند به رایانه و آن چه امروز «هک» کردن نامیده می شود.

هک کردن در یک کلمه، نفوذ پنهان و اغلب غیر قانونی به برنامه ها و اطلاعات داخل رایانه های دیگر است که این اطلاعات «ظاهرا» غیر قابل دسترس را در اختیار «هکر» قرار می دهد.

کارل نوزده ساله، بعد از مرگ پدرش، مبلغ ۲۴۰ هزار مارک آلمان به ارث برد، که نیمی از آن را در اختیار خواهرش قرار داد و با نیمی دیگر یک آپارتمان در شهر هانوفِر اجاره کرد و یک دستگاه «آتاری اس.تی» و چیزهایی که لازم داشت خریداری کرد.

کاری که کارل و دوستان اش انجام دادند این بود که به رایانه های نهادهای غربی نفوذ می کردند و اطلاعات به دست آمده را به کا.گ.ب. می فروختند.

به دست آوردن اطلاعات و فروش آن ها به روس ها، از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۹ ادامه داشت تا این که در اثر یک اشتباه کوچک، موضوع فاش شد.

اگر چه از این ماجرا، فیلمی به نام «۲۳» یا «هیچ چیز آن طور نیست که به نظر می رسد…» ساخته شد، اما بر خلاف «بازی جنگ»، این فیلم بر اساس داستانی واقعی بود و نه تخیلی. داستان نفوذ به رایانه ها، و دسترسی به اطلاعات آن ها….

*****

امروزه اینترنت، رایانه ها را به یکدیگر متصل کرده است. رایانه هایی که امروز به شکل موبایل و تبلت و نوت بوک در دست داریم، یا رایانه های رو پایی و رو میزی و رو زمینی که در جاهای مختلف به کار می گیریم، می توانند با رایانه های بسیاری در ارتباط و تبادل اطلاعات باشند:
از رایانه ی سوپرمارکت گرفته تا رایانه رستوران، و از رایانه ی وزارت نفت گرفته تا رایانه ی وزارت دفاع. این رایانه ها می توانند اطلاعاتی را که برای استفاده ی عموم آزاد است در اختیار همگان قرار دهند.

ما اجازه می دهیم که فلان عکس مان توسط فیس بوک دریافت و منتشر شود. فلان رستوران اجازه می دهد منوی غذایش در اختیار همگان قرار گیرد و مشتری سفارش غذا بدهد. مشتری به بانک اجازه می دهد پول غذا را به رستوران پرداخت کند. بانک به سفارش دهنده ی غذا اجازه می دهد، تراز بانکی خود و پول هایی را که خرج کرده یا دریافت کرده است مشاهده کند….

به عبارتی، رایانه ها می توانند، آن چه را که اجازه ی دسترسی به آن ها داده شده، در اختیار همگان یا اشخاص از پیش مشخص شده قرار دهند و آن چه را که اجازه ی دسترسی به آن ها داده نشده، در اختیار شخصی غیر از صاحب اطلاعات قرار ندهند.

آن چه به آن «مجوز» می گوییم، در اصل همان «اسم رمز» یا «پسوُرد» است. این اسم رمز در موارد عمومی، تنها یک رشته حروف و اعداد و نشانه هاست، که گاه برای امنیت بالاتر، با اطلاعات دیگری مثل پاسخ به سوال های معین یا ارسال کد به تلفن همراه و وارد کردن کد به رایانه همراه می شود.

در دهه ی هشتاد میلادی، یعنی در زمانی که ماجرای تخیلی «بازی جنگ» به صورت سناریوی فیلم در آمد یا موضوع واقعی «کارل کُخ» و فروش اطلاعات به کا.گ.ب. در عالم واقع به وقوع پیوست، نفوذ به رایانه های بزرگ دولتی یا خصوصی، به همین سادگی وارد کردن اسم رمز و رشته ای از حروف و اعداد و نشانه ها بود.

با ورود غیر مجاز و نفوذ به سیستم های رایانه ای، نه تنها می شد اطلاعات «به دست آورد» بلکه می شد اطلاعات را «تغییر داد» یا «چیز»های جدیدی «وارد سیستم کرد».

در همان فیلم «بازی جنگ»، دیوید، در کارنامه ی خود و دوست دختر ش جنیفر، دست می بَرَد و نمره امتحان شان را «تغییر می دهد».

اما چه چیز جدیدی می توان وارد سیستم کرد؟

یکی از چیزهایی که همه ی ما گرفتار آن هستیم، وارد شدن «ویروس رایانه ای» به داخل سیستم های مان است.

این ویروس ها، که برنامه های کوچک و ناپیدایی هستند، در شکل عمومی می توانند فایل های ما را در داخل رایانه خراب کنند مثلا عکس ها و فیلم های ما را از بین ببرند یا کلا رایانه را از طریق تخریب فایل های سیستم عامل از کار بیندازند، یا این که در شکل خاص، مثلا از طریق دوربین رایانه، تصاویر مستقیم ما را دریافت کنند، یا از طریق نفوذ در موبایل، صدای ما را به طور مستقیم برای ارسال کننده ی ویروس بفرستند، یا اطلاعات بانکی ما را در اختیار صاحب ویروس قرار دهند تا او بتواند از حساب ما برداشت کند….

به این برنامه های «ناپیدا» از آن رو «ویروس» می گویند که می تواند مانند ویروس زنده، اولا تکثیر شود، و ثانیا از رایانه ای به رایانه ی دیگر انتقال یابد و عمل ناپیدای خود را در رایانه های دیگر انجام دهد.

ویروس های رایانه ای از دو طریق می توانند به رایانه های دیگر منتقل شوند:
از طریق اتصال شبکه ای و اینترنتی
از طریق سی.دی ها و هاردها و فلش مموری ها و دیگر ابزارهای جابه جا کردن اطلاعات رایانه ای.

*****

اما رایانه هایی که به سخت افزارها متصل اند، و آن ها را به کار می اندازند یا کار آن ها را متوقف می کنند یا سرعت فلان کار را افزایش می دهند یا از سرعت فلان کار می کاهند، یا در فرض پهپادها، آن ها را به سمت نقطه ای حرکت می دهند یا بمبِ آن ها را در نقطه ای رها می کنند چه؟!

این روزها که وسایل خانگی در حال هوشمند شدن و به هم متصل شدن هستند، ما شاهد اتصال رایانه به یخچال، تلویزیون، شوفاژ، دزدگیر، آیفون منازل و غیره هستیم، و رایانه، از راه دور یا نزدیک، حتی از یک کشور دیگر، «عملا» این وسایل را به کار می اندازد و در کار آن ها تغییر به وجود می آورد.

امروز می توانیم به راحتی از ونزوئلا، چراغ خانه مان را در آلمان روشن کنیم. شدت نور چراغ را تغییر دهیم. رادیو یا تلویزیون مان را بدون این که کسی در خانه باشد روشن کنیم، طوری که کسی که از بیرون به داخل خانه ی ما نگاه می کند، احساس کند که در خانه کسی هست و مثلا موقعیت مناسبی برای سرقت نیست.

ما می توانیم از محل کارمان، شوفاژ منزل را روشن کنیم تا وقتی به خانه می رسیم خانه گرم شده باشد. یا نزدیکی های خانه که می رسیم از طریق موبایل و اینترنت، کتری برقی را روشن کنیم تا به محض ورود به خانه، چای و قهوه مان آماده باشد.

حال اگر اطلاعات ورود به سیستم و رایانه ی ما در اختیار فردی باشد که ما او را نمی شناسیم و او بخواهد مثلا خانه ی ما را به آتش بکشد، به فرض این که سیستم های پشتیبان نداشته باشیم، مثلا کتری را روشن کند تا حدی که دستگاه آتش بگیرد، این کار به فرض نداشتن سیستم های پشتیبان و خودکار امکان پذیر است.

یا اگر کسی این اطلاعات را در اختیار داشته باشد، می تواند آیفون منزل ما را به کار بیندازد و در خانه را باز کند. یا رفت و آمدهای ما را از طریق دوربین آیفون کنترل کند.

نکته ی مهمی که باید در اینجا به آن اشاره کنیم، این است که سیستم های حساس و مهم، مثل شبکه رایانه ای پرتاب موشک های اتمی، یا شبکه ی تلمبه های نفتی، یا شبکه ی نیروگاه های اتمی، به خاطر همین خطرات و احتمالات از آن چه ما اینترنت عمومی می خوانیم مجزا و ایزوله هستند، اما «همچنان شبکه هستند» و با هم در ارتباط و بده – بستان اطلاعاتی.

به عبارتی، اگر چه این شبکه ها، مجزا از اینترنت عمومی هستند اما متصل به اینترنت خودشان یا به بیان دیگر «اینترانت» هستند.

کافی ست، ویروس مخربی از یک گوشه ی این شبکه -مثلا از یک پورت عادی یو.اس.بی.، توسط یک فلش مموری- وارد یکی از رایانه های مثلا نیروگاه های اتمی بشود، آن وقت این برنامه، در چشم بر هم زدنی، از آن گوشه، به تمام دستگاه های نیروگاه و آن جاهایی که باید تخریب شوند منتقل خواهد شد.

حدود سال ۲۰۰۷، ویروس عجیب و بسیار تکامل یافته ی «استاکس نت» از طریق یک فلش مموری یا همان یو.اس.بی. استیکی که ما عکس های مان را بر روی آن ذخیره می کنیم، توسط یکی از مهندسان ایرانی تحت فرمان سازمان امنیت هلند وارد یکی از رایانه های نیروگاه اتمی نطنز شد و بعد از آن، خود به خود در تمام سیستم هایی که به شبکه متصل بودند انتقال یافت. کاری که این ویروس انجام می داد این بود که در باز و بسته شدن به موقعِ دریچه های خروج گاز اختلال ایجاد می کرد و دور سانتریفیوژها را بدون این که کسی متوجه شود کم و زیاد می کرد…

[ادامه دارد…]

سکوت در جنگ نابرابر بین ملت و رژیم جابر جایز نیست /عبدالستار دوشوکی

در عرض سه روز گذشته جنگی نابرابر بین ملت ء به پا خاسته ایران و رژیم تا به دندان مسلح جمهوری اسلامی در جریان است. تا به اکنون دهها شهید و تعداد بیشمار و نامعلومی زخمی و زندانی حاصل این جنگ نابرابر است. جمهوری اسلامی ماهیت ضد مردمی و دریده خویی خود را بصورت عریان به نمایش گذاشته تا قیام مردم را با بیرحمی تمام در نطفه خفه کند. مبارزان حاضر در صحنه از تک تک ما ایرانیان در داخل و خارج کشور انتظار دارند که در چنین شرایطی سکوت را بنا به هر دلیلی جایز ندانسته و همانند یک مدافع آزادی از سربازان خط مقدم با تمام وجود حمایت کنند. در چنین شرایط جنگی که سینه جوانان کشور در شهرهای مختلف ایران آماج گلوله های سفاکان بیرحم است, سکوت و عافیت طلبی گوشه نشینانه قابل بخشش نیست. به همین دلیل شرایط جنگی غیر قابل پیش بینی شده حکم می کند که دوری از فعالیت سیاسی و سکوت ضمنی در چنین شرایطی, خیانت است به خون شهیدان گلگون کفن شهرهای ایران.

رژیمی که برای رساندن نفت مجانی توسط تانکرهای دو میلیون بشکه ای به رژیم تبهکار بشار اسد در سوریه هزینه های هنگفتی را به ملت در بند ایران تحمیل می کند, اکنون که تحت تحریم های شدید, کفگیر آن به ته دیگ خورده با بی پراویی تمام قیمت بنزین را ( آن هم همانند دزدان در نیمه شب جمعه) برای ملت بینوای ایران دو یا سه برابر می کند و روز بعد هر گونه اعتراض مدنی و مسالمت آمیز را با خشونت و کشتار وحشیانه جواب می دهد. تصمیم نابخردانه و ضد مردمی نظام جمهوری اسلامی در مورد نرخ بنزین به مثابه ریختن آن بر روی آتش زیر خاکستر خشم نهفته مردم ایران بود که آن را شعله ور نمود. شعله هایی که بنیادهای پوسیده نظام را به لرزه در آورده است؛ و هر دو جناح فریبکار را در سرکوب ملت متحد کرده.

براستی چرا سوریه, حزب الله لبنان, حوثی های یمن, حشد الشعبی عراق, حماس و جهاد اسلامی فلسطین می توانند تحت عنوان به اصطلاح “محور مقاومت” نفت مجانی یا پول مجانی حاصل از آن را دریافت کنند و هزینه آن را ملت ایران باید بپردازند؟ چرا؟ در شرایطی که قریب به یک میلیون از عوامل ثروتمند نظام از پرداخت هر نوع مالیات عملا معاف هستند, چرا باید مردم از طریق افزایش قیمت نفت, بجای مفسدان و اختلاسگران حکومتی بدینصورت مالیات بپردازند؟ آن هم در شرایطی که ربیعی سخنگوی دولت بی تدبیر می گوید افزایش مالیات بر درآمد قشرهای ثروتمند و اختلاسگر وابسته به حکومت منطقی و علمی نیست.

رژیم در سرکوب جنبش های مردمی نه تنها در ایران بلکه بعنوان مشاور و عامل مستقیم در کشورهای دیگر نظیر سوریه, لبنان, عراق, ونزئولا و یمن تجربه های فراوانی دارد. به همین دلیل تمام قوای خود را برای سرکوب قیام ملت ایران به کار خواهد گرفت. در این راستا دودوزه بازی و مماشات و یا دوپهلوگویی نه تنها مقامات برخی از کشورهای اروپایی بلکه اصلاح طلبان و طرفداران آنها در خارج از کشور قابل تامل است. همان اصلاح طلبانی که در دوران انتخابات ریاست جمهوری, بدون استثناء, همواره مردم را برای آمدن به پای صندوق رای و انتخاب بین مار غاشیه و عقرب جراره تشویق می کنند, امروز ادبیات خود را همسو با سران امنیتی رژیم هماهنگ کرده و بطور غیر مستقیم اما هوشمندانه ای مردم را متهم به اعمال خشونت می کنند و از آنها می خواهند که از خشونت پرهیز کنند. در حالی که خشونت مهلک از سوی مامورین امنیتی رژیم اعمال می شود.

کلام خلاصه آخر اینکه یک جنگ نابرابر در جریان است. از یک سو رژیم و نیروهای سرکوب گر آن و برخی از توجیه گران شرمنده و خجالتی؛ و از سوی دیگر ملتی به پا خاسته که فریاد می زند دیگر بس است! در خلال این جنگ آزادیبخش که رژیم آن را با گلوله و زندان به مردم تحمیل کرده, زمان تامل, عافیت طلبی, سکوت و نظاره گری نیست. این پیام صریح و روشنی است که نگارنده از داخل ایران دریافت کرده. و بر همین اساس وظیفه همه ماست که در این شرایط غیر منتظره و انقلابی بدون درنگ از مردم حمایت بکنیم. اپوزیسیون و ایرانیان خارج از کشور باید با تشکیل ستاد اطلاع رسانی و کمیته های حمایت از مبارزان داخلی اختلافات خود را به کنار گذاشته و متحدانه برای انعکاس صدای حق طلبانه ملت ایران در کنار یکدیگر قرار گیرند. در شرایطی که اینترنت در ایران قطع است, ستاد هماهنگ کننده اطلاع رسانی با بهره گیری از تکنولوژی ارتباطات مدرن از اهمیت حیاتی و عاجل برخوردار است.

پاورقی: بعد از پیوستن مردم شهرهای سیستان و بلوچستان به اعتراضات گسترده ملی سراسر کشور, امروز اخبار رسیده از شهرهای سیستان و بلوچستان حاکی از آن است که مامورین رژیم از جمله نیروهای انتظامی, اداره اطلاعات و اطلاعات سپاه استان تعد زیادی از جوانان را در شهرهای مختلف استان از جمله چابهار, ایرانشهر, زاهدان و سرباز دستگیر کرده. متاسفانه اینترنت در استان مثل بقیه نقاط کشور قطع است. طبق گزارشات از زاهدان بیش از چهل نفر در زاهدان و حدود سی جوان در چابهار دستگیر شدند. از تعداد دستگیر شدگان در بقیه شهرهای استان اطلاع دقیقی در دست نیست. فعالان داخل از ما درخواست کرده اند که بجای سکوت باید صدای اتحاد همه ایرانیان از جمله مردم بلوچ در همرایی و همگامی با بقیه هموطنان در این شرایط واقعا حساس که تعداد زیادی از هموطنان شهید و یا دستگیر شده اند, باید منعکس کننده صدای مبارزات و شهامت های بی نظیر آنها باشیم.

عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
دوشنبه ٢٧ آبان ١٣٩٨
doshoki@gmail.com

دارا از سوئد: حزب دمکرات سوئد چگونه رأی دهندگان را جذب میکند ؟

در برنامۀ “تفسیر خبر” جمعه ۲۹ نوامبر، کلیپی از یک نمایندۀ پارلمان اروپا از حزب “دموکراتهای سوئد” درحمایت از مردم به پا خاستۀ ایران پخش شد که مرا وادار نمود مطلب خلاصه زیر در مورد حزب این نماینده را برای
آگاهی شما ارسال کنم. آن گونه که من با اطلاع از مواضع این حزب از سخنان این نماینده برداشت میکنم نظر وی برآن است که در ایران شرایطی ایجاد شود که ایرانیان مقیم اروپا و به طور اخص سوئد به کشور خود بازگردانده شوند
که البته از نظر من هیچ ایرادی بر این آرزوی وی وارد نیست زیرا این ما ایرانیان خواهیم بود، که اگر اجبارأ اخراج نشویم، باید در آن روز فرخنده تصمیم خود را برای بازگشت عملی گردانیم.

حزب Sverigedemokraterna حزب دموکراتهای سوئد، )بخوانید حزب دموکراتهای سوئدی خواه( در ششم فوریۀ ۱۹۸۸ از تجمع چندین تشکل فاشیستی و نئونازیستی، که در ظاهر مواضع خود را با قوانین کشور سوئد تعدیل کردند، پایه گرفت. از جمله سازمان های تشکیل دهندۀ این حزب، سازمان “سوئد برای سوئدی ها” بود که فعالیت این سازمان نئونازیستی تا پیش از تعدیل نظریات خود ممنوع بود و به طور زیرزمینی صورت میگرفت. پایه گذاران وچهره های خط مقدم این حزب از عناصر شناخته شدۀ بسیار افراطی بودند که در دهۀ ۷۰ و ۸۰ میالدی در تشکالت
فاشیستی، نئونازیستی، ناسیونالیستی تا حد شوینیستی با گرایشات نژادپرستانه فعالیت شدید و گسترده داشت ه و حتی درمراسم خصوصی خود با اونیفورم ارتش نازیها، زیر پرچم صلیب شکسته عکس یادگاری می گرفتند.

مانیفست این حزب فقط و فقط در مورد مهاجران، پناهندگان و مشکالت ناشی از ورود و وجود آن ها در کشور سوئد ا ست و ازنکتۀ قابل توجهی برای ادارۀ امور کشور برخوردار نیست. به طوری که اگر مشکل مهاجران به گونه ای حل شود این حزب در انتخابات آینده هیچ رأی دهندهای نخواهد داشت.

در انتخابات پیش از سال ۲۰۱۰ میالدی این حزب زیر مرز ۴ %الزم برای ورود به مجلس ملی سوئد Riksdag بود
اما در آن انتخابات موفق شد با کسب ۷.۵ %آرا با ۲۰ نماینده وارد مجلس شود. چون آرایش مجلس در آن انتخابات به گونه ای شد که آرای نمایندگان این حزب در تصمیمات مجلس نقش سرنوشت سازی داشت سایر ۷ حزب سنتی مجلس سوئد تصمیم گرفتند که این حزب را بایکوت کرده و از آرای آن برای موفقیت طرح ها و لوایح خود استفاده نکنند.

در انتخابات سال ۲۰۱۸ مجلس سوئد حزب “دموکرات‌های سوئد” با ۱۷.۵% آرا و ۶۲ نماینده از نظر تعداد آرا با اندک اختلاف با حزب “میانه‌رو” با ۱۹.۸% آرا و ۷۰ نماینده در ردیف سوم قرار گرفت . که این امر نشان از مواضع مردم سوئد در قبال ورودبیشمار پناه جویان در موج مهاجران پیاده در پائیز ۲۰۱۵ دارد.

در حال حاضر ۳ نماینده از ۲۰ نمایندۀ کشور سوئد در پارلمان اروپا از اعضاء این حزب میباشند.
در لینک ویکی پدیا اطلاعاتی به زبان فارسی در مورد این حزب موجود است
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%85%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA%E2%80%8C%D9
%۸۷%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%D9%88%D8%A6%D8%AF
اما اطلاعات در مورد این حزب به زبان انگلیسی کاملتر میباشد.
https://en.wikipedia.org/wiki/Sweden_Democrats
با سپاس و ایفاد احترام
دارا صفری
استکهلم – سوئد/اول دسامبر ۲۰۱۹

صدودوازدهمین ماهنامه ادبیات داستانی چوک- آذرماه سال 98

برای دانلود تمامی شمارگان این ماهنامه ها و فصلنامه ها به سایت مراجعه کنید

نگاهی به فیلم «مادر»
داستان ایرانی و خارجی
نگاهی به فیلم «آرواره‌ها»
یادداشتی بر فیلم «۲۱ گرم»
تحلیل فیلم «رودخانه مرموز»
بررسی داستان «جادوگر سابق»
مقاله «نقد روانشناسی در ادبیات»
یادداشتی بر «ادبیات امروز آلمان»
نگاهی به رمان «مردی در تاریکی»
بررسی اصطلاح «به سیم آخر زدن»
خلاصه اسطوره «اطلس و بار آسمان»
یادداشتی بر رمان «مواجعه با مرگ»
معرفی برنده جایزه نوبل «پیتر هانتکه»
مقاله «تحولات اجتماعی در حاجی آقا»
نقد جامعه‌شناختی «مرگ کسب و کار من است»
یادداشتی بر مجموعه داستان «عروسک پشت پرده»
نوید محمدزاده بازیگری بدون تاریخ، بدون امضاء
مقاله «مقایسه داش‌آکل صادق با داش‌آکل مسعود»
مقاله «هنر، ادبیات و اهمیت آن در زندگی کودکان»
مقاله «ساختار داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود»
مقاله رئالیسم انتقادی کارگری در داستان «برگ هیچ درختی»
نگاهی به مجموعه داستان «آخرین قطار که بیاید، دیگر رفته‌ایم»

این شماره همراه با: زهرا فرازاندام، جواد کراچی، مریم رنجبری، صادق هدایت، صمد طاهری، میلاد دهکت نژاد، اسماعیل مسیح گل، صادق چوبک، اسدالله امرایی، مرتضی فضلی، تورج رهنما، فروغ صابرمقدم، زهره فرهادی، یوکابدجامی، نسترن مهدی خانی، هرزاد دهقانی، محمدعلی وکیلی، جهانگیر ایرانپور، فاطمه خشنود، مسعود کیمیایی، سینا خلیلی بالادزائی، مهلا بنی آدم، جیمز جویس، پیتر هانتکه روبر رمل، موریلو روبیائو، برایان مگی، پل آستر، استیون اسپیلبرگ، دارن آرنوفسکی، آلخاندرو گنزالس ایناریتو، کلینت ایستوود کاترین آن پورتر، تولگا گوموشآی، کارل چاپک، فرانتس کافکا، استفان رابلی، تسلیم شیخ، دیکسن هاکه غسان کنفانی

www.chouk.ir
www.khanehdastan.ir
دوره‌های داستان‌نویسی، ویراستاری، اسطوره‌شناسی، تولید محتوا، فیلمنامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، نقد ادبی، داستان‌نویسی نوجوان، شعروترانه
«چوک» نام پرنده‌ای است شبیه جغد که از درخت آویزان می‌شود و پی‌درپی فریاد می‌کشد.
سردبیر: مهدی رضایی

مشاور: حسین برکتی

هیئت تحریریه

تحریریه بخش داستان

بهاره ارشدریاحی (دبیر بخش نقد، مقاله، گفتگو) فرزانه ولی‌زاده (دبیر بخش داستانک) گیتا بختیاری (دبیر بخش داستان) ریتا محمدی، غزال مرادی، شهناز عرش‌اکمل، محمود خلیلی، مصطفی بیان، سعید زمانی، مرتضی غیاثی، م.سیما رستم‌خانی، سیدعلی موسوی ویری، مهناز رضایی لاچین، آنی هوسپیان، مرتضی فضلی

تحریریه بخش ترجمه

پونه شاهی (دبیر بخش ترجمه)، اسماعیل پورکاظم مریم نوری‌زاد، سمیرا گیلانی، مهسا طاهری، امیر بنی‌نازی، غلامرضا آذرهوشنگ، مریم نفیسی‌راد، حانیه دادرس

تحریریه بخش سینما و تئاتر

زهرا آذر (دبیر بخش سینما و تئاتر)، میلاد پرنیانی فرنوش رضایی درجی، مرتضی فلاحی

فعالیت های گسترده سیزده ساله کانون فرهنگی چوک و موسسه فرهنگی هنری خانه داستان چوک در یک نگاه، خانه داستان چوک، پایگاه فرهیختگان www.chouk.ir
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
telegram.me/chookasosiation
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری، اسطوره شناسی، تولید محتوا، داستان نویسی نوجوان و فیلمانه خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir
کارگاه های رایگان داستان و فلسفه در خانه داستان چوک
http://www.khanehdastan.ir/fiction-academy/free-meetings
دانلود ماهنامه‌های ادبیات داستانی چوک و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش صوتی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
www.chouk.ir/honarmandan.html
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
گزارش همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15501-2019-02-14-22-43-17.html
گزارش و عکس‌های همایش«روزجهانی داستان » و تقدیر از «جمال میرصادقی»
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/1115-2012-01-07-06-26-37.html
گزارش همایش «روزجهانی داستان» و تقدیر از «قباد آذرآیین»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
گزارش و عکس‌های همایش «روز جهانی داستان» و مراسم تقدیر از «فریبا وفی»
www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/13838-fariba-vafi.html
گزارش همایش «روز جهانی داستان کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14848-2018-02-12-08-31-27.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و مراسم تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای»
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/14501-translate-day.html
گزارش همایش «روز جهانی ترجمه» و تقدیر از «محمد جوادی»
http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/15320-2018-10-12-15-57-07.html
گزارش جلسات ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک
http://www.chouk.ir/download-mahnameh/7-jadidtarin-akhbar/12607-2016-02-18-11-32-59.html
کارگروه ویرایش ادبی چوک
http://www.khanehdastan.ir/literary-editing-team
کارگروه تولید محتوا
http://www.khanehdastan.ir/content-creation-team

صفحه ویژه مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس دوره ادبیات داستانی
http://www.chouk.ir/safhe-vijeh-azae/50-mehdirezayi.html


کانون فرهنگی چوک تریبون همه هنرمندان و حامی همه انجمن ها و کانون های فرهنگی است.این ایمیل توسط گروه گوگل کانون فرهنگی چوک برای شما ارسال شده است مدیران سایت ها و انجمن ها می توانند ازطریق این گروه گوگل به صورت
هفتگی یا ماهیانه فعالیت های کلی و آثار منتشر شده درسایت را به هزاران نفر اطلاع رسانی کنند . همچنان اطلاع رسانی ایمیل های فردی و وبلاگی قابل تایید
نیست از ارسال چنین ایمیل هایی خودداری بفرمایید

برای لغو ثبت نام در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
stop4story+unsubscribe@googlegroups.com

آدرس سایت کانون فرهنگی چوک
www.chouk.ir
mehdi_rezayi_mehdi@yahoo.com
info@chouk.ir
chookstory@gmail.com
مهدی رضایی

‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «کانون فرهنگی چوک» در ‏گروه Google ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به stop4story+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای مشاهده این گفتگو در وب از https://groups.google.com/d/msgid/stop4story/f996ab2b-45c4-19af-f3e4-1a2be2c17277%40chouk.ir بازدید کنید.

مکعب تاریکی

از توفان زمستانی دی ۹۶ تا خزان پاییزی آبان ۹۸، خیزش مردم زجر کشیده در گوشه کنار پهنۀ کشور جاوید ایران، رو در روی رژیم ستمکار ولایت فقیه، پایدار بوده است. حکومت فاسد و اقتدارگرای اسلامی و دستگاه سرکوب غول‌پیکرش از سویی با اعمال شدیدترین شیوه‌ها از قتل و کشتار و بازداشت و و زندان و شکنجه و گسترش فقر و هر کار غیر انسانی دیگر، سعی در خاموشی فریاد زنان و مردان بیدار و آزادی‌خواه دارد و از سوی دیگر در تقابل با دستاوردهای فراگیر تمدن و فرهنگ انسان محور و حفظ موجودیت ناپاک خود در صحنۀ جهانی، استقلال ایران را به قدرت‌هایی چون روسیه و چین و اروپا فروخته و منابع ملت را صرف دخالت در امور دیگر کشورها و پرواری سازمان‌های تروریستی و جنگ‌افروزی و آشوب در هر کجای دنیا که بتواند کرده است. به جز این دو سوی ظلمانی ولایت فقیه، سویۀ سیاه سومی هم وجود دارد که ابعاد بی‌مانند به مخوف‌ترین کاخ ستم دوران می‌دهد و عمارت تاریک استبداد و خفقان را می‌سازد.

بنیان‌گذار دروغگو و مقدس نمای انقلاب اسلامی، خمینی فریبکار، برای پیشبرد اهداف پلیدش استادی شگفت‌انگیزی در وارونگی و دستکاری مفاهیم جهت گمراهی مردم داشت و جانشین بر حق او، خامنه‌ای زورگو و کل نظام دد منش ولایت فقیه وارثان این فریب‌اند. دوگانه گویی، چندگانه گویی، متناقض گویی، چرند گویی از ترفندهای موثر دستگاه ستم فقیه برای پریشانی اذهان مردم ایران و جهان بوده و هست. با استقرار مصیب بار نظام جمهوری اسلامی در سال ۵۷، از جمله مهم‌ترین میان بی‌شمار معنا و نمادهایی که توسط خمینی نابکار مورد تجاوز قرار گرفت “صندوق رای” بود. انتخابات سالم مردمی که اصلی‌ترین ابزار مشروعیت بخشی در جوامع آزاد به شمار می‌رود در کارخانۀ مغلطه بافی فقه شیعی- ولایی کارکرد دیگری یافت. نظام سرکوب‌گر با تکیه بر قانون اساسی بی‌اعتبار خود و نهاد قدرت‌مند و غیر پاسخگوی شورای نگهبان قانون اساسی که در واقع باند نگهبان نظام سفاک ولی فقیه است، با اعمال نظارت استصوابی مفهوم انتخابات را دگرگون کرده و نظر و حکم خود را بالاتر از گزینش آزاد مردم ایران قرار داده است. هیچ انسان دگراندیش و آزاده‌ای که نمایندۀ حقیقی دسته‌ای از مردم یا کل ملت ایران باشد حتی حق نامزدی ندارد چه رسد که به جزیی‌ترین ارکان حکومت راه یابد.

دستگاه گزینشی ناعادلانۀ دینی با تفتیش عقاید در تمامی ابعاد و سطوح حکومتی، دولتی و اجرایی- اداری با پس راندن آحاد ملت ایران از متن ادارۀ کشور، به خودفروختگان کم سواد و فریب‌خوردگان گدا صفت میدان چپاول می‌دهد. در هر سیرک انتخاباتی که رژیم ریاکار هر چند گاهی و با هر عنوانی برپا می‌کند، هر کدام از نامزدهای گزینش شده، دلقکانی نقاب‌زده هستند که با بندهای ولی فقیه کارگردانی می‌شوند و خیمۀ نمایش را رونق می‌بخشند. رژیم حقه‌باز جمهوری اسلامی نه تنها حضور انتخاباتی مردم سرگشته را دستمایۀ مشروعیت داخلی و خارجی قرار می‌دهد بلکه صندوق رای را بازیچه مطامع کثیف سیاسی خود کرده است. خمینی حیله‌گر با توجه به اهمیت خطیر انتخابات از همان اولین همه پرسی “آری یا نه” فروردین ۵۸ که سرآغاز سلب آزادی مردم ایران بود کنترل صندوق رای به سود ولی فقیه تبه‌کار را نهادینه ساخت. خامنه‌ای قدرت‌پرست برای حل مشکلات مربوط به بحران عمیق مشروعیت خود و نظام بی‌کفایت ولایت فقیه صندوق رای را اساس نیرنگ پیچیده‌تری کرد. نظام فاسد و پیوسته آبستن بحران ولایت فقیه، چندین فرزندان ریز و درشت نامشروع در زندگی نکبت‌بارش زاییده است.

اصلاح‌طلبان بیست و اندی ساله که فربه ‌ترین، طلبکارترین، مزورترین و دروغگوترین مولود زهدان گندیدۀ ولایت فقیه هستند، با طرح انواع شعارهای پوچ و رنگارنگ نقش مخرب خود را در تشویق مردم به حضور پای صندوق رای به خوبی بازی کردند. آنها با انبوه تبلیغات مسموم و گمراه کننده تحولات اجتناب ناپذیر جامعۀ ایران را به انتخابات مصنوعی رژیم ربط دادند و اعتبار اعتراض‌های مردمی را به حساب خود واریز کردند. رژیم مطلقۀ فقیه “صندوق رای” را که بایستی بازتاب ارادۀ راستین ملت بزرگ ایران باشد به اسارت گرفته و با دلق دین رویش را پوشانده و بدل به مکعب تاریکی کرده است. گذشته از مناصب مهمی مانند ریاست قوۀ ستم گستر قضاییه که ولی فقیه مستقیم به اعوان و انصار چاپلوسش بذل و بخشش می‌کند، کسانی که حاصل انتخابات قلابی و برآمد از مکعب تاریک بوده و هستند چه با عناوین رئیس جمهور یا نماینده فلان مجلس یا هر عنوان دیگر، همگی نوکر و مطیع بی‌چون و چرای اوامر ولی فقیه خودکامه به شمار می‌آیند.

بیش از چهل سال است چون قوم موسی اسیر چنگال مقدس نمایان زورگو در بیابان برهوت تزویر و تقدس سرگردانیم. ما بی‌چارگان بی‌چهره که به جرم زانو نزدن مقابل مقام عظمای ولایت انکار و به دورترین حاشیۀ جامعه پس‌رانده شدیم و آینده‌ای نداریم در خیزش طوفانی دی ۹۶ از حاشیه به میان مردم صلح‌جو و آزادی‌خواه ایران آمدیم و تا پاییز ۹۸ از پا ننشستیم. در خیزش آبان ۹۸ رژیم مرگ گستر با آتش گلوله جوانان بی‌چهره ایران را چون برگ خزان بر زمین ریخت و این تنها جنایت ولایت فقیه در این زمان نیست. مردم ستم دیده عراق و لبنان که ملت‌های برادر ما هستند در اعتراض به دخالت و جنگ و تاراج ولی فقیه به خاک و خون کشیده می‌شوند. ما بی‌چهرگان به عنوان جزء کوچکی از جلوداران مبارزه با دیو خون‌خوار فقیه، ملت بزرگ و قهرمان ایران را دعوت می‌کنیم به دشمن قدار پشت کنند و به دامان میهن عزیزتر از جانمان ایران روی آورند و در مبارزه‌ای مسالمت آمیز با عدم شرکت در نمایش انتخابات گزینشی رژیم، ارای گران‌بهای خود را داخل مکعب تاریکی نریزند. حکومتی که مشروعیت نداشته باشد باقی نخواهد ماند.

امروز ما بی‌چهرگان نماد مبارزه‌مان را که چهرۀ زیباتر از گل‌های با طراوت بهاری و دختر همیشگی‌مان، ندا آقاسلطان باشد برافراشته می‌کنیم. بر چوب زدن حجاب ننگین توسط دختران خیابان انقلاب نماد ماست. وکیل راستین ملت ایران و نه وکیل قوه ستم گستر قضاییه، خواهر پولادین‌مان نسرین ستوده را شایستۀ رهبری و برادر ارجمندمان، عبدالفتاح سلطانی را برجسته‌ترین گزینۀ ریاست بر قوه عدالت گستر قضاییه می‌دانیم. وزیر کار ما برادر زجر کشیده و مبارزمان، اسماعیل بخشی خواهد بود. دیگر دختر زیبا و مبارز و فرهیخته ما، سپیده قلیان باید سکان‌دار امور رسانه‌ها باشد. مادر داغدیده مان، گوهر عشقی نماینده ما برای وزارت خارجه است تا به واسطۀ خون پاک برادر بی‌گناه‌مان ستار بهشتی، پیام صلح و آشتی به جهانیان بفرستد. مردمان شریف ایران تنها گزینۀ ممکن برای ادارۀ امور کشور خودشانند. ما بی‌چهرگان هرگز به نماد شرم‌آور خرچنگ نشان ولایت ظلم فقیه که سینۀ پرچم مقدس ایران را مجروح کرده رای نخواهیم داد.

نامه بی‌چهرگان، از قلب تاریکی
آذر ۹۸، ایران

نقش قرآن در کشتار حکومتی

سرکوب و ناگزیری خیزش اجتماعی
مبارزه مردم در سال ۱۳۸۸ برای گرفتن رای خود بود و رهبران آن شخصیت های درون نظام بودند. آن جنبش کل نظام را به چالش نمی کشید بلکه خواستار اصلاح در ساختار جمهوری اسلامی بود. جنبش دیماه ۱۳۹۶ سرآغاز یک جنبش سیاسی علیه نظام ولایت فقیه و حکومت فاسد و علیه همه جناح های حکومتی اصولگرا و اصلاح طلب بود و جنبش آبان ۱۹۹۸ ادامه همین جنبش با ابعاد بزرگتر و نفی حکومت دینی بود. شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی و نه قرآن نه اسلام جانم فدای ایران، بطرز آشکار هرگونه سازش را طرد کرده، کل قدرت سیاسی موجود را نفی کرده و نشان دهنده گرایشی بسوی سکولاریسم است. بدین ترتیب پس از چهل سال، حکومت دینی استبدادی توسط جامعه مورد نفی قرار گرفته و اعتماد بخش عظیمی از جامعه پایان یافته است.
تحلیل گران رژیم این گسست واقعی را میدانند و می فهمند که حربه اسلام و عوامفریبی دینی و سیاسی دیگر مانند گذشته کارساز نیست. در دستگاه حکومتی، ماشین ایدئولوژیک نیم میلیون آخوند نفوذ وسیع خود را از دست داده است و امروز ماشین نظامی سپاه و قوای انتظامی و باندهای بسیجی وسیله اصلی مقابله با مردم است. افزون برآن، به لحاظ بی کفایتی حکومت، فقر و محرومیت و تبعیض و فساد همه جامعه را گرفته است. ابعاد فشار روانی و درماندگی اجتماعی مردم در شرایط زورگوئی و چپاول ثروت در داخل کشور و هدر دادن بودجه کشور در منطقه، هرگونه امید به اصلاح را نابود کرده است. در چنین شرایطی خیزش های اجتماعی اجتناب ناپذیر است. سی سال پس از انقلاب اسلامی جنبش سبز بوجود آمد، هشت سال پس از آن جنبش دیماه ۹۶ اتفاق افتاد و دو سال پس از آن جنبش آبان ۹۸ در بیش از ۱۲۰ شهر کوچک و بزرگ بوقوع پیوست. جنبش های اجتماعی از قانون ثابتی پیروی نمی کنند ولی در ایران جنبش کارگری و دانشجوئی همیشه جریان داشته و خیزش های گسترده اجتماعی به لحاظ شدت تضاد و با گذشت زمان، دوره کوتاه تری در ایست هستند و هر آن در جستجوی فرصت جدید می باشند.
این روند دینامیک اجتماعی حکومت را مضطرب ساخته است. رژیم در برابر یک انتخاب قطعی قرار گرفته است: بودن یا نبودن. این چنین وضعی، بناگزیر رژیم را وادار به بکارگیری خشونت تمام و ایجاد حالت نیمه جنگی تعرضی، می نماید. حکومت زندگی خود را در خطر می بیند و راه دیگری جز آدمکشی گسترده در خیابانها و کشتار تظاهرکنندگان برای خود متصور نیست. از این پس هر راه پیمایی خیابانی بیدرنگ و بشدت سرکوب گشته و شرکت کنندگان یا باید در خیابانها بمیرند یا در زندان با شکنجه نابود شوند. چنین واکنش قهری نمی تواند از خیزش های بعدی جلوگیری نماید. روشن است بنا بر شواهد تاریخی منطق نظامی حکومت زمینه پیدایش حرکت مسلحانه تدافعی را از جانب تظاهرکنندگان تقویت می نماید. مسئولان سیاسی صلح دوست تشویق به جنگ نمی کنند و خواهان تغییر قدرت سیاسی بشکل مسالمت آمیز هستند، آنها حامی اعتصاب ها و جنبش های مردمی و مدنی شهروندان هستند، آنها حامی رسانه های مجازی هستند تا مبارزه توسعه یابد، ولی زمانی که همه راهها بسته شده و ورود به خیابان برای اعتراض برابر مرگ است، بخشی از معترضان می پرسند برای دفاع از خود چه راهی باقی میماند؟

نقش ایدئولوژی در قدرت

ما میدانیم که در ایران یک طبقه رانت خوار انگل که ترکیبی از آخوندها و نظامیان و سیاسیون دینی و تکنوکراتها حکومتی می باشد برسرکار است و آنها تمام امتیازهای مالی و اقتصادی و سیاسی خود را باعتبار عواملی چون قوانین موجود، نظام قضایی، مناسبات فاسد خانواده های حکومتی، دستگاه پلیسی و نظامی، حفظ کرده و گسترده می کنند. در این حکومت هیچ پرونده فساد و اختلاس و زمین خواری مسئولان نظام به نتیجه قضائی نرسیده است. در رسانه حکومتی اشاره هایی به فساد لاریجانی ها و رفسنجانی ها و خانواده رئیس جمهور و غیره شده است ولی هیچ پرونده ای پیگیری نشده و به محکومیت نیانجامیده است. روشن است انتظار دیگری نمی توان داشت. آنها علیرغم اختلاف متحد یکدیگرند و می دانند هرفشار حداکثری به یک بخش به گسیختگی همگی آنها منجر میگردد.
افزون بر آنچه گفته شد تمام قدرت های سیاسی با یک نظام ایدئولوژیک تعریف میشوند و ساختار می یابند. هیچ قدرت سیاسی فقط با توپ و تانگ و تفنگ نیست. دستگاه ایدئولوژیک و پروپاگاند تکمیل کننده دستگاه خشونت فیزیکی است. حکومت اسلامی با ایدئولوژی قرآنی و شیعه گری مشخص می شود. نگاهی بیاندازیم به برخی حکومت های سده بیستم و جایگاه ایدئولوژی را در آن ها مشاهده کنیم. نازیسم تجلی یک ایدئولوژی نژادی و تبعیض گرایانه و جنگ جویانه است که منشور خود را در کتاب «نبردمن» هیتلر و ناسیونالیسم افراطی می یابد و این اسطوره ها و دروغ ها و شعارها در تمام دستگاه ایدئولوژیکی و تبلیغاتی حزبی و حکومتی و رسانه ای جاری بود تا مردم برده نظام باقی بمانند. استالینیسم خود را متکی به نظریه «دیکتاتوری پرولتاریا»ی مارکس و حزب لنینی و سیستم تبلیغاتی ایدئولوژیکی حزب بلشویک می کرد. دادگاه های استالینی و مرگ میلیونها مخالف در سیبری نتیجه اعتقاد به «برتری ایدئولوژی» و تسلط رهبران حزبی بود که مدافع ایدئولوژی استالینی بودند. در شوروی دفاع از دستگاه دولتی و سرکوب مخالفان همیشه با طرح «انحراف از مارکسیسم» و «جاسوس غرب» توجیه میشد. شارل دوگل مدافع لیبرال ناسیونالیسم بود. او در کتابهای «خاطرات جنگ» و «خاطرات امید» از میهن پرستی خود می گوید و مقاومت خود را با انگیزه های سیاسی و دمکراسی خواهی و نجات کشورش توضیح می دهد. الجزایری ها علیه استعمار فرانسه بپاخواستند و آنچه که انگیزه آنها را جهت می بخشید ناسیونالیسم انقلابی رهبران الجزایر و ناسیونالیسم عرب و اعتقاد به انقلاب و اسلام بود که منجر به دولت جدید شد. در سال ۱۹۴۹ حزب کمونیست چین به رهبری مائو قدرت را گرفت و اقتصاد سوسیالیستی دولتی تحمیل کرد و با انقلاب فرهنگی و گاردهای سرخ خفقان را به دانشگاه و جامعه مستولی نمود و استبداد سرخ را با «کتاب سرخ مائو» در ساختار حکومتی نهادینه ساخت. پس از مائو «دین سیائو پینگ» لیبرالیسم اقتصادی را با ایدئولوژی کمونیسم دولتی متصل کرد.
بنابراین تمام قدرت های سیاسی منابع و منشاهای فکری دارند که الهام دهنده آنها میباشد و سلطه آنها را در ذهن مردم فراهم می سازد. برای یکسری از حکومت ها ایدئولوژی قرآنی مایه اصلی انگیزه ایدئولوژیک حاکمان است. در افغانستان طالبان بر اصل رجوع به قرآن تاکید میکردند و خلافت «داعش» هم در تخریب معماری کهن و کشتار جمعی مخالفان و «کفار»، سنت و غزوات پیامبر اسلام را منبع الهام خود تعریف میکرد. الگوی خلیفه گری همان سنت پیامبر و خلفا است.

قرآن در ساختار قدرت

جمهوری اسلامی با قرآن و شیعه گری مستقر گردید و از همان ابتدا یک ساختار دولتی سیاسی و نظامی و دینی می باشد. حاکمان از همان ابتدا گفتند «حزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله». آنها گفتند ما فقط اسلام را می خواهیم و قرآن منشور ماست. رژیم ولایت فقیهی حاکم از همان ابتدا برای توجیه جنایت خود و مقدس نشان دادن قتل مخالفان، پیوسته به آیات و احکام دینی توسل جسته است. اسلام که از ابتدای حیات تاریخی خود سیاسی بوده است و دارای ساختاری برای جنگ و نظام حقوقی متکی بر احکام پیامبرانه بوده است، در طول تاریخ اش تغییر شکل داده و تا امروز با وجود حکومت خمینی فصل جدیدی می گشاید. حکومت خمینی در سده حاضر میراث دار همان خلافت پیامبر و خلفای راشدین است زیرا عنصر سیاست و دین و قدسیت را بطرز فشرده در خود گردآورده است. احکام حکومتی و سمبولهای حکومتی و قوانین جزایی و کیفری و مدنی در ایران از آن منشا دینی «قدسی» الهام یافته و زمینیان برآن اساس مورد قضاوت و مجازات قرار میگیرند. به عنوان نمونه اصطلاح قرآنی «مفسد فی‌الارض» و «محاربه با خدا» و «ارتداد» برای نشان دادن جسد اعدامی ها در روزنامه ها رایج شد و بلافاصله پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ این اصطلاحات وارد سیستم قضائی ایران میشود و پس از آن «محارب و افساد فی الارض» در قانون «حدود و تعزیزات» مصوب ۱۳۶۱ به طور رسمی وارد نظام حقوقی جمهوری اسلامی میگردد. بدنبال آن، دوباره در سال ۱۳۷۱ هنگامی که قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید، مواد ۱۸۸ تا ۱۹۶ به «جرم انگاری محاربه و افساد فی الارض» اختصاص داده شد. در تازه ترین اصلاحات قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ خورشیدی این اصطلاحات به بسیاری فعالیت های اجتماعی مانند: جنایت علیه تمامیت جسمانی، جرائم علیه امنیت داخلی، نشراکاذیب، اخلال در اقتصاد، اشاعه فحشا و اشاعه فساد و غیره گسترش داده شد و بر اساس آن، «مجرم» به اعدام محکوم میگردد.
تمام زندانیان سیاسی در ایران به «اتهام» قرآنی «حرب» علیه الله و ارتداد از «قرآن الله» و «فساد و فتنه» علیه حکومت الله، تیرباران و یا کشته شدند. روشن است حکم محاربه با خدا «یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه» و مفسد فی الارض، «یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادا» از قرآن بیرون آمده و سزای آنها «یُقَتَّلُوا» مرگ می باشد. این حکم قرآنی در مرحله بعدی به فقه شیعه انتقال یافته و سپس به قوانین جزایی جمهوری اسلامی سرازیر شده است و در آخر توسط کسانی چون آیت الله خلخالی اجرا شده و میشود. همین «اتهام زنی ایدئولوژیکی» نه تنها برای مراسم اعدام بلکه همچنین برای سرکوب مردم مبارز در خیابانها بکارگرفته می شود.
بتازگی یکی از ایدئولوگهای رژیم برای تائید کشتار مردم و قرآنی بودن جنایت حکومتی آیه ۳۳ سوره مائده را در تلویزیون ایران تکرار کرد. پخش این برنامه از جانب رژیم برای اثبات انطباق سرکوب وحشیانه با آیه قرآنی و اعلام منبع الهام رهبران جمهوری اسلامی می باشد. حکومت بر پایه دین الله عمل کرده و امروز نیز برای جلوگیری از انتقاد، قرآن را به شهادت می طلبد. این ایدئولوگ شیعه خطا نمی کند و در مصاحبه خود در رسانه دولتی، بصراحت کشتار را اسلامی دانسته و تاکید دارد که مرگ و زجرکش کردن انسان مخالف با نظام مقدس حاکم یک وظیفه اسلامی است. این ایدئولوگ آیه زیر را چنین بیان می کند:
إِنَّمَا جَزؤُاْ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یقَتَّلُواْ أَوْ یصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلفٍ أَوْ ینفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
کیفر کسانی که با خدا و فرستاده اش می جنگند و برای فساد در زمین می کوشند، فقط این است که کشته شوند؛ یا به دار آویخته گردند؛ یا دست هایشان و پاهایشان، بر خلاف (یکدیگر یعنی یکی از راست و یکی از چپ)، قطع شود؛ یا از سر زمین (خود) تبعید گردند؛ این، برایشان رسوایی ای در دنیاست؛ و در آخرت عذاب بزرگی برایشان است.
آیت الله مکارم شیرازی ترجمه آیه ۳۳ سوره مائده را چنین می آورد: کیفر کسانى که با خدا و پیامبر به جنگ بر مى‌خیزند و در روى زمین دست به فساد مى‌زنند این است که یکى از چهار مجازات در مورد آنها اجراء شود. نخست اینکه کشته شوند، دیگر اینکه به دار آویخته شوند، سوم این که دست و پاى آنها به طور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود. چهارم اینکه از زمینى که در آن زندگى دارند تبعید گردند.
چرا در فردای سرکوب ایدئولوگ رژیم این آیه را در تلویزیون میخواند؟ مکانیسم مشروعیت طلبی این رژیم از منشا قدسیت دینی مایه گرفته است. حکومت خود را تجلی اراده الله و پیرو رسول الله و حکومت امام زمان میداند. این ادعای حکومتی با بسیاری از آیات قرآنی و ایدئولوژی های خلیفه گری از محمد تا خمینی انطباق داشته است. بسیاری از آیه های سیاسی و اجتماعی و جنگی قرآن هر اقدامی که در راه الله صورت میگیرد را مقدس و واجب می داند. در قرآن بیش از هزار آیه در ستایش خشونت و تبعیض وجود دارد و تمامی این آیه ها از نگاه دینی مقدس می باشند زیرا کلام الله است و قدرت سیاسی حاکم برای ادامه بقای خود و توجیه همه جنایت ها، به ایدئولوژی قرآنی سخت نیازمند است. این رژیم هر اندیشه حقوق بشری و مترقی را نفی میکند و ایدئولوژی دینی خود را «به حق و برتر» میداند. حکومت یک قدرت سیاسی تبهکار است و منافع اقتصادی و چپاولگری و حفظ قدرت سیاسی توسط ماشین دولتی نگهداری می شود و بعلاوه این چپاولگری و جنایت بهیچوجه در تناقض با قرآن و اسلام نیست. مضامین قرآن پشتوانه سرنیزه حکومت است. دستگاه ایدئولوژیک قرآنی و تبلیغاتی شیعه گری و بودجه عظیم دولتی و غیر دولتی از چهل سال تا امروز کامل کننده نهاد سیاسی، نظامی و قضائی در ایران است.

نواندیشان دینی دروغپرداز

گفتار ایدئولوگ حکومتی در باره کشتار مطابق آیه سوره مائده، واکنش های گوناگونی بوجود آورد. نمایندگان حکومتی همه در تائید توضیح این ایدئولوگ، سکوت رضایت آمیز خود را نشان دادند. آیت الله خامنه ای و رهبران سه قوه و بسیجیان و سایر قوای سرکوب اقدام های جنایتکارانه خود را علیه «توطئه خارجی» توجیه نموده و آنها را دارای ماهیتی الهی و مقدس دانسته و بنابراین «وجدان» خود را آرام نمودند و جایگاه خود را در بهشت آماده نمودند. افزون براین، دو واکنش نسبت به آیه قرآنی، قابل بررسی است.
واکنش یکم، بسیاری از شبکه های اجتماعی و رسانه ها این امر را بعنوان «چیزی تازه و متهورانه در سیاست حکومتی» معرفی نمودند. آیا واقعن ما با پدیده جدیدی روبرو هستیم؟ حیرت برخی کنشگران چگونه قابل درک است؟ سالیان درازی است که من در نوشته های متعدد خود و در کتاب های خود، «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن» و «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» تمام آیه های قرآن را بررسی و نقد کرده ام و همین آیه و خشونت طلبی آن و رابطه آن با سیاست حکومتی را نشان داده ام. کسانی که تعجب می کنند نسبت به قرآن خوش باور هستند و خواهان حقیقت جوئی نیستند. در جامعه جنایت و سرکوب محصول اقدام حکومت اسلامی است ولی قرآن بعنوان پایگاه انگیزه ای و الگوی اعتقادی سرشار از آیات جنایی است و حکومتگران را تشویق می کند. قرآن از حکومت جداناپذیر هستند. خواست قرآن برای مرگ مخالفان الله برپایه یک بیان روشن مطرح شده و محتاج «تفسیر» شیفتگان اسلامی و عرفانی نیست.
واکنش دوم، نواندیشان و طرفداران اسلام «رحمانی» مانند آقای عبدالعلی بازرگان به انتقاد از ایدئولوگ تلویزیونی رژیم پرداخته و تعریف خود را ملاک حقیقت قرآنی قرار داد. نواندیش نگران بی اعتباری اسلام است و به دروغگوئی می پردازد تا از سقوط اسلام در ذهنیت جامعه جلوگیری نماید. بازرگان در مقاله خود «محاربه با خدا و رسول، مستمسکی برای سرکوب معترضان» میگوید محمد« با تنظیم پیمانی مسالمت‌آمیز با ساکنان اکثریت نامسلمان یثرب و قبایل یهودی اطراف شهر، نظامی مدنی با حقوق شهروندی مساوی برپا کرد و آن شهر پس از پیمان همزیستی مشترک، «مدینه النبی» (شهر پیامبر) نام گرفت، با این حال در مدینه نیز دست از او برنداشتند و نبردهای خونینی را با توطئه مشترک یهود، قبایل بت پرست و منافقانی که ریاکارانه زیرماسک ایمان پنهان شده بودند علیه او و پیروانش تحمیل کردند… آیه مذکور برای دفاع در برابر متجاوزان محاربی که جنگ‌افروزی و آدم‌کشی کرده و موجب «فساد»(نا امنی و آشوب درشهر) می‌شدند، برحسب شدت عمل آنان و مواضع و موقیتشان، چهار نوع کیفر متفاوت متناسب با خطرشان پیشنهاد کرده تا مسئولین امر با توجه به مصلحت یکی از آنها را اجرا کنند….»
نواندیشان دینی همیشه مشاطه گران آیات جنایی و استعمار اسلامی بوده اند. بازرگان جدال سلطه طلبانه محمد علیه اقوام دیگر را برحق و جنگ او را برای دفاع از «حقوق شهروندی» تلقی میکند. آقای بازرگان دروغ می بافد و مقوله «شهروندی» که متعلق به دوران مدرن میباشد را در ۱۴۰۰ سال پیش در جامعه قبیله ای و عقب مانده حجاز پیدا می کند. فراتر از آن، بنابگفته این نواندیش جاعل پیامبر اسلام جامعه ای مدنی با «حقوق برابر» میان شهروندان بپا کرد. ادعای برابری حقوق برای افراد قبیله محمد و یهودیان و منافقان و بت پرستان و دیگران، فقط ناشی از یک ذهن پریشان است. این نواندیش دینی پریشان آنچنان شیفته الله و رسول الله است که گویا خشونت جامعه حجاز و خشونت دین محمد و یاران محمد قابل تشخیص نمی باشد. در واقع امر، چنین ذهنیت بیمار خشونت را حس میکند ولی برای او این خشونت پیامبرانه خشونتی مقدس است. حقیقت تاریخی آنست که یهود و منافق و بت پرست و مرتد و کافر در واقع امر مخالفان سیاسی و دینی محمد بودند و سلطه طلبی پیامبر نمی توانست حضور و زندگی آنها را قبول کند. به همین خاطر قرآن حکم قتل آنها را صادر میکند. امروز قرآن و پراتیک پیامبر، الگوی حکومت اسلامی است. قرآن و اسلام در دو نقش ارگانیک: منبع الهام و الگوی رفتاری از یکسو و از سوی دیگر وسیله برای توجیه جنایت.
به پیروی از نواندیشان دینی، مصلحت جویان سیاسی برای وارونه نشان دادن جوهر کلام قرانی، ادعا دارند که تفسیر رحمانی آنها تفسیر درست از قران است. زمانی که قرآن میگوید بکشید آنها میگویند قصد قرآن کشتار نیست. اینگونه افراد مدافع حقیقت نیستند و منافع دینی و عرفانی و درویشی و اعتقادی خود را برتر از هر گونه حقیقت جوئی می دانند. این افراد مدافعان جعل در تاریخ هستند و حال آنکه فلسفه ما درک تاریخی و کشف خرد است. پراتیک رژیم حاکم مطابق آیه های قرآنی است و این امر تفسیر بردارنیست و فقط اندیشه آزاد میتواند این حقیقت ساده را قبول کند. دین یک واقعیت اجتماعی و مجموعه ای از آداب و رسوم زنده مومنان در جامعه است و در ضمن همه این واقعیت های رفتاری از منشا الهام و ایدئولوژی دینی جدا ناپذیراست. قرآن و احادیث پیامبر و روایات امامان یک مجموعه «قدسی» را تشکیل داده و این مجموعه اسطوره ای و اعتقادی، باشکال متفاوت، منبع تحریک و تحرک مومنان می گردد. دستگاه دولتی دربرگیرنده یک ماشین نظامی و پلیسی، یک نظام اداری و حقوقی و یک نظام ایدئولوژیکی و پروپاگاند می باشد. نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی متکی بر قرآن و فقه شیعه و روایات و تفسیرها و رساله های آیت الله ها و تمامی شعارهای سیاسی حکومتی و احکام ولایت فقیهی می باشد. قرآن ستون پایه است و بقیه احکام و تفسیرها و اجتهادها مطابق قرآن و یا مطابق با روح قرآن است. حکومت خمینی و خامنه ای مخالفان را به دار آویخت زیرا منافع آنان و پیام قرآن چنین حکم میکند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه

از هفت روزی که ایران را تکان داد! یک، دو، سه و… چندانقلاب؟!

یادداشت پنجم و یک جمع بندی:

۱- تکانه های بزرگ اجتماعی را نه هیچ قدرتی می تواند پیش بینی کند و نه می تواند خود را از پی آمدهای آن در امان نگهدارد. بهمین دلیل این گونه رویدادها هم چون رخدادهائی غافگیرکننده واجدافزوده های بکری بوده و عموما پیش بینی ناپذیرهستند. این نوشته در ادامه چندین یادداشت قبلی است که به مهمترین وجوه و پی آمدهای خیزشی که سردمداران رژیم هم چون همیشه آن را فتنه دشمنان می نامند می پردازد. با این همه چنان توصیفی از رخداد به معنای آن نیست که اساسا وقوع آن بسان غرش رعدی در آسمان بی ابر بالکل غیرمترقبه بوده و تجربه اندوزی و آمادگی های فکری و عملی از پیش ناممکن یا ناضرور. برعکس مولفه های بحران از مدت ها پیش در حال متراکم شدن بودند. حتی خودرژیم در پی تصمیم به افزایش قیمت بنزین پیش بینی آن را کرده بود و از چندروز قبل در حالت آماده باش بود. برخی از اساتید و نظریه پردازان حتی نزدیک به رژیم و نیز دیگرانی بارها از خطروقوع شورش ها سخن گفته بودند؛ اما هیچ کدام از این ها باعث نشد که رژیم بتواند از نحوه شکل گیری و ابعاد و دامنه غلیان و واکنش های محتمل آن ارزیابی درستی داشته باشد و بهمین دلیل چنان غافگیرشد که فرمانده عملیات سازمان بسیج آن را جنگ جهانی تمام عیاری توصیف کرده که یک دفعه کل کشور را فراگرفت و به گفته وی فقط این خدا بود که به گونه ای معجزه وارآن ها را نجات داد!.
گوشه دیگری از این غافگیری ها در گفتگوی مسئول آتش نشانی با وجودآماده باش قبلی برملا می شود: او برای توضیح بی عملی و فلج بودن تقریبا کامل این نهاد و ماشین هایش در خاموش کردن اماکن در حال سوختن مثل جایگاه های بنزین و بانک ها و دیگر ساختمان ها، به تاکتیک راه بندان و تخریب وسائل اورژانس در خیابان ها و اتوبان ها اشاره می کند که عملا قدرت تحرک و جابجائی سریع در همان لحظات نخست را از نیروهای سرکوب رژیم سلب کرده بود. تاکتیکی که در عین حال به بسترمناسبی برای تجمع و گردآمدن معترضان در نقاط مختلف شهریاری رساند. بیهوده نبود که روحانی با چنان خشمی از رانندگان نافرمانی که دوربین های جناب سرهنگ رفتارآن ها را ثبت و ضبط کرده است سخن گفت واز قوه قضائیه خواهان پیگردآن ها شد. البته برکسی پوشیده نیست که مویه این مقام امنیتی نشسته برصندلی ریاست جمهوری در سوگ تخریب اموال عمومی و خصوصی به ادعای او توسط تظاهرکنندگان، جز ریختن اشک تمساح برای پنهان نگهداشتن نقش رژیم در ترورها و بکارگیری مشت آهنین نبود. نه فقط بدلیل اتخاذسیاست های های خانمان براندازافکندن بارورشکستی رژیم به دوش مردم، بلکه هم چنین به دلیل نقش وسهم مستقیمی که خودرژیم و تفنگ به دستان و چماقدارانش در این گونه حملات و از جمله حمله به ماشین ها و اماکن و تحریب آن ها داشتند. چمران یکی از اصول گرایانی که چندان بی بهره از نعمت بلاهت هم نیست ظاهرا با جدی کردن گرفتن ادعاهای رژیم در موردتوطئه یک اقلیت کوچک و مداخله بیگانگان، به دولت و نهادهای امنیتی خرده می گیرد که چرا با آن همه ادعاها و هیبت و کبکبه ای که مدعی آنند نتوانستند از دوماه قبل این عوامل دشمن را شناسائی و دستگیرنمایند! این پرسش بی پاسخ همواره مطرح شده است که اگر واقعا آن گونه که رژیم ادعا می کند یک اقلیت کوچکی بیش نبودند، چطورنظامی با این همه یدوبیضا و ادعا ناگزیر می شود که در کل مملکت حالت فوق العاده اعلام کند و دست به قطع کامل اینترنت (حکومت نظامی مدرن) بزند و همه نیروهایش اعم از نیروهای امنتیی و لباس شخصی ها و انتظامی و بسیج و سپاه و حتی ارتش را وارد میدان کند!.
۲- در خلال هفته گذشته خامنه ای رهبر و سکانداراصلی نظام ولایت فقیه، همانگونه که رأسا چندروز پیش تر از آن درسرکلاس درس خود فرمان صدورحمله و کشتارجوانان و بکارگیری مشت آهنین را صادرکرده بود این بار نیز شخصا برای اعلام پیروزی ادعائی و عقب رانده شدن «دشمن» به روی صحنه آمد. اکنون بیش از هر زمانی معلوم گشت که مرادوی از واژه دشمن دشمن که همواره بیت گردان سخنرانی های او را تشکیل می دهد، چه کسی بوده است. در حقیقت او با تکیه برترس غریزی که هرمستبدی همراه دارد، بخوبی دشمن واقعی خود را شناخته است. البته در سوی مقابل هم مردم ایران مدت هاست که دشمن واقعی خود را شناخته اند و بارها شعاردشمن همین جاست را فریادکرده اند. آن چه که او آن را پیروزی بردشمن و اشرار و اغتشاش گران می نامد، پیروزی در میدانی است که تیراندازی مستقیم به شهروندان تظاهرکننده، حتی بکارگیری هلی کوپترها در حمله به مردم، یورش به بیمارستان ها برای دستگیری مجروحان و قطع ارتباطات اینترنتی و در یک کلمه بکارانداختن ماشین کشتاری بدست آمده است که حاصل آن صدها کشته و هزاران مجروح و زندانی است. در جهان امروز کمتر زمامدار و دیکتاتوری را می توان یافت که پس از ارتکاب به چنین سبعیتی با چنین نخوت و وقاحتی بی همتا به روی صحنه بیاید و با بهم بافتن ادعاهای سرتاپا کذب شهروندان ناراضی و به ستوه آمده را به عنوان اشرار و اغتشاشگر و امثال آن موردتحقیر و شماتت قراردهد. مردمانی که به شکل مسالمت آمیز اعتراض خود را آغازکردند، وقتی با سبعیت و خشونت بی مهابای رژیم مواجه شدند طبیعی است که برای دفاع از خودهم شده به پرتاب سنگ و کلوخ و یا آتش زدن لاستیک ها برای خنثی کردن شلیک مداوم گازاشک آور مبادرت ورزند. گرچه با افزایش دامنه خشونت رژیم و شلیک مستقیم تیرجنگی از بام ها و خیابان ها و موتورها به افرادغیرنظامی و ارتکاب جنایت علیه بشریت و بدتر از همه نفوذبه صفوف تظاهرکنندگان و شلیک تیرخلاص از پشت سر به آن ها در ملأ عام، چندان عجیب نیست که متقابلا شاهدسرریزشدن و واکنش خشم آگین جوانان معترض به نیروهای بیرحم و مهاجم و حمله به مؤسسات مالی و بانکی و کلا نمادهای غارت و مذهب و اقتداررژیم باشیم. رژیم مثل همه قدرت های واپسگرای تاریخ با جعل سیررویدادها، آن ها را از نیمه دوم قرائت می کند.
پنبه شدن اتوریته نظام!
۳-با وجوداعلام پایان باصطلاح پیروزی بزرگ بر دشمن در طی یک هفته اعتراضات گسترده و سرکوب خشن و بیرحمانه رژیم و راه اندازی تجمعات فرمایشی و دولتی، رژیم قادر به پنهان کردن اتوریته درهم شکسته شده و هاله پوشی اقتداربه بادرفته اش نیست. این که خامنه ای به عنوان مهره نهائی هرم قدرت ناگزیر می گردد که خود رأسا به حمایت از تصمیمات سه قوه به روی صحنه بیاید، به معنای رانده شدن رژیم به آخرین سنگرهایش در ساختارقدرت و بیان از کارآفتادگی و خلع یدآشکارنهادهای باصطلاح قانونی و متولی نظم و تمشیت امورکشور است. بطوری که یکی از نمایندگان مجلس این پرسش را مطرح ساخته است (نقل به مضمون) که بهترنیست مجلسی این چنین بی اختیار و بی خاصیت را کلا تعطیل و در هزینه ها صرفه جوئی کرد! این که روحانی ناگزیرشد به لاک واقعی و امنیتی خود بازگردد و با القابی چاپلوسانه از رهبرنظام به خاطرحمایت از تصمیمات سه قوه چندباره سپاسگزاری کند و کارگزارانش پیشانی سجده بر خاک نهند، نشانگرآن است که بعید بود بدون چنین حمایت آشکاری، دولت روحانی و چه بساکل سیستم بتواند از تیررس خشم جامعه و جدال های درونی حاکمان جان سالم بدربرد (البته ناگفته نماند که خودنشست منظم سران سه قوه هم چون نهادی مشرف بردولت و مجلس و … تحت عنوان ستادمقابله با بحران اقتصادی با حمایت و وعده پشتیبانی کامل خامنه ای از تصمیمات آن ها شکل گرفت). بهرحال بیش از پیش معلوم شد که همه دستگاه های عریض و طویل و پرهزینه تماما نمایشی بوده و همگی سربفرمان و اشارات دستگاه ولایت و هاله پوش قدرت واقعی هستند. بجای حالت نرمال زین به پشت (سنگرگرفتن حضرت آقا پشت سرآن ها)، اینک او پشت به زین، آن هم در شرایطی که اقتدارش ترک های جدی و تازه ای برداشته است، به ملجأ و پناهگاه کارگزاران بندبه آب داده تبدیل شده است، بطوری که همه به او آویزان شده اند و او به آن ها. اکنون هاله ها کاملا کناررفته اند و پادشاه عریان در انظارعمومی ظاهرشده است!. جنبه دیگری از واقعیت پنبه شدن اتوریته، کناررفتن برگ انجیر و به بادرفتن کامل همان مشروعیت ادعائی دفاع از باصطلاح مستضعفین به مثابه دستمایه سیاسی اشان بود. بسیاری از این ذوب شدگان در ولایت انتظارداشتند که او مثل نت های کوک شده قبلی ولو برحسب ظاهر با ژست عدالت پناهی علیه افزایش قیمت ها و سیاست های دولت موضع بگیرد و به همین دلیل هم تاحدی غافلگیرشدند و حتی برخی از مقامات بلندپایه مثل رئیسی و جنتی و… تلاش کردند به گونه ای تلویحی با خرده گرفتن از شیوه تصمیم گیری افزایش و اعلام ناگهانی قیمت بنزین توپ را به زمین حریف بیاندازند وبا گرفتن ژست مخالف، چهره مستضعف نوازی خود را سرخ نگهدارند. در راه پیمائی های «خودجوشی» هم که مطابق روال همیشگی در پی سرکوب ها براه انداخته می شود، امت حاضر در صحنه را با شعارها و پلاکاردهائی در انتفادبه سیاست دولت تدبیرو امید و برجام و گرانی به میدان آوردند. بهرجهت، هیچگاه حاکمیت و مردم کف خیابان و آن ۶۰ میلیون نفری که بدون صدقه های حقیرانه رژیم قادر به حفظ وضعیت دردناک کنونی هم نیستند، هیچگاه این چنین در برابرهم صف آرائی نکرده بودند. در حقیقت تا همین جا می توان فروپاشیدن کامل مشروعیت رژیم و گفتمان حکومت اسلامی و پنبه شدن اتوریته نظام اسلامی در برابرانظارعمومی داخل و منطقه و جهان را از دست آوردهای مهم خیرش مردم دانست.
پارادوکس انفجارشتابان و دامنه توده ای شدن جنبش
۴- یکی از ویژگی های خیزش بزرگ ۲۵ آبانماه قدرت انفجاری، شتاب و سرعت فوق العاده آن بود. بطوری که انفجاراولیه و بسامدآن با سرعت و شتابی بیش از حدتصور در ُبعدجغرافیائی به حرکت درآمد ( بنا به پاره ای از گزارش به ۲۸ استان از ۳۱ استان کشور و یا به بیش از ۱۳۰ شهر و منطقه و با روایتی دیگر به ۵۰۰ نقطه…. تسری یافت). بطوری که فازاول ورود به حالت قیام گونه و انفجاری توسط موج های آغازین و حضورطلایه داران و خط شکنان، به فازدوم با هدف قلمروزدائی از سلطه رژیم و قلمروگذاری های جدید با اشغال فضا- مکان های شهر اعم از خیابانها و میادین و یا محلات و…. و ایجاد پاد-قدرت موازی در این مکان ها نتوانست با ملزومات متناسب با آن پیش برود. بدیهی است که ورودی چنین شتابان به فازدوم مستلزم بهم خوردن تعادل قوا در صحنه نبرداست که این خود مستلزم توده ای کردن قیام با شتابی متناسب با آن بود. اما آن گونه که اتفاق افتاد، ورودبه صحنه و ایجادبرانگیختگی عمومی با عزم آزادی کردن فضا-مکان های شهری و به نوعی ایجادپادقدرت موازی، در قیاس با آن چه که در عراق و لبنان اتفاق افتاد، به دلایل گوناگون از جمله ساختارجاافتاده قدرت، تجربه و تمرکز و آمادگی آن (از جمله قاطعیت در سرکوب و قطع ارتباطات و دیگرتمهیدات …)، آن گونه که لازم بود و با همان سرعتی که لازم بود نتوانست در تناسب با گستره جغرافیائی به گستره عمقی یعنی توده ای کردن خود و به روی صحنه آوردن سریع بخش های وسیعی تری از مردم و لایه های گوناگون اجتماعی دست یابد. شکاف بین این دو بدلایل مختلفی از جمله شدت خشونت و آسیب پذیری آن نسبت به آستانه خشونت آن هم در یک جامعه انباشته شده از خشم و نفرت و تحقیر، و تحریک پذیری جنبشی که جوانان در آن نقش مهمی دارند بخصوص که خود رژیم هم با توسل به انواع ترفندها و تاکتیک ها بر خشونت افزائی آن سرمایه گذاری کرده باشد نتواست با آهنگ لازم پرشود. در شرایطی که دشمن از تجربه و آمادگی و عزم و باید به آن ها افزود از درندگی برخوردارباشد، ورودجنبش به فازدوم اگر آمادگی برای گستراندن سریع دامنه جنبش وجودنداشته باشد طبعا با چالش مهمی مواجه می شود. با این همه در قیاس با خیزش سال ۹۶، جنبش چندگام مهم به جلوترآمد و طرح چالش فوق که طبعا باید یکی از درس های انقلاب ناتمام اخیرباشد نباید به معنی نادیده گرفتن توان آن در گسترش هم ُبعدجغرافیائی و هم ُبعدتوده ای کردن خود با هدف سراسری کردن جنبش باشد.
با این همه چنین پارادوکسی خود ریشه در نحوه آرایش طبقاتی-اجتماعی نیروی بسیارگسترده اعم از تهیدستان، حاشیه نشین ها و بیکاران و یا آن هاؤی که در خطرپرت شدن به حاشیه نشینی قرردارند، یعنی آن انبوه وسیع و خشمگینی که جایگاه مشخصی در نظام تولیدی و کارندارند و هرروز هم که می گذرد با توجه سیاست غارت و تعمیق بحران بیش از پیش بر کمیت بسیاربالای آن ها افزوده می شود، با بخش هائی که بهر صورت هنوز دارای جایگاه و شغل مشخصی در بخش های مختلف مثل کارکران شاغل در کارخانه ها و یا معلمان و پرستاران و… دارد. گرچه در حوزه مطالبات آن ها به هم نزدیک ترشده اند، اما بنظر می رسد هنوز در حوزه نوع عمل و چگونگی نبرد اجماع و هماهنگی بین آن ها شکل نگرفته است که وجودچنین فاصله هائی بی تردید از چالش های مهم سراسری شدن مبارزه محسوب می شود. تلاش برای تقویت هماهنگی و پیوند هرچه بیشتر این بخش ها بخصوص با توجه به آن که همه چیز در نظام موجود به سمت وخامت بیشتر حرکت می کند و هیچ بخشی از آن در آمان نیست.

پیروزی یا نمایش پیروزی؟
۵-تولد و تکوین انقلاب نوین مردم ایران همانطور که در یادداشت های قبلی اشاره شد چه بسا نیازمندیک دو و سه و.. خیزش یا انقلاب باشد. در خیزش اخیرحتی ادعای پیروزی و پایان دادن به آن جز حذف صورت مسأله و تقلیل سلسه نبردها به یک نبرد نیست.‌ آتشی که همچنان زیرخاکسترسرکوب زنده است، آن هم در شرایطی که همه چیز مستعدشعله ورشدن مجددآن است. رژیم در محاصره بحران های سترگ متعدد و در کوچه و موقعیت بستی قرارگرفته است که راه فراری بر او متصورنیست. تحریم ها و بحران هسته ای که به لحظه های خطیر و انفجاری خود نزدیک تر می شوند، وضعیت متزلزل رژیم در منطقه هم چون ژاندارم خودخوانده ای که پروبالش ریخته است، اقتصادورشکسته و کسری نجومی یک دولت نفتی فاقددرآمدهای نفتی که در آن به گفته روحانی درآمدهای مالیاتی حداکثرمی تواند یک سوم کسری بودجه را پوشش می دهند، سرشکن کردن اقتصادبدون نفت و اتخاذسیاست های انقباضی و ریاضت کشانه و بیکاری و تورم افسارگسیخته اجتناب ناپذیراست و در این میان تضادها و شکاف های درونی را هم دیگر نمی توان وصله و پینه کرد. چنان که بخشی از اصلاح طلبان هم ناگزیرشدند و لومصلحتی در بیانیه خودعملا رژیم و تیراندازی و سرکوب او را موردانتقاد قراربدهند و محمدخاتمی که در چنین لحظاتی در خوش خدمتی به نظام و توصیه آرامش به مردم پیشدستی می کرد، تا کنون سکوت معناداری پیشه کرده است (گرچه نتواند آن را ادامه دهد و نهایتا بسودنظام موضع گیری کند). و مهم تر از همه شکل گیری یک آرایش طبقاتی بزرگ از تهیدستان و جوانان و کارگران و بیکاران و حتی طبقات متوسط درحال سقوط به دره فقر و حاشیه نشینی است که در حکم شکل گیری گسل های بزرگ اجتماعی است که هرلحظه می تواند به زمین لرزه بزرگی بیانجامد، چنان که پایگاه اجتماعی خیزش اخیر اساسا بردوش آن ها بود. نارضایتی عمیق ۸۰ درصدمردم زیرخط فقر و پیوندمستقیمی که بین مطالبات اقتصای و سیاسی آن ها برقرارشده است، چنان که خیزش اخیر حول افزایش قیمت بنزین بخوبی آن را به نمایش گذاشت و بالأخره صلبیت قدرت و فقدان انعطاف پذیری و قابلیت عقب نشینی به موقع سیستم که نگران فروپاشی کامل خوداست و هرلحظه پل های پشت سرخود را خراب می کند، چنان که گام به گام به نقطه بازگشت ناپذیر و دیواره های بن بست کامل نزدیک تر می شود، همه و همه نشان دهنده آن هستند آن چه که رژیم پیروزی خود می خواند که جزآن هم نمی تواند، چیزی جز فراراز این ستون به آن ستون و حرکت در متن یک موقعیت بن بست نیست. و این درشرایطی است که تجربه نشان می دهد توان خود ترمیمی جنبش، کاستن از فواصل برآمدها، و دامن زدن به نبردهای موضعی در فواصل آن، سریع تر از توان خودترمیمی و بازسازی رژیم است. خامنه ای در سخنان اخیرش با اعلام باصطلاح پیروزی و عقب نشینی دشمنان و اشرار، یک باردیگر از تداوم تحریم ها و و از یک اقتصادپادگانی، اقتصاددر شرایط جنگی و متکی به داخل سخن می به میان آورد که بیانگراصراراو بر ادامه همان سیاست های بن بست آفرین تاکنونی است و این در حالی است که نمایش انتخاباتی مجلس فرمایشی، آن هم پس از روسیاهی های اخیر در پیش است و او ناگزیراست که با جیب خالی و اتوریته پنبه شده همزمان در چندین جبهه به جنگد. بدیهی است که در میان این جبهه ها، جبهه ای که مردم گشوده اند و چیزچندانی برای از دست دادن ندارند، تعیین کننده است.
نشانه گذاری ها!
۶- تهاجم جنبش تهیدستان به نمادهای مالی (رژیم حتی از حمله به ۱۰۰۰ بانک خبر می دهد) و نمادهای قدرت و مذهبی، خواهی نخواهی آماج های اصلی جنبش را نشانه گذاری کردند. آمیزه ای از استبدادمذهبی و سرمایه فلاکت آفرین، به مثابه آماج های خود، حاصل تجریه زیسته مردم ایران در چهاردهه حاکمیت حکومت اسلامی است. بی تردید تهاجم مردم به چنین آماج هائی که هنوز هم ابعادکمی آن روشن نشده است، بخوبی محتوای مطالبات مردم را که همانا ضدسرمایه داری و ضداستبدادی- مذهبی است به نمایش می گذارد. با این همه بسیار مهم است که گفتمان جنبش متناسب با چنین محتوا، بیش از پیش شفاف و درخشان شود تا موج سوارانی که فی الواقع اختلاف بنیادی و ماهوی با سیاست های نئولیبرالیستی و ریاضت کشانه رژیم و از جمله در موردهمین سیاست افزایش قیمت بنزین سوای شیوه اجرای ندارند، و رژیم هم عمدا بی میل نیست برای نمایش باصطلاح مستضعف نوازی و استقلال خواهی خود بادی به پره های آن بدمد، نتوانند از فقدان شفافیت لازم گفتمان مردمی و ارایش مناسب با آن بهره برداری کنند. به اندیشه و نظر و گفتمان تبدیل شدن پراتیک و مطالبات اجتماعی جاری مردم از دیگرچالش های مهم پیشارو است.
چه می توان کرد؟
معمولا پرسش کلاسیک «چه بایدکرد»است؟ پرسشی که خاستگاه آن نه واقعیت زنده و بکر و فرارونده و انفجاررخدادگونه جنبش ها، بلکه بیشتر تحمیل برساخته های متکی برهویت های ثابت و کلیشه شده و نظم از پیش مقرر و استنتاجات برآمده از آن ها، هم چون سلسله مراتب، فرم ها و اشکال پیشینی و رهبری و مفصل بندی جنبش ها است که خود برآمده از نظام های هرمی-طبقاتی است و حال آن که هستی اجتماعی جنبش ها اساسا به شکل افقی حرکت می کند. در حقیقت همین نوع پاسخ های از قبل مقرر و پیشینی، پاسخ هائی که از نیازهای درون ماندگار و واقعی جنبش نروئیده باشند، به این نوع کنشگری ها و دخالت گری ها خصلت استعلائی، ماورائی، اقتدارگرایانه و از بالا می دهند. امروزه اما آن ها به عنوان دیرندهای رهائی بالکل بلاموضوع شده اند. بهمین دلیل شال و کلاه کردن جنبش ها با این گونه مفاهیم و سازه های مرتبط با آن ها، جز بیان نابهنگامی و کوییدن آب درهاون نیست. بنابراین می توان و باید بجای آن از «چه می توان کرد» بر اساس خیره شدن به به ماهیت و ویژگی های آن چه که پیشا روی ما در حرکت است و حضوردر آن و نه حضوربرآن پرسش کرد. در این مورد اگر بخواهیم از اصطلاح ژیل دلوزبهره بگیریم می توانیم جنبش ها، شبکه ها و نوع سازمان یابی آن ها را هم چون ریزوم هایی در نظر بگیریم که ساقه هایشان به شکل موازی و بسیارگون بجای به رو به آسمان رفتن در زیرخاک و به شکل افقی منتشر می شوند و در هرنقطه خود جوش جوانه می زنند به گونه ای که حتی قطع یک یا چند ساقه نتواند رشدآن را متوقف کند. در یک نگاه کلی برای این جنبش ها هیچ مدخل و خروجی ثابت و کنترل شده و قائم به مرکز و یا مراکزثابت و از بالا به پائین ندارد و در مغایرت کامل با نظم بطلمیوسی است (در نظم بطلمیوسی کائنات زمین مرکزعالم بود و منظومه شمسی و ستارگان و .. همه به دورآن می چرخیدند) و بهمین دلیل ورودی ها و خروجی های بیشماری وجود دارند و هرکس و هرجریانی می تواند از هرکجا و هر ورودی به سهم خود و با ابتکار و خلاقیت خود با پیوستن به امرمشترک و مطالبات مشترک در عین تکثر و رنگارنگی در آن مشارکت کند و به سهم خود در تقویت و تعمیق و هم آهنگی و حتی نقد آن ها، هم در جهت اشتراکات و هم ابراز تفاوت ها بکوشد. البته این به معنای آن نیست که خطرات برشمرده در بالا این جنبش ها را تهدید نمی کند و چالش های متعددی وجود ندارند. بلکه تنها به آن معناست که پویش و رشدآن ها بر چه پایه هائی استواراست و نیروهای مدافع رهائی از سلطه مناسبات قدرت و سرمایه بر کدام بستر و روندهائی کنشگری کنند، آن را تقویت نمایند و بر چالش ها و نقصان ها فائق آیند. هم چنین آن به معنای همه باهم بودن بی توجه به امر و آماج های مشترک نیست. برعکس همه باهم بودن به معنای متصل شدن به هم بر پایه امرمشترک با حفظ تفاوت ها و اتصال یافتن یا جدا شدن در تقاطع های مختلف از ویژگی این جنبش هاست. بهرصورت، جنبش ها و پارادایم های جدید تناقض ها و معضلات خود را دارند، اما پویش آن ها خود درگرو مواجهه و دست و پنجه نرم کردن با چنین معضلاتی است.
با چنین نگاهی چه بسا خودپرسش بخشی از پاسخ باشد که توسط خودکنشگران و پرس وجوکنندگان در عمل اجتماعی و بحث و گفتگو پاسخ می گیرد. البته که برای آن ها نیز پاسخ های پیشینی و تقدیرشده ای در قفسه های تاریخی و یا پرکردن نقاط خالی جدول بر پایه آن آموزه ها وجود ندارد. در نقطه ای که هم اکنون ایستاده ایم و اتفاقاتی که در همین یک هفته شاهدش بوده ایم می توان به شماری از عرصه ها و ورودی های مشخص جنبش با هدف حضوردر جنبش بجای حضور برجنبش و تقویت آن اشاره کرد:
-ترمیدورضدانقلاب:
چنان که برهمه دانسته است رژیم با سبعیت، مشت آهنین و سرکوب بسیاربیرحمانه و بگیرو به بندهای گسترده، توانست ولو موقتا اوضاع را کمابیش به کنترل خود در آورد. در چنین دوره هائی سیاست ترور و سرکوب خشن بخشی از تکاپوی شناخته شده مستبدین حاکم برای زهرچشم گرفتن از جامعه و فعالین جنبش است. بخشی از این ترمیدورضدانقلابی در گرماگرم میدان مبارزه و در فضای قطع ارتباطات و فریادآی خشونت آی خشونت برای برای پنهان کردن چهرواقعی عاملان تولیدخشونت و مشخصا آن چه که توسط عوامل مستقیم سرکوب در میدان مبارزه صورت گرفته است که باید تماما ابعادآن با تمام جزئیاتش افشاء و برملا گردد. علاوه برآن بخش دوم سیاست ترمیدور پس از کنترل اوضاع و از طریق بگیروبند و شکنجه دستگیرشدگان، و فشاربه خانواده ها و کنشگران و فعالان و جامعه ای اعمال می شود که جرئت کرده است دست به چنان نافرمانی بزند. یکی از اهداف مهم فریاد« آی خشونت آی خشونت» رژیم، مشخصا برای تحت الشعاع قراردادن آن خشونت برهنه ای است که در صحنه عمل با زدن تیرهای خلاص به پشت سرتظاهرکنندگان مرتکب شده است و خود می داند که با افشاشدن آن جهان و افکارعمومی نمی تواند به سادگی از آن ها بگذرد. و بهمین دلیل با وقوف به این که نمی توان آن را پنهان نگهداشت و کلا نفی کرد، شروع به زدن نعل وارونه کرده است: ارتکاب به چنین جنایت ضدبشری و فرافکنی احمقانه و طبیعی جلوه دادن آن و یا مضحک تر تر از آن متهم کردن خودتظاهرکنندگان به شلیک به خود!: رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح، در مورد کشته‌شدگان و مجروحان سرکوب اعتراضات اخیر ایران گفت که در اتفاقات اخیر ممکن است کسی هم به صورت عبوری لطمه‌ای خورده باشد، که این اتفاق نیز در جنگ‌های شهری طبیعی است.
در فرازدیگری از این گونه اعترافات ضمنی جنایتکاران، نعل وارونه جناب معاون فرمانده سپاه از ابعادقساوت و خشونت وصف نشدنی رژیم، براستی تکان دهنده است:
علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه، روز یکشنبه سوم آذر گفت: «در جریان اخیر، خیلی از مردم در حالی‌که از فاصله یک متری و یک‌‌ونیم متری از پشت به آنها شلیک شده بود، کشته شدند و این یعنی گلوله از میان خودشان شلیک شده است. وی با ادعای اینکه عاملان کشتار معترضان، «یک مشت شرور» بودند که «به تحریک دشمنان» این کار را کردند، افزود:‌ «پزشک قانونی حتما گزارش می‌دهد. به شکم بسیاری از مردم از فاصله یک متری یا نیم متری شلیک شده است و کشته شدند یعنی آنها با کلت‌های خفیف مردم را کشتند.
افکندن چنین جنایت تکان دهنده ای به گردن خودتظاهرکنندگان دست خالی و بدون وجود کوچکترین توجیهی برای آن، براستی وقاحتی چنان مشمئزکننده است که یادآوربدترین جنایت های تاریخی و از جمله کشتن غیرنظامیان توسط ارتش سایگون است که تنها از دست رژیم هائی که شهروندان خود را دشمن خطاب می کنند و از مزدوران تهی از هرگونه احساس انسانی و شتشوی مغزی شده بر می آید. تاکتیک فراربه جلو و دست پیش گرفتن در حقیقت اعتراف ضمنی رژیمی است که نگران افشا شدن آن ها و گشوده شدن پرونده تازه ای از جنایت علیه بشریت خود است.
– توطئه دشمنان و نمایش قدرت! عجیب نیست که مهمترین تکاپوی رژیم در پی پنبه شدن اتوریته و اقتدارنظام، ترمیم و بازسازی آن از طریق رجزخوانی و‌ به رخ کشیدن ته تغارپایگاه باصطلاح مردمی خود باشد. قدرت نمائی به صورگوناگون از جمله تشکیل دادگاه ها و اعتراف گیری و فشاربه معترضان دستگیرشده و تبلیغات دروغین حول خیزش مردم ترتیب دادن اعترافات و گزارش های جعلی تماما تلاش مذبوحانه ای است برای پوشاندن پیکرنهیف و پوسیده اقتدارش. دیگرتاکتیک شناخته شده برای در هاله قراردادن جنایت های خود، تاکتیک شناخته شده رژیم مبنی بر تفکیک اکثریت ناراضی از اقلیت باصطلاح تندرو با انگ های کسانی که مرتکب خشونت شدند، مزدورخارجی هستند، که هدفی جز توجیه خشونت بکارگرفته خود و سرکوب نثصثت. بنابراین خنثی کردن همه این نوع تلاش های مذبوحانه و جهانی کردن ابعادخشونت و ترورهای دولتی از دیگرعرصه های مهم مبارزاتی پسانبردبزرگ با هدف خنثی کردن ترمیدورضدانقلاب است.
-موج بزرگ و خیزش های سراسری حتی اگر سرکوب شوند و تا برآمددوباره اشان و در فواصل آن ها، آن هم در یک جامعه اشباع شده از نارضایتی چه بسا موجب برانگیختن موج های تازه ای از نبردهای موضعی بخش های مختلف جامعه حول مطالبات گوناگون گردد. همانطور که پس از سرکوب جنبش ۹۶ هم بدرجاتی با آن مواجه شدیم، اکنون نیز می تواند با ابعادبیشتری صورت گیرد که خود برای حفظ روحیه مبارزاتی و فرسایش مداوم رژیم و آماده کردن جامعه برای خیز های بزرگ بعدی ضروری هستند.
– همانطور که اشاره شد،‌ جنبش جوانان و تهیدستان و بیکاران و به حاشیه پرت شدگان و یا کارگران شاغل واحدهای بحران زده و حتی بخش وسیعی از طبقات میانی (که بسیاری از آن ها زیرخط فقر ۷ میلیون تومانی قرارمی گیرند) در حال پرت شدن به ناکجاآبادحاشیه نشینی و گسترش صفوف قرایب به ۲۰ میلیونی آن هستند. آن ها نارضایتی خود را در حمله به نمادهای انباشت و غارت و استثماروحشیانه هم چون بانک ها و مؤسسات و شرکت های بزرگ که نمادغارت و قدرت هستند، و در یورش به نمادهای سرکوب و نیز نمادهای مذهبی وابسته به قدرت نشان دادند. از همین رو مشارکت فعال در تعمیق گفتمان معطوف به این پراتیک اجتماعی به عنوان آماج اصلی جنبش، درکنار افشاءماهیت طبقاتی و سیاسی موج سواران در کمین نشسته، یکی دیگر از عرصه های ورودبه جنبش است.
در وضعیت بن بست!
– گرچه تمام تلاش رژیم صرف وصله پینه کردن اتوریته پنبه شده خوداست؛ اما ریسیدن دوباره چنین اتوریته ای ناممکن بوده و در فضای پس از خیزش اخیر، رژیم حتی موقعیت تا کنونی خویش را هم از دست داده است و با پروبال قیچی شده و متزلزل مجبوراست ادای پروازکردن در بیاورد. معضل اصلی رژیم آن است که در وضعیت بن بست و محاصره شدگی کامل قرارگرفته است و از هرطرف باید با بحران های لاعلاجی که همزمان تنوره می کشند دست و پنجه نرم کند. شکاف پرنشدنی بین او و مردم به سطح تازه ای رسیده است که عملا جامعه را دوقطبی کرده است: سیستم و حامیانش در یکسو و اکثریت بسیاربزرگ جامعه ناراضی و خشمگین با طیف های گوناگون، بویژه آتش فشانی شدن بخش های وسیعی از به حاشیه پرت شدگان و یا در حال پرت شدن در سوی دیگر. بحران اقتصادی رژیم در تمامی مؤلفه های اصلی خود بارزشده و عملا اگر نه هنوز کامل که نیمه ورشکسته است و همه مردم و حتی بخش های اقتصادی آن را دریافته اند و در نگرانی و نا امیدی از آینده غوطه ورند. چنان که مداخل دولت برای تأمین هزینه های به گفته روحانی اداره کشور و پرداخت هزینه های جاری دستمزدی جمعیتی بزرگ و تأمین بودجه نهادهای گوناگون و …. با کسری بزرگ و پرنشدنی مواجه است. و این درحالی است که رشدتورم رسمی بالای ٪۴۰ است و روزبروز زندگی بر مردم بخصوص آن ۸۰ درصدنیازمندیارانه های دولتی که در زیرخط فقر قراردارند غیرقابل تحمل تر می شود. سرشکن کردن اقتصادبدون نفت که موج اول آن به شکل شورش بنزین خود را نشان داد و تازه اثرات تورمی آن بر سایراقلام زندگی آغازشده است، تنها مورد از سیاست های ریاضتی و تعدیل قیمت ها نیست. گرچه موضوع بنزین بدلیل سهم مهمی که در سبدمعیشتی بسیاری از همین لایه های تحت فشارداشت برانگیزاننده بود، اما افزایش قیمت سایرمایحتاج حیاتی هم کمتر از آن نیستند. از سوی دیگر فساد و رانت خواری و بخوربخور چنان در نظام ریشه دوانده و نهادی شده است و نفوذآن ها چنان است که دولت جرئت افزایش مالیات آقازاده ها و صاحبان ماشین ها و خانه های لاکچری آن چنانی را ندارد و دیواری کوتاه تر از دیوارمردم کف خیابان و کارگران و زحمتکشان گیر نمی آورد. علاه براین ها تشدیدفشارهای جهانی و بحران تحریم ها و بحران هسته ای که خود به سمت بحرانی شدن بیشتر می رود، بحران اقتداررژیم در منطقه ای که خود را ژاندارم خود خوانده آن جا می داند، با برگشت موج های اعتراضی در مناطق تحت نفوذش به سوی او دارد به نقطه ضعف او و باری گران بردوشش تبدیل می شود و بالأخره باید به مناقشات درونی و خلع ید از همان اختیارات اندک نهادهای گوناگون و تمرکزبیش از پیش قدرت در نوک هرم قدرت اشاره کرد که جملگی بیانگرگیرافتادن رژیم در یک تله و موقعیت کاملا بن بستی است که هرچه جلوتربرود به دیواره های نهائی آن نزدیک تر می شود. نقدا تنها اهرم رژیم همان سرکوب و کشتار در عین فرسایش شدیداست.
– نظر به تجمیع بحران ها و این که پارادایم اسلام سیاسی آن هم با واپسگرایاترین قرائت به اوج گندیدگی خود و به آخرین سنگرها و بزنگاه هایش رسیده است، و با توجه به این که توان خود ترمیمی جنبش از توان رژیم برای بازتولیدخود سبقت گرفته است و اساسا رژیم با بحران حادبازتولیدخود مواجه شده است، و با توجه به مؤلفه هائی چون بحران و مطالبات معیشتی و فروپاشیدن مشروعیت گفتمانی و با به حرکت در آمدن گسل های بزرگ تهیدستان و به حاشیه پرت شدگان، جنبش می تواند با ترمیم و نفس تازه کردن خود هم آهنگ ترکردن صفوف خود باردیگر، بدون آن که بتوان در مورد زمان و نوع وقوع آن پیش بینی قطعی کرد، نبرد های بزرگ خود را علیه رژیم قرارگرفته در بن بست آغازکند. بهرحال همانطور که اشاره هم شد چه بسا برای افکندن رژیمی چون رژیم کنونی ایران ناگزیرباشند که حتی چندین انقلاب و خیزش بزرگ راه بیاندازند.
-نقشه راه: در دنیای به هم تافته ای که سرمایه داری به شکل ناموزونی در جهانی که دهکده اش می نامند و جوامع و دولت- ملت های آن هم چون ظروف مرتبطی بهم متصل شده اند، جنبش های نوین اجتماعی بویژه در مناطقی مشابه ما خود را در برابرسلطه و یکه تازی قدرت های به هم تافته ای از سرمایه حکومت های استبدادی و فاسد و بعضا مذهبی مواجه می بینند. گرچه این جنش ها هرکدام مشخصات ویژه خود را دارند، اما وقوع آن ها به خصوص درحلقه های ضعیف، مهمترین اهرم های مقاومت و تغییر را تشکیل می دهند. در نقاطی که حکومت های ارتجاعی و مستبد بدلیل منافع و تمرکزقدرت تن به عقب نشینی نمی دهند و دارای ساختارهای صلبی هستند، این جنبش ها بسته به توان خود حتی به سمت و سوی قیام های سراسری و درهم شکستن ساختارهای قدرت هم خیز برمی دارند. با این همه همانطور که تجربه ها و الگوهای متعددی از فرجام تجربه تسخیرقدرت نشان داده اند، سر از ناکجا آباد در می آورند. از همین رو جنبش ها علی العموم قصد تسخیرقدرت سیاسی به معنای از آنِ خودکردن آن را ندارند. چرا که اساسا قدرت مرده و جداشده از بدن جامعه ( از قدرت زنده) جز به معنای زین کردن قدرت علیه خودجنبش و قرارگرفتن آن تحت تسلط مستبدین داخلی و سرمایه داری جهانی و طبقات فرادست و سرکوب نبوده است و لاجرم این دولت ها باصطلاح هرچه مردمی تربوده اند به همان اندازه فربه تر و هیولائی تری قدعلم کرده اند. از همین رو به عنوان سنتزبیش از صدسال تجربه و عملکرددو الگوی اصلی قرن بیستم تا لحظه کنونی، یعنی از آن چه تحت عنوان سوسیالیسم دولتی و انقلابی در بلوک شرق به اجرا در آمد تا آن چه که به نام سوسیال دمکراسی مدعی رفرم در سیستم سرمایه داری در غرب تجربه شد، امروزه با پاردایم جدیدی مواجه هستیم که خود را در فراتررفتن از آن دومدل نشان می دهد. اگر در نظربگیریم که شکل دادن به دولت های انتقالی برای تحقق سوسیالیسم و عدالت اجتماعی و دموکراسی رادیکال تر و البته پژمرده ساختن خوددولت ها در طی چنین روندی، از زمان مارکس ( برنامه گوتا ) راهبردی بوده است که ماحصل آن صرفنظر از برخی دست آوردهایش، اما در کلیت خود نتوانسته است به هدف خود برسد و در جهتی معکوس منجر به شکل گیری دولت های همه توان و نهایتا هموارکردن مسیرپیروزی سرمایه داری و تعرض های عنان گسیخته آن به زندگی و مطالبات برابری خواهانه و فقدان یا تضعیف دموکراسی شده است. امروزه اما ماحصل آن تجربه های سترگ و البته بعضا ارزنده و اکثرا تبخیرشده و از دست رفته بویژه در زمانه ای که سرمایه داری جهانی بسیار فربه و نیرومند تر شده و منجر به شکاف های بزرگ و عدم تعادل بیشترشکاف های طبقاتی و یا وقوع فاجعه محیط زیستی و تغییرات اقلیمی و بحران دمکراسی شده است. در حالی که دولت های برگزیده شده به سادگی تبدیل به ابزاردست آن ها می شوند و‌ فراتر از آن در شرایطی که صلح جهانی جهای تهدید شده و مسابقه تسلیحاتی و جنگ های تجاری افزایش پیدامی کند و رشداقتصادی کاهش، این ها بعلاوه بحران بزرگ مهاجرت و پناهندگی و جنگ های نیابتی و ظهورجریانات نوفاشیسم همگی از وقوع بحرانی بزرگ خبر می دهند که جهان کنونی دستخوش آن است و منشأاصلی آن هم رشدفوق العاده سرطانی بورژوازی جهانی از یکسو و بی خاصیت شدن دولت ها، هم چون میانجی های موجودجامعه برای بهبودخدمات و اداره دموکراتیک تر جوامع بشری از سوی دیگراست؛ در چنین شرایطی جنبش های جدید با توفندگی و ابعادبیشتری به میدان می آیند و به گفته برخی از صاحب نظران و پژوهشگران میزان اعتراضات دارد به وضعیت سال های ۱۹۶۰ نزدیک می شود. جنبش های جدید راه های پیشروی تازه ای را برای گشودن بن بست ها می گشایند: تا زمانی که دولت ها، هنوز برقرارند و جامعه بشری هنوز قادر نشده است که جایگزینی برای آن ها پیداکند، از طریق اعمال فشارحداکثری بر دولت ها و سیستم های مسلط کنونی به هدف تبدیل آن ها به نوعی دولت های انتقالی و خدمات اجتماعی و خادم جامعه تا خادم سرمایه را تجربه می کنند. این آن راه گشوده ای است که جنبش ها با تصرف فضای عمومی شهرها و میادین که البته می تواند و باید بتواند (با ارتقاء خود) با تسری گستره قلمروزدائی و قلمرو گذاری های خود به همه حوزه های زیست و زندگی اعم از مناسبات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و…. تؤسعه و تعمیق پیداکند، در تحقق آن کوشاهستند. به عنوان مثال تحولاتی که در لبنان و عراق و شیلی و یا سودان و به درجاتی در الجزایر و یا حتی در فرانسه و نقاط دیگر در جریان است، با در نظرگرفتن ویژگی های محلی، درگیرتحقق روندهستند. این که تا چه حد بتوانند بورژوازی جهانی و حکومت های وابسته به آن ها را به عقب برانند، نتیجه و فرجام آن چه باشد هنوز معلوم نیست و همانطور که اشاره شد تجربه گشوده ای است. مهم آن است که بدانیم وضعیت کنونی در مقیاس جهانی در مسیربن بست است و وخامت بحران ها تا آن درجه است که جوامع بشری بویژه در حلقات ضعیف و آن جا که با انباشت بیشتربحران مواجه هستند نمی توانند دست روی دست بگذارند. آن ها ضمنا در جریان آزمون و خطا و پبیشروی و عقب نشینی و یا حتی شکست در حال تجربه آنند. بار دیگر باید تأکید کنم که چالش ها براستی کم نیستند. در همین منطقه ما خطراتی چون ظهورداعش ها و جنگ های داخلی و یا ظهوردیکتاتورهائی چون السیسی و .. وجود دارند که این جنبش باید با در نظرگرفتن همه این نوع خطرات و احتمالات پیشروی کنند.
آن ها خیابان ها را اشغال می کنند، مجامع خود بنیاد خویش را تشکیل می دهند، پادقدرت موازی در فضا مکان های اشغال شده به وجود می آورند، به طرح مطالبات کلانی چون تغییرقانون اساسی و دولت های فاسد و بی خاصیت و نظایرآن می پردازند، دموکراسی مستقیم در این جنبش ها نقش مهمی دارد و سایرحلقه ها و میانجی ها اگر ضرورتی برای ایجادآن احساس شود هم موقتی هستند و با اختیارات محدود و هم تابعی از نیازها و شکوفائی آن. بهرحال تجربه پرشکوهی است برآمده از سنتزتجربه های بزرگ و سرنوشت ساز و شکست خورده قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم. راهی است گشوده و متفاوت و ابداع سیاست نوینی که توسط حضورمستقیم مردم و خودآفرینی آن ها خلق می شود…
آن چه شاهدش هستیم تقابل قدرت زنده و جاری در بدن های جامعه با قدرت مرده، جداشده و تصاحب و انباشته شده ای که می توان آن را به سخن ژیل دلوز آرایش بدن های با اندام در برابر بدن های بدون اندام و تقابل هستی اجتماعی نوین با وانموده ها نامید!
تقی روزبه ۲۵ نوامبر۲۰۱۹

*- یادداشت های قبلی
کالای استراتژیک و خطای استراتژیک و غلیان خشم عمومی
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_27.html#more
*- ورودجنبش به فازدوم و چالش های پیشاروی آن
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_17.html#more
برخی از منابع گزارش ها:
https://www.hra-news.org/2019/hranews/a-22680/
*- https://aftabnews.ir/fa/news/622137
فرمان سرکوب و تشدیدمقاومت
نبردی که حول قلمروزائی و قلمروزدائی توسط جنبش مردم ایران در جریان است!
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_19.html#more

سخنی پیرامون صورت بندی عمومی جنبش و نقش«طبقه متوسط »

به بهانه ورودمیرحسین موسوی به عرصه عمومی:
خیزش بزرگ مردم ایران بویژه به حرکت درآمدن گسل های بزرگ به حاشیه رانده شدگان با وجودسرکوب بسیارخشن و بیرحمانه، اما بطوراجتناب ناپذیر نمی توانست با پی آمدهای مهمی همراه نباشد که بتدریج خود را در عرصه های گوناگونی نشان می دهد. اگر چه این جنبش عظیم نتوانست رژیم را جاکن کند، ولی از همان فردای بظاهر فروکش موج خروش بزرگ مردم ایران شرایط عمومی و باصطلاح ژئوپلتیک سیاسی آن دیگر آن شرایط قبلی نیست؛ همه چیز دگرگوگون شده است، هیچ چیز سرجای سابق خودنیست و معادله جدیدی بین جامعه و مردم با حاکمان دستخوش جنون قدرت و غارت برقرار شده است. از جمله پس آمدهای این زلزله بزرگ اجتماعی سوای شکاف بین مردم و سیستم که به مرحله تازه ای از ستیز و مبارزه واردشده است، بطوراجتناب ناپذیر به درون صفوف حاکمان و طیف های مربوط به آن نیز کمانه کرده است. علاوه بر منتقدین و اپوزیسیون درون سیستمی، بر اپوزیسیون بیرون از سیستم ( و درخارج) هم تاثیرگذاراست و البته به وجهه و نفوذرژیم در منطقه و نیز به موقعتیش در جهان ضربات کاری واردکرده و خواهدکرد. گرچه رژیم سعی می کند که در پی به لرزه افتادن ارکان نظام با برپائی نوعی ترمیدورضدانقلاب، تا لخت شدن پادشاه، ریزش بهمن وارمشروعیت و اقتدار را با توسل به خشونت برهنه از انظارعمومی بپوشاند. در همین رابطه اشاراتی فشرده داریم به برخی از این پی آمدها:
– تمرکزقدرت و یکدست سازی صوری قدرت در بالاترین سطوح، از آن جا که آشکارا مترادف با خلع ید و بی هویت کردن کامل تمامی ارگان های رنگارنگ از مجلس تا دیگرنهادهاست، بدلیل صحنه گردان شدن یک تنه رهبرنظام، هم چون شرط بقاءآن درمیانه طوفان، معنائی جز فرسایش و پوکیده شدن سریع قدرت و راندن شدن آن به آخرین سنگرهای وجودی خویش نیست. در این شرایط سربازکردن انتقادهای درونی گرچه فعلا از حاشیه و مغضوب شدگان به مرکز، می تواند در درهم شکستن فضای سنگین و تحمیلی پساقیام و قدرت نمائی کاذب مؤثرباشد و تضادهای پوشیده نگهداشته شده درونی رژیم را با ابعادمضاعف به روی صحنه سرریزکند.

-مقایسه شرایط کنونی و کشتاررژیم با کشتارشهریور۵۷ نه فقط به طورضمنی به معنی اذعان به ورودجنبش به موقعیت های انقلابی و برگشت ناپذیراست، در عین حال به معنی هشداربه رژیم و در رأس آن شخص خامنه ای است که بداند این راهی که میرود به نابودی نظام و سرنگونی آن با همه جناح هایش منجر می شود و البته با نیم نگاهی به خطرگسترش خشونت و جنگ داخلی، که جملگی با هدف براه آوردن سیستم و اصلاح امور صورت می گیرد.

– درعین حال با دوقطبی شدن جامعه و ابعادتوده ای فوران نارضایتی و خشم مردم، او نمی توانست پس از گذشت دوهفته از آن خیزش بزرگ، هم چنان به سکوت خویش بدون پرداخت تاوان ادامه بدهد. از همین رو نمی توان کتمان کرد که بخشی از این موضع گیری و پرخاش او به سیستم و بی سابقه با رهبرنظام، ولو با ورودی دیرهنگام برای حفظ تتمه نفوذخود درجامعه و سبزها است. یعنی تداوم سکوت می توانست همه سرمایه های اجتماعی او را بالکل به باددهد.

-فاکتوردیگر در این رویکرد، نگرانی از میدان دارشدن و نفوذ و نفش آفرینی اپوزیسیون های خارج از کشور و تحت الحمایه برخی قدرت های بزرگ و دارای نفوذ در داخل هم هستند که در لفافه مقایسه خشونت شاه و خشونت خامنه ای بیان شده است. چنان که مشهوداست نظام حاکم هم به گونه ای دیگر و تعمدا و آگاهانه سعی دارد جنبش مردم و مطالبات آن را ( تحت عنوان اغتشاشگران اندکی که در صفوف مردم نفوذکرده اند) تماما به حساب دو جریان سلطنت طلب و مجاهدین واریزکند. ایجاداین نوع دوگانه سازی ها یا هدف انکاریک جنبش واقعی و خودجوش و مستقل و بدون رهبری است که رأسا واردصحنه شده و کلیت نظام را به چالش کشیده است. الگوئی برآمدجنبش های نوینی که مشابه آن را کمابیش در اقصی نقاط جهان و از جمله در منطقه و در همسایگی خود و از قضا تاثیرگذار بر جغرافیای سیاسی آن- ازمیدان تحریرعراق تا میادین و خیابان های ایران و بالعکس- یعنی در تجربه های مردمان عراق و لبنان هم شاهدیم که چگونه با بی اعتمادی به همه این نوع دارودسته ها و دولت ها و قدرت های بیگانه با خود و مشرف برخود و… جلوی چشمانمان جریان دارد. مبارزه مردم برای نان وآزادی و استقلال واقعی در هم تنیده اند و پیوندعمیقی با یکدیگردارند ولی بقای رژیم مثل همیشه در مثله کردن و دوقطبی کردن این مطالبات است و برهمین پایه عامدانه می کوشد که جنبش نان و آزادی یا ضد استبدادی با سویه های ضدسرمایه داری و علیه خصوصی سازی و فلاکت و شکاف های طبقاتی را دگرگونه جلوه بدهد. و البته این دیگران هم از آبی که رژیم به آسیاب آن ها می ریزد بهره برداری های خود را می کنند. با این وجود میرحسین موسوی وکروبی قاعدتا باید دریافته باشند که مردم کلا شبه اپوزیسیون های داخلی مشابه خود را تجربه کرده و از آن عبورکرده اند یعنی که دوران آن ها (نه الزاما به صفت شخصی بلکه به لحاظ نوع مطالبات و نگرش درون سیستمی اشان) سپری شده است.

سرقفلی طبقه متوسط و آشفتگی های آن
-جنبش تهیدستان باردیگر بحث موقعیت و جایگاه و مطالبات طبقه متوسط و ربط آن با جنبش و مطالبات بخش های بخش های مختلف جنبش ضداستبدادی و ضدسرمایه داری را از جهاتی داغ کرده است. صرفنظر از آشفتگی مفهومی پیرامون آن که عموما در گفتارمسلط لایه های گسترده ای از مزدبگیران و کارگران خدماتی و حتی یدی (از معلمان تا کارمندان و بخش هائی از کارگران) را نیز شامل می شوند نه به عنوان لایه های از یک طیف طبقاتی که درعین تفاوت ها و موقعیت های متفاوت دارای مطالبات و اشتراکات مهمی هستند، به عنوان کارگران یقه سفید و متوسط یا طبقه متوسط فرهنگی و امثال آن در برابریقه آبی ها قرار می دهند. چنین اتلاق وسیعی از موقعیت طبقه متوسط نادرست بوده و اساسا ساختاری کردن چنین تفاوت ها و اختلافاتی بخاطر شقه شقه کردن صفوف کارگران و مزدبگیران صورت می گرفته است که خوشبختانه در سال های اخیر موهوم بودن آن کمابیش روشن شده و در داخل ایران بیش از پیش بر پیوندبخش های مختلف مزدبگیران اعم از خدماتی و تولیدی و بیکاران و تهیدستان و به حاشیه پرت شدگان تأکیدشده است. قاعدتا طبقه متوسط در معنای دقیق خود می تواند شامل لایه های میانی و مرفه الحال بین طبقه فرادست و صاحب قدرت و ثروت و طبقه و لایه های تحت استثمار و فرودست چه در حیطه معیشتی و چه بعضا آن چه که طبقه متوسط فرهنگی هم خوانده می شوند بشود (آصف بیات این پدیده را متناقض عنوان کرده است که به لحاظ فرهنگی و تحصیل و آرزوها به طبقه متوسط نزدیکند و به لحاظ سقوط وضع معیشتی به دامن حاشیه شدگی آن ها را تهیدست می نامد). میرحسین موسوی در ۸۸ آشکارا بخش های مهمی از لایه های میانی را در آن شرایط نمایندگی می کرد که خواست آن موقع آن ها عموما کسب آزادی و انتخابات آزاد و نظایرآن بود که کلا در چهارچوب سیستم قرارداشت (گرچه مطالبات این جنبش در حین حرکت، از پائین رادیکالیزه شده و نهایتا بدلیل همین شکاف و نمایندگی شدن آن توسط دولتمردان برآمده از نظام و البته سرکوب از حرکت افتاد). اما اشتباه است اگر که محتوای اجتماعی و طبقاتی آن چه را که طبقه متوسط خوانده می شود به شکل کلیشه ای ثابت و لایتغیربدانیم و با واقعیت های زنده و پویای اجتماعی به شکل فرمول بندی های کتابی و کلیشه شده و با تعابیر و معناهای برگرفته از آن برخوردکنیم.

-درحقیقت با تشدیدفقر و تورم و ورشکستگی اقتصادی و بیکاری و فساد و شکاف های طبقاتی جامعه چنان دو قطبی شده است که جائی برای تعریف باصطلاح موسع از طبقه متوسط باقی نمانده و با تجزیه صفوف آن نوع تعابیرگل و گشاد بسیاری از آن ها یا به سمت طبقات و لایه های پائین و حاشیه رانده شدند و یا در خطررانده شدن قرارگرفته اند و البته بخش های کمترفوقانی هم با دلبستگی به افق بورژوائی زیست و زندگی و کنشگری می کنند. واقعیت آن است که امروزه خط فقر به گفته خوددست اندرکاران رژیم به مرزهای ۷-۸ میلیون تومان رسیده است. یعنی حتی خودرژیم هم مجبوراست که ۸دهک از طبقه بندی دهک های دهگانه خود را زیرخط فقر قلمدادکند که برای گذران حداقل زندگی اشان نیاز به بسته های حمایتی و یارانه های ناچیزدولتی دارند. با چنین خط فقری بسیاری از آ‌ن ها که به درست یا نادرست طبقه متوسط محسوب می شدند، عملا دیگر در قالب چنان تعاریفی نمی گنجند.

یک نمونه جالب از این نوع آشفتگی ها:
– چندروزپیش در گفتگوئی که بی بی سی* حول بافت اجتماعی و طبقاتی اعتراض کنندگان و تهیدستان داشت، یکی از از شرکت کنندگان به خطرمصادره جنبش نان و عدالت توسط طبقه متوسط تأکیدویژه داشت. و دلیل آن را نیز سیاسی شدن جنبش نان می دانست به زعم وی متعلق به خواست و گفتمان طبقه متوسط است! به گفته او این که امروزه آن مطالبات بویژه پس از سرکوب به خواست آزادی دستگیرشدگان و محکوم کردن کشتار و آزادی تبدیل شده است نشانه ای از همین مصادره است! (او لبته جنبش ۹۶ را نیز بدلیل تحت الشعاع قرارگرفتن آن توسط حرکات دختران خیابان مصادره شده می دانست). در سخن او مقداری تناقض وجودداشت: از یکسو ترکیب اجتماعی اعتراضات را مرکب از تهیدستان و طبقات متوسط (روبه پائین؟) می دانست و از سوی دیگر به زعم او گویا جنبش تهیدستان ذاتاعدالت خواهانه بوده و سیاسی نیست و ظاهرا هم نباید این مطالبات سیاسی بشود (او نگفت که اگر این مطالبات متعلق به اقشارطبقه متوسط است پس مطالبات سیاسی خودجنبش چیست؟) . در این رویکرد هم چنین تهیدستان گویا طبقه ای جدا از کارگران و مزدوحقوق بگیران هستند. البته اگر گفته می شد یا گفته شود که لازم است رابطه بین مطالبات و خواست های جنبش با گفتمان متناظرخود شفاف تر و روشن تر شود که موردسوء‌استفاده دیگر گفتمان ها و جریانات قرارنگیرد حرف نادرستی نیست ( که من نیز در مقالات مربوط به هفت روزی که ایران را تکان داد موردتأکید قرارداده ام* )و از این منظر لازم است که نسبت به گفتمان ها و رویکردهای طبقات دیگر از جمله همان طبقه متوسط در صفوف جنبش ضداستبدادی حساس بود. اما این که نفس ماهیت سیاسی شدن اعتراضات و یا ضرورت آن را به معنی مصادره جنبش توسط طبقه متوسط بدانیم نه فقط نادرست است، بلکه برعکس بی اعتنائی به سیاسی شدن مطالبات و لزوم دست یافتن به گفتمان مناسب با آن از قضا به معنای بازکردن دست طبقه متوسط برای مصادره است. بطورکلی در خواست او از طبقه متوسط -صرفنظر از این که مراداو واقعا از طبقه متوسط چه هست- که مصادره نکنید و اجازه دهید جنبش به حرکت اصیل خویش ادامه دهد یک توصیه خیالی و تاحدی ساده لوحانه است. چرا که در بستریک مبارزه عمومی ضداستبدادی که طبقات و گرایش های گوناگونی با درک های ویژه ای از منافع خود و با افق های گونداگونی حضوردارند و اساسا در جوامع طبقاتی داشتن چنین انتظاری ذهنی است و با واقعیت های مناسبات قدرت و مناسبات اجتماعی نمی خواند. او بجای آن که خودتهیدستان را به سمت ضرورت صیقل یافتن گفتمان ناظر برمطالبات واقعی خویش و مرزبندی با سویه های سرمایه دارانه و ضدعدالت خواهانه آن ها تشویق کند، انتظاردارد که دیگران ملاحظه آن ها را بکنند. بدیهی است که جنبش بدون افق و گفتمان همواره طعمه مناسبی خواهدبود برای امثال احمدی نژادها و یا موسوی ها در این سو و برای دیگر طیف های بورژوائی و جریانات منتسب به آن ها در آن سو.

صورت بندی جنبش
– توصیف جنبش «نان و آزادی» به واقعیت وجودی این جنبش نزدیک تراست تا توصیف آن به جنبش نان یا آزادی. چرا که برآمده از تجربه زیسته و روزمره مردم د رمواجهه با هردوی آن ها در قالب نظام حاکم است. بطورکلی در شرایط ایران باید به سنتزپیوندنان و آزادی هم چون پارادایم برآمده از تجربه زیسته چهل سال که رژیم هردو را به تناوب و یا باهم سرکوب کرده است توجه کرد و گرنه چه توسط رژیم و چه دیگران اعم از طبقه متوسط یا بورژوازی و نئولیبرال ها که مترصدموج سواری هستند مصادره خواهد شد. این نیز واقعیت دارد که در عین حال با یک رژیم استبدادی هار و بشدت سرکوبگری مواجهیم که همه بخش های جامعه را در برابرخود قرارداده و مصمم است تا آخرین نفس به جنگد که بیانگرآن است که کارگران و تهیدستان باید بتوانند ضمن مبارزه ضدسرمایه داری و برابری خواهانه، همزمان بطورقاطع با استبدادبی امانی که حافظ همان مناسبات هستند نیز به جنگند. اساسا خوداستبداد پیشاپیش هرخواست و حرکتی جلوی همه ایستاده و قد علم می کند. طبیعی است که هرجریانی که بتواند به معضل بزرگ استبداددینی که در عین حال مدافع مناسبات سرمایه داری به حارترین اشکال خودهم هست، در بستریک جبنش عمومی که با گرایش ها و سوگیری های مختلفی هم همراه است و بتدریج از هم فاصله خواهندگرفت پاسخ درخوربدهد؛ بدرجاتی که موفق شود قطعا این اوست که عملا هژمونی مسلط را بدست خواهد گرفت و می تواند مسیرجنبش را به سوی منافع خود هدایت کند.

طبقه متوسط جهانی و پوست اندازی های سرمایه داری
-البته بنظر می رسد این گفتگوکننده ظاهرا از تحولات جهانی هم که در طی چنددهه اخیرصورت گرفته است بی خبر یا به آن ها بی اعتنا است: مطابق آن طبقه متوسط جهانی هم بدرجاتی در حال ذوب شدن بوده و اساسا کسانی مثل اوباما و یا سندرزها و… با همین شعار به صحنه سیاسی ورودپیداکرده اند و یا نظریه پردازی چون فوکویاما نگرانی خود را از تحلیل رفتن طبقه متوسط هم چون پایگان لیبرال دموکراسی ابراز و گوشزدکرده اند، و اساسا عروج نئوفاشیسم هم به گونه ای بازتابی است از همین روندذوب شدن این لایه ها. زیرا که فراینددوقطبی شدن جوامع در مقیاس جهانی هم با سرعت زیادی در جریان بوده است. وانگهی در عصرجهانی شدن سرمایه و دست اندازی آن به همه قلمروهای زندگی و جامعه و روندادغام حوزه های کاروتولید با زندگی توسط سرمایه (و تبدیل شدن جمعیت جامعه وشهرها به کارخانه های نوین و محل شورش این بدن های اجتماعی تحت استتمار و بدون آینده ) و بهم آمیختن حوزه های تولید و بازتولید، موجب شده که عملا معنای سنتی طبقه بندی های اجتماعی گذشته دگرگون شود و طبقه کارگر و نبردطبقاتی بعدجهانی، بعدجنسیتی، بعدمبارزه با اشکال و فرم های جدید و بسیارگون استثمار پیداکند که با کلیت نظام سرمایه داری در جریان است. یکی دیگر از نتایج چنین تحولات ساختاری و همه جانبه، پیوند تنگاتنگ امراقتصادی و سیاسی است بویژه وقتی که انباشت نئولیبرالیستی در مقیاس جهانی و در سیطره بر جهان با بکارگیری انواع زور و خشونت و سرکوب و خلع یدمستمردارائی های مناطق کمترتوسعه یافته و یا با بی بی ثبات سازی مقررات حاکم بر کار و نظام دستمزدی، شیوه های انباشت اولیه و نوین را باهم ترکیب و بازتولید کند.

پس بطورخلاصه با دوقطبی شدن شرایط معیشتی و زیستی و استبدادبی کران، اولا آن بخش از لایه هائی که به هر دلیل در کادرطبقه متوسط تعریف می شدند با تغییررادیکال شرایط به طبقات متوسط روبه پائین و لایه های مرفه و روبه بالا تجزیه می شوند، و در واقع در جایگاه طبیعی خود در نظام سرمایه داری قرارمی گیرند. ثانیا در این میان صفوف تهیدستان که هم بدلیل دامنه بحران و فلاکت بیش از پیش گسترده می شود و شامل هم کارگرانی که شغل های ثابت خود را از دست می دهند و هم لایه های میانی که موقعیت خویش را از دست داده و می دهند و هم مهاجران مناطق تنگدست تر به حاشیه مراکزشهرهای مرکزی می گردند. صفوفی که به لحاظ خدمات و مقررات کاری به شدت بی ثبات و بیکار و یا دایما در معرض بیکاری بوده و محل زندگی و کارآن ها عمیقا درهم ادغام می شود. درعین حال کم نیستند در صفوف آن ها کسانی که دارای تحصیلات دانشگاهی و آگاهی های نسل های امروز بوده و جوانان بدون آینده ای که به آن جا پرتاب می شوند. در چنین شرایط بی ثباتی سرنوشت بخش های هنوزشاغل و بخش های دستخوش بی ثباتی بیش از پیش به هم گره می خورد. ثالثا در چنین شرایطی نه فقط تنظیم رابطه درونی صفوف جنبش متعلق به این بخش های مختلف زحمتکشان واجداهمیت است بلکه هم چنین با دیگرلایه ها و طبقات دارای افق های سرمایه دارانه در صفوف جنبش نیز دارای اهمیت است. از منظرمبارزه ضداستبدادی- ضدسرمایه داری و دموکراسی رادیکال و مستقیم، همسوئی در برابردشمن مشترک در عین مبارزه با گفتمان هژمونی طلبانه گرایش های بورژوائی اعم از لایه های میانی و فوقانی از هم جداناپذیرند.

-آخرین نکته پیرامون ترکیب دقیق طبقاتی جنبش است. با چنین گستره ای از اعتراض و با اطلاعات موجود طبعا نمی توان به طورقاطع و دقیق از ترکیب طبقاتی و سهم ونقش لایه های مختلف آن در جنبش سخن گفت. بهمین دلیل نسبت به اظهارنظر قاطع و یک بعدی پیرامون تمامیت آن باید محتاط بود. البته قطعا می توان با عطف به شواهدبسیار از حضور و نقش برجسته حاشیه نشین ها و تهیدستان یعنی از لایه های فقیرتر و بی ثبات ترطبقه و فوران خشم و نارضایتی آن ها سخن گفت. اما نمی توان و نباید کل طیف بندی جنبش را معادل آن تلقی کرد و از نقش جوانان زن و مرد و یا سایرلایه های طبقه کارگر و مزدوحقوق بگیر و یا لایه های میانی روبه پائین و نگران از سقوط به حاشیه غفلت کرد. توصیف و یا صورت بندی جنبش نان و آزادی برخاسته از مطالبات فی نفسه و نه عاریتی و وام گرفته از دیگرطبقات؛ بلکه اصالتا برآمده از تجربه ها و نیازها و آگاهی های نسل های دهه شصت و هفتاد و حتی هشتاد است در جهان بهم پیوسته امروز، که در آن هم بحران های داخلی و هم بحران هائی که از آن سو سرریز می شوند،‌ بویژه تأثیرات و تبادل تجربیات مشترک در منطقه ای که در آن قرارداریم. جنبش نان و آزادی یک جنبش در خود نیست و در تبادل پیوسته با جهان و محیط پیرامونی خوداست که در آن هم جهت گیری های رهائی وجود دارد و هم البته آسیب پذیری های مختلف داخلی و خارجی.
تقی روزبه ۳۰ دسامبر ۲۰۱۹
آیا ایران در آستانه تحول است؟

یادداشت پنجم و یک جمع بندی:
از هفت روزی که ایران را تکان داد! یک، دو، سه و… چندانقلاب؟!
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2019/11/blog-post_25.html#more