آوریل امسال، خاموشی “خسوس فرانکو” سینماگر شهیر اسپانیایی یک ساله شد.
“خسوس فرانکو مانرا” در ۱۲ می ۱۹۳۰ در مادرید متولد شد. او آهنگسازی را از شش سالگی آغار کرد و در کنسرواتوار رئال مادرید نواختن پیانو و هارمونی را فرا گرفت. فرانکو سپس در مدرسه سینمایی ایدک در پاریس تکنیکهای کارگردانی را فرا گرفت و پس از بازگشت به اسپانیا ابتدا به عنوان مدیر تولید و فیلمنامهنویس در موسسه آگاتا فیلمز مشغول به کار شد.
او که فعالیت خود درسینما را به عنوان مدیر دوبلاژ، دستیار کارگردان، مدیر تولید و کارگردان واحد دوم ( درفیلم های آمریکایی – اسپانیایی) آغاز کرده بود، نخستین فیلم بلندش با عنوان ” ما ۱۸ ساله هستیم ” را در سال ۱۹۵۹ ساخت و سه سال پس از آن با فیلم “فریادهایی در تاریکی ” خود را به عنوان نمونه ی برجسته ای از فیلمسازان ژانر وحشت معرفی کرد.
این فیلم داستان پزشکی را روایت می کند که برای برگردان زیبایی دختر بدچهره اش، با کمک تبهکاری به نام “مورفو” – که قبلا چشمهایش به وسیله ی دکتر نابینا شده – اقدام به دزدیدن دختران جوان از محله های بدنام شهر می کند. فرانکو داستان این فیلم را بر اساس “چشمهای بدون چهره ” اثر “ژرژ فرانژو” پایه ریزی کرد و با دستمایه قرار دادن جراحی پزشکی به عنوان مضمونی هراس انگیز و خون بار و با تکیه بر مولفه های جنسی ، نمایشی مرکب از اروتیسم، وحشت و جراحی سادیستی را به تصویر کشید. شیوه ای که در غالب آثار بعدی او نیز تکرار شدند. فرانکو هم چنین فیلمهایی را در ادامه ی “فریادهایی در تاریکی” ساخت فیلم هایی چون ” راز دکتر اورلوف” (۱۹۶۴) ، “بانوی مرگ” (۱۹۶۶)، ” دکتر اورلوف شرور” (۱۹۸۲) و ” بیچهره” (۱۹۸۸).
فیلمهای جنجالی و غیر متعارف فرانکو که گاه در ژانر وحشت و گاه در حیطه ی فیلمهای اروتیک جای می گرفتند، همواره محل نمایش تهوری توام با خشونت بودند. او فیلم “ژوستین” را بر اساس رمانی از “مارکی دوساد” با همین نام ساخت و پس از آن در فیلم ” نامه ی عاشقانه ی یک راهبه ی پرتغالی” نیز تاثیرش از این نویسنده را بار دیگر نیز عیان کرد.
این فیلم داستان زندگی دختر نوجوان و زیبایی را روایت می کند که رویای زندگی با پسر مورد علاقه اش را در سر می پروراند. اما چهره ی خشن و متعصب مذهب زندگیش را به سیاهی می کشاند. کشیشی با امیال سادیسمی او را به سوی کلیسای مخوفی می کشاند که به “آشیانه ی شیطان” می ماند. تصویری که فرانکو از کلیسا ارائه می دهد، نگاهی هزل گونه و تلخ است به دیدگاه های خشک و مرتجع مذهبیون. همان ها که زجر کشیدن و خود آزاری را وسیله ی سیر و سلوک می پندارند. فرانکو در این فیلم نگاه مازوخیستی به مذهب را به نقد می کشد و صاحبان قدرت مذهبی را به مثابه ی بیماران روانی به تصویر می کشد که از راهبه ها بردگانی جنسی و روانی خلق می کنند.
راهبه ی فیلم بر اساس سیستم سادیسمی حاکم بر کلیسا، محکوم به تحمل زجر و درد است. دردی که گرچه در این فیلم با امیال شهوانی راهبه های هم جنس گرا و کشیشهای متجاوز گره می خورد، اما در حقیقت طعنی ست آشکار به تفکر کاتولیکی و فراتر از آن تفکر مذهبی. تفکری که درد و رنج را مایه ی عروج و تعالی می داند. از همین روست که راهبه ی پانزده ساله ی فیلم فرانکو به خدا نامه ای می نویسد و از او می خواهد تا او را از شر شیطان خانه کرده در کلیسا نجات دهد.
فرانکو فیلمساز پرکاری بود و در طول عمر حرفه ای خود نزدیک به ۲۰۰ فیلم ساخت. فیلمهایی چون “Necronomicon”، “کنت دراکولا”، “Vampyros Lesbos”، “دراکولا در برابر فرانکنشتین” ، ” ماه لعنتی”، “جک و شغال”، “باکره ی سادیسمی”، ” زن عکبوتی” و “نور امید زامبیها” از جمله مهمترین آثار او هستند.
از جمله فیلم های اخیر او می توان به “پائولا- پائولا” (۲۰۱۰) اشاره کرد. این فیلم داستان زن روانشناسی ست که در حین مداوا و روان درمانی یک زن مبتلا به شیزوفرنی حاد، تصمیم می گیرد که شبی را در کنار زن بگذراند تا شاید موفق به دریافت استحاله ی مورد ادعای زن شود. فیلم که در حقیقت نسخه ی هوسناکی از “دکتر جکیل و مستر هاید” به شمار می رود، مملو است از تصاویر مواج و وایپ های گوناگون ، تصاویری که در فیلم های آخر فرانکو به عنوان امضای او مورد استفاده قرار می گرفتند.
گفتنی است، آخرین فیلم این فیلمساز اسپانیایی با نام “آل پریرا در برابر زنان الیگاتور” سال گذشته در اسپانیا روی پرده رفت.