اگر در جاده شمال ، چرخ ماشینمان پنچر میشد ،لعنت و نفرینی به مسبب و باعثش ( شاه ) میکردیم تو گوئی او مسئول میخی بود که به چرخمان فرو رفته است . و اگردر محل کارمان به علت بی توجهی یا بی لیاقتی توبیخ میشدیم و یا ارتقاء درجه مان به تأخیر میافتاد باز این کاستی را از چشم شاه میدیدیم و در خیالپردازی هایمان تا آنجا میرفتیم که رئیس مملکت را مسئول همه ی مشکلات و مصائبی میدانستیم که گرفتارش بودیم . آبادانی را نمیدیدیم اما اگر زاغه ای را مشاهده میکردیم لعنتی نثار شخص اول میکردیم تا دلمان خنک شود . یادم هست شبی با تنی از دوستان شاعر و نویسنده به شبکده دکتر رفته بودیم که کنار زایشگاه تهران در خیابان سنائی قرار داشت . صاحب میکده دندانپژشکی ارمنی بود به همین دلیل دکتر صدایش میزدیم . او ظاهرا ترسای پیرهن چرکین و سنگ صبور ما بودن را بر دندان پرکردن و کشیدن ترجیح داده بود .
از معادی تا بیمارستان شهید رجائی / دکتر علیرضا نوری زاده
چهره بیرنگ و چشمان بیفروغ رهبر جمهوری اسلامی را می نگرم وبرتصاویر باریابی اهالی ولایت فقیه از بزرگ و کوچک تأمل میکنم . جنس جور جور است . آقازاده شیخ المراجع وحید خراسانی در کنار حسن آقا خمینی ، شیخ نعیم قاسم نوکر حزب اللهی آقا دست در دست صدرالدین قبانچی روضه خوان نجفی و مرید سید علی سیستانی آمده اند تا مراتب چاکری خویش را ابراز دارند . هاشمی رفسنجانی از عشق نیم قرنه اش به سید علی آقا میگوید و سردارمحمدباقرقالیباف ملقب به ( مردا یک ور زنا یک ور ) از شوق دیدن ارباب اشک به چشم میآورد . سیدحسن و اخوی سید علی فرزندان احمد خمینی با مشاهده ضعف و ذلت مقام معظم بر بستر بیماری خنده برلب میآورند که ای کشته کرا کشتی تا … پدر ما را به لقاءالله فرستادید حالا پرواز ملک الموت را بر فراز آشیانه ی فاخته ی قدرت میشنوید .
وحید آقا حقانی به این می اندیشد که ؛ خاموش شد چو شمع ولایت چه میکنم ؟ آیا سرنوشت کفاش زاده و حمیدرضا – نقاشان – در انتظارم خواهد بود ؟ کاش از حالا در اندیشه تصاحب یک ” کاترپیلار ” ی باشم و مثل حمیدرضا عاقبت بخیر شوم . محمدی گلپایگانی از رفسنجانی دلبری میکند ، بالاخره این شیخ علی اکبر تا همه مارا به گور نکند به لقاء الله نخواهد پیوست ، پس بهتر است دلش را بدست آرم تا هوای مرا بعد از آقا داشته باشد همانطوری که هوای رسولی محلاتی را بعد از سید روح الله مصطفوی داشت . مصباح یزدی که خیز برداشته جای عمل آقا را به بوسه ای مزین کند خیالش راحت است که چون گربه مرتضی علی به تأسی از راهبر فکریش احمد فردید ؛ میتواند چهاردست و پا از بام ولایت به آغوش هاشمی و اصلاح طلبان جست بزند .
امیره بانوی غزل، سیمین / دکتر علیرضا نوریزاده
مراسم به خاکسپاریش را نگاه میکنم بسیاری از آنها ئی که دوستشان دارم آنجایند. دولت آبادی، مجابی، استاد شجریان و همایونش، شهرام جان ناظری، پوری بنائی عزیز، باباچاهی، فخرالدینی، علی دهباشی و … رژیم مجال دفن اورا در امامزاده طاهر نداده بود و خیلی از یارانش در اعتراض به اینکار به بهشت زهرا نرفتند. نوبت بعدی کیست ؟ اینهمه عشق را در خانه پدری به خاک می سپارند و ما چشم انتظار بعدی تا کی وقتمان برسد.
هرروز یکیشان میرود. مرگ معصوم پانزدهم، مادر بزرگم را میگویم، یکسال از من پنهان داشتند و بعد یکی پس از دیگری. خانم رفت، میرزا عبدالله خان چیتگر نیای مادری، مریم خانم عزیمی مهاجر باکو که بزرگمان کرده بود، محمد برادرم و بعد همه آنها که دوستشان داشتم. اخوان ،سعیدی سیرجانی، جعفر رائد ، شاملو، آتشی ، مشیری ، نگهبان، فروغی، گلشیری، فروهرها، حسنعلی خان صارم کلالی ،احمد اللهیاری که سرافکنده رفت، احمد کسیلا و… و در غربت تبعید، قاسملو، بختیار، بنی احمد، مدنی، نزیه، شرفکندی، مظلومان ، فرخزاد، برومند، پورداد و …حالا سیمین بانو رفته است. نخستین بار من با این لقب خطابش کردم و چقدر به دلش نشست. همه جا میگفت به آشنا و غیر که علیرضا مرا سیمین بانو خواند، مادرایران را که افزودم سرور گرفت، زیباتر شد. در هتل هیلتون اولمپیای لندن اقامت داشت، با جمال بزرگزداه رفتیم و همراه علی پسرش که مهربانترین و فداکارترین پسر بود برش داشتیم و به سفره خانه ای رفتیم. آنشب آنقدر خواند و سرود که سپیده سر زد و ما در هوای شب بودیم.
نادری پیدا نخواهد شد امید ! دکتر علیرضا نوری زاده
مهندس احمد زیرک زاده ، بدون تردید یکی از برجسته ترین ، آزادمنش ترین ، پاکترین و وطنپرست ترین یاران زنده یاد دکتر محمد مصدق بود که هم چون رفیق یک دله اش زنده یاد دکتر شاپور بختیار گواینکه در دولت مصدق مقامی فراتر از معاون وزیر نیافت اما بسیار بار بیشتر از آنها که وزارت و اعتبار یافتند در راه تحقق آرمانهای نهضت ملی پای فشرد ، رنج بسیار برد ، کمتر از بختیار در حبس بود اما چنان او هرگز تسلیم جاه و مال و قدرت نشد . او با خانواده من بستگی و تعلقی فراتر از ارتباط فامیلی داشت و بسیار با پدرم به کارگاهش میرفتم و پای صحبتهای ارزشمندش می نشستم . بزرگا مردی بود که انگار دیگر چنانش را نمیتوان سراغ گرفت .
اینرا نوشتم نه فقط برای تقدیر و تکریم از او بل به این سبب که موضوعی مهمتر را به میان آورم . چرا از آن افرادی که رضا شاه به خارج فرستاد و یا در نخستین سالهای سلطنت فرزندش به خارج اعزام شدند ، برجسته ترین دولتمردان ، استادان متفکران فعالان حزبی ، وکلا و قضات دادگستری ، صنعتگران نامور پزشکان عالیقدر و … بیرون آمدند اما به مرور با افزایش تعداد محصلان ایرانی در خارج ، آنهائی شان که به وطن بازگشتند ، کمتر چهره نمودند و در جمعشان کسانی چون ، مهدی آذر، دکتر محسن هشترودی، سید تقی نصر، علی شایگان، حسین پیرنیا، عبدالله ریاضی، احمد رضوی، محسن عزیزی، عبدالحسین نوشین، محمد صفی اصفیا، مهدی بازرگان، خلیل ملکی، نصرالله باستان، بزرگ علوی، صادق هدایت، فریدون کشاورز، مجتبی مینوی، مهدی بهرامی، دکتر تقی ارانی، راد منش،، کریم سنجابی،احمد زیرک زاده ، احمد رضوی کرمانی، محمدعلی ملکی خیرخواه، جناب، جودت، صدیقی، انتظام، سپهبدی، وارسته، بقایی، سحابی، بهنیا، ابتهاج، عمید، زنگنه، سنجابی، وکیل، فروتن ، لطفعلی صورتگر و غلامعلی فریور و… ، ظهور پیدا نکردند ؟
از شاگرد بزازی تا فرماندهی کل قوا /دکتر علیرضا نوری زاده
بعد از خروج شخصیتهای ملی و ملی مذهبی ( سیاسی و تکنوکرات ) از دایره تصمیم گیری ، در دو مرحله کناره گیری مهندس بازرگان و دولت موقت و سپس عزل ابوالحسن بنی صدر ، صدها تن از فارغ التحصیلان مدرسه علوی – شاگردان آقای کمال خرازی و شیخ علامه – و فرزندان و دامادها و خواهرزاده ها و برادرزاده های حاشیه ی خمینی ، بهمراه شاگرد سوهان فروشی های قم ومیوه فروشها ی میدان امین سلطان تهران وبچه ولگردها و دسته ای ها ی ( علمداران و زنجیر زنان هیأتهای عزاداری حسینی ) سیچون خیار اصفهان و پائین خیابان مشهد و … ، به سرعت ادارات دولتی را تسخیر کردند . طبیب اطفال وزیرخارجه شد و نوحه خوان و تیغ کش سابق و لاحق زمام امور فرهنگ و ارشاد را به دست گرفت ، حاج حبیب مؤتلفه مامور رتق و فتق امور بازرگانی شد و سرکارگر نفتی به وزارت نفت نشست و چند ماه بعد به کام صدامش فرستادند . در رده های پائین تر وضع بمراتب بدتر بود .
از اشغال کویت تا فاجعه موصل / دکتر علیرضا نوری زاده
چند روز پس از اشغال کویت توسط ارتش عراق ، پیغامی از دوست دیرین شیخ ناصر محمد احمد الصباح دریافت کردم . پیغامی که ” یاد باد آن روزگاران یاد باد ” در بند بندش جاری بود . (شیخ ناصر دانش آموخته سویس و فرانسه سالها پیش از انقلاب سفیر کویت در ایران بود و به علت طولانی بودن دوران ماموریتش در ایران به شیخ السفرائی رسید. بعدها او به وزارت دربار و … نخست وزیری کویت رسید و امروز که عمویش فرمانروای کویت است بعد از سالها جدال با اسلامی های تندرو و صاحبان نفوذ ، کمتردر امور دولتی مداخله میکند اما همچنان از پرقدرت ترین اعضای خاندان صباح است . عشق شیخ ناصر به فرهنگ و زبان و تاریخ و تمدن ایران ، او را به یکی از مهمترین صاحبان گنجینه ای از آثار فرهنگی و تاریخی و هنری ایرانی در جهان تبدیل کرده است . در جریان اشغال کویت موزه شخصی او به دستور صدام به عراق منتقل شد اما پس از شکست عراق ، شیخ ناصر با پیگیری سرسختانه ، محتویات موزه اش را پس گرفت )
مصلحت ملی و مرگ بر آمریکا / دکتر علیرضا نوریزاده
در سفر اخیرم به آمریکا فرصتی دست داد تا با تنی از دست اندکاران امور ایران در ایالات متحده در یک دیدار اتفاقی و به صورت دوستانه گپ و گفتی داشته باشم . سوال عمده آنها از من این بود ، بالاخره کی ایران دست از مرگ بر آمریکا گوئی برخواهد داشت . ملت ایران که دشمن ما نیست مقامات رژیم هم که پنهانی اظهار لطف میکنند و بسیاری شان التماس دعا برای ویزای آقازاده ها و خانم زاده ها و نوادگانشان دارند . پس این طلسم کی شکسته خواهد شد؟
غیبت صغری کی به پایان میرسد / دکتر علیرضا نوریزاده
یکی از علایم ظهور حضرت مهدی (عج)، خروج سید حسنی است. امام صادق می فرماید: «سید حسنی آن جوان زیبا، از طرف سرزمین دیلم و یا خراسان خروج کرده و با صدای رسا صدا می زند: ای آل محمد! دعوت آنکس را که از غیبتش متأسف بودید اجابت کنید، این صدا از ناحیه ضریح پیغمبر (ص) بلند می شود پس گنجهای خدا از طالقان، او را پذیرا می شوند.
پرچمهای سیاهی از آنِ بنی عبّاس از مشرق خارج می شوند و آن مقدار که خدا بخواهد، دوام می آورند. سپس پرچمهای سیاه کوچکی از مشرق بیرون می آیند که با مردی از فرزندان ابوسفیان و یارانش کارزار می کنند و به اطاعت مهدی در می آیند. اَصبَغ بن نباتَه می گوید: از امیر مؤمنان(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از مشرق زمین پرچمهایی بی نقش و نگار روی می آورند که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیستند. بر بالای نیزه مهر سرور بزرگ زده شده است. مردی از آل محمّد این پرچمها را به پیش می رانَد پرچمهایی که در مشرق ظاهر می شوند، بوی آنها، چون بوی مشک پُربو در مغرب به مشام و ترس یک ماه پیشاپیش آنها فرا می رسد تا اینکه آن سپاه وارد کوفه شوند در حالی که انتقام خون پدرانشان را می خواهند.
این روایات در اغلب مصادر مربوط به ظهور آمده است از جمله در بحار مجلسی ، الفتن ،مشارق الأنوار و ….
از زمان روی کارآمدن جمهوری ولایت فقیه و تبدیل شدن قصه ی غیبت و ظهور مهدی موعود به دکان پرسودی برای دکانداران مذهب تشییع و اهمیت یافتن مسجد جمکران تا آنجا که زیارت آن را از میزان ثوابی که به زائر میرسد برابر با زیارت کعبه دانسته اند ( از فرمایشات حجت الاسلام تکیه ای معاون فرهنگی مسجد جمکران ) ، در حالیکه بنیان گزار رژیم ، آیت الله خمینی حداقل در این مورد حاضر به قبول یک داستان جعلی نشد و اصلا به جمکران ولو برای یکبار هم نرفت ، موضوع سید خراسانی دستمایه ای برای اهالی ولایت فقیه از یکسو و رقبای در تبعید آنها از سوی دیگر شده است تا به دنبال جا انداختن این نظر بی پایه بیفتند که سید خراسانی ، امام سید علی بن جواد حسینی خامنه ای است . از نظر رقبا ی تبعیدی ولی فقیه ،سید حسنی کسی نیست بجز برادر مسعود رجوی الطبسی الخراسانی .
برادر مسعود اگرچه رسما ادعای سیادت نکرده است ولی ذوب شدگان در انوار مهرش ، اورا فراتر از هرسید صحیح النسبی نشاندند و در باب مکارم و ارتباطش با بالا قصه ها پرداختند .
در روایات متعدد شیعه از جمله در بحار مجلسی در باب ویژگیهای حضرت و مبشرانش سید خراسانی و سید یمانی مکرر تاکید شده که ایشان جوانند و با موهای مثل شبق و سبلت سیاه و روی خوش ، دل از عارف و عامی میبرند . برادر مسعود نیز ماشاءالله با کمک رنگ مو و رسیدگی دائم به بر و روی خود ، باوجود پشت سرگذاشتن ۶۶ سال از عمر شریفش ، تا روزی که دیده میشد و پس از آن در تصاویر چهاررنگ ، انگار کیلومتر شمار عمر را بسته اند .
و حالا در جریان غیبت صغری یا کبری ؟ این سئوال بر زبان خیلی ها جاری است که مسعود کی ظاهر میشود ؟
علائم ظهور بعضا مشهود است ، ایشان هم خراسانی است هم مدتها در قتال با سفیانی ( در ادبیات مجاهدین بارها رژیم ، اموی و رهبرش یزید زمانه نام گرفته است ) درگیر بوده است . در جوار وطن بارها از کوفه دیدار کرده است که به روایتی محل کارزارنیمه نهائی است . در نگاه پیروان ایشان هاله قدسی دارد و ارتباطش با عالم بالا قطعی است .
غمض عین بر خطاها
هیچ سازمان سیاسی و حزب و تجمعی ، حتی حزب بزرگی مثل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمارش ، از انتقاد از خویش پرهیز نکرده است . روزگار پس از استالین و سالها بعد دوران گورباچف را میتوان دوران بازنگری به خطاهای حزب دانست . در کشورهای غربی معمولاکارنامه احزاب در پی هر شکست انتخاباتی مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و خیلی وقتها دبیرکل حزب و دستیارانش هزینه شکست را با کناره گیری می پردازند .
در ایران خودمان شاهد انتقادهای درون گروهی و جابجائی رهبران در احزاب چپ و انقلابی در سالهای پس از انقلاب بوده ایم که نمونه بارز آن سازمان چریکهای فدائی خلق و انشعابات متعدد و تغییر کادر رهبری سازمان و فروعش ، می باشد . حتی حزب توده نیز انتقاد از خود را پذیراشد تا آنجا که سرانجام ، یکی از پاکترین و وطنپرست ترین کادرهایش که دیر سالی قبل از انقلاب در زندان بود یعنی علی خاوری ، به دبیر کلی انتخاب شد .
ادامه جنگ و به قول ناخدا احمدی ، تغییر وجه جنگ از دفاع به ، هجوم به داخل خاک عراق ، فاجعه ای بود که نیم میلیون کشته و مجروح و معلول از جمله معلول شیمیائی ، ویرانی دهها شهر و روستا ، و مهمترین تاسیسات صنعتی و زیربنائی کشور ، محکومیت بین المللی ، انزوای جهانی ، محرومیتها و عقب ماندگی برای مردم ایران ، و هزار ملیارد دلار خسارت و… دستاورد آن بود . خمینی و دستیارانش پیروزی بزرگ ملت مارا در یک نبرد میهنی به شکست تبدیل کردند و اگرچه سرانجام با خوراندن جام زهر قطعنامه ۵۹۸ به نایب امام زمان ، او را که خود میدانست چه کرده است ، سالی بعد به لقاء الله فرستادند ، اما هیچیک شهامت اقرار به خطا را نداشتند و اگر در این میان صدائی مثل صدای عمادالدین باقی و یا اکبر گنجی به سؤالی برخاست ، چنانشان کوفتند که یکی خسته و شکسته در حصار وطن ماند و آن دگری ناچار به تبعید آمد . در دوران ولایت هزار بار بدتر جانشین آیت الله خمینی ، که سلطه مقام ولایت زمین و زمان و آسمان را هم در بر گرفت ، خطا که چه گویم صدها تصمیم ایران برانداز توسط رهبر گرفته شد بی هیچ پوزشی ، و البته دودش به چشم ملت رفت . کشتارها ، تصفیه های خارج کشور ، هزینه کردن ملیاردها دلار برای پروژه نظامی اتمی و درنهایت به اجبار دست شستن از آن ، میلیاردها دلار صرف ماجراجوئیهای خانمانسوز در لبنان و عراق وسوریه ، غزه و یمن و بحرین و افغانستان و جابلقا و جابلسا کردن ، بهترین مدیران و پایوران را خانه نشین کردن یا به گریز از وطن واداشتن و در مقابل مشتی دزد فاسد جاهل را در مقامات عالیه نشاندن ، مرجعیت شیعه را به مزدوری کشاندن و فاتحه آن را خواندن ، نظام آموزشی کشور را به نظام عقب مانده حوزه وصل کردن ، خرافات را در همه ی ابعاد زندگی مردمی که با انقلاب مشروطه ، قصد برپائی یک جامعه مدرن و مردمسالار و عدالت پرور داشتند ، جاری کردن و…از جمله اموری است که در دوران رهبری ولی فقیه ثانی به اجرا در آمد و جالب اینکه وقتی محمد خاتمی کوشید بدون اعتراف به سیاهکاریهای رژیم ، با رنگ اصلاحات ، گذشته را به ناسیه عام بسپارد ، مقام ولایت با توطئه های هر نه روز یکبار ، چنان کرد که گذشته به حال وصل شود و تدارکچی بعدی محمود احمدی نژاد ، نیز طی ۸ سال چنان پرونده جرائم و نابکاریها را سنگین کرد که حسن روحانی حتی از برداشتن زیر ابرو عاجز است . آیا تا امروز – که احمدی نژاد بار همه خرابیها را مطابق روایات دولتی ،بر دوش دارد – کسی نیست که بپرسد اگر احمدی نژاد مجرم است ، سهم آنکس که یک مداح اهل بیت متخصص فاضلاب را در کرسی ریاست نشاند و در دوره دوم ، با سرکوبی ملت و کشتار و شکنجه و زندان و… و تقلبی آشکار ابقایش کرد ، چقدر است ؟ از آغاز انقلاب تا احمدی نژاد چه ؟
ولایت مغلوب بعد از غالب
(ابوالحسن بنی صدر ، دکتر قاسملو ، دکتر متین دفتری ، دکتر مسعود بنی صدر ، حسن صدر حاج سیدجوادی ، شاهسوندی ، کریم حقی ، شمس حائری ، مهدی خانبابا تهرانی ، دکتر کریم قصیم ، مهدی سامع ،ایرج مصداقی – که صادقانه دیرسالی از دل و جان در مسیر مبارزات ، همراه با مجاهدین بود – فریبا هشترودی و دهها بل صدها تن دیگر که یا از تشکیلات رجوی و شورای مقاومتش خارج شدند و یا اندک انتقادی به عملکرد رجوی و تصمیمات سراپا خطایش ابراز کردند، از جمله محکوم شدگان رهبری فرهمندند )
تصمیم آقای رجوی در امضای پیمان صلح با طارق عزیز ، که مورد اعتراض شدید دکتر ابوالحسن بنی صدر رئیس شورای ملی مقاومت قرار گرفت و بنی صدر شرافتمندانه از همه چیز بر سر این مخالفت گذشت و حتی دختر فرزانه اش فیروزه نیز ناچار به پرداخت هزینه ای شد که البته در نهایت به نفع اوشد – جدائی از رجوی و مدتی بعد پیوند با آقای دکتر علیرضا نوبری – ، نابخردانه و موجب ریزش شمار کثیری از هم پیمانان و طرفداران مجاهدین شد . رفتن به عراق و پیوند با صدام حسین در زمانی که جنگ با ایران ادامه داشت ، تصمیم سراپا غلط دیگری بود که آقای رجوی اتخاذ کرد و کسی را یارای پرسش از ایشان نبود که برادر مسعود چرا ؟
پیش از رفتن به عراق من با ابوذر که از سالهای پیش از انقلاب در دانشکده حقوق و مجله فردوسی ، اورا می شناختم ساعتی گفتگو کردم که بخشی از آن را به خواست خودش ضبط کردم .
مسئله دار شدن ابوذر و همسرش سرانجام به عملیات فروغ جاویدان – مرصاد از نظر رژیم – منتهی شد و این هردو نازنین در مقام راننده کامیون به قتل رسیدند ابوذر که از کاندیداهای مجاهدین در نخستین انتخابات مجلس بود ، یک تازه رسیده به سازمان نبود که به میدان قتال اعزام شود آنهم به عنوان راننده کامیون مهمات !
آقای رجوی با این گمان که بر اثر پیروزیهای ارتش عراق در ماههای پایانی جنگ ، خمینی سرنگون خواهد شد ،و ارتش بی تجربه و آموزش ندیده او هفتاد و دوساعته به تهران میرسد دست به کاری زد که در اشل بزرگتر رژیم در عملیات بعد از آزادی خرمشهر ( خیبر ، بدر و …) مرتکب شد . بعد از قلع و قمع مهاجمان که اغلب هیچ تجربه نظامی نداشتند و خیلی هاشان از پشت میز دانشگاه در اروپا و آمریکا با دوهفته آموزش به جبهه اعزام شده بودند ، در تنگه چزابه و مهران و قصرشیرین و جاده های بین راه ، رژیم سبعانه به جان زندانیان افتاد و حداقل چهار هزارتن را اعدام کرد . در واقع هفت هزار کشته ماجراجوئی آقای رجوی ، جان باختند تا رهبر فرهمند کتابچه شهدای سازمان را قطورتر کند . در میان این شهدای معصوم چه بسیار انسانهای با استعداد و دانش آموخته ای که میتوانستند امروز چراغ خانواده و میهنشان را با خدمت در جایگاههای معلم و استاد و پزشک و وکیل و متخصص و مهندس و هنرمند و نویسنده و محقق و … پر فروغ کنند و نه آنکه در فروغ کاذب بیابانها یا در زندانهای رژیم نایب امام زمان ، جان عزیز را برخی خود خواهیها و خطاهای فردی کنند که همیشه در بزنگاهها گریخته است .
بعد از فروغ جاویدان ، خطای بزرگ دیگر آقای رجوی ، شرکت در عملیات قلع و قمع کردها و انتفاضه جنوب عراق در کنار ارتش صدام بود . ( مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق ، بعد از سرنگونی صدام حسین با جوانمردی و انسانیتی که همه گاه در او سراغ گرفته ام مانع از آن شد که کردها به انتقام عملیات انفال رژیم عراق و همیاری مجاهدین ، به اردوگاه اشرف حمله کنند و شهرک اشرف را با خاک یکسان سازند ) . خطاها ادامه پیدا کرد و زمانی که برای ساده ترین افراد نیز آشکار بود آمریکا و متحدانش به عراق حمله خواهند کرد ، آقای رجوی به همشهریانش در اشرف میگفت ، خیالتان راحت باشد آمریکا به عراق حمله نخواهد کرد و کار از نشان دادن عضلات تجاوز نمیکند . حمله اما آغاز شد و رژیم صدام به بادی سرنگون شد و صدام سوراخ موشی جست و چند ماهی پنهان بود . در خطای رجوی در ارزیابیهایش همین بس که هنگام حمله آمریکا معلوم شد شماری از شخصیتهای عضو شورا که در خارج اقامت دارند از جمله خانم رجوی و زنده یاد مرضیه ، بعد از حمله ، با کمک دوستان محلی مجاهدین به مرز اردن برده شده اند که مدتی پشت مرز در انتظار اجازه ورود ماندند .
از ذکر بقیه این داستان ملال آور و خونین میگذرم چون همگان از آن باخبرند . خلع سلاح مجاهدین، همزمان با غیبت صغرای آقای رجوی ، حملات مزدوران عراقی رژیم به اشرف ، فرار بعضی از کادرها به نزد آمریکائیها و فاش شدن بسیاری از اسرار دردناک قلعه الموت رجوی توسط آنها ، تخلیه خونین اشرف و انتقال اعضا به اردوگاه لیبرتی ، باقیماندن یکصدتن از کادرهای بالای سازمان در اشرف به امید بازگشت دوباره پس از سقوش نوری المالکی در انتخابات – ارزیابی پر از خطای آقای رجوی از نتایج انتخابات پیشین عراق را نیز باید به خطاهای ایشان افزود- با توجیه اینکه باقیماندگان در اشرف مشغول تسویه امور و فروش تجهیزات و وسائلی هستند که اقای جعفرزاده در مصاحبه با سیامک دهاقانپور در برنامه افق صدای آمریکا ، حجم آن را بالای چهارصد و پنجاه میلیون دولار برآورد کردند ، تلاش برای بهره برداری از اختلافات گروههای عراقی با دولت و برگزارکردن جلسات همبستگی با گروههای سنی و عشایر وابسته به حکومت صدام حسین ،کمکهای مالی حیرت آور به بعضی از شخصیتها و گروههای عراقی به امید ایجاد پوشش حمایتی محلی برای اشرف و جلوگیری از تصمیم دولت عراق به تخلیه آن و … رهاکردن دوهزار انسان یا بیشتر که جان و جوانی و آرزوهای خود را بر سر ماجراجوئیها و خطاهای آقای رجوی از دست داده اند ، به امان خدا در لیبرتی و بی مسئولیتی در برابر حملات مزدوران رژیم از نوع جیش المختاربه بقایای مجاهدین در لیبرتی را باید در صدر اعمال سیاه آقای رجوی قرار داد .
رجوی کجاست ؟
سازمانی که مدعی است تنها سازمان واقعی مبارز علیه رژیم است ، تا امروز از انتشار هرنوع اطلاعی درباب رهبر به غیبت رفته اش خوداداری کرده و وقتی سیامک دهقانپور چند بار در همان برنامه افق از آقای جعفرزاده عضو سرشناس رهبری و مسئول سازمان در آمریکا می پرسد آقای رجوی کجاست ایشان انشا ء میخواند که البته واضح و مبرهن است که خانم مریم رجوی در فرمایشات خود گفته اند ماست سفید است و باز هم مبرهن است که در تظاهرات پاریس صدهزار تن شرکت داشتند ( نقل به مضمون )
من در همان سالهای نخست غیبت مسعود رجوی الطبسی الخراسانی ، از طریق دوستان فلسطینی ام دریافتم که ایشان در اردن در یک مقر حفاظت شده در نزدیکی فرودگاه امان و تحت مراقبت یک واحد نظامی آمریکائی مستقر در اردن ، اقامت دارد و هر از چندی همسر ایشان از فرانسه به دیدارشان میرود . مطابق شروطی که هنگان انتقال از عراق ، بر ایشان تحمیل شد آقای رجوی حق مصاحبه ، خروج از مقر ، تصویر برداری و سخنرانی تلویزیونی و ملاقات با مسئولان سازمان را ندارد . استفاده ایشان از اینترنت هم بسیار محدود است .
دوسال پیش که برای دیدار با رهبر فلسطین پرزیدنت محمود عباس به اردن رفتم ، فرصتی پیش آمد که یکی از مسئولان وزارت خارجه اردن دیدار کنم ایشان نیز تاکید کرد رجوی بیصدا در اردن است .
چندی قبل نیز خبر بودنش در اردن تأیید شد اما سه چهار ماه پیش خبری به دستم رسید که هنوز تأیید دومی برایش بدست نیاورده ام . این خبر میگفت آقای رجوی ، به سوئیس منتقل شده اند البته با همان شرایط اردن .
سئوال بزرگ اما همچنان بیجواب است ، غیبت صغری کی به پایان میرسد و سردار خراسانی کی ظهور میکند ؟ آیا این غیبت نیز مثل غیبت حضرت ، کبری خواهد شد ؟
از خانم رجوی که انتظار نمیرود اما در این سازمان عریض و طویل با صدها میلیون دلار دارائی و کادرهای قدیم و جدید و دستگاه تبلیغاتی قدرتمند ، هیچ انسان آزاد اندیش و خردمند و میهن دوستی نیست که بیاید و به ملت ایران و خانواده های هزاران عزیزی که قربانی خطاهای رجوی و جنایات رژیم شدند و هزاران انسانی که جوانی و زندگیشان در آتش خطاهای رجوی سوخت فقط بگویند مارا ببخشید خطا کردیم ؟ به آنهمه انسان مبارز و آزاده ای که بدترین اتهامها را وارد کردند بگویند پوزش میخواهیم مارا ببخشید ؟ آیا امثال آقای جعفرزاده ها که در دمکراسیهای غربی زندگی میکنند و میدانند رهبران خطاکار حتی اگر نیکسون و کلینتون باشند از ملتهایشان طلب بخشش میکنند و کنار میروند ، هنوز حاضر نیستند خطاهای آقای رجوی و تأیید کورکورانه این خطاها از سوی خود و کادرهای رهبری و مسئول سازمان را ، به زبان آورند . ؟
آیا وقت آن نرسیده آقای رجوی ، با انتشار بیانیه ای ، ضمن پذیرش خطاهایش ، از رهبری سازمانی که دوازده سال است از رهبر خود بیخبر است کنار رود؟ من البته تردید دارم که چنین بزرگواری را از آقای رجوی مشاهده کنیم .
مسعود رجوی الطبسی الخراسانی که استعفا نمیدهد بلکه در زمان مناسب با سبلت و موی مثل شبق ، کت و شلوار کریستین دیور و شاید چهره ای جوان از جراحی پلاستیک همچون دوریان گری ، ظاهر خواهد شد تا لشگر اسلام را به سوی نبرد با سفیانی رهبری کند و مژده ظهور حضرت را به جمع مشتاقان برساند .
لندن ۱۸ مه ۲۰۱۴
اعتراف ، آنگاه بخشیدن و فراموش نکردن / دکترعلیرضا نوری زاده
و گناه طرفین نزاع در گسترش بخشیدن به این جو وفضا، اشاراتی رفته است . در نهایت آنچه را ما از زبان “دزموند توتو” اسقف اعظم کلیسای انگلیکان و مبارز مسالمت جو در افریقای جنوبی در پایان دوران آپارتاید شنیدیم و در عمل در رفتار نلسون ماندلا تجربه کردیم یعنی ، ” می بخشم ولی فراموش نمیکنم ” گاه از زبان اصلاح طلبان و زمانی به صورت پرسش ودر مخالفت با آنان ، از زبان آسیب دیدگان میخوانیم . من اما بر این باورم که مسئولیتها فقط گرد اعدامهای دهه ۶۰ متوقف نمیشود و اینکه ما در آن سالها که بودیم و کجا و چه گفتیم و چه کردیم و امروز در رابطه با فجایع آن سالها ، چه موضعی داریم ؟ از توابانیم یا مفتخران – به مشارکت در جنایات آن سالها – ، کل رژیم را محکوم میکنیم یا غیر خودمان را،قائل به بخشش بزهکاران و عدم فراموشی بزه هستیم ؟ آواز را محکوم میکنیم یا آوازخوان را؟ همه صورت مسأله نیست. بلکه باید کمی به عقب باز گردیم . آن روزی را به یاد بیاوریم که مردی مردستان از صدا و سیمائی که هرگز کسانی چون او به آن راه نداشتند گفت :من مرغ توفانم نیندیشم ز توفان / موجم نه آن موجی که از دریا گریزد .
به یاد مردی باشیم که در دیدار با شاه برای قبول نخست وزیری شرطهائی گذاشت که تحققش دیر سالی ، آرزوی همه آزادیخواهان چپ وراست و لیبرال وحتی مذهبی بود .
( آزادی مطبوعات، انحلال ساواک، آزاد کردن زندانیان سیاسی، انتقال بنیاد پهلوی به دولت، حذف کمیسیون شاهنشاهی، خروج شاه از ایران و عدم دخالت وی در انتخاب وزیران ، برگزاری انتخاباتی آزاد بعد از شش ماه ، از جمله این شروط بود که شاه همه را پذیرفت . در مجلس شورای ملی ، بختیارضمن برنامه هایش قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی و اسرائیل را نیز اعلام کرد همچنانکه رسیدگی به پرونده های فساد دولتمردان در صدر کارهای او و قاضی آزاده و پاکدامن یحیی صادق وزیری وزیر دادگستری اش ، قرار داشت . )
۱- من نیز مانند بسیاری از همنسلان و همکاران رسانه ای و دوستانم در کانون نویسندگان و شخصیتهائی که به آنان دلبسته بودم ، برپائی انقلاب را مبارک دانستم و به سهم خود کوشیدم در رساندن اخبار و رویدادهای مربوط به انقلاب و انعکاس نقطه نظرهای شخصیتهائی که با آنها در آمد و شد بودم ( آیت الله شریعتمداری، آیت الله سید رضا زنجانی ، علامه رضا صدر ، آیت الله سید هادی خسروشاهی ، علی حجتی کرمانی ، امام موسی صدر تا پیش از ربایشش در لیبی ، و این آخریها هاشمی رفسنجانی ، سید علی خامنه ای ، حجت الاسلام مفتح و حجت الاسلام احمد مولائی – هردو از دوستان پدرم – از ارباب عمائم ، و دکتر علی امینی ، شاپور بختیار ، عبدالکریم سنجابی ، اسدالله مبشری ، داریوش فروهر ، دکتر غلامحسین صدیقی ، مهندس زیرک زاده – که از اقوام پدریم بود – حسین بنی احمد ، محسن پزشکپور ، صادق قطب زاده ، حسن نزیه و دریادار احمد مدنی از سیاستمداران مجاز و غیر مجاز وقت ) با مصاحبه و گزارشهای اختصاصی و تیترهائی که بعضا بسیار جنجال برانگیز شد ، در مقام دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات با تیراژی که به یک ملیون نسخه در روز رسید ، انقلاب را همراهی کنم . سالها پیش با آنکه با روی کار آمدن دکتر بختیار با جان و دل با او بودم اما به علت آنکه کوتاه زمانی انقلاب را باور داشتم و با نگاهی مثبت به روحانیت مبارز می نگریستم از هموطنانم پوزش خواستم و از فردای اعدامهای پشت بام مدرسه رفاه ، در حد توان در رسوائی اهالی ولایت فقیه و مبارزه با رژیم جهل و جور و فساد کوشیده ام و لقب افتخار آفرین ” یکی از رئوس فتنه ” را دیرگاهی است از ولی فقیه و نوکرانش دریافت کرده ام .
باری روی کار آمدن دکتر بختیار ، رویائی که تحقق آن ، دیرسالی آرزوی نسل قبلی و نسل ما بود ( یک دولت ملی تحت ریاست یکی از یاران مصدق با وزرائی که در نهضت ملی شدن نفت و مبارزات پس از آن شرکت داشتند . و من چون دکتر بختیار را هم چون داریوش فروهراز طریق پدرم و حسنعلی خان صارم کلالی رفیق همه سالهای زندگیش شناخته بودم به او و دکتر صدیقی و فروهر دلبستگی خاصی داشتم ) خالصا مخلصا من با دکتر بختیار بودم . شاهد گفته هایم خانم پری کلانتری منشی نخست وزیر است که چه بسیار شبها و روزهازنگ میزد بیا علیرضا دکتر کارت دارد و یا تنهاست دلگرفته است ، سری به نخست وزیری بزن ! همچنانکه صفحات اطلاعات در آن ۳۷ روز شگفتی آور ، شاهد دیگری است بر اینکه تقریبا همه روزه از دکتر بختیار حرف و سخنی اختصاصی داشته ام و در کنار تیترهای امام زده ، همه گاه تیتری ازاو و حرفها و برنامه هایش ، برجسته کرده ام .
و بعد از شرافت و آزادگی بازرگان میگفت که در دهه چهل موافق با شرکت در دولت و انتخابات بود و در حصر هم همان آزاده ای بود که در بیرون زندان . از نارفیقی ها میگفت و از آرزوهایش ، اگر فقط شش ماه فرصت داشته باشم ، همه آرزوهای دیر و دورمان را عملی میکنم . نگاه کن دیگر زندانی سیاسی نداریم ، روزنامه ها آزادند . اجتماعات ، تظاهرات ، احزاب و گروهها آزادند . رادیو تلویزیون آزاد است . یک انتخابات جانانه برگزار میکنیم و در باره آینده رژیم نیز فضا که آرامتر شد ازطریق همه پرسی ویا در صورت امکان تشکیل مجلس موسسان ، تصمیم میگیریم . شاه دیگر میل حکومت ندارد مریض است من در نگاهش نور زندگی ندیدم . پسرش هم با تربیت مادرش و زندگی در خارج ، نمیتواند دیکتاتور باشد حداکثر میشود یک احمدشاه با این توضیح که گندم احتکار نمیکند و حقوقش را از سفارت انگلیس نمیگیرد و هیکلش هم اسباب خجالت نیست . تازه اگر مردم جمهوری خواستند آنهم عملی است اما وای به حال ما اگر کار به دست خمینی و آخوندها و توده ای ها بیفتد . اینها ایران را نابود میکنند و فرهنگ ” آداب خلا ” – عین عبارت دکتر بختیار- جانشین فرهنگ فردوسی و حافظ و مولانا میشود . شبی دکتر – گمانم دوروز بعد از حادثه ژاندارمری بود – با حضوریکی از دوستان قدیمی اش که پژشک بود و آنشب ساقی شد . با ره آوردی از شهرش شیراز که خلار بود و رنگ محتسب ندیده ، که ازحادثه ژاندارمری و حرفهای بعضی رفقای دیرینش ، سخت افسرده بود با صدائی پر از اندوه و تحسر گفت : آقا اینها چه میگویند مگر میشود حتی در آمریکا و انگلیس به ژاندارمری حمله برد و انتظار داشت مدافعان دستها را بالا ببرند و سلاحشان را تسلیم کنند ؟ سخت از دست دکتر سنجابی و ابوالفضل قاسمی آزرده بود و در مورد دومی دلشکسته به نظر میرسید که ، مرا اخراج کرده اند ؟ من آبروی اینها بودم . در اعتصاب دانشجویان در حالیکه من اعتقاد به ادامه اعتصاب داشتم آقایان بعد از گفتگو با دولت ، تصمیم به ختم اعتصاب گرفتند و چون من ، مسئول ارتباط با دانشجویان بودم برخلاف میل و رغبتم رفتم و پایان اعتصاب را اعلام کردم . هزار ناروا به من گفتند به خیانتم متهم کردند اما تا امروز دم نزده ام .
ما مردم از عامی و عارف ، چپ و راست ، سکولار و دینمدار ، ملی و ملی مذهبی ، چریک و مجاهد ، در ترازوی عقلمان، حتی حاضر نشدیم کفه دکتر بختیار سکولار ملی آزاده تحصیل کرده فرانسه را که دیوان حافظ را در سینه داشت ، با کفه یک ملای مرتجع که بدعت نامبارک ولایت فقیه را علم کرده بود و میخواست حکومت دینی برپا کند و اسلام ناب را در یک جامعه نیمه مدرن با میلیونها تحصیلکرده زن و مرد ، جا بیندازد ، مساوی بینگاریم و شانس شش ماهه ای به او بدهیم ؟ کدامیک از ما در حالی که از پیش شرطهای او برای نخست وزیری آگاه بودیم ، پیشینه اش را میدانستیم و پایمردی او را بر سر اصول در همان زمان کوتاه مشاهده کرده بودیم در تقبیح شعار
” نوکر بی اختیار ” سخنی بر زبان راندیم ؟ او را که حتی سیگار نمیکشید تریاکی کردیم تا از منزلتش بکاهیم در حالیکه شیره کشها و خورهای بسیاری در حلقه ی یاران و مریدان سید روح الله مصطفوی دیده میشدند که یکیشان در روزهای نخست انقلاب که مجبور به ماندن در مدرسه علوی شده بود ، پوره تریاک را با توتون پیپش مخلوط میکرد و به عشق انقلاب دودش را در حیاط مدرسه به آسمان میفرستاد . حسین مکی مردیکه بعد از سی تیر بزرگترین ضربات را به دکتر مصدق زده بود اسناد خیانت از کیسه ی خانه سدان برایش ، در میآورد. رفیقش شمس الدین امیر علائی که هستی اش را مدیون دکتر بود این اسناد را به دست میگرفت و در کوی و برزن و بازار فریاد میکرد . و زمانیکه بعد از انقلاب به سفارت رژیم در پاریس منصوب شد ، ویوین دختر دکتر بختیار را که به او عمو میگفت و برای تمدید گذرنامه اش به دفتر او رفته بود از سفارت بیرون میکرد و میگفت بده آقاجانت نخست وزیر شاه
تمدیدش کنه !
۳-از پنجشبه بعد از پیروزی انقلاب – منهای روزهائی که یاسر عرفات در ایران بود و از خمینی خواهش کرده بود اعدامها را متوقف کند – تا اردیبهشت ۶۰ رژیم نزدیک به سه هزارتن از دولتمردان ، نظامیان ، روزنامه نگاران ، تجار ، افراد پلیس ، کارمندان ، کشاورزان و ماموران ساواک را اعدام کرد . موج اول اعدامها که شادی و شور بسیار در میان انقلابیهای چپ ، توده ای ها ، مجاهدین ، بخشی از اسلامی ها و البته توده خیابانی ، ایجاد کرد نشان داد که جامعه متسامح ما نیز در یک جنون فصلی ، خشونت را برگزیده است تاعقده های سیاسی خود را بترکاند . روشنفکر سوسیالیست از امام میخواست رحم نکند ، شاعر توده ای شادمانه به جهنم واصل شدن مردان شاه را حماسه وار تبریک میگفت . رجوی و خیابانی دست مهندس میثمی نابینا شده ( به دست خویش و در حال بمب سازی برای قتل عده ای ، اغلب بیگناه چنانکه در موارد دیگر دیده شده بود ) را گرفتند و نزد خمینی بردند که به خاطر میثمی هم شده بیشتر بکشد . ( میثمی آن روز اما امرز پرچم ضدخشونت را بالا برده است )
به عبارت دیگر حزب فقط نوژه را و گروه نیما و قطب زاده را لو نداد بلکه تا زمان گرفتاری اش ، بر راه بسیاری دام نهاد و به چاهشان کشید . کدام صدائی (نمیگویم در محکومیت) حداقل در همدردی با خانواده های اعدام شدگان سه سال نخست ، و انتقاد از سبعیت رژیم در رویاروئی با مردانی که بعضا از افتخار آفرین ترین ئظامیان و پاکترین دولتمردان خدمتگزار ایران بودند ، شنیده شد و حتی امروز شنیده میشود ؟. آیا میتوان امروز از اعدام نیکخواه ها ، عاملی تهرانی ها ، فرخ رو پارساها ، نادر جهانبانی ها ، جواد سعید ها ، مهندس ریاضی ها ، عباسعلی خلعتبری ها ، امیر عباس هویداها ، سیمون فرزامی و امیرانی ها ،امینی افشارها ، تیمسار پاکروان ها ، منصور روحانی ها و … صدها بلکه هزاران انسان خدمتگزار و پاکدامن ، به راحتی عبور کرد و بعد از جنایات رژیم در دهه ۶۰ گلایه کرد؟ اگر آن مقاله جانانه ای که دکتر محمودی بختیاری استاد دانشکده علوم ارتباطات در رثای دکتر عاملی تهرانی نوشت و من آن را در مجله امید ایران منتشر کردم و خود نیز یادداشتی در این باب داشتم ، همصدائی در دیگر نشریات پیدا میکرد ، آیا رژیم میتوانست به راحتی سلاخی خود را ادامه دهد ؟
اگر روشنفکران و اهالی قلم و هنرمندان و فعالان سیاسی ، در اجتماع زنان ایران در برابر نخست وزیری در اعتراض به حجاب اجباری ، حاضر میشدند آیا رژیم قادر بود گونی بر سر زنان ما بیندازد؟
اگر زمانی که شماری از ما روزنامه نگاران با توطئه توده ایهای سابق و ساواکی های بعدی ( و بعضا ساوامائی های بعد تر ) در روزنامه های اطلاعات و کیهان تصفیه شدیم ، روزنامه ها و نشریات چپی ، با ما همصدا میشدند و روزنامه سپید ، مثل آیندگان ( و زمانی بعد خود کیهان ) برای یکروز هم شده در میآوردند آیا خمینی میتوانست در مرداد ۵۸ ریشه همه ما را بکند و امید ایران و تهرانمصور و فردوسی و سپید و سیاه و خواندنیها و … دهها نشریه پر تیراژ را تعطیل کند ؟
فقط اصلاح طلبان به ویژه آنهایشان که مثل خواهرزاده آقای محمد خاتمی ، محمدرضا تابش ،از دوره ششم مجلس زیر علم اصلاح طلب به مجلس رفته و سه دوره است در مجلس خوابش برده است و زبانش را موش ولایت خورده است ، مستوجب سرزنش و ملامت نیستند . اعتراف به گناه باید همه آنها را دربر بگیرد که سکوت کردند و یا توده ای وار برای اعدامهای نخستین کف زدند و رجوی وار خواستار توسعه اش شدند تا اعدامها همه رجال پهلوی از سرهنگ به بالا در نظامی ها و معاون مدیر کل به بالا در شخصی ها را شامل شود . باید پوزش خواهی و محکوم کردن رفتار گذشته تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هنری که دست اندکار انقلاب بودند و اعدامهای سه سال نخستین انقلاب را یا تأیید کردند و یا هنوز هم با لکنت زبان اگر خیلی مجبور شوند از آن یاد میکنند ، را شامل شود .
تنها در این صورت است که بخشش معنا پیدا میکند ، چون با روایت اینها و پوزش خواهی شان ، فاجعه اعدامها و جنایات عاملانش هرگز از خاطره ملت ما پاک نخواهد شد . و در آینده اگر بخششی ضرورت پیدا کند که گرفتار اوضاع سوریه در صورت به پا خاستن مردم نشویم ، شماری از جوانترهایشان را نبینیم که طلبکارانه خواستار سهمند و معتقدند با حافظه ی تاریخی کمرنگ ملت ما ، کسی یادش نیست آنها تیر خلاص زده اند یا اعدامها را تأیید کرده اند و یا دست کم ، با دیدن تصاویر سوراخ سوراخ و گردن شکسته رجال عصر پهلوی ها ، قند در دل آب کرده اند . ( ایرج مطبوعی و علامه وحیدی و علی دشتی – با مرگ مرموزش – از رجال عصر دو پهلوی بودند که عمرشان بالای نود سال بود )
لندن ۱۱ مه ۲۰۱۴
تراژدی سوریه ، کی با کی میجنگد ؟ / دکتر علی رضا نوری زاده
جنگی که سه سال است سوریه را به ناکجا آبادی ویران تبدیل کرده که در آن ، هیچکس به فردای خود مطمئن نیست و ۲۰۰ هزار کشته ، صدو سی هزار مفقود ، بیش از یکصدهزار زندانی ، و حداقل ۵ میلیون آواره ،حاصل آن بوده است ، چهار مسئول اصلی دارد که هریک برپایه مصالح خود و بی توجه به آثارو پیامدهای این جنک درحال و آینده نزدیک ، میانه و نیز دور ، به شنیع ترین وجه ، این نبرد بی پیروزی را ادامه میدهند.
آن سوی خط نیز در کنار نیروهای آزادیخواه و ملی که جنایات رژیم وادارشان به مبارزه مسلحانه کرده است ، پیروان اسلام ناب انقلابی محمدی به روایت بن لادن و “ابو”های بی اصل و نسب آدمکش بیمار ، به ظاهر برای سرنگونی رژیم علوی/بعثی کافر!! و برقراری خلافت اسلامی همه ی خطوط قرمز را در نوردیده اند و روح شیخ صادق خلخالی (نماینده اسلام ناب ولائی ) و البته شیخ المشایخ ترور اسامه بن لادن و إیمن الظواهری از دستاموزان حاج قاسم سلیمانی را ،هرروز با جنایات تکان دهنده خود ، شاد میکنند .
یکهفته با خبر – کابوس سلطان!
«اقتصاد کشور مینگذاری شده است.» این جملهای است که در هفتههای گذشته معاون رییس جمهور بیان کرد و گفت دولت در حوزهی اقتصاد آچمز شده و کاری نمیتواند بکند. تحفهی آرادان در کنار بیشمار بیکفایتی و نالایقی خود در روزهای پایانی هنگامی که دید خلعت ریاست از او قطعا گرفته خواهد شد، آخرین ضربهها را زد و اقتصاد کشور را «مینگذاری» کرد تا هم دست دولت بعدی را در پوست گردو بگذارد و هم بهخیال خویش، کاری کرده باشد تا مردم قدر احمدینژاد را بیشتر بدانند! محاسبات تحفهی آرادان از این حیث که تیم روحانی را زمینگیر کند درست از آب درآمد ولی اینکه مردم قدر او را بدانند، شاید باید قرنها بگذرد. رییس دولت کودتا باید بداند با زمینگیر شدن دهها دولت و ولیفقیه و .. مردم هرگز جنایات او را فراموش نخواهند کرد. و مردم هیچگاه رو به او نخواهند آورد چراکه ماهیت دروغ و دغلش را خوب شناختند و اگر نبود نظر نزدیک دیکتاتور به او، پروندهی این تحفه در همان سال ۸۸ بسته شده بود.
گفت خود پیداست در زانوی تو!
«امسال را سال اقتصاد و فرهنگ، با عزم ملی و مدیریت جهادی» نامگذاری میکنیم». اقتصادی بهخاک افتاده، فرهنگی که ۳۵ سال است علیهش شمشیر کشیدهاید، عزمملی که در سال ۸۸ آن را با خونبارترین شکل ممکن سرکوب کردید و مدیریتی که کشور از وجودش تهی شد. جملهی علی خامنهای بیش از آنکه حامل محتوایی باشد، سخت از محتوا تهی شده و این جمله بجز ضمیرهای جمع آن، «ما.. اعلام میکنیم ..که نایب امام زمان هواره از این طریق سخنهای یکطرفه میگوید) حقیقتی ندارد.
گدایی در مسقط، عربدهکشی در تهران
سفر روحانی به عمان، سومین سفر او بود. سفری برای گدایی در کنار عربدهکشیها در تهران. کشور ویران شدهی ایران که اقتصادش بهلطف تحفهی آرادان، دوران احتضار را میگذراند، اینک محتاج سرمایهگذاری است و نایب امام زمان هم علیرغم مداحیهای فراوانی که از او میشود و کشور را نزدش گل و بلبل معرفی میکنند سرانجام این موضوع را بهخوبی فهمید، از اینرو بود که پیش از سقوط، سلطان، فرمان «نرمش قهرمانانه»! را صادر کرد و اینروزها هم شکل اجرایی این نرمش را همگان بوضوح میبینند. نرمشی که خود را در قالب «باج دادن به غرب» در پرونده هستهای بهرغم هزینه کردهای فراوان و نیز گدایی از کشورها برای سرمایهگذاری نشان میدهد.
دمپایی پارهی دیکتاتور!
پشمینهپوشهای تندخو که سالی دو بار گرد هم جمع میآیند تا برای قامت رعنای نایب امام زمان اسپند دود کنند! روز سهشنبه هم در مجلس خبرگان یا همان خفتگان گعدهی خود را آغاز کردند. مجلسی بیخاصیت و تشریفاتی که تو گویی هر بار تشکیل شدن آن یک توهین آشکار و یک دهنکجی به مردم است. سالهاست که در این مجلس جز تمجید دیکتاتور، سخن دیگری بهگوش نمیرسد و اگر یک ساز مخالف، ولو اندک هم از یکی از آن خفتگان بلند شود، بهسادگی آن فرد حذف میشود و اراذل نایب امام زمان هم به کسب و کارش هجوم میبرند.
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز، دکترعلیرضا نوریزاده
اینکه ملتی بعد از ۳۴ سال عذاب و درد و گرفتاری در چنگ رژیمی که در جمعبندی خیلی ساده و مستند به منطق قیاس ( که اصل و اساس معجونی به نام جمهوری ولایت فقیه است ) بدترین نظامی است که تاکنون مردم ایران دچار آن شده اند ، در یک انتخابات مشروط و محدود ، دل به شال بنفش کسی می بندند که بیش از سه دهه کارگزار ولی فقیه بوده و در دوره ای عملا زمام سیاستهای کلان نظام را در دست داشته است ، البته جای شگفتی دارد . با اینهمه بیش از آنکه ۱۸ میلیون رأی دهنده به حجت الاسلام حسن روحانی را ملامت کنیم باید از خود سؤال کنیم ، آیا مردم گزینه دیگری داشتند تا با انتخاب او ، بیزاری خود را از نهاد نامشروع ولایت فقیه ظاهر سازند ؟ در عین حال نیروهائی که همچنان به درستی و یا مزورانه خود را اوپوزیسیون نظام میخوانند در مرحله ماقبل و سپس در جریان انتخابات ، چه بدیلی را در برابر اکثریت مخالف رژیم در کشور قرار دادند تا امروز از گزینه شیخ حسن انتقاد کنند .؟ آیا اصولا به جز چند بیانیه انشاء مانند ، چه تحلیلی از انتخابات و گزینه های مقام ولایت به میلیونها انسان به یأس رسیده و حیران ، ارائه دادند تا امروز مردم را ملامت کنند چرا شیخ حسن ؟